عاقا(بعله بی سوادیم)پارسال یه دبیر ادبیات داشتیم اصلا منگولی بود واسه خودش منم که از اون شلوغا یه روز امتحان ادبیات داشتیم آخربن جلسه ام بود یه زنبورم چسبیده بود به دیوار من امتحانم رو چرت و پرت نوشتم رفتم بیرون کنار پنجرا داد زدم "ادبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــات"
بچه های کلاسم از اون ور داد زدند"بدم میــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد"
بعله دیگه دارم با ادبیات تجدیدی واستون تایپ میکنم
دوستان میپرسن نقش زنبور چی بود خوب بابا اسپانسرمه باید تبلیغش کنم یا نه لامصب پول میده...
هوی کجا بکوب اون لایکو دلم شاد شه خخخخخخخخخخخ