تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:05 PM | نویسنده : قاسمعلی

اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد:
مستقیم و غیرمستقیم. پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیما یک سلسله مقررات اقتصادی درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد. اسلام کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد. پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است.
اسلام مردم را توصیه می کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمروی این مفاهیم ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود، حدود عدالت و امامت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی شود.

نظر اسلام راجع به ثروت
در اسلام مال و ثروت هیچوقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله اش، نه مصرف کردنش، بلکه همه اینها تأکید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افکندنی نیست بلکه دور افکندنش (اسراف، تبذیر، تضییع مال) حرام قطعی است.
اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این که انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه کرده است، به عبارت دیگر پول پرستی را و اینکه انسان برده پول باشد، به عبارت دیگر اینکه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد که: «الذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل مى خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمى دارند! و کسانى که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده! (توبه /34) که نام این حالت حرص و آز است، و یا پول را فقط برای پرکردن شکم و برای عیاشی وبیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهوترانی است، اینها را محکوم کرده است.
در این حالت پول خواستن توام است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی.

نقطه مقابل، این است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف کلی است که انسان پول را برای آن هدف می خواهد. اسلام که پول پرستی را محکوم کرده است پول و ثروت را محکوم نکرده است، زیرا تولید ثروت: کشاورزی، دامداری، صنعت و غیره توصیه شده است، مبادله ثروت یعنی تجارت و داد و ستد توصیه شده است. مصرف رساندن از نظر شخصی در حدود احتیاجات فردی خالی از هر نوع تجمل و اسراف که مفسد انسان است توصیه شده است.
در اسلام تبذیر و اسراف و تضییع آن ممنوع است. در اسلام مقررات سخت قضائی و جزائی در مورد حیف و میل ها و سرقتها و خیانتها وضع شده است. و دفاع از مال در حکم جهاد و کشته در این راه شهید تلقی شده است: «المقتول دون اهله و ماله»... و برای مال انسان حقوقی قائل شده است. خود ثروت در کمال صراحت در قرآن کریم به عنوان " خیر " نامیده شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین»؛ بر شما نوشته شده: «هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبى (مالى ) از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزدیکان، بطور شایسته وصیت کند! این حقّى است بر پرهیزکاران!» (بقره/ 180).

اقتصاد سالم در نظر اسلام
یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی عیب و غیرقائم به غیر جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی نباشد و اگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است.
اسلام می خواهد که غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، اگرچه اسم بردگی در کار نباشد.
هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. علی علیه السلام می فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی من شئت تکن امیره»؛ محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد (غرر الحکم، ج 2، ص 584). اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می گیرد، و این جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی طرفدار فقر است و دیگری که همه چیز را فراموش می کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است هرچند عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد این دو روش افراطی و تفریطی را اسلام نفی می کند.

اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان تحریم می کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم می کند، فروش کتب ضلال (کتابهای گمراه کننده) را تحریم می کند، بیع سلاح للاعداء (فروختن اسلحه به دشمنان دین و مسلمانان) را تحریم می کند، اسلام تدلیس ماشطه (آراستن زن به گونه ای که عیبش آشکار نشود و ازدواج همراه با فریفتن مرد باشد) و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، بخش (قیمت کاذب روی اجناس گذاشتن و یا با تبلیغات مشتری ها را فراری دادن)، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و... را تحریم می کند.
از همه اینها آشکار می شود که تز اسلام این است: منبع درآمد، تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد، مصالح عمومی باید باشد "، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که منفعت محلله مقصوده داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می داند، به همین دلیل که هدف، عالی تر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی داند، مصلحت را راه می داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند چه می برند و چه تحویل می دهند.

اسلام هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است. اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات اجتماعی می داند، به همین دلیل به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی زند.
اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه.
درآمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس مورد معامله دارای " منفعت محلله مقصوده " باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.

اسلام و علم اقتصاد
در اسلام اقتصاد نظری وجود ندارد، زیرا اقتصاد به این معنی صرفا یک علم نظری است، اما اقتصاد به معنی اینکه بهتر است قوانین اجتماعی بشر در زمینه حقوق اقتصادی و وظایف چگونه باشد، از این نظر اقتصاد، اقتصاد عملی است، اسلام از این نظر قوانین و مقرراتی دارد. اصول متعارفه و موضوعه این علم عبارت است از:
الف. اقتصاد باید به نحوی باشد که موجب ازدیاد ثروت عمومی بشود، راکد و ثابت نباشد، متکامل باشد، حداکثر استفاده از عامل طبیعت و عامل انسانی بشود.
ب. عدالت و مساوات رعایت گردد، به معنی اینکه تبعیضها و اولویتهای بیجا در کار نباشد.
ج. فردی فرد دیگر را استثمار نکند.
د. عدالت به معنی این که حقوق طبیعی افراد باید رعایت شود، هم به این معنی که حق طبیعی یک فرد به او داده شود نه به فرد دیگر یا همه افراد دیگر و دولت، و هم به معنی این که آزادی یک فرد محترم شمرده شود می توانیم آزادی را اصل مستقلی بشماریم.
و. احترام آزادی افراد در انتخاب کار
ز. آزادی افراد که خود یک اصل است و همچنین ازدیاد ثروت عمومی که خود اصل دیگری است باید محدود شود به سایر مصالح بشر، یعنی باید منحصر به اخلاق عموم و معنویات بشر باشد.

یکی از اصولی که در اقتصاد باید در نظر گرفت اصل تزیید ثروت ملی و تکثیر تولید است، یعنی اقتصاد سالم آن است که جریان ثروت و منابع اولیه به نحوی باشد که بر ثروت که یگانه وسیله مادی و پایه ای از پایه های زندگی است بیفزاید و قدرت ملی را در تحصیل وسائل مادی و معنوی زندگی مضاعف کند و این مشروط به دو شرط است، یکی این که منابع ثروت آزاد باشد و دچار حبس و توقف نشود، دیگر اینکه فعالیت، آزاد و محترم باشد، یعنی ثمره فعالیت به فعال برگردد.
اسلام مسأله تقاضا را به هر نحو باشد سرچشمه درآمد مشروع نمی داند، خود تقاضاها را مشروع نمی داند و کنترل می کند و به علاوه، پاسخ گفتن به این تقاضاها را غیرمشروع می داند، ولی مادیون اقتصادی حتی تقاضای نامشروع مثل اعتیاد به مواد مخدر ایجاد می کنند تا راه درآمد خود را باز کنند. اینجاست که زیان انفکاک اقتصاد از اخلاق و معنویت روشن می شود.
به طور خلاصه باید گفت: در اسلام زندگی یک واحد مرکب و یا منظم است. اگر دین تنها رفتن به کلیسا یا مسجد می بود... ولی این مطلب درباره هر دینی صادق باشد درباره اسلام صادق نیست. اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد، یکی مستقیم و یکی غیرمستقیم. دراسلام شی ء دورانداختنی تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش، توصیه نمی شود، اما مال و ثروت، تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش توصیه می شود، تضییع و اسرافش ممنوع است، حقوق قضائی و جزائی دارد، دفاع از آن جهاد و شهادت است، برای مال حقی بر انسان است، در قرآن " خیر " نامیده شده است.

اسلام اصل مالکیت را می پذیرد ولی مالکیت طبیعت حکمی دارد، و مالکیت ماشین، امروز حکمی دیگر دارد. در اسلام مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم به فرد. آیا آنچه امروز در جهان به نام رژیم سرمایه داری موجود است ظالمانه است. اسلام با این نظر موافق است که امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و بافهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد. اسلام اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را به عنوان یک اصل حقوقی نمی پذیرد و این نوعی استثمار است، به علاوه، نیروی فعالیت را از کار می گیرد. اسلام به طور کلی اداره اجتماع را از روی شعور و اراده می پذیرد.
اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " اگر به صورت قانون در آید اولا استثمار است، ثانیا نیروی فعالیت را تضعیف می کند زیرا آزادی و رقابت را از میان می برد. اسلام با استثمار موافق نیست: «لاتکون جناه ایدیهم لغیر افواههم؛ دست چین مسلمانان (حاصل زحمات آنان) تنها برای خود آنان است.» از نظر اسلام لازم است تولید و توزیع ثروت تحت کنترل اجتماع درآید و چنین حقی حکومت یا اجتماع دارد.
خواسته و میل مردم و اشتهای مردم باید منبع درآمد باشد، یا منبع درآمد باید احتیاجات واقعی مردم باشد نه هر چه تقاضایش وجود پیدا کند و احیانا تقاضا به وجود آید. اسلام که با اخلاق و مصالح اجتماعی توأم است دوم را اجازه نمی دهد، به همین جهت اکل به باطل را اجازه نمی دهد. در اسلام مکاسب محرمه وجود دارد مانند، بت و صلیب، شراب، اعیان نجسه، آلات قمار، بیع سلاح للاعداء، کتب ضلال، تدلیس ماشطه، نجش، مجسمه سازی، هجو مؤمن، غش، لغو و لهو، اعانت ظلمه، کهانت، اکتساب به واجبات...

نظری به نظام اقتصادی در اسلام، ص 216-210 و 21-15 و 243-203

 

منبع : طهور



نظرات 0

ماشین از آن نظر که مظهر ترقی اجتماع است و محصول ماشین را نمی توان محصول غیرمستقیم سرمایه دار دانست بلکه محصول غیرمستقیم شعور و نبوغ مخترع است و آثار شعور و نبوغ نمی تواند مالک شخصی داشته باشد پس ماشینهای تولید نمی تواند به اشخاص تعلق داشته باشد، اینها مسئله دیگری است، اینها نفی مالکیت فردی نیست، الغاء مالکیت خصوصی نیست، بلکه مالکیت اشتراکی در موارد خاصی است که موجبات آن اقتضا می کند در آن موارد، مالکیت، اشتراکی و اجتماعی باشد نه فردی، همان طوری که در اسلام انفال از ثروتهای عمومی شمرده می شود. اسلام نه با قبول مالکیت عمومی در مثل انفال، مالکیت فردی را به طور مطلق طرد کرده و نه با قبول مالکیت فردی، مالکیت عمومی را نفی کرده است، در آنجا که پای کار افراد و اشخاص است مالکیت فردی را معتبر می شمارد و در آنجا که پای کار افراد و اشخاص نیست مالکیت را جمعی می داند.
علیهذا اسلام با اینکه طرفدار مالکیت جمعی بعضی سرمایه هاست از آنجا که مالکیت اشتراکی در محصول کار افراد را نمی پذیرد مگر به رضایت و قرارداد آنها پس یک مسلک اشتراکی نیست نظیر سایر اشتراکیتها، و از آن جهت که سرمایه های طبیعی و صناعی را متعلق به شخص نمی داند به نوعی اشتراکیت قائل است. این است مقام اسلام در میان سرمایه داری و سوسیالیسم.

وجه مشترک اسلام و سوسیالیسم درباره سرمایه های عمومی
هر چند"اسلام " مالکیت فردی و شخصی را در سرمایه های طبیعی و صناعی نمی پذیرد و مالکیت را در این امور عمومی می داند، ولی اسلام مالکیت اشتراکی کار را نیز نمی پذیرد. یعنی طرفدار این اصل نیست "که کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج ". نمی گوید همه ملزم اند که کار کنند و محصول کارشان الزاما به اجتماع تعلق دارد. آری، افراد می توانند بالاشتراک کار کنند و کار اشتراکی را انتخاب کنند، همان طوری که زارعین در قدیم بالاشتراک کار می کردند و روی حساب معین که مثلا دهقان چقدر ببرد و سالار چقدر و گاو چقدر، آخر کار، زراعت را میان خودشان تقسیم می کردند، یا چند نفر بالاشتراک دیمه کاری یا گوسفندداری می کردند. اما مردم ملزم نیستند که هر کسی به قدر استعداد کار کند و به قدر احتیاج محصول بردارد.

پس آن مقدار از سوسیالیسم از نظر منطق و از نظر اسلام قابل توجیه است که قسمتی از سرمایه ها، یعنی سرمایه های عمومی بالاشتراک باشد، و اما کار بالاشتراک را که الزامی و اجباری باشد، هیچ گونه نمی توان از اسلام استنباط کرد، مگر این که در موارد خاصی، یعنی در زمینهای عمومی یا کارخانه های عمومی، طوری باشد که کار فردی میسر نباشد، و تازه اگر هم این طور باشد، نه چنین است که مالکیت فردی در کار نیست، بلکه محصول، بالسویه یا بالتفاوت طبق قرارداد میانشان تقسیم می شود و هر فردی مالک فردی سهم خود خواهد بود. پس اگر مشخص اصلی سوسیالیسم را اشتراک سرمایه بدانیم، اسلام یک مسلک اشتراکی است، و اگر مشخص اصلی آن را اشتراک در کار بدانیم، اسلام یک مسلک اشتراکی نیست. ما در ورقه های " اسلام، سرمایه داری، سوسیالیسم " مضار و مفاسد مالکیت سرمایه و منابع تولید را از یک طرف، و مضار و مفاسد سلب مالکیت فردی را از محصول کار شخصی، ذکر کرده ایم و منطق اعتدالی اسلام را مشخص کرده ایم .



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

نظر اسلام در مورد اقتصاد مبتنی است بر یک اصل فلسفی و آن اینکه زمین‏ و منابع اولیه برای بشر یعنی برای اینکه زمینه فعالیت و بهره‏برداری بشر قرار بگیرد آفریده شده است:
«و لقد مکناکم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلا ما تشکرون»؛ و همانا شما را در زمین مأوی دادیم و در آن برای شما روزیها قرار دادیم و چه کم شکرگزاری می‏کنید. (اعراف/ 10)
«هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها»؛ و او شما را از زمین پدید آورد و در آن به شما بهره آبادانی داد. (هود/ 61)
«و الارض وضعها للانام»؛ و زمین را برای تمام جهانیان قرار داد. (الرحمن/ 10)
خدا بشر را آفریده است و به او نیروهای عضلانی و مغزی و استعدادهای فراوان داده که از مادر زمین بهره‏ور شود، مانند کودکی که از طرفی در پستان مادر شیر قرار داده شده و از طرف دیگر به طفل قوه و غریزه چسبیدن به پستان مادر و مکیدن داده شده است.
در هیچکدام از این دو عامل یعنی عامل مورد استفاده و عامل استفاده‏ کننده نباید موجبات حبس و تعطیل و رکود فراهم شود. به هر عنوان که در یکی از این دو رکود واقع شود از نظر اسلام مردود است، چه آنکه رکود سرمایه و منابع اولیه باشد و یا رکود فعالیت. رکود منابع و سرمایه، مثل آنچه در مورد زمین تحجیر شده و در احیاء موات رسیده است که بیش از سه سال حق حبس ندارد، و آنچه در احتکار رسیده، و آنچه در گنج کردن طلا و نقره رسیده است که سال به سال یک دهم به عنوان زکات گرفته می‏شود تا از حد نصاب بیفتد، و رکود فعالیت خواه به صورت بیکاری و کل بر مردم‏ شدن باشد و یا به صورت دیگر، و به همین لحاظ اسلام مالکیت اشتراکی را محکوم می‏داند، چون امید و آرزو را و اینکه بشر کار را برای نتیجه عائد خود بکند در انسان می‏میراند.

تشابه مالکیت زمین و مسئولیت در قبال آن با عقد ازدواج
کسی نباید گمان کند که اگر مالک خصوصی مالی شد اختیار مطلق دارد، می‏تواند آن را حبس کند، زیرا مطابق آنچه گفتیم خداوند انسان را فاعل و منابع اولیه را قابل آفریده است، و (از) این قوه فاعلی خواسته که از آن ماده‏ قابله استنتاج کند. یک زمین مستعد مانند یک زن و یک رحم مستعد است، باید ازدواج کند. همان طوری که مردی حق ندارد پس از ازدواج، زن را حبس کرده و از همخوابگی و مباشرت او امتناع کند و او را مهمل و معطل‏ بگذارد، نیز حق ندارد زمین و یا منبع ثروت دیگری را معطل بگذارد. خود زکات بر طلا و نقره عنوان جریمه دارد. مالکیت به منزله عقد ازدواج است‏. عمل در مال و بارور کردن آن به منزله مباشرت با زن است. هدف، تناسب و تکثیر و انتاج است.
لهذا علی علیه السلام فرمود: «انکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم»؛ شما حتی نسبت به املاک و چارپایان نیز مسئولیت دارید. «نهج البلاغه، خطبه 167».
قاعده " «الناس مسلطون علی اموالهم؛ مردم بر اموالشان تسلط دارند.» " قرینه " «الرجال قوامون علی‏ النساء؛ مردان سرپرست زنانند.» (نساء/34) " و یا " «الطلاق بید من اخذ بالساق؛ طلاق در اختیار کسی است که همسر شرعی زن است.» " (مردم برای ایشان تسلط دارند مردان و زنان) است. همان طوری که‏ حکومت مرد بر زن به معنی اختیار مطلق نیست و متقابلا زن نیز حقوقی دارد، مال و ثروت نیز به حکم قانون علت غائی، حقوقی دارد و انسان نسبت به‏ آن وظائفی دارد. البته منکر نیستیم که حقوق زن بر مرد با حقوق مال بر انسان فرق دارد، زیرا زن عینا مثل مال نیست، ولی ما نمی‏گوئیم زن مثل‏ مال است بلکه می‏گوئیم مال مثل زن است، و بین آنها فرق بسیار است، بر زن باید انفاق کرد، همینطور بر مال، مرد بر زن تسلط ندارد که او را از بین ببرد، همین طور انسان حق اسراف و تبذیر و تضییع مال را ندارد.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

اکنون ببینیم که از مشخصات دو رژیم اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی کدامیک با اسلام منطبق است و کدامیک نیست.
- مالکیت فردی نسبت به چیزی که خود مالک تولید کرده است این‏ اندازه، هم مورد موافقت سرمایه‏داران است و هم مورد موافقت سوسیالیستها و با موازین اسلامی نیز منطبق است، چیزی که هست سوسیالیستها می‏گویند با توسعه وسائل تولید سرمایه‏داری، ادامه کار مؤسسات تولیدی خصوصی عملا غیرممکن است.

- ارث. در ارث سرمایه‏داری اختیار مطلق با مورث است. در اسلام‏ فقط نسبت به ثلث، مالک اختیار مطلق دارد، و باقی طبق مافرض باید تقسیم شود، اما سوسیالیستها ارث به اولاد را فقط می‏پذیرند لیس الا.

- طبیعی بودن- نه ظالمانه بودن- اختلاف افراد در ثروت و مالکیت. از نظر سرمایه‏داری می‏تواند این اختلاف خیلی فاحش باشد، از نظر اسلام اختلاف‏ فاحش که منتهی به فقر طبقه دیگر نه به واسطه بیماری، بلکه به واسطه‏ بیکاری یا قلت مزد بشود ممکن نیست جز از طریق ظلم و استثمار.

- مالکیت ثروت به وسیله استخدام نیروی طبقه کارگر در یک مؤسسه‏ تولیدی. سوسیالیستها مدعی هستند که سودی که سرمایه‏دار از این راه می‏برد همان ارزش اضافی نیروی طبقه کارگر است، علیهذا مطلقا نه تنها در رژیم‏ مخصوص سرمایه‏داری قرن 19 و 20 منتهی به استثمار می‏شود. به طور مسلم‏ اسلام اصل استخدام، مزد دادن در کارهای غیر تولیدی وسیله سرمایه‏داری، نظیر مزد خیاط و عمله بنائی و مستخدم خانه و بالاخره عمل استیجار رقبات‏ را در اینگونه کارها تجویز می‏کند و لازمه معتبر شناختن مالکیت فردی ولو در غیر وسائل تولید، ضرورت این عمل است. و اما استخدام کارگر برای تولید و فروش محصول کار او؟ معلوم نیست که در صدر اسلام تا زمانهای نزدیک به زمان ما اینچنین عملی بوده است یا نبوده است.
مثلا استخدام شبان برای گوسفند بوده است ولی استخدام بافنده برای کارگاه بوده است یا نبوده است؟ مثلا استخدام عمله برای ساختن خانه برای سکونت بوده است ولی آیا استخدام عمله برای ساختن خانه هایی برای فروش بوده است یا نبوده است؟ و به هر حال اگر به دلیل قاطع ثابت شود که سودی که از این راه عاید مالک می شود ارزش اضافی نیروی کارگر است وظلم و استثمار است آیا با اصول اسلام قابل انطباق هست یا نیست؟ بعلاوه قطع نظر از ارزش اضافی مستلزم تسلط اقتصادی و حتی سیاسی افرادی بر اجتماع است و آیا اسلام این گونه تسلطها را می پذیرد یا نه؟
و اما مالکیت ثروت به وسیله ابزار تولید بدون استخدام طبقه کارگر مسلما جایز است.

- ربا. نظر اسلام در اینجا مشخص است. (برای توضیح بیشتر درباره ربا، علاقه مندان می توانند به کتاب مسئله ربا و بانک مراجعه نمایند.)

- تشکیل تراست. از نظر اسلام هیچ مجوزی نیست که شخص خاصی فروش کالا یا تولید کالای معینی را در انحصار خود قرار دهد.

- تشکیل کارتل. صرف تشریک مساعی افراد یا شرکتها و موسساتی ممنوع نیست ولی اگر هدف ایجاد بازار سیاه است ممنوع است.

- افراد در تولید آزادند یا نه؟ با عبارت دیگر هدف تولید باید چه‏ باشد؟ هر چه سود دارد؟ یا هر چه مفید است؟ در رژیم سرمایه‏داری آزادی‏ مطلق است، در رژیم سوسیالیستی چون تولید و تقسیم به دست اجتماع است‏ قهرا دائر مدار احتیاج اجتماع است، در اسلام با حفظ مالکیت فردی جلوی‏ آزادی تولید را در غیر امور مورد احتیاج اجتماع گرفته‏اند، مکاسب محرمه‏ عبارت است از کسب به کار غیرمفید یا مضر.

- آیا اسلام تسلط اقتصادی و دیکتاتوری افراد معین را و رهبری اقتصادی‏ افراد معین را در اجتماع به بهانه مالکیت فردی می‏پذیرد؟ یا این جهت‏ چون مربوط به مصالح عالیه اجتماع است، به علاوه، سلب آزادی عموم است‏ آن را نمی‏پذیرد. اصول و موازین کلی اسلامی با تسلط و دیکتاتوری اقتصادی توافق ندارد.

- رابطه کار و ثروت. آیا همیشه ثروت باید ناشی از کار باشد؟ و یا باید ناشی از کار دیگری بدون میل و رضای او نباشد. سوسیالیستها چون‏ طرفدار این اصلند که ثروت الزاما باید ناشی از کار باشد، ارث را منع‏ می‏کنند، قهرا هبه و بخشش را هم باید از طرف بخشش کننده و گیرنده‏ ظالمانه بدانند. سود بازیافته اگر وجود پیدا کند از نظر اسلام منعی ندارد، نظیر قرعه کشی و جایزه نه لاتار.

- در اختیار گرفتن نرخ کارگر به وسیله ایجاد محیط اضطراری. لازمه‏ رژیم سرمایه‏داری این است، آیا اسلام ایجاد اینگونه اضطرارها را جایز می‏شمارد یا نه؟

- سوسیالیستها مدعی هستند که هر چند مالکیت فردی را مطلقا نفی نمی‏کنند ولی با تکامل ابزار تولید، مالکیت فردی مستلزم استثمار است، پس در صورت تکامل وسائل تولید خواه ناخواه باید اجتماع‏ سوسیالیستی برقرار گردد بلکه خواه ناخواه برقرار می‏شود. علیهذا الزاما در پرتوی تکامل وسائل تولید چون مالکیت فردی ممکن نیست همه باید از
قانون " کار به قدر طاقت و خرج به قدر احتیاج " استفاده کنند.
به عقیده ما فرضا تکامل وسائل تولید مستلزم ملی شدن و عمومی شدن آنها باشد مستلزم نفی و عدم امکان مالکیت فردی نیست و اصل " کار به قدر طاقت و خرج به قدر احتیاج " خود نوعی ظلم و استثمار است.

- آیا همه لازم است کار کنند، آن طور که سوسیالیستها می‏گویند، یا کار وظیفه فقرا و در زمینه احتیاج است، آن طور که سرمایه‏دارها می‏گویند، و یا کار به هر حال واجب و لازم است چنان که از منطق اسلام بر می‏آید؟



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

ممکن است کسی ادعا کند که در فقه اسلامی به عامل زور و اجبار کم و بیش‏ توجه شده است و تا اندازه‏ای جلوی اجحافاتی که به این صورت انجام می‏گیرد گرفته شده است، اما به عامل اضطرار توجه نشده است؛ بلکه هر عملی را که به‏ وسیله اضطرار صورت بگیرد تجویز می‏کند و حتی آن را مبنتی بر شخص مضطر قرار می‏دهد. (رفع ما اضطر الیه). در صورتی که همین عامل اضطرار است که‏ موجب استثمارهای بزرگ می‏شود.
وقتی قدرت اقتصادی در اختیار افراد معدودی بود آنچنان بر طبقه کارگر زندگی تنگ می‏شود که همیشه اضطرارا کار خود را به قیمتی نازل می‏فروشد، یعنی همیشه مورد استثمار طبقه کارفرما قرار می‏گیرد.
فیلیسین شاله در جزوه " سرمایه داری و سوسیالیسم " صفحه‏ 35 می‏گوید:
" منحصر شدن دارائیها به اشخاص معدودی در به کار واداشتن کارگران‏ آزاد همان تأثیر را داشته است که شلاق در غلام. رنجبر که چیزی ندارد مجبور است فورا مشغول کار شود والا از گرسنگی خواهد مرد، لکن او بدون ابزار تولید و سرمایه‏هائی که به سرمایه‏ دار تعلق دارد نمی‏تواند کار بکند، لذا مجبور است برای سرمایه‏دار کار بکند، یعنی قسمت عمده محصول کار خود را به او واگذار نماید. "
از فروش کار کارگر که بگذریم، تراستها که فروش کالائی را در انحصار خود قرار می‏دهند مصرف کننده را استثمار می‏کنند، یعنی زیادتر از قیمتی‏ که در صورت عدم انحصار در اختیار مصرف کننده قرار می‏گرفت از مصرف‏ کننده می‏گیرند.

ایضا "شاله" در صفحه 53 درباره تراست می‏گوید:
"دو عیب بزرگ دارد، اولا بیشتر از بنگاههای کوچک بر کارگران فشار می‏آورد، ثانیا به واسطه برقرار ساختن قیمتهایی که مورد نظر خود او است‏ مصرف کنندگان را زیادتر استثمار می‏نماید".
ایضا در صفحه 28 و 29 می‏گوید:
" او (کارگر) ناچار خواهد بود بدون فکر و اختیار مانند یک ماشین‏ کار کند. این کار ناگوار و پرزحمت، عضلات او را فرسوده می‏سازد، سلامتی‏ او را از بین می‏برد، فهم و شعور او را کم می‏کند، روزگار او را سیاه‏ می‏گرداند، در مقابل این صدمات اجرتی می‏گیرد که کفاف معاش خود و خانواده‏اش را نمی‏دهد... ."
در پاورقی می‏گوید:
" قانونی را که مقرر داشته است مقدار دستمزد باید معادل آن حداقلی‏ باشد که برای زنده ماندن کارگر و فرزندان او لازم است " قانون مفرغ نامیده‏اند؛ یعنی مثل مفرغ سخت و محکم است.

تدابیر فقه اسلامی در برابر اضطرار های استثمار کننده
حالا باید دید در فقه اسلامی برای این اضطرارها چه فکری شده است.
حقیقت این است که اگر مقصود، گفته‏های فقها باشد البته در این‏ زمینه‏ها خیلی نارساست ولی اگر مقصود مبادی فقه اسلامی است نارسا نیست.
راجع به اضطرار، فقها می‏گویند اگر کسی مضطر شد خانه خود را بفروشد برای مصرفی که برایش پیش آمده است، هر چند باطنا و قلبا مایل نیست‏ که از آن خانه منتقل شود معامله صحیح است، و البته تا این اندازه مطلب‏ درست است، راه چاره منحصر است. در اینجا جامعه مجبور نیست که میل‏ قلبی او را از این جهت تأمین کند، این گونه امور را اسلام با احسان و عواطف، بهتر ترمیم کرده است و به نظر می‏رسد جای اجحاف و اعمال زور نیست.

ولی یک وقت هست که اضطرارا به قیمت نازلتر می‏فروشد، یعنی‏ دیگری از اضطرار او سوء استفاده می‏کند. اینجاست که باید گفت دیگری حق‏ ندارد سوء استفاده کند، یعنی هر چند از نظر فروشنده عمل جایزی صورت‏ گرفته است اما از نظر خریدار عمل نامشروع و حرامی صورت گرفته است.
چاره اجتماعی آن این نیست که عمل رأسا حرام باشد حتی برای فروشنده، بلکه یا باید گفت اجتماع مکلف است که در اینگونه موارد خانه او را به‏ قیمت عادله بخرد و یا باید گفت معامله دارای دو جنبه است: از یک جنبه‏ صحیح و مشروع است و از جنبه دیگر باطل و حرام و نامشروع. (ممکن است‏ گفته شود اگر از این نظر جلوی خریدار گرفته شود راه زندگی فروشنده به کلی مسدود می‏شود پس‏ منفعت فروشنده ایجاب می‏کند که اباحه اقتضائی نسبت به خریدار هم باشد.) ولی در فقه ما این مطلب به این صورت عنوان نشده است.
اما اضطرارهایی که حتی خود مضطر هم احساس نمی‏کند که از طرف جامعه‏ مضطر و بیچاره شده است و خیال می‏کند از قبیل نقصان عضوی در خلقت است، که اصلا در فقه اسلامی تحت عنوان " اضطرار " نیامده است تا حکم آن معین‏ شود، به حکم این که اسلام حقوق را محترم می‏شمارد و عدالت را لازم‏ می‏داند و هرگونه ظلم و اجحاف و استثماری را حرام می‏شمارد باید گفت این‏ گونه سوء استفاده‏ها از بیچارگی مردم حرام است.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

1- مسئله جدائی و یا عدم جدائی مسائل زندگی... زندگی یک واحد مرکب و یا منظم است.

2- اگر دین تنها رفتن به کلیسا یا مسجد می بود... ولی این مطلب درباره هر دینی صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.

3- اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد، یکی مستقیم و یکی غیرمستقیم.

4- مقدمتاً نظر اسلام درباره ثروت چیست؟ آیا چیزی است منفور و دورانداختنی، شی ء دورانداختنی تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش، توصیه نمی شود، اما مال و ثروت، تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش توصیه می شود، تضییع و اسرافش ممنوع است، حقوق قضائی و جزائی دارد، دفاع از آن جهاد و شهادت است، برای مال حقی بر انسان است، در قرآن " خیر " نامیده شده است.

5- موضوع بحث ما اقتصاد برنامه ای است نه اقتصاد علمی. لهذا فیزیک اسلامی نداریم ولی اقتصاد اسلامی داریم.

اسلام و اهمیت پرداختنی به مسائل اقتصادی روز
6- امروز بحث زیادی هست درباره سوسیالیسم و کاپیتالیسم و یک فکر ارسطوئی هم در کار است که حتماً به یکی از این دو باید پیوست. ما مسائلی را می توانیم مطرح کنیم و جواب آن را از اسلام بخواهیم:
الف. آیا اسلام اصل مالکیت را می پذیرد یا نمی پذیرد؟ اسلام اصل مالکیت را می پذیرد ولی مالکیت طبیعت حکمی دارد، و مالکیت ماشین، امروز حکمی دیگر دارد.
ب. آیا مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم به فرد؟ و یا اینکه ثروت به فرد تعلق دارد صد در صد؟ جواب اول است.
ج. آیا آنچه امروز در جهان به نام رژیم سرمایه داری موجود است عادلانه است یا ظالمانه؟ جواب این است: ظالمانه است.
د. آیا اسلام با این نظر موافق است که امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد؟ یا به حکم پیامبر اکرم: " الناس مسلطون علی اموالهم؛ مردمان بر اموال خویش سلطه دارند. " هر کس باید مستبداً در امور اقتصادی مداخله کند؟ جواب این است که می تواند «امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد».
ه. آیا اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را اسلام به عنوان یک اصل حقوقی می پذیرد یا نمی پذیرد؟ خیر، این نوعی استثمار است، به علاوه، نیروی فعالیت را از کار می گیرد.
و. آیا اسلام به طور کلی اداره اجتماع را از روی شعور و اراده می پذیرد یا نمی پذ یرد؟ البته می پذیرد.
ز. آیا اسلام با استثمار موافق است یا نه؟ البته نه، به فرموده پیامبر اکرم: لاتکون جناه ایدیهم لغیر افواههم؛ دست چین مسلمانان (حاصل زحمات آنان) تنها برای خود آنان است.
ح. آیا در عصر ما مناسباتی پیش آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید، برقراری عدالت میسر نیست؟ به نظر ما طرح این مسأله به این صورت صحیح نیست.

7- دو مسأله است: یکی اینکه آیا لازم است تولید و توزیع ثروت تحت کنترل اجتماع درآید و چنین حقی حکومت یا اجتماع دارد یا ندارد (که ملاک سوسیالیسم شمرده شده است)؟ بدون شک دارد. مسأله دیگر این است که آیا خواسته و میل مردم و اشتهای مردم باید منبع درآمد باشد، یا منبع درآمد باید احتیاجات واقعی مردم باشد نه هر چه تقاضایش وجود پیدا کند و احیاناً تقاضا به وجود آید؟ اسلام که با اخلاق و مصالح اجتماعی توأم است دوم را اجازه نمی دهد، لهذا اکل به باطل را اجازه نمی دهد.

8- مکاسب محرمه، بت و صلیب، شراب، اعیان نجسه، آلات قمار، بیع سلاح للاعداء، کتب ضلال، تدلیس ماشطه، نجش، مجسمه سازی، هجو مؤمن، غش، لغو و لهو، اعانت ظلمه، کهانت، اکتساب به واجبات...

9- در دنیای امروز آنچه وجود دارد ایجاد تعادل میان تولید و توزیع، و تقسیم عادلانه یا متساوی ثروت است، ولی مسئله هماهنگ ساختن میان احتیاجات واقعی و میان تولید و مبادله مطرح نیست.

10- از مجموع دستورهای اسلام باید فلسفه اسلام را کشف کرد، و به خوبی کشف می شود.

11- عطف به نمره 8 اسلام درآمد از طریق اغراء به جهل را نظیر بیع بت و صلیب به نام آزادی جائز نمی شمارد، و همچنین از طریق اغفال مردم. بیع کتب ضلال یا کتب فساد اخلاق، یا فیلمهای اینچنین، نجش، تدلیس ماشطه، مدح من لایستحق المدح، کهانت، مجسمه سازی از این قبیل است. (به نام آزادی این را هم مجاز می دانند).
همچنین تقویت دشمن به هر شکل، بیع سلاح لاعداء الدین، بلکه هر معامله اقتصادی که سبب تقویت دشمن مسلمین گردد. همچنین تحصیل درآمد از راه تولید و یا مبادله موادی که مصرف آنها برای بشر زیانبار است، مشروب، هروئین، آلات قمار.
همچنین اموری که مضر نیست ولی اتلاف وقت است، لهو و لغو است. نوع دیگر آنهاست که فوق مسائل اقتصادی است از قبیل قضاوت، اجرت بر واجبات.
نوع دیگر تجمل پرستی ها از قبیل خرید و فروش ظروف طلا و نقره است.

12- آیا واقعاً در مناسبات اقتصادی عصر ما تحولاتی به وجود آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید و لااقل ماشین، اجراء عدالت و مساوات میسر نیست؟

13- رابطه اقتصاد با عدالت و مساوات، مسئله حق طبیعی و تکوینی، مسئله استثمار.

14- اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " اگر به صورت قانون در آید اولاً استثمار است، ثانیاً نیروی فعالیت را تضعیف می کند زیرا آزادی و رقابت را از میان می برد.

15- دو چیز مانع رشد ثروت است، یکی تمرکز سرمایه به دست افراد که احیاناً فلسفه افقار را در توده عمل می کنند، و دیگر اجراء اصل " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج ". از نظر اسلام هم باید منابع ثروت، آزاد و در اختیار همه باشد و ثروت به صورت احتکار و گنج و زمین بایر درنیاید و هم ثمره فعالیت هر کسی برای خودش محترم باشد.
اسلام از طرفی به حکم «ولقد مکناکم فی الارض وجعلنا لکم فیها معایش ...؛ و به راستی شما را در زمین مکنت دادیم و برای شما در آن انواع معیشت ها نهادیم، اما کمتر قدردانی می کنید.» (اعراف/10) و «هو الذی انشأکم من الارض و استعمرکم فیها...؛ اوست که شما را از زمین پدید آورد و شما را به عمران آن واداشت...» (هود/61)، «و الارض وضعها للانام؛ و زمین را برای آدمیان آفرید.» (رحمن/10) و «الذین یکنزون الذهب؛ و کسانی که زر و سیم می اندوزند.» (توبه/34) همه سرمایه های اولیه و ثانویه را برای بشر و در خدمت او قرار داده است پس نباید راکد یعنی به صورت موات، یا احتکار، یا گنج و ذخیره بماند (فلسفه زکات)، و از طرفی بیکاری و رکود فعالیت را ولو تحت عنوان اشتراک اجباری در کار و مرض اداره پیدا کردن محکوم می کند. مثل طبیعت و انسان مثل مادر و کودک است.
تشبیه طبیعت به زن و انسان به مرد، و تولید ثروت به منزله تولید نسل است، لهذا پیامبر می فرماید: «انکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم؛ شما حتی در برابر مناطق و سرزمین های مختلف و حیوانات مسئول هستید.»



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

ما آنگاه که می خواهیم نظری به نظام اقتصادی اسلام بیفکنیم، اول باید ببینیم نظر اسلام درباره ثروت و مال چیست؟ ممکن است کسی بپندارد که اسلام اساسا ثروت را مطرود و به عنوان یک امر پلید و دورانداختنی می شناسد. چیزی که پلید و مطرود و دورانداختنی است دیگر مقرراتی نمی تواند داشته باشد. به عبارت دیگر مکتبی که نظرش درباره یک شی ء معین این است که آن چیز دورافکندنی است آن مکتب نمی تواند مقرراتی درباره آن چیز داشته باشد و همه مقرراتش این خواهد بود که آن چیز را به وجود نیاورید، دست به آن نزنید، دست به دست نکنید، مصرف نکنید، همچنانکه درباره مشروب چنین مقرراتی آمده است: «لعن الله بایعها و مشتریها و آکل ثمنها و ساقیها و شاربها؛ خدا لعنت کند فروشنده و خریدار شراب و خورنده پول آن و تقسیم کننده و خورنده آن». جواب این است که این نظر، اشتباه بزرگی است. در اسلام مال و ثروت هیچوقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله اش، نه مصرف کردنش، بلکه همه اینها تأکید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افکندنی نیست بلکه دور افکندنش (اسراف، تبذیر، تضییع مال) حرام قطعی است. این اشتباه از آنجا ناشی شده که اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این که انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه کرده است. به عبارت دیگر پول پرستی را و اینکه انسان برده پول باشد و دیگر اینکه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد تحریم کرده است.

نظر منفی قرآن کریم درباره هدف قرار دادن پول و ثروت
در قرآن کریم در همین باره می فرماید: «الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم؛ کسانی که طلا و نقره را گنجینه می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند را به مجازات دردناکی بشارت ده» (توبه/ 34). نام این حالت حرص و آز است که اسلام با آن مخالف است. همچنین اگر پول را فقط برای پرکردن شکم و برای عیاشی و بیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهوترانی است، چنین چیزی را محکوم کرده است. در این حالت پول خواستن توام است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی. نقطه مقابل، این است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف کلی است که انسان پول را برای آن هدف می خواهد. حدیثی است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «نعم المال الصالح للرجل الصالح؛ مال حلال مرد صالح را سزاست». مولوی مضمون این حدیث را به نظم آورده می گوید:

مال را گر بهر دین باشی حمول *** نعم مال صالح خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است *** ور بود در زیر کشتی پشتی است

تشبیه ثروت و انسان به دریا و کشتی از آن نظر که در یک وضع او را غرق می کند و در خود محو می کند و شخصیت او را محو می سازد و در صورت دیگر نه تنها ضربه به شخصیت او نمی زند، وسیله ای منحصر است برای رسیدن به مقصد و تکمیل شخصیت خود، فوق العاده تشبیه خوبی است. قرآن می فرماید: «ان الانسان لیطغی* أن رآه استغنی؛ به راستی انسان هنگامیکه خود را بی نیاز می بیند دچار سرکشی می شود» (سوره علق/ آیه 6). این آیه نقش پول را در فاسد کردن شخصیت انسانی بیان می کند. همچنین آیات کریمه زیر نیز به همین مطلب اشاره دارد: «و لا تطع کل حلاف مهین* هماز مشاء بنمیم* مناع للخیر معتد اثیم* عتل بعد ذلک زنیم* ان کان ذا مال و بنین* اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین؛ و از کسی که بسیار قسم می خورد و پست است پیروی مکن، کسی که بسیار عیب جو و به سخن چینی رفتار می کند، مانع کار خیر می شود و متجاوز و گناهکار است، علاوه بر اینها کینه توز، پرخور، خشن و بدنام است، مبادا بخاطر اینکه صاحب مال و فرزندان است از او پیروی کنی. هنگامیکه آیات، بر او خوانده می شود، می گوید: اینها افسانه های خرافی پیشینیان است. (سوره قلم/ آیه 10-15) و نیز آیه کریمه: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا و الله عنده حسن المئاب؛ دوستی امور مادی از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و دام و کشتزاران در نظر مردم جلوه داده شده است، ولی اینها متاع زودگذر زندگانی دنیاست و سرانجام نیکو (و زندگی عالی تر) نزد خداست» (سوره آل عمران/ آیه 14). همان طور که هدف دور انداختن و ترک گفتن عملی زن و فرزند نیست، هدف دور افکندن پول و ثروت هم نیست.

دلایل نگرش مثبت اسلام به ثروت
اسلام که پول پرستی را محکوم کرده است پول و ثروت را محکوم نکرده است، زیرا:
الف. تولید ثروت مانند کشاورزی، دامداری، صنعت و غیره توصیه شده است.
ب. مبادله ثروت یعنی تجارت و داد و ستد توصیه شده است.
ج. مصرف رساندن ثروت از نظر شخصی در حدود احتیاجات فردی خالی از هر نوع تجمل و اسراف که مفسد انسان است توصیه شده است.
د. تبذیر و اسراف و تضییع آن ممنوع است.
ه. مقررات سخت قضائی و جزائی در مورد حیف و میل ها و سرقتها و خیانتها وضع شده است.
و. دفاع از مال در حکم جهاد و کشته در این راه شهید تلقی شده است.
ز. برای مال بر انسان حقوقی قائل شده است.
ح. خود ثروت در کمال صراحت در قرآن کریم به عنوان " خیر " نامیده شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین؛ بر شما نوشته شده در هنگامیکه یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز نیکویی (مالی) از خود به جای گذارده برای پدر و مادر و نزدیکان، مطابق عرف (مقداری را) وصیت کند که این شایسته پرهیزکاران است» (سوره بقره، آیه 180).

یک آیه از قرآن کریم درباره خوردن مال یتیم
قرآن کریم درباره خوردن مال یتیم می فرماید: «ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما انما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا، آنانکه اموال یتیمان را به ستم می خورند جز این نیست که در شکم خویش آتش فرو می برند و بزودی در آتش افروخته می افتند» (نساء/10) یعنی خوردن مال یتیم عینا خوردن آتش است اما چون کسانی که این کار را می کنند در این دنیا هستند، این امر را نمی فهمند اما به محض این که از دنیا بروند و حجاب ها کنار رود، آتش آن ها را فرا خواهد گرفت.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

در باب سرمایه داری و سوسیالیسم، از لحاظ انطباق و عدم انطباق آنها با اسلام، این مطلب به ترتیب ذیل باید بحث شود: سرمایه داری در دنیای‏ امروز یک پدیده نو و بی سابقه‏ای است که دو سه قرن از عمر آن بیشتر نمی‏گذرد، و یک پدیده اقتصادی و اجتماعی نویی است که محصول پیشرفت و ترقی تکنیک جدید است، از این رو مستقلا به عنوان یک مسئله مستحدث‏ باید از آن بحث شود.
فقهاء عصر، از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته، به عنوان مسائل مستحدث، کم و بیش بحثهایی کرده و می‏کنند، ولی توجه‏ ندارند که رأس و رئیس مسائل مستحدثه، خود سرمایه داری است، زیرا ابتداء چنین تصور می‏رود که سرمایه داری، یک موضوع کهنه و قدیمی است که‏ شارع اسلام برای آن حدود و موازینی مقرر کرده است؛ تجارت، اجاره، مستغلات، مزارعه، مضاربه، مساقات، شرکت ها، همه اینها سرمایه داری‏ است که در اسلام برای آنها احکام و مقرراتی تعیین شده است، اما این که مقدار سرمایه، کمتر یا بیشتر باشد، ربطی به‏ مطلب ندارد.

ولی حقیقت مطلب این طور نیست، سرمایه داری جدید یک‏ پدیده جداگانه و مستقل و بی سابقه‏ای است و جداگانه و مستقلا باید درباره‏ آن اجتهاد کرد، همچنان که تجارت در دنیای جدید سرمایه داری با تجارت‏ ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممکن است متفاوت باشد.
این موضوع از لحاظ اصول علم اقتصاد باید مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا ادعا می‏شود که‏ سرمایه داری جدید یک نوع استثمار بین واکل مال به باطل مسلمی است، معامله‏ای است که یک طرف، محصول زحمت کشیدن دیگری را مفت و مسلم‏ می‏خورد و می‏برد. در سرمایه داری جدید، بحث در این نیست که سرمایه‏ دار، با انصاف است یا بی‏انصاف، بحث در این است که اگر سرمایه دار بخواهد حق واقعی کارگر را بدهد، باید از سود، مطلقا صرف نظر کند، و همچو سرمایه داری هرگز در دنیا پیدا نخواهد شد، و اگر بخواهد سود ببرد، هر اندازه ببرد، دزدی و غصب است.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 11:01 PM | نویسنده : قاسمعلی

آنچه اسلام از رشته های درآمد منع کرده است چند قسم است:

نظر اسلام درباره کسب درآمد از راه اغراء به جهل و به کارگیری عقاید پست
الف. درآمد از طریق اغراء به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بت فروشی و صلیب فروشی. بعضی این چیزها را به نام آزادی و احترام به عقیده انجام می دهند. می گویند حیثیت ذاتی بشر او را لازم الاحترام کرده و لازمه احترام به بشر احترام به عقاید او و مقدسات اوست هر چه باشد، ولو بت باشد، ولو مانند بت ژاپنیها صورت احلیل یا فرج باشد، یا مثل بت هندوها گاو باشد. اما باید بدانیم که احترام به بشر و حیثیت ذاتی بشر ایجاب می کند که این زنجیرها را که به دست خود بسته است باز کنیم نه اینکه چون بشر به دست خود بسته است باز کنیم نه اینکه چون بشر به دست خود بسته است پس لازم الاحترام است.
و ما عمل ابراهیم بت شکن و موسی که گوساله سامری را آتش زد: «انظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفا»؛ بنگر به معبودت که پیوسته او را می پرستیدی، ما آن را نخست می سوزانیم و سپس خاکستر آن را در دریا می ریزیم. (طه/97) و عمل رسول خدا را که بتها را شکست و دور ریخت تصویب می کنیم نه عمل کورش یا ملکه انگلستان و یا دولت انگلستان را که به بت پرست ها اجازه «تأسیس» بتخانه می دهد و نام این عمل زشت را آزادیخواهی و دموکراسی می گذارد. اینها از لحاظ سیاست به مفهوم امروز صحیح است اما از لحاظ بشریت غلط است.

نظر اسلام درباره کسب درآمد از طریق اغفال و اختلاب
ب. نوع دوم تحصیل درآمد از طریق اغفال و اضلال است. بیع کتب ضلال از این قبیل است. در اسلام شکستن سکه تقلبی و از بین بردن کتاب تقلبی واجب است. البته خرید و فروش آنها برای کسانی که قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل دارند مانعی ندارد اما برای کسانی که فاقد این قدرتند صحیح نیست. امروز به نام آزادی عقیده و فکر، نشر هر کتابی و خرید و فروش هر کتابی را صحیح می دانند، اما اسلام این راه درآمد را به روی پیروان خود بسته است. تدلیس ماشطه و نجش از این قبیل است، مدح من لایستحق المدح از این قبیل است، کهانت نیز از این قبیل است، بلکه تحریم ساختن و مبادله مجسمه نیز از این قبیل است ولو آنکه جنبه حریمی و مقدمی دارد.

نظر اسلام در خصوص کسب درآمد از طریق تقویت بنیه دشمن
ج. تقویت دشمنان به هر نحوی باشد، از این نوع است. بیع سلاح به اعداء دین، بلکه هرگونه خرید و فروشی که سبب شود دشمن، قوی و دوست، ضعیف شود در اسلام ممنوع است. اگر خرید و فروشی سبب شود که بنیه نظامی یا اقتصادی یا فرهنگی دشمن قوی و متقابلا بنیه نظامی، اقتصادی، فرهنگی خودی ضعیف شود ممنوع است. فروش نسخ خطی قیمتی به آنها از این قبیل است. فروش موادی از قبیل نفت به آنها از این قبیل است. موارد زیادی، اهل اطلاع در این زمینه می توانند پیدا کنند.

نظر اسلام درباره کسب درآمد از طریق تولید و مبادله کالاهای مفره
د. تحصیل درآمد از راه تولید یا خرید و فروش و مبادله موادی که استعمال آنها برای بشر زیان دارد و یا فائده ای ندارد و از نوع هوسهای کودکانه است.
مبادله شراب، اعیان نجسه، آلات قمار و غش از این قبیل است.
ه. پای ماده مضری در کار نیست، بلکه نوع کاری که فرد در مقابل آن واقع می شود بیهوده یا مضر است، مثل لهو و غنا، یا قمار، یا قیادت، یا هجو مؤمن.

نظر اسلام درباره کسب درآمد مزدبگیری در امور مقدس
و. نوع دیگر کاری است که از نظر اسلام فوق مسائل اقتصادی است، از قبیل اجرت در قضاوت، تعلیم دین و قرآن، اجرت بر اذان یا افتاء. اذان شعار است، شعار راستی و ایمانی، پیام دل است به دل، این زشت است که کسی پول بگیرد و بگویید اشهد ان لااله الاالله، این کار فروشی نیست، همچنان که از نظر اسلام سربازی نیز مزدوری نیست، اجباری هم نیست، قصد قربت می خواهد. حتی بیع مصحف. اینگونه کارها باید بلاعوض صورت گیرد ولی بودجه عامل از بیت المال تأمین شود. بعضی علت حرمت اجرت «در این موارد را» تضاد اجرت با قصد قربت دانسته اند، ولی به عقیده ما «علت» این است که اینگونه کارها را اسلام فوق مبادله و خرید و فروش می داند. افتاء و ارشاد هم از این قبیل است.

نظر اسلام درباره کسب درآمد از طریق کمک به تجمل پرستی
ز. کارهایی که منجر به تجمل پرستی مفرط بشود، مثل ساختن یا مبادله ظروف طلا و نقره.
شاید بتوان گفت که علت دیگر حرمت ساختن و مبادله ظروف طلا و نقره این است که رواج و شیوع آن سبب می شود که پول، نایاب و کار مبادله به سختی بکشد.
پس مجموع ضابطهای کلی در تحصیل درآمد ممنوع عبارت است از راه اغراء به جهل و استفاده از عقاید پست پلید، اغفال، تقویت بنیه دشمن و تضعیف بنیه جامعه اسلامی چه از نظر نظامی یا اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی، تولید و مبادله کالاهای مضره، مزدبگیری از کارهای مضر و غیر نافع، تولید و مبادله یا مزدبگیری در زمینه اشیاء یا کارهای مقدس فوق امور مادی، کمک به تجمل پرستی، حبس پول به صورت ظروف که در حکم ذخیره و گنج است.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 10:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

پیوستگی اجزاء مختلف جامعه
کسانی که فکر می‏کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمروی خاص دارد و هر گوشه‏ای و قسمتی از زندگی بشر به یک شی‏ء بخصوص تعلق دارد، تعجب و احیانا انکار می‏کنند که کسی مسأله ای به نام‏ "اقتصاد اسلامی" طرح کند، زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسأله جداگانه است، اسلام به عنوان یک دین برای خودش، و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش، اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر، همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.
بعضی پا فراتر نهاده و گفته‏اند زندگی به طور کلی یک مسأله است و دین‏ مسأله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد.
این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می‏کنند، خیر، زندگی یک واحد و همه شؤونش توام با یکدیگر است، صلاح و فساد در هر یک از شؤون زندگی، در سایر شؤون مؤثر است. ممکن نیست اجتماعی‏ مثلا فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و بالعکس.
اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه‏ گرفتن است، ممکن است کسی ادعا کند مسئله دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضا درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.

پیوندهای اسلام با اقتصاد
اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیرمستقیم. پیوند مستقیم‏ اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیما یک سلسله مقررات اقتصادی‏ درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد.
اسلام کتاب البیع ، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله ، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد.
و از طرف دیگر می‏دانیم اصل "«نؤمن ببعض و نکفر ببعض»؛ ما به برخی ایمان داریم و به بعضی نداریم." (نساء/150) همان‏ طور که قرآن کریم می‏فرماید، مطرود است، علیهذا یا باید اسلام را دربست‏ بپذیریم و یا باید دربست رد کنیم.
پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است. در این جهت برخی مذاهب دیگر نیز کم و بیش چنین می‏باشند. اسلام مردم را توصیه می‏کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمروی این‏ مفاهیم ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود، حدود عدالت و امامت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی‏شود.

منبع : طهور



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 10:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

یک نویسنده مارکسیست در کتابی جامع و مفید که در زمینه اقتصاد سرمایه‏داری و اقتصاد کمونیستی نوشته است به جنبه اخلاقی حکومت پول بر اجتماع‏ توجه می‏کند و در مورد رابطه پول پرستی و شخصیت انسانی می‏گوید: تسلط فوق العاده " طلا " در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر و انزجار قلبهای حساس است. مردان طالب حقیقت همیشه تنفر خود را نسبت‏ به این " فلز پلید " ابراز می‏دارند و فساد اصلی اجتماع معاصر را بواسطه وجود طلا می‏دانند، ولی در حقیقت تکه‏های دائره مانند یک فلز زرد و درخشنده که طلایش می‏نامند تقصیر و گناهی ندارد . . . قدرت و تسلط پول‏ نماینده و مظهر عمومی قدرت و تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنی بر مبادله می‏باشد.

همانطور که بشر بی تمدن زمان قدیم‏ بتی را که به دست خود می‏ساخت معبود و مسجود خود قرار می‏داد و آنرا می‏پرستید، بشر دوران معاصر نیز مصنوع خود را می‏پرستند و زندگیش تحت‏ تسلط و اقتدار اشیائی است که به دست خود ساخته و پرداخته است . . . برای آنکه کالا پرستی و پول پرستی که ناپاکترین شکل تکامل یافته کالا پرستی‏ است به کلی ریشه کن شود، باید علل اجتماعی که آنها را به وجود آورده است از بین برد و سازمان اجتماع را طوری تنظیم کرد که سلطه و اقتدار سکه‏های کوچک این فلز زرد و درخشان بر بشر محو و نابود گردد. در چنین سازمانی دیگر حکومت‏ اشیاء بر بشر وجود نخواهد داشت، بلکه بر عکس بشر منطقا و بر طبق نقشه‏ معین بر اشیاء حکومت خواهد کرد و احترام و گرامی داشتن " شخصیت بشر " جایگزین پرستش پول خواهد بود.

نقد نظر مارکسیستها در مورد رابطه پول پرستی و شخصیت انسانی
ما با نظر نویسنده مبنی بر اینکه حکومت اشیاء بر بشر و مخصوصا حکومت‏ پول بر بشر بر خلاف شؤون و حیثیت و شرافت بشری است و در دنائت و پستی‏ نظیر بت پرستی است موافقیم، ولی با راه چاره انحصاری او موافق نیستیم. اینکه از نظر اجتماعی و اقتصادی باید اصل مالکیت اشتراکی جای او را بگیرد یا نه مورد بحث ما نیست، ولی پیشنهاد اینراه از جنبه اخلاقی‏ درست مثل اینست که برای آنکه روح امانت را به اجتماع باز گردانیم‏ موضوع امانت را معدوم سازیم. بشر آنگاه شخصیت خود را باز می‏یابد که شخصا گریبان خویشرا از تسلط پول‏ خلاص کند و خود را از اختیار پول خارج سازد و پول را در اختیار خود قرار دهد. شخصیت واقعی آنجا است که امکان تسلط پول و کالا باشد، در عین حال بشر بر پول و کالا حکومت کند نه پول و کالا بر بشر، این چنین شخصیت داشتن همان است که اسلام آنرا " زهد " می‏نامد. در مکتب تربیتی اسلام انسان شخصیت خویشرا باز می‏یابد بدون آنکه نیازی‏ به از بین بردن حق تملک در کار باشد. تربیت یافتگان اسلام در پرتو تعلیمات اسلامی به نیروی " زهد " مجهزند و حکومت پول و کالا را از خویشتن دور و حکومت خویشرا بر آنها مستقر می‏سازند.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 10:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

اسلام به عنوان یک دین با اقتصاد رابطه تنگاتنگی دارند زیرا زندگی یک واحد و همه شؤونش توام با یکدیگر است، صلاح و فساد در هر یک از شؤون زندگی، در سایر شؤون مؤثر است. ممکن نیست اجتماعی‏ مثلا فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و بالعکس.
اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیرمستقیم. پیوند مستقیم‏ اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیما یک سلسله مقررات اقتصادی‏ درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد.
اسلام کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد. و از طرف دیگر می‏دانیم اصل " «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»؛ ما به برخی ایمان داریم و به برخی نداریم." (نساء/150) همان‏ طور که قرآن کریم می‏فرماید، مطرود است. پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است. در این جهت برخی مذاهب دیگر نیز کم و بیش چنین می‏باشند. اسلام مردم را توصیه می‏کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدی، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمروی این‏ مفاهیم ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود، حدود عدالت و امامت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی‏شود.

نظر اسلام راجع به ثروت
در اسلام مال و ثروت‏ هیچوقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله‏اش، نه مصرف کردنش‏، بلکه همه اینها تأکید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین‏ مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افکندنی نیست بلکه دور افکندنش (اسراف، تبذیر، تضییع‏ مال) حرام قطعی است. اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این که انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه‏ کرده است، به عبارت دیگر پول پرستی را و اینکه انسان برده پول باشد، به عبارت دیگر اینکه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد که «الذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فی‏ سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم»؛ کسانی که زر و سیم می اندوزند و در را خدا انفاق نمی کنند به عذابی دردناک نویدشان ده (توبه/ 34) که نام این حالت حرص و آز است، و یا پول را فقط برای پرکردن شکم و برای عیاشی و بیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهوترانی است، اینها را محکوم کرده است.
در این حالت پول خواستن توأم است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی‏ در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی. نقطه مقابل، این‏ است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف کلی است که انسان پول را برای آن هدف می‏خواهد.

خصوصیات اقتصاد سالم
یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم‏ است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی‏عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی‏ نباشد و اگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه‏اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی‏رود هیچ عالم‏ و بلکه هیچ عاقلی منکر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد.
از نظر اسلام‏ هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است. اسلام می‏خواهد که‏ غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان‏ دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، هرچند که اسم‏ بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری‏ به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست.
به قول نهرو: ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد. "

علی علیه السلام می‏فرماید:«احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی‏ من شئت تکن امیره»؛ محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای‏ او خواهی شد. اگر ملتی کمک خواست و ملتی دیگر کمک داد، خواه ناخواه اولی برده و دومی آقاست. چقدر جهالت و حماقت است که آدمی ارزش سلامت بنیه‏ اقتصادی را درنیابد و نفهمد اقتصاد مستقل یکی از شرائط حیات ملی است. اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می‏گیرد، و این‏ جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی‏ به چشم می‏خورد، یکی اساسا ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درک نمی‏کند و طرفدار فقر است و خیال می‏کند همین طور که فقر برای فرد عیب نیست برای‏ جامعه هم عیب نیست، اولا برای فرد هم به یک معنی عیب است و اگرهم‏ برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است، و دیگری که به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می‏کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است. هرچند عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد.
اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله‏ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می‏کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان‏ تحریم می‏کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم‏ می‏کند، فروش کتب ضلال را تحریم می‏کند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می‏کند، اسلام تدلیس ماشطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، بخش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و... را تحریم می‏کند. از همه اینها آشکار می‏شود که تز اسلام این است: منبع درآمد، تمایلات و خواسته‏های مردم نباید باشد، مصالح عمومی‏ باید باشد، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که " منفعت‏ محلله مقصوده " داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر.

پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت‏ است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می‏داند، به همین دلیل که‏ هدف، عالی‏تر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی‏داند، مصلحت را راه می‏داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می‏توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند مثل ایران چه می‏برند و چه تحویل می‏دهند. مطلب دیگر اینکه همان طور که نباید از هر راهی به دنبال ثروت‏ بود، نباید سیستم اقتصادی به شکلی باشد که رشد و نمو را متوقف و فلج‏ کند و جلوگیری نماید.
از جمله چیزهایی که مانع رشد است به عقیده ما تز " کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج " است که لازمه اش‏ اشتراک مردم در منافع یکدیگر است. این چند عیب دارد: اولا برخلاف‏ فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یک پیکر نیست. ثانیا این خود نوعی استثمار است. ثالثا جلوی فعالیت و نشاط را می‏گیرد، بشر آنگاه نشاط کار پیدا می‏کند که بداند نتیجه کارش به خودش‏ برمی گردد.
خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیش به شکلی باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد، بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی‏کند اما بورس بازی و کارهای‏ غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند، و بالاخره فعالیت‏ مفید و سالم راه درآمد نباشد، و نیز بدا به حال اجتماعی که هر چند راه‏ درآمد غیرمشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز باز نگذاشته و تز کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج را پیش‏ کشیده است. اسلام که آیین برتر است هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت‏ ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است.

خلاصه: اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی‏ مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات‏ اجتماعی می‏داند، به همین دلیل به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی‏زند.
اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست‏، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق‏ بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه. در آمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص‏ باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف‏، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس‏ مورد معامله دارای " منفعت محلله مقصوده " باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لا تَأْکلُوا أَمْوَلَکُم بَیْنَکُم بِالْبَطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلى الحُْکامِ لِتَأْکلُوا فَرِیقاً مِّنْ أَمْوَلِ النَّاسِ بِالاثْمِ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که مى دانید (این کار، گناه است)! (بقره/188)
این آیه اشاره به یک اصل کلى و مهم اسلامى مى کند که در تمام مسائل اقتصادى حاکم است. در اینکه منظور از باطل در اینجا چیست، تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده اند، بعضى آن را به معنى اموالى که از روى غصب و ظلم به دست مى آید دانسته اند. و بعضى اشاره به اموالى که از طریق قمار و مانند آن فراهم مى گردد. و بعضى آن را اشاره به اموالى مى دانند که از طریق سوگند دروغ (و انواع پرونده سازى هاى دروغین به دست مى آید).
ولى ظاهر این است که مفهوم آیه عمومیت دارد و همه این مسائل و غیر اینها را شامل مى شود، زیرا باطل که به معنى زایل و از بین رونده است، همه را در بر مى گیرد، و اگر در بعضى از روایات، از امام باقر علیه السلام تفسیر به سوگند دروغ، و در روایتى از امام صادق علیه السلام تفسیر به قمار شده است، در واقع از قبیل بیان مصداقهاى روشن است.
بنابر این هر گونه تصرف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح و به ناحق مشمول این نهى الهى است. تمام معاملاتى که هدف صحیحى را تعقیب نمى کند و پایه و اساس عقلائى ندارد مشمول این آیه است. همین معنى در سوره نساء آیه 29 با توضیح بیشترى خطاب به مؤمنان آمده است، مى فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجارة عن تراض منکم»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اموال یکدیگر را به باطل و از طرق نامشروع نخورید مگر اینکه تجارتى باشد که با رضایت شما انجام گیرد. استثناء تجارت، توأم با تراضى، در واقع بیان یک مصداق روشن از طرق مشروع و حلال است، و هبه و میراث و هدیه، وصیت و مانند آن را نفى نمى کند، زیرا آنها نیز از طرق مشروع عقلائى است.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 10:44 PM | نویسنده : قاسمعلی

   
     

احیای موات
آباد کردن زمینی که از آن استفاده نمی شود (خواه زمینی باشد که هرگز آباد نبوده یا وقتی آباد بوده و پس از آن، به واسطه از میان رفتن سکنه، ویران و به کلی از فایده افتاده یا مانند مرغزار و نیزار باشد) در هر حال،‌‌ آباد کردن در اسلام یکی از کارهای نیک شمرده شده و علاوه بر این که یکی از اسباب مالکیت است، موجب ثواب اخروی نیز می باشد.
از پیغمبر اکرم (ص) مروی است که: هر کس زمین بایری را آباد کند، آن زمین متعلق به او است.
و از حضرت صادق (ع) منقول است: هر جماعتی که زمینی را زنده و آباد نمودند، حق اولویت دارند و آن زمین، متعلق به ایشان است.
در اسلام، زمین های بایر مال خدا و رسول و امام است (یعنی متعلق به حکومت اسلامی است) و از انفال می باشد. زمین موات را با شرایط زیر می توان آباد کرده و مالک شد و اگر چند نفر قصد تملک کنند، آن که پیش قدم تر است حق اولویت دارد:

1- اذن امام یا نایب او.
2- دیگری قبلا آن را سنگ چین یا مرزبندی و نظیر آن نکرده باشد.
3- حریم ملک دیگران نباشد،‌ مانند اطراف نهر و خاک ریز چاه و مرز مزارع.
4- آن که زمینی آزاد - مانند مساجد مخروبه و اوقاف - یا مال عموم مسلمین - مانند خیابان ها و جاده ها - نباشد.
تبصره: تعمیر و آباد نمودن، یک مفهوم عرفی است، بنابراین همین که عرف بگوید: «شخصی فلان زمین را آباد کرد» مالکیت تحقق می پذیرد و البته آباد کردن نیز به حسب مقاصد گوناگون و مختلف است، چنان که در زراعت، با شخم و شیار به عمل می آید و در ساختمان، با کشیدن دیوار ثابت می شود.
5- کانی هایی که ظاهرند و همه کس، بدون حفر و استخراج، می تواند از آن ها استفاده نماید، برای همه جایز است که به اندازه حاجت، از آن ها برخوردار شوند و اگر استفاده از آن ها نیازمند به حفر و استخراج و سایر فعالیت های فنی باشد - مانند طلا و مس و غیر آن ها - کسی که رنج برده، به استخراج قیام نماید، مالک آن خواهد بود.
6- نهرهای بزرگ، میان مسلمانان مشترک است و هم چنین رودخانه ها و آب برف و باران که از کوهستان ها سرازیر می شود و هر که نزدیک تر و جلوتر است، بر دیگران مقدم است.



نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 31 فروردین 1391  | 10:44 PM | نویسنده : قاسمعلی

یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم، حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرائط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم‏ است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی‏عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی‏ نباشد و اگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه‏اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی‏رود هیچ عالم‏ و بلکه هیچ عاقلی منکر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام‏ هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است.
اسلام می‏خواهد که‏ غیرمسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان‏ دراز نباشد، و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، ولو آنکه اسم‏ بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری‏ به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. به قول نهرو: " ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد. "
علی علیه السلام می‏فرماید: «احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، أحسن الی‏ من شئت تکن امیره»؛ «محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد، و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای‏ او خواهی شد». (غرر الحکم، چاپ دانشگاه تهران، ج 2، ص 584).

اگر ملتی کمک خواست و ملتی دیگر کمک داد، خواه ناخواه اولی برده و دومی آقاست. چقدر جهالت و حماقت است که آدمی ارزش سلامت بنیه‏ اقتصادی را درنیابد و نفهمد اقتصاد مستقل یکی از شرائط حیات ملی است. این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می‏گیرد، و این‏ جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی‏ به چشم می‏خورد، یکی اساسا ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درک نمی‏کند و طرفدار فقر است و خیال می‏کند همین طور که فقر برای فرد عیب نیست برای‏ جامعه هم عیب نیست، اولا برای فرد هم به یک معنی عیب است و اگرهم‏ برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است، و دیگری که به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می‏کند و معتقد است منبع درآمد، تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت، تقاضا علت تامه جواز عرضه است ولو اینکه عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد.

جامعه‏ای بیماری باد بادک و اسباب بازی و لوازم تجملی تقاضا دارد، مانند مریضی که اشتهای چیزی دارد که برایش مضر است. جامعه‏ای بیماری‏ اتومبیل دارد، مانند بیمار مستسقی یا طفل مبتلا به قی و اسهال تقاضای آب‏ دارد و صاحب آب فقط به دلیل اینکه در مقابل این آب پول داده می‏شود مرتب آب می‏دهد و جیب خود را از پول پر می‏کند، بالاتر این که تقاضای‏ کاذب به وجود می‏آورد، هروئین می‏سازد و راه در آمد هنگفت به وجود می‏آورد و مرتب هروئینی می‏سازد، به دلال می‏گوید: از هر ده نفر مبتلا به‏ اندازه یک نفر متعلق به شخص خودت، از هر چه فروش کردی ده یک مال‏ خودت، ولی اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله‏ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می‏کند، فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان‏ تحریم می‏کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقا تحریم‏ می‏کند، فروش کتب ضلال را تحریم می‏کند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می‏کند، اسلام تدلیس ماشطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، نجش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و ... را تحریم می‏کند. از همه اینها «آشکار می‏شود که» تز اسلام این است:

رابطه نیت کسب درآمد با مصالح عمومی
"منبع درآمد، تمایلات و خواسته‏های مردم نباید باشد، مصالح عمومی‏ باید باشد"، به تعبیر فقهاء خرید و فروش چیزی جایز است که "منفعت‏ محلله مقصوده" (سودی که حلال بوده و توسط خریدار و فروشنده قصد شده باشد) داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت‏ است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می‏داند، به همین دلیل که‏ هدف، عالی‏تر از خود ثروت است، راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی‏داند، مصلحت را راه می‏داند، اما در اقتصاد جدید اینگونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصا اقتصاد سرمایه داری، از صادراتشان می‏توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند مثل ایران چه می‏برند و چه تحویل می‏دهند.

نسبت نحوه فعالیت و مالکیت در اقتصاد اسلامی
مطلب سوم این است که همان طور که نباید از هر راهی به دنبال ثروت‏ بود، نباید سیستم اقتصادی به شکلی باشد که رشد و نمو را متوقف و فلج‏ کند و جلوگیری نماید. از جمله چیزهایی که مانع رشد است به عقیده ما تز " کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج " است که لازمه اش‏ اشتراک مردم در منافع یکدیگر است.
این چند عیب دارد: اولا برخلاف‏ فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یک پیکر نیست.
ثانیا این خود نوعی استثمار است.
ثالثا جلوی فعالیت و نشاط را می‏گیرد، بشر آنگاه نشاط کار پیدا می‏کند که بداند نتیجه کارش به خودش‏ برمی گردد. چرا اداریها اهل سنبل اند؟ به قولی مرض اداره دارند؟ چون‏ ایمان که ندارد و درآمدش و ترقیاتش هیچکدام با فعالیتش بستگی ندارد، برعکس درآمدش با انجام کارهای غیرمشروع از باند بازی و حقه بازی و رشوه‏ مالی و احیانا العیاذ بالله رشوه ناموسی است.

خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیش به شکلی باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد، بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی‏کند اما بورس بازی و کارهای‏ غیر تولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند (این جهت مربوط است به فرهنگ و دادگستری و ایمان)، و بالاخره فعالیت‏ مفید و سالم راه درآمد نباشد، و نیز بدا به حال اجتماعی که هر چند راه‏ درآمد غیر شروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز بازنگذاشته و تز " کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج " را پیش‏ کشیده است. جل الاسلام که هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت‏ ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است.
ما هیچ احتیاجی نداریم به تزی که از آن سوی دیوار آهنین یا از ماوراء بحار برای ما بیاورند، تز اسلام کافی است. ما باید به طور قطع بدانیم‏ که از راه مشروع صد پارچه ملک درست نمی‏شود. در حدیث است که: " ده‏ هزار درهم از راه مشروع جمع نمی‏شود " (وسائل الشیعه "جلد 12، کتاب التجارة، باب 8 ص 21، به‏ نقل از "تهذیب" ج 2 ص 100).
البته این نسبت به زندگی‏ آن روز است، مقصود این است که همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمی‏آید، نه این که اگر به دست آمد باید از او گرفت، غلط ترین تزها تحدید مالکیت است، ما سر جوال را ول‏ کرده ایم و اصل " من أین لک هذا "؛ («این مال» را از کجا کسب نموده ای) را فراموش کرده‏ایم و از راه تحدید و اشتراک می‏خواهیم وارد شویم. تز "من أین لک هذا" که تز عمر است از تز تحدید مالکیت یا اشتراک بسیار ارجمندتر است (رجوع شود به " عبقریة عمر " عقاد).

خلاصه مطلب اینکه: اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است، یا تنها هدف است، بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی‏ مستقل اقتصادی میسر نیست، اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات‏ اجتماعی می‏داند، لهذا به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی‏زند. اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد، تقاضاها و تمایلات است نیست‏، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق‏ بکند، از اینرو فصل مهمی در اسلام هست به نام مکاسب محرمه.
در آمد مشروع از نظر اسلام یعنی در آمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص‏ باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف‏، قابلیت مصرف شدن، مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقهاء جنس‏ مورد معامله دارای "منفعت محلله مقصوده" باشد، به عبارت سوسیالیستها هدفها منافع اجتماع باشد نه پر کردن جیب شخص.



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 29 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >