از بیانات علامه مصباح یزدی
انگیزههای پیروی از عرفانهای نوظهور
مسئله دیگری که بهطور اجمالی بدان اشاره میکنم این است که چه انگیزهای سبب میشود افرادی چنین ریاضتها و سختیهایی را تحمل کنند. تحمل بعضی از این ریاضتها خیلی مشکل است.
ما میخواهیم یک ماه رمضان روزه بگیریم ـ با مقدمات و مؤخراتش ـ شب تا سحر هر چه دلمان میخواهد میخوریم و میآشامیم و داروهای تقویتی هم استفاده میکنیم که میخواهیم ده یا دوازده ساعت غذا نخوریم؛ ولی این مرتاضان هند واقعاً زحمتها و گرسنگیهای طاقتفرسایی میکشند که اصلاً برای ما قابل تصور نیست. حرکتها، رفتارها و زندگیشان بسیار عجیب است. چه انگیزهای پیدا میشود که این کارها را انجام دهند؟ پرداختن به این موضوع نیازمند بحثی طولانی است و در واقع، برای این کارها چند نوع انگیزه مطرح است. اما آن چه بیش از همه مهم است اینکه جوانهای ما در پی چه هستند؟
از دیرباز کسانی که روشهای درویشی و تصوف و مانند اینها را انتخاب میکردند و مدتی هم ریاضت میکشیدند همه به دنبال هوس نبودند؛ بلکه در میان آنها هم کسانی بودند که واقعاً زحمتها و ریاضتهایی میکشیدند و صرفاً در پی گذاشتن سبیل و گفتن یاهو و... نبودند. یکی از عواملی که آنها را به این کارها وامیداشت این بود که میدیدند مسئله دین و شریعت به گونهای است که انسان وقتی صبح از خواب بلند میشود تا شب که میخوابد، باید به طور دائم حواسش جمع باشد که به چه چیزهایی نگاه کند و به چه چیزهایی نگاه نکند، چه چیزی بخورد و چه چیزی نخورد، به کجا برود و به کجا نرود، به چه چیزی دست بزند و به چه چیزی دست نزند؛ انسان به طور دائم احساس میکند تحت فشار است؛ اما اگر بگویند ده یا چهل روز کاری را انجام بده، میگوید تلاشی میکنم و بعد هم هر چه دلم خواست، همان را انجام میدهم. به اینها اینگونه القا میشود که وقتی یک برنامه ی چهلروزه، ششماهه یا یکسالهای انجام میدهید، کمالاتی پیدا میکنید، بیمه میشوید و دنیایتان هم تأمین میشود. برای مثال، به مقاماتی میرسید و اطلاعاتی هم پیدا میکنید؛ اما این برای مدت محدودی است. میگویند اگر بخواهیم دستور شریعت را اجرا کنیم، از ابتدا که به تکلیف میرسیم تا روزی که ما را در قبر میگذارند، باید دائماً ببینیم چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است؛ جانمان به لب میرسد. اینکه « برو چهل روز یا شش ماه یا یکسال زحمت بکش و بقیه عمر را راحت باش »؛ یکی از دامهای شیطان است. آنوقت آنها از این فرصت سوء استفاده میکنند و افراد را به عوالمی میکشانند و به آنها القا میکنند که وقتی این کارها را انجام دادید، دیگر نیاز نیست عبادت کنید؛ از شما نماز و دیگر تکالیف را نمیخواهند؛ آنها برای شما مباح میشود. آنگاه میگویید مدتی زحمت کشیدم، اما دیگر راحت شدم؛ این یکی از انگیزههاست؛ به ویژه وقتی به اسم انجام مناسک و برنامههای عرفانی، در کنارش چیزهای دلخوشکنندهای هم باشد. برای مثال، مجالسی است که انسان با کسانی که دوست دارد با آنها بنشیند ـ همجنس یا غیرهمجنس ـ در این محافل مقدس عرفانی و صوفیگری! احیاناً دستی برآرد، پایی بیافشاند، سرودی بخواند، مصافحهای بکند، کسی را در بغل بگیرد؛ وقتی اینها ضمیمهاش باشد، چاشنیهای خوبی است که هم عارف میشویم، هم به مقامات میرسیم، و هم به چیزهای دلخواه مان میرسیم! اگر از اول میگفتند که لزومی ندارد به احکام شرع عمل کنید و راه دیگری وجود دارد، خیال انسان راحت میشود؛ میگویند آن راه دین برای دینداران است که سینه بزنند، مسجد بروند و روضه بخوانند و گریه کنند؛ اما راه دیگری هست که یکجا مینشینند و با مراقبه و خلسه به مقامات و کمالات میرسند و از همه هم برتر است! این انگیزههای شیطانی است که باعث میشود کسانی به جای دین، به دنبال اینگونه عرفانها بروند.
منافقین، خطرناکتر از کفار
شیطان از این راهها فراوان دارد؛ منتها کسانی که به کلی راهشان از دین جداست، چندان خطری ندارند؛ زیرا آدم متدین میداند این راه اشتباه است؛ اما خطرناکتر این است که در قالب مناسک دینی، به اسم پیشرفت دین، تقرب به علی، همسنخ شدن با سلمان یا اویس قرنی، هواهای نفسانی و برنامههای شیطانی ضمیمه شود؛ ما در جامعه از کفار خیلی نمیترسیم؛ کافری که از رو شمشیر میکشد و میگوید من دشمن شما هستم، خیلی ترس ندارد؛ ترس از منافق است که میگوید من با شما هستم، اما از پشت خجر میزند؛ این خطرناک است؛ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ (1)؛ منافقین از مشرکین و کفار بدترند، چرا؟ برای اینکه زمینه ی فریب دادن مردم را دارند؛ در ظاهر اظهار دینداری و انقلابیگری میکنند، ولی از پشت خنجر میزنند؛ جوانان سادهدل را به راحتی فریب میدهند. این گرایشهای عرفانی که روزبهروز مانند قارچ افزایش پیدا میکند، دام بزرگ شیطان برای جلب جوانهای پاک ماست؛ اینجاست که دل انسان میسوزد. جوانی که حاضر است به اسم دین و برای تقرب به خدا برای اینکه عشق علی علیه السلام در دلش شعلهور شود، فداکاری کند، به او میگویند سبیلی بگذار. فلان کار را بکن. این برنامه را اجرا کن. این ذکرها را بگو و دیگر به چیزی نیاز نیست. غافل از اینکه آن راهی که خدا معین کرده است این نیست؛ نه علی این راه را میپسندد، نه دوستان علی و نه خدای علی.
راه مقابله با فرقههای نوظهور
آنچه بیان شد، آفتها بود؛ حال چه باید کرد؟ البته این گرایشها عوامل کمکی نیز دارد که افرادی را به این طرف سوق میدهد. کسانی جوانان را از خود میرانند و طرف مقابل آنها را جذب میکند. بیشترین دلیل رشد فرقههای انحرافی در کشورهای اسلامی همین است؛ وقتی لغزشی از کسی سر میزند، خوبان او را متهم و طردش میکنند؛ در مقابل، آنها آغوششان را برای جذب او باز میکنند؛ چون از این راه رانده میشود، به آغوش آنها میرود. باید حواسمان جمع باشد و با کمال مهربانی، صمیمیت، بیان خوش و منطق قوی برخورد کنیم. اگر کسی اشتباهی میکند یا انحرافی در او پیدا میشود یا دوستی پیدا میکند و در مجلسی شرکت میکند که نباید شرکت میکرد، نباید زود او را طرد کرد؛ باید با مهربانی و صمیمت با او صحبت کرد و با منطق قوی برایش روشن کرد که اشتباه کرده است. البته هر چه این روشنگری غیرمستقیم باشد، مفیدتر است. برای جلوگیری از این فرقههای انحرافی، افرادی باید بیشتر احساس مسئولیت کنند که مسئولیت تربیت جوانها را برعهده دارند. کسانی که در دبیرستانها عهدهدار کارهای پرورشی هستند و روحانیان که نسبت به جوانها، انحرافات، عقاید، افکار و رفتارهایشان بیشتر حساس و دلسوز هستند، باید بکوشند عقاید صحیح را با منطق قوی بیان کنند و مسائل انحرافی را پیشاپیش هشدار دهند. باید بگویند این راهی که شما میخواهید بروید، چند تا چاله هم در مسیرش وجود دارد، حواستان جمع باشد. به جوانهایمان از اول گوشزد کنیم که در این ارتباطات، جلسات، معاشرتها و دیدن بعضی از فیلمها، چالههایی هم هست، حواستان جمع باشد. باید آن چالهها را به جوانان معرفی کرد که اشکال و انحرافش کجاست. اگر میشد با یک برنامه چهل روزه یا کمتر یا بیشتر، انسان کاری کند که سعادت ابدیش تأمین شود، خدا برای چه امام حسین علیهالسلام و 72 تن از یارانش را به کربلا فرستاد تا شهید شوند؟ اگر اینگونه بود که میگفت «این برنامه، بروید اجرا کنید تا رستگار شوید!»؛ من و شما که بعد از 1400 سال این همه زیارت امام حسین علیهالسلام میخوانیم چه میگوییم؟ «اشهد انک قد اقمت الصلوة (2)؛ تو نماز را به پا داشتی.»؛ اگر میشد بدون نماز کاری کنند، چه احتیاجی بود که این عزیزان خدا این فداکاریها را کنند و متحمل اینهمه رنج شوند. این همه پیغمبرانی که سالها در چاه زندانی شدند و حتی برخی از آنها را با اره سر بریدند و اینهمه دشمنیهایی که با اولیای خدا کردند، اگر با یک برنامه ی یوگا مشکل حل میشد که این حرفها را نداشت. اینها دام شیطان است برای این که شما را از مسیر حق منحرف کند. بنابراین، باید سعی کنیم مبانی دین را محکمتر، قویتر و با بیان رساتر تقویت کنیم. پدرها به اندازهای که دوست دارند فرزندانشان دکتر یا مهندس شوند، به اندازه یک دهم آن هم تعلق خاطر داشته باشند که دینشان را درست بشناسند. آنقدر که آنها را تشویق میکنند که قهرمان وزنهبرداری یا فوتبالیست شوند، مقداری هم تشویقشان کنند که دین را بهتر فراگیرند و اعمال دینی را بهتر انجام دهند. در مدرسه نیز بچههایی را که گرایشهای دینی دارند، غیرمستقیم تقویت کنیم؛ بهگونهای که بچههای دیگر هم تشویق شوند؛ نه این که فکر کنند تبعیض قائل میشویم؛ طوری رفتار کنیم که بچههای دیگر بفهمند این یک امتیاز واقعی است و سعی کنند واجد آن امتیاز شوند.
روشهای مختلفی برای مقابله با این فرقهها وجود دارد؛ یک راه دیگر این است که از همان ابتدا جوان را به سمت راه صحیح سوق دهیم؛ وقتی او در منجلاب افتاد، نجات دادنش مشکل است؛ این مثل ظرفی است که آلوده شده، ظرف خالی تمیز را زود میتوان از آن استفاده کرد. میتوان با آن شربت گوارا خورد، اما اگر ابتدا مقداری گریس در ظرف بریزند چه میشود؟ ذهن جوان همان ظرف تمیز است؛ اما وقتی با بعضی از کتابها، فیلمها، جلسات و القائات تبلیغاتی آلوده شد، پاک کردن آن مانند پاک کردن آن گریس از ظرف، کار مشکلی است؛ اگر بدبو هم باشد، بوی آن تا آخر میماند.
باید اهتمام داشته باشیم با جوانها در کمال مهربانی رفتار کنیم و آنها را با مسیر صحیح، مجالس دینی و روحانی مورد اعتماد آشنایشان کنیم؛ سعی کنیم خواندن کتابهای دینی را که مهر تأیید امام (ره) را دارد ـ چنان که فرمودند همه ی کتابهای آقای مطهری مفید است ـ و کتابهایی را که یقین داریم مفید است به آنها توصیه کنیم؛ کتابهایی را که مشکوک است یا بگوییم نمیدانیم چگونه است یا بگوییم با احتیاط مطالعه کنید؛ باید برنامهریزی کنیم که تشویق شوند؛ امر و نهی فایده ی چندانی ندارد و حتی گاهی اثر معکوس هم دارد. زیاد گفتن فایده ندارد؛ در عمل باید بهگونهای رفتار کرد که توجه جوانها جلب شود و انگیزه پیدا کنند که مطالعه کنند.
امیدواریم که خدای متعال به همه ما اولاً توفیق دهد ایمان خودمان را تا هنگام مرگ حفظ کنیم که هیچ کس نمیتواند مطمئن باشد ایمانش را سالم خواهد برد؛ اول بخواهیم خدا ایمانمان را حفظ کند و بعد توفیق دهد خانواده و فرزندانمان را مؤمن تربیت کنیم و بعد هم مسئولیتی را که نسبت به نسل جوان و نسل آینده داریم، درست اجرا کنیم.
پی نوشت ها :
(1) سوره نساء ، آیه 145
(2) کافی ، ج4 ، ص574
www.aviny.com
ادامه مطلب
از بیانات علامه مصباح یزدی
دین، راهنمای زندگی انسان
موضوع دیگر این است که آیا عرفان، به معنایی که اینها میگویند، میتواند جای دین را بگیرد یا خیر؟ گاهی حتی در دانشگاههای ما برخی اساتید مطرح میکنند که عرفان یک چیز عامی است و به دین ربطی ندارد و در همه ادیان وجود دارد و کسانی میتوانند راه عرفان را بپیمایند؛ حتی اگر به دستورهای دین هم عمل نکنند، ولی به نتایج آن میرسند و راه مستقلی است.
این اشتباهی است که از راه خلط بین عرفان شیطانی با عرفان الهی به وجود آمده است. چنین چیزی درست نیست؛ دین برنامه زندگی برای انسان است تا از طریق آن به هدفی که خدا او را برای آن آفریده است برسد؛ مانند این که مهندسی ماشینی را اختراع کرده است و همراه آن کاتولوگی را قرار داده است که نشان میدهد چگونه باید از این ماشین استفاده کنیم؛ اگر این جور از این ماشین استفاده کنید، میتوانید بهترین فایده را از این ماشین ببرید. اگر کسانی بر اساس آن عمل نکنند و ماشین را دست کاری کنند، ماشین زود خراب میشود و از بین میرود. دین نیز برنامهای است که خدا برای استفاده درست از روح و بدنمان به ما داده است. خدا میگوید اگر میخواهید از این وجودتان استفاده کنید و به آن هدفی که من شما را برای آن آفریدم برسید، باید این برنامه را اجرا کنید؛ صبح که بلند میشوید پیش از آفتاب باید دو رکعت نماز بخوانید؛ اگر تمام شبانه روز ورزش یوگا انجام دهید، جای آن دو رکعت نماز را نمیگیرد. باید این چند دقیقه بلند شوید، وضو بگیرید، و دو رکعت نماز بخوانید؛ ماه رمضان باید سی روز روزه بگیرید؛ آنهم از فلان ساعت تا فلان ساعت و از این چیزها امساک کنید. اگر جای این سی روز تمام سال را امساک کنید و مانند مرتاضان هندی روزی یک دانه بادام بخورید، جای آن روزه ماه رمضان را نمیگیرد. کسی که شما را آفریده است، میگوید آن چیزی که من ساختم، این جور باید از آن استفاده کرد. حال اگر بگوییم دلمان میخواهد به شکل دیگری عمل کنیم، ممکن است به هر بدبختیای منتهی شود. بنابراین، دین برنامه زندگی انسان است که خدایی که او را آفریده است، گفته اینگونه باید رفتار کنی تا به آن نتیجهای که من در نظر دارم و کمال و سعادت ابدی تو در آن است، نائل شوی. 124 هزار پیغمبر هم فرستاده است تا این راه را برای ما تبیین کنند؛ ائمه معصومین علیهمالسلام را هم فرستاده است برای اینکه تفسیر کنند، توضیح بدهند و فداکاری هم بکنند تا مردم باور کنند اینها غیر از خیر ما چیزی نمیخواهند؛ دین به این معناست.
عرفان هندی ، ورزش روحی
اما آن چیزی که این آقایان اسمش را عرفان میگذارند، یک حرکت و ورزش روحی است و هیچ دلیلی ندارد که انسان را به آن کمال برساند. این شبیه این میماند که حداکثر سرعت ماشینی صد کیلومتر باشد و کسی ماشین را دست کاری کند تا با سرعت پانصد کیلومتر برود؛ طبیعی است که بعد از مدتی از کار میافتد و باید آن را به اوراقچی داد. میتوان از چنین حرکتی سوء استفاده کرد و به جای سرعت 100 یا200 کیلومتر، کاری کرد که با سرعت 500 کیلومتر هم راه برود؛ اما این ماشین برای این سرعت ساخته نشده است؛ اگر سوء استفاده یا زیادهروی کردید، به هدفی که برای آن ساخته شده است، نمیرسد و بین راه میماند. اگر کسانی گفتند به جای روزه ماه رمضان که سی روز است، شما صد روز روزه بگیرید و خیلی هم کمتر از غذاها استفاده کنید ـ البته مرتاضین هند همین کارها را میکنند و به نتایجی هم میرسند و اطلاعات و قدرتهای روحیای هم پیدا میکنند ـ عیناً مانند این است که از ماشینی که باید پنجاه سال کار کند، ده روز استفاده کنند؛ چون عمر دنیا نسبت به آخرت از یک چشم به هم زدن در یک عمر هزار ساله کمتر است؛ آن بینهایت است و این هفتاد، هشتاد و یا صد سال است. چه بسا شما در این مدت از آن استفادهای ببرید؛ اما عمر ابدیتان را خراب میکنید. این امور انجام شدنی است و نمیگوییم دروغ است؛ واقعاً میشود از این ماشین اینگونه هم استفاده کرد؛ اما موقت است؛ استفاده محدودی از آن میکنید و بعد هم نابود میشود و دیگر استفادهای از آن نمیشود. به آنها گفته میشود: « أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا ؛ زحمتی کشیدید و مزدش را هم در دنیا گرفتید.» (1)؛ آن داستان را همه شما شنیدهاید که روزی امام صادق صلواتاللهعلیه وارد مسجدی شدند و دیدند جمعیتی دور یک نفر جمع شدهاند. پرسیدند چه خبر است؟ گفتند انسان عجیبی است و کارهای خیلی فوق العادهای انجام میدهد و مردم او را تماشا میکنند. حضرت رفتند جلو تا ببینند او چه کار میکند. هر کسی هر چه در دستش میگرفت و به آن شخص نشان میداد، میگفت در دستش چیست. حضرت دستشان را بستند و جلو آوردند و گفتند: در دست من چیست. او فکری کرد و در صورت حضرت نگاه کرد. دوباره نگاه کرد. امام پرسیدند: چرا نمیگویی؟ نمیدانی؟ گفت میدانم؛ تعجب میکنم که شما چگونه به این دسترسی پیدا کردهاید؟ گفتند: چه میبینی؟ گفت آنچه در عالم بوده است، همه چیز سرجای خودش است. در جزیرهای پرندهای یک جفت تخم گذاشته بود که یکی از آنها نیست. حتماً در دست شما همان تخم پرنده است و من تعجب میکنم شما با آن جزیره چه ارتباطی داشتید و چگونه توانستید آن تخم را از آنجا بردارید. حضرت دستشان را باز کردند و مردم دیدند درست است. بعد حضرت به او فرمودند: چه کار کردی که این قدرت را پیدا کردی؟ گفت: بنا گذاشتم آنچه دلم میخواهد، مخالفت کنم و من هر چه دلم خواست، مخالفت کردم. امام فرمودند: دلت میخواهد مسلمان شوی؟ گفت: نه. فرمودند: بنا شد هر چه دلت نمیخواهد عمل کنی. آن شخص محکوم شد و بالاخره اسلام را به او عرضه کردند و مسلمان شد. بعد که مسلمان شد، دیگر نتوانست آن کارهای عجیب را انجام دهد. گفت: عجب کاری کردیم! آمدیم دین حقی را پذیرفتیم و خداپرست شدیم، آنچه را هم که داشتیم، از دست دادیم. حضرت فرمودند: بله، تا به حال، مزد زحمتهایی را که کشیده بودی خدا در همین دنیا میداد، از این به بعد هر چه زحمت بکشی، برای آخرتت ذخیره میشود و نتیجه ابدی خواهد داشت. آیا به این راضی هستی؟ گفت: اگر اینگونه است، راضی هستم. (2) منظور این است که خدای متعال در انسان چنان استعدادی قرار داده است که میتواند ورزشی کند و نتایجی هم از آن بگیرد؛ اما خدا انسان را نیافریده است که فقط بگوید در دست تو چیست.
کار برای رضای خدا
خدا ما را برای چه آفریده است؟ ما را آفریده است که به مقام خلافت الهی برسیم؛ مقامی که اسمش قرب خداست؛ اسمش جوار خداست. اینکه میگوییم فلانی به جوار الهی نایل شد، شاید به معنایش توجه نداریم؛ جوار یعنی همسایگی، و جار یعنی همسایه؛ خداوند آدمی را آفریده است که همسایه خدا شود. اگر از راه دین درست پیروی کرد، به آن جایگاه میرسد؛ اما اگر به راه دین نرفت، هر زحمتی بکشد، خدا مزدش را ضایع نمیکند و در همین دنیا مزدش را میدهد، اما دیگر در آخرت خبری از پاداش نیست؛ وقتی آنجا بگوید پس پاداش کار خوب من چه شد؟ میگویند این کار خوب را برای چه انجام دادی؟ این مضمون روایت است که کسانی در قیامت میگویند خدایا ما چقدر کارهای خوب کردیم، پس چرا اینجا دستمان خالی است؟ جواب داده میشود شما این کار را کردید که اسمتان را مردم ببرند، از شما تعریف کنند و به شما احترام بگذارند؛ آنها هم احترام گذاشتند؛ دیگر چه میخواهید؟ آن کاری که برای خدا انجام دادید کدام بود؟ آنچه را برای او کردید، آنجا مزدش را میگیرید؛ آنچه را برای دلتان انجام دادید، دلتان راضی شد و اگر هم برای مردم آن کار را کردید، مردم هم احترامتان کردند. فرض کنید مانند اشخاص روحانی دستتان را هم بوسیدند، آنگاه چه میگویید؟ برای شما شعار هم بدهند؛ یار امام خوش آمد، دیگر چه میگویید؟ اگر کارهایتان را برای اینها میخواستید، اینها انجام شد؛ اما کی برای خدا کار کردید؟ اگر جایی فحشتان دادند، اما خدا راضی بود، حاضر بودید فحش را بخرید تا خدا راضی باشد؟ آنوقت معلوم میشود برای خدا کار کردید یا خیر؛ ولی تا زمانی که مردم به شما احترام میگذارند و به شما پول میدهند و شما هم مزدتان را میگیرید، دنبال چه میگردید؟ به هرحال، خداوند چنین ظرفیتی را در انسان قرار داده است.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
(1) سوره احقاف ، آیه 20
(2) احتجاج طبرسی ، بخش احتجاجات امام صادق علیه السلام
www.aviny.com
ادامه مطلب
از بیانات علامه مصباح یزدی
عرفان چیست؟
پرسش این است که آیا واقعاً دو راه وجود دارد؟ این عرفانی که انسان میتواند با استفاده از آن به حقیقت برسد، چیست؟ البته بحثهای زیادی اینجا مطرح است؛ مانند این که اصل این عقیده از کجا پیدا شده است؟ چه عواملی باعث میشود کسانی از دین صرفنظر کنند و در پی عرفان باشند؟
در کشور ما این گرایش از کجا شروع شده است و چه عواملی در ترویج آن مؤثر بوده است؟ اینها بحثهایی است که جامعهشناسان باید درباره آن تحقیق کنند، اما مهمتر این است که اصل مسئله را بررسی کنیم و این که آیا واقعاً در کنار دین، راه دیگری برای کشف حقیقت داریم یا خیر؟ ما در ادبیات ایرانی و اسلامیمان با واژه ی عرفان و احیاناً چیزی مشابه آن مثل واژه تصوف ، آشنا هستیم. گاهی این دو مرادف و گاهی با اندکی تفاوت بهکار میروند. به هرحال، عرفان و تصوف مقولهای است که از دیرباز در ادبیات ما مطرح بوده است. عرفا، شعرا، متصوفان و فرقههای زیادی وجود داشتهاند و ما با این مفهوم آشنا هستیم. امروز وقتی میگویند راهی در مقابل دین به نام راه عرفان وجود دارد، بسیاری تصور میکنند این همان عرفان مطرح میان مسلمانان است یا اصطلاح خاصی مانند تصوف، صوفیگری، درویشی و چیزهایی از این قبیل است. باید توجه داشت عرفانی که امروزه در ادبیات غربی به کار میرود، در ادبیات ما مفهوم خیلی وسیعتری دارد. آن عرفانی که در ادبیات ما به کار میرود و ما با آن آشناییم، یک واژه ی عربی است که مساوی با معرفت است؛ هر دو هم مصدر یک فعل هستند؛ «عرف یعرف»، مصدر آن هم معرفت و عرفان است؛ عرفان یعنی معرفت و منظور از این معرفت، یعنی معرفت خدا. کسانی که پایهگذار عرفان اسلامی هستند و آن را در ادبیات ما مطرح کردهاند، در پی این بودند که خدا را بهتر بشناسند. آنها قدمهایی در این راه برداشتهاند و در دو مسیر بحثهای نظری عرفانی و روشهای عملی عرفان کار کردهاند؛ البته بحثهای نظری تابع روشهای عملی است؛ یعنی فرض این است که کسانی با روشهای عملی به عرفان واقعی رسیدهاند و بعد آنچه را یافتهاند بیان کردهاند و آن را عرفان نظری نامیدهاند. به هرحال، امروز عرفان دو شاخه دارد. یعنی وقتی گفته میشود عرفان، عارف، کتابهای عرفانی و بحثهای عرفانی، دو مفهوم از آن اراده میشود؛ یک سلسله مباحث مربوط به خداشناسی است و این که رابطه ی خدا با هستی چیست؟ و یک سلسله روشهای عملی. حتماً شنیدهاید که در بین عرفا معروف است که یک رابطه ی وحدتی میان خدا و سایر موجودات وجود دارد. حالا این مفهوم چیست؟ درست یا غلط است و معنای درستی میتواند داشته باشد یا خیر؟ موضوع مورد بحث ما نیست، اما عرفانی که امروز مطرح میشود و قبلاً در مشرق زمین هم وجود داشته است، به خصوص در بودیسم خیلی فراتر از این است؛ در مذهب بودا اصلاً خدا مطرح نیست. در این مذهب تنها دنبال آرامش روحی هستند و میگویند انسان میتواند با طی مراحلی مثل ریاضتها، ترک لذتها و همچنین اجرای برنامههای مراقبه ؛ به نیروانا (1) برسد و حالت آرامش و لذت فوقالعادهای احساس کند و از چیزهای ناراحتکننده مثل غم و غصه و رنج رهایی یابد. آنها دنبال چنین چیزی هستند و میگویند در سایه ی تعالیم بودا انسان میتواند به اینجاها برسد؛ این نوع عرفان، روشهایی دارد که البته اساس آن نوعی بتپرستی است.
عرفان هندوئیسمی
در عرفانهایی که امروزه در اروپا و امریکا مطرح میشود، عرفان به همین معنای عام به کار میرود؛ یعنی روشی که انسان با اجرای برنامهها و ریاضتهایی به درک و آرامش روحیای فراتر از آنچه در سایه ی عوامل مادی پیدا میشود، نائل شود؛ غالباً هم امروزه در اروپا و امریکا، این هندوئیستها و بودیستها هستند که آنها را با استفاده از برنامههای ورزشی یوگا و مانند آن آرامش میدهند؛ یعنی عرفان آنها برگرفته از عرفان شرقی چین و هندوستان است. محور فکر آنها شناخت خدا نیست؛ بلکه حالت روحی برتری است که خودشان انتظار دارند و این حالت دو ویژگی دارد:
اول: چیزهایی را درک میکنند که دیگران درک نمیکنند.
دوم: توان کارهایی را پیدا میکنند که دیگران نمیتوانند آنها را انجام دهند.
نمونه ی آن؛ مرتاضان هندی هستند که چیزهایی از آنها شنیدهاید و اگر کسانی هم به هندوستان مسافرت کردهاند، نمونههای آن را دیدهاند؛ افرادی که ریاضتهای خیلی سخت و عجیبی میکشند و قدرتهایی پیدا میکنند و به اطلاعاتی دست مییابند. برای مثال، به شخصی میگویند گذشته ی تو چنین بوده است و در فلان خانوادهای متولد شدهای و چنین و چنان کردهای و از گذشته ی او خبر میدهند؛ یا این که از وضعیت فعلی او خبر میدهند؛ این که الان در چه وضعیتی هستی، چه خواستهها و مشکلی داری. برخی از آنها خیلی پیشرفتهتر هستند و از آینده نیز خبر میدهند؛ مانند این که چه خواهی شد و چه کارهایی خواهی کرد. گاهی مرتاضی را میبینید که در کنار یک پارک یا معبد و بتکدهای یک سال تمام روی یک پا ایستاده و دستش را بلند کرده است و غذای خیلی کمی، که آن هم غالباً غذاهای گیاهی است، استفاده میکند. اینها با این ورزشهای روحی به چنین اطلاعاتی میرسند و از نظر عملی قدرتی پیدا میکنند که بر قدرتهای مادی غالب میشود؛ اینها چیزهایی است که با تواتر ثابت شده است و نقل یک نفر یا دو نفر نیست. نمونه دیگر اینکه شخص میآید جلوی قطار میایستد و با گرفتن دستش در برابر قطاری که با سرعت زیاد در حال حرکت است، آن را متوقف میکند؛ هواپیما آماده حرکت است، میآید میایستد و هواپیما نمیتواند حرکت کند و خیلی چیزهای محسوس دیگر.
عرفان اسلامی و عرفان هندویسمی
در کشور ما هم در گوشه و کنار، بعضی از فرقههای « اهل حق » چنین کارهایی را انجام میدهند؛ برای مثال، کاردی وارد شکمشان میکنند و از آن طرف بیرون میآورند؛ یا بچهای را از کوه پرت میکنند و سالم میماند و چیزهایی از این دست که از جنس قدرتهای روحی است که بر قدرت های مادی غالب است. اینها واقعیت دارد و اسم آن را نیز عرفان عملی میگذارند و بحثهایی را که برخواسته از اینهاست و اطلاعاتی را که پیدا میکنند یا روشهای علمی و نظری را که ممکن است رنگ فلسفی هم داشته باشد عرفان نظری میگویند. بنابراین، عرفان دو اصطلاح دارد؛ یک اصطلاح یعنی گرایشهای ماورای مادی چه از نقطهنظر فکری و ذهنی و چه از نظر رفتاری و عملی؛ این راه را «راه عرفان»؛ میگویند؛ اما محور عرفانی که در ادبیات ما وجود دارد، خداشناسی است. ممکن است گاهی خداوند به کسانی که خداشناس هستند و در مسیر خداشناسی قدم برمیدارند، کراماتی افاضه فرماید و آنها بتوانند مریضی شفا دهند، و دعایشان مستجاب شود یا این که اطلاعاتی از گذشته و آینده بدهند و چیزهای دیگری بدانها عطا کند؛ اما اینها افاضه الهی است نه حاصل ریاضت نفسانی. آنها خودشان تلاشی برای این کارها نمیکنند؛ خداوند متعال هر وقت و به هر که صلاح بداند از این کرامتها عطا میکند. از عالمان بزرگ ما کسانی بودند که چنین توفیقهایی داشتند و شاید الان هم باشند و ما نشناسیم؛ در همین عصر اخیر، مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضواناللهعلیه از این کرامات فراوان داشتند. این مسئله موجب تشابه میشود بین آنکه در سایه بندگی خدا به او اعطا میشود و آن کسی که در سایه ریاضتهای نفسانی چیزهایی به دست میآورد و چه بسا اصلاً خدا هم برای او مطرح نیست و اعتقادی هم به خدا ندارد؛ بلکه ریاضتی مانند ورزش است؛ مانند بندبازها که بر اثر تمرین روی بند راه میروند؛ کارهای عجیب و غریبی میکنند که دیگران نمیتوانند انجام دهند. این بر اثر برنامههایی است که اجرا میکنند؛ معمولاً هم این برنامهها چلّه چلّه است. چهل روز چنین کاری میکنند و چهل روز کار دیگری انجام میدهند؛ مانند این که در جایی بنشینند یا چشمشان را ببندند؛ نمونه آن ورزشهای یوگا است که کمابیش از آن اطلاع دارید. اینها خواصی است که برای روح انسان مطرح است. بنابراین روح انسان هم بر اثر برخی تمرینها و ورزشها میتواند قدرت یا اطلاعاتی کسب کند یا کارهایی را انجام دهد. پس نکته ی اول اینکه عرفان، یک معنا ندارد یا لااقل یک حقیقت نیست. یک معنای عرفان معرفت خداست. در سایه معرفت و بندگی، خدا به کسانی کراماتی مرحمت کرده که فیض الهی است. در اینها خطا و اشتباه راه ندارد و نه تنها ضرری به کسی نمیزند، بلکه برای خلق خدا اسباب رحمت و برکت میشود؛ اما عرفانی که آنها میگویند، قدرتی است که به هر نوعی میتوانند از آن استفاده کنند؛ مرتاض میتواند از قدرتش در راه خوب یا راه بد استفاده کند. مانند زور بازوست که میتواند دست در راه ماندهای را بگیرد و نجاتش دهد یا میتواند بر سر کسی هم بزند و مظلومی را نابود کند. باید توجه داشته باشیم که مشابهتی بین این دو وجود دارد؛ یعنی عارف خداپرست میتواند کارهای خارقالعادهای انجام دهد که مشابه آن را یک مرتاض انجام میدهد. برخی میپندارند این دو از یک مقولهاند و این منشأ اشتباه میشود. یکی قدرت روحی است که بر اثر ریاضت به دست آمده است و دیگری لطفی است که خدا به عارف عطا کرده است؛ تفاوت این دو مانند تفاوت بین معجزه و سحر است. ساحران فرعون کارهایی انجام میدادند، موسی هم چوبی میانداخت و اژدها میشد. آنها هم وقتی سحرهایشان را اعمال کردند، مردم ترسیدند و گفتند: « یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى » (2) یعنی هر که میدید، میگفت اینها مار و اژدها هستند که راه میروند و حرکت و حمله میکنند؛ ولی آنها همه سحر بود. معجزه آن بود که خدا به موسی داده بود. موسی نرفته بود زحمت بکشد و سحر یاد بگیرد؛ فیضی بود که خدا به او داده بود. نتیجه آن نیز این شد که سحر سحره را بلعید. بین کرامتی که عارف الهی پیدا میکند با آنچه مرتاضین بر اثر ریاضتها کسب میکنند، چنین رابطهای وجود دارد؛ آن یک قدرتی روحی است که بر اثر تمرین پیدا میشود و این یک فیض الهی و عطیهای است که خدا به هر که بخواهد میدهد.
ادامه دارد...
پی نوشت ها :
(1) نیروانا هدف ممتاز آیین بودا و مرحله ی پایانی سلوک آیین بودا در راه رسیدن به اشراق کامل و آگاهی و آرامش مطلق است. در عقائد بودایی، نیروانا حالتی است که در آن آدمی از جهل رنج، شهوات، خشم، خواهش و تمنا و وابستگیها کاملاً تهی شده و به فرزانگی کامل دست یافتهاست.
(2) سوره طه ، آیه 66
www.aviny.com
ادامه مطلب
قرآن به ما میآموزد انسان بهگونهای آفریده شده است که ذاتاً به خدای متعال گرایش دارد؛ این گرایش با عنوانهای مختلف بیان شده است؛ مانند فطری بودن اسلام، فطری بودن توحید، فطری بودن حقجویی، حقطلبی و مفاهیمی از این قبیل که همه ما کمابیش شنیدهایم و چه بسا درباره آن سخنرانی کردهایم و در این زمینه کتابهایی هم نوشته شده است...
گرایش فطری انسان به خدا
ابتدا چند مقدمه را به صورت فهرستوار بیان میکنم؛ قرآن به ما میآموزد انسان بهگونهای آفریده شده است که ذاتاً به خدای متعال گرایش دارد؛ این گرایش با عنوانهای مختلف بیان شده است؛ مانند فطری بودن اسلام، فطری بودن توحید، فطری بودن حقجویی، حقطلبی و مفاهیمی از این قبیل که همه ما کمابیش شنیدهایم و چه بسا درباره آن سخنرانی کردهایم و در این زمینه کتابهایی هم نوشته شده است؛ از سخنان مرحوم آقای مطهری رضواناللهعلیه کتابی در این زمینه وجود دارد و همچنین دیگر بزرگان نیز مطالبی دارند. پس بر اساس آموزههای اسلامی، انسان طوری آفریده شده که وجودش بُرداری است و جهتی را نشان میدهد؛ اینگونه نیست که انسان رها باشد و سمتوسویی نداشته باشد؛ در درون او عاملی وجود دارد که او را به سمت خاصی سوق میدهد. البته عوامل دیگری هم هست که موجب انحراف میشوند؛ اما این عامل را خدا در وجود آدمی قرار داده است و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است که یکی از آنها آیه معروف « فِطْرَة اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » (1) است.
خاستگاه مشکلات روانی غرب
نکته دیگر اینکه زندگی انسان در این عالم به گونهای است که اگر از این مسیر منحرف شود، مشکلاتی برای او به وجود میآید؛ مشکلاتی که خودش نمیتواند آنها را درست درک و ارزیابی کند و علتش را بفهمد. در این بخش هم گستره بحث، وسیع است که تنها اشارهای به این موضوع میکنم؛ امروزه جهان غرب با مشکلات بسیاری مواجه است. کسانی که مسافرتهایی به کشورهای اروپایی یا امریکایی داشتهاند، کمابیش میدانند آنها با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند؛ بیش از یک قرن است مشکلات فرهنگیشان آنها را در وضعی ناآرام قرار داده است. امروز نسل جدیدشان برای رسیدن به آرامش، هر کاری میکنند؛ ولی هیچ راهی برای رسیدن به آرامش نمییابند. در نهایت هم از فشار، اضطرابها، دلهرهها، نگرانیها و فشارهای روحی به مخدرات، مسکرات و داروهای روانگردان روی میآورند تا شاید لحظهای آرامش پیدا کنند. تنها به این مسئله دلخوشاند که بهرغم همه ی این مشکلات، اقتصاد پیشرفتهای داریم؛ در حالی که مهمترین مراکز اقتصادی پیشرفته دنیا دچار آفتهایی جدی شدهاند و بهزودی شاهد سرنگونی این نظام سرمایهداری خواهیم بود. همه ی این مشکلات به این دلیل است که از مسیر خدادادی منحرف شدهاند و خواه ناخواه دودش هم به چشمشان خواهد رفت و آنها را به آفتهایی مبتلا خواهد کرد. اگر در کشور ما هم مشکلات فرهنگی، روانی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی وجود دارد، بر اثر موجی است که از آن توفان به ما سرایت کرده است؛ موجی که بر اثر پیشرفت رسانهها و ماهوارهها در بین جوانان ما گسترش یافته است. بنابراین اگر آفتهایی هست، آثار فرهنگ آن سرزمین؛ است.
فرقههای انحرافی و رسیدن به آرامش
به هرحال، بسیاری از مردمی که در دنیای مغرب زمین از همه جا سرخورده شدند، بعدها دریافتند که اصل اشکال از این است که از جهت اصلی خلقت منحرف شدهاند؛ یعنی به این نتیجه رسیدند که در مسایل مادی هر قدر هم بیشتر پیشرفت کنند، بر مشکلات آنها افزوده میشود. از اینرو، به این فکر افتادند که از گرایشهای مادی کم کنند و به معنویت روی آورند. برخی از آنها به طبیعتگرایی سوق پیدا کردند و اینکه بروند در جاهای دور مانند جزایر اقیانوسیه، جزایرمیکرونزی و در جنگلها زندگی کنند و از مظاهر تمدن دور شوند تا قدری آرامش بیابند. امروز، در پیشرفتهترین ایالتهای آمریکا فرقههای مذهبی مسیحیای وجود دارند که به طور کلی خود را از دستاوردهای تمدن امروزی کنار میکشند. یک گروه از آنها، که ما هم کم و بیش با آنها ارتباط داریم، منونایتها هستند؛ یک دسته مسیحی که سعی میکنند در جاهای دور از شهرهای بزرگ و در روستاها و جنگلها زندگی کنند و تا حد امکان از وسایل پیشرفته امروز بهره نبرند. برخی از آنها حتی سوار هواپیما هم نمیشوند و برای مثال سعی میکنند با همان گاو آهن و ابزارآلات قدیم کشاورزی زندگیشان را اداره کنند. افرادی نیز درصدد برآمدند دنبال روشهایی که اسم آن را عرفانی گذاشتند، بروند؛ گرایشهایی که به نوعی ریاضت و مراقبت و مانند آنها نیاز دارد. این روشها در مشرق زمین سابقه ی طولانی دارد و حتی بودیستها و هندویستها نیز این روشها را دارند؛ مانند یوگا ، ذن و روشهای دیگر که میکوشند از طریق آنها، خودشان را از گرفتاریهای دنیا برهانند و لااقل ساعاتی به آرامش برسند. میدانید که اصلاً هدف از تأسیس برخی از مذاهب، وجود آرامش است؛ برای نمونه، مذهب بودا برای همین منظور تأسیس شده است؛ در مذاهب هندو هم گرایشهای زیادی به این سبک وجود دارد؛ یوگا یکی از نمونههاست. مشابه این در ژاپن و چین هم وجود دارد. به تازگی اروپاییها و امریکاییها گرایش پیدا کردهاند که این روشها را یاد بگیرند و از آنها استفاده کنند تا به آرامشی برسند. از این طریق، موجی هم به کشورهای خاورمیانه و اسلامی وارد شده است. کشورهای عقبمانده و ضعیف از لحاظ هویت و شخصیت هم وقتی میبینند برخی از مسائل در کشورهای پیشرفته ی مادی رواج پیدا میکند، با این فرض که تبعیت از آنها مطلوب است، میکوشند از این روشها استفاده کنند.
ظهور فرقههای منحرف معنوی
عوامل دیگری نیز وجود دارد که باید درباره ی آن بحثهای جامعهشناسی و آسیبشناسی اجتماعی انجام داد که چه اتفاقی میافتد که در کشورهایی مثل ایران با این همه سابقه ی فرهنگی غنی و تاریخ درخشان، فرقههای انحرافی مبتذل یا دیگر فرقههای انحرافی گمراهکننده پیدا میشود.
به هرحال، با کمال تأسف شاهدیم که در کشور ما نیز اینگونه گرایشهای انحرافی پیدا شده است و برخی جوانها را مجذوب خودشان کردهاند؛ گرایشهایی که هر انسان عاقلی وقتی از ماهیت آنها اطلاع پیدا کند، میفهمد که اینها روشهای انحرافی است. برخی از این فرقهها مثل شیطانپرستی و امثال آن که هم از اسمش و هم از رفتارها و شیوههایی که به کار میگیرند و اهدافی که برای خودشان معرفی میکنند پیداست، ارزشی ندارد که درباره آن بحث کنیم؛ چندان خطری هم ندارد؛ بالاخره این هم نوعی اباحیگری و بیبندوباری است. آنچه از آن بیشتر احساس خطر میکنیم این است که گاهی افکاری از این نوع گرایشها ترویج میشود که جنبه ی قداست دارد؛ اساسش بر بیبندوباری و پرستش شیطان و شهوت نیست؛ بلکه با آهنگی مقدس و پرجاذبه مطرح میشود و جوانهای بسیار پاک و مخلص اما ناآگاه را جذب میکند. خطر این نوع گرایشها برای ما خیلی بیشتر از خطر فرقههایی مانند شیطانپرستی؛ و امثال آن است؛ چون میدانیم چه کسانی دنبال آنها میروند و هر کس هم میرود، میداند دنبال چه چیزهایی میرود؛ آنها دنبال بیبندوباری هستند، اسمش را هر چه میخواهند بگذارند؛ اما اینها اینگونه نیستند؛ بسیاری از اینها افرادی هستند که سوابق خوبی دارند؛ حتی بعضی از آنها جبهه رفته و علاقهمند به انقلاب هستند؛ این افراد به اسم گرایشهای معنوی و عرفانی، در دام میافتند و جذب میشوند. گاهی نیز چراغ سبزی به آنها نشان میدهند که بیشتر باعث اعتمادشان به آن فرقهای که انتخاب کردهاند میشود و کمکم آنها را از راه حق منحرف میکنند و طعمهای میشوند برای شیطان بزرگ و دیگر شیاطینی که درصدد تسلط بر کشور، منابع ما و بالاخره به انزوا کشیدن انقلاب هستند. بنابراین، بیشتر بر این مسئله تأکید میکنم؛ زیرا بطلان سایر فرقههای انحرافی خیلی واضح است.
راه عرفان در کنار راه دین
امروزه حتی در دانشگاهها و محافل علمی و مذهبی، مسئلهای مطرح میشود و افرادی را دچار شبهه و انحراف میکند که لازم است ابتدا به این مسئله اساسی اشاره کنم و سپس به بعضی از لوازم و شاخههای آن بپردازم. یک فکر ریشهای تبلیغ میشود که در دنیا تازگی ندارد؛ اما در کشور ما تقریباً عمر زیادی ندارد. اساس این فکر آن است که راه رسیدن به کمالات معنوی، تنها دین نیست؛ اصل مفروض و پیشفرض آنها این است که انسان یک ارزشهای معنوی دارد که باید به آن نائل شود؛ به کمالاتی میتواند برسد که از راه علوم مادی مانند صنعت و تکنولوژی به آن نمیرسد؛ اما غیر از دین، راه دیگری هم برای رسیدن به این کمالات هست که احیاناً از دین هم آسانتر است؛ لااقل در بعضی بخشها از لحاظ زمان کوتاهتر است و با گذراندن دوره ی محدودی انسان میتواند به آن نتایج برسد. آنها واژهای را به کار میبرند که در فرهنگ ما به «عرفان» ترجمه شده است؛ میگویند راه رسیدن به حقیقت، فقط دین نیست، اگر در سایه ی دین به حقیقت یا آن کمالاتی که انسان برای آن آفریده شده - یعنی کمالات فرامادی - میرسیم؛ راه دیگری هم وجود دارد که راه عرفان است؛ اگر انسانها هیچ دینی هم نداشته باشند، حتی خدا را هم قبول نداشته باشند، راهی به نام عرفان وجود دارد که میتوانند آن راه را بپیمایند و به حقیقت و آرامش کامل برسند و مطالبی را درک کنند که دیگران از درک آن عاجزند؛ چیزهایی را ببینند که دیگران نمیبینند؛ کارهایی را انجام دهند که دیگران نمیتوانند از عهده ی آن برآیند؛ معادل فارسی واژهای که به کار میبرند، عرفان است؛ حالا این ترجمه صحیح است یا نیست، موضوع دیگری است. امروز مشکلی که به عنوان یک مشکل نوظهور در جامعه ی ما، به ویژه بعد از پیروزی انقلاب مطرح شده، رواج فرقههایی است که به نام عرفان فعالیت میکنند. بنابراین، مسئولان فرهنگی کشور، مسئولان آموزش و پرورش، مسئولان آموزش عالی و سایر کسانی که مسئولیتی در حفظ اصالت فرهنگ و دین کشور دارند، باید به این مسائل توجه داشته باشند و برای این انحرافات چارهای بیندیشند.
www.aviny.com
ادامه مطلب
بررسی درباره مخالفان امام زمان(ع), نشان میدهد، سوای مستکبران بیدادگر که در اوّل صف مخالفان قرار دارند، بیشترین کارشکنیها از جانب کسانی است که ادّعای موافقت با امام دارند و خود را از منتظران امام مهدی(عج) میدانند. اینان, امام را نه به خاطر پیاده کردن اسلام اصیل, بلکه برای همراه کردن ایشان با آرزوها و هوسهای خود میخواهند و پس از پیوستن به امام(عج)، چون کارها را بر وفق مراد خود نمیبینند و ناچارند از منافع نامشروع خود درگذرند، به توجیه اهداف خود روی میآورند و با سلاح دین و مذهب، به جنگ امام(عج) میروندکه به فرموده امام صادق(ع): چه بسیار کسانی که ادّعای پیروی او را دارند؛ ولی پس از ظهور حضرت، از او روی میگردانند.»1در اینجا, به برخی از این افراد یا گروهها اشاره میکنیم.
1. راحتطلبان
راحتطلبی ریشه در خودپرستی دارد و خودخواهی، منشاء همه مفاسد است. لذّتطلبی حالتی را در انسان ایجاد میکند که همه معیارهای اعتقادی و اخلاقی او را دگرگون میسازد. لذّتطلب، دین را به گونهای توجیه میکند که با رفاه او در تزاحم نباشد. او بیشتر به دنبال آن دسته از احکام ساده و بدون دردسر است که دنیایش را در خطر نیاندازد. جمعی از مسلمانان «مکّه» پیش از هجرت به «مدینه»، خدمت پیامبر(ص) رسیده ابراز میداشتند: مورد آزار دشمنانیم، اگر اجازه دهی، با دشمنان میجنگیم.
پیامبر(ص) میفرمود: «اکنون مأمور به مبارزه نیستیم. دست نگاه دارید. نماز بخوانید و زکات بدهید». پس از هجرت به مدینه و ایجاد آرامشی نسبی در آن شهر، پس از آنکه دستور جهاد نازل گشت، زبان به اعتراض گشودند که خدایا، چرا فرمان نبرد دادی و آن را مدّتی به تأخیر نیانداختی. قرآن، ریشه ترس و وحشت آنان را راحتطلبی میشمرد و مردم را نسبت به فرجام آن هشدار میدهد.2
انقلاب جهانی امام زمان(عج)، بدون گذشتن از آتش و خون به پیروزی نمیرسد. در نبرد محرومان با مستکبران، برق تیغ بلا، ایمانها را به آزمایش درمیآورد. مؤمنان راستین، پیشاپیش به استقبال رفته وخود را برای بلایا آماده میکنند؛ ولی راحتطلبان با دستاویز قرار دادن مذهب، در پی توجیه وضع و پایگاه خویش هستند. در دوران انتظار، بیش از همه چیز, در فکر زندگی خودند و انتظار را بیشتر در دعا و … میجویند.
راحتطلبان از برابر آیات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ستم, بیتفاوت میگذرند. اینگروه, نجات بشر و عمل به اینگونه دستورها را مربوط به زمان ظهور میدانند و مبارزه در زمان غیبت را نامشروع میپندارند. امام خمینی(ره) در طرز تفکّر این گروه میگویند: اگر حضرت صاحب، خودشان مقتضی میدانند، برای جهاد و مبارزه تشریف بیاورند, ما که دلمان برای اسلام بیشتر از آن حضرت نسوخته است و حضرت هم که اینها را میبیند، خودشان بیایند.
انقلاب جهانی امام زمان(عج)، بدون گذشتن از آتش و خون به پیروزی نمیرسد. در نبرد محرومان با مستکبران, برق تیغ بلا, ایمانها را به آزمایش درمیآورد. مؤمنان راستین، پیشاپیش به استقبال رفته وخود را برای بلایا آماده میکنند؛ ولی راحتطلبان با دستاویز قرار دادن مذهب، در پی توجیه وضع و پایگاه خویش هستند. در دوران انتظار, بیش از همه چیز، در فکر زندگی خودند و انتظار را بیشتر در دعا و … میجویند.
چرا ما این کار را بکنیم؟!3از برهان لطف, نتیجه میگیرند که حضرت, نسبت به کاستیهای جامعه از ما داناتر و تواناتر است. پس تأخیر حضرت در ظهور, برخاسته از مصلحتی بوده و نیاز به اقدام ما نیست.با کندوکاو بیشتر در منطق و روش زندگی این گروه, متوجّه میشویم که همه این گفتهها, پوششی برای راحتطلبی است.
در واقع انحرافات اخلاقی, سرمنشأ این عقاید است, نه بینش دینی و بصیرت اعتقادی و…این گروه که در دوران غیبت, راحتطلبی سبب همدستی آنان با کفر و ستم شده است, به هنگام ظهور امام(ع) نیز نمیتوانند شیوه زندگی را تغییر دهند. برای ادامه زندگی بدون دردسر و به دور از غوغا و مبارزه, با حضرت(ع) همراه نمیشوند و در پاسخ دعوت امام(ع) به جهاد با مستکبران, آیات تقیّه را میخوانند. امام زمان(عج) در مقابله با توجیههای کژاندیشانه آنان به «قرآن» استدلال میکنند و حق را بدون پرده آشکار میسازند و سرانجام, راحتطلبان را در ردیف منافقان کیفر میدهند.
امام صادق(ع) میفرمایند: «فلسفه تشریع تقیّه, حفظ خونهاست. اگر تقیّه, به مرز خون رسد, دیگر جای تقیّه نیست. به خدا سوگند, اگر شما برای یاری ما دعوت شوید, خواهید گفت: ما در تقیّه هستیم و نمیتوانیم شما را یاری دهیم. همانا تقیّه از پدران و مادران برایتان عزیزتر است. اگر قائم(عج) ما به پاخیزد, به یاوهگوییهای شما گوش نخواهد داد و در حقّ بسیاری از شما مردم منافق, حدود خداوند را جاری خواهد ساخت.»4
2. جموداندیشان
از بامداد اسلام, ظاهرگرایان از مهمترین موانع احیای دین و تحوّلات اجتماعی بودهاند, کسانی که به باطن و روح و هدف دین توجّه نکرده و افق درکشان فراتر از پوست و قالب را نمینگرد. دور بودن از واقعیّتهای عینی, آنان را کوتهبین و به خودمحوری دچار کرده است. محدود بودن درک آنها نسبت به دین, موجب میشودکه در زمانهای حسّاس, تکلیف را نشناسند و به رویارویی پیامبر(ص) و امامان(ع) کشانده شوند.
در جریان نزول آیه روزه و نماز مسافر, پیامبر(ص) در سفر, دستور افطار دادند و خود روزه گشودند؛ ولی گروهی به خیال مقدّسمأبانه خود که هر سختی ثواب دارد, به روزه ادامه دادند. پیامبر(ص) با آنان برخورد کردند و به آنها لقب گناهکار دادند.5وجود پیامبر(ص) و مخالفت صریح با این گروه به آنان عرصه میدانداری نمیداد.
پس از پیامبر(ص), تفکّر قشریگری و ظاهربینی در میان مردم رایج شد و ورود نحلههای گوناگون فکری به فرهنگ اسلامی, به ویژه در دوران غیبت آن را تشدید کرد. به این ترتیب فرقههای گوناگون در عالم اسلام پیدا شد. ارباب مذاهب و فرق به اسلام به عنوان دینی جامع و حیاتبخش توجّه نکردند و با یکسونگری به برخی از جوانب دین, زمینه ناتوانی سایر اجزای آن را فراهم کردند.
عالم تشیّع نیز از این خوان بینصیب نماند. غیبت امام(ع) و دور کردن شیعه از عرصه سیاست و اجتماع سبب شد که حرکت اجتهاد بیشتر در حلّ مسائل فردی متمرکز شود و دستورات اسلام به عنوان یک سیستم اجتماعی, اقتصادی و…کمتر در کار تحقیق و تدریس قرار گیرد.6به هنگام ظهور امام(ع), تحجّر در اندیشهها و رفتار اجتماعی از میان نرفته؛ بلکه در لفّافههای نوظهور جلوههای دیگر مییابد.
به هنگام ظهور امام(ع), تحجّر در اندیشهها و رفتار اجتماعی از میان نرفته؛ بلکه در لفّافههای نوظهور جلوههای دیگر مییابد. امام(ع) احیاگر دین است، در همه مسائل فکری و کاربردی اسلام, به دگرگونیهای وسیعی دست میزند و دستوراتی را که طیّ روزگاران دراز بر توده مردم پنهان مانده و مردم ناشیانه به آن عمل میکنند, آشکار میسازد.
امام(ع) احیاگر دین است، در همه مسائل فکری و کاربردی اسلام, به دگرگونیهای وسیعی دست میزند و دستوراتی را که طیّ روزگاران دراز بر توده مردم پنهان مانده و مردم ناشیانه به آن عمل میکنند, آشکار میسازد.7حضرت برای ایجاد عدالت عمومی, اموال نامشروع را مصادره میکند, قطایع و زمینهایی که حکومتها به ناروا به افراد واگذارکردهاند به بیتالمال برمیگرداند.8
دست حرامخواران را از اموال عمومی کوتاه و راههای نامرئی به بیتالمال را مسدود میکند.9در اجرای عدالت تا آنجا پیش میرود که راه را بر افرادی که به زیارت مستحبّی خانه خدا میروند، بسته و حجّ واجب را در اولویّت قرار میدهد.10 شیوه حرمسازی و مسجدنمایی را نمیپسندد و مساجد را از تزئینات غیرضروری پاک میسازد.11 در حرم پیامبر(ص) و مسجدالحرام تغییرات مهمّی را ایجاد میکند.
در قضاوت, شیوه داوودی را پیش میگیرد و با معیارها و موازین نوینی که در اختیار دارد, کشف حقیقت میکند و تنها به شیوه قضایی گذشته, یعنی به سوگند اکتفا نمیکند.12در تفسیر قرآن, اسرار پنهانی و رموزی را که بر مردم پنهان مانده، آشکار ساخته و درهای حکمت و معرفت را بر مردم میگشاید و تأویل قرآن و مصادیق بارز و پنهان آیات آن را بر مردم آشکار میسازد.13
امام زمان(عج) احکامی که پیامبر و امامان پیشین به سبب نبودن شرایط, نتوانستهاند اجرا کنند, جاری میکند و اسلام را با همه شرایط و ویژگیها در جهان حاکم میسازد.تحوّلات مهمّ فرهنگی و اجتماعی و سیره امام(ع) در حکومت و قضاوت با ذهنیّتی که مردم از دین دارند و متحجّران القا کردهاند, جدید جلوه میکند و روش امام را با معتقدات خود بیگانه میبینند.
«اذا قام القائم استانف دعاء جدیداً کما دعاء رسول الله؛14 هنگامی که قائم قیام کند، دعای جدیدی همانند دعای پیامبر از سر میگیرد.»امام مصلح شرع است و نه دین ساز. جدید بودن روش حضرت در ارتباط با شناخت واژگونه مردم از دین در آن دوره است. به همین دلیل کارهای امام جدید جلوه میکند؛ گویی که دین جدید آورده است.
گروهی که با اسلام اصیل بیگانه بوده و تنها بر ظواهر گذشته جمود دارند، روش امام را با سیرت نیاکان خود ناشناخته دیده, زبان به اعتراض میگشایند و با سلاح مذهب به مقابله امام میشتابند. گروهی که از فهم بطون و معانی بلند قرآن عاجزند, به ظواهر قرآن علیه امام استشهاد میکنند و عدّهای با استدلال به سیرهای از پیامبر(ص) که در خیال دارند, به تحوّلات اجتماعی و اقتصادی امام انتقاد میکنند.
امامزمان(عج), در بیرون کردن این گروه از صحنه اجتماعی و افکار عمومی, بیش از جدّش، پیامبر(ص) به زحمت میافتد. پیامبر(ص) با کافرانی روبهرو بود که از اعلان دشمنی ابایی نداشتند و آشکارا با اسلام و پیامبر(ص) میجنگیدند؛ ولی این دسته از معارضان مهدی(عج), پینه بر پیشانی دارند و در میان مردم به زهد و ورع مشهورند و با سلاح دین, به جنگ امام(عج) میروند.
بیکمترین تردید به تیر تکفیرش میزنند و با ایجاد شایعه و جنگ روانی، افکار عمومی را علیه او بسیج میکنند.امام صادق(ع) میفرماید:«آزردگیهایی که مهدی ما از سوی نادانان روزگار خود متحمّل میشود, بیش از زحماتی است که به پیامبر(ص) از جاهلان زمان خود وارد شده.» پرسیدند چگونه؟ فرمود: «پیامبر(ص) در زمانی برانگیخته شد که مردم سنگ و درخت و چوب میپرستیدند.
قائم, آنگاه که قیام کند, مردم علیه او قرآن را تأویل میکنند. به خدا سوگند, همانند سرما و گرما عدالت وارد سراهای آنان خواهد شد.»15درباره قضیهای امام مهدی(عج) در جمع مردم سخن میگوید و حقایق را بر مردم آشکار میسازد. گروهی از مردم که تاب سخنان حضرت را نمیآورند، علیه امام(عج) خروج میکنند.
امام صادق(ع) میفرماید:«در وقت ظهور، قائم ما برایتان سخنانی میگوید که تاب شنیدن آن را ندارید. علیه او در رمیله شورش خواهید کرد. او با شما جنگیده و شما را نابود خواهد کرد.»16خطاب امام(ع) به شیعیان, «یحدّثکم» نشانگر آن است که این گروه از مخالفان امام و از شیعیان هستند و همگی به دست امام(عج) از میان میروند.
3. کافران و منافقان
در طول تاریخ اسلام افرادی از منافقان با سوءاستفاده از آزادیهای اسلامی به میان مسلمانان رخنه کرده و با تظاهر به شعائر اسلامی از امکانات جامعه مسلمانان استفاده کردهاند. مصالح اسلام ایجاب میکرد پیامبر(ص) و ائمه(ع) با آنان مدارا کنند و از درونشان پی جویی نکنند. در حکومت مهدی(عج) نیز اینگونه افراد درصدد نفوذ در حکومت و جامعه اسلامی برمیآیند.
منافقان گاه تردستانه تا سطح تصاحب مقامات عالی حکومت امام(ع) پیش میروند؛ ولی ذکاوت و قدرت ایشان، جایی برای دستاندازی منافقان باقی نمیگذارد و شدیداً پاکسازی میشوند.17 آنان آینده خود را در خطر میبینند و با پخش شایعه و همکاری با گروههای معارض دشمنی خود را آشکار میکنند. در مناطق مرزی با دشمنان خارجی همدست میشوند و در مرکز خلافت، یعنی «کوفه», آشکارا با امام(عج) میجنگند.
حضرت پس از در هم شکستن مقاومت مخالفان, پیروزمندانه وارد کوفه میشود و منافقان را در ردیف سایر فرقههای منحرف نافرمان از میان برمیدارد.18کفّار نیز, که ادّعای سرکردگی مردم جهان را داشته و نهضت آزادیبخش امام مهدی(عج) را مانع منافع ناروای خود میبینند, در برابر حضرت صفآرایی میکنند. آنان برای جلوگیری از مسلمان شدن مستضعفان و حاکمیّت محرومان نیرو تهیّه کرده و با سپاهیان امام(عج) درگیر میشوند.
امام صادق(ع) میفرماید:اذا خرج القائم لم یبق مشرک بالله العظیم و لا کافر, الّا کره خروجه؛19هنگامی که قائم ما خروج کند، مشرکان و کفّار از قیامش ناخشنودند.»دنیای کفر با دستاویز قرار دادن کیش نصرانیّت با امام درگیر میشوند و به دشمنان امام کمک میرسانند و به هنگام شکست, بدیشان پناه میدهند.20از برخی از روایات استفاده میشود که سفیانی مهمترین مخالف امام(عج) نیز صلیب درگردن دارد.21امام طیّ گفتوگوهای اعتقادی و سیاسی, معارضان غیرمسلمان را همراه خود میکند و مشرکان کینهورز جنگ افروز را شکست میدهد.
پینوشتها:
1. ری شهری, میزان الحکمـ[، ج 1، ص 292.
2. تفسیر قمی, علیّ بن ابراهیم قمی, ج1، ص 144. ذیل آیه 71 سوره نساء.
3. امام و روحانیّت (مجموعه دیدگاهها و سخنان امام درباره روحانیت)، ص 206.
4. شیخ حرّ عاملی, وسائل الشّیعه, ج 11، ص 483.
5. تفسیر نورالثقلین, ج 1، ص 165.
6. مجموعه آثار شهید صدر, مقاله همراه با تحوّل اجتهاد، ص 8.
7. شیخ مفید، ارشاد, ص 383.
8. منتخب الاثر، ص 305.
9. بحارالانوار, ج 52، ص 338.
10. شیخ صدوق, من لایحضرها لفقیه, ج 1، ص 161.
11.الغیبه طوسی، صص 473 ـ 475.
12. کافی, ج 1، ص 397.
13. بحارالانوار, ج 52، صص 364 ـ 336.
14. الغیبه نعمانی، ص 322.
15. همان، ص 297.
16. بحارالانوار, ج 52، ص 375.
17. همان، ص 338.
18. همان.
19. بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 121.
20. بحارالانوار, ج 52، ص 344.
21. الغیبه طوسی، ص 463.
سیّد عبّاس رضوی
منبع: گروه دین و اندیشه تبیان
ادامه مطلب
حجتالاسلام و المسلمين ميرابوالفتح دعوتی، استاد حوزه و دانشگاه و مشاور قرآنی خبرگزاری ايکنا، در گفتوگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايکنا)، درباره وجوه تشابه سرگذشت حضرت مهدی(ع) و حضرت مسيح(ع) پرداخت و اظهار کرد: از آنجا که حوادث عالم و مسير امتها شباهت فراوانی به يکديگر دارند و نيز در حديث متواتر نبوی آمده است که هر چه در بنیاسرائيل واقع شده، در اين امت نيز واقع خواهد شد، بايد يادآور شد که در امت يهود، در طول تاريخ پيوسته يهوديان (حکام و سلاطين يهود)، پيامبران الهی(ع) را که همان آمران به معروف و ناهيان از منکر بودند و قيام آنان بر خلاف مصالح و آرزوهای سلاطين و ملوک بود، تکذيب کرده و به قــتل رساندند.
یهودیان و تکذیب و انکار مسیح موعود
وی افزود: حکام و سلاطين يهود از تحقق احکام تورات جلوگيری کرده و به تحريف شريعت پرداختند، تا هنگامی که نوبت به حضرت عيسی(ع) يعنی همان مسيح مبارک خدا رسيد که يهوديان در انتظار ظهور او برقراری حاکميت الهی و مملکت ربّ در ارض موعود بودند. يهوديان که سالها در انتظار مسيح يا ماشيح بودند و خبر آن حضرت را در کلمات پيامبران و در زبور داود و امثال سليمان نبی خوانده بودند، در برابر حضرت عيسی(ع) به تکذيب و انکار و دشمنی با آن حضرت برخاستند و درصدد کشتن آن حضرت برآمدند.
مشاور قرآنی خبرگزاری ايکنا ادامه داد: خداوند مکر يهوديان را به خودشان برگرداند و حضرت عيسی(ع) را سالم و محفوظ نگهداشت و آن حضرت به آسمان عروج کرد و از ديدهها پنهان شد و در آخرين کلماتش وعده داد که بار ديگر باز خواهد گشت و وعده خداوند محقق خواهد شد و مملکت رب و حاکميت شريعت برقرار خواهد شد.
حکام و سلاطین اسلامی و تکذیب ائمه هدی(ع)
اين محقق و پژوهشگر يادآور شد: سرگذشت حضرت عيسی(ع) کاملاً و مرحله به مرحله دراين امت در مورد امامت و ولايت تکرار شد و حکام و سلاطين امت اسلام، به مانند حکام و ملوک يهود، پيشوايان وائمه اين امت را که از اهل بيت پيامبر(ص) بودند به قتل رساندند و فساق و فجار اين امت مانند معاويه و يزيدها بر جايگاه پيامبر(ص) قرار گرفته و بر ايشان تکيه زدند.
وی بيان کرد: اين تکذيب و توطئه و قتل ائمه اهل البيت (که دنباله حاکميت پيامبر(ص) بودند)، در طول تاريخ ادامه يافت تا آنگاه که نوبت به امام دوازدهم و مهدی(عج) اين امت رسيد که مأموريت آن جناب بر طبق احاديث نبوی تأسيس حکومت عدل الهی و قلع و قمع ظلم و ظالمان و گسترش حاکميت شريعت پيامبر اکرم(ص) بود. حکام و سلاطين عباسی، با وجود اخبار و احاديث فراوان در مورد امام دوازدهم از ائمه اهل البيت(ع) با روشهای مختلف و متعدد اراده کردند تا نسل ائمه معصومين را منقطع کرده و ريشه امامت را براندازند و به اين جهت ائمه(ع) را در زندانها نگهداری کردند و پس از شهادت حضرت امام رضا(ع)، ائمه ديگر را به سختی تحت نظارت قرار دادند و در پادگان نظامی شهر سامراء آنان را تحت مراقبت قرار داده و در سنين جوانی، آنان را يکی پس از ديگری به شهادت رساندند.
اينک ما مشاهده میکنيم که يهوديان بعد از دوهزار ســال آوارگی و اخراج از ارض قدس در عهد تيتوس، امروز توسط عوامل استکبار برای ضربه زدن به امت اسلام وارد اين سرزمين شدهاند؛ همچنين مشاهده میکنيم که نصرت شيطانی آمريکا و انگليس کاملاً نتيجه عکس داده و امروز شعلههای عذاب برای در هم کوبيدن يهوديان در سراسر عالم در حال گسترش است
حجتالاسلام دعوتی افزود: خلفای عباسی همچنين امام يازدهم را که آخرين يادگار پيامبر اکرم(ص) و آخرين رشــته از سلسله ائمه اطهار(ع) میبود، در پادگان نظامی محبوس کردند تا از تولد امام دوازدهم و حضرت مهدی(عج) جلوگيری کرده و از حاکميت آن حضرت، که پيامبر خدا از آن خبر داده بود، ممانعت به عمل آورند. اما کيد و مکر آنان درهم شکسته شد و آن خداوندی که حضرت موسی(ع) را در خانه فرعون پرورش داد و در کنار تخت فرعون از او نگهداری کرد، امام زمان(عج) را نيز در ظل عنايات خود محفوظ داشت.
وی درباره چگونگی عنايت خداوند در ميلاد آخرين اختر تابناک امامت و ولايت بيان کرد: «المعتز بالله» خليفه عباسی زمان، در حالیکه امام حسن عسکری(ع) را به زندان منتقل کرده و در انديشه قتل آن حضرت بود، ناگهان گرفتار غضب الهی شد و لشکريان ترک، در حالیکه فرمانده لشکر او يعنی ابنوصيف را به قتل رساندند، معتز خليفه را نيز دستگير و پس از شکنجه فراوان برای به دست آوردن گنجهای دربار، او را در 27 رجب سال 255 به قتل رساندند. در نيمه شعبان همين سال و در همان اوان که خليفه ستمگر به هلاکت رسيده بود، موعود امت و موعود نبیاکرم(ص)، بر خلاف خواسته خلفای بنیعباس ديده به جهان گشود و زندگانی خود را آغاز کرد.
مشاور قرآنی خبرگزاری ايکنا اضافه کرد: در اين زمان لشکريان ترک که بر سامراء مسلط شده بودند، با «مهتدی بالله» بيعت کردند و اين خليفه نيز در کمتر از يک سال به سرنوشت معتز گرفتار شد و سرانجام لشکريان ترک با «معتمد عباسی» بيعت کردند؛ در زمان معتمد نيز درگيری دربار خلافت با گروههايی چون خوارج، قرامطه و لشکريان روم به اوج خود رسيده بود و دربار شديداً سرگرم مسائل داخلی بود.
وی با اشاره به اينکه سرانجام امام حسن عسکری(ع) در سن 29 سالگی توسط عوامل خليفه مسموم شده و به شهادت رسيد، ادامه داد: در اين هنگام فرستادگان خليفه که از احاديث مربوط به امام دوازدهم از نسل علی(ع) و از اهل بيت پيامبر(ص) آگاه بودند، برای دستگيری امام منتظر به خانه امام حسن عسکری(ع) هجوم بردند و از هر وسيلهای برای دستگيری و قتل امام بهره گرفته و همچون لشکريان روم و يهود که به دنبال مسيح بودند، به تعقيب امام مهدی منتظر(عج) شتافتند.
اين محقق قرآنپژوه تصريح کرد: اما اين بار هم خداوند تبارک و تعالی، مهدی امت را از مکر و از کيد خلفا محفوظ داشت و حضرت مهدی صاحبالزمان(عج) همچون عيسی مسيح(ع) از شر دشمنان نجات يافت و خداوند آن جناب را از ديدگان پنهان کرد تا چنانکه نبی مکرم اسلام(ص) اعلام فرموده، در آخرالزمان مهدی(عج) و مسيح(ع) هر دو ظاهر شوند و سلطه سفيانی و دجال را در از ميان بردارند.
وی خاطرنشان کرد: در واقع ذکر سرگذشت حضرت عيسی(ع) در قرآن کريم، يادآور سرگذشت و مأموريت حضرت مهدی(عج) در اين امت است؛ امام زمان(عج) ذخيرهای برای هدايت امت اسلام و حضرت مسيح(ع) آيتی برای هدايت و بازگشت امت مسيح(ع) است؛ در حالیکه برای يهود بازگشت و توبهای در کار نخواهد بود، زيرا مورد لعنت حضرت داوود(ع) و حضرت عيسی(ع) قرار گرفتند.
قوم یهود؛ پرچمدار فساد و طغيان آخرالزمان
حجتالاسلام دعوتی تصريح کرد: نکته مهم در اينجاست که از ديدگاه قرآن در آخرالزمان فساد و استکبار به اعلی درجات خويش خواهد رسيد و پرچمدار اين فساد و استکبار و عصيان و طغيان، قوم يهود خواهند بود و خداوند تبارک و تعالی آنان را برای دريافت هلاکت نهايی، در همين ارض موعود که محل شيطنت آنان بوده، گرد خواهد آورد تا هلاکت نهايی آنان در همين سرزمين واقع شود.
وی در بخش ديگری از سخنان خود با بيان اينکه لازم است امت اسلام و منتظران مهدی(عج) و امت مسيح و منتظران حضرت عيسی(ع) توجه داشته باشند که بزرگترين فساد و عصيان و کفر و طغيان در آخرالزمان توسط يهود انجام خواهد گرفت، افزود: اولين و بزرگترين رسالت و مأموريت مسلمانان جهان، براندازی و هلاکت قاتلان مسيح و منکران عيسی(ع) و محمد(ص) از اين سرزمين خواهد بود؛ به عبارت ديگر يهوديان برای دريافت لعنت و هلاکت و ذلت وآوارگی و نيز برای برافروخته شدن ديگرباره نفرت و غضب جهانيان، به ارض موعود کوچ داده شدهاند.
وعده قرآن بر نابودی یهود در ارض موعود
اين محقق و قرآنپژوه با اشاره به برخی از شواهد قرآنی ناظر به اين مطلب تصريح کرد: قرآن کريم در اين باره میفرمايد: «وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِيلَ اسْکُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِيفًا؛ و پس از او به فرزندان اسرائيل گفتيم در اين سرزمين ساکن شويد پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همه با هم محشور مىکنيم»(إسراء/104) و نيز در آيه هشتم از سوره اسراء درباره پايان ماجرای يهود میفرمايد: «عَسَى رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِينَ حَصِيرًا؛ اميد است که پروردگارتان شما را رحمت کند و[لى] اگر [به گناه] بازگرديد [ما نيز به کيفر شما] بازمیگرديم و دوزخ را براى کافران زندان قرار داديم».
از ديدگاه قرآن در آخرالزمان فساد و استکبار به اعلی درجات خويش خواهد رسيد و پرچمدار اين فساد و استکبار و عصيان و طغيان، قوم يهود خواهند بود و خداوند تبارک و تعالی آنان را برای دريافت هلاکت نهايی، در همين ارض موعود که محل شيطنت آنان بوده، گرد خواهد آورد تا هلاکت نهايی آنان در همين سرزمين واقع شود
مشاور قرآنی خبرگزاری ايکنا با اشاره به روايتی از امام حسن عسکری(ع) افزود: در تفسير برهان از امام حسن عسکری(ع) روايت شده است که فرمودند: «إن عُدتُم بالسفيانی عُدنا بالقائم(ع)؛ اگر شمايان با استکبار جهانی و سفيانيان زمان بازآئيد و حکومت ظلم و فساد تشکيل دهيد، ما با قيام قائم(ع) و با قيام صالحان به سوی شما و به عذاب نهايی شما خواهيم آمد».
وی تشريح کرد: اينک ما مشاهده میکنيم که يهوديان بعد از دوهزار ســال آوارگی و اخراج از ارض قدس در عهد تيتوس، امروز توسط عوامل استکبار برای ضربه زدن به امت اسلام وارد اين سرزمين شدهاند؛ همچنين مشاهده میکنيم که نصرت شيطانی آمريکا و انگليس کاملاً نتيجه عکس داده و امروز شعلههای عذاب برای در هم کوبيدن يهوديان در سراسر عالم در حال گسترش است.
حجتالاسلام دعوتی خاطرنشان کرد: تائيدات کاخ استکبار آنگونه که شاه ايران، صــدام تکريتی، حسنی مبارک و قذافی مغرور را هلاک کرد و هيچکس نتوانست کمکی به آنان بکند، اين کمک و تأئيدو حمايت شيطانی آمريکا نيز مقدمات غربت و عزلت و ذلت و نکبت ملت يهود را برای هميشه به ارمغان آورده است تا همه اهل عالم بدانند که آمريکا هيچ غلطی نمیتواند بکند.
وی ادامه داد: البته کاخ سفيد و اعوان و انصارش و سران عرب و حکام يهود همه با هم گرفتار غضب الهی هستند و نابودی آنان، به صورت زنجيروار به يکديگر پيوند خورده است تا همچون صنادیــد قريش و سلاطين مداين و بيزانس، يکی پس از ديگری در برابر ندای اين انقلاب جهانی به زانو درآيند؛ و خداوند راست گفت که فرمود: «عَسَى أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ؛ شايد برخى از آنچه را به شتاب مىخواهيد در پى شما باشد.» (نمل/72) ای بسا که خداوند رديف کرده باشد برای شما هلاکتش را يکی بعد از ديگری، چنانکه در صدر اسلام واقع شده و چنانکه امروز در حال وقوع است.
اين محقق و قرآنپژوه با بيان اينکه برای هلاکت يهود، هيچ عاملی مهمتر از همين تائيدات آمريکا نيست، تصريح کرد: همين تائيد آمريکا هلاکتآور است، چون که شيطان است او و شيطان کارهايش در پايان کار وارونه میشود. شايسته است در مورد اين بزرگترين نشانه ظهور، يعنی تأسيس دولت فاسد يهود در ارض موعود بيش از پيش تحقيق شده و مقالاتی نوشته شود.
وی ادامه داد: همچنين لازم است تا تبعات اقدامات نکبتبار و جاهلانه کاخهای سفيد، اليزه، بيرمنگام و کرملين برای ملتها بيان شود تا مردم بدانند که بر خلاف اراده مستکبران، همچنانکه از اندرون مظالم پهلوی، نظام جمهوری اسلامی طلوع کرد و امريکا و يارانش هيچ غلطی نکردند، همچنين از ژرفای ظلمات اسرائیــل بيداری امت اســلام و حاکميت ناب اســلامی در حــال طـلوع است، بیآنکه ازکاخ نشينان واشنگتن و لندن و از سران مزدور عرب کمترين کاری برآيد؛ «أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِی الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛ آيا نديدهاند که ما [همواره] مىآييم و از اطراف اين زمين مىکاهيم و خداست که حکم مىکند براى حکم او باز دارندهاى نيست و او به سرعت حسابرسى مىکند.» (رعد/41)
ادامه مطلب