مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

وى تحصیلات خود را در دانشکده فنى تهران در رشته مهندسى پایان داد و به شغل آزاد پرداخت. در 1331 با تنى چند از دوستان خود امتیاز دائر کردن بانک خصوصى به نام صادرات ایران را از دولت گرفت و با سرمایه ده میلیون تومان که قسمتى از آنها پرداخته شده بود به کار پرداخت و در مدت کوتاهى بانک مزبور به اوج توسعه و فعالیت اقتصادى و بانکى در ایران رسید و در اقتصاد و صنعت کشور تأثیرات زیادى باقى گذاشت. ابتکاراتى که مفرح و دوستانش در کار بانک به خرج دادند موجب توسعه سریع این بانک شد. نخست آنکه نسبت به توسعه شعب بانک در شهرها و دهات بطور متعدد اقدام کردند و در هر کوى و برزنى شعبى از بانک صادرات به چشم مى‏خورد و جوابگوى احتیاجات کسبه و تجار و مردم بود؛ دوم آنکه در نحوه معاملات و عملیات بانکى تسهیلات زیادى براى مشتریان قائل شدند و اساسا سیستم قرطاس بازى که در بانک‏ها به حد اعلا وجود داشت در این بانک مطلقا ملاک عمل نبود. پیشخدمت و نگهبان و آبدار و غیره مطلقا استخدام نکرد و تا توانست از تشریفات کم کرد و در عوض به رفاه و سرعت و کار توجه شد. مثلا حواله‏ها تلفنى پرداخت مى‏شد و چک‏ها در اسرع وقت به مشترى تأدیه مى‏گردید و صدها اقدام مفید دیگر. بانک صادرات در اثر ابتکار و توجه مفرح پس از بیست سال به اوج توسعه و قدرت رسید و تعداد شعب آن نزدیک به چهار هزار واحد شد در کشورهاى اروپائى و امریکائى واحدهاى بانک صادرات مستقر شد و سرمایه پرداخت شده آن به هیجده میلیارد ریال افزایش یافت. استقبال مردم از این بانک به درجه‏اى رسیده بود که میزان سپرده‏هاى ثابت از سیصد میلیارد ریال بالا زد. اثرات اقتصادى آن در توسعه و رونق به امور تولید و کشاورزى و صنعتى فوق‏العاده چشمگیر بود. مفرح پس از مدتى سهام بانک را بین کارمندان تقسیم کرد و قیمت هر سهم را که ده هزار ریال بود به اقساط طویل‏المدت از کارمندان وصول مى‏کرد، همین امر باعث شد که کارکنان بانک پشتکار و صداقت و فعالیت خود را افزایش دهند. کارمدان علاوه بر حقوق مکفى سالیانه پاداش و سود سهام و جایزه دریافت مى‏داشتند و کارها از سیستم مرکزیت که باعث کندى جریان کار است به سیستم منطقه‏اى تقسیم گردید و مسؤولان شعب بانک در کار خود اختیاراتى داشتند. به علت استقبال عمومى از این بانک و تمرکز وجوه مردم در حسابجارى و سپرده و پس‏انداز موجب گردید که مسؤولان بانک در اعطاى اعتبارات دقت کافى مبذول ندارند یا به عبارت اخرى وجوه بانک را به مصرف برسانند. بر همین اساس اعتبارات بى‏قاعده‏اى هم پرداخت شد که نه جنبه بانکى داشت و نه جنبه اقتصادى. اعطاء وام براى خانه‏سازى و کشاورزى و دامدارى و تولیدات صنعتى بانک را دچار مشکلاتى کرد مخصوصا چند نفرى به این بانک هجوم آوردند و اعتبارات کلانى تحصیل کردند مانند مجید اعلم مدیر شرکت خانه، هژبر یزدانى دامدار و کشاورز و کارخانه‏دار و همه‏کاره و مراد پناهپور آپارتمانساز که هرکدام چندین برابر سرمایه بانک وام و اعتبار دریافت داشتند. تدریجا کار بانک به مشکلاتى برخورد نمود که بانک مرکزى مجبور به مداخله شد و پس از 25 سال مدیریت را از آقاى محمد على مفرح سلب و به آقاى حبیب اخوان احد از اعضاى هیئت مدیره واگذار کردند. محمد على مفرح در بانکدارى مردى مبتکر و باذوق بود. سیستم بانکى و مالى که در بانک صادرات پیاده کرد کمتر سابقه داشت، خیلى زود اعتماد مردم را جلب کرد و خیلى زود توسعه یافت بطوریکه قیمت سهام بانک در بورس سه برابر افزایش پیدا کرد و عده‏اى نسبت به خرید آن بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند. مفرح همه چیز بانک را زیرنظر داشت. روزانه 18 ساعت کار مى‏کرد و با افراد زیردست رفاقت مى‏نمود و در کارها تعاطى افکار مى‏کرد. ولى تدریجا به علت اعتیاد به مسکرات و افراط در آن توانائى خود را از دست داد و حافظه‏اش لطمه زیادى دید و در تصمیمات خود اشتباهات زیادى نمود و همان باعث شد که کناره‏گیرى کند. نام مفرح در تاریخ بانکدارى ایران براى همیشه ثبت است. چند سال پس از کناره‏گیرى از بانک در سن 64 سالگى به بیمارى سکته درگذشت، در حالیکه نام نیک وى همیشه در بانک صادرات باقى ماند و خواهد ماند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به سردار ناصر، فرزند فتح‏الله سردار مؤید و برادرزاده حاج صمدخان شجاع‏الدوله مستبد معروف، در 1255 تولد یافت. چون به سن رشد رسید طبق عرف زمان مقدماتى از علوم متداول را فرا گرفت و بیشتر آموزش نظامى را مورد توجه قرار داد. شجاع‏الدوله عموى اسكندر رئیس ایل مقدم مراغه بود و دستگاهى پرعرض و طول داشت كه تقریبا شباهت به دربار سلاطین داشت. طبعا ریاست قسمتى از ایل مقدم با این جوان بود. بعد از مشروطیت كه شجاع‏الدوله متوارى و اموالش مصادره شد اسكندر نیز وضع بدى پیدا كرد و مدت‏ها در انزوا به سر مى‏برد. بعد از كودتاهى 1299 وى با سران ارتش كه به فرماندهى لشكر تبریز انتخاب مى‏شدند آشنائى یافت تا سرانجام برادر مهترش ظفرالدوله (سرلشكر حسن مقدم)، فرمانده لشكر آذربایجان شده با معرفى و كمك او اسكندر در دوره ششم به وكالت مجلس شوراى ملى از مراغه انتخاب شد. چون روابط رضاشاه با سرلشكر مقدم حسنه بود در ادوار دیگر هم برادر او را وكیل كردند. مجموعا اسكندر مقدم نه دوره وكیل مجلس شد. در دوره چهاردهم رئیس سنى مجلس بود و از آن تاریخ به بعد به علت افزایش سن از هفتاد سال وكیل نشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1304 در رشت متولد شد. پدرش مرحوم محمد مقتدر مژدهى رشتى از صاحبمنصبان وزارت كشور بود. در طول خدمات ادارى خود شهردارى و فرمانداریهاى درجه 2 و 3 را تصدى مى‏نمود. دكتر مقتدر مژدهى پس از گذراندن دوره پزشكى در تهران به اروپا رفت و تخصص در بیماریهاى عفونى گرفت و چون در امر پزشكى داراى استعداد خاصى بود علم و عمل را توأم نمود و در چند بیمارستان اروپائى و امریكائى تجربه‏ها اندوخت. وقتى به ایران مراجعه كرد طبیبى حاذق و صاحبنظر بود. به استخدام در دانشكده پزشكى درآمد و پس از مدتى مقام استادى یافت و در چند بیمارستان به مداواى بیماران مشغول شد. تدریجا در تهران شهرتى كسب كرد و اسم او از نظر علم و تجربه سر زبانها افتاد. همكارانش در دانشكده پزشكى هم به مقام علمى او احترام مى‏گذاشتند و او را معاون و بعد رئیس دانشكده پزشكى كردند و چندى هم به این امر مهم تربیتى اشتغال داشت. او هم مانند هر كسى جویاى مقام و شهرت شد. به ریاست دانشكده پزشكى و دانشگاه خراسان برگزیده شد و چندى در آنجا بود. معاونت دانشگاه تهران از مشاغل دیگر اوست. در 1356 به مشاغل علمى و پزشكى پشت پا زد و وارد سیاست شد و به عنوان سناتورى از تهران به مجلس شیوخ وارد شد و در آنجا هم آرام نداشت و عاشق مشاغل اجرائى بود. سرانجام در 1356 وزیر بهدارى و بهزیستى گردید ولى در آن وزارتخانه كار مهمى نتوانست انجام دهد و با یك سلسله تغییرات غیربنیادى خود را سرگرم ساخت. جمشید آموزگار در مقام دبیر كلى حزب رستاخیز او را براى ریاست یكى از او جناح برگزید و در آنجا هم كارى از وى ظهور نكرد، فقط تمام این مشاغل به حرفه اصلى او كه طب و طبابت بود لطمه وارد ساخت و بیماران كثیرش را پراكنده نمود. دكتر مقتدر مژدهى در رشته خود واقعا تبحر داشت. نیك نفس و مردمدار بود و در امور مالى حریص نبود. نسبت به سایرین چیزى نیندوخت، شاید زمان اجازه نداد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

سرلشكر نصرالله مقبلى در 1278 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه نظام شد و دو دوره ساله مدرسه را گذرانید. در 1302 با درجه ستوان یكمى براى ادامه تحصیل از طرف وزارت جنگ به فرانسه اعزام شد و دوره دانشكده سن سیر را در پاریس طى كرد و به ایران بازگشت. در 1315 با درجه سرگردى فرمانده دانشكده افسرى ژاندارمرى شد و مدت دو سال در تعلیم دانشجویان تلاش كرد در 1317 با درجه سرهنگى به ارتش منتقل شد و فرماندهى هنگ و ریاست ستاد چند لشكر را عهده‏دار شد ضمنا دوره دانشگاه جنگ و فرماندهى و ستاد را گذرانید. در 1326 هنگامیكه فرمانده تیپ گیلان بود درجه سرتیپى گرفت و پس از آن به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب شد و در 1330 به درجه سرلشكرى ارتقاء یافت و پس از چندى بازنشسته شد. بعد از كودتاى 1332 از بازنشستگى خارج و به فرماندهى سپاه آذربایجان مأموریت یافت. ولى قبل از حركت به ریاست دادگاه نظامى محاكمه دكتر محمد مصدق و سرتیپ تقى ریاحى منصوب گردید و پس از انجام محاكمه و محكومیت مصدق و ریاحى به آذربایجان رفت و پس از چندى معاون وزارت جنگ شد. مقبلى در سال 1345 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1279 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه سن‏لوئى پایان داد و براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت و دكتراى حقوق و اقتصاد گرفت و به ایران بازگشت. در 1306 بنا به دعوت داور شغل قضائى گرفت و چندى معاون مدعى‏العموم تهران و زمانى بازپرس بود. مدت خدمات قضائى او طولانى نشد سپس پروانه وكالت دادگسترى گرفت و خیلى زود از وكلاى سرشناس و معروف تهران شد. هنگامیكه عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار در دیوان كیفر در دو نوبت محاكمه شد دكتر احمد مقبل وكیل او بود. علاوه بر وكالت رابط بین داور و تیمورتاش بود و پیام‏هاى داور را به او مى‏داد. آخرین دفاع تیمورتاش كه تماما عجز و التماس و استرحام بود از طرف داور توسط مقبل به او گفته شده بود. مقبل در اواخر سلطنت رضاشاه وكالت دادگسترى را رها كرد و مدیر كل وزارت دارائى شد. بعد از استعفاى رضاشاه به معاونت وزارت دارائى رسید. در 1327 در كابینه محمد ساعد به عنوان وزیر كشاورزى معرفى شد. چندى هم عضو شوراى عالى سازمان برنامه و عضو هئیت نظار بانك ملى و مدتى هم دبیر كل شوراى عالى اقتصاد شد. در 1334 در كابینه حسین علاء به وزارت مشاور منصور گردید. وفات او در 1368 در اروپا اتفاق افتاد. مردى ثروتمند، با سواد، حراف و رفیق دوست بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا سید على نظام‏الواعظین در 1300 در رشت تولد یافت. پدرش در كسوت روحاینت بود و به ترویج و تبلیغ امور مذهبى اشتغال داشت. خانواده مادریش طبیب و جراح بودند و پدربزرگش دكتر سید ابوتراب جراح معروف تهران بود. مفیدى پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده تهران شد و در 1324 دكتراى پزشكى گرفت و متخصص انگل‏شناسى شد و در دانشكده پزشكى به تدریس پرداخت. پس از چند سال عازم امریكا شد و در رشته بهداشت متخصص گردید. چندى هم در انگلستان، فرانسه، تونس، الجزیره و مراكش به تحصیل و مطالعه اشتغال داشت. در 1327 دانشیار دانشكده پزشكى شد و در 1338 به استادى كرسى انگل‏شناسى دانشكده پزشكى انتخاب گردید و سرانجام در 1345 پس از تأسیس دانشكده بهداشت به ریاست آن دانشكده انتخاب گردید و پس از چهار سال با حفظ سمت معاون تحقیقاتى دانشگاه تهران شد. دكتر مفیدى در 1353 به سمت دبیر كل شوراى مركزى دانشگاه‏ها و مؤسسات آموزش عالى كشور تعیین گردید و یكسال بعد قائم مقام رئیس دانشگاه تهران و معاون امور پزشكى شد و سرانجام به ریاست دانشگاه مازندران (بابلسر) انتخاب گردید. وى در اواخر آبان ماه 1357 به سمت وزیر علوم تعیین شد و در اوایل دى ماه همانسال از سمت وزارت كناره‏گیرى كرد. دكتر شمس‏الدین مفیدى یكى از محققین برجسته در مسائل بهداشتى است و علاوه بر تدریس در دانشكده‏هاى پزشكى، بهداشت، داروسازى، پرستارى، فنى و علوم آزمایشگاهى متجاوز از یكصد مقاله علمى در مجلات بین‏المللى انتشار داده است. مفیدى غیر از فعالیتهاى علمى در ایران در سطح بین‏المللى نیز فعالیت‏هاى كم‏نظیر داشته بطوریكه مدتى دبیر كل جامعه دانشكده‏هاى بهداشت آسیا و آفریقا بود و به علت فعالیت‏هاى علمى به دریافت جایزه بین‏المللى (شوشا) از سازمان بهداشت جهانى و نشان ریشه‏كنى آبله در جهان مفتخر شده است. وى به زبانهاى آلمانى، فرانسه، انگلیسى و اسپانیولى آشنایى كامل دارد. مفیدى در 1335 با خانواده معارفى وصلت كرد و صاحب دو دختر و یك پسر مى‏باشد. وى در تمام دوران تحصیلى خود شاگرد اول بوده است. مردى بى‏نهایت متواضع و مردمى است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند پرنس اسحق مفخم‏الدوله خواهرزاده مشیرالدوله است. وى تحصیلات عالى خود را در پاریس و لندن انجام داد و درجه دكترا در علم اقتصاد گرفت. مدتى در وزارت پیشه و هنر و بازرگانى اشتغال داشت و ریاست هنر سراى عالى با او بود. سرانجام به معاونت وزارت اقتصاد رسید و چندى هم آن وزارتخانه را سرپرستى كرد. وى پس از مرگ پدرش صاحب ثروت سرشارى شد بطورى كه قسمتى از املاك و مستغلات خیابان لاله‏زارنو متعلق به او بود. مفخم زندگانى خود را بدون سر و صدا و در كمال رفاه و آسایش گاهى در ایران و زمانى در اروپا گذرانید و عمرى طولانى پیدا كرد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

ملقب به (مفخم‏الدوله، پرنس) در دى ماه 1239 ش در تبریز متولد شد. اسحق تحصیلات مقدماتى خود را در مدرسه نظامى تبریز به اتمام رسانید و بعد به اروپا رفت و درجه لیسانس در علوم سیاسى گرفت. پس از مراجعت به ایران به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و به عنوان آتاشه به روسیه اعزام شد. پس از چندى نایب سوم و دوم و اول سفارت ایران در پطرزبورغ گردید و از آنجا ژنرال قونسول ایران در مصر شد. این مأموریت حدود شش سال طول كشید و میرزا اسحق در آنجا پول فراوانى به دست آورد. پس از پایان مأموریت به تهران آمد و با تقدیم هدایاى زیاد ژنرال آجودان شاه و رئیس دفتر میرزا على‏اصغر خان امین‏السلطان صدر اعظم شد و لقب مفخم‏الدوله گرفت. در سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا جزء همراهان بود و در همان سفر به وزیر مختارى ایران در واشنگتن انتخاب گردید. علاوه بر وزیر مختارى در امریكا سفیر فوق‏العاده ایران در مكزیك، برزیل و آرژانتین هم شد و در اوایل مشروطیت وزیر مختار در روسیه گردید. پس از آن وزیر مختارى ایران در رم به او سپرده شد. چندى در ایتالیا اقامت داشت تا مجددا به وزیر مختارى ایران در روسیه رسید. پس از آن به ترتیب وزیر مختار ایران در اطریش، سوئد، نروژ، انگلستان و ایتالیا گردید. در 1301 به سفارت كبراى ایران در تركیه انتخاب شد و در 1303 جاى خود را به سید محمد صادق طباطبائى داد و از خدمت معاف گردید. مفخم‏الدوله قریب چهل سال در وزارت امور خارجه مصدر مقامات مهم در دول اروپائى و امریكائى بود و در داخل ایران كارى نمى‏پذیرفت. وى جزء عده معدودى بود كه لقب پرنس دریافت كرده بود. میرزا اسحق‏خان در 1317 ه.ق با دختر بیوه میرزا نصرالله خان مشیرالدوله كه در آن تاریخ وزیر امور خارجه بود ازدواج كرد. همین ازدواج پشتوانه محكمى براى مشاغل بعدى او شد و تا زمانى كه مشیرالدوله وزیر خارجه و صدراعظم بود از داماد خود حمایت مى‏كرد و پس از مرگ او میرزا حسن‏خان مشیرالدوله و میرزا حسین‏خان مؤتمن‏الملك حامى و طرفدار شوهر خواهر خود بودند. روى همین اصل مفخم‏الدوله یك روز هم بیكار نماند. از وى ثروت قابل ملاحظه‏اى باقى ماند. پرنس اسحاق‏خان مفخم‏الدوله در 24 مرداد 1318 در شهر لوزان درگذشت و جنازه‏ى او را در تهران بخاك سپردند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند داودخان مفتاح‏السلطنه، در حدود 1277 ش متولد شد. قسمتى از تحصیلات خود را در تهران و قسمتى را در انگلیس و هندوستان باتمام رسانید و زبانهاى فرانسه و انگلیسى را فرا گرفت و در 1298 ش در وزارت امور خارجه اشتغال ورزید و پس از طى مراحل مقدماتى آتاشه سفارت ایران در لندن شد و پس از آن نایب سوم سفارت ایران در بروكسل گردید. در 1310 كنسولیار در كویته شد. چندى در تهران ریاست ادارات مختلف را عهده‏دار بود تا اینكه در 1327 سركنسول ایران در استانبول شد و قریب سه سال در آن سمت باقى ماند. پس از آن به هامبورگ رفت و در آنجا نیز مقام سركنسولى داشت. در سال 1331 به معاونت وزارت امور خارجه منصوب شد و بعد از كودتاى 28 مرداد همچنان در سمت مزبور استوار بود. در سال 1333 به سفارت كبراى ایران در هلند منصوب شد و مدتى هم سركنسول در بمبئى بود. از دیگر مشاغل وى، سفارت ایران در نروژ و سفارت ایران در تونس بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در سال 1302 در كرمانشاه متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده حقوق دانشگاه تهران شد و در رشته اقتصاد لیسانس گرفت و وارد سازان برنامه شد در سال 1337 به فرانسه رفت و در مؤسسه همكارى‏هاى فنى وابسته به دانشگاه سوربن به تكمیل تحصیلات پرداخت و به اخذ گواهینامه تخصصى در رشته اقتصاد روستائى و شركت‏هاى روستائى نائل آمد. پس از مراجعت به ایران، وارد وزارت كار شد و مدیركل شركت‏هاى تعاونى وزارت كار گردید و در زمینه تعاونى‏هاى كارگرى، قدم‏هائى برداشت. جوانشیر از اعضاء فعال وزارت كار و امور اجتماعى بود و در حزب ایران نوین فعالیتى داشت. در سال 1346 در بیست و دومین دوره‏ى قانونگزارى از تهران به وكالت مجلس انتخاب گردید و در دوره‏ى بیست و سوم نیز نماینده‏ى مجلس شد. در سال 1354 به مدیرعاملى تعاونى كل كشور و معاونت وزارت تعاون و امور روستاها منصوب شد. وى در زمینه‏هاى اقتصاد تعاونى و اثرات اقتصادى آن در كشورهاى توسعه نیافته و جامعه‏شناسى تعاونى تألیفاتى دارد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1275 در خوانسار متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در موطن خود به حوزه علمیه‏ى اصفهان وارد شد و علوم منقول و معقول را فراگرفت. در 1299 در تهران وارد عدلیه گردید و مقامات قضائى را طى كرد. در 1316 به دادستانى دیوان كیفر رسید. چندى در این سمت بود كه به ریاست ثبت كل منصوب گردید. بعد مدیركل بازرسى وزارت دادگسترى شد. مجدداً در 1323 به مدیركلى ثبت برگزیده شد. چندى در آنجا بود تا به معاونت وزارت دادگسترى رسید. در سال 1330 او را از معاونت تغییر دادند و به جاى وى دكتر سمیعى معاون شد؛ او هم مستشار دیوان كشور گردید. جوادى در كار قضائى خشونت داشت. سال‏ها بازپرس دیوان كیفر بود. مطابق میل وزیر عمل مى‏كرد و به همین دلیل او را ارتقاء دادند و دادستان شد. روى هم رفته تعریفى نداشت و حرف‏هایى درباره‏ى او زده مى‏شد. در طول خدمت قضائى، از حمایت سید محمد بهبهانى برخوردار بود. در 1335 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1275. پس از آنكه از مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله فارغ‏التحصیل شد، از طرف وزارت جنگ براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا اعزام شد. چند سالى در رشته‏ى جغرافیاى نظامى در اروپا درس خواند. پس از ورود به ایران، درجات نظامى را طى كرد. در 1321 با درجه‏ى سرهنگى فرمانده لشكر تبریز شد. در 1324 با درجه‏ى سرتیپى به ریاست كارگزینى رسید، بعد رئیس سررشته‏دارى شد. مدتى هم دادستان و رئیس دادرسى ارتش بود. در 1330 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و ریاست بازرسى مالى ارتش به او سپرده شد. در اوایل 1332 كریم‏پور شیرازى در روزنامه‏ى شورش اتهاماتى به وى وارد كرد و او را سوء استفاده‏چى خواند. جوادى از این اتهامات سخت آزرده خاطر شد و چون دامانش از اینگونه اتهامات مبرّا بود، در مقام انتقام برآمد. روزى به دفتر روزنامه‏ى شورش واقع در خیابان اكباتان رفت و به روى كریم‏پور شیرازى اسلحه كشید، ولى قبل از آنكه گلوله شلیك شود، كریم‏پور فرار كرد. جوادى به دادگسترى شكایت برد و علیه روزنامه‏نویس اعلام جرم كرد. پرونده در شعبه‏ى 7 بازپرسى تهران تحت پیگرد قرار گرفت. سرلشكر جوادى در 1333 به معاونت اول ستاد ارتش منصوب شد و در همان ایام رئیس دادگاه تجدید نظر دكتر مصدق گردید. وفات او در سال 1363 در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج ملا محمدزمان سوادكوهى آلاشتى، از منسوبین رضاشاه پهلوى، متولد 1269 در آلاشت. تحصیلات خود را در مقدمات زبان و ادبیات عرب و فارسى و بعداً فقه و اصول پایان داد، در عدلیه حرفه‏ى قضاوت پیشه گرفت، با على‏اكبر داور دوستى و آشنائى یافت و عضو مؤثر و فعال حزب رادیكال شد و براى روى كار آمدن سردارسپه كوشش بسیار كرد. در مجلس مؤسسان كه سلطنت را به خانواده‏ى پهلوى انتقال داد، عضوى مؤثر بود. پس از استقرار رضاشاه، داوطلب وكالت مجلس شد. در دوره‏ى ششم از بابل نماینده شد و در ادوار هشتم، نهم و دهم نیز وكیل مجلس بود. در 1316 مجدداً به دادگسترى بازگشت و مستشار دیوان عالى كشور شد. در 1327 در 59 سالگى در تهران درگذشت. مدتى هم ریاست اداره‏ى نظارت را داشت. از قضات باسواد دادگسترى بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به مدیرالملك، متولد 1258 در تبریز. پدرش كارمند دولت بود و براى پیشرفت و ترقى فرزندان خود توجه كافى مبذول مى‏داشت. او با توجه مخصوص پدر تحصیلاتى انجام داد و علاوه بر طى دوره مدارس جدید كه تازه در تبریز دائر شده بود، در حسن خط و شیوه‏ى نگارش و آموختن زبان فرانسه كوشش بسیار نمود. در اوایل 1280 به دربار ولیعهد محمدعلى میرزا وارد شد و با سمت مترجم دكتر كوپن رئیس داروخانه‏ى سلطنتى، مشغول خدمت گردید. پس از استبداد صغیر، به تهران آمد و با كمك شوهر خواهرش حسینقلى نواب وزیر خارجه‏ى كابینه‏ى مستوفى‏الممالك، منشى ایرانى سفارت فرانسه شد. در جنگ بین‏الملل اول در سفارت فرانسه خدمت مى‏كرد و غالباً بین سفیر فرانسه و رجال ایران پیغامبر و واسطه بود. در 1296 سفارت فرانسه را ترك و به خدمت در ادراه كل گمرك درآمد. در كابینه‏ى وثوق‏الدوله ابتدا رئیس اداره كل غله و سپس خزانه‏دار كل شد و تا كودتا 1299 در این سمت باقى بود. در اواخر 1298 از سلطان احمد شاه لقب مدیرالملك گرفت. روز سوم حوت 1299 از افرادى بود كه به قزاقخانه جلب گردید. در اولین برخورد، آمادگى خود را براى همكارى اعلام نمود و با توجه به سمتى كه داشت، در تهیه‏ى پول كوشید. سید ضیاءالدین از توقیف او صرفنظر كرد و او را به عضویت كابینه دعوت نمود. در همان روز كودتا، مبلغ قابل ملاحظه‏اى پول خزانه را در اختیار میرپنج رضاخان گذاشت. در كابینه‏ى سید ضیاءالدین طباطبائى، به مقام وزارت خارجه رسید، ولى یك ماه بعد جاى خود را به معززالدوله نبوى داد و سمت وزارت مالیه یافت. در حكومت قوام‏السلطنه كارى به او رجوع نشد، ولى مشیرالدوله در بهمن 1300 به توصیه‏ى سردارسپه رضاخان او را به وزارت مالیه برگزید. در كابینه‏ى مجدد قوام و مستوفى، ریاست اداره كل غله و نان را عهده‏دار بود. در آبان 1302 در كابینه‏ى سردارسپه، براى بار سوم وزیر دارائى شد و در ترمیم همان كابینه همچنان وزیر دارائى بود. سپس به معاونت رئیس‏الوزراء (سردارسپه) برگزیده شد. در 1305 والى كرمان شد. در دى ماه 1307 به جاى سرتیپ شیبانى به وزارت فوائد عامه رسید و در شهریور 1308 به كمك تیمورتاش وزیر دربار و مساعدت محمدولى اسدى نایب‏التولیه‏ى آستان قدس رضوى، به استاندارى خراسان رسید. در مأموریت خراسان با اسدى نایب‏التولیه مناسبات بسیار خوبى داشت و هر دو مشتركاً در اجراى برنامه‏هاى استان دست اتحاد و اتفاق داده بودند. در 4 شهریور 1312 ش مخبرالسلطنه هدایت پس از شش سال و سه ماه نخست‏وزیرى، جاى خود را به ذكاءالملك فروغى داد. فروغى قبلاً نیز یك بار نخست‏وزیر بود و در دوران مخبرالسلطنه عضو على‏البدل كابینه‏ى او محسوب مى‏شد. جز مدتى كوتاه كه سفیر ایران در تركیه بود، با سمت‏هاى وزیر جنگ و وزیر امور خارجه و اقتصاد ملى در كابینه عضویت داشت. ذكاءالملك فروغى، محمود جم را وزیر كشور كرد. كابینه‏ى او مدت و سال و سه ماه سر كار بود. در آذر ماه 1314 فروغى از كار كنار رفت و محمود جم وزیر كشور كابینه‏ى او، مأمور تشكیل هیئت وزیران گردید و همكاران خود را انتخاب نمود. امور وزارت كشور را عهده‏دار شد و تا مهرماه 1316 وزیر كشور نیز بود تا اینكه ابوالقاسم فروهر به كفالت آن وزارتخانه رسید. محمود جم پس از چهار سال نخست‏وزیرى، در آبان 1318 به وزارت دربار پهلوى منصوب شد. در 25 شهریور 1320 كه رضاشاه به اتفاق خانواده‏ى سلطنتى، تهران را ترك نمودند، همراه آنها بود. در شهرهاى اصفهان، یزد، كرمان و بندرعباس در خدمت رضاشاه آخرین تلاش خود را به عمل آورد. در مهر ماه 1320 به سمت سفیر ایران در مصر تعیین شد و چون در آن تاریخ بین ایران و مصر روابط خانوادگى و حسنه وجود داشت، در قاهره بین دو كشور نزدیكى بیشترى ایجاد كرد و خود او از دوستان نزدیك ملك فاروق محسوب مى‏شد. پنج سال در سمت سفیركبیر در مصر اقامت داشت. در 1326 به ایران آمد و در شهریور همان سال در اثر اختلافى كه بین سپهبد امیراحمدى وزیر جنگ و قوام‏السلطنه نخست‏وزیر پیش آمد، كه منجر به كنار رفتن سپهبد امیراحمدى از كابینه شد، جم به وزارت جنگ برگزیده شد، ولى این كابینه دوام زیادى نیافت. در آذر ماه 1326 حكیمى نخست‏وزیر شد و جم بار دیگر به وزارت دربار رسید. او در سقوط كابینه‏ى قوام‏السلطنه به دستور محمدرضا شاه، نقش اساسى داشت. وزراء كابینه را او وادار كرد به هیئت اجتماع از عضویت دولت كناره‏گیرى كنند. تنها وزیرى كه باقى ماند و استعفا نداد سید جلال‏الدین تهرانى بود. در اواخر 1327 عبدالحسین هژیر به دربار آمد و جم به سفیركبیرى ایران در ایتالیا منصوب شد و تا اواخر همان سال در آنجا اقامت داشت. در انتخابات دوره‏ى دوم سنا سناتور انتخابى كرمان شد. در ادوار سوم و چهارم و پنجم نیز این سمت را احراز نمود، ولى در دوره‏ى اخیر به عنوان سناتور انتصابى به مجلس رفت و غالباً ریاست كمیسیون‏هاى كشور و امور خارجه‏ى مجلس سنا با او بود. محمود جم كسى بود كه از روز اول كودتا تا روزى كه رضاشاه از ایران خارج شد، از نزدیكان و همكاران نزدیك او بود. مدتى هم در حزب ملیّون، ریاست شوراى مركزى حزب را بر عهده داشت. از خود یك پسر و یك دختر باقى گذاشت. پسرش ارتشبد فریدون جم و دخترش همسر دكتر ملائكه كارمند بانك ملى بود. به سلسله‏ى پهلوى خیلى نزدیك بود، ولى از این وابستگى سوء استفاده‏ى مالى نكرد و مال و منالى نیندوخت. پنجاه سال تمام در رأس مقام‏هاى مهم و حساس سیاسى بود. از لحاظ سیاسى محافظه‏كار، بازیگر و زیرك بود. هیچگاه دست به عملى نزد كه خصومت یا حتى مخالفت شدید گروه‏هاى سیاسى را علیه خود برانگیزد. در سال 1348 در تهران درگذشت. وى با سفارت انگلیس روابط بسیار حسنه‏اى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1291، فرزند میرزا جلیل تاجر و برادرزاده‏ى سید كاظم جلیلى یزدى معروف به مرشد. تحصیلات خود را در همان شهر یزد به پایان برد و وارد دانشكده‏ى حقوق تهران شد و از این دانشكده درجه‏ى لیسانس گرفت و به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. مدتى نیز در وزارت دارائى شاغل بود و مقامات نازلى در آن وزارتخانه داشت. در دوره‏ى هفدهم مجلس كه انتخابات در زمان دكتر محمد مصدق انجام گرفت، از یزد به نمایندگى انتخاب شد. در مجلس تدریجاً جزء مخالفین دكتر محمد مصدق قرار گرفت. در ادوار هیجدهم و نوزدهم و بیستم همچنان وكیل یزد بود. در 1342 در انتخابات دوره‏ى چهارم سنا، از اصفهان و یزد به سناتورى منصوب گردید و تا حین‏الفوت سناتور انتصابى یا انتخابى بود. در 1356 هنگام عبور از خیابان، اتومبیلى او را زیر گرفت و بر اثر این سانحه در بیمارستان درگذشت. مردى محافظه‏كار، متمول، دست و دل باز و طرفدار وضع موجود بود. حین‏الفوت براى وراث ثروت قابل ملاحظه‏اى باقى گذارد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به مرشد، متولد 1253، فرزند ابوالحسن جلیلى تحویلدار كه وى از مالكین عمده‏ى یزد بود. تحصیلاتى بسیار اندك داشت. در دوره‏ى چهارم قانونگذارى، از طرف مردم یزد وكیل شد و در ادوار بعد نیز این سمت را به دست آورد و مجموعاً یازده دوره وكیل مردم یزد در مجلس شوراى ملى بود. در دوره‏ى پانزدهم، قوام‏السلطنه از انتخاب او جلوگیرى كرد. در 1328 كه مجلس سنا افتتاح شد، سناتور انتخابى اصفهان و یزد بود. دو دوره در سنا عضویت پیدا كرد. در 1336 درگذشت. در طول مدت نمایندگى در مجلس یكى از كارگردانان اصلى بود. به همین دلیل به وى عنوان مرشد داده شده بود. بعد از شهریور 1320 كه پارلمان ایران قدرت فوق‏العاده‏اى به دست آور، در وضع دولت‏ها تأثیر زیادى داشت و غالباً نخست‏وزیران براى تثبیت خودشان متوسل به او مى‏شدند. در تمام مدت نمایندگى مجلس و سناتورى، هرگز نطقى نكرد، ولى نفوذ معنوى زیادى داشت. مى‏گویند رضاشاه از لحاظ سیاسى به وى عمیقاً اعتقاد داشته است و نظر او را در مسائل مهم سیاسى جویا مى‏شده است. سید كاظم جلیلى یزدى روى اكثر رجال سیاسى كشور نفوذ داشت. با اینكه تحصیلات قابل توجهى نداشت و درس سیاست را جائى نخوانده بود، با شم خداداد بسیار تیزى كه در او بود حوادث و مسائل را پیش‏بینى مى‏كرد. به همین دلیل و نیز به جهت اینكه مردى بود درست كردار، متدین و بى‏غرض، همواره مورد مشورت رجال سیاست قرار مى‏گرفت. یكى از فرزندان سید محمود جلیلى به نام دكتر ابوالحسن جلیلى، به استادى دانشگاه و ریاست دانشكده ادبیات و علوم انسانى برگزیده شد. وى یكى از مبرزترین استادان فلسفه‏ى معاصر غربى در ایران است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج جعفرقلى سهام‏الدوله ملاك بزرگ ملایر، در سال 1305 ش پا به عرصه وجود نهاد. وى سه‏ساله بود كه پدر خود را از دست داد و تحت قیمومیت مرحوم مؤتمن‏الملك پیرنیا قرار گرفت. تحصیلات ابتدائى را در ملایر و تحصیلات متوسطه را در تهران در مدرسه‏ى البرز گذرانید و وارد دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى شد و لیسانس گرفت ولى شغلى نپذیرفت و از درآمد املاك زیادى كه توارثاً به او رسیده بود، زندگى مرفهى را مى‏گذرانید. گاهى در تهران و زمانى در اروپا و آمریكا زندگى راحتى را سپرى مى‏ساخت. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم مجلس شوراى ملى كاندیداى مجلس در ملایر شد و در حالى كه فقط بیست و هفت سال داشت، به وكالت مجلس رسید. د دوره‏ى نوزدهم نیز همچنان به وكالت منصوب گردید و در دوره‏ى بیستم هم در انتخابات تابستانى و هم زمستانى وكیل شد. در سال 1340 در حكومت دكتر على امینى كه قانون اصلاحات ارضى به مرحله‏ى اجرا درآمد، قسمت اعظم املاك او در ملایر و تویسركان به زارعین واگذار شد ولى مع‏الوصف مستغلات وى جوابگوى نیازهاى زندگى او بود. در 1354 در انتخابات حزب رستاخیزى، جلیلوند كاندیداى مجلس سنا از همدان شد و سرانجام سناتور انتخابى همدان و ملایر و تویسركان گردید. جلیلوند مردى دانشمند و مطلع و كتابخوان بود و كتابخانه‏ى معتبرى براى خود تدارك دیده بود. در خانه‏ى او بروى همه باز بود. سفره‏ى گسترده‏اى داشت. با نویسندگان و شعرا جلسات متعددى داشت و اكثراً از اخوان نعمت او بهره‏مند مى‏شدند. در سال 1374 در سن 69 سالگى بالعقبه درگذشت و اموال خود را در زمان حیات به دو برادرزاده‏ى خود انتقال داده بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1283 ش)، پزشگ، استاد دانشگاه و نویسنده. تحصیلات ابتدایى و زبان فرانسه و انگلیسى ردر زادگاه خود كاشان و تحصیلات متوسطه را در كالج آمریكایى تهران به پایان رساند. او تحصیلات عالى را در آمریكا دنبال كرد و موفق به اخذ درجه‏ى دكترى در پزشكى شد و پس از آن به ایران آمد و عهده‏دار مشاغل مختلفى از جمله. تدریس تشریح، ریاست بیمارستان وزیرى، ریاست آموزشگاه مامایى، استاد كرسى بیماریهاى زنان ریاست دانشگاه تهران و وزارت بهدارى شد. از جمله خدماتى كه وى در زمان ریاست دانشگاه انجام داد تأسیس كتابخانه‏ى مركزى دانشگاه و تغییر سیستم آموزشى دانشگاه از فرانسوى به آمریكایى بود. از آثار وى: «بیماریهایى زنان»؛ «سخنرانیهاى هئیت اعزامى سازمان بهداشت در دانشكده‏ى پزشكى»، ترجمه؛ «گزارش سه ساله‏ى سوم ریاست دانشكده‏ى پزشكى»؛ «بیماریهاى زنان و پیشرفتهاى علمى نوین».[1] فرزند سید حسن مبصرالممالك، متولد 1283 ش در كاشان است. تحصیلات ابتدائى را در كاشان و تحصیلات متوسطه را در كالج آمریكائى انجام داد و سپس براى ادامه‏ى تحصیل عازم آمریكا شد و ابتدا درجه‏ى لیسانس علوم از دانشگاه سیراكیوز گرفت و وارد دانشكده پزشكى گردید و درجه‏ى دكترا نیز از همان دانشگاه با تخصص امراض زنان دریافت كرد و چندین سال در آمریكا به طبابت مشغول بود. پس از ورود به ایران، به دانشیارى و استادى دانشكده‏ى پزشكى منصوب شد و سرانجام به استادى كرسى بیماریهاى زنان رسید. مدتى هم ریاست بیمارستان وزیرى و ریاست بخش جراحى بیمارستان زنان و ریاست آموزشگاه مامائى با او بود . در 1326 با راى استادان به ریاست دانشكده‏ى پزشكى منصوب گردید. در 1329 در كابینه‏ى سپهبد رزم‏آرا به سمت وزیر بهدارى تعیین شد، و تا پایان حكومت رزم‏آرا تا اسفند 1329 وزیر بهدارى بود. در 1332 در كابینه‏ى سپهبد زاهدى براى بار دوم به وزارت بهدارى معرفى شد و تا سقوط كابینه در آن سمت باقى ماند. در 1334 كه علاء مامور تشكیل كابینه گردید، دكتر جهانشاه صالح را در سمت وزارت بهدارى تثبیت نمود. در شهریور 1339 مهندس جعفر شریف‏امامى رئیس دولت وقت، وزارت بهدارى را به عهده‏ى دكتر جهانشاه صالح قرار داد و در ترمیم همان كابینه، صالح وزیر فرهنگ شد. در 1344 به ریاست دانشگاه تهران و رئیس دانشكده‏ى پزشكى انتخاب گردید ولى در این سمت دوام زیادى نكرد و از كار كناره‏گیرى نمود و به مقام سناتورى رسید. صاحب تالیفات متعددى در رشته‏ى تخصصى خود مى‏باشد كه غالب آنها در دانشگاه تدریس مى‏شود. وى در زمان وزارت بهدارى، قانون منع كشت خشخاش را به تصویب رسانید. ولى نسبت به ترك اعتیاد معتادان فكرى نكرد. بازار قاچاق تریاك رواج یافت و سیل این سم مهلك از كشورهاى مجاور در مقابل طلا و فرش سرازیر گردید و در نتیجه عده‏اى قاچاقچى به ثروتهاى كلان دست یافتند. برخلاف برادر اكبر و ارشد خود اللهیار صالح، نسبت به پهلوى سرسپردگى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

داماد شاه سلطان حسین، و شاگرد نوّاب میرزا محمّد نصیر بن حسن بن علاّمه خیفه سلطان بوده، و در سال 1136 از طرف شاه سلیمان ثانى (میر سید محمّد خان مرعشى) تولیت آستان قدس رضوى به او واگذار شده، و چون در اصفهان ساكن بوده نایب التولیه، میرزا محمّد شفیع خلیفه سلطانى - برادر خود - را معیّن نموده، قبرش در قبرستان ستّى فاطمه است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت : هند   -   قرن : 20 منبع :

مهانداس کارامچاند گاندی (به خط دونگری: मोहनदास करमचन्द गांधी؛ گجراتی: મોહનદાસ કરમચંદ ગાંધી؛ زاده: ۲ اکتبر ۱۸۶۹ - درگذشت: ۳۰ ژانویه ۱۹۴۸) (۱۰ مهر ۱۲۴۸-۹ بهمن ۱۳۲۶) رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ ضدخشونت گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت ضدخشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارده‌است. مقدمه: از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۶) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیون‌ها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد می‌کردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی می‌شناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین رهبران تاریخ تلقی می‌کنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد می‌کنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد. گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق می‌کرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند. گاندی همیشه می‌گفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نام‌های ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضدخشونت) گرفته شده‌اند. او می‌گفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم. حقیقت و ضدخشونت بودن هم‌سن کوه‌ها هستند». دوران طفولیت تا جوانی: مهانداس کارامچاند گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده هندو در گجرات هند دیده به جهان گشود. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد می‌کرد و از تاثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل می‌گرفت او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خوگرفت و به گیاهخواری، روزه داری برای خودسازی و خالص نمودن خویش وزندگی توام با گذشت اعضای فرق ومذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده اواز طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند. در ماه می ‌۱۸۸۳ در حالیکه ۱۳ سال داشت با دختری هم سن خود ازدواج نمود؛ والدینش هر دو آنها را اداره می‌کردند(همسرش کاستوربا یا کاستوربای نام داشت که وی را «با» صدا می‌زدند). در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را می‌گذراند، چرا که برای مادرش قسم یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز نماید. اگر چه سعی می‌کرد آداب وسنن «انگلیسی» را بیاموزد - و مثلا به کلاس آموزش رقص برود - ولی هرگز خود را به خوردن گوشت راضی نکرد اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحب خانه او را به یک رستوران خام خواری راهنمایی کرد. به انجمن خام خواران پیوست و حتی به عنوان عضو کمیته آن در آمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر نمود. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی موسسات به کار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار وخام خوار او عضو انجمن فلاسفه الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تاسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال می‌کرد و به مطالعه بوداگرایی و ادبیات هندو برهمنی می‌پرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعه « باگاواد جیتا » بپردازد.وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بومبای موفقیت چندانی نداشت ولذا به شغل پاره وقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت وبه عریضه نویسی برای شاکیان مشغول شد. ولی مجوز این کار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل نماید. گاندی برای وحدت میان مسلمانان و هندوهای کشورش یک ماه روزه گرفت.و در راه پیمایی نمک از 12 مارس تا 6 آوریل 1930 به همراه چند صد هزار نفر هندی 400 کیلومتر از احمد آباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون مالیات نمک را بی اعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندی ها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتا" انگلیسی ها مجبور به مذاکره شدند.هندی ها با کمک روح بزرگ(ماهاتما) در سال 1947 توانستند استقلال کشورشان را به دست آورند. حقیقت: گاندی زندگی خویش را وقف آشکار ساختن حقیقت یا ساتیا کرد. اوتلاش می‌کرد با یادگیری و درس گرفتن از اشتباهات خود و عملکرد خود به حقیقت دست یابد. وی شرح حال زندگی خویش را تحت عنوان «ماجرای تجربیات من با کشف حقیقت » نوشته‌است. گاندی اعلام کرد که مهمترین نبرد او تلاشی بود که برای شکست شیاطین درونی ترسها و ناامنی‌های خود به عمل آورده‌است. گاندی خلاصه‌ای از اعتقادات خویش را درقالب «خداوند حقیقت است» مطرح نمود وبعدها دیدگاه‌های خویش را اصلاح کرد وبیان داشت که «حقیقت خداوند است». اولین بیان ممکن است مخاطب را با این شبهه مواجه کند که گاندی از حقیقت برای شرح دیدگاه خویش نسبت به خداوند ونه تعریف شالوده وی استعفا کرده‌است ساتیا یا حقیقت در فلسفه گاندی همان خداوند وی تمام ویژگی‌های مفهوم هندویی خدارا درفلسفه خویش آورده‌است (برهمن). گیاه خواری: گاندی در دوران کودکی گوشت خوردن را تجربه کرد. چرا که اولا فردی کنجکاو بود وثانیا دوست صمیمی وی شیخ مهتاب او را به خوردن گوشت ترغیب می‌کرد. ایده گیاهخواری ونخوردن گوشت ریشه‌های عمیقی در آداب و سنن هندوها وجائین‌ها درهند وسرزمین مادری هند یعنی گجرات دارد به طوریکه بسیاری از هندوها گوشت نمی‌خوردند وخام خوار بودند وخانواده گاندی هم مستثنی نبود. گاندی پیش از رفتن به لندن برای ادامه تحصیل به مادرش، پوتلی بایی، وعمویش، بچارجی سوامی، قول داد که در لندن لب به گوشت نزند الکل مصرف نکند ودرگیر بی بند وباری جنسی نشود. او به امساک خویش پایبند ماند وبجای تلاش برای تعیین نوع خوراک به ارائه فلسفه‌ای همت گماشت که در طول زندگی آنرا مبنای امور خود قرار دهد. وقتی به سن میانسالی رسید یک خام خوار تمام عیار بود. وی مقاله‌ای در این مورد نوشت که بخشهایی از آن در نشریه انجمن خام خواران لندن بنام گیاهخواری منتشر شد. دراین ایام افراد صاحب نظر زیادی به او الهام دادند وحتی با رئیس انجمن خام خواران لندن دکتر ژوسیا اولد فیلد دوست شد. مهانداس جوان همچنین با مطالعه کتاب هنری استفن سالت با رهبر پیشگام گیاهخوری دیدار کرد وبا اوهمراه شد. گاندی زمان زیادی از حضور خود در لندن را صرف ترویج گیاهخواری کرد. از نظر وی تغذیه گیاهی نه تنها نیازهای بدن را تامین می‌کرد بلکه در مقایسه با مصرف گوشت مقرون به صرفه هم بود. کما اینکه امروزه نیز گوشت در مقایسه با میوه جات، حبوبات و سایر گیاهان گرانتر است. همچنین بسیاری از هندیهای وقت که با کمی درآمد دست به گریبان بودند خام خواری را نه یک سنت روحانی صرف بلکه یک رویه عملی و مناسب می‌انگاشتند. اودر مدتهای طولانی روزه می‌گرفت واز آن بعنوان یک ابزار مبارزاتی استفاده می‌کرد. با اعتصاب غذا آنقدر به مخالفان فشار می‌آورد تا خواسته‌های او را تامین کنند. درخود بیوگرافی وی اشاره کرده‌است. که خام خواری سرآغاز پای بندی جدی وی به آیین برهمایی بوده بدون کنترل جامعی برنوع خوراک، وی در گام برداشتن در مسیر آئین برهما به شکست می‌رسید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت : افغانستان   -   قرن : 13

سید اسماعیل بلخی سال 1295 ش . در قریه ((سرپل بلخاب )) در یک خانواده روحانی زاده شد. بلخاب سرزمینی است خوش آب و هوا و کوهستانی که در قسمت جنوبی استان مزار شریف و در مسیر رودخانه ((بلخ آب )) که از ((بامیان )) سرچشمه می گیرد قرار گرفته است . این خطه از دیرباز مرکز تشیع و پایگاه ستارگان علم و ادب در ترکستان زمین بوده و امروز پس از گذشت قرنها نام ستارگانش چشم و چراغ ملت مسلمان به حساب می آیند اینک نیم نگاهی به گذشته این دیار می اندازیم . فرزانگان بلخاب بلخاب تا قبل از ورود ((میر سید علی فرزند میر سید جلال الدین بخارایی )) شهرت چندانی نداشته ولی بعد از سال 810 ق . با ورود این عالم زبردست و دانشمند نام و آوازه این دره گمنام از ((سمرقند)) تا ((هرات )) پیچید. بدین مناسبت کاروانهایی از عالمان و دولتمردان به قصد زیارت و دیدار این عارف وارسته وارد بلخاب شدند. تا جایی که ((شاهرخ )) به این شخصیت علاقه مند شد و چندین بار وی را از بلخاب به مرکز حکومت خراسان یعنی ((هرات )) دعوت نمود و دخترش را به عقد او درآورد. و در آخرین سفر میرسیدعلی در حالی که شاهرخ در ((شهر ری )) دار فانی را وداع گفته بود بر طبق وصیتش جنازه او را به هرات حمل نمودند و میرسیدعلی ولی بر او نماز خواند! بلخاب از دیر زمان با حوزه های بزرگ شیعه در نجف ، مشهد و قم در تماس ‍ بوده و در دشوارترین ایام این قافله از حرکت نیفتاد. بر همین اساس است که مدارس و روحانیت بلخاب از سایر مناطق پیشگام است . و نسبت به سایر مناطق شیعه نشین افغانستان بیشترین طلاب از این منطقه بوده اند. در این بخش بیش از سی هزار نفر شیعه مؤ من و غیرت مند زندگی می کنند و بیش از دهها حسینیه و مسجد وجود دارد و تا قبل از انقلاب بزرگترین پایگاه فرهنگی مردم شمال به حساب می آمد. برخی از بزرگان بلخاب به قرار ذیل است : # مرحوم آیة الله میرسیدمسعود مغزار (ره ) # مرحوم آیة الله میرسیدحسین عالم # آیة الله میرسیدحیدر نجفی (ره ) (از شاگردان آخوند خراسانی ) # مرحوم آیة الله حاج میرسیدمحمد دهنه (ره ) معروف به آقای کلان (از عرفای برجسته آن دیار) # مرحوم آیة الله حاج میرسیدمحمد عادل (ره ) # حجج الاسلام سیدحیدر نجفی دهنه (ره ) # مرحوم سید اصغر امینی (ره ) # مرحوم سید علی نجفی تل عاشقان # شیخ عیسی عبقری (ره ) # حاج سید محمد حسن عالمی (ره ) و... این بزرگواران افرادی وابسته و عاشق مکتب اهل بیت و خادم مردم بودند که امروز پس از سالها هنوز هم مردم از کردار و رفتار نیکوی آنان یاد می کنند. مهاجران بلخ بلخی همراه پدرش سید محمد پس از فوت مادر خود(بی بی هاجر )آهنگ دیار خراسان کرد و زیارت خورشید مشرق زمین نمود پس از مدتها پیاده روی و برخورد هزاران خطر از مسیر بلخ ، فاریاب و هرات وارد مشهد مقدس گردید. آغازین روزهای سال 1307 خورشیدی بود که سید اسماعیل بلخی وارد سرزمین مقدس ((توس )) گردید در حالی که از هر طرف بوی بهار و صدای آواز ((هزار)) به گوش می رسید اسماعیل دوازدهمین بهار عمر خود را سپری می کرد. اسماعیل تا قبل از هفت سالگی قرآن را آموخته و با زبان فارسی آشنایی پیدا کرده بود. استعداد و حافظه ای عجیب داشت و از ذوق سرشار و طبع بلندی برخوردار بود از همان آغاز کودکی و سنین نوجوانی در مراسم محرم مرثیه می خواند و برای کودکان سخن از کربلا و قیام امام حسین و شجاعت یاران قافله سالار کربلا می گفت . در حریم توس او و برادر بزرگش سید ابراهیم پس از ورود به مشهد رضوی در مدرسه ((بالا سر))حرم حجره گرفتند و دروس حوزوی را آغاز نمودند و در اندک زمانی این دو طلبه مهاجر کتب مقدماتی را به اتمام رساندند و در میان طلاب از چهره های بر جسته و پر استعداد شناخته شدند. ولی دیری نگذشت که اسماعیل جوان با مرگ برادر جوانش کوهی از درد و اندوه را بر خود احساس نمود. سید اسماعیل طلبه ای وارسته و بی آلایش و محبوب همگان بود و در گیر کفش و کلاه نبود و با کهنه ترین عبا و عمامه می ساخت و به خوراکی اندک قناعت می کرد. با این حال سخاوت بلند داشت و تا آخر عمرش برای خود نیندوخت و هیچ گاه کیسه و جیبی برای نگهداری پول درست نکرد. مقدار شهریه و در آمدی که داشت در میان عمامه اش می گذاشت و همین اخلاق را تا آخر مرگش هم مراعات می کرد.او همیشه در جمع طلاب مشهد سخن تازه داشت و در همان آغازین روزهای ورودش به حوزه دم از آزادی ، استقلال و نبرد با استعمار می زد. در طول دوران طلبگی اش هیچگاه از آنچه در جهان اسلام می گذشت غافل نبود. ریزبین و کنجکاو بود. روزگاری که سایه استعمار ((پیر)) همه جا را فراگرفته بود و در ایران آن روز به خوبی جای پای غرب و فرهنگ غرب مشاهده می شد آگاهانه اوضاع را تحلیل می نمود و تاریخ ملتها و نهضتهای اسلامی را مطالعه می کرد. شعور سیاسی و اندیشه مکتبی فوق العاده داشت و در همان سالهای اول فعالیتهای ضد استعماری خود را آغاز نموده و در ایام تبلیغی در محله های ،((حسن بلبل )) فریمان ، سیاه کوه شاوان ((و سر چشمه برشک مشهد و حوالی منبر می رفت . او از نفوذ کلام و صراحت لهجه بر خوردار بود و سخنش بس ‍ گیرا و مطالبش بس شیرین و جذاب جلوه می کرد تا جایی که وی لقب سید اسماعیل واعظ به خود گرفت . و در اکثر محافل او سخن می گفت و بیشتر اوقات همراه ((شیخ غلامرضا طبسی واعظ)) منبر می رفت . و از تجربیات این خطیب ورزیده بهره می گرفت . وی در قیام خونین 1314 مردم مشهد حضور داشت و آن روزگار شوم و خونین ملت ایران را درک کرده و خود سهم عمده داشت ؛ در همین زمان بود که وی همراه پدر پیر خود در - و بحث را ترک گفته وارد هرات گردید. وی در رمضان 1315 ش . پس از هشت سال تحصیل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قیام علیه بیداد و استبداد ظاهرخانی را از همین نقطه آغاز نمود. او با ایجاد اولین هسته مقاومت و تشکیل در مجتمع اسلام اولین تیر را بر قلب حکومت وقت کابل نشانه رفت . با سخنرانیها و خطابه های آتشین خود در هرات کوس رسوایی دوت سلطنتی افغانستان را به صدا در آورد و توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب سازد، تا حدی که قلمرو نفوذ کلام و اندیشه های الهی او در دورترین نقطه افغانستان حتی در میان جامعه تسنن کارگر افتاد و پرده تزویر و ریاکاری که سالها نقاب خیانت و جنایت دولتمردان وقت بود کنار زده شد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت سیدبلخی را ممنوع الخروج کرد و او تا هشت سال نتوانست از این شهر خارج شود. ولی پس از این مدت دولت مجبور شد اجازه مسافرت به وی بدهد. آهنگ دیار بلخ علامه سید اسماعیل در سال 1323 ش از هرات وارد مزار شریف گردید. حدود چهار سال در این سرزمین به سر برد و ضمن ارشاد و تبلیغ ، تشکیلات ((مجتمع اسلامی )) را به منظور بر پایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات سمت شمال به عنوان مسئول و معاون کمیته ایالتی معرفی کرد که در ذیل فقط اشاره به کمیته بلخ می گردد. مسئولان کمیته ولایتی مزار، حاج محمد رضا، عبدالقادر، عبدالرشید و محمد نعیم خان بودند که هر یک از بزرگان شهر و مسئولان مراکز دولتی به حساب می آمدند ناگفته نماند رجال و شخصیتهای دولتی از سایر ولایات به قصد دیدار بلخی وارد این شهر می شدند از جمله بزرگانی از مردم کابل و سیاستمداران پایتخت روابط خوبی با سید داشتند. کابل بر بال ملائک علامه بلخی سال 1327 ش . بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر شد. با آمدن وی کابل پر از شور و هیجان گردید فضای تاریک شهر رو به روشنایی و امید رفت و شیعیان جان تازه ای گرفتند زمزمه و نفس گرم و خلاوت کلام سید شهر را نورباران کرده بود. طنین فریاد کوبنده علامه بلخی بر کوچه پس کوچه های شهر شنیده می شد و زنگ کوچ ظلمت و تباهی از سرزمین شیران شنیده می شد در بناگوش کاخ سلطه به صدا درآمده بود. مقر اصلی کمیته مرکزی ((حزب کمیته ارشاد)) در چند اول بود و اعضای بلند پایه این حزب عبارت بودند از علامه سید اسماعیل بلخی به عنوان رهبر 2 - سید علی گوهر غور بندی 3 - سید سرور لولنجی 4 - محمد نعیم خان فرمانده عمومی پلیس کابل 5 - محمد اسلم خان غزنوی 6 -دکتر اسدالله رئوفی 7 - محمد ابراهیم خان گاو سوار 8 -عبدالغیاث خان کندک مثر (سرهنگ دوم ) 9- خدای نظر خان ترجمان فراری 10 -محمد حیدر غزنوی (سرهنگ دوم ) 11 - محمد حسن خان لوامشر اعضا و.... که هر یک از رجال بر جسته لکشری و مردمی بودند در حزب عضویت داشتند. پس از قیام 1329 از مجموع کار و بلندپایی این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقودالاثر و تنی چند با معیت علامه بلخی در نوروز 1330 ش (دو روز پس از قیام 1329) دستگیر و راهی زندان شدند. آنها حدود 15 سال در بدترین و سیاهترین زندانهای ستم شاهی به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمد یوسف خان (1343) باصطلاح دوران بازگشت به دموکراسی فرا رسید یادگار زندان بلخی بزرگ در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماسهایی داشتند. انیس و مونس بلخی فقط یک جلد ((قرآن )) بود و بس . وی در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود می گوید: 1700 مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می کردم در حدی که هر بار می خواندم تفسیر نویی به دست می آوردم . آنگاه فهمیدم ((که کلام الهی عین ذات او بی نهایت است )) گویی علامه بلخی از هر آیه 1700 مفهوم و معنا درک کرده که خود بسی جای تاءمل و تفکر است . بعلاوه 75 هزار اشعار حماسی ، سیاسی ، اخلاقی ، عرفانی و... از چکامه های زندان وی است که برخی از آن اشعار تحت ((دیوان بلخی )) و جزوات دیگر به چاپ رسیده است . اینک نمونه هایی از اشعار وی را می خوانیم : چکامه حماسی بیا بیا که وطن خون نگار، آمده باز هزار صاعقه مشرب بسوار آمده باز ز خیل لاله و خان دشت و دامن میهن زمردین شده و گلعذار آمده باز نسیم عطر بهاری ، وحد به پرده گل به نغمه ، بلبل زار و فکار آمده باز بیا که مرگ و تباهی نثار خصم کنیم نگون که خیل تتار و تزار آمده باز بیا بیا که فلک باز رام قدرت ماست بیا که فصل بهار و شکار آمده باز عجب لطافتی ریزد و زبرگ و بار گل به رقص و عشوه و بازی هزار آمده باز زهر سو، لاله و، لادن زهر سو نرگس مست چه لشکران به شبیخون خار آمده باز نگر قامت شب بر شکسته رایت صبح ظفر نمودن شده و بر قرار آمده باز عجب حیات نوینی پس از هزاره درو کنون به مقدم لیل و نهار آمده باز بیا که سلطنت آفتاب رخشان را فرا کنیم که مرگ غبار آمده باز بیا که مردی و نامردی را به صحنه جنگ زهر زمان محک نو عیار آمده باز به پیشگاه سرور آزادگان در دشت عراق آمد چون رهبر آزادی آزاد توان بردن ره در بر آزادی با رمز تبسم فاش می گفت بهر گامی امضای من از خونست در دفتر آزادی عباس نجات شرع از لطمه ی طوفان داد در شط فرات افکند چون لنگر آزادی در زیر سم اسبان قاسم به عروسش گفت با یاد تو خوابیدم در بستر آزادی اکبر دم جان دادن گفتا که بلا خوش باش سیراب شدم مستم از ساغر آزادی غوغا ز جهان برخواست آندم که صدا آمد عنقا ز حرم بگشود بال و پر آزادی با جوهر استعداد با نوک قم مظهر شش ماهه علی اصغر آن گوهی آزادی قصه ند آن گرما هر لحظه در آن وادی اسفندگرمی سوخت در مجمر آزادی سفرهای بلخی علامه بلخی پس از آزادی در سال 1346 ش . به قصد زیارت عتبات مقدس ‍ و دیدار با مراجع شیعه وارد ایران گردید و قبل از آنکه طلاب از ورود وی اطلاع پیدا نمایند از مرز خسروی وارد سوریه گردید. پس از زیارت تربت حضرت ((زینب علیه السلام )) و دیدار با برخی از عالمان سوریه وارد حوزه نجف اشرف گردید و از ناحیه طلاب نجف استقبال کم نظیری از وی صورت گرفت . وی در ((مدرسه کوچک )) آخوند خراسانی (ره ) دید و بازدید داشت و اکثر علما و رجال نجف از وی دیدن نمودند. علامه بلخی هم دیدارهای خصوصی با مراجع معاصر و ستارگان حوزه نجف داشته است که اینک برخی را یادآور می شویم از جمله با: 1. قائد اعظم اسلام امام خمینی (ره ) 2. بزرگ مرجع تشیع حضرت آیة الله العظمی حکیم (ره ) 3. فقیه معاصر شیعه حضرت آیة الله العظمی خویی (ره ) 4. حضرت آیة الله سید حسن شیرازی (ره ) 5. علامه بزرگوار علامه امینی (ره ) مؤ لف ((الغدیر)) که بیشتر گفتگوهای وی با امام خمینی (ره ) و آیة الله حکیم (ره ) خلاصه می شده است . چه اینکه این دو شخصیت بزرگ مرجع سیاسی و دینی جهان تشیع بودند. سخنرانیهای بلخی وی در مدت اندکی در نجف و کربلا ماند و سخنرانیهای بسیار ارزنده و مهمی ایراد کرد. ورود به حوزه علمیه قم علامه سید اسماعیل بلخی پس از ماه محرم 1346 از مرز ((خسروی )) وارد سرزمین خوشرنگ ایران گردید و در ابتدا همراه با خانواده اش به منزل آیة الله سید رضا صدر(ره ) در قم وارد شد. پس از آنگه خبر ورود بلخی به شهر خون و قیام منتشر شد گروه گروه از طلاب ((فیضیه )) و جوانان انقلابی و پر شور قم به دیدار وی آمده ، از او به گرمی پذیرایی و قدر دانی به عمل آوردند تا جایی که از طرف طلاب برای ایراد خطابه دعوت گردید. وی که تازه از حضور مرجع تبعیدی (خمینی کبیر) آمده بود سخنانش ‍ جاذبه ای خاص داشت . دیدار بلخی منحصر به طلاب خارجی نبود و بیش ‍ از همه پیروان خط امام دور او حلقه می زدند که در کوثر کلامش حلاوت کلام و پیام امام خمینی را می دیدند. از این رو سالن دفتر تبلیغات برای سخنرانی و دیدار عمومی طلاب آماده گشت . بیش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابی پیشوای شیعیان افغانستان استفاده نمایند حضرت آیة الله مکارم شیرازی به نمایندگی از طلاب و حوزه به ایشان خیرمقدم گفت . در بخشی از آن پیام چنین آمده است : در یک از آمال و آرزوهای همه ما در حوزه علمیه قم همیشه این بوده که بزرگانی از نقاط مختلف در اینجا می آیند صحبتی بکنند و از آنها استفاده بشود... من دو سه جلسه خدمت ایشان رسیدم واقعا یک فصل تازه ای در افکار من گشوده شد.)) خطابه علامه بلخی آنگاه علامه بلخی خطابه شیوای خود را با این اشعار زیبا آغاز نمود: شعاع نیر تابان به غیر علم نبود فروغ شمع فروزان به غیر علم نبود دمی که بر همه افلاکیان شدن مسحور به امتیاز تو برهان به غیر علم نبود ز رمز صحبت موسی و خضر شده معلوم که آب چشمه حیوان به غیر علم نبود... حضار محترم : اساتید! علمای اسلام !احتیاج ... به علم از ضروریات اولیه است و حاجت به شرح و بیان نیست ... همین بشری که در آراء سیاسی اقتصادی و... اختلاف دارند... ولی باز هم بشر در اصالت علم ... اختلاف نظر ندارند... چه خوب است علمی که منتهی شود به یک مقصد و ملاک عقلایی ... که به قول بزرگان جنبه اصلاحی و اجتماعی داشته باشد... سرنوشت قم را همه از من بیشتر می دانید از دوره معصومین علیه السلام معدن تشیع و ارباب علم بوده است ... عیار سکه مرد است محنت ایام زر از عیار نگیرد براوننه زرنام این نکات را برای این عرض می کنم : راه دور است ای پسر هوشیار باش ... خواب را دور افکن و بیدار باش ... آقایان که زیر این تالار مسقف و زیبا نشسته اید... قالیهای زیبا لباسهای مزین خوراکیهای (رنگارنگ ) مسلم بهتر از آن دوره هاست . اما آنها روی بور یا برق هم نداشتند با چراغ نفت هم نه با چراع روغن زیتون ... که سبب اذیت حلقوم و اسباب خرابی چشمشان می شد (سپری می کردند) خبر دارید با همین وسایل ابتدایی چقدر تاءلیفات کرده اند... بزرگان این طور زندگی کرده اند. پس نباید از مظلومی و بیچارگی خود و مردم ماءیوس شد فقط اتحاد، مردم صحیح و تعقیب مسلک (مکتب ) راه کامیابی و عامل پیروزی است . علما! بزرگان ! علت مبارزه من چه بود؟ آرزوی شخصی نداشتم ، سلطنت نمی خواستم . شیعیان افغانستان محرومیت داشتند. دیگر چاره نداشتم و حرکتی کردم مظلومانه برای ثبات قانون تشیع و گرفتن حق به ضرب و زور از حلقوم زور... حوزه علمیه مشهد علامه بلخی پس از یک هفته اقامت در قم آهنگ خاک خراسان و زیارت تربت پاک خورشید مشرق زمین را نمود با ورود سید حوزه خراسان حال و هوای دیگر پیدا کرد. چرا که او فرزند حوزه است و از همین مدرسه و مکتب علم اسلام و مکتب علوی را در فراز کوه ((بابا)) و ((پامیر)) به اهتزار در آورد. حوزه مشهد پس از سالها فراق و سکوت بر خود می بالد. طلاب پیر و جوان پس از چند سال غیبت صغرای علامه هم اکنون او را در جمع خود می بینند که بیش از همه حوزه چشم به راه ابراهیم است که او باید بت شکن زمان باشد. مدرسه عباسقلی خان مجمع عاشقان و محور دلداده گان باسلام مکتب است لحظه ای نیست که رفت و آمد طلاب و سایر بزرگان مشهد قطع گردد. مردم بلخی را خوب می شناسند. او سالها قبل واعظ و روضه خوان معروف شهر بود ولی پس از حادثه گوهرشاد دیگر او را ندیدند و هم اکنون از نانوا گرفته تا بقال و استاندار شهر در صف زیارت و دعوت طلبه مهاجر صف کشیده اند. به هر صورت تجلیلی کم نظیری از او به عمل آمد. وی دد جمع طلاب و سایر مردم سخنرانیهای زیاد داشت از جمله به فرازهای از آن خطابه بسنده می گردد: تکامل ((ارباب دانش ، حضار گرامی ، یاوران ولی عصر (عج ) افتخار دارم که خود را در بحبوحه علم و دانش می نگرم و در امواج فیض غرقم ... در این لحظه بعد از 32 سال مرارتها و رنجها نصیب من شد... باز آمدم که سجده این خاک کنم ، که خاک این آستان بودن ، و سالها سر به آستان رضا علیه السلام بودم و تراب اقدام طلاب این مدارس بودم ... اگر سجده ای قضا شده باشد ادا کنم ...)) افتخارات حوزه ((... شیخ طوسیها از همین مدارس اند علامه ها... مفیدها... انصاریها... علم الهدی ها... از همین مدارس اند. بالاخره اصفهانیها و سید رضی ها هم (فرزندان ) همین مدارس اند...)) قرنها باید که تا یک عده سنگ در زیر خاک لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن عمرها باید که تا یک مجتهد آید پدید مجلسی از اصفهان یا مرتضی فخر زمن ماهها باید که تا یک مشت پشم زاهدی را خرقه گردد یا شهیدی را کفن فریاد عاشورایی ((...امروز روز شرکت و فریاد است ، امروز دیگر روز آرام نشستن نیست ، روز غنودن نیست ، روز پای بندی به سخنان کوچک نیست ، روز مبارزه با خرافات است . روزی است که باید چهره واقعی اسلام را از زیر ابرهای کدر اوهام و خیالات فاسده بیرون کشید... امروز روز جنبش و روز حرکت است . لکن جنبش متین ، جنبش با معنی ، جنبش علم و فرهنگ نه جنبش آثار ثبتی و ملی ... حوزه علمیه خراسان ، قم نجف که من دور افتاده آواز عاجزانه خود را در این مراکز عامی رساندم ... بحمدالله تحول شایانی را دیدم ... حوزه علمیه نجف تکانی خورده ... حوزه علمیه قم هفت هزار دانشمند دارد. حوزه علمیه خراسان ، زیر زره بین علی بن موسی الرضا علیه السلام واقع شده اید، پرچمدار آینده و فردا شمائید... آخرین دیدار لحظات بس حساس و به خاطر ماندی است بلخی را جمعی انبوه از مسؤ ولان و طلاب حوزه مشهد تا مرز ((اسلام قلعه )) بدرقه نمودند و در آن سوی مرز غوغای عجیبی بود. روزهاست که مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار سیمای پر فروغ پیشوای خود نشسته اند ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخی صدای تکبیر یاران به استقبال آفتاب رفتند. بلخی لحظه ای برای تسلی خاطر استقبال کنندگان سخنانی ایراد کرد. در همین چند دقیقه اشک وصال همانند باران بهاری خیابان مسیر استقبال وی را شستشو داد. جاسوسان دولت در میان انبوه جمعیت مات و مبهوت مانده اند و اختیار از آنان سلب شده و تنها گزارشی که در شهر مخابره کردند ورود بلخی و شور بی اندازه مردم بود. حکومت وقت هرات دستور داد تا در مساجد و حسینیه های شهر را ببندند. هر چه بود بلخی مدت زمانی که در هرات توقف داشت بزرگترین ضربه های شکننده را بر کمر دولت فرو آورد. آخرین استقبال کاروان همراه بلخی پس از چند روزی توقف از مسیر جاده قندهار، غزنین ، آماده حرکت به سوی پایتخت گردید. در کابل هیاءت استقبال به وجود آمده بود و روز ورود بلخی تا شعاع چند کیلومتری جمعیت کثیری به استقبال آمده بودند. لحظه ها فرا رسید ماشین حامل بلخی در میان انبوه جمعیت شیعه و سنی از حرکت باز ماند، مردم مسلمان با درود و صلوات از او استقبال بی نظیری به عمل می آوردند. مردم از شور و شعف در جامع نمی گنجند آن روز روز حیات تشیع بود در همه جا سخن از بلخی و عظمت شیعیان بود. کوچه پس کوچه کابل بوی گل حسینی می داد. انواع و اقسام عکسهای علامه به چشم می خورد. چند ماهی سپری نشده بود که سید اسماعیل کسالت پیدا کرد پس از مراجعت از مناطق مرکزی (بهسود) در اثر فشار خون علامه را به بیمارستان ((علی آباد)) کابل منتقل کردند. ولی سحرگاه 24 تیر 1347 عجیب سحری اندوهناک و سیاهی بود. آوای قرآن از مناره های مساجد بلند بود بعد از اذان صبح با پخش صدای گریه بلخی از از نوار و تلاوت آیة ((انا لله و انا الیه راجعون )) سکوت شهر با فریاد و اغربتا و احسینا شکسته شد. دسته های عزادار گروه گروه در خیابانهای منتهی به بیمارستان به عزاداری پرداختند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

وزیر تجارت كابینه میرزا احمدخان مشیرالسلطنه از درباریان متنفذ محمد علیشاه است. پدرش داروغه‏باشى تبریز بود. علینقى خان به اعتبار پدر وارد دستگاه محمد على میرزا گردید و مدتها در تبریز جزء محارم ولیعهد بود. پس از جلوس محمد على میرزا به تخت سلطنت مفاخرالملك هم در زمره اطرافیان ولیعهد بود كه براى احراز مشاغل جدید و مهم به تهران وارد شد و از محارم شاه و از مخالفین مشروطه به حساب مى‏آمد، در اختلافى كه بین محمد على میرزا و مجلس اول ایجاد شد طرد عده‏اى را خواستار بودند. از جمله مجلسیان از محمد على میرزا درخواست نمودند كه شش نفر را از دربار اخراج كند كه یكى از آنها مفاخرالملك بود. بعد از به توپ بستن مجلس در استبداد صغیر كار مفاخرالملك بالا گرفت و به عنوان وزیر تجارت وارد كابینه شد. حكومت تهران را هم به عهده او قرار دادند و با شدت عمل با مشروطه‏خواهان به مبارزه پرداخت و براى تفرقه عده‏اى از مشروطه‏خواهان كه در حضرت عبدالعظیم متحصن بودند به دستور مفاخرالملك شبانه بر سر آنها خاكستر و عقرب ریختند. همچنین براى بیرون راندن عده دیگرى كه در سفارت عثمانى بست نشسته بودند تعداد زیادى مار در میان آنها رها كردند. بعد از فتح تهران و تحصن محمد على میرزا در سفارت روس واقع در زرگنده مفاخرالملك هم تحصن اختیار كرد ولى بزودى از تحصن خارج شد و از طریق مازندران قصد خروج از كشور را داشت كه دستگیر و در محكمه انقلابى محاكمه و اعدام گردید. علینقى خان مفاخرالملك چون از مخالفین مشروطه و طرفداران محمد على میرزا بوه است طبعا در كتب و تاریخ از او به بدى یاد شده ولى آنچه مسلم است او نیز مانند امر بهادر و مشیرالسلطنه به محمد على میرزا معتقد و اختلاف آنها با مشروطه خواهان بر اساس ایمان و عقیده بوده است. وى مردى متشرع و به مبانى مذهبى پاى بنده بوده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1301 در شهر اصفهان تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و سیكل اول متوسطه را در آن شهر انجام داد و در تهران وارد مدرسه راه‏آهن شد و دوره‏ى یك ساله‏ى مدرسه را به پایان رسانید و به استخدام در راه‏آهن دولتى ایران درآمد. معینیان بعد از شهریور 1320 وارد مطبوعات شد و در بعضى از روزنامه‏ها مقاله مى‏نوشت. اولین شغل مطبوعاتى وى مدیر داخلى روزنامه‏ى مرد امروز بود. پس از چندى وارد روزنامه‏ى آتش كه مدیریت آن با سیدمهدى میراشرافى بود گردید و سمت سردبیرى روزنامه را احراز نمود. روزنامه‏ى آتش نشریه‏اى هتاك و جنجالى بود و طبعا در حملات به دولت، معینیان سهم زیادى داشت. در سال 1332 روزنامه‏ى آتش و سیدمهدى میراشرافى صاحب آن براى ساقط كردن دولت دكتر محمد مصدق همكارى خود را با سرلشكر فضل‏الله زاهدى آغاز كرد. روز 28 مرداد 1332 سیدمهدى میراشرافى در كنار فضل‏الله زاهدى اداره رادیو را تصرف كردند و میراشرافى یكى از كسانى بود كه سقوط دولت دكتر مصدق را در رادیو اعلام نمود. پس از استقرار زاهدى در سمت نخست‏وزیرى، میراشرافى از وى درخواست نمود كه سمتى به نصرت‏الله معینیان داده شود. سرانجام ابلاغى براى او صادر شد و به معاونت اداره رادیو تعیین گردید. ولى این انتصاب مورد تأیید جلیل بزرگمهر رئیس انتشارات و تبلیغات قرار نگرفت و در كنار یكى از راهروها یك میز و صندلى در اختیار او قرار دادند و در آنجا بود كه كتابى تحت عنوان سلطنت بر دلها را تنظیم و چاپ كرد و امتیازى براى خود بدست آورد. نصرت‏الله معینیان در سال 1335 در دولت حسین علاء رئیس اداره انتشارات رادیو شد. وى در این سمت تغییرات عمده‏اى در برنامه رادیو ایجاد كرد كه بى‏نهایت مورد علاقه مردم و توجه دولت شد. در سال 1338 نصرت‏الله معینیان با حفظ سمت ریاست انتشارات، به معاونت نخست وزیرى منصوب گردید. در 1339 در كابینه‏ى جعفر شریف امامى وى همچنان داراى معاونت نخست‏وزیرى و ریاست انتشارات و تبلیغات بود. در كابینه‏ى دكتر على امینى تبلیغات و انتشارات با سمت وزیر مشاور به ناصر ذوالفقارى واگذار شد و در تمام مدت نخست‏وزیرى امینى، ذوالفقارى داراى آن سمت بود. در كابینه‏ى علم، معینیان در ترمیم كابینه به وزارت راه منصوب شد و مدت كوتاهى در كابینه در آن سمت استقرار داشت. پس از افتتاح دوره‏ى بیست و یكم مجلس شوراى ملى، علم در كادر وزیران خود تغییراتى داد و معینیان با سمت وزیر مشاور، سرپرست انتشارات و رادیو شد. در سال 1342 در دوران نخست‏وزیرى حسنعلى منصور، نام سازمان انتشارات و رادیو تغییر كرد و تبدیل به وزارتخانه شده و نام وزارت اطلاعات گرفت و معینیان اولین وزیر اطلاعات گرید. در كابینه‏ى امیرعباس هویدا، وزارت اطلاعات به سرلشكر حسن پاكروان واگذار شد و معینیان از كابینه خارج شد و شغلى به او واگذار نشد. در سال 1345 علم به وزارت دربار منصوب گردید و پس از مدتى كوتاه رحیم هیراد رئیس دفتر مخصوص شاه را بازنشسته كرد و معینیان را بجاى او به ریاست دفتر شاه گمارد. معینیان در آن سمت مطابق میل شاه وظایف خود را انجام مى‏داد. در دوران نخست‏وزیرى جمشید آموزگار كه فضاى باز سیاسى تغییراتى در ایران ایجاد كرد، به دستور شاه كمیسیون شاهنشاهى به ریاست نصرت‏الله معینیان تشكیل گردید و دولتمردان رژیم تحت محاكمه قرار گرفتند و قرار شد كلیه كسانى كه در مسائل مملكتى اهمال یا سوءاستفاده نموده‏اند مورد تعقیب قرار بگیرند. نصرت‏الله معینیان روز 26 دى ماه 1357 همراه شاه از ایران خارج شد. پس از مدت كوتاهى از شاه جدا گردید و گویا مبلغى به او پرداخت شد كه بتواند با بهره آن در خارج از كشور زندگى كند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1304 ش در تهران است. تحصیلات خود را در هنرسراى عالى در رشته شیمى به اتمام رسانید و وارد خدمت در وزارت كار شد و مراحل ترقى را در آن وزارتخانه پیمود و به ریاست اداره اشتغال و كاریابى رسید. در 1337 جمشید آموزگار وزیر كار ابلاغ مدیر كلى براى او صادر كرد. در 1340 با تصویبنامه هیئت وزیران به معاونت فنى وزارت كار منصوب شد و قریب یك سال در این سمت بود كه به عضویت هیئت مدیره سازمان بیمه‏هاى اجتماعى كارگران انتخاب شد. در انتخابات دوره بیست و یكم از طرف كنگره آزاد زنان و آزاد مردان كاندیداى مردم شاهرود شد و به وكالت انتخاب گردید در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم نیز همچنان وكیل شاهرود بود. در 1352 به وزارت كار و امور اجتماعى و بعد به وزارت كشور تعیین گردید. مجددا بعد از وزارت كشور به وزارتخانه قبلى بازگشت. نامبرده در تشكیلات حزب ایران نوین مقام معاونت و قائم مقامى دبیر كل را داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در حدود 1272 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در مدارس قاجار و دارالفنون وارد مدرسه صاحبمنصبى قزاقخانه شد و دوره مدرسه مزبور را پایان داد و به درجه افسرى نائل آمد و به آتریاد قزاق تهران معرفى گردید. پس از چندى به تبریز انتقال یافت و بعد به آتریاد همدان مأمور شد و در گردان پیاده كه فرمانده آن سرهنگ رضاخان بود به انجام وظیفه پرداخت. معینى در ده سال اول خدمت خود در اردوكشى‏هاى متعدى شركت داشت از جمله در اردوكشى آتریاد همدان در گیلان بود كه منجر به شكست قواى قزاق شد و در نتیجه عقب‏نشینى این نیروى قزاق در آق باباى قزوین اردو زد. احمد معینى در آتریاد همدان در هنگ پیاده زیرنظر مرتضى خان یزدان‏پناه بود و میرپنج رضاخان فرمانده نیز او را افسرى شجاع و بى‏باك مى‏دانست. وى در سوم حوت 1299 فرماندهى یك گردان پیاده را از نیروى اعزامى به تهران را برعهده داشت. پس از ورود نیرو به تهران، احمد معینى درجه یاورى گرفت. در سازمان نوین قشون كه در اواخر 1300 بوجود آمد وى با درجه‏ى نایب سرهنگى فرمانده فوج نادرى شد و به چند مأموریت جنگى از جمله تبریز و تركمن صحرا رفت، در 1308 با درجه سرهنگى كه فرمانده فوج نادرى بود همراه امیرلشكر شیبانى براى فرو نشاندن طغیان عشایر فارس به آن منطقه عزیمت نمود و مأمور پاك‏سازى برازجان شد. به محض ورود نیرو به اطراف برازجان محمدخان غضنفرالسلطنه ضابط آن حدود علم طغیان برافراشت و شهر برازجان را تصرف نمود. معینى ناچار عقب‏نشینى كرد و روز بعد در نبردى كه بین دو قوا انجام گرفت غضنفرالسلطنه به قتل رسید و شهر برازجان به دست نیروهاى معینى افتاد. در 1309 فوج نادرى به اتفاق سایر نیروها درصدد قلع و قمع عشایر بویراحمد و ممسنى برآمد. در نبرد سنگین نیروى دولتى و بویر احمد در تنگ تامرادى سرهنگ معینى و افرادش پیش قراول بودند و در مراحل اولیه جنگ تعداد زیادى از افراد هنگ نادرى كشته شدند و سرهنگ معینى هم مجروح شد ولى سرانجام فوج نادرى حلقه محاصره نیروهاى دولتى را شكست و جان عده‏اى را نجات داد. پس از پایان گرفتن شورش عشایر جنوب افواج اعزامى از تهران به مركز بازگشتند و هر كدام پاداش فعالیت خود را گرفتند و سرهنگ زندیه فرمانده تیپ فارس شد. سرهنگ میمند به فرماندهى تیپ كردستان رفت و سرهنگ احمد معینى هم فرمانده تیپ مستقل لرستان شد. مدت مأموریت او بیش از دو سال در لرستان به طول انجامید ولى در همان مدت دو سال با قاطعیت كامل در خلع سلاح الوار اقدام نمود. در اواسط 1311 تیپ لرستان را به سرهنگ حاج على رزم‏آرا تحویل داد و خود فرمانده نیروى خوزستان گردید و در 1312 درجه سرتیپى گرفت. در 1314 به فرماندهى لشكر آذربایجان غربى منصوب شد و مدت شش سال در آن مأموریت بود و در همانجا درجه سرلشكرى دریافت كرد. در شهریور 1320 لشكر رضائیه غافلگیر شد و گذشته از تلفات سنگین، سرلشكر معینى لشكر را رها نمود و خود به جاى امنى پناه برد. سربازان نیز سلاحهاى خود را به جاى تحویل به سربازخانه در اطراف شهر ریخته و پراكنده شدند. سلاحها بدست اكراد افتاد و تقریبا شهر رضائیه از نظارت دولت خارج شد و ناامنى تمام منطقه را فرا گرفت. اگر اقدامات حاد سرلشكر جهانبانى نبود فاجعه بزرگى پیش مى‏آمد. سرلشكر معینى پس از رها كردن لشكر خود به تهران رفت و خود را به ستاد معرفى كرد و بلافاصله منتظر خدمت شد و دادگاهى براى رسیدگى به جرائم فرماندهان تشكیل گردید. دادستانى این دادگاه با سرتیپ على رزم‏آرا فرمانده لشكر اول مركز بود. پس از تشكیل پرونده عده‏اى در آن دادگاه محاكمه شدند از جمله سرلشكر احمد معینى فرمانده لشكر رضائیه بود ولى سرانجام دادگاه او را از اتهامات وارده تبرئه نمود و پس از تبرئه تقاضاى اعاده حیثیت و بازگشت به خدمت نمود. رزم‏آرا رئیس ستاد وقت او را با همان درجه سرلشكرى به خدمت دعوت كرد و فرماندهى لشكر فارس را به او سپرد. سرلشكر معینى قریب یك سال در شیراز باقى ماند و در 1326 تقاضاى بازنشستگى نمود و از آن تاریخ به بعد به هیچ‏وجه مطرح نشد و برخلاف سرلشكر ایرج مطبوعى كه تا آخر عمر مطرح بود او هرگز فعالیتى ننمود و شغلى نگرفت. در 1353 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سهام‏السلطان، از رجال متمول و مالكین بزرگ بود. در 1230 متولد شد. پدرش حاج قنبر علیخان سعدالدوله، در دستگاه كامران میرزا نایب‏السلطنه رئیس قراولان بود. جعفرقلى پس از انجام مقدمات تحصیلى، از طرف ناصرالدین شاه ملقب به اعتضاد نظام شد و به فرماندهى فوج ملایر منصوب گردید. در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، درجه‏ى امیرتومانى گرفت و چند سال بعد لقب سهام‏الدوله به او اعطاء گردید و تدریجاً از امناء و بزرگان دولت شد. بعد از استبداد صغیر كه فارس دستخوش ناامنى گردید، سهام‏الدوله با اختیارات كامل فرمانرواى كل فارس و بنادر شد و چند سالى با قدرت كامل به ناامنى‏هاى منطقه پایان داد. پس از آن به تهران احضار گردید و حكومت تهران را به او سپردند. وفات او در 1308 ش اتفاق افتاد. پس از مرگ، اوصیاء او مرحومین مشیرالدوله و مؤتمن‏الملك بودند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به مدحت‏الممالك و سردار مدحت، از افسران قدیمى قزاقخانه، در حدود 1240 متولد شد. مدرسه‏ى دارالفنون و مدرسه‏ى قزاقخانه را طى كرد. چندى در تبریز و زمانى در همدان و مدتى در كرمانشاه خدمت مى‏كرد. در استبداد صغیر، درجه‏ى میرپنجى و در 1295 درجه‏ى سردارى از احمد شاه گرفت. در 1301 كه قزاقخانه و ژاندارمرى ادغام و ارتش جدید تشكیل شد، به خدمت دعوت شد و با درجه‏ى امیرلشكرى به عضویت شوراى عالى نظام منصوب گردید. چندى بعد ریاست بازرسى مالى را رضاخان به او سپرد و تا حین‏الفوت (1309) داراى همان سمت بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند على جلال‏العلماء از ملاكین و اعیان كاشمر و خواهرزاده عبدالحسین تیمورتاش، در 1305 در كاشمر تولد یافت. تحصیلات ابتدائى را در زادگاه خود باتمام رسانید و وارد كالج آمریكائى تهران شد و به اخذ دیپلم نائل آمد سپس براى ادامه تحصیل به آمریكا رفت و دوره‏ى عالى مهندسى نفت را به پایان رسانید. پس از بازگشت به ایران در شركت ملى نفت استخدام شد و آخرین سمت وى ریاست آزمایشگاه‏هاى صنعتى در شركت نفت بود. در سال 1342 در انتخابات دوره‏ى بیست و یكم از طرف كنگره آزادمردان و زنان! كاندیداى نمایندگى مجلس شد و از كاشمر به وكالت مجلس رسید. در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم هم همچنان نماینده‏ى كاشمر در مجلس شوراى ملى بود. چندى هم در دانشكده‏ى صنعتى تهران به تدریس اشتغال داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

محقق و نویسنده و حقوقدان، در 1295 در نائین پا به عرصه وجود نهاد. تحصیلات مقدماتى را در زادگاه خویش آموخت و دوره‏ى متوسطه را در اصفهان به پایان رسانید و وارد دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى شد و در 1317 درجه‏ى لیسانس حقوق قضائى دریافت كرد. مدت كوتاهى شغل قضائى گرفت و چون این شغل را با روحیه‏ى خود سازگار ندید، از كار قضا چشم پوشید و به كار وكالت دادگسترى پرداخت. بعد از شهریور 1320 وارد مطبوعات شد و عضو هیئت تحریریه روزنامه‏ى ستاره شد. ارسلان خلعتبرى و مظفر فیروز و ابوالحسن عمیدى نورى هم در زمره اعضاى هیئت تحریریه بودند. جلالى نائینى در سال 1323 امتیاز روزنامه‏ى كشور را گرفت و اولین شماره‏ى آن در آبان ماه همان سال انتشار یافت. موضع این روزنامه ارگان حزب اراده ملى سید ضیاءالدین طباطبائى بود. كشور روزنامه‏اى تندرو بود و با روزنامه‏هاى مخالف سید ضیاء پنجه در پنجه مى‏افكند و در نتیجه ظرف یك سال سه بار توقیف شد. روزنامه‏هاى سرگذشت، نسیم صبا و كاروان به جایش منتشر شدند. سرانجام در اوایل فروردین ماه 1325 كه قوام‏السلطنه، سید ضیاءالدین را زندانى كرد، روزنامه‏ى كشور و تمام روزنامه‏هاى طرفدار سید ضیاءالدین توقیف شدند. در اواخر 1325 كشور از محاق توقیف درآمد و به حیات سیاسى خود ادامه داد. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم مجلس شوراى ملى كه حزب دموكرات ایران بازیگر آن بود، جمعیتى به زعامت دكتر مصدق، ضمن اعتراض شدید به دولت و حزب دموكرات قوام‏السلطنه در دربار متحصن شدند، جلالى نائینى هم جزو متحصنین در دربار بود كه پس از چند روز توقف بدون نتیجه به تحصن خاتمه دادند. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم كه به كارگردانى دكتر منوچهر اقبال وزیر كشور ساعد انجام گرفت، دكتر مصدق و عده‏ى زیادى از رجال و روزنامه‏نویسان به علت اعتراض به انتخابات، چند روزى در دربار تحصن اختیار كردند و عده‏اى از روزنامه‏نگاران از جمله جلالى نائینى مدیر روزنامه‏ى كشور در زمره‏ى آنان بود. در همین تحصن بود كه مقدمات تشكیل جبهه ملى بوجود آمد و در همان ایام مرحوم حسین فاطمى از مسافرت اروپا بازگشت و روزنامه‏اى بنام باختر امروز انتشار داد كه سخنگوى جبهه ملى بود و جلالى هم با این روزنامه همكارى نزدیك داشت. پس از روى كار آمدن مصدق و ملى كردن صنعت نفت و استقرار دكتر فاطمى در مقامات معاونت نخست‏وزیرى، نمایندگى مجلس و وزارت امور خارجه، همكارى جلالى نائینى با این روزنامه بیشتر شد. پس از كودتاى 28 مرداد ماه 1332 جلالى نائینى هم مورد بى‏مهرى و تعقیب واقع گردید و مدت‏ها از صحنه‏ى سیاسى دور ماند و سرانجام به همان شغل اصلى خود كه وكالت دادگسترى بود پرداخت و وكیل وزارت كشور و بانك ملى شد و پس از چندى عضو هیئت مدیره كانون و سرانجام به ریاست كانون وكلاء دادگسترى برگزیده شد و یك دوره بر آن كانون ریاست داشت. جلالى در انتخابات رستاخیزى دوره‏ى بیست و چهارم مجلس شوراى ملى و هفتمین دوره مجلس سنا كاندیداى سناتورى تهران شد و سرانجام به مجلس سنا راه یافت. جلالى نائینى در سال 1357 نقش اقلیت را در مجلس سنا بازى مى‏كرد و با دولتهاى زودگذر آن روز مبارزه مى‏نمود و از دادن رأى اعتماد به آنها اعراض مى‏كرد و این رویه را تا سقوط رژیم ادامه داد. محمدرضا جلالى نائینى به علت مسافرت‏هاى مكرر به هندوستان، به فرهنگ و آداب آن كشور علاقه‏ى تام و تمامى پیدا كرد و كتب زیادى در این زمینه انتشار داده است. از جمله: اوپانیشادها كه اولین كتابى است كه در زمینه‏ى هندشناسى به تصحیح ایشان با همكارى دكتر تارا چند فیلسوف و مورخ هندى به چاپ رسیده است. فرهنگ سانسكریت به فارسى، لغات سانسكریت در تحقیق ماللهند بیرونى و مجمع‏البحرین كه راجع به دین اسلام و مذهب هندو است. رزمنامه مهابهارات با همكارى پروفسور شوكلا از دیگر آثار مشارالیه در فرهنگ هندى است. دانشگاه هندوى بنارس در سال 1350 با عنایت به تحقیقات جلالى نائینى در زمینه‏ى هندشناسى، به وى درجه‏ى دكترا اعطا كرد و نامبرده را به عضویت مجمع علمى این دانشگاه برگزید. آخرین تألیف دكتر محمدرضا جلالى نائینى كتابى است تحت عنوان هند در یك نگاه. این كتاب عبارتست از مردم‏شناسى، تاریخ سیاسى هندوستان، تاریخ مذهب هندو، پیدائى جهان هستى، سرودهاى ودا، نوشته‏هاى اوپانیشادى و مكتب‏هاى فلسفى هند. ترجمه‏ى سرودهاى ریگ ودا كه قدیمى‏ترین سند زنده قوم آریائى هند است تاكنون چندین چاپ از آن منتشر شده است. از دیگر آثار و تحقیقات ارزنده‏ى جلالى نائینى، شرح زندگانى حضرت على علیه‏السلام را مى‏توان نام برد. دیوان حافظ از یك نسخه معتبر قدیمى و نایاب با مقدمه‏اى محققانه از طرف ایشان انتشار یافته است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به فطن‏الملك، فرزند حاج میرزا على‏خان آشتیانى، متولد 1255. تحصیلات خود را در تهران انجام داد. داخل خدمات دولتى شد. مدتى در نظمیه و زمانى در وزارت جنگ اشتغال داشت و چندى نیز امور مربوط به ارباب جمشید را اداره مى‏كرد. در جوانى از مشروطه‏خواهان پروپا قرص بود. به همین جهت در جنگ بین‏الملل اول با ملیّون به كرمانشاه و استانبول رفت و براى آزادى ایران مبارزه كرد. پس از مراجعت، در وزارت دارائى داخل شد و مراحل ترقى را در آنجا پیمود تا به معاونت وزارت دارائى رسید. در 1309 ش، حكومت اصفهان به عهده‏ى او قرار گرفت و یك سال بعد به استاندارى فارس منصوب شد و دو سالى در شیراز اقامت داشت كه به تهران احضار شد و ریاست دیوان محاسبات از طرف داور به او داده شد. مدتى طولانى در این سمت بود و ضمناً در شوراى عالى بانك ملى نیابت ریاست داشت. یك بار هم سناتور شد. از نیكنامى و حسن شهرت برخوردار بود. در مأموریت‏هاى خود با درستى عمل مى‏كرد. اهل لفت و لیس و جمع‏آورى مال نبود. همیشه در مأموریت‏هایش ترك را بر فعل ترجیح مى‏داد تا مشكلى برایش فراهم نشود. در 1336 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به جلال‏السلطنه، خواهرزاده‏ى علاءالسلطنه، پدر حسین علاء، از مأمورین عالى رتبه‏ى وزارت امور خارجه. در 1258 متولد شد، در 1280 وارد خدمت گردید. در طول خدمات خود مقامات مهمى را احراز كرد. مدتى مستشار سفارت لندن بود. بعد وزیرمختار در سوئد شد. از سوئد به ایتالیا رفت و مقام وزیرمختارى داشت. چندى هم در مصر بود. آخرین سمت وى وزیرمختارى ایران در آمریكا بود. در مأموریت آمریكا اتفاقى به وقوع مى‏پیوندد كه موجب قطع روابط ایران و آمریكا مى‏گردد و موضوع در مطبوعات دنیا به وضع عجیبى منعكس مى‏گردد. ماجرا از این قرار بوده است: آقاى وزیرمختار به اتفاق همسر انگلیسى خود، به مهمانى رسمى خارج از شهر واشنگتن مى‏رفتند. چون دیر كرده بودند، به راننده دستور سرعت مى‏دهند. از بخت بد، همان شب به پلیس راهنمائى برخورد مى‏كنند كه به آنها دستور توقف مى‏دهد. متأسفانه راننده بر اثر اصرار خانم وزیرمختار، به امر پلیس اعتنائى نمى‏كند و بر سرعت خود مى‏افزاید. طولى نمى‏كشد كه پلیس آنها را متوقف مى‏نماید و علت این گستاخى را از راننده جویا مى‏شود. خانم وزیرمختار به جاى عذرخواهى، به پلیس اهانت مى‏كند و پلیس در صدد جلب راننده برمى‏آید. در این هنگام خانم وزیرمختار به سگ درنده‏اى كه در داخل اتومبیل همراه آنها بود، دستور حمله مى‏دهد. به مجرد حمله‏ى سگ، پلیس از اسلحه‏ى خود استفاده مى‏كند. سپس به اطمینان اینكه سرنشینان اتومبیل به دروغ خود را مأمور سیاسى معرفى كرده‏اند و مسلماً دزد و قاچاقچى هستند، به آنها دستبند مى‏زند و هر سه را به كلانترى جلب مى‏نماید. پس از اطلاع دولت ایران از این قضیه، روابط ایران و آمریكا قطع مى‏گردد و وزیرمختار به تهران احضار و بازنشسته شد. در 1326 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

مقاطعه‏كار، استاد دانشگاه، نماینده‏ى مجلس و سناتور. متولد 1293. براى تحصیلات عالى عازم اروپا شد و در پاریس درجه‏ى مهندسى راه و ساختمان گرفت. بعد از ورود به ایران، به دانشیارى دانشكده‏ى فنى انتخاب شد. بعد درجه‏ى استادى گرفت و مدتها در آن دانشكده تدریس مى‏كرد. در ادوار هیجدهم و نوزدهم و بیستم، وكیل مجلس شد و در 1346 سناتور گیلان گردید. با دوستان خود چند شركت ساختمانى تأسیس كرد. غالباً برنده‏ى مناقصات دولتى مى‏شدند. در طول سال‏ها چندین ساختمان به وسیله‏ى شركت آنها ساخته شد و از این راه عایدى سرشارى یافتند. در جوانى افكار تندى داشت و در بعضى از احزاب فعالیت مى‏نمود. در 1337 به حزب مردم پیوست و در مجلس همیشه به ظاهر از كار دولت‏ها انتقاد مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1316 متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتى و متوسط وارد دانشكده‏ى نفت آبادان شد و لیسانس فنى در رشته‏ى مهندسى پالایشگاه گرفت و براى ادامه تحصیل به آمریكا عزیمت نمود و از دانشگاه كیس آمریكا مهندسى شیمى گرفت و از همان دانشگاه دكتراى شیمى نیز دریافت كرد. پس از مراجعت به ایران در شركت ملى نفت ایران استخدام شد و سرمهندس پالایشگاه آبادان شد. پس از آن به استادیارى و ریاست بخش مهندسى شیمى دانشگاه شیراز برگزیده شد. سایر مشاغل او عبارتند از: ریاست مركز محاسبات دانشگاه، معاون دانشكده مهندسى و ریاست دانشكده صنعتى (پلى تكنیك تهران). دكتر جدبابائى در سال 1351 به معاونت وزارت علوم و آموزش عالى انتخاب گردید و در 1354 به ریاست دانشگاه زاهدان منصوب شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در سال 1307 در اصفهان متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه براى ادامه تحصیلات عازم انگلستان شد و در رشته‏ى برق و الكترونیك و صنایع فوق لیسانس گرفت و به ایران بازگشت و در شركت ملى نفت ایران استخدام شد. وقتى امیرعباس هویدا به عنوان مدیر ادارى شركت نفت تعیین گردید، عده‏اى از جوانان تحصیلكرده و اروپارفته را به دور خود جمع كرد و باندى تشكیل داد. غالب افراد این باند در زمان نخست‏وزیرى هویدا غالباً مقام وزارت و استاندارى گرفتند. یكى از آنها جابرانصارى بود. اولین شغلى كه به جابرانصارى ارجاع گردید، مدیركلى نفت و امتیازات وزارت دارئى بود و بعد به مدیرعاملى شركت مخابرات ایران تعیین شد و مدتى طولانى در آن سمت قرار داشت. در اردیبهشت ماه 1353 هویدا در هیئت وزیران تغییرات عمده‏اى انجام داد و در این تغییرات جابرانصارى به سمت وزیر مسكن و شهرسازى تعیین گردید و تا پایان حكومت هویدا (مرداد ماه 1356) در آن سمت قرار داشت. مهندس همایون جابرانصارى در سال 1378 به بیمارى سرطان در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا محمدعلى خان ثقةالملك، در 1275 ه.ق در تهران متولد شد. تحصیلات خود را طبق معمول زمان در مقدمات زبان فارسى و عربى و سیاق و ریاضیات و تاریخ و جغرافى، در مدارس تهران و تبریز ادامه داد و سپس براى تكمیل تحصیلات، عازم استانبول گردید و چند سالى در آن شهر به خواندن حقوق و جغرافیا و علوم سیاسى مشغول بود. زبان فرانسه و تركى استانبولى و عربى را فراگرفت و به تهران بازگشت و در 1296 ه.ق به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و تدریجاً مراحل ترقى را پیمود. مدتها ریاست اداره كابینه‏ى وزارت امور خارجه را عهده‏دار بود بعد رئیس اداره‏ى محاكمات گردید. از دیگر مشاغل وى، ریاست اداره‏ى عثمانى و ریاست اداره‏ى انگلیس بود. میرزا اسمعیل خان مقارن نهضت مشروطیت، مدیركل وزارت امور خارجه گردید و پس از استبداد صغیر به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد و چند سالى در آن مقام مستقر بود تا اینكه در 24 ماه محرم 1328 علاءالسلطنه وزیر امور خارجه به واسطه‏ى استیضاح مجلس شوراى ملى معزول شد و میرزا اسمعیل خان ثقةالملك به كفالت آن وزارتخانه منصوب گردید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به متین‏السلطنه، فرزند حاج میرزا عبدالباقى و برادر دكتر اعلم‏الدوله ثقفى. قسمتى از تحصیلات خود را در تهران انجام داد، بعد به لندن رفت و چند سال در علوم مختلف تحصیل كرد. پس از مراجعت به ایران، در اداره كل گمرك استخدام شد و به بوشهر رفت. قبل از مشروطیت در آنجا روزنامه‏ى طلوع را انتشار مى‏داد. از بوشهر مأمور مشهد شد. در انتخابات دوره‏ى دوم به وكالت مجلس برگزیده شد و مدتى نایب‏رئیس مجلس بود. مجلس كه پایان یافت، به وزارت مالیه رفت و خزانه‏دار كل شد. در این سمت در مظان اتهام قرار گرفت. محاكمه‏اى برایش ترتیب دادند كه در نتیجه از خدمت دولتى منفصل شد. پس از مدتى روزنامه‏اى به نام عصر جدید انتشار داد. این روزنامه برخلاف سایر جراید همزمان خود حاوى مطالب جدى بود. بسیارى از فضلا و دانشمندان در آن نشریه مقاله مى‏نوشتند. دكتر اعلم‏الدوله در هر شماره چند مقاله مى‏نوشت. در هر حال، روزنامه‏ى عصر جدید در محافل سیاسى آن روز تأثیر زیادى مى‏گذاشت و دولت‏ها به مطالب آن با حساسیت توجه داشتند. در سال 1335 عده‏اى از افراد كمیته‏ى تروریستى مجازات به دفتر او ریختند و به ضرب چند گلوله او را از پاى درآوردند. از متین‏السلطنه دو فرزند باقى ماند. یكى از آنها منوچهر ثقفى است كه هم‏اكنون از مدیران بازنشسته‏ى وزارت دارائى است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1281 ش)، مصحح، نویسنده و شاعر، متخلص به مؤید. در مشهد به دنیا آمد. تحصیلات خود را در زادگاهش به پایان رسانید. پدرش از طایفه‏ى آل ثابت و از بزرگان بین‏النهرین بود كه به ایران مهاجرت كرد و از طرف ناصرالدین‏شاه قاجار نایب التولیه‏ى آستان قدس رضوى شد. مؤید از طرف مردم خراسان پنج دوره به عنوان نماینده مجلس شورا انتخاب شد و چند دوره نیز از آن استان به عنوان نمایندگى سنا برگزیده گردید. او بیشتر قصیده و غزل مى‏سرود. در غزل از سبك شعراى عراقى و در قصیده از شیوه‏ى سخنوران تركستانى پیروى مى‏كرد و اشعارش در اغلب جراید و مجلات به چاپ مى‏رسید. علاوه بر آن نثرى شیوا نیز داشت. از آثارش: «تاریخ نیشابورى»؛ تصحیح و اهتمام در انتشار كتاب «فضائل الانام من رسائل حجةالاسلام» محمد غزالى طوسى؛ تصحیح «دیوان» همام تبریزى؛ «دیوان» شعر.[1] شاعر، ادیب، مالك، سرمایه‏دار و سیاست پیشه، متولد 1279 در مشهد است. پدرش حاج حسین از رؤساى آستانقدس رضوى بود. وى در مشهد مدتى به تحصیل زبان و ادبیات فارسى پرداخت. از جوانى اشعارى مى‏سرود كه تدریجا در شعر شاعرى شهرت یافت. چون از مال دنیا بهره كافى داشت و صاحب چندین پارچه آبادى در استان خراسان بود براى حفظ و ازدیاد ثروت به فكر وكالت مجلس افتاد و خیلى زود موفق شد. از دوره دهم متوالیا پنج دوره از مشهد به وكالت انتخاب شد و همیشه عضو هیئت رئیسه بود. بعد خود را در مقام بالاترى دید و به مجلس شاه راه یافت و چند دوره هم در مقام سناتورى قرار داشت. در مشهد هم دست به كارهاى تولیدى زد و چند كارخانه قند دائر نمود كه سهام عمده آن به او تعلق داشت. خلاصه خیلى خوب زندگى كرد و به عبارت دیگر سخن مال و دولت قرین یكدیگر شدند. مؤید ثابتى گذشته از مقام اجتماعى در شعر از استادان معاصر محسوب مى‏شد. وى در سال 1378 در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

علي اكبر داور وزير ماليه حكومت رضاخان در سال 1264 ش در تهران متولد شد. پدرش سالها خزانه‌دار دربار قاجار بود. علي‌اكبر دروس مقدماتي زبان فارسي، عربي، حساب، تاريخ و جغرافيا را نزد معلمين خصوصي فرا گرفت. با توصيه يكي از درباريان مظفرالدين شاه قاجار و در سن 15 سالگي براي تحصيل رشته پزشكي وارد مدرسه دارالفنون تهران شد. پس از چند سال ادامه تحصيل، در رشته پزشكي را رها كرد و به تحصيل در علوم انساني روي آورد. او در زمينه علوم، فلسفه، تاريخ، ادبيات و حقوق، مطالعات و تحصيلاتش را ادامه داد و پس از هشت سال از مدرسه دارالفنون فارغ‌التحصيل شد. در اين دوره داور با زبان فرانسه هم آشنايي پيدا كرد. پس از آغاز نهضت مشروطيت، علي‌اكبر داور در سنين جواني به عضويت حزب دموكرات درآمد و به ويژه در نشريات حزبي مطالب گوناگوني چاپ و منتشر كرد. در سال 1289 ش به استخدام وزارت عدليه درآمد و پلكان ترقي اداري را به سرعت در اين وزارت خانه طي كرد. او به رياست اداره اجراي احكام منصوب شد و پس از مدتي به سمت دادستان تهران برگزيده شد. در اين زمان داور فقط 25 سال سن داشت. در همان حال بار ديگر فعاليتش را در نشريات و روزنامه‌ها ادامه داد و عضو هيأت تحريريه روزنامه شرق شد كه مديريت آن بر عهده سيد‌ضياءالدين طباطبايي بود. مدت كوتاهي بعد و با ياري بازرگاني آذربايجاني ‌به نام حاج ابراهيم ‌آقاپناهي و جهت ادامه تحصيل راهي سوئيس شد و پس از حدود يازده سال موفق به دريافت دكتراي حقوق از دانشگاه ژنو گرديد. در سال 1919 كه موضوع عقد قرار داد معروف وثوق‌الدوله با انگلستان بر سر زبان‌ها افتاده بود، داور دانشجوي دوره دكتري حقوق در ژنو هم با اين قرارداد به مخالفت برخاست. در همان زمان «حزب ملي ايران» را در ژنو تأسيس كرد. بدين ترتيب نام داور بتدريج در محافل سياسي و اجتماعي ايران بر سر زبان‌ها افتاد. با شنيدن خبر وقوع كودتاي 1299 و رياست‌الوزرايي سيد‌ضياءالدين طباطبايي كه از دوستان وهمكاران سياسي و مطبوعاتي سابق او بود،‌ داور مشتاق بازگشت به كشور شد. ولي هنگامي كه در خرداد 1300 وارد تهران شد، اوضاع سياسي تغييركرده بود و سيد‌ضياء جاي خود را در پست ‌نخست‌وزيري به ميرزا احمد‌خان قوام‌‌السلطنه سپرده بود. اما به زودي به ملاقات رضاخان شتافته و مورد توجه او قرار گرفت. پس از مدتي كوتاه با دختر ميرزا محسن خان مشيرالدوله، كه زني بسيار ثروتمند بود، ازدواج كرد و اين خود عامل مهمي در پيشرفت سريع داور شد. مدت كوتاهي بعد با كمك رضاخان و عوامل او به عنوان نماينده ورامين وارد مجلس چهارم شد و در مدت زماني كوتاه با گردانندگان و متنفذان مجلس نظير مؤتمن‌الملك، صمصام‌السلطنه، ارباب كيخسرو، نصرت‌الدوله فيروز، سردار معظم خراساني (تيمور تاش)، حكيم‌ الملك، بهاءالملك و مخبرالسلطنه دوستي و همكاري نزديكي به هم رسانيد. او بالاخص با عضويت و مشاركت در مباحث كميسيون جنگ مجلس بيش از پيش نظر مساعد رضاخان را به سوي خود جلب كرد . از ديگر اقدامات مهم داور در اين برهه تأسيس و انتشار روزنامه «مرد ‌آزاد» بود كه از بهمن 1301 تا پايان قطعي دوران سلطنت احمد شاه منتشر مي‌شد. از ديگر اقدامات داور كه عمدتاً جهت پيشرفت مقاصد سياسي ـ اداري خود صورت داد تأسيس حزب «راديكال» بود كه در مدت زماني نه چندان طولاني حدود 300 تن از رجال و معاريف سياسي، اجتماعي آن روزگار به عضويت آن درآمدند. در تمام دوران منتهي به نخست‌وزيري رضاخان سردار‌سپه (1302 ش) علي‌اكبر داور در مجلس، حزب راديكال و نشريات وابسته به آن و در بيرون از مجلس، چنانكه دلخواه رضاخان بود، مخالفان و رقباي سياسي او را مورد حمله و انتقاد قرار داد و در رسيدن رضاخان به نخست‌وزيري نقش چشمگيري ايفا كرد. در همان حال با پشتيباني بي‌دريغ رضاخان و عوامل پرشمار او در شهرباني در انتخابات دوره پنجم مجلس شوراي ملي از حوزه انتخابيه لار وارد مجلس شد. داور كه در مجلس پنجم عضو مهم فراكسيون اكثريت طرفدار رضاخان بود به ويژه با تيمورتاش و نصرت‌الدوله دوستي نزديكي يافت و به عنوان مثلث استوار‌ساز دولت سردار سپه اشتهار يافتند. هر چند داور همزمان با دوران نخست‌وزيري سردار‌سپه (و اساساً به خاطر عدم درك شرايط دقيق سياسي حاكم بر كشور) گهگاه به مخالفت با رضاخان پرداخت و مي‌رفت كه مغضوب او شود. اما پس از آ‌ن كه فهميد رضاخان از هيچ تلاشي جهت تثبيت موقعيت و قدرت خود در عرصه سياسي كشور فروگذار نخواهد كرد (والبته با پادرمياني و شفاعت تيمور تاش و نصرت‌الدوله) بار ديگر از سوي رضاخان بخشوده شد و در سلك ياران نزديك او درآمد. چنانكه از منابع موجود بر مي‌آيد داور در روند اضمحلال تدريجي سلسله قاجاريه و صعود رضاخان به سرير سلطنت و حكومت نقش قابل توجهي ايفا كرد. داور به ويژه در جهت متقاعد ساختن نمايندگان مجلس براي همكاري با رضاخان و مخالفت با احمد شاه‌قاجار تلاشهاي گسترده‌اي انجام داد. هم او بود كه با كمك نصرت‌الدوله و تيمورتاش ماده واحده واگذاري فرماندهي كل قواي نظامي و تأمين كشور به رضاخان سردار سپه را از تصويب نمايندگان مجلس شوراي ملي گذرانيد كه خود مقدمه تغيير سلطنت در ايران شد. بدين ترتيب و پس از مدتها تلاش پيگير و توطئه‌ها و اقدامات سوئي كه بر ضد سلطنت قاجارها و احمد‌شاه صورت مي‌گرفت، نهايتاً داور نماينده مجلس پنجم آن ماده واحدة مشهور روز نهم آبان 1304 را كه مشعر به خلع قاجاريه و احمد شاه از سلطنت و واگذاري امور كشور به رضاخان پهلوي بود، شخصاًً تدوين كرد و با كمك دوستان وهمكاران خود و نيز با تمهيدات امنيتي ـ اطلاعاتي گسترده‌اي كه صورت گرفته بود، از تصويب نهايي نمايندگان مجلس گذرانيدند. داور به ويژه در مخالفت با افرادي نظير سيد‌حسن مدرس، مصدق و ديگران كه تغيير سلطنت در ايران را مغاير قانون اساسي دانسته و با ‌آن سخت مخالفت مي‌كردند، در صحن علني مجلس از هيچ تلاشي فروگذار نكرد و هر آنچه توانست در حمايت از طرح تغيير سلطنت از قاجاريه به پهلوي قصور نورزيد. به دنبال آن رضاخان كه از عملكرد داور در خلع قاجارها سخت راضي به نظر مي‌رسيد او را مأمور تشكيل مجلس مؤسسان كرد و داور چنانكه دلخواه رضاخان بود، اكثريتي تام از طرفداران رضاخان را در مجلس مؤسساني كه قرار بود با تغيير موادي از قانون اساسي موجبات خلع نهايي و انتصاب رضاخان و سلسله پهلوي به سلطنت ايران را مقرر دارد، گردآورد و بدين ترتيب در تأسيس سلسله پهلوي نقش قاطع و درجه اولي ايفا كرد. او با ‌آغاز سلطنت رضاشاه و در كابينه فروغي به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب شد. مدت كوتاهي بعد و با اعمال نفوذ عوامل رضاشاه داور بار ديگر از حوزه انتخابيه لار وارد مجلس شوراي ملي دوره ششم شد و به ويژه در مخالفت با آيت‌الله سيد‌حسن مدرس نامدارترين نماينده دوره ششم از هيچ تلاشي باز نايستاد. اما مهمترين سمت داور در واپسين ماههاي سال 1305 انتصاب به مقام وزارت عدليه در كابينه ميرزا حسن‌خان مستوفي‌الممالك بود. داور به سرعت در تشكيلات اداري، مديريتي و قضايي وزارت عدليه تغييراتي جدي و ساختاري ايجاد كرد و با اختيارات تامي كه از دولت وحكومت كسب كرد و حمايتي كه رضا شاه به طور پيدا و پنهان از اقدامات او مي‌كرد، بر آن شد كه وزارت عدليه را در راستاي خواسته رضاشاه ترميم و تغيير دهد. داور به ويژه در تشكيلات قضايي تغييرات گسترده‌اي ايجاد كرد و با انتصاب و انتخاب قضات دلخواه و تغيير و جابجايي پست‌‌هاي قضايي و تغييراتي كه در رتبه و جايگاه قضات مورد نظر داده افراد پرشماري از طرفداران و حاميان سياست‌هاي رضا شاه را وارد دستگاه قضايي و وزارت عدليه كرد. بدين ترتيب و طي سالهاي وزارت عدليه داور، تشكيلات قضايي كشور به شرح زير تجديد ساختار شد: ديوان عالي تميز، ‌محاكم استنياف، پاركه استيناف، ديوان عالي جزاي عمال دولت، پاركه ديوان عالي جزا، محكمه ابتدايي، دواير استنطاق، محكمه تجارت، محاضر شرع، امناي محاكم صلح محدود، امناي محاكم صلح‌ نواحي، تشكيلات ولايات، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، دفاتر ازدواج و دفاتر اسناد رسمي و مدرسه عالي حقوق و تشكيلات كلاس قضايي. در همان حال داور در حيطه فعاليت وكلاي دادگستري هم محدوديت‌هاي گسترده‌اي ايجاد كرد و به نوعي آنها را تحت سلطه دولت و وزارت عدليه درآورد. از مهمترين اقدامات خلاف قاعده داور در وزارت عدليه از ميان بردن استقلال عملي قضات و زير پا نهادن اصل 82 قانون اساسي بود. اين اقدام تحت فشار مستقيم شخص رضاشاه كه آشكارا روش استبدادي حكومت را پيشه خود ساخته بود، صورت عملي به خود ‌گرفت. از سال 1309 به بعد جز رضاشاه كه در صدر حاكميت فرمان مي‌راند، چهار تن امور مملكت و كشور را هدايت مي‌كردند، سيد‌حسن تقي‌زاده وزير ماليه، محمد‌علي فروغي وزير امور خارجه، عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار و علي‌اكبر داور. در اين ميان مخبرالسلطنه هدايت نخست‌وزيروقت البته چندان به بازي گرفته نمي‌شد. داور از جمله مهمترين كارگردانان لغو امتياز نفت دارسي از سوي رضاشاه در سال 1312 ش و نيز نماينده رضاشاه در جامعه ملل بود تا اقدامات حكومت ايران را در صحنه بين‌الملي توجيه كند. او نطق‌هاي مفصلي در جامعه ملل ايراد كرد. از اتفاقات دوران حضور او در جامعه ملل دستگيري و زنداني شدن تيمور تاش وزير قدرتمند دربار و يار نزديك داور به دستور رضا شاه بود. با پا در مياني رضاشاه نهايتاً قرارداد دارسي با تغييراتي اندك و تمديد مدت آن تا 60 سال آتي (كه سخت به ضرر منافع ملت ايران بود) بار ديگر تمديد شد و داور به تهران بازگشت. او در دولت جديدي كه در سال 1312 (پس از عزل مخبرالسلطنه) و به رياست محمد‌علي فروغي تشكيل شده بود، در رأس وزارت دارايي قرار گرفت تا در غياب تيمورتاش مغضوب و نصرت‌الدوله فيروز در ميان تمام دولتمردان رضاشاه، نقش درجه اول را بر عهده بگيرد. نصرت‌الدوله هم چند سال قبل از سوي رضاشاه مغضوب و طرد شده بود. با اين احوال داور به رغم ابراز نگراني از سرنوشت خود، هنوز كماكان مورد لطف و عنايت ديكتاتور قرار داشت و حتي اجازه پيدا كرد با دوست ساليان طولاني گذشته‌اش تيمورتاش كه به تازگي عزل و مغضوب شده بود، ملاقات كند. نصرت‌الدوله، كه از سال 1309 مغضوب و به اتهام اختلاس زنداني و متهم شده بود، به دستور رضا شاه و با مديريت و هدايت داور وزير وقت عدليه محاكمه و حكم محكوميت گرفته بود. تيمور‌تاش هم كه علي‌الظاهر به اتهام ارتشاء و در واقع به خاطر سوء ظن رضاشاه به قدرتمداري و گويا به اتهام ارتباط مشكوكش با محافل وابسته به شوروي به پاي محاكمه كشيده شده و زنداني شده بود، پرونده اتهامي‌اش در بهمن 1311 و در دوران حضور دوستش داور در رأس وزارت عدليه تكميل و به دادگاه سپرده شد. بدين ترتيب مقدر بود داور وزير عدليه وقت دستگيري، محاكمه و محكوميت يافتن هر دو دوست نزديكش نصرت‌الدوله و تيمور تاش را كه به اتفاق يكديگر مثلث به قدرت رسانيدن و حمايت از تثبيت پايه‌هاي قدرت و سلطنت رضا شاه را بر دوش مي‌كشيدند، بر عهده بگيرد. رضاشاه كه از عملكرد تقي‌زاده در رأس وزارت ماليه (دارايي) رضايت نداشت در كابينه محمد‌علي فروعي كه از 21 شهريور 1312 كار خود را آغاز كرد، علي اكبر داور را جايگزين او كرد و از او خواست تا به سرعت اصلاحات مورد نظر را در اين وزارت‌خانه به انجام رساند. او به سرعت كار تغيير و تحولات در وزارت دارايي را آغاز كرد و به ويژه با انتقال گروهي از همكارانش در وزارت عدليه به وزارت‌خانه جديد، مشاغل مهم و حساسي را به آنان واگذار كرد. در اين ميان اعلام ناگهاني مرگ تيمورتاش در زندان و سپس دستگيري و قتل فجيع سردار اسعدبختياري (جعفر‌قلي‌خان) وزير جنگ رضاخان كه سخت مورد توجه و لطف رضاخان (شاه) بود، روحيه علي اكبر داور را به شدت پريشان كرد. با اين احوال داور برغم دلهره‌ها و نگراني‌هاي دائمي‌اي كه دچارش شده بود، در رأس وزارت دارايي سخت فعال بود و به اصلاحات و اقدامات مورد نظر رضاشاه ادامه مي‌داد. او در اين مقام در انحصار تجارت خارجي و در واقع سيطره حكومت بر اقتصاد كشور نقش قاطعانه‌اي ايفا كرد و در گسترش تجارت خارجي ميان ايران با برخي از مهمترين كشورهاي اروپايي و شوروي و تأسيس حكومت‌هاي دولتي تلاش‌هاي گسترده‌اي انجام داد. در اين ميان مغضوبيت، بركناري، زندان و قتل بسياري از دوستان و همكاران دور و نزديك داور كه سالياني طولاني صادقانه در راه تحكيم و تثبيت حكومت استبدادي رضا شاه از هيچ تلاشي فروگذار نكرده بودند، بيش از پيش وي را پريشان احوال كرده دچار مشكلات و ناراحتي‌هاي عديده جسمي و روحي كرد. به همين دليل همواره در بيم و هراس سير نموده و منتظر زماني بود كه رضاخان او را نيز قرباني خواست‌هاي خود بكند. او از اين كه چرا تا آن هنگام هنوز رضاخان او را مغضوب نكرده و يا به قتلش نرسانيده همواره در بيم و هراس دائمي بود. به ويژه اين كه تصور مي‌كرد مسئوليت‌هايش در رأس وزارت‌خانه‌هاي عدليه و ماليه، چنان كه بايد نظر مساعد رضاشاه را جلب نكرده است. در آذر 1314 و به دنبال اعدام محمد ولي اسدي (پس از واقعه گوهرشاد) محمد‌علي فروغي از نخست‌وزيري عزل شد و در كابينه بعدي علي‌اكبر داور در حالي كه سخت نسبت به سرنوشت و جايگاهش در نزد رضاشاه مشكوك بود، بار ديگر در رأس وزارت دارايي قرار گرفت و برغم تمام دهشت آفريني‌ها و بحران روحي گرفتار آمده، كار خود را با شدت و پشتكار ادامه داد. او در اين راستا چنانكه دلخواه رضاشاه بود مستشاران بلژيكي گمرك را اخراج كرد،‌ طرح اعطاي امتياز نفت در شرق و شمال ايران به دو شركت امريكايي را به مجلس شوراي ملي ارائه داد، كوشيد سرمايه بانك ملي ايران را افزايش دهد، به تشكيل شركت بيمه ايران و شركت ساختماني مبادرت كرد، كارخانجات پنبه پاك‌كني داير كرده و قرار داد ساخت چندين سيلو را در تهران و شهرستانها با شوروي امضاء كرد، و جهت صادرات ترياك به خارج از كشور تلاش بسياري كرد. در اين فاصله و در 1315 مغضوبيت و محاكمه علي‌منصور وزير طرق باز هم داور را پريشان احوال‌ كرد. او در پاييز 1315 بر اثر فشار كار و مشكلات عديده روحي و جسمي دچار بيماري شده و مدتها در بستر بيماري افتاد. پس از بهبودي آرزو كرد بميرد و از اين زندگي پرفشار جسمي و روحي راحت شود. با اين احوال او به حضور و خدماتش در رأس وزارت دارايي ادامه داد. در 20 بهمن 1315 رضا شاه محمود جم، رضا قالي ميرخسروي و علي‌اكبر داور را به خاطر ترديدي كه در معامله و صدور پنبه به شوروي برايش پيش آمده بود به كاخ خود (مرمر) فراخواند و ابتدا اميرخسروي و سپس داور را به باد فحش، و ناسزا گرفته و به طرز بسيار موهني از اطاقش بيرون انداخت. اين اقدام رضاشاه آخرين ضربه بر روحيه به شدت آسيب‌ديده و پريشان داور وارد ساخت. او كه سخت نسبت به آينده تاريك خود نوميد شده بود، پس از پايان جلسه هيأت دولت در نيمه همان شب و پس از ورود به منزل خودكشي كرد ( با مخلوط الكل و ترياك) و به عمرش پايان داد. رضا شاه كه از اين اقدام داور به شدت عصباني شده بود، عمل او را تقبيح كرده و نشريات فقط اجازه يافتند به طور مختصر بنويسند كه داور بر اثر سكته قلبي درگذشته است. جايگزين او در وزارت ماليه محمود بدر بود. چند ماهي پس از خودكشي داور، نصرت‌الدوله فيروز آخرين بازمانده مغضوب مثلث پيشين، در زندان سمنان و توسط مأمورين شهرباني رضا شاه به قتل رسيد. منابع و مآخذ ـ حسين مكي، تاريخ بيست ساله ايران، جلد ششم، چاپ اول، تهران، نشر ناشرف 1362. ـ حسن اعظام قدسي، خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله، جلد دوم، بي‌جا، بي‌نا، 1342. ـ علي وكيلي، داور و شركت مركزي، چاپ اول، تهران، چاپخانه اطاق بازرگاني تهران، 1343. ـ ‌قاسم غني، يادداشت‌هاي دكتر قاسم‌ غني، به كوشش سيروس غني، جلد چهارم، چاپ اول، تهران، زوار، 1367. ـ ابراهيم خواجه‌نوري، بازيگران عصر طلايي، تهران، جاويدان، 1357. ـ محسن صدر، خاطرات صدرالاشرف (محسن صدر)، چاپ اول، تهران، وحيد، 1364. ـ قهرمان ميرزا سالور، خاطرات عين‌السلطنه (قهرمان‌ميرزا سالور)، جلد نهم، به كوشش مسعود سالور و ايرج افشار، چاپ اول، تهران، اساطير، 1379. ـ ميرزا فتاح خان گرمرودي، سفرنامه ميرزا فتاح گرمرودي به اروپا موسوم به چهار فصل، به كوشش فتح‌الدين فتاحي، چاپ اول، تهران، چاپخانه، بانك بازرگاني ايران، 1347. ـ تاريخچه نفت در ايران،‌ ج هشتم، چاپ اول، تهران، جهان كتاب، 1379. ـ رجال شناسي عصر رضاخاني، ج 11، چاپ اول، تهران، جهان كتاب، 1379. ـ مجلس در دوره رضاخان پهلوي، ج 14، چاپ اول، تهران، جهان كتاب، 1379. ـ جلال عبده، چهل سال در صحنه قضايي، سياسي، ديپلماسي ايران و جهان: خطارات دكتر جلال عبده، 2 جلد، به كوشش مجيد تفرشي، چاپ اول، تهران، رسا،‌1368. ـ فتح‌الله نوري اسفندياري، رستاخيز ايران، مدارك مقالات و نگارشات خارجي (1299 ـ 1323)، چاپ اول، تهران، چاپخانه سازمان برنامه، بي‌تا. ـ‌ باقر عاقلي، داور و عدليه چاپ اول، تهران، انشارات علمي، 1369. ـ خسرو سعيدي، اللهيار صالح، زندگينامه، جلد اول، چاپ اول، تهران، طلايه، 1367. ـ اسنادي از انتخابات مجلس شوراي ملي در دوره پهلوي اول، چاپ اول، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378. ـ نصرت‌الله سيف پور فاطمي، آيينه عبرت، خاطرات دكتر نصرت‌الله سيف پورفاطمي، به كوشش علي دهباشي، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1378. ـ ابوالحسن عميدي نوري، يادداشتهاي يك روزنامه‌نگار (تحولات نيم قرن تاريخ معاصر ايران از نگاه ابوالحسن عميدي نوري)، به كوشش مختار حديدي و جلال فرهمند، جلد اول، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1381. ـ سيد‌حسن تقي‌زاده، زندگي طوفاني، خاطرات سيد حسن تقي‌زاده، به كوشش ايرج افشار، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمي، 1372

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به معیرالممالك فرزند دوست محمد خان و نوه دخترى ناصرالدین شاه است. وى در 1252 در تهران متولد شد و پس از اینكه به رسن رشد رسید به مدرسه دارالنفون رفت و رشته نظام را پایان داد و مراحل ترقى را به سرعت پیمود درجه سرتیپى گرفت. در دوران سلطنت مظفرالدین شاه (دائى خود) وزیر مخازن عسگرى شد و مدتى در آن سمت بود كه شوق ادامه تحصیل او را وادار كرد از مشاغل دولتى چشم‏پوشى كند و به اتفاق مستوفى‏الممالك به اروپا رفت و در رشته‏هاى مختلف مخصوصا نقاشى ادامه تحصیل داد به طوریكه یكى از نقاشان درجه اول شد. معیرالممالك گذشته از اینكه نقاشى چیره‏دست بود یكى از نویسندگان خوب و باارزش نیز محسوب مى‏شود. او در اواخر عمر خاطرت خود را به رشته تحریر كشید و سلسله مقالاتى تحت عنوان «رجال عصر ناصرى» در مجله یغما انتشار داد كه بسیار جالب و شیرین بود. كتاب دیگرى درباره زندگى خصوصى ناصرالدین شاه انتشار داده است كه حاوى نكات بسیار جالبى است. وفات او در 1345 در 93 سالگى اتفاق افتاد. معیر داماد میرزا على‏اصغر خان اتابك اعظم بود و ثروت سرشارى كه از پدر برایش به ارث رسیده بود همه را از بین برد. در اواخر عمر در زندگى رفاه نداشت و تدریجا به فروش تابلوهاى خود اقدام كرد و با آنها اعاشه مى‏كرد. دو تن از دختران مستوفى‏الممالك را براى دو پسر خود به زنى گرفت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1304 متولد شد. پس از اخذ دیپلم به خدمت در بانك ملى درآمد و در شعبه‏ى مركزى مشغول خدمت گردید. در حین كار در بانك ملى، دوره‏ى سه ساله‏ى حقوق را در دانشگاه تهران پایان داد و پس از تشكیل دوره دكتراى حقوق در دانشگاه تهران، رشته‏ى اقتصاد را دنبال نموده و دكتراى اقتصاد گرفت. در سال 1339 كه بانك مركزى ایران تشكیل یافت، معمارزاده به بانك مركزى منتقل شد و به معاونت اداره نظارت بر امور ارزى منصوب گردید. در 1350 به وزارت اقتصاد مأمور خدمت شد و مشاور وزیر شد. در سال 1353 پس از تشكیل وزارت بازرگانى، به سمت معاونت در تجارت خارجى منصوب شد و قریب دو سال در آن سمت بود كه قائم مقام بانك مركزى شد. دكتر احمد معمارزاده در آبان ماه 1357 در كابینه‏ى ارتشبد ازهارى به سمت وزیر بازرگانى معرفى گردید و قریب دو ماه در آن سمت استقرار داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1275 در سرحدآباد كرج تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه عالى حقوق شد و درجه لیسانس گرفت و به خدمات قضائى اشتغال ورزید. تمام مراحل قضائى را از امانت صلح، بازپرسى، رئیس محكمه بدایت و رئیس شعبه استیناف طى كرد تا به ریاست دادگاه جنائى تهران رسید، بعد مدیر كل ثبت اسناد شد. در 1332 در كابینه سپهبد زاهدى به معاونت نخست‏وزیر برقرار گردید و مادام كه دولت بر سر كار بود او سمت معاونت داشت. پس از سقوط زاهدى به دادگسترى بازگشت و به معاونت اول دادستان كل برگزیده شد و تا به هنگام بازنشستگى در آن سمت انجام وظیفه مى‏نمود. فرزندان وى رشد نسبى یافتند و یكى از آنان به معاونت وزارت نیرو رسید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1288 در گلپایگان متولد شد، پدرش محمد معظمى معروف به معظم‏السلطان بود. عبدالله پس از اخذ دیپلم در كنكور اعزام محصل به اروپا شركت كرد و در 1309 ش جزء دسته سوم دانشجویان به فرانسه رفت و در مدرسه حقوق وارد شد و پس از شش سال توقف در اروپا درجه دكترا در علم حقوق گرفت. بعد از مراجعت به ایران به عضویت وزارت كشور درآمد، سپس به دانشیارى دانشكده حقوق برگزیده شد و به تدریس حقوق مدنى پرداخت. پس از پنج سال توقف در دانشیارى رتبه استادى گرفت و تدریس حقوق بین‏الملل خصوصى به عهده او واگذار گردید، ضمنا معاونت دانشكده حقوق را نیز عهده‏دار شد. وى تا 1332 در دانشكده حقوق تدریس مى‏نمود و در این مدت نسبتا طولانى تألیفى از خود عرضه ننمود و همه ساله ترجمه‏اى از اساتید فرانسه را به دانشجویان دیكته مى‏كرد و بطور كلى در كار استادى توفیق زیادى نداشت. معظمى از 1322 وارد صحنه سیاسى ایران گردید و در دوره چهاردهم به نمایندگى مجلس از گلپایگان انتخاب و در نیمه دوم مجلس نایب رئیس دوم شد. در ادوار پانزدهم و شانزدهم نیز همچنان در مجلس باقى ماند و در دوره شانزدهم نیابت اول ریاست با او بود. در دوره هفدهم نیز به مجلس رفت و در آن ایام بحرانى كاندیداى ریاست گردید. پس از استعفاى سید ابوالقاسم كاشانى بین او و همكار دیگر دانشگاهیش یعنى دكتر شایگان بر سر احراز كرسى ریاست مبارزه شدیدى درگرفت و سرانجام دكتر معظمى پیروز شد و بر كرسى ریاست نشست. مدت ریاست مجلس شوراى ملى او زیاد طولانى نشد و مجموعا حدود یك ماه طول كشید. پس از 28 مرداد 1332 مجلسین منحل و دكتر معظمى هم از ریاست ساقط و مخفى گردید. پس از مرداد 1332 به دكتر معظمى شغلى داده نشد و مدتى نیز به یكى از شهرها تبعید گردید. پس از مراجعت از تبعیدگاه به كار دامدارى و دامپرورى پرداخت و با مهندس شریف امامى در كرج مؤسسه بزرگى بوجود آوردند كه از لحاظ مادى قابل ملاحظه بود. عبدالله معظمى در 62 سالگى در 1350 به مرص سكته قلبى درگذشت. وى در كار سیاسى ورزیده و متهور بود و از روزى كه پا به صحنه پارلمانى گذارد یكى از كارگردانان اساسى سیات ایران شد. چند بار به عضویت در كابینه دعوت شد ولى نپذیرفت و همچنان سنگر پارلمانى را براى خود حفظ كرد. پس از ترور دكتر عبدالحمید زنگنه رئیس دانشكده حقوق، ریاست دانشكده به او تكلیف شد ولى قبول نكرد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند سرتیپ محمدخان معظم‏السلطان در 1287 در گلپایگان تولد یافت. پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به اروپا رفت و در انگلستان به تحصیل پرداخت و درجه مهندسى مكانیك و برق گرفت. پس از مراجعت به ایران چندى در شركت نفت اشتغال داشت، سپس به وزارت پیشه و هنر انتقال یافت. سپس به ریاست كارخانجات قند منصوب شد و در 1324 در بانك صنعتى و معدنى ایران مدیر كل امور بازرگانى بود. در 1325 در وزارت پیشه و هنر و بازرگانى مدیر كل فنى گردید. چندى در وزارت اقتصاد و سازمان برنامه شاغل مقامات مهم اجرائى بود. در 1331 دكتر محمد مصدق او را به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب نمود و تا كودتاى 1332 بر سر كار بود. بعد از سقوط مصدق بازداشت شده چندى در زندان بسر برد. پس از آزادى به كار آزاد پرداخت. سیف‏الله معظمى مردى منظم، جدى، باسواد و در فن خود بصیر و آگاه بود. وى در حزب ایران نیز فعالیت داشت. در 1356 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1287 در تهران متولد شد و پس از اخذ دیپلم متوسطه، در كنكور اعزام محصل به اروپا شركت نمود و موفق گردید كه براى ادامه تحصیل به اروپا اعزام شود. در 1308 در معیت یك هیئت 50 نفرى به پاریس رفت و در دانشكده افسرى ژاندارمرى در شهر ورساى ثبت‏نام نمود و دوره‏ى سه ساله‏ى دانشكده مزبور را گذرانید و چندى نیز در یكى از هنگ‏هاى ژاندارمرى فرانسه كارآموزى نمود و در 1312 به ایران بازگشت و مشاغلى را در ژاندارمرى احراز نمود كه عبارتند از: ریاست ركن یكم، ریاست ستاد ژاندارمرى، ریاست ناحیه ژاندارمرى تهران، فرماندهى ناحیه‏ى فارس، و سرانجام به معاونت ژاندارمرى منصوب شد. محمود معزى در سال 1336 به درجه‏ى سرتیپى و در 1340 به درجه‏ى سرلشكرى و در 1345 به درجه‏ى سپهبدى رسید. آخرین سمت وى در ژاندارمرى، قائم مقامى آن سازمان بود. در 1354 بازنشسته شد و در 1362 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج كاظم وكیل‏الرعایا، در سال 1248 ش متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و ابتدائى در زمره طلاب مدرسه جامع رشت درآمد. چند سالى در آنجا به تحصیل معارف اسلامى پرداخت. از جوانى سرى پرشور و انقلابى داشت. در همان مدرسه با میرزا كوچك خان آشنا و دوست نزدیك شدند. به هنگام مشروطیت عبدالحسین خان جزء پیشروان بود و با برادران خود حسن خان عمیدالسلطان و میرزا كریم خان همكارى جدى داشت. در استبداد صغیر فعالیت مستمرى علیه محمد علیشاه داشت و سرانجام به اتفاق پنج نفر از بمب‏اندازان گرجى در 16 محرم 1327 قمرى آقا بالاخان سردار حكمران رشت را به قتل رسانید و خود امور مربوطه را در دست گرفت. پس از مدت كوتاهى، پیرم‏خان و عده‏اى از مجاهدینش وارد رشت شدند و با معزالسلطان و برادرانش عهد و پیمان همكارى بستند. پس از این اتحاد، فتح‏الله خان سردار منصور و محمدولى خان تنكابنى نیز به آنها پیوستند و متفقا براى تصرف قزوین و سپس تهران مسلح شده، براه افتادند. سه ستون براى فتح تهران مسلح شدند. یكى به ریاست معزالسلطان، دومى به ریاست پیرم‏خان و سومى به ریاست منتصرالدوله بود. به محض ورود به قزوین، میرپنج قاسم‏خان و ریئس قزاق قزوین به قتل رسیدى و چند نفر هم به دار آویخته شدند. هر سه ستون با سرعت به طرف تهران آمدند و دو قواى گیلان و بختیارى در بادامك بهم رسیده حمله به تهران را آغاز نمودند كه حاصل كار تصرف تهران و خلع محمد علیشاه شد و معزالسلطان از طرف هیئت مدیره به فرمان عضدالملك نایب‏السلطنه به لقب «سردار محیى» مفتخر شد و به حكمرانى كردستان منصوب گردید. سردار محیى در حكومت كردستان سختگیریهایى معمول داشت كه تدریجا مورد تنفر مردم قرار گرفت. در جنگ بین‏الملل اول به دولت موقت كه در كرمانشاه تشكیل شده بود پیوست ولى پس از مدتى از آنها جدا شد. او طالب ریاست و صدارت بود. در واقعه‏ى پارك اتابك كه منجر به جنگ دولتیان با ستارخان و مجاهدینش شد سردار محیى عامل اصلى بود و هم او بود كه ستار خان را وادار به ایستادگى در مقابل قواى دولتى كرد و در نتیجه دولت ناچار با توسل به قوه‏ى قهریه، ستارخان و مجاهدینش را خلع سلاح نمود. سردار محیى پس از آنكه از همه جا مأیوس شد، باب مذاكره و همكارى را با میرزا كوچك خان آغاز كرد ولى دیرى نپائید كه از او هم دست كشید و بسراغ انقلاب سرخ رفت و با زعمیان سرخ كه زمام قدرت را در رشت در دست گرفته بودند، دمساز و همكار شد. در سال 1300 ش با سران انقلاب سرخ به روسیه رفت و یك سال بعد در شهر بادكوبه به بیمارى نفریت درگذشت و در همانجا با تشریفات نظامى به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند كاظم، در 1288 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده ادبیات تهران شد و در رشته‏ى تاریخ و جغرافیا درجه‏ى لیسانس گرفت و به كار دبیرى پرداخت و ضمنا زبانهاى فرانسه و انگلیسى را بخوبى فرا گرفت. چندى ریاست چند دبیرستان را عهده‏دار بود و سرانجام به ریاست اداره تعلیمات ابتدائى منصوب شد. چندى ریاست اداره كل فرهنگ شهرستانها با او بود. از دیگر مشاغل وى مدیر كل بازرسى و ریاست فرهنگ تهران را مى‏توان نام برد. وى در تشكیل جامعه‏ى لیسانسیه‏هاى دانشسراى عالى سهم زیادى داشت و سرانجام در 1332 بجاى محمد درخشش به ریاست جامعه انتخاب گردید و سالیانى چند در رأس مدیریت جامعه بود. در انتخابات دوره‏ى بیستم مجلس شوراى ملى كاندیداى تهران بود و به نمایندگى انتخاب گردید. پس از انحلال مجلس بیستم، معرفت به وزارت فرهنگ بازگشت و بازرس عالى وزارتى شد. در 1325 امتیاز روزنامه‏ى طبرستان را گرفت. این روزنامه چندى بصورت هفتگى انتشار یافت و بیشتر مطالب آن مربوط به مازندران بود. چند جلد كتاب تاریخ و جغرافیا براى تدریس در دبیرستانها تدوین نمود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از مالكین عمده خراسان و فرزند سید سعید نایب‏التولیه آستان قدس رضوى، در 1276 در شهر مشهد پا به عرصه‏ى وجود نهاد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در زادگاه خود به آلمان عزیمت نمود و تحصیلات خود را در برلن ادامه داد و دیپلم دریافت نمود و به ایران بازگشت و به امور كشاورزى پرداخت. در دوره‏ى هشتم مجلس شوراى ملى از بجنورد به وكالت انتخاب گردید و در دوره‏ى نهم نیز همان سمت را بدست آورد. بعد از شهریور 1320 مجدداً وارد سیاست شد و در حزب دموكرات ایران قوام‏السلطنه عضویت یافت و خود را كاندیداى نمایندگى مجلس از مشهد نمود. سرانجام به وكالت دوره‏ى پانزدهم انتخاب گردید. ثابتى روى همرفته انسانى شریف و مردم‏دوست بود و در انجام خیرات و مبرات ضرب‏المثل بود. وى در جوانى با صبیه مرحوم نصرت‏السلطنه فرزند مظفرالدین شاه ازدواج كرد و صاحب چند فرزند شد و در 75 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نماینده‏ى مجلس، فرزند عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضاشاه پهلوى، متولد 1290. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به اروپا رفت و در رشته‏ى نظام وارد شد. قبل از آنكه تحصیلاتش تمام شود. پدرش دستگیر شد و در زندان به قتل رسید. منوچهر در زمان رضاشاه حال و وضع خوبى نداشت؛ غالباً در تبعید به سر مى‏برد. بعد از شهریور 1320 محمدرضا شاه براى جبران مافات به او توجه كرد. البته این توجه منحصر به او نبود، بلكه كلیه‏ى كسانى كه پدرشان در زمان رضاشاه كشته شده بود، مورد توجه قرار گرفتند. منوچهر تیمورتاش در دوره‏ى چهاردهم وكیل مجلس شد. در ادوار شانزدهم، هیجدهم و نوزدهم نیز وكالت داشت. زمانى كوتاه هم معاون وزارت اقتصاد گردید. گرچه از نظر ظاهر شباهت زیادى به پدرش داشت، ولى از لحاظ هوش، ذكاوت، سواد و استعداد و سخنورى از پدر هیچ بهره‏اى نبرده بود. املاكى كه در دوره‏ى رضاشاه از آنها گرفته بودند، به خودشان پس دادند، ولى منوچهر نتوانست در حفظ آنها اقدام كند. چندین همسر انتخاب كرد. ابتدا با دختر سیف‏السلطنه افشار ازدواج كرد بعد مدتى داماد منصورالملك شد، چندى دختر صارم‏الدوله را به زنى گرفت، ولى با هیچكدام كنار نیامد. در 1369 در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به «معززالملك، سردار معظم خراسانى»، فرزند كریمداد خان امیر منظم، در حدود 1260 ش در بجنورد متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و یاد گرفتن سوارى و تیراندازى، در 16 سالگى به عشق‏آباد اعزام شد و مدت یك سال به آموزش زبان روسى پرداخت. بعد به اتفاق پدرش عازم پطرزبورگ شدند. در آن تاریخ میرزا رضاخان ارفع‏الدوله، وزیرمختار ایران در روسیه بود و موجباتى فراهم كرد كه وى را در مدرسه‏ى نظام نیكلا كه مخصوص شاهزادگان و فرزندان اعیان و اشراف بود بپذیرند. عبدالحسین خان قریب شش سال در مدرسه‏ى نظام در رسته‏ى سوار تعلیم دید و در 1323 با درجه‏ى ممتاز از آن مدرسه فارغ‏التحصیل گردید و به ایران بازگشت. ابتدا به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و شغلش مترجم زبان روسى و فرانسه بود. پس از جلوس محمدعلى میرزا به تخت سلطنت، عضو هیئتى بود كه مى‏بایستى پادشاهى محمدعلى شاه را به چند كشور اروپائى اعلام نمایند. ریاست هیئت با میرزا محمودخان علاءالملك بود. پس از مراجعت، چندى در وزارت امور خارجه گذرانید ولى محیط آنجا را مطابق میل و سلیقه‏ى خود ندید و از كار كناره‏گیرى نمود و به بجنورد رفت. پدرش كه در آن ایام حاكم بجنورد بود، فرزندش را نایب‏الحكومه‏ى بلوك جوین كرد و قریب دو سال حكومت جوین كه بالغ بر هشتاد پارچه آبادى بود، توسط عبدالحسین خان اداره مى‏شد. پس از فتح تهران و خلع محمدعلى شاه، انتخابات دوره‏ى دوم مجلس شوراى ملى در سرتاسر كشور آغاز شد. عبدالحسین خان كه ملقب به معززالملك شده بود، كاندیداى نمایندگى خراسان شد و سرانجام به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در مجلس دوم با اعتبارنامه‏ى او مخالفت شد و عده‏اى سن او را مقتضى وكالت ندانستند، ولى معززالملك با تهیه‏ى استشهاد محلى، این موضوع را حل كرده و اعتبارنامه‏اش به تصویب رسید. در انتخابات هیئت رئیسه‏ى مجلس، معززالملك به سمت منشى انتخاب شد و در اواسط مجلس كه ذكاءالملك به ریاست انتخاب شد، او نایب‏رئیس مجلس شد ولى پس از سه ماه از سمت نیابت استعفا داد. معززالملك در مجلس دوم با ایراد چندین سخنرانى، در زمره‏ى وكلاى متنفذ قرار گرفت. دفاع جانانه‏ى وى از قوام‏السلطنه وزیر جنگ در مورد خلع سلاح مجاهدین هنوز از خطابه‏هاى معروف مجلسین در عصر مشروطیت است. در این مجلس به هنگام اعلام اولتیماتوم روس به ایران، معززالملك نقش مهمى ایفا نمود. در فترت مجلس دوم و سوم، وى از طرف میرزا حسین خان نیرالدوله والى خراسان به فرماندهى قشون تعیین شد و براى وى لقب سردار معظم گرفته شد. در انتخابات دوره‏ى سوم هم به وكالت رسید. پس از تعطیل قهرى مجلس سوم، مدت‏ها بیكار ماند تا در دوره‏ى رئیس‏الوزرائى وثوق‏الدوله، به حكمرانى گیلان برگزیده شد و قریب یك سال در آنجا اقامت داشت. روى هم رفته بیلان كار وى رضایتبخش نبود و نام نیكى از خود باقى نگذاشت. در كودتاى 1299 به دستور سید ضیاءالدین بازداشت شد و چندى در زندان تهران و چندى در تبعید قم بسر برد تا اینكه قوام‏السلطنه زمام امور را به دست گرفت و مجلس دوره‏ى چهارم را كه سردار معظم نماینده‏ى آن بود در تیر ماه 1300 افتتاح كرد. مدرس و تیمورتاش كه عضو برجسته‏ى مجلس چهارم بودند و با یكدیگر همكارى نزدیك داشتند، ابتدا در مجلس به قلع و قمع طرفداران سید ضیاءالدین پرداختند. در نتیجه اعتبارنامه‏هاى سلطان محمد عامرى، عدل‏الملك دادگر و معتصم‏السلطنه فرخ را مردود نمودند. در انتخابات هیئت رئیسه مجلس چهارم، مدرس و سردار معظم نواب رئیس مجلس شدند. در بهمن ماه 1300 كابینه قوام‏السلطنه در اثر برخورد شدید سلیمان محسن با دكتر مصدق‏السلطنه وزیر مالیه، دچار بحران گردید و با وجودى كه از اكثریت كافى برخوردار بود، مستعفى شد. سردار معظم براى جانشینى قوام سراغ مشیرالدوله رفت و او را آماده براى قبول مسئولیت دید. به سراغ دوستان پارلمانى خود از جمله مدرس رفته و زمینه را براى رئیس‏الوزرائى او آماده نمود. نمایندگان در یك جلسه‏ى خصوصى، ابراز تمایل به مشیرالدوله نمودند و فرمان رئیس‏الوزرائى او صادر شد. مشیرالدوله در كابینه‏ى خود پست وزارت عدلیه را براى سردار معظم در نظر گرفت و او را به شاه و مجلس معرفى كرد. یك هفته بعد از معرفى وزیران، وزیر عدلیه ماده‏ى واحده‏اى به مجلس تقدیم نمود كه به موجب آن به وزیر عدلیه اختیار داده مى‏شد عدلیه را منحل و عدلیه‏ى جدیدى بنیان گذارد. شیخ‏الاسلام وكیل اصفهان با وزارت عدلیه‏ى سردار معظم و اختیارات وى به شدت مخالفت نمود ولى دفاع مشیرالدوله و سردار معظم موجب گردید لایحه‏ى اختیارات وزیر عدلیه به تصویب برسد. در همان روز سردار معظم، محاكم تهران و شهرستان‏ها را منحل گردانید و عده‏ى زیادى از قضات را بركنار كرد و مشغول مطالعه پیرامون یك عدلیه مدرن اروپاپسند شد. طبق معمول این بار هم رئیس‏الوزرائى مشیرالدوله از چهار ماه تجاوز نكرد و استعفا داد. تنها حاصل نخست‏وزیرى او، منحل كردن عدلیه بود. تیمورتاش قصد داشت مجدداً به مجلس بازگردد ولى قوام‏السلطنه جانشین مشیرالدوله، طى ملاقاتى از وى خواست تا شغل اجرائى بپذیرد. سردار معظم میل به والیگرى خراسان داشت ولى قوام به جهاتى او را از این فكر منصرف نمود و در عوض او را والى كرمان و بلوچستان كرد. این مأموریت نزدیك به دو سال طول كشید. در همان مدت سردار معظم به نمایندگى دوره پنجم از نیشابور انتخاب شد؛ ولى طبق دستور رئیس دولت مقرر شد تا افتتاح مجلس در كرمان باقى بماند. در اواخر 1302 مجلس افتتاح شد و سردار معظم خود را به تهران رسانید و هنگام طرح اعتبارنامه‏ى او، ناصرالاسلام ندامانى وكیل رشت، با اعتبارنامه‏اش به مناسبت اقداماتى كه در حكومت گیلان كرده بود، مخالفت كرد. سردار معظم در مقام مدافعه برآمد و سرانجام اعتبارنامه‏ى او به تصویب رسید. مجلس پنجم از نخستین روزهاى افتتاح، پس از مخالفت با جمهوریت در فكر پادشاهى رضاخان بود و تیمورتاش در مجلس در صف مقدم طرفداران سردارسپه قرار داشت. در شهریور 1303 سردار معظم به عضویت كابینه‏ى سردارسپه منصوب شد و وزارت فوائد عامه و تجارت و فلاحت را به او دادند. در تمام بازى‏هاى سیاسى كه در 1303 و 1304 براى خلع احمدشاه صورت گرفت، سردار معظم مدخلیت داشت، مخصوصاً در واگذارى فرماندهى كل قوا به سردارسپه، تلاش سردار معظم نزد مدرس مؤثر بود. در روزهاى 9 آبان 1304 و 22 آذر همان سال، تكلیف روشن شد و بالاخره سردارسپه رضاخان با نام رضاشاه پهلوى، به تخت سلطنت رسید و سردار معظم نیز كه با نام خانوادگى تیمورتاش فعال مایشاء بود، پست حساس و مهم وزارت دربار را گرفت و مشغول تهیه‏ى مقدمات تاجگذارى شد. در اردیبهشت 1305 با مساعى شبانه‏روزى او، تاجگذارى انجام گرفت و ذكاءالملك فروغى از ریاست دولت كناره‏گیرى كرد و حسن مستوفى رئیس‏الوزراء شد. در آن ایام روابط تجارتى ایران و شوروى در نهایت تیرگى بود و اصولاً شوروى اجازه‏ى ورود كالاهاى تجار ایرانى را به كشورشان تحریم كرده بود و حتى تجار قفقازیه نیز مجاز نبودند بهاى كالاهاى تحویلى را به ایرانیان بدهند. در اثر چنین تصمیمى، عده‏ى زیادى از تجار گیلانى و آذربایجانى ورشكست شده بودند و در بازار ایران نیز اثرات بسیار نامطلوبى به جاى گذارده بود. علت این تصمیم شوروى‏ها، از این لحاظ بود كه دولت فروغى اولین قرارداد تجارتى و ودادیه را با تركیه منعقد نموده بود، در حالى كه شوروى‏ها با توجه به قرارداد 1921 چنین انتظارى نداشتند. رضاشاه كه در نخستین ماه‏هاى پادشاهى خود دچار چنین مشكلى شده بود، تیمورتاش وزیر دربار را با اختیارات كامل براى حل و فصل امور تجارى بین دو كشور به مسكو فرستاد. این مأموریت قریب شش ماه به طول انجامید و روابط تجارى دو كشور به حال عادى برگشت. تیمورتاش پس از بازگشت از شوروى، وضع كابینه‏ى مستوفى را متزلزل دید. مجلسیان بناى ناسازگارى را آغاز نموده، او را استیضاح كرده بودند و مستوفى نیز از كار كناره‏گیرى نموده بود. تلاش تیمورتاش براى التیام روابط مجلس و دولت به ثمر نشست و مستوفى تثبیت شد و قرار شد عده‏اى از وكلاى مجلس وارد كابینه شوند، در نتیجه سید محمد تدین رئیس مجلس، على‏اكبر داور نصرت‏الدوله فیروز و عمادالسلطنه فاطمى در رأس وزارتخانه‏هاى حساس قرار گرفتند و داور دست به اصلاح دادگسترى زد. در خرداد ماه 1306، مستوفى از كار كنار رفت. تلاش تیمورتاش به جائى نرسید و سرانجام قرار شد در جلسه‏ى خصوصى مجلس اظهار تمایل نمایندگان نسبت به نخست‏وزیر آینده جلب شود. در جلسه‏ى خصوصى مجلس، نمایندگان با اكثریت قریب به اتفاق، ابراز تمایل به نخست‏وزیرى تیمورتاش نمودند. تیمورتاش نتیجه‏ى رأى نمایندگان را به اطلاع رضاشاه رسانید. رضاشاه پس از مختصر مكثى، اظهار كرد «تیمور تو را نخست‏وزیر نمى‏كنم ولى اختیار انتخاب نخست‏وزیر را به تو مى‏دهم، چون تو دست راست من هستى و رابط منى با دولت، برو هر كه را مى‏خواهى پیشنهاد كن، مى‏پذیرم». تیمورتاش مطالعات خود را انجام داد و حاج مخبرالسلطنه را براى رئیس‏الوزرائى پیشنهاد كرد. مخبرالسلطنه رئیس‏الوزراى مطلوب تیمورتاش بود. فرمان نخست‏وزیرى مخبرالسلطنه صادر شد. ظاهراً به سمت رئیس دولت معرفى شد ولى در حقیقت رئیس دفتر تیمورتاش بود و تمام امور كشور با صلاحدید و موافقت وزیر دربار انجام مى‏گرفت. تیمورتاش تا 1310 بعد از شاه، شخص اول كشور بود. در جلسات هیئت وزیران شركت مى‏كرد، تعیین سفرا، وزراى مختار، مقامات حساس و استانداران تمام از طرف او انجام مى‏گرفت. تیمورتاش نمایندگان را نیز تحت سلطه‏ى خود قرار داده بود و با تشكیل جلسات منظمى اصول عقاید خود را در تصویب قوانین و رویه‏ى مجلس به آنها تفهیم مى‏كرد. وزیر دربار همه ساله یك سفر دو ماهه به اروپا داشت و در این سفرها با سلاطین و رؤساى جمهور و مقامات بلندپایه‏ى كشورهاى اروپائى مذاكره مى‏كرد. تیمورتاش در شهریور 1310 در معیت ولیعهد كه براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا بود، همسفر شد و ضمن انجام وظایف مربوط به تحصیل ولیعهد، به انگلستان رفت و مذاكرات خود را با كدمن رئیس شركت نفت ایران و انگلیس و سایر مدیران و مقامات سیاسى انگلستان آغاز نمود. رضاشاه از روز اول سلطنت خود در صدد بود سهم ایران را از نفت افزایش دهد. مذاكرات تیمورتاش در این سفر با تلخى به نتیجه نرسید و قرار شد كدمن در رأس هیئتى به ایران آمده، در تهران مذاكرات را ادامه دهد. پس از شكست مذاكرات در لندن، امناى دولت انگلیس و شركت نفت به این نتیجه رسیدند كه تمام فشار دولت ایران براى ازدیاد سهم نفت از جانب تیمورتاش است و اوست كه باید در این مورد تصمیم بگیرد و شاه و دولت تحت نفوذ او قرار دارند. لذا در مقام نابودى او برآمدند. ابتدا جراید انگلستان و بعد جراید سایر كشورها كه زیر نفوذ سیاست انگلیس بودند، مطالبى درباره‏ى ایران منتشر كردند، ظاهراً از پیشرفت‏هاى ایران تجلیل نموده، اظهار تأسف نمودند كه چون شاه مسن و ولیعهد كودك است سرنوشت ایران پس از مرگ شاه چه خواهد شد، ولى در اواخر مقاله اظهار مسرت نمودند كه تیمورتاش این خلأ را پر خواهد كرد و مملكت را اداره مى‏نماید. تلویحاً در این مقالات، این مسئله مطرح شده بود كه تیمورتاش جانشین رضاشاه خواهد شد. تیمورتاش در 1310 از طریق شوروى به ایران بازگشت و در مسكو مذاكراتى با روس‏ها پیرامون نفت انجام داد و چند ملاقات محرمانه با ورشیلف وزیر جنگ شوروى، به عمل آورد و به ایران بازگشت و نتیجه‏ى مذاكرات خود را به شاه گزارش داد. انگلیس‏ها در غیبت تیمورتاش، با واسطه‏هاى متعدد، اسنادى كه همان روزنامه‏ها بودند در اختیار سرلشكر آیرم رئیس شهربانى قرار دادند و سفر او را در مسكو و ملاقات‏هاى محرمانه‏اش را با پیرایه‏هایى گزارش دادند و سرانجام تمام این شیطنت‏ها را آیرم به اطلاع شاه رسانید و بالاخره شاه در كمین انتقام از تیمورتاش، خود را مهیا كرد. تیمورتاش پس از مراجعت از اروپا، احساس كرد شاه آن توجه سابق را به كارهاى او ندارد و غالباً در جلسات هیئت دولت با او به درشتى سخن مى‏گوید. در همین ایام موضوع اختلاس رئیس آلمانى بانك ملى آفتابى شد و حسینقلى نواب رئیس هیئت نظارت، گزارش آن را به شاه داد. انگشت تیمورتاش در تمام خلاف‏هاى رئیس بانك هویدا بود. تیمورتاش در تابستان 1311 اوضاع را مساعد ندید، لذا تقاضاى مرخصى و استراحت در كنار دریا نمود. شاه چهل روز به او مرخصى داد. وى روانه‏ى بندر چمخاله شد و قریب دو هفته با همراهان در آنجا بسر برد. رئیس دفتر شاه ضمن تلگرافى او را به تهران احضار كرد و شاه پس از تفقد به او، خواستار ادامه‏ى كارش در دربار شد. در پائیز 1311 رضاشاه دستور بركنارى وكیل‏الملك دیبا رئیس حسابدارى دربار و دوست نزدیك تیمورتاش را داد و پرونده‏اى برایش در دادگسترى علم شد. در همین ایام، شاه پرونده‏ى نفت را سوزاند و هیئت دولت مكلف شد قرارداد نفت را لغو كند. پس از چند روز، تیمورتاش از وزارت دربار معزول شد و تحت نظر شهربانى قرار گرفت و بالاخره دو پرونده براى او تدارك دیدند. در دیوان كیفر كاركنان دولت محاكمه شد و حاصل كار پنج سال زندان و مبلغى سنگین جریمه و غرامت بود. در زندان قصر چند ماهى در منتهاى ذلت و بدبختى روزشمارى كرد تا روز نهم مهرماه 1312 او را تلف كردند. تیمورتاش مردى باهوش، پركار، خطیب، نویسنده و كتابخوان بود. قدرت تصمیم‏گیرى او زیاد بود و از بذل و بخشش و كمك به مستمندان خوددارى نمى‏كرد. به علماء و دانشمندان احترام مى‏گذاشت و زبان‏هاى روسى، فرانسه و انگلیسى را كاملاً فراگرفته بود و به شعر و ادبیات دلبستگى خاصى داشت. بسیارى از اشعار قدما را به حافظه سپرده بود و در محاورات، عنداللزوم شاهد مثال مى‏آورد. پركار، خستگى‏ناپذیر و بى‏رحم بود. زن و مشروب در زندگى او نقش اول را بازى مى‏كردند. در زمان قدرت، به تمام مقامات بى‏اعتنا بود. حتى در مجامع عمومى مخبرالسلطنه را احضار و با وى تندى مى‏كرد. ریخت و پاش او از بودجه‏ى دربار خارج از اندازه بود. مع‏الوصف قسمت اعظم املاك موروثى را فروخت و صرف ولخرجى‏هاى جبلى خود نمود. اشتباهات و گناه او در آن حد نبود كه از وى به آن صورت هتك حیثیت شود و به آن وضع فجیع معدوم گردد. تیمورتاش در جوانى با خانم سرورالسلطنه دختر خازن‏الملك كه نوه‏ى دخترى حسین میرزا نیرالدوله والى خراسان بود، ازدواج كرد و صاحب چهار فرزند شد كه عبارت بودند از: ایران، منوچهر، هوشنگ و مهرپور. در زمان قدرت تیمورتاش، ایران به حباله‏ى نكاح حسینقلى قره گوزلو فرزند ناصرالملك درآمد ولى پس از سقوط تیمورتاش این ازدواج به جدائى انجامید. ایران زنى فاضل، ادیب و مبارز بود. بعد از شهریور 1320 روزنامه‏ى رستاخیز ایران را انتشار داد كه وابسته به حزب توده بود. دشمنان پدرش را سخت مورد انتقاد قرار داد و تقاضاى مكرر محمدرضا شاه را براى ملاقات و مذاكره رد كرد. ایران در نیمه‏هاى 1370 درگذشت. مهرپور بعد از شهریور 1320 در یك تصادف اتومبیل كشته شد. هوشنگ و منوچهر نیز در 1365 و 1369 از دنیا رفتند. تیمورتاش در 1300 همسر دیگرى انتخاب كرد كه تاتیانا نام داشت و قفقازى بود و همسر اولش اسكندر تومانیانس بود. صاحب دو دختر شد كه هر دو در قید حیاتند و در آمریكا زندگى مى‏كنند. عبدالحسین (خان) سردار معظم بجنوردى خراسانى، وزیر دربار و از مقربان رضا شاه پهلوى (ف. تهران 1312 ه.ش.) وى در اواخر عمر مغضوب شاه و محبوس گردید و او را محاكمه و محكوم كردند و پس از اندكى مرگ او را اعلام داشتند. وى از فضل و ادب بهره داشت و بسیار فعال و مدبر بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

مدیر و صاحب تجارتخانه‏ى تومانیانس و برادران. تجارتخانه‏ى او یكى از عوامل مهم اقتصادى ایران قبل از سال 1300 بود. اغلب صادرات ایران به روسیه و نیز واردات از روسیه، عملیات بانكى و صرافى و ملكدارى و تجارت تریاك توسط این مؤسسه انجام مى‏گرفت. تومانیانس در اغلب نقاط شمالى كشور داراى شعب و كاروانسرا و انبارهاى بزرگ و تشكیلات مفصل بود. غالب رجال و سرمایه‏داران ایران پول خود را در آن مؤسسه مى‏سپردند. گذشته از املاك و تأسیسات در ایران، در روسیه نیز داراى سازمان عریض و طویل بود. در جریان انقلاب روسیه مقدار زیادى از سرمایه‏ى آنها در قفقاز از بین رفت و در همان هنگام بانك شاهى در مقام مطالبه‏ى طلب خود از این تجارتخانه برآمد. در نتیجه از دو طرف به تومانیانس فشار وارد شد. مخصوصاً در همان سال براى بدست آوردن تحدید تریاك مبلغى در حدود ششصد هزار تومان خرج كرده بود. همه‏ى این عوامل دست به دست داد و این تجارتخانه را ورشكست كرد. گذشته از مبلغ معتنابهى كه دولت طلبكار بود، افراد زیادى نیز نزد مؤسسه پول داشتند. ورشكستگى برادران تومانیانس در وضع اقتصادى ایران اثر بسیار بدى گذاشت. سید ضیاءالدین كه به ریاست وزرائى رسید، دستور داد كمیسیونى به كار آنها رسیدگى كند. سرانجام دولت قراردادى با تومانیانس منعقد نمود و مانده‏ى دارائى او را قبول كرد و مطالبات مردم را پرداخت. الكساندر تومانیانس بعد از تصفیه‏ى كار خود به اروپا رفت و در 1316، در حالى كه در یك تجارتخانه پادو شده بود، در پاریس درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند على‏بیك از مالكان گنبد كاوس در 1269 ش متولد و پس از رسیدن به سن رشد وارد مدرسه‏ى علمیه شد و سپس مدرسه‏ى الیانس فرانسه را گذرانید و وارد مدرسه‏ى نظام دیویزیون قزاق گردید و در 1287 با درجه‏ى نایب سومى داخل قزقخانه شد و بعد مدرسه‏ى افسرى ژاندارمرى را كه سوئدى‏ها تأسیس كرده بودند طى نمود و با درجه‏ى نایب‏دومى وارد ژاندارمرى شد و درجات نظامى خود را دریافت نمود. در اتحاد شكل قشون به درجه‏ى یاورى رسید و سرانجام در 1314 درجه‏ى سرهنگى گرفت. مشاغل وى در قشون و ژاندارمرى به شرح زیر بوده است: فرماندهى هنگ 10 روئین در تیپ گرگان، فرماندهى هنگ‏هاى ژاندارمرى در خراسان، كرمان و مركز، ریاست ناحیه‏ى ایلچى آذربایجان، ریاست دادگاه تجدید نظر و دادرسى ژاندارمرى. سرهنگ توماج در دوره‏ى هیجدهم قانونگزارى نماینده مجلس شوراى ملى شد و سرانجام از گنبد كاوس به نمایندگى انتخاب شد و در دوره‏ى نوزدهم نیز از همان حوزه انتخاب گردید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج محمدباقر متولى‏باشى، متولد 1273 در قم. پدرش سال‏ها تولیت آستانه‏ى حضرت معصومه (س) را بر عهده داشت؛ ضمناً از مال و مكنت هم بى‏بهره نبود. تولیت مطابق معمول زمان تحصیل كرد و تا زمانى كه پدرش حیات داشت، او را معاونت مى‏نمود. پس از مرگ پدر، متولى‏باشى شد و هوس وكالت به سرش افتاد. در اوج دیكتاتورى رضاشاه، وكیل مجلس شد و در ادوار یازدهم تا هفدهم وكیل مجلس بود. معذالك در دوره‏ى هفدهم، تولیت آستانه را از او گرفته و به سید محمد مشكوة واگذار كردند. او از جبهه‏ى ملى طرفدارى كرد و جزو طرفداران مصدق شد. پس از 1332 مغضوب مقامات قرار گرفت. نه تنها دیگر به مجلس راه نیافت، بلكه دولت در امر تولیت مداخله كرد و او را مسلوب‏الاختیار نمود. از آن پس، كارش رسیدگى به املاك و مستغلات شخصى بود. پس از اجراى قانون اصلاحات ارضى، ناراضى‏تر شد. دولت برایش مشكلاتى تولید كرد و چندى نیز او را بازداشت كرد و تحت نظر قرار داد. سرانجام رفع تعرض از او شد و به زندگى عادى ادامه داد. حدود سن 80 سالگى در قم درگذشت و در صحن آستانه مدفون گردید. از وى ثروت هنگفتى باقى ماند كه بخش نسبتاً معتنابهى از آن وقف امور خیریه است. بنیاد طاهر، كه ظاهراً به نام یكى از همسران محبوبش به نام «طاهره» نامگذارى شده است، در زمینه‏هاى علمى و فرهنگى فعالیت داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1302 در قزوین متولد شد. تحصیلات ابتدائى و قسمتى از متوسطه را در قزوین به اتمام رسانید و دوره‏ى دوم متوسطه را در مدرسه‏ى فیروزبهرام طى كرد. پس از اخذ دیپلم براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در پاریس وارد دانشكده‏ى برمن شد. لیسانس و دكتراى فلسفه گرفت و به ایران بازگشت و دانشیار دانشكده‏ى ادبیات و علوم انسانى شد. وقتى كه دانشسراى عالى از دانشكده‏ى ادبیات منفك شد و واحد فرهنگى مستقلى شد، دكتر تسلیمى به ریاست دانشسراى عالى منصوب گردید و چندى ریاست آنجا را عهده‏دار بود. در 1346 به معاونت وزارت اطلاعات منصوب شد و چند سالى در آن سمت بود تا به ریاست دانشگاه تبریز منصوب گردید. دانشگاه تبریز در آن هنگام بعلت مدیریت ضعیف، وضع اسفناكى داشت. دكتر تسلیمى با جدیت خستگى‏ناپذیر به وضع دانشگاه آذربایجان سر و صورتى شایسته داد. كلاسهاى شبانه دائر كرد و سطح معلومات را بالا برد و بالاخره عدم رضایتى كه در آن دانشگاه وجود داشت از بین برد. تسلیمى پس از سه سال خدمت در دانشگاه تبریز، به تهران بازگشت و بزرگترین كار صنعتى به او واگذار شد و آن سازمان گسترش و نوسازى صنایع ایران بود و او مى‏بایستى قریب دویست واحد صنعتى را سر و صورتى بدهد. اولین قدم وى جلب مدیران لایق و درستكار براى واحدهاى صنعتى بود. وقتى در آن كار توفیق یافت، در بهمن ماه 1354 به وزارت بازرگانى منصوب گردید. وى بلافاصله تغییراتى در سطح آن وزارتخانه داد. دو تن از معاونین وزارت بازرگانى را كه در معاملات شكر متهم به سوء استفاده بودند، بركنار نمود و تعدادى از پرونده‏هاى شركت معاملات خارجى را به دیوان كیفر فرستاد. دكتر تسلیمى تا مرداد 1356 در كابینه عضویت داشت. پس از كناره‏گیرى امیرعباس هویدا او نیز كنار رفت و سرانجام روز پانزدهم آبان ماه 1357 طبق ماده پنج حكومت نظامى بازداشت شد و در 22 بهمن ماه 1357 از زندان خارج و مدتى در انزوا بسر مى‏برد تا به اروپا عزیمت نمود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج ملا عبدالرضا واعظ خراسانى، متولد 1278 در تربت حیدریه. در جوانى به سیره‏ى خانوادگى به كسوت روحانیت ملبس شد و پس از آموختن مقدمات زبان و ادبیات عرب، به تحصیل معارف اسلامى پرداخت و تا درجه‏ى اجتهاد پیش رفت. در تشكیلات عدلیه‏ى داور خدمت قضاوت را پذیرفت و چند سالى به شغل قضائى اشتغال داشت. بعد پروانه‏ى وكالت دادگسترى گرفت و وكیل آستان قدس رضوى شد و تدریجاً صاحب املاك و مستغلات گردید و در مشهد اسم و رسمى پیدا كرد. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم در 1322 كه با جنگ بین‏الملل دوم و اشغال ایران توسط نیروهاى خارجى مصادف بود، از تربت حیدریه به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. در تهران سوراخ دعا را خیلى زود پیدا كرد و با اعیان و اشراف و رجال تهران حشر و نشر یافت و زمینه‏هائى براى هدف‏هاى آینده‏اش فراهم آورد. در ادوار پانزدهم، شانزدهم، هیجدهم، نوزدهم و بیستم نیز به مجلس راه یافت. در مجلس از مداحان دولت‏ها بود و همیشه از برنامه و لوایح دولت وقت دفاع مى‏نمود. در خوش‏رقصى و ازدیاد مال و منال تلاش شبانه‏روزى داشت. به مناسبت همین حسن ارتباط، مدتى به نیابت ریاست مجلس برگزیده شد. در 1342 سنگر سیاسى خود را تغییر داد و این بار كاخ سنا را انتخاب كرد و با عنوان سناتورى، بازیگرى سیاسى خود را دنبال كرد. عجیب آنكه در مجلس اعیان هم عصاى دست دولت‏ها و مفتاح تصویب لوایح و حل مشكلات دولت بود. در آنجا هم نیابت ریاست مجلس سنا نصیب او شد. مجموعاً شش دوره نماینده‏ى مجلس شوراى ملى و چهار دوره سناتور بوده است. در امور حقوقى و سیاسى نسبتاً با سواد و مطلع بود و در توسعه‏ى املاك و جمع‏آورى اموال و بهره‏گیرى از آنها و دخالت در صنایع خراسان و گرفتن سهام بدیل نداشت. او در جوانى با دختر آیت‏اللَّه‏زاده خراسانى ازدواج كرد و همین ازدواج در پیشرفت او تأثیر بسزائى داشت. در 1368 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سید محمدتقى روضه‏خوان بیرجندى، متولد 1260 در بهلگرد یكى از دهات بیرجند. جامع‏المقدمات، قرآن و شرعیات را در موطن خود فراگرفت و براى تكمیل تحصیل به مشهد رفت، در سلك طلاب علوم دینى قرار گرفت و به تحصیل در فقه و اصول پرداخت. از حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد كاملاً استفاده كرد. مخصوصاً در منطق و علم كلام و بیان در میان طلاب جوان آن روز شهرتى بسزا یافت. در 23 سالگى براى درك محضر علماى دیگر به تهران آمد تا پس از توقفى كوتاه، به نجف مشرف شود، ولى وجود چند تن از مدرسین برجسته را در تهران مغتنم دانست و به درك فیض محضر آنان پرداخت. در مدرسه‏ى سید نصرالدین به تحصیل علوم عقلى و همچنین ریاضیات پرداخت و مدتها نزد سرتیپ عبدالرزاق بغایرى ریاضى تحصیل مى‏نمود. ضمناً به تأسیس مدرسه‏اى به نام مدرسه‏ى تدین در بازار همت گماشت. استعداد و پشتكارش باعث شد كه به زودى در فقه و اصول و ادبیات عرب و ریاضى و منطق پیشرفت قابل ملاحظه‏اى نماید. خود نیز در چند حوزه‏ى درسى به تدریس مى‏پرداخت. در اوایل مشروطیت، به اقتضاى جوانى، رشته‏ى تحصیل و تدریس را موقتاً كنار گذاشته، در صف مجاهدین قرار گرفت و در ماجراى به توپ بستن مجلس با جمعى از شاگردان خود، از مجلس و مشروطیت دفاع كرد. پس از استبداد صغیر وارد حزب دموكرات شد و در زمره‏ى مبلغین و خطباى آن حزب درآمد و براى پیشرفت حزب در مجلس به موعظه و تبلیغ پرداخت. در 1295 به انتشار روزنامه‏ى صداى تهران همت گماشت و یكى از موافقین جدى حكومت وثوق‏الدوله و انعقاد قرارداد 1919 بود و در محاسن و منافع قرارداد مقالات متعددى مى‏نوشت. در انتخابات دوره‏ى چهارم كاندیداى مردم تهران شد و از طرف حزب دموكرات نماینده‏ى مجلس گردید. اطلاعات وسیع و تسلط او بر نطق و بیان موجب شد كه به زودى جاى خود را در مجلس باز كند و مورد توجه دولت و ملت قرار بگیرد. در وزارت معارف آن روز به عضویت شوراى عالى برگزیده شد. در انتخابات دوره‏ى پنجم از طرف مردم بیرجند به وكالت رسید و در انتخابات هیئت رئیسه، مؤتمن‏الملك به ریاست و او به نیابت انتخاب شدند. در انتخابات دوره‏ى ششم از بیرجند به وكالت رسید و رئیس مجلس شد. در آبان 1304 مؤتمن‏الملك از ریاست مجلس كناره‏گیرى كرد. به مستوفى‏الممالك مراجعه شد و او كتباً و شفاهاً رد كرد و اداره‏ى مجلس به عهده‏ى تدین قرار گرفت. هنگام خلع حكومت قاجاریه و تصویب ماده‏ى واحده و تفویض حكومت موقتى به رضاخان، جلسات را با سمت نایب‏رئیس اداره مى‏كرد. پس از خاتمه‏ى كار قاجاریه، به ریاست مجلس انتخاب گردید. در بهمن ماه 1305 كه مستوفى‏الممالك در كابینه‏ى خود تغییراتى داد، او را به سمت وزیر معارف معرفى كرد. حاج مخبرالسلطنه هدایت نخست‏وزیر بعدى نیز وزارت معارف را به عهده‏ى او گذاشت. قریب یك سال وزیر معارف بود. با قدرتى كه در انجام امور داشت، جنب و جوش زیادى در آنجا پدید آورد. دست به یك سلسله اقدامات اصلاحى زد؛ از جمله امتیاز حفریات مملكت را كه به فرانسوى‏ها داده شده بود، لغو كرد. قانون ورزش اجبارى را در مدارس به تصویب رسانید. مدرسه‏ى حقوق و علوم سیاسى را ضمیمه‏ى وزارت فرهنگ كرد. مدارس خارجى در ایران ملزم شدند دروس فارسى و تاریخ ایران را جزء برنامه‏ى خود منظور دارند. قریب دویست باب مدرسه در دهات تأسیس كرد و بالاخره دارالمعلمین شبانه را تشكیل داد. پس از وزارت معارف، دو سال بیكار بود تا اینكه در 1309 به سمت والى كرمان تعیین گردید و قریب یك سال در این سمت باقى بود. آنگاه به تهران احضار شد و تا شهریور 1320 دور از كارهاى سیاسى به خدمات فرهنگى اشتغال داشت. در 1313 كه دانشگاه تهران بنیاد گرفت، عده‏اى از جمله سید محمد تدین براى تدریس دعوت شدند. او براى تدریس ادبیات عربى انتخاب گردید و با نوشتن رساله‏اى دكتر شناخته شد و مقام استادى گرفت و سپس به عضویت فرهنگستان ایران برگزیده شد. پس از شهریور 1320 بار دیگر وارد صحنه‏ى سیاسى گردید و با مساعدت داماد محمدعلى فروغى، در كابینه‏ى دوم ذكاءالملك، وزیر فرهنگ شد و تا اسفند 1320 در این سمت باقى بود. در بهمن 1321 در كابینه‏ى دوم سهیلى، وزیر مشاور گردید و در اسفند همان سال وزارت خواروبار به عهده‏ى او قرار گرفت و در تیرماه سال 1322 وزیر كشور شد. در دوران وزارت كشور او دو اتفاق مهم به وقوع پیوست: یكى آنكه عده‏ى زیادى از ایرانیان به دست نیروهاى متفقین بازداشت و به اراك تبعید شدند و وزیر كشور طى اعلامیه‏اى انتساب آنها را به آلمان رسماً تأیید نمود؛ دوم اینكه انتخابات دوره‏ى چهاردهم مجلس شوراى ملى در زمانى كه او تصدى وزارت كشور را داشت، صورت گرفت. مجلس چهاردهم در اسفند 1322 افتتاح و شروع به كار نمود، ولى على سهیلى خالق مجلس، رأى اعتماد نیاورد و كابینه‏اش سقوط كرد. تدین نیز به دنبال رئیس دولت از كار بى‏كار شد. محصول انتخابات دوره‏ى چهاردهم براى سهیلى و تدین، اعلام جرمى بود كه سید مهدى فرخ نماینده‏ى دوره‏ى چهاردهم مجلس از زابل و عضو كابینه‏ى سهیلى، تسیلم داشت. از اتهامات آنها در اعلام جرم، دخالت در انتخابات بندرعباس و بلوچستان بود. البته در تاریخ مشروطیت ایران، انتخابات دوره‏ى چهاردهم از لحاظ آزادى نسبى و عدم دخالت دولت قابل توجه بوده است. سهیلى و تدین تحت تعقیب قرار گرفتند، ولى پرونده‏ى هركدام جداگانه تنظیم گردید. تدین در اوایل 1326 با حضور كلیه‏ى مستشاران تمیز به ریاست میرزا شفیع جهانشاهى و دادستانى على هیئت در دیوان عالى كشور تحت محاكمه قرار گرفت و در مدت محاكمه بازداشت بود. پس از بیان ادعانامه‏ى دادستان، تدین به دفاع پرداخت و ضمن حمله به دادستان، درباره‏ى خدمت خود در ادوار مختلف مشروطیت شرح مبسوطى بیان نمود و جریان روى كار آمدن رضاشاه را تشریح كرد. سرانجام دیوان عالى تمیز با اكثریت آراء وى را از اتهامات منتسبه تبرئه نمود. تدین پس از برائت فقط به كار تدریس اشتغال داشت و كمتر گرد كارهاى سیاسى مى‏گردید. پس از تشكیل مجلس سنا در 1328، از طرف مردم خراسان سناتور انتخابى مشهد گردید و در انتخابات هیئت رئیسه كاندیداى ریاست مجلس سنا بود ولى از سید حسن تقى‏زاده شكست خورد و طرفدارانش آراء خود را به تقى‏زاده دادند. تدین هنگام نخست‏وزیرى رزم‏آرا، با برنامه‏ى دولت به مخالفت پرداخت و رسماً اعلام نمود كه نقش اقلیت را در مجلس سنا بازى خواهد كرد. در 1330 به سرطان دچار گردید. او را به آمریكا بردند، ولى معالجات مؤثر واقع نشد، در 70 سالگى درگذشت و در مقبره‏ى خانوادگى واقع در امامزاده صالح تجریش مدفون شد. تا اوایل سلطنت رضاشاه در كسوت روحانیت بود. عضویت وى در كابینه منوط به تغییر لباس گردید. روزى كه در مسند وزارت قرار گرفت، لباس خود را تغییر داد تا شاید بتواند وضع خود را براى همیشه تثبیت كند. ولى پس از چند سال، رضاشاه او را از گردونه‏ى سیاست خارج ساخت. عده‏اى شفاعت او را كردند. مخصوصاً ذكاءالملك فروغى چند بار از رضاشاه درخواست كرد كارى به سید سپرده شود. رضاشاه گفته بود پولى از ما گرفت و كارى انجام داد، من به او بدهكار نیستم. گویا در موقع تغییر سلطنت، تدین براى اینكه طرح خلع قاجاریه را به تصویب برساند، مبلغ قابل ملاحظه‏اى از رضاشاه پول گرفته بود. البته جز این مطلب منقول ظاهراً سند مكتوبى در دست نیست كه صحت یا كذب مدعاى رضاشاه را ثابت كند. روى هم رفته مردى هوچى، زرنگ، باهوش، خوش‏قریحه، مالدوست، جاه‏طلب، پرمدعا و قلدر بود. تدریس وى در دانشگاه صرفاً براى تأمین معیشت بود، زیرا پس از سال‏ها سیاست‏بازى طبعاً نمى‏توانست مرد تحقیق و تتبع یا استادى علاقه‏مند و مسلط به درس باشد. تدین، نامى بود كه او روى مدرسه‏اى كه در اوایل مشروطیت تأسیس كرده بود، گذاشته بود. اما پس از تصویب قانون شناسنامه آن نام را به عنوان نام خانوادگى خود انتخاب كرد. در میانسالى زبان فرانسه و انگلیسى فراگرفت و به هر دو زبان به خوبى تكلم مى‏كرد. وفات او در سال 1330 اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1353 -1281 ش)، حقوقدان، ادیب و نویسنده. در محلات به دنیا آمد پس از اتمام تحصلات وارد دادگسترى و شغل قضاوت شد. وى در دوره‏هاى پانزدهم و شانزدهم نماینده‏ى خرم‏آباد در مجلس شوراى ملى بود و از اواخر 1329 ش به همكارى با دكتر مصدق پرداخت و از زمره‏ى یازده نماینده‏اى بود كه طرح ماده‏ى واحده‏ى ملى كردن نفت را به مجلس پیشنهاد كردند. او همچنین مدتى استاندارى تهران و گیلان و اصفهان را به عهده داشت. سرانجام در تهران بر اثر حمله‏ى قلبى درگذشت. از آثارش: «از رابعه تا پروین»؛ «مكتب سعدى»؛ «عقاب كمازان یا كریم خان زند»، از مرگ نادر... تا شكست علیمردان خان؛ «آیین و رویه دادرسى مدنى»؛ «آیین و رویه دادرسى كیفرى»؛ «وزیران محبوس و مقتول».[1] در 1281 ش متولد شد. پدرش آقا سید محمد كوچك در دستگاه امیر مفخم بختیارى، سمت پیشكارى داشت. سید محمد على تحصیلات خود را در حد مدرسى انجام داد و از مدرسه عالى حقوق لیسانس گرفت و به خدمت قضاوت مشغول شد. تمام مراحل قضائى را طى كرد. مدتت‏ها دادستان و رئیس دادگسترى در شهرستان‏ها بود. در 1325 مدیر كل بازرسى وزارت دادگسترى شد. در دوره‏ى پانزدهم از خرم‏آباد به وكالت مجلس رسید و در دوره‏ى شانزدهم این سمت را حفظ كرد. در دوره‏ى اخیر ابتدا از حكومت رزم‏آرا طرفدارى مى‏نمود، بعد به دكتر مصدق نزدیك شد و عضویت جبهه ملى را پذیرفت ولى با تمام این احوال، در دوره‏ى هفدهم به مجلس راه پیدا نكرد و در عوض، دكتر مصدق او را به كار اجرائى گمارد. ابتدا استاندارى گیلان را به او دادند، سپس استاندارى اصفهان به او واگذار شد. در 28 مرداد 1332 در اصفهان بود، مورد تعرض عده‏اى قرار گرفت. چون جانش در خطر بود در منزل دكتر حكمى چند روز به حالت اختفا مى‏زیست، سرانجام دستگیر شد. مدتى در زندان بود تا آزادش كردند. تدریجا به شغل وكالت دادگسترى اشتغال ورزید و در جبهه ملى هم فعالیت مى‏كرد. در كار وكالت با هدایت‏الله متین دفترى نوه‏ى دخترى مصدق همكارى داشت و چون هم فكر سیاسى هم بودند، دست به اقداماتى زدند كه مورد تعقیب قرار گرفته و مدتى در بازداشت بسر برد. وفات او در 1355 اتفاق افتاد. كتابى از وى به نام از رابعه تا پروین كه شرح حال زنان شاعره است، و كتاب عقاب كامازون و چند تألیف دیگر باقى مانده است. چند ماهى نیز در فترت مجلس پانزدهم و شانزدهم از طرف ساعد نخست‏وزیر وقت، رئیس اداره كل انتشارات و تبلیغات شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

فرزند محمّد ابراهیم خان. مادرش عصمت الدوله دختر فتحعلی شاه بوده، و خود از محترمین و متنفّذین در دستگاه ظلّ السلطان، و منصب تفنگچى باشى گرى داشته. در 1260 متولّد، و در 1246 وفات یافته، در یكى از اطاقهاى تكیه ی ملك مدفون گردید. از آثارش كتاب كوچك در دو قسمت: 1- دیوان اشعار با تخلص «مصلح» 2- نخجیر نامه در آداب شکار، به طبع رسیده است. از اشعار اوست: زلفت چو سنبل است و خم اندر خم اوفتد رویت چو ماه روشن و این مه كم اوفتد رویت عرق كند به خجالت به نزد دوست آن سان كه صبح بر گل تر، شبنم اوفتد دل از كفم ربودى و سختش نگاه دار زیرا در این زمانه چنین دل، كم اوفتد

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1277 ش در شیراز متولد شد. قسمتى از تحصیلات مقدماتى را در شیراز و بخشى را در تهران انجام داد و چند سالى نیز در اروپا تحصیل نمود. پس از بازگشت از اروپا در شیراز به خدمات اجتماعى و ادبى پرداخت و در 1310 شهردار شیراز شد. در عمران و آبادى شهر كوشش زیادى معمول داشت و مورد توجه مردم قرار گرفت. در دوره دهم مجلس شوراى ملى از جهرم به وكالت مجلس انتخاب شد و در ادوار یازدهم، دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم از شیراز به مجلس رفت. در 1327 در دولت عبدالحسین هژیر معاون نخست‏وزیر و سرپرست انتشارات و تبلیغات شد ولى پس از دو ماه از كار كناره‏گیرى نمود. در دوره شانزدهم مجددا به وكالت رسید. سرانجام در 1336 ش در تهران درگذشت. معدل نویسنده‏اى توانا و ناطقى زبردست و ادیبى پرمایه بود و بیشتر اوقات خود را مصروف انجمن‏هاى ادبى مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1302 در بابل تولد یافت. تحصیلات خود را در رشته مهندسى مكانیك پایان برد و چند دوره كوتاه مدت در رشته مخابرات در اروپا و امریكا گذرانید. مراحل ادارى خود را در وزارت پست و تلگراف و تلفن آغاز كرده تدریجا مقاماتى در آن وزارتخانه احراز نمود تا به مدیریت كل فنى رسید. چندى بعد معاون فنى وزارتخانه شد تا سرانجام در اردیبهشت 1353 به وزارت پست و تلگراف معین گردید. این سمت را در 1356 در كابینه جمشید آموزگار حفظ كرد و در كابینه‏هاى شریف امامى و ازهارى همچنان وزیر بود. معتمدى در اثر فعالیت از كوچكترین مرحله ادارى به بالاترین مشاغل رسید. مردى آرام، بدون تظاهر، بى‏خطر و اثر بود. وى براى تأمین كسرى مخارج خانواده و پدر و برادران خود كه وضع خوبى نداشتند بعد از وقت ادارى به تعمیر تلویزیون و رادیو مى‏پرداخت. حتى زمانى كه معاون وزیر بود هم بدین كار اشتغال داشت و در كارگاه یكى از فروشگاههاى دستگاههاى صوتى واقع در خیابان فردوسى مشغول كار بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1304 ش در بابل متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدایى و متوسطه وارد دانشكده پزشكى تهران شد و پس از 6 سال تحصیل در آن دانشكده درجه دكترا گرفت و عازم آمریكا شد در دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى تخصص خود را در رشته بهداشت دریافت كرد و پس از مراجعت به ایران در وزارت بهدارى اشتغال ورزید و تدریجا مسؤولیت چند اداره را عهده‏دار شد. چندى ریاست مبارزه با بیمارى‏هاى واگیر با او بود، سرانجام در 1344 به معاونت وزارت بهداى رسید. پس از آن رئیس دانشگاه اصفهان شد و قریب 9 سال در رأس دانشگاه مزبور قرار داشت. رویهمرفته در آن دانشگاه كارهایى انجام داد و چند دانشكده جدید احداث كرد. در 1355 به تهران احضار شد و در آخرین ترمیم كابینه امیرعباس هویدا به وزارت علوم و آموزش عالى منصوب شد. كمتر از یك سال وزیر علوم بود كه با تغییر رئیس دولت بیكار شد. در اواسط 1356 از طرف دكتر گنجى وزیر علوم و آموزش و پرورش به ریاست دانشگاه تهران رسید و اوضاع آشفته آن روز دانشگاه را آشفته‏تر كرد. در آن ایام كه فضاى باز سیاسى ارمغان دولت جمشید آموزگار بود بیش از همه جا در دانشگاه تهران اثر گذاشت و دانشجویان دانشگاه تهران تظاهرات وسیع و كوبنده خود را براى مبارزه با رژیم و شاه علنى ساختند و همه روزه اجتماعاتى از دانشجویان در سطح تهران به صورت وسیعى مبارزه مى‏كردند. با سقوط كابینه آموزگار، دكتر قاسم معتمدى نیز كنار رفت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1301 ش در سنندج تولد یافت. پدرش میرزا مهدى خان از اعیان و مالكین شهر سنندج بود و مردم به نیكنامى او را مى‏شناختند. فریدون تحصیلات خود را در دانشكده حقوق ادامه و پس از اخذ لیسانس قضائى به دادگسترى وارد شد و چند سالى در مسند قضا بود. سپس براى ادامه تحصیل به امریكا رفت و در رشته‏هاى حقوق و علوم ادارى دو درجه دكترا دریافت نمود. مدتى در مؤسسه علوم ادارى اشتغال داشت و به مقام معاونت آنجا رسید. بعد وارد سازمان برنامه شد. ریاست اداره كارگزینى مدت سه سال با او بود. چون مردى آزاده و مبادى آداب و نكته‏سنج بود با ابوالحسن ابتهاج مدیر عامل دیكتاتور آن زمان سازمان و برنامه نساخت. در بانك كشاورزى اشتغال ورزید و پروانه وكالت دادگسترى گرفت. در انتخابات دوره بیست و یكم از شهر مریوان به نمایندگى انتخاب شد و در مجلس ریاست كمیسیون استخدامى را عهده‏دار گردید. قبل از آنكه دوره نمایندگیش به اتمام برسد به معاونت كل وزارت اطلاعات معرفى شد و چند سال در كمال جدیت و علاقمندى كار كرد از آنجا به معاونت وزارت اقتصاد برگزیده شد و بعد از آنكه وزارت اقتصاد و دارائى درهم ادغام شدند او معاون آن وزارتخانه گردید. دكتر فریدون معتمد وزیرى مردى سلیم‏النفس و مبادى آداب بود و در فن مدیریت واقعا تجربه داشت. بالاستحقاق به استادى دانشگاه رسید و در دانشكده علوم ادارى و دانشكده حقوق تدریس مى‏كرد. صداقت در گفتار و عمل داشت، قدرى رك و متكى به خود بود و او را زیاد به بازى نگرفتند و از چهره‏هاى خوب دوره مشروطه است. به كارهاى علمى دلبستگى خاصى نشان مى‏داد و كانون علوم ادارى و كانون كارگزینى ایران را تأسیس نمود و سالها مسؤول آن دو كانون علمى بود. آثار و نوشته‏هاى محققانه‏اى در رشته علوم ادارى از او باقى مانده است. در جوانى با خانواده اردلان كردستانى وصلت نمود. آخرین سمت وى ریاست دانشگاه كرمانشاه بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند اسدالله سردار معتضد پیشكار و نایب عبدالحسین میرزا فرمانفرما در 1281 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه نظام شد، دوره مدرسه مزبور را پایان برد و براى تكمیل تحصیلات به فرانسه رفت و دانشكده سمور را با درجه ممتاز به اتمام رسانید. چندى در واحدهاى نظامى فرانسه به كارآموزى پرداخته بعد از مراجعت به ایران درجات نظامى خود را سریع دریافت كرد و همیشه مشاغلى بالاتر از درجه خود مى‏گرفت: با درجه سروانى و سرگردى فرمانده هنگ شد، در تهران فرمانده هنگ سوار فوزیه گردید و از آنجا با درجه سرهنگى به فرماندهى لشكر جدیدالتأسیس گرگان منصوب شد. لشكر گرگان نیز مانند سایر لشكرهاى پوشالى در شهریور 20 از بین رفت و معتضدى در تهران فرمانده تیپ سوار شد و درجه سرتیپى گرفت. پس از چندى فرماندهى لشكر سوار به عهده او قرار گرفت. از لشكر سوار به اصفهان مأموریت یافت. چندى فرماندهى لشكر آنجا با او بود، بعد فرمانده نیروى خوزستان شد تا اینكه با درجه‏ى سرلشكرى به فرماندهى لشكر فارس منصوب گردید. هنگامى كه فرماندهى لشكر فارس را عهده‏دار بود انبار و مخازن مهمات لشكر منفجر شد و فاجعه‏اى به بار آورد كه او را به جرم اهمال و قصور در انجام وظیفه به محاكمه كشیدند. سرلشكر عطاپور رئیس تسلیحات و مخازن ارتش هم در مظان این اتهام قرار گرفت. دادگاهى به ریاست سرلشكر حصن‏الدوله شقاقى تشكیل دادند و آن دو نفر را به محاكمه كشیدند. عطاپور مردانه از خود دفاع كرد و دادگاه را به طویله تشبیه نمود. در عوض معتضدى به عجز و لابه افتاد و در دادگاه گریست و تقاضاى استرحام كرد. سرانجام او را به یك سال زندان محكوم و پس از انقضاى زندان بازنشسته شد. معتضدى به علت نزدیكى پدرش با فرمانفرما با یكى از دختران فرمانفرما به نام ماه سما ازدواج كرد ولى این ازدواج دیرى نپائید و آن دو از یكدیگر جدا شدند. همسر دیگرى از خانواده حاتم انتخاب نمود. وى مردى متمكن و ممسك و باسواد بود و سالها در املاك و مستغلاتى كه پدرش در خیابان فردوسى براى او باقى گذارده بود در نهایت خست و امساك زندگى مى‏كرد. حین‏الفوت 83 سال داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1279 در تهران تولد یافت، پدرش میرزا جوادخان معاون‏السلطنه از ملاكین عمده و روزنامه‏نگار بود. حسین پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به اروپا رفت و تحصیلات خود را در رشته پزشكى انجام داده دانشنامه گرفت. پس از مراجعت به ایران به كار طبابت پرداخت ولى ضمنا از اوضاع روز ناراضى بود و گاهى حرفهائى نسبت به شاه از زبان او جارى مى‏شد. سرانجام از جهت انتقاداتى كه از اوضاع مى‏نمود بازداشت و مدتى در زندان قصر زندانى شد. در اواخر سلطنت رضاشاه از زندان آزاد شده شغل طبابت خود را ادامه داد. در 1322 كه انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراى ملى آغاز شد. دكتر حسین معاون خود را كاندیداى مجلس از كرمانشاه نمود و چون توارثا از مالكین عمده آنجا بود توانست آراء مورد لزوم را بدست بیاورد و به وكالت مجلس انتخاب شود. در دوره پانزدهم نیز با كمك قوام‏السلطنه از كرمانشاه به وكالت منصوب گردید ولى چند ماه پس از وكالت هنگام عزیمت به تهران در راه تصادف نموده درگذشت. وى داماد وثوق‏الدوله بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به معاون‏السلطنه فرزند میرزا حسین وزیر دفتر در حدود 1250 در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در مكتب‏خانه خانوادگى انجام داد و سپس ادبیات و ریاضیات را در حد عالى آموخت و در شیوه نگارش و حسن خط درجه استادى داشت. هنگامیكه پدرش به وزارت دفتر استیفا منصوب شد او را مستوفى كرمانشاه نمود و چندى هم ریاست صندوقخانه دولتى با او بود. در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه پیشكار مالیه گیلان شد ولى قبل از مشروطیت طوعا از كارهاى دولتى كناره‏گیرى كرده در صحنه كرمان شاه در املاكى كه پدرش به او انتقال داده بود زندگى مى‏كرد. در دو نوبت در تهران روزنامه‏اى به نام زبان آزاد دائر كرد. با مرحوم ملك‏الشعراى بهار دوستى و نزدیكى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1269 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه آلیانس و علوم سیاسى به اتمام رسانید. در سال 1292 وارد وزارت امور خارجه شد. قبل از ورود به وزارت امور خارجه، چندى در شیراز و مدتى در قزوین به تدریس اشتغال داشت. اولین سمتى كه به معاضد واگذار شد، منشى‏گرى دوم محكمه تجارت بود. بعد منشى اول اداره تشریفات شد. به ترتیب مشاغل وى در وزارت امور خارجه بشرح زیر بود: كارگزار تربت حیدریه، كارگزار و سرحددار سیستان، كنسول طرابوزان، معاون اداره جامعه ملل، كنسول ایروان، كنسول وان، كنسول نخجوان، كفیل اداره سجلات، كفیل اداره ممالك شرقى، ریاست اداره دوم سیاسى، ژنرال كنسول هرات، رئیس اداره امور كنسولى، رایزن سفارت ایران در آنكارا، مدیر كل وزارت امور خارجه، وزیر مختار در سوریه و لبنان، مجددا مدیر كل وزارت امور خارجه، سفیركبیر در پاكستان و سفیركبیر در مصر. وى مدتى نیز عضویت شوراى عالى وزارت امور خارجه را عهده‏دار بود. معاضد در سال 1343 پس از چهل سال خدمت در وزارت امور خارجه بازنشسته شد و سرانجام در سال 1348 در تهران درگذشت. وى از نیكان روزگار بود و به درستكارى و دقت در كارها مشهور بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

قاضى دادگسترى، نویسنده و مترجم، تحصیلات خود را در ایران و اروپا در رشته حقوق پایان داد و به شغل قضاوت اشتغال ورزید. آخرین سمت قضائى او دادیار دیوانعالى كشور بود. چندى در زمان رضاه شاه دادستان ارتش بود زمانى هم به كار روزنامه‏نگارى پرداخت و روزنامه ملت ایران را كه امتیازش با مهندس محلاتى بود اداره مى‏كرد. از بهترین و مفیدترین كارهاى وى تنظیم تاریخ استقرار مشروطیت در ایران مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت خارجه مى‏باشد. این كتاب كه به همت وى استخراج و ترجمه و نگارش یافته است از آثار بسیار معتبر تاریخ مشروطیت ایران مى‏باشد. معاصر در 1356 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

خواهرزاده میرزا محسن خان مشیرالدوله در 1253 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و فراگیرى زبان فرانسه نزد دائى خود مشیرالدوله به استانبول رفت و مشغول تحصیل شد. ابتدا در مدرسه مقدماتى نظامى و مكتب سلطانى اسلامبول مشغول گردید و بعد لیسانسیه شد و به ایران بازگشت. در 1313 ه.ق با درجه یاورى در قزاقخانه استخدام شد و بعد آتاشه نظامى سفارت فوق‏العاده براى جلوس مظفرالدین شاه به دربار دول متحابه گردید. در این مسافرت از كشورهاى روسیه، بلغارستان، فرانسه، هلند دیدار كرد كه این مأموریت قریب هشت ماه به طول انجامید. پس از بازگشت آجودان حضور شاه شد و در همان سال با حفظ سمت به معاونت اداره ترجمه و تشریفات وزارت امور خارجه منصوب شد. در 1318 ه.ق لقب صدیق حضرت گرفت و استاد تاریخ مدرسه عالى علوم سیاسى گردید. در همان زمان به ریاست اداره دارالترجمه وزارت خارجه منصوب گردید و بعد به معاونت اداره كل محاكمات وزارت امور خارجه برگزیده شد. صدیق حضرت چون سالها در استانبول تحصیل كرده بود ذاتا مردى آزادیخواه و طرفدار قانون بود از اینرو وقتى نهضت مشروطیت ایران آغاز شد او هم به مشروطه‏خواهان پیوست و در تمام موارد فعالیت داشت. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشكیل مجلس شوراى ملى صدیق حضرت از طرف اعیان تهران به وكالت مجلس رسید و در همان اولین روزهاى مجلس توانست با ایران نطق‏هاى طولانى افكار عمومى را متوجه خود سازد. وى جزء چند نفرى بود كه براى كمیسیون مالیه و تعدیل بودجه تعیین شد و به اتفاق تقى‏زاده، وثوق‏الدوله و امین‏الضرب در راه حذف مخارج زائد و تعدیل بودجه خدماتى انجام داد. بعد از به توپ بستن مجلس مدتى متوارى و مخفى بود. پس از فتح تهران و خلع محمد علیشاه جزء هیئت مدیره موقتى كه براى اداره امور كشور انتخاب شده بودند گردید و هم چنین براى تعیین تكلیف محمد علیشاه چند بار با او ملاقات كرد. در انتخابات دوره دوم صدیق حضرت مجددا به وكالت مجلس انتخاب گردید و علاوه بر وكالت ریاست دبیرخانه مجلس نیز به او محول گردید. مظاهر در اواخر دوره دوم از نمایندگى مجلس استعفا داد و در وزارت دارائى مشغول خدمت شد و سرانجام در 1301 معاون وزارت مالیه شد. قانون استخدام كشورى به همت و تلاش او تهیه و به تصویب رسید. در 1305 در اثر اختلاف نظر با دكتر میلسپو از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و به كار داد و ستد و تجارت پرداخت ولى هم چنان تدریس خود را در مدرسه عالى حقوق ادامه داد. در 1313 كه دانشگاه تهران تشكیل شد رسما به استادى انتخاب شد و تدریس حقوق بین‏الملل عمومى و مالیه با او بود. در 1332 بازنشسته شد و در 1333 درگذشت. محمد مظاهر اولین كسى است كه در ایران رستوران را به سبك كشورهاى اروپائى دائر كرد و همچنین مغازه لوكسى در لاله‏زارنو براى فروش لباس و لوازم خارجى بنیاد نهاد. مرد فعال و مبتكرى بود. صدیق حضرت پس از بازگشت از اسلامبول و ملاقات با ناصرالدین شاه مدتى مشغول دائر كردن زنگ اخبار براى احضار خدمه شاه بود. محمد مظاهر در 1320 پس از استعفاى على اكبر دهخدا از ریاست دانشكده حقوق مدتى ریاست دانشكده مزبور را برعهده داشت و دكتر عبدالله معظمى را به معاونت خود برگزید. دكتر محسن مظاهر فرزند وى از اساتید دانشكده پزشكى تهران بود و در دوره بیستم وكالت مجلس را گرفت. دختر صدیق حضرت همسر ارتشبد عبدالله هدایت شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1287، فرزند محمدرضا شیخ‏العراقین‏زاده مازندرانى. تحصیلات مقدماتى خود را در تهران انجام داد و ابتدا به خدمت وزارت دادگسترى درآمد و بعد به بانك ملى منتقل شد. در 1312 به اروپا رفت و در رشته‏ى اقتصاد و حقوق در آلمان تحصیل كرد. در 1320 به ایران بازگشت و در بانك صنعتى و معدنى ایران استخدام شد و به معاونت مالى آن بانك انتخاب گردید. در 1328 بانك بازرگانى ایران را كه اولین بانك خصوصى در تاریخ بانكدارى ایران است، تأسیس نمود و شعب ساختمان‏هاى بانك شاهنشاهى سابق را به ثمن بخس (سه میلیون و پانصد هزار تومان) خریدارى نمود. در دوره‏ى هیجدهم از طرف مردم سارى به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در 1336 دكتر منوچهر اقبال او را به سمت وزیر بازرگانى معرفى كرد و قریب یك سال در این سمت باقى ماند. دبیركلى شوراى عالى اقتصاد نیز با وى بود. علت بركنارى‏اش از وزارت بازرگانى اختلاف نظرى بود كه بین شاه و او در مورد ایجاد هتل هیلتون وجود داشت. تجدد با ایجاد چنین تأسیساتى جداً مخالف بود. چون مخالفت خود را پس نگرفت، شاه به او تكلیف استعفا نمود. در دوره‏ى چهارم سنا، سناتور مازندران شد و چهار دوره‏ى متوالى در این سمت باقى بود. وى اولین كسى بود كه بانك خصوصى را در ایران تشكیل داد و در كار بانكدارى توفیق زیادى پیدا كرد. خوش‏فكر، اقتصاددان و به معناى واقعى بانكدار بود. در جنب سیاست و بانكدارى، شخصاً به امور تجارى و شهرك‏سازى هم مشغول بود. در سن 71 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به شیخ‏العراقین‏زاده، در 1267 در عراق متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد حوزه‏ى علمیه‏ى كربلا و نجف شد و علاوه بر تحصیل زبان و ادبیات فارسى و عربى، معالم و رسائل و فقه و اصول را نزد اساتید به خوبى آموخت و چندى نیز دروس خارج فقه و اصول را تلمذ نمود. در 1298 به اتفاق برادرش زین‏العابدین رهنما، به ایران بازگشت و در محافل و مجالس سیاسى ایران رفت و آمد پیدا كرد. رهنما امتیاز روزنامه‏ى ایران را گرفته، به انتشار آن مبادرت كرد. تجدد كه در آن تاریخ به شیخ‏العراقین‏زاده مازندرانى معروف بود، روزنامه‏اى به نام تجدد دائر نمود. در انتخابات دوره‏ى چهارم مجلس شوراى ملى، شیخ‏العراقین‏زاده از سارى به وكالت انتخاب شد و از همان روزهاى اول، وكیل پرتلاش و فعال و جنجالى بود ولى تدریجاً راه خود را پیدا كرد و جزو طرفداران سردارسپه وزیر جنگ شد و در راه موفقیت او قدم برداشت. روزنامه‏ى تجدد در 1302 در جهت سردارسپه انتشار یافت و یك هیئت تحریریه قوى كه همه‏ى آنان نماینده‏ى مجلس شوراى ملى بودند، روزنامه را اداره مى‏كردند. آن عده عبارت بودند از: تدین، عدل‏الملك دادگر، سركشیك‏زاده، على‏اكبر داور، شریعت‏زاده، مشاراعظم و دبیراعظم بهرامى. این روزنامه كه در آغاز تغییر و خلع سلطنت از قاجاریه تأسیس شده، ارگان فرقه‏ى دموكرات مستقل ایران بود. شیخ‏العراقین‏زاده در دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى مجدداً از سارى به وكالت مجلس انتخاب شد و یكى از طرفداران پروپا قرص سردارسپه بود. در اسفند 1302 در روزنامه‏ى خود قطعنامه‏اى را مشتمل بر چهار ماده انتشار داد كه عبارت بود از خلع احمد میرزا از سلطنت، تغییر قانون اساسى از طرف مجلس شوراى ملى، اجراى مفاد قطعنامه توسط حكام و اجراى مفاد قطعنامه به وسیله‏ى وكلاى مجلس. این قطعنامه كه مقدمه‏ى خلع احمدشاه از سلطنت و تغییر رژیم از سلطنتى به جمهورى بود، با مخالفت سید حسن مدرس و عده‏ى زیادى از روحانیون روبرو شد و جنجال بزرگى در كشور پیش آورد كه سردارسپه ناچار شد تغییر رژیم را منتفى نماید. تجدد در دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى، از نمایندگان برجسته و از طرفداران انقراض قاجاریه بود و در این راه مجاهدت زیادى معمول داشت. پس از خلع احمدشاه و تفویض سلطنت به رضاخان، روزنامه‏ى تجدد تعطیل شد و صاحب آن بنا به دعوت مرحوم على‏اكبر داور، به خدمت قضا دعوت گردید و با رتبه‏ى 9 قضائى، چندى رئیس استیناف كرمان و زمانى رئیس دادگسترى خراسان و مدتى مستشار دیوان كشور شد. در 1314 رضاشاه به عده‏اى از رجال كشور بدبین شد و آنها را دستگیر و زندانى نمود، از جمله همین محمدرضا تجدد و برادرش زین‏العابدین رهنما مدیر روزنامه‏ى ایران و وكیل مجلس بود. چندى در زندان بسر بردند تا هر دو برادر به عراق تبعید شدند. پس از استعفا و خروج رضاشاه، هر دو برادر به ایران بازگشتند و مجدداً فعالیت سیاسى خود را آغاز نمودند. محمدرضا تجدد در 1320 در كابینه‏ى محمدعلى فروغى، به معاونت وزارت فرهنگ انتخاب شد و چندى هم معاون وزارت دادگسترى بود تا در دوره‏ى چهاردهم از سارى به وكالت مجلس شوراى ملى برگزیده شد. تجدد مردى دانشمند و باسواد بود. او با ترجمه‏ى كتاب معروف الفهرست ابن‏ندیم بغدادى از عربى به فارسى، خدمت فرهنگى و علمى بزرگى انجام داد. در 1352 در 85 سالگى در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1298 در كاشان. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد هنرسراى عالى شد و در رشته‏ى برق و مكانیك، درجه‏ى مهندسى گرفت. ابتدا در وزارت پیشه و هنر استخدام شد. چند سالى در آنجا بود تا اینكه در معیت حبیب نفیسى و چند نفر دیگر وزارت كار را تأسیس كردند. در تشكیلات اولیه‏ى وزارت كار، چندى ریاست كار آبادان و ریاست كار خوزستان با او بود. سپس به وزارت كشور انتقال یافت و مدارجى را در آن وزارتخانه طى كرد. اهم مشاغل وى عبارت است از: فرماندارى اراك، فرماندارى شمیران، فرماندارى كل لرستان، فرماندارى تهران، مدیركلى وزارت كشور و استاندارى استان هرمزگان. در زمان استاندارى وى، جزایر ابوموسى و تنب بزرگ و تنب كوچك به تصرف ایران درآمد. در مأموریت اخیر خود با دریابُد رسائى فرمانده‏ى نیروى دریائى كه در بندرعباس مقیم بود، اختلافاتى پیدا كرد كه سرانجام به بركنارى‏اش منجر گردید. از جوانى با مطبوعات همكارى داشت و مقالاتى در زمینه‏هاى مختلف مى‏نوشت. پس از بازنشستگى، خاطرات على‏اكبر ارداقى عضو مؤسس كمیته‏ى مجازات و پدر زن خود را به رشته‏ى تحریر كشید و بسیارى از مطالبى را كه براى مورخین مجهول بود، روشن ساخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

بعد از مشروطیت افسران سوئدى ژاندارمرى را تأسیس كردند و عده‏اى از جوانان را به مدرسه‏ى صاحب‏منصبى فرستاده و تحت تعلیم و تربیت قرار دادند. تاجبخش از اولین دسته از افسران ژاندارمرى است كه زیر دست سوئدى‏ها تربیت شد و به تدریج مراحل درجات را طى كرد. چندى رئیس ژاندارمرى قزوین و زمانى رئیس ژاندارمرى اصفهان بود. در مأموریت اخیر به جبهه‏ى غرب رفت و قریب یك سال با اكراد یاغى به جنگ پرداخت و امنیت را در آن مناطق برقرار نمود. در جنگ بین‏الملل اول جزء افسرانى بود كه به كرمانشاه و بعد موصل و استانبول مهاجرت كرد. در این سفر چند بار با قواى روسیه در حال جنگ درآمد. در 1299 فرماندهى گردان ژاندارمرى اراك با او بود. در 1300 در اتحاد شكل قشون، با درجه‏ى سرهنگى وارد ارتش شد و به مأموریت لرستان اعزام گردید و چون در خلع سلاح عشایر رشادت زیادى به خرج داد، رضاشاه به او درجه‏ى سرتیپى داد و فرمانده تیپ لرستان شد. در 1308 در شورش عشایر فارس با تیپ خود به شیراز رفته و سرلشكر شیبانى را از محاصره نجات داد. چندى فرمانده تیپ مكران و چندى هم تیپ كرمان را اداره مى‏كرد. در 1318 در كابینه‏ى دكتر احمد متین دفترى رئیس كل كشاورزى شد ولى در آن سمت دوامى نكرد و حاكم لرستان و بروجرد شد. پس از شهریور 1320 ابتدا فرمانده لشكر لرستان و سپس فرمانده سپاه جنوب گردید. تاجبخش افسرى فوق‏العاده شجاع، جدى و به تمام معنى نظامى بود. در حدود 1330 در سنى قریب 70 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرجواد، متولد 1271، در قصبه‏ى زاویه از قراء خلخال. در عنفوان جوانى به روسیه رفت و تحصیلات متوسطه را در آنجا به اتمام رسانید و از نظر افكار و عقاید پیرو بلشویك‏ها شد. روس‏ها كه به رشت و گیلان حمله بردند، گویا هدایت آنها را عهده‏دار بوده و پس از شكست روس‏ها به باكو رفته است. مدتى كه در آنجا به شغل معلمى اشتغال داشت، در مدرسه‏ى ایرانیان شرعیات درس مى‏داد. در اوایل سلطنت رضاشاه، به ایران آمد و مشغول ترویج مرام و مسلك خود شد، ولى پس از مدت كوتاهى دستگیر گردید. پس از محاكمه به پانزده سال زندان محكوم شد و به زندان قصر انتقال یافت. مدت یازده سال در زندان قصر به سر برد. بعد از شهریور 1320 كه محمدعلى فروغى نخست‏وزیر وقت، به جبر زمان، براى زندانیان سیاسى عفو عمومى گرفت، او نیز از زندان آزاد شد و پس از چندى روزنامه‏اى به نام آژیر در تهران تأسیس كرد. مرام كلى روزنامه همواره حمایت از شوروى و حمله به انگلیس و آمریكا بود. این نشریه در تهران و آذربایجان و شهرهاى شمال طرفدارانى داشت و در سیاست روز مؤثر بود؛ مخصوصاً با حضور نیروى شوروى در ایران، مدیر آن از حمایت كامل برخوردار مى‏شد. همزمان با فعالیت‏هاى مطبوعاتى به جبهه‏ى آزادى پیوست كه طرفدار اعمال سیاست روسیه در ایران بود. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم كه در 1322 به هنگام نخست‏وزیرى على سهیلى انجام گرفت، از تبریز كاندیدا شد و با حمایت حزب توده و جبهه‏ى آزادى، آراى معتنابهى به دست آورد و وكیل اول تبریز شد. به تهران آمد، و به مجلس رفت، ولى متنفذین و مالكین آذربایجان ساكت ننشستند؛ صف‏آرائى در مجلس شروع شد و سرانجام اعتبارنامه‏ى او را رد كردند و براى اینكه او تنها نباشد، چند اعتبارنامه‏ى دیگر هم از تبریز مردود شناخته شد. در شهریور 1324 در حالى كه روزنامه‏اش هم توقیف شده بود، پیشه‏ورى مأیوس از تهران و مجلس چهاردهم وارد تبریز شد و با همكارى على شبسترى و صادق پادگان اساس حزب دموكرات آذربایجان را پى‏ریزى كرد. در یادداشت‏هاى خود راجع به تشكیل فرقه‏ى دموكرات آذربایجان اینطور مى‏نویسد: «در آن موقع در آذربایجان جز حزب توده تشكیلات سیاسى دیگرى وجود نداشت. این سازمان در نتیجه‏ى مبارزه‏ى چند ساله‏ى خود فرسوده و بدنام شده بود. جبهه‏ى آزادى كه بر اثر زحمات من و شبسترى بوجود آمده بود و عده‏اى از آزادى‏خواهان قدیمى و مشرطه‏چى‏ها عضویت آن را داشتند، با آنكه آلودگى نداشت، معهذا فاقد قدرت مبارزه بود. پس از مذاكرات مفصلى كه سه روز تمام بین من و على شبسترى و صادق پادگان ادامه یافت، بالاخره تصمیم گرفتیم فرقه‏ى دموكرات آذربایجان را ایجاد كنیم و قبل از همه صادق پادگان را مأمور كردم با رؤساى حزب توده و اتحادیه‏ى كارگران آذربایجان وارد مذاكره شود و مقدمات الحاق آنها را به این فرقه فراهم آورد. روز دوازده شهریور بیانیه‏ى معروف فرقه را صادر كردم. در این بیانیه دو ماده یكى مربوط به زبان تركى و دیگرى مربوط به خودمختارى آذربایجان بود. در بین فارس‏ها و طرفداران آنها اثر سوئى كرد.» در جاى دیگر چنین اضافه مى‏كند: «روز 22 شهریور هیئت مؤسسان را تشكیل دادم. در این كمیسیون با اكثریت آرا من به سمت صدر فرقه و على شبسترى به سمت معاونت انتخاب شدیم. بى‏ریا صدر شوراى متحده در این روز وابستگى شوراى متحده را به فرقه اعلام داشت. هرچند او از خود ما بود ولى رسمیت این عمل خیلى به نفع ما تمام شد. عصر این روز هم پادگان و قیامى در جلسه عمومى حزب توده از طرف فرقه دموكرات صحبت كردند و چون زمینه حاضر بود حزب توده نیز الحاق خود را به ما اعلام و تشكیلات مزبور منحل گردید.» حزب دموكرات آذربایجان بالاخره به لطائف‏الحیل تشكیل شد و پیشه‏ورى به ریاست آن انتخاب گردید و شخص مقتدر آذربایجان شد. دست به تشكیل كنگره‏ى ایالتى زد و از دولت مركزى درخواست تشكیل انجمن ایالتى نمود. چون حكومت مركزى به تقاضاى او ترتیب اثر نداد، حزب دموكرات مسلح شد و دست به اقدامات مسلحانه زد. با تمام تلاشى كه در تهران به عمل آمد و موضوع به شوراى امنیت ارجاع گردید، نتیجه‏اى حاصل نشد. حتى سهام‏السلطان بیات استاندار جدید را به تبریز راه ندادند و پادگان تبریز و رضائیه و اردبیل و سایر واحدهاى نظامى و شهربانى و ژاندارمرى به دست حزب دموكرات افتاد و بعضى از نمایندگان دولت مركزى در آذربایجان توقیف شدند. دولت لشكرى به فرماندهى سرلشكر ابوالحسن پورزند براى مقابله با پیشه‏ورى عازم آذربایجان نمود، ولى در شریف‏آباد قزوین (6 كیلومترى قزوین) شوروى‏ها لشكر را متوقف كردند و با استفاده از قواى خود كه قسمتى از خاك ایران را در اشغال داشتند، از هر جهت رابطه‏ى تهران و آذربایجان را قطع كردند. پیشه‏ورى خودمختارى آن خطه را اعلام نمود و نام حكومت خود را «دولت جمهورى آذربایجان» نهاد. مجلس تشكیل داد و نماینده انتخاب كرد و مجلس او در روز 21 آذر 1324 توسط نظام‏الدوله رفیعى افتتاح شد و على شبسترى به ریاست آن انتخاب گردید و مجلس پیشه‏ورى، وى را به ریاست دولت تعیین كرد. او نیز در همان روز نه وزیر معرفى نمود و رئیس دیوان عالى كشور و دادستان كل را انتخاب كرد و از مجلس تأییدیه گرفت. براى ارتش به سرعت سازمانى به وجود آورد. عده‏اى از افسران ارتش به آنها پیوستند. به هر افسرى كه به آنها ملحق مى‏شد، دو درجه ترفیع مقام مى‏دادند و اینگونه تشویق‏ها در افزایش عده‏ى نظامیانى كه به ارتش او مى‏پیوستند، مؤثر بود. زبان رسمى آذربایجان را تركى كردند. جعفر كاویان با درجه‏ى ژنرالى به وزارت جنگ و غلام یحیى دانشیان كه از مهاجرین قفقازى بود، با درجه‏ى ژنرالى به فرماندهى فدائیان فرقه و جنگ‏هاى نامنظم تعیین شد. ابراهیم حكیمى نخست‏وزیر وقت ایران كه توانائى مقابله با وقایع آذربایجان را نداشت، تاب مقاومت نیاورد و جاى خود را به سیاستمدار كاركشته‏اى چون قوام‏السلطنه داد. قوام‏السلطنه براى رفع غائله‏ى آذربایجان، به مسكو سفر كرد، ولى توفیقى نیافت. از پیشه‏ورى دعوت كرد براى مذاكره به تهران بیاید. مظفر فیروز معاون سیاسى قوام‏السلطنه، كارگردان اصلى وقایع آذربایجان بود. پیشه‏ورى در رأس یك هیئت سیاسى و نظامى به تهران آمد و در باغ جودیه‏ى ارباب مهدى یزدى واقع در تهران پارس كنونى سكونت گزید. سرانجام قراردادى با او منعقد شد و دولت مركزى استقلال داخلى آذربایجان را به رسمیت شناخت و با آن قرارداد، مجلس ملى آذربایجان به انجمن ایالتى تبدیل شد و خود پیشه‏ورى از دعوى نخست‏وزیرى صرفنظر نمود و به ریاست فرقه اكتفا كرد. دكتر سلام‏اللَّه جاوید وزیر داخله‏ى آذربایجان، از طرف دولت مركزى به استاندارى آذربایجان منصوب گردد و با شاه ملاقات كرد و براى لوله‏كشى تبریز مبلغ معتنابهى پول گرفت، ولى این قرارداد روى كاغذ اعتبار داشت و مدعیان حكومت آذربایجان آنچه در قرارداد به نفع آنها بود، مطالبه مى‏كردند و از تعهداتى كه خود بایستى انجام دهند، تحاشى مى‏نمودند. بالاخره قوام‏السلطنه پس از آنكه مقدمات كار را خوب فراهم كرد و افكار عمومى را آماده نمود، از سیاست كج‏دار و مریز صرفنظر كرد و قاطعیت پیش گرفت. نخست، وزیران توده‏اى را كه به كابینه‏ى خود راه داده بود، كنار گذاشت. مظفر فیروز را نیز از صحنه‏ى سیاسى ایران خارج كرد. مجلس هم در آن وقت وجود نداشت، زیرا كه با ایام فترت بین مجلس چهاردهم و پانزدهم مصادف بود. قوام‏السلطنه از پشتیبانى شوراى امنیت و دولت‏هاى انگلیس و آمریكا استفاده نمود و به تسلط یك ساله‏ى پیشه‏ورى و دار و دسته‏ى او بر آذربایجان پایان داد. ماجراى سقوط پیشه‏ورى از این قرار بود كه چند واحد نظامى از راه‏هاى مختلف به طرف آذربایجان حركت كردند. فرماندهى واحد مركزى با سرهنگ حسین هاشمى بود كه پس از ورود به زنجان درجه‏ى سرتیپى گرفت. بدون اینكه از طرف پادگان‏هاى حزب دموكرات مقاومتى به عمل آید، قواى ارتش ایران وارد آذربایجان شد. بعضى از افراد فرقه به دست مردم قتل عام شدند و عده‏اى فرار نمودند. جمعى دستگیر و پس از محاكمه، اعدام گردیدند یا به حبس افتادند. خود پیشه‏ورى عصر 20 آذر 1325 به قفقاز رفت و قریب یك سال در آنجا اقامت داشت تا در یك سانحه‏ى اتومبیل- كه البته چگونگى آن هنوز روشن نیست- كشته شد. سواى همه‏ى اینها، این حقیقت را، كه اسناد تاریخ گواه آن است، نبایستى از نظر دور داشت كه پیشه‏ورى و یارانش در آذربایجان مدت كوتاهى دست به كارهاى عمرانى زدند. از جمله دانشگاه تأسیس كردند، در تبریز ایستگاه رادیو برقرار نمودند، چند ساختمان برپا كردند، غالب خیابان‏ها را مرمت و آسفالت نمودند و به بهداشت و فرهنگ مردم رسیدگى كردند؛ البته مفاسد بسیارى هم به بار آوردند. در كتاب رجال آذربایجان درباره‏ى پیشه‏ورى چنین نوشته شده است: «شخص پیشه‏ورى مردى متوسط بود. با اینكه مدت‏ها در سیاست وارد بود، در این قسمت اطلاعات عمیق نداشت. در اثر یازده سال زندان نسبت به جامعه بدبین بود. آنچه نگارنده (منظور مؤلف كتاب رجال آذربایجان) فهمیده است، آرزوى او این بود در آذربایجان حكومت دموكراتیك (متمایل به كمونیسم) به اصول یوگسلاوى و آلبانى در تحت حمایت روسیه تشكیل دهد، بدون اینكه به روسیه ملحق شود. خود مثل مارشال تیتو و انور خوجه مورد توجه آزادى‏خواهان دنیا واقع گردد. وى به چیزهاى جزئى اهمیت مى‏داد و از چیزهاى بزرگ غافل بود. همواره دم از آزادى مى‏زد ولى آزادى را نه تنها از آذربایجانى‏ها بلكه از رفقاى خود نیز دریغ مى‏داشت.» نویسنده‏ى كتاب رجال آذربایجان در جاى دیگر مى‏نویسد: «اطرافیان او اشخاص غیر متجانس بودند. مهاجرین كه تكیه‏گاه او بودند بعضى كمونیست صرف بعضى آرزومند الحاق آذربایجان ایران به آذربایجان قفقاز و تشكیل یك حكومت مستقبل و سواد اعظم‏شان بى‏سواد و بى‏معلومات ولى ایده‏آل قیام بودند و نهضت را عبارت از تصاحب خانه‏هاى مردم و بدست آوردن پول مى‏دانستند. غیر مهاجرین كه عده‏شان قلیل بود، كار پیشه‏ورى را متمم نهضت مشروطیت مى‏دانستند و بعضى فقط از راه تنفر از حكومت مركزى به دموكرات‏ها پیوسته بودند...».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در سال 1304 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به اتمام رسانید و وارد دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى شد و سرانجام درجه‏ى لیسانس در حقوق قضائى گرفت و در شركت نفت استخدام شد. چندى در تهران و مدتى در آبادان به كار اشتغال داشت تا كودتاى 28 مرداد پیش آمد. چون قبلاً فعالیت‏هاى سیاسى داشت، به اروپا رفت و قریب یك سال در اروپا وقت گذرانید و موجباتى فراهم نمود كه بدون پاسخ‏گوئى به فعالیت‏هاى سیاسى سابق خود به ایران بازگردد و به كار اشتغال ورزد. در سال 1337 كه امیرعباس هویدا از طرف عبداللَّه انتظام، به مدیریت ادارى شركت نفت تعیین گردید، عده‏اى از جوانان تحصیلكرده‏ى شركت نفت را به دور خود جمع نموده و با آنها همكارى و همفكرى مى‏نمود. یداللَّه شهبازى و منوچهر پیروز دو تن از فعالین آن جمعیت بودند. وقتى هویدا به نخست‏وزیرى رسید، دوستان شركت نفتى خود را به كار گرفت و هركدام از آنها را به سمتى در سطح كشور منصوب كرد. اولین سمتى كه به منوچهر پیروز ارجاع شد، معاونت شهردارى تهران بود و پس از مدت كوتاهى به قائم‏مقامى شهردار تهران برگزیده شد. در 14 شهریور 1347، سرتیپ محمدعلى صفارى از سمت شهردارى تهران مستعفى شد و وزیر كشور، منوچهر پیروز را به سرپرستى شهردارى تهران منصوب نمود و قرار بر این گرفت كه پس از تشكیل انجمن شهر كه انتخاب شهردار بعهده‏ى آن سازمان قرار گرفته بود، براى مدت سه سال شهردار تهران شود. روز پانزدهم آبان ماه 1347 اولین جلسه‏ى انجمن شهر تهران به ریاست دكتر حسین فرهودى تشكیل گردید. كاندیداى نخست‏وزیر منوچهر پیروز و كاندیداى عطاءاللَّه خسروانى دبیركل حزب ایران نوین، مهندس جواد شهرستانى بود. منوچهر پیروز بامداد همان روز كه قرار بود شهردار تهران تعیین شود یك گزارش تلفنى به هویدا نخست‏وزیر داد مبنى بر اینكه انجمن شهر مهندس شهرستانى را انتخاب خواهد كرد ولى هویدا این خبر را قبول نكرد و سبدگلى براى پیروز فرستاد و شهردارى تهران را به وى تبریك گفت. سرانجام انجمن شهر تهران تشكیل گردید و به اتفاق آراء جواد شهرستانى به شهردارى تهران انتخاب گردید. مبارزه‏ى پنهانى و بعد علنى امیرعباس هویدا نخست‏وزیر و عطاءاللَّه خسروانى وزیر كار و دبیركل حزب ایران نوین از همان روزهاى اول نخست‏وزیرى هویدا آغاز گردید. وقتى منصور درگذشت، در جلسه‏ى فوق‏العاده‏ى هیئت وزیران، شاه خطاب به هویدا اظهار كرد شما دولت را اداره كنید و سپس خسروانى را مورد خطاب قرار داد و گفته بود شما هم حزب ایران نوین را اداره خواهید كرد و هر دو مستقیماً از من دستور خواهید گرفت. عطاءاللَّه خسروانى در سابقه‏ى وزارت بر امیرعباس هویدا ارشدیت داشت. خسروانى از اردیبهشت ماه 1340 در كابینه‏ى دكتر على امینى به وزارت منصوب گردید و این سمت را در كابینه‏هاى امیر اسداللَّه علم و حسنعلى منصور كه قریب دو سال بود، به عهده داشت، در حالى كه امیرعباس هویدا در اسفندماه 1342 در كسوت وزارت قرار گرفت و خسروانى طبعاً خود را ارشد بر امیرعباس هویدا مى‏دانست. در این مبارزه كه بین نخست‏وزیر و دبیركل حزب ایران نوین انجام گرفت، نخست‏وزیر بازنده‏ى بازى سیاسى شد. چند روز پس از انتخاب مهندس جواد شهرستانى به شهردارى تهران، وزیر آب و برق به افتخار شهرستانى كه از مدیران وزارت آب و برق بود و چندى ریاست سازمان آب و برق خراسان را عهده‏دار بود در هتل ونك ضیافتى برپا ساخت كه نخست‏وزیر هم در آن شركت نمود. هویدا در آن جلسه نطق كوتاهى ایراد نمود و از خدمات پیروز در شهردارى تهران تجلیل كرد و اضافه نمود قریباً پست حساسى در سطح كشور به وى ارجاع خواهد گردید. نخست‏وزیر پس از ایراد سخنان كوتاه خود در حالى كه دست پیروز را در دست خود قرار داده بود، بدون خداحافظى جلسه را ترك كرد. چند ماه بعد در حالى كه دبیركل ایران نوین در سمت وزیر كشور قرار گرفته بود، منوچهر پیروز به سمت استاندارى بنادر و سواحل خلیج‏فارس تعیین گردید و قریب دو سال در آن سمت انجام وظیفه كرد و بعد به استاندارى استان فارس تعیین گردید. پیروز قریب شش سال استاندار فارس بود و برخلاف استانداران سابق فارس، بسیار ساده و بدون تكلف وظایف خود را انجام مى‏داد و به هیچ وجه تابع تشریفات نبود. پیروز در سال 1356 به تهران احضار شد و در دستگاه اشرف پهلوى مدیرعامل خانه‏سازى مهستان شد. روز بیست و نهم آبان ماه 1357 منوچهر پیروز به یكى از شعب بازپرسى دادسراى تهران احضار شد و سرانجام قرار بازداشت او صادر شد. چند روزى در زندان بود و قرار وى تبدیل به وجه‏الضمان شد و پس از سپردن وجه‏الضمان از زندان آزاد شد و چند ساعت بعد طبق ماده پنج حكومت نظامى بازداشت گردید. روز 22 بهمن ماه 1357 درب غالب زندان‏ها گشوده شد و عده‏اى فرار كرده و خود را مخفى ساختند كه از جمله فراریان، منوچهر پیروز بود كه چندى در اختفاء بسر برد و سرانجام به خارج از كشور عزیمت نمود و براى تأمین زندگانى خود به تلاش افتاد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1258 ه.ق در نائین، فرزند آقامحمد كه زندگانى خود را از طریق زراعت تأمین مى‏نمود ولى ذوق و مشرب‏درویشى داشت و فرزند خود را از كودكى به تحصیل واداشت. نصراللَّه خان مطابق معمول زمان و امكانات موجود در نائین تحصیل كرد و روى همرفته خط و ربط متوسطى یافت. محیط نائین را براى وجود خود مناسب ندید و به تهران آمد. چندى به شغل عریضه و كاغذنویسى اشتغال داشت. سپس وارد دستگاه آصف‏الدوله گردید. سرانجام در 1285 ه.ق با معاضدت میرزا سعیدخان مؤتمن‏الملك وزیر امور خارجه، به آن وزارتخانه وارد شد. اولین شغلى كه در وزارت امور خارجه گرفت، معاونت كارگزارى آذربایجان بود. بعد به تهران منتقل شد و نایب سوم وزارت خارجه گردید و لقب مصباح‏الملك گرفت. تدریجاً نائب دوم و اول وزارت خارجه ارتقاء مقام یافت تا سرانجام در سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه، معاون وزیر خارجه شد و به او لقب مشیرالملك داده شد. یك سال بعد وزیر لشكر (دارائى ارتش) گردید و بالاخره در 1317 ه.ق با لقب مشیرالدوله به وزارت امور خارجه منصوب شد. در تمام مدتى كه میرزا على‏اصغر خان اتابك صدراعظم بود، مشیرالدوله وزارت امور خارجه را داشت و در صدراعظمى عین‏الدوله هم شغل خود را حفظ كرد. در 1324 كه فشار مردم براى تأسیس عدالتخانه به اوج رسیده بود، عین‏الدوله در مقابل افكار عمومى تاب و توان خود را از دست داد و از صدراعظمى كنار رفت و میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله صدراعظم ایران گردید. در دوران صدارت او فرمان مشروطیت صادر شد و انتخابات مجلس اول انجام گرفت. وى به عنوان اولین نخست‏وزیر مشروطه به مجلس شوراى ملى معرفى شد. پس از مرگ مظفرالدین شاه، مدتى كوتاه در دوران محمدعلى شاه، نخست‏وزیر بود. ولى اوضاع زمان اجازه‏ى زمامدارى او را نمى‏داد و لاجرم از كار كنار كشید و پس از مدتى كوتاه درگذشت. مشیرالدوله مردى ثروتمند، زیرك، سرنگهدار، مطیع و مدیر بود. در مدتى كه تصدى وزارت امور خارجه را داشت، به تأسیس مدرسه‏ى عالى علوم سیاسى همت گماشت و همان مدرسه مقدمه‏اى براى تشكیل دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى گردید. او به آداب و سنن مذهبى پاى‏بند بود و تكالیف شرعى خود را انجام مى‏داد. در بین مردم وجاهت ملى داشت و مشروطه‏خواهان را یارى و یاورى نمود. به هنگام تنظیم قانون انتخابات، اصرار داشت به جاى مجلس شوارى ملى، مجلس شوراى اسلامى نوشته شود. درباره‏ى مرگ وى سخن زیاد رفته است و برخى اعتقاد دارند او را مسموم كرده‏اند، ولى به حسب قراینى كه در دست است، بایستى بر اثر عارضه‏ى سكته درگذشته باشد. حین‏الفوت 68 سال داشت. مشیرالدوله اول یا مشیرالدوله بزرگ، میرزا نصراللَّه‏خان صدراعظم ایران از رجال دوره اخیر عهد قاجار (ف. تهران 1325 ه.ق). وى از اهل نائین بود و به تهران آمد و مورد توجه میرزا على‏اصغرخان اتابك شد و به وزارت لشكر رسید. در ابتداى كار وزارت خارجه (1399 ه.ق) و لقب مصباح‏الملك داشت. در 1308 به مشیرالملك ملقب شد. پس از قتل ناصرالدین شاه محسن‏خان مشیرالدوله كه وزارت خارجه را داشت و براى معالجه به اروپا رفته بود در پاریس درگذشت. اتابك میرزا نصراللَّه‏خان را از وزارت لشكر به وزارت خارجه آورد و در سال 1317 وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را بدو دادند و اولین دولت قانونى مشیرالدوله در شعبان 1324 ه.ق تشكیل شد. پس از فوت مظفرالدین شاه وى همچنان منصب صدارت داشت تا محمدعلى شاه اتابك را از اروپا احضار كرد و مشیرالدوله تمارض كرد و از كار كنار رفت (محرم 1325 ه.ق) وى در شعبان همان سال مجدداً به ریاست وزراء رسید، ولى در همین اوان درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

متولد 1251 ش، فرزند میرزا نصراللَّه مشیرالدوله. تحصیلات مقدماتى و معمول زمان را به اتفاق برادرش حسین پیرنیا (مؤتمن‏الملك) تحت مراقبت و نظارت پدر انجام داد و علوم متداول زمان را فراگرفت. سپس براى ادامه‏ى تحصیل عازم روسیه گردید و در رشته‏هاى نظام و حقوق فارغ‏التحصیل شد. بعد مدتى هم در فرانسه به تحصیل اشتغال ورزید و به خدمت در سفارت ایران در روسیه درآمد و عنوان مستشار سفارت یافت. در 1317 ه.ق پدرش به وزارت امور خارجه رسید و او را به تهران احضار و با لقب مشیرالملك به ریاست دفتر وزارت امور خارجه و منشى مخصوص خود تعیین نمود. در سفر اول مظفرالدین شاه به اروپا، مترجم زبان روسى شاه بود و در این مأموریت توانست لیاقت و كیاست خود را ثابت كند. پس از بازگشت از اروپا، به پیشنهاد پدر و موافقت اتابك صدراعظم، به جاى میرزا رضاخان ارفع‏الدوله به وزیرمختارى ایران در روسیه تعیین گردید. در 1320 ه.ق در مقام وزیرمختارى ایران در روسیه به آن كشور رفت، ولى در مدت توقف خود در تهران كار عمده‏اى صورت داد و آن تأسیس مدرسه‏ى علوم سیاسى بود كه به همت میرزا نصراللَّه خان وزیر امور خارجه این كار انجام یافت. و چهار هزار تومان بودجه‏ى سالیانه‏ى آن از محل معدن فیروزه تأمین گردید. در سفر دوم مظفرالدین شاه به اروپا، در مسكو اقامت داشت. در این سفر نیز موجب رضایت شاه و اتابك را فراهم نمود و خدمات وى مورد رضایت و تقدیر واقع شد. در 1324 ه.ق كه زمزمه‏ى مشروطیت در ایران بلند بود، به تهران آمد. پدرش مقام صدارت یافته و از طرف پدر و با موافقت شاه، مأمور تدوین نظام‏نامه‏ى مجلس گردید و از اعضاى برجسته‏ى كمیسیون بود. پس از صدور فرمان مشروطیت و برقرارى حكومت قانون از كار كنار رفت و متعاقباً وزیر افخم و اتابك، عهده‏دار نخست‏وزیرى گردیدند. مشیرالسلطنه پس از قتل اتابك، به زمامدارى رسید و براى اولین بار میرزا حسن خان مشیرالملك به عضویت كابینه دعوت شد. پست وى در كابینه، وزارت عدلیه بود. این كابینه دوام زیادى نداشت و مشیرالسلطنه در 4 آبان 1286 ش جاى خود را به ناصرالملك داد. در آن هنگام میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله پدر مشیرالملك درگذشت و محمدعلى شاه چند روز پس از فوت میرزا نصراللَّه خان، لقب مشیرالدوله را به پسرش میرزا حسن خان داد و در كابینه‏ى ناصرالملك وزیر امور خارجه گردید. در همان موقع قرارداد 1907 یا تقسیم ایران به دو منطقه‏ى نفوذ به وزارت خارجه‏ى ایران ابلاغ یا اعلام گردید. ناصرالملك نیز در مقابل اختلاف مجلس و شاه دوام نیاورد و جاى خود را به نظام‏السلطنه مافى داد. نظام‏السلطنه در كابینه‏ى نخستین خود از مشیرالدوله دعوت ننمود، ولى در دو ترمیم كابینه، او را به وزارت امور خارجه برگزید. در خرداد 1287 در كابینه‏ى میرزا احمدخان مشیرالسلطنه وزارت علوم و اوقاف به وى سپرده شد و در ترمیم همان كابینه همچنان وزیر علوم و اوقاف بود. در اردیبهشت 1288 در كابینه‏ى ناصرالملك كه با سرپرستى سعدالدوله اداره مى‏شد، وزارت عدلیه را بر عهده داشت، ولى چون كشور در حال بحران بسر مى‏برد، با سایر وزیران استعفا نمود. پس از فتح تهران و تشكیل دولت جدید به ریاست سپهدار تنكابنى، مشیرالدوله در كابینه‏ى دوم و سوم وزیر عدلیه بود. در كابینه‏ى چهارم وزیر تجارت گردید. در اسفند 1289 در دو كابینه‏ى سپهدار تنكابنى وزیر عدلیه بود و در ترمیم كابینه به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب گردید. در مرداد 1290 در هیئت صمصام‏السلطنه بختیارى، وزارت عدلیه به عهده‏ى او محول گردید و در ترمیم همان دولت نیز شغل خود را حفظ نمود. علاءالسلطنه مازندرانى در كابینه‏ى خود كه در دى ماه 1291 تشكیل داد، مشیرالدوله را به وزارت علوم و معارف و اوقاف معرفى كرد. در اسفند ماه 1293 به نخست‏وزیرى رسید و وزارت جنگ را نیز عهده‏دار شد. در سال 1296 در كابینه‏ى دیگر علاءالسلطنه، وزیر جنگ بود و این سمت را همچنان در كابینه‏هاى عین‏الدوله و مستوفى‏الممالك حفظ كرد و امور وزارت جنگ را بر عهده داشت. در تیرماه 1299 براى بار دوم زمامدار گردید و مدت پنج ماه در سمت نخست‏وزیرى انجام وظیفه كرد تا بالاخره در آبان 1299 جاى خود را به سپهدار رشتى داد. در سوم بهمن 1300 به جاى قوام‏السلطنه از طرف مجلس چهارم به نخست‏وزیرى رسید و در كابینه‏ى خود وزارت كشور را شخصاً عهده‏دار بود. در خرداد 1302 براى بار چهارم به نخست‏وزیرى رسید. در این بار هم وزیر كشور بود. در ادوار دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم نماینده‏ى مردم تهران در مجلس شوراى ملى بود، دو نوبت وزیر كشور، هشت بار وزیر عدلیه، سه دفعه وزیر امور خارجه، سه بار وزیر علوم و شش بار وزیر جنگ و یك مرتبه وزیر تجارت و یك نوبت وزیر پست و تلگراف (یعنى روى هم رفته 24 بار وزیر بوده) و پنج دوره‏ى نمایندگى مجلس را بر عهده داشته است. از مورخین و محققین معاصر است كه تألیفات ارزنده‏اى از خود به یادگار گذاشته است. مشهورترین اثر وى تاریخ ایران باستان است. در ده سال آخر حیات خود، غالباً به كارهاى فرهنگى و علمى اشتغال داشت. در دوران وزارت دادگسترى، قوانین مهمى به تصویب رسانید. در 1314 در 63 سالگى درگذشت. فرزندان او نیز مانند پدر نام خانوادگى پیرنیا را براى خود انتخاب نمودند. هیچ یك از فرزندانش به مقام سیاسى مهمى نرسیدند. از دیگر خدمات او تأسیس مدرسه‏ى نظام بود. (میرزا حسن‏خان مشیرالدوله (و. 1252 ه.ش./ 1291 ه.ق.- ف. تهران 1314 ه.ش./ 1354 ه.ق.) پسر اول میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله نائینى (مشیر الدوله)، از رجال دوره اخیر قاجاریه و اوایل پهلوى. وى تحصیلات نظامى و حقوقى خود را در مسكور به پایان رسانید و مؤلف «ایران باستانى» و تاریخ «ایران باستان» (3 جلد) و «داستانهاى قدیم ایران» است. او مكرر سمت سفارت، وزارت و نخست وزیرى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند معاضدالسلطنه، متولد 1298، فارغ‏التحصیل دانشكده‏ى ادبیات دانشگاه تهران. بعد از اخذ لیسانس در اداره كل انتشارات استخدام شد و سپس به وزارت دارائى رفت و مدارج ترقى را طى نمود. مدتى رئیس حسابدارى وزارت كار و چند سالى نیز ریاست حسابدارى وزارت امور خارجه را بر عهده داشت. در شهریور 1332 خزانه‏دار كل كشور شد و پس از چهار سال با حفظ سمت به معاونت وزارت دارائى رسید. در 1337 وزیرمختار اقتصادى ایران در آمریكا شد. در 1340 به تهران بازگشت و با سمت مشاور در وزارت امور خارجه اشتغال ورزید. در 1342 در كابینه‏ى امیر اسداللَّه علم، به استاندارى فارس منصوب شد و پس از چهار سال توقف در فارس، با سمت استاندارى و نیابت تولیت عظمى به خراسان رفت و مدتى نیز در آنجا خدمت كرد. پیرنیا در استاندارى فارس و خراسان، منشاء خدماتى گردید؛ مخصوصاً براى شهرسازى و عمران و آبادى شهرها كوشش بسیار نمود. به وضع آستان قدس رضوى سر و صورتى داد. در 1350 جاى خود را به حسن زاهدى داد و از آن تاریخ به بعد در تهران به شغل آزاد اشتغال ورزید. در اواخر حكومت وى در خراسان، بین او و رئیس دولت اختلاف نظر حاصل شد. پیرنیا داوطلب نخست‏وزیرى بود و آشكار و نهان این خواسته‏ى خود را بیان مى‏كرد و دیگران نیز این اختلاف را دامن مى‏زدند. بالاخره حریفش موفق شد و براى همیشه او را كنار گذاشت. پیرنیا مردى جدى، باسواد، خوش‏رو، در ظاهر متواضع و عوام‏فریب بود. در 1366 در آمریكا به بیمارى سرطان درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1286 ش)، پزشك، استاد دانشگاه، روزنامه نگار و نویسنده. در انزلى به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در رشت و دوره‏ى متوسطه را در دارالفنون به پایان برد. سپس براى تكمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت نمود و از دانشكده‏ى پزشكى پاریس موفق به اخذ درجه‏ى دكترا، در طب كودكان شد و پس از چندى معاونت بیمارستان اطفال را در پاریس بر عهده گرفت. سپس به ایران آمد و به سمت دانشیارى دانشكده‏ى پزشكى تهران منصوب شد و بعد از پنج سال به استادى دانشكده‏ى پزشكى رسید. وى در دوره‏ى چهاردهم مجلس، از طرف مردم بندر انزلى، نماینده مجلس و عضو فراكسیون حزب توده بود. در 1324 ش براى شركت در جشن بیست ساله‏ى تأسیس دانشگاه آسیاى میانه به تاشكند مسافرت كرد. وى مدیر روزنامه‏ى «رزم» بود و همچنین در 1325 ش به وزارت فرهنگ منصوب شد. از آثارش: «آداب پرورش كودكان»؛ «دانستنیهاى كودكان»، راهنماى پدران و مادران براى تربیت اخلاقى كودكان.[1] در 1286 ش در گیلان تولد یافت. پدرش وكیل‏التجار گیلانى حرفه‏ى تجارت داشت و دو دوره هم به وكالت مجلس رسیده بود. كشاورز پس از اخذ دیپلم به اروپا رفت و در رشته‏ى پزشكى در پاریس ادامه تحصیل داد و تخصص خود را در زمینه‏ى كودكان دریافت نمود. پس از مراجعت به ایران به دانشكده پزشكى دعوت شد و مقام دانشیارى گرفت و در چند بیمارستان نیز ریاست بخش اطفال با او بود. وى به علت علاقه‏ى شدید به فن خود و مطالعات زیاد، در تهران فوق‏العاده مورد توجه واقع شد و همه روزه مطب وى پر از بیمار بود. واقعا در علم پزشكى اعجاز مى‏كرد و پزشك دربار هم بود. در نیمه دوم 1320 كه حزب توده بنیاد گرفت، دكتر فریدون كشاورز به آن حزب پیوست و یكى از فعالین درجه اول حزب مزبور گردید. امتیاز روزنامه‏اى به نام رزم گرفت كه گاهى یومیه و زمانى به صورت هفتگى انتشار مى‏یافت كه افكار و عقاید و فعالیت‏هاى حزب توده در آن منعكس مى‏شد. در دوره‏ى چهاردهم از طرف حزب توده كاندیداى نمایندگى مجلس شد و از بندر انزلى به وكالت مجلس رسید. در سال 1325 در كابینه‏ى ائتلافى قوام‏السلطنه به وزارت فرهنگ معرفى گردید و چند ماهى كه در رأس آن وزارتخانه قرار داشت، تمام مشاغل وزارتخانه را به افراد حزب توده واگذار نمود. پس از 1327 كه حزب توده غیرقانونى اعلام گردید، وى توقیف و به زندان رفت و محكومیت یافت و سرانجام در 1329 از زندان فرار كرد. كشاورز چند سال پس از فرار خود از حزب توده كناره گرفت و حتى در مقام منازعه با آنها درآمد و افشاگرى كرد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت : عراق   -   قرن : 14 منبع :

سيدعبدالعزيزحکيم در سال 1949 ميلادي در نجف اشرف در خانواده مرجعيت متولد شد. پدر ايشان مرجع بزرگوار تقليد آيت‌الله العظمي سيدمحسن حکيم بودند. ده برادر و چهار خواهر، فرزندان اين خانواده را تشکيل مي ‌دادند. ‌هفت برادر ايشان را رژيم بعث عراق به شهادت رساند، همه برادران وي روحاني بودند و چند تن از آنان به درجه اجتهاد و مرجعيت نيز نائل آمدند. سيد عبدالعزيز حکيم با دختر آيت الله محمد هادي صدر ازدواج کرد و داراي دو دختر و دو پسر به نام هاي محسن و عمار حکيم است. وي از شاگردان درس خارج آيت الله شهيد سيد محمدباقر صدر بودند که اواخر دهه 70 ميلادي نقش مهمي را در فعاليت‌هاي ضد رژيم بعث عراق ايفا کردند. سيدعبدالعزيز حکيم پس از صدور فتواي مبارزه مسلحانه عليه صدام که توسط آيت‌الله صدر صادر شد اقدام به تاسيس جنبش مجاهدين عراقي که بعدا پايه تشکيل سپاه بدر شد، کرد. اين جنبش از نخستين سازمان‌هاي مسلحانه عليه رژيم صدام بود. سيدعبدالعزيزحکيم که پيش از فوت يکي از مسئولان بلندپايه دولت عراق محسوب مي شد در آذرسال 1381 تا زمان سرنگوني صدام (آوريل سال 2003ميلادي) در ايران بود و ارتباط تنگاتنگي با مسئولان جمهوري اسلامي ايران داشت. خروج از عراق پس از شهادت آيت الله محمدباقر صدر و تشديد اقدامات صدام عليه شيعيان سيدعبدالعزيز حکيم راهي سوريه شد. سوريه جايي بود که مي ‌توانست مرکز فرماندهي و هدايت عمليات عليه رژيم بعث باشد. اواخر سال 1359 پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ايشان به همراه برادر خود شهيد ‌محمدباقر حکيم به ايران آمدند و همراه عده ديگري از علماي عراقي، سازمان «جماعت ‌العلما» را تاسيس کردند. با گسترش فعاليت اين جماعت، دفتر انقلاب اسلامي عراق تشکيل و پس از آن در سال 1361 شمسي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق تاسيس شد که عبدالعزيز حکيم يکي از پايه‌گذاران آن بود. علت تبديل جماعت العلما به مجلس اعلا نياز به گسترش تشکيلات و کار سياسي و ايجاد ابزار اجرايي جهت ادامه فعاليت‌ها بود. مجلس اعلا پوشش سياسي فعاليت معارضان اسلامگراي عراقي بود. وي در اين مجلس به عضويت شوراي مرکزي آن درآمد و در طول دوران حيات اين مجلس تاکنون مسئوليت‌هاي اجرايي روابط خارجي و رياست دفتر جهادي را که کار سازماندهي و پشتيباني گروه‌هاي پراکنده عراقي را در داخل خاک عراق داشت، برعهده داشتند. تحولات پس از سقوط صدام بعد از سقوط صدام، شهيد سيد محمدباقر حکيم عازم نجف شد و سيد عبدالعزيزحکيم به بغداد رفت تا در جريان کارهاي سياسي- اجرايي تشکيل دولت ملي عراق قرار گيرد. در آن زمان شوراي حکومتي عراق براي ايستادگي در برابر نظرات آمريکا وحاکميت کامل آن بر عراق تشکيل شد. در تاريخ 29 اوت 2003 متاسفانه شهيد محمدباقر حکيم، رئيس وقت مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در نجف اشرف به شهادت رسيد. چند روز بعد با اجماع نظر اعضاي شوراي مرکزي و باتوجه به اساسنامه مجلس اعلا سيد عبدالعزيز حکيم به رياست اين مجلس انتخاب شد و از آنجا که ديگر مشي مسلحانه و انقلابي براي ادامه کار در عراق ضرورتي نداشت نام اين مجلس به مجلس اعلاي اسلامي عراق تغيير کرد. سيد عبدالعزيز حکيم پس از کسب رياست مجلس اعلا، رئيس شوراي حکومتي عراق و سپس رئيس ائتلاف يکپارچه عراق (شامل مجموعه شيعيان) شد. پس از آن در تدوين قانون اساسي عراق، تشکيل دولت‌ ملي و تاييد برنامه‌هاي اياد علاوي،‌ جعفري و نوري المالکي و تسريع در روند سياسي تشکيل حکومت و تثبيت مباني ارزشي و اسلامي آن نقش بارزي ايفا کرد. تلاش براي انهدام منافقين در عراق سيدعبدالعزيز حکيم در مدت 21 سال حضور مستمر در ايران، ارتباط تنگاتنگي با مسئولان جمهوري اسلامي به ويژه امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري داشت. وي در راستاي حل مشکلات ايران و عراق و کل منطقه موضوع گفتگوي بين ايران و آمريکا را مطرح و پيگيري کرد. طرح استراتژي هم‌پيماني منطقه‌اي و ايجاد نظام هوشمند و نوين امنيت منطقه‌اي که در برگيرنده ساير کشورها به ويژه ايران که به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين کشور همسايه عراق جايگاه ويژه‌اي دارد، از طرح‌هاي ايشان بود. تلاش‌هاي دولت و پارلمان عراق در راستاي توسعه سياسي، فرهنگي و اقتصادي با ايران و مبارزه قاطع با سازمان تروريستي منافقين از ديگر قدم‌هاي مثبت ايشان محسوب مي‌شود. در 9 دسامبر سال 2003 شاهد صدور فرمان 128 شوراي حکومتي عراق در ضرورت طرد گروهک منافقين و پلمب دفاتر و مصادره اموال منقول و غير منقول آنها بوديم. سيد عبدالعزيز حکيم که اخيرا براي درمان سرطان ريه به صورت دوره اي به ايران مسافرت مي کرد سرانجام ساعت 14 وسي و پنج دقيقه بعد از ظهر چهارشنبه در بيمارستاني در تهران دعوت حق را لبيک گفت. پيکر ايشان براي تشييع به نجف اشرف منتقل خواهد شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

ایرج حجازی محل تولد : لردگان شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1353/1/1 زندگینامه علمی اینجانب ایرج حجازی در سال 1353 در روستای تل ماران از توابع شهرستان لردگان (استان چهارمحال و بختیاری) در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمدم. دوران کودکی را همانند بیشتر کودکان روستایی گذراندم. درسال 1368 برای تحصیل علوم دینی راهی اصفهان شدم و در مدرسه علمیه ذوالفقار که دارای برنامه‌ها و نظم خاصی بود مشغول به تحصیل شدم و از محضر بزرگان و اساتیدی همچون‌ آیت‌الله مرحوم سید احمد امامى، آیت الله سید حسن امامی ، حجج اسلام آقایان حجت ابطحى، مصطفی بهرمن، سید ابوالحسن درخشان (حسینی) و ... و در قم از محضر بزرگانی همچون سید هاشم حسینی بوشهرى، حسینی خراسانى، علی محمد خراسانى، احمد عابدى، نجف لک زایى، غلامرضا بهروزلک، محمدجواد ارسطا بهره بردم. در سال 1377 در دوره تاریخ اسلام شرکت کردم و در سال 1379 وارد دانشگاه باقرالعلوم(ع) شدم و در رشته علوم سیاسی مشغول به تحصیل شدم و در سال 1383 دردوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی با گرایش مسائل ایران به تحصیل ادامه دادم.و در سال 1386 فارغ التحصیل شدم.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1275 متولد شد. پس از طى دوره مدرسه صاحب منصبى به روسیه اعزام شد و یكى از مدارس نظام پطرزبورغ را گذرانید و به ایران بازگشت و وارد قزاقخانه شد و تدریجا مراحل ترقى را پیمود. در كودتاى 1299 با درجه سلطانى آجودان میرپنج رضاخان بود كه به همراه اردو به تهران آمد و یك درجه گرفت و خیلى زود به سرهنگى رسید و معاون و بعد فرمانده لشكر مشهد شد و در همین سمت به او درجه سرتیپى دادند. در 1314 به هنگام قیام گوهرشاد فرمانده لشكر و پادگان مشهد بود و به دستور او فرمان قتل عام مردم صادر گردید. هنگ پیاده مشهد به فرماندهى سرهنگ قادرى مردم بى‏پناه و بى‏گناه را به مسلسل بست كه قریب چندین هزار نفر از مردم مجروح و كشته شدند. بعد كاسه و كوزه را بر سر بیچاره مصباح‏السلطنه اسدى شكستند و او را محاكمه و محكوم به اعدام كردند و خیلى فورى حكم را به اجرا درآوردند. مطبوعى پس از این واقعه امیرلشكر شد و فرماندهى لشكر آذربایجان را به او واگذار كردند. روز سوم شهریور كه روس‏ها حمله كردند قبل از همه محل خدمت خود را ترك كرده لشكر و سربازان را بدون تكلیف رها نمود. قرار بود چند امیرى كه در 1320 در مقابل حمله خارجى قصور كرده‏اند محاكمه شوند، یكى از آنها همین مطبوعى بود كه سرانجام این امر انجام گرفت و او بازنشسته شد ولى مجددا به خدمت بازگردید و مدتى سررشته‏دارى ارتش را اداره مى‏كرد. از 1332 مقام سناتورى انتصابى گرفت و 25 سال در آن سمت باقى ماند. علاوه بر آن در بانك سپه و تعاونى سپه شغل دیگرى نیز داشت. در مجلس سنا هم كارپردازى با او بود. مطبوعى روابط نزدیكى با یزدان پناه داشت، همین نزدیكى موجب شد قریب ربع قرن در مسند سنا باقى باشد و در اواخر عمر ثروت زیادى داشت ولى بسیار ممسك و خسیس بود. رویهمرفته آدم خوبى نبود و معلومات علمى و نظامى نداشت. زبان روسى را در روسیه آموخته بود و حرص و ولع او در جمع مال از هر طریق ضرب‏المثل شده بود. در 1358 بحكم دادگاه به جوخه آتش سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1274 در ملایر متولد شد. پدرش حاج میرزا محسن خان مصدق‏الممالك از مالكین عمده و اعیان ملایر بود و در دوره دوم نیز وكالت داشت. هادى مصدقى پس از تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه حقوق شد و دوره مدرسه مزبور را تمام كرد و به خدمت قضائى درآمد. چندى نیز به وكالت دادگسترى پرداخت ولى مجددا به كار قضا بازگشت. در دوره هفدهم مجلس شوراى ملى از طرف مردم ملایر به وكالت انتخاب شد. وى در دادگسترى مدتى رئیس بازرسى كل كشور و مدتى مستشار دیوان عالى كشور بود. مردى خوش‏نیت و فهمیده و از قضات خوب دادگسترى بود. در 1355 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 5 مهر 1395  - 6:09 PM

ملیت : فرانسه   -   قرن : 20 منبع :

سارتر روز ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ به دنیا آمد؛ از پدری که افسر نیروی دریایی بود و مادری که دخترعموی دکتر آلبرت شوایتزر معروف، برندة جایزه صلح نوبل است. پانزده ماهه بود که پدرش مرد. مادر و پدربزرگ اش، او را بزرگ کردند که اولی کاتولیک بارش می‌آورد و دومی سرش را به ریاضیات و ادبیات کلاسیک گرم می‌کرد. در جوانی برای گرفتن مهارت در تدریس فلسفه امتحان داد و رد شد. یک سال گذشت و نتیجة امتحان بعدی در ۱۹۲۹، جایگاه نخست را نصیب او کرد. همین سال است که با سیمون دوبووار آشنا می‌شود؛ دختری که در همان امتحان، نفر دوم شده و فرزند نازک نارنجی یک خانوادة کاتولیک است. سیمون دوبووار، فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی همراه و همدم مادام‌العمر او بود. آشنایی سارتر و دوبووار، در سال ۱۹۲۹ در مدرسهٔ ممتاز اکول نرمال سوپریور صورت گرفت. بطور کلی دو دوره در زندگی حرفه‌ای سارتر وجود داشت. اولین دورهٔ زندگی حرفه‌ای او دورهٔ پس از نوشتن اثر معروف‌اش، هستی و نیستی، بودو نوشتن رمان تهوع. سارتر به آزادی بنیادی انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادی است.» در دومین دورهٔ حرفهٔ زندگی‌اش، سارتر به‌عنوان روشن‌فکری فعال از نظر سیاسی شناخته می‌شد. سارتر از طرفداران کمونیسم بود، هرچند که هرگز به‌طور رسمی به عضویت حزب کمونیست درنیامد. وی بیشتر عمر خویش را صرف مطابقت دادن ایده‌های اگزیستانسیالیستی‌اش کرد. سارتر معتقد بود که انسان باید خود سرنوشت‌اش را تعیین کند. وی هم‌چنین، مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی-اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند. در سال ۱۹۶۴ سارتر برندهٔ جایزهٔ ادبی جایزه نوبل ادبیات شد ولی از پذیرفتن آن امتناع ورزید. در همین سال، رئیس سازمانی شد به نام دفاع از زندانیان سیاسی ایران که کارش تا پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ ادامه داشت. سارتر در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. خاکستر او در گورستانی در پاریس به خاک سپرده شد. پس از مرگ سارتر، سیمون دوبووار کتابی با نام مراسم وداع در مورد مرگ وی نوشت. 15 آوریل 1980، ژان پل سارتر در آخرین سفرش، با آمبولانس از بیمارستان بروسه (Broussais) خارج می شود. این سفر او را با همراهی ده ها هزار انسان، تا گورستان مونت پارناس (Montparnasse) می برد. هنرمندان، سیاستمداران، فیلسوف ها، روزنامه نگاران، همه و همه در این جوشش انسانی در هم آمیخته بودند: یک پیاده روی طولانی به سمت گورستان، شبیه یک تظاهرات خاموش. آن روز مراسم تدفین کسی بود که راهگشای امروز است به سوی ابدیت. ژان پل کوچک در 21 ژوئن 1905 به دنیا می آید. یک کودک از خانواده ای متوسط، بعنوان نوه، که پدربزرگ مادری مانع بالیدن این پسر کوچک می شود. پسر کوچکی که شیفته وار مادرش را دوست دارد. بیوه ی زودرسی که در ازدواج دوم نیز مشکلات فراوانی دارد. سارتر در «نامه های کوتاه» از این ژان پل کوچک چنین می گوید: «حقیقت من، شخصیت من واسم من در دست بزرگترها بود. من یک بچه بودم و از چشم آنها به زندگی نگاه می کردم. این هیولایی که آنها با تاسف هایشان می ساختند». در این حال، حرفه ی پدرخوانده اش او را به روشل (Rochelle) تبعید می کند. دبیرستان، محلی رنج آور می شود. از رتبه ی خوب به رتبه ی معمولی می رسد و به آموختن خشونت می پردازد. ناکامی ها، والدینش را وامی دارد تا او را به پاریس برگردانند. ژان پل سارتر، در پاریس، در مدرسه ی هنری چهارم (Henri IV) سال های مطلوبی را آغاز می کند. همانجا با پل نیزان (Paul Nizan) آشنا می شود که این آشنایی به یک دوستی پایدار می انجامد. زمانی که او و نیزان این مدرسه را ترک می کنند، زمانی است که برگسون (Bergson) آنها را تحت تاثیر فلسفه قرار داده است. استاندل (Stendhal)، ولری (Valéry) و پروست (Proust) نویسنده های محبوب سارتر هستند که او را به سمت ادبیات و سینما سوق می دهند. سارتر و نیزان، در دانشسرای عالی پذیرفته می شوند که چهار سال مطلوب برای آنها به دنبال دارد. بر طبق گفته ی دنیس برتوله (Denis Bertholet)، سال 1924 برای دانشسرای عالی، بیشترین درخشش را از زمان تاسیس خود تجربه می کند. بعد از آن نیزان ازدواج می کند و به حزب کمونیست می پیوندد. سارتر ولی زندگی را یک جستجوی بی پایان می داند، نه همچون اتصال به یک نظریه ی محدود کننده. او عضویت را قبول نمی کند. اما سال بعد، سیمون دوبوآر (Simone de Beauvoir) همراه اوست. آنها هر دو تدریس را دوست دارند و دانش آموزان نیز دوستشان می دارند. در سال 1944، کارهای دیگر آنقدر برای سارتر درآمد دارد که خود را بازنشست می کند. او به روزنامه نگاری در دو ستون جنگ (Combat) و نامه های فرانسوی (les lettres françaises) مشغول می شود. سارتر از طرف دو روزنامه ی کومبا (Combat) و لوفیگارو (le Figaro) برای اولین بار به آمریکا فرستاده می شود که آنجا با هنرمندان فرانسوی در تبعید ملاقات می کند. در سال 1945، روزنامه ی فرصت های جدید (Temps modernes) با عضویت سیمون دوبوآر و مرلوپونتی (Merleau-Ponty) آغاز به کار می کند. این روزنامه خودش را به دفاع از استقلال و حقوق افراد اختصاص می دهد. همچنین در همین سال، با حمایت مجله ی سرشت (Esprit)، کنفرانس مشهوری با عنوان «وجودگرایی، انسان گرایی است» (اگزیستانسیالیسم، اومونیسم است( (L'existentialisme est un humanisme)در باشگاه امروز (club Maintenant) برگزار می شود. موفقیت این کنفرانس همه ی شک ها را برطرف می کند و وجودگرایی دنیا را تصرف می کند. همه وجودگرا هستند و سارتر پیشرو وجودگرایی می شود. زندگی سارتر و سیمون دوبوآر در سفرهایشان شکل می گیرد. آنها به بارسلون، کوبا، هلند، برلین، ساهارا، آفریقای سیاه و خیلی جاهای دیگر می روند. اما در دهه ی پنجاه روش زندگی شان را تغییر می دهند. سارتر همه ی مسافرت ها، قرار ملاقات ها، مصاحبه ها و همه ی آنچه که زندگی را مصرف می کنند و آن را به نابودی می کشند را محدود می کند. با این حال او در همه ی مبارزه ها حاضر است: در برابر جنگ هندوچین، دربرابر جنگ الجزیره، دربرابر جنگ ویتنام. همچنین در ماه می سال 68، او به خوبی از جنبش دانشجویی حمایت می کند. او در خیابان روزنامه ی چپ کارگری، به نام انگیزه ی مردمی (la Cause du Peuple) را می فروشد و تریبون های مردمی ایجاد می کند. او الگوی این جوانان سرکش است و در هر جایی که ستم وجود دارد، مداخله می کند. او همچنین در کنار برنارد کوشنر (Bernard Koushner) برای عملیات مردم قایق (boat people) که برای دفاع از زمین های روستاییان لارزاک (Larzac)، مخصوص پناهنده های ویتنام است، حضور دارد. همه می دانند ظلم و رهایی لغت هایی هستند که سارتر را می شورانند. هیچ مانعی برای این نیرو وجود ندارد. و اینها همان مردمی هستند که در 15 آوریل 1980 او را با اشتیاق هایش، مداخله های درخشانش، نوشته هایش و تجربه های مفیدش از سیاست و زندگی، به خاک می سپرند. آن روز مردم نویسنده ی نابغه ای را دفن کردند، که جایزه ی نوبل را نپذیرفته بود. سارتر، حرف های خواندنی (نقل از : صوفی شومینو – روزنامه ی مترو – صفحه ی 11 – چهارشنبه 10 ژوئیه 2005) - من افراد هم سن خودم را دوست ندارم. همه ی افرادی که می شناسم جوان تر از من هستند. افراد مسن افکار غیر قابل انعطاف دارند. آنها از آنچه که امروزه می گذرد، از تغییراتی که در زندگی امروز بوجود آمده است، احساس آشفتگی می کنند. آنها کسل کننده اند. - کار من، روش زندگی ام و تلاشم: نوشتن و آموختن، به من پول و لذت می بخشید. با اینحال پول برای من هیچ وقت آن ارزشی را ندارد که برای دیگران دارد. من آن را برای خودم خرج می کنم، نه برای خرید سهام. - من همه ی ایده هایم را آن وت که در حال شکل گرفتن بودند برای سیمون دوبوآر می گفتم. چون او تنها کسی بود که سطح شناختش از من و از افکارم، به اندازه ی خود من بود. او یک هم صحبت خوب و یک لطف بی نظیر بود. - من هیچ وقت احساس گناه نمی کنم و گناهکار نیستم. - جنگ زندگی من را به دو بخش تقسیم کرد: قبل و بعد از آن. گذری از جوانی به بلوغ. از خودگرایی به جامعه گرایی. - بی معنی است که انسانی به جای دیگران فکر کند. هیچ انسان آزادی نباید از انسانی مثل خودش دستور بگیرد. - سیاسی شدن، دفاع کردن از یک اعتقاد سیاسی نیست. اما افرادی که تیپ زندگی یکسانی دارند را دور هم جمع می کند. بنابراین یک فعالیت مهم در جهان است. - انقلاب یعنی یک روند طولانی برای منتهی شدن به سرانجامی مهم: بوجود آمدن جامعه ای دیگر. ترس، زمانی طولانی ادامه خواهد داشت برای رسیدن به جامعه گرایی آزاد. - من فکر می کنم که شفافیت باید جانشین مخفی کاری شود. این غیر ممکن است که ما بدن هایمان را به هم واگذار کنیم و ایده هایمان را مخفی نگه داریم. - من زیاد سفر کردم. ولی نه فقط برای رفتن از یک کشور به کشور دیگر. من برای رسیدن از یک تجربه ی اجتماعی به تجربه ای دیگر سفر می کنم.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند محمد مهران، در 1316 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى 15 بهمن و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رسانید و سپس براى ادامه تحصیل به انگلستان عزیمت نمود و وارد دانشگاه ناتینگهام شد و در رشته‏ى علوم سیاسى و اقتصادى لیسانس گرفت. پس از خاتمه تحصیلات چندى درباره مسائل اقتصادى و آمارى در دانشگاه بریستول به تدریس اشتغال داشت و سپس بعنوان كارمند دایره تثبیت اداره روابط ارزى و بازرگانى در صندوق بین‏المللى پول در واشنگتن به خدمت مشغول شد. پس از بازگشت به ایران سمت قائم مقام مدیر عامل مركز بررسیهاى صنعتى و توسعه بازرگانى و مدیر كل طرحها و بررسیهاى وزارت اقتصاد را برعهده داشت. در سال 1354 به معاونت كل وزارت اقتصاد منصوب گردید و در همان سال به ریاست بانك مركزى ایران برگزیده شد. در شهریور 1357 در كابینه‏ى جعفر شریف امامى با سمت وزیر مشاور مدیر عامل سازمان برنامه گردید و در كابینه‏ى زودگذر ارتشبد ازهارى به وزارت امور اقتصادى و دارائى انتخاب شد. مهران داراى تألیفات متعددى بود از جمله اصول فنى برنامه‏ریزى مالى، صندوق بین‏المللى پول و اصول و روش‏هاى حسابدارى اجتماعى مى‏باشد. وى قبل از انقلاب به امریكا عزیمت نمود و در بانك بین‏المللى ترمیم و توسعه بعنوان مشاور مشغول كار شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

دكتر فرهنگ مهر فرزند مهربان مهر و متولد 1302 ش است. پس از اخذ دیپلم از مدرسه فیروز بهرام به اروپا رفت و در رشته اقتصاد از دانشگاه لندن درجه دكترا گرفت. پس از مراجعت به ایران وارد خدمات دولتى شد. مدتى مدیر كل نفت و امتیازات وزارت دارائى بود تا در 1342 به معاونت كل وزارت دارائى منصوب شد. حدود یك سال و چند ماه در این سمت بود كه به معاونت نخست‏وزیرى رسید. چندى نیز در این سمت بود كه مدیر عامل شركت سهامى بیمه ایران گرید. بعد به ریاست دانشگاه پهلوى شیراز برگزیده شد و خیلى خوب دانشگاه را اداره كرد. وى تحصیلكرده و مطلع و سال‏ها ریاست انجمن زرتشتیان را برعهده داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

دكتر سید جواد مهذب، فرزند سید احمد مهذب‏الدوله شیرازى در 1301 ش در شیراز تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز پایان برد و در تهران از دانشكده حقوق لیسانس گرفت و به خدمت قضا درآمد. چندى با سمت بازپرس و ریاست دادگاه شهرستان در تهران به شغل قضا اشتغال داشت تا اینكه براى ادامه تحصیل عازم امریكا شد و درجه فوق لیسانس گرفت. پس از بازگشت از اروپا در مؤسسه علوم ادارى كه توسط امریكائى‏ها در دانشگاه تهران تأسیس شده بود مترجم استادان امریكائى بود. سپس از طرف همان مؤسسه براى ادامه تحصیل به امریكا اعزام شد و درجه دكترا در علوم ادارى از دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى دریافت كرد بعد از مراجعت به ایران استادیار و دانشیار مؤسسه علوم ادارى كه بعد به صورت دانشكده‏ى مستقل علوم ادارى درآمد، شد. در 1342 از طرف دولت از فسا به نمایندگى انتخاب شد. در مجلس از دولت خوب حمایت مى‏كرد و غالبا در نطق‏هاى قبل از دستور و بعد از دستور یكى از ناطقین بود. در دوره بیست و دوم نیز به مجلس رفت ولى شور مشاغل اجرائى داشت. در اواخر دوره مجلس به ریاست مدرسه عالى علوم بانكدارى منصوب شد. چندى در آنجا باقى ماند سپس به معاونت وزارت آموزش و پرورش در امور طرح و برنامه‏ریزى برگزیده شد. در حزب ایران نوین مقامى شامخ داشت. همسرش دختر سپهبد كمال بود و طبعا این سپهبد متنفذ درگرفتن مشاغل داماد یار و یاورى دلسوز بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

حاج سید احمد مهذب، ملقب به مهذب‏الدوله، فرزند حاج میرزا حسن حسنى فسائى در 1262 ش در فسا تولد یافت. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در مدرسه منصوریه شیراز پایان برد، سپس فقه و اصول و ادبیات عرب و علوم جدید را فرا گرفت و در شیراز به كار تدریس پرداخت و متولى چند موقوفه شد. در دوره سوم از شیراز به نمایندگى مجلس انتخاب گردید پس از پایان دوره مزبور به شیراز بازگشت و در حوزه‏هاى عملیه آن شهر به تدریس پرداخت. در 1318 در دوره دوازدهم مجلس شوراى ملى به وكالت انتخاب شد و ضمنا در دانشكده علوم معقول و منقول استاد شد. در دوره سیزدهم نیز كرسى نمایندگى را حفظ كرد. از 1322 در شیراز مجددا به شغل اصلیش كه زراعت و تدریس بود مشغول گردید. صاحب تألیفات متعددى اعم از تألیف و ترجمه مى‏باشد. وى در 1336 در 76 سالگى در شیراز درگذشت. فرزندان وى تماما رشد علمى یافتند و چهار تن از پسران او از دانشگاه‏هاى معروف دنیا درجه دكترا دریافت نمودند. (1336 -1262 ش)، نویسنده و مترجم. ملقب به مهذب‏الدوله. در شیرزا به دنیا آمد و در مدرسه منصوریه، كه از بناهاى اجداد اوست، تحصیل نمود و سپس در آنجا به تدریس فقه و اصول مشغول شد و در ضمن در خارج از مدرسه به تحصیل علوم جدید پرداخت. وى در برقرارى مشروطه زحمات زیادى كشید. او در دوره‏هاى دوازدهم و سیزدهم نماینده‏ى مردم شیراز، در مجلس شوراى ملى، شد و به تهران آمد. مهذب در دانشكده معقول و منقول تهران تدریس مى‏كرد. از آثارش: «امروز مسلمین» و «عالم نو اسلام»، ترجمه؛ «زن جدید»، ترجمه؛ «زن و آزادى»، ترجمه. او همچنین تاریخى در ادامه گفتار اول «فارسنامه‏ى ناصرى» گماشت و وقایع و اتفاقات 1304 ق به بعد را در رابطه با اوضاع فارس و ایران با مدارك و اسناد به رشته‏ى تحریر درآورد.[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

دكتر یحیى مهدوى فرزند امین‏الضرب و متولد 1288 ش است. تحصیلات خود را در اروپا در رشته فلسفه پایان برد و درجه دكترا گرفت و بعد از مراجعت به ایران وارد دانشگاه شد و به استادى دانشكده ادبیات برگزیده گردید. قریب چهل سال كار او تدریس بود و به مشاغل اجرائى رغبتى نشان نمى‏داد و حقوق خود را هم صرف خیرات و مبرات مى‏كرد. از پدرش امین‏الضرب ثروت زیادى به او رسید و او زیادتر كرد ولى به مردم كمك مى‏نمود و به اصطلاح ناخن خشك نبود. تألیفاتى در رشته تخصصى خود دارد كه بیشتر ترجمه است. از كارهاى خوب او حفظ اشیاء و آثار و نوشتجات سید جمال‏الدین اسدآبادى است كه سالها در حفظ و حراست آن كوشید و آن را در اختیار دانش پژوهان قرار داد. (1379 -1287 ش)، استاد دانشگاه، نویسنده و مترجم. در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتى را در خانه گذراند. پس از مدتى به دارالفنون رفت و از محضر استادانى چون بدیع‏الزمان فروزانفر، میراز عبدالعظیم خان قریب و گل گلاب بهره‏مند شد. وى تحصیلات خود را در رشته‏ى ادبیات و فلسفه در دارالمعلمین عالى ادامه داد و پس از اخذ لیسانس، در 1310 ش، براى ادامه‏ى تحصیلات عازم فرانسه شد. او با تلاش و كوشش فراوان موفق به دریافت گواهینامه‏هاى متعددى از مراجع علمى آنجا گردید. مهدوى رساله‏ى اصلى دكتراى خود را با عنوان «شناسایى در نزد فلاسفه‏ى نخستین اسلام» و رساله‏ى دوم خود را با عنوان «فهرست مصنفات ابن‏سینا» نوشت. وى رسما از 1320 تا 1352 ش كه بازنشسته شد، در دانشگاه تهران تدریس نمود. از خدمات او تأسیس دوره‏ى دكتراى فلسفه در دانشگاه تهران مى‏باشد. از شاگردان او در این دوره: دكتر احمد احمدى، دكتر غلامرضا اعوانى، دكتر غلامعلى حداد عادل، دكتر جلال‏الدین مجتبوى، دكتر فاطمه مظاهر تهرانى و دكتر مهتاب مستعان را مى‏توان نام برد. از دیگر آثارش: «جامعه شناسى یا علم الاجتماع»؛ «شناخت روش علوم یا فلسفه‏ى علمى»، ترجمه؛ «فهرست نسخه‏هاى مصنفات ابن‏سینا»؛ «قصص قرآن مجید»، برگرفته از تفسیر ابوبكر عتیق نیشابورى مشهور به سورآبادى؛ «فلسفه‏ى عمومى یا ما بعد الطبیعه»، ترجمه؛ «بحث در ما بعد الطبیعه»، ترجمه؛ «نگاهى به پدیدار شناسى و فلسفه‏هاى هست بودن»؛ «منادولوژى» لایب نیتس، ترجمه؛ «شكاكان یونان»؛ «تاریخ فلسفه‏ى قرون وسطى و دوره‏ى تجدد»، ترجمه و تلخیص؛ «هستى شناسى» پل فولكیه، ترجمه؛ تصحیح و اهتمام در چاپ «مصنفات» افضل‏الدین محمد مرقى كاشانى، به مشاركت مجتبى مینوى.[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در سال 1300 در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران و تحصیلات عالى را در رشته‏ى اقتصاد در پاریس باتمام رسانید و چندى هم در لندن مدرسه‏ى زبان را طى كرد و سرانجام به امریكا رفت و از دانشگاه پیتسبورگ امیریكا درجه‏ى دكتراى اقتصاد گرفت و پس از بازگشت به ایران به وكالت دادگسترى پرداخت و مشاغلى نیز در كنار وكالت دادگسترى قبول كرد كه عبارت بودند از: رئیس اداره حقوقى سازمان بیمه‏هاى اجتماعى كارگران، مشاور حقوقى سازمان برنامه، مدیر كل وزارت بازرگانى، مدیریت امور ادارى سازمان برنامه. در سال 1348 كه عبدالمجید مجیدى به وزارت كار و امور اجتماعى منصوب شد او را به معاونت خویش برگزید و مدتى معاون وزارت كار بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج محمد حسین امین‏الضرب اصفهانى متولد 1275 ش است. تحصیلات خود را در تهران ادامه داد و در جوانى به شغل تجارت پرداخت. بعد از مرگ پدرش به جاى او به وكالت مجلس برگزیده شد نهایت امین‏الضرب از تهران انتخاب مى‏شد. او به شهرضا رفت و در دوره‏هاى نهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم وكالت مجلس داشت. یك دوره هم به سناتورى انتخاب شد. از مال دنیا چه از طریق ارث و چه از راه تجارت بهره كافى برد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند احمد مهدوى و نوه‏ى رئیس‏التجار خراسانى است. تولد او در سنه 1301 ش در مشهد اتفاق افتاد. تحصیلات مرتبى انجام نداد و به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. تا سن چهل سالگى به هیچ وجه در كارهایش موفق نبود و غالبا در امور بازرگانى صدمه مى‏دید. چندى عضو انجمن شهر مشهد شد از آن هم آب و نانى به دست نیامد. كاندیداى وكالت مجلس شد و در دوره بیستم از شهرستان شیروان كه املاك مزروعى در آنجا داشتند به وكالت رسید. از بخت بد آن مجلس دو ماه بیشتر دوام نداشت. دوباره بدون كار گردید تا اینكه به فكر تجارت بزرگ افتاد. ابتدا مقادیرى از زمین‏هاى مزروعى خود را در شیروان مجانا به شهردارى و سازمان‏هاى دولتى بخشید و آنها در آن زمین‏ها تأسیساتى بنیان كردند و طبعا بقیه زمین‏هاى مزروعى او قیمت پیدا كرد و قسمتى را فروخت و به تأسیس كارخانه قند در شیروان مبادرت نمود. از كشورهاى آلمان و لهستان و بلژیك سه واحد قندسازى به ظرفیت چهار هزار تن در روز به اقساط خریدارى كرد و آنرا در چهارده كیلومترى شیروان به سمت بجنورد نصب نمود و قریب به پنج هزار هكتار از زمین‏هاى اطراف شهرهاى بین راه را كه متعلق به آستانقدس رضوى بود اجاره كرد و با سیستم جدید كشاورزى آن زمین‏هاى بایر را دائر كرد و به كشت چغندر پرداخت بطوریكه محصولات چغندر او در سال از صد هزار تن تجاوز مى‏كرد. تولید سالیانه كارخانه اعم از قند و شكر متجاوز از پنجاه هزار تن شد. این بار كارش فوق‏العاده اقتصادى و با صرفه بود و بانكها همه نوع به او وام دادند. كشت و صنعت مجهزى دائر كرد و كارخانه را روز بروز توسعه داد. واقعا در سیاست اقتصادى منطقه بسیار مؤثر واقع گشت، استفاده برد و قروض خود را پرداخت و به فكر تأسیس كارخانه دیگرى افتاد. تأسیسات شیروان و كشت و صنعت را فروخت و در منطقه جوین سبزوار كارخانه‏ى قند جدیدى با ظرفیت دو هزار تن در روز و كشت و صنعت وسیعى دائر كرد كه بسیار خوب و سودبخش بود. همزمان با كارهاى تولید قند و شكر در تهران چند شركت ساختمانى استوار نمود و شروع به ساختمان كرد از این رهگذر نیز كیسه او پرتر شد و موفقیتى بزرگ یافت. در 1354 به عنوان سناتور انتصابى یعنى مبعوث از طرف شاه از خراسان به مجلس سنا راه یافت. دیگر همه چیز براى بزرگى مهیا شده بود. ثروت زیادى مقام سیاسى او را در ردیف چند شخصیت ممتاز ایران قرار داد. بعضى معتقد بودند كه سناتورى او مدیون دوستى امیر هوشنگ دولو است و برخى چیزهاى دیگرى مى‏گفتند. در هر حال نسبت به سایر سناتورها و مقامات آن روز اگر از همه بهتر نبود بدتر هم نبود. به مردم تا حد توانائى كمك مى‏كرد. آنچه به دست مى‏آورد به دیگران هم سهمى مى‏داد و زیاد حریص نبود. وقتى ثروت او به حد معینى رسید از فعالیتهاى تجاریش كاست.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حسن مهدوى و نوه حاج محمد حسین امین‏الضرب، در 1311 ش در تهران متولد شد. در خردسالى به اتفاق پدر و مادرش ایران را ترك نمود و مقیم اتریش گردید و در همانجا به مدرسه رفت و دوره‏ى ابتدائى و متوسطه را گذرانید. تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى اقتصاد در دانشگاه سوربن به اتمام رسانید و درجه‏ى دكتراى دولتى گرفت. ابتدا در بانك توسعه‏ى صنعتى و معدنى ایران استخدام شد. وى در سال 1341 به علت نزدیكى با اعضاى جبهه ملى و فعالیت در آنجا بازداشت و قریب یك سال در زندان بود. سرانجام توبه‏نامه‏اى به دولت داد و از زندان آزاد و به شغل خود بازگشت. فریدون مهدوى در بانك توسعه‏ى صنعتى مراتب پیشرفت را طى نمود و سرانجام به معاونت بانك منصوب شد. وى در همین سمت یكى از مشاورین اقتصادى امیرعباس هویدا نخست‏وزیر گردید و هفته‏اى یكبار به اتفاق عده‏اى در دفتر نخست‏وزیرى در ماسئل اقتصادى كشور رایزنى مى‏نمودند. در سال 1353 هویدا تصمیم گرفت وزارت بازرگانى را مجددا دائر نماید. روز هفتم اردیبهشت ماه 1353 امیرعباس هویدا فریدون مهدوى را بعنوان وزیر بازرگانى به شاه معرفى نمود. در آن تاریخ وزارت اقتصاد ضمیمه وزارت دارائى شد و بعضى از ادارات آن در اختیار وزارت بازرگانى قرار گرفت. سازمان غله و نان و قند و شكر و چاى نیز از وزارت تعاون و امور روستاها منتزع و جزء ابوابجمعى وزارت بازرگانى شد. روزى كه فریدون مهدوى به وزارت بازرگانى انتخاب شد، فقط سیلوهاى ایران حداكثر براى ده روز موجودى داشت. قند و شكر و برنج هم در حد كافى وجود نداشت. فریدون مهدوى، تر و چسبان در خلیج فارس چند كشتى گندم كه مربوط به كشورهاى همسایه بود به قیمت بالائى خریدارى نمود و از پاكستان نیز 60 هزار تن برنج وارد كرد و مشكل بزرگ كشور را حل نمود. در مورد كمبود قند و شكر و تأمین احتیاجات مردم، دكتر على‏زاده رئیس سازمان غله و نان و قند و شكر با دولت انگلستان قراردادى تنظیم نمود و بموجب این قرارداد، دولت ایران سیصد هزار تن قند و شكر از دولت انگلستان خریدارى كرد. در همان ایام قیمت قند و شكر در بازارهاى دنیا تنزل یافت. دلالان خرید قند و شكر از جمله فلیكس آقایان كه در این معامله كنار گذاشته شده بود، وزارت بازرگانى را متهم به سوءاستفاده نمود و پرونده‏اى در دادگسترى تشكیل شد. مدیر عامل سازمان قند و شكر و رئیس شركت معاملات خارجى در مظان سوءاستفاده قرار گرفتند. در دیوان كیفر محاكمه‏اى تشكیل شد، دكتر على‏زاده و صیرفى محاكمه شدند. طبعا در این محاكمه پاى فریدون مهدوى هم به وسط كشیده شد ولى سرانجام دادگاه رأى به برائت متهمین داد. بدون تردید در این ماجرا پاى دكتر فریدون مهدوى نیز به میان كشیده شد. همه روزه او را به دادگسترى احضار مى‏كردند و از طرف بازپرس محقق مورد سؤال و جواب قرار مى‏گرفت. در بهمن ماه 1344 كابینه‏ى امیرعباس هویدا ترمیم شد و فریدون مهدوى از وزارت بازرگانى كنار گذارده شد. سمتى وى در كابینه، وزیر مشاور در امور ورزش شد و تا مردادماه 1356 كه كابینه‏ى هویدا سقوط كرد، در سمت وزارت مشاور قرار داشت. دكتر فریدون مهدوى پس از سقوط كابینه‏ى هویدا به اروپا رفت تا اینكه در شهریور 1357 توسط امیرعباس هویدا وزیر دربار به تهران احضار شد تا با سوابقى كه در جبهه ملى داشت با سران جبهه مذاكره و یك دولت ائتلافى تشكیل دهند. روز بیستم شهریور 1357 فریدون مهدوى و عده‏اى از دولتمردان طبق ماده پنج حكومت نظامى بازداشت شدند و ابتدا در كمیته مشترك و سپس در جمشیدآباد به زندان افتادند. در 15 آبان ماه عده دیگر از وزیران و دولت مردان بازداشت شدند. روز 22 بهمن ماه 1357 كه رژیم سلطنتى برچیده شد و در زندان‏ها باز گردید، عده‏اى از زندانیان حكومت نظامى بازداشت و عده‏اى فرار كردند. فریدون مهدوى از جمله فراریان بود. دكتر فریدون مهدوى مردى باسواد و اندیشمند و ساده‏دل بود. در ابتداى عضویت وى در كابینه عنوان «بولدوزر» گرفته بود. پس از فرود آمدن سقف فرودگاه مهرآباد، وى مأمور ترمیم شد و در مدت كوتاهى یك سالن موقت احداث كرد. اتهامات وارد به دكتر مهدوى تماما واهى و براساس حسدورزى انجام گرفته بود. او مردى متمكن و ثروتمند بود و نیازى به سوء استفاده نداشت. سال تولد: 1312 فوت:- مناصب: وزیر بازرگانى (دولت هویدا)؛ رئیس بخش اقتصادى بانك توسعه صنایع و معادن؛ مدیرعامل بانك توسعه صنایع و معادن؛ مشاور اقتصادى هویدا؛ وزیر مشاور در امور ورزش؛ قائم‏مقام حزب رستاخیز؛ دبیركل بورس تهران؛ رئیس كمیته اجرایى خطوط كشتیرانى آریا فریدون مهدوى فرزند حسن مهدوى در سال 1312 در تهران متولد شد. در خردسالى مقیم اتریش گردید و در همانجا به مدرسه رفت و تحصیلات عالى خود را در رشته اقتصاد دانشگاه سوربن به اتمام رسانید و درجه دكترى دولتى گرفت. ابتدا در بانك توسعه صنعتى و معدنى ایران استخدام شد. در سال 1341 به علت نزدیكى با اعضاى جبهه ملى و فعالیت در آنجا بازداشت و یك سال در زندان بود، با دادن توبه‏نامه آزاد و به شغل خود بازگشت. او مشاغل مختلف در زمینه اقتصاد و مدیریت در پست‏هاى دولتى را عهده‏دار بود. پس از سقوط كابینه هویدا به اروپا رفت و سال 57 به درخواست هویدا جهت مذاكره با سران جبهه ملى به ایران آمد. در شهریور 1357 بدست دولتمردان حكومت نظامى بازداشت و با گشایش زندانها از زندان فرار نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند آقاهاشم محلاتى، در 1293 ش در محلات متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به انگلستان رفت و از دانشگاه بیرمنگام در رشته‏ى زمین‏شناسى درجه‏ى دكترا گرفت. در 1319 به ایران بازگشت. یك سال در وزارت پیشه و هنر در اداره كل معادن مشغول خدمت بود، تا به وزارت خارجه انتقال یافت و مراحلى را در آن وزارتخانه پیمود. مدتى دبیراول سفارت ایران در واشنگتن بود. بعد دبیراول در سازمان ملل متحد گردید. در همانجا رایزن شد. در 1331 در حكومت دكتر مصدق به معاونت وزارت اقتصاد ملى برگزیده شد و مدتى نیز كفیل آن وزارتخانه بود. در 1332 نماینده‏ى ایران در سازمان ملل گردید و بعد سركنسول در هامبورگ شد. سایر مشاغل وى عبارتست از وزیرمختار در واشنگتن، سفیركبیر در مصر، و سفیركبیر در آمریكا. خسروانى بیشتر عمر خود را در مأموریت‏هاى خارج طى كرد و همیشه مأموریت‏هاى درجه اول مربوط به او بود. وى مردى كم‏كار، خوشگذران، زیاد متوقع و باسواد بود. در تمام عمر مال و منالى نیندوخت و در دوران بازنشستگى، با حقوق خود زندگى مى‏كرد. وى در سال 1331 امتیاز مجله‏ى افكار ایران را گرفت و برادرش عطاءاللَّه خسروانى آن را انتشار داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا هاشم محلاتى، در 1299 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى، وارد دبیرستان نظام شد و علاوه بر تحصیل به انواع ورزش‏ها عشق مى‏ورزید و قهرمان دوچرخه‏سوارى شد. روزى در خیابان كاخ كه وى با دوچرخه‏ى خود عبور مى‏كرد، با اتومبیل محمدرضا پهلوى ولیعهد تصادف كرد. این تصادف موجبات آشنائى آن دو را فراهم نمود. در سال 1321 از دانشكده‏ى افسرى فارغ‏التحصیل گردید. در سال 1323 به درجه‏ى ستوان یكمى و در 1327 به درجه‏ى سروانى و در 1331 به درجه‏ى سرگردى رسید. در تمام آن ایام توجه و فعالیت او در امر ورزش بود و باشگاهى به نام «تاج» بنیاد نهاد كه مورد حمایت كامل محمدرضا پهلوى بود. در 1332 كه ستاره‏ى بخت دكتر مصدق در حال افول بود، خسروانى در زمره‏ى مخالفین قرار گرفت و بازداشت شد و محاكمه‏اى براى او و شعبان جعفرى و سایر ورزشكاران تشكیل دادند و قبل از صدور حكم، 28 مرداد 1332 پیش آمد و خسروانى درجه‏ى سرهنگى گرفت و آجودان مخصوص شاه شد و از این موقعیت براى توسعه‏ى باشگاه ورزشى خود تلاش بسیارى نمود و در تهران و سایر شهرهاى كشور زمین‏هائى گرفت یا تصرف كرد و باشگاهى در این زمین‏ها بنیاد نهاد. پرویز خسروانى در درجه‏ى سرهنگى، دوره‏ى ستاد و فرماندهى را طى كرد و چند سفر كوتاه‏مدت به آمریكا دعوت شد. در مهرماه 1340 درجه‏ى سرتیپى گرفت و در همان زمان برادرش عطاءاللَّه خسروانى وزیر كار كابینه‏ى دكتر امینى بود، شغل مهمى در ژاندارمرى به او واگذار شد و آن شغل فرماندهى ناحیه‏ى ژاندارمرى تهران بود. وى در این سمت توانست كلیه زمین‏هاى اطراف تهران را ارزیابى كند، در غرب تهران زمین‏هاى نظام‏السلطنه مافى، حاج مهدى باتمانقلیچ و دریانى تاجر چاى وسعت بسیار زیادى داشت. در شرق تهران شهرك تهران پارس به سرعت رو به ترقى و نوسازى بود. سرتیپ خسروانى براى باشگاه ورزشى تاج زمین‏هاى زیادى از مالكین گرفت و باشگاه بزرگى در خیابان میكده بنیاد نهاد و در خیابان انقلاب نیز ساختمان بزرگى احداث نمود و دفتر باشگاه تاج را به آنجا منتقل نمود. خسروانى در سال 1345 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و ریاست سازمان تربیت بدنى بدو واگذار شد و با حفظ سمت معاون وزارت آموزش و پرورش شد. یك سال بعد، سازمان تربیت بدنى از وزارت آموزش و پرورش منتزع و ضمیمه‏ى نخست‏وزیرى شد و سمت سیاسى خسروانى، معاونت نخست‏وزیرى شد. در 1350 سپهبد شد و شغل سازمانى او معاونت ژاندارمرى كل كشور و ریاست مرزبانى بود. حس خودخواهى و بلندپروازى او موجب شد اختلاف نظرى در كارها بین او و ارتشبد غلامعلى اویسى كه ریاست و فرماندهى ژاندارمرى را عهده‏دار بود بوجود آمد و اویسى در صدد برآمد به هر نحوى كه ممكن است او را از معاونت خود تغییر دهد و سرانجام موفق شد كه چهار سپهبد معاون خود را تغییر دهد و طبعاً سپهبد خسروانى نیز در زمره‏ى آنها قرار گرفت و بازنشسته شد. تلاش وى براى دستیابى به شغل به جائى نرسید و در همان زمان آجودانى شاه را از دست داد. خسروانى با همكارى جلال آهنچیان بازرگان پرنفوذ، امتیاز یك كارخانه‏ى آجرپزى گرفتند و آن را در اطراف تهران به كار انداختند و نام این كارخانه را «پرجلا» انتخاب كردند. پرویز خسروانى قبل از انقلاب به اروپا رفت و در لندن سكونت نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در حدود 1277 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى افسرى قزاقخانه شد و به تحصیلات خود ادامه داد تا درجه‏ى افسرى گرفت. در سال‏هاى 1299 - 1298 و 1300 در چند مخاصمه‏ى داخلى شركت كرد و از خود رشادت نشان داد و به درجه‏ سروانى رسید. در 1301 كه عده‏اى از افسران براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا اعزام شدند، وى نیز به فرانسه رفت و در رشته‏ى خلبانى تحصیل و تمرین كرد و خلبان شد. در 1305 به ایران بازگشت و با درجه‏ى سرگردى به توسعه‏ى سازمان نوبنیاد نیروى هوائى پرداخت. در 1310 سرهنگ‏دوم و در 1313 سرهنگ شد و تقریباً نفر دوم نیروى هوائى بود. در 1315 سرتیپ احمد نخجوان فرمانده نیروى هوائى به معاونت وزارت جنگ منصوب شد و سرهنگ احمد خسروانى به جاى وى فرمانده‏ى نیروى هوائى شد و در 1319 درجه‏ى سرتیپى گرفت. در روز هشتم شهریور 1320 پس از ترك مخاصمه و آزادى سربازان، عده‏اى از افسران و درجه‏داران نیروى هوائى به عنوان اعتراض به این عمل ارتش در قلعه‏مرغى دست به یك شبه كودتا زدند و عده‏اى از افسران را مجروح و سرتیپ خسروانى را دستگیر و زندانى نمودند. براى رهائى فرمانده نیروى هوائى و خاموش كردن قیام، افسران واحدهائى از لشكر یك تهران به قلعه‏مرغى رفته پس از مختصر زد و خوردى، افسران قیام‏كننده با هواپیما فرار كردند و هنگام فرار در آسمان تهران دست به تظاهرات زدند و مردم تهران وحشت‏زده به اطراف پناه بردند. خسروانى عصر آن روز از زندان آزاد شد و فرماندهى نیروى هوائى در اختیار فرمانده لشكر اول قرار گرفت. خسروانى چندى منتسب به ستاد ارتش شد تا اینكه به فرماندهى لشكر 3 آذربایجان منصوب گردید. مدتى در تبریز باقى ماند تا مجدداً به تهران احضار و براى بار دوم فرمانده نیروى هوائى شد. در 1326 با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، به معاونت ستاد ارتش برگزیده شد و روز 15 بهمن 1327 به دنبال اعلام حكومت نظامى، با حفظ سمت فرماندار نظامى تهران گردید و طبق نظر سپهبد رزم‏آرا رئیس ستاد، دست به بازداشت عده‏ى كثیرى زد و كلوپ حزب توده را تصرف و سران آن حزب را بازداشت نمود. سرلشكر احمد خسروانى در 1331 بازنشسته شد و در 1368 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند امیر معصوم حسام‏الدوله، متولد سال 1292 است. وى تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى اقتصاد كشاورزى در انگلستان به اتمام رسانید و وارد وزارت كشاورزى شد. چندى در مشاغل مختلف بود، تا به مقام مدیركلى، بعد معاونت آن وزارتخانه ارتقاء یافت. در دوره‏ى شانزدهم از زابل روانه‏ى مجلس شد. در ادوار هیجدهم، نوزدهم و بیستم در مجلس شوراى ملى بود. از آن تاریخ به بعد مقام سناتورى یافت و قریب 15 سال در كاخ سنا زندگى كرد و ریاست كمیسیون عرایض با او بود. امیرحسین خزیمه‏علم برادرزاده و داماد امیر شوكت‏الملك علم امیر قائنات است. پدرش ابتدا امارت آن منطقه را عهده‏دار بود. چون در جوانى درگذشت، برادرش به امیرى رسید. خزیمه‏علم از مالكین و ثروتمندان منطقه‏ى سیستان و بلوچستان محسوب مى‏شد. در زابل تمام زمین‏ها متعلق به او بود. زندگى‏اش در زابل افسانه‏آمیز و عبرانگیز بود. همه به او خان مى‏گفتند. وقتى به آن دیار سفر مى‏كرد، صدها نفر به دست و پاى او بوسه مى‏زدند. با وجودى كه از مال دنیا بهره‏ى كافى گرفته بود، ولى در خساست و چشم‏تنگى نظیر نداشت. هرگز كار خیرى از طرف او انجام نگرفت. گرسنه‏اى در سفره‏ى او غذا نخورد، عریانى را لباس نپوشانید. سهل است خود نیز حتى‏المقدور هزینه‏ى زندگى خود را از بیت‏المال تأمین مى‏كرد. باغ مجلل و مشجر كم‏نظیرش در دزاشیب به وسیله‏ى چند تن بلوچ با لباس‏هاى محلى محافظت و جلب توجه مى‏كرد. همسر او دختر امیر شوكت‏الملك بود و این وصلت بر شوكت او افزوده و امیر اسداللَّه علم همیشه او را یارى مى‏داد. در عمر پارلمانى خود كه بسیار طولانى بود، هرگز در جهت عمران و آبادى زادگاهش قدمى برنداشت، بلكه تمام توان خویش را مصروف ازدیاد ثروت و فروش زمین‏هاى موروثى خویش مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

شیخ خزعل‏خان كه به القاب معزالسلطنه و سردار اقدس نامیده مى‏شد، سال‏ها فرمانرواى خوزستان بود. وى در سال 1280 ش به جاى برادرش شیخ مزعل خان كه گویا به دست او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدین شاه با درجه‏ى امیرتومانى و لقب معزالسلطنه به حكمرانى محمره و سرحددارى آنجا تعیین گردید. خزعل از طایفه‏ى بنى‏كعب و پدرش حاج جابرخان بود. وى برخلاف برادرش مردى باهوش و سیاستمدار بود. خیلى زود توانست در دربار ایران نفوذ كند. علاوه بر آن با ازدواج‏هاى مصلحتى، با صاحبان قدرت و مقامات درجه اول كشور نزدیك گردید. در سال 1316 ه.ق شاه به او فرمان شیخى فلاحیه داد و بدین‏سان بر همه كعبیان خوزستان ریاست یافت. وى مالیات خود را مستقیماً به تهران مى‏پرداخت. قبل از مشروطیت، حكمرانى اهواز نیز به او بخشیده شد و تمام زمین‏هاى اطراف كارون كه خالصه دولتى بود، به او واگذار كردند و سرانجام لقب سردار اقدس و رتبه‏ى امیرنویانى یافت و طورى به قدرت رسید كه تمام عشایر عرب را مرعوب خود ساخت. پس از صدور فرمان مشروطیت كه اوضاع ایران قدرى درهم شد، وى داعیه‏ى سلطنت خوزستان را پیدا كرد. با سیاست انگلیس نزدیكى كامل یافت و انگلیس‏ها هم عالى‏ترین نشان خود را بدو ارزانى داشتند. تا سال 1300 خزعل در ردیف شیوخ درجه اول خلیج‏فارس بود. خوزستان را اداره مى‏كرد و اگر از طرف دولت، حكمران تعیین مى‏شد، بایستى طبق نظر خزعل عمل كند والّا از بین مى‏رفت. وقتى محمدحسن میرزا ولیعهد، تزلزلى در حكومت قاجاریه احساس كرد، متوسل به شیخ خزعل شد و مدرس نیز این فكر را تقویت نمود. مذاكراتى در این زمینه انجام گرفت و حتى قرار شد احمدشاه از طریق خوزستان به ایران بازگردد. عنداللزوم میرپنج رضاخان به دست قواى خزعل از بین برود. ولى آنچه مسلم و یقین است اینكه سیمرغ میل به حكومت قاجاریه نداشت و در صدد برآمده بودند به ملوك‏الطوایفى در ایران خاتمه داده شود. انگلیس‏ها در سال 1303 دست از حمایت خزعل برداشتند و به او توصیه كردند با سردارسپه رضاخان كنار بیاید و از طرف در همان سال سردارسپه به شیراز رفت و با قوائى كه از قبل تدارك دیده بود، به سمت محمره و ناصرى و عبادان حركت كرد. قبل از حركت سردارسپه از شیراز، شیخ خزعل تلگرافى مراتب اطاعت و فرمانبردارى خود را اعلام نمود ولى سردارسپه به حركت خود ادامه داد و وارد محمره شد. بدون كوچكترین خونریزى، شیخ مطیع گردید و در ملاقاتى كه با سردارسپه نمود، روى پاى او افتاد و ظاهراً سردار نیز او را بخشید ولى در همان روز در تمام خوزستان، حكومت نظامى برقرار شد. سرتیپ فضل‏اللَّه خان بصیردیوان كه بعد زاهدى نام گرفت، به حكومت نظامى و فرماندهى پادگان خوزستان منصوب شد. چند افسر دیگر نیز به شهرهاى خوزستان اعزام شدند. در همان موقع زاهدى شبى شیخ و فرزندان و سران قبیله را به میهمانى در یك كشتى دعوت كرد و آنها فارغ‏البال به این میهمانى شتافتند كه ناگهان نیروى نظامى بر آنها تاخت و همه را دستگیر و به تهران اعزام نمود. شیخ در تهران تحت نظر مأمورین شهربانى، زندگى مرفهى داشت. البته نشان‏هائى كه او از دولت انگلیس داشت، مانع از كشتن او مى‏شد والّا در همان روزهاى اول دستگیرى، او را تلف مى‏كردند. ولى سرانجام در سال 1315 ش كه شیخ 75 سال از سنش مى‏گذشت، عده‏اى به خانه‏ى او مى‏ریزند و او را خفه مى‏نمایند. البته بدیهى است چند نفرى كه به خانه‏ى او ریختند، جز مأمورین تأمینات مختارى، كسان دیگرى نبودند. شیخ خزعل مردى فوق‏العاده عیاش و خوشگذران بود. تعداد همسران او در حرمسرا از صد نفر تجاوز مى‏كرد. در مكر و حیلت نظیر نداشت. شرح دستگیرى و شكست خزعل توسط دبیراعظم بهرامى تحت عنوان سفرنامه‏ى خوزستان تنظیم شده است. ادبیات و بازى با الفاظ بر واقعیات چیره گردیده است ولى باز هم خواندنى است. (شیخ) ابن حاج شیخ جابر، از طایفه بنى‏كعب خوزستان ملقب به معزالسلطنه و سردار اقدس، رئیس قبیله بنى‏كعب (ف. تهران 1315 ه. ش/ 1355 ه.ق.) امیرى صاحب نفوذ و در عهد احمد شاه قاجار حاكم و فرمانرواى مطلق خوزستان بود. وى به دستور رضا شاه پهلوى دستگیر و به تهران اعزام شد و تا پایان عمر در این شهر تحت نظر بود و در سن 75 سالگى بدانجا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

محمد خزائلی فرزند محمد رضا به سال ۱۲۹۲ در کرهرود اراک چشم به جهان هستی گشود.او در ۱۸ ماهگی بر اثر ابتلا به بیماری آبله بینایی خود را از دست داد. در آن زمان برای آموزش و پرورش نابینایان وسایل و مدارس خاص وجود نداشت. از این رو رهسپار مکتب خانه‌های قدیم شد و در هفت سالگی به مکتب شیخ حسین مدنی رفت. مدتی برای فراگرفتن قرآن نزد شیخ می‌رفت تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط تعلیم و تربیت بود. پدرش متوجه شد که این مکتب خانه جوابگوی خواسته پسرش نیست. لذا به محض افتتاح اولین مدرسه در اراک به نام«مدرسه صمصامیه» او را روانه این مدرسه ساخت. درسها را برایش می‌خواندند و او به لطف داشتن حافظه قوی آنها را یاد می‌گرفت. در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و چنانچه آیه‌ای برایش تلاوت می‌شد بلافاصله دنباله آن را قرائت می‌کرد. رفقای دوران تحصیل وی نقل می‌کنند: هنگامی که برای گردش و تفریح به بیرون شهر می‌رفتند از آنان درخواست می‌کرد که نوشته‌های روی سنگ قبرها را به وی نشان دهند و او با لمس کردن آنها با اشکال مختلف حروف فارسی آشنایی پیدا کرد. در دوره ابتدایی همیشه شاگرد اول بود و با وجود نابینایی با اشکال زیادی مواجه نشد و به اخذ مدرک پایه ششم ابتدایی با معدل ۲۰ نایل گردید. تحصیلات متوسطه را در صمصامیه اراک ادامه داد ولی برای گذراندن امتحانات پایه سوم متوسطه با مشکلات فراوانی مواجه شد. در این زمان بود که برای اولین بار فقدان بینایی خویش را بیشتر احساس کرد. امتحانات شفاهی دروس را با موفقیت گذرانید ولی نابینایی، مانع از امکان شرکت وی در امتحانات کتبی می‌شد. از این رو در آن سال موفق به دریافت مدرک سوم متوسطه نشد. مدت دو سال به مکاتبه با مرکز مشغول بود تا اینکه شکیبا رئیس فرهنگ وقت به تهران آمد و ترتیبی داد که محمد خزائلی بتواند با کمک منشی امتحانات کتبی را بگذراند. به این ترتیب معمایی بزرگ حل شد و از آن پس این شیوه امتحان برای همه نابینایان معمول گردید. برای همه در آَن زمان عجیب بود که فرد نابینایی بتواند تحصیل کند، ولی او اهل مبارزه بود و آنی از تلاش غفلت نمی‌کرد. تا اینکه بالاخره به تهران آمد و در امتحانات متفرقه پایه ششم متوسطه شرکت کرد و در رشته ادبی در سراسر کشور رتبه اول را به دست آورد و به دریافت مدال علمی نایل آمد. محمد خزائلی اولین فعالیت اجتماعی خود را ضمن ادامه تحصیل در دبیرستان، با تشکیل کلاس درس در منزل آغاز نمود. در همین دوران بود که به یادگیری زبان فرانسه، خارج از محیط مدرسه نزد شخصی به نام ژوزف که از ارامنه جلفا و پدرش تاجر فرش بود پرداخت. این معلم ابتدا الفبای زبان فرانسه را با کمک حروفی که از گچ و چوب درست کرده بود به وی یاد داد و سپس به تعلیم کتابهای مقدماتی فرانسه پرداخت. روزی که محمد امتحان زبان فرانسه را در دبیرستان می‌گذرانید، طبق روال پیشین فقط یک نسخه سؤال از مرکز برای آن حوزه امتحانی ارسال شده بود. اگر می‌خواستند سؤالات را در جلسه عمومی قرائت کنند آن گاه در دست منشی او نسخه‌ای از سؤالات نبود تا برایش بخواند و اگر عکس قضیه را انجام می‌دادند سایر شاگردان از آن مطلع می‌شدند. در اینجا حافظه و هوش سرشار وی مددکار همه شد و به ممتحنین پیشنهاد نمود که ابتدا یک مرتبه دیکته و ترجمه فرانسه را برایش بخوانند و بعد برای انجام امتحان سایر شاگردان بروند. این کار را کردند و وی بدون اشتباه، مطالب قرائت شده را به منشی اش دیکته کرد و هجی نمود و نمره ۲۰ هم گرفت. به دست آوردن کار دولتی برای نابینایان، مشکل بزرگتری بود که محمد خزائلی هم با آن مواجه گردید و مثل همیشه با تلاش و کوشش و نشان دادن لیاقت شخصی خود درسال ۱۳۲۱ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و به این ترتیب راه دیگری به روی نابینایان گشوده شد. او ابتدا در دبستانهای گلپایگان و خمین و سپس در دبیرستان‌های اراک به تدریس پرداخت. در زمانی که معلم «مدرسه عظیمیه» اراک بود، علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به اراک آمد و قرار شد معلمین هر کدام در مورد رشته و فن خود مطلبی را بیان کنند. از مدیر مدرسه پرسیدند معلم کلاس ششم کیست؟ مدیر وقت، محمد خزائلی را معرفی نمود و وی در حضور وزیر فرهنگ، هندسه را با ارائه اشکال هندسی به شاگردان تدریس نمود. نتیجه کار به قدری عالی بود که وزیر را متعجب ساخت تا آنجا که مدال درجه اول علمی را به وی اعطا نمود. محمد خزائلی در جوانی با هنر موسیقی آشنایی پیدا کرد و گهگاه نغمه سازی برای دل خود می‌نواخت. روزی که در مجلس جشن و سروری ساز را به دامن او نهادند و از او خواستند که بنوازد، وی پس از اندکی تأمل، ساز را به کناری نهاد و از آن پس برای همیشه دست از نواختن برداشت. در یکی از کلاسهای درس بود که محمد خزائلی عاشق یکی از شاگردان خود به نام صدیقه عظیمی عراقی شد. علیرغم آنکه این عشق دوجانبه بود ولی پدر و مادر دختر با این ازدواج مخالف بودند. بالاخره بعداز گذشت چند سال این ازدواج سر گرفت و در سال ۱۳۱۸ زندگی مشترکش را آغاز کرد. حالا دیگر همسرش کتابها را برایش می‌خواند و او مطالب را به حافظه اش می‌سپرد. ثمره این پیوند چهار پسر و چهار دختر می‌باشد. محمد خزائلی که او را محمد نابغه لقب داده بودند، هیچ گاه در راه تحصیل علم از پای ننشست و به آموختن ادبیات عرب، فلسفه قدیم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم کلام و تاریخ اسلام پرداخت. آنگاه به تهران آمد و با وجود مشکلات فراوانی که در سر راهش بود در کنکور دانشگاه شرکت کرد و قبول شد و سرانجام در سال ۱۳۲۴ موفق به اخذ درجه لیسانس با رتبه شاگرد اولی از دانشکده الهیات و نیز مفتخر به دریافت مدال علمی گردید. پس از آن باز هم در سال ۱۳۲۵ از دانشکده حقوق و در سال ۱۳۲۹ از دانشکده ادبیات به دریافت لیسانس توفیق یافت. با پشتکار عجیب و ذوق به تحصیل علم و دانش که در نهاد او منحصر به فرد بود تحصیلات عالیه خود را ادامه داد تا درسال ۱۳۳۲ در رشته ادبیات فارسی و در سال ۱۳۳۶ در رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران درجه دکترا گرفت. وی به تصدیق اغلب دانشمندان و اهل فن، در زمینه علوم مذهبی، ادبیات عرب، معقول و منقول، تصوف، علم، تفسیر، حقوق اسلام و مذهب‌شناسی کم نظیر بود. به زبانهای عربی ، فرانسه و انگلیسی تسلط کامل داشت و به زبان آلمانی نیز آشنا بود. محمد خزائلی در سال ۱۳۱۱ آموزشگاه خزائلی را در اراک تأسیس کرد و بعدها آموزشگاهای متعدد خزائلی را در تهران بنیاد نهاد و تمام آنها را شخصاً مدیریت می‌کرد. او بنیانگذار اولین مدرسه شبانه در ایران است. وی نه تنها به باسواد کردن افراد بینا سعی وافی نمود بلکه از با سواد نمودن نابینایان نیز غافل نبود. او اولین کسی بود که «انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران» و سپس «آموزشگاه نابینایان بزرگسال» را تأسیس نمود و سهم خود را در باسواد کردن روشندلان کشور تا سر حد امکان ایفا نمود. وی یک لحظه از تلاش در عرصه تعلیم و تربیت غافل نماند و به راستی عمر خود را در گرو تحصیل و تدریس علم و دانش نهاد. درسال ۱۳۴۸ «مجله روشندل» را برای اشاعه اخبار مربوط به نابینایان ایران و جهان منتشر نمود. از مؤسسات نابینایان کشورهای سیلان، هندوستان، فرانسه، جمهوری فدرال آلمان، عربستان سعودی، جمهوری دمکراتیک آلمان، روسیه و اسپانیا با هدف گسترش فعالیت‌های نابینایان ایران بازدید نمود. وی عضویت «کمیته اجرایی خاورمیانه» در «شورای ملی رفاه نابینایان «اتحادیه بین‌المللی نابینایان» و «کمیته اجرایی کنفرانس بین‌المللی تربیت مبتلایان به نقص بینایی» را برعهده داشته‌است. محمد خزائلی علاوه بر تدریس در آموزشگاههای خود، در مراکز آموزشی عالی کشور نیز به تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در مدت ۶۲ سال زندگی پرثمر خود ۳۹ کتاب ارزنده تألیف کرد که اغلب آنها در دانشگاه‌ها و مدارس علمیه تدریس می‌شود. تألیفات وی در چهار بخش تحت عناوین: رسالات، کتابهای درسی، سایر تألیفات و آثار چاپ نشده به شرح ذیل است: نخستین رساله دکترای ادبیات خود را به روشنگری درباره «اعلام قرآن» اختصاص داد و اکنون این کتاب ارزنده از جمله کتابهای منبع و مأخذ تحقیقات قرآنی و اسلامی است. رساله دکترای حقوق او نیز کتابی است به نام «مسئولیت مدنی کارفرما، ناشی از عمل کارگر» که این اثر پژوهشی نیز می‌تواند ملاک بسیاری از داوریهای وزارت کار قرار گیرد. دکتر محمد خزائلی تألیف ارزنده دیگری دارد به نام «احکام قرآن» این کتاب جامع، مقام آن را دارد که رهنمود راستین حکام شرع قرار گیرد. همچنین کتاب «فقه» را در شش جلد تدوین نموده‌است. «فلسفه اسلام» و ترجمه «معالم القریه فی الحکام الحسبه» نیز از آثار دیگر اوست. وی در گلستان و بوستان سعدی نیز عارفانه و محققانه سیر معنوی و علمی نموده و با تألیف دو جلد کتاب به نامهای «شرح گلستان» و «شرح بوستان»، هرگونه معضل و مشکلی را که ادب دوستان در بیانات و سروده‌های سعدی داشته‌اند رفع کرده و پرده ابهام و ایهام را از آن به کنار زده‌است. کتاب دیگری به نام «گلهای ادب» درچهار جلد را نیز تقدیم علاقه مندان به ادبیات فارسی نموده‌است و همچنین کتاب «دستور زبان جاویدان» از آثار گرانقدر دکتر محمد خزائلی است. «خودآموز حکمت مشاء» یکی دیگر از تألیفات اوست که ترجمه‌ای بلیغ و رسا از «مقاصد الفلاسفه» امام محمد غزالی است . برگزیده‌هایی زیبا از آثار ادب عرب گردآورده که با طبع لطیف و حساس خود، کتابی خواندنی و جمیل به کتابخانه‌های دانش پژوهان هدیه داشته و نام آن را «المنتخب فی ادب العرب» نهاده‌است . کتابهای «نهج الادب» در صرف و نحو عربی را در شش جلد و «الاسلوب الحدود» برای مکالمه عربی را در دو جلد تألیف نموده‌است . سه کتاب دیگر در رشته منطق دارد به نام‌های «منطق و مختصری از فلسفه شرق» ، «منطق نظری» و «منطق عملی» که در حقیقت از راه دانش ثمر بخش منطق، دریچه‌ای به باغ فلسفه گشوده‌است. زیبایی‌شناسی یکی از رشته‌های فلسفه‌است و این واقعیت را در کتاب «تاریخ مختصر فلسفه و زیبایی شناسی» که دکتر محمد خزائلی تدوین نموده‌است، می‌توان به نیکویی دریافت . کتاب دیگری که بر آن نام «مختصر روانشناسی» نهاده، کتابی است کامل که همگان را با دانش روانشناسی آشنا می‌سازد. داستانهای «دایانا و ونوس» در ادبیات یونان، روم، انگلیس و ایران نیز آثار زیبای اوست. دکتر محمد خزائلی به آموزش بنیادها و نهادهای ادبی خدمتی بسزا کرده و از همکاران و دوستان خود نیز یاری گرفته‌است، کتاب «بدیع و قافیه» را با همکاری دکتر حسن سادات ناصری تألیف کرده، کتاب «مختارات» را با یاری دکتر محمد خوانساری نوشته، «دستور جاویدان» را به مدد سید ضیاءالدین می‌رمیران تدوین کرد. «اسلوب الحدیث» را با کمک سید عبدالباقی تنکابنی به مشتاقان هدیه نموده‌است. وی آثار مدون دیگری دارد که اکنون در کتابخانه‌ای که از او به یادگار مانده و به دانشگاه اصفهان هدیه شده موجود است. از آن جمله آثار وی چون ترجمه «تحافته الفلاسفه» غزالی، ترجمه «مفتاح العلوم» خوارزمی، «فرهنگ اصطلاحات روانشناسی و فلسفی» با استفاده از فرهنگهای روانشناسی و فلسفی فرانسه و انگلیس را می‌توان نام برد. دکتر محمد خزائلی نه تنها در راه نشر معارف دیرپای ایران و اسلام به راستی فعالیت می‌نمود، بلکه زندگانی و بهسازی و بهزیستی جامعه نابینایان ایران را نیز مدنظر داشت. وی طی بیست سال متوالی که انجمن ملی هدایت و حمایت نابینایان ایران را بنیاد نهاده بود و بعد منجر به تشکیل سازمان رفاه نابینایان ایران شد، خدمتی همیشگی و مستدام در حق این گروه نمود و آنچه داشت برای آنان در طبق اخلاص نهاد و هدیه کرد. دکتر محمد خزائلی، در ۲۲ خردادماه ۱۳۵۳ پس از یک هفته اغما در سن ۶۲ سالگی چشم از جهان فروبست.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرلشكر حسین خزاعى، در 1294 در تهران متولد شد. در 1313 به اخذ دیپلم نائل شد و وارد دانشكده‏ى افسرى گردید و در 1315 از دانشكده‏ى مزبور فارغ‏التحصیل شد. در ضمن خدمت، دانشكده‏ى حقوق را طى كرد و چند دوره‏ى كوتاه‏مدت به اروپا رفت و سرانجام دانشگاه جنگ را نیز به اتمام رسانید. در 1337 درجه‏ى سرتیپى گرفت و فرمانده مركز توپخانه در اصفهان شد. در 1341 با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، فرمانده دانشكده‏ى افسرى گردید و در 1345 درجه‏ى سپهبدى گرفت و به ریاست دانشگاه پدافند ملى برگمارده شد. سپهبد خزاعى سال‏ها در رأس آن دانشگاه قرار داشت. در 1356 معاون نخست‏وزیر شد و سمت خود را تا پایان رژیم حفظ كرد. خزاعى مردى فاضل، آرام و تحصیلكرده بود و به چند زبان خارجى تكلم مى‏نمود. در طول خدمات نظامى غالباً به مشاغل فرهنگى گمارده مى‏شد. خزاعى در زمستان 1378 در تهران درگذشت. مدتى ریاست اداره پنجم ستاد را عهده‏دار بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1257 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى صاحب منصبى قزاقخانه شد و پس از اتمام آن با درجه‏ى افسرى مأمور خدمت در آتریاد آذربایجان گردید و تدریجاً مراحل ترقى را پیمود. چون افسرى رشید و جدى بود، در چند مخاصمات داخلى در اثر ابراز شجاعت نشان و درجه گرفت و در 1295 سرهنگ شد و در 1298 به درجه‏ى سرتیپى نایل آمد. پس از كودتاى 1299 امیرپنجه شد و در تیر ماه 1300 در رأس هیئتى براى سركوبى قیام كلنل محمدتقى خان پسیان، عازم خراسان گردید. اعضاء هیئت عبارت بودند از كلنل گلروپ رئیس ژاندارمرى و كلنل عزیزاللَّه خان (ضرغامى) و كلنل سالار نظام (كوپال). هیئت پس از ورود به سبزوار مواجه با مقاومت ماژور اسمعیل خان بهادر فرماندار نظامى سبزوار، یار و غار كلنل محمدتقى خان شد و به سرتیپ حسین آقا و اردوى وى اجازه‏ى ورود به شهر را نداد و آنها را محترمانه بازداشت كرد. در همان موقع، كلنل از مشهد به سبزوار آمده با هیئت مذاكره نمود و آنها را وادار به عزیمت به تهران كرد. در همان سال پس از شهادت كلنل در قوچان، امیرپنجه حسین آقا در رأس یك اردوى پنج هزار نفرى با سمت رئیس قزاقخانه‏ى خراسان، عازم مشهد شد و با اختیاراتى كه از طرف رئیس‏الوزراء و وزیر جنگ داشت، با قدرت كامل به تصفیه حساب پرداخت و جمع كثیرى از دوستان و نزدیكان كلنل پسیان را دستگیر و به زندان افكند. روزنامه‏هاى طرفدار كلنل را منحل نموده و مدیران آن را دستگیر نمود. عده‏اى از دوستان و نزدیكان محمدتقى خان محاكمه و اعدام گردیدند و در مدت كوتاهى منطقه را آرامش بخشید. در دى ماه 1300 سردارسپه سازمان جدید قشون را بنیاد نهاد و امیرپنجه حسین آقا با درجه‏ى تازه‏ى امیرلشكرى، فرمانده لشكر شرق شد و امنیت خراسان و سیستان و بلوچستان و استرآباد به او سپرده شد. در مدت كوتاهى، وضع لشكر شرق تغییر كرد، دو تیپ و چهار هنگ آماده شد و به تمام خودسرى‏هاى اشرار خاتمه داد. در اوایل 1303 پس از برهم خوردن واقعه‏ى جمهورى، سردارسپه ظاهراً به صورت قهر به بومهن ملك شخصى خود رفته و از ریاست وزرائى كناره گرفت، فرماندهان لشكرها دست به تظاهراتى له او زدند. امیرلشكر حسین خزاعى بیش از هر لشكرى تظاهر نمود. تلگرافى متجاوز از هزار كلمه به مجلس شوراى ملى مخابره كرده متذكر شد چنانچه ظرف 48 ساعت ترضیه خاطر سردارسپه فراهم نشود، لشكر شرق پایتخت را تسخیر و ساختمان مجلس را بر سر نمایندگان ویران خواهد نمود. در همان تلگرام اضافه كرده بود كه جلوداران لشكر به سمت تهران حركت كردند. در سال 1303 سردارسپه از لشكر شرق بازدید به عمل آورد، از خدمات خزاعى قدردانى كرد. در همین دیدار چون خزاعى مردى متشرع و مذهبى بود، به فرمانده كل قوا پیشنهاد كرد كه او را سخت عصبانى نمود. پیشنهاد این بود كه من (خزاعى) در جوار قبر حضرت رضا (ع) براى خود قبرى تدارك دیده‏ام، اگر اجازه بفرمائید براى شما هم چنین كارى انجام دهم. رضاخان از شنیدن چنین پیشنهادى سخت عصبانى شد. كسى كه آرزوى سلطنت ایران را در سر دارد، از پیشنهادى كه بوى مرگ از آن استشمام مى‏شود، چه حالتى پیدا خواهد كرد. سردارسپه بر خزاعى پرخاش نمود و اظهار كرده بود فرماندهى كه به فكر مردن باشد، به درد فرماندهى نمى‏خورد. او را از لشكر شرق تغییر داد و به تهران احضار نمود ولى چون بین آن دو دوستى و مودت وجود داشت، پس از چندى او را مأمور لرستان نمود. او در لرستان دنباله كار سپهبد احمدى را تكمیل كرد، یكباره چهارده تن از سران الوار را به بروجرد براى میهمانى دعوت كرد و همه‏گونه وسائل خوشى آنها را تدارك دیده بود، هنوز غذاى ماكول و لذیذ از گلوى میهمانان پائین نرفته بود كه مأمورین خزاعى آنها را محاصره نموده، دستبند زدند و در یك طرفةالعین آنها را به پاى چوبه‏ى دار كه قبلاً آماده شده بود بردند. از قرار، یك چوبه بیشتر از تعداد نفرات بود. افسر مأمور از خزاعى كسب تكلیف مى‏كند. او در آن هنگام با معین‏السلطنه فرماندار بروجرد مشغول تخته‏نرد بودند، خزاعى به افسر مى‏گوید جناب حاكم را هم ببرید. حاكم ابتدا آن را شوخى تصور مى‏كند، ولى بعد متوجه مى‏شود مسئله جدى است، عجز و الحاح او به جائى نمى‏رسد. خزاعى پس از سازمان دادن به لشكر لرستان، مأموریت اداره لشكر آذربایجان را پیدا مى‏كند. در آنجا نیز از شدت عمل كوتاهى نكرد. وى سپس به تهران احضار شد و فرمانده پارك توپخانه و مهمات ارتش گردید و تا 1320 در آن سمت برقرار بود. در همان سال در 63 سالگى در تهران درگذشت. وى در جوانى با خانواده‏ى داورپناه كه سپاهى بودند، ازدواج كرد و صاحب فرزندان متعدد شد. در تربیت فرزندان خود سعى جمیل به كار برد و همه از تحصیلات عالى برخوردار شدند. على فرزند ارشد وى به درجه‏ى سرلشكرى، چندى رئیس اداره‏ى اردنانس ارتش بود. قاسم با درجه‏ى سپهبدى، چندى فرمانده دانشگاه پدافند ملى و زمانى معاون نخست‏وزیر گردید. تحصیلاتى بسیار عالى و درخور ستایش داشت. مهدى هم با درجه‏ى سرلشكرى فرمانده لشكر كرمانشاهان گردید. یكى دیگر از فرزندان او سرتیپ شد. تنها فرزند كوچك او شغل قضا انتخاب نمود و مراحلى از مقامات قضائى را طى كرد. سید مهدى میراشرافى چندى داماد او بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1290 در تهران تولد یافت. پس از اخذ دیپلم متوسطه در 1314 جزء محصلینى بود كه بانك ملى ایران براى طى دوره‏ى حسابداران قسم خورده به انگلستان فرستاد. وى مدت هشت سال در انگلیس به تحصیل در رشته‏ى حسابدارى پرداخت. پس از مراجعت به ایران، به ریاست اداره‏ى بررسى‏هاى اقتصادى رسید و مجله‏ى اقتصادى بانك ملى را دایر كرد. وقتى بانك توسعه‏ى صنعتى و معدنى ایران با مشاركت چند كشور خارجى از جمله هلندى‏ها در این كشور تأسیس یافت، او به آن بانك رفت. ابتدا معاون و بعد رئیس كل بانك مزبور شد و سال‏هاى طولانى با حمایت و پشتیبانى مهندس شریف‏امامى در رأس بانك مزبور قرار داشت. آن بانك یكى از قوى‏ترین بانك‏هاى دنیا بود. پول‏هاى سرشارى در اختیار داشت. غیر از اعطاء وام به صاحبان صنعت، بانك در سرمایه‏گذارى‏ها شركت مى‏نمود. از شركتهاى وابسته به آن بانك، یكى كاغذ پارس و دیگرى بانك ایرانشهر بود. خردجو مردى باسواد، زرنگ و عاقل بود. از تظاهر بیزار بود و سعى مى‏كرد خود را فرد كوچكى جلوه دهد. در حالى كه تمام تجار و صنعتگران ایران نیاز به او داشتند، یك تصمیم وى موجبات رشد یا سقوط یك واحد صنعتى بزرگ را فراهم مى‏نمود. شهر صنعتى البرز در دشت قزوین كه متجاوز از چهارصد كارخانه را در بر داشت، از اعتبارات و وام‏هاى همین بانك بنیاد گرفته بود. خردجو در اوت 1365 در خارج از كشور وفات یافت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1283 ش)، نویسنده و استاد دانشگاه. وى در رشته حقوق و علوم سیاسى مدرك لیسانس و از دانشگاه پاریس دكترى گرفت. استاد حقوق ادارى و اقتصاد در دانشكده‏ى حقوق بود. از آثار وى: «جزوه اقتصاد سال اول دانشكده‏ى حقوق»؛ «حقوق ادارى».[1] استاد، محقق. تولد: 1258، كرمانشاه. درگذشت: تیر 1374، آمریكا. كریم سنجابى پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى در زادگاهش، در دارالفنون ادامه‏ى تحصیل داد و سپس از دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران فارغ‏التحصیل گردید. آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل به فرانسه رفت و در رشته‏ى حقوق اقتصاد دكترى (رساله‏ى او به زبان فرانسوى درباره‏ى اصطلاحات ارضى بود كه در سال 1313 نوشته شده است) گرفت. پس از بازگشت به ایران (پس از اخذ مدرك دكترى) در دانشكده‏ى حقوق به تدریس پرداخت و سال‏ها استاد رشته‏ى حقوق ادارى بود. دكتر كریم سنجابى در دوره‏ى 26 مجلس شوراى ملى از طرف مردم كرمانشاه به نمایندگى مجلس انتخاب شد. دكتر محمد مصدق در روز 12 اردیبهشت سال 1330 هیئت دولت خود را تشكیل داد و به مجلس شوراى ملى معرفى نمود. دكتر كریم سنجابى در این كابینه به وزارت فرهنگ منصوب شد. این هیئت دولت مدت نه ماه بر سر كار بود. دكتر مصدق در 5 دى ماه همان سال به ترمیم هیئت دولت اقدام و دكتر محمود حسابى به جاى دكتر سنجابى وارد هیئت دولت شد. دكتر كریم سنجابى از اعضاى جبهه‏ى ملى بود. در خلع ید از شركت نفت سابق و ملى شدن صنعت نفت فعالیت داشت. پس از كودتاى 28 مرداد سال 1332 همراه با دیگران دستگیر و بازداشت شد. علاوه بر این دستگیرى، وى چند بار دیگر نیز به زندان افتاد. وى در ابتداى دوره‏ى دوم فعالیت خود حزب میهن را تأسیس كرد و بعد به همراهى چند تن دیگر حزب ایران را به وجود آورد. از جمله آثار او كتابى است به نام امیدها و ناامیدیى‏ها (لندن، 1369) كه حاوى خاطرات اوست. از آثار دیگر او است: جزوه‏ى اقتصاد سال اول دانشكده‏ى حقوق (1321)؛ حقوق ادارى (1334). در اوج تظاهرات مردم در انقلاب اسلامى به دكتر كریم سنجابى پیشنهاد تشكیل هیئت دولت و عضویت در هیئت دولت و ریاست شوراى سلطنت داده شد كه از پذیرش آنها خوددارى كرد. در همان زمان كریم سنجابى دستگیر و به زندان افتاد كه در آذر سال 1357 از زندان آزاد شد و به تجدید حیات جبهه‏ى ملى اقدام كرد. پس از انقلاب اسلامى، دكتر كریم سنجابى در دولت موقت مهندس مهدى بازرگان مدتى عهده‏دار وزارت امور خارجه بود. وزیر، وكیل مجلس، استاد دانشگاه عضو و رئیس جبهه ملى، مخالف محمدرضا پهلوى. در 1283 در كرمانشاه تولد یافت. پدرش قاسم‏خان سردار ناصر رئیس ایل سنجابى بود كه مدتها در دوران سلطنت رضاشاه در زندان و تبعید به سر مى‏برد. سنجابى پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى حقوق تهران شد و از مدرسه‏ى مزبور لیسانس ادارى گرفت و جزء اولین دسته محصلین دولتى به اروپا اعزام شد و در پاریس ادامه‏ى تحصیل داد و دكتراى حقوق دریافت نمود. پس از ورود به ایران، در 1313 به دانشیارى دانشكده جدیدالتاسیس حقوق و علوم سیاسى انتخاب شد. پس از 5 سال به مقام استادى و تدریس در دانشگاه رسید و بعد با حفظ سمت، به خدمت در وزارت معارف درآمد و مشاغلى در آن وزارتخانه پست سرگذاشت. چندى كفیل دبیرستان دارائى، مدتى كفیل ریاست آموزش متوسطه و زمانى ریاست اداره‏ى آموزش عالى را داشت. در 1321 به معاونت دانشكده‏ى حقوق و در 1325 به ریاست دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى با راى استادان انتخاب گردید. از 1328 كه موضوع ملى شدن صنعت نفت مورد توجه قرار گرفته و نطفه‏ى جبهه ملى بسته شد، سنجابى عضویت جبهه را پذیرفت و از اعضاى فعالى جبهه گردید. در 1330 كه مصدق ماموریت اداره‏ى امور كشور را بر عهده گرفت، او را به سمت وزیر فرهنگ معرفى كرد. سنجابى یك سال مقام وزارت داشت، نه تنها قدمى براى فرهنگ كشور برنداشت، بلكه اوضاع آشفته‏ى آن وزارتخانه را آشفته‏تر كرد و سرانجام آنجا را ترك نمود. در 1331 به هنگام طرح مسئله‏ى ملى شدن صنعت نفت در دادگاه لاهه، در معیت مصدق به آنجا رفت و قاضى اختصاصى ایران بود. در انتخابات دوره‏ى هفدهم، از كرمانشاه به وكالت مجلس انتخاب شد و عضویت فراكسیون جبهه ملى را داشت. پس از سقوط مصدق، وى تحت تعقیب قرار گرفت، مدتها به حالت اختفاء مى‏زیست، سرانجام به شفاعت حشمت‏الدوله والاتبار كه نفوذى فوق‏العاده بر شاه داشت، خود را معرفى نمود و همان روز آزاد شد و كرسى استادى دانشكده‏ى حقوق را مجددا به او دادند. سنجابى تا سال 1342 فعالیتى نداشت و اساسا با سایر اعضاى جبهه ملى حشر و نشر نمى‏نمود، ولى از آن سال به بعد وارد مبارزات سیاسى شد. گاهى پنهان و زمانى آشكار به مبارزه ادامه مى‏داد و در جلسات جبهه ملى شركت مى‏نمود. چند بار مورد تعرض واقع شد، چندى در زندان به سر برد و مدتى تحت‏نظر بود تا اینكه در 1357 رهبر جبهه ملى ایران شد و مبارزه‏ى جبهه ملى علیه شاه و رژیم را او علنى ساخت. در آن سال فعالیتى چشمگیر داشت و معتقد بود شاه باید سلطنت كند نه حكومت. چندى سفر به خارج نمود. در آبان‏ماه چند روزى طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شد. چند جلسه طولانى ملاقات با سپهبد مقدم رئیس ساواك داشت، سرانجام روزى به اتفاق او به دیدار شاه رفتند، بنا به نوشته‏ى شاه، او دست شاه را بوسیده و از اعمال گذشته‏ى خویش اظهار ندامت كرده و شاه تكلیف نخست‏وزیرى به او مى‏كند كه موكول به مطالعه و پاسخ مى‏شود ولى جو زمان اجازه‏ى قبول چنین سمتى را كه صمیمانه خواستار آن بود، نداد. سنجابى مردى كم‏استعداد و استادى كم‏سواد بود. هیچگونه تحقیق علمى در كار خود نكرد. چهل سال تدریس حقوق ادارى با او بود، هرگز نخواست كتابى در این زمینه با پیشرفتهاى روز تهیه كند. چند صفحه جزوه‏ى ناقص را به صورت فتوكپى بین دانشجویان تقسیم مى‏كرد. وى در اواخر عمر خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد و آن را انتشار داد. در 1375 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به امین‏الضرب، فرزند حاج محمد حسن اصفهان، امین دارالضرب در 1289 ه.ق متولد شد. پدرش از تجار معتبر و سرمایه‏داران بزرگ ایران بود و قسمت اعظم صادرات ایران توسط او انجام مى‏گرفت و مدتى نیز ضرابخانه و ضرب مسكوكات دولتى در اجاره او بود و اولین كسى است كه كارخانه برق وارد ایران كرد. محمد حسین تحصیلات ابتدایى خود را نزد معلمین خصوصى آغاز كرد و پس از آموزش زبان فارسى و مقدمات عربى طبق معمول زمان دروس حوزه‏اى را بطور كامل فراگرفت و فقه و اصول و فلسفه را در حد سطح تحصیل كرد و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا را نیز فرا گرفت. زبان فرانسه را نیز بخوبى بیاموخت و در مدتى كه آقا سید جمال‏الدین اسدآبادى در تهران به سر مى‏برد و حاج محمد حسن اصفهانى میهماندار او بود زبان عربى را بطور كامل نزد او فرا گرفت و بطور كامل به آن تكلم مى‏نمود. از سن شانزده سالگى كار خود را در تجارتخانه بزرگ پدرش آغاز كرد و تدریجا به فوت و فن تجارت و ملكدارى واقف گردید و چون جوانى متین و باوقار و تحصیلكرده بود بیشتر كسانى كه با پدرش داد و ستد داشتند مایل به مذاكره با او بودند. چند سفر كوتاه مدت به اروپا رفت و مطالعات خود را در امور اقتصادى تكمیل نمود و تقریبا از سن بیست سالگى اداره امور تجارتخانه و املاك با او بود. در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه حاجى محمد حسن امین‏الضرب را به علت تقلب در پول سیاه توقیف كردند. در آن تاریخ حاج محمد حسین كه در اروپا بسر مى‏برد به تهران آمد و براى تصفیه حساب به صنیع‏الدوله وزیر خزانه و داماد شاه مراجعه كرد و صادقانه براى تصفیه حساب آمادگى خود را اعلام نمود و جمع دارایى پدرش را قریب دور كرور تومان تعیین كرد و مبلغ چهار صد هزار تومان طلاى مسكوك و غیرمسكوك به دولت داد و بدین ترتیب پدرش را از زندان آزاد نمود. در این مجرا چهل هزار تومان هم نصیب صنیع‏الدوله شد. حاج حسین آقا امین‏الضرب به علت مسافرتهاى مكرر به اروپا و حشر و نشر با خارجیان داراى افكار بلند بود و حكومت قانون را براى مملكت ضرورى مى‏دانست. وقتى صحبت از تأسیس عدالتخانه پیش آمد، امین‏الضرب در بازار تهران پیشقدم شد و عده زیادى از تجار را با خود همراه ساخت و براى استقرار مشروطیت زحمات زیادى كشید و هم او بود كه فرمان مشروطیت را به متحصنین سفارت انگلیس ارائه داد و به پاس خدماتش در استقرار مشروطیت از طرف تجار تهران به وكالت مجلس انتخاب گردید. در تعیین هیئت رئیسه نیابت مجلس را گرفت و از عوامل بسیار مؤثر دوره اول مجلس بود و تمام كارهاى مجلس با نظر او حل و فصل مى‏شد. وقتى دولت لایحه قرضه از خارجى را به مجلس برد و مجلس با آن مخالفت كرد قرار بر این شد كه بانك ملى تأسیس شود. امین‏الضرب براى تأسیس چنین بانكى پیشقدم شد و چند كرور از سرمایه آن را فراهم كرد. در كمیسیونى كه مجلس براى تعدیل بودجه و افزایش درآمد تشكیل داد امین‏الضرب عضو مؤثر آن بود و خدماتى انجام داد. پس از به توپ بستن مجلس مدتى مخفى بود ولى تدریجا در دفتر كار خود حضور یافته و به امور تجارتى مى‏پرداخت ولى میل به دخالت در امور سیاسى نداشت و به همین دلیل در ادوار بعدى مجلس كاندیدا نشد. در كودتاى 1299 از طرف سید ضیاءالدین بازداشت گردید و قریب صد روز در زندان بسر برد. پس از رهایى از زندان به امور تجارى و ملكدارى پرداخت و باز هم از سیاست كناره گرفت. در دوره هفتم مجلس شوراى ملى از تهران به وكالت انتخاب شد و در دوره هشتم نیز همچنان وكیل بود. وقتى در تهران اتاق تجارت تشكیل شد تجار او را به ریاست انتخاب كردند. امین‏الضرب مردى مؤقر، باسواد، منصف و خیر بود. وفات او در 1311 در 62 سالگى اتفاق افتاد. فرزندانش به ترتیب حسن، محسن، دكتریحیى، و دكتر على‏اصغر داراى ملكات فاضله و بعضى از آنان به مقامات سیاسى و بعضى به مقامات دانشگاهى رسیدند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

متولد 1280 ش و فرزند رئیس‏التجار خراسانى است. وى تحصیلات خود را در رشته كشاورزى در آلمان به اتمام رسانید و بعد از مراجعت به تهران استاد دانشكده كشاورزى كرج شد. مدتى نیز ریاست آن دانشكده را برعهده داشت. در 1328 در وزارت امیر اسدالله علم به معاونت وزارت كشاورزى منصوب گردید و در 1329 در كابینه سپهبد رزم‏آرا وزیر كشاورزى شد. مهدوى دوبار استاندار خوزستان و یكبار نیز استاندار مازندران بود در 1339 در كابینه مهندس شریف امامى مجددا به وزارت كشاورزى رسید. بعد از سقوط كابینه دیگر كارى به او ارجاع نشد و به امور كشاورزى پرداخت و در گرگان و گنبدكاوس تأسیسات بزرگى برپا نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در سال 1303 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارده دانشكده فنى شد و در رشته‏ى برق و الكترونیك درجه‏ى مهندسى دریافت كرد و وارد شركت برق منطقه‏اى تهران شد و سرانجام به معاونت آن سازمان منصوب گردید. چند سالى در معاونت برق تهران انجام وظیفه كرد تا مدیر عامل برق تهران شد و سرانجام به وزارت نیرو منتقل و معاون آن وزارتخانه شد. در شهریور 1357 كه شریف امامى به ریاست دولت انتخاب گردید، مهدمینا را به وزارت نیرو منصوب كرد و قریب دو ماه وزیر نیرو گردید. وى بعد از انقلاب دستگیر و مدتى در زندان اوین بود تا آزاد گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند مهام‏الدوله مترجم سفارت اتریش، در 1275 ش متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه عالى حقوق شد و درجه لیسانس در علم قضائى گرفت و به استخدام در عدلیه درآمد. قریب ده سال شغل قضائى داشت كه مهمترین آن دادستانى اصفهان بود. بعد به وزارت پست و تلگراف منتقل گردید و مقام مدیر كلى گرفت و تدریجا معاون آن وزارتخانه شد. در 1312 شهردار مشهد گردید. شهردارى وى همزمان با برگزارى جشن هزاره فردوسى بود و در زیباسازى و نظافت شهر زحمات زیادى كشید. در 1336 در دوران نخست‏وزیرى دكتر اقبال به سمت شهردارى تهران منصوب شد و براى ایجاد فضاى سبز و احداث پارك زحماتى متحمل شد. از جمله كارهاى او احداث بلوار كشاورز بود. مهام بعد از شهردارى به استاندارى آذربایجان منصوب شد و چند سالى هم در آنجا ماند. در 1340 در دولت دكتر امینى از طرف دیوان كیفر تحت تعقیب قرار گرفت و مدتى به زندان رفت تا اینكه در 1343 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج میرزا حسین خان گرانمایه است. حاج میرزا حسین خان از اهالى سراب بود و در وزارت امور خارجه مشاغل نسبتا خوبى داشت. مدتى نیز در كشورهاى اروپائى به سمت نیابت مأمور وزارت خارجه بود. میرزا رضاخان در 1260 ه.ق متولد شد. پس از چند سال تحصیل در دارالفنون در زمره دانشجویان نظامى زمان ناصرالدین شاه قرار گرفت و به پاریس رفت. پدرش در آن تاریخ نایب سفارت ایران در آنجا بود و با كمك فرخ خان امین‏الدوله موجبات ورود او را به مدرسه سن سیر فراهم نمود. میرزا رضاخان پس از فراغت از تحصیل چند سالى نیز در برلن و استانبول اقامت گزید و به چند زبان خارجى آشنائى یافت. در 1288 ه.ق به او درجه سرهنگى داده شد و زمانى كه میرزا حسین خان سپهسالار وزیر جنگ بود او سمت رئیس دفتر و آجودانى او را داشت و در همین سمت درجه سرتیپ اولى گرفت. بعد از سپهسالار مورد توجه امین‏الملك سینكى (امین‏الدوله بعدى) قرار گرفته با كمك و مساعدت او اولین وزیر مختار ایران در برلن شد و مدت پنج سال در آنجا اقامت داشت. هنگامى كه وزیر مختار ایران در برلن شد و مدت پنج سال در آن جا اقامت داشت. هنگامى كه عین‏الدوله به صدارت رسید او را به معاونت وزارت داخله برگزید و او به منظور اصلاح سازمان ادارى و سیاسى كشور دفترچه‏اى منتشر نمود. در این دفترچه طرق اصلاح ایران گوشزد شده بود. در جنبش مشروطیت نیز دست‏اندركار بود. چند قانون براى مظفرالدین شاه ترجمه كرد و در امضاى قانون اساسى نیز تا حدى كوشش نمود. در اختلاف بین محمد على میرزا و مجلس از همكاران صنیع‏الدوله و مخبرالسلطنه بود و مرتبا براى التیام موضوع به طرفین متوسل مى‏شد. بعد از مشروطیت در كابینه نظام‏السلطنه مافى به جاى مخبرالسلطنه به وزارت عدلیه منصوب گردید ولى در آن سمت نتوانست قدمى بردارد. مدت وزارتش كوتاه بود و پس از آن كارى به او ارجاع نشد ولى تا آخر عمر به عنوان یك رجل تحصیلكرده مرجعیت داشت. مؤیدالسلطنه مدتى در اروپا براى جلب سرمایه‏هاى خارجى به منظور گرفتن امتیازات نفتى فعالیت مى‏كرد. در اوایل جنگ بین‏الملل اول كه آلمانها پیشرفت مى‏كردند و در ایران تبلیغاتى از آلمان مى‏شد مؤیدالسلطنه كه به طرفدارى از آلمانها معروف بود مورد توجه قرار گرفت و زمزمه نخست‏وزیرى او به میان آمد ولى موضوع سرنگرفت. خانواده مؤیدالسلطنه نام فامیلى گرانمایه را براى خود انتخاب كردند. وى مدتى هم حكومت تهران را داشت. وى در شهریور ماه 1307 در اسكندریه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند مؤیدالاسلام كرمانى از یكى از خانواده‏هاى مشهور روحانى كرمان و نواده حاجى‏آقا احمد از مراجع تقلید اوایل قرن گذشته بود. وى در 1245 ش متولد شد و در محضر علماى وقت به تحصیلات قدیمه پرداخت و به درجه اجتهاد نایل گردید. در دوره سوم قانونگزارى از كرمان به نمایندگى مجلس انتخاب شد و با حزب دموكرات همكارى كرد. در واقعه مهاجرت 1294، شركت كرد ولى پس از شكست مهاجرین و انحلال دوره سوم مجلس به تهران بازگشت و در وزارت دارائى به كار مشغول شد. مؤید احمدى مدت سیزده سال مشاور وزارت دارائى بود تا اینكه در 1307 مجددا به نمایندگى كرمان در دوره هفتم قانونگزارى انتخاب شد و هفت دوره پى در پى نماینده و چندى نایب رئیس مجلس شوراى ملى بود. او از نمایندگان سخنور و صریح‏اللهجه مجلس به شمار مى‏رفت و اغلب از مسائل سیاست خارجى و داخلى اظهار نظرهاى بى‏پرده مى‏كرد. مؤید احمدى نخستین نماینده مجلس بود كه در سالهاى قبل از جنگ جهانى دوم درباره مسئله فلسطین هشدار داد و گفت كه توطئه بزرگى در شرف وقوع است و استعمارگران دارند به تدریج یهودیان را به سرزمین فلسطین منتقل مى‏كنند تا روزى در آنجا یك كشور یهودى تأسیس كنند. در 1316 نیز با لایحه‏اى كه محمود بدر وزیر دارائى كابینه جم در مورد وضع مالیات بر چلوار و چیت و پارچه‏هاى ارزان قیمت مورد نیاز طبقات محروم به مجلس تسلیم كرده بود شدیدا مخالفت ورزید و این امر موجب شد كه دولت وقت مانع از تجدید انتخاب او از كرمان گردد. اما وقتى رضا شاه به بى‏غرضى و صحت‏نظر مؤید پى برد با انتخاب وى از حوزه دیگر مخالفت نكرد و به همین جهت مؤید احمدى از این تاریخ تا هنگام وفاتش در 20 آبان 1322 نماینده شهركرد در مجلس بود. پس از وقایع شهریور 1320 مؤید احمدى در سمت ناظر مجلس در بانك ملى ایران شایعات مربوط به دستبرد شاه سابق به جواهرات سلطنتى را تكذیب كرد و از نمایندگان مجلس دعوت نمود كه شخصا از جواهرات پشتوانه اسكناس بازدید به عمل آورند. ولى ضمن نطق دیگرى مسئله املاكى را كه به زور و عنف از مردم گرفته شده بود محكوم كرد و اظهار داشت: «مى‏دانیم شاه سابق 16 سال در این مملكت سلطنت كرد و این را تقسیم به روز بكنیم تقریبا شش هزار روز مى‏شود و در این مدت 44000 سند مالكیت به نام ایشان صادر كرده‏اند اگر تقسیم بكنیم مى‏شود روزى هفت سند مالكیت ایشان گرفته‏اند. ملاحظه مى‏فرمائید كار یك شاهى و صد دینار نیست، مسئله 44000 سند است كه باید جبران بشود».

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا فضلعلى آقا از مجتهدین بنام تبریز و صاحب كتاب حدایق‏العارفین، در سال 1259 در تبریز پا به عرصه وجود نهاد. چون به سن رشد رسید تحصیلات خود را مطابق معمول آن روز در حوزه‏هاى علمیه تبریز ادامه داد. دوره سطح را به اتمام رسانید و چندى هم دروس خارج گرفت. علاوه بر دروس حوزه‏اى چون این خانواده به عرفان و تصوف علاقمند بودند، صاحب ترجمه نیز چندى در این زمینه مطالعه و تجسس نمود و جزو آقازاده‏هاى شاخص و دانشمند تبریز شد و از سلطان احمدشاه لقب نظام‏الاسلام گرفت و نام خانوادگى آنها ملهم از عشق و علاقه به مولانا و عقاید وى مى‏باشد. میرزا محمدعلى پس از فوت پدر در زمره مالكین قرار گرفت و در سراب املاكى تهیه و به كشاورزى مشغول شد و در این رهگذر ثروت پدرى را افزایش داد و چون مردى دست ودل‏باز و سخى بود دوستان فراوانى پیدا كرد. در اوایل سلطنت رضاشاه كاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره‏ى ششم از سراب به نمایندگى انتخاب گردید. مولوى چون در نمایندگى مزاحمتى براى دولت فراهم نمى‏نمود در ادوار بعدى نیز نمایندگى خود را حفظ كرد و در دوره‏هاى ششم، هفتم، هشتم، نهم، دهم، یادزهم، دوازدهم و سیزدهم مجموعا 8 دوره نماینده‏ى مجلس بود. بعد از استعفاى رضاشاه چون نحوه انتخابات تغییر كرد او نتوانست بقیه عمر را در بهارستان سپرى سازد لذا به شغل ملكدارى پرداخت و سرانجام در سن 76 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1242 ش متولد شد. پدرش حاج میرزا عباسقلى از مستوفیان درجه اول بود. محمود تحصیلات خود را مطابق معمول زمان انجام داد و به سیره خانوادگى وارد وزارت مالیه گردید. اولین شغل او لشكرنویسى بود، بعد داخل وزارت كشور شد و جندى حكومت سلطان‏آباد عراق و ثلاث را برعهده داشت. مدتى هم حكومت تهران با او بود و در جنگ بین‏الملل اول حكومت بنادر جنوب را داشت. وقتى انگلیسى‏ها به جنوب حمله كرده بوشهر را تصرف كردند موقرالدوله را به هندوستان تبعید كردند. وقتى از تبعید بازگشت به معاونت وزارت داخله منصوب شد. در كودتاى 1299 در كابینه سید ضیاءالدین طباطبائى به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردید. پس از یك ماه وزارت در فروردین 1300 به بیمارى سكته درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

روزنامه‏نگار و سیاستمدار در 1277 در بوشهر تولد یافت. پدرش میرزا حسین‏خان موقرالملك از اعیان و مالكین بوشهر و چند دوره نمایندگى مجلس را عهده‏دار بود. مجید تحصیلات مقدماتى را در مدرسه سعادت بوشهر انجام داد و سپس براى ادامه تحصیل به بندر كراچى رفت. سالى چند در آنجا تحصیل نمود و زبان انگلیسى را فرا گرفته به ایران آمد. ابتدا در تجارتخانه حاج رئیس‏التجار بهبهانى به كار انشاء مراسلات و معلمى فرزندان آن مرحوم مشغول شد. پس از چندى به تهران آمد و در كالج امریكائى ثبت‏نام نموده دوره آنجا را پایان داد. در اوایل سلطنت رضا شاه امتیاز روزنامه مهر را گرفت كه ابتدا بصورت هفتگى انتشار مى‏یافت بعد یومیه شد. در 1314 كه رضاشاه به جهاتى به زین‏العابدین رهنما نماینده مجلس و مدیر روزنامه نیمى رسمى ایران، متغیر شد و امر به خروج فورى او از ایران داد امتیاز روزنامه ایران و مدیریت آن را به مجید موقر واگذار كردند و او چاپخانه و دفتر سازمان روزنامه ایران را در دست گرفت و خیلى مطابق میل و علاقه شهربانى آن روز كار كرد. در دوره یازدهم او را به جاى پدرش براى نمایندگى مجلس انتخاب كردند و موقعیت ممتازى به دست آورد. در تعریف و تمجید با عباس مسعودى كه وكیل مجلس و مدیر روزنامه اطلاعات بود مسابقه مى‏دادند. در ادوار بعدى هم وكیل شد. بعد از شهریور 1320 كه اوضاع برگشت و افرادى كه تبعید یا زندان بودند در مقام مطالبه حقوق حقه خود برآمدند از جمله زین‏العابدین رهنما روزنامه ایران را مطالبه نمود و مجددا امتیاز را به او واگذار كردند مجید موقر هم براى اینكه از قافله عقب نماند تقاضاى امتیاز روزنامه نمود و روزنامه‏اى به نام مهر ایران بطور یومیه دائر كرد. سردبیرى این روزنامه را هاشمى حائرى كه بعدها مستقلا روزنامه طلوع را منتشر كرد بعهده داشت كه هم خوش فهم بود، هم بسیارى از محققین و نویسندگان را جلب نمود. افرادى چون ملك‏الشعراى بهار و حسین مكى مطالب تاریخى و تحقیقى خود را در مهر ایران منتشر مى‏كردند و یادداشت‏هائى از طرف داود امینى تحت عنوان از سوم تا 26 شهریور در آن روزنامه منتشر مى‏داد كه حاوى نكات جالبى بود و از اسرار شهریور 20 پرده برمى‏داشت. روزنامه مهر ایران در آن ایام از بهترین روزنامه‏هاى منتشره بود. موقر دوره شانزدهم هم وكیل مجلس شد و روزنامه را به برادرزاده‏اش محسن موقر واگذار كرد. ولى دیگر مهر ایران آن وضع سابق را نداشت و فقط یك روزنامه خبرى بود. تدریجا امتیاز را هم به او داد و خود فارغ از كارهاى مطبوعاتى به تجارت و ملكدارى مشغول شد. چندى بدین منوال گذراند تا مجددا مجله‏اى به نام مهر دائر كرد كه هرماه یك شماره انتشار مى‏داد. مجید موقر مردى ثروتمند و مالك بود معذالك كه بیش از سى سال روزنامه‏نویسى كرد شخصا یك روزنامه نویس نبود و همیشه، نویسنده را اجیر مى‏كرد. در 70 سالگى در تهران به طور ناگهانى درگذشت. البته بعد از او كرسى وكالت مجلس هم به برادرزاده‏اش واگذار شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 4 مهر 1395  - 12:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی