کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
حدیث کسا به زبان شعر

شعر حديث شريف كساء
شد يكى از روزها بابم رسول
كرد در بيت الجلال من نزول
گفت كى دخت گرام با وفا
گشته عارض سستى و ضعفى مرا
گفتم اى باب گرام ممتحن
بوده باشى در پناه ذوالمنن
گفت آور آن كسا را كز يمن
هست اصل او مرا پوشان به تن
رفتم آوردم كسا پوشاندمش
و ز محبت يك نظر بنمودمش
روى او ديدم كه چون بدر تمام
خانه ام گرديد چون دارالسّلام
ليك گويم آنكه تشبيهى چنين
نيست جز افهام چشم تنگ بين
و رنه نزد نور روى مصطفى
ذرهّ هم نبود تمام نورها
نور او نور خداوند جليل
گشته مدهوش از شعاعش جبرئيل
آن شه از رخ يك حجاب اَر كرد دور
تازه خواهد شد حديث كوه طور
الغرض فرموده خير النساء
بانوى عصمت سراى كبرياء
ساعتى نگذشت پس زين ماجرا
گشت وارد سبط اكبر مجتبى
زينت عرش برين يعنى حسن
خَلق و خُلقش همچو نام او حسن
حجت ثانىّ امام مقتدا
سبز پوش گلسِتان مصطفى
آنكه يوسف پرتوى چون داشتى
كز جمال او علم افراشتى
پرتوى چون كرد تابش در جنان
حسن او شد مسكن پيغمبران
او حسن ميباشد و وصف حسن
فى حسن ميباشد از غير حسن
حضرت صديقه فرمود اين چنين
نور چشمم مصطفى سبط امين
پس سلامى كرد آمد تا ز باب
گفتم از بهر سلام او جواب
گفت يا امّا چه باشد بيت ما
عطر بيز است اين چنين و دلگشا
بوى طيبى آيدم اندر مشام
مى دهد آن بو ز جّد من پيام
گفتم اى نور دو چشم مرتضى
استراحت كرده جدّت در كِسا
پس در آندم شد حسن با احترام
سوى جد خويش و كرد او را سلام
گفت يا جدّا مرا گر رخصت است
در كسا آيم كه ميل راحت است
چون جواب و اِذْن از جدّش شنيد
كز شعف شد در كسا و آرميد
ساعت ديگر نشد آنگه حسين
آن شه مظلوم فخر عالمين
آن ذبيح اللّه كه با چندان فدا
شد فداى حق كه جانهايش فدا
آنكه چون بدر امامت جلوه گر
شد به بُرجش فجرايمان تافت سر
مصطفى گفت او مرا نور دو عين
انه منى و انى من حسين
كعبه اش با كعبه پروردگار
او چو مسكن كرد كرد او افتخار
همچوآن خسرو كه باشد در شرف
بوده نُه درّ امامت را صدف
آن شه مظلوم بى يار و معين
گشته مقتول سپاه مشركين
جمله اهل و ياورانش از عطش
جسم آنها همچو جلد مُنكَمَش
چشم حق بينش بدان سان مينمود
جمله عالم گوئيا دود كبود
ظلم آن قوم لعين شد از حساب
غافل از عدل خدا يوم الحساب
آنچنان ظلمى كه نمرود لعين
گويد اى لعنت به قوم ظالمين
خون و خونخواهش عزيزِ ذوانتقام
خون خود را چون كشد او انتقام
وعده فرمود او به قرآن مجيد
آخر عهد زمانه چون رسيد
ميكند خونخواهيش در اين جهان
ميچشاند زهر نقمت آنچنان
ظالمينش را در اين دارالبلا
پيش از آن نقمت كه در دارالجزا
كز يداللّهش به تيغ ذو الفقار
حضرت مهدى شه ذوالاقتدار
حضرت صدّيقه كبرى بيان
كرده چون ماه رخش گشتى عيان
گشت وارد گفت كى مادر سلام
چيست اين بوئى كه آيد بر مشام
وه چومشك است اينكه چندان دلفزاست
گوئيا آن بوى جدّم مصطفى است
گفتم او را اَلسّلام اى نور عين
كى تو عين نور و هم نور دو عين
آرى اى مادر به زير اين كسا
با برادر هست بابم مصطفى
شد روان آن دم حسين سوى عبا
تا نمايد نزد جدّ خويش جا
گفت يا جدّا و يا خيرالانام
بر تو باد از من درود و هم سلام
اذن ميباشد مرا كى ذو الكرم
تا در آغوش تو من منزل كنم
گفت كى نور دو چشم مصطفى
اذن باشد نزد جدّ خود بيا
چون زجدّش اذن و رخصت او شنيد
در كسا با صد شعف رفت آرميد
ساعت ديگر نشد كز اين سخن
گشت ناگه وارد از در بُوالْحسن
صاحب تاج كرامت مرتضى
حامل امر ولايت مرتضى
مرتضى بعد از رسول مصطفى
مصطفى بعد از نبىّ مرتضى
متكّى بر مسند عزّ و جلال
بعد از احمد او به حكم ذوالجلال
سرور سر حلقه اهل يقين*
سيد الابرار اميرالمؤمنين
مقتداى كلّ امامُ الْمُتقين
هادى و مخدوم جبريل امين
بنده خاصِ خداوند مجيد
كاندرو حسن جمالش حق پديد
مظهر حقّ منبع اسرار او
مظهر حقّ فاعل كردار او
گر چه حقّ باشد بحقّ معبود حق
غير اين باشد بعيد از راه حقّ
بود اگر حقّ غير حقّ معبود حقّ
گفتمى الحقّ على حقّ است و حقّ
گفتِ پيغمبر كه گر خواهيد حقّ
بعد من حقّ با على او بحقّ
غير او خواهيد اگر جوئيد حقّ
كفر حقّ است او ، بوَد اين حكم حقّ
اسم او از حقّ ، راهش سوى حقّ
او به هركس شد سبق ، در دين حقّ
كُشت اگر حقّ بود و بخشش بود حقّ
هم ز حقّ راضى هم مرضى حقّ
مادح كُنه كمالش جز خدا
كيست ز افراد بشر جز مصطفى
همچه بر ممكن بود عين محال
درك كُنه ذات پاك لايزال
هست بر امكان هم از امكان برون
درك انوار تجلّى را كه چون
مرتضى نبود مگر نور خدا
نور حقّ از ذات او نبود جدا
مدحتش را جز خدا آرى توان
طفر گر فهميد مقام عارفان
از بشر دروصف او يك حرف بس
اِنَّ لى بُكْمٌ و مالى مِنْ نَفَس
آنچنان عجزى كه موسى كليم
در مقام شكر ذى المنّ عظيم
گفت يا رب عاجزم از حق شكر
پس خطاب آمد كه اين شد حق شكر
نى علىّ اللّهيم نى غاليم
گشته قول نَزِّلُونا داعيم
غير وجه اللّه چو كفر است از يقين
نحن وجه اللّه راهم ليك بين
ذكر حق اسماء حسناى خداست
نَحنُ الاَسما هم ولى قول هدى است
حضرت صديقه فرمود آنجناب
ماه رويش گشت طالع چون زباب
از تَلَطُّف كرد بر من او سلام
*گفت آيد بوى طيبى بر مشام
گوئيا اينجا بود ابن عَمَم
برده كز دل حزن اندوه و غمم
گفتم آرى باشد آن عاليجناب
با دو فرزند شما اينجا بخواب
پس روان شد آن امير ذوالجلال
سوى پيغمبر رسول ذوالجلال
عرض بنمود اى شه با احتشام
بر تو باد از من صلاة و هم سلام
پس بفرمود از رسول ذو المنن
بر تو باد از من سلام اى بوالْحسن
پس بگفتا كى رسول هاشمى
در كسا آيم اگر رخصت دهى
گفت پيغمبرگر آيى نزد من
همچو روحستى كه آيد در بدن
در عبا شد اندر آن دم بو تراب
بادو فرزند و نبى رفت او به خواب
زآن سپس بنت النبىّ يعنى بتول
گشت عازم نزد باب خود رسول
گفت كى باب گرامى اَلسّلام
اذن باشد در برت سازم مقام
پس بفرمود آن رسول مجتبى
اَلسّلام ايجان من نزد من آ
پس نمود آنگه طلوع اندر كسا
همچو ماه چارده خيرالنسا
در كسا چون متحد شد پنج تن
همچو يك روحى كه شد دريك بدن
پس در آن دم آمد از حق اين ندا
كى ملائك جمله سُكّان سما
من نكردم خلق حقّ عزّتم
هم قسم باشد بحق شوكتم
نه سما نه ارض نه شمس نه قمر
*اين نُه افلاكى كه باشد مستقر
نى كه درياها به اين طرز عجيب
نى ملائك را به اين تزيين زيب
كز نبود از پرتو اين پنج نور
كرده در زير كسا اين دم ظهور
كز سر شوق و شعف پس جبرئيل
در نياز آمد كه يا ربّ جليل
كى خداوند از سر صدق و صواب
دارم اميد آنكه گردم كامياب
كيستند اينها كه در زير كسا
گشته بر كلّ دو عالم مقتدا
كيستند اينها كه قطب عالمند
سرور خلق و عزيزان تواند
پس ندا از جانب ربّ جليل*
آمد آنگه بر جناب جبرئيل
اين كسانى را كه اندر طيلسان
مجتمع هستند در امن امان
گنج دُرهاى رسالات منند
نور محض و اهلبيت عصمتند
فاطِمَه است و باب و زوجش بوالحسن
با دو فرزندش حسين و هم حسن
عرض كرد آنكه كِى پروردگار
حاجت اين بنده مسكين بر آر
اذن فرما تا روم من از سما
سادس ايشان شوم اندر كسا
پس ندا آمد كه يا روح الامين
اذن باشد كن نزول اندر زمين
رو و لكن هديه اى از ماببر
تا شوى در نزد ايشان راه بر
رو ولى بى اذن بى فرمانشان
نى شوى داخل تو در مأوايشان
جبرئيل آنگاه با شوق و شعف
گشت نازل اندر آن بيت الشّرف
با مذلّت كز ادب كرد او سلام
گفت آوردم ز حقّت من پيام
كى نبّى مجتبى از من سلام
بر تو و برآل ]تو[ بادا مدام
كى نبىّ من بحقّ عزّتم
هم قسم باشد بحقّ شوكتم
من نكردم خلق نُه افلاك را
نى نمودم خلق سطح خاك را
نى نمودم خلق ماه و آفتاب
نى كواكب را كه نايد در حساب
نِى ملك نِى كرسى و عرش عظيم
نِى بحار نِى جبال مستقيم
گر نبود از پرتو فيض شما
اهلبيت عصمت و نور هدى
پس بگفتا كز سر شرم و حيا
حق تعالى اذن فرمودى مرا
يا رسول اللّه تو هم منّت نهى
خادمت را اذن و رخصت مى دهى
روى خود در مقدمت اندر تراب
تا گذارم بلكه گردم كامباب
گفت پيغمبر پس از ردّ سلام
اذن ميباشد تو را در اين مقام
تو امينى در حريم كبريا
چون نباشد ره تو را اندر كسا
چون اجازت يافت آن دم جبرئيل
گشت داخل ليك چون عبد ذليل
كرد ظاهر بعد آن تبشير را
خواند بر او آية تطهير را
گفت با او كِى نبىّ اللّه بدان
حق تعالى كرده وحيت اين زمان
كِى نبىِّ من شرف بادا تو را
ز آنكه ايجاد تو و آل تو را
كرده ام پاك مبرّا از عيوب
هم مطهر از كثافات ذنوب
چون سخن گشتى به اينجا منتهى
در سخن آمد شه مردان على
با نبى گفتا كه يا خير الانام
محضر ما را چه قدر است و مقام
اينكه ما را هست اين نوع اجتماع
چيست ان را قدر و فضل و ارتفاع
نزد خلاّق جهان يزدان پاك
موجد انواع بَر كز آب و خاك
پس بگفت آنكه نبىّ مرتضى
حق يزدانى كه داد ستى مرا
اِصطفا و اِجتبا بر ممكنات
سرورى بر جملگى كائنات
مجلسى نبود شود آراسته
ذكر اين مجلس كز آن برخواسته
شيعيان جمعى در آنجا حاضرند
جز كه آنهارا ملائك طائفند
نازل آنها بهر فيض و رحمتند
كز گناه شيعيان مستغفرند
همچه دارند اندر آن مجلس حضور
تا كه اهلش را شود ظاهر فتور
مرتضى پس همچو گل ازهم شكفت
چون شكوفه لب گشود اين حرف گفت
شيعيان ما كز اين پس فائزند
و ز فِتَنها رستگار و فارغند
حق ذات بى زوال كردگار
ربّ كعبه حضرت پروردگار
با علىّ مرتضى خيرالانام
يا على حق خدائى كو مرا
كز تَلَطُّف بر گزيد از ما سوى
مجلسى نبود كه آيد در ميان
ذكر اين مجلس در آن كردى بيان
جمع و حاضر گشته اندر آن مكان
جمله اى از شيعيان و دوستان
جز در آنها گر كسى باشد غمين
گشته از غم حالتش زاد حزين
كاندر آن مجلس ز الطاف عميم
روح و راحت بخشدش رب رحيم
يا در آن محضر كسى كز حزن و غم
هست در تشويش و قلبش در الم
جز در آن مجلس شود رفع ملال
گردد از الطاف حق آسوده حال
يا كسى را حاجتى در دل بود
يا مهمّى بهر او مشكل بود
جز در آن مجلس كه دارد فيض عام
حاجتش بايد شود مقضى المرام
چون رسيد از مصطفى بر مرتضى
كاين بشارت وين سخن كردى ادا
فائزيم و گشته محفوظ از بلا
هم در اين دنيا و هم در آن سرا
زين بشارت شيعيان و دوستان
رستگار از فتنه اند و در امان
هست يا رب بنده ات را مسئلت
حق ذات پاك و اسم اعظمت
حق خاصّانى كه در قرب تواند
دائماً با فيض و لطفت توأمند
حق آن شاهَنشَه ختمى مآب
بهر او ايجاد كردى آب و خاك
هم بحقّ ابن عمّش مرتضى
متحد در غيب در ظاهر جدا
هم بحقّ زهره زهرا بتول
شمسه ايوان خرگاه رسول
هم بحقّ سبط أكبر مجتبى
حجت ثانى امام مقتدا
هم بحقّ خامس آل كسا
بهر او در عرش تو فرش عزا
هم بحقّ زينت اهل يقين
حضرت سجّاد زين العابدين
هم بحقّ روح قرآن مبين
باقرِ علمِ جميعِ مرسلين
هم بحقّ آنكه كز نطق و كلام
داد اركانِ شريعت را قوام
هم بحقّ آن امام مقتدا
موسىِ كاظم به هر غمُّ و بلا
هم بحقّ آن شَهَنشاه هُدى
آنكه در عينِ بلا عين رضا
هم بحقّ آنكه كز جود وسخاست
فيض او نازل چو بارش از سماست
هم بحقّ هادى راه يقين
منبع برّ ، آن امامُ المتقين
هم بحقّ سرور دين عسكرى
آنكه دارد بر خلايق مهترى
هم بحقّ آن شَهَنشاه جهان
حُجّت حق ، قطب و مولاى زمان
حضرت مهدى امام دين پناه
مُكْتَسِب ازچهره اش خورشيد و ماه
نور مطلق آنكه اندر غيبتش
مُنكسف چون شمس ، شمس طلعتش
آنكه عالم را كند بعد از فساد
پر ز تقوى و صلاح و ز سداد
حق اين انوار و اين ارواح پاك
كرده ايشان را زهر رِجسى تو پاك
در مقامات كمال و علم و قدر
هم قَدَر نبود مر ايشان را به دهر
هاديان حق ، مصابيح الدّجى
حاملان نور ، مشكوة هدى
حق آن قرب و مقام و منزلت
كو مر ايشان را نمودى مرحمت
بهر آن حقّى بر ايشان كز تو هست
هم به آن حقّى كزيشان بر تو هست
حق معصوميشان اندر هر خطا
حق مظلوميّشان اندر هر بلا
دست ما را كوته از دامانشان
وين سرا و آن سرا يا ربّ مكن
دار ما را ثابت و محكم عنان
در صراط المستقيم حُكمشان
اندر اين عالم به تحت عَونشان
كاندر آن عالم به ظلِّ قربشان
ده مقام و منزل و مأواى ما
جمله را كن سيّد و مولاى ما
همّ و غمّ و فقر و هرگونه بلا
هست يا نازل نمائى از سما
دور كن از ما ، مفرما مبتلا
حاجت ما كز كرم فرما روا
ختم اين اشعار و نظم بى نظام
گشت اندر شهر ذى حجّ الحرام
عشر اول يوم ثلثا وقت عصر
بلكه ماند يادگار از ما به دهر
آن مه از سال هزار و سيصد است
بعد از او عشرين و هم دو واحد است

هر شب که انتظار تو را می برم به صبح
شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:16 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
زهرا سَنَدی بَهر شفاعت دارد ( شاعر : سید محسن سادات خلردی)

زهرا  سَنَدی  بَهر شفاعت دارد

بر شیعه و ذُرِّیه عنایت دارد

دنبال تمام دوستان میگردد

بَه بَه که چقدر او سخاوت دارد

«احمد بن يوسف دمشقى» در كتاب خويش «اخبارالدول و اثارالاول» در اين مورد آورده است كه:

دخت ارجمند پيامبر هنگامى كه شنيد پدر گرانمايه ‏اش پس از رضايت او، وى را به ازدواج على عليه‏السلام درآورده و صداق او را بسيار اندك قرار داد، به آن حضرت گفت:
«اى پيامبر خدا! دختران مردم عادى نيز همينگونه ازدواج مى‏كنند و مهريه‏ ى
آنان از همين درهم‏ ها و دينارهاى دنيوى است، پس فرق ما و آنان چيست؟ من از شما تقاضا می‏كنم كه اين مهريه دنيوى و مادى را به شوى گرانقدرم على عليه‏السلام بازگردانى و خود از خدا بخواهى كه مهريه‏ى مرا شفاعت گناهكاران امت قرار دهد.»
درست پس از اين خواسته‏ ى فاطمه عليهاالسلام بود كه فرشته ‏ى وحى فرود آمد

 و كاغذى از حرير با خود آورد كه در آن اينگونه نوشته شده بود:
«خداوند مهريه ‏ى فاطمه را شفاعت گناهكاران امت پدرش قرار داد»
و به همين دليل هم بانوى بانوان آن سند آسمانى را نگاه داشت تا به هنگامه‏ى مرگ در درون كفن او قرار دهند و فرمود: «هنگامى كه در روز رستاخيز برانگيخته شدم، اين سند آسمانى را بدست مى‏گيرم و طبق آن از گناهكاران امت پدرم پيامبر، به اذن خدا و خواست او، شفاعت مى‏نمايم.» اين روايت همانگونه كه از نظرتان گذشت نمايشگر عظمت و شكوه بانوى بانوان و همت والاى اوست، چرا كه او از پدرش مى‏خواهد كه اين موقعيت رفيع و اين مقام پرفراز را براى او بخواهد و دعاى پيامبر نيز مورد پذيرش قرار مى‏گيرد و در برابر خواسته‏ى پيامبر آن سند آسمانى فرود مى‏آيد كه به خواست خدا در روز رستاخيز حقيقت آن براى همه روشن مى‏شود.
در اين مورد «صفورى» در كتاب خويش «نزهةالمجالس» از «نسفى» آورده است كه: فاطمه عليهاالسلام از پيامبر گرامى تقاضا كرد كه خداوند مهريه‏ى او را شفاعت امت پيامبر در روز رستاخيز قرار دهد و پذيرفته شد و در آن روز است كه مهريه‏ ى خويش را خواهد خواست.
به هر حال روايات بسيارى از امامان نور بيانگر آن است كه خداى جهان ‏آفرين در روز رستاخيز جزء مهريه‏ى فاطمه عليهاالسلام شفاعت او را در حق گناهكاران امت پيامبر، قرار داده است.


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:14 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
حضرت فاطمه سلام الله علیها کیست؟

اللّهم صلّ علی الصدیقة فاطمة الزکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و ام أحبّائک و أصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین و صلّ علی ولدها الذی بشّرها به خاتم النبیین صلوات الله علیه و آله، بقیة الله فی ارضه ارواح العالمین له الفداء.
پیرامون شخصیت جامع الأطراف و وسیع الأبعاد حضرت زهرا سلام الله علیها آنچه گفته‌اند و نوشته‌اند و باز هم گویندگان و نویسندگان بگویند و بنویسند، به پایان بیان مقامات و درجات و فضائل حضرت نمی‌رسند.
اگر چه عمر آن حضرت به واسطه ورود مظالم جانکاه، به ظاهر کوتاه بود، امّا در همین فرصت اندک، مواضعی را از خود نشان دادند که درس‌های سازنده آن در طول تاریخ، برای همه، راهبر و حقّ‌نما است.
و به قول آن شاعر که می‌گوید: ضلّ من جعل مقیاس الحیاة الطولا، نباید مقیاس زندگی را طولانی‌بودن ظاهری عمر قرار داد، بلکه مقیاس حقیقی حیات بشر، عرض عمر و برکات وجودی او است.
حیات حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مانند حیات پدر بزرگوارش حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله، بسیار عریض، گسترده و پهناور، و سرشار از آثار و برکات بود.
در عالم وجود، کسی از حضرت زهرا علیها آلاف التحیة و الثناء، در علم و اخلاق و سیره و مقامات انسانی و کمالات و جنبه‌های روحی و جسمی نزدیک‌تر به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم - شخص اول عالم امکان- نیست.
اگر چه طول عمر آن بزرگوار 18 سال بیشتر نبود، اما عرض آن بیش از میلیون‌ها و بیشتر و بیشتر بود. مهمّ این است که شخص در مدّت کوتاه حیات خویش، کارهایی بزرگ انجام دهد که از دیگرانی مثل او در هزاران برابر آن سال‌ها، صادر نمی‌شود.
از این جهات، هر چه ما در این موضوع و میدان وارد شویم، و هر چه در رشته‌‌های مقامات و فضائل آن بزرگوار مطرح کنیم، نمی‌توانیم حقّ مطلب را ادا نماییم.
همه مقاماتی را که بتوان برای یک انسان کامل فرض کرد، حضرت زهرا سلام الله علیها در رتبه اول و در درجه اول آن قرار دارد.
مواضع حضرت زهرا علیها السلام در ایمان و معرفة الله، در بندگی خدا و عبادت، در بی‌اعتنایی به دنیا و قناعت، در رحم و ایثار دیگران بر خود، در همسرداری و تربیت فرزند، در حفظ کرامت‌ها و حشمت‌های خاصی که اسلام برای بانوان توصیه نموده است و در رعایت ستر و عفاف، و در نشان‌دادن تمام ده صفت برجسته‌ای که در سوره احزاب برای زنان، مانند مردان افتخار شمرده شده، یگانه و اسوه بود.
همه تاریخ حیات آن حضرت برای انسان اعجاب‌آفرین است که چگونه یک زن، و تا کجا می‌تواند به آن مقامات عالی نائل شود، و سیر خودش را به طرف خداوند متعال ادامه بدهد.
آن قدر انوار وجود فاطمه علیها السلام درخشان است که بعضی از زنان پیغمبر در توصیف ایشان می‌گوید: «مَا رَأَیْتُ أفْضَل مِنْ فَاطِمَة غَیر أبِیهَا؛ من برتر از فاطمه ندیدم مگر پدرش را»(1)
مواضعی که حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم اتخاذ کردند، بسیار والا و اعجاب‌انگیز بود. او که مسئولیت بزرگ رساندن حقایق به مردم را بر عهده خودش می‌دید، معجزه‌وار آن خطبه بزرگ را در مسجد پیامبر صلوات الله علیه و آله انشاء کرد.
در آن شرایط و موقعیت که برای هیچ کسی امکان چنان سخنرانی و چنان خطبه و بیان حقائقی میسر نبود آن حضرت - که سلام و درود خداوند بر او باد- تنها کسی بود که با حضور خود و ایراد آن خطبه بلیغه، حضور رسول الله صلی الله علیه و آله را به یاد مستمعین می‌آورد.
آن حضرت با چادر و عبایی که پوشیده بودند و روی زمین کشیده می‌شد و در حالی که زنان بنی‌هاشم اطراف ایشان را گرفته بودند وارد مسجد شد.
به امر آن بزرگوار، پرده‌ای بین بانوان و مردان کشیده شد تا حضرت از پشت پرده خطبه بخوانند و چنان خطبه را بالبداهة انشاء می‌فرمودند که مستمعان را سکوت فراگرفته و اشک از چشمان آن‌ها سرازیر شده بود.
وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجودی آسمانی و ملکوتی است که امثال بنده نمی‌توانیم در این میدان‌ها وارد شویم و به وصف آن حضرت بپردازیم.
اصلاً یکی از ارکان مهمّ عنوان والای اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها است. در آیه تطهیر «إنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً»(2)، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یگانه بانویی از آن پنج تن است که این آیه در شأن آنها نازل شده است و او مشمول این آیه است.
و در آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»(3)، یگانه زنی که با حضرت رسول حضور پیدا کرد فاطمه زهرا صلوات الله علیهما بود.
در آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏»(4) هم وقتی از حضرت رسول صلوات الله علیه و آله می‌پرسند که نزدیکان شما - که خداوند در این آیه امر به مودّت آنها فرموده- چه کسانی هستند؟
می‌فرمایند: علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم اجمعین. (5)
مقام معنوی حضرت زهرا سلام الله علیها و وجود مبارک ایشان، حجتی است برای حقانیت شیعه. بنده یک وقتی که در مدینه بودم، شنیدم کتابخانه‌ای در آنجا کتاب‌های ضد شیعه را می‌فروشد. بنده رفتم و کتاب‌های آنجا را بررسی کردم. دیدم یکی از آن کتاب‌ها روی میز صاحب مکتب است. کتابی بود به نام «و جاء دور المجوس»
با صاحب کتابخانه مشغول صحبت شدم. ایشان از کتاب‌هایی نام برد که بنده آنها را می‌شناختم. بعد پرسید که شما این کتاب‌ را دیده‌اید یا نه؟ گفتم: ندیدم، ولی می‌دانم که تمام مطالب افترا و دروغ است. گفت: نخوانده از کجا می‌گویید؟
کتاب را گرفتم و باز کردم. در همان نگاه اول، مطلبی را که نوشته بود عنوان کردم، و جعل و کذب‌بودن آن را برایش ثابت نمودم.
بالاخره بعد از کمی صحبت، پرسید که عقیده شما در مسأله خلافت آن دو نفر چیست؟ گفتم: این چه سؤالی است که شما می‌کنید! معلوم است کسی که عقیده به آنها نداشته باشد، از دین خارج نمی‌شود، و کسی که از دنیا برود و آنان را نشناخته باشد بی‌دین نیست.
در ادامه که نسبت به عقیده شیعه درباره امر خلافت اصرار می‌کرد گفتم: عقیدتنا عقیدة سیدة فاطمه سلام الله علیها.
این را که گفتم ساکت شد، و معلوم بود مواضع آن حضرت نسبت به خلفا را نمی‌توانند ردّ نمایند. سپس پرسید: بعد چطور؟ و منظورش اجماع ساختگی بود. گفتم: ما به همان اعتقاد حضرت زهرا علیها السلام باقی هستیم.
وقتی باز هم همین حرف محکم را تکرار کردم، دیگر نتوانست حرفی بزند.
غرض این‌که موقعیت و مواضع حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها، موقعیتی است که اساس مذهب تشیع را تقویت و تأیید می‌کند.
بنابراین باید معارف و هدایت‌های سرور بانوان جهان، بضعه رسول صلوات الله علیه و آله را در معرض مطالعه همگان قرار دهیم که همین عقاید و هدایت‌ها حجّت تشیع می‌باشد.
باید در این ایام، خطبه معجزه‌وار حضرت زهرا سلام الله علیها - که متضمن همه‌گونه پیام لازم و سازنده در تمام نواحی حیات است- مورد توجه قرار بگیرد.
باید موضع حضرت آنجا که می‌فرماید: «خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ‏ الرِّجَالَ‏ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَال‏؛ برای زن بهترین حال این است که هم مرد بیگانه او را نبیند و هم او مرد بیگانه را نبیند»(6)، مورد توجه و تأمل بانوان زهرایی قرار بگیرد.
باید مراسم و ذکر فضائل آن حضرت همیشه زنده بماند که یکی از وسائل تقرّب به خداوند، احیاء امر اهل بیت علیهم السلام خصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌باشد.
باید در چنین موقعیتی هر چه می‌توانیم مقام حضرت زهرا علیها السلام را بیشتر تجلیل بکنیم و معارف ایشان را به مردم برسانیم که ادای مزد رسالت حضرت رسول صلی الله علیه و آله، تجلیل و تقدیر از ایشان است.
البته کسانی که در مقام تجلیل و تعظیم آن حضرت هستند، طبعاً ملتزم به احکام هم می‌باشند. همان‌طور که امام صادق علیه السلام در شعری که انشاد کردند فرمودند:
تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ                             هَـذَا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ بَدِیعٌ‏
لَـوْ کَــانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ                           إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیع(7)‏           
یعنی علامت صدق و صداقت ما در محبّت فاطمه زهرا علیها آلاف التحیة و الثناء این است که در راه او و خط آن بزرگوار ثابت‌قدم باشیم و همیشه و هر لحظه، اطاعت از امر خدا و رسول و ائمه طاهرین علیهم السلام را سرلوحه کار خودمان قرار بدهیم.


پی‌نوشت‌ها:
1. مجمع الزوائد هیثمی، کتاب المناقب، باب مناقب فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله، ح15193.
2. سوره احزاب، آیه33.
3. سوره آل عمران،آیه61.
4. سوره شوری، آیه23.
5. بحار الانوار؛ج23، ب13.
6. وسائل الشیعة، ج20،ح25054.
7. امالی شیخ صدوق ره، مجلس74.


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
اسرار حدیث شریف کسا

يكى از رمزهاى بزرگ حديث كساء، معرفى جايگاه والاى حضرت زهرا (سلام الله عليها) است.
در بخشى از حـديـث، زمـانى كه جبرئيل امين از خداوند متعال مى‌پرسد اين پنج نفرى كه اين همه فضائل دارند و آسمان‌ها و زمين و همه‌ى موجودات به بركت وجود آن بزرگواران خلق شده، چه كسانى هستند؟ خداوند پاسخ مى‌دهد:

«هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعلُها وَبَنُوها»:
«آنان: فاطمه، پدر، شوهر و فرزندانش هستند».
اين عبارت نشان دهنده‌ى جايگاه والا و شناخته شده‌ى حضرت زهرا (سلام الله عليها) در آسمان‌ها و در ميان فرشتگان الهى است.

توضيح آن‌كه در كتاب‌هاى علمى آمده است كه براى مـعـرفـى يك چيز يا يك شخص، بايد از چيزها يا اشخاصى استفاده كرد كه براى مخاطب آشناتر باشند.
در اين بخش از حديث، با وجود چهار شخصيت بزرگ، يعنى وجود مبارك پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله )، حضرت علــى(عليه السلام)، امـام حـسـن(عليه السلام) و امـام حــســيــن(عليه السلام)، وجـود مبـارك حضـرت زهـرا (سلام الله عليها) محور اصحاب كساء معرفى شده‌اند كه آسمان‌ها و زمين و آن‌چه در آن‌هاست به طفيل وجود مبارك آن‌ها خلق شده است. اين معنا در ديگر احاديث معصومان(عليهم السلام) نيز وجود دارد. در حديثى قدسى، خداوند تبارك و تعالى، خطاب به پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله ) مى‌فرمايد:
«لولاك لما خلقت الاْءفلاك و لولا على لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما»:

«اگر براى تو نبود، افلاك را خلق نمى‌كردم و اگر براى على(عليه السلام) نبود، تو را خلق نمى‌كردم و اگر براى فاطمه (سلام الله عليها) نبود، شـما را خلق نمى‌كردم»
.

 اين حديث، نشان از نقش مـحورى حضرت فاطمه (سلام الله عليها) در عالم هستى دارد.
در روايتى از اهل سنت، ابوهريره از رسول اكرم( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «پس از آن‌كه حضرت آدم(عليه السلام) به عرش توجه كرد، پنج نور در آن ديد و زمانى كه خداوند در مورد اين پنج نور پرسيد، پاسخ شنيد كه اين پنج نور فرزندان تو هستند و به محبت آن‌هاست كه تو را خلق كردم و اگر اين‌ها نبودند بهشت و دوزخ، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و جنيان و آدميان را خلق نمى‌كردم. اى آدم! به عزتم سوگند! اگر كسى به اندازه يك دانه‌ى خردل بغض و كينه‌ى آن‌ها را در دل داشته باشد، وارد آتشش مى‌كنم. اى آدم! اينان برگزيده‌هاى مـن هـسـتند، من به واسطه‌ى آن‌ها مردم را نجات مى‌دهم و هلاك مى‌گردانم. اى آدم! اگر حاجتى داشتى به وسيله‌ى آن‌ها به من توسل بجوى».
نـكته ديگر ثواب و پاداشى است كه براى برپايى مجلس حديث كساء در نظر گرفته شده است. در حديث كساء مى‌خوانيم: «ما ذكر خبرنا هذا فى محفل من محافل اهل الاْءرض و فيه جمع من شيعتنا و محبينا و فيهم مهموم الا و فرج الله همه، ولا مغموم الا وكشف الله غمّه، ولاطالب حاجة الا وقضى الله حاجته ...». اين ثواب جداى از جنبه‌ى توسل به وجود مطهر حضرت زهرا (سلام الله عليها)، ناظر به ثوابى است كه براى مجالس ذكر اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) قرار داده شده است. در احاديث آمده است كه اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) دوست دارند در مجالسى كه شيعيان بـه ذكـر احـاديـث و مـعـارف اهـل بـيـت(عليهم السلام) مى‌پردازند، حضور يابند و براى كسانى كه امر ولايت آن‌‌ها را زنده نگه مى‌دارند، دعا كنند.
بر اين اساس، بندهايى از اين حديث كه بازگو كننده‌ى آن است كه«رحمت خدا بر اهل اين مجالس نازل مى‌شود»، «تا آن‌كه جمع متفرق نشده‌اند، فرشتگان براى آن‌ها طلب آمرزش مى‌كنند»، «اگر در جمع آن‌ها غم‌زده و اندوهگينى باشد، خداوند غم و اندوه او را برطرف مى‌سازد»، «اگر در آن جمع حاجت مندى باشد، خداوند حاجت او را برآورده مى‌سازد» و ...، با توجه به احاديث ديگر مورد تأييد قرار مى‌گيرد.

حديث كساء در توصيف مجالسى كه در آن جمعى از شيعيان حضور داشته باشند و در آن به ذكر اخبار اهل بيـت(عليهم السلام) بپردازند، آورده است كه: فرشتگان چنين مجلسى را در ميان گرفته و براى آن‌ها طلب مغفرت مى‌كنند. عنايت فرشتگان به مجالس شيعيان و محبـان اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) در روايات ديگر نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. براى مثال، عايشه دختر عبدالله بن عاص از رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) نقل مى‌كند: «هر جمعى كه گرد هم آيند و فضايل آل محمد(عليهم السلام) را نقل كنند، فرشتگان از آسمان‌ها فرود مى‌آيند و به جمع آن‌ها مى‌پيوندند و وقتى آن گروه متفرق مى‌شوند و فرشتگان به آسمان‌ها بالا روند، ديگر ملائكه از آن‌ها مى‌پرسند: بوى خوشى از شما استشمام مى‌كنيم كه نظير آن را تا كنون احساس نكرده‌ايم. آن‌ها هم در پاسخ مى‌گويند: ما در مجلسى بوديم كه اخبار آل محمد( صلي الله عليه و آله ) در آن نقل مى‌شد. آن ملائكه مى‌گويند: ما را هم به آن‌جا ببريد تا از باقى مانده‌ى عطر آن مجلس بهره ببريم».


چند نمونه از آثار شگفت حدیث شریف کسا
 
فاضل معظم و علامه بزرگوار، جناب سید علی موحد ابطحی، در خصوص حدیث کساء و آثار شگفت آن کتابی قیم را تحت عنوان "حدیث کساء و آثار شگفت" تالیف کرده اند که بخشی از این کتاب حاوی حکایاتی پیرامون برآورده شدن حاجات متوسلین به این حدیث شریف، و آثار و برکات آن است.

*شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون

از طرف مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد شیرازی(ره) حسینیه ای در واشنگتن آمریکا به نام حسینیه "الرسول الاعظم" صلی الله علیه و آله تاسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت زهرا سلام الله علیها برپا و در شبهای جمعه مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیون بزرگواری که از سوی بیت آیت الله العظمی شیرازی در آن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کند، نقل کرده است : روزی در یکی از خیابان های واشنگتن، پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودم. در این هنگام یک خانم با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. گفت التماس دعا دارم. من یک جوان نوزده ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است. حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها مشکل شما مرتفع شود. آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم از اینها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب گفت پسرم نمی تواند چیزی بخورد. از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.
دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم جوانش فوت کرده، خواستم به او تسلیت بگویم ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت حاج آقا! وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح او را شفا داده است. ولی من به آنها گفتم که به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء است.
آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت من مسیحی بودم. بیست سال قبل هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم، شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند. ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حدیث کساء مسلمان شده ام. وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث کساء و حضرت زهرا سلام الله علیها مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.


*شفای لکنت زبان کودک

فرزند آقای حاج سید محمد کاظم اعظم پور، در نامه ای به برادر گرانقدر نگارنده، جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا حجت موحد ابطحی، چنین نوشته است :
حدود دو سال قبل فرزند چهار ساله یکی از بستگان نزدیک ما به لکنت زبان دچار شد و همه را متاثر کرد.. معالجه و توسل زیادی انجام گرفت، ولی به نتیجه ای نرسید. تصمیم گرفتم برای شفای کودک به زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام مشرف شوم. با توفیق الهی به زیارت مشرف شدم. چند روزی که در خدمت آن حضرت بودم تمام توسلاتم برای شفای آن کودک بود.
شبی در صحن مطهر امام رضا علیه السلام هیئتی عزاداری می کرد. بنده هم در عزاداری آنها حضور یافتم و حال خوشی پیدا کردم. تمام هدفم شفای آن بچه بود. پس از مراجعت به اصفهان، شبی پدرتان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی را در خواب دیدم. ایشان به من فرمودند برای شفای طفلتان ده مرتبه حدیث شریف کساء بخوانید. پس از عمل به دستوری که آن مرحوم در خواب به ما دادند، بحمدالله بیمار ما شفای کامل یافت.


* شفای بیمار سرطانی

یکی از خطبای معروف که برای تبلیغ دین به آمریکا، انگلستان، کویت، بحرین و دیگر کشورها و نیز به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است چنین نقل می کند :
زمانی در حسینیه کویت منبر می رفتم، یکی از رفقا برای خداحافظی نزد من آمد و گفت به من خبر داده اند که برادرم در انگلستان به سرطان مبتلا و در بیمارستان بستری شده و حالش نیز بسیار وخیم است. وی قصد داشت برای عیادت برادرش به انگلیس برود. من به او گفتم قدری صبر کن، بعد از جلسه با شما کاری دارم. بعد از جلسه مقداری از قندهای مجلس حدیث کساء و مقداری تربت امام حسین علیه السلام را به او دادم و گفتم اینها را به برادرت بده تا بخورد. او خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی این دوست از انگلیس بازگشت و مستقیم نزد من آمد و گفت بعد از آنکه قندها و تربت امام حسین علیه السلام را به برادرم دادم حالش رو به بهبود گذاشت. از آقایان دکترها خواستم که یک آزمایش دیگر از او بگیرند ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند وضع او بسیار وخیم است و از آزمایشهای متعدد کاری بر نمی آید. سرانجام با اصرار زیاد من، آزمایش دیگری از برادرم گرفتند و در کمال تعجب دیدند که بیماری سرطان به طور کامل برطرف شده است. خلاصه آنکه در اثر خواندن حدیث شریف کساء و خوردن تربت امام حسین علیه السلام برادر من از بیماری سرطان نجات یافت.
 
 

www.divane-fatemie.blogfa.com


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:11 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کدخبر : 16875
 
ترجمه حدیث شریف کسا به صورت منظوم

وبگاه "منتظران منجی (عج) " نوشت:

روایت شد از حضرت فاطمه
حدیث شریفی برای همه

که روزی حبیب خدا مصطفی
ابوالقاسم احمد رسول خدا

محمد(ص) شهنشاه دنیا و دین
که ما را پدر باشد آن مه جبین

قدم رنجه فرمود در خانه ام
منور از او گشت کاشانه ام

بفرمود یا فاطمه بر تو باد
سلام از من ای دخت نیکونهاد

بدو عرض کردم که ای نامور
ز من برتو بادا سلام ای پدر

سپس گفت آن شاه خوبان به من
که ضعفی شده عارضم در بدن

بگفتم پدرجان ز ضعف شما
نباشد پناهم به غیر خدا

مرا گفت ای دختر بردبار
کسای یمانی ما را بیار

بپوشان مرا در کسای یمن
بپوشانم او را سراسر بدن

چو کردم به رخسار خوبش نگاه
رخش می درخشید مانند ماه

درخشیدنی چون مه چارده
بر آن ماه هرلحظه کردم نگه

چو پوشاندمش جامه را بر بدن
پس از ساعتی از در آمد حسن(ع)

چو فرزند دلبندم از در رسید
سلامی بداد و جوابی شنید

بگفتا که ای مادر مهربان
رسد بوی خوش بر مشام آنچنان

که گویی بود بوی جدم رسول
به پاسخ چنین گفت با وی بتول

که ای نور چشمان مادر، حسن
بهین میوه ی نورس قلب من

بلی، جد تو رفته زیر کسا
به زیر کسا خفته آن پارسا

حسن رفت نزدیک جدِّ گرام
چنین گفت بعد از ادای سلام

که ای جد من ای رسول خدا
دهی اِذنم آیم به زیر کسا؟

جوابش چنین داد خیرالبشر
تو را باد از من سلام ای پسر

تویی وارث و صاحب حوض من
مجازی که داخل شوی ای حسن

به زیر عبا رفت آن نور عین
پس از ساعتی از در آمد حسین(ع)

حسین کرد با مادر خود سلام
سپس گفت از مهر آن نیکنام

که ای مادر خوب فرخ سرشت
مشامم شده پر ز بوی بهشت

که گویی در این کوی جدَّم بود
چنین بوی خوش بوی جدَّم بود

بگفتا به او مادر: ای نور عین
تویی میوه ی قلب مادر حسین

بلی، جدّ والای تو با حسن
به زیر کسا خفته اند آن دو تن

چو بشنید آن کودک مه لقا
چنین پاسخ از مادر باوفا

به نزد کسا رفت و گفتا سلام
حضور همایون خیرالانام

سپس گفت ای جد والاتبار
رسولی که حق کرده ات اختیار

مرا می دهی اِذن آیم به پیش؟
پذیری مرا در کسا نزد خویش؟

چنین داد شاهنشه دین جواب
سوال حسین زاده ی بوتراب

تورا باد از من سلام ای پسر
تویی شافع امتم سر به سر

به تحقیق رخصت دهم بر شما
که آیی به زیر کسا نزد ما

حسین شد چو داخل به زیر کسا
بیامد ز در شیر حق مرتضی(ع)

بگفت السلام علیک یا بتول
سلامم به تو باد دخت رسول

چو زهرا شنید از علی (ع) این سخن
بگفتا به تو باد ای بوالحسن

سلام من ای سرور مومنین
وصیِّ به حق، ای امام مبین

علی گفت ای دخت خیرالانام
رسد بوی خوش مر مرا بر مشام

به نزد من این بوی خوش گوییا
نشاید جز از خاتم انبیا

که باشد عزیز و دل آرای من
اخیّ و پسر عمّ و مولای من

بگفتا بلی؛ با حسین و حسن
به زیر کسا خفته شاه زمن

علی با خبر شد چو از ماجرا
روان گشت با وجد نزد کسا

بگفت السلام ای رسو خدا
دهی رخصت آیا ز احسان مرا؟

که با اِذنت ای خاتم انبیا
بیایم به پیش تو زیر کسا

سلام ورا رهبر بی قرین
جواب حکیمانه داد اینچنین

به تو ای برادر سلام از من است
که چشمم به دیدار تو روشن است

تویی صاحب سیف و علم و قلم
به دست تو باشد لوا و علم

به تحقیق رخصت دهم بر علی
که باشد علی ذات حق را ولی

علی گشت وارد به زیر کسا
حضور شریف حبیب خدا

چو من دیدم این چار تن رفته اند
به زیر کسا نزد هم خفته اند

روان گشتم از شوق سوی کسا
رسیدم به نزدیک آن چار تا

سپس عرض کردم سلام ای پدر
سلام ای پدر ای مرا تاج سر

مرا می دهید اِذن تا با شما
شوم ملحق و آیم اندر کسا؟

پدر داد پاسخ به دختر چنین
سلام پدر بر تو ای نازنین

تویی دختر و پاره ای از تنم
کجا دیده و دل ز تو برکنم

بیا در برم ای عزیز پدر
که ام ابیهایی و خوش سیَر

چو زهرا مکین شد به زیر کسا
کسا عزتی یافت بی انتها

محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) با حسن(ع)
حسین(ع) پنجمی شد در این انجمن

چو رفتند این پنج تن در کسا
کسا شد منور چو عرش خدا

رسول خدا از دو سوی کسا
سوی آسمان برد دست دعا

که یارب ز الطاف بی انتها
تو محظوظ کن اهل بیت مرا

هم اینان رعایت ز من می کنند
هم اینها حمایت ز من می کنند

بود لحم ابدانشان لحم من
بود خونشان خون من در بدن

اذیت کند هر که این چار تن
اذیت نمودست بر جان من

گسی گر که غمگین کند حالشان
مرا کرده غمگین ز احوالشان

هر آنکس که جنگ است با این چهار
مرا کرده با جنگ خودشان دچار

به صحم اگر صلح گیرند پیش
وگرنه شود خاطر من پریش

هر آن کو نماید بر آنها ستیز
ستیزم به او موقع رستخیز

محبّ محبّان آنان منم
به خشم بداندیششان دشمنم

بود اهل بیت من این چارتن
که روشن ز آنان بود چشم من

من از این چهار؛ این چهار از منند
که پاکیزه گفتار و دل روشنند

خدایا به برکات و غفران خود
رضای خود و لطف و احسان خود

نما شامل حال این چار تن
نظر کن خدایا ز رأفت به من

از آنها پلیدی همی دور کن
دل و دیده شان را پر از نور کن

ندا آمد از درگه ذوالجلال
ز درگاه داننده ی لایزال

که ای ساکنان همه آسمان
همه آسمان ها و افرشتگان

نکردم من این آسمان را به پا
نفرموده ام این زمین را بنا

ندادم قمر را درخشندگی
ندادم به خورشید رخشندگی

نکردم فلک را به گردش روان
نه دریای مواج و کشتی در آن

مگر از برای همین پنج تن
که باشند زیر کسای یمن

سپس جبرئیل امین از خدا
بپرسید از روی خوف و رجا

که هستند این ها به زیر کسا؟
جوابش چنین داد جلّ علا

کسا پایگاه رسالت بود
در آن اهل بیت نبوت بود

در اینجا بود فاطمه با پدر
هم او هست با شوهر و دو پسر

ز حق جبرئیل این تمنا نمود
که آید ز بالا به پایین فرود

پس از کسب رخصت ز حیِّ مبین
روان شد ز عرش خدا بر زمین

چو امد به نزد رسول خدا
چنین گفت با خاتم انبیا

خداوند عالیِّ اعلا سلام
رسانده سپس داده بر تو پیام

به عزّ و جلال و بزرگی خویش
تو را دوست دارم ز اندازه بیش

نفرموده ام خلق ارض و سما
ندادم به مه نور و خور را ضیاء

فلک را و دریا و کشتی مگر
برای تو و آن چهار دگر

چو اذن است داخل شوم در کسا
کنون اذن و رخصت دهیدم شما؟

چنین گفت با جبرئیل امین
رسول خدا پیشوای مبین

بلی، اذن دادم که زیر کسا
بیایی بَرَم ای امین خدا

سپس گفت با ذات خیر الانام
برای تو آورده ام این پیام

همین است و جز این نباشد که رب
اراده چنین کرده ای منتخب

برای تو و اهل بیت شما
به مصداق فرمایش انّما*

پلیدی بود دور از این خاندان
به بیت تو پاکی بود جاودان

در اینجا لب از لب علی باز کرد
سخن های سنجیده آغاز کرد

چنین گفت مولا به خیر البشر
که ای صاحب وحی و سرّ و خبر

خبر ده مرا؛ چیست راز خدا؟
از این جمع بودن به زیر کسا

چه فضل و شرافت بود بهر ما؟
بیان کن برای من ای رهنما

پیمبر چنین داد او را جواب
به آن کس که من را نمود انتخاب

فرستاد بهر نجات بشر
ز سوی خود آن خالق دادگر

به هر مجلسی از مجالس در آن
اگر در زمین باشد از پیروان

بود از محبّان و از شیعیان
شود ذکری از این خبر در میان

مگر رحمت از سوی حق بی گمان
به آنان شود نازل از آسمان

ملائیک در اطرافشان حلقه وار
بخواهند از درگه کردگار

ببخشد گناهانشان را خدا
به شادی بسازد ز همـشان جدا

قسم خورد مولا به پروردگار
به بیت خدا شیعه شد رستگار

پیمبر ز نو داد دادِ سخن
چنین گفت آن شاه با بوالحسن

قسم بر خدایی که از روی حق
مرا نیک بگزید و بردم سبق

به هر مجلسی ذکر شد این خبر
شود مجلس از لطف حق معتبر

همه پیروان و همه دوستان
که باشند مغموم اندر میان

شود همّ و غم ِّ همه برطرف
بَدَل می شود همّ و غم بر شعف

چو خواهد کسی حاجتی از خدا
در آن حلقه حاجات گردد روا

پس از مصطفی شیر یزدان علی
که دل گردد از نام او منجلی

قسم خورد بر ذات پروردگار
که شد شیعه با این خبر رستگار

سعادت به دنیا و عقبا به است
که تأیید آن با رَبِ کعبه است

مخور "پیروی" غم ز روز جزا
برو در پناه حدیث کسا

التماس دعا

 

انتهای پیام

 

 


||||||||||||||||||||||||||||||||

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

 

||||||||||||||||||||||||||||||||

 


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تلکس شهيدخبر shahidnews.com: حديث كسا به شعر ...
 21:07     کد خبر: 17205


حديث كسا به شعر ...

اگه باحوصله خونديد و فيض حاصل شد ما رو از دعاي خيرتون فراموش نكنيد

روايت شد از حضرت فاطمه
حديث شريفي براي همه

كه روزي حبيب خدا مصطفي
ابوالقاسم احمد رسول خدا

محمد(ص) شهنشاه دنيا و دين
كه ما را پدر باشد آن مه جبين

قدم رنجه فرمود در خانه ام
منور از او گشت كاشانه ام

بفرمود يا فاطمه بر تو باد
سلام از من اي دخت نيكو نهاد

بدو عرض كردم كه اي نامور
ز من برتو بادا سلام اي پدر

سپس گفت آن شاه خوبان به من
كه ضعفي شده عارضم در بدن

بگفتم پدرجان ز ضعف شما
نباشد پناهم به غير خدا

مرا گفت اي دختر بردبار
كساي يماني ما را بيار

بپوشان مرا در كساي يمن
بپوشانم او را سراسر بدن

چو كردم به رخسار خوبش نگاه
رخش مي درخشيد مانند ماه

درخشيدني چون مه چارده
بر آن ماه هرلحظه كردم نگه

چو پوشاندمش جامه را بر بدن
پس از ساعتي از در آمد حسن

چو فرزند دلبندم از در رسيد
سلامي بداد و جوابي شنيد

بگفتا كه اي مادر مهربان
رسد بوي خوش بر مشام آنچنان

كه گويي بود بوي جدم رسول
به پاسخ چنين گفت با وي بتول

كه اي نور چشمان مادر، حسن
بهين ميوه ي نورس قلب من

بلي، جد تو رفته زير كسا
به زير كسا خفته آن پارسا

حسن رفت نزديك جدِّ گرام
چنين گفت بعد از اداي سلام

كه اي جد من اي رسول خدا
دهي اِذنم آيم به زير كسا؟

جوابش چنين داد خيرالبشر
تو را باد از من سلام اي پسر

تويي وارث و صاحب حوض من
مجازي كه داخل شوي اي حسن

به زير عبا رفت آن نور عين
پس از ساعتي از در آمد حسين(ع)

حسين كرد با مادر خود سلام
سپس گفت از مهر آن نيكنام

كه اي مادر خوب فرخ سرشت
مشامم شده پر ز بوي بهشت

كه گويي در اين كوي جدَّم بود
چنين بوي خوش بوي جدَّم بود

بگفتا به او مادر: اي نور عين
تويي ميوه ي قلب مادر حسين

بلي، جدّ والاي تو با حسن
به زير كسا خفته اند آن دو تن

چو بشنيد آن كودك مه لقا
چنين پاسخ از مادر باوفا

به نزد كسا رفت و گفتا سلام
حضور همايون خيرالأنام

سپس گفت اي جد والا تبار
رسولي كه حق كرده ات اختيار

مرا مي دهي اِذن آيم به پيش؟
پذيري مرا در كسا نزد خويش؟

چنين داد شاهنشه دين جواب
سؤال حسين زاده ي بوتراب

تورا باد از من سلام اي پسر
تويي شافع امتم سر به سر

به تحقيق رخصت دهم بر شما
كه آيي به زير كسا نزد ما

حسين شد چو داخل به زير كسا
بيامد ز در شير حق مرتضي

بگفت السلام عليك يا بتول
سلامم به تو باد دخت رسول

چو زهرا شنيد از علي اين سخن
بگفتا به تو باد اي بوالحسن

سلام من اي سرور مؤمنين
وصيِّ به حق، اي امام مبين

علي گفت اي دخت خيرالأنام
رسد بوي خوش مر مرا بر مشام

به نزد من اين بوي خوش گوييا
نشايد جز از خاتم انبيا

كه باشد عزيز و دل آراي من
اخيّ و پسر عمّ و مولاي من

بگفتا بلي؛ با حسين و حسن
به زير كسا خفته شاه زمن

علي با خبر شد چو از ماجرا
روان گشت با وجد نزد كسا

بگفت السلام اي رسول خدا
دهي رخصت آيا ز احسان مرا؟

كه با اِذنت اي خاتم انبيا
بيايم به پيش تو زير كسا

سلام ورا رهبر بي قرين
جواب حكيمانه داد اين چنين

به تو اي برادر سلام از من است
كه چشمم به ديدار تو روشن است

تويي صاحب سيف و علم و قلم
به دست تو باشد لوا و علم

به تحقيق رخصت دهم بر علي
كه باشد علي ذات حق را ولي

علي گشت وارد به زير كسا
حضور شريف حبيب خدا

چو من ديدم اين چار تن رفته اند
به زير كسا نزد هم خفته اند

روان گشتم از شوق سوي كسا
رسيدم به نزديك آن چار تا

سپس عرض كردم سلام اي پدر
سلام اي پدر اي مرا تاج سر

مرا مي دهيد اِذن تا با شما
شوم ملحق و آيم اندر كسا؟

پدر داد پاسخ به دختر چنين
سلام پدر بر تو اي نازنين

تويي دختر و پاره اي از تنم
كجا ديده و دل ز تو بركنم

بيا در برم اي عزيز پدر
كه ام ابيهايي و خوش سيَر

چو زهرا مكين شد به زير كسا
كسا عزتي يافت بي انتها

محمد(ص)، علي(ع)، فاطمه(س) با حسن(ع)
حسين(ع) پنجمي شد در اين انجمن

چو رفتند اين پنج تن در كسا
كسا شد منور چو عرش خدا

رسول خدا از دو سوي كسا
سوي آسمان برد دست دعا

كه يارب ز الطاف بي انتها
تو محظوظ كن اهل بيت مرا

هم اينان رعايت ز من مي كنند
هم اين ها حمايت ز من مي كنند

بود لحم ابدانشان لحم من
بود خونشان خون من در بدن

اذيت كند هر كه اين چار تن
اذيت نموده ست بر جان من

كسي گر كه غمگين كند حالشان
مرا كرده غمگين ز احوالشان

هر آن كس كه جنگ است با اين چهار
مرا كرده با جنگ خودشان دچار

به صلحم اگر صلح گيرند پيش
وگرنه شود خاطر من پريش

هر آن كاو نمايد بر آنها ستيز
ستيزم به او موقع رستخيز

محبّ محبّان آنان منم
به خشم بد انديششان دشمنم

بود اهل بيت من اين چار تن
كه روشن ز آنان بود چشم من

من از اين چهار؛ اين چهار از منند
كه پاكيزه گفتار و دل روشنند

خدايا به بركات و غفران خود
رضاي خود و لطف و احسان خود

نما شامل حال اين چار تن
نظر كن خدايا ز رأفت به من

از آن ها پليدي همي دور كن
دل و ديده شان را پر از نور كن

 

 

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 



 

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 1:07 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

برای امام سجاد علیه ااسلام

آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت

آخری نیست بر این گریه بی پایانت

آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان

بیشتر می شود انگار غم پنهانت

زهر هرچند که یک روز به دادت آمد

تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت

غیر زینب چه کسی درد تو را می داند

که چه آورده خرابه به دل ویرانت

سخت سوزاند دلت را غم آن جسم کبود

خواهرت بود که جان داد روی دامانت

زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست

که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت

خیزران تا که به دستان کسی می بینی

درد می گیرد ناگاه لب و دندانت

محمدعلی_بیابانی


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 11:48 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

شعر امام خامنه ای برای امام عصر عجل الله تعالی فرجه

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود

ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار

به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد "دلبر"

خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

شنیده ام که از این حرف، یار خسته شده

خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

 

مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست

خدا کند که مریضی من دوا نشود

سید_علی_حسینی_خامنه_ای


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 11:42 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
کد خبر: ۶۵۹۶۸
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۵
 
 
 
 
 
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند
اشعار ویژه ورود اهل بیت (ع) به شام
 
به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر و ایام ورود اهل بیت (ع) به شام و مصیبات وارده بر ایشان عقیق تعدادی از اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.

سرویس شعر آیینی عقیق : به مناسبت فرا رسیدن ماه صفر و ایام ورود اهل بیت (ع) به شام و مصیبات وارده بر ایشان عقیق تعدادی از اشعار آیینی شاعران را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.








 

مهدی رحیمی:

مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام

ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها

ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام

روضه به روضه گریۀ ما فرق می کند

چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام

روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم

با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام

این روزهاست غصۀ ما شام شام شام

همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام

دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت

شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام

یکبار ظهر کشت تو رو شمر و با سرت

هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام

 


سید هاشم وفایی :

 

دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است

هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست

لباس عید به تن کرده اند مردم شام

فضای شهر چراغان و غرق تزویر است

نوای هلهلۀ مردمان همانندِ

صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است

ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد

به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است

ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد

حدیث غُربت او ناله های زنجیر است

چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند

که در کمان دل خستگان همین تیر است

قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم"

به روی نیزه سری از تبار تطهیر است

پی هدایت مردم ز روی نی آید

نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است

به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا

هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است

مس وجود «وفایی» اگر که آوردی

غبار درگه این آستانه اکسیر است

غلامر ضا سازگار:

فتنه و بیداد و بلا بود شام

سخت تر از کرب و بلا بود شام

شام بلا تیره تر از شام بود

عصمت حق در ملأ عام بود

ساز و نی و نغمه و آهنگ بود

دسته گل سنگدلان سنگ بود

خلق به دور اسرا صف زدند

کوچه به کوچه همگی کف زدند

فاطمه های حرم فاطمه

زخم زبان مرهم زخم همه

هرکه به آن خسته دلان رو نهاد

زخم زبانی زد و دشنام داد

خنده به رأس شهدا می زدند

سنگ به ناموس خدا می زدند

قافله تا وارد دروازه شد

داغ جگر سوختگان تازه شد

پای سر رهبر آزادگان

عید گرفتند زنازادگان

آل ابوسفیان در هلهله

آل رسول الله در سلسله

وای ندانم که چه تقدیر بود

دست خدا در غل و زنجیر بود

ماه سر نیزه پدیدار بود

یا سر عباس علمدار بود

چهره چو خورشید بر افروخته

از عطشِ تشنه لبان سوخته

دوخته چشم از سر نی بر حسین

محو شده، غرق شده در حسین

دیده ی اطفال به سیمای او

چشم سکینه شده سقای او

مانده سر نیزه به حال سجود

مهر جبینش شده محو از عمود

دیده ی اکبر سر نی نیم باز

مانده به لب هاش اذان نماز

هرکه به خورشید رخش چشم بست

گفت که این سر، سر پیغمبر است

رأس امام شهدا نوک نی

کرده چهل مرحله معراج، طی

زلفِ غباریش پر از بوی مُشک

لعل لبش خشک تر از چوب خشک

ماه خجل از رخ نورانیش

سنگ زده بوسه به پیشانیش

هیچ شنیدید که از گَرد راه

پرده کشد باد به رخسار ماه

هیچ شنیدید که در موج خون

صورت خورشید شود لاله گون

رخ زگل زخم، بهاران شده

وجه خدا ستاره باران شده

اشک همه سیل شد از سرگذشت

خون، دل میثم شد از این سرگذشت

 

محمد جواد پرچمی :

مارو با غصّه‌ی ایام می‌برن

سوره‌ی‌ فجر و توی شام می‌برن

ای برادر بیا ناموس داری کن

خواهرت رو ملاء عام می‌برن

***

غم و غصّه‌هام بی‌اندازه شده

خدایا داغ دلم تازه شده

جلوی چشمای زینب سرتو

آویزون به روی دروازه شده

***

اینهمه ازدحام و چکار کنم؟

خستگیِ پاهام و چکارکنم؟

برا تازیانه‌ها سپر بشم...

سنگای پشت بام و چکار کنم؟

***

دخترت رو روی پام می‌نشونم

خودم و تو کوچه‌ها می‌کشونم

سر پیری به چه روزی افتادم

موهام و با آستینم می‌پوشونم

***

دور من یه قافله کبودیه

خصلت مردمشون حسودیه

یه نفر بیاد به دادم برسه

کوچه‌های شام پر از یهودیه

***

همه‌ش از کینه‌‌ی مولا آب می‌خورد

خواهرت طعنه‌ی بی‌حساب می‌خورد

حق بده اگه خودم رو می‌زدم

خیزران می‌زد و هی شراب میخورد

 

امیر عظیمی :

شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است

دامن عرش حق از خون جگر رنگین است

شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد

آه، اینجا چقدر کفر برادر دارد

مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد

شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد

شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده

بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده

شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است

شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است

توی این شهر که از زخم زبان لبریز است،

توی این شهر که از چشم چران لبریز است،

چقدر عمه ی سادات معطل شده بود

پشت دروازه ساعات معطل شده بود

عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا

نوبت آمدن قافله شد، واویلا

دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند

همه بر وضعیت قافله می خندیدند

اسرا، آه در اینجا چقدر آشفتند

خارجی، بس که به اولاد پیمبر گفتند

وای، این هاچقدر سنگ به سرها زده اند

چوب طعنه به لب زاده ی زهرا زده اند

خیزران بود در اینجا به روی لب می خورد

سنگ تکفیر به پیشانی زینب می خورد

روز این شهرِ پر فتنه عجب تاریک است

کوچه هایش چقدر بی ادب و باریک است

آه، این قوم که ناموس ندارد ای کاش

اُسرا را سر بازار نیارند،ای کاش

سر بازار دل عمه بجوش آمده بود

چقدر دور حرم برده فروش آمده بود

سر بازار شرر بر دل ایوب زدند

چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند

همه جا در سر بازار چنین پخش شده

خاک پای پسر سعد شفابخش شده

نعل آن اسب که از پیکر آقا رد شد

قیمتش سر به فلک برده شد و بی حد شد

این جماعت که به نیزه سر سقا دیدند

در کنارش سر شش ماهه ی مولا دیدند

از رباب، آه ببین خون جگر می خواهند

همه از حرمله یک تیر سه پر می خواهند

قافله مستحق این همه آزار نبود

که عبورش بدهند از گذر اهل یهود

همه گفتند که حیدر شده امروز اسیر

دختر فاتح خیبر شده امروز اسیر

به طلبکاری خیبر همه سنگش بزنید

جای پیشانی حیدر همه سنگش بزنید

 

محسن حنیفی:

 

شراره بر دل ناموس کبریا زده اند

برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند

خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد

سر تو را سر نیزه در انتها زده اند

حواسها همه پرت سر تو خواهد شد

که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند

به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز

گریز گریه به گودال کربلا زده اند

دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟

که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند

محله های یهودی چقدر باریکند

دوباره فاطمه را بین کوچه ها زده اند

هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده

سپرده پای سرِ تو ؛ رباب را زده اند

بس است مرثیه، اینجا گریز میخواهد

که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد

 

غلامرضا سازگار:

نه روز عید صیام و نه عید قربان است

چه روی داده که شام این همه چراغان است

زنان شام همه می زنند و می رقصند

به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است

چه روی داده که در دست شامیان سنگ است

مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است

میان هلهله ها هیجده سر است به نی

به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است

سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم

عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است

نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است

حجاب دخترکی گیسوی پریشان است

سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر

که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است

دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز

که سایبان اسیران سر شهیدان است

تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح

خدای رحم کند آفتاب، سوزان است

هنوز بر لبش آثار تشنه گی پیداست

هنوز آب به او، او به آب عطشان است

سر حسین به بالای نیزه قرآن خواند

یکی نگفت که این سر سرِ مسلمان است

حرامیان ستم پیشه کعب نی نزنید

به کودکی که تنش مثل بید لرزان است

ز دست دختر زهرا طناب باز کنید

که او بر این اسرا یاور و نگهبان است

زسیل اشک جهان را خراب کن "میثم"

که جای گنج الهی به شام ویران است

 

یوسف رحیمی:

دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست

یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام

 

يک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته و

یک کاروان شراره و غم های ناتمام

 

در این دیار، هلهله و پایکوبی است...

...انگار رسم تسلیت و عرض احترام

 

چشمان خیره و حرم آل فاطمه

سرهای روی نیزه و سنگ از فراز بام

 

خاکستر است تحفه‌ی پس کوچه های شهر

بر زخم های سلسله ، شد آتش التیام

 

بر ساحت مقدس لب های پرپری

با سنگ کینه ،سنگدلی می دهد سلام

 

پیشانی شکسته و خونی که جاری است

بر روی نی خضاب شده چهره‌ی امام

 

با کینه ی علی همه‌ی شهر آمدند

بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام

 

مهدی نظری :

زینب بساط کاخ ستم را به هم زده

زینب به روی قله عصمت علم زده

 

مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست

زینب درون سینه ما هم حرم زده

 

زینب نگو بگو همه ی هیبت علی

کفار را به خطبه چو تیغ دودم زده

 

زینب به ناز شصت خودش در اسارتش

با دست بسته از ولی الله دم زده

 

ای بزدلان شام که خرما می آورید

زینب به لوح عالمه مهرکرم زده

 

با یک اشاره کاخ ستم رابه باد داد

او بر رقیه ناله برّنده یاد داد

 

گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود

او چادرش به لطف خدا بادوام بود

 

چشمان کور شهرحرامی ندیدکه

صدها یزید در بر زینب غلام بود

 

اصلاً یزید پست تر از این کلامهاست

از بسکه دخت فاطمه والا مقام بود

 

بعد ازحسین سیف خدا بود،دست او

تیغش کلام گشته و در بین کام بود

 

وقتی شروع کرد یزید ازغم آب شد

کار یزید و اهل و عیالش تمام بود

 

بی خود که نیست دختر زهرای اطهر است

بی خود که نیست زینب کبرای حیدر است

 

او درد و داغ نیمه شب تار راکشید

بر روی شانه اش همه بار راکشید

 

اوگرچه ظاهراً به اسیری شام رفت

اما هماره جور علمدار را کشید

 

هرشب برای دخت علی سخت می گذشت

هرشب زپای دخترکی خار را کشید

 

سنگین ترین غمی که دراین چند روزه دید

درد اسیری سربازار را کشید

 

هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود

هم روی دوش خود تن بیمار را کشید

 

زینب اگرنبود حسینی بجانبود

اوگرنبود مجلس روضه به پانبود

 

 

 

 

 

محمود ژولیده :

هول و هراس باز دوباره شروع شد

چشمان هیز و معجر پاره شروع شد

اینجا عجیب طبل و کف و سوت می زنند

بر آستین پاره نظاره شروع شد

تنها به سنگ نیز کفایت نمی کنند

از بام های خانه شراره شروع شد

با نامِ خارجی که نشان می دهند هیچ

تحقیر با زبان اشاره شروع شد

تحقیر در محلۀ شوم یهودیان

گاهی پیاده گاه سواره شروع شد

عمامه سوخت، پوست سر سوخت، جامه سوخت

گویی دوباره زینب و چاره شروع شد

رقاصه های زانی و رجاله های پست

رفتارشان به طبل و نقاره شروع شد

این شهر بوی سبّ علی را گرفته است

اخبارهای کذب مناره شروع شد

هرطور هست ، تهمت شامی شود تمام

اما حماسه های هماره شروع شد

این شهر ذوالفقار علی را طلب کند

یعنی خطابه های دوباره شروع شد

مهدی نظری:

اولین روز از مه صفرُ

سر آقای ما به شام آمد

عید دشمن بجای نقل و نبات

سنگها روی پشت بام آمد

 

کودکان پابرهنه و خسته

دست ها بسته چشم ها گریان

در میان نگاههای حرام

عمه هم روی ناقۀ عریان

 

جگر عمه بیشتر می سوخت

هر زمان گوش پاره را می دید

حرمله خنده بر لبانش داشت

تا سر شیرخواره را می دید

 

باز هم زجر لعنتی بودو

شعله بر جان بچه ها افتاد

سر عباس از سر نیزه

بارها زیر دست و پا افتاد

 

بین این راه با دف و آواز

پیش چشم رقیه رقصیدند

هرکجا اشک عمه جاری شد

پیرزنها به عمه خندیدند

 

سر شش ماهه را روی نیزه

پیش چشم رباب می بردند

کاروان را سپاه نامحرم

سوی بزم شراب می بردند

 

اسم تشت طلا وسط آمد

به غرور یتیمها پا خورد

عمه ام مرد و زنده شد وقتی

خیزران بر لبان بابا خورد

 

 

منبع : شعر شاعر ، حسینیه ، اشعار ارسالی


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 6:41 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۶۵۵۹۶
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۴ - ۰۴:۳۸
 

شعر/ محبت ما ریشه در ازل دارد  

شعری از شاعر جوان کشورمان سیدحمیدرضا برقعی که در رثای حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا سروده است.
عقیق: شعری از شاعر جوان کشورمان سیدحمیدرضا برقعی که در رثای حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا سروده است که در زیر می خوانیم:

 هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم، یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود
دخیل بر علَم و پرچم و کُتَل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است
و هرچه خاطره دارد، از آن محل دارد

به یادِ چاییِ شیرینِ کربلایی‌ها
لبم حلاوتِ احلی‌من‌العسل دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش‌گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من این‌قدر دوستت دارم
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلام‌تان به من آموخت در میانۀ خون
که روسیاهیِ ما نیز راه‌حل دارد


منبع: کیهان
211008

 

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 6:38 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

تصاویرکمتردیده شده مسولین سازمان قضایی  نیروهای مسلح خراسان رضوی:

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 6:33 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر : 1888522
تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۴در ۱۱:۰۶ ق.ظ
رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح در مشهد:

انقلاب اسلامی بزرگترین معروف زمان است/ صداوسیما به موضوع امر به معروف و نهی از منکر توجه بیشتری داشته باشد

رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح گفت: معروف امروز، ایجاد نژاد اسلامی است که ملت ایران بزرگ‌ترین امربه‌معروف زمان یعنی انقلاب اسلامی و حفظ آن را انجام داده‌اند و با نثار شهیدان فراوان و جان‌فشانی 37 سال نظام اسلامی را حفظ کردند.
حجت الاسلام بهرامی

به گزارش مشهدپیام به نقل ازصبح توس، حجت‌الاسلام محمدکاظم بهرامی، رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح صبح امروز در همایش «آمران به معروف و ناهیان از منکر» که در مهمانسرای ثامن‌الائمه قرارگاه شمال شرق ارتش برگزار شد بابیان این‌که برگزاری همایش آمران به معروف و ناهیان از منکر به جهت ترویج آن از مصادیق امربه‌معروف است، گفت: در جوامع غربی به سبب تعلیمات جامعه غربی عقیده بر این است که کسی حق ندارد در امور فردی افراد دخالت کند مگر اینکه ضرر اجتماعی داشته باشد اما در دین ما هر فرد مقابل سایر افراد مسؤولیت دارد.

وی با اشاره به این‌که در جامعه، مردم از رفتار یکدیگر متأثر می‌شوند، خاطرنشان کرد: آیات زیادی درباره امربه‌معروف و نهی از منکر وجود دارد زیرا خداوند اولین امر کننده به معروف و اولین نهی‌کننده از منکر است.

رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح به اهمیت امربه‌معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی اشاره و بیان کرد: خصوصیت پیامبر(ص) در امربه‌معروف در سوره اعراف و برای امیرالمؤمنین(ع) در زیارت ایشان آمده است؛ حتی امام حسین(ع) نیز  هنگام حرکت از مدینه به برادر خود حنفیه می‌گوید «اراده من امربه‌معروف و نهی از منکر است».

انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین امربه‌معروف زمان است

وی تصریح کرد: معروف امروز، ایجاد نژاد اسلامی است که ملت ایران بزرگ‌ترین امربه‌معروف زمان یعنی انقلاب اسلامی و حفظ آن را انجام داده‌اند و با نثار شهیدان فراوان و جان‌فشانی ۳۷ سال نظام اسلامی را حفظ کردند.

حجت‌الاسلام بهرامی با اشاره به این‌که بسیاری از ارزش‌های اسلامی در کشور ما پابرجا مانده است، خاطرنشان کرد: بااین‌وجود، هنوز هم برخی از معروف‌ها را باید احیا و از منکرها جلوگیری کرد.

امربه‌معروف و نهی از منکر مورد تأکید رهبری است

وی ادامه داد: یکی از مواردی که رهبری در ابتدای سال در مشهد ذکر کردند این بود که بسیاری از منکرها و معروف‌ها، آن چیزهایی نیست که همه فکر می‌کنند؛ اسراف نیز یک منکر است.

رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح با اشاره به تغییر عوامل ایجاد جنگ در آینده، گفت: اسراف آب یکی از منکرهایی است که باید از آن جلوگیری شود زیرا جنگ آینده جهان بر سر آب خواهد بود.

صداوسیما به موضوع امربه‌معروف و نهی از منکر توجه بیشتری داشته باشد

وی به لزوم توجه فردی به موضوع امربه‌معروف و نهی از منکر اشاره و بیان کرد: باید همه به وظیفه خود در قبال این موضوع عمل کنند زیرا به‌اندازه معروف‌ها، منکر وجود دارد.

حجت‌الاسلام بهرامی خاطرنشان کرد: صداوسیما باید در فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی خود در امربه‌معروف و نهی از منکر نقش ایفا کند، اینکه در یک سریال ۳۰ قسمتی تنها چندثانیه‌ای به امربه‌معروف و نهی از منکر اشاره شود کارساز نیست.

انتهای پیام/

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 6:11 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
جمعه, 22 آبان 1394 ساعت 14:30.

امام جمعه موقت بجنورد: مدیران مراکز آموزش عالی به ارزش ها توجه کنند

 

 

 

امام جمعه موقت بجنورد: مدیران مراکز آموزش عالی به ارزش ها توجه کنند

 امام جمعه موقت بجنورد با اشاره به سخنان اخیر مقام معظم رهبری در جمع مسئولان دانشگاهها گفت: مدیران مراکز آموزش عالی علاوه بر مسائل آموزشی، به ارزش ها نیز توجه کنند.

به گزارش نسیم نیوز، حجت الاسلام محمدرضا ابوالفضلی، امام جمعه موقت بجنورد، در خطبه های نماز جمعه این هفته مرکز خراسان شمالی که در محل مصلای امام خمینی(ره) بجنورد برگزار شد، با اشاره به سخنان اخیر مقام معظم رهبری در جمع مسئولان وزارت خانه‏های علوم و علوم پزشکی و دانشگاهیان، بر لزوم توجه بیشتر به مسائل ارزشی در مراکز آموزش عالی مطابق فرموده رهبری تأکید کرد.

وی با بیان اینکه می بایست به مسائل ارزشی در کنار موارد آموزشی در دانشگاه ها توجه بیشتری شود، تصریح کرد: کوچکترین غفلت در دانشگاه ها زیان های جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت.

حجت الاسلام ابوالفضلی اضافه کرد: دشمنان به دنبال تربیت اساتید و مدیرانی با تفکر، سبک زندگی و منش غربی هستند اما نظام و مملکت اسلامی مدیرانی دینی می خواهد به همین دلیل همه باید هوشیار باشند تا به خواب نیفتاده و در دانشگاه های ما مدیرانی با رفتار و گفتار غربی تربیت نشوند.

نماینده بعثه مقام معظم رهبری در امور حج و زیارت خراسان شمالی افزود: می بایست در کنار علم، اخلاق نیز ترویج یابد اما متأسفانه همان گونه که رهبری فرمود برخی اقدامات فرهنگی در دانشگاه ها را با برگزاری کنسرت و اردوهای مختلط اشتباه گرفته اند که باید این رویه هر چه سریع تر اصلاح شود.

وی یادآور شد: در سال های گذشته ورود و خروج در دانشگاه ها کنترل می شد اما در زمان یکی از دولت ها، مسئولان شعار آزادی سر داده و همه زحمت ها بر باد رفت و اکنون نیز شماری از مسئولان به دنبال زنده کردن آن جریان هستند.

حجت الاسلام ابوالفضلی با اشاره به اینکه متأسفانه در دانشگاه ها غفلت شده است، افزود: سخنان و سفارش های اخیر مقام معظم رهبری، زنگ بیدارباش نسبت به این غفلت و لزوم نقش آفرینی در برابر آن بود.

وی تصریح کرد: لازم است در دانشگاه ها به جوانان میدان داده شود و به گونه ای اقدام شود که فضا در دست دانشجویان بسیجی، انقلابی، متدین و خانواده های شهدا و ایثارگران باشد نه آنکه اجازه فعالیت به این افراد داده نشود.

امام جمعه موقت بجنورد افزود: برخی اساتید در کلاس های درس خود ایجاد حقارت می کنند و در حالی که همه دشمنان به پیشرفت و توسعه ایران اسلامی اذعان دارند این اساتید از پس رفت و عقب ماندگی کشور سخن می گویند.

حجت الاسلام ابوالفضلی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود با گرامیداشت بیست و ششم آبانماه، سالروز آزادسازی سوسنگرد در سال 1359، اظهار کرد: متاسفانه به فتح سوسنگرد بی توجهی شده و این حماسه به خوبی به مردم معرفی نشده است در حالی که این مؤفقیت بزرگ کمتر از فتح خرمشهر و شکستن حصر آبادان نیست.

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 22 آبان 1394  ] [ 11:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[ جمعه 22 آبان 1394  ] [ 11:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[ جمعه 22 آبان 1394  ] [ 11:37 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 19 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3820119 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب