اقتصاددانان بعد از گدر از همه تئوری های توسعه به این نتیجه رسیده اند که "اقتصاد اخلاق محور" باید محور توسعه قرار بگیرد. در نوشتار زیر باختصار اخلاق در دیدگاه اقتصاد اسلامی و سرمایه داری بررسی می شود.
به طورمعمول، رفتارهای واقعی انسان از ذهنیات او نشأت می گیرد و این ذهنیات بر محیط اثر می گذارد. مثلث محیط،اخلاق و مذهب سازنده ذهنیات افراد است که بعد از نهادینه شدن بر رفتارها و کردارهای انسان مسلط شده، آنها را کنترل می کند. اثر اخلاق و مذهب در رفتارهای واقعی انسان آن قدر مهم است که می تواند به خودی خود، یک اقتصاد متفاوت ایجاد نماید. اخلاق و ذهنیت مادی می تواند منشا ایجاد اقتصاد سرمایه داری باشد و در مقابل، اخلاق اسلامی، نظام اقتصاد اسلامی را شکل خواهد داد. به بیان دیگر، در این نظام ها تصورات از دولت، نظام قیمت، تخصیص منابع، ابزارها و نهادهای مالی و اقتصادی و... تحت تاثیر پایه ها و مبانی آن نظام است.
در اقتصاد سرمایه داری انسان واقعیت خود را همین "تن" می پندارد و هر چه می کند برای تن و بدن است، خود را گم کرده و فراموش نموده و نا خود را خود می پندارد. به عبارتی به دنبال هدف و غایت انحرافی است پس به بیماری "خود گم کردن" مبتلا می شود و کارش به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان بودنش مسخ می گردد.
ذهنیت سود طلبانه و مادی انسان باعث خواهد شد نظامی همانند اقتصاد سرمایه داری شکل گیرد و در مقابل ذهنیت اسلامی، انسان را به نظام اقتصاد اسلامی خواهد کشاند. در اقتصاد سرمایه داری که انسان ها با تن و بدن سرو کار دارند و تبلیغات آنها را به مصرف بیشتر تشویق می کند در حالی که در اقتصاد اسلامی مصرف و کلیه مواهب معنوی و مادی در این جهان وسیله ای هستند برای کسب رضای خدا. اسلام به هیچ وجه راه رشد اقتصادی را نبسته است ولی این رشد باید با هدف عدالت اقتصادی- اجتماعی دنبال شود تا هیچ فرد مسلمانی در مسیر حرکت خود با مشکل روبرو نشود.
یک فیلسوف غربی علت اصلی رشد و پیشرفت غرب را وجود اخلاق پروتستان مبتنی بر روحیه تلاش و سخت کوشی و روحیه سرمایه داری می داند.
ذهنیت سود طلبانه و مادی انسان باعث خواهد شد نظامی همانند اقتصاد سرمایه داری شکل گیرد و در مقابل ذهنیت اسلامی، انسان را به نظام اقتصاد اسلامی خواهد کشاند
سود و حداکثر سود مادی نهادینه شده از ارکان اصلی اخلاق سرمایه داری و روح سرمایه داری است و تاریخ اقتصاد سرمایه داری چیزی نیست جز، تاریخ حداکثر سود. در سرمایه داری، فلسفه اقتصاد در "آزادی عمل" و دست نامرئی تجسم می یابد؛مفهوم آن این است که نباید هیچ مانعی از تلاش انسان برای تحقق مصلحت شخصی اش جلوگیری کند و اگر مردم آزاد گذاشته شوند که آنچه می خواهند انجام دهند، بین منافع اشخاص و منفعت اجتماعی هماهنگی خواهد بود.
دوره های زمانی مختلفی در نظام سرمایه داری وجود داشته است که در آن دوره ها این نظام به تکامل کنونی اش دست یافته به عبارتی از سال 1723 مبارزات دینی برای پذیرفتنی کردن نفع طلبی در این نظام صورت گرفته و در نهایت شکل گیری و تکامل این نظام در 1929 اتفاق افتاده است.
حداکثر نمودن سود در خون و ریشه اقتصاد جاری شده و "کار یا حرفه" از یک تکلیف و مشیت الهی به امری در جهت رسیدن به حداکثر سود در امروزه تبدیل شده است و در اقتصاد خرد در تئوری کار و فراغت حداکثر کردن سود در نقطه تلاقی حداکثر سود و کار بدست می آید. هنگامی که حداکثر سود در افراد نهادینه شود، اخلاق سرمایه داری شکل می گیرد و از اینجا به بعد اقتصاددانان می توانند مبانی رفتارهای مردم را به صورت تئوری ها و نظریات اقتصادی ارائه دهند که نتیجه تلاش آنها شکل گیری اقتصاد سرمایه داری است.
در اقتصاد اسلامی همانند اقتصاد سرمایه داری "فرد گرایی و عقل گرایی" وجود دارد اما به صورتی گسترش یافته تر. از آیات قرآنی نتیجه می شود که در اسلام، عقلانیت به معنی عقلانیت ابزاری در سرمایه داری نیست که اگر شخصی در راه حداکثر سازی سود فردی اش نباشد عاقل نیست؛ بلکه معنی گسترده تری دارد و اسلام نسبت به نظام سرمایه داری دیدی جامعتر از عقل گرایی دارد و فرد گرایی نیز تعریفی متفاوت دارد به طوری که اگر فرد از مال و دارایی خویش انفاق کند این انفاق را برای خودش انجام داده است.
علت تفاوت مفاهیم عقل گرایی و فرد گرایی در اسلام و سرمایه داری منشا اصلی این دو نظام می باشند. نظام اسلامی، الهی است و با دیدی جامع، آخرت انسان را مد نظر قرار می دهد، ولی نظام سرمایه داری فقط به دنیا توجه می کند. در پی این جهان بینی ذهنیات مسلمان با اصول توجه به دیگران، عمران و استفاده بهینه از منابع شکل می گیرد و آن قدر ثبات می یابد که رفته رفته نهادینه شده، اخلاق ایمانی را شکل می دهد، از این رو اخلاق ایمانی را می توان به این صورت تعریف کرد: "اخلاق ایمانی، اخلاقی است منظم، عقلانی و نهادینه شده، در جهت رسیدن به حداکثر منافع فردی گسترش یافته و بر پایه عقلانیت گسترش یافته."
هنگامی که ذهنیات افراد در جامعه مسلمان بر اساس اخلاق ایمانی شکل گیرد، رفته رفته، رفتارهای واقعی افراد بر مبنای ذهنیات جدید بروز پیدا می کند و در اینجاست که اقتصاد دانان می توانند به شناسایی تئوری ها و نظریات اقتصادی اسلام بپردازند و نظام اقتصادی اسلام را شکل دهند. شاید یکی از دلایلی که آیت ا... صدر بیان می داشت که " ما موقعی می توانیم علم اقتصاد اسلامی داشته باشیم که یک جامعه مومن وجود داشته باشد که از طریق رفتارهای آنها بتوان نظریه ها و تئوری های اقتصادی را استخراج کرد" همین موضوع باشد.
تفاوت اصلی این دو نظام در مقر فرماندهی آنهاست. در نظام سرمایه داری، فرمانده اصلی دنیا گرایی است که به صورت"اصل حداکثر سود مادی شخصی" در رفتار افراد خود را نشان می دهد و از این رو، تمام ابزارها، عمل ها و عکس العمل ها در یک فرد، با اخلاق سرمایه داری از این فرد صادر می شود؛ در حالیکه در نظام اسلامی مقر اصلی فرماندهی آخرت گرایی است که در سه اصل توجه به دیگران، عمران و استفاده بهینه از منابع نمود پیدا می کند.
علت تفاوت مفاهیم عقل گرایی و فرد گرایی در اسلام و سرمایه داری منشا اصلی این دو نظام می باشند. نظام اسلامی، الهی است و با دیدی جامع، آخرت انسان را مد نظر قرار می دهد، ولی نظام سرمایه داری فقط به دنیا توجه می کند
رعایت این اصول در اسلام تضادی بین دنیا و آخرت ایجاد نمی کند و در این رابطه از کلام گهر بار شهید مطهری بهره می بریم که می فرمایند: " از بعضی از آثار دینی چنین استنباط می شود که میان دنیا و آخرت تضاد است .... جمع میان دنیا و آخرت از نظر برخوردار شدن ممکن است. آنچه ناممکن است جمع میان آن دو از نظر ایده آل بودن و هدف اعلا قرار گرفتن است. برخورداری از دنیا مستلزم محرومیت از آخرت نیست. آنچه مستلزم محرومیت از آخرت است یک سلسله گناهان زندگی بر بادده است نه برخورداری از یک زندگی سالم مرفه و تنعم به نعمت های پاکیزه و حلال خدا.... تضاد میان دنیا و آخرت از نوع تضاد میان ناقص و کامل است که هدف قرار گرفتن ناقص مستلزم محرومیت از کامل است. اما هدف قرار کرفتن کامل مستلزم محرومیت از ناقص نیست بلکه مستلزم بهره مندی از آن به نحو شایسته و در سطح عالی و انسانی است..."
محور : اخلاق اقتصادی
اسلام می گوید لازم است ثروت تولید شود چون کمک می کند جامعه و خانواده سرپا بایستد اما نباید زمام امور را به دست افراد سفیه داد و سفیه ،آنگونه که امام حسن(ع) می فرماید، یعنی “احمق اقتصادیی”، “الاحمق فی المال” و قرآن میگوید “اقطعوا” یعنی حرام است، امور اقتصادی ... حسن رحیم پور ازغدی
اسلام می گوید لازم است ثروت تولید شود چون کمک می کند جامعه و خانواده سرپا بایستد اما نباید زمام امور را به دست افراد سفیه داد و سفیه ،آنگونه که امام حسن(ع) می فرماید، یعنی “احمق اقتصادیی”، “الاحمق فی المال” و قرآن میگوید “اقطعوا” یعنی حرام است، امور اقتصادی تان را به دست انسان های احمق نسپارید. حرام است. مثل خوردنِ شراب، مثل زنا و دزدی ، پس مدیریت مالی را نباید به دست کسانی سپرد که مدیریت بلد نیستند وگرنه که همه می دانند انسان سفیه به معنای عامِ آن نمی تواند معتمد باشد ، باید مواظب باشیم که اینها چطور اموال عمومی را برنامه ریزی می کنند ، قانون میگذارند و بودجه ها را تنظیم میکنند.
متاسفانه ما درباره ی مدیریت ِ احمقانه و اقتصاد جامعه حساس نیستیم ، امام رضا(ع) می فرماید ” اینکه میگوییم سرمایه داری و دنیا، نه(مذموم است)، معنی اش این نیست که لباس و مسکن و خانه و امکاناتِ زندگی نه! فردی و جامعهای که غذای سالش را ندارد، یعنی تامین خاطرِ اقتصادی ندارد، آسایش و آرامش درونی ندارد. درحالت تعادل نیست ، معنویت اسلامی از اینها جدا نیست.
جای دیگر امام رضا(ع) می فرمایند: فردی که دعا می کند ، یعنی از خدا توفیق می خواهد اما اگر برنامه ریزی نمیکند، خودش را مسخره کرده است. معنویت و فرهنگِ دینی یعنی که برنامه ریزی و تلاش کنی اما در عین حال معتقد باشی که رزق دستِ خداست. منطقی نیست که منتظر میوه ی نکشته باشیم. باید همه به وظایف خودمان عمل کنیم. امام رضا(ع) می فرمایند: وقتی مسئولین و مدیران به وظیفه ی شرعی خود در مقابل مردم عمل نکنند ، به مردم خدمت نکنند ، دولت در چشم مردم پست می شود و سقوط می کند. گفته های اما رضا دقیقاً با مبانی جامعه شناسیِ سیاسی هم خوانی دارد ،معنویت اسلامی معنویتی متفاوت از معنویتِ بودایی و درویشی یا معنویتِ سکولاریستیت.
از طرفِ دیگر نباید فکر کنیم می شود روی منبر موعظه کرد (و دائم از مردم تقوا و قناعت و تلاش خواست) اما قانون گذاری، سازمانِ برنامه ریزی بودجه جور دیگری برنامه ریزی می کنند صدا و سیمای ما دائماً فرهنگ اصراف و تجمل گرایی را در جامعه ترویج کند ، این یک شکاف خطرناک است.
دولت باید مواظب باشد شیبِ سیستمِ اقتصادی به سمت فاصله های طبقاتی ، مفت خوری ، واردات جنسهای لوکس و قص علی هذا متمایل نشود و ان زمان است که میشود روی منبرها موعضه کرد و مردم را سفارش به تقوا و.. نمود ان زمان است که مردم دچار دوگانگی در شنیده ها و دیده ها نمیشوند.
ما در مقام مصرف ثروتِ همپای طبقات و اخلاق سرمایه داری حرکت می کنیم، اما در مقامِ تولید و ثروت زاهدیم! از موضعِ تولید و کار اهل ِ آخرتیم، موقع مصرف همه چیز یادمان می رود، این همان چیزی است که امام حسن(ع) از آن به سفاهت اقتصادی یاد می کند. معنویت اسلامی با سفاهتِ اقتصادی فرق دارد. در این جامعه هیچ چیز تولید نمی شود، فقط بازی با اعداد و ارقام، بازی با دلار. سرمایه دار به جای تولیدِ ثروت، به جای توزیع درستِ آن، یا مشغولِ دلالی است، یا جنس های لوکس وارد می کند، یا فقرا را میمکد یا یک جور برنامه ریزی میکند که دست اندازی کند به بیت المال و رانت خواری کند. وقتی به اقتصادِ دلالی میدان میدهیم، که درست ضدِ فرهنگ پیامبر و اهل بیت است ، عملاً مردم را تشویق میکنیم که همدیگر را گاز بگیرند، پا روی سر و گردنِ هم بگذارند و پیشرفت کنند!
نمی شود در عمل با بودجه بندی و بودجهی سیاست های بانکی و نوع واردات و تجارت خارجی جامعه را به فرهنگ مصرف پرستی و رباخواری و دلالی تشویق کنیم و بعد منبرها شریف ترین و انسانی ترین کلمات را به کار ببریم. این یعنی سکولاریسم. سکولاریسم که شاخ ندارد! منشا این تضاد و عدالت برداشتِ لیبرالی از دین و برداشت کمونیستی از عدالت است. باید همه دست به دست یکدیگر داده تا اسلام ناب محمدی را در حکومتی که با زحمت های فراوان و تقدیم شهدای فراوان نثار انقلاب شده است پیاده کنیم چرا که باید دعوت کننده جهانیان به اسلام باشیم نه در زبان بلکه در عمل.
منبع : جنبش عدالت خواه دانشجویی
محور : اخلاق اقتصادی
گفتوگو با دكتر فيروز پوناوالا
«مديريت مبتني بر حسن نيت» عنوان رسالة دكتراي جناب دكتر پوناوالا است. ايشان كه در سال 1983 از كارآفرينان ورشكستة هند به حساب ميآمد با بهرهگيري از تحقيق خود، حركت را از نو آغاز كرد و با تغيير مديريت در فعاليت اقتصادي به موفقيت بزرگي دست يافت بهطوري كه امروزه كارخانة عظيم فولاد پوناوالا را هدايت ميكند. آنچه در ذيل ميآيد بخشي از گفتوگوي جناب دكتر توانايان فرد با دكتر پوناوالا در هندوستان است.
لطفاً ايدة اصلي خودتان را از «مديريت بدون بهرة صنايع» توضيح دهيد.
O من ميخواهم بدون اشاره به حرام بودن ربا كه بين هندوها و حتي بعضي از مسلمانان ايجاد حساسيت ميكند به صورت غيرمستقيم بگويم كه اگر امروزه صنايع كوچك هند مريضاند، بايد مديريت آنها مسيري مخالف آنچه كه تا به حال طي كرده است طي كند. تا به حال مدير بنگاه اقتصادي با گرفتن وام از بانك و عدم توانايي پرداخت اقساط آن بهدست خود، مؤسسهاش را نابود كرده است و حالا بايد تصميم بگيرد كه چگونه ميتوان بدون كمك از بانك سرمايه بهدست آورد. آيا براي اقامه نماز و گرفتن روزه به بانك مراجعه ميكنيم و از آنها مشورت ميخواهيم؟ مسلماً نه، لذا براي سرمايهگذاري و كار كه در اسلام يك نوع عبادت است بايد به بانكها مراجعه نكنيم و سعي كنيم با سرمايههاي كوچك آشنايان و دوستان در قالب مضاربه و ساير عقود اسلامي سرمايه بهدست آوريم و چنان بهرهوري پول و سرمايه را بالا ببريم كه اطمينان مردم را جلب كنيم و با شريك كردن آنها در سود، روز به روز پول بيشتر از آنها بگيريم و سهم سود بيشتر به آنها بدهيم.
براي رسيدن به اين هدف بايد از اسراف، ولخرجي، اتلاف منابع، قيمت اجحافآميز و امثال آن اجتناب كنيم تا گردش پول سريع و سريعتر شود و قدرت توليد آن بيشتر گردد. بايد پيام قرآن مجيد در مورد منع ربا و جايز شمردن داد و ستد را غيرمستقيم به مردم ابلاغ كرد. هركس بايد بينديشد كه چگونه ميتواند خود را از آلوده شدن به ربا خلاص كند و با جمعآوري سرمايه لازم، مؤسسهاي موفق داشته باشد.
در صورت امكان قدري پيرامون ورشكستگي خود در سال 1983 توضيح دهيد.
O وامهاي بانكي با بهره، قدرت خلاقيت مرا از بين برده و كارم به جايي رسيده بود كه هرچه را خرج ميكردم نميتوانستم جايگزين نمايم. در اين شرايط تصميم گرفتم راهم را عوض كرده و صنعت بدون ربا را تجربه كنم؛ صنعتي كه عاري از پرداخت بهره به بانكها باشد. فلسفه جديد اقتصادي من شامل نرخ بهره در حد صفر يا سرمايه بدون بهره، كنترل خريدها، كوتاه كردن زمان توليد از مرحله تهيه مواد اوليه تا مرحله نهايي توليد كالا، و سياست اعتباري سخت بود. بايد از هر نوع سرمايهگذاري اضافي اجتناب ميكردم و مواظب مخارج و هزينههاي پرسنلي و بالاسري بودم. از اين طريق توانستم 25 درصد از بدهيهايم را بپردازم آن هم در مدتي بسيار كوتاه. دومين تصميمي كه گرفتم مربوط ميشد به سرمايه در گردش كه آن را به حداقل رساندم. يعني درواقع اصل دوم چرخش مقدس مديريت صنعتي به حداقل رساندن سرمايه در گردش است. خريداران محصولات كارخانه خود را متقاعد كردم تا مواد خام و اوليه لازم را خودشان بخرند و در اختيار من قرار دهند و در مقابل اين كار براي آنها در قيمت فروش محصولات تخفيف ويژه قائل شدم. در اين مسير از امور زير جداً اجتناب كردم:
-1 حفظ داراييهاي بينقش و غيرضروري
-2 حفظ ابزار و ماشينآلات كهنه و قراضه
-3 محصولات با ارزش افزوده پايين
-4 اتلاف و ضايعات
از همه مهمتر اينكه بازپرداختها و پرداخت سودها را به موقع انجام دادم و اين امر سبب شد اعتمادها بيشتر شده پساندازهاي مردم به واحد اقتصادي جذب شود. همين مسئله موجب شد در واحد توليدي، تجهيز منابع و خلاقيت نظم و انضباط حاكم شود. امروزه مديران ميگويند ما كار ميكنيم و بانكها سود كار ما را ميبرند و خودمان محروم از زندگي هستيم و تمام زندگي ما اضطراب و ناراحتي است ولي برعكس آنها، در واحد صنعتي من، استفاده نكردن از وام بانكي سبب شده است كه هم كاركنان، هم خودم و هم شركا از آرامش خيال و زندگي خوب برخوردار باشيم.
چه توصيهاي براي مديران صنايع و كارآفرينان اقتصادي داريد؟
O عنوان تز دكتراي من «مديريت مبتني بر حسن نيت» است. براساس اين تز، يك مدير يا صاحب بنگاه اقتصادي كه به علت استفاده از وام ربوي بانكي ورشكست شده است بايد ابتدا تمام پولهاي خود را از بانكها خارج كند بعد اتومبيل و خانه شخصياش را فروخته و وامهاي بانك را بپردازد و كمتر بخورد، كمتر گردش كند، كمتر بپوشد و سعي كند از طريق مضاربه، نظر دوستان و آشنايان را به خود جلب كند و اطمينان آنان را به دست آورد و سود بهدست آمده را به دقت بين سرمايهگذاران تقسيم كند تا روز به روز بيشتر توسعه پيدا كند.
امروزه صاحبان صنايع و واحدهاي كوچك اقتصادي از بانكها وام ميگيرند تا بر سود خود بيفزايند ولي در واقع بر بدهيهاي خود ميافزايند. كارآفرينها امروزه به اين توهم دچار شدهاند كه بدون وام بانكي نميتوان كار كرد در حالي كه اين تصور باطل است و كار آفرين را در دام بدهكاري مياندازد. وقتي كسي از بانك وام ميگيرد هميشه بدهكار ميماند و راه نجات از اين دام اين است كه تصميم بگيرد استقلال خود را حفظ كند و روي پاي خود بايستد، چرا كه قرض گرفتن از بانك بدهكاري هميشگي و اين بردگي هميشگي را سبب ميشود. استقراض از بانك، گرانترين عامل در مديريت است. علت عمده بيماري صنايع، مديريت ناكار آمد و فاسد است. نبود دقت، نداشتن برنامهريزي صحيح و عدم مديريت درست منابع نيز از علل ديگر به حساب ميآيد.
مديريت ربوي و آلوده به ربا، عامل عمده بيماريهاي اقتصادي در سطح خُرد و كلان است و اولين گام براي علاج بيماري اقتصادي توقف اخذ وام از سيستم بانكي است. هر كس خودش بانك است به شرط آن كه خود را چنان بسازد كه مورد اعتماد ديگران شود، بعد سرمايههاي اندك آنها را بگيرد و با مديريت صحيح در امر توليد به كار اندازد. به اين طريق هم اشتغال مفيد ميآفريند، هم سود زياد به دست ميآورد و هم سهامداران در اين سود شريك ميشوند. بايد اقتصاد اسلامي را عملاً تبليغ كرد؛ يعني واحدهاي اقتصادي به سبك اسلامي تأسيس نمود تا مردم ببينند كه ايدههاي قرآني قابل اجراست.
منبع : فصلنامه اقتصاد اسلامی - شماره 3
محور : اخلاق اقتصادی
در ساير مكتبهاى اقتصادى دنيا، اولويتبا اقتصاد است و تا زمانى فضائل و سجاياى انسانى را بكار مىبندند كه سد راه منافعشان نشود و اگر روزى مشاهده كردند كه بين اخلاق و اقتصادشان ناسازگارى وجود دارد، به ارزشهاى انسانى و مكارم اخلاق پشتپا مىزنند.
اسلام تحصيل مال و معيشت و يا به تعبير جامعتر «اقتصاد» را در زندگى بشر داراى اهميت مىداند ولى نه بسان جوامع سرمايهدارى كه آن را اصيل دانسته و تمام فضائل اخلاقى و عواطف انسانى را فداى آن مىنمايند. بلكه آن را يكى از امور مؤثر در زندگى قرار داده و نقش مهم اخلاق و فضيلت را هم ناديده نگرفته است و در هر شرائط اولويت را به اخلاق و فضيلت داده است.
لذا در روايات زيادى مسلمانان را به اصلاح كار و معيشتيكديگر موظف نموده و توانگران را به دستگيرى از فقيران و درماندگان جامعه فرمان داده است و آنها كه از اين وظيفه مقدس اخلاقى و اجتماعى شانه خالى كنند و در اثر دست زدن به راههاى زيانبار بازرگانى انحصارى و زيادهطلبى، توازن اقتصادى را به خطر مىافكنند، به شدت تهديد و نكوهش كرده است.
مرحوم كلينى از هاشمى از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«...من لم يهتم بامور المسلمين فليس منهم». (1)
ترجمه: هركس شب را روز كند بدون اينكه قصدش رسيدگى به امور مسلمانان و اصلاح كارهاى آنان باشد، مسلمان نيست.
باز از آن حضرت منقول است كه فرمود: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس منهم و من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم». (2)
ترجمه: هركس صبح كند بدون آنكه قصدش رسيدگى به امور مسلمانان باشد، از مسلمانان نيست و هركس صداى مردى را بشنود كه مسلمانان را به يارى مىطلبد و به يارى او نشتابد، مسلمان نيست.
كلينى از «سماعة» روايت كرده كه گفت: از امام صادقعليه السلام سئوال كردم: گروهى سيرند و اضافه بر لوازم و مخارج خود، ثروتى گردآوردهاند، درحالى كه برادران مسلمانشان شديدا احتياج دارند، و زكات هم براى آنها كفاف نمىدهد، آيا رواست آنها سير باشند درحالى كه برادرانشان در اين روزگار سخت گرسنه هستند؟!
امام در پاسخ فرمودند: «المسلم اخو المسلم لا يظلمه ولا يخذله ولا يحرمه، فيحق على المسلمين الاجتهاد فيه والتواصل والتعاون عليه والمؤاساة لاهل الحاجة والعطف منكم تكونون على ما امرالله فيهم رحماء بينكم متراحمين». (3)
ترجمه: مسلمان برادر مسلمان است، نبايد به او ستم كند و نبايد او را تنها بگذارد و خوارش نمايد (ونسبتبه وضع او بىتفاوت باشد) و نبايد او را محروم كند (وبا داشتن ثروت اضافى او را در فقر و فلاكتبگذارد) پس بر مسلمانان لازم است كه در برادرى و برابرى باهم كوشا باشند و بر كمك و رسيدگى به هم و بپا خواستن به يارى حاجتمندان اهتمام بورزند و طبق فرمان خدا (4) نسبتبه هم مهربان و بخشاينده باشند.
كلينى از ابو بصير از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«ايما رجل من شيعتنا اتى رجلا من اخوانه فاستعان به في حاجته فلم يعنه و هو يقدر الا ابتلاه الله بان يقضي حوائج عدة من اعدائنا يعذبه الله عليها يوم القيامة». (5)
ترجمه: هرگاه يكى از شيعيان ما نزد برادر مسلمانش برود و از او در انجام حاجتش يارى بخواهد واو با اينكه تواناست، كمكش نكند، خدا او را به قضاى حاجتهايى گروهى از دشمنان ما، مبتلا مىكند تا بر اين كار او را در روز قيامت عذابش كند.
كلينى و صدوق از «فرات بن احنف» از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«ايما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج اليه وهو يقدر عليه من عنده او من عند غيره اقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه مزرقة عيناه مغلولة يداه الى عنقه، فيقال: هذا الخائن الذي خان الله ورسوله، ثم يؤمر به الى النار». (6)
ترجمه: هر مؤمنى برادر مؤمنش را از چيزى كه به آن احتياج دارد و از خود يا از ديگرى بتواند آن چيز را به او برساند، محروم كند، خداوند او را در روز قيامتبا روى سياه و چشمان برگشته و دستان به گردن آويخته، بازداشت مىكند و اعلان مىشود: اين همان خائنى است كه به خدا و رسولش خيانت كرده، سپس امر مىشود او را به آتش افكنند.
كلينى از مفضل بن قاسم روايت كرده كه گفت: امام صادقعليه السلام فرمود:
«من كانت له دار فاحتاج مؤمن الى سكناها فمنعه اياها قال الله عزوجل: ملائكتي ابخل عبدي على عبدي بسكنى الدار الدنيا و عزتي و جلالي لا يسكن جناني ابدا». (7)
ترجمه: هركس خانهاى داشته باشد و مؤمنى به سكناى آن محتاج باشد و او محرومش كند، خداوند مىفرمايد: فرشتگان من اين بنده من در دنيا، از اسكان دادن بنده ديگرم در خانهاش، بخل نمود، به عزت خودم قسم هيچگاه در بهشت من ساكن نمىشود.
قرآن مجيد مىفرمايد:
ارايت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدع اليتيم و لا يحض على طعام المسكين فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون والذين هم يراءون و يمنعون الماعون. (8)
ترجمه: آيا كسى كه روز جزا را پيوسته انكار مىكند، مشاهده كردى؟ او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مىراند. و ديگران را به اطعام مسكين تشويق نمىكند. پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى مىسپارند، آنها كه ريا مىكنند و ديگران را از ضروريات زندگى منع مىنمايند.
«ماعون» از ماده «معن» به معنى چيز كم است و بسيارى از مفسرين معتقدند كه منظور از آن در اينجا اشياء جزئى است كه مردم مخصوصا همسايهها از يكديگر به عنوان عاريه يا تملك مىگيرند مانند مقدارى نمك، آب، آتش(كبريت)، ظروف و مانند اينها.
بديهى است كسى كه از دادن چنين اشيائى به ديگران خوددارى مىكند، آدم بسيار پست و بىايمانى استيعنى آنها به قدرى بخيلند كه حتى از دادن اين اشياء كوچك مضايفه دارند درحالى كه همين اشياء كوچك گاه نيازهاى بزرگى را برطرف مىكنند و منع آن، مشكلات بزرگى در زندگى مردم ايجاد مىنمايد.
جمعى گفتهاند: منظور از «ماعون» زكات است.
در روايتى از امام صادقعليه السلام آمده است كه در تفسير ماعون فرمود:
هو القرض يقرضه والمتاع يعيره و المعروف يصنعه: ماعون وامى است كه انسان به ديگرى مىدهد و وسائل زندگى است كه به عنوان عاريه در اختيار ديگران مىگذارد و كمكها و كارهاى خيرى كه انسان انجام مىدهد. (9)
در روايت ديگرى از امام صادقعليه السلام اين معنى نقل شده و در ذيل آن آمده است كه راوى گفت: ما همسايگانى داريم كه وقتى وسائلى را به آنها عاريه مىدهيم آن را مىشكنند و خراب مىكنند، آيا گناه استبه آنها ندهيم؟ فرمود: دراين صورت مانعى ندارد. (10)
مرحوم صدوق از امام صادق از پدران بزرگوارش در حديث مناهى رسول اكرمصلى الله عليه وآله روايت كرده:
«نهى رسول اللهصلى الله عليه وآله ان يمنع احد الماعون جاره».: ترجمه: رسول خدا از ندادن لوازم خانگى (ازقبيل: ديگ، كاسه، سطل، آب، نمك، آتش و نظائر اينها) به همسايه نهى كرده.
و فرموده: «من منع الماعون جاره منعه الله خيره يوم القيامة و وكله الى نفسه و من وكله الى نفسه فما اسوء حاله... و من احتاج اليه اخوه المسلم فى قرض و هو يقدر عليه فلم يفعل حرم الله عليه ريح الجنة ... و من اكرم اخاه المسلم فانما يكرم الله عزوجل». (11)
ترجمه: هركس كه آنها را از همسايهاش دريغ دارد، خدا در روز قيامتخيرش را از او دريغ مىدارد و او را به خود وامىگذارد و چه بسيار بد استحال كسى كه خدا او را به خود واگذارد و هركس برادر مسلمانش به او محتاج باشد و از او قرض بخواهد و او با وجود اينكه مىتواند قضاى حاجتش برآورد، كوتاهى نمايد و حاجتش را برنياورد خداوند نسيم بهشت را بر او حرام مىگرداند، تا آنجا كه فرمود: وكسى كه به برادر مسلمانش احسان كند به خدا احسان كرده است.
صدوق از مفضل بن عمر از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«ايما مؤمن حبس مؤمنا عن ماله و هو محتاج اليه لم يذقه الله من طعام الجنة ولا يشرب من الرحيق المختوم». (12)
ترجمه: هر مؤمنى كه از مؤمن ديگر مالش را مخفى كند (باوجود اينكه او محتاج است)، خداوند از طعام بهشتبه او نمىچشاند و از شراب طهور بهشت هم محروم مىسازد.
اين نوع رسيدگى به امور مسلمين و دستگيرى از درماندگان آنها يك وظيفه عمومى مسلمانان است، ولى برخى از آنان كه از لحاظ تقوى و انسانيت مراتب بالاترى دارند، ديگران را بر خويشتن مقدم مىدارند و خود را براى آسايش ديگران به زحمت مىاندازند به اين معنى زندگى را بر خود تنگ مىگيرند تا ديگران را به آسايش برسانند و آنچه دارند به نيازمندان مىبخشند.
پس اقتصاد اسلامى هيچگونه برخورد با اخلاق و فضيلت ندارد و در هر شرائط اولويتبا اخلاق مىباشد ولى در ساير مكتبهاى اقتصادى دنيا، مساله درستبر عكس استيعنى همهجا اولويتبا اقتصاد است و تا زمانى فضائل و سجاياى انسانى را بكار مىبندند كه سد راه منافعشان نشود واگر روزى مشاهده كردند كه بين اخلاق و اقتصادشان ناسازگارى وجود دارد، به ارزشهاى انسانى و مكارم اخلاق پشتپا مىزنند، رهبران اين مكتبها اخلاق را تنها از ديدگاه مادى مىنگرند و چگونگى آن را منحصرا وابسته به كيفيت روابط توليد و تابع خصوصيات اقتصادى مىدانند.
رعايت اعتدال در انفاق و بخشش
آئين مقدس اسلام مسلمانان را به رعايت اعتدال و ميانهروى دعوت مىكند و حتى در انفاق و بخشش هم توصيهاش اين است كه بايد دور از هرگونه اسراف و سختگيرى باشد.
چنانكه قرآن مجيد به يكى از اوصاف ممتاز «عبادالرحمن» كه اعتدال و دورى از هرگونه افراط و تفريط در كارها مخصوصا در مساله انفاق است، اشاره كرده مىفرمايد:
والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما. (13)
ترجمه: آنها كسانى هستند كه هرگاه انفاق كنند نه اسراف مىكنند و نه سختگيرى، بلكه درميان اين دو حد اعتدالى دارند).
يعنى آنان انفاق عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سختگيرى دارند نه آنچنان بذل و بخششى كنند كه زن و فرزندشان گرسنه بمانند و نه آنچنان سختگير باشند كه ديگران از مواهب آنها بهرهمند نشوند.
در تفسير «اسراف» و «اقتار» كه نقطه مقابل يكديگرند مفسران سخنان گوناگونى گفتهاند كه روح همه آنها به يك موضوع برمىگردد و آن اينكه «اسراف» آن است كه بيش از حد و در غير حق و بيجا مصرف گردد و «اقتار» آن است كه كمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.
امام صادقعليه السلام در روايتى تشبيه جالبى براى «اسراف» و «اقتار» و «حد اعتدال» به كار برده است، هنگامى كه آن حضرت ا ين آيه را تلاوت فرمود: مشتى سنگ ريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود اين همان «اقتار» و سختگيرى است، سپس مشت ديگرى برداشت و چنان دستخود را گشود كه همه آن را به روى زمين ريخت و فرمود: اين «اسراف» استبار سوم مشت ديگرى برداشت و كمى دستخود را گشود به طورى كه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش باز ماند و فرمود اين همان «قوام» و حد وسط است. (14)
از آنجا كه رعايت اعتدال در همه چيز حتى در انفاق و كمك به ديگران، شرط است در آيه ديگر مىفرمايد:
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا. (15)
ترجمه: هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (وترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى واز كار فرومانى.
اين تعبير كنايه لطيفى است از اين كه دست دهنده داشته باش و همچون بخيلان كه گوئى دستهايشان به گردنشان با غل و زنجير بستهاند و قادر به كمك وانفاق نيستند،مباش. واز سوى ديگر، دستخود را فوق العاده گشاده مدار و بذل و بخشش بىحساب مكن تا سبب شود از كار بمانى و مورد ملامت اين و آن قرار گيرى.
در شان نزول اين آيه آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خانه بود سائلى بر در خانه آمد چون چيزى براى بخشش آماده نبود، و او تقاضاى پيراهن كرد، پيامبرصلى الله عليه وآله پيراهن خود را به او داد و همين سبب شد كه پيامبر نتواند آن روز براى نماز به مسجد برود. اين پيشامد زبان كفار را باز كرد گفتند: محمد خواب مانده و يا مشغول لهو و سرگرمى است و نمازش را به دست فراموشى سپرده است و به اين ترتيب اين كار هم ملامت و شماتت دشمن، و هم انقطاع از دوست را در پى داشت و مصداق «ملوم محسور» شد آيه فوق نازل گرديد و به پيامبرصلى الله عليه وآله هشدار داد كه اين كار تكرار نشود. (16)
امام صادقعليه السلام فرمود: «ان السرف يورث الفقر و ان القصد يورث الغنى». (17)
ترجمه: اسراف و ولخرجى موجب فقر و ميانهروى باعث غنى مىگردد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «الكمال كل الكمال في ثلاثة فذكر فيالثلاثة التقدير في المعيشة». (18) ترجمه: كمال در سه چيز است: از جمله حساب در زندگى.
امام باقرعليه السلام فرمود: «ما خير في رجل لا يقتصد فيمعيشته ما يصلح لا لديناه ولا لآخرته». (19) ترجمه: خير و خوبى در كسى كه در زندگى خود ميانهرو نيست، وجود ندارد. زيرا اين كار نه براى دنياى او فائده دارد و نه براى آخرتش.
علىعليه السلام فرمود: «من المروة ان تقتصد فلا تسرف». (20) ترجمه: از كرامت انسانى است كه اسراف نكند و ميانهرو باشد.
در روايتى آمده است كه مردى وارد خدمت امام صادقعليه السلام شد و تقاضاى وام كرد و چون قدرت پرداخت نداشت از امام خواست تا هنگام توانائى مهلت دهد.
امام صادقعليه السلام از او پرسيد آيا به هنگام برداشت محصول آن را پرداختخواهى نمود؟
گفت: نه به خدا قسم. فرمود: از سود كسب و تجارت ادا خواهى كرد؟ گفت: نه به خدا قسم. فرمود: تا زمانى كه متاعى بفروشى؟ گفت: نه به خدا قسم. (يعنى متاع قابل فروش هم ندارم) امام همين كه ديد كاملا نيازمند و مستحق است فرمود: «فانت اذا ممن جعل الله له في اموالنا حقا» دراين صورت تو از كسانى هستى كه خداوند در اموال ما براى تو حقى قرار داده است.
امام مبلغى به او داد و توصيه فرمود كه:
«اتق الله ولا تسرف ولا تقتر و كن بين ذلك قواما ان التبذير من الاسراف قال الله : ولا تبذر تبذيرا و قال ان الله لا يعذب على القصد». (21) ترجمه: از خدا بترس نه اسراف كن و نه سختيگرى و روشى ميان اين دو برگزين زيرا «اسراف» از «تبذير» استخداوند فرموده: هرگز اسراف و تبذير مكن. سپس امام فرمود: خداوند به خاطر ميانهروى كسى را عذاب نمىدهد.
پىنوشتها:
1) كافى، ج2، ص 163، (باب الاهتمام بامور المسلمين) - وسائل، ج11، ص 559.
2)كافى، ج2، ص 164 - وسائل، ج11، ص 559 و 560.
3)فروع كافى،ج1،ص176-(نوادرالصدقة).
4)اشاره به آيه39ازسوره«الفتح»
5)اصول كافى،ج2،ص366-المحاسن،ص99.
6)كافى،ج2،ص367-عقاب الاعمال،ص23-المحاسن،ص100.
7)كافى،ج2،ص367.
8)سوره ماعون.
9)تفسيرنورالثقلين،ج5،ص679.
10)تفسيرنورالثقلين،ج5،ص679.
11)الفقيه،ج2،ص197و198-وسائل،ج11،ص600.
12)عقاب الاعمال،ص23-المحاسن،ص100.
13)سوره فرقان،آيه67.
14)تفسيرنورالثقلين،ج2،ص29-وسائل،ج12،ص42.
15)سوره اسراء،آيه29.
16)تفسيرنمونه،ج12،ص91و92.
17)وسائل الشيعة،ج12،ص4.
18)وسائلالشيعة،ج12،ص4.
19)وسائلالشيعة،ج12،ص42.
20)تفسيرعياشى،ج2،ص288.
21) تفسير عياشى، ج2، ص 288.
منبع: Balagh.com
محور : اخلاق اقتصادی
ادوارد گلیسر*، مترجم: محمدرضا فرهادیپور
اقتصاددانان اغلب شخصیتهای عمومی سرد و بیعاطفه، متکی بر پول و حساس به خطابه شورانگیز بحث اخلاقی معرفی میشوند، اما [ما اقتصاددانان] با ظهور در نقش تکنوکراتهایی که تنها نگران زیر خط بهنظر میرسند، اجازه میدهیم تا به مثابه افرادی فاقد یک حس درست و نادرست مجسم شویم. دو هفته قبل، من درباره اخلاق و اقتصاد نوشتم، فراخوانی برای گامهای مناسبی که اقتصاددانان میتوانند برای افشای تضادهای منافع بردارند. امروز، بر موضوعی بزرگتر متمرکز میشوم: این گلایه که اقتصاد رشتهای فاقد هسته اخلاقی است.
اقتصاد مدرن با آدام اسمیت و روشنگری اسکاتلندی- جنبشی پر از بحث اخلاقی توسط متفکرانی مانند دیوید هیوم، فرانسیسهاچسون و لرد کیمز (Lord Kames)- آغاز شد. خود اسمیت که دنبالهرو معلمش در کرسی فلسفه اخلاق در دانشگاه گلاسکو بود، کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» را نوشت که شامل ایدههایی مثل این بود که «احساس همدلی بیشتر با دیگران و کمتر با خودمان، محدود ساختن خودخواهیمان و رها کردن عواطف خیرخواهانهمان طبیعت انسانی را به کمال میرسانند».
همینکه اسمیت توجه خود را از احساسات اخلاقی به اقتصاد سیاسی معطوف ساخت، تمرکز او از کمال طبیعت خصوصی به بهبود سیستمهای عمومی تغییر کرد. از آن پس بیشتر نوشتههای اقتصادی معمولا از ارائه مشاوره اخلاقی به افراد دست کشیدند و در عوض بر بهبود نهادها و سیاستهای عمومی متمرکز شدند.
اما آن تغییر توجه [اسمیت] به این معنا نیست که یک انگاره اخلاقی عمیق - اعتقاد به ارزش آزادی انسانی- در هسته رشته ما [اقتصاد] وجود ندارد. بعضی اقتصاددانان آن اعتقاد را روشن ساختهاند. در قرن هجدهم، اسمیت نوشت «بدون شک، طبیعتا هر انسانی قبل از هر چیز و اساسا به مراقبت از خودش توصیه میشود و همچنان متصدی مراقبت از خودش بیش از دیگران است، این که باید هم همینطور باشد».
در قرن نوزدهم، جان استوارت میل اظهار کرد: «تنها آزادیای که شایسته نام بردن است تعقیب خیر خودمان به روش خودمان است، به شرطی که ما برای محرومیت دیگران از اموالشان تلاش نکنیم، یا مانع تلاششان برای دستیابی به آن [اموال] نشویم».
در قرن پیش، میلتون فریدمن اظهار کرد که «آزادی گلی است نادر و لطیف» و «جامعهای که برابری را – از نظر برابری نتیجه- پشاپیش آزادی پیش میکشد نه به آزادی دست مییابد نه به برابری».
اقتصاددانان، همانند فریدمن، اغلب این موضوع را مطرح کردهاند که آزادی ارزشی ابزاری دارد- و اهداف دیگری شامل برابری و رونق را بهبار میآورد، اما هیچکس نباید شک کند که فریدمن و میل و اسمیت آزادی را به مثابه یک خیر بنیادی مینگریستند، چیزی که باید به خاطر خودش ارزشمند تلقی شود. گذشته از اینها، مهم این است که آزادی در قلب نظریه اقتصادی چگونه تعبیر میشود.
به دلیل اینکه آموزش ما خیلی ریاضی و رسمی است، به آسانی ممکن است این احساس فقدان ایجاد شود که ما با یک جهش بزرگ شروع میکنیم که اساسا اخلاقی است، نه ریاضی. مدرسان دورههای آموزشی سال اول کارشناسی در نظریه اقتصاد، مثل خود من، اغلب با بحث از این فرض شروع میکنند که افراد میتوانند پیامدهای ترجیحی خود را رتبهبندی کنند. سپس ما معیاری ارائه میکنیم- یک مکانیسم رتبهبندی که تابع مطلوبیت نامیده میشود- که از ترجیحات افراد پیروی میکند. اگر 1000 پیامد وجود داشته باشد، یک تابع مطلوبیت معادل میتواند با دادن مطلوبترین نتیجه به ارزش 1000 تعریف شود، پیامد بهینه دوم ارزشی معادل 999 دارد و الی آخر. این «تابع مطلوبیت» هیچ ارتباطی با شادکامی یا خودخواهی ندارد؛ این تنها یک تسهیل ریاضی برای رتبهبندی انتخابهای فردی است.
اما بعد به سوی رفاه برمیگردیم و آنجا جایی است که ما جهش بزرگ خودمان را انجام میدهیم. بهبود در رفاه وقتی اتفاق میافتد که بهبودهایی در مطلوبیت اتفاق بیافتد و آن تنها زمانی اتفاق میافتد که یک فرد گزینهای را برگزیند که پیش از این در دسترس نبود. ما معمولا اثبات میکنیم که رفاه بعضی افراد افزایش مییابد وقتی با مجموعه فزایندهای از انتخابها روبهرو شوند. وقتی ما این را فرض میکنیم (که اساسا توسط بعضی افراد مورد مناقشه است، بهویژه روانشناسان)، اساسا فرض میکنیم که هدف بنیادی سیاست عمومی آزادی انتخاب است.
مخالفان ما حق دارند ادعا کنند که اقتصاددانان از آزادی بت میسازند، اما آنها در اشتباهند وقتی میگویند ما بدون یک ستاره قطبی [راهنما] اخلاقی سفر میکنیم. شیفتگی اقتصاددانان به آزادی به ندرت به یک برنامه سیاستی خاص دلالت دارد. شیفتگی به آزادی کاملا با بازتوزیع مطلوب سازگار است که میتواند به مثابه افزایش انتخابهای یک فرد به هزینه انتخابهای دیگری دیده شود.
بسیاری از مقررات نیز میتوانند حتی به مثابه نیرویی برای آزادی تلقی شوند، مانند قواعد مالی که به همه سرمایهگذاران آزادی سرمایهگذاری در سهام را برای تلاش در سطوح مختلف میدهد.
بااینحال، اعتقاد به آزادی، اشتیاقی برای تعامل و تجارت انسانی ایجاد میکند. همانطور که فریدمن نوشت «مهمترین حقیقت یگانه درباره یک بازار آزاد این است که هیچ مبادلهای اتفاق نمیافتد مگر اینکه هر دو طرف مبادله منتفع شوند». برای بسیاری از اقتصاددانان، دفاع از تجارت آزاد صرفا با تولید ناخالص داخلی مرتبط نیست؛ این جنگی است برای ارزشهای پایهای آزادی و وابستگی متقابل انسانی.
همانطور که اسمیت گفت «اعطای انحصار بازار وطنی به تولیدات صنایع داخلی، در هر فن یا صنعت خاص تا حدی معیاری برای هدایت افراد خصوصی در مسیری است که باید سرمایههای خود را بهکار بگیرند، تقریبا، در همه موارد باید مقرراتی بیفایده یا مضر تعبیه شود».
اقتصاددانان اغلب خیلی نگران نصیحت و توصیه هستند، همانطور که خیلیها بارها آسیب ناشی از مباحثی را دیدهاند که بیشتر مبتنیبر هواهای نفسانیاند، اما تصور نکنید که رشته ما یک ستون فقرات اخلاقی زیر این همه ریاضیات ندارد. این ستون فقرات اعتقادی بنیادی به آزادی است.
* پروفسور اقتصاد دانشگاه هاروارد
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اخلاق اقتصادی
منبع: اکونومیست، مترجم: ندا ناجی
دیوید لایبسون: ابهامات اخلاقی پیامدهای خارجی منفی دارد
لارنس کوتلیکوف: اقتصاددانها باید قوانین کاری داشته باشند و باید با خودشان صادق باشند
هال واریان: اقتصاددان حرفهای باید منافع شخصیاش را روشن کند
تایلر کاون : قوانین حرفهای خوب است، اما احتمالا کمکی نمیکند
ژیل سن پل: اقتصاد نیازمند حفظ رقابت سخت میان اندیشهها است
دیوید لایبسون: ابهامات اخلاقی پیامدهای خارجی منفی دارد
تمام محققان آکادمیک – از جمله اقتصاددانان – باید با روی باز از افشای منافع احتمالی شان در صورت وجود استقبال کنند. اگر چنین شفافیتی در کار نباشد تمام تحقیقات زیر سایه شک و تردید منافع فرو میرود. محققانی که دارای منافع خاص هستند باید متعهد به افشای آنها باشند، و از این طریق پیامد خارجی عدمشفافیتشان را بر دوش دیگران تحمیل نکنند.
لارنس کوتلیکوف: اقتصاددانها باید قوانین کاری داشته باشند و باید با خودشان صادق باشند
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
در این شرایطی که رابرت زولیک، رییس بانک جهانی، دعوت به بازگشت به نظام پایه طلا برای پول میکند، بررسی اینکه آیا نظام جهانی مدرن میتواند پول سالم و یک سیستم مالی صادقانه را فراهم کند یا نه ضروری به نظر میرسد. به همین دلیل فراگیری جوانب تولید خصوصی پول در گذشته و چگونگی انتقال تدریجی آن به حالت مدرن فعلی برای ما حیاتی به نظر میرسد.
برای کسب چنین دانشی کتابهای زیادی برای کمک به ما وجود دارند که از این آثار ارزشمند میتوان به «رفتار انسان: پول، اعتبار بانکی و چرخههای اقتصادی» و از همه مهمتر «نظریه پول و اعتبار» اشاره کرد.
با این حال به عنوان کسی که بعد از تجربه ناگوار خواندن کتاب سرمایه مارکس از کتابهایی که قطرشان از شصتم بیشتر باشد فراریم، فکر میکنم دو کتاب به مراتب آسانتر وجود دارد که میتواند ما را برای رویارویی با آن دو هیولای سنگین وزن بالا آماده کند. این کتابها عبارتند از «دولت با پول ما چه کرد؟» و «اسرار بانکداری» که هر دو هم نوشته «مورای روتبارد» هستند.
اما باز هم هر دوی این کتابها یک راست میروند سر اصل دعوا و خواندن بدون پشتوانه آنها مثل این است که در ردیف اول مسابقات بوکس سنگین وزن جهان نشسته باشید بدون اینکه از تمرینات و شرایطی که قبل از ازسرگیری مبارزه اتفاق افتاده، مطلع باشید. کتاب «اخلاق تولید پول» نوشته Jörg Guido Hülsmann، کتابی بسیار مناسب برای پر کردن این شکاف اطلاعاتی است.
کتاب به سه بخش خوش نوشت اصلی تقسیم شده است که عبارتند از: «تولید طبیعی پول»، «تورم» و «نظم پولی و نظام پولی.»
این سه بخش هر چیزی که شما فکرش را بکنید در بر میگیرد، از ابداع پول فلزی گرفته تا اجلاس برتون وودز و بعد از آن ایجاد یورو. با این حال قلب کتاب، مربوط میشود به چهار فصل از بخش دوم کتاب، یعنی تورم. با وجود برخی مشکلاتی که در عنوان این فصلها از نظر دیکتهای وجود دارد، محتوای آنها بسیار خوب است. «کلاهبرداری از راههایهای قانونی»، «انحصارات قانونی»، «قوانین پول رایج» و «امتناع از پرداخت از راههای قانونی» نام این چهار فصل هستند.
زمانی که شما سازمان برگزیدهای باشید که خود را «دولت» نامیده، در یک قلمروی خاص صاحب انحصار قانون هستید و این همان قدرتی است که با استفاده از آن شما میتوانید نظم طبیعی اموال خصوصی را کاملا به هم زده و در هم بشکنید که در نتیجه باعث ناتوان سازی همه افرادی میشود که در محدوده آن قانون شما قرار میگیرند. این موضوع حتی به این اندیشه مضحک میانجامد که هر قرضی که این سازمان برگزیده بالا بیاورد به نوعی بدهی ملت تحتکنترل آن دولت است. در حالی که هیچ کس از آنها نظرشان را نپرسیده که آیا این سازمان برگزیده بهتر است این وام را بگیرد یا نه و در صورتی که همه منفعت ناشی از خرج آن وام هم مستقیما به جیب همان دولت برگزیده میرود.
مشکل اصلی پول در اینجا این است که دولت یکسری رجحان قانونی برای بانکداران قائل میشوند و در مقابل آن از آنها قول میگیرند که همیشه بدهیهایی را که سیاستمداران به وجود میآورند، صاف کنند. این موضوع سیاستمداران را قادر میکند که در طول زمان از ملتشان به نفع خود و دوستانشان و به ضرر بقیه افراد سوءاستفاده کنند.
این فصلها به وضوح چگونگی عملکرد این مکانیزم سوءاستفاده پولی را نشان داده و همچنین بیان میکند که چگونه میتوانیم این مکانیسم را از بین ببریم و دوباره خود را از اسارت دولت خارج سازیم. با از بین بردن رجحانهای قانونی و بازگرداندن قوانین طبیعی نظم اموال خصوصی است که ما میتوانیم آب رفته را به جوی برگردانیم و سیاستمداران را سر جای خود بنشانیم.
ما مطلقا نباید به روبرت زولیک (رییس بانک حهانی) و دوستان سیاستمدارش اعتماد کنیم. کسانی که میخواهند با استفاده از چیزهایی مانندBancor(1) ما را با زنجیرهای بیشتری اسیر کنند. آنچه ما باید انجام دهیم، همان طور که پروفسور هولسمن هم میگوید این است که از دست این رجحانهای قانونی رها شویم و بعد از آن بقیه را به بازار آزاد بسپریم.
بدین ترتیب، کتاب او به ما نشان میدهد که چگونه پول را ترمیم کنیم. از همه بهتر اینکه برای پی بردن به چگونگی این موضوع لازم نیست پولی خرج کنیم. برای آدمهای ارزان خری مثل من که سالها است اسیر مالیاتهای دولت و نرخهای بهره سنگین هستیم تا سیاستمداران بتوانند به زندگی تجملاتیشان در لندن برسند، این خبر از هر شهدی شیرینتر است.
خدا نگهدار او و بقیه افراد موسسه Mises Institute برای فراهم آوردن چنین امکانی.
پاورقی
1- پیشنهاد استفاده از واحد پول جهانی که در اجلاس برتون وودز توسط کینز ارائه شد و این روزها مورد توجه بانک جهانی قرار گرفته است.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اخلاق اقتصادی
مدلهای استاندارد اقتصاد فرض میکنند که انسانها موجوداتی خودخواه هستند و تنها نفع شخصی است که محرک رفتارها و انتخابهای افراد میشود.
افراد حامی این دیدگاه معمولا با این گفته استیگلر همعقیدهاند که وقتی نفع شخصی و ارزشهای اخلاقی با هم در تعارض قرار گیرد، این نفع شخصی است که اغلب اوقات پیروز میگردد. کسانی که معتقد به خودخواهی خالص هستند، معتقدند که افراد به این مساله کاری ندارند که انتخابها و رفتارهای انسانها چه تاثیری بر دیگران دارد، در حالی که در اقتصاد رفتاری ادعا میشود که انسانها به این مساله توجه دارند و در تابع مطلوبیت خود نه تنها نفع شخصی، بلکه تاثیر انتخابها بر مطلوبیت افراد دیگر را نیز وارد میکنند.
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
چكيده:
علم اقتصاد امروز كه بهتر است آن را اقتصاد مدرنيستي بناميم، از ايرادات و اشكالات جدي كه سالهاي سال به خاطر وجود خفقان علمي، كسي جرأت دم زدن از اين اشكالات را نداشت. فقر اخلاقي اقتصاد، عدم توجه به واقعيتها، فردگرايي افراطي، با تكيه بر انتزاعيات و … از جملهي اين مشكلات به شمار ميآيد. آمارتياسن دانشمند بزرگي است كه با استفاده از موقعيت خويش، عملاً خفقان را شكست و تيغ تيز انتقادات خود را متوجهي جريانات اقتصادي نمود.
آثار او چنان در دنيا با استقبال مواجه گرديد كه اهداي جايزهي نوبل سال 1999 اقتصاد به او امري طبيعي مينمود. در اين مقاله، اندكي از اشكالات وارد بر علم اقتصاد را با تكيه بر آراي آمارتياسن مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
نویسنده: ویلیام کلاین، مترجم: محسن رنجبر، منبع: Journal of Private Enterprise
«امروزه مشکلات کسبوکار، بیشوپیش از هر چیز، صبغهای عمیقا اخلاقی و فلسفی دارند. این مشکلات، پرسشهایی درباره خود سرشت سازماندهی تجاری هستند...» (سولومون، 1999)
I-مقدمه
کسبوکار (business) یک معیار اخلاقی است. این نظریه که تجارت و کسبوکار، شیوهای برای بیان کاری است که افراد باید انجام دهند، در تقابل با تجربه مشترک ما قرار دارد. این نظریه در وهله اول در تضاد با زبان رایج در جامعه است، چرا که ظاهرا طبق آن، افراد باید به جای فعالیتهای دیگری مثل خیریه که نوعا دارای ارزش اخلاقی تلقی میشود، به تجارت روی آورند. در درجه دوم به نظر میرسد که این نظریه از فعالیتهایی که معمولا غیراخلاقی و مجرمانه به حساب میآیند، چشمپوشی میکند. اگر کسبوکار یک معیار اخلاقی بود، هیچ کدام از فعالیتهای تجاری به هیچ وجه نمیتوانستند دچار خطا شوند و بالاخره اینکه اگر کسبوکار، جایگاه یک معیار اخلاقی را داشت، به نظر میرسید که نیازی به اعمال هیچ نوع نظارتی از سوی دولت نبود و سازمان تجاری، بنا به سرشت خود، عمل صحیح را انجام میداد و نیازی به قانون و مدیریت فعالیتهای تجاری وجود نداشت. اینها معدودی از دلایلی هستند که باعث میشوند در ابتدا در برابر این ایده که کسبوکار معیاری اخلاقی است، مقاومت شود. پیش از بررسی این موضوع که کسبوکار چگونه میتواند در جایگاه یک ملاک اخلاقی قرار گیرد، نگاهی به هر یک از دلایل فوق میاندازیم.
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
هر آنچه خوب است لزوما قابل تحقق نیست
یکی از ایرادهایی که به بازارهای آزاد گرفته میشود این است که در آنها ملاحظات اخلاقی زیر پا گذاشته میشوند.
در حالت خاص، منتقدان معتقد هستند که بسیاری کارها «باید» انجام شوند که میتوانند باعث بهتر شدن زندگی مردم شوند. برای مثال، برخی میگویند که درآمد باید بین افراد فقیر «بازتوزیع» شود یا خدمات درمانی باید یک حق شود یا بنگاههای در معرض ورشکستگی باید تحت حمایت مالی دولت قرار گیرند.
مشکل تمام این «باید»ها این است که با قاعده باید به معنای توانستن مطابقت ندارند. آیا میتوان به هدف تعیین شده (برای مثال افزایش رفاه فقیران) با راههای انتخاب شده (مانند بازتوزیع) رسید؟ اگر نه، پس معنای واژه «باید» واقعا چیست؟ «باید»ها بدون «توانستنها» - اخلاق بدون اقتصاد – به سیاستگذاریهای عمومی فاجعه بار میانجامند.
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
مترجم: محسن رنجبر
اقتصاددانها به بیان جملاتی از این دست که هیچ چیزی بهعنوان ناهار مجانی وجود ندارد، شهرهاند. آنها خواهان صرفهجویی در بذل عشق بهعنوان کمیابترین منبع روی زمین هستند. این افراد هرچند سرسخت و انعطافناپذیرند، تاکید میکنند که هر تحلیل دیگری تنها کتمانکننده ساختاری عمیقتر از منافع شخصیتر و این جهانیتر است.
برخی از ریشههای مشترک اخلاق و اقتصاد
علم اخلاقی آدام اسمیت و معاصرانش تمایز آشکاری میان پرسشهای فلسفی و تجربی، بدان گونه که امروزه برخی از فلاسفه مطرح میکنند، قائل نشد. اخلاقگراهای بریتانیایی به ویژه به تمامی قضایای علوم اخلاقی و از جمله علوم هنجاری علاقهمند بودند. این بدان معنا نیست که آنها لزوما تمایز میان مسائل هنجاری و توصیفی را به هم میریختند. حداقل از زمانی که دیوید هیوم اظهارات مشهور خود را در رسالهاش مطرح ساخت، بسیاری از فیلسوفان واقعی از شکاف توجیهی و دلیلی میان هست و باید باشد آگاه بودند (سینگرد 1973 دیدگاهی جامع را درباره بحثهای مربوط به آن چه هست و آنچه باید باشد، ارائه نموده است). با این وجود نام اقتصاددان- فیلسوفهایی مثل جرمی بنتهام، جان استوارت میل و هنری سیجویک نشان میدهد که تخصصی شدن رشتهای در علوم اخلاقی تا پایان سده 19 تنها اندکی عملی شده بود.
>>>
ادامه مطلب
محور : اخلاق اقتصادی
در بررسی اقتصادی پدیدهها از فروض سادهکنندهای استفاده میشود که یکی از مهمترین آنها پاسخ دادن افراد به انگیزههای پولی است. فرض میشود که افراد به قیمت کالاها و خدمات نگاه میکنند و بر مبنای آن رفتار میکنند.
شاخههای جدید اقتصاد مانند اقتصاد آزمایشی و اقتصاد رفتاری درصددند که برخی رفتارها که کاملا با این فروض سازگار در نمیآیند را آزمون کنند. نتایجی که در این آزمونها بدست میآیند، جالب توجه هستند. یکی از این آزمایشها را در زیر میآورم.
در سال 2002 میلادی، اقتصاددانی به نام ساموئل بولز در حیفا آزمایشی در مورد رفتار والدینی که کودکانشان را به مهد کودک میسپارند، انجام داد. او مشاهده کرده بود که برخی از والدین به دلایل مختلف دیرتر از ساعت مقرر، برای برداشتن فرزندانشان، به مهد کودک میرسند. در نتیجه مسوولان مهد کودک ناچار میشدند که مدت زمانی را در مهد بمانند تا والدین سر برسند.
ساموئل این دیرکردها را در 10 مهد کودک برای چند هفتهاندازه گرفت. بعد از اتمام این دوره، در برخی از مهد کودکها برای دیرکرد جریمهای تعیین شد: سه دلار برای هر ده دقیقه دیر کرد. نتیجه با فرضیات اقتصادی سازگار نبود. مدت زمان تاخیر در این مهد کودکها دو برابر شد.
والدینی که با جریمه پولی برای تاخیر مواجه شدند، از احساس شرمندگی در برابر مسوولان مهد کودکها رهایی یافتند. در نتیجه رفتار آنها مانند رفتارشان در بازار کالاها و خدمات شد. آنها حاضر شدند پول بیشتری بپردازند و زمان بیشتری، بدون احساس گناه، تاخیر کنند. والدین این علامت را از مسوولان مهد کودکها دریافت کردند که تا مادامی که حاضر باشند جریمه را بپردازند، مشکلی برای تاخیر وجود ندارد. آنها فرض میکردند که قیمت اعلام شده بر مبنای حساب سود و زیان مهد کودک تنظیم شده است. به عبارت دیگر قبل از وضع جریمه، سیستم اخلاقی بر رفتار آنها حاکم بود. وضع جریمه این سیستم را با سیستم پولی جایگزین کرد که در این مورد کارآیی کمتری داشت.
ساموئل و همکارانش در برخی از این مهد کودکها جریمهها را بعد از 12 هفته حذف کردند. نتیجه جالبتر بود. والدین به تاخیر خود ادامه دادند. سیستم اخلاقی که با معرفی جریمه از بین رفته بود، نتوانست دوباره بازسازی شود. والدین آموخته بودند که میتوان تاخیر را با پرداخت جریمه جایگزین کرد.
این آزمایش و آزمایشهای متعدد مشابه ابعادی از رفتارهای اقتصادی را هدف قرار دادهاند که تاکنون در حاشیه قرار داشتهاند. هر چند این نتایج راه درازی را تا معرفی تئوریهای جایگزین در پیش دارند، ولی از این نظر که مطالعه منظم محرکهای غیر اقتصادی و مقایسه آنها با محرکهای اقتصادی را هدف قرار دادهاند، جالب توجه هستند.
منبع:
http://irpdonline.wordpress.com
محور : اخلاق اقتصادی
آناایزابل آیراس- مترجم: محسن رنجبر
مبحث اخلاق به نحوی فزاینده، البته بدون بحث و بررسی قابلتوجه در تحلیلهای اقتصادی حضور داشته است. برخی از اقتصاددانان بر این باورند که اهمیت علم اقتصاد کاملا فنی است.
مبحث اخلاق به نحوی فزاینده، البته بدون بحث و بررسی قابلتوجه در تحلیلهای اقتصادی حضور داشته است. برخی از اقتصاددانان بر این باورند که اهمیت علم اقتصاد کاملا فنی است.
دیگران معتقدند که ملاحظات اخلاقی در تحلیلهای اقتصادی، تصویر دقیقتری را از پیامدهای احتمالی فراهم میآورند، چرا که در این صورت جنبه انسانی فعالان اقتصادی، یعنی انسانها نیز مدنظر قرار خواهند گرفت.
اعتراف میکنم که وارد ساختن معیارهای ذهنی مثل اخلاق و نظام اخلاقی در انجام تحلیلهای اقتصادیام، من را به عنوان یک اقتصاددان عصبی میکند، هم به این دلیل که در چنین حالتی نتیجهگیریهای من تنها در مواردی معدود صدق خواهد کرد و هم بدین خاطر که ارزیابی و اندازهگیری اخلاق و نظام اخلاقی سخت است. اما از آنجا که علم اقتصاد مطالعه تصمیمگیریها و گزینشها است، اگر میخواهیم به درکی معنادار از حیات اقتصادی انسانها دست یابیم، نمیتوانیم از رفتار انسانی در تحلیلهای اقتصادی خود غفلت ورزیم.
....
ادامه مطلب