مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : گنجینه دانشمندان (جلد دوم)

ابن تقاق (دقاق) جد خاندان سلجوقیان از رؤساى تركمان (قر. 4 ه) وى و پسران و نوادگان او در جنگهایى كه مابین سامانیان و امراى ایلك خانى و سلطان محمود غزنوى اتفاق مى‏افتاد شركت مى‏جستند (سلجوقیان). وى دو پسر داشته، داود و طغرل‏بیك (مؤسس سلجوقیان). منسوب به دو سلجوقى (بخش 1) است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از درگذشت بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعى سلطنت شدند. از مسكوكات اشكانى چنین برمى‏آید كه مدت 18 سال هر دو برادر سلطنت داشته‏اند و ظاهراً اردوان در مغرب و بلاش پنجم در مشرق ایران پادشاهى مى‏كرده است. رومیان از جنگ خانگى استفاده كردند و كاراكالا Caracalla امپراطور جدید روم پسر سوروس كه مى‏خواست مرزهاى روم را از طرف مشرق توسعه دهد در 212 م. آبگار پادشاه خسرون ادس را به دربار روم احضار كرده او را با خانواده‏اش به زندان انداخت و اعلام كرد كه ادس از ایالات روم است، پادشاه ارمنستان چون شنید كه كاراكالا پادشاه ادس را به زندان انداخته سر به شورش برداشت، رومیها سپاهى براى تنبیه ارمنستان فرستادند ولى آن سپاه شكست یافت. پس از آن كاراكالا به فكر حیله‏اى افتاده سفیرى با هدایا به نزد اردوان روان داشت و به بهانه‏ى اتحاد بین روم و پارت دخترش را خواستگارى كرد اردوان بر اثر اصرار امپراطور راضى شد كه دخترش را به او بدهد به شرط آنكه امپراطور، خودش بیاید و زنش را ببرد. كاراكالا با سپاهى گران به ایران رهسپار شد و همه جا مورد استقبال اهالى واقع مى‏شد تا به نزدیك اردوان رسید ولى وقتى كه اردوان بى‏خیال با همراهانش به خرگاه امپراطور درآمد رومیها كه در كمین بودند به اشاره كاراكالا به ایرانیان حمله كردند و تنها اردوان توانست جان به سلامت بدر برد بارى كاراكالا پس از كشتار و غارت از ایران بازگشت. وقتى كه از آدیابن مى‏گذشت كار ننگین دیگرى كرد و آن خراب كردن گورستان شاهان پارت یا به قولى شاهان آدیابن و بیرون آوردن استخوان مردگان ایشان بود! در همان سال یعنى در 217 م. كاراكالا كه عازم تماشاى معبد رب‏النوع ماه در حران بود در راه به دست یولیوس مارسیالیس Julius Martialis یكى از پاسداران خود كشته شد. پس از كاراكالا جانشین او ماكرى‏نوس Macrinus مى‏خواست از جنگ احتراز كند. ولى دیر بود زیرا پارتیها از خیانت كاراكالا و ویران ساختن گورستان اشكانى چنان برآشفته بودند كه جز انتقام گرفتن چیز دیگرى نمى‏خواستند. ماكرینوس عمل زشت كاراكالا را تقبیح كرد و حاضر شد تمام اسیران را پس بدهد به شرط آنكه صلحى برقرار گردد. اردوان پیغام داد كه به این شرایط حاضر است صلح بكند: 1- دولت روم اسیران را پس بدهد 2- شهرهایى را كه كاراكالا خراب كرده از نو بسازد 3- غرامتى از بابت ویران كردن گورهاى اشكانیان بپردازد 4- بین‏النهرین علیا را به ایران پس بدهد. قیصر روم این شرایط را نپذیرفت و باز جنگ شروع شد پس از آن شاه اشكانى تا نصیبین پیش رفت. در این جا جنگ بزرگى روى داد و شكست بر لشگر روم افتاد باز جنگ ادامه داشت تا بالاخره طرفین از جنگ خسته شدند و باز ماكرینوس پیشنهاد صلح كرد و قبول كرد كه اسراى پارتیها را پس بدهد و غنایمى را كه كاراكالا از ایران برده بود رد كند و پنجاه ملیون دینار رومى بپردازد (معادل یك ملیون و نیم لیره طلاى انگلیسى) ولى تخلیه‏ى بعضى از قسمتهاى بین‏النهرین كه از جنگهاى سابق در تصرف رومیها مانده بود به واسطه‏ى انقراض دولت اشكانى صورت نگرفت. انقراض سلسله‏ى اشكانى بر اثر انحطاط و ضعفى كه در دولت اشكانى پیدا شده بود اردشیر پسر بابك بین سالهاى 220 و 226 م. بر اردوان خروج كرد. اردشیر در این هنگام پادشاه دست نشانده‏ى پارس بود. پس از تسخیر كرمان و اصفهان جنگى بین او و اردوان در دشت هرمزد (هرمزدگان) میان بهبهان و شوشتر در كنار رود جراحى روى داد و اردوان در این جنگ كشته شد به قول گوت‏اشمید، اردشیر سر اردوان را زیر لگد انداخته به او توهین بسیار كرد. این شكست، با وجود آنكه قطعى بود باز یكى از پسران اردوان به نام آرتا واسدس (آرتاباذ) خود را شاه پارت خواند و سكه زد كه تاریخ بعضى از آنها از 227 م. است در این هنگام خسرو پادشاه ارمنستان كه با آرتا باذخویشى داشت به یارى او آمد و حتى اردشیر را شكست داد. ولى اردشیر به حیله بر او غالب شد. پس از چند سال اردشر بر همه كشور ایران دست یافت و همه شاهزادگان و بازماندگان خاندان پارت را بكشت و دولت اشكانى پس از 470 سال برافتاد. بیست و هشتمین پادشاه اشكانى (208 یا 216 -209 م.) پسر بلاش چهارم و برادر اردوان است. این پادشاه همیشه با برادر خود اردوان در حال نزاع بود و سرانجام سلطنت نصیب برادر وى گردید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

هرمزد پس از مرگ پدر از دورى برادر مهتر خود پیروز كه آنگاه با لقب پادشاهى سكستان در سیستان حكومت داشت استفاده كرده تاج و تخت را تصاحب كرد. ظاهراً علت این جسارت هرمزد میل باطنى پدرش یزدگرد دوم به جانشینى او بود. فیروز (پیروز) كه خود را از نظر مهترى سزاوارتر به پادشاهى مى‏دانست، بگریخت و با سپاهى كه از نواحى شرقى آورده بود، به هرمزد كه در رى جاى داشت حمله برد. در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان كه دینگ نام داشت در تیسفون سلطنت مى‏كرد. از این ملكه مهرى پیدا شده كه صورت او را با اسم و لقبش با نبیشنان با نبیشن Banbishnan - Banbishn (ملكه‏ى ملكه‏ها) به حروف پهلوى در آن كنده شده است. این ملكه تاجى بر سر دارد كه بر فراز آن گیسوانش به شكل گویى با نوار كوچكى بسته شده است و گوشواره‏اى كه داراى سه مروارید است در گوش و گلوبند مرواریدى در گردنش دیده مى‏شود. و گیسوان مجعدش را به چندین رشته بافته و فروهشته است. اینكه در بعضى از روایات عربى آمده است كه پیروز از پادشاه هفتالیان سپاهى به یارى خواست، افسانه است؛ و منشأ آن ظاهراً تقلید از سرگذشت قباد پسر فیروز است، زیرا به قول مار كوارت هنگام مرگ یزدگرد دوم هنوز هفتالیان به مرزهاى ایران نرسیده بودند. اندكى برنیامد كه مردم از هرمزد دل آزرده شدند و هواخواه فیروز گشتند. فیروز به یارى رهام (رام یا ورهرام) كه از خانواده‏ى مهران بود و مربى و پرورنده‏ى او بود هرمزده را شكست داده اسیر ساخت و بنا به روایت الیزئوس، مورخ ارمنى، رهام او را بكشت، و پیروز را بر تخت نشانید. هفدمین پادشاه ساسانى (459 -457 م.) پسر یزدگرد سوم گرفتار طغیان برادر خود فیروز گردید و كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به مشارالسلطنه، متولد 1248، از تحصیل‏كرده‏هاى اروپا است كه در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى درس خوانده و وارد وزارت امور خارجه شده است. با شادروان مشیرالدوله و موتمن‏الملك دوستى نزدیك داشته و ترقیات او مدیون آن دو نفر است. در وزارت خارجه ریاست ادارات مختلف و چند ماموریت خارج به عهده‏ى او واگذار شد. مدتى معاون وزارت مالیه و معاون وزارت عدلیه را داشت. در دوره‏ى سوم وكیل مجلس شد. میرزا حسن مشیرالدوله در 1293 براى اولیه دفعه از طرف سلطان احمدشاه به ریاست وزرائى رسید، در كابینه‏ى خود پست وزارت مالیه را به مشارالسلطنه واگذار كرد. در 1296 مستوفى‏الممالك نیز در كابینه‏ى خود همان سمت را به او داد. در كابینه‏ى صمصام‏السلطنه بختیارى، وزیر پست و تلگراف بود. در ترمیم همان كابینه به وزارت خارجه منصوب شد. در 1299 در زمامدارى دوم مشیرالدوله همچنان وزارت خارجه را بر عهده داشت. در كودتاى 1299 از طرف حكومت وقت بازداشت و به زندان افتاد و در تمام مدت حكومت سید ضیاءالدین با عده‏ى زیادى از رجال و افسران در زندان به سر مى‏برد. پس از سقوط سید ضیاءالدین و نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه در 1300 سه كابینه تشكیل داد كه در هر سه كابینه، مشارالسلطنه عضویت داشت و به ترتیب وزیر پست و تلگراف، وزیر عدلیه و وزیر خارجه بود. در 1301 در نخست‏وزیرى دوم قوام‏السلطنه، وزارت عدلیه برعهده‏ى او قرار گرفت. قدیمى نوائى مردى تحصیلكرده و آرام بود و به زبان فرانسه آشنائى كامل داشت و پس از الغاء القاب، نام «قدیمى نوائى» را براى خود انتخاب كرد. فرزندان وى نیز از پدر تبعیت كردند و به خدمت وزارت خارجه درآمدند. فرزند ارشد او حیسن مدتها سفیركبیر و از روساى وزارت خارجه بوده است. دختر مشارالسلطنه همسر اعتلاءالملك خلعتبرى بود. وفات او در 1314 اتفاق افتاد و در مقبره‏ى خانوادگى واقع در امامزاده صالح تجریش مدفون است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند اسدالله مشارالسلطنه، در 1280 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه دوره‏ى مدرسه‏ى عالى علوم سیاسى را طى كرد و پس از تاسیس دانشكده‏ى حقوق، دوره‏ى آن دانشكده را نیز طى نمود و لیسانس گرفت و در 1308 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مراحل مختلف ادارى را طى كرد. چندى دبیر سوم و دبیر دوم در سفارت ایران در آنكارا بود. مدتى هم كفالت اداره كل تشریفات را برعهده گرفت. ریاست اداره كل امور مرزى و كنسولى كویته از مشاغل دیگر اوست. قدیمى نوائى در سال 1330 وزیرمختار ایران در قاهره شد و پس از بازگشت به كشور، رئیس اداره اول سیاسى گردید و بالاخره در سال 1337 سفیركبیر ایران در كراچى شد. چندى هم عضو شوراى سیاسى وزارت امور خارجه بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1273 و تحصیل‏كرده‏ى مدارس متوسطه انگلستان است. در 1296 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سفارت لندن و واشنگتن مشاغلى را عهده‏دار شد تا در 1327 رئیس اداره سوم سیاسى گردید و بعدا مدیركل و در كابینه‏ى سپهبد رزم‏آرا در 1329 معاون وزارت امور خارجه شد. پس از معاونت به ترتیب در سمت سفیركبیرى ایران در عراق و ژاپن و لندن انجام وظیفه نمود. در شهریور 1339 در كابینه‏ى شریف امامى، به وزارت امور خارجه برگزیده شد. در كابینه‏ى دكتر امینى نیز وزیر خارجه بود. مدتى هم سفارت كبراى ایران را در آمریكا عهده‏دار بود. در 1342 به جاى حسین علاء، وزیر دربار شد و مدت سه سال در این سمت باقى ماند. قدس نخعى مردى نویسنده و مترجم بود. اشعار خیام را به زبانهاى فرانسه و انگلیسى ترجمه كرده است. وى در جوانى به كار روزنامه‏نویسى اشتغال داشت و مجله‏ى ماهانه‏ى قدس را انتشار مى‏داد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند كاظم، در 1302 در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز به اتمام رسانید و در 1321 وارد دانشكده‏ى افسرى شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى افسرى شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى مزبور را در رشته‏ى توپخانه پایان داد و با درجه‏ى ستوان دومى وارد ارتش شد و برحسب درجه، مشاغلى را احراز كرد. در سال 1333 به درجه‏ى سرگردى و در 1336 به درجه‏ى سرهنگ دومى نائل آمد و در 1337 به سازمان اطلاعات و امنیت كشور منتقل شد و در اداره دوم كه مربوط به امنیت خارجى بود مشغول شد. اولین ماموریتى كه به وى ارجاع شد در سوریه بود كه ساواك را در سفارتخانه‏ى ایران در دمشق پایه‏ریزى كرد و ظاهرا مقام كنسولى داشت ولى این سمت یك شغل پوششى بود زیرا مامورین ساواك در خارج از كشور تحت‏نظر سفیر نبودند بلكه مستقیما با وسائل مجهزى كه داشتند با اداره مركزى ساواك در تهران در تماس بودند. بعد از دو سال خدمت در دمشق به بیروت رفت و همان كار اطلاعاتى را انجام مى‏داد. شغل سازمانى وى در بیروت دبیراولى بود. قدر پس از بازگشت به ایران در اداره‏ى دوم، ریاست دایره خاورمیانه را بر عهده گرفت و پس از یك سال، رئیس اداره دوم شد و پس از مدت كوتاهى به لبنان اعزام گردید و سرانجام كاردار سفارت ایران در لبنان شد. منصور قدر در سال 1346 با درجه‏ى سرتیپى سفیركبیرى ایران را در اردن عهده‏دار شد و پس از توقف شش ساله در اردن، با سمت سفیركبیرى و درجه‏ى سرلشكرى به لبنان اعزام شد و تا اواخر سال 1357 در آن سمت مستقر بود. در كابینه‏ى شاپور بختیار از كار بركنار شد. وى به زبانهاى فرانسه و انگلیسى و عربى آشنائى داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1279 و فارغ‏التحصیل مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله است. در 1302 جزء محصلین نظامى به اروپا رفت و دانشكده‏ى افسرى سن‏سیر را پایان داد. پس از مراجعت از اروپا، در سمتهاى فرماندهى گردان و هنگ انجام وظیفه نمود. در سال 1319 با درجه‏ى سرتیپى فرمانده لشكر گیلان شد و تا شهریور 1320 در آن سمت باقى بود. بعد از مراجعت از گیلان، به فرماندهى لشكر كردستان منصوب شد و مدتى نیز معاون دانشكده‏ى افسرى بود. سایر مشاغل او عبارت است از فرماندار نظامى تهران و فرمانده لشكر اصفهان. قدر در سال 1326 به فرماندهى لشكر كرمان و سپس استاندارى كرمان منصوب شد و چند سالى در این سمت باقى ماند تا اینكه بازنشسته شد و مدتها دور از كارهاى نظامى و سیاسى مى‏زیست. وفات او در 1350 اتفاق افتاد. قدر چند سالى با اتكاء به دوستى رزم‏آرا مصدر مشاغل مهم بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند شیخ‏الاسلام جلال‏الدین ساوجبلاغى و متولد 1260 است. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى اسلامى ساوجبلاغ تمام كرد و در اوایل مشروطیت براى ادامه‏ى تحصیل به آلمان رفت. چند سالى پزشكى خواند ولى بعد وارد دانشكده‏ى حقوق برلن شد و دوره‏ى لیسانس و دكترا را طى كرد. در 1291 در سفارت ایران در برلن استخدام شد. اولین سمتش آتاشه سفارت بود، بعد به نیابت سفارت منصوب شد و چند سالى در آنجا مشغول كار بود تا به ایران بازگشت و در وزارت امور خارجه شاغل گردید. در 1306 بنا به دعوت داور وزیر عدلیه به شغل قضائى اشتغال ورزید و مستشار دادگاه جنائى شد. هنگام محاكمه‏ى دكتر لیندنبلات آلمانى رئیس بانك ملى، او در دادگاه جنائى بود. بعد دادیار و مستشار دیوان عالى تمیز شد، سپس به ریاست شعبه‏ى تمیز رسید. مرد شجاع و قاضى صحیح‏العملى بود. در محاكمه‏ى سیدمحمد تدین راى به محكومیت داد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1267 در باكو تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به پطرزبورگ رفت و دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى را پایان برد و درجه‏ى دكترا گرفت و به مسقطالراس خود بازگشت و به وكالت دادگسترى پرداخت. در همان موقع با دختر زین‏الدین تقى‏اف صاحب چاه‏هاى نفت قفقازیه ازدواج كرد و موقعیت خاصى در قفقاز پیدا نمود و از مشاهیر و رجال آن كشور شد. هنگامى كه انقلاب روسیه آغاز شد و چند منطقه در قفقازیه استقلال پیدا كردند، قاسم‏زاده كاندیداى ریاست جمهورى بود. وقتى لنین زمام امور را در دست گرفت، جمهورى‏هاى قفقازیه را به هم ریخت و اموال سرمایه‏داران را مصادره نمود و آنها را به زندان افكند، از جمله پدرزن قاسم‏زاده از گرسنگى در زندان درگذشت. قاسم‏زاده به اتفاق همسر خود مدتى در مخفى‏گاه بود، بعد به هر كیفیتى بود فرار كرد و خود را به فرانسه رسانید و مجددا تحصیلات حقوقى خود را ادامه داد و از دانشگاه پاریس درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت نمود. در 1310 با قبول تابعیت به ایران آمد و معلم فرانسه در مدارس دولتى و ملى شد. در 1313 كه دانشكده‏ى حقوق به طریق اروپائى تشكیل شد، او را به استادى دعوت كردند، ابتدا زبان فرانسه و روسى تدریس مى‏كرد، بعد استاد حقوق اساسى شد و در وزارت امور خارجه مقام مشاورى حقوق گرفت. در 1321 با راى شوراى استادان به ریاست دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى برگزیده شد. در 1323 محمد ساعد مراغه نخست‏وزیر وقت، او را براى وزارت دادگسترى دعوت به كار كرد. براى قبول چنین پستى، چند روز مهلت خواست. سرانجام نامه‏اى به ساعد نوشت بدین مضمون كه من قادر به اداره‏ى منزل خود نیستم چگونه مى‏توانم دستگاه قضائى ایران را حفظ كنم و با این ترتیب از قبول پست وزارت سرباز زد. ولى حقیقت مطلب غیر از این بود. به موجب قانون اساسى وقت، كسى مى‏توانست قبول وزارت نماید كه مسلمان و ایرانى‏الاصل باشد در حالى كه او ایرانى‏الاصل نبود. در 1328 كه براى اولین بار مجلس سنا تشكیل شد، به سمت سناتور انتصابى تبریز تعیین شد. در دوره‏ى دوم نیز این سمت را عهده‏دار بود. در 1338 در سن 71 سالگى در تهران درگذشت. قاسم‏زاده یكى از حقوقدانان برجسته‏ى ایران بود. در تنظیم معاهدات بین‏المللى و كنفرانسهاى جهانى مداخله داشت و همواره وزارت امور خارجه از اطلاعات وسیع حقوقى او استفاده مى‏كرد. داراى تالیفات متعددى است از جمله كتاب در روسیه و داردانل به زبان روسى و حقوق اساسى فرانسه به زبان فرانسه و بالاخره حقوق اساسى ایران به زبان فارسى كه در دانشگاه تدریس مى‏شد و چندین نوبت تجدید چاپ شد. غالب نویسندگان حقوق اساسى در ایران از كتاب وى الهام گرفته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در حدود 1274 متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى روسى و دارالفنون انجام داد و سپس وارد مدرسه‏ى قزاقخانه شد و در 1296 با درجه‏ى نایبى فارغ‏التحصیل گردید و مامور آتریاد همدان شد. در كودتاى 1299 با درجه‏ى نایب اولى جزو اردوى میرپنج رضاخان بود و در همان سال درجه‏ى سلطانى گرفت. در 1310 با درجه‏ى سرگردى فرمانده هنگ پیاده لشكر خراسان شد و در 1313 به درجه‏ى سرهنگ دومى رسید و فرماندهى تیپ پیاده مشهد به او واگذار گردید. در رویداد اسفناك مسجد گوهرشاد وى فرماندهى حمله به متحصنین را برعهده گرفت. قبل از حمله رضاشاه پرسیده بود تعداد متحصنین چند نفر هستند، بلافاصله پاسخ داده شده بود ده هزار نفر فعلا متحصن هستند. رضاشاه با رمز دستور مى‏دهد كه همه ده‏هزار نفر محكوم به اعدام هستند و تا فردا صبح لشكر خراسان باید كار متحصنین را پایان دهد. لذا لشكر تا پایان روز 21 تیرماه 1314 به مردم مجال داد و ساعت 12 شب عملیات نظامى آغاز گردید و سربازان دو دسته شدند، یك دسته به فرماندهى سرگرد علیرضا بهرامى از طریق بازار پشت در مسجد كه از داخل بسته بودند كه مردم متفرق نشوند رفتند و دسته‏ى دیگر از صحن نو و فضاى پائین پا به طرف در مسجدى كه اكنون به حیاط موزه باز مى‏شود به فرماندهى سرهنگ قادرى شلیك را آغاز كردند. در ضمن به سربازان تفهیم شده بود كه غالب متحصنین مسلح هستند و شما براى اینكه كشته نشوید بهتر است در تیراندازى بر آنها سبقت بگیرید و هیچگونه مجالى به آنها ندهید. بنابراین سربازان در تیراندازى و كشتار مردم غوغا كردند و عده‏ى زیادى كشته و زخمى شدند. بعضى از زخمى‏ها نیز با مقتولین دفن شدند و قریب دو هزار نفر از متحصنین بازداشت و به زندانهاى لشكر انتقال یافتند. شدت عمل سرهنگ قادرى به اندازه‏اى در این سركوبى بى‏باكانه، خشن بود كه چند بار مورد اعتراض فرمانده لشكر قرار گرفت. قادرى پس از این كشتار درجه‏ى سرهنگ تمامى و واكسیل آجودانى گرفت. و در سال 1317، سرتیپ مطبوعى فرمانده لشكر خراسان با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب گردید و سرهنگ قادرى را همراه خود به این ماموریت برد و فرماندهى تیپ اردبیل را كه جزو لشكر آذربایجان بود به او واگذار كرد. در 1319 تیپ اردبیل تبدیل به لشكر اردبیل شد و قادرى با ارتقاء به درجه‏ى سرتیپى، فرمانده لشكر اردبیل گردید. در سوم شهریور 1320 پس از حمله‏ى قواى نظامى شوروى به ایران، اولین لشكرى كه متلاشى شد لشكر اردبیل بود. به دستور قادرى، سربازان پادگان را تخلیه و به خارج شهر انتقال یافتند و چون خواروبار به حد كافى نداشتند، سربازان با ریختن سلاح‏هاى خود در رودخانه‏ها فرار كردند و پس از دو روز كه از حمله نیروهاى شوروى گذشت، اثرى از لشكر اردبیل باقى نماند. پس از استقرار امنیت نسبى در یاران، قادرى تحت تعقیب قرار گرفته محاكمه و چندى بازداشت بود و سرانجام از ارتش اخراج شد و چندى بعد درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند دكتر على افشار، متولد 1293 در تهران، فارغ‏التحصیل دانشكده‏ى حقوق تهران در 1315. دو سالى در اروپا تحصیل كرد. پس از مراجعت به ایران از 1317 به تدریس در دانشكده‏ى حقوق تهران اشتغال ورزید. دكتراى دانشگاهى حقوق خود را از دانشگاه پاریس در رشته‏ى حقوق تطبیقى دریافت كرد و ظرف دو سال از دانشجوئى دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران به استادى آن دانشكده رسید. مدتى در اداره كل ثبت رئیس مال‏الاجاره‏ها بود و زمانى نیز به معاونت دانشكده‏ى حقوق رسید. در 1331 به معاونت وزارت كار معرفى گردید و در ادوار هیجدهم و نوزدهم مجلس شوراى ملى وكیل تهران شد. براى سه سال رئیس دانشكده‏ى حقوق بود. قریب 25 سال در دانشكده‏ى حقوق به تدریس اشتغال اشت و جزوات درسى خود را كه ترجمه‏اى از حقوق فرانسه بود به چاپ رسانید. مدتى هم وكالت دادگسترى نمود. چون به زبان فرانسه آشنائى داشت غالباً وكالت شركت‏هاى خارجى را به او واگذار مى‏كردند و از این رهگذر عایدى زیادى داشت. دو بار ازدواج كرد. همسر اولش در یك تصادف رانندگى درگذشت. خانم اتحادیه كه قبلاً همسر سپهبد زاهدى بود، همسر دوم او شد. در سال 1371 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند جان‏محمد خان امیر مسعود در 1298 متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در ایران و تحصیلات متوسطه و عالى را در كشورهاى آلمان و اتریش و سویس در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى به پایان رسانید و درجه‏ى دكترا دریافت كرد و به ایران بازگشت و در سال 1326 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و در ادارات مختلف آن وزارتخانه تمرین و كارآموزى كرد. چندى دبیر سوم سفارت ایران در لاهه بود و زمانى در سازمان ملل اشتغال بكار داشت و مدتى نماینده‏ى ایران در كنفرانس باندونك بود. افشار در دوره‏ى نوزدهم مجلس شوراى ملى از مراغه زادگاه خود به نمایندگى انتخاب گردید و در انتخاب دوره‏ى بیستم كاندیداى همان شهر شد و براى بار دوم به نمایندگى انتخاب شد ولى عمر این مجلس كمتر از سه ماه بود و دكتر على امینى نخست‏وزیر وقت مجلس را منحل نمود و او به وزارت خارج بازگشت و با مقام وزیرمختارى عضو شوراى عالى وزارت خارجه گردید. در مرداد ماه 1346 سفیركبیر ایران در اتریش شد. دو سال در این مأموریت بسر برد تا مأمور سفارت ایران در آمریكا گردید و سرانجام در سال 1352 سفیركبیر ایران در آلمان غربى بود و قریب چهار سال این سمت را بر عهده داشت و در 1356 به ایران بازگشت و به ریاست اداره كل تشریفات دربار تعیین شد و تا پایان رژیم پهلوى در سمت مزبور قرار داشت. دكتر افشار در سال 1328 با یكى از دختران محمد ساعد مراغه ازدواج كرد و این ازدواج پشتوانه‏ى محكمى براى او بود و بهمین دلیل سریعاً به سفارت‏هاى مهم منصوب گردید. از وى چند جلد كتاب به زبان‏هاى فارسى، آلمانى، انگلیسى و هلندى چاپ و منتشر شده است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به شیخ‏الرئیس، فرزند شاهزاده نوراللَّه میرزا معروف به شاهزاده جناب در 1253 در شهر سبزوار متولد شد. پدرش نوراللَّه میرزا نورى نواده محمدرضا میرزا افسر پسر فتحعلى شاه قاجار بود. شاهنشاه‏زاده محمدهاشم میرزا از فضلاء و ادباى شاهزادگان سلسله قاجار و از شعراى عصر خود از شاگردان حاجى میرزا حسن حكیم داماد حاج ملاهادى سبزوارى و حاج حسن سبزوارى بود. افسر در 1288 از طرف مردم سبزوار به نمایندگى مجلس دوم انتخاب شد. ابتدا داخل فرقه‏ى اعتدالى‏ها شد ولى بعد به فرقه‏ى دموكرات پیوست و در آن تاریخ معمم و در سلك علماء بود. پس از انفصال مجلس دوم وى به ریاست فرهنگ و اوقاف خراسان منصوب شد و مدتى در آن سمت باقى ماند و اقداماتى در جهت توسعه‏ى فرهنگ و مدارس جدید به عمل آورد. در دوره‏ى سوم قانونگزارى از نیشابور به وكالت مجلس شوراى ملى رسید و در دوره‏ى چهارم از مشهد و در ادوار پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم از سبزوار به مجلس راه یافت. وى در ادوار هشتم و نهم مدتى نایب رئیس مجلس بود. پس از درگذشت شاهزاده ابوالحسن میرزا شیخ‏الرئیس از طرف سلطان احمد شاه لقب شیخ‏الرئیس به شاهزاده افسر اعطاء شد. نامبرده مردى بود با فضل و ادیب و شاعر. در تهران انجمن ادبى تأسیس كرد و سال‏ها ریاست انجمن مزبور با او بود. وفات او در 1319 شمسى مطابق 1940 میلادى اتفاق افتاد. در جنب مزار امامزاده عبداللَّه به خاك سپرده شد. مرحوم شیخ‏الرئیس افسر در دوره‏هاى اول مشروطیت در عداد آزادى‏خواهان قرار داشت و از اعضاى برجسته و مؤثر حزب دموكرات بود. مرحوم محمد قزوینى سال تولد او را در یادداشت‏هاى خودشان وفیات المعاصرین 1297 ه.ق ثبت نموده‏اند كه پس از مراجعه به اسناد و مدارك لازم صحیح به نظر نرسید. افسر در سال 1306 تغییر لباس داد و از كسوت روحانیت خارج شد ولى ریش خود را هرگز نتراشید و با لهجه‏ى زشتى خیلى تند سخن مى‏گفت كه غالباً طرف صحبت چیزى نمى‏فهمید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

میرپنج غلامرضا خان از افسران عالیرتبه‏ى قزاقخانه، در 1250 تولد یافت. در زمان ناصرالدین شاه وارد قزاقخانه شد و تدریجاً درجات نظامى را دریافت كرد و به مقام میرپنجى رسید. چند مأموریت جنگى داخلى را به خوبى انجام داد و مورد توجه افسران روسى قرار گرفت. بعد از كودتاى 1299 او را به ارتش جدید دعوت نكردند، اما در وزارت كشور مشاغلى را احراز نمود. در 1301 بعد از سرلشكر خدایارخان به حكومت قزوین رسید و بعد به حكومت اصفهان اعزام شد. در هر دو مأموریت بسیار خوب عمل كرد. روى هم رفته مردى نجیب، درست، خوش سلوك و باوقار بود. در قزوین براى خود ملك و املاكى تهیه كرد كه به نام میرپنجى هنوز معروف است. در تربیت فرزندان خود بسیار كوشید. فرزند ارشدش به نام ابوالفتح در روسیه فن خلبانى آموخت و به نیروى هوائى ایران داخل شد و از مربیان درجه‏ى اول این فن بود. در 1321 در معیت تنى چند از افسران كه براى بازدید جبهه‏هاى جنگ دعوت شده بودند، هواپیما سقوط كرد و كلیه‏ى سرنشینان از جمله سرهنگ دوم ابوالفتح افخمى از بین رفتند. فرزند دیگرش به نام بهرام افخمى مدرسه‏ى صاحب منصبى نظمیه را تمام كرد. با وجودى كه هیكلى بسیار تنومند داشت، از سواركاران خوب ایران بود. سال‏هاى طولانى كلانترى سوار تهران را اداره مى‏كرد. سرانجام به معاونت شهربانى كل كشور رسید. دو فرزند دیگرش گرگین و هوشنگ در ادارات دولتى تا مقام مدیركلى رسیدند. دخترش همسر سرلشكر امان‏پور بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به امیر اشرف، فرزند سلطان على خان وزیر افخم، متولد 1268. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى مشیرالدوله شد. پس از طى آنجا چندى در دربار سلطان احمد شاه و مدتى در وزارت داخله مصدر اداره‏ى شهرها بود تا اینكه در انتخابات دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى با كمك و مساعدت برادرش سرتیپ عبدالرضا خان افخم ابراهیمى كه از نزدیكان سردار سپه فرمانده كل قوا بود از زنجان به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. از روز اول صلاح و صرفه خود را تشخیص داد. با دولت‏ها راه سازش را پیش گرفت. به جاى انتقاد، تعریف و تحسین را پیشه خود كرد و طبعاً این رویه مورد قبول پادشاه و دولت بود. از این رو در دوره‏هاى بعد نیز كرسى وكالت خود را حفظ كرد و مجموعاً یازده دوره بلاانقطاع نماینده‏ى مجلس شوراى ملى بود. وقتى در سال 1328 مجلس سنا در ایران تأسیس شد و شصت نماینده داشت كه سى نفر را مردم و سى نفر را شاه انتخاب مى‏كرد، افخمى از طرف شاه سناتور انتخابى حوزه‏ى قزوین، زنجان، ساوه، قم و محلات شد. در مجلس سنا نیز مانند گذشته در زمره‏ى خاموشان قرار گرفت. در حكومت دكتر مصدق براى حفظ موقعیت خود به او نزدیك شد و همین امر موجبات رنجش شاه را فراهم ساخت و دیگر به مجلس سنا راه پیدا نكرد. وى یكى از مالكین عمده زنجان بود و در سال 1336 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا محمدحسن خان امین‏الملك، در 1283 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسط وارد وزارت كشور شد و مدارجى از ترقى را تا مدیركلى در آنجا پیمود. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم با كمك و مساعدت سرلشكر مهدیقلى علوى مقدم رئیس شهربانى كه از عوامل اصلى كودتاى 28 مرداد 1332 بود به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى نوزدهم نیز با همان پشتوانه كرسى خود را در مجلس حفظ كرد و واقعاً در حفظ مصالح دولت‏ها مطابق خواسته‏ى آنها اقدام مى‏نمود. و موجبى نداشت تا او را تغییر دهند. در دوره‏ى بیستم مجلس شوراى ملى كه مهدیقلى علوى مقدم شوهر خواهر او به مقام وزارت كشور انتخاب و كارگردانى انتخابات با او بود مجدداً به مجلس رفت. پس از انحلال مجلس بیستم و سقوط و تعقیب علوى مقدم او هم بى‏كار شد و سرانجام وارد بانك تعاونى و توزیع كه متعلق به برادران رشیدیان بود گردید و تا آخر عمر مدیریت ادارى این بانك با او بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند مشارالدوله، برادرزاده‏ى سردار فاخر حكمت و داماد عدل‏الملك دادگر، متولد 1286. تحصیلات خود را در رشته‏ى پزشكى در فرانسه انجام داد. مدتى به كار طبابت اشتغال داشت تا اینكه رئیس بهدارى استان فارس شد. سایر مشاغل وى عبارتست از: ریاست كل آمار و ثبت احوال، معاونت وزارت كشور، استاندارى گیلان. در 1334 به استاندارى مركز رسید و مدت ده سال در آن سمت باقى ماند تا بازنشسته شد. در 69 سالگى درگذشت. گاهى شعر مى‏سرود و در نقاشى سیاه‏قلم هم دستى داشت. از نظر استعداد، متوسط بود. از جوانى اعتیاد پیدا كرد و اوقات خود را به استعمال افیون صرف مى‏كرد. تا عمویش سردار فاخر مصدر كار بود، او را هم به بازى مى‏گرفتند. پس از سردار او نیز خانه‏نشین شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1288 ش)، مدرس، شاعر و نویسنده. وى در تهران به دنیا آمد. دوره‏ى متوسطه را در دبیرستان دارالفنون به پایان رسانید و در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى به تحصیل پرداخت و موفق به اخذ لیسانس شد و دوره‏ى دكتراى همین رشته را در پاریس به اتمام رسانید و به ایران بازگشت. چندى به سمت مستشار استیناف در اصفهان به خدمت اشتغال ورزید و مدتى نیز در كرمان انجام وظیفه كرد و سپس به تهران منتقل شد و در وزارت دادگسترى در سمتهاى مختلف به كار پرداخت و بعد به دانشیارى دانشكده‏ى حقوق منصوب گردید و در همان سال به استادى دانشگاه تهران انتخاب شد. وى غیر از مقالات و نوشته‏هایى كه در روزنامه‏ها و مجلات به چاپ رسانده، چند اثر دیگر بطور جداگانه تألیف كرده است كه مى‏توان «علل شكست جامعه ملل» را از آن جمله نام برد. شعر «خاكستر» او نیز شهرت تمام دارد.[1] فرزند حبیب‏الله، در 1288 ش متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در دبستان شرف و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون به پایان رسانید و سپس وارد مدرسه‏ى عالى حقوق شد و در سال 1311 در رشته‏ى حقوق قضائى فارغ‏التحصیل گردید. در همان سال از طرف دولت براى ادامه تحصیلات به اروپا اعزام شد و در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى ادامه‏ى تحصیل داد و سرانجام در 1939 موفق به اخذ دكتراى حقوق پاریس شد. پس از بازگشت به ایران، به استخدام دادگسترى درآمد و اولین شغل قضائى وى، مستشارى استیناف اصفهان بود. پس از چندى با همان سمت به كرمان انتقال یافت و سرانجام دادستان شهرستان كرمان شد. پس از انتقال به تهران به ریاست اداره حقوقى وزارت دادگسترى منصوب گردید. در 1323 به عنوان دانشیار در دانشكده‏ى حقوق تعیین گردید و در 1328 مقام استادى گرفت. دكتر على‏آبادى در كابینه‏ى دكتر محمد مصدق به معاونت پارلمانى نخست‏وزیر تعیین گردید ولى پس از مدت كوتاهى مستعفى شد. تالیفات مهمى در رشته‏ى تخصصى خود نداشت و رشته‏ى تدریسى وى در دانشكده‏ى حقوق (تاریخ حقوق) و در رشته‏ى اقتصاد (پول و بانك) بود كه آن هم به صورت جزوه‏اى تهیه و سر كلاس تدریس مى‏كرد. روى‏هم‏رفته استادى سختگیر و لجوج بود. دكتر محمدحسین على‏آبادى علاوه بر تحصیلات حقوقى، یكى از شعراى خوش‏قریحه معاصر بود و اشعار زیادى از وى انتشار یافت كه از جمله آنها قطعه‏ى معروف خاكستر مى‏باشد. در سال 1374 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1364 -1276 ق)، فقیه و مجتهد. تحت نظارت و مراقبت دائى‏اش حاج میرزا ابراهیم آقا دنبلى تحصیلات خود را در خوى و تبریز و نجف به پایان رسانید. در دوره‏ى اول مجلس از طرف علماى آذربایجان به نمایندگى انتخاب گردید. در مجلس از تندرویها جلوگیرى كرد و از طرفى از مجلس در مقابل محمدعلى شاه مخلوع دفاع مى‏كرد. پس از به توپ بستن مجلس و جریان پارك امین‏الدوله در پارك دستگیر شد. پس از فتح تهران در دوره‏ى دوم، سال 1326 ق، جزو پنج نفر روحانى طراز اول از طرف مراجع تقلید مقیم نجف به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى سوم نیز نماینده‏ى تهران شد. با قرارداد 1919 م وثوق‏الدوله مخالفت كرد و خانه‏اش را در اختیار مخالفین وثوق‏الدوله قرار داد. پس از كودتاى 1299 ش نیروهاى كودتاچى به خانه‏اش ریختند اما موفق به فرار شد و در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشست. پس از آنكه در سال 1306 ش حاج آقا نوراللَّه اصفهانى به ضدیت با قانون نظام اجبارى به قم مهاجرت كرد و روحانیون دیگر نیز به تأسى از او به قم رفتند، رضاخان از امام جمعه خویى خواست تا به او در آرام كردن این شورش كمك نماید ولى او نپذیرفت. به مدرس علاقه داشت و مواضع سیاسى مدرس مطلوب او بود. در سال 1322 ش قانونى از تصویب مجلس گذشت كه بر اساس آن مقرراتى براى تربیت واعظان روشنفكر و روحانیان متجدد و واقف به اوضاع عصر، وضع شده بود و در هیجدهم بهمن همین سال، شورایى به نام شوراى علوم دینى طى جلسه‏اى با حضور سهیلى نخست وزیر وقت به همین منظور تشكیل شد كه امام جمعه خویى نیز عضو این شورا بود. وى در تهران درگذشت و در نجف دفن شد.[1] حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى، فرزند حاج میرزا اسداللَّه امام جمعه، متولد 1240 در خوى. به سیره‏ى خانوادگى تحصیلات خود را در رشته‏ى ادبیات فارسى و عرب و معارف اسلامى در خوى و تبریز تا حدى به اتمام رسانید و براى ادامه‏ى تحصیل به نجف رفت و به درجه‏ى اجتهاد نائل آمد. پس از مراجعت به زادگاه خود از روحانیون متنفذ آذربایجان شد. بعد از نهضت مشروطیت از طرف علماء آذربایجان به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گردید و در مجلس اول با آزادى‏خواهان همكارى نزدیك داشت. پس از توپ بستن مجلس از طرف عمال محمدعلى شاه بازداشت شد و مدتى در باغشاه توقیف بود تا سرانجام آزاد گردید. در ادوار دوم و سوم نیز نمایندگى مجلس شوراى ملى را عهده‏دار بود و یكى از عوامل مؤثر روحانیت و سیاست به شمار مى‏رفت. از دوره‏ى سوم به بعد وكالت را نپذیرفت، ولى همچنان در مسائل سیاسى روز صاحبنظر بود و مورد مشورت قرار مى‏گرفت. با قرارداد 1919 كه وثوق‏الدوله با انگلیس‏ها منعقد نمود شدیداً مخالفت كرد. نیم قرن در آذربایجان و تهران مرد اول روحانیت و سیاست محسوب مى‏شد. در 1324 درگذشت. چند تن از فرزندان وى در صحنه‏ى سیاست پیشرفت كردند. او مجتهدى روشنفكر و بذال بود. همه روزه عده‏ى زیادى در منزلش گرد آمده و حاجت خود را در میان مى‏نهادند. پس از فوت در آذربایجان و تهران تجلیل فراوانى از وى به عمل آمد. وى از دو همسر خود فرزندان متعددى داشت. جواد، جمال و نورالدین به مقامات سیاسى رسیدند. ابراهیم شغل وكالت دادگسترى داشت. كوچكترین فرزند وى به نام حسن كه آجودان شاه بود به ریاست بانك كشاورزى و مدیرعاملى كانون بانك‏ها رسید. وى در دوره دوم مجلس جزو پنج نفر علماى طراز اول بود. وى در 1378 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت : آلمان   -   قرن : 20 منبع :

تولد ولاديمير پوتين:15 مهر، 7 اکتبر 1952 پسربچه، خواب جاسوس شدن مي ديد. 18 سالش که شد، همه ي جرأتش را جمع کرد و رفت طرف نزديک ترين دفتر کا.گ.ب در لنين گراد.توي چشم هاي پيرمرد نگاه کرد و گفت:«مي خوام واسه تون کار کنم.» پيرمرد، قيافه ي پسرک را برانداز کرد. به روح، بيشتر شبيه بود تا جاسوس.اما براي اين که توي ذوقش نزده باشد، گفت:«خيلي خوبه، ولي يا بايد توي ارتش خدمت کني، يا يک مدرک بالاتر بگيري.» مهلت نداد. پرسيد: «چه مدرکي بهتره؟» جواب را شنيد و رفت که در دانشگاه لنين گراد، حقوق بخواند. 5 سال بعد، وقتي مدرک حقوق داشت، آلماني بلد بود و در لنين گراد، کسي رو تاتامي [تشک جودو] حريفش نمي شد. پيشنهاد کار کا.گ.ب را با سر قبول کرد و شد مأمور اطلاعاتي بخش خارجي. رؤياي پسربچه تعبيرشده بود. ولاديمير ولاديميرويچ پوتين، 10 سال در همين پست براي کا.گ.ب کار کرد. سال 1985، دو سال از ازدواجش باليودميلا مي گذشت که شد کارمند رده پايين اطلاعات سياسي شهر درسدن در آلمان شرقي.4 سال گذشت. تظاهر کننده هاي آلماني، از جلوي ساختمان وزارت امنيت درسدن رد مي شدند و چيزهايي درباره ي شوروي مي گفتند. به مسکو زنگ زد تا کسب تکليف کند.کسي گوشي را برنداشت. فکر کرد شوروي هم مثل ديوار برلين فرو ريخته است. برگشت به نقطه ي شروع:مأمور اطلاعاتي امور بين المللي دانشگاه لنين گراد. يک سال بازيد کننده هاي خارجي را مي پاييد تا آناتولي سوبچاک، استاد سابقش در دانشگاه، شهردار سن پترزبورگ شد و به دادش رسيد.ولاديمير شده بود رئيس کميته ي بين المللي شهرداري و وظيفه داشت سر و ساماني به وضع سرمايه گذاري هاي خارجي در «پنجره ي رو به اروپاي شوروي» بدهد. نگاه واقع بينانه به غرب و مدل هاي تجاري و اقتصادي اش را همين جا بود که ياد گرفت. سال 99، يلتسين، سرگئي استپاشين را برکنار کرد و پوتين، يک شبه پنجمين نخست وزير روسيه شد. مردم، هيچ خاطره اي از او نداشتند.اما در قيافه اش چيزي مي ديدند که خيلي زود، خودش را در رفتارها و تصميم هايش نشان داد.آخرين شب هزاره ي دوم بود که يلتسين ناگهان استعفا داد و پوتين را جانشين خودش معرفي کرد. چند جمله از پوتين کسي که از فروپاشي اتحاد شوروي متأسف نشود، قلب ندارد و کسي که بازگشتش را بخواهد، مغز. هيچ کس نبايد اميدهايش را به يک معجزه سنجاق کند. «هميشه»بايد از قانون تبعيت کنيد، نه وقتي که شما را در سوراختان گير مي اندازند. ما ضعيف بوديم و ضعيف ها ضربه مي خورند (درباره عملکرد سرويس امنيتي روسيه در ماجراي گروگان گيري)

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به سالارالسلطنه، چهارمین فرزند ذكور ناصرالدین شاه، در 1299 ه.ق تولد یافت. مادرش زینت‏السلطنه دختر سالار معروف جنگهاى خراسان بود كه مدتها با دولت مركزى از در مخالفت درآمده سرانجام حسام‏السلطنه او را مغلوب كرد و پس از آنكه مورد عفو قرار گرفت، ناصرالدین‏شاه دخترش را به زنى گرفت. به همین دلیل به نصرت‏الدین لقب سالارالسلطنه داد. سالارالسلطنه فوق‏العاده مورد توجه پدرش بود. از لحاظ تحصیل خیلى مراقب او بود. شیخ محسن محلاتى كه بعدها صدرالاشراف لقب گرفت و به مقامات عالیه رسید، معلم و مربى او بود. دكتر محمد مصدق در دوره‏ى چهاردهم مجلس به هنگام نخست‏وزیرى صدرالاشراف مشروحا به این موضوع اشاره كرده و گفت: در زمان ناصرالدین شاه من همبازى سالارالسلطنه بودم، همین آقاى صدر معلم شاهزاده بود. در آن موقع مرسوم نبود و جوان بیست‏ساله‏اى معلم فرزند شاه بشود. او در آن تاریخ یقینا چهل سال داشت و به این حساب الان صد سال دارد. یك مرد صد ساله چگونه مى‏تواند نخست‏وزیر باشد و مملكت را اداره بكند. ناصرالدین شاه در اواخر سلطنت خود، سالارالسلطنه را فرمانرواى خراسان كرد. دو سالى در آنجا بود، بعد حكومت همدان به او سپرده شد. در این حكومت صدرالاشراف پیشكار و معاون او بود. بعد از مشروطیت اسما به چند حكومت اعزام شد ولى علاقه‏اى نشان نمى‏داد و با ثروتى كه از طریق خانواده‏ى مادرى تصاحب كرده بود، به اروپا رفت و سالها در اروپا مى‏زیست. در سال 1301 ش به ایران آمد ولى پس از انقراض قاجاریه مجددا رهسپار اروپا شد و در جراید پاریس احمدشاه را مورد شماتت و سرزنش قرار داد و از دست رفتن سلطنت قاجاریه را نتیجه‏ى همان بى‏حالى و اهمال او دانست. در سال 1324 ش بار دیگر به ایران آمد و چند سالى در تهران زیست. مبتلا به بیمارى سرطان شد و به اروپا رفت، معالجات موثر واقع نشد. سرانجام در سال 1333 ش در سن 74 سالگى در پاریس درگذشت. نصرت‏الدین قاجار مردى بود باسواد، نقاش و شاعر. در فن نقاشى كم‏نظیر بود. در پاریس چند تابلوى نفیس تهیه كرد كه به قیمتهاى گزاف آنها را فروخت. فرزندان وى به تابعیت دولت فرانسه درآمدند و در همان جا اشتغالاتى براى خویش به وجود آوردند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به سالارالدوله، سومین فرزند ذكور مظفرالدین‏شاه از بطن خانم نورالدوله در 1260 در تبریز تولد یافت. وقتى به سن رشد رسید، تحصیلات خود را تحت‏نظر معلمین داخلى و خارجى آغاز كرد. در رشته‏هاى مختلف از جمله ادبیات فارسى، مقدمات عربى، تاریخ و جغرافیا و فنون ریاضى پیشرفت نمود. زبان فرانسه را به طور كامل فراگرفت. در تعلیمات نظامى ذوق و شوق بیشترى از خود نشان مى‏داد. همه روزه در پادگان حضور یافته در معیت سایر سربازان به آموزش نظامى مى‏پرداخت به طورى كه اطلاعات وى در همه‏ى زمینه‏ها موجب اعجاب بود. وى از دوران كودكى مردى جسور، بیشى‏طلب، سركش، جاه‏جو، مقتدر و خودخواه بود. ناصرالدین‏شاه در سفر سوم خود به اروپا چند روزى در تبریز توقف كرد، نوه‏هاى خود را از لحاظ تحصیل و آموزش نظامى امتحان كرد. اطلاعات و شجاعت ابوالفتح میرزا نوه‏ى ده‏ساله‏اش او را تحت‏تاثیر قرار داد، به او منصب سلطانى در فوج امیریه و قراولى مخصوص كه از اهم مشاغل نظام بود داد و دستور صادر كرد همه ساله از وضع تحصیلى او گزارشى تهیه و ارسال دارند. در سال 1312 گزارش ارسالى براى شاه موید این نكته بود كه ابوالفتح در كلیه شئون درسى در حد كمال قرار گرفته است. شاه او را به تهران فراخواند، پس از آزمایشات زیادى كه به عمل آورد، درجه‏ى نظامى نوه‏ى چهارده‏ساله‏ى خود را از سلطانى به امیرتومانى (سپهبدى) ارتقاء داد و لقب سالارالدوله به او بخشید و قرار شد هفته‏اى دو شب نگهبان مخصوص خوابگاه شاه باشد. مظفرالدین میرزا در اولین سال سلطنت خود، ایالت كرمانشاه و سرحددارى عراق را به او سپرد. از همان روزهاى اول دست چپاول و غارت به اموال مردم دراز كرد، شكایت و سر و صدا به تهران رسید. شاه تلگراف سختى به او زد و پیشكارش را تغییر داد ولى سالارالدوله چون خیالاتى در سر داشت، به جمع مال پرداخت و چند ازدواج مصلحتى با اكراد به عمل آورد و از مداخلى كه به دست آورده بود، چندین ده آباد خرید. پس از چندى حكومت خوزستان و لرستان و بروجرد را به او دادند. او خواست منطقه‏ى عشیره‏نشین لرستان را براى خود نیمه مستقل گرداند و روى این اصل با دختر والى پشت كوه ازدواج كرد و كوشید برخى از عشایر را مسلح سازد. هدفش از این كار تصاحب تاج و تخت ایران بعد از پدرش بود. در سال 1323 ه.ق والى كردستان گردید. پس از ورود به سنندج اعلام نمود كه پدرم كردستان را به من بخشیده است و من نسبت به جان و مال مردم اختیار دارم. چند نفر را سر برید، عده‏اى را به حبس انداخت، وجوه زیادى از ملاكین گرفت و تمام آنها را قریه و ده خرید. ظلم و فشار به مردم و رعیت به حدى رسید كه عده‏اى از كردستان به تهران رفتند و مظالم شاهزاده سركش و قلدر را به گوش شاه رساندند. سرانجام از كردستان تغییر كرد. پس از چندى مجددا والى كرمانشاه شد. وقتى برادرش محمدعلى‏شاه به تخت نشست، او مدعى سلطنت ایران شد و در كرمانشاه و لرستان تاجگذارى كرد و سكه به نام خود ضرب نمود ولى پس از مدتى با صلاح‏اندیشى رجال و روساى ایل قاجار مخصوصا میرزا على‏اصغرخان اتابك، به همان حكومت اكتفا نمود. وقتى مجلس اول مستمرى‏ها و حقوق شاهزادگان را تقلیل داد و مستمرى او را از بیست و چهار هزار تومان به دوازده هزار تومان رسانید، كمر قتل مشروطیت را بست و منتظر فرصت نشست تا اینكه محمدعلى شاه پس از خلع خود براى تصاحب سلطنت وارد ایران شد، سالارالدوله با وى همراهى نمود و سپاه عظیمى از كرمانشاه و لرستان گردآورى كرد و اراك و همدان و شهرهاى مسیر خود را تحت سلطه‏ى خویش قرار داد و هدایاى زیادى از مردم گرفت ولى سرانجام از قواى دولتى و مجاهدین شكست خورد و از ایران خارج گردید و به سوئیس رفت. در سال 1329 شوستر آمریكائى خزانه‏دار، براى وصول مالیات معوقه شاهزادگان از جمله همین سالارالدوله اقدام كرد و املاك آنها را تصرف نمود ولى با دخالت قزاقخانه كه تحت‏نظر روس بود، دولت عقب‏نشینى كرد. ظاهرا دولت روس مدعى بود كه سالارالدوله تبعه روسیه است. وى یك بار دیگر به نفع محمدعلى میرزا به ایران حمله كرد. این بار هم كارى از پیش نبرد. وقتى برادرش از این كار منصرف شد، سالارالدوله دو بار براى گرفتن ایران و سلطنت خود از طریق كرمانشاه قیام نمود. بار اول در نزدیكى‏هاى كرمانشاه بین قواى او و قواى دولتى كه به سرپرستى یپرم مى‏جنگیدند، نبرد سختى درگرفت. یپرم در این جنگ كشته شد معذالك سالارالدوله شكست خورد. چند ماه بعد مجددا قوائى فراهم نمود، كرمانشاه را تصرف كرد. این بار عبدالحسین میرزا فرمانفرما شوهرخواهر او، مامور دفع غائله گردید و باز نبرد به نفع دولت مشروطه پایان پذیرفت. سالارالدوله پس از شكست از قواى دولتى، به كنسولگرى روس در كرمانشاه رفت و در آنجا متحصن شد و خروج خود را از ایران موكول به برقرارى مستمرى كرد. دولت ناچار در اثر فشار روسیه، با تقاضاى او موافقت نمود و قرار شد سالیانه مبلغى به وى بپردازند و از ایران خارج شود. سالارالدوله تا سال 1303 ش گاهى در سوئیس و زمانى در اطریش و عثمانى و روسیه در رفت و آمد و گردش بود. چون زوال احمدشاه برادرزادى خود را احساس نمود، به خرمشهر و اهواز وارد شد و با خزعل مذاكراتى انجام داد تا با مساعدت و كمك او سلطنت ایران را تصاحب كند. ولى سیمرغ براى حكومت ایران طرحى تازه و نو داشت و خود خزعل نیز در مسیر انهدام قرار گرفته بود. وقتى سلطنت ایران نو شد، سالارالدوله براى همیشه از خیالات خود صرفنظر كرد. به مصر رفت و در اسكندریه براى خود خانه‏اى خریدارى و در همانجا موطن اختیار كرد. با بازمانده مختصرى از اندوخته‏اى كه از غارت اموال مردم در دست داشت، گاهى در بازار بورس لندن شركت مى‏كرد و از این رهگذر درآمدى عاید او مى‏شد و با بهره سپرده‏هایش در بانكهاى اروپا زندگانى آبرومند و بى‏سروصدائى داشت. در سال 1338 در سن 80 سالگى در همانجا درگذشت. سالارالدوله مردى مسلمان و معتقد به مبانى مذهبى بود. تا آخر عمر وظایف شرعى خویش را انجام مى‏داد. به علماء و دانشمندان احترام مى‏گذاشت. در جوانى با مرحوم ملك‏المتكلمین دوستى و مودت پیدا كرد و ملك جزء دوستان و محارم او بود. هنگامى كه والى كردستان شد، مرحوم مردوخ در تاریخ كردستان ملك‏المتكلمین را یكى از همراهان او نام مى‏برد. تردید نیست كه مخالفت ملك با محمدعلى‏شاه در نتیجه‏ى تحریكات سالارالدوله باشد. وى به زبانهاى فرانسه و تركى اسلامبولى مسلط بود. تا حدى زبان انگلیسى و عربى هم مى‏دانست. قسمت اعظم قرآن را حفظ بود و در مكالمات خود غالبا به آن استناد مى‏نمود. او مادام كه در ایران بود همسران متعددى اختیار كرد و پس از اقامت در اروپا با یك خانم سوئیسى عقد ازدواج بست و صاحب یك پسر و چند دختر شد. به علت ارادت و احترامى كه به جدش ناصرالدین‏شاه داشت، او را بدان نام ملقب نمود. بعد از سال 1320 بعضى از افراد خانواده‏ى قاجاریه براى بازپس گرفتن املاك خود به ایران آمدند، از جمله ركن‏الدین میرزا پسر محمدحسن میرزا ولیعهد و همین ناصرالدین فرزند سالارالدوله بود و ادعاى مالكیت قریه مردآباد را در كرج داشت در حالى كه این قریه در آن روز متعلق به ملكتاج آیرملو مادر محمدرضاشاه بود. تلاش او به جائى نرسید. روزى كه سالارالدوله از ایران خارج شد، چندین چمدان جواهر با خود برد. طبق روایت موثقى به نقل از خود سالارالدوله، انگلیسى‏ها در عراق جواهرات او را ضبط نموده و مدتى هم در زندان به سر برده است. در دوران سلطنت رضاشاه و پسرش، چندین فقره مساعده براى سالارالدوله به اسكندریه ارسال گردید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

محمدحسن میرزا آخرین ولیعهد سلسله قاجاریه و سومین فرزند ذكور محمدعلى‏شاه در 1279 در تبریز متولد شد. مادرش ملكه جهان دختر كامران میرزا نایب‏السلطنه بود. محمدحسن میرزا در 1285 به اتفاق پدرش به تهران آمد و از هماى زمان تحصیلات خود را نزد معلمین خصوصى آغاز كرد. در استبداد صغیر چندى نزد پدرش در باغشاه اقامت داشت تا سرانجام پس از فتح تهران توسط مجاهدین گیلانى و بختیارى، در معیت پدر و مادرش به كاخ تابستانى سفارت روس واقع در زرگنده شمیران پناهنده شدند. پس از خلع محمدعلى‏شاه از سلطنت و پادشاهى سلطان‏احمدشاه، محمدحسن میرزا به ولیعهدى انتخاب شد. در تیرماه 1293 احمدشاه براى سلطنت به بلوغ قانونى رسید و پس از تاجگذارى زمام امور را در دست گرفت و طى فرمانى محمدحسن میرزا ولیعهد چهارده‏ساله را به فرمانروائى آذربایجان تعیین نمود و قرار شد طبق سنت در آذربایجان اقامت نماید ولى به علت جنگ بین‏الملل اول و اشغال آذربایجان توسط نیروهاى عثمانى و روسیه، مدتى مسافرت و اقامت او در آذربایجان به تاخیر افتاد تا سرانجام با پیشكارى و وزارت حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى به تبریز رفت و تا 1299 گاهى در آذربایجان و زمانى در تهران مى‏گذرانید. در 1299 شیخ محمد خیابانى شهر تبریز ر ااشغال نمود و محمدحسن میرزا در تهران اقامت داشت. وقتى از ورود نیروى قزاق استحضار یافت، شبانه از كاخ گلستان به فرح‏آباد گریخت تا در پناه برادر خود جان خویش را حفظ كند. در اواسط حكومت سید ضیاءالدین، روابط احمدشاه با وى تیره شد و سید ضیاءالدین به این فكر افتاد كه موجبات سقوط احمدشاه را از سلطنت فراهم نماید و در عوض محمدحسن میرزا ولیعهد را به شاهى بنشاند. در این زمینه مذاكرات زیادى بین سید ضیاء و ولیعهد انجام گرفت ولى قبل از آنكه اقدام مثبتى به عمل آید، سید ضیاء از رئیس‏الوزرائى معزول و به خارج از ایران تبعید گردید. چند روز بعد محمدحسن میرزا ولیعهد ظاهرا براى معالجه عازم اروپا گردید و رئیس‏الوزراء اعلامیه‏اى در این مورد صادر نمود ولى همه‏جا صحبت از تبعید ولیعهد به اروپا بود. احمدشاه سفر دوم خود را به اروپا در اواخر 1300 كه مشیرالدوله رئیس‏الوزراء بود آغاز نمود و در غیاب خود حسنعلى میرزا اعتضادالسلطنه برادر بزرگتر از خود را نایب‏السلطنه نمود. در اروپا بین احمدشاه و محمدحسن میرزا ملاقاتى دست داد و به هر كیفیتى كه بود احمدشاه را راضى كردند از تقصیرات وى بگذرد و اجازه دهد به ایران بازگردد و در غیاب شاه به امور كشور رسیدگى كند. احمدشاه تسلیم شد و به محمدحسن میرزا انجام داد به تهران بازگردد و وى پس از یك سال دورى از ایران به تهران بازگشت و از وى استقبال شایانى به عمل آمد. پس از بازگشت احمدشاه از اروپا روابط دو برادر صمیمانه بود و در تمام مراسم شركت داشتند. در اواسط 1302 مجددا احمدشاه تصمیم به مسافرت اروپا گرفت و مشیرالدوله رئیس‏الوزراء براى اینكه شاه را از این سفر منصرف سازد، استعفا داد و احمدشاه علیرغم میل باطنى خود، رضاخان سردارسپه را به رئیس‏الوزرائى برگزید و خود پس از خداحافظى با حجج اسلام در قم عازم سفر سوم شد. سفرى كه دیگر بازگشت نداشت و در غیاب وى محمدحسن میرزا ولیعهد نایب‏السلطنه ایران گردید. مجلس پنجم كه انتخابات آن زیرنظر سردارسپه و عوامل وى انجام گرفته بود، در روز 22 بهمن 1302 با نطق افتتاحیه محمدحسن میرزا ولیعهد نایب‏السلطنه ایران گردید. مجلس پنجم كه انتخابات آن زیرنظر سردارسپه و عوامل وى انجام گرفته بود، در روز 22 بهمن 1302 با نطق افتتاحیه محمدحسن میرزا گشایش یافت. در همان نخستین جلسه مشاهده شد كه این مجلس وظایف خاصى بر عهده دارد. قریب دو هفته مجلس به امور داخلى پرداخت و وقتى تصویب اعتبارنامه‏ها به حد نصاب قانونى رسید، یك مرتبه چهره‏ى اصلى مجلس نمایان شد و از هر طرف فریاد جمهورى بلند شد و طرحى كه نمایندگان تنظیم نموده بودند، در جلسه‏ى علنى قرائت گردید. در تهران و شهرها دستجات مختلف براى اعلام جمهورى به راهپیمائى و تشكیل اجتماع پرداخته خواستار رژیم جدید شدند. در روز 28 اسفند 1302 رضاخان سردارسپه كه رژیم سلطنتى را منقرض و رژیم جمهورى را جانشین آن مى‏دانست، در فكر استعفا و اخراج محمدحسن میرزا و رژیم جمهورى را جانشین آن مى‏دانست، در فكر استعفا و اخراج محمدحسن میرزا ولیعهد برآمد. عده‏اى از سران قاجاریه و نزدیكان ولیعهد را نزد خود احضار نموده و به آنها ماموریت داد كه با محمدحسن میرزا مذاكره و استعفاى او را از ولیعهدى بگیرند و كاخ گلستان را نیز تخلیه نماید. هیئتى از بین رجال و شاهزادگان براى ملاقات با ولیعهد انتخاب شدند كه عبارت بودند از حاج معین‏الدوله، میرزا محمودخان احتشام‏السلطنه، یمین‏الدوله فرزند ناصرالدین شاه و حاج مخبرالسلطنه هدایت. این هیئت همان روز با ولیعهد ملاقات نموده به وى تكلیف كردند كه از ولیعهدى استعفا داده و كاخ گلستان را تخلیه نماید و در عوض سردارسپه پس از استعفا شئونات او را حفظ خواهد نمود و حقوق مكفى به وى پرداخت خواهد شد. دراین دیدار احتشام‏السلطنه با ولیعهد به تندى برخورد مى‏كند ولى محمدحسن میرزا یك روز فرصت مى‏خواهد. فرداى آن روز همان هیئت با ولیعهد ملاقات و پیشنهاد روز قبل خود را تكرار مى‏نمایند ولى محمدحسن میرزا به اتكاى مدرس و چند تن از دوستانش، جواب مساعدى نمى‏دهد و مراتب را تلفنى به موتمن‏الملك رئیس مجلس بازگو نموده كسب تكلیف مى‏نماید. موتمن‏الملك به اتفاق مستوفى‏الممالك، مشیرالدوله، حاج میرزا یحیى دولت‏آبادى، سید محمد تدین و شیخ‏العراقین‏زاده عصر روز 29 اسفند با محمدحسن میرزا ملاقات و مذاكراتى در این زمینه انجام مى‏دهد و بلافاصله پس از ملاقات موتمن‏الملك، جلسه‏ى خصوصى مجلس را تشكیل داده و موضوع استعفا و خروج از كاخ گلستان ولیعهد را مطرح مى‏كند. مدرس و حائرى‏زاده به دفاع از محمدحسن میرزا و تدین و قائم‏مقام عدل در ذم‏قاجاریه و حمایت مردم از سردارسپه مطالبى عنوان مى‏كنند ولى مجلس بدون اخذ نتیجه تعطیل مى‏شود و بعد به علت مخالفت شدید روحانیون با جمهورى، مسئله‏ى استعفا و خروج ولیعهد منتفى مى‏گردد و موجباتى فراهم مى‏شود تا روابط ولیعهد و سردارسپه را التیام دهند و از طرف مجلس شوراى ملى این ماموریت به دكتر محمدمصدق ارجاع مى‏گردد و او موجبات آشتى‏كنان سردارسپه و محمدحسن میرزا را فراهم مى‏كند. روابط محمدحسن میرزا و سردارسپه در 1303 روابطى عادى بود تا اینكه مجلس شوراى ملى فرماندهى كل قوا را از احمدشاه منتزع و به سردارسپه واگذار نمود. در همین اوقات ولیعهد به فكر خود افتاده درصدد احراز مقام سلطنت برآمد و با چند تن از یاران سردارسپه این فكر را در میان نهاد و اقداماتى در این مورد به عمل آمد ولى ولیعهد غافل از این نكته بود كه سردارسپه پس از به هم خوردن جمهورى ، برنامه‏ى انقراض رژیم قاجاریه و پادشاهى خود را دارد. محمدحسن میرزا در مهرماه 1304 از سردارسپه درخواست نمود كه مبلغى به حقوق وى اضافه كند و سردارسپه موضوع را به كمیسیون بودجه‏ى مجلس احاله كرد و مجلس مبلغ چهارهزار و پانصد تومان به حقوق وى افزود و جمع دریافتى او در ماه به مبلغ چهارده هزار و پانصد تومان رسید ولى هرگز این حقوق را دریافت نكرد. از بامداد روز نهم آبان‏ماه 1304 كه قرار بود در ان روز طرح انقراض سلسله قاجاریه و سلطنت رضاخان به پادشاهى به تصویب برسد، كاخ گلستان تحت كنترل نیروى نظامى قرار گرفته رفت‏وآمد در آن ممنوع شد و سیمهاى تلفن قطع گردید. در حوالى ظهر كه طرح نمایندگان مورد تصویب قرار گرفت، هیئتى مركب از امیرلشكر عبدالله‏خان امیرطهماسبى فرماندار نظامى تهران، سرتیپ مرتضى یزدان‏پناه فرمانده لشكر مركز، سرهنگ بوذرجمهرى كفیل بلدیه تهران، سرهنگ محمدخان درگاهى رئیس نظمیه و سلطان محمدعلى‏خان صفارى معاون بلدیه، مامور تحویل كاخهاى سلطنتى و اخراج محمدحسن میرزا و حرمسراى احمدشاه از كاخهاى سلطنتى شدند. امیرلشكر طهماسبى در این ماموریت خشونت زیادى به خرج داده و به محمدحسن میرزا اهانت نمود و بالاخره در همان روز تمام كاخها و اثاثیه سلطنتى مهر و موم گردید و در اوایل شب، محمدحسن میرزا را با مقدارى اثاثیه شخصى در اتومبیلى جا داده، با عده‏اى سرباز به فرماندهى یاور اسدالله گلشائیان به مرز ایران و عراق برده و از مرز خارج كردند. همراهان آخرین بازمانده‏ى قاجاریه در این تبعید عبارت بودند از: دكتر جلیل‏خان ندیم‏السلطان (ثقفى)، دكتر رضا صحت (صحت‏السلطنه)، ابوالفتح‏خان و صالح‏خان. امیرطهماسبى براى هزینه‏ى تبعید محمدحسن میرزا مبلغ پنج هزار تومان پول در اختیار دكتر صحت گذارد. در سرحد ایران و عراق به هر كدام از همراهان یك پاسپورت درجه سوم دادند و پس از كسب تكلیف مجددا محمدحسن میرزا و همراهان او را رها ساختند. در عراق از ولیعهد استقبال شد. غیر از محمود میرزا و مجید میرزا برادرانش و عده‏اى از قاجاریه از او استقبال كردند، معاون تشریفات وزارت امور خارجه عراق هم از او استقبال كرد و خیرمقدم گفت و محمدحسن میرزا یكسر به دیدار ملكه جهان مادرش رفت كه در كربلا اقامت داشت. محمدحسن میرزا چندى در عراق به سر برد سپس به فرانسه رفته در آنجا خانه و كاشانه‏اى براى خود تدارك دید و براى فروش املاك خود در ایران با كارگزاران خود مكاتباتى نمود ولى دولت فقط اجازه‏ى فروش یك ده او را در اطراف قزوین داد و محمدحسن میرزا در پاریس در عسرت مالى به سر مى‏برد و با مختصر ارثى كه از پدرش در اروپا به او رسید و كمكهاى احمدشاه زندگى مى‏كرد. در 1308 كه سلطان احمدشاه به بیمارى دیابت و كلیه درگذشت، محمدحسن میرزا اعلامیه‏اى در مطبوعات اروپا انتشار داد و پادشاهى خود را اعلام نموده و از ملت ایران خواست كه هر وقت بخواهند وى به ایران معاودت خواهد نمود و وظایف سلطنت را طبق قانون اساسى انجام خواهد داد. در همان ایام شورش عشایر فارس در جنوب ایران ابعاد گسترده‏اى پیدا كرده بود و تحقیقا اداره‏ى ایلات از دست مامورین دولتى و نظامى خارج شده در دست روساى عشایر بود. ناراضیان از حكومت پهلوى اقداماتى را شروع نموده و محمدحسن میرزا را نیز با خود همراه ساختند تا پس از سقوط تهران او را به سلطنت استوار سازند ولى ارتش نوبنیاد پهلوى شورش عشایر را فرونشانید و امنیت را در آن منطقه مستقر ساخت. در این جریان عده‏اى از سران بختیارى و سران عشایر فارس متهم به همكار با محمدحسن میرزا شدند. البته در ایران نیز قرار بود به رضاشاه سوءقصد بشود. رضاشاه قبل از آنكه تیر مخالفین به هدف اصابت كند، از ماجرا مطلع گردید و عده‏ى زیادى از سران بختیارى و عشایر فارس را بازداشت نمود. در این رهگذر جعفرقلى‏خان سردار اسعد وزیر جنگ نیز در مظان اتهام قرار گرفته بازداشت شد و سرانجام روز دهم فروردین‏ماه 1313 سردار اسعد توسط آمپول و بقیه‏ى سران عشایر بختیارى توسط چوبه‏ى دار معدوم شدند. محمدحسن میرزا تا سال 1320 گاهى در لندن و زمانى در پاریس به سر مى‏برد. در روز سوم شهریورماه 1320 كه نیروهاى نظامى انگلستان و شوروى مرزهاى ایران را مورد تجاوز قرار داده و وارد خاك ایران شدند، محمدحسن میرزا مجددا در لندن اقدامات خود را براى جلوس به تخت سلطنت آغاز نمود و با وزارت امور خارجه‏ى انگلیس مذاكراتى انجام داد و انگلیس‏ها تصمیم به خلع رضاشاه و تفویض سلطنت به قاجاریه گرفتند ولى به جاى محمدحسن میرزا، یكى از پسران او به نام «حمید» را كه افسر نیروى دریائى انگلستان بود كاندیدا كردند. ولى مذاكرات دیپلماسى در تهران مخصوصا تلاش شخصى محمدعلى فروغى، این برنامه را نقش برآب كرد. محمدحسن میرزا در 1321 در 42 سالگى در بغداد درگذشت و در جوار حضرت امام حسین علیه‏السلام مدفون گردید. مرگ ناگهانى محمدحسن میرزا در جراید آن روز اروپا و ایران با تردید تلقى شد. محمدحسن میرزا برخلاف برادرش احمدشاه، مردى فعال و جاه‏طلب و مبارز بود و تا پایان عمر دست از تلاش برنداشت. تحصیلات متوسطى داشت و زبان فرانسه و انگلیسى را به خوبى تكلم مى‏كرد. محمدحسن میرزا پس از اخراج از ایران هیچگونه اموال منقولى با خود نبرد یعنى اجازه داده نشد كه اثاثیه‏ى شخصى خود را همراه داشته باشد. از این رو مادام كه حیات داشت، هزینه‏ى زندگى وى و فرزندانش توسط ملكه جهان مادرش پرداخت مى‏شد. احمدشاه نیز طى وصیت‏نامه‏اى كه تنظیم كرده بود، ثلث اموالش را براى معاش برادر و برادرزاده‏هاى خود گذاشته بود كه در حقیقت مبلغ قابل ملاحظه‏اى نبود. محمدحسن میرزا در وقتى كه وفات یافت و طبق خبر منتشر شده در روزنامه‏ى تایمز كلیه‏ى مایملك او اعم از لباس و نقدینه و لوازم زندگى مجموعا 500 لیره بود. ولیعهد اسبق ایران در عمر نسبتا كوتاه خود یك زن عقدى و پنج زن صیغه‏اى اختیار كرد. در هیجده سالگى با مهین‏بانو دختر ملك منصور میرزا شعاع‏السلطنه (دختر عمویش) ازدواج كرد و صاحب یك دختر شد به نام گیتى‏افروز ولى این ازدواج دوام زیادى نكرد و به جدائى انجامید. هنگامى كه در تبریز اقامت داشت با عزیز اقدس دختر یك بازرگان تبریزى ازدواج نمود و صاحب یك دختر شد به نام شمس اقدس. این دختر با دكتر خلیل ملك ازدواج كرد و در 1371 درگذشت. همسر سوم او همایون‏السلطنه قوانلو قاجار بود. از این زن صاحب یك پسر شد به نام سلطان حسین میرزا كه در انگلستان مهندسى كشاورزى تحصیل كرد و سرانجام در 1357 درگذشت. چهارمین همسر وى محترم‏السلطنه بود كه همراه محمد حسن میرزا به خارج نرفت و متاركه كرد و بعدها به همسرى سرپاس ركن‏الدین مختارى درآمد. محمدحسن میرزا از این خانم پسرى داشت به نام سلطان حمید میرزا كه در نیروى دریائى انگلیس درجه‏ى افسرى داشت، بعد در شركت نفت شل استخدام شد، مدتى هم در كنسرسیوم نفت خدمت مى‏كرد. این همان شاهزاده‏اى است كه انگلیس‏ها در نظر داشتند پس از كناره‏گیرى و تبعید رضاشاه، او را به تخت سلطنت ایران برسانند و بعد به اصرار محمدعلى فروغى منصرف شدند. حمید میرزا در 1367 در انگلستان فوت كرد و پسرى دارد به نام محمدحسن میرزا. شمس‏الملوك همسر دیگر محمدحسن میرزا نیز یك فرزند به نام ركن‏الدین میرزا از خود باقى گذارد. ركن‏الدین میرزا در 1324 به ایران آمد و مطالبه املاك پدر خود را نمود، مخصوصا در مورد ملك اقدسیه پافشارى كرد. دولت وقت مبلغ هشت میلیون ریال بابت قیمت اقدسیه به او پرداخت. انیس‏السلطنه آخرین همسر محمدحسن میرزا بود كه فرزندى نداشت و به بیمارى سل در جوانى درگذشت. وى برادر احمدشاه قاجار (ه.م) و ولیعهد او بود. هنگامى كه احمدشاه از پادشاهى ایران خلع گردید، محمدحسن میرزا نیز به اروپا رفت و در سال 1321 ه.ش در پاریس درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

دومین فرزند ذكور محمدعلى‏شاه، در 27 شعبان 1314 ه.ق مطابق با 12 بهمن‏ماه 1275 ش برابر با اول فوریه 1897 م در تبریز متولد شد. مادرش ملكه جهان بزرگترین دختر كامران میرزا نایب‏السلطنه بود كه در 1310 ه.ق به عقد و نكاح دائم پسرعموى خود درآمد احمد میرزا از پنج سالگى در مكتب‏خانه ولیعهد تحصیلات خود را آغاز كرد و در ده‏سالگى به اتفاق پدرش به تهران انتقال یافت و در 19 اسفندماه 1285 با تشریفات خاصى به ولیعهدى تعیین گردید و بالاخره در 25 تیرماه 1288 به اتفاق پدر و مادر و سایر برادران خود در سفارت روسیه واقع در زرگنده متحصن شدند. سرانجام محمدعلى‏شاه به حكم فاتحین تهران از سلطنت خلع و احمد میرزا ولیعهد به سلطنت ایران انتخاب گردید و چون سن وى به نصاب قانونى نرسیده بود، میرزا علیرضاخان عضدالملك ایلخانى قاجار را به نیابت او برگزیدند. روز اول مرداد 1288 هیئتى به ریاست عضدالملك نایب‏السلطنه و عضویت شاهزاده مغرور میرزا موثق‏الدوله، شاهزاده ناظر به سفارت روسیه در زرگنده رفته، پس از ملاقات با محمدعلى میرزا خواستند شاه تازه را به سلطنت‏آباد ببرند. محمدعلى میرزا به آسانى با این انتقال موافقت نكرد و متذكر شد چون انس و الفت زیادى بین من و این فرزند وجود دارد نمى‏توانم از او جدا شوم، بهتر است شما فرزند دیگرم را به سلطنت مبعوث كنید و این فرزند همیشه با من باشد. عضدالملك در پاسخ محمدعلى میرزا اظهار كرد چنانچه حاضر به تحویل ولیعهد به ما نشوید یقینا سلطنت از قاجاریه خارج مى‏شود. سرانجام محمدعلى میرزا با این مفارقت موافقت كرد و احمدمیرزا شاه سیزده‏ساله را به سلطنت‏آباد برده به تخت نشانیدند. سید محمد امام جمعه جدید خطبه‏ى سلطنت را قرائت نمود و مراسم سلام عام به عمل آمد و به مباركى و میمنت شاه جدید، قیمت گوشت از چاركى 22 شاهى به 18 شاهى تنزل یافت و در همان روز برادر 9 ساله‏ى او به نام محمدحسن میرزا به ولیعهدى برگزیده شد. پس از آنكه محمدعلى میرزا تهران را به سوى روسیه ترك كرد، میرزا حسن‏خان مستوفى‏الممالك با معاونت حكیم‏الملك وزیر دربار شد تا سر و صورتى به وضع آشفته‏ى دربار بدهد. نخست در دربار مدرسه‏اى دائر كرده از بهترین معلمین آن روز دعوت نمودند كه تربیت و تحصیل شاه و ولیعهد زیرنظر آنها قرار بگیرد. در اولین تشریفاتى كه شاه جدید شركت كرد، افتتاح مجلس دوم بود. احمدشاه به اتفاق ولیعهد در پناه عضدالملك وارد عمارت بهارستان شده و نطق افتتاحیه‏اى كه به دست او داده بود، قرائت نمود. مدت نیابت سلطنت عضدالملك طولانى نشد. در شهریور 1289 در سنینى بالاتر از 90 سالگى درگذشت و براى جانشینى او از طرف قاجاریه نام سه نفر برده مى‏شد كه عبارت بودند از عبدالصمد میرزا عزالدوله پسر محمدشاه و برادر ناصرالدین‏شاه، مهدى‏قلى‏خان مجدالدوله پسردائى و داماد ناصرالدین‏شاه، و بالاخره میرزا احمدخان علاءالدوله داماد عضدالملك. همچنین كاندیداى وطن‏پرستان و آزادى‏خواهان میرزا حسن‏خان مستوفى‏الممالك بود. سردار اسعد بختیارى هم براى قبول چنین پستى بى‏میل نبود ولى یكباره دست آشكار سیاست انگلیس از آستین بیرون آمد و یكى از تربیت‏یافتگان و سرسپردگان قدیم خود را كاندیداى این پست نمود. گروه ماسون‏ها و وابستگان به سیاست انگلیس كه در راس آنها ذكاءالملك فروغى رئیس مجلس بود، به تلاش افتاده زمینه را در مجلس براى ناصرالملك فراهم ساختند و سرانجام ناصرالملك با اكثریت ضعیفى (40 راى) به نیابت سلطنت تعیین شد و مراتب را تلگرافى به وى اطلاع دادند و ناصرالملك ظاهرا براى قبول چنین پستى شرایط سنگینى قائل شد كه از جمله ماهیانه یكصد هزار ریال حقوق بود. در اسفندماه 1289 ناصرالملك با تشریفات زیادى وارد شد و دربارى براى خود تدارك دید و اعلام نمود وظیفه‏ى من فقط معرفى رئیس‏الوزراء است و مسئول مجلس، وزیران هستند. میرزا ابوالقاسم ناصرالملك قریب چهار سال نایب‏السلطنه‏ى ایران بود. گاهى در لندن و زمانى در تهران به امور رسیدگى مى‏كرد و سرانجام چند روز قبل از آغاز جنگ جهانگیر اول، بار سنگین سلطنت را به دوش سلطان احمدشاه كه ظاهرا به سال قمرى به 18 سالگى رسیده بود گذاشت و با وصول مطالبات گذشته‏ى خود به انگلستان رفت و سرنوشت كشور ایران را به دست جوانى بى‏تجربه قرار داد. هنوز پنج روز از تاجگذارى احمدشاه نگذشته بود كه ناقوس كلیساهاى اروپا آغاز جنگ جهانى را اعلام داشتند و دولت ناتوان علاءالسلطنه كناره‏گیرى و مستوفى‏الممالك جانشین او شد. سلطان احمدشاه طى فرمانى خطاب به رئیس‏الوزراء، بى‏طرفى دولت ایران را در جنگ بین‏الملل اول اعلام نمود و در همان ایام مجلس سوم با نطق او افتتاح شد. هنوز شش ماه از آغاز جنگ سپرى نشده بود كه سپاه عثمانى و سپاه روس مرزهاى ایران را مورد تجاوز قرار داده و وارد خاك ایران شدند و در آذربایجان بین آن دو نبرد شدیدى آغاز شد. انگلیس‏ها نیز از جنوب وارد ایران شده، بنادر جنوب و فارس و كرمان را مورد تاخت و تاز قرار خود دادند و سپاه روس تحقیقا تمام شهرهاى شمالى ایران را تحت سیطره‏ى خود قرار داده و قوائى به سمت تهران فرستادند. وقتى خبر نزدیك شدن قواى روس به تهران انتشار یافت، عده‏ى زیادى از نمایندگان مجلس و روحانیون و رجال به سمت قم حركت كردند و عملا مجلس سوم به پایان رسید. احمدشاه نیز تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این تصمیم را طى تلگرافى به دولتین روس و انگلیس اطلاع داد. وزراى مختار دو كشور با احمدشاه ملاقات نموده و او را از تغییر پایتخت منصرف ساختند. عده‏اى از رجال و نمایندگان كه به قم عزیمت نموده بودند، اعلان جهان دادند و به خرید اسلحه مشغول شدند. آنها از قم به اصفهان و از اصفهان به كرمانشاه رفته، یك دولت موقت به زعامت رضاقلى‏خان نظام‏السلطنه تحت حمایت آلمان و عثمانى تشكیل دادند و نیروى ژاندارمرى هم به دولت موقت پیوست و مشكلاتى براى دولت مركزى فراهم شد و در چند نقطه جنگ بین نیروهاى ملى و روسیه شروع شد. احمدشاه براى حفظ بى‏طرفى، نظام‏السلطنه را از تمام القاب و امتیازات دولتى محروم و دستور مصادره‏ى اموال او را صادر نمود. ولى نظام‏السلطنه همچنان در مقام منازعه با نیروهاى روس و انگلیس بود. ولى طول زیادى نكشید كه ناگزیر به استانبول انتقال یافتند. جنگ جهانگیر اول قریب چهار سال به طول انجامید و به علت ورود نیروهاى عثمانى و روس و انگلیس و آلمان به ایران، مردم وضع اسفناكى یافتند و قحطى عده‏ى زیادى از هموطنان ما را به هلاكت رسانید. احمدشاه نیز هرچند ماه یكبار یكى از رجال را به رئیس‏الوزرائى انتخاب مى‏نمود ولى كوچكترین تغییرى در وضع مردم ایران حاصل نمى‏شد و بیگانگان به قتل و غارت اموال مردم و اعدام آنها مى‏پرداختند. در اوایل 1297 كه اوضاع و احوال جنگ بشارت مى‏داد به زودى خاتمه خواهد یافت، احمدشاه نجفقلى‏خان صمصام‏السلطنه را به رئیس‏الوزرائى منصوب نمود. انتصاب وى بدین سمت موجب نگرانى وجوه مردم و روحانیون شد على‏الخصوص كه وى هیچگونه دانش و تجربه‏اى در مسائل سیاسى نداشت. رجال و معاریف عقیده داشتند باید كسى زمام امور را در دست بگیرد كه علاوه بر آشنائى كامل به اوضاع سیاسى جهان، مردى مقتدر و تصمیم گیرنده باشد تا بتواند اوضاع آشفته‏ى كشور را سر و سامانى شایسته بدهد. تدریجا نام میرزا حسن‏خان وثوق‏الدوله سر زبانها افتاد و موضوع از حرف به جنبش كشید و عده‏اى در زاویه‏ى مقدسه حضرت عبدالعظیم متحصن شدند و خواستار رئیس‏الوزرائى وثوق‏الدوله گردیدند. شاه ناگزیر به این خواسته گردن نهاد و علماء را به تهران خواست و فرمان رئیس‏الوزرائى وثوق‏الدوله را صادر كرد. وثوق‏الدوله در سال اول رئیس‏الوزرائى خود، قاطعانه عمل كرد: اعضاى كمیته‏ى تروریستى مجازات را كیفر داد و راهزنان و یاغیان و گردنكشان را به كیفر اعمالشان رسانید. این اقدامات در روحیه‏ى مردم اثر نیكوئى گذاشت و احمدشاه نیز كه آرامشى در كشور مشاهده كرد، به فكر تفرج و دیدار كشورهاى اروپائى قصد مسافرت نمود. وثوق همچنین براى احقاق حق ایران، هیئتى را به كنفرانس صلح پاریس فرستاد. همزمان با مسافرت احمدشاه به اروپا، وثوق‏الدوله در كابینه تغییراتى داد و نصرت‏الدوله فیروز وزیر عدلیه را به وزارت امور خارجه تعیین نموده در زمره همراهان شاه قرار داد، در حالى كه مشاورالممالك انصارى به عنوان وزیر خارجه ایران و رئیس هیئت اعزامى به كنفرانس صلح پاریس به هر خس و خاشاكى متوسل مى‏شد تا راهى به كنفرانس پیدا كند. وثوق‏الدوله روز 18 شهریور ماه 1298 اعلامیه‏ى بلندبالائى انتشار داد و با اعلام سفر قریب‏الوقوع شاه به اروپا، از انعقاد قراردادى بین دولتین ایران و انگلیس پرده برداشت. به موجب این قرارداد، امور نظامى و مالى ایران تحت‏نظر مستشاران انگلیسى قرار مى‏گرفت و قشون متحدالشكل از قزاق و ژاندارم تشكیل مى‏شد و دولت انگلستان نیز مساعده قابل ملاحظه‏اى همه‏ساله به دولت ایران پرداخت مى‏نمود. احمدشاه بار سفر بست و از طریق عثمانى عازم اروپا شد. در استانبول پس از ده سال مفارقت، موفق به دیدار پدر و مادر و برادران و خواهران خود گردید، آنگاه سیر و سیاحت را آغاز كرد. در داخل كشور انتشار قرارداد با عكس‏العملهائى مواجه شد. با وجودى كه چند روزنامه درجه اول با اخذ نازشست به مداحى از قرارداد پرداخته و آن را آخرین علاج براى درمان دردهاى كشور مى‏دانستند، مخالفین نیز در اجتماعات پرشورى لعن و نفرین خود را نثار عاقدین قرارداد نموده آن را سند فروش كشور تلقى مى‏كردند و دولت نسبت به این عده شدت عمل نشان داد و برخى را تبعید و عده‏اى را زندانى نمود. سلطان احمدشاه در لندن مورد استقبال شایانى قرار گرفت و میهمانى‏ها و ضیافتهاى زیادى براى او برپا شد و همه جا صحبت از انعقاد قرارداد بین دو دولت و نزدیكى بیشتر بود. ولى روى‏هم‏رفته احمدشاه روى خوشى نشان نداد و همان پیشنهاد قبلى خود را كه دریافت مبلغ پانزده هزار تومان هر ماه و ضمانت‏نامه دولت انگلیس از سلطنت او بود تكرار مى‏كرد. تلاش نصرت‏الدوله و صارم‏الدوله دریافت نموده بودند، سهمیه‏اى مى‏خواست. احمدشاه پس از هشت ماه سیر و سیاحت در كشورهاى اروپائى، روز 13 خرداد 1299 به تهران بازگشت و دو هفته بعد وثوق‏الدوله از كار كناره‏گیرى نمود. احمدشاه پس از كناره‏گیرى وثوق‏الدوله، میرزا حسن‏خان مشیرالدوله را به رئیس‏الوزرائى برگزید. مشیرالدوله در نخستین روزهاى زمامدارى با قیام شیخ محمد خیابانى در تبریز مواجه شد و مخبرالسلطنه وزیر مالیه كابینه با اخذ اختیارات كامل عازم تبریز شد و پس از چند روز شیخ محمد خیابانى به قتل رسید . در همین موقع انگلیس‏ها كه رقیب دیرین خود را از بین رفته دیدند، به قصد چنگ‏اندازى به منابع مالى و اقتصادى ایران، احمدشاه و مشیرالدوله را تحت فشار قرار دادند تا صاحب‏منصبان روسى قزاقخانه را از ایران اخراج كنند. مشیرالدوله زیر بار تحمیل نرفت و پس از سه ماه‏ونیم رئیس‏الوزرائى برگزید و وى به خدمت استاروسلسكى رئیس قزاقخانه و سایر صاحب‏منصبان روسى خاتمه داد و در همان ایام انگلیس‏ها كه از اجراى قرارداد 1919 مایوس شده بودند، راه دیگرى براى دستیابى به كشور ایران طرح‏ریزى كردند و انتصاب سپهدار به این سمت نیز براى اجراى مقدمات كار بود. ژنرال ادموند آیرنساید فرمانده قواى انگلیس در ایران و نرمان وزیرمختار انگلستان در تهران طرح كودتائى را مورد بررسى قرار دادند. نرمان براى عامل سیاسى آن سید ضیاءالدین مدیر روزنامه‏ى رعد را در نظر گرفت و ادموند آیرنساید میرپنج رضاخان را براى عملیات نظامى انتخاب كرد و سپیده‏دم سوم حوت 1299 این برنامه به مرحله‏ى اجرا درآمد و تلاش احمدشاه براى جلوگیرى از این اقدام جدید به جائى نرسید و به توصیه‏ى نرمان قرار شد آنچه كودتاگران مى‏خواهند احمدشاه انجام دهد. بزرگان و امراء و سیاستمداران به زندان رفتند و احمدشاه ناچار فرمان رئیس‏الوزرائى سید ضیاءالدین و فرماندهى لشكر قزاق میرپنج رضاخان را با لقب سردارسپه امضا كرد. رفتار سید ضیاءالدین با خواسته‏ى انگلیس‏ها تطبیق نكرد و عذر او را خواستند و پس از صد روز زمامدار و انجام یك سلسله كارهاى مثبت و منفى، از ایران خارج شد. احمدشاه فرمان نخست‏وزیرى میرزا احمدخان قوام‏السلطنه یكى از زندانیان سید ضیاءالدین را به رئیس‏الوزرائى صادر نمود و قوام، زندانیان را مرخص كرد و به حضور شاه برد. عین‏الدوله به عنوان ریش‏سفید زندانیان طى گفتارى كوتاه، شاه را ملامت كرد و او را قاصر خواند. مجلس چهارم در همان موقع با نطق احمدشاه افتتاح شد. احمدشاه در همان روزهاى اولیه‏ى كودتا، حسابى با سردارسپه باز كرد با این استنباط كه او را حفظ خواهد كرد. قوام پس از نه ماه كناره گرفت و مشیرالدوله آمد. او هم پس از چهار ماه میدان را خالى كرد و مجددا قوام وارد كار شد. قوام نیز نُه‏ماهى سر كار بود تا جاى خود را به مستوفى داد. مستوفى هم صندلى را به مشیرالدوله سپرد. تمام این بازیها كلا سى‏ماه به طول انجامید. انتخابات دوره‏ى پنجم زیرنظر سردارسپه كه لاینقطع وزیر جنگ بود انجام گرفت و از ادغام ژاندارمرى و قزاقخانه، ارتش متحدالشكلى تشكیل داد و در چند نقطه گردنكشان و یاغیان را سركوب نمود و براى ارعاب سایر داعیه‏داران، قوام‏السلطنه مرد سیاسى نیرومند روز را ابتدا زندانى و سپس تبعید نمود. سلطان احمدشاه در اواخر 1300 براى بار دوم به اروپا سفر كرد و این سفر قریب ده ماه طول كشید. در آبان‏ماه 1302 فرمان ریاست‏وزرائى سردارسپه را صادر نمود و چند روز بعد عازم اروپا گردید، سفرى كه دیگر بازگشت نداشت. مجلس پنجم در اسفندماه 1302 افتتاح شد. مجلس كارهاى مقدماتى خود را آغاز كرد ولى طرفداران سردارسپه وقت را مغتنم شمرده، دست به یك سلسله اقدامات حاد زدند و خواستار تغییر رژیم از سلطنتى به جمهورى شدند و طرحى نیز تهیه و تقدیم مجلس كردند. از هر طرف نغمه‏ى جمهورى آغاز شد و تب تند آن سرتاسر كشور را فراگرفت اما ناگهان گروه مخالف به پیشوائى روحانیت در مقام مخالفت و معارضه برآمدند و سردارسپه ناچار طى اعلامیه‏اى انصراف خود را از جمهوریت اعلام كرد. وقایع و اخبار تهران قدم به قدم به گوش احمدشاه رسید و او نیز طى تلگرافى سردارسپه را از رئیس‏الوزرائى عزل و از مجلس خواست تا مستوفى‏الممالك را به رئیس‏الوزرائى انتخاب نمایند. سردارسپه سه روز بعد از وصول تلگراف احمدشاه، از ریاست وزرائى و وزیر جنگى به عنوان تعرض استعفا داد و قصد خروج از ایران را نمود ولى به توصیه‏ى دوستان، به ملك شخصى خود به رودهن رفت. نظامیان در تهران و شهرها دست به تظاهرات شدیدى زدند، امیرلشكر غرب و امیرلشكر شرق با مخابره‏ى تلگراف بسیار شدیدى به مجلس متذكر شدند اگر ترضیه خاطر سردارسپه فراهم نشود، به تهران حمله خواهیم آورد. لشكر تهران هم با ساز و برگ كامل در مقابل عمارت بهارستان دست به تظاهرات خصمانه زد. بالاخره خیراندیشان به رودهن رفته و سردارسپه را با خود به تهران آوردند و مجلس در یك جلسه‏ى فوق‏العاده با 92 راى سردارسپه را مجددا به رئیس‏الوزرائى برگزید و مراتب را تلگرافى به احمدشاه اطلاع داد. احمدشاه براى مجلس شوراى ملى تلگراف زیر را مخابره نمود: مجلس شوراى ملى- با اینكه قانون اساسى به ما حق مى‏داد كه سلب اعتماد خودمان را از رئیس‏الوزراء وقت بنمائیم، معذلك صلاح‏اندیشى مجلس شوراى ملى را رد نكرده به ولیعهد امر شد اعلام دهد كابینه را تشكیل و معرفى نماید. شاه یكى از اقداماتى كه مجلس شوراى ملى به ضرر احمدشاه انجام داد، سلب فرماندهى كل قوا از او بود كه در بهمن‏ماه 1303 انجام گرفت و در حقیقت آن را باید مقدمه‏ى خلع سلطان احمدشاه دانست. با برنامه‏هائى كه از چندى قبل فراهم شده بود، روز نهم آبان‏ماه 1304 طرحى از طرف نمایندگان به شرح زیر قرائت شد: مجلس شوراى ملى به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حكومت موقتى را حدود قانون اساسى و قوانین موضوعه مملكتى به شخص رضاخان پهلوى واگذار مى‏نماید. تعیین حكومت قطعى موكول به نظر مجلس موسسان است كه براى تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسى تشكیل مى‏شود. این طرح با وجود مخالفت عده‏اى، با 80 راى موافق از 85 نفر عده‏ى حاضر به تصویب رسید و همان روز محمد حسن میرزا ولیعهد و حرمسراى او از خانه و كاشانه‏ى خویش اخراج شد و روز 22 آذرماه 1304 مجلس موسسان اصول چهارگانه را تغییر و سلطنت را به رضاخان پهلوى و اعقاب ذكور او تفویض نمود. بدین ترتیب احمدشاه از سلطنت خلع و حكومت 153 ساله‏ى قاجاریه پایان پذیرفت. احمدشاه در پاریس پس از اطلاع از خلع خود از سلطنت بیانه‏اى به شرح زیر صادر و منتشر نمود: در این موقع ملالت‏بار كه آینده كشور من دستخوش خطر قرار گرفته و تمام افكارم متوجه ملت ایران مى‏باشد این اعلامیه را خطاب به ملت خود مى‏فرستم. از وقتى كه رضاخان ارتش را در اختیار خود گرفت و تمام منابع درآمد مملكت را مورد سوءاستفاده قرار داد همواره بر ضد قانون اساسى كشور شاهنشاهى اقدام مى‏كرد و من براى احتراز از آشفتگى و به هم‏ریختگى اوضاع كشور كه سبب ناراحتى و صدمه ملت عزیزم مى‏گردید، صلاح در آن دیدم كه از میهن خود دور بمانم و این فداكارى را بر خود هموار سازم تا شاید میزان قبح این عملیات غیرانسانى و خودسرانه را نشان داده باشم. كودتائى كه به سلطنت من خاتمه داد به زور اسلحه انجام گرفته است. این عمل تیشه به ریشه قوانین مقدس اساسى زده مصائب و بلایائى بر سر ملت بیگناه من وارد خواهد ساخت. من تمام عملیات این حكومت وكسانى كه تحت نفوذ و سلطه‏ى آن واقع شده‏اند باطل و بى‏اعتبار دانسته و خواهم دانست. من هنوز تمام حقوق خود و خاندان خویش را نسبت به تاج و تخت ایران كه به لطف پروردگار و به موجب قانون اساسى مملكت واجد آن بوده دارا مى‏باشم. من پادشاه قانونى و مشروطه ایران بوده و خواهم بود و در انتظار ساعت مراجعت به مملكت هستم تا بتوانم به خدمتگزارى ملتم ادامه دهم و هرگز نجابت اخلاقى و فداكارى ملت ایران را در ایام سخت و دشوار فراموش نخواهم كرد. سلطان احمدشاه قاجار. احمدشاه پس از خلع از سلطنت اقدامات مذبوحانه‏اى براى خویش انجام داد ولى خود او بهتر از هر كسى مى‏دانست دوران او پایان یافته و بازگشتش به تخت سلطنت از جمله محالات است. لذا به فكر تجارت افتاد. در بورسها مشاركت مى‏كرد و مقادیرى زمین در حومه پاریس خریدارى كرد و مبلغى نیز به عنوان سپرده در بانكها به امانت گذارد. از 1306 به بیمارى كلیه دچار شد و تحت درمان چند پزشك معروف قرار گرفت ولى بیمارى او نه تنها معالجه نشد بلكه شدت یافت و پزشكان معالج او یك عمل جراحى را لازم و ضرورى مى‏دانستند و در نتیجه در بیمارستان آمریكائى لوئى واقع در پاریس بسترى شد و روز 25 آبان‏ماه 1307 تحت عمل جراحى قرار گرفت. با آنكه عمل جراحى خیلى دقیق بود معذالك حالت مزاجى او رو به بهبودى نهاد. احمدشاه دوران نقاهت را نیز در بیمارستان گذرانید و پس از سه ماه به منزل خود بازگشت. بعد از یك سال كه از عمل جراحى او سپرى شد مجددا عوارض بیمارى ظاهر گردید و ناگزیر به همان بیمارستان لوئى پاریس انتقال یافت ولى اقدامات اطباء به جائى نرسید و سرانجام روز 8 اسفندماه 1308 در سن 32 سالگى بدرود زندگى گفت. از جنازه‏ى وى تشییع رسمى به عمل آمد و طبق وصیت او جنازه را به كربلا انتقال دادند و در مقبره‏ى اختصاصى واقع در كنار قبر امام حسین علیه‏السلام دفن شد. پس از مرگ احمدشاه، محمدحسن میرزا ولیعهد طى اعلامیه‏اى خود را شاه ایران خواند و به ملت اعلام نمود كه هر زمانى كه لازم باشد براى تصاحب تاج و تخت به ایران باز خواهم گشت. احمدشاه مردى باهوش و فراست بود ولى در مقابل هوش زیاد معایبى هم داشت از جمله فوق‏العاده خسیس و مالدوست و پول‏پرست بود. از زبانهاى خارجى فرانسه را به خوبى تكلم مى‏كرد و غالبا رمانهاى فرانسوى را مى‏خواند. در كودكى مختصرى زبان روسى فراگرفته بود ولى پس از خلع محمدعلى‏شاه طبق دستور مستوفى‏الممالك، تدریس آن موقوف گردید. بهترین معلمین تهران مدرس او بودند، از كمال‏الملك و مزین‏الدوله گرفته تا مترجم‏الممالك و مدحت و مشار دلسوزانه در تعلیم او كوشش مى‏كردند و چندى نیز تحت‏نظر سالار لشكر فنون نظامى آموخت. خط و ربط خوبى داشت و به بازى بیلیارد عشق مى‏ورزید. سلطان احمدشاه قاجار قبل از مرگ وصیت‏نامه‏اى تنظیم نموده بود. در این وصیت‏نامه كمپانى گارانتى تروست نیویورك، شعبه نیویورك مجرى وصیت‏نامه بود. احمدشاه بدون ذكر مبلغ و تعداد اوراق بهادار به شرح زیر دارائى خود را تعیین كرده است: 1- در نیویورك شركت گارانتى تروست مقیم نیویورك - اوراق بهادار و نقدینه 2- در لوزان بانك ملى سوئیس - اوراق بهادار و نقدینه 3- در لندن بانك وست‏مینستر محدود- اوراق بهادار و نقدینه 4- بانك كردیت لیونه پاریس- فقط نقدینه. احمدشاه در آن وصیت‏نامه فرزندان خود را بدین شرح معرفى مى‏كند: مریم خانم متولد 1294/2/30 (بیست مه 1915)- ایران‏دخت متولد 1294/8/25 (هفدهم نوامبر 1915)- همایون‏دخت متولد 1296/7/11 (پنجم اكتبر 1917)- فریدون متولد 1301/11/2 (بیست‏ودوم ژانویه 1922). براى هر كدام از فرزندان خود شهریه‏اى معین نموده بود و قیمومت آنها را به عهده ملكه جهان مادرش قرار داده بود و متذكر شده بود حقوق ماهیانه آنها را تا پایان هیجده سالگى پرداخت نمایند و هر كدام كه به سن هیجده سالگى رسیدند، سهم‏الارث سهمیه خود را دریافت دارند. غیر از فرزندان براى ادامه‏ى تحصیل برادرزادگان (فرزندان محمدحسن میرزا) نیز مبلغى درنظر گرفته بود. احمدشاه زنان صیغه‏اى خود را در وصیت‏نامه به شرح زیر ذكر مى‏كند: ]عذرا خانم، كشور خانم، كبرى خانم، شمامه خانم، بدرالملوك خانم، خانم خانمها، فاطمه خانم. امضاءكنندگان وصیت‏نامه عبارتند از: رئیس دادگاه ابتدائى سن - مهردار وزیر دادگسترى - وزیر امور خارجه - ژنرال قنسول ممالك متحده آمریكا در پاریس - ویس قنسول ممالك متحده آمریكا در پاریس. فریدون میرزا تنها فرزند ذكور احمدشاه كه هنگام مرگ پدر هفت ساله بود تحصیلات عالى خود را در علم حقوق در پاریس به اتمام رسانید و درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت كرد و به وكالت دادگسترى اشغال ورزید و سرانجام در 1367 در پاریس درگذشت. احمدشاه قاجار ابن محمدعلى شاه، آخرین پادشاه سلسله قاجاریه (و. تبریز 1314 ه.ق.- جل. 1327 ه.ق./ 1909 م.- عزل 1344 ه.ق./ 1304 ه.ش./ 1925 م. ف. پاریس 1307 ه.ش.) وى در دوازده سالگى پس از خلع محمدعلى شاه به سلطنت رسید و به سبب صغر سن مجلس شوارى ملى عضدالملك را به نیابت سلطنت تعیین كرد، و پس از مرگ عضدالملك ابوالقاسم ناصرالملك این سمت یافت. وى وطن‏پرست و نیكوسیرت بود ولى ضعف نفس داشت. در نتیجه از سلطنت خلع شد و با خلع او سلطنت قاجاریه منقرض گردید و پادشاهى به خاندان پهلوى منتقل شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

محمدعلى قاجار ششمین پادشاه سلسله‏ى قاجار، فرزند مظفرالدین شاه، در ربیع‏الثانى 1289 ه.ق مطابق خردادماه 1249 ش و برابر با آوریل 1872 م در تبریز متولد شد. مادرش تاج‏الملوك ملقب به ام‏الخاقان دختر میرزا تقى‏خان امیركبیر از بطن خانم عزت‏الدوله دختر محمدشاه قاجار بود. محمدعلى میرزا دو ساله بود كه به اتفاق مادرش به تهران احضار شد و جبرا مادر او را مطلقه نمودند، ولى مادر و پسر در اندرون ناصرالدین‏شاه به خانم شكوه‏السلطنه مادر مظفرالدین‏شاه سپرده شدند. محمدعلى میرزا تا 12 سالگى در اندرون ناصرالدین‏شاه به سر مى‏برد و قسمتى از تحصیلات خود را در آنجا فراگرفت. ناصرالدین شاه در تحصیل و تعلیم وى نظارت كامل داشت و به وى لقب اعتضادالسلطنه داد. در 12 سالگى به تبریز عودت داده شد و تحصیلات علمى و نظامى خود را ادامه داد و زبانهاى روسى و فرانسه را فراگرفت. در 17 سالگى اولین شغل دولتى را به او سپردند و آن فرماندهى فوج امیریه بود. وظیفه‏ى این فوج حفاظت ارك حكومتى تبریز بود. در 1308 ناصرالدین‏شاه به او منصب امیرتومانى و نشان و حمایل آن را داد و فرمانده كل قشون آذربایجان شد و علاوه بر آن حكومت خوى و شاپور نیز به او واگذار گردید. در 1309 كه حسنعلى‏خان امیرنظام گروسى از پیشكارى ولیعهد معزول شد، تمام كارهاى او به محمدعلى میرزا اعتضادالسلطنه واگذار گردید. در اوایل 1314 ه.ق به ولیعهدى ایران انتخاب شد و میرزا على‏خان امین‏الدوله كارگزار و پیشكار او گردید. امین‏الدوله پس از چندى به تهران احضار و صدراعظم ایران شد. به جاى وى امیرنظام گروسى رفت و چندى هم نظام‏السلطنه مافى پیشكار او بود. محمدعلى میرزا هر سال یكى دو بار به تهران احضار مى‏شد و هر بار هنگام بازگشت، نشان یا امتیازات دیگرى به او داده مى‏شد. در دوران ولیعهدى روى‏هم‏رفته طرفدار سیاست روس در ایران بود و خیلى با آنها حشر و نشر داشت و از این رو انگلیس‏ها با وى میانه‏اى نداشتند و حتى گاهى درصدد تغییر او برمى‏آمدند ولى هرگز در این كار توفیق نیافتند. در دوران ولیعهدى خود در تبریز كه قریب 11 سال طول كشید، به علت طمع و آز زیادى كه داشت، به املاك مردم دست درازى كرد و چندین رقبه ملك مرغوب براى خود تدارك دید. از كارهاى بسیار زشت و ناپسندى كه در دوران ولیعهدى انجام داد، سربریدن میرزا حسن‏خان خبیرالملك و میرزا آقاخان كرمانى و شیخ احمد روحى بود كه هر سه در استانبول اقامت داشتند و وقتى به ایران تحویل داده شدند، به وضع فجیعى سر آنها را بریده و پوست آنها را پر از كاه نموده به تهران فرستاد. محمدعلى میرزا در 1323 به تهران احضار شد و یك هفته پس از احضارش مظفرالدین شاه سفر سوم خود را به اروپا آغاز نمود.این مسافرت قریب چهار ماه طول كشید و پس از بازگشت، ولیعهد مجدددا به تبریز بازگشت. محمدعلى میرزا در این توقف كوتاه در تهران براى امناى دولت خط و نشان كشید. هنگام نهضت مشروطیت با آزادى‏خواهان موافق بود و آنها را تقویت مى‏نمود ولى برخى موافقت او را نیرنگ تلقى مى‏كردند. مظفرالدین‏شاه چهار ماه پس از صدور فرمان مشروطیت، اعتدال وضع مزاجى خود را از دست داد و اطباء هم از درمان او قطع امید نمودند، لذا صلاح در این دیده شد كه ولیعهد به تهران احضار شود. ولیعهد در آخر آذرماه 1285 وارد تهران شد. مظفرالدین‏شاه در آخرین روزهاى حیات خود قانون اساسى را توشیح كرده محمدعلى میرزا نیز آن را امضاء نمود. سرانجام مظفرالدین‏شاه در 19 دى ماه درگذشت و محمدعلى‏شاه به تخت سلطنت نشست و تاجگذارى كرد. در اولین جلسه‏ى مجلس شوراى ملى حاج سید نصرالله تقوى نماینده‏ى طلاب و وعاظ كه ناطقى زبردست بود، طى خطابه‏اى به شاه جدید تبریك و تهنیت گفت. اولین اقدامى كه در دوران سلطنت وى به وقوع پیوست، تعیین هیئتى براى تدوین متمم قانون اساسى بود زیرا او هم مدعى بود كه قانون اساسى كامل نبوده و حقوق قوه‏ى سه‏گانه مشخص نمى‏باشد. از این رو به هیئت منتخب مجلس تاكید نمود با استفاده از قوانین اساسى كشورهاى مترقى، متمم قانون اساسى را تهیه نمایند. ضمنا میرزا على اصغرخان اتابك را كه در اروپا به سر مى‏برد، براى رئیس‏الوزرائى احضار نمود و احمدمیرزا فرزند دوم خود را به ولیعهدى اعلام كرد. در نتیجه احضار میرزا على‏اصغرخان اتابك، مشیرالدوله رئیس‏الوزراء از كار كناره‏گیرى و وزیرافخم ارشد وزراى كابینه سرپرست هیئت وزیران شد. هنوز اتابك وارد مرز ایران نشده بود كه سیدحسن تقى‏زاده نماینده‏ى مجلس طى نطق پرشورى، سخنانى علیه اتابك ایراد نمود و او را نه تنها صال حبراى رئیس‏الوزرائى ندانست، بلكه اتهامات زیادى از گذشته‏ى او برشمرد و جدا با بازگشت او به مخالفت برخاست. تنها تقى‏زاده در آن جلسه نبود كه اتابك را مورد حمله قرار داد بلكه حاج ابراهیم تبریزى و حاج شیخ ابراهیم زنجانى نیز علیه اتابك سخن‏ها گفتند و پرده‏ها بالا رفت. حملات نمایندگان تندروى مجلس در مردم عوام و فرصت‏طلب آن روز تاثیر خود را بخشید و مجاهدین گیلان در بندر انزلى اجازه‏ى خروج او را از كشتى ندادند و سرانجام با پادرمیانى عده‏اى، اتابك از كشتى پیاده شد و در میان احترامات تشریفاتى اسكورت روسى خود به خاك ایران قدم نهاد و وعده‏هاى مساعد براى گسترش عدالت و اجراى قوانین و رفاه مردم داد. اتابك در همان نخستین روزهاى زمامدارى خود با مشكلات زیادى مواجه شد: شورش در فارس علیه قوام‏الملك شیرازى، تجاوز قواى عثمانى به مرزهاى ایران، كمبود نان و قحطى و قیام سالارالدوله در غرب ایران براى تصاحب تاج و تخت، تشكیل اولین هسته‏ى مخالفت با مشروطه و قیام حاج ملا قربانعلى مجتهد متنفذ زنجان و قتل سعدالسلطنه حاكم خمسه. اتابك با تدابیر خاصى به اصلاح پرداخت و مشكلاتى كه پیش آمده بود برطرف كرد. ولى ناگاه در مجلس شوراى ملى سیدحسن تقى‏زاده علیه پدر زن و عموى شاه كه وزارت جنگ را بر عهده داشت سخن گفت و عدم حضور او را در مجلس بهانه قرار داده و از وكلاء كه قبلا با عده‏اى از آنها تبانى كرده بود، خواستار عزل او شدند و مجلس نیز راى به بركنارى او داد و طبعا محمدعلى‏شاه رنجیده‏خاطر گردید. صدارت اتابك بیش از چهارماه دوام نكرد و در حالى كه با مشروطه‏خواهان همه‏گونه همراهى داشت، به قتل رسید. مجلس قتل رئیس‏الوزراء را به شاه تسلیت گفت و تقاضا كرد شخص لایقى را به رئیس‏الوزرائى تعیین نماید و محمدعلى‏شاه نیز میرزا احمدخان مشیرالسلطنه را كه از محارم و نزدیكانش بود، به ریاست دولت برگزید ولى مجلس به انتخاب او روى خوشى نشان نداد. قتل اتابك و ر نتیجه كشته شدن یا خودكشى عباس آقاى تبریزى قاتل او مستمسك به دست مشروطه‏خواهان داد و با برقرارى مجالس ختم متعدد و سخنرانى‏هاى تند و آتشین، به او لقب منجى ایران دادند و عمل او را مطابق عدل و انصاف دانستند و اوضاع آشفته‏ى آن روز را آشفته‏تر كردند. زمامدارى مشیرالسلطنه از چهل روز تجاوز نكرد و محمدعلى شاه با نشستى كه با وكلاء تشكیل داد، ابوالقاسم ناصرالملك را به رئیس‏الوزرائى برگزید و در همین ایام متمم قانون اساسى به تصویب مجلس رسید. محمدعلى‏شاه بلادرنگ آن را توشیح نموده و به صورت بخشنامه به شهرها مخابره كردند. در همین ایام روزنامه‏هاى تندروئى چون روح‏القدس، مساوات صور اسرافیل در عرصه سیاست ایران ظاهر شدند و با برنامه‏هاى تند و انقلابى و درست در صف مخالف محمدعلى‏شاه قرار گرفتند. ناصرالملك اولین اقدامى كه انجام داد، بردن محمدعلى‏شاه و شاهزادگان بلافصل به مجلس شوراى ملى و سوگند مجدد وفادارى به قانون اساسى و رژیم مشروطیت بود. ناصرالملك كه زیركانه شكاف و اختلاف بین تندروان مجلس و محمدعلى‏شاه را دامن مى‏زد، بر تصمیم نابخردانه‏ى آنان كه تقلیل بودجه‏ى دربار و شاهزادگان و قطع حقوق زنان ناصرالدین شاه و كارمندان بیوتات سلطنتى بود، صحه گذاشت و بودجه‏ى دربار را از هشتصد هزار تومان به پانصد هزار تومان تقلیل داد. ولى ناصرالملك گناه اینگونه اعمال را به گردن مجلسیان انداخت و از شاه خواست با آنان به گفتگو و مذاكره بنشیند و او نیز عده‏اى از وكلاء را احضار نمود و لایحه‏اى را كه تنظیم شده بود قرائت كردند. در این لایحه شاه متذكر شده بود كه وكلاء از مرز خود تجاوز مى‏كنند و در كارهاى اجرائى مداخله دارند. وكلاء در پاسخ شاه اظهار كردند تقلیل بودجه‏ى دربار خواسته‏ى رئیس‏الوزراء بود. نوشته‏هاى روزنامه‏هاى تندرو و تشكیل انجمنهاى متعدد كه به آتش اختلاف دامن مى‏زدند، شاه را ناگزیر كرد كه گروهى براى مبارزه با مخالفین خود تشكیل دهد. شیخ فضل‏الله نورى، شیخ على‏اكبر بروجردى، شیخ محمد آملى و سید على‏آقا یزدى ضمن اتحادى با هم، مبارزه‏ى همه‏جانبه‏اى را آغاز كردند. عمله‏جات بیوتات سلطنتى كه حقوق آنها قطع شده بود، به هیئت اجتماع در جلوى بهارستان اجتماع نموده خواستار تجدیدنظر در تصمیم مجلس شدند. در همین هنگام مقتدرنظام و ضیع حضرت كه از گردنكشان تهران بودند با جمعیتى افزون از هزار نفر بدانها پیوستند و بلوا و آشوب آغاز شد. بین اجتماع‏كنندگان و محافظین مجلس تیراندازى گردید و چند نفرى مقتول و مجروح شدند و سپس دامنه‏ى بلوا به توپخانه كشیده شد و در آنجا نیز زدوخوردى به وقوع پیوست. محمدعلى‏شاه تمام این وقایع و اتفاقات را از جانب ناصرالملك تشخیص داد و در نتیجه رئیس‏الوزراء و وزیران را احضار نمود و چوب مفصلى به آنها زد و ناصرالملك را در اتاق حاجب‏الدوله و وزیران را در اتاق امیربهادر زندانى ساخت. در همین هنگام احتشام‏السلطنه رئیس مجلس، دو تن از برادران خود (علاءالدوله و معین‏الدوله) را به دربار فرستاد و مسبب واقعه‏ى توپخانه را خود شاه دانست. از این گستاخى احتشام‏السلطنه، شاه دستور داد برادران او را كتك مفصلى زدند و حكم اعدام علاءالدوله را نیز صادر نمود. سرانجام با دخالت چرچیل دبیر شرقى سفارت انگلیس ناصرالملك از دست شاه خلاص شد و به اروپا تبعید گردید. وزیران نیز حیاتى تازه یافتند. پس از بركنارى ناصرالملك، محمدعلى‏شاه نظام‏السلطنه مافى والى فارس را كه مردى سالخورده و با تجربه و از تربیت‏یافتگان عصر ناصرى بود، به ریاست وزراء تعیین كرد. در همان روز تعیین رئیس‏الوزراء جدید، مجلس حملات شدیدى به محمدعلى‏شاه نمود و او را قانون‏شكن خواندند. رهبرى مخالفین كماكان در دست تقى‏زاده بود. نظام‏السلطنه قبل از معرفى وزیران، یك جلد كلام‏الله مجید كه توسط محمدعلى‏شاه مهر و امضا شده و متضمن سوگند وفادار به مشروطیت بود، به مجلس داد. روز هشتم اسفندماه 1286 محمدعلى‏شاه هنگام عبور از خیابان الماسیه مورد سوءقصد قرار گرفت و دو بمب در جلوى كالسكه‏ى او منفجر شد. چند نفرى مقتول و مجروح شدند ولى به شاه آسیبى نرسید. نظام‏السلطنه كه رجلى باتجربه و مدبر بود، به برنامه‏هاى پنهانى علیه محمدعلى‏شاه واقف بود و مى‏دانست كه تلاش مصلحانه‏ى او به جائى نخواهد رسید. از این رو از زیر بار مسئولیت شانه خالى كرد. شاه براى جانشینى نظام‏السلطنه اعتنائى به وكلاء نكرد و مشیرالسلطنه را به رئیس‏الوزرائى منصوب نمود. مجلس از شاه درخواست نمود تا شش نفر از درباریان را اخراج كند و محمدعلى‏شاه هم متقابلا از مجلس خواست وكلاى تندرو و وعاظ مخالف را معرفى نمایند. آشفتگى كارها به مرحله‏اى رسیده بود كه هیچگونه راه‏حلى به نظر نمى‏رسید. روز 14 خردادماه 1287 محمدعلى‏شاه به باغشاه رفته و ستاد كار خود را در آنجا قرار داد و عده‏اى كه عبارت بودند از جلال‏الدوله، علاءالدوله، معین‏الدوله، امیرنظام و سردار منصور را توقیف و زنجیر نمود. سپس پستخانه و تلگرافخانه را متصرف شد و از مجلس مصرا خواست وعاظ تندرو و روزنامه‏نویسان هتاك را تحویل دهند. روز اول تیرماه محمدعلى‏شاه تلگرافى به تمام ولات و حكام مخابره كرده و متذكر شد «این مجلس خلاف مشروطیت است و هر كس من بعد از فرمایشات ما عدول كند مورد تنبیه و سیاست سخت قرار خواهد گرفت». از بامداد روز دوم تیرماه شهر تهران تبدیل به دژ نظامى شد. قزاقان اعم از پیاده، سواره و توپخانه، نقاط حساس تهران را اشغال كردند. پالكونیك لیاخوف رئیس قزاقخانه به حكومت نظامى تهران انتخاب شد. تدریجا بین قزاقان مستقر در میدان بهارستان و جلوى مسجد سپهسالار با مجاهدین زدوخورد درگرفت و سرانجام قواى قزاق مجلس را به توپ بست و تعداد زیادى از مجاهدین به قتل رسیدند. به هنگام ظهر قواى قزاق پیروز شد و صداى مجاهدین خاموش گردید و قزاقان وارد مجلس شدند و به تخریب و غارت پرداختند. از بامداد آن روز عده‏ى زیادى از مشروطه‏خواهان و روحانیون كه در مجلس اجتماع كرده بودند، پس از پیروزى نیروى استبداد، از در شرقى مجلس خارج شده به باغ امین‏الدوله رفته و مخفى گردیدند. پس از ساعتى چند، قزاقان به محل اختفاء آنها پى برده وارد باغ شدند و پس از قتل حاج ابراهیم تبریزى، بقیه را دستگیر و با ضرب و شتم به زندان باغشاه بردند و حكومت نظامى هم نسبت به بازداشت مشروطه‏خواهان اقدام كرد و مجموعا قریب سیصد نفر را بازداشت نمودند. عده‏اى هم در سفارتخانه‏ها تحصن اختیار نموده و برخى نیز مخفیانه از تهران فرار كردند. ملك‏المتكلمین، سلطان‏العلماى خراسانى مدیر روزنامه‏ى روح‏القدس، میرزا جهانگیرخان شیرازى مدیر صوراسرافیل و قاضى ارداقى پس از تحمل انواع شكنجه‏ها، به قتل رسیدند و عده‏اى تبعید گردیده و یك دادگاه ویژه مامور رسیدگى به جرائم و اتهامات آنها شد. ظاهرا تهران به تصرف محمدعلى‏شاه درآمد و مجلس تعطیل شد و مشروطه‏خواهان در زندان جاى گرفتند ولى در سایر شهرها چون تبریز، شیراز، اصفهان و گیلان فعالیتهاى دامنه‏دارى براى بازگشت مشروطه آغاز گردید. علماى مخالف مشروطه در باغشاه اجتماعات زیادى تشكیل دادند و پس از مذاكرات بسار، اعلامیه دادند كه مشروطه با شریعت سازگار نیست و طى عریضه‏اى از محمدعلى‏شاه تقاضا كردند از مشروطه صرفنظر نماید. قواى دولتى نتوانست در شهرها مشروطه‏خواهان را ساكت كند و در تبریز ستارخان و باقرخان با جنگهاى خیابانى مبارزه‏ى شدیدى را آغاز كردند. بختیارى‏ها شهر اصفهان را متصرف شدند و در گیلان مجاهدین با مشاركت یپرم، شهر را زیر سلطه‏ى خود گرفته و حاكم آنجا را به قتل رسانیدند. سپهدار تنكابنى نیز به آنها ملحق شد و سرپرستى انقلابیون گیلان را برعهده گرفت. قواى بختیارى هم از اصفهان وارد قم شد و آهنگ تهران نمود. محمدعلى‏شاه، مشیرالسلطنه را از رئیس‏الوزرائى بركنار نمود و ناصرالملك را احضار كرد. او از آمدن خوددارى نمود و سعدالدوله سرپرست دولت شد. ولى اقدامات دیپلماتیك به ثمر نرسید و هر دو قوا در بادامك تهران به هم رسیدند و پس از جنگ شدیدى وارد تهران شدند. تهران پس از سه روز زدوخورد، به تصرف مشروطه‏خواهان درآمد و محمدعلى‏شاه ناگزیر به اتفاق خانواده‏ى خود و رجال و اعیان مستبد، در سفارت روس در زرگنده متحصن شدند. پس از تحصن محمدعلى‏شاه در سفارت روس، چرچیل دبیر سفارت انگلیس و بارنفسكى دبیر سفارت روس، بالاتفاق در عمارت بهارستان حضور یافته با سردار اسعد و سپهدار تنكابنى ملاقات نمودند و دادستان پناهندگى شاه را در سفارت روس به اطلاع رسانیده تقاضا كردند كه جنگهاى داخلى خاتمه داده شود. كلنل لیاخوف نیز خود را به فاتحین تهران معرفى كرد و تقاضاى تامین جانى نمود. یك كمیسیون عالى مركب از 28 نفر از طرف مشروطه‏خواهان تعیین گردید تا اداره امور كشور تحت‏نظر آنها باشد. این كمیسیون در اولین جلسه‏ى خود محمدعلى‏شاه را به علت پناهندگى در سفارت روس از سلطنت عزل نمود و احمد میرزا فرزند 13 ساله‏ى او را به سلطنت برگزید. چون شاه جدید سنش به نصاب قانونى نرسیده بود، علیرضاخان عضدالملك را به نیات سلطنت انتخاب كردند. تغییرات زیادى در شئون مملكت داده شد و دادگاه انقلاب تشكیل یافت و عده‏اى اعلام شدند. محمدعلى‏شاه قریب یك ماه در سفارت روس باقى مانده و هیئتى از طرف مشروطه‏خواهان با وى وارد مذاكره شدند و سرانجام پیمانى منعقد گردید كه محمدعلى‏شاه املاك خود را به دولت واگذار كند و همچنین جواهرات سلطنتى را تحویل دهد و در عوض دولت ایران متعهد گردید سالیانه یكصد هزار تومان به محمدعلى میرزا و خانواده‏ى وى پرداخت كند. پس از امضاى پیمان و پرداخت حقوق سه ماه، روز 18 شهریور در پناه عده‏اى سرباز روسى و هندى و ایرانى، تهران را به سوى روسیه ترك نمود. محمدعلى میرزا پس از خروج از ایران، به شهر ادسا كه قبلا براى اقامت او تعیین شده بود رفت و علاوه بر همسر و فرزندانش، عده‏اى از خواص مانند موثق‏الدوله، امیربهادر، و صاحب جمع او را همراهى كردند ولى پس از دو سال توقف در سر سوداى سلطنت كرد و به اتفاق دو برادرش ملك‏منصور میرزا شعاع‏السلطنه و ابوالفتح میرزا سالارالدوله، وارد ایران شد و گمش‏تپه را مركز كار و ستاد خود قرار داد. مقادیرى نیز اسلحه همراه داشت و در همان زمان شعاع‏السلطنه راه مازندران پیش گرفت و در بابل اردو زد و مشغول جمع‏آورى سپاه شد. محمدعلى میرزا طى تلگرافى به سپهدار تنكابنى دستور داد تا موقع ورود وى به تهران، امور دولت را زیر نظر بگیرد. سپهدار متهم به تبانى با شاه سابق شد و مجلس به عزل او راى داد و صمصام‏السلطنه بختیارى وزیر جنگ را به رئیس‏الوزرائى برگزید. در همین هنگام سالارالدوله كه كرمانشاه را ساخلوى خود قرار داده بود، با مخابره‏ى تلگراف تندى به مجلس خواستار سلطنت محمدعلى‏شاه شد. اولین اقدامى كه دولت انجام داد، قانونى از مجلس گذرانید بدین شرح كه هركس محمدعلى میرزا را دستگیر و یا اعدام نماید یكصدهزار تومان جایزه دریافت خواهد گرفت و كسانى كه سالارالدوله یا شعاع‏السلطنه را اعدام یا دستگیر نمایند، براى هر كدام 25 هزار تومان پاداش داده خواهد شد. میرزا علیخان ارشدالدوله طلایه‏دار سپاه محمدعلى میرزا، شاهرود را متصرف شد و با قواى خود به سمت تهران حركت كرد و در امامزاده جعفر ورامین اردو زد و از تهران یپرم‏خان و جعفرقلى‏خان سردار بهادر با مجاهدین خود براى مقابله به سمت ورامین حركت كرد. از قزاقخانه نیز سلطان رضاخان با گروهانش شركت كرد و سرانجام ارشدالدوله از نیروى مجاهدین شكست خورده و دستگیر و اعدام شد. رشیدالسلطان فرمانده دیگر در فیروزكوه به قتل رسید و سالارالدوله در چند نبرد شكست خورد و هر سه برادر ایران را ترك كردند. محمدعلى میرزا در ادسا پاركى عالى خریدارى كرد و عمارتى شایسته بنیاد نهاد و تا 1297 در آنجا مى‏زیست. غیر از ملكه جهان همسر و سه فرزندش، هیجده‏نفر نیز همراه او بودند. دولت اتحاد جماهیر شوروى در اسفند 1297 ادسا را تصرف كرد و محمدعلى میرزا و خانواده‏اش و كلیه‏ى ساكنین آن جزیره از ترس جان خود، قسمتى از اموال خود را برداشته سوار یك كشتى بارى فرانسوى شده به اسلامبول فرار كردند. وقتى به عثمانى رسیدند، انگلیس‏ها از پیاده‏شدن مسافران كشتى جلوگیرى نمودند. محمدعلى میرزا نامه‏اى به سفارت ایران نوشت و سفیر را از ماندنش در كشیتى باخبر ساخت و پس از نامه‏اى به سفارت ایران نوشت و سفیر را از ماندنش در كشتى باخبر ساخت و پس از چند ساعت یك قایق موتورى از سفارت ایران و یك افسر انگلیسى وارد كشتى فرانسوى شده، او را با احترام لازم به سفارت بردند و موقتا در مدرسه‏ى ایرانیان جاى دادند و سپس خانه‏ى قصر مانندى اجاره كرد و چندى در آنجا زیست. در 1298 احمدشاه از طریق عثمانى عازم اروپا شد و پس از ده سال مفارقت، به دیدار پدر و مادر و برادران و خواهر خود نائل شد. محمدعلى‏شاه چندى در عثمانى سكونت گزید، سپس به اروپا رفت و مدتى در ایتالیا به سیر و سیاحت مشغول شد و سپس وارد پاریس گردید. در سفر دوم و سوم احمدشاه به اروپا، آنها یكدیگر را ملاقات كردند ولى محمدعلى میرزا مبتلا به بیمارى قند بود و از این لحاظ غالبا تحت كنترل اطباء قرار داشت. تا اینكه در 16 فروردین 1303 در شهر پاریس به همان بیمارى درگذشت. جنازه‏ى وى در پاریس بسیار شكوهمندانه تشییع شد و عده‏ى زیادى از شاهزادگان و سران كشورها در این تشییع شركت داشتند. سلطان عبدالحمید خلیفه مستعفى عثمانى نیز در كنار احمدشاه قرار داشت. جنازه‏ى او را به كربلا حمل نمودند و در حرم حضرت امام حسین علیه‏السلام مدفون شد. در تهران نیز مجالس ختم متعدد برپا شد. محمدعلى شاه قاجار در 1308 ه.ق اولین ازدواج خود را انجام داد و یك سال بعد صاحب یك پسر شد به نام حسنعلى كه پس از ولیعهد شدن، لقب خود را براى او گرفت و این بچه معروف به حسنعلى اعتضادالسلطنه شد و چون مادرش از قاجاریه نبود نمى‏توانست ولیعهد ایران باشد و بعدها نام خانوادگى اعتضاد مظفرى را براى خود برگزید. در 1309 به دستور ناصرالدین‏شاه، جهان‏خانم دختر ارشد كامروا میرزا نایب‏السلطنه را به عقد و نكاح دائم او درآوردند و در 1310 مراسم عروسى باشكوه و جلال كامل و بى‏نظیرى انجام گرفت. این خانم كه بعد از به سلطنت رسیدن محمدعلى‏شاه، به نام ملكه جهان نامگذارى شد پنج فرزند آورد كه به ترتیب عبارت بودند از احمدمیرزا، محمدحسن میرزا، محمود میرزا، عبدالمجید میرزا و فاطمه‏خانم. احمد میرزا در سن 32 سالگى و محمدحسن میرزا در 42 سالگى درگذشتند. محمود میرزا وارد شركت نفت ایران و انگلیس شد و عبدالمجید هم در یك تجارتخانه در پاریس اشتغال به كار ورزید. فاطمه نیز زن پسرعموى خود شعاع‏السلطنه دوم شد. محمدعلى شاه قاجار مردى ساده‏دل و احساساتى بود. تحصیلات مقدماتى را به خوبى انجام داد و زبان فرانسه و روسى را فراگرفت، مخصوصا در لغت‏شناسى زبان فرانسه صاحب‏نظر بود. فوق‏العاده مذهبى بود و غیر از انجام واجبات، مستحبات را هم انجام مى‏داد. غالبا نماز شب مى‏خواند و به استخاره اعتقاد فوق تصورى داشت و هرچند روز یكبار از حلقه‏ى یاسین رد مى‏شد و در سفر و حضر مفاتیح‏الجنان از او دور نمى‏شد. به تنها همسرش عشق مى‏ورزید و از این‏رو برخلاف پدر و اجدادش، حرمسرائى تشكیل نداد و زنان متعدد به حباله‏ى نكاح خود درنیاورد. در دوره‏ى نوجوانى و جوانى تحت‏تاثیر قدرت امپراطورى روسیه قرار گرفت و تنها راه نجات خود را در نزدیكى به آنها مى‏دانست. در اثر اتخاذ چنین روشى، انگلیس‏ها به او فوق‏العاده بدبین بودند و از زمان ولیعهدى درصدد بودند نگذارند او به تخت سلطنت بنشیند. تحریكات منسوبانش چون ظل‏السلطان و پسرش جلال‏الدوله و همچنین سالارالدوله كه هر سه مدعى سلطنت ایران بودند، برایش بسى ناگوار و تاسف‏آور بود. ملك‏المتكلمین و سیدجمال واعظ در خطابه‏هاى خود به او نسبت‏هاى ناروائى مى‏دادند در حالى كه هر دو خطیب نامبرده از طرف ظل‏السلطان خریدارى شده بودند. روزنامه‏هاى مساوات، روح‏القدس و صوراسرافیل هتاكى را به او به سرحد كمال رسانیدند، مخصوصا اتهاماتى به مادرش وارد مى‏كردند بسیار ناگوار بود. تمام این حملات باعث شد از مشروطه بیزار شود و آن شوقى كه روزهاى اول به مشروطه داشت از دست بدهد. وى مالى نیندوخت و پولى به خارج نفرستاد و روزى كه ایران را بالاجبار ترك مى‏كرد متجاوز از یك میلیون تومان به بانك روس بدهكار بود و دولت كلیه‏ى املاك او را براى واریز بدهى‏هاى او تصاحب كرد. در انتخاب دوست و همكار بى‏سلیقه بود و به اراذل و اوباش پاى‏بندى داشت و اطرافیان او مردمانى سالوس و مال‏اندوز و حقه‏باز بودند. به هر جهت دولت فخیمه! انگلستان با او دشمنى خاصى داشت به طورى كه در تمام عمر به او اجازه‏ى ورود به انگلستان را ندادند. محمدعلى‏شاه در سال 1303 شمسى در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

پنجمین پادشاه سلسله قاجاریه و پنجمین فرزند ذكور و چهارمین ولیعهد ناصرالدین شاه بود. مادرش خانم شكوه‏السلطنه در سال چهارم سلطنت به نكاح دائمى شاه درآمد و در 1309 ه.ق در 57 سالگى در تهران درگذشت. مظفر در 1269 ه.ق در تهران متولد شد. در 8 سالگى به پیشكارى عزیزخان مكرى و وزارت فتحعلى‏خان صاحب دیوان شیرازى به فرمانروائى آذربایجان منصوب و یك سال بعد ولیعهد شد و دوره‏ى ولیعهدى او قریب 35 سال به طول انجامید. در ذیقعده 1313 ه.ق كه ناصرالدین شاه به قتل رسید، میرزا على‏اصغرخان امین‏السلطان صدراعظم، تلگراف فوت شاه و سلطنت او را اطلاع داد و یكصد هزار تومان براى مخارج راه فرستاد. مظفر ابتدا در تبریز تاجگذارى كرد و پس از 38 روز طى طریق به پیشكارى سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله وارد تهران شد و تاجگذارى مفصلى كرد و محمدعلى میرزا اعتضادالسلطنه فرزند ارشد خود را به ولایتعهدى انتخاب نمود و میرزا على‏خان امین‏الدوله را با سمت پیشكارى و وزارت ولیعهد به آذربایجان فرستاد و امین‏السلطان و سایر امناى دولت را در مشاغلشان تثبیت نمود. پس از چند ماهى امین‏الدوله را به تهران احضار كرد و به ریاست مجلس وزراء و امور حكام منصوب نمود و میرزا على‏اصغرخان امین‏السلطان را از صدارت عزل و به قم تبعید كرد و امور كشور را به عهده‏ى علیقلى‏خان مخبرالدوله و عبدالحسین میرزا فرمانفرما قرارداد و كشور را بین فرزندان و نزدیكان خود تقسیم نمود. شعاع‏السلطنه فرزند دوم خود را به حكومت گیلان فرستاد و سالارالدوله فرزند دیگرش را حكمران كرمانشاه و كردستان كرد. عضدالسلطان فرزند سوم را به حكومت عراق منصوب گردانید. خزانه‏دارى را به مشیرالسلطنه داد. فرماندهى كل قوا را به عهده‏ى وجیه‏الله میرزا برادر عین‏الدوله گذاشت. قسمتى از خالصجات را به اطرافیان خود بخشید و سرانجام امین‏الدوله را ابتدا به وزیراعظمى و سپس صدراعظمى منصوب نمود و فخرالدوله دختر خود را نیز به نكاح میرزا محسن معین‏الملك پسر صدراعظم درآورد. یكى از برنامه‏هاى صدراعظم جدید، تهیه‏ى پول براى مسافرت مظفرالدین‏شاه به اروپا بود و با تمام تلاشى كه به عمل آمد، امین‏الدوله نتوانست یا نخواست وامى از دول خارجى بگیرد و لذا پس از چند ماه صدراعظمى از صدارت معزول و به اتفاق پسر و عروسش به قریه‏ى لشت‏نشاء گیلان تبعید گردید و شاه مجددا میرزا على‏اصغرخان امین‏السلطان را كه در قم به سر مى‏برد به تهران احضار كرد و مقام صدارت عظمى را بدو سپرد. امین‏السلطان براى اجراى خواسته‏ى شاه و بردن او به اروپا، با چند كشور مذاكراتى انجام داد تا وامى از آنها بگیرد. سرانجام روسیه‏ى تزارى تن به این كار داد و موافقت نمود مبلغ 22500000 منات به ایران وام بپردازد كه برابر بود با شصت میلیون فرانك فرانسوى و یا بیست‏وچهار كرور تومان (12 میلیون تومان). مدت وام هفتادوپنج ساله بودو بهره‏اى از قرار 5 درصد به آن تعلق مى‏گرفت كه سالیانه بایستى مبلغ یكصد و شصت هزار تومان از اصل و بهره پرداخت شود. ضمانت و اداى اصل و فرع این استقراض، گروگان گذاشتن گمركات ایران به استثناى گمركات فارس و بنادر جنوب بود و ضمنا دولت ایران وظیفه داشت از محل این قرض، سایر قروض خود را بپردازد. دولت ایران به هیچ وجه اجازه نداشت بدون اجازه از كشور دیگرى وام بگیرد. روسها براى پرداخت این قرضه، امتیاز بانك استقراضى رهنى را در ایران گرفتند و بانكى به همان نام دائر كردند و به بانك مزبور اجازه دادند سهام این بانك را در سایر جاها منتشر نمایند. مظفرالدین‏شاه پس از دریافت وام، قروض سابق را كه عبارت از قرض رژى و قرض بانكهاى روس و انگلیس و قرض تجار داخله و بالاخره قرض به ارباب حقوق دیوانى و جمعا چهار فقره قروض 12 كرور تومان بود، از محل این قرضه پرداخت گردیده و مابقى صرف تفرج و خوشگذرانى شاه در اروپا شد. مسافرت اول مظفرالدین‏شاه به اروپا قریب هشت ماه به طول انجامید و در همین سفر در فرانسه به او سوءقصد شد كه در اثر جدیت اطرافیان شاه، ترور انجام نگردید. مظفرالدین‏شاه پس از بازگشت از سفر اروپا، موافقت نمود تا كشتى‏هاى روسى وارد بندرعباس شوند و طرح نقشه‏اى براى ساختمان راه‏آهن سرتاسرى بنمایند ولى انگلیس‏ها در مقام مخالفت و معارضه برآمده، از آن جلوگیرى نمودند. در سال 1319 ه.ق مظفرالدین شاه در مقابل دریافت بیست هزار لیره، امتیازى به مدت شصت سال براى استخراج نفت به شخصى به نام ویلیام ناكس دارسى تبعه‏ى زلاند جدید داد. امتیاز گیرنده متعهد شد كه معادل این مبلغ هم سهام بدهد، به علاوه 16 درصد درآمد سالیانه پس از كسر مخارج متعلق به ایران باشد. دارسى سى‏هزار سهم به مظفرالدین شاه و ده هزار سهم به میرزا على‏اصغرخان اتابك و پنج‏هزار سهم به میرزا نصرالله‏خان مشیرالدوله وزیر امور خارجه و پنج‏هزار سهم به نظام‏الدین‏خان مهندس‏الممالك وزیر معادن داد. در 1320 میرزا على‏اصغرخان اتابك مبلغ ده میلیون منات با فرع 5 درصد براى مدت هفتاد و پنج سال با همان شرایط قبلى از دولت روسیه تزارى وام گرفت. دولت ایران متعهد شد در تعرفه‏ى گمركى خود با دولت روسیه و عثمانى تجدیدنظر نموده تغییراتى به نفع آن دو كشور بدهد. ضمنا امتیاز ساختن راه شوسه‏ى جلفا تا قزوین به بانك استقراضى روس داده شد. بر اساس قرارداد منعقده بین ایران و روسیه در مورد اخذ وام دوم، دولت ایران در تعرفه گمركى به نفع دولتین روسیه و عثمانى تجدیدنظر كرد و امتیازات زیادى به آنها داد. در اثر این تجدیدنظر در مجلس انگلستان سر و صدائى بلند شد و مطبوعات لندن مقالاتى در این زمینه نوشته و اعتراض خود را عنوان كردند. سرانجام به دستور مظفرالدین‏شاه با دولت انگلستان هم قرارداد جدید گمركى منعقد شد و امتیازات زیادى به آنها دادند. این امتیازات موجب سر و صداى مردم شد و در بعضى از شهرها آشوب شد و مردم خواستار لغو قراردادهاى جدید گمركى و اخراج مستشاران بلژیكى در گمرك شدند. با وام دوم دریافتى از روسیه، مظفرالدین‏شاه سفر دوم خود را به اروپا آغاز كرد و از كشورهاى ایتالیا، اطریش، بلژیك، فرانسه و انگلستان بازدید نمود. مدت این مسافرت شش ماه به طول انجامید و در غیاب شاه، شعاع‏السلطنه نایب‏السلطنه بود. پس از بازگشت شاه به ایران، دولت انگلستان به وسیله‏ى لرد داون وزیرمختار خود در تهران، نشان زانوبند مكلل به الماس براى او فرستاد و بدین طریق مظفرالدین‏شاه به آرزوى دیرینه خود رسید. نارضایتى مردم از اوضاع كشور تدریجا علنى شد و مردم با ارسال شبنامه عدم رضایت خود را از اوضاع متشنج كشور به اطلاع شاه رسانیدند و مظفرالدین‏شاه براى حفظ خود ناگزیر میرزا على‏اصغرخان اتابك را از صدارت معزول نموده به اروپا تبعید كرد و به جاى وى سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله را ابتدا به وزیراعظمى و سپس صدراعظمى منصوب نمود. عین‏الدوله در ابتداى كار دست به اصلاحاتى زد و در مقام تعدیل بودجه و توازن دخل و خرج كشور برآمد ولى اقداماتش به جائى نرسید و افلاس و ورشكستگى كشور به اوج رسید. ولخرجى‏هاى جبلى مظفرالدین‏شاه و بخششهاى بیجاى او چنان خزانه را تهى كرده بود كه به هیچ طریق راه اصلاحى وجود نداشت. مردم هم ناراضى شده بودند و دنبال بهانه‏گیرى به هر درى مى‏زدند. شبنامه‏هاى مختلف خبر از حوادثى در شرف تكوین مى‏داد. تجار تهران از نوز بلژیكى شكایت كردند كه زیاده از حد تعرفه‏ى گمركى از آنها پول مى‏گیرد ولى شاه و دولت موضوع را با خونسردى برگزار كردند. در خراسان به علت گرانى و كمبود نان، مردم متحصن شدند و در فارس به علت تصرف املاك مردم توسط شعاع‏السلطنه، شورش شد. عین‏الدوله در بعضى از نقاط شدت عمل به خرج داد ولى مردم جرى‏تر شدند. علماء دست به كار شدند و ضمن انتقاد از كارهاى دولت، شاه را مورد سرزنش و طعن و لعن قرار دادند. قریب هزار نفر بازداشت شدند و علماء در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم متحصن گردیدند. شاه به آنها وعده‏ى مساعدت داد. در همین حیص و بیص، شاه تصمیم به سفر اروپا گرفت و محمدعلى میرزا ولیعهد را به تهران احضار كرد و مخفیانه از بانك استقراضى روس مبلغى وام گرفته شد. ولى این بار ملتزمین ركاب موظف شدند هزینه‏ى مسافرت خود را بپردازند تا تحمیلى به خزانه‏ى خالى كشور نشود. این سفر هم پنج ماه طول كشید و عین‏الدوله لقب اتابك اعظم گرفت. با بازگشت شاه از مسافرت اروپا، فشار روحانیون افزایش یافته، ابتدا عدالتخانه مى‏خواستند و بعد مشروطه خواستند. سرانجام مظفرالدین‏شاه تسلیم نظریات روحانیون و افكار عمومى شد. عین‏الدوله را از صدارت عزل و مشیرالدوله را جانشین او كرد و فرمان مشروطیت را صادر نمود و مجلس را تشكیل داده پس از توشیح قانون اساسى در دى‏ماه 1285 در 54 سالگى درگذشت و جنازه‏ى او را براى دفن به كربلا بردند. مظفرالدین‏شاه یكى از سلاطین نالایق و فاسد و بى‏اراده‏ى سلسله قاجاریه است و شباهت زیادى به شاه سلطان حسین صفوى داشته است. مردى خرافاتى، ترسو و سست‏عنصر بود و در دوران سلطنت كوتاه‏مدت او امتیازات زیادى به خارجیان داده شد. غیر از مواردى كه ذكر كردیم، در مقابل مبلغ ناچیزى حفریات ایران را براى مدت شصت سال به فرانسویان داد و تمام خالصجات را بین فرزندان و نزدیكان خود تقسیم كرد. حرمسراى مفصلى براى خود ترتیب داد و صاحب 18 دختر و 7 پسر شد. دو دختر و یك پسرش در زمان حیات او درگذشتند. از روزى كه به ولیعهدى انتخاب شد، گرفت و مدتى در تهران او را نگهدارى كرد و قرار بود به ایالت خراسان برود. بعد شاه تغییر عقیده داد و او را براى كرمان درنظر گرفت. ولى به جهاتى شاه از گناهان او صرفنظر كرد و او را مجددا به آذربایجان فرستاد. هیچ هنرى نداشت ولى تیراندازى قابلى بود. از رعد و برق وحشت داشت و از ترس زیر عباى سید بحرینى قرار مى‏گرفت. جبون، مهربان، بلهوس و بهانه‏گیر بود. بذل و بخشش‏هاى بیجا مى‏كرد و به استخاره‏هاى سیدبحرینى معتقد بود و بیشتر كارها را توسط همان استخاره‏ها انجام مى‏داد. شوق عجیبى به گریه داشت و مجالس روضه‏خوانى زیادى برپا مى‏كرد. تنها كارى كه مفید به حال ملت توسط او انجام گرفت، صدور فرمان مشروطیت بود كه در حقیقت سرپوشى بر اعمال شرم‏آور گذشته‏ى او بود. وفات مظفرالدین شاه در سال 1325 اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

تحصیلات خود را در انگلستان پایان برد و در امور مالى تخصص گرفت. در وزارت دارائى مصدر خدماتى شد. در ابتداى مشروطیت پیشكار مالیه گیلان بود. ناصرالملك نایب‏السلطنه احمدشاه به عیسى فیض و برادرش دكتر موسى فیض (حكیم‏الممالك) توجه خاصى داشت، موجبات اعزام این دو برادر را به اروپا فراهم ساخت و خود نیز در امر تحصیل آنها نظارت نمود. اداره‏ى قسمتى از املاك وسیع ناصرالملك با پدر فیض بود. عیسى فیض در پیشكارى گیلان، املاك ناصرالملك را در آن منطقه اداره مى‏كرد. فیض در وزارت دارائى ترقى كرد و به معاونت آن وزارتخانه رسید. در كابینه‏ى سید ضیاءالدین طباطبائى به وزارت مالیه تعیین شد ولى چند روز بیشتر دوام نیاورد و به علت بیمارى كناره‏گیرى كرد و با سمت كمیسر نفت مامور انگلستان شد و سالها در لندن مى‏زیست تا اینكه در سال 1311 در سن 52 سالگى به بیمارى سرطان درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در حدود 1275 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در 12 سالگى به اتفاق برادرش نصرت‏الدوله به اروپا رفت و مدت پنج سال در بلژیك و فرانسه به تحصیل اشتغال ورزید. پس از آن به روسیه رفت و در مدرسه‏ى نظامى «كوردوپاژ» كه مخصوص شاهزادگان روسى بود و ریاست افتخارى آن را امپراطور عهده‏دار بود، به تكمیل فنون نظامى پرداخت. پس از فراغت از تحصیل، به دستور امپراطور به جبهه جنگ رفت و در هنگ هوسار در مقابل قشون آلمان و اتریش به جنگ پرداخت. پس از چندى به شدت مجروح شد و به بیمارستان نظامى پتروگراد انتقال یافت. پس از بهبودى، به ایران بازگشت و در قزاقخانه یا درجه‏ى یاورى استخدام شد. در سفر اول احمدشاه به اروپا كه نصرت‏الدوله وزیر امور خارجه جزو همراهان بود، محمدحسین میرزا با درجه‏ى سرهنگى، ژنرال آجودان احمدشاه بود. پس از مراجعت از اروپا در 1300 در تركیبات جدید قشون به ریاست ستاد لشكر آذربایجان منصوب شد. پس از مدت كمى به ریاست ستاد نیروى جنوب تعیین گردید و در همان سال درجه‏ى سرتیپى گرفته فرماندهى تیپ اصفهان نیز بدو سپرده شد. در سفر جنگى سردارسپه به خوزستان، وى با تیپ اصفهان به سمت رامهرمز حركت كرد. در مسیر خود با نیروى بختیارى به فرماندهى امیرمجاهد مواجه شد. پس از زدوخورد شدید، امیرمجاهد شكست خورد و فرار كرد. فیروز در خوزستان در مناطق رامهرمز و كهگیلویه به خلع سلاح عشایر پرداخت و در 1304 فرمانده تیپ فارس شد. محمدحسین فیروز در 1308 مجددا فرمانده تیپ شیراز شد و در جریان شورش عشایر فارس در آن منطقه بود. غیر از سرتیپ نامبرده، سرتیپ احمد نخجوان فرمانده نیروى هوائى و سرتیپ فضل‏الله زاهدى نیز براى كمك به فرونشاندن شورش در شیراز بودند. سرتیپ محمد شاه‏بختى كه با سمت بازرسى در فارس به سر مى‏برد، گزارش محرمانه‏اى براى رضاشاه فرستاده و سمت بازرسى در فارس به سر مى‏برد، گزارش محرمانه‏اى براى رضاشاه فرستاده و متذكر شد سه سرتیپ جوان در شیراز به جاى فرونشاندن شورش عشایر، شبها به خوشگذرانى پرداخته و تا پاسى از شب گذشته به قمار و میگسارى مشغولند و قریبا شورش عشایر استقلال مملكت را به خطر خواهد انداخت. رضاشاه بر اساس گزارش شاه‏بختى، هر سه سرتیپ نامبرده را به تهران احضار نمود و زندانى شدند. سرتیپ حبیب‏الله‏خان شیبانى با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى فرمانده قواى فارس شد و مقام استاندارى هم به او تفویض گردید. سرلشكر فیروز پس از چندى از زندان آزاد شد و به ریاست اداره ثبت احوال منصوب شد. این سمت زیاد طولانى نشد. پس از آن شغلى به او محول نگردید و تحت نظارت پلیس بود. سرلشكر فیروز پس از شهریور 1320 به خدمت در ارتش وارد شد و با درجه‏ى سرتیپى، فرمانده لشكر سوارنظام تهران شد. مدتى بعد به فرماندهى لشكر فارس منصوب گردید و مدتى كوتاه در آنجا بود و به تهران احضار گردید. در اواخر 1322 به فرماندهى سپاه جنوب و استاندارى فارس توامان منصوب شد و درجه‏ى سرلشكرى گرفت و اوضاع نابسامان فارس را سامان داد و امنیت از دست‏رفته را مجددا به فارس بازگردانید. چندى هم رئیس هواپیمائى بود. سرلشكر فیروز در شهریور 1323 در ترمیم كابینه‏ى محمد ساعد به وزارت جنگ منصوب و معرفى شد ولى این كابینه قریب دو ماه بیشتر نبود. در آبان ماه 1324 در دوره‏ى دوم نخست‏وزیرى ابراهیم حكیمى، به وزارت راه معرفى شد ولى قبل از سقوط دولت استعفا داد. در بهمن‏ماه 1324 در كابینه‏ى اول احمد قوام، به وزارت راه معرفى شد و با ترمیم كابینه كه با شركت نمایندگان حزب توده تشكیل شد، باز وزیر راه بود. در مهرماه 1325 در ترمیم سوم قوام، از كابینه خارج شد. از آن تاریخ به بعد كارى قبول نكرد و عمر خود را به كشاورزى و شكار و مطالعه مى‏گذرانید. سرانجام در 1360 در خارج از ایران درگذشت. سرلشكر فیروز در سفر اول خود به شیراز با صفیه‏خانم دختر حاج محمدحسین نمازى ازدواج كرد. ثمره‏ى این ازدواج دو پسر به نامهاى اسكندر و نرسى بود. اسكندر مقاماتى چون نمایندگى مجلس، معاونت وزارت كشاورزى، ریاست سازمان محیط زیست و معاونت نخست‏وزیرى را طى نمود و با ایران‏خانم دختر حسین علاء ازدواج كرد. سرلشكر فیروز مردى مبادى آداب، تربیت‏شده و كتابخوان بود و به هیچ‏وجه كجروى‏هاى نصرت‏الدوله برادرش را نداشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به نصرت‏الدوله، فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در 1264 در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در آذربایجان تحت‏نظر معلمین خصوصى فراگرفت و تا حدى زبان فرانسه را نیز آموخت. در 1317 ه.ق براى ادامه‏ى تحصیل عازم بیروت گردید و دوره‏ى متوسطه را ظرف پنج سال طى كرد. در 1322 كه پدرش فرمانفرما براى بار سوم حكومت كرمان را گرفت، فیروز میرزا را به تهران خواست و با درخواست لقب نصرت‏الدوله او را به نیابت خود در كرمان تعیین نمود . فیروز قبلا لقب سالار لشكر داشت كه آن هم به پسر دوم فرمانفرما به نام عباس میرزا داده شد. نیابت حكومت فیروز در كرمان دو سال طول كشید ولى شدت عمل و جوانى و نپختگى او موجب رنجش و ناراحتى غالب مردم كرمان شد و لاجرم از كار خود منعزل و به تهران آمد. در مشروطیت و استبداد صغیر كارى نداشت تا اینكه مجددا براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در پاریس در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى درجه‏ى لیسانس گرفت. پس از مراجعت به ایران، معاون وزیر عدلیه گردید تا اینكه در شهریور 1295 در كابینه‏ى اول وثوق‏الدوله به وزارت عدلیه منصوب شد. در 1297 در كابینه‏ى مجدد وثوق، وزیر عدلیه و در ترمیم همان كابینه به وزارت امور خارجه رسید. قرارداد 1919 در زمان حكومت این دولت اتفاق افتاد و كارگردانان آن وثوق‏الدوله و صارم‏الدوله و نصرت‏الدوله بودند كه گویا انگلیس‏ها براى انجام كار مبلغى داده بودند. در سفر اول سلطان احمدشاه به اروپا، نصرت‏الدوله به سمت وزیر امور خارجه جزء همراهان بود و در انگلستان پذیرائى مهمى از احمدشاه به عمل آمد. این پذیرائى براى تنفیذ و امضاء قرارداد به وسیله‏ى احمدشاه بود. نصرت‏الدوله تلاش خود را به كار برد تا احمدشاه را راضى به امضاء قرارداد نماید ولى موفق نشد و قرارداد سرنگرفت. نصرت‏الدوله در 1299 مقارن كودتا از اروپا به ایران آمد و شایع بود كه نامبرده قصد كودتا دارد ولى به محض ورود به تهران وسیله‏ى سید ضیاءالدین بازداشت و به اتفاق پدر و برادرش سالار لشكر به زندان رفتند و در تمام حكومت سید ضیاء در زندان بودند. پس از استخلاص از زندان، والى فارس شد و مدت دو سال با قدرت كامل فرمانرواى فارس بود. در دوره‏ى پنجم از كرمانشاه به وكالت انتخاب شد و در این مجلس بین نصرت‏الدوله و مدرس آشنائى و دوستى بسیار نزدیكى ایجاد شد. ولى هنگام طرح اعتبارنامه‏ى او عده‏ى زیادى به مخالفت برخاستند و با پیش كشیدن قرارداد 1919 رد اعتبارنامه‏ى او را خواستار شدند. مدرس به دفاع پرداخت و با استفاده از باب توبه در فقه مدلل ساخت كه شاهزاده توبه كرده است، اگرچه توبه‏ى گرگ مرگ است و از طرفى قرارداد كه سرنگرفته است تا او متهم شود. در هر حال، با كمك مدرس اعتبارنامه‏ى نصرت‏الدوله به تصویب رسید و نایب‏رئیس مجلس شد. سرانجام در اثر اصرار مدرس وارد كابینه‏ى سردارسپه شد و در ترمیم كابینه به وزارت دادگسترى منصوب شد. مدرس در مجلس چند نفر كارگردان داشت، یكى قوام‏الدوله صدرى و دیگر نصرت‏الدوله بود كه هر دو را وارد كابینه كرد. در زمانى كه نصرت‏الدوله در كابینه‏ى سردارسپه وزیر عدلیه بود، مدرس غالبا روى كاغذ سیگار توصیه یا دستوراتى صادر مى‏كرد كه آنا انجام مى‏گرفت. در بهمن 1305 در ترمیم كابینه‏ى مستوفى، نصرت‏الدوله به وزارت مالیه معرفى شد و در كابینه‏ى مخبرالسلطنه هدایت نیز داراى همان سمت بود تا اینكه در 1308 تحت تعقیب دادگسترى واقع شد و در دیوان عالى كشور محاكمه گردید. محكومیت او چهار ماه زندان و محرومیت از خدمات اجتماعى بود و پرداخت مبلغى غرامت. در 1309 به استدعاى مستوفى و موافقت رضاشاه از زندان به منزل منتقل گردید. در 1315 مجددا دستگیر و به سمنان تبعید شد. پس از چندى در زندان سمنان تلف شد. هنگام فوت 52 سال داشت. نصرت‏الدوله مردى تحصیل‏كرده، باهوش و خوش‏خط و ربط بود. به كارهاى سیاسى دلبستگى داشت به طورى كه وقتى دادستان هنگام محاكمه شغل او را پرسید، پاسخ داد «سیاست» سردار اسعد و سرلشكر شیبانى از دوستان بسیار نزدیك او بودند كه سالها كارهاى سیاسى كشور با نظر آنها حل و فصل مى‏شد. علت دستگیرى و بازداشت و محاكمه و قتل نصرت‏الدوله مربوط مى‏شود به قضایاى فارس كه در 1308 اتفاق افتاد گویا نصرت‏الدوله به اتفاق صارم‏الدوله والى فارس با كمك سردار اسعد بختیارى قصد برانداختن رژیم پهلوى را داشتند، موضوع قبل از آنكه آفتابى بشود فاش مى‏گردد و قواى نظامى غائله را مختومه مى‏كند. سردار اسعد و نصرت‏الدوله كه از بانیان حكومت سردارسپه بودند و زیر علم او سینه مى‏زدند، آنچنان دستمزد خود را دریافت كردند. صارم‏الدوله تا شهریور 1320 تحت‏نظر بود و در اصفهان در انزوا زندگى مى‏كرد. معروف است چون صارم‏الدوله از انگلیسها نشان مهمى داشت كه یكى از امتیازات صاحب نشان حفظ جان او از طرف انگلیسها بوده است، از مجازات رضاشاه جان بدر برد. نصرت‏الدوله در ادوار چهارم، پنجم و ششم نماینده‏ى مجلس بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و برادرزاده‏ى عبدالحسین میرزا فرمانفرما است. وى جزء اولین دسته از محصلین ارتشى است كه به اروپا اعزام گردید و دانشكده‏ى نظامى سن‏سیر را طى نمود. بعد از مشروطیت وارد قزاقخانه شد و در 1300 سرتیپ و به عضویت شوراى عالى نظام منصوب گردید. در 1311 بعد از بركنارى رضا افشار از وزارت طرق، به كفالت آن وزارتخانه منصوب شد و مدتى آن وزارتخانه را اداره مى‏كرد. در 1315 به فرماندهى ژاندارمرى كل كشور رسید و تا 1318 در آن سمت باقى ماند تا پس از انحلال ژاندارمرى در آن سال به ریاست دادرسى ارتش برقرار شد. بعد از شهریور 1320 پس از بیست سال توقف در درجه‏ى سرتیپى، درجه‏ى سرلشكرى گرفت. مدتى هم فرمانده نیروى هوائى بود. در 1328 پس از تشكیل مجلس سنا، به سناتورى رسید و این سمت را دو دوره حفظ نمود. وفات او در 1338 اتفاق افتاد و حین‏الفوت 75 سال داشت. افسرى تحصیلكرده و آرام و رجلى دانشمند بود. به چند زبان خارجى آشنائى داشت. قبل از انتخاب نام فامیلى فیروز براى خود، لقب ناصرالدوله داشت. سرلشكر فیروز چند سال قبل از مرگ كلیه املاك خود را در اراك براى تاسیس بیمارستانى در كرمان وقف نمود. همچنین كتابخانه‏ى بزرگ خود را كه متجاوز از شش هزار جلد كتاب به زبانهاى فرانسه و انگلیس و عربى و فارسى بود، به كتابخانه مجلس شوراى ملى بخشید. در میان كتب اهدائى، چند كتاب خطى نادر موجود بوده است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1264 در تهران متولد شد. پدرش سلطانعلى خان وزیر افخم از رجال بزرگ قاجاریه بود. پس از صدور فرمان مشروطیت در كابینه‏ى میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله وزارت داخله را بر عهده داشت و پس از استعفاى مشیرالدوله از طرف محمدعلى شاه و تأیید مجلس شوراى ملى به نخست‏وزیرى برگزیده شد و چهل روز در آن سمت باقى ماند تا سرانجام جاى خود را به میرزا على اصغرخان اتابك اعظم سپرد. افخم ابراهیمى پس از انجام تحصیلات متعارف به اروپا اعزام شد و در مدرسه‏ى نظامى اطریش به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل به ایران بازگشت و داخل ژاندارمرى گردید. در سال 1300 قشون و ژاندارمرى در یكدیگر ادغام شدند و افخم ابراهیمى با درجه‏ى سرهنگ دومى به ریاست ستاد لشكر آذربایجان تعیین شد. یك سال در آن سمت بود تا اینكه به ریاست ستاد لشكر مركز كه فرماندهى مستقیم آن با سردار سپه رضاخان وزیر جنگ بود منصوب و مشغول كار شد. جدیت در انجام امور محوله موجب شد تا به درجه‏ى سرتیپى نائل شود. در 1303 سردار سپه رضاخان به سفر جنگى خوزستان رفت و عده‏ى زیادى از امراء ارتش همراه او بودند. سرتیپ عبدالرضا خان نیز در این سفر فرمانده كل قوا را همراهى مى‏كرد. در حقیقت رئیس دفتر ستاد جنگى رضاخان بود. افخم ابراهیمى در دوره‏ى رضاشاه مشاغل مختلفى را عهده‏دار شد كه از جمله مى‏توان ریاست اداره دوم ستاد ارتش و فرماندهى نیروى هوائى را نام برد. در سال 1313 در سفر تركیه شاه را همراهى كرد. در 1320 استاندارى كرمانشاه و كردستان و همدان به او سپرده شد و تا حدى نسبت به ایجاد امنیت در مناطق مزبور توفیق یافت. بعد فرماندار نظامى تهران شد. در فروردین 1323 پس از بیست سال توقف در درجه‏ى سرتیپى، درجه‏ى سرلشكرى گرفت. از اهم مشاغل وى مى‏توان فرماندار نظامى تهران، فرماندار نظامى راه‏آهن و فرماندهى لشكر كرمان را نام برد. وفات او در سال 1338 در تهران اتفاق افتاد و در مقبره‏ى خانوادگى واقع در آرامگاه ظهیرالدوله مدفون شد. سرلشكر افخم ابراهیمى برادران متعددى داشت كه همه‏ى آنها نام خانوادگى افخمى را براى خود انتخاب كردند. برادر ارشد وى محمدحسن امین‏الملك نام داشت كه از رجال قاجاریه بود و در سن 37 سالگى به قتل رسید. برادر دیگر وى سلطان ابراهیم افخمى (امیر اشرف) یازده دوره نمایندگى مجلس شوراى ملى و دو دوره سناتور بود. برادر دیگر وى سپهبد غلامحسین افخمى تا معاونت وزارت جنگ ارتقاء مقام یافت. داماد او سپهبد احمد وثوق چندى وزیر جنگ شد و امروز همه روى در نقاب خاك كشیده‏اند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ملا احمد، متولد 1283 در هشترود آذربایجان. تحصیلات خود را در رشته‏ى حقوق و معارف اسلامى انجام داد و وارد خدمات قضائى شد. مراحل قضائى را تا دادیارى دیوان عالى كشور طى كرد. در 1340 در دوره‏ى بیستم مجلس شوراى ملى از تبریز به نمایندگى مجلس انتخاب شد، ولى عمر این مجلس كوتاه بود، چند ماهى بیشتر دوام نكرد و منجر به انحلال آن شد. در دوره‏ى بیست و یكم مجدداً از تبریز كاندیداى نمایندگى شد و چون كنگره‏ى دولتى موسوم به كنگره‏ى آزادمردان و آزاد زنان او را كاندیدا نكرده بود، وى را به تهران احضار نمودند. به محض رسیدن به مركز به سمنان تبعید شد، ولى چند روزى از تبعیدش نگذشته بود كه او را محترمانه به تهران خواستند و امیر اسداللَّه علم رئیس دولت وقت سناتورى آذربایجان را به او پیشنهاد كرد. اما او براى وكالت در مجلس شورا اصرار ورزید و رئیس دولت بر سناتور شدن او. افتخار هشترودى مشكل خود را در میان گذاشت و گفت براى سناتور شدن شرایط لازم را ندارد. باید در سمت رئیس شعبه‏ى دیوان عالى كشور باشد تا بتواند مقام سناتورى را احراز كند. امیر اسداللَّه علم هم به صراحت اظهار كرد كسى كه مى‏خواهد شما را سناتور كند شرایط لازم را هم ایجاد خواهد نمود. شما به دادگسترى بروید، دستور لازم را به وزیر خواهم داد. افتخار هشترودى به دادگسترى مراجعه كرد. قبل از ملاقات وزیر، حكمى به او ابلاغ كردند و به مستشارى دیوان عالى كشور منصوب گردید. بعد از ملاقات وزیر حكم دیگرى به او دادند و رئیس شعبه‏ى دیوان عالى كشور شد. به این ترتیب شرایط لازم را برایش ایجاد كردند. البته این تمهیدات فقط براى او نبود، بلكه براى عده‏اى بود كه مى‏خواستند با واگذار كردن مشاغل صورى بدانها، شرایط سناتور شدنشان را فراهم آورند. مثلاً خانمى را به نام زهرا نبیل از آشپزخانه بیرون كشیدند، ابتدا به او مقام معاونت وزارتخانه دادند و بعد سناتورش كردند. با این همه تمهیدات، افتخار هشترودى بیش از یك سال در سنا نبود كه سرطان حنجره او را از پاى درآورد و در 60 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به القاب (سالارمظفر- سردار انتصار). در 1261 در قفقازیه متولد شد. پدرش میرزا على اكبرخان معتمدالوزاره قزوینى از اعضاء برجسته‏ى وزارت امور خارجه بود و مدتى در بادكوبه، اسلامبول، دمشق و بغداد مقام كنسول داشت. مظفر تحصیلات و مقدماتى را در بادكوبه و تهران به اتمام رسانید و براى ادامه تحصیل به كشور عثمانى رفت و مدرسه حربیه‏ى آن كشور را به پایان رسانید. سپس براى ادامه‏ى تحصیل به فرانسه اعزام شد و دانشكده‏ى افسرى سن سیر پاریس را طى نمود. پس از ورود به ایران به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و مدتى كنسول در دمشق بود. در 1289 از وزارت امور خارجه استعفا داد و در دوران وزارت جنگ احمد قوام‏السلطنه در همان سال با درجه‏ى سرهنگى به فرماندهى قواى خراسان منصوب شد و در این سمت توانست امنیت نسبى در منطقه برقرار نماید. در این سمت لقب «سالا مظفر» و درجه‏ى سرتیپى گرفت. در 1290 به حكومت كردستان منصوب شد ولى رفتار و اعمال وى مورد پسند مردم واقع نشد و مآلاً اهالى او برشوریدند. در این شورش جمعى از همراهان او مقتول شده و خود از بیراهه به تهران گریخت و جان به سلامت برد. پس از شهادت یپرم خان ارمنى رئیس نظمیه در جنگ با سالارالدوله كه در حوالى كرمانشاه رخ داد، سالار مظفر به ریاست نظمیه گمارده شد. در این سمت تلاش بسیار كرد و تهران را كه دستخوش ناامنى بود امنیت بخشید مخصوصاً در مبارزه با فساد و فحشاء توفیق زیادى پیدا كرد و از سلطان احمدشاه به پاس خدماتش درجه‏ى سردارى و لقب «سردار انتصار» گرفت و به ریاست بریگاد مركزى كه از اهم مشاغل قزاقخانه بود منصوب شد. در 1297 وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراء او را براى سركوبى سمیتقو یاغى كُرد كه قسمتى از آذربایجان را مورد تاخت و تاز قرار داده بود و بعضى از دهات را غارت كرده بود، با سمت ریاست قشون به آذربایجان فرستاد و پس از ورود نیابت حكومت هم به او سپرده شد. سردار انتصار پس از ورود به آذربایجان در شرفخانه اردو زد و به جمع‏آورى قوا پرداخت و با حمایت از طرف حزب دموكرات كه لیدر آن شیخ محمد خیابانى بود قواى سمیتقو را شكست داد و با وى قرارداد عدم تعرض به ایران انعقاد نمود. پس از مأموریت آذربایجان به حكومت و فرماندهى قشون اصفهان منصوب گردید. در 1302 نظمیه تهران توطئه‏اى را كشف كرد كه در حال تكوین بود. در این توطئه قصد این بوده است كه سردار سپه رضاخان وزیر جنگ را به قتل برسانند. در رابطه با این موضوع عده‏اى از جمله قوام‏السلطنه نخست‏وزیر سابق و مظفرخان سردار انتصار بازداشت شدند. قوام به اروپا تبعید شد ولى سردار در زندان باقى ماند و پس از مدتى آزاد شد. در 1303 براى بار دوم به حكمرانى كردستان منصوب شد حكومت مركزى قدرتى به هم زده بود چند سالى بلامعارض در آنجا حكومت كرد. سپس به حكومت بنادر جنوب و خلیج‏فارس، حكومت بروجرد و لرستان، استاندارى فارس، استاندارى آذربایجان غربى منصوب گردید و سرانجام در 1314 به ریاست اداره كل تجارت برگزیده شد و در این سمت به ریاست هیئتى براى توسعه‏ى مبادلات بازرگانى به شوروى سفر كرد و زمینه‏ى قرارداد پایاپاى بین ایران و شوروى را فراهم نمود. مظفر اعلم چندى در سمت ریاست اداره كل تجارت باقى ماند تا با عنوان وزیرمختار به بغداد رفت. در 1317 به تهران احضار و در كابینه‏ى محمود جم به وزارت امور خارجه منصوب و معرفى شد و این سمت را در كابینه‏هاى دكتر احمد متین دفترى و على منصور حفظ كرد. در 1319 از خدمت وزارت امور خارجه معاف شد. و بعد مجدداً استاندار آذربایجان غربى گردید. اعلم پس از شهریور 1320 به چند مأموریت موقت براى تعیین حدود مرزى به اروپا و آسیا اعزام شد. در سال 1330 سمت امیرالحاج گرفت. سرانجام در حكومت دكتر محمد مصدق به وزیرمختارى ایران در عربستان سعودى منصوب گردید. در سال 1332 وزیرمختار ایران در بغداد شد. روز 25 مرداد 1332 پس از كودتاى نافرجام لشكر گارد شاه از رامسر به بغداد رفت. دكتر حسین فاطمى وزیر امور خارجه‏ى وقت تلگرافى به اعلم اطلاع داده بود كه شاه منعزل است هیچگونه استقبال و تماسى با وى نباید گرفته شود. اعلم با توجه به دستورالعمل وزارت امور خارجه برخلاف تأكید و اصرار نورى سعید پاشا نخست‏وزیر عراق در استقبال از شاه به فرودگاه نرفت. پس از كودتاى 28 مرداد 1332 محمدرضا شاه پهلوى از رم به بغداد بازگشت. در فرودگاه بغداد نورى سعید پاشا و وزیران كابینه‏ى وى و كوردیپلماتیك حضور به هم رسانیدند. مظفر اعلم هم در فرودگاه حاضر شد و بین او و نورى سعید پاشا مشاجره‏ى تندى رد و بدل شد. اعلم همان روز ورود شاه به بغداد، عراق را ترك كرد و به سوریه رفت. مدتى در آنجا اقامت داشت سپس چندى در اروپا گذرانید و چندین عریضه به حضور شاه تقدیم داشته ولى مؤثر واقع نشد و اجازه‏ى ورود به ایران به وى ندادند. اقدامات برادرش دكتر امیر اعلم نیز به جائى نرسید. سرانجام در سال 1350 اجازه‏ى ورود به ایران داده شد. دو سالى در اختفا زندگى مى‏كرد تا اینكه در سن 90 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند دكتر امیر اعلم و نوه‏ى دخترى وثوق‏الدوله، متولد 1293 در تهران. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به سوئیس رفت و در آنجا به تحصیل مهندسى پرداخت و درجه‏ى علمى گرفت. پس از مراجعت به ایران با استفاده از پشتوانه‏ى فامیلى به كار مقاطعه‏كارى مشغول شد و دیرى نگذشت كه مهندس مشاور سازمان‏هاى دولتى گردید. در ایران ساختمانى كه دست او در كار نباشد، نبود. چندین مقاطعه‏ى بزرگ دولتى به او واگذار شد و همه را بدون دردسر انجام داد. یكى از بزرگترین كارهاى او ساختن استادیوم صد هزار نفرى در مدت یك سال بود؛ البته او برنده‏ى مناقصه بود و ساختن استادیوم را به شركت‏هاى دیگرى از جمله به شركت آرمه به مدیریت مهندس ملكزاده داماد موسوى‏زاده معروف واگذار كرد و فقط در این میان میلیون‏ها تومان حق دلالى گرفت. با كمك تنى چند از دوستان خود بانكى به نام بانك كار بنیاد نهاد. وظیفه‏ى این بانك بیشتر حمایت كردن و كمك دادن به مقاطعه‏كاران بود. مدت‏ها ریاست هیئت مدیره بانك كار بر عهده‏اش بود. شركت بزرگى به نام شركت خانه تأسیس نمود و خانه‏سازى در سطح كشور را آغاز كرد و مبلغ قابل ملاحظه‏اى از بانك صادرات وام گرفت. قراردادهاى بزرگى با سازمان‏ها و مؤسسات دولتى بست. از جمله با سازمان صنایع نظامى قرارداد چند میلیاردى تنظیم نمود. بر اثر اینگونه معاملات ثروت زیادى اندوخت و جزء چند میلیاردر معروف كشور گردید. از نزدیكان شاه بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند اسداللَّه خان مكرم‏السلطان، برادرزاده‏ى دكتر امیر اعلم، متولد 1280. تحصیلات خود را در فرانسه در رشته‏ى پزشكى انجام داد و در گوش و حلق و بینى تخصص گرفت. بعد از مراجعت به ایران به استادى دانشكده‏ى پزشكى رسید و مدت‏ها استاد دانشگاه و با لقب پروفسور معروف بود. در دوره‏ى نوزدهم از قزوین وكیل مجلس شد و در دوره‏ى بیستم نیز همین سمت را داشت. از دوره‏ى چهارم سنا (1342) سناتور انتصابى شد. در حرفه‏ى تخصصى خود اشتهار زیادى پیدا كرد. استاد و طبیب خوبى بود، ولى بدخلقى، عدم تعادل در رفتار و خشونت او باعث شد بیماران كمتر به او مراجعه كنند. وى تا انقلاب اسلامى سناتور بود. بعد از انقلاب پس از محاكمه، اعدام شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا على‏اكبر خان معتمدالوزاره، متولد 1255 در قفقازیه. مادرش دختر عبدالحمید خان داغستانى بود. امیر اعلم پس از انجام تحصیلات مقدماتى در قفقاز به بیروت رفت و در رشته‏ى پزشكى ادامه‏ى تحصیل داد، سپس عازم فرانسه شد و از مدرسه‏ى طب نظامى لیون درجه‏ى دكترا گرفت. در اوایل مشروطیت به ایران آمد و به استادى مدرسه‏ى طب در دارالفنون برگزیده شد. در دوره‏ى دوم قانونگزارى از مشهد به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در همین دوره با حفظ سمت نمایندگى مجلس، با درجه‏ى سرتیپى به ریاست بهدارى ارتش انتخاب شد. سه سال بعد به ریاست بهدارى ژاندارمرى منصوب گردید. در 1334 در كابینه‏ى وثوق‏الدوله منصب سردارى و ریاست حفظ الصحه‏ى ایران به او واگذار شد و پزشك مخصوص سلطان احمد شاه گردید. در 1298 در كابینه‏ى وثوق‏الدوله، پدر زن خود، وزیر تجارت و فوائد عامه شد. در 1300 در دو كابینه‏ى قوام‏السلطنه وزارت معارف و اوقاف را بر عهده داشت. در دوره‏ى چهارم مجدداً از مشهد وكیل شد و به مقام نیابت ریاست رسید. در دوره‏ى پنجم نیز این سمت را داشت و ضمناً ریاست بهدارى ارتش با او بود. در ادوار هفتم و هشتم و نهم همچنان وكیل مجلس شوراى ملى بود. در 1327 در كابینه‏ى ساعد مراغه به وزارت بهدارى رسید. مدتى نایب رئیس فرهنگستان ایران و قریب چهل سال استادى دانشكده‏ى پزشكى را عهده‏دار بود. او از بنیانگذاران شیر و خورشید سرخ ایران است. تا دم مرگ نیابت ریاست شیر و خورشید را بر عهده داشت. در این راه گام‏هاى بلندى برداشت. در 84 سالگى درگذشت. در طى عمر طولانى خود دو همسر انتخاب كرد: همسر اولش از بهزادى‏هاى مازندران بود كه با مادر دكتر متین دفترى و همسر یمین اسفندیارى دختر عمو مى‏شد. دكتر فتح‏اللَّه اعلم استاد دانشگاه ثمره‏ى همین ازدواج است. همسر دومش افسر خام دختر وثوق‏الدوله بود. مجید، ایران، توران، فاطمه، هما و جهان از این همسرند. هما مدتى همسر غلامرضا پهلوى بود. بعد از متاركه به حباله‏ى نكاح احمدعلى ابتهاج درآمد و در میانسالى به سرطان درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نماینده‏ى مجلس، استاندار. معروف به امیر كل، فرزند مرحوم محمدحسین خان اعظم‏الدوله، متولد 1255. مانند پدر از ملاكین بزرگ كرمانشاه و فرمانده فوج سربازان محلى بود. تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در موطن خود فراگرفت و بعد از مشروطیت وارد سیاست شد. سرانجام در دوره‏ى پنجم به مجلس شوراى ملى راه یافت و مجموعاً نه دوره در مجلس باقى ماند. بعد از شهریور 1320 نخست‏وزیر جدید ذكاءالملك فروغى براى فرونشاندن اغتشاشات منطقه مدتى كوتاه او را استاندار كرمانشاه نمود، ولى كارى از پیش نبرد و اوضاع آشفته‏ى آن روز را آشفته‏تر كرد. فرزندش عزیز اعظم زنگنه نیز چند دوره وكیل مجلس بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به اعظام‏الوزاره، متولد 1267 در طالقان. پدرش ملاعلى، مدرس علوم منقول بود و مكتب خانه‏ى معتبرى هم در زادگاه خود دائر كرده بود. حسین تحصیلات خود را نزد پدرش آغاز كرد، ولى آن را به اتمام نرسانید. مقدماتى از زبان فارسى و عربى فراگرفت و به دنبال كار و تهیه‏ى معیشت خود برآمد. چندى مكتب خانه‏ى پدرش را اداره مى‏كرد، زمانى هم روضه‏خوان بود. حدود 1300 به استخدام در وزارت داخله درآمد و قریب چهل سال در آن وزارتخانه مصدر مقاماتى شد. از مشاغل مهم او فرماندارى شیراز، سرپرستى استاندارى فارس، ریاست اداره كل كارگزینى، ریاست بازرسى و ریاست محاكمات ادارى بود. از جوانى شور و احساسات میهن‏پرستى داشت و همیشه عضو یكى از احزاب بود تا اینكه خود جمعیت و حزب وحدت ملى را بوجود آورد. البته این حزب بعد از سال 1320 تشكیل شد كه دوام زیاد نداشت. اعظام در اواخر عمر به نوشتن شرح زندگى و خاطرات خود پرداخت و كتابى تحت عنوان خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله در دو مجلد و هزار و ششصد صفحه انتشار داد. این كتاب اعتبار علمى و تاریخى زیادى ندارد و قسمت اعظم آن اقتباس از سایر كتب است. در 1355 در سن 88 سالگى در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

(وف 1336 ش)، پزشك و نویسنده. تحصیلات پزشكى خود را در فرانسه به پایان رساند. چند دوره از طرف مردم سمنان و دامغان و جندق وكالت مجلس را به عهده داشت. از رجال علم و ادب و از پزشكان بنام بود و در مجله «یغما» مقالات از او به چاپ رسیده است. در اواخر عمر كتابهاى خود را به كتابخانه‏ى دانشكده‏ى پزشكى و كتابخانه‏ى ملى اهدا كرد. آثار وى: «پزشكى قانونى»؛ «حفظ الصحه‏ى عملى یا كلید صحت»؛ «دستور مادران جوان»؛ «سوزاك».[1] فرزند قربان‏خان، در 1254 ش متولد شد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى دارالفنون شد و به تحصیل فن پزشكى پرداخت و درجه‏ى دكترا گرفت و به طبابت مشغول شد. به هنگام نهضت مشروطیت، مشروطه‏خواهان را یارى مى‏داد و با آنها حشر و نشر داشت و تدریجا در محافل اجتماعى و سیاسى تهران اسم و رسمى پیدا كرد و با بزرگان و سیاستمداران محشور و نزدیك شد. در انتخابات دوره‏ى سوم مجلس شوراى ملى، از سمنان به وكالت انتخاب شد و در مجلس به فرقه‏ى اعتدالى‏ها ملحق شد و در انتخابات هیئت رئیسه جزء هیئت مباشرت مجلس گردید. در 1306 بنا به دعوت على‏اكبر داور، به عدلیه رفت و رئیس پزشكى قانونى شد. سالیانى دراز در آن سمت بود و در دوره‏ى نهم مجددا از سمنان به وكالت رسید. در ادوار دهم، یازدهم و دوازدهم نیز سمت خود را حفظ كرد. قزل‏ایاغ مردى دانشمند و ادیب بود. چندى نیز در فرانسه به تحصیل و تمرین پرداخت. در اواخر عمر از طبابت اعراض نموده و ایام خود را به مطالعه و معالجه مى‏گذرانید. در 1334 قریب پانصد جلد از كتابهاى طبى خود را به كتابخانه‏ى مجلس اهدا نمود. وفات او در سال 1336 ش اتفاق افتاد. تالیفاتى نیز در رشته‏ى پزشكى از خود باقى گذاشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

سال تولد: 1318 فوت:- كامبیز آتاباى فرزند ابوالفتح و بدرى آتاباى در سال 1318 در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیل متوسطه در ایران براى ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در دانشگاه نظامى سلطنتى سند هرست به تحصیل پرداخت و دوره عملیات هوابد و چتربازى را در مدرسه مخصوص نظامى آمریكایى طى كرد. او مدت 4 سال در ارتش ایران خدمت كرد، با توجه به مقام پدرش در دربار، به دربار راه پیدا كرد. وى تا بهمن 57 سمتهاى مختلف دربارى را عهده‏دار بود. در دى 1357 به همراه شاه كشور را ترك كرد. پس از مرگ شاه در فعالیتهاى سلطنت‏طلبان براى بازگشت نظام سلطنتى به ایران شركت نمود. و مدت كوتاه مسئول رادیو نجات ایران از سوى خاندان پهلوى شد، ابتدا رسیدگى به امور مالى فرح به او واگذار شد و در حال حاضر ریاست دفتر نامبرده را عهده‏دار است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

سال تولد: 1279 ق. فوت: 1326 ق. القاب: صدرالواعظین- صدرالمحققین-. آثار: لباس التقوى- رویاى صادقه (با همكارى مجدالاسلام كرمانى و میرزا نصراللَّه ملك‏المتكلمین) سید جمال‏الدین واعظ اصفهانى پسر سید یحیى در سال 1297 هجرى قمرى در همدان متولد شد وى از كوشندگان و سخنرانان بنام جنبش مشروطه‏خواهى بود و با سیاهكارینهاى ظل‏السلطان پیكار مى‏كرد. سید جمال پس از بمباران مجلس، با لباسى ناشناس به سوى عتبات رفت و در همدان دستگیر، و به امر محمد علیشاه او را به بروجرد بردند و به زندان انداختند و در سال 1326 هجرى قمرى وى را به قتل رساندند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

سال تولد: 1243 ق. فوت: 1298 ق. مناصب: كنسولگرى ایران در بمبئى، كنسولگرى ایران در قفقاز، وزیر مختارى اسلامبول، صدراعظم دوره ناصرالدین شاه، وزیر وظائف و اوقاف و عدلیه بغداد، وزیر جنگ، وزیر امور خارجه، حاكم قزوین، والى‏گرى خراسان، فرماندهى كل سپاه ایران، نیابت تولیت آستان قدس رضوى میرزا حسین‏خان سپهسالار قزوینى فرزند میرزا نبى‏خان امیر دیوان قزوینى در سال 1243 ق متولد و به سال 1298 ق وفات یافت. وى خدمات دولتى خود را از زمان امیركبیر آغاز نمود، و در آغاز خدمت نماینده بازرگانى و سپس كنسول ایران در بمبئى و بعد به مقام سركنسول ایران در تفلیس و سمت وزیرمختارى ایران در دربار عثمانى برگزیده شده، و لقب مشیرالدوله گرفت. در سال 1288 ق به مقام صدارت رسید و قحطى معروف سال 1288 ق در آغاز صدارت وى روى داد. امتیاز استفاده از منابع طبیعى و زیرزمینى كشور و ایجاد راه‏آهن و تأسیس بانك از سوى وى به ژولیوس رویتر انگلیسى داده شد. پس از چندى ناصرالدین شاه وزارت خارجه و سپس وزارت جنگ را به وى تفوض نمود و لقب سپهسالار اعظم و فرماندهى كل سپاه ایران نیز به وى واگذار گردید. در پایان كار سیاسى وى بر اثر شكایتها وادار به استعفا و از مقام صدارت عظمى كناره گرفت. (بخش 1) (میرزا) حسین خان قزوینى مشیرالدوله سپهسالار اعظم ابن (میرزا) نبى‏خان قزوینى امیر دیوان، از رجال نیكنام و اصلاح‏طلب عهد قاجاریه (ف. مشهد 1298 ه.ق.). وى سفیر كبیر ایران در عثمانى بود و بعد به وزارت عدلیه و وزارت جنگ رسید و در شعبان 1288 ه.ق. به صدارت انتخاب گردید. سپهسالار به فكر تعقیب اقدامات امیر كبیر افتاد، و امتیار ساختن خط آهن رشت به تهران و تهران تا خلیخ‏فارس را به مدت 70 سال به مردى انگلیسى موسوم به بارون رویتر واگذاشت (1289). به موجب این امتیاز حق استخراج عموم معادن (به استثناى طلا و نقره و احجار كریمه) و استفاده از جنگل و اجازه تأسیس بانك و پست و تلگراف به صاحب امتیار داده شده بود. سپهسالار براى آشنا كردن ناصرالدین شاه به ترقیات غربیان او را در سال 1290 به اروپا برد. قرارداد مذكور براى طرفین اشكالاتى ایجاد كرد و صاحب امتیاز نتوانست در موعد مقرر شروع به كار كند و دولت ایران ودیعه او را ضبط كرد. مخالفت روحانیان و درباریان با سپسالار به اندازه‏اى بود كه شاه پس از مراجعت از فرنگستان مستوفى‏الممالك را به جاى او به صدارت برگزید. نخستین روزنامه ایران به دو زبان فارسى و فرانسه به سعى او منتشر و بعد توقیف گردید. وى در سال 1297 به حكومت قزوین و بعد به پیشكارى آذربایجان و سپس به سفارت فوق‏العاده به روسیه و بعد به حكومت خراسان و سیستان و تولیت آستانه رضوى منصوب گردید و در سن 57 سالگى وفات یافت. مدرسه بزرگ و مجلل مشهور به «مدرسه سپهسالار جدید» و عمارت بهارستان از بناهاى اوست.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

سال تولد: 1291 فوت: 1377 مناصب: نخست‏وزیرى از سال 1338 تا 1340 و در سال 1357؛ سناتور و رئیس مجلس (در دوره‏هاى متوالى)؛ مدیر عامل بنگاه آبیارى (كابینه قوام‏السلطنه)؛ معاون و سپس وزیر راه (كابینه رزم‏آرا)؛ عضویت شوراى عالى سازمان برنامه (كابینه علاء)؛ مدیرعامل سازمان برنامه (كابینه زاهدى)؛ نیالت تولیت بنیاد پهلوى مشاغل افتخارى: رئیس اطاق صنایع و معادن، عضو هیئت امناء دانشگاه پهلوى شیراز و دانشگاه صنعتى آریامهر، عضو هیئت امناء دانشگاه ملى تهران، رئیس هیئت مدیره شركت ملى نفتكش ایران و رئیس هیئت مدیره بانك توسعه صنعتى و معدنى ایران، عضو هیئت مدیره سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى و نایب رئیس جمعیت شیر و خورشید سرخ، رئیس كانون مهندسین ایران و عضو هیئت امناء بنیاد ملكه پهلوى. آثار: مقالاتى در سالنامه دنیا؛ مبدا و تاریخ شاهنشاهى مهندس شریف امامى فرزند محمدحسین نظام‏الاسلام در تهران متولد و تحصیلات متوسطه را در تهران و براى ادامه تحصیل به آلمان و سوئد رفت و آخرین مدرك تحصیلى خود را در رشته برق كسب نمود، پس از اتمام تحصیلات در راه‏آهن ایران مشغول كار شد و تا معاونت این سازمان پیش رفت. زمان ورود متفقین به ایران توسط قواى انگلیس به مدت 2 سال دستگیر و پس از آزادى به صورت انزوا و گوشه‏گیرى ایام را سپرى ساخت تا اینكه جنگ جهانى پایان پذیرفت و بار دیگر پى یافتن شغلى مناسب برآمد. او توسط دو نفر از بستگان خود به سرعت مراحل ترقى را پیمود و از سال 1325 به بعد مناصب مختلف دولتى را عهده‏دار شد. در جوانى وارد لژ فراماسونر شد و بعدها رئیس فراماسون‏هاى ایران شد. در میانسالى با خانواده معظمى ازدواج كرد، صاحب دو دختر و یك پسر شد. در سال 1357 نخست‏وزیر شد و در بهمن همان سال در اوج بحبوحه انقلاب ایران را ترك كرد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به فهیم‏الملك، در 1255 در تهران متولد شد. پدرش میرزا محمودخان نعیم‏السلطنه از اعضاى عالى‏رتبه‏ى وزارت امور خارجه بود. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در مدارس جدید انجام داد و وارد دارالفنون تهران شد و در رشته‏ى پزشكى تحصیلات خود را ادامه داد و درجه‏ى دكترا در پزشكى گرفت. در 1279 وارد وزارت امور خارجه شد و اولین سمت او مترجمى بود. بعد مدیریت دارالترجمه را به او دادند. در 1288 به وزارت داخله انتقال یافت و نایب‏الحكومه‏ى قزوین شد. طرز رفتار و عمل او در این ماموریت مورد توجه مردم قزوین قرار گرفت و در دوره‏ى دوم مجلس شوراى ملى از قزوین وكیل شد. پس از پایان دوره‏ى دوم به وزارت خارجه بازگشت و مستشارى سفارت ایران در لندن به او واگذار گردید. در 1290 به مقام مدیركلى وزارت خارجه رسید و یك سال بعد به خزانه‏دار كل و معاون وزارت مالیه شد. در 1301 در دوره‏ى دوم نخست‏وزیرى میرزا احمدخان قوام‏السلطنه به وزارت مالیه معرفى شد و قریب 9 ماه در آن سمت بود. در دوره‏ى چهاردهم قانونگزارى از قزوین به نمایندگى رسید و در ادوار ششم، هفتم، هشتم و نهم وكیل قوچان در مجلس شوراى ملى شد. در 1314 استاندار آذربایجان بود و بعد به سمت سفیركبیر ایران در تركیه منصوب گردید. در شهریور 1320 مجددا استاندار آذربایجان شد. بعد در كابینه‏هاى سهیلى و بیات به سمت وزیر مشاور تعیین شد. در كابینه‏هاى حكیم‏الملك و عبدالحسین هژیر وزارت كشور را برعهده داشت. در 1327 براى بار سوم استاندار آذربایجان شد. آخرین سمت وى وزارت مشاور در كابینه‏ى سپهبد رزم‏آرا بود و پس از قتل رزم‏آرا چند روزى كفیل نخست‏وزیرى شد. در 1332 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عزیزالله‏خان هژیرالسلطنه، در لرستان متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه تحصیلات عالى خود را در علم حقوق پایان برد و به شغل قضاوت اشتغال ورزید. پس از طى مراحل و مقامات مختلف قضائى چندى دادستان كرمان بود، بعد به ریاست بازرسى وزارت دادگسترى منصوب شد. در دوره‏ى پانزدهم نماینده‏ى شهرستان شاهرود در مجلس شوراى ملى بود. در دوره‏ى شانزدهم نیز آن سمت را احراز كرد. بعد از پایان مجلس به دادگسترى بازگشت و به دادیارى و مستشارى دیوان عالى كشور رسید. مدتى نیز مدیركل ثبت اسناد و املاك شد. در 1332 در كابینه‏ى سپهبد زاهدى، معاونت پارلمانى نخست‏وزیر به او واگذار گردید. چندى هم استاندار خوزستان بود. برادر مهتر وى به نام امیرقاسم در ادوار چهاردهم و شانزدهم از بروجرد به وكالت رسید و زمانى استاندار فارس شد و سرانجام از دوره‏ى نوزدهم به بعد برادر دیگر آنها به نام امیرحسین در ادوار نوزدهم، بیستم، بیست‏ویكم و بیست‏ودوم وكیل مجلس شوراى ملى از الیگودرز شد. خانواده‏ى فولادوند از ملاكین بزرگ لرستان بوده و به اعتبار ثروت زیاد، سالها وكالت مجلس بین پدر و سه پسر تقسیم مى‏شد. همسر امیرحسین، دختر سرتیپ جان‏محمدخان امیرعلائى بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عزیزالله‏خان هژبرالسلطنه از مالكین واعیان خرم‏آباد بود. در 1285 متولد شد و پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى صاحب منصبى شد و پس از طى دوره‏ى مزبور به درجه‏ى افسرى نائل آمد. چندى در تهران در دانشكده‏ى افسرى اشتغال به كار داشت و فرمانده گروهان بود. در 1325 هنگام حمله‏ى ارتش به آذربایجان، با درجه‏ى سرهنگى فرمانده ستون بود. بعد فرمانده هنگ پیاده مهاباد شد. شغل بعدى او فرماندهى تیپ و لشكر كرمانشاه بود كه در آن سمت درجه‏ى سرتیپى گرفت. مدتى هم ریاست اداره‏ى مرزبانى كل كشور با او بود. در 1335 به درجه‏ى سرلشكرى نائل آمد و فرماندهى لشكر تبریز به عهده‏ى او سپرده شد. در 1350 درگذشت. گذشته از تحصیلات نظامى در ایران و خارج، اطلاعات وسیعى درباره‏ى عشایر ایران داشت. اهل قلم و كتابت بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به شرف‏الملك حكیم‏زاده، در 1251 متولد شد. پدرش حاج على‏آقا مدرس زنوزى بود. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و مقدماتى به تحصیل معارف اسلامى پرداخت. علاوه بر ادبیات عرب و فقه و اصول، ریاضیات و فلسفه هم تحصیل كرد به طورى كه در جوانى از مدرسین حوزه علمیه‏ى تهران شد. در تهران جزء روحانیون آزادیخواه بود و فعالیتهاى سیاسى خود را در سطح وسیعى براى مشروطیت آغاز و ادامه داد. بعد از به توپ بستن مجلس اول تحت تعقیب قرار گرفت، متواریا به استانبول رفت و در دوران استبداد صغیر در عثمانى علیه محمدعلى‏شاه فعالیت مى‏كرد. بعد از مدتى به رشت آمد و با معزالسلطان و سپهدار تنكابنى همكارى نمود و بالاخره در فتح تهران و سقوط سلطنت محمدعلى میرزا سهمى داشت. بعد از استبداد صغیر وارد عدلیه شد و شغل قضائى پذیرفت و رئیس یكى از محاكم ابتدائى حقوق شد. در جنگ بین‏الملل اول به ریاست عدلیه یزد منصوب گردید ولى به علت مهاجرت احراز و آزادى‏خواهان به كرمانشاه، او هم در زمره‏ى مهاجرین قرار گرفته چندى در كرمانشاه و اسلامبول به سر برد و جزء فعالین مهاجرین بود. بعد به تهران بازگشت و شغل قضائى را ادامه داد. چندى رئیس شعبه‏ى استیناف و چندى هم مستشار دیوان كشور بود. على‏اكبر داور وقتى در 1306 عدلیه را منحل كرد و عدلیه‏ى جدیدى بنا نهاد، شرف‏الملك فلسفى را با رتبه‏ى 9 قضائى به خدمت دعوت كرد و اولین شغلى كه به او محول گردید، ریاست كل دیوان عالى جزاى عمال دولت بود. مدت كمى در آن سمت باقى ماند تا به مستشارى دیوان عالى كشور منصوب گردید. در 1317 رئیس شعبه‏ى دیوان عالى تمیز شد. در 1318 در پرونده‏اى كه مربوط به یكى از درباریان بود و وزیر عدلیه توصیه كرده بود راى به نفع خانم دربارى صادر شود، فلسفى و مستشاران شعبه (رهنما و بامداد) راى علیه دربارى دادند و در نتیجه متین‏دفترى وزیر عدلیه‏ى وقت، آن شعبه را منحل كرد و مدتى قضات آن شعبه منتظر خدمت بودند تا اینكه فلسفى به ریاست شعبه‏ى عرایض كه از مهمترین شعب دیوان عالى كشور بود منصوب گردید. در سال 1321 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1290 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى عالى حقوق و علوم سیاسى شد و در 1314 به استخدام در دادگسترى درآمد و مشاغل مختلفى را از قبیل دادیارى، بازپرسى، رئیس شعبه بدایت، مستشارى و ریاست شعبه‏ى استیناف را طى نمود. در چند استان هم ریاست دادگسترى را عهده‏دار بود. چندى هم در بازرسى كل كشور خدمت مى‏كرد تا سرانجام به ریاست كل محاكم دیوان كیفر منضوب شد و قریب چهار سال در آن سمت باقى بود و سپس به ریاست شعبه‏ى دیوان عالى كشور برگزیده شد. پس از بازنشستگى دكتر عبدالحسین على‏آبادى به جاى وى دادستان كل كشور شد و قریب پنج سال در آن سمت باقى و برقرار بود. در 1357 جاى خود را به دكتر حسین نجفى داد. فلاح رستگار از قضات خوشنام و فهیم دادگسترى بود. مقالات مختلفى در زمینه‏هاى مختلف حقوقى تنظیم و انتشار داد كه هر كدام وسعت اطلاعات او را در مسائل حقوقى و جزائى روشن مى‏ساخت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند ابراهیم فلاح كاشانى، در 1288 ش در كاشان متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در كاشان و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران گذرانید و سپس براى ادامه تحصیلات عازم انگلستان شد و و در دانشگاه بیرمنگام در رشته‏ى نفت ادامه‏ى تحصیل داد و در رشته‏ى تكنولوژى نفت درجه‏ى دكترا گرفت. پس از فراغت از تحصیل در اداره مركزى شركت نفت ایران و انگلیس استخدام شد و اولین سمت وى معاونت اداره تحقیقات بود. پس از مدتى سر مهندس پالایشگاه آبادان گردید و بعد به ریاست دانشكده نفت آبادان منصوب شد و در این سمت در افزایش سطح معلومات دانشجویان تلاش زیادى كرد و پس از آن به ریاست اداره كل استخدام منصوب گردید. در سال 1330 پس از خلع ید از شركت نفت ایران و انگلیس و تشكیل شركت ملى نفت ایران، دكتر فلاح مدیر كل پالایشگاه آبادان شد و پس از آن مدیركل بهره‏بردارى شركت ملى نفت گردید. بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 و تشكیل كنسرسیوم نفت براى انعقاد قرارداد، وى یكى از مشاوران هیئت ایرانى بود كه در تمام جلسات حضور پیدا مى‏كرد. پس از انعقاد قرارداد نفت با كنسرسیوم، وى به عضویت هیئت مدیره شركت نفت منصوب شد و پس از چندى با حفظ سمت، عضو هیئت مدیره شركتهاى عامل نفت گردید و سرانجام قائم‏مقام مدیرعامل شركت ملى نفت ایران شد و مسائل فنى نفت غالبا وسیله‏ى او حل و فصل مى‏شد. بعد از حكومت دكتر على امینى، محمدرضا پهلوى تمام امور كشور را تحت سیطره‏ى خود قرار داد و مخصوصا توجهى به مسائل نفتى پیدا كرده بود، دكتر فلاح را به مشاورى نفتى خود برگزید و خیلى زود آن دو نفر به هم نزدیك شدند و طبعا وارد بازارهاى نفت دنیا گردیدند. در اثر این نزدیكى، فلاح مقام و موقعیت خاصى پیدا كرد و هر صاحب‏مقامى حاجتى داشت، او را شفیع نزد شاه قرار مى‏داد. همسر وى نیز در این نزدیكى نقش موثرى داشت. او نیز با فرح دیبا و تاج‏الملوك نزدیك شد و در حقیقت جزو خانواده‏ى دربار شدند و در سفر و حضر با درباریان به سر مى‏بردند. سیل ثروت به طرف دكتر فلاح سرازیر شد، در انگلستان املاكى خریدارى كرد و در تهران هم با اجازه و موافقت شاه، بزرگترین كاخها را در خیابان فرشته و الهیه بنیاد نهاد و تمام وسائل این ساختمان از خارج وارد مى‏شد. هنوز این ساختمان كاملا براى سكونت مهیا نشده بود كه سیل انقلاب او را به لندن پرتاب كرد. دكتر رضا فلاح در جوانى با مهین‏دخت حیات غیبى پیوند زناشوئى بست و از این پیوند صاحب سه دختر شد و یكى از آن دختران در اثر تصادف جان سپرد. فلاح در حدود 1360 در لندن درگذشت. دكتر رضا فلاح علاوه بر مشاغل نفتى عضویت شوراى عالى فرهنگ و عضویت شوراى مركزى دانشگاه‏ها را نیز عهده‏دار بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1286 در تبریز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى به آموختن زبان و ادبیات فارسى و زبانهاى فرانسه و انگلیسى و عربى پرداخت. بعد وارد مدرسه‏ى آمریكائى تبریز شد، سپس در دارالفنون تهران به تحصیل مقدمات پزشكى پرداخت. سرانجام براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا شد و در ژنو تحصیلات خود را ادامه داد و درجه‏ى تخصصى گرفت و دكتر شناخته شد. در 1300 به ایران مراجعت نمود و به شهر تبریز رفت و در آنجا مطبى دائر كرد و به مداواى بیماران مشغول شد. ضمنا پزشك قانونى دادگسترى تبریز بود. در 1306 به ریاست اداره‏ى پزشكى قانونى تهران درآمد و سالیان طولانى داراى این سمت بود. در 1313 استاد دانشكده‏ى پزشكى تهران شد. مدتى نیز معاونت وزارت بهدارى را عهده‏دار بود. فلانى از پزشكان معروف و حاذق ایران بود. وى در 1339 درگذشت. در زمانى كه در اروپا مشغول تحصیل بود با على‏اكبر داور كه او هم در آن موقع در ژنو تحصیل مى‏كرد نزدیك شد و تا زمانى كه داور زنده بود و دوستى و رفاقت آنها ادامه داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حاج اسمعیل فقیهى، در 1283 ش متولد شد. تحصیلات مقدماتى و متوسطه را در تهران به اتمام رسانید و وارد دانشكده‏ى پزشكى شد و درجه‏ى دكترا در طب گرفت و به استخدام وزارت بهدارى درآمد و به چند ماموریت خارج از تهران رفت. سرانجام در تهران مطبى دائر نمود و چون مردى متین و معتقد به مبانى مذهبى بود، مرضاى زیادى به محكمه‏ى او مراجعه مى‏كردند. دكتر فقیهى شیرازى معذلك كه طبیب مورد اعتماد مردم بود، در سر سوداى سیاست داشت و از این‏رو در 1324 امتیاز روزنامه‏ى پرچم اسلام را گرفت و از اول فروردین ماه 1325 به انتشار آن مبادرت كرد. این نشریه هفتگى بود و موضع مذهبى داشت. در 15 بهمن‏ماه 1327 كه ناصر فخرآرائى در دانشگاه تهران به سوى شاه تیراندازى كرد، دكتر فقیهى شیرازى را فورا بازداشت كردند، زیرا فخرآرائى با كارت خبرنگارى از او رفع سوءتفاهم شد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم، دكتر فقیهى شیرازى كاندیداى نمایندگى مجلس از خرم‏آباد شد و در نتیجه با راى قاطع مردم خرم‏آباد به مجلس راه یافت. وى از نزدیكان آیت‏الله كاشانى بود و در مجلس هفدهم در جهت آیت‏الله قدم برمى‏داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در حدود 1294 متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده افسرى شد و از آنجا فارغ‏التحصیل گردید. در 1317 با درجه‏ى ستوان یكمى مجدداً وارد دانشكده افسرى گردید و دوره‏ى فن خلبانى را طى كرد. براى تكمیل فن خلبانى چند دوره‏ى كوتاه‏مدت به كشورهاى اروپائى اعزام شد. در 1343 درجه‏ى سپهبدى گرفت و به قائم‏مقامى نیروى هوائى منصوب گردید. در مهرماه 1353 ارتشبد و بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به اعزازالدوله، فرزند میرزا احمد خان مفخم و داماد ظل‏السلطان، متولد 1276 در كالج آمریكائى تهران تحصیل نمود. مدت‏ها در اصفهان اقامت داشت و از مالكین عمده بود و ضمناً به امور شهرى توجهى خاص داشت. زمانى ریاست انجمن شهر با او بود. در 1319 به حكمرانى كرمانشاه منصوب شد و چند سالى در آنجا خدمت نمود. در 1324 استاندار كرمانشاه شد و در 1325 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه معاون نخست‏وزیر بود و وزارت پست و تلگراف هم به او داده شد. براى شركت در انتخابات دوره‏ى پانزدهم از وزارت استعفا داد و از طرف مردم اصفهان به مجلس رفت. پس از انقضاء دوره‏ى پانزدهم مدت‏ها از كارهاى سیاسى كنار بود و براى عمران و آبادانى اصفهان تلاش مى‏نمود. در 1350 با كمك و مساعدت فرزندش غلامرضا نیك‏پى شهردار تهران به عنوان سناتور اصفهان به سنا راه یافت. دكتر منوچهر كلالى دبیركل حزب ایران نوین در قبال این خدمت پست مدیرعاملى شركت واحد را براى برادرش چشم‏روشنى گرفت. اعزاز نیك‏پى تا 1354 در سنا بود. كتابى تحت عنوان تقدیر كه سرنوشت زندگى او است تحریر و به چاپ رسانده است. در 1356 در اروپا درگذشت. او از دشمنان سرسخت صارم‏الدوله برادر همسر خود بود و هر وقت فرصت مناسبى مى‏یافت علیه او اعلامیه مى‏داد. وى دو همسر انتخاب كرد. همسر اولش تركان خانم یكى از دختران ظل‏السلطان بود كه سه پسر باقى گذاشت و در میانسالى درگذشت. همسر دوم او اطریشى بود و از وى صاحب یك دختر و پسر شد كه به هنگام مرگ پدر خردسال بودند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به نصرالدوله، برادرزاده حاجى مجدالدوله داماد ناصرالدین شاه، متولد 1271. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به اروپا رفت. مدت‏ها در روسیه در رشته‏ى نظام تحصیل كرد. پس از فراغت از تحصیل به آلمان رفت و مجموعاً قریب ده سال در آنجا اقامت داشت. پس از ورود به ایران با درجه‏ى سرهنگى وارد قزاقخانه شد. اولین شغل مهمى كه به او ارجاع شد، ریاست محاسبات وزارت جنگ بود. سپس به فرماندهى قواى قزاقخانه در آذربایجان رسید. بعد همان سمت را در اصفهان پیدا نمود و درجه‏ى سرتیپى گرفت. در 1297 به وزارت داخله انتقال یافت و به سمت حكمرانى بنادر جنوب منصوب شد. از آنجا به حكومت خمسه و زنجان مأمور گردید. در كودتاى 1299 كه همان سمت را داشت، از طرف حكومت بازداشت و به زندان افتاد. چندى نیز در سمنان تبعید بود. در اواخر سلطنت رضاشاه مأمور خرید و حمل كارخانه‏ى ذوب‏آهن شد و به آلمان رفت. براى حمل وسائل كارخانه تلاش كرد. با شروع جنگ جهانگیر دوم اقداماتش ناتمام ماند و به ایران بازگشت. بعد از شهریور 1320 مورد توجه قرار گرفت. ابتدا به ریاست شركت شیلات منصوب شد، بعد معاون وزارت راه شد. سپس مقام معاونت نخست‏وزیرى گرفت و سرانجام در 1323 در كابینه‏ى محمد ساعد مراغه به وزارت كشاورزى برگزیده شد. در اواخر 1324 استاندار خراسان گردید. در 1328 در 60 سالگى در تهران درگذشت. مردى باسواد، مؤدب و دست و دل باز و كم‏كار بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدباقر اعتمادى از مالكین عمده قائنات در سال 1297 ش در بیرجند متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در زادگاه خود انجام داد و دوره‏ى متوسطه را در مدرسه‏ى شوكتیه باتمام رسانید و در 1317 وارد دانشكده پزشكى تهران شد و به اخذ دكترا نائل آمد. چندى در بیرجند به شغل طبابت مشغول بود و سپس به تهران آمد و به استخدام در وزارت بهدارى درآمد و تدریجاً با حمایت همه جانبه‏ى اسداللَّه علم مدارج ادارى را در آن وزارتخانه طى كرد. چندى مدیركل و زمانى معاون آن وزارتخانه شد. در سال 1336 عضو حزب مردم شد و در انتخابات دوره‏ى بیستم مجلس شوراى ملى كاندیداى نمایندگى گردید. در انتخابات تابستانى و زمستانى از حوزه‏ى قائنات به وكالت منصوب گردید. در دوره‏ى بیست و یكم نیز همچنان وكیل آن منطقه شد. در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم و بیست و چهارم نیز كرسى وكالت خود را حفظ كرد. مجموعاً پنج دوره نماینده‏ى مجلس بود. روى همرفته مردى آرام و بى‏سر و صدا و كم‏توقع بود. در مجلس هرگز نطقى نكرد و با دولتى هم در مقام مخالفت برنیامد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدباقر خان اعتمادالسلطنه در 1268 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى گردید و دوره‏ى مدرسه را پایان داد و در 1287 به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد و در طول خدمت خود در آن وزارتخانه مكرر در اسلامبول، باطوم، تفلیس، آنقره و جده مأموریت داشته است. چندى هم كارگزار خوزستان بود. در 1306 به دادگسترى انتقال یافت و مشاغل قضائى را طى كرد. به مستشارى و ریاست شعبه‏ى دیوان كشور رسید. چندى هم رئیس دفتر دیوان كشور و مدیركل ادارى وزارت دادگسترى بود. وى علاوه بر مشاغل سیاسى و قضائى در طول زندگانى خود با مطبوعات همكارى داشت و در زمینه‏هاى ادبى و تاریخى مقاله مى‏نوشت و آثار زیادى در زمینه‏هاى یاد شده از خود باقى گذارده است. حاج مهدى خان اعتماد مقدم در جوانى به مصاهرت میرزا حسن خان شرف‏الملك فلسفى درآمد و فرزندان ذكور او پرویز و فیروز اعتماد مقدم تحصیلات عالى خود را در تهران و آمریكا پایان دادند. یگانه دختر او نیز «گیتى» پزشك شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدباقر خان اعتمادالسلطنه مدیر روزنامه‏ى شرافت در 1267 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در مدارس جدید به اتمام رسانید و وارد مدرسه‏ى قزاقخانه شد و در اوایل مشروطیت درجه‏ى افسرى گرفت و در واحدهاى مختلف قزاقخانه تا درجه‏ى سلطانى مصدر خدماتى شد. در 1290 كه ژاندارمرى دولتى توسط سوئدى‏ها در ایران تأسیس شد، اعتماد مقدم با درجه‏ى سلطانى در معیت سى افسر دیگر به ژاندارمرى انتقال یافت و مأمور تشكیل ژاندارمرى در اصفهان شد. چندى در اصفهان بود كه در نتیجه‏ى جنگ بین‏المللى موضوع مهاجرت پیش آمد. عده‏ى زیادى از افسران ژاندارمرى از جمله اعتماد مقدم در زمره‏ى مهاجرین قرار گرفته و در بعضى از جبهه‏ها با قواى روس و انگلیس به جنگ پرداختند. این عده از افسران چندى در كرمانشاه، بغداد، موصل و استانبول باقى ماندند تا پس از خاتمه‏ى جنگ به ایران بازگشتند. اعتماد مقدم با ارتقاء به درجه‏ى سرگردى رئیس گردان ژاندارمرى اراك شد و تا كودتا در آن سمت بود. در 1300 در اتحاد شكل قشون و ژاندارمرى دو درجه گرفته سرهنگ شد و در بعضى از مخاصمات داخلى شركت داشت. در 1303 در سفر جنگى سردار سپه به خوزستان در رأس یك واحد نظامى وزیر جنگ را همراهى نمود و پس از دستگیرى خزعل فرماندار نظامى دزفول شده و خلع سلاح عشایر آن منطقه به عهده‏ى او واگذار گردید. پس از پایان مأموریت خوزستان به ژاندارمرى بازگشت و فرماندهى ژاندارمرى خراسان به عهده‏ى او قرار گرفت. چند سالى در آنجا بود تا به تهران انتقال یافت و در ارتش مشغول شد. در شهریور 1320 در غیب سرپاس مختارى چند روزى سرپرست شهربانى شد و در همان ماه پس از تأسیس مجدد ژاندارمرى به معاونت آنجا انتخاب شد. در خرداد 1321 پس از بیست سال توقف در درجه‏ى سرهنگى، سرتیپ شد. در آذرماه 1321 به دوران نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه شهر تهران دچار آشوب و بلوا گردید و مردم براى سیر كردن شكم خود به مجلس شوراى ملى حمله بردند و مغازه‏هاى خیابانها مورد چپاول و غارت قرار گرفت. در جریان این تظاهرات كه روز 17 آذرماه بود حتى مردم خانه‏ى نخست‏وزیر را به آتش كشیدند و نظامیان مردم را به گلوله بستند. در نتیجه‏ى وقایع اسف‏انگیز آن روز سرتیپ قدر فرماندار نظامى و سرپاس رادسر رئیس شهربانى از كار بركنار شدند. سپهبد احمدى فرماندار نظامى تهران شد و سرتیپ اعتماد مقدم به ریاست شهربانى برگزیده گردید و در اعاده امنیت تلاش‏هاى زیادى معمول داشت. این بار هم ریاست شهربانى او طولى نكشید و پس از سه ماه از كار بركنار شد. در نیمه‏ى دوم سال 1324 كه دوران آشفتگى سیاسى ایران بود براى مبارزه با حزب توده فرماندار نظامى تهران شد. چند ماهى در آن سمت بود تا اینكه قوام‏السلطنه به نخست‏وزیرى رسید و او را از كار منعزل ساخت. در 1326 در دادگاهى كه سرتیپ درخشانى فرمانده لشكر آذربایجان را به جرم تسلیم و سازش با پیشه‏ورى محاكمه مى‏كردند، سرتیپ اعتماد مقدم دادستان دادگاه بود و براى متهم تقاضاى اعدام نمود ولى دادگاه متهم را به حبس ابد محكوم كرد. اعتماد مقدم در همان سال بازنشسته شد و در 1352 درگذشت. سرتیپ اعتماد مقدم در جوانى با دختر اسمعیل خان ممتازالدوله كه چندى رئیس مجلس شوراى ملى و كراراً در كابینه‏ها وزیر بود ازدواج كرد. فرزندان ذكور وى دكتر عبدالرضا و دكتر غلامرضا مدارج علمى را پیمودند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مدرس. تولد: 1317، نجف‏آباد. درگذشت: 14 مرداد 1360 تهران. سید حسن آیت، فرزند سید محمدرضا، تا خارج فقه و اصول تحصیلات حوزوى داشت. وى همچنین لیسانس حقوق، ادبیات و روزنامه‏نگارى داشت، و درجه‏ى فوق لیسانس علوم اجتماعى نیز را كسب كرده بود. پیش از پیروزى انقلاب اسلامى در دبیرستان‏ها و برخى از مراكز دانشگاهى به تدریس مشغول بود. وى پس از پیروزى انقلاب به نمایندگى مجلس خبرگان رسید. وى سپس به نمایندگى اولین دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى از شهر تهران رسید. مقالاتى از وى در موضوعات تاریخى، سیاسى و اعتقادى در مجله‏ها و روزنامه‏ها به چاپ رسید. سید حسن آیت در چهاردهم مرداد 1360 به دست منافقین در جلوى درب منزلش شهید شد. پیكر وى در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. از آثار وى است: چهره‏ى حقیقى مصدق‏السلطنه (1360). درسهایى از تاریخ سیاسى ایران (1363).

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

(س چهاردهم ق)، مترجم. تحصیلات متوسطه را در مدرسه‏ى علوم سیاسى به پایان برد و از دانشكده‏ى حقوق فارغ‏التحصیل شد. پس از فراغت از تحصیل عهده‏دار مشاغل مختلفى از جمله: رایزنى سفارت ایران در پاریس، معاون اداره‏ى حقوقى در وزارت دارایى، رایزنى سفارت ایران در قاهره، ریاست اداره‏ى اول و پنجم سیاسى در مركز بود. آثار وى: «بنده‏ى فرارى»، ترجمه‏ى؛ «تاریخ سرگذشت بزرگترین سلاطین هخامنشى ایران سیروس یا كورش كبیر»، ترجمه.[1] فرزند محمدحسین شمس‏العلماء گرگانى، در 1270 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى شد و از آنجا فارغ‏التحصیل گردید. در 1293 ش به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و طى خدمت طولانى خود در آن وزارتخانه كه قریب نیم قرن طول كشید، مشاغل مختلفى را احراز كرد. چندى در قاهره نایب اول و مستشار و بعد كاردار شد. در سفارت ایران در فرانسه با سمت وزیرمختار، كاردار بود. مدتى مدیریت كل وزارت امور خارجه را بر عهده داشت، سرانجام به سفارت ایران در عربستان سعودى منصوب شد. وفات او در 1365 در تهران در سن 95 سالگى اتفاق افتاد. چند ترجمه از او باقى ماند مانند بنده‏ى فرارى اثر جرجى زیدان. قریب یك پسر و سه دختر از خود باقى گذاشت. شمس‏الدین قریب در وزارت امور خارجه به مقام كاردارى و مستشارى رسید ولى در میانسالى درگذشت. از بین دختران وى، بدرالزمان قریب در رشته‏ى زبانشناسى و زبانهاى باستانى، از دانشگاه پنسیلوانیاى آمریكا درجه‏ى دكترا گرفت. چندى در دانشگاه شیراز و سپس در دانشگاه تهران به تدریس زبانهاى ایران باستان مشغول شد. دو دختر دیگر وى به نام فخرى و مهرى، تحصیلات عالیه خود را به اتمام رسانیده در مشاغل فرهنگى خدماتى عرضه داشتند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1267 در قزوین متولد شد. تحصیلات خود را از فقه و اصول شروع كرد و مدتها در كسوت روحانیت بود. در 1306 به خدمت در دادگسترى درآمد و اولین شغل او امین صلحى بود. بعد تدریجا ترقى كرد و ریاست دادگسترى زنجان و اراك و قزوین و رشت به عهده‏ى او قرار گرفت. در 1322 به وزارت كشور منتقل شد و فرماندارى قزوین را عهده‏دار گردید. بعد از كنار رفتن از فرماندارى، مدتى بیكار ماند تا به استاندارى استان مازندران انتخاب شد و چند سالى در آن سمت بود. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم از طرف مردم قزوین به وكالت مجلس انتخاب شد و به پارلمان رفت. بعد از پایان مجلس مجددا به دادگسترى رفت و سالها ریاست استیناف خراسان با او بود. در چند سال آخر عمر در دیوان عالى كشور بود. حین‏الفوت حدود 80 سال داشت. وى مردى مرتب و منظم بود و هنگام مرگ چیزى از او باقى نماند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1290 در بابل متولد شد. پدرش شیخ على علامه از روحانیون و مالكین مازندران بود و به صداقت و شرافت و درستى اشتهار داشت. محمد به سیره‏ى خانوادگى پس از انجام تحصیلات ابتدائى، دروس حوزه‏اى را آغاز كرد. پس از آموزش صرف و نحو عربى، مدتى به تحصیل ادبیات عرب، منطق، معانى و بیان و فقه و اصول پرداخت و دوره‏ى سطح را به پایان رسانید. در 1320 به خدمت دولت درآمد و در وزارت فرهنگ استخدام شد. پس از چندى به وزارت كشور انتقال یافت و مراحل ترقى را در آن وزارتخانه طى كرد. از اهم مشاغل وى، شهردار همدان، فرماندار سبزوار، فرماندار شیراز و معاون استاندارى، فرماندارى سارى و معاون استاندارى مازندران، فرماندارى یزد و مدیر كلى وزارت كشور را مى‏توان نام برد. فضائلى در دوره‏ى نوزدهم مجلس شوراى ملى، از شهرستان سارى به وكالت انتخاب شد و مدت چهار سال وكیل مجلس بود. پس از انقضاى دوره‏ى مزبور به ریاست شوراى عالى برق تهران منصوب شد و سپس با سمت استاندار به كرمانشاهان رفت. مدتى هم ریاست شوراى عالى وزارت كشور با او بود. فضائلى از موسسین و فعالین حزب مردم بود و مسئولیتهاى زیادى را در آن حزب بر عهده داشت، از جمله مدتى معاون و بعد دبیركل حزب بود. صاحب ترجمه مدتها با مطبوعات همكارى نزدیك داشت و زمانى نیز نشریه‏ى مستقلى به نام نامه‏هاى دوستانه انتشار داد. صاحب تحقیقات و تالیفاتى نیز مى‏باشد. در سال 1376 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا عباس‏خان، در 1288 ش متولد شد. در 1307 دیپلم گرفت و شاگرد اول دوره‏ى كامل متوسطه در ایران شد و جزء نخستین دسته محصلین اعزامى به خارج براى ادامه‏ى تحصیلات به اروپا اعزام شد. چندین سال در فرانسه و آلمان رشته‏ى ماشین و مكانیك خواند و پس از بازگشت، به دانشكده‏ى فنى وارد گردید و كرسى استادى گرفت. ضمنا در وزارت پیشه و هنر و بازرگانى آن روز استخدام شد. چندى ریاست برق تهران را داشت و زمانى ریاست كل معادن با او بود. در دوره‏ى چهاردهم با دكتر مصدق براى وكالت مجلس ائتلاف كرد و راى كافى به دست آورد. در مجلس حامى مردم بود. پس از ختم مجلس براى كار ذوب‏آهن ماموریت گرفت و سالها در اروپا به سر مى‏برد. در 1340 در كابینه‏ى دكتر على امینى به وزارت صنایع و معادن تعیین شد ولى وزارتش طولى نكشید و جاى خود را به مهندس تقى سرلك داد و از كابینه خارج شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حاج محمدرحیم‏خان سبزوارى، متولد 1260 است. پس از انجام تحصیلات به خدمت دولت وارد شد و به وزارت كشور رفت. مدتى فرماندار سبزوار بود و سرانجام پس از طى مراحل ادارى، مدیر كل انتخابات در وزارت كشور شد. در دوره‏ى سیزدهم، از سبزوار وكیل مجلس شوراى ملى شد و بعد از شهریور 1320 به معاونت وزارت كشور رسید. قریب ده سال معاونت و گاهى كفالت آن وزارتخانه را عهده‏دار بود. در 1333 به استاندارى كرمان اعزام شد ولى این ماموریت زیاد طول نكشید. فریدونى در 1348 درگذشت. وى مردى آزاده و باگذشت بود، به عرفان و تصوف بستگى خاصى داشت، در محضرش همواره عده‏اى از شیفتگان عرفان گرد مى‏آمدند. نسبت به مال دنیا فوق‏العاده بى‏نیاز بود و وطن خود را به حد ستایش دوست داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا على‏خان امجدالسلطان، در 1300 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه از دانشگاه تهران دانشنامه‏ى مدیریت و علوم روزنامه‏نگارى گرفت. وى خدمات ادارى خود را از سال 1325 آغاز كرد. چندى در وزارت كار بازرس ویژه بود، بعد به وزارت دارائى منتقل شد و غالبا مشاور وزیر بود. در 1336 به مدیرعاملى چاپخانه‏ى دولتى منصوب گردید و قریب ده سال در آن سمت قرار داشت. در انتخابات دوره‏ى بیست‏ودوم مجلس شوراى ملى كه در سال 1346 برگزار شد، وى از حوزه‏ى رامند قزوین به نمایندگى انتخاب گردید و در دوره‏ى بعد از حوزه‏ى انتخابیه یاسوج به مجلس رفت. در دوره‏ى بیست‏وچهارم، دولت از انتخاب وى جلوگیرى نمود. فرهادپور در 1331 امتیاز روزنامه‏ى هفتگى آسیاى دموكرات را گرفت و یازده سال به طور منظم آن را انتشار داد. در كابینه‏ى امیراسدالله علم از انتشار چندین روزنامه جلوگیرى شد و یكى از آنها همین آسیاى دموكرات بود. فرهادپور نویسنده‏اى خوش‏قریحه و خطیبى خوش‏بیان بود. در ادوار بیست‏ودوم و بیست‏وسوم مجلس نطقهاى مفصل وى در طرح بودجه‏ى كشور طرفداران زیادى داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند محمود فروهر (افتخارالملك- قوام‏الدوله)، در 1282 در تهران تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به مدرسه‏ى سیاسى مشیرالدوله وارد شد و دوره‏ى مدرسه‏ى عالى مزبور را پایان داد. آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در دانشگاه برلین اقتصاد و امور مالى تحصیل نمود. پس از ورود به ایران، وارد خدمات قضائى شد و به ترتیب دادیارى دادسراى تهران و دیوان كیفر و بازپرس و مستشار استیناف گردید. در اواسط 1312 به وزارت دارائى انتقال یافت و رئیس اداره‏ى مالیات بر درآمد شد. در 1318 به مقام مدیركلى وزارت دارائى ارتقاء مقام پیدا كرد. یك سال بعد مستشار و مامور اقتصادى ایران در آلمان شد و تا قطع رابطه با آلمان در آن كشور مستقر بود. در 1322 با عنوان وزیرمختارى رایزن اقتصادى ایران در سوئیس شد. در 1324 به ایران بازگشت و معاونت وزارت دارائى را عهده‏دار شد و در 1326 در كابینه‏ى احمد قوام به وزارت راه معرفى و مشغول كار شد. چندى هم ریاست بانك صنعتى و معدنى ایران با او بود. در 1329 ابتدا در كابینه‏ى رزم‏آرا به وزارت كار معرفى شد. بعد رزم‏آرا او را به وزارت دارائى به مجلسین معرفى نمود. رزم‏آرا در دوران زمامدارى خود با مسئله‏ى نفت مواجه بود و طبعا بار سنگین این مسئولیت بر عهده‏ى وزیر دارائى قرار داشت. فكر ملى شدن صنعت نفت از یك طرف و استیفاى حقوق كامل ملت ایران از شركت نفت ایران و انگلیس از طرف دیگر، دولت را در بن‏بست عجیبى قرار داده بود. رزم‏آرا و وزیر دارائى‏اش معتقد به ملى كردن صنعت نفت نبودند بلكه در این اندیشه به سر مى‏بردند كه قرارداد جدیدى بر مبناى پنجاه‏پنجاه تهیه و به جاى قرارداد گس- گلشائیان به مجلس بدهند. بر همین اساس در رد فكر ملى شدن صنعت نفت، رزم‏آرا و فروهر در مجلس سخن‏ها گفتند. فروهر در مجلس گفت ایرانى نمى‏تواند لولهنگ بسازد چطور صنعت عظیم نفت را به دست او بسپاریم. نطق فروهر كه ناآگاهانه توهین به ملت ایران بود، موجى از خشم و غصب مردم را پیامد داشت و مجلس در مقابل نطق او قیافه‏اى عصبانى و خشن گرفت و همان روز وزیر دارائى استیضاح شد. در اثر نطق فروهر، اعلامیه‏هاى متعدد صادر شد و میتینگهاى عظیم از طرف دانشجویان و طبقات مختلف مردم و بازاریان برپا گردید. مطبوعات ملى چنان وزیر دارائى را مورد حمله قرار دادند كه چند نفر از وزیران استعفا نمودند و حاضر نشدند با فروهر دور یك میز بنشینند. دكتر جزایرى وزیر فرهنگ، اظهارات او را در مجلس، مزخرفات تعبیر نمود و گفت از این نطق روح رزم‏آرا و وزیران بى‏خبر بود. به دنبال این ماجرا، فروهر از عضویت كابینه كنار رفت و با داغ باطله‏اى كه بر پیشانى او زده شد، ظاهرا به زباله‏دان تاریخ فرو رفت. غلامحسین فروهر در دوران مصدق به صورت انزوا در ایران به سر مى‏برد. گاه و بیگاه قلم تند و تیز بعضى از مطبوعات او را مورد حمله قرار مى‏دادند حتى بعضى از جراید خواستار محاكمه‏ى او گردیدند ولى هرگز تعقیبى پیش نیامد و پس از 28 مرداد 1332 فروهر بار دیگر در صحنه‏ى سیاسى ایران ظاهر شد. این بار مقام سفارت گرفت و به كشور سوئد رفت. در سال 1334 در كابینه‏ى حسین علاء ابتدا وزیر صنایع و معادن و بعد وزیر دارائى شد و تا سال 1336 در مقام وزارت دارائى بود. از آن پس به ریاست هیئت بازرسى شركت ملى نفت ایران برگزیده شد و تا سال 1346 كه وفات یافت، شاغل آن پست بى‏دردسر و تشریفاتى بود. وى در جوانى با دختر عبدالصد میرزا سالور ازدواج كرد ولى پیوند زناشوئى آنها دیرى نپائید و از هم جدا شدند. فروهر مردى باسواد و جدى بود. ابتدا مورد توجه داور قرار گرفت، بعد قوام‏السلطنه او را مورد حمایت قرار داد، بعد علاء از او پشتیبانى مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند محمدعلى فروغى ذكاءالملك، متولد سال 1292 ش است. پس از تحصیل در ایران به اروپا رفت و در رشته‏ى علوم سیاسى لیسانس گرفت و به ایران آمد. چندى در سازمان برنامه و مدتى در وزارت امور خارجه كار كرد. چند بار به مسافرتهاى سیاسى رفت، مدتى سفیر در مراكش بود و چندى معاون نخست‏وزیر شد. در كابینه‏ى امینى به وزارت مشاور منصوب گردید. بعد داخل شركت نفت شد و سه شغل مهم را در آنجا تصدى كرد كه عبارت بودند از قائم‏مقامى مدیرعامل، قائم‏مقام مدیر عامل در خوزستان و رئیس هیئت بازرسى. مسعود فروغى در سن 60 سالگى بیمار شد و بیمارى گریبان او را گرفت. چون در طول خدمت ادارى چیزى نیندوخته بود، به سختى گذران مى‏كرد. بیمارى هم او را محاصره كرد. چند سال در بستر بیمارى افتاد. با فروش اثاثیه زندگانى مى‏كرد تا در سال 1360 در سن 68 سالگى در تهران درگذشت. از فضائل و دانش پدر بهره‏اى نداشت فقط خوش‏طینت و رئوف و مهربان بود. در جوانى همسر اروپائى انتخاب كرد. یك فرزند به نام ایرج از او باقى ماند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1294 ش، فرزند محمدعلى فروغى و لیسانسیه از دانشگاه حقوق تهران است. در 1319 به استخدام دولت درآمد و مدتى در وزارت دارائى شاغل بود، بعد به وزارت امور خارجه انتقال یافت و در آن وزارتخانه مراحل ترقى را در داخل و خارج كشور پیمود. مدتى دبیر اول سفارت ایران در لندن و زمانى سركنسول ایران در نیویورك بود. در 1336 پس از طى ریاست چند اداره، به مدیركلى ادارى وزارت امور خارجه منصوب شد و یك سال بعد عنوان وزیر مختار گرفت. فروغى یك بار سفیر ایران در سوئیس و مدتى نیز سفارت ایران در واشنگتن را عهده‏دار گردید. ولى در سمت اخیر دوام زیادى نكرد. مدتى هم در افغانستان عنوان سفارت داشت. محمود فروغى در ماموریت آمریكا دوام زیادى نكرد و به تهران احضار و پس از چندى به افغانستان رفت. وى برخلاف سایر برادران خود اهل تحقیق و تتبع در متون فارسى و عربى بود. بیش از تمام فرزندان از لحاظ علمى و ادبى از پدر خود استفاده نمود، مخصوصا دوران شش ساله‏ى خانه‏نشینى پدرش موجب گردید كه او هم با مكاتب فلسفى آشنا شود. فروغى به چندین زبان خارجى تكلم مى‏كرد. كتابى هم از زبان پرتغالى به فارسى ترجمه نموده است. محمود فروغى در سال 1369 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند محمدعلى فروغى (ذكاءالملك)، متولد 1286 ش است. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه در تهران، براى ادامه‏ى تحصیل به فرانسه رفت و در رشته‏ى معمارى درجه‏ى مهندسى گرفت. بعد از مراجعت به ایران، به استخدام دانشگاه درآمد و سرانجام به استادى رسید. مدتها نیز ریاست دانشكده هنرهاى زیبا با او بود. فروغى در دوره‏ى نوزدهم مجلس شوراى ملى از تهران نماینده شد ولى قبل از اتمام دوره به علت داشتن شغل آزاد و مقاطعه‏كارى، از نمایندگى كناره‏گیرى نمود. فروغى یكى از مهندسین باذوق و درجه اول ایران محسوب مى‏شود. بسیارى از ساختمانهاى بزرگ كشور به دست او طراحى و پى‏ریزى شد. از جمله كاخ مجلس سناى سابق به وسیله‏ى او و چند تن دیگر بنیاد گرفت. در زمانى كه كابینه‏ى على امینى تشكیل یافت، بعضى از مسائل مورد توجه قرار گرفت و دستور رسیدگى صادر گردید. از جمله پرونده‏اى براى ساختمان مجلس سنا درست شد و فروغى در این پرونده متهم شناخته شد و چند ماهى در زندان به سر برد تا سرانجام حكم برائت او صادر گردید. در 1342 در دوره‏ى چهارم سنا به سناتورى رسید و مجموعا چهار دوره در سنا عضویت داشت و بالاخره كاخ مجللى كه درست كرده بود و مدتى براى آن زندانى شده بود، مستاجر آن گردید و از مزایاى آن بهره‏مند شد. او یكى از سكه‏شناسان معروف ایران بود. مدتى كوتاه در 1357 وزارت فرهنگ و هنر بر عهده‏ى او قرار گرفت. فروغى از جوانى به آثار باستانى و عتیقه عشق مى‏ورزید و در عمر نسبتا طولانى خود به جمع‏آورى آن همت گماشت، مجموعه‏ى نفیسى درست كرد و آن را به موزه‏ى ایران باستان بخشید. او از نقاشى هم بى‏بهره نبود. چند تابلو نفیس از خود به یادگار گذاشت. از همسر فرانسوى خود داراى دو پسر شد، یكى از آن دو در اثر سقوط از اسب در جوانى درگذشت. وفات او در سال 1362 در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند اكبر محمدعلى شاه قاجار، در 1270 در تبریز تولد یافت. پس از رسیدن به سن رشد تحصیلات خود را در اندرون و مكتب خانه‏ى سلطنتى در تبریز آغاز كرد. پس از آموختن مقدمات زبان فارسى و عربى، ریاضیات و تاریخ و جغرافیا و حساب را فراگرفت. در حسن خط نیز كوشش بسیار نمود و روى هم رفته در جوانى مردى فاضل و جامع شد. بعد از خلع پدرش از سلطنت چند سالى او را در روسیه و عثمانى و اروپا همراهى مى‏كرد سپس به تهران آمد و حكومت چند شهرستان به او سپرده شد. چندى حاكم اصفهان بود و با مردم مماشات مى‏كرد. یكبار هم در 1300 شمسى در غیاب احمدشاه و محمدحسن میرزا ولیعهد نایب‏السلطنه گردید. پس از خلع قاجاریه، دولت متعرض او نشد و در تهران باقى ماند و اوقات خود را به مطالعه و شكار مى‏گذرانید. رفتارى بسیار متین و سنگین داشت به طورى كه هیچ وقت از طرف شهربانى متعرض او نشدند. مادرش ربابه خانم ملیحه‏السلطنه دختر سلطان یوسف میرزا بیان‏الممالك بود و چون از قاجاریه نبود به ولیعهدى انتخاب نشد. در جوانى با خانم قمرالدوله دختر ابوالفتح میرزا سالارالدوله ازدواج كرد ولى پس از چندى از هم جدا شدند و حاصل این ازدواج دو پسر بود. از همسر دیگر خود نیز چند فرزند پیدا كرد. وفاتش در 1332 ش در تهران اتفاق افتاد و در مقبره‏ى ناصرالدین شاه دفن گردید. در سال 1313 كه مظفرالدین شاه به سلطنت رسید و محمدعلى میرزا ولیعهد شد لقب او را كه اعتضادالسلطنه بود به فرزند سه ساله‏اش دادند. این طفل فوق‏العاده مورد علاقه و توجه پدربزرگش بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به میرزا یوسف خان اعتصام‏الملك، در 1252 در تبریز متولد شد. پدرش میرزا ابراهیم اهل آشتیان و مستوفى آذربایجان بود. در تبریز تحصیل كرد. ادبیات فارسى و عربى را به حد كامل فراگرفت. فقه و اصول و حكمت قدیم را كاملاً آموخت و در فراگرفتن زبان فرانسه و تركى تلاش بسیار كرد. در جوانى دانش و معلومات او به حدى رسید كه همه جا از او به نیكى یاد مى‏شد. تألیف چند كتاب به زبان عربى سبب اشتهار او در مصر و سایر كشورهاى عربى شد. با مطبوعات آن زمان كه محدود و معدود بود همكارى داشت. با همكارى مرحومین محمدعلى تربیت و سید حسن تقى‏زاده مجله‏ى گنجینه‏ى فنون را بنیاد نهاد و به هزینه‏ى شخصى چاپخانه‏اى در تبریز دائر نمود و به نشر آثار دانشمندان مبادرت كرد. در دوره‏ى دوم مجلس شوراى ملى به وكالت انتخاب شد و بعد از آن تا حین‏الفوت رئیس كتابخانه‏ى مجلس شوراى ملى بود و در توسعه و تكمیل آن كتابخانه زحمات زیادى متحمل شد. ضمن جمع‏آورى كتب نفیس خطى، فهرست جامع و كاملى با همه ممیزات و مشخصات از كتب خطى تهیه و تنظیم نمود كه مورد استفاده‏ى كتاب‏شناسان است. در 1329 و 1341 قمرى دو دوره مجله‏ى بهار را انتشار داد كه جنبه‏ى ادبى آن بر سایر جنبه‏ها غلبه داشت حاوى مقالات سودمند بود. یك بار در 1320 ش این مجله با مقدمه‏ى علامه على‏اكبر دهخدا تجدید چاپ شد. او مجموعاً چهل عنوان از آثار نویسندگان و ادباى اروپا را به فارسى صحیح و سلیس ترجمه كرده است. از بین آنها ترجمه‏هاى زیر را مى‏توان نام برد: خدمه و عشق از شیلر شاعر آلمانى، تیره‏بختان از ویكتورهوگوى فرانسوى. تألیفاتى نیز به فارسى و عربى دارد. دختر باارزش او خانم پروین اعتصامى شاعره‏ى بلندپایه‏ى معاصر، پرورده‏ى فضل و ادب بود. میرزا یوسف خان اعتصامى در 1316 شمسى در 64 سالگى در تهران وفات یافت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند یوسف اعتصامى نماینده مجلس و بنیانگذار كتابخانه مجلس در 1277 خورشیدى متول شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه عالى علوم سیاسى شد و دوره‏ى مزبور را گذرانید و در 1295 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و به سمت ثبات آغاز بكار كرد. بعد نایب دوم جنرال قنسولگرى تفلیس شد و مدتى هم نیابت قنسولگرى ولادى قفقاز را بر عهده داشت. در 1302 به واشنگتن رفت و نایب دوم سفارت شد و بعد به نایب دومى سفارت مسكو تعیین شد. در 1308 كنسول باطوم شد و در 1310 نایب اول سفارت ایران در مسكو گردید و مدتى هم ژنرال قنسول عشق‏آباد بود تا به ژنرال قنسولگرى بادكوبه رسید. چندى هم در تهران كفالت اداره دوم اقتصادى را عهده‏دار بود. از دیگر مشاغل وى كفالت سفارت كبراى ایران در مسكو، كاردار موقت سفارت كبراى مسكو، ریاست اداره دوم سیاسى، ریاست اداره پنجم سیاسى، عضویت شوراى عالى سیاسى. در سال 1330 با مقام وزیر مختارى رایزن سفارت ایران در مسكو شد و بالاخره كفیل سفیركبیر در آن شهر شد. اعتصامى از دیپلمات‏هاى ورزیده مربوط به بلوك شرق بود. مأموریت‏هاى مختلف او در اتحاد جماهیر شوروى متجاوز از سى سال بطول انجامید. به زبان‏هاى روسى، انگلیسى و تركى تسلط داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند غلامحسین خان اعتصام‏السلطنه، در 1270 ش متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و عالى در ایران به اروپا رفت و در ژنو در مؤسسه‏ى بین‏المللى علوم صنایع مستظرفه را فراگرفت و در زبان و ادبیات فرانسه به درجه‏ى عالى رسید. از همان موقع كار تألیف و ترجمه را آغاز كرد و چند كتاب نوشت از جمله كتاب هزار مسئله حساب و كتاب دستور تجارت بود. نامه‏هاى ایرانى منتسكیو را ترجمه كرد و در 1929 در مسابقه‏ى ادبى (ژافلورد) فرانسه شركت نمود و برنده‏ى جایزه‏ى افتخار گردید. از كارهاى خوب و درجه اول اعتصام‏زاده ترجمه‏ى رباعیات حكیم عمر خیام به زبان فرانسه بود كه با طرز جالب و زیبائى در پاریس انتشار یافت و آكادمى دولتى فرانسه او را تشویق نموده و جایزه‏اى نیز به او اعطا نمود. در 1303 ش پس از درگذشت میرزا حسین خان صبا (كمال‏السلطان)، امتیاز روزنامه‏ى ستاره ایران به وى انتقال یافت و این روزنامه به طور مستمر در 4 صفحه یومیه انتشار یافت و غیر از اخبار داخلى و خارجى پاورقى‏هاى متعددى كه آموزنده و سرگرم‏كننده بود در آن روزنامه دیده مى‏شد. از ابتداى 1307 روزنامه‏ى ستاره ایران تبدیل به روزنامه‏ى ستاره جهان شد و به دو زبان فارسى و فرانسه انتشار مى‏یافت. از چهار صفحه روزنامه سه صفحه‏ى آن فارسى و یك صفحه آن به زبان فرانسه بود. این روزنامه به علت مطالب متنوع و سودمند مورد توجه مردم قرار گرفت و تیراژ آن بالا رفت. قریب ده سال این روزنامه بدون وقفه در تهران انتشار یافت. اعتصام‏زاده در دوره‏ى دهم از بجنورد نماینده‏ى مجلس شوراى ملى شد. در حقیقت به علت خروج زین‏العابدین رهنما و على دشتى دو روزنامه‏نگار از مجلس شوراى ملى، دو روزنامه‏نگار دیگر وارد مجلس شدند كه عبارت بودند از اعتصام‏زاده مدیر ستاره جهان و عباس مسعودى مدیر اطلاعات. در دوره‏ى یازدهم مجدداً اعتصام‏زاده از بجنورد به وكالت مجلس شوراى ملى رسید و علاوه بر وظایف نمایندگى روزنامه ستاره جهان را به طور یومیه انتشار مى‏داد. در اواخر 1316 روابط ایران و فرانسه به علت مطالبى كه بعضى از روزنامه‏هاى فرانسه علیه ایران انتشار مى‏دادند قطع شد و اعتصام‏زاده در بخش فرانسه روزنامه ستاره جهان از قطع روابط دولتین ایران و فرانسه اظهار تأسف كرده بود. شهربانى مقاله را با آب و تاب تمام به رضاشاه گزارش داد و دستور توقیف او را گرفتند. روز 15 فروردین ماه 1317 اعتصام‏زاده توقیف و به زندان شهربانى منتقل گردید و روز بعد وزیر كشور لایحه‏ى سلب مصونیت او را به مجلس برده به تصویب رسانید. متعاقب بازداشت وى وزیر امور خارجه و وزیر معارف (سهیلى و حكمت) از كار بركنار شدند. اعتصام‏زاده تا مهرماه 1320 در زندان بود. پس از آزادى به مطالعه و تحقیق پرداخت و از كارهاى سیاسى و روزنامه‏نگارى اعراض نمود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند احمد اعتبارالدوله، متولد 1290 در بروجرد. تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى اقتصاد و مهندسى راه و ساختمان در اروپا انجام داد. پس از مراجعت به ایران وارد خدمات دولتى شد. چندى در وزارت دارائى شاغل مقامات مختلف بود تا به مقام مدیركلى رسید. در دوره‏ى چهاردهم به جاى پدرش از بروجرد به وكالت مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى پانزدهم نیز نمایندگى مجلس را داشت. سپس به ریاست بانك رهنى ایران برگزیده شد. در 1338 در كابینه‏ى دكتر منوچهر اقبال مقام وزارت بازرگانى گرفت. در 1339 در دولت شریف امامى وزیر پست و تلگراف و تلفن شد. پس از سقوط كابینه، دیگر كارى به او ارجاع نشد. وى در دوران بازنشستگى با دختر شاپور بختیار ازدواج كرد. در 1377 در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به اعتبارالدوله، فرزند سید حسن خان مستوفى، تولد 1266. تحصیلاتى مطابق معمول زمان نمود. از ملاكین و متمولین بروجرد بود. در دوره‏ى پنجم از طرف مردم بروجرد نماینده شد. در ادوار ششم تا سیزدهم نیز همان سمت را داشت و از متولیان درجه‏ى اول مجلس محسوب مى‏شد. با سهیلى دوستى و نزدیكى داشت و در تقویت او همیشه كوشش مى‏كرد. پس از ختم انتخابات دوره‏ى سیزدهم در اسفندماه 1321 وارد كابینه‏ى سهیلى شد و پست وزارت كشاورزى را بر عهده گرفت و قریب یك سال در آن سمت بود. و طبعاً به جاى او پسرش در دوره‏ى چهاردهم به نمایندگى انتخاب گردید. اعتبار در كابینه‏هاى حكیمى و صدر به سمت وزارت پست و تلگراف تعیین و معرفى گردید و پس از چند روز استعفا داد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1295 در تهران تولد یافت. در 15 سالگى دیپلم گرفت و در ایران شاگرد اول شد. در مسابقه‏ى اعزام محصل به خارج شركت كرد. چون سنش كم بود دو سه سالى در انتظار ماند تا بالاخره به فرانسه رفت و وارد مدرسه‏ى پلى تكنیك شد و دوره‏ى مدرسه را كه حداقل 8 سال طول مى‏كشید پنج ساله تمام كرد. به ایران آمد و در 23 سالگى استاد دانشكده‏ى فنى شد و به تدریس پرداخت. در چند سازمان دولتى هم مشاور بود. در 1333 به سازمان برنامه دعوت شد. مدتى سمت مشاور عالى داشت تا به معاونت فنى انتخاب گردید. بعد به قائم‏مقامى و سرانجام مدیرعاملى سازمان برنامه منصوب گردید و سالیان دراز در آن سمت بود. از 1347 به مدت 9 سال وزیر مشاور و نایب نخست‏وزیر در امور عمرانى بود و در تمام كارها مداخله داشت. به زبان‏هاى فرانسه و انگلیسى مسلط بود، از ادبیات فارسى بى‏اطلاع نبود. در كنار مشاغل دولتى و سیاسى هیچگاه از مطالعه‏ى كتب و نشریات فارغ نبوده است. كتاب فرهنگ اصطلاحات جغرافیائى كه محصول همكارى او با گروه احمد آرام، حسین گل گلاب، غلامحسین مصاحب و مصطفى مقربى است، ظاهراً یكى از ثمرات جلسات مرتب علمى است كه اصفیا نیز در آن شرك مى‏كرده است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1287 متولد شد. پس از اخذ دیپلم وارد دانشكده افسرى گردید و پس از طى دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى افسرى فارغ‏التحصیل رشته‏ى پیاده شد. پس از چندى دوره‏ى فرماندهى و دوره‏ى ستاد و دانشگاه جنگ تهران را پایان داد و در 1332 به معاونت دانشكده‏ى افسرى رسید. در اوایل 1332 به جاى تیمو بختیار فرمانده‏ى تیپ 3 كوهستانى تهران شد. و در اردیبهشت همان سال با حفظ سمت به جاى سرتیپ مدبر فرماندار نظامى تهران گردید. در 27 مرداد 1332 متهم به همكارى با كودتاچیان شد و دكتر مصدق او را از سمت‏هایش عزل كرد. پس از 28 مرداد، دولت كودتا او را به جرم همكارى با دكتر مصدق دستگیر و زندانى نمود. مدتى در زندان بود. قبل از محاكمه آزاد شد و به شغل آزاد پرداخت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1279 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى تربیت شد و سپس به مدرسه‏ى علوم سیاسى رفت و دانشنامه گرفت. خدمات ادارى خود را از 1298 از وزارت مالیه شروع كرد. مدتى در شهردارى و زمانى در بانك سپه بود. در 1306 به دعوت على‏اكبر داور با رتبه‏ى 4 قضائى وارد دادگسترى شد و اولین سمتش بازپرسى تهران بود. بعد رئیس محكمه بدایت و مستشار استیناف شد. در 1312 مجدداً به وزارت دارائى بازگشت ابتدا رئس اداره و سپس مدیركل بود. در 1319 با مقام مدیركلى به وزارت پیشه و هنر انتقال یافت. در 1321 در كابینه‏ى احمد قوام به معاونت نخست‏وزیر برگزیده شد و در دوره‏ى نخست‏وزیرى على سهیلى نیز همچنان در آن سمت بود تا به سمت ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى بانك كشاورزى منصوب شد. چندى در آن سمت باقى ماند تا استاندار خراسان گردید. در 1327 در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر به سمت وزیر اقتصاد ملى معرفى شد. در كابینه‏ى بعدى كه به ریاست محمد ساعد تشكیل یافت همچنان داراى همان سمت بود. در 1336 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1288، از اهالى بهبهان. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به شغل آموزگارى پرداخت و ضمن اشتغال در وزارت فرهنگ به دانشكده حقوق رفت و در رشته‏ى حقوق قضائى درجه‏ى لیسانس گرفت و به وزارت دادگسترى منتقل شد. قریب 15 سال در دادگسترى شاغل مقاماتى مانند دادیارى، بازپرسى و ریاست دادگاه شهرستان بود. مدتى ریاست دادگسترى آبادان و ریاست استیناف خوزستان را برعهده داشت. بعد به ریاست دادگسترى اصفهان رسید و چند روزى نیز در غیاب استاندار كفالت استاندارى را عهده‏دار شد. در 1330 به ریاست دادگاه عالى جنائى منصوب گردید و پرونده‏ى قتل سپهبد رزم‏آرا به این دادگاه سپرده شد كه منجر به صدور حكم نشد. مدتى نیز دادیار دیوان عالى كشور بود. در 1336 در كابینه‏ى دكتر اقبال به معاونت ادارى نخست‏وزیر منصوب شد و تا مدتى كه اقبال بر سر كار بود این سمت را داشت. در كابینه‏ى شریف امامى علاوه بر سمت معاونت نخست‏وزیر، وزیر مشاور بود. پس از كنار رفتن شریف امامى، مدتى در تهران بلاشغل ماند تا در انتخابات دوره چهارم سنا (1342) از خوزستان به سناتورى رسید و عضو هیئت رئیسه سنا شد. در ادوار پنجم و ششم نیز این سمت را داشت. در انتخابات دوره‏ى هفتم سنا كه از خوزستان كاندیدا شده بود، از رقیب خود شكست خورد، ولى بعد از مدتى به سمت سناتور انتصابى برگزیده شد. در 1355 درگذشت. حین‏الفوت 67 سال داشت. وى مدتى مشاور قضائى بازرسى شاهنشاهى و زمانى قائم‏مقام بنیاد پهلوى بود. مردى باهوش و زرنگ و مالدوست بود. در 15 سال آخر عمر خود با كمك شریف امامى از رجال سیاسى ایران شد. نسبت به مافوق فوق‏العاده چاپلوس و مطیع بود. نسبتاً خط و ربط خوبى داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1334 -1277 ش)، ادیب، مورخ و روزنامه‏نگار. در خانواده‏اى پیشه‏ور و تهیدست به دنیا آمد. در كودكى شاگرد درودگر بود اما میل به تحصیل سبب شد كه در ضمن كار به مكتب رفته، مقدمات علوم را در زادگاه خود فراگیرد. در سال 1328 ق به تهران آمد. ابتدا به مدرسه‏ى شركت گلستان رفت سپس در دارالفنون به فراگیرى ادب فارسى پرداخت و معاونت كتابخانه‏ى معارف را كه در دارالفنون دایر شده بود به عهده گرفت. علاوه بر آن تدریس ادبیات و جغرافیا در مدارس نظام و علوم سیاسى و دارالمعلمین عالى نیز سالها با وى بود. كار نویسندگى اقبال از همكارى با «مجله‏ى دانشكده» و انتشار مقالاتى در آن مجله از سال 1297 ش آغاز شد. در سال 1304 ش از سوى وزارت جنگ با سمت منشى به همراه هیئت نظامى ایران به پاریس رفت و از دانشگاه سوربن لیسانس ادبیات گرفت. در سال 1308 ش به ایران بازگشت. در این هنگام وزارت فرهنگ از وى خواست كه در تألیف كتابهاى درسى تاریخ و جغرافیاى اقتصادى ایران براى دبیرستانها و شعب علوم انسانى مدارس عالیه كه در كشور تأسیس شده بود شركت كند. با تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 ش به سمت استادى در دانشكده‏ى ادبیات انتخاب گردید. از سال 1323 تا 1328 ش مجله‏ى «یادگار» را در تهران منتشر كرد. در اواخر عمر مدتى رایزن فرهنگى ایران در تركیه و ایتالیا و در رم درگذشت. پس از یك سال پیكرش را به ایران آوردند و در مرقد شیخ ابوالفتوح رازى در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم به خاك سپردند. از وى آثار زیادى بر جاى مانده است از جمله: «تاریخ اكتشافات جغرافیایى و تاریخ علم جغرافیا»؛ «تاریخ ایران از صدراسلام تا استیلاى مغول»؛ «تاریخ ایران از بدو خروج چنگیز تا ظهور امیر تیمور»؛ «دوره‏ى تاریخ عمومى»؛ «جغرافیاى ایران در خارجه»؛ «خاندان نوبختى»؛ «خدمات ایرانیان به تمدن عالم»؛ ترجمه‏ها: «تاریخ مختصر ایران» تألیف پاول هرن؛ «طبقات سلاطین اسلام»؛ «مأموریت ژنرال گاردان در ایران»؛ «ناپلئون و اسلام»؛ «یادداشتهاى ژنرال تره‏زل»؛ تصحیح متون: «دیوان معزى»؛ «حدائق السحر»؛ «بیان الادیان»؛ «تجارب السلف».[1] (بخش 1) عباس اقبال آشتیانى، محقق و مورخ ایرانى (و. 1314 ه.ق./ 1275 ه.ش.- ف. رم. 1375 ه.ق./ 1334 ه.ش.). وى در آغاز جوانى شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دوره دارالفنون را به پایان رسانید و به معاونت كتابخانه معارف انتخاب گردید. آنگاه در دارالفنون به تدریس، پرداخت و بعدها به معلمى مدارس نظام، مدرسه علوم سیاسى و داراالمعلین عالى منصوب شد. در سال 1304 ه.ش. به منشى‏گرى هیئت نظامى ایران به پاریس رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد و با اخذ درجه لیسانس از سربن نائل آمد و در آن شهر با علامه محمد قزوینى آشنایى یافت و از محضر وى استفاده كرد. پس از بازگشت به ایران به سمت استادى دانشگاه و عضویت فرهنگستان انتخاب شد و سپس به سمت نماینده فرهنگى ایران در تركیه و ایتالیا به شهر رم رفت و در آنجا اقامت گزید و هم در آنجا در سن 59 سالگى درگذشت. جنازه او را به تهران حمل كردند. وى در 1324 مجله «یادگار» را تأسیس كرد كه پنج دوره از آن منتشر شده. از آثار وى «تاریخ مغول»، «وزراء سلاجقه»، «خاندان نوبختى»، تصحیح «عبتة الكتبه»، تصحیح «سمط العلى»، تصحیح «مجمع التواریخ» تألیف دكتر فوریه، ترجمه «یادداشتهاى ژنرال تره‏زل»، ترجمه «مأموریت ژنرال گاردان در ایران»، تصحیح «ترجمه فارسى محاسن اصفهان»، تصحیح «بیان‏الادیان»، و تصحیح «تبصرةالعوام» را باید نام برد. وى در تحقیقات تاریخى و ادبى روش عالمانه‏اى دارد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت : افغانستان   -   قرن : 15 منبع :

عبدالوهاب باهنر محل تولد : افغانستان-کابل شهرت تابعیت : افغانستان تاریخ تولد : 1353/1/1 زندگینامه علمی در سال1353 در استان غزنی افغانستان در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. سواد ابتدائی را در مدرسه محل زادگاه خود آموخت. علوم صرف و نحو را در مدرسه علمیه محل آموخت.در سال 72-1371 به صورت طلبه رسمی در مرکز جهانی علوم اسلامی پذیرفته شد. با حمایت های مادی و معنوی مرکز جهانی و حوزه علمیه قم او توانست دروس حوزه را تا پایه نهم نزد اساتید و بزرگان چون: آیت الله اشتهاردى، رضا استادى، حسینی بوشهرى، علی محمدی خراسانى، محسن غرویان و ... فرا بگیرد.خارج فقه و اصول را از محضر آیت الله سبحانی و آیت الله محقق کابلی به مدت 5 سال استفاده نموده است.هم اکنون ایشان در موسسه علوم انسانی در رشته علوم سیاسی و معارف اسلامی مشغول به تحصیل می باشد و دو مرتبه به عنوان دانش پژوه ممتاز مفتخر به اخذ لوح تقدیر و جایزه شده است. او فعالیتهای پژوهشی نیز دارد و تاکنون چندین مقاله در مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما و نشریات دیگر از ایشان به چاپ رسیده است.انگیزه های پژوهشى: پیش نیاز پژوهش ، قرار گرفتن در برابر سلسله از پرسش ها و مسائل است. احساس نیاز آدمی به آگاهی و کشف نا شناخته ها ودشواری های علمى، دینی و شوق به تکامل او را به پرسیدن وا می دارد و همین پرسشها است که انسان را به تحقیق و جستجو و یافتن پاسخ فرا می خواند. پژوهش برای شدن، آفریدن، درخشیدن، استوار بودن و عبور از سراب شک و تردید و نیل به حقیقت همواره از دغدغه های اصلی است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به بدیع‏الزمان، فرزند شیخ على بشرویه‏اى خراسانى و متولد سال 1278 ش در بشرویه خراسان است. تحصیلات مقدماتى را در موطن خود فراگرفت و سپس به مشهد رفت. ادبیات فارسى و منطق و حكمت و فلسفه را فراگرفت مدتى نیز در نزد علماء و فقهاء بزرگ مشهد مانند مرحوم ادیب نیشابورى به تكمیل تحصیلات پرداخت. هنگامى كه در مشهد اقامت داشت، كم و بیش با مطبوعات تهران همكارى مى‏نمود. مخصوصا در مجله‏ى دانشكده كه به مدیریت ملك‏الشعراى بهار انتشار مى‏یافت، مقالاتى مى‏نوشت. فروزانفر چون مردى باهوش و بافراست بود، به زودى فهمید كه محیط مشهد براى او كافى نیست و دامنه‏ى فعالیت خود را باید در تهران ادامه دهد، لذا از مشهد به تهران آمد و تدریجا با محافل علمى و ادبى تهران آشنا شد و با كمك مرحوم بهار و مرحوم افسر براى خود جائى باز كرد و به خدمت وزارت معارف درآمد و در دارالفنون و دارالمعلمین به تدریس پرداخت. پس از تشكیل دانشگاه تهران، استاد شد و تدریس ادبیات فارسى به او محول گشت. پس از تشكیل فرهنگستان نیز به عضویت آنجا برگزیده شد و یكى از عوامل موثر آنجا گردید. بعد از سال 1320 به ریاست دانشكده‏ى معقول و منقول منصوب گردید و چندین دوره ریاست این دانشكده با او بود. فروزانفر در اواخر عمر فقط در دوره‏ى دكتراى زبان و ادبیات فارسى و دكتراى معارف اسلامى تدریس مى‏نمود. بدیع‏الزمان فروزانفر در سال 1328 كه مجلس سنا تشكیل شد، به سمت سناتور انتصابى تعیین و برقرار گردید و تا سال 1331 كه مجلس اول سنا برپا بود، در آنجا عضویت داشت، دولت وقت برخلاف قانون، مجلس سنا را منحل ساخت و فروزانفر نیز از سناتورى كنار رفت. وى در آن تاریخ قصیده‏ى غزالى سرود كه اقدام دولت وقت را در بستن سنا تایید مى‏كرد ولى همان قصیده باعث شد كه دیگر وى به مجلس سنا و یا سایر مشاغل سیاسى راه پیدا نكند و تا آخر عمر كارش تدریس و تالیف باشد. فروزانفر مردى محقق و دانشمند و پركار و زرنگ بود. حافظه‏اى بسیار قوى داشت. تدریجا به معلومات خود افزود به طورى كه در بیست سال آخر حیات خود از زمره‏ى دانشمندان معدود به شمار مى‏رفت. غالب اشعار شعرا متقدم را از حفظ داشت و در محافل و مجالس به مناسبى از آن اشعار، شاهد مثال مى‏آورد. او مردى واقعا زرنگ بود به طورى كه از هیچ به همه چیز رسید. در سخنرانى نیز تسلط داشت. در سازمان پرورش افكار و فرهنگستان نقش اول را بازى مى‏كرد. سرانجام در سال 1349 درگذشت. از فروزانفر آثار و تالیفات زیادى باقى مانده است ولى بیشتر تسلط وى در اشعار مولوى است. كتابهاى خلاصه مثنوى و مثنوى شریف از تتبعات او در این زمینه است. چندین سخنرانى نیز درباره‏ى مولوى نموده است كه در خور توجه و امعان‏نظر است. كتابهاى سخن و سخنوران، فرهنگ تازى به فارسى، مآخذ قصص مثنوى، تصحیح فیه مافیه از دیگر آثار اوست. در تالیف چندین كتاب درسى و دستور زبان فارسى نیز مشاركت داشته است. وى در اواخر عمر ریاست كتابخانه‏ى سلطنتى را بر عهده داشت. او طبع شعر نیز داشت و اشعارى مى‏سرود كه در نوع خود پرمغز و حاوى نكات دستورى بوده است. بدیع‏الزمان فروزانفر در میان محققین معاصر ایران به علت سرعت انتقال و حافظه‏ى قوى كه داشت، مقامى خاص احراز كرد و آثار تحقیقى او از نوعى شم انتقادى و نكته‏سنجى خاص برخوردار است. مهمترین حوزه‏ى تحقیقات او چنان كه آثارش نشان مى‏دهد، مولوى‏شناسى بوده است. مهمترین آثارش سخن و سخنوران، رساله در تحقیق احوال و زندگانى مولانا جلال‏الدین محمد مولوى، تاریخ ادبیات ایران، خلاصه مثنوى، مآخذ مثنوى و تمثیلات معنوى، شرح حال و نقد و تحلیل آثار عطار، و شرح شریف است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

در 1276 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه به خدمت در وزارت دارائى درآمد و مراحل ترقى را سریعا طى كرد. از اهم مشاغل وى ریاست دارائى مشهد، ریاست دارائى سنندج و ریاست دارائى آذربایجان را مى‏توان نام برد. در 1319 شهردار تهران شد و قریب یك سال و چند ماه شهردار پایتخت بود. بعد از شهریور 1320 به وزارت دارائى بازگشت و مدیركل آن وزارتخانه گردید و بعد مدیركل گمركات شد و در 1330 به معاونت وزارت دارائى رسید. چندى ریاست شركت معاملات خارجى با او بود. در 1334 مجددا به معاونت وزارت دارائى منصوب شد و مدتى هم در آن وزارتخانه كفیل بود. روى‏هم‏رفته مرد موجه و قابلى بود. وفات او در سال 1364 در تهران اتفاق افتاد. (س چهاردهم ق)، نویسنده. از صاحب منصبان وزارت دارایى بود و چندى نیز كفالت آن وزارتخانه را به عهده داشت. از آثار وى: «اقتصاد ایران»؛ «اقتصاد كامل قائم بر بودجه‏ى كامل است»؛ «هدیه به دكتر میلیسپو».[1]

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند فضل‏الله نبیل‏الدوله، در 1280 در مشهد متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى ژاندارمرى شد و درجه‏ى افسرى گرفت. در ژاندارمرى خراسان مامور خدمت گردید. در زمانى كه كلنل محمدتقى‏خان پسیان رئیس ژاندارمرى خراسان بود، سمت رئیس دفترى و آجودانى او را داشت. بعد از قیام و به قتل رسیدن كلنل، وى را به اتهام همكارى در قیام بازداشت كردند. چندى تحت تعقیب بود تا مورد عفو واقع شد، به تهران آمد و تحصیل علم حقوق نمود. چندى در وزارت فوائد عامه و زمانى در وزارت بازرگانى به خدمت اشتغال داشت. پس از آن حرفه‏ى وكالت دادگسترى را پیشه‏ى خود ساخت و به عضویت انجمن شهر تهران انتخاب شد. یك دوره هم ریاست انجمن با او بود. در دوره‏ى چهاردهم از ساوه و زرند كه املاك وسیع همسرش در آن منطقه بود به وكالت رسید. در ادوار هیجدهم و نوزدهم وكیل مجلس بود. بعد شهردار تهران شد و براى عمران و آبادى جنوب شهر تهران تلاش بسیار كرد. در حكومت دكتر امینى از شهردارى بركنار شد. منزل خود را ستاد مبارزین علیه دولت امینى كرد و همه روزه عده‏اى از اصناف و مردمان جنوب شهر در منزل او گرد آمده علیه دولت شعار مى‏دادند. امینى دستور تعقیب او را داد. فرود بازداشت شد، مدتى در زندان به سر برد. پرونده‏هائى تشكیل یافت ولى كار به محاكمه نكشید. در دوره‏ى چهارم مجلس سنا، سناتور تهران شد. یك دوره‏ى چهارساله در سنا بود، چون رفتارش مردمى و تند بود، در ادوار بعدى او را كنار گذاشتند و دیگر كارى به او ارجاع نشد. فرود در رفیق‏بازى و پشتكار نظیر نداشت و در دشمنى هم خطرناك بود. در 1368 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا حسن‏خان ضیاءالملك، در 1267 در همدان متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در همدان و تهران به اروپا رفت و چند سالى در فرانسه به تحصیل حقوق و علوم سیاسى پرداخت. پس از مراجعت به ایران چندى به امور كشاورزى پرداخت. در دوره‏ى چهارم از همدان به وكالت انتخاب شد. در دوره‏ى پنجم نیز وكیل همدان بود. در دوره‏ى ششم نیز وكالت را حفظ كرد ولى از دوره‏ى ششم به بعد به مجلس نرفت و ایام را چندى در ایران و چندى در اروپا مى‏گذرانید. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم كه بعد از شهریور 1320 انجام گرفت، از همدان وكیل شد و هنگام طرح اعتبارنامه‏ى سید ضیاءالدین نطق مفصل و مستندى از جریان كودتا و آثار مترتب بر آن ایراد كرد كه از نظر تاریخى حائز اهمیت بود و حقایقى از سیاستهاى بیگانگان را در ایران تشریح نمود. در اسفندماه 1329 در كابینه‏ى حسین علاء به وزارت كشاورزى منصوب شد و در كابینه‏ى بعدى كه ریاست آن با دكتر محمد مصدق بود همچنان وزیر كشاورزى معرفى شد ولى این وزارت دو سه ماهى بیشتر طول نكشید و در ترمیم كابینه كنار رفت. فرمند مردى بسیار متعین، باسواد و متین بود. بعد از فوت پدرش از طرف احمدشاه لقب ضیاءالملك گرفت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد سال 1296 ش در فرانسه و انگلستان تحصیلات عالى خود را به پایان برد و درجه‏ى مهندسى در استخراج نفت گرفت. پس از مراجعت به ایران، مدتى مدیركل اداره نفت و امتیازات وزارت دارائى بود و هنگام مذاكره با كنسرسیوم بعد از سال 1332 از اعضاى برجسته‏ى هیئت ایرانى بود بعدا به شركت نفت داخل شد، مشاغلى در سطح بالا به دست آورد. رئیس پخش و عضو هیئت بازرسى و عضویت هیئت مدیره از اهم مشاغل او بود. مدتى هم سفارت كبراى ایران را در ونزوئلا متصدى گردید، وى را باید بحق یكى از كارشناسان برجسته‏ى نفتى دنیا محسوب كرد. وى داراى تالیفات متعددى است كه داراى ارزش علمى هستند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عبدالحسین فرمانفرما و نوه‏ى دخترى مظفرالدین‏شاه قاجار است. تولد او در 1269 ش در تبریز اتفاق افتاد. تحصیلات خود را در تهران و اروپا انجام داد و وارد خدمت دربارى شد. در دوره‏ى پنجم قانونگزارى از طرف مردم تبریز به مجلس شوراى ملى رفت و در ادوار ششم و هفتم نیز نماینده‏ى مجلس بود. فرمانفرمائیان پس از خاتمه‏ى مجلس هفتم، به كار ملكدارى پرداخت و در اطراف سراب املاك وسیعى تدارك دید و تا شهریور 1320 دور از كارهاى سیاسى به زراعت و مستغل‏دارى مشغول بود و در دوره‏ى سیزدهم هم از سراب وكیل شد و در دوره‏ى چهاردهم نیز نمایندگى مجلس را بر عهده داشت. در 1326 در ترمیم كابینه‏ى قوام‏السلطنه به وزارت كار معرفى گردید و مدتى كوتاه وزارت كار با او بود. وى با دختر قائم‏مقام عدل (پدر پروفسور یحیى عدل) ازدواج نمود. در 1368 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1298 ش و فرزند عبدالحسین فرمانفرما است. تحصیلات خود را در آمریكا و سوئیس پایان داد، درجه‏ى دكتراى اقتصاد از ژنو و دكتراى علوم ادارى از دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى تحصیل نمود. چندى در وزارت امور خارجه و مدتى در موسسه‏ى علوم ادارى به تدریش اشتغال داشت. بعد به سازمان برنامه منتقل شد. و دو سالى مدیرمالى بود تا به ریاست بانك برنامه كه یك واحد كوچك بانكى بود گمارده شد و در طول زمان نسبت به توسعه‏ى بانك اقدام كرد و بانك مزبور نام بانك اعتبارات صنعتى گرفت و سرمایه‏ى آن فوق‏العاده افزایش پیدا كرد و جزء بانكهاى درجه اول شد. به صاحبان صنایع همه رقم وام مى‏داد. گذشته از آن، در بعضى از صنایع مشاركت مى‏كرد و در مدیریت آنها دخالت داشت. از واحدهاى بزرگ صنعتى كه وسیله‏ى این بانك قوام گرفت، یكى كارخانه‏ى نساجى در مازندران و دیگرى كاغذ پارس در اهواز را مى‏توان نام برد. قریب یكصد واحد بزرگ صنعتى از وامهاى این بانك برخوردار شدند و صنایع جدیدى به وجود آمدند. علینقى فرمانفرمائیان فكر و شم اقتصادى و صنعتى داشت. به امر كشاورزى هم وارد و هم واقف بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به سالار لشكر فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما و از نواده‏هاى عباس میرزا نایب‏السلطنه است. تولد او در 1268 در تبریز اتفاق افتاد و تحصیلات مقدماتى را مطابق معمول زمان و به شیوه‏ى رجال در منزل نزد معلمین خصوصى انجام داد. در 1317 ه.ق هنامى كه فرمانفرما به عتبات تبعید شد، دو فرزند خود كه یكى عباس میرزا بود به عراق برد و در مدارس بیروت به تحصیل واداشت. نامبرده پس از اخذ مدارك متوسطه در بیروت عازم لندن گردید و در مدرسه‏ى نظام آنجا تحصیلات خود را پایان داد و چون به ایران بازگشت، لقب سابق پدرش (سالار لشكر) به او داده شد. ابتدا حكومت همدان به او سپرده شد، مدتى معاونت وزارت عدلیه را تصدى مى‏كرد تا اینكه در كابینه‏ى سپهدار رشتى (فتح‏الله اكبر) ابتدا به وزارت تجارت و فوائد عامه و بعد در ترمیم همان كابینه به وزارت دادگسترى رسید. چندى هم حكومت كرمانشاه را داشت. در كودتاى 1299 به اتفاق پدر و برادرش نصرت‏الدوله توقیف و به زندان رفتند. سالار لشكر در ادوار پنجم، ششم و هفتم نماینده‏ى مردم مراغه در مجلس شوراى ملى بود. بعد از كنار رفتن برادرش نصرت‏الدوله دیگر كارى به او ارجاع نشد، وى از مالكین بزرگ ایران محسوب مى‏شد. دختر رضاقلى‏خان نظام‏السلطنه همسر او بود. هنگام فوت حدود 43 سال داشت. سالار لشكر در مهاجرت همراه نظام‏السلطنه به كرمانشاه رفت و در كابینه‏ى موقت وزیر جنگ شد. از سالار لشكر چهار دختر و دو پسر باقى ماند. یكى از پسران او به نام بهرام، داماد امیر شوكت‏الملك علم شد ولى همسر او در جوانى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از محصلین اعزامى اوایل سلطنت رضاشاه به اروپا. تحصیلات خود را در فن تلگراف و بى‏سیم و مهندسى در آلمان به پایان رسانید و پس از مراجعت به ایران به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد. سال‏ها ریاست اداره‏ى آموزش را عهده‏دار بود. مدتى هم ریاست بى‏سیم به او واگذار شد تا بالاخره به مدیركلى ارتقاء یافت. در تیرماه 1329 كه كابینه‏ى رزم‏آرا تشكیل یافت به معاونت وزارت پست و تلگراف منصوب و در شهریور ماه همان سال به سمت وزیر پست و تلگراف معرفى شد. در 1334 كه حسین علاء به جاى سپهبد زاهدى ریاست هیئت وزیران را عهده‏دار گردید، به سمت وزیر پست و تلگراف معرفى گردید و مدت دو سال در آن سمت بود. جانشین علاء دكتر منوچهر اقبال نیز او را وزیر نمود و در تمام مدت زمامدارى او وزیر بود. بعد از سقوط كابینه دیگر كارى به او ارجاع نشد و سرانجام در 70 سالگى وفات یافت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در حدود 1283 متولد شد. در 1303 از طرف وزارت جنگ براى آموزش و تمرین فن خلبانى در معیت یك هیئت ده نفرى عازم شوروى شد و پس از ورود به مسكو وارد مدرسه‏ى خلبانى گردید و ظرف 18 ماه دانشنامه‏ى خلبانى گرفته و با هواپیمائى كه دولت ایران از شوروى خریدارى نموده بود وارد ایران شد و سردار سپه به او درجه‏ى ستوان دومى داد. اشتوداخ از 1305 كار پرواز خود را در نیروى هوائى آغاز كرد و كراراً در جنگ‏هاى داخلى مشاركت مى‏نمود و در حقیقت یكى از پایه‏گذاران نیروى هوائى ایران محسوب مى‏شود. در 1331 درجه‏ى سرتیپى گرفت و فرمانده تیپ تعلیماتى شد. در 1335 به درجه‏ى سرلشكرى و معاونت نیروى هوائى منصوب شد. در 1337 به ریاست هواپیمائى كل كشور و معاونت وزارت راه رسید و چندى در آن سمت باقى ماند و بعد بازنشسته شد. در 1372 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرهنگى، استاندار، وزیر، رجل خوشنام. فرزند میرزا مهدى جوشقانى، متولد 1277. تحصیلات زمان خود را از قبیل صرف و نحو عربى و ادبیات فارسى و ریاضیات آموخت و به خدمت دولت درآمد. ابتدا در وزارت فرهنگ اشتغال ورزید و مقاماتى را طى نمود. مدتى رئیس كل معارف بود، بعد به وزارت دارائى منتقل شد و سال‏ها مدیركل بازرسى بود. سپس به وزارت كشاورزى رفت و معاون آن وزارتخانه گردید. چند ماهى هم استاندارى تهران را در 1330 برعهده گرفت. از دیگر مشاغل او استاندارى گیلان است. در گیلان با مردم خیلى خوب رفتار كرد و از حكومت او خاطرات خوبى در ذهن مردم است. آخرین سمتش در 1340 وزیر مشاور كابینه‏ى على امینى بود كه مدت چهارده ماه به طول انجامید. هادى اشترى همیشه مور احترام بود و همه‏ى دولت‏ها از او استفاده مى‏كردند. از مال دنیا طرفى نبست و در 80 سالگى درگذشت. فقط خانه‏اى كه زمین آن از طریق دولت به او واگذار شده بود از او باقى ماند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سید على ثقةالاسلام، متولد 1292 در بابل. تحصیلات عالى خود را در دانشگاه تهران در رشته‏ى حقوق پایان داد و پروانه‏ى وكالت دادگسترى گرفت و در شهر بابل مشغول كار شد. در 1323 امتیاز هفته‏نامه‏ى زبان ملت را گرفت و به انتشار آن مبادرت نمود. اساس و هدف آن نشریه مبارزه با حزب توده بود. اسلامى در نوشتن مقالات و مبارزه با آن حزب كه در آن تاریخ در شمال ایران صاحب نفوذ و قدرت بود، تهور زیادى از خود نشان مى‏داد. در دوره‏ى چهاردهم كاندیداى مجلس شوراى ملى شد، ولى توفیق نیافت و در عوض در دوره‏ى پانزدهم با كمك قوام‏السلطنه از بابل به وكالت رسید. تا زمانى كه اعتبارنامه‏اش تصویب نشده بود جزء فراكسیون طرفداران قوام‏السلطنه بود، ولى خیلى زود خود را كنار كشید. چون مردى نطاق و سخنور بود در مجلس گل كرد و همیشه نطق‏هاى خوبى ایراد مى‏نمود و دولت‏ها به او توجه داشتند. در دوره‏ى شانزدهم باز از بابل به وكالت رسید. پس از پایان دوره‏ى شانزدهم دیگر نتوانست به مجلس راه یابد و به همان حرفه‏ى وكالت پرداخت و تدریجاً به فكر كارخانجات تولیدى افتاد و چند كارخانه در مازندران تأسیس كرد و جزء سرمایه‏داران شد. روزنامه‏ى زبان ملت تا 1328 انتشار مى‏یافت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

روزنامه‏نگار، نماینده‏ى مجلس، جنجالگر سیاسى، از ملاكین درجه‏ى اول ایران، از دودمان قاجاریه، متولد 1276 در تهران. علوم جدید و قدیم را فراگرفت و چند سالى در اروپا ادامه‏ى تحصیل داد. در علم حقوق درجه‏ى لیسانس گرفت و پس از ورود به ایران به حرفه‏ى وكالت دادگسترى پرداخت. در 1301 امتیاز روزنامه‏ى سیاست را گرفت و چند سالى آن روزنامه را انتشار داد. خط مشى این روزنامه معین نبود؛ هرچند مدت از یكى یا از دسته‏اى حمایت مى‏كرد. بعد از شهریور 1320 مجدداً روزنامه را انتشار داد و در همان سال به دعوت خواهرزاده‏اش ایرج اسكندرى جزء مؤسسین حزب توده ایران درآمد و عضو كمیته‏ى مركزى شد، ولى یك سال بعد او را از حزب توده اخراج كردند. بعد روزنامه‏ى خود را در اختیار قوام‏السلطنه گذاشت و براى زمامدارى قوام به تلاش افتاد. در 1324 كه قوام بر سر كار آمد، به فرماندارى تهران منصوب گردید و از اعضاى فعال حزب دموكرات ایران شد. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم، خود را كاندیداى شهر همدان كرد و از آن شهر به وكالت مجلس انتخاب گردید. اسكندرى در طول نمایندگى مجلس بیش از هر وكیلى در تاریخ مشروطیت ایران صحبت كرد. در تمام مدت نمایندگى، كارش استیضاح و سؤال و اعلام جرم علیه دولت‏ها بود. درباره‏ى نفت سخنرانى‏هاى طولانى نمود. با اعتبارنامه‏ى سید حسن تقى‏زاده مخالفت كرد و موضوع قرارداد 1933 را پیش كشید كه منجر به نطق معروف تقى‏زاده شد كه گفته بود «من آلت فعل بودم». به صلاحیت محمود جم براى وزارت جنگ اعتراض كرد، موضوع قیام گوهرشاد را پیش كشید و او را كه در آن تاریخ وزیر كشور بود مسئول و مسبب معرفى نمود. روى هم رفته جنجالى و هوچى و بدون پرنسیب بود. بعضى عقیده دارند عنصرى فاسد، زدوبندچى و منفعت‏پرست بوده است. بعد از مجلس پانزدهم، دیگر به مجلس راه نیافت. كتابى به نام آرزو یا تاریخ مفصل مشروطیت ایران نوشته است كه حاوى نكاتى از وقایع قبل از شهریور 1320 مى‏باشد و اشاراتى به دوران دیكتاتورى دارد. در 1334 درگذشت. از وى ثروت قابل ملاحظه‏اى باقى ماند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در تهران متولد شد. پدرش شاهزاده محسن میرزا كفیل‏الدوله از مالكین و كارمندان عالیرتبه‏ى دولت بود. وى پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان و یاد گرفتن زبان فرانسه در دستگاه دولتى استخدام شد. چندى در اداره‏ى شهربانى و مدتى در اداره كل گمرك اشتغال به كار داشت. امتیاز روزنامه هفتگى حقوق را گرفته، به انتشار آن مبادرت نمود. در دوره‏ى دوم مجلس پس از فوت برادرش كه نماینده‏ى مجلس بود، به جاى او از طرف نمایندگان مجلس به وكالت انتخاب گردید و جزو حزب دموكرات شد. و پس از چندى از لیدران حزب مزبور در مجلس شد. در 1290 مجلس دوم در اثر اولتیماتوم دولت روسیه تزارى منحل گردید و به دستور ناصرالملك نایب‏السلطنه ایران سلیمان محسن دستگیر و به قم تبعید شد و چند ماهى در تبعید به سر برد و آنگاه به تهران آمد و مدیركل امور مركزى وزارت كشور گردید. سلیمان محسن در انتخابات دوره‏ى سوم مجلس شوراى ملى از اصفهان به نمایندگى انتخاب شد و لیدر حزب دموكرات در مجلس بود و مدتى نیز نایب رئیس مجلس شد. دموكرات‏ها در مجلس در اقلیت قرار داشتند و با غالب دولت‏ها مخالف بودند. هنگامى كه در این دوره سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله به نخست‏وزیرى انتخاب شد، سلیمان محسن به لیدرى حزب دموكرات، فرمانفرما وزیر كشور كابینه را استیضاح كرد و عزل او را از وزارت خواستار شد ولى عین‏الدوله بر اساس مسئولیت مشترك وزیران از وزیر داخله خود دفاع كرد و از كار كناره‏گیرى نمود. مجلس سوم با تلاش سید حسن مدرس او را به رئیس‏الوزرائى انتخاب نمود. عین‏الدوله قبول نخست‏وزیرى را موكول به عضویت فرمانفرما در كابینه كرد. سلیمان محسن در رد نظریه عین‏الدوله سخنان تندى در مجلس ایراد كرد و كلمات ناسزا و موهن بر زبان جارى ساخت و عین‏الدوله ناگزیر مجدداً استعفا كرد. در جنگ بین‏الملل اول و اشغال ایران از طرف قواى نظامى روس و انگلیس و عثمانى، احمد شاه تصمیم به تغییر پایتخت گرفت و این نیت را با نمایندگان در میان نهاد و سلیمان محسن و حزب دموكرات در این كار پیشقدم شدند و فوراً به قم حركت نمود. كمیته‏اى به نام «كمیته‏ى دفاع ملى» تشكیل دادند و ریاست آن كمیته با سلیمان محسن بود. كمیته در قم به جمع‏آورى اعانه و خرید اسلحه پرداخت. كمیته‏ى دفاع ملى از قم به اصفهان و اصفهان به كرمانشاه حركت كرد و تا این تاریخ لیدرى و رهبرى قیام‏كنندگان به عهده سلیمان محسن بود. در همان هنگام رضاقلى خان نظام‏السلطنه با عده‏اى قوا و وزیرمختار آلمان به كرمانشاه رسیدند و به ریاست حكومت موقتى انتخاب شد و كابینه‏اى تشكیل داد و عده‏اى را به وزارت انتخاب نمود از جمله سلیمان محسن وزیر داخله شد ولى میل و رغبتى به این سمت نشان نداد زیرا خود كاندیداى ریاست حكومت بود. اساساً اجتماع عده‏اى در كرمانشاه براى دفاع از ایران با حمایت آلمان و عثمانى در نتیجه‏ى اقدامات سلیمان محسن و حزب دموكرات بود و از این رو بین نظام‏السلطنه و سلیمان محسن اختلاف نظر شدید پیدا شد و ضمناً سلیمان محسن متهم به سوء استفاده‏ى مالى گردید. سلیمان محسن چندى در بغداد و سپس در استانبول اقامت گزید و پس از خاتمه‏ى جنگ جهانى به ایران بازگشت. در انتخابات دوره‏ى چهارم از تهران به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد و به اتفاق سید محمدصادق طباطبائى حزب سوسیالیست ایران را بنیاد نهاد و در نقش اقلیت در مجلس دست به اقدامات تندى زدند. سلیمان محسن در آن مجلس با اعتبارنامه‏ى مهدیقلى مخبرالسلطنه به شدت مخالفت نمود و صریحاً او را قاتل شیخ محمد خیابانى معرفى كرد. در 1300 به هنگام نخست‏وزیرى احمد خان قوام‏السلطنه، دكتر محمد مصدق‏السلطنه وزیر مالیه ماده‏ى واحده‏اى به مجلس داد و اختیاراتى براى اصلاح وضع مالى ایران خواست. سلیمان محسن وزیر مالیه را مورد حملات شدید قرار داده و حمله‏ى سختى به او نمود. مصدق از خود دفاع كرد و سپس غش كرد و بدین ترتیب كابینه‏ى قوام‏السلطنه ساقط شد. در 1301 در دور دوم نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه، سلیمان محسن او را استیضاح كرد و با جلب عده‏اى از اعضاء اكثریت مجلس و نمایندگان بیطرف، اقلیت خود را تبدیل به اكثریت نمود. در نتیجه براى بار دوم كابینه‏ى قوام‏السلطنه را ساقط كرد. قبل از قوام‏السلطنه نیز مشیرالدوله در اثر حمله‏ى شدید سلیمان محسن از كار كناره‏گیرى كرده بود. سلیمان محسن در 1301 پس از ساقط كردن قوام، مستوفى‏الممالك را به رئیس‏الوزرائى رسانید و خود لیدر اكثریت بود و دفاع از پروگرام دولت را برعهده گرفت. در عوض سید حسن مدرس كه در حكومت قبل لیدر اكثریت بود، این بار لیدر اقلیت گردید و با كابینه‏ى مستوفى به مخالفت برخاست و كابینه را استیضاح نمود. در تمام دوران زمامدارى مستوفى، جدالى سنگین بین مدرس و سلیمان محسن در مجلس در جریان بود. در اواخر دوره‏ى چهارم، سلیمان محسن و سید محمدصادق طباطبائى لیدران حزب سوسیالیست كه جمعاً در مجلس پانزده نفر بودند روابط نزدیك و صمیمانه‏اى با سردار سپه وزیر جنگ برقرار نمودند و او را مورد حمایت قرار دادند، و سرانجام پیمان‏نامه‏اى بین سردار سپه، میرزا كریم خان رشتى، سلیمان محسن، سید محمدصادق، و خدایارخان امضاء و مبادله شد. به موجب این پیمان‏نامه، قرار شد حزب سوسیالیست سردار سپه را به نخست‏وزیرى برساند و سردار سپه در عوض وزیران خود را از اعضاء حزب سوسیالیست انتخاب نماید. یك ماه پس از این پیمان، سردار سپه با حمایت سوسیالیست‏ها از طرف سلطان احمد شاه به نخست‏وزیرى برگزیده شد و در كابینه‏ى خود سلیمان محسن را وزیر فرهنگ نمود. حاج عزالممالك اردلان و میرزا قاسم خان صوراسرافیل دو تن از اعضاى سوسیالیست نیز در این كابینه عضویت یافتند. سلیمان محسن در انتخابات دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى از تهران به وكالت مجلس انتخاب شد و طبعاً از وزارت اعراض نموده به پارلمان رفت. او در مجلس پنجم یكى از طرفداران جمهورى بود و طرح تبدیل رژیم سلطنتى را به جمهورى امضاء نموده و از آن دفاع نمود. در جریان تعرض و قهر سردار سپه و عزیمت وى به بومهن، سلیمان محسن تلاش بسیار كرد و اكثریت مجلس را به طرفدارى سردار سپه بسیج نموده او را به شهر بازگردانید. در تمام مدت مجلس پنجم، سلیمان محسن لیدر سوسیالیست‏ها بود و غالباً در مقابل مدرس قرار مى‏گرفت. در استیضاح مدرس از سردار سپه كه منجر به نطق ملك‏الشعراى بهار شد، سلیمان محسن نطق مهمى ایراد كرده اقلیت را سخت مورد نكوهش قرار داد. در جریان انقراض قاجاریه و تفویض سلطنت به سردار سپه كوشش و فعالیت سلیمان محسن چشمگیر بود. پس از ختم دوره‏ى پنجم، سلیمان محسن كه نام خانوادگى «اسكندرى» را براى خود انتخاب نموده بود با وجود نزدیكى و همكارى با سردار سپه وكیل مجلس نشد و به هیچ كار دولتى هم دعوت نگردید و به صورت عزلت و انزوا ایام را مى‏گذرانید. پس از سال 1320 فعالیت‏هاى سیاسى او آغاز شد. از جمله او از مؤسسین اولیه‏ى حزب توده ایران بود و لیدرى حزب مزبور به او واگذار شد ولى به علت كهولت نه حوصله و نه توانائى كار داشت و امور حزب اغلب توسط برادرزاده‏ى او ایرج اسكندرى انجام مى‏گرفت. سلیمان محسن اسكندرى در 1322 در سن 77 سالگى درگذشت. تشییع جنازه‏ى او با شكوه كامل از طرف حزب توده ایران در تهران برگزار شد و در تمام شهرهاى ایران مجالس ختم مجلل از طرف حزب توده تشكیل شد. اسكندرى مردى سخنور، جدى، صادق، جاه‏طلب و پارلمانتر قوى بود. شاید در طول تاریخ مشروطیت، سخنورى به پاى او نرسیده باشد. (1322 -1255 ش)، روزنامه‏نگار. تحصیلات خود را در تهران انجام داد و سپس وارد اداره‏ى نظمیه شد. پس از آن سمت‏هاى مختلفى را عهده‏دار بود و چند مرتبه نیز وكیل مجلس شد. مدتى هم سمت وزارت فرهنگ را داشت. پس از كودتاى رضاخان، مدتى رییس‏الوزرایى وى را عهده‏دار شد. اسكندرى از اعضاى حزب دموكرات بود. او بعد از سال 1320 ق حزب توده را با مرام سوسیالیستى به همراه 53 نفر بنیاد گذاشت. در سال 1325 ق روزنامه «حقوق» را منتشر ساخت.[1]

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نماینده‏ى مجلس، سناتور، از صحنه گردانان سیاست، فرزند اسكندرخان فتح‏السلطان. موقعى كه محمدعلى میرزا ولیعهد و در تبریز اقامت داشت، فتح‏السلطان كشیكچى‏باشى او بود. امیر نصرت در 1268 تولد یافت و تحصیلات مقدماتى و متعارف را در موطن خود انجام داد. وارد خدمات دولتى شد. در دوره‏ى ششم قانونگذارى از طرف مردم تبریز به مجلس راه یافت و در دوره‏هاى نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم نیز وكیل تبریز بود. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم كه ایران در اشغال متفقین بود، بار دیگر كاندیدا شد و این بار نیز به مجلس راه یافت و با اعتبارنامه‏ى سید جعفر پیشه‏ورى وكیل دیگر تبریز مخالفت كرد و سرانجام در این راه موفق شد. در ادوار شانزدهم و هیجدهم و نوزدهم نیز وكیل شد و مجموعاً یازده دوره وكیل مجلس شوراى ملى و از متولیان و كارگردانان اساسى مجلس به شمار مى‏رفت. نخست‏وزیرى بعضى از رجال آذربایجان مانند سهیلى، ساعد و حكیمى نتیجه‏ى تلاش و پى‏گیرى او بوده است. اسكندرى در پایان دوره‏ى دوازدهم شغل اجرائى گرفت و فرماندار كل اصفهان شد. در وقایع شهریور 1320 در آن شهر بود. در مدت اقامت خود در اصفهان، دست به اصلاحاتى زد. مدتى نیز استاندار آذربایجان شد و در آن سمت نیز منشأ خدماتى گردید. یك دوره نیز سناتور آذربایجان بود. او از مالكان درجه‏ى اول و از رجال ذى‏نفوذ محسوب مى‏شد. بعد از شهریور 1320 مورد حمله‏ى دستجات مختلف قرار گرفت. در 1343 درگذشت. او بانى تشكیل كلوب آذربایجانى‏ها بود و در این راه به مجاهدت میرزا على آقا هیئت و شیخ اسداللَّه ممقانى اقدام نمود. عضویت غالب آذربایجانى‏ها در كابینه‏هاى بعد از شهریور 20 با رأى و صلاحدید او انجام مى‏گرفت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

شاعر، محقق، مترجم. تولد: 1284، تبریز. درگذشت: 25 مهر 1364، تهران. ناصح ناطق فرزند جواد (از آزادیخواهان تبریز در دوره‏ى مشروطیت) تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در تبریز به پایان رسانید. سپس به عزم ادامه‏ى تحصیل در خارج از كشور، در امتحانات اعزام دانشجو به اروپا شركت كرد، پذیرفته شد و به فرانسه رفت و در آنجا به اخذ درجه‏ى مهندسى در رشته‏ى راه و ساختمان نایل آمد. پس از بازگشت به ایران مدتى در وزارت راه خدمت كرد و متجاوز از هشت سال مدیریت كل ساختمان راه‏آهن و یك چند نیز عضو شوراى عالى سازمان برنامه و بودجه بود. وى از اعضاى مؤسس شركت مؤلفان و مترجمان ایران بود و از سال 1356 تا پایان عمر ریاست هیئت شركت را بر عهده داشت .وى در زمینه‏ى زبان فارسى و معادل‏یابى براى واژه‏هاى فنى و علمى فعالیت بسیار داشت و در این راه با غلامحسین مصاحب و دیگران همكارى داشت. وى یكى از مؤسسین جمعیت آذربایجان بود. ناصح ناطق پس از شهریور 1320 به همراه گروهى از ایرانى‏ها، به عنوان دوستدار آلمان‏ها به زندان متفقین گرفتار شد و مدت‏ها در اراك زندانى بود. فهرست آثار وى به شرح زیر است: بحثى درباره‏ى زندگى مانى و پیام او (تهران، 1357)؛ ترجمه‏ى كتاب آدمك حصیرى (اثر آناتول فرانس، 1351)؛ ترجمه‏ى بخش اول جلد چهارم تاریخ پیشرفت علمى و فرهنگى بشر (1353)؛ «درباره‏ى زبان آذربایجان» (بخشى از كتاب مجموعه سخنرانى‏هاى كانون فرهنگى ایران جوان، 1351)؛ ترجمه نمایشنامه‏ى آنژلیكا؛ ترجمه‏ى جنایت سیلوستربونارد (آناتول فرانس، 1330)؛ شاهزاده خانم بابل (ولتر، 1339)؛ ایران از نگاه گوبینو. مقالاتى از وى در مجلات و روزنامه‏هاى مختلف و از جمله در «راهنماى كتاب» و «یغما» به چاپ رسیده است. فرزند جواد ناطق یكى از آزادیخواهان تبریز در دوره‏ى مشروطیت بود كه خدمات وى در غالب كتبى كه درباره‏ى نهضت مشروطیت منتشر گردیده بود بوضوح و روشنى درج شده است. علاوه بر آن یكى از شیفتگان زبان و ادب فارسى بود. ناصح در 1284 در شهر تبریز پا به عرصه وجود گذاشت و در شش سالگى تحصیلات خود را آغاز كرد و در مدرسه‏اى درس خواند كه اسمعیل امیرخیزى ادیب مشهور رئیس آن مدرسه بود. پس از اتمام تحصیلات دبیرستانى به اروپا رفت و در رشته‏ى مهندسى راه و ساختمان درجه‏ى علمى عالى گرفت و به ایران بازگشت و در وزارت راه اشتغال ورزید. پس از مدت كوتاهى رئیس اداره و مدیر كل شد و زمانى نیز رئیس راه‏آهن بود. مدتى هم عضویت شوراى عالى سازمان برنامه را داشت. وى در راه‏سازى در ایران خدمات برجسته‏اى انجام داد و در احیاء ساختمانهاى قدیمى و نوسازى آنها زحمات زیادى متحمل شد. مهندس ناطق گذشته از رشته‏ى تخصصى خود یك مترجم عالیمقام و ادیب پرمایه و فرهنگى پرتوان بود. بنا به نوشته‏ى آقاى ایرج افشار «ناطق به زبان فارسى با نگاهى علمى، فرهنگى و ملى مى‏نگریست و بدان اهمیت بسیار مى‏داد و كوششهاى باارزشى در این راه كرد از آن جمله است همراهى و همكارى با مرحوم دكتر غلامحسین مصاحب و مهندس صفى اصفیا، احمد آرام، دكتر گل‏گلاب و مصطفى مقربى براى یافتن و گزینش معادلهاى فارسى براى واژه‏ها علمى و فنى مورد نیاز دائره‏المعارف. حاصل كار آنها فرهنگ اصطلاحات جغرافیائى شامل حدود هفتصد و پنجاه واژه است.» از ناطق آثار ادبى زیادى باقى مانده است. از ترجمه‏هاى او مى‏توان جنایت سیلوستر بونارد، دختر كلمانتین و آدمك حصیرى آناتول فرانس را نام برد. پنج نمایشنامه ولتر را هم ترجمه كرد. كتاب ایران از نگاه گوینو از دیگر آثار اوست. وى در 1364 در تهران درگذشت. ناصح مردى خیر بود. همه سال مبلغى اعتبار درنظر گرفته بود و صرف خرید كتاب براى كتابخانه‏ى ملى تبریز اختصاص مى‏داد. همچنین مقدار زیادى كتاب براى محققین ایرانى فرانسه كه مورد لزوم بود به مؤسسه‏ى مطالعات ایرانى دانشگاه پاریس مى‏فرستاد. همچنین مبلغ قابل توجهى براى ساختن بیمارستانى در تبریز پرداخت. او یكى از پایه‏گذاران شركت مؤلفان و مترجمان بود. مرحوم ناصح در سال 1322 به اتفاق عده‏اى از رجال و افسران ارتش و مدیران و مهندسین راه‏آهن از طرف متفقین به جرم ژرمانوفیلى بازداشت و در اراك زندانى شد. این دوره اسارت قریب یك سال بطول انجامید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(683 / 681 -623 ق)، مورخ و ادیب. ملقب به صاحب دیوان. وى از خاندان بزرگ صاحب دیوانان جوینى است كه در قرن پنجم و ششم و هفتم همواره متصدى مشاغل بزرگ دولتى بودند. از جوانى وارد كارهاى دیوانى شد و به خدمت امیر ارغوان آقا، حكمران خراسان، پیوست، و دوبار به همراه وى به مغولستان سفر كرد و دراى سفرها به احوال مغولان آشنایى پیدا كرد. در 654 ق كه هولاكوخان مغول به خراسان آمد، عطاملك به او پیوست و در جنگ‏هاى وى با اسماعیلیان الموت و با خلیفه‏ى عباس در بغداد همراه او بود. پس از از چندى از جانب هولاكو به حكومت عراق عرب منصوب شد و حدود بیست سال در این مقام بود. پس از مرگ هولاكو به سعایت مجدالملك یزدى مدتى گرفتار شد. چون آزاد شد در اران یا مغان درگذشت و پیكر او را به تبریز آوردند و در آنجاه به خاك سپردند. از مآثر وى: كشیدن نهرى از فرات به جنوب غربى نجف. از آثار علمى وى: «تاریخ جهانگشاى»، در سه مجلد در شرح ظهور چنگیزخان و احوال و فتوحات وى و تاریخ خوارزمشاهیان و حكام مغولى ایران و فتح قلاع اسماعیلیه و شرح جانشینان حسن صباح؛ «تسلیه الاخوان»؛ رساله‏اى در تكمیل «تسلیه الاخوان»؛ «دیوان» شعر.[1] جوینى، ملقب به علاءالدین بن بهاءالدین محمد، برادر شمس‏الدین محمد صاحب دیوان، از رجال و مورخان معروف اوایل دوره مغول (و. 623- ف. 681 ه.ق.) وى از آغاز جوانى وارد كارهاى دیوانى شد و از عمال امیر ارغون آقا حكمران خراسان گردید. عطاملك چند بار در خدمت امیر ارغون به قراقروم پایتخت مغولستان سفر كرد و در ضمن همین سفرها درباره احوال مغول و یورتهاى اصلى ایشان اطلاع كافى به دست آورد و براى نوشتن تاریخ خود مواد لازم را فراهم كرد. وى در سال 654 به توسط امیر ارغون به هلاكو معرفى شد و نزد او تقرب یافت. پس از فوت هلاكو وى و برادرش صاحب دیوان سبب رونق دولت اباقا بودند و عطاملك حكومت بغداد و عراق یافت. مجدالملك مكرر از عطاملك نزد خان مغول سعایت مى‏كرد و موجب مزاحمت او و دیگر افراد خاندان جوینى را فراهم مى‏ساخت و در نتیجه عطاملك به حبس افتاد ولى با وساطت شاهزادگان و خوانین مغول در 680 از حبس نجات یافت و مورد نوازش اباقا قرار گرفت. دشمنان خاندان جوینى باز از پاى ننشستند ولى نتیجه نبردند. چون تگودار به سلطنت رسید، حكومت بغداد و عراق را كما فى‏السابق به عطاملك واگذاشت. وى مؤلف تاریخ «جهانگشاى جوینى» است. عطاملك این تاریخ را در سال 655 ه.ق.- یعنى مقارن تاریخ فتح قلاع اسماعیلیه به دست هلاكو به انجام رسانید. غالب وقایعى را كه جوینى راجع به دوره چنگیزى در كتاب خود آورده از معمرانى كه با آن ایام هم عصر بوده‏اند شنیده و ضبط نموده و از معتبران مغول نیز كسب اطلاع مى‏كرده و گویا از بعضى از نوشته‏هاى مغول هم استفاده كرده است. تاریخ جهانگشا چنانكه خود مؤلف تقسیم كرده شامل سه جلد است: جلد اول تاریخ شروع كار چنگیزخان و یاساهاى چنگیزى و تاریخ قوم اویغور و فتوحات چنگیز در ماوراءالنهر و خراسان و انقراض سلسله خوارزمشاهیان و سلطنت اگتاى و گیوك و احوال جوجى و جغتاى، جلد دوم در تاریخ سلاطین خوارزمشاهى و قراختاییان و حكام مغول ایران، جلد سوم در تاریخ منگوقاآن و اردوكشى هلاكو به ایران و شرح تاریخ اسماعیلیه تا سال 655 كه بیشتر قسمت اخیر مقتبس از كتاب «سرگذشت سیدنا» است و شرحى كه در باب فتح بغداد منسوب به خواجه نصیر طوسى است غالبا به عنوان ذیل جلد سوم به آخر نسخه‏هاى جهانگشا الحاق شده. انشاء كتاب مزبور بلیغ و از لحاظ احتوا بر اطلاعات نفیس كم‏نظیر است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1365 -1299 ق)، استاد ریاضى و فیزیك. در شیراز متولد شد، در دارالفنون تحصیل كرد و مدتها نزد استاد عبدالغفار خان نجم‏الدوله به تكمیل معلومات خود پرداخت. در سال 1305 ش مجمع نجومى آكادمى علوم فرانسه او را به عضویت دائمى پذیرفت. رهنما حدود چهل و پنج سال در مدارس عالى و دانشگاه تهران به تدریس علوم ریاضى و هیات اشتغال داشت. وى در سال 1313 ش موفق به اخذ درجه‏ى دكترا از شوراى عالى دانشگاه تهران گردید. رهنما در مشاغل استادى دانشگاه، ریاست دانشكده‏ى فنى، معاونت و وزارت فرهنگ خدمت كرد. وى در تهران وفات یافت و در جوار حضرت عبدالعظیم در باغ جیران دفن شد. از آثار او: «هیئت»؛ «هندسه‏ى مجسمات»؛ «هندسه‏ى فضایى چشم‏نماى هندسى»؛ «فیزیك»؛ «هندسه‏ى مسطحه» و رساله‏ى دكترایى در موضوع: «نسبت محیط به قطر دایره‏ى عدایى».[1] از فضلا و دانشمندان و ریاضى‏دانان معروف معاصر است. وى در 1299 ه.ق در شیراز متولد شد. پدرش میرزا على‏محمد از فقها و دانشمندان عصر خود بود. تحصیلات ابتدائى و مقدماتى را در شیراز فراگرفت و به مدرسه‏ى دارالفنون تهران وارد شد و پس از آنكه دارالفنون را به اتمام رسانید، مدتها نزد مرحوم حاج نجم‏الدوله معلومات خود را در رشته‏ى ریاضى و نجوم تكمیل كرد و به معلمى ریاضیات در دارالمعلمین برگزیده شد و سالیان دراز در آنجا تدریس مى‏كرد. بیشتر كتب ریاضیات و فیزیك و شیمى در آن تاریخ تالیف اوست و در مدرسه‏ى عالى حقوق و دارالمعلمین هم درس مى‏داد. در 1307 از طرف اعتمادالدوله قره‏گوزلو به معاونت وزارت فرهنگ برگزیده شد و چند سالى سمت معاونت وزیر را داشت. در سال 1313 به هنگام تاسیس دانشگاه به استادى و ریاست دانشكده‏ى فنى انتخاب شد و دانشكده‏ى مزبور را به وجود آورد. پس از استقلال دانشگاه، معاونت آنجا هم ضمیمه كارش شد. در 1324 در سه كابینه متوالیا وزارت فرهنگ بر عهده‏ى او قرار گرفت تا اینكه در اردیبهشت 1325 در 66 سالگى درگذشت و در شهر رى در ایوان مقبره ناصرالدین شاه به خاك سپرده شد. غلامحسین رهنما گذشته از تبحر در علوم ریاضى، به زبان و ادبیات فارس و عربى تسلط داشت و از زبان فرانسه هم بهره‏ى كافى برده بود. تالیفات او در رشته‏ى ریاضى از پنجاه جلد متجاوز است. بیشتر رجال و معاریف عصر مشروطیت از شاگردان او بوده‏اند. رهنما از اعضاى پیوسته‏ى فرهنگستان هم بود و از سال 1318 تا حین‏الفوت ریاست هیئت نظار بانك ملى را برعهده داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 385 ق). ادیب و جغرافیدان. اهل جیهان از توابع ماوراءالنهر بود و به مدت دو سال وزیر منصور بن نوح سامانى. ابوعبداللَّه كتابى در جغرافیا، نام: «المسالك والممالك»، به عرب تألیف كرده كه مقدسى وصف مفصلى از آن كرده است. از دیگر آثار وى: «آیین»؛ «مقامات كتب العهود والخلفاء والامراء»؛ «كتاب الزیادات فى كتاب الناسى فى المقالات» و «رسائل».[1] ابوعبداللَّه احمد بن محمد بن نصر، از رجال ادب وسیاست اواخر قرن چهارم ه. وى از سال 365 ه.ق. به وزرات منصور بن نوح سامانى انتخاب شد و در 367 از وزارت معزول گردید و عتبى (ه.م.) به جاى او منصوب شد. جیهانى كتابى در جغرافیا تألیف كرد به نام كتاب «المسالك والممالك» (ه.م.) و «كتاب رسائل» نیز از اوست.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

ميرزا ابوالحسن خان شيرازي از رجال معروف اوايل دوره قاجار، خواهرزاده حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله شيرازي و پسر دوم ميرزا محمدعلي در سال 1192ق در شيراز متولد شد. در سال 1215ق فتحعلي شاه ميرزا ابراهيم خان كلانتر شيرازي را كه از عوامل انگلستان بود از صدارت معزول و زنداني ساخت. در آن هنگام ميرزا ابوالحسن خان، حاكم شوشتر بود و به دستور فتحعلي شاه به تهران احضار شد. شاه قصد نابودي وي را داشت ولي با وساطت عده اي از درباريان بخشيده شد و از مرگ نجات يافت و به اقامت اجباري در شيراز تن داد. 1 ميرزا ابوالحسن خان با ياري انگليسيها از شيراز گريخت و راهي بمبئي شد و چندي بعد كه فهميد فتحعلي شاه بازماندگان حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله را مورد تفقد قرار داده عازم شيراز شد و در تشكيلات حكومتي حسين علي ميرزا فرمانفرما به منسب يساولي سرافراز شد. مشاراليه به سال 1224ق به فرمان فتحعلي شاه به عنوان سفير ايران به همراه جيمز موريه منشي سفارت انگلسان و مؤلف كتاب حاجي باباي اصفهاني روانه لندن شد. ميرزا ابوالحسن خان ايلچي از همان ابتدا تحت تأثير جنبه هاي مادي تمدن غرب قرار گرفت و با حيرت به سير و سياحت در آن ديار پرداخت و در نهايت كتاب حيرت نامه سفرا را كه از سر ذلت، ايرانيان را به تقليد از غرب در همه عرصه ها تشويق مي كرد به عنوان تحفه سفر با خود به ايران آورد. وي تحت تعليمات مهماندار خود سرگور اوزلي به عضويت لژ فراماسونري انگلستان درآمد.2 سرگور اوزلي مأموريت داشت تا با همكاري ايلچي در ايران لژ فراماسونري تأسيس نمايد. اين دو براي دستيابي به مقاصد خود تعداد قابل توجهي از رجال ايران را وارد حلقه فراماسونري ساختند. ميرزا ابوالحسن خان به مدت 35 سال يعني تا پايان عمر از دولت انگلستان مقرري دريافت داشت. نامبرده پس از 8 ماه به اتفاق سرگور اوزلي كه به سمت وزيرمختار انگليس در ايران انتخاب شده بود از لندن به ايران بازگشت و سالها در دوران حكومت فتحعلي شاه و محمد شاه به خدمت پرداخت. مشاراليه در سال 1228ق كه عهدنامه گلستان پس از 10 سال جنگ بين ايران و روسيه منعقد شد، به نمايندگي از جانب ايران عهدنامه مذكور را با نمايندگان روسيه امضاء كرد و به امضاي فتحعلي شاه نيز رسانيد. سپس از سوي شاه ايران مأموريت يافت تا به پترزبورگ رفته و عهدنامه را به امضاي امپراتور روسيه نيز برساند و درباره باز پس گرفتن قسمتي از خاك ايران كه روسيه متصرف شده بود با امپراتور مذاكره نمايد. پس از انجام اين مأموريت بار ديگر در سال 1233ق به سمت سفير ايران در لندن انتخاب شد. وي ضمن تصدي مسئوليت سفارت انگلستان، همزمان سفارت عثماني، اتريش و فرانسه را نيز عهده دار بود و پس از سه سال اقامت در اروپا به سال 1236ق به ايران بازگشت. نخستين دوره وزارت ميرزا ابوالحسن خان به عنوان وزير دول خارجه از سال 1239ق تا 1250ق به طول انجاميد و در همين دوران بار ديگر روابط ايران و روسيه رو به تيرگي گراييد و دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه در ذيحجه سال 1241ق آغاز شد. سال 1243ق ميرزا ابوالحسن خان وزير خارجه وقت جهت عقد قرارداد صلح با روسيه تزاري و خاتمه دادن به جنگ، به مذاكره پرداخت كه حاصل آن، عهدنامه تركمنچاي بود. يك سال پس از انعقاد قرارداد صلح، ميرزا ابوالحسن خان از عزيمت به روسيه جهت عذرخواهي به دليل قتل گريبايدوف سرباز زد و در نتيجه خسروميرزا پسر هفتم عباس ميرزا به همراهي هيئتي عازم آن ديار شد. ميرزا ابوالحسن خان در دوران حكومت محمد شاه از سال 1254ق تا 1262ق براي بار دوم به وزارت دول خارجه منصوب شد و سرانجام در سال 1262ق ديده از جهان فرو بست.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

حسن تربتی نژاد محل تولد : گرگان شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1344/1/1 زندگینامه علمی اینجانب بعد از اخذ مدرک دیپلم در رشته ی فنی ماشین افزار با وجود قبولی در کنکور سراسری در رشته مهندسی وارد حوزه علمیه امام خمینی شهرستان گرگان که زیر نظر نماینده ولی فقیه در استان گلستان بود شدم. ادبیات عرب ، منطق مظفر و مختصر المعانی را به مدت چهار سال در نزد اساتیدی چون حجج اسلام رضمان پور ، برقرار، افضلی و ... پشت سر نهادم و فقه و اصول فقه مظفر ر ا نیز در نزد اساتیدی همچون حجج اسلام میر بهبهانی ، افضلی و مرحوم سید علی رئیسی گذراندم. و همچنین مکاسب محرمه را نزد آیت الله محمدرضا میبدی و رسائل و کفایه را نزد آیت الله نور مفیدی شاگردی نمودم. و در سال تحصیلی 72-71 برای ادامه تحصیل به حوزه علیمه قم مشرف شدم و در این سال کفایه 2 را نزد استاد آیت الله موسوی تهرانی و بقیه ی مکاسب را محضر اساتیدی مثل حجة الاسلام بیگدلی به اتمام رساندم. بعد از اتمام سطح سوم حوزه به مدت 2 سال دردرس خارج اصول آیت الله سبحانی شرکت نمودم و به مدت 11 سال در درس خارج فقه حضرت آیت الله مکارم شیرازی نیز شاگردی نمودم و همچنین لازم به ذکر است که به مدت 7 سال نیز در درس خارج اصول حضرت آیت الله وحید خراسانی نیز شاگردی کرده ام. اما اینجانب دروس دانشگاهی را در سال 73 با قبولی در کنکور سراسری و پذیرفته شدن در امتحاناتت اختصاصی دانشگاه مفید (مصاحبه ی علمی) در رشته علوم سیاسی مشغول به تحصیل شده ام. در سال 76 کارشناسی را به اتمام رسانده و 2 سال بعد یعنی سال 78 با شرکت در کنکور ارشد و کسب رتبه یازدهم در گرایش اندیشه ی سیاسیی مجددا در دانشگاه مفید پذیرفته شده و ادامه تحصیل داه ام و در سال 81 با دفاع از پایان نامه فارغ التحصیل شدم. ولی برای ادامه تحصیل در دکتری تا بحال اقدامی نکردم.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا عباس‏خان قوام‏الدوله و برادرزن مشیرالسلطنه و داماد ظهیرالدوله، متولد 1261 ه.ق است. تحصیلات مقدماتى را نزد معلمین خصوصى و ریاضیات و ادبیات را در دارالفنون انجام داد و به زبان فرانسه آشنائى كامل پیدا كرد و سپس وارد كارهاى مالى شد و در غالب كارها نایب پدرش بود. بعدها كه به سن جوانى رسید، مستقلا مستوفى چند شهر بزرگ شد و در زمان صدارت مستوفى‏الممالك (میرزا یوسف) صندوق سلطنتى و باغات دربار به عهده‏ى او واگذار گردید و به او لقب معاون‏الملك داده شد. در سفر سوم ناصرالدین شاه، جزء همراهان بود و به واسطه‏ى اینكه پدرش وزیر امور خارجه بود، به او توجه زیادى مى‏شد. در 1314 پس از فوت پدرش لقب قوام‏الدوله گرفت ولى به علت اختلافى كه با اتابك داشت، كار مهمى به او ارجاع نشد. بعد از مشروطیت در كابینه‏ى اول مشیرالسلطنه به وزارت مالیه معرفى شد. در استبداد صغیر در دو كابینه‏ى مشیرالسلطنه، وزیر دارائى بود. قوام‏الدوله مكنت زیادى داشت و در امور مالى و محاسباتى نیز جزء مستوفیان طراز اول محسوب مى‏شد. وفات او در 1333 ه.ق اتفاق افتاد. پس از فوت قوام‏الدوله، میرزا شكرالله‏خان معتمد خاقان همسر او را به زوجیت خود درآورد و لقب قوام‏الدوله را نیز براى خود گرفت. در زمان قاجاریه چهار نفر به لقب قوام‏الدولگى رسیدند كه یكى میرزا محمد جد قوام‏السلطنه، دیگرى میرزا عباس‏خان تفرشى و سومى پسرش محمدعلى و چهارمى شكرالله صدرى مى‏باشد. قوام‏الدوله در توطئه علیه اتابك در زمان مظفرالدین شاه دست داشت. وقتى اتابك اطلاع یافت، او را به شدت تنبیه نمود و از تهران تبعید كرد. چند آثار علمى از او باقى مانده است كه بیشتر درباره‏ى تاریخ ایران است. اعتمادالسلطنه به شدت از قوام‏الدوله انتقاد كرده است. فرزندان قوام‏الدوله براى نام‏خانوادگى خود، فروهر را انتخاب نمودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به یمین‏السلطنه، فرزند میرزا ابراهیم‏خان معتمدالسلطنه و برادر صلبى احمد قوام (قوام‏السلطنه) مى‏باشد. مادرش دختر میرزا عباس‏خان قوام‏الدوله بود كه پس از جدائى از معتمدالسلطنه، همسر میرزا احمدخان مشیرالسلطنه گردید و فرزند خود را نیز همراه خود برد. تحصیلات و تربیت مهدى زیر نظر ناپدرى انجام گرفت. چون به سن رشد رسید، طبق سیره‏ى خانوادگى به كار استیفا پرداخت. در زمانى كه برادر ارشدش وثوق‏الدوله وزارت مالیه را عهده‏دار شد، پیشكارى مالیه‏ى كرمانشاهان به او واگذار شد. تا معاونت وزارت مالیه هم ارتقاء مقام یافت ولى عمر طبیعى نكرد و در میان‏سالى درگذشت. دو تن از فرزندانش به نام هادى و محمد قوام رشد نسبى پیدا كردند. هادى سالیانى چند در وزارت دارائى مصدر خدماتى بود. هنگامى كه ریاست دخانیات را داشت، در اثر ابتلاء به بیمارى سرطان درگذشت. محمد قوام وارد وزارت خارجه شد، چندى رئیس دفتر نخست‏وزیر (قوام‏السلطنه) بود، چند بار هم به مقام سفارت نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا ابراهیم‏خان قوام‏الملك شیرازى، در 1295 متولد شد. پس از رسیدن به سن رشد به مدرسه رفت. علاوه بر مدرسه، معلمین متعددى نیز او را در خانه تعلیم مى‏دادند ولى استعدادى از خود بروز نداد و تحصیلاتى در حدود دیپلم پیدا كرد. ابتدا در وزارت كار استخدام شد و بعد به وزارت كشور منتقل گردید. چندى فرماندار بروجرد شد و زمانى هم فرماندارى اصفهان و معاونت استاندارى را عهده‏دار بود. در دوران نخست‏وزیرى اسدالله علم شوهرخواهرش، ابتدا فرماندار كل همدان شد و پس از آن به استاندارى كردستان منصوب گردید. در شغل اخیر دوام زیادى نكرد و به تهران فراخوانده شد و غالبا سمت مشاورى داشت. در 1373 در تهران درگذشت. وى در جوانى با دختر سرلشكر حسن مقدم (ظفرالدوله) ازدواج كرد و صاحب پنج فرزند شد. محمدرضا قوام مردى كندذهن و بى‏استعداد بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا مهدى‏خان یمین‏السلطنه و برادرزاده احمد قوام و حسن وثوق، در 1295 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده‏ى حقوق تهران شد و لیسانس در رشته‏ى حقوق قضائى گرفت و در 1325 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در همان سال منشى مخصوص احمد قوام نخست‏وزیر شد و بعد به ریاست دفتر اختصاصى نخست‏وزیر منصوب گردید و تا آخر 1326 در آن سمت باقى بود. بعد به وزارت امور خارجه بازگشت و چندى بازرس وزارتى بود. بعد به ریاست اداره پنجم سیاسى منصوب شد و چندى هم سرپرست اداره دوم بود. از مشاغل بعدى او سركنسول بمبئى، رایزن و وزیرمختار در انگلستان را مى‏توان نام برد. محمد قوام در چندین كشور مقام سفارت گرفت كه عبارتند از: اتیوپى، یوگسلاوى، كویت، و بالاخره عربستان سعودى. محمد قوام مردى متشرع و سخت پاى‏بندى به شریعت اسلام داشت و روى‏هم‏رفته مردى خوش‏مشرب، ساده‏دل و محافظه‏كار بود. در نقاشى دستى داشت و چندین تابلوى آبرنگ نقاشى كرده بود. وى در سال 1369 به بیمارى سرطان در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا ابراهیم‏خان قوام‏الملك شیرازى، در 1293 در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را به اتمام رسانید و وارد دانشكده‏ى افسرى تهران شد و در 1316 به درجه‏ى افسرى نائل آمد. یك سال بعد وى به مصاهرت رضاشاه پهلوى درآمد و اشرف پهلوى را به زنى به او دادند. از همان نخستین روزهاى ازدواج بین آن دو تفاهمى نبود ولى از ترس رضاشاه هیچكدام جرات ابراز نفرت از یكدیگر را نداشتند، تا اینكه رضاشاه از ایران به تبعید رفت و این دو از یكدیگر جدا شدند. حاصل این ازدواج پسرى بود به نام شهرام پهلوى‏نیا كه با مادر خود زندگى مى‏كرد. على قوام تا درجه‏ى سرهنگى در ارتش باقى ماند. در دوره‏هاى نوزدهم و بیستم از شیراز به وكالت مجلس انتخاب گردید و پس از اتمام دوره‏ى نمایندگى، مشاغلى در حد عضویت هیئت مدیره یا بازرس دولت در یكى از شركتها به او سپرده مى‏شد. على قوام قدى بلند و اندامى موزون داشت ولى از نظر عقلى مردى عقب‏افتاده و كندذهن بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حجت‏الاسلام حاج سید محمدحسین پیشنماز قنات‏آبادى، در 1293 در تهران تولد یافت. چند سالى در تهران درس خواند، بعد وارد حوزه‏هاى علمیه شد. چندى نیز در قم به تحصیل اشتغال داشت. در تهران دفترخانه اسناد رسمى دائر كرد و از آن طریق ارتزاق مى‏نمود. وقتى موضوع ملى شدن صنعت نفت پیش آمد، قنات آبادى با آیت‏الله كاشانى نزدیك شد و غالبا با او به سر مى‏برد. چون جوان و ورزشكار و ناطق و جویاى نام بود، هر ماموریتى را قبول مى‏كرد و تحقیقا بازوى راست كاشانى در امور اجتماعى و سیاسى شد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم كاندیداى شهر شاهرود گردید و اولین نفرى بود كه به مجلس راه یافت. در مجلس هفدهم نطقهاى آتشین ایراد كرد و در جامعه شهرت زیادى پیدا نمود. وقتى بین مصدق و كاشانى افتراق و جدائى ایجاد شد، قنات‏آبادى در زمره‏ى یاران باوفاى كاشانى باقى ماند و با دولت مصدق از در مبارزه درآمد. بعد از سقوط مصدق، با زور حكومت زاهدى در دوره‏ى هجدهم به وكالت رسید. در همان دوره با چند مورد نطق تند و اعلام جرم، موقعیت خود را حفظ كرد. در دوره‏ى نوزدهم كه انتخاباتش توسط علاء و علم انجام گرفت، یك شرط براى وكالت قنات‏آبادى قائل شدند. شرط این بود كه او از لباس روحانیت خارج شود. این شرط خیلى زود پذیرفته شد و آقاشمس معمم یك جوان شیك‏پوش و تابع مد گردید. پس از انقضاى دوره‏ى نوزدهم، دیگر به مجلس راه نیافت. با سیدمهدى میراشرافى همكارى داشت و چاپخانه‏ى روزنامه‏اش را اداره مى‏كرد. به توصیه‏ى میراشرافى از طرف سپهبد عزیزى استاندار خراسان به قائم‏مقامى نایب‏التولیه منصوب شد ولى بین او و عزیزى سازشى به وجود نیامد و جدا شدند. چندى نیز سردبیرى روزنامه‏ى آتش با او بود. قنات‏آبادى مردى خطیب، مطلع و شوخ‏طبع بود. در 1367 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج سید عزیزاللَّه از مالكین تفرش در 1283 متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در موطن خود انجام داد و قسمتى از تحصیلات متوسطه را در مدرسه تربیت به اتمام رسانید و در سال 1302 با گواهینامه سال چهارم متوسطه وارد مدرسه نظام شد و در 1304 با درجه ستوان دومى وارد قشون متحدالشكل رضاخان پهلوى گردید و مراحل ترفیع درجات را طى نمود و در 1319 درجه سرهنگى گرفته و در دانشگاه جنگ دوره‏ى فرماندهى و ستاد را گذرانید. بعد از شهریور 1320 كه عده‏ى زیادى از امراء دوره رضاشاه بازنشسته شدند، زمینه براى افسران تحصیلكرده و جوان فراهم شد و سرهنگ عزیزى به فرماندهى تیپ زابل و سپس لشكر كرمان برگزیده شد و سر و صورتى شایسته به وضع لشكر آنجا داد. دو سال بعد به فرماندهى لشكر رضائیه منصوب گردید. در 1325 به تهران احضار و به معاونت دانشكده افسرى انتخاب شد. در فروردین 1326 درجه‏ى سرتیپى دریافت كرد و به فرماندهى لشكر تبریز و بعد لشكر فارس منصوب و به شیراز عزیمت نمود. در مهرماه 1331 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و فرمانده سپاه فارس شد. در شهریور 1337 به فرماندهى ژاندارمرى كل كشور رسید و همان سال به درجه‏ى سپهبدى ارتقاء یافت. وى در آن سمت سر و صورتى به ژاندارمرى داد و عده‏اى از افسران درستكار و جدى را به آن واحد نظامى منتقل نمود. سپهبد امیر عزیزى در اسفند ماه 1339 در ترمیم كابینه‏ى جعفر شریف‏امامى به وزارت كشور معرفى شد ولى این كابینه دوام زیادى نكرد و با اعتصاب معلمین كشور در 20 اردیبهشت ماه 1340 ساقط گردید. دكتر على امینى بجاى شریف‏امامى با حمایت همه‏جانبه‏ى دولت آمریكا با اختیارات كامل به زمامدارى رسید و در تمام مدت نخست‏وزیرى خود وزارت كشور با سپهبد امیرعزیزى بود. امیر اسداللَّه علم در تیر ماه 1341 جانشین دكتر امینى در كابینه خود امیرعزیزى را در سمت خویش تثبیت نمود. تا پایان بهمن ماه 1341 در آن سمت مستقر بود. در بهمن ماه 1341 امیرعزیزى در ترمیم كابینه وزیر مشاور گردید و پس از مدت كوتاهى به استاندارى خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى منصوب گردید و قریب چهار سال در آن سمت برقرار بود. سپهبد امیرعزیزى سال 1346 به تهران بازگشت و بازنشسته شد و مدتى در بخش خصوصى اشتغال بكار داشت. در آبان ماه 1357 كه شعله‏هاى انقلاب از هر طرف زبانه مى‏كشید، براى بار دوم به استاندارى خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى منصوب شد و به مشهد رفت ولى اوضاع و احوال را براى ادامه كار مناسب ندید و به تهران بازگشت و در آذرماه به اروپا رفت و در پاریس زندگى مى‏كرد تا اینكه در سال 1371 در همانجا درگذشت و طبق وصیت او جنازه را به تهران آوردند و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. سپهبد سید صادق امیرعزیزى مردى متدین، درستكار و وطنخواه بود، به اصول مذهبى سخت پاى‏بندى داشت، نه تنها واجبات خود را انجام مى‏داد بلكه در مستحبات نیز كوشا بود. از مال دنیا طرفى نبسته بود و در حد توانائى هم به مستمندان مساعدت مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

امیر لشكر عبداللَّه خان امیرطهماسبى در حدود 1260 در تهران متولد شد. پدرش از افسران عالیرتبه قزاق مهاجر بود. پس از طى دوران كودكى و آموختن مقدمات زبان فارسى وارد مدرسه‏ى افسرى قزاقخانه شد و دوره‏ى شش ساله‏ى مدرسه را طى نمود و به درجه‏ى افسرى نائل آمد و زیردست افسران روسى خدمات خود را آغاز كرد. جدیت و رشادت و صمیمیت در انجام امور او را مورد توجه فرماندهان روسى قرار داد و مراحل ترقى و درجات نظامى را سریعاً پیمود. در 1298 با درجه‏ى امیرتومانى (سپهبدى) به ریاست گارد محافظ سلطان احمد شاه قاجار منصوب شد. در سوم حوت 1299 كه در تهران كودتا شد، احمد شاه قصد داشت از فرح‏آباد فرار كند ولى امیرتومان عبداللَّه خان رئیس گارد مخصوص مانع از فرار او شد. در بهمن ماه 1300 رضاخان سردارسپه وزیر جنگ سازمان نوینى براى ارتش بنیانگذارى كرد. درجات سابق را لغو و عناوینى جدید به جاى آن تعیین نمود. در سازمان نوین ارتش سردارسپه برخلاف توصیه‏ى سلطان احمدشاه كه گفته بود «بگذار رئیس گارد من باشد، ازش خوب نگهدارى كن، كار دیگر هم به او نده» و خود به مسافرت اروپا رفته بود، او را تنزل درجه و مقام داد، به این صورت كه از امیرتومانى به سرتیپى و از فرماندهى گارد به ریاست تیپ سوار تنزل مقام پیدا كرد ولى ظرف چند ماه چنان فعالیت و كاردانى و خوش‏خدمتى و صمیمیت به خرج داد كه سردارسپه به او علاقمند شد. و او را ارتقاء درجه و مقام داد و با درجه‏ى امیرلشكرى كه در آن روز بالاترین درجات نظامى بود به فرماندهى لشكر آذربایجان فرستاد و امور استاندارى را نیز ضمیمه كار او كرد. امیرلشكر امیر طهماسبى با قدرت نامحدود كه هر رژیم تازه‏بنیادى در ابتداى كار به سرداران خود مى‏دهد وارد تبریز شد و تدابیرى كه در آنجا به كار برد قدرت دولت و فرمانده كل قوا را در شمال غرب و كردستان تا صفحات مغرب ایران توسعه و بسط داد. امیرطهماسبى در مأموریت آذربایجان دست به یك سلسله اقدامات وسیع و همه‏جانبه زد، در هفده شهر آذربایجان سربازخانه درست كرد. در آبادى و خیابان‏سازى شهرها و ساختن بیمارستان با پول مردم و احداث مدارس و دارالایتام و دارالمساكین و قرائت‏خانه عمومى تلاش بى‏سابقه‏اى نمود و راه شوسه بین تبریز و زنجان را فقط با نطق و سخنرانى با كمك مادى مردم به انجام رسانید. سرلشكر امیرطهماسبى خلع سلاح عشایر را در آذربایجان كاملاً به مرحله‏ى اجرا درآورد و ایلات شاهسون را كه در حدود اردبیل و مشكین شهر و اهر سالیان متمادى جان و مال مردم دستخوش آنها بود برچید و مقدمات سقوط اسمعیل سمیتقو یاغى كُرد را فراهم ساخت. آخرین اقدام امیرطهماسبى در آذربایجان توقیف اقبال‏السلطنه ماكوئى بود. اقبال‏السلطنه و اجداد وى از دوران صفویه از مرزداران ایران بودند و مقر آنها شهر ماكو بود و از طرف دولت حفاظت و نگهدارى قسمتى از سرحدات ایران با شوروى و تركیه به آنها سپرده شده بود و فوق‏العاده مورد توجه سلاطین قاجار بودند. طهماسبى ابتدا با اقبال‏السلطنه طرح دوستى و مودت ریخت و گاهى براى دیدار او به ماكو مى‏رفت و براى اطمینان خاطر او دو گروهان سرباز نیز بدانجا فرستاده بود. در 1302 در یكى از سفرهاى خود به ماكو هنگام بازگشت با خدعه و نیرنگ اقبال‏السلطنه را همراه خود به تبریز آورد و به زندان افكند و كلیه خزاین و اموال و دارائى او را كه بر ده‏ها میلیون آن روز تخمین مى‏زدند ضبط و براى سردارسپه فرستاد. اقبال‏السلطنه چند روزى پس از زندانى شدن به بیمارى سكته قلبى درگذشت. امیرطهماسبى در آذربایجان وجاهت و نفوذى یافته بود كه سردارسپه تنها بوسیله‏ى او مى‏توانست نقشه‏ى برانداختن خان ماكو را طرح و انجام دهد و خزائن و طلا و جواهرات او را تصاحب نماید. از مكنت و خزائن و دارائى نقدى و جنسى اقبال‏السلطنه حكایت‏ها گفته مى‏شود. این اقدام در آن روز صندوقخانه‏ى وزارت جنگ را آباد كرد. در اوایل 1304 سردارسپه وزیر جنگ و نخست‏وزیر به اتفاق عده معدودى از نزدیكان خود براى بازدید آذربایجان و اقدامات امیرطهماسبى به ظاهر و براى تغییر وى به باطن به تبریز رفت. در این بازدید، تمام شهرهاى آذربایجان و اقداماتى كه ظرف دو سه سال توسط امیرطهماسبى انجام گرفته بود، مشاهده شد و فرمانده لشكر مورد تشویق و عنایت قرار گرفت. هنگام بازدید سلماس اسمعیل آقا سمیتقو یاغى كُرد با هشتصد سوار مسلح جزو مستقبلین سردارسپه بودند. در حالى كه سردارسپه فقط با عده معدود به سلماس رفته بود. دیدار سردارسپه و سمیتقو بسیار سرد برگزار شد و شب را در آنجا گذرانیدند و هیچكدام از همراهان سردارسپه تا صبح از ترس سمیتقو به خواب نرفتند فقط تدابیر امیرطهماسبى موجب شد كه سمیتقو با سواران مسلح خود سردارسپه و نزدیكان او را از بین نبرد و بعدها سمیتقو بر این شانس از دست رفته تأسف خورده بود. سردارسپه پس از بازدید از آذربایجان براى جلوگیرى از هر اقدام احتمالى از طرف مردم آذربایجان در حمایت از فرمانده لشكر او را براى كار مهمترى با خود به تهران آورد و سرتیپ محمدحسین آیرم را به جاى او به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب نمود. پس از ورود به تهران، سردار سپه معاونت پارلمانى وزارت جنگ را به او سپرد و پس از چندى در اثر توصیه بهرامى و یزدان‏پناه پست فرماندارى نظامى تهران نیز به او سپرده شد و این سمت موقعى به او تفویض شد كه جنبشى براى خلع قاجاریه در تمام شهرهاى ایران برخاسته بود. امیرلشكر طهماسبى در سمت جدید تمام فعالیت خود را مصروف به اجراى مقدمات خلع قاجاریه نمود تا اینكه در روز نهم آبان ماه 1304 مجلس رأى به انقراض قاجاریه و واگذارى حكومت موقت به سردارسپه رضاخان داد و در همان روز طهماسبى مأمور اخراج محمدحسن میرزا ولیعهد و خانواده احمدشاه و تحویل گرفتن قصور سلطنتى گردید. او مأموریت خود را در كمال خشونت انجام داد، محمدحسن میرزا را از قصر گلستان حركت داده به سرحد عراق رسانید و كلیه قصور سلطنتى را مهر و موم نمود و حرم احمدشاه را به طرزى ناشایسته از اندرون بیرون كرد. سرلشكر طهماسبى به پاس خدمات خود در خلع قاجاریه در 28 آذر 1304 در اولین كابینه‏ى سلطنت رضاشاه پهلوى كه به ریاست محمدعلى فروغى تشكیل شد، به وزارت جنگ منصوب گردید. این دولت بیش از شش ماه دوام نكرد و ساقط شد و امیرطهماسبى كنار رفت. چند ماه پس از تشكیل كابینه‏ى مهدیقلى هدایت (مخبرالسلطنه) به وزارت فوائد عامه و تجارت معرفى شد و دست به یك سلسله اقدامات اساسى زد. در اوایل سال 1307 به عزم بازدید راه‏هاى خوزستان و لرستان و تسریع در اتمام ساختمان مزبور به آن صفحات عزیمت نمود و ضمن بازدید از اقدامات انجام یافته در قریه رنگ‏رزان كه تقریباً بین خرم‏آباد و بروجرد است با عده‏اى مسلح مصادف شد و غفلتاً طرف حمله واقع شده سه تیر به او اصابت مى‏كند. او را به بروجرد انتقال دادند. از تهران چند جراح با هواپیما به بروجرد رفته او را تحت عمل جراحى قرار دادند ولى معالجات مؤثر واقع نشد و درگذشت. رضاشاه پس از اطلاع از قتل وزیر فوائد عامه به بروجرد عزیمت نمود و در مجلس ختم امیرلشكر طهماسبى شركت كرد و اعلامیه‏اى انتشار داد. مدارس و ادارات یك روز تعطیل شد. مؤتمن‏الملك در مجلس خدمات او را ستود و جلسه را تعطیل نمود. امیرلشكر طهماسبى مأموریت خود را در مورد اخراج محمدحسن میرزا ولیعهد و حرمسراى احمدشاه و تحویل قصور سلطنتى در كتابى به نام تاریخ پهلوى به تفصیل نوشته است. در این كتاب مجموعه تلگراف‏هاى شهرستان‏ها مبنى بر انزجار از خاندان قاجاریه و جریان جلسه‏ى نهم آبان ماه آمده است. امیرطهماسبى یكى از زرنگ‏ترین و سیاستمدارترین افسران ارشد و یكى از كارى‏ترین و فهمیده‏ترین طرفداران سردارسپه بود. آنچه مسلم و یقین است امیرطهماسبى افسرى لایق، فوق‏العاده باهوش، جدى، بى‏رحم و زرنگ و جاه‏طلب بود. در هر كارى كه به او سپرده مى‏شد بهتر از هركسى آن كار را انجام مى‏داد. حین‏الفوت 47 سال داشت. در جوانى با خانم طلعت‏السلطنه دختر شاهزاده دارائى ازدواج كرد. صاحب چند دختر و پسر شد. یكى از پسران او در ارتش تا درجه‏ى سرتیپى پیشرفت نمود. دو دخترش در مسائل فرهنگى و علمى پیشقدم بودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند عضدالملك، متولد 1300 قمرى. تحصیلات خود را در رشته‏ى ادبیات فارسى و فلسفه و عرفان ادامه داد. بعد از مشروطیت در دربار احمدشاه سمت‏هائى احراز كرد. به علت دوستى و نزدیكى با ظهیرالدوله مشرب تصوف پیدا كرد. خانقاهى در كوى سنگلج بنیاد نهاد كه محل تجمع كسانى بود كه بدان مشرب بودند. بعدها این خانقاه به حسینیه‏ى مشیرالسلطنه معروف شد. امیر سلیمانى تا 1297 لقب سالارالسلطان داشت. بعد از فوت میرزا احمد خان مشیرالسلطنه صاحب لقب وى گردید. در 1332 شاه او را سناتور انتصابى نمود. چهار سال در مجلس سنا عضو بود. بعدها از قبول چنین سمتى تحاشى نمود. انزوا و گوشه‏گیرى را به چنان مقامات صورى ترجیح داد. در 88 سالگى در تهران درگذشت. مردى بى‏آزار، خیر و نیكوكار بود. قسمت اعظم دارائى خود را وقف امور خیریه نمود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی