ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
محمدعلى قاجار ششمین پادشاه سلسلهى قاجار، فرزند مظفرالدین شاه، در ربیعالثانى 1289 ه.ق مطابق خردادماه 1249 ش و برابر با آوریل 1872 م در تبریز متولد شد. مادرش تاجالملوك ملقب به امالخاقان دختر میرزا تقىخان امیركبیر از بطن خانم عزتالدوله دختر محمدشاه قاجار بود. محمدعلى میرزا دو ساله بود كه به اتفاق مادرش به تهران احضار شد و جبرا مادر او را مطلقه نمودند، ولى مادر و پسر در اندرون ناصرالدینشاه به خانم شكوهالسلطنه مادر مظفرالدینشاه سپرده شدند. محمدعلى میرزا تا 12 سالگى در اندرون ناصرالدینشاه به سر مىبرد و قسمتى از تحصیلات خود را در آنجا فراگرفت. ناصرالدین شاه در تحصیل و تعلیم وى نظارت كامل داشت و به وى لقب اعتضادالسلطنه داد. در 12 سالگى به تبریز عودت داده شد و تحصیلات علمى و نظامى خود را ادامه داد و زبانهاى روسى و فرانسه را فراگرفت. در 17 سالگى اولین شغل دولتى را به او سپردند و آن فرماندهى فوج امیریه بود. وظیفهى این فوج حفاظت ارك حكومتى تبریز بود. در 1308 ناصرالدینشاه به او منصب امیرتومانى و نشان و حمایل آن را داد و فرمانده كل قشون آذربایجان شد و علاوه بر آن حكومت خوى و شاپور نیز به او واگذار گردید. در 1309 كه حسنعلىخان امیرنظام گروسى از پیشكارى ولیعهد معزول شد، تمام كارهاى او به محمدعلى میرزا اعتضادالسلطنه واگذار گردید. در اوایل 1314 ه.ق به ولیعهدى ایران انتخاب شد و میرزا علىخان امینالدوله كارگزار و پیشكار او گردید. امینالدوله پس از چندى به تهران احضار و صدراعظم ایران شد. به جاى وى امیرنظام گروسى رفت و چندى هم نظامالسلطنه مافى پیشكار او بود. محمدعلى میرزا هر سال یكى دو بار به تهران احضار مىشد و هر بار هنگام بازگشت، نشان یا امتیازات دیگرى به او داده مىشد. در دوران ولیعهدى روىهمرفته طرفدار سیاست روس در ایران بود و خیلى با آنها حشر و نشر داشت و از این رو انگلیسها با وى میانهاى نداشتند و حتى گاهى درصدد تغییر او برمىآمدند ولى هرگز در این كار توفیق نیافتند. در دوران ولیعهدى خود در تبریز كه قریب 11 سال طول كشید، به علت طمع و آز زیادى كه داشت، به املاك مردم دست درازى كرد و چندین رقبه ملك مرغوب براى خود تدارك دید. از كارهاى بسیار زشت و ناپسندى كه در دوران ولیعهدى انجام داد، سربریدن میرزا حسنخان خبیرالملك و میرزا آقاخان كرمانى و شیخ احمد روحى بود كه هر سه در استانبول اقامت داشتند و وقتى به ایران تحویل داده شدند، به وضع فجیعى سر آنها را بریده و پوست آنها را پر از كاه نموده به تهران فرستاد. محمدعلى میرزا در 1323 به تهران احضار شد و یك هفته پس از احضارش مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز نمود.این مسافرت قریب چهار ماه طول كشید و پس از بازگشت، ولیعهد مجدددا به تبریز بازگشت. محمدعلى میرزا در این توقف كوتاه در تهران براى امناى دولت خط و نشان كشید. هنگام نهضت مشروطیت با آزادىخواهان موافق بود و آنها را تقویت مىنمود ولى برخى موافقت او را نیرنگ تلقى مىكردند. مظفرالدینشاه چهار ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، اعتدال وضع مزاجى خود را از دست داد و اطباء هم از درمان او قطع امید نمودند، لذا صلاح در این دیده شد كه ولیعهد به تهران احضار شود. ولیعهد در آخر آذرماه 1285 وارد تهران شد. مظفرالدینشاه در آخرین روزهاى حیات خود قانون اساسى را توشیح كرده محمدعلى میرزا نیز آن را امضاء نمود. سرانجام مظفرالدینشاه در 19 دى ماه درگذشت و محمدعلىشاه به تخت سلطنت نشست و تاجگذارى كرد. در اولین جلسهى مجلس شوراى ملى حاج سید نصرالله تقوى نمایندهى طلاب و وعاظ كه ناطقى زبردست بود، طى خطابهاى به شاه جدید تبریك و تهنیت گفت. اولین اقدامى كه در دوران سلطنت وى به وقوع پیوست، تعیین هیئتى براى تدوین متمم قانون اساسى بود زیرا او هم مدعى بود كه قانون اساسى كامل نبوده و حقوق قوهى سهگانه مشخص نمىباشد. از این رو به هیئت منتخب مجلس تاكید نمود با استفاده از قوانین اساسى كشورهاى مترقى، متمم قانون اساسى را تهیه نمایند. ضمنا میرزا على اصغرخان اتابك را كه در اروپا به سر مىبرد، براى رئیسالوزرائى احضار نمود و احمدمیرزا فرزند دوم خود را به ولیعهدى اعلام كرد. در نتیجه احضار میرزا علىاصغرخان اتابك، مشیرالدوله رئیسالوزراء از كار كنارهگیرى و وزیرافخم ارشد وزراى كابینه سرپرست هیئت وزیران شد. هنوز اتابك وارد مرز ایران نشده بود كه سیدحسن تقىزاده نمایندهى مجلس طى نطق پرشورى، سخنانى علیه اتابك ایراد نمود و او را نه تنها صال حبراى رئیسالوزرائى ندانست، بلكه اتهامات زیادى از گذشتهى او برشمرد و جدا با بازگشت او به مخالفت برخاست. تنها تقىزاده در آن جلسه نبود كه اتابك را مورد حمله قرار داد بلكه حاج ابراهیم تبریزى و حاج شیخ ابراهیم زنجانى نیز علیه اتابك سخنها گفتند و پردهها بالا رفت. حملات نمایندگان تندروى مجلس در مردم عوام و فرصتطلب آن روز تاثیر خود را بخشید و مجاهدین گیلان در بندر انزلى اجازهى خروج او را از كشتى ندادند و سرانجام با پادرمیانى عدهاى، اتابك از كشتى پیاده شد و در میان احترامات تشریفاتى اسكورت روسى خود به خاك ایران قدم نهاد و وعدههاى مساعد براى گسترش عدالت و اجراى قوانین و رفاه مردم داد. اتابك در همان نخستین روزهاى زمامدارى خود با مشكلات زیادى مواجه شد: شورش در فارس علیه قوامالملك شیرازى، تجاوز قواى عثمانى به مرزهاى ایران، كمبود نان و قحطى و قیام سالارالدوله در غرب ایران براى تصاحب تاج و تخت، تشكیل اولین هستهى مخالفت با مشروطه و قیام حاج ملا قربانعلى مجتهد متنفذ زنجان و قتل سعدالسلطنه حاكم خمسه. اتابك با تدابیر خاصى به اصلاح پرداخت و مشكلاتى كه پیش آمده بود برطرف كرد. ولى ناگاه در مجلس شوراى ملى سیدحسن تقىزاده علیه پدر زن و عموى شاه كه وزارت جنگ را بر عهده داشت سخن گفت و عدم حضور او را در مجلس بهانه قرار داده و از وكلاء كه قبلا با عدهاى از آنها تبانى كرده بود، خواستار عزل او شدند و مجلس نیز راى به بركنارى او داد و طبعا محمدعلىشاه رنجیدهخاطر گردید. صدارت اتابك بیش از چهارماه دوام نكرد و در حالى كه با مشروطهخواهان همهگونه همراهى داشت، به قتل رسید. مجلس قتل رئیسالوزراء را به شاه تسلیت گفت و تقاضا كرد شخص لایقى را به رئیسالوزرائى تعیین نماید و محمدعلىشاه نیز میرزا احمدخان مشیرالسلطنه را كه از محارم و نزدیكانش بود، به ریاست دولت برگزید ولى مجلس به انتخاب او روى خوشى نشان نداد. قتل اتابك و ر نتیجه كشته شدن یا خودكشى عباس آقاى تبریزى قاتل او مستمسك به دست مشروطهخواهان داد و با برقرارى مجالس ختم متعدد و سخنرانىهاى تند و آتشین، به او لقب منجى ایران دادند و عمل او را مطابق عدل و انصاف دانستند و اوضاع آشفتهى آن روز را آشفتهتر كردند. زمامدارى مشیرالسلطنه از چهل روز تجاوز نكرد و محمدعلى شاه با نشستى كه با وكلاء تشكیل داد، ابوالقاسم ناصرالملك را به رئیسالوزرائى برگزید و در همین ایام متمم قانون اساسى به تصویب مجلس رسید. محمدعلىشاه بلادرنگ آن را توشیح نموده و به صورت بخشنامه به شهرها مخابره كردند. در همین ایام روزنامههاى تندروئى چون روحالقدس، مساوات صور اسرافیل در عرصه سیاست ایران ظاهر شدند و با برنامههاى تند و انقلابى و درست در صف مخالف محمدعلىشاه قرار گرفتند. ناصرالملك اولین اقدامى كه انجام داد، بردن محمدعلىشاه و شاهزادگان بلافصل به مجلس شوراى ملى و سوگند مجدد وفادارى به قانون اساسى و رژیم مشروطیت بود. ناصرالملك كه زیركانه شكاف و اختلاف بین تندروان مجلس و محمدعلىشاه را دامن مىزد، بر تصمیم نابخردانهى آنان كه تقلیل بودجهى دربار و شاهزادگان و قطع حقوق زنان ناصرالدین شاه و كارمندان بیوتات سلطنتى بود، صحه گذاشت و بودجهى دربار را از هشتصد هزار تومان به پانصد هزار تومان تقلیل داد. ولى ناصرالملك گناه اینگونه اعمال را به گردن مجلسیان انداخت و از شاه خواست با آنان به گفتگو و مذاكره بنشیند و او نیز عدهاى از وكلاء را احضار نمود و لایحهاى را كه تنظیم شده بود قرائت كردند. در این لایحه شاه متذكر شده بود كه وكلاء از مرز خود تجاوز مىكنند و در كارهاى اجرائى مداخله دارند. وكلاء در پاسخ شاه اظهار كردند تقلیل بودجهى دربار خواستهى رئیسالوزراء بود. نوشتههاى روزنامههاى تندرو و تشكیل انجمنهاى متعدد كه به آتش اختلاف دامن مىزدند، شاه را ناگزیر كرد كه گروهى براى مبارزه با مخالفین خود تشكیل دهد. شیخ فضلالله نورى، شیخ علىاكبر بروجردى، شیخ محمد آملى و سید علىآقا یزدى ضمن اتحادى با هم، مبارزهى همهجانبهاى را آغاز كردند. عملهجات بیوتات سلطنتى كه حقوق آنها قطع شده بود، به هیئت اجتماع در جلوى بهارستان اجتماع نموده خواستار تجدیدنظر در تصمیم مجلس شدند. در همین هنگام مقتدرنظام و ضیع حضرت كه از گردنكشان تهران بودند با جمعیتى افزون از هزار نفر بدانها پیوستند و بلوا و آشوب آغاز شد. بین اجتماعكنندگان و محافظین مجلس تیراندازى گردید و چند نفرى مقتول و مجروح شدند و سپس دامنهى بلوا به توپخانه كشیده شد و در آنجا نیز زدوخوردى به وقوع پیوست. محمدعلىشاه تمام این وقایع و اتفاقات را از جانب ناصرالملك تشخیص داد و در نتیجه رئیسالوزراء و وزیران را احضار نمود و چوب مفصلى به آنها زد و ناصرالملك را در اتاق حاجبالدوله و وزیران را در اتاق امیربهادر زندانى ساخت. در همین هنگام احتشامالسلطنه رئیس مجلس، دو تن از برادران خود (علاءالدوله و معینالدوله) را به دربار فرستاد و مسبب واقعهى توپخانه را خود شاه دانست. از این گستاخى احتشامالسلطنه، شاه دستور داد برادران او را كتك مفصلى زدند و حكم اعدام علاءالدوله را نیز صادر نمود. سرانجام با دخالت چرچیل دبیر شرقى سفارت انگلیس ناصرالملك از دست شاه خلاص شد و به اروپا تبعید گردید. وزیران نیز حیاتى تازه یافتند. پس از بركنارى ناصرالملك، محمدعلىشاه نظامالسلطنه مافى والى فارس را كه مردى سالخورده و با تجربه و از تربیتیافتگان عصر ناصرى بود، به ریاست وزراء تعیین كرد. در همان روز تعیین رئیسالوزراء جدید، مجلس حملات شدیدى به محمدعلىشاه نمود و او را قانونشكن خواندند. رهبرى مخالفین كماكان در دست تقىزاده بود. نظامالسلطنه قبل از معرفى وزیران، یك جلد كلامالله مجید كه توسط محمدعلىشاه مهر و امضا شده و متضمن سوگند وفادار به مشروطیت بود، به مجلس داد. روز هشتم اسفندماه 1286 محمدعلىشاه هنگام عبور از خیابان الماسیه مورد سوءقصد قرار گرفت و دو بمب در جلوى كالسكهى او منفجر شد. چند نفرى مقتول و مجروح شدند ولى به شاه آسیبى نرسید. نظامالسلطنه كه رجلى باتجربه و مدبر بود، به برنامههاى پنهانى علیه محمدعلىشاه واقف بود و مىدانست كه تلاش مصلحانهى او به جائى نخواهد رسید. از این رو از زیر بار مسئولیت شانه خالى كرد. شاه براى جانشینى نظامالسلطنه اعتنائى به وكلاء نكرد و مشیرالسلطنه را به رئیسالوزرائى منصوب نمود. مجلس از شاه درخواست نمود تا شش نفر از درباریان را اخراج كند و محمدعلىشاه هم متقابلا از مجلس خواست وكلاى تندرو و وعاظ مخالف را معرفى نمایند. آشفتگى كارها به مرحلهاى رسیده بود كه هیچگونه راهحلى به نظر نمىرسید. روز 14 خردادماه 1287 محمدعلىشاه به باغشاه رفته و ستاد كار خود را در آنجا قرار داد و عدهاى كه عبارت بودند از جلالالدوله، علاءالدوله، معینالدوله، امیرنظام و سردار منصور را توقیف و زنجیر نمود. سپس پستخانه و تلگرافخانه را متصرف شد و از مجلس مصرا خواست وعاظ تندرو و روزنامهنویسان هتاك را تحویل دهند. روز اول تیرماه محمدعلىشاه تلگرافى به تمام ولات و حكام مخابره كرده و متذكر شد «این مجلس خلاف مشروطیت است و هر كس من بعد از فرمایشات ما عدول كند مورد تنبیه و سیاست سخت قرار خواهد گرفت». از بامداد روز دوم تیرماه شهر تهران تبدیل به دژ نظامى شد. قزاقان اعم از پیاده، سواره و توپخانه، نقاط حساس تهران را اشغال كردند. پالكونیك لیاخوف رئیس قزاقخانه به حكومت نظامى تهران انتخاب شد. تدریجا بین قزاقان مستقر در میدان بهارستان و جلوى مسجد سپهسالار با مجاهدین زدوخورد درگرفت و سرانجام قواى قزاق مجلس را به توپ بست و تعداد زیادى از مجاهدین به قتل رسیدند. به هنگام ظهر قواى قزاق پیروز شد و صداى مجاهدین خاموش گردید و قزاقان وارد مجلس شدند و به تخریب و غارت پرداختند. از بامداد آن روز عدهى زیادى از مشروطهخواهان و روحانیون كه در مجلس اجتماع كرده بودند، پس از پیروزى نیروى استبداد، از در شرقى مجلس خارج شده به باغ امینالدوله رفته و مخفى گردیدند. پس از ساعتى چند، قزاقان به محل اختفاء آنها پى برده وارد باغ شدند و پس از قتل حاج ابراهیم تبریزى، بقیه را دستگیر و با ضرب و شتم به زندان باغشاه بردند و حكومت نظامى هم نسبت به بازداشت مشروطهخواهان اقدام كرد و مجموعا قریب سیصد نفر را بازداشت نمودند. عدهاى هم در سفارتخانهها تحصن اختیار نموده و برخى نیز مخفیانه از تهران فرار كردند. ملكالمتكلمین، سلطانالعلماى خراسانى مدیر روزنامهى روحالقدس، میرزا جهانگیرخان شیرازى مدیر صوراسرافیل و قاضى ارداقى پس از تحمل انواع شكنجهها، به قتل رسیدند و عدهاى تبعید گردیده و یك دادگاه ویژه مامور رسیدگى به جرائم و اتهامات آنها شد. ظاهرا تهران به تصرف محمدعلىشاه درآمد و مجلس تعطیل شد و مشروطهخواهان در زندان جاى گرفتند ولى در سایر شهرها چون تبریز، شیراز، اصفهان و گیلان فعالیتهاى دامنهدارى براى بازگشت مشروطه آغاز گردید. علماى مخالف مشروطه در باغشاه اجتماعات زیادى تشكیل دادند و پس از مذاكرات بسار، اعلامیه دادند كه مشروطه با شریعت سازگار نیست و طى عریضهاى از محمدعلىشاه تقاضا كردند از مشروطه صرفنظر نماید. قواى دولتى نتوانست در شهرها مشروطهخواهان را ساكت كند و در تبریز ستارخان و باقرخان با جنگهاى خیابانى مبارزهى شدیدى را آغاز كردند. بختیارىها شهر اصفهان را متصرف شدند و در گیلان مجاهدین با مشاركت یپرم، شهر را زیر سلطهى خود گرفته و حاكم آنجا را به قتل رسانیدند. سپهدار تنكابنى نیز به آنها ملحق شد و سرپرستى انقلابیون گیلان را برعهده گرفت. قواى بختیارى هم از اصفهان وارد قم شد و آهنگ تهران نمود. محمدعلىشاه، مشیرالسلطنه را از رئیسالوزرائى بركنار نمود و ناصرالملك را احضار كرد. او از آمدن خوددارى نمود و سعدالدوله سرپرست دولت شد. ولى اقدامات دیپلماتیك به ثمر نرسید و هر دو قوا در بادامك تهران به هم رسیدند و پس از جنگ شدیدى وارد تهران شدند. تهران پس از سه روز زدوخورد، به تصرف مشروطهخواهان درآمد و محمدعلىشاه ناگزیر به اتفاق خانوادهى خود و رجال و اعیان مستبد، در سفارت روس در زرگنده متحصن شدند. پس از تحصن محمدعلىشاه در سفارت روس، چرچیل دبیر سفارت انگلیس و بارنفسكى دبیر سفارت روس، بالاتفاق در عمارت بهارستان حضور یافته با سردار اسعد و سپهدار تنكابنى ملاقات نمودند و دادستان پناهندگى شاه را در سفارت روس به اطلاع رسانیده تقاضا كردند كه جنگهاى داخلى خاتمه داده شود. كلنل لیاخوف نیز خود را به فاتحین تهران معرفى كرد و تقاضاى تامین جانى نمود. یك كمیسیون عالى مركب از 28 نفر از طرف مشروطهخواهان تعیین گردید تا اداره امور كشور تحتنظر آنها باشد. این كمیسیون در اولین جلسهى خود محمدعلىشاه را به علت پناهندگى در سفارت روس از سلطنت عزل نمود و احمد میرزا فرزند 13 سالهى او را به سلطنت برگزید. چون شاه جدید سنش به نصاب قانونى نرسیده بود، علیرضاخان عضدالملك را به نیات سلطنت انتخاب كردند. تغییرات زیادى در شئون مملكت داده شد و دادگاه انقلاب تشكیل یافت و عدهاى اعلام شدند. محمدعلىشاه قریب یك ماه در سفارت روس باقى مانده و هیئتى از طرف مشروطهخواهان با وى وارد مذاكره شدند و سرانجام پیمانى منعقد گردید كه محمدعلىشاه املاك خود را به دولت واگذار كند و همچنین جواهرات سلطنتى را تحویل دهد و در عوض دولت ایران متعهد گردید سالیانه یكصد هزار تومان به محمدعلى میرزا و خانوادهى وى پرداخت كند. پس از امضاى پیمان و پرداخت حقوق سه ماه، روز 18 شهریور در پناه عدهاى سرباز روسى و هندى و ایرانى، تهران را به سوى روسیه ترك نمود. محمدعلى میرزا پس از خروج از ایران، به شهر ادسا كه قبلا براى اقامت او تعیین شده بود رفت و علاوه بر همسر و فرزندانش، عدهاى از خواص مانند موثقالدوله، امیربهادر، و صاحب جمع او را همراهى كردند ولى پس از دو سال توقف در سر سوداى سلطنت كرد و به اتفاق دو برادرش ملكمنصور میرزا شعاعالسلطنه و ابوالفتح میرزا سالارالدوله، وارد ایران شد و گمشتپه را مركز كار و ستاد خود قرار داد. مقادیرى نیز اسلحه همراه داشت و در همان زمان شعاعالسلطنه راه مازندران پیش گرفت و در بابل اردو زد و مشغول جمعآورى سپاه شد. محمدعلى میرزا طى تلگرافى به سپهدار تنكابنى دستور داد تا موقع ورود وى به تهران، امور دولت را زیر نظر بگیرد. سپهدار متهم به تبانى با شاه سابق شد و مجلس به عزل او راى داد و صمصامالسلطنه بختیارى وزیر جنگ را به رئیسالوزرائى برگزید. در همین هنگام سالارالدوله كه كرمانشاه را ساخلوى خود قرار داده بود، با مخابرهى تلگراف تندى به مجلس خواستار سلطنت محمدعلىشاه شد. اولین اقدامى كه دولت انجام داد، قانونى از مجلس گذرانید بدین شرح كه هركس محمدعلى میرزا را دستگیر و یا اعدام نماید یكصدهزار تومان جایزه دریافت خواهد گرفت و كسانى كه سالارالدوله یا شعاعالسلطنه را اعدام یا دستگیر نمایند، براى هر كدام 25 هزار تومان پاداش داده خواهد شد. میرزا علیخان ارشدالدوله طلایهدار سپاه محمدعلى میرزا، شاهرود را متصرف شد و با قواى خود به سمت تهران حركت كرد و در امامزاده جعفر ورامین اردو زد و از تهران یپرمخان و جعفرقلىخان سردار بهادر با مجاهدین خود براى مقابله به سمت ورامین حركت كرد. از قزاقخانه نیز سلطان رضاخان با گروهانش شركت كرد و سرانجام ارشدالدوله از نیروى مجاهدین شكست خورده و دستگیر و اعدام شد. رشیدالسلطان فرمانده دیگر در فیروزكوه به قتل رسید و سالارالدوله در چند نبرد شكست خورد و هر سه برادر ایران را ترك كردند. محمدعلى میرزا در ادسا پاركى عالى خریدارى كرد و عمارتى شایسته بنیاد نهاد و تا 1297 در آنجا مىزیست. غیر از ملكه جهان همسر و سه فرزندش، هیجدهنفر نیز همراه او بودند. دولت اتحاد جماهیر شوروى در اسفند 1297 ادسا را تصرف كرد و محمدعلى میرزا و خانوادهاش و كلیهى ساكنین آن جزیره از ترس جان خود، قسمتى از اموال خود را برداشته سوار یك كشتى بارى فرانسوى شده به اسلامبول فرار كردند. وقتى به عثمانى رسیدند، انگلیسها از پیادهشدن مسافران كشتى جلوگیرى نمودند. محمدعلى میرزا نامهاى به سفارت ایران نوشت و سفیر را از ماندنش در كشیتى باخبر ساخت و پس از نامهاى به سفارت ایران نوشت و سفیر را از ماندنش در كشتى باخبر ساخت و پس از چند ساعت یك قایق موتورى از سفارت ایران و یك افسر انگلیسى وارد كشتى فرانسوى شده، او را با احترام لازم به سفارت بردند و موقتا در مدرسهى ایرانیان جاى دادند و سپس خانهى قصر مانندى اجاره كرد و چندى در آنجا زیست. در 1298 احمدشاه از طریق عثمانى عازم اروپا شد و پس از ده سال مفارقت، به دیدار پدر و مادر و برادران و خواهر خود نائل شد. محمدعلىشاه چندى در عثمانى سكونت گزید، سپس به اروپا رفت و مدتى در ایتالیا به سیر و سیاحت مشغول شد و سپس وارد پاریس گردید. در سفر دوم و سوم احمدشاه به اروپا، آنها یكدیگر را ملاقات كردند ولى محمدعلى میرزا مبتلا به بیمارى قند بود و از این لحاظ غالبا تحت كنترل اطباء قرار داشت. تا اینكه در 16 فروردین 1303 در شهر پاریس به همان بیمارى درگذشت. جنازهى وى در پاریس بسیار شكوهمندانه تشییع شد و عدهى زیادى از شاهزادگان و سران كشورها در این تشییع شركت داشتند. سلطان عبدالحمید خلیفه مستعفى عثمانى نیز در كنار احمدشاه قرار داشت. جنازهى او را به كربلا حمل نمودند و در حرم حضرت امام حسین علیهالسلام مدفون شد. در تهران نیز مجالس ختم متعدد برپا شد. محمدعلى شاه قاجار در 1308 ه.ق اولین ازدواج خود را انجام داد و یك سال بعد صاحب یك پسر شد به نام حسنعلى كه پس از ولیعهد شدن، لقب خود را براى او گرفت و این بچه معروف به حسنعلى اعتضادالسلطنه شد و چون مادرش از قاجاریه نبود نمىتوانست ولیعهد ایران باشد و بعدها نام خانوادگى اعتضاد مظفرى را براى خود برگزید. در 1309 به دستور ناصرالدینشاه، جهانخانم دختر ارشد كامروا میرزا نایبالسلطنه را به عقد و نكاح دائم او درآوردند و در 1310 مراسم عروسى باشكوه و جلال كامل و بىنظیرى انجام گرفت. این خانم كه بعد از به سلطنت رسیدن محمدعلىشاه، به نام ملكه جهان نامگذارى شد پنج فرزند آورد كه به ترتیب عبارت بودند از احمدمیرزا، محمدحسن میرزا، محمود میرزا، عبدالمجید میرزا و فاطمهخانم. احمد میرزا در سن 32 سالگى و محمدحسن میرزا در 42 سالگى درگذشتند. محمود میرزا وارد شركت نفت ایران و انگلیس شد و عبدالمجید هم در یك تجارتخانه در پاریس اشتغال به كار ورزید. فاطمه نیز زن پسرعموى خود شعاعالسلطنه دوم شد. محمدعلى شاه قاجار مردى سادهدل و احساساتى بود. تحصیلات مقدماتى را به خوبى انجام داد و زبان فرانسه و روسى را فراگرفت، مخصوصا در لغتشناسى زبان فرانسه صاحبنظر بود. فوقالعاده مذهبى بود و غیر از انجام واجبات، مستحبات را هم انجام مىداد. غالبا نماز شب مىخواند و به استخاره اعتقاد فوق تصورى داشت و هرچند روز یكبار از حلقهى یاسین رد مىشد و در سفر و حضر مفاتیحالجنان از او دور نمىشد. به تنها همسرش عشق مىورزید و از اینرو برخلاف پدر و اجدادش، حرمسرائى تشكیل نداد و زنان متعدد به حبالهى نكاح خود درنیاورد. در دورهى نوجوانى و جوانى تحتتاثیر قدرت امپراطورى روسیه قرار گرفت و تنها راه نجات خود را در نزدیكى به آنها مىدانست. در اثر اتخاذ چنین روشى، انگلیسها به او فوقالعاده بدبین بودند و از زمان ولیعهدى درصدد بودند نگذارند او به تخت سلطنت بنشیند. تحریكات منسوبانش چون ظلالسلطان و پسرش جلالالدوله و همچنین سالارالدوله كه هر سه مدعى سلطنت ایران بودند، برایش بسى ناگوار و تاسفآور بود. ملكالمتكلمین و سیدجمال واعظ در خطابههاى خود به او نسبتهاى ناروائى مىدادند در حالى كه هر دو خطیب نامبرده از طرف ظلالسلطان خریدارى شده بودند. روزنامههاى مساوات، روحالقدس و صوراسرافیل هتاكى را به او به سرحد كمال رسانیدند، مخصوصا اتهاماتى به مادرش وارد مىكردند بسیار ناگوار بود. تمام این حملات باعث شد از مشروطه بیزار شود و آن شوقى كه روزهاى اول به مشروطه داشت از دست بدهد. وى مالى نیندوخت و پولى به خارج نفرستاد و روزى كه ایران را بالاجبار ترك مىكرد متجاوز از یك میلیون تومان به بانك روس بدهكار بود و دولت كلیهى املاك او را براى واریز بدهىهاى او تصاحب كرد. در انتخاب دوست و همكار بىسلیقه بود و به اراذل و اوباش پاىبندى داشت و اطرافیان او مردمانى سالوس و مالاندوز و حقهباز بودند. به هر جهت دولت فخیمه! انگلستان با او دشمنى خاصى داشت به طورى كه در تمام عمر به او اجازهى ورود به انگلستان را ندادند. محمدعلىشاه در سال 1303 شمسى در اروپا درگذشت.
نویسنده : تاریخ نویس
نظرات 0
چهارشنبه 14 مهر 1395 - 11:46 PM