نرخ تورم را دولت ۷ درصد اعلام کرده، ولی شهروندی که علی الظاهر حقوق نجومی هم نمی گیرد، ولی به حقوق شهروندی خود آشناست، می گوید: "مشکل اصلی ما گرانی است. من نمی دانم تورم چقدر است ولی از نظر جیب من صددرصد است."
به گزارش مشرق، مرکز
آمار ایران نرخ تورم شهری کشور در دوازدهماهه منتهی به آذرماه سالجاری را 7.2 درصد اعلام کرده است.اما آیا این نرخ تورم برای مردم ملموس است؟
*تورم جیب من 100 درصد است
ساعت از ده صبح گذاشته. مرد مسنی که تمام موهایش سفیده شده در گوشه ای از خیابان نشسته و آرام صحبت می کند. درباره وضع معیشتش می گوید:« مسئول شارژ کارت اعتباری اتوبوس هستم. (با حالت ناراحت) از صبح تا شب در این دکه نشسته ام. در گذشته که اتوبوس ها بلیطی بود بلیط می فروختم اما الان مسئول شارژ کارت های الکترونیکی هستم، از صبح تا شب در این قوطی فلزی کار می کنم. الان باید بازنشسته باشم ولی باز هم کار می کنم چرا که درآمدم کفاف هزینه زندگی را نمی دهد. گوشت کیلویی 40هزار تومان، برنج کیلویی 12 هزار تومان و میوه کیلویی 5 و 6هزار تومان و...» لیست تمام قیمت ها را می شمرد و به ساده ترین کالاها می رسد.
سرش را پایین انداخته و افسرده ادامه می دهد:« از همه مهمتر اجاره خانه است. 10 میلیون پول پیش با ماهیانه 480 هزار تومان برای یک خانه 60 متری در همین میدان قیام پرداخت می کنم. واقعاً قیمت یک خانه در این میدان همین قدر است.»
وی ادامه می دهد :« مشکل اصلی ما گرانی است. من نمی دانم تورم چقدر است ولی از نظر جیب من صد در صد است. قیمت هرچیزی را که سوال می کنید حداقل دو برابر شده است. اصلاً امروز قیمت ها یک چیز است و فردا یک چیز دیگر. هیچ کالایی دو روز در یک قیمت نیست. من یادم نیست آخرین بار چه زمانی بود که با کالایی مواجه شدم که قیمتش کاهش پیاده کرده باشد. درآمد ماهیانه من 800 هزار تومان است. این کار و حقوق را هم به سختی پیدا کرده ام. سه سال بیکار بودم. یعنی کارهای مختلف ولی کوتاه مدت انجام می دادم. حالا هم معمولا هر دو ماه یکبار حقوق می دهند. با این درآمد نمی توان زندگی کرد.»
*بهترین تفریحم عقب نیفتادن قسط هایم است
به سراغ نفر بعدی می روم، مهندسی کشاورزی خوانده اما در یک شرکت مهندسی کامپیوتر کار می کند و در حوالی میدان قیام زندگی می کند. ماهیانه 500هزار تومان کرایه خانه 50 متری را پرداخت می کند. همسرش نیز کارمند یک شرکت ساختمانی است. «کل درآمدم حدود 1 میلیون تومان است. همسرم نیز درآمد800 هزار تومانی دارد. ولی باتوجه به کرایه خانه و گران شدن هر روز کالاها هر برج با بدبختی زندگی را می گذرانیم».
وی ادامه می دهد:« به تفریح و مسافرت حتی فکر هم نمی کنیم. بهترین تفریح برای ما عقب نیفتادن قسط هایمان است. دولت در ابتدای روی کار آمدنش هزاران وعده به مردم داد اما هیچ کدام محقق نشد. قشر ضعیف جامعه همیشه در بحران های اقتصادی آسیب بیشتری می بینند چرا که با وضعیت رکود و گرانی مجبور هستند از تمام ابعاد زندگی خود کم بگذارند تا روزگارشان بگذرد».
*اکثر کالاها تا 30درصد گران شده
فروشگاه های اطراف میدان قیام و بنکداران هم مانند مردم حاشیه خیابان از وضعیت قیمت ها می نالند. شیشه های فروشگاه را خاک گرفته است. اطراف مغازه ها هم پر از کارتن های خالی کالاهای است. مردی پشت میزنشسته و دست هایش را ستون صورتش کرده، به خیابان نظاره می کند.
بنکدار مواد غذایی است. سراسر مغازه اش با بطری های نوشابه پوشانده شده است. می گوید:« اینکه مردم فکرمی کنند وقتی قیمت ها گران می شود به نفع ماست، کاملاً اشتباه است. اصلا اینطور نیست. قیمت ها که افزایش پیدا کند، تعداد مشتری های ما کم می شود. همین الان من از دیروز تا حالا فروش درست و حسابی نداشته ام. با این روال اگر ادامه بدهیم وضع بدترهم می شود. مردم وقتی قیمت ها گران می شود دیگر خرید نمی کنند. ما خودمان هم گران می خریم و باید گران بفروشیم.»
از وی در باره اینکه "دولت و مسئولین آمارهایی درباره تک رقمی شدن نرخ تورم می دهند" می پرسم، می گوید:« قیمت تمام کالاها با سال گذشته تفاوت چشم گیری دارد اکثر کالاها تا 30 درصد گران شده است. ما نوشابه می فروشیم. وقتی قیمت ها بالا می رود، مردم دیگر نمی خرند. نوشابه که نیاز مهم و اثرگذار زندگی آنها نیست. قیمت ها که بالا برود خرید متوقف می شود. اگر قیمت نصف این بود ما خوشحال تر بودیم.»
در کنار فروشگاه او گاراژ قدیمی قرار دارد. نگهبانش 15 سال است که در این منطقه سکونت دارد. پیرمردی شکسته و تندخوست.
*درآمدیک میلیونیام کفاف 2 هفته را می دهد
پیرمرد هم مانند همسایگان خود از گرانی ها گلایه می کند:« زمانی که به میدان قیام آمدم هیچی نبود، الان آباد شده است و ساخت و ساز کرده اند. قدیم ترها خبری از این چیزها نبود. از صبح تا شب در این گاراژ نگهبانی می دهم و حداکثر ماهیانه یک میلیون تومان به من می دهند. با این پول تقریباً نمی توانم بیشتر از2 هفته هم زندگی کنم. قیمت هرچیز را که بخواهید به شکل عجیبی افزایش پیدا کرده است. قیمت میوه به طرز عجیبی بالاست. تمام خاندان ما کشاورز بودند. اجاره خانه هم بماند. می گویند تورم کاهش یافته اما رکود و بیکاری کمر ما را خم کرده است».
* خداحافظی تدریجی گوشت و برنج از سفره ها
زنی از مقابل فروشگاه های عمده فروشی عبور می کند. چهره اش خسته به نظر می رسد. در مقابل یکی از بنکداری ها توقف می کند. چندین سوال از قیمت ها می پرسد و بازهم به راهش ادامه می دهد. به نظر می رسد توان خرید ندارد. وقتی ما را می بیند با لحنی ناراحت می گوید:« قیمت کره و میوه تا چند روز گذشته تفاوت داشت». فروشنده در پاسخ با ناراحتی می گوید:« خانم محترم قیمت دلار زیاد شده به من چه ربطی دارد که دلار زیاد شده است».
خانم جوان دیگری می گوید:« با درآمد شوهر من که دو شیفت کار می کند و یک دختر دانشگاه آزادی که دارم نمی توانیم زندگی کنیم. خیلی از مواد غذایی را دیگر نمی خریم. گوشت و برنج کم کم از سفره ما می رود».
*کل درآمد ما صرف هزینه مدرسه و خوراک می شود
در همین میان زنی میانسال دست در دست کودکی با سختی راه می رود. شهرداری خانه های اطراف محل سکونت وی را برای بازسازی خراب کرده است ولی خانه زن هنوز سرپا مانده است.او هم مانند بسیاری از هم محلی هایش از سختی و درآمد کم می نالد. شوهرش دست فروش است و حداکثر درآمدش در ماه 600 هزار تومان است. زن چادر مشکی را روی سرش مرتب می کند و با ناراحتی می گوید:« از من سوال می کنی که بدبختی هایم را بدانی. با این وضعیت بیکاری و گرانی که من از آن سر در نمی آورم مگر می شود زندگی کرد. 30 سال است در این منطقه زندگی می کنم الان دیگر خانه ام به خرابه شبیه است. دولت مردم را رها کرده و به فکر خودش است. وضعیتم در این دولت بدتر از دولت قبل شده است، برنج کیلویی 12هزار تومان که هیچ، برنج خارجی را کیلویی 8 هزار تومان کرده اند. آنقدر قیمت بالاست که باید فقط نان خالی بخوریم. هزینه مدرسه بچه هایم و هزینه غذای روزانه از درآمد شوهرم بیشتر است».
این بخشی از زندگی مردم در جنوب شهر تهران بود. اما وضعیت در مرکز شهر هم تقریباً شبیه همین است. سری به خیابان انقلاب زدم. نوع دیگری از مشکلات مردم نمایان بود. خیابان انقلاب را بیشتر با بیکاری جوانان درک کردم. جوانانی که با در دست داشتن روزنامه به دنبال کار بودند. با چند فارغ التحصیل دانشگاه روبرو شدم که اولین گلایه آنها از بدقولی دولت در ایجاد اشتغال بود.
* وعده 100روزه آقای روحانی چه شد؟
پسرجوانی که فارغ التحصیل عمران است می گوید:«روحانی وعده داده بود در 100 روز اول دولتش معیشت مردم را ترمیم کرده و تورم را کنترل خواهد کرد،اما چیزی از کاهش تورم را لمس نمی کنیم. کاهش تورم را تنها در آمارهایی که مسئولین بیان می کنند مشاهده می کنیم».
وی ادامه می دهد:« با اینکه 33 سال سن دارم و فارغ التحصیل شده ام به دلیل بیکاری هنوز از پدرم پول تو جیبی می گیرم و این موضوع برایم ناراحت کننده است».
* انگار باید درس بخوانیم تا آینده بیکار شویم
خانمی که دانشجوی سال سوم رشته مدیریت دولتی است در حال خرید کتاب است. وقتی از او درباره شغل میپرسم بی اختیار می گوید:«دست روی دلم نگذارید. با پارتی و بدون پارتی هر چقدر میگردم کار پیدا نمی کنم.»
وی ادامه می دهد:بیکاری این روزها به موضوع عادی تبدیل شده است. در خانواده ام مشاهده می کنم که جوانی با مدرک دانشگاهی در سال 50 اکنون معلم و کارمند بانک است اما اکنون جوانان با مدرک دانشگاهی جایگاهی در اجتماع ندارند. بچه که بودیم خانواده ها می گفتند اگر درس بخوانی بیکار نمی مانی، اما در حال حاضر روزگار برعکس شده است. انگار باید درس بخوانیم تا آینده بیکار شویم».
*اگر همسرم شاغل نباشد جوابگوی کرایه خانه هم نیستیم
مرتضی جوان دیگری است که می گوید:"با داشتن کارت پایان خدمت و مدرک دانشگاهی مشکل شغل دارم. چندین مهارت را فرا گرفته ام. اما هر کجا مراجعه می کنم می گویند، فعلاً نیاز به نیروی کار نداریم. به تازگی به واسطه زبان انگلیسی که بلد بودم مشغول کار شدم، اما درآمد آنچنانی ندارد و ترجیح دادم تدریس را ادامه ندهم و اکنون به صورت بازاریاب برای یک شرکت مواد خوراکی مشغول کار شده ام."
وی ادامه میدهد: زحمت بسیاری دارد اما از بیکاری بهتر است. متأهل هستم و یک فرزند دارم. اگر همسرم شاغل نباشد جوابگوی کرایه خانه هم نیستیم. هنگامی که متأهل شدم در یک واحد تولیدی جوشکاری در جاده کرج کار می کردم اما پس از مدتی میزان حقوق و درآمد ما بسیار کم شد تا جایی که معوق حقوق بسیاری داشتیم. ترجیح دادم دیگر به آنجا نروم. در حال حاضر از اینکه از کار قبلیام بیرون آمدم ناراحت نیستم چرا که همکارانم میگویند معوق حقوق بسیاری دارند».
اما در میان هیاهوی بیکاری جوانان ، جوانی که حدود 25 ساله به نظر میرسد، درباره وضعیت کاری خود می گوید:" 5 ماه از مراسم عروسیام میگذرد و شبها خسته به خانه برمیگردم، در این شرایط ماهانه 500 هزار تومان در خانهای که 10 میلیون پول پیش پرداخت کردهام، اجاره خانه می دهم، روزانه حدود 7 هزار تومان کرایه می دهم تا از شهرری به انقلاب بیایم." با چرخ دستی کتاب حمل و نقل می کند.
وی در پاسخ به سؤال ما که میپرسیم که ماهانه چقدر درآمد دارد، میگوید: «سال گذشته درآمدمان بهتر بود و روزانه تا 100 هزار تومان هم درآمد داشتیم اما الان روزانه 40 هزار تومان کار کنیم برنده ایم. خود مسئولان بگویند واقعا با درآمد 1 میلیون تا 1 میلیون و 200 هزار تومانی و کرایه خانه 500 هزار تومانی می شود زندگی کرد؟در بازار کتاب تعداد بارکش های چرخی کار زیاد است و هر روز هم به تعدادشان افزوه می شود. اما دریغ از اینکه دولت فکری به حال مشاغل کاذب در جامعه کند».
*مردم با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند
مرد مسن دیگری که در خیابان انقلاب مشغول خرید کتاب برای فرزندش است،با ناراحتی می گوید: «حقوق های امروز کفاف این را نمی دهد که برای فرزندان خود به فکر تفریح و مسافرت و رستوران باشیم.همین که بتوانیم وسایل کمک آموزشی تهیه و کرایه خانه را سر موعد بپردازیم باید شکرگزار باشیم.
وی ادامه می دهد: " اقلام مصرفی روز به روز در حال گران شدن است و وضعیت معیشتی مردم بدتر از چیزی است که دولتمردان بیان می کنند. با برنج کیلویی12 و 13 هزار تومان مردم دیگر توان خرید محصولات خوب را ندارد. حتی برخی از مردم که برنجهای نیم دانه را می خریدند و با برنجهای سالم مخلوط کرده و استفاده می کردند هم اکنون دیگر نمیتوانند برنج سالم بخرند و مجبورند فقط برنج نیم دانه که البته قیمتش هم چندان ارزان نیست و برای برخی انواع برنج های ایرانی، بین 7 تا 9 هزار تومان است، خریداری کنند. اوضاع اقتصادی مردم افتضاحتر از این است که دولتمردان میگویند."
این شهروند می گوید: "کافی است مسئولان سری به میادین میوه و تره بار بزنند تا متوجه شوند که مردم چطور میوه های گندیده ارزان را با حرص و ولع خریداری میکنند و چند قدم آنطرف تر میایستند تا آن را کمی مرتب کرده و بعد به خانه خود ببرند و به فرزندانشان دهند. اوضاع و احوال معیشتی مردم اصلا خوبی نیست. برخی کالاها واقعاً از سبد مصرفی مردم خارج شده است و این انصاف نیست.مردم با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند."