عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
اشعار ویژه شب هفتم محرم- حضرت علی اصغر (ع)
به مناسبت فرا رسیدن ایام محرم الحرام و عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) عقیق هر روز جدیدترین اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت فرا رسیدن ایام محرم الحرام و عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) عقیق هر روز جدیدترین اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند.
جواد پرچمی :
مناجات با خدا-روضه حضرت علی اصغر(ع)
هرکس برای توبه محکم نیت نداشت
اشک و دعای نیمه شبش کیفیت نداشت
شیطان ز شش جهت طرفم حمله میکند
یارب کمک عبادت من امنیت نداشت
من مستحق مغفرت اصلا نبوده ام
بخشید، چون برای خودش خوبیت نداشت
جان خودم که همت من عبد بودن است
اما چه سود نیت من فعلیت نداشت
آن عاشقی به قرب خدایش رسید که
کاری به کار جمعیت و کمیت نداشت
آن کثرتی خوش است که خلوت بیاورد
اهل سحر، کمیل علی جمعیت نداشت
افطار من به فکر فقیری نبود وای
خاکم به سر که روزه من ماهیت نداشت
دل را به سمت مقصد خوبی نمی برد
آن عالمی که جلوه ربانیت نداشت
با چند التماس دعا گیج میشود
در سیر خویش عابد اگر ظرفیت نداشت
در سرگذشت حر ریاحی برو ببین
صاحب نفس نمی شد اگر تربیت نداشت
مدیون گردگیری یار است این دلم
بین غبار آینه شفافیت نداشت
من با علی به بندگی ام فخر می کنم
که جز علی عبادت حق تولیت نداشت
در اصل کعبه تا به ابد ملک حیدر است
وقتی نجف به غیر خدا ملکیت نداشت
من بی حسین سوی خدا هم نمی روم
بی روضه ذکر و ادعیه جذابیت نداشت
**
کف می زدند دور و بر حرمله سپاه
شش ماهه را زدن به خدا تهنیت نداشت
رو زد حسین حرمله اما سه شعبه زد
این نانجیب ذره ای انسانیت نداشت
سید محمد میرهاشمی :
یاس حرم ز شاخه جدا از سه شعبه شد
کوچکترین شهید فدا از سه شعبه شد
بین گلو و تیر ، که سنخیتی نبود
تکخال عشق بود و دو تا از سه شعبه شد
شش ماه او تمام شد و در منای عشق
قربان سیدالشهداء از سه شعبه شد
وقتی پدر ز حنجر او تیر را کشید
زد دست و پا به خون و رها از سه شعبه شد
در پاسخ به شادی شرم آور عدو
در خیمه های تشنه عزا از سه شعبه شد
دیدی دلا به محشر کبرای کربلا
شور قیامتی که به پا از سه شعبه شد
آنجا که کاخ صبر و امیدش خراب شد
غمخانه ی رباب بنا از سه شعبه شد
سید ضیاء قاسمی :
بیتاب که او را نکند دیر بخواهد
میرفت که آب از شرر تیر بخواهد
میدید پدر در جگر معرکه تنهاست
شایستهی او نیست دگر شیر بخواهد
میدید کسی نیست علم را بفرازد
میدید کسی نیست که شمشیر بخواهد
وقتی که زمین تشنهی خون گل سرخ است
باید که گلویش ز کمانگیر بخواهد
میرفت سوی معرکه بیتاب پریدن
بیتاب که او را نکند دیر بخواهد
علیرضا شریف :
چِقَدَر نـیـزه بلند است نیفتی پسرم
چنگِ این حرملهی پست نیفتی پسرم
با وجودیكه رویِ نـاقه و در زنجیرم
دلم از دور به تـو هست نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نـیـزه دارِ تو بود مست نیفتی پسرم
در سفر شانه به شانه شده ای با عباس
بـه تـو حالا نرسد دست نیفتی پسرم
كاش بـا روسریِ غـارتیِ من قَدری
روی نی دورِ تو می بست نیفتی پسرم
بیشتر جایِ خودت را سرِ نِی محكم كن
سـفرِ شـام به پیش است نیفتی پسرم
نیزه خم می شد اگر، با دلِ صد چاك علی
می گرفتم ز سـر و صورتِ تـو خاك علی
حسن لطفی:
تو و تاول و گرمی آفتاب
من و فکر دلشوره های رباب
لبت تا به هم تا به هم می خورد
تمامی لشگر به هم می خورد
زبان بسته ای یا ادب کرده ای
بمیرم برایت که تب کرده ای
زدم بوسه بر صورتت جمع شد
چرا اینقدر صورتت جمع شد
به دستان بابا عرق کرده ای
به جای عمو آب آورده ای
نفسهات هر لحظه کم می شود
سرت بر سر شانه خم می شود
به چاک لبت خشک شد خون تو
چرا مانده خون زیر ناخون تو
چرا گردن مادرت زخمی است
و یا گونه ی مادرت زخمی است
به لبهای خشکت زبان میزنی
زبان را به سقف دهان میزنی
تو گفتی و گهواره جنبان شدی
شنیدی که رفتم رجز خوان شدی
تو گفتی:که اهل حرم نیستی
تو شیری کم از اکبرم نیستی
پدر روی دوشت علم می کشم
عمو نیست، بار حرم می کشم
اگر پلکهایم تکان می خورد
زمین بر سر آسمان می خورد
مگر بعد عباس علمدار نیست
برایم به میدان زدن کار نیست
دَمِ دوٌم ذوالفقار علیست
دلت قرص باشد کنار علیست
خیال تو راحت از این کار زار
که من آمدم تا در آرم دمار
کمی صبر کن تا كه من پر كنم
کجا هست خیبر که خیبر کنم
تو گفتی و گهواره جنبان شدی
شنیدی که رفتم رجز خوان شدی
ببین دست غربت به زانو زدم
و خیلی برای لبت رو زدم
چه ها با تو این تیر ولگرد کرد
تمام سرت تا تنت درد کرد
نیاورده همراه خود شیر را
رها کن پر ساقه ی تیر را
تو را روی این سینه خواباند و ماند
تو را گرد خود تیر پیچاند و ماند
علی آرزویم بر آورده ای
سه دندان شیری در آورده ای
چنان ضربه ای روی حلقت نشاند
که یک لحظه گفتم سرت را پراند
شنیدم صدایی،دهانت شکست
گلو پیچ خورد استخوانت شکست
فقط از تو بیرون پَرِ تیر بود
تمام تو قدِ سرِ تیر بود
تو را بعد از این خنجر نی زنند
تو را با لهد بر سرِ نی زنند
حسن لطفی:
هم افتاده از نیزه سرت نه
هم جا باز کرده حنجرت نه
اگر هم خواستی از نی بیافتی
فقط در پیش چشم مادرت نه
***
امان از چشمِ هرزه بین خولی
و از خون لخته های زین خولی
نداری طاقت کنج تنورش
برو هرجا نه در خورجین خولی
***
بگو زینب: کمی آرام بچه است
بگو با ازدهام شام، بچه است
کمی از چهره اش تغییر کرده
بگو با سنگهای بام بچه است
عارفه دهقانی:
"هَل من مُعین..." شنیدی و ابیات ناب را