کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
کد خبر: ۴۸۲۸۱
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۱
 

خواص بی شمار سیر از منظر امام رضا(ع)  

سير معده را ضد عفونى مي كند ميكروب ها را خصوصا ميكروب وبا و گريب را مى‏ كشد جهاز تنفس را نيرومند مي گرداند و براى درمان سل و برنشيت خيلى نافع است در مورد اسهال و ضعف معده و كندى اعصاب و ذهن سودمند است پياز مغز را قوى مي گرداند.
عقیق: امام رضا(ع) می فرمایند: شباط بيست و هشت روز است در آن بادها مختلف مى‏ وزد خوردن سير سودمند است.
در اين ماه فشار خون بالا ميرود و براى حفظ اعتدال آن خوردن سير مفيد است سير فشار خون را پائين مى‏ آورد و اين خاصيت تابع خواص ديگر آنست زيرا سير ادرار را زياد و عروق شعريه را باز مي كند و اين خاصيت‏ها در پائين آوردن فشار خون بسيار مؤثر است.
سير معده را ضد عفونى مي كند ميكروب ها را خصوصا ميكروب وبا و گريب را مى‏ كشد جهاز تنفس را نيرومند مي گرداند و براى درمان سل و برنشيت خيلى نافع است در مورد اسهال و ضعف معده و كندى اعصاب و ذهن سودمند است پياز مغز را قوى مي گرداند.
سير داراى ويتامين ث و ب مي باشد و براى روماتيسم و نقرس بسيار مفيد است.
ضماد سير بهترين مسكن دردهاى موضعى است.
خوردن سير براى اشخاصى كه معتاد بافيون هستند خوب نيست.
خوردن سير با انواع گوشتها خصوصا ماهى و قرمه و برنج از ابتلاى به كمبودى ويتامينها جلوگيرى مى‏ كند. براى از بين بردن بوى آن مقدارى سبزى تازه بجويد و ميل نمائيد خوردن كپسول كلرفيل نيز بوى سير را نابود ميكند.


پی نوشت:
طب الرضا عليه السلام / ترجمه امير صادقى، ص173تا175.
منبع:افکار
211008

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 5:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۸۱۵۶
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۱
 

در محضر قرآن/مفهوم قلب در بیان قرآن  

کلمه قلب در فیزیولوژی و نیز در عرف عام معنای روشنی دارد, یکی از اندام های بدن انسان و عضوی است که معمولاً در طرف چپ سینه قرار دارد و در فارسی به دل تعبیر می شود و در سایر زبان ها نیز مرادفات این واژه به همین عضو نامبرده اطلاق می ‌شود؛ ولی در هنگامی که همین واژه قلب یا فواد و یا در فارسی دل را در محدوده اخلاق و علم اخلاق به کار می گیرند؛ قطعاً چنین مفهومی منظور نظر گوینده نیست
عقیق:به نقل از تبیان؛ کلمه قلب در فیزیولوژی و نیز در عرف عام معنای روشنی دارد, یکی از اندام های بدن انسان و عضوی است که معمولاً در طرف چپ سینه قرار دارد و در فارسی به دل تعبیر می شود و در سایر زبان ها نیز مرادفات این واژه به همین عضو نامبرده اطلاق می ‌شود؛ ولی در هنگامی که همین واژه قلب یا فواد و یا در فارسی دل را در محدوده اخلاق و علم اخلاق به کار می گیرند؛ قطعاً چنین مفهومی منظور نظر گوینده نیست.بدون عکس

با بررسی تمام مواردی که در قرآن، مفهوم قلب و معانی مشابه آن به کار رفته است، چنین به دست می‌ آید که بی ‌تردید مفهوم «قلب»، در برخی آیات، در مورد قلب روحانی و معنوی، یعنی «روح و نفس» انسان استعمال شده است. اما در مورد آیات دیگری که گاه از قلب به عنوان محل تعقل و تفکر و همچنین جایگاهی برای عواطف و احساسات انسانی نام برده شده است، نمی ‌توان با قاطعیت اثبات نمود که مقصود قرآن، قلب جسمانی است.

در موارد متعددی که کلمه قلب در قرآن به کار رفته، مفاهیمی؛ نظیر تفکر، ایمان، درک عواطف و احساسات به آن نسبت داده شده است. در این موارد شاید بتوان ادعا نمود که این مفاهیم هیچ سنخیتی با قلب جسمانی یعنی «قلب صنوبری که در گوشه چپ سینه قرار گرفته است»، ندارند. یا این‌ که مدعی شویم، قرآن نیز به مانند بسیاری از رومیان و یونانیان قدیم، قلب جسمانی را قرارگاه تفکر، تعقل و مرکز عواطف و احساسات می‌ شمرد. اثبات هر یک از این دو، نیازمند تحقیقی جامع است.

ارتباط لغوی که لغویان بین دو واژه عقل و قلب برقرار کرده اند، با کاربرد قرآنی این دو واژه نیز مورد تأیید است.

قرآن کریم در بیان آیات الهی ارتباط بین عقل با قلب را آشکار می سازد. از آنجا که قلب آدمی مرکز عقل ورزی است، آیات الهی بر قلب فرد عرضه می شود و در صورت عقل ورزی، به تصدیق آیات و ایمان به آنها منجر خواهد شد و در صورت عدم تعقل و تکذیب آنها، کفر به آیات الهی را در پی خواهد داشت. از این رو فهم آیات الهی در گرو عقل ورزی است که آن را قلب صورت می دهد. بر این اساس قلب فرد کافر که بر اثر اجتناب از عقل ورزی، قادر به درک آیات الهی نیست، به عارضه های ختم، طبع و مانند آن دچار خواهد شد.
با کنار هم قرار گرفتن برخی از این معانی در قرآن، در می‌یابیم که مقصود از قلب در تمامی موارد، قلب جسمانی نیست؛ زیرا در هر یک از مفاهیمِ «اختیار در عمل»، «بودن جایگاهی برای کفر و ایمان»، «محل نزول وحی» و «همچنین جان آدمی به هنگام مرگ»، نمی‌توان معنای قابل توجیهی را برای قلب جسمانی قرار گرفته در سمت چپ سینه تصور کرد. بنابراین، تنها مفهومی که بتواند جامع آنها باشد، همان «روح» انسان است؛ یعنی بی‌گمان قلب در قرآن، به معنای قلب باطنی و روح نیز به کار رفته است
دسته بندی استعمال مفهوم قلب در قرآن

1- عضوی در کنار اعضای دیگر؛ مانند گوش که وسیله شنیدن و چشم که وسیله دیدن و دهان که وسیله بیان است، به عنوان وسیله‌ای برای درک و فهم آمده است. گاه بر آن مُهر زده می ‌شود و گاه به وسیله آن تعقل می ‌شود. (بقره، 7؛ انعام، 46؛ اعراف، 179: «به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم، آنها دل ‌‌هایى دارند که با آن (اندیشه نمى ‌‏کنند، و) نمى‌‏ فهمند و چشمانى که با آن نمى ‏‌بینند و گوش ‌هایى که با آن نمى ‌‏شنوند آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه‌تر! اینان همان غافلانند»؛ کنار هم قرار گرفتن قلب و دهان در (توبه، 8)؛ و مُهر بر همه‌ی اعضا در نحل، 108؛ و به وجود پوششی بر قلب و سنگینی بر گوش و پرده و حجابی بر چشمان در (اسراء، 46 و جاثیه، 23) اشاره شده است.)

2- به معناى عقل و درک، چنان ‌که در آیه 37 سوره «ق» مى‌ خوانیم: «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْب»؛ در این مطالب تذکر و یادآورى است براى آنان‌ که نیروى عقل و درک داشته باشند.

3- به معناى جان انسان، چنان‌ که در سوره احزاب آیه 10 آمده است: «إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر»؛ هنگامى که چشم‌ها از وحشت فرو مانده و جان‌ها به لب رسیده بود. (و در غافر، 18: «و آنها را از روز نزدیک بترسان، هنگامى که از شدّت وحشت دل‌ ها به گلوگاه مى‌‏ رسد و تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه مى‌‏ گردد.»)

4- به معنای نفس انسان که دارای قدرت عمل و آزادی انتخاب است.(بقره، 225: «ولى شما را بدانچه دل‌هایتان (از روى عمد) فراهم آورده است، مواخذه مى‌‏ کند».) گاه ایمان می ‌آورد و گاه نیز از پرستش و بندگی سر باز زده، گنه‌کار می ‌شود.[بقره،283: «و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناه‌کار است».]

5- محل نزول وحی؛ «چرا که او [جبرئیل] به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است.».(بقره، 97؛ شعراء، 193-194)
از آنجا که قلب آدمی مرکز عقل ورزی است، آیات الهی بر قلب فرد عرضه می شود و در صورت عقل ورزی، به تصدیق آیات و ایمان به آنها منجر خواهد شد و در صورت عدم تعقل و تکذیب آنها، کفر به آیات الهی را در پی خواهد داشت

6- به معناى مرکز عواطف چیزی که مریضی، قساوت، غفلت، کینه، رعب، حسرت، شک، آرامش، خضوع و خشوع و ... به آن نسبت داده می‌ شود.

در سوره آل عمران آیه 159 مى‌ خوانیم: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ ... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مى‌شدند. [مانند مرض در (بقره،10و مائده،52)؛ قساوت در (بقره، 74)؛ آرامش و اطمینان در (رعد،28؛ بقره، 93 و 260؛ فتح، 4)؛ رعب و ترس در (آل عمران، 151؛ نازعات، 8)؛ حسرت در (آل عمران، 156)؛ قساوت و سنگ دلی در (آل عمران، 159 و مائده، 13)؛ الفت بین قلوب در (انفال، 63 و توبه، 60)؛ شک در (توبه، 45 و 110)؛ خضوع و خشوع در (حدید، 16 و حج، 54)؛ ترس و ورع از خداوند در(مومنون،60)؛ اشمئزاز در (زمر، 45)؛ کینه در (محمد، 29)

7- به معنای رأی و نظر: «تَحْسَبُهُمْ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى»؛ آنها را متّحد مى ‌‏پندارى، در حالی‌ که رأی و نظرهای آنها پراکنده است. (حشر، 14؛ بقره، 118)

با کنار هم قرار گرفتن برخی از این معانی در قرآن، در می ‌یابیم که مقصود از قلب در تمامی موارد، قلب جسمانی نیست؛ زیرا در هر یک از مفاهیمِ «اختیار در عمل»، «بودن جایگاهی برای کفر و ایمان»، «محل نزول وحی» و «همچنین جان آدمی به هنگام مرگ»، نمی‌ توان معنای قابل توجیهی را برای قلب جسمانی قرار گرفته در سمت چپ سینه تصور کرد.

بنابراین، تنها مفهومی که بتواند جامع آنها باشد، همان «روح» انسان است؛ یعنی بی‌ گمان قلب در قرآن، به معنای قلب باطنی و روح نیز به کار رفته است.

در سوره بقره قلب را عبارت از چیزى دانسته که می ‌توان گناه و ثواب را به او استناد داد؛ و معلوم است که عضو صنوبرى شکل گناه نمى ‌‏‌کند، پس مراد از آن همان جان و نفس آدمى است. در مورد جایگاه کفر و ایمان و آنچه که از اعتقاد و رفتار به آن تعلق می ‌گیرد، واضح است که مقصود از قلب، نمی ‌تواند قلب جسمانی باشد. (تسنیم تفسیر قرآن کریم، ج 2، ص 227)

 

منبع:روضه

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 5:04 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۸۱۰۸
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۷
 

فضیلت و خواص سوره مبارکه فصلت  

فصلت و نام های دیگرش «حم ،السجده، المصابیح» 1 چهل و یكمین سوره قرآن است كه مكی و 54 آیه دارد.

عقیق:در فضیلت این سوره از نبی مكرم اسلام(ص) نقل شده: هر كس سوره فصلت را قرائت كند، به تعداد تمامی حروف تشكیل دهنده این سوره ، ده حسنه به او داده می شود. 2
از امام صادق(ع) نیز روایت شده: قرائت سوره فصلت موجب نورانیت و سرور و شادی قاری آن در روز قیامت می شود و در دنیا به گونه ای زندگی می كند كه همه او را ستایش كنند و به حال او غبطه بخورند. 3
 
آثار و بركات سوره


1) بهبود بیماری های قلبی
در تفسیر البرهان به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده: اگر سوره فصلت را در ظرفی بنویسد و سپس بشوید و بعد آن آب را با چیزی مخلوط كند و پس از خشك شدن آن را پودر كنند و به بیمار بخورانند به اذن خداوند خوب می شود. 4

 2) بهبود بیماری های چشم
از حضرت صادق علیه السلام روایت است: هر كس سوره فصّلت را در ظرفی بنویسد و با آب باران بشوید و با آن سرمه درست كند و كسی كه درد چشم یا سفیدی چشم دارد از آن سرمه بكشد، از آن درد رهایی یابد و دیگر مبتلا نمی شود و اگر امكان سرمه كشیدن نباشد، با آن آب چشمانش را بشوید نیز مفید می افتد. 5

 3) بهبود درد شكم
روایت است از امام صادق علیه السلام: كه مردی به نزد امام صادق علیه السلام مشرف شد و از درد شكمش در نزد ایشان شكوه كرد. امام به او فرمودند: برو دستت را روی جایی كه درد می كند بگذار و سه بار آیات (42-41 سوره فصلت) را بخوان. انشاءالله خوب خواهی شد. 6


پی نوشت ها :
(1)درمان با قرآن، ص91
(2)مجمع البیان، ج9، ص5
(3) ثواب الاعمال، ص113.
(4) تفسیرالبرهان، ج4، ص775
(5) همان
(6) طب الائمه، ص48
 «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی ، درمان با قرآن، محمدرضا كریمی»
منبع:انهار
211008
 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 5:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
تصاویر / رزمایش بزرگ دریایی ولایت ۹۴ (4)
 
 
در دومین روز از رزمایش دریایی ولایت 94، انواع ناوشکن ها و ناوچه های موشک انداز نیروی دریایی به نمایش قدرت پرداخته و تکاوران و غواصان نداجا نیز ماموریت خود را از روی یگان های شناوری و پروازه انجام دادند.


 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
ارادت ویژه ی ولادمیر پوتین رئیس جمهور روسیه به مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی ).
 

در پی دستور پوتین برای جذب مترجم ، اعضای دفتر کاخ کرملین پرسیدند که مترجم را برای چه می خواهید؟

پوتین می گوید که می خواهم صحبت های رهبر کبیر ایران را در لحظه اول و با ترجمه درست و با لهجه ی ایرانی برایم تنظیم کند .

اعضای دفتر می گویند : که می شود این سخنان را از طریق سایت های خبری و خبرگزاری های معتبر و رسانه های بین المللی دریافت کرد .

پوتین می گوید من این سخنان را بلادرنگ و لحظه ای و دقیق می خواهم .

اعضا دفتر می گویند دلیل تاکید شما بر این تنظیم سخنرانی ها برای چیست؟!

پوتین می گوید که رهبر ایران 4 شاخصه خیلی منحصر به فرد دارد :

1- دروغ نمی گوید .

2- حرف تکراری نمی زند .

3- صحبت های ایشان کاملا علمی و آینده نگرانه است و قطعا به وقوع می پیوندد .

4- سخنان ایشان برای سیاستمداران دنیا مهم و روی معادلات جهانی تاثیر سریع و مستقیم دارد .

من می خواهم اولین سیاست مداری باشم که از تحولات منطقه و پیش بینی های ایشان از جهان مطلع شوم ....؟؟؟؟؟؟

سلامتی {{مقام معظم رهبری امام خامنه ای}} و کوری چشم تمام دشمنان ایشان صلوات . . .

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم و العن اعدائهم اجمعین


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:39 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تقدیم به رهبران مقاومت و روح بلند شیخ نمر .

 

 

قدیم به رهبران مقاومت و روح بلند شیخ نمرو و فرزندان فاطمه زهرا در حجاز،که زیر بار طاغوت نخواهند رفت 

گوش دین کر شده از قهقهه ی شیطان ها

خالی از مرد نبرد است دل میدان ها

صف کشیدند سر راه علی مروان ها

باز هم خاک حجاز آینه ی اعجاز است

به لب تیغ بگو راه شهادت باز است

کعبه را دور زدند و زخدا دور شدند

آفتاب نبوی بود ولی کور شدند

بر قد و قامت دین وصله ی ناجور شدند

زخم برداشته دین ، زخمی کج فهمی هاست

دین ترحیم چرا مظهر بی رحمی هاست !!؟

آی سلطان سعودی پدرت قابیل است

کاخ تو قسمتی از نقشه ی اسراییل است

سنگ را دست فلسطین بزند سجیل است

رود،رود از لبه ی تیغ تو خون می ریزد

آتش تفرقه از گور تو بر می خیزد

از سر بی خرد شاه کلاه افتاده است

چاه کنده است و خودش نیز به چاه افتاده است

خون شیخ شرف از شرق به راه افتاده است

کشتن شیعه عذابی ابدی خواهد داشت

جنگ در شام و حلب صبح بدی خواهد داشت

حبس شد بر سر نیزه نفس قرآن ها

کفر پنهان شده در پیرهن ایمان ها

چه کشیدیم از اسلام ابوسفیان ها

سر سپردی تو به داری که پر از بیداری است

رود فریاد تو در سینه ی  دنیا جاری است...

جعفر عباسی بیرجند


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:37 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
روایتی اختصاصی از عملیات آزادسازی نبل و الزهرا .
 

حاج قاسم: در خیبر شکسته شد .

یکی از رزمندگان حاضر در میدان نبرد با تکفیری ها در جریان آزادسازی نبل و الزهرا، روایتی شنیدنی از این عملیات را بازگو کرد :

نیروهای خط شکن در شب عملیات با بدرقه حاج قاسم سلیمانی راهی خط شدند. از نیروهای ایرانی مستقر در منطقه هم گیلانی ها در این عملیات خط شکنی نقش داشتند .

نیروهای خط شکن پس از نفوذ به خط، به عقب باز گشتند و اکنون و بقیه رزمنده ها در حال تثبیت و پاکسازی هستند. عملیات خط شکنی چنان غافلگیرانه و قوی بوده که تروریست ها شوکه شدند

شهید حامد کوچک زاده از اعضای سپاه گیلان تنها شهید عملیات بود که ساعت 2 نیمه شب بعلت اصابت ترکش به پشت سرش بفیض شهادت رسید .

بعد از برگشت نیروهای خط شکن حاج قاسم سلیمانی در بین رزمندگان حاضر شد و ضمن بوسیدن دست فرمانده این نیروها،  با اشاره به محاصره چهار ساله نبل و الزهرا اعلام کرد: شما در قلعه خیبر رو شکستید و  ان شاالله نماز جمعه رو در الزهرا میخوانیم .

رجانیوز


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:36 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 شهادت فرمانده تیپ 21 زرهی امام رضا(ع) سپاه در سوریه .
 

شهادت فرمانده تیپ 21 زرهی امام رضا(ع) سپاه در سوریه

سردار سرتیپ پاسدار "محسن قاجاریان" فرمانده تیپ 21 زرهی امام رضا(ع) نیشابور در حین انجام ماموریت مستشاری در استان حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

سردار شهید قاجاریان در جبهه های نور علیه ظلمت

سردار شهید قاجاریان بر مزار همرزمان شهیدش

 

سردار شهادتت مبارک باد .

شفاعت ما یادت نرود .



ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

درد دلم دوا شود ، به لطف صاحب الزمان

گره ز کار وا شود ، به لطف صاحب الزمان

اگر ملول و خسته ام ، اگر که دل شکسته ام

دلم ز غم رها شود ، به لطف صاحب الزمان

خدا به یُمن او به ما ، روزی خود عطا کند

دفع بلا ز ما شود،  به لطف صاحب الزمان

اوست معزالاولیا ، رمز اجابت دعا

اجابت دعا شود،  به لطف صاحب الزمان

اگر به من نظر کند ، شام غمم سحر کند

حاجت دل روا شود ، به لطف صاحب الزمان

ذره اگر که آفتاب ، شود به لطف بوتراب

خاک چو کیمیا شود ، به لطف صاحب الزمان

هر که شود به شور و شین ، سینه زن غم حسین

زائر کربلا شود به لطف صاحب الزمان

***

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم صل علی محمد و آل محمد


 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:27 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

مروری بر زندگی مدافع حرم آل البیت

 

سردار رشید اسلام سرتیپ پاسدار

 

شهید محسن قاجاریان .

 

 

دلاور مرد عرصه های نبرد سخت و جنگ نرم ،مدافع حرم آل البیت

سردار رشید اسلام سرتیپ پاسدار شهید محسن قاجاریان

جانباز و یادگار دفاع مقدس که در سال 1363 در منطقه جنوب در شرق دجله با اصابت ترکش به افتخار جانبازی نائل آمد .

وی در 13 فروردین ماه سال 1341 در شهرستان نیشابوردیده به جهان گشود . 

در سن 20 سالگی در سال 1361 به جمع دلاورمردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست .

وی 33 سال از بهترین دوران جوانی و زندگی خود را در خدمت به اسلام و انقلاب و اعتلای میهن اسلامی مان و در سخت ترین شرایط سپری کرد و هیچگاه از انتخاب خود پشیمان نشد و تا آخرین قطره خون و  نفس به آرمان های انقلاب اسلامی وفادار ماند و با افتخار 80 ماه حضور مستمر در جبهه با کوله باری از تجربه و 25 درصد  جانبازی ، در سال 1389 مسئولیت خطیر فرماندهی ﺗﯿﭗ پر افتخار زرهی 21 امام رضا (ع) نیشابور را پذیرفت و عاقبت در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا حلب سوریه و شکستن محاصره شیعیان مظلوم این منطقه ، شربت گوارای شهادت را سرکشید و سر به دامان حضرت رسول الله (ص) و سید الشهداء(ع) نهاد .

شهید ﻗﺎﺟﺎﺭﯾﺎﻥ ﺳﻮﺍﺑﻖ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ درخشانی  همچون سمت فرماندهی گردان در دوران دفاع مقدس و  در سالهای پس از جنگ تحمیلی مسئولیت ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺗﯿﭗ 21 ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ‏( ﻉ‏) و فرماندهی تیپ زرهی 21 امام رضا (ع) نیشابور را ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻧﺎﻣﻪ ﺧﺪﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ثبت کرد و در مسئولیت فرماندهی تیپ بارها با اجرای موفق ماموریتهای محوله خصوصا رزمایش بزرگ  شهدای وحدت در منطقه خواف که با حضور فرماندهان ارشد ستاد کل نیروهای مسلح ، ارتش و سپاه برگزار گردید  تیپ زرهی 21 امام رضا (ع) را به عنوان یکی از تیپ های  نمونه در سطح نزسا و سطح نیروهای مسلح  مطرح ساخت .

  مسئولیت های واگذاری به وی  : سال 1362 :  فرمانده گروهان 

سال 1363 : جانشین گردان   ، سال 1365 :  فرمانده گردان فجر

سال 1368 : جانشین عملیات تیپ  ، سال 1379 : مسئول عملیات تیپ  

سال 1389 : فرمانده تیپ 

 وی با حضور در کلیه عرصه های اجتماعی و فرهنگی سطح شهرستان نیشابورافتخار فرهنگی ترین سردار سپاه را از آن خود کرد .

روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .

فدیشه*


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 4:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 64444 دوشنبه، 12 بهمن 1394 - 22:45
 
 
روایت کمتر شنیده شده رهبرمعظم انقلاب از شهید موسوی قوچانی/ آنقدر شکنجه شد که نمی‌توانست راه برود
 
روایت کمتر شنیده شده رهبرمعظم انقلاب از شهید موسوی قوچانی/ آنقدر شکنجه شد که نمی‌توانست راه برودشهیدخبر(شهیدنیوز): مقام معظم رهبری فرمودند: آنجا فراموش نمی‌کنم حالاتی را که از شکنجه سخت این برادر برای من و هم زندانی‌ها حاصل شد. سخت‌ترین شکنجه‌ها را آن روزها و در زندان به آقای موسوی دادند. در یک روز 3 مرتبه او را بردند بازجویی و هر سه بار کتک زدند...
  

به گزارش باشگاه ایثار و شهادت شهید خبر (تلنگر) :

روحانی شهید سید عباس موسوی قوچانی در سال 1324 در روستای کلیدر از بخش سر ولایت قوچان در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. سید عباس 6 ساله بود که مادر رخت عزای هجران پدر را به تن وی کرد. وی در 12 سالگی وارد حوزه علمیه قوچان شد اما تحصیل در حوزه مانع تلاش برای تأمین معاش خود و خانواده‌اش نشد. سید عباس با توصیه و راهنمایی حجةالاسلام والمسلمین شیخ ذبیح‌الله قوچانی برای تحصیل در سطوح عالی حوزه قوچان را به مقصد مشهد ترک نمود و در مدرسه علمیه نواب مشغول به تحصیل شد.

ایشان در مشهد از محضر اساتید بزرگواری چون آیت‌الله اشرفی، آیت‌الله مشکینی، شیخ هاشم و مجتبی قزوینی بهره فراوان جست. وی در مشهد با شخصیت‌های بزرگواری همچون شهید کامیاب، شهید هاشمی نژاد، مقام معظم رهبری و آیت‌الله واعظ طبسی که در آن زمان محور فعالیت‌های مبارزاتی در خراسان علیه رژیم طاغوت به شمار می‌رفتند، آشنا شد و به دلیل مشی فکری اثرگذار در زمره این مبارزان قرار گرفت.

در سال 1350 که مقارن با برگزاری جشن‌های 2500 ساله رژیم ستم‌شاهی بود این شهید در کنار سایر هم‌رزمانش به دستور حضرت امام خمینی (ره) با برگزاری سخنرانی و انتشار اعلامیه مردم را از اهداف شوم رژیم آگاه نمود. درنتیجه این فعالیت‌ها بود که توسط عوامل ساواک دستگیر، زندانی و مورد شکنجه واقع شد.

در بحبوحه پیروزی انقلاب شهید قوچانی نقشی عمده در سازمان‌دهی مردم در مشهد علیه رژیم داشت پس از پیروزی انقلاب با توجه به آگاهی و بصیرت عمیق ایشان مسئولیت حساس بخش اطلاعات کمیته انقلاب اسلامی را عهده‌دار شد و در این سنگر در مصافی سخت لانه‌های عنکبوتی عناصر پس‌مانده رژیم شاه، لیبرال‌ها و بخصوص منافقین را درهم‌پیچیده و نابود کرد. در کنار این مسئولیت حساس از حضور در جبهه‌ها و خدمت در پشت جبهه غافل نمان. ایشان هرگاه احساس نیاز می‌کرد لباس رزم پوشیده و عازم میدان نبرد می‌شد. سرانجام در عملیات فتح المبین در جبهه شوش در رقابیه در سن 36 سالگی با ردای سرخ شهادت به دیدار معبود خود شتافت. پیکر مطهر این شهید بنا به وصیت خودش در کنار شهدای 72 تن به خاک سپرده شد.

به مناسبت ایام‌الله دهه فجر فرصتی دست داد تا به نحوه آشنایی مقام معظم رهبری با این شهید عالی‌مقام و همچنین به زندان افتادن وی در جریان جشن2500 ساله را از زبان رهبر انقلاب اشاره کنیم.

یقیناً شهید هستی! مقاومت کن...

بسم الله الرحمن الرحیم

آشنایی من با آقای موسوی حدود سال49 صورت گرفت. ایشان را به‌عنوان یک طلبة درس‌خوان فاضل و مورداطمینان به من معرفی کردند.

آن روزها ما می‌کوشیدیم طلبه‌های جوان پراحساس، پرانگیزه که علاقه‌مند بودند در معارف اسلامی و در بینش انقلاب اسلامی آگاهی‌هایی پیدا کنند، جمع می‌کردیم و در جلسات کوچک و بزرگ به اقتضای حال آن‌ها، من به آن‌ها درس می‌گفتم.

وقتی با آقای موسوی آشنا شدیم، در اولین جلسه چند خصوصیت او مرا به ایشان جذب کرد: یکی قناعت و وقار و کم‌حرفی این جوان بود.

این‌ها خصوصیاتی بود که من همیشه از این خصوصیات خوشم می‌آمد و در طلاب این را می‌پسندیدم. خصوصیت دیگر ایشان این بود که جوان متعهدی بود. اولین لحظات دیدار ما هنگام نماز ظهر بود که من دیدم چه نماز با توجه و با حالی این جوان ادا کردند. این هم یکی دیگر از خصوصیات دیگری بود که بسیار خوشم آمد و فریفته شدم. آشنایی ما باهم ادامه پیدا کرد، به‌طوری که همیشه به من می‌گفت: من از بین همه افرادی که در این دنیا هستند، امام خمینی را بیشتر دوست دارم و بعد از امام خمینی، تو را. و راست می‌گفت و آثار محبت را در نگاه و در نشست‌وبرخاست او و در برخوردهای او احساس می‌کردم.

آیندة او، سعادت او و همة نیکویی‌ها و زیبایی‌ها در روح او و فکر او برای من یک هدف بود و خودم را به آن نزدیک می‌کردم.

در جریان جشن2500 ساله و در سال1350 یک عده از طلبه‌های دوستان من از جمله آقای موسوی، شهید عزیزمان هم جزء کسانی بودند که شدیداً فعالیت می‌کردند و جزء فعالین این ماجراها بود.

دوم مهرماه 1350 بنده را دستگیر کردند، و در همین روزها چند نفر از این طلبه‌های دوستان ما را گرفتند. سلول‌هایی بود بسیار کوچک و سقف‌های کوتاه و بدون هیچ‌گونه روشنایی.

یک روز دیدم صدای آقای موسوی می‌آید. فهمیدم که بله ایشان را هم دستگیر کرده‌اند و اتفاقاً بعد از چند روز ایشان را همسایه من کردند. آنجا فراموش نمی‌کنم حالاتی را که از شکنجه سخت این برادر برای من و هم زندانی‌ها حاصل شد. سخت‌ترین شکنجه‌ها را آن روزها و در زندان به آقای موسوی دادند. در یک روز 3 مرتبه او را بردند بازجویی و هر سه بار کتک زدند و این خیلی چیز عجیبی بود و ایشان دیگر نمی‌توانست راه برود و بعد از آن ایشان را به سلول دیگری بردند. صبح یا همان شب به بهانه‌ای بیرون رفتم و دیدم صدای آقای موسوی نمی‌آید و درب سلول او باز است. گفتم نکند ایشان را شهید کرده باشند و خیلی ناراحت شدم. ولی بعد از چند ساعت صدای شهید از آن طرف زندان بلند شد و به‌عنوان اینکه قرآن می‌خواند، وضع حال خودش را به عربی به من توضیح داد. بعد از چند روز به بهانة تیم�'م نگهبان بیچاره را خام کرد و در مقابل سلول من نشست و با تظاهر به قرآن خواندن خیلی راحت بنا کرد با من عربی حرف زدن. حرفش این بود که البته با آن تعبیرات بسیار محبت‌آمیزی که نسبت به من گفت- فلانی به من بگو که اگر من در این حال کشته شوم، شهید هستم یا نه، البته من هم پاسخ او را با همان صدا از توی سلول گفتم: تو ان‌شاءالله کشته نمی‌شوی و زنده می‌مانی، و بدان اگر کشته هم بشوی، یقیناً شهید هستی و مقاومت کن... بسیار خوشحال و شاد تیم�'مش را کرد و از آنجا آویزان به گردن نگهبان بیچاره رفت. بعد از زندان کارهایمان ادامه داشت و من یک جلسه‌ای داشتم که این‌ها 6 نفر بودند و یکی از آن‌ها شهید موسوی بود. اگر بخواهم راجع به خصوصیات اخلاقی ایشان صحبت کنم و نقاط مثبتش را بشمارم، باید بگویم یک فردی بود دارای علم و حلم و با جنبه. آدمی نبود که زود عصبانی شود، از کوره در برود، و در پاسخ یک حرف یا یک تعر�'ض، جواب نسنجیده بدهد. اهل کار بود؛ یعنی، کار جسمی را خیلی راحت انجام می‌داد.

از خصوصیات دیگر این روحانی مؤمن جوان شهید این بود که ایشان زندگی‌اش زاهدانه بود، وضع داخل زندگی‌اش فقیرانه و زاهدانه بود. در حالی که می‌توانست بهتر از آن بکند، برایش این امکان وجود داشت. از جمله خصوصیات دیگر ایشان این بود که متعبد بود، نماز با حالی می‌خواند، نمازش با توجه بود. اهل ابتکار و نوآوری بود. مطالب را می‌پرداخت، می‌پخت، بر آن‌ها می‌افزود و چیزهایی جدید را از آن استنباط می‌کرد و استخراج می‌کرد. شکوفایی و رشد داشت، البته درس‌خوان بود و علاقه‌مند به درس.       

 

 

خبرنگار شهید خبر (شهیدنیوز)-مجتبی غلامی   

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 12:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 65066 چهارشنبه، 14 بهمن 1394 - 15:07
 
 
از فرهنگ وابسته می‌ترسیم/ شهیدی که علناً با بنی صدر مخالفت می‌کرد
 
از فرهنگ وابسته می‌ترسیم/ شهیدی که علناً با بنی صدر مخالفت می‌کردشهیدخبر(شهیدنیوز): اما شما ای محصلین ایرانی، سخنم به شما این است، همان طوری که امام گفت، ما از تحریم اقتصادی و محاصره نظامی نمی‌ترسیم، اما از فرهنگ وابسته می‌ترسیم. پس اگر پیرو امامید، وظیفه‌تان مشخص است و اگر نیستید، باید به گورستان تاریخ واصل گردید.
  

      به گزارش باشگاه ایثار و شهادت شهید خبر (تلنگر)    : شهید بابک محمدی دردوّم تیرماه ۱۳۴۴، در طایفه‌ی محمّدی سلیمانی به دنیا آمد، وقتی به سن تحصیل رسید، همراه با کوچ ایل، در مدرسه‌ی عشایر شروع به درس خواندن کرد.او تحصیلات خود در دوره‌ی راهنمایی تحصیلی را در بخش را بر، از توابع شهرستان بافت آغاز کرد و همان طور که سال دوّم و سوّم راهنمایی را در مدرسه‌ی شهید باهنر دولت‌آباد ادامه می‌داد، گام به گام با انقلاب و مبارزه و ظلم ستیزی همراه شد تا صفحه‌ای جدید در زندگی‌اش رقم بخورد.

در سال ۱۳۶۰، به کرمان عزیمت کرد و در مدرسه‌ی علمیه‌ی شهید باهنر، به فراگیری علوم دینی مشغول شد.  بابک در ۱۳ آبان سال ۶۲ در ارتفاعات پنجوین عراق، پس از مبارزه‌ای تن به تن و شجاعانه با نیروهای ارتش عراق، بر اثر اصابت گلوله‌ی مستقیم به پیشانی‌اش به شهادت رسید و پیکر مطهّرش پس از بیست و یک روز توسط نیروهای خودی که ارتفاعات را به تصرّف خود درآورند، به عقب انتقال داده شد.

شهید بابک محمّدی سلیمانی اولین شهید طایفه‌ی محمّدی سلیمانی بود که در عملیات والفجر چهار، آسمانی شد و پیکر پاکش پس از تشییع، بر روی تپّه‌ای در زادگاهش، به خاک سپرده شد.

در ادامه خاطراتی پیرامون این شهید بزرگوار می‌خوانیم:

کتابی را که می‌خواند، از من پنهان کرد

خیلی وقت‌ها می‌رفت توی اتاق، در را می‌بست و کتاب می‌خواند. یک روز که رفتم توی اتاقش، دیدم چشم‌هایش خیس است؛ گریه کرده بود. سعی می‌کرد کتابی را که می‌خواند، از من پنهان کند. بعدها آن کتاب را دیدم. کتابی بود راجع به مصائب ائمه اطهار (علیهم السلام).

مسجد روستا را مهیا کرد

روستای‌مان مسجد نداشت. بابک با هم کاری چند نفر از بچه‌های روستا و با امکاناتی هر چند ناچیز، مثل نِی و برگ نخل و مقداری پارچه که خودش تهیه کرده بود، یک قطعه زمین را توی روستا سروسامان دادند و مهیا کردند، تا مسجد روستا شود.

مدتی بعد، مسجد روستا محلی شد برای برگزاری برنامه‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی؛ که اکثرشان را بابک هدایت و برنامه‌ریزی می‌کرد.

علناً با بنی صدر مخالفت می‌کرد

علناً با بنی صدر مخالفت می‌کرد. حتی یک عکس از شهید رجایی و شهید باهنر نصب کرده بود اول جاده‌ی فرعی روستا؛ یکی هم نصب کرده بود روی سر درِ خانه، تا همه آن را ببینند.

کوچک‌ترین فرصتی که پیدا می‌کرد، هم سن و سال‌های خودش را جمع می‌کرد و برایشان از انقلاب و امام صحبت می‌کرد.


سال‌هاست، من مانده‌ام و این یادگاری از بابک

توی اتاق نشسته بودیم و داشتیم با هم صحبت می‌کردیم. بابک رو کرد به من و گفت: بیا روی در یک یادگاری بنویسیم. یک ماژیک برداشت و با آن پشت در اتاق نوشت «خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی. از نهضت خمینی محافظت بفرما. از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزاسال‌هاست، من مانده‌ام و این یادگاری از بابک.

از او می‌خواستند نصحیت‌شان کند

بچه‌های طلبه گاهی وقت‌ها بابک را صدا می‌زدند و از او می‌خواستند نصحیت‌شان کند. یک روز به قصد شوخی رو کردم به بابک و گفتم: من را هم نصیحت کن؛ اگر نوبتی هم باشد، حالا نوبت من است.

بابک بلافاصله آیات اول سوره‌ی «مؤمنون» را خواند؛ یک آیه را هم با تأکید خواند. «الذین هم عن اللغو معرضون»


چشم به راه جنازه‌اش بودم

چشم به راه جنازه‌اش بودم. خواب دیدم داخل یک ماشین نشسته. گفتم: مادر! تو که شهید شدی و هنوز جنازه‌ات را برای من نیاورده‌اند، این جا چه کار می‌کنی؟

با آرامش گفت: مادر ناراحت نباش. من در کوه‌های پنجوین بودم و الآن ملائکه من را بلند کرده‌اند و پیش تو می‌آورند. چند روز بعد جنازه‌اش را آوردند.


سرجای قبر شهید کنار نمی‌آمدند. در جیبش یک دست نوشته بود"اگر شهید شدم، من را روی تپه‌ی مشرف به روستا دفن کنید."

مادر اصرار داشت جنازه‌ی بابک را در قبرستان روستا دفن کنیم. اما من با او مخالفت می‌کردم و می‌گفتم: چون برای تشییع جنازه‌ی شهید جمعیت زیادی از روستاهای اطراف می‌آیند و برای رفتن به قبرستان باید از وسط باغ‌ها و مزارع مردم گذشت، این کار را نکنیم، بهتر است. خوب است جنازه را روی تپه‌ی مشرف به روستا دفن کنیم.

در نهایت همان شد که من گفتم. قبری بالای تپه حفر کردیم و پیکر شهید را به طرف آن انتقال دادیم. چند نفر از بچه‌های سپاه که پیکر شهید را می‌گذاشتند توی قبر، موقع دفن متوجه چیزی توی جیبش شدند. مقداری پول خون‌آلود و یک دست نوشته از بابک بود.

نوشته بود:«اگر سعادت پیدا کردم و شهید شدم، من را روی تپه‌ی مشرف به روستا دفن کنید


گزیده‌ای از وصیت نامه‌ی شهید بابک محمّدی سلیمانی

«اما شما ای محصلین ایرانی، سخنم به شما این است، همان طوری که امام گفت، ما از تحریم اقتصادی و محاصره نظامی نمی‌ترسیم، اما از فرهنگ وابسته می‌ترسیم. پس اگر پیرو امامید، وظیفه‌تان مشخص است و اگر نیستید، باید به گورستان تاریخ واصل گردید؛ توسط حزب الله (الا إنَّ حزبُ اللِه هُمُ الغالِبون) و همان طوری که حدیث نبوی است که مداد العلماء افضل من دماء الشهداء، پس باید پشت سر امامتان قدم برداشته و در سر کلاس‌ها حاضر شوید که کمر دشمن را به این طریق می‌شکنید و از شما درخواست می‌کنم هیچ وقت امام را فراموش نکرده و برای او دعا کنید و در ضمن علمتان هم لله باشد؛ اگر علمتان همراه تزکیه نباشد، هیچ به درد جامعه نمی‌خورد.

اما شما خواهران در حفظ حجابتان بکوشید که در این برهه از زمان حجاب شما کوبنده‌تر از خون من است. زیرا دشمن در صورت بی حجابی شما است که سوءاستفاده کرده و ضربه به انقلاب می زند.»

 
خبرنگار شهید خبر (شهیدنیوز)-مجتبی غلامی  

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 12:13 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 65532 جمعه، 16 بهمن 1394 - 11:16
 
برشی از کتاب آن سوی دیوار دل؛
روایاتی کوتاه از خاطرات همسران شهیدان
 
روایاتی کوتاه از خاطرات همسران شهیدانشهیدخبر(شهیدنیوز): بندهای پوتینش را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست. مهدی را روی دستش نشاند وهمین طور که از پله‌ها می‌رفتیم گفت:
  

منتظــــــــــــــــــر

باشگاه ایثار و شهادت شهید خبر (تلنگر) :بندهای پوتینش را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست. مهدی را روی دستش نشاند وهمین طور که از پله‌ها می‌رفتیم گفت: «بابایی! تو روز به روز تپل‌تر می‌شی. فکر نمی‌کنی مادرت چطور می‌خواد بزرگت کنه؟» بعد مهدی را محکم بوسید. چنددقیقه‌ای می‌شد که رفته بود‌. ولی هنوز ماشین راه نیافتاده بود‌. دویدم طرف در که صدای ماشین سرجا میخکوبم کرد. نمی‌خواستم باور کنم. بغضم را قورت دادم و توی دلم داد زدم: اون قدر نماز می‌خونم و دعا می‌کنم تا دوباره برگردی.

شهید محمد ابراهیم همت

 

شیطـــــــــــــون

بعد از چند روز ماموریت، با ماشین بنیاد جانبازان آمده بود خانه. گفتم: یه ده روزی می‌شه تو خونه‌ایم‌. حوصله مون سر رفته‌. حالا که ماشین آوردی بریم خونه مامان اینا؟ گفت: نه! گفتم: خب، پس بریم گلستان شهدا. باز گفت: نه! بعد هم پا شد و گفت: من می‌روم این ماشین را بذارم بنیاد و برگردم. بعدش هرجا خواستی می‌رویم. این ماشین اینجا بمونه، واسه شما شیطون می‌شه.

شهید غلامرضا جان نثاری

 

زندگـــــــــــی ساده

فرمانده سپاه زیر کوه بود. ازدواج که کردیم، ازش خواستم همراهش بروم. رفتیم به یک ده سر مرز. زندگی‌مان را آنجا با نصف وانت اسباب و اثاثیه و توی یک اتاق محقر و خشتی شروع کردیم. آنجا نه اب داشت، نه برق، نه درمانگاه، نه مدرسه و نه خیلی چیزهای دیگر‌. درعوض در تابستان گرمای شدید داشت و زمستان سرما. مدتی ‌تحمل کردم و ماندم. بعد از آن طاقتم طاق شد. گفتم‌: بریم یک جای بهتر. قبول نکرد‌. گفت : این ده هم جزء کشور ماست. مردم اینجا هم ایرانی هستن!

شهید محمد ناصر ناصری

 

شناسنامــــــــــه من

هنوز یک دختر بچه بودم‌. یک روز از کنار بانکی در میدان احمد آباد رد می‌شدم که داخل کوچه کناربانک، ماشین ساواک ایستاده بود. در همان حال، چند پسر جوان آمدند و شیشه‌های بانک را شکستند و‌ آتش زدند و می‌خواستند به سمت همان کوچه فرار کنند. من جلو رفتم و به یکی‌شان گفتم که داخل کوچه ساواکی‌ها منتظرند‌. بعدها فهمیدم ان پسری که لنگه کفشش را حین فرار در میدان جا گذاشت، اسمش غلامرضاست. غلامرضا! پسری که حالا هم اسمش ‌ را در شناسنامه من جا گذاشته بود.

شهید غلامرضا جان نثاری

 

زیبـــــــــــاترین رفتن

پنج شش روزی قبل از شهادتش بود که برایم نامه فرستاد‌. نوشته بود: سعی کن خودت را به خدا نزدیک کنی؛ تا به حال امتحان کرده‌ای؟ وقتی به او نزدیک شوی تمام غم‌ها را فراموش می‌کنی و همه غصه‌ها را از یاد میرود. سعی کن به او نزدیک شوی‌.‌ از رفت من هم ناراحت نباش‌. برفرض که الان نروم و زنده بمانم؛ فوقش ده یا بیست سال دیگر باید رفت. پس چه بهتر که رفتن را همین حالا خودم انتخاب کنم که زیبا ترین رفتن‌ها مرگ سرخ است. کلمه به کلمه نامه‌اش با نامه‌های قبلی فرق داشت. با خواندن نامه به یقین رسیدم که به زودی از کنارم پر می‌کشد.

شهید محمد رضا نظافت

 

حرف از جــــــــــدایی

خوشحال بود‌. گفت: خبر خوشی دارم. پرسیدم: چیه؟ گفت: فردا حرکت می‌کنیم می‌ریم گیلان غرب. منم خوشحال بودم که می‌توانم با او بروم. اما حرف کشید به شهادت و جدایی من و اصغر. قبلا هیچ وقت اصغر اجازه نمی‌داد به راحتی درباره مرگ خودم و اتفاقاتی که ممکن است برای من بیفتد و باعث دور شدن ما از هم شود، حرفی بزنم. نمی‌دانم؛ ولی آن شب ساکت نشست تا من هرچه می‌خواهم بگویم. حس غریبی داشتم. حرفهایی به زبانم می‌آمد که هیچ وقت تا قبل از آن بهش فکر نکرده بودم. گفتم: دیر یا زود برای من اتفاقی می‌افته؛ در آن لحظه تو بالای سرم نیستی. بعد خبردار می‌شی. وقتی آمدی زیاد بی تابی نکن، مبادا منو تنها بذاری. دلم می‌خواد با من باشی. تا اون وقتی که منو خاک می‌سپارین. اصغر اما هیچ نگفت. بعد آرام و شمرده یک به یک مراحل بعد از خاکسپاری را همان طور که دوست داشتم برایش شرح دادم. گفتم: دلم می‌خواد بعد از دفن و رفتن مردم، سرخاکم بمونی، زود نرو، تنها نذار…بعدشم تا تونستی بیا سرخاکم. برایم سوره یاسین بخوان. بدون که صداتو می‌شنوم…یادت نره. این حرفها را که می‌زدم اصغر فقط تماشا می‌کرد. خودم هم تعجب کرده بودم حرفم که تموم شد با لحن غم انگیزی گفت: تو خیال می‌کنی من تحمل این چیزایی رو که گفتی  دارم؟ ازش خواستم تقاضایم را بپذیرد. اصغر هم در مقابل فقط یک جمله گفت: از کجا معلوم من زودتر از تو نرم؟

شهید اصغر وصالی

 

 

خبرنگار شهید خبر (شهیدنیوز)-مجتبی غلامی 

   

 


ادامه مطلب



[ جمعه 16 بهمن 1394  ] [ 12:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 65 :: 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 3596232 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب