اولین پنج شنبه ماه رجب، فرصتی شد تا در یک هوای کاملاً بهاری، جمعی از راویان تاریخنگار و روایان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس پس از زیارت بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحجج (ع)، راهی بهشت رضای این شهر شدند تا از مزار شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم این شهر دیدار و با آرمانهای این شهدا تجدید میثاق کنند.
در این دیدار، راویانی که در کنار فرماندهان شهید حضور داشتند و اکنون با قبور مبارک این شهدا روبهرو میشدند، حال و هوای عجیبی داشتند. ریزش اشکها در جوار مزار این شهدا همچون ترنم بهاری، حال و هوای این جمع را طراوتی معنوی بخشید.
تصاویر برخی از شهدا و علمای ربانی مشهد، با هنرمندی احمد منصوری نژاد (منصور) در مکان های مختلف بهشت رضا زینت بخش این مکان شده است.
از جمله این تصاویر، تصویری است از حضور آیت الله میرزا جواد تهرانی در اتاق هدایت عملیات، و برگزاری مراسم دعا و توسل برای پیروزی رزمندگان اسلام.
آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی از علمای برجسته مشهد مقدس بود که علیرغم سن بالا بارها در کنار رزمندگان در دوران دفاع مقدس حضور یافت و از وصایایش این بود که او را بینامونشان در کنار شهدا به خاک بسپارند و اینگونه هم شد. سنگ قبر وی از سیمان ساخته شده و آنقدر ساده است که هیچ کس تصور نمی کند عالمی ربانی در آن آرام گرفته است. علاوه بر ایشان، حضرت آیتالله عبادی امام جمعه اسبق مشهد مقدس که پدر دو شهید نیز در این مکان آرمیده است. آیتالله عبادی نیز به مانند آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی هرگز تا زمان فوتش از ترویج فرهنگ ایثار و شهادت دریغ نکرد.
به بهانۀ این دیدار، سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، گزارش کوتاهی از شهدای شاخص بهشت رضای مشهد داشته است. از جمله شهدای شاخصی که در بهشت رضای مشهد آرمیدهاند، میتوان به سردار شهید نورعلی شوشتری، جانشین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار شهید محمود کاوه فرمانده لشگر ویژه پاسداران، سردار شهید عبدالحسین برونسی فرمانده تیپ جوادالائمه (ع)، و سردار شهید ولیالله چراغچی مسجدی جانشین لشگر ۵ نصر، و ... اشاره کرد.
شهید سردار نورعلی شوشتری
سردار نورعلی شوشتری که فرماندهی قرارگاه نجف در دوران دفاع مقدس، فرماندهی سپاه در کردستان و آذربایجان غربی(قرارگاه حمزه)، وفرماندهی ارشد منطقه سیستان و بلوچستان (قرارگاه قدس) و جانشین نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، افتخار همرزمی شهیدان بزرگواری همچون شهید باکری و شهید برونسی را در کارنامه داشت، بارها در جمع همرزمانش گفته بود: «آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکهتکه شود.»
امام خمینی در خطاب به سردار شوشتری فرمودهاند: «در این دنیا که نمیتوانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد.»
سردار شوشتری صبح روز یکشنبه 26 مهر 1388 در اقدامی تروریستی در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.
مقام معظم رهبری در خصوص شهادت این سردار بزرگ فرمودند: "گوارا باد این پایان باارزش برای این انسان مجاهد، این شهید عزیزمان، شهید شوشتری واقعاً جزو عناصر پاکیزه سپاه بود. بنده ایشان را از نزدیک میشناختم و میدانستم که جزو انسانهای مؤمن، پاک، سالم، صمیمی، فعال، زحمتکش و حقیقتاً مظهری از همین ارزشهایی بود که متراکم میشود و یک شهید را بهوجود میآورد."
سردار شهید نورعلی شوشتری و سردار شهید عبدالحسین برونسی در کنار هم
شهید سردار محمود کاوه
محمود کاوه از فرماندهان بزرگ دوران دفاع مقدس است که سابقه مبارزه با ضدانقلاب بوکان در منطقه کردستان، فرماندهی عملیات سپاه سقز، و فرماندهی عملیات تیپ ویژه شهدا را در دوران مبارزه با ضدانقلاب داشت، در خرداد سال 1362 پس از شهادت سرداران ناصر کاظمی، محمد گنجی زاده و محمد بروجردی رسماً به فرماندهی تیپ منصوب گردید و مأموریت یافت تا عملیات برونمرزی والفجر 2 را به تاریخ 29/ 4/ 62 در منطقه حاج عمران عراق انجام دهد که به تصرف ارتفاعات 2519 انجامید.
همزمان با عملیات والفجر 4 مأموریت پاکسازی محور سردشت از لوث وجود ضد انقلاب (دموکراتها و منافقین) به تیپ ویژه شهدا واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور تیپ، ضمن تسلط بر ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری، تالشور روستای اسلام آباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکراتها را تصرف کردند.
تیپ ویژه شهدا به فرماندهی محمود کاوه در سال 63 در عملیات بدر همراه با سایر یگانهای سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ 23 /4 /64 در عملیات قادر (همراه با یگانهایی از ارتش جمهوری اسلامی) در جبهه شمالی سیدکان عراق، باعث برهم زدن آرایش نظامی دشمن گردید. همچنین در منطقه عملیاتی والفجر 9 که در منطقه چوراته عراق انجام گرفت در انهدام قوای دشمن و آزادسازی بخشی از خاک آنان، نقش مؤثری داشت.
مقام معظم رهبری درباره تیپ ویژه شهدا و شهید کاوه میفرمایند: «تیپ ویژه شهدا که فرماندهیاش را ایشان بر عهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب میشد؛ او در عملیات گوناگون شرکت داشت و کارآزمودۀ میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان اما برجسته بود. این جوان (شهید کاوه) جزو عناصر کمنظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم، حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی و هم خودسازی رزمی.»
محمود کاوه در روز یازدهم شهریورماه 1365 در عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 حاج عمران به شهادت رسید.
مقام معظم رهبری پس از شهادت محمود کاوه گفتند: «شهید محمود کاوه و همۀ شهدا، چه سرداران و چه بقیۀ برادرانی که به شهادت رسیدهاند؛ اما خوب بعضیها را انسان از نزدیک میشناسد، فضایل آنها را میداند، ارزشهایی را که گاهی در یک انسان، در یک جوان جمع شده از نزدیک لمس میکند و ای عزیزان محمود کاوه از این قبیل بود. در او ارزشهایی بود که برای یک جوان مسلمان ایدهآل بود... فراموش نمیکنم همین شهید محمود کاوه بچهای بود، پدرش دستش را میگرفت، او را به مسجدی که من آنجا صحبت میکردم و تفسیر میگفتم میآورد،، جوانها پرواز کردند و ما ماندیم.»
وی همچنین فرمودهاند: «محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود؛ اما حالا استاد ما شد.»
به دنبال شهادت فرمانده تیپ ویژه ۱۵۵ شهدا (شهید محمود کاوه) در منطقه عملیاتی کربلای ۲، روزنامه کیهان (16/ 6/ 1365) از مراسم تشییع وی در مشهد، چنین گزارش داده است: «در این مراسم که با حضور مسئولان استان خراسان و نیروهای نظامی و انتظامی شهر مشهد برگزار شد، پیکر پاک این سردار اسلام بر دوش انبوهی از اقشار مختلف امت حزبالله مشهد تا بارگاه ملکوتی امام رضا (ع) تشییع و پس از طواف ضریح مطهر، طی مراسمی به خاک سپرده شد.»
اسدالله احمدی، راوی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، به نقل از محمدباقر قالیباف فرمانده لشکر ۵ نصر در این خصوص نوشته است: «در مراسم تشییع جنازه شهید محمود کاوه، پدر وی درخواست حجتالاسلام طبسی تولیت آستان قدس رضوی را مبنی بر این که پیکر شهید محمود کاوه در حرم مطهر حضرت رضا (ع) و یا در یکی از حجرههای مخصوص حرم دفن شود نپذیرفت و گفت: «پسرم از ابتدا با بسیجیها بوده و بهتر است در کنار آنها دفن شود[1].»
شهید سردار عبدالحسین برونسی
عبدالحسین برونسی جزو اولین افرادی بود که با وقوع انقلاب و ناآرامیها در کردستان، راهی پاوه شد. عرصههای نبرد حق علیه باطل بستر مناسبی بود که استعداد بالقوه او به فعل درآید و از فرماندهی گروهان، قبل از عملیات خیبر به فرماندهی تیپ هجدهم جوادالائمه برسد.
برونسی در عملیات فتحالمبین به عنوان فرمانده گردان خطشکن مرکز فرماندهی عراقیها را واقع در تپه 124/1 نابود ساخته و خود از ناحیه کمر مجروح شد. جراحت نمیتوانست شهید برونسی را از پا بیندازد. او در عملیات بیتالمقدس به عنوان فرمانده گردان خط شکن حر و در عملیاتهای رمضان، مسلم ابن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر یک به عنوان فرمانده گردان خط شکن عبدالله رزمید و حماسه آفرید و نامش در آزمون جنگ و جهاد شهره شد. او باز هم مجروح شده بود و هر چند از ناحیه دست، گردن و شکم جراحات سختی را بر تن داشت اما روحیه عظیم و پرشکوه او مانع از باقی ماندن وی در پشت جبهه میشد. با شروع عملیاتهای والفجر 3 و 4 به عنوان معاونت تیپ 18 جوادالائمه (ع) در تمامی مراحل آنها شرکت داشته و گردانهای خط شکن را رهبری میکرد.
در این سالها رشادت و ایثارگری او زبانزد خاص و عام بود تا آنجا که دشمن چنان هراسی از برونسی داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد. این سردار سرفراز بعد از زیارت خانه خدا به مرحلهای از شهود رسیده بود که زمان و مکان شهادت خودش را میدید و سرانجام در عملیات بدر، پس از رشادت بسیار در چهار راه خندق در ساعت 11 صبح روز 25 /12 /63 با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید، اما پیکرش تا 27 سال بعد در همان مکان شهادت باقی ماند. تا اینکه پیکر این شهید بزرگوار روز یکشنبه 4 اردیبهشت 1390 به همراه 12 شهید دیگر در شرق دجله توسط کمیتۀ جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیدا و در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا در مشهد تدفین شد.
مقام معظم رهبری چند سال پیش در دیدار خانواده شهید برونسی، ضمن اشاره مجدد به خصوصیات وی، شهید برونسی را از عجایب و استثناهای انقلاب اسلامی خواندند که باید به عنوان الگویی برای جوانان معرفی شود. رهبر معظم انقلاب در آن دیدار تأکید کردند: «خدا انشاءاللَّه شهید عزیزمان را - مرحوم شهید برونسی را، یا همانطور که عرض کردیم اوستا عبدالحسین برونسی را - رحمت کند. این خیلی برای جامعۀ ما و کشور ما و تاریخ ما اهمیت دارد که یک شخص خوانده شدۀ به عنوان «اوستا عبدالحسین» - نه دکتر عبدالحسین است، نه به معنای علمی استاد عبدالحسین است؛ بلکه اوستا عبدالحسین است، اهل بنائی و اهل کارِ دستی و اهل شاگردی فلان مغازه؛ یعنی اوستا عبدالحسین بنا - از لحاظ معرفت و آشنایی با حقایق به جایی میرسد که قبل از پیروزی انقلاب در ظریفترین کارهای انقلابی جوانهایی که در مسائل انقلابی کار میکردند شرکت میکند - البته من از نزدیک در جریان آن کارها نبودم و در آن زمان یادم نمیآید که با این شهید ارتباطی داشته باشم؛ لاکن اطلاع دارم، میدانم، شنیدم و توی کتاب هم خواندم - بعد از انقلاب هم وارد میدان جنگ میشود... این شهید عزیز وارد میشود؛ نه معلومات دانشگاهی دارد، نه عنوان و تیتر رسمی و دانشگاهی دارد، اما آنچنان در کار مدیریت جنگ پیشرفت میکند که به مقامات عالی میرسد و شخصیت برجستهای میشود؛ شخصیت جامعالاطرافی که مثلاً فرماندۀ تیپ میشود، بعد هم به شهادت میرسد. ایشان اگر چنانچه به شهادت نمیرسید، مقامات خیلی بالاتر - از لحاظ رتبههای ظاهری - را هم طی میکرد.
اینها جزو عجایب انقلاب ماست. جزو چیزهای استثنائی انقلاب ماست که دیگر نظیر ندارد؛ نمیشود هیچ جای دیگر را با این مقایسه کرد. همانطور که آقای استاندار خراسان نقل کردند، من از افرادی شنیدم که ایشان در آن وقت، برای مجموعههای دانشجوئی و دانشگاهی که از مشهد میرفتند آنجا، صحبت میکرد و همه را مجذوب خودش میکرد. خود من هم نظیر این را باز دیده بودم. مرحوم شهید رستمی - که او هم از شهدای خراسان است؛ یک فرد روستایی و به ظاهر عامی - توی جمعی که فرماندهان درجۀ یک نشسته بودند و رئیسجمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جوری که همۀ این فرماندهان رسمیای که نشسته بودند مبهوت شدند!
استعداد انقلاب برای پرورش شخصیتهای برجسته و افراد، تا این حد است؛ اینها را نباید دست کم گرفت؛ اینها اهمیت انقلاب و عظمت انقلاب و عمق انقلاب را نشان میدهد. ماها به ظواهر نگاه میکنیم؛ این اعماق را باید دید. وقتی انسان این اعماق را میبیند، آن وقت افق در مقابل چشمش اصلاً یک چیز دیگری میشود و این حوادث گوناگونی که پیش میآید - این مخالفتها، این دشمنیها، این ناخن زدنها و پنجه کشیدنها - دیگر به چشم انسان نمیآید؛ اینها در مقابل آن حرکت عظیمی که دارد انجام میگیرد، چیزهای کوچکی است. به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسانهای بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست. انشاءاللَّه امیدواریم که خداوند کمک کند.»
کتابی با عنوان «خاکهای نرم کوشک» نوشتۀ سعید عاکف روایتگر خاطراتی از شهید عبدالحسین برونسی، یکی از پرفروشترین کتابهای دفاع مقدس است و مقام معظم رهبری جوانان را به مطالعۀ این کتاب دعوت کردهاند. در این کتاب از زبان برونسی نقل شده است:
«هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچهها حال و هوای دیگری. تا حالا اینطور وضعی برام سابقه نداشت. نمیدانم چهشان شده بود که حرف شنوی نداشتند. همان بچههایی که میگفتی برو توی آتش، با جان و دل میرفتند! به چهره بعضیها دقیق نگاه میکردم. جور خاصی شده بودند؛ نه میشد بگویی ضعف دارند؛ نه میشد بگویی ترسیدند. هیچ حدسی نمیشد بزنی.
هرچه براشان صحبت کردم، فایدهای نداشت. اصلاً انگار چسبیده بودند به زمین و نمیخواستند جدا شوند. هر کار کردم راضیشان کنم راه بیفتند، نشد. اگر ما توی گود نمیرفتیم، احتمال شکست محورهای دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. ناامیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچهها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچهها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر میدونین.
چند لحظهای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیروها. یقین داشتم حضرت تنهام نمیگذارند. اصلاً منتظر عنایت بودم توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچهها. محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمیخوام. فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد. دیگه هیچی نمیخوام. زل زدم بهشان. لحضه شماری میکردم یکی بلند شود. یکی بلند شد. یکی از بچههای آرپی جی زن. بلند گفت: من میام. پشت بندش یکی دیگر ایستاد. تا به خودم آمدم همه یگردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم.
پیروزیمان توی آن عملیات، چشم همه را خیره کرد. اگر با همان وضع قبل میخواستیم برویم، کارمان این جور گل نمیکرد. عنایتام ابیها (س) باز هم به دادمان رسید بود[2].»
شهید سردار ولیالله چراغچی مسجدی
شهید چراغچی پس از انقلاب فعالیت خود را در ارتش آغاز کرد و در کلاسهای نظامی به تعلیم افراد پرداخت. سپس با تشکیل سپاه به این ارگان پیوست و برای مبارزه با ضدانقلاب عازم گنبد شد و سپس با شروع جنگ راهی مناطق عملیاتی جنوب شد. در طول جنگ وی مسئولیتهایی چون فرماندهی گردان، مسئول و طرح و عملیات منطقه 6 سپاه، مسئول طرح و عملیات نصر 5 خراسان و قائممقام فرماندهی لشکر 5 نصر را بر عهده داشت. وی از قدرت برنامهریزی و طراحی بینظیری برخوردار بوده است. چراغچی در عملیات بدر بر اثر اصابت گلوله به سر مجروح و در بیمارستان شهدای تهران بستری گردید و پس از 23 روز بیهوشی سرانجام در 18 فروردین 1364 به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضای مشهد آرام گرفت[3].
محمدباقر قالیباف، فرمانده لشکر 5 نصر در خصوص شهید چراغچی در مراسمی به تاریخ 16 فروردین 92 به مناسبت سالگرد شهادت وی گفت: «انصافاً نقش شهید چراغچی در سازمان رزم ما در دوران دفاع مقدس نقش بیبدیلی بود ... یادم است در روز تشییع جنازه شهید چراغچی، آن زمان که صحن امام هنوز پوشیده نبود و شهدا را آنجا میگذاشتند؛ در آن روز چنددقیقهای صحبت کردم و گفتم شهید چراغچی یکی از افراد برجسته در حوزه یگانهای رزم خراسان بود که در دوران دفاع مقدس بینظیر بودند.
چراغچی هم خون داد و هم خون دل خورد؛ امروز خوب میفهمیم خون دل خوردن سختتر از خون دادن است. بنده نیروی تحت امر و بسیجی بودم که شهید چراغچی، فرمانده من در یگان بود و به این موضوع افتخار هم میکنم. در روز اول جنگ بسیجی شهید نظر نژاد، شهید رستمی و آقای درچه ای بودم و پادویی آنها را میکردم؛ سپس در چند ماه و فقط در چند ماه بنده فرمانده تیپ شدم و همین شهید چراغچی در تیپ نیروی تحت امر من شد. شما در ذهن خود تصور کنید در جامعه امروز اگر چنین اتفاقی بیفتد، خداحافظی میکنیم، اعتراض و طغیان میکنیم که اصلاً این کارها یعنی چه؟[4]»
دست خطهای شهید ولی الله چراغچی به صورت بنر در کنار آرامگاه وی نصب شده است
پانوشتها
[1]. http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=269413
[2]. http://www.rajanews.com/news/69618
[3]. سید سعید موسوی، فرهنگ جاودانههای تاریخ، زندگینامه فرماندهان شهید خراسان، تهران: نشر شاهد، 1386.
[4]. http://www.fardanews.com
دیدگاه جدیدی بگذارید