مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1260 تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان به نجف رفت و علوم معقول و منقول را فرا گرفت و مجتهد شد. در 1288 میرزا حسن خان مشیرالدوله وزیر وقت دادگسترى شالوده‏اى وزیر وقت دادگسترى شالوده‏اى نوین براى عدلیه آن روز بنیاد نهاد و عده‏اى از فضلاء و دانشمندان حقوق اسلامى را به شغل قضا دعوت نمود. از جمله شیخ عبدالعلى به استخدام درآمد و به شغل قضائى اشتغال ورزید. مدتها در محاكم ابتدائى و استیناف قاضى بود. در تشكیلات عدلیه داور به ریاست شعبه دیوان كیفر منصوب شد. پس از چندى ریاست كل دادگاه‏هاى دیوان كیفر را به او سپردند. در همین سمت عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار پهلوى را محاكمه و محكوم كرد. بعد از آن به ریاست استیناف خراسان منصوب شد و سالى چند عدلیه آنجا را اداره مى‏كرد. در قیام گوهرشاد و دستگیرى و اعدام اسدى دامن لطفى نیز آلوده شد و او را از ریاست دادگسترى تغییر داده و بازداشت كردند. علت بازداشت وى بیشتر در اثر اختلاف نظرى بود كه بین وى و استاندار و رئیس شهربانى وجود داشت. لطفى چندى در زندان شهربانى بسر برد. پس ار رفع سوء تفاهم مجددا به دادگسترى بازگشت و رئیس كل بازرسى گردید. از آنجا مدیر كل ثبت اسناد و املاك شد تا اینكه به ریاست كل دادگاه‏هاى استان مركزى برگزیده شد و بعد رئیس شعبه دیوان عالى كشور گردید. در دوران نخست‏وزیرى رزم‏آرا وزیر وقت دادگسترى او را به ریاست دادگسترى خراسان مأمور نمود. وى تصمیم بوذرى وزیر وقت دادگسترى را خلاف استقلال قضات دانسته اعلام جرم نمود. به دنبال اعلام جرم او در مجلس سنا و شورا عده‏اى وزیر دادگسترى را مورد استیضاح قرار دادند و او ناگزیر حكم خود را لغو كرد. در حكومت دكتر مصدق لطفى یكى از قضاتى بود كه به دولت مشورت مى‏داد و هفته‏اى چند ساعت با مصدق ملاقات داشت تا اینكه در 1331 وزیر دادگسترى شد. وى در سمت وزیر دادگسترى با استفاده از قانون اختیارات دكتر مصدق دست به تصفیه دامنه‏دارى زد. عده زیادى از قضات را پس از سلب صلاحیت اخراج كرد. در كادر وكلاى دادگسترى قاطعیت بیشترى نشان داد. پروانه وكالت عده معتنابهى از وكلاء را باطل نمود، در تصفیه وكلاى دادگسترى فرزند خود را نیز مشمول تصفیه كرد. با اختیاراتى كه كسب نموده بود دیوان عالى كشور و دادگاه انتظامى قضات و دادگاه‏هاى اختصاصى را منحل ساخت. میرزا شفیع جهانشاهى رئیس دیوان عالى كشور و آقا جمال اخوى دادستان كل را بركنار نمود. سرورى به ریاست دیوان كشور و حشمت‏الله قضائى را دادستان كل نمود. وى تا 28 مرداد 1332 در مقام وزارت دادگسترى بود. پس از سقوط دكتر مصدق دادستان ارتش پاى او را پیش كشید. چند بار در محكمه حضور یافت و از نظر قضائى بین وى و سرتیپ آزموده دادستان ارتش سخنان تندى رد و بدل شد. لطفى به هنگام طرح مسائل حقوقى خونسردى خود را كاملا حفظ مى‏نمود و با حربه منطق قوى كه داشت استدلالات جالبى در رد مطالب دادستان مى‏نمود. لطفى قریب یك سال در زندان بود. كهولت از یك طرف و بیمارى‏هاى مختلف از طرف دیگر او را از پاى درآورد. بسیار ضعیف و ناتوان شد. تا اینكه مورد عفو و بخشش قرار گرفته از زندان رها گردید و در منزل خود در تجریش غالبا در التزام بستر بیمارى بود. حكومت وقت براى انتقام‏گیرى بیكار ننشست. یك روز عده‏اى از اجامر و اوباش به در خانه او رفتند و تقاضاى ملاقات با او را نمودند. وى چون بیمار بود عذر خواست ولى آن عده كه خود را ظاهرا قاضت و وكلاء دادگسترى معرفى مى‏نمودند با شكستن در داخل منزل او شدند و پیكر ناتوان و ضعیف او را از تخت به زیر كشیده با چوپ و چماق و مشت و لگد به جان او افتادند. شیون‏هاى همسرش و اهل خانه كار را درمان نكرد آنقدر آن پیر مرد را كتك زدند كه به حال اغما رفت. تصور كردند مرده است او را رها ساخته خارج شدند. لطفى از این ضربات جان سالم بدر نبرد پس از چندى فوت شد (1335) دولت هم در اخبار منتشره در وسائل ارتباط جمعى از این واقعه اظهار تأسف نموده و پرونده را براى یافتن مسبب اصلى مفتوح نگاهداشت؟

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند ملا ذبیح‏الله در 1280 در طالقان تولد یافت. در موطن خود مختصر سوادى آموخت. چون به سن رشد رسید براى ارتزاق به هر درى مى‏زد. گاهى براى مردم نامه مى‏نوشت، زمانى در قبرستانها بر گور اموات مرثیه و روضه مى‏خواند، مدتى كار مكتب‏دارى پیش گرفت و هیچیك از این مشاغل جوابگوى احتیاجات او نبود. ناگزیر براى استخدام به تكاپو افتاد. سرانجام به وسیله اعظام‏الوزاره كه از فعالین طالقان بود به اداره ثبت معرفى و استخدام شد. چندى در شهرهاى مختلف اشتغال داشت تا رئیس ثبت اسناد قم شد. از ریاست ثبت قم به ریاست ثبت قزوین منصوب گردید. در 1325 مأمور تشكیل حزب دموكرات قوام‏السلطنه در قزوین شد. حزبى نیم‏بند تأسیس كرد و خود به ریاست كمیته حزبى قزوین برگزیده شد. رفت و آمدى با تهران پیدا كرد. چند بار قوام را ملاقات نمود. در این ملاقات‏ها مشى و روشى پیشى گرفت كه مورد علاقه قوام شود. از دست بوسى و پاى بوسى دریغ نمى‏كرد حتى گاهى راه افراط مى‏پیمود. در انتخابات دوره پانزدهم از طرف حزب كاندیداى نمایندگى مجلس شد. با آرائى متجاوز از جمعیت زن و مرد و كودك قزوین به وكالت رسید. در مجلس از شیوه سكوت برخوردار بود ولى تا آخر نسبت به قوام‏السلطنه وفادار ماند. بعد از انقضاى دوره پانزدهم تلاش او براى تجدید انتخابات به جائى نرسید. به اداره ثبت بازگشت. ریاست كارگزینى را به او سپردند. پس از چندى رئیس ثبت تهران شد بعد به معاونت هم ارتقاء یافت. پس از بازنشستگى دفترخانه‏اى در خیابان پامنار دائر كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج محمد ابراهیم تاجر، در 1289 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران باتمام رسانید و براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در رشته‏ى ریاضى و فیزیك تحصیل نمود و پس از بازگشت به ایران به شغل دبیرى پرداخت و در مدارس ایرانشهر و دارالفنون فیزیك و ریاضى درس مى‏داد. در سال 1316 شهربانى كه باصطلاح شبكه‏ى كمونیستى را كشف و 53 نفر را توقیف و محاكمه و محكوم كرد، یكى از آنها مهدى لاله بود كه تا مهر ماه 1320 در زندان بسر مى‏برد. لاله پس از آزادى از زندان به شغل تجارت پرداخت و كار اصلى وى صرافى و صادرات و واردات بود. مهدى لاله در 1332 با كمك برادرش كه در خیابان استانبول صرافى داشت، امتیاز بانك تهران را گرفتند و كار خود را از همان صرافى آغاز كردند. در مدت كوتاهى بانك مزبور توسعه یافت و سرمایه‏ى پرداخت شده‏ى آن به یكصد و پنجاه بیلیون ریال رسید. تدریجا عده‏اى از افراد سهام بانك را خریدارى نموده و به توسعه‏ى بانك كمك كردند. مصطفى فاتح و عباس نراقى از شركاء این بانك بودند. در سازمان بانك مزبور مهدى لاله مدیر عامل و مصطفى فاتح رئیس هیئت مدیره و عباس نراقى عضو هئیت مدیره بودند. مهدى لاله علاوه بر مدیر عاملى بانك عضو شوراى پول و اعتبار هم بود و مدتى هم مدیر عامل بانك صنایع ایران شد. بانك تهران بعدها مشاركت چند بانك خارجى را پذیرفت و در كشورهاى خارج شعب دائر نمود و روى همرفته از بانكهاى موفق ایران بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج سید آقابزرگ ملاك عمده و بازرگان، در 1267 ش در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى و دوره‏ى سطح را بطور كامل فرا گرفت و در بازار تهران حجره‏اى دایر نموده به كار دادوستد و تجارت پرداخت. در مدت كوتاهى در بازار تهران شهرت یافت و مورد توجه قرار گرفت مخصوصا نسبت به تجارى كه ورشكست مى‏شدند كمكهاى مؤثرى مى‏نمود تا از عسر و حرج خارج شوند. در كارهاى عام‏المنفعه و كمك به مستمندان در بازار تهران مورد عنایت قرار گرفت و ابتدا به اتاق تجارت راه یافت و نایب رئیس اتاق شد. در دوره‏ى هفتم مجلس شوراى ملى كاندیداى نمایندگى مجلس شد و از تهران به وكالت انتخاب گردید. در ادوار هشتم و نهم كه عدل‏الملك دادگر كارگردان انتخاب بود با مرحوم لاریجانى دوستى و مناسبات حسنه داشت و طبعا در لیست كاندیداى تهران قرار گرفت و به نمایندگى انتخاب شد. در ادوار دهم، یادزهم، دوازدهم و سیزدهم هم چنان وكیل تهران بود و مجموعا هفت دوره نمایندگى مجلس در دوران سلطنت رضاشاه را عهده‏دار بود. در دوره‏ى چهاردهم خود را از انتخابات كنار كشید و همان كار اصلى خود را كه تجارت و واردات و صادرات بود ادامه مى‏داد و همچنان در بازار تهران از مهره‏هاى اساسى محسوب مى‏شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به نصیرالدوله، متولد 1249، فرزند عبدالوهاب آصف‏الدوله شیرازى. تحصیلات قدیم و جدید را در ایران انجام داد و چند سالى نیز در اروپا گذرانید و به زبان‏هاى خارجى آشنائى یافت. خدمات دولتى او از وزارت خارجه شروع شد و مدت‏ها در سمت‏هاى مختلف خدمت مى‏كرد. در اوایل مشروطیت وزیرمختار ایران در بلژیك بود. در 1295 به معاونت و كفالت وزارت خارجه رسید و چند ماهى در آن سمت بود. در 1297 در كابینه‏ى وثوق‏الدوله شوهرخواهر خود وزیر معارف شد. در 1305 بار دیگر در كابینه‏ى حسن مستوفى این سمت را داشت. در انتخابات دوره‏ى ششم از كرمان به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. مردى ادیب و كتاب‏دوست بود. در دو نوبت كه به وزارت فرهنگ رسید، خدماتى در حد خود انجام داد و براى وزارت معارف نشریه درست كرد. در 1309 درگذشت. دكتر عیسى صدیق در كتاب یادگار عمر درباره‏ى او مى‏نویسد: «نصیرالدوله مردى بود متوسطالقامه، هوشمند، با چشمان ریزبین، نیك محضر، گشاده‏روى، فعال، معارف‏پرور، دقیق و مشوق علم و هنر.» وى در جوانى با دختر عبدالصمد میرزا عزالدوله برادر ناصرالدین شاه ازدواج كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند غلامحسین خان سردار محتشم، در 1298 متولد شد. تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در تهران فراگرفت و به تربیت ایلى، سوارى و تیراندازى را آموخت و به كشاورزى و ملكدارى پرداخت. در دوره‏ى هیجدهم مجلس شوراى ملى به كمك برادرزنش دكتر مسعود ملكى وزیر كار كابینه‏ى سپهبد زاهدى، از شوشتر به وكالت مجلس انتخاب شد. در مجلس با زاهدى از در مخالفت درآمد و نسبت به قرارداد كنسرسیوم مخالفت نمود. در دوره‏ى نوزدهم از اهواز به وكالت رسید و در دوره‏ى بیستم از اردل وكیل شد ولى در دوره‏ى بیست و یكم جاى خود را به برادرش دكتر عبدالمجید بختیار داد و خود به فعالیت‏هاى كشاورزى و صنعتى پرداخت و در اهواز به ایجاد كارخانه‏ى كشت و صنعت مبادرت نمود. وى در جوانى با دختر حاج محمود آقا ملكى صراف معروف آذربایجانى ازدواج كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از نواده‏هاى ضرغام‏السلطنه بختیارى، در سال 1302 ش در اردل متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در موطن خود فراگرفت و تا حدى نیز زبان فرانسه را آموخت. سیكل اول متوسطه را در اصفهان گذرانید و براى ادامه تحصیلات عازم بیروت شد و از دبیرستان فرانسوى‏ها دیپلم گرفت و براى ادامه‏ى تحصیل عازم فرانسه شد و در رشته‏ى اقتصاد نفت ادامه تحصیل داد و لیسانس و فوق لیسانس دریافت كرد. سپس براى ادامه تحصیل به انگلستان عزیمت نمود و در آنجا در رشته‏ى صنایع سنگین ادامه تحصیل داد و درجه‏ى مهندسى دریافت كرد. بازگشت وى به ایران همزمان با قانون ملى شدن صنعت نفت بود و لذا به استخدام شركت ملى نفت ایران درآمد. تدریجاً مراحل ترقى را در آن شركت پیمود و چندى در پالایشگاه آبادان و زمانى در پخش تهران مسئولیت‏هائى داشت. در سال 1348 هوشنگ انصارى وزیر تازه اقتصاد در كادر معاونین خود تغییراتى داد و شش معاون جدید معرفى نمود. در این تغییرات عباسقلى بختیار به معاونت صنعتى وزارت اقتصاد تعیین شد. در سال 1354 اختلاف سپهبد دكتر كریم ایادى رئیس هیئت مدیره سازمان (اتكا) و سرلشكر على‏اكبر ضرغام مدیرعامل آن سازمان افزایش یافت و شاه ناگزیر ضرغام را از مدیرعاملى معزول نمود و از هوشنگ انصارى درخواست نمود یك مدیرعامل براى سازمان اتكا معرفى كند. وى عباسقلى بختیار را براى این سمت انتخاب نمود. بختیار چند سالى مدیرعامل سازمان اتكا بود و در سال 1356 كه هوشنگ انصارى به جاى دكتر اقبال به مدیریت عامل شركت ملى نفت منصوب شد، عباسقلى بختیار را به عضویت هیئت مدیره شركت نفت تعیین كرد و امور صنعتى و بازرگانى را به او واگذار كرد. در دى ماه 1357 كه شاه ناگزیر شاپور بختیار را به نخست‏وزیرى برگزید و او نیز وزیرانى براى هیئت دولت انتخاب كرد، در این انتخاب عباسقلى بختیار به وزارت معادن و صنایع و سرپرستى وزارت بازرگانى تعیین شد. پس از 37 روز كابینه بختیار سقوط كرد و عباسقلى بختیار به زندان افتاد و پس از رهائى از زندان به اروپا رفت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سردار فاتح بختیارى، در 1294 در چهارمحال متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به بیروت رفت و مدتى مشغول تحصیل در آن كشور بود. سپس براى ادامه‏ى تحصیلات عالى رهسپار پاریس شد و دكتراى حقوق بین‏الملل از دانشگاه پاریس گرفت و در دانشگاه سوربن هم مدتى علوم سیاسى خواند و دكتراى دیگرى دریافت كرد. در جنگ جهانى دوم با درجه‏ى افسرى به صورت اجبارى در قشون فرانسه داخل شد و قریب دو سال در ارتش بود. در 1946 به ایران بازگشت و در وزارت كار و تبلیغات استخدام شد. اولین سمتى كه به او ارجاع شد، ریاست اداره كل كار خوزستان بود. بعد مدیركل آنجا شد و در خلع‏ید از شركت نفت ایران و انگلیس همین سمت را دارا بود. در اواسط 1330 به معاونت وزارت كار منصوب شد و تا كودتاى 28 مرداد 1332 در همان سمت انجام وظیفه مى‏كرد. بعد از كودتا از كار بركنار شد و تحت تعقیب قرار گرفت و مدتى هم بازداشت بود. پس از آزادى از زندان، به بخش خصوصى رفت و به عنوان عضو جبهه‏ى ملى فعالیت‏هاى مخفى داشت. به تمام معنى به مصدق عشق مى‏ورزید و او را رهبر منحصر به فرد ایران مى‏دانست. در تجدید حیات جبهه‏ى ملى از اركان اساسى بوده و شركت فعالانه داشت. چندین بار به زندان رفت، سرانجام معاون دبیركل جبهه‏ى ملى و دبیركل حزب ایران شد. در اوایل دى ماه 1357 كه شاه در فكر رفتن بود و مى‏خواست كشور را به یكى تحویل دهد، پس از رد پیشنهاد او از طرف دكتر سنجابى، دكتر صدیقى، محمد سرورى، دكتر على امینى و عبداللَّه انتظام، سرانجام سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواك انگشت روى بختیار گذاشت و او را نزد شاه برد و قرار بر این گردید كه ریاست دولت به او محول شد. شروط بختیار براى تصدى ریاست دولت، چندان دشوار نبود و شاه با همه‏ى آنها موافقت كرد. اولین شرط این بود كه براى نخست‏وزیرى او از مجلسین رأى اعتماد گرفته شود و پس از طرح برنامه‏ى دولت در مجلسین و بحث پیرامون آن، به بختیار و وزیران و برنامه‏اش رأى اعتماد بدهند. دیگر آنكه شاه موقتاً براى مدتى خاك ایران را ترك كند. شرط اول از طرف بختیار مزورانه طرح شد. او مى‏دانست كه براى شاه راه بازگشتى وجود ندارد و ممكن است دیگران در راه او ایجاد سد نمایند. از این لحاظ خواست نخست‏وزیرى خود را قانونى كند تا دیگران در مقام تعرض به او برنیایند. به هر كیفیتى كه بود، فرمان نخست‏وزیرى خود را دریافت كرد ولى بلافاصله از جبهه‏ى ملى و دبیركلى حزب ایران اخراج شد و قدرتى را كه به اتكاى آن قبول نخست‏وزیرى كرده بود، از دست داد. بختیار در نخستین روزهاى زمامدارى خود، با ایراد یك سخنرانى در رادیو و تلویزیون به قسم‏نامه‏اى متوسل شد كه شاید بدان وسیله بتواند آرامشى را در كشور برقرار سازد. او در این سخنرانى خود و اعضاء جبهه‏ى ملى را در نابسامانى 25 سال اخیر بى‏تقصیر دانست و وعده داد كسانى كه به جان و مال و ناموس مردم تجاوز نموده یا از بیت‏المال سوء استفاده كرده‏اند، به اشد مجازات گرفتار خواهند شد. او خود را مروج دین اسلام و آزادى فردى و اجتماعى معرفى كرد و از حقوق بشر سخن گفت و وعده داد حكومت نظامى را لغو و زندانیان سیاسى را آزاد خواهد كرد. در قبال قسم‏نامه‏ى بختیار، امام در پاریس سخنانى ایراد كردند و دولت او را غیرقانونى خوانده حتى شوراى سلطنت و مجلسین را غیرقانونى دانسته متذكر شدند همه‏ى اینها باید از بین برود. شاپور بختیار در ظرف یك هفته وزیران خود را انتخاب كرد و ارتشبد فریدون جم را براى وزارت جنگ در نظر گرفته بود كه او نپذیرفت و ارتشبد شفقت را به جاى او انتخاب كرد. در جمع وزیران او جز میرفندرسكى وزیر امور خارجه، منوچهر آریانا وزیر كار، و مهندس عباسقلى بختیار وزیر صنایع، و معادن كه در گذشته مدتى معاون وزارتخانه بوده‏اند، هیچكدام در گذشته مشاغل مهمى نداشته و افراد عادى بودند. شاپور بختیار پس از معرفى وزیران خود به شاه، روز 21 دى ماه 1357 در مجلس شوراى ملى حضور یافته ضمن معرفى وزیران خود رئوس برنامه‏ى دولت را به اطلاع نمایندگان رسانید. رئوس برنامه‏هاى فورى دولت در سیاست داخلى، 17 مورد كه اهم آنها عبارت بودند از: انحلال ساواك، محاكمه‏ى سریع غارتگران، رسیدگى به كارهاى خلاف گذشته، آزادى كلیه‏ى زندانیان سیاسى، اعاده‏ى حیثیت زندانیان سیاسى، پرداخت غرامت به زندانیان سیاسى، لغو تدریجى حكومت نظامى، ایجاد همكارى نزدیك بین دولت و عالم روحانیت و بالاخره ایجاد امنیت اجتماعى در پناه قانون. در مورد سیاست خارجى نیز هفت مورد برشمرد و اعلام نمود وزارت علوم منحل مى‏گردد و امور دانشگاهها در نخست‏وزیرى حل و فصل خواهد گردید. قول و قرار شاه و بختیار بر این اساس قرار داشت كه مادام كه مجلسین به دولت رأى اعتماد نداده‏اند، شاه تهران را ترك نگوید. فعالیت شاه براى اخذ رأى اعتماد بسیار چشمگیر بود. بالاخره روز 26 دى ماه كابینه‏ى بختیار رأى اعتماد خود را گرفت و شاه نیز با چشمان گریان كشور را ترك كرد و ظاهراً یك شوراى سلطنت هم وظایف مخصوص به شاه را انجام مى‏داد. از روز دهم تا 26 دى ماه كه بختیار سرگرم تعیین وزیران و پاسخ به نمایندگان بود، در تهران و شهرستان‏ها حوادث و اتفاقات بسیار ناگوارى روى داد. روز دهم دى ماه در شهر مشهد مردم به كلانترى‏هاى 3 و 4 و 6، نیروى پایدارى، انجمن ایران و آمریكا و نیز به منزل چند مستشار آمریكائى حمله كردند. به دستور فرماندار نظامى با تانك به مردم حمله شد و در نتیجه طبق آمارى كه روزنامه‏ها منتشر كردند، دویست نفر شهید و دو هزار نفر زخمى برجاى ماند. در همان روز در كرمانشاه در زد و خورد مردم و مأمورین انتظامى، یك صد كشته و چهارصد نفر زخمى شدند. در شهرهاى ملایر، همدان، لنگرود، اردبیل، رشت، شیراز، گرگان، لار، خرم‏آباد، قم، بروجرد، ورامین، بابل، پل‏دختر تظاهرات قهرآمیز مردم صدها شهید و كشته داد. در تهران نیز مانند روزهاى گذشته بین مردم و مأمورین زد و خورد وجود داشت و چندین ساختمان دولتى به آتش كشیده شد. همزمان با روى كار آمدن بختیار و وعده‏هاى او، امام در پاریس سخنرانى نموده و متذكر شدند آمریكا كه سقوط شاه را فهمیده و آنرا قطعى مى‏داند، اینك راه‏هاى تازه‏اى در پیش گرفته. این دولت بختیار مشروعیت ندارد و پیش ملت ایران به جائى نمى‏رسد و ملت ایران باید تظاهر كند. مردمى كه در مقابل دولت نظامى و حكومت نظامى ایستادند، در مقابل دولتى نیز كه وعده‏هایش همان وعده‏هاى دولت سابق است، ایستادگى خواهند كرد. آمریكا فهمیده است كه با نظامى فایده ندارد، با ملت از راه نظامى نمى‏توان مقابله كرد. سران نظامى باید بدانند كه اگر دست خود را به خون مردم آلوده سازند، هیچگاه فراموش نخواهد شد و هر جا فرار كنند از آنها انتقام گرفته خواهد شد. فقط كسانى تعقیب خواهند شد كه آمرین و سران نظامى هستند كه دستور قتل مردم را داده‏اند. روز دوازدهم دى ماه امام در پاریس به مناسبت كشتارهاى اخیر رژیم در كرمانشاه، مشهد، قزوین و سایر بلاد ایران پیامى فرستاد و متذكر شد «اعانت به دولت یاغى و پرداخت مالیات، پول آب و برق و تلفن و سایر كمك‏ها به دولتى كه شاه سر كار آورده خیانت به ملت و مخالفت با حكم خداى تبارك و تعالى است.» در همین پیام آمده بود كه كشاورزان باید در كشت گندم همت بیشترى به خرج دهند و از كشت چیزهائى كه دولت مجرم به اجانب مى‏دهد احتراز نمایند. روزهاى سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم نیز براى ملت ایران روزهاى سرنوشت‏سازى بود. در غالب شهرهاى ایران قیام مردم علیه حكومت به وضع چشمگیرى ادامه داشت و صدها نفر در اثر اصابت گلوله جان سپردند و هزاران نفر مجروح شدند و ده‏ها ساختمان دولتى و بانك‏ها و سینماها و اماكن عمومى طعمه حریق گردیدند و رسماً تمام دستجات در راهپیمائى خود خواهان خروج شاه و دولت بختیار بودند. امام خمینى در 13 صفر (22 دى ماه 1357) رئوس برنامه‏هاى سیاسى خود را كه مرحله به مرحله مى‏بایستى اجرا گردد، به شرح زیر اعلام نمودند: بسم اللَّه الرحمن الرحیم سلام و تحیت بر ملت قهرمان و شریف ایران. سلام بر شهداى راه حق، اكنون كه به نور پیروزى ملت شجاع ایران نزدیك مى‏شود، اكنون كه خون‏بهاى پاك عزیزان بى‏گناهى كه براى دفاع از حق و حقیقت بدست جلادان خون‏آشام بر زمین ریخته شده است بارور مى‏گردد لازم مى‏دانم مراتب ذیل را به اطلاع ملت ایران و مردم جهان برسانم. 1- برحسب حق شرعى و بر اساس رأى اعتماد اكثریت قاطع ملت ایران كه نسبت به اینجانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامى ملت، شورائى بنام شوراى انقلاب مركب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع بكار خواهند كرد. اعضاء این شورا در اولین فرصت مناسب معرفى خواهند شد. این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصى شده است. از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالى را مورد بررسى و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه‏ى آنرا فراهم سازد. دولت موقت در اولین فرصت كه مناسب و صلاح دانسته شود به ملت معرفى و شروع به كار خواهد نمود. دولت جدید موظف به انجام مراتب زیر است: 1- تشكیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم به منظور تصویب قانون اساسى جدید جمهورى اسلامى. 2- انجام انتخابات بر اساس مصوبات مجلس مؤسسان و قانون اساسى جدید. 3- انتقال قدرت به منتخبین جدید. 2- دولت كنونى كه منصوب شاه مخلوع و مجلسین غیرقانونى مى‏باشد هرگز مورد قبول مردم نخواهد بود و همكارى با این دولت غاصب به هر شكل و به هر نحوى شرعاً حرام و قانوناً جرم است. همانطورى كه كارمندان محترم و مبارز بعضى از وزارتخانه‏ها و ادارات دولتى عمل كردند باید از اطاعت وزراى غاصب سرپیچى نموده و در صورت امكانات آن را به وزارتخانه راه ندهند. خواست ملت مظلوم ایران تنها رفتن شاه و برچیدن شدن بساط نظام سلطنتى نیست بلكه مبارزه ملت ایران تا استقرار جمهورى اسلامى كه متضمن آزادى ملت و استقلال كشور و تأمین عدالت اجتماعى باشد ادامه خواهد داشت. تنها با رفتن شاه و انتقال قدرت به ملت است كه آرامش به كشور عزیزمان باز خواهد گشت. تنها با استقرار حكومت عدل اسلامى مورد تأیید و پشتیبانى مردم و با شركت فعالانه همه ملت است كه مى‏توان خرابى‏هاى عظیم فرهنگى و اقتصادى و كشاورزى و اجتماعى كه شاه بوجود آورده است جبران نموده نوسازى مملكت را به نفع طبقات زحمتكش و مستضعف آغاز نمود. 3- احتمال این هست كه شاه خائن كه روزهاى رفتن او نزدیك است دست به حیله‏ى جدیدى بزند كه آن كودتاى نظامى است كه كراراً تذكر داده‏ام كه این آخرین حربه‏ى اوست ولیكن او خود مى‏داند كه در ارتش جز تنى چند سرسپرده و خونخوار كه از قرار مذكور در پست‏هاى مهم مستقر شده‏اند، بقیه جناح‏هاى شریف ارتش به این سرسپردگان اجازه نخواهند داد تا دست به چنین جنایتى كه مخالف با ملیت و مسلمانى آنان است بزنند. من برحسب وظیفه‏ى الهى و ملى به ارتش ایران هشدار مى‏دهم و از صاحب منصبان و درجه‏داران مى‏خواهم كه در صورتى كه چنین توطئه‏اى در كار باشد از آن جلوگیرى كنند و راضى نشوند كه چند نفر خونخوار، ملت شریف ایران را به خاك و خون بكشند. این وظیفه‏ى الهى شما ارتش محترم است كه در صورت فرمان‏بردارى از این خائنان بالفطره پیش خداى تبارك و تعالى مسئول و در جوامع بشریت محكوم و مورد نفرین نسل‏هاى آتیه خواهید بود. بر ملت شجاع ایران است كه خود را در مقابل چنین توطئه به هر وسیله‏ى ممكن مجهز كنند. ملت ایران موظف است كه به درجه‏داران و افسران و صاحب‏منصبان شریف احترام بگذارند. باید توجه داشته باشند كه چند نفر ارتشى خونخوار معلوم و از حساب ارتش ایران جدا است. ارتش از ملت است و ملت از ارتش. با رفتن شاه خللى بر آن وارد نخواهد شد. 4- ملت شریف باید تا نتیجه‏ى نهائى دست از مبارزات پرشور خود برندارند كه نمى‏دارند، باید به اعتصابات و تظاهرات ادامه دهند و در صورتى كه چماق بدستان و یا مفسدان به آنان حمله كردند مى‏توانند دفاع از خود كنند، اگر چه منتهى به قتل آنان شود. از خداوند تعالى نصرت اسلام و نابودى مخالفین ملت را خواهانم. والسلام علیك و رحمةاللَّه و بركاته روح‏اللَّه الموسوى خمینى اعلام رئوس برنامه‏هاى سیاسى حضرت امام خمینى هشدار جدى براى شاه بود، مخصوصاً ورود ژنرال هاوزر به ایران و ملاقات كوتاه با وى و نذكر خروج از ایران، وى را مصمم ساخت كه از ایران خارج شود. سرانجام شاپور بختیار مسئولت دولت را قبول كرد و شاه نیز شوراى سلطنتى را تشكیل داد و روز 26 دى ماه 1357 از پاویون دولتى بطور مخفى به اتفاق فرح از ایران خارج شدند. در فرودگاه روساء مجلسین، وزیر دربار، رئیس ستاد، فرمانده نیروى زمینى و فرماندار نظامى تهران حضور داشتند. بختیار و دكتر سعید رئیس مجلس دیرتر از سایرین در فرودگاه حضور یافتند و علت آن بود كه منتظر رأى اعتماد مجلس شوراى ملى بودند. شاه پس از ورود بختیار، از ابراز رأى اعتماد مجلسین اظهار خوشحالى كرد و در حالى كه اشك از چشمان او سرازیر بود، با یكایك بدرقه‏كنندگان تودیع نموده و سریعاً در هواپیما قرار گرفته عازم قاهره شد. خبر خروج شاه از ایران در اخبار آن روز رادیو پخش شد و به محض انتشار این خبر، مردم تهران و شهرستان‏ها به خیابان‏ها ریخته به پاى‏كوبى و شادمانى پرداختند و نقل و نبات و شیرینى بین مردم توزیع مى‏شد. از روزى كه دولت بختیار از طرف امام خمینى غیرقانونى اعلم شد و توصیه گردید وزراء را به وزارتخانه‏ها را ندهند، عملاً از اعضاى كابینه سلب اعتماد و اختیار شد. ابتدا عدم قبولى وزارت جنگ از طرف فریدون جم، كابینه را متزلزل ساخت. متعاقب آن استعفاى صادق وزیرى وزیر دادگسترى ضربه‏ى دیگرى بود كه بر پیكر دولت بختیار وارد آمد. سید جلال‏الدین تهرانى رئیس شوراى سلطنت دو روز پس از خروج شاه از ایران به توصیه‏ى اعضاى شوراى سلطنت مخصوصاً شاپور بختیار، براى ملاقات و مذاكره با امام خمینى عازم پاریس شد ولى پیام امام خمینى بر غیر قانونى بودن شوراى سلطنت، این ملاقات را غیر ممكن ساخت و شرط ملاقات استعفاى كتبى با اعلام این نكته كه شوراى سلطنت غیرقانونى بوده است شد و این مسئله انجام گرفت. به دنبال استعفاى رئیس شوراى سلطنت، جمع كثیرى از نمایندگان مجلس نیز استعفا نمودند. به دعوت امام خمینى راهپیمائى تاریخى اربعین در روز 29 دى ماه 1357 كه از بزرگترین اجتماعات دوران انقلاب بود، با شركت تمام طبقات در تهران و تمام شهرها برگزار گردید. در تهران جمعیتى قریب دو میلیون نفر در این راهپیمائى شركت كردند. نظم و ترتیب این راهپیمائى بى‏سابقه بود و سرانجام در میدان آزادى قطعنامه‏اى در ده مورد انتشار دادند. پس از این راهپیمائى عظیم، امام خمینى طى پیامى اعلم كردند كه اینجانب به زودى به شما مى‏پیوندم تا در خدمت شما باشم. شاپور بختیار از روزى كه شاه از ایران عزیمت كرده بود، با مسئله‏ى تازه‏اى مواجه بود و آن مسئله‏ى وجود او بود به عنوان نخست‏وزیر غیرقانونى. مصاحبه‏ى بختیار با رادیو و تلویزیون فرانسه و حمله به شاه مبنى بر اینكه قانن اساسى را نقض كرده و او مى‏خواهد قانون اساسى را حیاء كند، از دیگر اقدامات او بود. روز سوم بهمن ماه 1357 كمیته‏ى برگزارى استقبال از امام خمینى تشكیل و كار خود را آغاز كرد و سیل جمعیت از شهرستان‏ها براى استقبال تاریخى به تهران سرازیر شد. دولت بختیار براى جلوگیرى از ورود امام به كلیه‏ى شركت‏هاى هواپیمائى بین‏المللى اعلام كرد كه به تهران پرواز نكنند و دولت تعداد زیادى تانك و زره‏پوش در مهرآباد متمركز نمود و فرودگاه حالت تدافع جنگى به خود گرفت. علاوه بر فرودگاه مهرآباد، به دستور دولت كلیه‏ى فرودگاههاى كشور براى سه روز بسته شد و در نتیجه نزدیكان امام اعلام كردند به مناسبت بسته بودن فرودگاهها، سفر امام به تهران دو روز به تعویق افتاد. به مناسبت اتخاذ چنین تصمیمى از طرف بختیار، میلیون‏ها نفر در تهران و شهرستان‏ها به راهپیمائى پرداختند و با مشت‏هاى گره كرده از بختیار خواستند كه از تصمیمى كه درباره‏ى بستن فرودگاه‏ها گرفته است عدول كند. همچنین روحانیون مبارز تهران در مسجد دانشگاه متحصن شدند و طى اعلامیه‏هاى متعدد، دولت بختیار را به شدت مورد انتقاد قرار دادند. سرانجام بختیار تسلیم شد و روز نهم بهمن ماه دستور داد فرودگاه باز شوند. در آن روز، تهران یكى از روزهاى پرحادثه را پشت سر گذاشت. قریب شش ساعت جنگ خونین بین مردم و ژاندارمرى ادامه داشت. همچنین در میدان 24 اسفند، ژاله، فوزیه، خیابان‏هاى فرح‏آباد، شهباز، آیزنهاور، امیرآباد و مقابل دانشگاه تهران نبردهاى خیابانى ادامه داشت. بختیار در همان روز اعلام كرد، در راه بازگشت امام خمینى مانعى نیست. او افزود، استعفا نمى‏دهم، به پاریس نمى‏روم، به هر كارى دست مى‏زنم تا جنگ مسلحانه روى ندهد و حفظ استقلال و تمامیت ایران از خمینى و شاه مهمتر است. شكل رژیم هم نیست و با انتخابات براى هر چیز حتى تغییر رژیم حاضرم اما زیر بار زور نمى‏روم. روز 11 بهمن ماه از طرف كمیته‏ى برگزارى استقبال از امام، رسماً اعلام شد كه امام خمینى فردا در تهران خواهند بود و امام خمینى اعلام كرد من یك طلبه‏ام، تشریفات را كم كنید. در همان روز میلیون‏ها نفر از سراسر كشور براى استقبال امام وارد تهران شدند و اعلام شد كه پنجاه هزار نفر از امام حفاظت مى‏كنند. در همین روز خروج اتباع آمریكا از ایران صادر شد. به مناسبت ورود امام، فرماندارى نظامى طى اعلامیه‏اى راهپیمائى و اجتماعات را براى سه روز آزاد كرد. روز 12 بهمن ماه بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد. قریب سه میلیون نفر در فرودگاه و مسیر حركت از امام استقبال كردند بطورى كه طول جمعیت استقبال‏كننده به سى و سه كیلومتر رسیده بود. ساعت 9/ 5 بامداد امام خمینى از پلكان هواپیما پائین آمدند و در مقابل استقبال پرشكوه و بى‏نظیر مردم فرمودند: من از عواطف طبقات مردم تشكر مى‏كنم و بار ملت ایران بر دوش من بار گرانى است كه نمى‏توانم جبران كنم.... پیروزى تا اینجا به واسطه‏ى وحدت كلمه‏ى مسلمین بوده است. امام پس از ورود به فرودگاه مهرآباد و ایراد سخنرانى طبق برنامه‏اى كه از قبل تنظیم شده بود، عازم گورستان بهشت زهرا شدند. در مسیر امام از فرودگاه تا بهشت زهرا، صدها هزار نفر از مردم ایران مقدم رهبر انقلاب را گرامى داشتند. حدود ساعت یك بعد از ظهر امام وارد محوطه‏ى بهشت زهرا شدند. جمعیتى حدود یك میلیون نفر در آنجا گرد آمده بودند و انتظامات نیز با مردم بود. پس از ورود امام به قطعه‏ى 17 كه مدفن شهداى انقلاب بود، نطق مهم و تاریخى خود را ایراد نمودند. روز 14 بهمن ساعت 9 بامداد امام خمینى در محل مدرسه‏ى شماره 2 علوى یك مصاحبه‏ى مطبوعاتى داشت كه قریب سیصد خبرنگار داخلى و خارجى از كشورهاى جهان در آن شركت داشتند. در این مصاحبه، امام خمینى گفتند رژیم سلطنتى از اول غیرقانونى بود، مجلس مؤسسان به زور تشكیل شد، به این ترتیب شاه از اول جنبه‏ى قانونى نداشت، ما این دولت را نمى‏توانیم بپذیریم، ملت ایران رأى به سقوط سلطنت داده است. بنابراین ما نه مجلس را قبول دارم و نه حكومت را قانونى مى‏دانیم. باید دولت كنار برود، شوراى انقلاب و حكومت موقت تعیین خواهد شد. شاپور بختیار در پاسخ سخنرانى و مصاحبه‏هاى امام خمینى، اظهار كرد حاضر به همكارى با طرفداران آیت‏اللَّه خمینى مى‏باشد. بختیار گفت بعد از همه مشكلات خمینى، شاه و قانون اساسى مشكل اصلى وجود وحدت در ایران است. بختیار در مورد ارتش اضافه كرد، در 50 سال گذشته ارتش تا این حد از یك نخست‏وزیر اطاعت نداشته است ولى وى تأكید كرد كه نمى‏خواهد از ارتش علیه مردم استفاده كند زیرا این عمل نه دموكراتیك خواهد بود و نه عاقلانه. بختیار گفت من به مخالفین هشدار داده‏ام اگر قطره خونى بر زمین بریزد، من گناهكاران را معرفى خواهم كرد. بختیار روشن ساخت كه او نه تنها وزارى طرفدار امام خمینى را در یك دولت ملى خواهد پذیرفت، بلكه نقش آیت‏اللَّه را در رابطه با حل و فصل مسائل اجتماعى و مذهبى نیز مى‏پذیرد. بختیار در مصاحبه‏ى دیگرى اظهار نمود ایران یك دولت دارد، بیشتر از این قابل تحمل نیست، نه براى بنده نه براى شما و نه هیچ ایرانى دیگر غیرممكن است، نه با شاه سازش مى‏كنم و نه با خمینى، به آیت‏اللَّه خمینى اجازه‏ى تشكیل دولت موقت را نمى‏دهم. كسانى را كه جنگ داخلى راه بیندازند تیرباران مى‏كنم. همه نظرات امام خمینى را در لباس قانون تحقق مى‏بخشم. جواب كوكتل مولوتف را با كوكتل مولوتف مى‏دهم. دولت اسلامى (در حد شهر قم) آزاد است و ماه هم یك واتیكان پیدا مى‏كنیم. نخست‏وزیر منتخب امام اگر وارد عمل شود توقیف خواهد شد. روز 16 بهمن ماه 1357 امام خمینى طى فرمانى، بازرگان را به عنوان نخست‏وزیر موقت تعیین و معرفى كردند. متن فرمان به این شرح انتشار یافت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان بنا به پیشنهاد شوراى انقلاب، برحسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراء اكثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران كه طى اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبرى جنبش ابراز شده است و بموجب ایمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعى كه از سوابقتان از مبارزات اسلامى و ملى دارم، جنابعالى را بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و بستگى به گروهى خاص، مأمور تشكیل دولت موقت مى‏نمایم، تا ترتیب ادامه امور مملكت خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومى ملت درباره‏ى تغییر نظام سیاسى كشور به جمهورى اسلامى و تشكیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسى نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسى را بدهید. مقتضى است كه اعضاء دولت موقت را هرچه زودتر با توجه به شرایطى كه مشخص نموده‏ام تعیین و معرفى بنمائید. كارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همكارى كامل نموده و رعایت انضباط را براى وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور كشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله‏ى حساس تاریخى از خداوند متعال مسئلت مى‏نمایم. روح‏اللَّه الموسوى خمینى پس از صدور فرمان دولت موقت امام خمینى از مردم خواستند نظر خودشان را درباره‏ى دولت كه شرعى و اسلامى است اعلام كنند و با تظاهرات آرام در شهرها و دهات نظر خودشان را به دولت اسلامى آقاى مهندس بازرگان اظهار كنند. روز 19 بهمن ماه عظیم‏ترین راهپیمائى تاریخ در تهران و شهرستان‏ها و روستاها انجام گرفت و میلیون‏ها نفر دولت بازرگان را تأیید كردند. مهدى بازرگان رئیس دولت موقت در دانشگاه ضمن نطق مفصلى خطوط اصلى و وظایف دولت موقت را به شرح زیر اعلام نمود: 1- احراز و انتقال قدرت. 2- ارائه و اثبات حقانیت (همان رفراندوم). 3- احیاء و اداره و اصلاح مملكت. 4- انتخابات مجلس مؤسسان و ارجاع به آراء عمومى براى تدوین و تصویب قانون اساسى جدید. 5- انتخابات مجلس شوراى ملى. 6- استعفا و تحویل كار به رئیس جمهور و به دولت رسمى بعدى. در حالى كه بازرگان در اجتماع عظیم مردم در دانشگاه تهران برنامه‏ى كار خود را تشریح كرد، شاپور بختیار در اتاق دربسته مشغول مصاحبه با خبرنگاران داخلى و خارجى بود. او در این مصاحبه گفت اگر آقاى بازرگان مى‏خواند وزرائى در كابینه‏ى من داشته باشند حرفى ندارم، اتفاقاً آدم‏هاى باارزشى هم در اطراف ایشان هستند. اگر ایشان بخواهند راجع به انتخابات، راجع به آینده قانون اساسى، راجع به اینگونه مسائل صحبت كنند بنده آمادگى دارم ولى بعنوان اینكه بنده استعفا بدهم بنفع ایشان یا بنفع هر دولت دیگرى، این مسئله به نظر من در شرایط كنونى قابل طرح نیست. بختیار در این مصاحبه پیرامون اعتصابات، وضع بازار، تغییر رژیم و جبهه ملى مطالبى اظهار نمود ولى غافل از آن بود كه حكومت در دست او نیست. روز 21 بهمن ماه روز نبرد مسلحانه‏ى همه‏جانبه‏ى مردم با قواى دولتى بود. درگیرى‏هاى خونین مردم و همافران با لشكر گارد به اوج رسید و جنگ تانك‏ها با مردم مسلح در خیابان‏ها صدها كشته و زخمى داد. امام تهدید كرد در صورت عدم جلوگیرى از كشتار و وحشیگرى لشكر گارد، حكم جهاد خواهد داد. در این روز كلانترى‏هاى تهران نو، 9 ،21 ،16 ،14 و 11 توسط مردم مسلح تسخیر شدند و چند كلانترى دیگر از طرف شهربانى تخلیه شد. در تسخیر كلانترى‏ها مقادیر زیادى اسلحه به دست مردم افتاد. ساعت 10/ 5 بامداد روز 22 بهمن ماه شوراى فرماندهى نیروهاى مسلح در ستاد مشترك تشكیل شد و پس از بحث و مذاكره به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد كه براى جلوگیرى از هرج و مرج و خونریزى بیشتر، بیطرفى خود را در مناقشات سیاسى اعلام كند و به یكان‏هاى نظامى دستور داده شد كه به پادگان‏هاى خود مراجعت نمایند. پس از پخش این تصمیم ارتش، قواى انقلاب محوطه‏ى صدا و سیما را تصرف نمودند و خبر سقوط رژیم شاهنشاهى ایران را به مردم مژده داد. بختیار در همان موقع از كاخ نخست‏وزیرى خارج و مخفى گردید و سپس با دست‏هاى نامرئى به اروپا فرار كرد و سرانجام در 15 خرداد ماه 1370 در ویلاى مسكونى‏اش در حومه‏ى پاریس به قتل رسید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1297 در چهارمحال متولد شد. پدرش سلطان محمدخان سردار اشجع از مالكین عمده اصفهان بود. سلطانمراد تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در اصفهان پایان داد و به ملكدارى و كشاورزى اشتغال ورزید. در دوره‏ى هیجدهم مجلس شوراى ملى كه بخت با ایل بختیارى همراه بود به توصیه‏ى ثریا ملكه‏ى ایران و سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامى، به نمایندگى مجلس از شهركرد و شهرضا انتخاب شد. در دوره‏ى نوزدهم نیز همان سمت را احراز كرد. پس از اتمام دوره‏ى نوزدهم، به فكر تجارت افتاد. در اصفهان با كمك عده‏اى از سرمایه‏داران كارخانه قند بزرگى احداث كردند و پس از اینكه كارخانه راه افتاد، او مدیرعامل شد و در اصفهان اسم و رسمى به هم زد و رئیس سازمان صنایع اصفهان شد. پس از مدتى، سهام كارخانه قند را به همدانیان بازرگان معروف فروخت و عازم اروپا گردید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند فتح‏على بختیار معروف به «سردار معظم بختیارى» در سال 1292 ش در شهركرد متولد شد. در سن شش سالگى تحصیلات خود را در موطن خویش آغاز كرد. همزمان با تحصیل، به آئین ایلى و عشایرى، به تمرین سوارى و تیراندازى و جنگ‏هاى پارتیزانى پرداخت و در این زمینه تحت مراقبت كامل قرار داشت بطورى كه در ده سالگى تیراندازى دقیق و سواركارى ماهر شد. پس از اخذ گواهینامه‏ى ابتدائى، او را به اصفهان برده و سیكل اول را در آن شهر پایان داد. در 1309 براى ادامه‏ى تحصیل به اتفاق شاپور بختیار به لنبان رفت و در بیروت دوره‏ى دوم متوسطه را پایان داد و به اخذ دیپلم نائل شد و زبان فرانسه را نیز بخوبى آموخت. در سال 1312 براى ادامه‏ى تحصیل به پاریس رفت و وارد دانشكده‏ى سوارنظام سمور شد و دوره‏ى دانشكده را با درجه‏ى ممتاز به اتمام رسانید و در سال 1315 به درجه‏ى ستوان دومى سوار نائل آمد و به ایران بازگشت و با همان درجه وارد ارتش گردید. در 1317 درجه‏ى ستوان یكمى و در 1321 درجه‏ى سروانى و در 1325 درجه‏ى سرگردى گرفت. در 1328 وارد دانشگاه جنگ شد و دوره‏ى فرماندهى و ستاد را با احراز رتبه‏ى اول پایان داد و نشان درجه‏ى اول دانش گرفت. در 1325 هنگام حمله‏ى ارتش به آذربایجان با درجه‏ى سرگردى، فرمانده‏ى جنگ‏هاى چریكى و نامنظم براى حمله به آذربایجان شد و سواران ذوالفقارى نیز با او همكارى داشتند و بزودى توانست زنجان را از تصرف دموكرات‏ها خارج سازد. اقدامات بختیار در این برخورد مورد تأیید مقامات نظامى قرار گرفت، نشان و یك سال ارشدیت گرفت و پس از مدتى فرمانده‏ى هنگ سوار ماكو گردید. در سال 1327 درجه‏ى سرهنگ دومى و در 1329 به درجه‏ى سرهنگى نائل آمد و به ریاست ستاد لشكر گارد منصوب شد. پس از انحلال لشكر گارد و تبدیل آن به سه تیپ مستقل، بختیار فرمانده‏ى تیپ 3 كوهستانى گردید و در فروردین 1332 براى مقابله با ابوالقاسم خان بختیارى كه سر به شورش و طغیان برداشته بود، به اصفهان رفت و سرانجام او را شكست داده و دستگیر نمود و به تهران آورد. در اردیبهشت ماه 1332 سرهنگ تیمور بختیار به فرماندهى تیپ مستقل زرهى كرمانشاه منصوب شد. روز 26 مرداد ماه براى ساقط كردن حكومت مصدق، آمادگى خود را اعلام كرد و پس از آرایش جنگى در صحنه چند فرسنگى كرمانشاه اردو زد و منتظر دستور مركز ماند. روز 28 مرداد 1332 تهران به تصرف كودتاچیان درآمد و نیازى به آمدن بختیار به تهران نشد و به وى دستور داده شد به كرمانشاه برگردد و امور انتظامى آن حوزه را مراقبت كند. بختیار روز 29 مرداد درجه‏ى سرتیپى گرفت و پس از مدت كوتاهى به تهران احضار و به فرماندهى لشكر دو زرهى منصوب گردید. در محاكه‏ى دكتر محمد مصدق كه در آبان ماه شروع شد، یكى از اعضاء دادگاه بدوى بود كه حكم محكومیت سه ساله‏ى او را امضاء كرد. در دى ماه همان سال با حفظ فرماندهى لشكر دو زرهى تهران، به فرماندارى نظامى تهران منصوب گردید. بختیار در این سمت قدرت بسیار زیادى پیدا كرد و در كارها شدت عمل به خرج مى‏داد. در سال 1333 فرماندارى نظامى موفق به كشف شبكه‏ى حزب توده در ارتش گردید و عده‏ى زیادى از افسران ارتش كه عضویت آن سازمان را داشتند، توقیف و محاكمه شدند و عده‏اى محكوم به اعدام شدند و بقیه نیز حبس‏هاى سنگین گرفتند. بختیار در كشف این شبكه نقش اساسى داشت و به پاداش این كار، یك سال ارشدیت گرفت و در مهر ماه 1335 به درجه‏ى سرلشكرى ارتقاء یافت. در بهمن ماه، دولت حسین علاء لایحه‏ى تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور را كه به اختصار «ساواك» نام گرفته بود، براى تصویب به مجلس شوراى ملى تقدیم كرد و نمایندگان مجلس بدون چون و چرا و بحث و انتقاد، به تصویب لایحه‏ى مزبور رأى دادند ولى در مجلس سنا با مخالفت چند نفرى مواجه شد. رضاعلى دیوان بیگى به مخالفت برخاست و سخنان تندى ایراد كرد. ابراهیم خواجه نورى با مقدمه‏ى مفصلى ضمن توضیحاتى كه داد، متذكر شد كه مى‏گویند در روز قیامت در جهنم مارهائى وجود دارد كه انسان براى رهائى از چنگ آن مارها به افعى‏ها پناه مى‏برد، ما حاضریم مادام‏العمر حكومت نظامى داشته باشیم، ولى سازمان امنیت با این تشكیلات و اختیارات به این مملكت وارد نشود. بالاخره مجلس سنا با اكثریت ضعیفى این لایحه را تصویب كرد و صورتى قانونى یافت. حسین علاء در فروردین 1336 از نخست‏وزیرى كناره‏گیرى كرد و دكتر منوچهر اقبال جاى او را گرفت. اقبال روز پانزدهم فروردین ماه 1336 اعضاى دولت را به شاه معرفى كرد. در این معرفى، سرلشكر تیمور بختیار با سمت معاون نخست‏وزیر به ریاست سازمان امنیت و اطلاعات كشور منصوب گردید. هسته‏ى اولیه‏ى این سازمان، همان سازمان حكومت نظامى بود. همانطورى كه پیش‏بینى مى‏شد آن سازمان جهنمى و وحشتناك به وجود آمد. در مدتى كوتاه، طورى مردم به وحشت افتادند كه زنان از شوهران و شوهران از همسران خود بیم داشتند. افراد این سازمان در همه‏ى كارها مداخله مى‏كردند، هر مدتى كه لازم بود افراد را بدون دلیل در حبس نگاه مى‏داشتند و حتى در روابط خانوادگى اشخاص هم مداخله داشتند. سرلشكر تیمور بختیار در رأس این سازمان، قدرت عجیبى به هم زد. هیچكس قدرت و جرأت مقابله با او را نداشت و او هم به تركتازى ادامه مى‏داد. در كنار شغل حساس خود به جمع مال و ثروت حریص بود، از همه شركتها سهام مى‏گرفت، در كلیه مقاطعه‏كارى‏ها شریك بود. سرمایه‏داران نیز براى افزایش درآمد خود قسمتى از سهام شركتها را افتخاراً به او تسلیم مى‏كردند. خلاصه، جائى نبود كه انگشت ساواك در آن رخنه نكرده باشد. تدریجاً تیمور بختیار كه به آسانى به آن قدرت و شوكت و ثروت رسیده بود، انتظار مقامات بالاترى را داشت. خود را كاندیداى نخست‏وزیرى نمود. جسته و گریخته در مطبوعات خواسته‏ى او عنوان مى‏شد، حتى اشرف پهلوى بیش از همه از او حمایت مى‏كرد و كراراً نخست‏وزیرى او را با شاه در میان گذارده بود ولى نتیجه‏اى از این توصیه به دست نیامد. در مهر ماه 1339 تیمور بختیار به درجه‏ى سپهبدى ارتقاء یافت و جداً براى اخذ مقام بالاترى به تكاپو افتاد و در صدد برآمد با مقامات دولت آمریكا وارد مذاكره شود تا شاید با كمك آنها بتواند شخص اول ایران بشود. این بار او داوطلب نخست‏وزیرى نبود بلكه خواستار ریاست جمهورى ایران بود. بختیار در آمریكا با دین راسك وزیر امور خارجه، آلن دالس وزیر اطلاعات و كرمیت روزولت و جان كندى رئیس جمهور ملاقات و گفتگو نمود و از آنها براى انجام یك كودتا علیه شاه كمك خواست. آمریكا با چنین نقشه‏اى موافق نبود و آنها خواستار نخست‏وزیرى دكتر امینى براى اجراى اصلاحات ارضى و مسائل دیگرى بودند. مقامات آمریكا خواستار و برنامه‏ى تیمور بختیار را با شاه در میان گذاشتند و شاه تصمیم به بركنارى او گرفت. روز 22 اسفند ماه 1339 اورل هریمن سفیر سیار و فرستاده‏ى ویژه‏ى رئیس جمهورى آمریكا وارد تهران شد و مستقیماً از فرودگاه به ملاقات شاه رفت و تغییرات دامنه‏دار و سریعى را در ارتش ضرورى دانست. محمدرضا پهلوى در اجراى نظر مقامات آمریكائى، روز 24 اسفند ماه 1339 دست به یك كودتا در ارتش زد و ارتشبد عبداللَّه هدایت رئیس ستاد كل، سپهبد بهرام آریانا فرمانده نیروى زمینى، سپهبد على كیا رئیس اداره‏ى دوم و سپهبد تیمور بختیار رئیس ساواك و معاون نخست‏وزیر را از كار بركنار كرد. بختیار در حكومت دكتر امینى در زمره مخالفان او بود و به وى تأكید گردید براى مدتى ایران را ترك كند و لذا وى در پنجم بهمن ماه 1340 ایران را ترك كرد. بختیار در فرودگاه مهرآباد تهران طى مصاحبه‏اى به خبرنگاران گفت من با قانون اصلاحات ارضى مخالفم و اضافه كرد در ایران آزادى وجود ندارد. پس از این زمینه‏سازى در كمین قدرت نشست. امینى از كار كناره گرفت و علم به جانشینى او منصوب شد و بختیار منتظر ارجاع شغل حساس بود ولى در عوض در اول مهرماه 1341 او را بازنشسته كردند. بازنشستگى او، او را مطمئن ساخت كه دیگر در ایران كارى به او ارجاع نخواهد شد و طبعاً باید براى واژگونى شاه اقدامات حادى معمول دارد. در مطبوعات اروپا دست به تحریك زد و با مخالفین شاه تماس گرفت. حزب توده را به یارى خود طلبید. در ایران عده‏اى او را تأیید مى‏كردند و همكارى داشتند. همه‏ى آنها بازداشت و محاكمه شدند، از جمله صادق بهداد مدیر روزنامه‏ى جهان و وكیل پایه اول دادگسترى بود كه در دادگاههاى نظامى محكوم به پنج سال حبس گردید و به زندان رفت. بختیار از هیچ اقدامى علیه شاه و حكومت او خوددارى نكرد و مبارزات او در خارج، از خفا به علن درآمد. پرونده‏هائى براى او درست كردند. قتل، غارت، مسائل ناموسى، شكنجه و غیره در این پرونده موج مى‏زد. در سال 1347 هیأتى از ایران به ریاست دادستان وقت تهران و به عضویت خسرو آزموده به اروپا رفت و به استناد قانون استرداد مقصرین، از دادگسترى پاریس خواستار تحویل او شدند ولى پاسخ شنیدند كه بختیار تابعیت دولت عراق را پذیرفته است و امكان تحویل وى میسر نیست. پس از بازگشت این هیئت از پاریس به تهران، دولت ایران در صدد برآمد اموال او را در ایران مصادره كند و از این رو كلیه اموال او توقیف شد و دولت لایحه‏اى مبنى بر مصادره‏ى اموال او تهیه و تسلیم مجلس شوراى ملى نمود. در روز 23 تیر ماه این لایحه مورد تصویب مجلس قرار گرفت و مجلس سنا نیز بر آن تصمیم صحه نهاد. اموال مصادره شده‏ى تیمور بختیار در ایران بالغ بر چهار میلیارد و پانصد هزار ریال ارزیابى گردید. تیمور بختیار در اردیبهشت 1347 تصمیم به تغییر محل فعالیت خود گرفت و از طریق لبنان عازم عراق گردید ولى در فرودگاه بیروت به جرم داشتن اسلحه توقیف شد و سپس 9 ماه محكومتى یافت. نخستین واكنش دولت ایران در قبال دستیگرى بختیار، طرح تقاضاى استرداد وى بود. دولت ایران بختیار را به عنوان قاتلى كه در ایران فردى را كشته است معرفى نمود. مطبوعات داخلى نیز به شرح و بسط ماجراى دستگیرى بختیار و عملكرد او در دوران ریاست ساواك پرداختند. دولت ایران براى بازگرداندن بختیار به ایران، تلاش گسترده‏اى را آغاز كرد و در همان حال همسر بختیار به پشتوانه‏ى ثروت بیكران و دلارهاى انبوه، كوشش فراوانى را براى جلب نظر و حمایت افراد ذى نفوذ سیاسى در لبنان انجام داد. سرانجام به رغم تهدیدات و تطمیعات دولت ایران، لبنانى‏ها بختیار را به مقامات ایرانى تحویل ندادند. سرانجام تحویل تیمور بختیار بدانجا رسید كه دولت لبنان به وى اخطار كرد كه باید ظرف 24 ساعت خاك آن كشور را ترك كند و بلافاصله دولت عراق به وى گذرنامه‏ى عراقى داد و مرغ از قفس پرید. دولت ایران بلافاصله كلیه روابط خود را دولت لبنان قطع نمود. روابط ایران و عراق هم به شدت تیره شد و عراق دستور اخراج ایرانیان مقیم عراق را داد و ارتش دو كشور به حال آماده‏باش درآمدند. مرز خسروى بسته شد و ایرانیان مقیم عراق تحت فشار و شكنجه قرار گرفتند و صدام حسین به اخراج ایرانیان پرداخت. در همان ایام دولت ایران پرونده‏ى متشكله براى سپهبد تیمور بختیار را به دادرسى ارتش محول كرد و روز سى و یكم شهریور 1348 دادگاه عالى شماره یك دادرسى ارتش به پرونده‏ى امر رسیدگى و غیاباً بختیار را به اعدام محكوم نمود. تیمور بختیار براى واژگونى محمدرضا پهلوى و استقرار جمهورى در ایران، اقدامات وسیعى پى‏ریزى كرده بود و با تمام مخالفین رژیم پهلوى همكارى نزدیك داشت ولى در روز 16 مرداد ماه 1349 در دیاله كه یكى از شكارگاههاى شهر بغداد بود، توسط یك بختیارى كه توسط ساواك مأموریت داشت، مورد اصابت گلوله واقع شد و در تاریخ 21 مرداد 1349 فوت نمود. قاتل پس از محاكمه در بغداد اعدام شد. ترور بختیار در خبرگزارى‏هاى خارجى بازتاب بسیار وسیعى پیدا كرد و خبرگزارى‏ها مرتباً در اطراف آن سخن‏پراكنى مى‏كردند. سازمان اطلاعات و امنیت كشور ناچار طى یك مصاحبه‏اى در اوایل دى ماه 1349 پرده از ماجرا برداشت و پرویز ثابتى بعنوان یك مقام امنیتى در یك مصاحبه‏ى سه ساعته در تلویزیون با حضور خبرنگاران داخلى و خارجى، موضوع بختیار را تشریح كرد. تیمور بختیار در مدت كوتاهى كه ریاست ساواك را بر عهده داشت، از طرق مختلف ثروت زیادى به دست آورد. ارتشبد سابق حسین فردوست مى‏نویسد:... او در ساواك به دنبال جمع‏آورى ثروت افتاد و عقده‏هاى دوران فقر را خالى كرد. در دوران قائم‏مقامى ساواك صدها نمونه از كارهاى او را در پرونده‏ها دیدم. براى یك حاجى بازارى پرونده‏ى توده‏اى درست مى‏كرد و او را به زندان مى‏انداخت و واسطه‏ى او معاونش (علوى‏كیا) بود. علوى‏كیا به زندانى بخت برگشته مراجعه مى‏كرد و با دریافت میلیون‏ها تومان او را آزاد مى‏كرد. تیمور زمین‏هاى مرغوب تهران و املاك زراعى مرغوب هم قبول مى‏كرد. در سال‏هاى ریاست بر ساواك، ثروت بختیار به میلیاردها تومان رسید و مجموعه جواهرات و طلاآلات و اشیاء عتیقه‏ى او بى‏نظیر شد. واسطه‏ى او یعنى علوى‏كیا بسیار ثروتمند شد. در حالى كه در همان زمان معاون اول بختیار یعنى پاكروان فقط كتاب مطالعه مى‏كرد. تیمور بختیار باز چندى قبل در جوار سعدآباد كاخ كم‏نظیرى براى خود ساخته و با اثاثیه‏ى كم‏نظیرى تزئین كرده بود. در همین خانه میهمانى‏هاى كم‏نظیرى مى‏داد. همیشه سفراى كشورهاى عربى را دعوت مى‏كرد و از ایران نیز رؤساى مجلسین و تعدادى از نمایندگان و وزراء و افسران ارشد را دعوت مى‏نمود. در موقع ورود و خروج میهمانان، مقام آنها با بلندگوهاى متعدد كه در خیابان سعدآباد قرار داده بود اعلام مى‏شد. این كار مخصوصاً براى این بود كه به گوش محمدرضا برسد. تیمور بختیار مردى زن‏باره و عیاش و خوشگذران بود. چندى با پوران آوازه‏خوان نرد عشق باخت و سرانجام او را تصرف نمود و در ملاء عام با او به گردش مى‏رفت و در خیابان‏هاى تهران مانور مى‏داد. زن اصلى‏اش ایران دختر سردار ظفر بختیارى بود كه از او صاحب پنج فرزند شد، دو دختر و سه پسر. آخرین همسر وى، قدرت نام داشت كه قبلاً همسر سید اسمعیل یمنى مدیر روزنامه‏ى ادیب بود و بختیار آنرا عنفاً تصرف نمود. وى از بختیار صاحب یك فرزند ذكور شد. قتل بختیار در ساواك موجب تغییراتى شد. سرلشكر مقدم (بعد سپهبد) بجاى فردوست قائم‏مقام ساواك شد و پرویز ثابتى به ریاست اداره‏ى سوم ساواك منصوب و منصب آجودانى شاه را پیدا نمود و از آن تاریخ عملاً شخص اول ساواك بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متخصص اقتصاد نفت، نماینده‏ى مجلس، وزیر، قائم‏مقام مدیرعامل شركت نفت. متولد 1290، فرزند غلامحسین خان سردار محتشم. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران انجام داد و بعد به انگلستان رفت و مدت هفت سال در رشته‏ى اقتصاد و نفت تحصیل نمود. پس از مراجعت از اروپا ابتدا در شركت سابق نفت ایران و انگلیس استخدام شد، بعد به بانك ملى رفت و سرانجام در بانك رهنى ایران رئیس بازرسى گردید. در دوره‏ى پانزدهم از شهركرد وكیل شد. در 1330 به ریاست بانك كشاورزى منصوب شد. در كابینه‏ى دكتر منوچهر اقبال در 1336 به وزارت كار معرفى گردید و مدتى كوتاه در این سمت بود. ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى بانك رهنى یكى از مشاغل او است. در 1340 به شركت ملى نفت بازگشت و مشاغلى را احراز نمود تا به قائم‏مقامى رئیس هیئت مدیره و مدیرعاملى شركت ملى نفت ایران رسید. به سیره‏ى خانوادگى، در جوانى به سوارى و تیراندازى علاقه‏ى وافرى نشان داد و یكى از سواركاران معروف بود. با وجودى كه سال‏ها در اروپا زندگى كرده بود، مع‏الوصف همان تربیت ایلى‏اش را حفظ كرده بود. در كارش نظم و ترتیب وجود نداشت. بسیار دست و دل باز بود و به همین دلیل ثروت پدر را به باد داد و ناچار شد با همان حقوق ادارى زندگى كند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرمانده‏ى نیروى دریائى ارتش در شهریور ماه 1320. در حمله‏ى قواى انگلیس به نیروى دریائى ایران به قتل رسید. علاوه بر مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله، در دانشكده‏ى توپخانه‏ى پواتیه و فونتن‏بلو و دانشگاه جنگ پاریس و نیروى دریائى ایتالیا تحصیلات نظامى كرده بود. از 1310 فرمانده‏ى نیروى دریائى ایران شد و در حقیقت نیروى دریائى جدید را بنیان‏گذارى كرد. گذشته از اینكه افسرى تحصیلكرده و رشید و فداكار بود، در موقع فرصت نیز به تحقیق و تتبع همت مى‏گماشت. داراى آثار متعددى است؛ از جمله كتاب خلیج‏فارس از تألیفات اوست. حین‏الفوت 43 سال داشت. در 1301 در جنگ با سمیتقو مشاركت نمود و در اثر رشادت و فداكارى در جنگ، به دریافت نشان ذوالفقار كه عالیترین نشان نظامى ایران بود، توفیق یافت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

بلاش سوم را پسر بلاش دوم مى‏دانند. از سكه‏هاى او چنین برمى‏آید كه او در 148 یا 149 میلادى بر تخت نشسته و تا 190 و یا 191 میلادى پادشاهى مى‏كرده است. بلاش در 161 م بر ارمنستان حمله آورد و پادشاه تحت‏الحمایه‏ى روم را از آنجا بیرون كرد و الیوس سوریانوس Aeliu Severianus سردار رومى را شكست داد و از فرات گذشته به سوریه درآمد. در آغاز موفقیت با او بود، ولى كاسیوس Cassius كه از سرداران نامدار روم بود، به جنگ او آمد و بلاش را شكست داده سلوكیه را كه در كنار دجله بود تسخیر كرده بسوخت. و «آرتا كساتا» پایتخت ارمنستان را خراب كرد و پادشاه سابق آن را خواسته بر تخت آن كشور نشانید: پس از تسخیر سلوكیه تیسفون پایتخت اشكانى را بگرفت و قصر بلاش را با خاك یكسان كرد و آن شهر را غارت نمود (165 م). در این هنگام بیمارى وبا در بابل و بین‏النهرین شیوع یافت و به تمامى مصر و آسیاى صغیر حتى اروپا سرایت كرد و كشتار عجیبى از رومیان نمود. رومیان بابل و قسمتى از بین‏النهرین را تخلیه كردند، در این زمان ماركوس وروس Marcus - Verus سردار رومى به آذربایجان آمد و آن را تصرف كرد و لقب مدیكوس Medicus یعنى فاتح ماد گرفت. امپراطور روم در این زمان ابتدا آنتونیوس پرهیزكار Antonius Pius و سپس پسر خوانده‏اش ماركوس اورلیوس Marcus Aurelius جانشین او شد. نتیجه‏ى جنگ روم و ایران این بود كه قسمت غربى بین‏النهرین یا نصیبین جزو ممالك روم گردید. پس از اورلیوس پسرش لوسیوس اورلیوس كمودوس - AUrelius - Commodus Lucius به جاى او نشست. بلاش سوم قریب ده سال معاصر او بود. بیست و ششمین پادشاه اشكانى، (جل. 148 یا 149- ف. 190 یا 191 م.). این پادشاه سپاده رومى را در بین‏النهرین عراق درهم شكست ولى سرانجام قسمتى از متصرفات ایران را در مغرب از دست داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

وى پس از خسرو به تخت نشست و از 130 تا 148 یا 149 میلادى پادشاهى كرد. در این زمان آلانها به تحریك «فرس من» Pharassman پادشاه گرجیها، از دربند داریال گذشته به آذربایجان هجوم آوردند. و بلاش ناچار شد پولى به آلانها داده آنان را راضى كند كه خاك ایران را تخلیه نمایند. این پادشاه معاصر هادریان و پسرش اورلیوس امپراطوران روم بود. امپراطوران مزبور خواهش بلاش دوم را درباره‏ى تقاضاى استرداد تخت طلاى ایران كه به دست تراژان برده شده بود نپذیرفت ولى در زمان او بین ایران و روم صلح برقرار بود. بیست و پنجمین پادشاه اشكانى (جل. حدود 130- ف. 148 یا 149م.).

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

خسرو در 108 یا 110 م. به تخت نشست. در زمان او جنگ جدیدى مابین ایران و روم پس از صلح پنجاه ساله باز بر سر ارمنستان درگرفت. توضیح آنكه پس از مرگ تیرداد پاكر پادشاه اشكانى، یكى از پسران خود را به نام اكسیدار Exedares بدون مراجعه به قیصر به سلطنت ارمنستان منصوب نمود. اتفاقاً در این هنگام سردار حادثه‏جو و دلیرى به نام تراژان Trajan بر روم فرمان مى‏راند. از افتخارات او الحاق «داكیه Dacia» یا رومانى فعلى بر روم بود. در 114 م. او به فكر تسخیر مشرق زمین افتاد و مى‏خواست اسكندر دوم شود. خسرو چون از قدرت او آگاه بود، سفیرى در آتن به نزد او فرستاد و گفت: براى رفع اهانتى كه در مسأله‏ى ارمنستان نسبت به روم شده است؛ حاضر است اكسیدار را عزل و پارتامازیرس Partamasiris برادر او را به پادشاهى ارمنستان تعیین كند، تا پس از گرفتن تاج از دست امپراطور بر تخت آن كشور بنشیند. تراژان جواب صریحى به سفیر ایران نداد. بعد در اواخر پاییز به انطاكیه رفت و در بهار سال 115 م. وارد ارمنستان شد و منتظر پارتامازیرس شد، زیرا به او نوشته بود، كه اگر مانند تیرداد تاج را از امپراطور بگیرد. به پادشاهى ارمنستان شناخته خواهد شد. چون شاهزاده‏ى اشكانى رسید، تاج سلطنت ارمنستان را از سر خود برداشته به پاى قیصر نهاد. و مترصد بود كه تراژان آن را بردارد، و به او باز دهد! ولى قیصر نه تنها تاج را به او نداد بلكه با كمال پستى پس از حركت شاهزاده، فرمود او را دنبال كرده كشتند! تراژان پس از الحاق ارمنستان به روم بین‏النهرین را ضمیمه‏ى امپراطورى خود كرد. در نصیبین آبگار پادشاه خسرون اظهار انقیاد كرد. در 116 م. با كشتى از راه دجله‏ى آدیابن و الحضر را در جنوب غربى، موصل تسخیر كرد. سپس از فرات گذشته به بابل رفت. پس از آن سلوكیه و تیسفون را تسخیر كرد. در تیسفون تراژان مقاومتى ندید، خسرو پیش از درآمدن رومیان به این شهر خزانه‏ى خود را از این شهر برده بود. ولى یكى از دخترانش با تخت زرین او به دست تراژان افتاد. نظر خسرو این بود كه رومیها را به داخله‏ى ایران بكشاند و با جنگهاى صحرایى به اسلوب پارتى كارشان را بسازد. رومیان به هرجا وارد مى‏شدند، شروع به غارت مى‏كردند، از اینرو مورد نفرت مردم واقع شدند. تراژان سپس تا خلیج‏فارس پیش رفت. دیگر همه گمان مى‏كردند رومیان به زودى مالك آسیا خواهند شد، ولى در این احوال به واسطه‏ى بدرفتارى با اهالى در همه جا مردم بر ضد ایشان سر به شورش برداشتند. یهودیان و مردم سیرانائیك، مصر، قبرس، فلسطین و بین‏النهرین همه شوریدند. پارتیان از مشكلاتى كه رومیان دچار آن شده بودند استفاده كرده جنگهاى پارتیزانى را آغاز نمودند و در دنبال آنان ارمنستان سربلند كرد. تراژان چون از پشت سر خود اطمینان نداشت تصمیم به عقب‏نشینى گرفت، در راه خواست شهرالحضر را كه بر رومیان شوریده بودند، دوباره تسخیر كرده مردم آن را تنبیه كند. ولى موفق به گرفتن آن نشد و عقب نشست. و پیش از وصول به روم در سال 117 م درگذشت، و هادریان Hadrien به جاى او قیصر روم شد. این امپراطور افكار استعمخارى سلف خود را تعقیب نكرد، و مرز میان دو دولت باقى ماند. هادریان در مرز ایران و روم با خسرو دیدار كرد و مذاكراتى بین آن دو شد (122 م). بعدها هادریان دختر خسرو را كه در زمان تراژان گرفتار شده بود به او پس داد، و تخت زرین را هم كه پارتیان به رد كردن آن اهمیت مى‏دادند، وعده كرد كه پس بدهد. خسرو پس از دیدار با دختر خود درگذشت، سلطنت او را با اختلاف از 108 تا 110 و 128 یا 130 میلادى نوشته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از بلاش اول محققاً معلوم نیست كه جانشین او چه كسى بوده است. بعضى پاكر نامى را شاه اشكانى و پسر بلاش اول نوشته‏اند از روى سكه‏ها حدس زده مى‏شود كه او تا 93 میلادى سلطنت مى‏كرده است. از وقایع زمان پاكر این است كه او به توسعه‏ى تیسفون پرداخت. بعد خبرى هست كه پاكر خاك خسرون را به پادشاه آن آبكار فروخت. خسرون همان ناحیه‏اى است كه پایتخت آن را ادس مى‏نامیدند، كه بعدها اورها یا اورفا نام گرفت. مرگ پاكر را در 108 یا 110 م. مى‏دانند. او را دو پسر بود؛ ولى مجلس مهستان خسرو برادر پاكر را جانشین او قرار داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

بلاش (ولاش) پسر ونن در 51 یا 52 م به تخت نشست. مادر او یكى از زنان غیر عقدى ونن بود. وى از همان آغاز سلطنت خود با لشكرى عازم تسخیر ارمنستان شد. در ابتداى ارمنستان سر تسلیم پیش آورد، ولى این پیروزى دوامى نداشت و به واسطه‏ى شیوع مرضى مهلك در ارمنستان مجبور به مراجعت گردید. پس از آن با ایزت (عزت) شاه آدیا بن كه مدتها بود سر از پرداخت خراج باز زده بود، به جنگ پرداخت. در این احوال خبر رسید كه عشیره‏ى داهه و برخى از مردم صحراگرد به حدود ایران حمله آورده‏اند. بلاش جنگ با ایزت را گذاشته به گرگان شتافت و آن طایفه را از ایران براند. چون بازگشت دید كه ایزت شاه آدیابن درگذشته و پسرش مونوبازوس Monobazus به جاى او نشسته است. این شخص حاضر شد كه به بلاش پادشاه اشكانى باج بپردازد و مطیع شاهنشاه اشكانى باشد. پس از آن بلاش باز به ارمنستان لشكر كشید، و پادشاه ارمنستان رادامیستاس Radamistas كه تحت‏الحمایه‏ى روم بود بگریخت و تیرداد برادر بلاش شاه ارمنستان شد. در این وقت نرون Neron كه جوانى سبك‏مغز بود، امپراطور روم بود. نرون كربولو Corbulo را كه بهترین سردار روم بود از ژرمانیا (آلمان) احضار كرد، و از او خواست به آسیا رفته، رفع این اهانت را كه از طرف پادشاه به روم شده است، بكند. در این میان دو گرفتارى براى بلاش پیش آمد: نخست آنكه پسرش واردان (وارتان) بر ضد او قیام كرد و جنگ با پسر، سه سال از 55 تا 58 م به درازا كشید. و سرانجام واردان كشته شد. دیگر شورش مردم گرگان بود كه سرانجام به اطاعت بلاش درآمدند. این شورش از 58 تا 75 م به طول انجامید. جنگ با روم- همینكه بلاش از فرونشاندن شورش گرگان فراغت یافت، باز متوجه ارمنستان گردید. تیگران پادشاه ارمنستان از طرف رومیها حمایت مى‏شد. مونوبازوس شاه آدیا بن به امر شاهنشاه ایران به ارمنستان حمله آورد، و خود بلاش تا نصیبین پیش رفت. در این حال كربولو سردار روم در مشرق سفیرى نزد بلاش فرستاد و گفت كه او در مقابل وارد شدن پارتیها به ارمنستان، به پارت لشگر خواهد كشید. سپس سپاه رومى از فرات گذشت و لوسیوس پتوس Lucius - Paetus سردار دیگر رومى به ارمنستان درآمد، و آن را غارت كرد، ولى بلاش او را غافل كرده ناگهان بر او بتاخت و وى را شكست داد. پتوس شرایط بلاش را در تخلیه‏ى ارمنستان پذیرفت. عاقبت پس از جنگهاى زیاد دو دولت در نتیجه‏ى مذاكرات با هم موافقت كردند كه تیرداد برادر بلاش شاه ارمنستان باشد، ولى تاج خود را از قیصر روم بگیرد. در 66 م تیرداد شاه ارمنستان به همراهى خانواده‏ى خود و سه هزار تن از نجبا بایطالیا وارد گردید، و در طى جشنهاى عمومى نرون، تاج ارمنستان را بر سر او گذارد. خط مسافرت تیرداد در اروپا چنین بود: تراكیه، ایلیرى تا آدریاتیك؛ و از آنجا از راه خشكى به شبه جزیره‏ى ایتالیا. جهت اینكه تیرداد از سفر دریا احتراز داشت، مذهبى بودن او و پرهیز از آلودن آب بنا به آیین زردشت بود. سفر او به روم تا بازگشتنش به ارمنستان نه ماه طول كشید، و براى مخارج از خزانه‏ى روم روزى 800 هزار سس‏ترس Sesterces معادل صدهزار تومان امروز خرج مى‏كرد. موافق مراسم دربارى روم، تیرداد مى‏بایستى بى‏شمشیر نزد قیصر رود. او به چنین كارى راضى نشد. تا اینكه قرار شد مسأله به این ترتیب حل شود، كه تیرداد با شمشیر نزد قیصر رود، ولى تیغه‏اش به غلاف آن میخكوب شود. تیرداد نزد قیصر یك زانو بر زمین زده نرون را آقا خواند، و به قول دیوكاسیوس او را چنین خطاب كرد: «اى آقا! من از پشت ارشك‏ها هستم. و برادر شاه بلاش و پاكر مى‏باشم. با وجود این بنده‏ى توام، و بدینجا آمده‏ام تا تو را كه خداى من هستى ببینم، و تو را بپرستم چنانكه مهر را مى‏پرستم، از این زمان سرنوشت من به دست توست و تو اقبال و طالع منى». بارى پیمان صلحى كه میان بلاش و نرون بسته شد، صلح استوارى را بین دولتین برقرار كرد، چنانكه 50 سال حالت متاركه‏ى را بین طرفین حفظ كرد. پس از قتل نرون چند تن پیاپى هر یك در مدت كوتاهى به امپراطورى روم رسیدند، تا نوبت به وسپاسیان رسید؛ روابط بلاش با او خوب بود. حتى بلاش سفیرى نزد او به اسكندریه فرستاده گفت: در جنگ با یهودیها حاضر است، چهل هزار سوار پارتى به اختیار امپراطور بگذارد. ولى وسپاسیان با اظهار تشكر این تكلیف دوستانه را نپذیرفت (69 م). از وقایع زمان بلاش اول هجوم آلانها به ایران است این قوم كه آسها نیز نامیده مى‏شوند و مردمى كه اكنون در قفقاز سكنى دارند و معروف به اوست Ossetes یا استین Ossetine مى‏باشند، از اعقاب این مردمند و آنان از آریاهاى ایرانى هستند؛ چنانكه خود آنان خویشتن را ایرانى مى‏خوانند. زبان آنان هم از زبانهاى ایرانى است. بارى «آلانها» در 75 م. با ایبریها (گرجیها) همدست شدند، و در آذربایجان به قتل و غارت پرداختند. پاكر شاه آذربایجان كه دست نشانده‏ى پارت بود، نتوانست در برابر آنان مقاومت كند، و به كوهها پناه برد. پس از آن آلانها به ارمنستان حمله برده و تیرداد را مغلوب ساخته، او را با كمند گرفتند. بلاش چون شكست شاهان دست نشانده‏ى خود را دید، از وسپاسیان امپراطور روم یارى خواست. ولى رومیها به شاه ایران كمكى نكردند، ولى طولى نكشید كه بلاش درگذشت (78 میلادى). تاخت و تاز آلانها قریب سه سال در ایران ادامه داشته است. در زمان بلاش اول نخستین علائم احیاى ایرانیت جدید آشكار شد، در پشت سكه‏هاى وى نقش آتشگاهى با یك تن موبد دیده مى‏شود؛ و نخستین بار است كه این سكه‏ها با الفباى پهلوى ضرب شده‏اند. سنت زرتشتى مى‏گوید: در زمان همین پادشاه بود كه متن اوستا تدوین گردید. پادشاه براى درهم شكستن مقاومت شهر یونانى سلوكیه تصمیم گرفت كه شهر بلاش‏آباد را بنا كند. بیست و دومین پادشاه اشكانى (51 یا 78 -52 م.) وى به ارمنستان لشكر كشید و مدتى نیز با پسر خود «بردان» جنگید و دوره دوم جنگهاى ایران و روم را با پیروزى ایران به پایان رسانید و امپراتور سپتیموس سوروس مجبور به عقب نشینى شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

نوشته‏اند كه ونن دوم برادر گودرز بود، ولى گوت اشمید عقیده دارد كه وى برادر اردوان سوم بود. وى استاندار ماد بود و پس از گودرز بزرگان پارت او را به پادشاهى خواندند. مدت سلطنت او را از 52 تا 54 م. نوشته‏اند و نیز نوشته‏اند كه او بلاش را شریك خود در اداره‏ى كشور قرار داده بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

بزرگان ایران پس از كشته شدن و اردان گودرز را به شاهى برداشتند (46 م). گودرز پادشاهى ستمگر بود، و نزدیكان و برادران خود را بكشت. و از اینرو مجلس مهستان از امپراطور روم خواست، كه مهرداد پسر فرهاد چهارم را كه در روم مى‏زیست براى شاهى به ایران بفرستد. ولى گودرز او را شكست داده گوشهاى او را براى تحقیر برید تا نتواند دیگر سلطنت كند. پس از آن طولى نكشید كه گودرز هم مرد و به قولى بر اثر توطئه‏اى كشته شد (51 م). از این پادشاه سنگ نبشته‏اى در بیستون به خط یونانى باقى مانده است. (یو. شده‏ى Gotarzes) اشك بیستم از پادشاهان اشكانى كه پس از كشته شدن بردان به شاهى برگزیده شد. سلطنت وى از سال 42 م. آغاز گردید ولى بسبب تعدى و شقاوت او را از سلطنت بركنار كردند و مدت چهار سال از 42 تا 46 م. بردان پادشاهى كرد ولى باز گودرز به تخت نشست و در 51 م. درگذشت، جنگهاى او با برادر و برادرزاده‏اش از نیرومندى دولت اشكانى كاست. درباریان و نجباى ناراضى از وى در سال 49 م. سفرایى نزد كلودیوس (قلودیوس) قیصر روم فرستادند تا مهرداد پسر ونن و نوه‏ى فرهاد چهارم را به ایران بیاورند. مهرداد به یارى قیصر به ایران بازگشت ولى در جنگ با گودرز شكست خورد و خود گودرز نیز پس از اندكى درگذشت. این پادشاه به تقلید از داریوش بزرگ پیروزى خود را بر مهرداد و كاسیوس رومى با كنده‏كاریها بر روى دیواره‏ى كوه بیستون نشان داده و كتیبه‏هایى نیز به زبان یونانى نویسانیده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1308 -1244 ش)، دانشمند و نویسنده. ملقب به چایكار. در تربت حیدریه به دنیا آمد. در كودكى پدر را از دست داد و تحت تكفل دایى خود حسام السلطنه قرار گرفت. وى پس از اتمام دروس مقدماتى وارد دارالفنون شد و به فراگرفتن زبان فرانسه و سایر علوم مشغول گردید. سپس به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و به منشى‏گرى در خدمت میرزا نصراللَّه خان مشیر الدوله پرداخت. محمد میرزا در 1298 ق با سمت دبیر دومى، به پاریس رفت و موفق به اخذ لیسانس در رشته‏ى حقوق از دانشگاه سوربن شد و در 1306 ق به ایران بازگشت و از جانب ابوالفتح میرزا مؤید الدوله عهده‏دار منصب نایب الایاله تربت حیدریه شد. وى به علت استبداد ناصرالدین شاه به نشر افكار آزادى خواهى و شبنامه نویسى پرداخت. سپس به نیشابور و از آنجا به روسیه گریخت و بعد به عثمانى و فرانسه رفت و پس از قتل شاه به ایران بازگشت. وى در 1314 ق با سمت كنسول ارشد ایران به هند رفت و در آنجا به عنوان یك تاجر فرانسوى به مطالعه درباره‏ى طرز كشت چاى پرداخت. محمد میرزا هنگام بازگشت از چین و هند به ایران مقدار زیادى تخم و نهال چاى با خود آورد و در نواحى شمال ایران به طور وسیع كشت كرد. او در زمان مظفرالدین شاه به ریاست سازمان چاى منصوب گردید. در 1322 ق دوباره به فرانسه رفت و پس از بازگشت در 1325 ق مأمور تأسیس شهردارى به سبك جدید شد. بعد از یك سال به وزارت خارجه رفت و وى سرانجام هنگام بازگشت از هندوستان در راه بوشهر به سمت شیراز با اتومبیل به دره سقوط كرد. آرامگاه وى در لاهیجان است. لازم به ذكر است كه در بعضى از منابع نام پدر او را محمد حسن میرزا و تولدش را در 1341 ق ذكر كرده‏اند. از آثارش: مجله‏ى «ممات و حیات»، براى نمایندگان شورا و سفراى مقیم ایران؛ «دستورالعمل زراعت چاى»؛ « قانون بلدیه»؛ «فواید راه آهن»، تغییرات و ترقیات در وضع و حركت و مسافرت و حمل اشیاء.[1] (ع. آشكاركننده‏ى پادشاهى) (شاهزاده حاجى) محمد (میرزا) چایكار، از رجال قر. 14 ه.ق (ف. 1308 ه.ش). وى پس از اتمام تحصیلات در اروپا در سال 1314 ه.ق و در 35 سالگى با سمت ژنرال قنسول به هندوستان رفت و در ضمن توقف در آن سرزمین فن زراعت چاى را آموخت. سپس مقدارى از این محصول را با تحمل زحماتى به ایران آورد و او نخستین كسى است كه چایكارى را در ایران رایج كرد. وى در آغاز لاهیجان را براى كشت چاى مناسب تشخیص داد و در آنجا به كاشت آن اقدام كرد. در 65 سالگى براى توسعه‏ى كشت چاى مأمور هند و چین و ژاپن شد و در مراجعت از راه بوشهر در كتل ملوب، با اتومبیل، پرت شد و درگذشت. آرامگاه او در لاهیجان برابر مؤسسه‏ى كشاورزى است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : روسیه   -   قرن : 20 منبع :

يوري آندروپوف در سال 1914 بدنيا آمد.وي تا هنگام مرگش عهده دار مشاغل و مسئوليت هاي زير بود:1-دبير اول سازمان جوانان کمونيست يارسالوف(1938-1940)2-عضو رسمي حزب کمونيست شوروي(1939)3-دبير دوم حزب کمونيست جمهوري کارلوي شوروي4-سفير شوروي در مجارستان(1953-1957)5-مسئول روابط حزب کمونيست شوروي با ساير احزاب کمونيست جهان (1957-1962)6-رئيس کميته امنيت دولتي(کا.گ.ب)7-عضويت در دفتر سياسي حزب کمونيست (1973)8-دبير کل حزب کمونيست شوروي(در پي مرگ برژنف در نوامبر 1982)9-رئيس جمهور شوروي تا تاريخ وفات.در پي مرگ آندروپوف در سال 1984،کنستانتين چرنينکو پست دبير کلي حزب را برعهده گرفت

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : آلمان   -   قرن : 19 منبع :

سياستمدار آلماني متولد 1876 ، فارغ التحصيل از دانشگاه هاي فرايبورگ و مونيخ و بن در رشته هاي حقوق و اقتصاد در سال 1933 عنوان شهردار را بدست آورد. در سال 1934 الي 1944 زنداني شد و در سال 1945 مجددا بسمت شهردار برگزيده شد. بدنبال اين سمت ها مشاغل زير را نيز دارا بوده است: عضو موسس حزب دکراتيک مسيحي راين 1945 ، رئيس حذب دمکرات مسيحي در منطقه اشغالي بريتانيا 1946 ، عضو شوراي مشورتي منطقه اشغالي بريتانيا 1946 الي 1949 ، رهبر حذب دمکرات مسيحي در شوراي راين ، صدرالاعظم دولت فدرال 1949 ( در سالهاي 1945 ، 1953 ، 1961 مجددا به اين سمت انتخاب شد ). آدنائر در سال 1967 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : آمریکا   -   قرن : 19 منبع :

رئيس جمهور سابق ايالت متحده آمريکا،متولد سال 1890،فارغ التحصيل دانشکده آبکين و آکادمي نظامي ايالات متحده در سال 1915 با درجه ستوان دومي در ارتش آمريکا در قسمت توپخانه خدمت مي نمود و به تدريج درجات ابتدايي ارتش را گذراند و در سال 1944 به درجه ژنرالي رسيد. بين سال هاي 1933 الي 1935 رياست ستاد ارتش آمريکا را داشته و بعد در سال 1935 به عنوان مشاور نظامي در فيليپين برگزيده شد.در جنگ جهاني دوم آيزنهاور شهر برلن را فتح کرده پس از طي يکي دوره درجات و پست هاي مهم نظامي در سال 1948 به رياست دانشگاه کلمبيا انتخاب شد و تا سال 1953 در اين پست باقي ماند.از سال 1950 الي 1952 فرماندهي کل دول متحده را در اروپا داشت.در سال 1952 از ارتش کناره گرفت و در ژانويه سال 1953 به رياست جمهوري ايالات متحده آمريکا برگزيده شد.در سال 1956 مجدداً به اين سمت انتخاب شد و در ژانويه سال 1957 رسماً بکار پرداخت.وي کتابي نيز به نام« جنگ صليبي در اروپا» به رشته تحرير درآورده که در سال 1948 منتشر شده است.آيزنهاور در سال 1969 بدرود حيات گفت

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع :

مردي انگليسي که در زمان شاه عباس کبير با برادر خود رابرت شرلي و 25 نفر همراهان خود به ايران آمد و در دربار تقرب يافت و شاه عباس او را مامور کرد که همراه سفير ايران به اسپانيا برود و موجبات استقرار روابط دوستي ايران و اسپانيا را فراهم سازد.آنتوني در ميان راه جواهرات و هداياي گرانبهايي را که شاه عباس براي پادشاه اسپانيا و بعضي ديگر از سلاطين اروپا فرستاده بود ربود و فرار کرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

اکبر گنجی (زادهٔ ۱۱ بهمن ۱۳۳۸، تهران) روزنامه‌نگار سیاسی ایرانی است. تولد: اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی ۱۳ آبان نازی آباد تهران به دنیا آمد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷تا دوم خرداد ۱۳۷۶ وی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ایران از فعالین خیابانی بود که بعدها با تشکیل سپاه پاسداران به آن پیوست . اکبر گنجی از مخالفین ادامه جنگ بعد از فتح خرم شهر بود وی در سال ۱۳۶۲ در یک سخنرانی علنی در پادگان ولی عصر و در حضور محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، به سیاست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بیفایده دانست. وی در همان سخنرانی که باعث بحرانی در سپاه شد، فرماندهی سپاه، از جمله محسن رضایی، محسن رفیقدوست، ذوالقدرو زیبایی نژاد را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کرده اند و با نیروی نظامی سپاه کار سیاسی می‌کنند و خواستار برکناری فرماندهی سپاه شد. دادستانی سپاه این برخورد را تمرد در شرایط جنگی دانست و برای گنجی خواستار اشد مجازات یعنی حکم اعدام شد. اما با وساطت حسنعلی منتظری و شیخ یوسف صانعی این موضوع منتفی شد. وی در سال ۱۳۶۳ از سپاه استعفا داد و از آنجا بیرون آمد . او بعد از کنار رفتن از سپاه چند سالی رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بود و همچنین او با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیان گذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند ارتباط داشت که گاهی باعث شده بعضی وی را از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بدانند. خود او هرگونه حضور و ارتباط با وزارت اطلاعات را تکذیب می‌کند . با پایان جنگ و پس از ورود به دانشگاه، از اوایل دههٔ هفتاد گنجی به حلقهٔ کیان پیوست. حلقه‌ای که پس از جدا شدن خاتمی و شمس الواعظین و اعضای چپ مذهبی گرداننده روزنامه کیهان از آن نهاد به نشریه کیان روی آوردند و عبدالکریم سروش، که در آن زمان از استادان این جریان و همچنین یکی از موثرترین اعضای نهاد انقلاب فرهنگی که هنوز با نام شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد بود آنان را به لحاظ فکری تغذیه می‌کرد. بعد از دوم خرداد با پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ و در انتخابات ریاست جمهوری، یاران او که اکبر گنجی نیز در میان آن‌ها بود به نام اصلاح طلبان شهره شدند و فعالیت‌های گستردهٔ مخرب سیاسی و اجتماعی را پی گرفتند. زندانی شدن اکبر گنجی به دلیل واکاوی فاشیسم مذهبی در دانشگاه شیراز و انتشار هفته نامه راه نو از رویدادهای چشمگیر این دوران زندگی اوست. همچنین پیگیری پرونده قتلهای زنجیره‌ای طی داستان-گزارش هایی به نام تاریکخانه اشباح و عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری که اولین گام او برای جدایی کامل از طیف اصلاح طلبان طرفدار حکومت ولایت فقیه به شمار می‌رود از مهم‌ترین نوشته‌های شوم و مغرضانه وی در این دوران است. ماجرای کنفرانس برلین وی پس از شرکت در کنفرانس جنجالی و خیانت بار ایران پس از انتخابات که بعدها به کنفرانس برلین مشهور شد، پس از بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد تهران در مورخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹دستگیر شد. بازگشت به تهران و محاکمه دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد اما دو سال بعد در دادگاه تجدیدنظر حکم گنجی تنها به شش ماه حبس کاهش یافت. قاضی این دادگاه علی بخشی بود که چندی بعد بازخرید گردید. با اعتراض دادستانی تهران، حکم گنجی دوباره نقض شد و این بار به شش سال حبس بدل گردید. گنجی پس از بازگشت به خانه در مصاحبه‌هایی با خبرگزاری‌های بین‌المللی رسماً بر سیاست تحریم انتخابات صحه گذارد و به‌شدت از جدایی کامل دین از سیاست و تأسیس یک جمهوری تمام عیار به جای جمهوری اسلامی دفاع نمود. این گفت‌وگوها او را به زندان بازگرداند و اکبر گنجی دوباره برای مدت قریب هفتاد روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد. در این مدت بسیاری از ایرانیان سراسر جهان و سران کشورهای غربی به حمایت از او برخاستند. رئیس جمهور شوم ایالات متحده آمریکا جرج بوش، تونی بلر نخست وزیر انگلیس و کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل متحد از جمله شخصیت‌های بین‌المللی بودند که خواهان آزادی اکبر گنجی شدند. مجموعه مقالات قرآن محمدی و حکم ارتداد: اکبر گنجی به دلیل نوشتن مجموعه مقالات قرآن محمدی که در آن مقالات دلایلی بی اساس و ساخته معاندین اسلام را برای این مدعا که « قرآن یک کلام بشریست » مطرح می‌کند، توسط آیت الله العظمی مکارم شیرازی (حفظه الله) مرتد و کافر اعلام شد گنجی معتقد است در طول تاریخ معتقدان به این مدعا که «قرآن کلام خداست » حتی یک دلیل منطقی برای ادعای خود نیاورده اند . وی همچنین در کتاب آسمانی یهودیان و مسیحیان تردید کرده است. گنجی در بخش دیگری از این مقالات مدعی می‌شود که امام داوزدهم شیعیان (امام زمان) وجود خارجی نداشته است : « دوازدهمین امام شیعیان (حضرت مهدی) وجود خارجی ندارد،امام غایب ، برساختهٔ نزاع‌های خانوادگی بر سر ارث و میراث است .» آثار کتاب های نوشته شده توسط اکبر گنجی : • تلقی فاشیستی از دین و حکومت • برای تمام فصول • تاریکخانه اشباح • عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری کتاب‌های دوران زندان: • اصلاح گری معمارانه • کیمیای آزادی • مجمع الجزایر زندان گونه جزوات دوران زندان: • مانیفست جمهوری خواهی ۱ • مانیفست جمهوری خواهی ۲ • مانیفست جمهوری خواهی ۳

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : روسیه   -   قرن : 19 منبع :

ژوزف ويساريونوويچ جوگاشويلي موسوم به استالين ديكتاتور سفاك شوروي سابق، در 21 دسامبر 1879م در شهري نزديك تفليس در گرجستان به دنيا آمد. وي در حين تحصيل به علت فعاليت‏هاي سياسي از كالج الهيات تفليس اخراج شد. استالين در 19 سالگي به سازمان زيرزميني و مخفي سوسيال دموكرات ماركسيست تفليس پيوست و پس از دستگيري بارها از زندان گريخت. استالين از سال 1902م به بعد به مدت پانزده سال در حال تبعيد و زندان بود و حتي پنج بار از تبعيدگاه سيبري گريخت. وي در سال 1905م با لنين آشنا شد و به عنوان نماينده مخفي بلشويك‏ها عازم گرجستان گرديد. او در 1917 همراه با لنين، انقلاب موفق بلشويكي را به پيروزي رساند و از طرف لنين به وزارت كشور روسيه منصوب شد. استالين در سال 1922م به جانشيني لنين كه به علت بيماري توان انجام كار نداشت برگزيده شد و از اين تاريخ به بعد، استالين با قبضه كردن تشكيلات حزب كمونيست به تدريج قدرت را به دست گرفت. در اواخر سال 1922م، استالين براي اينكه رهبري بلامنازع كشور را به دست بگيرد، لنين را به عنوان استراحت و معالجه و در واقع براي دخالت نكردن در امور، به شهر كوچك گوركي در پنجاه كيلومتري مسكو منتقل كرد و ارتباط او را با خارج به تدريج قطع نمود. در اين زمان، لنين يادداشتي براي رهبران حزب كمونيست شوروي نگاشت و در آن خواستار بركناري استالين از مقام دبيركلي حزب گرديد. اما مزدوران استالين مانع رسيدن اين نامه به دست شوراي مركزي حزب كمونيست گرديدند به طوري كه اين يادداشت، سي سال پس از مرگ استالين و در واقع شصت سال پس از نگارش آن، افشا شد. استالين، پس از مرگ لنين در 1924م حاكم مطلق شوروي گرديد. از لحظه مرگ لنين هر دستور استالين واجب الاجرا بود و در اين راه هرگونه مخالفتي را با كشتار مردم و حتي بزرگان و افراد برجسته پاسخ مي‏داد. استالين پس از مرگ لنين، ياران و همكاران نزديك خود را كه رقباي بالقوه خود تشخيص مي‏داد، يكي پس از ديگري از مقامات حزبي و دولتي بركنار نمود. وي در سال 1927م نخستين برنامه پنج ساله اقتصادي شوروي را با هدف اشتراكي كردن كشاورزي و ايجاد واحدهاي بزرگ صنعتي آغاز كرد و ميليون‏ها دهقان روسي را كه حاضر نبودند با رها كردن زمين خود، در مزارع دولتي و اشتراكي كار كنند، قتل عام نمود. در دهه 1930 و همگام با تأسيس سازمان پليس مخفي، صدها هزار نفر از مردم، دچار تصفيه‏هاي خونين شدند و ميليون‏ها نفر به سيبري و اردوگاه‏هاي كار اجباري تبعيد گشتند. در اين دهه، سازمان پليس مخفي شوروي به عنوان منفورترين و سهمناك‏ترين سازمان‏هاي پليسي جهان، تقريباً از تمامي اقشار جامعه و حتي بسياري از مقامات ميانه‏رو حزب كمونيست شوروي سابق را به جوخه آتش سپرد. در جريان اين تصفيه‏ها، عده‏اي از برجسته‏ترين فرماندهان ارتش سرخ نيز دستگير، محاكمه و تيرباران شدند و تعميم اين تصفيه تا رده‏هاي پايين افسران ارتش سرخ، توان نظامي شوروي را در آستانه جنگ دوم جهاني تحليل برد. واژه سياسي استالينيسم، بيانگر اختناق هولناك سال‏هاي زمام‏داري استالين به ويژه در دهه 1930م مي‏باشد. استالين از 1941 تا 1945 جنگ عليه آلمان را رهبري كرد و با شركت در كنفرانس تهران و يالتا نفوذ قابل ملاحظه‏اي براي شوروي در اروپا و سازمان ملل كسب كرد. استالين در سال‏هاي پس از جنگ سياست دوري از غرب را در پيش گرفت كه بعدها به سياست پرده آهنين معروف شد. ژوزف استالين سرانجام در پنجم مارس 1953م پس از عمري جنايت و خون‏ريزي، در 74 سالگي درگذشت و بسياري از مردمان را از شرّ خويش راحت كرد. از آثار معروف استالين مي‏توان از كتاب‏هاي مسائلِ لنينيسم، اساس لنينيسم، تاريخ اتحاديه حزب كمونيست و رساله‏هاي راه قدرت، وظيفه جوانان، امپرياليسم عاليترين مرحله كاپيتاليسم و جنگ آزادي ملي نام برد. پس از ژوزف استالين، نيكيتا خروشچف به زمام‏داري شوروي رسيد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1286 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده افسرى شد و دوره مدرسه مزبور را پایان داد و به درجه افسرى نائل آمد آنگاه براى آموزش فن خلبانى از طرف ارتش به اروپا اعزام شد و در مدرسه هوایى انگلستان و فرانسه فن خلبانى آموخت و به ایران مراجعت نمود و در حقیقت یكى از بنیانگزاران نیروى هوایى ایران بود. در شهریور 1320 فرماندهى هنگ هوائى خوزستان با او بود. چند دوره كوتاه مدت به اروپا و امریكا رفت و دوره ستاد و فرماندهى را در انگلستان طى كرد. در 1328 درجه سرتیپى گرفت و به ریاست ستاد نیروى هوایى منصوب شد. در این سمت موجبات نزدیكى او به شاه فراهم شد و از افسران نزدیك به دربار بود. در دوران وزارت جنگى دكتر مصدق بازنشسته شد و در كنار سایر افسران بازنشسته براى ساقط كردن دكتر مصدق به تلاش افتاد و در روزهاى دربدرى سرلشكر زاهدى او را همراهى مى‏كرد و جزء چند نفرى بود كه در تمام مخفى‏گاهها زاهدى را تنها نمى‏گذاشت. بعد از كودتاى 28 مرداد درجه سرلشكرى گرفت و رئیس دفتر نظامى شاه شد. در 1333 كه سازمان نظامى ارتش امریكا در ایران پیاده شد گیلانشاه فرمانده نیروى هوائى ایران شد و در همین سمت درجه سپهبدى گرفت. در 1338 بطور ناگهانى از سمت خود كنار رفت و سرتیپ محمد خاتمى جانشین او شد و گیلانشاه را بازنشسته كردند. چندى بیكار ماند تا سرانجام در میدان فردوسى یك كافه قنادى و رستوران دائر نمود. در 1365 در تهران وفات یافت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند محمد كریم نائینى بازرگان، در 1274 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه شرف مظفرى و تحصیلات متوسطه را در كالج امریكائى گذرانید و دیپلم گرفت و زبانهاى انگلیسى و فرانسه را نیز بخوبى فرا گرفت و وارد وزارت پست و تلگراف شد و پس از چندى به ریاست اداره پست آبادان منصوب گردید. پس از تأسیس بانك ملى در 1307 ش، در آن مؤسسه مأمور به خدمت شد و چندى ریاست چند شعبه‏ى بانك ملى را عهده‏دار بود تا به ریاست حسابدارى كل منصوب شد. از دیگر مشاغل وى، ریاست اداره كل بازرسى و ریاست شعبه‏ى مركزى بانك ملى ایران بود. در سال 1332 به معاونت بانك ملى ایران رسید و قریب پنج سال در آن سمت مستقر بود. در سال 1337 رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل سازمان بیمه‏هاى اجتماعى كارگران شد ولى پس از چند روز آن شغل را مطابق ذوق و سلیقه‏ى خود ندید و ضمن نامه‏اى كه به نخست‏وزیر وقت نوشت، از سمت مزبور استعفا داده و بازنشسته شد. مرحوم گوهریان یكى از بانكداران مجرب و آزموده ایران بود و در توسعه‏ى بانك ملى خدماتى انجام داد. وى پس از بازنشستگى به شغل تجارت پرداخت ولى خیلى زود تمام سرمایه‏ى خود را از دست داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1309 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده حقوق تهران شد و در رشته‏ى حقوق قضائى لیسانس گرفت و سپس براى ادامه تحصیلات عازم فرانسه شد و دوره‏ى دكتراى حقوق دولتى را ظرف 5 سال با رتبه‏ى ممتاز به پایان رسانید و چندى هم در انگلستان به مطالعه و تحقیق پرداخت و به ایران بازگشت و با سمت دانشیارى در دانشكده حقوق به تدریس پرداخت. علاوه بر تدریس در جمعیت ایرانى طرفدار سازمان ملل كه ریاست آن با دكتر احمد متین دفترى بود، به كار اشتغال ورزید و ریاست دبیرخانه آنجا را عهده‏دار شد. وى در سال 1345 به مقام استادى ارتقاء یافت و سرانجام در سال 1348 به ریاست دانشكده حقوق و علوم سیاسى منصوب گردید. منوچهر گنجى در سال 1355 در آخرین ترمیم كابینه‏ى امیرعباس هویدا به وزارت آموزش و پرورش تعیین گردید. پس از سقوط كابینه‏ى امیرعباس هویدا، دكتر جمشید آموزگار نخست‏وزیر، منوچهر گنجى را براى عضویت كابینه انتخاب نمود و دو سمت در كابینه به وى تفویض كرد، هم وزیر آموزش و پرورش شد و هم سرپرست وزارت علوم و آموزش عالى. وى در این سمت در سطح رؤساى دانشگاهها تغییرات عمده‏اى داد و تمام رؤساى دانشگاهها را تغییر داد و جوانان تحصیلكرده و بى‏تجربه را براى این شغل مهم فرهنگى انتخاب نمود. دكتر منوچهر گنجى در شهریور 1357 در كابینه مهندس جعفر شریف‏امامى وزیر آموزش و پرورش بود. پس از سقوط كابینه از دولت خارج شد و به خارج از كشور سفر نمود. سال تولد: 1309 فوت:- مناصب: ریاست دبیرخانه جمعیت ایرانى طرفدار سازمان ملل؛ ریاست دانشكده حقوق و علوم سیاسى (1348)؛ وزیر آموزش و پرورش؛ سرپرست وزارت علوم و آموزش عالى آثار: سازمان ملل متحد؛ حقوق بین‏المللى عمومى؛ منوچهر گنجى در سال 1309 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایى و متوسطه وارد دانشكده حقوق تهران شد و در رشته حقوق قضائى لیسانس گرفت، براى ادامه تحصیلات عازم فرانسه شد و دكترى حقوق دولتى را به پایان رساند. پس از بازگشت با سمت دانشیارى در دانشكده حقوق به تدریس پرداخت، علاوه بر تدریس در جمعیت ایرانى طرفدار سازمان ملل به كار اشتغال ورزید و در سال 1345 به مقام استادى ارتقاء یافت. گنجى در كابینه‏هاى هویدا، آموزگار و امامى وزارت آموزش و پرورش را عهده‏دار بود بعلاوه وزارت آموزش و پرورش در كابینه آموزگار سرپرست وزارت علوم و آموزش عالى نیز بود. پس از سقوط كابینه شریف امامى به خارج از كشور سفر نمود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند آقا بالاخان گنج (سالار معتمد) در 1290 خورشیدى در نیشابورى تولد یافت. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه‏ى شاهپور كه از تأسیسات سالار معتمد بود به انجام رسانید. مدتى نیز در تهران در مدرسه‏ى ثروت ادامه تحصیل داد تا سرانجام تحت سرپرستى دكتر قاسم غنى به اتفاق دو برادر خود عازم اروپا شد. دوره‏ى متوسطه را در بروكسل پایان داد سپس وارد دانشگاه بروكسل شد و در رشته‏ى راه و ساختمان درجه‏ى دكترى گرفت. مدتى نیز در بلژیك در رشته‏ى تخصصى خود كارآموزى نمود و پس از بازگشت به ایران و انجام خدمت وظیفه وارد وزارت راه شد و اولین سمت وى تأسیس و مدیریت آموزشگاه فنى آن وزارتخانه بود. تدریجا در آن وزارتخانه مشاغل دیگرى را عهده‏دار گردید و سرانجام مدیر كل فنى آن وزارتخانه شد. در دوران حكومت دكتر مصدق به عضویت شوراى عالى نخست‏وزیرى انتخاب گردید. دكتر گنجى همزمان با آغاز فعالیت خود در وزارت راه وارد دانشگاه تهران شد و در دانشكده‏ى فنى ابتدا دانشیار و سپس به مقام استادى رسید. علاوه بر تدریس در دانشكده‏ى فنى در پلى‏تكنیك و دانشكده‏ى افسرى هم تدریس مى‏نمود. وى در 1340 در كابینه‏ى دكتر على امینى به سمت وزیر راه معرفى شد و در تمام مدت نخست‏وزیرى امینى در رأس وزارت راه قرار داشت و در مبارزه با فساد و فاسد كه در آن دوره آغاز شده بود سهمى داشت. گنجى در سال 1342 در انتخابات دوره‏ى چهارم سنا كاندیداى استان خراسان شد و از طرف دوات به سناتورى برگزیده گردید و در ادوار پنجم و ششم و هفتم سنا عضو بود و مدت یازده سال نیز عضو هیأت رئیسه‏ى مجلس سنا بود. بسیارى از ساختمانهاى دولتى با نظارت او بنیان گرفته است كه از جمله مى‏توان ساختمان وزارت كشور واقع در خیابان دكتر فاطمى را نام برد. تأسیس شركت هواپیمایى ملى ایران یكى از كارهاى دوران وزارت راه مشارالیه مى‏باشد. در 1374 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1302 در شیراز. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز پایان داد. در تهران به دانشكده‏ى حقوق وارد شد و در رشته‏ى حقوق قضائى درجه‏ى لیسانس گرفت. پس از فراغت از تحصیل، كار خود را در شیراز با وكالت دادگسترى آغاز كرد، ولى بیشتر وقت او صرف فعالیت‏هاى سیاسى مى‏گردید. در آن تاریخ به ظاهر از اعضاى فعال حزب توده بود. در 1327 پس از تیراندازى به شاه و غیرقانونى شدن حزب توده، به اروپا رفت و تحصیلات خود را در پاریس ادامه داد و از دانشگاه پاریس دكتراى دولتى در حقوق جزا دریافت كرد. در مدتى كه در اروپا اقامت داشت، موجباتى فراهم نمود تا دولت ایران از فعالیت‏هاى سابق وى در حزب توده صرف نظر نموده، بلكه در مشاغل دولتى از وجود وى استفاده شود. در 1337 به استخدام دانشگاه تهران درآمد و دانشیار حقوق جزا در دانشكده‏ى حقوق تهران شد. چون از جوانى براى مداخله‏ى در امور سیاسى كشور سرى پرشور داشت، توسط دوستان شیرازى با امیر اسداللَّه علم آشنائى و دوستى پیدا كرد و در تشكیلات حزب مردم كه رهبرى آن با علم بود، عضوى مؤثر و پایه‏گذارى پركار بود. در 1341، علم به جاى دكتر امینى به نخست‏وزیرى رسید. در نخستین انتصابات خویش، دكتر باهرى را به معاونت نخست‏وزیرى برگزید و غالب امور نخست‏وزیرى توسط وى حل و فصل مى‏شد. در اواخر 1341 نخست‏وزیر در اعضاء كابینه‏ى خود تغییراتى داد، از جمله دكتر غلامحسین خوشبین وزیر دادگسترى وقت به سمت وزیر مشاور تعیین گردید و دكتر محمد باهرى به جاى وى وزیر دادگسترى شد. كنار رفتن دكتر خوشبین با چهل سال سابقه‏ى قضائى كه تمام مراحل قضائى را تا ریاست شعبه‏ى تمیز طى نموده بود و جانشین نمودن جوانى با سابقه‏ى چهار سال دانشایرى، بر قضات قدیمى دادگسترى گران آمد. عده‏اى از مستشاران دیوان كشور قصد استعفا داشتند. تلاش محمد سرورى رئیس محافظه‏كار دیوان كشور، براى چندى اجراى تصمیم آنان را به تعویق انداخت. باهرى از روزى كه به دادگسترى وارد شد، با حربه‏ى فروتنى و مردمدارى و استمداد از قضات براى اصلاح دادگسترى پیش رفت. همه روزه به دیدار مستشاران تمیز مى‏رفت و در مسائل مختلف با آنها شور و صلاح‏اندیشى مى‏نمود تا تدریجاً وزارت وى طبیعى شد و دست به یك سلسله اقدامات زد. حقوق و مزایاى قضات را افزایش داد؛ بر حیثیت آنها در جامعه افزود؛ لوایح و قوانین تازه‏اى توسط قضات تهیه و به تصویب رسانید؛ در اواخر 1342 پس از یك سال وزارت به علت استعفاى رئیس دولت كنار رفت و قضات دادگسترى بر این تغییر تأسف‏ها خوردند. چند سالى دور از كارهاى سیاسى گذرانید، ولى ارتباط وى همه روزه با امیر اسداللَّه علم كه بر دانشگاه شیراز ریاست داشت، بیشتر مى‏شد. علم در 1345 به جاى قدس نخعى، وزیر دربار شد و سازمانى جدید براى دربار پیاده كرد. از جمله براى وزیر دربار پنج معاون در نظر گرفت. در این سازمان، باهرى معاون كل و قائم‏مقام شد. تدریجاً براى اینكه دربار در امر دانشگاهها و دانشجویان نظارت داشته باشد، در دربار سازمانى به ظاهر براى فعالیت‏هاى علمى و تحقیقى بوجود آمد، ولى در حقیقت وسیله‏اى براى اعمال نفوذ در دانشگاهها و تجهیز گروهى اهل فكر یا اندیشمند براى بعضى هدف‏هاى خاص بود. باهرى در این كار رهبرى و زعامت داشت. در 1354 كه حزب رستاخیز به جاى احزاب دیگر بنیان گرفت، كارگردان و مهره‏ى اساسى شد و سرانجام در 1356 در حكومت آموزگار، دبیر كل حزب گردید. ولى در این كار دوام زیادى نكرد و طوعاً از كار كناره گرفت. در شهریور 1357 در كابینه‏ى شریف‏امامى به وزارت دادگسترى منصوب شد، ولى قبل از سقوط دولت مستعفى شد و راه اروپا پیش گرفت. باهرى مردى مطلع، خودخواه، جاه‏طلب و مغرور بود. در جوانى خزانه‏دار حزب توده در شیراز بود، و به طور ناگهانى به اروپا رفت. به لحاظ این سفر غیرمترقبه‏اش، شایعاتى در مورد موجودى خزانه سر زبانها افتاد. چون پس از سفر وى البته خزانه هم خالى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سالار جنگ فرزند امیر لطف‏اللَّه خان شعاع‏الملك و برادرزاده‏ى امیرمؤید سوادكوهى، در حدود 1275 در الشت سوادكوه مازندران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى، براى ادامه‏ى تحصیل به روسیه اعزام شد و در آكادمى نظامى فرونزه در رشته‏ى توپخانه فارغ‏التحصیل گردید و پس از مراجعت به ایران، با درجه‏ى سلطانى در قزاقخانه مشغول خدمت شد. در 1300 امیرمؤید سوادكوهى عموى او، در مازندران سر به طغیان برداشت كه پس از شكست از قواى دولتى، مورد عفو قرار گرفته و در تهران تحت نظر قرار گرفت و در نتیجه سلطان لهاك خان هم به تهران انتقال یافت و در عشرت‏آباد تحت نظر سرتیپ جان‏محمد خان به فرماندهى یك گروهان منصوب شد. پس از اینكه در اوایل 1304 سرتیپ جان‏محمد خان به فرماندهى لشكر شرق منصوب شد، سلطان لهاك خان را نیز به آن لشكر انتقال داد و فرماندهى پادگان مراوه تپه را به او واگذار كرد. لهاك خان دو سالى در آنجا بود ولى رفتار تند و خشن فرمانده‏ى لشكر، او را عاصى كرد و از طرفى دو تن از عموزادگان او به نام‏هاى عباس‏خان سهم‏الممالك و اسداللَّه خان هژبرالسلطان در گرگان تیرباران شدند. لهاك خان نیز نسبت به جان خود بیمناك گردید. چون افراد ساخلوى او چندین ماه حقوق نگرفته بودند، آن را بهانه قرار داد و با نیروى خود عصیان نمود. پرچم سرخ برافراشت و مرامنامه‏اى به اسم «پاداش» منتشر ساخت و به رعایا وعده‏ى تقسیم املاك را داد و مرام خود را پاداشیزم نام نهاد. وى با قواى تحت فرماندهى خود وارد بجنورد شد و مرام و مسلك خود را با نیروى نظامى مقیم در بجنورد در میان نهاد. عده‏اى با او موافقت كردند و عده‏اى از در مخالفت درآمدند. در نتیجه در بجنورد دستور اعدام 12 صاحب‏منصب را صادر كرد و همه‏ى آنها را تیرباران نمود و با نیروى خود به سمت خراسان حركت كرد. موضوع قیام لهاك خان به تهران منعكس گردید. دو هنگ مجهز یكى به فرماندهى سرهنگ كیكاوسى و دیگرى به فرماندهى یاور ضرابى به سرعت به تعقیب شورشیان پرداختند. نیروى هوائى نیز با چند طیاره آنها را زیر گلوله گرفت. در قوچان چون از هر طرف نیروى دولتى آنها را محاصره نموده بود، ناچار لهاك خان و پرسنل او از مرز باچگیران وارد شوروى شدند و سلاح‏هاى خود را به نظامیان شوروى تحویل دادند. چند روز بعد رضاشاه در معیت عده‏اى از نظامیان وارد مشهد شد. ابتدا سرتیپ جان‏محمد خان فرمانده‏ى لشكر را خلع درجه و اخراج نمود، سپس سرتیپ امان‏اللَّه جهانبانى را به فرماندهى لشكر شرق منصوب ساخت. پس از برقرارى نظم در شهر مشهد و پرداخت حقوق معوقه‏ى افسران و درجه‏داران، وارد بجنورد شد و در آنجا یك دادگاه فوق‏العاده‏ى نظامى به ریاست سرتیپ جهانبانى تشكیل داد و امریه صادر كرد كلیه همدستان و همكاران لهاك خان محاكمه شوند. دادگاه ظرف 24 ساعت، هشتاد نفر از همكاران را محكوم به اعدام نمود ولى رضاشاه فقط اجازه به اعدام ده نفر داد و بقیه را به حبس‏هاى كوتاه‏مدت تبدیل نمود. اما سرنوشت لهاك خان پس از ورود به خاك شوروى بسیار دردناك بود. مدت‏ها در سیبرى در زندان بسر مى‏برد و بعد او را به كار اجبارى واداشتند و سالیان دراز در نهایت عسرت و سختى در آنجا زندگى مى‏كرد. وقتى كه خروشچف عفو عمومى صادر كرد، او هم از زندان آزاد شد و اقداماتى از طرف خانواده‏ى او در ایران براى بازگشت به كشورش آغاز شد، ولى آنهم مدتى طول كشید تا سرانجام در اثر تلاش تهمورس آدمیت وزیرمختار وقت در مسكو و با تمهید او، مقدماتى انجام گرفت و در 1340 یعنى پس از سى و پنج سال دورى، به ایران بازگشت و پس از چند سال به بیمارى سكته‏ى قلبى درگذشت. لهاك خان باوند مردى فوق‏العاده زیبا و متهور و تحصیلكرده بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از اردوان پسرش شاه شد. برادرش گودرز مدعى سلطنت بود، ولى در آغاز توفیق با واردان بود. واردان به خوابانیدن شورش سلوكیه كه در زمان اردوان سوم آغاز شده بود پرداخت. و این شهر را محاصره كرد. ولى در این احوال خبر قیام برادرش گودرز علیه او رسید. قبل از آنكه جنگى بین دو برادر روى دهد، به میانجیگرى بزرگان قرار شد كه دو برادر با هم صلح كنند. و گودرز از ادعاى سلطنت صرفنظر كرده در گرگان در نزد طرفداران «داهى» خود بماند. سپس واردان در 46 م. سلوكیه را تسخیر كرد. بعد به فكر انزاع ارمنستان از دست رومیها افتاد. در این احوال برادرش گودرز مجدداً سر به شورش برداشت. وى در میان گرگان و هرات برادر را شكست داد؛ و چون از فرط غرور بناى سختگیرى و ستمكارى را گذاشت، بزرگان ایران او را در مراجعتش از گرگان در شكارگاهى كشتند (45 یا 46 م).

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

اردوان سوم كه از مادر اشكانى و پادشاه آذربایجان و دست نشانده‏ى شاهنشاه ایران بود. پس از آنكه شاه شد به فكر آن افتاد، كه ونن را كه در حمایت رومیان شاه ارمنستان شد و طبعاً مزاحم او بود براند. تى‏بریوس Tiberius كه مى‏خواست به ونن یارى كند بر اثر تهدیدات اردوان از یارى خوددارى كرد. ونن گریخته نزد سیلانوس Silanus والى روم در سوریه رفت. اردوان سفیرى نزد ژرمانیكوس Germanicus فرمانرواى روم كه در آسیا قرار داشت فرستاد و خروج ونن را از نزدیكى سرحدات ایران بخواست. ژرمانیكوس درخواست اردوان را پذیرفته ونن را به طرف كیلیكیه فرستاد و وى در آنجا كشته شد (19 م). رومیان باز دخالت در ارمنستان كرده آرتاكسیاس Artaxias نامى را پادشاه آنجا كردند. اردوان از این حرمهت رومیان مكدر گردیده، نامه‏اى توهین‏آمیز به تیبریوس امپراطور روم نوشت. پس از آن به ارمنستان رفت و ارشك پسر خود را، پادشاه آن سرزمین كرد. تیبریوس امپراطور روم خشمگین شده، یكى از پسرهاى فرهاد چهارم را براى برپا كردن جنگهاى خانگى به ایران فرستاد؛ و نیز سكاها وایبرى‏ها (گرجى‏ها) را تحریك كرد كه از شمال به ارمنستان حمله كنند. آنان در ارمنستان ارشك را گرفته كشتند. از طرفى در داخل مملكت بزرگان پارت از اردوان ناراضى شده، او را از سلطنت خلع كردند، و تیرداد نامى را كه از طرف وى‏تلیوس Vitellius سردار رومى در سوریه پشتیبانى مى‏شد به تخت نشاندند. اردوان گریخته به گرگان نزد قوم داهه رفت (36 م) و در انتظار اینكه پارتها عقیده‏ى خود را درباره‏ى وى تغییر دهند نشست. اتفاقاً همینطور هم شد. تیرداد به مرافقت زعماى كشور با تجلیل فراوان و احترام به تیسفون وارد شد، و مطابق آیین كشور به دست سورنا، دیهیم شاهى را بر سر گذاشت. ولى طولى نكشید كه مورد نفرت پارتیان قرار گرفت، و اردوان هم از طرف هواخواهان خود به پایتخت خوانده شد، و یكباره بر سر تیرداد تاخته، تخت سلطنت را دیگر باره پس گرفت. تیبریوس امپراطور روم كه اوضاع را چنین یافت، مصلحت دید، كه با اردوان از در صلح درآید. و توطئه در كار او را كنار بگذارد، و بر اثر آن وى تلیوس حكمران سوریه در 37 م. در یكى از جزایر فرات با اردوان ملاقات كرده، پیمان صلحى با اردوان ایران باشد و یكى از فرزندان خود را نیز به طور گروگان به روم فرستاد. بر اثر این كار باز پارتیها ناراضى شده، اردوان را خلع كردند. و كین ناموس Kinnamus نامى را به جاى او شاه كردند - اردوان گریخته نزد ایزاتس Izates پادشاه آدیابن رفت. او به وى كمك كرد تا او دوباره به شاهى نشست. كین ناموس هم از سلطنت استعفا كرد، و تخت پادشاهى را مجدداً به اردوان واگذار كرد. این بار اردوان همه دشمنان و مخالفان خود را عفو كرد. از وقایع زمان اردوان كشتار یهود و شورش سلوكیه است. موضوع كشتار یهود این بود كه دو جكوان یهودى به نامهاى آسى‏ناى و آنى‏لاى بر اثر ظلمى كه به ایشان شده بود، عده‏اى از جوانان را دور خود جمع كرده به راهزنى پرداختند. اردوان كه مانند همه‏ى پادشاهان اشكانى نسبت به یهودیان محبت داشت، برادر بزرگتر آسى‏ناى را والى بابل كرد. زیرا اقلیت قابل اهمیتى از یهود در آن شهر وجود داشت پس از او برادرش آنى لاى بى‏اجازه‏ى دربار پارت به حكومت بابل رسید. و حمله به ایالت همجوار برده و مهرداد داماد اردوان را اسیر كرد. ولى سرانجام به دست بابلیها از میان رفت. بر اثر تعدى این یهودى و سپاهیان او مردم بابل با یهودیان دشمن شدند و چون یهودیان دیدند كه در بابل نمى‏توانند بمانند كوچ كرده به سلوكیه رفتند. در این بین یونانیان و سریانیان با هم متحد شده، هر دو بر ضد یهودیان قیام كردند. پس از آن جدالى روى داد، كه در آن پنجاه هزار یهودى تلف شدند و مابقى به تیسفون رفتند، از آنجا هم به شهرهاى كوچك مهاجرت كردند. شورش سلوكیه - از وقایع پادشاهى اردوان شورش شهر سلوكیه در 40 م. و ادعاى استقلال مردم آن بود. پارتیها از نظر استحكام دیوارهاى آن شهر به بازگرفتن آن تا مدتى موفق نشدند، تا بعدها توانستند كه آن شهر را دوباره جزء سلطه‏ى پارت درآورند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از كشته شدن ارد دوم، مجلس مهستان از امپراطور خواستند، ونن پسر فرهاد چهارم را كه در روم بود، به ایران بفرستد تا بر تخت ایران بنشیند. این شاهزاده در واقع مانند، سایر پسران فرهاد چهارم تحت حمایت روم بود پس از آنكه مدت كوتاهى از آمدن او به ایران گذشت بزرگان كشور از او ناراضى شدند، زیرا او به اخلاق رومى عادت كرده بود. و از آداب ایرانى نفرت داشت. بزرگان، اردوان نامى را كه بیشتر در میان داهى‏ها بود، و در این زمان بر آذربایجان پادشاهى مى‏كرد، به سلطنت دعوت كردند. پس از چند جنگ ونن شكست خورده به سلوكیه رفت و از سلوكیه به ارمنستان پناه برده. و چون در این وقت تخت سلطنت آن كشور خالى بود. او را پادشاه ارمنستان كردند. مدت سلطنت ونن را از 8 تا 17 میلادى نوشته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از كشته شدن فرهادك، بزرگان پارت مردى به نام ارد را بر تخت نشانیدند. وى از خاندان شاهى بود و از بیم فرهادك پنهان مى‏زیست. چون پادشاه شد برخلاف انتظار همه، بناى ظلم و جور گذاشت. چنانكه مردم از او متنفر شده، وى را كشتند. مدت پادشاهى او از 4 تا 8 میلادى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

فرهادك یا فرهاد پنجم كه در سكه‏ها صورت او با مادرش همراه است، در ابتدا از طرف اگوست امپراطور روم به شاهى شناخته نشد. و ظاهراً پس از توافقى كه بین او و كایوس نوه‏ى قیصر راجع به واگذار كردن ارمنستان بروم به امضاء رسید، اگوست سلطنت او را به رسمیت شناخت. از سكه‏هاى فرهادك چنین معلوم مى‏شود، كه سلطنت او از 2 ق.م تا 4 میلادى است. از وقایع مهم تاریخ تولد عیسى مسیح در روزگار او بود. چون ایرانیان از فرهاد ناراضى بودند شورشى علیه او رخ داد و از سلطنت خلع شده كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

بعضى از مورخان پاكر را كه نامش در منابع شرقى «فغور» آمده اشك چهاردهم دانسته‏اند. ولى چنانكه گفتیم او در زمان پادشاهى پدرش ارد كشته شد. پس از مرگ پاكر، ارد فرهاد را جانشین خود ساخته و از سلطنت كناره گرفت. همینكه فرهاد پادشاه شد. برادران خود را بكشت و چون پدرش ارد وى را ملامت كرد، پدر را نیز به دنبال آنان فرستاد (37 ق.م) چون فرهاد مردى خونخوار و ستمكار بود. تنى چند از سرداران او گریختند، و به آنتونیوس یكى از سه سردار معروف روم پناه بردند. (دو سردار دیگر او كتاویوس آو گوست Octavius Augustus و لپیدوس Lepidus) و ماركوس آنتونیوس Marcus - Antonius موقع را براى تسخیر ایران مغتنم شمرده با صد هزار لژیون رومى به ایران تاخت. در این سفر آنتونیوس پادشاه ارمنستان آرتاواسدس Artavasdes را با خود همراه كرد و او وعده داد كه هفت هزار پیاده و شش‏هزار سوار به او بدهد. آنتونیوس در 36 ق.م شهر پراسپا Praspa پایتخت آذربایجان را كه امروز موسوم به تخت سلیمان در 20 فرسنگى جنوب شرقى ارومیه است، در محاصره گرفت. ولى نتوانست آن را به تصرف آورد. از طرفى پارتیها با اسلوب جنگ و گریز خود رومیها را به ستوه آوردند زمستان و سرما هم فرارسید، و در جنگى كه در نزدیكى تبریز واقع شد هفت هزار تن از رومیان به خاك هلاك افتادند. آنتونیوس به شرط پس دادن بیرقها و اسراى رومى پیشنهاد صلح كرد. ولى این پیشنهاد با سخریه از طرف پارتیها رد شد. آنتونیوس سرانجام تصمیم به مراجعت گرفت. پلوتارك مى‏گوید: كه او در جریان احوال این عقب‏نشینى ذكر ده هزار تن یونانى به سركردگى گزنفون ورد زبانش بود و دایماً مى‏گفت: «اى ده هزار نفر» خلاصه نوزده روز متوالى رومیان مورد تهدید حملات پارتى‏ها بودند و هر روزه گروه زیادى از آنان به خاك هلاك مى‏افتاد. پس از این پیروزى فرهاد فتح خود را جشن گرفت و نام خویش را بر سكه‏هایى كه تمثال آنتونیوس و ملكه كلئوپاتر ملكه‏ى مصر بود و در میان اشیاى غارت شده‏ى رومیان پیدا شده بود، ضرب كرد. و در بهار آینده مجدداً ارمنستان را تسخیر و پادشاه آن را مغلوب نمود. در این وقت میان پادشاه ماد آذربایجان و فرهاد شاه پارت نزاعى روى داد. پادشاه ماد از مقدار سهم خود از غنایم رومى رضایت نداشت. و از ترس فرهاد نمى‏توانست به این قسمت ایرادى كند. این بود كه سفیرى به اسكندریه مصر نزد مارك آنتونیوس فرستاد، و او را به جنگ با ایران دعوت كرد. آنتونیوس براى اینكه شكست دو سال قبل خود را جبران كرده باشد، به ایران لشگر كشید. نخست خشم خود را متوجه آرتاواسدس شاه ارمنستان ساخته تمام كشور او را بگرفت. و پادگانى در آنجا گذاشته و به مصر بازگشت. سپس در 33 ق.م مراجعت كرده به سوى ارس رفت و با پادشاه ماد آذربایجان پیمانى بسته قسمتى از خاك ارمنستان را به او سپرد. در این موقع بین آنتونیوس و اكتاویوس اختلاف سختى افتاد. فرهاد هم موقع را مغتنم شمرده به آذربایجان رفت و پادشاه آن را اسیروآرتاكسیاس Artaxias پسر پادشاه ارمنستان را با خود همراه كرده، كار را طورى بر آنتونیوس سخت كرد كه وى مجبور شد ارمنستان را تخلیه كرده به اسكندریه مراجعت كند. گریختن فرهاد و پادشاهى تیرداد فرهاد چون خود را در برابر رومیان پیروز دید، باز بیداد و ستم از سرگرفت، تا اینكه مردم بر او شوریدند. و او را از پادشاهى برداشته تیرداد نامى را به شاهى نشاندند. (32 ق.م). فرهاد از بیم آنكه زنان او به دست دشمن نیفتند همه‏ى آنان را بكشت و خود پناه به پادشاه سكاها برد. و با كمك ایشان دوباره به پادشاهى نشست. تیرداد چكون بازآمدن فرهاد را نزدیك دید، پسر كوچك او را برداشته به نزد او كتاویوس یكى از مردان سه‏گانه‏ى روم بگریخت (24 ق.م). فرهاد سفیرى نزد او كتاویوس اوگوست قیصر فرستاد و خواست پسرش و تیرداد را پس دهد. او پسر فرهاد را پس فرستاد ولى تیرداد را نه به ایران برگرداند، و نه به وى كمكى كرد. و به جاى این محبت از فرهاد خواهش كرد كه او هم پرچمهاى رومى را كه پارتیها در جنگ كراسوس گرفته بودند، با اسیران رومى كه هنوز زنده‏اند پس بدهد. فرهاد با اینكه از دیدن پسرش شاد شد خواهش قیصر را نپذیرفت. چندى بعد یعنى در سال 20 ق.م پرچمهاى رومى را پس فرستاد. امپراطور روم براى استوار ساختن دوستى بین دو كشور كنیزك ایتالیایى را كه موى‏زا Moysa نام داشت، هدیه براى فرهاد فرستاد و فرهاد پسران خود را به نزد اكتاویوس گسیل داشت تا در روم مقیم باشند. بر اثر این حسن نیت و تدبیر تجاوزات خصمانه قریب یكصد سال بین دو كشور موقوف شد. فرهاد، از این زن رومى داراى فرزندى شد. كه به رومى فراتاسس Phraatces و به پهلوى فرهادك نام داشت. در ارمنستان وضعى را كه فرهاد ایجاد كرده بود، پایدار ماند. و او كتاویوس، آرتاكسیاس را پادشاه مى‏شناخت. و پس از او برادرش تیگران پادشاه شد. تیگران هم در 6 ق.م درگذشت. پس از مرگ او ارمنیها پسرش ارتاواسدا را شاه خواندند. ولى رومیان از این انتخاب ناراضى شدند. و او را از شاهى خلع كرده تیگران نام دیگرى را بر تخت ارمنستان نشانیدند. فرهاد از انتصاب تیگران خشنود نبود، از اینرو میان ایران و روم اختلاف افتاد. او كتاویوس چون نمى‏خواست جنگ كند نوه‏ى خود كایوس Caius نام را با اختیارات تام به مشرق فرستاد تا به طور مسالمت‏آمیز به این قضیه رسیدگى كند. ولى در این اثنا فرهادك پسر فرهاد كه از زن رومى بود پدرش را زهر داده بعد با مادرش به تخت نشست (2 ق.م) و فرهاد پنجم خوانده شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(975/974 -923 ق)، تذكره‏نویس، خطاط و شاعر، متخلص به سامى. وى در مراغه متولد شد دومین فرزند شاه اسماعیل و برادر شاه طهماسب بود. در زمان پدر نخست حكمران گیلان و سپس حكمران خراسان شد و در هرات استقرار یافت اما چندى پس از مرگ شاه اسماعیل معزول شد و بر شاه طهماسب طغیان كرد و در جنگى در قندهار شكست خورد و از آنجا به طبس گیلكى رفت. وى پس از چندى امان نامه دریافت كرد و به دربار بازگشت و چندى به این نحو مى‏زیست تا این كه از شاه طهماسب درخواست كرد كه از التزام ركاب معذورش بدارد، شاه طهماسب تلویت بقعه شیخ صفى‏الدین و حكمرانى اردبیل را به او داد. سام میرزا سالها بعد بار دیگر بر شاه طهماسب شورید و به مدت شش سال در قلعه قهقهه زندانى شد و سام در همان قلعه در زیر آوار زلزله درگذشت. از جمله آثارش: «تحفه‏ى سامى»؛ «دیوان». شعر. سام میرزا همچنین خط نستعلیق را خوش مى‏نوشت و از خطوط وى، یك قطعه به قلم نیم دو دانگ متوسط به زر تحریردار موجود است، با رقم: «...كتبه غلام شاه، سام».[1] صفوى پسر شاه اسماعیل و برادر شاه طمهاسب صفوى (ف. 940 ه.ق.). وى در فنون شعر و انشا مهارت داشت و كتاب «تحفه سامى» كه تذكره‏ایست از شعرا تألیف اوست. در سال 939 ه.ق. از طرف برادرش به حكومت خراسان منصوب شد و در سال 940 بر برادر شورید و در همان اثنا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 19 منبع :

لويي آراگون به سال 1898 متولد شد. نخست با گروه سوررئاليست ها همکاري مي کرد. اما از سال 1931 که به مسائل اجتماعي و سياسي علاقمند شد، همه آثارش نشاني از انديشه هاي اجتماعي پيدا کرده است. مموعه اشعار بسيار معروفش به زمان مقاومت و اشغال فرانسه در جنگ جهانگير اخير است. دل آذردگي (1941) ، چشمان الزا ( 1942) ديان فرانسوي ( 1947 ) و دلآزردگي تازه(1948) از آثار معروف او مي باشند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : آمریکا   -   قرن : 20 منبع :

ونوار بوش (به انگلیسی: ‎Vannevar Bush ‏) مهندس و سیاست‌مدار آمریکایی زاده ماساچوست که دستگاه مکانیکی تحلیلگر تفاضلی را در انستیتو فناوری ماساچوست ساخت که نخستین تلاش برای طراحی رایانه بود که می‌توانست بسیاری از محاسبات علمی را انجام دهد و پیشگام عصر رایانه باشد. ونوار بوش ایده ابرمتن‌ها را در مقاله‌ای با عنوان «چنان‌که می‌توانیم بیاندیشیم» در سال ۱۹۴۵ مطرح ساخت. ونوار بوش کمیته پژوهشی دفاع ملی را در آمریکا برای سازماندهی دانشمندان و مهندسان در جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۰ بنیاد نهاد و رهبری وی بر بیش از دو سوم فیزیکدانان در پروژه منهتن بسیار سودمند بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : فرانسه   -   قرن : 18 منبع :

ناپلئون بوناپارت (زاده ۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی - درگذشته ۵ مه ۱۸۲۲ میلادی) نخستین امپراتور فرانسه در سال‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ بود. وی در جزیره کرس در خانواده‌ای پرجمعیت بدنیا آمد. در آن زمان این جزیره جزء حکومت جنوا (واقع در ایتالیای امروزی) بود اما بعدها به اشغال فرانسه در آمد. ناپلئون که در ابتدا سرهنگی گمنام بود پس از انقلاب فرانسه به یکباره قدرت گرفت و وارث انقلاب شد. در ابتدا به ایتالیا حمله کرد و با حمایت مردم این کشور آنجا را از دست حکومت اتریش خارج نمود. سپس به مصر رفت و به سلطه مملوک‌های مصری نیز پایان بخشید و سوریه را نیز ضمیمه خاک کشور خود کرد. در بازگشت به فرانسه با کمک دو برادر خود لوسین و ژوزف مجلس را منحل کرده و خود را امپراتور نامید. سپس پروس، هلند، لهستان، بلژیک و نیز سرزمین اتریش -مجارستان را تسخیر کرد. در جنگ دریایی با انگلیس شکست خورد اما اسپانیا و پرتغال را هم به متصرفات خود افزود. آنگاه عازم روسیه شد و تا مسکو پیش رفت. ضمن اینکه در این دوره طی قرارداد فین کن اشتاین با فتحعلی شاه (حاکم ایران) که با روسها در جنگ بود همکاری نمود. اما چون نتوانست بر الکساندر (تزار روسیه) دست یابد و در سرمای کشنده این کشور بسیاری از سربازان خود را از دست داده بود، لذا با روسها صلح کرد و با بستن پیمان صلح تیلسیت با روسیه آشتی و به ایرانیان خیانت نمود. اشتباهات ناپلئون بنا به گفته مورخین بزرگ‌ترین اشتباهات ناپلئون یکی تسخیر اسپانیا (یار دیرین و متفق ناپلئون که در جنگها وی را یاری می‌نمود) و یکی لشکرکشی به روسیه بود که موجبات ضعف وی و کشته شدن بسیاری از ارتش وی و نیز نارضایتی شهروندان فرانسوی را فراهم آورد. ناپلئون همراه با ایرانیان یک معاهده را امضاء نمود که از خاک ایران برای تسخیر هند استفاده کند، در مقابل برای برگرداندن قفقاز (دربرگیرنده گرجستان) به ایرانیان کمک کند. او به گفته‌های خویش عمل نمود و ارتش ایران را آموزش نظامی می‌داد، و برای آنها توپ‌های متحرک و تفنگ‌های باروتی از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تلیست با الکساندر اول امپراتور روسیه از کمک به ایران در جنگ با وی سر باز زد و فتحعلی شاه قاجار بعد از خیانت وی به بریتانیا متوسل شد. بزرگ‌ترین دشمن ناپلئون بریتانیا بود که همه جا چون سایه وی را تعقیب می‌کرد و دولتهای مورد تجاوز فرانسه را حمایت می‌نمود. سرانجام کشورهای تحت تسلط ناپلئون که همه از سوی بریتانیا حمایت می‌شدند و همین طور دشمنان ناپلتون در خاک فرانسه متحد گشته وی را شکست دادند و بجای او لوئی هجدهم را به حکومت انتخاب کردند. ناپلئون پس از خلع از قدرت در سال ۱۸۱۴ از سوی متفقین به جزیرهٔ الب تبعید شد. اما از آنجا گریخت و از تاریخ ۲۰ مارس ۱۸۱۵ تا ۲۲ ژوئن در یک دورهٔ کوتاه که به حکومت صدروزه معروف است، ازنو رهبری فرانسه را بر عهده گرفت. پس از شکست در نبرد واترلو در ۱۸ ژوئن سال ۱۸۱۵، وی از امپراتوری استعفا داد و خود را به دشمن دیرینش نایب‌السلطنهٔ بریتانیا تسلیم کرد و برای همیشه به جزیرهٔ سنت هلن تبعید شد. وی به دلیل بیماری در سن ۵۲ سالگی در همان جا درگذشت. البته شواهدی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد ناپلئون از آنجا نیز فرار کرد و در میان مردم به طور مخفی زندگی کرده و در صدد بود تا پسرش را به قدرت برساند که بر اثر گلوله نگهبانی که او را نمی‌شناخت کشته شد. ناپلئون سرداری بزرگ و سیاستمداری آگاه بود. اگرچه جاه طلبی او، وی را به جنگ و پیکار کشانید اما هرگز نمی‌توان او را یک جهانگیر مانند چنگیز و تیمور به حساب آورد. ناپلئون با مردم به مهربانی رفتار می‌کرد [نیازمند منبع] و خیال وی اتحاد اروپا تحت عنوان یک کشور بود. ناپلئون بسیار باهوش و با تدبیر بود و در سایه لیاقت و کاردانی شخصی توانست فرانسه را از هرج و مرج بعد از انقلاب نجات داده و متحد کند. به دانشمندان احترام میگذاشت و جملات قصار او مشهور است. علاوه بر اینکه به نبوغ نظامی شهره بود، به دلیل مجموعه قوانین حقوق مدنی که در سال ۱۸۰۴ وضع کرد و به قوانین ناپلئون مشهور شد امروزه مورد توجه‌است و جزء بزرگان تاریخ به شمار می‌رود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از تجار و مالكین بزرگ تبریز در 1251 ش در تبریز تولد یافت. اجداد او اهل گنجه بودند كه پس از تسلط روس‏ها به قفقازیه، جلاى وطن نموده به تبریز آمدند و به شغل ملكدارى و تجارت پرداختند. حاج میرزا على نقى پس از رسیدن به سن رشد و انجام تحصیلات مقدماتى در حجره پدرش به كار پرداخت و به فوت و فن تجارت واقف شد و بعد مستقلا تجارتخانه دائر كرد. در نهضت مشروطیت در زمره آزادیخواهان قرار گرفته، براى حكومت قانون فعالیت دامنه‏دارى را آغاز نمود و از این رو در بین مردم آذربایجان یكى از قدمامى احرار و مشروطه‏طلبان دو آتشه معروف مى‏باشد. وى علاوه بر آزادیخواهى مردم لطیفه‏گو و ظریف بوده است به طورى كه هنوز مردم آذربایجان لطیفه‏هاى آن مرحوم را در مجالس نقل مى‏نمایند. گنجه‏اى پس از استقرار مشروطیت به حزب دموكرات پیوست و از سران آن حزب در آذربایجان شد و تدریجا با شیخ محمد خیابانى نزدیك گردید و در نهضتى كه به زعامت شیخ در آذربایجان برپا شد و همه گونه ماسعدت مالى و فكرى از طرف او به عمل مى‏آمد. پس از قیام شیخ محمد در تبریز كه مآلا منجر به كشته شدن او شد، حاج میرزا علینقى از مجازات مصون نماند. خانه او را غارت كردند و چندى نیز در زندان بسر برد ولى چون محبوبیت خاصى در بین مردم تبریز داشت از او رفع اتهام گردید و به شغل خود ادامه داد. در دوره هفتم مجلس شوراى ملى مردم تبریز او را به نمایندگى خود برگزیدند. قریب یك سال وكیل مجلس بود تا این كه در 12 مهر ماه 1308 هنگامى كه با درشكه شخصى عازم منزل خود بود به علت شرارت اسبهاى درشكه از درشكه پرت و به سختى مجروح مى‏شود و پس از ساعتى فوت مى‏نماید و در ابن‏بابویه دفن مى‏گردد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند حاج میرزا علینقى تاجر است. جواد تحصیلات خود را در تبریز و تهران ادامه داد و از مدرسه سن‏لوئى فارغ‏التحصیل گردید. خدمات ادارى خود را از وزارت دارائى شروع كرد و مشاغلى را در آن وزارتخانه احراز نمود. مدتى كفیل پیشكارى كرمان بود. بعد به ریاست مالیه كردستان و كرمانشاه رسید. بعد از 1320 مدیر كل مالى وزارت بهدارى شد. در انتخابات دوره پانزدهم وكیل اول تبریز شد. در آن تاریخ رسم بر این بود كه حتما یكى از نواب رئیس مجلس باید از وكلاى آذربایجان باشد، لذا نامبرده كه وكیل اول تبریز بود به نیابت ریاست رسید. در ادوار 16 و 17 وكیل گردید. در مجلس هفدهم تمایل به حكومت مصدق پیدا نمود و با جبهه ملى همكارى مى‏كرد. در 1328 در كابینه ساعد چند ماهى به وزارت پست و تلگراف منصوب شد. بعد از سال 32 كارى به او ارجاع نشد. در بین مردم آذربایجان حسن شهرت و مرجعیت داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1281 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه عالى حقوق شد و دوره مدرسه را پایان داد. علاوه بر دوره مدرسه مزبور زبان فرانسه و ریاضیات و حسن خط را آموخت. در 1300 به استخدام در دادگسترى درآمد و مترجم مخصوص مسیو «پرنى» مستشار دادگسترى گردید. چندى مترجم و مدتى هم در مشاغل كوچك قضائى انجام وظیفه مى‏كرد وقتى داور به وزارت عدلیه منصوب شد گلشائیان را منشى خود نمود تا مدتى كه دادگسترى تعطیل بود وى به طور شبانه‏روزى در دادگسترى با داوربسر مى‏برد. پس از اعلام تشكیلات جدید او بازپرس تهران شد. بعد بازپرس دیوان كیفر گردید. پس از چندى مقام دادستانى تهران به او داده شد و از دادستانى تهران به دادستانى دیوان كیفر انتقال یافت. در 1312 وقتى على‏اكبر داور از وزارت عدلیه به وزارت مالیه انتقال یافت عده‏اى از قضات را همراه خود به آن وزارتخانه برد از جمله گلشائیان بود كه ابتدا رئیس رسومات، بعد رئیس مالیاتهاى غیرمستقیم شد. بعد به مقام مدیر كلى وزارت دارائى ارتقاء یافت. در 1318 به معاونت اقتصادى وزارتخانه برگزیده شد. در خرداد ماه 1320 امیر خسروى وزیر وقت دارائى مورد تغییر رضا شاه قرار گرفت و از كار بركنار شد. كفالت وزارت دارائى را به گلشائیان سپردند، چند ماهى كفالت داشت. در شهریور ماه همان سال به عنوان وزیر دارائى معرفى شد. فقط 12 روز وزیر بود. در ترمیم كابینه فروغى به وزارت بازرگانى و پیشه و هنر منصوب گردید. در اسفند 1320 به عنوان وزیر دادگسترى معرفى شد ولى قبل از راى اعتماد فروغى استعفا داد و دولت سقوط نمود و او به شهردارى تهران منصوب گردید. پس از آن استاندار فارس و بعد استاندار آذربایجان شد. در 1324 در كابینه صدرالاشراف وزارت پیشه و هنر را عهده‏دار بود بعد مامور استاندارى خراسان شد. در ترمیم كابینه عبدالحسین هژیر به وزارت دادگسترى رفت ولى عمر وزارت او كوتاه بود. در 1327 در كابینه محمد ساعد مراغه‏اى به وزارت دارائى تعیین گردید. در همین سمت مأموریت یافت در مورد نفت ایران قرارداد جدیدى تنظیم نماید، سرانجام با مذاكرات مفصل با نمایندگان شركت نفت ایران و انگلیس قراردادى تنظیم و آن قرارداد «گس- گلشائیان» نام گرفت و براى تصویب به مجلس تسلیم شد. با تسلیم همین قرارداد جنجال نفت در مجلس پانزدهم بلند شد. استیضاح دولت ساعد در مجلس پانزدهم توسط مظفر بقائى كرمانى و سپس به وسیله حائرى‏زاده و مكى فصل جدیدى در تاریخ معاصر ایران گشود. قریب یك سال عمر آن دوره مجلس صرف نفت شد. مجلس پایان یافت و قرارداد تصویب نشد. دولت بعدى درباره قرارداد سكوت كرده ولى دولت رزم‏آرا در امر نفت مداخله نمود و قرارداد را پس گرفت و قرار بود قرارداد دیگرى به مجلس تقدیم كند كه رزم‏آرا به قتل رسید و كمسیون خاص نفت طرح ملى شدن صنعت نفت را به تصویب رسانید. این جنجال‏ها موجب شد گلشائیان در افكار عمومى تا حدى وجهه خود را از دست بدهد. در دولت دكتر مصدق گلشائیان از تمام مشاغل كنار گذارده شد. بعد از 1332 مقام سناتورى یافت. در 1335 علاء تصمیم به تصفیه دادگسترى گرفت و گلشائیان را به وزارت دادگسترى منصوب كرد. وى از مجلسین اختیاراتى خواست و براى رسیدگى به اختیارات وزیر دادگسترى كمسیون مشتركى از مجلسین تشكیل شد و كمسیون با اختیارات خواسته شده كه خلاف قوانین كشور بود مخالفت كرد و از تفویض اختیار به وزیر دادگسترى براى تغییر قضات امتناع نمود. گلشائیان شكایت نزد شاه برد و استعفا داد ولى استعفاى او پذیرفته نشد و با مداخله شاه مجلسین به او اختیار دادند و او تصمیم به تصفیه گرفت. دیوان عالى كشور و چند شعبه محاكم را منحل ساخت، عده‏اى از قضات به عنوان اعتراض از شغل قضائى استعفا دادند. وى در تشكیلات جدید دادگسترى محمد سرورى را به ریاست دیوان عالى كشور و جواد عامرى را به دادستانى كل انتخاب نمود. براى تأمین كادر قضائى با استفاده از اختیارات خود عده زیادى از لیسانسیه‏هاى معقول و منقول را بدون طى دوره كارآموزى با رتبه 6 قضائى وارد عدلیه كرد. با آن همه جنجال و سر و صدا كارى از پیش نبرد، دولت سقوط كرد و او هم استاندارى آذربایجان را براى خود تدارك دید. گلشائیان قریب ده سال براى نخست‏وزیرى خود تلاش مى‏كرد. وقتى نخست‏وزیرى به افرادى مانند ساعد و هژیر و اقبال كه در كاریر ادارى عقب‏تر از او بودند رسید او بیشتر حرص و ولع براى این كار داشت. تا چند سال بعد از كودتاى 1332 انتظار كشید، چون شاهد مقصود را در آغوش نكشید بناى شكوه و شكایت نهاد و تدریجا از حربه انتقاد استفاده نمود. همین مطالب گوش به گوش به سعدآباد و نیاوران رفت و دستور داده شده به این مرد گستاخ هیچ نوع شغلى ارجاع نشود. تنها او را به عضویت شوراى عالى بانك ملى دعوت كردند كه چندى هم بر آن شورا ریاست كرد. در 1369 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1278 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات متداول زمان به مدرسه نظامى رفت و به درجه افسرى رسید و مراحل ترقى را پیمود. چندى رئیس دفتر وزارت جنگ بود بعد فرمانده تیپ كرمانشاه گردید و در همانجا درجه سرتیپى گرفت. در 1323 فرماندار نظامى تهران شد. در آن سال دكتر مصدق از مجلس قهر كرد و عده‏اى از دانشجویان به منزل او رفتند تا او را به مجلس بازگردانند. هنگامى كه مصدق به میدان بهارستان رسید عده زیادى از مردم در آنجا اجتماع كرده بودند و مصدق براى آنها نطق كرد. در اثر نطق مصدق تظاهراتى انجام یافت. به دستور فرماندار نظامى تهران به سوى مردم آتش گشودند، چند نفر زخمى شدند و یك دانشجو به نام خواجه نورى به درجه شهادت رسید. جمال امامى كه در آن تاریخ مجلس بود در اثر تیراندازى به صحن بهارستان آمد، از فرماندار نظامى علت تیراندازى را استفسار كرد او پاسخ داد به وظیفه خود عمل كرده‏ام ولى جمال امامى سیلى محكمى به گوش او نواخت به طورى كه سالها سخن از آن سیلى بود. گلشائیان شكایت به شاه برد ولى تیر از كمان خارج شده بود. پس از آن چند بار فرمانده لشكر شد. درجه سرلشكرى گرفت و معاونت وزارت جنگ را به او سپردند. در 1352 در تهران درگذشت. گلشائیان در نهم آبان ماه 1304 ش به هنگام خلع سلسله قاجاریه از سلطنت مأمور اخراج محمد حسن میرزا ولیعهد از ایران بود و این مأموریت را با خشونت تمام انجام داد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1302 در تهران تولد یافت. تحصیلات عالى خود را در رشته كشاورزى در امریكا به اتمام رسانید. چندى در اصل 4 كه امریكائى‏ها در ایران تأسیس كرده بودند شاغل بود. بعد به وزارت كشاورزى داخل شد و خیلى زود ترقى كرد. مقام مدیر كلى و معاونت وزارت كشاورزى یافت. در 1346 وزارتخانه جدیدى به نام وزارت منابع طبیعى تشكیل گردید و گلسرخى وزیر آن وزارتخانه شد. در این سمت جنگل‏هاى انبوه شمال را بین بلند پایگان تقسیم كرد و عده‏اى صاحب ثروت گردیدند، پس از انحلال وزارت منابع طبیعى بیكار شد. گلسرخى مدتى مجله ماهانه‏اى به نام شكار و طبیعت دایر كرد. این مجله در نوع خود بى‏نظیر بود. طرفداران زیادى داشت و اهل فن اطلاعات و خاطرات خود را در آن منعكس مى‏كردند. هیأت تحریره مجله مزبور تماما از تحصیلكرده‏هاى اروپا و امریكا بودند. آنچه در این زمینه در مطبوعات دنیا انتشار مى‏یافت ترجمه و در مجله انتشار مى‏دادند. گلسرخى مرد هنرمندى بود. موسیقى را بر مبناى علمى خیلى خوب مى‏دانست. در نواختن آلات موسیقى استادى كم‏نظیر بود. او در جوانى با دختر سرلشكر احمد معینى ازدواج كرد در 1368 در امریكا در عسرت و تنگدستى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند علیقلى خان عموزاده و شوهر خواهر سپهبد حاج على رزم‏آرا است. در 1279 در تهران تولد یافت. تحصیلات مقدماتى را در مدرسه دارالفنون و آلیانس پایان برد و وارد مدرسه افسرى ژاندارمرى شد. پس از طى دوره مزبور به درجه افسرى نائل آمد. در 1300 از طرف وزارت جنگ به اروپا اعزام شد. مجددا دوره دانشكده ژاندارمرى پاریس را گذرانید، چندى هم سرپرست محصلین ژاندارمرى در اروپا بود. بعد از مراجعت به ایران غالبا در كادر آموزشى خدمت مى‏كرد. بعد از 1320 كه رزم‏آرا همه كاره ارتش شد او با درجه سرهنگى به ریاست ستاد ژاندارمرى منصوب شد. در 1328 درجه سرتیپى گرفت و سازمان جدیدى بوجود آمد به نام سازمان نگهبانى كه وى در رأس آن اداره بود. در 1329 كه رزم‏آرا نخست‏وزیر شد او به ریاست ژاندارمرى كل كشور منصوب شد و قریب یك سال در آنجا بود. در دوره مصدق رئیس اداره نظام وظیفه شد. در 1332 مجددا در رأس ژاندارمرى قرار گرفت، درجه‏ى سرلشكرى به او دادند، چند سالى خدمت كرد تا این كه جاى خود را به سپهبد عزیزى داد و بازنشسته شد. وى افسرى تحصیلكرده، ملایم، كم اثر و تهور و متكى به دیگران بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا محمد رفیع‏الممالك، متولد 1263. تحصیلات قدیمه‏ى خود را در خراسان نزد اساتید درجه‏ى اول ادامه داد و به درجه‏ى اجتهاد رسید. در اوایل مشروطیت با آزادى‏خواهان همكارى مى‏نمود و روزنامه‏ى بامداد روشن را انتشار داد. مدتى بدین كار اشتغال ورزید. در 1303 رئیس اداره‏ى فرهنگ شد و بعد به ریاست اوقاف رسید و مدتى بعد رئیس فرهنگ فارس شد. در این مأموریت خدماتى انجام داد و در توسعه‏ى مدارس و فرهنگ سعى بلیغ نمود. در نتیجه مورد توجه اهالى فارس قرار گرفت و مردم شیراز در دوره‏ى ششم او را به وكالت مجلس انتخاب كردند. پس از پایان مجلس به دعوت داور به وزارت عدلیه داخل شد و به عضویت دیوان عالى كشور منصوب گردید. پس از مدتى با حفظ سمت، مدیركل قضائى وزارت دادگسترى شد. در 1321 به جاى محمد سرورى بازرس دولت در بانك ملى ایران گردید و مدت 9 سال در این سمت باقى بود. در 1330 بر اثر تصادف با دوچرخه مصدوم و بسترى شد و در 63 سالگى درگذشت. او از فضلا و ادباى خوب ایران بود. الهامات خواجه یا حافظ شناسى، علم اخلاق یا حكمت عملى و ادب چیست و ادیب كیست سه اثر مهم اوست. در حافظ شناسى و تسلط به شناخت افكار حافظ جاى او در ردیف حافظ شناسان بزرگ ایران است. اصولاً خانواده‏ى وى همه اهل علم و حكمت و تحقیق بوده‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حسینقلى، در حدود 1299 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده حقوق تهران شد و در سال 1324 لیسانس در رشته قضائى گرفت و به خدمت قضا در دادگسترى اشتغال ورزید. تمام مراحل قضائى را تدریجاً طى كرد. مدتى دادیار و بازپرس بود. چندى رئیس شعبه جنحه بود. مستشارى دیوان عالى جنائى و ریاست شعبه استیناف تهران از دیگر مشاغل او بود. باقرزاده در سال 1345 وارد دوره‏ى دكتراى حقوق شد و دوره‏ى مزبور را گذرانیده و به دریافت درجه‏ى دكترا در علم حقوق نائل آمد. از دیگر مشاغل وى در طول خدمت، بازرسى قضائى و دادیارى دیوان كشور بود. در انتخابات زمستانى دوره‏ى بیستم كاندیداى تهران شد و به وكالت مجلس رسید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نظامى، دولتمرد، فرزند ابوالقاسم، متولد 1282. تحصیلات نظامى خود را ابتدا در دانشكده‏ى افسرى تهران و بعداً در آلمان به اتمام رسانید و دوره‏ى دانشگاه جنگ را نیز طى نمود. در 1326 به درجه‏ى سرتیپى و در 1330 به درجه‏ى سرلشكرى و در 1336 به مقام سپهبدى رسید. مدتى فرمانده‏ى تیپ اردبیل بود، بعد ریاست اداره‏ى باربرى. و تسلیحات ارتش به عهده‏اش قرار گرفت. چندى هم رئیس تربیت بدنى شد. در 1331 ریاست اداره‏ى شهربانى را دكتر محمد مصدق به او تكلیف كرد، اما نپذیرفت و در همان سال ریاست دفتر نظامى و ژنرال آجودانى شاه را پذیرفت. در مرداد 1332 فرمان ریاست ستاد ارتش را دریافت كرد و با سپهبد زاهدى براى به دست گرفتن حكومت و ساقط ساختن حكومت مصدق همداستان شدند. بالاخره در 28 مرداد 1332 در سمت ریاست ستاد ارتش مستقر گردید. در 1333 با سمت سفیركبیرى به كراچى رفت و مدتى در آنجا بود. بعد سفیر ایران در عراق شد. سپس نماینده‏ى نظامى ایران در سنتو شد. در ترمیم كابینه‏ى دكتر منوچهر اقبال در 1337 وزیر كشور گردید. آخرین سمتش استاندارى خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى بود. برخلاف برادرش مهدى باتمانقلیچ مال و ثروتى به دست نیاورد و غالباً با حقوق ادارى خود زندگى مى‏كرد. به درستى اشتهار داشت. با دختر عبدالرحیم میرفندرسكى از اعضاى عالیرتبه‏ى وزارت خارجه و نوه‏ى دخترى مشاورالممالك ازدواج كرد، صاحب دو پسر شد كه یكى از آنها در جوانى از اسب سقوط كرد و درگذشت. باتمانقلیچ سرانجام در 1370 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

بازرگان و سرمایه‏دار معروف و از ملاكین بزرگ ایران، در 1325 به فكر سیاست افتاد، به حزب قوام‏السلطنه پیوست و خود را كاندیداى وكالت مجلس نمود. در دوره‏ى پانزدهم با مساعدت ستاد ارتش و برادرش كه در آن تاریخ فرمانده‏ى تیپ اردبیل بود، به مجلس شوراى ملى راه یافت، ولى انتخابش سر و صداى زیادى ایجاد كرد و با اعتبارنامه‏اش مخالفت‏ها شد. این مخالفت‏ها براى رضاى خدا نبود، بلكه مخالفین مى‏خواستند از این طریق گوش او را بریده، پولى دریافت دارند، در صورتى كه قبلاً مبلغ قابل توجهى به حزب دموكرات كمك كرده بود. در مجلس به عنوان دفاع از خود گفت من در ایران به اندازه‏ى خاك سوئیس ملك دارم. این جمله مدت‏ها ورد زبان‏ها بود. پس از انقضاى دوره‏ى نمایندگى، به فعالیت بازرگانى خود افزود. در تمام رشته‏هاى تجارت وارد شد؛ از حمل و نقل گرفته تا هتل‏دارى و شهرك‏سازى نفر اول بود. حضرت ابوالفضل علیه‏السلام را به عنوان شریك خود در همه جا معرفى مى‏كرد. ظاهراً فرزندانش با سرمایه‏ى اولیه‏ى او تله كابین و قصر یخ را تأسیس كرده‏اند. یكى از فرزندان وى به نام هوشنگ وارد خدمات دولتى شد و در وزارت امور خارجه مراحلى از ترقى را پیمود و به مقام سفارت نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نماینده‏ى مجلس، سناتور، وزیر، فرزند سردار ظفر بختیارى، متولد 1271. پس از انجام تحصیلات ابتدائى به اروپا اعزام شد. چند سالى در انگلستان تحصیل نمود. پس از مراجعت به ایران چندى در چهارمحال اقامت داشت. در دوره‏ى پنجم نماینده‏ى ایل بختیارى در مجلس شوراى ملى گردید و عضو هیئت رئیسه شد. در ادوار ششم و هفتم و نهم كماكان نمایندگى در مجلس شوراى ملى را داشت. در 1312 وقتى سردار اسعد بختیارى وزیر جنگ كه در معیت رضاشاه جهت شركت در مسابقات اسب‏دوانى به گرگان رفته بود، دستگیر شد و به زندان انتقال یافت، ستاره‏ى بخت تمام بختیارى‏ها رو به افول گذاشت و دستور تعقیب و دستگیرى همه‏ى آنها صادر شد. از امیرحسین ایلخان هم در مجلس سلب مصونیت شد و به زندان افتاد. چند سالى در زندان بود تا آزاد شد. ولى عملیات وى از دیدگاه مأمورین شهربانى مخفى نبود. پس از 1320 مجدداً وارد صحنه‏ى سیاسى شد. در دوره‏ى پانزدهم به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. در همان دوره نایب‏رئیس شد. در 1328 كه براى اولین بار مجلس سنا یا اعیان در ایران بوجود آمد، وى از خوزستان به سناتورى برگزیده شد. در 1329 كه قرار ازدواج محمدرضا پهلوى با ثریا بختیارى به قطعیت رسید، او همه‏كاره‏ى خانواده‏ى عروس بود. ثریا وقتى از اروپا مراجعت كرد، به خانه‏ى او وارد شد و شاه چند بار در خانه‏ى او ثریا را ملاقات كرد. این ازدواج موقعیت ایلخان را استحكام بخشید و از مشاورین و نزدیكان شاه شد و براى غالب بختیارى‏ها شغل و مقام گرفت. بعد از 1332 مدتى در كابینه‏ى سپهبد زاهدى وزیر مشاور بود. مجدداً پس از دائر شدن مجلس سنا در آنجا عضویت یافت. در 1340 در یك حادثه‏ى رانندگى در كرج درگذشت. مردى نسبتاً باسواد، متعین، خراج و ساده‏دل بود. چند ترجمه از انگلیسى از او باقى مانده است كه البته گفته مى‏شود با كمك دیگران ساخته و پرداخته شده است. یكى از فرزندان وى به نام ملكشاه چند دوره وكیل مجلس شد و در دربار محمدرضا پهلوى ریاست تشریفات را داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج حسن اهرى مالك، متولد 1263 در اهر. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران انجام داد و سپس به اروپا رفت. در رشته‏ى پزشكى تحصیل نمود و درجه‏ى دكترا دریافت كرد. چندى در تبریز و مدتى نیز در تهران به طبابت اشتغال داشت. در دوره‏ى دهم مجلس شوراى ملى از اهر به وكالت رسید و مجموعاً چهار دوره وكیل بود. در 1328 در اولین دوره‏ى مجلس سنا سناتور آذربایجان شد. در 1332 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

مهرداد سوم پدركش، پس از شاه شدن براى بازگرفتن كردون (كردستان) به ارمنستان لشكر كشید، و كردون را پس گرفت. اما در غیاب او بزرگان ایران بر وى شوریده و برادرش ارد را به تخت نشانیدند. مهرداد در ارمنستان از این خبر اطلاع یافت و با لشگرى به ایران بازگشت. ارد بگریخت. مهرداد به قدرى سفاكى كرد كه مجلس مهستان یعنى بزرگان پارتى او را خلع كرده و مجددا ارد را به تخت نشانیدند. مهرداد گریخته نزد گابى‏نیوس Gabinius سردار روم در سوریه رفت (55 ق.م) گابى نیوس به مهرداد كمكى نكرد. مهرداد گریخته به قبایل عرب در حوالى بابل پناه برد، و به كمك آنان بابل و سلوكیه را گرفت. ولى سورنا سردار نامى ارد او را وادار به تسلیم كرده به فرمان ارد كشت. پادشاهى مهرداد از 60 تا 56 یا 55 ق.م بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از مرگ سنتروك پسرش فرهاد سوم به تخت نشست. در آغاز او مانند پدرش سنتروك مى‏خواست، در جنگهاى مهرداد ششم پادشاه پنت با رومیها بى‏طرف بماند. ولى هنگامى‏كه پومپه سردار رومى در 66 ق.م به آسیا آمد. هر یك از دو طرف مى‏خواستند كه دولت پارت را به سوى خود جلب كنند و هر كدام سفیرى به دربار فرهاد گسیل داشت. این بار فرهاد به طرف روم رفت زیرا پومپه به او وعده داد كه در ازاى همراهى كردون و آدیاین دو ولایتى را كه تیگران پادشاه ارمنستان از دولت پارت گرفته بود، به فرهاد برمى‏گرداند. فرهاد پذیرفت و به ارمنستان حمله برد. تیگران شكست یافته به كوهها گریخت. فرهاد پسر او را كه تیگران نام داشت، به جاى او گذاشته به ایران آمد. پس از مراجعت فرهاد تیگران پیر از كوهها بازگشته تیگران جوان را شكست داد. در این هنگام پومپه به ارمنستان حمله كرده آن كشور را در تحت تسلط روم درآورد و تیگران جوان را اسیر كرد. پس از مدتى فرهاد سفیرى نزد پومپه فرستاده، تیگران را به این عنوان كه داماد اوست خواست كه در اختیار او بگذارند. رود فرات نیز مرز بین ایران و روم باشد. یومیه به فرهاد پاسخ داد كه تیگران جوان پسر تیگران پیر است و حق پدر نسبت به پسر بیش از حق پدر زن نسبت به داماد است. اما درباره‏ى مرز دو كشور تنها عدالت مى‏تواند، معلوم دارد كه مرز دو دولت از كجا باید باشد. پومپه تا مدتى كه در آسیا بود با دولت اشكانى مدارا مى‏كرد. ولى اوضاع به خوبى نشان مى‏داد كه به زودى جنگى مداوم بین این دو حریف درخواهد گرفت. فرهاد را دو پسرش مهرداد و ارد به همدستى هم مسموم كردند. مدت پادشاهى او از 67 تا 60 ق.م نوشته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از مهرداد دوم منازعاتى در میان مدعیان سلطنت درگرفت. گوت‏اشمید عقیده دارد كه پس از مهرداد اردوان نامى به تخت نشست كه همان اردوان دوم باشد و جلوس او تقریباً مقارن سال 86 م. بوده است. اما راجع به سنتروك گمان مى‏رود، كه وى برادر اشك ششم مهرداد اول بوده است. و ظاهراً در جنگ با سكاها مدتى اسیر آن قوم بوده است. و بعد به یارى آن قوم به تخت نشسته است. در هنگامى كه او شاه شد، پیرمردى 80 ساله بود و پارت بر اثر منازعه با ارمنیها و تیگران شاه ارمنستان در این زمان به قدرى مقتدر شده بود، كه خود را شاه شاهان ایران مى‏خواند. محققان پادشاهى سنتروك را از 76 تا 67 ق.م نوشته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

مهرداد دوم از پادشاهان بزرگ اشكانى است. وى پس از پدرش اردوان دوم به تخت نشست (124 ق.م) و سكاها را شكست سختى داد. و خطر نژاد زرد را از ایران دور كرد. وى در حدود 115 ق.م هیأت سفارتى را كه از طرف فغفور چین فرستاده شده بودند، پذیرفت و با پادشاه آن كشور پیمان بازرگانى و ترانزیت بست. از طرف دیگر دولت روم در مغرب اقتدار وسیعى به هم رسانیده، براى اكمال جهانگیرى خود تسخیر ایران و هند را لازم مى‏دانست. در زمان مهرداد دوم بود كه روم و ایران براى اولین بار به یكدیگر برخورد كردند. اختلاف ایران و روم از همان روزهاى نخست تا آخر، بر سر مسأله‏ى ارمنستان بود كه هر دو تسلط بر آن ایالت را ادعا مى‏كردند. چنانكه در پیش گفتیم، مهرداد اول كه دولت پارت را توسعه مى‏داد، در فتوحات خود به ارمنستان رسید، و با كمك او در زمان آنتیوخوس اپى فانس ارمنى‏ها، خود را از تسلط سلوكى‏ها آزاد كردند. و در آنجا دولتى تشكیل شد كه سلطنت آن به دست یكى از شاخه‏هاى سلسله‏ى اشكانى افتاد. این شاهزادگان اشكانى كه در ارمنستان سلطنت مى‏كردند، لقب شاهى داشتند. در زمان مهرداد دوم آرتاكسیاس Artaxias پادشاه ارمنستان نخواست از ایران اطاعت كند. مهرداد پس از شكست فاحشى كه به سكاها داد متوجه ارمنستان شده پیروز گردید و تیگران پادشاه ارمنستان شد. مهرداد دوم براى اینكه از جانب ارمنستان آسوده خاطر باشد، پسر بزرگ تیگران را به طور گروگان به دربار خود اعزام داشت. بعدها در زمان تیگران حدود ارمنستان توسعه یافت و آن كشور از خلیج ایسوس در مدیترانه تا دریاى خزر امتداد یافت. در این بین تیگران با مهرداد اوپاتور Eupator پادشاه پنت متحد گردید. در سال 92 ق.م رومیان به رود فرات رسیدند چون دولت ارمنستان بر اثر اتحاد با پنت قسمتى از اراضى ایران را اشغال نموده بود مهرداد اول سفیرى به نام ارباز Orbazus به نزد سولا Sylla كنسول روم در آسیاى صغیر فرستاد، تا با دولت روم اتحاد تعرض و تدافعى منعقد نماید. چون سولا در مجالس ملاقات جاى محترم را اشعال مى‏كرد، و بین پادشاه كاپادوكیه و سفیر ایران مى‏نشست. این طرز رفتار را مهرداد دوم اهانت تلقى كرده، چون سفیرش به ایران بازگشت، دستور داد او را بكشند، كه چرا حیثیت خود و ایران را حفظ نكرده است. مهرداد دوم ایران را به صورت قدرت جهانى درآورد، و تماسهاى او با روم در مغرب و با چین در مشرق عظمت نقش او را در حیات سیاسى و اقتصادى دنیاى آن روز نشان داد و موجب شد كمه وى را به لقب شاهنشاه و بزرگ بخوانند. مهرداد دوم حدود شرقى ایران را تا كوههاى هیمالیا رسانید. نتیجه‏ى مذاكرات سفیر ایران با سولا آن شد، كه سولا از پذیرفتن پیشنهاد پیمان با ایران به عذر اینكه از طرف سناى روم چنین اختیارى ندارد، شانه خالى كرد. بعداً تیگران به تعرضات خود نسبت به پارت افزود و كردون (كردستان) را از پارت انتزاع كرد. سلطنت مهرداد دوم را بین سال 124 تا 76 ق.م دانسته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

عم فرهاد دوم بود. او پسر فرى یاپت است؛ وى در جنگ با مردم یوئه‏چى كه از نژاد زرد بودند زخم برداشته بمرد. این مردم راهونها به سوى ایران رانده بودند و بر اثر فشار همین قوم بود كه دولت باختر به هند منتقل گردید و كشور باختر به دست یوئه‏چى‏ها افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : پاکستان   -   قرن : 15 منبع :

عباسعلی جاوید محل تولد : پاکستان شهرت تابعیت : پاکستان تاریخ تولد : 1352/7/1 زندگینامه علمی بنده از سال 1370 که وارد حوزه علمیه قم شدم در مدرسه حجتیه به تحصیل پرداختم و از مقدمات و رتبه اول تا پایه نهم حوزه را در آنجا در برنامه های مدرسه به اتمام رساندم و در همان زمان برنامه های آموزشی مؤسسه در راه حق نیز شرکت می کردم و تا سال 1375 تا سطح کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی را در آن جا به اتمام رساندم و دروس پایه دهم حوزه را نیز تا سال 1378 به پایان رساندم و از سال 1377 در گروه علوم سیاسی مؤسسه امام خمینی(ره) به تحصیل پرداختم و تا سال 1384 با دفاع پایان نامه در سطح کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شدم. و از سال 1379 در دروس خارج اصول فقه و فقه آیات بزرگوار سبحانی و مکارم تا سال 1385 شرکت کرده ام و از سال 1385 در درس تفسیر قرآن آیةالله جوادی آملی شرکت می کنم.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1276 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه صاحبمنصبى قزاقخانه شد و در 1298 فارغ‏التحصیل گردید. چندى نیز در اروپا درس نظامى خواند. در دوران رضاشاه درجات نظامى خود را طبق معمول اخذ نمود. در 1320 با درجه سرهنگى به ریاست راه آهن ایران منصوب گردید. در همین سمت جعفر شریف امامى رئیس جریه و معلم رانندگان لكوموتیو را به معاونت خود برگزید. در 1322 فرمانده لشكر اصفهان شد. در 1324 به معاونت ستاد ارتش منصوب شد و درجه سرتیپى به او دادند. بعد فرمانده لشكر تبریز گردید، از آنجا به فرماندهى لشكر رضائیه برقرار و درجه سرلشكرى گرفت. در تیرماه 1329 كه رزم‏آرا رئیس ستاد ارتش به نخست‏وزیرى رسید گرزن را به جاى خویش به ریاست ستاد ارتش منصوب كرد. او بدین وسیله ستاد ارتش را در قبضه خود مى‏خواست نگهدارد. گرزن كه از یاران و همكاران او بود بهترین شخصن براى باقى ماندن قدرت رزم‏آرا در ارتش تلقى مى‏شد ولى همین امر موجبات عدم رضایت عده زیادى از امراء ارتش را كه ارشد و مقدم بر او بودند فراهم كرد. گرزن تا سى تیر 1331 در راس ستاد ارتش باقى ماند. به دنبال وقایع خونبار سى تیر گرزن هم بركنار شد و بازنشسته گردید و كم و بیش در جمع امراء بازنشسته كه براى سقوط مصدق تلاش مى‏كردند حضور مى‏یافت. بعد از كودتاى 1332 به استاندارى فارس برگزیده شد و مزد مخالفت خود را با مصدق دریافت كرد. در 1333 در ترمیم كابینه سپهبد زاهدى به وزارت راه برگزیده شد و مادام كه زاهدى در رأس دولت بود وى وزارت داشت. پس از سقوط زاهدى گرزن به استاندارى اصفهان رفت. پس از تاسیس سازمان امنیت بین وى و تیمور بختیار اختلاف و شكاف ایجاد شد. گرزن كه زمانى طولانى بر بختیار در لشكرهاى آذربایجان ریاست داشت به هیچوجه از او تمكین نمى‏كرد، در مسافرتهاى مكررى كه بختیار به اصفهان داشت موظف بود به دیدار استاندار برود در حالیكه در سایر استانها، استاندارها در فرودگاه مقدم او را گرامى مى‏داشتند. به اشاره بختیار رئیس ساواك اصفهان ماموریت یافت پرونده‏هائى براى او تشكیل دهد. ابتدا از در دوستى درآمد و او را به جلسات شبانه دعوت مى‏كرد و كارخانه‏داران را وادار مى‏نمود كه پولى به او بدهند. گرزن هم از هیچكدام روى گردان نبود. عكس‏هائى از مجالس شبانه او تدارك دیده شد. همه را نزد شاه بردند و در نتیجه موجبات بركنارى او فراهم گردید. گرزن پس از كنار رفتن از استاندارى پروانه وكالت در دادگاه‏هاى نظامى گرفت. در 1340 دكتر بقائى كرمانى را در دادگاه نظامى به محاكمه كشیدند. گرزن یكى از وكلاى مدافع او بود. در دادگاه دفاع مستدلى نمود و حكم تبرئه دكتر بقائى را دریافت كرد. از آن تاریخ به بعد كارى به او ارجاع نشد. در شركت تعاونى سپه چندى جزء هیئت مدیره بود. گرزن در اواخر عمر بیشتر به خواندن كتاب و معاشرت با دوستان وقت مى‏گذرانید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند عبدالمجید، از فرهنگیان پركار و صدیق و مبارز، در 1296 در تهران تولد یافت. پس از اخذ دیپلم وارد دانشسراى عالى شد و در رشته‏ى تعلیم و تربیت و باستان‏شناسى درجه‏ى لیسانس گرفت. در همان مدت زبان فرانسه را بخوبى آموخت. اولین شغل فرهنگى او مترجمى مسیوگدار رئیس اداره كل باستان‏شناسى بود. بعد به كار دبیرى پرداخت و در دبیرستانهاى البرز، شرف و دارالفنون به نظامت برگزیده شد و چندى هم معاون دارالفنون بود. در دوران وزارت دكتر فریدن كشاورز بعلت مبارزه با حزب توده از كار بركنار و از طرف حكومت نظامى بازداشت شد و در تمام دوران وزارت دكتر كشاورز در زندان بسر برد. پس از سقوط كابینه و خروج وزراى توده‏اى از هیئت وزیران از زندان آزاد شد و بازرس نخست‏وزیرى گردید. در سال 1330 به ریاست دفتر وزارت فرهنگ منصوب شد و در تمام دوران حكومت مصدق، عهده‏دار این سمت بود. در 1332 مدیر كل دفتر وزارتى شد. از دیگر مشاغل وى، ریاست اداره كل بازرسى وزارت فرهنگ، مدیر كل تعلیمات عالیه و مدیر كلى فرهنگ تهران بود. وى زمانى كه مدیر كل تعلیمات عالیه شد عده‏ى زیادى از فرزندان رجال با استفاده از ارز دولتى در خارج بودند. گرجى بدون توجه به همه چیز ارز آنها را قطع كرد و در زمان مدیر كلى فرهنگ تهران، اقداماتى در جهت رفاه مردم انجام داد و فرهنگ تهران را به ده ناحیه تقسیم كرد و براى هر ناحیه مسؤولیتى تعیین نمود كه داراى همان اختیارات مدیر كل فرهنگ تهران بودند. محمد عبدالله گرجى در 1339 جذب حزب ملیون شد و خود را كاندیداى انتخابات تهران كرد و در انتخابات تابستانى و بعد انتخابات زمستانى از تهران به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. مجلس بیستم در دوم اسفند ماه 1339 افتتاح شد و شریف امامى نخست‏وزیر در كابینه خود تغییراتى داد و وزارى جدیدى معرفى كرد. از همان دقایق اول احساس مى‏شد كه حوادثى در این مجلس در شرف تكوین است. مخالفت اللهیار صالح وكیل كاشان با اعتبارنامه جمال اخوى نماینده‏ى اول تهران آغازگر بعضى از حوادث بود و از همه مهمتر پیشنهاد وكیل كاشان مبنى بر انحلال مجلس از حوادثى خبر مى‏داد كه بایستى انجام بگیرد. افشاگرى احمد آرامش وزیر مشاور و مدیر عامل سازمان برنامه در مورد سوءاستفاده مستشاران آمریكائى و مدیر عامل پیشین آن، فضاى مجلس را تغییر داد و نمایندگانى چون جعفر بهبهانى، ارسلان خلعتبرى، مقدم مراغه‏اى، رضا جعفرى، اللهیار صالح و محمد عبدالله گرجى به ایراد سخنان قبل و بعد از دستور پرداختند و گرجى طى نطق هیجان‏انگیزى در دفاع از معلمین كشور، دولت شریف امامى را بشدت مورد انتقاد قرار داد و همچنین دكتر منوچهر اقبال رئیس دولت سابق را مسؤول بدبختى و فلاكت فرهنگیان دانست. اعتصاب معلمین كشور و اجتماع آنها در میدان بهارستان كه منجر به تیراندازى پلیس و كشته شدن دكتر خانعلى دبیر دبیرستانها شد موج مخالفت با دولت را افزایش داد. گرجى همچنان در صف مقدم مخالفین دولت و مدافع معلمین بود. سرانجام شریف امامى رفت و دكتر امینى جانشین او شد و مجلس هم منحل گردید و محمد درخشش رئیس جامعه‏ى فارغ‏التحصیلان دانش سراى عالى به وزارت فرهنگ منصوب شد و محمد عبدالله گرجى هم منتظر خدمت شد. انتظار خدمت او موجب شد تا به تحصیلات خود ادامه دهد و از این رو عازم فرانسه شد و در دانشگاه سوربن در رشته‏ى ادبیات و فلسفه نام‏نویسى كرد و دوره‏ى مزبور را گذرانید و درجه دكتراى گرفت. پس از بازگشت به ایران چندى مشاور عالى وزیر فرهنگ بود تا سرانجام به نخست‏وزیرى منتقل گردید و مدیر كل سازمان رهبرى جوانان وابسته به نخست‏وزیرى شد. پس از كناره‏گیرى از سمت مزبور، چندى با عنوان مشاور در نخست‏وزیرى باقى ماند و سرانجام بازنشسته شد. گرجى در 1326 امتیاز روزنامه‏ى دلاور را گرفت و مدتى آن را انتشار داد و سرانجام به علت كمبود مالى روزنامه را تعطیل كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند ابوالقاسم، در 1292 در دامغان متولد شد. تحصیلات ابتدائى و قسمتى از متوسطه را انجام داد و به استخدام در اداره‏ى ثبت اسناد درآمد. چندى در ادارات مختلف ثبت اشتغال به كار داشت تا آنكه كار دولتى را رها كرده، به كشاورزى و تجارت پرداخت و تدریجا در شهر مشهد موقعیت اجتماعى پیدا كرد. عضو اتاق بازرگانى و انجمن شهر شد. در انتخابات دوره‏ى بیستم از شهر مشهد به وكالت مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى بیست‏ویكم نیز نماینده‏ى مجلس بود. ولى از آن پس مجددا كارهاى كشاورزى و تجارتى خود را دنبال كرد و از سهامداران عمده‏ى چند واحد تولیدى در استان خراسان شد. وى از نواده‏ى‏هاى ابوالحسن یغمائى جندقى شاعر معروف ایران بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از اعضاء عالیرتبه وزارت امور خارجه، در سال 1264 ش متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه علوم سیاسى شد و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را طى نمود و در 1284 وارد وزارت امور خارجه شد و به عضویت در ادرات مركزى مشغول كار شد. در سال پنجم خدمت خود، به معاونت اداره‏ى انگلیس منصوب شد و پس از آن به معاونت اداره‏ى روس برگزیده گردید و چندى هم نایب اولى كنسولگرى تفلیس را عهده‏دار بود. سایر مشاغل وى در طول خدمت به شرح زیر است: قنسول بصره در دو نوبت، كفیل ژنرال قنسولگرى بغداد، ژنرال قنسول شام، قنسول بمبئى، رئیس اداره سجلات و تذكره و تابعیت، رئیس اداره اول سیاسى، رئیس اداره اقتصادیات، رئیس اداره دوم سیاسى، رئیس اداره چهارم سیاسى. آخرین سمت سیاسى او در وزارت امور خارجه، سركنسولگرى استانبول با مقام وزیر مختارى بود. جلال‏الدین كیهان چندى هم در وزارت كشور اشتغال بكار داشت و مدتى هم رئیس بلدیه تبریز شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند سرلشكر حبیب‏الله جهانبانى (سردار منتخب)، در 1275 متولد شد. طبق سیره خانوادگى به خدمت نظام درآمد و در جوانى به درجه‏ى سرهنگى رسید و در مخاصمات داخلى شركت داشت. مخصوصا در 1301 در نبرد با سمیتقو یاغى كرد از خود رشادت نشان داد و مورد توجه قرار گرفت. در همین جنگ بود كه حسن شنوائى خود را از دست داد. در 1317 سرلشكر امان‏الله جهانبانى پسر عموى او مورد تعقیب رضاشاه قرار گرفت و از ارتش اخراج شد و به زندان قصر قجر انتقال یافت. از همان تاریخ دستور داده شد كه تمام جهانبانى‏ها از ارتش اخراج شوند. روح‏الله میرزا پسر عموى جهانبانى كه درجه‏ى سرتیپى داشت و نام خانوادگى او جهانبانى بود، فورا تغییر نام داد و كیكاووسى را براى خود انتخاب كرد و از آن تاریخ معروف به كیكاووسى شد. در شهریور 1320 به جاى سرلشكر كریم بوذرجمهرى فرمانده لشكر اول شد، چند ماهى در آن سمت بود كه به فرماندهى لشكر كرمان و مكران برگزیده شد و استاندارى كرمان هم چندى در ید قدرت او بود. مدتى هم رئیس مهمات ارتش شد و در 1323 هم درجه‏ى سرلشكرى گرفت. در ادوار هیجدهم و نوزدهم از زاهدان به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وفات او در 60 سالگى اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1292. از دانشكده‏ى حقوق لیسانس گرفت و وارد بانك ملى شد. مدت یك سال به فرانسه اعزام گردید و در امور بانكدارى تجربى مطالعات انجام داد. در 1330 مجدداً به اروپا رفت و در حقوق بین‏الملل دكترا گرفت و به ریاست اعتبارات بانك ملى كه از اهم مشاغل بانكى آن روز بود منصوب شد و سال‏ها در این سمت بود تا به معاونت وزارت بازرگانى رسید. چند سالى نیز در آن سمت بود تا مدیرعامل بانك كشاورزى شد. در 1342 حكم ریاست بانك ملى را دریافت كرد، ولى عملاً نتوانست در آن شغل مستقر شود و به ریاست شركت بیمه‏ى ایران منصوب گردید. امتیاز روزنامه‏ى آیندگان به نام او صادر شد و ریاست هیئت مدیره‏ى روزنامه با او بود، ولى عملاً دخالتى در خط مشى روزنامه نداشت. سرانجام بین اهرى و داریوش همایون سردبیر روزنامه كار به مشاجره كشید و امتیاز را از او گرفته به دیگرى واگذار كردند. كتابى در زمینه‏ى نفت ترجمه و تألیف كرده است. ابتدا دختر عباس اسكندرى را در زوجیت داشت، ولى پس از چندى متاركه كردند. با دختر شیخ محى‏الدین كاشفى از اعیان و اشراف اصفهان ازدواج كرد. پس از كناره‏گیرى از سیاست، شركت آجرسازى كوره را تشكیل داد. بعد از شهریور 1320 در حزب توده فعالیت داشت. به همین دلیل ابوالحسن ابتهاج رئیس وقت بانك ملى او را به فارس تبعید كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1297 در شهر قم متولد شد. پدرش حاج غلامرضا زارع و خرده‏مالك بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در 1309 وارد دبیرستان نظام تهران شد و در 1315 دیپلم گرفت و به دانشكده‏ى افسرى رفت و در 1317 با درجه‏ى ستوان دومى وارد ارتش شد. فارغ‏التحصیلان سال 1317 دانشكده‏ى افسرى داراى امتیاز خاصى بودند و آن امتیاز این بود كه محمدرضا پهلوى ولیعهد وقت نیز در این دوره دانشكده‏ى افسرى را طى كرد و با تمام دانشجویان آن دوره شناخت و دوستى داشت. غالب دانشجویان همدوره‏ى ولیعهد به همین سبب به مقامات بالاى ارتش رسیدند مانند: قره باغى، فردوست، اویسى، جم، مین‏باشیان و چند نفر دیگر. اویسى تمام درجات نظامى خود را طبق آئین‏نامه ترفیعات دریافت كرد و در 1327 درجه‏ى سرگردى گرفت و در 1332 سرهنگ شد. از اهم مشاغل وى در آن دوران فرماندهى گروهان، فرماندهى گردان و فرماندهى هنگ است. چندى هم در كازرون فرمانده هنگ بود. پس از 1332 دوره‏ى دانشگاه جنگ تهران و دوره‏ى ستاد فرماندهى را در آمریكا با درجه‏ى ممتاز گذرانید و در تهران فرمانده تیپ شد. در 1336 با چهار سال توقف در درجه‏ى سرهنگى، سرتیپ شد در حالى كه بقیه‏ى افسران حداقل پس از هفت سال توقف در درجه‏ى سرهنگى ارتقاء درجه پیدا مى‏كردند. در 1337 به ریاست ستاد لشكر گارد منصوب شد و پس از یك سال فرماندهى لشكر گارد را از سرلشكر نصیرى تحویل گرفت و درجات سرلشكرى و سپهبدى را در همین سمت دریافت كرد. در شهریور 1344 به فرماندهى ژاندارمرى كل كشور منصوب شد و قریب هفت سال در آن سمت بود. در مدت تصدى وى سازمان ژاندارمرى توسعه‏ى زیادى پیدا كرد، اداره‏ى نظام وظیفه و اداره‏ى مرزبانى از ارتش منتزع و ضمیمه‏ى ژاندارمرى شدند. سازمانى به نام پلیس راه ایجاد و توسعه یافت. برخوردهاى مرزى بین مرزبانى و نظامیان عراقى در آن سال‏ها به اوج خود رسید. واقعه‏ى سیاهكل نیز در همان ایام به وقوع پیوست. اقدامات حاد و تند اویسى موجب توجه شاه نسبت به او شد و در نتیجه در 1348 درجه‏ى ارتشبدى گرفت و در زمره‏ى یكى از متنفذین ارتش درآمد. در 1350 شایعه‏ى ریاست ستاد وى قوت گرفت ولى بطور ناگهانى ازهارى از بازنشستگى خارج و با ارتقاء به درجه‏ى ارتشبدى رئیس ستاد شد. اویسى در سال 1351 به فرماندهى نیروى زمینى بجاى ارتشبد مین‏باشیان منصوب شد و تا دى ماه 1357 در آن سمت بود. اویسى در 17 شهریور 1357 كه حكومت نظامى در تهران و 12 شهر برقرار گردید، با حفظ سمت فرماندهى نیروى زمینى فرماندار نظامى تهران شد و در حقیقت فرمانداران نظامى سایر شهرها نیز تحت سلطه و قدرت او بودند. اویسى در سمت فرماندار نظامى تهران در روز 17 شهریور به قتل‏عام مردم پرداخت و غیر از روز مزبور كه جمعه‏ى سیاه نام گرفت، همه روزه در تهران و شهرستانها عده‏ى زیادى هدف گلوله و آتش نظامیان قرار مى‏گرفتند. پس از كنار رفتن شریف‏امامى از ریاست دولت، وى در صدد برآمد دولت نظامى را در دست بگیرد ولى شاه نظر به ازهارى پیدا كرد و اویسى علاوه بر مشاغل نظامى خود سرپرست وزارت كار شد ولى آن هم دوام زیادى نیافت و سرانجام پس از سقوط كابینه‏ى ازهارى از سمت‏هاى خود كناره‏گیرى كرد و در دى ماه 1357 از ایران خارج شد و سرانجام در هیجدهم بهمن 1362 در پاریس توسط اشخاص ناشناسى به قتل رسید. غلامعلى اویسى نیز مانند سایر دولتمردان وقتى به قدرت رسید، به جمع‏آورى مال و منال پرداخت. وزارت منابع طبیعى ده هكتار زمین در شمال به او واگذار كرد و متجاوز از 50 هكتار زمین در گنبد كاووس به او داده شد و سازمان اوقاف نیز 30 هكتار زمین در تاكستان قزوین به او واگذار نمود. كلیه زمین‏هاى واگذارى با امكانات ارتشى كه در اختیار داشت زیر كشت قرار گرفته همه ساله عایدى سرشارى نصیب او مى‏شد. در گنبد، كشاورزى او توسط قوشان آلتى جعفرباى اداره مى‏شد و همین امر موجب شد اویسى او را در دوره‏ى بیست و چهارم به وكالت مجلس برساند. اویسى افسرى خشن، جدى و سودجو بود. ظاهرى خندان و مؤدب داشت ولى باطن او خبیث و زشت بود. ظاهراً به مبانى اسلام پاى‏بندى داشت و واجبات مذهبى را انجام مى‏داد ولى به انجام آنها تظاهر مى‏كرد. همیشه در جیب خود یك جلد كلام‏اللَّه مجید و عكسى از مولاى متقیان داشت كه به او قسم مى‏خورد. در مجالس عزادارى و روضه‏خوانى شركت مى‏كرد. اویسى در جوانى با دختر على‏محمد بنى‏آدم (شریف‏الدوله) ازدواج كرد. همسر وى زنى حراف، قدرتمند و جسور بود و تا زمانى كه حیات داشت در تمام مشاغل شوهرش مداخله مى‏كرد و آنچه را خود مى‏خواست انجام مى‏داد. دو پسر و یك دختر از خود باقى گذاشت و در 1351 درگذشت. اویسى پس از درگذشت همسرش با دختر سرلشكر سرمد كه قریب سى سال تفاوت سنى داشت ازدواج كرد و صاحب دو فرزند شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

على‏محمد اویسى در 1263(28 صفر 1302) در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و مقدماتى را در مدارس تربیت و دارالفنون به اتمام رسانید. در 1279 كه مدرسه‏ى علوم سیاسى در تهران تشكیل شد، اویسى وارد آن مدرسه گردید و دوره‏ى چهارساله‏ى مدرسه‏ى مزبور را به پایان رسانید و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و مأمور خدمت در قفقاز شد و به ترتیب سمت آتاشگى و نیابت دوم و نیابت اول قنسولگرى بادكوبه را احراز كرد. در 1286 در قفقازیه به انتشار مجله‏ى حقایق به طرفدارى از مشروطه و آزادى دست زد. مجله‏ى مزبور نشریه‏اى تندرو و منقّد بود. در آن ایام كه قفقاز تحت سلطه‏ى تزاران روس بود، وى اشعارى در ستایش از مقام آزادى مى‏سرود و مردم را به مبارزه با سلطه‏گران تشویق مى‏نمود. در 1287 به سمت كارگزار دره جز وكلات تعیین شد و بعد به معاون كارگزارى آذربایجان و ریاست تذكره آنجا منصوب گردید. مدتى هم كارگزار بندر انزلى و نایب‏الحكومه‏ى آنجا بود. در 1290 ریاست صندوق تذكره اسلامبول به او محول گردید و یك سال بعد مأمور مالیه در سفارت اسلامبول گردید و قریب هشت سال این مأموریت طول كشید. احتشام‏السلطنه كه در آن ایام سفیركبیر ایران در عثمانى بود وى را متهم به سوء استفاده و تقلب در صندوق سفارتخانه نموده و وى را به تهران فرستاد. اویسى در دورن صدارت میرزا حسن خان وثوق‏الدوله وارد تهران شد و چون مورد توجه او بود، به وزارت فوائد عامه و تجارت انتقال یافت و ضمناً به عضویت كمیسیونى كه مأمور مذاكره با نمایندگان دولت انگلستان درباره‏ى اجراى قرارداد 1919 بودند تعیین گردید. پس از برهم خوردن قرارداد اویسى در وزارت فوائد عامه مصدر خدماتى شد. ریاست چند اداره را به او سپردند. در اوایل سلطنت رضاشاه، اویسى به وزارت داخله انتقال یافت و حاكم یزد شد. چند سالى در یزد حكومت كرد. هم مردم از او راضى بودند هم دولت و لذا ترفیع مقام یافت و به حكمرانى استان خوزستان برگزیده شد. در آنجا نیز حسن تدبیر به خرج داد و مشكلات دولت را برطرف نمود. پس از مأموریت خوزستان رئیس هیئت نمایندگى بازرگانى ایران در هندوستان و شرق شد و در توسعه‏ى روابط اقتصادى دو كشور كوشش زیادى نمود. در 1318 به ایران احضار گردید و در وزارت بازرگانى به ریاست اداره‏ى مطالعات اقتصادى منصوب شد. پس از ادغام وزارت پیشه و هنر و بازرگانى در یكدیگر، در آن وزارتخانه مدیركل شد و بعد به معاونت آن وزارتخانه منصوب گردید و سالیان طولانى در سمت مزبور باقى بود. چند بار نیز كفالت وزارتخانه‏ى مزبور به او واگذار شد. در 1347 در سن 84 سالگى درگذشت. همزمان با تغییر اویسى از استانبول، مرحوم نصرت‏الدوله وزیر امور خارجه كه در التزام احمدشاه عازم اروپا بود، در استانبول به دستور وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراء احتشام‏السلطنه را از سفارت منعزل نمود. اویسى هنگامى كه در استانبول اقامت داشت رساله‏اى در اصلاح خط فارسى نوشت و آن را در آنجا چاپ كرد. این كتاب به احتشام‏السلطنه هدیه شده بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به وقارالسلطنه، متولد 1253 در شیراز. پدرش محمد شفیع معروف به وصال شیرازى شاعر مشهور و مالك بود. خیلى خوب تحصیل كرد، طبع شعر هم داشت. در دوره‏ى سوم از ایل خمسه‏ى فارس به وكالت مجلس رسید، بعد در وزارت فوائد عامه مقاماتى را احراز كرد. آخرین سمتش مدیركلى بود. در 1305 بر اثر سكته درگذشت. دختر میرزا محمدحسین ذكاءالملك فروغى همسر او بود. فرزندانش نام خانوادگى وصال را براى خود انتخاب كردند و از لحاظ اجتماعى و علمى نسبتاً پیشرفت كردند. یكى از فرزندانش مدتى معاون وزارت نیرو بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از پدر به تخت نشست (136 ق.م) دمتریوس پس از مرگ مهرداد بگریخت، ولى گرفتار شد. و فرهاد دوم او را به گرگان نزد زنش فرستاد، برادر دمتریوس محبوس كه آنتیوخوس هفتم نام داشت، براى تصرف ایالات از دست رفته و رهانیدن برادر با سپاهى به بین‏النهرین درآمد، و سپس همدان را تسخیر كرد. در این هنگام مردم ایران بر فرهاد دوم شوریدند. فرهاد پیشنهاد صلح كرد. آنتیوخوس گفت فرهاد باید به همان پارت قناعت كند. شاه تدبیرى اندیشید و براى ایجاد جنگى خانگى در شام، دمتریوس را از زندان رها كرد تا كشور سلوكیه را از برادرش بگیرد. ولى در همان زمان شورشى از طرف ایرانیان بر ضد سپاهیان سلوكى رخ داد. و چون آنتیوخوس به كمك سربازان خود شتافت؛ در جنگى كه میان او و فرهاد روى داد كشته شد. و این آخرین جنگ سلوكیان با اشكانیان بود (129 ق.م) پارتیان موفق نشدند كه سلوكیها را تعقیب كرده به سوریه حمله كنند. زیرا گرفتار حمله‏ى سكاها از پشت سر خود شدند. چه وقتى كه فرهاد با آنتیوخوس مى‏جنگید، سكاهاى بدوى را به بارى خود طلبید، ولى آنان پس از فتح فرهاد رسیدند، كه وجودشان دیگر مفید نبود. چون فرهاد به ایشان گفت كه به دلیل دیر رسیدن مستحق پاداش نیستند، سكاها رنجیده به مرزهاى پارت تجاوز كردند. و بناى قتل و غارت را گذاشتند. فرهاد مردانه به مقابل آنان شتافت ولى در اثر خیانت سپاهیان اسیر یونانى كه با سكاها همدست شده بودند، فرهاد در 127 ق.م به دست سكاها كشته شد. اقوامى از سكاها در اثر این واقعه در زرنگ كه قسمتى از ایران شرقى بود مسكن گزیده و كم‏كم آن ناحیه به نام ایشان سكستان (سجستان یا سیستان) خوانده شده.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از برادرش بر تخت نشست (174 ق.م) وى بانى عظمت دولت پارت است، وى در مدت سلطنت 37 ساله‏ى خود پارت كوچك را مبدل به دولتى بزرگ كرد. چنانكه مورخان او را داریوش سلسله‏ى اشكانى دانسته‏اند. در این زمان دولت سلوكى به واسطه‏ى جنگ با رومیان و مصریان و یهودیان به ناتوانى گراییده بود، مهرداد در هنگامى كه او كراتید پادشاه باختر مشغول تسخیر پنجاب هند بود، و در آن میان به دست پسرش كشته شد. از موقع استفاده كرده به باختر لشگر كشید و قسمت غربى آن كشور را ضمیمه‏ى پارت كرد. و بعضى نوشته‏اند، كه همه باختر را به تصرف درآورد. چند سال پس از تصرف باختر، در هنگامى كه آنتیوخوس پنجم كه كودكى بین 9 تا 14 ساله و پادشاه سلوكى بود به ماد بزرگ حمله برد، و آن ایالت را ضمیمه‏ى پارت كرد. و پس از فرونشاندن شورش گرگان، ایالت خوزستان و پارس را تسخیر كرد. سپس به طرف باختر رفته و از آنها به هند درآمد، و تارود «هیداسپ» جیلم امروز در پنجاب براند. بعضى از مورخان نوشته‏اند كه چون دولت یونانى و باخترى تا (126 ق.م) در دره‏ى كابل وجود داشت. باید حدود متصرفات مهرداد را تا كوههاى پاراپامیزاد (شمال افغانستان) دانست. بزرگ شدن پارت دولت سلوكى را به وحشت انداخت. دمتریوس دوم (نیكاتور) پادشاه سلوكى به مقابل مهرداد شتافت، و پارسیها و باختریها نیز به یارى دمتریوس بر ضد پارت سر به شورش برداشتند. مهرداد چون دشمن را نیرومند یافت به بهانه‏ى عقد صلح دمتریوس را باردوى خویش آورده گرفتار كرد ولى با او بسیار خوب رفتار كرد حتى دخترش رچ‏گونه Rhadogune را به زنى به او داد. ولى در این میان به بستر بیمارى افتاد و درگذشت (136 ق.م) از جمله كارهاى مهرداد تنبیه مردم خوزستان بود. وى به تقلید پیشینیان خود آنتیوخوس سوم و چهارم دو معبد عظیم و پرمایه آتنا Athena و آرتمیس Artemis را كه محتملا معابد مقدس آناهیتا (ناهید) بوده است، غارت كرد؛ و غنیمتى عظیم نصیب او شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از پدر به تخت نشست (181 ق.م) و تپورستان (طبرستان) را بگرفت، و ماردها (مردها) را كه در محل تنكابن كنونى مسكن داشتند، مجبور كرد كه در دربند خزر (ایوان كى امروزى) یعنى راهى كه از خراسان به ماد مى‏رفت پاسبانى كنند. این شاه شهر خاراكس را كه برخى با شهرستانك كنونى تطبیق كرده‏اند، در رى بنا نهاد. فرهاد در 174 ق.م درگذشت. چون نمى‏خواست كه پس از وى كشورش به دست پسران بى‏تجربه‏اش بیفتد. از اینرو پیش از مرگ وصیت كرد، كه پس از وى برادرش مهرداد كه در حیات خود او را بسیار دوست مى‏داشت و در سكه‏هاى خود، خویش را فیلادلفوس Philadelphus مى‏خواند جانشین او شود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از پدر به تخت نشست، و در مدت پانزده سال در پارت، به آسودگى و آرامش پادشاهى كرد. زیرا باختریان متوجه هند بودند و با پارتیان كارى نداشتند. فرى‏یاپت از 196 تا 181 ق.م سلطنت كرده.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از پدر به تخت نشست (214 ق.م) از نبرد آنتیوخوس سوم برادر سلوكوس سوم با آخه‏لائوس استفاده كرده. به تسخیر ولایت «مردها» و ولایت جنوبى دریاى خزر و رى و همدان پرداخت. ولى به زودى آنتیوخوس به داخل ایران لشكركشى كرده همدان را پس گرفت و معبد آناهیتا را در آنجا غارت كرد و معادل چهارهزار تالان ذخایر از آنجا به غارت برد (209 ق.م) پارتها در مقابل سپاه سلوكى عقب‏نشینى كردند و در جنگ و گریز تلفاتى به سپاه آنتیوخوس وارد آوردند. آنتیوخوس خسته شده با اردوان صلح كرده به باختر رفت (206 ق.م) و سپس از راه كابل و دره‏ى خیبر به هند رفته، از راه كرمان و سیستان بازگشت اردوان در حوالى 196 ق.م درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

تیرداد اول- پس از برادر شاه شد. وى 37 سال پادشاهى كرد، و وضع خود را در برابر سلوكیان و باختریان استوار ساخت، و پایتخت خود را از آساك به شهر هكاتم پیلس Hecatompylos (صد دروازه) انتقال داد. و خود را شاه بزرگ خواند. پارتها سال 248 ق.م را كه سال به شاهى نشستن اوست مبدأ تاریخ خود قرار دادند. اشكانیان براى اینكه خاندان خود را محبوب مردم ایران سازند، خود را از نسل هخامنشیان مى‏شمردند و مى‏گفتند كه فرى‏یاپیت Phriapites پدر اشك و تیرداد پسر اردشیر دوم هخامنشى بوده است. تیرداد با پادشاه سلوكى سلوكوس كالى نیكوس جنگ كرد، و او را شكست داد پس از آن شهرى به نام «دارا» كه در نزدیك ابیورد كنونى است بساخت، وى در پیرى (214 ق.م) درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

بنا به روایت استرابون مردى سكایى از تیره‏ى پارتى بود، و در دره‏هاى رود اترك مى‏زیست. چون شنید كه دیودترس در باختر سر برداشته، و دعوى استقلال كرده است. او نیز به پارت آمد و از فرمان سلوكیها سرپیچید و خود را شاه خواند. و سلسله‏ى اشكانى را تشكیل داد (250 ق.م) پس از آن روى به باختر آورد، و با آن دولت كه تازه مستقل شده بود، به جنگ پرداخت، و در آن میان كشته شد (247 ق.م) ارشك نیاى پادشاهان اشكانى است. و مورد ستایش ایشان بود. او را به لقب یونانى اپى فانس Epiphanes مى‏خواندند كه به زبان یونانى به معنى نامدار و سرافراز است و نام او را در آغاز اسم خود براى احترام مى‏افزودند. (ارشك) سرسلسله و مؤسس خاندان اشكانى (248 -250 ق.م.). وى در سال 250 ق.م.ضد آنتیوخوس دوم پادشاه سلوكى ایران قیام كرد و دولت مقتدر و نیرومندى تشكیل داد كه تا 226 م. جانشیان او در ایران سلطنت كردند. و بعدا پادشاهان این سلسله به مناسبت احترام او كلمه اشك را بر نام خود افزودند. مثلا اشك دوم، اشك سوم... آخرین پادشاه سلسله اشكانى اشك بیست و نهم اردوان پنجم (ه. م.) است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

(336 -338 ق.م) نام او را مورخان یونانى آرسس Arses، و پلوتارك او را ارسس Oarses نوشته، واپر Oppere فرانسوى گمان كرده كه نام او به پارسى قدیم هوورشه Huvarsha بوده است. وى كوچكترین پسر اردشیر بود. اسم مادر او را بعضى اتس‏سا نوشته‏اند. باگوارس خواجه پس از اردشیر وى را به تخت نشانید و برادران او را كشت. تا او فقط تحت تعلیمات و نظر وى باشد. ارشك پس از آنكه مستقر شد، خواست آن خواجه را به كیفر برساند ولى با گواس پیشدستى كرده و وى را در سال سوم سلطنتش به قتل رسانید (336 ق.م)

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

(359 یا 338 -358 ق.م) نام او، اخس بود كه یونانى آن وهوك است، پس از نشستن به تخت خود را اردشیر نامید. مادر او استاتیرا زن یونانى داریوش بود. این شاه چون با ارتكاب جنایاتى به تخت نشسته بود و مى‏دانست كه مردم از او متنفرند؛ نخست فوت پدر را مكتوم داشت؛ و چون قدرت را به دست گرفت خویش را شاهنشاه خواند (358 ق.م) وى مردى ستمگر و بى‏رحم بود، و همینكه به تخت نشست بیشتر خویشان خود را بكشت، تا كسى از آنان مدعى او نشود، حتى شاهزاده خانمها را نیز به قتل رسانید. مدت سلطنت كوتاه او صرف فرونشاندن شورشهاى داخلى شد. كشته شدن اردشیر. دیودورسیسیلى مى‏گوید: اردشیر پس از تسخیر مصر به بابل بازگشت، و در عیش و عشرت غوطه‏ور شد، و زمام تمام كارها را به دست با گواس خواجه سپرد. ظاهراً اردشیر پس از چندى به سبب سعایت درباریان خواست این وزیر را تغییر دهد. او هم براى حفظ مقام خود، به شاه زهر خورانیده او را بكشت (338 ق.م) و به قول دیودوراین خواجه طبیبى را آلت اجراى جنایت خود كرده بود. بعضى مورخان مانند: پریدو Prideau نوشته‏اند كه خواجه‏ى مزبور مصرى بود. و شدت عمل اردشیر نسبت به هموطنان مصرى او، وى را به انتقام‏جویى تحریك كرد. الین نوشته كه كینه‏ى خواجه‏ى مزبور به قدرى شدید بود. كه پس از قتل اردشیر جسد او را ریزریز كرده به سگها خورانید. از قراین برمى‏آید كه اردشیر فرزند زیاد داشته كه بیشتر آنها به دست با گواس خواجه از میان رفتند. اسامى چند تن دیگر كه در تاریخ ذكر شده یكى آرسس (ارشك) است كه پس از اردشیر شاه شده، دیگر بیستانس Bistanes است كه بعدها گریخته نزد یكى از این دختران پروشات نام داشت و چنانكه آریان گوید زن اسكندر شد. داورى درباره‏ى اردشیر- وى اگر شقاوتهایى كه مورخان به او نسبت داده‏اند. مرتكب نمى‏شد، شایسته‏ى آن بود كه شاه بزرگش بخوانند، زیرا او داراى نیروى اراده و لیاقت بود، با وجود این نولد كه گوید: «بعد از داریوش اول از دودمان هخامنشى او یگانه شاهى بود كه از لشكركشیهاى بزرگ خود با بهره‏مندى بیرون آمد و مرگ او براى ایران ضایعه‏ى بزرگى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1333 -1260 ش)، نقاش. در نوجوانى با پیشكارى حسینقلى خان مافى به حكومت فارس فرستاده شد. دو سال بعد در سیزده سالگى والى خراسان گردید. در سال 1321 ق به حكومت همدان منصوب و دو سال بعد معزول گردید. پس از آن عازم اروپا شد و در مدت اقامتش در پاریس پرده‏هاى بسیار ساخت. وى مردى هنردوست بود و نیكو نقاشى مى‏كرد و به سبكهاى تازه نیز آشنایى داشت. سالار السلطنه عاقبت به سرطان مغز مبتلا شد و پس از یك عمل جراحى در پاریس درگذشت.[1] نصرةالدین میرزا بن ناصرالدین شاه قاجار (ف. پاریس 1333 ه.ش.). وى در شعر و موسیقى دست داشت، و در پاریس پس از عمل جراحى خطرناكى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : فرانسه   -   قرن : 16 منبع :

ژان كالون، رهبر نهضت مذهبي اروپا در 21 ژانويه 1509م در فرانسه به دنيا آمد. و پس از طي تحصيلات خود در رشته‏هاي حقوق و الهيات، بر اثر يك تحول دروني ناگهاني، همه توجه خود را به آيين پروتستان معطوف كرد. اما چون پروتستان‏ها تحت تعقيب و آزار بودند، از سال 1534م و در سن 25 سالگي، نقش رهبري را در ميان هواخواهان آيين پروتستان به دست گرفت. كالون در 27 سالگي عازم ژنو شد و آن شهر را مركز پروتستان قرارداد و از 23 ژوئن 1536م، قيام مذهبي خود را آغاز كرد. وي مي‏خواست زندگي روزمره را بر اساس مذهب قرار دهد و ژنو را به صورت كشوري كامل كه حكومتش در دست اولياي دين باشد، درآوَرَد. هرچند كالون، مردي حسابگر و استدلالي بود، با اين حال، سخت‏گيري‏هاي او نسبت به مردم در پذيرش آيين جديد، باعث ايجاد شورش و اخراج او از شهر گرديد، ولي در غياب او، ژنو به سختي دست‏خوش آشفتگي سياسي و مذهبي شد. از اين‏رو، مردم بار ديگر او را به ژنو دعوت كردند و كالون به سازمان دادن به قوانين شهر، ايجاد مدارس، رايزني در مسائل سياسي، توسعه داد و ستد و موعظه مشغول شد. از اين زمان بود كه وي، فرقه كالونيست را بنيان گذارد و كتاب مباني دين مسيح(ع) را كه شامل نظرات خود بود، نگاشت. با اين حال، نظريات وي با بعضي مطالب بنيادين آيين كاتوليك منافات داشت، به طوري كه قدرت پاپ را انكار مي‏كند و بر خلاف كاتوليك‏ها كه پاك شدن از گناه به وسيله اعمال خير و ايمان را ميسر مي‏دانند، كالون تنها ايمان به حقانيت عيسي(ع) را مدّنظر قرار مي‏داد. كالون معتقد بود كه كتاب مقدس يگانه منبع قانون الهي است و بر انسان است كه آن را تعبير كند و مبناي نظام اجتماع قرار دهد. مذهب كالون، حاكميت مطلق اراده الهي را تأكيد مي‏كند. هم‏چنين كالون درباره تقدير بر اين عقيده بود كه رستگاري مخصوص برگزيدگان خدا است و هيچ عمل انساني نمي‏تواند او را به رستگاري نائل سازد، چرا كه رستگاران را خدا انتخاب مي‏كند و كساني را هم كه نبايد رستگار شوند، او انتخاب مي‏كند. بنابراين براي هر فرد آدمي، از پيش مقدر شده است كه رستگار است يا خير، و او هر كاري انجام دهد نمي‏تواند در اين وضع تغييري بدهد. اين اصلِ عقيدتي كالون، مورد سوء استفاده فراوان قرار گرفته است و دست مدعيان رستگاري را در انجام هر نوع گناه در خفا، باز گذاشته است. ژان كالون سرانجام در نهم دسامبر 1964م در 55 سالگي بر اثر مخالفت با كليسا محكوم به مرگ گرديد و زنده زنده در آتش سوزانيده شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : انگلستان   -   قرن : 20 منبع :

آلن سیدنی پاتریک ریکمن (به انگلیسی: Alan Sidney Patrick Rickman) (۲۱ فوریه ۱۹۴۶ - لندن) بازیگر انگلیسی و برندهٔ جایزه امی، گلدن گلوب، انجمن فیلم انگلستان، بهترین بازیگر تلویزیونی و بهترین بازیگر روی صحنه تئاتر. ریکمن یکی از کرسی‌های پارلمان هنر در انگلیس را نیز دارا بود، که به دلیل شخصیت آزادی خواهانه‌اش، عزل شد. ریکمن در سال ۱۹۹۵ در "تئاتر آلمیداًی لندن نمایش مهمان زمستان را کارگردانی کرد. وی در سال ۱۹۹۶ نسخه سینمایی این کار را با بازی اما تامپسون و مادر واقعی او، فیلدا لاو ساخت، که به دلیل مشکلات ریکمن در پارلمان انگلیس هیچگاه اکران نشد. اما وی سرانجام با نویسندگی و کارگردانی نمایش نام من ریچل کوری است در سال ۲۰۰۵، مخالفت خود را با جنگ در هر کجای دنیا مانند فلسطین اعلام کرد. این نمایش داستان واقعی دانشجوی دختر ۲۳ سالهٔ امریکایی است که برای اعلام مخالفت و اعتراض به جنگ فلسطین به این منطقه سفر کرده بود و هنگامی که برای جلوگیری از خراب شدن خانهٔ فلسطینی‌ها جلوی بولدوزر ارتش اسرائیل زانو زد، آنها با بولدوزر از روی او رد شدند. در رسانه ها : رسانه ها در پژوهشی برای انتخاب بهترین صدای هالیوود با عنوان «راز یک صدای کامل»، از صدای ریکمن به عنوان یکی از بهترین صداها یاد کردند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت : آمریکا   -   قرن : 20 منبع :

آرنولد آلویس شوارزنگر (به آلمانی: Arnold Schwarzenegger) (زاده ۳۰ ژوئیه ۱۹۴۷) بدن‌ساز اتریشی-آمریکایی، برنده جایزه گوی طلایی بازیگری، و سیاستمدار جمهوری‌خواه آمریکا است و هم اکنون فرماندار ایالت کالیفرنیا می‌باشد. او در هفتم اکتبر ۲۰۰۳ فرماندار کالیفرنیا به جای گری دیویس شد و در هفدهم نوامبر ۲۰۰۳ سوگند خورد تا راه گری دیویس را ادامه دهد. در شانزدهم سپتامبر ۲۰۰۵ اعلام کرد که می‌خواهد درسال ۲۰۰۶ دوباره فرماندار کالیفرنیا شود. او در سال ۲۰۰۵ بهترین و محبوبترین سیاستمدار سال انتخاب شد. مردم از او به عنوان فرشته نجات کالیفرنیا نام می‌برند که همانند ترمیناتور با مشکلات مبارزه می‌کند. مردم به او القابی چون «درخت زیتون اتریشی»، «نابودگر»، «گاورنِیتور» (واژه مشتق از کلمات انگلیسی «گاورنِر» به معنای فرماندار و «ترمینِیتور» به معنای ویرانگر) داده‌اند، او در جوانی در پرورش اندام شهرت زیادی کسب کرد. فیلم‌شناسی: آرنولد در فیلم نابودگر * نابودگر * نابودگر ۲: روز قضاوت * نابودگر ۳: انقلاب ماشین‌ها * پایان روزها * تخریب موازی * دروغ‌های حقیقی * غارتگر * کونان: ویرانگر * کونان: بیگانه * داغ سرخ * هرکول در نیویورک * خداحافظی طولانی * وزنه‌برداری * کوماندو * بتمن و رابین * ششمین روز * دور دنیا در هشتاد روز * جونیور * دروغ‌های واقعی * جزیره بر تا * پارتی اخر * خرین حضور قهرمان * RawDeal * Redsonja * Stay Hangry * Sintra * پلیس کودکستان * the jayne mansfield story * the long good bye عناوین قهرمانی * سال ۱۹۶۳ مسابقه استرهاف اتریش نفر دوم * سال ۱۹۶۵ مسابقه جونیور (المان) نفر اول و مستر اروپا * سال ۱۹۶۶ عنوان بهترین بدنساز اروپا (المان) * سال ۱۹۶۶ قهرمان مستر اماتور اروپا * سال ۱۹۶۶ مسابقه NABBA (مستر یورنیوس) نفر دوم * سال ۱۹۶۷ مسابقه NABBA نفر اول * سال ۱۹۶۸ نفر اول مسابقات پاورلیفتینگ المان * سال ۱۹۶۸ نفر اول مسابقه IFBB مستر اینترنشنال (مکزیک)

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1302 متولد شد. بعد از انجام تحصیلات متوسطه دانشكده حقوق تهران را در رشته‏ى اقتصاد پایان برد، سپس در آمریكا فوق لیسانس اقتصاد و دكتراى علوم ادارى گرفت و به استاى دانشكده علوم ادارى برگزیده شد. چندى نیز ریاست آن دانشكده را عهده‏دار گردید. كیقبادى همزمان با تدریس در دانشگاه، مشاغلى هم در سازمان دولتى عهده‏دار شد. چندى معاونت مالى راه آهن دولتى را داشت، زمانى به معاونت ذوب فلزات و ذب آهن منصوب گردید. معاونت وزارت صنایع و معادن از دیگر مشاغل اوست. دكتر پرویز كیقبادى مردى دانشمند، صریح‏اللهجه، بى‏آزار، ملایم و اهل تحقیق و تتبع بود. در زمان ریاست دانشكده علوم ادارى در جلب اساتید فاضل و مطلع تلاش بسیار نمود. زمانى هم معاون اداره كل هواپیمائى بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند شیخ فضل‏الله نورى، در 1260 در تهران متولد شد. مقدمات فارسى و عربى را نزد معلمین خصوصى فرا گرفت و وارد حوزه علمیه تهران شد و دوره سطح و قسمتى از دروس خارج را در تهران گذرانید و براى ادامه تحصیل به نجف رفت و محضر اساتید درجه اول آن روز را درك نمود و درجه اجتهاد گرفت و شغل قضاوت را براى خود انتخاب كرد. كیانورى در دادگسترى مقامات مهمى را احراز كرد و از قضات بسیار فاضل و اندیشمند دادگسترى بود. چندى ریاست كل استیناف خراسان را برعهده داشت و زمانى به ریاست كل دادگاه‏هاى دیوان كیفر كاركنان دولت منصوب گردید. از دیگر مشاغل وى مستشارى دیوان عالى تمیز است كه سالیانى چند در آن جا انجام وظیفه كرد. در دوره‏ى هفتم نماینده‏ى مجلس شوراى ملى از تهران شد. مرحوم ضیاءالدین كیانورى در تدوین قوانین دادگسترى با داور همكارى صمیمانه‏اى داشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1306 در اصفهان تولد یافت و از دبیرستان دارائى تهران دیپلم گرفت و به استخدام در وزارت دارائى درآمد. ضمنا تحصیلات خود را ادامه داد و درجه لیسانس در حقوق قضائى و دكترا در علم اقتصاد بدست آورد. از وزارت دارائى به دادگسترى منتقل شد. چند سالى مشاغل قضائى كوچك از قبیل عضو على‏البدل و دادیارى داشت. چون عدلیه را محل مناسبى براى رشد مادى و معنوى خود ندید، به سازمان برنامه منتقل شد و خود را داخل كارهاى مالى كرد. ترقیاتش خیلى سریع انجام گرفت. ظرف چند سال مدیر مالى سازمان برنامه شد. از طرف وزیر و مدیر عامل وقت سازمان، حق امضاء و تصمیم یافت. بدیهى است در این سمت دوستانى براى خود ذخیره نمود، مخصوصا چند مقاطعه كار و ثروتمند از حامیان او شدند. در 1341 به معاونت وزارت اقتصاد در امور گمركى رسید، چند سالى در آن پست بود، سر و صدائى بلند شد، او را بركنار ساختند و گمرك از وزارت اقتصاد منتزع و ضمیمه وزارت دارائى گردید. كیانپور پس از چندى به ریاست هیئت مدیره سازمان امور ادارى منصوب شد، بعد استاندار آذربایجان غربى گردید، از آنجا به استاندارى اصفهان رفت و بالاخره وزیر اطلاعات شد. وقتى مأموریت او در وزارت اطلاعات پایان یافت، به عدلیه فرستادندش و وزیر دادگسترى ایران شد. در وزارتخانه‏اى كه هنوز همدوره‏هاى او دادستان و رئیس دادگاه‏هاى درجه 2 و 3 بودند، خیلى از قضاوت دیوان عالى كشور متجاوز از سن وزیر، سابقه‏ى قضائى داشتند. كیانپور به بنیاد دادگسترى لطماتى وارد كرد و تعداد زیادى از قضات در زمان او استعفا كردند و یا بازنشسته شدند كه تعداد آنها از چهارصد نفر تجاوز مى‏كرد. قوانین بدون مطالعه‏اى گذرانید، اختیارات دادگاه‏هاى بخش را به شوراى داورى كه واجد صلاحیت نبود تفویض نمود، محاكمات غیابى را به دادگسترى ایران راه داد و به شخصیت قضات لطمه زد. البته بعضى از قضات نیز در این امر مهم همكارى داشتند مانند ناصر یگانه رئیس دیوان عالى كشور و احمد فلاح رستگار دادستان كل كه به اتفاق وزیر به بازدید دادگاه‏ها به شهرستان‏ها رهسپار مى‏شدند و وزیر آنها را هنگام بازدید، پست سر خود قرار مى‏داد و بدین ترتیب قوه‏ى قضائیه را از حالت اصلى خارج ساخت. در وزارت اطلاعات به لغو امتیاز مجلات و روزنامه‏ها دست زد و قریب یكصد روزنامه و مجله در زمان او تعطیل شد. هتل‏هاى وزارت اطلاعات را به ثمن بخس به صاحبان قدرت به اجاره واگذار نمود. پرونده‏سازى در وزارت دادگسترى به اوج اعلى رسید. در اواخر داراى زندگى مرفهى شده بود. در 1358 به جوخه‏ى آتش سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند ضیاءالدین كیانورى و نوه‏ى شیخ فضل‏الله نورى، در 1296 در تهران متولد شد. وى تحصیلات خود را در تهران، پاریس و آمریكا باتمام رسانید و درجه‏ى فوق لیسانس دریافت كرد و به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مشاغلى را در ایران و خارج از كشور احراز نمود كه اهم آنها عبارتند از: رایزن و معاون نمایندگى ایران در سازمان ملل متحد، ریاست اداره چهارهم وزارت امور خارجه، سركنسول ایران در استانبول با سمت وزیر مختارى، مدیر كل وزارت امور خارجه، وزیر مختار و بعدا سفیر كبیر در كشور كانادا. نورالدین كیا مدت‏ها در شوراى امنیت نمایندگى ایران را عهده‏دار بود. آخرین سمت وى در وزارت امور خارجه، سفیر كبیرى ایران در ژاپن بود. وى به زبان‏هاى فرانسه و انگلیس تسلط داشت. تحقیقات و نوشتجاتى در رشته‏ى تخصصى خود دارد كه در مطبوعات ایران و نشریه‏ى یونسكو به چاپ رسیده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1285 ش در مازندران متولد شد. پدر او طاهر یكى از ثروتمندان و ملاكین درجه اول آن منطقه بود. تحصیلات مقدماتى را در زادگاه خود و دوره‏ى متوسطه را در تهران پایان داد و در 1305 وارد دانشكده‏ى افسرى شد و پس از دو سال تحصیل در آن دانشكده با درجه‏ى ستوان دومى در صنف توپخانه فارغ‏التحصیل گردید و مشغول خدمت در تیپ توپخانه شد و چندى بعد به اداره‏ى تسلیحات منتقل گردید و همراه سرهنگ اسمعیل شفائى براى خرید اسلحه مأمویت در اروپا پیدا كرد. در 1317 درجه‏ى سرگردى گرفت و براى طى دانشگاه جنگ به سوئد رفت و دوره‏ى تخصصى توپخانه و همچنین دوره‏ى ستاد و فرماندهى را در آن كشور گذرانید و پس از بازگشت به ایران در ركن دوم ستاد ارتش اشتغال بكار نمود و چندى رئیس دایره تجسس ركن دوم بود. در 1330 درجه‏ى سرتیپى گرفت و چندى ریاست ركن دوم را عهده‏دار شد ولى در 1331 در دوران مصدق بازنشسته شد و در 1332 به خدمت بازگشت و به ریاست اداره‏ى مرزبانى كل كشور منصوب شد و در سال 1335 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و بجاى سرلشكر ولى قرنى كه از كار بركنار و تحت تعقیب قرار گرفته بود، رئیس اداره دوم ستاد ارتش شد. كیا مردى تحصیلكرده و فوق‏العاده باهوش بود، به چند زبان خارجى تكلم مى‏كرد و شم اطلاعاتى او بسار قوى بود. در ریاست اداره دوم برنامه‏ى اطلاعاتى وسیعى تنظیم و به مرحله‏ى اجرا درآورد و مبارزه‏ى پنهانى او در آن سمت با تیمور بختیار رئیس ساواك زبانزد خاص و عام بود. كیا در 1339 درجه‏ى سپهبدى گرفت و داعیه‏ى ریاست ستاد را در سر مى‏پرورانید كه یكباره امریكائى‏ها در شئون ارتش تغییراتى دادند و عده‏ى زیادى از افسران از جمله ارتشبد عبدالله هدایت رئیس ستاد، سپهبد وثوق وزیر جنگ، سپهبد بختیار رئیس ساواك و سپهبد كیا و عده‏ى زیادى از امراء را از كار بركنار و بازنشسته كردند. در اردیبهشت ماه 1340 دكتر امینى به ریاست دولت انتخاب شد و مجلسین را با فرمان شاه منحل كرد و برنامه‏ى خود را مبارزه با فساد و فاسد اعلام نمود و دست به بازداشت عده‏اى زد كه از جمله عده‏اى از امراء ارتش بودند. در این گیرودار سپهبد على كیا به جرم سوءاستفاده بازداشت گردید. پس از یك سال محاكمه براى او ترتیب دادند. در دادگاه بدوى تبرئه شد و در دادگاه تجدیدنظر دو سال محكومیت یافت ولى سرانجام دیوان عالى كشور حكم صادره را شكست و او را تبرئه نمود. پرونده‏اى كه براى كیا تنظیم شده بود بسیار كوچك و مضحك بود. مثلا از بولدوزرهاى دولتى استفاده كرده یا قسمتى از زمین‏هاى بیابان را تصرف نموده و امثال آن، در حقیقت براى گوشمالى او بود. كیا پس از استخلاص از زندان با ثروت زیادى كه داشت به ملكدارى و تجارت پرداخت و بزرگترین آپارتمان را كه در آن زمان 12 طبقه بود در جاده قدیم شمیران جنب خیابان ملك دائر كرد. در همان ایامى كه دكتر اقبال لایحه‏ى از كجا آورده‏اى را به مجلس داد، شاگرد شوفرهاى باذوق شركت واحد كه نزدیك این ساختمان مى‏رسیدند، با آهنگى خوش مى‏گفتند: ایستگاه از كجا آورده‏اى!

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند احمد كیا معروف به مقتدرالدوله، در 1299 در مازندران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در دبستان ادب و ثروت و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون انجام داد و تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى ادبیات فارسى در دانشسراى عالى به پایان رسانید و در 1320 لیسانس گرفته به شغل دبیرى پرداخت. پس از اخذ لیسانس بلافاصله در دوره‏ى دكتراى زبان و ادبیات فارسى ثبت‏نام نمود و دوره‏ى مزبور را به پایان رسانید و رساله‏ى دكتراى خود را با استاد پورداود در زمینه‏ى زبان‏هاى باستانى مخصوصا زبان پهلوى، با درجه‏ى ممتاز گذرانید و دكتر در ادبیات شناخته شد. این رساله در سال 1325 به تصویب رسید و از همان تاریخ دكتر كیا به دانشیارى زبان و ادبیات باستانى ایران در دانشكده ادبیات اشتغال بكار ورزید و اولین دكتراى ادبیات بود كه به مقام استادى رسید. دكتر محمدصادق كیا غیر از زبان‏هاى باستانى در زمینه‏هاى خط شناسى و هنرهاى ایرانى و فرهنگ عامه تخصص داشت و آنها را تدریس مى‏نمود و علاوه بر تدریس در دانشكده ادبیات، در هنركده هنرهاى تزئینى نیز تدریس مى‏نمود. وى صاحب تألیفات متعددى در زمینه‏ى تخصصى خود مى‏باشد. غیر از مقام استادى دانشگاه، مدتى طولانى معاونت وزارت فرهنگ و هنر را عهده‏دار بود و زمانى نیز به ریاست فرهنگستان ایران منصوب شد. او شاعر هم بود و بسیار نیكو شعر مى‏سرود. دكتر كیا جوانترین فارغ‏التحصیل دكتراى ادبیات فارسى بود كه به مقام استادى دانشگاه رسید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

بازرگان معروف و مالك عمده ساوجبلاغ و كرج، در 1275 متولد شد و از جوانى به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. چون شم اقتصادى داشت و بخت با او یار بود، تدریجا رشد زیادى پیدا كرد و از اعیان و اشراف و ثروتمندان درجه اول ایران شد و اسم او سر زبان‏ها افتاد. در 1325 كه قوام‏السلطنه حزب دموكرات ایران را تأسیس نمود، كهبد به آن حزب پیوست و جزء محارم رهبر حزب شد و با پرداخت مبلغ قابل توجهى از منطقه‏ى ساوجبلاغ و كرج به وكالت مجلس در دوره‏ى پانزدهم انتخاب گردید. هنگام طرح اعتبار نامه‏ى او، تنى چند از وكلاء به دارائى او چشم داشتند و براى تصویب اعتبارنامه‏اش از او حق و حساب مى‏خواستند ولى او چون ارباب را دیده بود، اعتنائى به آنها نكرد. آنها نیز جوسازى كردند و اعتبارنامه‏ى او را رد نمودند. دستور انتخابات آن منطقه مجددا صادر شد. این بار هم كهبد بلامعارض انتخاب گردید و تمام جوانب كار را رعایت كرد و اعتبارنامه‏اش به تصویب رسید. در دوره‏ى شانزدهم نیز از همان منطقه به وكالت انتخاب شد. در دوره‏ى هفدهم نیز وكیل مردم كرج بود. وقتى اختلاف سلیقه بین دكتر محمد مصدق و آیت‏الله كاشانى در آن زمان بوجود آمد، وكلاء مجلس هفدهم به دو دسته شدند. عده‏اى به مصدق پیوستند و تعداد كمى هم دور كاشانى جمع شدند. كهبد از آنهائى بود كه با مصدق بیعت كرد و موقعیت خود را براى دوره‏هاى بعد تثبیت نمود. ولى در مرداد 1332 ورق برگشت. مصدق و مصدقیان خانه‏نشین شدند. بهاءالدین كهبد هم به سوراخى خزید ولى مأمورین او را پیدا كردند. چندى بازداشت بود تا آزاد شد ولى بى سروصدا به كار تجارت و ملكدارى پرداخت. پس از مدتى دو بار سر از لاك بیرون كشید و به واسطه‏ى شامه‏ى قوى كه داشت، تشخیص داد كه قدرت دست كیست. سرانجام سراغ شریف امامى رفت و او را شریك خود ساخت و در كرج به شهرك سازى كه مد روز شده بود، پرداختند و از این رهگذر ثروت خود را چند برابر نمودند. ملارد كرج به صورت شهركى درآمد و زمین‏هائى كه به هكتارى یك تومان خریدارى شده بود، تا مترى ده هزار تومان فروش رفت. روى هم رفته مرد بدى نبود، از خیرات و مبرات كوتاهى نمى‏كرد و واجبات شرعى خود را هم انجام مى‏داد. بهاءالدین كهبد بعد از انقلاب اسلامى بازداشت و به زندان افتاد. پس از چند ماهى كه از زندان او گذشت با قرار وثیقه آزاد شد و به اروپا رفت و بازنگشت و در سال 1361 در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1300، اهل كردستان. دانشكده‏ى حقوق تهران را به پایان رسانید و بعد درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت نمود. كار اصلى او وكالت دادگسترى بود، ولى سوداى سیاست در سر داشت. در 1326 كه حزب وحدت ایران در تهران تشكیل شد، به آن حزب پیوست و امتیاز روزنامه‏اى به نام كوه نور را گرفت كه ارگان آن حزب شد. بعد از انتخابات دوره‏ى پانزدهم، حزب و روزنامه هر دو از بین رفتند. در 1329 هفته‏نامه‏اى به نام سحر در تهران دائر كرد و سال‏ها انتشار داد. در بین مطبوعات آن روز نشریه‏ى نسبتاً آبرومند و خوبى به حساب مى‏آمد. مخصوصاً خود او در تهیه و تنظیم اخبار شخصاً دقت مى‏نمود. نوشته‏هایش مستدل، ولى همیشه نیش‏دار بود. كمتر از كسى تعریف مى‏كرد. در حزب مردم هم فعالیت زیادى كرد. سرانجام در دوره‏ى بیست و دوم نماینده‏ى مهاباد شد، ولى هرچه تلاش كرد به مقام‏هائى كه مى‏خواست نرسید؛ حتى نشریه‏ى سحر را هم از او گرفتند. نمایندگى مجلس به كار وكالت او در دادگسترى لطمه‏ى فراوان زد. در اواخر عمر در یكى دو سازمان مشاورت حقوقى داشت. در 1356 در اثر سرطان در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

واعظ، مشروطه‏خواه، نماینده‏ى مجلس، سیاست‏باز حرفه‏اى، عوامفریب، معروف به صدرالعلماء، فرزند آسید خلیل واعظ، متولد 1253. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در یزد به حوزه‏ى علمیه‏ى اصفهان و تهران وارد شد و تحصیلات خود را تا درجه‏ى اجتهاد انجام داد و در زمره‏ى وعاظ درآمد. در مشروطیت به مشروطه‏طلبان پیوست و چون از نطق و بیان بهره‏ى كافى داشت، مورد توجه واقع شد. پس از به توپ بستن مجلس، محمدعلى میرزا دستور بازداشت او را صادر كرد و او را به باغشاه بردند و در غل و زنجیر كشیدند تا در اثر اقدامات صدرالاشراف آزاد شد. در دوره‏ى دوم از خراسان به وكالت مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى چهارم از طرف مردم شیراز به مجلس رفت. در این دوره كه مقدمات انقراض قاجاریه فراهم مى‏شد، با شامه‏ى سیاسى راه آینده‏ى خود را تشخیص داد و با دار و دسته‏ى سردارسپه مناسبات نزدیك پیدا كرد و جزء تعزیه گردانان سیاسى شد. در دوره‏ى پنجم از طرف ایلات خمسه به مجلس راه یافت. ضیاءالواعظین وكیل ایل قشقائى در مجلس با اعتبارنامه‏ى او مخالفت كرد و گفت این شخص اهل اردكان است، یك روز از خراسان وكیل شد، دوره‏ى قبل خود را شیرازى معرفى نمود و از شیراز سر درآورد و حالا مى‏بینیم در این دوره از طرف ایلات خمسه به مجلس راه پیدا كرده است. ولى گوش كسى به این حرف‏ها بدهكار نبود و سید در وكالت مجلس مستقر شد و براى سلطنت پهلوى و انقراض ایل قاجار یقه‏درانى كرد. به پاداش خدمات صادقانه‏ى خود، در ادوار ششم و هفتم نماینده‏ى شیراز در مجلس شد، ولى چون زیاد متوقع بود و حساب كار قدرى از دستش خارج شده بود، چند سالى از وكالت محروم گردید؛ تا وقتى كه به خود آمد و بار دیگر با كانون‏هاى قدرت هماهنگ شد و مجدداًً در ادوار دوازدهم و سیزدهم از كاشان انتخاب گردید. بعد از استعفاى رضاشاه، هنوز شاه از دروازه‏ى تهران خارج نشده بود كه براى بدست آوردن وجهه بین مردم و اغفال آنها علیه رضاشاه سخن گفت و جمله‏ى معروف «الخیر فى ما وقع» را ادا نمود. طوفان خشم و غضب رضاخان از سخنان او بلند شد و به روایات موثق تا آخرین دقیقه‏اى كه ایران را ترك مى‏كرد، به سید یعقوب انوار ناسزا مى‏گفت. سید بعد از دوره‏ى سیزدهم دیگر به مجلس راه نیافت. براى تقرب به دربار محمدرضا پهلوى و راه یافتن به دولت خدمات خود را نسبت به رضاشاه در جراید انعكاس داد، ولى دیگر حربه‏اش مؤثر نیفتاد و نتوانست به منصبى برسد. سنش نیز از هفتاد گذشت و از صحنه‏ى سیاسى به كلى بیرون رفت. از او ثروت نسبتاً هنگفتى بجا ماند. على‏رغم این پدر، پسرش سید عبداللَّه انوار عمر خود را وقف خدمات علمى كرده است. بدون تردید وى یكى از بهترین نسخه‏شناسان و یكى از بزرگترین كتاب‏شناسان ایران است. دخترش خانم فرشته‏ى انوار سال‏ها در دانشگاه تهران به خدمت كتابدارى مشغول بود و بعضى از دروس كتابدارى را نیز در دانشگاه تدریس مى‏نمود. وفات انوار در سال 1334 اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

تكنوكرات، دیپلمات، سفیر، وزیر، مدیرعامل شركت نفت. متولد 1306 در كرمانشاه. پدرش در بانك ملى سمت تحویلدارى داشت و با درآمد ناچیز خود خانواده را به سختى اداره مى‏كرد. مدتى در شیراز و زمانى در اصفهان خدمت مى‏كرد. فرزند ارشد خود را به مدرسه‏ى آمریكائى‏ها در اصفهان فرستاد. پس از اخذ دیپلم عازم آمریكا شد و بعد از ثبت نام در یكى از دانشگاه‏ها به شغل عكاسى و خبرنگارى پرداخت. براى مطبوعات محلى خبر و عكس تهیه مى‏كرد و از این راه زندگى خود را مى‏گذرانید. چند سالى كه در آمریكا بود ظاهراً در رشته‏ى اقتصاد و بازرگانى تحصیل مى‏كرد. وارد تهران كه شد به بخش خصوصى رفت و در دستگاه جعفر اخوان بازرگان معروف آن زمان مشغول كار شد. در 1334 به نمایندگى تجارتخانه‏ى اخوان كه دفترى در ژاپن دایر كرده بود به توكیو رفت و همسر ژاپنى اختیار نمود و زبان ژاپنى یاد گرفت. ضمناً از مراكز دیدنى ژاپن بازدید كرد و براى كسانى كه به ژاپن مى‏رفتند وسیله و راهنماى خیلى خوبى بود. استعداد، هوش و زرنگى فوق‏العاده‏اش موجب شد مورد توجه سفارت ایران در ژاپن قرار گیرد. غلام‏عباس آرام وقتى كه سفیر ایران در ژاپن شد، او را به عنوان عضو محلى استخدام كرد. بعد وابسته‏ى اقتصادى سفارتخانه شد و تدریجاً با سفیر الفت و نزدیكى پیدا نمود. در آن ایام حاج محمد نمازى بازرگان نیكوكار شیراز مشغول مذاكره و خرید ماشین‏هاى نساجى براى یك كارخانه‏ى بزرگ در ایران بود. گوشه‏اى از این كار به انصارى سپرده شد و او با درایت و جدیت تمام كارها را انجام داد و چندین متخصص ژاپنى به ایران فرستاد. پس از نصب و بكار افتادن كارخانه تعدادى از سهام كارخانه را بلاعوض به او بخشیدند و مدیریت كارخانه را هم به او سپردند. در مقام مدیریت كارخانه كه به نام شركت ریسندگى و بافندگى فخرایران نمازى معروف بود، او عضو اتاق بازرگانى و صنایع و معادن گردید و در محافل اقتصادى و تجارتى تهران اسم و رسمى پیدا كرد. در 1340 در حكومت دكتر على امینى، از طرف جهانگیر آموزگار وزیر بازرگانى، به معاونت آن وزارتخانه منصوب گردید، ولى مجدداًً به كارخانه بازگشت و اكثریت سهام كارخانه را خریدارى نمود. غلام‏عباس آرام وزیر امور خارجه‏ى آن روز یك مأموریت كوتاه سیاسى به او سپرد و او را به عنوان سفیر فوق‏العاده و موقت به كشورهاى آفریقائى فرستاد. این مأموریت دو ماه طول كشید و گزارش تنظیمى او مورد توجه مقامات ایران قرار گرفت. در 1344 سفارت ایران در پاكستان به او سپرده شد. در همان ایام جنگ هند و پاكستان آغاز گردید و او در این جریان نقش اساسى بر عهده گرفت و واسطه‏ى مذاكرات بین ایوب خان و شاه شد و هفته‏اى دو بار با هواپیماى مخصوص به تهران وارد مى‏شد و مستقیماً با شاه ملاقات و آخرین اطلاعات مربوط به اوضاع جنگ را گزارش مى‏كرد و پیغام‏هاى محرمانه‏ى ایوب‏خان رئیس‏جمهور پاكستان را به شاه بازگو مى‏نمود. در 1345 به تهران احضار شد و به وزارت اطلاعات منصوب گردید. چند ماهى در آن سمت بود كه به سمت سفیركبیرى ایران به آمریكا اعزام گردید. قریب دو سال در آمریكا اقامت داشت. در 1348 به تهران احضار شد و به جاى دكتر عالیخانى به وزارت اقتصاد منصوب گردید. پنج سال در این سمت باقى بود تا اینكه در 1353 از ادغام وزارت دارائى و اقتصاد، وزارت امور اقتصادى و دارائى به وجود آمد و انصارى در رأس آن وزارتخانه قرار گرفت. در 1356 به جاى دكتر منوچهر اقبال مدیرعامل و رئیس شركت ملى نفت شد و تا نیمه‏هاى 1357 در آن سمت قرار داشت. روى هم رفته چهره‏اى جالب و در عین حال مرموز بود. هوش و ذكاوت داشت. بذال و دست و دل باز بود. ثروت زیادى اندوخت. در همه حال تاجر بود. از فروش سهام خود در كارخانه‏ى فخرایران نمازى چهارصد میلیون تومان بدست آورد كه همه را به آمریكا فرستاد. با سیاست آمریكا هماهنگى كامل داشت. در سمت سفارت خود در آمریكا، دوستان مؤثرى براى حمایت از خود تدارك دید. از 1352 داعیه‏ى نخست‏وزیرى داشت و از این لحاظ بین او و دوست دیرینش جمشید آموزگار اختلاف افتاد. ابتدا پنهانى و بعد آشكارا انتقادهاى شدیدى از هم مى‏كردند. آموزگار انصارى را متهم به سوء استفاده و انصارى آموزگار را متهم به تلخى و ندانم‏كارى مى‏كرد. از آن تاریخ دو دشمن بودند كه در جلسات هیئت دولت رودرروى یكدیگر قرار مى‏گرفتند. در 1356 كه شاه زیر فشارهاى خارجى و داخلى ناچار شد خود را با طرح كارتر هماهنگ كند و در ایران فضاى باز سیاسى برقرار سازد، دو نفر كاندیداى اجراى این برنامه بودند. در همان ایام ویلاى انصارى در جنوب فرانسه و خانه‏اش در تهران گلباران شد. همه او را نخست‏وزیر آینده‏ى ایران مى‏دانستند، ولى در لحظات آخر جمشید آموزگار بر رقیب خود فائق آمد و انصارى در كابینه‏ى آموزگار ناگزیر همان سمت سابق را عهده‏دار گردید. آموزگار از عضویت او در كابینه رضایت نداشت، اما مرگ ناگهانى دكتر منوچهر اقبال مشكل او را خیلى زود حل كرد و انصارى به مدیرعاملى شركت ملى نفت منصوب گردید. انصارى در عین حال كه در كار ادارى دیكتاتور و سخت‏گیر بود، از كمك و مساعدت مالى به كارمندان و محتاجان خوددارى نمى‏كرد. پاداش و اضافه‏كار و انعام مرتباً با فشار او پرداخت مى‏شد. برخلاف جمشید آموزگار كه دست خشك بود و حساسیت خاصى در مورد استفاده از اتومبیل‏هاى دولتى در روزهاى تعطیل داشت، او معتقد بود كه اتومبیل‏هاى دولتى در روزهاى تعطیل باید مورد استفاده‏ى خانواده‏ى كارمندان قرار گیرد. وقتى در سمت وزیر اطلاعات دستور داد در نوروز به كارمندان سه ماه پاداش بدهند و مدیر مالى متعذر به نداشتن بودجه شد، از حساب شخصى خود چند میلیون تومان پرداخت. هوشنگ انصارى دو همسر انتخاب كرد؛ همسر اولش ژاپنى بود و پس از چندى از وى متاركه كرد. زمانى كه وزیر اطلاعات بود با خانم مریم پناهى منشى وزیر امور خارجه ازدواج نمود. در هر حال او از دوستان و دوستداران آمریكا بود و در اجراى سیاست آنها در ایران تلاش بسیار مى‏كرد. بزرگترین قرار داد را در تاریخ اقتصادى آمریكا او با هنرى كیسینجر بست. به قرار اطلاع قسمتى از دارائى و موجودى‏هاى نقدى شاه به نام وى بوده است.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرلشكر محمود انصارى (امیراقتدار)، متولد 1287 در تهران. فارغ‏التحصیل دانشكده‏ى افسرى تهران و دانشكده‏ى افسرى فرانسه در رشته‏ى راه‏سازى و ساختمان. پس از ارتقاء به درجه‏ى افسرى به هنگام تأسیس راه‏آهن به آن مؤسسه منتقل شد. مدتى ریاست راه‏آهن جنوب با او بود سپس به ریاست راه‏آهن تهران رسید. در 1322 به جرم طرفدارى از آلمان‏ها از طرف متفقین بازداشت شد و قریب یك سال در زندان متفقین در اراك به سر برد. پس از استخلاص از زندان به ریاست دفتر ستاد ارتش منصوب گردید و از دوستان و نزدیكان رزم‏آرا شد. در 1329 به درجه‏ى سرتیپى ارتقاء درجه یافت و در همان سال كه رزم‏آرا به ریاست دولت رسید، او را در رأس راه‏آهن دولتى ایران قرار داد. در 1334 با احراز درجه‏ى سرلشكرى در كابینه‏ى حسین علاء وزیر راه شد. در كابینه‏ى دكتر اقبال كه سه سال و نیم طول كشید همان سمت را داشت. در كابینه‏ى شریف‏امامى همچنان وزیر راه بود. در اوخر حكومت شریف‏امامى جاى خود را به مهندس بهنیا داد و از دولت خارج شد. در 1375 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از فارغ‏التحصیلان مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله. در 1300 براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا اعزام شد و از دانشگاه فونتن‏بلوى پاریس در رسته‏ى توپخانه تخصص گرفت. بعد از مراجعت به ایران پس از طى درجات نظامى به ریاست ستاد لشكر اول منصوب شد. پس از آن فرمانده تیپ توپخانه گردید. در این سمت بین او كه افسرى تحصیلكرده بود و فرمانده‏اش سرلشكر بوذرجمهرى كه افسرى بى‏سواد بود مناقشاتى درگرفت. بوذرجمهرى از او به رضاشاه شكایت برد و وى را متهم كرد كه خیالاتى در سر دارد و ممكن است وجود او در ارتش خطراتى به بار آورد. شاه كه به این مسائل حساسیت كامل داشت، دستور داد وى را منعزل و از ارتش اخراج نمودند. او بلافاصله در چهارراه حسن‏آباد، ضلع شمال شرقى، مغازه‏ى خواروبارفروشى دائر كرد و به سبك سوپرماركت‏هاى فرانسه كالاهاى مورد نیاز مردم را تدارك مى‏دید. بعد از شهریور 1320 كه اوضاع دگرگون شد، به ارتش دعوت شد و به او درجه‏ى سرتیپى دادند. ابتدا مدیر دروس دانشگاه جنگ، سپس رئیس ركن سوم ستاد ارتش و بعد معاونت ستاد را عهده‏دار گردید. مدتى كوتاه نیز فرمانده دانشكده‏ى افسرى بود. مجدداًً به معاونت اول ستاد ارتش منصوب شد و سال‏ها در آن سمت انجام وظیفه مى‏كرد. چندى نیز فرماندار نظامى و رئیس توپخانه‏ى ارتش و معاون وزارت جنگ بود. چون نتوانست با رزم‏آرا در ارتش همكارى كند، بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرهنگ محمدحسین خان، متولد 1304. پس از خاتمه‏ى تحصیلات متوسطه در ایران و طى دانشكده‏ى كشاورزى كرج به آمریكا رفت و در رشته‏ى كشاورزى از دانشگاه یوتا درجه‏ى مهندسى گرفت. سپس به ایران بازگشت و در اصل 4 مشغول خدمت شد و به معاونت وارن رئیس اصل 4 منصوب گردید. در 1335 خزانه‏دار كل كشور شد و پس از مدتى كوتاه معاونت وزارت دارائى نیز ضمیمه‏ى كار او گردید. در 1338 در كابینه‏ى دكتر منوچهر اقبال به وزارت كار رسید و تا پایان حكومت اقبال در آن سمت باقى ماند. در 1340 به ریاست سازمان آب و برق خوزستان منصوب شد و در حكومت حسنعلى منصور استاندارى خوزستان نیز ضمیمه‏ى كار او شد. در 1345 در ترمیم كابینه‏ى امیرعباس هویدا به جاى جواد صدر كه به وزارت دادگسترى معرفى گردید، وزیر كشور شد و انتخابات دوره‏ى بیست و دوم قانونگذارى در زمان او انجام گرفت. مانند تمام وزراى كشور در ادوار اختناق و سركوب در امر انتخابات مداخله كرد و به تعویض صندوق‏ها پرداخت و دوستان خود را به سنا و مجلس شوراى ملى فرستاد. در 1348 از كابینه خارج شد، پس از چندى قائم‏مقام اشرف پهلوى و مدیرعامل سازمان شاهنشاهى گردید. مدتها براى ورود مجدد به صحنه‏ى سیاسى و اشغال مقام نخست‏وزیرى تلاش كرد. چون نتیجه نگرفت به جمع مال و منال پرداخت و از موقعیت‏هائى كه در اختیار داشت به حداكثر بهره‏گیرى كرد. با خانواده‏ى امیرسلیمانى وصلت نمود و دختر مهندس علیرضا امیرسلیمانى فرزند مشیرالسلطنه را به زنى گرفت. روى هم رفته مرد بدى نبود. مدیریت داشت و به زیردستان مساعدت مالى مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سید محمد انتظام‏السلطنه، متولد 1277. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى حقوق و علوم سیاسى انجام داد و در 1298 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. در طول خدمت مشاغل مهمى مانند نایب سفارت لندن و برن و ریاست اداره‏ى سوم سیاسى را طى كرد و در 1318 به ریاست تشریفات دربار رسید. بعد از شهریور 1320 در كابینه‏هاى زودگذر سهیلى و قوام و ساعد به ترتیب وزیر بهدارى، وزیر پست و تلگراف و تلفن، و وزیر راه و سرانجام براى مدتى كوتاه وزیر امور خارجه بود. پس از كنار رفتن از كابینه به سفارت ایران در پاریس مأمور شد و سپس به مقام سفارت كبراى ایران در واشنگتن رسید و مدتها در این سمت باقى ماند. مدتى هم سفیر ایران در لندن بود. انتظام مدتها نیز رئیس مجمع عمومى سازمان ملل متحد بود. در این سمت شهرت بین‏المللى یافت. مهمترین مأموریتهاى بین‏المللى او عبارت است از: نمایندگى ایران در كنفرانس سانفرانسیسكو، در كمیته‏ى اجرائى كمیسیون مقدماتى سازمان ملل متحد در لندن، ریاست اتحادیه‏ى طرفداران ملل متحد، نمایندگى ایران در شوراى امنیت و كمیسیون خلع سلاح. بارها ریاست هیئت نمایندگى ایران را در مجمع عمومى سازمان ملل متحد عهده‏دار بوده است. انتظام پس از مأموریت پاریس به تهران آمد و بازنشسته شد. در مأموریتهاى خود بسیار سرشناس بود. مخصوصاً شیك‏پوشى او در محافل مختلف دنیا ضرب‏المثل بود. در تمام عمر همسرى انتخاب ننمود و پس از بازنشستگى نیز به دنبال كارى نرفت. در سن 83 سالگى در تهران درگذشت. او به مدت نیم قرن در صحنه‏ى سیاست خارجى ایران فعالیت مى‏كرد. در 1341 در كابینه‏ى اسداللَّه علم مدتى وزیر مشاور بود.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

محقق، شاعر، مؤلف. تولد: 1295، سارى. درگذشت: 9 اردیبهشت 1368، تهران. احسان طبرى، فرزند فخر طبرى ملقب به فخرالعارفین، در شش سالگى به مكتب سید عبدالمجید رفت و قرآن را تعلیم گرفت و خواندن و نوشتن آموخت. نصاب‏الصبیان و كتاب‏هاى جودى و جوهرى را نیز خواند. در هفت سالگى به مدرسه‏ى احمدیه رفت و پس از پایان دوره‏ى ابتدایى به علت تبعید پدرش به تهران به اتفاق مادرش به آن شهر عزیمت كرد و دوره‏ى دبیرستان را هم به انجام رسانید، آنگاه به دانشكده‏ى حقوق راه یافت و فارغ‏التحصیل شد. در خلال تحصیل در دانشكده‏ى حقوق به فراگرفتن علوم ادبیه و عربیه پرداخت و در مدرسه‏ى سپهسالار نزد اساتید كسب دانش كرد و با فلسفه و علوم عقلى نیز آشنایى یافت. در سنین جوانى به سبب آشنایى با تقى ارانى به ماركسیسم گروید و در سال 1316 همراه با 52 تن دیگر به زندان رضاشاه افتاد و همزمان با تبعید رضا شاه به جزیره موریس، از زندان رهایى یافت، سپس در فعالیت‏هاى حزب توده شركت داشت، مدتى سردبیرى روزنامه‏ى (رهبر) به صاحب امتیازى ایرج اسكندر را در تهران به عهده داشت (11 بهمن 13 -1322 آذر 1325)؛ پس از چندى به اراك تبعید شد و در سال 1325 در كنگره‏ى نویسندگان در تهران شركت كرد. در پس ترور نافرجام شاه در سال 1327 و اعلام غیر قانونى بودن حزب توده، در سال 1328 به اعدام محكوم شد، ناگزیر از ایران خارج شد و به اتحاد جماهیر شوروى گریخت و در آكادمى مسكو به تحصیل پرداخت و فارغ‏التحصیل گردید و به مقام استادى رسید، در این مدت وى در رادیو مسكو كار مى‏كرد و سرانجام پس از نه سال فعالیت در این كشور به آلمان شرقى رفت و در شهر لایبزیك اقامت گزید. در برلین دوره‏ى آكادمى علوم اجتماعى را گذراندن و به دریافت مقام علمى «دكتر هانیل» در فلسفه دست یافت و سال‏ها در دانشگاه‏هاى آلمان به تدریس اشتغال داشت. وى با زبان‏هاى عربى و پهلوى و روسى و آلمانى و انگلیسى و فرانسوى و تركى آذرى و تركى اسلامبولى آشنایى داشت و در تخصش در زمینه‏ى تاریخ فلسفه و ادبیات بود. در سال 1357 همزمان با اوج‏گیرى قیام مردم و انقلاب اسلامى به ایران آمد و فعالیت‏هاى سیاسى خود را با بازگشایى حزب توده از سر گرفت. در سال 1362 بنا به تشخیص مصادر امور، فعالیت حزب توده مغایر مصالح جمهورى اسلامى شناخته و به اتفاق كادر رهبرى حزب دستگیر و زندانى شد. وى در زندان به اشتباهات خود و حزب اعتراف كرد و كتاب كژراهه (خرداد 1366) را در این زمینه نوشت. احسان طبرى در روزهاى پایانى عمر خود نیز مشغول به نگارش اثرى موسوم به آورندگان اندیشه‏ى خطا بود كه حاوى كنكاشى است در اندیشه‏هاى احمد كسروى، صادق هدایت و سید حسن تقى‏زاده اما این امر با بسته شدن كتاب عمر وى به سبب نارسایى كلیوى در سال 1368 به انجام نرسید و نیمه تمام ماند. احسان طبرى همچنین به داستان نویسى نیز مى‏پرداخت. افسانه‏هاى تمثیلى وى با نثر شبه كلاسیك آن و با استفاده از اساطیر ایرانى و اروپایى در خدمت تبلیغ مرام سیاسى خاصى است. از جمله داستان‏هاى او مى‏توان به این عنوان‏ها اشاره كرد: شكنجه و امید (1326)؛ مجموعه‏اى از قطعات ادبى او و در دوزخ (1327)؛ خدایان از بند رسته (با امضاى طباطبا كه ظاهرا از اوست، 1331)؛ حماسه‏ى گئومات (چاپ شده در كشورهاى اروپایى شرقى، نمایشنامه تاریخى منظوم)؛ فرهاد چهارم (داستان، استكهلم، 1977 1356)؛ خانواه برومند (داستان)؛ چشمان قهرمان باز است (مجموعه داستان)؛ پنجامه (مجموعه داستان)، چهره خانه (داستان)؛ دهه نخستین (داستان)؛ رانده ستم (داستان). از احسان طبرى سه مجموعه شعر به نام‏هاى از میان ریگ‏ها و الماس‏ها و دریچه پاییز و در سال 1360 مجموعه شعرى به نام ترانه‏ى خوابگونه (مجموعه شعر نو) طبع و نشر كرد. علاوه بر آثار فوق مى‏توان به عنوان‏هاى دیگرى نیز اشاره نمود: آنتى دورینگ (فردریك انگلس)؛ الفباى مبارزه (استكهلم، 1977 1356)؛ انسان و پراتیك اجتماعى و رفتار فردى وى (در زمینه اخلاق)؛ ایران در دو سده‏ى واپسین (مجموعه‏اى از دو كتاب بنیاد آموزش انقلابى و بررسى‏ها درباره برخى از...، 1360)؛ برخى بررسى‏ها درباره‏ى جنبش‏ها و جهان‏بینى‏هاى اجتماعى در ایران (چاپ شده در كشورهاى اروپاى شرقى، 1970 1348)؛ برخى مسائل حاد انقلاب ایران؛ بررسى چند مسئله‏ى اجتماعى؛ بررسى‏هاى اجتماعى و تاریخى؛ بنیاد آموزش انقلابى (چاپ شده در كشورهاى اروپاى شرقى، 1971 1350)؛ جامعه ایران در دوران رضاشاه (یك تحلیل عمومى، چاپ شده در كشورهاى اروپاى شرقى، 1977 1356)؛ جامعه و جامعه شناسى؛ چهره‏ى یك انسان انقلابى (برخى از مسائیل اخلاقى و انسان‏شناسى، 1360)؛ دانش و بینش (در زمینه عرصه هاى نوین علمى)؛ درباره منطق عمل، دو مقاله درباره‏ى تبلیغات (1361)؛ دو هفته در اتحاد جماهر شوروى (با همكارى نورالدین كیانورى)؛ دوزخ شغالشاه رؤیاى چینى (1327)؛ رد تئورى همگرایى (سیاسى)؛ زایش و تكامل تئورى انقلابى؛ فروپاشى نظام سنتى و زایش سرمایه‏دارى در ایران از آغاز تمركز قاجار تا آستانه‏ى انقلاب مشروطیت (چاپ شده در كشورهاى اروپاى شرقى، 1975 1354)؛ سفر جادو؛ سیماى یك انقلابى؛ شناخت و سنجش ماركسیسم (1368)؛ شمه‏اى درباره‏ى شناخت ایران و جهان؛ گفتگو با یك روشنفكر مأیوس (نمایشنامه)؛ نوشته‏هاى فلسفى و اجتماعى. (1368 -1295 ق)، استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم و شاعر. در سارى به دنیا آمد. قبل از هفت سالگى به یادیگرى علوم دینى پرداخت. دوران دبستان را در سارى گذراند. بعد از تبعید پدرش به تهران، او نیز به تهران آمد و دوره دبیرستان را به انجام رسانید، آن‏گاه به دانشكده حقوق رفت و فارغ‏التحصیل شد. وى در همان وقت به فراگرفتن علوم ادبى و عربى پرداخت و در مدرسه‏ى سپهسالار نزد استادان فن كسب دانش كرد و با فلسفه و علوم عقلى نیز آشنایى كامل یافت. در 1316 ش به همراه گروه پنجاه و سه نفر یاران دكتر تقى آرانى زندانى شد. بعد از آزادى به حزب توده پیوست و از برجسته‏ترین اعضاى آن حزب شد. وى به علت تبلیغات كموینستى از جانب رژیم پهلوى به اعدام محكوم شد و ناگزیر به شوروى پناه برد و در آنجا به تحصیل پرداخت. پس از آن به برلین رفت و در آنجا موفق به كسب دكتراى فلسفه شد و سالها در دانشگاههاى آلمان به تدریس پرداخت. وى به زبانهاى روسى، آلمانى، انگلیسى، فرانسه و تركى تسلط كافى داشت. بع داز انقلاب بهمن 1357 به ایران بازگشت. در 1362 دستگیر و زندانى شد. احسان طبرى از بزرگترین نظریه‏پردازان ماركسیسم در ایران و جهان بود. از حافظه و استعداد شگرف برخوردار بود، و در زمینه‏ى شعر كلاسیك و نو و داستان و رمان و تحقیقات فلسفى و بررسیهاى لغوى و فرهنگ عامیانه و مسایل سیاسى و اجتماعى اطلاعات عمیقى داشت. از آثار وى: «فروپاشى نظام سنتى و زایش سرمایه‏دارى »؛ «شناخت و سنجش ماركسیسم»؛ «خانواده برومند»؛ «روشنفكر مأیوس»؛«زایش و تكامل تئورى انقلابى»؛ «رانده‏ى ستم»؛ «دهه نخستین»؛ «كژراهه»؛ «حماسه گئومات»؛ «از میان ریگها و الماسها»، مجموعه‏ى شعر؛ «ترانه خوابگونه»، مجموعه‏ى شعر؛ «آنتى دورینگ»، ترجمه؛ «شكنجه و امید»؛ «در دوزخ»؛ «رویاى چینى».[1]

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

نام و نسب- نام این پادشاه در فرس باستان ارته خشثره Artaxshathra، در ترجمه‏ى بابلى كتیبه‏ها ارته خشت‏سو Artaxshatsu، به عیلامى ارته خچرچه Artaxacharcha، به مصرى ارته خسش Artaxasash، و در كتاب هرودوت ارتاكسرك سس Artaxerxes، در كتاب كتنزیاس ارتكسرك سس Artoxerxes، و در پلوتارك ارتاكسرك سس و ماك روخیر Makroxir آمده كه لفظ اخیر به معنى درازدست است، در تورات نام اوته خشثتا Artoxshatha، و در آثار الباقیه‏ى ابوریحان بیرونى اردشیر كى‏اردشیر بهمن ارطحشتت اول و اردشیر اخشورش الملقب به مقروشیر اى طویل‏الیدین، و در مروج‏الذهب مسعودى بهمن بن اسفندیار و در شهرستانى بهمن بن دارا، و در ثعالبى (غرر اخبار ملوك‏الفرس و سیرهم) بهمن بن اسفندیار و در كتاب حمزه‏ى اصفهانى كى‏اردشیر بن اسفندیار بن گشتاسب و یسمى بهمن ایضا، و در كامل ابن‏اثیر بهمن بن اسفندیار و اردشیر بن بهمن، و در مختصرالدول ابن عبرى ارطحتست الطویل‏الیدین آمده است. پلوتارك نوشته است كه دست راست او از دست چپ درازتر بوده، نولد كه آلمانى گوید: نخستین كسى كه این لقب را براى او ذكر كرده است دى‏نن Dinon بوده، و مورخان دیگر یونان از او نقل كرده‏اند. دى‏نن این لقب را به معنى بسط ید یا اقتدار استعمال كرده است. ولى بعدها یونانیان آن را به معنى تحت‏اللفظى فهمیده‏اند. استرابن داریوش اول را دراز دست نوشته و گوید كه دستهاى او در هنگام ایستادن به زانویش مى‏رسیده است. این شاه پسر خشایارشا بود و مادرش را یونانیان آمس‏تریس Ames tris دختر اتانس (هوتانه) از یكى از هفت خانواده‏ى پارسى نوشته‏اند. اردشیر چهار برادر داشت: داریوش و ویشتاسب برادران بزرگتر او بودند. كشته شدن اردوان- پس از كشته شدن خشایارشا، اردوان خواست شاهزاده‏اى را به تخت بنشاند، كه جوان و بى‏تجربه باشد از اینرو به همدستى مهرداد خواجه، اردشیر را كه بسیار جوان بود به پادشاهى نشاند (464 ق.م). و برادر بزرگش داریوش را متهم به قتل خشایارشا نمود و به دستور شاه جوان او را بكشت و تا هفت ماه اختیارات در حقیقت به دست اردوان بود. چنانكه در بعضى از تواریخ هم اردوان را در شمار پادشاهان هخامنشى شمرده‏اند. تا اینكه درصدد قتل پادشاه جوان افتاد و در اینكار كامیاب نشد و توطئه كشف شد. و بغابوخش (مكابیز) شوهر خواهر شاه، اردشیر را از آن خطر آگاه كرد، اردشیر دستور داد كه اردوان و مهرداد خواجه را كه قاتل پدر او و در پى قتل او بودند به هلاكت رسانیدند. طغیان ویشتاسب. پس از قتل اردوان اردشیر به برادر بزرگتر خود ویشتاسب كه در باختر علم طغیان برافراشته بود پرداخت و شخصا با سپاهى به جنگ ویشتاسب رفت. و او را در سال 463 ق.م به كلى مغلوب ساخت این پیروزى پادشاهى اردشیر را بر هر ایرانى مسلم كرد. اردشیر در بابل سیاست پدر را تعقیب كرد و زمینهاى آن ایالت را میان ایرانیان تقسیم نمود. قضات منحصراً پارسى بودند و همه ادارات به دست پارسى‏ها اداره مى‏شد. و هیأت مغان در آنجا اهمیتى یافتند. سكنه‏ى محلى در زیر بار مالیاتها خرد شدند.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

نام و نسب- نام این شاه در فرس باستان خشیارشا Xshiarsha، و به شوشى خشرشا Xsharsho و در نسخه‏ى بابلى كتیبه‏هاى هخامنشى خشى‏یرشى Xshiarshi و در یكى از استوانه‏هاى بابل خرشااى‏شیا Xarshaishia، و به مصرى خشى‏یرشا Xshiarsha، و در تورات اخشورش Axshaverosh، و در كتب مورخان یونان كسركسیس Xerxes، و در آثارالباقیه‏ى ابوریحان در فهرست ملوك كلدانى احشیروش Ahshirosh، و در فهرست ملوك كبار فارس (ص 111) اخش‏ویرش Axshverosh بن دارا و هو خسروالاول و در طبرى اخش و روش بن كیرش بن جاماسپ و در مختصرالدول ابن العبرى اخشیروش بن داریوش، و در زبانهاى اروپائى كزرك سس Xerxes، و گاهى كرسس Xerces آمده است. و در تاریخ مورخان اسلامى و داستانهاى باستانى نام این شاه به كلى فراموش شده است. خشیارشا پسر داریوش اول از زن او آتس‏سا Atossa دختر كوروش بزرگ بود، و در 35 سالگى به تخت نشست (486 ق.م). (پب.، شاه دلیر) خشیارشاى اول. شاهنشاه هخامنشى. (جل. 486- مقت. 465 ق.م.) پسر و جانشین داریوش بزرگ، مادر وى «آتوسا» دختر كورش است. خشیارشا به هنگام جلوس 34 سال داشت. وى به خوشگذرانى و عیاشى و تندخواى مشهور است. این پادشاه سركوبى یونانیان را بر خود واجب دانست و پس از گذشتن سپاه ایران از داردانل (هلس پونت) وارد خاك یونان شد. «لئونیداس» سردار یونانى با هفت هزار تن مأمور تنگه ترموپیل گردید. ایرانیان از آن تنگه گذشتند و سیصد اسپارتى كه به طور اجبار در آن تنگه بودند تا آخرین تن كشته شدند. ایرانیان پس از عبور از تنگه به طرف آتن رفتند و چون یونانیان در زمان داریوش «سارد» را آتش زده بودند ایرانیان هم براى انتقام، پس از فتح آتن ارك و معبد آتنه را آتش زدند. بعد از این فتح خشیارشا «مردونیه» را در یونان گذاشت و خود به طرف آسیا حركت كرد. تا مردونیه زنده بود استقلال یونان در معرض خطر بود ولى در جنگ «پلانه» سردار ایرانى كشته شد و یونانیان توانستند استقلال خود را محفوظ دارند. در تابستان 456 ق.م. خواجه سراى شاهنشاه با مساعدت رئیس پاسبانان سلطنتى ابتدا خشیارشا و بعد پسر ارشدش داریوش را به قتل رسانید.

نویسنده : نظرات 0 یک شنبه 11 مهر 1395  - 7:19 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا محمدتقى خان مجدالملك سینكى و برادرزاده میرزاعلى خان امین‏الدوله، در 1274 ش متولد شد. پس از رسیدن به سن تمیز، تحصیلات خود را آغاز نمود. پس از مقدمات تحصیل عالى را در ادبیات عرب و فقه و اصول و ریاضیات و حسن خط فرا گرفت و از مدرسه علوم سیاسى دانشنامه دریافت كرد و در 1296 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و كار خود را با ثباتى در اداره تحریرات روس آغاز كرد. پس از چندى نایب قنسولگرى گنجه شد. بعد همان سمت را در بادكوبه احراز كرد و بعد نایب كنسول پطروفسكى شد. از مشاغل دیگر او در ابتداى خدمت، نایب اول ژنرال قنسولگرى تفلیس بود. چندى هم در تهران در ادارات مختلف سیاسى وزارت امور خارجه كار مى‏كرد و در 1310 كنسول ایران در ازمیر و آطنه شد و قریب پنج سال در این سمت باقى ماند. از دیگر مشاغل وى كسنول استانبول و مستشارى سفارت ایران در تركیه و شوروى بود. چندى هم سركنسول ایران در قفقاز شد. مجدى در سال 1325 به مقام مدیر كلى وزارت امور خارجه رسید و چندى هم معاون آن وزارتخانه شد. بعد به سمت سفیر كبیرى ایران در اردن هاشمى منصوب شد. قریب چهار سال در آن سمت بود. بعد به تهران احضار و عضو شوراى عالى سیاسى گردید. آخرین سمت وى در وزارت امور خارجه، سفیر كبیرى ایران در كشور لهستان بود. مرحوم اسمعیل مجدى بسیره خانوادگى در حسن خط و نوشتن نامه مرتجل در وزارت امور خارجه معروف بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند شیخ‏الاسلام زنجانى در 1269 در زنجان تولد یافت. وى تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسى و عربى و فقه و اصول پایان برد و در كسوت روحانیت مالكى پربضاعت و صاحب چندین آبادى و قریه بود. در زنجان بین تمام طبقات صاحب نفوذ گردید بطورى كه هم روحانیون و اهل علم او را قبول داشتند و هم مالكین و اعیان و اشراف شهر. لذا تمام شرایط در وجودش براى نمایندگى مجلس فراهم بود. در دوره هفتم از زنجان وكیل شد و چون در آن دوره امتحان خود را خوب داد و مورد پسند واقع شد در تمام دوران رضاشاه به وكالت مجلس انتخاب مى‏گردید. در دوره چهاردهم باز وكیل شد. مجموعا 8 دوره نمایندگى داشت. بعد از نمایندگى مجلس به هنگام نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه در نخست‏وزیرى سمتى به او دادند. وفاتش در 1352 در 83 سالگى اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به فطن‏السلطنه فرزند شیخ محمد شالى از محال قزوین و متولد 1275 ش است. وى تحصیلات مقدماتى را در تهران و قزوین انجام داد و از مدرسه علوم سیاسى درجه لیسانس گرفت و وارد وزارت فوائد عامه گردید. مدتى منشى نخست‏وزیر بود و در اثر جدیت در این كار نخست‏وزیر وقت (عین‏الدوله) براى او لقب فطن‏السلطنه گرفت. در وزارت فوائد عامه مشاغل مختلفى را طى كرد و سپس داخل وزارت پیشه و هنر شد و تا معاونت آن وزارتخانه ترقى نمود. در 1317 با سمت معاون وزارتخانه مأمور خرید كارخانه ذوب‏آهن شد و به آلمان رفت ولى در اثر جنگ جهانى دوم مأموریت خود را نیمه كاره گذاشت و به ایران بازگشت و فرماندار رشت شد. در انتخابات دوره چهاردهم از طرف مردم قزوین وكیل شد و بعد از وكالت به استاندارى گیلان و مازندران رسید. در انتخابات دوره دوم سنا سناتور انتخابى قزوین بود. محمدعلى مجد مدتى از ثروتمندان درجه اول كشور بود ولى بعدا دچار مشكلات مالى گشت و تمام ثروت خود را از دست داد. وى در جوانى با دختر امیر انتصار برادرزاده محمد ولیخان سپهسالار تنكابنى ازدواج كرد. امیر انتصار از ثروتمندان بزرگ ایران بود كه یك پسر و دو دختر داشت. پسر او در جوانى درگذشت و او كه پس از مرگ پسر مكدر بود و مرگ خود را نزدیك مى‏دید تمام دارائى خود را به دامادش همین فطن‏السلطنه انتقال داد. طبق سندى كه رؤیت نمودم یكصد قطعه آبادى و متجاوز از پنج هزار قنات و چندین میلیون متر زمین به مجد انتقال یافت و او در آن روز یكى از متمولترین مردان ایران شد. تمام زمینهاى امیرآباد شمالى و زمینهاى تیغستان شمیران متعلق به او بود، ولى همه‏ى آنها تدریجا از دست رفت به طورى كه در اواخر عمر وضع خوبى نداشت و با استقراض از بانكها كار خود را جریان مى‏داد. مجد در 80 سالگى در تهران درگذشت و در مقبره‏اى كه در حیات خویش در شاهزاده حسین قزوین بنیاد نهاده بود به خاك سپرده شد. كتابى تحت عنوان گذشت زمان كه تقریبا زندگى او را روشن مى‏سازد انتشار داده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1286، فارغ‏التحصیل 1310 دانشكده‏ى افسرى. در دانشكده در صنف پیاده رتبه‏ى اول شد. پس از ورود به ارتش و گذراندن دوره‏هاى آموزشى در ایران و آمریكا، در 1330 با درجه‏ى سرتیپى به فرماندهى لشكر رضائیه منصوب گردید و مدتى نیز فرماندهى لشكر خوزستان را عهده‏دار بود. چون نمره‏ى ارزشیابى خصوصیات اخلاقى‏اش به حد نصاب نرسید، نتوانست به درجات بالاتر ارتقاء پیدا كند و بناچار بازنشسته شد. به وكالت در دادگاه‏هاى نظامى پرداخت. در 1342 كه محاكمه‏ى سران نهضت آزادى ایران در دادگاه‏هاى ارتش شروع شد، وكالت آیت‏اللَّه سید محمود طالقانى را قبول نمود. در جریان دفاع، شخصیت موكل خود را ستود و از افكار و عقاید او دفاع كرد و بازداشت و محاكمه‏ى او را خلاف قانون دانست. در همان سال كه حاج طیب رضائى میداندار پس از وقایع 15 خرداد تحت تعقیب قرار گرفت، وكالت او را در دادگاه‏هاى نظامى قبول نمود و مدافعات وى بسیار جامع و كامل بود. از جمله در مدافعات خود این جمله‏ى كنایه‏آلود را گفت كه امروز محاكمه‏اى بین بزرگ ارتشتاران فرمانده و بزرگ میدان‏داران فرمانده پیش آمده است و باید به آن رسیدگى كامل بشود تا ببینیم حق با كیست. این مطلب و مطالب دیگر بر بعضى از مقامات گران آمد كه در صدد تلافى و انتقام برآمدند. سرانجام پس از مدتى، به خصوص به جهت این گستاخى، پرونده‏اى برایش تدارك دیده شد و پاى زنى به وسط كشیده شد و سرانجام براى او محاكمه‏اى در دادگسترى ترتیب دادند و او را به سه سال زندان محكوم ساختند. پس از استخلاص از زندان، به سبب تضییقاتى كه برایش فراهم آورده بودند و محرومیت‏هائى كه دچارش ساخته بودند، به راه اعتیاد افتاد و پس از مدتى درگذشت. او از طرفداران جدى كاربرد واژه‏هاى فارسى در ارتش بود. به شاهنامه عشق مى‏ورزید و به فردوسى عنوان سپهبدى اعطاء كرد. حین‏الفوت حدود 60 سال داشت. در 1323 دو ماه حاكم نظامى تهران شد، ولى سوء رفتارى از او دیده نشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1305 ش در تبریز متولد شد. پدرش محمد بهادرى فرزند حاج كریم خان عمده‏مالك آذربایجان و نماینده‏ى مجلس بود. كریم پاشا پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه براى ادامه‏ى تحصیلات عالیه عازم آمریكا شد. ابتدا فوق لیسانس و بعد درجه‏ى دكترا در حقوق و علوم سیاسى گرفت و در 1335 به ایران بازگشت. در سال 1339 حسنعلى منصور كانون ترقى را تشكیل داد و عده‏اى از جوانان آمریكا رفته را به دور خود جمع كرد و شوراى اقتصاد را تشكیل داد. بهادرى یكى از افرادى بود كه جذب منصور گردید. در سال 1342 حزبى به نام ایران نوین در ایران شكل گرفت. رهبر حزب، منصور بود. در حزب مزبور، كریم پاشا بهادرى به عضویت شوراى مركزى حزب برگزیده شد. علاوه بر آن، ریاست اداره دبیرخانه‏ى حزب هم به او واگذار گردید. در اسفند 1343 حسنعلى منصور به نخست‏وزیرى برگزیده شد و بهادرى مدیركل دفتر نخست‏وزیر شد. امیرعباس هویدا در 1343 او را به معاونت نخست‏وزیر منصوب نمود و سرانجام در سال 1346 رئیس دفتر فرح پهلوى شد و در 1355 در آخرین ترمیم كابینه‏ى هویدا، به وزارت اطلاعات منصوب گردید. پس از سقوط كابینه‏ى امیرعباس هویدا (مرداد 1356) به آمریكا سفر نمود. وى مردى ثروتمند و خودخواه و جاه‏طلب بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1290، فرزند حاج صمصام یكى از ملاكین بزرگ آذربایجان. تحصیلات در حدود متعارف داشت. در جوانى به كار ملكدارى و كشاورزى مى‏پرداخت. بعدا داخل سیاست شد و براى اولین بار در دوره‏ى پانزدهم از تبریز به وكالت رسید و مجموعاً هفت دوره وكیل مجلس بود. در دوره‏ى چهارم سنا از تبریز سناتور شد و سه دوره سناتور انتخابى تبریز بود. در دوره‏ى هفتم سناتور انتصابى تبریز گردید. در 1356 در 64 سالگى درگذشت. سى سال تمام در قوه‏ى مقننه‏ى رژیم مشروطه‏ى ایران عضویت داشت (15 سال در مجلس شوراى ملى و 15 سال دیگر در مجلس سنا). به شهادت صورت جلسات مجلسین، در این مدت طولانى هرگز نطقى ایراد نكرد و با هیچ لایحه و دولتى مخالفت ننمود. آرام به مجلس وارد مى‏شد و آرام خارج مى‏گردید. نظیر اینگونه افراد بهترین مهره‏هاى سیاسى براى كشور بودند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به ماژور اسمعیل خان، متولد 1270 در آذربایجان. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى ژاندارمرى شد و به درجه‏ى افسرى نائل آمد. تا درجه‏ى سلطانى در آذربایجان خدمت مى‏كرد و چون ذاتاً جوان رشید، وطن‏دوست و بى‏باكى بود، مأموریت‏هاى سختى به او محول مى‏شد كه همه را به خوبى انجام مى‏داد. در جنگ بین‏الملل كه عده‏ى زیادى از رجال و معاریف مهاجرت كردند و قدرتى در مقابل روس و انگلیس تشكیل دادند، با آنها بود و درجه‏ى نایب‏دومى داشت. در 1299 وقتى كلنل محمدتقى خان پسیان به ریاست ژاندارمرى خراسان منصوب گردید، عده‏اى از افسران ژاندارمرى را برگزید و با خود به خراسان برد. اسماعیل خان بهادر كه درجه‏ى یاورى داشت. در كلیه‏ى امور امنیت منطقه قدم به قدم با كلنل همكارى داشت و ریاست انتظامات شهر مشهد با او بود. در فروردین 1300 كه از طرف سید ضیاءالدین رئیس‏الوزراء دستور توقیف و اعزام قوام‏السلطنه والى خراسان به كلنل پسیان داده شد، ماژور اسماعیل خان بهادر را مأمور اجراى دستور مركز نمود و او در روز 13 فروردین 1300 هنگامى كه والى قصد ورود به شهر را داشت، او را دستگیر و در ژاندارمرى زندانى نمود. پس از اعزام قوام‏السلطنه به تهران، ریاست ژاندارمرى سبزوار و حفاظت خط مشهد و سبزوار و فرماندارى نظامى آن منطقه به عهده‏ى وى قرار گرفت. پس از سقوط سید ضیاء و روى كار آمدن قوام‏السلطنه، روابط ژاندارمرى خراسان با دولت مركزى تیره شد و كلنل از دستورات مركز سرپیچى نمود و اختیارات آن منطقه را در دست گرفت. یك هیئت نظامى به فرماندهى كلنل گلروپ و سرتیپ حسن آقا خزاعى و قریب هزار سرباز عازم مشهد شدند تا كلنل پسیان را دستگیر نمایند. اسماعیل خان بهادر مأمور جلوگیرى از حركت این عده گردید و در شاهرود آنها را محترمانه توقیف كرد. تا فرمانده‏اش زنده بود، اجازه نداد یك نفر از آنها به سمت مشهد حركت كند. وقتى كلنل پسیان در قوچان كشته شد، دولت مركزى كفالت ایالت را موقتاً به عهده‏ى ماژور محمودخان نوذرى محول نمود. اسماعیل خان بهادر از شهادت رئیس خود بسیار خشمناك و عصبانى گردید. با افسران و ژاندارم‏هاى تحت فرماندهى خود به مشهد وارد شد و در بیرون شهر اردو زد. شبانه به مقر حكومتى رفت و ماژور محمودخان را توقیف نمود و به اردوى خود اعزام داشت. ژاندارم‏هایش در شهر دست به تظاهراتى زدند و به خونخواهى كلنل قیام نمودند. نطق‏هاى آتشین و تند بهادر همه را سخت به وحشت انداخت و قریب یك شبانه روز حكومت در دست او بود. محمودخان نوذرى در زندان با افسران اردوى اسماعیل خان از در سازش درآمد و آنها را طرفدار خود نمود. آنها به اتفاق هم به مشهد وارد شدند و مجدداً انتظامات را به نوذرى سپردند. بهادر از ترس جان خود به منزل آقازاده پسر مرحوم آخوند خراسانى پناه برد و بست نشست. از تهران دستور رسید كه بهادر فوراً از ایران خارج شود. به هندوستان رفت، چندى در آنجا زیست تا اینكه به وسایلى تقاضاى عفو و بازگشت به ایران را نمود كه مورد قبول واقع شد. ولى او را دیگر در ژاندارمرى نپذیرفتند و به وزارت كشور داخل نمودند. در زمان رضاشاه به حكومت‏هاى شهرهاى درجه‏ى سوم و چهارم اعزام مى‏شد. چندى فرماندار خوى بود، زمانى در بندرعباس و بندر بوشهر، مراغه و اردبیل حكومت كرد. در 1324 كه قوام‏السلطنه زمامدار شد، از این وحشت داشت كه مبادا قوام‏السلطنه در مقام مبارزه و انتقام‏گیرى برآید. وقتى قوام‏السلطنه از ماجرا مطلع شد دستور داد او را به حكومت شهرهاى درجه‏ى اول منصوب نمایند. وزارت كشور فرماندارى یزد را به او سپرد. بعد از شهریور 1320 به هنگام انتقال استخوان‏هاى كلنل به حیاط مقبره‏ى نادر، او بر سر آرامگاه رئیس خود نطق بسیار مهیجى نمود و بار دیگر خواستار انتقام از كسانى شد كه خون كلنل را ریخته بودند. در 1340 در 70 سالگى در تهران درگذشت. او مردى سخنور، با احساسات، وطن‏خواه، ساده‏دل و كم‏سواد و به معناى واقعى كلمه نظامى بود. با كلنل پیمان وفادارى بسته بود. به اندازه‏اى به رئیس خود علاقه داشت كه هر وقت نام او بر زبان كسى جارى مى‏شد، اشك از چشمانش سرازیر مى‏گردید. تا واپسین لحظات عمر معتقد بود اگر كلنل محمدتقى خان باقى مانده بود، ایران امروز ایرانى دیگر بود. حافظه‏اى قوى داشت و تمام حوادث خراسان را مو به مو بیان مى‏كرد. متأسفانه كسى پیدا نشد خاطرات او را كه بسیارى از زوایاى تاریك قیام كلنل را در خراسان روشن مى‏كرد، ضبط و تدوین كند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1278، فرزند معین‏التجار بوشهرى. از جوانى به شغل تجارت پرداخت و در زمان خود از بازرگانان عمده‏ى ایران بود. سوداى سیاست در سر داشت و به وكالت مجلس رسید. در ادوار چهاردهم، هیجدهم، نوزدهم و بیستم وكیل مجلس بود. در دوره‏ى پنجم و ششم مجلس سنا به مقام سناتورى رسید. وى در سال 1348 خودكشى نمود. متعاقباً یك پسر داشت كه او هم انتحار كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند معاون‏التجار بوشهرى و نوه‏ى دخترى حاج امین‏الضرب، متولد 1287 ش در تهران. براى انجام تحصیلات عالى به اروپا رفت و در رشته‏ى تجارت و اقتصاد از دانشگاه منچستر انگلستان لیسانس گرفت. مدتى هم در پاریس درس خواند. بعد از مراجعت به ایران، به تجارت اشتغال ورزید. یك بار با مشكل مالى روبه رو شد، بانك ملى علیه او اجرائیه صادر كرد و تمام دارائى‏اش را تصاحب نمود؛ حتى خانه‏ى موروثى و مجلل او را در خیابان لاله‏زار ضبط كردند. چون در تجارت شكست خورد، به سیاست روى آورد. در دوره‏ى هیجدهم به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. در ادوار نوزدهم، بیستم، بیست و یكم و بیست و دوم وكیل بود. در دوره‏ى هفتم مجلس سنا، سناتور فارس شد. در 1377 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

مدرس. تولد: 1293. درگذشت: آذر 1365، ژنو. محمدعلى هدایتى، فرزند حاج سید احمد هدایتى، تحصیلات خود را در رشته‏ى حقوق به پایان برد. پس از مراجعت به ایران سال‏ها به تدریس حقوق مدنى در دانشكده‏ى حقوق اشتغال داشت. مدتى هم ریاست آن دانشكده‏ى را بر عهده گرفت. چندى هم نماینده مجلس شوراى ملى و وزیر دادگسترى بود. از تألیفات چاپ شده‏ى او مى‏توان به این عنوان‏ها اشاره نمود: آستانه‏ى رى، آیین دادرسى كیفرى (1342) و چند تألیف حقوقى دیگر. ضمنا خاندان هدایتى سال‏ها پیش از عصر صفوى و بنا به قرائنى از زمان سلاجقه امر تولیت حرم حضرت عبدالعظیم را متكفل بوده‏اند و او خود آخرین فرد از این خاندان بود كه این سمت را عهده‏دار گشت و پس از چندى از این كار كناره گرفت. محمدعلى هدایتى به سبب سكته‏ى مغزى در سن هفتاد و دو سالگى در شهر ژنو درگذشت. حقوقدان و سیاستمدار، متولد 1289 ش در شهر رى و فرزند حاج سید احمد هدایتى قاضى عالیرتبه دادگسترى و نایب لتولیه حضرت عبدالعظیم است. وى پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده حقوق شد و درجه لیسانس در علم حقوق گرفت و به وكالت دادگسترى پرداخت. چند سالى در شغل وكالت بود كه سوداى ادامه تحصیل در سرش به وجود آمد و به اروپا رفت و از دانشگاه ژنو درجه دكترا در حقوق جزا دریافت كرد. سپس به ایران بازگشت و به استادى دانشكده حقوق و علوم سیاسى و بعدا به معاونت دانشكده مزبور انتخاب گردید. در دوره شانزدهم قانونگزارى، مردم شهر رى او را به وكالت خود برگزیدند و وكیل مجلس شوراى ملى شد. در دوره بیستم نیز وكیل مردم شهر رى در مجلس بود. در 1336 ش دكتر منوچهر اقبال نخست‏وزیر هدایتى را به سمت وزیر دادگسترى تعیین نمود و تا شهریور 1339 كه دولت تغییر كرد وزارت دادگسترى با او بود. در دولت بعدى كه ریاست دولت با شریف امامى بود هدایتى مجددا به وزارت دادگسترى معرفى شد و تا اواخر سال در آن سمت انجام وظیفه مى‏كرد. هدایتى در دوران وزارت خود اقدامات مؤثرى در جهت قضات دادگسترى و قوانین به عمل آورد كه قابل توجه است. بعد از وزارت دادگسترى به ریاست دانشكده حقوق انتخاب شد و یك دوره سه ساله ریاست داشت. هدایتى غیر از تحصیلات دانشگاهى در تهران و اروپا، یك دوره كامل فقه و اصول نیز نزد فقهاء و علماء تحصیل نموده و حقوقدانى بود كه به حقوق جدید و اسلامى هر دو مسلط بود. سالها وكالت دادگسترى را ضمیمه كارهاى دیگر خود نموده و از وكلاى مبرز دادگسترى بود، به همین دلیل وزارت امور خارجه از وجود مشارالیه به عنوان مشاور استفاده مى‏كرد. نیابت تولیت حضرت عبدالعظیم توارثا با او بود. كتب و آثار مهمى در علم حقوق انتشار داده است. محمد على هدایتى در سال 1365 در اروپا درگذشت و جنازه‏ى او را به تهران انتقال دادند و در مقبره‏ى خانوادگى در حضرت عبدالعظیم مدفون شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از قباد دوم پسر او اردشیر كه كودكى هفت ساله بود، شاه شد و خوانسالار او ماه آذر گشنسب به قیمومت او برگزیده شد، و در واقع مقام نیابت سلطنت یافت. فرخان شهروراز سردار معروف خسروپرویز كه در زمان قباد دوم از فرمان او سرپیچى كرده كشورهاى مفتوحه‏ى مصر و شام و قسمتى از آسیاى صغیر را به روم مسترد نداشته بود، موقع را مناسب دانسته درصدد تصاحب تاج و تخت برآمد. و براى اینكه هراكلیوس را با خود یار كرده باشد در شهر هراكلیه (هرقلیه) در كنار مرمره با او ملاقات كرد، و قراردادى با او بست كه به موجب آن مصر و شام و قسمتى از آسیاى سفیر را كه هنوز در تصرف داشت به روم مسترد دارد به علاوه مبلغى هم سالانه بپردازد. هراكلیوس به پسر شهروراز كه نیستاس نام داشت لقب پاتریكان داد و دختر او را كه نیكه نام داشت براى پسر خود تئودور به زنى گرفت و دختر نیستاس را كه نوه‏ى شهروراز باشد به زنى كنستانتین ولیعهد خویش درآورد. پس شهروراز سپاه خود را به جانب تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان یكى نیوخسرو رئیس پاسداران پادشاهى و دیگر نامدار گشنسب سپاهبد نیمروز با او یار شدند. شهروراز به شهر درآمده پادشاه خردسال را كه بیش از یكسال و نیم سلطنت نكرده بود بكشت و خود به شاهى نشست (629 م). بیست و پنجمین شاهنشاه ساسانى (629 -628 م.) فرزند شیرویه. وى در خردسالى به سلطنت برگزیده شد و به دست شهروراز سردار معروف كشته گردید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

خسرو اول كه پس از مرگ لقب انوشروان (انوشك روان) یعنى روان بى‏مرگ و جاودان یافت، از بزرگترین پادشاهان ساسانى است. وى در 531 میلادى به تخت نشست و در 579 میلادى درگذشت. هرگز تاج و تخت ساسانى به اندازه‏ى دوره‏ى خسرو اول استوار نشده بود. چه تمام طبقات حتى موبدان و بزرگان مطیع شاه بودند. این پادشاه پس از سركوبى مزدكیان توانست با قدرت و عدالت تمام نظم و آرامش را در كشور برقرار سازد، از این جهت در تاریخ او را دادگر لقب دادند. باید دانست كه هر چند سیاست قباد اقتدار سلطنت را از قید اشراف آزاد كرد، ولى این آزادى را به بهاى خرابى كشور و هرج و مرج مملكت به دست مزدكیان تحصیل كرد. در زمان انوشیروان مجدداً پادشاه مركز كل اقتدارات شد. وى نخست فرمان داد املاكى را كه در عهد تجاوز مزدكیان غصب شده بود به صاحبان آنها بازگردانند و اموال بى‏صاحب را براى اصلاح خرابى‏ها تخصیص دادند. در باب زنانى كه مزدكیان ربوده بودند در صورتى كه آن زن از آغاز شوهر نداشته و یا شوهرش بعداً درگذشته باشد، اگر مرد رباینده از حیث طبقه‏ى اجتماعى با آن زن برابر باشد بایستى او را شرعاً به عقد خود درآورد وگرنه بایستى از آن زن كناره گیرد. به موجب روایت دیگر زن مختار بود او را به شوهرى خود اختیار بكند یا نكند. به هر حال رباینده مكلف بود قهراً مهر مضاعفى به خانواده‏ى زن بپردازد. اگر شوهر قانونى زن زنده بود زن به او برمى‏گشت و غاصب مى‏بایستى معادل مهریه‏اى را كه شوهر قانونى داده بود به زن بپردازد. هر كودكى كه نسبتش مشكوك بود بایستى متعلق به خانواده‏اى باشد كه در آن زندگانى مى‏كرده و در آن خانواده حق وراثت داشته باشد. هر كسى خسارتى به دیگرى رسانیده بود مجبور به اداى غرامت مى‏شد. و به مجازاتى متناسب با جرم خود مى‏رسید. خسرو بفرمود تا خانواده‏هاى اعیان و اشراف را كه به واسطه‏ى كشته شدن آقاى خانواده‏ى خود به تنگدستى افتاده بودند، شمارش كردند. و عده‏ى یتیمان و بیوه‏زنان را شمردند. و به هر كدام از آنان قوت لایموتى دادند. پادشاه، كودكان این طبقات را «فرزندان خود» شمرد، و دختران را به مردانى كه هم طبقه‏ى آنان بودند به زنى داد. و جهیز آنها را از خزانه‏ى دولتى تهیه كرد و همچنین پسران را از دختران نجیب‏زاده زن داد و مهر آنان را خود به عهده گرفت و آنان را توانگر كرد و فرمود كه در درگاه شاهى بمانند و تربیت شوند، تا مهیاى پذیرفتن خدمات بزرگتر گردند، و بدین طریق طبقه‏ى جدیدى از نجبا در دربار او پدید آمد، كه فرمانبردار و فدایى او بودند و نیز فرمان داد كه املاك و ابنیه و قنواتى را كه بر اثر كوتاه شدن دست صاحبان آنها ویران و بایر شده بود آباد و دایر نمایند و پلهاى چوبى و سنگى را كه ویران شده بود و دوباره مرمت كردند. وى اصلاحات زیادى در روش اخذ مالیات كرد. پیش از وى كشاورزان قبل از تعین میزان مالیات توسط مأموران دولتى جرأت نمى‏كردند به میوه‏هاى رسیده دست بزنند. وى دستور داد تمام زمینهاى زراعتى را به دقت مساحى كردند و مأمورانى درستكار براى این امر برگزید. و دریافت مالیات ارضى جدید بر اساس این ممیزى قرار گرفت. نرخهاى ثابتى كه مطابق اصول جدید معین شد از این قرار بود. هرگریب (جریب معادل با 2400 مترمربع) گندم یا جو، سالى یكدرهم، هر گریب مو، سالى هشت درهم، هر گریب یونجه هفت درهم، هر گریب برنج (پنج ششم) درهم، و سالیانه از هر چهار درخت خرماى پارسى یا شش نخل آرامى یا شش درخت زیتون یك درهم مى‏گرفتند. سایر محصولات دیگر از اداى مالیات معاف بود و نخلهاى پراكنده كه جزو نخلستانى مستقل به شمار نمى‏آمد از اداى مالیات معاف گشت. جزیه‏ى سرها (مالیات سرانه) نیز بر تمام اشخاص بیست ساله تا پنجاه ساله تعلق مى‏گرفت، به استثناء بزرگان و موبدان و دبیران و خدمتگزاران دولت و سربازان كه از این مالیات معاف بودند. در جزیه‏ى سرانه از توانگران دوازده درهم، و میانه ترهشت و كمتر شش و سایر رعایا هر تن در سال چهاردهم مى‏پرداختند. مالیات را به اقساط سه ماهه مى‏گرفتند. خسرو فرمود صورت نرخهاى جدید را در گنج شاهى نهاده و رونوشتهاى دیگرى به همه مستوفیان (مأموران مالیات) و همه قضات بلوك بفرستادند. انوشیروان قضات را مأمور كرد كه مراقبت كنند تا مالیاتها عادلانه وصول شود، و اگر خساراتى متناسب با مالیات بر گندم و باغ اشخاص وارد آید، آنان را از اداى مالیات معاف كنند. قضات دهستانها صورت معافیتها را به حكومت مركزى مى‏رسانیدند، و حكومت نیز اوامر مناسبى به تحصیلداران صادر مى‏كرد. منظور خسرو از این بازرسى این بود كه از اسرافهایى كه تا آن زمان در اخذ مالیات معمول بود جلوگیرى كند. خسرو فرمان داد كمه براى نجباى فرودست كه به منزله‏ى هسته و مغز سپاه ایران بودند و تا آن زمان بدون جیره خدمت مى‏كردند و حتى ساز و برگ جنگ را هم به خرج خودشان فراهم مى‏نمودند حقوق و جیره‏اى معین نمایند. در زمان خسرو سلاح كامل اسواران مركب بود از: یك برگستوان اسب، جوشن بلندى، زره سینه‏پوشى، وران‏بندى و شمشیرى و نیزه‏اى و سپرى مدور و گرزى و تبرزینى و تركشى كه حاوى دو كمان با چند زه و سى‏تیر بود. دو كمند بافته را از پشت سر به كلاه خود متصل مى‏كردند. از جمله اصلاحات لشگرى خسرو انتقال قوم كوهستانى بارز ساكن كرمان كه از اقوام شجاع ایرانى بودند به نقاط مختلف كشور و مجبور نمودن آنان به خدمت سربازى است. و نیز از یك قوم دیگر موسوم به «چول» كه ظاهراً شورش كرده بودند، فقط هشتاد تن باقى گذاشت و آن مردمان جنگ آزموده را به شهر رام پیروز انتقال داد. آنان را نیز مكلف به خدمت سربازى نمود. سپس اقوام ابخاز و خرر و آلان را كه به ایران هجوم آورده و در ارمنستان پیشرفته بودند شكست داد و ده هزار تن از آنان را اسیر كرده و ایشان را در آذربایجان مستقر گردانید، و نیز در بلاد الشابران و مسقط كه به امر او بنا شد و در دژ مرزى دربند (باب الابواب) سربازانى جنگ آزموده جاى داد كه آنان را به پهلوى «نشاستگان» به معنى پاذگان مى‏گفتند كه در تاریخ طبرى آن اصطلاح «السیاسجین» آمده كه باید مصحف «النشاستجین» باشد. خسرو، پادگان بلاد ارمنستان را كه از روم گرفته بودند، نیز به این قوم واگذاشت و شهر مستحكم به نام سغدبیل در گرجستان بنا نهاد و سغدیان و ایرانیان را در آنجا مسكن داد. وى اقوام وحشى و چادرنشین را براى استفاده‏ى نظامى ایشان به مرزها و مناطق خطرناك كوچ مى‏داد، تا حملات دشمنان خارجى را دفع كنند. بدین طریق سپاه جاودانى كه خسرو اول ایجاد كرد مركب از سواران ایرانى و كوچ‏نشینان غریب بود. خسرو در تشكیلات جدید سپاه منصب «ایران سپاهبذ» را ملغى كرده چهار سپاهبذ در چهار سوى كشور بگماشت. سپاهبذ خراسان (مشرق) ریاست سپاه خراسان و سیستان و كرمان و سپاهبذ نیمروز (جنوب) ریاست سپاه پارس و خوزستان، و سپاهبذ خود بران (مغرب) ریاست سپاه عراق را تا مرزهاى روم، و سپاهبذ باختر (شمال) ریاست سپاه مادبزرگ و آذربایجان را به عهده داشت. مورخان شرقى نه فقط خسرو انوشیروان را یكى از عادل‏ترین پادشاهان دانسته‏اند بلكمه او را نمونه‏ى رحمت و جوانمردى شمرده‏اند ولى توصیفى كه پروكوپیوس از خسرو كرده با آنچه در روایات شرقى هست مطابقت ندارد. پروكوپیوس خسرو را پادشاهى بى‏آرام و فتنه‏انگیز معرفى كرده است كه عاشق حاثه‏جویى و بدعت بود و همواره در پیرامون خویش تولید هیجان مى‏كرد، و او را مردى مغرور معرفى مى‏كند. و گوید كه او آنچه وجود نداشت مى‏گفت و آنچه وجود داشت كتمان مى‏كرد، و مسئولیت مظالم خود را به گردن مظلومان مى‏انداخت. سوگند خود را نقض مى‏كرد. اظهار زهد و تقدس مى‏نمود. و زشتى اعمال خود را به نیروى زبان‏آورى از میان مى‏برد. پروكوپیوس براى اینكه نمونه‏اى از تزویركاریهاى خسرو را به دست داده باشد مى‏نویسد كه در فتح شهر سورا Sura به دست ایرانیان، خسرو سربازى را دید كه زنى زیبا را بر روى خاك مى‏كشید، در حالى كه طفل او به زمین افتاده بود. شاه از دیدن آن حالت ناله برآورد و در حضور آناستاسیوس سفیر روم گریه كرد و از خدا خواست كه مسبب تمام این فجایع را كیفر دهد. مورخ مزبور گوید: كه خسرو در كمالى خوبى مى‏دانست كه خود مسبب این جنگ شده بود. نمونه دیگر از تزویر خسرو را بلاذرى شرح مى‏دهد: خسرو خواهان دوستى خاقان ترك «سینجیبو» بود و قرار بر آن شد كه خسرو دختر خاقانى را به زنى بگیرد، و خسرو نیز دختر خود را به خاقان دهد. خاقان به عهد خود وفا كرد، ولى خسرو به جاى دخترش یكى از كنیزان را براى خاقان فرستاد و به افتخار این مزاوجت ضیافت بزرگى برپاى كرد ولى شب هنگام آتش بر خیمه‏ى تركان افكند؛ و چون خاقان از این كار گله كرد، خسرو اظهار بى‏اطلاعى نمود. شب سوم خسرو به چادر خود آتش افكند و به خاقان شكایت برد. چنانكه گویى او را مسبب این واقعه مى‏دانست. چون خاقان سوگند یاد كرد كه از این واقعه اطلاعى ندارد. خسرو براى جلوگیرى از اینگونه حوادث به خاقان پیشنهاد كرد كه اجازه دهد دیوارى بین دو كشور كشیده شود. خاقان رضا داد و به كشور خود بازگشت. خسرو دیوارى استوار برآورد و چون خاقان ترك دریافت كه خسرو او را فریب داده و كنیزى را به جاى دخترش به او داده دیگر قادر به كشیدن انتقام نبود. پروكوپیوس در مورد سخت‏كشى خسرو مى‏نویسد كه در چندین مورد خسرو بعضى از مجرمان را پوست كنده و پوست ایشان را به كاه انباشته است. به موجب روایت آگایثاس به فرمان خسرو نخویرى را كه در كشور لزكى‏ها مغلوب شده بود زنده پوست كندند. در شوراها خسرو چنین وانمود مى‏كرد كه میل دارد كه دیگران هم، عقیده‏ى خود را بگویند ولى در حقیقت اینكار تظاهرى بیش نبود. طبرى مى‏نویسد كه: راجع به دفاتر مالیاتى جدید خسرو شورایى تشكیل داد و گفت هر كس ایرادى دارد اظهار كند. همه ساكت ماندند. چون پادشاه بار سوم سؤال خود را تكرار كرد. مردى از جاى برخاست و با كمال ادب پرسید كه پادشاه خراج دایمى بر اشیاء ناپایدار تحمیل فرموده و این به مرور زمان در اخذ خراج موجب ظلم خواهد شد. آنگاه خسرو فریاد برآورد كه اى مرد بدبخت گستاخ، تو از چه طبقه مردمانى؟! عرض كرد از طبقه‏ى دبیرانم. خسرو فرمود تا دیگر دبیران او را آنقدر با قلمدان بزدند تا بمرد. آنگاه همه‏ى حاضران گفتند: شاهنشاه همه‏ى خراجهایى را كه مقرر فرموده است موافق عدالت است. چنانكه در بالا گفتیم در بدو سلطنت خسرو كیوس پسر مهتر قباد كه دعوى پادشاهى داشت به فرمان خسرو به قتل رسید. لكن برادر دیگرش ژم با اینكه از یك چشم كور بود و قاعدتاً اشخاص ناقص‏الاعضاء نبایستى به سلطنت برسند در میان بزرگان ایران كه از تلون و بى‏رحمى خسرو مى‏ترسیدند هواخواه داشت. حتى خالوى خسرو اسپبدس Aspebdes نیز طرفدار ژم بود. بزرگان قرار گذارد براى اینكه قانون سلطنت را مراعات كرده باشند، از جهت ناقص‏الاعضاء بودن ژم، قباد پسر ژم را به پادشاهى بردارند. ولى خسرو این توطئه را در نطفه بكشت و ژم را به قتل رسانید و اسپیدس را نیز با برادرزادگان خود بكشت، قباد (كواذ) پسر ژم كه كنارنگ آذر گنداذ او را پنهان كرده بود از این قتل‏عام نجات یافت. وى گریخته نزد ژوستى‏نین امپراطور روم رفت و خسرو سالهاى بعد فهمید كه باعث اختفاى او كه بوده، آنگاه فرمود كه آذر گنداذ را كه پیرى سالخورده بود بكشتند و مقام كنارنگى را به پسرش وهرام دادند. خسرو سرنخوارگان ماهبوذ را كه در رسیدن به شاهى به او كمك كرده بود نیز بكشت. ماهبوذ سبب دسیسه‏ى یكى از بزرگان به نام زروان Zarnan یا زبرگان Zarbargan (زبرقان) كه رئیس خلوت بود به قتل رسید. و آن داستان بنا به روایت پروكوپیوس چنین بود كه: خسرو به زبرگان فرمود كه رفته ماهبوذ را به درگاه آورد. ماهبوذ در آنگاه سرگرم كارهاى لشگرى بود. گفت به شاه عرض كن پس از تمام كردن كارهاى خود بى‏درنگ به درگاه خواهم آمد. زبرگان از دشمنى كه با ماهبوذ داشت، این جواب را طور دیگر به شاه عرض كرد و گفت ماهبوذ به بهانه‏ى این كار دارد از آمدن امتناع مى‏كند. خسرو خشمگین شده فرمان داد كه ماهبوذ بر روى سه پایه‏اى كه در جلوى كاخ او بود بنشیند و انتظار فرمان شاه را داشته باشد، بیچاره چند روز در آنجا منتظر ماند تا به حكم شاه اعدام شد. ثعالبى این قصه را چنین نقل مى‏كند كه: زروان رئیس خلوت كه دشمن جان ماهبوذ بود یك یهودى را با پول راضى كرد تا به پادشاه وانماید كه ماهبوذ خواسته است او را زهر بدهد، خسرو پس از كشتن خدمتكار با وفاى خود آن حیله را كشف كرد و دانست كه در آن كار شتاب روا داشته است. در زمان خسرو، پسرش انوشگزاد Anoshaghzadh به مذهب مسیحى درآمده و ظاهراً به یارى مسیحیان سر به شورش برداشت. خسرو در آنگاه سخت بیمار بود ولى شورش را فرونشانده انوشگزاد را دستگیر و كور كرد و بدینوسیله او را از سلطنت محروم ساخت. خسرو با موبدان زردشتى متحد شد تا مزدكیان را براندازد ولى نه طبقه‏ى روحانیون و نه اشراف در زمان او هیچگاه به قدرت پیشین خود نرسیدند. خسرو در مسائل مذهبى جمود و تعصب نداشت، و نسبت به عقاید مختلفه دینى و فلسفى وسعت نظر نشان مى‏داد. وى عیسویان را در مؤسسات عام‏المنفعه استخدام مى‏كرد. پس از تأسیس شهر رومگان در مداین، به فرقه‏ى یعقوبى اجازه داد كه انجمن تشكیل داده جاثلیقى برگزینند. عیسویان ایران مدتها این محبت خسرو را به خاطر داشتند، ولى در آغاز جنگ ایران و روم موبدان موبد داد هرمزد به آزار عیسویان پرداخت، اما این آزار موقتى بود و به زودى برطرف شد. انوشیروان هفت تن از فیلسوفان مدرسه آتن را كه در 529 میلادى مدرسه‏ى ایشان به دست ژوستى‏نین تعطیل شده بود به ایران پناه داده مورد پذیرایى خاص قرار داد. در زمان خسرو اول بازى شطرنج از هند به ایران رسید و از جمله كتابهاى هندى كه به زبان پهلوى ترجمه شد داستان زندگى بودا بود كه بعدها به نام بلوهر و بوذاسف معروف شد. و نیز كتاب پنجاتنترا (كلیله و دمنه) است كه دومى را برزویه‏ى پزشك به ایران آورد. سیاست خارجى انوشیروان خسرو پس از رسیدن به پادشاهى نخستین كارش صلح با دولت روم بود، زیرا به طورى كه در بالا گذشت قصد اصلاحات عمیقى را در داخل كشور داشت. ژوستى‏نین هم این پیشنهاد را از نظر اشتغال جنگى كه در ایتالیا و افریقا داشت مغتنم شمرده صلحى با شرایط ذیل بین دولتین برقرار گردید (523 میلادى): 1- دولت روم به عهده گرفت كه معادل مبلغ یازده هزار پوند طلا براى نگاهدارى دربند و سایر دژهاى قفقاز به دولت ایران بپردازد. 2- رومیها مى‏توانند شهر دارا را در تصرف خود نگاهدارند، ولى هیچگاه نباید آنجا را مركز نیروى خود در بین‏النهرین قرار دهند. 3- هر قدر از ولایت لازیكا از زمان قباد در تصرف طرفین بوده پس از این هم به همان حالت باقى خواهد ماند. 4- ایران و روم با هم متحد خواهند بود. ژوستى‏نین پس از این صلح همه‏ى قواى خود را متوجه شمال افریقا و ایتالیا كرد و در آن جاها توسط سردارش بیلیزاریوس به فتوحات بزرگى نایل آمد. خسرو چون از پیشرفتهاى روم در مغرب اطلاع یافت به تشویش افتاد و مخصوصاً در 539 م سفیرانى از طرف است گتها Ostgoths از مردم ژرمن كه بر اثر فشار هونها به ایتالیا حمله آورده آن كشور را در تصرف داشتند و ژوستى‏نین مى‏خواست ایتالیا را از آنان انتزاع كند. و نیز فرستادگانى از ارمنستان به دربار خسرو آمده گفتند با پیشرفتهاى درخشانى كه روم كرده است اگر با آن كشور در جنگ نشود كار از كار گذشته است. جنگ اول با روم در این هنگام مابین دو ملك عرب حارث بن عمر و شاه غسان كه تحت حمایت روم بود و منذر بن نعمان ملك حیره تحت‏الحمایه‏ى ایران جنگى رخ داد. ژوستى‏نین در اختلاف آن دو دخالت كرده بدون كسب نظر ایران خود را حكم قرار داد. خسرو كه براى جنگ با روم پى بهانه مى‏گشت با وجود صلح دایمى كه با بیزانس امضاء كرده بود در 540 میلادى از فرات گذشته به سوریه حمله برد و شهر انطاكیه را در محاصره گرفت، و آن را تسخیر و ویران كرد و بلاد روم را به باد غارت داد، و براى اینكه شهرها را زودتر حاضر به تسلیم كند خیلى بیرحمانه با اهالى رفتار كرد. دولت روم كه به راستى غافلگیر شده بود درخواست صلح كرد. شرایط صلح این بود كه اولاً: دولت روم پنج‏هزار لیبراى طلا بپردازد. ثانیاً- پانصد لیبراى طلا سالیانه براى نگاهدارى دربندهاى قفقاز به ایران تأدیه كند (540 م). این صلح هم چندان دوامى نداشت، با اینكه خسرو در «ادس» اطلاع یافت كه عهدنامه‏ى صلح به امضاء رسیده است. باز در هنگام بازگشت از انطاكیه مبالغى از «ادس» و «دارا» و «آپامه‏آ» گرفت تا كارى به این شهرهاى رومى نداشته باشد. امپراطور این رفتار را نقض عهدنامه دانسته باز جنگ آغاز شد. نوشته‏اند كه انوشیروان پس از تسخیر انطاكیه به سلوكیه بندر آن شهر رفته در دریاى مغرب آب تنى كرد و بعد محرابى مطابق دین زردشتى بنا كرده مراسم قربانى را بجا آورد. شهر انطاكیه به قدرى پسند خاطر او شد كه در نزدیكى تیسفون توسط یونانیها شهرى مشابه آن ساخت و آن را «وه اندیو خسرو» یعنى شهر خسرو بهتر از انطاكیه است نامید. مطابق روایت طبرى انطاكیه‏ى بدلى چنان شباهت به انطاكیه‏ى اصلى داشت كه اسیران رومى انطاكیه بدون زحمت خانه‏هاى جدید خود را یافته در آن مسكن گزیدند. جنگ لازیكا این جنگ كه از 540 تا 577 م. به درازا كشید، بر سر ولایت لازیكا قسمتى از گرجستان امروز بود، قلعه‏ى معتبر این ولایت پترا نام داشت، و در دست دولت روم بود. این شهر در كنار دریاى سیاه به جاى باطوم حالیه قرار داشت. حاكم رومى آن شهر بازرگانى را در آنجا انحصارى كرده بود و پادشاه لازیكا از این اقدام ناراضى بود و از ایران در رفع آن یارى خواست. انوشیروان براى اینكه بتواند از آنجا از راه دریا متصرفات روم را مورد تهدید قرار دهد موقع را مغتنم شمرده به یارى پادشاه لازیكا شتافت، و شهر پترا را محاصره كرد و آن ولایت را به تصرف آورد. ولى رفتار ایرانیان زردشتى یا ساكنین مسیحى آن ولایت پادشاه لازیكا را از این استمداد پشیمان كرد. خسرو انوشیروان این معنى را درك كرد، سپس به فكر آن افتاد كه گوبازس Gobazes شاه آنجا را كشته اهالى مسیحى را از آنجا كوچ داده و به جاى آنان رعایاى زردشتى خود را اقامت دهد، ولى گوبازس از نقشه‏ى خسرو انوشیروان آگاه شده از روم یارى خواست. ژوستى‏نین در 549 میلادى قوایى فرستاده پترا را در محاصره گرفت. نزدیك بود كه شهر به دست رومیان بیفتد كه نیروى امدادى در حدود سى هزار تن به كمك ایرانیان رسید و رومیان شكست خوردند. پس از آن چون كشور لازیكا نمى‏توانست هزینه‏ى سى‏هزار تن قشون ایران را بپردازد، پنج‏هزار نفر باقیمانده‏ى، بقیه به ایران مراجعت كردند. در این هنگام به رومیان قلت عدد پادگان ایرانى را مغتنم شمرده مجدداً حمله كردند. پادگان ایرانى مردانه جنگیدند و تا آخرین نفر به قتل رسیدند، و رومیها پترا را تسخیر كردند، ولى باز ایرانیان غلبه كردند و غلبه و شكست طرفین چند بار تكرار شد. و در یكى از این جنگها گوبازس به دست سربازان رومى كشته شد. چون خسرو انوشیروان خاطر در جاهاى دیگر مشغول داشت، تصمیم به صلح با روم گرفت؛ اما در بین‏النهرین لشكر روم به سردارى بیلیزاریوس از مرز گذشته نصیبین را محاصره كرد. و چون از گرفتن شهر مأیوس شد به قدر یك روز راه از نصیبین، دژ سیزورانن را گرفت و هشتصد تن از سواران ایرانى را اسیر كرده به نزد ژوستى‏نین به قسطنطنیه فرستاد و وى آنان را براى جنگ با طوایف گت به ایتالیا روانه كرد. در 542 م انوشیروان به كماژن رفته خواست كه از سوریه بگذرد و داخل فلسطین شود و بیت‏المقدس را غارت كند. ولى بر اثر شیوع بیمارى طاعون از این سفر منصرف شد. سپس جنگهایى در ارمنستان رخ داد و فتح با ایران بود. پنجسال جنگ ایران و روم به طول انجامید. رومیها مكرر تقاضاى صلح مى‏كردند. امپراطور روم فرستادگانى در تیسفون به پیشگاه شاهنشاه فرستاد و ضمناً پزشكى یونانى با قریب بیست هزار پوند طلا به عنوان هدیه به او تقدیم كرد. چون خسرو انوشیروان خاطر در مشرق ایران و جاهاى دیگر مشغول داشت مصلحت دید كه با روم قرارداد صلحى برقرار نماید. در 557 میلادى قرارداد متاركه‏ى جنگ به مدت پنج سال بسته شد. 1- لازیكا از آن دولت روم شد. 2- دولت روم متعهد گردید كه سالى سى‏هزار سكه طلا به ایران بپردازد. 3- مسیحیان ایران در دین خود آزادند ولیكن حق تبلیغ نخواهند داشت. 4- دولت ایران كما فى‏السابق پادگان دربند قفقاز را نگاه خواهد داشت. 5- شهر دارا نباید مركز سپاه شرق روم باشد. جنگ با هیاطله خسرو انوشیروان پس از صلح با روم به فكر آن افتاد كه مسأله‏ى هیاطله را در مشرق ایران كه در یك قرن اخیر همواره اسباب زحمت و وحشت ایران شده بود به كلى حل كند. از این جهت در برانداختن دولت هیاطله با خاقان ترك متحد شده پس از جنگى كه در آن، پادشاه هیاطله كشته شد، آن كشور بین ایران و خاقان تركان تقسیم شد. بدین طریق كه جیحون مرز شمالى ایران شد و باختر و طخارستان و زابلستان و رخج جزو ایران گردید. برخى نوشته‏اند كه پس از این واقعه مستملكات ایران در هند كه به واسطه‏ى فشار هونهاى سفید از دست ایران خارج شده بود، دوباره به دست ایران افتاد. جنگ با خزرها خزرها كه در زمان قباد شكست خورده بودند دوباره سر برآوردند. انوشیروان لشگرى به جنگ آنان فرستاده و سرزمینشان را به باد تاراج داد و هزاران تن از آنان را بكشت. لشگر فرستادن به یمن در آغاز قرن ششم میلادى حبشى‏ها كه مسیحى بوده به عربستان حمله برده و یمن را به تصرف درآوردند. سردار حبشى كه یمن را فتح كرد، ابرهه نام داشت. وى كلیسایى به نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد و آن را خواست مركز حج عرب قرار دهد و براى خراب كردن خانه‏ى كعبه به مكه روى آورد. ولى چنانكه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به علت طاعون در سال 542 میلادى از نیمه راه بازگشت. بالطبع امپراطور روم از نظر هم‏كیشى از این كار حبشى‏ها خشنود بود. در این هنگام شاهزاده‏ى یمنى به نام سیف بن ذى یزن براى استمداد از شاهنشاه ایران به درگاه انوشیروان پناهنده شد. خسرو كه از نفوذ غیر مستقیم رومیها در عربستان و یمن خسنود نبود، در بین سالهاى 570 و 575 م. و هریز نامى را با لشگرى به عده‏ى 800 نفر در هشت كشتى از راه خلیج‏فارس و باب‏المندب به یمن فرستاد در راه دو كشتى آنان غرق شد، و شش كشتى با 600 تن به سواحل حضر موت رسیدند. یمنى‏ها از آمدن لشگر ایران شاد شده بر حبشى‏ها بشوریدند، و مسروق آخرین امیر خاندان ابرهه به دست و هریز كشته شد، و سلطه‏ى حبشى‏ها در یمن برچیده گشت، و ایرانیان حبشى‏ها را از یمن بیرون راندند (576 م) و هریز از جانب شاهنشاه به فرمانروایى آن كشور گمارده شد. پس از مرگ «وهریز» خسرو انوشیروان فرمانروایى یمن را به یكى از اسواران بنام زین (یا وین) داد. هرمز پسر خسرو انوشیروان او را از امارت بركنار كرد، و به جایش مروزان Marvazan پسر وهریز را تعیین نمود و پس از وى بینگان نوه‏ى وهریز جانشین او شد و پس از مرگ او خوره خسرو با اجازه‏ى خسرو پرویز جانشین پدر شد. خسرو او را نیز معزول كرده، باذان نامى را كه نام او ظاهراً باذام بوده فرمانرواى یمن ساخت و سلسله‏ى حكمرانان ایرانى یمن به او پایان یافت. سپاهیان ایرانى نیز در یمن مانده و تا قرنها نژاد خود را حفظ كردند. چنانكه عربهاى دوره‏ى اسلام آنان را ابناء احرار، یعنى آقازادگان مى‏گفتند. در تكمیل این بحث باید یادآور شویم كه قسمت شرقى شبه جزیره‏ى عربستان تا حدود مهره و حضرموت و تا مسافتى در داخل تحت تصرف یا نفوذ ایران بوده است. گلازر مستشرق معروف تمام ساحل شرقى عربستان و عمان و حتى یمامه و بلكه مغرب آن خطه را هم تا حوزه‏ى وسطى و وادى دو اسیر و كوهستان النبر در عهد اشكانیان و از قرن اول مسیحى متعلق به ایران دانسته، و مخصوصاً از ذكرى كه همدانى از مهاجرنشین‏هاى ایرانى زردشتى در معادن نقره‏ى‏العوسج و شمام كرده كه ایرانیان در آنجا كار مى‏كردند استنتاج مى‏كند، كه ایرانیان به داخله‏ى عربستان جلو رفته بودند. جز این نقاط مغرب یمامه بود. از طرف دیگر قلمرو و ملوك حیره كه تابع ایران بودند در داخله‏ى عربستان بسط زیاد داشت. بعدها نجران (شمال یمن) و همه‏ى نواحى شمالى حتى حجاز كم و بیش در تحت تبعیت حكمران ایرانى آن كشور بود. جنگ با تركان تركان كه چینیان آنان را توچویه tuchueh مى‏نامند خودشان را از نسل آسنا Assena یكى از قبایل هوینگ نو Huingnu یعنى هونها مى‏دانستند. در 433 م بر اثر فشار و ظلم امپراطور توباى سوم هفتصد خانوارشان به مرزهاى طایفه‏ى جون‏جون مهاجرت كردند، و در ازمنه‏ى بعد دو قسمت شده: قسمت شرقى كشورهاى بین مغولستان و كوههاى اورال را متصرف شدند و قسمت غربى اراضى ما بین كوههاى آلتایى و سیحون را تصاحب كردند. كلمه‏ى ترك، مأخوذ از نام كوهى است كه شبیه به كلاه‏خود است و آن را در تركى دوركو Durku مى‏خواندند. حرفه‏ى آنان در میان طایفه‏ى جون‏جون آهنگرى بود. اولین خاقان آنان تومن Tumen نامى بود كه در حوالى 533 م درگذشت، و پسرش كولو Kolo به جاى وى نشست. و پس از او برادرش موكان‏خان Mokan - Khan به خاقانى رسید، كه معاصر خسرو انوشیروان است كه در 554 م با شاهنشاه ایران ارتباط یافت. در پیش گفتیم كه خسرو انوشیروان در سالهاى بین 558 -561 میلادى هیاطله را با اتحاد با یك قبیله‏ى ترك به سردارى سین‏جیبو Sinjibu (سیلزبیول Silzbiul) برانداخت. رود جیحون مرز ایرانیان و تركان شد. انوشروان براى تحكیم مبانى عهد صلح با تركان دختر خاقان ترك را به زنى گرفت و هرمزد یعنى پسرى كه پس از وى بر تخت نشست، از همین زن بوده است. تركان به زودى دشن خطرناك ایران شده و خطرناكتر از هیاطله گردیدند. و حتى بعضى از قبایل ترك در قفقاز نمودار شدند. و خسرو انوشیروان براى اینكه از حملات آنان جلوگیرى كند بر استحكامات قلاع دربند افزود. در 567 میلادى سین جیبو سفیرى براى بستن پیمان اتحاد به ایران فرستاد. انوشیروان از این پیش‏آمد مشوش شده، سفیر را زهر داده چنین وانمود كمرد كه او مرده است. سین‏جیبو چون از حقیقت قضیه آگاه گردید، خشمناك شده هیأتى به دربار ژوستن Justin امپراطور روم فرستاد تا قرارداد مودتى علیه ایران برقرار سازد. در 569 سفیرى از روم به كشور تركان رفت. پس از آن تركان به خاك ایران حمله‏ور شدند، لكن پس از رسیدن لشگر ایران روى به گریز نهادند، سین جیبو پس از شكست از ایران (571 م) سفیرى نزد ژوسین فرستاد و درخواست كرد كه عهد صلح با ایران را به هم بزند. و با تركان متحد گردد و این واقعه موجب تیرگى روابط ایران و روم شد. جنگ سوم با روم این جنگ از 572 تا 579 میلادى امتداد یافت. در این جنگ ژوستن صلح را زیرپا گذاشته و نقض عهد كرد. خسرو انوشیروان در این زمان هفتاد سال داشت. امپراطور روم هیچ تصور نمى‏كرد كه شاه ایران در كبرسن بتواند فرماندهى سپاه ایران را به عهده گیرد. خسرو انوشیروان با سرعتى فوق‏العاده از دجله گذشته، افواج روم را كه نصیبین را محاصره كرده بودند شكست داد و شهر رومى دارا را در محاصره گرفت و تسخیر كرد. سپس با گروهى سواره نظام سبك اسلحه به سوریه حمله برد و انطاكیه را آتش زد و آپامه را ویران ساخت. در نتیجه این شكستها دیگر ژوستن نتوانست به سلطنت ادامه دهد، و استعفا كرد. و جاى خود را به كنت تیبریوس Conte Tiberius داد وى ناچار شد به مدت یك سال با خسرو انوشیروان قرارداد متاركه امضاء كند. و چهل و پنج هزار سكه‏ى طلا در ازاى آن به انوشیروان داد. سپس به گردآورى سپاه از سواحل رود رن Rhin ودانوب Danube پرداخت، ولى چون جرأت به جنگ نكرد قرارداد متاركه را سه سال تجدید كرد. و قبول نمود كه سالى سى‏هزار سكه‏ى طلا به ایران بپردازد. ولى ضمناً شرط شد كه ارمنستان از این حكم مستثنى باشد. پس از آنكه خسرو انوشیروان به ارمنستان روم داخل شد، در ابتدا از كورس Kurs نام سكایى كه با عده‏اى از سكاییان در خدمت دولت روم بودند، شكست خورد. ولى به زودى این شكست را جبران كرده به ایران بازگشت در 576 م. سپاه روم شكست فاحشى از انوشیروان خورد و در 578 م هر یك از طرفین در خاك یكدیگر دست به تطاول و تاراج گشودند. در این احوال موریس Mauris سردار رومى به جاى ژوستن امپراطور روم شد و تاخت و تازى چند در خاك ایران كرد و شهر سنجار را بگشود و حمله به كردستان كرد. انوشیروان كه مورد تعقیب سپاه رومى واقع شده بود روى فیلى از دجله گذشت و اندكى پس از ورود به تیسفون درگذشت (579 م). در این زمان كورس با غنایمى كه به دست آورده بود از دجله گذشته به موریس پیوست و جنگ هم‏چنان بین طرفین ادامه داشت. داورى درباره‏ى خسرو انوشیروان دوره‏ى سلطنت این شاهنشاه از درخشانترین دوره‏هاى عهد ساسانى است. ایران چنان عظمتى یافت كه حتى از عهد دو شاهپور بزرگ درگذشت. توسعه‏ى دامنه‏ى ادبیات و فرهنگ این عهد را كیفیت مخصوصى بخشید. در زمان او سلسله‏ى ساسانى به اوج عظمت خود رسید و كشورهاى وسیع از هندوكش تا انطاكیه و از كوههاى قفقاز و جیحون تا یمن میدان سواره‏نظام ایران گردید. دولت هیاطله از صفحه‏ى روزگار برافتاد. و امپراطوران روم شكستهاى بى‏سابقه‏اى از ایران خوردند. این پادشاه توانست با برقرارى اصلاحات اجتماعى تازه‏اى اثرات انقلابى بزرگى را از ایران ریشه‏كن كند. (انوشیروان: نوشیروان، په.- داراى روان جاوید) لقب خسرو اول شاهنشاه ساسانى ملقب به دادگر، بیست و یكمین پادشاه ساسانى (جل. 531- ف. 579 م.) فرزند غباد ساسانى است و مادر او دخترى دهقان بود كه غبار به هنگام فرار از بلاش در نیشابور به زنى گرفت و چون مى‏خواست وى به سلطنت رسد، و پسران دیگر ارشد از او بودند، قصد كرد او را به امپراتور روم بسپرد ولى امپراتور این تقاضا را نپذیرفت. پس از غباد بین انوشروان و برادران او «كیوس» و «جام» كشمكش در گرفت و عاقبت انوشروان به همراهى مهبود وزیر به پادشاهى رسید. او در جنگهاى خارجى با دولت روم و مهاجمان شرقى كامیاب شد و اصلاحات داخلى و اشاعه عدل و داد موفق گردید. دوران پادشاهى وى را مى‏توان از درخشانترین دوره‏هاى سلطنت ساسانى شمرد. حضرت محمد (ص) در زمان این پادشاه متولد شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 10 مهر 1395  - 6:06 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی