کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 

 

 

 

 

تصاويركمترديده شده /احمد اسماعيلي كريزي

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/1404500223671.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/0_110.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc00251.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/pic_0171.jpg

]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/0_115.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/0_126.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc00418.jpg

]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]

 

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc01154.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc_0023~3.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc01230.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc01164.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc00246.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/001.jpg

 

 

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/%D9%87_024.jpg

 

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/1_(136).jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/pic_0178.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc00288.jpg

 

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/dsc00365.jpg

}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}}

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 29 آبان 1394  ] [ 6:05 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
دو جريان بسيار عظيم و خواندنى از امام موسی کاظم (ع)

Instagram Telegram

 

 

دو جريان بسيار عظيم و خواندنى از امام موسی کاظم (ع)

مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگران بزرگان آورده اند: پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش به نام عبداللّه - كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت كرد.
امام موسى كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادى هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نمايد.
چون عبداللّه وارد شد، ديد كه جمعى از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند و چون عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هيزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزم ها، آتش زيادى تهيه گرديد.
تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حيرت و تعجّب فرو رفته بودند و از يكديگر مى پرسيدند كه چرا امام موسى كاظم عليه السلام چنين كارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد.
آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد.
پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوّليه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام امام و خليفه هستى، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين.
عبداللّه چون چنان صحنه اى را ديد و چنين سخنى را شنيد، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد.


همچنين داود رقّى حكايت كند:
روزى به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پس ‍ از عرض سلام در كنارى نشستم، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهم السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خويش ‍ را به دور خود پيچيده بود.
همين كه امام موسى كاظم عليه السلام نزد پدر آمد، امام صادق عليه السلام اظهار داشت : اى فرزندم ! در چه حالتى هستى؟
پاسخ داد: در سايه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم.
داود رقّى گويد: من با خود گفتم : چگونه حضرت در اين فصل زمستان و سرماى شديد اشتها و ميل به تناول اين نوع ميوه ها را دارد، ولى حضرت از افكار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چيز و هر كارى قدرت دارد.
سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حياط منزل ببين چه خبر است ؛ و در باغ چه مى بينى.
پس، از جاى خود برخاستم و به طرف حياط حركت كردم، همين كه وارد حياط شدم، با حالت تعجّب ديدم درخت انگور و انار پر از ميوه است.
با ديدن اين صحنه شگرف، بر اعتقاد و ايمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اكنون به اسرار و علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گرديد.
سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چيدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى كاظم عليه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت:

 


ادامه مطلب



[ جمعه 29 آبان 1394  ] [ 2:51 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۶۶۵۰۹
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۳:۵۴
 

عکس/غواصان دست‌بسته،اندکی قبل ازشهادت  

 

تصویری که در زیر می‌بینید، گفته می‌شود از آخرین لحظات عمر غواصان شهید دست‌بسته در اروند گرفته شده که اخیرا منتشر شده است.
عقیق:
Image result for ‫تصاویر متحرک نظر بدهید‬‎

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

Image result for ‫تصاویر متحرک نظر بدهید‬‎

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 29 آبان 1394  ] [ 2:04 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

 
 
 
 
کد خبر: ۶۶۵۱۵
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۷
 

زیارت اربعین در ردیف نمازهای واجب و مستحب  

اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. برپایهٴ این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثهٴ کربلا نیز ستون ولایت است.
عقیق:متن گفتار حضرت آیت‌الله جوادی آملی درباره اهداف تعبیه شده در متن زیارت اربعین بدین شرح است:
امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاه الخمسین و زیاره الأربعین و التختّم فى الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم»[۶]؛ «نشانه های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامهٴ نمازِ پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم».
مراد از نماز پنجاه و یک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافهٴ نمازهای نافله است که جبران کنندهٴ نقص و ضعف نمازهای واجب است؛ به ویژه اقامهٴ نماز شب در سحر که بسیار مفید است. نماز پنجاه و یک رکعت به شکل مذکور از مختصات شیعیان و ارمغان معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. شاید سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن این باشد که دستورش از معراج آمده است و نیز انسان را به معراج می برد.
موارد دیگری نیز که در روایت یاد شده، همگی از مختصات شیعیان است؛ زیرا فقط شیعه است که سجدهٴ بر خاک دارد و نیز غیرشیعه است که یا بسم الله الرحمن الرحیم را نمی گویند یا آهسته تلفظ می کنند. همچنین شیعه است که انگشتر به دست راست کردن و نیز زیارت اربعین حسینی را مستحب می داند.
مراد از زیارت اربعین، زیارت چهل مؤمن نیست؛ زیرا این مسأله اختصاص به شیعه ندارد و نیز «الف و لام» در کلمهٴ «الاربعین»، نشان می دهد که مقصود امام عسکری (علیه السلام) اربعین معروف و معهود نزد مردم است.
اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. برپایهٴ این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثهٴ کربلا نیز ستون ولایت است.
به دیگر سخن، براساس فرمودهٴ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): عصارهٴ رسالت (نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)) قرآن و عترت است؛ «إنى تارک فیکم الثقلین… کتاب الله و… عترتى أهل بیتى»[۷]. عصارهٴ کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصارهٴ عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری (علیه السلام) در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهمّ آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین انسان را چگونه متدین می کنند.
دربارهٴ نماز، ذات اقدس الهی، معارف فراوانی را ذکر کرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می کند، مگر انسان های نمازگزار که آنان می توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآیند و مشمول رحمت های خاص الهی باشند؛ ﴿إنّ الإنسان خلق هلوعاً ٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً ٭ و إذا مسّه الخیر منوعاً ٭ إلّا المصلّین﴾[۸].
زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیهٴ مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع میان این راه ها از ویژگی های ممتاز آن حضرت (علیه السلام) است.
خلاصه آن که رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیهٴ نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نماید و هم گمراهان را هدایت کند و در نتیجه، جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه جدا سازد. همین دو هدف در متن زیارت اربعین سالار شهیدان (علیه السلام) تعبیه شد؛ چنان که منشأ ددمنشی منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غَطْرَسهٴ دنیا و دلباختگی به آن بود، که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّی فى هواه».
 
 
پی نوشت:
[۶] ـ تهذیب، ج ۶، ص ۵۲.
[۷] ـ بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۱۳.
[۸] ـ سورهٴ معارج، آیات ۱۹ ـ ۲۲.
منبع:شفقنا

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||


 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 11:00 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 

حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )
 


نام امام هفتم ما ، موسی و لقب آن حضرت کاظم ( ع ) کنيه آن امام " ابوالحسن " و " ابوابراهيم " است . شيعيان و دوستداران لقب " باب الحوائج " به آن حضرت داده اند . تولد امام موسی  کاظم ( ع ) روز يکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در " ابواء " اتفاق افتاد . دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مقارن بود با سالهای  آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سيزده سال از دوران خلافت هارون که سخت ترين دوران عمر آن حضرت به شمار است . امام موسی  کاظم ( ع ) از حدود 21سالگی بر اثر وصيت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسيد ، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بيشتر بوده است ، البته غير از حضرت ولی عصر (عج ).

 

صفات ظاهری و باطنی و اخلاق آن حضرت

 


حضرت کاظم ( ع ) دارای قامتی معتدل بود . صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مويش سياه و انبوه بود . بدن شريفش از زيادی عبادت ضعيف شد ، ولی همچنان روحی قوی و قلبی  تابناک داشت . امام کاظم به تصديق همه مورخان ، به زهد و عبادت بسيار معروف بوده است . موسی بن جعفر از عبادت و سختکوشی به " عبد صالح " معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نياکان بزرگوار خود بود . بدره های ( کيسه های ) سيصد ديناری و چهارصد ديناری  و دو هزار ديناری مي آورد و بر ناتوانان و نيازمندان تقسيم مي کرد . از حضرت موسی کاظم روايت شده است که فرمود : " پدرم ( امام صادق (ع ) ) پيوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش مي کرد " . امام ( ع ) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن مي کرد ، چنانکه نقل کرده اند : " امام بسيار خشن پوش و روستايی لباس بود " و اين خود نشان ديگری است از بلندی  روح و صفای باطن و بي اعتنايی آن امام به زرق و برقهای  گول زننده دنيا . امام موسی کاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشکار به آنها کمک مي کرد . برخی از فقرای مدينه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعيد حضرت از مدينه به بغداد - به کرم و بزرگواريش پی بردند و آن وجود عزيز را شناختند . امام کاظم ( ع ) به تلاوت قرآن مجيد انس زيادی داشت . قرآن را با صدايی حزين و خوش تلاوت مي کرد . آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد مي آمدند و از روی  شوق و رقت گريه مي کردند . بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گراميش را - روی در روی - بد مي گفتند و سخنانی دور از ادب به زبان مي راندند ، ولی  آن حضرت با بردباری و شکيبايی با آنها روبرو مي شد ، و حتی  گاهی با احسان آنها را به صلاح مي آورد ، و تنبيه مي فرمود . تاريخ ، برخی از اين صحنه ها را در خود نگهداشته است . لقب " کاظم " از همين جا پيدا شد . کاظم يعنی : نگهدارنده و فروخورنده خشم . اين رفتار در برابر کسی يا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی  يا به تحريک دشمنان به اين کارهای زشت و دور از ادب دست مي زدند . رفتار حکيمانه و صبورانه آن حضرت ( ع ) کم کم ، بر آنان حقانيت خاندان عصمت و اهل بيت ( ع ) را روشن مي ساخت ، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خليفه ستمگری - پيش مي آمد ، امام کاظم ( ع ) مي فرمود : " قل الحق و لو کان فيه هلاکک " يعنی : حق را بگو اگرچه آن حقگويی موجب هلاک تو باشد . ارزش والای حق به اندازه ای است که بايد افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند . در فروتنی  - مانند صفات شايسته ديگر خود - نمونه بود . با فقرا مي نشست و از بينوايان دلجويی مي کرد . بنده را با آزاد مساوی مي دانست و مي فرمود همه ، فرزندان آدم و آفريده های خدائيم . از ابوحنيفه نقل شده است که گفت : " او را در کودکی ديدم و از او پرسشهايی کردم چنان پاسخ داد که گويی از سرچشمه ولايت سيراب شده است . براستی  امام موسی بن جعفر ( ع ) فقيهی  دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود " . محمد بن نعمان نيز مي گويد : " موسی بن جعفر را دريايی بي پايان ديدم که مي جوشيد و مي خروشيد و بذرهای دانش به هر سو مي پراکند " .

 

امام ( ع ) در سنگر تعليم حقايق و مبارزه


نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسير و کلام که از زمان حضرت صادق ( ع ) و پيش از آن در زمان امام محمد باقر ( ع ) آغاز و عملی شده بود ، در زمان حضرت امام موسی کاظم ( ع ) نيز به پيروی از سيره نياکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت ، تا مردم بيش از پيش به خط مستقيم امامت و حقايق مکتب جعفری آشنا گردند ، و اين مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آيندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زياده روی در عيش و عشرت ، هميشه درصدد نابودی بنی  هاشم بودند تا اولاد علی ( ع ) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند ، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی  کوتاه نمايند . اينان برای اجراء اين مقصود پليد کارها کردند ، از جمله : چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشويق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری  ايجاد کنند و به حمايتشان پرداختند . بدين طريق مذاهب حنفی ، مالکی ، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پايه ريزی شد . حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دست يابی  به قدرت - از اين مذهبها پشتيبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانسته اند . در سالهای آخر خلافت منصور دوانيقی که مصادف با نخستين سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بود " بسياری از سادات شورشی - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقيان و حق طلبان اهل بيت پيامبر ( ص ) بودند و با امامان نسبت نزديک داشتند - شهيد شدند . اين بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی  از منکر ، به پا مي خاستند و سرانجام با اهداء جان خويش ، به جوهر اصلی تعاليم اسلام جان مي دادند ، و جانهای خفته را بيدار مي کردند . طلوعها و غروبها را در آباديهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمي آوردند و بر در و ديوار شهرها نقش جاويد مي نگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنه های مساجد اسلام شعله ور مي ساختند " . در مدينه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانيقی در عمل ، همان رفتار زشت دودمان سياه بنی اميه را پيش گرفتند ، و نسبت به آل علی ( ع ) آنچه توانستند بدرفتاری  کردند . داستان دردناک " فخ " در زمان هادی عباسی  پيش آمد . علت بروز اين واقعه اين بود که " حسين بن علی بن عابد " از اولاد حضرت امام حسن ( ع ) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدينه و رئيس قوم بود ، به ياری عده ای از سادات و شيعيان در برابر بيدادگری  " عبدالعزيز عمری " که مسلط بر مدينه شده بود ، قيام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمين فخ عده زيادی از مخالفان را کشتند ، سرانجام دشمنان دژخيم اين سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عده ای را نيز اسير کردند . مسعودی مي نويسد : بدنهايی که در بيابان ماند طعمه درندگان صحرا گرديد . سياهکاريهای بنی  عباس منحصر به اين واقعه نبود . اين خلفای ستمگر صدها سيد را زير ديوارهای  و ميان ستونها گچ گرفتند ، و صدها تن را نيز در تاريکی  زندانها حبس کردند و به قتل رساندند . عجب آنکه اين همه جنايتها را زير پوشش اسلامی و به منظور فروخواباندن فتنه انجام مي دادند . حضرت موسی بن جعفر ( ع ) را هرگز در چنين وضعی و با ديدن و شنيدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای  بسيار ، آرامشی نبود . امام به روشنی مي ديد که خلفای  ستمگر در پی تباه کردن و از بين بردن اصول اسلامی و انساني اند . امام کاظم ( ع ) سالها مورد اذيت و آزار و تعقيب و زجر بود ، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشته اند تحت نظر و در تبعيد و زندانها و تک سلولها و سياهچالهای بغداد - در غل و زنجير - به سر مي برد . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بي آنکه - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بيمی بدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسيدگی مي کرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقايای آنان غفلت نداشت . آن زمان که امام ( ع ) در مدينه بود ، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام ( ع ) مي گذرد ، وی را آگاه کنند . هارون از محبوبيت بسيار و معنويت نافذ امام ( ع ) سخت بيمناک بود . چنانکه نوشته اند که هارون ، درباره امام موسی بن جعفر ( ع ) مي گفت : " مي ترسم فتنه ای بر پا کند که خونها ريخته شود " و پيداست که اين " قيامهای مقدس " را که سادات علوی و شيعيان خاص رهبری مي کردند و گاه خود در متن آن قيامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عيش و تنعم بناحق " فتنه " ناميده مي شد . از سوی ديگر اين بيان هارون نشانگر آن است که امام ( ع ) لحظه ای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است . وقتی مهدی عباسی به امام ( ع ) مي گويد : " آيا مرا از خروج خويش در ايمنی قرار مي دهی " نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام ( ع ) و ياران و شيعيانش داشته است . به راستی نفوذ معنوی امام موسی ( ع ) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن يقطين صدراعظم ( وزير ) دولت عباسی ، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر ( ع ) بودند و به دستورات حضرت عمل مي کردند . سخن چينان دستگاه از علی بن يقطين در نزد هارون سخنها گفته و بدگوئيها کرده بودند ، ولی امام ( ع ) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتيک خاص اغفالگرانه ( تقيه ) که در مواردی ، برای رد گمی حيله های دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است ، در دستگاه هارون بماند و به کمک شيعيان و هواخواهان آل علی ( ع ) و ترويج مذهب و پيشرفت کار اصحاب حق ، همچنان پای فشارد - بي آنکه دشمن خونخوار را از اين امر آگاهی حاصل شود - . سرانجام بدگوئي هائی  که اطرافيان از امام کاظم ( ع ) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179ه . به حج رفت ، بيش از پيش به عظمت معنوی امام ( ع ) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم ( ع ) قائل بودند پی برد . هارون سخت از اين جهت ، نگران شد . وقتی به مدينه آمد و قبر منور پيامبر اکرم ( ص ) را زيارت کرد ، تصميم بر جلب و دستگيری  امام ( ع ) يعنی فرزند پيامبر گرفت . هارون صاحب قصرهای افسانه ای در سواحل دجله ، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب مي کرد : " ببار که هر کجا بباری  در کشور من باريده ای و به آفتاب مي گفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است ! " آن چنان از امام ( ع ) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدينه به بصره آورند ، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام ( ع ) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای ديگر ببرند ، تا مردم ندانند که امام ( ع ) را به کجا و با کدام کسان بردند ، تا يأس بر مردمان چيره شود و به نبودن رهبر حقيقی خويش خو گيرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعيدگاه امام ( ع ) بي خبر بمانند . و اين همه بازگو کننده بيم و هراس دستگاه بود ، از امام ( ع ) و از يارانی که - گمان مي کرد - هميشه امام ( ع ) آماده خدمت دارد مي ترسيد ، اين ياران با وفا - در چنين هنگامی - شمشيرها برافرازند و امام خود را به مدينه بازگردانند . اين بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر ، اين امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعيد امام ( ع ) را فريبکارانه و با احتياطانجام داد . باری ، هارون ، امام موسی کاظم ( ع ) را - با چنين احتياطها و مراقبتهايی  از مدينه تبعيد کرد . هارون ، ابتدا دستور داد امام هفتم ( ع ) را با غل و زنجير به بصره ببرند و به عيسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود ، نوشت ، يک سال حضرت امام کاظم ( ع ) را زندانی  کند ، پس از يک سال والی بصره را به قتل امام ( ع ) مأمور کرد . عيسی  از انجام دادن اين قتل عذر خواست . هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربيع سپرد . مدتی حضرت کاظم ( ع ) در زندان فضل بود . در اين مدت و در اين زندان امام ( ع ) پيوسته به عبادت و راز و نياز با خداوند متعال مشغول بود . هارون ، فضل را مأمور قتل امام ( ع ) کرد ولی فضل هم از اين کار کناره جست . باری ، چندين سال امام ( ع ) از اين زندان به آن زندان انتقال مي يافت . در زندانهای تاريک و سياهچالهای دهشتناک ، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقيقی خود ( الله ) راز و نياز مي کرد و خداوند متعال را بر اين توفيق عبادت که نصيب وی شده است سپاسگزاری مي نمود . عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183هجری در سن 55سالگی به دست مردی  ستمکار به نام " سندی  بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهيد شد . شگفت آنکه ، هارون با توجه به شخصيت والای موسی بن جعفر ( ع ) پس از درگذشت و شهادت امام نيز اصرار داشت تا مردم اين خلاف حقيقت را بپذيرند که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) مسموم نشده بلکه به مرگ طبيعی از دنيا رفته است ، اما حقيقت هرگز پنهان نمي ماند . بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قريش - در نزديکی بغداد - به خاک سپردند . از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پيدا کرد ، و مورد توجه خاص واقع گرديد ، و شهر " کاظمين " از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .

 

 زنان و فرزندان حضرت موسی بن جعفر ( ع )


تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر ( ع ) روشن نيست . بيشتر آنها از کنيزان بودند که اسير شده و حضرت موسی کاظم ( ع ) آنها را مي خريدند و آزاد کرده يا عقد مي بستند . نخستين زوجه آن حضرت " تکتم " يا " حميده " يا " نجمه " دارای  تقوا و فضيلت بوده و زنی بسيار عفيفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شيعيان حضرت رضا ( ع ) است . فرزندان حضرت موسی  بن جعفر را 37تن نوشته اند : 19پسر و 18دختر که ارشد آنها حضرت علی بن موسی  الرضا ( ع ) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است . حضرت احمد بن موسی ( شاهچراغ ) که در شيراز مدفون است . حضرت محمد بن موسی نيز که در شيراز مدفون است . حضرت حمزه بن موسی که در ری مدفون مي باشد . از دختران آن حضرت ، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است ، و قبه و بارگاهی با عظمت دارد . ساير اولاد و سادات موسوی هريک مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بوده اند ، که در گوشه و کنار ايران و کشورهای اسلامی پراکنده شده ، و در همانجا مدفون گرديده اند ، روحشان شاد باد .

 

صفات و سجايای حضرت موسی بن جعفر ( ع )


موسی بن جعفر ( ع ) به جرم حقگويی و به جرم ايمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد . حضرت موسی  بن جعفر را به جرم فضيلت و اينکه از هارون الرشيد در همه صفات و سجايا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند . شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : " اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب " ( خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار ) . امام موسی  بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شبها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آنها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای  مدينه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجويی به خانه آنها مي آمده است .

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:51 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

 

اس ام اس ولادت امام موسی کاظم

امام موسی

 

مژده ای دل که شب میلاد کاظم آمده

 فاطمه بر دیدن موسی بن جعفرآمده

کاظمین امشب چراغان ازوجود کاظم است

خانه ی صادق چراغان از حضور کاظم است

 

 

 میلاد هفتمین فخر عالم امکان باب الحوئج ، موسی بن جعف بر شما مبارک باد.

 

 
بر در دروازه‏ ی حاجات دل

تا سحرم مست مناجات دل

راز و نیاز دل ما ذکر دوست

نیست کسی هر آنچه باشد از اوست

 

دست طلب به سوی او روز و شام

مسئلت از غیر جمالش حرام

 هر که اسیر بی قرار یار است

به شوق او همیشه ره سپار است

 

 دیده ببندد همه دم به راهش               جان بدهد بر سر یک نگاهش

به سر رود به سوی جانانه ‏اش              تا که رسد بر در میخانه اش

 

بر در میخانه گدایی رواست

اگر که ساقی کرم مرتضاست

ز مرتضی اگر کرم بخواهید

اگر که لطف دم به دم بخواهید

 

دل به طهورای ولایت برید                  حاجت خود به باب حاجت برید

نگویم این را که خدا عالم است                باب حوائج به خدا کاظم است

 

ز کاظمینش که ندیدم بسی

نیامده به دست خالی کسی

اگر که دستی برود به سویش

نمی‏ رسد مگر به آرزویش

 

یوسف زهرا که به زندان شدی

به قلب من همیشه مهمان شدی

به کاظمین تو اسیرم اسیر                جان رضا بیا و دستم بگیر

 

مژده‏ ی میلاد تو، نفحه ی باد صباست

رایحه ‏ی یاد تو با دل ما آشناست

آمدی و باب هر حاجت دلها شدی

باب حوائج تویی، نام تو ذکر خداست

عرش الهی اگر، جلوه گه حق بود

بار گه ات کاظمین، خود حرم کبریاست

قبله ی قدوسیان، کوی مصفای تو

نام دل آرای تو، کعبه ی حاجات ماست

یوسف زهرایی و گوشه ‏ی زندان و چاه

کنج سیه چال تو، به غصه ات مبتلاست

شادی میلاد تو، توأم اشک است و آه

 

چونکه غمین هر دل از کوفه و شام بلاست

 

محفل مولودی‏ ات، کرببلایی شده

گوشه‏ ی لبخند ما، همره اشک عزاست

 

امام موسی

 

 

 آمد این مژده از حى تبارک

میلاد موسى بن جعفر مبارک

 

آن درگهى که پایه‏اش از عرش برتر است

دولت‏سراى حضرت موسى بن جعفر است

آیینه جمال خداوند سرمدى

هم مظهر علوم و خصال پیمبر است

 

ولادت امام موسی کاظم مبارک باد

 

حضرت موسی بن جعفر رهبر راه ولاست

باطن نورانی‏اش آیینه ایزدنماست

 

میلاد با سعادت هفتمن اختر تابناک آسمان ولایت مبارک باد

 

میلاد نور مبارک

 

بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر

 

ولادت امام حلم و شکیبایی باب الحوائج امام  موسی کاظم بر شما مبارک

 

شده دل وادى سینا به تجلاى موسى

که کلیم خدا آید به تماشاى موسى

 

سر زد مهى زیبا از نسل کوثر

شد جلوه‏ گر نور موسى بن جعفر

تابنده خورشید عشق و عقیده

امام صادق را فروغ دیده

 

ماه مدینه شمع جمع هستى

بر ما دهد درس یکتا پرستى

هفتم وصى خاتم النبیین

سلاله طاها و آل یاسین

 

امام موسی

داده خداوند جلى

حمیده را دسته گلى

آمد موسى طور انّما

روشن چشم رسول مصطفى

صادق آل مرتضى چشم تو روشن

ولى حق نور هدى چشم تو روشن

مولود این هفتم ولى

بادا مبارک بر على

 

سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.

سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.

ولادت  هفتمین فخر عالم امکان  امام موسی کاظم علیه السلام تهنیت باد

امام هفتم ما فرمودند: «هر کس می خواهد قوی ترین مردم باشد، بر خدا تکیه کند».

امام موسی کاظم:سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

 

امام موسی کاظم:خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش

 

میلاد اسوه صبر و تقوا امام موسی کاظم مبارک باد

 

امام موسی

 

زمین را از صفا زیور ببندید

به اوج آسمان اختر ببندید

به مژگان خاک این ره را زدایید

بر آن بال ملائک را گشایید

به اشک دیدگان ره را بشویید

شمیم عشق را اینک ببویید

که مى‏ آید گلى از آسمان ها

که مستش مى ‏شود دل‏ها و جان ها

 

***

 

از این تک گل دل صحرا بهارى ست

دگر پایان هجر و بى قرارى ست

خریدار جمالش قدسیانند

همیشه زائرش قدوسیانند

ز صبرش در عجب درمانده ایوب

ز اشک دیده‏ اش وامانده یعقوب

 

***

هزاران یوسف زیباى کنعان

خریدار رخ آن ماه تابان

گل است و در دل زندان اعدا

فتاده یوسف زهرایى ما

***

امام موسی

اگرچه برهمه عالم امیراست

ولى در چاه محنتها اسیر است

بگو با آن دل بى رحم صیاد

مبند او را به زنجیرى ز بیداد

***

کبوتر را به زنجیرى نبندید

به حال غربتش دیگر نخندید

اگر بستید این زخم زبان چیست

دگر دشنام او هرگز روانیست

زنیدم تا زیانه هرچه آید

ولى دشنام بر حیدر نشاید

***

صادق آل نبى را داده حّى بى نیاز

از براى تشنگان علم، دریایى دگر

گرچه زهرا را به عالم نیست همتایى، ولى

شد حمیده با چنین فرزند،زهرایى دگر

***

اى صبا بر گو به زهرا دیده روشن چون خدا

داده بر فرزند تو شمس دلارایى دگر

گر که مریم مام یک عیسى بود، حق از کرم

داده بعد از پنج عیسى بر تو عیسایى دگر

***

یوسفى آمد که یوسف هم بود زندانیش

زانکه زندان رفتن او راست معنایى دگر

تا کنداز ریشه بنیاد بنى العباس را

زد قدم امروز انسان ساز فردایى دگر

***

تا که در عالم به آقایى رساند شیعه را

حق به آقایى خود آورده آقایى دگر

غیر آل للَّه ‏ما را نیست در محشر شفیع

از در دربار آنان پس مرو جایى دگر

در جزا برگ عبور ما به امضاءبسته است

معتبر جز مهر آنان نیست امضایى دگر

***

چو اشک دیده ‏ى عشاق حق، دلهامصفاشد

قلوب شیعیان از روشنى چون طور سیناشد

اگر بینى فضاى آفرینش گشته عطر آگین

گل روى امام موسى کاظم شکوفا شد

***

به روز هفتم ماه صفر در شهر پیغمبر

جمال دیگرى از ذات پاک حق،هویدا شد

قدم زد در جهان مولاى عالم موسى جعفر

که از یمن قدومش، غرق زیور، عرش اعلاشد

***

چه خورشیدى زمین و آسمان را کرده نورانى

چه ماه پر فروغى در سپهر مجد،پیداشد

ز چرخ چارمین با موکب عزّو شرف امشب

پى عرض ادب سوى زمین نازل مسیحا شد

نه تنها دیده ى آل محمّد شد به او روشن

که چشم چرخ پیر از دیدن آن ماه، بینا شد

***

امام موسی

در این فرخنده میلاد وصى هفتم طاها

نزول رحمت بى منتها ذات یکتا شد

نه تنها آشنایانش،که در سر تا سر گیتى

هر آن کس واقف از اوصاف او گردیدشیدا شد

***

حمیده مادر والامقام و ارجمنداو

بنازد زان که او هم مادر فرزند زهراشد

به پاس مقدمش از جانب ربّ غفور امشب

براى دوستدارانش، برات عفو،امضاءشد

به آن باب الحوائج ملتجى شد هر گرفتارى

یقین دارم که از کار و دلش هر عقده ‏اى وا شد

شده دل وادى سینا به تجلاى موسى

که کلیم خدا آید به تماشاى موسى

 

 

***

به طواف حر م رفتم به هواى تو بودم

همه جا با خیال تو به ولاى تو بودم

***

دل بیت الحرام عشق ز تو گیرد تمنا

حجر الاسود هستى به تو دارد تولا

چه لیاقت مرا مولا که کنى یک نگاهم

منم آن عاشق مسکین که تو را از تو خواهم

***

دلم از کاظمین تو به خدا رونتابد

نرود از سر کویت که به جز تو نیاید

تویى آن هفتمین مولا که ز هفت آسمانت

ز ملک مى ‏رسد تبریک به دل شیعیانت

***

زیور آرا شد زمین تا عرش اعلى

چونکه شد نور رخ موسى هویدا

به به از شان و جلال و عزت و جاهش

خرم افزا شد زمین از دیدن روى گرامش

عالم از این مولد فرخنده گردیده طرب زا

چونکه شد نور رخ موسى هویدا

***

بر امام منتظر بادا مبارک این ولادت

تهنیت بر شیعیان حضرتش از این ولادت

رسید شادى شیعیان به عرش اعلى

چونکه شد نور رخ موسوى هویدا

مبارک مبارک مبارک

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

Instagram Telegram

 

 

دو جريان بسيار عظيم و خواندنى از امام موسی کاظم (ع)

مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگران بزرگان آورده اند: پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش به نام عبداللّه - كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت كرد.
امام موسى كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادى هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نمايد.
چون عبداللّه وارد شد، ديد كه جمعى از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند و چون عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هيزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزم ها، آتش زيادى تهيه گرديد.
تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حيرت و تعجّب فرو رفته بودند و از يكديگر مى پرسيدند كه چرا امام موسى كاظم عليه السلام چنين كارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد.
آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد.
پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوّليه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام امام و خليفه هستى، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين.
عبداللّه چون چنان صحنه اى را ديد و چنين سخنى را شنيد، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد.


همچنين داود رقّى حكايت كند:
روزى به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پس ‍ از عرض سلام در كنارى نشستم، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهم السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خويش ‍ را به دور خود پيچيده بود.
همين كه امام موسى كاظم عليه السلام نزد پدر آمد، امام صادق عليه السلام اظهار داشت : اى فرزندم ! در چه حالتى هستى؟
پاسخ داد: در سايه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم.
داود رقّى گويد: من با خود گفتم : چگونه حضرت در اين فصل زمستان و سرماى شديد اشتها و ميل به تناول اين نوع ميوه ها را دارد، ولى حضرت از افكار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چيز و هر كارى قدرت دارد.
سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حياط منزل ببين چه خبر است ؛ و در باغ چه مى بينى.
پس، از جاى خود برخاستم و به طرف حياط حركت كردم، همين كه وارد حياط شدم، با حالت تعجّب ديدم درخت انگور و انار پر از ميوه است.
با ديدن اين صحنه شگرف، بر اعتقاد و ايمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم: اكنون به اسرار و علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گرديد.
سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چيدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى كاظم عليه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت:
اين از فضل پروردگار است، كه ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است.

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:47 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 
 
 
زیارت کاضمین علیهم السلام

زيارت امام موسى بن جعفر عليهم االسلام

وامّا كيفيت زيارت كاظمين عليه السلام پس بدانكه زيارات درآن حرم شريف بعضى مختصّ است به هر يك ازآن دو بزرگوار و بعضى مشترك مابين آن دو امام است امّا زيارت مختص به امام موسى عليه السلام پس چنانكه سيّد بن طاوس در مزار نقل نموده آن است كه چون خواستى آن حضرت را زيارت كنى سزاوار است كه غسل كنى پس روانه شوى به زيارت با تاءنّى و وقار همين كه به در حرم رسيدى بايست و بگو:

اَللَّهُ اَكْبَرُ اَللَّهُ اَكْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ وَاللَّهُ اَكْبَرُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى هِدايَتِهِ

خدا بزرگتر است (از توصيف ) معبودى نيست جز خدا و خدا بزرگتر است ستايش خداى را براى راهنمائى كردنش

لِدينِهِ وَالتَّوْفيقِ لِما دَعا اِلَيْهِ مِنْ سَبيلِهِ اَللّهُمَّ اِنَّكَ اَكْرَمُ مَقْصُودٍ

(ما را) به دين خود و توفيق دادنش به اجابت دعوت او بدان راهى كه او خواست خدايا تو بزرگوارترين مقصود

وَاَكْرَمُ مَاْتِىٍّ وَقَدْ اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً اِلَيْكَ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ

وكريمترين كسى هستى كه بدرگاهش آيند و من به درگاهت آمده ام و تقرب جويم به پيشگاهت بوسيله فرزند دختر پيامبرت كه درودهاى

وَعَلى آباَّئِهِ الطّاهِرينَ وَاَبْناَّئِهِ الطَّيِّبينَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ

تو بر او و بر پدران پاك و فرزندان پاكيزه اش باد خدايا درود فرست بر محمد

وَآلِ مُحَمَّدٍ وَلا تُخَيِّبْ سَعْيى وَلا تَقْطَعْ رَجآئى وَاجْعَلْنى عِنْدَكَ

و آل محمد و نوميد مكن كوششم را و قطع مكن اميدم را و قرارم ده در نزد خودت

وَجيهاً فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبينَ

آبرومند در دنيا و آخرت و از مقربان درگاهت


پس داخل شو و مقدّم دار پاى راست خود را و بگو:

بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَفى سَبيلِ اللَّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ

به نام خدا و به يارى خدا و در راه خدا و بر كيش رسول خدا

صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَللّهُمَّ اغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ وَلِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ

صلى اللّه عليه و آله خدايا بيامرز مرا و پدر و مادرم را و همه مردان

وَالْمُؤْمِناتِ

و زنان با ايمان را


پس همين كه رسيدى به در قبّه شريفه بايست و اذن طلب كن و بگو :

ءَاَدْخُلُ يا رَسُولَ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ يا نَبِىَّ اللَّهِ ءَاَدْخُلُ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ

آيا داخل شوم اى رسول خدا آيا داخل شوم اى پيامبر خدا آيا داخل شوم اى محمد بن عبداللّه

ءَاَدْخُلُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ ءَاَدْخُلُ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ ءَاَدْخُلُ يا اَبا

آيا داخل شوم اى امير مؤ منان آيا داخل شوم اى ابامحمد حسن (مجتبى ) آيا داخل شوم اى ابا

عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ ءَاَدْخُلُ يا اَبا مُحَمَّدٍ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ءَاَدْخُلُ يا اَبا

عبداللّه الحسين آيا داخل شوم اى ابا محمد على بن الحسين (زين العابدين ) آيا داخل شوم اى ابا

جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي ءَاَدْخُلُ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ءَاَدْخُلُ يا

جعفر محمد بن على آيا داخل شوم اى ابا عبداللّه جعفر بن محمد آيا داخل شوم اى

مَوْلاىَ يا اَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ يا اَبا جَعْفَرٍ

مولاى من اى اباالحسن موسى بن جعفر آيا داخل شوم اى مولاى من اى ابا جعفر

ءَاَدْخُلُ يا مَوْلاىَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي

آيا داخل شوم اى مولاى من محمد بن على


پس داخل شو و چهار مرتبه بگو:

اَللَّهُ اَكْبَرُ

خدا بزرگتر است


پس بايست مقابل قبر و قبله را پشت كتف خود قرار بده پس بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

سلام بر تو اى

ولِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ

نماينده خدا و فرزند نماينده اش سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او سلام

عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ وَابْنَ اَمينِهِ

بر تو اى برگزيده خداوند و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى امين خدا و فرزند امين او

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ

سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى زمين سلام بر تو اى پيشواى

الْهُدى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ

هدايت سلام بر تو اى پرچم دين و تقوى سلام بر تو اى خزينه دار

عِلْمِ النَّبِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا

علم و دانش پيمبران سلام بر تو اى خزينه دار علم و دانش رسولان سلام بر تو اى

نآئِبَ الاَْوْصِيآءِ السّابِقينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ

نايب اوصياء پيشين سلام بر تو اى معدن وحى آشكار

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ

سلام بر تو اى دارنده دانش يقينى سلام بر تو اى گنجينه دانش پيمبران

الْمُرْسَلينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الصّالِحُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا

مرسل سلام بر تو اى امام شايسته سلام بر تو اى

الاِْمامُ الزّاهِدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْعابِدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا

امام پارسا سلام بر تو اى امام عابد سلام بر تو اى

الاِْمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ اَلسَّلامُ

امام بزرگ و رشيد سلام بر تو اى كشته شهيد (راه حق ) سلام

عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى

بر تو اى فرزند رسول خدا و فرزند وصى آن حضرت سلام بر تو اى سرور من اى موسى

بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللَّهِ ما حَمَّلَكَ

بن جعفر و رحمت خدا و بركاتش گواهى دهم كه براستى تو رساندى از جانب خداوند آنچه را به عهده داشتى

وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللَّهِ وَاَقَمْتَ

و محافظت كردى از آنچه به تو سپرده بود و حلال كردى حلال خدا را و حرام كردى حرام خدا را و بپاداشتى

اَحْكامَ اللَّهِ وَتَلَوْتَ كِتابَ اللَّهِ وَصَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِ اللَّهِ

احكام خدا را و تلاوت كردى (به حق ) كتاب خدا را و شكيبا بودى بر آزار خلق در راه خدا

وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ مَضَيْتَ

و جهاد كردى در راه خدا آنطور كه بايد تا مرگت فرا رسيد و گواهى دهم كه تو برفتى

عَلى ما مَضى عَلَيْهِ آبآؤُكَ الطّاهِرُونَ وَاَجْدادُكَ الطَّيِّبُونَ الاَْوْصِيآءُ

به همان راهى كه رفتند بدان راه پدران پاك و اجداد پاك سرشتت آن اوصياى

الْهادُونَ الاَْئِمَّةُ الْمَهْدِيُّونَ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ

راهنما و آن پيشوايان راه يافته ترجيح ندادى گمراهى را بر هدايت و متمايل نگشتى از

حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَشْهَدُ اَ نَّكَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَِميرِ الْمُؤْمِنينَ

حق بسوى باطل و گواهى دهم كه تو براستى خيرخواهى كردى براى خدا و پيامبرش و براى امير مؤ منان

وَاَنَّكَ اَدَّيْتَ الاَْمانَةَ وَاجْتَنَبْتَ الْخِيانَةَ وَاَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَيْتَ

و تو بخوبى امانت را پرداختى و از خيانت دورى گزيدى و بپاداشتى نماز را و بدادى

الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً

زكات را و امر كردى به معروف (و كار نيك ) و جلوگيرى كردى از كار زشت و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص

مُجْتَهِداً مُحْتَسِباً حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ

و كوشش و پاداش جوئى تا آنگاه كه مرگت فرا رسيد، خداوند پاداش نيكويت دهد از اسلام و مسلمين

اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَاَشْرَفَ الْجَزآءِ اَتَيْتُكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ زآئِراً عارِفاً

بهترين پاداشها و شريف ترين پاداشهاى نيك را، آمده ام به نزدت اى فرزند رسول خدا براى زيارتت در حالى كه شناساى

بِحَقِّكَ مُقِرّاً بِفَضْلِكَ مُحْتَمِلاً لِعِلْمِكَ مُحْتَجِباً بِذِمَّتِكَ عآئِذاً بِقَبْرِكَ

به حق تواءم و فضيلتت را اقرار دارم و بار دانشت را تحمل كرده و در پرده پيمانت محجوب گشته و به قبرت پناه آورده

لاَّئِذاً بِضَريحِكَ مُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَى اللَّهِ مُوالِياً لاَِوْلِي آئِكَ مُع ادِياً

به ضريحت پناهنده گشته ام و تو را بدرگاه خدا شفيع گرفته ام دوستدار دوستانت هستم و دشمن

لاَِعْدآئِكَ مُسْتَبْصِراً بِشَاءْنِكَ وَبِالْهُدَىَ الَّذَّى اَنْتَ عَلَيْهِ عالِماً

دشمنانت بينايم به شاءن و مقامت و بدان هدايت و راهنمائى كه تو برآنى و دانايم

بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ وَبِالْعَمَى الَّذى هُمْ عَلَيْهِ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى

به گمراهى آنكس كه با تو مخالفت كرد و به گمراهى آن وضعى كه بدان گرفتارند، پدر و مادرم

وَنَفْسى وَاَهْلى وَمالى وَوَلَدى يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً

و خودم و خاندان و مال و فرزندانم به قربانت اى فرزند رسول خدا آمده ام به درگاهت تا تقرب جويم

بِزِيارَتِكَ اِلَى اللَّهِ تَعالى وَمُسْتَشْفِعاً بِكَ اِلَيْهِ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رِبِّكَ

بوسيله زيارت تو بدرگاه خداى تعالى و شفيع گيرم تو را به پيشگاهش پس شفاعت مرا بكن در نزد پروردگارت

لِيَغْفِرَ لى ذُنُوبى وَيَعْفُوَ عَنْ جُرْمى وَيَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى وَيَمْحُوَ

تا بيامرزد گناهانم را و در گذرد از جرم و تقصيرم و ناديده انگارد اعمال بدم را و محو كند

عَنّى خَطيئاتى وَيُدْخِلَنِى الْجَنَّةَ وَيَتَفَضَّلَ عَلَىَّ بِما هُوَ اَهْلُهُ وَيَغْفِرَ

خطاهايم را و داخل بهشتم گرداند و تفضل كند بر من بدانچه او شايسته آنست و بيامرزد

لى وَلاِبائى وَلاِِخْوانى وَاَخَواتى وَلِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ

مرا و پدران و برادران و خواهرانم را و همه مردان و زنان با ايمانى را كه

فى مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها بِفَضْلِهِ وَجُودِهِ وَمَنِّهِ

در خاورهاى زمين و باخترهاى آنند به فضلش و به جود و احسانش


پس بيانداز خودرا بر قبر و ببوس آنرا و بگذار دو طرف روى خود را بر آن و دعا كن به آنچه مى خواهى پس برگرد به جانب سر و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ

سلام بر تو اى مولا و سرور من اى موسى بن جعفر و رحمت

اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ وَاَنَّكَ مَعْدِنُ

خدا و بركاتش گواهى دهم كه توئى پيشواى راهنما و سرپرست ارشاد كننده و توئى معدن

التَّنْزيلِ وَصاحِبُ التَّاْويلِ وَحامِلُ التَّوْريةِ وَالاِْنْجيلِ وَالْعالِمُ

تنزيل (قرآن ) و داراى (علم ) تاءويل و دارنده تورات و انجيل و دانشمند

الْعادِلُ وَالصّادِقُ الْعامِلُ يا مَوْلاىَ اَنَا اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكَ

عادل و راستگوى عامل (به احكام دين ) اى مولا و سرور من بيزارى جويم من بدرگاه خدا از دشمنانت

وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِمُوالاتِكَ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَعَلى آبآئِكَ

و تقرب جويم به پيشگاه خداوند بوسيله دوستى تو درود خدا بر تو و بر پدران

وَاَجْدادِكَ وَاَبْنآئِكَ وَشيعَتِكَ وَمُحِبّيكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ

و اجداد و فرزندان و شيعيان و دوستانت و رحمت خدا و بركاتش

پس دو ركعت نماز زيارت بكن بخوان در آن سوره يسَّ و الرّحمن يا هر چه آسان باشد از قرآن پس دعا كن به آنچه مى خواهى


زيارت ديگر امام موسى بن جعفر عليهماالسلام

زيارت ديگر براى حضرت موسى عليه السلام شيخ مفيد و شيخ شهيد و محمّد بن المشهدى فرموده اند چون خواستى زيارت كنى آن جناب را در بغداد پس غسل كن براى زيارت و قصد كن حرم شريف را و بايست بر در حرم و اذن دخول بطلب پس داخل حرم شو در حالى كه مى گوئى :

بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَفى سَبيلِ اللَّهِ وَعَلى مِلَّةِ

به نام خدا و بيارى خدا و در راه خدا و بر كيش

رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَالسَّلامُ عَلى اَوْلِيآءِ اللَّهِ

رسول خدا درود خدا بر او و بر آلش باد و سلام بر اولياء خدا باد

بعد ازآن برو تا آنكه مقابل قبر حضرت موسى بن جعفرعليه السلام شوى پس چون ايستادى نزد قبر آن جناب پس بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نوُرَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى زمين سلام بر تو

يا وَلِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللَّهِ اَشْهَدُ

اى نماينده خدا سلام بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى باب رحمت خدا گواهى دهم

اَنَّكَ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَيْتَ الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْروُفِ وَنَهَيْتَ عَنِ

كه براستى تو برپاداشتى نماز را و بدادى زكات را و امر كردى به معروف (كارهاى نيك ) و نهى كردى از

الْمُنْكَرِ وَتَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ

از كار زشت و تلاوت كردى قرآن را آنطور كه بايد و جهاد كردى در راه خدا آنطور كه شايد

وَصَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ مُحْتَسِباً وَعَبَدْتَهُ مُخْلِصاً حَتّى اَتيكَ

و شكيبائى كردى بر آزار مردم در راه او به حساب درك پاداش و پرستش كردى او را از روى اخلاص تا مرگت

الْيَقينُ اَشْهَدُ اَنَّكَ اَوْلى بِاللَّهِ وِبِرَسوُلِهِ وَاَنَّكَ اِبْنُ رَسوُلِ اللَّهِ حَقّاً اَبْرَءُ

فرا رسيد گواهى دهم كه تو براستى سزاوارترى نسبت به خدا و پيامبرش و توئى فرزند رسول خدا به حق ، بيزارى جويم

اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِمُوالاتِكَ اَتَيْتُكَ يا مَوْلاىَ

به درگاه خدا از دشمنانت و تقرب جويم به نزد خدا بوسيله دوستيت آمده ام بدرگاهت اى سرور من

عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِياً لاَِوْلِيآئِكَ مُعادِياً لاَِعْدآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّكَ

با معرفت به حق تو و دوستدار دوستان تواءم و دشمن دشمنانت پس شفاعتم را بكن در نزد پروردگارت

پس خود را بر قبر بيفكن و بُوسه كن و گونه هاى خود را بر او بگذار پس بگرد از آنجا و بيا به جانب سر و بايست و بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا گواهى دهم

اَنَّكَ صادِقٌ اَدَّيْتَ ناصِحا وَقُلْتَ اَمينا وَمَضَيْتَ شَهيدا لَمْ تُؤْثِرْ

كه براستى تو صادق در گفتار بودى و خيرخواهانه اداى امانت كردى و امانت در گفتار داشتى و به شهادت از دنيا رفتى مقدم نداشتى

عَمىً عَلَى الْهُدى وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ

گمراهى را بر هدايت و متمايل نگشتى از حق بسوى باطل درود خدا بر تو

وَعَلى آبآئِكَ وَاَبْنآئِكَ الطّاهِرينَ

و بر پدران و فرزندان پاكيزه ات باد


پس ببوس قبر منوّر را و دو ركعت نماز زيارت گذار و بعد از اين دو ركعت هر نماز كه خواهى بكن پس از آن به سجده برو و بگو:

اَللّهُمَّ

خدايا

اِلَيْكَ اِعْتَمَدْتُ وَاِلَيْكَ قَصَدْتُ وَبِفَضْلِكَ رَجَوْتُ وَقَبْرَ اِمامِىَ الَّذى

به تو اعتماد كردم و آهنگ تو كردم و فضل تو را اميد دارم و قبر امامم را كه

اَوْجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَهُ زُرْتُ وَبِهِ اِلَيْكَ تَوَسَّلْتُ فَبِحَقِّهِمُ الَّذى اَوْجَبْتَ

اطاعتش را بر من واجب گردانيدى زيارت كردم و بوسيله او بدرگاه تو توسل جستم پس بدان حقى كه براى آنها

عَلى نَفْسِكَ اغْفِرْ لى وَلِوالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنينَ يا كَريمُ

بر خود واجب كرده اى بيامرز مرا و پدر و مادرم و همه مردم با ايمان را اى بزرگوار

پس روى راست خود را بگذار وبگو:

اَللّهُمَّ قَدْ عَلِمْتَ حَوآئِجى فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاقْضِها

خدايا تو خود حاجتهاى مرا مى دانى پس درود فرست بر محمد و آل محمد و آنها را برآور


پس جانب چپ روى را بگذار وبگو:

اَللّهُمَّ قَدْ اَحْصَيْتَ ذُنُوبى فَبِحَقِّ

خدايا تو خود بخوبى گناهانم را شماره كرده اى به حق

مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْها وَتَصَدَّقْ

محمد و آل محمد درود فرست بر محمد و آل محمد و بيامرز آنها را و تصدق كن

عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ

بر من بدانچه تو شايسته آنى

پس برگرد به سجده وبگو شُكْراً شُكْراً صد مرتبه پس سر از سجده بردار و دعا كن به آنچه خواهى از براى هر كه مى خواهى و دوست دارى آن را


صلوات بر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام

مؤ لّف گويد سيّد جليل علىّ بن طاوس سلام الله عليها در مصباح الزّائر در يكى از زيارات حضرت موسى بن جعفرعليه السلام اين صلوات را بر آن حضرت كه محتوى است بر شمّه اى از فضائل و مناقب و عبادت و مصائب آن جناب نقل كرده البّته زائر از فيض خواندن آن خود را محروم نكند

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ وَصَلِّ عَلى موُسَى بْنِ جَعْفَرٍ

خدايا درود فرست بر محمد و خاندانش و درود فرست بر موسى بن جعفر

وَصِىِّ الاَْبْرارِ وَاِمامِ الاَْخْيارِ وَعَيْبَةِ الاَْنْوارِ وَوارِثِ السَّكينَةِ

وصى آقايان نيكوكار و پيشواى خوبان و گنجينه انوار و وارث آرامش

وَالْوَقارِ وَالْحِكَمِ وَالاْثارِ الَّذى كانَ يُحْيِى اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ اِلَى

و وقار و فرزانگى و آثار (و نشانه ها) آن بزرگوارى كه شب زنده دار و بيدار بود تا هنگام

السَّحَرِ بِمُواصَلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَليفِ السَّجْدَةِ الطَّويلَةِ وَالدُّموُعِ

سحر و پيوسته مشغول استغفار بود، همدم و رفيق سجده هاى طولانى و اشكهاى

الْغَزيرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثيرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ وَمَقَرِّ النُّهى

ريزان و مناجات بسيار و زارى و ناله پيوسته بود، و هم او مقر عقل و خرد

وَالْعَدْلِ وَالْخَيْرِ وَالْفَضْلِ وَالنَّدى وَالْبَذْلِ وَمَاءْ لَفِ الْبَلْوى وَالصَّبْرِ

و عدالت و نيكى و فضيلت و بخشش و جود و عطا بود و نيز آن حضرت خوگرفته بود به بلا و شكيبائى

وَالْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَالْمَقْبوُرِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجوُنِ

و پايمال ظلم و ستم گشت و به ظلم و جور در قبر رفت و در سياه چالهاى زندان

وَظُلَمِ الْمَطاميرِ ذِى السّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيوُدِ وَالْجَِنازَةِ

وسلولهاى تاريك تحت شكنجه و عذاب بودآن بزرگوارى كه ساق پايش از فشار حلقه هاى كُند و زنجير شكسته و خرد شد و صاحب آن

الْمُنادى عَلَيْها بِذُلِّ الاِْسْتِخْفافِ وَالْوارِدِ عَلى جَدِّهِ الْمُصْطَفى

جنازه مقدسى كه جلوش جار مى زدند با كمار خوارى و سبكى و آنكه درآمد بر جدش مصطفى

وَاَبيهِ الْمُرْتَضى وَاُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسآءِ بِاِرْثٍ مَغْضُوبٍ وَ وَِلاَّءٍ

و پدرش (على ) مرتضى و مادرش بانوى زنان در حالى كه ارثش به يغما رفته و حكومتش ربوده شده

مَسْلوُبٍ وَاَمْرٍ مَغْلوُبٍ وَدَمٍ مَطْلوُبٍ وَسَمٍّ مَشْروُبٍ اَللّهُمَّ وَكَما

و در كار خود مغلوب دشمنان گشته ، و دشمن ريختن خونش را مى خواست با زهرى كه به او خورانيدند خدايا چنانچه

صَبَرَ عَلى غَليظِ الِْمحَنِ وَتَجَرَّعَ غُصَصَ الْكُرَبِ وَاسْتَسْلَمَ لِرِضاكَ

او صبر كرد بر سختى محنت و سركشيد جرعه هاى گرفتارى را و تن داد به رضايت تو

وَاَخْلَصَ الطّاعَةَ لَكَ وَمَحَضَ الْخُشوُعَ وَاسْتَشْعَرَ الْخُضوُعَ وَعادَى

و اطاعت كرد تو را از روى اخلاص و بى آلايش در برابرت فروتن گشت و خضوع نمود و دشمنى كرد

الْبِدْعَةَ وَاَهْلَها وَلَمْ يَلْحَقْهُ فى شَىْءٍ مِنْ اَوامِرِكَ وَنَواهيكَ لَوْمَةُ

با بدعت و بدعت گزاران و سرزنشهاى ملامت كنندگان بهيچوجه و در هيچ يك از اوامر و نواهى تو در او مؤ ثر

لاَّئِمٍ صَلِّ عَلَيْهِ صَلوةً نامِيَةً مُنْيفَةً زاكِيَةً توُجِبُ لَهُ بِها شَفاعَةَ اُمَمٍ

نگشت درود فرست بر او درودى با بركت و بلندمرتبه و پاكيزه كه موجب شود بدان شفاعت امتهائى

مِنْ خَلْقِكَ وَقُروُنٍ مِنْ بَراياكَ وَبَلِّغْهُ عَنّا تَحِيَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ

از خلق تو را و شامل مردمانى از قرون گذشته شود و برسان به او از جانب ما تحيت و سلامى و بده به ما از

لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً وَرِضْواناً اِنَّكَ ذوُ

نزد خويش به پاداش دوستى او فضل و احسان و آمرزش و خوشنودى خودت را كه تو داراى

الْفَضْلِ الْعَميمِ وَالتَّجاوُزِ الْعَظيمِ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ

فضلى همگانى و گذشت بزرگى هستى به رحمتت اى مهربانترين مهربانان

 

زيارت امام محمد تقى عليه السلام

و امّا زيارت مختصّ به امام محمّد تقى عليه السلام پس همان سه بزرگوار فرموده اند كه پس متوجّه شو بسوى قبر ابى جعفر محمّد بن علىّ الجوادعليه السلام كه در پشت سَرِ جدّ بزرگوار خود مدفون است و چون ايستادى نزد قبر آن حضرت پس بگو:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِىَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى ولى خدا سلام

عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ

بر تو اى حجت خدا سلام بر تو اى نور خدا در تاريكيهاى زمين

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى آبآئِكَ اَلسَّلامُ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو و بر پدران (پاك ) تو سلام

عَلَيْكَ وَعَلى اَبْنآئِكَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى اَوْلِيآئِكَ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ

بر تو و بر فرزندانت سلام بر تو و بر دوستانت گواهى دهم كه براستى تو

اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَيْتَ الزّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ

برپاداشتى نماز را و بدادى زكات را و امر به معروف و نهى از

الْمُنْكَرِ وَتَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَجاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ

منكر كردى و تلاوت كردى قرآن را چنانچه بايد و جهاد كردى در راه خدا آنطور كه شايد

وَصَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ اَتَيْتُكَ زآئِراً

و شكيبا بودى بر آزار مردم در مورد (كار) خدا تا مرگت فرا رسيد آمده ام به درگاهت براى زيارت

عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِياً لاَِوْلِيآئِكَ مُعادِياً لاَِعْدآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ

در حالى كه عارفم به حق تو و دوست دارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت پس شفاعت مرا بنما در پيشگاه

رَبِّكَ

پروردگارت

پس ببوس قبر را و روى خود را بر آن بنه پس دو ركعت نماز زيارت كن و بعد از آن هر نماز كه خواهى بگذار پس برو به سجده و بگو :

اِرْحَمْ مَنْ اَسآءَ وَاقْتَرَفَ وَاسْتَكانَ وَاعْتَرَفَ

رحم كن به آنكه بد كرده و مرتكب جرم شده و به بيچارگى افتاده و اعتراف دارد


پس جانب روى راست را بگذار و بگو :

اِنْ كُنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ فَاَنْتَ نِعْمَ الرَّبُّ

اگر من بد بنده اى هستم پس تو نيكو پروردگارى هستى


پس روى چپ خود را بگذار و بگو:

عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ

بزرگ گشت گناه از بنده ات پس بايد نيكو باشد

الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ يا كَريمُ

گذشت از طرف تو اى بزرگوار

پس برگرد به سجده و بگو صد مرتبه شُكْرا شُكْرا  پس برو به كار خود

 

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:45 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ویژه نامه ولادت امام کاظم (ع)

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 
گوشه اي از زندگاني امام موسي كاظم سلام الله عليه

ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر عليهم السلام و نهمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى ميان مكه و مدينه) در روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم گرديد.

كنيه آن حضرت ابو ابراهيم بوده ولى به ابو على نيز معروف بوده‏اند.مادر آن حضرت حميده كنيزى از اهل بربر(مغرب) يا از اهل اندلس(اسپانيا) بوده است و نام پدر اين بانو را «صاعد بربرى» گفته‏اند.حميده به «حميدة البربرية» و «حميدة المصفاة» نيز معروف بوده است.برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده‏اند.

امام موسى الكاظم(ع) هنوز كودك بود كه فقهاى مشهور مثل ابو حنيفه از او مسأله مى‏پرسيدند و كسب علم مى‏كردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.

قد متوسط و رنگ سبزه سير و محاسن انبوه داشت. نقش نگينش «حسبي اللّه» و به روايتى «الملك للّه وحده» بود.

در زمان حيات امام صادق(ع) كسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولى كسانى مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عده‏اى از اينان چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند، پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مى‏دانند و سپس پسرش را و ... به تفصيلى كه در كتب اسماعيليه مذكور است.

پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترين فرزند ايشان عبد اللّه نام داشت كه بعضى او را عبد اللّه افطح مى‏دانند. اين عبد اللّه مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شيخ مفيد در ارشاد متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت كرد و برخى نيز از او پيروى كردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را ديدند روى از او برتافتند و فقط عده قليلى از او پيروى كردند كه به فطحيه موسوم هستند.

اسحاق برادر ديگر امام موسى الكاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى كاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روايت مى‏كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زيديه جاروديه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات يافت.

اما جلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع حضرت امام موسى كاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن كثير و صفوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت موسى الكاظم(ع)را از امام صادق(ع)روايت كرده‏اند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

حضرتش در علم و حلم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بى‏كران خويش تربيت مى‏فرمود. شب ها به طور ناشناس در كوچه‏هاى مدينه مى‏گشت و به مستمندان كمك مى‏كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه‏ها مى‏گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مى‏كرد. كيسه‏هاى موسى بن جعفر در مدينه معروف بود و اگر به كسى يك صره (كيسه) مى‏رسيد بى‏نياز مى‏گشت. مع ذلك در اتاقى كه نماز مى‏گزارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.

مهدى خليفه عباسى امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابى كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهى نمود و به مدينه‏اش بازگرداند. گويند كه مهدى از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش خروج نكند. اين روايت نشان مى‏دهد كه امام كاظم(ع)خروج و قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمى‏دانسته است.

ايشان با آن كه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‏اند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته‏اند كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نيز مى‏دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در ربيع الابرار آورده است كه هارون فرزند مهدى در يكى از ملاقات ها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت، وقتى اصرار زياد كرد فرمود مى‏پذيرم به شرط آنكه تمام آن ملك را با حدودى كه تعيين مى‏كنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه و حد چهارمش كناره دريا تا ارمينيه و خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مى‏ماند؟ امام فرمود: مى‏دانستم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهى كرد (يعنى خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است). از آن روز هارون كمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.

هارون در سفرش به مدينه هنگام زيارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قريش و رؤساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابن عم، و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام كاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من). مى‏گويند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره‏اش نمودار گرديد.

درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشيد، شيخ مفيد در ارشاد روايت مى‏كند كه علت گرفتارى و زندانى شدن امام، يحيى بن خالد بن برمك بوده است. زيرا هارون فرزند خود امين را به يكى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث كه مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و يحيى بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيى و برمكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و يحيى اين معنى را به هارون اعلام مى‏داشت. سرانجام يحيى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويى كند.

مى‏گويند امام هنگام حركت على بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود و اگر ناچار مى‏خواهد برود از او سعايت نكند. على قبول نكرد و نزد يحيى رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامى مال به او مى‏دهند تا آنجا كه ملكى را توانست به سى هزار دينار بخرد.

هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در كنار قبر حضرت رسول(ص) گفت يا رسول اللّه از تو پوزش مى‏خواهم كه موسى بن جعفر را به زندان مى‏افكنم زيرا او مى‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بريزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والى آن عيسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عيسى پس از مدتى نامه‏اى به هارون نوشت و گفت كه موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كارى ندارد يا كسى بفرست كه او را تحويل بگيرد و يا من او را آزاد خواهم كرد.

هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست كه امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمكى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخرالامر يحيى امام را به سندى بن شاهك سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم كرد. چون آن حضرت وفات يافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببينند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن كردند.

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسى الكاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ايشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهيم بن موسى بودند. يكى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته‏اند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفته‏اند.

امام هفتم(ع)با جمع روايات و احاديث و احكام و احياى سنن پدر گرامى و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و در راه انجام وظايف الهى تا آنجا پايدارى نمود كه جان خود را فدا ساخت.

گوشه اي از صفات امام كاظم عليه السلام

حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ كرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌كرد ، چنان كه‌ نقل‌ كرده‌اند : " امام‌ بسيار خشن‌ پوش‌ و روستايى‌ لباس‌ بود " و اين‌ خود نشان‌ ديگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنايى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنيا .

امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زيردستان‌ بسيار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . هميشه‌ در انديشه‌ فقرا و بيچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشكار به‌ آنها كمك‌ مى‌كرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.

وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.

منابع:

- بحار الانوار، مجلسى، ج 48
- اعيان الشيعة، ج 2
- الارشاد الى حجج الله على العباد
- الكامل فى التاريخ(حوادث سال 183)
- تاريخ بغداد، ج 13
- سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج 6.

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

  ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:42 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 
 
 
 
هفتم صفر؛

 

هفتم صفر از سال ها پیش در میان بزرگان و علمای حوزه به عنوان روز شهادت قوی تر بوده است و جنبه عزا و سوگواری در آن بیشتر است تا جنبه شادی و گرامیداشت ولادت امام موسی کاظم(ع) و این سیره همچنان تا امروز ادامه
دارد.
 
کدام نقل درست است، روز
 
ولادت امام موسی کاظم(ع) یا
 
شهادت امام حسن مجتبی(ع)؟
 
 
 
 
 
 
به گزارش فرهنگ نیوز، روز هفتم ماه صفر در تقویم های رسمی کشور به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم(ع) نامگذاری شده است. اما هفتم ماه صفر در میان مراجع و علمابه خصوص در شهر قم به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی(ع) روز عزا و تعزیه است و علمای شیعه همواره به این موضوع ملتزم بوده اند. سابقه این موضوع در شهر قم از زمان حضرت آیت الله حائری یزدی است و هنوز هم علما و مراجع بر اساس همان سنت، روز هفتم صفر را روز شهادت امام حسن مجتبی (ع) می دانند و مجلس عزاداری برپا می نمایند.
 
هفتم صفر از سال ها پیش در میان بزرگان و علمای حوزه به عنوان روز شهادت قوی تر بوده است و جنبه عزا و سوگواری در آن بیشتر است تا جنبه شادی و گرامیداشت ولادت امام موسی کاظم(ع) و این سیره همچنان تا امروز ادامه دارد. 
 
همچنین از شاگردان مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه و ایت الله بروجردی نیز نقل میشود نظر این دو بزرگوار در خصوص سالروز شهادت امام حسن مجتبی روز هفتم ماه صفر بوده است و با تعطیلی دروس این روز را به عزاداری میپرداختند حوزه علمیه نجف هفتم ماه صفر را به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تعطیل میباشد و مراسم سوگواری برگزار میکنند.
 
نظر مراجع و آیات عظام درباره عزاداری هفتم صفر
 
 
پاسخ آیت الله صافی گلپایگانی (دامت برکاته) :  
برپائی مجلس میلاد ائمه علیهم السلام بسیار خوب و مناسب است اما چون هفتم صفر بنا بر بعضی اقوال مصادف با سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد و از طرفی تمام ماه محرم و صفر ماههای حزن آل الله و کاروان داغدار و مصیبت زده حضرت سیدالشهداء علیه السلام است سزاوار است در این دوماه مجلس روضه وعزا برپا نموده و از مجالس جشن وسرور جدا اجتناب نمود.ان شاءالله مجمع مقدس شما عزیزان مورد توجه و عنایت خاصه حضرت بقیةالله ارواحنا فداه قرار بگیرد و همه از منتظران امر فرج آن حضرت بوده باشید
 
پاسخ آیت الله وحید خراسانی(دامت برکاته)  :
بسم الله الرحمن الرحیم 
به آنچه فقیه محقق ، موسس حوزه علمیه (قدس سره) فرموده اند ، باید عمل شود
 
متن جوابیه آیت الله شبیری زنجانی(دامت برکاته)  :
بسمه تعالی
عزاداری روز هفتم ماه صفر به عنوان سوگواری سبط (علیه السلام) و تعطیل بازار که سنت شیعیان بوده از شعائر دینی است که باید محفوظ بماند و با ذکر مناقب امام هفتم (علیه السلام) منافات ندارد ./  اول صفر 1430
 
پاسخ آیت الله سید صادق روحانی(دامت برکاته): 
باسمه جلت اسمائه، جماعتی از محققین و علما مانند شیخ مفید، شهید و کاشف الغطاء بعد از تحقیق، روز هفتم صفر را روز شهادت آن حضرت نوشته اند من هم موقعی که در این مورد تحقیق می کردم، تقریبا اطمینان به این پیدا کردم بنابراین مقتضای تعظیم شعائر، اقامه مجلس عزا، تعطیلی بازار، خروج دسته جات و عزاداری در این روز است، و وظیفه صدا و سیما بر پایی عزاداری است و تولد امام کاظم (ع) در این روز مانع نباید بشود.  
 
پاسخ مرحوم ایت الله آیت الله بهجت(ره) :
بسمه تعالی مناسب است در جمع بین دو قول (( مشهور )) در روز هفتم صفر به شهادت سبط اکبر، امام مجتبی (( علیه آلاف التحیة و الثناء)) و تولد امام موسی الکاظم علیه السلام ، ترتیب مجالس برای هر دو امام بزرگوار به اینکه مصائب امام دوم علیه السلام و مناقب امام هفتم علیه السلام علیه السلام را متذکر و یادآور باشند و به همین احتیاط حاصل می شود . والسلام 
 
پاسخ آیت الله مکارم شیرازی(دامت برکاته) :
بسمه تعالی
البته نظر مشهور طبق آنچه مرحوم کلینی ( ره ) در کافی آورده این است که شهادت آن حضرت در آخر ماه صفر است ولی با توجه به روایت دیگری که مربوط به هفتم ماه صفر است سزاوار است نسبت به آن روز نیز احترام رعایت شود.
همیشه موفق باشید. 
 
پاسخ مرحوم ایت الله فاضل لنکرانی(ره)  :
بسمه تعالی و له الحمد در این که باید یک روز اختصاص به حضرت امام مجتبی علیه السلام داشته باشد تردیدی نیست و با توجه به اینکه روز 28 صفر روز رحلت خاتم الانبیا (ص) هم هست و بدین لحاظ شهادت سبط اکبر علیه السلام تحت الشعاع قرار می گیرد، لذا خوب است که روز هفتم صفر را به این عنوان اختصاص دهند که ((مشهور)) هم همین است .
 
پاسخ ایت الله آیت الله سیستانی(دامت برکاته)  :
بسمه تعالی بزرگداشت شهادت سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام و ترتیب مجالسی برای آن حضرت و ذکر مصائب و یادآوری مناقب آن امام از مصادیق تعظیم شعائر است . و من یعظم شعائرالله فانها من تقوی القلوب 
 
پاسخ مرحوم آیت الله میرزا جواد تبریزی(ره)  :
محرم و صفر ماه های حزن بر سیدالشهداء و خاندان اهل بیت علیهم السلام می باشد و باید به مجالس عزاداری روضه خوانی بگذرد.والله العالم
 
لازم به ذکر است که بنابر اسناد موجود، قول هفتم صفر از زمان امام کاظم«علیه السلام» رواج داشته و از سوی قاسم بن ابراهیم الرسّی«البرسی» 169-246 هجری قمری عنوان شده است. 
 
قبل از ورود به بحث لازم است که قاسم بن ابراهیم را از دیدگاه رجالییون معرفی کنیم:
نجاشی رجالی بزرگ در مورد قاسم بن ابراهیم اینگونه مینویسد: « قاسم پسر ابراهیم طباطبا پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر حسن مثنّی پسر امام مجتبی«علیه السلام»است. او صاحب کتاب(تثبیت الامامة) میباشد که از امام صادق«علیه السلام» با واسطه و از امام کاظم«علیه السلام» بدون واسطه روایت میکند».
 
ابوالحسن العمری در کتاب (المجدی فی انساب الطالبییّن) می نویسد: «کنیة او ابامحمّد فردی عفیف و زاهد بوده است و از سلاطین جور وقت دوری جسته و هدایا و مراحم آنان را اگر چه از طلا و نقره بوده، نپذیرفته است و مردم را به وصایت امام رضا«علیه السلام» دعوت می کرده و از سال 220هق تا 246 هق که از دنیا رحلت نمود، درجبل الرسّ«کوهی در نزدیک حله» مخفی بوده است.
همچنین آقا بزرگ تهرانی از او تمجید بسیار نموده است و فرموده است: او سیدی شریف و از سادات بنی الحسن«علیه السلام» است.
 
از این روایت قاسم بن ابراهیم، بزرگانی از فقهاء همچون شهید اول، کفعمی، والد شیخ بهائی، شیخ بهائی در(توضیح المقاصد)، علامه مجلسی در (بحار الانوار)، شیخ عبدالله بحرانی در (عوالم العلوم)، شیخ محمد حسن نجفی در (جواهر الکلام)، شیخ جعفر کاشف الغطاء در (کشف الغطاء) و شیخ عباس قمی در (انوار البهیّه)«قدس سرهم» پس از قرن هفتم تا زمان حاضر تبعیت نمودهاند؛ که به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
 
اسناد وارده در کتب حدیثی مبنی بر شهادت در روز 7 ماه صفر
 
 
سند اول: «تثبیت الامامة»
قدیمی ترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب « تثبیت الامامة»تالیف«سید قاسم بن ابراهیم الرسی» است که در سال 246 وفات یافته است. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است، از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانی است. گفتنی است وی از روات احادیث هم بوده است و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت نقل میکرده است. وی در کتاب خویش چنین آورده است.
«الامام الحسن علیه السلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیه السلام، امه فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة»
 
سند دوم: قول شهید اول
یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم ماه صفر واقع شده است، شهید اول (متوفای 786) می باشند ایشان در کتاب شریف «دروس» می فرمایند: الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة... و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة.[1]
 
سند سوم :«مرحوم کفعمی»
یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی در هفتم ماه صفر شده است، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف «مصباح»می باشد ایشان در این کتاب چنین می فرماید:
»ولد فی یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة.[2] 
 
سند چهارم: پدر بزرگوار شیخ بهایی
یکی دیگر از بزرگانی که قایل به شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم صفر می باشد مرحوم علامه شیخ حسین والد مکرم شیخ بهایی در کتاب«وصول الاخبار الی اصول الاخبار» می باشد وی که متوفای سال 984 هجری است در کتاب خویش میفرماید: « هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة.[3]
 
اسناد وارده در کتب حدیثی مبنی بر شهادت در روز 28 ماه صفر و نقد در تاریخ 7 صفر
در حالی که پیش از شهید اول، در کتب تاریخی شیعی همچون «فرق‌الشیعة» اسماعیل نوبختی، «المقالات و الفرق» سعد بن عبدالله اشعری، «اصول کافی» شیخ کلینی، «مسارالشیعة» شیخ مفید، «مصباح‌المتجهد» شیخ طوسی، «اعلام‌الوراء» و «تاج‌الموالید» مرحوم طبرسی، «روضةالواعظین» فتال نیشابوری و «کشف‌الغمة» اربلی تاریخ وفات امام حسن مجتبی (ع) را آخر صفر یا ۲۸ صفر ذکر ‌کردند، اما از زمان شهید اول به بعد، هفتم صفر نیز در کنار ۲۸ صفر به عنوان روز شهادت آن حضرت (ع) مطرح شده است و عالمانی از شیعه همچون شیخ بهائی جبل عاملی و پدرش شیخ حسین عاملی، کاشف الغطاء و صاحب جواهر به بیان این تاریخ می‌پردازند اما با بررسی اسناد مرتبط با این دیدگاه، مشاهده می‌شود که اینان سخن شهید اول را در این ارتباط پذیرفته‌اند؛ ولی در اینکه مستند سخن شهید چیست، مطلبی در دست نیست. یک احتمال وجود دارد که سخن وی به کتاب قاسم رسی (۲۴۶ ق) مستند باشد که در قسمت پایانی آن کتاب، تاریخ شهادت امام مجتبی (ع) در هفتم صفر ثبت شده است؛ ولی این گزارش از چند جهت در خور نقد است:
 
۱- کتاب تثبیت الامامة رسی درباره امامت امیرالمومنین (ع) است، نه تاریخ ولادت و شهادت امامان (ع).
۲- مطلبی که در پایان کتابش آمده، تاریخ شهادت دو امام هادی (ع) و عسکری (ع) را هم ثبت کرده است؛ در حالی که قاسم رسی پیش از امام هادی (ع) از دنیا رفت، بنابراین این مطلب پایانی کتابش از او نیست.
۳- چون روز شهادت امام مجتبی (ع) به لحاظ تاریخ شمسی، مطابق نهم حَمَل (فروردین) بوده است و در خط کوفی به گونهٔ شکسته آن، سابع و تاسع همانند یکدیگر نوشته می‌شود، احتمالا سابع صفر به جای تاسع حَمَل، ثبت شده و این اشتباه در نسخه‌ای ثبت شده و آن نسخه به دوران شهید راه یافته و مستند گزارش او قرار گرفت. (به نقل از حجت‌الاسلام و المسلمین یدالله مقدسی)
 
مطلب دوم:ولادت امام کاظم«علیه السلام» صفر یا ماه ذی الحجه؟
ولادت امام کاظم «علیه السلام» در روز هفتم صفر با اینکه بین علما شهرتی پیدا کرده است ولی؛
 
اولاً: بزرگانی چون شیخ کلینی در(اصول کافی) و شیخ مفید در (الارشاد و مسارّ الشیعه) و شیخ طوسی«قدس سرهم» در (تهذیب الاحکام)به قول ولادت آن حضرت درهفتم صفر اعتنا نکرده و از بیان آن ساکت ماندهاند.
ثانیاً: فحولی از علما چون شهید اول در(الدروس)، شیخ محمد حسن نجفی در(جواهر الکلام) و شیخ جعفر کاشف الغطاء«قدس سرهم» در (کشف الغطاء) آن را ضعیف شمردهاند.
 
ثالثاً: در تاریخ ولادت امام کاظم«علیه السلام»روایاتی وارد شده است که بزرگان از محدثین چون احمد بن خالد برقی در (المحاسن)، شیخ کلینی در (اصول کافی)، محمد بن حسن صفّار در (بصائر الدرجات) و ابن جریر طبری شیعی«قدس سرهم» در (دلائل الامامة)از ابی بصیر به طرق مختلف از امام صادق«علیه السلام» روایت کرده اند:که این ولادت پس از ایام حج سافل 127هـ و هنگام مراجعت حضرت صادق«علیه السلام» به مدینه و در اولین منزل پس از جحفه به نام ابواء بوده است. که به تصریح معجم البلدان ابواء 33 میل (حدود 53 کیلومتر) تا جحفه فاصله دارد.
 
مطلب مهم: روایت ابی بصیر قرینهای است بر اتمام حج و بازگشت به مدینه در همان سالی که امام کاظم«علیه السلام» در ابواء به دنیا آمده، و این دلالت دارد بر اینکه امام کاظم در ماه ذی الحجه دیده به جهان گشود نه در ماه صفری که درسال 128هـ نقل شده است.
 
رابعاً: ابن جریر طبری«قدس سره» متوفای قرن چهارم در روایت دیگر از امام عسکری«علیه السلام» در (دلائل الامامة)، تصریح بر وقوع ولادت آن حضرت در ماه ذی الحجة نموده است.
 
همچنین حجت الاسلام شهاب مرادی هم در وبلاگش به ریشه های تاریخی این موضوع مهم اشاره کرده:
 
 
 از دیرباز در حوزه هزار ساله نجف اشرف هفتم صفر را روز شهادت امام مجتبی علیه السلام می دانند و شیعیان عراق و سایر كشورها نیز در این روز برای سبط اكبر؛ امام مجتبی علیه السلام اقامه عزا می كنند اما در ایران شهادت سبط اكبر بیست و هشتم صفر است همزمان با رحلت پیامبر اعظم. چرا؟
 
 به دلیل اختلاف روایت؛ دو قول برای روز شهادت امام حسن مجتبی نقل شده است:
 
1. بیست و هشتم صفر؛ بر اساس نقل شیخ كلینی و شیخ مفید و شیخ طبرسی. رضوان الله علیهم
2. هفتم صفر؛ بر اساس نقل شهید اول، كفعمی، شیخ بهایی، علامه مجلسی، مرحوم صاحب جواهر، شیخ كاشف الغطاء و محدث قمی، رضوان الله علیهم
 
هرچند حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی موسس معظم حوزه علمیه قم فقط هفتم صفر برای امام مجتبی اقامه عزا می كردند و به امر ایشان در آن روز بازار هم برای اقامه عزا تعطیل می شده و هنوز هم در برخی از بیوت مراجع در قم روز هفتم صفر برای امام مجتبی روضه برپا می شود اما همچنان در تقویم رسمی كشور هفتم صفر روز ولادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام درج می شود كه بنابر برخی پژوهش های انجام شده قطعا ماه ولادت ایشان ذی الحجه است و هفتم صفر ولادت آقا موسی بن جعفر سلام الله علیه نیست! و اگر هم ولادت باشد نكته مهم این است كه محرم و صفر ماه حزن اهل بیت است و بسیاری از بزرگان ما مانند استاد فقید ما آقای مجتهدی رحمه الله تقیّد داشتند كه در روز هفتم صفر مجلس روضه تشكیل شود و روضه امام مجتبی یا امام كاظم خوانده شود و تاكید می كردند این روزها حتی اگر تولد امام معصوم هم باشد، روز سرور نیست، روزهای اسارت اهل بیت امام حسین و ماه حزن است!
 
و نكته جالبی كه می فرمودند این بود كه "چون ناصرالدین شاه تولدش در این روز بود و برای اینكه روز تولدش مصادف با شبِ وفات امام جسن مجتبی نباشد تا بتوانند جشن بگیرند این دست كاری را در تقویم كرده اند." كه در حد یك احتمال می شود پذیرفت اما قابل تامل است چون واقعا تولد او در همین روز بوده ششم صفر و قبل از آن قول بیست و هشتم مرسوم نبوده و الان هم فقط منحصر به ایران است!
 
 
آیت الله محمد غروی عضو شورای عالی حوزه، در این رابطه بیان کرد که آنچه در میان عامه مردم در رابطه با سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) مشهور و معروف است روز 28 صفر است. اما بزرگان و علما روز 7 صفر را به عنوان روز شهادت این امام همام، روز عزا و تعزیه می دانند.  
 
 
غروی با بیان این که تمام شیعیان در دنیا به غیر ایران هفتم صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی(ع) عزاداری می کنند، می گوید: در کشور ما این روز به عنوان سالروز میلاد امام هفتم(ع) تبریک گفته می شود در حالی که در کل عالم اسلام، شیعیان در این روز عزادار هستند.  من در سفرهای تبلیغی که به کشورهای مختلف اروپایی، آسیایی و حاشیه خلیج فارس داشته ام، دریافتم که شیعیان این مناطق از این مسئله ناراحت هستند و اعتراض می کردند که چرا وقتی همه ما در عزا هستیم ایران این روز را جشن می گیرد و تبریک می گوید. در تاریخ روایتی مبنی بر شهادت امام حسن مجتبی(ع) در هفتم صفر وجود دارد که از زمان صفویه تصمیم گرفته شد این روایت به ۲۸ صفر منتقل شود تا در این روز دو مناسبت رحلت رسول ا...(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و در ۲۹ صفر هم شهادت امام رضا(ع) واقع شود.
 
 این مسئله در عصر صفویه ترویج شد که برخلاف واقعیت های تاریخی است. به همین دلیل تمام شیعیان به غیر از شیعیان ایران در روز هفتم صفر به عزاداری می پردازند. در گذشته تمام شیعیان دنیا، هفتم صفر را به عنوان سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) عزاداری می کردند اما در عصر صفویه در ایران مناسبت هفتم صفر را به ۲۸صفر تغییر دادند.
 
 در منابع کهن تنها به سال تولد امام کاظم(ع) در سال ۱۲8ه. ق اشاره شده است بعدها در منابع دست دوم قید ماه صفر اضافه شد و در منابع بسیار متاخر نزدیک به قرن دهم به بعد از جمله در کتاب بحرالانساب قید هفتم صفر ذکر شده است و بنابر تتبعی که شده تنها کتابی که میلاد امام را به هفتم صفر نسبت می دهد همین کتاب است و تمام کتاب های بعد به این کتاب استناد نموده اند حتی در اصول کافی فقط سال تولد امام ذکر شده است.
 
تاریخ واقعی تولد امام موسی کاظم(ع) : در جلد دوم این کتاب در صفحه ۳۰، در حدیث ۱۱۳۰ آمده است که ابی بصیر نقل می کند که من سال ۱۲۸ ه. ق همراه با امام صادق(ع) به حج مشرف شدم. وقتی از حج برگشتیم و به شهرک ابواء (بین مکه و مدینه) رسیدیم، مادر امام کاظم(ع) درد زایمانشان گرفت و آن حضرت، آن جا به دنیا آمدند. بنابراین وقتی در راه بازگشت از موسم حج حضرت به دنیا آمده باشند بسیار بعید است که ایشان در ماه صفر به دنیا آمده باشند؛ پس تاریخ هفتم صفر به عنوان سالروز میلاد امام کاظم(ع) اصلا صحت ندارد و علمای شیعه بنا را به این گذاشته بودند که دو ماه محرم و صفر عزا باشد و همان طور که حسینیه ها و مساجد همه سیاهپوش می شوند و این سیاهپوشی تا آخر ماه صفر ادامه یابد.
 
در مقابل ماه شعبان تمام یادبودهایش جشن و سرور و تولد باشد و یادبود عزا در شعبان گرفته نشود این ماه برای سرور و شادی و ماه محرم و صفر هم برای یادبودهای عزا باشد.
 بنابر این میلاد امام کاظم(ع) یا ۱۷ ماه ذی الحجه یا ۲۷ ذی الحجه سال ۱۲۸ ه. ق بوده است. چون ذی الحجه آخرین ماه سال قمری است و میلاد امام(ع) هم در روزهای آخر این ماه واقع شده است به همین دلیل گاهی در تاریخ اشتباه شده و به جای سال ۱۲۸ ه.ق سال ۱۲۹ ه. ق نوشته شده است.
 
 اين مدرس حوزه علميه قم با اشاره به اين که ذکر روز هفتم صفر به عنوان ميلاد امام کاظم(ع) پس از درگذشت مرحوم بروجردي و در زمان پهلوي در تقويم ها ثبت شد، مي گويد: من تاکنون در هيچ تقويمي قبل از رحلت مرحوم آيت ا...بروجردي، نديدم که ميلاد امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) در اوايل ماه صفر ذکر شود و اين ماجرا پس از درگذشت مرحوم بروجردي(ره) که علما عليه شاه قيام کردند، انجام شد. شاه تصميم گرفت عليه حوزه اقدامي کند و چون حوزه هفتم ماه صفر را شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانست، در مقابل ، شاه در تقويم ها اين روز را به عنوان ميلاد امام کاظم(ع) مطرح کرد که ثبت شد. هنوز هم پس از گذشت سال ها از اين موضوع، دفاتر مراجع و علما هفتم صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبي(ع) مي دانند و عزاداري مي کنند. اما صداوسيما و رسانه ها اين روز را به عنوان روز ميلاد مطرح مي کنند. حتي در قم در صحن حرم حضرت معصومه(س) دعوايي پيش آمد سخنران کاروان کربلايي ها که براي عزاداري به حرم آمده بود، در سخنانش گفته بود از مظلوميت هاي امام دوم (ع) اين است که در مهد تشيع در ايران در روز شهادت ايشان جشن مي گيرند و تبريک مي گويند.
 
وی هم‌چنین اظهار کرد: از لحاظ اسناد تاریخی، مرحوم شیخ کفعمی در قرن 9 در کتاب «مصباح بلدالامین»، هفتم صفر را زمان شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام کرده و لذا معمول شیعیان غیر ایرانی، مخصوصا شیعیان عراق این است که هفتم صفر را شهادت امام حسن(ع) می‌دانند و عزاداری می‌کنند. 
 
ظاهرا قبل از تشکیل دولت صفوی، سایر شیعیان و عمدتا شیعیان عراق، 7 صفر را شهادت امام حسن مجتبی(ع) اعلام می‌کردند و این‌که شهادت امام حسن(ع) 28 ماه‌ صفر اعلام شده، البته از لحاظ منابع تاریخی درست است؛ یعنی هم مرحوم شیخ کلینی در «کافی» و هم مرحوم شیخ مفید در «الارشاد» 28 صفر را اعلام کرده‌اند و شیخ تبریزی صاحب «اعلام‌الوری» گرچه خمیر‌مایه اصلی‌اش از «الارشاد» شیخ مفید است، اما همه این بزرگان 28 صفر را شهادت امام حسن(ع) اعلام کرده است. 
 
غروی در مورد ثبت شهادت امام حسن(ع) در دوران صفویه گفت: در زمان صفویه چون تشیع مذهب رسمی شده بود، با مشورت علما برای اینکه اعلام عزا و تعطیل رسمی کنند، لذا وفات پیامبر(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) را در یک روز در آخر ماه صفر جمع کردند تا هم عزاداری شکوه‌مند‌تری برگزار شود و هم از تعدد تعطیلی جلوگیری شود و این‌ باعث شد که سایر شیعیان به خصوص شیعیان عراق مخالفت خود را با این تقویم اعلام کنند.  این استاد حوزه علمیه قم در ادامه خاطرنشان کرد: مرحوم آیت‌الله‌العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی که درس خوانده نجف و کربلا بود، بعد از هجرت از نجف به سوی ایران، این روش را از علمای نجف و کربلا به ایران و قم انتقال داد و از آن وقت به بعد، علما در این روز برای امام حسن(ع) عزاداری می‌کنند. 
 
وی در مورد میلاد امام کاظم(ع) و امام باقر(ع) هم اظهار کرد: اعلام میلاد امام کاظم(ع) در هفتم صفر در میان شیعیان سابقه ندارد و از زمان صفویه و بعد از مشورت با علما قرار شد که در دو ماه محرم و صفر تمام حسینیه‌ها و مساجد، سیاه‌پوش باشد. زمانی که برای تبلیغ به کشور‌های خارجی می‌رفتیم، با این مشکل مواجه بودیم؛ یعنی آن‌جا، هفتم صفر برای شهادت امام حسن(ع) عزاداری می‌کردند، در حالی که رسانه‌های ایران تبریک و جشن و سرور داشتند و این دو رفتار متناقض، برای آن‌ها سؤال‌برانگیز بود. 
 
وی در مورد تاریخ تولد امام کاظم (ع) نیز گفت: علامه شوشتری صاحب «قاموس‌الرجال» گفته است که «لم یعین احد شهره»؛ یعنی هیچ‌کس ماه‌ تولد امام کاظم(ع) را تعیین نکرده است، چه برسد به روز تولد! و در منابع تاریخی فقط سال‌ تولد ذکر شده است؛ ولی شیخ تبریزی در کتاب «إعلام‌الوری» و «تاج‌الولید» و هم‌چنین مرحوم «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب آل ابی‌طالب » روز تولد امام کاظم(ع) را 7 صفر اعلام کرده‌اند و هیچ نقل دیگری در این زمینه نیست، اما قبل از قرن 5 و 6 هجری؛ یعنی مرحوم «شیخ کلینی» در «کافی» یا مرحوم «شیخ مفید» در«الارشاد» هیچ روز و ماهی را برای تولد امام کاظم(ع) اعلام نکرده‌اند، لذا کلام علامه شوشتری به بعد از قرن 6 مربوط می‌شود، بالاخره تعیین تولد امام کاظم(ع) مربوط به متأخرین است. 
 
وی در مورد عزاداری یا جشن در 7 صفر اعلام کرد: برنامه‌‌هایمان با سایر شیعیان جهان باید هماهنگی داشته باشد و آن بنای 500 ساله علمای شیعه که از زمان صفویه پایه‌گذاری شده بود را هم برهم نزنیم، لذا تولد امام باقر(ع) در سوم صفر و تولد امام کاظم(ع) در هفتم صفر را از مراسم‌های جشن در محرم و صفر خارج کنیم، مخصوصا، تولد امام باقر(ع) که در ماه رجب گرفته می‌شود. 
 
غروی  درباره جشن‌ و سرور در 7 صفر گفت: چه لزومی دارد که این روز جشن گرفته شود، در حالی که در این روز تمام علما در قم و جهان عزادار‌ هستند و آن‌چه از ابتدای رسمیت یافتن تشیع رخ داد بنا بر این نبوده است که برای هر معصومی جشنی برپا کنند، بلکه فقط برای میلاد حضرت رسول(ص)، امام علی(ع)، امام حسین(ع) و البته امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) جشن و سرور گذاشته شود و هیچ‌کس نمی‌تواند از منابع تاریخی نشان بدهد که شیعه از ابتدا بنا بر جشن گرفتن تمام موالید معصومین(ع) داشته است، لذا به طریق اولی نباید جشن و سروری در زمان سیاه پوشی جامعه دینی برای عزای امام حسین(ع) رخ دهد. 
 
وی در پایان خاطرنشان کرد: اینکه در 7 صفر عزاداری برای امام حسن(ع) داشته باشیم، علاوه بر اینکه احترام به شیعیان غیر ایرانی و علماست، بلکه همان‌طور که گفته شد، از مرحوم شیخ کفعمی نقل به شهادت امام حسن(ع) در 7 صفر وجود دارد، لذا گرچه نقل شهادت در 7 صفر نسبت به 28 صفر ضعیف‌تر است، ولی اگر 2 روایت داریم، که یکی روایت نقل سندی بلااشکال است و دیگری روایتی ضعیف است، اما عمل علما طبق آن روایت ضعیف است نه آن روایت قوی، لذا عمل را مرجح می‌دانند، فلذا علما مبنایشان در مسائل فقهی هم این‌گونه است؛ یعنی عمل را اقوی از سند می‌دانند.
 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 10:36 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

شهدای کربلا (زهیر) ازکتاب یاحسین کربلا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 

http://barrud.mizbanblog.com/upload/picture/img_20151114_200027.jpg

 

 

 

 

 

 

زهیر بن قین بجلی، مردی بود شجاع و دلاور که توان رزمی وی در جنگها مشهور و معروف است ،

زهیر از طرفداران عثمان بود،و در سال شصت هجری قمری به قصد انجام فریضه حج، همراه

همسر وگروهی از یارانش، از کوفه عازم مکه شد وپس از انجام مراسم حج، رهسپار کوفه گردید

ودربین راه به کاروان امام حسین( ع) نزدیک شد لکن زهیر از امام (ع) دوری می کرد،زیرا همراهی

با آن حضرت را دوست نداشت. ناگزیر هرگاه امام (ع) حرکت می کرد، زهیر می ماند وهرگاه آن

حضرت توقف می کرد، زهیر به راه می افتاد. در یکی ازمنازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و زهیر

نیز ناگزیر چون جای مناسب دیگری نبود در طرف دیگرفرود آمد. هنگامی که مشغول غذا خوردن

بودند، ناگاه شخصی ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت: ابا عبد الله(ع)

تو را می خواند.زهیر حیرت زده لحظه ای ساکت و بی حرکت ماند. همسرش ، به زهیر گفت:

سبحان الله،فرزند پیامبر(ص) تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ می کنی، برخیز و نزدش شتاب،

ببین چه می فرماید.زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره

بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بی درنگ دستورداد خیمه اش را برکنند و نزدیک

سراپرده های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل

خود بپیوند،زیرا نمی خواهم که از سوی من زیانی به تو رسد. آنگاه به یارانش گفت: هر یک از

شما که دوست دارد، همراهم باشد، و گرنه این آخرین دیدار ماست.زهیر به اردوگاه حسینی

پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین (ع)جای گرفت.پس از برخورد امام (ع) با

سپاه حر، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشت

سر آنهاست آسان تر است.امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: من هرگز شروع کننده جنگ

نخواهم بود.در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه

ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او

از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته

شوم تا هزاربار و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد. روز

عاشورا نیز یکی از فرماندهان سپاه امام( ع) بود، مردانه جنگید افتخار آفرید وبا افتخار به شهادت

رسید امام حسین (ع) لحظات آخر بربالینش حاضر شد و چنین فرمود: ای زهیر، خداوند تورا از

رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند .

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 5:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 
 
 
 
 

سیل تبریک مردم به محمدرضا خباز استاندار جدید استان سمنان

استان‌ها > سمنان - بعد از اعلام شدن نام محمدرضا خباز به عنوان گزینه احتمالی استاندارسمنان سیل تبریکات مردم به وی شدت گرفت

به گزارش خبرگزاری خبرانلاین در حالیکه هنوز ساعاتی به صدور نهایی حکم محمدرضا خباز در جلسه هیات دولت باقی مانده است مردم استان در شبکه های اجتماعی انتخاب وی را تبریک می گویند و سیل استقبال مردم بیانگر رضایت بی شائبه مردم را نشان می دهد البته از روز قبل سخنان استاندار فعلی سمنان در استانداری بوی وداع را می داد و همین امر باعث شد تا قبل از صدور حکم برای خباز مردم استان مشتاقانه کنجکاو جانشین وی باشند اما برخی از مردم استان تعویق زمان سفر رئیس جمهور محبوب را به استان سمنان تغییر استاندار می دانستند محمدرضا خباز متولد 28 تیر 1333 در کاشمر و نماینده مردم کاشمر وخلیل اباد و بردسکن در دوره های چهارم،پنجم،ششم و هشتم در مجلس شورای اسلامی بوده است

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 


 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 4:40 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 
 

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 
 
امیری به مهر خبر داد:

«محمدرضاخباز» در سمنان و «فریدون همتی» در قزوین استاندار شدند

شناسهٔ خبر: 2971309 -
 
قائم مقام وزیر کشور از انتخاب استانداران جدید برای دو استان قزوین و سمنان در جلسه امروز هیات دولت خبر داد.

  حسینعلی امیری در گفتگو با خبرنگار مهر خبر   از تائید گزینه های وزارت کشور برای استانداری قزوین و سمنان داد.

وی گفت: با تصمیم هیات دولت محمدرضا خباز استاندار سمنان و فریدون همتی استاندار قزوین شد.

فریدون همتی مشاور ارشد وزیر کشور عبدالرضا رحمانی فضلی است که پس از استعفای محمدصادق صالحی منش مدتی سرپرست استانداری قم بود. وی همچنین نماینده حوزه انتخابیه ایلام، ایوان، مهران، شیروان، چرداول و ملکشاهی در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی بوده‌است.

محمد رضا خباز عضو حزب اعتماد ملی و معاون سابق امور تقنینی معاونت پارلمانی رئیس جمهور است که برای حضور در انتخابات مجلس دهم از سمت خود استعفا داد. وی در چهار دوره چهارم، پنجم، ششم و هشتم نیز نماینده مردم شهرستان‌های کاشمر و خلیل‌آباد و بردسکن در مجلس شورای اسلامی بوده است.

 

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 4:35 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کد خبر: ۶۶۳۹۲
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۷
 

نظر رهبری درباره نمازدرمحدوده حرم امام حسین  

 

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه ای به پرسشی درباره محدوده حرم امام حسین(ع) که مسافر مخیر به خواندن نماز تمام یا قصر می باشد، پاسخ گفته اند

عقیق:حضرت آیت‌الله العظمی خامنه ای به پرسشی درباره محدوده حرم امام حسین(ع) که مسافر مخیر به خواندن نماز تمام یا قصر می باشد ،پاسخ گفته اند.

 
 متن پرسش مطرح شده وپاسخ ایشان بدین شرح است: 
 
پرسش: مسافر در حرم امام حسین(ع) در چه محدوده ای مخیر بین خواندن نماز قصر و یا اتمام است؟
پاسخ معظم له : تمام روضه شریفه داخل حرم را که از طرف بالای سر و پایین پا منتهی به پنجره‌ها و درها و رواق می‌شود و نیز از طرف پشت سر تا مسجد امتداد دارد، شامل می‌شود.
 
منبع:شفقنا
 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 
 
 

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 4:31 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 
 
کد خبر: ۶۶۵۱۴
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۷
 
حجه الاسلام قرائتی:

اربعین مستکبران را به وحشت انداخته است  

 

واقعه کربلا و اربعین با بعد تبلیغاتی و درس های انسانیت، مستکبران و دشمنان اسلام را به وحشت انداخته است.

عقیق:حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی روز چهارشنبه در آیین کلاس داری روش تفسیر در قم افزود: اجرای برنامه های تبلیغی در ماه محرم و صفر باعث معرفی واقعه کربلا و اربعین شده است به گونه ای که مسلمانان امریکا در روز عاشور در خیابان ها به نماز جماعت می ایستند و این امر وحشت استکبار جهانی را برانگیخته است.

وی اضافه کرد: دنیا تحریم اقتصادی را بر ما تحمیل کرد، این درحالی است که در کربلا با بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش تحریم اقتصادی را به نمایش گذاشتند.
قرائتی ادامه داد: محاصره نظامی درکربلا با محاصره ۷۲ تن از یاران امام حسین(ع) و محاصره تبلیغاتی با بیان مباحثی از امام و یارانش به مرحله ظهور در آمد.
وی ابراز داشت: امروز پاسخ تمام تحریم ها به شیعیان در واقعه کربلا پاسخ داده شده است به گونه ای که کربلا درس مقاومت‏ ایستادگی‏ وفاداری‏، ارتباط با خدا‏ را به یادگار گذاشت لذا کربلا از بعد جغرافیایی شناخته نشد بلکه از بعد تاریخی و مکتب انسانیت مورد معرفی قرار گرفت.
قرائتی با اشاره به فلسفه ولایت فقیه گفت: ولی فقیه در تعریف کشورمان به کسی اطلاق می شود که عادل باشد و در راس حکومت به اختلافات رسیدگی کند و حرف آخر را بزند.
وی افزود: در کشورهای دیگر کسی را ولی فقیه می دانند که اختلافات یک ملت را حل کند ولی نه به آن معنای انسان عادل که در دین به آن اشاره شده است.
وی ادامه داد: قرآن برای تمام منطق های فیلسوفان جهان پاسخ دارد که راه مستقیم را به آنان نشان می دهد از این رو باید مورد توجه قرار گیرد و طلاب حوزه های علمیه تفسیر قرآن را فرا بگیرند و جلسات آن را در بین عموم مردم برگزار کنند.
 
منبع:ایرنا
 
 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 28 آبان 1394  ] [ 4:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 19 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3820009 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب