مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

ميرزا ابوالحسن خان شيرازي از رجال معروف اوايل دوره قاجار، خواهرزاده حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله شيرازي و پسر دوم ميرزا محمدعلي در سال 1192ق در شيراز متولد شد. در سال 1215ق فتحعلي شاه ميرزا ابراهيم خان كلانتر شيرازي را كه از عوامل انگلستان بود از صدارت معزول و زنداني ساخت. در آن هنگام ميرزا ابوالحسن خان، حاكم شوشتر بود و به دستور فتحعلي شاه به تهران احضار شد. شاه قصد نابودي وي را داشت ولي با وساطت عده اي از درباريان بخشيده شد و از مرگ نجات يافت و به اقامت اجباري در شيراز تن داد. 1 ميرزا ابوالحسن خان با ياري انگليسيها از شيراز گريخت و راهي بمبئي شد و چندي بعد كه فهميد فتحعلي شاه بازماندگان حاجي ابراهيم خان اعتمادالدوله را مورد تفقد قرار داده عازم شيراز شد و در تشكيلات حكومتي حسين علي ميرزا فرمانفرما به منسب يساولي سرافراز شد. مشاراليه به سال 1224ق به فرمان فتحعلي شاه به عنوان سفير ايران به همراه جيمز موريه منشي سفارت انگلسان و مؤلف كتاب حاجي باباي اصفهاني روانه لندن شد. ميرزا ابوالحسن خان ايلچي از همان ابتدا تحت تأثير جنبه هاي مادي تمدن غرب قرار گرفت و با حيرت به سير و سياحت در آن ديار پرداخت و در نهايت كتاب حيرت نامه سفرا را كه از سر ذلت، ايرانيان را به تقليد از غرب در همه عرصه ها تشويق مي كرد به عنوان تحفه سفر با خود به ايران آورد. وي تحت تعليمات مهماندار خود سرگور اوزلي به عضويت لژ فراماسونري انگلستان درآمد.2 سرگور اوزلي مأموريت داشت تا با همكاري ايلچي در ايران لژ فراماسونري تأسيس نمايد. اين دو براي دستيابي به مقاصد خود تعداد قابل توجهي از رجال ايران را وارد حلقه فراماسونري ساختند. ميرزا ابوالحسن خان به مدت 35 سال يعني تا پايان عمر از دولت انگلستان مقرري دريافت داشت. نامبرده پس از 8 ماه به اتفاق سرگور اوزلي كه به سمت وزيرمختار انگليس در ايران انتخاب شده بود از لندن به ايران بازگشت و سالها در دوران حكومت فتحعلي شاه و محمد شاه به خدمت پرداخت. مشاراليه در سال 1228ق كه عهدنامه گلستان پس از 10 سال جنگ بين ايران و روسيه منعقد شد، به نمايندگي از جانب ايران عهدنامه مذكور را با نمايندگان روسيه امضاء كرد و به امضاي فتحعلي شاه نيز رسانيد. سپس از سوي شاه ايران مأموريت يافت تا به پترزبورگ رفته و عهدنامه را به امضاي امپراتور روسيه نيز برساند و درباره باز پس گرفتن قسمتي از خاك ايران كه روسيه متصرف شده بود با امپراتور مذاكره نمايد. پس از انجام اين مأموريت بار ديگر در سال 1233ق به سمت سفير ايران در لندن انتخاب شد. وي ضمن تصدي مسئوليت سفارت انگلستان، همزمان سفارت عثماني، اتريش و فرانسه را نيز عهده دار بود و پس از سه سال اقامت در اروپا به سال 1236ق به ايران بازگشت. نخستين دوره وزارت ميرزا ابوالحسن خان به عنوان وزير دول خارجه از سال 1239ق تا 1250ق به طول انجاميد و در همين دوران بار ديگر روابط ايران و روسيه رو به تيرگي گراييد و دوره دوم جنگهاي ايران و روسيه در ذيحجه سال 1241ق آغاز شد. سال 1243ق ميرزا ابوالحسن خان وزير خارجه وقت جهت عقد قرارداد صلح با روسيه تزاري و خاتمه دادن به جنگ، به مذاكره پرداخت كه حاصل آن، عهدنامه تركمنچاي بود. يك سال پس از انعقاد قرارداد صلح، ميرزا ابوالحسن خان از عزيمت به روسيه جهت عذرخواهي به دليل قتل گريبايدوف سرباز زد و در نتيجه خسروميرزا پسر هفتم عباس ميرزا به همراهي هيئتي عازم آن ديار شد. ميرزا ابوالحسن خان در دوران حكومت محمد شاه از سال 1254ق تا 1262ق براي بار دوم به وزارت دول خارجه منصوب شد و سرانجام در سال 1262ق ديده از جهان فرو بست.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

حسن تربتی نژاد محل تولد : گرگان شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1344/1/1 زندگینامه علمی اینجانب بعد از اخذ مدرک دیپلم در رشته ی فنی ماشین افزار با وجود قبولی در کنکور سراسری در رشته مهندسی وارد حوزه علمیه امام خمینی شهرستان گرگان که زیر نظر نماینده ولی فقیه در استان گلستان بود شدم. ادبیات عرب ، منطق مظفر و مختصر المعانی را به مدت چهار سال در نزد اساتیدی چون حجج اسلام رضمان پور ، برقرار، افضلی و ... پشت سر نهادم و فقه و اصول فقه مظفر ر ا نیز در نزد اساتیدی همچون حجج اسلام میر بهبهانی ، افضلی و مرحوم سید علی رئیسی گذراندم. و همچنین مکاسب محرمه را نزد آیت الله محمدرضا میبدی و رسائل و کفایه را نزد آیت الله نور مفیدی شاگردی نمودم. و در سال تحصیلی 72-71 برای ادامه تحصیل به حوزه علیمه قم مشرف شدم و در این سال کفایه 2 را نزد استاد آیت الله موسوی تهرانی و بقیه ی مکاسب را محضر اساتیدی مثل حجة الاسلام بیگدلی به اتمام رساندم. بعد از اتمام سطح سوم حوزه به مدت 2 سال دردرس خارج اصول آیت الله سبحانی شرکت نمودم و به مدت 11 سال در درس خارج فقه حضرت آیت الله مکارم شیرازی نیز شاگردی نمودم و همچنین لازم به ذکر است که به مدت 7 سال نیز در درس خارج اصول حضرت آیت الله وحید خراسانی نیز شاگردی کرده ام. اما اینجانب دروس دانشگاهی را در سال 73 با قبولی در کنکور سراسری و پذیرفته شدن در امتحاناتت اختصاصی دانشگاه مفید (مصاحبه ی علمی) در رشته علوم سیاسی مشغول به تحصیل شده ام. در سال 76 کارشناسی را به اتمام رسانده و 2 سال بعد یعنی سال 78 با شرکت در کنکور ارشد و کسب رتبه یازدهم در گرایش اندیشه ی سیاسیی مجددا در دانشگاه مفید پذیرفته شده و ادامه تحصیل داه ام و در سال 81 با دفاع از پایان نامه فارغ التحصیل شدم. ولی برای ادامه تحصیل در دکتری تا بحال اقدامی نکردم.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا عباس‏خان قوام‏الدوله و برادرزن مشیرالسلطنه و داماد ظهیرالدوله، متولد 1261 ه.ق است. تحصیلات مقدماتى را نزد معلمین خصوصى و ریاضیات و ادبیات را در دارالفنون انجام داد و به زبان فرانسه آشنائى كامل پیدا كرد و سپس وارد كارهاى مالى شد و در غالب كارها نایب پدرش بود. بعدها كه به سن جوانى رسید، مستقلا مستوفى چند شهر بزرگ شد و در زمان صدارت مستوفى‏الممالك (میرزا یوسف) صندوق سلطنتى و باغات دربار به عهده‏ى او واگذار گردید و به او لقب معاون‏الملك داده شد. در سفر سوم ناصرالدین شاه، جزء همراهان بود و به واسطه‏ى اینكه پدرش وزیر امور خارجه بود، به او توجه زیادى مى‏شد. در 1314 پس از فوت پدرش لقب قوام‏الدوله گرفت ولى به علت اختلافى كه با اتابك داشت، كار مهمى به او ارجاع نشد. بعد از مشروطیت در كابینه‏ى اول مشیرالسلطنه به وزارت مالیه معرفى شد. در استبداد صغیر در دو كابینه‏ى مشیرالسلطنه، وزیر دارائى بود. قوام‏الدوله مكنت زیادى داشت و در امور مالى و محاسباتى نیز جزء مستوفیان طراز اول محسوب مى‏شد. وفات او در 1333 ه.ق اتفاق افتاد. پس از فوت قوام‏الدوله، میرزا شكرالله‏خان معتمد خاقان همسر او را به زوجیت خود درآورد و لقب قوام‏الدوله را نیز براى خود گرفت. در زمان قاجاریه چهار نفر به لقب قوام‏الدولگى رسیدند كه یكى میرزا محمد جد قوام‏السلطنه، دیگرى میرزا عباس‏خان تفرشى و سومى پسرش محمدعلى و چهارمى شكرالله صدرى مى‏باشد. قوام‏الدوله در توطئه علیه اتابك در زمان مظفرالدین شاه دست داشت. وقتى اتابك اطلاع یافت، او را به شدت تنبیه نمود و از تهران تبعید كرد. چند آثار علمى از او باقى مانده است كه بیشتر درباره‏ى تاریخ ایران است. اعتمادالسلطنه به شدت از قوام‏الدوله انتقاد كرده است. فرزندان قوام‏الدوله براى نام‏خانوادگى خود، فروهر را انتخاب نمودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به یمین‏السلطنه، فرزند میرزا ابراهیم‏خان معتمدالسلطنه و برادر صلبى احمد قوام (قوام‏السلطنه) مى‏باشد. مادرش دختر میرزا عباس‏خان قوام‏الدوله بود كه پس از جدائى از معتمدالسلطنه، همسر میرزا احمدخان مشیرالسلطنه گردید و فرزند خود را نیز همراه خود برد. تحصیلات و تربیت مهدى زیر نظر ناپدرى انجام گرفت. چون به سن رشد رسید، طبق سیره‏ى خانوادگى به كار استیفا پرداخت. در زمانى كه برادر ارشدش وثوق‏الدوله وزارت مالیه را عهده‏دار شد، پیشكارى مالیه‏ى كرمانشاهان به او واگذار شد. تا معاونت وزارت مالیه هم ارتقاء مقام یافت ولى عمر طبیعى نكرد و در میان‏سالى درگذشت. دو تن از فرزندانش به نام هادى و محمد قوام رشد نسبى پیدا كردند. هادى سالیانى چند در وزارت دارائى مصدر خدماتى بود. هنگامى كه ریاست دخانیات را داشت، در اثر ابتلاء به بیمارى سرطان درگذشت. محمد قوام وارد وزارت خارجه شد، چندى رئیس دفتر نخست‏وزیر (قوام‏السلطنه) بود، چند بار هم به مقام سفارت نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا ابراهیم‏خان قوام‏الملك شیرازى، در 1295 متولد شد. پس از رسیدن به سن رشد به مدرسه رفت. علاوه بر مدرسه، معلمین متعددى نیز او را در خانه تعلیم مى‏دادند ولى استعدادى از خود بروز نداد و تحصیلاتى در حدود دیپلم پیدا كرد. ابتدا در وزارت كار استخدام شد و بعد به وزارت كشور منتقل گردید. چندى فرماندار بروجرد شد و زمانى هم فرماندارى اصفهان و معاونت استاندارى را عهده‏دار بود. در دوران نخست‏وزیرى اسدالله علم شوهرخواهرش، ابتدا فرماندار كل همدان شد و پس از آن به استاندارى كردستان منصوب گردید. در شغل اخیر دوام زیادى نكرد و به تهران فراخوانده شد و غالبا سمت مشاورى داشت. در 1373 در تهران درگذشت. وى در جوانى با دختر سرلشكر حسن مقدم (ظفرالدوله) ازدواج كرد و صاحب پنج فرزند شد. محمدرضا قوام مردى كندذهن و بى‏استعداد بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا مهدى‏خان یمین‏السلطنه و برادرزاده احمد قوام و حسن وثوق، در 1295 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده‏ى حقوق تهران شد و لیسانس در رشته‏ى حقوق قضائى گرفت و در 1325 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در همان سال منشى مخصوص احمد قوام نخست‏وزیر شد و بعد به ریاست دفتر اختصاصى نخست‏وزیر منصوب گردید و تا آخر 1326 در آن سمت باقى بود. بعد به وزارت امور خارجه بازگشت و چندى بازرس وزارتى بود. بعد به ریاست اداره پنجم سیاسى منصوب شد و چندى هم سرپرست اداره دوم بود. از مشاغل بعدى او سركنسول بمبئى، رایزن و وزیرمختار در انگلستان را مى‏توان نام برد. محمد قوام در چندین كشور مقام سفارت گرفت كه عبارتند از: اتیوپى، یوگسلاوى، كویت، و بالاخره عربستان سعودى. محمد قوام مردى متشرع و سخت پاى‏بندى به شریعت اسلام داشت و روى‏هم‏رفته مردى خوش‏مشرب، ساده‏دل و محافظه‏كار بود. در نقاشى دستى داشت و چندین تابلوى آبرنگ نقاشى كرده بود. وى در سال 1369 به بیمارى سرطان در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا ابراهیم‏خان قوام‏الملك شیرازى، در 1293 در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را به اتمام رسانید و وارد دانشكده‏ى افسرى تهران شد و در 1316 به درجه‏ى افسرى نائل آمد. یك سال بعد وى به مصاهرت رضاشاه پهلوى درآمد و اشرف پهلوى را به زنى به او دادند. از همان نخستین روزهاى ازدواج بین آن دو تفاهمى نبود ولى از ترس رضاشاه هیچكدام جرات ابراز نفرت از یكدیگر را نداشتند، تا اینكه رضاشاه از ایران به تبعید رفت و این دو از یكدیگر جدا شدند. حاصل این ازدواج پسرى بود به نام شهرام پهلوى‏نیا كه با مادر خود زندگى مى‏كرد. على قوام تا درجه‏ى سرهنگى در ارتش باقى ماند. در دوره‏هاى نوزدهم و بیستم از شیراز به وكالت مجلس انتخاب گردید و پس از اتمام دوره‏ى نمایندگى، مشاغلى در حد عضویت هیئت مدیره یا بازرس دولت در یكى از شركتها به او سپرده مى‏شد. على قوام قدى بلند و اندامى موزون داشت ولى از نظر عقلى مردى عقب‏افتاده و كندذهن بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حجت‏الاسلام حاج سید محمدحسین پیشنماز قنات‏آبادى، در 1293 در تهران تولد یافت. چند سالى در تهران درس خواند، بعد وارد حوزه‏هاى علمیه شد. چندى نیز در قم به تحصیل اشتغال داشت. در تهران دفترخانه اسناد رسمى دائر كرد و از آن طریق ارتزاق مى‏نمود. وقتى موضوع ملى شدن صنعت نفت پیش آمد، قنات آبادى با آیت‏الله كاشانى نزدیك شد و غالبا با او به سر مى‏برد. چون جوان و ورزشكار و ناطق و جویاى نام بود، هر ماموریتى را قبول مى‏كرد و تحقیقا بازوى راست كاشانى در امور اجتماعى و سیاسى شد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم كاندیداى شهر شاهرود گردید و اولین نفرى بود كه به مجلس راه یافت. در مجلس هفدهم نطقهاى آتشین ایراد كرد و در جامعه شهرت زیادى پیدا نمود. وقتى بین مصدق و كاشانى افتراق و جدائى ایجاد شد، قنات‏آبادى در زمره‏ى یاران باوفاى كاشانى باقى ماند و با دولت مصدق از در مبارزه درآمد. بعد از سقوط مصدق، با زور حكومت زاهدى در دوره‏ى هجدهم به وكالت رسید. در همان دوره با چند مورد نطق تند و اعلام جرم، موقعیت خود را حفظ كرد. در دوره‏ى نوزدهم كه انتخاباتش توسط علاء و علم انجام گرفت، یك شرط براى وكالت قنات‏آبادى قائل شدند. شرط این بود كه او از لباس روحانیت خارج شود. این شرط خیلى زود پذیرفته شد و آقاشمس معمم یك جوان شیك‏پوش و تابع مد گردید. پس از انقضاى دوره‏ى نوزدهم، دیگر به مجلس راه نیافت. با سیدمهدى میراشرافى همكارى داشت و چاپخانه‏ى روزنامه‏اش را اداره مى‏كرد. به توصیه‏ى میراشرافى از طرف سپهبد عزیزى استاندار خراسان به قائم‏مقامى نایب‏التولیه منصوب شد ولى بین او و عزیزى سازشى به وجود نیامد و جدا شدند. چندى نیز سردبیرى روزنامه‏ى آتش با او بود. قنات‏آبادى مردى خطیب، مطلع و شوخ‏طبع بود. در 1367 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج سید عزیزاللَّه از مالكین تفرش در 1283 متولد شد. تحصیلات مقدماتى را در موطن خود انجام داد و قسمتى از تحصیلات متوسطه را در مدرسه تربیت به اتمام رسانید و در سال 1302 با گواهینامه سال چهارم متوسطه وارد مدرسه نظام شد و در 1304 با درجه ستوان دومى وارد قشون متحدالشكل رضاخان پهلوى گردید و مراحل ترفیع درجات را طى نمود و در 1319 درجه سرهنگى گرفته و در دانشگاه جنگ دوره‏ى فرماندهى و ستاد را گذرانید. بعد از شهریور 1320 كه عده‏ى زیادى از امراء دوره رضاشاه بازنشسته شدند، زمینه براى افسران تحصیلكرده و جوان فراهم شد و سرهنگ عزیزى به فرماندهى تیپ زابل و سپس لشكر كرمان برگزیده شد و سر و صورتى شایسته به وضع لشكر آنجا داد. دو سال بعد به فرماندهى لشكر رضائیه منصوب گردید. در 1325 به تهران احضار و به معاونت دانشكده افسرى انتخاب شد. در فروردین 1326 درجه‏ى سرتیپى دریافت كرد و به فرماندهى لشكر تبریز و بعد لشكر فارس منصوب و به شیراز عزیمت نمود. در مهرماه 1331 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و فرمانده سپاه فارس شد. در شهریور 1337 به فرماندهى ژاندارمرى كل كشور رسید و همان سال به درجه‏ى سپهبدى ارتقاء یافت. وى در آن سمت سر و صورتى به ژاندارمرى داد و عده‏اى از افسران درستكار و جدى را به آن واحد نظامى منتقل نمود. سپهبد امیر عزیزى در اسفند ماه 1339 در ترمیم كابینه‏ى جعفر شریف‏امامى به وزارت كشور معرفى شد ولى این كابینه دوام زیادى نكرد و با اعتصاب معلمین كشور در 20 اردیبهشت ماه 1340 ساقط گردید. دكتر على امینى بجاى شریف‏امامى با حمایت همه‏جانبه‏ى دولت آمریكا با اختیارات كامل به زمامدارى رسید و در تمام مدت نخست‏وزیرى خود وزارت كشور با سپهبد امیرعزیزى بود. امیر اسداللَّه علم در تیر ماه 1341 جانشین دكتر امینى در كابینه خود امیرعزیزى را در سمت خویش تثبیت نمود. تا پایان بهمن ماه 1341 در آن سمت مستقر بود. در بهمن ماه 1341 امیرعزیزى در ترمیم كابینه وزیر مشاور گردید و پس از مدت كوتاهى به استاندارى خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى منصوب گردید و قریب چهار سال در آن سمت برقرار بود. سپهبد امیرعزیزى سال 1346 به تهران بازگشت و بازنشسته شد و مدتى در بخش خصوصى اشتغال بكار داشت. در آبان ماه 1357 كه شعله‏هاى انقلاب از هر طرف زبانه مى‏كشید، براى بار دوم به استاندارى خراسان و نیابت تولیت آستان قدس رضوى منصوب شد و به مشهد رفت ولى اوضاع و احوال را براى ادامه كار مناسب ندید و به تهران بازگشت و در آذرماه به اروپا رفت و در پاریس زندگى مى‏كرد تا اینكه در سال 1371 در همانجا درگذشت و طبق وصیت او جنازه را به تهران آوردند و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. سپهبد سید صادق امیرعزیزى مردى متدین، درستكار و وطنخواه بود، به اصول مذهبى سخت پاى‏بندى داشت، نه تنها واجبات خود را انجام مى‏داد بلكه در مستحبات نیز كوشا بود. از مال دنیا طرفى نبسته بود و در حد توانائى هم به مستمندان مساعدت مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

امیر لشكر عبداللَّه خان امیرطهماسبى در حدود 1260 در تهران متولد شد. پدرش از افسران عالیرتبه قزاق مهاجر بود. پس از طى دوران كودكى و آموختن مقدمات زبان فارسى وارد مدرسه‏ى افسرى قزاقخانه شد و دوره‏ى شش ساله‏ى مدرسه را طى نمود و به درجه‏ى افسرى نائل آمد و زیردست افسران روسى خدمات خود را آغاز كرد. جدیت و رشادت و صمیمیت در انجام امور او را مورد توجه فرماندهان روسى قرار داد و مراحل ترقى و درجات نظامى را سریعاً پیمود. در 1298 با درجه‏ى امیرتومانى (سپهبدى) به ریاست گارد محافظ سلطان احمد شاه قاجار منصوب شد. در سوم حوت 1299 كه در تهران كودتا شد، احمد شاه قصد داشت از فرح‏آباد فرار كند ولى امیرتومان عبداللَّه خان رئیس گارد مخصوص مانع از فرار او شد. در بهمن ماه 1300 رضاخان سردارسپه وزیر جنگ سازمان نوینى براى ارتش بنیانگذارى كرد. درجات سابق را لغو و عناوینى جدید به جاى آن تعیین نمود. در سازمان نوین ارتش سردارسپه برخلاف توصیه‏ى سلطان احمدشاه كه گفته بود «بگذار رئیس گارد من باشد، ازش خوب نگهدارى كن، كار دیگر هم به او نده» و خود به مسافرت اروپا رفته بود، او را تنزل درجه و مقام داد، به این صورت كه از امیرتومانى به سرتیپى و از فرماندهى گارد به ریاست تیپ سوار تنزل مقام پیدا كرد ولى ظرف چند ماه چنان فعالیت و كاردانى و خوش‏خدمتى و صمیمیت به خرج داد كه سردارسپه به او علاقمند شد. و او را ارتقاء درجه و مقام داد و با درجه‏ى امیرلشكرى كه در آن روز بالاترین درجات نظامى بود به فرماندهى لشكر آذربایجان فرستاد و امور استاندارى را نیز ضمیمه كار او كرد. امیرلشكر امیر طهماسبى با قدرت نامحدود كه هر رژیم تازه‏بنیادى در ابتداى كار به سرداران خود مى‏دهد وارد تبریز شد و تدابیرى كه در آنجا به كار برد قدرت دولت و فرمانده كل قوا را در شمال غرب و كردستان تا صفحات مغرب ایران توسعه و بسط داد. امیرطهماسبى در مأموریت آذربایجان دست به یك سلسله اقدامات وسیع و همه‏جانبه زد، در هفده شهر آذربایجان سربازخانه درست كرد. در آبادى و خیابان‏سازى شهرها و ساختن بیمارستان با پول مردم و احداث مدارس و دارالایتام و دارالمساكین و قرائت‏خانه عمومى تلاش بى‏سابقه‏اى نمود و راه شوسه بین تبریز و زنجان را فقط با نطق و سخنرانى با كمك مادى مردم به انجام رسانید. سرلشكر امیرطهماسبى خلع سلاح عشایر را در آذربایجان كاملاً به مرحله‏ى اجرا درآورد و ایلات شاهسون را كه در حدود اردبیل و مشكین شهر و اهر سالیان متمادى جان و مال مردم دستخوش آنها بود برچید و مقدمات سقوط اسمعیل سمیتقو یاغى كُرد را فراهم ساخت. آخرین اقدام امیرطهماسبى در آذربایجان توقیف اقبال‏السلطنه ماكوئى بود. اقبال‏السلطنه و اجداد وى از دوران صفویه از مرزداران ایران بودند و مقر آنها شهر ماكو بود و از طرف دولت حفاظت و نگهدارى قسمتى از سرحدات ایران با شوروى و تركیه به آنها سپرده شده بود و فوق‏العاده مورد توجه سلاطین قاجار بودند. طهماسبى ابتدا با اقبال‏السلطنه طرح دوستى و مودت ریخت و گاهى براى دیدار او به ماكو مى‏رفت و براى اطمینان خاطر او دو گروهان سرباز نیز بدانجا فرستاده بود. در 1302 در یكى از سفرهاى خود به ماكو هنگام بازگشت با خدعه و نیرنگ اقبال‏السلطنه را همراه خود به تبریز آورد و به زندان افكند و كلیه خزاین و اموال و دارائى او را كه بر ده‏ها میلیون آن روز تخمین مى‏زدند ضبط و براى سردارسپه فرستاد. اقبال‏السلطنه چند روزى پس از زندانى شدن به بیمارى سكته قلبى درگذشت. امیرطهماسبى در آذربایجان وجاهت و نفوذى یافته بود كه سردارسپه تنها بوسیله‏ى او مى‏توانست نقشه‏ى برانداختن خان ماكو را طرح و انجام دهد و خزائن و طلا و جواهرات او را تصاحب نماید. از مكنت و خزائن و دارائى نقدى و جنسى اقبال‏السلطنه حكایت‏ها گفته مى‏شود. این اقدام در آن روز صندوقخانه‏ى وزارت جنگ را آباد كرد. در اوایل 1304 سردارسپه وزیر جنگ و نخست‏وزیر به اتفاق عده معدودى از نزدیكان خود براى بازدید آذربایجان و اقدامات امیرطهماسبى به ظاهر و براى تغییر وى به باطن به تبریز رفت. در این بازدید، تمام شهرهاى آذربایجان و اقداماتى كه ظرف دو سه سال توسط امیرطهماسبى انجام گرفته بود، مشاهده شد و فرمانده لشكر مورد تشویق و عنایت قرار گرفت. هنگام بازدید سلماس اسمعیل آقا سمیتقو یاغى كُرد با هشتصد سوار مسلح جزو مستقبلین سردارسپه بودند. در حالى كه سردارسپه فقط با عده معدود به سلماس رفته بود. دیدار سردارسپه و سمیتقو بسیار سرد برگزار شد و شب را در آنجا گذرانیدند و هیچكدام از همراهان سردارسپه تا صبح از ترس سمیتقو به خواب نرفتند فقط تدابیر امیرطهماسبى موجب شد كه سمیتقو با سواران مسلح خود سردارسپه و نزدیكان او را از بین نبرد و بعدها سمیتقو بر این شانس از دست رفته تأسف خورده بود. سردارسپه پس از بازدید از آذربایجان براى جلوگیرى از هر اقدام احتمالى از طرف مردم آذربایجان در حمایت از فرمانده لشكر او را براى كار مهمترى با خود به تهران آورد و سرتیپ محمدحسین آیرم را به جاى او به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب نمود. پس از ورود به تهران، سردار سپه معاونت پارلمانى وزارت جنگ را به او سپرد و پس از چندى در اثر توصیه بهرامى و یزدان‏پناه پست فرماندارى نظامى تهران نیز به او سپرده شد و این سمت موقعى به او تفویض شد كه جنبشى براى خلع قاجاریه در تمام شهرهاى ایران برخاسته بود. امیرلشكر طهماسبى در سمت جدید تمام فعالیت خود را مصروف به اجراى مقدمات خلع قاجاریه نمود تا اینكه در روز نهم آبان ماه 1304 مجلس رأى به انقراض قاجاریه و واگذارى حكومت موقت به سردارسپه رضاخان داد و در همان روز طهماسبى مأمور اخراج محمدحسن میرزا ولیعهد و خانواده احمدشاه و تحویل گرفتن قصور سلطنتى گردید. او مأموریت خود را در كمال خشونت انجام داد، محمدحسن میرزا را از قصر گلستان حركت داده به سرحد عراق رسانید و كلیه قصور سلطنتى را مهر و موم نمود و حرم احمدشاه را به طرزى ناشایسته از اندرون بیرون كرد. سرلشكر طهماسبى به پاس خدمات خود در خلع قاجاریه در 28 آذر 1304 در اولین كابینه‏ى سلطنت رضاشاه پهلوى كه به ریاست محمدعلى فروغى تشكیل شد، به وزارت جنگ منصوب گردید. این دولت بیش از شش ماه دوام نكرد و ساقط شد و امیرطهماسبى كنار رفت. چند ماه پس از تشكیل كابینه‏ى مهدیقلى هدایت (مخبرالسلطنه) به وزارت فوائد عامه و تجارت معرفى شد و دست به یك سلسله اقدامات اساسى زد. در اوایل سال 1307 به عزم بازدید راه‏هاى خوزستان و لرستان و تسریع در اتمام ساختمان مزبور به آن صفحات عزیمت نمود و ضمن بازدید از اقدامات انجام یافته در قریه رنگ‏رزان كه تقریباً بین خرم‏آباد و بروجرد است با عده‏اى مسلح مصادف شد و غفلتاً طرف حمله واقع شده سه تیر به او اصابت مى‏كند. او را به بروجرد انتقال دادند. از تهران چند جراح با هواپیما به بروجرد رفته او را تحت عمل جراحى قرار دادند ولى معالجات مؤثر واقع نشد و درگذشت. رضاشاه پس از اطلاع از قتل وزیر فوائد عامه به بروجرد عزیمت نمود و در مجلس ختم امیرلشكر طهماسبى شركت كرد و اعلامیه‏اى انتشار داد. مدارس و ادارات یك روز تعطیل شد. مؤتمن‏الملك در مجلس خدمات او را ستود و جلسه را تعطیل نمود. امیرلشكر طهماسبى مأموریت خود را در مورد اخراج محمدحسن میرزا ولیعهد و حرمسراى احمدشاه و تحویل قصور سلطنتى در كتابى به نام تاریخ پهلوى به تفصیل نوشته است. در این كتاب مجموعه تلگراف‏هاى شهرستان‏ها مبنى بر انزجار از خاندان قاجاریه و جریان جلسه‏ى نهم آبان ماه آمده است. امیرطهماسبى یكى از زرنگ‏ترین و سیاستمدارترین افسران ارشد و یكى از كارى‏ترین و فهمیده‏ترین طرفداران سردارسپه بود. آنچه مسلم و یقین است امیرطهماسبى افسرى لایق، فوق‏العاده باهوش، جدى، بى‏رحم و زرنگ و جاه‏طلب بود. در هر كارى كه به او سپرده مى‏شد بهتر از هركسى آن كار را انجام مى‏داد. حین‏الفوت 47 سال داشت. در جوانى با خانم طلعت‏السلطنه دختر شاهزاده دارائى ازدواج كرد. صاحب چند دختر و پسر شد. یكى از پسران او در ارتش تا درجه‏ى سرتیپى پیشرفت نمود. دو دخترش در مسائل فرهنگى و علمى پیشقدم بودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند عضدالملك، متولد 1300 قمرى. تحصیلات خود را در رشته‏ى ادبیات فارسى و فلسفه و عرفان ادامه داد. بعد از مشروطیت در دربار احمدشاه سمت‏هائى احراز كرد. به علت دوستى و نزدیكى با ظهیرالدوله مشرب تصوف پیدا كرد. خانقاهى در كوى سنگلج بنیاد نهاد كه محل تجمع كسانى بود كه بدان مشرب بودند. بعدها این خانقاه به حسینیه‏ى مشیرالسلطنه معروف شد. امیر سلیمانى تا 1297 لقب سالارالسلطان داشت. بعد از فوت میرزا احمد خان مشیرالسلطنه صاحب لقب وى گردید. در 1332 شاه او را سناتور انتصابى نمود. چهار سال در مجلس سنا عضو بود. بعدها از قبول چنین سمتى تحاشى نمود. انزوا و گوشه‏گیرى را به چنان مقامات صورى ترجیح داد. در 88 سالگى در تهران درگذشت. مردى بى‏آزار، خیر و نیكوكار بود. قسمت اعظم دارائى خود را وقف امور خیریه نمود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از افسران قزاقخانه. قبل از كودتاى 1299 آجودان و خزانه‏دار میرپنج رضاخان بود بعد از كودتاى 1299 خزانه‏دار كل قشون شد و علاوه بر آن ریاست حسابدارى وزارت جنگ نیز به او محول گشت. در 1302 كه بانك پهلوى با سرمایه‏ى ارتش تشكیل یافت، با درجه‏ى سرهنگى به ریاست این بانك منصوب شد. خزانه‏دارى قشون و بانك پهلوى را كه بعد بانك سپه نامیده شد، توأماً اداره مى‏كرد. در 1309 براى تكمیل معلومات بانكى به فرانسه رفت و مدت دو سال در بانك‏هاى معروف پاریس به تحصیل علوم بانكى و اخذ تجربیات بانكدارى پرداخت. در 1312 به ریاست بانك ملى ایران رسید. بانك ملى ایران كه از 1307 به وسیله‏ى آلمانى‏ها اداره مى‏شد در ابتداى كار دچار نوساناتى گردید و مدیرعامل بانك به نام دكتر لیندنبلات آلمانى با معاونش فوگل اختلاس كردند و بیلان غیرواقعى تنظیم نمودند كه موضوع به وسیله‏ى حسینقلى نواب رئیس هیئت نظار بانك كشف و به اطلاع رضاشاه رسید و دستور تعقیب و محاكمه‏ى مختلسان صادر شد. فوگل معاون بانك در بیروت خودكشى كرد و لیندنبلات نیز محاكمه و به سه سال حبس محكوم شد. پس از بركنارى آلمانى‏ها مدتى كوتاه حسین علاء مدیركل بانك ملى شد. پس از آن امیرخسروى به ریاست رسید و درجه‏ى سرتیپى گرفت. مدت شش سال در رأس بانك ملى قرار داشت. در این مدت نسبت به توسعه و افزایش سرمایه‏ى بانك اقداماتى نمود و سازمانى به فراخور این مؤسسه‏ى بزرگ اقتصادى به تصویب رسانید و ساختمان مجللى در خیابان فردوسى بنا نمود. این ساختمان امروز محل صندوق پس‏انداز بانك ملى است. در آبان 1318 در كابینه‏ى دكتر متین دفترى وزیر دارائى شد و قریب دو سال در این سمت بود، اما بر اثر یك اشتباه اقتصادى از كابینه خارج شد. از آن تاریخ به بعد كارى به او محول نشد یا خودش داوطلب قبول كارى نگردید. در سال 1337 در 65 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سردار نصرت، متولد 1273، فرزند نصرت‏الممالك ملاك و رئیس ایل كلالى. پس از انجام تحصیلات مقدماتى مطابق زمان، داخل در كارهاى پدر شد و تدریجاً مقام و موقعیتى در خراسان پیدا كرد. یكى از كسانى كه براى حل قضیه‏ى كلنل محمدتقى خان تلاش بسیار كرد همین امیرتیمور بود كه اقداماتش به جائى نرسید. در دوره‏ى ششم كاندیداى وكالت مجلس گردید و پس از انتخاب مجموعاً ده دوره در مجلس بود و غالب ادوار نیابت ریاست را عهده‏دار مى‏شد. در دوره‏ى چهاردهم و پانزدهم یكى از كارگردانان مجلس بود و در تثبیت یا تزلزل دولت‏هاى زورگذر آن روز نقش زیادى داشت. در 1323 ش كاندیداى نخست‏وزیرى بود، ولى در این كار توفیق نیافت. در دوره‏ى شانزدهم جزء اقلیت مجلس بود كه لیدرى آن را دكتر محمد مصدق بر عهده داشت. در 1330 در كابینه‏ى دكتر محمد مصدق به وزارت كار معرفى شد و چند ماهى در آن سمت باقى ماند. در ترمیم همان كابینه وزیر كشور و سرپرست شهربانى بود. آخرین شغل سیاسى‏اش نمایندگى دوره‏ى هیجدهم مجلس شوراى ملى است. او از ملاكین و ثروتمندان درجه‏ى اول استان خراسان محسوب مى‏شد. متجاوز از دویست پارچه آبادى داشت. املاك وسیعش در آن منطقه توسط برادر و برادرزادگانش اداره مى‏شد. یكى از دختران او همسر اسكندر میرزا رئیس‏جمهور پاكستان بود. در 1367 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ابراهیم امیرتیمور كلالى، متولد 1300 تحصیلات خود را در تهران در رشته‏ى حقوق به اتمام رسانید و در 1325 به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد. در هندوستان و شوروى و انگلستان سفیركبیر بود. در 1355 از سفارت ایران در لندن منعزل و بازنشسته شد. پس از بازنشستگى چند روزى به تهران آمد. سپس براى خداحافظى به لندن عزیمت نمود. در خرداد ماه همان سال در لندن خودكشى كرد. گفته شد علت خودكشى او بدهى سنگینى بوده است كه باخت كلان در كازینوها گریبانگیرش كرده بود. در نوشیدن مشروبات الكلى و بازى با ورق افراط مى‏نمود. همیشه از این رهگذر بدهى سنگینى به بار مى‏آورد كه هر بار پدرش از ثروت سرشار خود بدهى او را تأمین مى‏كرد، ولى بار آخر كه در سمت سفیركبیر در لندن مبلغى مقروض شد و چك‏هاى بى‏محل و بى‏اعتبار او به اطلاع وزارت امور خارجه ایران رسید، عرصه بر او تنگ شد. پدرش نیز از پرداخت قروض او خوددارى نمود.ناجار به لندن رفت و براى خلاصى از این رسوائى كه گریبان او را گرفته بود، دست به انتحار زد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرتیپ امیرپرویز افسر ژاندارمرى، متولد 1302 در تبریز. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد دانشكده‏ى كشاورزى كرج شد و درجه‏ى لیسانس كشاورزى گرفت. بعد عازم آمریكا شد و در رشته‏ى كشاورزى از دانشگاه میشیگان درجه‏ى مهندسى دریافت نمود. خدمات ادارى خود را در وزارت كشاورزى آغاز كرد و تمام مراحل ادارى را در آن وزارتخانه پیمود. سال‏ها در سمت معاونت فنى وزرات كشاورزى قرار داشت. در 1353 به استاندارى همدان منصوب شد. چند ماهى بیش در آن سمت نبود كه به استاندارى لرستان و سپس كرمانشاه رفت. در نیمه‏ى دوم 1357 قریب دو ماه مسئول وزارت كشاورزى شد. او مردى تحصیلكرده، درستكار، كم‏اثر، بى‏تهور، رند و دهن‏بین بود. در جوانى در احزاب تندرو عضویت داشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

سپاهى، دربارى، وزیر جنگ، سلطنت‏طلب مخلص و بى‏ریا. حسین پاشاخان قره باغى كه به القاب آجودان‏باشى، امیربهادر، كشیكچى‏باشى، سپهسالار اعظم نامیده شده، از رجال متدین و ادیبى است كه در دوره‏ى مظفرالدین شاه و محمدعلى شاه مصدر مشاغل مهمى بوده است. او از اعیان و خوانین آذربایجان بود. جدش پس از انعقاد قرارداد ننگین تركمانچاى از قفقاز به تهران آمد و ضمن داشتن شغل سپاهى وارد دربار فتحعلى شاه و عباس میرزا و محمدشاه گردید. حسین پاشاخان حدود 1261 قمرى متولد شد و مطابق معمول زمان مقدمات عربى و ادبیات فارسى و تلاوت قرآن را فراگرفت و به سنت خانواده وارد كسوت سپاهى‏گرى شد. سپس به دربار مظفرالدین میرزا ولیعهد راه یافت و جزء دسته غلامان یوزباشى گردید و بعد از مدتى كوتاه قوللر آقاسى دستگاه ولیعهد شد. در 1308 بر اثر ابراز كفایت و جدیت در كارها، به پیشنهاد امیرنظام گروسى پیشكار ولیعهد و وزیر آذربایجان، درجه‏ى سرتیپ اولى به او داده شد و سپس ژنرال آجودان آذربایجان گردید. در 1310 از طرف ناصرالدین شاه به لقب امیربهادر ملقب شد. در 1313 پس از جلوس مظفرالدین میرزا به تخت سلطنت رئیس كشیك خانه‏ى دربار شد و در این سمت نسبت به شاه آنچنان وفادارى و صمیمیت نشان داد كه در زمره‏ى چند محرم دربار درآمد؛ به طورى كه مظفرالدین شاه در سفر و حضر دقیقه‏اى امیربهادر را از خود جدا نمى‏كرد. در هر سه سفر شاه به اروپا جزء همراهان بود. در 1321 كه اتابك موفق به راندن یكى از رقباى خود یعنى میرزا محمودخان حكیم‏الملك از وزارت دربار شد امیربهادر با منصب سردارى به وزارت دربار منصوب گردید و تا 1324 در این سمت بود. از 1323 كه ابتدا موضوع تشكیل عدالتخانه و بعد مشروطه و مجلس پیش آمد، امیربهادر دست‏اندركار بود و به علت داشتن احساسات شدید مذهبى و علاقه به سلطنت جزء مخالفین مشروطیت بود و از مشروطه مشروعه حمایت مى‏كرد. در همان سال به دستور مظفرالدین شاه جلسه‏اى با حضور جمعى از رجال كشور براى مشورت و تبادل نظر در مورد تأسیس عدالتخانه در باغشاه تشكیل گردید. امیربهادر نیز جزء آن هیئت بود. احتشام‏السلطنه و عده‏اى از رجال با تأسیس عدالتخانه و حكومت قانون موافق بودند. و در عوض امیربهادر و چند نفر دیگر با تحول حكومت به شدت مخالفت مى‏كردند. در واقعه‏ى تحصن روحانیون و تجار در زاویه‏ى مقدسه كه پس از واقعه‏ى قند پیش آمد، از طرف مظفرالدین شاه و عین‏الدوله صدراعظم مأمور مذاكره با متحصنین شد و با سیصد سوار به حضرت عبدالعظیم رفت، ولى در مذاكره توفیقى نیافت و به تهران بازگشت و مخالفت خود را با مشروطه‏خواهان علنى نمود. در دوره‏ى حكومت محمدعلى میرزا، به ریاست كشیك خانه‏ى سلطنتى منصوب شد و در تمام امور مشیر و مشار شاه بود. شهرت دارد كه در اعراض محمدعلى میرزا از مشروطه امیربهادر سهم زیادى دارد. به همین لحاظ مجلس عزل او و پنج نفر دیگر را مصراً از دربار خواست و محمدعلى میرزا نیز متقابلاً اخراج چند نماینده‏ى تندرو از جمله اخراج سید حسن تقى‏زاده را از مجلس خواستار شد. در اثر كشمكش و مذاكراتى كه بین محمدعلى میرزا و مجلس پیش آمد، شاه به كنار گذاردن امیربهادر، شاپشال، سعدالدوله و چند نفر دیگر از دربار رضایت داد و امیربهادر در سفارت روس متحصن گردید. امیربهادر پس از به توپ بستن مجلس و ظهور استبداد صغیر، وزیر جنگ مشیرالسلطنه گردید و تا فتح تهران با لقب سپهسالار اعظم وزارت جنگ را در دو كابینه اداره مى‏كرد. پس از فتح تهران به دست نیروهاى گیلان و بختیارى، محمدعلى میرزا با مشورت سفارتخانه‏هاى روس و انگلیس به اتفاق خانواده‏ى خود و كامران میرزا و ارشدالدوله به سفارت روس در زرگنده رفت و امیربهادر نیز با وى همسفر شد و مدتى در ادسا و استانبول اقامت گزید. پس از آنكه از دولت ایران تأمین گرفت، به تهران بازگشت و بقیه‏ى عمر را به عبادت سپرى ساخت، تا اینكه در 1336 قمرى درگذشت. امیربهادر با مشروطه به آن صورتى كه ظهور كرده بود مخالف بود و همین مخالفت باعث شده است كه غالب مورخین و نویسندگان بدون در نظر گرفتن صفات خوب وى، او را شدیداً به باد انتقاد بگیرند و حتى منكر معلومات و شعور او نیز بشوند. و وى را مردى ساده‏لوح، عامى و بى‏سواد جلوه دهند در حالى كه واقعیت امر این طور نیست. امیربهادر مردى ادیب و ادب‏پرور بود. به ادبیات و تاریخ ایران دلبستگى خاصى داشت. خود شعر مى‏سرود و اشعارش به سبك تركستانى است. به فردوسى و شاهنامه عشق مى‏ورزید و براى اشاعه‏ى شاهنامه و دسترسى تمام مردم به آن، به هزینه‏ى شخصى خود آن كتاب را در آن زمان به تعداد زیادى چاپ نمود كه امروز نیز به شاهنامه‏ى امیربهادرى معروف اهل ادب است. چندین كتاب و رساله‏ى مهم مذهبى به وسیله‏ى او چاپ و منتشر شده است. امیربهادر در تقوى و مذهب یكى از رجال نمونه است. در تمام مدت عمر، ایام محرم و صفر در منزل خویش واقع در امیریه كه امروز نیز به همان اسم امیربهادر باقى است، روضه‏خوانى و تعزیه برپا مى‏ساخت. مظفرالدین شاه و محمدعلى شاه نیز چند شبى را به آن مجالس مى‏رفتند. به مشروطه اعتقادى نداشت و حكومت قانون را براى ایران زود مى‏دانست، ولى مانند بعضى از رجال نظر خود را مزورانه ابراز نمى‏كرد، بلكه آنچه در دل داشت به زبان مى‏آورد. مهدى بامداد مؤلف كتاب شرح حال رجال درباره‏ى امیربهادر به نقل از گفته‏ى كمال‏الملك چنین نوشته است: بنا بر گفته‏ى مرحوم محمد غفارى كمال‏الملك، امیربهادر مردى بوده داراى صفات پسندیده‏ى صدق، صفا، صمیمیت، وفا، حفظ قول و عهد. و به واسطه‏ى داشتن این صفات حمیده بسیار او را مى‏ستود. باز گفته‏ى آن مرحوم است كه رنگ خارجى نگرفه بود، پاى‏بند به سنن و آداب بود، عقیده و صدق و صفا داشت و او بر بسیارى از معاصرین زمان خود برترى داشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مترجم، مؤلف. تولد: 1268، تهران. درگذشت: 12 اردیبهشت 1361. محمد سعیدى، فرزند محمدعلى، تحصلات مقدماتى را در مدرسه‏ى تربیت و سپس زبان و ادبیات انگلیسى را در كالج آمریكایى تهران و علوم قدیمه را نزد استادان فن آموخت. نخستین مقاله‏هاى او در روزنامه‏ى «شفق سرخ» چاپ شد. در مجله‏هاى «آینده» و «مهر» و غیره مقاله مى‏نوشت. مدت سه سال مجله «راه نو» را انتشار داد و مدتى نیز بر انتشار مجله «ایران آباد» نظارت داشته است. به سمتهاى سناتورى، كفالت وزارت راه، معاونت نخست وزیر و سرپرستى انتشارات و رادیو رسید. علاوه بر مقاله‏هاى وى در مطبوعات، آثارى را ترجمه كرده است. از جمله ترجمه‏هاى او است: آخرین روز یك محكوم (ویكتور هوگو، 1306)؛ اخلاق روجى (ساموئل اسمایلز، 1308)؛ انسان در تكاپوى تمدن (اوین پالو، 1335، این كتاب به این نام نیز منتشر شده است: تاریخ جهان یا انسان در تكاپوى تمدن)؛ ایفى ژنى (گوته)؛ بادبزن خانم و بندر مرسالومه؛ اهمیت ارنست بودن (اسكار وایلد، 1336)؛ تاریخ عرب (فیلیپ حتى، 1336)؛ جنگ‏هاى ایران و روم (پروكوپیوس، 1311)؛ چهار نمایشنامه- الكترا؛ زنان تراخیس؛ فیلوكتتس؛ آژاكس- (سوفوكل، 1335)؛ خطابه‏ى ویكتور هوگو بر سر قبر ولتر (1333)؛ خلیج فارس از قدیمى‏ترین ازمنه تا قرن بیستم میلادى (سرهنگ سرآرنولد ویلسون، 1310)؛ راز آفرینش انسان (ا. گریسى موریس، 1334)؛ زیر درختان زیرفون (آلفونس كار، 1335)؛ سه نمایشنامه- اودیپوس شاه، اودیپوس در كولولوس، آنتى‏گون (سوفوكل، 1334)؛ فروید، شرح حال (استفان تسوایك، ترجمه به نام مستعار)؛ كریستف كلمب (ساموئل الیوت وریس، 1338)؛ لردكرزن (1322)؛ ماكدولین یا در سایه‏ى درختان زیرفون (ترجمه از عربى متن آلفونس كار، 1306)؛ مقالات اجتماعى (آرتور بریزیان، 1322)؛ هلن، هیپولیت، ارنست، ایون (اوریپید، 1338)؛ سالومه و هلن؛ و آثار دیگرى از ترى‏پید و افلاطون. از جمله تألیفات وى مى‏توان به این دو عنوان اشاره نمود: امیر كبیر (1335)؛ خاطرات سفر آمریكا (1336). وى به دریافت نشان همایون و چندین نشان دیگر نایل آمده است. (تو 1286 ش)، نویسنده، روزنامه‏نگار و مترجم. در تهران متولد شد. زبان و ادبیات انگلیسى را در كالج آمریكایى تهران و علوم قدیمى را در نزد استادان فن آموخت. نویسندگى را با نخستین مقالات در روزنامه‏ى «شفق سرخ» شروع كرد. و با آن كه به كار سیاست مى‏پرداخت اما از مطالعه و تحقیق غافل نبود. از جمله مشاغل سیاسى وى معاونت وزارت راه و سرپرستى اداره‏ى تبلیغات و معاونت نخست‏وزیرى بود. وى چند سالى نیز مدیریت مجله «راه نو» را داشت. از آثار وى، ترجمه‏ها: «آخرین روز یك محكوم»؛ «اخلاق روحى»؛ «تاریخ عرب»؛ «امیر كبیر»؛ «راز آفرینش انسان»؛ «مقالات اجتماعى».[1] در 1280 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در مدرسه‏ى ادب وارد كالج آمریكائى‏ها شد و دوره‏ى آنجا را به اتمام رسانید. سپس به مدرسه‏ى سن‏لوئى رفت و دوره‏ى آنجا را نیز پایان داد. خدمات ادارى خود را از وزارت فوائد عامه شروع كرد و سرانجام در وزارت راه به مقامات بلند رسید. مدتى معاون وزارت راه و زمانى سرپرست آن وزارتخانه بود. مدتى نیز نه چندان طولانى ریاست اداره كل انتشارات و تبلیغات و معاونت نخست‏وزیرى را در نخست‏وزیرى سپهبد زاهدى عهده‏دار گردید. در سال 1342 به سناتورى تهران رسید و مجموعا سه دوره‏ى چهارساله در مجلس اعیان عضویت داشت. در 1354 به مجلس سنا راه پیدا نكرد و به معاونت شریف امامى در بنیاد پهلوى منصوب شد. سعیدى نویسنده‏اى محقق و مترجمى دقیق و پركار و نكته‏سنج بود. آثار زیادى از او چاپ و انتشار یافته است. از جمله كتابهاى خلیج‏فارس، جنگهاى ایران و روم، تاریخ عرب، سفرنامه‏ى آمریكا و بالاخره شعله‏هاى نبوغ را مى‏توان نام برد كه با قلمى شیوا و روان ترجمه شده است. وى مدتى مجله‏ى راه نو را انتشار مى‏داد كه از مجلات معتبر و خواندنى زمان خود بود. از نوجوانى در زمینه‏هاى ادبى و تاریخى با مطبوعات همكار داشت. در 1365 در آمریكا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1282 ش)، نویسنده و روزنامه‏نگار. در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه‏ى سپهر و دوره‏ى متوسطه را در شته‏ى ادبى در دارالفنون تمام كرد. در 1307 ش از دانشكده‏ى حقوق فارغ‏التحصیل شد. وى مقالاتى در روزنامه‏هاى «ستاره‏ى ایران» و «طوفان»، مى‏نوشت. مدتى دادیار دادستان تهران و وكیل دادگسترى بود. وى صاحب امتیاز روزنامه‏ى «داد» و مدیر روزنامه‏هاى «پرورش» و «نوروز ایران» بود و تا 1332 ش نیز به سمت وكالت دادگسترى اشتغال داشت. از آثار وى: «آذربایجان دمكرات»؛ «تخت جمشید»؛ «جرم و مجازات». لازم به ذكر است كه عمیدى نورى یكى از افراد مؤسس اتحادیه مطبوعات ایران بود.[1] فرزند محمدرضاخان عمیدالشعراء، متولد 1282 ش است. تحصیلات خود را در ایران انجام داد و از مدرسه‏ى حقوق درجه‏ى لیسانس گرفت و به وكالت دادگسترى پرداخت. بعد از شهریور 1320 روزنامه‏ى یومیه‏ى داد را انتشار داد. این روزنامه در محافل سیاسى تهران براى خود جائى باز كرد، مخصوصا مقالات عمیدى نورى تحت عنوان «پشت پرده سیاست و زیر پرده سیاست» هواخواهان زیادى پیدا كرد. در 1324 كه قوام‏السلطنه براى حل مسئله‏ى آذربایجان به مسكو رفت و با استالین و سایر مقامات شوروى مذاكره كرد، عمیدى نیز جزء هیئت قوام‏السلطنه بود و بعد از مراجعت سلسله مقالاتى درباره‏ى این مسافرت و مذاكرات آنجا نوشت كه به صورت كتابى انتشار یافت. در 1330 كه مصدق‏السلطنه به ریاست دولت رسید، روزنامه‏ى داد جزء موافقین بود ولى خیلى زود یكى از مخالفین سرسخت مصدق شد. عمیدى نورى با مقالات انتقادى دولت وقت را مورد حمله قرارمى‏داد. چندین بار روزنامه‏ى او توقیف و خود به زندان افتاد. بعد از مرداد 1328 كه دولت زاهدى بر سر كار آمد، عمیدى نورى سمت معاونت سیاسى نخست‏وزیر و ریاست اداره‏ى كل انتشارات و تبلیغات را پیدا كرد ولى این سمت او زیاد طول نكشید. در دوره‏ى هیجدهم از طرف مردم بابل به پارلمان راه یافت و در دوره‏ى نوزدهم نیز همچنان وكیل مردم بابل در مجلس شوراى ملى بود. عمیدى نورى ضمنا یكى از ثروتمندان درجه اول ایران هم محسوب مى‏شود. كارهاى وكالتى چندین بانك و شركت دولتى با او بود. بعد از 1320 عمیدى نورى وكالت رعایا و زارعینى را قبول كرد كه زمینهاى آنها توسط اداره‏ى املاك پهلوى ضبط شده بود. به علت جو زمان، دادگاه‏ها احكام خود را به نفع زارعین صادر كردند و زارعین زمینهاى خود را تصرف نمودند و در نتیجه عمیدى نورى هم بابت حق‏الوكاله صاحب زمینهاى زیادى در مازندران گردید. عمیدى نورى در سال 1359 از طرف دادگاه انقلاب محاكمه و محكوم به اعدام گردید و در همان سال حكم به مرحله‏ى اجرا رسید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1315 ق)، ادیب، نویسنده، زبان‏شناس و شاعر، متخلص به دستان. در قریه‏ى بن از توابع چهارمحال اصفهان متولد شد. در اصفهان به تحصیل علوم پرداخت. بعد از تحصیل ادبیات و فقه و اصول در بغداد، به تهران آمد و پس از چندى به استانبول رفت و در آنجا مقیم شد. میرزا حبیب با شیخ احمد روحى و یاران او معاشرت داشت و در نهضت آزادمردانى كه براى بیدارى ایرانیان در كوشش بودند همكارى داشت. وى بیشتر اوقات خود را به تدریس و آموزش زبان فارسى در استانبول مى‏گذراند و علاوه بر زبان فارسى به زبان تركى و فرانسه مسلط بود. گاهى نیز به سرودن شعر مى‏پرداخت. در اواخر عمر براى معالجه به آبهاى بورسا رفت و همان جا درگذشت و در گورستان چكرگه دفن شد. از آثار وى: «برگ سبز»؛ «خط و خطاطان»؛ «دستور سخن»؛ «دبستان پارسى»؛ «رهنماى فارسى»؛ «غرائب عقائد ملل»؛ «دیوان» اشعار؛ ترجمه‏ى كتاب «حاجى بابا».[1] اصفهانى (میرزا) متخلص به دستان، دانشمند ایرانى (ف. بورسه 1311 ه.ق.) وى به جرم دهرى بودن و اتهام سیاسى از ایران به استانبول تبعید شد و تا سال فوت غالبا در مكتب سلطانى آن شهر به تدریس زبان و ادبیات فارسى مشغول بود. از آثار او دستور سخن، تصحیح و طبع دیوان اطعمه ابواسحاق حلاج شیرازى، تصحیح و طبع دیوان البسه قارى، منتخب كلیات عبید زاكانى با مقدمه فرانسوى فرته، غرائب عوائد ملل، برگ سبز، خط و خطاطان (تركى)، دبستان فارسى، خلاصه رهنماى فارسى، رهبر فارسى، ترجمه مولیر به فارسى به نام «مردم گریز» و ترجمه «جاحى بابا» است و دیوان شعرى هم دارد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع :

مرحوم حاج محمد صادق خان مشير دفتر، فرزند آقاميرزايوسف مستوفي، فرزند ميرزامحمد، فرزند ميرزامطيعا قبل از اعلان مشروطيت در قسمت ماليه و استيفاء کار می کرد. آن وقت رؤسای ماليه را وزير می گفتند. مثلاْ رئيس ماليه هشترود را وزير هشترود می گفتند. وی متصدی اين نوع وزارت ها می شد. در صدر مشروطيت اعضای انجمن خواستند از دخل و خرج مملکت مطلع شوند، عده ای از مستوفيان من جمله حاج مشير دفتر را خواستند تا به حسابشان رسيدگی شود. وی که مستوفی چيره دست بود، فوراْ قلمدان خود را بيرون آورده، فی المجلس حسابی از جمع و دخل آذربايجان (بعضی گفته اند ايران) ترتيب و به نظر اعضای انجمن رسانيد و مورد تقدير انجمن شد. حاج مشير دفتر در ايام شجاع الدوله چندی رئيس عدليه بود. وقتی که ملاکين تبريز در زمان حکومت اخير حاج مخبرالسلطنه انجمنی به نام هيئت فلاحين تشکيل دادند، وی را به رياست آن انتخاب کردند. نظر به مقام و سن و ثروت و کثرت اطلاعات وی درباره املاک، اين انتخاب تقريباْ بهترين و مناسب ترين انتخاب بود. حاج مشير دفتر چندی پس از انتخاب شدن به رياست فلاحين به عتبات رفت و در آنجا درگذشت. از وی دو پسر به جای ماند؛ اول مرحوم حاج محمد وليخان مشير دفتر بود که قبلاْ معتضدالسلطنه لقب داشت، پس از فوت پدر به مشير دفتر ملقب شد، از اعيان عصر و مردی متدين و پرهيزکار بود. وی در لباس اهل دولت کار زهاد را می کرد. در عبادت از روحانيون سبق می برد. وی در ايام پيشه وری درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

ميرزا رضا كرماني كشنده ناصرالدين شاه قاجار پسر ملاحسين عقدائي معروف به پدر و از مريدان متعصب بلكه مجذوبين سيدجمال الدين اسد آبادي معروف به افغاني بوده . ميرزاا ابتدا در كرمان ساكن بود ولي چون محمد اسماعيل خان وكيل الملك حاكم كرمان اموال او را گرفته بملا ابو جعفر مي دهد از اين جهت از كرمان بيرون آمده در يزد مقيم مي شود . در مدت اقامت خود در يزد در جرگه طلاب درآمده و مشغول به تحصيل مي گردد . از يزد به تهران آمده و به دست فروشي و سمساري اشتغال مي ورزد و بعد مدتي در دستگاه حاج محمد حسن امين دارالضرب اشتغال به خدمت داشته است . ميرزا رضا در مدت عمر خود هميشه در معرض شكنجه – حبس و تبعيد بوده و كمتر روي آسايش به خود ديده است ، از آن جمله در واقعه رژي ( امتياز انحصار توتون و تنباكو با انگلستان ) ميرزا رضا در اين هنگام احساسات وطن خواهي شديدي از خود بروز مي دهد و نطق هاي مهيجي مي نمود . پس از لغو امتياز دولت ميرزا رضا را توقيف نمود و اين بار به مدت سه سال با كنده و زنجير در زندان به سر برد . ميرزا رضا پس از رهايي از زندان براي ديدن پيشواي خود سيدجمال الدين راهي استانبول مي گردد و پس از مرارتهاي بسيار او را در استانبول ملاقات مي نمايد . پس از مدتي دستور قتل ناصر الدين شاه را از مراد خود گرفته و عازم تهران مي گردد و درست چند روز مانده به آغاز پنجاهمين سال سلطنت ناصرالدين شاه او را در شاه عبدالعظيم به ضرب گلوله تپانچه از پاي در مي آورد . پس از سه ماه و اندي زنداني و شكنجه دادن در روز چارشنبه دوم ماه ربيع الاول 1314 قمري مصادف با 12 اوت 1896 ميلادي او را در ميدان مشق به دار آويختند و نعشش دو روز تمام همچنان بر دار بود .

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

هنگامي‌كه از علي مسيو نام برده مي شود، بايد خاطرنشان ساخت، که ما با يكي از برجسته‌ترين، شريف‌ترين و آگاه ترين انقلابيون ايران در يك‌صد سال گذشته سروكار داريم . مبارز ومتفكري خردمند و فداكار، كه به حق پيشواي گمنام انقلاب مشروطه به شمار مي آيد. علي مسيو، يكي از نخستين بنيادگزاران و فعالان تاريخ جنبش كارگري ايران در مرحله اول يعني مرحله سوسيال دمكراسي انقلابي است . وي در پيدايش و رشد سازمان هاي متعدد اجتماعيون عاميون ايران نقش بارز تاريخي ايفا نموده و از پيش كسوتان آن محسوب مي گردد. او در سال هاي انقلاب مشروطيت، با پايه گذاري مركز غيبي تبريز كه مي توان از آن به عنوان مهمترين وموثرترين هسته اجتماعيون _ عاميون ايران ياد كرد، خدمات انكار ناپذيري انجام داده است. علي مسيو در زمره آن چهره هاي تاريخي مي گنجد كه مردم محروم و زحمتكش ميهن ما به وجود آنها مي بالند. مبارزاني كه زندگي خود را وقف بيداري توده هاي تحت ستم و آزادي وخوشبختي آنها كردند. و از اين رهگذر شايسته، قدر داني و سپاس فراوان هستند. در باره زندگي علي مسيو، كمترين اطلاعات نسبت به ديگر چهره هاي تاريخي وجود دارد. كربلايي علي مسيو، فرزند حاج محمد باقر تبريزي مي باشد كه در شهر تبريز به‌دنيا آمد و رشد كرد. خانواده او كه وي تنها فرزند آن بود، خانواده اي با فرهنگ بود و پدرش به شغل بازرگاني اشتغال داشت. علي مسيو نيز مانند پدر بازرگان بود و در شهر تبريز مورد اعتماد شديد مردم بوده و از احترام برخوردار. او در عين حال روشنفكري مبارز ومطلع بود. در محله نوبر تبريز زندگي مي كرد. به اروپا و عثماني سفر كرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهاي متعدد او به اتريش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوين را برايش به ارمغان آورده بود. در تبريز كارخانه چيني سازي داير كرد. وسعي در توسعه صنعت داشت. او با تاريخ اروپا بويژه انقلاب كبير فرانسه آشنا بوده و زير و بم آن را مي شناخت. در صحبت‌هايش معمولا" از تاريخ انقلاب فرانسه مثال مي آورد. رابطه او با انقلابيون روس در قفقاز روشن وكتمان ناپذير است. علي مسيو در سفرهاي خود به قفقاز بويژه در گرجستان، ماه ها در تفليس مي ماند تا با انقلابيون به تشريك مساعي و مشورت بپردازد.در كتاب قيام آذربايجان د رانقلاب مشروطيت ايران در باره شخصيت او چنين نوشته شده است: “علي مسيو مرد پولاديني بوده و اعصاب او از هيچ پيش آمد متاثر نمي شد. نام كميته حزب اجتماعيون _عاميون را مركز غيبي گذاشته بود، تا كسي به آساني دسترسي نداشته باشد، در سال هاي نخست ( برقراري مشروطه وقيام تبريز ) امنيت شهر را دسته هاي مجاهدين به عهده گرفته بودند و شبي نبود كه دسته هاي مجاهدين با فراش هاي قلعه بيگي ها تصادف هاي خونين نداشته باشند، معهذا وصول اين قبيل اخبار ابدا" او را ناراحت نمي كرد... علي مسيو نه از تهديد مي ترسيد و نه تطميع او را رام مي كرد. شبي نبود كه چندين واقعه خونين اتفاق نيفتد و براي حل اين موضوع، نصف شب، در منزل او را نكوبند. او خواب نداشت و بي وقفه معضلات را حل مي كرد...” اين توصيف روحيات و عملكرد و اعتقادات مبارز فداكاري است كه در رويدادهاي انقلاب مشروطيت، بويژه مرحله دوم آن نقش بي بديل و اساسي ايفا كرد. زنده ياد رفيق احسان طبري در ارزيابي انقلاب مشروطه و در باره مرحله دوم آن كه انديشه هاي دمكراتيسم بر ليبراليسم غلبه مي يابد مي نويسد: “مرحله دوم انقلاب كه در آن دمكراتيسم نقش برجسته اي داشت... در تبريز دسته هاي فدايي پديد شد وكساني مانند ستارخان و باقرخان... بر راس اين دسته ها قرار داشتند. وي( ستارخان ) در ايام مشروطيت عضو انجمن حقيقت كوي اميرخيز تبريز بود و اين انجمن كه در آن عناصر راديكال و داراي تمايلات سوسيال دموكراسي انقلابي شركت داشتند، اين مرد دلاور و ساده خلقي را چنان مجذوب آرمانهاي انقلابي ساخت كه بر تمام بقيه زندگي وي مهر و نشان خود را گذاشت ... در پيدايش و بسط پايداري تبريز و آذربايجان ، سوسيال دموكراتهاي قفقاز و سازمان همت در باكو، نقش بزرگي خواه ازجهت تعليم سياسي و تئوريك ، خواه از جهت رساندن اسلحه و خواه از جهت اعزام داوطلبان رزمجو ايفا كردند...” ومي دانيم كه مركز غيبي به رهبري علي مسيو هسته اصلي ارتباط با سوسيال دموكراسي انقلابي در قفقاز بود و پيوندهاي تشكيلاتي با گروه همت داشت. علي مسيو در عين حال ارتباطات شخصي نيز با نريمان نريمان اف بلشويك پرآوازه و همرزم لنين ( نريمان اف ايراني تبار بود ) داشت. نريمان اف در رشد حوزه هاي اجتماعيون _ عاميون در قفقاز نقش بزرگي ايفا نموده است. اجتماعيون _ عاميون در ايران و قفقاز شعبه هايي داشتند. در راه تشكيل سازمان سراسري آن در ايران ، كربلايي علي مسيو به اتفاق دو پسرش، و به همراهي حيدر خان عمو اوغلي و برخي ديگر مانند بشير قاسموف، حسين سرابي ، سوچي ميرزا، قره داداش، تلاشي بسيار كرده ونقش اصلي را داشتند. در كتاب نهضت مشروطيت و نقش آزاديخواهان جهان، در مورد پيوندهاي مركز غيبي وهمت چنين نگاشته شده: “حزب سوسيال دمكرات (انقلابي) ايران كه اغلب به نام كميته غيبي خوانده ميشود از حزب همت الهام مي گرفت، اين حزب همكاري نزديك و موثري با مركز حزب در روسيه را آغاز كرد وهمكاري آنها تا به آنجا رسيد كه لنين اعلاميه هاي خود را كه نام گولپن داشت، از راه تبريز براي ياران خود و انقلابيون روسيه به آن كشور مي فرستاد.” علي مسيو با همكاري گروهي از ياران وهمفكران خود مانند رسول صدقياني و حاج علي دوا فروش، حوزه هاي اجتماعيون _ عاميون را با نظم خاصي سازماندهي كرد و بعلاوه با تلاش پيگيرانه او مرامنامه سوسيال دموكراتهاي كارگري روسيه به فارسي ترجمه و در اختيار انقلابيون ايراني قرار گرفت، كه بر مبناي آن مركز غيبي، دسته هاي مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدايي را بوجود آورد. زنده ياد احمد كسروي در اين باره در اثر ارزشمند خود، تاريخ مشروطه ايران نوشته است: “در تبريز شادروان علي مسيو، حاج علي دوافروش ورسول صدقياني همان مرامنامه را به فارسي ترجمه و دسته مجاهدين را پديد آوردند ... كه رشته كارهاي دسته را در دست خودمي داشت و آن را راه مي برد.” علي مسيو بي شك از نبوغ خارق العاده اي درامر سازماندهي بويژه فعاليت پنهانكاري برخوردار بود. مركز غيبي براي عضو گيري، در بدو امر افرادي از روشنفكران آزاد انديش و زحمتكشان مستعد را به خود جلب مي كرد و با آن ها تماس انفرادي بر قرار مي ساخت و پس از آن، طي آزمايش هاي گوناگون، فرد مورد نظر را به حوزه ها ( حوزه هاي خصوصي و عمومي ) مرتبط مي نمود. در كليه منابع تاريخي قيد شده كه مركز غيبي به شدتاصول كار پنهاني را رعايت مي كرد. در اين باره از جمله آمده است که مركز فعاليت اجتماعيون _عاميون ناشناخته وكاملا مخفي بود. بطوري كه نام آن را مركز غيبي مي گفتند. مركز غيبي به رهبري علي مسيو، جلسات و برنامه هايي را در جهت انجام آموزش و تعليمات مهم تدارك مي ديدند. پس از مركز، مسئولين حوزه‌ها بودند كه هر يك 7 تا 11 نفر تحت مسئوليت در هر حوزه داشتند، اين اعضا مدت مديدي ، جز در تاريكي ( براي اينكه شناخته نشوند ) با يكديگرروبرو نمي شدند، هر 7 يا 11 نفر دستور حزبي را از مسئول همان حوزه دريافت مي كردند .خطرناك ترين دستورات كميته مركزي بدون جزئي تخلف به موقع اجرا گذارده مي شد. ارتجاع شامل دربار، فئودال ها وروحانيوني كه از سفره فئودال ها تغذيه مي كردند اعضاي اجتماعيون _ عاميون را ، بي دين، منكر خدا ، طبيعيون ( ماترياليست ) و بابي مي ناميدند و به اين وسيله قتل آنها را مجاز مي شمردند.در تبريز به لحاظ رويارويي عريان انقلاب و ضد انقلاب اين امر به وضوح ديده مي شد. گزمگان دولتي، فراش هاي محلات كه توسط فئودال ها وروحانيون وابسته به آن حمايت مي شدند، دستور اكيد داشتنداعضاي حزب بويژه اعضاي مركز غيبي را دستگير، شكنجه و اعدام كنند. در كتاب علي مسيو رهبر مركز غيبي تبريز در اين باره دو نمونه جالبذكر شده كه با هم مي خوانيم: “... كريم نامي كه عضو حزب اجتماعيون _ عاميون بود و دراجراي دستورات هيئت مركزي بي باك ومتهور بود، در گردش شبانه از طرف دسته هاي فراش هاي محله گرفتار شد. فراش ها (او را) به پاتوق فراش باشي برده و در يك زيرزمين چهار ميخ كردند و روي بدن او شمع هاي زيادي نصب وروشن نمودند تا پايان سوختن شمع ها باز پرسي را ادامه داده وخواسته بودند كه اسرار حزب را فاش كند. ولي وقتي موفقيت حاصل نكردند او را قطعه قطعه كرده و به زندگي اين ميهن پرست خاتمه دادند. واقعه ديگر مربوط به حسن آقا (مبارز پرشور وابسته به مركزغيبي) است. پس از دستگيري، يك پاي او را در كند وزنجير كرده و دست هاي او را نيز بسته هر روز شلاق زده و از او پول مي خواستند. يك روز فراش فكر تازه اي كرده از قوطي عقربي نزديك پاي زنداني انداخت و از زنداني پول خواست... بالاخره زنداني با پاي چپ خود با يك ضرب عقرب را كشت، فراش از اين عمل سخت عصبي شده و او را به شلاق زياد زده و گفت، فلان فلان شده عقرب دولت را مي كشي، اي بابي عقرب دولت را مي كشي ... از اين قبيل اعمال وحشيانه يكي دو تا نبود. هر فردي از اين حزب كه به دست فراش ها مي افتاد سرنوشت مشابهي پيدا مي كرد... حزب اجتماعيون _ عاميون از دادن تلفات جاني و مالي مضايقه نكرده و خدمات غير قابل شرح وتوصيف انجام داده است... با نهايت تاثر بايد بدانيم ، صدي نود اين فداييان حقيقي راه آزادي نابود شدند و چراغ خانوادگي آن ها بكلي خاموش گشت ، براي مثال مرحوم علي مسيو ويوسف خز دوز و شيخ سليم، حسين خان باغبان و محمد صادق چرندابي و موسي خان ... بايد دانست اكثر خانواده هاي اين شهداي راه آزادي هم تلف شدند.” مركز غيبي به رهبري علي مسيو ، مبتكر ايجاد و تربيت واحدهاي مسلح خلقي در دفاع از انقلاب مشروطيت بود. چهره هايي چون ستارخان در اثر اين ابتكار بدل به قهرمانان انقلاب شدند. احمد كسروي در تاريخ مشروطه ايران، منظره دل انگيز وتاريخي تشكيل دسته هاي مسلح توده اي را چنين ترسيم كرده است: “شهر به يكباره دگرگون گرديده و گفتگوي همه از تفنگ خريدن و مشق سربازي كردن و آماده جنگ وجان فشاني كردن شده بود. هر روز هنگام پسين بازارها بسته و چيت فروش ، مسگر و هر چه كه مي بودي به خانه هاي خود مي شتافتند و رخت ديگر كرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه كوي خود مي كردند (مركز غيبي با ابتكار مستقيم علي مسيو در هر محله وكوي تبريز مركز تربيت وآموزش تشكيل داده بود) چون از كوچه ها گذشتي، پياپي اين شعر از زبان بچگان شنيدي : دولت مشروطه ما زنده وجاويد باد ملت مشتاق ايران زنده و جاويد باد” هسته هاي اصلي نيروي مسلح توده اي مدافع انقلاب كه مركز غيبي آنرا رهبري مي كرد را كارگران، تهيدستان شهر ، خرده بورژوازي و دهقانان تشكيل مي دادند.در اين دوران كه اوج فعاليت مركز غيبي وشخص علي مسيو است ، ما شاهد كارداني، كارايي ، هوشياري وخردمندي او هستيم.چنين نمونه انقلابيوني به لحاظ تاريخي در جهان انگشت شمار هستند. در اين زمان نفوذ معنوي مركز غيبي در ميان مردم فوق العاده بود.تشكيلات منظم و درايت رهبري اجتماعيون _ عاميون بويژه شخص علي مسيو سبب اعتبار وكاميابي هاي بسيار بود. مجموعه قيام تبريز در دست مركز غيبي بود. اين واقعيت را كسروي در كتاب خود چنين بيان نموده: “در بيرون (يعني ظاهراً") حاج ميزا حسن مجتهد و ديگر ملايان و برخي بازرگانان در انجمن (تبريز) نشسته و سررشته دار شمرده مي شدند، ولي آنان را آن شايستگي نمي بود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهاني (مركز غيبيمي‌داشت).” نفوذ و اعتبار مركز غيبي به ميزان زيادي مرهون تلاش خستگي ناپذير صداقت و فراست رزمنده بي باك توده هاي زحمت‌کش، علي مسيو بود. پنهان‌كاري در حدي رعايت مي شد كه حتي افرادي نظير باقر خان سالار ملي ازكم و كيف مركز غيبي و تشكيلات با اينكه خود تحت نفوذ آن بودند، اطلاع نداشتند. در كتاب “ديدار هم رزم ستارخان” صحنه اي جالب از ابتكارات علي مسيو قيد گرديده كه به شرح زير است: “باقر خان يكي از فرماندهان برجسته قيام تبريز وهم رزم ستارخان، اصرار داشت كميته سري را ببيند، ولي علي مسيو حاضر نمي شد، تااينكه شبي دست به صحنه سازي مي زند _ او (علي مسيو) چند تن را با عمامه و ريش وقيافه هاي ديگر آراسته و در يك زير زمين مي نشاند و باقر خان را از راهروي تاريك گذرانده و اجازه مي دهد كه فقط در آستانه آن محل بنشيند و بدون يك كلمه حرف زدن يك فنجان چائي بخورد و زود بلند شود. در واقع بدان وسيله او را مجذوب ومرعوب كميته سري (مركز غيبي) كه سازمان مرموز ومعمائي شده بود مي كند و بر ميگرداند.” در تمام دوران مقاومت و پايداري تبريز ، مال و جان سكنه شهر توسط دسته هاي مسلح وابسته به مركز غيبي حفاظت مي شد و درواقع علي مسيو فرمانده محبوب ومورد اعتماد شهر بود. درستكاري، دلاوري و شرافت او زبانزد مردم كوچه و بازار بود . كريم طاهرزاده بهزاد در كتاب خود، يكي از نخستين سخنراني هاي علي مسيوبراي اعضاي اجتماعيون _ عاميون را درج كرده است: “ به ما خبر دادند كه، در محله ارمنستان ، با رمز مخصوصي( پارول حزبي ) همديگر را ببينيم، مطابق دستور مي بايستي از هر گروه فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند، ساعت مقرر در محله ارمنستان در يك سالن بزرگي، حاضر شده مطابق معمول ، در تاريكي مطلق، شخص ناشناسي براي حضار صحبت كرد و بااين بيت آغاز سخن نمود: نديدي كه چون گربه عاجز شود برآرد به چنگال چشم پلنگ وگفت ما از خطر نمي ترسيم، چون مستغرق در خطريم ما كه اسلحه برداشته ايم، مثل مستبدين ميل نداريم كسي را بدون تقصيربكشيم، ما وظيفه سنگيني به عهده گرفته ايم... اين وظيفه را انجام خواهيم داد. دشمنان ما خيلي قوي هستند ولي ايمانبه كارهاي خودشان ندارند و بر عكس ما ظاهرا" خيلي ضعيف بوده ولي از روي ايمان اقدام مي كنيم.اي هم مسلكان عزيز، بايد بدانيد در چه راه پر خطري قدم گذاشته ايد. براي هموار كردن شاهراه آزادي بايد جان نثار كرد... اگركساني در ميان شما هستند كه از جان يا ثروت خود مي ترسند، فورا" بايد استعفا بدهند، زيرا كار، كار پر خطري است.ممكن است به شما ماموريت هاي پر خطري داده شود. انجام اين ماموريتها اجباري است.در صورت مسامحه يا ارفاق يا هر فكري كه منتهي به عدم انجام وظيفه باشد ، مسامحه كار محسوب و سخت مجازات خواهيد شد... شماها براي خوردن وآشاميدن وعيش ونوش دعوت نشده ايد، بلكه براي گرفتن حق حيات و آزادي خودتان در ميدان جانبازي قدم گذاشته ايد. ملت ايران چندين صد سال است كه اسير است ، شماها دور هم جمع شده ايد كه زنجير اسارت را پاره كنيد... ناطق سپس از جريان انقلاب كبير فرانسه شرحي داده و به سخنان خودخاتمه داد وحضار متفرق شدند. بعدها فهميدمسخنران مرحوم علي مسيو بوده است.” رابطه ميان علي مسيو و حيدر خان عمو اوغلي بسيار عميق بود. آ‌ن‌هادر مسايل خطير با يكديگر مشورت مي كردند. حيدر خان همواره در زماني‌كه در تبريز بود، در كنار علي مسيو قرار داشت. و در جريان پايين كشيدن پرچم هاي سپيد در تبريز بوسيله ستارخان مبتكر ومشوق اصلي علي مسيو بود. بارها خانه و اموال او به دست دولت و فئودال ها و يا فتواي روحانيون درباري غارت شد. خانواده او صدمات بسيار ديدند (دو پسر او اعدام شدكه در سطور آينده به آن مي پردازيم) ارتجاع از او به عنوان مغز متفكر و طراح دفاع قهرمانانه تبريز نفرت داشت. با پول دربار، عده اي از روحانيون وابسته به فئودال ها اطلاعيه و يا نامه هاي سر گشاده اي را بر عليه علي مسيو و مركز غيبي تهيه ومنتشر مي ساختند. كوشش مي شد، با شايعه پراكني ، دروغ و افترا،نفوذو اعتبار او را د رنزد توده هاي مردم در هم بشكنند. يكي از اين اعلاميه ها را كسروي در تاريخ مشروطه ايران درج نموده كه بخشي از آن چنين است: “اي برادران هوشمند و اي معتقدان قرآن مبين، چشم عبرت گشوده راه غيرت پيموده ... حالا آن حميت ملت پرستي و غيرت وطن داري شما را چه شده كه اسير پنج و شش نفر قفقازي ( اعضاي اجتماعيون _ عاميون ) خانه به دوش شده ... اينها هر گاه ژوليك و جيب بر نبوده مكاني معين مي كردند ... مقصد از مشروطه شرح لمعه و شرايع خواندن و شرع انور را جاري نمودن است... وچاي تلخ فروختن نيست كه تو بداني و توهين حضرات آقايان علما و سادات را مگر در مشروطه طبيعي مذهبان ( ماترياليستها ) و در قانون مفسدين واجب ميدانند... اي اهل تبريز مگر شماها اين علي مسيو رانمي شناسيد ونمي دانيد كه مسيو چه معني دارد و در لغت فرانسه مسيو به معني آقاست اما آنكس كه از اصل و نسب خارج پرست باشدمسيو را مقدم دارند ... آنكه از اسلام به خارج پرستي برگشته مسيو او را موخرسازند. اين ظاهر حال و رسم آن لا مذهب و از شرح سيئات باطن او قلم نويسندگان عاجز است از آن جمله تعزيه داري سيد الشهدا را منع و ملامت سازد... لامذهبي كه تعزيه داري آن حضرت را غلط كاري ناميده و از اسلام برگشته باشد به كفر او ديگر دليل وبرهان لازم نيست.” اين يك نمونه از تلاش ارتجاع براي مقابله با مركز غيبي و رهبرآن علي مسيو است. اتفاقا" آنها كه در اين گونه ورق پاره ها علي مسيو و انقلابيون را لامذهب و ”بي وطن” مي ناميدند. خود با پول دربار روسيه تزاري وديپلماتهاي انگليسي، به خيانت به وطن مشغول بودند. همين مرتجعين با ورود قشون تزار به تبريز به همكاري با آنهاپرداخته ودر دستگيري انقلابيون بويژه خانواده علي مسيو از هيچ رذالتي كوتاهي نكردند. توضيح اينكه بر اثر سلسله رويدادهايي ، با توافق روسيه تزاري و امپرياليسم انگلستان واحدهاي نظامي ارتش تزار از مرز ايران گذشته و به سوي تبريز حركت كردند. انقلابيون تحت شرايط دشواري با پا درمياني برخي ، مجبور به ترك شهر و مهاجرت شدند. در برخي منابع تاريخي گفته مي شود، علي مسيو در اين دوره به “مرگ طبيعي” ! در گذشته است. چگونگي مرگ او روشن نيست. باري ارتش روسيه تزاري با همكاري انگليس و نيز باتوافق دربار خائن قاجار، به تبريز رسيده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار ، عده اي از رهبران و فرماندهان قيام تبريز ومسئولين حوزه هاي اجتماعيون _ عاميون دستگير گشتند. دشمن براي انتقام از انقلاب مشروطه و مردم ايران ، عده اي را محكوم به مرگ كرد. خانه علي مسيو غارت شد و دو فرزند 18 و 16 ساله او دستگير شدند. در روز دهم دي ماه 1289 خورشيدي (روز عاشوراي 1330 قمري) تبريز در سكوت پر اندوهي به سر مي برد. 8 تن از بازداشت شدگان كه دو فرزند علي مسيو نيز در ميان آنها بودند در محاصره سربازان روسيه تزاري به سوي ميدان اعدام برده مي شدند. اينان عبارت بودند از : ثقه الاسلام، شيخ سليم ضيا العلما ، محمد قلي خان ، صادق الملك، آقا محمد ابراهيم و حسن پسر18 ساله علي مسيو وبرادر 16 ساله او قدير. عده اي از ميهن پرستان و انقلابيون شريف ايران در چنگال سربازان بيگانه در شهر و زادگاه خودشان به سوي مرگ روان بودند. كسروي در تاريخ هجده ساله آذربايجان صحنه را چنين توصيف كرده: “هنگامه دل گداز بس سختي مي بود... مرگ سياه يك سو و غم و درماندگي كشور يك سو، خدا مي داند چه دل سوخته اي درآن ساعت مي داشتند. ثقه الاسلام به همگي دل مي داد و از هراس و غم ايشان مي كاست... چون خواستند دار زنند نخست شيخ سليم (از مسئولين اجتماعيون _ عاميون) بيچاره خواست سخني گويد افسر دژخوي روسي سيلي و مشت به رويش زده خاموشش گردانيد. دژخيمان ريسمان به گردنشانداختند وكرسي را از زير پايش كشيدند. دوم نوبت ثقه الاسلام بود، شادروان همچنان بي پروا مي ايستاد... بالاي كرسي رفت. سوم ضيا العلما را خواندند... به روسي با افسر سخن آغاز كرده مي گفت ما چه گناه كرده ايم... آيا كوشيدن در راه كشور خود گناه است؟ دژخيمان دست او را از پشت بستند و با زور بالاي كرسيش بردند. چهارم صادق الملك را خواندند. پنجم آقا محمدابراهيم را پيش آوردند ، او با پاي خود بالاي كرسي رفت و ريسمان را به گردنانداخت . ششم قلي خان كه پيرمردي بود را پيش خواندند . هفتم نوبت حسن بود (پسر 18 ساله مسيو) جوان دلير بالاي كرسي با آواز بلندداد زد: “زنده باد ايران”، “زنده باد مشروطه” و پس از او نوبت قدير پسر شانزده ساله رسيد و او را نيز (با توجه به كينه اي كه به علي مسيو داشتند) بالاي كرسي برده ريسمان به گردنش انداختند. روسيان براي آنكه دژخويي خود را نيك نشان دهند، باري آن نكردند چشم هاياينان را بندند و يا چون يكي را مي آويزند و بالاي دار دست و پا مي زند ديگران را دور نگه دارند. برادر را روبروي چشم برادر به دار كشيدند. چنان كه از پيكره ها پيداست دژخيمان از ناآزمودگي ريسمان ها را چنان نينداختند كه زود آسوده گرداند. بيشترشان تا دقيقه ها گرفتار شكنجه جان كندن بوده اند.” بهاين ترتيب ارتجاع با همدستي نظاميان تجاوزگر خارجي، انتقام خود را از انقلاب گرفت بويژه كينه حيواني نسبت به علي مسيو با اعدام دونوجوان بي گناه او به خوبي هويدا است . زندگي ومبارزه علي مسيو، همواره در خاطره مردم زحمتكش ايران زنده است. او ازچهره هايي به شمار مي آيد كه در دوران نامساعد كنوني و يورش انديشه هاي غير انساني ليبراليسم و انديويدوآليسممي تواند سر مشق جوانان و مبارزان راه خوشبختي انسان قرار بگيرد. اوخاطره نازدودني پايداري تبريز در انقلاب مشروطه يعني سرچشمه تاريخ معاصر ايران است.a

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

حاج سيدابراهيم اخوي تهراني، فرزند سيدجواد اخوي تهراني نماينده اصناف چهارگانه از تهران (بزاز ـ حريرفروش ـ زيره‏فروش ـ بزاز دوره‏گرد) در مجلس شورا بود. او كه خود حرفه‏اش بزازي بود اطلاع چنداني از سياست و قانونگذاري نداشت. در سال 1323 پس از مهاجرت علما به حضرت عبدالعظيم، از سوي عين‏الدوله تلاشي صورت گرفت تا بازار بسته نشود، سيدابراهيم در مقابل اين حركت ايستادگي كرد و در تيمچة حاجب‏الدوله خطاب به اميربهادر و حاجب‏الدوله اعلام نمود كه به خاطر عرق مسلماني نمي‏توان در مقابل تبعيد علما در فصل سرد سكوت كرد. حاج سيدابراهيم در مجلس چندان فعال نبود و پس از بمباران مجلس به حريرفروشي ادامه داد و ديگر در وادي سياست گام برنداشت

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

حاجي كاظم ملك‌التجار پسر آقامحمدمهدي ملك‌التجار تبريزي متولد حدود 1266هـ .ق. ساكن تهران بود. وي كه در سال 1287هـ. ق. پس از درگذشت پدر خود ملقب به ملك‌التجار شد، برخلاف پدر وجهه چندان خوبي نداشت و به واسطه ارتباط با ميرزاعلي‌اصغرخان اتابك مرجعيتي پيدا كرده از اين راه بر ثروت و ارثيه پدري افزود. معروف است كه مكنت او به حدي بود كه مي‌توانست به شاهزادگان و حاكمان وقت مبالغ كلاني قرض دهد ازجمله او در يك نوبت هشتاد هزار تومان به شاهزاده مؤيدالدوله پسر شاهزاده حسام‌السلطنه قرض داد تا براي دريافت فرمان حكومت خراسان به ناصرالدين شاه تقديم كند. همچنين ملك‌التجار در بخشهاي مختلف اقتصادي فعاليت داشت كه از آن جمله مي‌توان به شركت عمومي ويژه فعاليتهاي مالي و بانكي و شركت تجارتي فارس در شيراز (كه در نشر اسكناس فعاليت داشت) و همچنين به تأسيس راه بين آستارا و اردبيل اشاره كرد. وي از مخالفان بانك شاهي و از دوستان و دلالان سفارت روس محسوب مي‌شد تا جايي كه روسها بعد از مشروطيت نيز از حمايت او دست برنداشتند. كلنل كاساكوفسكي در كتاب خود، گزارش ِ مورخ 26 اوت 1897 و. باراودي، يكي از مديران بانك استقراضي روس در تهران را به هيئت مديره بانك استقراضي ايران منعكس كرده و مي‌نويسد : « اتحاديه‌اي به نام شعبه سنديكايي از صرافان و بانكداران متنفذ مانند برادران طومانيانس، حاج لطفعلي، اتحاديه، باقر صراف و ملك‌التجار تشكيل شد و به وسيله اين سنديكا و همچنين عمال بيشمار آنها، مبالغ زيادي اسكناس براي تبديل به پول نقره به بانك شاهي ارائه گرديد. در اين يورش شديد به بانك شاهي، شديدترين فعاليت و جد و جهد از طرف ملك‌التجار بروز داده شد. به نحوي كه دولت حكم توقيف او را داده و وي كه به موقع مسبوق شده بود مدتي خود را مخفي نمود.» كاساكوفسكي درباره ملك‌التجار مي‌گويد : « حاج ملك‌التجار ... سردسته تجار تمام تهران و سراسر آذربايجان مي‌باشد و خود آذربايجاني است.» وي براي ساختن راه شوسه از آستارا به اردبيل و در موقع بهره‌‌ برداري از راه مزبور به شركاء چيزي نداد و عموم خلق را از شركت عمومي مأيوس كرد. در نتيجه شركاء بر عليه او اقدام كردند اما هر چه تلاش كردند چيزي به دست نياوردند. بنابر اين وي كه تحت فشار بود راه را توسط پسرش حاج محسن آقا به يك تبعه روسي به نام ورتمان اجاره داد و وي متولي راه شد. در كار بانك ملي حاج كاظم ملك‌‌التجار سرمايه بانك را حيف و ميل نمود و هنگامي كه او را براي اين منظور تعقيب كردند به سفارت روس پناهنده شد و در سفارت جاي مناسبي به او داده شد. چند تن از مأموران وزارت عدليه كه سرپرستي آن با فرمانفرما بود، (گويا خرده حسابهاي ديرينه‌اي با ملك‌التجار داشتند) سحرگاه روز 13 تير ماه 1286 براي بازداشت او اعزام گرديدند و وي با صراحت لهجه‌اي كه داشت خود را بيگناه خواند و مطمئن بود كه مي‌تواند از خود دفاع كند. سفارت روس حمايت از وي را تا به جايي رسانيد كه فرمانفرما رئيس عدليه وقت با لباس تمام رسمي به سفارت روس احضار شد و وي در مقابل تمثال تزار روس معذرت‌خواهي نمود. ملك‌التجار سرانجام در ربيع‌الثاني 1305 خورشيدي درگذشت وي را در مشهد در حرم امام رضا(ع) در دارالحفاظ به خاك سپردند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

دکتر تقی ارانی يک صد سال پيش در تاريخ 13 شهريورماه 1282 در شهر تبريز ديده به جهان گشود. و در روز 14 بهمن ماه 1318 در دوره سلطنت استبدادی رضاخان بر اثر تضيقات و شکنجه های زندانبانان در بيمارستان زندان مرکزی شهربانی تهران، در اوج خلاقيت علمی و پيکار انقلابی به شهادت رسيد. پدرش ابوالفتح خان ارانی تبريزی (متولد ...؟ درگذشت 1315) کارمند ماليه تبريز بود. مادر او فاطمه آقازاده ( متولد...؟ درگذشت 1325) نام داشت که زنی شجاع، آگاه و از خود گذشته بود. تقی ارانی بخشی از دوران کودکی خود را در تبريز گذرانيد و چهار ساله بود که همراه خانواده (مادر و خواهرانش) به تهران آمد. ابوالفتح خان ارانی نسبت به همسر و فرزندان خود لاقيد بود و با وجود درآمد مکفی توجهی به تامين زندگی خانواده خود نداشت. در نتيجه دوره کودکی تقی ارانی در تهران با دشواری مالی سپری شد. در اين تاريخ تقی ارانی که تنها پسر خانواده بود با مادر و سه خواهر خود به نام های ايران، کوکب و شوکت در محله شيخ هادی زندگی می کرد . دوره کودکی و نوجوانی تقی ارانی مصادف است با يکی از پر فراز و نشيب ترين دوره های تاريخ ايران . که بی شک اين اوضاع پرتحول سياسی در روح حساس او و هم چنين تربيت فکری او نقش مهمی داشته است. تقی ارانی شش ساله است که مادرش او را در مدرسه ابتدايی شرف مظفري(بعدها شرف) نام نويسی می کند. با وجود اين که تقی ارانی آموختن زبان فارسی را دو سال پيش از اين در تهران آغاز کرده بود، - زيرا که در نزد خانواده ارانی فقط به آذری صحبت می شد. شاگرد باهوش و با استعدادی است، به گونه ای که از همان آغاز توجه معلمين و هم شاگردی ها را به خود جلب می کند. تقی ارانی محصلی است آرام، با جثه ای کوچک که در درس و مشق همواره حاضر جواب است. تنها مانعی که در درس و بازی با همسالان گاهی نمود پيدا می کند، نزديک بينی شديد تقی ارانی خردسال است، که تا آن زمان به اين امر پی نبرده بودند. بلکه در سن شانزده سالگی موقعی که در دارالفنون تحصيل می کرد، با دريافت عينک پنس از اين مشکل رهايی يافت. از هم شاگردی های تقی ارانی که اتفاقا در همسايگی او می زيستند، می توان دو تن را نام برد که تا پايان زندگی نيز يار و همراه او بودند. يکی احمد امامی است که بعدها در برلن نيز با دکتر ارانی بود و نزديک ترين دوست وی محسوب می شد. احمد امامی پزشکی خواند و هم زمان با تقی ارانی تحصيلات خود را پايان برد. و ديگری عبدالحسين حسابي(دهزاد) است که پس از تحصيلات متوسطه به شغل معلمی روی آورد. وی با نام دهزاد در حزب کمونيست ايران فعاليت می کرد. عبدالحسين حسابی از سازمان دهندگان حزب کمونيست ايران بود و به خصوص بعد از ضربات پليس رضاخان به اين حزب بين سالهای 1307 تا 1310 و نابود کردن بخش عمده ای از سازمان های حزب کمونيست ايران، در تجديد سازمان حزب نقش داشت. تقی ارانی پس از به پايان رساندن دوره ابتدايی به مدرسه دارالفنون راه می يابد. در اين مدرسه بود که علايق متنوع او به هنر، ادبيات و زبان های خارجی و علوم نمودار گشت. تقی ارانی در تمام اين زمينه ها طی سال های تحصيل دوره متوسطه شاگردی نمونه بود. او در اين مدرسه زبان های عربی و فرانسه را به خوبی فرا گرفت و همچنين در دروس علوم جديده يا دقيقه که در اين مدرسه تدريس می شد، استعداد زيادی از خود نشان دا. اين در حالی بود که تقی ارانی به دليل عدم توانايی مالی و به قول خودش لاابالی بودن پدر حتی از خريد کتاب درسی نيز عاجز بود و آن ها را از هم شاگردی های خود قرض می گرفت. تقی ارانی جوان در سال 1299 تحصيلات متوسطه را در دارالفنون به عنوان شاگرد نمونه سال در بين ديپلمه ها به اتمام رسانيد و علاوه بر مدرک ديپلم، تشويق نامه ای نيز دريافت کرد. سال های جوانی تقی ارانی نيز سال هايی طوفانی برای ايران و جهان بود. نخستين جنگ جهانی به وقوع پيوست و بسياری از کشورها را به کام خود برد. انقلاب کبير سوسياليستی اکتبر در همسايگی ايران به پيروزی رسيدو تاثير مثبت و آگاهی بخش آن بر بخش هايی از مردم ايران خصوصاْ بر روشنفکران و جوانان چنان زياد بود که پژواک آن را در ادبيات اين دوره می توان بازيافت. بسياری از شاعران ايران به پيشواز اين انقلاب رفته و در مدح آن شعرها و منظومه ها سرودند. در اين سال ها همچنين می توان به مداخله آشکار امپرياليسم انگليس در امور ايران اشاره کرد. تا آن جا که به اشغال کشور توسط نيروهای نظامی انگليس در سال 1297 انجاميد. اين گونه دخالتها در نهايت منجر به تحميل قرارداد ننگين سال 1298 (1919) شد. قراردادی که ايران را به مستعمره انگلستان مبدل ساخت. يک سال بعد کودتای سيد ضياءالدين رضاخان (1299) بوقوع پيوست و نفوذ بيش از پيش امپرياليسم انگليس را در کشور تشديد نموده و از پيدايش استبداد جديدی خبر می داد. علاوه بر اين موارد سال های جوانی تقی اراني، مصادف بود با شکل گيری قيام ها و جنبش های رهايی بخش و دموکراتيک در گوشه و کنار ايران. از آن ميان می توان به قيام شيخ محمد خيابانی در آذربايجان به سال 1299، جنبش گيلان و تشکيل دولت انقلابی به رياست ميرزا کوچک خان جنگلي، قيام کلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان در سال 1301 و بالاخره قيام لاهوتی در آذربايجان اشاره کرد. اين جنبش ها از يک سو نتيجه افزايش تضادهای داخلی و دخالت امپرياليست انگليس در امور ايران بود و از سوی ديگر زير تاثير غيرقابل انکار انقلاب کبير سوسياليستی اکتبر در کنار مرزهای کشور به عنوان الگويی برای رهايی قرار داشت. تقی ارانی پرورش يافته در اين طوفان بود و بدون ترديد اين گونه حوادث در تکوين شخصيت وی و گرايش او به مبارزه سياسی در مسير آتی زندگی نقش مهمی بازی کرده است. زيرا او در همان سال ها به همراه ساير جوانان به مناسبت های گوناگون در تظاهرات ضد استبدادی و بر ضد قرارداد ننگين 1919 قعالانه شرکت می کرد. برای نمونه می توان گفت که تقی ارانی برای اولين بار در سن 17 سالگی در تظاهرات سياسی که از طرف دانش آموزان مدارس تهران برگزار شده بود، شرکت جست. بعد از گرفتن ديپلم متوسطه، تقی ارانی با اين اميد که در رشته پزشکی درس خوانده و بتواند از راه طبابت به مردم کمک کند، وارد مدرسه طب تهران شد، اين مدرسه در واقع تنها مدرسه عالی در آن زمان محسوب می شد. تقی ارانی تنها يک سال در مدرسه طب درس خواند و عواملی چند باعث شد که مسير زندگی او تغيير کرده و برای ادامه تحصيلات عالی راهی اروپا بشود. تقی ارانی برای انجام تحصيلات دانشگاهی در سال 1301(1922) به آلمان رفت و در دانشگاه شهر برلن به مدت شش سال به تحصيل پرداخت. رشته اصلی تحصيلی او شيمی بود که آن را با ارايه تزی با عنوان خواص احياء کننده اسيد هيپوفسفريک بر روی مواد آلی در اواخر سال 1928 با درجه دکترا به پايان رساند. رشته های ديگر تحصيلی تقی ارانی عبارت بودند از فيزيک، تکنولوژی و شيمی صنعتی که امتحانات اين رشته ها را نيز با موفقيت به پايان برد. سالهای اقامت تقی ارانی در آلمان، سال های رشد، شکوفايی و آبديدگی يک انديشمند و انقلابی واقعی است. تقی ارانی در اين زمان طی دوره اقامت هفت ساله خود در برلن پايتخت جمهوری وايمار، و زير تاثير جنبش کارگری آلمان که در آن سال ها رو به رشد بود قرار گرفت و به جهان بينی مارکسيسم گرايش پيدا کرد. جنبش کمونيستی در آلمان طی سال های دهه بيست يکی از قدرتمندترين جنبش های کارگری در جهان به شمار می رفت. شخصيت هايی چون کارل ليب کنشت و روزا لوگزامبورگ در بوجود آمدن اين جنبش نقش بسزايی بازی کرده و در اين راه جان باخته بودند. هيچ عرصه ای از شعر و ادبيات گرفته تا موسيقی ، نقاشي، نمايشنامه نويسی و تئاتر و حتی ورزش و غيره در جامعه آلمان وجود نداشت که اثر انگشت کمونيست ها را برخود نداشته باشد. طبيعتاْ اين جنبش بزرگ که سرود برابری و برادری ملت ها را می خواند، برای جوانی که از جامعه ای نيمه فئودالی و نيمه مستعمره چون ايران برخاسته و شاهد پيکارهايی خونين و نافرجام مردم کشورش بود، جذابيت و کشش فوق العاده ای داشت و راه های نوينی را در مسير پيکار و عمل انقلابی به روی او می گشود. تقی ارانی از همان ابتدای مرود به برلن به مطالعات علمي، سياسی و اجتماعی وسيعی دست زد. او به فراگيری آثار کلاسيک های مارکسيسم پرداخت و با بنيان های نظری فلسفه علمی آشنايی يافت. در نتيجه اين مطالعات و درک ضرورت مبارزه انقلابی برای غلبه بر عقب ماندگی جامعه نه تنها به فعاليت سياسی و انقلابی روی آورد، بلکه خود دست به قلم برد و به عنوان يک مارکسيست ژرف انديش آثار گوناگونی در زمينه های روانشناسي، ماترياليسم ديالک تيک، علوم تربيتی و تجربی به رشته تحرير درآورد. دکتر تقی ارانی در عرصه ترويج فلسفه مارکسيستی استعداد شگرفی از خود نشان داد. و آثاری که منتشر کرد سهم معينی در پرورش کادرهای جنبش کمونيستی ميهن ما دارد. تنها کافی است که به کتاب هايی مانند پسيکولوژي، عرفان و اصول مادي، ماترياليسم ديالک تيک اشاره شود. دکتر تقی ارانی در زمينه اشاعه فلسفه علمی مارکسيستی (ماترياليسم ديالک تيک) نه تنها از پيشگامان آن در ايران بلکه در خاور ميانه به شمار می آيد. حجم مطالبی که او در زمينه های مختلف نوشته است، نشان می دهد که دکتر ارانی چقدر در عرصه مطالعات آثار کلاسيک های مارکسيسم و همچنين علوم اجتماعی زمان خود پر خوانده و با استعدا بوده است. از ديگر موضوعات مربوط به زندگی تقی ارانی در برلن مبارزه و فعاليت انقلابی او در ميان مهاجرين و دانشجويان ايرانی مقيم اين شهر است. او علاوه بر ارتباط و همکاری با محفل کمونيست های ايرانی در برلن، در سازمان دهی مبارزه با استبداد رضاخان پيش از آن که به سلطنت برسد، در ميان مهاجرين و آزادی خواهان فعال بود. که تبلور آن را در شکل گيری فرقه جمهوری انقلابی ايران پيش از اعلام پادشاهی رضاشاه می بينيم که دانشجويان کمونيست ايرانی مقيم اروپا مبتکر آن بودند. تقی ارانی علاوه بر فعاليت مخفی سياسي، در ميان دانشجويان فعاليت صنفی هم داشت و آن ها را برای مدتی نمايندگی می كرد. در اين زمان دانشجويان ايرانی در شهر برلن تشكيلاتی به نام انجمن ايران داشتند، كه بر طبق قوانين جمهوری وايمار به ثبت رسيده بود. تقی ارانی برای يك دوره رئيس اين انجمن بود. تقی ارانی هم چنين در برلن به فعاليت مطبوعاتی روی آورد و از ابتدای ورود خود به اين شهر با مجلات و روزنامه های مختلف همكاری می كرد. اين همكاری مطبوعاتی تا مراجعت او به نحو پيگيری ادامه داشت. دامنه و حيطه كار نويسندگی تقی ارانی نيز گسترده بود و از نوشتن مقالات علمی (به ويژه شيمي) تا مباحث ادبی و زبانشناسی را در بر می گرفت. علاوه بر اين تقی ارانی شعر هم می سرود كه ما از دو قطعه از آن ها كه در اوايل دهه بيست ميلادی در مجله آزادی شرق منتشر شده است، اطلاع داريم. وی فعاليت مطبوعاتی خود را با مجله آزادی شرق در برلن آغاز كرد. و اولين مقاله و قصيده بلندی را كه سروده بود در همان ماههای اول ورود به اين شهر، در آن مجله به چاپ رساند. از آن جا كه تناوب انتشار مجله آزادی شرق منظم نبود، به همكاری با مجله ايرانشهر به مديريت كاظم زاده ايرانشهر كه صاحب يك كتاب فروشی با همين نام در مركز برلن بود، پرداخت. تا اين كه در سال 1924 تقی ارانی و تعدادی از دانشجويان تصميم گرفتند خود مجله ای با عنوان نامه فرنگستان منتشر كنند. اسامی برخی از دانشجويانی كه در انتشار اين مجله نقش داشتند عبارت بودند از تقی اراني، غلامحسين فروهر، حسن نفيسي، احمد فرهاد، مشفق كاظمی و مرتضی يزدي. متاسفانه انتشار نامه فرنگستان نيز مانند ساير مجلات فارسی زبان در اروپا دوام زيادی نداشت و پس از يك سال و انتشار 12 شماره به دلايل مختلف متوقف شد. از ديگر مجلاتی كه در آلمان چاپ می شد و تقی ارانی در آن قلم زده است، می توان از مجله فنی و ادبی علم و هنر نام برد. اين مجله توسط ابوالقاسم وثوق و به سردبيری سيد محمد علی جمالزاده منتشر می شد. نكته مهمی كه در ارتباط با فعاليت مطبوعاتی دكتر تقی ارانی با مجلات فارسی زبان چاپ آلمان بايد عنوان كرد اين است كه وی نه تنها همكاری قلمی و نگارش با اين دسته مجلات داشت،بلكه از آن رو كه در چاپخانه ای كار می كرد كه اغلب اين مجلات را به چاپ می رساند و همچنين تجربه عملی در كار چاپ و آگاهی وی به چند زبان از اديت كنندگان اين مطبوعات نيز به شمار می رفت. اكثر قريب به اتفاق مجلات نام برده در مطبعه كاويانی جايی كه تقی ارانی شب ها در آن كار می كرد و از اين راه هزينه زندگی و تحصيل خود را تامين می كرد، منتشر می شدند. پيرامون فعاليت مطبوعاتی و نويسندگی تقی ارانی ما در اين جا فقط به اقدامات علنی و آشكار وی در چاپ مقالات علمی و ادبی اشاره كرديم. در حالی كه او با نشريات زيرزمينی مانند بيرق انقلاب كه عليه ديكتاتوری رضاشاه مبارزه كردند، نيز نقش داشت. در كنار اين اقدامات تقی ارانی در برلن در همان چاپخانه كاويانی علاوه بر انتشار كتاب معرفةالروح‌ (عنوان اوليه كتاب پسيوكولوژي) به قلم خود او ، چند كتاب از ادبيات كلاسيك فارسی نيز به چاپ رساند كه برای اغلب آن ها مقدمه ای نيز كه حاكی از شناخت عميق او از ادبيات فارسی و عربی می باشد، نوشته است. كتاب هايی مانند : وجه دين (حكيم ناصر خسرو) يا بدايع الغزليات سعدی از اين جمله اند. ما در اين جا از اشاره به برخی از جنبه های مربوط به زندگی دكتر تقی ارانی مانند تدريس در دانشگاه برلن و غيره صرفنظر می كنيم. زيرا در مطالب ديگر اين ويژه نامه در جای خود مفصل تر به آن ها پرداخته شده است. دكتر ارانی علاوه بر زبان های تركی و فارسی به زبان های عربي، فرانسه، آلمانی و انگليسی نيز آشنايی كامل داشت. شناخت و آشنايی او با اين زبان ها يكی از عواملی بود كه او با برخی از شرق شناسان آلمانی مانند اويگن ميتوخ (Eugen Mittwoch) كه برای دوره ای استاد كرسی شرق شناسی دانشگاه برلن بود و هم چنين فريدريش روزن (Fridrich Rosen) ديپلمات و شرق شناس معروف آلمان كه در سالهای اول جمهوری وايمار برای مدتی وزير امور خارجه آلمان بود، آشنا شده و با آن ها در عرصه های مختلف به همكاری پرداخت. بنا به توصيه اين شرق شناسان دانشگاه برلن در سال 1925 از تقی ارانی برای استادی دانشگاه دعوت به عمل آورد. تقی ارانی از اين تاريخ به بعد به تدريس رشته های زبان های شرقي، علم منطق و سبك شناسی در اين دانشگاه مشغول شد. وی تا زمان مراجعت خود به ايران به كار تدريس در دانشگاه برلن مشغول بود. در پرونده دانشجويی دكتر تقی ارانی در اين باره اشاره هايی در اين ارتباط وجود دارد. بنابر اين می بينيم كه تقی ارانی موازی با تحصيلات دانشگاهی خود در رشته شيمی به عنوان استاد در همان دانشگاه به تدريس اشتغال داشت. درباره موضوع آشنايی دكتر تقی ارانی با زبان های خارجی بايد عنوان كرد كه او در زمينه ترجمه برخی از آثار به زبان فارسی نيز تلاش هايی كرده است. برای نمونه اولين ترجمه مانيفست حزب كمونيست نوشته كارل ماركس و فريدريش انگلس را دكتر ارانی به فارسی ترجمه كرده است. اين امر يكی از موارد اتهام و جرم او در دادگاه جنائی تهران مبنی بر فعاليت اشتراكي(كمونيستي) بود. علاوه بر اين دكتر تقی ارانی چند قطعه شعر نيز از زبان فرانسه به فارسی ترجمه كرده است كه يكی از آن ها يك سرود كارگری است با نام سرود آهنگران. نگاه كنيد به بخش كتاب شناسی در اين ويژه نامه) اشاره به اين موارد توانايی های او را در زمينه زبان های خارجی نشان می دهد. دكتر ارانی تا زمان دستگيری به اتهام فعاليت اشتراكی و متعاقب آن شهادتش، به مدت 15 سال(از 1301 تا 1316) سابقه فعاليت مطبوعاتی و نويسندگی داشت. او در اين مدت كوتاه آثار برجسته و فراوانی انتشار داد كه در زمان خود مورد توجه قرار گرفت. نوشته های دكتر ارانی از قابل توجه ترين آثار دوره استبداد بيست ساله است. او همچنين از پركارترين نويسندگان عصر خود به شمار می رفت. نوشته های دكتر ارانی را در يك نگاه كلی می توان چنين تقسيم بندی كرد: # نگارش های فلسفی و اجتماعي # نگارش های علمی و فنی (در رشته های مختلف علوم) # نگارش های سياسی و اجتماعي # نگارش های اقتصادي # نگارش های ترجمه اي # و همچنين نوشته هايی در زمينه های زبان شناسي، حقوق، شعر و ادبيات و هنر و ... به اين موارد بايد به تلاش های دكتر ارانی در عرصه چاپ كتاب هايی در زمينه ادبيات كلاسيك مانند وجه دين، غزليات سعدی و شرح ما اشكل من مادرات كتاب اقليدس، اثر خيام اشاره شود. وی برای هريك از اين آثار مقدمه و حواشی نيز نوشته است. ولی مهم ترين و برجسته ترين فعاليت دكتر ارانی بنياد نهادن و انتشار مجله دنيا است. او در اين مجله برای نخستين بار به گونه ای علمي، منظم و گسترده به طرح مسايل فلسفی و اجتماعی پرداخت و به تبليغ و ترويج ماركسيسم در ايران دست زد. مجله دنيا در زمان خود منحصر يه فرد بود و در طی دو سالی كه منتشر می شد، تاثير به سزايی در ميان روشنفكران و دانشجويان برجای گذاشت. البته دايره تاثيرگذاری اين مجله تنها به زمان انتشار آن محدود نمی شود، چرا كه مطالب منتشر شده در دنيا پس از فرار رضاشاه و پديد آمدن دوره كوتاهی از آزادی های نسبی و رشد جنبش انقلابي، در پرورش ايدئولوژيك نسلی از انقلابيون و جوانان ميهن نقش بارزی ايفاء كرد. محتويات مجله دنيا در كنار ساير آثار و كتبی كه دكتر ارانی جداگانه انتشار داده بود، دست كم برای دو دهه از آثار مرجع كمونيست های ايرانی در زمينه آشنايی با ماركسيسم و فلسفه ماترياليسم ديالكتيك به شمار می رفت. دكتر ارانی هم زمان با كار بزرگ انتشار مجله دنيا به سازمان دهی و كار انقلابی در ميان روشنفكران، جوانان و دانشجويان پرداخت. اين تلاش ها در واقع برای احياء حزب كمونيست ايران بود كه مدتی پيش از اين تاريخ بر اثر پيگردهای شديد پليس و ضرباتی كه رژيم استبدادی رضاخان به سازمان های آن وارد آورده بود، برای مدتی فعاليت آن متوقف شده بود. دكتر ارانی با فعاليت خود در بين جوانان و دانشجويان درصدد برآمد كه با ياری همفكران خود، و با جذب مستعدترين دانشجويان برای مبارزه سياسی و تربيت كادرهای آزموده سازمان متشكلی به وجود آورد. از اولين ثمره های اين نوع فعاليت ها، می توان به سازمان دهی چند اعتصاب در محيط های آموزشی و دانشگاه تهران نام برد، كه برخی از اين ها با كاميابی نيز همراه بود. متاسفانه دوره فعاليت انقلابی دكتر ارانی در ايران بسيار كوتاه بود. اداره آگاهی شهربانی رژيم ديكتاتوری در نيمه دوم ارديبهشت ماه1316 با دستگيری دكتر ارانی و ياران و شاگرد وی مانع از فعاليت های روشنفكرانه او شد. جريان دستگيری و محاكمه دكتر ارانی و ياران او كه در تاريخ ميهن ما تحت عنوان گروه پنجاه و سه نفر معروف گشته است، خود نشان دهنده عجز و ناتوانی رژيم مستبد رضاخان در مقابله با انديشه های مترقی و انسان دوستانه كمونيست های ايرانی است. دستگاه پليس رژيم هر چند توانست با ضربه زدن به پيكر جنبش انقلابی ايران و دستگيری اعضاء 53 نفر و رهبر آن دكتر تقی ارانی و محكوم نمودن آن ها در بی دادگاه های خود، برای مدتی سكوت گورستانی به جامعه تحميل كند، ولی با وجود اين دكتر ارانی و ياران و شاگردان او درون سياهچال ها نيز دست از مبارزه نكشيدند و خود را برای نبردهای آتی و سرنوشت ساز آماده می كردند. بدون شك در اين ميان نقش شخصيت برجسته دكتر ارانی و مقاومت قهرمانانه او در زندان نيز در تربيت و آموزش زندانيان سياسی سهم مهمی داشته است. بدين شكل تعدادی از مبارزين انقلابی در درون زندان های رژيم ديكتاتوری آبديده شده و بعدها نقش بارزی در جنبش آزادی خواهانه ميهن و همچنين در بنيادگذاری حزب توده ايران ايفاء كردند. مبارزه ايثارگرانه دكتر ارانی در زندان و نقش ويژه او در ميان زندانيان ساسی از چشم دشمن پنهان نماند. همچنين دفاع جانانه او در جريان محاكمه و دادرسی گروه پنجاه و سه نفر كه در واقع سند محكوميت رژيم استبدادی و قوه قضائيه آن محسوب می شد، رضاشاه و مسئولين زندان را در تصميم خود مبنی بر گرفتن انتقام از دكتر ارانی مصرتر كرد. رژيم استبدادی در شخصيت دكتر ارانی يك رهبر برجسته و يك آموزگار بزرگ و شجاع را می ديد كه می توانست به موقع خود بيرون از زندان و در ميان مردم دشواری های زيادی برای ادامه حيات استبداد سياه ايجاد كند. به همين خاطر به جنايت هولناكی دست زد و با به قتل رساندن دكتر اراني، جنبش انقلابی ميهن ما را از يك مبلغ و مروج بزرگ و محبوب محروم كرد. به دستور رضاشاه و رئيس شهربانی وقت سرپاس مختاري، دكتر تقی ارانی را در روز 14 بهمن ماه 1318 در بيمارستان زندان مركزی شهربانی تهران به شهادت رساندند. ولی راه ارانی و افكار او را نتوانستند خاموش كنند. اكنون نزديك به شصت و پنج سال از شهادت او می گذرد، اما چهره محبوب دكتر ارانی در قلب های مردم ايران همچنان زنده است و افكار و انديشه های علمی و انقلابی او همچنان راهگشای نسل های نوينی از جوانان و انقلابيون ميهن ما است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1271 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى قزاقخانه شد و در 1290 به درجه‏ى افسرى نائل آمد. در 1300 با درجه‏ى سرهنگى، چندى رئیس اركان ستاد ارتش بود، زمانى هم رئیس ستاد لشكر مركز شد. در اواخر سلطنت رضاشاه، رئیس دبیرستان نظام شد و در 1323 پس از بیست و سه سال توقف در درجه‏ى سرهنگى، به درجه‏ى سرتیپى نائل آمد و دادستان ارتش شد. پس از چندى ریاست دادرسى ارتش را برعهده گرفت تا مدتى هم رئیس اداره توپخانه‏ى ارتش بود. در 1331 بازنشسته شد و در 1346 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1260 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را مطابق معمول زمان پایان داد و وارد حوزه علمیه شد و دوره‏ى سطح را به طور كامل فراگرفت. مدتى نیز به تحصیل فلسفه و علم كلام پرداخت. ریاضیات قدیم و جدید و حساب استدلالى را نیز فراگرفت. در 1290 وارد وزارت عدلیه شد. در تهران و شهرستانها به قضاوت پرداخت. در 1306 در عدلیه‏ى نوین داور، با رتبه‏ى 7 قضائى به ریاست محاكم بداین اصفهان منصوب شد و در تشكیل سازمان قضائى در آن استان سهم به سزائى داشت. پس از ریاست محاكم بدایت در اصفهان به ریاست شعبه‏ى استیناف در تهران رسید و بعد رئیس استیناف در فارس شد. مدتى نیز ریاست دادگسترى استان اصفهان با او بود تا اینكه ریاست كل استیناف تهران را بر عهده گرفت و سرانجام رئیس شعبه‏ى دیوان عالى تمیز گردید. در اواسط 1331 بنا به دعوت دكتر مصدق نخست‏وزیر، به سمت استاندارى خراسان تعیین شد. چند ماهى در آنجا بود كه بنا به دعوت عبدالعلى لطفى وزیر وقت دادگسترى، به دادستانى كل دیوان كشور منصوب شد و تا پایان حكومت مصدق در آن سمت بود. وفات او در 1348 در تهران اتفاق افتاد. از قضات بسیار مطلع و شریف دادگسترى ایران بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1271 در فیروزكوه متولد شد. پدرش میرزا اسمعیل‏خان صولت‏الدوله رئیس ایل قشقائى بود. دوران طفولیت و نوجوانى را در میان ایل گذرانید. تحصیلات متعارف روز و تیراندازى و سوارى را در حد كمال فراگرفت. در جنگ ایل قشقائى با انگلیس‏ها مشاركت داشت و فرماندهى گروه ضربت با او بود و از چند ناحیه‏ى بدن مجروح شد. در میان ایل تحقیقا نفر دوم بود و صولت‏الدوله در تمام موارد نظر مشورتى او را جلب مى‏كرد. در دوره‏ى هشتم از آباده به وكالت مجلس شوراى ملى انتخاب شد ولى قبل از اتمام دوره با پدرش بازداشت و به زندان افتادند. در اواخر 1311 پدرش در زندان درگذشت و او پس از مرگ پدر، چند سالى در زندان به سر برد، بعد آزاد شد ولى اجازه‏ى خروج از تهران نداشت و همه روزه بایستى خود را به پلیس معرفى كند. پس از سوم شهریور 1320 قبل از اینكه رضاشاه استعفا و تهران را ترك كند، به شیراز به میان ایل خود رفت. دولت براى بازگرداندن او تلاش فراوان به كار برد. او همسر و فرزندان خود را به عنوان گروگان به شیراز فرستاد و براى فرمانده لشكر پیغام داد كه به هیچ وجه از میان ایل خود خارج نخواهد شد. بعد از رفتن رضاشاه، ایلات و عشایر فارس به سركردگى ناصرخان، توقعاتى از دولت داشتند. از جمله این بود كه كلیه اموال آنها مسترد شود گرچه عملا املاك در تصرف آنها بود ولى از لحاظ ظاهر هم مایل به انجام این كار بودند و دولت نیز خواسته‏ى آنها را جامه‏ى عمل پوشانید. ولى این اقدام موجبات سكوت ایلات را فراهم نكرد و تدریجا سر به شورش برداشتند. شورش عشایر فارس به بختیارى هم سرایت كرد و در سمیرم بین عشایر و قواى دولتى زدوخورد شدید شد و پادگان سمیرم خلع سلاح و فرمانده و افسران آن به قتل رسیدند. دولت، سرلشكر جهانبانى را با اختیارات كامل به فارس فرستاد تا غائله‏ى فارس را فیصله دهد. جهانبانى اقدامات خود را از طریق مذاكره دنبال كرد و خواسته‏هاى ایلات را با دولت در میان نهاد و در نتیجه امنیت در منطقه حكمفرما گردید. در اوایل 1325، قوام‏السلطنه براى حل مسئله‏ى آذربایجان سه نفر از افراد حزب توده را وارد كابینه كرد و مذاكراتى از طریق دوستانه توسط مظفر فیروز با پیشه‏ورى آغاز نمود. ناصر قشقائى طى تلگرافى از نخست‏وزیر خواستار مراتب زیر براى فارس شد: 1- تشكیل انجمنهاى ایالتى و ولایتى فارس 2- خودمختارى 3- اصلاح امور كشور و بركنارى وزراى توده‏اى. ایل قشقائى بدون اینكه منتظر تصمیم دولت مركزى باشد، پستهاى ژاندارمى بین اصفهان و شیراز و بوشهر را خلع سلاح نمودند و تمام منطقه‏ى فارس زیر سلطه‏ى آنها قرار گرفت و پادگان كازرون سقوط كرد. قوام براى حل شورش عشایر فارس، هیئتى را به شیراز اعزام نمود و سرلشكر زاهدى را با اختیارات فرمانده نیروى جنوب كرد. پس از چند روز مذاكره و صلاح‏اندیشى بدون خونریزى مجدد، ناصر قشقائى تسلیم شد مشروط بر اینكه افراد حزب توده از كابینه خارج شوند. پس از چند روز، قوام كابینه را ترمیم كرد و وزراى توده‏اى را از كابینه خارج نمود و قشقائى نیز خود را مطیع دولت مركزى قلمداد كرد. ناصر قشقائى در 1328 به سناتورى فارس انتخاب شد. پس از روى كار آمدن مصدق به او نزدیك شد و در جهت مخالف شاه قرار گرفت. خسرو برادرش نیز در مجلس شوراى ملى همین رویه را اتخاذ نمود. بعد از 28 مرداد مغضوب واقع شد، گاهى در تهران و زمانى در فارس به ملكدارى مشغول بود. ولى پس از اصلاحات ارضى در مقام مخالفت با شاه برآمد و عشایر فارس به حمایت او سر به طغیان برآوردند. منطقه‏ى فارس علیه دولت مركزى تجهیز شد. سپهبد و رهرام به استاندارى و سپهبد بهرام آریانا به فرماندهى عملیات جنوب تعیین شدند. پنج لشكر از نقاط مختلف فارس را محاصره كردند و زدوخورد آغاز شد. عشایر پس از شش ماه زدوخورد و وارد كردن تلفات سنگین به نیروهاى نظامى، دست از كار كشیدند و تسلیم دولت مركزى شدند. در آن ایام ناصر و برادرانش در اروپا مقیم بودند و از راه دور قیام را رهبرى مى‏نمودند. پس از سكوت و آرامش در فارس، ناصر قشقائى در اروپا باقى ماند و در اواخر 1357 پس از سقوط رژیم و استقرار حكومت جمهور اسلامى، با شكوه فراوان به شیراز وارد شد ولى میدانى براى فعالیت خود پیدا نكرد و به اروپا بازگشت و در 1362 در سن 91 سالگى درگذشت. برادر دیگر وى محمدحسین نام داشت و او هم چند دوره وكیل مجلس شوراى ملى بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند امیر مجاهد بختیارى در 1296 متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در بختیارى نزد معلمین خصوصى فراگرفت و دوره‏ى متوسطه را در مدارس مختلف از جمله كالج آمریكائى باتمام رسانید و وارد دانشكده حقوق تهران شد و در رشته‏ى قضائى لیسانس گرفت و به وكالت دادگسترى اشتغال ورزید. در سال 1329 محمدرضا پهلوى با ثریا اسفندیارى بختیارى ازدواج كرد و در اثر این ازدواج توجه مخصوصى به بختیارى‏ها شد و هركدام به شغل و مقامى رسیدند. از جمله رستم امیربختیارى به دربار منتقل گردید و به ریاست دفتر ثریا بختیارى منصوب شد. پس از چندى آجودان مخصوص شاه شد و به او عنوان «جناب» دادند. در ادوار نوزدهم و بیستم مجلس شوراى ملى امیربختیارى از چهارمحال و بختیارى به وكالت مجلس انتخاب گردید و همچنان در دربار پهلوى هم اشتغال داشت. بعد از نمایندگى مجلس رئیس تشریفات دربار شد. وى از اعضاء فعال حزب مردم بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرتیپ نقى‏آقا و داماد سردار عظیم توفیقى (سرلشكر محمد توفیقى)، متولد 1262 در تهران. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در 14 سالگى با درجه‏ى معین‏نائبى وارد قزاقخانه شد و تدریجاً مراحل ترقى را طى كرد. در آن تاریخ قزاقخانه‏ى ایران زیر نظر افسران روسى اداره مى‏شد. او در چند زد و خورد داخلى شركت كرد. رشادت، تهور و قساوت وى مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. ارتقاء مقام یافت و تدریجاً درجه‏ى سرهنگى یافت. در 1299 با درجه‏ى سرتیپى فرمانده‏ى قسمت سوار آتریاد همدان بود. با میرپنج رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبائى براى حمله به تهران هم‏قسم شدند و در سوم حوت 1299 وارد تهران گردید. احمد آقا به درجه‏ى میرپنجى ارتقاء مقام یافت. اولین مأموریت او بعد از كودتا، سركوبى امیرمؤید سوادكوهى در مازندران بود كه سرانجام منجر به شكست امیرمؤید گردید. در 1301 كه مقدمات تشكیل 5 لشكر در ایران فراهم شد، با درجه‏ى امیرلشكرى به فرماندهى لشكر غرب كه مركز آن در همدان بود منصوب گردید و براى اعاده‏ى امنیت در آن منطقه دست به اقدامات شدیدى زد. مخصوصاً براى تسخیر لرستان از هیچ نوع اقدام حاد و تندى خوددارى ننمود و سرانجام در این مأموریت به دریافت نشان ذوالفقار كه عالیترین نشان نظامى آن روز بود مفتخر شد. در شهریور 1304 به ریاست ژاندارمرى برگزیده شد و قریب چهار سال در آن سمت باقى ماند. در این سمت مأموریت‏هاى جنگى زیادى انجام داد. از جمله مأموریت آذربایجان بود و فرماندهى لشكر تبریز نیز ضمیمه كار او شد. در 1308 به درجه‏ى سپهبدى رسید، ولى پس از چندى مورد بى‏مهرى رضاشاه واقع شد و از مشاغل مهم نظامى بركنار گردید و شغل كوچكى در تهران، كه ریاست اداره‏ى اصلاح نژاد اسب بود، به او واگذار شد. علت بى‏مهرى رضاشاه این بود كه امیراحمدى در مأموریت‏هاى جنگى لرستان خزائن بى‏شمارى به دست آورده بود و برخلاف امیرلشكر عبداللَّه خان امیرطهماسبى كه تمام دارائى و زر و زیور و نقدینه‏ى اقبال‏السلطنه ماكوئى را در طبق اخلاص قرار داده تقدیم سردار سپه نموده بود، او از تقدیم پیشكشى آن همه جواهرات و اثاثیه‏ى گران‏قیمت به رضاشاه خوددارى نموده و آنرا براى خویش اندوخته بود. امیراحمدى تا شهریور 1320 در ارتش، محلى از اعراب نداشت. به هیچ وجه او را در مسائل نظامى مداخله نمى‏دادند. در شهریور 1320 رضاشاه او را دعوت به همكارى كرد و از گذشته اظهار ندامت نمود. وى را فرماندار نظامى تهران نمود و در آن روزهاى آشفته برقرارى امنیت تهران را عهده‏دار گردید. در آذر ماه همان سال در ترمیم كابینه‏ى ذكاءالملك فروغى عهده‏دار وزارت كشور شد. در آن ایام به علت اشغال ایران از طرف قواى بیگانه كشور از لحاظ خواروبار در مضیقه‏ى شدید قرار داشت. تلاش امیراحمدى براى بهبود وضع نان شهر به جائى نرسید. با سقوط كابینه‏ى فروغى، امیراحمدى كنار رفت. در دى ماه 1321 در ترمیم كابینه‏ى قوام‏السلطنه وزیر جنگ گردید و در ماجراى 17 آذرماه همان سال كه منجر به آتش زدن خانه‏ى قوام‏السلطنه و غارت كردن دكاكین و مغازه‏ها شد، به حكومت نظامى تهران و فرماندهى پادگان مركز رسید و از ادامه‏ى اغتشاش و هرج و مرج جلوگیرى نمود. پس از سقوط قوام‏السلطنه ریاست دولت به عهده‏ى سهیلى قرار گرفت. در تمام مدت نخست‏وزیرى سهیلى وزیر جنگ بود. در كابینه‏هاى زودگذر ساعد و بیات، صدر، حكیمى سمتى نداشت، اما در ارتش بازرسى نواحى را داشت. در 1324 بر اثر پافشارى و استقامت شاه وارد كابینه‏ى قوام‏السلطنه شد و در چهار كابینه‏ى او عضویت داشت، ولى به علت ناسازگارى با خواسته‏هاى قوام‏السلطنه كه تحریكات شاه عامل ناسازگاریش بود از كابینه اخراج شد و جاى خود را به محمود جم داد. در 1326 در كابینه‏ى حكیم‏الملك وزیر كشور و در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در كابینه‏ى ساعد همچنان وزیر جنگ بود. در 1328 كه مجلس سنا تأسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابى گرفت و تا حین‏الفوت قریب 16 سال این مقام تشریفاتى را عهده‏دار بود. در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر كشور، پنج نوبت فرماندار نظامى تهران، دو بار فرمانده كل ژاندارمرى و سال‏ها فرمانده لشكر لرستان و آذربایجان بوده است. بعد از شهریور 1320 و وزیدن نسیم آزادى و حلول دموكراسى نسبى، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ مخصوصاً روزنامه‏هاى چپ‏گرا حملات سختى به او نمودند و از قساوت‏ها و آدم‏كشى‏هایش در لرستان داستان‏ها به رشته تحریر درآوردند و از ثروت و املاك و مستغلات او در تهران افسانه‏ها ساختند. امیراحمدى در مقام دفاع برآمد. چه در مجلس و چه در مطبوعات به پاسخگوئى برآمد. امیراحمدى در 1344 در اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. او یكى از متمولین درجه‏ى اول ایران بود و مستغلات زیادى در تهران داشت. در ورامین املاك مزروعى زیادى داشت. مردى بود كم‏سواد، متهور، جسور، بى‏رحم، قلدر، جدى، وظیفه‏شناس و حریص به جمع‏آورى مال و مكنت. مى‏گفتند تعداد مستغلات او در تهران از هزار افزون مى‏باشد. غالب مستغلات اطراف چهار راه عزیزخان و حسن‏آباد كه منزلش در آن حوالى قرار داشت، متعلق به او بود. با مستأجرین خود به خشونت رفتار مى‏كرد. شخصاً در مقام تعزیز و تنبیه آنها برمى‏آمد و براى ازدیاد مال‏الاجاره متوسل به دستگاه‏هاى انتظامى مى‏شد. در اواخر عمر یكى از نویسندگان را براى نوشتن خاطرات خود دعوت كرد. آن نویسنده مدعى است هزار صفحه از خاطرات وى تدوین نموده و یك نسخه از آن توسط امیراحمدى در زمان حیات به عباس مسعودى مدیر وقت روزنامه‏ى اطلاعات سپرده شده است. به موجب وصیت قرار بوده است این یادداشت‏ها بعد از مرگ امیراحمدى منتشر شود. پس از فوت امیراحمدى، انتشار یادداشتها در روزنامه‏ى اطلاعات آغاز شد. در اولین قسمت یادداشتها امیراحمدى صراحتاً مدعى شده بود كه فقط او بوده كه خوزستان را به ایران برگردانده است؛ حتى نادرشاه هم نتوانسته چنین كارى بكند. یادداشتهاى وى این ادعا را بیان مى‏كرد كه اعاده‏ى امنیت در ایران فقط مدیون خدمات اوست. پس از انتشار این قسمت از خاطرات، سر و صداهایى بلند شد. مخصوصاً خانواده‏ى پهلوى موجب شدند از انتشار بقیه‏ى خاطرات خوددارى شود. امیراحمدى در جوانى با دختر سردار عظیم (سرلشكر محمد توفیقى) ازدواج كرد. حاصل و ثمره‏ى این وصلت چهار پسر و چهار دختر بود كه هیچكدام از لحاظ علمى و سیاسى به جائى نرسیدند. قسمتى از خاطرات امیراحمدى از طرف مؤسسه تاریخ معاصر ایران در دو مجلد به چاپ و انتشار رسید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1298 متولد شد. بعد از تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده‏ى افسرى شد و در 1319 در صنف توپخانه به درجه‏ى افسرى رسید و تدریجاً در درجات مختلف دوره‏هاى عالى توپخانه و ستاد را طى كرد. مهمترین مشاغل وى عبارتند از: رئیس ركن دوم لشكر گارد، فرمانده توپخانه لشكر دو زرهى، رئیس ستاد فرماندارى نظامى، فرمانده تیپ قزوین، فرمانده مركز توپخانه اصفهان، ریاست اداره اردنانس، ریاست اداره چهارم ستاد بزرگ. وى در این سمت درجه‏ى سپهبدى گرفت و پس از چندى با سمت معاون نخست‏وزیر رئیس سازمان تربیت بدنى ایران گردید. مدت ریاست وى در سازمان تربیت بدنى ایران طولانى نشد و طوعاً از آن سمت كناره‏گیرى كرد. در 1375 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سید امان‏اللَّه شیرازى معروف به صدرالامام در 1285 در شهر شیراز متولد شد. تحصیلات خود را از دبستان نظام آغاز كرد و پس از طى دبیرستان نظام و دانشكده افسرى در 1307 ش فارغ‏التحصیل و با درجه‏ى ستوان دومى خدمات نظامى را آغاز مى‏نماید. در طى خدمت دوره دانشگاه جنگ و دوره فرماندهى و ستاد را طى نمود و چندى هم در آمریكا دوره‏هاى مقدماتى را گذرانید. اهم مشاغل وى عبارت بوده است از: فرماندهى هنگ توپخانه لشكر فارس، ریاست ركن دوم ستاد نیروى جنوب، فرماندار نظامى آباده، فرمانده تیپ توپخانه لشكر گارد. امانپور در سال 1330 به درجه‏ى سرتیپى نائل آمد و به فرماندهى تیپ 3 كوهستانى مركز تعیین گردید و بعد به معاونت لشكر گارد منصوب شد. در 1332 به فرماندهى لشكر كرمان برگزیده گردید. در 1335 با ارتفاء به درجه‏ى سرلشكرى به فرماندهى سپاه خراسان تعیین شد و بعد فرمانده سپاه مركز شد. امانپور در طول خدمت سربازى خود در چند جنگ داخلى مشاركت داشت از جمله بعد از شهریور 1320 در شورش عشایر فارس بود. وى در 1338 در سن 53 سالگى پس از سى و یك سال خدمت بازنشسته شد. امانپور در جوانى با دختر مرحوم میرپنج غلامرضا خان افخمى مهاجر ازدواج نمود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج شیخ یحیى امام جمعه خوئى، متولد 1287 در آذربایجان. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تبریز و تهران انجام داد. مدتى هم به تحصیل معارف اسلامى پرداخت. سرانجام از مدرسه‏ى حقوق تهران دانشنامه گرفت و قاضى دادگسترى و مأمور خدمت در ثبت اسناد شد. از مشاغل عمده‏ى وى ریاست ثبت آذربایجان و معاونت ثبت كل مملكتى بود. در دوره‏ى پانزدهم از شهرستان خوى به وكالت مجلس به جاى برادرش جمال امامى برگزیده شد و عضو فراكسیون اتحاد ملى بود. در دوره‏ى شانزدهم كرسى وكالت را حفظ كرد و به مقام نایب رئیسى مجلس رسید. در ادوار هیجدهم و نوزدهم نیز وكیل بود. پس از آن به حرفه‏ى وكالت دادگسترى پرداخت و در كانون وكلاء عضو هیئت مدیره گردید. اهل نطق و بیان نبود. در 1365 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

اقتصاددان، كارشناس مسائل نفت، بازرس. متولد 1278، فرزند حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى. تحصیلكرده‏ى اروپا و در امور اقتصادى وارد بود. مدت‏ها در بلژیك به تحصیل علوم اقتصاد اشتغال داشت. در وزارت دارائى استخدام شد. مدت ها در آن وزارتخانه مدیركل نفت و امتیازات بود. زمانى هم ریاست اداره‏ى مستشاران را در آن وزارتخانه تصدى مى‏كرد. چندى هم كمیسر نفت در انگلستان بود. مدتى طولانى بازرس دولت در بانك ملى شد. در 1349 درگذشت. داماد وثوق‏الدوله بود و دو دختر وى یكى همسر حسنعلى منصور و دیگرى مدتى همسر امیرعباس هویدا بودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند آیت‏اللَّه محمد امین و نوه آیت‏اللَّه حاج میرزا یحیى خوئى در 1299 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسط وارد دانشكده داروسازى شد و دوره‏ى مزبور را به پایان رسانید و براى ادامه تحصیل به اروپا رفت و دكتراى شیمى دریافت نمود. پس از بازگشت به ایران دانشیار دانشكده داروسازى شد و بعد به مقام استادى رسید. دكتر امامى خوئى در 1342 به سمت نماینده مجلس از خوى و سلماس و ماكو انتخاب شد و در ادوار بیست و دوم و بیست و سوم هم داراى همین سمت بود. امامى خوئى غیر از رشته‏ى تخصصى خود كه در دانشگاه تهران تدریس مى‏كرد، در زبان و ادبیات فارسى نیز مطالعات عمیقى نمود و از صاحبنظران این رشته مى‏باشد و در فلسفه و عرفان نیز مطالعات زیادى دارد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ارشد حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى، متولد 1267. تحصیلات مدرسى خود را انجام داد. در دوره‏ى پنجم از خوى به وكالت رسید. در دوره‏ى ششم نیز وكیل شد. در دوره‏ى نهم از تبریز به مجلس رفت و در همان دوره (1312 شمسى) از وى در مجلس سلب مصونیت شد و تحت تعقیب قرار گرفت. در 1328 در دوره‏ى اول به سناتورى از آذربایجان برگزیده شد. در 1337 ش درگذشت. درست نقطه‏ى مقابل برادرش جمال امامى بود؛ همیشه سكوت و محافظه‏كارى را بر جنجال و سر و صدا ترجیح مى‏داد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسط عازم اروپا شد و در بلژیك ادامه تحصیل داد، ولى مدرك دانشگاهى نگرفت. پس از بازگشت به ایران وارد وزارت دارائى شد. آخرین سمتى كه در آن وزارتخانه احراز نمود، ریاست اداره‏ى باربرى داخلى بود و مدتى هم در بانك رهنى انجام وظیفه مى‏كرد. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم از طرف مردم خوى نماینده‏ى مجلس شوراى ملى گردید و با ایراد نطق و حمله به متفقین و مخالفت با حزب توده وجهه‏ى زیادى براى خود كسب كرد و از طرف حزب توده به نام مرتجع شماره‏ى 2 نامیده شد (مرتجع شماره‏ى 1 سید ضیاءالدین طباطبائى بود). در همان دوره با همكارى على دشتى و ابراهیم خواجه نورى حزب عدالت را تأسیس نمود. اعضاى این حزب را كارمندان دولت تشكیل مى‏دادند. ابتدا على دشتى و بعد جمال امامى به لیدرى این حزب برگزیده شدند. به تدریج جمال امامى یكى از ستون‏هاى سیاسى كشور شد و دولت‏ها براى ثبات و بقاى خود به پشتیبانى او نیاز داشتند؛ مخصوصاً نطق‏هایش در مجلس باعث شد كه بین مردم از وكلاى متنفذ و كارگردان مجلس به شمار آید. پس از پایان انتخابات دوره‏ى چهاردهم از طرف قوام‏السلطنه بازداشت و به زندان افتاد و مانند سید ضیاءالدین مدت‏ها در كنج زندان بود. پس از استخلاص از زندان مدتى بلاشغل بود، ولى كارهاى سیاسى خود را دنبال مى‏نمود و حزب عدالت را توسعه مى‏داد، تا اینكه در 1327 در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر به وزارت مشاور منصوب شد. در كابینه‏ى ساعد نیز همین سمت را داشت. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم مجدداً به مجلس شوراى ملى رفت و در مقابل اقلیت تندروئى كه در آن مجلس تشكیل شده بود لیدرى اكثریت را به عهده گرفت و با مناقشه و مباحثه با اقلیت، مجلس شانزدهم را به مجلس بحث و انتقاد تند تبدیل كرد. در اواخر دوره‏ى شانزدهم كه اقلیت آن روز تندروى زیادى داشت و با برنامه‏ى هر نخست‏وزیرى مخالفت مى‏نمود، به پیشنهاد او دكتر محمد مصدق لیدر اقلیت از نمایندگان رأى موافق گرفت و به نخست‏وزیرى رسید. از آن تاریخ به بعد كه دوره‏ى شانزدهم در شرف انقضاء بود، جمال امامى بدون آنكه از كرسى پارلمانى استفاده كند، به مخالفت با دولت ادامه مى‏داد و جراید وابسته به دولت نیز از وارد كردن هیچ‏گونه اتهامى به او خوددارى نمى‏نمودند. تا 1332 بدون آنكه شغل سیاسى داشته باشد، مبارزات سیاسى خود را ادامه مى‏داد. آخرین سمت سیاسیش سفیركبیرى ایران در رم بود. در همین سمت بیمار شد و به سرطان درگذشت. جمال امامى مردى حراف، خوش‏صحبت و ناطق زبردستى بود. در مسائل سیاسى رشادت زیادى به خرج مى‏داد. مبارزات او در دوره‏ى شانزدهم علیه دكتر محمد مصدق زبانزد خاص و عام شد. در اواخر حكومت مصدق پرونده‏اى برایش ساختند و متهمش كردند بدون داشتن موجودى در بانك ملى مبلغى از حساب جارى خود برداشت كرده است. بازپرس دادسراى تهران احضارش كرد و قرار سنگینى براى او صادر نمود. روزى كه به دادگسترى احضارش كردند تظاهرات شدیدى از سوى موافقین و مخالفین او در دادگسترى صورت گرفت كه منجر به تیراندازى و جرح عده‏ى زیادى شد. او از مال دنیا طرفى نبسته بود. چندى هم سناتور بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

روزنامه‏نگار. تولد: 1272، نجف. درگذشت: 12 تیر 1368، تهران. زین‏العابدین رهنما، فرزند شیخ‏العراقین مازندرانى، در رشته‏هاى علوم ادبى، فلسفى و اصول فقه اسلامى تحصیل نمود. خدمت مطبوعاتى خود را قبل از سال 1299 آغاز كرد و در این مدت مدیر و سردبیر روزنامه‏ى «ایران»، مجله‏ى «راهنما»، و روزنامه‏ى «راهنما» بود. چندین دوره به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در دوره‏ى رضا شاه مدتى خانه نشین و بعدا به خارج از كشور تبعید گردید. پس از حوادث شهریور 1320 به ایران بازگشت. در تهران مى‏زیست، تا به سفارت ایران در فرانسه و سپس به سفارت سوریه در لبنان انتخاب گردید. وى همچنین مدتى وزیر كشور و مدتى نیز معاون نخست وزیر بود. به فرانسوى و انگلیسى و عربى و تركى آشنا بود و به دریافت نشان درجه اول «همایون» نایل آمد. به آمریكا و كشورهاى اروپایى و آفریقایى و آسیایى سفر كرد و از تألیفات وى مى‏توان از كتاب‏هاى پیامبر (داستان تاریخى- مذهبى، 1316، خلاصه‏اى از این كتاب به زبان فرانسوى ترجمه شده است)؛ امام حسین؛ داستان اجتماعى ژاله؛ ترجمه و تفسیر قرآن (چهار جلد)؛ ترجمه‏ى حقوق در اسلام (تألیف دكتر مجید خدورى) و ترجمه‏ى قانون در خاورمیانه نام برد. (1273 ق- 1368 ش)، نویسنده، مترجم و روزنامه‏نگار. وى در نجف به دنیا آمد و پس از تحصیل در رشته‏هاى علوم ادبى، فلسفه و اصول فقه اسلامى به تهران آمد و به فعالیتهاى ادبى و سیاسى پرداخت. در 1302 ش مدیریت روزنامه «ایران» را عهده‏دار شد. این روزنامه كه به صورت روزانه چاپ مى‏شد، سالها روزنامه‏ى درجه اول كشور به حساب مى‏آمد. زمانى كه رهنما به خارج از ایران تبعید شد، امتیاز روزنامه‏ى «ایران» به دیگرى منتقل گردید، اما پس از وقایع شهریور 1320 ش كه رهنما به ایران بازگشت، مجددا اداره‏ى روزنامه را خود بر عهده گرفت. او به زبانهاى عربى و فرانسوى تسلط كامل داشت. از وى تالیفات و ترجمه‏اى چند بر جاى مانده است از جمله: «پیامبر، زندگانى حضرت رسول اكرم»؛ «امام حسین»؛ «ترجمه و تفسیر قرآن»؛ «قانون در خاورمیانه»؛ «ژاله، رمان اجتماعى»؛ «حقوق در اسلام».[1] روزنامه‏نگار، مورخ و محقق، سیاستمدار، فرزند شیخ على شیخ‏العراقین و داماد شیخ عبدالله از بزرگان و روساء و اقطاب سلسله‏ى معروف صوفیه، در 1268 ش تولد یافت. قسمتى از تحصیلات خود را در تهران و قسمتى را در عراق در تاریخ، فقه، اصول و حكمت و ادبیات فارسى و عربى به پایان برد. پس از ورود به ایران، كار روزنامه‏نگارى را پیشه خود ساخت. چندى با مطبوعات مختلف همكارى داشت، سرانجام در سال 1299 ش مدیریت روزنامه‏ى نیمه‏رسمى ایران به او سپرده شد. روزنامه‏ى ایران به طور یومیه انتشار مى‏یافت و از لحاظ كیفیت چاپ و كاغذ، ممتاز بود. پس از مدتى كوتاه، نفوذ روزنامه‏ى ایران در تمام محافل هویدا شد و تحقیقا روزنامه‏ى رسمى ایران بود. سرمقاله‏هاى روزنامه در خطمشى سیاسى دولت اثر داشت. رهنما تدریجا خود را منتسب به سردار سپه كه قدرتى در كشور شده بود، نمود و روزنامه‏ى خود را در جهت منویات او تنظیم نمود. در سال 1302 به زور سرنیزه سردار سپه در دوره‏ى پنجم از تبریز به وكالت مجلس انتخاب شد و به خلع سلسله‏ى قاجاریه راى داد. در مجلس موسسان هم عضویت یافت. در 1306 از طرف مخبرالسلطنه هدایت كه وزیر فوائد عامه بود، به معاونت آن وازرتخانه برگزیده شد. چند ماهى در آن سمت انجام وظیفه كرد، بعد از آنكه مخبرالسلطنه به رئیس‏الوزرائى رسید، رهنما به معاونت رئیس‏الوزراء منصوب شد. دو سال در آن سمت بود كه در دوره‏ى هشتم، از شهر رى به وكالت مجلس انتخاب گردید. در دوره‏ى نهم همچنان سمت نمایندگى داشت و روزنامه‏ى ایران نیز به صورت یومیه انتشار مى‏یافت. در 1314 بعضى از مطالب روزنامه‏ى ایران مورد پسند رضاشاه واقع نشد. سرلشكر آیرم هم مرتبا گزارش‏هاى نامساعدى از رهنما و روزنامه‏اش به شاه مى‏داد. سرانجام رهنما مورد غضب واقع شد. از او سلب مصونیت كردند و او را به زندان قصر بردند و امتیاز روزنامه‏ى ایران را لغو كردند و كلیه‏ى دارائى و اثاثیه و مطبعه را به مجید موقر واگذار نمودند و امتیاز روزنامه‏ى ایران نیز به نام او صادر شد. رهنما چند ماهى در زندان بود تا بالاخره موى سفید و روى سیاه مخبرالسلطنه موثر افتاد، رضاشاه شفاعت او را پذیرفت و دستور آزادیش را از زندان صادر كرد، مشروط بر اینكه خاك ایران را ترك كند. رهنما به سرعت خاك ایران را ترك كرد در عراق اقامت گزید و تا شهریور 1320 در عراق و لبنان به سر مى‏برد. پس از استعفاى رضاشاه، براى پس گرفتن مطبعه روزنامه‏ى خود به تهران آمد و علیه مجید موقر طرح دعوى نمود. سرانجام امتیاز روزنامه‏ى ایران مجددا به او واگذار شد و در عوض امتیاز روزنامه‏ى مهر ایران را به موقر دادند. روزنامه‏ى ایران مجددا حیات خود را از سر گرفت ولى كار اداره‏ى آن با حمید رهنما بود. زین‏العابدین رهنما بعد از شهریور 1320 به سمت وزیرمختار ایران در دولت موقت فرانسه درویشى و سپس پاریس منصوب شد و چندى نیز سفیر ایران در كشورهاى لبنان و سوریه بود. مدتى هم معاونت نخست‏وزیرى و ریاست انتشارات و تبلیغات را عهده‏دار گردید. رهنما بدون شك یكى از فضلاى درجه اول ایران است. وى به ادبیات فارسى و ادبیات زبانهاى عربى و فرانسه كاملا مسلط بوده است. علاوه بر دوره‏ى منظم روزنامه‏ى ایران كه حاكى از ذوق و قدرت نویسندگى اوست، تالیفات زیادى عرضه نموده است. كتاب معروف او به نام پیامبر و كتاب امام حسین (ع) و تفسیر و ترجمه قرآن مجید از آثار انتشار یافته‏ى او مى‏باشد. در 1368 درگذشت. حین الفوت یك قرن كامل را پشت سر گذاشته بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مؤلف. تولد: 1336، دامغان. درگذشت: 5 مهر 1360، تهران. مهدى رجب‏بیگى دوران كودكى را در تهران سپرى كرد. در سال 1354 وارد دانشكده‏ى فنى دانشگاه تهران شد و در رشته‏ى مهندسى راه و ساختمان به تحصیل مشغول گشت. از همان اوایل به فعالیتهاى صنفى- سیاسى روى آورد. در اواخر سال اول از طرف دانشجویان به عضویت شوراى دانشجویى دانشگاه انتخاب شد و این مسئولیت را تا سال 1358 و آغاز انقلاب فرهنگى ادامه داد. مهدى رجب‏بیگى جزو دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود. وى همچنین مسئول دفتر تحقیقات اجتماعى دفتر مركزى جهاد سازندگى بود. از آثار اوست: مى‏رویم تا خط امام بماند...

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

سرتيپ افشار طوس: لازم به ذكر است كه سرتيپ محمود افشار طوس در اواسط دولت دكتر مصدق به همراه جمعي از افسران درستكار سازمان افسران ناسيوناليست را بنا نهاد ،آنان تلاش داشتند به مصدق كمك كنند تا افراد فاسد و نالايق را از ارتش كنار بگذارند و ارتش را طبق قانون تحت فرماندهي نخست وزيردر آورند تا از اين طريق دموكراسي در كشور نهاد ينه شود. سرتيپ افشارطوس نسبت فاميلي نه چندان نزديكي هم با دكتر مصدق داشت و افسري بسيار لايق و وفادارو درستكار بود. او در مقام رياست شهرباني دولت ملي خدمات گرانبهايي انجام داد.و با وجود او شكست مصدق بسيار مشكل به نظر مي آمد كما اينكه كه با جانفشاني توطئه نهم اسفند را خنثي كرده بود و هنگامي كه بنا به دستور صريح مصدق قاطعانه قصد تصفيه شهرباني را از عوامل آمريكا داشت در توطئه اي كه توسط اينتليجنت سرويس انگليس طراحي شده بود ربوده شد و اصلاحات در شهرباني كشور متوقف شد.البته قتل او در برنامه نبود.او در31 فروردين 1332 ساعت 9 بعد ازظهربه منزل خطيبي رفت وتوسط افرادي ازدار ودسته بقايي و برادران رشيد يان(سيف اله-اسداله-قدرت اله) وافسراني از قبيل مزيني ،منزه، بايند ر،زاهدي و... ربوده شد و پس از آنكه 48 ساعت گرسنه نگاه داشته شد بنا به دستور بقايي توسط افسر فاسدي به نام بلوچ قرايي به طرز فجيعي به قتل رسيد. در6 ارديبهشت با تلاش بسيار زياد جنازه او درغار تلو در تپه هاي لشكرك در شمال تهران پيدا شد. پيكراوپس ازتشييع جنازه اي كه با حضور گسترده مردم توام بود در بيمارستان شهداي تجريش تهران به خاك سپرده شد. قتل افشار طوس كه دربار در پشت پرده آن پنهان بود به راستي كمر دولت ملي را شكست.افشار طوس در زمان رضاخان رئيس املاك سلطنتي بود وگرچه مانند سايرين به دزدي نپرداخت اما به دليل نوع كار نام نيكي هم از آن زمان به يادگار نبرد .او چند ماه صادقانه در خدمت نهضت ملي بود اما همين چند ماه براي قرار گرفتن نام شهيد درجلواسم اوكافي بود و نام او به نيكي در تاريخ ثبت شد و قاتلان او كه امروز نيزاكثرا" مرده اند ذره اي از منزلت او را نيافتند.آنان اگرچه دردادگاه دستوري پس از كودتا تبرئه شد ند اما جز بد نامي نصيبي نبردند. تاريخ تمام زندگي افشار طوس را منحصر به همين چند ماه كرد و تمام گذشته اورا ناديده گرفت.چنين است سرنوشت انسانها كه سرانجام روزي از اين جهان در مي گذرند،قضاوت تاريخ حتي در مورد آنان كه در نيمه راه عمردر مي گذرند يكسان نيست و اين بستگي تمام دارد به آن كه انسان در فرصت هاي كوتاهي كه نصيب مي برد در كجا قرار گيرد.پس از انقلاب بقايي عامل اصلي اين جنايت تا زمان مرگ در زندان ماند و مزيني هم اعدام شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

پروفسور سمبات آبیان در سال 1301ش.(1922م.) در شهر تبریز به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران طی نموده و سپس وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران گردید. در سال های تحصیل در دانشگاه تهران دکتر هشترودی بوده و با دانشمند مشهور آلمانی آلبرت اینشتین نیز مکاتبه داشته است. وی پس از اتمام رشته مهندسی برق دانشکده ی فنی با درجه ممتاز و دریافت مدال طلا به همکاری با دانشکده فنی آبادان دعوت گردید. لیکن از آن جایی که سمبات آبیان تصمیم به تغییر رشته خویش به ریاضیات گرفته بود این پیشنهاد را رد نموده عازم شیکاگو شد و تحصیلات خویش را در رشته ریاضیات دنبال کرد. لازم به ذکر است که وی در آنجا ارتباط با نظریه هایش با اینشتین در ارتباط بود. وی پس از کسب درجه درجه ی دکتری در این رشته به تدریس در دانشگاه های مختلف پرداخت و کتاب هایی درباره فرضیه های ریاضی تألیف نمود. آخرین دانشگاه محل فعالیت وی دانشگاه ایالتی آیووا IOWA بود که پس از سی سال تدریس در آن جا و سپس بازنشستگی، دفتری دائمی جهت پیگیری تحقیقات در دانشگاه در اختیار وی قرار گرفت. وی همچنین از طرف دانشگاه شیراز و دانشگاه صنعتی (شریف) تهران به عنوان استاد میهمان دعوت شد و در ترم های تابستانی هر دو دانشگاه به تدریس پرداخته و سخنرانی هائی درباره ریاضیات ایراد نموده است. از جمله نظریه های وی "نظریه فشار اضافی کره ماه" می باشد که بر پایه آن کره ماه فشار زیادی را بر کره زمین وارد می آورد و به نظر وی اگر بشر زمانی برای نابودی ماه فکر و محاسبه نماید تنها عشاق و شعرا از این بابت دلتنگ خواهند شد. در عوض تغییراتی که در جو پیش می آید کمتر اتفاق خواهد افتاد و از نظر پاکیزگی هوا نیز می تواند مثمر ثمر واقع گردد. پروفسور آبیان برای ارائه فرضیه های خود در کنفرانس های متعدد در آمریکا و اروپا شرکت کرده و در سمینارهای مختلف از نظریه های خود دفاع نموده است و همچنین در مجلات و روزنامه های معتبری مانند وال استریت جورنال و دیگر نشریات امریکایی و اروپایی و کانادایی مصاحبه هایی داشته که گاه نیز از وی به عنوان گالیله قرن بیستم یاد شده است. از جمله این مطبوعات عباتند از : THE ARMENIAN ASSEMBLY DIRECTORY OF ARMENION SCHOLAR;(1978) DISCOVERY MAGAZINE (1991), (1996). IOWA STATE DAILY (1997). AIM MAGAZINE, CALITORNIA(1992). WEEKLY WORLD NEWS, CANADA(1991). THE COMPUS READERS , AMES, IOWA (1997). OMNI MAGAZINE, PEOPLE MAGAXINE, WALL STREAL JOURNAL(1991). پروفسور سمبات آبیان در سال 1378ش.(1999م.) در آمریکا بدرود حیات گفت

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

سپهبد نادر باتمانقليچ در سال 1282 متولد شد، تحصيلات نظامي خود را در دانشكده افسري تهران به پايان برد و براي ادامة تحصيل راهي سوئيس شد. با بازگشت به كشور در ارتش به مناصبي چون فرماندهي تيپ اردبيل، رياست باربري تسليحات ارتش و رياست تربيت بدني دست يافت. باتمانقليچ از جمله افسراني بود كه با استقرار متفقين در ايران پس از شهريور 1320 به علت گرايشات آلماني دستگير و مدتي در اراك بازداشت شد . باتمانقليچ در سال 1332 با درجه سرلشكري به مخالفان دولت دكتر مصدق پيوست و بنابه توصيه سرهنگ اخوي به سرهنگ فرزانگان، گرداننده اصلي نظاميان با وي مرتبط شد. گرچه اخوي در عين حال باتمانقليچ را فاقد شهامت كافي معرفي كرد اما نگراني وي از قدرت گرفتن حزب توده يكي از عواملي بود كه باعث پيوستن وي به اين گروه شد. سرهنگ اخوي در ديدار با سرهنگ كارول امريكايي از باتمانقليچ حمايت كرد و در ملاقات اخوي با زاهدي قرار بر اين شد كه باتمانقليچ رياست ستاد ارتش را برعهده گيرد. پس از تثبيت نقش وي در عمليات كودتا، او در جلسات كودتاگران شركت كرد و حتي يكي از اين جلسات در باغ وي در كرج برگزار شد. پس از آنكه نصيري حكم نخست‌وزيري زاهدي را به وي داد، باتمانقليچ از سوي نخست‌وزير جديد به رياست ستاد ارتش منصوب شد و به همراه مصطفي مقدم در نيمه شب 24 مرداد راهي ستاد ارتش شدند تا حكم عزل سرلشكر رياحي را به وي ابلاغ كنند و باتمانقليچ در ستاد ارتش مستقر شود. آنان در ميان راه بودند كه متوجه شكست كودتا شدند. از ميانه راه بازگشته و به زاهدي خبر شكست را دادند. باتمانقليچ كه وحشت‌زده بود با زاهدي به منزل سرهنگ فرزانگان رفت و پس از مدتي با اردشير زاهدي به منزل خود رفت. او در صبح روز 25 مرداد دستگير و به دژبان مركز منتقل شد و در عين حال هر گونه خيانت عليه دكتر مصدق را رد كرد. پس از اجراي موفقيت‌آميز كودتاي 28 مرداد باتمانقليچ در ظهر همان روز از زندان دژبان آزاد شد و به ساختمان ستاد ارتش رفت. او تا سال 1334 رياست ستاد ارتش را برعهده داشت و از آن پس به سفارتهاي مختلف منصوب شد. در دولت دكتر اقبال نيز مدتي وزارت كشور را عهده‌دار بود. او با درجه سپهبدي بازنشسته شد و آخرين سمتش استانداري خراسان و نيابت توليت آستان قدس بود. پس از انقلاب به امريكا رفت و در سال 1370 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

ميرزا ابراهيم خان حكيم الملك فرزند ميرزاابوالحسن حكيم باشي در سال 1288ه. ق در تبريز متولد شد. او تا سال 1306 ه. ق در دارالفنون مظفري تبريز به تحصيل پرداخت و در همين سال به تهران رفت و به ادامة تحصيل در دارالفنون تهران پرداخت. در سال 1310 بر اثر بروز بيماري وبا در تهران ميرزا ابراهيم خان كه تحصيل خود را در دارالفنون به اتمام رسانده بود به تبريز بازگشت و تمايل خود را براي ادامة تحصيل با برادر بزرگش نصرت الحكما در ميان گذاشت. سرانجام تلاش برادر مثمر ثمر بود و او موفق شد تا از وليعهد مظفرالدين ميرزا مجوز ادامة تحصيل در فرنگ را بگيرد. ميرزا ابراهيم خان در سال 1310 براي ادامة تحصيل در رشتة پزشكي دانشگاه پاريس عازم فرنگ شد. اين ادامة تحصيل چند سال به طول انجاميد و سرانجام نيمه و ناتمام ماند. در سفر اول مظفرالدين شاه به اروپا، ميرزا ابراهيم خان به استقبال شاه در اتريش رفت و از آن پس در التزام ركاب شاه درآمد، به تهران بازگشت و با منصب پيشخدمت باشي سلام به خدمت در دربار مظفري پرداخت. او به زودي پله هاي ترقي را طي كرد و در سال 1320 در سفر دوم مظفرالدين شاه به فرنگستان سمت طبيب مخصوص را داشت.يكسال بعد، پس از مرگ ميرزا محمودخان حكيم الملك، لقب حكيم الملك به ميرزا ابراهيم خان اعطا شد ولي چهار ماه بعد به خاطر تجويز داروي اشتباه براي مظفرالدين شاه از سمت خود بركنار شد و جاي او را دكتر خليل خان اعلم الدوله اشغال كرد. ميرزا ابراهيم خان همچنان در جرگة درباريان بود و در سال 1323 در سفر سوم شاه به فرنگستان او را همراهي كرد. ميرزا ابراهيم خان حكيم الملك در دوران تحصيل در فرانسه با انديشه فراماسونري آشنا شد و در صدد برآمد تا اين تشكيلات را در ايران نيز بنياد گذارد. تلاشهاي او و همفكرانش سرانجام در سال 1324ه. ق نتيجه داد و در همين سال فرمان تاًسيس لژ بيداري ايران از سوي لژ فراماسونري گراند اوريان پاريس صادر شد. او كه از مشروطه خواهان بود در سال 1325 به همراه عده أي ديگر از اعضاي لژ بيداري مانند حسينقلي خان نواب، ميرزا سليمان ميكده، سيدعبدالرحيم خلخالي، سيدمحمدرضا مساوات، سيدحسن تقي زاده و ملك المتكلمين وو برخي ديگر كميتة سري انقلاب ملي را تشكيل دادند. از اهداف اين كميته مبارزه با مخالفان مشروطه، تشكيل نيروي نظامي و تهييج مردم با استفاده از منابر و وعاظ بود. جلسات اين كميتة شبه ماسوني هر نيمه شب در منزل ميرزا ابراهيم خان حكيم الملك تشكيل مي شد و تا قبل از طلوع آفتاب اعضاي اين كميته متفرق مي شدند. با پيروزي مشروطه خواهان، مجلس شوراي ملي تشكيل شد و ميرزا ابراهيم خان نيز در 10 صفر 1326 به جاي يكي از نمايندگان مستعفي به نمايندگي مجلس منصوب شد. او در مجلس به گروه تقي زاده پيوست و به فعاليت در انجمن آذربايجان كه نظرات تندروانه داشت پرداخت. در روز بمباران مجلس، ميرزا ابراهيم خان به همراه سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و ديگر نمايندگان به پارك امين الدوله گريخت و تا شب هنگام در اين پارك پنهان بود تا آنكه در نيمه شب با استفاده از تاريكي و لباس مبدل خود را به سفارت فرانسه رسانده و پناهنده شد. ازجمله اقدامات مهم وي، خارج كردن اسناد لژ بيداري از منزل ظهيرالدوله قبل از بمباران مجلس بود.در روز بمباران مجلس، ميرزا ابراهيم خان به همراه سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و ديگر نمايندگان به پارك امين الدوله گريخت و تا شب هنگام در اين پارك پنهان بود تا آنكه در نيمه شب با استفاده از تاريكي و لباس مبدل خود را به سفارت فرانسه رسانده و پناهنده شد. ازجمله اقدامات مهم وي، خارج كردن اسناد لژ بيداري از منزل ظهيرالدوله قبل از بمباران مجلس بود. او موفق شد تا اين اسناد را به همراه يكي ديگر از اعضاي لژ به سفارت فرانسه منتقل كند. پس از بيست روز تحصن در سفارت فرانسه، مورد عفو قرار گرفت و از اين محل خارج شد و در دوران استبداد صغير در تهران بر عليه محمدعلي شاه فعاليت بسيار كرد و پس از فتح تهران به فاتحان پيوست. او يكي از بيست و هشت عضو كميسيون عالي بود كه توسط فاتحان براي رسيدگي به امور كشور تشكيل شده بود. از اولين اقدامات اين كميسيون انتصاب احمد ميرزاي وليعهد به پادشاهي، تشكيل كميسيون اعانه براي تاًمين مخارج فوري كشور كه كميسيون اصلاح اوضاع مالي بود. كميسيون انتصاباتي نيز انجام داد كه يكي از آنها انتصاب حكيم الملك به معاونت وزارت دربار بود. حكيم الملك در دورة دوم مجلس شوراي ملي به نمايندگي از آذربايجان انتخاب شد و اين بار هم به همراهي با سيدحسن تقي زاده، حسينقلي نواب و سيدمحمدرضا مساوات حزب تندروي دموكرات را بنيان گذاشت. پس از هشت ماه در رجب 1328 از نمايندگي استعفا داد و در كابينة مستوفي الممالك به وزارت ماليه منصوب شد ولي عمر وزارت وي نيز كوتاه بود و چهار ماه بعد به علت اختلاف بين اعضاي اعتدالي و دموكرات كابينه از منصب خود كناره گرفت. او در كابينه هاي محمدولي خان تنكابني، و صمصام السلطنه نيز به وزارت برگزيده شد. در رژيم پهلوي خود سه بار به نخست وزيري و چند دوره به نمايندگي مجلس سنا منصوب شد و همچنين مناصب گوناگون ديگري نيز به وي داده شد. ميرزا ابراهيم خان حكيم الملك در سال 1338 ش در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

خاندان اقبال پيشينه تاريخي چنداني ندارد. حاجي ميرزا ابوتراب نخستين فردي از خاندان اقبال است كه تاريخ نام و يادي از او را به حافظه سپرده است. او كه در دوران فعاليت سياسي، اداري و اقتصادي‌اش به القاب « اقبال‌التوليه» و « مقبل‌السلطنه» هم مفتخر شد فرزند عبدالوهاب ترشيزي بود. اين مقبل‌السلطنه احتمالاً در سال 1244ش/ 1282ق در شهر ترشيز (كاشمر فعلي) تولد يافته و پس از حدود 66 سال خورشيدي يقيناً در سال 1310ش/ 1250ق در شهر مشهد درگذشته است. بيشترين فعاليت ميرزا ابوتراب مقبل‌السلطنه در عرصه فعاليتهاي اقتصادي و ملكداري بود و در ميان رجال، متنفذان و كارگزاران حكومت در خراسان نفوذ تدريجي ِ قابل اعتمادي به دست آورد. ميرزا احمدخان قوام‌السلطنه كه در واپسين سالهاي عمر سلسله قاجار مدتي حكمران خراسان شد، مهمترين دوستان و نزديكان سياسي ميرزا ابوتراب بود و به همت همين قوام‌السلطنه هم بود كه ميرزا ابوتراب مقبل‌السلطنه به عنوان نماينده حوزه انتخابيه ترشيز (كاشمر) در مجلس شوراي ملي دوره چهارم حضور يافت. نمايندگي مجلس شوراي ملي تنها و مهمترين فعاليت سياسي ميرزا ابوتراب مقبل‌السلطنه محسوب مي‌شود. درباره تعداد دقيق فرزندان مقبل‌السلطنه اطلاعي نداريم اما مي‌دانيم كه حداقل هفت تن از اولاد او در عرصه‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي نام‌آور شدند. اين هفت تن عبارت بودند از : علي اقبال (ميرزا علي خان اقبال‌السلطنه)، عبدالوهاب اقبال، خسرو اقبال، محمدعلي اقبال، احمد اقبال، ايران اقبال و نهايتاً دكتر منوچهر اقبال كه سرآمد خاندان اقبال شد. علي اقبال بزرگترين فرزند ميرزا ابوتراب در سال 1278ش متولد شد و تا 4 شهريور 1351 در قيد حيات بود. علي اقبال نه دوره پياپي (از دوره هفتم تا پايان دوره پانزدهم) به عنوان نماينده در مجلس شوراي ملي حضور داشت. علي اقبال در دوره‌هاي هفتم و هشتم مجلس شوراي ملي به ترتيب از حوزه‌هاي انتخابيه بيرجند (قائنات) و درگز به مجلس راه يافت. در دوره‌هاي نهم و پانزدهم به عنوان نماينده مردم شهر كاشمر در مجلس حضور داشت و طي دوره‌هاي دهم، يازدهم، دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم مجلس شوراي ملي از حوزه انتخابيه مشهد در مجلس شوراي ملي حضور يافت. علي اقبال از نزديكترين دوستان و هواداران ميرزا احمدخان قوام‌السلطنه بود و طي دهه 1320ش از مهمترين كارگردانان مجلس شوراي ملي محسوب مي‌شد. از اوايل دهه 1330ش علي اقبال ديگر در عرصه سياسي كشور نقشي برعهده نگرفت. خسرو اقبال ديگر فرزند ميرزا ابوتراب در سال 1291ش/ 1331ق متولد شده است و گويا هنوز در قيد حيات باشد. خسرو اقبال از اوايل دهه 1330ش وارد عرصه فعاليت سياسي و حزبي شد و با پايه‌گذاري حزب پيكار و تأسيس چند روزنامه حزبي چند سالي در امور سياسي فعال بود. او اواسط دهه 1320ش به تدريج از مسائل و فعاليتهاي سياسي فاصله گرفت و در عرصه‌هاي حقوقي و نهايتاً اقتصادي و تجاري فعاليتهايش را پي گرفت. تا هنگام پيروزي انقلاب اسلامي در امور تجاري و بازرگاني موفقيت چشمگيري پيدا كرد. در آستانه پايان عمر رژيم پهلوي به خارج از كشور رفت و كماكان فعاليتهاي موفق اقتصادي و تجاري‌اش را پي گرفت. عبدالوهاب اقبال در سال 1285ش/ 1324ق متولد شد و در واپسين ماههاي عمر رژيم پهلوي درگذشت. او در دوره 16 مجلس شوراي ملي از حوزه انتخابيه كاشمر به مجلس شوراي ملي راه يافت و از نزديكترين دوستان جعفر شريف امامي بود. عبدالوهاب اقبال مدتي استاندار كرمان بود و چند سالي هم در سمت اميرالحاج به عنوان نماينده دولت ايران در موسم حج به عربستان مي‌رفت. مهمترين سمت اداري ـ سياسي عبدالوهاب اقبال متولي‌گري آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) در قم بود. از تاريخ تولد محمدعلي اقبال ديگر فرزند ميرزا ابوتراب اطلاعي نداريم اما مي‌دانيم كه او در هشتم اسفند ماه 1336 درگذشته است. محمدعلي اقبال وكيل دادگستري بود و در دوره نوزدهم مجلس شوراي ملي از حوزه انتخابيه تون ـ طبس ـ فردوس و گلشن نماينده شد. محمدعلي اقبال در حين نمايندگي مجلس شوراي ملي دارفاني را وداع گفت. احمد اقبال در سال 1297ش/ 1337ق متولد شده است و گويا هنوز در قيد حيات است. احمد اقبال طي همان سالهاي نخست دهه 1320ش به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و به سرعت پلكان ترقي را طي نموده در آن وزارتخانه مقام ارجمندي يافت. بيشترين دوران فعاليت احمد اقبال در وزارت امور خارجه كه تا واپسين زمان عمر رژيم پهلوي به طول انجاميد در نمايندگيهاي سياسي و سفارتخانه‌هاي ايران در كشورهاي مختلف جهان و به ويژه اروپا سپري شد. احمد اقبال سالها به عنوان سفير و وزيرمختار در رأس برخي سفارتخانه‌هاي ايران در پايتختهاي برخي كشورهاي اروپايي نظير چكسلواكي، يوگسلاوي، نروژ و هلند حضوري فعال داشت. ايران (ايراندخت) اقبال نامدارترين دختران ِ ميرزا ابوتراب مقبل‌السلطنه است كه در سال 1289ش/ 1328ق متولد شد و مهمترين فعاليت سياسي ـ اداري او نمايندگي انجمن شهرستان نيشابور و نيز نمايندگي مجلس شوراي ملي دوره بيست و سوم از حوزه انتخابيه گناباد بود. مهمترين و نامدارترين برادران اقبال دكتر منوچهر اقبال بود كه در سال 1287ش متولد شد و در اوايل آذر ماه 1356 درگذشت. او خدمات سياسي ـ اداري‌اش را از دوران سلطنت رضاشاه آغاز كرد و در طول دهه 1320ش بارها شغل وزارت يافت و در اواخر آن دهه استاندار آذربايجان و رئيس دانشگاه تبريز شد. پس از كودتاي 28 مرداد 1332 به ترتيب سناتور، رئيس دانشگاه تهران، وزير دربار و نهايتاً نخست‌وزير شد و تا شهريور 1339 در اين سمت اخير باقي بود. از سال 1342 تا هنگام مرگ در آذر 1356 مديرعامل شركت ملي نفت ايران بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

كوچكترین فرزند ذكور «سردار عشایر- صولت‏الدوله»، در 1296 در شیراز متولد شد. تحصیلات خود را در فارس انجام داد. در 1311 كه پدرش وكیل مجلس به زندان افتاد و چند ماه بعد درگذشت و برادرش ناصر كه در تهران تحت‏نظر پلیس بود موجب گردید خانواده‏ى آنها به تهران انتقال یابند و كلیه‏ى املاك آنها از طرف دولت به ثمن بخس به ابوطالب شیروانى واگذار و فروخته شد. خسرو تا شهریور 1320 در تهران مى‏زیست. پس از استعفا و خروج رضاشاه از ایران، قشقائى‏ها به فارس میان ایل خود بازگشتند و نیروئى در مقابل دولت تشكیل دادند دولت ناگزیر املاك آنها را پس داد ولى ایلات جنوب آرامش منطقه را سلب نمودند. سرلشكر جهانبانى مامور اعاده‏ى امنیت در فارس شد و پس از مذاكرات مفصل با برادران قشقائى كنار آمد. در 1324 پس از سقوط آذربایجان و تشكیل حكومت خودمختار در آن استان، فارس هم به جنبش درآمد و تقاضاى استقلال داخلى نمود و خواسته‏هاى زیادى را عنوان كرد كه از جمله خروج وزراء توده‏اى از كابینه بود. قوام نخست‏وزیر وقت، سرلشكر زاهدى را مامور فارس كرد. پس از مذاكرات اصلاحى و دادن وعده و وعید، فارس آرام گرفت. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم، قوام‏السلطنه سه كرسى مجلس را در فارس به برادران قشقائى واگذار كرد و خسرو از فیروزآباد به وكالت رسید. در انتخابات دوره‏ى شانزدهم مجددا از فیروزآباد انتخاب شد. خسرو در این مجلس خود را به دكتر مصدق نزدیك كرد و از طرفداران ملى شدن صنعت نفت شد. وقتى كمیسیون خاص نفت تشكیل شد، خسرو به عضویت كمیسیون درآمد و جزو هیئت رئیسه شد. پس از ملى شدن نفت و نخست‏وزیرى مصدق، به عضویت هیئت مختلط نفت انتخاب شد و تحقیقا از طرفداران پروپاقرص نهضت ملى گردید. در انتخابات دوره‏ى هفدهم، مجددا از فیروزآباد وكیل شد و جزو یاران نزدیك جبهه ملى بود. همه جا با مصدق همراهى داشت و در تمام جریانات به نفع مصدق قدم برمى‏داشت. خسرو قشقائى در زمره‏ى 27 وكیلى بود كه در تیرماه 1332 از نمایندگى مجلس استعفا داد و حتى استعفاى برادرش محمدحسین قشقائى را كه در سوئیس بسترى بود، به مجلس اعلام كرد. روز 28 مردادماه 1332 خسروقشقائى به فارس بازگشت و به اتفاق برادرش ناصر، به میان ایل خود رفته نسبت به مسلح كردن آنها اقدام نمود تا در مقابل كودتاگران ایستادگى كند. زاهدى به علت روابط دیرینه‏اى كه با آنها داشت، على هیئت را با سمت استاندار به فارس اعزام نمود و آنها را از این كار برحذر داشت. خسرو و ناصر از همانجا به اروپا رفتند و حق ورود به ایران از آنها سلب شد. در شورش عشایر فارس كه در 1342 به دنبال اجراى قانون اصلاحات ارضى بوجود آمد، دست آشكار و پنهان ناصر و خسرو دیده مى‏شد. روى‏هم‏رفته تبعید خسرو 25 سال به طول انجامید. در نیمه‏ى دوم 1357 به ایران بازگشت و مبارزه‏ى خود را آغاز نمود. خسرو قشقائى بعد از انقلاب به علل خاصى كه مبارزه با جمهورى اسلامى بود، بازداشت و مدتى در زندان بود و سرانجام ضمن یك افشاگرى، وابستگى خود را به سیاست خارجى اعلام كرد و پس از چندى به جوخه‏ى آتش سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به «صولت‏الدوله» و «سردار عشایر» در 1252 در فیروزكوه متولد شد. پدرش داراب‏خان رئیس ایل قشقائى و مردى رشید و بذال و وطن‏پرست بود. تربیت اولیه‏ى اسمعیل در ایل انجام گرفت و پس از آموختن تحصیلات متعارف به تیراندازى و سوارى و جنگهاى پارتیزانى پرداخت به طورى كه در جوانى در میان ایل به رشادت و تهور مشهور شد. در اواخر سلطنت مظفرالدین‏شاه، به وى لقب صولت‏الدوله داده شد و از طرف پدر ایل بزرگ و جنگجوى قشقائى را اداره مى‏كرد و همین ایل بود كه امنیت جنوب ایران را از هر جهت حفظ مى‏نمود. پس از مرگ پدر، مستقلا ریاست ایل به او داده شد و تقریبا تمام ایلات جنوب ایران از او تمكین مى‏كردند. در جنگ بین‏المللى اول برخلاف اعلام بى‏طرفى، قواى نظامى انگلیس، روسیه، عثمانى و آلمان خاك ایران را مورد تاخت‏وتاز قرار دادند، از جمله جنوب ایران توسط قواى نظامى انگلیس اشغال گردید و سازمانى به نام پلیس جنوب در آنجا تشكیل شد كه فرماندهى آن با افسران انگلیسى و هندى بود و افسران جزء و سربازان از میان ایرانیان انتخاب مى‏شدند. پلیس جنوب در اجراى خواسته‏هاى خود دست به یك سلسله اقدامات حاد زد و از جمله مخالفین خود را دستگیر و اعدام نمود. صوت‏الدوله كه به غایت وطن‏پرست بود، در مقام اعتراض به انگلیس‏ها برآمد و با همكارى سایر ایلات با انگلیس‏ها به جنگ پرداخت. روحانیون و سایر طبقات نیز با او همكارى نموده اعلامیه‏ى جهاد دادند و جنگ بین قواى عشایر ایران و انگلیسها درگرفت و شیراز و مواضع حساس فارس از قبضه قواى بیگانه خارج گردید. انگلیسها در تهران دولت مركزى را تحت فشار قرار دادند و دولت نیز براى سركوبى ایلات از در مخالفت با عشایر برآمد و طبعا صولت‏الدوله نتوانست عملیات استقلال‏طلبانه‏ى خود را ادامه دهد، مخصوصا اختلافى كه بین صولت‏الدوله و برادرش كه متمایل به انگلیس‏ها بود موجب شد صولت‏الدوله از ریاست ایل بركنار شود و چندى در جنگ و گریز بود. پس از خاتمه‏ى جنگ بین‏الملل اول و تخلیه‏ى ایران از قواى بیگانه، به میان ایل برگشت و مجددا ریاست ایل قشقائى را برعهده گرفت. در انتخابات دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى، از جهرم به وكالت انتخاب شد ولى در دوره‏ى ششم چون زندگى در تهران براى او مطلوب نبود، از نمایندگى صرفنظر كرد و به میان ایل خود رفت. از اواسط 1307 كه خلع سلاح عشایر در فارس شروع شد و تندروى‏هاى امیرلشكر محمودآقا آیرم و بعضى از افسران آنها را به شورش و قیام علیه حكومت مركزى نمود، موجبات ناامنى در فارس شد و عشایر خواسته‏هاى خود را عنوان نمودند، از جمله خواستار لغو نظام وظیفه در مورد عشایر شدند. امیرلشكر جنوب تحریكات جنوب ایران را نتیجه‏ى اقدامات صولت‏الدوله دانسته و از مركز تقاضاى دستگیرى او را نمود و مركز نیز با آن موافقت نمود و صولت‏الدوله دستگیر و به تهران انتقال یافت و زندانى شد. دستگیرى او شتاب شورش عشایر را بیشتر كرد و جنوب ایران و منطقه‏ى فارس وضع بحرانى به خود گرفت. حبیب‏الله خانشیبانى با درجه‏ى امیرلشكرى فرماندهى قواى جنوب را برعهده گرفته عازم شیراز شد و یكى از پیشنهادهاى وى آزادى صولت‏الدوله بود. صولت‏الدوله از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت و سرانجام با كمك و مساعدت او، شورش عشایر تا حدى فرو نشست. حسن‏نیت او در كار فارس موجب شد در دوره‏ى هشتم مجلس شوراى ملى، از جهرم به وكالت انتخاب شود و ناصرخان پسرش نیز در همان دوره از آباده به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. رضاشاه اصولا با روساى ایلات میانه‏اى نداشت و درصدد بود به هر نحوى كه ممكن شود آنها را از میان ببرد. صولت‏الدوله با مستوفى‏الممالك دوستى و نزدیكى زیادى داشت و وجود مستوفى موجبات حفظ جان او را فراهم مى‏كرد. در شهریور 1311 مستوفى درگذشت. پس از انجام مراسم تشییع و تدفین میرزا اسمعیل‏خان صولت‏الدوله و پسرش ناصرخان در حالى كه هر دو وكیل مجلس بودند و مصونیت داشتند، توسط پلیس سیاسى دستگیر و به زندان افتادند و چند روز بعد على منصورالملك وزیر داخله تقاضاى سلب مصونیت آنها را به مجلس برد و مجلس نیز بدون چون و چرا آن را تصویب كرد. قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدى به سر برد، سرانجام در اثر یك بیمارى عفونى كه در زندان عارض او شده بود، درگذشت. صولت‏الدوله مردى به غایت وطن‏پرست و ایران‏دوست بود و از انگلیس‏ها نفرت داشت و همین نفرت بالاخره جان او را گرفت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1250 متولد شد. پدرش حاج فتحعلى در قزوین به شغل تجارت اشتغال داشت و بیشتر معاملات او با آذربایجان بود. بعد به تبریز رفت و در همانجا ازدواج كرد و صاحب اولاد شد. فرزندانش در تبریز رشد و نمو یافتند. حاج رحیم‏آقا فرزند ارشد وى در جوانى چند سفر به اروپا رفت، مخصوصا در آلمان درباره كارخانجات ریسندگى و بافندگى مطالعاتى نمود. در اوایل جنگ بین‏الملل اول كارخانه‏ى ریسمان‏بافى به تبریز آورده و آن را راه انداخت. بعد كارخانه‏ى ریسندگى و بافندگى در قزوین دائر نمود و مجددا در تبریز كارخانه‏ى بزرگى احداث كرد. در تهران و تبریز و قزوین دفتر تجارتى داشت و از بازرگانان معتبر و سرشناس بود. هم متجدد بود، هم آزادى‏خواه. با رضاخان سردارسپه در دوران وزارت جنگى نزدیكى و حشر و نشر پیدا كرد. از مریدان و دوستان رضاخان شد و در تمام مراحل او را یارى و كمك مى‏داد. در جریان خلع قاجاریه، دستجات مختلف در تبریز و تهران راه انداخت. در آبانماه 1304 عده‏ى زیادى از مردم را در مدرسه‏ى نظام تحصن داد، البته این تحصن براى خلع احمدشاه و عده‏ى زیادى از مردم را در مدرسه‏ى نظام تحصن داد، البته این تحصن براى خلع احمدشاه و پادشاهى رضاخان بود. چندین شبانه‏روز از جیب خود مخارج آنها را تامین مى‏كرد. در دوره‏ى هفتم مجلس شوراى ملى از تبریز انتخاب شد ولى ادامه‏ى نمایندگى را صلاح خود ندانست، همان تجارت را دنبال كرد. در اواخر سلطنت رضاشاه درگذشت. جراید از او به نیكى یاد كردند و خدماتش را به اقتصاد و كشور ستودند. فرزندانش نیز تاجر بودند اما شم پدر را نداشتند. حاج بیوك‏آقا یكى از پسرانش ، مشكلات اقتصادى براى خود درست كرد و به زندان رفت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سید حسن قریشى از تجار عمده خراسان، در 1286 در مشهد تولد یافت. تحصیلات مقدماتى و متعارف را انجام داد و نزد پدرش به شغل تجارت پرداخت. تدریجا تجارت پدر را توسعه داد و ملاك هم شد و در اطراف مشهد آبادى‏هاى زیادى خریدارى و عمران نمود به طورى كه در جوانى از تجار و محترمین شهر خراسان شد. در انجمن شهر و اتاق تجارت مشهد عضویت یافت. در دوره‏ى شانزدهم از مشهد وكیل شد و در دوره‏ى هیجدهم نیز كرسى وكالت را حفظ كرد . در دوره‏ى نوزدهم على قریشى فرزند سى‏ساله‏ى خود را به مجلس فرستاد و خود مجددا به تجارت پرداخت. در دوره‏ى بیستم، خود به مجلس رفت ولى عمر مجلس كوتاه بود. در 1322 كه عده‏اى از رجال توسط متفقین به اسارت گرفته شدند، صاحب ترجمه نیز مدت یك سال بازداشت بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به «شمس‏العلماء» و متخلص به ربانى، در 1262 قمرى در قریه گرگان متولد شد. پدرش حاج علیرضا پیشه‏ى بازرگانى داشت و غالبا در قم اقامت مى‏نمود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد حوزه‏ى علمیه‏ى قم شد و در رشته‏هاى ادبیات عرب، فقه، اصول، كلام، منطق و فلسفه فارغ‏التحصیل گردید، سپس براى ادامه‏ى تحصیل عازم عتبات شد و سه سال به تحصیل عالى پرداخت و محضر خیلى از علماء از جمله میرزاى شیرازى را درك كرد. پس از مراجعت به ایران، چندى در مدارس تهران تدریس كرد آنگاه بنا به دعوت آقاخان محلاتى، براى تعلیم فرزندان او به هندوستان سفر نمود و قریب نه سال در آنجا به تدریس و تحصیل و كسب فیض مشغول بود و با مكتبهاى فلسفى هندوستان مانند آئین بودا و آئین هندو آشنائى كامل یافت. قرب پس از مراجعت به ایران، به كار فرهنگى دعوت شد و به ریاست مدرسه علمیه منصوب گردید، بعد ریاست مدرسه‏ى قاجاریه را به او دادند و سپس براى تدریس زبان و ادبیات فارسى، به مدرسه‏ى علوم سیاسى دعوت شد و تا حین‏الفوت در آنجا تدریس مى‏نمود. در 1293 به شغل قضائى دعوت گردید و مقام دادستانى كل به او تفویض گردید. چندى در این سمت مهم اشتغال داشت ولى این سمت با مزاج او سازگار نبود. از دادستان به مستشارى دیوان عالى تمیز رسید. وفات او در بهمن‏ماه 1305 در سن هفتاد سالگى اتفاق افتاد. شمس‏العلماء مردى دانشمند، ادیب، شاعر و محقق بود. در طول حیات خود متجاوز از 25 جلد كتاب تالیف و تصنیف نمود كه برخى به زبان فارسى و عده‏اى به زبان عربى است. از جمله كتب او به زبان فارسى كتابى است به نام ابدع‏البدایع كه در علم بدیع و محسنات آن این است كه بسیار ساده و روان با امثله شیرین و فصیح تهیه و تنظیم شده است كه براى هر كسى از هر طبقه قابل استفاده است. از كتب دیگر او نورالحدقه و نورالحدیقه و روح معالم و قطوف‏الربیع در علم عروض است. وى متجاوز از سه هزاربیت اشعار فارسى و عربى دارد. اشعارش پرنغز و از معانى فلسفى و استحكام عروض و بدیع برخوردار است. شمس‏العلماء در جوانى مدتى به سیاحت پرداخت، چندى در قفقازیه و باكو به سر برد و زمانى نیز در عثمانى به سیر و سیاست و مطالعه امرار وقت كرد. او در نوجوانى به تعلیم خط پرداخت و نزد محمدعلى صفا خطاط معروف نوشتن خطوط هفتگانه را تعلیم دید. در خط نستعلیق شیوه‏ى استاد خود را آموخت. در موسیقى و آهنگ نیز مدتى صرف وقت كرد و كتابى در این زمینه به نام موسیقى و آهنگ در ایران باستان تنظیم و تالیف نمود. از او سه پسر به نامهاى عبدالجواد، ضیاءالدین و ابوالفضل و چهار دختر باقى ماند كه همگى مدارج علمى را طى كردند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عباسقلى، در 1294 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده‏ى حقوق گردید و در رشته‏ى علوم سیاسى لیسانس گرفت و به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد و تدریجا مراحل شغلى را در آن وزارتخانه پیمود. چندى رایزن سفارت ایران در پراگ و مدتى رایزن در برن بود. در تهران ریاست چند اداره‏ى مهم از جمله اداره‏ى تشریفات به عهده‏ى او قرار گرفت. در سال 1335 مقام وزیرمختارى گرفت و یك سال بعد سفیركبیر ایران در سوئیس گردید. بعد از سوئیس سفارت كبراى ایران در ژاپن به عهده‏ى او واگذار شد. پس از پایان ماموریت به تهران احضار شد و شاه ریاست كل تشریفات دربار را به عهده‏ى او قرار داد. هرمز قریب مدتى طولانى در آن سمت بود و تدریجا در تمام شئون ریشه یافت و به فكر جمع‏آورى پول افتاد. چند تن از بازرگانان را مورد حمایت خود قرار داد و مشكلات آنها را با دولت حل و فصل مى‏كرد و عنداللزوم از شاه به نفع آنها دستور مى‏گرفت. در گرفتن نشان براى اشخاص و القاب و عناوین محض رضاى خدا قدم برنمى‏داشت. عجولانه و بى‏باكانه براى پر كردن جیب خود تلاش مى‏كرد. بالاخره اقدامات و تندروى‏هاى او به گوش مقامات عالیه كشور رسید. سرانجام در سال 1356 او را به سفارت ایران در رم منصوب نمودند، لیكن وقتى از مركز دور شد اعمال بدش را به نمایش گذاشتند و كاملا به هویت او و اعمالش پى برده شد. هنوز دو سه ماهى در رم در مقام سفارت مستقر نشده بود كه از كار بركنار و به تهران احضار گردید و شایع بود تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. در همان سال به هر نحوى بود از ایران خارج شد ولى نتوانست تمام دارائى خود را به خارج منتقل سازد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا ابراهیم امام جمعه اهرى امام جماعت و نماینده‏ى دوره‏ى ششم مجلس شوراى ملى، در 1287 ش در اهر متولد شد. تحصیلات ابتدائى و مقدماتى را در اهر پایان داد و براى ادامه تحصیل به تبریز رفت و در مدرسه‏ى حكمت ادامه تحصیل داد. در 1305 كه پدرش از اهر به وكالت مجلس انتخاب شد و به تهران آمد، خانواده‏ى خود را به تهران منتقل كرد و على‏اكبر وارد دارالفنون شد و دیپلم ادبى گرفت و به مدرسه عالى حقوق و علوم سیاسى رفت و دوره‏ى مزبور را در رشته‏ى قضائى پایان داد و لیسانسیه شد و به خدمت قضائى درآمد. پس از چندى از طرف وزارت عدلیه براى ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد و درجه‏ى دكترا در حقوق گرفت و به تهران بازگشت و مشاغل قضائى را ادامه داد. تمام مراحل قضائى را از دادیارى و بازپرس و رئیس صلحیه و محكمه جنحه طى كرد و سرانجام به ریاست دادگاه‏هاى شهرستان تهران كه از اهم مشاغل قضائى بود، منصوب گردید. بعد از شهریور 1320 كه بحران دموكراسى در كشور حكمفرما شد و احزاب مختلفى در صحنه‏ى سیاسى ایران بوجود آمد، وى نیز عضویت حزب عدالت را پذیرفت و از لیدران حزب مزبور شد. در 1325 كه قوام‏السلطنه حزب دموكرات را بنیان نهاد، اهرى وارد آن حزب شد و از فعالین و ناطقین حزب مزبور شد. وى خطیبى خوش‏گفتار و برجسته بود و با ایراد نطق‏هاى منطقى در حزب مزبور جائى براى خود باز كرد و سرانجام كاندیداى حزب دموكرات ایران در اهر شد و به مجلس پانزدهم راه یافت و در مدت كوتاهى با ایراد سخنرانى و نطق‏هاى انتقادى از نمایندگان سرشناس گردید و به دربار نیز راهى پیدا كرد. در دوره‏ى شانزدهم نیز به وكالت مجلس از اهر انتخاب شد و در آن مجلس هم از وزنه‏هاى پرتلاش و قابل توجه بود. در مجلس هفدهم نیز كه انتخابات آن بوسیله‏ى دكتر مصدق بطور نیم‏بند انجام گرفت، براى بار سوم به وكالت منصوب شد. پس از 28 مرداد به حرفه‏ى وكالت دادگسترى پرداخت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1282، فرزند میر ابوالقاسم امام جمعه. در كودكى به سیره‏ى خانوادگى تحصیلات مقدماتى و زبان فارسى و عربى را نزد معلمین خصوصى فراگرفت و به تحصیل معارف اسلامى پرداخت. براى تكمیل تحصیلات عازم نجف اشرف گردید و به درجه‏ى اجتهاد نائل آمد. در 1308 براى تحصیلات جدید عازم اروپا شد و در سویس درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت كرد و پس از مراجعت به ایران به خدمات قضائى اشتغال ورزید. مدتى رئیس كل محاكم بدایت بود و زمانى نیز در سمت مشاور و رئیس اداره‏ى حقوقى بانك ملى انجام وظیفه مى‏نمود. در 1324 پس از فوت عمویش میر سید محمد امام جمعه تهران عنوان امام جماعت تهران گرفت و به كسوت روحانیت درآمد. در 1328 به نمایندگى مجلس مؤسسان انتخاب شد و در انتخابات دوره‏ى هفدهم قانونگذارى از طرف مردم مهاباد به مجلس شوراى ملى رفت و كاندیداى ریاست مجلس شد و سرانجام با اكثریت نسبى به ریاست انتخاب گردید. در همان دوره‏اى كه ریاست مجلس با او بود، مصدق بر اثر اختلاف با شاه از نخست‏وزیرى كنار رفت و مجلس قوام‏السلطنه را انتخاب نمود كه به وقایع سى تیر منجر گردید و مجدداًً مصدق روى كار آمد. ریاست او در مجلس زیاد طولانى نشد و در اثر تحریكات عده‏اى از نمایندگان و همچنین هتاكى روزنامه‏ها تاب مقاومت نیاورد و پس از بیست روز به خارج رفت و از ریاست مجلس استعفا داد و تا آخر دوره نیز در مجلس شركت نكرد؛ هرچند كه با دكتر محمد مصدق خویشاوندى داشت و برادرزاده‏ى همسر وى بود. بعد از 28 مرداد كاندیداى نمایندگى سنا شد و از تهران به سنا راه یافت و سناتور اول تهران شد. ولى بعد از خاتمه نمایندگیش در سنا از كارهاى سیاسى كنار رفت. وى در 1313 پس از تأسیس دانشكده‏ى حقوق ابتدا با سمت دانشیارى به تدریس اشتغال ورزید و بعد درجه‏ى استادى گرفت و قریب سى سال در دانشكده‏ى حقوق تهران به تدریس حقوق پرداخت. در دانشكده‏ى معقول و منقول نیز تدریس مى‏كرد. پس از بازنشستگى از دانشگاه تهران به دانشگاه ملى رفت و تدریس را در آن دانشگاه ادامه داد. از او كتب متعددى در رشته‏ى حقوق چاپ شده است كه مهمتر از همه مجلدات حقوق مدنى است كه از متون درسى است. در 1329 هنگامى كه از مسجد سلطانى خارج مى‏شد مورد سوء قصد واقع شد و ضارب با كارد چند ضربه‏ى كارى به او وارد كرد كه بلافاصله براى معالجه به اروپا اعزام شد. در اثر این سوء قصد قسمتى از بدنش فلج گردید. با این حال ضارب خود را مورد عفو قرار داد. امامى در حقوق قدیم و جدید بسیار متبحر بود. در سال 1358 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به ظهیرالاسلام، فرزند میر سید زین‏العابدین امام جمعه تهران، متولد 1260. مادرش ضیاءالسلطنه دختر ناصرالدین شاه بود. از پنج سالگى به كسوت روحانیت درآمد و پس از انجام تحصیلات مقدماتى به تحصیل علوم اسلامى و فقه و اصول پرداخت. محضر اساتیدى مانند حاج سید محسن عراقى و شیخ مهدى اشتهاردى و آقا سید على نجفى و شیخ عبدالعلى همدانى را درك نمود. در 1323 قمرى با دختر مظفرالدین شاه ازدواج نمود. همان سال نیابت تولیت مدرسه‏ى عالى سپهسالار را عهده‏دار شد. دو بار هم نایب‏التولیه آستان قدس رضوى شد. به هنگام قیام كلنل محمدتقى خان وى نایب‏التولیه‏ى آستان قدس رضوى بود. روابط او با والى (قوام‏السلطنه) حسنه نبود. در تشویق و ترغیب كلنل نسبت به بازداشت قوام نقش مهمى داشت. در دوره‏ى دوم سنا سناتور بود. در اواخر دوره‏ى سناتورى خود در مظان اتهاماتى قرار گرفت، مورد تعقیب واقع شد و از وى سلب مصونیت گردید. در 1344 به سن 84 سالگى درگذشت. تا 1316 در كسوت روحانیت بود. در عمر خود مسافرت‏هاى زیادى به كشورهاى مختلف نمود و چند بار نیز به عنوان سفیر فوق‏العاده و امیرالحاج به عربستان سعودى رفت. دو تن از برادران او به نام سید ابوالقاسم و سید محمد امام جمعه‏هاى تهران بودند. تلاش وى براى احراز مقام امامت جمعه به جائى نرسید. از ثروت بهره‏ى كافى داشت. در 1301 به اتهام توطئه علیه قوام‏السلطنه نخست‏وزیر وقت و سردار سپه وزیر جنگ به اتفاق مشارالملك وزیر دربار احمدشاه تحت تعقیب درآمد و مدتى بازداشت شد. سرانجام با شفاعت احمدشاه خلاص یافت و تدریجاً خود را به سردار سپه نزدیك كرد و جزء محارمین او درآمد. در ابتداى حكومت رضاخان چند مأموریت سیاسى و روحانى به او داده شد و با سران بعضى از كشورهاى اسلامى ملاقات و مذاكره كرد. فرزندان وى نام خانوادگى ظهیر را براى خود انتخاب كردند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدحسین الموتى در 1306 در آمل متولد شد. تحصیلات ابتدائى و سیكل اول متوسطه را در موطن خود انجام داد و سپس وارد دبیرستان دارائى شد و دوره سه ساله‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان داد و به استخدام در وزارت دارائى درآمد. پس از شهریور 1320 كه آغاز بحران دموكراسى بود، تعداد زیادى روزنامه در تهران انتشار یافت از جمله روزنامه‏ى یومیه داد بود كه به مدیریت ابوالحسن عمیدى نورى وكیل مبرز دادگسترى همه روزه با سر و صداى زیاد منتشر مى‏شد. مصطفى الموتى جذب این روزنامه شد و علاوه بر تصدى مدیریت داخلى آن، از خبرنگاران فعال آن روزنامه بود. ضمناً در همان ایام وارد دانشكده حقوق شد و در رشته‏ى اقتصاد لیسانس گرفت و پس از تأسیس دوره‏ى دكتراى حقوق و علوم سیاسى و اقتصاد در سال 1334 در دانشگاه تهران دوره‏ى دكتراى اقتصاد را گذرانیده و به اخذ دكترا نائل آمد. الموتى پس از كودتاى 1332، امتیاز روزنامه‏ى یومیه صبح امروز را گرفت و روزنامه‏ى مزبور همه روزه در جهت دولت‏هاى وقت انتشار مى‏یافت و مهمتر از همه آنكه چاپخانه‏ى بزرگى نیز خریدارى و مورد بهره‏بردارى قرار داد. در سال 1336 كه دكتر منوچهر اقبال به نخست‏وزیرى منصوب شد، روزنامه‏ى صبح امروز و مدیرش مورد توجه نخست‏وزیر قرار گرفت و در سفرهاى هیئت دولت به استانها وى نخست‏وزیر را همراهى مى‏كرد و این امر موجب توجه بیشتر دكتر اقبال به او شد. در نتیجه در سال 1338 به معاونت نخست‏وزیرى در امور بازرسى وزارتخانه‏ها منصوب گردید و این سمت را تا پایان نخست‏وزیرى دكتر اقبال عهده‏دار بود. دكتر الموتى در سال 1339 از طرف حزب ملیون كاندیداى انتخابات دوره بیستم از حوزه الموت قزوین شد و به نمایندگى مجلس رسید ولى به علت فساد در انتخابات آن دوره به دستور محمدرضا پهلوى كلیه وكلاء استعفا نمودند. انتخابات دوره بیست مجدداًً در زمستان 1339 در دولت جعفر شریف‏امامى آغاز گردید و الموتى كماكان از حوزه‏ى الموت وكیل دوره بیستم شد. این مجلس در اسفندماه 1339 شروع به كار كرد و در 20 اردیبهشت ماه 1340 منحل گردید و دوران فترت آغاز گردید. الموتى در دوران فترت مدتى بازرس بانك عمران شد و چندى نیز عضو هیئت مدیره شركت معاملات خارجى بود. در انتخابات دوره‏ى بیست و یكم كاندیداى حوزه‏ى الموت شد و به نمایندگى انتخاب شد و در این دوره رئیس كمیسیون سازمان برنامه بود. در دوره‏ى بیست و دوم كاندیداى حزب ایران نوین از حوزه الموت بود و كماكان به وكالت مجلس مبعوث شد. در دوره‏ى بیست و سوم همچنان نماینده شد و به ریاست فراكسیون ایران نوین كه اكثریت مجلس را در اختیار داشت، انتخاب گردید. در دوره بیست و چهارم نیز انتخاب شد و مدت كوتاهى نایب رئیس دوم مجلس شد. الموتى در جوانى با عفت عمیدى نورى (خواهر ابوالحسن عمیدى نورى مدیر روزنامه‏ى داد) ازدواج كرد. همسر وى وكیل درجه اول دادگسترى بود و مجله علمى دانشمند را سالیانى چند انتشار مى‏داد. دكتر مصطفى الموتى چند روز قبل از سقوط رژیم به اروپا رفت و در لندن مقیم شد و پس از چندى به نوشتن خاطرات زندگانى خود و تاریخ معاصر ایران (عصر پهلوى‏ها) پرداخت و تاكنون قریب بیست جلد از تألیفات او در لندن به زبان فارسى انتشار یافته است. صاحب ترجمه در ضمن اشتغال به روزنامه‏نگارى و نمایندگى مجلس به داد و ستد و امور بازرگانى هم دستى داشت و از این رهگذر صاحب ثروت شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1280 در الموت قزوین تولد یافت. پس از رسیدن به سن رشد و تمیز وارد حوزه‏ى علمیه‏ى قزوین شد و تحصیلات مقدماتى و متعارف زمان را آموخت و چند سالى نیز به تعلیم معارف اسلامى در كسوت روحانیت پرداخت. حدود 1300 به استخدام در وزارت معارف درآمد و به شغل آموزگارى در مدارس اسلامى قزوین اشتغال ورزید و یك باب كتابفروشى در آن شهرستان دائر نمود كه عصرها مركز تجمع فضلا و روشنفكران آن دوره بود. على‏اكبر داور وقتى عدلیه را در 1306 منحل نمود و عدلیه‏ى تازه‏اى بنا كرد، براى تربیت قضات كلاس قضائى تشكیل داد كه دوره‏ى آن سه سال بود و فارغ‏التحصیلان با رتبه‏ى یك قضائى وارد خدمت مى‏شدند. الموتى وارد این كلاس شد و پس از فراغت از تحصیل به شغل قضا پرداخت و در چند شهرستان امین صلح بود. در 1316 كه شبكه‏ى حزب توده به وسیله‏ى شهربانى كشف شد و 53 نفر را توقیف كردند، الموتى نیز جزء آنها بود و قریب 4 سال با شرایط نامساعدى در زندان بسر برد. در مهرماه 1320 كه كلیه‏ى زندانیان استخلاص یافتند، او نیز آزاد شد و فعالیت‏هاى سیاسى خود را كنار گذاشت و فقط به خدمات قضائى در دادگسترى مشغول بود. ظرف چند سال مشاغل مختلفى را احراز نمود تا سرانجام رئیس اداره كل تصفیه ورشكستگى شد. در این سمت بود كه پس از فوت وثوق‏الدوله، امین تركه و حكم وراث گردید و در كمال صداقت و درستى و دقت این وظیفه را انجام داد. وراث هم براى او خانه و باغى تهیه كردند و او را از مستأجرى و دربدرى نجات دادند. در 1337 كه دكتر محمدعلى هدایتى به وزارت دادگسترى منصوب گردید، نورالدین الموتى را به مستشارى دیوان عالى تمیز ارتقاء داد و در 1340 كه دكتر على امینى به نخست‏وزیرى رسید، وزارت دادگسترى را به وى سپرد. الموتى براى تصفیه‏ى دادگسترى و مجازات كسانى كه به بیت‏المال شبیخون زده بودند دست به اقدامات حادى زد. از جمله دكتر اسداللَّه مبشرى را به ریاست بازرسى كل كشور و احمد صدر حاج سید جوادى را به دادستانى تهران و بنى‏فضل را به دادستانى دیوان كیفر منصوب نمود و دستور توقیف و محاكمه‏ى مقامات مختلفى را صادر كرد. از بین نظامیان سپهبد علوى مقدم وزیر سابق كشور، سرلشكر ضرغام وزیر پیشین دارائى، سپهبد كیا رئیس اداره‏ى دوم، سرتیپ نویسى رئیس شیلات توقیف و به محاكمه كشیده شدند. ابوالحسن ابتهاج رئیس سابق سازمان برنامه، فتح‏اللَّه فرود شهردار اسبق تهران و محسن فروغى مهندس مشاور كاخ سنا نیز بازداشت و محاكمه شدند. غیر از اینها، عده‏ى زیادى نیز تحت تعقیب قرار گرفتند. الموتى در بركنارى سپهبد آزموده دادستان و رئیس دادرسى ارتش نقش اساسى داشت و به وى لقب آیشمن ایران داد. با قاطعیت برنامه‏هاى اصلاحى خود را تعقیب نمود، ولى با كنار رفتن دولت، او نیز خانه‏نشین شد. حتى كار قضائى او را كه مستشارى دیوان عالى تمیز بود بدو ندادند. تمام كاسه و كوزه‏ها را بر سرش شكستند و هركس كه با اقدام‏هاى اصلاحى او مخالف بود، پیرایه‏اى بدو بست. ذهن شاه را نسبت به او فوق‏العاده مشوب نمودند، ولى الموتى از اقدامات خود كاملاً راضى بود و مى‏گفت تا آنجا كه توانستم در سمت وزیر دادگسترى دزدان را تحت تعقیب قرار دادم. بعد از وزارت دچار كسالت شد و در 1344 درگذشت. از وى تشییع جنازه‏ى مفصلى به عمل آمد و عده‏ى زیادى از مقامات قضائى جنازه‏ى او را تشییع نمودند. مأموران سازمان امنیت و شهربانى در این مورد به شاه گزارش دادند. در یكى از اعیادى كه در دربار مراسم سلام بود، وقتى محمد سرورى رئیس دیوان عالى كشور اظهار نمود تمام قضات وطن‏پرست و شاهدوست هستند، شاه متغیر شد و گفت: «تمام قضات؟ حتى آنهائى كه زیر جنازه‏ى الموتى رفته بودند؟» اشاره‏ى شاه به مرتضى ویشكائى رئیس دادگاه تجدیدنظر انتظامى قضات بود كه در كنار سرورى ایستاده بود و با الموتى مناسبات حسنه‏اى داشت. فرداى آن روز وزیر دادگسترى و رئیس تمیز به اخراج دوستان الموتى پرداختند. ویشكائى را بازنشسته كردند. حتى پسر او را كه رئیس بانك رهنى بود و به اتفاق پدرش جنازه‏ى الموتى را تشییع نموده بود از ریاست بانك رهنى معزول نمودند. نورالدین الموتى یكى از قضات بسیار خوب و مبارز و قاطع دادگسترى بود. گرچه از نظر مالى وضع خوبى نداشت، ولى همواره عزت نفس خویش را حفظ مى‏نمود. صالحین را تقویت مى‏كرد و نادرستان را عقوبت مى‏داد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1359 -1284 ش)، باستان شناس، نویسنده، مترجم و روزنامه‏نگار. ابتدا در رشته‏ى حقوق تحصیل كرد ولى خدمت خود را در وزارت معارف در اداره‏ى تحقیقات آغاز نمود و به تدریج به رشته‏ى باستان‏شناسى علاقه‏مند شد و در این رشته تخصص یافت. وى حدود پنجاه سال از زندگى خود را در باستان شناسى ایران و در همراهى و همكارى با باستان شناسانى همچون كامرون، هرتسفلد، پوپ، گیرشمن گذراند و در حفریات و بازسازى تخت جمشید كوشش فراوان كرد. وى علاوه بر خدمت انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ریاست اداره‏ى باستان شناسى را بر عهده داشت. مصطفوى در دوره‏ى ریاستش در اداره‏ى باستان شناسى اقدام به تأسیس نشریه‏اى علمى و اختصاصى به نام «گزارشهاى باستان شناسى» كرد. او همچنین در تهیه و تدوین مقالات مربوط به آثار و ابنیه‏ى تاریخى، هنرى و باستانى ایران، در «دایرةالمعارف فارسى»، همكارى داشت. از دیگر آثار وى: «ترجمه‏ى الواح گلى تخت جمشید»؛ «تخت جمشید» یا مشاركت على سامى؛ «شرح اجمالى آثار تخت جمشید»؛ «هگمتانه»، در آثار تاریخى همدان و فصلى درباره‏ى ابوعلى سینا؛ «امانتدارى خاك»؛ «آستانه‏ى حضرت عبدالعظیم»؛ «استمرار هنر معمارى در ایران»؛ «ایران باستان»، ترجمه؛ «آثار ایران»، ترجمه جلد دوم و سوم؛ «اقلیم پارس»؛ «انعكاس دیروز در آیینه‏ى امروز»، در آثار باستانى.[1] باستان‏شناس، محقق. تولد: 1284. درگذشت: 23 تیر 1359. سید محمدتقى مصطفوى كاشانى، فرزند آقا سید محمود مصطفوى، تحصیلات ابتدایى خود را در دبستان انتصاریه و متوسطه را در دبیرستان‏هاى ثروت و دارالفنون به پایان رسانید. سپس وارد دانشكده‏ى حقوق شد و موفق گردید در رشته‏ى حقوق به اخذ مدرك فوق لیسانس نایل آمد. از سال 1304 الى 1308 آموزگار دبستان‏هاى سنایى و ناصر خسرو و سیروس بود. سپس از مهر 1310 تا آبان 1337 در اداره‏ى عتیقات سابق كه بعدها عنوان آن به اداره‏ى كل باستان‏شناسى تغییر یافت، مشغول به كار شد و به ترتیب سمت‏هاى ذیل را عهده‏دار گردید: بازرس فنى باستان شناسى، مأمور كاوش‏هاى علمى شوش و تخت جمشید، نماینده‏ى باستان‏شناسى در اصفهان، مأموریت مأموریت‏هاى مختلف مربوط به تعمیرات آثار تاریخى، معاون باستان شناسى، رییس اداره‏ى كل باستان‏شناسى، مدیر كل باستان‏شناسى. وى همچنین براى شركت در كنگره‏هاى بین‏المللى درباره‏ى باستان‏شناسى به برخى از كشورهاى خارجى سفر كرد. وى چند شماره از مجموعه‏ى ایران باستان را از فرانسوى به فارسى ترجمه كرده است. از آثار اوست: آثار ایران (1318)؛ آستانه حضرت عبدالعظیم (1330)؛ الواح گلى تخت جمشید (1329)؛ امانت دارى خاك (1356)؛ انعكاس دیروز در آئینه امروز، بقعه‏ى بى‏بى شهربانو (1334)؛ اقلیم پارس (این كتاب به انگلیسى هم ترجمه شده است، لندن، 1978)؛ تخت جمشید (با مشاركت على سامى، 1330)؛ تخت جمشید (نوشته رایش اسمیت، ترجمه با همكارى با عبدالله فریار و دیگران، 1342)؛ سفارشنامه‏ى انجمن آثار ملى (1344)؛ شرح اجمالى آثار تخت جمشید (1330)؛ گزارش‏هاى باستان‏شناسى (سه جلد، 1335 -1329)؛ فرش‏ها و پارچه‏هاى عهد هخامنشى ایران (1334)؛ نگاهى به هنر معمارى ایران (1346)؛ هگمتانه، آثار تاریخى همدان (1332). فرزند سید محمود، در حدود سال 1285 متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و از دانشكده‏ى حقوق تهران لیسانس گرفت و زبانهاى فرانسه و انگلیسى و عربى را به خوبى آموخت. چندى دبیر زبان فرانسه در دبیرستان ثروت بود. بعد به اداره عتیقات وزارت معارف منتقل شد و مشاغلى را بشرح زیر عهده‏دار گردید: بازرس فنى باستان‏شناسى، مأمور كاوشهاى علمى شوش و تخت جمشید، نماینده باستان‏شناسى در اصفهان، و بالاخره رئیس و مدیركل باستان‏شناسى. مصطفوى كاشانى یكى از خادمین پركار باستان‏شناسى در ایران است كه آثار زیادى از خود باقى گذارده است كه از جمله مى‏توان كتاب بقاع متبركه و زیارتگاههاى خارج و داخل شهر تهران را نام برد كه بسیار خواندنى و حاوى نكات جالبى است. از دیگر تحقیقات او اقلیم فارس است. این كتاب معرفى آثار تاریخى تمام فارس مى‏باشد. آثار تاریخى همدان، آستانه حضرت عبدالعظیم (ع)، فرشها و پارچه‏هاى عهد هخامنشى، بقعه بى‏بى شهربانو از دیگر آثار باارزش مرحوم مصطفوى است. وى در طول ادارى خود در غالب كنگره‏هاى باستان‏شناسى در سایر كشورها دعوت مى‏شد و اكثر موزه‏هاى بزرگ كشورها را بازدید كرده است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

(وف 1369 ش)، نویسنده، استاد دانشگاه و پزشك. در تهران به دنیا آمد. در سه سالگى، همراه پدرش دكتر محمد مصدق كه براى ادامه‏ى تحصیلات به اروپا مى‏رفت، عازم سوئیس شد و تا آغاز جنگ جهانى اول در آنجا ماند. پس از شروع جنگ به تهران آمد و در مدرسه‏ى سن‏لوئى مشغول تحصیل شد. در 1300 ش به همراه برادرش احمد به مدرسه‏ى علوم سیاسى، به ریاست على‏اكبر دهخدا، رفت و سپس در 1301 ش به اتفاق برادرش و رضازاده شفق به اروپا رفت و دوره‏ى متوسطه را در پاریس به اتمام رساند. او بعد به سوییس رفت و در 1310 ش موفق به اتمام دوره‏ى دانشكده پزشكى لوزان شد و در 1313 ش به اخذ دیپلم تخصصى جراحى زنان و مامایى از همان دانشكده نایل گردید. او در سوئیس با محمدرضا پهلوى، شاه سابق ایران، در زمان ولیعهدى، دوستى داشت كه این آشنایى تا زمان پادشاهى او نیز ادامه داشت. وى در تهران با سمت استاد كرسى امراض زنان، در دانشكده پزشكى دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. در 1319 ش با یارى و كمك ابوالقاسم نفیسى و خانم صدیقه دولت‏آبادى و منصوره متین دفترى و دیگر دوستان اقدام به تأسیس سازمانى به نام انجمن حمایت مادران و نوزادان نمود. وى مدت چهارده سال عضو كمیته اجرایى فدراسیون بین‏المللى زنان و مامایى، كه مركز آن در ژنو است، بود و همچنین هشت سال عضویت در هیئت مؤسس انجمن بارورى و نازایى بین‏المللى را به عهده داشت. از آثارش: «امراض زنان»، به فارسى؛ «علل نازایى زن»، به فرانسه؛ «در كنار پدرم، مصدق»، خاطرات دكتر غلامحسین مصدق.[1] استاد دانشگاه و پزشك حاذق و پركار، فرزند دكتر محمد مصدق است. وى در 1284 در تهران تولد یافت. وقتى كه دكتر مصدق براى ادامه تحصیلات عازم سویس شد فرزند خردسال خود غلامحسین را با خود برد. وى كلیه تحصیلات خود را اعم از ابتدایى و متوسطه و عالى در سویس گذرانید و درجه دكتراى پزشكى در رشته زنان گرفت. در 1316 به ایران آمد به تدریس در دانشگاه پرداخت و سالها كرسى مامائى نظرى در دانشكده پزشكى با او بود. علاوه بر آن جراح چندین بیمارستان شد و مدتها ریاست بیمارستان نجمیه موقوفه مادر مصدق‏السلطنه با او بود. دكتر غلامحسین مصدق سالها در تهران اشتهار زیادى داشت و در فن خود كم‏نظیر شد. بارها او را براى مقامات مختلف دعوت به كار كردند ولى مصدق‏السلطنه زیربار نمى‏رفت و ورود فرزندان خود را به سیاست منع مى‏كرد. وى مردى دانشمند، درستكار، جدى و ملایم بود و به كار خود عشق مى‏ورزید. در 1369 در تهران درگذشت. مدرس. تولد: 1284، تهران. درگذشت: مهر 1369. غلامحسین مصدق، فرزند محمد مصدق نخست وزیر سابق بود. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى سن‏لویى تهران و دورس متوسطه را در كشورهاى فرانسه و سوییس و دوره‏ى عالى را در دانشكده‏ى پزشكى لوزان و دوره‏ى تخصصى را در همین دانشكده به پایان رسانیده است. از سال 1313 وارد دانشگاه تهران شد و به مقام استادى كرسى نایل آمد. مدتى در شیر و خورشید سرخ و بنگاه حمایت مادران خدمت كرد و مدتى نیز رییس بخش جراحى زنان بیمارستان پلهوى بود. در دوران حكومت دو ساله‏ى پدرش، دائما مراقب احوال او بود و تمام خاطرات آن سال‏ها را تحت نام در كنار پدرم، مصدق تحریر كرد كه به چاپ رسید. از وى مقاله‏هایى نیز در مجله‏ى «آینده» به چاپ رسیده است. از تألیفات دیگر غلامحسین مصدق امراض زنان به فارسى و كتابى در علل نازایى زن به زبان فرانسوى است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1290 ش)، روزنامه‏نگار، استاد دانشگاه و حقوقدان. در تهران به دنیا آمد. دوره‏ى ابتدایى را در شیراز و دوره‏ى متوسطه را در تهران به پایان برد. در دانشگاه بیروت به تحصیل ادامه داد. سپس درجه‏ى دكتراى خود را در رشته‏ى حقوق و علوم اقتصادى از دانشگاه سوربن فرانسه گرفت. پس از بازگشت به ایران با سمت بازپرسى وارد خدمت دادگسترى شد و بعدها مستشار دادگاههاى استیناف تهران گردید. وى مدیریت كل اداره‏ى تبلیغات و استادى دانشكده‏ى حقوق را نیز به عهده داشت. در 1321 ش روزنامه‏ى «كیهان» را در تهران تأسیس و منتشر كرد، كه ابتدا در سمت سردبیرى و سپس با سمت مدیر مسؤل و صاحب امتیاز مشغول به فعالیت شد.[1] روزنامه‏نگار، استاد دانشگاه و سیاستمدار، در 1288 ش در شیراز تولد یافت. پدرش عبدالرحمن مصباح دیوان اوزى سالها حكومت عباسى و بندرلنگه را داشت، بعد وارد دستگاه قوام‏الملك شیرازى شد و از محترمین فارس بود. مصطفى مصباح زاده بعد از انجام تحصیلات مقدماتى دوره مدرسه عالى حقوق را در تهران تمام كرد و از طرف دولت براى ادامه تحصیل عازم اروپا شد و در رشته حقوق درجه دكترا دریافت نمود. بعد از مراجعت به ایران به دانشیارى و استادى دانشكده حقوق برگزیده شد. مدتى كوتاه قضاوت و وكالت دادگسترى پیشه نمود ولى میله به احراز مقامات بالا داشت. بعد از شهریور 1320 مدتى ریاست انتشارات و تبلیغات با او بود ولى این كار را مطابق میل و سلیقه خود نیافت و آن را رها نمود و به كار روزنامه‏نگارى پرداخت. در 1320 عبدالرحمن فرامرزى از دولت امتیاز روزنامه‏اى به نام كیهان را گرفت و سردبیرى این نشریه را به دكتر مصباح‏زاده سپرد. روزنامه كیهان گرچه یومیه بود ولى در نخستین روزهاى تولد در هفته دو یا سه شماره انتشار مى‏یافت، ولى مندرجات روزنامه از سایر مطبوعات روز بهتر بود، مخصوصا مقالات فرامرزى و تندرویهاى او در انتقاد از هیئت حاكمه خیلى زود روزنامه كیهان را به جامعه معرفى كرد. در آذر ماه 1321 ش كه قوام‏السلطنه حكومت داشت در تهران و شهرستانها به علت كمبود و قحطى نان و مواد غذائى و فقر عمومى و بیماریهاى گوناگون بلواى بزرگى به راه افتاد. سازمانهاى دولتى و مجلس شوراى ملى و مغازه‏ها مورد غارت قرار گرفته حتى مردم خانه قوام‏السلطنه را به آتش كشیدند و دولت هم براى رفع بحران دست به اقداماتى زد، از جمله امتیاز تمام روزنامه‏ها را لغو نمود، مدیران و سردبیران را به زندان افكند و فقط یك نشریه به نام اخبار روز به مدیریت حسینقلى مستعان از طرف دولت انتشار مى‏یافت. بعد از سقوط قوام مدیران جراید دست به اقدام زدند و دولت مجددا امتیاز روزنامه‏ها را به صاحبان آن برگردانید. این بار امتیاز و مسؤولیت انتشار روزنامه كیهان به عهده دكتر مصباح‏زاده قرار گرفت و مدیریت و سردبیرى را عبدالرحمن فرامرزى عهده‏دار شد. مصباح‏زاده با فعالیت زیاد سازمان وسیعى براى كیهان پى‏ریزى كرد و آن را به صورت یومیه انتشار مى‏داد و مقالات فرامرزى هم هر روز بر رونق و نفوذ او مى‏افزود. كیهان در مقابل صدها روزنامه موسمى كه مى‏آمدند و مى‏رفتند باقى ماند و به سرعت و خیلى زود خود را به پایه روزنامه اطلاعات رسانید و بعد به سرعت زیاد از او جلو افتاد و روزنامه اول ایران شد. از لحاظ فنى و چاپ و وسائل لازم، آخرین پدیده‏هاى دنیا در چاپخانه كیهان دیده مى‏شد. در جنب روزنامه كیهان چند نشریه دیگر به زبانهاى فرانسه انگلیسى و فارسى انتشار مى‏یافت كه آنها نیز از كیفیت عالى برخوردار بودند. مصباح‏زاده در انتشار روزنامه نقش تأمین سرمایه داشت و مطالب آن را عده زیادى از نویسندگان تنظیم مى‏نمودند و گاهى اتفاق مى‏افتاد كه مدیر و مؤسس كیهان مانند سایرین كیهان بدست او مى‏رسید. مصباح‏زاده براى اجراى نیت پدر خود كه سالها در تلاش بود تا از بندرعباس وكیل شود در دوره پانزدهم از بندرعباس به وكالت مجلس رسید و فرامرزى سردبیر روزنامه كیهان هم وكالت یافت. بدیهى است در روزنامه اطلاعات هم چنین وضعى وجود داشت: مدیر و سردبیر آن عباس و محمد على مسعودى كه هر دو وكیل بودند در ادوار شانزدهم و هفدهم همچنان وكالت مجلس را براى خود حفظ نموده بودند. در دوره هفدهم مصباح‏زاده از پیروان مصدق بود و در استعفاى دستجمعى وكلاء طرفدار مصدق شركت كرد و همین امر او را سالها از مجلس دور ساخت. در دوره بیست و یكم از شیراز وكیل گردید و میل به ریاست مجلس در او زیاد بود ولى عشق و علاقه‏اش به مؤسسه «كیهان» او را از تعقب كار منصرف نمود. در دوره پنجم در 1346 سناتور شد و سه دوره كرسى سنا را زیرپا داشت. مصباح‏زاده مردى زرنگ، بذال، شریف، دانشمند، ملایم و نیك نفس بود و آنچه بدست مى‏آورد در راه مؤسسه «كیهان» خرج مى‏كرد. یكى از اقدامات جالب توجه او تربیت كادر نویسنده و روزنامه‏نگار است. او دانشگاهى براى این كار پى‏ریزى كرد كه بنام مدرسه عالى ارتباطات موسوم شد كه چندین رشته داشت و بهترین استادان در آنجا تدریس مى كردند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

(1358 -1289 ش)، استاد دانشگاه، ریاضیدان، محقق و نویسنده. در نائین به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایى و متوسطه در 1306 ش به خدمت وزارت معارف درآمد و تحصیلات خود را در فرانسه و انگلستان به پایان رساند و در 1327 ش موفق به اخذ درجه‏ى دكترا در ریاضیات، از دانشكده‏ى كمبریج، شد. وى در جوانى، در 1309 ش مجله‏ى «ریاضیات عالى و مقدماتى» را در تهران تأسیس و منتشر نمود. مصاحب در طول خدمت عهده‏دار مشاغلى از جمله: ریاست كل تعلیمات عالیه و معاونت فنى وزارت آموزش و پرورش و ریاست دانشكده‏ى علوم دانشگاه ملى بود. وى نخستین كسى بود كه منطق صورت به معنى جدید، یعنى منطق ریاضى را وارد فضاى فكرى ایران كرد. او به زبانهاى عربى و فرانسوى و انگلیسى تسلط و با زبان آلمانى آشنایى كامل داشت. در علوم عربى و معقول و منقول تبحر و تحصیلات عمیق داشت به طورى كه با دریافت درجه‏ى اجتهاد نیز مفتخر گردیده بود. مصاحب در رسم‏الخط فارسى و ضبط علائم و حروف صاحب رأى و نظر بود. از عمده‏ترین كارهاى مصاحب تأسیس مؤسسه‏اى براى تحقیق در ریاضیات و تربیت ریاضیدان بود كه توسط دانشگاه تربیت معلم به وجود آمد. یكى از كارهاى اساسى مصاحب اقدام به تهیه «دایرةالمعارف فارسى»، با همكارى عده‏ى بسیارى از دانشمندان در رشته‏هاى گوناگون بود كه در 1334 ش سرپرستى آن را بر عهده گرفت. از دیگر آثار وى: «آنالیز ریاضى، تئورى اعداد حقیقى»؛ «مدخل منطق صورت»؛ «منطق ریاضى»؛ «علوم تفریحى»؛ «جبر و مقابله خیام»؛ «توابع مستدیره»، با مشاركت احمد احسنى «هندسه‏ى مسطحه»؛ «افراد و خانواده‏هاى نادرستكار»؛ «حكیم عمر خیام به عنوان عالم جبر».[1] ریاضى‏دان، محقق و فرهنگى، فرزند دكتر على محمد مصاحب در 1289 در تهران تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى وارد دارالمعلمین شد و دوره آن را پایان داد و سپس در دارالمعلمین عالى ثبت نام نمود و در رشته ریاضیات فارغ‏التحصیل شد و هم چنان تحصیلات خود را در رشته‏هاى گوناگون مانند فقه، اصول، الهیات و فلسفه ادامه داد و در هر كدام از رشته‏هاى یاد شده استاد مسلم شد. ریاضیات را مدتها نزد سرتیپ بغایرى تكمیل كرد و بعد به انگلستان رفت و از دانشگاه كمبریج درجه دكترا در ریاضیات دریافت نمود. وى خدمات ادارى خود را در وزارت فرهنگ آغاز كرد. چندى شغل دبیرى و مدتى استادى دانشگاه داشت و مقامات مهمى را در وزارت فرهنگ پشت سر گذاشت، مانند ریاست تعلیمات عالیه و معاون فنى وزارت فرهنگ. ولى دلبستگى به مقامات صورى نداشت و تمام هم او صرف تألیف و تصنیف كتاب بود. نخستین كوشش فرهنگى مصاحب نشر مجله‏اى بود به نام ریاضیات عالى و مقدماتى كه در 1309 تأسیس كرد و یازده شماره منتشر شد. مصاحب عالم ریاضى بود و بحق پدر ریاضیات جدید در ایران نام گرفته بود. كتابهاى او بیشتر در زمینه‏هایى مانند «جبر خیام»، «مثلثات»، «رسمى فنى» و «مدخل منطق صورى» است، كه بعضى از آنها در مدارس متوسطه و عالى تدریس مى‏شد. كتابهاى مهم مدخل آنالیز ریاضى و دوره تئورى مقدماتى اعداد از تصنیفات خوب او مى‏باشد. وى چندى در 1322 به انتشار روزنامه یومیه برق مبادرت نمود. از دیگر كارهاى فرهنگى او سرپرستى دائره‏المعارفى است كه به اسلوب علمى جهانى آن را تنظیم و انتشار داده است. محقق، مؤلف. تولد: 1289، تهران. درگذشت: 24 مهر، 1358. غلاحسین مصاحب تحصیلات خود را در ایران، فرانسه و انگلستان انجام داد و در سال 1327 به اخذ درجه‏ى دكترى از دانشگاه كمبریج در رشته‏ى ریاضیات نایل شد و به عضویت انجمن ریاضى‏دان لندن و انجمن فلسفى كمبریج درآمد. پس از پایان تحصیلات عالى، ضمن مشاغل ادارى از تألیف و تدریس نیز غافل نماند و در سال 1345 مؤسسه‏ى ریاضیات را در دانشگاه تربیت معلم تأسیس كرد و تا آخرین روز حیات خود به سمت استادى در آن مؤسسه اشتغال داشت. تألیفات مصاحب این عنوان‏ها را در برمى‏گیرد: مجله «ریاضیات عالى و مقدماتى» (1310 -1309، وى مؤسس این مجله بود و مدیریت آن را به عهده داشت، اولین شماره‏ى این مجله در تهران در اول آبان 1309 منتشر شد) جبر و مقابله‏ى خیام (مشتمل بر متن عربى و ترجمه‏ى فارسى رساله‏ى خیام در جبر و تاریخ ریاضیات، 1317)؛ یك رساله‏ى انگلیسى كه در جلد چهل و ششم (مورخ سال 1950) مجله‏ى انجمن فلسفى كمبریج به طبع رسیده است، منطق صورت (انتشارات دانشگاه تهران، 1334)؛ دایرةالمعارف فارسى (جلد اول، 1345، بخش اول از جلد دوم، 1356)؛ آنالیز ریاضى (دو جلد، 1348)؛ تئورى مقدماتى اعداد (جلد اول در دو قسمت، 1353)؛ مجلد دوم تئورى مقدماتى اعداد (در سه قسمت، 1358، كتاب برگزیده‏ى نخستین دوره‏ى كتاب سال جمهورى اسلامى ایران در رشته‏ى ریاضیات)؛ حكیم عمر خیام به عنوان عالم جبر (انجمن آثار ملى، 1339)؛ علوم تفریحى (1308.( غلامحسین مصاحب در زمینه‏ى لغت و پهنه‏ى وسیع آن آزمایش‏ها كرد و مخصوصا در مورد وضع واژه‏هاى جدید در قبال لغت‏ها و اطلاح‏هاى خارجى فعالیت نمود، از آن جمله مى‏توان فرهنگ اصطلاحات جغرافیایى را كه با همكارى تعدادى از محققان و كارشناسان در سال 1338 به چاپ رسانید نام برد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

محمد باقر پور امینی محل تولد : قم شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1347/1/1 زندگینامه علمی آقای محمد باقر پور امینی در سال 1347 متولد شد . تحصیلات ابتدائی تا دبیرستان را در قم گذراند و به سال 1366 مقدمات دروس حوزوی را آغاز کرد . سپس دروس سطح را خدمت اساتید بزرگواری همچون آیات و حجج الاسلام طالقانی ( لمعه ) ، محمدی خراسانی ( لمعه ) ، حسینی بوشهری ( اصول فقه ) ، احمدی میانجی ( مکاسب ) ، استادی ( مکاسب ) ، پایانی ( مکاسب ) ، موسوی تهرانی ( رسائل و کفایه ) و بیگدلی ( کفایه ) فرا گرفت . در سال 1372 کارشناسی علوم سیاسی را اخذ نمود . وی از سال 1376 در درس خارج فقه آیت الله زنجانی و اصول آیت الله کوکبی شرکت کرد و از سال 1379 تا کنون نیز در درس خارج فقه آیت الله تبریزی و اصول آیت الله وحید خراسانی حضور دارد و همزمان با تحصیلات حوزوی و دانشگاهی ، به فعالیت های تبلیغی ، تدریس و تالیف نیز پرداخته است .

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند شمس‏العلماء گرگانى، در 1265 در تهران تولد یافت. تحصیلات ابتدائى را نزد معلمین خصوصى فراگرفت، سپس به آموختن صرف و نحو عربى و فلسفه و منطق پرداخت. پس از آنكه از این علوم بهره‏ى كافى گرفت. عازم هندوستان گردید. در آنجا غیر از زبان‏انگلیسى، ریاضیات عالى تحصیل نمود. پس از مراجعت به ایران مقارن مشروطیت داخل وزارت امور خارجه شد و لقب متین‏الملك گرفت. چندى مترجم در كابینه‏ى وزارتى بود. بعد كارگزار محمره شد و سالها در آن سمت باقى ماند تا اینكه به وزارت جنگ انتقال یافت و درجه‏ى سرهنگى به او دادند. در 1300 پس از قیام لاهوتى در آذربایجان و فرار وى به شوروى، دادگاهى براى رسیدگى به قیام و شورش لاهوتى در تبریز تشكیل شد. سرهنگ متین‏الملك قریب دادستان آن دادگاه بود. در كیفر خواست خود براى یازده افسر همكار لاهوتى تقاضاى اعدام نمود و دادگاه هم ادعانامه او را عینا تصویب كرد. وى مدتى رئیس كمیسیون سرحدى ایران و افغانستان گردید. بعد رئیس دفتر ستاد ارتش شد و با سرلشكر ضرغامى نزدیكى یافت. پس از ترور سرهنگ آقاخان خلعتبرى دادستان ارتش، او را به جاى وى برگزیدند. چند سالى دادستان ارتش بود تا او را كنار گذاردند. وفات وى در سال 1355 در تهران اتفاق افتاد. قریب مردى فاضل بود، طبع شعر هم داشت. ظاهرا مذهبى بود و در تمام مدت عمر ریش خود را نتراشید. در زمان رضاشاه دو نفر از افسران اجازه داشتند كه ریش خود را نتراشند، یكى سرلشكر ضرغامى و دیگرى همین سرتیپ قریب بود. (تو 1268 ش)، نویسنده. در همدان به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در مدرسه‏ى علمیه و دارالفنون به پایان رسانید و از مدرسه‏ى سیاسى فارغ‏التحصیل شد. بعد از فراغت از تحصیل عهده‏دار مشاغل مختلفى از جمله: مترجمى زبان فرانسه در وزارت خارجه، دبیرى مدرسه‏ى آلمانى، معاونت دارالترجمه وزارت خارجه، كارگزارى خوزستان، ریاست ستاد لشكر غرب، ریاست دفتر وزارت خارجه، بازرس مالى و دادستان ارتش بود. آثار وى: «طلوع آفتاب در اندلس»؛ «غروب آفتاب در اندلس».[1]

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند مترجم‏الممالك قریب، در 1290 ش در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد مدرسه‏ى عالى حقوق و علوم سیاسى شد و دوره‏ى سه‏ساله‏ى مدرسه‏ى مزبور را در علم حقوق به اتمام رسانید و در 1311 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد. چندى در ادارات مختلف به كارآموزى و تجربه‏اندوزى پرداخت. اولین سمت خارج از كشور او، اتاشه‏گرى سفارت برلین بود. بعد در نمایندگى ژنو همان سمت را احراز كرد. مدتى در تهران منشى مخصوص وزارتى بود. آنگاه با سمت دبیراول به سفارت كبراى ایران در آنكارا تعیین گردید. مدتى نیز كاردار موقت بود تا به ریاست اداره تابعیت منصوب گردید. زمانى نیز سرپرستى دفتر شمس پهلوى را برعهده گرفت. آنگاه به ریاست اداره اول سیاسى منصوب شد. مدتى هم سركنسول در بصره بود و براى بار دوم به رایزنى در سفارت كبراى تركیه با مقام وزیرمختارى تعیین گردید. دیگر مشاغل وى عبارتند از وزیر مختارى در تركیه، عضویت شوراى عالى سیاسى، ریاست تشریفات وزارت امور خارجه. جمشید قریب در دى‏ماه 1337 به سمت سفیركبیرى ایران در مصر تعیین گردید. در اول مردادماه 1339 محمدرضا پهلوى در یك مصاحبه‏ى مطبوعایت درباره‏ى رابط سیاسى ایران و اسرائیل اظهار كرد ایران مدتها پیش اسرائیل را به رسمیت شناخته است. روز سوم مردادماه جمال عبدالناصر رئیس‏جمهور مصر در نطقى كه در اسكندریه ایراد كرد، شاه ایران را همدست استعمارگران نامید و توانائى مصر را در قلع و قمع رژیم او اعلام داشت و شاه را متهم كرد كه در بحران كانال سوئز علیه مصر اقدام كرده است. شیخ شلتوت رئیس دانشگاه اسلامى الازهر طى تلگرافى، شاه را از شناسائى دولت اسرائیل به شدت مورد سرزنش قرار داد و در همان روز جمال عبدالناصر روابط سیاسى مصر با ایران را قطع نمود و به جمشید قریب اخطار كرد كه خود و اعضاء سفارت، خاك مصر را ترك كنند. دولت ایران نیز متقابلا با سفیر مصر و اعضاء سفارت همان كار را انجام داد و در نتیجه روابط دو كشور قطع گردید و جمشید قریب خود را به وزارت امور خارجه معرفى نمود. قریب در شهریور 1340 به سمت وزیرمختار در كشور چكسلواكى تعیین گردید و در 1341 سفارتخانه‏هاى ایران و چكسلواكى تبدیل به سفارت كبرى شدند و در نتیجه قریب سفیركبیر شد و پس از چندى به سفیركبیرى ایران در سویس تعیین شد. قریب از 1346 تا مهر 1350 سفارت كبراى ایران را در اسپانیا عهده‏دار بود و آنگاه به سفارت ایران در تركیه منصوب گردید و قریب چهار سال در آن ماموریت بود و سرانجام بازنشسته شد و در خارج از كشور اقامت گزید و سرانجام در سال 1378 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به اعتمادالدوله، وزیر معارف، مالك بزرگ، دانشمند، فرزند بهاءالملك دوم، در 1261 در همدان دیده به جهان گشود. وقتى به سن تمیز رسید، تحصیلات خود را آغاز كرد و طبق معمول روز ادبیات فارسى، تاریخ و جغرافیا، ریاضیات و هیئت و قدرى حكمت و فلسفه خواند. زبان فرانسه را نیكو آموخت، سپس عازم اروپا شد. سالى چند در پاریس به سر برد، علم حقوق و اقتصاد را فراگرفت و لیسانسه شد و به ایران بازگشت. چون مردى غنى و ثروتمند و مالدار بود، به دنبال مشاغل سیاسى و ادارى نرفت. بیشتر وقت خود را صرف مصاحبه و مذاكره با دانشمندان و ادباء مى‏نمود. منزل او واقع در خیابان كوشك (حدفاصل فردوسى و لاله‏زار نو) كه باغچه‏اى بزرگ و مشجر بود، مركز تجمع ادب دوستان، شعراء و دانشمندان بود. ادیب پیشاورى سالها در منزل او زندگى مى‏كرد و با عزت و احترام از وى پذیرائى مى‏شد. داور در تشكیلات جدید دادگسترى، وى را دعوت به همكارى نمود و با رتبه‏ى نه قضائى مستشار دیوان عالى كشور شد. در سال 1307 در دولت حاج مخبرالسلطنه به عضویت كابینه دعوت شد. وزارت معارف را به عهده‏ى او قرار دادند. از همان سال موضوع اعزام سالى یكصد دانشجو به خارج به تصویب و اجرا رسید. تا اواخر سال 1311 در همان سمت مستقر بود تا اینكه استعفا و كناره‏گیرى كرد. در سال 1316 در سن 50 سالگى بلاعقبه درگذشت و طبق وصیت وى را در یكى از باغهاى خویش در بیرون شهر همدان دفن كردند. اعتمادالدوله مردى بود ادب‏دوست، باصفا و متمول و بسیار مودب. نخستین وزیرى كه كتابهاى فرهنگى را به چاپ رسانید او بود. نه تنها حقوق خود را از وزارت فرهنگ نمى‏گرفت بلكه از خود هم مبلغى به فرهنگ مى‏داد. روزى كه از وزارت معارف معاف شد راضى و خوشحال بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا تقى‏خان و برادرزاده‏ى بهاءالملك، در 1304 ش در همدان متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى به اروپا رفت. چند سالى به تحصیل اشتغال ورزید ولى دوره‏ى دانشگاه را به اتمام نبرد. پس از ورود به ایران وارد دربار شد. خیلى سریع ارتقاء مقام یافت، آجودان و رئیس تشریفات شد. فوق‏العاده اعتماد پادشاه را جلب كرد. تقریبا بعد از وزیر دربار همه‏كاره بود. شاه در سفر و حضر با او به سر مى‏برد و نزد شاه خیلى عزیز بود. در دوره‏ى نوزدهم وقتى سنش مقتضى وكالت شد، به امر شاه از همدان به وكالت انتخابش كردند. در مجلس هم به مناسبت نزدیكى با شاه صاحب نفوذ بود و گاهى پیغام رئیس مجلس را به شاه مى‏رساند. وقتى مجلس به اتمام رسید، هوس شغل اجرائى پیدا نمود. چون سابقا رئیس فدراسیون دوچرخه‏سوارى بود، او را به ریاست سازمان تربیت بدنى منصوب نمودند و ورزش ایران را در اختیار او قرار دادند. در سفرى كه به اتفاق فرح‏پهلوى به اروپا داشت، به ملاقات ثریا اسفندیارى همسر سابق شاه رفته بود. وقتى این خبر در پاریس به گوش فرح رسید، سخت برآشفت و تلفنى به شاه شكایت برده تعقیب و عزل قره‏گزولو را مصرا تقاضا نموده بود. شاه نیز خواسته‏ى همسر خود را به جا آورد و منوچهر قره‏گوزلو آجودان و عزیزدردانه و نزدیك خود را در همان پاریس بركنار ساخت و حتى اجازه‏ى ورود به ایران به او نداد. در یك زمان كوتاه، تمام مقام و منزلت و تقرب او از بین رفت. او مدتى در پاریس اقامت گزید و ثروت بادآورده‏ى خود را كه ارث دو عموى بلاعقبه‏اش (بهاءالملك و اعتمادالدوله) بود، در كازینوها به باد فنا داد به طورى كه براى مخارج یومیه لنگ گردید. دست تضرع و التماس سوى شاه دراز كرد. عده‏اى به شفاعت نشستند تا اجازه داده شد به ایران بازگردد. وقتى به ایران آمد، مختصر شهریه‏اى براى او تعیین شد كه با همان گذران مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به سردار اكرم، فرزند حاج عبدالله‏خان امیرنظام همدانى است. در 1273 ش در همدان تولد یافت. پدرش در آن ایام از مالكین درجه اول ایران بود و متجاوز از هزارپارچه آبادى در تهران و كردستان و كرمانشاهان داشت. وقتى منصورعلى تحصیلات خود را در همدان تمام كرد و زبان فرانسه را فراگرفت، به اروپا اعزام شد. قریب ده سال در آنجا به تحصیل اشتغال داشت. زبان و ادبیات فرانسه را به خوبى آموخت و درجه‏ى علمى از دانشگاه دریافت كرد. وقتى به ایران بازگشت، با دختر وثوق‏الدوله پیوند زناشوئى بست. این وصلت موقعیت و نفوذ او را چند برابر نمود. او بدون اینكه شغل دولتى بپذیرد، از املاك و مستغلاتى كه از پدرش به ارث به او رسیده بود، زندگى مرفه و در حد اعلاى ممكن را ادامه مى‏داد. وقتى برادرش امیرنظام دوم رئیس تشریفات دربار رضاشاه بود، موجبات وكالت مجلس سردار اكرم را فراهم كرد و در دوره‏ى یازدهم از همدان به وكالت رسید. پس از اتمام دوره‏ى مزبور وكیل نشد تا اینكه بعد از 1320 قوام‏السلطنه عموى همسرش، او را به استاندارى كرمانشاه منصوب نمود. سردار اكرم برخلاف برادرش در مدت كوتاهى ثروت بیكران خود را خرج كرد. مخارج زیاد مسافرتهاى طولانى و نداشتن عقل معاش، اورا به مرحله‏اى رسانید كه محتاج حقوق ادارى بود. وى در 1322 در حدود سن 60 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند ابوالقاسم ناصرالملك، متولد 1273 ش در تهران است. وى تحصیلات ابتدائى و متوسطه و عالى خود را در انگلستان پایان برد و وارد دربار پهلوى شد. سالها از نزدیكان بود. در ادوار هفتم، هشتم و نهم به وكالت مجلس برگزیده شد.وفات او در سن 77 سالگى اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از افسران و امراى سختگیر و شقاوت پیشه‏ى دوران رضاشاه پهلوى. مدارج اولیه را در قزاقخانه طى كرد. پس از جلوس رضاشاه به سلطنت در زمره‏ى نزدیكان و محارم قرار گرفت و به ریاست اداره‏ى كل دژبان منصوب شد. در این سمت از آزار و اذیت زندانیان دژبان كوتاهى نمى‏كرد و حداقل مجازات روزانه‏ى او ریختن آب داخل زندان‏ها بود. مدتى فرمانده تیپ فارس شد و سپس به فرماندهى لشكر كرمان و مكران منصوب گردید. در 1313 مركز از اوضاع آشفته و درهم بلوچستان و گزارش‏هایى كه مى‏رسید نگران شده بود؛ قضایاى سردار عبید و ریگى و طوایف ناروئى هنوز به طور قطعى حل نشده بود؛ ناچار براى سركوبى ایلات به سرتیپ البرز اختیارات تام داده شد. او پس از زد و خورد مختصرى، نقشه‏اى شیطانى براى نابودى آنها طرح كرد و قرآن به نام خود (عباس) مهر كرد و پس از آنكه آنها را مطمئن نمود و تأمین جانى و مالى داد، ایلات از قلعه خارج شدند و براى اظهار اطاعت به حضور فرمانده لشكر رسیدند. البرز دستور توقیف همه‏ى آنها را داد و همان روز چهل نفر از سران ایلات و عشایر را از دم تیغ گذرانید و به مال و جان هیچ كدام رحم نمود. پس از انجام كار فتح‏نامه‏اى تهیه و به مركز فرستاد و براى افسران و درجه‏داران زیردست تقاضاى نشان و مدال نمود. او در این مأموریت چنان سبعانه عمل نموده بود كه حتى با اعتراض رضاشاه روبرو شد و شاه در حاشیه‏ى گزارش او نوشته بود: «این قبیل قضایا و تأمین‏هاى دروغى باعث سلب اعتماد عشایر از دولت مركزى خواهد شد.» ولى این قضیه به وسیله‏ى سرلشكر عزیزاللَّه ضرغامى رئیس ستاد ارتش كه از دوستان و منسوبان البرز بود ماست‏مالى شد و در بوته‏ى فراموشى قرار گرفت. با این حال، البرز به تهران احضار گردید. در 1314 كه قیام مسجد گوهرشاد پیش آمد و كاسه و كوزه را سر مرحوم اسدى شكستند، قرار شد دیوان حرب در مشهد تشكیل شود و محاكمه در آنجا انجام بگیرد. این بار هم این مأموریت شنیع به سرتیپ البرز سپرده شد و او در معیت میرزا آقاخان خلعتبرى به مشهد رفت و دادگاهى به ریاست البرز تشكیل گردید. به شهادت شهود عینى، براى اقرار گرفتن مرحوم اسدى همه‏گونه شكنجه درباره‏ى او اجرا كردند. سرانجام حكم اعدام اسدى را صادر و به مرحله‏ى اجرا درآورد و به تهران مراجعت كرد. تا رضاشاه در ایران بود و سرلشكر ضرغامى در رأس ستاد ارتش قرار داشت، كسى قدرت اعتراض به البرز را نداشت، ولى پس از رفتن رضاشاه سر و صداى بلوچ‏ها بلند شد و مطبوعات جریان قتل‏عام آنها را نوشتند و دولت و مسئولان ارتش در مقابل افكار عمومى تاب مقاومت نیاورده و البرز را به پاى میز محاكمه كشاندند. محكمه‏ى بدوى او را به اعدام محكوم نمود. در محكمه‏ى تجدید نظر به او دو درجه تخفیف دادند و به پانزده سال زندان محكوم گردید. چند سالى در زندان بود تا مورد عفو واقع شد و آزاد گردید، ولى پس از مدت كوتاهى مرد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1304 ش متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران باتمام رسانید و وارد دانشكده حقوق و علوم سیاسى شد و در رشته‏ى قضائى درجه‏ى لیسانس گرفت و به استخدام در شركت ملى نفت ایران درآمد. در 1333 كه مؤسسه‏ى علوم ادارى در دانشگاه تهران توسط آمریكائى‏ها بنیان گرفت، وى از طرف شركت نفت مأمور خدمت در آن مؤسسه گردید و دوره‏ى فوق لیسانس علوم ادارى را گذرانید و سپس براى ادامه تحصیل به آمریكا اعزام شد و در دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى درجه‏ى دكترا در علوم ادارى دریافت كرد. پس از بازگشت به ایران در دانشگاه تهران به عنوان دانشیار استخدام شد و بعد درجه استادى گرفت و علاوه بر تدریس در دانشكده‏هاى حقوق و علوم ادارى سرپرست كل دانشجویان دانشگاه تهران شد. چندى هم معاونت دانشكده حقوق را عهده‏دار بود و بعد به ریاست دانشكده علوم ادارى و مدیریت بازرگانى منصوب گردید. دكتر اكبرى در سال 1350 به عنوان معاون آموزشى و پژوهشى وزارت علوم و آموزش عالى برگزیده شد و چندى در آن سمت باقى ماند. مدتى هم معاونت دانشگاه تهران و بعد قائم‏مقامى آنجا را بر عهده گرفت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به القاب بیگلربیگى، امیرتومان، سالار افخم، سردار منصور، سپهدار اعظم رشتى، در 1234 در رشت متولد شد. پدرش حاج میرزا محمدعلى خان گیلانى از ملاكین گیلان بود. وى تحصیلات مقدماتى را فراگرفت و در اداره‏ى گمرك گیلان كه در اجاره‏ى عموى او بود به استخدام درآمد. پس از چندى عموى وى درگذشت. فتح‏اللَّه با همسر عموى خود كه زنى مسن و ثروتمند بود ازدواج نمود و جانشین عموى خود در اجاره‏دارى گمرك شد و ملقب گردید به میرزا فتح‏اللَّه خان بیگلربیگى مدیر گمرك سواحل بحر خزر و خراسان و چون سفره‏اى گشاده داشت و دست و دل باز بود، قسمتى از گنج بازیافته را خرج امناى دولت نمود و طبعاً مورد توجه قرار گرفت و مبلغ معتنابهى به اجاره‏ى دولت افزود و در نتیجه در سال 1272 از طرف ناصرالدین شاه به منصب امیرتومانى و حمایل و نشان مخصوص نائل آمد. یك سال بعد شاه به او نشان و تمثال همایون داد. در سال 1278 مظفرالدین شاه وزارت گمركات را به او واگذار كرد و سه سال بعد به او لقب «سالار افخم» داد. در 1284 مظفرالدین شاه به هنگام سفر سوم خود به اروپا در رشت با قبول پیش‏كشى قابل ملاحظه‏اى او را ملقب به سردار منصور نمود. سردار منصور در اثر مسافرت‏هاى مكرر و متوالى به اروپا از طرفداران حكومت قانون و مشروطه در ایران بود. با وجودى كه از حمایت كامل شاه برخوردار بود و همه ساله مبالغ زیادى از گمركات ایران سود مى‏برد، مع‏الوصف با آزادیخواهان سر و سرى داشت و از مشروطه حمایت و جانبدارى مى‏كرد. پس از آنكه محمدعلى شاه به تخت سلطنت نشست و تدریجاً بناى مخالفت با مشروطه و مشروطه‏خواهان را آغاز نمود، عده‏اى از جمله سردار منصور مبارزه‏ى خود را با محمدعلى شاه آغاز كردند و در این زمینه تندروى زیادى نمودند. پس از به توپ بستن مجلس و تعطیل مشروطیت، سردار منصور توقیف و به زندان باغشاه افتاد و او را زنجیر نمودند و پس از مدتى به اروپا تبعید گردید. در 1288 وقتى مجاهدین و مشروطه‏خواهان گیلان را فتح نمودند مركز فعالیت خویش علیه محمدعلى شاه قرار دادند، سردار منصور از اروپا بازگشت و مستقیماً به گیلان رفت و جزء اردوى سپهدار تنكابنى كه ریاست مجاهدین گیلان با او بود گردید. پس از فتح تهران و خلع محمدعلى شاه از سلطنت، ابتدا هیئت مدیره كشور بدون تعیین رئیس‏الوزراء مسئولینى براى وزارتخانه‏ها تعیین نمودند. در این انتصابات سردار منصور وزیر پست و تلگراف شد. وقتى سپهدار تنكابنى در مهرماه 1288 به ریاست وزرائى منصوب شد ظرف یك سال مجموعاً چهار كابینه تشكیل داد كه در تمام كابینه‏ها سردار منصور وزیر پست و تلگراف بود. در 1294 در كابینه‏ى عین‏الدوله به وزارت عدلیه منصوب گردید و در كابینه عبدالحسین میرزا فرمانفرما، كه در همان سال تشكیل یافت، وزارت پست و تلگراف با او بود. در اسفند 1294 سپهدار تنكابنى با لقب تازه سپهسالار اعظم به رئیس‏الوزرائى منصوب شد و لقب سابق وى به سردار منصور تعلق گرفت و عنوان سپهدار اعظم رشتى یافت. در كابینه‏ى محمدولى خان سپهسالار، فتح‏اللَّه خان سپهدار اعظم وزیر داخله شد. در دولت وثوق‏الدوله كه یك سال بعد تشكیل یافت كماكان وزارت داخله با او بود. در 1297 در نخست‏وزیرى دوم وثوق‏الدوله در ترمیم كابینه به وزارت جنگ منصوب شد. فتح‏اللَّه خان سپهدار اعظم در 1299 پس از كناره‏گیرى مشیرالدوله از طرف سلطان احمدشاه به رئیس‏الوزرائى تعیین گردید و مجموعاً دو كابینه تشكیل داد كه در هر دو كابینه وزارت داخله را خود بر عهده گرفت. در روزهاى آخر رئیس‏الوزرائى سپهدار اعظم بود كه مقدمات كودتاى سوم حوت 1299 كه از چندى پیش فراهم شده بود به مرحله‏ى اجرا درآمد و تهران توسط قواى قزاق تصرف شد و سید ضیاءالدین طباطبائى به رئیس‏الوزرائى و میرپنج رضاخان به فرماندهى دیویزیون قزاق منصوب شدند. در شب سوم اسفند سپهدار اعظم رئیس‏الوزراء پس از ورود قواى قزاق به تهران در سفارت انگلیس متحصن شد. چند روزى با خفت و خوارى در آن سفارتخانه به سر برد و پس از گرفتن تأمین از طرف انگلیس‏ها از سفارتخانه خارج و به اروپا رفت. سپهدار اعظم در دوره‏ى سوم مجلس شوراى ملى از گرگانرود به وكالت انتخاب گردید و در دوره‏ى پنجم از رشت وكیل مجلس شوراى ملى شد و از آن تاریخ چون سنش از 70 سال تجاوز نموده دیگر به مجلس راه نیافت، تا سرانجام در 1316 در سن 82 سالگى درگذشت. وى هنگام انتخاب نام خانوادگى كلمه‏ى «اكبر» را نام خانوادگى خود قرار داد. فتح‏اللَّه اكبر مردى ساده‏دل و از عوام و كم‏سواد بود و غالباً اسرار كابینه‏هاى مشروطیت كه در آن عضویت داشت توسط او فاش مى‏گردیدند. نسبت به سیاست انگلستان در ایران همیشه روى موافق نشان مى‏داد. میرزا كریم خان رشتى پسرعموى او كه از طرفداران پروپاقرص انگلستان در ایران بود غالباً وسیله‏ى اجراى سیاست انگلیس در ایران توسط سپهدار اعظم مى‏شد. فتح‏اللَّه اكبر از مالكان درجه اول ایران بود و ذاتاً ممسك و خسیس نبود و تمایل زیادى در معاشرت با خارجیان نشان مى‏داد. زبان فرانسه را در مسافرت‏هاى مكرر خود به خارجه تا حدى فراگرفته بود. از فرزندان وى «محسن» دو دوره وكیل مجلس شوراى ملى شد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سردار معتمد، فرزند حاج میرزا مهدى خان گیلانى، متولد حدود 1250، از ملاكین و متمولین درجه‏ى اول گیلان. پدرش از مالكین درجه‏ى دوم گیلان بود، ولى خودش بواسطه‏ى ازدواج با دخت اكبرخان بیگلربیگى عموى خود از این راه ثروت سرشارى بدست آورد و عموزاده‏اش فتح‏اللَّه اكبر نیز مادرزن صادق خان را به زوجیت انتخاب نمود و او هم صاحب ثروت سرشار شد. صادق خان در 1310 قمرى براى خود لقب محتشم‏الملك را دست و پا كرد و با عموزاده‏اش چند سفر به خارج نمود. در تهران با اعیان و اشراف رفت و آمد زیادى پیدا كرد. در 1317 قمرى هنگامى كه مظفرالدین شاه عازم اروپا بود، در رشت از سوى امین‏السلطان به شاه معرفى شد و با تقدیم پیشكشى قابل ملاحظه‏اى به شاه و اتابك، لقب سردار معتمد گرفت. بعد از مشروطیت نیز براى حفظ اموالش خود را در صف مشروطه‏خواهان جا زد و پول‏هائى در این راه خرج كرد. مخصوصاً خویشاوندیش با محمد ولى خان سپهدار تنكابنى ثروت او را چند برابر نمود. در انتخابات دوره‏ى سوم از رشت به مجلس رفت. بعد از تعطیل مجلس به كار املاك خود رسیدگى مى‏نمود. در كابینه‏ى متزلزل و ناتوان سپهبدار اعظم «فتح‏اللَّه اكبر» كه عموزاده‏ى او بود، به وزارت پست و تلگراف منصوب شد. در ادوار چهارم و پنجم و هشتم نماینده‏ى مجلس بود. در 1311 درگذشت. محمد و حسن اكبر فرزندان او بودند. محمد در دربار پهلوى سال‏ها شاغل بود. مدتى ریاست تشریفات و چندى معاونت وزارت دربار را داشت. مردى ساده‏دل و نیك‏سیرت بود. خانه‏ى مجلل و وسیع و مشجر سردار معتمد در خیابان استانبول قرار داشت كه بعدها بانك عمران آن را از وراث خریدارى و ساختمان‏هاى بزرگى در آن بنیاد نهاد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1289، فرزند سردار معتمد رشتى. تحصیلات او در حد متعارف در رشت انجام گرفت و با آنكه در جوانى مسافرت‏هاى زیادى به اروپا كرد، نتوانست از هیچ دانشگاه، درجه‏ى علمى بگیرد. در سى سالگى كه حداقل سن براى نمایندگى مجلس بود، كاندیدا گردید. در دوره‏ى سیزدهم به مجلس رفت و تا دوره‏ى نوزده متوالیاً نماینده‏ى مجلس بود. در 1342 كه دوره‏ى چهارم سنا آغاز شد، سناتور انتخابى گردید و تا آخر عمر این سمت را حفظ كرد. وى از مالكین درجه‏ى اول گیلان بود، ولى پس از اجراى قانون اصلاحات ارضى املاكش تقسیم شد. مردى بود شوخ طبع، بذله‏گو، محافظه‏كار و بى‏آزار. كمك به مردم از خصوصیات ذاتى او بود. در خوشگذرانى و سرگرمى افراط مى‏كرد؛ به طورى كه در استعمال مواد مخدر آنقدر افراط مى‏كرد كه جان خود را سر آن گذاشت. در اواخر عمر به سرطان خود دچار شد. با آنكه چند بار خونش را عوض كردند مع‏الوصف ثمربخش نیفتاد و در 68 سالگى در 1357 درگذشت. یكى از دختران صارم‏الدوله مسعود، پسر ظل‏السلطان را در حباله‏ى نكاح داشت. در مدت وكالت مجلس و سناتورى كه قریب سى سال طول كشید، یك كلام صحبت نكرد و براى نمونه به یك لایحه‏ى دولت رأى مخالف نداد. از دوستان شبانه محمدرضا پهلوى بود و در بازى پوكر یك پاى ثابت بود. در ضمن مردى بذله‏گو و دلقك بود و موجبات سرگرمى را فراهم مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند تیمورخان اقبال‏السلطنه حكمران ماكو و سرحددار ایران و رئیس ایل بیاتهاى ماكو. وى از طرف دولت مأمور حفاظت از سرحدات ایران با دولت عثمانى و روسیه بود. وقتى فرمان مشروطیت صادر شد، در مقام مبارزه برآمد، ولى مشروطه‏خواهان آذربایجان او را تعقیب كردند. به خاك قفقاز رفت و مشغول تحریك شد. آشوب و ناامنى بالا گرفت و مردم در فشار قرار گرفتند. با قوائى كه در قفقاز فراهم كرده به ماكو حمله نمود. مشروطه‏خواهان را منكوب ساخت و مجدداًً قدرت را در دست گرفت. با مشروطه مخالف بود و در بلواى تبریز به مشروطه‏خواهان لطمه‏هاى سنگینى زد. تا كودتاى 1299 قدرتمندترین خان آذربایجان بود. سرلشكر عبداللَّه طهماسبى كه به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب شد برنامه‏ى اصلیش از بین بردن اقبال‏السلطنه بود. با وى طرح دوستى ریخت، چند بار به ماكو رفت. به وى صمیمیت نشان مى‏داد، تا اینكه یك روز كه به ماكو رفته بود پس از صرف غذا هدایائى براى سردار سپه مطالبه كرد. خان ماكو از خزانه‏ى پر و پیمان خود هدایاى ذیقیمتى به سردار سپه داد، حتى مقادیرى جواهر و اشیاء نفیس به امیر لشكر بخشید. هنگام خداحافظى طهماسبى از او خواهش كرد در اتومبیل فرمانده لشكر بنشیند تا مقدارى از راه را با هم طى كنند و مذاكره نمایند. وقتى اتومبیل از ماكو فاصله گرفت، در اولین آبادى سردار خواست از اتومبیل پیاده شود و به ماكو بازگردد، ولى فرمانده لشكر به او اعلام داشت كه طبق دستور دولت توقیف است. سردار متأثر شده و گفت من و پدرانم سالها سرحددار این آب و خاك و در دولت‏خواهى ضرب‏المثل بوده‏ایم. من براى خدمت به شاه حتى با ملت جنگ كردم تا یاغى نبودن خود را اثبات نمایم. براى توقیف من اینقدر مقدمات لازم نبود. ما سپر بلاى شما مأمورین هستیم. پادشاه پس از ما به شما خواهد پرداخت. هر طور بود طهماسبى، اقبال‏السلطنه را با خود به تبریز آورد و محبوس نمود، ولى ظاهراً در زندان وسائل رفاه او را فراهم ساختند و همه روزه امیر لشكر براى دیدار او به زندان مى‏رفت و وعده استخلاص او را مى‏داد. در مدتى كه در زندان بود مأمورین طهماسبى خزائن جواهرات و اشیاء قیمتى او را ضبط كردند و به طورى كه شنیده شد این ثروت تمام و كمال تحویل سردار سپه گردیده است. اقبل‏السلطنه در زندان مُرد و معلوم نیست به مرگ طبیعى از دنیا رفته یا به دست عمال دولت به قتل رسیده است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ابوتراب اقبال‏التولیه، متولد 1288. تحصیلات ابتدائى را در خراسان و متوسطه را در مدرسه دارالفنون تهران انجام داد. در 1306 براى ادامه‏ى تحصیلات عازم فرانسه شد و وارد دانشكده‏ى طب پاریس گردید. پس از اخذ درجه‏ى دكترا رشته‏ى تخصصى خود را در بیماریهاى عفونى انتخاب كرد. در 1312 تحصیلاتش پایان یافت. پس از مراجعت به ایران به خدمت وظیفه احضار شد و در بهدارى لشكر شرق خراسان دو سال انجام وظیفه نمود. بعد داخل شهردارى مشهد گردید و تصدى بهدارى آنجا به او واگذار شد. در 1316 به استخدام دانشگاه تهران درآمد و دانشیار دانشكده‏ى پزشكى گردید. چند سالى بعد در تغییرات دانشگاه به مقام استادى رسید. گذشته از تدریس در دانشگاه، در مطب خود به مداواى بیماران مى‏پرداخت. در 1321 با كمك برادر بزرگش على اقبال كه در آن روزها از متولیان مجلس و از دوستان نزدیك قوام‏السلطنه بود به معاونت وزارت بهدارى برگزیده شد. در آن تاریخ سى و سه ساله بود. طبعاً واگذارى چنان سمتى به یك جوان بدون تحریك نماند. كاركنان وزارت بهدارى مخصوصاً مدیران او را نپذیرفتند، ولى پس از مدتى با حربه‏ى مردمدارى و تواضع توانست در دل مدیران كل وزارت بهدارى كه همه در سنین بالا بودند، خود را جا كند و طبعاً معاونت او پذیرفته شد. دو سال بعد در كابینه‏ى محمد ساعد به كفالت وزارت بهدارى ارتقاء مقام یافت، ولى با سقوط دولت به حرفه‏ى اصلیش كه تدریس و طبابت بود پرداخت. در بهمن 1324 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه وزیر بهدارى شد و در ترمیم همان كابینه كه وزارى توده‏اى وارد دولت شدند، به وزارت پست و تلگراف و تلفن رسید و جاى خود را به دكتر مرتضى یزدى داد. در ترمیم دوم كابینه به وزارت بهدارى بازگشت و در ترمیم سوم و چهارم نیز همچنان وزیر بهدارى بود. وى در سقوط دولت احمد قوام نقشى اساسى داشت. در كابینه‏ى عبدالحسین هژیر وزیر فرهنگ شد. در كابینه‏ى محمد ساعد مراغه‏اى كه متعاقباً تشكیل یافت، بر سه وزارتخانه وزارت كرد. ابتدا وزیر بهدارى، بعد وزیر راه و سرانجام وزیر كشور شد. در 1328 كه وزیر كشور بود، انتخابات دوره‏ى شانزدهم مجلس شوراى ملى و اولین دوره‏ى مجلس سنا و همچنین مجلس مؤسسان دوم را انجام داد. سرلشكر فضل‏اللَّه زاهدى را كه دشمن دیرینه‏ى سپهبد رزم‏آرا رئیس ستاد ارتش بود، براى جلوگیرى از تندروى‏هاى او از بازنشستگى خارج و به دستور مقام غیرمسئول به ریاست شهربانى گمارد. در استیضاحى كه دكتر مظفر بقائى كرمانى از دولت ساعد به عمل آورد، به عنوان وزیر كشور استیضاح را پاسخ داد. در حقیقت از آن روز مشق نخست‏وزیرى مى‏كرد. در رویارویى با دكتر مظفر بقائى گفت: «من و شما هر دو دانشگاهى هستیم. من طبیب تربیت مى‏كنم كه به درد جامعه مى‏خورد، ولى تو فلسفه درس مى‏دهى كه هرگز دردى از مردم دوا نمى‏كند». در انتخابات دوره‏ى شانزدهم، جبهه‏ى ملى هشت كرسى پارلمان را اشغال كرد. منصورالملك جانشین ساعد، اقبال را به وزارت راه معرفى كرد. در 1329 رزم‏آرا كابینه‏ى خود را تشكیل داد. در كابینه‏ى او اقبال سمتى نداشت، ولى چند روز بعد به سمت استاندارى آذربایجان معرفى گردید. پس از چندى ریاست دانشگاه تبریز ضمیمه‏ى كارش شد. در حكومت مصدق‏السلطنه از استاندارى مستعفى یا منعزل شد و به تهران آمد. پس از چند روز راه اروپا پیش گرفت و دور از غوغاى سیاست به استراحت پرداخت. در 1332 كاندیداى مجلس سنا شد و از تهران به مجلس سنا رفت. در آن موقع بین او و سپهبد زاهدى نخست‏وزیر وقت اختلافاتى بروز كرد و اقبال همه جا صریح و آشكارا از زاهدى تنقید مى‏نمود و مى‏گفت: این كهنه قزاق را از بازنشستگى خارج كردم و به ریاست شهربانى گماردم؛ حال براى من شاخ و شانه مى‏كشد. در 1333 به هنگام طرح لایحه‏ى بودجه تبصره‏اى به تصویب رسید كه به موجب آن نحوه‏ى انتخاب رئیس دانشگاه تغییر كرد و قرار شد به جاى یكى از رؤساى دانشكده‏ها، یكى از استادان رتبه‏ى 9 از بین سه نفر كه وزیر فرهنگ پیشنهاد مى‏كند، انتخاب نمایند. به موجب همین قانون، اقبال به ریاست دانشگاه تهران و سپس به ریاست دانشكده‏ى پزشكى منصوب گردید. در نخستین روز ریاست دانشگاه دستور داد نیروى انتظامى كه پاسدارى دانشگاه را بر عهده داشت محوطه‏ى دانشگاه را ترك نمایند، ولى در دوران ریاستش حوادثى در دانشگاه بوقوع پیوست كه از جمله منجر به آتش كشیدن اتومبیل او شد. در 1334 پس وزارت دربار هم ضمیمه كار او گردید تا اینكه در فروردین 1336 به عنوان نخست‏وزیر انتخاب و كار خود را شروع كرد. مجموعاً سه سال و نیم نخست‏وزیر بود و به كرات كابینه‏ى خود را ترمیم كرد. از حوادث دوران نخست‏وزیرى او، تشكیل دو حزب ملیّون و مردم است كه اولى را او رهبرى مى‏كرد و لیدر دومى امیر اسداللَّه علم بود. در تابستان 1339 انتخابات دوره‏ى بیستم را آغاز كرد. سهم عمده نصیب حزب ملیّون شد و حزب مردم هم سهمیه‏اى گرفت، ولى چون در این انتخابات خدشه‏ى زیادى وارد شده بود، سر و صدا از هر طرف بلند شد. در نتیجه در یك جلسه استعفاى تمام وكیلان را گرفتند. تنها وكیلى كه استعفا نداد امیركیوان كارگر اصفهانى بود. پس از ابطال انتخابات با جنجالى كه مطبوعات به دستور شاه علیه وى آغاز كرده بودند اقبال كنار رفت، ولى كنار رفتن او با تمهید مقدمه و تحریكات از طرف دربار بود. از جمله مطبوعات كه جرأت نفس كشیدن نداشتند مدیرانشان با شاه جلساتى تشكیل دادند و نسبت‏هائى به رئیس دولت وارد كردند كه در نتیجه منجر به كنار رفتن او شد. انتخابات دوره‏ى بیستم در زمستان 1339 در دوره‏ى نخست‏وزیرى جعفر شریف‏امامى آغاز شد و اقبال وكیل اول تهران شد و لیدرى اكثریت را در دست داشت. با روى كار آمدن على امینى مجلس منحل گردید و عده‏اى از جمله اقبال در مظان اتهام قرار گرفتند. تنى چند از بلندپایگان آن روز به بند افتادند. اقبال ناگهان به اروپا رفت و بعضى از روزنامه‏ها صریحاً نوشتند كه اقبال فرار كرده است. در 1341 پس از سقوط دولت دكتر امینى به جاى دكتر غلامعلى رعدى آذرخشى به سفارت یونسكو انتخاب شد. یك سال در آن سمت بود كه به تهران احضار و به جاى عبداللَّه انتظام كه شاه را به علت تندروى‏هایش در وقایع 15 خرداد 1342 نصیحت نموده بود به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى شركت نفت برگزیده گردید و تا حین‏الفوت به مدت 14 سال در آن سمت قرار داشت. اقبال قریب چهل سال بازیگر صحنه‏ى سیاسى ایران بود. پنج بار وزیر بهدارى، دو نوبت وزیر راه، یك بار وزیر كشور، یك دفعه وزیر پست و تلگراف و وزیر فرهنگ و یك بار نخست‏وزیر شد. تنها كسى است كه تمام مشاغل ده‏گانه‏ى مهم كشور را در دوران مشروطه عهده‏دار بوده است. آن مشاغل عبارتند از: نخست‏وزیرى، وزارت، سفارت، استاندارى، وزارت دربار، استادى و ریاست دانشكده و دانشگاه، سناتورى، وكالت مجلس و بالاخره ریاست شركت ملى نفت ایران. اقبال در 1356 بر اثر سكته در 68 سالگى در تهران درگذشت. بدون شك او از سرسپردگان رژیم پهلوى بود. لقب «غلام خانه‏زاد» را براى خود انتخاب كرد و همواره در تمام عریضه‏ها، سخنرانى‏ها و عرض تبریك‏ها آن را به كار مى‏برد. غیر از مشاغلى كه نام برده شد، مشاغل متعدد دیگرى داشت؛ در 15 دانشگاه و مدرسه‏ى عالى عضویت یا ریاست هیئت امناء با او بود. تقریباً به تمام كشورها سفر كرد و از بیشتر كشورها نشان گرفت. در اواخر عمر كتابى براى او تهیه كرده بودند كه حاوى شرح حال و ذكر مقامات او بود و اسناد و مداركش در آن كتاب كلیشه شده بود. از حداكثر مزایاى شغلى استفاده مى‏كرد. به همین دلیل در قیاس با هم‏طرازانش زندگیش در سطح پائین‏ترى قرار داشت. به تفریح و جلسات شبانه میل نداشت و همیشه اوایل شب مى‏خوابید و پنج صبح سر كار حاضر بود. تا حد امكان به ظاهر به رفع مشكل مردم و مراجعه‏كنندگان مى‏كوشید، ولى در اواخر عمر آن موقعیت و تقرب سابق را نداشت و گاهى مورد حمله‏ى بعضى از بلندپایگان جوان قرار مى‏گرفت. در جوانى در فرانسه ازدواج كرد. حاصل این ازدواج سه دختر بود كه یكى ابتدا به همسرى محمودرضا پهلوى درآمد، پس از چند روز ازدواج به متاركه انجامید و سپس همسر شهریار شفیق پسر اشرف پهلوى شد. پس از مرگ اقبال، شاه به همسر او مبلغ قابل ملاحظه‏اى پرداخت تا در هر كجاى دنیا كه میل دارد خانه و كاشانه‏اى براى خود فراهم سازد. اقبال سال‏ها مشیر و مشار شاه بود و به آنچه مى‏خواست جامه عمل مى‏پوشانید، ولى در اواخر عمر آن موقعیت سابق را نداشت و از این بى‏اعتنائى زجر مى‏كشید. چهارده سال در مقام مدیرعامل شركت نفت قرار داشت كه بزرگترین و پردرآمدترین سازمان كشور بود. گرچه از لحاظ روابط عمومى، برخورد با مردم، مدیریت و كارگردانى امور بصیرت و بینش كامل به دست آورده بود، ولى از جنبه‏ى فنى شغل خود بى‏اطلاع بود. عده‏اى از مدیران فنى كه بار سنگین اداره‏ى شرك را بر عهده داشتند و ریاست را حق خود مى‏دانستند، وجود دكتر اقبال را به مدتى طولانى در رأس نفت ایران شبیخونى به آن حق مى‏دانستند و تدریجاً بناى كارشكنى را گذاشتند. عده‏اى دیگر از مدیران نفت در مقام پر كردن جیب خود برآمدند و به حیف و میل دارائى شركت پرداختند. دولت نیز در تحریكات علیه اقبال بیكار نبود. امیرعباس هویدا نخست‏وزیر وقت و چند تن از وزیران داوطلب سمت او بودند. اختلافات و اختلالات داخلى شركت كه از جمله كشف مبلغ قابل ملاحظه‏اى سوء استفاده بود، وجهه‏ى اقبال را لكه‏دار ساخت، ولى همه مى‏دانستند دامن وى به اینگونه سوء استفاده‏ها آلوده نبوده، بلكه ضعف مدیریتش موجبات این امر را فراهم نموده است. قسمت‏هائى از سازمان‏هاى وابسته به شركت نفت به تدریج استقلال یافتند. شركت پتروشیمى و شركت گاز از جمله‏ى آن سازمان‏ها بودند، و مع‏الوصف دكتر اقبال نتوانست به وضع آشفته‏اى كه مولود مدیریت طولانى او بر آن سازمان بود سر و صورت بدهد. بر اثر این نابسامانى‏ها سرانجام تصمیم به تغییر او گرفته شد. بامداد همان روزى كه درگذشت، امیرعباس هویدا وزیر دربار وقت به منزل او رفته و به وى تكلیف كرده بود از ریاست شرك كناره‏گیرى كند. احتمالاً قرار بوده است شغلى دیگر به او در داخل یا خارج واگذار كنند. حُب جاه و مقام، اقبال مغرور را چنان گرفتار ساخته بود كه چند دقیقه پس از اعلام خبر كناره‏گیریش درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به اقبال‏السلطنه، فرزند ارشد حاج میرزا ابوتراب اقبال، متولد 1272. از جوانى در كارهاى پدرش همكارى مى‏كرد. در دوره‏ى هفتم به مجلس راه یافت و متوالیاً هشت دوره وكیل مجلس بود. در گذشته یكى از متولیان پارلمان ایران محسوب مى‏شد. پس از دوره‏ى پانزدهم دیگر انتخاب نشد و در تهران بى‏سر و صدا زندگى مى‏كرد. در 1352 وفات یافت. در صحنه‏ى سیاسى ایران مدت‏ها نقش عمده‏اى داشت. با قوام‏السلطنه محشور و دوست بود. با معرفى او بود كه برادرش منوچهر به معاونت وزارت بهدارى رسید، ولى بعداً بین او و برادر افتراق ایجاد شد و از یكدیگر دورى و پرهیز مى‏نمودند.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

شهردار، نماینده‏ى مجلس، استاندار، نایب‏التولیه، ملى‏گرا. متولد 1285، فرزند حاج ابوتراب اقبال‏التولیه و برادر دكتر منوچهر اقبال. مانند پدر به كار ملكدارى و اجاره‏دارى مشغول بود. مدتى به شهردارى مشهد رسید، ولى این سمتش دیرى نپائید. در دوره‏ى شانزدهم قانونگذارى كه برادرش وزیر كشور بود، از كاشمر وكیل شد. در دوره‏ى هفدهم نیز وكالت داشت. مدتى هم استاندار كرمان شد. بعد از استاندارى به نیابت تولیت آستانه‏ى حضرت معصومه (س) رسید، ولى كارى از پیش نبرد. با مصدق پیوند دوستى بست.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

محقق. تولد: 1285. درگذشت: آبان 1369، تهران. كاظم حسیبى پس از تحصیلات متوسطه، مدرسه‏ى علوم سیاسى تهران را براى ادامه‏ى تحصیل برگزید و در سال 1307 جزو محصلین اعزامى به فرانسه رفت. رشته‏هاى مهندسى راه‏آهن و ذوب آهن و مس را گذرانید و چون به ایران آمد در دانشگاه جنگ و دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. چندى هم در اداره‏ى معاون و بنگاه آبیارى و بانك صنعتى كار مى‏كرد. در دوره‏ى هفدهم از تهران به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در تمام دوران فعالیت‏هاى سیاسى دكتر محمد مصدق از او پیروى مى‏كرد. او از اعضاى فعال حزب ایران بود و در ملى شدن صنعت نفت فعالیت داشت. چند خطابه و رساله هم در همین موضوع از او چاپ شده است. رساله‏اى هم درباره‏ى خط و رسم‏الخط به چاپ رسانید و در آن از تغییر خط طرفدارى كرد. رساله‏ى مذكور چگونه خط را باید اصلاح كرد نام دارد (آذر 1345). فرزند حاج محمدعلى تاجر چاى، در 1285 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى كمالیه و تحصیلات متوسطه را در مدرسه‏ى دارالفنون به پایان رسانید و در 1304 ش به اخذ دیپلم با احراز رتبه اولى نائل آمد. آنگاه وارد مدرسه‏ى عالى حقوق گردید و دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور را پایان بخشید و در آن مدرسه هم شاگرد اول شد. كاظم حسیبى در 1307 ش در مسابقه اعزام محصل به اروپا شركت كرد و نفر اول شد و به فرانسه اعزام گردید و پس از طى دو سال دوره‏ى عمومى وارد دانشكده‏ى پلى‏تكنیك پاریس شد و دوره‏ى مذكور را به پایان رسانید و بعد، دو سال هم دوره‏ى مدرسه‏ى معدن را گذرانید و در 1318 به ایران بازگشت و در اداره كل معادن وزارت پیشه و هنر استخدام گردید و در همان سال به خدمت نظام وظیفه رفت (یادنامه‏ى صفحه‏ى 114). چندى هم در بنگاه آبیارى و بانك صنعتى و معدنى ایران اشتغال داشت. مهندس حسیبى در 1320 وارد دانشگاه تهران شد و با سمت دانشیار در دانشكده فنى مشغول تدریس گردید و بعد به مقام استادى رسید و علاوه بر تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاه جنگ هم تدریس مى‏نمود. مهندس كاظم حسیبى پس از شهریور 1320 كانون مهندسین ایران را با همكاران دیگر مهندس خود تشكیل داد و بدین ترتیب وارد مسائل سیاسى شد. اعضاء كانون مهندسین بعداً حزب ایران را تشكیل دادند. در دوره‏ى پانزدهم مجلس شوراى ملى كه لایحه دولت در مورد نفت به مجلس داده شد، حسیبى بیلان كامل 45 ساله شركت سابق نفت ایران و انگلیس را تهیه كرد كه توسط حسین مكى در چند جلسه مجلس ایراد گردید و در نتیجه‏ى این نطق طولانى، عمر مجلس پانزدهم پایان پذیرفت و لایحه‏ى دولت به تصویب نرسید. پس از تصویب قانون ملى شدن صنعت نفت و نخست‏وزیرى دكتر محمد مصدق، مهندس حسیبى چندى معاون و قائم‏مقام وزارت دارائى بود. در سفر نخست‏وزیر به شوراى امنیت و دیوان دادگسترى لایحه، مهندس حسیبى جزو هیئت بود و در تمام مدت زمامدارى مصدق، وى مشاور امور نفتى نخست‏وزیر بود. در دوره‏ى هفدهم مجلس، حسیبى از تهران به وكالت مجلس انتخاب شد و غیر از عضویت كمیسیون نفت از طرف مجلس شوراى ملى عضویت خلع‏ید را عهده‏دار گردید. در كلیه مذاكراتى كه بین دكتر مصدق و هیئت‏هاى مختلف پیرامون نفت انجام مى‏گرفت، حسیبى دخالت كامل داشت و نظریه‏ى نهائى تصمیم‏گیرى از طرف او صادر مى‏شد. پس از كودتاى 28 مرداد 1332 مهندس حسیبى تحت تعقیب قرار گرفت. مدتى به حالت اختفاء در تهران بسر برد و سرانجام در قم دستگیر و به زندان انتقال یافت. قریب یك ماه در زندان بسر برد تا آزاد شد. پس از آزادى از زندان به كارى دعوت نشد حتى تدریس او را در دانشگاه لغو كردند. وفات وى در 1369 در تهران پس از یك بیمارى ممتد اتفاق افتاد. دوستان و یاران وى پس از مرگش یادنامه‏اى براى او انتشار دادند كه مبین مقام علمى و انسانى و مذهبى او بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

(تو 1311 ق)، شاعر، متخلص به یاسایى. در قریه‏ى مهرجرد، از روستاهاى یزد، به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه‏ى موسوم به خان، در یزد به پایان رساند. سپس به مدرسه‏ى چهارباغ اصفهان رفت و علوم صرف، نحو، معانى، بیان، فقه، اصول، منطق، حكمت و ریاضیات را فراگرفت. یاسایى زبان فرانسه را نیز آموخت. وى در 1336 ق به خدمت وزارت دادگسترى درآمد و مدتها ریاست دادگسترى سمنان، دامغان، شاهرود، نیشابور و سبزوار را به عهده داشت. وى از طرف مردم سمنان و دامغان در دوره‏هاى پنجم و ششم و هفتم و هشتم به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. او در انشاء و نظم و نثر عربى و فارسى مهارت داشت و مقالات و اشعارش در جراید منتشر مى‏شد كه تمام آنها جنبه‏ى سیاسى داشت.[1] فرزند حاج میرزا ملا محمد على یزدى است. تولد او در 1264 ش در یزد اتفاق افتاد. یاسائى تحصیلات خود را در علوم معقول و منقول ادامه داد و سالها در كسوت روحانیت بود و جون طبع شعرى نیز داشت براى خود عنوان «صدرالادباء یزدى» را انتخاب كرده بود. بعد به كار تجارت پرداخت و در این رشته پیشرفت زیادى كرد. مدتى نیز در سمنان مدیر مدرسه بود. در دوره پنجم از سمنان به وكالت مجلس رسید و در این دوره با داور و تدین نزدیك شد و چون اهل نطق و بیان بود غالبا پاسخ وكلاى مخالف را مى‏داد. در مجلس پنجم كه طرح وكلاى مجلس درباره خلع سلسله قاجاریه مطرح گردید یاسائى با كمك داور به تمام مخالفین پاسخ گفت. او در دوره ششم و هفتم هم وكیل شد و پس از پایان دوره هفتم به ریاست كل تجارت منصوب گردید. سالها در آن سمت بود و مدتى نیز مدیر عامل شركت هواپیمائى شد و روى هم رفته در تمام كارهاى اقتصادى دخالت داشت، مخصوصا تا زمانى كه داور زنده بود یاسائى در حقیقت مشیر و مشار او بود. در 60 سالگى در تهران وفات یافت. یاسائى در 1311 از ریاست اداره كل تجارت بركنار و مغضوب شد. علت بركنارى این بود كه وى توازن بین واردات و صادرات به شوروى را رعایت نكرده بود. او مى‏بایست به هر میزان كه قند از شوروى وارد مى‏كرد در قبال آن برنج صادر مى‏نماید ولى در این كار مسامحه كرد و مورد غضب رضاشاه واقع شد و شفاعت مخبرالسلطنه رئیس‏الوزراء به جایى نرسید. وى مدتى هم نایب رئیس مجلس بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، شاعر، مترجم و روزنامه‏نگار. در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در مدرسه‏ى ناموس و تحصیلات عالى را در دانشسراى عالى و دانشگاه تهران، در رشته‏ى ادبیات فارسى، به پایان رساند. شمس‏الملوك به زبانهاى فرانسه و انگلیسى و عربى آشنایى داشت و رساله‏ى دكتراى خود را درباره‏ى «ادبیات غنایى» در 1322 ش نوشت. او مطالعات خود را رشته‏ى تعلیم و تربیت در دانشگاه‏هاى كانادا و آمریكا تكمیل نمود. وى مدتى سرپرستى ماهنامه‏ى «زندگى روستایى» را به عهده داشت. مصاحب در شعر توانا بوده و پنج هزار بیت شعر سروده ولى دیوانش چاپ نشده است. در تذكره‏ها قطعه‏هایى از او آمده است از جمله: «هدیه‏ى مادر»، «چنگ گسسته» و «یار مهربان». برخى از مشاغلى كه وى عهده‏دار آنها بود عبارتند از: ریاست چند دبیرستان دخترانه در تهران، مشاور وزیر آموزش و پرورش در امر مبارزه با بى‏سوادى و معاونت وزارت آموزش و پرورش. از آثار ترجمه‏ى وى: «افسانه‏هاى شیرین»؛ «باغ اسرارآمیز»؛ «بعد از باسوادى»؛ «در انتظار مادر شدن»؛ «ساده‏نویسى در زبان فارسى»، كلیاتى در فن سهولت كلام؛ «سرزمین و مردم اسپانیا»؛ «غرور و تعصب».[1] ادیب، دانشمند و سیاستمدار فرزند دكتر على محمد مصاحب در 1292 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد دانشكده ادبیات تهران شد و در رشته ادبیات و زبان فارسى با احراز رتبه اول لیسانس گردید. در همان سال دوره دكتراى ادبیات در دانشگاه تهران تأسیس شد و وى جزء معدود دانشجویانى بود كه واجد شرایط براى ورود به دوره دكترا تشخیص داده شد و دوره دكتراى ادبیات را در 1318 پایان داد و رساله دكتراى او در 1322 با قید عالى به تصویب رسید. چندى نیز به امریكا و كانادا براى تكمیل تحصیلات مسافرت نمود. مصاحب خدمات ادارى خود را از فرهنگ آغاز كرد، چندى دبیر بود بعد ریاست چند دبیرستان مهم تهران مانند دبیرستانهاى «پروین»، «شاهدخت» و «نوربخش» به او سپرده شد. از دیگر مشاغل او در فرهنگ كشور ریاست اداره تعلیمات متوسطه و تربیت معلم و فرهنگ روستائى است. در 1342 در مغز او سوداى سیاست پیش آمد و كاندیداى نمایندگى مجلس شد، ولى توفیقى نیافت. سوراخ دعا را پیدا كرد و سراغ مقام بالاترى را گرفت و داوطلب نمایندگى مجلس سنا گردید. چون براى آن كار شرایط لازم را نداشت براى او شرط صورى درست كردند و به او ابلاغ معاون وزارت فرهنگ دادند. یك روز بعد فرمان سناتور انتصابى او صادر شد. وى مجموعا 17 سال مقام سناتورى داشت. علاوه بر آن ریاست قسمت فرهنگى بنیاد پهلوى هم با او بود و در این سمت اختیارات زیادى داشت. وى شاعر و نویسنده است و قسمتى از نوشته‏هاى خود را به چاپ رسانیده ولى ارزش ادبى زیادى ندارد. مصاحب چندى در وزارت فرهنگ مجله زندگى روستائى را انتشار مى‏داد و در رادیوى ایران هم برنامه‏هائى تحت نظر او تهیه مى‏شد. در 1376 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع :

والدين و انساب : نسب حاجي ميرزا سيد محمد ملقب به صدر الاسلام متخلص به خاك به امام جعفر صادق (ع) و از جانب مادر به فتحعليشاه قاجار مي رسد . سلسله شجره نامه «صدرالاسلام» يك نسخه دركتابخانه امام رضا(ع) و نسخه اي ديگر درقم در كتابخانه حضرت معصومه (ع) موجود مي باشد .اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : پدرسيد محمد صدرالاسلام ، حاجي ميرزا عبدالحسين نايب صدرقزوين و پدربزرگش ميرزا سيد عبدالله صدر ديوان خانه تهران بود كه درزمان سلطنت ناصر الدين شاه درسال 1278 ه.ق دروزارت عدليه ضياءالملك متصدي شغل صدارت ديوانخانه عدليه تهران بود . صدر ديوانخانه ازمشاغل مهم دوره قاجاريه بود . كسي كه در منصب اين شغل قرار مي گرفت درحقيقت رييس محكمه يا دادگاه وزارت عدليه محسوب مي شود و رسيدگي به امور ملكي و شرعيات را انجام مي داد و اجداد صدر الاسلام پشت اندر پشت لقب صدارت وسمت خطابت و حضور درمجالس بزم و سرور دربار قاجار را داشته اند .تحصيلات رسمي و حرفه اي : سيد محمد صدرالاسلام پس از آنكه دربار قاجار راترك گفت در قزوين و مدرسه حاجيه آقاسي درخيابان دولت خانه صفويه مشغول تحصيل علوم رسمي مقدماتي شد . بعد از اين مقطع به تحصيل فقه و اصول پرداخت و سپس درصدد تحصيل علوم غريبه برآمد .او دراين سالها به تهران ، كرمانشاه ، همدان ، كربلا ، نجف، مكه سفر نموده و برتجربيات خود افزود . او همچنين مدتي نيز به تحصيل الهيات پرداخت .استادان و مربيان : سيد محمد صدرالاسلام درالهيات حاجي ميرزا ابوالقاسم تفرشي بود .همسر و فرزندان : سيد محمد صدرالاسلام بانورسته خانم دختر ميرزا مسعود شيخ الاسلام ازدواج نمود او 7 پسر داشت 5 تن از پسران او هرگز داراي اولاد نشدند ويكي از آنها كه احد نام داشت ازدواج نكرد و بعدها مفقود اثر شد . فقط يكي از پسران اوبه نام آمير مهدي داراي 4 فرزند شد كه پس از فوت او فرزندانش تحت نكاست و سرپرستي صدرالاسلام درآمدند.وقايع ميانسالي : درجريان انقلاب مشروطه سيد محمد صدرالاسلام از مخالفين سرسخت مشروطه به شمار مي رفت درهنگام مشروطه عده اي از رجال و اعيان قزوين طي تلگرافي به محمد علي شاه خواستار برچيده شدن بساط مشروطيت شدند كه امضاي صدر الاسلام نيز درزير اين تلگراف به چشم مي خورد . در جنگ جهاني دوم كه رس ها قزوين را به اشغال خود درآورده بودند ، روزي به باغ صدرالاسلام ريختند و كليه جواهرات و عتيقه جات قديمي او را به تاراج بردند . اين حادثه تاثير ناگواري برروحيه او به جاي گذاشت و به همين نظر 7 سال پاياني عمر خودرا درپريشاني خيال گذراند.زمان و علت فوت : سيد محمد صدرالاسلام درسال 1327 ه.ش درسن 86 سالگي درگذشت و درخانقاه خودبه خاك سپرده شد .مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : سيد محمد صدرالاسلام درابتداي جواني به تبعيت از شغل اجدادي ، مدتي خطيب حضورمخصوص ناصر الدين شاه جهت خواندن خطبه خاص ساعت تحويل سال نو بود . او اين سمت را بعدها ترك گفت و به تحصيل كمالات معنوي همت گماشت . او اگر چه يكباره ديگر درزمان غيبت برادر بزرگش حاجي ميرزا علي نايب صدر به دربار ناصر الدين شاه راه يافت . ليكن پس از قتل اين شاه قاجار به ناچار ترك خدمت نموده و به كشاورزي پرداخت .فعاليتهاي آموزشي : سيد محمد صدر الاسلام درخانقاه الهيه به تدريس فقه .اصول ،‌منطق و طب پرداخت .مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : سيد محمد صدر الاسلام خانقاهي به نام الهيه را جهت فعاليت هاي آموزشي و دستگيري از فقيران دايركرد و او همچنين خانقاهي ديگردر خارج از شهرقزوين ايجادكرد و اين خانقاه اگرچه امروز درداخل شهرقرار دارد ولي آثاري از آن به جاي نمانده است .ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : سيد محمد صدرالاسلام مدتي عضو انجمن بلديه بود . اين انجمن دردوره مشروطه ازميان اصناف و سرشناسان شهرانتخاب مي شد و وظيفه امور شرعي رسيدگي به خوابار را عهده دار بود . اما فعاليت اين انجمن به دليل فقدان بودجه كار موثري را به انجام نرساند .صدرالاسلام به پرورش كل نيز علاقه بسيار دشاات و در وسط باغ باصفا و پرگل و درخت خو د، استخري قرار داده بود و دوستانش براي او از خارج تخم گل مي آوردند . آثار : ديوان صدرالاسلام ، شرح الصدور في حقايق الامور ،قانون الرياضه في سبيل الهدايه ، منظومه زور عشق

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به بهاءالملك سوم، وزیر، وكیل مجلس، مالك بزرگ، فرزند علیقلى‏خان بهاءالملك و خواهرزاده‏ى ناصرالملك نایب‏السلطنه احمدشاه قاجار. در 1259 در همدان متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به اروپا رفت و مدتى مدید در اروپا در رشته‏ى اقتصاد و امور مالى تحصیل نمود. بیشتر تحصیلات وى در انگلستان انجام گرفت. پس از مراجعت به ایران مدتى به مشاغل آزاد پرداخت. در 1301 در یكى از كابینه‏هاى مستوفى به وزارت دارائى تعیین شد. در دوره‏ى چهارم از همدان به وكالت مجلس شوراى ملى برگزیده شد. در 1307 به هنگام تاسیس بانك ملى، از طرف رضاشاه به ریاست هیئت نظار بانك ملى گمارده شد ولى به علت اختلاف نظرى كه بین وى و دكتر لیندنبلات آلمانى رئیس بانك ملى حاصل شد، كناره‏گیرى كرد. در 1321 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه مجددا به وزارت دارائى تعیین گردید. پس از وقایع 17 آذر طوعا از وزارت كناره‏گیرى كرد. در 1333 بلاعقبه درگذشت. در جوانى یكى از كتابهاى منتسكیو به نام بلندى كار رومیان و پستى كار ایشان را ترجمه و انتشار داد. وى در همدان داراى املاك زیادى بود. پس از مرگ وى همه‏ى آنها به برادرزاده‏اش منوچهر قره‏گوزلو رسید.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

به ترتیب به القاب ساعدالسلطنه، سردار اكرم و امیرنظام ملقب گردیده است. یكى از مالكین بزرگ ایران است كه دو بار در مشروطیت ایران به وزارت رسیده است. تولد او در سال 1235 ش اتفاق افتاد. پدرش اعتمادالسلطنه از مالكین همدان و سرداران دوره محمدشاه و فوج همدان نیز تحت فرماندهى او بود. عبدالله‏خان پس از اینكه به سن رشد رسید، به او درجه‏ى سرهنگى داده شد و معاونت فوج همدان را بر عهده گرفت. در سن بیست سالگى ملقب به ساعدالسلطنه شد و از طرف ناصرالدین شاه به او درجه‏ى امیرتومانى اعطاء گردید. در سال 1310 ه.ق به علت اختلافى كه بین او و نایب‏السلطنه ایجاد شد، بازداشت و به تهران آمد و در خانه‏ى كامران میرزا به حبس افتاد ولى با پرداخت یك هزار تومان از زندان خلاصى پیدا كرد. در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه با پیش‏كشى قابل ملاحظه‏اى لقب سردار اكرم به او داده شد. در سال 1323 منصب سردارى و لقب امیرنظام دریافت كرد. امیرنظام در سال 1288 در كابینه ناصرالملك نوه‏ى عموى خود، مدتى وزیر دارائى بود ولى از حساب و كتاب اطلاعى نداشت. در كابینه‏ى عین‏الدوله هم چهارماه وزارت دارائى به عهده‏ى او قرار گرفت. مدتى هم حكومت كردستان با او بود. امیرنظام یكى از مالكین بسیار بزرگ ایران بود. سواد حسابى نداشت ولى به علت ثروت سرشارى كه به وى توارثا رسیده بود، در زمره‏ى رجال درجه اول ایران محسوب مى‏شد و غالبا مسائل سیاسى در منزل او رتق و فتق مى‏گردید. چند سفر به خارج رفت و در عمر طولانى خود از زندگانى بهره‏ى كافى برد. به مكه‏ى معظمه هم سفر نمود. معروف است كه در سفر حج، یكهزار گوسفند و گاو قربانى نموده است. بعد از فوت او پسرش حسینقلى به لقب امیرنظام نائل آمد. در 1297 ش درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به ناصرالملك، فرزند سرتیپ احمدآقا، از فرماندهان قزاق همدان و جدش میرزا محمودخان ناصرالملك ار درباریان بسیار متنفذ و مورد علاقه‏ى ناصرالدین شاه بود. ابوالقاسم پس از تحصیلات مقدماتى، در 1295 ه.ق براى ادامه‏ى تحصیل به انگلستان رفت و رشته‏ى علوم سیاسى و مالى را در دانشگاه آكسفورد به مدت شش سال به اتمام رسانید پس از مراجعت به ایران در سال 1302 ه.ق به استدعاى جدش ناصرالملك، لقب مشیرحضور به او داده شد و در وزارت انطباعات جزء مترجمین قرار گرفت و روزنامه‏هاى خارجى را بعضا براى شاه ترجمه مى‏كرد. در 1305 ه.ق میرزا محمودخان ناصرالملك كه از محارم ناصرالدین شاه بود، درگذشت و تمام القاب و مناصب و مكنت او و همچنین حكومت همدان، به ابوالقاسم مشیر حضور رسید و ناصرالملك شد. در سلطنت ناصرالدین‏شاه، در حالى كه در زمره‏ى درباریان بود كارش مترجمى و خواندن روزنامه و ترجمه‏ى قوانین خارجى براى شاه بود. مدتى نیز در مجلس دربار عضویت داشت. پس از واقعه‏ى رژى، به دستور ناصرالدین شاه براى مذاكره به انگلستان رفت. در 1314 ه.ق مظفرالدین شاه در اثر دسایس درباریان كه در راس آنها فرمانفرما داماد شاه بود، میرزا على‏اصغرخان امین‏السطان را از صدارت عزل و به قم تبعید نمود و صدارت ایران را به میرزا على‏خان امین‏الدوله كه سالها شور اصلاحات و تجددخواهى در سر داشت سپرد. امین‏الدوله اصلاحات را از مالیه و خزانه‏ى كشور شروع كرد و ابوالقاسم‏خان ناصرالملك را به وزارت مالیه برگزید تا به اطلاعاتى كه از علوم جدید مالى داشت، سر و صورتى به خزانه و مالیه بدهد. ناصرالملك اصول مالیاتى قدیم را بر هم زد و درصدد بود كه سیستم حساب را از سیاق خارج و مانند كشورهاى اروپائى بر اساس عدد برقرار نماید و درآمد و هزینه‏ها مشخص شوند. اصلاحات ناصرالملك به ثمر نرسید و با كنار رفتن امین‏الدوله او هم از وزارت مالیه معزول و پس از چندى به حكومت كردستان منصوب شد. میرزا على‏اصغر امین‏السلطان جانشین امین‏الدوله، او را از مركز دور ساخت. ناصرالملك مدتى در كردستان بود و بعد به تهران آمد و تا مشروطیت كار مهمى به او ارجاع نشد. بعد از مشروطیت، ناصرالملك به خدمت دعوت و در كابینه‏هاى وزیرافخم و میرزا على‏اصغرخان امین‏السلطان (اتابك) به وزارت مالیه برگزیده شد و اولین وزیرى بود كه دستور صادر كرد در وزارت مالیه میز و صندلى بگذارند و كارمندان پشت میز بنشینند. در اثر این اقدام وزیر مالیه، بعضى از جراید آن روز به عنوان تمسخر مطالبى مى‏نوشتند و متذكر مى‏شدند كه ناصرالملك وزارتخانه را با خیاطخانه اشتباه گرفته است، میز براى خیاطى است نه اداره. ناصرالملك در 4 آبان 1286 از طرف مجلس مامور تشكیل دولت شد و كابینه‏ى خود را به شاه و مجلس معرفى كرد و وزارت مالیه را نیز خود بر عهده گرفت. در دوران نخست‏وزیرى ناصرالملك، تشنج در تهران بالا گرفت. واقعه‏ى توپخانه كه منجر به قتل و جرح عده‏اى شد، محمدعلى میرزا نسبت به ناصرالملك بدبین و او را از صدارت خلع و به زندان افكند كه با كمك سفارت انگلیس از زندان مستخلص و روانه‏ى اروپا شد. نظام‏السلطنه و مشیرالسلطنه هر یك مدتى نخست‏وزیر بودند تا آنكه مجددا ناصرالملك به خدمت دعوت شد و اعضاى كابینه‏ى خود را تلگرافى معرفى كرد و میرزا جوادخان سعدالدوله وزیر خارجه را به كفالت برگزید ولى خود از آمدن به ایران خوددارى نمود و این دولت نیز مواجه با یك سلسله تشنجات گردید و لاجرم به صورت دستجمعى استعفا دادند و ناصرالملك همچنان در اروپا بود. بعد از فوت علیرضاخان عضدالملك نایب‏السلطنه براى تعیین جانشین بین دستجات مختلف اختلاف بروز كرد. سردار اسعد و مستوفى و ناصرالملك كاندیداى نیابت سلطنت بودند. سرانجام ناصرالملك برنده شد و به نیابت سلطنت رسید. وى از آمدن به ایران مدتها خوددارى نمود تا اینكه به ایران وارد شد. از اقدامات ناصرالملك در این سمت، تشكیل احزاب سیاسى است. و ضمن بیانیه‏اى متذكر شد كه در حكومت پارلمانى باید مجلس متكى به احزاب باشد و دو حزب تشكیل داد. ناصرالملك مردى تحصیل‏كرده و اروپادیده بود و با مشروطه‏خواهان صفائى نداشت. مظفرالدین شاه جلساتى براى انجام خواسته‏ى آزادى‏خواهان كه همان عدالتخانه بود تشكیل مى‏داد كه ناصرالملك نیز در آن جلسات شركت داشت. او معتقد بود حكومت قانون و مشروطه براى ایران زود است از اینرو با مشروطه‏خواهان هماهنگى نكرد. با وجودى كه سالها در انگلستان و فرانسه اقامت گزیده بود، معذلك روح دیكتاتورى در او به شدت وجود داشت. هنگامى كه به نیابت سلطنت رسید، از انجام انتخابات طفره رفت و در مدت سه سال‏ونیم نیابت سلطنت او، ایران مجلس نداشت و مطبوعات به شدت در فشار و مضیقه بودند. وقتى دخالت بختیارى‏ها را در كار دید، به پاریس رفت و مانند یك شاهزاده به گردش و تفریح پرداخت و امور سلطنت را با مكاتبه و تلگراف انجام مى‏داد. سردار اسعد و بختیارى‏ها تصمیم به عزل او گرفتند. حتى افرادى را نیز براى مذاكره نزد او فرستادند اما نه استعفا داد و نه به ایران آمد و تا روز آخر نیز حقوق خود را كامل وصول نمود. روزى كه جنگ بین‏المللى اول شروع شد، براى آنكه از زیر بار مسئولیت شانه خالى كند، بار سنگین سلطنت را به دوش احمد میرزا گذاشت در حالى كه او هنوز به سن قانونى نرسیده بود. و خود پس از چند روز استراحت در ملك ییلاقى خود در چالهرز، به اروپا رفت. ناصرالملك روى‏هم‏رفته سیاستمدارى محیل مودب و دانا بود و در دوران خدمت خود مى‏توانست منشاء خدماتى شود ولى ثروت زیادى كه از جدش به او رسیده بود، او را وادار به زندگى بهتر در محیط بهترى مى‏كرد. او معتقد بود باید با اندوخته و ثروت زندگى را حتى در بهترین كشورهاى خارج داشت. در زمان نیابت سلطنت، این فكر را به احمد میرزا تلقین نمود و او هم در بحبوحه جنگ بین‏المللى اول كه مردم ایران در قحط و غلا غوطه‏ور بودند و بعضى از مردم از خون و پوست مردار ارتزاق مى‏كردند، به فروش گندمهاى خود پرداخت و از اینرو مردم به جاى سلطان احمدشاه، به او لقب «احمد علاف» دادند. ناصرالملك با رجال و سیاستمداران انگلستان دوستى نزدیكى داشت ولى هرگز از این دوستى نخواست به نفع مملكتش استفاده كند. حتى در موقعى كه احمد میرزا به انگلستان رفت و انگلیس‏ها تنفیذ قرارداد 1919 را از او خواستند و او در جواب آنها گفت مملكت من كشورى دموكراسى است، باید این قرارداد به مجلس شوراى ملى ارجاع شده بعد به صحه برسد. مى‏گویند بعد از آن شب ناصرالملك كه در اروپا بود، به شاه گفته بود «كار خودت را ضایع كردى». ناصرالملك ثروت زیادى داشت، قسمت اعظم این ثروت از جدش میرزا محمودخان ناصرالملك كه مدتها در زمان ناصرالدین شاه وزیر تجارت و خارجه بود، به او رسیده بود. ناصرالملك دوم به این ثروت افزود، مخصوصا در دوران نیابت سلطنت حقوق خوبى دریافت مى‏كرد ولى كوچكترین آثار خیریه از وى باقى نماند. حتى به معارف و فرهنگ هم كه اعتقاد او براى پیشرفت مملكت بود كمك نكرد. تنها اثرى كه از او باقى است، ترجمه‏ى نمایشنامه‏ى اتللو اثر شكسپیر از انگلیسى به فارسى است. منزل شهرى او واقع در كوچه برلن تا چند سال قبل در اختیار فرزندانش بود ولى در این اواخر آن را به قیمت بسیار گزافى فروختند. محسن قراگوزلو فرزند كهتر او چند دوره نماینده‏ى مجلس و مدتى نیز رئیس تشریفات دربار بود. حسینعلى فرزند دیگرش داماد تیمورتاش شد. ولى پس از سقوط او متاركه كرد. تنها دختر او به همسرى حسین علاء درآمد. وفات وى در 1306 در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1297 در تبریز متولد شد. پدرش میرزا كریم‏خان شغل تجارت داشت و اجداد این خانواده پس از انعقاد قرارداد تركمن‏چاى از قره‏باغ قفقاز به ایران آمدند و به شغل تجارت و زراعت پرداختند. عباس پس از انجام تحصیلات ابتدائى وارد دبیرستان رشدیه شد و چهار كلاس دبیرستان در مدرسه‏ى مزبور پایان داد و از سال پنجم وارد دبیرستان نظام تبریز گردید و در 1315 دیپلم نظام گرفت و وارد دانشكده‏ى افسرى تهران شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده را به اتمام رسانید. در دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده جزو سى‏نفر دانشجویانى بود كه در دسته ولیعهد قرار داشتند و علاوه بر آن منشى ولیعهد نیز بود. قره‏باغى در 1321 به گارد سلطنتى منتقل گردید. ضمنا در دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى نام‏نویسى كرد و دوره‏ى دانشكده‏ى مزبور را در 1323 پایان داد و بعدا در فرانسه تحصیلات حقوقى خود را ادامه داده و دكتراى حقوق بین‏المللى عمومى گرفت. دوره‏ى دانشگاه جنگ تهران و دوره‏ى ستاد فرماندهى دانشگاه جنگ فرانسه را نیز با درجه‏ى ممتاز گذرانید. اهم مشاغل وى عبارتند از: فرماندهى تیپ، فرماندهى دانشگاه نظامى، فرماندهى لشكر گرگان، فرماندهى لشكر گارد سلطنتى، رئیس ستاد نیروى زمینى و بالاخره قائم‏مقام نیروى زمینى در 1352 به فرماندهى سپاه غرب منصوب شد و در 1353 به فرماندهى ژاندارمرى كل كشور منصوب گردید. در شهریور 1357 در كابینه‏ى جعفر شریف‏امامى به وزارت كشور منصوب و معرفى گردید و در كابینه‏ى غلامرضا ازهارى نیز همان سمت را داشت و مدت كوتاهى علاوه بر وزارت كشور امور وزارت امور اقتصادى و دارائى با او بود. شاه قبل از فرار از ایران، او را به ریاست ستاد بزرگ منصوب نمود و تا پایان رژیم (22 بهمن ماه 1357) در آن سمت مستقر بود. پس از انقلاب مدتى مخفى بود تا سر از اروپا درآورد. ضمنا پس از خروج شاه از ایران، عضویت شوراى سلطنت را هم عهده‏دار بود. ارتشبد قره‏باغى در اروپا مانند سایر فراریان به انتشار خاطرات خود مبادرت نمود و خاطرات او مانند تمام خاطره‏ها، لایحه‏ى دفاعیه است و درباره‏ى صحت و سقم آن محتاج به بررسى و دقت بیشترى است كه طبعا در این زمینه با توجه به سایر نوشته‏ها، بعدها اظهارنظر خواهد شد. ارتشبد قره‏باغى در سال 1376 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به امیرنظام، فرزند حاج عبدالله امیرنظام همدانى از ملاكین بزرگ همدان است. تحصیلات خود را در ایران و اروپا ادامه داد و پس از مراجعت به ایران، به اداره‏ى املاك وسیع پدرش پرداخت. بعد از مشروطیت از طرف ناصرالملك همدانى والى كرمانشاهان شد. مدتى در آن سمت بود تا اینكه در كابینه‏ى سپهدار رشتى به وزارت جنگ معرفى گردید و چند ماهى وزیر جنگ بود، بعد وارد دربار شد. چون سالها در اروپا به سر برده بود و به دو زبان خارجى مسلط بود، به ریاست تشریفات خارجى منصوب گردید و همیشه در سفر و حضر با رضاشاه بود. در 1318 به اروپا رفت و براى همیشه در آنجا متوطن شد و سرانجام در سال 1331 ش در سن 75 سالگى در پاریس درگذشت. امیرنظام دوم یكى از مالكین و ثروتمندان بزرگ ایران بود. قبل از وفات 54 پارچه آبادى خود را وقف امور خیریه كرد تا منحصرا به مصرف ساختن مدرسه و بیمارستان برسد ولى بر اثر ظهور مدعیان و مداخله‏ى دیگران دوثلث آنها به وراث صغار تعلق یافت. در هر حال 14 پارچه آبادى و خانه وقف شد. خانه‏ى مسكونى آن مرحوم در خیابان فرانسه تجدید بنا شد و فعلا محل سازمان اوقاف است. به همین مناسبت سالها عكس آن مرحوم در آن ساختمان نصب شده بود. امیرنظام هنگام مرگ 48 میلیون تومان پول نقد و مقادیر زیادى سكه و جواهر و فرش داشت و معلوم نشد چه كسى آن را تصرف نمود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در سال 1298 در ورامین متولد شد و در 1325 پس از تاسیس وزارت كار و تبلیغات كه وزیرش مظفر فیروز بود استخدام شد و تدریجا در آن وزارتخانه رشد یافت و از مدیران درجه اول آنجا شد و مشاغل از قبیل مدیركلى كار اصفهان، مدیركلى كار تهران را عهده‏دار شد و در هر كجاى كشور مشكل كارگرى پیش مى‏آمد، او را براى حل و فصل بدانجا اعزام مى‏داشتند و الحق در كار خود پخته و مسلط بود. در انتخابات دوره‏ى بیست‏ویكم كه در سال 1342 انجام گرفت، از تهران به نمایندگى مجلس انتخاب شد و در ادوار بیست‏ویكم كه در سال 1342 انجام گرفت، از تهران به نمایندگى مجلس انتخاب شد و در ادوار بیست‏ودوم و بیست‏وسوم نیز از تهران به مجلس رفت. در كابینه‏ى غلامعلى ازهارى در آبان‏ماه 1357 به معاونت و قائم‏مقامى وزارت كار منصوب شد. قراچورلو پس از تاسیس حزب دموكرات قوام‏السلطنه در 1325، از فعالین آن حزب بود و در مبارزات با حزب توده در صف اول قرار داشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حسینقلى از مالكین بجنورد، در 1304 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى به كشاورزى و ملكدارى پرداخت و در قسمتى از زمینهاى وسیع پدرش به امر زراعت مشغول شد. و در امور اجتماعى و سیاسى منطقه تدریجا نفوذى پیدا كرد تا اینكه در انتخابات دوره‏ى بیستم از جغتاى و جوین به وكالت انتخاب گردید. در ادوار بیست‏ودوم و بیست‏وسوم و بیست‏وچهارم از بجنورد نماینده شد. در عین حال به كشاورزى هم سرگرم بود و قسمتى از زمینهاى خود را زیر كشت چغندر قند برد و محصولات خود را به كارخانه قند شیروان واگذار مى‏كرد. خانلرخان قراچورلو خواهرزاده‏ى سردار معزز بجنوردى بود كه از مرزداران آن منطقه بودند. سردار معزز در 1304 ش از طرف سرتیپ جان‏محمدخان فرمانده لشكر خراسان دستگیر و بدون محاكمه اعدام گردید. در میان اعدام‏شدگان، حسینقلى‏خان پدر خانلرخان كه شوهر خواهر سردار معزز بود، به دار كشیده شد. خانلرخان شكارچى قابلى است. در اسفند ماه 1379 در بجنورد درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند اسدالله مشارالسلطنه، در 1279 متولد شد و در 1297 به استخدام وزارت امور خارجه برآمد و در ماموریتهاى خود در اروپا از پاریس درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت كرد. مشاغل مهم وى در طول خدمت در وزارت امور خارجه عبارتند از: رئیس دفتر هیئت نمایندگى ایران در جامعه ملل، مدیر عهود و جامعه ملل، نایب اول سفارت ایران در سوئد، قنسول در پراگ، مستشار سفارت ایران در سوئیس، رئیس اداره جامعه ملل، كاردار دائمى سفارت ایران در برن، عضو شوراى عالى سیاسى و سفیر كبیر در رباط. دكتر قدیمى نوائى مدتى هم ریاست اداره مستقل انتشارات و تبلیغات و رادیو را برعهده داشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج میرزا ابوتراب اقبال و برادر دكتر منوچهر اقبال، متولد 1295. تحصیلات خود را در دانشكده‏ى ادبیات تهران به اتمام رسانید و در رشته‏ى زبان خارجه لیسانس گرفت. در 1322 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مراحل خدمتى خود را در آنجا ادامه داد. در وزارت امور خارجه به این مشاغل رسید، دبیر اول سفارت ایران در فرانسه، ریاست كارگزینى و سرانجام سركنسول ایران در سانفرانسیسكو. چند سالى معاونت وزارت امور خارجه را بر عهده داشت و با سمت سفیركبیر به چند كشور اروپائى نیز مأمور گردید. هنگامى كه اردشیر زاهدى وزیر امور خارجه بود، او را براى سفارت در یكى از كشورهاى درجه دوم در نظر گرفت. كارگزینى در این باره از او استعلام كرد، لیكن اقبال از قبول آن خوددارى ورزید و شأن خود را بالاتر از آن سمت دانست. كارگزینى گزارش امر را به اطلاع وزیر رساند و وزیر در ذیل گزارش نوشت: «حال كه این دیوس قبول نمى‏كند دیوس دیگرى را بفرستید.» احمد اقبال پس از اطلاع از این موضوع فتوكپى گزارش را به وسیله‏ى برادرش دكتر منوچهر اقبال به نظر شاه رساند. شاه پس از خنده‏اى طولانى گفته بود: «عجب! اردشیر نباید اینقدر بى‏سواد باشد كه دیوث را دیوس بنویسد.»

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به القاب اقبال‏التولیه و مقبل‏السلطنه فرزند حاج عبدالوهاب در 1244 تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان به كارهاى سرپائى پرداخت، چندى در جلوى صحن به فروش مسكوكات قدیمى اشتغال داشت و از این راه سرمایه‏اى گردآورى كرد و جزء مستأجرین آستان قدس رضوى درآمد. ابتدا مزرعه‏اى در كاشمر به او اجاره داده شد چون حق آستانه را به موقع پرداخت مى‏نمود مورد توجه قرار گرفت و تدریجاً بقیه املاك كاشمر در اجاره‏ى او قرار داده شد و از این راه ثروتمند گردید. مخصوصاً فرزندان متعددش در این كار او را یارى مى‏دادند. در انتخابات دوره‏ى چهارم مجلس از كاشمر كاندیدا شد و سرانجام به مجلس راه یافت. چند ماهى در مجلس باقى ماند ولى قبل از اینكه دوره به اتمام برسد به مشهد عزیمت نمود و كار ملكدارى و اجاره‏دارى را دنبال كرد. در بین طبقات مردم از احترام ویژه‏اى برخوردار بود و غالباً در مرافعات ملكى اشخاص حكمیت خود را به او مى‏دادند و او نیز با سعه صدر به رفع اختلافات مى‏كوشید. در 1310 در سن 66 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند سرتیپ سیف افشار معروف به سیف‏السلطنه و داماد عبدالحسین بیكپور سرمایه‏دار و سیاستمدار معاصر در 1294 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران در دبیرستان البرز به پایان رسانید و براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت و تحصیلات خود را در ژنو ادامه داد و به اخذ درجه‏ى لیسانس در علوم اجتماعى و اقتصادى نائل شد. پس از مراجعت به ایران در وزارت امور خارجه استخدام گردید و بعد از طى مراحل مقدماتى با سمت دبیر اول سفارت كبراى ایران عازم واشنگتن گردید. چندى نیز دبیر اول نمایندگى دائمى ایران نزد سازمان ملل متحد را بر عهده داشت. پس از مراجعت به ایران كفیل اداره سازمان ملل متحد شد. از مشاغل دیگر وى كفیل و رئیس اداره سوم سیاسى و ریاست بازرسى و اداره چهارم سیاسى بود. بعد از 28 مرداد 1332 با سمت كاردار موقت براى تجدید روابط سیاسى بین ایران و انگلستان عازم لندن شد و سپس رایزن سفارت كبراى ایران در انگلستان گردید و در همین سمت مقام وزیرمختارى گرفت. در سال 1336 در تهران مدیركل سیاسى وزارت امور خارجه شد و در 1338 به معاونت سیاسى وزارت امور خارجه رسید. سپس سفیركبیر ایران در آلمان شد و آنگاه به سفیركبیرى ایران در پاریس برگزیده شد. در سال 1346 اردشیر زاهدى او را به معاونت كل وزارت امور خارجه منصوب نمود و یكسال بعد قائم‏مقام وزیر امور خارجه شد. امیر خسرو افشار قاسملو در سال 1348 به مدت پنج سال سفیركبیر ایران در لندن بود. در این سمت مدتى هم ریاست هیئت نمایندگى ایران را در شوراى امنیت سازمان ملل بر عهده داشت. در سال 1354 با سمت سفیركبیر به دربار مأموریت یافت تا مقدمات جشن‏هاى 50 ساله‏ى سلسله پهلوى را سرپرستى كند و در این مأموریت یك سفر به لندن نمود و اسناد زیادى از روابط دو كشور به ایران آورد. در شهریور ماه 1357 در كابینه‏ى شریف امامى به سمت وزیر امور خارجه منصوب شد. در كابینه‏ى بعدى كه ارتشبد ازهارى آن را تشكیل داد، همچنان وزارت امور خارجه با او بود و در دى ماه كناره‏گیرى نمود و قبل از انقلاب، ایران را ترك نمود و سرانجام در سال 1378 در 84 سالگى درگذشت. صاحب ترجمه مردى جاه‏طلب، متكبر و فرصت‏طلب بود. خود را بالاتر از همه مى‏دانست در حالى كه هیچ مزیت چشمگیرى بر دیگران نداشت. زمانى كه سفیر ایران در آلمان غربى بود موجبات تیرگى روابط دو كشور را فراهم نمود و قبل از اتمام مدت مأموریت به تقاضاى دولت آلمان، مدت سفارتش در آن كشور پایان یافت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1286 در تهران تولد یافت. پدرش شبل‏السلطنه نام داشت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده افسرى شد و در 1308 با درجه‏ى ستوانى فارغ‏التحصیل گردید. پس از طى مراحل نظامى با درجه‏ى سرگردى به اداره‏ى املاك پهلوى كه زیر نظر كریم آقا بوذرجمهرى اداره مى‏شد منتقل گردید و به ریاست املاك اختصاصى در شمال منصوب شد. رویه‏ى افشار طوس در این مأموریت براى حفظ اموال شاه بسیار خشن و حتى خونبار بود. وى در خوش‏خدمتى و غصب و تصاحب اموال مردم به نفع ارباب خود از هیچ كوششى فروگذار نكرد و حتى دست به شكنجه و ایراد ضرب و جرح و سایر كارهاى غیرانسانى زد. به طورى كه پس از شهریور 1320 روزنامه‏ها مرتباً درباره‏ى اعمال و فجایع او در مأموریت شمال مقاله مى‏نوشتند، ولى مرور زمان پرده‏اى بر اعمال او كشید و تدریجاً در ارتش درجات نظامى را احراز كرد. در 1330 درجه‏ى سرتیپى گرفت. چون با خانواده‏ى بیات و مصدق قرابت سببى داشت مورد توجه رئیس دولت وقت واقع شد و در اوایل 1331 به جاى سرتیپ زنگنه فرماندار نظامى تهران گردید. چند ماهى در این سمت بود تا اینكه در اول بهمن ماه 1331 به جاى سرتیپ كمال به ریاست شهربانى كل كشور منصوب شد. در همان سال به اتفاق جمعى از افسران طرفدار نهضت ملى گروهى به نام افسران ملى تشكیل دادند كه دكتر مظفر بقائى نیز در جلسات اولیه‏ى آن شركت مى‏كرد. افشار طوس در آن موقع در خنثى‏سازى توطئه‏هاى مخالفین نهضت نقش اساسى ایفا مى‏نمود. در 31 فروردین 1332 ربوده شد و جنجال سیاسى بزرگى در كشور برپا گردید. تمام دستگاه‏ها به تلاش افتادند تا او را پیدا كنند. سرانجام پس از سه روز جنازه‏اش در تپه‏هاى تِلُو كشف شد. پس از بازجوئى‏هاى مقدماتى از متهمین ربودن و قتل رئیس شهربانى، فرماندارى نظامى براى آگاهى مردم اعلامیه‏اى داد كه قسمتى از آن حقایق امر را روشن مى‏سازد: «عده‏اى از افسران بازنشسته كه از پیش‏آمد بازنشستگى خود عصبانى شده بودند و تصمیم مى‏گیرند كه به وسائلى متوسل شده تا بتوانند به مقام و شغل خود برگردند، ولى پس از تشبئات عادى مأیوس شدند، ناگزیر با مخالفین دولت پیوند كرده تا با قدرت و قوت بیشترى دولت را تضعیف و از این راه به مراد خویش نائل گردند. این فكر و اندیشه آنها را به طور كلى وادار كرد كه به اشخاص مختلف دولت مراجعه و از طرفى مخالفین هم در صدد بودند كه از وجود ناراضى‏ها استفاده كنند...» بعد در اعلامیه اضافه شده بود: «... اگر سرتیپ افشارطوس را دستگیر و چند روزى مخفى كنیم مسلماً اوضاع برمى‏گردد و به جاى افشارطوس سرتیپ دفترى را انتخاب خواهند كرد... و در آینده‏ى نزدیكى حكومت را بواسطه‏ى ربودن تیمسار افشارطوس و تیمسار ریاحى ریاست ستاد ارتش و آقاى دكتر فاطمى ساقط خواهیم كرد. آنگاه آقاى دكتر بقائى به مقام نخست‏وزیر رسیده و پست‏هاى مهم به هر یك از آقایان واگذار خواهد شد. كابینه را كه قرار بود تشكیل بدهند از این قرار بود: آقاى دكتر بقائى: نخست‏وزیر، مزینى: رئیس ستاد ارتش، دكتر منزه: وزیر بهدارى، سرتیپ بایندر: وزیر دفاع یا وزارت دیگر و سرتیپ زاهدى هم جزو كابینه بود، و سایر امراء هم مقرر شد كه جزو كابینه باشند... قرار گذاشته بودند كه پس از دستگیرى افشارطوس و تولید تشنج در كشور، دكتر فاطمى و تیمسار ریاحى و دكتر معظمى و دكتر شایگان و مهندس زیرك‏زاده و تیمسار مهنا معاون وزارت دفاع ملى دستگیر شوند. مجموع محتویات پرونده نشان مى‏دهد كه منظور خطیبى فانى از تماس افسران مخالف و مذاكره با آنها فقط فعالیت براى نخست‏وزیرى آقاى دكتر بقائى بوده است و براى رسیدن به مقصود مقدمتاً اینطور تشخیص مى‏دهند كه در اول باید سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانى را دستگیر و مخفى كرد...» جریان دستگیرى سرتیپ افشارطوس به موجب اسناد و مداركى كه بعداً منتشر شد به این صورت بوده است كه او طبق قرار قبلى براى مذاكره با افسران بازنشسته به منزل حسین خطیبى فانى واقع در خیابان صفى علیشاه مى‏رود و به راننده‏ى خود دستور مى‏دهد جلوى كلانترى بهارستان توقف كند. پس از ورود به منزل خطیبى فانى و مذاكرات مقدماتى، ناگهان توطئه‏كنندگان وارد اتاق مى‏شوند. شش نفر كه عبارت بودند از سرگرد بلوچ، افشار قاسملو، احمد بلوچ، امیر رستمى، شهریار و خطیبى فانى طبق دستور و قرار معهود دست به كار مى‏شوند و سرتیپ مزینى و سرتیپ بایندر و سرتیپ زاهدى و سرتیپ منزه به آنان كمك مى‏كنند. با این كارها وى را بیهوش كرده، فوراً در پتوئى پیچیده و در اتومبیل مى‏گذارند. سرگرد بلوچ و احمد نوكر او و شهریار و افشار قاسملو و امیر رستمى در همان اتومیل سوار مى‏شوند. سرتیپ بایندر و زاهدى و منزه به اتفاق سرتیپ مزینى در ماشین دیگر نشسته به طرف غارتلو حركت مى‏كنند. تا جائى كه اتومبیل مى‏توانسته حركت كند، وى را مى‏برند. در جاده‏ى فرعى از دو اسب استفاده مى‏كنند و پیكر بى‏هوش او را در غارى مى‏گذارند و چند نفر مأمور كشیك مى‏شوند. چند روزى در غار مى‏ماند تا سرانجام تصمیم مى‏گیرند او را با دستمال و طناب خفه كنند. به دنبال قتل افشارطوس، كسانى كه طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شدند عبارت بودند از: حسین خطیبى فانى، سرتیپ نصراللَّه زاهدى، سرتیپ على‏اصغر مزینى، سرتیپ دكتر منزه، سرتیپ بایندر، سرگرد بلوچ، افشار قاسملو، امیر رستمى، شهریار بلوچ، احمد جعفرى بلوچ. از طرف لطفى وزیر دادگسترى، لایحه‏ى سلب مصونیت از دكتر مظفر بقائى كرمانى تقدیم مجلس گردید. پرونده‏ى قتل به سرعت تكمیل و براى رسیدگى به دادگاه احاله شد، ولى این دادگاه پس از كودتاى 1332 تشكیل شد و دادرسان دادگاه به برائت كلیه متهمین و جمیع اتهامات منتسبه در كیفرخواست رأى دادند و ضمناً اضافه كردند پرونده براى كشف جنایت و قتل فجیع تیمسار مرحوم افشارطوس و تشخیص مسببین و قاتلین حقیقى و همچنین براى تعقیب عاملین زجر و شكنجه مفتوح مى‏باشد. افشارطوس پس از مقتول شدن به درجه‏ى سرلشكرى ارتقاء یافت و جنازه‏اش با مراسم باشكوه خاصى دفن گردید و مجلس ختم مجللى از طرف دولت برگزار شد. گرچه جو حاكم باعث شد قاتلین و مسببین فاجعه از مجازات مصون بمانند، ولى با گذشت زمان مصائبى بر سر هر یك از آنها وارد شد كه جز انتقام عدل الهى نام دیگرى بر آن نمى‏توان نهاد. افشارطوس افسرى خشن، جبار، متهور، اما در عین حال درستكار بود. افشارطوس ابتدا با آفاق على‏آبادى ازدواج كرد، بعد فاطمه بیات دختر شیخ‏العراقین را به زنى گرفت. البته شیخ‏العراقین خواهرزاده‏ى دكتر مصدق بود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1282 در رضائیه تولد یافت. پدرش حاج اسمعیل از تجار و ملاكین معروف روسیه بود. محسن نیز پس از فراگرفتن تحصیلات مقدماتى در حجره پدرش مشغول به كار شد و فوت و فن تجارت یا پول جمع كردن را به خوبى فراگرفت. پس از چندى به كار خود استقلال داد و چون مردمدار و صاحب سفره گشاده بود در زادگاه خود شهرت زیادى پیدا كرد و جزء اركان و معاریف شد. در انتخابات دوره چهاردهم از ارومیه كاندیدا گردید و سرانجام به مجلس راه یافت. در دوره‏هاى شانزدهم و هفدهم نیز وكیل مجلس شد و در دوره‏ى اخیر جزء مخالفین مصدق قرار گرفت و با سپهبد زاهدى بیعت كرد و همین امر باعث شد تا پس از كودتاى 1332 در دوره‏ى هیجدهم وكیل شود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از مالكین و سرمایه‏داران مراغه در 1277 متولد شد. پدرش حسینعلى افشار مالك عمده بود. فتحعلى پس از فوت پدرش به ثروت خوا افزود و شخص اول مراغه شد و براى حفظ دارائى خود در صدد احراز مقام سیاسى برآمد و در دوره‏ى پانزدهم وكیل مجلس شد. در ادوار شانزدهم و هفدهم این سمت را حفظ كرد. در دوره‏ى هفدهم جزء وكلائى بود كه از نمایندگى استعفا كرد و همین امر باعث شد كه از كارهاى سیاسى كنار برود.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نماینده‏ى مجلس، حاكم، وزیر، استاندار، لیدر حزب، سرمایه‏دار. در 1266 در رضائیه متولد شد. پدرش میرزا شفیع اهل گركان، از خانواده‏ى قریب مقیم رضائیه و مادرش از ایل افشار رضائیه بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى به آموختن عربى و معارف اسلامى پرداخت و محضر اساتیدى چون شیخ جلیل ادیب‏العلماء را درك كرد. سپس به تهران آمد، در كالج آمریكائى ادامه‏ى تحصیل داد. در 1288 شمسى فارغ‏التحصیل شد و براى تكمیل تحصیلات عازم آمریكا گردید. متجاوز از نه سال در آنجا بود. هنگام تحصیل در آمریكا با آزادى‏خواهان و احرار آذربایجان مانند سید حسن تقى‏زاده و مستشارالدوله و امیرخیزى مكاتبه داشت و در مطبوعات آمریكا اخبار ایران را منعكس مى‏كرد. در جنگ بین‏الملل اول به برلن رفت. با تقى‏زاده و على‏اكبر دهخدا حشر و نشر پیدا نمود و در كار مجله‏ى كاوه و سایر نشریاتى كه به زبان فارسى انتشار مى‏یافت، كمك مى‏نمود. پس از ورود به ایران در محافل سیاسى رفت و آمد پیدا كرد و سرانجام با على‏اكبر داور نزدیك شد و حزب رادیكال را تشكیل دادند. در دوره‏ى پنجم از تبریز به وكالت مجلس رسید و در مؤسسان اول كه قانون اساسى را تغییر دادند و قاجاریه را از سلطنت خلع نمودند، عضو برجسته بود. در ادوار ششم و هفتم وكیل شد. در دوره‏ى اخیر مقام نیابت ریاست گرفت. اولین شغل دولتى او حكومت گیلان بود. در 1309 به جاى سید محمد تدین والى كرمان گردید. تا اینكه در اواخر سال 1310 در كابینه‏ى حاج مخبرالسلطنه هدایت به وزارت طرق و شوارع منصوب شد. از وزارت به استاندارى اصفهان منصوب شد و دو سالى در آنجا بود تا به تهران احضار شد و تحت تعقیب قرار گرفته به زندان افتاد. در دیوان كیفر محاكمه‏اى براى او تشكیل دادند. به حبس و محرومیت از خدمات اجتماعى محكوم گردید. پس از استخلاص از زندان به كشاورزى و ملكدارى پرداخت و دور از غوغاى سیاست ثروتمند شد و به تأسیس خطوط هوائى بین ایران و كشورهاى اروپائى اقدام نمود. و از این رهگذر ثروتش چند برابر شد. پس از استعفاى رضاشاه از سلطنت مجدداً سوداى سیاست به سرش زد. با كمك همشهریان خود در كابینه‏ى محمد ساعد مراغه‏اى، به استاندارى اصفهان منصوب گردید. این انتصاب در مجلس چهاردهم سر و صداى زیادى بلند كرد. مهندس غلامعلى فریور ورقه‏ى استیضاح علیه نخست‏وزیر و وزیر كشور داد. شیخ اسداللَّه ممقانى وزیر دادگسترى در مجلس در مقام دفاع برآمد و به تفسیر محرومیت از خدمات اجتماعى پرداخت و از نظر قضائى آنرا مردود دانست. رضا افشار بعد از شهریور 1320 حزبى به نام رادیكال سوسیالیست علم كرد و خود لیدر آن شد. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم در دربار متحصن شد و علیه انتخابات قوام‏السلطنه معترض گردید. بار دیگر در 1332 در دوره‏ى هیجدهم مجلس وكیل شد. میل زیادى داشت كه رئیس مجلس شود، ولى آرزویش برآورده نشد. دوره را بى‏سر و صدا پایان داد. رضا افشار مردى متمول، باسواد، زرنگ، دنیادیده و به اصول سیاست جهان آشنا بود. در جوانى در آمریكا و اروپا تجربه‏هاى زیادى از نظر سیاسى به دست آورد. پس از ورود به ایران به فكر پیاده نمودن آنها افتاد و ابتدا براى پیشبرد مقاصد خود به تقى‏زاده نزدیك شد. تقى‏زاده در آن ایام مراحل سیاسى خود را گذرانیده و احتیاجى نداشت كه عده‏اى دورش جمع شوند. افشار متوجه على‏اكبر داور شد و حزب رادیكال را براى او بنیاد نهاد؛ علاوه بر آن با روزنامه‏ى داور نیز همكارى نزدیك داشت. به آنچه مى‏خواست خیلى زود دست یافت، ولى بر اثر یك اشتباه در سمت وزارت طرق از كار بركنار و به زندان افتاد. ظاهراً اتهام مالى داشت، ولى باید دانست كه رجال سیاسى را هرگز در ایران به جرم سیاسى محاكمه نكرده‏اند، بلكه آنها را به لجن كشیده‏اند و به آنها نسبت ارتشاء و تدلیس و اختلاس داده‏اند. نمونه بارز اینگونه اتهامات را به تدین، تیمورتاش، نصرت‏الدوله و سهیلى وارد كردند. رضا افشار در مأموریت اول دكتر میلیسپو در 1301 مدتى معاون و مترجم او بود و مدتى نیز نماینده‏ى دولت در جنگل و رابط بین میرزا كوچك خان جنگلى و دولت مركزى بود. روى هم رفته از لحاظ سیاسى ماكیاولیستى تمام‏عیار بود. وى در 1342 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

عارف، سیاستمدار. تولد: 1311، تهران (محله‏ى سرپولك). شهادت: 31 خرداد 1360، جبهه‏ى سوسنگرد. مصطفى چمران تحصیلات خود را در مدرسه‏ى انتصاریه، نزدیك پامنار آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند، در دانشكده‏ى فنى ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته‏ى الكترومكانیك فارغ‏التحصیل شد و یك سال به تدریس در دانشكده‏ى فنى پرداخت. درسال 1337 با استفاده از بورس تحصیلى شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمى از دانشگاه بركلى كالیفرنیا موفق به اخذ دكتراى الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید. از پانزده سالگى در درس تفسیر قرآن آیت‏الله طالقانى در مسجد هدایت و در درس فلسفه و منطق استاد مرتضى مطهرى و بعضى اساتید دیگر شركت مى‏كرد، از اولین اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسى دوران دكتر محمد مصدق از مجلس چهاردهم تا ملى شدن صنعت نفت شركت داشت، بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 تا زمان مهاجرت از ایران به مبارزه پرداخت. در آمریكا با همكارى بعضى از دوستانش، براى اولین بار انجمن اسلامى دانشجویان آمریكا را پایه‏ریزى كرد. از مؤسسان دانشجویان ایرانى در كالیفرنیا و از فعالان انجمن دانشجویان ایرانى در آمریكا، به شمار مى‏رفت كه به دلیل این فعالیت‏هاى سیاسى، بورس تحصیلى‏اش از سوى دولت قطع شد. پس از قیام پانزده خرداد سال 1342 رهسپار مصر شد و مدت دو سال در زمان عبدالناصر، در مصر دوره‏هاى چریكى پارتیزانى را آموخت و سپس مسئولیت تعلیم چریكى مبارزان ایرانى به عهده او واگذار شد. بعد از فوت جمال عبدالناصر به ایجاد پایگاى مستقل براى تعلیم مبارزان ایرانى در لبنان پرداخت. او به كمك امام موسى صدر رهبر شیعیان لبنان، سازمان «امل» پى‏ریزى نمود. دكتر چمران با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، بعد از 23 سال به ایران بازگشت. تربیت اولین گروه‏هاى پاسداران انقلاب در سعدآباد از جمله نخستین فعالیت‏هاى وى بود. سپس در شغل معاونت نخست وزیر در امور انقلاب به فعالیت ادامه داد. در جریان رخدادهاى كردستان در سال 1358، فرماندهى منطقه پاوه به عهده‏ى دكتر چمران بود. پس از این جریان از طرف امام خمینى «ره» به وزارت دفاع منصوب گردید. دكتر مصطفى چمران در اولین دور انتخابات مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم تهران به نمایندگى انتخاب شد. سپس به نمایندگى امام خمینى (ره) در شوراى عالى دفاع منصوب شد و مأموریت یافت كه به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارایه نماید. دكتر چمران بعد از حمله‏ى ارتش عراق به مرزهاى ایران و با اجازه‏ى امام به همراهى آیت‏الله خامنه‏اى به اهواز رفت. شب بعد از ورود، اولین حمله‏ى چریكى را علیه تانك‏هاى عراقى كه تا چند كیلومترى شهر در حال سقوط اهواز پیشروى كرده بودند، آغاز كرد. او با كمك گروهى از رزمندگان ستاد جنگ‏هاى نامنظم را در اهواز تشكیل داد. ایجاد واحد مهندسى براى این ستاد یكى از برنامه‏هاى دیگر چمران بود كه به كمك آن، جاده‏هاى نظامى در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏هاى آب كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود بیست كیلومتر و عرض یك صد متر در مدتى حدود یك ماه، آب كارون را به طرف تانك‏ها دشمن روانه ساخت كه مجبور شدند چند كیلومتر عقب‏نشینى كنند و سدى مقابل خود بسازند و با این عمل فكر تسخیر اهواز را براى همیشه از سر به دور بدارند. یكى از كارهاى مهم چمران از همان روزهاى اول، ایجاد هماهنگى بین ارتش، سپاه پاسداران و نیروهاى داوطلب بود. دكتر چمران برنامه‏ى عملیاتى مشترك از جانب جاده‏ى اهواز- سوسنگرد براى یورش به سوسنگرد سازماندهى نمود. در جریان این حمله، از دو قسمت پاى چپ زخمى شد وى پس از آزادسازى شهر سوسنگرد در 31 خرداد 1360 در دهلاویه به شهادت رسید. از مصطفى چمران دست نوشته‏هایى بر جاى مانده است. همچنین مقالاتى به قلم او در روزنامه‏ها و مجلات به چاپ رسانده است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

مدرس، مؤلف. تولد: 1292، تهران. درگذشت: اواخر مهر 1369. سید شمس‏الدین جزایرى، فرزند سید حسن شوشترى، تحصیلات ابتدایى خود را در تهران به پایان رساند و سپس وارد مدرسه‏ى دارالفنون گردید. پس از فراغت از تحصیل از دارالفنون به اروپا رفت و در رشته‏ى حقوق بین‏الملل تحصیل و به درجه‏ى دكترى نایل گشت. رساله‏ى وى در مقطع دكترى بحران اقتصادى و تأثیرات آن بر ایران نام داشت كه در پاریس در سال 1938 به چاپ رسید. دكتر شمس‏الدین جزایرى پس از مراجعت به ایران به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد. وى در سال 1329 به عنوان وزیر فرهنگ دولت رزم‏آرا معرفى شد (كه از 6 تیر الى 17 بهمن همان سال وزیر فرهنگ بود). وى همچنین در دوره‏ى هیجدهم قانونگذارى نیز به مجلس شوراى ملى راه یافت. دكتر شمس‏الدین جزایرى بیشتر اوقات زندگى خود را به تدریس دروس مالیه، اقتصاد سیاسى، حقوق كار و بیمه‏هاى اجتماعى در دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران گذرانید و تألیفاتى نیز دارد كه عبارتند از اقتصاد اجتماعى (تهران، 1335، نشریه‏ى 356 دانشگاه) حقوق كار و بیمه‏هاى اجتماعى، قوانین مالیه و محاسبات عمومى و مطالعه بودجه از ابتداى مشروطیت تا به حال (تهران، 1335، نشریه 323 دانشگاه). دانشگاهى، وزیر، نماینده‏ى مجلس، استاندار، امیرالحاج، مؤلف. فرزند حاج سید حسن شوشترى، متولد 1283. تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران و تحصیلات عالى را در مدرسه‏ى حقوق پایان برد و به خدمت فرهنگ درآمد. چندى در تهران و رشت دبیر بود، بعد به نظامت و مدیریت دبیرستان رسید. در 1312 از طرف دولت براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا شد. در پاریس در علم اقتصاد درجه‏ى دكترا گرفت. در 1317 به تهران آمد و در دانشكده‏ى حقوق دانشیار شد. همزمان با تدریس در دانشگاه، ریاست دبیرستان شرف را عهده‏دار گردید. پس از آن ریاست فرهنگ تهران به عهده‏اش قرار گرفت. مدتى در وزارت دارائى صاحب مقاماتى شد، از جمله ریاست كارخانجات مؤسسه‏ى دخانیات و اداره كل باربرى. پس از تأسیس سازمان برنامه، به عضویت شوراى عالى برگزیده شد. در 1329 سپهبد رزم‏آرا نخست‏وزیر، او را به سمت وزیر فرهنگ معرفى كرد، ولى پس از چند ماه به دنبال غوغاى نفت كه غلامحسین فروهر وزیر دارائى، در مجلس اظهاراتى كرد كه مورد تصویب هیئت وزیران قرار نگرفت، به نطق وزیر دارائى شدیداً اعتراض كرد و كار آن دو به مشاجره كشید. جزایرى در مجلس به اظهارات فروهر پاسخ گفت. در مطبوعات نیز وزیر دارائى را به خودسرى متهم كرد و از عضویت دولت كناره گرفت. در انتخابات دوره‏ى هیجدهم از تهران به وكالت رسید، بعد به استاندارى خراسان اعزام شد. جزایرى در جوانى در كسوت روحانیت بود. هنگام سفر به اروپا تغییر لباس داد. در سال 1341 با عنوان امیرالحاج به مكه معظمه سفر كرد. همیشه چند شغل را یدك مى‏كشید. در رشته‏هاى اقتصاد و مالیه تألیفاتى دارد. متجاوز از سى سال استاد دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران بود. در 1369 در اروپا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گنجینه دانشمندان (جلد سوم)

محمد على سومین فرزند آیه الله العظمى حاج میرزا ابوالحسن انگجى است كه در حجر دانش و تقوا نشو و نما نموده و پس از خواندن مقدمات و ادبیات، سطوح عالى را از مرحوم والدش و آیات دیگر تبریز استفاده نموده و بعد به قم مهاجرت و چندین سال از محضر مرحوم آیه الله حایرى و آیه الله حجت و آیات دیگر بهره‏مند شده آنگاه بوطن خود معادوت نموده تا در اوائل حكومت دكتر مصدق السلطنه از طرف مردم تبریز براى مجلس پارلمان انتخاب و به طهران آمده و یكدوره وكالت نموده و چندین سال در طهران اقامت و بعد به تبریز مراجعت نموده است.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(وف 834/833 ق)، مورخ و جغرافیدان. اصلش از بهدادین خواف بود، و علت اینكه بعضى او را هروى خوانده‏اند شاید بدین خاطر است كه مدت زیادى را در هرات زیست. تربیت و تحصیل وى در همدان صورت گرفت. وى از همان دوران جوانى به خدمت امیر تیمور گوركان پیوست و مورد التفات امیر قرار گرفت. بعد از تیمور ملازم شاهرخ میرزا و بایسنقر میرزا شد و به نام آنان به تألیف و تصنیف پرداخت. او از مورخان موثق دور تیمور بود و در ضبط دقق وقایع و صحت گفتار معروف. شهاب‏الدین در شهر زنجان وفات یافت و نزدیكان مزار اخى فرج زنجانى دفن شد. آثار او عبارت‏اند از: «ذیل جامع التواریخ رشیدى»؛ «ذیل تاریخ طبرى»؛ «تاریخ آل‏كرت»؛ «تاریخ طغاتیمور»؛ «تاریخ سربداران»؛ «تاریخ امیرارغون شاه»؛ «تاریخ شاهرخ»؛ كه تمامى كتابهاى تاریخى مذكور و چند كتاب دیگر مجموعه‏اى تاریخى را تشكیل مى‏دهند به نام «مجموعه حافظ ابرو» و شامل تاریخ جهان از آغاز آفرینش تا سال 830 ق است، به نام «مجمع التواریخ سلطانى» و «زبدة التواریخ».[1] شهاب‏الدین عبداللَّه بن عبدالرشید مورخ نامى دوره تیمورى (ف. 834 ه.ق.). وى در دربار امیر تیمور بود و در سفرها نیز در ركاب او حركت میكرد و پس از تیمور نزد شاهرخ پایه ارجمند یافت و مقرب شاه گردید و همواره در سفر و حضر ملازم بود. حافظ ابرو به رموز و آیین تاریخ نویسى آگاه بود و مخصوصا از احوال و امور روزانه سیاست زمان خود اطلاع كافى داشته و در نوشته‏هاى خود تا حد امكان آنچه را كه مى‏دیده یا از اشخاص موثق مى‏شنیده معتبر دانسته و كمتر به افسانه و حكایت پرداخته است و در منقولات خود غالبا جانب حقیقت و راستى را گرفته. وى زبانهاى عربى و تركى را مى‏دانسته و در سرودن شعر نیز به دست داشته. آثار مهم او عبارتند از: كتاب جغرافا (817)، ذیل ظفرنامه شامى، تاریخ شاهرخ، ذیل جامع التواریخ رشیدى.

نویسنده : نظرات 0 سه شنبه 13 مهر 1395  - 10:57 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

از بازرگانان معروف ایران، فرزند میرزا رحیم‏خان كورس تاجر معروف، در 1286 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و قسمتى از متوسطه را فرا گرفت و در نوجوانى در حجره پدرش به كار بازرگانى مشغول شد و خیلى زود به فوت و فن تجارت آشنا گردید و مستقلا به كار پرداخت. حسن سلوك و مردمدارى وى موجب پیشرفت سریع او شد و در بین جامعه‏ى بازرگانان مورد توجه قرار گرفت و به عضویت هیئت مدیره اتاق بازرگانى منصوب شد و چندى هم نایب رئیس اتاق بازرگانى شد. در مسافرت‏هاى مكرر خود به كشورهاى اروپائى و امریكا، شیوه‏هاى جدیدى در تجارت به كار گرفت و از واردكنندگان درجه اول كالاهاى خارجى در ایران شد. در دوران توسعه مونتاژ در ایران، چند كارخانه بنیاد نهاد. تدریجا سوداى سیاست در مغزش پرورش یافت. در انتخابات دوره‏ى بیستم مجلس شوراى ملى از تهران به وكالت مجلس انتخاب گردید و در ادوار بیست‏ویكم، بیست‏ودوم همچنان وكیل مجلس بود. در سال 1354 در انتخابات رستاخیزى كاندیداى مجلس سنا شد و در دوره‏ى هفتم سنا با سمت سناتور انتخابى تهران در كاخ سنا جاى گرفت. در سال 1370 در خارج از ایران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا محمد همدانى یكى از اقطاب صوفیه كه در وعظ و خطابه و حكمت و معقول و منقول و زهد تقوى از سرآمد اقران بود. جد این خانواد عماد رضا كوثر علیشاه و حاج میرزا علینقى جنت علیشاه هر دو از اقطاب و پیروان طریقت نعمت‏الهى بوده‏اند و نسب آنها به شیخ شهاب‏الدین سهروردى مى‏رسد. وى در 1294 در همدان متولد شد. تحصیلات خود را در دبستان اتحادیه و دبیرستان‏هاى ادب و علمیه گذرانید و سپس وارد دانشگاه تهران شد و لیسانس در رشته‏ى علوم سیاسى گرفت و در سال 1317 به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد. بعضى از مشاغل وى در وزارت امور خارجه عبارت بوده است از: كنسولیار در كویته، معاونت اداره سوم سیاسى، دبیر اول سفارت ایران در كراچى، رایزن سفارت ایران در استكهلم، عضو نمایندگى ایران در مجمع عمومى سازمان ملل، وزیر مختار در سفارت ایران در ایتالیا، ریاست اداره امور اقتصادى، ریاست اداره سوم سیاسى، سركنسول ایران در سانفرانسیسكو با مقام وزیر مختارى. جواد كوثر مدتى هم سفیر كبیرى ایران را در كشور یونان عهده‏دار بود. وى به زبان‏هاى فرانسه، انگلیسى و ایتالیائى تسلط داشت و به هر سه زبان تكلم مى‏كرد. صاحب ترجمه مدتى هم در دفتر اروپائى سازمان ملل انجام وظیفه مى‏كرد. در سال 1377 در خارج از كشور درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

فرزند میرزا محمد تاجر، متولد 1272 در خوى است. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در ایران، به استانبول رفت و از دانشكده‏ى افسرى آنجا در رشته‏ى توپخانه فارغ‏التحصیل گردید و دانشگاه جنگ آن كشور را نیز گذرانید. بعد از مراجعت به ایران، وارد ژاندارمرى شد و مدارج نظامى را در آنجا طى كرد. در جنگ‏هاى مختلف از جمله جنگ با سالارالدوله شركت داشت. مدتى نیز ریاست ژاندارمرى فارس با او بود. در آن سمت نیز خدماتى انجام داد. در جنگ بین‏المللى اول جزء مهاجرین بود و مدتى در كرمانشاه و استانبول اقامت داشت. در 1299 با درجه‏ى سرهنگى فرمانده ژاندارمرى كردستان بود كه كودتا انجام گرفت و به او تهران احضار شد و در تشكیلات جدید ارتش، آجودان شد و مدتى والى پشتكوه بود. در 1308 با درجه‏ى سرتیپى ریاست شهربانى به او محول شد ولى ریاست او زیاد طول نكشید. مشاغل بعدى او عبارتند از ریاست اداره نظام وظیفه، رئیس ستاد لشكر آذربایجان، وابسته نظامى در تركیه، ریاست ركن چهارم ستاد ارتش، فرماندهى نیروهى هوائى و ریاست قورخانه. كوپال بعد از شهریور 1320 استاندار آذربایجان غربى شد و مدتى نیز ظاهرا به جرم فاشیست بودن در زندان متفقین بسر برد. بعد از استخلاص از زندان، ریاست دادرسى ارتش را گرفت. در 1326 با احراز درجه‏ى سرلشكرى، رئیس ژاندارمرى كل كشور گردید و در 1330 ریاست شهربانى به او سپرده شد. ولى اوضاع و احوال آن روز ریاست او را طولانى نكرد و در تیرماه 1331 از كار كنار رفت و بازنشسته شد و از آن تاریخ به بعد كارى به او داده نشد. او تنها افسرى است كه در ارتش ایران مدت 20 سال در درجه‏ى سرتیپى توقف نموده است. كوپال در اوایل سلطنت رضاشاه یكى از صاحبان قدرت بود و با اشخاصى مانند تیمورتاش و داور و نصرت‏الدوله برابرى مى‏كرد. به همین دلیل در 38 سالگى به ریاست نظمیه كل مملكتى (شهربانى كشور) منصوب شد ولى نتوانست موقعیت خود را حفظ كند. سرلشكر كوپال در سال 1334 در سن 65 سالگى در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

در 1304 در تهران تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه از دانشكده حقوق تهران درجه‏ى لیسانس گرفت و مدتى نیز طبق سیره‏ى خانوادگى به تحصیل فقه و معارف اسلامى پرداخت. آنگاه براى ادامه تحصیل به اروپا رفت و دكتراى حقوق خود را از دانشگاه پاریس دریافت نمود. چندى نیز در انگلیس مطالعات قضائى كرد. بعد از مراجعت به ایران، شغل قضا را انتخاب نمود و چندین سال به خدمات قضائى اشتغال داشت تا اینكه به ریاست دفتر نخست‏وزیرى رسید و در 1341 در كابینه‏ى امیر اسدالله علم، معاونت ادارى و اجرائى نخست‏وزیر را عهده‏دار شد و تا سقوط كابینه‏ى علم در آن سمت باقى بود. در 1346 هیئت اجرائى حزب مردم او را به دبیر كلى حزب انتخاب كرد و او در آن سمت به عنوان لیدر حزب اقلیت خیلى خوب كار كرد و نقاط ضعف دولت را عریان نمود و حزب مذكور كم‏كم در بین مردم موقعیت خاصى پیدا كرد ولى اقدامات كنى به رئیس دولت وقت خوش نیامد و موجبات كنار رفتن او را فراهم ساخت. كنى در چند سال اخیر بیشتر وقت خود را صرف امور خیریه مى‏نمود. در آخرین روزهاى رژیم سابق مدت كوتاهى سرپرست اداره كل اوقاف بود و مقام وزارت مشاور داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

معروف به فهیم‏الدوله، فرزند حسینقلى مخبرالدوله دوم، متولد 1297 ه.ق است. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در تهران به اروپا رفت و در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى دانشنامه گرفت، قبل از مشروطیت به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. مشاعلى را در خارج متصدى شد. در انتخابات دوره‏ى اول از طرف مجلس وكیل شد، بعد به وزارت داخله انتقال یافت و به ترتیب رئیس دفتر و رئیس اداره‏ى كارگزینى شد تا اینكه به ریاست تشریفات وزارت امور خارجه رسید. بعد به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد. در كابینه سپهدار اعظم كفالت وزارت خارجه با او بود كه چند روز قبل از كودتا استعفا داد. در 1302 در كابینه‏ى مشیرالدوله مدتى به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب گردید، مدتى نیز وزیر مختارى ایران را در سویس عهده‏دار بود. در جشن هزاره فردوسى كه با شركت مستشرقین و بزرگان علم و ادب دنیا در 1313 برگزار شد، فهیم‏الدوله میهماندارى و تشریفات خارجى را عهده‏دار بود و گویا به خوبى از عهده انجام این مهم برآمده و رضاشاه او را تقدیر نمود. بعد از شهریور 1320 به استاندارى اصفهان رسید و مشكلات موجود از اشغال ایران و قحطى و كمبود مواد غذائى را نتوانست تأمین كند. از اصفهان به استاندارى كرمانشاه مأمور گردید. چند سالى نیز در آن استان زیست تا سرانجام در 1328 درگذشت. مخبرالسلطنه هدایت عموى وى با او مناسباتى نداشته و در بعضى از یادداشت‏هاى خود از او انتقاد نموده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به انتظام‏السلطنه، متولد حدود 1250 در تهران. تحصیلات خود را مطابق عرف زمان پایان برد و مدتى در مدرسه‏ى دارالفنون زبان فرانسه تحصیل كرد و مدتى هم فنون نظامى آموخت. در جوانى با ظهیرالدوله آشنائى و سپس نزدیكى پیدا كرد و جزء مریدان او گردید و ظهیرالدوله به او لقب بینش على داد. چون درویشى باتقوى و باایمان بود، نزد مرشد معزز و محترم گردید و سمت نیابت ریاست انجمن اخوت را پیدا كرد. ظهیرالدوله غالباً در حكومت‏هائى كه به وى واگذار مى‏شد از وجود انتظام استفاده مى‏كرد. موقعى كه حكومت تهران به او سپرده شد، انتظام به ریاست نظمیه انتخاب شد. پس از مرگ ظهیرالدوله مدتها ریاست انجمن اخوت با وى بود. در وزارت كشور هم مقام مدیركلى داشت. در خیابان امیریه باغ بزرگ و زیبائى احداث كرد؛ به طورى كه فرزندانش مى‏گفتند آن باغ متجاوز از پنجاه هزار متر مربع بوده است. بعدها این باغ به قطعات كوچكى تقسیم و فروخته شد. در كنار همان باغ خیابانى به نام «انتظام» هم اكنون وجود دارد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

انتظام وزیرى فرزند انتظام‏السلطنه، متولد 1275. تحصیلاتش در مدرسه‏ى دارالفنون و دانشگاه «سال» در آمریکا بود. در 1296 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و تدریجاً مراحل زیر را پیمود: نایب سفارت واشنگتن، نایب اول سفارت ورشو، نایب اول سفارت ایران در برن، کنسول پراک، کاردار سفارت برن. پس از مأموریت برن به تهران آمد و متصدى اداره‏ى جامعه‏ى ملل و رئیس اداره‏ى سوم سیاسى شد. در 1325 مقام وزیرمختارى گرفت و عازم لهستان گردید. در فروردین ماه 1330 در کابینه‏ى حسین علاء وزیر امور خارجه شد و فقط دو ماه در این سمت باقى بود که کابینه ساقط شد و انتظام مشاور وزارتخانه گردید. در کابینه‏ى بعدى حسین علاء در 1334 ابتدا وزیر امور خارجه و بعداً وزیر مشاور و نایب نخست‏وزیر بود. پس از فوت سهام‏السلطان بیات به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى شرکت ملى نفت ایران رسید و تا 1342 این سمت را حفظ کرد. در 15 خرداد ماه آن سال که حوادث قم و تهران به وقوع پیوست، به دستور شاه نیروى انتظامى و امنیتى دولت با مردم بسیار خشن و وحشیانه رفتار کردند. تعداد زیادى از مردم قم و تهران به قتل رسیدند. پلیس و مأموران امنیتى به روى مردم بدون سلاح آتش گشودند. تعداد تلفات تهران از دو هزار نفر متجاوز شد. عبداللَّه انتظام از عمل دولت سخت رنجیده خاطر شد و در جمعى از رجال و معاریف، زبان به انتقاد گشود و شاه را از اینگونه اعمال برحذر داشت. ظاهراً گفته بود شاه نباید با ملت خود چنین رفتارى کند. در این گفتگو حسین علاء وزیر دربار هم گفته‏هاى او را تأیید کرده و عواقب کار را متذکر شده بود. چند لحظه بعد سپهبد یزدان‏پناه که در آن جلسه حضور داشت نزد شاه رفته بود و به قصد سخن‏چینى یا از روى دولت‏خواهى- واقعیت امر هنوز معلوم نیست- آنچه عبداللَّه انتظام و حسین علاء گفته بودند به شاه گزارش داده بود. شاه که ظرفیت کوچکترین خرده‏گیرى را نداشت و خود را ایران‏مدار و مطلع‏تر از همه تصور مى‏کرد، متغیر شده بود و دستور برکنارى عبداللَّه انتظام و حسن علاء را صادر کرده بود. عبداللَّه انتظام پس از برکنارى، با حقوق ناچیز بازنشستگى آن روز که فقط 950 تومان بود مدتى گذران کرد، ولى چون از لحاظ معیشت سخت در تنگنا بود، کارگاهى در منزل دائر و به آهنگرى و پنجره‏سازى پرداخت و از این طریق کمبود مخارج خود را تأمین کرد. تلاش نخست‏وزیر وقت براى التیام روابط وى و شاه به جائى نرسید و همچنان تا سال‏ها از صحنه‏ى سیاست طرد بود. در 1357 که شاه خطر سقوط خود را نزدیک دید، دست به دامان عده‏اى از رجال صدیق از جمله انتظام شد و او را براى نخست‏وزیرى دعوت کرد، ولى انتظام نپذیرفت و به همان شغل سابقش یعنى مدیریت شرکت نفت اکتفا نمود. ولى این کار هم دو سه ماهى بیشتر دوام نکرد و در سن 86 سالگى در تهران درگذشت و آنچه نیز از پدر توارثاً به او رسیده بود صرف خیرات و مبرات نمود. وى مشرب تصوف داشت و از مؤسسین انجمن اخوت بود. چندى ریاست انجمن را نیز بر عهده گرفت. وى تنها شخصى بود که هرگز نشان قبول نکرد و معتقد بود اصالت او در بى‏نشانى است. پاى‏بندى او به اصول اخلاقى و مراعات فرایض دینى زبانزد بود. او از جمله رجالى بود که خیر و صلاح مملکت را مى‏خواستند، با فرهنگ و تاریخ این کشور روحاً اخت بودند و کوشش داشتند روش‏هاى سیاست داخلى و خارجى با جنبه‏هاى معنوى کشور منطبق باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا على خان امین‏الدوله در 1279 در قریه لشت نشاء متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران باتمام رسانید و براى ادامه تحصیلات عالیه به اروپا رفت و در پاریس وارد مدرسه پیاده‏نظام سن‏سیر گردید. پس از طى دوره‏ى مدرسه‏ى مزبور و كارآموزى در ارتش فرانسه به ایران بازگشت و با درجه‏ى ستوان دومى وارد ارتش شد و تدریجاً درجات نظامى را دریافت كرد و دوره‏ى دانشگاه جنگ پاریس را طى نموده و به ریاست دفتر وزارت جنگ منصوب شد. بعد از شهریور 1320 درجه‏ى سرتیپى و سرلشكرى گرفت و معاون وزارت جنگ شد و مدتها داراى سمت مزبور بود. آخرین سمت نظامى وى وابسته‏ى نظامى ایران در فرانسه بود. حسن امینى در جوانى با خانواده‏ى ریاحى وصلت كرد و صاحب یك دختر شد كه همسر پرویز خبیر گردید. این خانواده چند سال قبل از انقلاب به آمریكا مهاجرت كردند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

استاد، مترجم، محقق، مؤلف. تولد: 1297، اراك. درگذشت: شهریور 1364، لندن. محمود صناعى كه اشعار خود را با عنوان «هونر» (فرود) و «هونر» (م) منتشر مى كرد، پس از پایان تحیلات متوسطه در كالج آمریكایى تهران از دانشكده‏ى ادبیات و دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران در رشته‏هاى فلسفه و علوم تربیتى و ادبیات پارسى و حقوق لیسانس گرفت. پس از چند سال تدریس فلسفه و ادبیات فارسى در كالج آمریكایى تهران در سال 1324 براى تكمیل تحصیلات خود عازم انگلستان گردید و در دانشگاه لندن به تحصیل در رشته‏ى حقوق و فلسفه و روان‏شناسى مشغول شد و به دریافت درجه‏ى دكترى در رشته‏ى روان‏شناسى نایل شد. در سال 1333 به عضویت انجمن بین‏المللى پسیكوآنالیز انتخاب گردید. مدتى به سمت رایزن فرهنگى ایران در انگلستان خدمت كرد. وى همچنین عضو هیئت نظارت تألیف تاریخ ایران در كمبریج بود پس از بازگشت به ایران به عنوان استاد در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و به مقام‏هاى ریاست دانشسراى عالى تهران و معاونت وزارت فرهنگ نیز رسید. دكتر محمود صناعى همچنین موفق به تأسیس و پایه‏گذارى مؤسسه‏ى روان‏شناسى در دانشگاه تهران شد. وى در این مؤسسه كتابخانه‏اى حاوى كتابهاى مربوطه و نشریات ادوراى گرد آورد. او بیش از ده سال پیش از فوتش به انگلستان عزیمت كرد و در لندن ساكن شد. علاوه بر مقاله‏هایى كه در مجله‏هاى «ایران امروز»، «سخن»، «یغما»، «راهنماى كتاب» و «مهر» منتشر مى‏كرد و مقاله‏هایى به زبان انگلیسى در مجله‏هاى جهانى منتشر مى‏ساخت، فهرست آثار انتشار یافته وى به شرح زیر است: یادى از استاد (هرلدلسكى، 1332)؛ ترجمه‏ى چهار رساله افلاطون (1336)؛ آزادى فرد و قدرت دولت؛ آزادى و تربیت (1339)؛ اصول روان‏شناسى (نرمال ل. مان چاپ دوم، 1342)؛ پنج رساله از افلاطون (1334)؛ در آزادى (جان استوارت میل). دكتر محمود صناعى در شهریور 1364 در لندن درگذشت. در سال 1297 تولد یافت. پس از انجام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده‏ى ادبیات شد و لیسانسیه در رشته‏ى فلسفه و علوم‏تربیتى شد. بعد به اروپا رفت و در دانشگاه لندن فلسفه و علوم‏تربیتى و روانشناسى تحصیل كرد و درجه‏ى دكترا گرفت . چندى در دانشكده‏هاى انگلستان تدریس مى‏نمود، سپس به دعوت دولت ایران به تهران آمد و استاد دانشسراى عالى و دانشكده‏ى ادبیات تهران شد. مدتى ریاست دانشسراى عالى با او بود. بعد به معاونت وزارت فرهنگ و تعلیمات عالیه منصوب گردید. چندى هم وابسته‏ى فرهنگى ایران در لندن بود. صناعى در سال 1345 مجددا به روانشناسى به زبانهاى انگلیسى و فرانسه مى‏باشد. مردى بود به تمام معنى دانشمند و با فضل در روانشناسى و روانكاوى صاحب بصیرت. وقتى كه در تهران اقامت داشت، مطبى دائر نمود و بیماران روانى را معالجه مى‏كرد. در سال 1365 درگذشت. (تو 1297 ش)، مترجم و نویسنده. در اراك به دنیا آمد. تصحیلات خود را در كالج آمریكایى تهران و دانشكده‏ى ادبیات و دانشكده‏ى حقوق به پایان رسانید و در رشته‏هاى فلسفه و علوم تربیتى و ادبیات فارسى و زبان خارجه و حقوق به اخذ لیسانس توفیق یافت. پس از چند سال تدیس فلسفه و ادبیات فارسى در كالج آمریكایى تهران، جهت تكمیل تحصیلات به انگلستان رفت و پس از اخذ درجه‏ى دكترى از دانشگاه لندن به تحصیل پسیكو آنالیز (روانكاوى) پرداخت و در 1333 ش به عضویت انجمن بین‏المللى آن رشته انتخاب گردید. مقالات متعددى كه وى در مسایل مختلف روانشناسى اجتماعى انتشار داد، او را در زمره‏ى متخصصین بین‏المللى این فن درآورد. صناعى مدتى رایزن فرهنگى سفارت ایران در انگلستان بود. از آثار وى: «آزادى و تربیت»؛ «اصول روانشناسى»، ترجمه؛ «پنج رساله از افلاطون»، ترجمه؛ «چهار رساله‏ى افلاطون»، ترجمه؛ «در آزادى»، ترجمه؛ «یادى از استاد»، ترجمه.[1]

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

Huvakhshatra) 585 -633 ق.م)- نام او را هرودوت بیونانى كیاكسار Kyxar نوشته است و داریوش در كتیبه‏ى بیستون، هوخشتره آورده است. وى بزرگترین شاه ماد است. پس از فرورتیش به تخت نشست. و از شكست پدرش در برابر آشور درس عبرت گرفت و دانست كه باید به فكر تربیت قشون مشق كرده و منظم باشد. و سپاهان چریكى او نمى‏توانند در مقابل لشكریان كاردیده‏ى آشور مقاومت كنند. از این رو سپاهى باسلوب لشكر آشور ترتیب داد. و پیاده نظامى مسلح به تیر و كمان و شمشیر، و سواره نظام سوارى آموخته‏اى مرتب ساخت كه در حال سوارى، با كمال مهارت تیر مى‏انداختند. وى به خاك آشور حمله برد، بر سرداران آشور با نیپال غلبه كرد و شهر نینوا پایتخت آشور را محاصره كرد، ولى در این هنگام خبر هجوم سكاها كه خبرى وحشت‏آور بود، به وى رسید. سكاها از دربند قفقاز گذشته و كشتاركنان به شمال ماد آمده بودند. هوخشتره ناگزیر دست از محاصره‏ى نینوا برداشت و به مقابل آنان شتافت و در شمال دریاچه‏ى ارومیه نبردى سخت با آنان كرد، و شكست خورد. تاخت و تاز سكاها تا دریاى مدیترانه كشیده شد. علت هجوم این قوم به فلات ایران معلوم نیست. هرودوت گوید كه: سكاها، كیمریها را دنبال كرده به آسیاى غربى درآمدند. بعضى تصور كردند كه آشوریها چون عرصه را بر خود از دست مادیها تنگ دیدند، سكاها را به كمك طلبیدند. ولى حقیقت این است كه آمدن سكاها به آسیاى غربى دنباله‏ى همان نهضت آریایى بود كه از قرنها پیش آغاز شده بود. و آریاها به معناى اعم گروه گروه به فلات ایران و آسیاى غربى مى‏گذشتند، 28 سال سكاها در ماد بودند تا اینكه هوخشتره، مادیس سردار ایشان را با سركردگان آنان به میهمانى دعوت كرد و آنان را مست نموده همه‏ى ایشان را بكشت و لشكر آنان را از ایران براند. گیرشمن مى‏نویسد كه: سكاها در موقع اشغال ایران، سقز ناحیه‏اى از كردستان را پایتخت خود قرار دادند. چنانكه آثارى از ایشان در آن حوالى پیدا شده و گوید كه: كلمه‏ى سقز از اسم سكا مشتق است. تسخیر نینوا. به طورى كه در پیش گفتم چون هوخشتره از سكاها آسوده شد، بانبوپولاس‏سار حاكم بابل متحد شد. هوخشتره با تسخیر هرهار (خرخار) كه محلى در كنار رود دیاله و مركز ادارى دره‏هاى زاگرس بود، و بر ضد آسور قیام كرد، نینوا را محاصره كرد. و ساراكوس پادشاه آشور چون دید، تاب مقاومت ندارد، خود و خانواده‏اش را در آتش بسوخت. و این شهر نامى كه یكى از بزرگترین شهرهاى مشهور جهان قدیم بود، تسخیر و با خاك یكسان شد (612 ق.م). پس از آن مادها، ارمنستان و قسمت علیاى رود دجله و كاپادوكیه در آسیاى صغیر را كه پس از تاخت و تاز سكاها دولت آنان ضعیف شده بود، تصرف كردند در این موقع نیرومندترین دولت آسیاى غربى ماد بود، و بابل به واسطه‏ى ازدواج آمى تیس نوه‏ى هوخشتره بانبو كدنصر (بخت‏النصر) پسر و جانشین نبوپولاس سار عقد اخوت بست. مادها در حالیكه در مغرب آسیا پیش مى‏رفتند، بالیدیها كه در تحت اداره‏ى آلیات بودند مصادف شدند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

فرورتیش Fravartish) 633 -655 ق.م)- هرودوت نام او را فرااورتس Fraortes نوشته است. پس از پدر به تخت نشست و مانند دیااكو مناسباتش با آسور خوب بود و به آسوربانى پال باج مى‏پرداخت و مردمان آریانژاد مشرق ایران و همچنین فارس را تحت تسلط خود درآورد. پس از چندى چون خود را نیرومند یافت به خیال آنكه ماد را از دست‏نشاندگى آشور برهاند به سرزمین آشور لشكر كشید، ولى سپاه چریك ماد تاب مقاومت را در برابر قشون ورزیده‏ى آشور نیاورده، شكست خوردند. و فرورتیش پادشاه ماد نیز در این جنگ كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

دیوكس بیونانى Diokes بنیان‏گذار پادشاهى ماد (655 -708 ق.م): هرودوت نوشته كه دولت ماد را دیوكس نام فرااورتس بنیان گذارد، و ظاهراً دیوكس نام یوناین دیااكو است. وى در آغاز مردى دهقان بود، و چون رفتار و كردارى نیك داشت مردم در كارها و اختلاف خود به وى رجوع مى‏كردند و او را در بین خویش به داورى برمى‏گزیدند. و وى از روى‏داد و نیكى در میان آنان قضاوت مى‏كرد. پس از چندى به عذر آنكه نمى‏تواند، به كارهاى خود برسد، از دادرسى در میان هم شهرى‏هاى خود كناره گرفت، و بالنتیجه دزدى و ستم و ناامنى فراوان شد، ناچار مردم گرد آمدند و او را به پادشاهى خود برگزیدند. وى نخستین كارى كه كرد نگهبانانى براى خویش اختیار نمود و شهر همدان را پایتخت خود ساخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

نام این پادشاه را هرودوت آستیاگس و كتزیاس و «آستى گاس» نوشته نبونید شاه بابل ایخ‏توویكو نویسانده، و به معنى آژیدهاك نوشته‏اند. وى پس از مردن هوخشتره، به جاى پدر به تخت نشست. او براى آن پدر، فرزندى خلف نبود. و روزگار خویش را به خوشگذرانى و بلهوسى مى‏گذرانید. دربار خود را به تقلید از دربار آشور با تجمل كرد. پادشاهى طولانى او تا اواخر بدون جنگ و جدال و در عیش و عشرت گذشت. و مردم از او راضى نبودند؛ و به محض آنكه كوروش هخامنشى از پارس بر او قیام كرد، مادها وى را رها كرده، به كوروش پیوستند، و بالنتیجه دولت ماد در 550 ق.م برافتاد و ضمیمه‏ى دولت پارس شد. گویند كه ایختوویكو مى‏خواست حران را، كه معبدسین Sin رب‏النوع ماه در آنجا بود، از بابل منتزع كند. از این رو نبونید با پادشاه پارس- كه كورش دوم نام داشت- بر ضد او متحد شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 12 مهر 1395  - 9:21 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی