مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

ز نیمه اول قرن چهاردهم هجرى، از زنان نوازده. پدرش میرزا عبداللَّه شاگرد برجسته آقا غلامحسین، نوازنده سرشناس دوره ناصرى بود. گویند میرزا عبداللَّه با كمك سید عبداللَّه نامى كه سه تار مى‏زده و دستگاه‏هاى موسیقى را خوب مى‏شناخته، موسیقى ایرانى را در هفت دستگاه- كه امروز معمول است- منظم و مرتب كرد. ملوك همانند خواهرش مولود موسیقى را نزد پدرش فراگرفت و سه تار را به خوبى مى‏زده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

قرن پنجم/ ششم هجرى، از زنان هنرمند و شاعر. وى از اهالى كاشغر بود. تذكره‏ها او را معاصر طغانشاه مى‏دانند. اگر منظور از این پادشاه، پسر ارسلان سلجوقى (645 ق)، حاكم هرات و خراسان باشد مطرب در قرن پنجم مى‏زیسته و اگر منظور پسر مؤید آى ابه (581 ق)، از امراى سلسله آل موید و حاكم نیشابور باشد، وى در قرن ششم مى‏زیسته است. عرفات‏العاشقین، قدیمى‏ترین تذكره‏اى كه شرح حال او را آورده، وى را معاصر طغانشاه پسر مؤید آى‏ابه مى‏داند. مطربه، مرثیه زیر را در مرگ طغانشاه سروده است: در ماتمت اى شاه سیه روز شدم بى‏روى تو دیدگان خود بر دوزم تیغ تو كجاست اى دریغا تا من خون ریختن از دیده به او آموزم از اشعار اوست: چون نگه كردى بتا بارى به پنهانى مرا دین و دل از دست شد یك ره به آسانى مرا تا شنیدم یك سخن از تو همانا لطف بود گفتم این دولت مدامم باد ارزانى مرا[1] (س پنجم یا ششم ق)، شاعر و نوازنده. اصلش از كاشغر بوده و در دستگاه سلطنت طغانشاه روزگار مى‏گذرانده است. بعضى از تذكره‏ها او را از زنان حرمسراى شاه مى‏دانند. برخى نیز به نقل از تذكره‏ى «عرفات العاشقین» وى را معاصر و ملازم طغانشاه ابن‏مؤید اى ابه (581 -569 ق) و جزء شعراى سده‏ى ششم قمرى مى‏دانند. ولى اگر منظور طغانشاه اول، پسر ارسلان سلجوقى، باشد وى از شعراى سده‏ى پنجم به حساب مى‏آید. مطربه در فن موسیقى و هنر پیشگى سرآمد عهد خود بود و شعر را نیز خوب مى‏سرود. او در مرگ طغانشاه این رباعى را سروده است: در ماتمت اى شاه، سیه شد روزم بى‏روى تو دیدگان خود بر دوزم تیغ تو كجاست، اى دریغا تا من خون ریختن از دیده به او آموزم[2]

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

هستند هنرمندان صاحب‏نام ولى گمنام و ناشناس در گوشه و كنار كشور كه اگر به سراغ ایشان بروم و به صداى ساز آنان گوش فراداریم، خواهیم شنید كه با ساز خویش حرف مى‏زنند و با شنونده سخن‏ها دارند. یكى از این هنرمندان خوب و باارزش، حبیب‏اللَّه جعفرى است كه به سال 1322 در ملایر متولد شد. وى دوازده بهار از سنش گذشته بود كه در یك شب مهتابى در نیمه‏هاى شب كه مردم به خواب فرورفته بودند. از صحرا به شهر مى‏آمد و از كوچه و پس‏كوچه‏هاى باغات ملایر گذر مى‏كرد، صداى نفیر نى‏نواز ناشناسى را شنید كه قدم‏هایش را بر روى زمین سست كرد و آهسته آهسته او را دنبال صدا كشانید، تا به در منزل صاحب صدا رسید. آنقدر ایستاد و به صداى نى گوش فراداد تا دیگر صدا خاموش شد. وقتى به خود آمد دید كه سپیده صبح دمیده است، آن وقت سوى منزل روان گشت و دیگر آن حبیب چند ساعت پیش نبود، بلكه حبیبى بود كه «حبیب» او نى گشته بود. و بدون این كه به بستر رود و خستگى را از جسم و جان بدر كند در فكر تهیه و خرید نى جهت نواختن گردید. همان روز یك نى‏لبك 5 ریالى پلاستیكى خریدارى كرد و نزد خود شروع به نواختن آهنگ‏هاى محلى زادگاه خویش كرد. آنقدر نزد خود به تمرین پرداخت و آهنگ‏هاى مختلف و گوناگون را نواخت تا مكتب نرفته و استاد ندیده توانست در سایه استعداد خدادادى و كوشش و ممارست خود با این ساز آشنایى پیدا نمود. سال 1340 به تهران آمد، در میدان گمرك از یك پیرمرد نى‏فروش یك نى بلند به قیمت یكصد ریال خرید و از این به بعد با آن شروع به نواختن آهنگ‏ها كرد، تا اینكه در سال 1342 از میدان بهارستان كه گذر مى‏كرد، در مغازه دلشاد نى‏هاى متعددى پشت شیشه نظر او را به سوى خود جلب نمود و سؤال كرد كه این نى‏ها چگونه است؟ در جواب به او گفته شد: «كه این نى‏ها، به نام نى هفت‏بند مشهور است و صدایشان بسیار خوب مى‏باشد و باید با دندان نواخته شود». حبیب با خرید یك نى یكهزار و پانصد ریال به منزل رفت و خود مى‏گوید: «در راه منزل با تعجب به خود مى‏گفتم مگر مى‏شود كه نى را با دندان نواخت، تاكنون هرچه نى‏زن دیده‏ام و خودم هم نى نواخته‏ام با لب بوده، چگونه اینها مى‏گویند كه باید اینها را با دندان نواخت». به هر حال در منزل نى را گذاشتم لاى دندان‏هاى جلویى خود و صداى نى را درآوردم، مدت‏ها به این طریق نزد خود تمرین كردم تا این كه سال 1350 به كلاس استاد اسماعیل مهرتاش جهت نت‏خوانى و فراگرفتن گوشه‏ها و ردیف‏هاى آواز ایرانى رفتم و مدت دو سال در كلاس آن استاد دلسوز مشغول فراگیرى نت گردیدم. سپس در سال 1352 به وزارت فرهنگ و هنر وقت رفتم و در امتحانى كه توسط آقایان: مصطفى پورتراب و زنده‏یاد رادمرد از من به عمل آوردند، قبول شدم و از آن تاریخ در اركسترهاى این وزارتخانه بخصوص با اركستر آقاى مهرافشان و آقاى حسین فرهادپور آغاز همكارى نمودم و در خلال این همكارى‏ها نزد آقاى حسن ناهید هنرمند چیره‏دست نى مشغول فراگیرى نواختن صحیح نى و نت و سبك و سیاق نوازندگى ایشان را به مدت یك سال و نیم ادامه دادم و هر سال به شهر هنرمندپرور اصفهان مى‏رفتم و سه- چهار روز نزد استاد حسن كسائى مى‏ماندم و كسب فیض مى‏كردم. و همكارى مداوم در برنامه‏هاى فرهنگى هنرى خود را ادامه مى‏دادم و همراه سایر هنرمندان كنسرت‏هاى متعددى در شهرهاى: بوشهر، شیراز، بندرعباس در سالن‏ها و مؤسسات فرهنگى هنرى آن دیار شركت كردم و این همكارى‏ها ادامه داشت تا این كه از سال 1357 به شغل آزاد برگشتم و اكنون ساز «نى» را گاهگاهى براى دل خود مى‏زنم و از گذشته خویش حكایت مى‏كنم و از روزگار شكایت مى‏كنم».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

جمشید پوردلجو، فرزند دیگر استاد نادر پوردلجو است كه به سال 1330 خورشیدى در شهرستان سرسبز رشت متولد گردید. وى از كودكى با موسیقى مأنوس شد و خود به آن روى‏آورد و نزد پدر هنرمند خود به فراگیرى سازهاى بادى (ساكسیفون- فلوت) پرداخت. جمشید پوردلجو، تا زمانى كه مى‏خواست به خدمت سربازى رود، در منزل از محضر پدر خویش بهره‏ور مى‏شد و خود با عشق و علاقه‏اى كه به نواختن ساكسیفون و فلوت داشت بسیار در نواختن این سازها پیشرفت حاصل كرد به طورى كه در خدمت سربازى جزو نوازندگان اركستر باشگاه افسران ژاندارمرى درآمد و تا پایان دو سال خدمت سربازى این همكارى را با آن اركستر ادامه داد. پس از پایان خدمت سربازى بنا به دعوت سرپرست گروه یك اركستر كره‏ى جنوبى در اهواز به عنوان شف اركستر فعالیت خود را آغاز كرد كه مدت دو سال این همكارى ادامه یافت. سپس از طرف سرپرست یك اركستر ایتالیایى به همكارى دعوت شد و به عنوان مایستر اركستر فعالیت نمود. پس از دو سال همكارى همراه گروه ایتالیایى به كشور ایتالیا دعوت شد و به اتفاق آن هنرمندان كنسرت‏هایى در شهرهاى رم و میلان و دیگر شهرهاى بزرگ آن كشور برپا نمود و خود مى‏گوید: «این برایم افتخار بود كه توانستم به عنوان یك ایرانى موسیقى كشورم را به آن سوى مرزها ببرم، چون در آن كنسرت‏ها، با فلوت دستگاههاى اصیل ایرانى را تكنوازى مى‏كردم كه مورد تشویق بسیارى از هنردوستان مخصوصاً ایرانى‏هاى مقیم قرار گرفتم». جمشید پوردلجو، در سال 1353 به وطن بازگشت چون دورى از وطن و عزیزان او را سخت آزرده‏خاطر و رنج مى‏داد، ناچاراً از آن گروه جدا شده و در ایران به فعالیت‏هاى هنرى پرداخت. وى در سال 1354 بنا به دعوت كانون هنرمندان تركیه همراه پدر و برادر خود به آن كشور سفر نمود و اقدام به اجراى كنسرت‏هایى همراه با سایر هنرمندان نمود كه مورد تشویق هنرمندان سرشناس آن كشور قرار گرفت و پس از دو ماه اقامت همراه برادر خود ناصر به ایران بازگشت و تا سال 57 مشغول فعالیت كنسرتى بود و از این سال به بعد به كار تدریس موسیقى پرداخت و چون متأسفانه از ناحیه قلب دچار بیمارى شده بود تحت عمل جراحى قرار گرفت و از طرف دكترهاى معالج، كار سنگین را براى وى ممنوع اعلام كردند لذا در حال حاضر مشغول تدریس درس موسیقى مى‏باشد. خداوند سلامتى كامل به این جوان هنرمند عنایت فرماید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

ناصر پوردلجو، فرزند هنرمند ارجمند استاد نادر پوردلجو است كه در سال 1337 خورشیدى در شهرستان زیباى رشت متولد گشت. وى از همان كودكى به موسیقى علاقمند و روى‏آور شد و چون از محیطى آماده و پدرى هنرمند و دلسوز بهره‏ور گردیده بود، نزد پدر شروع به یادگیرى علم موسیقى نمود. وى نواختن ساز پیانو را نزد پدر فراگرفت و چون از صدایى خوش نیز بهره‏ور بود خیلى زود توانست در محیط هنرى زمان خود شناخته شود، لذا در سال 1354 از طرف كانون هنرمندان كشور تركیه به آن كشور دعوت شد و كنسرت‏هایى را همراه عده‏اى از هنرمندان به اجرا درآورد كه مورد تشویق هنرمندان سرشناس آن دیار مثل: بیات اوغلى، عمراه اتاكوى، زكى مورن و تنى چند دیگر قرار گرفتند. و از این راه براى موسیقى كشور و شناخت بیشتر آن مؤثر واقع گردیدند. پس از دو ماه اقامت در تركیه، چون پدر وى استاد نادر پوردلجو براى طى دوره‏اى به وین مسافرت كرد ناصر پوردلجو به اتفاق برادر خود جمشید پوردلجو به ایران بازگشتند و فعالیت‏هاى هنرى خود را به عنوان خواننده و نوازنده در اركسترهاى بزرگ گسترش داد و كار فعالیت او تا سال 57 ادامه داشت و پس از آن به تدریس خصوصى موسیقى مشغول گردید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سلیمان اكبرى، یكى از هنرمندان باارزش و قابل بحثى است كه علاوه بر نواختن قره‏نى آكوردئون، پیانو را نیز در حد زیبایى و كمال مى‏نوازد، زیرا ساز اختصاصى او پیانو مى‏باشد وى نواختن قره‏نى و آكوردئون را از سن پانزده سالگى آغاز كرد ولى به طور جدى هنر موسیقى را، از سن هجده سالگى دنبال نمود. وى براى نواختن پیانو و تحصیل صحیح علم موسیقى در سال 1337 به هنرستان عالى موسیقى رفت و مدت چهار سال نزد استادان وقت هنرستان كه عبارت بودند از: ملیك اصلانیان، كاپوشینسكى و مادام خاراتیان به فراگیرى موسیقى و نواختن پیانو پرداخت و سلفژ و دیكته موسیقى را زیر نظر فریدون فرزانه و هارمونى را نزد هوشنگ استوار مى‏ساخت. سلیمان اكبرى، از سال 1338 همكارى خود را با رادیو تلویزیون آغاز كرد و با شركت در اركسترهاى شما و رادیو و سایر اركسترها، ادامه همكارى داد. وى مدت‏ها سرپرست اداره هنرى و كارشناس تربیت بدنى وزارت كار و امور اجتماعى بوده كلاس‏هایى جهت فراگیرى آواز و موسیقى، هنرپیشگى، تئاتر و نقاشى براى كارگران كارخانجات ترتیب داد كه در كارگاههاى خود به اجراى برنامه‏هاى هنرى و فرهنگى مى‏پرداختند. وى از سال 1338 نیز اقدام به تأسیس كلاس موسیقى كرد و شاگردانى را با فن نواختن، پیانو و آكوردئون آشنا كرد. سلیمان اكبرى، حدود دویست آهنگ براى خوانندگان رادیو ساخت و در سال‏هاى 1352 و 1353 موزیك‏هاى متن فیلم‏هاى: «زیر پوست شب» و «وقتى برگ‏ها مى‏ریزد» را ساخت كه موسیقى متن فیلم «زیر پوست شب» میان شانزده فیلم شركت‏كننده در مسابقه برنده جایزه گردید. و همچنین تعداد دو آهنگ بدون كلام با اركستر پاپ رادیو، سلو پیانو و اركستر به نامهاى «طوفان و امواج بى‏آرام» در سالهاى 1350 و 1351 ساخته كه به نظر خود وى از آثار خوب و جاودانى است و به آنها بسیار علاقه‏مند است. وى حدود سى آهنگ بدون كلام نیز براى سلو پیانو ساخته كه براى هنرجویان پیانو، مى‏تواند راهگشا و نت‏ها و ضرب‏هاى موسیقى را در قالب آهنگ فراگیرند. سلیمان اكبرى همراه همكاران هنرمند خود جهت شناساندن موسیقى سنتى ایران، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى مسافرت‏هایى كه به كشورهاى جهان نموده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

لشگرى‏ها و خانواده‏هاى وابسته، از جلمه خانواده‏هایى هستند كه به موسیقى كشور خدماتى كرده و در این راه آثار بیادماندنى و شاگردانى خوب و ارزنده تربیت و تحویل موسیقى ایران داده‏اند، زیرا اگر از مرحوم محمدتقى خان بهارى (پدر اصغر بهارى) نوازنده كمانچه، اكبرخان، رضاخان و حسن‏خان (دایى‏هاى اصغر بهارى) نوازندگان كمانچه، اصغر بهارى (نوازنده كمانچه) پسرخاله بزرگ لشگرى (نوازنده ویولن) و جواد لشگرى (نوازنده ویولن)، (رضا لشگرى) (خواننده) (پدر جواد لشگرى)، نصرت‏اللَّه لشگرى (نوازنده تار) (برادر جواد لشگرى نوازنده ارگ و پیانو) یاد نماییم، متوجه این حقیقت خواهیم شد كه لشگرى‏ها واقعاً به سهم خویش در موسیقى ایران، جاى خاص خود را دارا مى‏باشند. از میان این هنرمندان یاد شده، منوچهر لشگرى در بیستم اسفندماه 1314 خورشیدى در تهران به دنیا آمد. پدر وى مرحوم على‏اصغر لشگرى، از نوازندگان خوب و بنام تار بود و همگى افراد خانواده او هنرمند و با موسیقى سنتى ایران مأنوس مى‏باشند. برادرانش مرحوم حسن لشگرى، محمد لشگرى و حسین لشگرى از نوازندگان و آهنگ‏سازان مشهور مى‏باشند. منوچهر لشگرى، از سن 10 سالگى نزد خود و به راهنمایى پدر نواختن نى‏لبك و فلوت را آغاز كرد و در سن دوازده سالگى نزد دایى هنرمند خویش جواد لشگرى شروع به یادگیرى فن نواختن ویولن نمود و پس از مدتى فراگیرى كمانچه، سنتور و سه‏تار را نیز آغاز كرد. وى از سال 1333 به عنوان نوازنده‏ى فلوت در اركسترهاى استادان: ابراهیم‏خان منصورى، مرتضى‏خان محجوبى شروع به همكارى كرد و بعدها به نوازندگى ویولن پرداخت كه با اركستر نكیسا به رهبرى مصطفى كسروى، اركستر باربد به رهبرى فریدون ناصرى، اركستر سازهاى ملى به رهبرى مهدى مفتاح و اركستر مهندس همایون خرم تا این اواخر ادامه داشت و در كنار نوازندگى در رادیو، هیچگاه از تدریس به علاقمندان موسیقى و هنرجویان این رشته از هنر دست برنداشت و همیشه با علاقه‏مندى فراوان نسبت به تربیت هنرآموزان موسیقى در كلاسى كه به اتفاق برادران لشگرى در سه‏راه امین حضور دایر كرده بود كوشا بود. وى علاوه بر تدریس در این كلاس، سال‏ها در كلاس‏هاى «گام» با همكارى مرحوم امیرناصر افتتاح و كلاس «موزیك ایران» به اتفاق مرحوم احمد اسكویى مشغول آموختن علم موسیقى به شاگردان بود. منوچهر لشگرى كارهاى هارمونى و آهنگ‏سازى را در كلاسى كه از طرف رادیو ایران، در دانشگاه تهران تشكیل شده بود، نزد استادانى چون: هوشنگ استوار، شریف‏زاده و پروفسور دیوید فراگرفت و بعد از آن هم در طول همكارى كه با رادیو داشت از راهنمایى‏هاى شادروان استاد مرتضى حنانه بسیار بهره گرفت. وى از سال 1340 شروع به آهنگ‏سازى كرد و اولین آهنگى كه ساخت «آتش جاویدان» نام داشت كه در «افشارى» با صداى جادویى زنده‏یاد استاد غلامحسین بنان و شعر شادروان ابوالقاسم حالت اجرا شد و از آن پس آهنگ‏هایى به نام: «در مى‏زند آتشم زد» با شعر سیمین بهبهانى (خواننده مرضیه)، «در مى‏خونه بسته» با شعر هما میرافشار (خواننده الهه)، «به یادت بودم» با شعر سیمین بهبهانى و «چشمام» با شعر ماهدخت مخبر (خواننده كورس سرهنگ‏زاده) و «عزیز یكدانه» با شعر معینى كرمانشاهى و «طاق یا جفت» با شعر سیمین بهبهانى (خواننده سیما بینا) و «خدایا عاشقم كن» با شعر معینى كرمانشاهى (خواننده جمال وفایى) و «پاكى دل» با شعر سیمین بهبهانى (خواننده ناصر مسعودى) و «بیگانه از دل» با شعر هما میرافشار (خواننده رویا) و «من و خاكستر» با شعر سیمین بهبهانى (خواننده عهدیه) و تعدادى دیگر و همكارى با شاعران و ترانه‏سرایان دیگرى چون: دكتر نیر سینا، ابراهیم صهبا، بهادر یگانه و محمدعلى بهمنى بوده كه نتیجه این همكارى‏ها به وجود آمدن حدود دویست آهنگ مى‏باشد. منوچهر لشگرى، علاوه بر آهنگ‏سازى، تنظیم بسیارى از آهنگ‏هایش را نیز به عهده داشته و آهنگ‏هایى را كه براى اركستر سازهاى ایرانى نوشته و ضبط كرده، گویاى این مدعا است. و آهنگ‏هایى را كه در گوشه‏ها و ردیف‏هاى ایرانى نوشته مثل: قطعات «موج» در شور، «نسیم» در بیات ترك، «شبنم» در چهارگاه، «شكوفه» در ماهور، «گلدون» دردشتى نوشته اجرا نموده است نظیر: ملودى قطعه «گلدون» كه هم‏اكنون آرم برنامه «راه شب» و قسمت دیگرى از آن آرم برنامه «با شما براى شما» مى‏باشد كه از صداى جمهورى اسلامى ایران پخش مى‏گردد. لشگرى، در بسیارى از مسافرت‏هاى فرهنگى و هنرى كه به منظور اشاعه هرچه بیشتر موسیقى سنتى و اصیل ایرانى به داخل و خارج از كشور انجام پذیرفته شركت داشته است از جمله مسافرت به كشورهاى: آلمان، فرانسه، آمریكا، افغانستان، تركیه و بسیارى از شهرها و استان‏هاى مملكت را باید نام برد. وى در كنسرت‏هایى كه به نفع مؤسسات خیریه و بیمارستان‏ها و مسلولین و امین‏آباد و سالن‏هاى فرهنگى و هنرى برپا مى‏شد شركت فعال داشت. وى كتاب ردیف آوازهاى ایرانى را براى رشته‏هاى ویولن، فلوت و نى نوشته و چاپ كرده است كه در دسترس مى‏باشد، مشابه همین كتاب را براى سنتور نوشته كه در دست نت‏نویسى بوده و كتاب‏هاى قطعات ضربى براى كلیه سازها و مقدماتى فلوت و مقدماتى سنتور هم در دست نوشتن دارد كه به ترتیب در حال چاپ مى‏باشند. لشگرى داراى دو فرزند به نامهاى ساسان و سهیل مى‏باشد و خودش مى‏گوید: «تصور مى‏كنم پسر كوچكم سهیل جانشین خوبى براى من باشد تا آثارم را حفظ نماید، چون از همین كودكى علاقه عجیبى به موسیقى دارد». فصل سوم نوازندگان: پیانو، ترومپت، قره‏نى، فلوت، نى، ضرب، آواز، خوانندگان

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

رضاقلى طاطایى، فرزند طاطایى به سال 1341 در تهران خیابان باغ فردوس تجریش متولد شد. وى از زمان طفولیت خود شب‏ها، با صداى لالایى مادر به خواب مى‏رفت و صبح‏ها با نواى ویولن پدر از خواب بیدار مى‏شد. رضاقلى خیلى زود تحت تأثیر و جذبه موسیقى فراگرفت و همین محیط مناسب موجب گشت تا او از پدر بخواهد كه به وى اجازه دهد، با یكى از ویولن‏هاى ایشان شروع به نواختن و فراگیرى موسیقى نماید. پدر او كه عشق فرزند خود را به موسیقى دید، اقدام به تعلیم و تدریس وى كرد و پس از مدتى او را نزد محمد بهارلو فرستاد تا از سبك و سیاق نوازندگى او نیز چیزى بیاموزد، رضاقلى طاطائى، پس از چندى جهت فراگیرى موسیقى كلاسیك كار كرد، سپس زیر نظر استاد على تجویدى ردیف‏هاى استاد ابوالحسن خان صبا را فراگرفت و مدتى را نیز در خدمت مهندس همایون خرم كار كرد و تئورى موسیقى را نزد دكتر پرویز منصورى آموخت و پس از آن براى تكمیل تئورى موسیقى به خدمت هنرمند ارجمند محمدرضا درویشى رفت و از محضر وى استفاده برد. رضاقلى طاطایى، علاوه بر ویولن با نواختن سه‏تار نیز آشنایى دارد و مدت‏ها در آموزشگاه موسیقى «ماندانا» به تدریس شاگرد و هم‏اكنون مشغول تعلیم و تدریس به طور خصوصى به شاگردان مى‏باشد. وى، هنرمندى است تحصیل كرده و با دانش موسیقى و اعتقاد دارد كه یك هنرمند سلطانى فرهنگ جامعه خویش است كه رفتار و حركات اجتماعى او، نقش بسزا در فرهنگ عمومى آن جامعه دارد، هنر موسیقى كه یك هنر والا و بزرگ و از هنرهاى ظریف و احساسى است و مى‏تواند انسان‏ساز باشد باید از هر آلودگى پاك و مبرا باشد و زمانى هنر یك هنرمند بخصوص در موسیقى به اوج تكامل و ترقى خود مى‏رسد، كه همراه با شخصیت و سلامت كامل روح او توأم باشد و در همین رابطه است كه وظیفه هنرمندان، وظیفه‏اى بسیار خطیر و حساس بوده و باید كمال توجه و دقت را در این خصوص داشته باشند، تا جاى والایى را كه در خور شأن و مقام واقعى ایشان است به دست آورند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

حسن صمیمى‏مهر به سال 1324 در خانوده‏اى كه با هنر موسیقى آشنایى داشتند در محله سرچشمه تهران متولد شد. دوران كودكى را حسن روزها از دبستان به منزل و از منزل به دبستان طى مى‏كرد و او هر روز در مسیر خود پشت ویترین مغازه‏هاى متعددى كه اسباب و لوازم و آلات موسیقى مى‏فروختند، مى‏ایستاد و ساعت‏ها به آنها خیره مى‏شد به طورى كه دوستان او مى‏رفتند ولى او پشت شیشه مغازه به تماشاى سازها مى‏پرداخت. دیدن این آلات موسیقى، عشق درون او را به موسیقى هر روز مشتعل‏تر مى‏كرد تا اینكه روزى تصمیم مى‏گیرد به یكى از اینها دسترسى پیدا نماید و بتواند با نواختن آن آشنا شود. روزى كه صداى ساز حبیب‏اللَّه بدیعى را از رادیو شنید، ساز مورد نظر خود را انتخاب كرد و تصمیم گرفت كه به مشق ویولن بپردازد. این فكر مرتباً با او بود تا اینكه وقتى دیگر صداى ویولن پرویز یاحقى را از طریق رادیو در گوش وى طنین افكند و همین جا بود كه براى رسیدن به معشوق خویش كه ساز ویولن بود آن قدر نزد مادر و برادر گریه كرد و اصرار ورزید، تا در سال 1342، برادر او براى وى ویولن خرید و او را نزد هنرمند باارزشى مثل حسن اعتمادى برد و او مشغول فراگیرى و نواختن ویولن شد. پس از چندى كه اعتمادى به دانشگاه نظام رفت. وى نزد هنرمند و معلم دیگرى مثل: على اكبرپور رفت و پس از آن نزد هنرمندان باارزش دیگرى نظیر: حسن یوسف‏زمانى، حسین یوسف‏زمانى، عباس سلیمانى و نادر پوردلجو به فراگیرى موسیقى و نواختن ویولن پرداخت. حسن صمیمى‏مهر در سال‏هاى آخر حیات استاد محممد كریمى به محضر وى رفت و در كلاس نامبرده مشغول فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایران گردید و بعد از فوت استاد كریمى كه سرپرستى كلاس ایشان به عهده شاگرد باوفاى استاد، شاپور رحیمى قرار گرفته بود، ردیف‏هاى موسیقى ایرانى را با ویولن كه هم‏كلاس‏هاى او مى‏خواندند همراهى مى‏كرد و این امر، تمرین خوبى نیز براى نامبرده بود كه باید از خوانندگانى چون رضا رضایى خواننده گروه سماع و ایرج بسطامى خواننده گروه مشكاتیان نام برد. حسن صمیمى‏مهر در سال 1354 با هنرمند باارزش اسداللَّه ملك آشنا شد و از این زمان كار بداهه‏نوازى وى حال و هواى دیگرى پیدا كرد و صداى ساز او، به گوش هر شنونده‏اى كه مى‏رسید، او را تحسین مى‏كرد و همین صداى ساز او و اخلاق و حوصله او، وى را به مدرسى كشانید و هم‏اكنون در كلاس درس ویولن ملك، یكى از معلمین خوب، باحوصله است كه شاگردان فراوانى را تعلیم ویولن مى‏دهد. وى داراى چهار فرزند به نامهاى: كیومرث بردیا، خاطره، مهرداد است كه همه‏ى آنها هنرمند و علاوه بر صداى خوب با نواختن چند ساز آشنایى دارند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

محمدحسین صمیمى به سال 1328 خورشیدى در شهر دورود از شهرهاى استان خوزستان میان مردمى خونگرم و مهربان دیده به جهان باز كرد. با موسیقى از طریق رادیو آشنا شد و از همان كودكى بدان عشق پیدا كرد. وى در این باره مى‏گوید: «یادم مى‏آید كه خیلى بچه بودم و هنوز سنى از عمرم نگذشته بود كه با موسیقى مأنوس شدم و هر وقت نوایى یا آوایى مى‏شنیدم حالتى عجیب پیدا مى‏كردم و در عالمى دیگر سیر مى‏كردم. هر نغمه و هر ترانه‏اى را كه از رادیو یا در مكانى مى‏شنیدم در اعماق وجودم رخنه مى‏كرد و تار و پود هستى‏ام را مى‏لرزاند، آنچنان مجذوب این نغمات دلنشین مى‏شدم كه ساعت‏ها در خلوت خود آن را زمزمه مى‏كردم. در سن 9 سالگى توسط پسرعمه خود كه نى‏لبك مى‏زد با ساز نى‏لبك آشنا شدم و نى‏لبك خریدارى كردم و از او آهنگى را كه همیشه با نى‏لبك میزد، من هم با نى‏لبك خیلى زود توانستم آن آهنگ را یاد بگیرم و بنوازم و بعد از آن آهنگ‏هاى دیگرى را هم یاد گرفتم و نواختم به طورى كه در سن یازده سالگى در مدرسه با فلوت چوبى برنامه موسیقى اجرا مى‏كردم. پس از چندى متوجه شدم كه یكى از بستگانم ویولن دارد كه با نواختن این ساز آشنایى دارد، نزد او رفتم و متوجه شدم كه او هنگام نواختن این ساز چگونه آرشه را مى‏كشد و ساز مى‏زند. من با حسرت و شوق بسیار به آن چشم دوختم و گوش فرامى‏دادم و كنجكاوانه پنجه‏هایش را نگاه مى‏كردم كه چگونه مى‏نوازد دیگر توجهى به فلوت و نواختن آن نداشتم، رفته رفته كششى عجیب و فراوان نسبت به ویولن در خود احساس مى‏كردم، همه فكر و حواسم متوجه ویولن شده بود. عاقبت طاقت نیاوردم و یك روز به بهانه‏اى به منزل همان فامیلم رفتم و ویولن را برداشتم و داخل انبارى آنها شدم و در انبار را به روى خود بستم و ساعت‏ها با ویولن او ور رفتم و توانستم كه این ساز را روى شانه قرار دهم و طرز آرشه‏كشى را تمرین نمایم. پس از یك سال با هزاران زحمت و مشقت صاحب ویولنى ارزان قیمت شدم و با تمرینات شبانه‏روزى و مداوم موفق شدم چند آهنگى را كه با فلوت آشنا بودم و مى‏نواختم با ویولن بزنم. ساعت‏ها چه روزها و چه شب‏ها در كنار رادیو مى‏نشستم و به صداى نواختن ساز هنرمندان بزرگى چون: پرویز یاحقى، حبیب‏اللَّه بدیعى، على تجویدى، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، لطف‏اللَّه مجد، رضا ورزنده، حسن كسائى، مرتضى محجوبى، مهدى خالدى و غیره گوش مى‏دادم، لذت فراوانى مى‏بردم و بهره بسیارى مى‏گرفتم، دستگاههاى موسیقى ایرانى و بیشتر گوشه‏ها را از همان راه گوش از رادیو یاد مى‏گرفتم، و سپس از روى كتاب‏هاى موسیقى به یادگیرى خط نت پرداختم و اولین آهنگ خود را در سال 1350 ساختم و اجرا شد كه مورد توجه مردم قرار گرفت. در سال 1349 در استان كرمانشاه با اركستر فرهنگ و هنر این استان مشغول همكارى شدم و سمت ویولن اول و تكنواز این اركستر را به عهده داشتم، سپس در تلویزیون همان استان همراه اركسترهاى محلى با خوانندگان على البرزى به اجراى برنامه‏هاى محلى كردى پرداختم. در یكى از همین سال‏ها بود كه مرحوم استاد منصور معارفى نوازنده زبردست تار از تهران به كرمانشاه آمد و من افتخار همكارى در اركستر را با این استاد پیدا نمودم و آهنگى را كه ساخته بودم و نت كرده بودم به استاد ارائه كردم كه ایشان پس از رؤیت آن گفت: «پسرجان این را خودت ساخته‏اى؟ من كه باور نمى‏كنم كار شما باشد؟» من خیلى از این حرف استاد ناراحت شدم ولى چیزى به روى خود نیاوردم و تنها گفتم: «بلى استاد، این آهنگ را من ساخته‏ام». استاد بعداً از من خواست دو سه قطعه براى وى بنوازم و من هم اطاعت امر كردم و نواختم و پس از سؤالاتى كه از من كرد، باورش شد كه آهنگ از من است و مرا مورد لطف و تشویق و عنایت خود قرار داد. با استاد منصور معارفى در كرمانشاه و شهرهاى مختلف استان كنسرت‏هاى مخلتف و متعددى داشتم كه بیشتر با استاد در كنسرت با هم دونوازى مى‏كردیم و آهنگ جدیدى ساختم كه همراه خواننده ضبط و از تلویزیون پخش گردید. در سال 1370 خدمت استاد نصراللَّه ناصح‏پور رسیدم و ایشان قطعاتى را به همراهى ساز من خواندند كه ضبط گردید و از كارهاى جالب و خوب خود مى‏دانم. پس از چندى به بروجرد آمدم و در این شهر اقامت گزیدم و ازدواج كردم كه خداوند دو فرزند پسر به نامهاى سامان هفده ساله كه با نواختن ویولن آشنایى خوب دارد و صبا دوازده ساله كه ساز ضرب را خوب مى‏نوازد و مرا در هنگام نواختن همراهى مى‏كنند و هر زمان كه امكان باشد به تعلیم و تدریس این ساز به هنرجویان مى‏پردازم.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

شكراللَّه سلیمان‏پور، به سال 1314 در تهران محله امامزاده یحیى متولد شد، عموى او، یكى از نوازندگان خوب تار دوره احمدشاه بود و پدر وى نیز از نواختن ضرب به خوبى آگاه بود. وى از سن شش سالگى به موسیقى علاقه پیدا كرد، ابتدا نواختن ضرب و سپس ساز دهنى را انتخاب كرد و چند سالى به نواختن آنها نزد خود ادامه داد ولى هیچكدام آنها وى را قانع نكرد و در سال 1330 با خرید ویولنى از یكى از مغازه‏هاى سه‏راه ژاله آن زمان (سه‏راه مجاهدین اسلام) شروع به تمرین و نواختن كرد. پس از چندى با راهنمائى پدر، نزد هنرمند باارزش اكبر محسنى كه در آن زمان منزلش در چهارصد دستگاه خیابان نیروى هوایى بود رفت و نزد این هنرمند مشغول فراگیرى و نواختن ویولن گردید، پس از مدتى نزد استاد عبداللَّه جهان‏پناه رفت و مدت پنج سال دوره‏هاى اول و دوم و سوم استاد ابوالحسن صبا را آموخت و پس از آن براى ادامه تحصیل موسیقى به هنرستان موسیقى ملى رفت و نزد رحمت‏اللَّه بدیعى به فراگیرى موسیقى ادامه داد. سلیمان‏پور، در سال 1340 همكارى خود را با هنرمندانى نظیر: سلیمان اكبرى، باشوكى، منصور صاحب‏جمع، قراب، بیداریان آغاز كرد و برنامه‏هاى گوناگون و متعددى در سالن‏هاى فرهنگى و هنرى تهران و شهرستان به اجرا درآورد. ضمن همكارى با این هنرمندان اقدام به ساختن آهنگ‏هایى نیز كرد كه توسط خوانندگان مختلفى خوانده شد و با خوانندگانى مثل: اكبر گلپایگانى، ایرج، بهرام گودرزى، عبدالعلى همایون و غیره... نیز به همكارى پرداخت. وى، پس از چندى به تربیت و تعلیم شاگرد پرداخت و از میان شاگردان خوب او مى‏توان از: دكتر عباس میرزا، دكتر كامبیز انصارى و حمید نجارپور نام برد كه همگى از شیفتگان موسیقى اصیل و سنتى ایران مى‏باشند. شكراللَّه سلیمان‏پور، شیفته‏ى موسیقى سنتى ایرانى است و آخرین شغل وى سرپرست ماشین‏هاى چاپ، چاپخانه بانك تجارت بود كه در سال 1369 بازنشسته گردید و در منزل علاوه بر تدریس، به نواختن ردیف‏هاى استاد ابوالحسن صبا مى‏پردازند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

یكى از ویولنست‏هاى خوب شیرین‏پنجه‏ى ناحیه‏ى جنوب كشور، سیاوش زندگانى است كه به سال 1321 خورشیدى در شهر صنعتى آبادان چشم به جهان باز كرد و از همان زمان كودكى خونگرمى مردم جنوب ایران به خصوص خطه‏ى خوزستان را با خود به ارث برد كه هنوز هم وقتى شخصى با وى روبرو شود با خوشرویى و خونگرمى كه از خصایص مردم آن سامان است مواجه مى‏گردد. سیاوش زندگانى، از سن هفت سالگى با نواختن فلوت آشنا شد و پس از دو سال همكارى خود را با رادیو آبادان (شركت نفت) آغاز كرد، در واقع وى از 9 سالگى همكارى خود را با مؤسسات هنرى كشور شروع نمود كه این از استعداد خاص و ویژه این كودك هنرمند بود. وى مدت دو سال همكارى خود را با این رادیو ادامه داد و در اركسترهاى گوناگون مشغول فعالیت شد و یازده سالگى با ویولن و نواختن آن آشنا شد و در تلویزیون آبادان (كانال 3) هفته‏اى یك شب به صورت زنده مشغول تكنوازى و اجراى برنامه گردید، سپس اركسترى را بوجود آورد و با خوانندگان آماتور شهر آبادان و حومه اقدام به اجراى برنامه‏هاى موسیقى گردید. سیاوش زندگانى، در سن بیست سالگى به تهران آمد و همكارى خود را با سازمان رادیو و تلویزیون ایران آغاز كرد و پس یك سال كه از ادامه همكارى وى با این سازمان گذشت، به سمت كارمند دبیرخانه و تهیه‏كننده موسیقى مشغول كار شد و در ضمن تكنوازى ویولن و اداره اركستر، آهنگ‏سازى را نیز به عهده داشت. وى آهنگ‏هاى زیبا و جالبى ساخت كه اكثراً در تلویزیون ضبط شد و چند آهنگ هم با خوانندگان مختلف در برنامه‏هاى گوناگون اجرا كرد و در برنامه‏هاى تكنوازان با گروه‏هاى مختلفى به اجراى برنامه ساخت. هم‏اكنون به تدریس و تربیت شاگرد مشغول است و اوقات فراغت را به ساختن آهنگ مى‏پردازد. على علیشاهى كه یكى از علاقمندان موسیقى سنتى ایران است و سالیان متمادى با سیاوش زندگانى دوست مى‏باشد درباره وى مى‏گفت: «سالیان درازى است كه با سیاوش دوستى دیرینه‏اى دارم و او را از كودكى مى‏شناسم، او هنوز بیش از 6 سال از سنش نمى‏گذشت كه به موسیقى علاقه پیدا كرد و در شهر خود آبادان به دنبال این عشق در هر كوى و برزن مى‏گشت تا عاقبت روزى گمشده خود را یافت و با خرید یك فلوت روزها به نواختن آن نزد خود و تقلید از نوازندگان محلى پرداخت و به قدرى تقلید وى در نواختن قوى بود كه خیلى زود آهنگ‏ها را مثل صاحب و سازنده آن آهنگ مى‏نواخت و این را من شخصاً از استعداد عجیب و خارق‏العاده این هنرمند مى‏دانم». بعدها كه فلوت نتوانست وى را قانع كند، او را به ویولن روى آورد، خاله‏ى او جهت تشویق وى ویولنى براى او خریدارى و آن را به وى هدیه كرد و او از سن هفت سالگى نزد خود شروع به نواختن این ساز كرد و همان‏طور كه قبلاً گفتم قدرت فراگیرى و تقلید قوى كه خداوند در نهاد این هنرمند قرار داده توانست خیلى زود چند آهنگ زیبا و خوب روز را فراگیرد و در جشنى كه به مناسبت سال تحصیلى در یكى از مدارس آبادان برپا شده بود از وى تقاضاى اجراى برنامه كردند و او این تقاضا را پذیرفت و به اجراى برنامه پرداخت و در واقع این اولین كنسرت سیاوش زندگانى بود كه با استقبال زایدالوصفى روبرو شد. هنگامى كه مدیر مدرسه از او سؤال مى‏كند كه شما چند وقت است كه ساز مى‏زنید؟او در جواب مى‏گوید: «حدود چهارماه». مدیر مدرسه قبول نمى‏كند و خیال مى‏كند او دروغ مى‏گوید، لذا سیاوش با حالى پریشان و ناراحت به منزل خاله مى‏رود و جریان را به او مى‏گوید، خاله فرداى آن روز به آن مدرسه مى‏رود و به مدیر مدرسه مى‏گوید: «كه سیاوش راست مى‏گوید و او نه اینكه حدود چهارماه است كه ویولن مى‏زند، بلكه نه معلمى داشته و نه از روى دفتر نت موسیقى استادى، به چنین مهمى دست یافته است». مدیر مدرسه از سیاوش پس از باخبر شدن این حقیقت دلجویى مى‏كند و او را مورد ملاطفت و تشویق خویش قرار مى‏دهد. روز به روز آوازه شهرت ساز وى در سراسر آبادان بیشتر مى‏شود تا جایى كه مسئولین رادیو آبادان از وى دعوت به عمل آوردند كه تا در آن رادیو با ایشان همكارى نماید و او این دعوت را پذیرفت و سالیانى با این رادیو همكارى كرد. زمانى بود كه هنرمند ارجمند پرویز یاحقى همراه ایرج و تنى چند از هنرمندان مقیم تهران به آبادان آمده بودند به پرویز یاحقى خبر مى‏دهند كه هنرمندى در این شهر است بنام سیاوش زندگانى كه سبك و سیاق نوازندگى او نظیر شما مى‏باشد. آقاى یاحقى اظهار علاقه مى‏كند كه ساز وى را بشنود و سیاوش را به پرویز یاحقى معرفى مى‏كنند و او در حضور یاحقى شروع به نواختن قطعاتى در مایه‏هاى مختلف موسیقى ایرانى مى‏كند، پرویز یاحقى از نوازندگى وى خرسند مى‏گردد و كارتى به وى مى‏دهد كه به تهران جهت اجراى برنامه در رادیو بیاید و او این دعوت را به كمال میل مى‏پذیرد و پس از چندى به تهران مى‏آید ولى مسئولین وقت رادیو و جوى كه در آن زمان بر فضاى آن دستگاه حاكم بود و جز به آشنایان و نظركردگان خود امكان فعالیت را نمى‏دادند به این جوان بااستعداد و هنرمند را هم ندادند و با اصرار چند نفر از انسان‏هاى خوش‏قلب كه بالاخره در مقابل آدم‏هاى بدطینت در هر كجا وجود دارند، به او مى‏گویند: «خوب حالا كه شما از شهر دورى مثل آبادان آمده‏اید بروید حدود 2 دقیقه وقت براى شما در نظر گرفته‏ایم در برنامه‏ى شما و رادیو بنوازید». و او قطعه‏اى در شوشترى مى‏نوازد كه بسیار مورد توجه حضار قرار مى‏گیرد و همین دو دقیقه وى را در عرصه موسیقى و به دوستان و دوستداران این هنر شناساند و همكارى وى با خوانندگان بزرگ وقت آغاز گشت. لازم به یادآورى است كه سیاوش زندگانى به نواختن كمانچه نیز وارد است و یكى از كمانچه‏كش‏هاى خوب و زبردست مى‏باشد».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهندس مجید راهدوست، یكى از هنرمندان خوب و باارزشى است كه به سال 1320 خورشیدى، در شهر تبریز، شهر قهرمان‏پرور و فخرآفرین استان آذربایجان، شهر ستارخان‏ها، شهر باقرخان‏ها دیده به جهان گشود. پدر وى افسر ارتش و پزشك بود كه از علاقمندان و طرفداران موسیقى اصیل و سنتى ایران بود، عموى او میرزا حسن‏خان سالك از آوازى خوش و رسا بهره‏ور بود و با تمام گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایران آشنایى كامل داشت. مجید تازه مدرسه ابتدایى را به اتمام رسانیده بود كه براى تحصیل علم موسیقى به هنرستان عالى موسیقى تبریز رفت. در هنرستان كه تحصیل مى‏كرد، مورد توجه عزیز شعبانى، رئیس وقت هنرستان قرار گرفت و با علاقه و پشتكارى كه از خود نشان داد، در سال دوم هنرستان وارد دسته موزیك ترومپت شد. رهبرى این دسته موزیك در آن زمان با مرحوم سروربخش بود، پس از مدتى كه وى كلیه دروس مربوط به ساز ترومپت را فراگرفت، پس از دو سال به دسته گروه كر هنرستان رفت و تا پایان دوره تحصیلى هنرستان شاگرد نمونه بود. در سال 1338 كه وى به سن 18 سالگى رسیده بود، در مسابقاتى كه در كل استان برپا شده بود، مقام اول را كسب كرد و در همان سال جهت شركت در مسابقات هنرى كشور كه در منظریه تهران برگزار مى‏شد به تهران آمد و پس از یك دوره 15 روزه در منظریه توانست مقام اول را در میان هنرمندان جوان سراسر كشور را به دست آورد و با سربلندى به زادگاه خویش بازگشت. مجید راهدوست، مدتى در تبریز به تدریس موسیقى و شركت در جشن‏هاى فرهنگى و هنرى و جشن‏هاى ملى و مذهبى سرگرم شد كه در ضمن با آشنایى بزرگان موسیقى آن زمان مثل: ابوالحسن خان اقبال آذر، غلامحسین بیگجه‏خانى و حسن عذارى توانست به اندوخته‏هاى هنرى خویش بیفزاید. سپس رهبرى موزیك فرهنگ و آموزش عالى را پذیرا شد و در این زمان بنا به پیشنهاد عزیز شعبانى رئیس هنرستان عالى موسیقى ساز دوم خود را ویولن بود انتخاب كرد و موسیقى كلاسیك را نزد مرحوم مسیو استپان سانوسیان و مسیو زاون فراگرفت. و خود در تعلیم ویولن شروع به فعالیت كرد و كلیه كتاب‏هاى كلاسیك و كنسرت‏هاى بزرگ را همراه مسیو زاون اجرا كرد. پس از این براى همكارى به رادیو تبریز دعوت شد كه در اركستر مرحوم ارمغانى شركت فعال داشت. مجید راهدوست، پس از چندى جهت ادامه تحصیل به اروپا رفت و در كشورهاى آلمان غربى آن زمان و اتریش با آهنگسازان و موسیقى این ممالك آشنا شد و در سال 1347 به وطن بازگشت و در تهران فعالیت‏هاى هنرى خود را دنبال كرد، در تهران توسط یكى از دوستانش نزد استاد فقید حبیب‏اللَّه بدیعى و پس از آن نزد اسداللَّه ملك هنرمند باارزش رفت و در مكتب آنان به فراگیرى موسیقى اصیل ایرانى و بداهه‏نوازى پرداخت و مدتى كلاس استاد را اداره كرد و شاگردان را راهنمایى و آموزش داد. وى مدتى نیز در خدمت شاپور نیاكان كار كرد و از كلاس درس وى بهره گرفت، در سال 1367 همكارى خود را با گروه موسیقى سنتى شهربانى جمهورى اسلامى ایران به خوانندگى صمد پیوند آغاز و با اجراى برنامه‏هاى متعدد هنرى در تالارهاى راهنمائى و رانندگى، تالار شهربانى و تالار وحدت (رودكى) به خدمات فرهنگى و هنرى خود ادامه داد. وى لیسانسیه زبان آلمانى مى‏باشد و طى دوران تحصیل زبان رهبرى موسیقى دانشگاه را به عهده داشته و در حال حاضر مترجم آلمانى است و شاگردانى را تحت تعلیم موسیقى سنتى و اصیل ایران دارد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

محمد خادم‏معبودى (معبود) به سال 1325 خورشیدى در تهران متولد شد، پس از پایان تحصیلات ابتدایى بود كه روزى از لاله‏زار عبور مى‏كند، چشمش به ویترین تئاتر جامعه باربد مى‏افتد كه در آن از هنرجویان دعوت بعمل آمده بود تا در كلاس موسیقى این تئاتر براى فراگیرى موسیقى نام‏نویسى نمایند. معبودى، آن روز بى‏خیال از مقابل ویترین رد مى‏شود ولى وسوسه آگهى پذیرش هنرجو، او را لحظه‏اى آرام نمى‏گذارد، زیرا از قبل، خود عاشق موسیقى بود و آرزوى روزى را مى‏كرد كه بتواند با این هنر آشنایى پیدا كند. بالاخره یك روز، با عزمى استوار و راسخ به كلاس موسیقى جامعه باربد مى‏رود و نزد استاد اسماعیل مهرتاش شروع به فراگیرى موسیقى مى‏نماید. وى مدت 10 سال زیر نظر استاد مهرتاش مشغول فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى اصیل و سنتى ایران مى‏گردد و سپس نواختن ویولن را از سال 1340 نزد دوستان هنرمند خود كه با نواختن این ساز آشنایى داشتند مى‏آموزد و پس از چندى نزد استاد على تجویدى مى‏رود و در خدمت استاد تجویدى شروع به یادگیرى فن صحیح نواختن ویولن مى‏كند. پس از چندى، معبودى اقدام به ساختن آهنگ‏هایى چند مى‏كند و همراه با اركستر باربد به سرپرستى استاد اسماعیل مهرتاش همكارى مى‏نماید و پس از آن در كنسرت‏هایى كه به نفع مؤسسات خیریه و در مجامع و مجالس هنرى و فرهنگى برپا مى‏شد شركت مى‏نماید و هیچگاه از فراگیرى علم موسیقى باز نایستاد، او 4 كتاب هنرستان موسیقى همراه با هجده قطعه ردیف كتاب‏هاى استاد صبا و یك كتاب استاد على‏نقى وزیرى را به مدت سه سال به پایان رساند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، موسیقیدان. از ارامنه اصفهان بود. پیش از آنكه تارهاى كار یحیى مشهور شوند، او را در ساختن تار استاد مى‏دانستند. یحیاى دوم كه تارهایش به نام كار یحیى معروف و مورد توجه اهل فن است، برادرزاده‏ى اوست.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، نوازنده. وى نخست در هرات مى‏زیست و چون در نواختن قانون مهارت داشت، به قاسم قانونى شهرت یافت. سلطان ابراهیم میرزا صفوى كه به موسیقى علاقه فراوان داشت این هنرمند را از هرات نزد خود طلبید و او را از ترس عموى خود شاه‏طهماسب كه پادشاهى متعصب بود مخفى نگاه داشت و در پنهان، از او موسیقى آموخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف ح 1320 ش)، خواننده و نوازنده. وى از توجه پدر و استعدادى كه در نواختن ضرب داشت در جوانى شهرت پیدا كرد. روانبخش ضرب را نیكو مى‏گرفت و آواز را در حدود دو دانگ ملیح مى‏خواند و در خواندن اشعار ضربى دستى قوى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، موسیقیدان و خواننده. از استادان معروف دوره‏ى مظفرالدین شاه بود. وى بیشتر در زادگاه خود، قزوین سكونت داشت و در شبیه‏خوانى و وقوف به دستگاههاى موسیقى ممتاز بود. بعضى جناب را شاگرد آقاجان ساوه‏اى و برخى نیز وى را از تربیت شدگان میرزا حسن قزوینى دانسته‏اند. اقبال آذر از شاگردان او بوده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده. وى در آواز مهارت داشت و به شیوه‏ى خراسانى خوانندگى مى‏كرد و از گویندگان اذان و مناجات نیز بود. از او چندین صفحه به جا مانده كه صفحه‏ى اذان وى از همه معروفتر است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1372 -1289 ش)، موسیقیدان و شاعر، متخلص به مهجور. وى در كرمانشاه به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتى را در همان شهر به پایان رسانید و نزد افاضل شهر به كسب علم و دانش پرداخت و با فنون ادب و رموز آن آشنا شد. مهجور از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت و چون داراى ذوق و استعداد موسیقى بود كه آموختن تار نیز، نزد پدر، همت گماشت و در این راه از استاد یحیى خان زرین پنجه تعلیم گرفت و مهارت یافت. جلالى مدتى در اداره‏ى دامپزشكى و شهردارى مشغول كار بود و سپس در رادیو مشغول خدمت شد. جلالى شاعرى خوش ذوق بود و غزل و قصیده را نیكو مى‏سرود.[1] شاعر. تولد: 1289، كرمانشاه. درگذشت: 6 اردیبهشت 1372، كرمانشاه. احمد جلالى گوران فرزند آقاخان كه در شعر «مهجور» تخلص مى‏كرد، تحصیلات مقدماتى را در مدرسه‏ى اسلامیه همان شهر به پایان رسانید و در خارج از محیط مدرسه، نزد افاضل شهر خود به كسب دانش پرداخت و با فنون ادب و رموز شعر آشنا گردید. «مهجور» از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت و بیشتر در غزل و قصیده شعر مى گفت. در بیست سالگى به آموختن تار نزد پدر و سپس نزد یحیى زرین‏پنجه پرداخت و با چند دستگاه موسیقى اصیل ایرانى آشنا شد. جلالى همنگام تأسیس اداره‏ى دامپزشكى در كرمانشاه به وسیله دكتر اندریات آلمانى در آن اداره استخدام شد و به خدمت پرداخت. پس از چندى به شهردارى رفت و بالاخره در سال 1337 پس از تأسیس اداره‏ى رادیو به خدمت آن دستگاه درآمد و سرانجام بازنشسته شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

احسان خواجه امیری فرزند ایرج خواننده قدیمی موسیقی سنتی ایران در تاریخ ۷ آبان ۱۳۶۳٬ متولد شد .اودررشته مهندسی کامپیوترادامه تحصیل نمود و فرزند آخر خانواده می‌باشد. احسان با ترانه «جان بابا» که همراه با ایرج، پدر خود اجرا کرده ‌بود به دنیای موسیقی شناخته ‌شد. با به بازار آمدن آلبوم «من و بابا» در تابستان ۱۳۸۳ و در پی آن راه‌ یافتن احسان به صدا و سیمای ایران به خواننده‌ای شناخته شده و محبوب در ایران تبدیل شد . می‌توان گفت احسان با ترانه «برای آخرین بار» که برای تیتراژ پایانی سریالی با همین نام اجرا کرده‌ ‌بود به اوج محبوبیت رسید. آلبوم دوم او در سال ۱۳۸۴ با نام «برای اولین بار» و اثر سوم با نام «سلام آخر» در مهرماه ۱۳۸۶ به بازار آمد تا احسان خواجه امیری جزو برترین خوانندگان پاپ داخل ایران مطرح شود

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

یكى از هنرمندان شیرین‏پنجه و والاى موسیقى سنتى و اصیل ایران، كه هیچگاه نخواسته نامى از وى برده شود و موسیقى را به خاطر دل خویش و علاقه‏اى كه به این هنر عاطفى دارد، مهندس بیژن حكمتى است كه در فرودین‏ماه سال 1321 در تهران در خانواده‏اى اهل علم و ادب و فرهنگ دیده به جهان باز كرد. پدر مهندس حكمتى از علاقمندان به هنر موسیقى سنتى ایران بود كه خود در این كهكشان هنر با ستارگان پرنور آن حشر و نشر داشت و منزل او محل آمد و شد و نشست و برخاست موسیقیدانان نام‏آور بود كه این خود موجب رشد فرهنگى، هنرى بیژن كه طفلى بیش نبود گردید. بیژن حكمتى از كودكى به نواختن ساز سنتور علاقمند شد و پدر او، وى را جهت فراگیرى موسیقى و نواختن این ساز تشویق كرد و او را به كلاس موسیقى گذاشت، علاقه و استعداد این كودك موجب شد كه وى در دوران تحصیل در دبیرستان یكى از نوازندگان شیرین‏پنجه سنتور شود به طورى كه در اردوى هنرى مسابقات رامسر شركت كرد و مقام اول را در نواختن سنتور میان تمام نوازندگان سنتور در سراسر مسابقات كشور از آن خود كرد. پس از چندى بیژن حكمتى نزد ابوالحسن صبا هنرمند بلند آوازه موسیقى ایران رفت و نزد این استاد مشغول فراگیرى نواختن ساز ویولن گردید و ردیف‏هاى یك و دو ویولن را نزد آن استاد بى‏همتا آموخت كه متأسفانه پس از چندى كه از تعلیم وى نزد استاد صبا مى‏گذشت، متأسفانه استاد ابوالحسن صبا از مهمانى این دنیاى فانى رفت و بیژن دنباله آموزش را نزد استاد على تجویدى شاگرد بزرگ استاد صبا ادامه داد. مهندس بیژن حكمتى پس از چندى در اركستر خانه جوانان مشغول همكارى در تلویزیون شد و در اركستر شماره 3 با روح‏بخش همكارى كرد برنامه‏هاى «بزم آدینه» و «احساس و اندیشه» تلویزیون را مستقلاً اداره و اجرا كرد. وى پس از ورود به دانشكده پلى‏تكنیك به فعالیت‏هاى هنرى خود ادامه داد و در سال 1345 از دانشكده فوق، موفق به دریافت لیسانس در رشته نساجى گردید و پس از آن به خدمت سربازى رفت و پس از گذراندن دوران خدمت سربازى، جذب بازار كار شد ولى از جوشش هنر و موسیقى در وجودش كاسته نگردید و به دلیل همین عشق و علاقه، در سال 1350 در دانشكده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران افتخار شاگردى استادانى چون نورعلى‏خان برومند، استاد داریوش صفوت، ثمین باغچه‏بان و خانم بركشلى را پیدا مى‏كند و ره توشه وى از این دوران، آشنایى با شیوه‏ها و ارزش‏هاى موسیقى اصیل و سنتى ایران بوده است. پویائى و عشق به موسیقى، حكمتى را بر آن داشت كه مدتى را نزد هنرمند ارجمند ملكى اصلانیان به آموزش پیانو پردازد تا شناخت بیشتر و جامع‏ترى را درباره موسیقى كلاسیك جهان كسب كند. مهندس حكمتى به دلایل شغلى در سال 1365 رهسپار مشهد مى‏شود و در كنار فعالیت‏هاى مهندسى در جهاد دانشگاهى دانشگاه مشهد در رشته موسیقى به تعلیم مى‏پردازد كه طى حكم شماره‏ى 13/ 33/ 4366 رسماً از خدمات ارزنده وى توسط معاون فرهنگى جهاد دانشگاهى مشهد تشویق و تقدیر بعمل مى‏آید و در سال 1371 طى ابلاغ شماره‏ى 66 -1296 به عضویت شوراى شعر و موسیقى صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران مركز مشهد انتخاب و به خدمات ارزنده و فعالیت‏هاى هنرى خویش ادامه مى‏دهد. حكمتى از هنرمندان بااحساسى است كه تنها نواختن یك ساز، جان شیفته، عاشق و روح تشنه‏اش را نسبت به موسیقى سیراب نمى‏كند، بلكه او علاوه بر نواختن ویولن، سنتور با نواختن سازهاى: سه‏تار، تار و پیانو آشنایى كامل دارد و او را به تنهایى باید یك اركستر كامل به حساب آورد. وى در تابستان 1372 به تهران مراجعت كرد و با فراغتى كه هم‏اكنون از مشكلات كارى به دست آورده، بیشتر وقت خود را در راه تحقیق و مطالعه هرچه بیشتر موسیقى اصیل ایران سپرى نماید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

هنرمند روشندل و نوازنده شیرین پنجه خسرو چناریان كاشانى، به سال 1328 خورشیدى در خانى‏آباد كه یكى از محله‏هاى قدیمى تهران است در خانواده‏اى زحمتكش متولد شد. وى تا سن هفت سالگى در همان محله دوران كودكى را مى‏گذراند ولى از آن پس به خیابان هفده شهریور كنونى تهران همراه پدر و مادر خود نقل مكان كرد. خسرو چناریان طى مصاحبه‏اى گفت: «پدرم مرد بسیار زحمتكش و خوش‏قلبى بود، او به خاطر گرداندن امر معاش خانواده، غیر از رانندگى شركت واحد اتوبوسرانى، در جاى دیگرى نیز كار مى‏كرد. برخلاف هیكل درشت و نیرومند و پرجذبه‏اش قلبى بسیار مهربان و رئوف داشت و اگر هم عصبانى مى‏شد كمتر كسى در مقابل او جرأت عرض‏اندام داشت. ناگفته نماند كه متأسفانه به دلیل فامیل بودن پدر و مادرم، من از همان بدو تولد نابینا به دنیا آمدم و حدود 9 ساله بودم كه بنا به توصیه دوستان پدر و مادر و اقوام، مرا در سازمان نابیانایان خدمات اجتماعى در میدان شوش پشت انبار گندم گذاشتند. در آنجا نابینایان ضمن امر تحصیل كه اهمیت خیلى كمى بدان مى‏دادند، فراگرفتن موسیقى را بسیار ارج مى‏گذاشتند و آن را از مهمترین هنرها مى‏دانستند. در آن زمان كه چند سال قبل از ورود من به این مكان بود، مرحوم استاد حسینعلى وزیرى‏تبار امر تعلیم موسیقى به نابیانایان را در دست گرفته بود، من مدت كوتاهى نزد این استاد بزرگ و ارجمند رضوان‏اللَّه تعالى علیه به شاگردى پرداختم كه متأسفانه آن مرد شریف و دلسوز و فرزانه فوت شد و دیده پرمهر و فروغ خود را از این جهان فانى فروبست. حدود یك سال و چندى قبل هم آن استاد معظم و بزرگ موسیقى ایران ابوالحسن صبا نیز رخت از این دنیا بربسته بود. من چون سن بسیار كمى داشتم نتوانستم در آنجا از نظر تحصیل و چه از نظر موسیقى بهره كافى و وافى بگیرم فقط همین‏قدر به خاطر دارم كه توانستم خط «بریل» را كه همان خط نابینایان است تا حدودى فرابگیرم و بتوانم كمى بخوانم و بنویسم. حدود اواخر سال 1339 بود كه نزدیك یازده سال داشتم كه آن سازمان به دلایلى كه گفتنش ضرورتى ندارد منحل شد و نابینایان جاى مشخصى براى تعلیم و تربیت نداشتند و من حدود یك سال و نیم بى‏كار و عاطل و باطل در تهران بودم. روزى پدرم وارد خانه شد و جعبه‏اى در دست داشت كه گفت: «خسروجان، امروز جعبه‏اى براى تو آورده‏ام كه در آن سازى بنام ویولن قرار دارد، دلم مى‏خواهد كه در آینده این ساز را یاد بگیرى و خوب بنوازى و من آرزو دارم كه به نواختن ساز ویولن تو نگاه نمایم و صداى آن را با تمام وجودم گوش دهم». از آن روز به بعد من جهت فراگیرى این ساز به تكاپو افتادم و در جستجوى كلاس و معلمى دلسوز و وارد بودم تا بتوانم نواختن این ساز را فراگیرم، لذا پس از جتسجوى بسیار، كلاسى را در سه‏راه دروازه شمیران كه در طبقه بالا بود پیدا كردم كه مرحوم استاد یحیى نیكنواز استاد و معلم آن كلاس بود. او یكى از شاگردان نسبتاً خوب شادروان استاد صبا بود و من هفته‏اى دو جلسه در آن كلاس شركت مى‏كردم و تعلیم مى‏گرفتم. ابتدا او به من موسیقى را به طور گوشى یاد داد و پس از چندى نت را با من روى سیم‏ها كار كرد. حدود هشت ماهى كه گذشت نمى‏دانم چرا او در كلاس حاضر نشد و دوباره من بى‏كار و سرگردان شدم و نمى‏دانستم چه بكنم كه این بى‏كارى و سرگردانى من مدت دو سال ادامه داشت ولى چیزهایى را كه قبلاً آموخته بودم پیش خود تمرین مى‏كردم، اما متأسفانه ذوق و شوق من كم‏كم جاى خود را به بى‏تفاوتى داد و در یكى از روزها نیز ویولنم از دستم افتاد و شكست تا این كه در چهارده سالگى مطلع شدم كه مدرسه نابینایى زیر نظر میسیونر آلمانى‏ها در اصفهان وجود دارد. پدرم برخلاف میلش كه از من دور مى‏شد ولى به خاطر آینده بهتر من، مرا به اصفهان فرستاد و متأسفانه یك سال بعد در حالى كه در اصفهان بودم، پدرم را از دست دادم. بگذریم كه در آن شهر غریب یك پسربچه چهارده ساله دور از والدین و اقوام و فامیل چه مصیبت‏ها كشیدم ولى همیشه طالب پیشرفت و ترقى بودم. این مدرسه زیر نظر آلمانى‏ها اداره مى‏شد و آنها در اینجا تبلیغ مذهبى مى‏كردند كه من از همه چیز آنها استفاده بردم جز مسئله مذهب كه كماكان به مذهب خود اسلام پایبند و باقى ماندم. آنها وقتى ذوق مرا نسبت به ویولن دیدند، سازى براى من تهیه نمودند و من در آنجا مشغول نواختن شدم البته معلمى وجود نداشت كه بشود استفاده كرد، اما خوب اندوخته‏هاى قبل خود را مورد استفاده قرار مى‏دادم، تا اینكه حدود سال 1347 وارد دبیرستان شده بودم، استاد رحمت‏اللَّه بدیعى كه از نوازندگان و اساتید خوب ویولن در آن روزگار بود هفته‏اى یك روز به هنرستان موسیقى اصفهان مى‏آمد كه ایشان وقتى مرا دید، خیلى زود مرا پذیرفت و من مشغول تعلیم گرفتن از ایشان شدم. حدود دوسالى كه گذشت ایشان دیگر به اصفهان نیامد، اما من بهره كافى در این مدت دو سال از كلاس این استاد بزرگ برده بودم، بعد از این هركس و هرجا كه مى‏شد چیزى مى‏آموختم، دیگر در این موقع نسبتاً نوازنده‏اى بودم كه دیگران حاضر بودند به خوبى به ساز من گوش دهند. در اركسترهاى مختلف از جمله اركستر و فرهنگ و هنر اصفهان، اركستر دانش‏آموزان اصفهان و غیره فعالیتى چشم‏گیر داشتم كه یا نوازنده بودم یا سرپرست اركستر. به هر حال در خرداد سال 1352 دیپلم گرفتم و در همان سال نیز ازدواج نمودم، ازدواج ما بنابه خواسته واقعى دو طرف بود. همسرم از همه جهت لیاقت و شایستگى دارد او و من هنوز به همان اندازه‏ى اوائل ازداج یكدیگر را دوست داریم و زندگى مى‏كنیم و همسر فداكارم از هیچ لحاظ چه سواد و دانش، چه عاطفه و انسانیت و خلق و خوى آدمى هیچ‏چیز كم و كسر ندارد و هم‏اكنون حاصل این ازدواج پنج دختر مى‏باشد كه از آنها كمال رضایت را دارم. دختر بزرگم امسال در دانشگاه بنا به میل و خواسته خودش رشته مهندسى كامپیوتر را قبول شد و من هم‏اكنون با داشتن فوق دیپلم كودكان استثنائى در یكى از مدارس نابیانایان اصفهان مشغول تدریس به نابینایان هستم، یعنى در حقیقت نواختن ساز شغل من نیست. من در مقطع ابتدایى تدریس مى‏كنم. ناگفته نماند كه حدود سال 1348 مسابقاتى بین دانش‏آموزان هر استان برگزار مى‏شد كه این جانب در اصفهان رشته ویولن به مقام اول رسیدم و پس از آن در مسابقات سراسرى كشورى نائل گردیدم و به قول آن روزى‏ها مدال طلا را از مدیر كل امور تربیتى دریافت نمودم و این یكى از موفقیت‏هاى بزرگ من است. موسیقى چون هنرى است والا و عاطفى كه سرآمد تمام هنرها است، لذا اعتقاد دارم كه باید در خون هر انسان عاطفى و عارفى باشد و نوازنده هم خصوصاً نوازنده ویولن باید سعى كند ضمن لطیف‏نوازى و شیرین‏نوازى، باكمال قدرت ساز بزند. و من در هر محفل ادبى، هنرى كه شركت مى‏جویم از استاد فقید ابوالحسن خان صبا، حتماً یادى مى‏كنم، چه او را از نوابغ بزرگ و نادر موسیقى ایرانى مى‏دانم و خود را مدیون این بزرگمرد هنر مى‏دانم چرا كه اگر زحمات ایشان نبود شاگردانى چون: حبیب‏اللَّه بدیعى على تجویدى مهدى خالدى فرامرز پایور رحمت‏اللَّه بدیعى و... نبودند و من هیچ بهره غیابى و نتى از آنها نمى‏جستم. من از سبك نوازندگى مرحوم استاد حبیب‏اللَّه بدیعى كه تقریباً همان تكیه‏ها و سبك استاد صبا است بسیار لذت برده و كاملاً از مرحوم بدیعى پیروى مى‏كنم. چنان پیروى مى‏كنم تا انشاءاللَّه روزى بتوانم تا حدود زیادى جاى آن استاد بزرگ را در دلها بگیرم من در آرشه‏كشى و قدرت پنجه سعى‏ام بر این است كه به همان قدر ارشه‏كشى و قدرت پنجه استاد بدیعى ساز بزنم. البته من تعلیم شاگرد هم مى‏دهم و شاگردان خوبى هم پرورش داده‏ام كه در سطح اصفهان آنهایى كه مرا مى‏شناسند مى‏دانند. روش تدریس من كاملاً از روى نت و كتاب و اصول صحیح است و اساتید بزرگ این روش را تأیید نموده‏اند و همیشه به شاگردان خود مى‏گویم هنر موسیقى و ساز را به خاطر خود هنر و پیشبرد هنر یاد بگیرید. من دوست نداشته‏ام از هنرم استفاده مادى كرده باشم مگر شهریه هنرجو، چون معتقد نیستم كه از هنر استفاده مادى بشود. مردم باید ذهنشان روشن شود به اینكه هنرمند چیز دیگرى است و مطرب چیزى دیگر و من خوشبختانه از مطرب و مطربى همیشه بیزار بوده و هستم. من به بازى شطرنج بسیار علاقمندم و تا چندین سال پیش تبحر فوق‏العاده‏اى در این ورزش فكرى داشتم، به زبان‏هاى آلمانى و انگلیسى خصوصاً زبان آلمانى نسبتاً وارد و واقفم و از صحبت كردن با این زبان‏ها لذت مى‏برم. از كودكى بسیار تیزهوش و بُرا بودم و هر چیز را كه مى‏خواستم خیلى سریع فرامى‏گرفتم و به هوشیارى و باهوشى در خانواده و فامیل و میان دوستان و در محل معروف بوده‏ام و صداى موسیقى به خصوص ویولن در من تأثیر بسزایى مى‏گذاشت و خوشبختانه هم‏اكنون نوازنده‏اى هستم كه در سطح اصفهان و بعضى محافل هنرى ایران از من به خوبى یاد مى‏كنند كه دوستان مرتباً این محبت‏هاى هموطنان را به گوش حقیر مى‏رسانند و اكثراً بداهه‏نوازى مرا به خوبى قبول دارند و این براى من جاى بسى خوشحالى و خوشبختى است».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

«هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق» «ثبت است بر جریده عالم دوام ما» «حافظ» بودند و هستند در موسیقى ما كه تكنواز و تنهانوازى كردند و مى‏كنند ولى بداهه‏نواز خیلى كم داشتیم و داریم، بداهه‏نواز باید خلاق باشد، بداهه‏نواز باید ابتكاراتى داشته باشد كه توأم با علم و عشق به موسیقى آن را ادامه دهد، اصولاً موسیقى اصیل ایرانى داراى راز و رمزهایى است كه همه‏كس بدان دست نمى‏یابد و فقط كسانى به این اسرار پى مى‏برند كه عارف باشند، عاشق باشند، عاطفى باشند و به موسیقى، این هنر والا و ارزشمند آسمانى واقعاً عشق بورزند. كسانى مى‏توانند بداهه‏نوازى كنند كه این راز و رمزها را پیدا كرده باشند. حشمت‏اللَّه جودكى، یكى از بداهه‏نوازان خوب و باقدرت است كه داراى پنجه‏اى شیرین و ورزیده مى‏باشد و امكان ندارد كه ساعتى دستگاهى یا گوشه‏هایى از موسیقى سنتى ایران را بنوازد، آن را تكرار نماید. ولى هیچگاه به او میدان داده نشد تا بتواند هنر خود را به گوش دوستداران موسیقى سنتى كشور برساند و گردانندگان وقت رادیو هم (پیش از انقلاب) كه امكان فعالیت را مى‏توانستند براى وى و امثال او فراهم آورند، نه تنها كوتاهى كردند بلكه حسادت هم مى‏كردند و این مؤسسه فرهنگى و هنرى را كه مى‏شد مثل بسیارى از ممالك پیشرفته جهان مدرسه‏اى باشد براى پیشرفت علم و دانش و موسیقى و موسیقى‏دانان، تبدیل به مؤسسه‏اى كردند كه پیش از آن كه كارهاى آن بر مبناى ضوابط و اصول صحیح قرار گیرد، روى روابط و پارتى‏بازى قرار گرفت و در نتیجه به او امكان ندادند كه در رادیو كه صداى همه مردم بود به هنرنمائى و نوازندگى پردازد و این مسئله‏اى است كه همه هنرمندان و اهل فن در این قسمت درباره وى و عده‏اى دیگر مى‏دانند و از آن آگاهى دارند. امثال جودكى‏ها كم نبودند، آن كسانى كه این وضع را در طول شكوفائى موسیقى اصیل و سنتى ایران به وجود آوردند موجب گردیدند كه ما اكنون بداهه‏نواز جز چهار پنج نفر در موسیقى ایران نداشته باشیم و این خود یك خیانت به موسیقى اصیل و سنتى ایران بود. كارشكنى و سنگ‏اندازى كردن در راه چنین هنرمندان آماده و مستعدى كه در طول زمان خیلى بندرت و كم و استثنائى پیدا مى‏شوند جاى عفو و بخشش ندارد و آن كارشكنان غافل از این بودند و شاید هنوز هم باشند، زیرا باید بدانند كه در طول حیات بشر، انسان‏هایى متولد شده و مى‏شوند كه به ظاهر روزى از دار دنیا مى‏روند. این آدمها تولد دارند، اما مرگ ندارند و همیشه زنده خواهند بود و هرچه عمر تاریخ بگذرد جلا و شفافیت هنر آنان بیشتر مى‏گردد. سال 1309 شمسى در خانوده‏هاى هنردوست و هنرمند شهرستان بروجرد كودكى دیده به جهان گشود كه وى را حشمت‏اللَّه نام نهادند. پدر وى عظیم جودكى یكى از نوازندگان بنام كمانچه در بروجرد و عموى او غلامرضا جودكى نیز با نواختن ویولن آشنا و این ساز را به خوبى مى‏نواخت. دوران كودكى حشمت در جوار پدر و عموى هنرمند خویش سپرى مى‏شد و هنگامى كه پدر و عموى او در خانه به نواختن ساز مشغول بودند حشمت دست از بازى‏هاى دوران كودكى كه مخصوص سن و سال هر طفلى است مى‏كشید و به نواى ساز آنان گوش فرامى‏داد و چنان موسیقى در تار و پود وى طى چند سال اثر گذاشت كه دیگر آن طفل سال‏هاى گذشته نبود و تمام خواسته‏هاى وى در داشتن یك ویولن و نواختن آن یكجا متركز گردیده بود ولى دسترسى به آن براى حشمت امكان نداشت زیرا از یك طرف به واسطه عدم امكان مالى جهت خرید ویولن و از طرف دیگر مخالفت جدى عموى او با فراگیرى ساز، مدت‏ها وى را از معشوق خود كه همان ویولن بود دور نگه داشته و شب و روز بى‏قرار و در التهاب بود ولى یك روز وى تصمیم به ساختن ویولن براى خود گرفت. ابتدا تكه تخته‏اى تهیه نمود و با قرار دادن چهار عدد سیم بر روى آن و یك تركه كه با موى دم اسب درست كرده بود شروع به نواختن و تمرین نزد خود كرد. و آنقدر به تمرین ادامه داد تا توانست از همین تكه تخته‏پاره، صدایى نسبتاً شنیدنى بیرون بیاورد. در این زمان كه پدر ذوق و شوق فرزند خویش را در نواختن این ساز بیش از حد تصور دید، براى او ویولن خرید و در اختیار وى قرار داد و از این زمان بود كه حشمت‏اللَّه جودكى در مسیرى درست و صحیح براى فراگیرى این ساز ظریف، حساس و خوش‏صدا قرار گرفت. تمرین‏هاى شبانه‏روزى و كوشش و ممارست وى به زودى اثر خود را بخشید به طورى كه وى در سن سیزده سالگى آوازه شهرت و نواى سازش از سراسر بروجرد گذشت و به شهرهاى اطراف رسید و در مجالس دوستان از وى خواهش مى‏شد كه براى رونق بخشیدن به محافل آنان، او دست به ساز برد و پنجه‏اى براى آنان بنوازد. جودكى در سن سیزده سالگى، زمانى كه مرحوم قمرالملوك وزیرى به بروجرد براى اجراى كنسرت رفته بود، همراه آواز این هنرمند ممتاز و بزرگ آواز در سینما تاج بروجرد، آواز قمر را با ساز خود همراهى كرد و با توجه به این كه وى در آن زمان انگشتانش مسلط روى سیم‏هاى ساز نبود، به خوبى از عهده كار برآمد و این ذوق و استعداد وى را در آن سنین نشان مى‏دهد. وى از سن چهارده سالگى در شهر بروجرد، بالاى داروخانه بوعلى سینا واقع در خیابان شهداى فعالى اقدام به تأسیس كلاس موسیقى كرد و به هنرجویان مشق ویولن مى‏داد و در ضمن، خود روزى چهارده ساعت تمرین و به نواختن ویولن مى‏پرداخت و تنها استراحت كمى كه مى‏كرد، دوباره به تمرین ادامه مى‏داد و همین تمرینات، وى را به سرعت در كار نوازندگى پیشبرد و در این زمان، از طرف مسئولین رادیو خرم‏آباد لرستان كه در قلعه فلك‏الافلاك متمركز بود از وى براى شركت در برنامه‏هاى هنرى این رادیو دعوت به عمل آمد و او این دعوت را پذیرفت و همكارى خود را مدت‏ها با این رادیو ادامه داد. پس از چندى از طرف رادیو اصفهان از او دعوت گردید تا در برنامه‏هاى این رادیو شركت كند و حشمت این دعوت را هم پذیرفت و چند سالى نیز مستقیم با این رادیو همكارى كرد. وى در این زمان به سن 23 سالگى رسیده بود كه نواى سازش به حد اعلاء به گوش مردم ایران رسیده و به دروازه شهرت نزدیك گردیده بود. مدتى بعد بنا به دعوت مسئولین رادیو آبادان به آن دیار رفت و با این رادیو همكارى و در برنامه‏هاى مختلف آن شركت و نوازندگى كرد. سپس در برنامه‏هاى شما و رادیو چند برنامه مختلف نیز در تهران شركت و همكارى نمود و قطعاتى بس زیبا سلونوازى كرد. اصولاً باید دانست كه موسیقى ایران صرفنظر از پیش‏درآمدها، رنگها و چهار مضرابها و ترانه‏هاى محلى، بیشتر بداهه‏نوازى و بداهه‏خوانى است و خوانندگان و نوازندگان با یادگیرى كم و بیش دستگاهها و ردیف‏هاى موسیقى ایرانى به آن دست مى‏زنند و این وضع منحصر به فرد و ممتاز مخصوص موسیقى ایران است كه چنین اینجاب مى‏نماید و براى این كه یك نواخت و خسته‏كننده نشود بداهه‏نواز (سلیست) نغمه‏هایى را در قالب گوشه‏هاى دستگاهها مى‏آفریند بدون اینكه احتیاج به نت داشته باشد و بنا به آفریده‏هاى درونى و احساسى خود آن را خلق مى‏كند و به گوش آدمى مى‏رساند و به طور كلى اگر بخواهیم بداهه‏نوازى را تعریف كنیم باید بگوییم كه بداهه‏نوازى (سلیست): «آفرینش نغمه‏ها و ملودى‏هایى است كه قبلاً وجود نداشته و كسى نساخته و نوازنده یا خواننده بدون زمینه قبلى، در همان زمان نوازندگى و خوانندگى فى‏البداهه به آفرینش نواها و نغمه‏ها مى‏پردازد. و این در وجود هر سلیست و خواننده‏اى نمى‏باشد. كسانى كه از استعداد خاص و ویژه‏اى در هنر نوازندگى و خوانندگى برخوردار باشند به این مقام مى‏رسند و به همین سبب ما در موسیقى ایران مى‏بینیم تعداد بداهه‏نوازان به قول معروف از تعداد انگشتان دستان تجاوز نمى‏كند». استعداد ویژه و ذات وجودى جودكى در موسیقى، وى را یكى از بهترین و در ردیف خوبان و بزرگان سلونواز موسیقى ایران قرار داد و این چیزى است كه همه مى‏دانند ولى افسوس كه جو نامساعد و باندبازى‏ها، بخل و غرض‏ورزیهاى عده‏اى هنرمندنما كه در سیستم گذشته تمام دستگاههاى رادیو و تلویزیون را در تیول خود و وابستگان داشتند مانع پخش صداى ساز سلو و سلونوازى حشمت جودكى‏ها، ناصر زرآبادى، شاپور نیاكان‏ها، مسعود حسنخانى‏ها، مظفر بشیرى‏ها، محمدحسین یاحقى‏ها، سیاوش زندگانى‏ها و... گردیدند و سدى شدند نه تنها مانع ترقى و پیشرفت جوانان اهل هنر و آگاه و مستعد، بلكه موجب گردیدند كه در كل موسیقى ما دیگر سلیستى كمتر قد علم نماید. و به همین سبب است كه نواى ساز حشمت آنطور كه باید و شاید به گوش مردم ایران نرسید و این هنرمند مهجور و بى‏ادعا با توجه به هنر بالنده و مشخص خود كه همان بداهه‏نوازى است، تقریباً ناشناس بماند. حشمت جودكى، آهنگ‏هاى خوب و به یاد ماندنى دیگر از هنرمندان خواننده ساخت و اجرا كرد و از خصوصیات بارز وى، پاى‏بند بودن به اصول مذهبى و اخلاقى و انسانیت است. رومن رولان نویسنده بزرگ فرانسوى مى‏نویسد: «هنر اگر نتواند با انسانیت كنار بیاید بهتر است نباشد». و این را باید بسیارى از كارشكنان، حاسدان و نظر تنگانى بدانند كه داراى چنین روش مذموم و ناپسندى مى‏باشند و هنوز با خود این بار كثیف را به دوش مى‏كشند. حشمت جودكى به موسیقى اصیل و سنتى ایران علاقه بسیار دارد و به زبانى دیگر عاشق است و روزانه بیشتر اوقات خود را صرف تمرین و سلونوازى مى‏كند و باقدرت و آگاهى تمام مقام‏ها و گوشه‏ها و دستگاههاى مختلف موسیقى ایران را مى‏نوازد و به حفظ و حراست این موسیقى معتقد مى‏باشد. وى هنرمندى است كه به هنرمند و هنرمند واقعى ارج و احترام مى‏گذارد و همیشه این بیت شعر را زیر لب زمزمه مى‏كند: «ما قصه‏ى سكندر و دارا نخوانده‏ایم از ما بجز حكایت مهر و وفا نپرس» درباره نحوه‏ى نوازندگى و ساز وى، نگارنده طى هشت سال كه افتخار آشنایى با جودكى را پیدا كرده‏ام از هنرمندان بزرگ و صاحب نظرى مثل: استاد على‏اصغر بهارى، استاد عبداللَّه جهان‏پناه، رضا گلشن‏راد، استاد اسماعیل زرین‏فر، استاد ابراهیم قنبرى، عباس تهرانى (تاش) و اكبر سلیمى‏تبار، عباس شاپورى، محمد میرنقیبى جویا گردیدم كه به نظر گرامیتان مى‏رسد: استاد بهارى: «حشمت‏اللَّه جودكى در بداهه‏نوازى یكى از نوازندگان خوب و چیره‏دست مى‏باشد كه دستگاههاى موسیقى ایرانى را خوب مى‏شناسد و خوب مى‏نوازد و شسته و رفته تحویل مى‏دهد.» رضا گلشن‏راد: «حشمت‏اللَّه جودكى از نظر نوازندگى و سلونوازى بسیار مسلط و اطلاعاتش در مورد ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى بسیار وسیع و گسترده مى‏باشد، وى در نوازندگى خیلى چیره‏دست و ماهر است و بر بسیارى از نوازندگانى كه مدعى تكنوازى مى‏باشند صددرصد ارجحیت دارد.» محمد میرنقیبى: «ساز سلوى آقاى حشمت‏اللَّه جودكى را گوش دادم، بسیار لذت بردم و معتقدم یكى از بهترین سلونوازان مى‏باشد، خوب بود از وجود چنین استعدادهایى به موقع در موسیقى ایرانى استفاده مى‏شد.» عبداللَّه جهان‏پناه: «حشمت‏اللَّه جودكى یكى از سلونوازانى است كه اگر به جاى كارشكنى در كارش، وى را تشویق و حمایتش مى‏كردند یكى از بزرگان موسیقى و سلیست‏نوازان ایرانى مى‏شد. به هر حال اكنون یكى از ستاره‏هاى درخشان بداهه‏نواز است.» استاد اسماعیل زرین‏فر: «حشمت‏اللَّه جودكى در نوازندگى، سبك مخصوص خود را دارد و از تكنیك بالائى برخوردار است كه از تنوعات و ابداعات و تغییرات فراوان بهره‏مند است و پیداست كه خیلى زحمت كشیده است تا توانسته چنین پوزیسین‏هایى را هنگام نواختن بگیرد و این كار نتیجه سالیان دراز و طولانى نوازندگى مى‏باشد كه از استعداد خدادادى نیز كاملاً بهره برده است و من شخصاً هركسى را هم كه یك ساعت با موسیقى مأنوس و نوازندگى كرده باشد به او احترام مى‏گذارم چه رسد به اینكه نوازنده‏اى این چنین باشد و در روح و قلب انسان صداى سازش رخنه كند.» استاد ابراهیم قنیرى: «حشمت‏اللَّه جودكى در نوازندگى سبك مخصوص خودش را دارد و هنگام نواختن از همه امكانات، از آرشه، سیم‏ها، پنجه‏ها و مهمتر استعداد ذاتى خود به حد كافى استفاده مى‏برد. و به همین دلیل است كه ریتم‏ها، ریتمى‏هایى خاص و دور از هر تقلیدى مى‏باشد. من باور نمى‏كردم كه ایشان چنین پنجه‏اى شیرى و گیرایى داشته باشد و بسیار خوشحالم كه این اواخر من چنین نوازنده‏اى را دیدم و صداى سازش را شنیدم و افسوس مى‏خورم كه چرا از وجود این هنرمندان استفاده‏ى درست و كافى نشد.» عباس شاپورى: «من طى سالیان دراز كه با هنرمندان و نوازندگان خوب بخصوص بداهه‏نوازان آشنایى و معاشرت داشته‏ام، كمتر بداهه‏نوازى را نظیر حشمت‏اللَّه جودكى مشاهده نموده‏ام. وى علاوه بر شیرین‏نوازى و پنجه قوى و ورزیده‏اى كه دارد پوزیسین‏هاى بسیار خوبى نیز هنگام نوازندگى دارد كه حاكى از تسلط وى بر ساز مى‏باشد». اكبر سلیمى‏تبار: «حشمت‏اللَّه جودكى در سلونوازى، یكى از بزرگان موسیقى سنتى ایران است كه اگر به او توجه مى‏شد یكى از ستاره‏هاى درخشان آسمان هنر موسیقى ایران مى‏گردید با این وصف باز هم یكى از بداهه‏نوازان بزرگ موسیقى ایرانى است». عباس تهرانى (تاش): من در طول حیات هنرى خود نوازندگان خوب و بزرگى را بسیار دیده و با ایشان آشنایى و انس و الفت داشته و دارم، در میان این بزرگان حشمت‏اللَّه جودكى یكى از ایشان است كه پنجه‏اى بسیار شیرین و ورزیده دارد». اكبر سلیمى‏تبار، هنرمند ارزنده «گلها» قطعه شعرى در وصف حشمت‏اللَّه جودكى سروده است كه از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرد: حشمت و عزت است عنداللَّه جود، كى؟ از خدا جدا باشد حشمت‏اللَّه جودكى ز هنر این سه نعمت ورا عطا باشد هنر آید بكف ز جهد زیاد گر بود ذوق و هوش و استعداد رنجها برده در هنر بسیار تا هنرمند گشته و استاد آنچه را مى‏نوازد اندر ساز جملگى دلكشند و روح‏نواز نغمه‏هایش همه خوش و شیرین شادمان مرغ دل دهد پرواز در هنر پایه‏اش بسى والاست مهربان است و خوب و اهل صفاست حشمت‏اللَّه مرد محجوبى است حق نگهدارد كه او مرد خداست

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهرداد ترابى، به سال 1342 خورشیدى در تهران متولد شد، پس از طى دوران تحصیلات متوسطه، در سال 1360 نواختن سه‏تار و مشق موسیقى را نزد محسن نفر، هنرمند باارزش، در مركز حفظ و اشاعه موسیقى آغاز كرد. پس از دو سال كه در این مركز مشغول آموختن موسیقى بود، در سال 1362 به كلاس جلال ذوالفنون هنرمند شایسته و نوازنده خوب سه‏تار رفت و مدت پنج سال هم نزد این معلم دلسوز مشغول تحصیل گردید. وى در این مدت منظماً به كلاس درس مى‏رفت و هیچگاه كلاس درس را ترك نگفت و غیبت نكرد و با علاقه و پشتكار به تحصیل ادامه داد تا جایى كه نه تنها با تكنیك و ویژگى‏هاى سه‏تار آشنا شد، بلكه در زمینه شناخت و شیوه نگرش و ارزیابى موسیقى ایرانى از راهنمایى‏هاى ذیقیمت وى استفاده بسیار برد. مهرداد ترابى، در ضمن از راهنمایى‏هاى رضا قاسمى نوازنده خوب سه‏تار بهره گرفت و از خرمن نوازنده چیره‏دست و نوازنده ساز تار، استاد هوشنگ ظریف و محمد بهارلو نیز بهره‏ور گردید. وى از سال 1365، طبق صلاحدید جلال ذوالفنون، در امر تدریس هنرجویان موسیقى در كلاس او به ایشان كمك كرد و تقریباً مقارن همین ایام، اقدام به تنظیم و تدوین و بازنویسى جزوه‏هاى آموزشى ذوالفنون براى سه‏تار و آماده‏سازى آنها براى چاپ گردید. و این امر دو سال طول كشید كه حاصل آن دو كتاب در زمینه آموزش سه‏تار است و كتاب اول در سال 1369 به چاپ رسید. در سال 1368 در پایه‏ریزى گروه موسیقى «مشتاق» سهیم گردید كه با توجه به ابتكارات جلال ذوالفنون در زمینه گروه نوازى سه‏تار و بازسازى و اجراى آثار اصیل موسیقى شكل گرفته و سرپرستى آن به عهده‏ى وى مى‏باشد و تاكنون كنسرت‏هاى متعددى را در سالن‏هاى فرهنگى و هنرى به اجرا درآورده است. نوازندگان ویولن

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مختار محمدى، در اسفندماه سال 1313 در شهرستان نور از توابع سرسبز خطئه مازندران متولد شد. هنوز یك سال از بهار زندگى او نگذشته بود كه همراه خانواده به تهران آمد. پدر وى از تعزیه‏خوانان مشهور مازندران بود و خود با ردیف‏هاى موسیقى ایران آشنایى كامل داشت و قرآن را از حفظ داشت و قرائت صحیح این كتاب آسمانى را به فرزند خویش خیلى خوب آموخته بود، بطورى كه در سالهاى چهارم و پنجم و ششم ابتدایى معلم دینى مدرسه، وى را مأمور تدریس قرآن و كمك به دانش‏آموزان در درس قرآن و شرعیات كرده بود. در همین مدرسه ابتدایى، معلم سرودى داشتند بنام نعمت‏اللَّه مجید كه معلمى دلسوز و مهربان بود و در مدت سه سال به شاگردان ضمن خواندن سرودهاى ملى میهنى، تئورى موسیقى را نیز به آنها مى‏آموخت. مختار محمدى كه در این زمان علاقه‏اى وصف ناشدنى به موسیقى پیدا نموده بود دروس معلم را به خوبى فراگرفت و از عشق موسیقى و یاد آن هرگز بیرون نمى‏رفت تا اینكه در سال اول دبیرستان از دو نفر هم‏كلاسى‏هاى علاقمند به موسیقى، كه نزد هنرمند باارزش عباس زندى مى‏رفتند با سنتور و نواختن آن آشنایى پیدا كرد و پس از مدتى با توجه به اینكه آنها استاد دیده بودند ولى او استادى ندیده بود، قطعاتى را كه ایشان مى‏نواختند وى از آنان بهتر مى‏نواخت، مختار محمدى مى‏گوید: «من كوك كردن سنتور را قبل از نواختن آن انجام مى‏دادم و با توجه به اینكه هرگز استادى را تا آن زمان به خود ندیده بودم، هیچگاه در منزل و همسایگى ما صداى ساز مرا كسى نشنید و اگر هم شنید گوش‏خراش و ناكوك نبوده است، بعلاوه به واسطه مانعى كه در منزل از لحاظ خانوادگى براى فراگیرى و نواختن سنتور داشتم، در منزل بطور جسته گریخته تمرین مى‏كردم و بیشتر تمرینات خود را در منزل دوستان خود كه آنها هم سنتور مى‏نواختند انجام مى‏دادم. رفته رفته توانستم كه با تمرینات فراوان صداى سازم را قابل استماع نمایم و همراه اركستر به همراهى ویولن ایرج گوركانى، ضرب عباس سلطانى، در برنامه‏اى صبحگاهى رادیو كه به نام برنامه دانش‏آموز بود شركت و اجرا نمودم و این اولین كار رادیویى من بود. پس از اجراى این برنامه بود كه به هنرمند فقید به صورت حبیب‏اللَّه بدیعى معرفى شدم و با تأیید ایشان تا سال 1342 در برنامه‏هاى رادیو به صورت قراردادى در اركستر شماره 6 به اجراى برنامه پرداختم و چون قبلاً هم با هنرمند ارجمند منصور صارمى آشنایى پیدا كرده بودم، در رادیو از محضر ایشان بسیار فیض بردم و از راهنمائى‏ها و محبت‏هاى این مرد هنرمند، همیشه ممنون و سپاسگزارم، سپس براى تكمیل اطلاعات تئورى موسیقى از منوچهر لشگرى و شادروان حبیب‏اللَّه بدیعى باید یاد كنم كه برایم خیلى زحمت كشیدند و قدردانى مى‏نمایم. پس از چندى در كلاس‏هاى مختلف موسیقى اقدام به تدریس و تربیت شاگرد نمودم كه باید از تدریس در كلاس سعدى واقع در خیابان بوذر جمهرى سابق به مدیریت مرحوم ولى‏اللَّه البرز، كه در آنجا هنرمندان جلال ذوالفنون و عماد رام هم تدریس مى‏كردند، مدتى در كلاس منچهر لشگرى واقع در سه‏راه امین حضور، زمانى در كلاس هنر واقع در خیابان جمهورى اسلامى بعد از میثاقیان، مدتى در كلاس محمد شیرخدایى بعد از منوچهر صادقى كه استاد رضا وهدانى آنجا را اداره مى‏كردند. چندى هم در كلاس آپادانا واقع در امیریه كه زیر نظر مرحوم امیرناصر افتتاح اداره مى‏شد نام ببرم. در اینجا باید از زحمات استاد اولیه‏ام آقاى منصور صارمى یاد نمایم كه بدون هیچ چشم‏داشت مادى مرا در امر یادگیرى و هنر موسیقى یارى داد و كمك كرد تا خود را به كاروان موسیقى ایران برسانم و هرچند هنوز خود را طلبه مى‏دانم و قطره‏اى از اقیانوس بى‏كران این هنر هم نیستم. اعتقاد دارم كه موسیقى اقیانوس بى‏كران است كه دسترسى به انتهاى آن براى هیچكس میسر نیست و پایانى ندارد و ساز بهترین مونس انسان است كه در این بى‏كرانه اقیانوس مونس هنرمند است كه هیچ‏چیز نمى‏تواند جایگزین آن باشد. من براى دوستان هنرمند و استادان موسیقى ایران چه قدیم و چه جدید، براى تمامى آنان احترام قائلم و همه آنان را دوست دارم با توجه به این، معتقدم در درجه اول شخصیت فرد هنرمند مطرح است، بعد هنرش. به هر حال براى شناساندن موسیقى اصیل سنتى ایران، همراه اركسترهاى مختلف، مسافرت‏هایى به كشورهاى خارج از طرف رادیو رفتم و در حال حاضر مشغول تدریس موسیقى و ساز سنتور به هنرجویان مى‏باشم».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

حسن لشگرى به سال 1317 در تهران، در جمع خانواده‏اى هنرمند و هنردوست دیده به جهان گشود و از كودكى با موسیقى مأنوس گردید و همین انس و الفتى كه وى با موسیقى پیدا كرد، او را به سوى فراگیرى این علم كشانید. حسن لشگرى ابتدا، با توجه به اینكه از صداى خوب و زیبایى بهره‏ور بود، از سن 10 سالگى فراگیرى نت و نواختن ساز سنتور را نزد برادرش منوچهر لشگرى شروع كرد و بعدها براى یادگیرى ویولن، آكوردئون، پیانو و ارگ نیز اقدام نمود و در نواختن آنها مهارت لازم را بدست آورد. حسن لشگرى مدت‏ها بعد همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و آهنگ‏هاى زیبایى مثل «تنها با گلها» «كبوتر حرم»، «آدما»، «چشمان تو»، «فرودگاه»، «صیاد» و تعداد زیاد دیگرى آهنگ ساخت كه نتیجه این همكارى با رادیو بود. وى در تعلیم و تدریس موسیقى به هنرجویان علاقه‏اى وافر و حوصله‏اى فراوان داشت و با همكارى شاگردانش جهت تشویق آنان، دست به اجراى برنامه‏هاى هنرى در تلویزیون آموزشى زد. و در بسیارى از مسافرت‏هاى فرهنگى و هنرى كه از طرف رادیو، از جمله كشورهاى: آمریكا، آلمان، انگسلتان، افغانستان و شهرهاى ایران برگزار مى‏شد شركت داشت و همراه سایر هنرمندان در كنسرت‏هایى كه نفع انجمن‏هاى خیریه، بیمارستان‏هاى مسلولین و امین‏آباد برپا مى‏گردید فعالانه شركت مى‏كرد. متأسفانه در سال 1354 بر اثر سرطان معده به رحمت ایزدى پیوست، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

رحمت‏اللَّه عنایتى به سال 1324 در شهرستان اراك متولد شد از كودكى به موسیقى عشق مى‏ورزید و هر وقت صداى آواز و یا سازى مى‏شنید بى‏اختیار به سوى آن صدا هدایت مى‏شد و به نواى دل‏انگیز موسیقى گوش مى‏داد. سال 1332 همراه والدین خود به تهران آمد و در این شهر بزرگ بود كه امكان فعالیت و فراگیرى موسیقى را براى خود مساعد یافت لذا در سال 1339 با خرید یك سنتور 9 خرك براى فراگیرى و نواختن ساز سنتور به كلاس موسیقى آپادانا واقع در خیابان امیریه رفت، مدت 4 ماه مشغول یادگیرى این ساز شد ولى یك روز كه صداى ساز استاد ورزنده را از رادیو شنید حالش دگرگون گشت و دیگر به كلاس نرفت و سراغ منزل استاد را از دوستان گرفت و راهى منزل او گردید. شرح ماجراى آشنایى مرید و مرشد را از گفتگوى وى با نگارنده بخوانید: «روزى به خیابان صفاى غربى كوچه رضایى پلاك... زنگ در یكى از خانه‏هاى این كوچه را بصدا درآوردم، قلبم به شدت مى‏طپید كه آیا استاد مرا مى‏پذیرد؟ آیا حاضر مى‏شود مرا به شاگردى خویش قبول نماید؟ یا كه جوابم مى‏كند. به هر حال در باز شد و چهره زیبا و معصوم دخترك كوچكى در آستان در ظاهر شد و پرسید چه فرمایشى دارید؟ سراغ پدر را از دخترك خردسال گرفتم؟ او گفت هم‏اكنون پدرم را صدا مى‏زنم. چند لحظه بعد استاد رضا ورزنده جلوى در منزل آمد و خود را معرفى كرد. استاد با یك عرق‏گیر كه به تن و یك شلوار محلى كردى (جاف) كه به پا داشت آمده بود كه من پس از سلام به ایشان گفتم: استاد من شما را مى‏شناسم ولى شما مرا نمى‏شناسید. من عاشق نواى ساز شما هستم و مى‏خواهم شما مرا به شاگردى خویش قبول فرمایید. استاد در جواب گفت: آیا شما از نواختن ساز سنتور اطلاعى دارید؟ در جواب گفتم: «قدرى ساز مى‏توانم بنوازم و با دستگاههاى موسیقى ایرانى نیز تا حدودى آشنایى دارم». سپس استاد به فكر فرورفت و قدرى خیره به من نگریست و من در همین لحظه فكر كردم كه نكند استاد مرا به شاگردى نپذیرد، لذا پیش از آن كه منتظر جواب بمانم، بلافاصله گفتم: «اشكالى ندارد حال كه این‏قدر علاقمند هستى شما را به شاگردى مى‏پذیرم». استاد پرسید: «آیا سنتور دارید؟» گفتم: «بلى» گفت: «فردا شب منزل هستم، شما سازت را بیاور تا من ببینم چكار مى‏توانم براى شما انجام دهم». من از استاد خداحافظى كردم، و از خوشحالى نمى‏دانستم چكار كنم همین‏قدر مى‏دانم كه آن روز، یكى از روزهاى بیاد ماندنى و خوب دوران زندگى من مى‏باشد.به هر حال فاصله منزل استاد تا منزل خودمان را كه نسبتاً فاصله زیادى است با سرعت طى كردم و در این مدت نمى‏دانستم كه روى زمین قدم مى‏گذارم یا روى آبها ولى یادم هست كه آن شب تا صبح خوب به چشمانم راه نیافت. فرداشب ساز را برداشتم و دوباره روانه خانه استاد گردیدم. پس از رسیدن به منزل استاد ورزنده زنگ در را زدم و ایشان در را باز كرد و من پس از سلام و احوال‏پرسى، از ایشان پرسیدم: «آیا مى‏شود روزى من هم بتوانم مثل شما سنتور بنوازم؟» ایشان در جواب گفت: «آرى باید تمرین نمایى و مكرر بنوازى و باید به شما بگویم من روزى كه مادرم فوت نموده بود همان روز هم زیرزمین خانه‏مان مى‏نواختم و غم‏هاى دل و درونم را به واسطه دورى این عزیز از دست رفته‏ام روى سیم‏هاى سنتور با مضراب مى‏نواختم و اشك مى‏ریختم و با این مونس همیشگى‏ام به راز و نیاز مى‏پرداختم، پس باید در هر زمان و هر لحظه بنوازى و از تمرین غافل نباشى.» پس از این گفت و شنود همراه استاد ورزنده به اتاق كار ایشان رفتم، ساز خود را در این اتاق جلوى ایشان گذاردم. استاد سنتور مرا كه دید گفت: «این چیست؟این كه خاك‏انداز است! این سنتور نیست، شما باید یك سنتور بزرگتر تهیه نمایید، این اسباب‏بازى مى‏باشد!» و بلافاصله از زیر یك كمد قدیمى و آهنى كه گوشه اتاق قرار داشت، سنتورى بیرون آورد و شروع به نواختن آن كرد و من هم از او سؤال كردم: «كه آیا این ساز خود شما است؟». گفت «نه این ساز یكى از دوستان است.» من پس از قدرى صحبت با استاد و گرفتن درس، فردا صبح رفتم از فروشگاه آقاى سرخوش ساز جدید و خوبى را خریدارى كردم و خوب یادم هست از آبان‏ماه سال 1349 رسماً نزد این استاد بزرگ سنتور، شروع به فراگیرى این ساز نمودم. و ساز را به‏خاطر نفس خود ساز و موسیقى را كه هنرى بس ارزنده و بزرگ مى‏باشد براى دلم آموختم و هر زمان كه بسیار شادمان مى‏شوم به ساز روى مى‏آورم و هر لحظه كه زیاد غمگین مى‏گردم به نواختن ساز مى‏پردازم و با آن گفتگو مى‏كنم. لازم به ذكر است كه روزى استاد ورزنده به من گفت، من حوصله شاگرد درس دادن ندارم، اگر تابلو بزنم شاگردان بسیارى براى فراگیرى به اینجا مى‏آیند، من در همین لحظه پرسیدم: «استاد، چرا مرا پذیرفتید؟»، لحظه‏اى مكث كرد و به چهره‏ام نگریست و گفت: «نمى‏دانم چه رازى بود، دست خودم هم نبود، آن روز شما را قبول كردم.» در همان زمان استاد ورزنده غیر از من سه نفر دیگر را تعلیم مى‏داد كه آنها هم مثل من استاد را پروانه‏وار احاطه كرده بودند و از شمع وجودش بهره‏ور مى‏گردیدند.» استاد رضا ورزنده، داراى دو فرزند یك دختر بنام ربابه و یك پسر به اسم حسین مى‏باشد. وى در سوم بهمن‏ماه 1355 جهان فانى را وداع گفت، خداوند رحمتش فرماید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

طالعى باشدم كه از پى آب گر روم سوى بحر بر گردد ور به دوزخ روم پى آتش آتش از یخ فسرده‏تر گردد ور ز كوه التماس سنگ كنم سنگ نایاب چون گهر گردد این همه حادثات پیش آمد هر كرا روزگار برگردد «لطف‏اللَّه نیشابورى» زمستان سال 1369 است و اكنون بنا به ضرورتى دست به قلم برده‏ام تا شرح زندگى دوستى موسیقیدان و از دست رفته و ناكام را رقم بزنم. بیش از بیست سال است كه دست توانا و نامرئى و ناشناخته جهان هستى، جهان (جهانگیر) شنجرفى را به ابدیت طلبیده است و اندك‏اندك مى‏رود تا در خاطر دوستان و شاید نزدیكان و خویشاوندان او شبح كم‏رنگى از شكل ظاهر و دستان نغمه آفرینش در خاطره‏ها باقى باشد، و چند سال دیگر نه از او و نه این دستانى كه این داستان را مى‏نگارد جز چند سطرى در لابه‏لاى بعضى نوشته‏ها ردى و اثرى باقى نخواهد ماند. در نوشته‏هاى باستان مى‏خوانیم كه كالبد انسان را به درختى مانند مى‏كنند كه دهقان روزگار آن را در زمینى مى‏كارد و پس از چندى مى‏روید و مى‏بالد و مى‏گسترد. اما به هر حال پس از چندى دیر یا زود همان دستى كه آن را كاشته با داسى بى‏رحم قطعه قطعه‏اش مى‏كند و در آتشدان مرگ شعله در آن مى‏زند. دود آن را باد در هوا و خاكستر آن را در پهندشت بى‏سر و ته گیتى مى‏پراكند. پس از گذشت كوته زمانى جز چند كس كه آن شعله فروزان و آن دود پراكنده را دید و یا از زبان دیگران شنیده‏اند هیچكس از آن درخت و آتش و دود چیزى در یاد و خاطره ندارد. این است داستان چند روز زندگى پر از دغدغه و قلق و التهاب و نگرانى انسان ضعیف و بى‏نوا كه خود مى‏پندارد كسى است و چیزى است. زهى خیال باطل! یك قطره آب بود و با دریا شد یك ذره خاك و با زمین یكتا شد آمد شدن تو اندرین عالم چیست آمد مگسى پدید و ناپیدا شد منسوب «خیام نیشابورى» براى شروع مقدمه دو مطلب ذهن و اندیشه‏ام را به خود مشغول كرده بود كه یكى قطعه شعرى بود كه در مطلع كلام آمد و دیگرى داستانى و یا تمثیلى عامیانه است كه با زندگى این همزاد رنج‏هاى من شباهت دارد، به قول معروف آورده‏اند كه: «روزى در گورستانى طبق معمول آدم‏ها بر روى مزار عزیزان از دست رفته خود ندبه و زارى مى‏كردند، اما زنى بر روى تپه خاكى كوچكى كه سنگى و علامتى هم بر روى آن نبود و این خود از فقر و بى‏چیزى آن خفته در خاك حكایت داشت، بیش از حد و اندازه یك داغدیده شیون و زارى مى‏كرد. تا آنجا كه بیشتر افراد مزار درگذشتگان خود را رها كرده و گرد او را گرفتند تا از سرگذشت درگذشته او و از سنگینى بار محنتى كه این شیون و زارى را ایجاد كرده است آگاه شوند. زن بى‏نوا را مورد سؤال قرار دادند كه سبب این همه افغان و زارى زیاده از حد چیست؟ زن داغ‏دیده آه سردى از دل پردرد كشید و در پاسخ گفت: «این جوانمرگ من آهنگر تهى‏دستى بود و شاگردى سر به هوا و بى‏نواتر از خود داشت. روزى كه شاگرد بود و ذغال در كوره بود مشترى نبود، روز دیگر كه مشترى بود ذغال در كوره شاگرد نامرتب غایب بود، روزى كه كار بود و شاگرد هم بود ذغال در كوره نبود و روزى كه همه اینها بود بداقبالى او را ناخوش و خانه‏نشین كرده بود. مخلص و زبده‏ى كلام این كه از فرط بدبیارى و تنگدستى و خجالت همچون جهانگیر شنجرفى از ناتوانى كشیدن بار معاش در عنفوان جوانى و شباب دق كرد و من بى‏كس و بى‏نوا را تنها گذاشت و به زیر خاك سیاه پناه برد.» و این دقیقاً سرنوشت و سرگذشت جهانگیر شنجرفى بود. پس از راه یافتن به رادیو با افراد مختلفى از موسیقى‏دانها به ویژه هم‏سن و سال‏ها آشنا شدم كه یكى هم جهانگیر بود، یكى از افراد انگشت شمارى كه گذشته از كار موسیقى بیش از بیست سال دوران پرشور و نشاط و غیرقابل توصیف و بدون بازگشت جوانى را با او گذراندم شنجرفى است. همین حالا كه به نوشتن این سطور مشغولم با وجود گذشت این همه سال مثل اینكه با همان حالات و روابطى كه میان ما برقرار بود و به همان طرز تلفظ خاصى كه حروف را از نوك زبان ادا مى‏كرد با من به مزاح و شوخى مشغول است، شوخى‏هاى تندى كه كسى جرأت بر زبان آوردن آنها را نداشت و این بدان سبب بود كه روابط دوستى ما از حد معمول و متعارف فراتر بود. هنوز گوش من از قهقهه خنده‏هاى او آكنده است. او با دخترى از خانواده‏هاى قدیمى و معروف كه شاگرد او بود ازدواج كرد و پدرزن او از دوستان پدر من بود و این اتفاقاً بیش از پیش ما را به هم نزدیك و چند سال رفیق حجره و گرمابه و گلستان شنجرفى بود. او سنتور را خوب مى‏نواخت و مضرابى هم به تار مى‏زد. با نت و ردیف و گوشه‏هاى موسیقى در حد بالائى آشنایى داشت و دوستان مشترك ما چون حسین صبا و دیگران كه محافل و دیدارهایى داشتیم به كار او اعتقاد داشتند. به یاد دارم كه روانشاد مهدى خالدى پس از ترك همكارى با خانم دلكش در فكر تغییراتى در اركستر خود و ایجاد و ابداع كارهاى تازه‏اى بود، از آن جمله همكارى و اجراى آهنگ و ترانه‏هایى با خوانندگان مختلف بود، اولین برنامه او در یك روز جمعه و با چند آوازه‏خوان بود كه یكى از آنها هم من بودم، شعر ترانه مرا آقاى ابوالقاسم حالت و با عنوان (گل باران) سروده بودند، این ترانه یكى از لطیف‏ترین ترانه‏هاى ادبى با مفاهیم و تركیبات بدیعى در آن روزگار بود، زیرا در تمام جملات آن به صورتى كلمه گل را با صنعت التزام آورده بود، روزى خالدى در ملاقاتى از من به صورت مشورت سؤال كرد كه: «براى كارهاى تازه‏اى كه در نظر دارم به یك نوازنده سنتور كه با نت موسیقى آشنایى داشته باشد و از لحاظ ضرب (ریتم) هم قوى و حساس باشد احتیاج دارم. هرچه فكر كرده‏ام كسى به نظرم نرسیده است». پس از تأملى به او گفتم كه جهانگیر شنجرفى به نظر شما چطور است؟ شاید او واجد این مشخصات و جامعیت باشد. از شنیدن این نام خنده‏اى بر لبانش ظاهر شد و گل از گلش شكفت و حرف مرا تأیید كرد. موضوع را به شنجرفى اطلاع دادم و او به دیدن خالدى رفت اما یاد ندارم كه بعداً نتیجه و محصول این ملاقات چه بود و چه شد. تنها سخن این است كه كار او مورد قبول و پذیرش استادان بزرگ و سرشناس موسیقى كشور ما بود. عكس او در صفحه 512 جلد اول «مردان موسیقى سنتى و نوین ایران» كه یادگار روزهاى اول شكل‏گیرى برنامه‏ى گل‏ها است. با استادان نام‏آورى چون ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، احمد عبادى، ادیب خوانسارى، حسن كسائى، على تجویدى و رضا ورزنده و... دلیل گویا و بدون تردیدى از كار وى است، در روزهاى اول شكل‏گیرى برنامه گلها كه هنوز درست جا نیفتاده بود، شنجرفى از لحاظ تلفیق شعر و آهنگ و سایر مسائل فنى و موسیقیایى راهنماى بسیار خوبى براى آقاى داود پیرنیا بود، روزى حضوراً گفتگوى آنها را شاهد بودم كه شنجرفى مى‏گفت: «در ضبط یك برنامه استفاده از گوشه‏ها و دستگاهها و آوازهاى مختلف، از نت‏ها و مایه‏هاى گوناگون كار متناسب و دلپذیرى نیست و گوش شنونده لطیف‏الطبع را آزار مى‏دهد و انتقال از یك گوشه و نغمه به نت دیگر از نظر صوتى كارى بسیار ظریف و به تجربه بسیار دقیق نیاز دارد». زندگى خصوصى و دوران عمر كوتاه او در سال 1304 و در مشهد متولد شده بود. پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد نیروى هوائى ارتش شد و رشته مكانیك و امور فنى هواپیما و به پایان مى‏رساند. در یك اشتباه و ایجاد خطرى كه او اصلاً دخالت نداشته و مسئول نبوده به ناچار پس از سال‏ها زحمت آن كار را رها مى‏كند. در سال‏هاى 1330 -1328 یك مؤسسه تعلیم رانندگى و مكانیكى دایر كرده بود و روزها را سرگرم آن كار و بعدازظهرها را به تعلیم كلاس موسیقى مى‏پرداخت. كار تعلیم رانندگى، موفقیتى نداشت و تعطیل شد. دوست مشتركى داشتیم كه عضو هیئت مدیره سازمان جنگلبانى بود، براى او كارى درست كرد، اما همه آن تشكیلات فروریخت. و بى‏كار شد. بعد از 28 مرداد بانكى با عنوان بانك صادرات- نه این بانك صادرات كنونى- تأسیس شد و شنجرفى مدتى كارمند آن بانك بود. نه او از آن كار راضى و نه مدیران و كارگذاران از او راضى بودند. آن دستگاه هم برچیده شد. مثل این كه او تجسم همان ضرب‏المثل در شعر بود كه اگر پایش به دریا مى‏رسید خشك مى‏شد. از این به بعد تنها به كار كلاس مى‏پرداخت و به كارهاى مختلف دیگرى هم دست زد كه از هیچ‏یك راضى نبود و طرفى نبست. در سال 1348 مرضى گنگ و مهلك در ناحیه ناف و شكم او بروز كرد كه به سرطان مبدل گردید و پس از چند وقت كه در یكى از بیمارستان‏هاى تهران بسترى بود، و براى معالجه مسافرتى هم به خارج رفت سرانجام حیران و چشم بر سراب آرزوها در 21 مردادماه سال 1350 در سن چهل و شش سالگى به دیار خاموشان بهشت زهرا پیوست. گاه یك عمر طولانى شكنجه‏هاى طولانى و تحمل دردناكترین حوادث را با خود همراه دارد، كه یكى از بدترین آنها، زنده بودن و نظاره كردن بر مرگ دوستان و عزیزان است، نمى‏دانم! شاید حضرت خضر هم به جهت مسئله‏اى كه ما از آن آگاهى نداریم محكوم به عمر ابد و شاهد بودن مرگ عزیزان و دوستان است و چه كسى از این مجازات سرپوشیده و بغرنج آگاه است. بگو به خضر كه جز مرگ دوستان دیدن چه حاصلى دگر این عمر جاودانه را یادش گرامى باد كه هیچ‏وقت از یاد و خاطر من و دوستانش نخواهد رفت. در فراق دوستان از جسم و جان چیزى نماند هر كه رفت از هستى ما اندكى با خویش برد دو دختر بنام‏هاى افسون و افسانه از او بجاى مانده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

كارون سلمكى، كه باید او را، نسل سوم از خانواده سلمكى به حساب آورد، نوه مرحوم محمد رفیع‏السلطان و فرزند ابراهیم سلمكى است. وى به سال 1345 خورشیدى در تهران متولد شد و نواختن و فراگیرى ساز سنتور را ابتدا نزد پدر خود آغاز كرد و پس از آن به هنرستان عالى موسیقى رفت. كارون سلمكى، مدت چهارسال در هنرستان سرود و آهنگهاى انقلابى به فراگیرى علم موسیقى و نت پرداخت و بااستعداد ذاتى و علاقه‏اى كه به موسیقى دارد كلیه سازها را غیر از سازهاى بادى به خوبى مى‏نوازد ولى ساز تخصصى وى سنتور مى‏باشد. كارون سلمكى تاكنون چندین كنسرت كه از طرف دبیرستان‏ها و مركز سرود و آهنگ‏هاى انقلابى برپا شده شركت كرده است كه مورد تقدیر مربیان قرار گرفته است و بنابر گفته‏ى خودش، در این مركز، آهنگها و سرودهایى ساخته كه اجرا گردیده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

ابراهیم سلمكى، از نوازندگان خوب سنتور است كه در ضمن با نواختن ویولن و سه‏تار و كمانچه نیز آشنایى كامل دارد. وى فرزند مرحوم محمد رفیع‏السلطان سلمكى است كه خود از نوازندگان دوران ناصرى است. ابراهیم سلمكى به سال 1311 خورشیدى در تهران حوالى محله سنگلج متولد شد و از سن 5 سالگى مشغول فراگیرى و نواختن سنتور گردید. سلمكى بر اثر نواختن این ساز و سالیان متمادى مأنوس بودن با آن توانست كارهایى ابتكارى روى این ساز بعمل آورد، زیرا ساز سنتور كه از ابتدا، یك ساز ناقص بود و همانطور كه تمام نوازندگان و اهل ذوق و هنر مى‏دانند، روى سنتور ناله‏ى سیم را ابداع كرد و نقایص دیگر این ساز را مثل خرك هفتم و بم را بمل و خرك پنجم را بطور دو طرفه «سرى و بكار» كوك كرد كه در موقع نواختن صداى مطبوعى بوجود مى‏آید. و خرك اول بم را به صورت كوك خرك ششم نمود كه با اضافه كردن همین 3 خرك، 2 اكتاو و به گسترش اكتاوها افزود و نامبرده صداهاى مختلف از جمله صداى عود و قانون و تار و سه‏تار و پیانو را از سنتور بیرون آورد و به این ساز وسعت و اعتبار بیشترى داد و با توجه به این كه عده‏اى با این نوآورى او در زمان خودش مخالف بودند ولى استاد فقید ابوالحسن خان صبا، وى را مورد تشویق و حمایت قرار داد و او خود را مدیون این ابرمرد تاریخ موسیقى ایران مى‏داند. ابراهیم سلمكى، از سال اول تحصیلى دبیرستان مشغول فراگیرى نواختن ویولن گردید و به مرور زمان نواختن این ساز را به پابه‏پاى سنتور به پیش برد، به طورى كه هم‏اكنون معلوم نیست كه ساز اول وى ویولن است یا سنتور؟ به هر حال وى بیش از صد و پنجاه آهنگ در گوشه‏ها و دستگاههاى مختلف موسیقى ایرانى ساخته كه تعداد فراوانى از خوانندگان آن را اجرا كرده‏اند و معروف‏ترین آنها «امواج كارون» است كه با صداى قاسم جبلى در زماغن خود از پرفروش‏ترین صفحات روز گردید و تا آن زمان كسى براى طبیعت آن هم رودخانه‏اى به این زیبایى نه شعرى سروده بود و نه آهنگى ساخته بود. ابراهیم سلمكى اصولاً به سرزمین خوزستان، این قسمت از سرزمین وطن عزیزمان ایران علاقه‏اى خاص و وصف‏ناشدنى دارد، بطورى كه هر ساله به این دیار سفر مى‏كند و روى امواج گاه خروشان و گاه خاموش زیباى كارون به گشت و سیر مى‏پردازد و از آن الهام مى‏گیرد و به همین دلیل نام آهنگ خود را كارون گذاشت و نام فرزند خود را نیز «كارون» نهاد. وى هم‏اكنون در كلاس موسیقى خود مشغول تعلیم و تدریس به هنرجویان مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سید نعمت‏اللَّه ستوده به سال 1320 خورشیدى در شهر زیباى اصفهان، شهرى كه واقعاً قلم درباره آن و مردمانش از توصیف زیبایى‏ها و هنر و صنعت آن عاجز است دیده به جهان گشود. وى تحصیلات ابتدایى و توسطه و دانشگاهى را در زادگاه خود اصفهان به پایان برد و سپس در سال 1341 براى تحصیل در فوق‏لیسانس زبان و ادبیات انگلیسى به تهران آمد و هم‏اكنون (1372) آخرین سال خدمت خود را در وزارت آموزش و پرورش مى‏گذراند. نعمت‏اللَّه ستوده، هنرمند بافرهنگ و ارجمندى است كه از زمان كودكى همراه با پدر خود به محافل و مجالس «فقر» مى‏رفت و پس از اقامه نماز مغرب و عشاء در آنجا، یكى دو نفر مثنوى‏خوان شروع به خواندن اشعارى از كتاب مثنوى معنوى مولوى مى‏كردند كه همین مایه و پایه علاقمندى وى به موسیقى اصیل و سنتى ایران گردید و این عشق و علاقه وى به موسیقى سنتى ایران از سال 1330 به بعد، بخصوص در 1340 كه سالهاى اوج موسیقى ایرانى بود و هنرمندان و استادانى چون: احمد عبادى، حسن كسائى، پرویز یاحقى، حبیب‏اللَّه بدیعى، على تجویدى، فرهنگ شریف و عده‏اى دیگر از بزرگان موسیقى سنتى ایران، این هنر را در پنجه‏هاى ظریف و جادویى و پرقدرت خود داشتند. علاقه وى به موسیقى دو چندان شد و براى فراگیرى و نواختن سنتور و فلوت نزد هنرمند ارجمند ایرج طاهرى رفت. پس از چندى نزد هنرمند باارزش دیگرى به نام عباس وهوشى رفت و سالها از مكتب این هنرمند كسب فیض نمود، سپس از محضر مرحوم عبدالحسین خان برازنده كه از نوازندگان بزرگ و آهگسازان خوب بود رفت و ردیف‏هاى موسیقى اصیل ایرانى را بر روى نى پیاده كرد. وى در سال 1341 به تهران آمد، مدتى در كلاس آزاد موسیقى مرحوم نصراللَّه خان زرین‏پنجه رفت و افتخار شاگردى او را بدست آورد، در سال 1346 با استاد حسن كسائى افتخار آشنایى پیدا كرد و این آشنایى وى با استاد كسائى موجب پیشرفت هرچه بیشتر كار وى و دوستى دیرینه‏اى بین ایشان شد كه هنوز هم بحمداللَّه ادامه دارد و از سال 1349 تا سال 1357 در خدمت استاد حسن كسائى و استاد تاج اصفهانى امر تدریس موسیقى اصیل و سنتى ایران را در «مركز فرهنگى رادیو و تلویزیون» اصفهان بعهده داشته است كه از آن دوره هم شاگردانى باارزش كه هم‏اكنون از نوازندگان و خوانندگان خوب استان است به یادگار مانده است. وى سال‏ها است كه بیشتر وقت و انرژى خود را در خدمت ساز سه‏تار گذاشته و در شهر اصفهان مكتب تكنوازى استاد احمد عبادى را اجرا مى‏كند و به هنرجویان تعلیم مى‏دهد. وقتى از ایشان درباره‏ى استاد احمد عبادى و استاد حسن كسائى كه سال‏ها با این بزرگان حشر و نشر داشته سؤال كردم؟ گفت: «بزرگترین واقعه‏ى هنرى زندگى بنده، آشنایى اتفاقى من با استاد احمد عبادى بود، اگر بخواهیم در موسیقى ایرانى از لحاظ هنر و اخلاق یك نفر را انتخاب كنیم كه نفر اول باشد، بدون شك آن یك نفر هم استاد عبادى خواهد بود. من هرگز ادعاى شاگردى استاد عبادى را ندارم ولى باكمال افتخار مى‏گویم، بنده متجاوز از سى سال افتخار نوكرى این ابرمرد اخلاق و موسیقى را داشتم و هنوز سعى مى‏كنم آنچه از جنبه اخلاقى از این مرد بزرگ آموخته‏ام در زندگى خود به كار بندم. من به قدرى شیفته اخلاق و هنر استاد عبادى هستم كه گویى ایشان هنوز هم حضور دارند و مرا در كارهاى هنرى راهنمایى مى‏كنند. و در مورد استاد عزیزم حسن كسائى باید بگویم كه بایستى كتابى جداگانه درباره ایشان نوشته شود، زیرا مقام هنرى وى در این مختصر نمى‏گنجد، چون ایشان زنده‏كننده ساز نى هستند و درباره عظمت كار او هنوز هیچ‏یك از نوازندگان نتوانسته‏اند چیزى بر نواخته‏هاى استاد بیفزایند و قاطعانه مى‏گویم كه خیلى از نوازندگان امروزى، اكثراً تقلیدى ناقص از كار استاد كسائى مى‏كنند. در مورد هنرمندان موسیقى عقیده دارم كه آنها را باید به سه دسته و گروه تقسیم كرد. 1- گروه مطرب كه احتیاج به توضیح ندارند. 2- گروه نوازنده كه فقط در امر نوازندگى چیره‏دست بوده و فاقد اخلاقیات مى‏باشند. 3- گروه هنرمند كه معدودترین افراد هستند كه علاوه بر چیرگى در نوازندگى، از لحاظ اخلاق هم نمونه هستند كه مى‏توان از مرحوم استاد عبادى یاد كرد. البته در تمام صنوف بدون استثناء بد و خوب وجود دارد كه امیدوارم، روز به روز گروه خوبان در موسیقى بر دسته بدان افزونى یابد، انشاءاللَّه».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(ح 1340 -1258 ش)، طبیب، خطاط، نقاش، موسیقیدان و شاعر، متخلص به صفاءالحق. وى گاهى در شعر صفا نیز تخلص مى‏كرد. نسبش از جانب پدر به امام زین‏العابدین (ع) مى‏رسد و از طرف مادر منسوب به علاءالدوله سمنانى است. در كردستان به دنیا آمد و در پنج سالگى همراه خانواده‏اش به همدان منتقل شد و مقدمات علوم فنون را نزد استادان آنجا آموخت. وى طبیعیات و الهیات و فلكیات را نزد مشكاة الملك، محمدعلى میرزا پسر خسرو میرزا قاجار، و طب قدیم را نزد حاج میرزا حسین، نواده‏ى كوثر علیشاه، و نقاشى و تذهیب را نزد صنیع‏الملك و میرزا حسین، پسر سمیعاى نقاش، و طب جدید را نزد میرزا محمد صحت بخش و دكتر نجفقلى خان عراقى و موسیقى را نزد میرزا حسینقلى و سید احمد خان ساوجى و عرفان را نزد حاج عبدالوهاب شوشترى فراگرفت. صفاءالحق در فاصله‏ى سالهاى 1284 -1275 ش به ایرانگردى و سپس جهانگردى پرداخت و از مصر و سودان و عراق دیدن كرد و چند سال در بمبئى سكنى گزید و معلومات و تجربیات طبى خود را تكمیل كرد و در آنجا به سبك هندى شعر سرود و بعد از 150 سال، كه پیروى از این سبك در ایران منسوخ شده بود، آن شیوه را به این كشور بازگرداند. در واقع صفا مجدد غزل سبك هندى در ایران است. وى در هندوستان از محضر بزرگان اهل عرفان نیز بهره‏ها برد. پس از بازگشت از هند، با معلوماتى كه از طب قدیم داشت و تجاربى كه در معالجات جدید آموخته بود مطبى در همدان گشود. در ح 1293 ق وزارت معارف به وى گواهینامه‏ى طبیب مجاز اعطا كرد و او را به عنوان نماینده‏ى دولت جهت آبله‏كوبى منطقه‏ى اسدآباد و سپس ریاست بهدارى آن منطقه اعزام نمود. او در موسیقى نیز دست داشت و سه تار را نیكو مى‏نواخت. وى همچنین خط خوبى داشت و به فن نقاشى و سوزن‏دوزى آشنا بود. او «سفرنامه»اى به خط خود نوشته و آن را به نقاشى‏هایى از هنر خود مزین ساخته است. وى را در كنار مرقد باباطاهر، در همدان، به خاك سپردند. از دیگر آثارش: «رساله پدگجى» یا «پداگوژى»، در تربیت؛ رساله‏ى «نمكدان»، آمیزه‏اى از نظم و نثر و جد و هزل؛ مثنوى «پهلوى نامه»، در انتقاد بر حكومت رضاخان و مخالفت با كشف حجاب؛ رساله «بزبزگان»، در دامپزشكى؛ «كلیه» در پاسخ به سؤالات ادبى و كلام و مذهبى، كه ناتمام است؛ قصاید و مثنویات و قطعات، كه از جهت مواد تاریخ و فولكلور همدان داراى فواید است؛ «دیوان» غزلیات، كه در آن بیشتر به صائب و سبك هندى نظر دارد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، شاعر و موسیقیدان. معروف به استاد صابر. از شاعران عهد شاه طهماسب اول صفوى (984 -930 ق) بود كه در موسیقى و نواختن عود دست داشت و در این فن معروف بود. استاد صابر بیشتر غزل مى‏سرود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. از استادان بنام و از برجسته‏ترین آهنگسازان و نوازندگان ویلون است. وى ویولن را از استادانى چون حسین هنگ‏آفرین و حسین خان اسماعیل‏زاده فراگرفت و از شاگردان درجه اول حسین خان بود. ركن‏الدین در ساختن پیش درآمد و رنگ و تصنیف مهارت داشت، بطورى كه رضا محجوبى و درویش خان به هزار و بسیار ارج مى‏نهادند. ساخته‏هاى او به خاطر وزنهاى گوناگون و نعمه‏هاى زیبا و سلیقه‏ى خاصى كه در پروراندن آنها به كار مى‏برد بر ساخته‏هاى دیگران برترى داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، شاعر و موسیقیدان. وى به بدخویى شهرت داشته و از راه خوانندگى امرار معاش مى‏كرده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خطاط، موسیقیدان، پزشك و شاعر. وى در بیشتر علوم دست داشت و پزشك حاذقى بود. در خط نستعلیق شاگرد سلطانعلى مشهدى و از خوشنویسان معروف زمان خود بود. رفیع قانون را خوب مى‏نواخت و در فن موسیقى مهارت داشت. وى را در این فن پس از خواجه عبداللَّه مروارید از همه برتر مى‏دانستند. او در سن هفتاد سالگى درگذشت و در جوار پدرش، در بخارا، دفن شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1285 ق)، خطاط. وى خط شكسته را چون متقدمین مى‏نوشت و در خط سیاق سرآمد زمان خود بود. از علوم ادبى و عربى نیز بهره داشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(ز 1320 ق)، موسیقیدان. وى، در اوایل سلطنت مظفرالدین شاه، در قسمت موزیك مدرسه‏ى نظام، به تحصیل موسیقى پرداخت. پس از آن یك سال نزد مسیولومر فرانوسى، مدرس شعبه موزیك دارالفنون رفت و از تعلیمات او استفاده كرد. بعدها در مدرسه‏ى نظامى با كلیه‏ى آلات موسیقى نظام آشنا شد و دروس علمى و تئورى سلفژ، اركستراسیون و هارمونى را فراگرفت. وى نزد مسیو دووال به فراگیرى ویولن پرداخت و به طورى در نواختن آن مهارت پیدا كرد كه به ابراهیم ویولنى معروف شد. آژنگ ریاست موزیك فوج لاریجان معاونت كلاس موزیك دارالفنون را به عهده داشت. وى براى تدریس موسیقى، از روى نت و قواعد علمى، اقدام به تأسیس كلاس موسیقى كرد. او ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى را از آقامیرزا حسینقلى فراگرفت و آنها را به صورت نت درآورد و به شاگردان خود تعلیم داد. و در ضمن براى تمام دستگاهها، پیش درآمد و رنگ و تصنیف ساخت. از جمله‏ى پیش درآمدهاى شوشترى، ماهور و راست پنجگاهش بسیار مشهور بود و تا آن زمان كسى چنین كارى نكرده بود. از شاگردان بنام وى مى‏توان مرتضى و رضا محجوبى و شهباز برمكى را نام برد. پس از تأسیس رادیو تهران آژنگ براى سرپرستى نوازندگان رادیو برگزیده شد و تا سال 1320 در این سمت باقى بود. آثارش: قطعاتى براى موسیقى ایرانى تنظیم كرد؛ چند مارش نظامى ساخت كه در موزیك ارتش از آن استفاده مى‏گردید؛ با كمك فكرى شاهزاده احمدمیرزا اپرایى به نام «دكتر ریاضیدان» ساخت كه به نمایش درآمد و با استقبال مردم مواجه شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 16 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(؟)، موسیقیدان. به روایت «تمدن ساسانى» وى از موسیقیدانان عصر خسروپرویز (627 -590 م) بود، ولى نویسنده‏ى كتاب «تاریخ موسیقى ایران» وى را از زنان معروف موسیقیدان عهد بهرام گور (438 -420 م) مى‏داند كه در نواختن چنگ شهرت داشته است. شهرتش تا به حدى است كه هنرمندان و نگارگران ایرانى پس از اسلام نیز یاد آن را در آثار هنرى خود جاودان كردند، مانند قدح لعابدار رنگین با نگاره‏ى بهرام گور و آزاده، كار رى، از آثار سده هفتم هجرى، و نظیر آن با نقاشى و زرّین از سده ششم هجرى كار كاشان. فردوسى نیز در «شاهنامه» از او یاد مى‏كند: به پشت هیونى دمان بر نشست ابا سرو آزاده چنگى به دست

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

متولد 27 دی ماه 1351 تهران- بیمارستان باهر-ساعت 6 صبح محل زندگی تا 7 سالگی: تهران-خ جیحون-ک شهید صالحی محل زندگی از 7 تا 18 سالگی: تنکابن-محله -خانه ی پدری در سن ۹ سالگی با استفاده از وسائل ابتدائی توانست سازی شبیه به سنتور بسازد و خود را با نواختن آن سرگرم کند. با توجه به این علاقه وافر، والدین او یک ساز سنتور برای وی تهیه کردند و جالب اینکه او توانست بدون هیچگونه آموزش قبلی، این ساز را به درستی کوک کند و بنوازد! البته در آن زمان به دلیل سکونت در یکی از شهرستانهای شمال کشور، امکان دسترسی به استاد برای وی میسر نبود و او تنها از طریق مراجعه به کتابها و نوارهای کمک آموزشی میتوانست امر فراگیری را دنبال کند که خوشبختانه به همین روش در مدت کوتاهی به پیشرفت قابل توجهی دست یافت. همچنین در کنار فراگیری نوازندگی، هنر آهنگسازی و خوانندگی را با علاقه دنبال می نمود. به هر حال در تمام این دوران او مجبور بود که خود، استاد خود باشد. رشته دبیرستان : در ابتدا رشته تجربی را برگزید تا طبق علاقه اش دکتر شود اما بعد با راهنمایی استاد فرامرز پایور تغییر رشته داد و ریاضی -فیزیک خواند!!! تحصیلات:مهندسی عمران(دانشگاه فنی چالوس) - کارشناسی موسیقی(دانشگاه هنر)- هم اکنون نیز مشغول تحصیل در دوره کارشناسی ارشد(دانشگاه هنر) دارای دو خواهر و دو برادر : اکبر-احمد-عشرت-اشرف(نوازنده و مدرس سنتور که آموزشگاهی زیر نظر جناب اخشابی دارد) تلخ ترین حادثه ی زندگی: مرگ پدر در 22 دی ماه 1381 بهترین خاطره: سفر به مکه 1381 ورود به وادی موسیقی: در 9 سالگی و مجذوب شدن به سنتور دوست پدرش به نام محمد ابراهیم لعلی که نوازنده سنتور و یولن بود آغاز فعالیت حرفه ای: از 1370 در زمینه اهنگسازی - نوازندگی - تنظیم - نظارت بر ضبط و تولید اثار موسیقی سازهای تخصصی:سنتور - سه تار سال 1375: تشکیل گروه هنری مهر اوا و همکاری با سازمان صدا و سیما برگزاری کنسرتهای متعدد در ایران و مراکز معتبر علمی و فرهنگی کشورهایی چون : انگلستان ؛ روسیه ؛ اسپانیا ؛ ژاپن ( فستیوال مین اون[جاده ابریشم]) ؛ کره ؛ هندوستان ؛ مالزی و... کشف صدا : در استودیو برای خواننده ای می خواند که صدابردار و دیگر عوامل گفتند که این کار با صدای خودت زیباتر است , بهتر است خودت ان را اجرا کنی! آغاز معرفی رسمی به عنوان خواننده : 1380 با اجرای ترانه ی تیتراژ سریال گمگشته مجموعه آثار تا کنون : گمگشته - همراز - پریزاد همکاری با اساتیدی چون : علی معلم - فریدون شهبازیان - همایون خرم - مرحوم بابک بیات - مجید انتظامی و ... از سال 1380 تا کنون هر سال صدای او در یکی از مجموعه های تلویزیونی شنیده شده : گمگشته - همراز - عروج- خانه به دوش - متهم گریخت ( کوچ) -بوی خوش زندگی - یک وجب خاک معتقد است: 1. صدا ماندگارتر از تصویر است 2.برای نزدیکی به خدا باید بخشنده و مهربان بود 3.در تمام مراحل زندگی خدا به او لطف داشته است 4. آرزو دریای ِ شوره !! 5.وظیفه ما در زندگی انسانیت است... 6.بهترین سفر , سفر به شهر دل است... ارتفاعات البرز: جایی است که او کلبه ای در انجا دارد که برای رسیدن به این کلبه ی کوچک باید 5 ساعت پیاده راه رفت!کلبه ای که برق هم ندارد و مجید برای فرار از هیاهوی شهر به انجا پناه می برد. دوره های ورزشی: ورزشهای رزمی و فوتبال در دوره های جوانی و نوجوانی ورزشهای مورد علاقه: شنا - کوهنوردی دوستان مطبوعاتی : جعفر گودرزی - رضا کریمی کارگردان مورد علاقه : اسپیلبرگ!

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

277 -181 ق، از زنان شاعر و هنرمند، مادرش، فاطمه از كنیزان یحیى برمكى (190 ق) بود و زیبایى و ظرافت خاصى داشت. به همین دلیل جعفر برمكى (حدود 187 -150 ق) پسر یحیى، او را به عقد خود درآورد اما یحیى به دلیل پستى نسبت آن دختر به ازدواج جعفر خشنود نبود. از اینرو جعفر ظاهرا او را طلاق داد اما در خانه‏اى مستقل سكونت داد و خدمتكارى براى او گماشت و به دور از چشم پدر بدانجا مى‏رفت. مدتى بعد فاطمه، عریب را به دنیا آورد و خود درگذشت. جعفر دخترش را به دایه‏اى مسیحى سپرد تا او را پرورش دهد. پس از اینكه جعفر به اشاره هارون‏الرشید (193 -170 ق) كشته شد و اموال او به غارت رفت، عریب را نیز به عبداللَّه بن اسماعیل مراكبى، كه مسئول قایق‏هاى هارون بود، فروختند و از آن پس در خانه‏ى او پرورش یافت و خواندن و نوشتن و فنون هنر آموخت. به نوشته آغانى وى از آوازخوانان و نوازندگان مشهور زمان خود بود. علاوه بر خواندن و شعر گفتن ظریف و بدیهه‏گو نیز بود، خط را خوش مى‏نوشت و شطرنج و تخته نرد نیز بازى مى‏كرد و در اسب‏سوارى مهارت فراوان داشت. آوازه فضل و كمال وى به گوش مأمون (218 -198 ق) و معتصم (227 -218) خلفاى عباسى رسید و نزد آنها اعتبارى تمام یافت. معتصم او را به صد هزار درهم خرید و آزاد كرد. عریب در نود و شش سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سیروس ساغرى، فرزند على‏خان ساغرى كه از هنرمندان بزرگ و اهل علم موسیقى و یكى از شاگردان خوب و ممتاز شادروان موسى‏خان معروفى بود، به سال 1311 خورشیدى در اصفهان، این شهر فخرآفرین ایران دیده به جهان باز كرد. زنده‏یاد استاد على‏خان ساغرى علاوه بر تلمذ از كلاس استاد موسى معروفى، مدت‏ها در كلاس روانشاد استاد علینقى وزیرى رفت و به تحصیل موسیقى پرداخت و در سال 1312 دبیر فنى موسیقى اداره فرهنگ و صنایع مستظرفه آن زمان گردید و شاگردان خوبى را در موسیقى ایران تربیت و تحویل فرهنگ صوتى كشور نمود. سیروس ساغرى زیر نظر پدرى بافرهنگ و دانش، موسیقیدان و از طرفى بسیار درویش مسلك و دور از تكبر دوران كودكى را سپرى كرد كه از سن شش سالگى فن نواختن سنتور و یادگیرى موسیقى را نزد او آغاز نمود. در یازده سالگى به قدرى در نواختن این ساز پیشرفت حاصل كرد كه در زمانى كه همراه پدر در خوزستان بسر مى‏برد در جشن‏هاى مختلف اداره فرهنگ آن سامان شركت فعال داشت و موفق به دریافت یك گلدان نقره از مسئولین این اداره مى‏گردد. سیروس ساغرى در سن دوازده سالگى افتخار شاگردى استاد ابوالحسن خان صبا را پیدا كرد و نزد ایشان مشغول تحصیل موسیقى و فراگیرى ساز سنتور گردید كه بعدها موفق به دریافت تشویق‏نامه به خط استاد صبا گردید. از سن هفده سالگى به تعلیم و تدریس شاگرد پرداخت كه منشاء خدمات ارزنده‏اى در این راه شد و از خود یادگارى فراوان و ارزشمندى بجاى نهاد. سیروس ساغرى از سال 1340 رسماً به رادیو اصفهان دعوت شد و به استخدام آن مؤسسه درآمد و به صورت تكنوازى و آهنگ‏سازى به اتفاق پدر خود كه سرپرست اركستر بود همراه هنرمندان بزرگى چون: جلیل شهناز، حسن كسائى، جهانبخش پازوكى، تاج اصفهانى، عیسى‏خان، هوشنگ سراج، مرشدزاده، سعادت‏اللَّه نورده و ناهید دائى‏جواد (خواننده غروب كوهستان- دره خاموش) و سایر هنرمندان سرشناس و بزرگ اصفهان مشغول همكارى گردید. ناگفته نماند كه ساغرى آهنگ «غروب كوهستان» را در حال و هوائى دگر ساخت و در حال و هوائى هم در زمان پخش آن در كشور به طرز كم‏سابقه‏اى مشهور خاص و عام گردید. این آهنگ در سال 1342 ساخته شد كه ساغرى در تب شدید چهل درجه مى‏سوخت و در همان حال این آهنگ را «نت» كرد و بعداً در «گلهاى صحرائى» شماره‏ى 61 ضبط و اجرا شد. این آهنگ از استقبال فراوان مردم برخوردار شد كه در مطبوعات درباره آن مطالب فراوانى نگاشته شد از جمله مجله سپید و سیاه مورخ هفت خردادماه 42 به شماره‏ى 344 طى یك مصاحبه با خواننده و آهنگ‏ساز و ترانه‏سرا آن را بیشتر به مردم معرفى نمود و مرحوم مشیر همایون شهرداد، رئیس شوراى وقت موسیقى رادیو ایران رسماً از وى طى نامه‏اى در تاریخ 43/1/31 تقدیر به عمل آورد. سیروس ساغرى از بنیان‏گزاران هنرستان موسیقى در اصفهان است و در سال 1353 به سمت سرپرستى امور موسیقى استان اصفهان منصوب شد و منشاء خدمات ارزنده‏اى به موسیقى سنتى ایران گردید. در سال 1359 طى ابلاغ دیگرى با شماره‏ى 10781/ 3 به سمت سرپرستى امور موسیقى اداره كل فرهنگ استان اصفهان برگزیده شد و مشغول همكارى شد و در تاریخ 72/8/25 نیز طى نامه شماره 70/ 1704 الف به سرپرستى گروه موسیقى زنده‏رود، وابسته به حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى اصفهان برگزیده گردید. سیروس ساغرى از هنرمندان خوب و ممتاز سنتورنواز كشور است كه از تبلیغ و تظاهر دورى جسته ولى صداى ساز دلنشین او و حسن رفتار و اخلاق نیكوى این هنرمند والا و درویش مسلك مدنظر هنرمندان اصیل و بافرهنگ مى‏باشد. وى در حال حاضر در منزل مشغول تدریس و ساختن ساز دلنشین سنتور مى‏باشد كه نگارنده درباره هنر سازسازى ایشان در بخش سازگران در جلد پنجم مفصلاً بحث خواهم كرد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

عبدالرضا زنگ‏زرین به سال 1330 در شهرستان بروجرد متولد شد و پس از طى دوران تحصیلات ابتدائى و متوسطه و دریافت فوق دیپلم در جبر، به سمت دبیر راهنمایى مدارس بروجرد مشغول تدریس گردید. وى از سال 1349 فعالیت‏هاى هنرى خود را آغاز كرد و با فراگیرى دستگاهها و ردیف‏هاى آواز و موسیقى ایرانى پا به جرگه‏ى هنر نهادند، سپس به نواختن ساز سنتور پرداخت ابتدا در زادگاه خود بروجرد شروع به فراگیرى و نواختن این ساز اصیل ایرانى كرد و زمانى كه به همدان منتقل شد و مدت دو سال در دانشسراى تربیت دبیر مشغول تدریس بود، نزد یكى از دوستان خود كه با سنتور آشنایى كامل داشت و در تهران مشق این ساز را كرده بود مشغول نواختن گردید و ردیف‏هاى استاد ابوالحسن صبا را نواخت و به پایان برد و پس از آن ردیف‏هاى استاد محمود كریمى را كار كرد. وى از سال 1367 از طرف اداره ارشاد اسلامى شهرستان بروجرد دعوت به همكارى شد و در خانه فرهنگ این وزارتخانه مشغول تعلیم و تدریس علم موسیقى به هنرجویان مى‏باشد. كه شاگردان خوبى نیز تربیت نموده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

رسول بزرگزاد، نوازنده چیره‏دست سنتور، در سال 1310 خورشیدى، در شهر مقدس مشهد، در خانواده‏اى روحانى و سرشناس آن دیار، دیده به جهان باز كرد. وى از سنین پانزده- شانزده سالگى به سوى موسیقى گرایش پیدا كرد و به سوى این معشوق روح‏پرور كشیده شد تا عاقبت ساز سنتور را براى نواختن برگزید. رسول بزرگزاد، از سال 1320، نواختن و فراگیرى ساز سنتور و موسیقى را نزد چند نفر از دوستان هنرمند خود آغاز كرد و از آموخته‏ها و تجربیات ایشان كسب هنر كرد و پس از چندى به تهران آمد و در دبیرستان ناصرخسرو براى ادامه تحصیل نام‏نویسى كرد، در همین دبیرستان بود كه با ابراهیم سلمكى و محسن بى‏آزاد كه از نوازندگان خوب سنتور مى‏باشند هم‏كلاس شد. و بعدها با راهنمایى ایشان، از ردیف‏هاى: استاد حسین یاحقى و مسعود میثاقیان بهره گرفت و خود بااستعداد و علاقه‏اى كه به نواختن سنتور داشت به پیشرفت‏هاى بزرگى نائل آمد به طورى كه در سال 1330 به رادیو رفت و استاد جواد معروفى پس از امتحان از او، به وى پیشنهاد همكارى با رادیو را داد و او این دعوت استاد را كه بسیار مشتاق آن بود با كمال خرسندى پذیرفت و در برنامه كارگران كه در ساعت 12/ 30 بعدازظهر پخش مى‏گردید شركت كرد، سپس در زمان تصدى مشیر همایون شهردار با برنامه‏هاى ارتش شروع به همكارى كرد كه در آن زمان رئیس برنامه‏هاى ارتش سرهنگ شب‏پره و سرگرد شاه‏زیدى بودند. رسول بزرگزاد، ضمن همكارى با رادیو تهران، با شادروان محمودى خوانسارى كه از دوستان بسیار صمیمى وى، سفرهایى به مشهر كرد و در مركز رادیو مشهد چندین نوار با وى به اجرا درآورد كه از كارهاى خوب و شایسته وى مى‏باشد. زمانى كه زنده‏یاد محمودى خوانسارى، در رادیو شیراز، سرپرستى موسیقى آنجا را به عهده داشت. رسول بزرگزاد، سفرى به شیراز مى‏كند و تعدادى نوار با صداى این هنرمند فقید در مركز رادیو شیراز اجرا و ضبط مى‏نماید. رسول بزرگزاد، به واسطه مسئولیت‏هاى ادارى فعالیت‏هاى زیادى در اركسترهاى گوناگون رادیو نداشت ولى با رفت و آمد در محافل فرهنگى و هنرى و معاشرت با اساتید و بزرگان موسیقى ایران، به اندوخته‏هاى هنرى خود هر روز مى‏افزود و از چشمه فیاض گنجینه پربار و غنى موسیقى اصیل سنتى ایران كه جهان و جهانیان بدان مدیون هستند بهره مى‏گرفت. رسول بزرگزاد، در نیمه سال 1330 با مرحوم حسن یكرنگى آشنا شد و در آن زمان كه منزل وى در خیابان دولاب سه‏راه شكوفه قرار داشت، رفت و آمد مى‏كرد و در یكى از این روزها كه به منزل یكرنگى رفته بود، با اكبر گلپایگانى با تكنیك و خوش‏آواى برنامه‏هاى «گلها» آشنا شد و پس از آن با استادانى مثل: ابوالحسن صبا، نورعلى‏خان برومند و حاج آقا محمد ایرانى مجرد افتخار آشنایى پیدا كرد و تا آخر عمر حاج‏آقا محمد در منزل ایشان، هفته‏اى دوبار، روزهاى یك‏شنبه و چهارشنبه مى‏رفت و در محضر استاد كسب فیض مى‏كرد. وى، غیر از منزل یكرنگى، حاج‏آقا محمد، به منزل استاد صبا واقع در خیابان ظهیرالاسلام و منزل نورعلى برومند واقع در خیابان امیریه كوچه گنجه‏اى و منزل سلیمان امیر قاسمى واقع در خیابان شاپور آن زمان مى‏رفت و با هنرمندان باارزش و صاحب‏نامى نظیر: صدیف و چلبى (اسدى) آشنا شد و به دوستى و رفاقت دیرینه مبدل گشت. در سال 1340 با مرحوم اسماعیل مهرتاش آشنا شد و به منزل آن مرحوم واقع در محمودیه شمیران مى‏رفت و از آنجا به تئاتر جامعه باربد رفت و با عبدالوهاب شهدى، منتشرى و شجریان آشنا شد و با هر یك از این هنرمندان انس و الفتى پیدا كرد كه باید از دوستان صمیمى دیگر وى مثل: امیرناصر افتتاح، منوچهر همایون‏پور نادر گلچین، ایرج خواجه امیرى، داریوش رفیعى نیز یاد كرد. رسول بزرگزاد، در طول دوران نوازندگى خود، صداى هنرمندان بزرگى چون: سلیمان امیرقاسمى، تاج اصفهانى، حسین قوامى، اكبر گلپایگانى، محمودى خوانسارى را همراهى كرده و شاگردان و مشتاقان سنتور را در كلاس‏هاى درس تعلیم داده كه بیشترین آنها، در كلاس هنر موسیقى میثاقیان و كلاس برادران لشگرى واقع در سه‏راه امین حضور مى‏باشد. وى تاكنون چندین كنسرت براى كمك به مؤسسات خیریه و فرهنگى چه به صورت تكنوازى و چه با كمك دوستان هنرمند خود ترتیب داده است. وى رئیس اداره كل پرداخت حقوق، كفیل اداره استخدام، مرخصى‏ها و ذیحساب اداره كل ساختمان بانك صادرات بود كه در ضمن كارهاى ادارى به امور هنرى خود كه همان موسیقى بود مى‏پرداخت. رسول بزرگزاد، یكى از دوستان خیلى نزدیك و صمیمى شادروان محمودى خوانسارى بود كه بیشتر ایام را با او گذرانده بود و خاطرات بسیارى از آن روزگار دارد كه از جمله مى‏گوید: «از اوائل سال 1330 خورشیدى من، محمودى خوانسارى و اكبر گلپایگانى اغلب به منزل استادان ابوالحسن خان صبا او نورعلى خان برومند مى‏رفتیم و هفته‏اى یك شب در منزل آقاى سلطانى (كه خوشبختانه هم‏اكنون در قید حیات هستند) و در تهران خیابان كارگر شمالى قرار داشت همراه استادان یاد شده جمع مى‏شدیم. در یكى از این شبها كه من به اتفاق مرحوم محمودى خوانسارى رفتیم منزل استاد صبا كه با ایشان به منزل آقاى سلطانى برویم، در منزل استاد صبا مشاهده كردم كه ایشان بر اثر ایستادن زیاد روى پاها در هنگام تدریس به شاگردان، پاچه‏هاى شلوارشان را بالا زده و با دستان خویش مشغول ماساژ دادن و مالش رگ‏هاى پاهاى خود مى‏باشد و بعداً من فهمیدم كه با توجه به اینكه دكتر استاد را از ایستادن زیاد منع كرده بود معهذا او عاشق تدریس بود و هنگام درس حتى به سلامتى خود هم فكر نمى‏كرد و هیچگاه اتفاق نیفتاده بود كه او درس را نیمه‏كاره رها نماید، به هر حال من و محمودى خوانسارى نزد استاد ایستاده بودیم تا به اتفاق ایشان آماده رفتن به منزل آقاى سلطانى شویم كه ناگاه خانم منتخب صبا (همسر استاد) از در دست راستى اتاق وارد گردید و گفت: «آقاى صبا، شما تشریف نبرید چون حالتان مساعد نیست». استاد صبا، نیم‏نگاهى به ما كردند كه هیچگاه در زندگى این نگاه را فراموش نخواهم كرد، در جواب خانم گفت: «بچه‏ها آمده‏اند عقب من تا به منزل آقاى سطانى برویم، نمى‏توانم رویشان را زمین بیندازم.» و با وجودى كه كسالت داشتند و درد پا استاد را رنج مى‏داد. آماده شدند و گفتند: «آن سه‏تار را هم بردارید كه با خود ببریم». ساز سه‏تار روى طاقچه بود. من گفتم «آقا ویولن را هم بیاوریم؟» گفتند: «نه، آنجا ویولن هست». ساعتى بعد در منزل آقاى سلطانى بودیم، به خوبى یادم هست كه در منزل آقاى سلطانى براى استاد و نورعلى خان برومند پشتى‏هایى كه از جاجیم و رختخواب درست شده بود قرار داده بودند كه این استادان هر وقت به آنجا مى‏رفتیم به آنها تكیه مى‏دادند. در آنجا، ابتدا آقاى گلپایگانى همراه سه‏تار مرحوم نورعلى‏خان برومند قطعاتى را خواندند (آن زمان آقاى گلپایگانى شاگرد استاد نورعلى برومند بود). سپس من با ساز سنتور با اجازه استاد صبا شروع به نواختن سه‏گاه كردم و مرحوم محمودى خوانسارى آوازى بس دل‏انگیز و گرمى را اجرا كرد. استاد صبا كه همیشه موقع گوش دادن به یكى از آوازهاى موسیقى ایران، پلك‏هاى چشمهایشان را روى هم مى‏گذاشتند، آن شب هم هنگام گوش دادن همین كار را كردند و در حال و هواى خود بودند كه پس از پایان اجراى موسیقى توسط ما، خودشان تقاضاى ویولن را نمودند و شروع به نواختن ساز كردند و قطعه‏اى را در «افشارى» نواختند و محمودى خوانسارى خواندند و پس از آن هم به وى گفت: «شنیده‏ام كه شما ضربى هم مى‏خوانید؟» محمودى در جواب گفت: «استاد تا اندازه‏اى.» سپس به محمودى گفت: «بخوان». محمودى خوانسارى جواب داد. آن شب ما پس از ساعاتى بعد از اینكه استاد را به منزل رسانیدیم هریك به منازل خویش رفتیم. فرداى آن شب كه نزد محمودى خوانسارى به محل كارش كه در آن زمان در پاساژى در خیابان اكباتان بود رفتم (كه منزل استاد صبا هم تقریباً همان نزدیكى‏ها بود، در كوچه ظهیرالاسلام قرار داشت)، محمودى خوانسارى به من گفت: «رسول استاد صبا، امروز تشریف آورده بودن اینجا و مرا مورد لطف و عنایات خود قرار دادند و بسیار تشویق فرمودند.» كه این تشویق استاد صبا، محمودى را در كار فراگیرى هنر موسیقى ایران هرچه بیشتر از سابق كوشاتر و علاقمندتر گردانید. بیشتر وقت به محضر استاد صبا، همراه محمودى خوانسارى مى‏رفتیم و از بركات وجود استاد چه از نظر اخلاق و انسانیت و چه از لحاظ هنر و موسیقى بهره‏ور مى‏شدیم، تا اینكه دست اجل استاد بى‏جایگزین موسیقى ایران را از مردم هنردوست این سرزمین جدا كرد و او را در آرامگاه ظهیرالدوله به خاك سپردند و من و محمودى خوانسارى، در مقبره‏ى ظهیرالدوله با استاد و مرشد خود وداع گفتیم و آن شب تا صبح خواب به چشمان ما راه نیافت و در خیابان‏هاى خلوت راه مى‏رفتیم و در فراغ آن عزیز از دست رفته اشك مى‏ریختیم. پس از چندى كه دیگر محفل ما در منزل آقاى سلطانى آن شور و جذبه را نداشت، دیگر كمتر به آن مكان مى‏رفتیم تا اینكه محمودى خوانسارى به شیراز رفت، و مسئول موسیقى رادیو شیراز گردید و پس از چندى من هم چون پدر همسرم در كارخانه قند مرودشت شیراز مأموریت داشت همراه خانواده هرچندگاه به شیراز مى‏رفتیم و دوباره دیدارها تازه مى‏گشت، تا این دوباره وى به تهران آمد و در این شهر مظلوم زندگى كرد و مظلوم هم چشم از دنیا فروبست، روانش شاد». خاطره‏ى دیگرى از این مرد موسیقى و هنرمند بى‏نیاز از مال و منال دنیا دارم كه دوست دارم براى ثبت در تاریخ موسیقى ایران به یادگار بماند و آن اینكه: «همان‏طور كه شرح دادم، بیشتر ایام شب و روز خود را با محمود خوانسارى بسر مى‏بردم، در یكى از روزهاى گویا سال 1330 بود كه مرحوم محمودى خوانسارى، به من گفت: «برویم نزد آقاى ادیبت خوانسارى كه با ایشان همشهرى و نسبتى هم داشتند، من هم به شوق دیدار استاد ادیب خوانسارى بلافاصله پیشنهاد وى را قبول كردم و از محل كار او به سمت خیابان لاله‏زار رفتیم و از آنجا به سمت توپخانه سرازیر گشتیم. محل كار استاد ادیب خوانسارى در شهردارى تهران بود كه آن زمان آن را هنوز خراب نكرده بودند و به صورت ساختمانى آجرى با پله‏هاى نسبتاً زیادى به اتاق‏ها و دوایر گوناگون آن راه پیدا مى‏كرد. از پله‏كان‏هاى زیادى بالا رفتیم، در اولین راهرو، دست راست اولین اتاق، محل كار استاد ادیب خوانسارى بود كه پنجره اتاق او مشرف به میدان توپخانه بود و میزشان هم كنار همان پنجره قرار داشت. پس از اینكه به اتاق استاد وارد شدیم، خدمت استاد سلام كردیم كه ایشان با گرمى پاسخ دادند و محمودى خوانسارى بلافاصله مرا خدمت استاد معرفى نمودند و استاد ادیب هم بعد از ساعتى را كه در خدمتشان بودیم، آدرس منزل خود را كه در آن زمان خیابان كاخ (فلسطین فعلى) قرار داشت به من دادند و گفتند: «با محمودى و یا خودت هم، هر وقت برایت امكان داشت به این آدرس به منزل ما بیا و دردشتى هم مى‏آید» (منظور استاد یونس دردشتى بود كه از خوانندگان بزرگ و مشهور وقت بود). از آن تاریخ به بعد، من و محمودى خوانسارى مرتباً به منزل استاد ادیب خوانسارى مى‏رفتیم و از محضر ایشان بهره‏ور مى‏گردیدیم و ایشان راجع به موسیقى بزرگ و پربار و غنى فرهنگى این هنر ایرانى ساعاتى را به صحبت و خواندن و سیر و تفحص در گوشه‏ها و مقامات این موسیقى مى‏نمود كه ما هم از چشمه فیاض استاد جرعه‏اى را در حد عطش مى‏نوشیدیم. به خوبى یاد دارم كه مرحوم ادیب به محمودى مى‏گفت: «آقاى محمودى، موقعى خواننده شده‏اى كه این رفیقت در هر گوش از دستگاهى كه بخوانى تو را به خوبى جواب خواهد داد و در هر كوكى تو باید كتاب حافظ را باز كنى مثل فال هر غزلى كه آمد فى‏البداهه به طور ضربى اجرا كنى و او جواب دهد كه محمودى خوانسارى این كار را هر وقت به آنجا مى‏رفتیم انجام مى‏داد و در ده سال آخر عمرش كه اغلب اوقات با هم بودیم این كار را مى‏كرد و با نواختن ضرب هم آشنا بود و ناخنى هم به سه‏تار داشت كه در محفل دوستانه از این هنر وى بهره مى‏جستیم». براى هنرمند گرامى دوست بزرگوار بزرگزاد سوزم بسوز نغمه‏ى ساز بزرگزاد دل برد ساز و همنواز بزرگزاد بر آسمان رسید خروش و نواى دل صوت خداست نغمه‏ى ساز بزرگزاد مهرداد اوستا

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

ماشااللَّه وحدتى به‏سال 1337 در شهرستان بروجرد متولد شد و پس از به پایان رسانیدن تحصیلات ابتدایى و متوسطه به استخدام یكى از دوایر دولتى درآمد. خانوده وى با موسیقى آشنا و خود دستى در آن دارند از جمله برادر بزرگ وى با نواختن ساز تار و برادر دیگر او مرتضى با ساز ویولن و نواختن آن آشنا و وى را در فراگیرى موسیقى مشوق بودند. ماشااللَّه وحدتى از سن هفت سالگى به نواختن تمبك مشغول شد و از سن دوازده سالگى به عنوان نوازنده تمبك در اركستر خردسالان و از نوجوانى در اركستر فرهنگ و هنر مشغول همكارى گردید. در سال 1363 بنابه تشویق و ترغیب هنرمند ارجمند على‏اكبر شكارچى به تهران رفت و زیرنظر پرویز منصورى در آموزشگاه چنگ فراگیرى و نواختن ساز تار را آغاز كرد و سپس نزد هنرمند گرامى ارشد طهماسبى در آموزشگاه هنرى چاووش فراگیرى و نواختن این ساز را ادامه داد. در سال 1367 براى فراگیرى شیوه‏هاى مختلف نواختن تار و سه‏تار به كلاس هنرمند ارجمند و معلم دلسوز یداللَّه طلوعى رفت و پس از آن به كلاس استاد هوشنگ ظریف رفت و مشغول تحصیل شد، سپس از تجربیات هنرمند ارجمند و باارزش حسین علیزاده بهره‏ور شد و براى مدتى نیز نزد هنرمند خوب و باارزش دیگرى مثل بهروز همتى رفت و قطعاتى را آموخت و از سبك و سیاق نواختن این هنرمند چیزهائى آموخت. وى هم‏اكنون در كلاس‏هاى هنرى اداره ارشاد اسلامى بروجرد به عنوان مدرس سازهاى: تار، تمبك و سه‏تار مشغول مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

حمید وفادار، برادر مجید وفادار، یكى از نوازندگان شیرین پنجه ساز تار بود كه سالیان دراز با برادر خود مجید اركسترى تشكیل داده بودند بنام اركستر «برادران وفادار». اولین خواننده‏اى كه با این اركستر همكارى كرد خانم فروغ سهامى بود و پس از آن خانم پرخیده (هنرپیشه خوب و ممتاز تئاتر و سینما) و سپس روحبخش و حسین قوامى بودند مرحوم حمید وفادار حدود پنج آهنگ ساخت و پس از این‏كه نوازندگى دو اركستر «برادران وفادار» را ترك گفت دیگر با هیچ اركسترى همكارى نكرد. وى به‏سال 1293 خورشیدى در تهران متولد شد و موسیقى را پس از برادر خود مجید فراگرفت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

آ. پرویز نى‏داود، یكى دیگر از خانواده‏ى هنرمند نى‏داودها است كه به سال 1322 خورشیدى در تهران متولد شد و پس از طى تحصیلات ابتدایى و توسطه جهت گذراندن دوره‏ى لیسانس زبان و ادبیات انگلیس، در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت كه یك سال و نیم از دوره‏ى فوق لیسانس همین رشته را در ایران و بقیه را در دانشگاه سوربن پاریس به پایان برد. فعالیت‏هاى هنرى وى، ابتدا با «گروه ادب امروز» كه از برنامه اول رادیو پخش مى‏شد آغاز گردید سپس در برنامه دوم رادیو «آدینه آدینه» و «چشم‏انداز» ادامه پیدا كرد. از وى تاكنون كتاب‏هاى: «تك درخت»، «تقلاى ماهیان در تور»، «مشاهیر ادب معاصر و مجموع مقالات رادیویى» چاپ و منتشر گردیده است. آ. پرویز نى‏داود شاعر، نویسنده، مترجمى است كه به موسیقى نیز آشنایى دارد و این هنر را نزد هنرمند ارجمند و باارزش عباس زندى فراگرفته است. شعر و موسیقى ایرانى از زمانى كه تاریخ این ملك و ملت به وجود آمد با هم درآمیختند و در یكدیگر ادغام گردیدند به طورى كه ما مى‏بینیم شعر رودكى، مولانا، امیرخسرو دهلوى، سعدى و حافظ و سایر بزرگان علم و ادب ایران زمین موسیقى است، شاعر و ترانه‏سراى ایرانى باید از موسیقى اطلاع داشته باشد در غیر این صورت مثل آنهایى كه ما سراغ داریم مى‏بینیم كه شاعر و ترانه‏سراى بى‏اطلاع از علم موسیقى، روى گوشه‏هاى شاد كلمات غم‏انگیز و روى موسیقى غم‏انگیز نشاطانگیز گذاشته است و این بر اثر آشنا نبودن وى با گوشه‏ها و مقامات موسیقى ایرانى بوده است. درك قابل قبول در محضر استادان هنر موسیقى و شعر، براى اطلاع از ردیف‏هاى موسیقى و وزن و قافیه در شعر خود یك هنر است. هنرى كه كمتر در اشخاص وجود دارد زیرا اطلاع در این زمینه، به اصطلاح داشتن گوش موسیقى و شناخت مضامین شعر، مطالعه و كارى طولانى را طالب است. متأسفانه به علت زندگى ماشینى كمتر مى‏توان به این امور پرداخت و آنها كه عمر و گوهر وقت خویش را صرف شناخت موسیقى سنتى و اصیل ایرانى و ردیف‏ها و دستگاه‏ها مى‏نمایند، اندكند. در شعرشناسى مطالعه متون شعر قدما و معاصرین یكى از لازمات است و آموختن صور شعر فارسى، وزن و قافیه و طبع حساس مى‏تواند كمك مؤثرى براى طالبان این راه باشد. چه روزها كه نگاه آرزومند و چشمان مشتاق بر دفاتر شعر دوخته مى‏شود و چه ساعاتى كه هنگام اجراى برنامه استادان موسیقى، همنشین و صحبت آنان، عشق و نیاز مى‏گردد. ذوق و شور و نشاط زندگى عادى را از یاد مى‏برد و والائى و اعتقاد را در انسان تقویت مى‏نماید. در دفتر آ. پرویز نى‏داود، در سروده‏هاى او كه رنگ احساس تند و عشق و علاقه به ادب پارسى از آن احساس مى‏شود، خواننده گرامى مضمون را پر از چاشنى احساس و مهربانى و عشق مى‏یابد. اینجاست كه در اشعار نى‏داود گهگاه قوافى و ردیف و وزن فداى معنى مى‏گردد و هرچه هست بیان حالات دلنشین یك مضمون زیبا و گویا است. در سینه دلى پرشور و در دیده اشكى؛ در انگشتان و قلم خویش میلى براى انتقال این احساس به روى كاغذ. براى مثال: مرا صدپاره كن آن‏گه برویان پس از روئیدنم آن‏گه بسوزان (به چشم مرحمت سویم نگه كن) (شفیع جرم من را خویشتن كن) اینجاست كه سنگ مى‏شكند و از دل خارا آب زلال بیرون مى‏آید و یا: پاى به پیش و دل به پس با چه دلى سفر كنم؟ پا به جلو نمى‏رود ره ز چه پشت سر كنم؟ از سفرى كه رفته‏اى دوباره با شعر بیا ز بوى گل خبر بده تا همه را خبر كنم بگو كجا شكفته‏اى خاطر خوب نازنین اگر به غنچه رفته‏اى تا خود گل سفر كنم پرویز نى‏داود، سالهاست در موسیقى ایران كار مى‏كند، شاگردى شیفته است و هرگز این شیفتگى و عشق را پنهان نمى‏كند، كه گاه سروده‏هاى خویش را در دستگاه «دشتى» و «سه‏گاه» و «افشارى» و غیره مى‏خواند و با صدا ساز خویش نوا سر مى‏دهد. این شیدائى و عشق حرفها دارد و تسلیم محض است: من چرا آشفته باشم، عاشق و آسیمه سر من همین از ابتداء كار نهائى مى‏كنم و یا: نهاده‏ام به دلم نام تو را و مى‏دانم كه دل نماند و این نام بر دلم ماند او در بارگاه احساس، خادمى صدیق است و در این درگاه، روح و جان را فدا مى‏كند و بى‏اختیار مى‏گوید: عمریست به حسرتكده عشق مقیمم خونابه هر زخم و فریاد نسیمم وطن (اشك معشوق) مرا در چشم پاكت غرق گردان چو تندر كن، چو رعد و برق گردان تمام هستى من را بسوزان چو پیراهن مرا بر خود بپوشان داشتن احساس لطیف یكى از بارقه‏هاى انسانى اشت، طبایع حساس زودگذر دگرگونى در جان و دل احساس مى‏كنند و این ودیعه‏ى خدادادى را پرویز نى‏داود به خوبى دارا است. آنگاه كه از ایران، این عشق همیشگى و والاى او سخن به میان مى‏آید غم اشك را بر دیدگانش تماشا مى‏كنى، اینجا، به حقیقت پاكباز است. این دیار را دوست دارد و معتقد است در ایران به دنیا آمده، در این محیط رویش یافته به خدا و خاك وطن نیز عشق مى‏ورزد. از صداى آه ما شام غریبان ساختند از دعاى نیمه‏شب برگشته مژگان ساختند آنقدر یوسف صفت، اشك نجابت ریختیم تا زلیخا گونه، آن چاه زنخدان ساختند شور اشك ما چنان بر گونه‏ات زیبا فتاد كز وجودت سبزه و ابر فراوان ساختند گر چو پروانه به گرد شمعها ما نیستیم شمعها را پس چرا سر در گریبان ساختند؟ آنقدر ما آفرین گویان، تو را بنواختیم تا ز اندام خوشت، سرو خرامان ساختند از نهاد وامق عاشق، دوصد اندوه و آه بهر عذرا سینه و چاك گریبان ساختند آه شیرین دامن فرهاد را در خون كشید بیستون را لاله‏زار و هم بیابان ساختند بسكه من با تو ز شعر نیلگونه دم زدم از دو چشمت نرگس و یاقوت الوان ساختند انتظار تلخ من، از حد طاقت دور بود زین سبب از طاقتم یعقوب كنعان ساختند از پریشان حالى اشعار (نى‏داود) بود كان دو زلف نسترن بو را پریشان ساختند در دیدار او بخشندگى، نیكى مى‏یابى و این حالت بهشتى است كه جز در طبایع حساس و دلهاى پاك پدید نمى‏آید. به همین دلیل مى‏گوید: اگر خون تن گل نیست در اشك دل عاشق چرا ننشسته بر گل، عمر پرپر مى‏كند شبنم؟ تفحص در كتاب‏هاى گذشته و اشعار سروده توسط آ. پرویز نى‏داود، در دهه 70 -60 نشانگر پیشرفت او در كار شعر، با احساس و عواطف عمیق میهنى و ملى است. او ترانه‏هایى بس زیبا را با موسیقى درآمیخته و آثارى جالب و شنیدنى بوجود آورده است و از غناى روحانى موسیقى در اوج بخشیدن به اشعار و استعارات استفاده مى‏كند. او نمایان سازنده پیوند شعر و موسیقى با هم است و با این نگرش لطف اشعارش را بیشتر مى‏نماید. براى نى‏داود، توفیق در سرایش اشعار خوب و التفات به موسیقى را از درگاه خدا آرزومندم و امید كه در راه عشق و آرمان خود موفق باشد زیرا او را باید شیداى موسیقى، عاشق عشق و ارادتمند شعر نامید. قطعه شعرى را كه در ذیل از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد، آقاى پرویز نى‏داود فى‏البداهه براى حقیر سروده‏اند: «كنار اهل درد» (نصیرى فر) كنار اهل دردى كتاب اهل دل را مى‏نوردى و اهل درد دل مى‏داند و بس كه از عشقت به اهل دل چه كردى همیشه گفته و پیوسته گویم كه تو آزرده دل خود اهل دردى چرا دنبال سیم و زر نرفتى چرا جز كار دل كارى نكردى؟ تو همچون من ز مهرى بى‏نصیبى كه این‏سان در قلم اندوه كردى تو همچو من ز عشقى داغدارى كه اینسان ناله و فریاد كردى شنیدم دوش كه (نى‏داود) مى‏گفت (نصیرى‏فر) كنار اهل دردى

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

در خانواده بالاخان موسیقیدانان سرشناس و بزرگى ظهور كردند كه به موسیقى ایران خدمات بزرگى و شایسته‏اى انجام دادند. استاد موسى نى‏داود، در خانواده بالاخان موسیقى‏دان سرشناس به دنیا آمد و نیاى او از اساتید هنر و فن موسیقى روزگار خود بود. وقتى دست به ساز مى‏زد شیفتگان موسیقى ایرانى را شیفته ساز و هنر خود مى‏كرد. انگیزه استاد موسى نى‏داود، عشق پاك از دست رفته بود، چه در دوران پیرى با لرزه انگشتان وقتى كه آرشه به دست مى‏گرفت و مى‏نواخت، دیگر دست‏ها و انگشت‏ها ارتعاش نداشت، این است جذبه عشق. حاصل این عشق بى‏سرانجام پیش‏درآمدى بود در دستگاه چهارگاه كه این آهنگ را به تمام شاگردان خود یاد داده بود. استاد عاشق بود... چه پرویز نى‏داود نیز در همین باره بعدها این عشق را سروده بود. بى‏تو هرجایى كه یك لحظه نگه را دوختم ناله مى‏آید، ز حسرت بسكه خود را سوختم بى‏تو هم در بوستان، با بوستان در گلستان هم به اینجا، هم به آنجا هم هرجا سوختم و نیز این شعر دیگر را براى این عشق بى‏سرانجام: مى‏برندش تا عروج خوش نواى كهكشان (هر كه با نان جوینى از نعمت الوان گذشت) مى‏دهندش آب خضر و زندگى جاودان هركه با چشمان تر از گردش دوران گذشت مى‏دهندش حورى و غمان، شفاهاى (شفا) هركه با درد و فغان از نعمت درمان گذشت از زلخا دست شستن كار هر آزاده نیست اى خوش آن كس كو بسان یوسف كنعان گذشت یا چو حافظ بگذر از آسایش كون و مكان یا چو (نى‏داود) كو از نرگس جانان گذشت پیش‏درآمد چهارگاه كه به نام «عشق بى‏حاصل» با شعر خانم دكتر نسرین خزاعى مزین شده، با تنظیم استاد مرتضى نى‏داود به اجرا درآمده و عرضه گردیده است. همین دختر بااستعداد، شاگردى بین شاگردهاى استاد موسى نى‏داود بود و استاد را به سختى تحت تأثیر استعداد خویش قرار داده بود. ناگاه محبوب به یك سفر اجبارى فراخوانده شد، در حالى كه تمام درس‏هاى موسیقى و ترانه‏هاى عاشقانه نیمه‏كاره مانده بود. خبر رفتن او به سفر درست مثل فرود آمدن یك صاعقه بر درختى پر از شكوفه‏هاى گیلاس بود. گفتنى است كه «عشق بى‏حاصل» روى پیش‏درآمد «چهارگاه»، حاصل همین ماجراست. شهرت استاد موسى نى‏داود، روز به روز بالاتر مى‏رفت، در كنسرتى نبود كه اسم استاد نمى‏درخشید و اركسترى نبود كه پنجه موسى نى‏داود زینت‏بخش آن نباشد. موسى نى‏داود، ویولن را نیز نزد استاد اسماعیل‏زاده آموخته بود و بعدها مدرسه‏اى به نام «نى‏داود» در یكى از خیابان‏هاى قدیم تهران افتتاح و به تدریس مشغول شده بود. عطر عشق تو سحرها را گرفت موج شبنم روى دریا را گرفت آبى آن دیده خوابم كرده است پیچك شوق تر سرها را گرفت ناز گلهاى اقاقى مى‏كشم (صد اقاقى روى درها را گرفت) در غزل‏ها چشم تو آمد بیاد بوى نیلوفر اثرها را گرفت سود عشق تو زیان بود و ضرر آن نگه روى ضررها را گرفت سرانجام استاد موسى نى‏داود در 22 آبان‏ماه 1370 پس از پروراندن استادان بنامى در موسیقى اصیل ایرانى چهره در نقاب خاك تیره كشید و شگفتا كه آبان‏ماه مصادف با همان روز و ماهى بود كه دو دلداده از هم دور شده بودند، روانش شاد و یادش گرامى باد. شعر ذیل را، پرویز نى‏داود در رثاى استاد موسى نى‏داود سروده كه از نظر گرامى‏تان مى‏گذرد. «ماهتاب» شد ز سرگردانیم سر در گریبان ماهتاب خیمه زد در گشلن و كوه و بیابان ماهتاب گستراند، پهنه‏اش را در بساط عاشقان مى‏شود هم بزم شب‏هاى رفیقان ماهتاب گهگاهى مى‏زند سوسو به بزم عارفان كى كند شام غریبان را پریشان ماهتاب؟ گرچه من عاشق، چو من رسوا، چو من را داده نیست پس چرا یك دم نمى‏ماند نمایان ماهتاب؟ گر ز طوفان غم و هم گریه‏ام آگه شود سیل اشكش مى‏زند دامن به طوفان ماهتاب دیده بگشا كه از باغ قشنگ چشم تو خوش بگیرد رنگ آبى، رنگ الوان ماهتاب تا بگیرد درس صبر و طاقت روز فراق بوى پیراهن برد تا كوى كنعان ماهتاب همچو نى دورى خورشیدش كشد تا شام تار مى‏رود دامن‏كشان، حیران و گریان ماهتاب شعر (نى‏داود) اگر گوید ز شرح این فراق مى‏گریزد ز آسمان با درد و حرمان ماهتاب (1370 -1284 ش)، موسیقیدان. وى به همراه برادر خود، مرتضى نى داوود، و دیگر برادرانش، موسیقى را از استادان قدیم آموخت و دوره ردیف را نزد حسین خان اسماعیل‏زاده گذراند. او، به لحاظ تحولات ناگزیر زمانه و پسند عمومى، ویولن را به جاى كمانچه انتخاب كرد و در نواختن آن، روش كمانچه نوازى اساتید قدیم را به كار مى‏برد. از شاگردان او مى‏توان، مرتضى ورزى و پرویز منصورى را نام برد. موسى نى داوود در آمریكا درگذشت.[1] موسیقیدان. تولد: 1283. درگذشت: 9 آبان 1372، نیویورك. موسى نى‏داود، فرزند بالاخان، نوازنده‏ى ویولن و كمانچه بود. وى كمانچه به شیوه‏ى قدما و با لحن ویژه‏ى كلیمى خوش مى‏نواخت. اما او را با ویولنش- كه به همان اسلوب كمانچه نواخه مى‏شد- و صفحاتش مى‏شناسند. از او چند صفحه همنوازى به همراه برادرش (مرتضى نى‏داود) و آواز قمرالملوك وزیرى باقى مانده است. وى از سال 1356 عازم نیویورك شد و در سال 1372 همانجا درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

در گوشه و كنار پهندشت ایران زمین، این وطن مقدس ما ایرانیان اگر كاوش و تفحص شود هستند انسان‏هایى كه در طول حیات خود به عناوین مختلف به فرهنگ و هنر این سرزمین خدماتى كرده‏اند و گمنام زیست كرده و گمنام زیست مى‏كنند و از جهان هم گمنام مى‏روند و چه خوب است كه پیش از آن كه همه ما از این جهان فانى رخت سفر را بربندیم. به سراغ هم رویم و به قول شاعر: «بیا تا قدر یكدیگر بدانیم كه تا ناگه ز یكدیگر نمانیم» به هر حال زین‏العابدین مخصوصى یكى از نوازندگان تار و هنرمندان نسل گذشته است. كه در كرمانشاه به سال 1306 خورشدى متولد شده است. وى از سال 1317 به هنر موسیقى علاقمند شد و با خرید ساز تارى از شخصى كلیمى به نام حاجى‏خان به مبلغ بیست و پنج ریال مشق ساز تار را نزد هنرمندى به نام حسن سرمست كه دبیر موسیقى و سرود آموزش و پرورش كرمانشاه بود رفت، وى یكى از شاگردان خوب مرحوم على‏اكبرخان شهنازى در آن زمان بود و با اكثر سازهاى زهى آشنا و آنها را مى‏نواخت. زین‏العابدین مخصوصى حدود پنج سال نزد وى مشق تار را به طور گوشى و سینه به سینه فراگرفت و روزها مرتباً مشغول تمرین و نواختن مى‏كرد و همین امر موجب ناراحتى اهل منزل را فراهم مى‏نمود و او از فرط علاقه و عشق كه به نواختن و تمرین داشت ساز تار را برمى‏داشت و به بیابان‏هاى اطراف شهر مى‏رفت و از صبح تا شب با معشوق خود كه همانا ساز تار بود خلوت مى‏كرد و به راز و نیاز مى‏پرداخت. گوش فراگیر و حساس وى و تمرینات بیش از حد و مداوم او موجب شد تا وى هنرمندى شیرین‏پنجه و خوش‏نواز گردد و دیرى نپایید كه وى در جشن‏هاى دبیرستان شاپور و دبیرستان اتحاد به صورت تكنواز و گروهى مشغول هنرنمایى شد و به محافل فرهنگى و هنرى رفته رفته كشانیده شد. آوازه‏ى نوازندگى وى او را به قدرى در زمان خود مشهور ساخته بود كه مرحوم قمرالملوك وزیرى وقتى به كرمانشاه رفت و در یكى از سالن‏هاى فرهنگى و هنرى این شهر به اجراى كنسرت پرداخت گفت آواز مرا تار مخصوصى جواب دهد و همراهى نماید و او این افتخار نصیبش شد كه با بانوى اول آواز ایران همكارى نماید و مدت سه شب كه قمرالملوك وزیرى كنسرت داشت آواز وى را همراهى كرد و ناگفته نماند كه شادروان قمرالموك وزیرى درآمد حاصله از این كنسرت را به نفع مستمندان به دكتر دانشور مسئول برگزارى كنسرت داد تا صرف هزینه‏ى آنان نماید. ضمناً كه بهاى بلیت در آن زمان عبارت از پنجاه ریال و یكصد ریال براى هر نفر بود كه با استقبال بى‏نظیر مردم روبرو گشت. پس از كنسرت وى بنا به تقاضاى قمرالملوك وزیرى به تهران آمد و با ایشان به منزل ملوك ضرابى كه خود نیز یكى از هنرمندان و خوانندگان دوران بود رفت و در این منزل با بسیارى از هنرمندان و سرشناسان موسیقى ایرانى آشنا گردید و پس از دوازده روز كه مهمان هنرمندان تهران بود مجدداً به زادگاه خود كرمانشاه مراجعت مى‏نماید و به اجراى برنامه‏هاى موسیقى مى‏پردازد. در سال 1337 بنا به تقاضاى رادیو كرمانشاه به استخدام آن اداره درمى‏آید و همكارى خود را به صورت تكنواز و نوازنده اركستر همراه با سایر هنرمندان نظیر: طاهر معینى رهبر اركستر، فریدون مرادى خواننده، جواد مُكرى نوازنده ضرب، غلامشاه صادق‏پور نوازنده ویولن، میرزا آقا آهوان و تنى چند مشغول همكارى و اجراى برنامه مى‏نماید. پس از سه سال همكارى مداوم، بنا به اختلاف و اشكالى كه براى وى با گردانندگان رادیو در آن زمان بروز كرد. وى همكارى خود را با رادیو قطع كرد و اقدام به تدریس به هنرجویان ساز تار كرد. زین‏العابدین مخصوصى، یكى دیگر از افتخارات دوران زندگى هنرى خود را، همكارى با زنده‏یاد استاد شیخ حسین داودى در كرمانشاه مى‏داند كه علاوه بر همكارى با او بسیارى از گوشه‏هاى دستگاه‏ها را از وى فراگرفته است. وى در سال 1356 براى تحصیلات عالیه فرزندان خود به تهران آمد و تاكنون در تهران مقیم مى‏باشد و به تدریس ساز تا به طور خصوصى به چند شاگرد كه هر وقت حال و هوائى داشته باشد مى‏پردازد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

على‏اصغر كردبچه، فرزند على‏جان كردبچه، در سال 1298 در تهران متولد شد. آموختن و نواختن ساز «تار» و «سه‏تار» را نزد پدر كه از نوازندگان تار آن زمان بود آموخت. على‏اصغر كردبچه از سن سیزده سالگى براى تكمیل هنر خود، نزد استاد مرتضى‏خان نى‏داود و استاد حاج على‏اكبرخان شهنازى رفت و بسیارى نیاموخته‏ها را آموخت. وى در سال 1325 به رادیو رفت و سالیان متمادى در اكثر اركسترهاى رادیو به همكارى ادامه داد و خود حدود 30 آهنگ ساخت كه مشهورترین آنها «اشك پدر» نام داشت كه با صداى محمدرضا شجریان ضبط و پخش گردید. على‏اصغر كردبچه، با بسیارى از خوانندگان رادیو همكارى داشته و خود شاگردان بسیارى را تربیت كرد. او صاحب چهار پسر و سه دختر شد كه همگى در رشته موسیقى داراى تحصیلاتى عالى و از فارغ‏التحصیلان هنرستان عالى موسیقى مى‏باشند كه یكى از ایشان لیسانس هنرهاى زیبا در رشته آهنگسازى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

منصور سالارى فرزند شادروان حسین سالارى به سال 1303 خورشیدى در شهر رشت متولد شد. پدر وى كه خود هنرمند سرشناس و باذوق بود، فرزند را زیر نظر خود تربیت كرد و در واقع مشوق او در امر فراگیرى موسیقى گردید. روزها منصور نزد پدر مشق تار مى‏كرد و به طور سنتى و سینه به سینه با ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى مأنوس مى‏گردید تا اینكه پس از چندى همراه خانواده به تهران آمد. پدر وى كه از هنرمندان موسیقى بود و دوستانى نظیر: استاد ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، موسى‏خان معروفى و... داشت، بنابه توصیه ایشان وى را در هنرستان عالى موسیقى كه در آن زمان در میدان بهارستان بود ثبت‏نام كرد و او زیر نظر استاد معروفى ساز تار را به طور علمى فراگرفت. منصور سالارى با توجه به اینكه در نواختن ساز پیشرفت‏هاى قابل مطاحظه‏اى كرد و همراه آواز قمرالملوك وزیرى ساز زد ولى متأسفانه بنا به عللى نتوانست هنر خود را در سطحى وسیع‏تر ارائه نماید، ولى همیشه جزو دوستداران و هنر موسیقى سنتى ایران باقى ماند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

حسین سالارى فرزند محمدحسن بك (پاشنه طلا) از هنرمندان طراز اول دوران قاجار مى‏باشد كه متأسفانه كمتر یادى از این بزرگان علم موسیقى تاكنون شده است. وى در تهران متولد شده و در زمان شادروانان آقا میرزاعبداللَّه و آقا حسینقلى مى‏زیسته و با ایشان حشر و نشر داشته است. مرحوم حسین سالارى علاوه بر این كه در نواختن تار و سه‏تار از سرشناسان وقت بوده، از صدایى خوش و رسا بهره‏ور بود كه چندین صفحه هم در اواخر عمر از خود به یادگار گذارد. وى از مریدان صفى علیشاه و از اخوان طریقت بود كه در سال 1295 شمسى در معیت ظهیرالدوله (حاكم گیلان) عازم رشت شد و به كار دولتى مشغول گردید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

در سال 1332 در هتفكل خوزستان متولد شد. از كودكى به مسائل هنرى علاقه داشت و علیرغم فقر فرهنگى محیط، همواره در پى ارضاى روح تشنه خود بود. از راه مطبوعات موجود در آنجا و استفاده از برنامه‏هاى فرهنگى- هنرى رادیو تهران با مبانى كلى هنر و بخصوص موسیقى آشنا شد و پس از آمدن به تهران همزمان با پى‏گیرى مداوم آموزش خود، به نوشتن مقالاتى در مطبوعات مهم و مطرح پیش از انقلاب پرداخت. وى نخستین كسى است كه مبحث موسیقى فیلم و نقد آن را به طور جدى در مطبوعات ایران مطرح كرد و با نگاشتن نقدهاى بسیار و انتشار كتاب «موسیقى فیلم» اولین قدم‏هاى جدى را در این زمینه برداشت. او خود نیز فنون آهنگسازى را تحصیل كرده و موسیقى فیلم «صعود» (به كارگردانى فریدون جیرانى) از اوست. زاهدى، نوازندگى تار و فنون موسیقى ایرانى را در كانون فرهنگى چاووش (به سرپرستى محمدرضا لطفى) آموخت و غیر از تعلیم تار و سه‏تار به نوآموزان، آهنگهاى چندى از قبیل پیش درآمد، چهار مضراب، قطعه‏سازى و تصنیف ساخته كه اجراى عمومى آن توسط گروه معراج (به سرپرستى خود او) در اسفند 1368 در تالار وحدت به اجرا درآمد و حاصل این اجرا نواز «سوز و گداز» است كه با صداى او پر شده است. زاهدى به موسیقى بختیارى نیز به خوبى آشنا است. او در فیلمهاى «شیر سنگى» و «میرزا كوچك خان» وظیفه خوانندگى تصانیف فیلمها را عهده‏دار بوده و خود نیز در فیلم «مدرسه جایى» (به كارگردانى محسن مخملباف) و «در مسیر تندباد» (به كارگردانى مسعود جعفرى جوزانى) بازى داشته است. زاهدى از نخستین كسانى است كه به طور دقیق و عملى، به شخصیت و آثار مرحوم مرتضى حنانه پرداخت و مهم‏ترین نوشته‏ها درباره حنانه از اوست كه سالیان سال را با استاد دوست و معاشر بود. حاصل این دوستى (كه بعدها حتى هنگامى كه مواضع هنرى زاهدى در موسیقى ایرانى تغییر یافت)، كتابى است كه كار مشترك او و سید علیرضا میرعلینقى مى‏باشد و شامل تحلیل‏هایى درباره‏ى زندگى و آثار مرحوم حنانه است. كتاب دیگر زاهدى «بررسى نظام معنوى ردیف» است كه شامل نوعى تحلیل و بررسى‏هاى شخصى درباره موسیقى ایران مى‏باشد. تورج زاهدى در سایر هنرها مانند شعر و نقاشى نیز دست دارد و خود نیز اشعار مؤثرى سروده است. گذشته از همه‏ى اینها، او نخستین كسى است كه درباره كارلوس كاستاندا و عرفان غربى تحلیل‏ها و موشكافى‏هاى دقیق بدست داده و با نگاشتن مقالات مفصلى در نشریات معتبر (مانند كیهان فرهنگى) سعى در شناساندن مسائل مربوط به مقوله عرفان نموده است. زاهدى، از كسانى است كه در بسیارى از هنرها دست دارد و با تمسك به دید عرفان دوستانه‏ى خویش، همه‏ى آنها را تجلیاتى از یك ذات واحد مى‏بیند و در راه اعتلاى آنها تلاش مى‏كند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

علاء ایجادى، به سال 1331 در شمیران متولد شد، پس از طى تحصیلات ابتدایى، از دبیرستان پیمان موفق به اخذ دیپلم گردید و پس از آن در رشته اقتصاد مشغول تحصیل شد و در سال پایانى تحصیل به نواختن سه‏تار و فراگیرى علم موسیقى نیز علاقمند شد. او در همین زمان به هنرستان شبانه موسیقى رفت و در آنجا ثبت‏نام نمود و زیر نظر مرحوم نصراللَّه خان زرین‏پنجه مشغول موسیقى گردید. پس از یك سال به خدمت سربازى رفت و در سال 1358 پس از پایان خدمت به نواختن ساز تار علاقمند شد و در خدمت هنرمند ارزنده زیداللَّه طلوعى شروع به فراگیرى و نواختن تار كرد و پس از چندى نزد هنرمند دیگرى به نام حمید متبسم كه از نوازندگان خوب و آهنگسازى با استعداد است رفت و مشغول تحصیل موسیقى شد. در سال 1362، پس از شنیدن صداى تار جلال ذوالفنون، عشق نهفته‏ى او به ساز سه‏تار، دوباره در وى پیدا شد و شیفته ساز ذوالفنون گردید و در خدمت این هنرمند ارجمند و والا، شروع به فراگیرى هرچه بیشتر ساز سه‏تار و راز و رمز نوازندگى با این ساز عرفانى شد و پس از سه سال دوره‏هاى آموزشى را به پایان رسانید و پس از آن حدود یك سال نزد استاد محمود تاجبخش رفت و مدتى را نیز از محضر ایشان كسب فیض كرد و از سال 1367 در خدمت استاد هوشنگ ظریف هنرمند ارزنده رفت و به فراگیرى علم موسیقى نزد این استاد ادامه داد. سپس براى ساختن ساز تار و سه‏تار زیر نظر امیر عطائى كه از سازندگان خوب ساز و از صنعتگران بزرگ این حرفه مى‏باشد مشغول فراگیرى این فن گردید. علاء ایجادى، ضمن نواختن سه‏تار و تار، در كارگاه خود مشغول ساختن تار و سه‏تار مى‏باشد كه خیلى در كار خویش وسواس و حوصله به خرج مى‏دهد و از استادكاران تحصیلكرده مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

(1357/ 1354 -1291 ق)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. پدرش مدیریت كتابخانه‏ى مدرسه‏ى كالج را برعهده داشت و او نیز در همان مدرسه به تحصیل پرداخت. پس از اتمام دوره‏ى متوسطه، به موسیقى علاقه‏مند شد و در محضر حسین خان اسماعیل‏زاده نواختن ویولون را آموخت. سپس در كلاس رضا محجوبى پیش درآمدها و ضربها را فراگرفت و ردیف میرزا حسینقلى را نیز نزد على‏اكبر شهنازى آموخت. بعدها به یادگیرى نت علاقه‏مند شد و ابتدا نزد آلبریك، یكى از همشاگردى‏هاى ارمنى خود و بعد در محضر ابوالحسن صبا نت خوانى را فراگرفت. وفادار بعد از تأسیس رادیو در 1319 ش، همكارى خود را با این سازمان آغاز نمود و تا 1339 ش براى رادیو نوازندگى و آهنگ‏سازى كرد. وى در ضمن رهبرى و اركسترى شماره‏ى سه را نیز در رادیو بر عهده داشت. ساخته‏هاى او بالغ بر سیصد آهنگ است، از جمله: «شب جدایى»؛ «گل اومد بهار اومد»؛ «یار نازنین»؛ «عشق تو»؛ «گلنار»؛ «آمدم، آمدم»؛ «مرا ببوس»؛ «گل سفید»؛ «صبا به یار عزیز».[1] مجید وفادار 1291 -1357، در حال حاضر كه نوشتن سرگذشت هنرمندان موسیقى ایرانى رونق یافته و سعى مى‏شود كه نام و یاد آنان زنده نگهداشته شود، مجید وفادار از جمله كسانى است كه بسیار مهجور واقع شده‏اند. او در زمان خود از مشهورترین نوازندگان و آهنگسازان بود و بسیارى از خوانندگان دهه‏هاى اخیر، شهرت خود را به ساخته‏هاى وفادار مدیونند. با این حال، وى عجیب نشناخته مانده است و بنده به جز یك مصاحبه كوتاه در مجله اطلاعات هفتگى سال 1337 كه درباره ترانه‏سرایى، آهنگسازى و خوانندگى بود، اثر دیگرى از او نیافتم. و این شرح حال نیز تلفیقى است از تكه‏هاى پراكنده‏اى كه در نشریات قدیم سالهاى (1310 -40) درباره او خوانده‏ام. مجید وفادار به سال 1291 در تهران زاده شد. پدر او «میرزا محمدخان وفادار» از فرهنگیان قدیم بود كه سالها در مدارس تهران مانند: (ثروت، آلیانس، سلطانى و شرف) به تدریس ادبیات فارسى اشتغال داشت، مردى فرهیخته و متجدد بود و به سبب آشنایى به زبان انگلیسى، به مدیریت كتابخانه‏ى مدرسه آمریكایى در خیابان قوام‏السلطنه (سى‏تیر) منصوب شد و این شغل را تا آخر عمر داشت. كالج آمریكایى از مدارس معتبر آن دوران بود كه بزرگانى چون: پروین اعتصامى، ابوالحسن صبا، روح‏اللَّه خالقى و عبدالحسین صبا (برادر استاد صبا و نوازنده سه‏تار) نیز در آنجا درس خوانده‏اند میرزا محمدخان وفادار پدر (مجید و حمید)، در عین داشتن مطالعات فراوان و آشنایى با فرهنگ، هنر و ادب فرنگى، به موسیقى نیز شوقى زیاد داشت. هنرمندانى چون رضا محجوبى، حبیب سماعى و درویش‏خان مهمانان همیشگى او بودند. لیكن او نیز مانند كمال‏السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) با همه علاقه‏اش به موسیقى، از این كه فرزندان او این هنر را دنبال كنند جداً ابا داشت و آن را دور از شأن مردم باشخصیت مى‏دانست مجید كوچك، در همان مدرسه به تحصیل مشغول شد. تا دوره‏ى متوسطه علاقه‏ى خاصى به موسیقى نشان نداد. دوره متوسطه را تمام كرد. مجید وفادار براى اولین‏بار در این مدرسه پیانو را دید و به آن علاقه یافت. موضوع را با پدرش در میان گذاشت و با مخالفت شدید او مواجه شد. وفادار دست به كارى عجیب زد، كارى كه در زمان او در ایران شناخته شده نبود (و بیشتر مأخوذ از تأثیر همان فرهنگ اروپایى است كه او با آن بزرگ شده بود)؛ دست به اعتصاب غذا زد و تا چند روز مقاومت كرد. بعد از چند روز براى رفع گرسنگى مخفیانه گچ و خاك مى‏خورد تا بیمار شد! مساعى پدر براى كشف علت بیمارى نتیجه نداد و عاقبت بعد از این كه مدیر مدرسه به وفادار كوچك قول انجام هر كارى را كه دلش مى‏خواست داد، علت را فهمید. مجید به او گفت كه عاشق نواختن پیانو است. مدیر مدرسه در نهایت مهربانى او را آزمایش كرد و ملاحظه شد كه جثه‏ى كوچك و ریزنقش این طفل براى نواختن پیانو مساعد نیست. سپس ویولن مدرسه را كه در اصل متعلق به شخصى به نام «آلك» بود زیر چانه‏ى او گذاشت و نتیجه همان بود. وفادار كوچك به سختى به گریه افتاد و مدیر مدرسه با مشاهده‏ى علاقه او به موسیقى، قول داد كه اگر دست از اعتصاب غذا بكشد، براى او یك ویولن كوچك از خارج تهیه خواهد كرد. بعد از چهارماه، ویولن به ایران رسید. شماتت پدر و نصیحت دیگران، جلودار این علاقه نشد. وفادار با اشتیاقى تمام به محضر استاد بزرگ موسیقى سنتى ایران «حسین‏خان اسماعیل‏زاده» شتافت. اسماعیل‏زاده بهترین استاد كمانچه بود و در زمان خود، همردیف اساتیدى چون: آقا میرزا حسینقلى، میرزا عبداللَّه، سماع حضور و نایب اسداللَّه اصفهانى بود. شاگردانى كه نزد او ویولن مى‏زدند، بعدها از مشهورترین نوازندگان شدند: (رضا محجوبى، حسین یاحقى و ابوالحسن صبا). روش تعلیم و ردیفها و همه كلیات و جزئیات همان كمانچه بود، با این تفاوت كه روى ویولن نواخته مى‏شد. بعد از چند سال، وارد كلاس درس بهترین شاگرد اسماعیل‏زاده شد كه در آن ایام به «رضا ویولنى» معروف بود، رضا كه بعدها براى خود نام «محجوبى» را برگزید، ار مشهورترین نوازندگان دوره خود بود كه به تعلیم موسیقى اشتغال داشت و كلاسش در لاله‏زار مركز تجمع هنرمندان و شیفتگان موسیقى بود. در آن هنگام، روح‏اللَّه خالقى كه جوان نوخاسته‏اى بود نزد رضا محجوبى به یادگیرى ویولن اشتغال داشت. شیوه‏ى تدریس رضا مانند استادش حسین‏خان اسماعیل‏زاده و مانند تمام اساتید موسیقى سنتى به طور سینه به سینه و گوشى (حضورى- شفاهى) بود. وى معتقد بود كه نت موسیقى از ثبت حالات و ریزه‏كاریهاى خاص موسیقى ایران عاجز است و براى شاگرد راهى نیست غیر از این كه با ذوق سلیم و گوش حساس خود، این ظرایف را بیاموزد و اجرا كند. وفادار چنان پیش رفت كه در مدتى كوتاه، به سمت خلیفه‏ى كلاس رضا محجوبى تعیین شد. پیش‏درآمدها و ضربى‏ها را نیز از او آموخت. با این كه روح‏اللَّه خالقى در كتاب سرگذشت موسیقى ایران او را بهترین شاگرد رضا محجوبى مى‏داند ولى صداى ساز و شیوه‏ى نواختن او، خاص خود او بود و از جهات رنگ‏آمیزى و خصوصیات دیگر، شباهتى به ساز رضا ندارد و در روالى دیگر است، كه مطابق ذوق و سلیقه‏ى او بود و خواستاران فراوانى هم داشت. كلاس رضا محجوبى در 1303 به علت گرفتاریهاى روحى او تعطیل شد و وفادار، به كلاس على‏اكبر شهنازى رفت تا ردیف میرزا حسینقلى را بیاموزد. وفادار عاشق و طلبه‏اى به تمام معنا در موسیقى بود و این خصلتى بود كه در هنرجویان امروزه موسیقى ایرانى بسیار كمتر دیده مى‏شود. در حقیقت، آموزش موسیقى وفادار، بیشتر به همان سنتى (شفاهى) بود و آشنایى او با مبانى نظرى موسیقى، در سالهاى بعد بود كه جنبه‏ى تكمیلى داشت. على‏اكبر شهنازى در كلاس، گوشه‏ها را با تار مى‏نواخت و او با ویولن تقلید مى‏كرد و بعد از دو سال، آن طورى كه مطلوب خودش بود، مطالب را فراگرفت. و در همین حین تحصیلات خود را در مدرسه آمریكایى دنبال مى‏كرد. به یادگیرى «نت» علاقمند شد و ابتدا آن را نزد یكى از همشاگردیهاى ارمنى خود موسوم به آلبریك (Albrik) شروع كرد. روزى به هم درس خود، ابوالحسن صبا برخورد كه در آن وقت نزد بهترین اساتید موسیقى سنتى تعلیم دیده بود و به مبانى نظرى موسیقى نیز آشنایى داشت. صبا با رغبت تمام قبول كرد كه نت‏خوانى را به وفادار آموزش دهد و چنین نیز كرد. اولین ظهور او در عالم اجرا، سال 1306 بود. در این هنگام بعد از یك دوره فترت، كار ضبط صفحات ایرانى آغاز شده بود و هنرمندانى چون حبیب سماعى، قمرالملوك وزیرى، مرتضى نى‏داود، على‏اكبر شهنازى، موسى معروفى و مرتضى محجوبى و ظلى و بسیارى دیگر به ضبط آثارشان پرداختند. كمپانى پلیفون (و چند كمپانى دیگر بعد از آن) به خاطر ضبط صفحات متعدد از صداى قمرالملوك وزیرى، تجهیزات خود را به تهران آورد. دیگر، هنرمندان براى پر كردن صفحه ناگزیر نبودند كه به كشورهاى خارج سفر كنند. در سال 1306، على‏اكبر شهنازى سرودى ساخت در وزن دو ضربى (با شعر «شمس ملك آرا») با این مطلع: «تا جوانان ایران ز جان نكوشید...» این سرود را در اركسترى مركب از على‏اكبر شهنازى (تار)، ابراهیم منصورى (ویولن) و حسین استوار (پیانو) مى‏نواختند و مجید وفادار، «خواننده‏ى» آن بود. صفحه منتشر شد و عكس‏العمل شدید پدر را برانگیخت و دیگر خوانندگانى وفادار ادامه نیافت. در دهه 1320، نوع جدیدى از موسیقى در ایران رواج یافت. كوشش‏هاى روح‏اللَّه خالقى، تأسیس «انجمن موسیقى ملى» را در خیابان هدایت سبب شد. این انجمن، كلاسهایى براى آموزش موسیقى ترتیب داد كه اكثر نوازندگان مشهور آن روز در آنجا تدریس مى‏كردند و كنسرتهایى نیز برپا مى‏داشت. وفادار در كلاسهاى تئورى موسیقى كه تحت تدریس روح‏اللَّه خالقى بود حاضر مى‏شد و هر وقت كه دست مى‏داد، به مطالعه مى‏پرداخت. به زودى عنوان نوازنده (هرچند در مدتى كوتاه) وارد انجمن شد. در یكى از كنسرتها، وفادار روى صحنه به تنهایى ویولن نواخت و شیوه‏ى نواختن وى، مورد پسند كلنل وزیرى واقع شد. وزیرى كه از ساز كسى تمجید نمى‏كرد و بس مشكل‏پسند بود، پس از اتمام كنسرت، روى او را بوسید و تشویق بسیار كرد. بعد از تأسیس رادیو در سال 1319 وفادار گاه و بى‏گاه در آنجا به كار مى‏پرداخت. او از میان نوازندگان تمبك به مهدى غیاثى علاقه داشت و همراه او مى‏نواخت. برادرش حمید وفادار نیز اهل موسیقى و ساز بود. این دو برادر همراه و همدم یارانى چون حسین قوامى (خواننده)، مرتضى محجوبى (نوازنده و آهنگساز)، اسماعیل نواب صفا (شاعر و ترانه‏سرا) بودند و عكسهایى از آن دوران به یادگار مانده است. وفادار كمتر صفحه پركرد و بیشتر به نوازندگى در رادیو پرداخت. مدتى آهنگسازى كرد و مدتى نیز رهبرى یكى از اركسترهاى رادیو را به عهده داشت. از لحاظ نوازندگى، با این كه تعلیم یافته‏ى مكتب موسیقیدانان سنتى است، ولى نمى‏توان او را نوازنده‏اى سنتى دانست. وفادار از زمره‏ى شیرین‏نوازان است و از نخستین چهره‏هاى این موج مى‏باشد. این شیوه كه از سالهاى 1310 به بعد متولد شد و رواج یافت مبتنى بر تغییراتى در روند و اجراى موسیقى سنتى بود؛ آرام شدن ریتمها، ورود سازهاى فرنگى، پیدایش مالشها و ناله‏هاى مخصوص، اتكاء بر ذوق و حال به جاى اجراى كلاسیك و مو به موى ردیف سنتى، پیدایش وزنهاى دیگر (كه برگرفته از موسیقى اروپایى و موزیك نظام بود)، اهمیت یافتن ترانه و ترانه‏سرایى و خصایلى دیگر، از ویژگیهاى شیرین‏نوازى هستند. در حقیقت، بیش از دو سوم نوازندگان نیم قرن اخیر، از این گروه هستند. اولین آهنگ مجید وفادار، «شب جدایى» بود كه شعر آن از رهى معیرى است (نت آهنگ و شعر آن در كتاب آزاده رهى چاپ شده است). این آهنگ كه در مایه‏ى دشتى بود، در سال 1315 ساخته شد و مورد استقبال فراوان واقع شد. ابتدا رضاقلى میرزا ظلى و بعد روح‏بخش و بنان آن ترانه را خواند. آهنگهاى وفادار باعث شهرت بسیارى از خوانندگان روز شد در حالى كه خود وى از عایدات این ساخته‏ها، بى‏بهره بود. وفادار یار و دستگیر بسیارى از جوانانى بود كه سوداى ورود به این عرصه را در سر داشتند. مرضیه، دلكش، الهه، ناهید سرفراز، روح‏بخش، پوران، آذر، فرح از این جمله هستند. در اوایل دهه 1330، داریوش رفیعى، جوانى كه صداى غم‏انگیز و گرفته‏اى داشت، با اجراى ساخته‏هاى وفادار و یارى او به شهرت رسید. رفیعى كه (فرزند میرزا محمد رفیعى نماینده مردم بم در مجلس شورا بود) به موسیقى علاقه داشت و نزد سید جواد بدیع‏زاده آواز فراگرفته بود و در زندگى شخصى نیز اخلاقى صمیمى و بى‏ریا، شوریده و وارسته داشت. هر چند كه بعدها، قربانى اجتماعى شد كه او را در سنین جوانى از میان برد. ساخته‏هاى وفادار به حدود 300 عدد آهنگ بالغ مى‏شود. از جمله: «گل اومد بهار اومد»، «یار نازنین»، «عشق تو»، «شب جدایى»، «گلنار»، «صبا به یار عزیز»، «گل سفید»، «ساقى امشب مرا دیوانه كردى»، «آمدم، آمدم». زمانى، روى شعر دكتر حیدر رقابى متخلص به «هاله» شعرى ساخت كه با ویولن خودش و پیانوى روحانى و صداى حسن گلنراقى روى صفحات گرامافون ضبط شد و به «مرا ببوس» اشتهار یافت. انتشار این صفحه در آن زمان مصادف با اعدام یكى از افسران توده‏اى مصادف بود و داستانهایى كه براى این شعر و آهنگ در بین افواه عامه رواج یافت، استقبال از این صفحه را دو چندان كرد. استقبال شایان توجهى كه خود وفادار، از آن نصیبى نبرد. مجید وفادار، تا سال 1339، در عین نوازندگى و سازندگى براى رادیو، رهبرى و سرپرستى اركستر شماره 3 را نیز در رادیو به عهده داشت و سرپرست برنامه موسیقى كارگردان نیز بود و تا آنجا كه بنده اطلاع دارم از همین اداره نیز بازنشسته شد. سالهاى آخر عمر را به گوشه‏نشینى گذراند و قبل از انقلاب درگذشت. وى به گفته دوستانش و آقاى حسین قوامى، مردى بود متواضع، مهربان، خوشرو و بسیار حساس و همین حساسیت در عین این كه الهام‏بخش هنرى و آثارش بود، بلاى جانش هم بود و او را یك نفس تا آخر عمر آسوده نگذاشت. از وفادار در ویولن شاگرد شناخته شده‏اى باقى نمانده است. نت آهنگها و اشعارش در مجلات موزیك ایران و موسیقى رادیو ایران به چاپ رسیده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 976 ق)، خطاط، موسیقیدان و شاعر. وى برادر همسر و شاگرد ملك دیلمى خوشنویس بود. از علوم ریاضى بهره داشت و در موسیقى از مشاهیر عصر بود و تصنیفهاى خوب مى‏ساخت و شعر نیز مى‏سرود. گفته مى‏شود كه وى صاحب «دیوان» نیز بوده است. عبدالهادى در خط نستعلیق، بخصوص كتیبه‏نویسى قدرت تمام داشت. وى در قزوین درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1258 ق)، نوازنده، ملقب به قهرمان. تفنگدار ناصرالدین شاه بود و ناصرالدین شاه او را «ارمن» خطاب مى‏كرد. از آنجا كه پدرش در دربار بود و با نوازندگانى مانند میرزا عبداللَّه و آقا حسینقلى دوستى داشت، از كودكى با ساز آشنا شد. سید حسین خلیفه، بهترین شاگرد میرزا عبداللَّه، با عموى اسماعیل هم منزل بود و همین نزدیكى موجب شد كه اسماعیل از نوجوانى تار را نزد او فراگیرد. سپس 12 سال نزد میرزا عبداللَّه كسب هنر نمود و كلاس درس نیز دایر كرد. وى به كمك شاگردش، نورعلى خان برومند، ردیف‏هاى موسیقى ایرانى را ضبط كرده كه یكى از صحیح‏ترین منابع ردیف موسیقى ایرانى به شمار مى‏آید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، نوازنده. از نوازندگان ماهر تار بود و همواره با شیدا مأنوس و همدم بود و از شاگردان آقا حسینقلى به شمار مى‏آمد. شیدا تصنیف ابوعطا را در وسف اسماعیل سروده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، نوازنده. از شاگردان خوشنواز، معروفترین استاد كمانچه، در زمان محمدشاه و ناصرالدین شاه و پدر حسین خان اسماعیل‏زاده بود. تحت تربیت خوشنواز به مقام استادى رسید و از نوازندگان دربار شد. برادر كوچكتر وى قلى‏خان نیز كمانچه مى‏كشید اما مهارتش از اسماعیل‏خان كمتر بود. على‏خان بهارى از شاگردان وى بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجرى، از زنان هنرمند. وى از آوازه‏خوانان و نوازندگان معروف زمان خود بود. از میان سازها، چنگ را به خوبى و مهارت مى‏نواخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

فتحعلى اسدى به سال 1314 خورشیدى دیده به جهان باز كرد، خاندان او از عشایر دشت مغان بودند كه به هنر و هنرمندى نزد ایل مشهور و شهرتى خاص داشتند. این ایل زمان شاه‏عباس صفوى به تهران و ساوه و اطراف تهران پراكنده و نقل مكان كردند و ایل اسدى هم به ساوه كوچ داده شدند. پدر فتحعلى اسدى به نام حمداللَّه اسدى یكى از نوازندگان خوب بود كه در نواختن سازى به نام چوگور استاد بود و بعداً به نواختن ساز تار روى آورد كه در نواختن این ساز هم مهارت كافى بدست آورد. حمداللَّه اسدى، مردى بود كشاورز كه در چهار فرسنگى شهرستان ساوه مزرعه‏اى داشت كه به كار كشاورزى سرگرم بود و چون در نواختن ساز چوگور استاد بود و از موسیقى ایرانى بهره‏ور بود، لذا براى فراگیرى ساز تار و نواختن این ساز، در هفته سه روز، با اسب و قاطر فاصله بین مزرعه و منزل هنرمندى به نام فخیمى كه از شاگردان مرحوم درویش‏خان بود، طى مى‏كرد و نزد این هنرمند مشق تار مى‏كرد، حمداللَّه اسدى هر روز در منزل اوقات فراغت را به تمرین و نواختن تار مشغول مى‏شد و این امر موجب گشته بود تا گوش‏هاى طفل چهار ساله او فتحعلى اسدى با نواى دل‏انگیز موسیقى و صداى تار انس و الفتى پیوسته پیدا نمایند به طورى كه بیشتر شب‏ها با نواى تار پدر به جاى لالائى مادر به خواب خوش و ناز فرومى‏رفت. موسیقى با خون و تمام وجود این كودك عجین شده بود به طورى كه از همان كودكى شروع به نواختن ضرب كرد و پدر را در نواختن ردیف‏هاى موسیقى ایرانى به طور سینه به سینه همراهى مى‏كرد ولى همه هوش و حواس متوجه مضراب‏ها و پنجه‏هاى شیرین پدر بود كه هنگام نوازندگى با تار او را مشغول مى‏داشت و هر وقت كه پدر او به مزرعه مى‏رفت وى ساز پدر را در بر مى‏گرفت و شروع مى‏كرد به تقلید از پدر به نواختن تار و چون كوك ساز به هم مى‏ریخت پدر این وضع را از او جویا مى‏شد و او از ترس از این موضوع اظهار بى‏اطلاعى مى‏كرد. پس از دو سال تمرین دور از چشم پدر، روزى هنگام تمرین، پدر او ناگهان وارد مى‏شود و او در آن لحظه آهنگ «مریم جان» مرحوم منوچهر شفیعى را تمرین مى‏كرد كه پدر خیلى خوشش آمد و او را تشویق كرد و ساز خود را به او به عنوان كادو هدیه كرد و او از آن به بعد بدون دغدغه خاطر به تمرین و نواختن ساز چه نزد خود و چه نزد پدر ادامه داد. وى در سال 1337 به تهران آمد و در شركت بیمه ایران استخدام شد و از این به بعد بقیه اوقات او صرف نواختن و تمرین و سیر و تفحص در این ساز شد و در سال 1343 كه با امیرناصر افتتاح هنرمند ارزنده برنامه‏هاى «گلها» افتخار آشنایى پیدا كرد نزد فرهنگ شریف رفت و با توجه به این كه شاگردى جهت تعلیم این هنرمند قبول نمى‏كرد ولى بنا به خواهش امیرناصر افتتاح، وى را به این شرط پذیرفت تحت تعلیم قرار دهد كه هر 10 روز یكبار نزد وى مشغول فراگیرى ساز تار شود و او مدت سه سال نزد فرهنگ كار كرد تا داراى پنجه‏اى قوى و شیرین گردید. وى در سال 1347 توسط استاد خود فرعنگ شریف به رادیو راه یافت و در برنامه‏هاى مختلف رادیو ایران در اركستر شركت كرد كه بیشتر آنها روز جمعه از برنامه ویژه جمعه پخش مى‏گردید. فتحعلى اسدى، به قدرى نظر استاد خود فرهنگ شریف را نسبت به سبك و سیاق نوازندگى خویش جذب كرده بود كه استاد یك تار ساخت مرحوم یحیى را به او هدیه كرد و او سالها با این ساز انس و خو گرفته بود كه متأسفانه یك شب این ساز را از پشت اتومبیل او به سرقت بردند كه چشم وى هنوز به دنبال گمشده خود مى‏باشد و از میان صدها ساز تارى كه به دست او رسیده هنوز جالى خالى ساز استاد یحیى را نتوانسته بگیرد ولى او مى‏گوید: «به حق تنها سازى كه توانسته مرا راضى و خشنود نماید پس از تار مرحوم یحیى ساز مهندس یوسف پوریا است كه هم از لحاظ زیبایى و هم از نظر صدا، بسیار شبیه ساز مرحوم استاد یحیى است كه از آن سالها بهره‏ور بوده‏ام».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مرحوم حسین‏خان یاحقى داراى پنج فرزند یك دختر به نام شیرین و چهار پسر به اسامى محمود، بهروز، بهزاد و محمدحسین گردید كه تمام ایشان از هنر، بخصوص موسیقى آشنا و بهره‏ور مى‏باشند. بهزاد و بهروز از هنر نقاشى بهره كافى دارند و تحصیلات خود را در این رشته در ایتالیا گذرانده‏اند، بهزاد با نواختن سه‏تار، بهروز با ساز تار و نواختن آن یاد آهنگ‏ها و نواختن ساز پدر (حسین یاحقى) را در خاطره‏ها زنده مى‏كنند. فرزند دیگر زنده‏یاد حسین یاحقى محمدحسین یاحقى است كه در بهمن‏ماه سال 1320 شمسى در تهران خیابان صفى‏علیشاه دیده به جهان باز كرد. محمدحسین دوران كودكى خود را در محیطى كه پر از احساس و عشق و علاقه به موسیقى بود سپرى كرد و در خانه پدرى خود كه مركز ثقل موسیقى دوران خود بود به راز و رمز این هنر دست یافت، زیرا در خانه آنها علاوه بر شاگردان فراوانى كه براى فراگیرى موسیقى مى‏آمدند، بزرگان موسیقى ایران نظیر: ابوالحسن صبا، حسین تهرانى، ابراهیم منصورى، مرتضى محجوبى، رضا محجوبى، حبیب سماعى، و بسیارى دیگر از نام‏آوران این هنر رفت و آمد داشتند و محمدحسین تا چشم باز كرد با این اساتید آشنا شد و با ایشان مأنوس گردید. به‏هر حال وى از شش سالگى ویولن را براى یادگیرى و نواختن انتخاب و زیر نظر استاد حسین یاحقى، پدر هنرمند خود مشغول فراگیرى این ساز گردید، استعداد و علاقه و كشش و كوشش وى كه باید گفت در خون و رگ و پى این خانواده نسبت به موسیقى اصیل و سنتى ایران وجود دارد، به سرعت موجب پیشرفت این كودك گردید و چندى نگذشت كه ساز وى قابل شنیدن و مورد تحسین و تشویق بزرگان موسیقى كه در آن خانه رفت و آمد داشتند شد. وى مدتى بعد بنا به توصیه پدر براى فراگیرى ریزه‏كارى‏هاى موسیقى سنتى و نواختن ضرب كه پایه موسیقى ایرانى است نزد شادروان حسین تهرانى رفت و مدت یك سال و نیم نزد این استاد بى‏نظیر كار كرد و بسیار چیزهایى را كه باید گفت از راز و رمزهاى موسیقى ایرانى است از این استاد فراگرفت كه آن را بعدها فرا راه خود قرار داد. محمدحسین یاحقى از سال 1347 همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و در اركستر باربد به رهبرى فرید ناصرى و پس از آن در سایر اركسترها همكارى نمود و آهنگ‏هاى جالبى نیز ساخت. سبك و سیاق نوازندگى وى در ویولن بنا به گفته اهل فن، عیناً مانند پدرش شادروان حسین یاحقى است، محمدحسین یاحقى تاكنون به همكارى خود با رادیو ادامه مى‏دهد. فصل دوم نوازندگان: تار، سنتور، سه‏تار، ویولن نوازندگان تار

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

بهمن همتى، از هنرمندان بافرهنگ و دانش شهرستان بروجرد است كه به سال 1322 خورشیدى در خانواده‏اى اهل هنر و علاقمند به موسیقى متولد گردید. پدربزرگ وى محمدتقى همتى از علاقمندان به شعر و هنر و موسیقى بود و با عارف شاعر و تصنیف‏ساز بزرگ و موسیقیدان اواخر قاجاریه دوستى نزدیك و دیرینه‏اى داشت به طورى كه پدربزرگ وى هر وقت كه امكان داشت به دیدن عارف مى‏رفت و یكبار هم عارف به بروجرد رفت و در منزل دوست خود محمدتقى همتى چند روزى را مهمان بود. پدر بهمن همتى نیز مثل پدر خویش به موسیقى و شعر علاقه بسیار داشت. و از میان سازها بیشتر به ساز تار علاقمند بود و منزل او، مثل منزل پدر خود محل اجتماع هنرمندان بزرگ و سرشناس شهر بود، بهمن همتى در چنین محیطى پرورش یافت. وى موسیقى را از سن پانزده سالگى با راهنمائى محمد فخرطباطبائى آغاز كرد و روزى عمه‏ى او با خرید ویولنى از ساخته‏هاى حسین صنعتى كه به او هدیه كرده بود او را در این راه پرپیچ و خم ولى فرهنگى و هنرى همراهى كرد. بهمن همتى سالها ضمن تحصیل در دبیرستان ویولن را نزد خود و تنها از روى اشتیاق و علاقه به طور سینه به سینه كار كرد و پس از دریافت دیپلم براى ادامه تحصیل به تهران و در دانشسراى عالى تهران در رشته ریاضى مشغول تحصیل گشت و همزمان با تحصیل در دانشگاه به هنرستان موسیقى ملى شبانه كه در آن زمان در خیابان ارباب جمشید سابق بود رفت. ریاست وقت هنرستان موسیقى ملى با شادروان محمدعلى امیرجاهد بود و در آن هنرستان وى از مكتب استادان: على تجویدى و حبیب‏اللَّه بدیعى بهره‏ور شد و تا پایان دوره در آن هنرستان بسر برد، پس از آن به خدمت سربازى رفت و پس از پایان سربازى به سمت دبیر دبیرستان‏هاى مختلف مشغول خدمت و تدریس گردید سپس به مدت دو سال ریاست فرهنگ و هنر شهرستان دزفول و بروجرد را عهده‏دار گردید و هم‏اكنون علاوه بر تدریس دروس ریاضى در دبیرستان‏هاى شهرستان بروجرد، مشغول تدریس علم موسیقى بطور خصوصى به شاگردان و هنرجویان این شهر مى‏باشد. وى داراى پنجه‏اى شیرین و سبكى نو و بدیع است و نگارنده از نوع نواختن ویولن وى بسیار لذت بردم.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

لطیف نعمان از هنرمندان باارزش و صاحب‏نام شهر هنرپرور و شعر و ادب شیراز مى‏باشد كه به سال 1303 خورشیدى در این شهر متولد شده است. وى از همان دوران طفولیت به موسیقى سنتى ایران و به نواى دل‏انگیز ساز ویولن علاقمند شد و هر وقت كه صداى این ساز سحرآمیز را مى‏شنید، مسحور آن صدا مى‏شد و روحش به دنبال ارتعاشات آن صدا به پرواز درمى‏آمد. لطیف نعمان در سن چهارسالگى پدر و مادر خود را از دست مى‏دهد كه سرپرستى او به عهده برادر بزرگش قرار مى‏گیرد. وى دوارن كودكى را با سایر كودكان همسایه و فامیل سپرى مى‏كرد كه از همان دوران هر جا كه صداى موسیقى و نوائى دل‏انگیز به گوش او مى‏خورد، دست از بازى و هر كارى كه داشت مى‏كشید و سراپا و با تمام وجود به آن آوا گوش مى‏داد و آنقدر آنجا مى‏ایستاد تا آن آهنگ و موسیقى پایان یابد، درباره‏ى عشق و علاقه وى به موسیقى او مى‏گوید: «به خوبى یاد دارم زمانى كه هنوز كودكى بیش نبودم، همراه برادرم به سینمائى در شیراز كه به تازگى افتتاح شده بود براى تماشاى فیلم مى‏رفتم، من در سینما از متن داستان فیلم به طور كلى از خود فیلم چیزى نمى‏فهمیدم و اصولاً در این فكر نبودم كه ببینم داستان فیلم روى چه موضوعى بحث مى‏كند و چه نتیجه مى‏خواهد بگیرد، بلكه شش دانگ حواس من به موزیك متن فیلم و موسیقى آن جلب مى‏شد، به طورى كه وقتى هم‏كلاسى‏هایم راجع به فیلم در زنگ تفریح مدرسه از من سؤال مى‏كردند كه داستان فیلم را تعریف نمایم، در جواب مى‏گفتم: «من فقط موزیك آن را گوش دادم كه مى‏توانم آن را با دهان براى شما تقلید نمایم، كه بچه‏ها به من مى‏خندیدند و مى‏گفتند عوض این كه داستان فیلم را تعریف نمائى، موسیقى آن را مى‏خواهى با دهان تقلید كنى». این عشق و علاقه‏ى لطیف نعمان به موسیقى و فراگیرى فن نواختن ویولن، موجب شد تا عاقبت وى با هر زحمتى كه بود، ویولنى خریدارى كرد و كار تمرین و نواختن این ساز را آغاز نمود و از سن دوازده سالگى نزد هنرمندى به نام عزیزاللَّه كهن شروع به یادگیرى نواختن ویولن كرد، پس از مدتى وى هنرمند دیگرى به نام محمد شاهین كه مدت‏ها در شیراز كلاس موسیقى دایر كرده بود رفت و مدت سه سال نزد وى مشغول تعلیم و فراگیرى شد كه نواختن آثار شادروان روح‏اللَّه خالقى و ردیف‏هاى زنده یاد ابوالحسن صبا را فراگرفت. و پس از آن چون به سن خدمت سربازى رسیده بود، به خدمت سربازى رفت ولى در دوران خدمت از هر فرصتى استفاده مى‏كرد و به نزد استاد خود مى‏رفت و به نواختن ویولن و اندوخته‏هاى هنرى خود مى‏افزود، پس از پایان خدمت سربازى كه امكانات بهترى در دسترس او قرار گرفته بود به تهران آمد و نزد هنرمندان باارزش و صاحب‏نامى چون محمود ذوالفنون و رحمت‏اللَّه بدیعى رفت و از وجود آن هنرمندان كسب فیض كرد و پس از آن تئورى و سلفژ را نزد هنرمندان گرامى و باارزش دیگرى مثل: فرهاد فخرالدینى و على رهبرى به طور كامل آموخت و پس از موفق شدن به اخذ دریافت اجازه رسمى جهت دائر نمودن آموزشگاه تدریس موسیقى به نام «باربد» در شیراز طى شماره 3 / 4413 مورخ 52 / 7111 مشغول تدریس موسیقى در زادگاه خود گردید. در كلاس وى، عاشقان هنر موسیقى گرد هم جمع مى‏شدند و از محضر این هنرمند عاشق و شیداى موسیقى سنتى ایران كسب فیض مى‏نمودند كه از میان آنان باید از هنرمندانى چون: داریوش شناسا، مهران مهتدى، سیامك ایقانى، مهران جمشیدى، منوچهر امیرحشمتى و كشاورزان و... نام برد كه در حال حاضر از هنرمندان خوب و جزو نوازندگان قابل بحث در موسیقى سنتى ایران مى‏باشند. لطیف نعمان، علاوه بر تدریس در كلاس‏هاى موسیقى، حدود شانزده سال در دانشگاه شیراز مشغول تدریس بوده و مدت بیست سال هم با سازمان رادیو و تلویزیون شیراز (مركز فارس) همكارى داشته است. وى در حال حاضر 69 سال دارد كه هنوز مشغول تعلیم و تربیت هنرجویان موسیقى مى‏باشد و مى‏گوید: «اگر روزى ساز را از من بگیرند، یا نتوانم ساز بنوازم و یا نتوانم در كلاس حاضر شوم و تدریس نمایم، آن روز من مرده‏ام». لطیف نعمان پس از ازدواج، خداوند سه پسر و یك دختر به وى اعطا مى‏فرماید كه یكى از فرزندان وى به نام كیهان نعمان به موسیقى روى آورد و مانند پدر عشق این هنر در تار و پود وجود او ریشه دوانیده است و وى هم‏اكنون مشغول تدریس این ساز به هنرجویان مى‏باشد. لطیف نعمان از زندگى خود راضى است و تمام پیشرفت‏هاى هنرى و دوران ازدواج خود را مرهون فداكارى همسر خوب و مهربان خود مى‏داند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

یكى از هنرمندان خوب و بااستعداد كه خدمات ارزنده‏اى به موسیقى ایران در حد و توان خود كرد كه آهنگ‏هاى ساخت وى مؤید این ادعا مى‏باشد، عبدالكریم مهرافشان است. وى در اردیبهشت سال 1307 خورشیدى، زمانى كه گلها شكفته مى‏شدند، او نیز چشم به جهان باز كرد، منزل آنها در محله پاچنار، خیابان خیام قرار داشت پدر او اهل اصفهان بود كه سال‏ها پیش به تهران نقل مكان كرده و در بازار سراى قیصریه حجره‏اى گرفته بود و به كسب و تجارت مشغول بود. مادر وى اهل تهران و خانه‏دار بود. وقتى درباره چگونگى كشیده شدن وى به سوى هنر موسیقى سؤال كردم در جواب گفت: «تا آنجا كه به یاد مى‏آورم پنج سال بیشتر نداشتم كه خود را مشتاق و شیفته موسیقى یافتم. آن زمان دوران گرامافون بود.كشورهاى اروپایى گرامافون مى‏ساختند و به ممالك دیگر مى‏فروختند. همچنین كمپانى‏هاى اروپایى خوانندگان و نوازندگان ممتاز را تشویق به پر كردن صفحه مى‏كردند. یكى از این گرامافون‏ها را چند روز یكى از دوستان پدرم به منزل ما آورد. و بعد آن را بردند و من از آن زمان مشتاق هنر موسیقى شدم و چون نمى‏توانستم شخصاً گرامافون بخرم، به فكر ساختن آن افتادم، مدت‏ها گشتم و جعبه‏اى به شكل گرامافون ولى كوچكتر از آن پیدا كردم و لوازم دیگر آن را حتى دیاگرام را از چوب، مقوا و حلبى ساختم و سوزن گرامافون هم كه فراوان بود، فقط ساختن موتور آنكه به وسیله انرژى یك فنر بزرگ به حركت درمى‏آمد به هیچوجه برایم مقدور نبود، ناچار بخشى از آن را كه صفحه 78 دور روى آن قرار مى‏گرفت با دست مى‏چرخاندم و خودم تصنیف‏هایى را كه شنیده بودم مى‏خواندم به تصور آن كه گرامافون مى‏خواند. این شوق و اشتیاق در من هر روز زیاد و زیادتر مى‏شد، تا اینكه در سن 10 سالگى یك ویولن ساخت ایران را به مبلغ دوازده تومان خریدم و در منزل مشغول تمرین و نواختن شدم اما چون پدرم مخالفت مى‏كرد نتوانستم به آموزش پرداخته و آن را ادامه دهم، در سن شانزده سالگى پس از فوت پدرم به كلاس شبانه انجمن موسیقى ملى كه به همت استاد عالیقدر روح‏اللَّه خالقى تأسیس شده بود رفتم و نام‏نویسى كردم و نزد شادروان حسینعلى ملاح ویلونیست و محقق موسیقى مشغول فراگیرى موسیقى شدم. پس از شش سال در سن بیست و دو سالگى اولین كنسرت خود را در تالار كوچك انجمن موسیقى ملى كه محل آن در خیابان هدایت نزدیك دروازه شمیران بود، در حضور استادان موسیقى، شعرا و ادبا به اجرا درآوردم. در این كنسرت آهنگ «حاضر باش» را كه استاد علینقى وزیرى آن را ساخته و خود با تار اجرا كرده بود با ویولن نواختم، پارتیسیون این آهنگ را روح‏اللَّه خالقى از تار به ویولن انتقال داده بود و براى اولین بار، من آن را با ویولن نواختم. دو روز بعد استاد وزیرى كتاب تئورى و ردیف‏شناسى از تألیفات خود را به نام من پشت‏نویسى نموده و آن را به عنوان جایزه اهدا كردند كه هنوز هم دارم و آن را چون جان شیرین دوست مى‏دارم. پس از آن بنا به دعوت استاد روح‏اللَّه خالقى، در اركستر انجمن موسیقى ملى به نوازندگى ویولن پرداختم. لازم به یادآورى است كه این اركستر در ایران و خارج از ایران شهرت بسیار بدست آورده بود و نوازندگى در این اركستر افتخار بزرگى بشمار مى‏رفت، در این زمان اركستر شماره یك رادیو را استادان عالیقدرى چون: مهدى مفتاح (ویولن)، جواد معروفى (پیانو) و سرپرست اركستر، حسینعلى ملاح (ویولن)، حسینعلى وزیرى‏تبار (قره‏نى)، نصراللَّه زرین‏پنجه (تار)، حسین تهرانى (تمبك) و چند استاد دیگر تشكیل داده بودند. خواننده این اركستر، استاد عالیقدر شادروان غلامحسین بنان بود، من نیز با موافقت استاد معروفى نوازنده افتخارى این اركستر شدم و اولین آهنگ خود را براى این اركستر ساختم، آهنگى كه ساخته بودم در آواز «اصفهان» و سه‏ضربى بود كه همان روز عصر قبل از تمرین، استاد معروفى صداى دوم را براى آن نوشتند و پس از دوبار تمرین بطور زنده از رادیو پخش شد. در آن سالها هنوز رادیو ایران مجهز به نوار ضبط صوت نبود، دیگر من كاملاً در موسیقى فعال شده بودم و از طرفى تدریس موسیقى در چند كلاس مختلف، وقت مرا پر كرده بود ولى به هر طریقى بود فرصتى پیدا كردم و مدتى در كلاس استاد ابوالحسن صبا، افتخار شاگردى پیدا كردم. كلاس استاد صبا نزدیك میدان بهارستان در كوچه ظهیرالاسلام بود كه استاد در همان مكان زندگى مى‏كرد و یك اتاق در طبقه دوم وجود داشت كه ایشان در آنجا تدریس مى‏كرد. بعدها در زمانى كه كوچه ظهیرالاسلام را تعریض مى‏كردند اتاق مذكور تخریب گردید و جزء كوچه شد و بقیه منزل هم پس از فوت این استاد عالیقدر موسیقى ایران، در سال 1336 به‏صورت موزه درآمد و به نام خانه صبا نامیده شد. من در سن بیست و پنج سالگى به پیشنهاد استاد مشیر همایون شهردار، رسماً در رادیو ایران استخدام شدم و در اركستر شماره دو و اركستر ویژه كه توسط مشیر همایون تأسیس شده بود، نوازنده ویولن شدم، در سن سى سالگى (1337 خورشیدى) استاد حسین دهلوى من را از به وزارت فرهنگ و هنر وقت منتقل كرد و در اركستر صبا نوازنده ویولن شدم، این اركستر بزرگ به رهبرى استاد ابوالحسن صبا تشكیل شده بود و بعد از فوت ایشان، استاد دهلوى رهبرى آن را به عهده گرفت و اركستر را اداره كرد. در این زمان یك ویولنیست ایتالیایى به‏نام لوئیچى پازانارى در استخدام دولت ایران بود، نام برده ویولن اول اركستر سمفونیك تهران بود (مایستر) و ضمناً در كلاس‏هاى روزانه و شبانه هنرستان عالى موسیقى تدریس مى‏كرد من از این فرصت استفاده كردم و ضمن كار فشرده روزانه‏ام در كلاس شبانه ایشان نام‏نویسى كردم و مدت دو سال نوازندگى صحیح ویولن و اتودها و بعضى از كنسرتوها را آموختم. در تاریخ بیست و هفتم آذرماه سال 1342 طبق ابلاغ رسمى وزارت فرهنگ و هنر، به سمت آهنگساز و سرپرست یكى از اركسترهاى موسیقى ملى این وزارتخانه منصوب گردیدم و در مدت همكار خودم با این اداره، بیش یكصد و چهل آهنگ ساختم كه در حدود چهل عدد آن‏ها ضبط شده كه در آرشیو وزارتخانه موجود است و به عقیده خودم بهترین آنها براى آواز و اركستر عبارتند از: «ایوان مدائن» با شعرى از خاقانى، «سروچمان» با شعر حافظ، «شعله‏هاى عشق» با شعر ابراهیم صفائى، «زلف بر باده مده» با شعر حافظ، «واله و شیدا» با شعر مولوى و براى اركستر «امید» در دستگاه چهارگاه و «مژده» در دستگاه ماهور». عبدالكریم مهرافشان، با همان عشق و علاقه به هنر والاى موسیقى كه از كودكى در او موج مى‏زد، هم‏اكنون هم با همان علاقه و شوق مشغول تعلیم و تدریس این هنر ارزنده به هنرجویان مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سید صدرالدین مهوان به‏سال 1324 خورشیدى در تهران متولد شد، تحصیلات ابتدائى را در مدرسه نادر افشار و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان جم قلهك به پایان برد. وى از سن هفت سالگى علاقه فراوانى به موسییقى سنتى ایران پیدا كرد و همین علاقه بیش از حد موجب گشت تا وى ویولنى خریدارى كرد و نزد خود با گوش دادن به رادیو و صفحات مختلف موسیقى بطور سینه به سینه نواختن ویولن را آغاز كرد.عشق و شوق به موسیقى وى را چنان مجذوب كرده بود كه او هر روز چندین ساعت متوالى ساز مى‏زد و به تمرینات خود ادامه مى‏داد و همه‏ى فكر و سعى‏اش بر این بود كه هرچه زودتر پله‏هاى ترقى را یكى پس از دیگرى پیموده و در موسیقى به درجات والا برسد. او براى رسیدن به این منظور مى‏بایست راه دیگرى را انتخاب و طى مى‏كرد كه این كار را هم كرد، لذا نزد استاد فقید حسین‏خان یاحقى رفت و افتخار شاگردى این استاد را بدست آورد و پس از چند سال كه نزد آن استاد فقید كار كرد، نزد استادان صاحب‏نام دیگرى مثل: مرتضى حنانه، محمود كریمى، فرهاد فخرالدینى به فراگیرى فنون تئورى موسیقى پرداخت و در سال 1348 از هنرستان عالى موسیقى به اخذ لیسانس نائل آمد. پس از چندى به رادیو جهت همكارى دعوت شد و ضمن نوازندگى در اركسترهاى مختلف، به كار آهنگسازى نیز روى آورد و آهنگ‏هاى زیبایى براى خوانندگان رادیو ساخت كه بیشتر اشعار آن را شعرایى مثل احمد شاملو، میرفخرائى و غیره سروده‏اند. چند اثر زیباى وى توسط اركستر مجلسى لندن در انگلستان تاكنون چندبار اجرا و پخش گردیده است كه همین آثار اغلب از صدا و سیما جمهورى اسلامى نیز پخش شده است. صدرالدین مهوان، علاوه بر نواختن ویولن، با نوازندگى پیانو، سنتور و سه‏تار بخوبى آشنایى داشت و آنها را در حد شیرینى مى‏نواخت. وى شاگردان خوبى را در رشته موسیقى بخصوص ویولن تعلیم داد و تربیت كرد كه از محبوبیت خاصى بین شاگردان خویش برخوردار بود. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى آهنگ زیبایى به نام «اقصى اى قبله اول» ساخت كه با صداى خوب هنرمند ارجمند مهرداد كاظمى ضبط و پخش گردید. صدرالدین مهوان از هنرمندان خوب و بااستعدادى بود كه از صدایى زیبا نیز بهره‏ور بود كه كه اكثر آهنگ‏هاى خود را با صداى خویش بر روى كاست ضبط نموده است. متأسفانه داس اجل خرمن هستى این هنرمند باارزش را همراه مادر و خواهران خود در مردادماه سال 1365 در یك فاجعه غم‏انگیز كه در اختیاریه شمیران اتفاق افتاد، درو كرد و خیلى زود و بسیار جوان از جهان فانى رخت بربست، ولى آثار هنرى او همیشه در نظر دوستداران هنر او خواهد بود و یاد او را گرامى خواهند داشت، یادش گرامى.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

درویش رضا منظمى در سال 1318 در خرم‏آباد لرستان متولد شد. از هشت سالگى به موسیق آشنا و مشغول نواختن نوعى ساز بادى (فلوت مانند) محلى شد، تا اینكه در سال اول دبیرستان كمانچه را از محل تولد خود تهیه كرد و بر آن علاقه مخصوص یافت. البته كمانچه بطور كلى سازى محلى است و بیشتر نوازندگان لرستانى با آن سروكار دارند. او ابتدا معلمى نداشت تا اینكه در سال 1340 براى فراگیرى جدى موسیقى عازم تهران شد و به مدت پنج سال از محضر استاد بزرگ كمانچه حسین‏خان یاحقى استفاده كرد. مدتى را نیز در هنرستان موسیقى تعلیم دید و براى تكمیل كار خود وارد دانشكده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران (بخش موسیقى) شد و با كسب فیض از محضر استاد نورعلى خان برومند و دكتر داریوش صفوت، ردیفهاى میرزا عبداللَّه را آموخت. در دانشكده با محمدرضا لطفى آشنا شد و این دو تن با یكدیگر طرح بنیانگذارى گروه شیدا را ریختند و به مرحله عمل رساندند. منظمى با لطفى و گروهش مدت چندین سال را در رادیو- تلویزیون و جشن هنر شیراز و جشن طوس همكارى داشت. تا اینكه براى مدتى گروه را ترك گفت و براى امر مهم اشاعه فرهنگ موسیقیایى موطن خود عازم خرم‏آباد شد. در سال 1369، به دعوت دانشكده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران براى تدریس به تهران آمد و از آن زمان تا بحال در دانشكده‏ى مذكور به تدریس ردیف‏هاى میرزا عبداللَّه مشغول است. منظمى در حال ضمن تدریس به دانشجویان، مشغول نگارش ردیفى براى كمانچه و معتقد است آنچه كه تاكنون به صورت نُت در دسترس هنرجویان است، داراى اشتباهات و تناقضات بسیارى است كه باید هر صاحبنظرى تا حد امكان در رفع آن بكوشد. منظمى موسیقیدانى آرام و متعهد است و همیشه حرمت هنر و هنرمند را مدنظر داشته است. گذران معیشت وى نه از راه موسیقى بلكه از طریق شغل شریف دبیرى ریاضیات بوده و در همان موطن خویش (خرم‏آباد) براى اشاعه‏ى هنر محلى خود، كلاسهاى موسیقى تشكیل داده و شاگردان بسیارى تربیت نموده كه در نواختن كمانچه شایق و كوشا هستند. ایشان ضمن تدریس در در دانشگاه، در بخش معاونت آموزش حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى هنرجویان را آموزش مى‏دهند. منظمى اساس و پایه موسیقى ایرانى را ردیف و ردیف‏نوازى مى‏داند و عقیده دارد كسى كه موسیقى ایرانى را بدون فراگیرى درست ردیف طى كند، مسیر پوچ و هرزى را طى كرده است. چرا كه تنها با وقوف و آگاهى به ظرایف نغمات و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى است كه مى‏توان نوازنده‏اى مایه‏دار و یا آهنگسازى خلاق تربیت كرد. وى فراگیرى ردیف را براى موسیقیدان همچون یادگیرى دستور زبان و منطق و علم كلام و فن خطابه براى سخنرانى مى‏داند و روش اصلى و اصولى آموزش را، همان روش شفاهى (سینه به سینه) با كمك از نُت (به صورت تحقیقى) مى‏داند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

ایرج محلوجى در سال 1304 در شهر رشت به دنیا آمد در سال 1323 در سن 19 سالگى شروع به یادگیرى موسیقى كرد. اولین استاد او در رشته ویولن خوتسیف بود كه پس از آن لوئیچى، مسیویروان و دانیال به ترتیب استادان وى بودند. در سن 27 سالگى ازدواج كرد در ضمن داشتن كلاس خصوصى به تدریس موسیقى در همان كلاس خصوصى، تصمیم گرفت نزد استاد صبا برود. استاد صبا بعد از امتحان و بررسى كارهایش، او را به عنوان شاگرد خوب پذیرفت و در اولین اركسترى كه صبا بوجود آورد به عنوان نوازنده ویولن شروع به كار كرد و با داشتن مسئولیت خانواده و تدریس در كلاس خصوصى نه تنها نوازنده اركستر صبا بود بلكه به اركسترهاى مختلف رادیو راه پیدا كرد (اركستر شماره 6 رادیو) بعد از صبا در دانشگاه تهران به مسیو داوید اتریشى روى آورد و مدتها شاگرد او بود و از او علم موسیقى را آموخت. هیچ زمان از دانش خود راضى و قانع نبود به همین جهت شروع به آموختن رشته كمپوزیسیون و آهنگ‏سازى نزد مرحوم ناصحى و باغچه‏بان كرد. همیشه با خاطرات شیرینى از استاد ناصحى یاد مى‏كرد. از آنجائى كه كتاب‏هاى موسیقى به زبان فارسى كفایت احتیاجات او را نمى‏كرد. لذا هر نوع كتاب به زبان‏هاى دیگر از جمله انگلیسى، فرانسه و آلمانى درباره موسیقى و تئورى آن را پس از ترجمه كردن مطالعه مى‏كرد به طورى كه به حدى رسید كه در هنرستان ملى موسیقى به عنوان استاد او را پذیرفتند و سالها در هنرستان در رشته «هارمونى» تدریس كرد براى مدتى بسیار طولانى تمركز در تنظیم آهنگ داد بطورى كه براى تعداد زیادى از خوانندگان در رادیو و تلویزیون و گلها تنظیم آهنگ مى‏كرد. در هنرهاى زیبا در چندین اركستر از جمله اركستر سمفونیك تهران، اركستر مجلسى شروع به كار كرد و در اركسترهاى ایرانى مرحوم فروتن‏راد، دهلوى، مهرافشان و... فعالیت داشت. او جزو نادر هنرمندانى بود كه هم در موسیقى كلاسیك و هم در موسیقى ایرانى صاحب‏نام بود. محلوجى هنرمندى بود خستگى‏ناپذیر و در طول روز بیشتر از چند ساعت در خانه نبود و بیشتر اوقاتش سرگرم كار، آموختن و آموزش بود. او براى مدتى در مدرسه عالى دختران، مدرسه عالى بازرگانى و دانشگاه صنعتى آن زمان به عنوان رئیس انجمن موسیقى فعالیت داشت. همزمان با یادگیرى رشته كمپوزیسیون شروع به آموختن پیانو كرد و خود را به درجه‏اى رساند كه شاگردان بسیارى در رشته پیانو تربیت كرد و تا آخرین روز حیات نواختن پیانو را تدریس كرد و مردى بود در كار هنر موسیقى و تعلیم و تعلم آن، خستگى‏ناپذیر. از خصوصیات اخلاقى او مى‏توان گفت مردى صبور و آرام و متین، پدرى بسیار مهربان بود و براى آسایش همسر و فرزندانش هرگز در هیچ موردى كوتاهى و دریغ نكرد علاقه بسیار شدید به همسرش داشت و همسرش متقابلاً نسبت به او بسیار مهربان و علاقه‏مند بود از این استاد هنرمند سه فرزند بجا مانده است. دو دختر كه فارغ‏التحصیل در رشته آرشیتكت از ایتالیا و تنها پسر او كه به هنر نوازندگى و موسیقى علاقمند و یادگار آن هنرمند باارزش مى‏باشد. بطور كلى كارنامه هنرى ایرج محلوجى را مى‏توان این چنین به تحریر آورد: سال 1332، فعالیت و همكارى در اركستر ابوالحسن صبا. سال 1333 تأسیس كلاس موسیقى. سال 1335 استخدام در وزارت فرهنگ به عنوان هنرآموز سرود و موسیقى مدارس مركز و متصدى دفتر. سال 1336 نوازنده‏ى رادیو تهران. سال 1337، معاونت دفتر سرود و موسیقى و همكارى با اركسترهاى شماره‏ى: 4 و 6 و ویژه. سال 1338، همكارى با اركستر سمفونیك تهران. سال 1339، همكارى با اركسترهاى «گلها» و اركستر شماره یك. سال 1340 ساختن آهنگ‏هایى براى اركستر شماره یك. سال 1341، همكارى با اركستر فارابى. سال 1342، همكارى با اركستر نوین. سال 1344، همكارى با اركستر شماره دو. سال 1345، همكارى با هنرستان عالى موسیقى به عنوان استاد ویولن و همنوازى- تنظیم‏كننده برنامه‏ى «گلها». سال 1346، استاد هنرستان عالى موسیقى و موسیقى ملى (ویولن، همنوازى، هارمونى). در این سال از طرف وزارت فرهنگ به دانشگاه تهران رفت و مدتى نزد پروفسور داوید موسیقى كلاسیك كار كرد. سال 1347، هارمونى در هنرستان ملى تدریس كرد. 1351، مسئولیت امور ادارى كُر ملى- تدریس در مدرسه عالى دختران و در سال 1353، تدریس در مدرسه عالى دختران، اركستر پاپ (فولكلوریك)، اركستر سمفونیك و بازنشسته شدن پس از طى سالیان متمادى خدمات فرهنگى و هنرى. ایرج محلوجى، در تاریخ بیست و پنجم آذرماه سال 1370 در سن 66 سالگى به علت حمله قلبى در بیمارستان بسترى شد و بعد از 55 روز نقاهت، عاقبت در تاریخ نوزدهم بهمن‏ماه همان سال به جهان باقى شتافت، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

(كاراسى Karasi) ملقب به «شاهنامه‏خوان» (مقت. 422 یا 423 ه.ق). وى قصه‏گو و شاهنامه‏خوان و به روایت مقدمه‏ى اوسط شاهنامه‏ى فردوسى شاعر بود و نزد قدما به مهارت در روایت و خواندن «شاهنامه» و «هزار افسان» و «كارنامه» شهرتى بسزا داشت: «چو كارآسى محدث‏وار برخواند هزار افسان چو سردانك مشعبذوار بنماید هزار افسون» (معزى در وصف قلم) «رسد به حضرت تو هر زمان گروهى نو بشكل بوعلى و گوشیار و كارآسى» (فلكى شروانى) «قمرى ز تو فارسى زبان گشت كارآسى كارنامه‏خوان گشت» (خاقانى. تحفةالعراقین) وى در ابتدا از ندیمان عضدالدوله‏ى دیلمى بود، و به قول مؤلف مجمل‏التواریخ والقصص (ص 397): «كارآسى چون عضدالدوله بمرد بگریخت و ناشناس به همدان آمد. پس بگرفتند و پیش فخرالدوله بردند، و باز فخرالدوله او را بركشید و منزلتى عظیم یافت...» و ظاهراً پس از دست یافتن محمود غزنوى بر مجدالدوله (420 ه.ق) كارآسى از خدمت دیالمه به دستگاه غزنویان آمد و حدود 421 به حكومت قزوین منصوب گردید و در آنجا به جهت ظلم وى، قزوینیان بر او شوریدند و او را كشتند (اقبال. یادگار 10 :2 ص 22 -20) ضح.- این نام در برخى از مآخذ به صورت «كاراستى» ضبط شده (قزوینى. یادداشتها 7 -185 :6).

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1337 -1285 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. در نوجوانى به خاطر علاقه‏اى كه به موسیقى داشت، به مدرسه موزیك نظام رفت و مبانى علمى موسیقى غربى را فراگرفت و سپس وارد دسته‏ى موزیك شد. با افتتاح مدرسه موسیقى دولتى در 1307 ش، وى نیز با شركت در كلاسهاى این مركز به تكمیل معلوماتش در زمینه‏ى ساز مورد علاقه‏ى خود، یعنى قره‏نى، پرداخت و بعد نزد ابراهیم خان منصورى، ردیف‏ها را آموخت. وزیرى تبار مشهورترین و موفق‏ترین نوازنده قره‏نى در زمان خود بود. او با ساكسیفون و ویولن نیز آشنایى داشت. وى در 1310 ش به عنوان مدرس موسیقى به بین‏النهرین رفت و در كاظمین و كربلا به تدریس مشغول شد. پس از بازگشت به ایران، تحصیلات خود را در هنرستان عالى موسیقى پى گرفت و موفق به اخذ دیپلم شد و متعاقباً بعد از آن به سمت مدرس موسیقى در مدارس بزرگ شهر شیراز منصوب گشت. از جمله خدمات او در شیراز، آشنا ساختن موسیقیدانهاى دوره گرد به تكنیك موسیقى بود. وزیرى تبار در 1320 ش به تهران آمد و معلم موسیقى در آموزشگاه‏ها شد و در همان سال با سمت نوازنده اركستر نوین در رادیو تهران به كار پرداخت و در 1328 ش به تدریس در هنرستان ملى موسیقى اشتغال یافت. همچنین پس از افتتاح برنامه گلها با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین تهرانى، نصراللَّه زرین پنجه، جواد معروفى، غلامحسین بنان و عبدالعلى وزیرى همكارى كرد و آثارى از خود به جاى گذاشت. از جمله خدمات او زحمت و كوشش فراوانى است كه وى در تربیت اركستر نابینایان كشید. از آثار او: تصنیف «در بیات اصفهان»؛ قطعه «به یاد تو»، در دستگاه همایون؛ آهنگ «به یاد شیراز» و نیز صفحات دیگرى كه از وى به یادگار مانده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1358 -1265 ش)، موسیقیدان. معروف به كلنل وزیرى. در تهران به دنیا آمد. در پانزده سالگى تار را نزد دایى خود، حسینعلى خان، فراگرفت و بعد نزد درویش خان و آقا حسینقلى رفت و از شاگردان ممتاز آنها گردید. وى چندى نیز نزد یاور خان، كه سرپرست موزیك نظام بود، مقامات موسیقى و نت را آموخت. وزیرى مدت سه سال در پاریس و دو سال در آلمان علم هماهنگى (هارمونى) و خط نت و دیگر اصول موسیقى غرب را فراگرفت و از هنرستان موسیقى برلن فارغ‏التحصیل گردید. پس از بازگشت به ایران، در 1302 ق به تأسیس مدرسه‏ى عالى موسیقى در تهران همت گماشت كه از جمله شاگردان آن مدرسه، روح‏اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا، موسى معروفى، جواد معروفى و حشمت سنجرى بودند و یك سال بعد اقدام به تأسیس كلوپ موزیكال، جهت اجراى كنسرت نمود. او در 1307 ش ریاست مدرسه موزیك (هنرستان عالى موسیقى) را به عهده گرفت و در 1308 ش مدرسه‏ى صنایع ظریفه را در رشت دایر نمود و مدیریت آنجا را به ابوالحسن صبا سپرد. كلنل وزیرى در 1315 ش با سمت استادى در دانشگاه تهران به تدریس تلفیق شعر و موسیقى، تاریخ هنر، آیین نمایش و زیبایى‏شناسى پرداخت و بعدها اركستر نوین را نیز براى رادیو دایر كرد. وى در 1350 ش به استادى ممتاز دانشگاه برگزیده شد. وزیرى در بسیارى از زمینه‏هاى موسیقى مبتكر بود كه از آن جمله مى‏توان به ایجاد موسیقى چند صدایى، نوشتن ردیف موسیقى ایرانى به خط نت بین‏المللى، تعیین گام‏هاى موسیقى ایرانى، ذكر ویژگى‏هاى ردیف و ساختن قطعات ابتكارى اشاره كرد. او بعد از عارف، نخستین كسى بود كه موسیقى ایران را از انزوا بیرون آورد و در دسترس عام به طور علمى قرار داد. وى در نواختن تار، ویولن، سه تار، پیانو و خواندن آواز مهارت داشت. بعضى از موسیقیدانان بزرگ ایران معتقدند كه استاد علینقى وزیرى پدر موسیقى جدید ایران است. از آثار وى: آهنگهاى «به سوى تخت»؛ «مارش ظفر»؛ «مارش ایران»؛ «مارش اصفهان»؛ «بندباز»؛ تك‏نوازى «دخترك ژولیده»؛ «نیمه شب»؛ «خریدار تو»؛ «شكایت نى»؛ سمفونى شوم به نام «سمفونى نفت» و اپرت‏هاى «دایى كچل» و «گلرخ». از آثار نمایشنامه‏اى وى: «خانم خوابند»؛ «تشك پر قو». از آثار چاپى وى: «دستور تار»؛ «در عالم موسیقى و صنعت»؛ «سرودهاى مدارس»؛ «دستور ویولن»؛ «موسیقى نظرى»؛ «دستور جدید تار»؛ «زیبایى‏شناسى»؛ «تاریخ هنرهاى مصور».[1] كلنل وزیرى فرزند موسى، افسر قزاق، در نهم مهرماه سال 1265 خورشیدى در تهران چشم به جهان گشود. در پانزده سالگى نزد دایى خود حسینعلى خان، به فراگرفتن تار پرداخت و به توصیه‏ى او، نواختن ویولن را هم آغاز كرد و مدتى هم نزد درویش خان به تعلیم گرفتن تار مشغول شد و از شاگردان ممتاز آقا حسینقلى و درویش‏خان گشت. وزیرى پس از چندى نزد یاور آقاخان یا یاور آناخان كه سرپرست موزیك نظام بود مقامات موسیقى و «نت» خوانى را یاد گرفت و همین آشنایى با «نت» بود كه او را براى شناخت موسیقى اروپایى روانه دیار فرنگ كرد و مدت سه سال در پاریس و دو سال در آلمان، «علم هماهنگى» یا «هارمونى» و اصول دیگر موسیقى غرب و خط «نت» را آموخت و با این نوشته‏ها و اندوخته‏هاى گرانبها به وطنش ایران بازگشت و براى روشن كردن چراغ خاموش و از كار افتاده‏ى موسیقى ایران، با عزم و اراده‏ى راسخ و همتى مردانه قد علم كرد و نه تنها به موسیقى مرده و از میان رفته ایران جان داد، بلكه تا آنجا كه از قدرت یك فرد عادى خارج است آن را پرورش داد و بزرگ كرد و به همین جهت تمام موسیقدانان ایران متفق‏القولند كه استاد علینقى‏خان وزیرى را باید پدر موسیقى جدید ایرانى دانست كه گذشته از حقوق پدرى، «حق حیات» هم به گردن فرزند خود دارد زیرا نه تنها آن را تقریبا از «عدم» به وجود آورده بلكه به روح مرده و از كار افتاده‏ى آن نیز نیرو و نشاط تازه‏اى بخشیده است. استاد وزیرى اولین پایه‏گذار موسیقى جدید ایران بعد از انقلاب مشروطیت بود كه ردیفهاى: آقا میرزا عبداللَّه و آقا حسینقلى را نوشت و براى اولین بار تعلیم صحیح ویولن را به عهده گرفت و به شاگردانش آموخت كه نواختن ویولن از كمانچه جدا مى‏باشد. علینقى وزیرى شاگردانى را تربیت كرد كه هر یك از آنها در موسیقى ایران از اساتید فن گشتند كه از میان آنها مى‏توان از: ابوالحسن صبا، روح‏اللَّه خالقى، موسى معروفى، جواد معروفى، حسینعلى ملاح و فروتن راد نام برد. استاد وزیرى در ساختن و پرداختن مارشهاى ملى و میهنى زحمات فراوانى كشید و قطعاتى مانند: «خاك ایران»، «اى وطن» و «مارش ظفر» را ساخت و بعد از عارف نخستین كسى بود كه موسیقى ایران را از انزوا بیرون آورد و در دسترس عامه به طور علمى قرار داد. زنده‏یاد كلنل وزیرى، براى شناساندن موسیقى اصیل و سنتى، كشور چه در داخل ایران و چه در خارج آن فعال و كوشا بود به طورى كه علاوه بر كنسرتهاى متعددى كه در سراسر كشور برپا مى‏كرد از هر فرصتى جهت شناسایى موسیقى ملى ایران استفاده مى‏برد و زمانى كه شادروان بدیع‏زاده، جهت پر كردن صفحه و كارهاى مربوط به موسیقى عازم هندوستان گردیده بود، طى نامه‏اى كه در ذیل آمده از وى خواسته كه ببیند به چه مسائلى مى‏توان در آن كشور موسیقى ایران را شناساند و كنسرتهایى برپا كرد؛ مقدمات آن را وى فراهم آورد. آثار وزیرى: 1- آثار بى‏آواز: به سوى تخت، مارش ظفر، مارش ایران، مارش اصفهان، بندباز، دخترك ژولیده، حاضرباش، ژیمناستیك موزیكال، دزدى بوسه، رقص دختر من و تنها اثر سنفنیك موسوم به سنفونى شوم و آخرین اثر ایشان به نام «سنفونى نفت». 2- موسیقى با آواز: این بخش تشكیل مى‏شود از سرودها و ترانه‏ها مانند: سرودهاى پاینده ایران، سرود مهر ایران و آهنگهایى كه رویش شعر شاعران متقدم نهاده است، مانند: خریدار تو، شكایت نى، نیمشب و غیره. 3- اپرتها، مانند: اپرت دایى كچل، اپرت گلرخ، اپرت شوهر بدگمان و غیره. 4- نمایشنامه‏ها، مانند خانم خوابند و نمایشنامه‏ى تشك پرغو. موسیقیدان. تولد: 1266، آبادان. درگذشت: 18 شهریور 1358. على‏نقى وزیرى، فرزند موسى، از چهارده سالگى با نواختن شیپور كه وى آن را از شیپورچى‏هاى قزاقخانه آموخته بود، با موسیقى آشنا شد. وزیرى در نواختن تار نیز از محضر دو استاد موسیقى زمان خود، میرزا حسینقلى‏خان و غلامحسین درویش فراگرفت. وزیرى در سال 1297 با یارى صمصام‏الملك (مصطفى‏قلى بیات) و به همراه وى ابتدا به پاریس و سپس به برلین رفت و مدت پنج سال در این دو شهر به تحصیل و تجربه در علوم متعارف موسیقى غرب و در كنسرواتوارها به تمرین ویولن و پیانو پرداخت. او دوره‏ى آواز را هم گذراند و در این رشته موفق به گرفتن دیپلم شد. دستورنامه‏ى تار او اولین كتابى است كه در رشته‏ى موسیقى ایرانى به شیوه‏ى علمى نوشته شد، این كتاب در سال 1302 در برلین به چاپ رسید. وزیرى مدرسه‏ى عالى موسیقى را در سال 1302 كه به ایران بازگشت تأسیس كرد و در سال 1303 كلوپ موزیكال را دایر كرد. على‏نقى وزیرى، تأملات و یافته‏هاى ویژه‏ى خود را در زمینه‏ى فرهنگ، اندیشه و موسیقى و تئاتر در ایران طى چهار جلسه سخنرانى از 17 تا 24 تیرماه 1304 بیان كرده كه سعید نفیسى آنها را در یك مجموعه انتشار داده است. مدرسه‏ى عالى موسیقى بعدها به هنرستان موسیقى تبدیل شد. چاپ كتاب‏هاى متعدد و كنسرت‏ها و اپرت‏هاى فراموش نشدنى و ضبط صفحات گرامافون از آثار اكسترالى است كه از مدرسه‏ى عالى موسیقى به یادگار مانده است. وزیرى از سال 1314 كه حاضر نشد اركستر مدرسه را براى نوازندگى در یك میهمانى دربارى شركت دهد و از كار بركنار شد، به عزلت و خانه‏نشینى كشانده شد. با استفاده از این فرصت كار تحقیقى خود را در زمینه‏ى ربع پرده و فواصل و مدها و هارمونى‏هایى را كه روى آنها تشكیل مى‏گردند، به انجام رساند. هیئت علمى دانشگاه تهران به اعتبار این اثر وى را به عنوان استاد كرسى هنر و زیباشناسى، به تدریس در دانشگاه مأمور كرد و او سى و شش سال تمام در این مقام به تدرس و تحقیق اشتغال داشت. از آثار اوست: تاریخ عمومى هنرهاى مصور قبل از تاریخ تا اسلام (1337، جلد دوم این كتاب به قرون وسطى و دوران اسلامى مى‏پردازد: 1340)؛ خواندنى‏هاى كودكان (دفتر سوم، 1326)؛ در عالم موسیقى و صنعت (1304)؛ زیباشناسى تحلیلى (پى‏یر كاستلا، 1336)؛ زیباشناسى در هنر و طبیعت (1329)؛ دستور جدید تار و سه‏تار، دستور ویولن (در دو جلد)؛ سرودهاى مدارس (دفتر اول، 1312)؛ سرود براى كودكان از پندهاى سعدى و موسیقى نظرى (سه جلد، 1313). وزیرى پس از شهریور 1320 به ریاست اداره‏ى موسیقى كشور و مجله‏ى «موسیقى» و اداره‏ى رادیو مأمور شد. اما چون با مخالفت‏ها و كارشكنى‏ها مواجه شد دوباره به دانشگاه برگشت و تا پایان زندگى به تدریس در آن ادامه داد. وزیرى اولین پایه‏گذار موسیقى جدید ایران بعد از انقلاب مشروطه است و نخستین كسى است كه براى اولین بار ردیف میرزا عبدالله و آقا حسینقلى را نوشته است. وى نشان داد كه تار قدرت بیانى وسیع و امكانات فنى فراوانى دارد. در صفحاتى كه از او به جاى مانده، مانند: «بندباز»، «دخترك ژولیده»، «حاضر باش»، «ردیف هاى عالى» ثابت كرد كه قابلیت اجرایى چند صدایى داشته و قدرتى كه در حد گیتار دارد. او با حفظ تمامى خصوصیات موسیقى ایرانى، قطعاتى ساخت كه بر خلاف گذشته چند صدایى بود. از جمله قطعات چند صدایى كه وزیرى براى آواز و اركستر نوشت مى‏توان از «نیمه شب»، «بر غزل حافظ»، «دلتنگ»، «دختر ناكام»، «دو عاشق»، «گرایلى»، «خریدار تو»، «شكایت من» و... نام برد. وزیرى با باید پایه‏گذار موسیقى جدید دانست. چه، نخستین بار بر مبناى اشعار حماسى فردوسى سرودهایى براى مدارس ساخت. وى همچنین دو تابلو موسیقیایى و دو پانتومیم به نام‏هاى «قالیچه‏ى كرمان» و «رؤیاى حافظ» و دو پانتومیم به نام‏هاى «دزد بوسه و لاسیها» و اپرت «گلرخ و شوهر بدگمان» نوشت كه از لحاظ چند صدایى و مدولاسیون تحولى در موسیقى ما به حساب مى‏آیند. او در ساختن و پرداختن سرود ملى نیز فعالیت كرد و قطعاتى مانند «اى وطن»، «خاك ایران» و «مارش ظفر» را ساخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1368 -1293 ش)، خواننده و نوازنده. وى در ده سالگى نزد پسرعموى خود، علینقى وزیرى، به مدرسه عالى موسیقى رفت و در رشته‏ى آواز تحت تعلیم قرار گرفت و خواندن نت و اصول موسیقى را به زودى آموخت و پس از آن، نواختن تار را آغاز كرد. او در 1308 ش آموزشگاه موسیقى را دایر نمود و از 1309 ش در مدرسه‏ى موزیك دولتى معلم آواز شد. وزیرى از 1325 ش همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و اولین خواننده‏اى بود كه در برنامه‏ى گلهاى جاویدان شركت جست و در ضمن، سولیست خوانندگان اركستر انجمن موسیقى ملى شد و آهنگ‏هاى بسیارى را در رادیو با اركستر اجرا نمود. او علاوه بر نواختن تار، تارباس نیز مى‏نواخت.[1] به سال 1293 شمسى عبدالعلى وزیرى در خانواده‏اى هنردوست دیده به جهان گشود، تحصیلات ابتدائى خود را از هفت سالگى در مدرسه‏ى شرف شروع كرد و از ده سالگى بنا به توصیه و سفارش پدرش نزد پسرعموى هنرمند خود كلنل علینقى وزیرى به مدرسه عالى موسیقى رفت و در رشته آواز تحت تعلیم قرار گرفت و چون از صدایى گرم و جذاب برخوردار بود، زیر نظر مستقیم كلنل، خواندن «نت» و اصول موسیقى را به زودى فراگرفت و پس از آن نواختن «تار» را نیز آغاز كرد. عبدالعلى به زودى قطعات و ساخته‏هاى كلنل را آموخت و آن آهنگها را از یسال 1303 تا زمانى كه كلوپ موسیقى دایر بود در كنسرتهاى مدرسه مى‏خواند. او در سال 1308 كلاسى به نام: «آموزشگاه موسیقى» دایر نمود و از سال 1309 در مدرسه‏ى «موزیك دولتى» معلم آواز شد. پس از آن در سال 1314 به استخدام بانك سپه درآمد و در سال 1316 در بانك ملى ایران شروع به كار كرد. در سال 1317 وارد بنگاه راه‏آهن دولتى شد و در این زمان بود كه متأسفانه وقفه‏اى در كار هنرى او به وجود آمد ولى در سال 1320 با بازگشت كلنل وزیرى به ریاست مدرسه‏ى موزیك» مجدداً وارد محیط هنرى شد و به آموزش در «مدرسه‏ى موسیقى» پرداخت و در سال 1322 به وزارت فرهنگ منتقل شد و از سال 1325 رسماً با رادیو همكاریش را آغاز كرد. عبدالعلى وزیرى اولین خواننده‏اى بود كه در برنامه‏ى پرشكوه «گلهاى جاویدان» شركت و در ضمن سولیست خوانندگان اركستر «انجمن موسیقى ملى» نیز شد و آهنگهاى بسیارى را در رادیو با اركستر اجرا نمود. او آهنگها و ساخته‏هاى كلنل وزیرى و روح‏اللَّه خالقى را از همه بهتر مى‏خواند و علت آن بوده كه بیشتر با آنان مأنوس بود و كاملاً احساس ایشان را درك مى‏كرده. صداى او كوتاه ولى گرم پر حال و سبك مخصوصى در خواندن داشت كه پر از احساس و جذبه‏ى خاص بود و در زمان خود طرفداران فراوانى داشت. وزیرى یكى از خوانندگان خوب و باارزش دوران معاصر ایران به شمار مى‏رود و «تار» بسیار خوبى هم مى‏زد كه هر چند نتوانست جاى خالى استاد و پسرعموى خود را پر نماید ولى وقتى كه مضرابش به سیم آشنا مى‏شد، زنگ صداى استادش به گوش شنونده مى‏رسید. نوازنده، خواننده. تولد: 1293، تهران. درگذشت: 3 تیر 1368، تهران. عبدالعلى وزیرى تحصیلات ابتدایى خود را از هفت سالگى در مدرسه‏ى شرف شروع كرد و از ده سالگى بنا به توصیه و سفارش پدرش نزد پسر عمومى هنرمند خود استاد على‏نقى وزیرى به مدرسه‏ى عالى موسیقى رفت و در رشته‏ى آواز تحت تعلیم قرار گرفت. تار مى‏زد و آواز مى‏خواند و آنقدر به موسیقى علاقه‏مند شد كه در مدرسه‏ى موسیقى ساكن شد. در سال 1308 كلاسى به نام آموزشگاه موسیقى دایر كرد و از 1309 در مدرسه‏ى موسیقى دولتى معلم آواز شد. پس از آن در سال 1314 به استخدام بانك سپه درآمد و در سال 1316 در بانك ملى ایران شروع به كار كرد. در سال 1317 وارد بنگاه راه‏آهن دولتى شد و در این زمان بود كه وقفه‏یى در كار هنرى او به وجود آمد ولى در سال 1320 با بازگشت كلنل وزیرى به ریاست «مدرسه‏ى موزیك» مجددا وارد محیط هنرى شد و به آموزش در «مدرسه‏ى موسیقى» پرداخت و در سال 1322 به وزارت فرهنگ منتقل شد و از سال 1325 رسما با رادیو همكاریش را آغاز كرد. از همان زمان است كه صداى عبدالعلى از رادیو شنیده شد. عبدالعلى وزیرى اولین خواننده‏یى بود كه در برنامه‏ى «گل‏هاى جاویدان» شركت و در ضمن سولیست خوانندگان اركستر «انجمن موسیقى ملى» نیز شد و آهنگ‏هاى بسیارى را در رادیو با اركستر اجرا نمود. چندى هم در رادیو همراه با تار خود آوا مى‏خواند و چند برنامه‏ى مخصوص كودكان هم اجرا كرد. از آثار وى مى‏توان به «باب بنفشه»، «پروانه و بلبل» و ترانه‏ى «نمى‏دونى» اشاره كرد. وى بر اثر سكته‏ى قلبى درگذشت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1368 -1293 ش)، شاعر، مترجم و نوازنده. در تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه، در 1315 ش به اخذ لیسانس از دانشكده‏ى حقوق نایل شد و در همین سال بود كه به انجمن‏هاى ادبى تهران راه یافت و با شعراى همعصر خود آشنا گردید. وى هنگام تحصیل در دانشكده‏ى حقوق، در دانشكده‏ى معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامى) هم به تحصیل پرداخت و زمانى كه از طرف وزارت دادگسترى در شیراز به سر مى‏برد، «جامع المقدمات» و «مغنى» و «مطول» تفتازانى و «شرح منظومه» ملا هادى سبزوارى و مقدارى از «اسفار اربعه» را نزد میرزا على حكیم آموخت. ورزى در 1320 ش در كابینه‏ى اول قوام‏السلطنه به سمت بازرس مخصوص نخست‏وزیر انتخاب شد و از آن پس عهده‏دار مشاغل مختلفى چون رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شركت فلاحتى خراسان، مدیركل مالى شهردارى تهران، رئیس هیئت مدیره شركت چاى گیلان، عضو هیئت اعزامى براى خلع ید تأسیسات نفت در زمان دكتر محمد مصدق و غیره بود. او از همان دوران كودكى با شعر و ادب و موسیقى آشنا شد و در محضر اساتیدى مانند موسى نى داوود، نواختن تار و ویولن و سه تار را آموخت و با ابوالحسن صبا، حسین تهرانى، روح‏اللَّه خالقى، علینقى وزیرى، غلامحسین بنان، قمرالملوك وزیرى، تاج اصفهانى و بسیارى از هنرمندان دیگر مصاحب و معاشر بود. ورزى شاعرى غزلسراست، اما در انواع شعر فارسى نیز طبع‏آزمایى كرده است. وى زبان فرانسه را خوب مى‏دانست و اشعارى نیز به این زبان سروده و آثارى را ترجمه كرده است. از آثار منظوم او: «سخن عشق»؛ «رهاورد عمر»؛ «دیوان» شعر. از ترجمه‏هاى وى: «بررسیهاى ادبى» و «هفت صورت عشق» از آندره موروا؛ «نغمه‏پرداز نامرد» كه نام داستانى از داستایوفسكى است به نام «نیه توچكانبتروانف».[1] شاعر. تولد: دى 1293، تهران. درگذشت: مهر 1368، تهران. ابوالحسن ورزى، فرزند حسین فلاح‏زاده تا پنجم ابتدایى در دبستان‏هاى شرف مظفرى و ادب درس خواند ولى سال ششم ابتدایى را در گرگان و دوره‏ى اول دبیرستان را در شهرستان سارى و دوره‏ى دوم دبیرستان را در مدرسه‏ى امیركبیر (دارالفنون) به پایان رساند. وى فارغ‏التحصیل رشته‏ى حقوق قضایى از دانشكده‏ى حقوق دانشگاه حقوق دانشگاه تهران در سال 1315 بود. پس از گذراندن دوره‏ى افسرى وظیفه كه محل مأموریتش در شیراز بود، مجددا از طرف وزارت دادگسترى با سمت دادیارى دادسراى شهرستان شیراز به آن شهر بازگشت. از زمانى كه مشغول تحصیل در دارالفنون بود، گذشته از برنامه‏ى روزانه، مقدمات زبان عربى و صرف و نحو و منطق و فلسفه را در خارج نزد یكى از اساتید زمان یعنى شیخ ضیاءالدین درى اصفهانى و مدرسان دیگر فراگرفت. هنگام تحصیل در دانشكده‏ى حقوق به منظور فراگرفتن ادبیات عرب و حكمت شرق در دانشكده‏ى معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامى) هم نام‏نویسى كرد و در خارج از محیط دانشكده هم به تحصیل پرداخت. در شیراز هم جامع المقدمات و مغنى و مطول تفتازانى و شرح منظومه‏ى سبزوارى و مقدارى از اسفار اربعه را نزد میرزا على حكیم ادامه داد. اشتغال در دادگسترى با روحیه‏اش سازگار نبود و به همین دلیل از این شغل استعفا نمود و به تهران بازگشت در تهران وى را دعوت به همكارى در نخست وزیرى كردند كه در آنجا مشغول به كار شد (در سمت بازرس نخست وزیر) و پس از چندى مشاغل زیر را عهده‏دار گردید. رییس هیئت مدیره و مدیر عامل شركت فلاحتى خراسان، مدیر كل مالى شهردارى تهران، رییس هیئت مدیره شركت چاى گیلان، عضو هیئت اعزامى براى خلع ید تأسیسات نفت در زمان دكتر محمد مصدق، عضو هیئت مدیره شركت فرش ایران، بازرس سازمان بازرسى كل كشور در وزارت دادگسترى، از آن پس بنا به تقاضاى خودش بازنشسته شد. از كودكى با تار و ویولن و سه‏تار آشنا شد و اساتیدى چون موسى و مرتضى نى‏داود به وى تعلیم دادند. گفتن شعر را از سن یازده سالگى شروع كرد و هدایت و تشویق پدرش موجب پیشرفت وى در شعر شد. از سال 1315 در انجن‏هاى ادبى رفت و آمد مى‏كرد. در یكى از جلسات ادبى با فصیح‏الزمان رضوانى، شاعر شیرازى، آشنا شد و او را تخلص «طالع» را برایش انتخاب نمود ولى او هیچ وقت خود را مقید به قید تخلص نكرد. نخستین مجموعه‏ى غزلیات او در سال 1358 به نام سخن عشق منتشر گردید. گذشته از غزل در انواع شعر فارسى از قبیل قصیده، تركیب‏بند، ترجیع‏بند، مخمس، مسدس، مثنوى، رباعى و دو بیتى طبع آزمایى نمود. از وى منظومه‏هاى عشقى و عرفانى و اجتماعى و حماسى و وطنى و مذهبى (در مدح و رثاى) ائمه اطهار (ع) به جا مانده است. صداى آشنا و ترانه‏هاى درد دو نمونه از منظومه‏هاى یاد شده است (این دو منظومه در یك كتاب در سال 1368 منتشر شد). كتاب دیگر او پرتو راز نام دارد كه در مورد زندگانى پیامبر اسلام است كه به اتفاق غلامحسین جواهرى وجدى سروده شده است. آثارى كه از وى ترجمه شده است از این قرار است: دو كتاب از آندره موروآ به نام‏هاى: بررسى‏هاى ادبى و هفت صورت عشق و كتاب دیگرى به نام نغمه‏پرداز نامرد (اثر فئودر داستایوسكى) كه در روزنامه «ایران ما» به چاپ رسید. ابوالحسن ورزى، شاعر بلند آوازه معاصر، فرزند مرحوم حسین ورزى است كه سالها مصدر مشاغل بزرگ علمى، هنرى و دولتى بوده كه با اكثر رجال علم و هنر و سیاست حشر و نشر داشت است. ابوالحسن ورزى، از اوایل تأسیس رادیو، كم و بیش اشعارش وسیله هنرمندان در رادیو اجرا مى‏شد، ولى در سال 1338 رسماً به رادیو رفت و اولین شعرى كه وى در این سال ساخت توسط مرحوم غلامحسین بنان در «بیات اصفهان» كه آهنگ آن را مهندس همایون خرم ساخته بود، خوانده شد چنین بود: «آمد اما در نگاهش آن نوازش‏ها نبود» كه بعدها چند خواننده دیگر، این شعر را در رادیو اجرا كردند. ابوالحسن ورزى، از دوستان صمیمى و نزدیك شادروان داود پیرنیا بود و سال‏ها در بازرسى نخست وزیرى، همكار یكدیگر بوده‏اند. این صمیمیت به حدى بود كه روزى به عیادت داود پیرنیا كه به واسطه بیمارى قلبى چند روزى در منزل بسترى بود به بالین پیرنیا حاضر مى‏شود بلافاصله این دو بیت را براى وى مى‏سازد: گویند برنج تن فزوده است دلت آرام و قرار ز نور بوده است دلت ابوالحسن ورزى را باید به حق یكى از شعراى باارزش دوران اخیر به حساب آورد و این ادعا نیست بكله اشعار وى نمایانگر این مدعا است، به طورى كه روزى در رادیو با مرحوم على دشتى درباره شادروان رهى معیرى مصاحبه بود، وقتى مصاحبه‏گر رادیو از ایشان پرسید «آقاى دشتى شما بهترین غزلسراى امروز را چه كسى مى‏دانید؟» پاسخ داد: «ابوالحسن ورزى را كنار بگذارید، راجع به بقیه بفرمایید.» وقتى از وى سؤال شد كه: چرا ورزى را كنار بگذاریم؟» پاسخ داد: «اگر تكفیرم ننكند، ابوالحسن ورزى سعدى و حافظ و مولاناى زمان است.» نگارنده وقتى در نشستى كه با این شاعر گرانمایه داشتم و درباره زندگى‏نامه ایشان جویا گردیدم؟ از روى نوشته‏اى كه قبلا آماده كرده بودند چنین بیان داشتند: «من در سال 1293 خورشیدى در تهران به دنیا آمدم. پدرم مرحوم حسین ورزى كه صداى خوشى داشت، در روز اول دى‏ماه 1325 در تهران درگذشت و چند سال بعد از مرگ پدرم، مادرم شادروان بتول ورزى نیز برحمت ایزدى پیوست. دوران تحصیلى من، تا كلاس پنجم ابتدایى در دبستان‏هاى شرف مظفرى و ادب بود، ولى سال ششم ابتدایى را در گرگان و دوره اول دبیرستان را در شهر سارى و دور دوم دبیرستان را در مدرسه امیركبیر (دارالفنون) به پایان رساندم. در آن زمان در دارالفنون دانشمندان برجسته‏اى مانند شادروانان فاضل تونى، بهمنیار، همایى، نصراللَّه فلسفى، دكتر سیاسى، حبیب یغمایى به تدریس اشتغال داشتند. در سال 1315 خورشیدى از دانشكده حقوق دانشگاه تهران با رتبه شاگرد اولى موفق به اخذ درجه لیسانس در رشته قضایى شدم و تا آنجا كه حافظه‏ام یارى مى‏كند اساتیدى نظیر شادروانان: بروجردى (محمد عبده) رئیس محكمه انتظامى وزارت دادگسترى، دكتر سیدعلى شایگان، دكتر زنگنه، آقا محمد شریعت سنگلجى، دكتر امامى، دكتر كریم سنجابى تدریس مى‏كردند. اساتید خارجى من عبارت بودند از: موسیو فونتانا معلم حقوق رم و حقوق مدنى فرانسه و موسیو لافن معلم ادبیات. پس از گذراندن دوره افسرى وظیفه كه خوشبختانه محل مأموریتم در شهر شیراز بود، مجدداً از طرف وزارت دادگسترى با سمت دادیارى دادسراى شهرستان شیراز به آن شهر بازگشتم. از زمانى كه مشغول تحصیل در دارالفنون بودم، گذشته از برنامه روزانه مقدمات زبان عربى و صرف و نحو و منطق و فلسفه را در خارج نزد یكى از اساتید زمان یعنى مرحوم شیخ ضیاءالدین درى و مدرس دیگر فراگرفتم. هنگام تحصیل در دانشكده حقوق به منظور فراگرفتن ادبیات عرب و حكمت شرق در دانشكده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامى) هم نام‏نویسى كردم و در خارج از محیط دانشكده هم نزد استادان این فنون به تحصیل پرداختم. در شیراز هم جامع‏المقدمات و مغنى و مطول تفتازانى و شرح منظومه سبزوارى و مقدارى از اسفار اربعه را نزد حكیم محقق و دانشمندى چون میرزا على حكیم ادامه دادم. از استاد حكیم تا آن زمان خبر داشتم كه در دانشكده معقول و منقول مشغول تدریس بودند و بعد گویا به شیراز سفر مى‏نمایند، كه بازگشتى نداشته است و هنوز خبرى از ایشان ندارم كه آیا در قید حیات هستند یا نه، به هر صورت اگر زنده هستند خداوند به ایشان سعادت و سلامت عطا فرماید و اگر رحلت كرده‏اند براى ایشان آمرزش مى‏طلبم. اشتغال در دادگسترى و شاهد گرفتاریهاى مردم بودن و احكام شدید صادر كردن مغایر با روحیه من بود به همین دلیل از این شغل استعفا نموده و به تهران بازگشتم. در تهران مرا دعوت به همكارى در نخست‏وزیرى كردند، كه در آنجا مشغول به كار شدم و پس از چندى مشاغل زیر را عهده‏دار گردیدم: رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شركت فلاحتى خراسان، مدیر كل مالى شهردارى تهران، رئیس هیئت مدیره شركت چاى گیلان، عضو هیئت اعزامى براى خلع ید تأسیسات نفت در زمان شادروان دكتر محمد مصدق، عضو هیئت مدیره شركت فرش ایران، بازرس بازرسى كل كشور و از آن پس بنا به تقاضاى خود بازنشسته شدم. آشنایى من با شعر و ادب و موسیقى: همان‏طورى كه در مقدمه كتاب، (سخن عشق) نوشته‏ام، این آشنایى براى من از دوران كودكى آغاز شد. پدربزرگم مرحوم كاظم كمپانى مردى بسیار هوشمند و روشنفكر و آزاده بود و از مجتهد آزاداندیشى به نام مرحوم شیخ هادى نجم‏آبادى تقلید مى‏كرد و در زمان قحطى از ثروت شخصى و محصولات املاكش كمك مؤثرى به بینوایان مى‏نمود، و اى كاش تمام افراد متمكن و ثروتمند از این شیوه پیروى مى‏كردند و بنا به فرموده شیخ اجل سعدى بزرگوار: تو كز محنت دیگران بى‏غمى نشاید كه نامت نهند آدمى با وجود آنكه پدربزرگم مردى متدین بود هرگز مانع معاشرت پدر من با استادان موسیقى نظیر شادروان درویش خان و جناب دماوندى، حاج قربان‏خان و قراب نگردید. من از زمان كودكى با تار و ویولن و سه‏تار آشنایى داشتم، اساتیدى چون موسى نى‏داود و مرتضى نى‏داود به من تعلیم مى‏دادند. از دوران جوانى با چهره‏هاى شاخص موسیقى ایرانى نظیر شادروانان: ابوالحسن صبا، حسین تهرانى، ارسلان درگاهى، هرمزى، روح‏اللَّه خالقى، كلنل علینقى وزیرى، زاهدى، حاج على‏اكبرخان شهنازى، حسین یاحقى، مشیر همایون شهردار، مرتضى محجوبى، غلامحسین بنان، لطف‏اللَّه مجد، پروانه، قمرالملوك وزیرى، روح‏انگیز، رضاقلى میرزا ظلى، رضا ورزنده، محمود كریمى، تاج اصفهانى، ادیب خوانسارى و محمودى خوانسارى آشنایى و دوستى نزدیك داشتم، كه بدبختانه همه آنها چهره در نقاب خاك كشیده‏اند، روحشان شاد باد! شعر و شاعرى: همان‏طورى كه قبلاً متذكر شدم مرحوم پدرم صداى بسیار دلنشینى داشت و در انتخاب و شناخت شعر بسیار با ذوق بود، پیوسته كوشش مى‏كرد كه بهترین غزلیات شعراى برجسته میهن‏مان نظیر: سعدى، حافظ، مولانا، جامى، عطار، سنائى و صائب را یادداشت نماید و به همین دلیل من از آغاز طفولیت كه قلم به دست گرفتم و خواندن و نوشتن را آموختم با این غزلیات زیبا آشنا شدم و هر زمان كه تنها بودم با خود زمزمه مى‏كرد، تا هنگامى كه تعطیلات تابستانى مدارس فرا رسید و من كه سال پنجم دبستان ادب را تمام كرده بودم، با پدرم كه مأموریت گرگان را داشت به مسافرت رفتم. این نخستین بار بود كه دور از محیط گرم خانواده به جایى ناشناس و بیگانه مى‏رفتم. با اینكه دیدن دریا و طبیعت و كوهستانهاى سرسبز و جنگلهاى با عظمت برایم بسیار جالب بود ولى غم غربت و تنهایى و دورى از خانواده و دوستان به خصوص اوقاتى كه پدرم به مأموریت مى‏رفت مرا بسیار ملول و افسرده مى‏ساخت تا آنجا كه به كنجى مى‏نشستم و به یاد دوستان به خصوص مادرم كه به حد پرستش او را دوست داشتم اشك مى‏ریختم. این افسردگى و غم و درد مرا بر آن كه احساسات خود را بوسیله شعر بیان كنم، در كتاب (سخن عشق) داستان برخورد پدرم را مفصلا بیان كرده‏ام، من گفتن شعر را از سن پانزده سالگى شروع كرده‏ام و هدایت و تشویق پدرم موجب پیشرفت من در شعر شد. خوب به یاد دارم شبى یكى از دوستان پدرم شعرى از فرخى سیستانى را خواند كه چنین بود: خواستم از دلبرى دو بوسه و گفتم تربیتى كن ز آب لطف خسى را گفت یكى بس بود اگر دو ستانى خیره شوى كازموده‏ایم بسى را عمر دوباره است بوسه من و هرگز عمر دوباره نداده‏اند كسى را و من در جواب چنین گفتم: اى كه ندادى به من دو بوسه و گفتى «عمر دوباره نداده‏اند كسى را» غافل از آنى كه عیسى مریم داد پس از مرگ جان تازه بسى را بوسه تو كرده كار معجز عیسى مرده عشقیم تازه كن نفسى را یكى از محفل‏نشینان كه از مالكان ثروتمند شمال بود وعده كرده بود كه در مقابل این حاضر جوابى به من یك ساعت با زنجیر طلا بدهد كه خوشبختاه به عهد خود وفا نكرد و مرا از زیر بار منت خود خلاص نمود، روانش شاد باد. در حقیقت چه كار نیكویى كرد وگرنه ممكن بود مرا به گرفتن هدیه از دیگران عادت دهد و به وارستگى و بى‏نیازى كه مایه سرافرازى من است خللى وارد كند. میدمد نور صفا از خانه‏ام عشق چون شمعى است در كاشانه‏ام فخر من این بس كه با صدها نیاز خم نشد از بار منت شانه‏ام... بنابراین بهترین مشوق و نخستین آموزگار شعر من پدرم بود و از اینكه فرزندى شاعر به جامعه ادب ایران تحویل داده است به خود مى‏بالید و شاید اگر من به عالیترین مقامات ادارى و اجتماعى رسیده بودم آنقدرها مسرت و سرافرازى احساس نمى‏كرد. تصور مى‏كنم كه در سال 1315 خورشیدى پاى من به انجمن‏هاى ادبى باز شد در آن زمان تهران داراى سه یا چهار انجمن ادبى بیشتر نبود كه یكى را شاهزاده محمدهاشم میرزا افسر و دومى را مرحوم ترجمان‏الممالك فرهنگ و سومى را وحید دستگردى اداره مى‏كردند و بر اثر شركت در مجالس فوق با اركستر شعراى هم عصر خود آشنا و دوست شدم كه مرگ آنها برایم بسیار دردناك و جانگداز بوده و هست، در یكى از جلسات ادبى با مرحوم فصیح‏الزمان رضوانى شاعر و واعظ و ادیب شیرازى گوینده غزل: همه هست آرزویم كه ببینم از تو رویى چه زیان ترا كه من هم برسم به آرزویى آشنا شدم و او تخلص (طالع) را برایم انتخاب نمود ولى من كه هیچوقت خود را مقید به قید تخلص نكرده‏ام كه مجبور شدم براى آوردن تخلص یك بیت اضافى و با تكلف بسازم، غزلهاى خود را مانند گذشته بدون ذكر تخلص ساخته و مى‏سازم. من از دوران جوانى شروع به خواندن و تتبع در آثار شعرا و ادباى برجسته وطنم نمودم و به دقت آثار اساتید بزرگ را با بررسى، مطالعه و كسب فیض و معرفت كرده نهال ضعیف شعر خود را بارور ساختم. در مورد شعراى معاصر خود: با همه آنها دوستى نزدیك داشته‏ام و در حقیقت باید متذكر شوم كه زمان ما یكى از ادوار بسیار درخشان و پربار ادب فارسى است و پس از مشروطه شعرا و ادبا و سخن‏شناسان بزرگى ظهور كرده‏اند كه بدون تردید از مفاخر این سرزمین مقدس مى‏باشند. چون تعداد شعراى معاصر كه همه از دوستان نزدیك من هستند بسیار زیاد مى باشند و به خاطر آنكه مبادا نام یكى از آنان از قلم شكسته این ضعیف بیافتند با عرض معذرت و پوزش نامى ذكر نمى‏كنم تنها از خداى یگانه طول عمر و عزت و كامرانى همه آنها را آرزو مى‏نمایم و اظهارنظر در مورد شعراى معاصر را به آیندگان مى‏سپارم و خود را در صلاحیت این امر نمى‏دانم. نخستین مجموعه غزلیات من در سال 1358 به نام (سخن عشق) توسط انتشارات امیركبیر منتشر گردید و پس از مدتى به كلى نایاب شد. مابقى غزلهاى من امروز از نظر كمیت به 5 برابر مجموعه فوق مى‏رسد. گذشته از غزل در انواع شعر فارسى از قبیل قصیده، تركیت‏بند، ترجیع‏بند، مخمس، مسدس، مثنوى، رباعى، دو بیتى، پیوسته طبع آزمایى كرده‏ام. منظومه‏هاى عشقى و عرفانى و اجتماعى و حماسى و وطنى و مذهبى (در مدح و رثاى) ائمه‏اطهار علیهم‏السلام دارم. صداى آشنا و ترانه‏هاى درد دو نمونه از منظومه‏هاى یاد شده است. در مورد شعر و شاعرى و قواعد و اصول و اساس و مبانى و مبادى آن من هم به همان تعریفى كه از زمان ارسطاطالیس و بعد به وسیله حكماى بزرگ ایران چون: حكیم‏ابونصر فارابى، شیخ‏الرئیس ابوعلى سینا، خواجه نصیرالدین طوسى، علامه قطب‏الدین شیرازى و حكیم صدرالمتالهین شیرازى شده است اعتقاد دارم. در هنگام نوشتن این مقدمه خوشبختانه اثرى منظوم بنام «پرتو راز» كه در مورد زندگانى پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد بن عبداله صلى اللَّه علیه و آله كه به اتفاق دوست نازنین و شاعر شیرین سخن آقاى غلامحسین جواهرى وجدى سروده بودیم منتشر گردید كه لطف این كتاب در دو تقریظ زیبا و پرمغزى است كه وسیله دو تن از شعراى توانا و فحل زمان جناب آقاى ابوتراب جلى استاد سخن شناس بزرگ و جناب آقاى سعید نیاز كرمانى شاعر خوش قریحه زمان سروده شده است. آشنایى با زبانهاى بیگانه: از زبانهاى خارجى انگلیسى را باندازه رفع احتیاجات مى‏دانم ولى زبان فرانسه را در زمان كودكى نزد معلمین فرانسوى آموختم. زیرا در سال 1359 كه پدرم مأمور در استان مازندران بود و من در كلاس دوم دبیرستان به تحصیل اشتغال داشتم. یك روز به مادرم اطلاع دادند كه یك خانم فرانسوى به نام مادام ژاكولت كه وسیله فرمانفرما براى آموختن زبان فرانسه به فرزندانش به ایران آمده بود و دیگر نیازى به او نداشتند با فقر و پریشانى در سارى زندگى مى‏كند. مادرم كه بانویى مهربان و پر از رحم و شفقت بود آن خانم را به خانه ما آورد و براى اینكه احساس غربت و تنهایى نكند همانند یك عضو خانواده غذاى روزانه را با ما صرف مى‏كرد و در عوض زبان فرانسه را به من آموخت و در نتیجه پیشرفت زیادى در این زبان كردم و پس از اینكه به تهران آمدم زبان فرانسه را در خارج از مدرسه نزد یك بانوى فرانسوى دیگر به نام مادام توماسن و بعد نزد معلم دیگرى كه یك مرد فرانسوى بود ادامه دادم و بعدها بر اثر خواندن متون داستاهاى ادبى و تاریخى از نویسندگان برجسته فرانسه به این زبان تسلط كامل پیدا كردم و به ترجمه آثارى از این زبان پرداختم: دو كتاب از نویسنده نامدار فرانسه آندره موروا بنامهاى: «بررسى‏هاى ادبى» و «هفت صورت عشق» ترجمه كردم كه عشقهاى مختلف را در ادبیات فرانسه نشان مى‏داد. نظیر: «عشق افلاطونى»، «عشقهاى شوالیه‏ها» و عشقهاى هوس‏انگیز مانند: «ژولى ژان‏ژاك روسو» و انواع دیگر عشقها كه از مادام لافایت نویسنده معروف بود و عشقى را كه شرح مى‏داد اول بیوگرافى كوتاهى از نویسنده داستان مى‏نوشت و سپس خلاصه داستانى را كه منظور نظر او بود با قلم سحار خود شرح مى‏داد. كتاب دیگرى نیز از نویسنده برجسته و نامدار روس یعنى فئودور داستایوسكى كه به زبان فرانسه برگردانده شده بود به نام «نیه‏تو چكانبتروانف» كه نام قهرمان داستان است. به نام «نغمه‏پرداز نامرد» ترجمه كردم كه در روزنامه ایران ما به چاپ رسیده است. تعدادى شعر هم به زبان فرانسه سروده‏ام و بیشتر شاهكارهاى ادبى شعراى بزرگ فرانسه را نیز خوانده‏ام. از نویسندگان و شعراى فرانسه به آثار ویكتورهوگو، بالزاك، آلفرد دووینى، آلفرد دوموسه، لامارتین، پل ورلن، رمبو، بودلر، مارسل پروست، راسین، مولیر ژرژسان، كرنى، آندره موروآ، آندره ژید، آندره مالرو و آناتول فرانس و برخى دیگر بسیار علاقمندم و از مطالعه آنها لذتى عمیق در خود احساس مى‏كنم: سیر و سیاحت: از دوارن جوانى علاقه فراوان به سیر و سیاحت داشتم كه به منظور دیدن آثار تاریخى و باستانى جهان سفرى به دور دنیا كردم كه بسیار جالب توجه بود. ضمنا چندین بار به آمریكا و یك‏بار به روسیه و سوئد و سوئیس و بارها به لندن سفر كرده‏ام ولى هر بار عاشق بازگشت به وطنم بودم. یكى از آرزوهاى بزرگم سفر به كربلا و نجف اشرف است كه امیدوارم خداى بزرگ نصیبم نماید. در خاتمه از دوست هنرمند و موسیقى‏دان و هنرشناسم آقاى رضاقلى میرزاى سالور قاجار متخلص به شهرام و دوست شاعرم آقاى رضا تفقدراد كه در جمع‏آورى اشعار با من یاریهاى فراوان كرده‏اند نهایت تشكر و سپاسگذارى را دارم. از جهان هركس رود از خود گذارد یادگارى از من این اوراق رنگین است تنها یادگارم ابوالحسن ورزى، داراى همسر و دو پسر به نام‏هاى مهدى و حمید ورزى و یك دختر به نام فریناز ورزى مى‏باشد كه هر سه نفر ازدواج كرده‏اند و آقاى ابوالحسن ورزى و خانم فرح ورزى همسر ایشان صاحب هفت نوه مى‏باشند كه خداوند این خانواده باتقوا و فرهنگ را حفظ فرماید. ابوالحسن ورزى به شعر «با پیرهن سبز» خود كه از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد بسیار علاقمند مى‏باشد. «با پیرهن سبز» زیبا چمنى بود پر از لاله و نسرین با پیرهن سبز كه آن روز به تن داشت صد خرمن گل ریخت بدامان خیالم آن غنچه خاموش كه آهنگ سخن داشت آغوش گشودم كه چو جان در برم آید بگریخت چو مرغى كه گریزنده ز دام است چون دید تب‏آلوده نگاه هوسم را دانست ز پا تا سر من تشنه كام است میراند مرا از خود و مى‏گفت كه حیف است آلوده شود عشق من و تو بگناهى گفتم ز تو اى چشمه جوشان هوس‏ها! قانع نتوان بود به اشكى و نگاهى هرچند كه مى‏راند مرا با سخن سرد خود سوخته از آتش سودا چو شرر بود مى‏گفت اگر طالب عشقى مطلب كام اما بزبان نگهش حرف دگر بود پرخاش بلب داشت ولى عشق و تمنا مى‏تافت چو برق از نگه‏گاه بگاهش مى خواست بپوشد ز من این راز ولیكن لبریز هوس بود گریزنده نگاهش یك بوسه به من داد و لیكن بدو صد ناز یك بوسه كه مى‏سوخت دهانرا و نفس را در وسوسه افتاد و شنیدم ز نگاهش فریاد پشیمانى و غوغاى هوس را زان شربت نوشین كه از آن بوسه چشیدم افروخته‏تر گشت شرار هوس ما پرهیز ز من داشت ولى گرمى آغوش چو شعله سوزنده عیان از نفسش بود هنگامه بپا كرد در آن چشم هوسنامك جنگى كه میان دل او با هوسش بود پیروزى از آن دل من شد كه در این جنگ مغلوب هوس گشت و بآغوش من افتاد زد حلقه به پشتم چو یكى مار غضبناك آن بازوى بى‏تاب كه بر دوش من افتاد چهارشنبه 25 آذرماه 1336 «مستى رؤیا» آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود چشم خواب آلوده‏اش را مستى رویا نبود نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود عكس شیدایى در آن آئینه سیما نبود لب همان لب بود اما بوسه‏اش گرمى نداشت دل همان دل بود اما مست و بى‏پروا نبود در دل بیزار من جز بیم رسوایى نداشت گرچه روزى هم‏نشین جز با من رسوا نبود دیدم آن چشم درخشان را ولى در آن صدف گوهر اشكى كه من مى‏خواستم پیدا نبود در نگاه سرد او غوغاى دل خاموش بود برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود هر لب لرزان من فریاد دل خاموش شد آخر تنها امید جان من تنها نبود جز من و او دیگرى هم بود اما اى دریغ آگه از حال دلم زان درد جانفرسا نبود اى نداده خوشه‏اى زان خرمن زیباییم تا نبودى در كنارم زندگى زیبا نبود

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1364 -1279 ق)، كارگردان، نویسنده و موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. پس از طى تحصیلات ابتدایى، از مدرسه سن‏لویى تهران فارغ‏التحصیل شد. وى سازهاى مختلف را مى‏نواخت، اما ساز اصلى او ویولن بود. غلامعلى معز الدیوان فكرى بازیگرى خود را ابتدا با شركت در تئاتر ملى در 1295 ش آغاز كرد و از همكاران پاپازیان بود. فكرى در هنرستان هنرپیشگى تهران نیز تدریس مى‏كرد. «دختر سر راهى» و «دختر چوپان» از جمله فیلمهایى است كه وى كارگردانى كرده است و از نمایشنامه‏هاى او نیز مى‏توان «جنگ زرگرى» و «ابومسلم خراسانى» را نام برد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1030 / 1029 ق)، دانشمند، طبیب، موسیقیدان و شاعر، متخلص به فغفور. در ابتدا رسمى تخلص مى‏كرد و زمانى كه به هند رفت تخلص فغفور را برگزید. وى گاهى میر نیز تخلص مى‏كرد. محمد حسین از سادات لاهیجان گیلان بود. دوران جوانى را در همان ولایت به فراگیرى دانش و ادب به ویژه دانش پزشكى گذراند.علم طب را نزد دایى خود، حكیم تاج‏الدین حسین، آموخت و بیشتر كتابهاى مربوط به علم طب را مطالعه كرد و به همین جهت او را حكیم نیز گفته‏اند. وى در زمینه‏ى ادبیات فارسى و عربى، خط، شطرنج، علم ادوار و موسیقى نیز تبحر داشت. در اوایل عمر به خدمت خان‏احمد گیلانى كه خود شاعر و مشوق شاعران و عالمان بود رسید و منظومه «شهر آشوب» را در آن زمان به نظم درآورد. سپس به گرجستان،آذربایجان و اصفهان مسافرت كرد. در اصفهان با حكیم شفایى آشنا شد. در زمان شاه‏عباس مورد توجه على قلى خان شاملو كه دیوان بیگى و ایشیك آقاسى پادشاه بود قرار گفت. وى مسافرتى هم به هند داشت و در اگره مدتى در خدمت حكیم على گیلانى از پزشكان معروف ایرانى در هند بود. در هند با خان‏خانان عبدالرحیم‏خان ملاقات كرد و تحت ملازمت وى قرار گرفت و به وساطت وى از مقربان شاهزاده پرویز شد و در مدح او اشعار زیادى سرود. فغفور در الله‏آباد بر سر راه آگره درگذشت. از آثار وى: رسالاتى در «موسیقى»؛ رساله در «حساب اصابع»؛ «دیوان» شعر، در چهار هزار بیت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1273 ش)، نوازنده. پدرش اهل دانش و ادب بود و با هنرمندان عصر معاشرت داشت. او از كودكى با موسیقى مأنوس شد و براى فراگیرى آن نزد درویش‏خان رفت. تحصیلاتش را در مدرسه‏ى دارالفنون گذرانید و سپس در مدرسه‏ى سن‏لویى، زبان فرانسه آموخت. دادور مدتى هم براى تكمیل هنر خود و فراگرفتن آهنگهاى ضربى به محضر حاجى‏خان، استاد ضرب، رفت. او با پیانو نیز آشنایى داشت، ولى بیتشر توجه به سه‏تار داشت و مدتى هم نزد منتظم‏الحكماء كار كرد. وى در ادارات گمرك،دارایى و وزارت جنگ خدمت مى‏كرد و یكى از اعضاى مؤسس انجمن موسیقى ملى بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س نهم ق)، موسیقیدان. از موسیقى‏دانان معروف زمان خود بود و كتابى در فن موسیقى دارد به نام «نقاوه الادوار»، كه آن را به نام سلطان محمد ثانى، ملقب به فاتح، پادشاه عثمانى، تألیف كرده است. بعضى وى را فرزند نورالدین عبدالرحمان و نوه‏ى عبدالقادر غیبى دانسته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س هشتم و نهم ق)، موسیقیدان، خواننده و تصنیف‏ساز. وى در دوره‏ى ایلكانیان و تیموریان مى‏زیست. او از ملازمان دربار پادشاه ایلكانى بود كه در دستگاه سلطان اویس و فرزندانش، سلطان حسین و سلطان احمد، كه هر دو موسیقیدان و هنرمند و هنرپرور بودند، مقامى ارجمند داشت. وى ظاهرا پس از برافتادن ایلخانیان و غلبه‏ى تیمور بر قلمرو حكومت آنان به دربار هرات روى آورد و در كنف حمایت شاهرخ میرزاى تیمورى و جانشیان او قرار گرفت. رضوانشاه در علم و عمل موسیقى و ساختن تصانیف و الحان بر دیگران امتیاز داشت و به سبب شاهكارش در موسیقى شهرت تمام یافته بود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(235 -150 ق)، موسیقیدان و خواننده. در رى متولد شد و تحت سرپرستى پدر و مادر هنرمند خود به تحصیل علم و ادب و لغت و قضا و موسیقى پرداخت. اصول و قواعد علمى و عملى موسیقى را علاوه بر پدرش، از دایى خود، منصور زلزل، فراگرفت و در قواعد ضرب و نواختن بربط مهارت یافت و به تكمیل و تتبع آن همت گماشت. از نوآوریهاى او در تكمیل موسیقى ایران، تنظیم دستگاههاى مختلف موسیقى از آهنگ زیر تا بم است. كه فاصله‏ى آن را به دو ذوالكل (اكتاو) رسانید. از اصول و قوانین موسیقى یونانى استفاده كرد و در آن تصرف و ابتكاراتى نمود. دستگاه ماهور از دیگر ابتكارات اوست. وى توانست اصول و قواعدى كه از زمان یونس كاتب باقى مانده و در گذر زمان دستخوش دگرگونى شده بود، جمع‏آورى نماید و با دانش علمى و مهارت عملى این قوانین را مرتب و مدون سازد و اصول و قواعد جدیدى ترتیب دهد كه از آن پس اساس موسیقى اسلامى گردید. وى آوازها را جمع‏آورى كرد و مدون ساخت و در تعلیم و خط و مشى آن بهترین شیوه را برگزید. اسحاق از معاصران هارون‏الرشید، مأمون، معتصم و واثق عباسى بود. و مأمون به او به دیده‏ى توقیر مى‏نگریست. به سبب تصنیف زیبایى كه ساخته بود مورد توجه ابراهیم المهدى قرار گرفت. وى در سالهاى آخر عمر نابینا شد، و پس از دو سال انزوا در بغداد درگذشت. از جمله شاگردان وى زریاب مغنى را مى‏توان نام برد. از آثار او: «الاغانى الكبیر»؛ «النغم»؛ «الایقاع»؛ «اغانى معبد» و «كتاب الرقص» نیز از شمار آثارى است كه از میان رفته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

ناصر عبداللهی (۱۰ دی ۱۳۴۰ - ۲۹ آذر ۱۳۸۵) از خوانندگان ایرانی بود. وی با ترانه ناصریا به شهرت فراوانی دست یافت. زندگی او در محله مسجد بلال شهر بندرعباس به دنیا آمد. پدرش کارگر بازنشسته شرکت ملی بود. ناصر فرزند سوم خانواده بود. از 13 سالگی به موسیقی علاقمند شد. فعالیت‌های هنری خود را از سال‌های نوجوانی در صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز كرد. وی کار حرفه‌ای را به طور جدی از سال 137۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال 1375 همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی شاعر هرمزگانی و دوست نزدیکش، وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبوم‌های ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد. عبدالهی در سوم آذرماه 1385 در بندرعباس به دلایل نامشخصی بیهوش و به کما رفت و پس از گذراندن 27 روز در کما در بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران درگذشت. از او چهار فرزند به نام‌های نوید، نازنین، نامی و نینا به جا مانده‌است. بررسی آثار عبدالهی در ترانه‌های خود از کسی تقلید نمی‌کرد و صدایی منحصر به فرد داشت. بیشتر اشعار ترانه‌های او از سروده‌های محمدعلی بهمنی بود. در کار موسیقی به گفته خود وی تحت تأثیر سبک موسیقی ابراهیم منصفی بود. طوری که در سال‌های آغازین کار هنری ترانه‌های منصفی را بازخوانی می‌کرد. عبدالهی همچنین با موسیقی غربی و ایرانی آشنا بود و به آثار محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری علاقه بسیاری داشت. ناصریا پس از ارائه ترانه ناصریا منتقدان عبدالهی گفتند که این كاری اسپانیولی است و از ملودی‌های جیپسی کینگ برگرفته شده‌است، اما وی معتقد بود که چنین نیست، و این كار ریتم عربی دارد، ریتمی كه بارها با سازهای دیگری نظیر عود،‌ دهل،‌ و دف نواخته شده‌بود. اما تاكنون هرگز با گیتار نواخته نشده‌بود، اما عبدالهی این كار را انجام داد. ملودی ترانه‌ی ناصریا سال 1376 ساخته شد. شعر این آهنگ به گویش بندری است و به گفته عبدالهی هدف از ساخت آن اعتراض ضد ظلم در جهان و نیز همدردی با ستمدیدگان جهان بوده‌است. بر اساس متن شعر ناصریا اگر كسی به اسم ناصر بودن قصد یاری مظلومی را داشته‌باشد پس از تحمل سختی بسیار و دشواری‌های این راه در پایان پیروز خواهد شد. آلبوم‌ها • بوی شرجی • هوای حوا • عشق است (همراه با پرویز پرستویی و محمدعلی بهمنی) • دوستت دارم • ماندگار ناصر عبدالهی خواننده محبوب پاپ ایران چهارشنبه ۲۹ آذر در بیمارستان شهید هاشمی نژاد در پی از کار افتادن کلیه هایش در گذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

ز 811 ق، از زنان مطرب. وى از كنیزان امیر حاجى سیف‏الدین بود كه میرزا خلیل سلطان (814 ق) فرزند امیر تیمور (807 -771 ق) به وى علاقمند شد و او را به ازدواج خود درآورد. امیر تیمور كه از این امر آگاه شد دستور داد تا شاد ملك را بكشند و میرزا خلیل نیز او را مخفى كرد. پس از مدتى میرزا خلیل شاد ملك را به نزد تیمور برد و تیمور دستور كشتن او را داد اما چون شاد ملك آبستن بود قرار شد پس از زایمان او را به غلام سیاهى دهند ولى مدتى بعد تیمور درگذشت و شاد ملك همچنان در ازدواج میرزا خلیل باقى ماند. میرزا به اندازه‏اى به او علاقمند بود كه از وى جدا نمى‏شد و زمام امور حكومتش را در اختیار او قرار داد و این بانو عملا فرمان مى‏راند. به دستور شاد ملك قرار شد كه همه زنان تیمور به میل خود و یا به زور به ازدواج همراهان میرزا خلیل درآیند. بواسطه همین دستورات و مداخلات بود كه برخى از امرا بر میرزا خلیل نافرمانى كردند، او را گرفته و در بند كردند و گوش و بینى شاد ملك آغا را نیز بریدند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

ز نیمه اول قرن پنجم هجرى، از زنان آوازخوان و نوازنده. وى در دربار سلطان مسعود غزنوى (432 -421 ق) تقرب و نفوذ تمام داشت و پیغام سلطان را به سرایها مى‏برد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

نعمت‏اللَّه مجید از موسیقیدانان تحصیل كرده و بافرنگ است كه به سال 1307 خورشیدى در تهران، در خانواده‏اى اهل فرهنگ و هنر دیده به جهان باز كرد. تحصیلات ابتدایى را در دبستان سادات واقع در خیابان ظهیرالاسلام كه به مدیریت پدر خود ابوالقاسم مجید اداره مى‏شد به پایان برد و پس از آن براى ادامه‏ى تحصیل به هنرستان عالى موسیقى رفت. مجید در سال 1331 به عنوان هنرآموز سرود و موسیقى در وزارت فرهنگ وقت استخدام شد و از همان سال در هنرستان عالى موسیقى و اركستر سمفونیك تهران مشغول تدریس و نوازندگى گردید. وى مدت هفت سال به عنوان هنرآموز سرود موسیقى در آموزشگاههاى كشور تدریس كرد و دو سال متوالى در مسابقات سرود و موسیقى در تهران رتبه اول را بدست آورد. در سال 1335، با همكارى عده‏اى از فارغ‏التحصیلان هنرستان عالى موسیقى، جهت تعلیم و تربیت هنرآموزان، اقدام به تأسیس آموزشگاه موسیقى مجید كرد و از این زمان به بعد مى‏توان كارهاى هنرى وى را چنین نام برد: مدت بیست و شش سال نوازندگى مستمر در اركستر سمفونیك تهران كه همزمان پنج سال نوازندگى در رادیو شركت در اركسترهاى مختلف آن، بیست و یك سال تدریس كنترباس و سلفژ در دوره دوم و عالى هنرستان عالى موسیقى و هنرستان موسیقى ملى و تدریس و تدریس آكوردئون در كلاس شبانه هنرستان عالى موسیقى، تدریس سلفژ و تئورى و دیكته به هنرآموزان سرود موسیقى، تدریس سلفژ و تئورى در دانشگاه تهران، تدریس سلفژ و تئورى در كاخ جوانان مركزى، تدریس سلفژ و تئورى در هنرستان آزاد موسیقى، تدریس سلفژ و تئورى به هنرمندان وزارت فرهنگ و هنر سابق، تدریس سلفژ و تئورى در دانشسراى هنر، ریاست دفتر هنرستان عالى موسیقى، منشى امتحانات نهائى و هنرستان عالى موسیقى، سرپرستى اجراى برنامه‏هاى هنرى در تهران، شهرستان‏ها، ارتش و خارج از كشور، رئیس اداره اجراى برنامه‏هاى هنرى و سرپرستى و تربیت اجراى برنامه در رادیو- تلویزیون و صحنه. ساختن چند قطعه سرود و مارش نظامى در دوران خدمت در ارتش، تدریس سلفژ و تئورى در سازمان كُر ملى ایران. نعمت‏اللَّه مجید مدت شش ماه با استفاده از بورس دولت فرانسه براى آموزش یك دوره كنترباس و سلفژ به كشور فرانسه رفت و در كنسرواتوار پاریس زیر نظر بزرگترین پروفسورهاى آن كشور به فراگیرى علم موسیقى پرداخت و به وطن بازگشت و اندوخته‏هاى خود را در راه آموزش هنرجویان كشور به كار گرفت و در سال 1358 به افتخار بازنشستگى نائل آمد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مصطفى گل‏محمدى، به‏سال 1337 خورشیدى در تهران متولد شد، تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه 21 آذر تا كلاس پنجم ادامه داد و از این سال به هنرستان موسیقى ملى رفت. وى در هنرستان موسیقى ملى، به تحصیل موسیقى در رشته نواختن فلوت پرداخت و مدت سه سال زیر نظر هنرمند ارجمند منشى‏زاده و خانم سوئینگ‏لر و سپس هنرمند دیگرى به نام جامعى مشغول تحصیل گردید. پس از این مدت براى فراگیرى ساز «تار» نزد حبیب‏اللَّه مدت دو سال كار كرد و بعد نزد هوشنگ ظریف و على‏اكبرخان شهنازى به تحصیل و فراگیرى نواختن «تار» پرداخت. وى ضمن تحصیل در هنرستان، در سالهاى اول و دوم نیز زیر نظر محمد اسماعیلى مشغول فراگیرى و نواختن ضرب گردید. و سالهاى متمادى با اركسترهاى: حسین دهلوى، فرهاد فخرالدینى و اركستر ضرب محمد اسماعیلى كار كرد. وى با نواختن سازهاى: «سه‏تار»، «عود، بربط»، «پیانو» و «دف» آشنایى دارد. در سال 1359 كه هنرستان موسیقى ملى بسته شد، وى براى ادامه تحصیل، عازم كشور فرانسه شد، در پاریس با اركسترهاى فرانسوى مثل اركستر هارمونیك «لوآوروبلوآ» به اجراى برنامه‏هاى گوناگون موسیقى پرداخت و از هر فرصتى كه بدست مى‏آورد در سراسر اروپا به اجراى برنامه و شناساندن موسیقى سنتى ایران مى‏پردازد و در برنامه‏هاى موسیقى كه از طرف سازمانهاى فرهنگى و هنرى جهانى نظیر: یونسكو و كمك به آسیب‏دیدگان جهانى كه در پاریس برپا مى‏شود شركت مى‏نماید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهدى گل‏محمدى، به سال 1331 خورشیدى در كرمانشاه متولد شد، وى در تهران پس از خواندن چند كلاس دوره تحصیلات ابتدایى از سن سیزده سالگى وارد هنرستان موسیقى ملى شد و ابتدا زیر نظر: هوشنگ ظریف و پس از آن در مكتب على‏اكبرخان شهنازى، مشغول فراگیرى علم موسیقى و نواختن تار شد. وى در سال 1354 موفق به اخذ لیسانس در رشته موسیقى از این هنرستان شد ولى از سن هجده سالگى با اركسترهاى مهرافشان كه در فرهنگ و هنر فعالیت داشت همكارى خود را آغاز كرد. و پس از آن با اركسترهاى مختلفى مثل: اركستر هنرآموزان، اركستر بزرگ سازهاى ملى به رهبرى استاد فرامرز پایور، گروه ضرب محمد اسماعیلى، گروه كر ملى به رهبرى آلفرد ماردیان، گروه كر تلویزیون به رهبرى گلنوش خالقى و خود رهبرى گروه فلكلور (رقص‏هاى ایرانى) را با آقاى رابرت دووان همكارى كرد، سپس با گروه ژونس موزیكال در ایران و فرانسه كه گروهى بود براى شناسایى موسیقى و فرهنگ و هنر ایرانى به كودكان فرانسوى ادامه داد. مهدى گل‏محمدى، در هنرستان موسیقى، فن نواختن ضرب را نزد شادروان حسین تهرانى و محمد اسماعیلى آموخت و لیسانس در رشته آهنگسازى و سازهاى ملى را دریافت كرد. و علاوه بر نواختن ساز «تار» كه ساز تخصصى او مى‏باشد، با نواختن سازهاى: «سه‏تار» «عود، بربط»، «ضرب»، «نى» و «پیانو» آشنایى كامل دارد و با گروه فلكلور وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق، در بیشتر كشورهاى: آسیا، آمریكا آفریقا و اروپایى به اجراى برنامه‏هاى موسیقى پرداخته است. وى برادر مصطفى گل‏محمدى است كه داراى چهار خواهر است كه سه نفر آنها هنرمند و ااز فارغ‏التحصیلان هنرستان موسیقى مى‏باشند كه عبارتند از: «گلى گل‏محمدى»نوازنده سنتور، «ثریا گل‏محمدى» نوازنده پیانو و ویولن‏سل كه در اركستر بانوان وزارت فرهنگ و هنر سابق همكارى داشت و «ناهید گل‏محمدى» نوازنده‏ى پیانو و ساز بادى هورن كه در اركستر سمفونیك تهران همكارى مى‏كرد. لازم به گفتن است كه مشوق این هنرمندان در فراگیرى علم موسیقى، مادر ایشان مى‏باشد كه بانویى بافرهنگ و فضیلت هستند و همواره در این راه فرزندان خود را، هادى و راهنما بوده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

نصرت‏اللَّه گلپایگانى یكى از شاگردان بااستعداد هنرستان موسیقى ملى بود كه مى‏رفت یكى از نوادر روزگار در موسیقى ملى ایران شود ولى دست اجل خیلى زود، گل وجود او را پرپر كرد و به یغما برد. شادروان روح‏اللَّه خالقى بزرگمرد موسیقى ایران كه سهم بزرگى در احیاى موسیقى ملى ایران را دارد در یكى از یادداشت‏هاى خود درباره نصرت‏اللَّه گلپایگانى مى‏نویسد: «هرچند قلم به دست گرفتن و از هنرمندى جوان و ارجمند كه محفل یاران را بسى زود ترك گفته یاد كردن و سخن راندن بسیار مشكل است ولى از آنجا كه یاد او مایه تسلاى خاطر اندوهگین است و شاید كسى جز من به سرگذشت كوتاه هنرى وى آن چنان كه باید به درستى آگاه نباشد نوشتن این چند صفحه ضرورى است زیرا خاطرات او را زنده نگاه مى‏دارد تا آیندگان نیز اگر روزى این سطور را بخوانند بدانند كه جوانى با كوشش و همت در جرگه هنرمندان وارد شد و از همگامان گوى سبقت ربود و به پایه‏اى رسید كه درخور توجه و اعتبار شد ولى صد حیف كه مقراض اجل رشته‏ى عمر كوتاهش را برید و ما را به غم دورى او مبتلا كرد. البته هركس به میدان هنرجویى ورود كند و چندى در این پهنه بى‏كران گام بردارد شایسته این یادآورى نیست ولى وى از جمله رهروان انگشت‏شمارى بود كه ذوق و استعداد و لیاقت و توفیق یارش شد و به مقامى رسید كه آتیه‏ى بس درخشان و روشن در انتظارش بود اما نصیب و قسمت یا دست تقدیر در نیمه راه موفقیت داستان سعى و همتش را پایان داد و نگذاشت كارى را كه با شایستگى و علاقه‏مندى آغاز كرده بود به انجام رساند. هنگامى كه در مهرماه سال 1328 هنرستان موسیقى ملى تأسیس شد یكى از هنرآموزان هنرمند و باعلاقه دست دو كودك دبستانى را گرفت و با خود به هنرستان آورد و گفت كه چون با خانواده آنها آشنایى دارد، در جبین آنها استعداد موسیقى خوانده و اولیاى آنان را راضى كرده كه فرزندانشان را به هنرستان بسپارند تا به فراگفتن رموز موسیقى بپردازند. این دو كودك كه هر دو در حدود یازده سال داشتند و در سال 1317 پا به عرصه‏ى وجود گذاشته بودند قیافه‏اى محجوب داشتند و هوش و زیركى در دیدگانشان مى‏درخشید. نام این دو كودك در اولین كلاس هنرستان كه معادل سال پنجم ابتدایى بود ثبت شد و همان روز تحصیل خود را آغاز كردند. یكى را نام نصرت‏اللَّه گلپایگانى و دیگرى را محمد ظریف بود. طولى نكشید كه استعدادشان شكفته شد و از شاگردان خوب هنرستان شدند و پایه‏هاى هنر را یكى پس از دیگرى با موفقیت پیمودند تا بعد از هشت سال از كلاس ششم متوسطه مدرسه فارغ‏التحصیل شدند و در عداد اولین تحصیلكرده‏هاى این مؤسسه هنرى قرار گرفتند و كار هنرى خود را در هنرهاى زیبا با آموزگارى و نوازندگى در اركسترهاى مختلف آغاز كردند و در تمام مراحل رضایت متصدیان امور را فراهم آوردند تا روز چهارشنبه دوازدهم دى‏ماه امسال (دى‏ماه 1341) یكى از آنان «نصرت‏اللَّه» رشته عمرش بسر آمد و دیده از جهان بربست. چنان كه شنیدم غده‏اى در گلو داشت كه كارش را به عمل جراحى رسید و از قرارى كه مى‏گفتند مراقبتهاى لازم از طرف پزشك جراح بعمل نیامد و جوان هنرمند ناكام كه امید بسیار به آینده‏اش بود از بین رفت. شك نیست كه دوران زندگى چه كوتاه و چه دراز هركس پایدار نیست و همه دیر یا زود این راه را به پایان مى‏رسانیم ولى در كشور ما كه به جهات بسیار هنوز عده‏ى معدودى خود را وقف هنر مى‏كنند از دست رفتن هنرمندى كه پله‏هاى موفقیت را مى‏پیمود بسى ناگوار است و همین تأثر خاطر است كه نگارنده را بر آن داشت كه با نوشتن این سطور یاد و خاطره‏ى نصرت‏اللَّه گلپایگانى را جاودان سازد و سرگذشت او را باقى گذارد. سرگذشت جوانى بیست و چهار ساله چیست؟ چندى طفل بوده؛ چند سالى تحصیلات ابتدایى كرده، هشت سال موسیقى فراگرفته و پنج سال به كار و مطالعه پرداخته و زندگى كوتاه خود را كرده و بسى امیدها و آرزوها داشته كه برآورده نشده است همه آنها كه از نزدیك با او تماس داشتند براى او آینده‏اى تابناك پیش‏بینى مى‏كردند و تصورشان هم درست بود ولى چه بسا امیدها كه به ناامیدى مى‏رسد و این هم یكى از آنها بود. حال ببینیم گلپایگانى در دوره كوتاه عمر هنرى خود چه كرد؟ گلپایگانى ویولن را به عنوان ساز تخصصى خود برگزید و در كلاس استاد هنرمند ابوالحسن صبا به فراگرفتن رموز این ساز پرداخت. استادش از او راضى بود و طولى نكشید كه از همدرسان خود سبقت گرفت. وى مخصوصاً در تقلید سبك و روش مخصوص صبا استعداد بسیار داشت و كوشش مى‏كرد در حالات خاص موسیقى ایرانى و كیفیت اجراى نغمه‏ها رویه استاد را دنبال كند. اهل فن به خوبى مى‏دانند كه نواختن، فقط اجراى صداها نیست و خاصه در موسیقى ملى ما بس رموز نهفته است كه باید درك كرد و دریافت كه چگونه باید نواخت و چطور باید از استاد تقلید كرد تا حالات و كیفیات موسیقى به خوبى جلوه كند و در شنونده اثر مطلوب گذارد. گلپایگانى از آن شاگردان بود كه این نكات را به خوبى تشخیص مى‏داد و درك مى‏كرد و صبا هم از این هنرجوى بااستعداد بسیار رضایت داشت و در راهنمائى ذوق هنرى او كوشش فراوان به كار برد تا در نواختن این ساز مهارت لازم را پیدا كرد. در موسیقى ایران موضوع تكنوازى اهمیت بسیار دارد و چون همراهى ساز دیگرى به عنوان اكمپانیمان مانند پیانو متداول نیست براى نگاه داشتن وزن از «تنبك» استفاده مى‏شود. به همین جهت براى هر نوازنده، نواختن این آلت ضربى كمك شایانى است. در آن هنگام در هنرستان هم رسم بر این بود كه شاگردان به زدن تنبك آشنا مى‏شدند و خوشبختانه هنرمندى چون آقاى حسین تهرانى كلاس وزن و ضرب را اداره مى‏كرد و در میان شاگردانى كه علاوه بر ساز تخصصى خود به این رشته نیز علاقه‏مندى داشتند چند تن بودند از همه بهتر باز هم گلپایگانى بود كه از تعلیمات خود استاد تهرانى بهره كافى برگرفت و در طول مدت تحصیل خود به نواختن این آلت ضربى نیز به خوبى آشنا شد و بعد هم استاد تهرانى براى اولین‏بار در موسیقى ایرانى نوازندگى دسته‏جمعى ضرب‏ها را ابتكار كرد و بدون شركت ساز، اركسترى از تنبك‏هاى متعدد تشكیل داد، وزن‏هاى مختلف را با سلیقه مخصوص به هم تلفیق نمود و در این جمع نوازندگان ضرب هم گلپایگانى هر وقت استاد حاضر نبود جانشین وى مى‏شد و نوازنده باهنرى از كار درآمد. بعضى از همدرسان دیگر گلپایگانى مخصوصاً پسرها در كلاس آقایان موسى معروفى و نصراللَّه زرین‏پنجه استادان تار و سه‏تار به نواختن این سازهاى ملى مشغول بودند. بى‏آنكه كسى او را به این كار تشویق كند چون تشخیص داد كه موسیقى‏دان ایرانى باید به یكى از سازهاى ملى هم آشنا شود شروع به نواختن تار كرد و به نواختن این ساز هم تا آنجا كه ضرورت ایجاب مى‏كند وارد شد. در این هنرستان براى اولین‏بار اركسترى به سرپرستى آقاى نصراللَّه زرین‏پنجه به‏نام اركستر تار و سه‏تار تشكیل شد. گلپایگانى نخست در این اركستر وظیفه اجراى وزن و نواختن تنبك را به عهده داشت سپس در ردیف نوازندگان تار قرار گرفت و پس از اینكه سالها بعد اركستر سازهاى ملى به رهبرى آقاى مهدى مفتاح آغاز به كار كرد در آنجا هم گلپایگانى به نواختن كمانچه پرداخت. بطور كلى استعداد این جوان هنرجو چنان بود كه او هم مانند استادش ابوالحسن صبا به نواختن سازهاى مختلف شوق و رغبت داشت و در همان حال كه ساز تخصصى خود را خوب مى‏نواخت و در نوازندگى روز به روز پیشرفت مى‏كرد و موفق مى‏شد، اوقات فراغت را هم به نواختن سایر سازها مى‏پرداخت و به اصطلاح معروف از هر چمن گلى مى‏چید. آرى او خود «گلى» خوانده مى‏شد چه معلمین و همدرسانش كلمه‏ى «گلپایگانى» را كوتاه كرده او را «گلى» مى‏نامیدند. من براى اینكه شاگردان هنرستان را تشوق كنم خیلى زود كلاس همنوازى را تشكیل دادم و آنها را به نواختن دسته‏جمعى واداشتم و همین كه به طرز نواختن دسته‏جمعى در دسته‏هاى چند نفرى آشنا شدند اركستر هنرستان به رهبرى على‏محمد خادم میثاق تأسیس شد و گلپایگانى در صدر ویولن اول‏ها نشست. این اركستر به خوبى پیشرفت داشت و گلپایگانى در همینجا به تنظیم قطعات موسیقى براى اركستر آشنا شد. معمول چنین است كه شاگردان هنرستان‏هاى موسیقى بعضى به كار نوازندگى رغبت بیشتر دارند و برخى به رشته‏هاى علمى موسیقى علاقه‏مند مى‏شوند. در هنرستان موسیقى ملى دروس تئورى و هارمونى به عهده نگارنده بود و در این درس‏ها نیز گلپایگانى همواره علاقه‏مندى به خرج مى‏داد و مسائل هارمونى را با رغبت كامل و دقت شایان حل مى‏كرد و پس از این كه دوره مقدماتى هارمونى را تمام كرد به «پارتیتور»هایى كه براى اركستر نوشته مى‏شد با دقت كامل مى‏نگریست و راه و رسم كار نویسندگى براى اركستر را فرامى‏گرفت. گلپایگانى پس از فراغت از تحصیل در هنرستان به كار گمارده شد. تصدى كتابخانه و نگهدارى صفحات موسیقى و نوارها و دستگاه ضبط صوت و نت‏هاى اركستر هنرستان با او بود. بعلاوه سمت معلمى هنرستان را هم داشت و تمام این كارها را با علاقه‏مندى انجام مى‏داد. وقتى اركسترهاى متعدد در هنرهاى زیبا تشكیل شد وى در اكثر آنها نوازندگى مى‏كرد و سرپرست یكى از اركسترهاى كوچك هم بود كه برنامه‏هایى براى تلویزیون ترتیب مى‏داد و من هر وقت برنامه‏اى را كه بوسیله او تنظیم شده بود گوش مى‏دادم به حسن ذوق او پى مى‏بردم. چند هفته قبل اركستر جدیدى از سازهاى ایرانى در تلویزیون به معرض نمایش درآمد كه در سبك نوازندگى و تنظیم آهنگ براى آن ذوق بسیار به كار رفته بود اركستر هم خوب صدا مى‏داد، معلوم شد زحمت آن هم به عهده‏ى گلپایگانى بوده است. بعد از شنیدن نغمات این اركستر چقدر خشنود شدم كه به حمداللَّه بعد از تجربیات و آزمایش‏هاى بسیار نوع خوبى از اركستر ملى تهیه شده كه هم سازها مناسب و هم آهنگ‏ها دلچسب و هم طرز زندگى با رویه و اسلوب صحیح است. این اركستر نیز ما را به انتظار برنامه‏هاى جالب بسیارى مى‏گذاشت كه متأسفانه معلوم نیست با درگذشت گلپایگانى سرنوشت آن چه خواهد بود؟ امید است كه تمرین اركستر ادامه یابد و نتایج مطلوب در بر داشته باشد. گلپایگانى علاوه بر نوازندگى ذوق سازندگى نیز داشت و در رشته آهنگسازى تنها به آنچه در مدرسه فراگرفته بود اكتفا نمى‏كرد. همواره درصدد تجسس و مطالعه بود و در سالهاى اخیر هر وقت به هنرستان مى‏رفتم او را بر روى اوراق موسیقى خم شده مى‏یافتم كه مشغول تركیب و تنظیم و ایجاد آهنگ بود و در این رشته نیز داراى سلیقه و ابتكار و ذوق مخصوص بود و زهى افسوس كه این همه شور و شوق در عین جلوه‏گرى خاموش شد و ناتمام ماند. داستان «گلى» گذشته از جنبه‏ى هنرجویى و نوازندگى و سازندگى و كسب هنر از لحاظ معنوى و اخلاقى نیز باید سرمشق جوانان هنرجو و هنرمند باشد. گلى جوانى بى‏پیرایه، خوش‏رو و خوش‏خو، مؤدب و معقول، پاك و منزه و نیك‏سرشت و نیكوسیرت، دور از انحرافات دوره جوانى و سرشار از حسن‏خلق بود. براى تمام همكاران و دوستان یارى دلجو و دوستى صمیمى و مهربان بود. از هیچكس به بدى یاد نكرد و همه او را چون جان شیرین دوست داشتند. نمونه‏ى بارز این مطالب فاضله قطرات اشكى بود كه در ماتم او از دیدگان همه به چهره‏ها مى‏غلتید. هنگامى كه در روز پنجشنبه سیزدهم دى‏ماه 1341، خورشید تابان از زیر ابرهاى زمستان بیرون مى‏آمد و به طرف افول مى‏رفت و بر آرامگاه او كه پوشیده از حلقه‏هاى گل میخك و نرگس بود مى‏تابید و هنردوستان دل‏افسرده اشك غم مى‏ریختند، آفتاب عمر «گلى» عزیز نیز غروب كرده و پنجه هنرمند ناكام در دل خاك تیره پنهان شده و سرگذشت كوتاه او به پایان رسیده بود. هنگامى كه براى گذشته خود غرق تفكر و اندیشه بودم آرامگاه ابدى دوست هنرمند ارجمند دیگرى نیز كه استاد اولیه «گلى» بود، در چند مترى دیده مى‏شد. آرى حسینعلى وزیرى‏تبار در مرداد 1337 چهار سال و چند ماه قبل رخت از جهان شسته و در همان گورستان به خواب ابدى رفته بود. اولین روز ملاقات «گلى» از خاطرم گذشت كه وزیرى‏تبار دست او را گرفته به هنرستان آورد و اینك پس از سیزده سال و چند ماه استاد و شاگرد گویى دست به دست هم داده در افق بى‏كران وهم و خیال از نظر ناپدید مى‏شدند و ما را با درد و غم بى‏پایان خود تنها مى‏گذاشتند كه دمى با خود بیندیشیم و بدانیم كه در این جهان چیزى جز نیكى پایدار نیست».

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

یکى دیگر از گرگین‏زاده‏هاى هنرمند، محمدرضا گرگین‏زاده، فرزند مرحوم مرتضى گرگین‏زاده است که به سال 1327 خورشیدى در محله امیریه تهران دیده به جهان باز کرد. استعداد و ذوق ذاتى، محیط مناسب خانوادگى موجب علاقمند شدن وى به موسیقى و شکوفا شدن این هنر ارزنده و والا در او گردید. به همین سبب پس از اتمام تحصیلات ابتدایى در دبستان برزویه و تحصیلات متوسطه در دبیرستان ادیب نتوانست از عشق بزرگ خود که موسیقى بود چشم‏پوشى نماید، لذا درصدد برآمد که این هنر را بطور صحیح و اصولى و علمى فراگیرد. محمدرضا گرگین‏زاده، از سن دوازده سالگى نزد عموى خود مصطفى گرگین‏زاده شروع به فراگیرى نواختن فلوت کرد و پس از یک سال به کلاس یحیى نیکنواز که از دوستان نزدیک پدر و عموى خود بود رفت. کلاس مرحوم یحیى نیکنواز، در نبش خیابان فخرآباد قرار داشت و او ساز ویولن را انتخاب کرد و حدود دو سال نزد نیکنواز به فراگیرى و نواختن ویولن پرداخت، سپس با راهنمایى یحیى نیکنواز به هنرستان موسیقى ملى رفت و در کلاس‏هاى شبانه این مدرسه ثبت‏نام کرد. محمدرضا گرگین‏زاده، در این هنرستان زیر نظر استادانى: نظیر محمود ذالفنون، على تجویدى به فراگیرى ویولن و گوشه‏ها و مقامات آواز ایرانى پرداخت، سپس نزد ولود تارخانیان به فراگیرى و نواختن ویولن آلتو مشغول شد ومدت سه سال نزد این استاد نواختن این ساز را فراگرفت. وى در سال 1348، همکارى خود را با ارکستر استاد حسین دهلوى آغاز کرد که بیشتر نوازنده‏هاى این ارکستر از شاگردان هنرستان موسیقى ملى بودند. وى در سال 1352 به رادیو ایران رفت و مدت دو سال با ارکستر فرهاد فخرالدینى همکارى کرد. محمدرضا گرگین‏زاده، پس از چندى، براى تکمیل و بیشتر آشنا شدن با علم موسیقى به هنرکده موسیقى ملى که به سرپرستى مصطفى پورتراب استاد و مربى دلسوز موسیقى ایران اداره مى‏شد رفت و در رشته آهنگ‏سازى موفق به دریافت لیسانس از این مدرسه گردید و چون به مقام شاگرد اولى نائل گردیده بود، با بورس تحصیلى که در اختیار وى قرار گرفت عازم انگلستان شد و با سیر و تفحص در موسیقى اروپا و جهان و شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران که از پیشرفته‏ترین و بزرگترین فرهنگ‏هاى صوتى جهان است دین خود را به میهن ادا کرد و پس از چهار سال که در آن دیار ماند، خدمات ذیقیمتى را انجام داد. وى پس از آن به وطن بازگشت و در سال 1358 به هنرستان عالى موسیقى رفت و در سمت ناظم این هنرستان مشغول انجام وظیفه شد و مدتى با این مدرسه همکارى کرد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

نصراللَّه كیهانى به‏سال 1290 در سرچشمه تهران كوچه مدرس متولد گردید. وى پس از طى دوران طفولیت و ورود به مدرسه ابتدایى به موسیقى روى آورد زیرا وى در این دبستان با زنده‏یاد حسین تهرانى همكلاس و در جوار چنین دوستى به سوى موسیقى كشیده شد. پس از چندى نصراللَّه كیهانى به هنرستان عالى موسیقى كه به نام موسیقار شهرت داشت رفت و در آن مدرسه جهت فراگیرى علم موسیقى نام‏نویسى كرد. استاد علینقى وزیرى رئیس مدرسه بود و على‏محمد میثاق، مهدى مفتاح، اكبر اسعدى، حسین بیگلرى‏پور، احمد فروتن‏راد و... در آنجا تحصیل مى‏كردند كه همدوره‏هاى ایشان مى‏باشند. كیهانى مدت هشت سال در مدرسه عالى موسیقى زیر نظر استادانى نظیر: سرژخوتسیف، دكتر مصطفى ادیب، اسماعیل زرین‏فر و... تحصیل كرد و به زودى خود یكى از نوازندگان خوب ویولن هنرستان گردید. در سال 1320 بنا به گفته نصراللَّه كیهانى حدود 4 كلاس موسیقى در تهران فعالیت داشتند كه عبارت بودند از كلاس حسین بیگلرى‏پور در خیابان سپه سابق (امام خمینى) كلاس على‏اكبر اسعدى كه وى در آن تدریس مى‏كرد، كلاس غلامحسین پایوار واقع در آخر خیابان پامنار و كلاسى نصراللَّه كیهانى در سرچشمه كه از سال 1313 افتتاح و تا سال 1320 فعالیت داشت و شاگردان بسیارى را تعلیم داد. وى علاوه بر تعلیم شاگردان در كلاس، در مدارس: دانش، حافظ، رودكى، سعادت، فرخى و كودكستانى شماره 8 هفته‏اى سه ساعت تدریس نت و سرود موسیقى مى‏كرد. نصراللَّه كیهانى علاوه بر اینها حدود پانزده آهنگ ساخت ولى بیشتر از هر چیز در دوران زندگى خود یك معلم خوب بود و به تعلیم و تربیت هنرآموزان پرداخت كه روى هم رفته حدود شصت سال كار مداوم و زندگى فرهنگى، هنرى وى خدمت به تاریخ موسیقى و فرهنگ صوتى كشور مى‏باشد. نصراللَّه كیهانى در غروب غم‏انگیز یكى از روزهاى سال 1371 بر اثر سكته دار فانى را وداع گفت و در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. خداوند رحمتش فرماید.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

یكى از آهنگسازان شهیر و صاحب‏نام موسیقى نوین ایران، شاهین فرهت است كه به سال 1324 در تهران متولد شد، از سنین كودكى با موسیقى ایرانى آشنا گردید، به طورى كه در پنج سالگى دستگاه‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى را مى‏شناخت. وى نوازندگى پیانو را در چهارده سالگى شروع كرد، پس از پایان تحصیلات متوسطه در دانشكده هنرهاى زیبا به تحصیل موسیقى پرداخت، در سال 1348 از دانشگاه تهران فارغ‏التحصیل شد، به سبب احاطه‏اى كه در زمینه موسیقى بین‏المللى داشت از سن بیست سالگى در هنرستان موسیقى ملى به تدریس تاریخ و موسیقى و تئورى مشغول شد. فرهت سال‏ها در رادیو به معرفى موسیقى جهانى پرداخت و از آن جایى كه به اهنگسازى علاقه‏ى فراوان داشت، در سال 1349 براى ادامه تحصیل عازم كشور فرانسه شد، ابتدا در دانشگاه پاریس و سپس دانشگاه استراسبورگ به تحصیل پرداخت و موفق به گرفتن فوق لیسانس در رشته موسیقى‏شناسى شد، سپس به دانشگاه نیویورك رفت و با ازرالدرمان EZRALADERMAN آهنگساز آمریكایى شروع به كار كرد. در سال 1354 در رشته آهنگسازى فارغ‏التحصیل گردید. پایان‏نامه آهنگسازى وى سمفونى شماره یك به نام خیام است كه بر روى یازده رباعى خیام براى اركستر بزرگ به همراهى دو خواننده و یك گوینده ساخته شده است. اولین اجراى جهانى این ثمر، توسط اركستر سمفونیك تهران انجام شد كه با استقبال فراوان روبرو گردید. پایان‏نامه دكتراى شاهین فرهت براى دانشگاه استراسبورگ بر روى آثار آهنگسازان ایرانى بوده است. شاهین فرهت استاد رشته موسیقى دانشكده هنرهاى زیبا است و سالها مشغول تدریس در این دانشكده به هنرجویان است و متناوباً در كشور سوئد نیز به تدریس در آكادمى مشغول بوده و به معرفى موسیقى سنتى ایران در چند سال اخیر پرداخته است كه همین امر موجب شده قسمت اعظم وقت خود را صرف بازسازى و تنظیم آهنگ‏هاى قدیمى و تصانیف گذشته ایران بكند. از مهمترین آثار وى مى‏توان پنج سمفونى، چهار سنات پیانو، دوكوارتت زهى، یك كنسرتو پیانو، یك كنسرتو كلارینت، چندین آواز بر روى اشعار سعدى، حافظ و مولانا و آثار متعددى براى پیانو نام برد؛ سمفونى پنجم فرهت به نام سمفونى ایرانى ایرانى است كه وى از ملودى‏هاى محلى ایرانى استفاده كرده است، اولین اجراى جهانى این اثر نیز در سال 1371 توسط اركستر سمفونیك تهران اجرا شده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

عبداللَّه طریقت یكى از هنرمندان تحصیل كرده در موسیقى ایران است كه به سال 1326 در خانواده‏اى هنردوست و علاقمند به موسیقى اصیل ایران متولد گردید. پسرعمه وى زنده‏یاد مصطفى نوریانى بود كه از نوازندگان و آهنگسازان ممتاز نسل اواخر دوران قاجاریه بود. او یكى از شاگردان ابوالحسن‏خان صبا كه آهنگ‏هاى فیلم‏هاى: «دختر لر» و «شیرین و فرهاد» كه در هندوستان توسط شادروان سپنتا ساخته شده از وى مى‏باشد. عمه‏ى وى نیز خانم طلعت‏السلطنه طریقت از شاگردان زنده‏یاد درویش‏خان بود كه ساز تار را به خوبى مى‏نواخت. عبداللَّه طریقت بنا به خواست پدر از سن 9 سالگى به مشق ویولن نزد هنرمندى به نام رضوى مشغول شد و از همین سنین خود به موسیقى علاقمند شد، بطورى كه به آن عشق مى‏ورزید، وى پس از چندى به هنرستان شبانه موسیقى ملى رفت و افتخار شاگردى بزرگانى چون: رحمت‏اللَّه بدیعى، نصرت‏اللَّه گلپایگانى، سیمین آقارضى و على تجویدى را بدست آورد و پس از این مدت‏هاى مدید از وجود این هنرمندان كسب فیض كرد، به سمت نوازنده در اركستر هنرستان موسیقى به سرپرستى شادروان محمدعلى امیرجاهد و رهبرى هنرمند ارجمند فرامرز پایور را بدست آورد، سپس در اركسترهاى مختلف دانش‏آموزى و نوازندگى در اركسترهاى مختلف رادیو از جمله اركستر دانشجویان به رهبرى رضا ناروند و اتابكى پرداخت. وى علاوه بر همكارى با این اركسترها، با اكثر خوانندگان طراز اول رادیو همكارى كرد و در اكثر مسابقاتى كه بنا به مناسبت‏هاى جشن‏هاى تحصیلى در دبیرستان و دانشگاه برپا مى‏گشت شركت مى‏جست و موفق به دریافت جوایزى مى‏گردید. از جمله: شركت در مسابقه هنرستان موسیقى ملى بود كه بعد از عباس خسروى نفر دوم شد و در سال 1342 در مسابقات هنرى مدارس نفر اول گردید و پس از آن در اولین آزمون باربد او كسب موفقیت در آن را بدست آورد. عبداللَّه طریقت در سال 1352 وارد دانشگاه تهران، هنرهاى زیبا شد و از محضر اساتیدى مثل: دكتر نورعلى برومند، دكتر داریوش صفوت، دكتر مهدى بركشلى، دكتر محمدتقى مسعودیه، دكتر فرهت، جواد معروفى، احمد پژمان، محمدرضا شجریان بهره‏ور شد و در سال 1357 موفق به دریافت لیسانس شد كه رساله خود را مورد تحقیق درباره موسیقى ایران از سال 1351 به بعد نوشت. سپس مشغول تدریس به هنرجویان شد. عبداللَّه طریقت داراى چهار فرزند به نام‏هاى على نوازنده سه‏تار، محمد نوازنده‏ى سنتور، امیرحسین نوازنده‏ى ویولن و ضرب و میلاد كه از همه كوچكتر است. على نزد مهرداد ترابى، محمد نزد مهدى ستایشگر و امیرحسین ضرب را نزد محمود فرهمندبافى و ویولن را نزد پدر فراگرفته است و مى‏روند كه در آینده انشاءاللَّه در موسیقى ایران مطرح شوند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سخن بر سر هنرمند ارجمند و شایسته دیگرى است به نام محمد ظریف، وى در سال 1325 در تهران چهارراه سیدعلى دیده به جهان باز كرد. تحصیل ابتدایى را در مدرسه پروانه به پایان رسانید، مى‏خواست براى تحصیل متوسطه به دبیرستان رود كه در سال 1328 بنا به تشویق و راهنمایى زنده‏یاد حسینعلى وزیرى‏تبار به هنرستان موسیقى ملى كه تازه تأسیس شده بود رفت و در آن مدرسه جهت تحصیل موسیقى نام‏نویسى كرد و در اولین دوره این هنرستان، نوازندگى ویولن را نزد استادان بزرگ موسیقى ایران نظیر: روح‏اللَّه خالقى، ابوالحسن صبا و مهدى مفتاح و ضرب را در كلاس مرحوم حسین تهرانى و فلوت را كه ساز دوم محسوب مى‏شد از محضر هادى نراقى بهره برد. محمد ظریف، در سال 1336 فارغ‏التحصیل این هنرستان شد و در همین سال با دختر مرحوم وزیرى‏تبار به نام گیتى وزیرى‏تبار كه شاگرد هنرستان بود و یكى از چهره‏هاى بااستعداد و دختر خانمى هنرمند بود ازدواج كرد، (خانم گیتى وزیرى‏تبار كه در رشته ویولن و كمانچه در این هنرستان فارغ‏التحصیل گردیده بود پس از ازدواج با محمد ظریف، اندوخته‏هاى هنرى خود را همراه با همسرش متفقاً براى خدمت به موسیقى ملى و سنتى كشور، پس از استخدام در هنرهاى زیبا در اختیار دانشجویان و برنامه‏هاى هنرى این نهاد قرار دادند.) در سال 1342 محمد ظریف با اركسترهاى شماره یك و دو رادیو به رهبرى جواد معروفى و على‏محمد خادم میثاق همكارى خود را آغاز كرد و در سال 1335 به اركستر «سالن» اداره‏ى كل فعالیت‏هاى هنرى، به رهبرى ابراهیم روحى‏فر دعوت و مشغول انجام وظیفه در این اركستر گردید و در سال 1336 در اركستر صبا كه به رهبرى حسین دهلوى اداره مى‏شد در سمت نوازنده فلوت در این اركستر شركت مى‏جست. سال 1337، محمد ظریف به خدمت سربازى فراخوانده شد و پس از پایان خدمت، در سال 1339 به رادیو ایران دعوت كرد و در اركسترهاى مختلف به سمت نوازنده‏ى فلوت همكارى خود را آغاز كرد. هنوز سال 1339 به پایان نرسیده بود كه توسط مرحوم داود پیرنیا براى نوازندگى در برنامه‏هاى «گلها» دعوت شد و همكارى وى تا 1341 همچنان ادامه داشت و از آن پس به عنوان نوازنده فلوت در اركستر سمفونیك تهران و اركستر اُپرا تا سال 1351 از همكاران آن بود، او همیشه زودتر از بسیارى نوازندگان سر تمرین‏ها و اجراى برنامه‏ها حاضر مى‏شد و به كارش بسیار علاقمند بود. محمد ظریف، با وجود اندوخته‏هاى پربار هنرى خود هیچگاه از آموختن و فراگیرى غفلت نورزید و به همین سبب در سال 1353 به هنركده موسیقى ملى رفت و در سال 1357 به عنوان كارشناس موسیقى ملى از آن هنركده فارغ‏التحصیل گردید. استادان برجسته‏اى چون: حسین دهلوى، مرتضى حنانه، فرهاد فخرالدینى، دكتر صفوت، مصطفى پورتراب، دكتر حسن فرشاد و كامبیز روشن‏روان در این سال‏ها دانشجویان را آموزش مى‏دادند و شاگردان این دوره نمودار درخشان فعالیت‏هاى آن زمان این هنركده مى‏باشد. به هر حال، فعالیت‏هاى پرثمر و دور از جنجال محمد ظریف همچنان ادامه داشت و در اركسترهاى بزرگ و صاحب نام نظیر اركسترهاى: دهلوى، پورتراب، حق‏كردار، رادمرد، فروتن‏راد و خادم میثاق به طور مداوم و پرثمر شركت مى‏كرد و نوازندگى فلوت به عهده وى بود و ضمن این همكارى‏ها در اركستر «فولكلوریك» فرهنگ و هنر نیز فعالانه شركت مى‏جست. محمد ظریف، تحت قراردادهاى فرهنگى و هنرى بین ایران و ممالك خارج جهت شناسایى هرچه بیشتر موسیقى سنتى ایران كه یكى از بزرگترین گنجینه‏هاى فرهنگ صوتى جهان است همراه اركستر دهلوى در كشور افغانستان برنامه‏هایى اجرا نمود و در ایران در كنسرت‏هایى كه به نفع مؤسسات خیریه و فرهنگى همراه اركسترهاى: دهلوى: نوین و محمد اوشال در شهرهاى: آبادان، اهواز، گچساران خرمشهر، شیراز اصفهان، كردستان و كرمانشاه (باختران) شركت نمود. ثمره ازدواج محمد ظریف و خانم گیتى وزیرى‏تبار، دو دختر است كه هر دو از هنرمندان علاقه‏مند و جدى هنر هستند كه هم از موسیقى اطلاع دارند و هم دانشجوى رشته نقاشى مى‏باشند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

رضا صیرفى، نوازنده ضرب كه یكى از شاگردان خوب و باارزش استاد فقید حسین تهرانى است، از كودكى به موسیقى علاقمند گردید و نواختن تنبك را انتخاب كرد، لذا از سال 1340 به هنرستان آزاد موسیقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق كه در خیابان منوچهرى واقع بود رفت و در آنجا ثبت نام كرد. پس از هفت سال كه از محضر استاد تهرانى بهره‏ور شد، در سال 1347 در اركستر تلویزیون كه زیر نظر زنده‏یاد مرتضى‏خان حنانه اداره مى‏شد آغاز به همكارى كرد. ناگفته نماند كه در آن زمان، تلویزیون شبكه دو، داراى دو گروه موسیقى بود كه یك گروه آن به سرپرستى فرهنگ شریف و یك گروه دیگر به سرپرستى لطف‏اللَّه مجد اداره مى‏شد. رضا صیرفى، مدت‏ها با این گروه كه نوازندگان دیگر آن عبارت بودند از: عباس زندى «سنتور»، حسن ناهید «نى»، نصرت‏اللَّه ابراهیمى «سه‏تار» همكارى كرد و با این گروه به خوانندگى محمدرضا شجریان در سال 1348 در جشن هنر شیراز به اجراى برنامه پرداخت. در سال 1350 كه رادیو و تلویزیون در یكدیگر ادغام گردیدند، رضا صیرفى به رادیو آمد و در اركستر بزرگ رادیو به رهبرى فریدون ناصرى آغاز همكارى كرد، سپس در اركستر كردى رادیو و پس از آن در اركستر عباس شاپورى ادامه همكارى داد و مدتى هم با گروه تكنوازان رادیو به سرپرستى محمد میر نقیبى همكارى مى‏كرد. وى در سال 1352 به اتفاق حبیب‏اللَّه بدیعى، مرتضى حنانه و گروه كثیرى از هنرمندان رادیو به كشور آلمان سفر كرد و در هفته ایران براى مردم آن كشور به اجراى برنامه‏هاى فرهنگى و هنرى پرداخت. رضا صیرفى، در چند جشنواره هنرى مثل جشن هنر شیراز به اتفاق حسین ملك و اسداللَّه ملك شركت و با این هنرمندان ذكر شده نیز، جهت شركت در یك فستیوال موسیقى در كشور اسپانیا كه از بیشتر ممالك به آن دیار آمده بودند از طرف ایران شركت كرد و مجدداً با شركت حسین ملك و اسداللَّه ملك به كشورهاى: هندوستان و پاكستان و افغانستان مسافرت كرد و به اجراى برنامه‏هاى موسیقى سنتى ایران پرداختند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

در گوشه و كنار، وطن عزیزمان ایران، هستند هنرمندان باارزشى كه دور از چشم و دسترس دوستان و مردم هنردوست به خدمت و اعتلاى موسیقى كشور همت گمارده و صمیمانه در این راه كوشش مى‏ورزند. عیسى صیدى، به سال 1315 خورشیدى در شهر زنجان دیده به جهان باز كرد و از كودكى به موسیقى علاقمند و به نواختن ویولن پرداخت. وى از سن پانزده سالگى، نواختن این ساز را نزد خود آغاز كرد و با عشق و علاقه‏اى كه به نواختن داشت، شب و روز مشغول تمرین مى‏شد و آنقدر نزد خود آهنگى را مى‏نواخت تا بتواند مثل آن از ساز صدا درآورد. ولى این امر، علاقه و عطشى را كه او نسبت به نواختن ویولن داشت سیراب نمى‏كرد، لذا جویاى كلاس موسیقى و استاد شد تا بتواند این علم را بطور اصلى و علمى فراگیرد ولى چون در شهر زنجان چنین كلاسى وجود نداشت و هر زمان هم كه كلاسى تأسیس مى‏شد پس از چند جلسه تمرین تعطیل مى‏شد كه وى را دچار تشویش و سرگردانى و بلاتكلیفى مى‏كرد ولى او هیچگاه دست از تمرین‏هاى متوالى خود نمى‏كشید و به آن ادامه مى‏داد. عیسى صیدى، عاقبت در سال 1341 به تهران رفت و ساكن این شهر شد و در تهران براى فراگیرى موسیقى به كلاس‏هاى مختلفى رفت و چیزهایى را آموخت ولى به آنها قانع نبود و چون مى‏دانست كه با هفته‏اى یكى دو ساعت درس گرفتن و تمرین و تحویل دادن چیز قابل توجهى نصیب هنرجو نمى‏گردد، لذا به هنرستان ملى موسیقى واقع در خیابان فلسطین جنوبى (كاخ سابق) مى‏رود و در این زمان كه استاد حسین دهولى ریاست و هنرمند ارجمند منصور گلزارى سمت ناظم هنرستان را به عهده داشتند نام‏نویسى مى‏كند و در كلاس‏هاى شبانه این هنرستان زیر نظر استادانى مثل: مصطفى پورتراب، على رهبرى در «سلفژ» على تجویدى «ویولن»، «فرهاد فخرالدینى» «آكوردشناسى و تئورى موسیقى» مشغول تحصیل و فراگیرى علم موسیقى مى‏گردد و در ضمن تحصیل در این هنرستان نزد هنرمند ارزنده و سلیست «گلها» پرویز یاحقى مى‏رود و در كسوت شاگردى ایشان به طور خصوصى درمى‏آید. عیسى صیدى، پس از چندى، همكارى خود را در فرهنگ و هنر وقت (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى) آغاز مى‏كند و به زادگاه خویش زنجان كه فاقد كلاس‏هاى موسیقى بود مى‏رود و در این شهر، اقدام به تأسیس كلاس موسیقى مى‏كند كه به تدریس ویولن و تئورى موسیقى مى‏پردازد و با هنرمندانى چون: منصور صانعى لیسانسیه موسیقى، مرحوم حسین زندى (برادر هنرمند ارجمند عباس زندى)، على زرگرى، محسن مغازه‏اى، اسداللَّه یقطینى، على امین، جلال تقوى و عده‏اى دیگر تشكیل اركسترى مى‏دهد كه برنامه‏هاى آنان با استقبال صدا و سیماى استان روبرو مى‏گردد كه از آن پخش مى‏شود. وى تاكنون هفت آهنگ ساخته و در جشنواره‏هاى مختلف این شهر همراه با هنرمندان ذكر شده شركت فعال دارند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف ح 1319 ش)، خواننده. از استادان بنام اواخر عصر قاجاریه بود كه در اصفهان به دنیا آمد. از ابتداى جوانى به واسطه‏ى داشتن صداى خوش، به روضه‏خوانى اشتغال داشت. ردیف دستگاههاى موسیقى را از ابراهیم آقاباشى آموخت.سید عبدالرحیم در احاطه به موسیقى ملى و سلیقه خوانندگى و تنوع و اطلاع از گوشه‏ها در عصر خود بى‏مانند بود و شاگردان بسیارى تربیت كرد. او محفوظات بسیار داشت، به طورى كه اشعار مناسب دستگاهها و گوشه‏ها را به مقدار فراوان به خاطر مى‏سپرد. وى تنها خواننده‏اى است كه طاهرزاده روش او را قابل اقتباس دانسته است. از شاگردان معروف وى ادیب خوانسارى، تاج اصفهانى، حسین ادیب و سید حسین طاهرزاده‏اند كه این یك غیرمستقیم از او بهره‏مند شد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم و چهاردهم ق)، موسیقیدان و خواننده. معروف به غنه. وى برادر شیخ مرتضى خزانه و از اهالى تهران بود كه در علم موسیقى و خوانندگى از استادان درجه اول زمان خود محسوب مى‏شد. شیخ محمود به دستگاههاى موسیقى احاطه‏ى كامل داشت و خواننده‏اى مقتدر بود. اوج را به حد اعلى مى‏خواند و پست را با تحریرهایى كه به اصطلاح از توى دماغ مى‏داد به خوبى ادا مى‏كرد و از این جهت به شیخ محمود غنه معروف شده بود. وى بیش از هفتاد سال عمر كرد و در اواخر سلطنت ناصرالدین‏شاه یا مظفرالدین‏شاه درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده. از خوانندگان ماهرى بود كه به او بلبلك مى‏گفتند. وى از شاگردان اقبال آذر بود و دستگاه سه گاه را بسیار خوب مى‏خواند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، شاعر و موسیقیدان. وى از بزرگ‏زادگان همدان و برادر كوچك شرارى همدانى بود و زكى همدانى. رشكى از رجال عهد شاه طهماسب است كه شاه شحنگى تبریز را به او داد و در همان مقام كشته شد. وى در غزل‏سرایى توانا بود و در موسیقى نیز مهارت داشت. از آثار او «دیوان» شعر.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1274 ش)، موسیقیدان و شاعر، متخلص به جاهد. وى تحصیلات خود را در دارالفنون شروع كرد، سپس به كارهاى مطبوعاتى مشغول شد. در جنگ جهانى اول به آزادیخواهان پیوست و در روزنامه‏ها مقاله مى‏نوشت. هنگامى كه حكومت موقتى مهاجران به سرپرستى نظام‏السلطنه‏ى مافى در كرمانشاهان تشكیل شد، به عزم پیوستن به آنها، به آن شهر رفت. در قزوین به دست ماموران كنسولگرى روسیه تزارى دستگیر شد و بعد از آزاد شدن به كرمانشاهان رفت. وى پس از متلاشى شدن حكومت موقت به تهران بازگشت و تنظیم اخبار و تصحیح نوشته‏هاى روزنامه‏ى «زبان آزاد» را به عهده گرفت؛ و مقاله‏ها و اشعار و سروده‏هاى مهیج خود را نیز به چاپ رساند. جاهد مدتى را نیز در خدمت افسرى پلیس گذراند، سپس خدمت ادارى خود را در مجس شوراى ملى شروع كرد. در دوره‏ى خدمت نیز از نشر آثار سودمند فارغ ننشست و نخستین شماره‏ى سالنامه‏ى پارس را با شیوه‏اى نو و مندرجاتى مفید در سال 1305 ش منتشر كرد. «سالنامه‏ى پارس» بیست و هشت سال منتشر شد و علاوه بر مطالب سودمند یك دوره از تاریخ سیاسى و اجتماعى اخیر ایران را نیز در برداشت. امیر جاهد شعرها و سرودها و تصنیفهاى بسیارى ساخته كه حاكى از علم موسیقى و درك اوزان و ذوق سرشار و طبع شعر وى است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم و یازدهم ق)، نوازنده. از نوازندگان دربار شاه‏طهماسب و شاه‏عباس اول صفوى بود. در شهر ورامین به مرتبه‏ى سازندگى رسید، و در نغمه‏سرایى مقام بالایى داشت. از اقران خود برتر بود و شاگردان بسیارى تربیت كرد كه هیچ یك از شاگردانش به منزلت او نمى‏رسیدند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

محمد مهدي واعظي در روز چهاردهم تيرماه سال 1345 در تهران و در خيابان 17 شهريور بدنيا آمد . پدربزرگ وي صداي خوبي داشت و به واعظ اصفهاني معروف بود ، بهمين خاطر وي نام هنري اصفهاني را براي خود انتخاب کرد . تحصيلات تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در مدرسه علوي تهران به پايان رساند . سپس با شرکت در کنکور سراسري و اخذ رتبه 178 به دانشکده پزشکي دانشگاه علوم پزشکي ايران راه يافت و در سال 1376 در رشته پزشکي موفق به اخذ دکترا شد . وي همزمان با تحصيل علم به کسب هنر نيز اهتمام ورزيد . قرائت قرآن وي از اوان کودکي قرائت قرآن کريم را به سه روايت نزد اساتيد وقت آموخته و از شيوه هاي مختلف اين فن به ويژه شيوه استاد "مصطفي اسماعيل" بهره مند شده است . تاکنون در محافل مهم بسياري از حضور دکتر اصفهاني برا ي قرائت قرآن استفاده شده است . محمد اصفهاني موسيقي ايراني را با بهره مندي از مکتب استاد محمدرضا شجريان خواننده شهير و با رهنمودهاي اين استاد آواز ايران و شاگرد مبرزش علي جهاندار آموخت . نزد استاد شجريان رديف و موسيقي آوازي را فراگرفت . استاد ديگر او فريدون شهبازيان بود که نزد او تلفيق و تحديد فني در موسيقي کلامي و زيبايي شناسي در الحان موسيقي ملي ايران را آموخت . از ديگر اساتيد او مي توان به همايون خرم و بابک بيات اشاره کرد . او همواره از اساتيد ارجمندش در زمينه موسيقي بخصوص فريدون شهبازيان با تواضع و مهر ياد مي کند . آلبوم ها گلچين حسرت نازنين کار مشترک فاصله ...تنها ماندم ماه غريبستان نون و دلقک برکت

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

454 ق، از زنان مطرب و متنفذ. وى مادر ابومنصور فولادستون (454 -447 ق)، از امراى آل‏بویه در فارس بود. به تحریك خراسویه، ابومنصور، صاحب عادل را كه وزیر خیرخواه او بود كشت. سپس فضلویه، رئیس كردان شبانكاره كه دوست صاحب عادل بود با همراهى اعیان و بزرگان فارس ابومنصور را دستگیر كرده و زندانى نمودند و مادرش را نیز در گرمابه‏اى گرم و بى‏آب نگاه داشت تا جان داد. به نوشته فارسنامه ابن بلخى «مادر ابومنصور زنى مطربه بود و پراكنده مى‏زیست.»

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

اكبر صدیف، از هنرمندان خوب و باارزش در هنر و موسیقى ایران مى‏باشد كه به سال 1318 خورشیدى در تهران دیده به جهان باز كرد. از سن چهارده سالگى به موسیقى علاقمند شد و به آن روى آورد. وى ابتدا براى یادگیرى و نواختن فلوت به كلاس استاد عبداللَّه جهان‏پناه رفت و نت و نواختن فلوت را نزد حیدر اسماعیلى آموخت، سپس به هنرستان موسیقى ملى رفت و مدت دو سال نزد هنرمند ارجمند مهدى مفتاح استاد «قانون» درس خواند و فن نواختن این ساز را فراگرفت. اكبر صدیف، پس از این نزد جلال قانونى به مدت یك سال و نیم تعلیم نواختن ساز قانون را ادامه داد و هنوز در كلاس دهم دبیرستان بدر مشغول تحصیل بود كه براى همكارى با اركسترهاى رادیو، از وى دعوت بعمل آمد و او با اركستر جوانان، اركستر دانشجویان و پس از آن همكارى خود را با اركسترى به نام «خوزستان» در آبادان آغاز كرد. صدیف، پس از چندى به تهران آمد و در رادیو همكارى خود را با اركسترهاى عباس شاپورى، مهندس همایون خرم انوشیروان روحانى و غیره... آغاز و تا سال 1350 این همكارى‏ها ادامه یافت. سپس به وزارت اداره كل فعالیت‏هاى هنرى این وزارتخانه را به عهده گرفت و مشغول كار شد. وى همزمان با كارهاى ادارى و فعالیت‏هاى هنرى در دانشكده‏هاى حسابدارى و بازرگانى مشغول تدریس گردید و در سال 1356 جهت تحصیل و اخذ درجه دكترا به آمریكا رفت و پس از موفقیت در امتحانات، در یكى از دانشگاههاى آنجا مشغول تدریس گردید و در حال حاضر كلاس موسیقى دارد و مشغول تدریس سازهاى قانون و عود و تئورى موسیقى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

نصرت‏اللَّه سپهرى، هنرمند شایسته و ارزنده كه سالیان درازى، عمر پربار و ثمربخش خود را صرف تعلیم و تربیت و اعتلاى موسیقى ایران و فرهنگ صوتى كشور نمود، به سال 1285 در شهر كویرى كاشان دیده به جهان باز كرد. وى در كودكى پدر خود را از دست داد و در سن چهار سالگى همراه مادر به تهران آمد و پس از طى تحصیلات ابتدایى به مدرسه موسیقى كه زیر نظر سالار معزز (مین‏باشیان) اداره مى‏شد رفت. محل این مدرسه در دبیرستان دارالفنون واقع در خیابان ناصرخسرو بود كه مدرسه كوچكى بنام مدرسه «موزیك» نامیده مى‏شد. نصرت‏اللَّه سپهرى، پس از دریافت مدرك دیپلم موسیقى از این مدرسه، براى تدریس سرود موسیقى به وزارت فرهنگ كه وزیر وقت آن دكتر حكمت بود رفت و در سراسر دبیرستان‏ها و دانشسراهاى مقدماتى دختران و پسران تدریس سرود و موسیقى را آغاز كرد. وى پس از چندى جهت فراگیرى متد غربى و نواختن ویولن كه یك ساز غربى است، ابتدا نزد سرژخوتسیف رفت و پیشرفت او چنان سریع بود كه از وى جهت همكارى با اركستر سمفونیك تهران دعوت بعمل آمد و او این دعوت را اجابت كرد و همكارى خویش را با این اركستر آغاز كرد و همزمان ضمن تدریس در مدارس، در اركستر سمفونیك تهران هم مشغول فعالیت شد. وى درباره نحوه فعالیت‏هاى خود در هنرستان موسیقى و اركستر سمفونیك تهران چنین اظهار داشت: «هنرستان موسیقى كشور، در میدان بهارستان قرار داشت و غلامحسین مین‏باشیان در سالهاى 1318 تا 1320 رئیس آن بود، بعد از شهریور 1320 كه وضع جنگ روشن شد، مین‏باشیان رفت و كلنل وزیرى رئیس هنرستان شد. هنرستان تقریباً حدود چهار سال به سرپرستى و زیر نظر شادروان وزیرى بود و معاون وى زنده‏یاد روح‏اللَّه خالقى تا زمانى كه پهلبد شد رئیس فرهنگ و هنر و موسیقى تمام هنرستان‏ها هم زیر نظر و اختیار وى قرار گرفت. همكارى من غیر از هنرستان با اركستر سمفونیك تهران ادامه داشت و در تمام برنامه‏هاى آنها شركت داشتم كه مجموعاً حدود نوزده سال طول كشید و تا همین اواخر هم فعالانه شركت مى‏كردم و ریاست اركستر با حشمت‏اللَّه سنجرى بود، این وضع تا زمان انقلاب اسلامى ادامه داشت. من پس از چندى در همان اوائل كارم، براى فراگیرى موسیقى ایرانى و استفاده از استادان مختلف و سبك و سیاق و رمز و راز نواختن ویولن، نزد حسین‏خان اسماعیل‏زاده كه منزلش در سرتخت بربرى‏ها مقابل اداره فرهنگ بود رفتم و شروع به فراگیرى نواختن ویولن در مایه‏هاى موسیقى ایران كردم و یادم مى‏آمد كه مرحوم اسماعیل‏زاده به من مى‏گفت: «سپهرى شما چرا ویولن را كج مى‏گیرید و دست خود را تا نزدیك قلب مى‏آورید؟» من در جواب مى‏گفتم: استاد، ویولن یك ساز غربى است، طرز گرفتن آن هم، اینطور معمول است. ایشان در جواب گفتند: «اى آقا شما خودتان را ناراحت نكنید ویولن را بگذارید روى شصت پایتان، ولى قشنگ بزنید و از آن صدایى درآرید كه با تار و پود هر شنوده‏اى بازى كند، و نت هم دست را خراب مى‏كند، بخصوص براى سلونوازى گوشه‏ها و ردیف‏هاى ایرانى اصولاً مناسب نیست». در جواب گفتم استاد، نت براى یادداشت است كه آهنگهاى ساخته شده بماند و فراموش نشود و از بین نرود و نمى‏شود كه این آهنگ‏ها را از حفظ داشت و ایشان قبول كردند كه خط نت براى حفظ آهنگ‏ها لازم و ضرورى است، پس از چندى كه نزد حسین اسماعیل‏زاده، استاد و معلم خوب كمانچه افتخار شاگردى داشتم، خدمت ابوالحسن‏خان صبا و ابراهیم‏خان منصورى و بسیارى نیاموخته‏ها را در موسیقى ایرانى از ایشان آموختم. از این زمان به بعد، از من دعوت بعمل آمد تا در رادیو همكارى خود را آغاز نمایم و هر هفته به همراه شادروانان ابوالحسن‏خان صبا و ابراهیم منصورى به رادیو كه آن زمان در جاده قدیم شمیران (قصر) قرار داشت مى‏رفتم و به صورت زنده برنامه اجرا مى‏كردم. پس از چندى كه رادیو و تلویزیون درهم ادغام گردید و محل رادیو تهران هم از قصر به میدان پانزدهم خرداد (ارك سابق) آمد و من هفته‏اى یك روز در رادیو و هفته‏اى دو روز در تلویزیون همكارى داشتم. در آن زمان اركسترهاى فرهنگ و هنر به پنج اركستر تقسیم و نام‏گذارى شده بودند، اركستر شماره یك به رهبرى شادروان صبا، اركستر شماره دو به رهبرى زنده‏یاد خادم میثاق، اركستر شماره سه به رهبرى مرحوم رادمرد، اركستر شماره چهار به رهبرى مرحوم فروتن‏راد و اركستر شماره پنج به رهبرى حسین دهلوى، این پنج اركستر موسیقى وزارت فرهنگ و هنر وقت را اداره مى‏كردند. در مورد تدریس غیر از كلاس‏ها و آموزشگاههاى دولتى، زمانى بیش از 70 شاگرد داشتم كه صبح‏ها از 8 صبح تا یك بعدازظهر خانم‏ها و از 3 بعدازظهر تا 10 شب آقایان را درس مى‏دادم و از بهترین شاگردانم هم باید از آقایان: على تجویدى، عباس شاپورى، عبداللَّه جهان پناه، على‏اصغر زارع و... نام ببرم كه هر كدام خود استادان بزرگى شدند. چون كارم بیشتر تدریس در كلاس‏هاى خصوصى و عمومى بود و حدود 35 سال بطور مداوم، به تدریس اشتغال داشتم كه مدتى هم به سمت سرپرست فرهنگ و هنر منطقه گرگان مشغول انجام وظیفه بودم. كمتر به آهنگسازى پرداختم و تقریباً پانزده آهنگ به نام‏هاى مختلف ساختم كه با اركسترهاى: خادم میثاق، رادمرد و صبا با صداى روح‏انگیز، امین‏اللَّه رشیدى یونس دردشتى اجرا شد و تا سال 1357، با رادیو و تلویزیون همكارى داشتم كه با تقاضاى شخصى بازنشسته گردیدم». نصرت‏اللَّه سپهرى، داراى چهار فرزند سه پسر و یك دختر به نام‏هاى: حورى، پرویز، كامران، فریدون مى‏باشد كه پرویز و كامران خود با موسیقى آشنایى كامل و از علاقمندان این هنر بزرگ و عاطفى مى‏باشند.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال تخصصی استادان و دانشیاران کشور (جلد سوم)

دكتر ساسان سپنتا، فرزند شادروان عبدالحسین‏خان سپنتا، اولین فیلمساز كارگردان فیلم ناطق ایرانى است كه یكى از موسیقى‏دانان و پژوهشگران و محققین بزرگ مى‏باشد. وى آموزش موسیقى را ابتدا نزد زنده‏یاد استاد ابوالحسن صبا آغاز و پس از چندى نزد استاد محمود تاجبخش رفت و مدتى را از مكتب وى بهره گرفت و با نواختن ساز ویولن آشنایى پیدا كرد. سپس نزد زنده‏یاد روح‏اللَّه خالقى و شادروان استاد علینقى وزیرى رفت و مدتى را در كلاس این بزرگان علم موسیقى سپرى كرد و علم موسیقى را آموخت. دكتر ساسان سپنتا، طى ساهاى 1336 به بعد مقالات جامع و متعددى درباره هنر موسیقى ایران در مجلات مختلف به خصوص مجله موزیك ایران و ماهنامه موسیقى به چاپ رسانید كه بسیار سازنده و راهگشا بود. وى در سال 1351 دكتراى خود را تحت عنوان بررسى فونتیكى خصوصیات واج‏هاى زبان فارسى دریافت داشت و تاكنون متجاوز از شصت مطلب و مقاله تحقیقى از وى راجع به موسیقى و ادبیات و زبانشناسى به چاپ رسیده است و از كارهاى بزرگ و تاریخى وى، باید از آثار استادان موسیقى عصر ناصرالدین‏شاه یاد كرد كه او این آثار را از استوانه‏هاى مومى «فتوگراف» كه طى بیش از حدود شصت- هفتاد سال متروك مانده و در حال زوال و از بین رفتن بود، با زحمات فراوان و طاقت‏فرسا و تمهیدات و ابتكارات فنى بازیافت صوتى كرد و براى گنجینه موسیقى اصیل و سنتى ایران از خود به یادگار گذاشت. از آخرین آثار این مرد بزرگ هنردوست تألیف كتاب «تاریخ تحول ضبط موسیقى در ایران» است كه حدود چهارصد و هشتاد صفحه مى‏گردد كه از آثار گرانبها و تحقیقى در تاریخ ضبط موسیقى و تحول آن در ایران مى‏باشد. دكتر ساسان سپنتا در كنگره بین‏المللى «باربد» كه در شهر «دوشنبه» تاجیكستان برگزار گردیده بود، به عنوان اولین سخنران در مورد موسیقى ایران در زمان ساسانیان و این موسیقیدان ایرانى صحبت كرد و از طرف هیئت برگزارى این مراسم رئیس جلسه كنگره نیز انتخاب شد كه موجب شناخت هرچه بیشتر موسیقى ایران به جهانیان گردید. دكتر سپنتا دو فرزند به نامهاى داریوش و دانش دارد كه امید است مثل پدربزرگ و پدر خود، منشاء خدمات بزرگ فرهنگى و هنرى به وطن خود ایران گردند. سال تولد: 1313، مرتبه علمى: دانشیار، رشته: زبان‏شناسى، دانشكده: ادبیات و علوم انسانى، دانشگاه: تهران خلاصه شرح حال تخصصى سوابق تحصیلى: كارشناسى زبان و ادبیات فارسى از دانشگاه تهران، كارشناسى ارشد و دكتراى زبان‏شناسى از دانشگاه تهران، گواهى‏نامه تخصصى در رشته بى‏سیم و ارتباطات رادیوئى از آمریكا، تحصیل موسیقى نزد استادان فن و طى دوره هنرستان عالى موسیقى محلى. مرتبه علمى: تدریس در دانشگاههاى تهران و اصفهان، مدرسه عالى ترجمه، دانشگاه دورهام انگلستان، مؤسسه بین‏المللى لینگافن لندن، دانشیار دانشكده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران. زمینه‏هاى علمى و تحقیقاتى: زبان‏شناسى و مطالعات الكترواكوستیك زبان، تعیین فورماتهاى واجها (صامتها و مصوتها) در زبان فارسى و ثبت و سنجش طیف گفتارى زبان فارسى، سنجش الگوهاى آهنگ كلام و نواخت در زبان فارسى، بازسازى گفتار زبان فارسى با دستگاههاى الكترواكوستیك. تألیفات تعداد تألیفات (نگارش یا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 4 تعداد تألیفات (نگارش یا ترجمه كتاب) بزبان خارجى:- زمینه علمى تألیفات: زبان‏شناسى و هنر بویژه موسیقى. مقالات تعداد مقالات بزبان فارسى: 70، تعداد مقالات بزبان خارجى: 4 زمینه علمى مقالات: زبان‏شناسى، ادبیات و هنر موسیقى.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سیمون ایمره معروف به سلیمان روح‏افزا، از نوازندگان قدیمى تار بود كه ویولن را نیز به‏خوبى و شیرینى تار مى‏نواخت ولى ساز اختصاصى او تار بود. روح‏افزا، یكى از شاگردان بااستعداد و خوب زنده‏یاد درویش‏خان بود كه تمام دستگاه‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى را نزد درویش‏خان فراگرفت و پس از چندى به فراگرفتن خط نت پرداخت و آنقدر پیشرفت كرد كه خود سهم بزرگى در چاپ كتب ردیف موسیقى ایرانى كه هنرهاى زیباى وقت كشور منتشر كرد بدست آورد. وى، سالها در اركسترهاى مختلف رادیو خدمت و همكارى كرد و در راه پیشبرد موسیقى سنتى ایران زحمات فراوانى را متحمل گشت ولى متأسفانه داراى روحیه‏اى بود منزوى و كناره‏جویى و انزواطلبى از عادات خاص او بود و همین مسئله موجب گشت تا این هنرمند خوب و باارزش در سطح موسیقى سنتى ایران آنطور كه باید و شاید شناخته نشد و در گمنامى كامل روزگار را سپرى نمود.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

پاییز سال 1372، افتخار نصیبم گشت تا از شهر زیبا، شهر علم و دانش و هنر و صنعت بروجرد دیدن نمایم، طى سالیانى كه در مطبوعات مشغول قلم‏زدن بودم نتوانستم به این شهر خاطره‏انگیز سفر كنم كه حالا یا قسمتم نبود یا سعادت یارى‏ام نگشته بود. به هر حال وسائل سفر آماده گشت و به دیار این مردم هنردوست و هنرمندپرور و خون‏گرم و مهمان‏نواز و خوش‏برخورد كه هرچه من بگویم و بنویسم كم است رفتم. اولین برخورد من در این شهر با هنرمند وارسته و درویش مسلكى بود كه او را رحیم رفیعى‏منش نام بود، او را در كارگاه ساز سازى‏اش ملاقات كردم، چنان به خاطر عشق به موسیقى و علاقه به آن تیشه را بركنده چوب درخت توت فرود مى‏آورد و آن را تراش مى‏داد كه گوئى فرهاد به خاطر عشق شیرین كوه بیستون را حجارى مى‏كرد. رفیعى‏منش را هنرمندى بزرگ و مردى درویش مسلك و دور از هر تظاهر و تقریباً غیرعادى یافتم، غیرعادى از این جهت كه به مال دنیا و خود دنیا بى‏اعتنا و داراى قلبى پاك و رئوف و مهربان كه انباشته از نیكى‏ها و محبتها بود و دیگر جایى براى كثرى‏ها و ناراستى‏ها نبود كه در آن مسكن گزینند. رحیم رفیعى‏منش این هنرمند فخرآفرین شهرستان بروجرد به سال 1322 خورشیدى در این شهر متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسط را در بروجرد به پایان برد سپس به تهران آمد و به دانشسراى عالى تهران رفت و فارغ‏التحصیل و موفق به دریافت لیسانس روانشناسى از این دانشسرا گردید. در سال 1336 با موسیقى آشنا شد و به ساز تار علاقه‏اى وافر پیدا كرد و با آن مأنوس گشت تا اینكه در سال 1349 وارد دانشكده موسیقى به سرپرستى استاد هرمز فرهت شد. وى در این دوره، با هنرمندان صاحب‏نام و بزرگى چون: حسین علیزاده، محمدرضا لطفى، كامل علیپور، منیژه علیپور همدوره بود و ساز تار را نزد شادروان دكتر نورعلى‏خان برومند مشق كرد. از سال سوم و چهارم پس از تمرین و نواختن كتاب هفت ردیف دستگاه موسیقى، تألیف زنده‏یاد موسى‏خان معروفى، تحت تأثیر شخصیت سلیمان‏خان روح‏افزا قرار گرفت و دست از تحصیل علمى موسیقى كشید و موسیقى را به صورت سینه به سینه و بداهه‏نوازى آغاز كرد، وى در این باره مى‏گوید: «در كار علمى و عملى موسیقى خیلى خوب و سریع به پیشرفت‏هایى نائل گردیده بودم، ولى روزى یكباره شخصیت و هنر نوازندگى سلیمان‏خان روح‏افزا، مرا دگرگون ساخت و دست از كار تحصیل علمى موسیقى كشیدم و به دنبال این مرد روان گشتم و تا آخر عمر ایشان كه یازده سال این آشنایى طول كشید ادامه پیدا كرد، و به كلبه‏ى محقر او مى‏رفتم و تلمذ مى‏كردم و پس از آن با دعوتى كه از من بعمل آمد مشغول همكارى در تلویزیون شدم و در این فرستنده به صورت تكنواز تار برنامه‏هاى مختلفى را اجرا كردم، سپس به بروجرد زادگاه خود مراجعه كردم و با اندوخته‏هایى كه طى سالیانى از بزرگان موسیقى آموخته بودم، براى خدمت به هنر موسیقى و مبارزه با گرانفروشى و رفع بعضى از نواقص ساز تار، اقدام به تأسیس كارگاهى جهت ساختن ساز تار كردم و یكى از ابتكارات من ساختن ساز تارى است به نام «تار سه نقاره» كه در سال 1370 ساختم و با آن در دانشكده فنى لویزان به اتفاق اركستر هنرمندان بروجرد، آقایان: منوچهر ناصرى (ویولن)، سعید باعزم (ضرب)، (مرتضى اثنى‏عشرى (خواننده)، حبیب‏اللَّه پارسا (سنتور)، عزیز سیف (تار دوم) برنامه كنسرتى را اجرا كردیم كه با موفقیت توأم بود. تارهایى را كه تاكنون ساخته‏ام، تا آنجا كه به یاد دارم هنرمندان بزرگى مثل آقایان: رضا وهدانى، سرخوش، سیدانى، دلشاد و... استفاده كرده‏اند». رحیم رفیعى‏منش، داراى پنجه‏اى بسیار شیرین است كه در نواختن تار مخصوص خود او است، وى داراى سبك ویژه‏اى است كه در آن نوآورى‏هاى كاملاً محسوس مشاهده مى‏شود و این از استعداد خاص این هنرمند توانا مى‏باشد كه جاى دارد از وجود این هنرمند به صورت كنسرت‏ها و ضبط نوارها اقدام شایسته بعمل آید. رفیعى‏منش تاكنون برنامه‏هایى با محمدرضا شجریان، محمد موسوى، جهانگیر ملك در محفل‏هاى هنرى و ادبى به اجرا درآورده ولى او از شركت در جلساتى كه به موسیقى ارج واقعى آن گذاشته نشود و این هنر والا را احترام شایسته نكنند خوددارى مى‏نماید و اگر هم بنا به مناسبت‏هایى شركت نماید، هرگز دست به ساز نمى‏برد و به هیچ عنوان ساز نمى‏زند. و ما داریم هنرمندانى در تاریخ موسیقى ایران را مثل: زنده‏یاد رضا محجوبى كه یكبار وقتى در محفلى ویولن مى‏زد، بسیارى از مدعوین به ساز او گوش نمى‏دادند و مشغول صحبت و بگو و مگوى‏هاى خود بودند، آن هنرمند والا و بزرگ، روى خود را به سوى دیوار مى‏كند و پشت به مدعوین و با صداى بلند مى‏گوید: «دیوار این‏ها كه معرفت شنیدن این موسیقى و هنر آسمانى را ندارند، تو گوش به این نوا بده!» و یا از شادروان غلامحسین بنان نقل مى‏كنند كه در محفلى مشغول اجراى برنامه همراه پیانوى زنده‏یاد مرتضى‏خان محجوبى بوده، گویا عده‏اى از حاضرین ضمن اجراى موسیقى با هم صحبت مى‏كردند و ظاهراً كم‏توجهى مى‏شده نسبت به موسیقى، استاد بنان همراه استاد محجوبى برنامه را كوتاه مى‏كنند و به اصطلاح درز مى‏گیرند كه مدعوین متوجه قضایا مى‏گردند و با عذرخواهى كلیه حاضرى مسئله فیصله داده مى‏شود و در واقع به آنان فهمانیده مى‏شود كه هنگام اجراى موسیقى سنتى كشور كه یادگار نیاكان ما مردم است باید سراپا گوش باشیم و به آن با دیده‏ى احترام بنگریم. رحیم رفیعى‏منش به نگارنده چنین اظهار داشت: «باید بگویم كه هرچه دارم از استاد عزیزم حشمت‏اللَّه جودكى است كه مرا و بسیارى از جوانان بروجرد را به سوى این هنر بزرگ و آسمانى رهبر و راهبر بود و از سبك و سیاق نوازندگى این هنرمند والا و توانا خاطراتى در ذهن دارم كه یادآور مى‏شوم: «در یكى از شب‏هاى سالیان گذشته در منزب دوست عزیزم آقاى محمد لهراسبى كه یكى از علاقمندان به شعر و موسیقى اصیل و سنتى ایران است و خود از طبع شعر و شاعرى بهره‏ور است، با عده‏اى از دوستان و استاد عزیزم حشمت‏اللَّه جودكى نشسته بود كه بنا به خواهش و تقاضاى دوستان استاد جودكى در مایه چهارگاه قطعاتى را با شیرینى و زیبایى هرچه تمامتر نواختند كه بسیار عالى بود و همه ما را به جهانى دیگر برد قطعه‏اى را كه استاد جودكى نواخت و اینچنین در محفل ما آشوب به راه انداخت خود «شهرآشوب» نام دارد كه در دستگاههاى: «همایون»، «ماهور»، «شور»، «چهارگاه» از قدیم‏الایام نواخته شده است. شهرآشوب قطعه‏اى است كه شهر دلهاى عاشقان را آشوب مى‏كند، چنان كه به روایت استاد موسى معروفى: مجلس بزمى در عهد باستان در خانواده‏اى اشرافى برپا بوده كه خبر مى‏آورند شما اینجا نشسته‏اید و مشغول بزم و خوشى هستید، در صورتى كه یكى از عزیزان شما فوت كرده است. حاضرین زیاد به این مسئله توجه نكردند ولى مادر خانواده بلافاصله سوار بر اسب مى‏شود و به محل حادثه مى‏شتابد كه مى‏بیند بلى فرزند او بر اثر حادثه‏اى فوت شده، لذا شروع به شیون و گریه و زارى مى‏نماید و به سر و صورت خود مى‏زند و موى‏هاى خود را دسته دسته مى‏كند و عاقبت دیوانه مى‏شود و از فرط جنون شروع به رقص و پایكوبى و خنده مى‏نماید، كه شهر را به آشوب مى‏كشد و درهم مى‏ریزد حالت متضادى كه در آن حال به این مادر داغ‏دیده دست مى‏دهد، توسط نوازنده‏ى چیره‏دستى در عهد باستان با ساز منعكس مى‏شود و به صورت آهنگ موسیقى نواخته مى‏گردد و این قسمت به نام «شهرآشوب» نامیده مى‏شود». رحیم رفیعى‏منش از هنرمندان بافرهنگ و دانش است كه با نقاشى آب و رنگ آشنایى كامل نیز دارد و تابلویى از داستان‏هاى شاهنامه حكیم ابوالقاسم فردوسى سخنور نامى ایران زمین را كه از مفاخر علمى و هنرى كشور است به تصویر كشیده است.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

منصور رشیدى، در اردیبهشت ماه سال 1325 در تهران متولد شد. وى كه از همان ابتدا ذوق و شوق موسیقى داشت، روزها هنگام تمرین پدرش كه خود از هنرمندان خوب رادیو بود مى‏ایستاد و ساعت‏ها محو و مجذوب موسیقى و نواختن پدر مى‏شد، عاقبت این ذوق و شوق و كشش به سوى موسیقى و تشویق پدر، در سال 1340 براى فراگیرى و نواختن ویولن نزد هنرمندى بنام محمد اسكوئى رفت و پس از مدت چهار سال كوشش و ممارست توانست تا حدودى به مطلوب قلبى خود دست یابد ولى چون علاقه وافرى در این زمان به نواختن «تنبك» پیدا كرده بود، در سال 1352 براى فراگیرى و نواختن «ضرب» به كلاس شادروان امیرناصر افتتاح رفت و در این كلاس ثبت‏نام كرد و از محضر استاد افتتاح و هنرمند دیگرى بنام البرزى بهره گرفت. منصور رشیدى، در سال 1356 به هنرستان موسیقى ملى رفت و بقیه دوره نواختن «تنبك» را نزد استاد محمد اسماعیلى، هنرمند بزرگ و كم‏نظیر طى نمود و بسیارى نیاموخته‏ها را آموخت و در سال 1358 دوره‏ى خود را كامل كرد و مدت مدیدى در اركسترهاى مختلف رادیو و تلویزیون شركت كرد و یكى از پركاران برنامه‏ى شما و رادیو بود. وى پس از چندى در كلاس «گلبانگ» نزد هنرمند بزرگ و بافرهنگ موسیقى، شاملو كاربند به تكمیل دوره‏ى ویولن خود پرداخت و در همین كلاس به تدریس «تنبك»پرداخت.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

رضا رحیمى به سال 1314 خورشیدى در بخش 5 تهران واقع در قنات‏آباد متولد شد. او مى‏گوید: «اولین نغمات دلنواز موسیقى سنتى را به وسیله مادرم كه با نواختن ساز تار آشنایى داشت، زمزمه لالایى و بیت: «هزار مرتبه به‏به از این لب شكرینت خدا كند كه نباشد اجل به قصد كمینت» كه بعدها فهمیدم در گوشه‏اى از مایه «شور» است. روشنگر علاقه شدید من به موسیقى گردید و اولین سازى كه براى یادگیرى شروع كردم تنبك بود كه مقدمات آن را نزد مادرم و بعدها از استاد حسین خرسندى و سپس با معرفى یكى از اقوام، نزد استاد حسین تهرانى رفتم و از مكتب او بهره‏ور گردیدم و استفاده شایانى بردم تا جایى كه در اركسترهاى همنوازى ضرب كه توسط استاد تهرانى تشكیل مى‏گردید، شركت مى‏نمودم و در اركسترهاى بزرگى كه به نوازندگى مى‏پرداختم، تجربه‏اندوزى نیز مى‏كردم. همزمان با آموزش ضرب، چند سالى با ساز تار آشنایى پیدا نمودم و در منزل به نواختن ساز تار مشغول بودم ولى خوب به یاد دارم كه موسیقى را از سن چهارده سالگى بطور جدى آغاز كردم و با خرید ویولن و در جهت استفاده از اساتید، با توجه به تأسیس كلاس‏هاى شبانه هنرستان عالى موسیقى و با اعتقاد به فراگیرى اصول علمى، در كلاس‏هاى آن هنرستان ثبت‏نام نمودم و نزد استادان بزرگى چون سرژ خوتسیف و افشار، با اصول و فنون صحیح ویولن آشنا گردیدم و همزمان از اساتید گرانقدر دیگرى مثل: فریدون فرزانه و مصطفى پورتراب از كلاس‏هاى سلفژ و تئورى و اصول علمى موسیقى بهره‏ور گردیده و علاوه بر فراگیرى ویولن و اصول علمى موسیقى مدت دو سال نزدیك استاد موسیقى اتریشى به نام «هلموت اشمیدل» مشغول فراگیرى و نوازندگى ساز هورن پرداخته و همزمان در كلاس آواز خانم فاخره صبا شركت مى‏كردم و به فراگیرى آواز كلاسیك مى‏پرداختم. چندى بعد، با شركت در گروه كر هنرستان عالى موسیقى به رهبرى آقاى باغچه‏بان و خانم ایشان ئولین باغچه‏بان و شركت در اجرا و ضبط آهنگ‏هاى باغچه‏بان روى اشعار فردوسى و جمعاً بیش از 10 سال استفاده از كلاس‏هاى هنرستان عالى موسیقى و اساتید بزرگ آن بهره‏ور و تجربه‏اندوزى كردم. عشق عمیق من به موسیقى سنتى ایران كه از طفولیت در جسم و روحم، ریشه داشت باعث گردید كه پس از آموختن مقدمات علمى موسیقى كلاسیك و آشنایى به اصول صحیح نوازندگى ویولن در هنرستان عالى موسیقى، همزمان موفق به شركت در كلاس استاد بزرگوار ابوالحسن صبا گردیدم و تا سال 1336 كه استاد در قید حیات بود، بیش از 6 سال به عنوان خاكروب آستان وجود او، انجام وظیفه و عاشقانه از فیض فیاض آن بزرگوار بهره‏ور گردیدم كه علاوه بر دروس هنرى و موسیقى، درس اخلاق و معرفت و زندگى نیز آموختم كه همواره چراغ راه زندگى‏ام بوده است. مدت دو سال هم از كلاس استاد فقید حسین یاحقى بهره گرفتم و به سبك مخصوص این استاد كه در اجراى تكیه‏گاهى موسیقى ایرانى داشت آشنا گردیدم، در سال‏هاى بعد به علت اشتغال به شغل ادارى و نظامى و محدودیت‏هاى كارى، به طور غیرمستقیم فعالیت‏هاى هنرى را دنبال كردم از جمله: ساخت آهنگ بر روى اشعار حافظ و سعدى و شاعر گرانمایه معاصر عماد خراسانى و تشكیل و تأسیس كلاس موسیقى با آقاى محمد شیرخدایى و تدریس خصوصى شاگردان و هنرجویان موسیقى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

غلامعلى ربیعى، فرزند یوسف به سال 1316 در شعر گلپایگان متولد شد، از كودكى به نواختن ضرب اشتیاق پیدا نمود و نزد خود به نواختن مشغول شد و از روى صداى نواختن ضرب مرشدان زورخانه‏ها و رادیو و تلویزیون مشغول تمرین و نواختن مى‏شد، تا اینكه از سال 1348 نزد هنرمند ارجمند و باارزش ناصر فرهنگ‏فر رفت و مدت یك سال نزد وى مشغول فراگیرى و نواختن فن تنبك گردید، چو فرهنگ‏فر به واسطه مشغله فراوانى كه در تلویزیون و ضبط آهنگ با اركسترهاى مختلف را داشت و نمى‏توانست شاگرد تعلیم دهد در آن زمان، لذا وى نزد هنرمند دیگرى به نام رضا بهنام رفت و مدتى را نزد این هنرمند بسر برد و از وجود وى در نواختن ضرب بهره گرفت. غلامعلى ربیعى پس از چندى به هنرستان موسیقى رفت و زیر نظر استاد محمد اسماعیلى مشغول فراگیرى موسیقى و فن نواختن تنبك گردید، در هنرستان وى كتاب زنده‏یاد حسین تهرانى را در دو جلد به پایان برد و تا زمان انقلاب در این هنرستان مشغول فراگیرى موسیقى بود و از همین هنرستان نیز طى حكمى به شماره 42/ 1697 موفق به اجازه‏نامه گردید تا خود به تدریس ساز ضرب بپردازد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مجید درخشانى، به سال 1336 خورشیدى در سمنان متولد شد و پس از چندى همراه خانواده به تهران آمد. و در این شهر بود كه به موسیقى علاقمند گردید و از سن هجده سالگى براى فراگیرى این علم به هنرستان شبانه موسیقى ملى رفت. وى در همین زمان نیز در رشته نقاشى دانشكده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و پس از یك سال به علت تمركز و علاقه شدید به هنر موسیقى، وارد دانشكده موسیقى همین دانشگاه گردید، معهذا براى پیشرفت فن و هنر خود در موسیقى، بطور خصوصى مدتى نزد محمدرضا لطفى به فراگیرى رموز موسیقى پرداخت. در آغاز دوران دانشجویى در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان و فوق برنامه دانشگاه صنعتى به تعلیم موسیقى پرداخت، ضمناً براى گسترش و بسط موسیقى اصیل و سنتى، چند مجموعه (آرشیو) موسیقى در محل‏هاى دانشكده هنرهاى زیبا، كانون پرورش فكرى و نوجوانان و مركز هنرى و فرهنگى «چاووش» از بهترین موسیقیدان‏ها و استادان گذشته جمع‏آورى نمود كه هنوز هم از مهمترین بایگانى‏هاى موسیقى ایرانى است. در سال 1356 وارد گروه شیدا شد و پس از آن جزو هیئت مؤسس كانون فرهنگى و هنرى «چاووش» شد كه از ادغام دو گروه شیدا و عارف تأسیس شده بود. بدین قرار، در كانون «چاووش» به تدریس و تعلیم ساز تار پرداخت و قطعات فراوانى براى اركستر ایرانى تصنیف كرده است كه به صورت نوار انتشار یافته است. بطور كلى، فعالیت‏هاى مجید درخشانى وجوه مختلف دارد كه از جمله: ساختن قطعاتى از موسیقى كودكان و موسیقى و تصانیفى جهت نمایش‏هاى كودكان، در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان و تلویزیون، موسیقى متن «قاصدك» با صداى مهدى اخوان ثالث و... مى‏باشد. وى در سال 1363 به آلمان سفر كرد و در آنجا با تشكیل گروه موسیقى «نوا» و مركز «نوا» در آلمان، با همكارى عده‏اى از هنرمندان و هنردوستان و دست‏اندركاران موسیقى و شناساندن موسیقى اصیل ایران به مردم آن كشور، از دیگر فعالیت‏هاى چشمگیر وى مى‏باشد. مجید درخشانى، با شركت در فستیوال‏هاى موسیقى جهانى و معرفى موسیقى ایرانى و ساز تار به مردم كشورهاى مختلف جهان سهم بزرگى داشته است. از آثار وى مى‏توان از: «خانه‏ام ایران است» با صداى بیژن كامكار، «بى‏كران» با صداى مهدى فلاح و قطعاتى به همراهى نى جمشید عندلیبى، قطعاتى بر روى اشعار: مولوى، حافظ، سعدى، عطار، نیما، شفیعى كدكنى و سایه ساخته است و چهار مضراب‏هاى متعددى كه در اكثر دستگاههاى موسیقى ایرانى ساخته كه به مرور منتشر خواهد شد. وى شاگردانى را در تار و سه‏تار تعلیم داده و از آخرین كارهاى او مى‏توان از همكارى وى با محمدرضا شجریان نام برد.

نویسنده : نظرات 0 دوشنبه 10 آبان 1395  - 8:06 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 15

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی