کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 

کد خبر: ۷۸۱۹۸
 
 
 
تعبیر رهبر انقلاب درباره سرلشکر سلیمانی

 

برخی مقامات آمریکایی در حالی از ترور سردار سلیمانی سخن می‌گویند که مقام معظم رهبری چهار مرتبه سردار سلیمانی را "شهید" و "شهید زنده" خطاب کرده و راجع به ایشان و همرزمانشان فرموده‌اند: "خدای متعال می‌خواست اینها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند.

به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق به نقل از فارس، سردار قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر 41 ثارالله استان کرمان در دوران دفاع مقدس و فرمانده کنونی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

این سردار عاشورایی چندی قبل توسط فرمانده سابق نیروی زمینی ایالات متحده تهدید به ترور شد.

در همین زمینه خبرگزاری فارس برای نخستین بار دو صحبت مقام معظم رهبری را در مورد سردار سلیمانی منتشر می‌کند.

مطلب اول در سال 76 و در دیدار اعضا و مسئولان ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران و 8 هزار شهید استان‌های کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان با مقام معظم رهبری بیان شده است.

معظم‌له در این دیدار خطاب به سردار سلیمانی که در آن مقطع فرمانده لشکر 41 ثارالله استان کرمان بوده است، می‌فرمایند:

"خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید.

شما شهید زنده هستید.

بله، شما هم شهیدید.

شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین در سفر خود به استان کرمان در سال 84 و در دیدار با خانواده‌های شهدای استان کرمان این جمله را خطاب به سرداران حاضر در این جلسه بیان فرمودند:

"... و چه آنهایى که به جبهه‏هاى جنگ رفتند و خطر را پذیرفتند و جان خودشان را کف دست گرفتند و همه‏ى نیروى خودشان را صرف کردند، اما خداى متعال خواست اینها زنده بمانند و برکاتشان براى کشورشان و دنیاى اسلام ادامه پیدا کند.
 
سردار سلیمانى هم ایثارگر است، او هم یک شهید است، سردار رئوفى هم همین‏طور؛ سردار احمدیان هم همین‏طور. این سرداران، شهید زنده‏اند؛ به شرطى که این راه را ادامه دهند. البته این شرط و شروط براى همه است.

 

شکلک های محدثه

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 دی 1395  ] [ 4:41 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: 77021

 

 
 
درپی سفر فرمانده سپاه قدس به حلب؛عصبانیت آمریکایی‌ ها از اقدام سردار سلیمانی

 

تصاویر موجود نشان می دهند یک فرمانده ارشد ایرانی که مسئول کشته شدن آمریکایی هاست درخلال سفر آخر هفته به شهر جنگ زده حلب در سوریه عکس هایی گرفته است.

 اتاق خبر 24: پایگاه خبری واشنگتن فری بیکن (Washington Free Beacon) خبر دیدار سردار سلیمانی از حلب را با عصبانیت و اعتراض منعکس کرده و به دولت اوباما نیز تاخته است.
 
 
این رسانه آمریکایی نوشت: فرمانده ایرانی که آمریکایی ها را کشته است به سوریه سفر کرده و تحریم مسافرتی بین المللی را نقض کرد.
 
 
واشنگتن فری بیکن  افزود: ایران کنترل خود در سوریه را به نمایش گذاشته و حضور حزب الله در این کشور را تقویت کرده است.
 
 
در ادامه این نوشتار می خوانیم: اظهارات منابع متعدد و تصاویر موجود نشان می دهند یک فرمانده ارشد ایرانی که مسئول کشته شدن آمریکایی هاست درخلال سفر آخر هفته به شهر جنگ زده حلب در سوریه عکس هایی گرفته است.
 
 
 

11.jpg

 
 
 
واشنگتن فری بیکن نوشت: این سفر، نقض تحریم های مسافرتی سازمان ملل می باشد که دولت اوباما هنگام عرضه توافق تاریخی هسته ای ایران به کنگره متعهد شده بود آن ها را اجرا کند.
 
 
این رسانه آمریکایی ادامه داد: سفر "قاسم سلیمانی" ژنرال ارشد و فرمانده نیروهای قدس سپاه که رهبری شبه نظامیان ایران در سراسر جهان را بر عهده دارد به شهر حلب، نمایشی از رشد روزافزون نفوذ ایران در سوریه و بی توجهی به قطعنامه های بین المللی است.
 
 
طبق گزارش های منطقه ای و فیلم های موجود، سفر [سردار] سلیمانی با اقدامات حزب الله لبنان همزمان شده که درحال تقویت جایگاه خود در سوریه است.
 
 
در ادامه این گزارش آمده است: حضور علنی ایران در سوریه با عکس العملی از سوی دولت اوباما روبرو نشده است.
 
 
 

22.jpg

 
 
 
دولت اوباما طی هفته های گذشته تحت فشارهای روز افزونی قرار گرفته تا توضیح دهد چرا تحریم های کنونی علیه ایران را اجرا نمی کند.
 
 
منابع متعددی که با واشنگتن فری بیکن درباره این موضوع گفتگو کرده اند فاش ساختند که دولت اوباما رویکرد نرمی دربرابر ایران اتخاذ کرده که عدم اجرای تحریم ها در همین راستا می باشد.
 
 
این موضع دولت اوباما با هدف حفظ توافق هسته ای و دیپلماسی با تهران اتخاذ شده که تهدید کرده است به هر تحریم جدیدی عکس العمل نشان خواهد داد.
 
 
دیدار [سردار] سلیمانی از سوریه نشان می دهد که ایران نگرانی درباره مواجه شدن با پیامدهای حضور نظامی خود در سوریه و حمایت از بشار اسد ندارد. فقدان واکنش آمریکا دربرابر رفتارهای ایران، راه را برای تقویت حزب الله در سوریه باز کرده است.
 
 
 

33.jpg

 

 
 
 
 

ادامه مطلب



[ شنبه 4 دی 1395  ] [ 4:40 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

بصره:

 

http://www.pro.uploadpa.com/?file=1431600910167824_1%20124.jpg

 

 

 

بصره به معنای  زمین سخت، سنگلاخ و پرسنگریزه است شهر بصره نخستين شهر اسلامي ساخته شده درعراق است كه در سال 14 هجری قمری  تأسيس شد است  و زمان ساخت آن شش ماه قبل از تأسيس کوفه بوده است. به کوفه وبصره عراقین هم گفته شده است ، اين شهر در آغاز محل استقرار لشكريان اسلام بود و گفته شده است كه اين شهر بر بقاياي پادگان ايرانيان، در منطقه‌اي به نام الخربيه  ساخته شده است  شهر بصره نقش مهمي در تاريخ و علوم اسلامي ايفا كرده و يكي ازمراکز مهم  مدارس  فقه و كلام و زبان عربي به شمار مي‌رفته است. لقب‌های قبة الاسلام و خزانة العرب هم به آن داده‌اند.بصره یکی از شهرهای مهم و بزرگ و بندری عراق در کنار اروندرود و نزدیک خرمشهر است و دارای کشتزارها و نخلستان‌های بسیاری است.ومدتی هم پایتخت امویان شد ه بود .

برخی اماکن زیارتی،سیاحتی بصره

1-      مسجد جامع بصره ،که به مسجد امام علی( ع) شهرت دارد ونخستین مسجد ساخته شده در عراق است ، جائی است که حضرت امیرالمؤمنین (ع) پس از واقعه جمل در این مسجد نماز گزاردند. و درباره آن پيشگويي نمودند، که سيل عظيمي اين مسجد را غرق خواهد کرد، صدها سال بعد اين سيل به وقوع پيوست  و  اين مسجد غرق شد واین حادثه جزء غيب‌گويي‌هاي آن حضرت شمرده شد. امروزه از اين مسجد تنها قسمتي از گلدسته و باروي آن باقي مانده است .

2-      آرامگاه زیدبن صوحان  از یاران باوفای امیر المؤمنین( ع) که در سال 36 هجری قمری در جنگ جمل به شهادت رسید که شرح مختصری از زندگی وی گذشت ، وآرامگاهش درمنطقه کوت الزین شهر بصره است .

3-      قبر حسن بصری، از تابعین ومشایخ مشهور صوفیه است ،نامش حسن پسر یسار ملقب به ابو سعید و یا حسن بصری است او در سال ۲۱ هجری قمری درمدینه  منوره متولد شده است از نظر عامه مردم مورد احترام بوده ویکی از زهاد ثمانیه وبزرگ فرقه قدریه محسوب می گردد، ولی نسبت به امیر المؤمنین (ع ) کوتاهی کرده بلکه مخالفت هائی نیز از او نقل شده است،براین اساس در  جنگ جمل شرکت نکرده است ،بلکه از سپاه عایشه حمایت می کرد ه ومورد تأیید  علمای شیعه نمی باشد  او در ده سال آخر عمرش بسیار ضعیف شده بود، اما چنان نبود که بر بستر افتاده باشد و به نماز جماعت و همچنین نماز جنازه حاضر نشود حسن بصری شب جمعه ابتدای رجب سال 110 هجری در حالی که 88 سال عمر داشت دربصره درگذشت و شاگردانش او را غسل داده و بعد از نماز جمعه  اورا به خاک سپردند ،

 

4-      ملا صدرای شیرازی ،فیلسوف شهیر، او در روز نهم جمادی الاول سال 980 هجری قمری درمحله قوام شیراز دیده به جهان گشود  پدرش خواجه ابراهیم قوام او را محمد نام نهادملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به  قزوین رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسهٔ  (التفاتیه) قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید ، طلبه‌ها، و گردشگران، پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیهٔ قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. ودرکهک قم ساکن شد

ملاصدرا در دوران تبعید جهت تدریس علوم دینی به برخی از  حوزه‌های علمیه  رفت اما به او اجازه درس وبحث نمی‌دادند. و او را مرتد اعلام می‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود.حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله وردی خان  حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند.ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد،آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، اودربازگشت از سفر حج دربصره درگذشت ودر یکی از اتاقهای پیرامون قبر حسن بصری مدفون گردیده است .

 

 

تاریخ اماکن عتبات عالیات (86) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

 

 

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/


ادامه مطلب



[ شنبه 4 دی 1395  ] [ 4:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

بصره:

 

http://www.pro.uploadpa.com/?file=1431600910167824_1%20124.jpg

 

 

بصره به معنای  زمین سخت، سنگلاخ و پرسنگریزه است شهر بصره نخستين شهر اسلامي ساخته شده درعراق است كه در سال 14 هجری قمری  تأسيس شد است  و زمان ساخت آن شش ماه قبل از تأسيس کوفه بوده است. به کوفه وبصره عراقین هم گفته شده است ، اين شهر در آغاز محل استقرار لشكريان اسلام بود و گفته شده است كه اين شهر بر بقاياي پادگان ايرانيان، در منطقه‌اي به نام الخربيه  ساخته شده است  شهر بصره نقش مهمي در تاريخ و علوم اسلامي ايفا كرده و يكي ازمراکز مهم  مدارس  فقه و كلام و زبان عربي به شمار مي‌رفته است. لقب‌های قبة الاسلام و خزانة العرب هم به آن داده‌اند.بصره یکی از شهرهای مهم و بزرگ و بندری عراق در کنار اروندرود و نزدیک خرمشهر است و دارای کشتزارها و نخلستان‌های بسیاری است.ومدتی هم پایتخت امویان شد ه بود .

برخی اماکن زیارتی،سیاحتی بصره

1-      مسجد جامع بصره ،که به مسجد امام علی( ع) شهرت دارد ونخستین مسجد ساخته شده در عراق است ، جائی است که حضرت امیرالمؤمنین( ع) پس از واقعه جمل در این مسجد نماز گزاردند. و درباره آن پيشگويي نمودند، که سيل عظيمي اين مسجد را غرق خواهد کرد، صدها سال بعد اين سيل به وقوع پيوست  و  اين مسجد غرق شد واین حادثه جزء غيب‌گويي‌هاي آن حضرت شمرده شد. امروزه از اين مسجد تنها قسمتي از گلدسته و باروي آن باقي مانده است .

2-      آرامگاه زیدبن صوحان  از یاران باوفای امیر المؤمنین (ع) که در سال 36 هجری قمری در جنگ جمل به شهادت رسید که شرح مختصری از زندگی وی گذشت ، وآرامگاهش درمنطقه کوت الزین شهر بصره است .

3-      قبر حسن بصری، از تابعین ومشایخ مشهور صوفیه است ،نامش حسن پسر یسار ملقب به ابو سعید و یا حسن بصری است او در سال ۲۱ هجری قمری درمدینه  منوره متولد شده است از نظر عامه مردم مورد احترام بوده ویکی از زهاد ثمانیه وبزرگ فرقه قدریه محسوب می گردد، ولی نسبت به امیر المؤمنین( ع ) کوتاهی کرده بلکه مخالفت هائی نیز از او نقل شده است،براین اساس در  جنگ جمل شرکت نکرده است ،بلکه از سپاه عایشه حمایت می کرد ه ومورد تأیید  علمای شیعه نمی باشد  او در ده سال آخر عمرش بسیار ضعیف شده بود، اما چنان نبود که بر بستر افتاده باشد و به نماز جماعت و همچنین نماز جنازه حاضر نشود حسن بصری شب جمعه ابتدای رجب سال 110 هجری در حالی که 88 سال عمر داشت دربصره درگذشت و شاگردانش او را غسل داده و بعد از نماز جمعه  اورا به خاک سپردند ،

 

4-      ملا صدرای شیرازی ،فیلسوف شهیر، او در روز نهم جمادی الاول سال 980 هجری قمری درمحله قوام شیراز دیده به جهان گشود  پدرش خواجه ابراهیم قوام او را محمد نام نهادملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به  قزوین رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسهٔ  (التفاتیه) قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید ، طلبه‌ها، و گردشگران، پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیهٔ قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. ودرکهک قم ساکن شد

ملاصدرا در دوران تبعید جهت تدریس علوم دینی به برخی از  حوزه‌های علمیه  رفت اما به او اجازه درس وبحث نمی‌دادند. و او را مرتد اعلام می‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود.حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله وردی خان  حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند.ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد،آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، اودربازگشت از سفر حج دربصره درگذشت ودر یکی از اتاقهای پیرامون قبر حسن بصری مدفون گردیده است .

 

تاریخ اماکن عتبات عالیات (86) از کتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 دی 1395  ] [ 4:37 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

بصره

بصره به معنای  زمین سخت، سنگلاخ و پرسنگریزه است شهر بصره نخستين شهر اسلامي ساخته شده درعراق است كه در سال 14 هجری قمری  تأسيس شد است  و زمان ساخت آن شش ماه قبل از تأسيس کوفه بوده است. به کوفه وبصره عراقین هم گفته شده است ، اين شهر در آغاز محل استقرار لشكريان اسلام بود و گفته شده است كه اين شهر بر بقاياي پادگان ايرانيان، در منطقه‌اي به نام الخربيه  ساخته شده است  شهر بصره نقش مهمي در تاريخ و علوم اسلامي ايفا كرده و يكي ازمراکز مهم  مدارس  فقه و كلام و زبان عربي به شمار مي‌رفته است. لقب‌های قبة الاسلام و خزانة العرب هم به آن داده‌اند.بصره یکی از شهرهای مهم و بزرگ و بندری عراق در کنار اروندرود و نزدیک خرمشهر است و دارای کشتزارها و نخلستان‌های بسیاری است.ومدتی هم پایتخت امویان شد ه بود .

برخی اماکن زیارتی،سیاحتی بصره

1-      مسجد جامع بصره ،که به مسجد امام علی ع) شهرت دارد ونخستین مسجد ساخته شده در عراق است ، جائی است که حضرت امیرالمؤمنین ع) پس از واقعه جمل در این مسجد نماز گزاردند. و درباره آن پيشگويي نمودند، که سيل عظيمي اين مسجد را غرق خواهد کرد، صدها سال بعد اين سيل به وقوع پيوست  و  اين مسجد غرق شد واین حادثه جزء غيب‌گويي‌هاي آن حضرت شمرده شد. امروزه از اين مسجد تنها قسمتي از گلدسته و باروي آن باقي مانده است .

2-      آرامگاه زیدبن صوحان  از یاران باوفای امیر المؤمنین ع) که در سال 36 هجری قمری در جنگ جمل به شهادت رسید که شرح مختصری از زندگی وی گذشت ، وآرامگاهش درمنطقه کوت الزین شهر بصره است .

3-      قبر حسن بصری، از تابعین ومشایخ مشهور صوفیه است ،نامش حسن پسر یسار ملقب به ابو سعید و یا حسن بصری است او در سال ۲۱ هجری قمری درمدینه  منوره متولد شده است از نظر عامه مردم مورد احترام بوده ویکی از زهاد ثمانیه وبزرگ فرقه قدریه محسوب می گردد، ولی نسبت به امیر المؤمنین ع ) کوتاهی کرده بلکه مخالفت هائی نیز از او نقل شده است،براین اساس در  جنگ جمل شرکت نکرده است ،بلکه از سپاه عایشه حمایت می کرد ه ومورد تأیید  علمای شیعه نمی باشد  او در ده سال آخر عمرش بسیار ضعیف شده بود، اما چنان نبود که بر بستر افتاده باشد و به نماز جماعت و همچنین نماز جنازه حاضر نشود حسن بصری شب جمعه ابتدای رجب سال 110 هجری در حالی که 88 سال عمر داشت دربصره درگذشت و شاگردانش او را غسل داده و بعد از نماز جمعه  اورا به خاک سپردند ،

 

4-      ملا صدرای شیرازی ،فیلسوف شهیر، او در روز نهم جمادی الاول سال 980 هجری قمری درمحله قوام شیراز دیده به جهان گشود  پدرش خواجه ابراهیم قوام او را محمد نام نهادملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به  قزوین رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسهٔ  (التفاتیه) قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید ، طلبه‌ها، و گردشگران، پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیهٔ قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. ودرکهک قم ساکن شد

ملاصدرا در دوران تبعید جهت تدریس علوم دینی به برخی از  حوزه‌های علمیه  رفت اما به او اجازه درس وبحث نمی‌دادند. و او را مرتد اعلام می‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵ یا ۷سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود.حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، الله وردی خان  حاکم فارس، بر آن شد که برای این دانشمند در شیراز مدرسه‌ای ساخته و از او برای تدریس در این مدرسه دعوت کند.ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد،آثار صدرا را بالغ بر پنجاه دانسته‌اند، اودربازگشت از سفر حج دربصره درگذشت ودر یکی از اتاقهای پیرامون قبر حسن بصری مدفون گردیده است .

نوشته شده در شنبه چهارم دی ۱۳۹۵ ساعت 9:58 توسط : احمد | دسته :

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 4 دی 1395  ] [ 4:31 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تصویر شهیدی که بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است

شهدا

تصویر شهیدی که بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است shahid4324

حمید داودآبادی نویسنده و وبلاگ نویس عرصه دفاع مقدس در جدیدترین مطلب زیبایی که در وبلاگ خود به نگارش در آورده به ذکر خاطره‌ای از دیدارش با رهبر انقلاب اشاره کرده که در زیر آن را می‌خوانید:

اوایل بهمن ماه ۱۳۷۷ بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه «مسعود ده نمکی» و فرزندانم سعید و مصطفی – که آن موقع هفت، هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور «عطاالله مهاجرانی» وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.

مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب «یاد یاران» با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود. آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت.

از شهید «سیدمجتبی هاشمی» که فرمود: «آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت.» تا شهید «عباس بابایی» که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.

شهید «محمود کاوه» که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و …

هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید «علی اشمر» – قمرالاستشهادیین لبنان – برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود:«آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم.» و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود.

از بقیه بگذریم.

همه اینها را گفتم تا به این جا برسم.

آقا در بین صحبت هایش فرمود:

«تصویر شهیدی در اطاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم.»

وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. سپس به آقا میثم – فرزندش – گفت که برود و آن عکس را بیاورد.

دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت:

«حتما باید شما اون عکس رو ببینید.»

سپس رو به میثم کرد و مجددا گفت: «شما برو اون عکس شهید رو از اطاق من بیار.»

که آقا میثم رفت و سرانجام عکس را آورد.

کارت پستال کوچکی بود از شهیدی با بادگیر آبی، که بر زمین تفتیده شلمچه آرام گرفته بود.

آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که «موسسه میثاق» منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند.

عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود:

«شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست … الله اکبر … من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم.»

ناگهان یاد کلامی از دوست عزیزم «حسین بهزاد» افتادم.

چندی قبل از آن، حسین همان عکس را نشانم داد و نکته بسیار مهمی را تذکر داد. آن شهید جوان با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته بود و …

به آقا گفتم:

«آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند.»

آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ که حرف حسین بهزاد را گفتم:

« این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گرد و خاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است.»

با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود:

« الله اکبر … عجب … سبحان الله … سبحان الله »

دست آخر، آقا مسعود زرنگی کرد و از آقا خواست تا اجازه دهد عکس آن شهید را به عنوان یادگار به او بدهد. آقا هم پذیرفت و روی دست راست شهید بر عکس، امضا کرد و به عنوان یادگار به مسعود داد.

دیدن این مطلب باعث شد تا این خاطره آقا را درباره شهید را ذکر کنم.

عکس شهید   تصویر شهیدی که بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است shahid753
تصاویر شهدا

مزار این شهید کجاست؟

چندی پیش در یکی از خبرگزاری‌ها مطلبی پیرامون این شهید به همراه نامش منتشر شد که باعث گردید این تصویر این شهید از گمنامی در بیاید.

هادی ثنایی‌مقدم یازدهم تیرماه ۱۳۵۱ در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز ۲۳ دی‌ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسید اما پیکرش هیچگاه بازنگشت.

ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنایی‌مقدم به تصاویر شهدا نگاه می‌کند و به یک عکس خیره می‌شود و ناگهان فریاد می‌زند این هادی منه…. این هادی منه… .

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:57 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

روایت و تصاویر منتشر نشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال

 
تفحص شهدا

به نقل از فارس ، قصه از دیدار با یک مادر شهید شروع شد؛ مادر شهیدی که می‌گفت: «۳۰ سال است از پسرم بی‌خبرم»؛ مادر شهیدی که هر زنگ تلفن یا در قلبش را به تپش می‌انداخت، اسم احمد که می‌آمد، یاد آخرین حرف‌هایشان در آخرین اعزام می‌افتاد.

ـ مامان، من می‌روم و دیگر برنمی‌گردم.

ـ تو که همیشه همینو می‌گی اما برمی‌گردی!

ـ نه این دفعه مطمئنم برنمی‌گردم.

این مادر ۳۰ سال انتظار کشید، نمی‌دانم چه حرف‌هایی را شبانه در گوش قاب عکس احمد زمزمه کرد که بالاخره احمد در ایام شهادت حضرت زهرا(س) به آغوش مادر بازگشت.

روایت و تصاویر منتشر نشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال nf00282601 3

پدر و مادر شهید احمد صداقتی

او بالاخره آمد، چه شهادتی و چه آمدنی! مانند حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد، در ایام میلاد رسول اکرم(ص) پیکرش تفحص شد و در ایام فاطمیه بر شانه‌های مردم نشست.

برای نحوه تفحص این شهید، به سراغ «حاج جعفر نظری» از جستجوگران نور در منطقه شرهانی رفتیم؛ او  حرف‌های جالب و خواندنی را از روزی که این شهید و شهید دیگری که ابوالفضل نام داشت پیدا شدند، برای‌مان روایت کرد.

روایت و تصاویر منتشر نشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال nf00282601 2

قمقمه آب شهید که بعد از ۳۰ سال آب داشت

* تفحص شهیدی به نام ابوالفضل

عملیات محرم در ۳ مرحله صورت گرفت؛ مرحله اول در محور زبیدات، مرحله دوم در جبل‌ حمرین و مرحله سوم، مرحله‌ای بسیار مهم و حساس بود که از نقطه صفر مرزی به طرف خاک عراق و ارتفاعات بسیار مهم ۱۷۸ و ۱۷۵ اجرا شد.

شاید این دو قله بلندترین قله‌هایی هستند که اهمیت نظامی بالایی برای دشمن و نیروهای خودمان داشت؛ بر همین اساس دو طرف تلاش می‌کردند این ارتفاعات را از دست ندهند؛ لذا در این منطقه عملیات طی ۱۰ روز انجام گرفت.

این ارتفاعات چندین بار هم دست به دست شد؛ تعداد زیادی از نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین(ع) و یگان‌های دیگری از قمر بنی ‌هاشم(ع) در این منطقه درگیری تن به تن داشتند لذا پیکرهای تعدادی از شهدای این عملیات در منطقه ماند. بعد از عملیات، گروه تفحص تلاش کرد تا پیکرهای مطهر این شهدا را به خانواده‌هایشان بازگرداند؛ اما با توجه به اینکه طی چند سال گذشته، تجهیزات مهندسی برای یافتن پیکر شهدا ضعیف بود، تعدادی از شهدا در ارتفاعات ۱۷۸ مانده بودند.

تجهیزات الان نسبت به گذشته بهتر شده است؛ لذا به دستور سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین کار را با همراهی گروه چهار نفره روی ارتفاعات ۱۷۸ آغاز کردیم.

ارتفاعات ۱۷۸، نزدیک‌ترین نقطه به کربلای معلی است؛ خودبه خود هر کسی روی این ارتفاعات قرار می‌گیرد، انگار حرم آقا امام حسین(ع) روبه‌روی اوست.

بین گروه‌مان قرار گذاشتیم تا هر موقع روی این محور کار می‌کنیم، در ابتدا به طرف کربلا بایستیم، دست روی سینه بگذاریم و به امام حسین(ع) سلام کنیم.

در یکی از عملیات‌های تفحص که در آستانه میلاد پیامبر اکرم(ص) بود، وقتی روی ارتفاعات قرار گرفتیم، به رسم معمول دست روی سینه گذاشتیم و گفتیم: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی ابوالفضل العباس(ع) اخی‌ الحسین(ع)» کار را شروع کردیم.

بعد از طی کاوش در چند تا از سنگرها، به نقطه‌ای رسیدیم؛ پاکت بیل مکانیکی (دهانه بیل مکانیکی که زمین فرود می‌رود) بالا آمد؛ قبل از اینکه شهیدی را ببینم، شاهد جاری شدن آب زلال از داخل پاکت بیل روی زمین بودیم. خیلی تعجب کردیم آنجا که چشمه آبی نبود، در آن سراشیبی هم نمی‌شد، آب نگهداری کرد؛ آب در حدی جریان داشت که تا رفتم، دوربین عکاسی بیاورم و از صحنه عکس بگیرم، این جریان آب ادامه داشت.

بیل مکانیکی را پایین آوردیم؛ دیدیم پاکت بیل مکانیکی به قمقمه آبی که روی کمر شهید بود، برخورد کرده و در این قمقمه باز شده بود؛ قمقمه مربوط به شهیدی بود که سال ۶۱ در عملیات محرم به شهادت رسیده بود. این قمقمه از سال ۶۱ تا ۹۱ که ۳۰ سال و چند ماه می‌گذرد، سالم مانده بود؛ آبی زلال و پاک.

شهید را پایین گذاشتیم، وقتی مدارک او را بررسی کردیم، دیدیم نام آن شهید «ابوالفضل» است. این نشانی بود که ما را به یاد مشک حضرت ابوالفضل(ع) می‌انداخت.

روایت و تصاویر منتشر نشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال nf00282601 1
پیکر و دست مصنوعی شهید احمد صداقتی بعد از ۳۰ سال

* شهیدی که با دست‌های قطع شده و فرق شکافته تفحص شد

حرکت بعدی را شروع کردیم؛ به دومین، سومین و چهارمین پیکر شهید رسیدیم. در زمان تفحص چهارمین شهید، وقتی پاکت بیل بالا آمد، در ابتدا با یک دست مصنوعی مواجه شدیم؛ دست آن شهید از کتف تا انگشتان مصنوعی بود که داخل اورکتش دیده می‌شد.

شهید را پایین گذاشتیم؛ دست دیگر این شهید در عملیات محرم قطع شده بود؛ مدارک او را بررسی کردیم، نامش «احمد صداقتی» از لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان بود.

روایت و تصاویر منتشر نشده از تفحص ۲ شهید بعد از ۳۰ سال n00282601 t
پیکر شهید احمد صداقتی

در پیکر شهید صداقتی هم چند نشانه از آقا ابوالفضل العباس(ع) پیدا کردیم؛ اینکه دو دست شهید قطع شده بود و سر ایشان هم از فرق شکافته شده بود.

این هم نشانی از آقا ابوالفضل(ع) است که دو دست مبارکشان در روز عاشورا قطع شد و عمود آهنین بر فرق مبارکشان فرود آمد؛ هم اینها نشانه سلام به آقا ابوالفضل(ع) در ابتدای کار بود.

شهید احمد صداقتی ارادت خاصی به آقا ابوالفضل(ع) داشت؛ او در عملیات محرم فرمانده گردان امام جعفر صادق(ع) بود؛ در حین عملیات، فرماندهی گردان حضرت زهرا(س) هم به دلیل درگیری شدید و شهادت رزمندگان این گردان، به شهید صداقتی واگذار ‌کردند.

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:55 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ماجرای طلبه ای که به گردان زنان غواص رفت!

 
shohada_roohani_1k
خاطره شهدا   ماجراي طلبه ای كه به گردان زنان غواص رفت! shohada roohani 1

داستان کوتاه از شهدا

ماجرای روحانی که به گردان زنان غواص رفت!

به نقل از باشگاه خبرنگاران، سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین در آخرین روزهای هفته دفاع مقدس امسال در مراسمی به ذکر خاطره‌ای از روحانی شهید ملکی پرداخت.

وی اظهار داشت: وقتی شهید ملکی خود را برای اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب(س) بروی.

شهید ملکی با شنیدن نام گردان حضرت زینب(س)، به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد.

هنگامی که می‌خواست به سمت گردان حضرت زینب(س) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است.

شهید ملکی بعد از شنیدن اسم “غواص” به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید، من را به گردان علی‌اصغر(ع) بفرستید، گردان علی‌اکبر(ع)، گردان امام حسین(ع) این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟ اما دستور فرمانده لازم‌الاجرا بود.

شهید ملکی در طول راه به این می‌اندیشید که “خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟ اصلا این‌ها چرا غواص شده‌اند؟ یا ابوالفضل(ع) خودت کمکم کن.”

هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار  کرد.

راننده که از پشت سر شهید ملکی می‌آمد، با تعجب گفت:

حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟

شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: “والله چی بگم، استغفرالله از دست این خواهرای غواص …

راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت:

کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض می‌کنند.

اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب(س) چیه!!

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:51 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

درسی از شهید کاوه به مسئولین

 
شهید کاوه

حسن گفت:

از مشهد زنگ زدند که خودم را سریع برسونم منزل، اگر اجازه بدین می‌خواستم دو سه روزی برم مرخصی. محمود با تعجب خیره شد و گفت:

تو که می دونی عملیات داریم و دیگه مرخصی نباید بری. حسن من و منی کرد و گفت:

پس شما اجازه میدین برم.
محمود سرش را از روی پوشه‌ها بلند کرد و با نگاه معناداری گفت:

من اجازه نمی‌دهم، بهتره بری سر مأموریت.
حسن چند لحظه ساکت ماند، بعد نگاه ملتمسانه‌ای به من کرد و رفت بیرون.
منظورش را فهمیدم، باید دست‌به‌کار می‌شدم، رو به محمود گفتم:

آقا محمود! کارش واقعاً مهم بود، اجازه می‌دادید می‌رفت، زود برمی‌گشت.

محمود گفت:

تو پادگان خیلی‌ها می دونن که حسن برادرخانم منه،

چند روز دیگه عملیات داریم. اگر کارش طول کشید و به عملیات نرسید، ممکنه تو ذهن بعضی‌ها این پیش بیاد که کاوه موقع عملیات برادرخانمش را فرستاد مرخصی تا سالم بمونه.

گفتم:

خودم ضمانتش را می‌کنم که به عملیات برسد.

ناراحت گفت:

من با کسی عقد اخوت نبستم، دوست هم ندارم که اعتقاداتم به خاطر همین کارها دچار لغزش بشه.
شهید کاوه   درسی از شهید کاوه به مسئولین

شهید «محمود کاوه» فرمانده تیپ ۱۵۵ شهدا، یازدهم شهریورماه سال ۱۳۶۵ در سن ۲۵ سالگی در عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید.

 

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:46 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

خاطره ای از عنایت اهل بیت به شهید برونسی

 
شهید برونسی

شهید برونسی می گفت:

اولین دفعه که می خواستم به جبهه بروم برای خداحافظی به خانه آمدم و دیدم که خانمم حالت غش به او دست داده و خیلی وضع ناجوری داشت.

می گفت:

بالای سرش ایستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود.

مانده بودیم که چه طوری با این وضعیت روحی و جسمی که دارد جریان رفتن جبهه را به او بگویم. از طرفی مجبور بودم.

چون وقت داشت تند تند می گذشت و باید خودم سریع به کارهایم می رساندم.

بالاخره جریان را به خانمم گفتم:

تا خانمم جریان را شنید هم خودش و هم مادر خانم من گفت:

ما را با وضعیت به کی می سپاری؟ در این موقعیت و شرایط اگر ما الان بیفتیم چه کسی ما را به دکتر می برد.

گفتم که:

به خدا می سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست.

قبل از اینکه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ایشان دست می دهد و خلاصه مجبور است

که این خانم و خانواده را به همین وضعیت با چند بچه رها کند و خودش را به کاروان برساند.

می گفت:

بعد از مدتی که در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و دیدم که خانواده خیلی خوشحال است.

تعجب کردم پرسیدم جریان چیست؟

خانمم جریان را اینگونه تعریف می کردند،

می گفتند:

بعد از این که تو رفتی در همان حالی که من بی هوش بودم، یک کبوتر سفیدی وارد خانه شد و چند دور کنار خانه زد و کنار من نشست.

من حرکت کردم و به هوش آمدم، دیدم که این کبوتر است و نهایتاً پرواز کرد و رفت روی دیوار حیاط روبروی همان در اتاق نشست.

بعد از مدتی دور حیاط چرخی زد و نهایتاً داخل اتاق آمد و دوری زد و پرواز کرد و رفت و گفت:

از آن لحظه به بعد تا همین الانی که چند سال می گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه این مریضی سراغ خانمم نیامده است.

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:43 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ده خاطره از شهید چمران

 
شهید دکتر چمران

شهید دکتر چمران   ده خاطره از شهید چمران  chamran53
۱) با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع.

یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت «به دکتر بگو بیا تهران.»گفت «عهد کرده با خودش، نمى آد.»

گفت «نه بیاد. امام دلش براى دکتر تنگ شده.»

بهش گفتم. گفت «چشم. همین فردا مى ریم.»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۲) گفتم:

«دکتر، شما هرچى دستور مى دى، هرچى سفارش مى کنى، جلوى شما مى گن چشم، بعد هم انگار نه انگار. هنوز تسویه اى ما رو ندادن. ستاد رفته زیر سؤال. مى گن شما سلاح گم کرده ین…»

همان قدر که من عصبانى بودم، او آرام بود.

گفت

«عزیزجان، دل خور نباش. زمانه ى نابه سامانیه. مگه نمى گفتن چمران تل زعتر را لو داده؟ حالا بذار بگن حسین مقدم هم سلاح گم کرده. دل خور نشو عزیز.»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۳) دکتر آر.پى.جى مى خواست، نمى دادند. مى گفتند دستور از بنى صدر لازم است.

تلفن کرده بود به مسئول توپ خانه. آن جا هم همان آش و همان کاسه. طرف پاى تلفن نمى دید دکتر از عصبانیت قرمز شده.

فقط مى شنید که «برو آن جا آر.پى.جى بگیر. ندادند به زور بگیر. برو عزیز جان.»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۴) از اهواز راه افتادیم؛ دو تا لندرور. قبل از سه راهى ماشین اول را زدند. یک خمپاره هم سقف ماشین ما را سوراخ کرد و آمد تو، ولى به کسى نخورد، همه پریدیم پایین، سنگر بگیریم.

دکتر آخر از همه آمد. یک گُل دستش بود. مثل نوزاد گرفته بود بغلش.

گفت «کنار جاده دیدمش. خوشگله؟»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۵) اوایل که آمده بود لبنان، بعضى کلمه هاى عربى را درست نمى گفت. یک بار سر کلاس کلمه اى را غلط گفته بود. همه ى بچه ها همان جور غلط مى گفتند. مى دانستند و غلط مى گفتند.

امام موسى مى گفت «دکتر چمران یک عربى جدید توى این مدرسه درست کرد!

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۶)به پسرها مى گفت شیعیان حسین، و به ما شیعیان زهرا. کنار هم که بودیم، مهم نبود کى پسر است کى دختر.

یک دکتر مصطفى مى شناختیم که پدر همه مان بود، و یک دشمن که مى خواستیم پدرش را در بیاوریم.

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۷) چپى ها مى گفتند «جاسوس آمریکاست. براى ناسا کار مى کند.» راستى ها مى گفتند «کمونیسته.»

هر دو براى کشتنش جایزه گذاشته بودند.

ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کند.

یک کمى آن طرف تر دنیا، استادى سر کلاس مى گفت «من دانش جویى داشتم که همین اخیراً روى فیزیک پلاسما کار مى کرد.»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۸) سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند. سر امتحان. چمران کروات نزد، استاد دو نمره ازش کم کرد. شد هجده. بالاترین نمره.

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۹) تصمیم گرفتم بروم پیشش، توى چشم هاش نگاه کنم و بگویم «آقا اصلا جبهه مال شما. من مى خوام برگردم.» مگر مى شد؟ یک هفته فکر کردم، تمرین کردم.

فایده نداشت. مثل همیشه، وقتى مى رفتم و سلام مى کردم، انگار که بداند ماجرا چیست، مى گفت «علیک السلام» و ساکت مى ماند.دیگر نمى توانستم یک کمله حرف بزنم.

لبخند مى زد و مى گفت «سید، دو رکعت نماز بخوان درست مى شه.»

– – – – – – – – – – – – — — – – — –

۱۰)مى گفتند «چمران همیشه توى محاصره است.»

راست مى گفتند. منتها دشمن ما را محاصره نمى کرد. دکتر نقشه اى مى ریخت. مى رفتیم وسط محاصره. محاصره را مى شکستیم و مى آمدیم بیرون.

* برگرفته از مجموعه کتب یادگاران؛ رهی رسولی فر

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:41 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
اشعار سردار شعر شیعه حاج محمد رضا آقاسی
 
 
 
 
 
 

شیعه یعنی شوق یعنی انتظار

صاحب آیینه تا صبح بهار

شیعه یعنی سالک پا در رکاب

تا که خورشید افکند از رخ نقاب

شیع یعنی وعده ای با نان جو

کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر

بین نان خشک خود یا یک اسیر

شیعه یعنی تیغ تیغ موشکاف

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی امتزاج نار ونور

شیعه یعنی راس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادر اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

بارش ابرکرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان ووقار

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

شیعه یعنی شرح منظوم طلب

از حجاز و کوفه تا شام و حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی کسی

غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو

شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

شیعه یعنی وعده ای با نان جو

کشت صد آیینه تا فصل درو

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر

بین نان خشک خود با یک اسیر

شیعه یعنی عشقبازی با خدا

یک نیستان تکنوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون

شیعه توفان می کند در کاف و نون

شیعه یعنی تندر آتش فروز

شیعه یعنی زاهد شب، شیرروز

شیعه یعنی شیر، یعنی شیر مرد

شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ، تیغ موشکاف

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی سابقون السابقون

شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آبها را گل کند

خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست

کربلا بارزترین منظور ماست

شیعه یعنی بازتاب آسمان

بر سر نی جلوه رنگین کمان

شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار

می کشد بر دوش خود چل سال دار

شیعه باید همچو اشعار کمیت

سر نهد برخاک پای اهل بیت(ع)

یا فرزدق وار در پیش هشام

ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل بلاست

جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل

می نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه مولای ماست

اکبر اوییم و او لیلای ماست

 

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:18 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
اشعار زنده یاد محمد رضا آغاسی   
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

از ذکر علی مدد گرفتیــــــم
آن چیز که میشود گرفتیـــم
در بوته ی آزمایش عشــــق
از نمره ی بیست صدگرفتیم
دیدیم که رایت علی سبــــز
معجون هدایت علی سبــــز
درچمبر آسمان آبــــــــــــی
خورشید ولایت علی سبـــز
از باده ی حق سیاه مستیم
اما زحمایت علی سبــــــــز
شیرین شکایت علــــی زرد
فرهاد حکایت علی سبـــــز
دستار شهادت علی ســرخ
لبخند رضایت علی سبــــــز
در نامه ی ما سیاه رویــــان
امضای عنایت علی سبــــز

یا علی در بند دنیا نیستـــــــــــم
بنده ی لبخند دنیا نیستــــــــــــم
بنده ی آنم که لطفش دائم است
بامن وبی من به ذاتش قائم است
دائم الوصلیم اما بی خبـــــــر
در پی اصلیم اما بی خبـــــــر
گفت پیغمبر که ادخال ســرور
فی قلوب المومنین اما به نور
نور یعنی اتشار روشنــــــــی
تا بساط ظلم را بر هم زنــــی
هر که از سر سرور آگاه شـد
عشقبازان را چراغ راه شــــد
جاده ی حیرت بسی پرپیچ بود
لطف ساقی بودوباقی هیچ بود
مکه زیر سایه ی خناس بــــود
شیعه در بند بنی العباس بـــود
حضرت صادق اگرساقی نبــود
ک نشان از شیعگی باقی نبود
فقه شمشیر امام صادق است
هر که بی شمشیر شد نالایق است
وای وی زقاب و قرب و های و هو
می دهد بر اهل تقوا آبــــــــــرو
گر چه تعلیمات مردم واجب است
تزکیه قبل از تعلــــم واجب است
تربیت یعنی که خود را ساختـــن
بعد از آن بر دیگران پرداختــــــــن
یک مسلمان آن زمان کامل شود
که علوم وحی را عامـــــل شود
نص قرآن مبین جز وحی نیست
آیه ای خالی زامر و نهی نیست
با چراغ وحی بنگـــــــــــر راه را
تا ببینی هر قـــــــــــــدم الله را
گر مسلمانی سر تسلیـــــم کو
سجده ای هم سنگ ابراهیم کو
ساقی سرمست مادیوانه نیست
سرگذشت انبیاء افسانـه نیست
آنچه در دستور کار انبیــــــاست
جنگ با مکر و فریب اغنیــــاست
چیست در انجیل و تورات و زبور
آیه های نور و تسلیم وحضـــور
جمله ی ادیان زیک دین بیش نیست
جز الوهیت رهی در پیــش نیست
خانقاه و مسجد ودیـــــر و کنشت
هر که رادیدم به دل بت می سرشت
لیک در بتخانه دیدم بی عــــــدد
هر صنم سرگرم ذکر یا صمـــــد
یا صمد یعنی که ما را بشکنیـــد
پیکر ما را در آتش افکنیـــــــــــد
گر سبک گردیم در آتش چو دود
میتوان تا مبداء خود پر گشــــود
ای خدا ای مبداء و میعاد مــــــا
دست بگشا بهر استمداد مـــــا
ما اسیر دست قومی جاهلیــم
گر چه از چوبیم و ازسنگ وگلیم
ای هزاران شعله در تیغت نهـان
خیز و ما را از منیت وا رهــــــان
ای خدا ای مرجع کل امــــــــور
باز گردان ده شبم درتور نـــــور
در شب اول وضو از خون کنـــم
خبس را از جان خود بیرون کنـم
سر دهم تکبیر تکبیر جنــــــون
گویمت انا علیک الراجعـــــــون
خانه ات آباد ویرانم مکـــــــــن
عاقبت از گوشه گیرانم مکــن
بنگر یک دم فراموشم کنــــی
از بیان صدق خاموشم کنـــی
ما قلمهاییم دردست ولــــــی
کز لب ما میچکد ذکر علـــــی
ذکر مولایم علی اعجاز کـــرد
عقده ها را از زبانم باز کـــــرد
نام اوسرحلقه ی ذکرمن است
کز فروغ او زبانم روشــن است
گر نباشد جذبه روشن نیستــم
این که غوغا میکند من نیستـم
من چومجنونم که درلیلای خود
نیستم در هستی مولای خــود
ذکر حق دل را تسلا می دهـــد
آه مجنون بوی لیلا می دهـــــد
جان مجنون قصد لیلایی مکــن
جان یوسف را زلیخایی مکــــن

 

 

 

 

شکلک های محدثه

 

http://barrud.rasekhoonblog.com/

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 3 دی 1395  ] [ 6:08 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 30 :: 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3649349 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب