مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

در گوشه و كنار مملكت، مرواریدهاى درشت و درخشانى وجود دارند كه در پوسته سخت و استخوانى صدف‏ها پیچیده شده‏اند و كسى از آنها خبر ندارد یا درصدد كشف و صید آنان نیست. یكى از این مرواریدهاى گرانبها، ایرج بسطامى است كه توسط هنرمند ارجمند و باارزش پرویز مشكاتیان صید و پس از زدودن زنگال، مى‏رود كه در جایگاه رفیع هنر و بلنداى موسیقى اصیل و سنتى ایران جاى گیرد، البته اگر همكارى این عزیزان و گروه پرارج عارف ادامه یابد كه امیدوارم همچنان ادامه یابد و شاهد آثار باارزش و بزرگ ایشان باشیم. ایرج بسطامى، با صدایى رسا و باز و بسیار گرمى كه دارد یك شبه ره صد ساله را پیموده و خودش در این باره مى‏گوید: «موسیقى در خانواده من ریشه‏اى عمیق دارد و غیر از صداى خوش كه موروثى است، پدرم با موسیقى آشنایى تام دارد و مرحوم یداللَّه بسطامى عمویم به ردیف‏ها و گوشه‏ها و مقام‏هاى موسیقى ایران آشنایى و مهارت كافى داشت و او كه مشوق من در موسیقى و فراگیرى آن بود و هرچه در اول، من از موسیقى ایران اندوخته‏ام از ایشان بوده و خود را مدیون وى مى‏دانم ولى متأسفانه او در اوائل انقلاب فوت شد (سال 1357) و از این واقعه تأسف‏بار بى‏اندازه دلتنگ و ملول گردیدم وبراى اینكه بتوانم در روحیه خود تغییراتى بدهم به تهران آمدم و در این شهر بود كه با خیلى از استادان موسیقى و تعلیم آواز آشنا شدم كه در رأس ایشان، هنرمند شایسته و ارجمند پرویز مشكاتیان بود. ایشان با دلسوزى و عطوفت و مهربانى بسیار اجازه داد كه از منبع فیاض و الهام‏بخش و سرشار از ذوق و هنرشان كسب فیض نمایم و هم‏اكنون هم با گروه عارف كه به سرپرستى و رهبرى این هنرمند والا، اداره مى‏شود، افتخار همكارى دارم». ایرج بسطامى‏آذر، در سال 1336 در شهرستان بم (از توابع كرمان) شهرى در حاشیه كویر در خانواده‏اى هنردوست و هنرپرور متولد و پرورش یافت و از هشت سالگى زیر نظر عموى هنرمند خویش یداللَّه بسطامى كه در نواختن تار چیره‏دست بود با موسیقى آشنا و فراگیرى آن را آغاز كرد و پس از فوت عموى خود به تهران آمد و مدت‏ها ردیف‏هاى استاد عبداللَّه‏خان دوامى و سید حسین طاهرزاده را كار كرد و آموخت، سپس نزد هنرمند شایسته و ارجمند محمدرضا شجریان رفت ومدت 5 سال از محضر و راهنمایى وى بسیار بهره گرفت و خیلى نیاموخته‏ها در آواز را آموخت و مدتى نیز به خدمت شادروان غلامحسین بنان درآمد و از مصاحبت او ارشاد مى‏شد. ایرج بسطامى، از سال 1353 همكارى خود را با تلویزیون كرمان آغاز كرد و چند آهنگ از ساخته‏هاى عموى خود را اجرا كرد كه بسیار مورد توجه و با استقبال مواجه گشت. وى معتقد است: «علم و تكنیك به خصوص هنر، هدیه‏اى است براى بشر كه در طول تاریخ تكوین یافته و به اوج رسیده است. بنابراین ذكر نام استادانى كه تحت نظر آنان تعلیم گرفته، تضییع حقوق سایرین است و آنچه امروز در موسیقى ایران موجود است از نكیسا و باربد و رامتین گرفته تا آن نوازنده و موسیقیدان گمنام دور افتاده روستایى مجموعا تلاش همگى آنهاست كه موسیقى ایران را ساخته‏اند، منتها هر كدام در جاى و مكان خود خدمت كرده‏اند و او خود را مدیون همه مى‏داند، او نوازندگان و خوانندگان گمنام صحراها دشت‏ها و روستاها را كه حامل انتقال سینه به سینه موسیقى ایران بوده‏اند در تكامل خود، داراى همان نقشى مى‏داند كه استاد مستقیم و بلاواسطه معلم وى داشته، لذا خود را مدیون همه موسیقیدانان و هنرمندان این هنر مى‏داند». ایرج بسطامى‏آذر، از صدایى با سوز و هیجان، احساس و اوج و فرود، تكنیك و بیان صحیح شعر و تحریرها بهره‏مند و با كمك و همكارى گروه عارف مى‏رود كه یكى از بهترین‏هاى آواز موسیقى اصیل و سنتى ایران شود و اولین نوارى كه از وى ضبط شد «افشارى مركب» بود كه در روى سن تالار وحدت (رودكى) اجرا گردیده است. دیگر نوارى در دستگاه «شور» و اجراى آهنگ خوب و جالب «موسم گل» كه به سرپرستى هنرمند ارجمند محمدرضا درویشى با اركستر بزرگ مجلسى اجرا شد. وى با همكارى گروه عارف، غیر از پرویز مشكاتیان كه رهبرى اركستر را به عهده دارد، اردشیر كامكار «كمانچه»، بیژن كامكار «دف و ضرب و رباب»، كیوان ساكت «تار»، «كورش بابایى كمانچه»، محمدعلى كیانى‏نژاد «نى»، سیامك نعمت‏ناصر «تار»، محمد فیروزى «عود»، پیروزى‏نیا «عود»، بهرام ساعد «تار و تارباس»، حمید متبسم «تار»، تاكنون كنسرت‏هاى فراوانى جهت هرچه بیشتر شناساندن موسیقى سنتى ایران، به مناسبت جشن‏ها و اعیاد مذهبى و ملى در سراسر كشور و خارج كشور، در ممالك: فرانسه، آلمان، آمریكا، كانادا، انگلستان، سوئد و دانمارك برپا گردیده شركت داشته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

در یكى از محله‏هاى تهران قدیم، معروف به گارماشین دودى (پاماشین) یا به بیان روشن‏تر «چاله میدان» كوى یاورخان كه از فرعى‏هاى كوچه حاج علیرضا یخچالى بود ساعت 12 ظهر سه شنبه ماه شعبان 28 حوت «اسفندماه» سال 1302 خورشیدى فضل‏اللَّه اویسى دیده به جهان گشود. هنوز به هفت سالگى نرسیده كه خداوند كریم لطف و محبت خود را شامل او كرد و عشق به موسیقى شعله دلنواز خود را به جانش افكند. گرامافون كوكى تازه در آن زمان به ایران رسیده بود و میان اهل دل و ذوق غوغایى به پا كرده بود، چرا كه خوانندگان معروف آن ایام چون: اقبال‏السطان آذر، حسین طاهرزاده، قمرالملوك وزیرى، ایران‏الدوله، حسن قصاب، روح‏انگیز، جلال تاج‏اصفهانى، رضاقلى ظلى، جناب دماوندى، و دیگران كه دیروز فقط عده‏یى از خواص با هزینه‏اى شیرین و نسبتا سنگین از آواى دلنشینان بهره مى‏جستند، اكنون بى‏منتى به خانه مردم راه یافته و تصنیف‏ها و آهنگ‏هاى جانبخش آنها كه در صفحات متعدد ضبط شده بود، قبله‏گاه جان مشتاقان بود. هنگامى كه شادروان حسین اویسى پدر فضل‏اللَّه گرامافون را با صفحات هنرمندان مشهور روز به خانه آورد. نقطه عطفى در زندگى او آغاز شد و وى هر وقت امكانات به او اجازه مى‏داد در ساعات تنهایى با این جعبه جادویى خلوت مى‏كرد و سراپا به صدایى كه از درون آن هنگام گذرادن صفحات بیرون مى‏آمد گوش فرا مى‏داد و در دنیایى ماوارى جهان خاكى بر امواج ارتعاشات موسیقى مى‏گشت و به دنبال آن به خلوت زیرزمین خانه مى‏شتافت و خود به تمرین شنیده‏هایى كه از گرامافون به گوش‏هایش رسیده بود، مى‏پرداخت و بدین ترتیب به جهان پهناور موسیقى پا نهاد و كشانیده شد چه بسا كه مرحوم مادرش ناخودآگاه نخستین الهام‏بخش او دراین زمینه بوده است زیرا كه وقتى با آواى روحنواز خود پاى گهواره خواهر شیرخوارش ترانه‏هاى خوانندگان آن روز را به صورت «لالایى» زمزمه میكرد، تار و پود وجودش را به ارتعاش در مى‏آورد. در این مورد فضل‏اللَّه اویسى مى‏گوید: «به یاد مى‏آورم كه كوچه پس كوچه‏هاى آن روزى منازل مجاور، بهترین محل تمرین آواز براى من بود و شب‏ها هر وقت پدرم مرا براى خرید مى‏فرستاد، با خواندن اشعارى، صداى آوازم در كوچه‏هاى تنگ و تاریك تهران آن روزى مى‏پیچید. همین كه به سن بلوغ رسیدم به محضر استادان فن آن زمان راه یافتم و نخستین استادم حسین تعزیه‏خوان بود. او كه مردى مسلط بر تمام رموز و ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى بود مرا با این هنر آشنا ساخت. سپس چندى بعد به سراغ حسن‏خان لحنى معروف به حسن قصاب رفتم». فضل‏اللَّه اویسى در طلب معشوق خویش رنجها دید و به اصطلاح معروف شب‏ها و روزها و ماهها و سالها دود چراغ خورد تا خداى موسیقى او را به بندگى پذیرفت. در اینجا توضیح این نكته به عنوان یكى از ضروریات واجب است براى نسل جوان و آن اینكه در آن روزگاران، خوانندگان از فرصت‏هاى به دست آمده حداكثر استفاده را مى‏كردند، یكى از آن فرصت‏هاى مناسب، سى روز مبارك رمضان بود كه خوانندگان جهت درك فیض و همچنین تمرین آواز، سحرها به پشت‏بام‏ها یا گلدسته و مناره‏ها مى‏رفتند و به درگاه خداوند منان به مناجات مى‏پرداختند. وى نیز از این قاعده مستثنى نبود و او هم چون دیگر خوانندگان اغتنام فرصت كرده، در شب‏هاى ماه رمضان هر سحر به بام خانه مى‏رفت و دستگاه كاملى را به مدت یك ساعت با اشعار پرشور و دلنشین از شعراى نامدار به خصوص خواجه عبداللَّه انصارى اختصاص مى‏داد و ضمنا همسایگان را نیز براى تهیه و خوردن سحرى با صداى ملكوتیش بیدار مى‏كرد. اگر شبى به طور تصادفى وقفه‏اى به جهاتى در مناجات براى وى پیش مى‏آمد و مناجات آن شب تعطیل مى‏شد، فرداى آن شب همسایگان با اخلاص و نكته‏سنج اظهار تأسف مى‏كردند كه شب گذشته چون از مناجات خبرى نبود، بنابراین آنها از خواب بیدار نشده‏اند و به همین دلیل از خوردن سحرى كه تنها عامل توانمندى یك روزه‏دار مى‏باشد، محروم مانده‏اند. مراد از تذكار مطالب فوق این بود تداعى شود اویسى جهت دستیابى و نیل به اهدافش به هر چیزى دست مى‏یازید و این اشارات بیانگر این معنا است كه او از هیچگونه تلاش و كوشش مضایقه نمى‏كرد و در این راه نیز مكتب استادان چندى را درك كرد من جمله: حسین طاهرزاده، قمرالملوك وزیرى، حسن سنجرانى، ابراهیم‏خان منصورى، اركستر ابراهیم سرخوش، اركستر قاسم نیكپو و اركستر شاپور نیاكان و... فضل‏اللَّه اویسى دیگر عضو پیوسته و دائم محفل استادان و هنرمندان موسیقى شده بود و با آنها حشر و نشر مداوم پیدا كرده بود و هم‏اكنون خاطرات به یاد ماندنى و تابناك آن روزگاران است كه مذاق جانش را شیرین مى‏كند، خاطراتى كه با استادان و هنرمندان هنر موسیقى ایران نظیر: على تجویدى، حسین یاحقى، مهدى خالدى، محمدحسین محمودى، اكبر محسنى، نصرت‏اللَّه سپهرى، اصغر زارع، عباس شاپورى، محسن چراغچى، حسین روانبخش، سید اكبر امینى، احمد فرخزاد، حشمت جودكى، شاپور نیاكان، ابراهیم‏خان منصورى، «ویولن»، موسى‏خان معروفى، على‏اكبر شهنازى، حبیب‏اللَّه صالحى، اكبر جدیكار، عباس داوچى، قاسم غراب «فاریا» اصغر كردبچه، فرخ حدادى، نصراللَّه دلارامجو، محمدعلى مانى، اكبر فروردین، شهبازى «تار»، رضا گلشن‏راد، محمد شیرخدایى، مرتضى گرگین‏زاده، حسین وكیلى، جواد فكرى «قره‏نى»، فضل‏اللَّه یاریارى، صبا اصفهانى، شاطر اصفهانى «نى»، اكبر تجویدى، حسن ناصرخانى، اصغر بیكزاده، «فلوت»، بهرام بدخش، منصور صارمى، ابراهیم سلمكى «سنتور»، پرویز فرصت «عود»، آرامى «كمانچه»، حسین كهندانى، مصطفى غراب «آواز و ضرب»، حسین خرسندى ، جهانگیر ملك، حسین همدانیان، دلشاد، نصراللَّه معمارپور «ضرب»، محمد رسایى، جلال تاج‏اصفهانى، داریوش رفیعى، حسن یكرنگى، على مستوفى، عباس نوروزى معروف به (سبزى كار)، احمد ابراهیمى، على درویش، محمد صدیق، محمد خاتمى، حسین مدنى، حبیب وزیرى، امیر عسگرى، على نوایى معروف به (عندلیب)، ستار روشن، احمد كوكبى، رضا شاهمرادى، منوچهر شفیعى، محسن انصاف‏گر معروف به (برنجى)، رضا مهدیه «آواز». فضل‏اللَّه اویسى اندیشمند جستجوگر را جز هنر موسیقى فضیلت‏هاى دیگرى هم هست. در ورزش، رشته كشتى، زیبایى اندام، آكروبات، صنایع ظریفه و شعر و شاعرى هم مورد قبول اهل فن است. كتابهاى پرمغز «گلبانگ اویسى» و «هفت شهر عشق»، «نفایس اویسى» از آثار نایاب اوست و كتاب سنگین دیگرى را تحت عنوان «گنج بى‏رنج»، (ارمغان اویسى) زیر چاپ دارد كه حاصل چهل و چند سال تجربه و مطالعه او است كتابى كه تا امروز مشابه آن در ایران انتشار نیافته و جلوه‏اى از عمق فكرى و احاطه ادبى وى مى‏باشد و مى‏تواند به صورت كتابى مرجع مورد استفاده خاص و عام قرار گیرد. اینك یكى از سروده‏هاى وى: سپر ستمگران هرگز نشد كه عقده ز دل، واكند كسى دردى ز لطف و مهر، مداوا كند كسى قطع نظر، ز مردم دنیا، بود ضرور آرامش ار بدهر تمنا كند كسى لاف گره‏گشایى مردم، شنیده‏ام لیكن ندیده‏ام گرهى واكند كسى نامى ز مردمى به جهان مانده است و بس لب را بدین فسانه، چرا واكند كسى بیگانه است آنكه تو پندارى آشناست با دیو و دد، كه دیده كه سودا كند كسى جز اهل معرفت، مده ره در حریم خویش تا غیرتت ز حیله تماشا كند كسى مكر و فسون و حیله شده شیوه‏اى رواج دیگر نه جاى شبهه كه حاشا كند كسى هر كس ستم، به نسبت قارون همى كند یكدم مروتى شده آیا كند كسى قارون هلاك گشت زافزونى زرش دیگر طمع چه دولت دنیا كند كسى نام وفا بود سپر این ستمگران جز ایزد این جماعت و رسوا كند كسى خوردى بسى فریب اویسى ز ناكسان این نكته را چگونه هویدا كند كسى پوشیده‏دار نزد خلایق شكیب خویش این راز سر به مهر، نه افشا كند كسى

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

اسداللَّه آقاكثیرى به سال 1332 خورشیدى در خوانسار متولد شد. در سه سالگى همراه خانواده به تهران نقل مكان كرد. وى داراى صدایى خوش و رسا است كه از پدر به ارث برده است و از همان كودكى بنا به تشویق پدر خود شروع به خواندن كرد و هنگامى كه در مدرسه مشغول تحصیل بود، در جشن‏هایى كه از طرف ناحیه 5 آموزش و پرورش به مناسبت‏هایى برپا مى‏گشت فعالانه شركت كرد و در این برنامه به خوانندگى مى‏پرداخت. اسداللَّه آقاكثیرى از سن 12 سالگى ابتدا نزد مرحوم فضل‏اللَّه اعظمى كه از شاگردان شادروان ادیب خوانسارى بود مى‏رود و پس از سالها كسب فیض به كلاس استاد اسماعیل مهرتاش رفته و افتخار شاگردى آن استاد بزرگ موسیقى اصیل نصیبش مى‏گردد. در سالهاى 1344 -1345 در كلاس درس مهرتاش همزمان با محمدرضا شجریان، جمال وفایى، على رستمى، منتشرى، محمدرضا نوابى و... مشغول فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایران مى‏شود و در چند مراسم شب چهارشنبه سورى كه به وسیله استاد مهرتاش برپا مى‏گردد به بازى و خواندن مى‏پردازد و در اولین كنسرتى كه در تالار فرهنگ به رهبرى فامیلى و خسروبیك برپا مى‏شد، شركت مى‏نماید. در سال 1354 در آزمون باربد شركت مى‏كند وپس از موفقیت بنا به عللى از همكارى و شركت سرباز مى‏زند. اسداللَّه آقاكثیرى مى‏گوید: «چون داراى استعداد آهنگسازى هستم، تاكنون آهنگهاى مختلفى به نامهاى: «قایقران»، «موج»، «ترا دوست دارم»، «نگران»، «عمر كوتاه»، «عالم فانى» را ساخته‏ام كه از هنرمندان بزرگ و خوب كشور مثل: محمد میرنقیبى و مسعود حسنخانى كمك گرفته‏ام».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

كمال طراوتى، در سال 1335 در شهر باستانى همدان، در خانواده‏اى اشرافى دیده به جهان باز كرد. پدر وى با اعیان و بزرگان همدان دوست بود و منزل او محل آمد و شد آنان بود و بارها در همین محافل و مجالس سخن از شعر و شاعرى و موسیقى به میان آمد و به مصداق معروف «آنجا كه سخن مى‏ماند، موسیقى آغاز مى‏گردد»، بساط ساز و آواز شروع مى‏گردید. بیشتر نوازندگانى كه در منزل ایشان، ساز مى‏نواختند، سازشان عبارت بود از: فلوت، نى، تار، سه‏تار، سنتور و كمانچه بود و خود پدر طراوتى فلوت مى‏نواخت و كمال كه كودكى بیش نبود بیشتر روزها در هفته محو هنرنمائى آن هنرمندان مى‏گردید و رفته رفته خود به موسیقى علاقمند شد. در همسایگى ایشان عده‏اى از هم‏میهنان عزیز ارمنى زندگى مى‏كردند كه بسیارى از آنان با موسیقى آشنایى داشتند و تنى چند از آنها در منزل خود پیانو داشتند كه كمال با آنان آشنا شد و به ساز پیانو علاقمند گردید و این علاقه و اشتیاق زمانى به اوج رسید كه رادیو، قطعاتى را به نام «سوئیت شهرزاد» اثر: ریمسكى كرساكف و قطعه «كاپریس اسپانیول» همین آهنگساز را كه تا همین اواخر آرم داستان شب رادیو بود پخش مى‏كرد و قطعات ایرانى كه از ساخته‏هاى استاد حسن كسایى به‏نام «سلام» كه توسط فرهنگ شریف با تار اجرا و هر روز صبح از رادیو پخش مى‏شد كه اخیرا توسط هنرمند ارزنده حسین علیزاده تنظیم شده وبه اسم «صبحگاهى» منتشر گردیده، همین‏طور آهنگ‏هاى خوانندگان مشهورى چون: غلامحسین بنان، دلكش، مرضیه، الهه و تنى چند دیگر و آثار و تنظین‏هاى اركسترى زنده‏یاد استاد روح‏اللَّه خالقى و آثار و قطعات جواد معروفى كه توسط اركستر «گل‏ها» پخش مى‏شد، همه این‏ها در وى انگیزه‏آفرین بود. به هر حال، وى ابتدا با نواختن یك فلوت چوبى كه توسط برادرش به وى هدیه شده بود موسیقى را آغاز كرد ولى چون معتقد بود كه موسیقى از هنرهاى والایى است كه ریشه علمى و حتى ریاضى دارد و راه صحیح و اصولى آن است كه فن را باید از طریق علمى اموخت. لذا پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه به هنرستان عالى موسیقى ملى و دانشكده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران رفت و رشته موسیقى، آهنگسازى تخصصى را فراگرفت. كمال طراوتى، در مسویقى با روش تجربى در زمینه نواختن و آهنگسازى زیاد موافق نیست و براى موسیقیدانانى كه تحصیلات آكادمیك دارند ارزش بیشترى قائل است و معتقد است كه باید همه همین راه را بروند و مى‏گویند: «البته خیلى از قدیمى‏هاى موسیقى و اساتید تحصیل نكرده‏اند و كارشان هم خوب بوده و هست، اما باید در نظر داشت كه اگر علمى كارشان طى مى‏شد، قطعا خیلى بهتر از این مى‏بودند و مى‏شدند و استعداد خداداى و ذاتى ایشان با قاعده و اصول پیوند مى‏خورد و بى‏تردید از استثنائات روزگار مى‏گردیدند». كمال طراوتى، متأسفانه هنوز بیش از دوازده بهار از زندگى را طى نكرده بود كه پدر را از دست داد ولى مادر فداكار او براى وى هم مادر بود و هم پدر و این فداكارى را، این مادر مهربان براى سایر فرزندان خود نیز داشت. كمال طراوتى، سازهاى: پیانو، فلوت، كمانچه و كلیه سازهاى كودكان كه به نام سازهاى «ارف» مشهورند، به خوبى مى‏نوازد ولى ساز تخصصى وى، پیانو مى‏باشد كه به آن عشق مى‏ورزد. وى از سال 1355 الى سال 1357 به عنوان مربى موسیقى با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى كرد و در ضمن از سال 1355 تاكنون به عنوان معلم موسیقى، (پیانو) تدریس كرده و این فعالیت‏ها یا در كلاس‏هاى خصوصى و یا در آموزشگاههاى مختلف بوده است و از سال 1361 تا سال 1368 به طور مستمر، به عنوان آهنگساز با صدا و سیما همكارى داشته و براى اكثر برنامه‏هاى مختلف رادیو و شبكه 1 و 2 تلویزیون موسیقى ساخته است. از سال 1365 الى سال 1367 به عنوان مسئول موسیقى كودك و نوجوان در بخش موسیقى صدا و سیما فالیت كرده و به عنوان مشاور موسیقى كودك در رادیو مشغول مى باشد و در سال 1367 نیز تاكنون به صورت مداوم در مدرسه هنر و ادبیات كودكان و نوجوانان (كارگاه موسیقى سابق) به تدریس پیانو و سازهاى ارف مشغول مى‏باشد. كه شاگردانى كه در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان داشته، تعدادى در حال حاضر از بهترین دوستان و همكاران وى مى‏باشند. كمال طراوتى در طى این مدت مختلفى ساخته كه بیشتر از همه در زمینه موسیقى كودكان و نوجوانان مى‏باشد و شاخص‏ترین آن‏ها برنامه‏هاى: «هادى و هدى»، «گنجشكه میگه»، «كودك روستایى»، «گلزار وطن»، برنامه «كاروانسراى كویرى»، «قصه‏هاى خاله عنكبوت» و غیره مى‏باشد. از دیگر آثار وى، موسیقى براى فیلم‏هاى: «خانه ابرى» به كارگردانى اكبر خواجویى، «كاكلى» ساخته فریال بهزاد و مجموعه ترانه‏هاى كودكان در یك نوار كاست به‏نام «قشنگى‏ها» است. به طور كلى از كارهاى عمده وى مى‏توان از تربیت هنرجویان مستعد در زمینه ساز پیانو و فلوت، تشكیل گروه كر و اركستر كودكان و نوجوانان و پیاده كردن روش آموزشى «كارل ارف» به طرز سیستماتیك و اصولى، تشكیل شوراى بررسى تولیدات موسیقى كودك در صدا و سیما در زمان تصدى و مسئولیت موسیقى كودك و نوجوان در صدا و سیما (هرچند كه بعدها منحل شد، اما اولین بارى كه این كار انجام میشد)، و اقدام مؤثرى در پیشبرد كیفیت و كنترل موسیقى كودك بود. كمال طراوتى مى‏گفت: «علاقه دارم كه بیشتر و فعلا در زمینه موسیقى كودكان و نوجوانان كار كنم و تا به حال همین كار را كرده‏ام، هرچند كه براى بزرگسالان هم كارهایى كرده‏ام و باز هم خواهم كرد وحتى كار براى بزرگسالان راحت‏تر است و چون معتقدم كه كودكان امروز بزرگان فردایند و از طرفى بچه‏ها صددرصد صادق‏اند، پس دوست دارم بیشتر براى آن‏ها كار كنم و در این رابطه مى‏خواهم براى آن‏ها آنقدر بسازم تا شاید روزى یك ترانه ساده طراوتى، اما واقعا مناسب براى آن‏ها تهیه كنم.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

پروفسور دكتر منوچهر صهبائى به سال 1327 در تهران، در خانواده‏اى هنرمند و هنردوست متولد گردید. پس از پایان تحصیلات ابتدائى به هنرستان عالى موسییقى رفت و در رشته موسیقى مشغول تحصیل گردید. پس از پایان تحصیلات متوسطه و عالى با اخذ درجه لیسانس به عنوان شاگرد اول در كنسرواتوار تهران سالها به عنوان سلیست «ابوا» با اركستر سمفونیك و اركستر اپراى تهران همكارى كرد و در سال‏هاى آخر اقامت خود در تهران استاد «ابوا» در كنسرواتوار دانشكده هنرهاى زیباى تهران بود و كنسرت‏هاى متعددى را با اركستر سمفونیك تهران و اركستر مجلسى رادیو و تلویزیون ملى وقت را عهده‏دار بود. منوچهر صهبائى در سال‏هاى 1354 براى فراگیرى و شناخت هرچه بیشتر موسیقى جهانى و رهبرى اركستر و به ادامه فعالیت‏هاى هنرى خود به عنوان سلیست و ادامه تحصیلات و تحقیقات در زمینه موسیقى عازم پاریس شد و پس از مدتى همكارى با پروفسور پیرپیرلو به استرازبورگ رفت و در كنسرواتوار آن شهر مدت چهار سال نیز جهت فراگیرى رهبرى اركستر، نزد پروفسور ژان سباسبتین بیرو پرداخت و همزمان به تحصیلات خود در زمینه‏هاى در زمینه شناسائى موسیقى (موزیكولوژى) و آماده كردن فوق‏لیسانس سلیستى «ابوا» نزد پروفسور هانس هولیگر كه در حال حاضر یكى از بزرگترین نوازندگان «ابوا» و آهنگسازان معاصر به شمار مى‏رود رفت. سپس مدت دو سال در مدرسه عالى موسیقى شهر فرانبورگ در آلمان به تحصیل موسیقى مشغول گردید. وى در سال 1355 در مسابقه ویرتئوزیته در پاریس شركت كرد و جایزه اول این مسابقه و لیسانس كنسرت را دریافت نمود و در سال 1356 به فستیوال بزرگ موسیقى شهر استرازبورگ دعوت شد و به عنوان یك رهبر اركستر و آهنگساز بزرگ ایرانى مطرح و در سال 1359 تحصیلات خود را در همین شهر در زمینه رهبرى اركستر، آهنگ‏سازى و موسیقى مجلسى در كنسرواتوار آن به پایان رسانید. منوچهر صهبائى در همین ایام به منظور شركت در كلاس‏هاى فشرده تابستانى و براى تحقیقات بیشترى در رشته رهبرى اركستر به شهرهاى وین، سیینا، سالزبورگ، نیس نزد پروفسور فرانكوفررارا، پروفسور میلان هوروات، پروفسور پیردروو مسافرت كرد و نیز در سال 1359 در مسابقه سلیستى «ابوا» در شهر بیزان‏سون در فرانسه شركت كرد و جایزه اول این مسابقه را از آن خود كرد و پس از این موفقیت از طرف كشور سوئیس به آن كشور دعوت شد و قراردادهایى به مدت دوازده سال جهت همكارى با اركستر سمفونیك و اپراى آن كشور منعقد و به عنوان رهبر اركستر و سلیست «ابوا» مشغول همكارى گردید. در سال 1360 براى تدریس در اتریش به شهرهاى فلدكریش دعوت شد و در همین سال موفق به دریافت درجه پروفسورى از طرف دولت اتریش مى‏گردد. وى در سال 1366 در مسابقه رهبرى اركستر در بلژیك شركت كرد و جایزه اول و مدال طلاى این مسابقه را از طرف وزارت فرهنگ این كشور دریافت كرد و در پى این موفقیت بود كه آوازه او به سراسر جهان توسط خبرگزارى‏ها مخابره شده بود، جهت اجراى كنسرت‏هایى به كشورهاى چین، هنگ‏كنگ، سنگاپور دعوت شد و او ضمن اجراى كنسرت در آن كشورها بنا به درخواست مسئولین امور هنرى آن ممالك در كلاس‏هاى تابستانى به تدریس پرداخت. پیشرفت‏ها و موفقیت‏هاى پروفسور منوچهر صهبائى و اجراهاى این كنسرت‏ها چنان بزرگ و چشمگیر بود كه از طرف مسئولین هنگ‏كنگ و كشور ژاپن قراردادى با او جهت اجراى كنسرت در سال 1368 منعقد گردید. وى در كنار فعالیت‏هاى وسیع و دامنه‏دار هنرى خود، به تحقیقات وسیعى در زمینه موسیقى‏شناسى، جامعه‏شناسى و فلسفه در دانشگاه روزیخ پرداخته و در سال 1371 با اخذ درجه دكترا از این دانشگاه نائل آمد. یكى از ویژگى‏هاى این هنرمند فخرآفرین ایرانى، این است كه بدون پارتیتو اركستر را رهبرى مى‏كند. وى در نیمه دوم مهرماه سال 1372 به تهران آمد و مدت سه شب در فرهنگسراى بهمن اركستر سمفونیك را رهبرى كرد و آثارى از زنده‏یاد مرتضى حنانه اجرا نمود، پروفسور منوچهر صهبائى به ایران وطن خود و به ایرانى هموطن خویش علاقه فراوان دارد و به هر دوى این‏ها عشق مى‏ورزد و مى‏گوید،«پس از شناساندن هنر موسیقى ایران وطنم به ممالك جهان، دوباره در وطنم مقیم خواهم شد».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

اصغر خالدى در بیست و پنجم شهریور یكهزار و سیصد و دو در تهران محله‏ى سنگلج، یكى از قدیمى‏ترین محله‏هاى تهران متولد شد و مانند برادرش استادمهدى خالدى از همان كودكى به موسیقى و نواختن سنتور علاقه‏ى وافرى نشان مى‏داد و همیشه آرزو داشت كه یك سنتور داشته باشد ولى امكان آن برایش فراهم نمى‏شد كه صاحب این ساز شود و چون در همین اوان فرستنده‏ى رادیو تهران تازه به كار افتاده بود و حبیب سماعى به مدت یك ربع ساعت یعنى از شش و چهل و پنج دقیقه تا هفت بعد از ظهر در هفته برنامه اجرا مى‏كرد؛ در آن موقع آنها رادیو نداشتند، و اصغر از پشت پنجره به رادیوى همسایه گوش مى‏داد و با شنیدن این برنامه بیش از پیش به آشنایى و نواختن سنتور علاقه و اشتیاق نشان مى‏داد. تا این كه روزى نزد مادرش مى‏رود و از او مبلغ سى و پنج تومان مى‏گیرد و یك سنتور خریدارى كرده و پیش خود بدون معلم شروع به تمرین مى‏كند ولى برادرش مهدى خالدى كه مى‏بیند اینگونه او راه به جایى نمى‏برد وى را نزد حبیب سماعى مى‏برد تا او را تعلیم دهد. خانه‏ى حبیب سماعى در سرچشمه بود و در منزل او حوض‏خانه‏ى بزرگى بود كه آب قنات معروف «حاج علیرضا» از فواره‏اى فوران مى‏كرد و در آن ماهى‏هاى قرمز به شنا مشغول بودند، در چنین محیطى نزد استاد سماعى شروع به تعلیم گرفتن نمود. پس از چندى او به همراه سى و هشت نفر دیگر در هنرستان موسیقى ملى نام‏نویسى كرد، و از آن میان فقط پنج نفر قبول شدند كه عبارت بودند از: منصور یاحقى، منوچهر جهانبگلو، حسین صبا، سیدمصطفى قراب و اصغر خالدى. در هنرستان موسیقى، حبیب سماعى هفته‏اى دو جلسه به ایشان درس مى‏داد و چون در این دو جلسه آنها كاملاً نمى‏توانستند نظر استاد را تأمین نمایند، این بود كه آنها به منزل جهانبگلو مى‏رفتند و از طریق رادیوى او به برنامه‏ى سماعى گوش فرامى‏دادند تا بیشتر بتوانند از صداى ساز استاد خود كسب فیض كنند. در سال 1325 كه حبیب سماعى فوت شد، خالدى نزد استاد «صبا» مى‏رود و از او تعلیم مى‏گیرد تا این كه در اركستر برادرش مهدى خالدى در رادیو، شروع به همكارى مى‏كند. خالدى در برنامه‏ى «گلها» نیز با محمد شیرخدایى، اجراى «اورتور» آن برنامه را به عهده داشت و در همین برنامه بود كه با خوانندگان به نامى چون: ادیب خوانسارى، غلامحسین بنان، حسین قوامى و... آشنا شد و به همكارى پرداخت. اصغر خالدى به همراه حسین تهرانى، مدت پانزده روز براى شركت در جشن هزاره‏ى بوعلى سینا، دانشمند و فیلسوف بزرگ ایرانى كه از طرف وزارت هنرهاى زیباى عراق ترتیب یافته بود به بغداد رفته و برنامه‏هایى اجرا كردند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

فضل‏اللَّه توكل در چهاردهم آبان‏ماه سال 1321 در هفت ماهگى چشم به جهان گشود. همین هفت ماهه به دنیا آمدن وى، موجب گشته بود كه براى یادگیرى دروس مدرسه و فراگیرى ساز و ردیفهاى موسیقى عجله به خرج دهد و همیشه معلمین و استادان كه از این موضوع باخبر بودند مى‏گفتند فلانى هفت ماهه به دنیا آمده تقصیرى ندارد. پدر فضل‏اللَّه كه افسر ارتش بود جهت مأموریت ادارى عازم شیراز مى‏گردد و فضل‏اللَّه را كه طفلى بیش نبود همراه خود و سایر اعضاى خانواده به این شهر مى‏برد، وى تحصیلات ابتدایى را در شیراز به پایان رسانید. پس از پایان مأموریت پدر همراه او به تهران مى‏آید و در دبیرستان مروى جهت ادامه تحصیل ثبت‏نام مى‏نماید، پس از پایان تحصیلات متوسطه عازم انگلستان شده و در رشته اقتصاد از دانشگاه كمبریج فوق لیسانس دریافت مى‏كند سپس به وسیله مكاتبه با دانشگاه تهران لیسانس ادبى دریافت مى‏كند كه همین تحصیلات در سطح بالا موجب گشت وى هنرمندى آگاه گردد. منزل پدر و پدربزرگ فضل‏اللَّه توكل محفل هنرمندان بزرگ آن زمان مانند: مرتضى محجوبى، حسین تهرانى و غیره... بود و همین امر موجب گشت تا وى ابتدا به نواختن ضرب علاقمند شود و پدرش براى او ضربى تهیه كرد و حدود شش سال داشت كه نزد استاد بزرگ ضرب ایرانى تهرانى مشغول فراگیرى نواختن ضرب گردید و چون پس از چندى استعدادش مورد تأیید شادروان حسین تهرانى قرار مى‏گیرد پدرش در كنار آموزش ریتم، بنا به توصیه استاد محجوبى سنتورى براى وى تهیه مى‏كند تا او از نواختن این ساز نیز تجربیات خود را تكمیل نماید. و پس از آن به فراگیرى پیانو بپردازد. آن شبى كه سنتور به دست فضل‏اللَّه مى‏رسد خودش مى‏گوید: «تا صبح خواب به چشمانم راه نیافت و هرچند ساعت از روى تختخوابم بلند مى‏شدم و سنتور را از زیر تخت بیرون آورده و آن را بوسیده و نوازشش مى‏كردم و دوباره زیرتخت قرار مى‏دادم». به هر حال فضل‏اللَّه توكل، ابتدا تعلیم و آموزش سنتور را نزد معلم موسیقى مدرسه‏ى خود به نام آقاى «خائفى» شروع مى‏كند و پس از فراگیرى مقدمات كار، دوباره پدرش به شیراز جهت مأموریت ادارى منتقل مى‏گردد و وى ناچاراً همراه خانواده به این شهر شعر و موسیقى و هنر مى‏رود و در همین شهر بود كه با مرد باذوق و هنرمندى به نام آقاى «بهار نوذرى» كه در موسیقى ایرانى و شناخت آن اطلاع كافى داشت، ردیفها را مى‏آموزد. بهادر نوذرى كه شوهر همشیره‏ى فضل‏اللَّه توكل است براى پیشبرد وى زحمات فراوانى متحمل گشت كه این مورد تأیید خود توكل نیز هست. توكل كه همیشه یكى از شنونده‏هاى ثابت برنامه‏هاى موسیقى سنتى ایران بود به ساز استاد رضا ورزنده علاقمند شده و تحت تأثیر نحوه‏ى نوازندگى وى قرار گرفته و سعى مى‏نماید كه سبك نواختن او را دنبال كند. در همین دوران پدرش مجدداً به تهران منتقل شده و دوباره منزل پدر محفل انس هنرمندان بزرگ و سرشناس مى‏گردد. روزى كه شادروان مرتضى محجوبى براى دیدن پدرش به منزل آنها آمده بود به استاد ارجمند على تجویدى معرفى مى‏شود و از آن پس مدت هشت سال هم افتخار شاگردى آقاى تجویدى نصیبش مى‏گردد و در این مدت استاد، ساعتهاى متمادى به این شاگرد در ابتداى راه، ردیفها و ویولن را مى‏آموختند. سپس توسط على تجویدى به محضر استادان دیگرى نظیر: روح‏اللَّه خالقى، نورعلى‏خان برومند، غلامحسین بنان معرفى و مدت پنج سال نیز نزد ایشان مشغول فراگیرى و كسب فیض مى‏گردد، سپس در كلاسهاى شبانه هنرستان موسیقى ملى نام‏نویسى كرده و دوره‏ى این هنرستان را به پایان مى‏برد و همیشه خود را یك طلبه مى‏داند و ادعایى ندارد. فضل‏اللَّه توكل در سال 1338 اولین برنامه‏ى خود را در برنامه‏ى گلهاى صحرایى شماره‏ى 5 همراه امیرناصر افتتاح اجراء نمود و پس از آن برگ سبز شماره‏ى 65 و در بسیارى از برنامه‏هاى گلها شركت مى‏نماید و در اركستر شماره‏ى 2 كه به سرپرستى استاد على تجویدى اداره مى‏شد شركت داشته است. همكارى وى با رادیو تا سال 1340 ادامه داشته و از این تاریخ تا سال 1345 ارتباط او با رادیو قطع مى‏شود ولى در سال 1345 مجدداً بنا به دعوت استاد حبیب‏اللَّه بدیعى، براى همكارى با رادیو دعوت مى‏شود و همكارى مجدد خود را آغاز نماید و در سال 1347 نیز به تلویزیون راه مى‏یابد كه همراه فرهنگ شریف به كار خود ادامه مى‏دهد. وى در آهنگسازى نیز آثارى دارد كه بیشتر اشعار آنها را خود ساخته است و بقیه را شعرایى مانند: بیژن ترقى، تورج نگهبان و معینى كرمانشاهى سروده‏اند. تاكنون حدود چهل آهنگ توكل اجرا كرده و كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خیریه و فرهنگى از جمله: جذامخانه مشهد سه بار و در مؤسسات فرهنگى اصفهان همراه با آقایان: پرویز یاحقى و على تجویدى چهاربار و در تهران به نفع كودكان بى‏سرپرست و بیمارستانهاى مختلف بارها و بارها. وى جهت شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران مسافرتهایى به كشورهاى: فرانسه، آلمان، بلژیك، انگلستان، فنلاند، رومانى، یوگسلاوى و شوروى نمود. فضل‏اللَّه توكل، همیشه در این فكر بوده كه براى ساز سنتور، سبك نوینى به وجود بیاورد كه با سبكهاى قبلى متفاوت باشد، ضمناً با حفظ اصالت موسیقى سنتى بشود صداى لطیف‏ترى به سمع شنونده رسانید و چون تا حدودى ویولن مى‏دانست تصمیم مى‏گیرد حالتهاى «مالشى» را كه مخصوص ویولن و تار بوده روى ساز سنتور پیاده نماید. اوائل، این كار برایش خیلى مشكل مى‏نمود ولى به مرور زمان و با مشورت با آقاى تجویدى و چند استاد دیگر موفق مى‏شود فرم خاصى به نوازندگیش بدهد، البته در طول این سالها از محضر استادانى نظیر: حبیب‏اللَّه بدیعى و پرویز یاحقى سود فراوان برده و به تجربیات خود در زمینه نوازندگى سلو و آهنگسازى افزوده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

عباس زندى به سال 1312 در تهران چشم به جهان گشود، پدرش مرحوم میرزا حسنخان كریم خان زند (امین‏السرور) نوازنده‏ى زبردست تار و سنتور بود و از همان اوائل كودكى كه ذوق سرشار و استعداد پسرش را درباره‏ى موسیقى مى‏بیند، تصمیم مى‏گیرد كه وى را ابتدا زیر نظر خود تعلیم داده سپس در اولین فرصت او را جهت فراگیرى هرچه بیشتر موسیقى به اساتید وقت معرفى نماید. عباس زندى موسیقى را بدون نت نزد پدر فرامى‏گیرد ولى پس از چندى جهت فراگیرى موسیقى علمى و نت نزد شادروانان: ابوالحسن صبا و فروتن راد مى‏رود و مدتها از آنها تعلیم مى‏گیرد و سپس نزد استادى به نام مرتضى خان كه در موزیك ارتش خدمت مى‏كرده مى‏رود و ویولن را نزد او تعلیم مى‏گیرد و چندى بعد هم مشغول فراگیرى سه‏تار مى‏شود و پس از سالها تمرین و زحمت و توفیق در كار هنرى و به خصوص نواختن سنتور، به رادیو راه مى‏یابد و استاد روح‏اللَّه خالقى كه در آن وقت رئیس وقت موسیقى رادیو بود، شخصاً از وى امتحان به عمل مى‏آورد و پس از این كه كار وى را مى‏پسندد به مدت یك ربع روزهاى جمعه به وى تكنوازى مى‏دهند كه سالها استمرار داشت، و پس از چندى هم در برنامه‏ى گلها و در اركستر سازهاى ملى و سنتى رادیو و تلویزیون شركت مى‏كند. عباس زندى، در كنار فعالیتهاى گوناگون هنرى خود، در كلاس موسیقى شادروان ولى‏اللَّه البرز سالها به تعلیم و تدریس سنتور این ساز ملى و سنتى و هنر ظریف ایران مشغول و پس از سالها تدریس در هنركده‏ى موسیقى تهران كه در خیابان امیریه توسط وى دایر گشته بود، شاگردان زیادى از محضرش كسب فیض كردند و هم‏اكنون نیز شاگردان كثیرى را جهت فراگیرى سنتور تعلیم مى‏دهد و كوشش او بر این است كه هرچه بیشتر شاگرد خوب تعلیم و تربیت نموده تا بتوانند از این راه موسیقى اصیل و سنتى ایران را سرپا و جاودان نگهدارند و نسل به نسل تحویل دیگرى دهند و این یادگار پرارج نیاكانمان فنا نشود. عباس زندى، براى كمك و شادى و روحیه دادن به بیماران مسلول و بیماران بیمارستانهاى توانبخشى و پرورشگاههاى متعدد و خیریه‏ها و امثال آنها، بارها به نفع آنان كنسرت و برنامه اجرا كرد و آرزومند است كه این روحیه همیشه بین هنرمندان باقى بماند كه عملى است انسانى و خدمتى است به خلق خدا، وى جهت شناساندن موسیقى سنتى و اصیل ایران مسافرتهاى مكرر و فراوانى به كشورهاى: بلژیك، فرانسه، انگلیس، آلمان، لبنان، كویت، افغانستان، پاكستان، یمن شمالى، تركیه و اتریش كرده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

هر روز صداى سازى ظریف، همراه با آوازى دلچسب و گیرا به گوش همسایه‏ها مى‏رسید و همه را بى‏اختیار به سوى خود مى‏كشید ولى بیش از همه طفلى مجذوب این نواها مى‏شد كه دست از شیطنتها و بازى‏گوشى‏هاى دوران خاص كودكى خود مى‏كشید و به سوى آن مى‏شتافت و به منزل صاحب آواز و نوازنده‏ى ساز كه آقاى عبدالعلى وزیرى بود مى‏رفت و این طفل نیز مجید نجاحى بود كه ساعتها در آستانه‏ى در اتاق مى‏ایستاد و به آواى آن هنرمند فقید گوش فرامى‏داد و كشش و روى‏آورى وى به موسیقى ایرانى از همین دوران بچگى پایه‏ریزى شد. مجید نجاحى در بهمن ماه 1313 در تهران، در یكى از كوچه‏هاى اطراف میدان بهارستان دیده به جهان گشود و پس از طى دوره‏ى تحصیل ابتدایى در مدرسه‏ى پروانه، براى ادامه‏ى تحصیل و طى دوره‏ى متوسطه، در دبیرستان علمیه ثبت‏نام كرد. پس از پایان دوره‏ى متوسطه، براى خدمت وظیفه به دانشكده‏ى افسرى احتیاط رفت و با درجه‏ى ستوانى خدمت مقدس سربازى را به پایان رساند، سپس در بانك تهران استخدام شد و بعد به اداره‏ى برق تهران منتقل مى‏شود و پس از طى دوران مراحل مختلف سنوات خدمت، رئیس اداره‏ى خدمات عمومى برق شمیران مى‏شود و در سال 1360 به افتخار بازنشستگى نائل مى‏گردد. مجید نجاحى مى‏گوید: «سال‏ها منزل ما در بهارستان بود ولى چند سالى كه گذشت ما براى سكونت به دروازه شمیران آمدیم، از حسن تصادف، در همسایگى منزل جدید ما یكى از نوازندگان بسیار خوب سنتور كه از تكنوازان آن زمان رادیو بود زندگى مى‏كرد كه آن شخص آقاى محسن بى‏آزار بود و من با برادر وى هم سن و سال بودم و آشنا شدم و به منزل همدیگر مى‏رفتیم و همین آمد و شدها بود كه من با شكل و قیافه سنتور و طرز نواختن آن آشنایى ابتدایى پیدا كردم، مدت دو سال گذشت و من با توجه به علاقه‏ى شدیدى كه به موسیقى داشتم جرأت نمى‏كردم كه به پدرم بگویم یك سنتور بخرد. ناچاراً به نجار سر كوچه كه مردى هنرمند و باذوق بود گفتم یك سنتور براى من بسازد و وى یك سنتور كوچك كه به اندازه‏ى یك وجب در چهار انگشت بود در مقابل دریافت مبلغى كم برایم ساخت و من با تكه سیمهایى كه آقاى محسن بى‏آزار در اختیارم گذاشت سیمها را روى سنتور بستم و مدت یكسال نزد خود شروع به نواختن از طریق گوش دادن به رادیو كردم، در این زمان پدرم كه عشق و علاقه‏ى بى‏حد مرا به موسیقى دید، برایم یك سنتور بزرگ و معمولى به مبلغ 17 تومان خریدارى كرد و من از این تاریخ رسماً با نواختن این ساز آشنایى پیدا كردم. پس از پنج سال نواختن این ساز، با آقاى استاد حسین قوامى آشنا شدم و این هنرمند بزرگ در و پنجره‏ى دیگرى را به رویم گشود و پس از چندى ایشان موجب آشنایى من با استاد احمد عبادى و استاد مرتضى‏خان محجوبى و دكتر نورعلى‏خان برومند و استاد حسن تهرانى و استادان دیگرى شد كه من توانستم از وجود این اساتید بهره‏ها بگیرم و شدیداً تحت تأثیر نوازندگى استاد محجوبى قرار گرفتم و سعى كردم تا آنجا كه ممكن است خود را به آن مرد بزرگ نزدیك كنم و بیشتر از هنر ارزنده و سبك و سیاق نوازندگیش استفاده نمایم و او هم با وارستگى تمام مرا تحت تعلیم قرار داد و من توانستم با ردیفها و گوشه‏ها و دستگاههاى موسیقى ایران آشنا شوم و بعد با مطالعه و پیگیرى و آشنایى با موسیقى علمى به تكمیل نوازندگى سنتور پرداختم و اكنون كه بیش از چهل سال از زمان شروع فراگیرى من مى‏گذرد هنوز دست از مطالعه و تحقیق برنداشته‏ام». مجید نجاحى، در سال 1337 بنا به دعوت مرحوم داود پیرنیا براى شركت در برنامه گلها مى‏رود و نحوه‏ى دعوت پیرنیا از وى چنین بود كه روزى نجاحى در منزل عبدالعلى وزیرى مهمان بود و منزل وى سنتور مى‏زده كه پیرنیا بلافاصله از او براى اجراى برنامه دعوت مى‏كند و پس از امتحانى كه توسط چند استاد از او مى‏شود در گلهاى شماره‏ى 20 به اتفاق عبدالعلى وزیرى شركت و این برنامه در دستگاه «همایون» بود. پس از این برنامه بود كه در گلهاى گوناگون پیرنیا همراه با خوانندگانى چون: حسین قوامى، اكبر گلپایگانى، محمدرضا شجریان، محمود خوانسارى، ایرج، عبدالوهاب شهیدى و بسیارى از خوانندگان گلها شركت مستمر داشت. نجاحى در برنامه‏هاى دیگر رادیو نیز فعالیت داشته از جمله: تكنوازى سنتور و برنامه تكنوازان و چند سالى هم به اتفاق مهندس همایون خرم برنامه موسیقى اصیل ایرانى را از برنامه‏ى دوم رادیو (F.M) اجرا مى‏كرد. وى براى شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران، به خصوص سنتور كه یك ساز ملى و باستانى است مسافرتهاى فراوانى به كشورهاى: آلمان، آمریكا، انگلستان، ایتالیا، تركیه، افغانستان، بحرین و كویت نموده. نجاحى عقیده دارد: «هنر مطاعى نیست كه آن را بتوان فروخت و اصولاً روى كار هنرى نمى‏شود قیمت تعیین كرد و آن را بها داد و با پول معاوضه كرد، یك كار هنرى ارزش معنوى دارد و به همین دلیل در مورد خودم، قاطعانه مى‏گویم كه تنها درآمد مادى من در طول 40 سال نوازندگى، منحصراً از كار هنرى و نوازندگى فقط حقوق رادیو بوده است».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

كلبه‏ام سر بفلك مى‏زند و مى‏نازد كه گل سرسبد موسیقى و ساز اینجاست آن وقتها تهران این چنین بزرگ و گسترده نبود، محدوده‏اى بود در حصارهایى از دیوار گلى معروف به یخچالى با ارتفاعى حدود 10 متر كه از شمال (دروازه شمیران) به جنوب (دروازه حضرت عبدالعظیم) و از مشرق (دروازه دولاب) به سمت مغرب (دروازه‏ى گمرك) شامل مى‏شده، در این محدوده‏ى كوچك، هر كجا صاحبدلى، دلسوخته‏اى، شاعر و عارفى بود از شمال و جنوب و مشرق و مغرب این شهر با درشكه یا پاى پیاده و یا هر وسیله‏ى دیگرى كه در آن زمان در اختیار داشتند خود را به گرد شمع وجود هنرمندان مى‏رساندند و مدتها از فیض دیدار آنها و از مصاحبت ایشان كسب فیض مى‏كردند. یكى از این مجالس بى‏ریا و پر از صفا، منزل مرحوم محمدحسین بى‏آزار بود كه دروازه شمیران قرار داشت، محمدحسین كه خود از شاگردان مرحوم استاد وزیرى بود كه ویولن را نیز به خوبى مى‏نواخت و حداقل هفته‏اى یكبار هنرمندان زبردستى كه ساز را فقط براى اغناء روح و دل خود مى‏نواختند در منزل مرحوم بى‏آزار جمع مى‏شدند و در میان این هنرمندان خوب و بى‏ادعا، شخصى بود به نام رجاء كه سنتور را بسیار خوب و با چیره‏دستى مى‏نواخت ولى متأسفانه از دو چشم نابینا بود و از شاگردان مرحوم سماع حضور پدر مرحوم حبیب سماعى بود، وى وقتى كه در این مجلس سنتور مى‏نواخت صدایى از هیچكس درنمى‏آمد و اگر ساعتها هم نواختن سنتور وى ادامه پیدا مى‏كرد معذالك این سكوت ادامه مى‏یافت و اصولاً خستگى كه در شنونده‏ها ایجاد نمى‏كرد بلكه موجب انبساط خاطر و شور و شعف حاضرین هم مى‏گشت. در چنین منزلى و چنین محفلى بود كه به سال 1309 خداوند فرزندى به محمدحسین بى‏آزار عنایت فرمود كه نامش را محسن نهاد. وى دوران كودكى را به سرعت پشت سر نهاد و بیش از شش سال نداشت كه در یك مجلس دوستانه‏ى پدر كه هنرمندان وقت جمع بودند همین مرحوم رجاء كه ذكرش در بالا رفت شروع مى‏كند به نواختن سنتور، به قدرى نغمات دلپذیر سنتور رجاء در محسن كوچولو اثر گذاشت كه وى از آن به بعد به چیزى جز نواختن و فراگیرى سنتور فكر نمى‏كرد، عاقبت پدرش براى وى سنتورى خرید و از آقاى رجاء خواهش كرد كه وى را با نواختن این ساز آشنا نماید. در این زمان محسن بى‏آزار در كلاس دوم مدرسه‏ى ابتدایى مشغول تحصیل بود كه نزد مرحوم رجاء شروع به فراگیرى سنتور مى‏كند و مدت سه سال به طور سینه به سینه بسیارى از گوشه‏ها و ردیفهاى آوازى ایران را تعلیم مى‏گیرد ولى متأسفانه بعد از این مدت آقاى رجاء دار فانى را وداع مى‏گوید و وى از داشتن استادى كم‏نظیر در آن زمان بى‏نصیب مى‏گردد ولى او دلسرد نشده و مدتها با پشتكار و تمرینهاى مكرر و ممارست فراوان نزد خود كار مى‏كند و ردیفهاى اول موسیقى ایران را تمام مى‏كند. عباسعلى‏خان مافى كمه از شاگردان مرحوم درویش‏خان و دایى محسن بود، یكى از هنرمندان بزرگى بود كه صرف نظر از انتصاب فامیلى با بى‏آزار، در این جمع هنرى نقشى بزرگ داشت، روزى مرحوم صبحى قصه‏گوى رادیو كه با همین مرحوم مافى دوستى دیرینه داشت در منزل پدر محسن نواختن و صداى سنتور وى را مى‏شنود و صبحى از وى مى‏خواهد كه قطعه‏اى در مثنوى «افشارى» بنوازد و محسن این قطعه را مى‏نوازد و به قدرى خوب اجرا مى‏كند كه صبحى از آقاى مافى مى‏خواهد كه وى را به رادیو ببرد و در برنامه‏ى روزهاى جمعه با ایشان شركت نماید. سال 1323 كه محسن بى‏آزار اولین برنامه‏ى رادیویى خود را در برنامه‏ى صبح جمعه صبحى اجرا مى‏كند كه با تشویق و استقبال فراوان مردم روبرو مى‏گردد. این همكارى كم و بیش ادامه مى‏یابد تا این كه از سال 1328 رسماً همكارى وى با رادیو آغاز مى‏شود و در برنامه‏هاى گوناگون و متعددى نظیر شركت در كنسرتهاى به نفع مؤسسات خیریه، برنامه كارگردان و برنامه ارتش و غیره... شركت و ساز سلو مى‏نواخت و رسماً توسط مرحوم استاد روح‏اللَّه خالقى به سمت نوازنده‏ى رسمى رادیو درآمد و هفته‏اى یكبار غیر از برنامه‏هاى متفرقه در رادیو، برنامه سلو اجرا مى‏كرد. محسن بى‏آزار، غیر از سلونوازى كه كار اصلى وى در رادیو بود، با مرحوم قمرالملوك وزیرى، حسین تهرانى، گرگین‏زاده و یحیى نیكنواز همكارى داشت و برنامه‏هایى را با آنها در رادیو اجرا كرد. گفته مى‏شود در سال 1334 بنا به خواست روح‏اللَّه خالقى عضو شوراى عالى موسیقى رادیو گردید و مدت یكسال این سمت را عهده‏دار بود ولى پس از یكسال كه شادروان روح‏اللَّه خالقى كناره‏گیرى كرد، بى‏آزار هم از این سمت كناره كشید ولى همكارى خود را تا سال 1343 ادامه داد و از این تاریخ كلاس موسیقى خود و رادیو را تعطیل كرد. محسن بى‏آزار، زمانى كه در دبیرستان ناصرخسرو تحصیل مى‏كرد با مرحوم داریوش رفیعى آشنا مى‏شود و او را به ابراهیم‏خان منصورى معرفى و ابراهیم منصورى پس از تمجید از صداى رفیعى به بى‏آزار مى‏گوید یك اركستر تشكیل بدهد كه رفیعى در آن از ساعت 4/ 30 الى 4، دو ترانه یا یك ترانه بخواند و بى‏آزار اولین آهنگى كه براى داریوش رفیعى مى‏سازد با شعر معروف رودكى شاعر بلندپایه‏ى ایران «بوى جوى مولیان آید همى» در شهناز و شور مى‏سازد، ترانه‏اى كه بر جان آدمى مى‏نشیند و شورى بپا مى‏كند با صداى خسته و پرطنین داریوش رفیعى با مجید وفادار آغاز مى‏گردد. از خاطرات محسن بى‏آزار این كه مى‏گوید: «كلاس موسیقى داشتم اول دروازه‏ى شمیران كه بعدها آن را به اول لاله‏زار كوچه‏ى مهران نقل مكان دادم، بسیارى از روزهاى هفته، عصرها مرحوم حسین تهرانى، وزیرى‏تبار، رضا محجوبى و غیره.. مى‏آمدند در كلاس صحبت مى‏كردیم از موسیقى و از هر درى سخنى مى‏راندیم، ولى برخورد مرحوم رضا محجوبى طور دیگرى بود، وى هر وقت كه به كلاس مى‏آمد دو ویولن مخصوص تمرین شاگردان بود كه به دیوار كلاس زده مى‏شد یكى ایتالیایى و یكى ایرانى و رضا هر وقت به كلاس مى‏آمد بدون سلام و عیلك مى‏رفت و ویولن ایرانى را برمى‏داشت و خودش آن را كوك مى‏كرد و حدود یك ساعت ویولن مى‏زد كه تمام شاگردان و خود من مجذوب پنجه‏هاى شیرین وى مى‏شدیم و دست از كار خود مى‏كشیدیم ولى هر وقت ما به وى مى‏گفتیم كه براى ما قدرى ساز بزن در یك وضع خاص روحى قرار مى‏گرفت و اجرا نمى‏كرد كه این از اخلاق خاص وى بود و اگر دستگاهى یا كسى به وى مى‏رسید و او را زیر چتر هنرى و حمایت خود قرار مى‏دادند از نوابغ نادر موسیقى ایران مى‏گردید». محسن بى‏آزار، روى ردیفهاى موسیقى ایرانى براى سنتور در دستگاههاى: «شور»، «ماهور»، «نوا» و «همایون» مطالبى نگاشته كه پس از تكمیل آن درصدد چاپ مى‏باشد. محسن بى‏آزار، مردى دوست‏داشتنى، خوش‏اخلاق، خوش برخورد، رفیق دوست و زود رنج و حساس است و آزارش واقعاً به هیچكس نرسیده حتى به یك مورچه، و واقعاً بى‏آزار نامى بامسمى و برازنده وى مى‏باشد. نوازنده. تولد: 1309، تهران. درگذشت: 27 فروردین 1370. محسن بى‏آزار، فرزند محمدحسین، سنتورنواز و آهنگساز رادیو تهران بود. نزد پدر و اساتید موسیقى با سازها آشنا شد. با توصیه‏ى روح‏الله خالقى به رادیو وارد شد. چند سال بعد با قصد تشكیل یك اركستر نخستین آهنگ خود را براى داریوش رفیعى ساخت. وى همچنین عضو شوراى موسیقى رادیو بود. از سالهاى 1340 كم‏كم از رسانه‏ها و مجامع عمومى دورى گرفت و ساز را براى شاگردان خود مى‏نواخت. محسن بى‏آزار سال‏ها در لاله‏زار و برخى مراكز آموزشى تدریس سنتور مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

رضا ورزنده در سال 1305 در كاشان متولد شد، پدرش مرشد ورزنده یكى از استادان نامدار موسیقى بود و چون در این راه زحمت بسیار متحمل شده بود مى‏خواست این نهال بارور در خانه‏ى ایشان به میراث بماند و دستخوش تندباد زمانه نگردد، به همین سبب رضا را در هفت سالگى به مشق ساز عادت داد و آنقدر در این راه اصرار ورزید كه رضا در ده سالگى تمام دستگاههاى ایرانى را با سنتور به خوبى مى‏نواخت. چون ورزنده به نواختن سنتور بیش از سایر سازها رغبت نشان مى‏داد پدرش او را از آشنایى با سازهاى دیگر برحذر داشت و با این ساز آشنا نمود. پنجه‏هاى ورزنده وقتى كه با تارهاى سنتور آشنا مى‏شد، شنونده خود را در عالم دیگرى فرومى‏برد، و وقتى این سرخوشى به كمال مى‏رسید كه ورزنده كنار سنتور زانو زده و بدان چشم دوخته و حوله كوچكى برداشته و آن را بر روى تارهاى سنتور مى‏گردد و آنگاه مضراب را آهسته و مقطع به كركهاى حوله آشنا مى‏ساخت و صداى دوست را از زیر حجابى كدر به گوش یاران مى‏رساند. در اینجاست كه شنونده مدهوش گشته و بى‏اختیار در دل، هنرمندى ورزنده ستایش و نواى او را تقدیس مى‏كرد. رضا ورزنده در اوایل دهه 1330 توسط حسین قوامى (فاخته) خواننده بزرگ رادیو، از كاشان به تهران آمد. ابتدا به عنوان همنواز و بعد به عنوان تكنواز مشغول كار شد. سنتور كه پس از حبیب سماعى دچار فترت طولانى شده بود، به كمك رضا ورزنده درباره محبوبیت خود را یافت. هرچند كه همراه با او چند نفر دیگر مثل استاد پایور و منصور یاحقى و منوچهر صادقى و منصور صارمى نیز به نواختن این ساز مشغول بودند. رضا كه در موسیقى عملاً خود آموخته بود، به وسیله مجالست دائم با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین تهرانى، على تجویدى و دیگر بزرگان رادیو، معلومات خود را اعتلا بخشید. در برنامه‏هاى رادیو سالهاى 1330 - 1350 تكنوازى سنتور رضا ورزنده جزء برنامه‏هاى ثابت رادیو بود و آثار فراوان از وى به یادگار مانده است. شخصیت موسیقیایى رضا ورزنده از چند جهت بسیار قابل توجه است: اولاً قابلیت بداهه‏نوازى و خلاقیت وى به درجه‏اى بود كه علیرغم كاستى‏هاى موجود در آن، هنوز مورد تحسین و اعجاب موسیقیدانان است. دیگرى تسلط وى بر ضربهاى مختلف و توانایى او در عوض كردن آنها هنگام نوازندگى بود و اصولاً رضا، ضربى‏ها را بسیار شیرین مى‏نواخت. دیگرى، كوك سنتور او است كه از دقت و دلنشینى بسیارى برخوردار بود و تا حد زیادى برگرفته از كوك پیانوى مرحوم مرتضى محجوبى بود. دیگرى مضرابهاى ریز و پر وى بود كه اختصاص به خودش داشت. قابل توجه این كه سنتور مرحوم رضا ورزنده، استاندارد نبود و سازى عجیب و منحصر به خودش بود كه از لحاظ اندازه و تعداد سیمها و جنس سیمها و اندازه مضرابها، براى نوازندگان دیگر غیر قابل استفاده بود و اختصاص به خود رضا داشت. سالها در رادیو تكنوازى كرد و جز حقوق مختصرى نگرفت. از بین نوازندگان به حسن كسائى و مرتضى محجوبى علاقه فراوان داشت و از بین خوانندگان بنان و محمودى خوانسارى را مى‏پسندید. وى شاگرد نداشت و طرز زندگى و اخلاق گوشه‏گیر او با تعلیم شاگرد سازگار نبود، تنها یك نفر علاقمند و شیداى ساز او بود كه با حوصله‏ى فراوان، آموختى‏ها از ورزنده گرفت و تنها یادگار او است. ایشان رحمت‏اللَّه عنایتى هستند كه شغل دیگرى غیر از موسیقى دارد و صداى ساز وى نمونه‏اى است از ساز ورزنده. از لحاظ تقسیم‏بندى موسیقیایى، رضا جزو گروه شیرین‏نوازان موسیقى ایران است كه رواج این شیوه، در سالهاى 1330 -1350 به اوج خود رسید و خواستاران بسیار داشت. رضا ورزنده در بهمن‏ماه 1355 فوت كرد، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

منصور صارمى به سال 1313 در شهر زیبا و سرسبز رشت متولد شد و هنوز دو سال از بهار زندگى او نگذشته بود كه پدرش را از دست داد و تحت توجهات و سرپرستى برادرش روزگار را سپرى كرد. پس از چندى، وى همراه مادر و برادر و خواهر به تهران آمد. و از همین تاریخ، برادر او براى سرگرمى خود یك سنتور مى‏خرد و روزها شروع به نواختن مى‏كند، ولى همین كه او از خانه بیرون مى‏رفت، منصورخان ساز او را برداشته و پیش خود تمرین و به ساز زدن مى‏پرداخت، همین علاقه و پشتكار و تمرینهاى مكرر موجب شد كه او پیشرفتى قابل تحسین در نواختن این ساز بنماید به طورى كه برادرش در نواختن از او عقب مى‏ماند. ابوالقاسم صارمى برادر منصور صارمى نزد شخصى به نام «مش سیف‏اللَّه» كه در همدان، هم ساز مى‏ساخت و هم سنتور را به طور سینه به سینه آموخته بود تعلیم مى‏گرفت وقتى استعداد شگرف و علاقه‏ى برادرش را در نواختن این ساز مشاهده كرد، سنتور خود را به او مى‏بخشد و وى را جهت شاگردى و تعلیم نزد شخص مذكور مى‏برد، منصور صارمى مدت چهار سال نزد این شخص به فراگرفتن و نواختن سنتور ادامه مى‏دهد، ولى چندى بعد با احمد ابراهیمى كه شاگرد استاد «غلامحسین بنان» بود و در فرهنگ و هنر به هنرآموزان تعلیم آواز مى‏داد آشنا گردید و نواختن ردیفهاى آواز موسیقى ایرانى را نزد وى آموخت و دیرى نگذشت كه آقاى احمد ابراهیمى، صارمى را به استاد مرتضى خان محجوبى معرفى و او چند سال زیر نظر استاد كار كرد و با صلاحدید و نظر استاد محجوبى، سنتور را طورى كوك مى‏كرد كه با پیانوى او كاملاً هم‏صدا مى‏شد و حالتهاى پیانو پس از این كوك روى سنتور پیاده مى‏شد و در این مورد بخصوص مى‏توان از چهار مضرابها و ضربى‏ها نام برد. چندى بعد منصور صارمى با استاد «نورعلى‏خان برومند» آشنا شد و مدت چهار سال نیز از محضر استاد «برومند» بهره‏مند گردید و در منزل استاد «برومند» چهار مضرابهاى مرحوم سماعى را به خوبى آموخت ولى دنبال «نت» نرفت مگر چند صباحى كه در اركستر ابراهیم‏خان منصورى همكارى داشت. منصور صارمى مدتى نیز سلیست برنامه‏هاى كارگردان بود و پس از مدتى توسط مرحوم رهى معیرى براى شركت در برنامه‏ى «گلهاى جاویدان» و سایر برنامه‏هاى مشابه، دعوت شد و شروع به همكارى نمود و اولین برنامه‏اى كه در «گلهاى جاویدان» اجرا كرد با استاد گرامى حبیب‏اللَّه بدیعى بود و مدت 10 سال در برنامه‏ى «گلها» متوالیاً با سایر هنرمندان این برنامه همكارى داشت. منصور صارمى جهات اعتلاء و شناساندن سنتور، این ساز كهن ایرانى به كشورهاى: پاكستان، افغانستان، تركیه، دوبى، كویت و اردن مسافرت و برنامه‏هایى در رادیوهاى این ممالك اجرا كرد و در حد و توان خود در بدیهه‏نوازى خدمت شایانى به موسیقى اصیل و سنتى نمود. وى مردى است متواضع و فروتن و دور از ادعا و تكبر و با وجود این كه ستاره‏ى درخشانى است در هنر موسیقى اصیل ایران، مانند قطره‏اى در مقابل اقیانوس مى‏باشم.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

پدر حبیب یكى از معروفترین موسیقیدانهاى دوره‏ى ناصرالدین شاه بود كه از استادان زبردست زمان به شمار مى‏رفت و ملقب به «سماع حضور» بود این استاد بزرگوار از شاگردان «محمد صادق‏خان رئیس» نوازنده نامى سنتور بود، سماع حضور مردى بود قوى‏بنیه و ورزشكار كه عمر دراز یافت و پسر خود حبیب را از سن چهار سالگى به موسیقى آشنا كرد. حبیب چهار ساله وقتى پدرش در مجالس سنتور مى‏زد با دستهاى كوچك خود ضرب مى‏گرفت و چون نمى‏توانست تنبك را در بغل گیرد ضرب را روى بالش مى‏گذارد با این ترتیب یكى از مهمترین مبانى اولیه موسیقى یعنى وزن را در اوان كودكى به خوبى فراگرفت و این تشخیص و آشنایى او به وزن، بعدها در ساز او اثر مهم داشت. حبیب در شش سالگى به خوبى در پاى سنتور سماع حضور ضرب مى‏گرفت. سپس پدرش او را به نواختن سنتور آشنا كرد و تمام كوشش خود را در تعلیم او به كار برد به طورى كه در ده سالگى ساز حبیب كاملاً شنیدنى بود و مورد تحسین استادان فن مانند نایب اسداللَّه نى‏زن و میرزا حسینقلى قرار گرفت. حبیب مى‏گفت وقتى در سن دوازده سالگى ساز خود را با استادان معروف زمان هم كوك مى‏كرد و مى‏نواخت مورد شگفتى بود و حتى یكى از نوازندگان مشهور آن عصر روزى به سماع حضور گفت: «تو دو گرز چوبى به دست این طفل داده‏اى كه به مغز من بكوبد و مرا عاجز كند». یكى دیگر از دوستان سماع حضور كه شبى در مجلسى حضور داشته و حبیب خردسال را با پدرش در آن محفل دیده مى‏گفت: «حبیب كوچك هم با سنتور پدرش ضرب مى‏گرفت و هم به تنهایى از عهده‏ى نواختن سنتور برمى‏آمد و گاهى استادش با مضرابهاى سنتور روى انگشتان كوچك او مى‏زد و اشتباهاتش را تذكر مى‏داد كه دل ما به حال بچه‏ى كوچك مى‏سوخت ولى كسى را یاراى آن نبود كه پدر صنعتگر را ملامت كند چه سماع حضور مردى بزرگوار و با مقام بود و حتى اگر دوستان نزدیك به او تذكرى مى‏دادند مى‏گفت: «منظورم تربیت دست و پنجه‏ى اوست كه یادگار خواهد بود». سماع حضور در اواخر عمر براى كسى ساز نمى‏زد و تنها براى حضور قلب گاهى در خلوت براى خود مى‏نواخت و ذكر قلبى مى‏گفت و حبیب را مخصوصاً براى آن تربیت مى‏كرد كه دیگر كسى از خود او توقع نوازندگى نداشته باشد و با این كه كودكان دیگرى داشت تنها حبیب را براى جانشینى خود مستعد تشخیص داده بود و عاقبت همین حبیب خردسال بود كه نام پدر را سالها پس از مرگ او زنده و جاوید كرده. حبیب كوچك علاوه بر موسیقى درس نیز مى‏خواند و پدرش مخصوصاً علاقه‏ى زیاد به تربیت او داشت چنان كه یكى از آشنایان او مى‏گفت: «اغلب در مجالس كه پسر را با خود مى‏آورد مدتى درس و مشق او را روان مى‏كرد و سپس ضرب را به حبیب مى‏داد تا با سنتور او را همراهى كند». حبیب مدت كوتاهى نیز در مدرسه‏ى موزیك كه به سرپرستى مرحوم سالار معزز اداره مى‏شد تحصیل موسیقى مى‏كرد و مختصرى به مقدمات «نت» آشنا شد ولى بعدها از این اطلاعات براى ثبت آهنگهاى خود به هیچ وجه استفاده ننمود و نه تنها توجهى به این قسمت نداشت بلكه با خط موسیقى نیز متاركه كرد. سماع حضور در اواخر عمر با خانواده خود به مشهد رفت و در جوار حضرت رضا (ع) معتكف شد. حبیب نیز در این مسافرت همراه بود و سنتور او در مشهد شهرت یافت و طولى نكشید كه لباس نظام علاقه‏ى حبیب را به خود جلب كرد و به خدمت ارتش درآمد. حبیب عشق فراوانى به پوشیدن لباس نظام داشت و تا پایان عمر با این كه شهرت او به ساز و موسیقى بود خدمت نظام را ترك نكرد. حبیب پس از انتقال از مشهد به تهران به راهنمایى دوست هنرمند خود آقاى ابوالحسن صبا آگهى به روزنامه داد و كلاس سنتور افتتاح كرد و علاقمندان را براى فراگرفتن این ساز دعوت نمود ولى چون این ساز مهجور مانده بود استقبال زیادى از او نكردند. البته باید گفت كه اگر برخى هم استقبال كردند وضع تدریس سماعى براى همه كس قابل تحمل نبود و شاگردى مى‏توانست از او استفاده كند كه خیلى حوصله به خرج بدهد و عاشق این فن باشد و چون داوطلبان فراگرفتن موسیقى معمولاً پشت كار زیادى ندارند تنها بعدها سه نفر كه علاوه بر جنبه استاد و شاگردى با حبیب دوست شدند توانستند از او استفاده كنند و حبیب هم همیشه این سه نفر را شاگرد خود مى‏دانست. این سه تن كه عشق مفرطى به فراگرفتن سنتور داشتند تمام ناملایمات را تحمل مى‏كردند و هرچه حبیب مى‏خواست آماده مى‏ساختند شاید پس از چند جلسه مضرابى از استاد خود فراگیرند ولى چون هیچ كدام كار منحصر به فردشان موسیقى نبود و گرفتاریهاى دیگرى نیز داشتند هیچ وقت خود را به نام نوازنده‏ى سنتور معرفى نكردند، و تنها به صرف عشق و علاقه سنتور مى‏زدند. حبیب خود همیشه مى‏گفت: «فقط مهندس قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى و نورعلى برومند شاگردان واقعى من هستند كه حوصله به خرج مى‏دهند و ابراز علاقه مى‏نمایند وگرنه دیگران فقط هوس نواختن سنتور دارند و جز مدت كوتاهى با من كار نمى‏كنند و هنوز چیزى فرانگرفته مجلس درس را ترك مى‏گویند». وقتى كه مركز پخش فرستنده‏ى تهران به كار افتاد، حبیب كه به نام سماعى معرفى شد جزء اولین دسته نوازندگانى بود كه در رادیو شروع به نوازندگى كرد. از این وقت سماعى دیگر نوازنده‏ى عموم شد و همه او را شناختند و براى ساز او كه ارزش بسیار داشت قدر و قیمت دیگرى قائل شدند و عاشقان موسیقى ملى براى آشنایى با او رغبت بیشترى به خرج دادند و كسى نبود كه ساز او را بشنود و مجذوب نشود. سماعى مدتها در رادیو تهران نوازندگى مى‏كرد و چون موسیقى رادیو را موسیقى كشور اداره مى‏كرد و هنرمندى سماعى براى آن اداره قابل تردید نبود و علاقه‏ى جوانان دیگر كه مشتاق فراگرفتن سنتور بودند به خوبى مشهود بود، اداره‏ى مزبور درصدد افتاد سماعى را راضى كند كه از مقام افسرى صرفنظر كرده با رتبه‏ى خود به وزارت فرهنگ منتقل شود و به سمت هنرآموز سنتور در اداره‏ى موسیقى مشغول كار شود و كلاسى براى تعلیم سنتور زیر نظر او تأسیس گردد كه در هفته چند ساعت به این كار مشغول شود و یادگارى از خود بگذارد. سماعى در بادى امر استقبال شایان كرد و هنوز به وزارت فرهنگ منتقل نشده مدت دو سه ماه مرتباً در كلاس حاضر مى‏شد و چند شاگرد هم از بین داوطلبان انتخاب كرد و مشغول تعلیم آنها شد ولى همین كه مقدمات انتقال فراهم شد و به وزارت فرهنگ منتقل شد پشیمان گردید و كلاس درس را ترك گفت و به اصرار زیاد مجدداً به وزارت جنگ انتقال یافت و نظر به علاقه‏اى كه به لباس افسرى داشت معلمى موسیقى را مناسب ندانست. سماعى مردى بود بسیار باذوق و هنردوست. دو صفت ممتاز او میهمان‏نوازى و صمیمیت و خلوص باطن بود. كمتر از ساز كسى تعریف مى‏كرد و از میان استادان و موسیقى‏دانهاى همزمان خود براى شخص ابوالحسن صبا كه از دوستان ممتاز او بود ارزش بسیار قائل بود. سنتور سماعى یعنى مجموعه‏اى از استعداد و لطف و ذوق و مهارت و تبحر و زیبایى بود. در جشن هزاره‏ى حكیم ابوالقاسم فردوسى شاعر گرانمایه‏ى ایران، مستشرقین وقتى نواى سنتور او را در نمایش رستم و سهراب شنیدند بسیار او را تشویق كردند و یكى از آنها كه گویا «هانرى ماسه» بود اظهار داشت: «موسیقى ایرانى همانطور كه منشاء موسیقى مشرق زمین است باید روزى موجب افتخار ایران باشد و این همان روزى است كه موسیقى ایرانى جایگزین موسیقى تمام دنیا شود، ایرانى‏ها به جاى تقلید از موسیقى فرنگى باید همت كنند امثال سماعى و دیگر نوازندگان را به جهانیان معرفى كنند و این نواى جانبخش را به گوش عالمیان برسانند». سماعى در بهمن ماه 1324 در اثر سرماخوردگى مبتلا به ذات‏الریه شد و به بستر بیمارى افتاد. جدیت خانم او كه مدت شش ماه از او پرستارى و در مداواى او هر چه مى‏توانست دریغ نكرد و كوشش پزشكان بالاخره به جایى نرسید در نتیجه یك جوان هنرمند بى‏مانند، یك موسیقیدان زبده‏ى استاد و یك صنعتگر بى‏نظیر فوق‏العاده كه از دست و پنجه‏ى او یك دنیا ذوق و لطف جارى بود و در اواخر شب پنجشنبه بیستم تیرماه 1325 خورشیدى چشم از دنیاى فانى بربست و خسارتى جبران‏ناپذیر به عالم موسیقى ایران وارد آورد. (بخش 1: سماع) حبیب ابن سماع حضور، از استادان موسیقى ونوازنده سنتور (و. 1280- ف. 1325 ه.ش.). وى در سن 12 سالگى سنتور را نیكو مى‏نواخت و آوازى نازك و مطبوع داشت، و در حین خواندن و نواختن، تلفیقات شیرین و هیجان‏انگیز در قسمتهاى ضربى ایجاد مى‏كرد كه مخصوص خود او بود. سماعى به سبب اشتغال به خدمت نظام مدتى از سنتور دورى گزید و بعدها كه از نظام بیرون آمد، تحولى مخصوص در ذوق موسیقى او آشكار شد و ابتكاراتى بدیع نشان مى‏داد. استاد صبا به سبب همكارى نزدیكى كه با سماعى داشت منتخب ابتكارات و اطلاعات سماعى را با تكینك مخصوص او حفظ كرده در كتابى انتشار داده است. (1325 -1280 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در تهران متولد شد. وى از تربیت یافتگان پدر و استاد منحصر بفرد سنتور بود. پدرش او را از كودكى با موسیقى آشنا كرد. حبیب با این مراقبت و پشتكار در نواختن ضرب و سنتور مهارت فراوان پیدا كرد و از زحمات و تعلیمات پدر بهره‏ى كافى برد و تنها استاد درجه اول سنتور در عصر خود شد. حبیب در مشهد و كرمان مدتى در خدمت نظام بود، سپس به تهران برگشت و به اصرار بعضى از دوستان بخصوص صبا، كلاس سنتور تاسیس كرد. از شاگردان وى صبا، نورعلى برومند، قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى بودند. حبیب سه تار نیز مى‏نواخت و این ساز از عبداللَّه دادور فراگرفت. پس از تاسیس اداره‏ى رادیو با آن موسسه همكارى داشت. از حبیب چند صفحه باقى مانده كه از همه معروفتر صفحه‏ى شور و گرایلى است و با خواننده معروف معاصر خود، پروانه، پر كرده است. در جشن هزاره‏ى حكیم فردوسى نواى سنتور وى مورد توجه مستشرقین قرار گرفت. از خدمات بزرگ او تجدید حیات سنتور بود. توضیح آن كه پس از سماع حضور و على‏اكبر خان شاهى این ساز رو به فراموشى مى‏رفت و نوازندگان آن بسیار اندك بودند. سماعى در اواخر عمر به بستر بیمارى افتاد و پس از مدت كوتاهى درگذشت و در مقبره‏ى ظهیرالدوله به خاك سپرده شد.[1]

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

اسكندر ابراهیمى زنجانى كه بعدها نام مستعار و هنریش به منصور نریمان تبدیل یافت در مشهد به تاریخ بیستم اسفندماه 1314 متولد گشت. پدرش كه مردى هنرمند و اهل ذوق بود و خود سه‏تار و تار و نى را به خوبى مى‏نواخت از همان دوران طفولیت پسر را زیرنظر و تربیت خود گرفته و وى را با ردیفها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى آشنا و نواختن سه‏تار را به او مى‏آموزد وى از سن 18 سالگى روى به نواختن عود آورد به طورى كه در سال 1322 كه بیش از هشت بهار از سنش نگذشته بود از طرف اداره‏ى انتشارات و رادیو مشهد دعوت به همكارى مى‏شود و این دعوت را مى‏پذیرد و حدود 16 سال همكاریش با رادیو مشهد ادامه مى‏یابد و آخرین سمتش در آن اداره مسئول شوراى موسیقى آن استان بود، سپس به شیراز منتقل و مسئول شوراى موسیقى رادیو شیراز مى‏گردد و پس از 4 سال همكارى با این رادیو به تهران مى‏آید و در رادیو ایران به عنوان تكنواز عود شروع به همكارى و اجراى برنامه مى‏كند. خود نریمان مى‏گوید: «در عود استادى نداشتم، فقط از راه گوش به رادیوهاى كشورهاى همسایه استفاده بردم و به محمد عبدالوهاب خواننده و نوازنده‏ى بزرگ مصرى به رادیو قاهره نامه نوشتم و درباره‏ى كوك و بعضى مسائل این ساز از وى سؤالاتى كردم و مسائلى را مطرح نمودم؛ پس از چندى عبدالوهاب در جواب نامه‏ى من نوشت كه كوك عود همانى است كه خود شما انجام داده‏اید و خلاصه كل نظریات مرا تأیید كرد». نواختن عود نریمان در كشورهاى همسایه طرفداران فراوان دارد به طورى كه چندى قبل منیر بشیر، یكى از نوازندگان بزرگ عود موسیقى عرب است براى دیدن نریمان به ایران آمد و درباره‏ى این ساز ایرانى گفت و شنودى بین آنان مى‏شود و طرز نواختن صحیح آن را با هم در میان مى‏گذارند. منصور نریمان همكارى خود را در برنامه‏ى گلها همراه با خوانندگانى چون: محمودى خوانسارى: اكبر گلپایگانى، حسین قوامى، محمدرضا شجریان، ایرج، نادر گلچین و غیره شروع و در تلویزیون در برنامه‏ى جالبى به نام «بشنو از نى» كه به سرپرستى و تهیه‏كنندگى دوست ادیب و فاضلم، بهمن بوسكتان با همكارى آقایان: اصغر بهارى، مجید نجاحى، رضا شفیعیان، عباس زندى، محمد موسوى، امیر ناصر افتتاح و فرهمند بافى اجرا مى‏نمود و هفته‏اى یكبار به مدت یك ربع همراه با ضرب جهانگیر ملك در تلویزیون برنامه اجرا مى‏كرد و در تكنوازى رادیو، همراه با آقایان: على بهارى، مهندس همایون خرم، اسداللَّه ملك، حبیب‏اللَّه بدیعى، پرویز یاحقى، كامران داروغه، منصور صارمى، جواد معروفى، مجید نجاحى، سیاوش زندگانى، رضا ورزنده، محمد موسوى، عماد رام، جهانگیر ملك و امیرناصر افتتاح شركت داشته و در برنامه‏ى سنگین و خوبى كه در فرستنده‏ى (F.M) به رهبرى مهندس همایون خرم اجرا مى‏شد تكنواز عود آن برنامه بود. منصور نریمان علاقه‏ى فراوانى به عود كه در واقع همان بربط است و از ایران به سایر كشورهاى جهان به خصوص ممالك عرب رفته و یك ساز ایرانى است دارد و كوشش فراوان نمود تا این ساز و نواختن آن را توسعه دهد و دوباره آن را احیاء كند و آن را به صورت تكنوازى درآورد و شاگردان خوبى در این راه نیز تربیت كرد كه مى‏توان از آقایان: حسین بهروزى نیا، محمد فیروزى و... نام برد. منصور نریمان مى‏گوید: «در كلاس اول دبیرستان بودم كه در نواختن دستگاهها و گوشه‏هاى موسیقى تا اندازه‏اى آشنایى پیدا كرده بودم ولى از نت بى‏اطلاع بودم و در مشهد هم در آن زمان كسى نبود كه به من كمك كند و آموختن نت را بیاموزد، لذا نامه‏اى به هنرستان عالى موسیقى به استاد خالقى نوشتم و مشكل خود را با ایشان در میان نهادم و نوشتم كه چون در تهران غریب هستم و كسى را ندارم كه نزد آنان روم؛ استاد خالقى كه در آن زمان رئیس هنرستان بودند در جواب نوشتند: «پسرم، شما هم مانند فرزندان خود من هستید مى‏توانید بیایید در منزل من بمانید و به فراگرفتن نت در هنرستان همت گمارید». ولى پدرم نپذیرفت و من در نامه‏اى كه بعداً براى این استاد بزرگوار فرستادم، پس از تشكر فراوان از لطف آن مرد هنرمند و هنردوست، خواستار گردیدم كه از طریق مكاتبه نت را به من بیاموزد و استاد هم یك قطعه از عكس امضاء شده‏ى خود و دو جلد كتاب از دوره‏ى اول و دوم تألیف آقایان: موسى معروفى و نصراللَّه زرین پنجه را كه با رعایت كامل نظریات استاد علینقى وزیرى چاپ شده بود برایم فرستادند كه هنوز آنها را دارم و برایم بسیار عزیز مى‏باشند و تا عمر دارم مدیون این استاد بى‏نظیر و عالیقدر خواهم بود». منصور نریمان كنسرتهاى فراوانى جهت مؤسسات فرهنگى، هنرى و عام‏المنفعه اجرا كرده كه بیشتر در بیمارستان ریوى شیراز بوده و بسیارى از هزینه‏هاى متفرقه آن را خودش متقبل مى‏شده، وى جهت شناساندن هرچه بیشتر موسیقى اصیل ایران و ساز عود كه یكى از باستانى‏ترین سازهاى ایرانى است، مسافرتهاى متعددى همراه با آقایان: مهندس همایون خرم، على تجویدى، حبیب‏اللَّه بدیعى، فرهنگ شریف، على‏اصغر بهارى، محمود خوانسارى، ایرج، جهانگیر ملك به كشورهاى: آلمان، انگلستان، ایتالیا، تركیه، ژاپن نموده و آهنگهاى بسیارى ساخت كه اولین آن «لالایى» نام داشت و براى دخترش ساخت كه آخر هر برنامه‏ى قصه‏هاى شب رادیو پخش مى‏گردید. منصور نریمان سالها قبل بنا به دعوت آقاى على رهبرى و وزارت فرهنگ و هنر سابق، در هنرستان عالى موسیقى ملى و دانشكده موسیقى به سمت استاد عود تدریس و همكاریش تا پایان سال 1358 ادامه داشت. وى علاوه بر آشنایى با نواختن تار و سه‏تار، از خطى خوش و زیبا و نقاش و نت‏نویسى بهره‏ى كافى نیز دارد، وى در سال 1336 با خانمى از بستگان نزدیكش كه اهل مشهد بود ازدواج نمود و ثمره‏ى ازدواج وى یك پسر و سه دختر مى‏باشد كه خانم سهیلا ابراهیمى فارغ‏التحصیل هنرستان عالى موسیقى و دانشكده‏ى موسیقى تهران مى‏باشند و مدت 5 سال در اركستر سازهاى ملى ساز «قانون» مى‏نواخت و خانم سوسن ابراهیمى كه ایشان نیز فارغ‏التحصیل هنرستان عالى موسیقى بوده و در حال حاضر براى تكمیل تحصیلات در آلمان به سر مى‏برد و خانم سمیرا ابراهیمى كه از شاگردان خانم اقلیا پرتو مى‏باشد و با پیانو و نحوه‏ى نواختن آن آشنایى كامل دارد و دیگر پسرى به نام حمیدرضا ابراهیمى كه از موسیقى اطلاعى ندارد ولى به آن علاقه‏اى بسیار دارد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

مرحوم یحیى‏خان حاتمى (قوام‏الدوله) یكى از استادان بزرگ موسیقى اصیل و از نوازندگان باارزش زمان آقا حسینقلى بود، وى كه نوازندگى را نزد استاد ارجمند خود آقا حسینقلى فراگرفته بود به قدرى میان سایر شاگردان استاد پیشرفت كرده بود كه آقا حسینقلى سمت خلیفه‏گرى كلاس خود را به او واگذار كرده بود و در ضمن تعلیم تار عبدالحسین شهنازى را هم استاد به مرحوم یحیى‏خان واگذار كرده بود. مرحوم روح‏اللَّه خالقى در كتاب سرگذشت موسیقى ایران آورده كه: «یحیى‏خان قوام‏الدوله‏اى» از دست پروردگان آقا حسینقلى مى‏باشد كه سازش شنیدنى بود». یحیى‏خان حاتمى، فردى باشخصیت و سرشناس و متعین بود كه همین مسائل موجب گردیده بود كه نواى سازش به گوش مردم نرسد و هیچگاه هم دیده نشد در مجلسى در حضور اشخاص متفرقه و غریبه ساز بزند مگر در حضور دوستان و آشنایان خیلى نزدیك و براى دل خود، خداوند به سال 1303 به مرحوم یحیى‏خان فرزندى عنایت فرمود كه نامش را شاپور نهاد و این كودك از همان زمان كودكى با نواى دل‏انگیز ساز پدر آشنا و مأنوس گردید و به نواختن این ساز روى آورد و در اینجا از قلم خود شاپور حاتمى خواهیم خواند كه چگونه با نواختن این ساز آشنایى پیدا كرد: «درست به یادم نیست در چه سنى با تار آشنا شدم در 13 سالگى كه محصل دبستان نظام بودم ساز مى‏زدم و در 16 سالگى خوب ساز مى‏زدم، استاد بزرگوارم مرحوم عبدالحسین خان شهنازى بنا به توصیه پدرم مرا پذیرفت و چون محصل دبیرستان نظام بودم روزهاى دوشنبه را براى تمرین تعیین كرده بود و من مجبور بودم سالیان دراز در روزهاى دوشنبه بعد از ظهر در سر كلاس ریاضى حاضر نباشم به همین علت تا این ساعت از ریاضیات چیزى نمى‏دانم بعد از مرحوم شهنازى ردیفهاى آواز ایرانى را نزد دایى خودم مرحوم عبداللَّه خان دوامى شروع كردم و به تمام گوشه‏هایى ایرانى وارد شدم. ادامه تحصیلات بعد از دبیرستان در دانشگاه پلیس و بقیه خدمتم در شهربانى به آخر رسید. در سال 52 با درجه سرهنگى مفتخر به بازنشستگى شدم خدمت هنرى‏ام را از رادیو ژاندارمرى شروع كردم و بعد از دو سال بنا به دعوت استاد عزیز و گرانمایه‏ام آقاى مهدى خالدى جزو نوازندگان اركستر ایشان به خوانندگى خانم دلكش درآمدم در سال 1325 و در حدود 17 سال این همكارى را داشتم و از افتخارات دوران هنرى‏ام به شمار مى‏آید بجز نوازندگى در اركستر، نوازندگى سلوى روزهاى یكشنبه بعد از ظهر به عهده اینجانب بود و مدت 5 سال روزهاى شنبه شب نوازندگى سلوى تلویزیون را به عهده داشتم كه متأسفانه به علت غرض‏ورزى مشیر همایون كلیه نوارهاى سلوى اینجانب در رادیو از بین برده شده است و این بزرگترین خیانتى است كه ایشان درباره‏ى بنده انجام داده‏اند، خوشبختانه دوست محترم و عزیزم جناب مهندس گلشن ابراهیمى كلیه نوارهاى آن زمان را در اختیار دارند من در این مورد از ایشان متشكرم بعد از جدائى خانم دلكش از آقاى خالدى در اركسترهاى مختلف با خوانندگانى چون خانمهاى: مرضیه، دلكش، پوران، هما و آقایان: داریوش رفیعى، امین‏اللَّه رشیدى همكارى داشتم بهترین یادگارم در رادیو گلهاى شماره 1 است كه به همراه آقاى تجویدى و مرحوم غیاثى، خانم مرضیه تصنیف معروف صورتگر نقاش چین را خوانده‏اند از آهنگهاى ساخته شده‏ام ترانه «به یاد دوست» است كه در مرگ داریوش رفیعى ساخته‏ام كه شعر آن از بیژن ترقى است و كوروس سرهنگ‏زاده و پیوند آن را اجرا كرده‏اند. نكته قابل توجه این است كه در هیچ مكانى براى ساز زدن حاضر نشده‏ام و مانند پدرم از شركت در مجالس و محافل خوددارى كرده‏ام و هنر نوازندگى را وسیله ارتعاش خود قرار ندادم و این براى من افتخارى است مگر در منزل و یا نزد دوستان واقعى خودم. در سال 66 دچار سكته قلبى گردیدم كه در خارج تحت عمل جراحى قرار گرفتم و مى‏بایستى براى بار دوم این عمل انجام گیرد كه تاكنون به علت مشكلات این كار انجام نشده است. قبل از سكته قلبى، زندگى من در سه چیز خلاصه مى‏شد: تار، تفنگ و سگ شكارى‏ام و ایام فراغتم در كوهها و شكارگاهها مى‏گذشت كه فعلاً از این كار محروم هستم و بیشتر اوقات را در مزرعه شخصى كه در تفرش دارم به استراحت مى‏گذرانم من از جوانى شعر مى‏گفتم و داراى غزلیات زیادى هستم و اغلب این اشعار موجود است كه در موقع آن شاید به چاپ برسد، در ایام بیمارى و بسترى بودن چندین آهنگ ساخته‏ام كه شعر آنها از خود من است شاید در آینده به گوش علاقمندان برسد». شاپور حاتمى، بنا به دعوت مرحوم پیرنیا براى همكارى با برنامه گلها دعوت شد و او همكارى خود را با سایر هنرمندان این برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى‏شود كه وى اولین كسى است كه با تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنابر همین گفته، پیش از ایشان كسى این كار را نكرده بوده. شاپور حاتمى به نوه‏هاى خود بسیار علاقمند است و چون براى استاد ابوالحسن صبا، احترامى خاص و ویژه قائل است نام یكى از آنها را صبا گذاشته است. نوازنده. تولد: 1323. درگذشت: 1369. شاپور حاتمى در سیزده سالگى كه محصل دبستان نظام بود شروع به ساز زدن نمود. از شانزده سالگى نزد عبدالحسین شهنازى به تمرین مى‏پرداخت. بعد از شهنازى ردیف‏هاى آواز ایرانى را نزد دایى خود عبدالله‏خان دوامى شروع كرد و به تمام گوشه‏هاى ایرانى وارد شد. بعد از اتمام دبیرستان به تحصیل در دانشگاه پلیس پرداخت وسپس در شهربانى استخدام شد. درسال 1352 با درجه‏ى سرهنگى بازنشسته شد خدمت هنرى را از رادیو ژاندارمرى شروع كرد و بعد از دو سال بنا به دعوت مهدى خالدى به عضویت اركستر وى درآمد. این همكارى حدود هفده سال ادامه یافت. نوازندگى سلوى روزهاى یكشنبه بعدازظهر رادیو به عهده وى بود و مدت پنج سال روزهاى شبنه شب نوازندگى سلوى تلویزیون را به عهده داشت. از آهنگ‏هاى ساخت ایشان ترانه‏ى «به یاد دوست» است. شاپور حاتمى‏پور بنا به دعوت داود پیرنیا براى همكارى با «برنامه‏ى گل‏ها» دعوت شد و او همكارى خود را با هنرمندان دیگر برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى‏شود كه شاپور حاتمى‏پور اولین كسى است كه تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنا به همین گفته، پیش از وى كسى این كار را نكرده بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س یازدهم ق)، شاعر، خواننده و موسیقى‏دان. مشهور به عندلیب كاشى بود و در زمان شاه‏سلیمان صفوى (1106 -1077 ق) در اصفهان مى‏زیست. حافظ محمد تقى در موسیقى مهارت داشت و آواز را خوش مى‏خواند. از آثار وى «دیوان» شعر مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، نوازنده و خواننده. ملقب به عندلیب السطنه. وى خواهر حبیب سماع حضور و شاگردش بود. او در نواختن سنتور و ارگ و خواندن آواز شهرت بسزایى داشت و از خوانندگان و نوازندگان مطلع و با قریحه‏ى زمان خود و خواننده مخصوص امین‏الدوله، زن محمد تقى افشار حاجب‏الدوله بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س یازدهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. نام وى را جزء موسیقیدانان زمان شاه‏عباس نوشته‏اند كه طنبور مى‏نواخته و به همین مناسبت به این نام شهرت یافته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، نوازنده‏ى تار. وى یگانه پسر آقا غلامحسین بود كه ابتدا از پدر نواختن تار را آموخت و سپس نزد آقا میرزا عبداللَّه و آقا حسینقلى به تكمیل هنر خود پرداخت. آقا رضا با دلسوزى و مراقبت پدر به رموز نوازندگى و ردیف موسیقى آشنا و همپایه‏ى پدر خود در نوازندگى تار شد. آقا رضا بعدها كلاس مشق تار دایر كرد و شاگردانى تربیت كرد از جمله پدر خالقى مدتى شاگرد او بود. وى داماد آقا حسینقلى نیز بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1334 ق)، موسیقیدان و نوازنده. سومین فرزند آقا على اكبرخان فراهانى است. آقا حسینقلى نخست نزد برادرانش آقا میرزا حسن و آقا میرزا عبداللَّه و سپس پیش پسر عمویش آقا غلامحسین به نواختن تار مشغول شد. بعدها او و برادرش آقا عبداللَّه جزو نوازندگان دربارى شدند. تخصص وى نواختن تار با پنج سیم بود. او در نواختن تار بسیار چابك و زبردست بود و همه از جمله عارف او را در زمان خود بزرگترین استاد این هنر دانسته‏اند. وى مجلس درس موسیقى نیز داشت و در ردیف سبك مخصوصى به كار مى‏برد. آقا حسینقلى اولین هنرمندى است كه به اتفاق چند نوازنده و خواننده براى پر كردن صفحات گرامافون به پاریس رفت و آثارى از او ضبط شد و این نخستین بار بود كه اروپاییان موسیقى ایرانى را در اروپا مى‏شنیدند. در مراجعت هم در استانبول كنسرت داد و نصف درآمدش را به رسم اعانه به مدرسه‏ى ایرانیان واگذار كرد. از شاگردان وى: ارفع الملك، غلامحسین درویش و میرز غلامرضا شیرازى، مرتضى نى‏داوود، خلیل فهیمى، یوسف فروتن، سرور حضور، ابراهیم آژنگ را مى‏توان نام برد. استاد على نقلى وزیرى نیز در مجلس او حاضر شد و قسمتى از ردیفش را با خط موسیقى نوشت. از جمله صفحاتى كه استاد به تنهایى در آن تار نواخته مى‏توان از ماهور، سه‏گاه، شور، همایون، و رهاب مسیحى نام برد. همسرش، سكینه- از بستگان سنتورخان- آوازخوان و نوازنده بود و به ردیفهاى موسیقى ایرانى آشنا و آقا حسینقلى از اطلاعات او استفاده كرد. فرزندان آقا حسینقلى به شهنازى شهرت دارند. پسرها: على‏اكبر شهنازى و عبدالحسین شهنازى، و دامادهاى وى: باقر رامشگر و رضاخان، از نوازندگان معروف به شمار مى‏آیند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

امین‏اللَّه حسین، یكى از موسیقیدانان بزرگ جهان است كه خود، بیش از هر چیز به ایران عشق مى‏ورزد. وى كه در تاریخ كهن ایران زمین را به خوبى مى‏شناسد و با فرهنگ و ادبیات ایران آشنایى كامل دارد، خود را از ایران و ایرانى جدا نمى‏داند. و معتقد است كه موسیقى ایران با غنا و فرهنگ هنرى خود مرزى را نمى‏شناسد. وى در سال 1282 خورشیدى متولد شد، ابتدا موسیقى را نزد مادر خویش آموخت و تحصیلات ابتدایى را تا انقلاب اكتبر 1917 در پتروگردا به پایان رسانید، سپس براى تحصیل در رشته طب عازم آلمان شد و پس از چندى به فرانسه رفت و از آنجایى كه به موسیقى علاقه‏یى بسیار داشت در شهر پاریس به هنرستان موسیقى رفت و در كنسرواتوار پاریس تحصیلات خود را در رشته موسیقى به اتمام رسانید. امین‏اللَّه حسین، آهنگ‏ها و آثار بزرگ و ذیقیمتى براى فیلم‏ها و سریال‏ها، تئاترها و اپراهاى فرانسه، اسپانیا، آمریكا، ایتالیا و... ساخته است كه نه تنها در ردیف بزرگترین آثار آهنگسازان اروپایى است، بلكه از بسیارى آثار ایشان بالاتر و ممتازتر است و این موضوع را بسیارى از منتقدان و نویسندگان اروپایى اذعان دارند. امین‏اللَّه حسین، غیر از آثار فراوان و به یاد ماندنى كه جهت مراكز فرهنگى و هنرى جهان خلق و ارائه كرده، آثار متعددى نظیر دو سمفونى: «تراژدى رستم و سهراب» اثر جاودان حماسه‏سراى بزرگ ایران زمین، حكیم ابوالقاسم فردوسى و «لیلى و مجنون» اثر سمخنور نامى ایران نظامى گنجوى و چند اثر دیگر مثل: «ساقى» با الهام از فیلسوف بزرگ ایران خیام نیشابورى، اتود راپسودى ایرانى، سمفونیك «خرابه‏هاى تخت جمشید»، باله «مینیاتورهاى ایرانى»، «آوازهاى زرمه»، «رقص چركسى»، «گل و بلبل»، «اى ساربان»، «اسكرتسو و كنسرتو پیانو، شماره 2» ،«گل و بلبل»، «جوشش روان»، «باله قصه ایرانى» و چند اثر دیگر را ساخته كه هر كدام نمودار ذوق هنرى وى مى‏باشد. در سمفونى «رستم و سهراب» وى، بیش از 60 نفر از اعضاى «كر» و 180 نفر نوازنده در اركستر كار كردند و همزمان یك نفر گوشه‏هاى این تراژدى را نقل مى‏كند كه باید یادآور شد این یك جهانى است. امین‏اللَّه حسین معتقد است كه: «موسیقى ایرانى، یك موسیقى جهانى است و ایرانى بااستعداد و باهوش و ذكاوت است و هستند كسانى كه استعدادهاى درخشانى در زمینه موسیقى دارند اما آن‏ها احتیاج به استاد دارند تا كارهایى در سطح و معیار جهانى انجام دهند، در كار موسیقى استاد لازم است، شاگرد لازم است، بدبختى بسیارى از ما ایرانى‏ها به خصوص در مورد موسیقى این است كه وقتى پنج نفر دور هم جمع مى‏شویم، هر پنج نفر مى‏خواهیم رئیس باشیم، این درست نیست. امین‏اللَّه حسین، موسیقى ایرانى را، پدر و مادر موسیقى جهان مى‏داند و این موسیقى را مثل آسمان‏ها و كهكشان‏ها پربار و غنى و بى‏انتها مى‏داند. تمام آثار حسین رنگ و بوى ایرانى دارد و حسین شدیدا تحت تأثیر موسیقى اصیل و سنتى ایران است و در ساخته‏هاى خویش از آهنگ‏هاى محلى (فولكوریك) آذربایجانى استفاده مى‏كند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

ثمین باغچه‏بان، فرزند جبار باغچه‏بان كه از فرهنگیان بنام و بزرگ كشور است، به سال 1304 خورشیدى در تهران متولد شد. وى پس از گذراندن دوره تحصیل ابتدایى، براى ادامه تحصیل در رشته موسیقى به هنرستان عالى رفت و پس از مدتى به كشور تركیه سفر كرد و در كنسرواتوار آنكارا به تحصیل موسیقى پرداخت و پس از طى دوران تحصیل و اتمام آن در رشته آهنگ‏سازى به ایران آمد. وى پس از بازگشت به وطن، در هنرستان عالى موسیقى به تدریس مشغول گشت كه در این راه، براى موسیقى نوین ایران و شناخت و پیشبرد آن كوشش فراوان نمود و او را در این كار پرثمر بزرگ، همسر هنرمندش ئولین باغچه‏بان یار و یاور بود. ثمن باغچه‏بان، آهنگ‏ها و آثار بسیارى از خویش به جاى نهاد كه از میان آن‏ها مى توان از: «دو زلفونت»، «لالایى»، «تنها»، «سوئیت مردم»، «رنگین كمون»، نام برد، این آثار با شركت اركستر سمفونیك وین به رهبرى توماس كریستیان داوید و همكارى ئولین باغچه‏بان همسر وى و بهجت قصرى اجرا گردیده است. دیگر از آثار وى: «نوروز تو راهه»، «روز برف‏بازى»، «جاى آهو»، «گنجشك و برف و بارون»، «ترن قشنگ من»، «گربه‏یى كه مادره»، «عروسك جون»، «كرنگ بلا» و چند قطعه دیگر كه به یادبود پدر خود جبار باغچه‏بان ساخته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

آندرانیك آرزومانیان هنرمند خوب و بااستعدادى است كه در آبان‏ماه سال 1333 در تهران خیابان لاله‏زار نو متولد شد. هنر موسیقى در خانواده وى مانند بسیارى از هنرمندان كشورمان موروثى بود، زیرا جد وى با هنر نوازندگى آشنا و حرفه او بوده، پس وى نوازنده كلارینت كه به زبان آذرى قره‏نى نامیده مى‏شود و در اركسترهاى آذربایجان زمان خود مى‏نواخته است. پسر این شخص كه پدر آندرانیك است در سنین نوجوانى نوازندگى كمانچه را فرامى‏گیرد و بعدها در اركسترهاى بزرگ آذربایجانى به عنوان نوازنده اول كمانچه مشغول همكارى مى‏گردد و مدت‏ها بعد نوازندگى آكوردئون را نیز یاد گرفته و براى فراگیرى پیانو در كنسرواتوار وقت نام نویسى مى‏كند ولى چون پسر بزرگوار وى كه در آن زمان حدود پانزده سال داشته و تمایل به رفتن كنسرواتوار و فراگیرى پیانو از خود نشان مى‏داده، لذا به علت مشكلات مالى پدر از تحصیل خود صرف نظر مى‏كند و در عوض پسر را كه برادر بزرگتر آندرانیك بود به كنسرواتوار شبانه برده و از وى در آنجا ثبت نام مى‏كند. پدر آندرانیك نواختن قره‏نى را نیز از پدر خود به خوبى آموخته بود و به كرات قطعاتى در اركستر یا به صورت سلو در رادیو باكو اجرا كه پخش گردیده بود و مورد تقدیر قرار گرفته بود. برادر آندرانیك كه روبن آرزومانیان نام دارد، در كنسرواتوار شبانه به فراگیرى پیانو مشغول مى‏شود و در حال حاضر، یكى از نوازندگان خوب و باارزش این ساز مى‏باشد كه در جاى خود از ایشان سخن خواهم راند. به هر حال وقتى درباره خود آندرانیك آرزومانیان از وى سؤال كردم درباره كارها و فعالیت‏هاى هنرى خویش چنین پاسخ داد: «من از زمانى كه خود را شناختم، ساز زیباى پیانو را در خانه‏مان دیدم و بالطبع روى اصل مسائل «ژنى» به طرف آن و كلا هنر موسیقى كشیده و جذب شدم. واقعا به خاطر نمى‏آورم كه نوازندگى با پیانو را از چه زمان و سنى آغاز كردم ولى بنا به گفته اهل خانه بسیار كوچك بوده و مسلما پاهایم از روى صندلى پیانو به زمین نمى‏رسیده است! فقط این را مى‏دانم كه تا این لحظه كه حدود 38 سال سن دارم، حتى یك جلسه هم استاد معلم رسمى براى پیانو یا دیگر رشته‏هاى موسیقى نداشته‏ام و فقط با یك پشتكار و سعى و كوشش و زحمات فراوان و تمرینات مداوم خود توانسته‏ام كلیه متدهاى معمول مربوط به پیانو را به اتمام برسانم. در زمینه‏هاى دیگر موسیقى نیز مانند: تئورى و سلفژ، دیكته موسیقى، هارمونى، سازشناسى، اركستراسیون و آهنگسازان نیز مطالعاتى كرده و میكنم ولى بعد از همه این مطالب باید بگویم كه هیچ نمى‏دانم! مدت بیست و دو سال است كه به صورت حرفه‏اى در رشته موسیقى فعالیت دارم. البته قبل از آن هم نوازندگى مى‏كردم ولى به صورت آماتور در جشن‏هاى آخر سال مدارس و مسابقات آموزشگاه‏ها و غیره. از زمانى كه شروع به كار حرفه‏اى كردم با گروه‏هاى موسیقى متعددى همكارى داشته‏ام و در بعضى نیز به صورت سلیست پیانو فعالیت داشته‏ام. از سن 13 سالگى به طور پراكنده شروع به ساختن قطعاتى براى پیانو و اركستر كوچك كردم. به مدت چند سال در گروه‏هاى كر چند صدایى آواز خواندم كه این مسئله به شناخت هارمونى در بخش شنوایى من بسیار مثمر ثمر بود. آهنسازى را به طور جدى از سال 1358 آغاز كردم و اولین كارم در زمینه موسیقى ارامنه بود، سپس از سال 1362 همكارى خود را با مركز صدا و سیما با ساختن موسیقى برنامه «بزبز قندى» كه در بخش كودكان بود آغاز كردم و بعد از مدت كوتاهى موسیقى برنامه «گنجشكك اشى مشى» و «ابر و باد و مه و خورشید» را براى صدا و سیما ساختم كه هر دوى این‏ها جزو برنامه‏هاى كودكان و نوجوانان بود. تعداد 2 ترانه براى برنامه «رنگین كمان» و 2 ترانه براى برنامه «گلاب بپاش» ساختم كه یكى از این ترانه‏ها به نام «كى بود كى بود كه پرسید» با استقبال خوبى روبرو شد. نیمى از موسیقى برنامه «سلامتى چه خوبه» را در سال 1366 ساختم و كل موسیقى برنامه «شادمانه» را براى شبكه دوم صدا و سیما كار كردم و در سال 1368 موسیقى برنامه 1369 موسیقى برنامه كودكان «قصه‏هاى آشنا»، همچنین موسیقى تئاترهاى عروسكى «مدرسه خرگوش‏ها»، «لى‏لى لى‏لى حوضك» را براى مركز تئاتر عروسكى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان به ترتیب در سال 1368 و 1369 ساختم. در ضمن به عنوان سلیست پیانو در نوارهاى منتشر شده: «افسانه سلطان و شبان»، «سكوت سرشار از ناگفته‏هاست»، «چیدن سپیده دم» از ساخته‏هاى هنرمند باارزش و خوب بابك بیات، آلبوم «یادگار خورشید» كه شامل 2 نوار از ساخته‏هاى هنرمند ارجمند خانم روح‏انگیز راهگانى و آلبوم «پاییز طلایى» از ساخته‏هاى هنرمند والا، فریبرز لاچینى نوازندگى و اجرا كرده‏ام. از سال 1364 در زمینه ساخت موسیقى فیلم شروع به فعالیت كردم و اولین كار سینمایى‏ام را با ساخت موسیقى فیلم «ترلان» آغاز كردم و موسیقى فیلم «بلاس» را براى صدا و سیما كار كردم و همچنین موسیقى فیلم «یاقوت آبى» را كه از صدا و سیما پخش شد ساختم كه آخرى كلا با سازهاى الكترونیك كار شده بود. به طور كلى موسیقى‏هاى فیلمى كه براى سینماى حرفه‏یى ساخته‏ام غیر از آن‏هایى كه نام برده شد، عبارتند از: فیلم‏هاى «سیمرغ»، «ماهى»، «رانده شده»، «شنگول و منگول»، «سكوت» و بخشى از موسیقى فیلم: «على كوچولو و غول جنگلى»، اجراى موسیقى فیلم: «تیغ و ابریشم». به غیر از كار آهنگسازى، در اكثر موسیقى‏هاى فیلم به عنوان نوازنده پیانو و سازهاى الكترونیك و گاهى به عنوان مشاور یا ناظر ضبط حضور فعال داشته‏ام. همچنین با انجمن‏هاى فرهنگى و خیریه و دیگر مراكز مربوطه همكارى نزدیك دارم، چه به عنوان آهنگساز، نوازنده و یا مشاور در امور موسیقى. در ضمن در حال حاضر با گروه كر هفتاد نفرى انجمن ارامنه چهارمحال به عنوان پیانیست اول انجام وظیفه مى‏كنم و همكارى‏ام با صدا و سیما به عنوان آهنگساز و نوازنده و با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى نزدیك و صمیمانه دارم. با امید به اینكه از این پس نیز با الطاف بى‏دریغ خداوند متعال بتوانم در خدمت موسیقى كشور عزیزم ایران بوده و سهم بسیار كوچكى در این امر وسیع و شناساندن و اجراى موسیقى صحیح و همگون با فرهنگ و سنن غنى وطنمان داشته باشم».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

احمد نیكپو، دومین فرزند مرحوم قاسم نیكپو، هنرمند ارزنده رادیو، به سال 1342 خورشیدى در تهران متولد شد، وى مثل بسیارى از هنرمندان موسیقى، از همان دوران كودكى به موسیقى علاقه پیدا كرد و مشوق اولیه او پدر هنرمندش بود. احمد نیكپو، موسیقى را، ابتدا به صورت تئورى نزد پدر خود آموخت و نزد خود آن را ادامه داد و آموخته‏ها را تمرین كرد و هرگاه به اشكالى برمى‏خورد از پدر استفسار مى‏كرد. پس از چندى كه پدر او فوت كرد، نزد زنده‏یاد مرتضى حنانه رفت و در كلاس وى مشغول فراگیرى علم موسیقى گردید، سپس براى فراگیرى ویولن و بیشتر درك كردن و فیض بردن از موسیقى اصیل و سنتى ایران، نزد اسداللَّه ملك رفت و مدتى شاگرد این هنرمند باارزش گردید و پس از مدتى كه از كلاس ملك بهره گرفت در كلاس هنرمند ارزنده دیگرى چون: شریف لطفى رفت و از محضر این استاد و هنرمند والا بهره‏ور گردید. احمد نیكپو، با استعداد خوب و ذاتى خویش كه از پدر هنرمند خود به ارث برده،پس از چندى، با اقدام به تأسیس كلاس موسیقى كرد و مشغول تدریس آموخته‏هاى خود به هنرجویان موسیقى گردید. و اوقات فراغت خود را نیز صرف مطالعه و تفحص وى گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایرانى مى‏نماید و چون خود آشنایى خوبى با موسیقى غربى دارد، سعى دارد، در ساخته‏هاى خویش، تلفیقى از موسیقى شرق و غرب به وجود آورد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

آرمن تارپین‏یانس فرزند آرداشس تارپین‏یانس به سال 1342 در تهران متولد شد، هنوز تحصیلات ابتدایى را به اتمام نرسانده بود كه تحصیلات هنرى خود را، در كنسرواتوار تهران آغاز و در رشته رقص‏هاى باله ملى ایران و كلاسیك و نواختن ساز پیانو را زیرنظر دونارنچر كه یك هنرمند مشهور و برجسته چكسلواكى بود به پایان برد. وى مدت هشت سال زیر نظر این استاد به فن یادگیرى نواختن پیانو كار كرد، سپس نزد پدر هنرمند خود، دوران تكمیلى این ساز را به پایان رسانید و در ضمن نواختن سازهاى گیتاركلاسیك، گیتارجاز، گیتارباس، سپس آكوردئون و ارگ و سازهاى ضربى را نیز آموخت كه در نواختن این سازها مهارت پیدا نمود. آرمن تارپین‏یانس از همان كودكى تا چشم باز كرد با انواع و اقسام سازها آشنا شد به قولى اسباب‏بازى او در آن دوران سازهاى گوناگون بود و گوش او با صداى آن‏ها وى را یك چهره موفق در موسیقى ساخته كه بیش از یكصد آهنگ را با توجه به سن كم و جوان خود براى ارگ‏هاى جدید كه از توان بسیار بالائى برخوردارند و به تنهایى مى‏توانند یك اركستر كامل باشند و او كوشش مى‏نماید كه این ساز و كاربرد فراوان آن را به هنرجویان و علاقمندان بشناساند كه برداشت‏هاى نامناسب و غلط از آن بشنود كه مباد احیانا به موسیقى اصیل لطمه وارد آید. زیرا همچنان كه علم كامپیوتر در جهان پیشرفت كرده، این ساز با آن وسعت فراوان و كاربرد كه دارد استفاده درست و صحیح به عمل آید. آرمن تارپین‏یانس، كنسرت‏هاى متعددى در باشگاه و مراكز فرهنگى و عملى هنرى ارامنه برپا كرده است. آرداشس تارپین‏یانس پدر وى داراى سه فرزند دختر و پسر است كه هر سه نفر از نوازندگان خوب و باارزش مى‏باشند و تاكنون علاوه بر تربیت شاگردانى خوب و قابل بحث كتاب‏هاى گوناگون و مختلفى در جهت پیشبرد این هنر تألیف و به چاب رسانیده كه باید از «گلچین آهنگها شماره یك و نوار مربوطه» كه شامل یكصد و پنجاه آهنگ ایرانى، تركى، روسى، ارمنى، افغانى، عربى و اروپائى است كه در واقع گلچینى از آهنگ‏هاى زیباى ایران و جهان است نام برد كه قابل استفاده براى سازهاى مختلف به خصوص سیستمهاى جدید ارگ الكترونیك مى‏باشد كه در تهیه و تنظیم این كتاب تارپین‏یانس دقت و كوشش كافى را مبذول داشته و همین سلیقه و دقت موجب گشته تا اثرى خوب و قابل درك براى هنرجو و به یاد ماندنى به وجود آید. زیرا تنظیم قطعات و نوآورى‏هایى كه در آن به چشم میخورد آن را یك اثر بدیع و ممتاز ساخته است. و دیگر «گلچین آهنگ‏ها، شماره دو» (كلاسیك)، خودآموز گیتارجاز و نواز مربوطه، خودآموز گیتاركلاسیك و نوار مربوطه، خودآموز آكوردئون، تئورى موسیقى و مقدماتى هارمونى، گام- آكورد- آرپژ- ریتم (ارگ پیانو)، گام- آكورد- آرپژ- ریتم (گیتار) كتاب خاطرات عشق (به زبان ارمنى)، (دفتر نت با خطوط استاندار)، فرمول تارپین (روش ساختن آكوردهاى 13 -11 -9 -7 -5- از پایه‏هاى مختلف) مى‏باشد كه حاصل بیش از نیم قرن فعالیت‏هاى پرثمر فرهنگى و هنر تارپین‏یانس مى‏باشد و در هر محیط هنرى و فرهنگى همیشه خوش درخشیده از جمله در نمایشگاه‏هاى بین‏المللى كتاب در تهران و خارج آثار او مورد توجه بوده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

یحیى نیكنواز، یكى از هنرمندان دهه اول افتتاح رادیو بود كه در زندگى با ناملایمات فراوان روبرو گشت و همواره از این نارسایى‏ها رنج مى‏برد ولى مردانه با این مشكلات به مبارزه پرداخت تا بر آن‏ها فائق و پیروز گشت، وى به سال 1299 خورشیدى در تهران متولد شد و در مصاحبه‏یى كه طى دو نوار در سال 1361 با وى به عمل آمد و آن‏ها نزد نگارنده موجود مى‏باشد درباره خود چنین گفت: «من یحیى نیكنواز، در یك خانواده زحمتكش كه اگر بگویم فقیر بهتر است، زیرا پدرم كه در آن زمان كه من كوچك بودم سرباز داوطلب نظام بود و مادرم هم زنى خانه‏دار و زحمتكش. پدر من زیاد در بند خانواده و پاى‏بند به هزینه و گردش چرخ زندگى نبود، یك سال مى‏رفت و پیدایش نمى‏شد و مادرم چون چرخ خیاطى داشت با آن براى این همسایه و آن همسایه پیراهن مى‏دوخت و به این وسیله معاش خانواده را تأمین مى‏كرد. من یك برادر و دو خوهر هم داشتم كه هزینه آن‏ها هم به عهده مادرم بود. هر وقت پدرم به یك بهانه چند صباحى مى‏رفت دوباره باز مى‏گشت و یادم هست كه نوبت آخرى كه رفته بود، پس از بازگشت مى‏گفت كه رفته شیراز و در جنگ عشایر شركت داشته است. این بار كه بازگشته بود مادرم به پدرم گفت: «رجبعلى، یحیى را بگذار برود مدرسه درس بخواند و باسواد شود». او در جواب گفت: «اى بابا بچه‏هاى ما درس را مى‏خواهند چكار، بگذار برود كار بكند». مادرم گفت: «نه باید یحیى درس بخواند». لذا مادرم مرا آورد در میدان بهارستان پشت مدرسه سپهسالار در مدرسه‏یى به نام امیر اتابك نام‏نویسى كرد و من مدت یك سال در این مدرسه خواندن و نوشتن مختصرى یاد گرفتم، سال دوم این مدرسه بودم كه یك روز پدرم آمد و دست مرا گرفت و گفت: «نمى‏خواهد درس بخوانى، بیا و برو كار كن». گفتم: «من چكار مى‏توانم بكنم؟ من با این جثه و قد و قواره كه زورم نمى‏رسد كارى انجام دهم؟» گفت: «مى‏گذارمت شاگرد مغازه بشوى»، او قبلا رفته بود با صاحب یك مغازه بقالى به نام على‏بابا كه سر كوچه دروازه شمیران بقالى داشت صحبت كرده بود و نظر مساعد وى را براى شاگردى من به دست آورده بود. فرداى آن روز به جاى نشستن روى نیمكت مدرسه و گوش دادن به گفته‏هاى معلم، جلوى مغازه بقالى ایستادم و آنجا را آب و جارو كردم و غرولند على‏بابا را هم تحمل مى‏كردم. على‏بابا الاغى داشت كه به من گفت با آن الاغ از یخچال‏هاى اطراف دولاب یخ بیاورم و من هر روز صبح پس از آب و جارو كردن جلوى مغازه او، به یخچال مى‏رفتم و یخ مى‏آوردم، حدود چهار- پنج ماهى از شاگردى من در مغازه وى گذشت، یك روز مردم در خیابان دروازه شمیران اجتماع كرده بودند كه نظر مرا هم به خود جلب كرد. آن‏روزها، عشرت‏آباد دروازه داشت و بیرون خندق بود، بیرون دروازه خانه ما بود كه كنار خندق واقع شده بود و كنار خندق سه خیابان وجود داشت كه یكى متهى مى‏شد به عشرت‏آباد به سمت سربازخانه، خیابان وسطى هم یك خیابان خرابه بود كه همه‏اش بیابان و به آن معینیه مى‏گفتند، سومى هم خیابان مازندران حالیه بود كه چاروادارها در آن زمان كه ماشین نبود و چند تایى هم كه وجود داشت ماشین‏هاى بارى بودند كه از مازندران بار مى‏آوردند. به هر حال مردم در آن روز در دو سوى خیابات عشرت‏آباد در دو صف ایستاده بودند. من كه حس كنجكاویم برانگیخته شده بود از شخصى پرسیدم: «كه آقا چه خبر است ؟»او در جواب گفت: «رضاشاه مى‏رود سربازخانه و دسته موزیك موسیقى و مارش نظامى مى‏خواهد پخش كند و مردم در انتظار پخش موزیك مى‏باشند». من هم مغازه را رها كردم و به سر پل چوبى آمدم و آن قدر منتظر شدم تا موزیك نظامى و مارش ملى توسط دسته موزیك ارتش نواخته شد. وقتى كه این موزیك را شنیدم زانوانم شروع كرد به لرزیدن و به اندازه‏یى در من اثر كرد كه حال خودم را نفهمیدم و موقعیت و وقت خود را درك نكردم و از آن لحظه همه چیزم عوض شد. و در دنیاى دیگرى سیر مى‏كردم به طورى كه ساعت‏ها بود مردم رفته بودند، دست موزیك و سربازها هم رفته بودند و خلاصه هیچكس در آنجا نبود، فقط من بودم كه هنوز نشسته بودم و صداى موسیقى و موزیك كه در گوش‏هایم طنین‏انداز بود. از همان‏جا مستقیم به خانه آمدم و به مادرم گفتم: «من شاگردى مغازه نمى‏كنم و مى‏خواهم موزیسین شوم». مادرم گفت: «كه پدرت تو را دعوا مى‏كند و راضى نمى‏شود». ولى من به مادرم گفتم: «كه مى‏خواهم موزیك یاد بگیرم و هیچ حرفى را هم نمى‏پذیرم». در این زمان من حدود نه سال از سنم مى‏گذشت، پدرم كه به منزل آمد، از دیدن من تعجب كرد و پرسید: «چرا به دكان نرفتى؟» در جواب گفتم: «پدر من مى‏خواهم موزیك یاد بگیرم، تو مى‏خواهى من براى تو پول دربیاورم من از این راه هم مى‏توانم پول دربیاورم و تو را راضى كنم و من شاگردى دكان بقالى را نمى‏كنم». پدرم كه مردى تندخو كه دستش هم بسیار هرز بود و بچه‏ها را مى‏زد و من هم خیلى از این بابت حساب مى‏بردم، با این وصف با تصمیمى راسخ به او گفتم: «كه من دیگر به مغازه نمى‏روم». پدرم فكرى كرد و از آنجا كه شانس با من موافق بود، یا خداوند، مى‏خواست دیگر چیزى نگفت. فردا صبح گفت: «بلند شو برویم تا در دسته موزیك ارتش اسم تو را بنویسم». من با او به سربازخانه فوج نادرى رفتم و خود را در مقابل رئیس موزیك آن كه ستوان یكم داود نجمى بود، دیدم او به من گفت: «سواد دارى؟» گفتم: «یك قدرى سواد دارم»، یك نامه به من داد كه آن را براى او بخوانم، من آن را بدون غلط براى وى خواندم، گفت: «بارك‏اللَّه، بارك‏اللَّه، خوبه خوبه». همان وقت دستور استخدام مرا داد. فقط از من یك ضامن خواست و گفت: «یك كاسب باید ضمانت تو را بكند». «خود شرح مختصرى نوشت و بعد كار من موكول شد به زمانى كه ضامن بیاورم و بعدا همان على‏بابا ضامن شد و من دو روز بعد لباس سربازى پوشیدم، ولى لباس سربازى كه به من داده بودند به قدرى برایم بزرگ و گشاد بود كه یك وضع مضحكى پیدا كرده بودم، آن را به منزل بردم و مادرم كه خیاط بود آن را برایم كوچك كرد و پوشیدم ولى پوتین‏ها براى من خیلى بزرگ بود، به سربازخانه كه رفتم رئیس دسته موزیك دستور داد از انبار یك جفت پوتین كه به اندازه پاى من باشد به من بدهند ولى در انبار هرچه گشتند پوتینى را كه به پاى من بخورد پیدا نكردند و من اجبارا یكى از پوتین‏هایى كه از همه كوچكتر بود به پا كردم ولى باز هم برایم خیلى بزرگ بود». به هر حال، رئیس دسته موزیك انگشتان مرا نگاه كرد و گفت: «یك قره‏نى به وى بدهید». یك قره‏نى بزرگ به من دادند كه خیلى ذوق كردم. ناگفته نماند من چون خیلى كوچك بودم گفت: «تو را به خاطر علاقه بیش از حدى كه به موسیقى دارى استخدام مى‏كنم»، سابقا سرباز در ارتش به صورت داوطلب استخدام مى‏شد، بعدها كه قانون نظام وظیفه از مجلس شوارى ملى وقت گذشت سربازى به‏صورت دو ساله اجبارى درآمد. در دسته موزیك از نوجوانان كم سن و سال جهت فراگیرى نت و موسیقى استفاده مى‏گردید كه وقتى این نوجوانان به سن هفده- هجده سال رسیدند، واقعا چیزى آموخته باشند. ولى به هر حال این كار احتیاج به استعداد داشت، بعضى‏ها خیلى زود موفق مى‏شدند و عده‏یى هم دیر به این امر دست مى‏یافتند. در ارتش معلمینى بودند مثل: آقاجان، اكبرخان و یكى دو نفر دیگر كه نامشان در خاطرم نیست قره‏نى را به من یاد دادند و یادم هست كه یك قطعه خارجى به‏نام «اوتور ریمون» كه سلو نواخته مى‏شد و خیلى مشكل بود و قره‏نى بزرگ را كه محمد غروى مى‏نواخت و سلیست اركستر بود نتوانست این قطعه را بزند، رئیس اركسر به دومى اشاره كرد او هم نتوانست بزند و پس از آن به سومى و چهارمى و پنجمى هم از نواختن آن عاجز ماندند. من گفتم: «آقا اجازه مى‏دهید این قسمت را من بزنم؟» گفت: «بزن». من بدون ضیق زدن و بدون غلط آن قسمت را كه بسیار مشكل بود نواختم و به خوبى هم اجرا كردم و او یك سكه 2 ریالى به من انعام داد كه خدا مى‏داند من چقدر ذوق كردم و از همان بعدازظهر من نزد معلمى به نام هادى خان شروع به تمرین كردم و از همان روز هم آن سلیست را كنار گذاشتند كه البته من راضى به این كار نبودم ولى ارتش بود و باید دستورات بدون چون و چرا اجرا مى‏شد. روزها نزد هادى‏خان به فراگیرى و نواختن قره‏نى كوچك پرداختم و نزد شخصى دیگرى به نام بشارتیان كه درجه گروهبانى دومى داشت به مشق ویولن مشغول گردیدم. لازم به توضیح است كه در آن زمان هنرجو از روز اول حقوق را دریافت مى‏كرد و موسیقى و خط نت را فرا مى‏گرفت و جزو كادر درجه ادارى ارتش به حساب مى‏آمد و همین كه دو مارش و موزیك نظامى یاد مى‏گرفت طبق برنامه سربازخانه از صبح زود مشغول تمرین موزیك مى‏شد و نگهبانى هم به نوبت مى‏داد. تئورى را پاى تخته، شخصى به اسم میرزا حسین‏خان یاد مى‏داد كه روى تخته سیاه با كشیدن 5 خط حامل و كلید سل تا حدودى شناسایى چند گام دیزوبمل و... را یاد مى‏داد. و من وقتى كه نت‏ها را پاى تخته یاد گرفتم، نت‏هاى قره‏نى را از بم‏ترین صداى قره‏نى به من شناساند كتاب و متدى نبود كه به ما یاد بدهند و من اصلا نمى‏دانستم كه متد و راهنمایى هم هست، بعد از یك سال و نیم كه كار كردم فهمیدم كه نداریم. پس از چندى ما از دروازه شمیران به منطقه حشمتیه كه در آن زمان یك قطعه زمینى به پدرم داده بودند و پدرم با ساختن دو اتاق در آن زمین، به این محل نقل مكان كردیم. دسته موزیك ارتش هم در آن دوران هر چهار ماهى در یك پادگاه متمركز مى‏شد كه واقعا براى من كار مشكلى بود، زیرا مدت چهارماه در عشرت آباد ولى‏عصر (ع)، باغ‏شاه (حر) قزاق‏خانه (باغ ملى) و... مى‏بایست در رفت و آمد باشم و من مدتى پیاده از حشمتیه به پادگان باغ‏شاه مى‏رفتم تا بتوانم خود را ساعت 6/ 30 صبحگاه به پادگان برسانم و تا ساعت 11 تمرین كنم و پس از دو ساعت استراحت 6 بعدازظهر كه كارم تمام مى‏شد پیاده به منزل برمى‏گشتم، همین طور به پادگان‏هاى دیگر در رفت و آمد بودم كه مدت 10 سال این كار من بود. به هر حال من ضمن نواختن و فراگیرى قره‏نى به یادگیرى ویولن نیز پرداختم كه بعد از چهارماه از معلم بهتر زدم و در این زمان فرمانده موزیك شهربانى كه محمود شریف اعلم نام داشت و با نواختن ویولن تا حدودى آشنا بود، با یك افسر عراقى كه او هم ویولن مى‏زد همراه دو نفر دیگر بعدازظهرها توى انبار قسمت موزیك ارتش تمرین مى‏كردیم كه من بعد از یك سال فهمیدم كه این‏ها خیلى در نواختن ضعیف مى‏باشند، فقط یكى از آن‏ها به نام، اسفندیار صادقى بود كه از همه‏شان بهتر مى‏زد. این نوازنده‏ها اصولا پوزیسیون نمى‏دانستند و روى همان دماغه ویولن كار مى‏كردند و واقعا متدى نداشتند كه روى آن كار كنند و چیزى یاد بگیرند و دو سه اثر بود كه آموخته بودند و چند اثرى هم از حسین‏خان هنگ‏آفرین و داودخان نجمى كه بیش از هفت عدد نمى‏شد ولى من به این‏ها قانع نبودم دنبال چیزهاى بیشترى بودم. این دسته اركتسر 5 ویولن داشت كه 2 ویولن آلتو، یك ترومبان آكولیست و 2 ترمبان سى‏بمل و یك ویولن كنترباس كه آقاجان مى‏نواخت، البته سازهاى این اركستر بسیار زیبا و درست بود ولى معلم نبود. من پس از 2 سال به سرپرستى امور سیاسى برگزیده شدم، ناصر زرآبادى آمد جاى من و یادم هست كه اركستر را ما دو نفر اداره مى‏كردیم. زیرا هر وقت كه او نبود من و زمانى كه من نبودم او به امور اركستر رسیدگى مى‏كرد. پس از چندى مصطفى گرگین‏زاده و مرتضى گرگین‏زاده به استخدام ارتش درآمدند كه به اتفاق من، ناصر زرآبادى، مصطفى و مرتضى گرگین‏زاده از این به بعد اركستر را اداره مى‏كردیم و مرتضى گرگین‏زاده بیشتر به كارهاى دفترى دسته موزیك مى‏رسید و در ضمن همكارى فعال و صمیمانه‏یى نیز در اركستر داشت. و اما من پس از یك سال كه ویولن زدم به من درجه سرجوخه دادند و نزد استوارى كه ویولن و قره‏نى را خوب مى‏نواخت حدود پنج ماه تكنیك آرشه‏كشى و گام‏هاى بالا رونده را كار كردم كه همین امر، مرا خیلى قوى كرد تا اینكه با راهنمایى محمود ایروانى به هنرستان عالى موسیقى كه چند استاد موسیقى چكسلواكى در آن تدریس مى‏كردند رفتم. آن زمان هنرستان در خیابان لاله‏زار واقع در كوچه برلن بود و سرپرستى آن با سرتیپ مین‏باشیان بود كه رئیس اركستر سمفونیك تهران نیز بود. سال 1314 بود كه در این هنرستان نام نویسى كردم و در كلاس آزاد آن خارج از وقت رسمى هنرستان شركت نمودم. در هنرستان به مسئولین گفتم كه من نظامى هستم و حقوقم ناچیز است اگر ممكن است كمك كلاس مى‏كنم و نصف حق عضویت در هنرستان را بدهم ولى آنان قبول نكردند و من ناچار نصف حقوق را به مادرم براى هزینه منزل مى‏دادم و نصف را بابت هزینه هنرستان مى‏پرداختم و براى جبران كسرى آن مجبور به تعلیم و تدریس به چند شاگرد شدم كه واقعا در بیست و چهار ساعت شبانه‏روز بدون اغراق من فقط سه ساعت خواب داشتم، یادم مى‏آید كه یك ماه پول شهریه هنرستان را نداشتم از منزل مقدارى برنج كه در گونى بود برداشتم و روى دوشم انداختم و روانه منزل استاد كه در پیچ شمیران قرار داشت شدم و گفتم استاد من این برج پول شهریه را ندارم، در عوض این برنج را آورده‏ام از من بپذیر. او با یك نگاه تحقیرآمیزى گفت بگذار آنجا باشد كه همین استاد وقتى كه جنگ دوم جهانى شروع شد همراه سایر هموطنان خود از ایران رفتند و یك شبه همه آنان تار و مار شدند، در هنرستان این استاد تعداد چهار كتاب جهت فراگیرى به من داد كه بعدها من آن را به دخترم پرى كه در هنرستان درس مى‏خواند دادم او از آن استفاده میكرد. در هنرستان این استاد به من یاد داد كه وقتى مى‏خواهم ساز بزنم باید صاف بایستم و ساز را هنگام نواختن كج و كوله نگاه ندارم و آدمى بود عصبانى و تندخو كه یك بار هم مرا با سر آرشه ویولن زد كه چرا آرشه‏كشى ضعیف هستى و همین كار او موجب شد تا من به مدت 6 ماه این نقص كار خود را رفع كنم، من چون ایرانى ساز نزده بودم، سروان ایروانى روزى به من گفت: «اگر مى‏خواهى موسیقى ایرانى یاد بگیرى و بتوانى موسیقى وطن خود را بنوازى و با آن آشنایى پیدا كنى باید بروى نزد استاد ابوالحسن صبا». گفتم: «حالا دوباره بروم نزد استاد دیگرى؟». گفت: «اگر طالبى باید بروى». من رفتم نزد استاد صبا، در آن زمان شهریه ماهیانه استاد مبلغ 4 تومان بود كه وقتى استاد عشق و علاقه مرا به موسیق ایرانى و فراگیرى آن مشاهده كرد مبلغ 2 تومان را ماهیانه به عنوان پاداش و تشویق به من بخشید و بیش از 20 ریال دریافت نمى‏كرد، من مدت 6 ماه نزد آن استاد بزرگ و والا كار كردم و با گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایران آشنا گردیدم. روزى یكى از استواران ارتش كه در موزیك ارتش كار میكرد و نزد استاد حسین یاحقى نیز كار كرده بود به نام حسین زندحقیقى مرا به منزل خود دعوت كرد و من در آن منزل با ردیف‏هاى حسین یاحقى آشنا شدم و او آن ردیف‏ها را در اختیار من گذارد كه ضمن آن‏ها یك مقدار هم ردیف‏هاى آقامیرزا عبداللَّه بود كه با خط خود نوشته بود و قدرى مربوط به حسین‏خان اسماعیل زاده كه آن‏ها بسیار بسیار به درد من خوردند. البته مسئله‏یى هم برایم به وجود آمد كه دیدم ردیف‏ها با هم نمى‏خواند، پیش خودم گفتم این‏ها باید فرق داشته باشد چه از لحاظ تكنیك، چه ملودى و یك سرى اسامى مثل راك عبداللَّه با همدیگر فرق دارند؟ من در یادگیرى موسیقى، از یك استاد و نوازنده استفاده نكردم و در بیست و چهار ساعت بدون اغراق یك وعده غذا مى‏خوردم تا بتوانم ساز باد بگیرم و آن را تمرین نمایم و بتوانم بنوازم كه همین باعث ضعیف شدن هرچه بیشتر جثه كوچك من گردیده بود، من حتى جاى تمرین نداشتم، خانه ما دو اتاق محقر داشت كه یازده خواهر و برادر در آن زندگى مى‏كردیم، من اجبارا در یك آشپزخانه تاریك كوچك كه با یك چراغ موشى كه دود بسیار مى‏كرد و روشنى‏بخش آن بود به تمرین مى‏پرداختم. توى این چراغ مادرم روغن چراغ و گاهى هم نفت مى‏ریخت به قدرى دود مى‏كرد و آن دوده‏ها روى سر و صورت من و ویولن مى‏ریخت كه من پس از4 -5 ساعت تمرین به صورت یك كاكا سیاه در مى‏آمدم. پس ازتمرین یك لقمه نان به عنوان صبحانه مى‏خوردم ساعت دو و نیم بعدازظهر نصف شب با پاى پیاده به سوى پادگان روانه مى‏شدم. بعضى وقت‏ها هم دیر به پادگان مى‏رسیدم و دژبان مرا بازداشت مى‏كرد و به زندان مى‏برد. خیلى به من سخت گذشت كدت سه سال هم از لحاظ مالى و هم از جهت پیاده‏روى در باران و برف و گل و لاى كه پنجه‏هاى پاها و دست‏هایم تا پادگان درحد یخ بستن قرار مى‏گرفت در مضیقه بودم و روى خوش از زندگى ندیدم ولى مقاومت كردم، تا این كه رادیو تأسیس گردید و من با ناصر زرآبادى و مصطفى و مرتضى گرگین‏زاده در رادیو تشكیل اركستر شماره 3 را دادیم كه در اركستر ما قاسم جلالیان ضرب مى‏نواخت و خواننده ما روح‏بخش بود، در آن زمان اركستر شماره یك كه به سرپرستى استاد روح‏اللَّه خالقى و مربوط به انجمن موسیقى ملى بود كه نوازندگان آن ابوالحسن صبا، جواد معروفى و حسین تهرانى و عده‏اى دیگر از استادان دیگر بودند و بعدها اركستر شماره 4 با مجید وفادار و دیگران كه فعلا یادم نیست آمدند. پاى من كه به رادیو باز شد باعث معروفیت و اشتهار من گردید و من در دروازه شمیران دو اتاق اجاره كردم و مشغول تدریس به هنرجویان گردیدم، اجاره ماهیانه این اتاق‏ها 23 تومان بود كه من شب‏ها در همانجا نیز مى‏خوابیدم و صبح خیلى زود هم از آنجا به پادگان مى‏رفتم و در اینجا بود كه بیشتر مى‏توانستم ساز بزنم و تمرین نمایم و وضع مالى‏ام هم خوب شده بود. روزى كه یكى از شاگردانم مرا دعوت كرد تا به منزل ایاشن بروم و در مقابل ماهى 100 تومان حقوق به ایشان در منزل درس بدهم، در آن موقع كه این مبلغ پول زیادى بود من پذیرفتم و به منزل آن‏ها كه دو برادر دو قلو و فرزند یك سرهنگ بودند رفتم. پس از چندى پیرزنى كه در این منزل كار مى‏كرد، به من گفت: «پسرم تو مثل فرزند من مى‏مانى چون هنوز ازدواج نكرده‏ایى، من دخترى را مى‏شناسم كه بسیار دختر خوبى است. بیا من او را براى شما خواستگراى نمایم». من در جواب گفتم: «من زن نمى‏خواهم، من جا و مكان درست و حسابى و اصولا زندگى ندارم كه ازدواج نمایم». گفت: «فكرش را نكن، خدا بزرگ است، همه چیز درست مى‏شود.» من قبول نكردم، ولى پس از مدتى كه به آن منزل جهت تدریس به آن كودكان مى‏رفتم، آن پیرزن كه مثل مادرم به او علاقه پیدا نموده بودم، عاقبت مرا به منزل آن دختر كه او هم مادر پیرى داشت برد و راجع به ازدواج با آنان صحبت كرد. كه ایشان موافقت كردند و من هم جواب مثبت دادم و عروسى من با آن دختر سر گرفت و یك مقدار از هزینه عروسى مرا هم آن پیرزن خیر پرداخت كه بعدا من جبران كردم البته از جهت مالى ولى از لحاظ عاطفى خود را همیشه مدیون او مى‏دانم. مراسم عقد و ازدواج من از همان یك اتاق آغاز شد و بعدها كه خداوند دو بچه به من عنایت فرمود و زندگى را ادامه دادم. پس از چندى نزد آقاى ناصحى رفتم و شناسایى آكوردها را در خدمت وى آموختم كه در كلاس ایشان حل مسائل هارمونى و قسمت‏هاى دیگر مثل متدالسیون را مدت سه سال كار كردم. آقاى ناصحى چند اثر باخ را به من داد تا مطالعه و تمرین نمایم كه من چیزهایى را نوشتم و اجرا كردم. پس از سه سال كه نزد آقاى ناصحى مشغول فراگیرى بودم، به علت كم شدن حوصله ایشان، دیگر درس به من و سایر شاگردان خود نداد و من درصدد برآمدم كه معلم دیگرى پیدا كنم. یك روز در یكى از برنامه‏هاى كنسرتى دژبان ارتش یقه مرا گرفت و كفت: «چرا لباس شخصى پوشیده‏اى». (لباس شخصى براى سربازان و درجه‏داران در آن زمان قدغن بود) من به هر وسیله‏اى بود از چنگ آن دژبان فرار كردم و فردا نزد فرمانده قسمت خودم رفتم و گفتم: «آقا دوازده سال خدمت كرده‏ام، دیگر خسته شده‏ام مى‏خواهم بروم دنبال كار خودم. او گفت: «نه نمى‏گذارم بروى». در جواب گفتم: «من دیگر نمى‏توانم خدمت نمایم». سرم را پائین انداختم و دفتر فرمانده قسمت را ترك كردم و از آن روز به بعد مرتب غیبت مى‏كردم كه مدت آن به 5 -6 -7 روز مى‏كشید و او هم مرا مرتب توقیف و زندانى میكرد و مدت 10 روز هم درجه‏ام را گرفت كه در این مدت گرگین‏زاده و زرآبادى هم با من بودند. فرمانده ما را بسیار اذیت كرد و این جنگ و گریز ما با وى مدت دو سال به طول انجامید كه عاقبت دید وضع درست نمى‏شود، روزى ما را راهنمایى كرد و گفت شما چند نفر خود را به دیوانگى زده‏اید، اینجا ارتش است یكى یكى بروید. بردار یك استعفاءنامه بنویس». كه من این كار را كردم و او فرستاد ستاد لشكر و یادم هست كه در آن زمان سرتیپ هوشمند فرمانده لشكر بود، نمى‏دانم از كجا مرا شناخت و مرا احضار كرد. من هم روزى كه مى‏خواستم نزد وى بروم لباسى تقریبا كهنه و مندرسى به تن كردم و او وقتى مرا به این وضع دید. پرسید: «چرا استعفاء مى‏دهى؟» در جواب گفتم: «مدت دوازده سال است كه خدمت مى‏كنم، خسته شده‏ام، دیگر نمى‏توانم به خدمت ادامه دهم.» گفت: «بیرون بهتر از این‏جاست؟». گفتم: «خیلى بهتر است». او با استعفاى من موافقت كرد و پس از من مصطفى گرگین‏زاده و پشت او ناصر زرآبادى از ارتش بیرون آمدیم. من تا مدت 6 ماه كار دولتى نداشتم و فقط از راه تعلیم شاگردان در كلاس درسى كه داشتم امرار معاش مى‏كردم، روزى توسط دوستى به هنرستان عالى موسیقى رفتم، در آن زمان پرویز محمود رئیس و روبیك ریگوریان معاون وى بود مرا امتحان كردند و پس از امتحان كه قبول شدم به عنوان معلم استخدام هنرستان شدم و در آن‏جا به تدریس شاگردان مشغول گردیدم و وضع مالى‏ام از این زمان به بعد رو به بهبودى رفت. من خیلى در طول زندگى‏ام و دوران فراگیرى موسیقى ستم و محرومیت كشیدم و دوست دارم كه این نكته را براى جوانان عزیزى كه براى فراگیرى این هنر روى به موسیقى مى‏آورند یادآور شوم كه بسیارى از ایشان هنوز نیامده مى‏خواهند فلان قطعه را بنوازند و فلان قسمت را اجرا كنند. اول باید بدانند كه استعداد در این هنر را دارند، تنها علاقه نمى‏تواند ضامن اجراى و موفقیت در راه فراگیرى هنر موسیقى باشد. من خودم به جوانى علاقمند به موسیقى كه شب و روز با ویولن كار مى‏كرد و چیز قابل توجهى یاد نگرفته بود، گفتم: «آقاجان سازت را عوض كن، تو در فراگیرى موسیقى حتما موفق خواهى شد، تو ویولن نمى‏توانى بزنى، ساز سنتور را انتخاب كن و این ساز را براى نواختن در دست بگیر». كسانى كه مى‏خواهند ویولن بنوازند باید حداقل پنجاه درصد استعداد داشته باشند، وقتى هم كه مى‏خواهند ویولن تمرین كنند باید روزى 8 ساعت الى 10 ساعت تمرین نمایند، میان این تمرینات هم نباید باد بخورد و فاصله بیافتد كه انگشتان تنبل میشوند باید برنامه‏ها تمرین از فلان‏ساعت تا فلان ساعت باشد، من هنگامى كه براى تمرین ویولن مى‏نواختن و با قره‏نى كار مى‏كردم، دیكته موسیقى گوش‏هایم بود. ملودى را كه با گوش‏هایم مى‏شنیدم، مى‏نوشتم و كافى بود كه یك مرتبه آن ملودى را مى‏شنیدم آن وقت آن را مى‏نوشتم و كمتر كم مى‏آوردم كه مجبور باشم دوباره گوش كنم و بنویسم، زمانى كه به شهرهاى مختلف كشور مسافرت مى‏كردم موسیقى محلى را با جزیى تغییر و رنگ‏آمیزى كه بیشتر به گوش خوش‏آیند باشد انجام مى‏دادم و به هیچ سازى جز قره‏نى و ویولن علاقه پیدا نكردم، با توجه به اینكه با نواختن پیانو و سنتور نیز آشنایى كامل پیدا كردم، ولى بیشتر كارهاى خود را ابتدا با قره‏نى و بعدها با ویولن انجام مى‏دادم. یقین دارم آثار بتهون را اگر سواد موسیقى هم نداشتم روى من اثر فراوان گذاشت زیرا هنگام گوش دادن به یكى از آثار او زانوانم سست مى‏گردید و حتى به لرزه مى افتد به خصوص دو سمفونى او مثل سمفونى شماره 5 و سمفونى شماره 9 و دریاچه قو اثر چایكوفسكى هیچگاه از خاطرم زدوده نخواهد شد و همیشه با لذت به آنها گوش مى‏دهم. از موسیقى ایرانى، به ساز حبیب‏اللَّه بدیعى علاقه‏اى فراوان دارم و از گوش دادن به ساز وى لذت بسیار مى‏برم زیرا هنر و تكنیك این هنرمند بزرگ و سلیست كم‏نظیر ایران بسیار خوب است، دیگر، نوازندگان نظیر نصرت‏اللَّه گلپایگانى، پرویز یاحقى، تار فرهنگ شریف، لطف‏اللَّه مجد، جلیل شهناز، پیانو مرتضى محجوبى كه ردیف‏ها را خوب مى‏دانست و روزى از ایشان سئوال كردم كه آقاى محجوبى شما ردیف‏ها را كه روى پیانو مى‏نوازید نزد كسى یاد گرفتید؟ گفت: «من ابتدا سنتور نواختم و بعدا نزد خودم ردیف‏ها را روى پیانو انتقال دادم». به هر حال، در آن زمان مردم ما را خیلى دوست مى‏داشتند و ما را بسیار تشویق مى‏كردند و هر كجا كه برنامه‏اى اجرا مى‏كردیم و از سر و گوش ما بالا مى‏رفتند، زیرا در آن زمان نوزانده خوب و باتكنیك خیلى كم بود و عده‏اى هم كه مثل روح‏اللَّه خالقى، ابراهیم منصورى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى و... بودند كه در هیج كجا ساز به آن شكل نمى‏زدند. و همین امر هم موجب حسادت بعضى در رادیو نسبت به ما مى‏گردید، زیرا روزى در رادیو بى‏سیم قصر كه من بودم، ناصر زرآبادى، قاسم جلالیان و گرگین‏زاده‏ها، پیرمردى رو كرد به دوستش و اشاره‏اى به ماها، گفت: «این آشغال‏ها كى هستند كه خود را قاطى ما بزرگان كرده‏اند ؟» ناصر زرآبادى و مرتضى گرگین‏زاده عصبانى شدند و مى‏خواستند به آن پیرمرد كه خود را هم ردیف صبا، خالقى، منصورى، محجوبى و موسى معروفى مى‏دانست درس ادب بیاموزند كه من به هر طورى بود نگذاشتم مسئله‏اى پیش بیاید و آن را را ساكت كردم، این جو و محیط آن زمان رادیو بود كه به كسى میدان نمى دادند عرضه وجود نماید و محیط رادیو بود جولانگاه خود و دوستانشان كه البته این چند نفر اساتیدى كه نام بردم و یكى دو نفر دیگر این چنین نبودند زیرا آنان مثل پدر ما را پذیرا بودند، و مشوق هنرمندان خوب و باسواد. نكته‏اى را كه باید یادآور شوم این بود كه همیشه دوست داشتم ساز را جلوى كسانى بنوازم كه واقعا قدر هنر و هنرمند را مى‏دانستند و هرگاه احساس مى‏كردم كه كسانى به این امر بى‏توجهى مى‏كنند هرگز دست به ساز نمى‏بردم و در حضور آنان به نوازندگى نمى‏پرداختم. با كمال تشكر دیگر چیزى به خاطرم نمى‏رسد كه بیان كنم». یحیى نیكنواز، همان طور كه اشارت رفت در كودكى، نوجوانى و جوانى واقعا در نهایت عسرت و تنگدستى و محرومیت بسر برد ولى با مبارزه و مقاومت در مقابل مصائب و مشكلات پیروزشد و روزى كه از این جهان فانى رخت بربست با سربلندى، سر بر بالین خاك تیره نهاد و در سال 1363 بدرود حیات گفت و در ابن بابوبه به خاك سپرده شد. خداوند رحمتش فرماید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

محمود مدیرى به سال 1313 در شهر سرسبز و زیباى خرم‏آباد متولد شد و پس از طى تحصیلات ابتدایى از سن چهارده سالگى به واسطه علاقه فراوانى كه به علم موسیقى و نواختن و فراگیرى یكى از آلات موسیقى پیدا كرد، وارد دسته موزیك لشكر 5 لرستان گردید. آشنایى و فراگیرى نت و موسیقى را در این رشته ارتشى آغاز كرد و نت‏خوانى و نواختن سازهایى ازقیبل ساكسیفون سى‏بمل، ساكسیفون آلتومى بمل، ترومپت سى‏بمل، قره‏نى كوچك مى‏بمل و تا اندازه‏یى نسبت به سایر سازهایى كه در دسته موزیك نواخته مى‏شوند آشنایى پیدا كرد. و از آنجایى كه او میل شدیدى به نواختن و یادگیرى ویولن را از ابتدا در سر داشت اقدام به خرید ویولن كرد واز سن 18 سالگى بیرون از مدرسه موزیك نظام مشغول فراگیرى و نواختن ویولن نزد معلم و دریف‏هاى استاد صبا و كتاب‏هاى 1 -2 -3 ویولن را به پایان برد و چون با خط نت كاملا در موزیك ارتش آشنایى پیدا نموده بود، خیلى سریع فن نواختن صحیح ویولن را فراگرفت. در سال 1344، مدیر كل فرهنگ و هنر وقت استان طى ملاقاتى كه با وى عمل آورد، از او خواست كه آهنگ‏هاى لرى را به صورت نت درآورد و آن‏ها را تنظیم نماید. محمود مدیرى، این كار را كرد و چه خوب هم با توجه به وقت كمى كه صرف كرده بود از عهده‏اش برآمد، به طورى كه براى نخستین بار در تاریخ موسیقى لرستان اولین آهنگ به‏نام «گندم خر» از صداى رادیو تهران پخش گردید، كه به واسطه استقبال فراوانى كه از آن به عمل آمد به صورت صفحه گرام چاپ و به بازار عرضه شد، پس از ان مجموعه آهنگ‏هاى تنظیمى به وسیله این هنرمند به چاپ رسید و از این زمان به بعد، وى فعالیت‏هاى پى‏گیر و مداومى با اداره فرهنگ و هنر منطقه داشت و در تاریخ 54/12/5 طى نامه شماره 4891 شوراى موسیقى اداره كل فعالیت‏هاى هنرى استان لرستان داد و با توجه به اینكه ساز بومى این منطقه كمانچه مى‏باشد و آن‏ها را با نواختن ساز ویولن هم آشنا كرد. بعد از پیروزى انقلاب آهنگ‏هایى را براى دسته موزیك ارتش ساخت و تنظیم كرد كه در جشن‏ها و مراسم مختلف و میدان جنگ نواخته مى‏شد وى در سال 1358 از خدمت ارتش رسما بازنشسته شد ولى به ساختن آهنگ و تنظیم آن ادامه مى‏داد و در حال حاضر به تدریس و تعلیم هنرجویان موسیقى مشغول مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1305 فریدون حافظى در كرمانشاه، در خانواده‏اى هنردوست به دنیا آمد. پدرش كه مردى درویش و وارسته بود و دورش را عده‏اى از دوستان رند و خراباتى گرفته بودند، همیشه در منزل درباره‏ى شعر و هنر، بخصوص موسیقى بحث مى‏كردند و گاهگاهى نیز با تارى كه در منزل آنها بود شور و حالى به مجلس مى‏دادند. پس از رفتن دوستان پدر، فریدون كوچولو، با پنجه‏هاى كوچك خود شروع به نواختن تار مى‏كرد و روزها و هفته‏ها آنقدر این كار را ادامه داد تا نزد خود توانست قطعاتى را كه از دوستان پدر شنیده بود بنوازد. در سال 1323 فریدون حافظى براى گذراندن كلاس ششم ادبى از كرمانشاه به تهران آمد و در این شهر بود كه یك روز آگهى «هنرستان موسیقى ملى» جلب توجهش را كرد و براى یاد گرفتن «نت» و تكمیل هنرش جهت نام‏نویسى به این هنرستان مى‏رود در آنجا موسى‏خان معروفى استاد بنام تاراین هنرستان از او امتحان به عمل آورده و وقتى او شروع به زدن تار مى‏نماید، موسى از زدن او بسیار خوشش مى‏آید و استادان دیگر را صدا زده و مى‏گوید چقدر پنجه‏ى شیرین و دلچسبى دارد و صورت او را بوسیده و تار مخصوص خود را فى‏المجلس به او مى‏بخشد و مى‏گوید: «بیا جوان از تار من استفاده كن ما، دیگر پیر شده‏ایم، حالا دیگر نوبت شما جوانهاست». این تار را كه از بهترین تارهاى ایران و شاید دنیا است و از ساخته‏هاى یحى‏خان استاد و سازنده‏ى تار در ایران است، حافظى هم‏اكنون چون جان شیرین دارد و پیشرفت خود را مرهون تشویقها و مهربانیهاى موسى‏خان معروفى، پدر جواد معروفى، هنرمند باارزش پیانو مى‏داند؛ حافظى علاوه بر تار به نواختن سه‏تار هم مهارت كامل دارد. حافظى اولین برنامه‏ى رادیویى خود را روز شنبه 23 آذر 1323 اجرا كرد و پس از آن با اركستر استاد مهدى خالدى شروع به همكارى نمود سپس براى شركت در برنامه‏ى «گلها» دعوت شد كه در آن برنامه‏ها نیز شركت مى‏كند، حافظى به تمام دستگاههاى موسیقى سنتى ایران علاقمند است ولى در بین آنها شیفته‏ى دستگاه «همایون» است. او آهنگهاى بسیار ساخت كه اكثر آنها از بهترین آهنگهاى ایران شناخته شده‏اند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

ابراهیم سرخوش را باید به حق یكى از چیره‏دست‏ترین نوازنده‏ى تار در موسیقى سنتى ایران دانست كه پنجه‏اى شیرین و سحار داشت به طورى كه در هر مكان و مجلسى كه ساز را به دست مى‏گرفت و قطعه‏اى از دستگاههاى مختلف موسیقى عرفانى ایرانى را مى‏نواخت، امكان نداشت كه حاضرین مجلس را مسحور هنر خویش نسازد. وى بیش از پنجاه سال سابقه‏ى نوازندگى و سى سال سابقه‏ى آهنگسازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را ساخت و از خود به یادگار نهاد. وى به سال 1290 متولد و در تاریخ 1360 دیده از این جهان فانى فروبست، روانش شاد. منوچهر همایون‏پور درباره‏ى ابراهیم سرخوش كه یكى از ستاره‏هاى درخشان موسیقى اصیل است چنین مى‏گوید: «من از همان اولین سالهایى كه به رادیو راه پیدا كردم با سرخوش آشنا شدم، او در آن سالها تنها نوازنده‏ى خانم روح‏انگیز یكى از دو بانوى آواز بى‏نظیر آن روزگار بود. در آن ایام وسائل الكتریكى و میكروفون وجود نداشت. باید حدس زد كه یك نوازنده آن هم تار با حساسیت تغییر كوك، تا چه اندازه مى‏تواند قدرت مضراب داشته باشد كه بدون میكروفون و در فضاى باز یا سالنى بزرگ نغمه‏ى سازش را با همراهى آن چنان آوازى به گوش انبوهى شنونده از طبقات مختلف با طرز فكر و سلیقه‏هاى ناهمگون برساند. برنامه‏اى كه مهر تأیید بر استادى و هنرمندى سرخوش گذاشت كار او با اركستر انوشیروان روحانى بود، زیرا دوست هنرمند و معروف بنده، انوشیروان در چند سال پیش اركستر نسبتاً بزرگى از سازهاى مختلف تشكیل داده و رهبرى مى‏كرد. به یاد دارم كه سرخوش با لباس سفید مخصوصى كه در وسط نشسته بود، نوازنده‏ى منحصر تار در این اركستر بزرگ بود و كار خود را با تسلط و قدرت هرچه تمامتر اجرا مى‏كرد كه این برنامه با موفقیت بى‏نظیر روبرو و چندین بار از تلویزیون پخش شد. سرخوش مردى ملایم و خوش‏رفتار بود. با دوستانش با كمال مروت و مدارا رفتار مى‏كرد و اهل عیب‏جویى نبود. عاشق ایران و موسیقى ایرانى و فرهنگ و كشور خود بود، از زندگى داخلى خود راضى و عاشق زن و فرزندانش بود. همسرى برازنده و سازگار داشت كه زندگى او را به خوبى اداره مى‏كرد و تا آخرین روزهاى زندگیش عاشقانه از او پذیرایى و پرستارى كرد. شش فرزند سه پسر و سه دختر از او به جاى مانده است. من با این كه از همه‏ى فراز و نشیبهاى زندگى خصوصى و هنرى او اطلاع دارم و حتى در سالهاى 42 و 1343 كه از طرف وزارت دارایى براى كارى در سازمان جنگلبانى مأمور شده بودم و با او در یك اداره كار مى‏كردم؛ بقیه‏ى سرگذشت زندگى او را به نشریه‏ها و روزنامه‏ها و از زبان خود او واگذار مى‏كنم». در مصاحبه‏اى كه ابراهیم سرخوش با ناصر بزرگمهر به عمل آورده و در روزنامه اطلاعات شماره‏ى 15310 مورخ یكشنبه اردیبهشت ماه 1356 درج گردیده، چنین آمده: «با ابراهیم سرخوش استاد و نوازنده‏ى تار، پیرامون زندگى و كارهایش گفتگو كردیم، از شش، هفت سالگى نواختن ضرب و تار را در محضر پدرم شروع كردم. نواختن تار را بسیار دوست داشتم، ولى مادرم از گرایش من به موسیقى راضى نبود، ناچار نواختن تار را پنهانى ادامه مى‏دادم. در هجده سالگى از همدان به قزوین آمدم و كلاس موسیقى تشكیل دادم و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكرده‏ى موسیقى آموختم. در حال حاضر با نواختن تار، سه‏تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن آشنا هستم، اما ساز اصلى من تار است و از زمان تأسیس رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كردم و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشتم زیرا پدرم مى‏گفت: «به جاى ده ساز، یك ساز بزن، اما خوب بزن». بعدها در تهران، روح‏انگیز كه خواننده مشهورى بود به سراغم آمد با او همكارى كردم سپس مرحوم خالقى مرا به هنرستان دعوت كرد. چون با نت آشنا بودم، كار در اركستر را شروع كردم و با خوانندگانى چون: روح‏انگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیع‏زاده، ضرابى، وزیرى و چندین نفر دیگر برنامه رادیویى (به طور زنده) اجرا كردیم. مدتى با خواننده‏اى به نام غزال كار مى‏كردم و آهنگهاى معروفى بر اساس ترانه‏هاى: «شبهاى میگون»، «هرچه باداباد»، «ماه رهگذر»، «یك حمومى» و دهها اثر دیگر را برایش ساختم، اما متأسفانه پس از چندى غزال فوت كرد. اولین آهنگ تنظیمى خود را كه از آهنگهاى قدیمى و از ساخته‏هاى مرحوم على‏اكبر شیدا بود به نام (در فكر تو بودم) را حدود بیست و هفت سال پیش به مرضیه دادم و بیشترین آهنگهایم را براى روح‏انگیز و غزال و مرضیه ساخته‏ام. بعد از مرضیه كارم را با الهه شروع كردم. البته آن روزها خواننده شدن و راه یافتن به رادیو و تلویزیون آسان نبود باید خواننده، موسیقى را مى‏شناخت و خارج نمى‏خواند. الهه را بعد از گذشتن از هفت خوان رستم به رادیو بردم و آهنگ ترانه «چو از غمت مى‏گریم، به گریه‏ام مى‏خندى» را ساختم و این تنها آهنگى بود كه براى وى ساختم زیرا بعد از این آهنگ او را دیگر ندیدم؛ خب گاهى باید به روزگار خندید. طى سالهاى اخیر كه فرزندانم بزرگ و بزرگتر مى‏شدند، سعى كردم در اجتماعات كمتر ظاهر شوم و فقط براى دل خود و دوستانم تار مى‏زنم و همیشه به دوستان مى‏گویم اگر شماها را نداشتم ساز زدن را فراموش مى‏كردم. در تلویزیون با برنامه‏هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و تكنوازى و گروه نوازى همكارى داشته‏ام و یك سالى است كه در تلویزیون فعالیتى ندارم. این روزها من آهنگها و ترانه‏هاى زیادى مى‏شنوم كه نمى‏فهمم، نمى‏دانم ریشه این آهنگها از كجاست، این ترانه‏هاى من درآوردى چگونه اجازه‏ى انتشار مى‏یابند. آهنگ خارجى را مى‏شنوید و لذت مى‏برید، زیرا موسیقى در همه جاى دنیا یكى است اما اینجا موسیقى تبدیل به یك زنجوره، یك نعره مى‏شود و به غصه ختم مى‏گردد. شاید این موسیقى مربوط به زمان باشد، شاید دلیل نپسندیدن آن پیر شدن من باشد، به هر حال مسأله این است كه من نمى‏فهمم، من آهنگ را نمى‏فهمم، شعرش را نمى‏فهمم، صدا را نمى‏فهمم و اصلاً معنى آن را نمى‏فهمم. و نمى‏دانم اینجا آهنگسازان جدید از چه ایده مى‏گیرند؟ البته گاه‏گاه كارهاى خوبى نیز شنیده مى‏شود. من هیچ فرد بخصوصى را در موسیقى تأیید نمى‏كنم، من هركس كه نت و موسیقى را بشناسد و بداند تأیید مى‏كنم، خواننده تا وقتى كه آهنگ ایرانى نخواند، تا معلوم شود كه آیا خارج مى‏خواند یا نه، شناخته نخواهد شد. من با بعضى از این خوانندگان جدید در جلساتى آشنا شدم، آنها را تشویق كردم كه بخوانند، اما درست بخوانند، فلان خواننده را دیدم كه خیلى خوب مى‏خواند ولى وقتى برنامه‏ى تلویزیونى‏اش را دیدم و شنیدم تفاوت خیلى زیاد بود. بعضى‏ها مایه‏هاى خوبى دارند و آهنگسازان باید به آنها آهنگى بدهند كه به سوى موسیقى اصیل راهى داشته باشد این آهنگهاى مدروز جنبه‏ى علمى و درست ندارند، خیلى ساده و پیش پا افتاده هستند و ارزش هنرى ندارند. به اعتقاد من موسیقى ایرانى در دنیا اول است، اما چون سالهاى گذشته، بزرگانى چون: ابوعلى و فارابى و غیره به عربى نوشتند، خارجى‏ها فكر مى‏كردند موسیقى ما موسیقى عربى است و ما موسیقى را از عرب وام گرفته‏ایم، مرحوم استاد حسین مسرور مطالعه كرده بود كه موسیقى عرب اصلاً ایرانى است و آنچه آنها اجرا مى‏كنند ایرانى خالص است، عود، قانون و سازهاى دیگر عربى كه حتى خود ما فكر مى‏كنیم عربى هستند، خالصاً ایرانى هستند. عرب موسیقى ندارد هنوز مهر ایرانى روى موسیقى عرب است. عرب مى‏گوید: «سه‏گاه»، «ماهور»، «شور» و... شنیدم كسى در جایى نطق كرده كمه موسیقى ایرانى از عرب است و من متعجب شدم البته عرب از نظر متد كار و شیوه علمى پیشرفت كرده است اما این موسیقى ایرانى است و موسیقى ما، موسیقى دنیاپسند است، در موسیقى خارجى پرده و نیم‏پرده است در حالى كه موسیقى ایرانى «بین» هم دارد. در مورد نابسانى موسیقى كنونى بهتر است سكوت شود، اما روزى در جلسه‏اى با حضور عده‏اى از اساتید موسیقى، یك مقام ادارى گفت: «تقصیر شما موسیقیدانان است كه كار نمى‏كنید، مردم موسیقى مى‏خواهند و به ناچار هركسى كارى را ارائه مى‏كند». در جواب این مقام پاسخ داده شد، فلان موسیقیدان زحمت را متحمل مى‏شود اما كاست فروش میلیونر مى‏شود، آهنگساز نفع مادى ندارد، در موسیقى قانونى براى حق مؤلف وجود ندارد. روزى به رضا محجوبى گفتم: «بیا و براى فلان آهنگ كه مى‏خواهد صفحه بشود، ساز بزن». گفت، «نمى‏زنم، من براى این «ابوعطا» فلان مبلغ خرج كرده‏ام و اضافه كرد، حالا وقتى آن را بزنم و ضبط شود، دیگه مال من نیست، مال دیگرى است، در حالى كه من یك عمر، همین كار را كردم و زدم و بلدم. حالا اگر كار ما نوار و كاست بشود و پاداش نداشته باشیم، بعد از مدتى وجود ما ارزشى ندارد. اگر دیگران را هم به مجالس راه مى‏دهند، بیشتر به خاطر جوانى‏شان است». (1360 -1290 ش)، موسیقیدان و نوازنده. از دوران كودكى نواختن ضرب و تار را نزد پدر شروع كرد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و كلاس موسیقى تشكیل داد و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكرده‏ى موسیقى آموخت. او در نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن توانا بود، اما ساز اصلى وى تار بود. از زمان تاسیسى رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كرد و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشت. سپس روح‏اللَّه خالقى او را به هنرستان موسیقى ملى دعوت كرد و وى كار در اركستر آنجا را شروع كرد و با خوانندگانى چون: روح‏انگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیع‏زاده، ضرابى، وزیرى برنامه رادیویى اجرا مى‏كرد. وى بیش از پنجاه سال سابقه‏ى نوازندگى و سى سال سابقه‏ى آهنگ‏سازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را از خود به یادگار نهاد.[1] نوازنده، آهنگ‏ساز. تولد: 1290، قزوین. درگذشت: 29 اسفند 1360. ابراهیم سرخوش از كودكى با شاگردى نزد پدر به فراگیرى ضرب و تار پرداخت. در شانزده سالگى با ویولن و پیانو هم آشنا شد و نت‏ها را نیز آموخت. ابراهیم ضمنا با نواختن سنتور نیز آشنا شد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و به تدریج به تعلیم شاگردانى پرداخت. ابراهیم سرخوش تار را به سبك قدما مى‏نواخت. به ردیف موسیقى ایرانى آشنایى داشت. وى سالیان دراز از تكنوازان رادیو بود. گاه سلو مى‏نواخت و گاه اركستر را اداره مى‏كرد. آهنگ‏هاى ساخته‏ى وى از رادیو اجرا شده است. در تلویزیون با برنامه‏هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و «تكنوازى و گروه نوازى» همكارى داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1312 در شهر همیشه سبز و خرم و زیباى آمل، دیده به جهان گشود. دو ساله بود كه با پدر و مادرش به تهران آمد. از همان دوران كودكى به موسیقى گرایش زیادى داشت به طورى كه وقتى پدرش یكبار با تار قطعاتى را مى‏زد، او به ذهن مى‏سپرد و همان قطعات را مى‏نواخت و همیشه دور از چشم پدر به ساز او دستبرد مى‏زد یك روز كه پدرش در منزل نبود و او قطعاتى را مى‏نواخت پدرش وارد شد و وقتى ذوق و استعداد او را مشاهده كرد، وى را تشویق كرد و به كلاس استاد على‏اكبرخان شهنازى برد و او در آنجا تحت تعلیم استاد قرار گرفت و ردیفهاى موسیقى ایرانى را به خوبى فراگرفت و چون عبدالحسین شهنازى برادر استاد على‏اكبر شهنازى كه او نیز پنجه‏اى شیرین داشت و در نواختن تار از پدر خود آقا حسینقلى بهره‏ها برده بود با پدر او دوستى داشت و به منزل آنها آمد و شد مى‏كرد، لذا او فرصت را غنیمت شمرده و از محضر عبدالحسین‏خان هم كسب فیض مى‏كرد به طورى كه خود فرهنگ شریف معتقد است تحت تأثیر ساز عبدالحسین خان است و از سبك او الهام گرفته است. فرهنگ شریف، اولین بار كه در رادیو برنامه اجرا كرد، محصل سال سوم دبیرستان دارالفنون بود و مدت یك ربع ساعت سلو اجرا مى‏كرد؛ آن موقع فرستنده‏ى رادیو در جاده قدیم شمیران بود و ممتحنین آن استاد صبا و استاد محجوبى بودند. فرهنگ شریف، در كنسرتى كه استاد مهدى خالدى هم در جمع مدعوین بود، پس از پایان كنسرت، توسط ایشان به رادیو دعوت مى‏شود و با شركت در چند اركستر، از زمانى كه برنامه‏ى «گلهاى جاویدان» شروع و ضبط مى‏شود با آن همكارى مى‏كند. و هنرمندانى نظیر: اكبر گلپایگانى و محمود محمودى خوانسارى اولین بار با فرهنگ شریف همكاریشان را در رادیو آغاز مى‏كنند. فرهنگ شریف یكى از تكنوازان بنام برنامه‏ى «گلها» بود و پنجه‏اى شیرین و سحرآمیز دارد. تاكنون چند آهنگ ساخته كه از میان آنها بیشتر به «گل گریه» علاقمند است كه با صداى اكبر گلپایگانى است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

لطف‏اللَّه مجد به سال 1296 در خانواده‏اى هنردوست در مازندران، شهر شاهى (قائم‏شهر) متولد شد. و از كودكى به تار و نواختن آن علاقه‏ى وافرى داشت و همین اشتیاق بود كه وى را به سوى این ساز كشانید. لطف‏اللَّه مجد، از كودكى به تار علاقه‏ى وافرى داشت و همین اشتیاق بود كه وى را به سوى این ساز كشانید. به طورى كه گفته‏اند در انبارى منزل آنها تار شكسته و رنگ و رو رفته‏اى بوده كه مجد همیشه با آن كلنجار مى‏رفته و ساعتها با این ساز شكسته، به اصطلاح تمرین مى‏كرده و همین عشق و علاقه و تمرینهاى فراوان موجب شد كه وى از دروس خود عقب بماند، پدرش كه این وضع را مشاهده مى‏كند نسبت به او سخت‏گیرى مى‏كند و دیگر نمى‏گذارد كه ساز بزند ولى او كه بزرگترین عشق و علاقه‏اش تار و نواختن تار بود با گریه و التماس از پدر مى‏خواهد كه دروس خود را به خوبى خوانده و تكالیفى را كه مدرسه به او مى‏دهد به نحو احسن انجام دهد و در عوض پدرش به او اجازه‏ى نواختن تار را بدهد به این شرط كه فقط نزد خود نواخته و به كلاس موسیقى و نزد استاد نرود، او نیز به پدر قول مى‏دهد و تا آخر هم نزد هیچ استادى نرفت. لطف‏اللَّه مجد در سال 1308 كه بیش از دوازده سال از سنش نمى‏گذشت، بدون هیچ ترسى از پدر، رسماً نواختن تار را با ممارست و كوشش فراوان آغاز و در ضمن هرجا كه صداى سازى مى‏شنید، به سراغ آن مى‏رفت و به دقت به آن نوا گوش فرامى‏داد و در راه كسب این هنر، تنها ذوق خوش و استعداد فراوان خود را به كار گرفت و نواختن این ساز را به طور سینه به سینه به خوبى آموخت. پس از چندى مجد، یكى از نوازندگان بنام تار شد و با اینكه استاد به خود هرگز ندید و رنج شاگردى كمتر متحمل شده بود، آنقدر پرشور و دلنشین و با جذبه تار مى‏زد كه بى‏اختیار شنونده را به سوى خویش جذب مى‏كرد. نخستین بار در پارك نصرت‏الدوله فیروز و سپس در تالار فرهنگ به دادن كنسرت پرداخت. وى در اوایل دهه 1330 وارد رادیو شد. بعد از نسل قدیم نوازندگان تار در رادیو (مانند على‏اكبر شهنازى و مرتضى نى‏داود)، او و جلیل شهناز نسل جدید تارنوازان رادیو بودند كه در آن روزگار و حال و هواى محبوبیت بسیار یافتند. از او برنامه‏هاى زیادى به همراه حسین تهرانى، رضا ورزنده، على تجویدى و پرویز یاحقى باقى مانده است. وى دو آهنگ لطیف و جذاب نیز ساخته است كه به همت لطف‏اللَّه مفخم پایان به چاپ رسیده است. لطف‏اللَّه مجد از آغاز تأسیس انجمن موسیقى ملى ایران یكى از نوازندگان باارزش اركستر آن هنرستان بود و دوتا از آهنگهاى او كه در مایه «همایون» و دیگرى در مایه «سه‏گاه» ساخته بود و شهرت فراوان یافت با همكارى این انجمن اجرا كرد و شعرش چنین است: «شد دلم خون ز درد جدایى اى امید دل من كجایى» و دیگرى در سه‏گاه با شعر: «دور از رخ تابانش از جان بزارم از محنت هجرانش شد گریه كارم» لطف‏اللَّه مجد، یكى از آن نوازندگانى بود كه در همه جا ساز نمى‏زد و صداى سازش را در هر مكانى نمى‏شد شنید. او یكى از نوازندگان خوب و باارزش برنامه‏ى جالب و روح‏پرور «گلهاى جاویدان» بود كه با دعوت داود پیرنیا از او، یكى از همكاران دائمى آن برنامه شد. لطف‏اللَّه مجد از بین نوازندگان به ابوالحسن صبا، حسین تهرانى و مرتضى محجوبى علاقه داشت. از بین خوانندگان ادیب خوانسارى و بنان را دوست داشت. با بنان و اسماعیل نواب صفا و ابوالحسن ورزى بسیار دوست و معاشر بود. سالها در اداره‏هاى دولتى با كمال صداقت و پاكى به كار مشغول بود و در كنج قناعت با ساز خویش عالمى داشت. وى یكى از برجسته‏ترین، نامدارترین و شیرین‏نوازان رادیو بود كه پنجه پرشور و حال و شیرین وى طرفداران بسیار داشت. از وى شاگردى باقى نمانده است. مجد در آذرماه 1357 به مرض سكته درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1300 جلیل شهناز، در شهر افتخارآفرین و هنرپرور اصفهان، اصفهان چشم به جهان گشود، پدرش علاقه‏ى وافرى به موسیقى سنتى ایران داشت و هر روز منزلش محفل گرم براى دوستداران این هنر بود. پسر دیگرش حسین شهناز تار را بس دل‏انگیز مى‏نواخت، پدر از همان اوان كودكى مشوق او در یاد گرفتن و نواختن این ساز اصیل ایرانى گردید و به همین سبب جلیل را به دست برادرش حسین سپرد تا او را با نواى ساز آشنا كند، از این زمان، جلیل بود و حسین و تار كه لحظه‏اى این سه دلداده از یكدیگر جدا نبودند هر وقت حسین كاسه تار را در آغوش مى‏گرفت و مى‏نواخت، جلیل از كنار او دور نمى‏شد و چون دلداده‏اى شیدا به پنجه‏هاى سحار او مى‏نگریست و در پیچ و تاب نواى آن خواسته‏هاى كودكى خود را جستجو مى‏كرد و عطش خود را فرومى‏نشاند. ایام كودكى سپرى شد و دوران جوانى فرارسید، هر روز جلیل از مدرسه بازمى‏گشت یكسر به نزد برادر آمده با لحن كودكانه از او مى‏خواست كه تار بنوازد و حسین هم سخاوتمندانه هرچه داشت در طبق اخلاص نهاده و به او مى‏آموخت. جلیل پس از چندى به تهران آمد و به رادیو راه یافت و در اركسترهاى مختلف این دستگاه شركت جست و پس از مدتى در برنامه «گلها» شركت و یكى از بهترین سلیستهاى آن گردید. جلیل شهناز علاوه بر نواختن «تار» كه ساز اختصاصى وى مى‏باشد با نواختن «ویولن»، «سنتور»، «ضرب» نیز آشنایى كامل دارد و آنها را بسیار دلنشین مى‏نوازد، نواخته‏ها و آثار شهناز در موسیقى ایران به خصوص گلها از آثار بزرگ و ممتاز موسیقى ایران است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(ح 1338 -1284 ش)، خواننده. اصلا كاشانى بود و در تاكستان قزوین به دنیا آمد. پدرش قبل از تولد او وفات یافت و مادرش طوبى نیز وقتى قمر هیجده ماهه بود درگذشت و سرپرستى قمر را مادربزرگش خیرالنساء افتخار الذاكرین به عهده گرفت كه روضه‏خوان و نوحه‏سراى مجالس زنانه حرم ناصرالدین‏شاه بود و چون قمر از كودكى وى را در آن مجالس همراهى مى‏كرد، اولین دقایق هنر آواز را از او فراگرفت. اول بار كه قمر در یك مجلس عروسى خواند، صداى دلنشین و در عین حال بلند و محكم وى مورد توجه مرتضى نى‏داوود قرار گرفت و این استاد او را تعلیم داد و به ردیف موسیقى سنتى ایران آشنا كرد. قمر در زندگى هنرى خود شهرتى فراوان یافت. در 1310 ش براى اجراى كنسرت به همدان رفت و با عارف قزوینى از نزدیك آشنا شد و مدتى نیز با محمدعلى امیر جاهد كار كرد و سروده‏هاى میهنى این شاعر را خواند. سید حسین طاهرزاده از آواز وى بسیار تعریف كرده است. قمر به مناسبت احترام فراوانى كه براى كلنل علینقى وزیرى قائل بود، نام وزیرى را به عنوان نام خانوادگى خود برگزید. وى زنى بخشنده و اهل كرم بود و داستانهاى زیادى درباره‏ى گشاده‏دستى او ثبت است. قمر در تهران درگذشت و در قبرستان ظهیرالدوله دفن شد. صفحه‏هاى متعددى از او باقى مانده كه تصنیفهایى از عارف، عشقى، بهار، پژمان بختیارى، امیر جاهد و غیره را خوانده است.[1] (بخش 1) قمرالملوك وزیرى، بانوى آوازخوان معروف (و. كاشان 1284- ف. 1338 ه.ش). وى در خانواده‏اى متوسط در كاشان متولد شد و تحت حمایت مادربزرگش كه زنى مؤمنه بود پرورش یافت. مادر بزرگ او به جهت روضه‏خوانى به مجالس زنانه مى‏رفت و قمر نیز پاى منبرش مرثیه مى‏خواند. بعدها بر اثر تعلم نزد استادان موسیقى خواننده‏اى مشهور شد. صفحات متعدد از آواز او پر شده. قمر در اواخر عمر به كسالت قلبى مبتلى گردید و به همین بیمارى درگذشت و در مقبره‏ى ظهیرالدوله (بین تجریش و دربند) مدفون گردید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده و نوازنده. وى افسر موزیك بود و صفحاتى از او در آواز، در دستگاه همایون كه به تنهایى با قره‏نى نواخته، باقى مانده است و همچنین قطعاتى در گوشه‏هاى قطار و افشارى.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده. وى صداى خوشى داشت، اما در جوانى بیمار و صدایش خراب شد. او با عارف قزوینى مانوس بوده و استاد علینقى وزیرى او را در اصفهان دیده و تحسین كرده است. حبیب در اواخر عمر بیشتر در شیراز مى‏زیست. حسین ادیب و تاج اصفهانى از شاگردان وى بودند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 857 ق)، خطاط، نقاش، موسیقیدان و شاعر، متخلص به شاهى. از غزلسرایان معروف شیعه‏ى قرن خود بود و ظاهراً در شاعرى، استاد عبدالرحمان جامى بوده است. در سبزوار به دنیا آمد و نیاكانش از امراى سربدارى و خود خواهرزاده‏ى خواجه على مؤید سربدارى بود. علت اشتهار شاعر به امیر به همین سبب، و انتخاب تخلص شاهى هم ظاهراً به این دلیل است. وى در طلب علم و ادب به هرات رفت و در خدمت شاهزاده بایسنقر منصب تقرب و ندیمى یافت. بعد از مدتى از او رنجیده شد و از هرات به سبزوار رفت و در آنجا به كشاورزى پرداخت. در اواخر عمر براى نقاشى كوشك گل‏افشان كه بابر میرزا در استرآباد ساخته بود، به آنجا رفت و همان درگذشت. جنازه‏ى او را به سبزوار انتقال دادند و در خانقاه مربوط به نیاكانش به خاك سپردند. امیرشاهى انواع خطوط را خوش مى‏نوشت و نام وى را در زمره‏ى خوشنویسان كتابخانه‏ى بایسنقرى آورده‏اند، ولى تاكنون نمونه‏ى خطى از وى دیده نشده است. امیر در فن نقاشى مصور و مذهب شهرت داشت و در موسیقى ماهر بود و عود مى‏نواخت. از آثار وى: «دیوان شعر»، مشتمل بر دوازده هزار بیت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(725 -651 ق)، عارف، شاعر و موسیقیدان. از امراى قبیله‏ى لاچین از تركان ختایى ماوراءالنهر ساكن كش بود. پدرش در روزگار حمله و استیلاى مغول به هندوستان رفت، و به خدمت شمس‏الدین التتمش رسید و در سلك امراى او درآمد و مدتى سمت امیرالامرائى یافت. در قصبه‏ى پیتالى ساكن شد و با دختر عمادالملك ازدواج نمود. در كودكى امیر خسرو به شرف دستبوس نظام‏الدین محمد دهلوى معروف به «نظام اولیاء» از كبار مشایخ چشتیه رفت و از آن پس تا پایان حیات ارادت خود را نسبت به آن پیر حفظ كرد و خود در شمار بزرگان سلسله‏ى عرفاى چشتیه در آمد. امیرخسرو در خدمت سلطان المشایخ با خواجه حسن دهلوى شاعر معروف و ضیاءالدین بن رجب برنى مؤلف تاریخ «فیروز شاهى» آشنایى یافت. در همان حال به تعلّم علوم ظاهرى نیز سرگرم بود، و با بسیارى از علوم متداول زمان آشنا گشت. چون به حد رشد رسید به دربار غیاث‏الدین بلبن راه یافت و بعضى از امراء او مانند ملك چهجو را مدح گفت. سپس به خدمت پسر بزرگ غیاث‏الدین بلبن درآمد. وى بعد از فوت غیاث‏الدین بلبن در سال 686 ق ملازم درگاه معزالدین كیقباد و سپس مقرب درگاه جلال‏الدین فیروزشاه خلجى شد و مانند پدر و برادر خود در زمره‏ى امرا درآمد و عنوان «امیر» گرفت و به «امیرخسرو» اشتهار یافت. در دستگاه سلاطین دهلى یعنى ركن‏الدین ابراهیم، علاءالدین محمد، شهاب‏الدین عمر، قطب‏الدین مباركشاه و تغلق شاه مغزز و محترم بود. در سفر تغلق شاه به بنگاله همراه او بود و در بازگشت پس از آن كه شنید شیخ نظام‏الدین اولیاء درگذشته. ترك خدمت گفت و به دهلى رفت در جوار قبر مرشد خود مقیم شد. هرچه داشت به بینوایان بخشید و بعد از شش ماه درگذشت. و در جوار نظام‏اولیاء به خاك سپرده شد. امیر از بزرگترین شاعران ایرانى هندوستان بود و به همین جهت به او لقب سعدى هندوستان داده‏اند. وى علاوه بر اطلاعات وسیع از زبانهاى فارسى و تركى و عربى به زبان هندى آشنایى داشت و در موسیقى هندى و یارانى نیز ماهر و توانا بود. آثار وى: «دیوان» امیرخسرو شامل انواع مختلف شعِر مثنوى‏هاى. «پنج گنج» «ثمانیه‏ى خسرویه» مثنوى هشت‏گانه؛ «اعجاز خسروى» در فن انشاء؛ «خزاین الفتوح»، معروف به «تاریخ علایى».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. از شبیه‏خوانهاى معروف عهد ناصرى در تكیه دولت بود. آقاجان خواننده‏اى توانا بود و به موسیقى احاطه كامل داشت. وى را از جمله كسانى مى‏دانند كه صدایى خوش داشت و به مقام استادى رسید و تعلیم آواز نیز مى‏داد. از جمله شاگردان او: استاد حاجى ملا جناب قزوینى، حاجى حكیم تهرانى، صادق‏خان نواب و علیخان نایب‏السلطنه‏اند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق) موسیقیدان، تصنیف خوان و نوازنده‏ى عهد ناصرى. پدر وى نوازنده‏ى معروف تار و از منسوبین حسن‏خان سنتورى بود. او از شاگردان حبیب سماع حضور و همدوره آقامیرزا عبداللَّه و آقا حسینقلى فراهانى و ارفع الملك بود. برخى از كتب او را با عنوان آقاجان كلیمى آورده‏اند. از شاگردان بنام وى: فرزندش، رضا روانبخش، كه در تصنیف و ضرب استاد بود، و نیز بالاخان پدر مرتضى نى داوود را مى‏توان نام برد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، نوازنده و تصنیف خوان. وى در ضرب گرفتن و خواندن آهنگهاى ضربى تسلط داشت و از اساتید زمان ناصرالدین شاه به حساب مى آمد. براى اینكه وى با آقاجان دیگر كه در اواخر عصر ناصرى ظهور كرد اشتباه نشود و او را آقاجان اوّل نامیدند. حاجى‏خان عین‏الدوله فرزند و شاگرد وى بود. معیرالممالك سماع حضور را پسر آقاجان اول مى‏داند و خالقى سماع حضور را استاد آقاجان اوّل مى‏داند امّا دیگران بر آنند كه حبیب سماع حضور از شاگردان وى بوده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

گریشا مكائیلى‏زاده به سال 1380 خورشیدى در شهر دوشنبه تاجیكستان از خانواده‏یى كه به موسیقى علاقمند بودند متولد شد. در سال 1314 همراه خانواده به ایران مهاجرت كرد و در كرمانشاه مقیم گردید. پس از چندى به شهر سنندج آمد و در این شهر سكونت كرد و به تحصیل پرداخت. در دوران تحصیلات ابتدایى بود كه ویولنى تهیه كرد و براى خود آهنگ‏هاى محلى كردستان را با تمرین‏هاى زیاد مى‏نواخت. وى در اینباره مى‏گوید: «روزى، در بیشه‏یى براى خود مشغول نواختن بودم و آهنگى را با ویولن تمرین مى‏كردم كه دیدم شخصى با لباس ارتشى از پشت چند درخت آمد جلو كه من خیلى ترسیدم وحشت كردم ولى خیلى زود آن مرد با مهربانى به من گفت كه این آهنگ را این چنین بزن و طرز ویولن دست گرفتن هم این چنین مى‏باشد كه در واقع معلم اولیه من این شخص بود كه بعدها فهمیدم استاد حسن كامكار، هنرمد صاحب نام منطقه كردستان است كه علاوه بر فرزندان هنرمند خود كه همگى از شاگردان شایسته و خوب استاد هستند، شاگردان باارزش فراوانى نیز تربیت كرده است». گریشا میكائیلى‏زاده، تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در سنندج به پایان برد و در این زمان نزد خود نت و كتاب‏هاى مربوط به موسیقى را خوانده و آموخته بود، لذا در سال 1333 در وزارت آموزش و پرورش به عنوان معلم سرود و موسیقى استخدام شد كه مدت 27 سال به خدمات فرهنگى و هنرى در مدارس ادامه داد و در سال 1360 بازنشسته گردید. او، در بدو استخدام به سمت معلم سرود مدارس سنندج به تهران آمد و مدتى از طرف وزارت اموزش و پرورش به هنرستان رفت به اتفاق سایر مربیان و همكاران فرهنگى دیگر شهرستان‏ها، دوره كلاس موسیقى هنرستان را به خوبى به پایان برد و موفق به اخذ گواهى‏نامه گردید. وى، از بدو تأسیس رادیو و قبل از آن‏كه رادیو سنندج شروع به كار نماید، در رادیو ارتش كه در هفته یك شب و شب‏هاى شنبه برنامه پخش مى‏كرد مشغول به كار نوازندگى مى‏گردید و در اركستر رادیو سنندج در مواقع بیكارى و بعد از فراغت از تدریس در كلاس‏هاى دبستان و دبیرستان به رادیو مى‏رفت و پس از تمرینات لازم به اجراى برنامه موسیقى مى‏پرداخت. در سال 1350 كه تلویزیون كردستان مركز سنندج افتتاح شد، به عنوان سرپرست اركستر رادیو و تلویزیون كردستان توانست خدمات بیشترى به موسیقى و مردم آن سامان انجام دهد و آهنگ‏هاى متعددى ساخت كه هم‏اكنوه در آرشیو رادیو تلویزیون كردستان موجود است و علاوه برساختن آهنگ، بسیارى از آهنگ‏هاى محلى كردى را تنظیم كرد كه از آثار به یاد ماندنى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

عباسعلى سلیمانى به تاریخ 1299 خورشیدى در تهران محله خیابان رى متولد شد، او به موسیقى خیلى زود علاقه پیدا كرد و به همین سبب هم از سن پانزده سالگى به ارتش رفت تا در مدرسه موزیك آن به فراگیرى موسیقى، پردازد. وى در ارتش ابتدا، ساز بادى ترومپت را انتخاب كرد و پس از آن كه در نواختن آن مهارت كافى را به دست آورد شروع به فراگیرى كلارینت، فلوت و ساكسیفون نیز نمود كه نواختن این سازها را به خوبى آموخت و مدت 33 سال در موزیك ارتش خدمت كرد تا خود به رهبرى دسته موزیك آن درآمد. سلیمانى از سال 1331 به رادیو رفت و با اركستر رادیو و بسیارى از اركسترهاى آن اداره آغاز همكارى نمود و در همین ایام علاقمند به نواختن ویولن گردید و چون از سابق با نواختن این ساز آشنایى داشت و خط نت را به خوبى در ارتش فراگرفته بود خیلى زود در نواختن این ساز نیز پیشرفت حاصل كرد و غیر از نواختن ترومپت كه ساز اختصاصى او بود، در بسیارى از برنامه‏ها نیز به نواختن ویولن هم مى‏پرداخت و با اركسترها همكارى مى‏كرد. وى پس از چندى به فرهنگ و هنر رفت و در اركسترهاى مختلف آن اداره همكارى كرد و پس از چندى در جمع هنرمندان اركستر «گلها» قرار گرفت و همكارى كرد. سپس به اركستر سمفونیك تهران براى همكارى دعوت شد كه او به این دعوت خیلى زود جواب مساعد داد و با آن اركستر شروع به همكارى نمود. عباسعلى سلیمانى در كنسرت‏هاى مختلفى كه در تهران و بسیارى از شهرستان‏هاى كشور جهت كمك به مؤسسات خیریه و امور فرهنگى و هنرى برپا مى‏شد شركت فعال داشت و در سال 1347 نیز همراه عده‏یى از هنرمندان فرهنگ و هنر جهت اجراى كنسرت به افغانستان و در كابل به اجراى برنامه‏هاى موسیقى همراه با سایر هنرمندان ایران پرداخت. وى شاگردان بسیارى را تربیت كرد و همیشه از اجتماعات دورى مى‏گزید و تقریبا منزوى بود و از افتخارات او در دوران هنر نوازندگى خود یاد مى‏كرد كه یكى از نوازندگان سرود «اى ایران» زنده‏یاد استاد روح‏اللَّه خالقى بوده است. عباسعلى سلیمانى آهنگ‏هاى مختلفى ساخت كه در رادیو و تلویزیون اجرا و پخش گردید، وى داراى شش فرزند به‏نام‏هاى: پروین، پروانه، پرى، حبیب‏اللَّه، مجید و افسانه مى‏باشد كه همگى از دوستداران و علاقمندان موسیقى مى‏باشند كه مجید ارگ و حبیب‏اللَّه به نواختن ضرب مى‏پردازد. از عجایب روزگار، آنكه ضربات صخت و مهلكى كه بر اثر فوت‏هاى نابهنگام، بر او وارد آورد، ابتدا دختر او پروانه و پس از او مادر و خواهر و همسر و دو برادر خود را به فواصل بسیار كم، یكى پس از دیگرى آن‏ها را از دست داد كه دیگر نتوانست كمر راست نماید و همیشه عبوس و غمگین و در حال فكر كردن بود تا عاقبت خود در تاریخ 24 آبان‏ماه سال 1371 بر اثر سكته قلبى رخت از این جهانى فانى بربست و به سراى باقى شتافت، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

ناصر ریاضى به سال 1327 خورشیدى، در شهرستان زیبا و باصفاى رشت به دنیا آمد. پدر وى یكى از نوازندگان خوب ویولن بود كه پنجه‏یى شیرین و جذاب داشت. ناصر كه روزها در منزل صداى ساز پدر را مى‏شنید كم كم به این ساز و نواختن آن علاقمند مى‏شود و از سن شش سالگى رسما هر وقت كه پدر او ساز را شروع به نواختن مى‏كرد، وى هر كارى كه داشت رها مى‏كرد و ششدانگ گوش و حواسش متوجه نواختن و پنجه‏هاى هنرمندانه پدر مى‏شد به طورى كه در سن ده سالگى بدون اینكه تخصصى در نواختن یكى از آلات موسیقى داشته باشد، دستگاه‏ها و گوشه‏ها و نغمات موسیقى ایرانى را به صورت متعارف مى‏شناخت و بسیارى از آنها را براى دیگران تعریف و تجزیه و تحلیل مى‏نمود. بالاخره با تشویق هنردوستان شهر رشت، نوازندگى را با ساز فلوت آغاز و به علت علاقه فراوان به نواختن و استعداد خوبى كه در این زمینه داشت به سرعت در نواختن این ساز پیشرفت كرد به طورى كه پس از هشت ماه به صورت آماتور در رادیو رشت مشغول همكارى با برنامه‏هاى ارتش شد. این همكارى تا مدت سه سال ادامه داشت و در این مدت وى جهت فراگیرى و نواختن ساز ویولن، ضرب و سنتور نیز اقدام كرد. ابتدا، ویولن را نزد پدر خود به طور سینه به سینه به مدت پنج سال مشغول یادگیرى شد و پس از آن از طریق علمى مشغول یادگیرى نت، نواختن این ساز را آغاز كرد و به شهرهاى تبریز و اصفهان سفر كرد و با رادیوهاى آنجا همكارى چندى كرد و در شهر اصفهان ساكن گردید. وى در شهر زیباى اصفهان مدت‏ها با سازمان رادیو و تلویزیون این شهر همكارى مستمر كرد كه این همكارى تا سال 1358 ادامه داشت و حاصل این همكارى‏ها ساختن تعدادى آهنگ بود كه توسط وى ساخته و از مركز صدا و سیماى اصفهان پخش گردید. وى در حال حاضر به تعلیم شاگرد مشغول مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

كم نبودند و كم نیز نیستند در گوشه و كنار سرزمین كهن سال ایران، هنرمندان و شاعران و عارفانى كه تمام عمر خویش را صرف پیشرفت هنر و تعالى آن نمودند و به خاطر همین هنر كه اهداف آنان را تشكیل مى‏داد، تا واپسین حیات خود با آن در كنج خلوت وتنهایى روزگار گذرانیدند. میان هنرها، موسیقى از همه والاتر و مشخص‏تر است، موسیقى زبان دل‏ها است، زبان آزاد هنرمندان، زبان ملت‏ها است، هر ملتى با زبان خود سخن مى‏گوید و باید هم با زبان خویش سخن بگوید و اصالت و قومیت و قدمت خود را بیان كند. این عبارت زیبا و دلنشین، همواره بر زبان هنرمندى جارى بود كه رحیم امیدى نام داشت و در بهار سال 1300 خورشیدى متولد شد. رحیم امیدى از سن بیست سالگى به موسیقى روى آورد و مشتاق و عاشق، شوریده‏حال و بیقرار، آموزش و فراگیرى موسیقى را آغاز كرد. او پدر را در این راه پرفراز و نشیب و سخت و دشوار، اولین مشوق و حامى خود مى‏دانست و این چنین بیان مى‏داشت: «پدرم هنر و هنرمند را مى‏ستود و به هر دوى آن‏ها ارج مى‏نهاد و گرامى مى‏داشت.» اولین استاد او، مرحوم مهدى خالدى است و پس از آن استاد ابوالحسن صبا بود. رحیم امیدى، پس از سالیان ممارست و كوشش و درك محضر صبا و شاگرد بزرگ او خالدى به مرحله‏یى از نوازندگى رسید كه صداى سازش از یك پختگى و ملاحت خاصى برخوردار گردیده بود. به همین سبب، بنا بر توصیه و تشویق مرحوم مهدى خالدى به رادیو رفت و مدت بیست سال به طور مداوم در اركسترهاى مختلف رادیو به نوازندگى پرداخت و در این اداره با هنرمندان بزرگ و طراز اول حشر و نشر پیدا نمود. وى پس از چندى، جهت مطالعه موسیقى مشرق زمین و كشورهاى همجوار، سفرى به كشورهاى: سوریه، لبنان، مصر و هند و پاكستان نمود و دیدارى پرثمر با «سامى شوا» ویولنیست و «عبدالوهاب» خواننده مصرى به عمل آورد سپس به بمبئى و پاكستان رفت و مدت 6 ماه در رادیو پاكستان نوازندگى كرد. و با یك چنین اندوخته و آگاهى از موسیقى این سرزمین‏ها كه در خاطر او ایجاد معنایى تازه مى كرد، راهى وطن شد و به ایران آمد. رحیم امیدى، كه هنرمندى بسیار حساس و زودرنج بود و این حساسیت در تمام كالبد او ریشه دوانیده بود به طورى كه از كوچكترین ناراحتى كه براى او پیش مى آمد، كنترل خود را از دست مى‏داد و به واسطه همین حساسیت و زودرنجى یك روز، در یك صبحگاه غم‏انگیز پاییزى، دیگر دست به ساز نبرد و آن را به یكسو نهاد، مدت 10 سال بدین طریق سپرى شد، ولى یكباره همان طور كه ساز را كنار نهاده بود در یك صبح دل‏انیگز بهارى نواختن ساز را دوباره آغاز كرد. چه نواختنى كه با هر پنجه و آرشه، هزاران هزار گفتگو و راز درون خویش را بیان میكرد، زیرا او نواختن ساز را به لحاظ بیان آرمان‏ها و دردهاى ناگفتنى انجام مى‏داد، او ترنم موسیقى و ارتعاشات آن را در كائنات با تمام وجود احساس مى‏كرد. صداى بارش باران، سروش و سرود پرندگان، عطر خاطرنواز بهاران، برگ‏ریزان خزان، امواج و خروش اقیانوس‏ها، عظمت كهكشان‏ها، همه براى روح حساس او الهام‏بخش نوایى دگر بود. رحیم امیدى، علاوه بر موسیقى، علاقه خاصى به خوشنویسى و نقاشى داشت و آثارى كه از او به یادگار مانده است، بیانگر و نمایانگر آن است كه هنر را در هر بعد و زاویه مى‏شناخت و هر از چند گاهى به دامن یكى از آن‏ها مى‏آویخت و مشتاقانه كام تشنه خود از هنر را سیراب مى‏كرد. او تا واپسین ایام حیات خود به موسیقى عشق مى‏ورزید و تنها حسرت او در آن لحظات، عدم توانایى به نواختن ساز بود و با این تألم دردانگیز، طومار زندگى هنرمندانه‏اش در پاییز 1369 درهم پیچید. روانش شاد و یادش گرامى باد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

مجید شمس از تنبك‏نوازان خوب و باارزش و بى‏ادعا مى‏باشد كه به سال 1328 خورشیدى در تهران خیابان قلمستان در خانواده‏یى هنرمند و با موسیقى مأنوس متولد شد. مجید شمس برادرزاده بهرام شمس هنرمند ارجمند و نوازنده ضرب مى‏باشد كه پدر وى محمد شمس نیز ساز پیانو را به خوبى و زیبایى مى‏نواخت. مجید مى‏گوید: «پدرم مرحوم محمد شمس یكى از هنرمندان سرشناس و نوازنده ویولن بود كه این ساز را خیلى خوب مى‏نواخت و هر چند گاه كه پیش مى‏آمد همراه ضرب عمویم بهرام شمس پدرم قطعاتى را در مایه‏هاى گوناگون دستگاهها و گوشه‏ها موسیقى ایرانى مى‏نواخت. من كه شاهد و ناظر اجراى این برنامه‏ها بودم كم‏كم حس كردم علاقه زیادى به نواختن ضرب پیدا نموده‏ام و هر زمان كه عمویم ضرب مى‏نواخت به پنجه‏هاى گرم و دلنواز عمویم بهرام شمس بر روى ضرب خیره مى‏گشتم و از همانجا بود كه «ضرب را شناختم و هر چند گاه كه فرصتى كوچك هم كه شده بود پیدا مى‏كردم، ضرب عمویم را كه خیلى از جثه كوچك من بزرگتر بود، به زیر بغل مى‏گرفتم و در جلوى آینه بزرگى كه بر روى كمد منزلمان نصب شده بود مى‏نشستم و به خود و هیكلم فرم مخصوصى مى‏دادم و با آهنگ‏ها و سرودهایى كه از رادیو پخش مى‏شد همنوازى مى‏كردم، اعم از اینكه صحیح یا غلط مى‏نواختم برایم مهم نبود و به خود مى‏بالیدم كه مى‏توانستم چكیده عملیات ضرب‏نوازى عمویم را به هنگام نواختن تنبك با پدرم بر روى پوست ضرب پیاده نمایم. بالاخره با تشویق مادربزرگ پدریم كه در آن زمان جهت من یك ضرب آهنى خریدارى نموده بود، بیشتر و بیشتر تشویق گشتم تا به مرور زمان، رفته رفته بزرگ و بزرگتر مى‏گشتم تا توسط عمویم كه مى‏دید من علاقه فراوانى به نواختن ضرب دارم از نزدیك مرا با هنرمندان و استادان مهم روبرو نمود و در آنجا بود كه تازه فهمیدم تنبك‏نوازى به معناى واقعى یعنى چه. در یكى از همین روزها بود كه در محفلى با استاد حسین تهرانى روبرو گشتم و افتخار آشنایى این مرد هنر و استاد ضرب ایران نصیبم شد، استاد حسین تهرانى را مى‏توان به حق پدر ضرب ایران و موسیقى نامید زیرا او بود كه ریتم نوازى صحیح با متد و نت را بر روى پوست ضرب ابداع نمود و پایه‏گذار ضرب‏نوازى گشت. به هر حال دیدن زنده‏یاد استاد حسین تهرانى از نزدیك، عشق و علاقه مرا به ضرب‏نوازى بیشتر و بیشتر از همیشه تشدید نمود تا اینكه در یكى از روزهاى بهار ماه فروردین بود كه با عموى خود بهرام شمس به فرستنده رادیو كه در میدان پانزدهم خرداد (ارك) بود برد و از نزدیك با ضبط نمودن آهنگ و اركستر از نزدیك آشنا گردیدم و در رادیو بود كه با استاد جلیل شهناز افتخار آشنایى پیدا كردم و استاد جلیل شهناز كه خود یكى از بزرگان و چهره‏هاى درخشان موسیقى سنتى ایران است مرا مورد لطف و تشویق قرار داد و مشوق من در ضرب‏نوازى گردید. پس از مدتى به كلاس شادروان امیرناصر افتتاح رفتم و بسیارى از نیاموخته‏ها را در كلاس این استاد فقید اموختم و در كنسرت‏هاى دسته جمعى ضرب‏نوازى كه توسط او برپا مى‏گشت شركت داده مى‏شدم و همكارى مى‏نمودم، كم كم با هنرمندان بزرگ و نوازندگان سرشناس ضرب مثل: جهانگیر ملك، ناصر فرهنگ‏فر، اكبر قهرمان، اصغر فرهمند، نصرت جانان، هوشنگ مهرورزان و...آشنا شدم و این آشنایى‏ها خیلى به من كمك كرد و چون جویاى فراگیرى هرچه بیشتر این هنر بوده و هستم، چندى را در زورخانه‏هاى مختلف به طور افتخارى ضرب نواختم و از هر یك از مرشد چیزهایى كه به دردم مى‏خورد فراگرفتم كه در دوران فعالیت‏هاى هنریم خیلى به دردم خورد. در كنسرت‏هاى مختلفى كه بنا به مناسبت‏هاى گوناگون در تهران در سالن‏ها و مجامع فرهنگى و هنرى برپا مى‏گشت و در شهرستان‏ها جهت كمك به بى‏بضاعتان و امور خیریه ترتیب مى‏یافت همراه با دوستانم كه یادم هست از حسین امیریان، فرامرز خیال «نسیم» و یوسف خوشكام خواننده كه شاگردان خوب و بااستعداد زنده‏یاد استاد مهرتاش بود یاد نمایم كه در شهرهاى: بندرعباس، شیراز، قزوین و ارومیه، یزد، كرمان و سیرجان كنسرت‏هایى برپا نمودیم و دیگر از هنرمندانى یاد نمایم كه افتخار همكارى با ایشان نصیبم گشت مثل: منصور صارمى، كیومرث حقیقى، برادران لشگرى، بزرگ لشگرى، شجاع‏الدین لشگرلو، مرتضى جوهرى، شركت نمودن در اركستر میلاد كیائى نوازنده هنرمند و عرضه كننده سبك جدید و نوین سنتور بود كه تشویق‏ها و رهنمودهاى این هنرمند بزرگ و درویش مسلك و دور از تكبر بود كه موجب دلبستگى هرچه بیشتر من به موسیقى و هنر نوازندگى ضرب گردید.»

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

مصطفى گرگین‏زاده، برادر مرحوم مرتضى گرگین‏زاده كه خود، هنرمندى باارزش و در موسیقى ایران صاحب نام مى‏باشد، به‏سال 1301 خورشیدى، در محله در خونگاه كه یكى از محله‏هاى قدیمى تهران است متولد شد. پدر او كاسب بود و مصطفى پس از اتمام دوره تحصیلات ابتدایى كه در دبستان هدایت به پایان برده بود، وارد موزیك ارتش گردید. وى طى مصاحبه‏یى كه با نگارنده سال 1368 خورشیدى به عمل آورد درباره فعالیت‏هاى هنرى خود، چنین اظهار داشت: «براى فراگیرى موسیقى كه به آن سخت علاقمند بودم، با مشورت پدرم، به طور داوطلب به ساختمانى واقع در چهارراه عزیزخان و متلق به ارتش بود رفتم و طى قراردادى كه با من بسته شد، به مدت 5 سال براى فراگیرى علم موسیقى و همكارى با موزیك ارتش به استخدام آن درآمدم و زیر نظر افسرى به نام سرگرد مین‏باشیان كه از فارغ‏التحصیلان آلمان بود به فراگیرى نت و موسیقى پرداختم. نحوه فراگیرى من كه عبارت بود از مقدمات نت‏خوانى و نوازندگى، نیمى از روز را به فراگیرى نت و نیم دیگر را به اجراى عملى نت‏ها با ساز مشغول مى‏شدم. تا اینكه بعد از یك سال به لشگر دوم موزیك عشرت‏آباد منتقل گشتم و زیر نظر سروان محمد ایروانى به كار خود ادامه و تا سال 1324 كه او به مقام ریاست كل موزیك ارتش رسید همكارى داشتم. سپس همكارى و فراگیرى موسیقى را، زیر نظر سرهنگ نوائى ادامه دادم و پس از مدت كوتاهى كه قرارداد من با ارتش به اتمام رسید، در همان سال 1324 از ارتش استعفا دادم و شروع به فعالیت در هنر موسیقى را در خارج از كادر ارتش آغاز كردم. سال 1325 بود كه با على‏محمد خادم میثاق و مرتضى حنانه آشنا شدم كه این آشنایى منجر به اجراى برنامه‏هاى هنرى به اتفاق ایشان و برخى از دوستان هنرمندم به مدت یكسال در تئاتر «فرهنگ» واقع در خیابان لاله‏زار گردید. در اوایل سال 1326 با مرحوم مهدى خالدى آشنا گردیدم، به پیشنهاد خالدى، در اركستر رادیو به سرپرستى وى به همكارى پرداختم كه اركستر مذكور متشكل بود از: دلكش «خواننده» مهدى خالدى «نوازنده ویولن و سرپرست اركتسر»، على زاهدى «نوازنده ضرب»، مصطفى كسروى «نوازنده پیانو»، فریدون حافظى «نوازنده تار»، مصطفى گرگین‏زاده «نوازدنده ترومپت» و شاعر گرانمایه اسماعیل نواب‏صفا شاعر، همكارى دائمى و مداوم پیدا كردم. در این برنامه كه از ساز بنده براى اولین بار در موسیقى ایرانى استفاده مى‏شد، مورد تأیید اساتید موسیقى مثل: استاد ابوالحسن صبا، حسین تهرانى، استاد مرتضى محجوبى قرار گرفت، به طورى كه بعد از چهار هفته با اركستر مهدى خالدى، ساز ترومپت جاى خود را در موسیقى سنتى ایرانى باز كرد و تا آن تاریخ كه ساز كلاسیك ترومپت در موسیقى سنتى ایران نقشى نداشت، داراى ارج و اعتبارى فراوان گشت. همكارى مداوم من با اركستر خالدى و مأنوس شدن من با وى، موجب گشت تا خیلى مساوئل راجع به موسیقى سنتى را از وى بیاموزم و خودم با پشتكار و علاقه‏یى كه به موسیقى اصیل و سنتى ایران داشتم، تسلطى كامل به گوشه‏ها و ردیف‏هاى آن پیدا نمودم. فعالیت‏هاى من تا سال 1332 به عنوان یك نوازنده در این اركستر و رادیو ادامه داشت، تا اینكه در ابتداى سال 1333 به اتفاق مرحوم برادرم مرتضى گرگین‏زاده به سرپرستى اركستر شماره 2 رادیو ایران به خوانندگى دلكش نائل آمدم كه ثمره این همكارى‏ها، ساختن حدود یازده آهنگ با برادرم بود كه توسط كمپانى عشقى (واقع در خیابان لاله‏زار) هشت عدد از این آهنگ‏ها بر روى صفحه ضبط و پخش گردید. همكارى ما ادامه داشت تا اینكه در سال 1337 فوت برادرم كه براى من ضربه‏یى دردناك بود به وقوع پیوست كه هنوز هم این ضایعه براى من بسیار دردناك و تأسف‏بار است و روى تمام وجودم سنگینى مى‏كند و غم دورى برادر هنرمندم لحظه‏یى برایم آرام و قرار نگذاشته است. یادم هست، یك آهنگ محلى را كه تنظیم كرده بودیم و در رادیو ضبط شده بود. مى‏بایست از رادیو پخش شود، آن موقع رسم و رسوم بر این بود كه برنامه‏هایى كه روزها از رادیو پخش مى‏گردید، با نظر سرپرست اركستر باشد. ولى یك روز كه ما براى ضبط برنامه به رادیو رفته بودیم، متوجه شدیم كه برنامه ضبط شده پخش نگردیده است. لذا از آقاى على سعادت كه گوینده بود، پرسیدم كه چرا برنامه ضبط نشده پخش نگردیده است؟ او در جواب گفت: آقاى نصرت‏اله معینیان (وزارت اطلاعات وقت) با این برنامه موافقت نكرده‏اند و روى نوار نوشته بودند كه این نوار، در شأن رادیو تهران نیست، بیشتر در خور رادیوى نیروى هوایى است! بنده بسیار تعجب كردم و علت را نیز متوجه نشدم. آن روز پس از اتمام كار در رادیو، خانم دلكش به من گفت برویم پیش وزیر اطلاعات بینیم چه شده است! من و او به اتفاق نزد وزیر رفتیم كه در آنجا هر دو نفر ما با او درگیرى لفظى پیدا كردیم و حرف ما در آنجا این بود كه مقام وزارت، باید قضاوت درباره موسیقى را به شوراى موسیقى واگذار كند كه صلاحیت این كار را دارد و موسیقى را مى‏شناسد نه ایشان كه بر حسب سلیقه شخصى و برداشت ذهنى خود با مسائل روبرو مى‏گردد. و اگر هم شوراى موسیقى این نوار را رد میكرد، یك كدام از ما، شوراى موسیقى را قانع مى‏كنیم یا شوراى موسیقى ما را قانع مى كند. به هر حال، نتیجه این درگیرى آن شد كه من را به علت عدم صلاحیت اخلاقى، از رادیو اخراج كردند و من را با موافقت مدیر كل ارتباطات راه‏آهن دولتى ایران به آن اداره منتقل كردند و در شهر خرمشهر مشغول انجام خدمت گردیدم. در خوزستان دوستانى داشتم كه تنى چند از آن‏ها در آبادان زندگى مى‏كردند و من بیشتر روزها پس از اتمام كار ادارى از خرمشهر به آبادان مى‏رفتم و توسط یكى از این دوستان با آقاى مهندس سمیعى رئیس تلویزیون آبادان آشنا شدم و ایشان از من دعوت كرد كه گروهى تربیت كنم براى اجراى برنامه‏هاى موسیقى تا از تلویزیون آبادان پخش شود، من با چهار نفر از نوازندگان مختلف كه در شركت ملى نفت ایران كار مى‏كردند همراه خانم جلیلیان چند آهنگ محلى و دو آهنگ خانم دلكش را اجرا كردیم كه مورد استقبال واقع گردید كه این همكارى مدت یك سال ادامه داشت. در همین زمان بود كه آقاى معینیان از رادیو بركنار و به وزارت راه آمد و به عنوان وزیر راه و ترابرى مشغول كار شد و راه‏آهن دولتى هم زیر نظر وزارت راه بود، پس از چهارده روز كه از جابه‏جایى ایشان گذشت، روزى حكمى به دست من داده شد كه متن آن آمده بود: «از این تاریخ، هیچ سمتى در این اداره ندارید و باید خود را فورا به تهران معرفى نمایید. من هم ناچارا به تهران مراجعت كردم و با فراز و نشیب‏هایى روبرو گشتم تا پس از سه ماه كه دوباره با خانم دلكش روبرو شدم و مجددا فعالیت‏هاى هنرى خود را، به طور آزاد با ایشان آغاز كردم كه تا سال 1344 سرانجام به علت خستگى مفرط روحى و جسمى پرونده هنرى خود را بستم و به قول معروف ساز را بوسیدم و كنار گذاشتم و مدتى بعد به راه‏آهن منطقه شمال ایران به‏نام «پل سفید» منتقل شدم و به سمت سرپرستى ارتباطات برون شهرى آن منطقه مشغول انجام وظیفه گردیدم و در سال 1359 نیز از راه‏آهن دولتى جمهورى اسلامى ایران بازنشسته گردیدم. لازم به گفتن است كه در طول فعالیت‏هاى هنرى خود، در رادیو، با اركسترهاى ابراهیم‏خان منصورى، مهدى خالدى، حبیب‏اللَّه بدیعى، لطف‏اللَّه مجد، على تجویدى حسین تهرانى و بسیارى از نام‏آوران موسیقى ایران همكارى داشته‏ام و غیر از ساز تخصصى‏ام كه ترومپت مى‏باشد با نواختن سازهاى فلوت، قره‏نى، سه‏تار، سنتور و تنبك آشنایى كامل دارم و ضرب را نزد استاد حسین تهرانى كار كرده‏ام. درباره یحیى نیكنواز، مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده، نگارنده مطالب بسیارى شنیده‏ام ولى منوچهر همایون‏پور، هنرمند ارجمند و باارزش كه طى سالیان دراز با آنها حشرو نشر داشته است، درباره ایشان چنین مى‏نویسد: «در سال 1324 در جمعى دوستانه با مردى به نام قاسم كیا آشنا شدم كه از هنرمندان تئاتر در لاله‏زار آن روزگاران بود». براساس فطرت جوانى و غلیان شور و شوق، چند بیت شعر با آواز خواندم و طبق معمول هم دو سه تصنیف از آهنگ‏هاى نشاطآور روز را هم به حاضرین مجلس ارائه كردم. حاضرین محفل مرا بسیار تشویق كردند. قاسم كیا كه سالهاست از او اطلاع ندارم ، مردى خوش‏رو، خوش‏برخورد و زود آشنا بود به من پیشنهاد كرد و آن اینكه: «ما بعضى روزهاى جمعه در بیمارستان (مسلولین) براى بیماران مسلول چند پرده تئاتر اجرا مى‏كنیم و گروهى از موسیقیدانان جوانى كه در رادیو برنامه اجرا مى كنند با ما همكارى دارند، اگر بخواهى براى بیماران بخوانى كه كار خیرى است». پذیرفتم و با او قرار گذاشتم. قبل از ظهر جمعه در ساعت مقرر وانت بیمارستان آمد و من با جمعى هنرمند ناآشنا روبرو شدم. گروه موسیقى عبارت بود از: زنده‏یاد على‏محمد نامدارى، عباس شاپورى، مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده، ناصر زرآبادى، یحیى نیكنواز و رضا صمصامى نوازنده تار كه كار او بسیار خوب بود و چند سالى است از هست و نیست او بى‏خبرم و یكى دو نفر دیگر كه نام آن‏ها در خاطرم نیست. سرپرستى این گروه با زنده‏یاد على‏محمد نامدارى بود و در وقت شروع برنامه براى اولین بار آقاى عباس شاپورى آهنگ‏هاى مرا به خط موسیقى (نت) یادداشت كرد كه همین نوشته‏ها در جمعه بعد و اولین برنامه رادیویى من در استودیوى فرستنده بى‏سیم اجرا و پخش گردید. من بعدا در سال 1329 و 1330 و 1331 و پس از اجراى برنامه‏هاى متعدد، در اركسترهاى مختلف با گروهى به سرپرستى مرتضى گرگین‏زاده برنامه رادیوى داشتم و به همراهى ایشان كلاسى هم در خیابان استانبول دایر و براى دو مؤسسه ضبط صفحه- شركت شهرزاد و شركت رویال تعدادى صفحه ضبط كردیم كه همه آهنگ‏ها موجود و هم‏اكنون در دسترس است. در سال 1332 یكى دو آهنگ از آهنگ‏هاى من قبول عامه یافته و به قول معروف: «آهنگ روز شده بود». معروفیت این دو آهنگ سبب دعوت و شركت من در فیلمى بنام: «گل‏نساء» شد كه محصول شركت دیانا فیلم بود. نقش اول این فیلم را زنده‏یاد هوشنگ سارنگ ایفاء مى‏كرد و من در نقش یك جوان روستایى دو آهنگ یكى در قایق و ساحل بحر خزر و دیگرى را در یك صحنه شهرى اجرا مى‏كردم. تنظیم آهنگها را با دقت و استادى هرچه تمامتر مرتضى گرگین‏زاده انجام داد. مقدمه و فواصل یك آهنگ «بى‏قرار» را كه معروف‏ترین آهنگ آن فیلم از كار درآمد. مرتضى به قدرى مناسب با آهنگ و دل‏انگیز در یك ضرب (ریتم) دو ضربى ساخته بود كه بعدا طرف توجه خیلى از موسیقیدانان طراز اول ایران قرار گرفت و به یاد دارم كه آقایان جلیل شهناز و حسن كسائى گاه‏گاه این آهنگ را در رادیو و در محافل خصوصى مى‏نواختند و من در سال 1352 در یك گفتگوى تلویزیونى و توضیح درباره هنر مرتضى گرگین‏زاده این موضوع را یادآورى و عنوان كردم. فرصتى به دست آمده است و باید درباره چند تن از یاران روزگار جوانى و آن‏ها كه مى‏رود به فراموشى سپرده شوند چند سطرى به عنوان اداى وظیفه دوستى و همكارى بنویسم شاید گرد فراموشى از چهره آن از یاد رفتگان سترده شود. دست تواناى زمان براساس قانون تغییر ناپذیر خود یك‏یك آنان را از ما جدا كرده است، چه باید كرد! و چه مى‏توان گفت؟ كه تقدیر و سرنوشت در را مى‏كوبد و گاه دنیاى بى‏رحم و شفقت در هنگام حیات و عمر و در وقت پختگى و شكوفایى یك دانشمند و یا هنرمند را زودتر از انتظار به دیار نیستى فرا مى‏خواند. این چند نفر به واقع در تاریخ موسیقى كشور ما سخت غریب افتادند و مى‏رود كه اگر من هم این چند سطر را ننویسم شاید نام این عزیزان و عاشقان واقعى به موسیقى ایران به فراموشى سپرده شود. در سال‏هاى اخیر كه چند كتابى درباره هنرمندان موسیقى نوشته و منتشر شده است مطلبى درباره آن‏ها نگاشته نگردیده و تعجب و تأسف‏آور است كه عكس و نام كسانى در بعضى نشریات دیده مى‏شود كه مقایسه آن‏ها با مصطفى و مرتضى گرگین‏زاده و یحیى نیكنواز انصافا مقایسه یك شاگرد كلاس اول ابتدایى با یك دیپلم و لیسانس است و چنان به نظر مى‏رسد كه اگر من هم دیر یا زود به دنبال آن‏ها بروم یادى و نامى از این یاران به واقع هنرمند حتى درخاطر دوستان و نزدیكان به جاى نماند. گردون ز جمع ما همه تفریق مى‏كند با این حساب باز نماند تفاضلى «استاد شهریار» این چند نفرى كه به ابدیت پیوسته‏اند. در دوران حیات نام و نشانى داشتند، شادى‏آفرین و مجلس‏افروز بودند، وسائل ارتباط جمعى- رادیو- براى جلب نظر شنوندگان و پر كردن اوقات خود و نشریات براى پر كردن صفحات و جلب خوانندگان بیشتر از نام و اعتبار و شهرت آنها سود برده‏اند. اما حالا آنچنان به فراموشى سپرده شده‏اند كه گویى در صفحه موسیقى كشور ما این چنین مردانى اصلا از مادر نزاده‏اند. سخت دردآور است و من این رنج را با تمام وجود در اعماق جانم احساس مى‏كنم. اینان كسانى بودند كه به معناى واقعى كلمه عشق بودند. سال‏ها در كمال صداقت و بدون توقع و چشم‏داشت عمر خود را در راه هنر و اعتلاى موسیقى ایران عزیزمان صرف كردند. وقت و جوانى و هنر خود را براى ارائه هنر موسیقى كشور در رادیو صادقانه و مردانه به كار گرفتند و امروز به جز تعداد معدودى از یاران و همكاران آن‏ها كه تنها كف افسوس به هم مى‏زنند و كار دیگرى هم از آنها ساخته نیست. نام و نشانى در خاطر كسى نیست. آرى! تنها دریغ و حسرت و افسوس! كه این سرنوشت كسانى است كه هنرى در كمال رقت احساس تند و آدمى داند و به موازات آن یك نقص در كار آن‏ها وجود دارد و آن این است كه شارلاتان و دنیادوست و آینده‏نگر نیستند. چند وقت پیش با (محمدعلى اسماعیلى)- نوازنده چیره‏دست و سرشناس ضرب ملاقاتى داشتم، با دیدن من و تازه شدن آن یادها و خاطره‏ها كه از مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده- دائى‏هاى خود با من و از روزگار نوجوانى داشت از ته دل فریاد مى‏كشید و با همان صداقت و خلق و خوى درویشى كه در سال‏هاى اخیر وجود او را در خود گرفته است مرا به زیر سوال كشید. سوالى و خطابى كه مفهوم آن اداى وظیفه دوستى و همكارى چندین ساله من و مرتضى بود. در حالى كه كلمات و جملات را كه حاكى از رنج و اندوهى توصیف ناپذیر بود ادا مى‏كرد، از مجموع گفته‏هایش چنین به نظر میرسید كه درباره مرتضى و مصطفى و سوابق هنرى آن‏ها در كتاب‏ها و نشریات سال‏هاى اخیر كوتاهى شده است و شاید این تقصیر به گردن من است اما. من اهل تظاهر نیستم. ولى در میان دوستانى كه زنده هستند هیچكس به اندازه من براى مرتضى و مصطفى و حتى یحیى نیكنواز احساس اداى وظیفه دوستى را ندارد. در جواب به او گفتم: «كه دوست عزیز سرنوشت افراد بشر از جهات مختلف در جاى دیگر تعیین و پى‏انداخته مى‏شود و ما را دستى فراتر و زورمندتر از تقدیر براى رقم زدن سرنوشت نیست.» مدبران و اندیشمندان، گفته‏اند: «یك قوم دویدند و به مقصد نرسیدند چونست كه جمعى ندویدند و رسیدند!» اما با همه این مسائل كه در خیلى از موارد تاریخ تاریك است و درباره بعضى افراد از رشته‏هاى مختلف علمى و هنرى و... كوتاهى مى‏شود و آنچنان كه باید و شاید حق آن‏ها ادا نمى‏گردد. من درباره مرتضى گرگین‏زاده و از زبان یكى از هنرمندان به واقع بى‏نظیر و بى‏جانشین كشور در قرن اخیر گفته و نوشته‏یى دیدم كه همین مطلب با همه كوتاهى گویا بسى بلند است و بلندى مقام مرتضى را در صدر هنرمندان موسیقى كشور نشان مى‏دهد.در سال 1355 و در شماره 258 مجله تماشا با خانم (روح‏انگیز) یكى از دو بانوى آواز قرن اخیر مصاحبه‏یى انجام شده است. با عنوان: «روح‏انگیز از زبان خودش». كه پیشینه كارهاى هنرى ایشان را از آغاز آشنایى با مرحوم حسین سنجرى و كارهاى بى‏نظیرى كه زیر نظر استاد بزرگوار- زنده‏یاد علینقى وزیرى انجام داده است و اظهارنظر روانشاد روح‏اللَّه خالقى درباره ایشان را باید در همان نشریه خواند. ایشان درباره اولین برنامه رادیوئى خود چنین مى‏گوید: «یك روز در خیابان لاله‏زار برخوردم به حسین تهرانى. گفت «نمى‏آیى رادیو؟» گفتم: «مى‏خواهم ولى راه و چاره را نمى‏دانم». به اتفاق حسین تهرانى رفتیم به مدرسه‏یى كه در میدان بهارستان بود. من را به سرگرد مین‏باشیان معرفى كرد. به این ترتیب من به رادیو راه پیدا كردم و اولین بار به همراهى مرتضى نى‏داود، صبا، مرتضى محجوبى و گرگین‏زاده (مرتضى) برنامه اجرا كردم». حالا واقعا همین یك سطر آن هم از زبان چنان كسى و در ردیف چنین شخصیت‏هایى در موسیقى كشور كافى نیست كه دانسته شود كه مرتضى گرگین‏زاده از موسیقى‏دانان طراز اول كشور و همكاران سال‏هاى اول تأسیس رادیو بوده است. این همكارى مرتضى گرگین‏زاده با رادیو و این چنین شخصیت‏هایى در سنین حدود بیست یا بیست و یكسالگى و پایان مدرسه موزیك ارتش بوده است. و براساس اطلاعات خصوصى كه من دارم و اظهارنظر فرزندش محمدرضا گرگین‏زاده و ارائه مدارك مختلف از طرف ایشان مرتضى در سال 1300 خورشیدى، در محله در خونگاه تهران پا به جهان هستى مى گذراد. تحصیلات ابتدایى را نخست در دبستان عنصرى شروع و سپس تحصیلات خود را در دبیرستان عسجدى ادامه مى‏دهد. من با توجه به دوستى و همكارى نزدیك در كارهاى مختلف رادیویى و ضبط تعدادى آهنگ در صفحه و سه سال اجراى برنامه‏هاى رادیویى و برقرارى یك كلاس تعلیم موسیقى و حشر و نشرهاى روزان و شبان در مدت چهارده پانزده سال، اطلاعاتى از زندگى دوران نوجوانى و جوانى از زبان خود آن‏ها شنیده و به خاطر دارم كه با گفتگو و تأیید ناصر زرآبادى، دوست هم مدرسه و همكار و رفیق حجره و گرمابه و گلستان آن‏ها به شرح زندگى آن‏ها تا حدود اطلاعاتى كه در خاطر دارم مى‏پردازم. مرتضى در سال 1312 و پایان مدرسه ابتدایى وارد مدرسه موزیك ارتش مى‏گردد و پس از طى دوران شش ساله آن با درجه سرگروهبانى فارغ‏التحصیل مى‏گردد. مصطفى گرگین‏زاده و یحیى نیكنواز هم بنا به اظهار ناصر زرآبادى در سال 1313 به همان مدرسه وارد و در سال 1319 با همان درجه آموزش را به پایان مى‏برند. گذراندن این دوره شش ساله در زمانى است كه آقاى نصراللَّه مین‏باشیان (نصر السلطان) سرپرست موزیك نظام ارتش بوده. مدیر این مدرسه یك نظامى موسیقیدان و سخت‏گیر و منظم و تحت دیسیپلین نظامى بوده است و میتوان حدس زد و قبول كرد كه شش سال تحصیل شبانه‏روزى موسیقى، از این جوانان عاشق و بااستعداد، موسیقى‏دان‏هاى نخبه و نمونه‏یى به بار آورده و به جامعه هنرى كشور عزیزمان ایران تحویل داده باشد. كه واقعا این چنین بود. و مگر این نیست كه چند تن از موسیقیدانان بزرگ و سرشناس كشور همچون: ابراهیم‏خان منصورى- كه مدتى سرپرست موسیقى رادیو بود، اكبر محسنى، زنده‏یاد حسینعلى وزیرى‏تبار. و تعدادى دیگر از بزرگان موسیقى ما فارغ‏التحصیلان همین مدرسه موزیك نظام بودند. تا آنجا كه من به یاد دارم مرتضى در اركسترهاى مختلف رادیو همكارى داشت و علت آن تسلط كامل او به موسیقى و خلق و خوى نرم و ملایم و بى‏اعتنایى او به مسائل دنیایى بود. با وجود این كه تنها راه اعاشه او از حقوق رادیو و تدریس تعداد معدودى نوآموز بود. هیچگاه در مورد مسائل مادى سخنى و مطلبى و یا گله و شكایتى از زبان او شنیده نشد. شایان ذكر است كه یكى از یادگارهاى هنرى مرتضى گرگین‏زاده موسیقى‏دان و نوازنده تواناى متین و تواناى كلارینت (قره‏نى) ، آقاى رضا یاورى است كه هر وقت ملاقاتى با او دست مى‏دهد بلافاصله و قبل از هر مطلب و سخنى یاد و ذكر خیر مرتضى آن موسقیدان نازنین و ناكام و جوانمرگ است. مرتضى پس از شروع كار با خانم روح‏انگیز بانوى نام‏آور موسیقى ایران، با خانم روح‏بخش همكارى داشت در سال‏هاى 31 -30 -29 هم رهبرى اركسترى را به عهده داشت كه ساعت 6/ 30 تا 7 روزهاى چهارشنبه را من برنامه اجرا مى‏كردم و هشت و نیم تا نه را خانم روح‏بخش اجرا مى‏كردند. در سال 1329 كه تعدادى آهنگ را بر روى صفحه ضبط كردم، رهبرى و تنظیم همه آن‏ها به جز یك آهنگ «بختیارى» كه آقاى عباس شاپورى آن را تنظیم كرده بودند همه زیر نظر مرتضى انجام پذیرفت. او در طول مدت همكارى با رادیو كه حدود چهارده، پانزده سال دوران آن بود با بیشتر اركسترهاى رادیو همكارى داشت. از آن جمله: اركستر زنده‏یاد مجید وفادار، اركستر خانم دلكش نیز همكارى كرد. مرتضى و همكارانش مصطفى و ناصر زرآبادى و یحیى نیكنواز و یوسف كاموسى بنیان‏گذار برنامه مسویقى كارگران به مدت نیم ساعت در ساعت یك بعدازظهر بودند. اولین این برنامه با آواز خانم فرح آغاز و آهنگ آن از یحیى نیكنواز بود كه من در آن روز حضور داشتم و هیچگاه یاد و خاطره آن روز از خاطرم محو نخواهد شد. مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده و یحیى نیكنواز در آهنگ‏سازى نیز دستى داشتند كه من دو آهنگ از یحیى را اجرا كردم. مصطفى و مرتضى تعدادى آهنگ و تصنیف بسیار عالى و باب روز و رادیو ساخته‏اند كه تعدادى از آن‏ها با شعر ترانه و خط موسیقى (نت) در مجله موزیك ایران سال‏هاى 1335 و 1336 و 1337 به شرح زیر چاپ و منتشر گردیده است. قابل توجه و ذكر است كه آهنگ و تصنیف‏هاى مصطفى در مجله به نام خود او چاپ و نشر مى‏شد من حدس مى‏زنم و به جهاتى كه توضیح آن ضرورت ندارد و مرتضى آن انسان والا و بلند مرتبه به خاطر رعایت برادر كوچكتر خود (مصطفى) آهنگ‏هاى ساخته شده خود را با نام مستعار (نیلوفر) منتشر مى‏ساخت و اینك مشخصات تعدادى از ساخته‏هاى آن دو برادر در مجله موزیك ایران تصنیف (كنار هم) از مصطفى گرگین‏زاده، شعر از ایرج تیمورتاش- صفحه 20 شماره 11 فروردین 1335 خواننده بانو دلكش. تصنیف (مى ناب) از مصطفى گرگین‏زاده، شعر از ایرج تیمورتاش- صفحه 25 شماره اول خردادماه 1335. تصنیف (نمى‏ترسى) سه‏گاه- آهنگ از مصطفى گرگین‏زاده شعر از پرویز خطیبى، شماره دوم تیرماه 1335. (كرشمه‏ها) شعر از پرویز خطیبى (در همایون، صفحه 18 مردادماه 1335 از مصطفى گرگین‏زاده.) (بردى از یادم) آهنگ از مصطفى گرگین‏زاده، شعر از پرویز خطیبى صفحه 18 شماره سوم مردادماه 1335. این تصنیف از جاودانه‏ترین آهنگ‏هاى رادیو بوده است. (شمع و پروانه) آهنگ از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، شعر از پرویز خطیبى، صحفه 18 شماره پنجم مهرماه 1335. (عشق گم شده) از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، در مایه دشتى، نام شاعر ذكر نگردیده، شماره ششم آبان‏ماه 1335. تصنیف (چكنم) افشارى از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، شماره 7، آذرماه 1335. (مكتب عشق) ماهور، آهنگ از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده) شعر از پرویز خطیبى، شماره 8 صفحه 18 دى‏ماه 1335. (مى سوزم) از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، شعر از پرویز خطیبى، صفحه 18 شماره دهم اسفندماه 1335. (رفت و ربود)- سه‏گاه از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، شعر پرویز خطیبى، صفحه 18 شماره دوازده اردیبهشت ماه 1336. (چشم مست تو)، آهنگ از نیلوفر (مرتضى گرگین‏زاده)، شعر از مهدى سهیلى، صفحه 20 شماره دهم سال هفتم اسفندماه 1337 و این آخرین آهنگ وى در سال وفات ایشان بود. مرتضى در مهرماه 1337 زندگى را بدرود گفت و یكى از هنرمندان و نویسندگان كه نام خود را ذكر نكرده، طى مقاله‏یى و اندوهگنامه از زندگى و صفات و انسانیت و بى‏نیازى او، در مجله موزیك ایران آبان‏ماه سال 1337 نگاشته است كه به نظر خوانندگان گرامى خواهد رسید: «این «انسان» را من مى‏شناختم، او مرد، ولى با زندگى سابقش چندان فاصله نگرفت! زندگى او در این لجن‏زار متعفن همچون هر «انسان» دیگر مرگ تدریجى بود. «او، اداى زندگى را در مى‏آورد، مى‏خورد مى‏خوابید شوخى مى‏كرد، میخندید. بالاخره «زنده» بود ولى من مى‏دانستم و دوستان دیگرش، كه زندگى واقعى او را دزدیده بودند قطاع‏الطریق‏ها راه «زندگى» او را هم مسدود كرده بودند. این خور و خوابها و خنده و شوخى‏ها همه اداى زندگى بود. یادش داده بودند كه این طور باشد. این شبهه را به خودش نیز القاء كرده بودند كه زنده است! ولى او اگر زندگى نداشت و اگر «مرده زنده‏نما» بود، «انسان» بود، شرف داشت. شاید شما هم بدانید كه این دو معلول همند. درباتلاق یا باید فرو رفت و تغذیه كرد و از آلودگى دامن نپرهیزید و یا خود را كنار كشید و «لجن»ها را براى «لجن خواران» واگذاشت! امروز انسانیت گوهر كیمایى است! شرف‏ها و مردى‏ها خفه شده‏اند امروز مدعى‏ها همه دو رویند همه بوقلمون هستند هركس اندیشه دارد كه دست بر سینه دیگرى بكوبد و با فرود آمدن او خود را بالا بكشد. دیگر از كشتزار سینه‏هایى كه زمانى صفا و صمیمیت محصول مى‏داد جز هرزه علف‏هاى دو رویى و كینه و نامردى نمى‏روید، قلب‏هاى همه شوره‏زار است. روان سالمى دیگر نمى‏توان جست.» همه متعفن، همه لجن همه كثافت... آخ! كه در چه دوران شومى زیست مى‏كنیم.با چه مصیبت‏هائى دست بگریبانیم. انسان در یك محیط ناسالم و كثیف چطور نفس بكشد. چگونه روز را به شب و شب را به روز بیاورد. چه شادند آنها كه در مرداب نفس مى‏كشند واز فرح‏بخشى آن داد سخن مى‏دهند. چه خوشوقتند كه روحشان رنگارنگ است و با هر روى زندگى همزیستى و هماهنگى نشان مى‏دهند! در چنین دوره وانفسائى وجود (گرگین‏زاده) براى همه انسانها، براى همه دوستانش، مغتنم و ارزنده بود و حال چه كنیم كه این وجود ارزشمند انسانى را از دست داده‏ایم، یا بهتر بگویم. از دستمان ربودند. «گرگین» به خاطر شرف پاكى كه داشت، با وجود آنكه بر خیلى از نوازنده‏ها «به اصطلاح» هنرمندان شهیر و بنام! برترى داشت، در عین گمنامى مرد. و اندهبار است اگر بگویم آنقدر استطاعت مالى در خانواده او نبود كه خرج تدفینش را تأمین كند! آیا باید اینطور مى‏بود. او در دو اركستر هنرهاى زیبا نوازنده «كلارینت» بود، كارمند اداره موسیقى و بالت نیز بود. و از همه مهمتر سالها در رادیو تهران یا (ایران) عصاره جانش را كشیده بودند. ولى رادیو فقط بدرد «دست و پاچه!»ها مى‏رسید. براى آنها در عین بى‏هنرى زندگى راحت و پارك و اتومبیل تهیه مى‏دید! و حالا همین رادیو یادش افتاده است كه این «آدم» عضو او بوده است و در مرگش نوحه سر مى‏دهد! لب ببندید مرده‏پرستها!آیا هنرهاى زیبا با این بودجه كلانى كه دارد و با این خرج‏هاى زائد و غیر زائدى كه مى‏كند، نمى‏توانست از گرگین‏زاده خودش قبل از مرگ حمایت كند؟ تشییع جنازه مجلل و رسمى به چه درد او خواهد خورد شكم اطفالش را چگونه سیر خواهد ساخت؟ بگویید! آیا این نمى‏تواند عبرت باشد كه لااقل از (گرگین‏زاده)هاى دیگر ما حمایت و پشتیبانى بشود و آنها را بقدر زحمتشان، به اندازه جان كندشان اجر و پاداش بدهند تا خاكى بسر زندگى مرگبار خود بریزند!؟ این شایعه شادى‏آور بود كه قرار است هنرهاى زیبا براى خانواده او مستمرى در نظر بگیرد. آخ! كه چه خوب مى‏بود این مستمرى بعد از مرگ به صورت اضافى قبل از مرگ به او مى‏دادند. شاید نمى‏مرد حتما نمى‏مرد! پریشانى و تنگدستى بیش از هر چیز عصب و جان او را مكید، آب كرد! از مرتضى گرگین‏زاده، فرزندى موسیقى‏دان و دانش اندوخته و همچون پدر نازنین خود نجیب و سربراه و بى نیاز و صادق به جاى مانده است. از قرار اطلاع در سال 1360 با یكى دو نفر از هم سن و سالهاى خود كانونى هنرى با عنوان «كانون موسیقى چنگ» ایجاد مى‏كند، این مؤسسله ضمن تدریس آلات موسیقى و سلفژ، داراى كتابخانه، نوارخانه و سازگرى بوده است و چند سال صادقانه به فعالیت‏هاى هنرى و اشاعه و تدریس موسیقى اشتغال داشته است كه پس از سه چهار سال فعالیت به جهاتى كه بر ما روشن نیست این مؤسسه هنرى تعلطیل و از كار باز ماند. مرتضى گرگین‏زاده، یكى از هنرمندان فعال و بافرهنگى بود كه همیشه براى سندیكاى هنرمندان پیشگام بود پا به پاى هنرمندان بزرگ این مرز و بوم مثل: روح‏اللَّه خالقى، ابراهیم منصورى، خادم میثاق، حشمت‏اللَّه سنجرى، حسنیعلى ملاح، مهدى مفتاح و غیره فعالیت داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

پرویز خانلربیك به سال 1316 در تهران متولد شد و از نوجوانى به نواختن نى‏لبك پرداخت و پس از مدتى به نواختن ساز فلوت پرداخت. وى ابتدا فلوت كوچك مى‏نواخت و پس از چند سال فلوت بلند را انتخاب و با این ساز مشغول نواختن شد . پرویز خانلربیك فلوت كوچك را از سن سیزده سالگى آغاز كرد و چون محل كار پدر او به شهرستان انتقال یافت وى ناگزیر فلوت را ابتدا چند سالى از راه گوش و تقلید فراگرفت و پس از آن نت‏خوانى را از دوست خود خسرو تهرانى كه نوازده‏یى خوب و باتجربه و نت را به خوبى و در كمال ایده‏آل مى‏دانست فراگرفت و كم‏كم با اركسترهاى دبیرستان و بعد از آن در برنامه‏هاى رادیو شركت و صبح‏ها از ساعت 7/ 45 الى 8 به اجراى برنامه مى‏پرداخت. وى تعدادى آهنگ ساخت و در رادیو اجرا كرد كه دو برنامه آن با پوران بود و از سال 1345 بنا به دلایل شخصى خود از محافل هنرى دورى گزید و ساز را براى دل خود زد و فعالیت آنچنانى نداشت ولى از سال 1359 بنا به درخواست دوستان مجددا به موسیقى روى آورد و به تعلیم شاگرد نیز مشغول گردید و در طول فعالیت‏هاى هنرى خود در بسیارى از كنسرت‏هایى كه به نفع موسسات فرهنگى و هنرى و خیریه برپا مى‏گشت فعالانه شركت مى‏نمود ولى از ظاهر شدن بیش از حد در انظار دورى مى‏جست و بیشتر به انزوا روى مى‏آورد. پرویز خانلربیك با بسیاى از شعرا و ترانه‏سرایان بزرگ آشنایى و دوستى نزدیك و صمیمانه داشت از جمله شادروان رهى معیرى است كه یكى از غزل‏هاى خود را با خط و امضاى خویش به وى اهداء نموده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

عادل آذربار، به‏سال 1323 در تهران خیابان اقبال متولد شد، دوران كودكى را مثل بسیارى از هم‏سن و سال‏هاى خود به طور عادى سپرى مى‏كرد كه روزى ناگاه در مسیر مدرسه تا منزل به نى‏زن رهگذرى برخورد كرد كه اولین جرقه را در وجود او جهت كشیده شدن به سوى موسیقى زد، او از آن لحظه به نواختن نى علاقمند شد و به جاى رفتن به منزل، دنبال آن نى‏زن چند خیابان رفت و او را مشایعت میكرد و به ناى نى او گوش فرا مى‏داد كه از آن به بعد سعى مى‏كرد كه همان ساعت كه آن نى‏زن از آن مسیر عبور مى‏كند خود را به او برساند تا از نفیر او گوش و جان را بهره‏ور سازد. علاقه روزافزون او به نواختن نى به قدرى شد كه عاقبت پدر او براى وى نى‏لبكى خریدارى كرد و او روزها بجاى پرداختن به بازى، با نواختن نى‏لبك خود را سرگرم مى‏نمود و آهنگ‏هایى را كه از رادیو پخش مى‏شد آنقدر تمرین مى‏كرد تا مى‏توانست شبیه آن را بنوازد، تا اینكه كم‏كم بزرگ شد و دیگر این نواختن جوابگوى خواسته‏هاى درونى او نبود لذا به كلاس موسیقى نكیسا رفت و زیر نظر هنرمند ارجمند عباس خوشدل شروع به یادگیرى فلوت كرد، زمانى كه وى در این كلاس مشغول فراگیرى موسیقى و نواختن فلوت بود هنرجویانى معروف و صاحب‏نامى چون مسعود لقاء، عماد رام و چند تن از نوازندگان خوب فعلى صدا و سیما در این كلاس مشغول تحصیل علم و موسیقى بودند كه وى با ایشان همدوره گردید. پس از چندى وى تصمیم به فراگیرى و نواختن فلوت كلیددار گرفت، لذا نزد شادروان حسین افتاده كه در نزدیكى منزل آنان سكونت داشت رفت و فن نواختن این فلوت را نزد آن هنرمند فقید آموخت كه وى بیشتر آموخته‏هاى خود را در ساز فلوت مدیون ایشان مى‏داند و از آن جایى كه وى همیشه در موسیقى طلبه بوده و هست پس از چندى به فراگیرى و نواختن ساز قانون روى آورد و این ساز را به خوبى مى‏نوازد و در واقع ساز دوم وى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

احمد انوشه، یكى از نى‏نوازان به‏سال 1329 خورشیدى در شهرستان مرند دیده به جهان باز كرد، مثل اكثر هنرمندان موسیقى از همان كودكى به موسیقى علاقمند شد و به آن روى آورد به فراگیرى و نواختن سازهاى مختلف پرداخت. انوشه از سن هیجده سالگى ساز نى را انتخاب كرد و بیشتر ابتدا از روى نوارهاى استاد حسن كسائى مشغول نواختن و تمرین شد ولى بعدها از محضر استادانى مثل: دكتر داریوش صفوت، دكتر محمدتقى مسعودیه و محمدرضا لطفى بهره‏ور شد. احمد انوشه تاكنون در برنامه‏هاى مختلف موسیقى اركسرتهاى گوناگون صدا وسیما و مراكز هنرى شركت داشته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

آقاحسینقلى سه پسر داشت به نامهاى: على‏اكبر، محمدحسن و عبدالحسین. على‏اكبر كه با كوشش و ممارست فراوان، نوازنده‏اى استاد شد و جاى پدر را گرفت و وصف او در این كتاب آمد. محمدحسن شهنازى كه نزد برادر خود على‏اكبر به نواختن تار و شاگردى پرداخت ولى چندى نگذشت كه فراگیرى تار را رها كرد و دنبال كار را نگرفت و به مشاغل دیگر روى آورد و عبدالحسین شهنازى كه او نیز نزد برادر بزرگتر خود على‏اكبر شهنازى كار كرد و پنجه‏اى شیرین و ملیح داشت ولى متأسفانه در سال 1327 فوت شد و جز چند اثر از او چیزى به یادگار نماند. مرحوم عبدالحسین شهنازى از هنگام تأسیس رادیو جزو اولین گروه نوازندگانى بود كه در رادیو ساز زد و همكارى خود را با ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسن تهرانى، حبیب سماعى، مرتضى نى‏داود آغاز كرد و با خوانندگان بنامى مانند: تاج، ادیب خوانسارى، بدیع‏زاده و... به نوازندگى پرداخت. یكى از آثار خوب وى كه از این هنرمند فقید به یادگار مانده، آهنگى در «همایون» با صداى شادروان جواد بدیع‏زاده مى‏باشد كه با شعر زیبا و دل‏انگیز: «بخدا اگر بمیرم كه دل از تو برنگیرم برو اى طبیبم از سر كه دوا نمى‏پذیرم» خوانده شده. و دیگر ترانه‏اى است از مرحوم رهى معیرى در «شوشترى» كه چنین آغاز مى‏شود: «مى اگر، شورافكن اثرى است چشم تو را تأثیر دگرى است» (وف 1327 ق)، نوازنده. وى نزد برادر بزرگتر خود، على‏اكبر شهنازى، نواختن تار را فراگرفت و پنجه‏اى شیرین داشت. عبدالحسین از هنگام تاسیس رادیو و جزو اولین گروه نوازندگانى بود كه در رادیوساز زد و همكارى خود را با ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین تهرانى، نى‏داود و حبیب سماعى آغاز كرد و با خوانندگان بنامى مانند، تاج، ادیب خوانسارى و بدیع‏زاده به نوازندگى پرداخت. یكى از آثار او كه به یادگار مانده، آهنگى در همایون با صداى جواد بدیع‏زاده مى‏باشد.[1]

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1324 مجتبى میرزاده در كرمانشاه متولد شد، با توجه به وضع خاص آن زمان و محدودیتهایى كه براى فراگیرى موسیقى توسط بسیارى از خانواده‏ها براى جوانان وجود داشت معهذا تعداد بى‏شمارى از هنرمندان خوب موسیقى از آن دیار برخاستند، مجتبى میرزاده خیلى كوچك بود كه توسط رادیوى همسایه‏ى خود با موسیقى انس گرفت، خودش مى‏گوید: «هر وقت كه صداى ساز آقایان: مهدى خالدى و پرویز یاحقى را از رادیوى همسایه مى‏شنیدم دیگر چیزى مرا به خود مشغول نمى‏كرد جز شنیدن صداى ساز آنها به خصوص هنگام سلونوازى ایشان، البته ساز سایر هنرمندان كشورمان را كه از رادیو پخش مى‏شد مى‏شنیدم و دوست داشتم ولى صداى ساز این دو نفر براى من چیز دیگرى بود و همیشه هم چیز دیگرى خواهد بود». مجتبى میرزاده با توجه به عشقى شدید كه براى فراگیرى و نواختن ساز داشت ولى امكان آن را نمى‏یافت تا بتواند سازى خریده و براى دل خود بزند اما هر روز دور از چشم پدر تعدادى از بشقاب و نعلبكى را كنار هم در منزل مى‏چید و با زدن روى هر یك از آنها، صدایى درمى‏آورد و تقلید آهنگى را از رادیو مى‏كرد و گاهى نیز در مدرسه از قطعات تیغهاى صورت تراشى كه روى میز مدرسه فرومى‏برد با فواصل مختلف صداهایى تولید مى‏كرد كه آن هم تقلیدى مى‏شد از آهنگهاى آن روز رادیو بود ولى این وضع او را راضى نمى‏كرد تا این كه نى‏لبكى تهیه مى‏كند و روزها براى خود آن را مى‏زد و تمرین مى‏كرد، نى‏لبك زدن وى موجب مى‏شود تا برادر بزرگش به موسیقى علاقمند شود و براى خود سنتور بخرد و در منزل تمرین نماید. برادر كه مدتها تمرین مى‏كند چون شور و استعدادى نداشت فقط علاقه داشت لذا به زودى از این كار خسته شد و سنتور را كنار گذارد، اینجا بود كه بخت خفته‏ى وى بیدار شد و سنتور برادر نصیب وى گشت، از این زمان به بعد میرزاده با كوشش و تمرینهاى شبانه‏روزى نزد خود توانست بسیارى از آهنگهاى رادیو را تقلید نموده و به خوبى بنوازد و در همین ایام با آقاى حسن كامكار آشنا شد و به رادیو سنندج راه یافت و در اركستر ایشان برنامه‏هایى اجرا و از راهنمایى‏ها و تجربیات وى بهره‏ها مى‏گیرد. میرزاده پس از یك سال در كرمانشاه با خوانندگانى نظیر: حسن زیرك، مظهر خالقى، خوشنوا و هاشم ربیعى برنامه‏هایى اجرا مى‏كند و در سال 1346 به تهران مى‏آید و نت را از روى یك كتاب ابتدایى نت كه به تدوین ضیاء مختارى بود خریدارى كرده و با تلاش فراوان موفق مى‏شود به چگونگى الفباى موسیقى پى ببرد. این كتاب غیر از اطلاعات اولیه درباره‏ى نتها و سكوتها چیز دیگرى به وى نمى‏دهد، ولى در آن روزها كه مجله‏ى «موزیك ایران» منتشر مى‏شد و هر هفته نت یك آهنگ را حداقل چاپ مى‏كرد وى با توجه به اصل آهنگ آن كه در حافظه داشت و با تمرینهاى فراوان توانست به هر طریقى بود از این راه نت را فراگیرد. سال 1347 بود كه رادیو اعلام كرد به تعدادى نوازنده احتیاج دارد، وى در این زمان به رادیو مراجعه و پس از امتحانى كه توسط مصطفى كسروى از ایشان به عمل آورد قبول شد و از این تاریخ در سلك نوازنده‏هاى رادیو قرار مى‏گیرد و در این زمان سه اركستر مشهورى كه در رادیو فعالیت داشتند عبارت بودند از: اركستر «نكیسا» به رهبرى مصطفى كسروى، اركستر «فارابى» به رهبرى مرتضى حنانه و اركستر «باربد» به رهبرى فریدون ناصرى كه وى همكارى خود را در اركسترهاى نكیسا و باربد آغاز و ادامه مى‏دهد، وى در سال 1349 همكارى خود را با فرهنگ و هنر آغاز كرد و براى شناساندن موسیقى اصیل ایران مسافرتهایى به كشورهاى: افغانستان، پاكستان، مصر، كویت، آمریكا، مكزیك، آلمان، فرانسه و بلژیك كرد. وى با نواختن اكثر سازهاى سنتى آشنایى دارد ولى ساز تخصصى میرزاده ویولن مى‏باشد كه پس از آن بیشتر به نواختن كمانچه و سه‏تار علاقمند است و مدتى نیز سرپرستى اركستر سماعى كه با سازهاى سنتى اجرا مى‏شد عهده‏دار بود و با اركستر بازسازى كارهاى قدیمى و سنتى را اجرا مى‏كردند، بیشترین فعالیت هنرى وى، تنظیم و بازسازى و اركستراسیون بوده و حدود 42 موسیقى متن فیلم نیز براى فیلمهاى فارسى ساخته و كارهایى محلى، لرى، كردى ارائه كرده كه به صورت كاستهاى متعدد ضبط گردیده او بعد از انقلاب، رهبر اركستر بزرگ رادیو گردید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

مسعود حسنخانى به سال 1317 در تهران متولد شد و یازده ساله بود كه عشق و علاقه‏اى شدید به موسیقى در خود احساس كرد و چون از صدایى خوش برخوردار بود روزها در منزل براى خود مى‏خواند، اهل خانواده كه علاقه‏ى وى را به موسیقى و آواز در او مى‏بینند تصمیم مى‏گیرند كه وى را به كلاس موسیقى جهت تعلیم گرفتن بفرستند لذا روزى توسط برادرش به كلاس موسیقى راه پیدا مى‏كند و در آن كلاس ثبت نام مى‏كند، اما نه براى آواز بلكه جهت فراگیرى ویولن. وى 12 ساله بود كه ویولن را به دست مى‏گیرد و پس از سه سال دوره مقدماتى ویولن را كه شامل نواختن كتابهاى هنرستان موسیقى ملى بود زیرنظر آقایان: محلوجى و تاجبخش مى‏گذراند و براى گذراندن دوره‏هاى بالاتر و استفاده از مكتب استادان دیگر در كلاس على تجویدى مى‏رود و مدت چهار سال از مكتب این استاد دلسوز و بزرگ بهره‏ها مى‏گیرد، كمكهاى بى‏دریغ و راهنمایى‏هاى بى‏شائبه تجویدى موجب پیشرفت هرچه بیشتر وى در امر آموختن ویولن مى‏شود و حسنخانى با احترام فراوان از این استاد یاد مى‏كند. وى در كلاس تجویدى علاوه بر فراگیرى و نواختن ردیفهاى شادروان صبا، قسمتى از ردیفهاى تجویدى را نواخته و بنا به توصیه‏ى ایشان براى قدرت آرشه‏كشى و استحكام انگشتان مدتى نیز از اتودها و گاهام موسیقى غربى استفاده مى‏كند و از فراگیرى علمى موسیقى هم غفلت نمى‏ورزد. حسنخانى در سال 1336 به عنوان معلم موسیقى در كلاس آقایان: لشگرى و امیر ناصر افتتاح مشغول تدریس مى‏شود و در همین زمان افتخار همكارى با اركستر بزرگ پنجاه نفرى استاد صبا را كه رهبرى آن با حسین دهلوى بود پیدا مى‏كند و پس از چندى براى بالا بردن اطلاعات موسیقى خود در كلاس تكمیلى ویولن هنرآموزان موسیقى كه از طرف اداره‏ى هنرهاى زیباى كشور تشكیل شده بود شركت مى‏كند و مدتى نیز از مكتب استاد صبا در رشته ویولن و فروتن‏راد در قسمت تئورى موسیقى استفاده مى‏نمایند. وى در سال 1337 به رادیو براى همكارى دعوت مى‏شود و رسماً به عنوان نوازنده در اركستر گلها و اركستر شماره 2 شركت مى‏نماید و پس از ادغام رادیو و تلویزیون همكارییش توأم با این دو سازمان آغاز و مدت بیست سال ادامه مى‏یابد. حسنخانى چون به رشته تكنوازى ویولن بسیار علاقمند بوده است، بیشتر كار خود را صرف تمرین در این رشته نموده و به همین جهت بعد از چند سلیست بزرگ رادیو مى‏شود به وى امیدوار بود زیرا علاوه بر پنجه‏اى گرم و شیرینى كه دارد از قدرت آرشه‏كشى خوبى نیز برخوردار مى‏باشد و تكنوازى وى شور و حالى دارد كه انسان را هنگام گوش دادن به آن، از دنیاى مادیات و خاكى بیرون و بیخود مى‏سازد. حسنخانى در رشته آهنگسازى، به واسطه‏ى مشغله‏ى فراوان در كارهاى هنرى، كمتر فرصت یافت تا بتواند ذوق و علاقه‏ى خود را در این راه مورد آزمایش قرار دهد و به همین سبب كمتر آهنگ ساخت ولى چون همیشه در صدد فراگیرى بود و همیشه خود را نیازمند آموختن مسائل تازه در علم موسیقى مى‏دید، در كلاس آهنگسازان رادیو كه زیر نظر روح‏اللَّه خالقى و ضیاء مختارى اداره مى‏شد شركت مى‏كند و پس از چندى شروع به آهنگسازى مى‏كند و حدود بیست آهنگ مى‏سازد كه اكثر آنها ضبط و پخش مى‏گردد و قطعه‏ى زیبایى در دستگاه «سه‏گاه» چهار مضراب مى‏سازد كه به وسیله‏ى خودش اجرا و نواخته مى‏شود كه مورد توجه قرار مى‏گیرد و قطعه‏اى است زیبا و در خور توجه، مسعود حسنخانى، علاوه بر ساز تخصصى‏اش ویولن، با سازهاى دیگرى مثل: «سه‏تار»، «كمانچه» نیز آشنایى كامل دارد و یكى از كارهاى خوب و برجسته‏ى وى همكارى در اركستر گروه مفتاح بود كه كار این اركستر ضبط آهنگهاى اصیل و سنتى ایران بود و وى پس از چند سال همكارى با این اركستر بنا به پیشنهاد آقایان: مهدى مفتاح و مهندس همایون خرم رهبرى این اركستر را عهده‏دار مى‏گردد. حسنخانى مى‏گوید: «پس از مدت 38 سال آشنایى با موسیقى ایران، حتى هنوز خود را قطره‏اى از اقیانوس بیكران و بى‏انتهاى این هنر نمى‏دانم و اگر پیشرفتى داشته‏ام آن را مدیون بزرگان، پیش‏كسوتان این هنر ظریف و احساسى مى‏دانم و به همه‏ى آنان ارج مى‏گذارم و مشتاقانه همواره كوشش مى‏كنم تا از مكتبشان استفاده ببرم».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

از سرزمین زیباى گیلان، هنرمندان خوب و مشخص و بى‏ادعایى در هنر موسیقى ایران ظهور كردند كه هر كدام در جاى، جاى خود منشأ خدماتى به این هنر گردیدند، یكى از این هنرمندان على اكبرپور است كه خیلى بى‏ادعا و بى‏تكبر مى‏باشد و براى همه‏ى هنرمندان ارج و احترامى خاص قائل مى‏باشد. على اكبرپور (كاسعلى اكبرپور اسطلخى) فرزند حاج اسماعیل در عید قربان در سیاه اسطلخ كه یكى از قصبات شمال شرقى گیلان است متولد شد. وى دوران كودكى را در نهایت فقر و فاقه گذراند و با این كه كودكى خردسال بود و نمى‏توانست به كارهاى شاق بپردازد معهذا با كار و تلاش در مزارع اطراف زادگاه خود كار مى‏كرد و این زمان را سپرى نمود و بیش از 9 سال از سنش نمى‏گذشت كه به رشت آمد و در منزل یكى از نزدیكانش سكنى گزید و خواندن و نوشتن را فراگرفت. وى در این شهر بود كه رفته‏رفته علاقه وافرى به موسیقى پیدا كرد و این علاقه چنان در وجودش اوج گرفت كه براى یادگیرى این هنر به آموزشگاه گروهبانى ارتش وارد شد و نزد مرحوم مسیو یروان كه یكى از معلمین خوب و بارز آن زمان بود و بسیارى از نوازندگان آن روزگار، تكنیك موسیقى را نزد ایشان كار مى‏كردند تعلیم ویولن را آغاز كرد. مسیو یروان علاوه بر ویولن، انواع سازهاى بادى را در ارتش مى‏نواخت و ضمن نواختن آنها به شاگردان، نت را آموزش مى‏داد. اكبرپور زیر نظر این معلم دلسوز به سرعت مدارج ترقى را پیمود به طورى كه در ردیف اولین نوازندگانى قرار گرفت كه با فرستنده‏ى مخابراتى این استان هفته‏اى یك ربع ساعت با خوانندگان مختلف از: جمله ناصر مسعودى برنامه اجرا مى‏كرد. علاقه، پشتكار و استعداد وى موجب شد كه با وجود داشتن همسر و فرزندان موفق به گرفتن دیپلم شد و در ارتش با عنوان استاد موسیقى به تدریس در كلاس موسیقى مى‏پردازد. على اكبرپور از سال 1344 به گروه نوازندگان رادیو پیوست و در اركسترهاى مختلف به نوازندگى (آلتو) پرداخت، سپس با اركسترهاى: باربد، نكیسا و اركسترهاى بزرگ رادیو و تلویزیون همكارى كرد و در سال 51 -54 موفق به اخذ لیسانس موسیقى در رشته‏ى آهنگسازى از هنركده‏ى موسیقى ملى وابسته به دانشگاه مى‏گردد و جزو اولین هنرمندانى بود كه بورس ادامه‏ى تحصیل موسیقى در كشور انگلستان نصیب وى و محمدرضا گرگین‏زاده مى‏گردد ولى او به خاطر زن و بچه و گرفتارى زندگى از رفتن به سفر منصرف مى‏شود. اكبرپور براى هنرمندانى چون: یروان پدر ژرژ مارتیروسیان، كیهان دیوانبگى، ركن‏الدین نژند احترامى خاص قائل است ولى پیشرفت خود را مدیون: ابراهیم روحى‏فر، والوت تارخانیان، حسن رادمرد، محمود كریمى، مصطفى پورتراب، رحمت‏اللَّه بدیعى، حسین دهلوى، فرهاد فخرالدینى، احمد پژمان، كریستیان داوید مى‏داند و همكارى با مرتضى حنانه، فریدون ناصرى، مصطفى كسروى، مهدى مفتاح و سیروس شهردار را براى خود افتخار مى‏داند و از سالهاى پربار هنرى خود تلقى مى‏كند. موسیقى محلى در وجود اكبرپور موج مى‏زند به طورى كه بسیارى از قطعه‏هاى ساخته شده توسط او گویاى این ادعا و الهام گرفته از زادگاه خود، سرسبز و خرم گیلان زمین مى‏باشد و در طول سالیان همكارى وى با رادیو و تلویزیون پخش گردید كه حدود 300 آهنگ و قطعه مى‏باشد و بیشتر آنها تم‏هاى محلى دارد. كاسعلى اكبرپور، هنرمندى است بسیار حساس، زودرنج ولى متواضع، خوش‏قلب و مهربان كه علاقه‏اى بسیار به همسر و خانواده، به زادگاه، به موسیقى ایران، به هنرمندان آن و شعرایى كه در دوران فعالیتهاى هنرى همكارى داشته مثل: سیمین بهبهانى، شهین حنانه، آذر صرافپور، شهر آشوب، تیمور گورگین، ماهدخت مخبر، راغب، خورشیدى دارد و به صداى هنگامه اخوان بسیار علاقمند است و ایشان را مثل دختر خود مى‏داند خداوند حدود 20 اولاد به اكبرپور عنایت فرمود كه بیش از 6 دختر برایش باقى نماندند و متأسفانه بقیه عمرى نكردند و خیلى زود از این جهان رفتند و به سراى باقى شتافتند؛ ولى اكبرپور نوه‏هایى دارد كه موجب گرمى كانون خانوادگى او مى‏باشند. وى در صدا و سیما به كار نوازندگى و آهنگسازى مشغول است و براى خوانندگانى چون: مهرداد كاظمى، جهانگیر زمانى، گودرزى، قدمى آهنگهایى ساخت كه ضبط و اجرا گردید و از آثار باارزشى مى‏باشد كه وى ساخته.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

شاپور نیاكان در سال 1305 در نطنز كاشان متولد شد، پدرش كه از شاگردان مرحوم درویش خان بود، تار را به خوبى و شیرینى مى‏نواخت؛ شاپور هر وقت كه پدرش ساز را به دست مى‏گرفت و شروع به نواختن مى‏كرد، قید هر كارى كه داشت حتى بازى خود را مى‏زد و با دقت تمام به انگشتان پدرش كه روى سیمهاى تار به سرعت بالا و پایین و به چپ و راست مى‏رفت خیره مى‏شد و از این كار لذت وافرى مى‏برد، پدر هم كه علاقه‏ى فرزند را به این كار مى‏دید او را در فراگیرى و نواختن ساز تشویق و ترغیب مى‏نمود. شاپور بیش از شانزده سال از سنش نگذشته بود كه با كمك پدر ویولنى براى خود تهیه كرد و نزد خود شروع به تمرین ویولن كرد و به طور سینه به سینه این كار را ادامه داد تا توانست گوشه‏هاى موسیقى ایرانى را به راحتى بنوازد. شاپور نیاكان در سال 1323 به تهران آمد و با استادان موسیقى مركز آشنایى نزدیك پیدا كرد تا این كه در سال 1324 با یك پیانیست مشهور آلمانى به نام مستر «ولف» آشنا مى‏شود و نت را نزد او فرامى‏گیرد او مدت دو سال از محضر استاد كسب علم موسیقى مى‏كند و به قدرى در كار خود پیشرفت مى‏كند كه استاد آلمانى به او مى‏گوید: «شما در این مدت به اندازه‏ى ده سال پیشرفت كرده‏اید، از نظر من دیگر احتیاجى نیست دیگر نزد من بیایید، با استعداد شگرفى كه در شما مى‏بینم، در آینده شما یكى از بزرگان موسیقى كشورتان خواهید شد». شاپور نیاكان بلافاصله به رادیو مى‏رود و توسط مشیر همایون شهردار امتحان و قبول مى‏شود و اركستر شماره پنج رادیو را تشكیل مى‏دهد كه روزهاى یكشنبه و پنج‏شنبه با شركت فرهنگ شریف، حسین همدانیان، انوشیروان روحانى، میرفتاح بازرگان، تاكستانى، عماد رام، سلمكى و گلستان برنامه اجرا مى‏كردند. اولین آهنگى كه شاپور نیاكان مى‏سازد آهنگى بود به نام «طوفان عشق» كه در فیلمى به همین نام خوانده مى‏شود. شاپور نیاكان متجاوز از سیصد آهنگ ساخته كه بسیارى از اشعار آن را خودش سروده بود و اكثراً آنها را مردم در كوچه و خیابان زمزمه مى‏كردند و چنان شور و غوغایى به راه مى‏انداختند كه تا آن زمان نظیر نداشت، نیاكان براى خوانندگانى چون: منوچهر همایون‏پور، قاسم جبلى، منوچهر شفیعى، بهرام سیر، اكبر جقه، حسن طاووسى، هوشنگ شوكتى و عده‏اى دیگر آهنگ ساخته و اجرا شده كه بسیارى از این آهنگها در فیلمهاى فارسى بنا به خواست و سلیقه و تقاضاى تهیه‏كننده‏ى فیلمها ساخته مى‏شد. شاپور نیاكان، براى تربیت شاگرد و تعلیم ویولن، كلاسهایى در خیابان جمهورى (نادرى)، لاله‏زار نو و بعد در خیابان ژاله دایر و شاگردانى را تعلیم ویولن داد. او كه لیسانس زبان فرانسه است و شغل اصلى‏اش فرهنگى است یكى از باسوادترین هنرمندان موسیقى كشور است كه از ذوق و استعدادى سرشار در آهنگ‏سازى و سلونوازى برخوردار بود و مى‏رفت تا یكى از بزرگان آهنگساز و سلونواز كشور شود، ولى افسوس كه یك روز به واسطه‏ى اختلاف با مسئولین رادیو و یك مسأله‏ى خاص عاطفى، ویولن را كنار گذاشت و تمام صفحات و نت آهنگهاى خود را به آتش كشید و دیگر در جامع عمومى دست به ساز نبرد و آهنگى نساخت، تنها گاه‏گاهى در محافل دوستان بر اثر خواهش آنها و براى این كه احترام به درخواست حضار گذارده باشد قطعاتى را براى دوستانش مى‏نوازد. شاپور نیاكان كنسرتهایى به نفع بیماران به خصوص بیماران سرخه‏حصار و ابوحسین ترتیب مى‏داد كه خودش در این كار پیشقدم مى‏شد. نیاكان، پس از ازدواج صاحب سه فرزند دختر شد به نامهاى شبنم، مریم و رویا كه هر سه تحصیل كرده و مانند پدر خود با ذوق و هنرمند و هنردوستند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

عبداللَّه جهان‏پناه در سال 1296 در تهران خیابان مولوى دیده به جهان گشود، وى كه خانواده‏اش به خصوصى شخص پدرش به موسیقى سنتى ایران عشق مى‏ورزید مشوق پسرش در آموختن موسیقى بود. از سال 1313 جهان‏پناه توسط یكى از دوستانش به نام حسن سخى كه تحصیل موسیقى مى‏كرد و به واسطه همین دوستى و آشنایى به منزل ایشان رفت و آمد مى‏كرد با موسیقى آشنایى پیدا مى‏كند و پس از چندى نزد علیرضاخان چنگى شروع به یاد گرفتن ویولن مى‏كند، بعد از مدت زیادى كه از تمرین و نواختن وى خدمت این استاد مى‏گذرد، نزد آقاى آساطوریان مى‏رود و موسیقى غربى را نیز توسط وى آموخته و به فنون و اصول آن موسیقى آشنا مى‏گردد. در سال 1323، آقایان: پرویز محمود و موسى معروفى كه آن موقع در هنرستان موسیقى بودند و آنجا را اداره مى‏كردند از وى امتحانى به عمل مى‏آورند و پس از امتحان به جهان‏پناه اجازه مى‏دهند كه اركستر تشكیل دهد. عبداللَّه چهان‏پناه در این زمات با تشكیل اركسترى كه مركب از آقایان: محمد شیرخدائى «قره‏نى»، حبیب‏اللَّه صالحى «تار»، اسماعیل كمالى «تار»، عباس صیادى نژاد «پیانو» و مصطفى قراب «ضرب» بود آهنگى را كه در پیش‏درآمد «اصفهان» و رنگى را كه خود ساخته بود به خوانندگى قاسم فاریا در استودیو بى‏سیم اجرا مى‏كنند كه به طور زنده پخش مى‏گردد و از همین اولین برنامه كه مسئولین وقت رادیو پى به استعداد وى بردند، وى را مورد حمایت و تشویق خود قرار دادند و پس از چندى سعادتمند قمى و خواننده‏ى دیگرى نیز با اركستر عبداللَّه جهان‏پناه همكارییش را شروع كرد. جهان‏پناه پس از چندى، اركستر منظمى با همكارى آقایان: رحمت‏اللَّه مهتدى «پیانو»، جهانگیر كامیان «ویولن»، محمود رحمانى‏پور «ویولن»، رضا گلشن‏راد «قره‏نى»، حیدر اسماعیلى «فلوت»، حبیب‏اللَّه صالحى «تار»، اسماعیل كمالى «تار»، اعتماد سلطانى «تارباس»، رضا ورقا «ترمپت»، باشوگى «ویولن»، احمد مستان «كنترباس» و مصطفى قراب «ضرب» به خوانندگى دو خواننده تشكیل مى‏دهد كه روزهاى سه‏شنبه و بعضى از روزهاى ایام هفته پخش مى‏شد. در سال 1332 وى كلاسى با همكارى رحمت‏اللَّه مهتدى كه این زمان ناظم مدرسه‏ى عالى موسیقى بود در چهار راه مخبرالدوله به نام كانون موسیقى ملى تأسیس و مدت 18 سال مشغول تدریس كتابهاى مرحوم روح‏اللَّه خالقى و ردیفهاى آوازهاى مرحوم ابوالحسن صبا به شاگردان مى‏شود، در این كلاس حیدر اسماعیلى نیز فلوت درس مى‏دادند و شاگردان خوبى هم در این كلاس پرورش یافتند كه از جمله: جهانگیر كامیان بود و در رادیو در اركستر جهان‏پناه شركت مى‏كرد. از دیگر شاگردان خوب و با استعداد جهان‏پناه، آقایان: مرتضى صالحى، حسینى، سلیمانپور و باستانى مى‏باشند كه باستانى به هنرستان عالى موسیقى راه یافت و موفق به اخذ لیسانس در رشته موسیقى از هنرستان گردید. پس از چندى از جهان‏پناه براى شركت در برنامه‏هاى گلها دعوت مى‏شود و وى در این برنامه با استادانى چون: محجوبى، صبا، تجویدى، تهرانى و چند تن از هنرمندان بزرگ آن زمان همكارى خود را شروع مى‏نماید و از این زمان كه وى در وزارت دارایى خدمت مى‏كرد بنا به پیشنهاد نخست‏وزیرى به رادیو مى‏رود و مأمور خدمت در این اداره مى‏گردد. در رادیو، علاوه بر ریاست اركستر خودش، سرپرستى اركستر «ویژه» را كه زیر نظر مشیر همایون شهردار اداره مى‏شد به عهده مى‏گیرد و در آن اركستر از آهنگهاى خودش و شهردار استفاده مى‏شود و در كلاسى كه در رادیو براى فراگیرى تصانیف جهت خوانندگان تشكیل شده بود جهت تعلیم شركت مى‏كرد و در این هنگام سمت معاونت مشیر همایون شهردار كه رئیس موسیقى رادیو را به عهده داشت به وى واگذار مى‏گردد، ولى ایشان پس از چهارماه به علت خستگى و كار سنگین و كسالتى كه عارضش شد به وزارت دارایى محل اداره‏ى سابقش برمى‏گردد. عبداللَّه جهان‏پناه، یكى از طرفداران موسیقى اصیل و سنتى ایران بوده و هنگام ساختن آهنگ، از اختلاط آن با موسیقى غربى و عربى و هندى و غیره برحذر بوده و تمام آهنگهایى را كه ساخته خود شاهد این ادعا مى‏باشد. وى كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خیریه، بیمارستانهاى: مسلولین ابوحسین، شمیران، تالار وحدت (رودكى)، در اصفهان داده و همراه با آقایان: على تجویدى، فرهنگ شریف، حسین همدانیان در نهم فروردین ماه 1344 به بغداد مى‏رود و در تلویزیون آن كشور بنا بر روابط هنرى و فرهنگى و شناساندن موسیقى ملى ایران برنامه‏هایى اجرا مى‏كنند. وى تاكنون براى خوانندگانى چون: غلامحسین بنان، ایرج، ناصر مسعودى، جمال وفایى، مهندس عاشورپور كه شعر گیلكى آن توسط شهیدى لنگرودى سروده شده آهنگ ساخته و آهنگ بسیارى نیز براى خوانندگان دیگر ساخته و اجرا شده كه همگى در مایه‏هاى موسیقى اصیل ایرانى مى‏باشد. تولد: 1296. درگذشت: 8 آبان 1375، تهران. عبدالله جهان پناه فرزند رضا، استاد موسیقى بود. پیكر وى در بهشت زهرا در قطعه‏ى 88 (هنرمندان و نویسندگان) مدفون است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. از خوانندگان اواخر دربار عهد ناصرى و اوایل عهد مظفرى و از تعزیه‏خوانان پرآوازه تكیه دولت بود. صداى نازك وزیرى داشت و در تعزیه نقش زینب (ع) را ایفا مى‏كرد. قلى‏خان نى را چنان مى‏نواخت كه معروف است مظفرالدین شاه با شنیدن آن از خود بیخود مى‏شد. وى مورد توجه مظفرالدین شاه بود و به همراه او به اروپا رفت و به همین سبب به قلى‏خان شاه پنسد معروف شد. او در خواندن تصنیف و آهنگهاى ضربى مهارت داشت و در صفحات خود، گوشه‏هاى قطار و چوپانى و آهنگهاى ضربى را خوانده كه در آنها على‏اكبرخان شاهى با سنتور او را همراهى كرده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(سیزدهم و چهاردهم ق)، خواننده. برادر كوچك عیسى آقاباشى و خواننده‏ى با استعدادى بود. وى در خواندن تصنیف و گرفتن ضرب هم دست داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، نوازنده و خواننده. در اصفهان مى‏زیست. ریاست خواجگان دستگاه ظل‏السلطان را بر عهده داشت و به همین مناسبت به آقاباشى معروف بود. او از اساتید معتبر و مسلم موسیقى عصر خود به شمار مى‏رفت و در نواختن نى و خوانندگى شاگردانى تربیت كرد كه هر یك شهرت به سزایى یافتند. از جمله شاگردان وى: سید عبدالرحیم اصفهانى، نایب اسداللَّه، علیخان دهكى و عیسى آقاباشى بودند. ابراهیم آقاباشى حدوداً صد سال عمر كرد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، موسیقیدان و خواننده. هم در خواندن تصنیف و هم در آواز مهارت داشت و در ضمن با دستگاه‏ها آشنا و در ضرب استاد بود. وى تربیت شده ابراهیم آقاباشى اصفهانى بود. و بدین سبب وى را تربیت كرد كه جانشین او براى خوانندگى در دستگاه ظل‏السلطان باشد، و عیسى هم از این جهت به آقاباشى ملقب گردید. از جمله شاگردان او سلیمان امیر قاسمى خواننده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)

(س دهم ق)، شاعر. از منشیان شاه‏طهماسب صفوى بود. این دو بیت از او است: مگر اظهار رنجش كرد دوش آن گلعذار از من كه دورى مى‏كنند امروز نزدیكان یار از من خوش آن دم كز كمال آشناییها به من گفتى كه بگذر پیش مردم بعد از این بیگانه‏وار از من[1] آقا حسینقلى فرزند آقا على‏اكبرخان، تارزن دربار ناصرى بین سالهاى 1224 تا 1234 خورشیدى متولد گردیده، او ابتدا شاگرد برادر بزرگ خود میرزا عبداللَّه و سپس آقا غلامحسین بود و از بزرگترین نوازندگان تار در زمان خویش به شمار مى‏رفت. تخصص وى نواختن تار با پنج سیم بود و هیچگاه دست به تار شش سیم كه تازه متداول شده بود، نزد. علینقى وزیرى و غلامحسین درویش كه خود در موسیقى ایرانى تأثیر فراوان داشته‏اند از جمله شاگردان آقا حسینقلى بودند. وى بعداً به اتفاق برادرش در جرگه‏ى نوازندگان دربارى درآمدند. آقا حسینقلى، به ردیف موسیقى و نغمات دستگاه كاملاً وارد بود و در ردیف، سبكى مخصوص داشت كه از روش برادرش پركارتر و تنظیم آن با ذوق بیشترى همراه بود. وى به همراه اسداللَّه‏خان نوازنده‏ى تار و باقرخان رامشگر و اسداللَّه‏خان نوازنده‏ى تار و سنتور و سید احمدخان آوازخوان و محمدباقر ضرب‏گیر، براى پر كردن صفحه به پاریس مسافرت كرد و علاوه بر انجام چند كنسرت در پاریس، در بازگشت از راه صربستان یوگسلاوى، به استانبول رفت و در سفارت ایران، با تشویق ارفع‏الدوله كنسرت‏هایى اجرا كرد كه نیمى از درآمد آن را به رسم اعانه به مدرسه ایرانیان استانبول هدیه نمود. از جمله صفحاتى كه استاد به تنهایى در آنها تار نواخته و هم‏اكنون در دست است مى‏توان از: «ماهور»، «سه‏گاه»، «شور»، «همایون»، «رهاب»، و «مسیحى» نام برد. آقا حسینقلى ردیف موسیقى ایرانى را دقیقاً به همان دقت و سلامت كه برادر بزرگترش مى‏دانست فراگرفته بود، ولى در نواختن، سبك دیگرى داشت، مضراب‏هاى چپ و راست او منظم و یكنواخت بود و اصولاً ساز او لطافت و شیرینى دیگرى داشت. در این حد تمام كسانى كه ساز عبدالحسین ثابت مى‏گردد كه این پدر و فرزند در عین این كه تمامى اصول تكنیكى را حفظ كرده بودند، سازشان گرمى خاصى داشته و به قول معروف پنجه شیرینى داشتند. آقا حسینقلى در سال 1296 شمسى در سن شصت و شش سالگى درگذشت، روانش شاد و روحش قرین رحمت الهى باد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

شاید كمتر كسى اطلاع داشته باشد كه معلم اصلى شادروان رضا ورزنده، در یادگیرى و نواختن سنتور، برادر وى على‏محمد ورزنده بوده است، و با توجه به اینكه مشوق رضا ورزنده در یادگیرى و نواختن ساز سنتور پدر او، مرشد ورزنده بوده ولى استاد وى برادر او بوده است. على‏محمد ورزنده، به‏سال 1292 خورشیدى، در شهر كاشان متولد شد، موسیقى را، از راه گوش و سینه به سینه از پدر فراگرفت تا اینكه خود با نواختن ساز سنتور آشنا شد و این آشنایى را به برادر خود بعدها منتقل كرد. على‏محمد ورزنده، در كاشان با شخصى به‏نام پدیدار آشنا شد و توسط وى به تهران آمد و اولین بار، با اركستر ابراهیم‏خان منصورى و سپس با اركسترهاى مختلف شروع به همكارى كرد. وى یك بار كه آهنگى را، نزد او بنوازد، آن آهنگ را به خوبى و زیبایى خاصى اجرا مى‏كند و موسیقى را به طور سینه به سینه مى‏داند و آن را اجرا مى‏نماید و معتقد است كه موسیقى ایران، موسیقى است عارفانه و سنتى كه باید هم نوازنده و هم شنونده، در حال و هواى خاص خود باشند و آن گوشه و ردیفى هم كه زده مى‏شود مناسب آن وقت باشد، آن زمان است، كه هر دو جذب یكدیگر مى‏گردند و از مادیات و دنیاى خاكى به‏در مى‏روند و در جهان معنوى و عارفانه سیر و سیاحت مى‏نمایند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

پورج ندیمى در سال 1320 در شهرستان بیجار گروس از توابع كردستان كه زادگاه بزرگانى چون فاضل‏خان گروسى و امیرنظام گروسى است چشم به جهان گشود. خانواده او از نواده‏هاى فاضل خان و همگى اهل شعر و ادب بودند. وى تحصیلات ابتدایى و متوسطه خود را در آن شهر به پایان رسانید اما ذوق و عشق به شعر و موسیقى را از همان دوران كودكى در وجود خود احساس مى‏كرد. در سن 10 سالگى كه براى اولین بار سنتور را دید شیفقته و مشتاق این ساز زیبا و خوش‏آهنگ شد چون تهیه آن ساز در آن زمان به سادگى امكان‏پذیر نبود از روى سنتور كه قبلا دیده بود و در مقیاس كوچكتر سنتورى ساخت كه بسیار مورد توجه پدر و اولیاء مدرسه قرار گرفت پدرش كه خود اهل ذوق بود چون اشتیاق او را به موسیقى دید طى مسافرتى به تهران سنتورى خرید و به او داد. دیگر سر از پا نمى‏شناخت و تمام اوقات فراغت را بدون معلم یا راهنمایى صرف این ساز مى‏كرد تا بعد از چند ماه توانست تا حدى به راز و رمز و كوك آن آشنا شود و در ماه‏هاى بعد در جشن‏ها و در برنامه‏هاى هنرى مدرسه شركت نماید. در سال 39 به تهران عزیمت و وارد خدمت نظام شد و همزمان در یك از كلاس‏هاى موسیقى هنرستان ثبت نام و نزد هنرمند ارجمند حقیقى به تعلیم این ساز مشغول گردید تا در سال 1341 با آقاى منصور صارمى آشنا و مدت 3 سال نیز در خدمت این استاد عالیقدر به فراگیرى ردیف‏ها و مضراب‏هاى خاص سنتور مبادرت نمود. در سال 44 به شیراز منتقل و در آن شهر نیز با عضویت در اركستر دانشجویان و شركت در كلاسهاى تئورى فعالیت هنرى خود را آغاز و با هنرمندان رادیو و تلویزیون شیراز با اركستر آقاى اكبر زیگلرى همكارى نمود. پس از چند سال مجددا به تهران مراجعت كرد اما به علت محدودیتهاى شغلى و روح انزواطلبى و گوشه‏گیرى چندان رغبتى به شركت در محافل و مجالس هنرى از خود نشان نمى‏داد. مهذا در طول ساهاى 53 الى 55 مدتى با هنرمندان و خوانندگان رادیو مانند: اكبر گلپایگانى، دلكش، خیرخواه همكارى داشته است. وى در سال 54 ازدواج نمود و داراى سه فرزند است كه كوچكترین آنها به نام سهیل از استعداد و مهاراتى برخوردار است از هفت سالگى پیش پدر آموزش سنتور را شروع و اكنون كه 12 سال دارد این ساز را با تسلط و شیوه‏اى چشمگیر و زیبا مى‏نوازد و انشااللَّه یكى از چهره‏هاى درخشان آینده كشور خواهد شد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

مسعود میثاقیان در سال 1307 شمسى در خانواده‏اى هنرمند و هنردوست در تهران پا به عرصه وجود نهاد و پس از پایان تحصیلات ابتدایى و متوسطه و انجام وظیفه خدمت نظام وظیفه، براى ادامه تحصیلات عازم آلمان شد و در آنجا موفق به اخذ دیپلم مهندسى در رشته طراحى و معمارى نائل گشت. مسعود كوچكترین فرزند خانواده بود و از كودكى با موسیقى ایرانى مأنوس و در سن 5 سالگى با ساز سنتور آشنا شد و در كلاس برادر بزرگش ذكراللَّه میثاقیان كه از پیش كسوتان هنر نواختن سنتور بود شركت و پس از كوته زمانى خود به نواختن این ساز پرداخت و موفق شد در اواخر زندگى استاد حبیب‏اللَّه سماعى مدتى از محضر ایشان بهره‏مند شود. مسعود پس از فوت استاد سماعى نزد استاد ابوالحسن صبا به تحصیل و آشنایى با دستگاه‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى پرداخت و در سن 13 سالگى با تجویز استادان و ممتحنین مربوط موفق شد در رادیو ایران سنتور بنوازد و مدت دوازده سال به نام هنرمند جوان روزهاى جمعه در رادیو برنامه داشت و به نام یكى از تكنوازان این برنامه معروف و هنر خود را به ملت هنردوست ایران ارائه نمود. میثاقیان در سن 17 سالگى در فدراسیون موسیقى‏دانان ایران شركت نمود و بین نوازندگان سنتور آن زمان نفر دوم و به دریافت مدال نقره مفتخر گردید. او از آغاز جوانى در نواختن سنتور سبك و شیوه ویژه‏اى ایجاد كرد. مسعود هنرمندى است پرشور و احساس كه در شرق جوانه زد و در غرب شكوفا شد. وى تمام این شور و احساس را توأم با عواطف انسانى، پرورده سرزمین خود ایران مى‏داند و عاشق ایران، این سرزمین مقدس است. او با تسلط كامل به موسیقى سنتى در مركب‏نوازى نیز چیره‏دست و بدیعه‏نوازى او در خور تحسین است. میثاقیان كه اكنون مدت 35 سال است مقیم آلمان مى‏باشد، موسیقى ایرانى را با سبك مخصوص و دلپذیر در مجامع هنرى غرب ارائه مى‏دهد و در اروپا و سایر كشورها خواستاران و علاقمندان زیادى دارد و تاكنون چندین كاست از آثار خود همراه با هنرمندان نامى ایران ضبط و منتشر نموده است. او شیفته صداى خواننده استاد و مشهور تاج‏اصفهانى است و نوارهاى متعددى با ایشان ضبط و به یادگار گذاشته است. زنده‏یاد تاج‏اصفهانى درباره مسعود چنین نظر داده‏اند: «مسعود بسیار خوش‏پنجه است و من سازى به این ملاحت كمتر شنیده‏ام». میثاقیان در مدت اقامت خود در آلمان در كنسرتهاى متعددى با سنتور اجراء و براى معرفى موسیقى ایرانى در كانادا و آمریكا و روسیه و هندوستان و همچنین در سایر كشورهاى اروپا از قبیل: بلژیك و هلند و لوكزامبورك كنسرتهایى داده و توجه مردمان هنرشناس آن دیاران را به موسیقى اصیل ایرانى جلب نموده و در جرائد و مطبوعات مورد تشویق فراوان قرار گرفته است. خانه مسعود در آلمان (دوسلدورف) با اطاقهائى كه مزین به آثار هنرى ایران است محل آمد و رفت و تجمع هنرمندان ایرانى و غیره مى‏باشد و نواى خوش موسیقى ایران در فضاى مصفاى این خانه در قلب آلمان طنین افكن و در نهایت صفا و صمیمیت پذیراى هنرمندان است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

بزرگ لشگرى به سال 1302 در خانواده‏اى كه همگى با موسیقى آشنا بودند در تهران متولد شد پس از پایان تحصیلات ابتدایى بود كه به موسیقى روى آورد. وى از سن پانزده سالگى بنا به تشویق مادرش، براى فراگیرى علم موسیقى، ویولن را نزد او به تمرین مى‏پردازد و چندى بعد كمانچه را در محضر استادانى چون: حسن بهارى، اصغر بهارى كه دایى و پسر خاله‏اش بودند شروع مى‏كند. بزرگ لشگرى دو سال بعد براى یادگیرى نت و آموختن علمى موسیقى، به كلاس ابوالحسن‏خان صبا مى‏رود، سپس نزد استادان دیگرى مانند: حسین یاحقى، ابراهیم منصورى، مهدى خالدى و روبیك گریگوریان مى‏رود و از ایشان كسب فیض مى‏كند. لشگرى پس از چندى، از معلمین دیگرى مثل: روح‏اللَّه خالقى و ملیك آبراهیمیان استفاده‏ى سرشارى در بالا بردن هرچه بیشتر سطح دانش و آگاهى خود در موسیقى نمود. بزرگ لشگرى در سال 1324 به عنوان سولیست ویولن در روزهاى جمعه در رادیو همكارى خود را با این سازمان شروع مى‏كند و براى شركت در اركسترهاى: رضا محجوبى، ابوالحسن صبا، ابراهیم منصورى و مهدى خالدى از وى دعوت مى‏شود كه با این اركسترها نیز همكارى خود را شروع مى‏كند. در اواخر سال 1332 كه بنا به عللى همكارى خالدى با دلكش قطع مى‏شود، آقابزرگ با آقا جواد لشگرى به مدت دو ماه عهده‏دار اركستر مى‏گردند و اولین آهنگشان با شعر رهى معیرى به نام: «نازنین یار من، غافل از كار من» شروع مى‏شود. لشگرى در همان سال رهبرى اركستر مرضیه را به عهده مى‏گیرد و ابتدا با تنظیم چند آهنگ قدیمى مانند: «در فكر تو بودم»، «صورتگر نقاش چین» از زنده‏یاد على‏اكبر شیدا و دهها آهنگ دیگر كار را با وى آغاز مى‏كند. بزرگ لشگرى در زمان تأسیس سازمان تلویزیون ملى با مرتضى‏خان حنانه به تلویزیون مى‏رود و سرپرستى اركستر سازهاى ملى را به عهده مى‏گیرد و مدت چهل و یك سال مجموعاً در رادیو تلویزیون خدمات شایانى در راه موسیقى ملى و سنتى مى‏نماید. لشگرى جهت شناساندن و ارائه موسیقى ایرانى، طبق قراردادها و مبادلات فرهنگى، هنرى، طى دو سفرى كه به دعوت مسئولین كشورهاى: تركیه و آلمان مى‏كند كنسرتهایى در محافل دانشگاهى آن دیار برپا مى‏نماید و سرپرستى چند گروه هنرى به خارج كشور را به عهده داشته. وى از سال 1350 تا پایان خدمتش در رادیو، تلویزیون متصدى تهیه آهنگهاى اصیل ایرانى بوده و یكى از كارهاى بزرگ هنرى خود را، «بزرگ»، همكارى با برنامه‏هاى گلها مى‏داند. وى آهنگهاى ذیل را از بهترین آثار خود مى‏داند: «مناجات» با الهه، همراه با شعر بیژن ترقى و پیانو جواد معروفى، «طوفان»، با مرضیه، حنانه و شعر معینى كرمانشاهى، «صدایم كن» با شعر معینى كرمانشاهى، «دریغا دریغا» با اكبر گلپایگانى و شعر جنتى عطایى، «نم‏نم بارون» با فرشته و شعر بیژن ترقى، «هر كه دیدم» با یاسمین و جنتى عطایى، «قهر و آشتى» با شعر بیژن ترقى و پوران، «آبشار» با یاسمین و معینى كرمانشاهى، «گلهاى رنگارنگ» برنامه‏ى 574 با الهه، شهیدى، ناصرى و شعر بیژن ترقى، «مگه نبود» با فرشته و شعر بیژن ترقى و تعداد زیادى بدون خواننده و «اورتور».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

جواد لشگرى به سال 1302 در خانواده‏اى علاقمند به موسیقى در تهران متولد شد و بعد از دریافت سیكل اول متوسطه، بنا به تشویق پدرش رضا لشگرى كه از صداى خوشى بهره‏مند بود و برادرش نصرت اللَّه لشگرى كه وى نیز از نوازندگان خوب تار و صداى خوشى داشت به فراگرفتن موسیقى اشتغال مى‏ورزد. وى اولین‏بار به خدمت استاد ابوالحسن صبا مى‏رود و ایشان با توجه به این كه با شاگردان مبتدى كار نمى‏كرد ولى جواد با خواهش و سماجت زیاد موفق مى‏شود كه نظر استاد را نسبت به خود مساعد نماید و آقاى صبا پس از امتحانى كه از او به عمل مى‏آورد قبول مى‏كند كه شخصاً وى را تعلیم دهد. لشگرى پى از چندى كه نزد استاد صبا تعلیم مى‏گیرد به واسطه‏ى دورى راه، نزد آقاى مهدى خالدى مى‏رود و خالدى كه خود از شاگردان برجسته و مشخص صبا بود، ردیفهاى صبا را به وى مى‏آموزد و از همین زمان بود كه جواد لشگرى سخت تحت تأثیر سبك و نوازندگى ویولن خالدى قرار مى‏گیرد. جواد لشگرى سپس نزد احمد فروتن‏راد كه از بزرگان موسیقى ایران بود مى‏رود و یكبار دیگر ردیفهاى آواز ایرانى و چند كتاب فرنگى را نزد ایشان كار مى‏كند و مى‏آموزد، در سال 1325 بود كه همكارى خود را با بزرگ لشگرى كه از نوازندگان خوب و با استعداد بود آغاز مى‏كند، جواد كه از ابتداى تعلیم موسیقى قدم به قدم با بزرگ بود در این زمان هم با همكارى و همفكرى یكدیگر، اركسترى تشكیل مى‏دهند كه جمع نوازندگان آن از 10 نفر تجاوز نمى‏كرد و پس از تمرینهاى لازم، آن اركستر را جهت اجراى برنامه‏هایى در رادیو آماده مى‏كنند و به مسئولین رادیو مراجعه و در آن زمان كه ریاست موسیقى رادیو با مرحوم روح‏اللَّه خالقى بود ایشان آزمایشى از اركستر مى‏كند و مورد قبولش واقع مى‏گردد. چندى بعد رسماً از طرف اداره‏ى رادیو جهت اجراى برنامه از این اركستر دعوت به علم مى‏آید و اولین آهنگى كه وى مى‏سازد «فتنه» نام داشته كه شعر آن را رهى معیرى سروده بود. جواد لشگرى از 1326 تا 1328 به عنوان تكنواز در رادیو فعالیت داشت و در سال 1328 بنا به پیشنهاد محمود رجاء رئیس وقت رادیو در سلك نوازندگان رسمى رادیو درآمد و از آن به بعد در اركسترهاى آقایان: مهدى خالدى، مرتضى محجوبى، ابراهیم منصورى و حسین یاحقى شركت مى‏كند. سپس در سال 1332 به ریاست اركستر بزرگ رادیو منصوب مى‏گردد و سرپرستى یكى از خوانندگان بزرگ آن زمان به وى واگذار مى‏گردد و از همین ایام ساختن و تهیه آهنگهاى این اركستر به عهده‏ى او محول مى‏شود. یكى دو ماه اول، اركستر را به اتفاق بزرگ لشگرى اداره مى‏كند ولى پس از چندى، به علت اختلاف سلیقه كه معمولاً و همیشه بین آهنگسازان و نوازندگان بود بروز مى‏كند، همكاریشان قطع مى‏گردد و بزرگ با خواننده‏ى دیگرى همكارییش را آغاز مى‏كند، ولى جواد تا سال 1335 همان اركستر را اداره مى‏كند و مجموعاً مدت 30 سال همكارى خود را با دستگاه رادیو ادامه مى‏دهد. در سال 1347 طى دعوتنامه‏ى رسمى، همكارى خود را با برنامه‏ى «گلها» آغاز مى‏كند و سالها با این برنامه همكارى‏اش ادامه مى‏یابد. جواد لشگرى، همواره ریاست اركسترهاى 2 ،3 ،4 ،5 و اركستر «رامتین» را به عهده داشته كه حدود 350 آهنگ براى آنها ساخته و خوانندگانى نظیر: ایرج، وفایى، كورس سرهنگ زاده و عده‏اى دیگر آنها را اجرا كرده‏اند كه 14 تقدیرنامه جهت تعدادى از این آهنگها از مسئولین رادیو دریافت داشته است. وى تاكنون یك جلد كتاب شامل 30 قطعه آهنگ و ترانه به چاپ رسیده و براى چاپ سایر آهنگهایش اقدام شده كه پس از تصویب وزارت ارشاد اسلامى نسبت به چاپ آنها اقدام خواهد كرد. جواد لشگرى، براى شناساندن موسیقى اصیل ایران و در چهارچوب روابط مبادلات فرهنگى، هنرى چندین مسافرت به كشورهاى: ایتالیا، آلمان، افغانستان و عمان نموده و كنسرتهایى به نفع مؤسسات خیریه، بیمارستانهاى: مسلولین، تیمارستان امین‏آباد و در باشگاههاى ارتشى براى افسران و سربازان و خانواده ایشان اجرا نموده است. لشگرى از صداى خوشى نیز برخوردار بوده و در یك مسابقه رسمى آواز كه با حضور آقایان: ابوالحسن‏خان صبا، مشیر همایون شهردار، مرتضى‏خان محجوبى و فاخره صبا در هتل پالاس برپا شده بود شركت و میان عده‏ى زیادى شركت كننده، برنده‏ى اول شد و مورد تشویق آقایان ممتحنین قرار گرفت كه به مدال طلاى این مسابقه‏ى هنرى دست مى‏یابد ولى وى براى این كه ذوق آهنگسازى و نوازندگى داشت و خودش بیشتر راغب بود كه در ساختن آهنگ و نوازندگى فعالیت داشته باشد. جواد لشگرى پس از ازدواج با خانم عطیه‏ى حنانه (همشیره‏ى شادروان مرتضى حنانه)، خداوند چهار فرزند به نامهاى: همایون، هاله، بابك و افشین به آنان اعطاء مى‏فرماید كه هم‏اكنون همایون در ایتالیا، بابك و افشین در دانشگاه «نانسى» فرانسه سرگرم تحصیل و خانم هاله كه فارغ‏التحصیل و لیسانس علوم سیاسى مى‏باشد، متأهل و با شوهر فرزندش در تهران ساكن هستند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

پرویز صدیقى پارسى (معروف به پرویز یاحقى) در سال 1315 شمسى در تهران خیابان صفى‏علیشاه تولد یافت پدر، پرویز از مردان روشنفكر و تحصیل كرده‏ى زمان خود بود و از آنجا كه بیشتر در مأموریتهاى ادارى به سر مى‏برد فرزند كوچك و با استعدادش پرویز در خانه‏ى استاد حسین یاحقى، دائى هنرمند خود به سر مى‏برد. پرویز كه از آغاز كودكى دل و جانش با نواهاى دل‏انگیز موسیقى آشنا شده و اعصاب ظریف و حساسش با ساز و نوا كوك شده بود هیجانى زائدالوصف براى فراگیرى موسیقى از خود نشان مى‏داد. روح بزرگ و پر التهاب وى آرامش را از او صلب نموده درصدد دستیابى به سازى برآمد، شاید آسان‏ترین سازى كه در ایام كودكى مى‏توانست در اختیار او قرار بگیرد نى‏لبك كوچك و ظریفى بود كه تهیه آن براى او چندان دشوار نبود. او سعى داشت نغمات دلنشینى كه در فضاى خانه و در كلاس درس استاد به گوش مى‏رسید با ساز كوچك خود اجرا نماید. استاد كه همشیره‏زاده خود را چنین شیفته و دلباخته موسیقى مى‏دید و از دور و نزدیك متوجه حالات او بود در انتظار فرصت مناسبى بود كه مشكلات را از سر راه وى بردارد و رضایت پدر و مادر او را براى تقدیم هنرمندى بزرگ به عالم موسسیقى جلب نماید، این تصمیم استاد روزى به مرحله عمل درآمد كه پرویز در حالى كه بیش از هفت سال نداشت وارد كلاس موسیقى وى شده در غیاب استاد ویولن را برداشته و با نگاهى عاشقانه بدان مى‏نگریست، مخالفت مادر پرویز از دست زدن به ویولن استاد را به وساطت واداشته، با لحنى مشفقانه و بسیار ملایم كه در طبیعت آن استاد ارجمند بود همشیره‏ى خود را از تحكم به فرزند بازمى‏دارد و از همان روز مبادرت به تعلیم وى مى‏نماید علاقه و استعداد شگرف پرویز در فراگیرى «نت» و ملودیهاى گوناگون موسیقى باعث حیرت استاد شد. و مى‏دید كه دوره‏هاى ردیف اول موسیقى را كه شاگردان دیگر دوران زیادى را صرف آموختن آن مى‏كنند به سرعت طى كرده و در حالى كه از نظر سن و قد و قامت از همه آنان كوچكتر است در فراگیرى دروس به آنها كمك مى‏كند. دوره آموزش ردیفهاى پنجگانه دیگر استاد كه عبارت از پیش‏درآمدها، چهار مضرابها، آهنگهاى ضربى و دستگاه‏هاى موسیقى ایرانى بود و تا دوره‏ى عالى به انجام مى‏رسید یكى پس از دیگرى طى شد در حالى كه پرویز بیش از 11 سال از سنین عمرش طى نشده بود. منزل استاد یاحقى كه در آن زمان محل اجتماع و رفت و آمد موسیقیدانان بزرگى نظیر استادان: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، على‏اكبر شهنازى، رضا محجوبى، حسین تهرانى، رضاقلى ظلى، مرتضى نى‏داود و غیره بود موقعیت خاصى براى دانشجویان موسیقى فراهم آورده بود. پرویز از اوان كودكى و نوجوانى با یكایك این استادان از نزدیك آشنا شده با سبك و سیاق نوازندگى و خوانندگى آنها آشنا گردیده و مورد تشویق یكایك آنان قرار مى‏گرفت. از جمله استاد ابوالحسن صبا كه متوجه نبوغ و استعداد خارق‏العاده وى شده از استاد او خواسته بود كه چندى هم در نزد وى كار كند. پرویز با اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت و مدت 2 سال نیز نزد استاد صبا به فراگیر ردیفهاى ایشان اشتغال داشت. پرویز صدیقى كه در این هنگام فامیل یاحقى را زینت‏بخش نام خود كرده و الحق انتخاب بجا و شایسته‏اى هم بوده همراه با استاد خود پا به رادیو مى‏گذارد و به عنوان نوازنده‏ى خردسال در برنامه‏هاى رادیو قطعاتى اجرا مى‏كند. پرویز همكارى‏اش را تا 18 سالگى با رادیو ادامه داد، در آن هنگام به دعوت داود پیرنیا آهنگى را بنام: «امید دل من كجایى» با صداى استاد غلامحسین بنان براى اجرا در برنامه‏ى «گلها» ساخت كه اعضاى اركستر این برنامه ابوالحسن صبا، حسین یاحقى، مرتضى محجوبى، على تجویدى، حبیب‏اللَّه بدیعى، میرنقیبى، زرین‏پنجه، حسین تهرانى، وزیرى‏تبار و پرویز یاحقى بودند. همانطور كه از اسامى اعضاى این اركستر پیداست آنها از نوابع موسیقى ملى ایران بودند و این موفقیتى بى‏نظیر براى جوان هجده ساله‏اى مثل پرویز یاحقى بود و همین امر موجب تشویق و دلگرمى او شده، نهال پربرگ و بار استعداد او هر روز از روز قبل شكوفاتر مى‏شد. پرویز یاحقى رفته‏رفته، آهنگساز و تكنوازى پر قریحه و خلاق شده بود كه در كار تكنوازى ویولن، تلفیقى از تكنیك قوى و لطافت و ظرافت خاص و بدیعى را ارائه مى‏داد به طورى كه نواختن ویولن را در حال و هواى موسیقى اصیل ایران به اوج كمال خود رساند. شادروان جواد بدیع‏زاده، در یكى از یادداشتهاى خود درباره‏ى پرویز مى‏نویسد: «طبیعت هر چندین سال و یا چندین قرن یكبار به درست كردن آدمهایى خارق‏العاده دست مى‏زند، پرویز یاحقى از آن آدمهایى است كه كمتر از دست طبیعت هم ساخته است تا نظیر او را با چنین استعداد عجیبه‏اى خلق كند. ساز وى بیشترین اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرویز یاحقى جزو آنهایى است كه به پابرجا ماندن موسیقى ایران و رونق آن كمكهاى دو چندان كرده و به خصوص با نهایت ظرافت و قدرتى كه بر روى این ساز فرنگى مى‏نوازد به آن دسته از متخصصین نشان داده كه بیرون بردن این ساز از موسیقى ایرانى تا چه اندازه‏اى از جلال و ظرافت و قدرت و زیبایى موسیقى ایرانى خواهد كاست». پرویز یاحقى با بسیارى از شعرا و تصنیف‏سازان بنام مثل: رهى معیرى، تورج نگهبان، اسماعیل نواب صفا، معینى كرمانشاهى همكارى داشته، ولى دوستى دیرینه‏اى كه وى با بیژن ترقى از زمانهاى نوجوانى داشته بیش از نود درصد تصانیف آهنگهاى او را سروده و سالهاى سال با هم همكارى داشته‏اند. بیژن ترقى درباره‏ى یاحقى مى‏گوید: «پرویز یاحقى یا به قولى، كاروانسالار موسیقى ایران، یكى از خورشیدهاى درخشان هنر این سرزمین است كه از آغاز جوانى در رفیع‏ترین قله‏هاى هنر اصیل موسیقى ایران درخشیدن گرفت. او با پنجه‏هاى سحرآمیز و پراسرار خود كه از سرچشمه‏ى فیاض و لایتناهى نبوغ و پشتوانه‏هاى وراثت اصیل خانواده‏ى هنرمندش متأثر است، دلنشین‏ترین نغمات آسمانى را به گوش دلباختگان عالم خاك رسانید. نواى دلنشین و پر رمز و راز او كه به سرگذشت زندگى ما انسانها مى‏ماند، گاه به نغمه‏ى پر زمزمه‏ى جویباران مانند است كه صفا و خرمى از آن مى‏تراود و گاه به صداى بغض گریه عاشقى مى‏ماند كه سوز و درد از آن مى‏بارد. پرویز یاحقى در احیاى هنر موسیقى اصیل و سنتى ایران و زنده كردن گوشه‏هاى پربار و غنى دستگاههاى آن و نمایاندن نقش ویولن در ساز سلو و تكنوازى كه داراى سبكى ابتكارى و بدیع است، سهم چشم‏گیر و بسیار مؤثرى را به خود تخصیص داده است. چرا كه در اجراى موسیقى ملى، از ویولن تنها در اركسترها و كارهاى دسته‏جمعى استفاده مى‏شد لیكن او توانست با استفاده از سیمهاى بم و مهجور ویولن، به قدرت تأثیر و وسعت هرچه بیشتر آن بیفزاید. دیگر از شاهكارهاى این هنرمند خلاق ساختن و اجراى چهار مضرابهاى مختلف در قطعات موسیقى ایرانى است، و چیره‏دستى او در هنر آهنگسازى و تنظیم اركستر براى آهنگهاى ایرانى كه در طول بیست و پنج سال اخیر مؤثرترین و شیواترین ترانه‏ها و قطعات آهنگین را از خود به یادگار گذارده، كه هیچگاه با گذشت زمان فراموش نخواهند شد». پرویز یاحقى هنرمندى است حساس، زودرنج، مهجور و گوشه‏گیر و انزواطلب، صریح و بدون رودربایستى با همه؛ و مجموع همین‏هاست كه اگر كسى سالها با وى آشنا و دوست باشد، پرویز حرفش را رك و پوست كنده به او مى‏زند و این موجب بعضى قضاوتهاى عجولانه درباره‏ى وى شده و از طرفى چون خودش سالها خبرنگار بود و با مطبوعات همكارى داشت و خلاصه اهل قلم و مطالعه مى‏باشد، كمتر نوشته‏اى را به خصوص در مورد موسیقى، آن هم موسیقى اصیل ایران از اشخاص قبول دارد، به همین جهت با هركسى به صحبت در این باب نمى‏نشیند و اصولاً نظر خاص خود را دارد و با تمام ذرات وجودش به موسیقى اصیل و سنتى ایران عشق مى‏ورزد و معتقد است كه باید در حفظ و توسعه‏ى این گنجینه گرانبها كه یادگار و میراث فرهنگ صوتى اجداد ما ایرانیان است همواره كوشا باشیم. به بین تفاخر این شاهباز سدره‏نشین كه هفت طاق سپهرش بلند اورنگ است ستیغ كوه و بلنداى قله‏هاى سترگ قرارگاه چنین باز آهنین چنگ است چو آفتاب گشوده است چشم در آفاق طلایه‏دار سپاه و طلیعه‏ى جنگ است به زیر چتر قرقگاه چشم او ندود پلنگ شرزه كه پاى فرار او لنگ است نه كركس است كه دل خوش كند به مردارى كه جیفه خوارى مردار خوارگان ننگ است هنر عقاب فلك سیر تیزپروازى است كه آشیان بلندش به بام فرهنگ است در آسمان هنر آن زمان كه موسیقى گشوده بال و فلك پر ز شور و آهنگ است وراى قدرت شبدیز مى‏پرد «پرویز» كه زیر شهپر او دشت آسمان تنگ است

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

استاد علی تجویدی، متولد 1289 خیابان ری تهران.زندگی هنری او رابا قلم خودش بخوانیم مقدمات را نزد پدرم و هادی تجویدی (برادرم) آموختم. در 12سالگی دستگاههای ایرانی را می شناختم. مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم نقاشی کارمی کرد به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ایشان اشنا شدم. اولین سازی کهآموختم تار بود ضمنآ موقعی که در دبیرستان تحصیل می کردم به گروه پیش آهنگی واردشدم و فلوت آموختم و با نت آشنایی پیدا کردم. در 16 سالگی به کلاس حسین یاحقی رفتمو پس از 6 ماه نزد ایشان به آموختن ویولن مشغول شدم و سپس به کلاس مرحوم صبا رفتم و 6 سال نزد این استاد به فراگرفتن موسیقی و نوازندگی ویولن پرداختم، در ضمن سه تار وضرب را هم نزد ایشان یاد گرفتم و برای پیشرفت تکنیک ویولن بنا به توصیه ایشان 3 سالنزد یک استاد خارجی کار کردم و نیز به وسیله یکی از دوستانم با حضرت حاج آقا محمدایرانی و جناب رکن الدین مختاری و سایر موسیقی دانان ایرانی از جمله نورعلی برومندو مرحوم طاهر زاده و مرحوم قهرمانی آشنا شدم. در حقیقت دستگاههای کامل ایرانی وتصانیف مرحوم شیدا را نزد این بزرگواران اموختم. و چون ذوق آهنگسازی داشتم بنا بهتوصیه آقای رکن الدین مختاری به ساختن آهنگ پرداختم و برای آشنایی بیشتر به فن آهنگسازی و همچنین ارکستراسیون و هامونی مدتی مثل یک طلبه نزد چند استاد به تحصیلپرداختم و در کلاس کنسرواتور آزاد موسیقی نام نویسی کردم. از 27 سال پیش در رادیومشغول کار نوازندگی، آهنگسازی، عضویت کمیسیون موسیقی و سرپرستی و رهبری ارکسترهستم. و آهنگهایی به صورت ترانه ساخته ام که بیشتر در برنامه گلها اجرا شده است. اشعار آنها را اغلب آقای رهی معیری و بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی ساخته اند. شعرچند ترانه را هم خودم ساخته ام.(( تجویدی هنرمندی است محقّق،متجسّس و پژوهشگر، آهنگهای وی را می توان بعد از شیدا و عارف قزوینی بهترینآهنگهایی دانست که بر اساس موسیقی سنتی استوار است. تجویدی به مبانی هارمونی(علمهماهنگی) واقف و بنابراین از دید آهنگسازی، برتر و بالاتر از بسیاری از همگنانمعاصر خود است. بیش از 70 آهنگ زیبا و موزون برای برنامه گلها ساخته است و ثمرهفعالیتهای بعد از انقلاب وی انتشار دو جلد کتاب و ساختن آهنگهای زیادی روی اشعارآقای بیژن ترقی می باشد. او می گویدمن به یاد ندارم که آهنگی ساخته باشم کهانگیزه نداشته باشد. آهنگ بدون انگیزه هیچ وقت تاثیرگذار نخواهد بود.(( نام علیتجویدی در "دایرة المعارف رجال قرن بیستم" که توسط موسسّه (American Biographical Institute) ABIدر سال 1998 میلادی منتشرشد،ذکر گردیده است.این کتاب مخصوصآ مورد استفاده اشخاصی قرار می گیرد که از آن بهعنوان مرجع و مآخذ بزرگان امروز جهان استفاده می کنند،این نشان میدهد که علی تجویدیدر ردیف موسیقی دانان طراز اول دنیا قرار دارد و باید قدر او را بیشتر از اینبدانیم، ولی جای بسی افسوس که در رسانه های داخلی هیچ خبری از او نمی شنویم و هماکنون این مرد بزرگ در بستر بیماری به سر می برد و یادی از او نمی شود. به نظر مناگر استاد تجویدی فقط بیایند جلوی دوربین تلویزیون و خاطرات خود با استاد صبا وبنان و دلکش و دیگر بزرگان را برای ما تعریف کنند، از شنیدن آنها سیر نخواهیم شد. اما چرا این امر صورت نمی گیرد قضاوت را به خودتان واگذار می کنم. واقعآ بد دردیاست که جوانان ما فکر می کنند تمام موسیقی ایرانی در وجود همان آقایی که همیشه درتلویزیون آواز می خواند خلاصه می شود. علی تجویدی از شاگردان استاد صبا و همنواز با بهترین موسیقی دانان ایران نظیر مرتضی خان محجوبی ، حسین تهرانی ، حسن کسایی ، لطف الله مجد و جلیل شهناز و ازهمکاران صدیق زنده یاد پیرنیا و از پایه گذاران و همکاران دایمی برنامه گلها ، که آثارش جاویدان در فرهنگ موسیقی ما برای همیشه درخشان باقی خواهد ماند . وی هفتاد آهنگ زیبا و دلنشین و موزون برای برنامه گلها ساخته است که اکثر آهنگهایش بر روی اشعار رهی معیری و معینی کرمانشاهی ساخته شده است . استاد تجویدی علاوه بر ویولن ، تبحر زیادی در نواختن سازهای دیگری مانند تار و سه تار را دارند . علی تجویدی از جمله هنرمندانی بود که در سالهای ابتدایی پس از پیروزی انقلاب ایران، بنا به گفته خودش سازش را شکستند و دو دهه و نیم بعد در مراسمی از وی به عنوان چهره ماندگار موسیقی تجلیل به عمل آوردند. تجویدی بیش از سه دهه بود که با گسترش انواع موسیقی ناشایست و با آن که در میهن خود خانه و کاشانه دارد، چون دیگر بزرگان موسیقی، در غم غربت و غریبی به سر می برد. ویلن و سه تار می زد، با صدایی خسته می خواند، آهنگ می ساخت و ناشنیدنی ها در موسیقی ایران، شنیدنی می کرد. وی در سال 1378 از طرف دایرالمعارفی معتبر در آمریکا و اروپا به عنوان برترین های قرن بیستم به جهانیان معرفی شد، اما خبر آن در داخل کشور چندان منتشر نگردید! بیژن ترقی شاعر و ترانه سرای نامی که این روزها در کسالت و بیماری به سر می برد برای استاد تجویدی ، یار و همراه همیشگی اش شعری سروده که در زمان حیات استاد و هنگامی که او در بستر بیماری بود برایش خوانده بود. آن آتش خاموش را بردار و آهنگی بزن برتار و پود جان ما چنگی بزن چنگی بزن این زندگانی عاقبت پایان پذیرد رومتاب آهنگ پرشور وشری بهر دل تنگی بزن دنیا پراز جنگست باز ای نغمه ساز جاودان آهنگ صلحی ساز کن آتش به هرجنگی بزن رنگ شراب الله راپنهان مکن از عاشقان برچهره مبهوت ما رتگی بزن رنگی بزن ای جان ما جانان ما ای دردتو برجان ما برخیز و باز آهنگی از مرغ شباهنگی بزن جان می دمد در پیکرم بانگ نوای چنگ و نی براین دروغ آینه سنگی بزن سنگی بزن این خسته جانی تا به کی بی همزبانی تا به کی دستی برآن شیرین نواپایی براورنگی بزن بنواز آن دردانه را شور و نشاط خانه را با یاد آن بگذشته ها پرسوز آهنگی بزن استاد علی تجویدی در تاریخ 24 اسفند 1384 بر اثر ایست قلبی در منزل شخصی خویش در گذشت. اگرچه هنوز در نسل تجویدی و حتی نسلهای بعد از آن، این دست نوازندگان بطور جدی نوازنده ویولون کلاسیک نشدند؛ و چندین نسل بعد، نوازندگانی مانند رحمت الله بدیعی و شجاع الدین لشکرلو ظهور کردند که به طور جدی توانایی اجرای سولیستی ویولون ایرانی و کلاسیک غربی را توامان داشتند. (لازم به ذکر است به همین خاطرشجاع الدین لشکرلو نوازنده مورد علاقه مرحوم تجویدی بود). اصولا نوازندگان یا آهنگسازان آن دوره در بند آن نبودند که در غرب فلان آهنگساز یا نوازنده چه می کند یا خود را بسنجند که مثلا فلان کس در ارکستراسیون کارهای بهتری دارد و باید به آن برسیم. شاید بتوان گفت اولین آهنگسازانی که چنین دغدغه هایی داشتند پرویز محمود و حسین ناصحی بودند که توانستند خود را با استانداردهای آهنگسازی جهانی مطابق کنند ولی پیگیری و ترویج جدی و عملی این جریان توسط استادانی مانند استوار، دهلوی، مسعودیه و پژمان در نسلهای بعد بود. آهنگسازانی مانند تجویدی یا وفادار که در آنزمان به تحصیل موسیقی غربی می پرداختند در واقع هدفشان رسیدن به توانی بود که قدرت بیان بهتر احساسات و حالتهای درونی شان را داشته باشند و در این فکر نبودند که مثلا یک سونات یا سمفونی بسازند. مرحوم تجویدی مدتی زیر نظر روح الله خالقی و سپس هوشنگ استوار (آهنگساز بزرگ ایران) به تحصیل علوم چند صدایی و آهنگسازی پرداخت مدتی هم نزد ضیاء مختاری به تحصیل ارکستراسیون پرداخت و به این ترتیب از آن پس بسیاری از آثارش را خود برای ارکستر تنظیم میکرد. (پیش از آن آثاری از تجویدی موجود است که با ارکسترهای کوچکی که در دهه 30 معمول بود بهره برده، ترکیب این ارکستر غیر معمول و تا حدی عجیب است؛ سازهای این ارکستر بیشتر ویولون، فلوت، کلارینت، درام و تنبک است) تجویدی در اجرای تکنوازیها و جواب آوازهایش با ویولون حالتهای مخصوص به خود داشت که دارای طمانینه و متانت خاصی که از شخصیت بزرگ او می آمد بود؛ سکوتها و قطع های مطبوع میان آوازهایش، تومانینه ای که در موسیقی نوازندگان و خوانندگان اصفهانی سراغ داریم را تداعی میکرد.نوازندگی ویولون او بدون هیچ گونه حالت لمپنی و سبکی ای بود که در نوازندگی ویولون در زمان او بسیار مرسوم بود. سبکی که از ویولون مرحوم حسین یاحقی ایده گرفته و با سبکهای ویولون جیبسی و گاهی عربی مخلوط شده بود و باب دهان فیلمهای فارسی با آوازهای آنچنانی آنروزگار بود. ساز تجویدی همواره جایگاهش با این دست نوازندگان متمایز و بسیار شخیص و دور از غلو های زننده این دسته از نوازندگان بود. تجویدی از محضر استادان زیادی در موسیقی، چه غربی و چه ایرانی بهره برد که گاه این اساتید از لحاظ سنی از او کوچکتر بودند و تجویدی هم در آن زمان شهرتی داشت، ولی بدون توجه به جایگاهش در محضر اساتید حاضر میشد و می آموخت. تجویدی به جز ویولون با سه تار هم آشنایی داشت و گاه سه تار هم به دست میگرفت و زمزمه ای میکرد. چند سال پیش نیز آلبومی با سه تار و صدای استاد منتشر شد که اگرچه نشاندهنده توانایی های تکنیکی او نیست، ولی برای شنیدن موسیقی ناب او فرصتی شیرین است. سه تار نوازی او با اینکه زیر نظر استاد صبا پیشرفته، چندان از سبک او پیروی نمیکند و همچون نوازندگی ویولونش که نه شبیه به استادش حسین خان یاحقی است نه استاد دیگرش صبا، مخصوص اوست. علی تجویدی پس از انقلاب سالها فقط در خلوت خود و گاهی در مجلسهای بزرگداشت اساتید موسیقی، دست به ساز میبرد و فعالیت مهمی نداشت، تا اینکه به همت شاگرد قدیمی خود، فرهاد فخرالدینی با هدف راه اندازی ارکستر ملی باز شروع به کار کرد که آثار گرانبهای دیگری تقدیم به موسیقی ایران کرد. استاد علی تجویدی پیر موسیقی ایران و همنواز بزرگترین چهره های موسیقی ایران همچون طاهرزاده، جلیل شهناز، ابوالحسن صبا، سعادتمند قمی، ادیب، حسن کسایی، مرتضی محجوبی،محمدرضا شجریان و ... همچنین جزو اولین هنرمندانی بود که زمان تاسیس رادیو بصورت زنده به اجرای موسیقی میپرداخت و از آنزمان تا انتشار آثارش روی CD سالها در راه اعتلای موسیقی تلاش کرد. تالیفات او به همراه آثار صوتیش نشاندهنده مردی خستگی ناپذیر و سختکوش است که سالها کمر به خدمت موسیقی ایران بسته. آثار مشهور استاد : استاد تجویدی را " به نظر بنده " و البته بسیاری از استادن مورد تایید می توان بهترین تصنیف ساز تاریخ ایران نامید چون اگر درباره زیباترین تصنیف ها ی ایران از مردم نظر سنجی کنید پس از بررسی متوجه خواهید شد آهنگساز بیشتر آنها استاد تجویدی می باشد برای اثبات این موضوع به فهرستی 40 تصنیفی که توانستم از آثار استاد گرد آوری کنم دقت کنید، در این فهرست به ترتیب نام تصنیف ، دستگاه ، ترانه سرا ، خواننده تا آنجایی که اطلاع داشتم گنجانیده شده است . • وفا با تو ای مه روا نبود – شور- رهی معیری - حمیرا • دیدی که رسوا شد دلم – دشتی - رهی معیری - مرضیه • برتربت حافظ – نیر سینا - دلکش • کو یاری تا به دیارم برساند - چهارگاه - معینی کرمانشاهی - دلکش • عاشق شیدا من واله و رسوا من – اصفهان – پرویز خطیبی – کوروس سرهنگ زاده • چه خوش سوزی ای عشق – دشتی - معینی کرمانشاهی • عشق خود حاشا مکن – سه گاه - معینی کرمانشاهی - مرضیه • از برت دامن کشان رفتم ای نامهربان – شوشتری - معینی کرمانشاهی - مرضیه • می گذرم ز برای تو از جان می گذرم - چهارگاه – بیژن ترقی - دلکش • آشفته حالی - شور - معینی کرمانشاهی - دلکش • آتشین روی و سیمین تنی - همایون – رهی معیری - مرضیه • رفتم و بار سفر بستم – دشتی - نواب صفا - هایده • خاطره یک شب – چهارگاه - معینی کرمانشاهی • سنگ خارا – بیات کرد - معینی کرمانشاهی - مرضیه • آمد آمد با دلجویی – اصفهان - معینی کرمانشاهی - دلکش • کودکی – مرکب خوانی - معینی کرمانشاهی - دلکش • پشیمانم شدم - معینی کرمانشاهی - دلکش • آتشی ز کاروان به جا مانده - شور – بیژن ترقی - دلکش • قسمت من - سه گاه - معینی کرمانشاهی - دلکش • سفر کرده - چهارگاه - معینی کرمانشاهی - دلکش • بازگشته - اصفهان - معینی کرمانشاهی – دلکش ( سفر کرده و بازگشته مکمل یک سرگشت در دو ترانه جداگانه هستند – معینی کرمانشاهی ) • بگو که هستی بگو – شور- بیژن ترقی - دلکش • بدرقه - افشاری – بیژن ترقی - دلکش • بسوزان نامه هایم را بسوزان – عبدالله الفت – سیمیم غانم • ای بهار من – چهارگاه – منیر طه • مرا عاشقی شیدا - سه گاه – منیر طه – بنان • چه می شد رها بودم - شوشتری – معینی کرمانشاهی • آرزو گم کرده – دشتی – رهی معیری • سرگردان – اصفهان – بیژن ترقی • بگذشته – اصفهان – معینی کرمانشاهی – دلکش • از ما گذشت – چهارگاه –شهرآشوب – دلکش • سوز و ساز – سه گاه – منیر طه • هستی سوز – ابوعطا – نواب صفا - دلکش • صبرم عطا کن – سه گاه – بیژن ترقی - حمیرا • شبهای من – سه گاه – نیر سینا • یادت می آید – همایون – معینی کرمانشاهی - دلکش • جدایی – دشتی - معینی کرمانشاهی - دلکش • به پاس محبت – ماهور - معینی کرمانشاهی – دلکش • پشیمانم – همایون – بیژ ن ترقی – حمیرا

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1298 شمسى، مهدى خالدى در تهران، خیابان خیام، (سنگلج) دیده به جهان گشود، او از كودكى به نواختن ویولن علاقمند بود و عاقبت هم این عشق، وى را به موسیقى كشانید و روزى ضمن حضور در كلاس درس مدرسه، در كلاس موسیقى استاد صبا هم حاضر و از این زمان به بعد از محضر زنده‏یاد صبا كسب فیض كرد. مهدى خالدى به سرعت با استعداد شگرف و خدادادى خود توانست مكتب استاد را تمام و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ قرار گیرد به طورى كه خلیفه‏ى كلاس گردید و در غیاب صبا كلاس را اداره و به شاگردان تعلیم مى‏داد. چندى بعد به رادیو راه یافت و توسط سرگرد غلامرضا مین‏باشیان سرپرست هنرستان موسیقى و سروان آژنگ معاون این هنرستان، حبیب سماعى (سنتور)، على‏اكبر شهنازى (تار)، موسى معروفى (تار)، ابراهیم منصورى (ویولن)، مرتضى نى‏داود (تار)، مرتضى محجوبى (پیانو)، وزیرى تبار (قره)، روانبخش (ضرب) كه همگى از نوابغ موسیقى اصیل ایران بودند امتحانى از وى به عمل آوردند قبول و همكارى خود را از بدو تأسیس رادیو با این دستگاه آغاز كرد. مهدى خالدى یكى از بدعت‏گذاران و آهنگسازان دوره‏ى جدید آهنگسازى در موسیقى ایران است كه تار و پود آهنگسازى در ایران را به هم ریخت و راهگشایى براى بسیارى از آهنگسازان شد وى كه خود داراى سبكى مشخص بود و هنوز ویولن وى را هر صاحب نظرى بشنود پى مى‏برد كه نوازنده‏ى آن خالدى است هرچند كه تنى چند از سبك و شیوه‏ى او برداشت و پیروى كردند ولى هرگز خالدى نشدند و نخواهند شد. در زمان شادروان ابوالحسن خان صبا براى نواختن ویولن در رادیو سه سبك رایج بودند كه عبارت بود از سبك: ابوالحسن صبا، سبك حسین یاحقى و سبك مهدى خالدى. وى جزو بهترین و شاخص‏ترین آهنگسازان موسیقى اصیل و ملى ایران است كه در آهنگسازى سبك و شیوه‏ى خاصى را به وجود آورد كه بعداً در موسیقى ایران رواج یافت و آن این بود كه روش قدیمى پیش‏درآمد، آواز، چهار مضراب، تصنیف رنگ را به شكل تصنیف، آواز، چهار مضراب، تصنیف درآورد و متداول شد كه امكان بیشترى به خواننده براى خواندن مى‏دهد. آهنگهاى خالدى چون از درون موسیقى اصیل ایران و توده‏ى سراسر مرز و بوم ایران الهام گرفته هیچگاه كهنه نمى‏شود و هر وقت انسان بشنود برایش تازگى دارد و براى قدیمى‏ترها خاطره‏انگیز است، خالدى بالغ بر 350 پیش‏درآمد و آهنگ ساخت كه حدود 250 عدد آن از رادیو پخش شده است. مهدى خالدى در سالهاى 1324 و 1326 طى سفرى كه به هندوستان با دلكش، بدیع‏زاده، كاموسى، زاهدى و زرین‏پنجه كرد، تعدادى صفحه ضبط كردند كه عبارت بودند از سرود: «ایران و هند» با صداى بدیع‏زاده، «دل پریشان» آواز بدیع‏زاده، سرود «آذربایجان» با صداى بدیع‏زاده، سرود جشن «نوروزى» با صداى بدیع‏زاده، «پریوش» با آواز بدیع‏زاده، «خون اشم وهو» با آواز بدیع‏زاده، «خسرو خوبان» آواز بدیع‏زاده، «تاج محل» آواز بدیع‏زاده. (تو 1298 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در تهران متولد شد. از كودكى به نواختن ویولن علاقه‏مند بود، سپس نزد استاد ابوالحسن صبا به شاگردى پرداخت. وى پس از گذراندن امتحانات خود در نزد استادان موسیقى، از بدو تاسیس رادیو همكارى خود را با این دستگاه آغاز كرد. خالدى یكى از مبتكران و آهنگسازان دوره‏ى جدید در موسیقى ایران بود، او براى اینكه امكان بیشترى به خواننده بدهد، روش قدیمى پیش درآمد، آواز، چهار مضراب و تصنیف رنگ را به شكل تصنیف، آواز، چهار مضراب و تصنیف درآورد و متداول كرد. وى بالغ بر سیصد و پنجاه پیش در آمد و آهنگ ساخت و طى سفرى به هندوستان، با دلكش، بدیع‏زاده، كاموسى، زاهدى و زرین پنجه چندین صفحه ضبط كرد. از آن جمله: «ایران و هند»؛ «دل پریشان»؛ «خسرو خوبان» و... كه همگى با صداى بدیع‏زاده است.[1] موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده. تولد: 5 شهریور 1298، تهران. درگذشت: 9 آذر 1369، تهران. مهدى خالدى، فرزند حسین، در خیابان خیام (سنگلج) تهران دیده به جهان گشود. از كودكى به نواختن ویولن علاقه‏مند بود و با شركت در كلاس‏هاى موسیقى استاد ابوالحسن صبا از وى كسب فیض مى‏نمود. چندى بعد به رادیو راه یافت و توسط سرگرد غلامرضا مین باشیان، سرپرست هنرستان موسیقى و سروان ابراهیم آژنگ، معاون این هنرستان، حبیب سماعى (سنتور)؛ على اكبر شهنازى (تار)؛ موسى معروفى (تار)؛ ابراهیم منصورى (ویولن)؛ مرتضى نى‏داود (تار)؛ مرتضى محجوبى (پیانو)؛ وزیرى تبار (قره)؛ روانبخش (ضرب) امتحانى از وى به عمل آوردند قبول و همكارى خود را از بدو تأسیس رادیو با این دستگاه آغاز كرد. خالدى در آغاز كار با حسین تهرانى همدم بود، كم‏كم از تهرانى كناره گرفت و با على زاهدى همكار شد. مهدى خالدى سبك تازه‏اى را در آهنگسازى در موسیقى ایران از خود به جا گذاشت كه در زمان حیاتش یكى از سه سبك رایج ویولن در رادیو بود (دو سبك دیگر، یكى سبك ابوالحسن صبا و دیگرى سبك حسین یاحقى بود). خالدى بالغ بر 350 پیش‏درآمد و آهنگ ساخت كه حدود 250 عدد آن از رادیو پخش شده است. مهدى خالدى در سال‏هاى 1324 و 1325 در سفرى كه به هندوستان داشت، تعدادى صفحه ضبط كرد كه عبارت بودند از سرود «ایران و هند» با صداى جواد بدیع‏زاده، «دل پریشان» و آواز بدیع‏زاده، سرود «آذربایجان» با صداى بدیع‏زاده، سرود «جشن نوروزى» با صداى بدیع زاده، «پریوش» با صداى بدیع‏زاده، «خوان اشم و هو» با آواز بدیع‏زاده، «خسرو خوبان» آواز بدیع‏زاده، «تاج محل» آواز بدیع‏زاده. در سال 1334 -1333 از طرف رادیو به عنوان سرپرست موسیقى انتخاب گردید و در این راه هفت اركستر براى رادیو تشیكل داد كه در آن هر آهنگساز و نوازنده‏اى را به همراه یك خواننده قرار داد. مهدى خالدى یك فیلم موسیقیایى به نام «ماجراى زندگى» (در سال 1333) ساخت كه تنها فعالیت سینمایى او بود. وى بعدا با استودیوهاى تصویربردارى پارس فیلم و دیانا فیلم همكارى كرد. از جمله آهنگهاى وى مى‏توان به این عنوان‏ها اشاره كرد: «داغ لاله» (چهارگاه)؛ «دل غافل»، (همایون) و «آمد نوبهار» را نام برد. ساز اصلى خالدى ویولن و سه‏تار بود و به ضرب نیز آشنایى داشت. خالدى در نواختن ویولن روش استادش را دنبال كرد. وى دومین نوازنده‏اى بود كه در رادیو تهران بعد از ابوالحسن صبا ساز تنها «ویولن» نواخت. از جمله استادان وى مى‏توان به این نام‏ها اشاره نمود: ابوالحسن صبا، حسین یاحقى، حسین خالدى، علیرضا چنگى كمانچه‏كش، حبیب سماعى، شیخ حسین (نیم‏تاج اصفهانى)؛ اسماعیل ادیب خوانسارى، جلال تاج‏اصفهانى، روح‏الله خالقى، آقا ضیاء (ضیاءالدین رسایى)؛ عبدالحسین برازنده، جواد بدیع‏زاده، مرتضى نى‏داود و عبدالحسین شهنازى. مهدى خالدى در سال 1363 دچار سكته‏ى مغزى شد كه مدت‏ها بیمار و بسترى بود و سرانجام در آذر 1369 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمداسماعیل یاحقى، مردى بود هنردوست كه از میان تمام هنرها، به موسیقى علاقه‏اى خاص داشت و خودش هم از این هنر بى‏بهره نبود و همین علاقه موجب گشت تا دخترش فرخ‏لقا را كه استعدادى فراوان در موسیقى داشت نزد چند استاد بزرگ جهت فراگیرى فرستاد. فرخ‏لقا كه خانمى محترم و استعدادى شگرف داشت به سرعت در یادگیرى این هنر پیشرفت كرد ولى افسوس كه او در جوانى رخت از این جهان فانى بربست و آن همه استعداد را با خودش برد. موسیقى‏دانان آن زمان گفته بودند اگر این خانم زنده مى‏ماند از بزرگان به نام موسیقى مى‏شد. فرزند دیگر محمداسماعیل یاحقى، حسین یاحقى بود كه به سال 1282 شمسى در تهران دیده به جهان گشود و حسین بنا به تشویقها و مساعدتهاى همین خواهر بزرگ خود فرخ‏لقا بود كه براى فراگیرى موسیقى نزد حسین خان اسماعیل‏زاده كه یكى از كمانچه‏كش‏هاى بزرگ و بنام اواخر دوره‏ى ناصرى بود رفت. (حسین اسماعیل‏زاده یكى از آخرین و بزرگترین نوازنده‏ى كمانچه در دوران اخیر است كه تكنیك درست كمانچه را تثبیت كرد و این از رنگها و مقدمه‏هایى كه از وى به یادگار مانده مى‏شود فهمید). به هر حال استعداد، دلگرمى‏ها و تشویقهاى پدر و خواهر موجب شد تا حسین یاحقى در نواختن كمانچه پیشرفتهاى فراوانى كرد و به زودى علاوه بر نواختن كمانچه، سنتور، سه تار و ویولن را نیز آموخت به طورى كه آنها را به خوبى مى‏نواخت ولى حسین یاحقى تنها شاگرد اسماعیل‏زاده بود كه تا آخر عمر خود، علاوه بر ویولن و سه‏تار، كمانچه را زمین نگذاشت و نواخت و هیچگاه نگذاشت كه این ساز ملى زمین‏گیر شود ولى حسین یاحقى به واسطه‏ى جو مخصوص دوران حیات خود به سوى ویولن بیشتر كشانیده شد به طورى كه ویولن ساز تخصصى وى شد و در ویولن سبكى تازه براى موسیقى ایران به ارمغان آورد. مرحوم استاد حسین یاحقى مردى بود بسیار فروتن و دور از تكبر و تفرعن، خوش‏برخورد، مهربان، استادى دلسوز و با محبت با حوصله و با شاگردانش مانند پدرى خونگرم و مهربان رفتار مى‏كرد و بدون استثناء شاگردانش به این مسأله اذعان دارند و كلاسش یكى از پر شاگردترین كلاسهاى موسیقى بود و شاگردان او هنوز از مهربانى‏ها و برخوردهاى پدرانه‏ى استاد خود خاطره‏ها نقل مى‏كنند. وقتى بعضى از دوستان وى، علت این همه توجه و حوصله را در تعلیم و تعلم شاگردان از وى جویا مى‏شدند مى‏گفت: «در حفظ و اشاعه و تعالى هنر موسیقى اصیل و سنتى ایران باید كوشا بود و به شاگردان، خوب گوشه‏ها و ردیفها را آموخت زیرا كه در آینده، همین شاگردان امروز هستند كه باید چراغ هنر و موسیقى ملى ایران را فروزان نگه داشته و آن را به پیش برند». استاد حسین یاحقى، علاوه بر سالیان متمادى كه در كلاسهاى خصوصى به تدریش شاگردان پرداخت، در هنرستان هنرهاى زیبا نیز به تعلیم ویولن به هنرجویان و سعى در فراگیرى آنان كوشش بسیار كرد. وى حدود پانصد آهنگ و پیش‏درآمد و رنگ ساخت كه از بهترین آثار هنر موسیقى كلاسیك ایران به شمار مى‏رود و در سال 1318 به منظور كنسرتى كه برپا كرده بود دو آهنگ ساخت كه اشعار آن را شادروان شاعر گرانمایه رهى معیرى سروده بود كه هر دو آنها بعداً به وسیله‏ى اركستر «گلها» ضبط و پخش شد. او از میان آهنگهاى خود به «برق غم»، «جوانى»، «بى‏خبر» و «گل مستان» كه آن نیز در برنامه‏ى «گلها» اجرا شده، علاقمند بود و آن را بیشتر مى‏پسندید ولى باید گفت كه اكثر آهنگهاى استاد حسین یاحقى جالب و افتخارانگیز است. روانش شاد. منوچهر همایونپور كه یكى از هنرمندان مطلع در موسیقى اصیل و صاحب‏نظر مى‏باشد و سالیان دراز در منزل استاد رفت و آمد داشته، درباره‏ى استاد و خواهرزاده‏ى هنرمندش پرویز یاحقى مى‏گوید: «آنچه در این سطور به نظر خوانندگان عزیز مى‏رسانم درباره‏ى اولین دیدار من با پرویز یاحقى است؛ اما شاید جالب باشد كه ضمن شرح اولین دیدار من با پرویز كه دومین ملاقات با استاد بوده است در مورد اولین دیدار با استاد هم كه براى من واقعه‏اى شگفتى‏آفرین بوده است، درباره‏ى استادى كه داراى سبك و روشى خاص در كار خود بوده است سخنى بگویم، كه این هم گوشه‏اى از تاریخ موسیقى كشور ما است. داستان ارادت من به استاد ابوالحسن صبا و این كه او در چه وضع و شرایطى در جلسه‏ى شوراى موسیقى و در حالى كه قرار بود از من براى آواز خواندن امتحان به عمل بیاورند و آن بزرگ‏مرد دور از تنگ‏نظرى و حسادتهاى رایج، با بزرگوارى و حقیقت‏نگرى دست یك جوان تازه‏كار را گرفت و از میان گرداب حسادتها و دسته‏بندى‏ها بیرون كشید و بركشید مفصل است و خود جا و زمان دیگرى مى‏طلبد. اما پس از پذیرفته شدن در اركستر استاد و اجازه‏ى رفت و آمد در كلاس، براى دیدار و كسب فیض از آن وجود نازنین و بزرگوار، هنگام غروب و در اواخر كلاس خدمت ابتدا مى‏رفتم و در كلاس سرپا مى‏ایستادم و اگر دستور نشستن مى‏داد با كمال ادب مى‏نشستم. از دوستان من شاگردى در این كلاس بود به نام احمد فریدون‏فر كه با پشت‏كارى عجیب تمام ردیفهاى صبا را فراگرفت و اصرار و علاقه در پیروى از سبك استاد را داشت و در سالهاى 1337 به بعد در رادیو شیراز چند سال تكنوازى مى‏كرد و در پائیز سال 1366 بدرود حیات گفت. من بیشتر در روزهاى درس این دوست به زیارت استاد مى‏رفتم. استاد كم‏كم به عشق و علاقه من آگاهى پیدا كرده بود، شبى در آخر تدریس از من سؤال كرد كه: «امشب جایى دعوت دارى؟» یا «از اینجا به جایى مى‏خواهى بروى؟». از این سؤال من همه‏ى موضوع را فهمیدم و با آن شور و شوق جوانى و ارادتى كه من به استاد داشتم، گویى درى از بهشت به رویم باز شده دعوت، مهمانى! با استاد! آن هم براى اولین‏بار. جواب من روشن بود، و گفت كمى اینجا باش تا با هم به منزل دوستى در این حوالى برویم. از شنیدن این حرف سر از پا نمى‏شناختم و مثل این كه دیگر در روى زمین نیستم و در دنیایى غیر از این جهان سیر مى‏كنم. تابستان بود و كم‏كم سیاهى شب در رسید و خورشید جهانتاب روشنایى را به چراغ دل روشن‏دلان و شب زنده‏داران واگذاشت. كمى بعد استاد لباس پوشید- اما نه خیلى رسمى، آمد و در حالى كه سه تار در دستش بود گفت: «برویم». من با اصرار جعبه‏ى سه‏تار را گرفتم و پشت سر استاد راه افتادم. در حالى كه همه‏ى دنیا و هرچه در آن بود در نظرم كوچك و حقیر مى‏نمود، اولین شبى بود كه این افتخار نصیب من شده بود و حدس نمى‏زدم كه مردى بزرگ و متواضع به دیدن چه كسى خواهد رفت. از یكى از كوچه‏هاى شرقى كوچه‏ى ظهیرالاسلام گذشتیم و به خیابان خانقاه درآمدیم. در مقابل درى قدیمى‏ساز با همان گل میخ‏ها و كوبه‏ها توقف كردیم. استاد كوبه در را نواخت و پس از چند لحظه پیرمردى خمیده و شكسته حال در را باز كرد. با دیدن استاد چیزى نمانده بود كه روى پاى او بیفتد. خانه‏اى قدیمى ساز و معمولى بود، كه بعد از گذشت آن شب براى من ثابت شد كه آن منزل ظاهراً ساده و درویشانه گنجى را در خود نگهدارى مى‏كند. آخر نه این است كه گنج در ویرانه است. «در عمارتها سگانند و عقور در خرابى‏هاست گنج عز و نور»، و «آن كه آن داد به شاهان به گدایان این داد». «مرد را در لباس خلقان جوى- گنج در خانه‏هاى ویران جوى». خانه‏ى خود صبا هم در ظاهر و باطن دست كمى از خانه‏ى حسین یاحقى نداشت. این پیرمرد خمیده كه من در سالهاى بعد بسیار او را دیدم. عباس‏خان بود. عباس‏خان ما را هدایت كرد. تابستان بود و به روال زندگى آن روزها آقاى یاحقى سور و ساط شبانه‏ى خود را به روى پشت‏بام ترتیب داده بود. مهدى غیاثى- یار غار و همدم یاحقى و یكى دو نفر دیگر در حضور یاحقى بودند. وارد شدن صبا در این چنین جمعى پیداست كه چه وضع و حالتى ایجاد مى‏كند. مرا معرفى كرد و یاحقى مرا شناخت. و معلوم شد با پدر و برادر من كه مدتى شاگرد او بوده‏اند آشنایى نزدیك دارد. گفتند و شنیدند و شنیدیم. و من سراپاگوش در عین سكوت و انتظار كه چه خواهد شد كم‏كم شب مى‏رفت كه به نیمه برسد. صبا با آن لحن مؤدبانه و مشحون از ادب و ظرافت به یاحقى گفت: «حسین جان چیزى براى ما بزن». من یك جوان تازه‏كار و نوخاسته حالا حیران و گیج كه (حسین جان) چه باید بزند؟ پس از تعارفات و آن طرز بیان، یاحقى- كه سمبل و نمونه‏ى ادب و ملایمت بود، بالاخره (حسین جان) ویولن را به دست گرفت و پرسید حضرت استاد «چى بزنم؟» این یكى استاد هم (صبا) كه در ادب و نزاكت و نرمى و ملایمت زبانزد خاص و عام بود. گفت: «عزیزم هرچه دوست دارى و حال دارى». اما من هنوز گیج و سراپا حیرت و تعجب كه مگر ممكن است كه كسى دیگر هم آنقدر در نواختن ویولن چیره‏دست باشد كه استاد نام‏آور و منحصر به فرد این آلت موسیقى به او پیشنهاد نواختن این ساز را بكند. در آن روزگار افراد دیگرى هم این ساز را مى‏نواختند و حتى در رادیو برنامه‏ى تك‏نوازى داشتند، اما نام و كار صبا همه‏ى نوازندگان این ساز را تحت‏الشعاع قرار داده بود؛ زیرا او اولین كسى بود كه این آلت موسیقى را صحیح و بر اساس روش علمى و جهانى در ایران مى‏نواخت و تدریس مى‏كرد. براى من پذیرفتن این مسئله كه كسى دیگر در حضور صبا توانایى و جسارت نواختن این ساز را داشته باشد غیرممكن مى‏نمود. اما یاحقى ویولن را به دست گرفت و با كشیدن یكى دو آرشه چهار تا سیم این ساز وحشى و سركش را كوك و درآمد افشارى را شروع كرد، با ضرب مهدى غیاثى چهار مضراب را با تهور و چیره‏دستى و شیرینى و ملاحتى كه حاصل سبك خود او بود مى‏نواخت. من بر سر یك دو راهى فكرى سرگردان بودم، كه یك راه آن حیرت و دیگر راه آن قبول بود. چهار مضراب تمام شد و من با خجالت و ترس دو سه بیت شعر خواندم و مهدى هم یك ضربى خواند و ویولن نواختن یاحقى به پایان رسید. شك و حیرت من تبدیل به قبول شد، و معلوم و مسلم شد كه حسین یاحقى هم در كار خود استاد است و داراى روش و سبكى مخصوص به خود است. این آلت موسیقى در عین این كه كاملترین ساز است، مشكل‏ترین آنها هم هست. این اسب وحشى كمتر سواركارى را بر پشت خود جاى مى‏دهد، مگر سواركارى بسیار ماهر باشد. وقتى در محافل اهل دل مى‏گویند فلان كس هم ویولن مى‏نوازد و این ساز را به مجلس مى‏آورند من موى بر اندامم راست مى‏شود. كمتر كسى است كه این ساز را بنوازد و دستش را در روى سیم‏ها به جایى بگذارد كه گوش شنونده را آزار ندهد. نمى‏دانم كه این نوشته تا چه حد براى خوانندگان و علاقمندان به تاریخ موسیقى ملى و سنتى ما قابل توجه باشد؟ اما به نظر من یك نكته‏ى لطیف دیگر در این برخورد بود كه بالاتر از هنر این دو استاد بزرگوار بود. این شعر سنائى غزنوى را بخوانید تا منظورم را بیان كنم- «علم كز تو تو را بنستاند- جهل از آن علم به بود صد بار». علم و دانش و هنر همه به جاى خود قابل احترام است، اما اگر صاحبان آن مثل صبا و یاحقى به مقامى از انسانیت رسیده باشند كه هنر آنها با همه‏ى عظمت تحت‏الشعاع انسانیت آنها قرار داشت. این مسأله قابل توجه است كه صبا با ابرام دوستانه و پشت‏كارى كه از بزرگوارى و انسانیت او انتظار مى‏رفت، خط موسیقى (نت) را با خواهش و اصرار به یاحقى آموخته است. استاد فقید روح‏اللَّه خالقى در صفحه‏ى 461 جلد اول سرگذشت موسیقى ایران این موضوع را تذكر داده و ثبت كرده است. داستان را از زبان خود او در آن جا بخوانید: «در حالى كه حبیب سماعى و بعضى دیگر از استادان این هنر از پذیرفتن شاگرد و یاد دادن اندوخته‏هاى خود به دیگران خوددارى مى‏كردند. و اصلاً و ابداً شاگردى نمى‏پذیرفتند». ولى تنها نام نیك است كه از انسانها باقى مى‏ماند، یاد آن دو بزرگوار به خیر باد. و اما اولین دیدار من با پرویز یاحقى، در سال 1327 و در حدود یك سال بعد طبق تصویب اداره‏كنندگان موسیقى رادیو مرا براى آواز خواندن در اركستر آقاى حسین یاحقى معرفى و تعیین كردند. پس از تماس با استاد یك روز بعد از ظهر تابستان تیرماه براى تمرین و آشنایى با اوضاع و احوال برنامه‏ى جدید به كلاس و همان منزل یاد شده رفتم. حالا دیگر بعد از آن شب فراموش نشدنى من پذیرفته بودم كه این یكى استاد هم در كار خود داراى قدر و مقامى است. روز كلاس بود و استاد مشغول تعلیم و سخت گرفتار بود. پس از عرض سلام و تعارفات معمول و اظهار لطف و محبت خاصى با آن همه ادب و نزاكت و نجابتى كه در وجود آن مرد بزرگوار بود گفت: «من شاگرد دارم، اما الان ترتیب كار شما را مى‏دهم». استاد، عباس خان را فراخواند. گفت: «براى آقاى... چاى ببر و پرویز را هم صدا كن»، عباس‏خان به خیابان رفت و چندبار با صداى بلند، پرویز را فراخواند. بیا دایى‏جان با تو كار دارد. پس از چند دقیقه یك پسر بچه‏ى 13 ،12 ساله كه پیراهن سرمه‏اى برق‏دارى به تن داشت، با موهاى كوتاه بچه‏هاى مدرسه از در وارد هشتى خانه شده چهره‏ى سبزه‏ى تندى داشت كه معلوم بود در اثر آفتاب خوردگى و شیطنت در كوچه و خیابان تیره شده بود. چشمانى درشت و سیاه كه از هوش و درایت زایدالوصف و در عین حال شیطنت حكایت داشت كه در اولین نگاه هوشمندانه خود به طرف مقابل چیزى را القا مى‏كرد كه این خاصیت در دیگر چشم‏ها و نگاهها نبود. من پس از سالها زندگى و پست و بلندها و خاطراتى كه با پرویز داشته‏ام، گاه در اثر بعضى كارها و شیطنتهاى او سخت عصبانى شده‏ام و با خود مى‏گفتم كه اگر با او روبرو بشوم در فلان موضوع با خشونت و تندى از او بازخواست خواهم كرد، اما پس از آن كه با او روبرو شده‏ام، با همان چشم و همان نگاه موضوع به صورتى دیگر درآمده است و كار به شوخى و یادآورى خاطرات گذشته مبدل شده است و گله و بازخواست به كلى فراموش شده است. به هر تقدیر، استاد خطاب به پرویز: «پرویز جان این نت‏ها را بگیر و برو تصنیفها را با... همایونپور تمرین كن؛ مواظب باش! اگر اشكالى داشتى بیا بپرس». از این دستور استاد و تمرینى كه من باید با این پسر بچه‏اى كه تا لحظاتى پیش توى خیابان مشغول بازى بوده است بكنم، حیرت‏زده شدم. با خود گفتم، نكند استاد امروز كلاس دارد و مى‏خواهد به نحوى مرا از سر خود باز كند به قول معروف سر ما را به طاق بكوبد. خوب به هر حال روز اول و جلسه‏ى اول است و تنها در این جلسه احتمالاً تمرین ما به جایى نخواهد رسید و باید روزهاى دیگر هم آمد. فعلاً باید سكوت كرد و دستور استاد را اجرا كرد. در آن ایام گاه براى فراگرفتن و اجراء یك آهنگ باید مدتها درآمد و رفت و تمرین بود. اوضاع و احو ال به صورت كنونى نبود. آیا این پسربچه قبلاً این نت‏ها را دیده است و بر روى آنها تمرین كرده است؟ یا اولین‏بار است و با روش كار دایى‏جان آشنایى دارد. هزار فكر و اندیشه گوناگون، اما چاره نیست و باید صبر كرد و عاقبت كار را دید. پرویز مرا به اتاق دیگر كلاس هدایت كرد. اتاق تمرین بود و یكى دو عدد پوپیتر در آن به چشم مى‏خورد. اولین گفتگو «آقاى همایون‏پور اون پوپیتر را خواهش مى‏كنم پایین بكش». این پسربچه قدش به پوپیتر نمى‏رسید. شگفت‏زدگى و استعجاب بیشتر از پیش مرا در خود مى‏گیرد. آخر این پسربچه كه قدش نمى‏رسد كه خودش این پوپیتر را تنظیم كند این نت‏ها را چگونه با من تمرین خواهد كرد افسوس كه خیلى چیزها و وقایع و اتفاقاتى كه آدم در صحنه‏ى زندگى مى‏بیند به صورتى ضبط كردنى نیست؛ و با نوك قلم و تعریف و توجیح نمى‏توان عین آن صحنه را به دیگران نشان داد و اگر این كار امكان داشت و از آن برخورد و صحنه فیلمى تهیه مى‏شد، فیلمى مستند براى نشان دادن استعداد فطرى و ذاتى انسانها بود. پرویز پوشه را باز كرد و نت‏ها را بر روى پوپیتر گذاشت، ورق زد و صفحه‏ى مورد نظر و احتیاج را با نوك آرشه نشان داده گفت: «خوب، این كه پیش‏درآمد است و بعد دایى‏جان چهار مضراب مى‏زند و شما مى‏خوانید، این تصنیف اول شما است». یك آهنگ محلى بود كه شعر فارسى روى آن گذاشته بودیم. گفتنى است كه آهنگهاى آهنگسازان طراز اول در آن زمان در اختیار چند نفر بود و ما كه تازه‏كار بودیم و اصلاً دستمان به آهنگهاى بزرگان موسیقى نمى‏رسید. آهنگ دوم از استاد بود، روانش شاد و این اولین آهنگ یك آهنگساز معروف بود كه من مى‏خواندم. گفت حالا این تصنیف شما است. آهنگ اولى را من حفظ بودم و فقط باید با موزیك فواصل آن آشنا مى‏شدم. اما این دومى را باید تمرین مى‏كردیم. شعر در دست من. گفت: «حالا من یك دفعه از اول تا آخر مى‏زنم گوش كنید»، چشم، اطاعت مى‏شود بچه‏ى شیطان بازیگوش! معمولاً شعر ترانه را هم همراه و بالاى نت مى‏نوشتند. شعر ترانه از نواب صفا بود كه من هنوز او را از نزدیك ندیده بودم. در سال‏هاى بعد او را دیدم و از یاران جلیس من با پرویز و دیگر دوستان شده عاشق حسین یاحقى بود و در ملاقاتهاى اخیر ابوعطاى او را كه من با آواز همراهى كرده‏ام شنید و هاى‏هاى گریه كرد. چون از تك نوازیهاى او فقط دو سه نوار به یادگار مانده است. پرویز در كمال قدرت و آگاهى و تسلط و دقت در ضرب (ریتم) و راهنمایى من تمرین را شروع كرد. اینجا شعر است. اینجا موزیك است. او زد و ما خواندیم. كار تمرین را استادانه اداره كرد و تمرین تمام شد و تردید و استعجاب من حالا تبدیل به یقین شده بود. او در همین سن و سال بیشتر از خیلى پیرمردها در كار موسیقى تبحر داشت، عجله داشت، بچه‏ها توى خیابان منتظر او بودند. با یك خداحافظى عجولانه از من پایان تمرین را به دایى‏جان اطلاع داد و به سراغ دوستان رفت. حالا من حیرت‏زده از این پسربچه‏ى 13 ،12 ساله كه این همه دانش موسیقى و قدرت اجراء را با این سن و سال و در چه زمانى فراگرفته است. من قبل از این ملاقات اولین برنامه‏ها را در روزهاى جمعه با اركستر على‏محمد نامدارى اجرا كرده بودم. نوازندگان آن اركستر همه هم‏سن و سالهاى من و بعضى‏ها بزرگتر بودند. آقایان: على تجویدى، عباس شاپورى، ناصر زرآبادى، یحیى نیك‏نواز و برادران مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده و یك نوازنده‏ى تار، كه در سالهاى بعد همه از نام‏آوران موسیقى ما شدند. من و همه‏ى اینها بیش از 13 ،12 سال با این پسربچه فاصله‏ى سنى داشتیم. اما این كار آن روز و امروز او، كار سن و سال و تمرینات عدیده نبود. طبیعت است و هر روز آدمى استثنایى به جامعه تحویل نمى‏دهد، باید سالها بگذرد تا در صحنه‏ى هنر و ادب و شعر و موسیقى كسى در جامعه علم شود و به قول باباطاهر: «به هر الفى الف قدى برآید». (تو 1282 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. ابتدا از شبیه‏خوانهاى تعزیه بود. سپس كمانچه را نزد خواهر خود آموخت و بعد به محضر حسین خان اسماعیل‏زاده رفت و فن صحیح نواختن آن را از او فراگرفت و بعدها نت و اصول علمى موسیقى را نیز از صبا آموخت. یاحقى علاوه بر این ساز، به آموختن سه تار و ویولن پرداخت، به طورى كه ویولن، ساز تخصصى وى گشت و در این ساز سبكى تازه براى موسیقى ایران به ارمغان آورد. او علاوه بر كلاسهاى خصوصى، در هنرستان هنرهاى زیبا نیز به تعلیم ویولن مى‏پرداخت. یاحقى حدود پانصد آهنگ و پیش درآمد و رنگ ساخته كه از بهترین آثار هنر موسیقى كلاسیك ایران به شمار مى‏رود. بعضى از آثار وى: «برق غم»؛ «جوانى»؛ «بى‏خبر»؛ «گل مستان».[1]

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمدعلى (مسعود) لقاء به سال 1321 در تهران متولد شد و از كودكى به موسیقى علاقمند گردید و هرجا كه صداى سازى، آوازى و خلاصه موسیقى به گوشش مى‏رسید به آن سوى مى‏رفت و مبهوت آن نواها مى‏شد و در دنیاى دیگرى به سیر و سیاحت مى‏پرداخت. این كشش و علاقه به موسیقى در وى موجب گشت تا خود در این راه گام نهد و به فراگیرى علم موسیقى بپردازد ولى پدرش با وى مخالفت مى‏كرد و اجازه نمى‏داد و مى‏گفت كه باید فقط به درس و تحصیل بپردازد، لذا محمدعلى با توجه به این كه به سازهاى دیگرى مثل: سنتور و كمانچه بیشتر راغب بود ولى به واسطه‏ى این كه نى‏لبك را مى‏شد دور از چشم پدر مخفى و تمرین نماید انتخاب كرد و یك نى‏لبك خریدارى و روزها نزد خود تمرین مى‏كرد. آنقدر به تمرین دور از چشم پدر ادامه داد تا در كار خود موفق شد كه از نى‏لبك صداهاى خوش و گیرا درمى‏آورد و همین امر، پدر را كه از موسیقى بدش مى‏آمد به موسیقى علاقمند و بخصوص نى و گوش دادن به نواى آن راغب كند؛ لذا روزى پدر دست فرزند خود محمدعلى را گرفته و در یكى از كلاسهاى آزاد موسیقى ثبت نام مى‏كند. محمدعلى لقاء، چهارده ساله بود كه در این هنرستان ساز فلوت را به طورى علمى زیر نظر استادى مثل: آقاى عباس خوشدل فرامى‏گیرد و مدت چهار سال در مسابقات هنرى مدارس شركت و رتبه اول را به دست مى‏آورد و در رادیو با اركستر كودكان نوازندگى خود را آغاز مى‏كند، سپس به مدت 5 سال در دانشكده‏ى هنرهاى زیبا زیر نظر پروفسور توماس كریستیان داوید به فراگیرى این ساز مى‏پردازد و پس از چندى از دانشكده‏ى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران لیسانس موسیقى دریافت مى‏كند و دوبار با همكارى پروفسور داوید در دانشگاه تهران كنسرت برپا مى‏كند و در همین اوان با اركستر دانشجویان همكارى خود را آغاز و سالها در این اركستر همكاریش ادامه مى‏یابد. وى از سال 1337 با تلویزیون همكارى و در برنامه‏هاى مختلف این سازمان به اجراى برنامه مى‏پردازد و از سال 1345 به عنوان هنرآموز موسیقى در وزارت فرهنگ و هنر (سابق) استخدام گردید. محمدعلى لقاء از سال 1350 در انستیتو مربیان امور هنرى وزارت آموزش و پرورش تهران و دانشسراى هنر تدریس كرد و تا سال 1360 با اركستر وزیرى سازمان صدا و سیما به رهبرى آقاى فرهاد فخرالدینى همكارى مى‏كرد. و ضمن تدریس فلوت در هنرستانهاى سرود و آهنگهاى انقلابى پسران و دختران را در اركستر سنفونیك تهران به رهبرى آقاى حشمت سنجرى همكارى دارد. محمدعلى لقاء داراى همسر و سه فرزند مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

بابك بیات، از چهره‏هاى با استعداد موسیقى نوین است كه آثار او نمایانگر این مدعا مى‏باشد. وى كه از صدایى خوب بهره‏مند است مى‏بایست هم‏اكنون خواننده باشد ولى به سوى آهنگسازى كشانده شد و تمام كوشش خود را در این راه به كار بست و چنان پیشرفت نمود كه یكى از آهنگسازان خوب و باارزش موسیقى فیلم شد. بهتر است درباره‏ى بابك بیات از قلم خود وى مطالبى را مطالعه نماییم: «در خردادماه سال 1325 در تهران كوچه‏ى روز به محله‏ى پل چوبى متولد شدم و پس از یك سال به خیابان هفده شهریور سه راه شكوفه خیابان كرمان نقل مكان كردیم، تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در همین مكان به پایان بردم، از همان طفولیت با خواندن و موسیقى انس و الفت و علاقه داشتم ولى یادم هست هفده ساله بودم كه یكى از دوستان هنرمندم آقاى میلاد كیائى مرا با نت موسیقى آشنا ساخت و از این به بعد بود كه راه خود را یافتم، البته مشوقم در كارهاى هنرى، بیشتر خانواده ایرج عطایى بودند. حدود بیست سالم بود كه توسط یكى از دوستانم به خانم اولین باغچه‏بان معرفى شدم و در كلاس‏هاى شبانه هنرستان موسیقى نزد این هنرمند گرامى به فراگیرى موسیقى علمى مشغول شدم و در دسته كر، اپرا و كرملى وارد گردیدم و موسیقى واقعى را شناختم. در اینجا در چند اپرا شركت كردم از جمله اپراهاى: «كاوالریار وستیكانا»، «دلاور سهند» كار آقاى احمد پژمان و «ایل ترو واتوره» و چند اپراى دیگر. بعد از این بود كه به موسیقى فیلم علاقمند شدم و به آهنگسازى براى متن فیلم‏ها روى آوردم. در سن 25 سالگى موسیقى فیلم «خورشید در مرداب» ساخته‏ى م. صفار، سال بعد موسیقى متن فیلم «برهنه تا ظهر با سرعت» كار خسرو هریتاش را ساختم كه برایم بسیار جدى بودند این كارها و بعد سریال تلویزیونى «چنگك» ساخته‏ى جلال مقدم و چند فیلم سینمایى آن روز را ساختم، لازم به توضیح است كه هنرمند شایسته آقاى محمد اوشال در یادگیرى و پیشرفت من در كار ساختن موزیك متن فیلمها بسیار مؤثر بودند كه با محبت فراوان مثل یك برادر با ایشان بودم و در زندگى و كارهاى هنرى من بسیار مؤثر بوده‏اند. بعد از انقلاب بود كه اولین كار هنریم را با نوار كاست خروس زرى پیرهن پرى نوشته آقاى احمد شاملو كه انتشاراتى ابتكار آن را تكثیر كرد، سپس موسیقى متن 61 فیلم را با فیلم «مرگ یزدگرد» از ساخته‏هاى بهرام بیضائى آغاز كردم و تا یك سال و نیم كار نكردم، در سالهاى اخیر از فعالیتهاى هنرى‏ام باید از دو نوار كاست به نامهاى: «سكوت سرشار از ناگفته‏هاست» و «چیدن سپیده دم» با آقاى احمد شاملو نام ببریم. »برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی در نهمین جشنواره فیلم فجر برای ساخت موسیقی فیلم « عروس » (بهروز افخمی) در سال ١٣٦٩. برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی در پانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای ساخت موسیقی فیلم های « سرزمین خورشید » (احمدرضا درویش) و « مردی شبیه باران » (سعید سهیلی) در سال ١٣٧٥.فیلم شناسی: تنها مرد محله (1351) شیرتوشیر (1351) کیفر (1352) خورشید در مرداب (1352) هیاهو (1353) مسلخ (1353) تنها حامی (1355) فریاد زیر آب (سیروس الوند - 1356) برهنه تا ظهر با سرعت (1355) مرگ یزد گرد (بهرام بیضایی - 1360) نقطه ضعف (محمدرضا اعلامی - 1362) سلطان و شبان (مجموعه، داریوش فرهنگ - 1362) راه دوم (1363) ریشه در خون (سیروس الوند - 1363) مترسک (حسن محمدزاده - 1363) آتش در زمستان (حسن هدایت - 1364) اتوبوس (یدالله صمدی - 1364) جستجو در شهر (1364) صاعقه (1364) ترنج (محمدرضا اعلامی - 1365) تشکیلات (منوچهر مصیری - 1365) طلسم (داریوش فرهنگ - 1365) ایستگاه (یدالله صمدی - 1366) شاید وقتی دیگر (بهرام بیضایی - 1366) شکار (مجید جوانمرد - 1366) گاویار (کیومرث پوراحمد - 1366) گمشدگان (محمدعلی سجادی - 1366) مزدوران (1366) مکافات (منوچهر مصیری - 1366) ویزا (بهرام ری پور - 1366) شاخه های بید (امرالله احمدجو - 1367) شب حادثه (سیروس الوند - 1367) عروسی خوبان (محسن مخملباف - 1367) کشتی آنجلیکا (محمدرضا بزرگ نیا - 1367) تمام وسوسه های زمین (حمید سمندریان - 1368) دستمزد (مجید جوانمرد - 1368) دو سرنوشت (مهران تاییدی - 1368) شب مکافات (1368) شنا در زمستان (محمد کاسبی - 1368) گل سرخ (حمید تمجیدی - 1368) پرده آخر (واروژ کریم مسیحی - 1369) عروس (بهرو افخمی - 1369) دو فیلم با یک بلیط (داریوش فرهنگ - 1369) آقای بخشدار (خسرو معصومی - 1370) بهترین بابای دنیا (داریوش فرهنگ - 1370) عشق من، شهر من (علی قوی تن - 1370) قربانی (رسول صدرعاملی - 1370) مار (مجید جوانمرد - 1370) مسافران (بهرام بیضایی - 1370) مو تو (محمدعلی نظریان - 1370) خوش خیال (1371) روز فرشته (بهروز افخمی - 72/1371) تماس شیطانی (حسن قلی زاده - 1371) آتش در خرمن (سعید حاجی میری - 1371) افعی (محمدرضا اعلامی - 1371) بیا با من (مهدی ودادی - 1371) دیدار (محمدرضا هنرمند - 1372) جنگ نفت کشها (محمدرضا بزرگ نیا - 1372) عروسی خون (مجید جوانمرد - 1373) روز شیطان (بهروز افخمی - 1373) توفان (محمدرضا بزرگ نیا - 1374) سرزمین خورشید (احمدرضا درویش - 1375) دیپلمات (داریوش فرهنگ - 1375) حرفه ای (اسماعیل فلاح پور - 1375) مردی شبیه باران (سعید سهیلی - 1375) پهلوانان نمی میرند (مجموعه, حسن فتحی، 1375) مرسدس (مسعود کیمیایی - 1376) جهان پهلوان تختی (بهروز افخمی - 1376) ساحره (داود میرباقری - 1376) قرمز (فریدون جیرانی - 1377) معصوم (داود توحیدپرست - 1377) فریاد (مسعود کیمیایی - 1377) دوزن (تهمینه میلانی - 1377) شیدا (کمال تبریزی - 1377) ولایت عشق (مجموعه، مهدی فخیم زاده - 1378) دستهای آلوده (سیروس الوند - 1378) سام و نرگس (ایرج قادری - 1378)

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

فریدون شهبازیان در سال 1321 در تهران متولد شد و از 7 سالگى به تشویق پدرش كه از آهنگسازان رادیو و رهبر اركستر شماره‏ى 3 بود با موسیقى آشنا شد و در هنرستان عالى موسیقى به تحصیل مشغول گردید و به فراگیرى ویولن پرداخت. اولین معلم او عطااللَّه خادم میثاق بود كه پس از چند سال وى را به دلیل استعداد خاص خود به دست معلم خویش سرژخوتسیف كه از روسیه به تهران مهاجرت كرده بود. پس از گذراندن دوران ابتدایى در هنرستان عالى موسیقى به دبیرستان ادیب رفت و با دیپلم ریاضى فارغ‏التحصیل گردید ولى در عین حال از كلاس ویولن لوئیجى پاسانارى كه در آن زمان كنسرت مایستر اركستر سمفونیك تهران بود بهره مى‏گرفت. در 17 سالگى به عضویت اركستر سمفونیك تهران به رهبرى حشمت سنجرى درآمد و با آشنائى با مرحوم روح‏اللَّه خالقى در اركستر گلهاى رادیو نیز به كار پرداخت و پس از چندى با ایجاد اركستر فارابى كه تحت سرپرستى مرحوم مرتضى حنانه، فریدون ناصرى و مصطفى كسرى اداره مى‏شد به عضویت این اركستر پذیرفته شد و به دلیل علاقه به موسیقى ایرانى علاوه بر یادگیرى ردیفهاى موسیقى در اركستر بزرگ فرهنگ و هنر به رهبرى حسین دهلوى عضویت یافت. در سال 1345 با تشكیل كر و اركستر سمفونیك رادیو به رهبرى این واحد هنرى برگزیده شد و اولین آثار خود را در زمینه‏ى آهنگسازى در همین سالها تصنیف كرد «راپسودى براى سنتور و اركستر»، «راپسودى براى تار و اركستر»، «روزهاى خوش جوانى». پس از گذراندن دوران سربازى در كنكور دانشكده هنرهاى زیبا رشته‏ى معمارى و موسیقى شركت نمود و قبول شد و به دلیل علاقه شدید به موسیقى این رشته را برگزید و با شروع فعالیت در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان آثار صداى شاعر را به وجود آورد. «حافظ، مولوى، خیام با صداى احمد شاملو»، «رودكى با صداى منوچهر انور»، «سعدى با صداى هوشنگ ابتهاج»، «اخوان ثالث با صداى اخوان ثالث». در دوران دانشكده از وجود هنرمندانى چون هوشنگ استوار، یوسف یوسف‏زاده، محمدتقى مسعودیه، ولفگانگ والیش و توماس كریستین داوید بهره مى‏گرفت و با عضویت در اركستر مجلسى رادیو تلویزیون به رهبرى توماس كریستین داوید و فرهاد مشكوة تجربیات فوق‏العاده‏اى كسب كرد. اجراى كنسرتها و رسیتالهاى مختلف در دوران دانشكده خصوصاً رسیتال پایانى به همراه پیانیست لوست مارتیروسیان باعث شد تا بتواند با بهترین والور به عنوان سولیست فارغ‏التحصیل گردد. در این سالها به دعوت هوشنگ ابتهاج كه سرپرستى برنامه گلهاى تازه و واحد موسیقى رادیو را عهده‏دار بود به عنوان مسئول موسیقى این برنامه عهده‏دار مسئولیت سنگینى شد و آثارى در زمینه موسیقى ایرانى را در این سالها تصنیف كرد: «اندیشه‏اى میان دو جام»، «گریز»، «آواى تنهائى»، «عزیزم سوزه»، «بر تربت حافظ»، «در گلستان ارم». در زمینه‏ى موسیقى فیلم با فیلم‏هاى كودكان «اسب» از مسعود كیمیائى «سكه» از نعمت حقیقى و فیلم «حباب» Wourld Focous Limited محصول كمپانى In Search Of Democracy انگلستان تجربه‏ى بسیار گرانبهایى بود كه به علت تحولات اخیر در ایران به نمایش درنیامد. در دهه‏ى 50 به علت فعالیت چشمگیرى كه در زمینه‏ى موسیقى از خود نشان داد لوح زرین فرخزاد را به خاطر آثارى كه به وجود آورد به او تعلق گرفت و در دهه‏ى 60 یكى از آثارش به عنوان بهترین آرم رادیوئى در آمریكا برنده جایزه اول شد. نوازندگی در ارکسترهای مختلفی چون: ارسکتر سمفونیک تهران، ارکستر گلهای رادیو، ارکستر مجلسی رادیو تلویزیون، ارکستر صبا، ارکستر فارابی. رهبر گروه کر و ارکستر سمفونیک رادیو در سال 1346. شروع فعالیت آهنگسازی برای فیلم از دهه شصت با فیلم: « گفت هر سه نفرشان ». فیلمشناسی: غبارنشینها (۱۳۵۳) گفت هرسه نفرشان (۱۳۵۹) آقای هیروگلیف (۱۳۵۹) میرزا کوچک خان (امیر قویدل - 1363) دادشاه (حبیب کاوش - 1362) آن سفر کرده (احمد نیک آذر - 1363) زنجیرهای ابریشمی (حسن کار بخش - 1365) آوار (سیروس الوند - 1364) وکیل اول (جمشید حیدری، ۱۳۶۵) شیر سنگی (مسعود جعفری جوزانی - 1365) حماسه شیلر (احمد حسنی مقدم - 1365) پائیزان (رسول صدر عاملی - 1366) سالهای خاکستر (مهدی صباغزاده - 1367) در مسیر تندباد (مسعود جعفری جوزانی - 1367) یک مرد، یک خرس (مسعود جعفری جوزانی، 1371) کودکانی از آب و گل (عطاء الله حیاتی، ۱۳۷۲) سه مرد عامی (۱۳۷۲) دشت ارغوانی (نادر مقدس، ۱۳۷۳) نامزدی (ناصر غلامرضایی - 1375) لیلا (داریوش مهرجویی - 1375) زندگی (اصغر هاشمی، ۱۳۷۶) هیوا (رسول ملاقلی پور، ۱۳۷۷) چرخ (غلامرضا رمضانی، ۱۳۷۷) کمکم کن (رسول ملاقلی پور - 1376) آقای رئیس جمهور (ابوالقاسم طالبی - 1379) عروس رومشکان (ناصر غلامرضایی - 1379) شام آخر (فریدون جیرانی - 1380) خاموشی دریا (وحید موساییان - 1382) آرزوهای زمین (وحید موسائیان -1380) تنهایی باد (وحید موسائیان، ۱۳۸۲) خانه روشن (وحید موساییان - 1384) جوایز و عناوین: - تندیس بهترین آهنگساز - اولین دوره جشن خانه سینما (1376) - برای فیلم « نامزدی » - دیپلم افتخار بهترین آهنگساز - پانزدهمین جشنواره فیلم فجر (1375) - برای فیلم « نامزدی » - کاندید بهترین آهنگساز - پنجمین جشنواره فیلم فجر (1365) - برای فیلم « شیر سنگی » - کاندید بهترین آهنگساز - ششمین جشنواره فیلم فجر (1365) - برای فیلم « وکیل اول » - کاندید بهترین آهنگساز - هفتمین جشنواره فیلم فجر (1365) - برای فیلم « در مسیر تندباد » - کاندید بهترین آهنگساز - سومین جشن خانه سینما (1378) - برای فیلم « هیوا » - کاندید بهترین آهنگساز - ششمین جشن خانه سینما (1381) - برای فیلم « آرزوهای زمین »

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

كامبیز روشن‏روان در خرداد ماه سال 1328 در تهران متولد گردید. تحصیلات موسیقى را ابتدا از هنرستان عالى ملى آغاز نموده و در ایام تحصیل موسیقى در هنرستان با ردیف موسیقى ایران از طریق ساز سنتور و تكنیكهاى موسیقى غربى از طریق سازهاى فلوت و پیانو و ریتمهاى گوناگون و فرهنگ سازهاى كوبه‏اى را از طریق اجراى تنبك به دست آورد. سپس از گروه موسیقى دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه‏ى لیسانس در آهنگسازى شده و پس از گذراندن خدمت سربازى راهى آمریكا شد و در دانشگاه جنوب كالیفرنیا به تجربه‏اندوزى در تكنیكهاى آهنگسازى موسیقى معاصر و موسیقى الكترنیك پرداخت و سرانجام پس از اخذ درجه فوق‏لیسانس آهنگسازى در سال 1358 به ایران بازگشت. آثار روشن‏روان تماماً ملهم از موسیقى سنتى و محلى ایران است و گوشه‏هاى موسیقى سنتى را با سازهاى ایرانى و غربى با اركستراسیون خاص خود منطبق كرده و به این ترتیب بیان و موسیقى خاص خود را مى‏یابد. او تلاش دارد تا با استفاده از تكنیكها و سازهاى غربى كه به طور كامل در خدمت بیان هرچه قوى‏تر و مؤثرتر موسیقى و سازهاى ایرانى قرار مى‏دهد به بیان جدیدى در موسیقى ایرانى دست یابد تا از این رهگذر شاید بتوان حركتى و تحولى در موسیقى اركسترال ایران به وجود آورد. آثار روشن‏روان با وجود پیچیدگى در ساخت و بناى موزیكال به سادگى قابل شنیدن براى گوشهاى غیر متخصص است. آثار او علاوه بر این كه از بطن موسیقى سنتى سرچشمه گرفته با تكنیكهاى غربى هم آمیخته شده و از این‏رو این آثار مقبولیت زیادى چه در میان علاقمندان موسیقى ایرانى و چه در میان علاقمندان موسیقى كلاسیك غربى پیدا مى‏كنند و این نقطه‏ى شروعى است براى آشتى دادن نسل جوان با فرهنگ سنتى و محلى موسیقى سرزمین مادریشان. فعالیتهاى هنرى روشن‏روان را مى‏توان به سه بخش اجرا، آموزش و آهنگسازى تقسیم كرد. الف- اجرا: روشن‏روان در سالهاى پایانى تحصیلات هنرستانى به عنوان نوازنده‏ى فلوت، سنتور و تنبك در برنامه‏هاى تلویزیونى هنرستان شركت داشت و هنگام اخذ دیپلم به عنوان سولیست سنتور در مقابل اركستر قرار گرفت. از آن پس به عنوان تكنواز فلوت در طول تحصیلات دانشگاهى رستیال‏ها و كنسرتهاى فراوانى را اجرا نمود و با تشكیل یك گروه چهار نفرى نوازندگان تنبك و دیگر سازهاى كوبه‏اى ایرانى اجراهاى بسیار موفق در گوشه و كنار ایران داشت. در خلال تحصیلات دانشگاهى به خصوص در آمریكا، پیانو را به عنوان ساز تخصصى مد نظر قرار داد و به عنوان سازى كه مورد نیاز قطعى براى آهنگسازى است توجه خاصى به آن مبذول داشت. ب- آموزشى: روشن‏روان از لحظه‏ى فارغ‏التحصیلى از هنرستان عالى موسیقى ملى به عنوان معلم موسیقى تا امروز بسیار فعال بوده و حتى دوران خدمت سربازى او هم به آموزش موسیقى گذشت. او در مراكزى چون هنرستان عالى موسیقى ملى، هنركده‏ى موسیقى، گروه موسیقى دانشگاه تهران دانشسراى هنر، مجتمع دانشگاهى هنر و دانشكده‏ى صدا و سیما، به تدریس مشغول بوده و هم‏اكنون نیز به عنوان مدرس موسیقى در هنرستان موسیقى، مجتمع دانشگاهى هنر و دانشكده صدا و سیما به تعلیم موسیقى اشتغال دارد. ج- آهنگسازى: اولین قطعات ساخته شده روشن‏روان به سال 1344 بازمى‏گردد، زمانى كه سالهاى آخر تحصیل در هنرستان موسیقى را مى‏گذراند. او تا امروز به عنوان یكى از پركارترین آهنگسازان ایران به ساخت آثار گوناگونى در زمینه‏هاى مختلف مشغول بوده است. آثار او را به چند بخش عمده از جمله موسیقى كودكان و نوجوانان، موسیقى آموزشى، موسیقى مجلسى، موسیقى فیلم و موسیقى سمفونیك و موسیقى تولید شده براى نوار مى‏توان تقسیم نمود: الف- موسیقى كودكان و نوجوانان: این آثار عمدتاً براى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان ساخته شده‏اند: «پسرك چشم آبى»، «اتل متل توتوله»، موسیقى روى اشعار «ابوسعید ابوالخیر»، «آهنگهاى محلى»، «بچه‏هاى محله‏ى شادى» و «آى قصه قصه قصه». ب- موسیقى آموزشى: شامل سه مجموعه‏ى بزرگ است به نامهاى «دستگاههاى موسیقى ایران كه مشتمل بر ده صفحه‏ى بزرگ موسیقى به همراه توضیحات مختصرى درباره‏ى موسیقى سنتى ایران و مشخصات گوشه‏هاى استفاده شده در هر دستگاه به فارسى و انگلیسى. آشنایى با سازهاى اركستر سنتى شامل سه نوار و جزوه‏اى حاوى مطالبى درباره‏ى وسعت صداى سازها و قابلیتهاى اجرایى آنها. كتاب سازشناسى و اركستراسیون موسیقى ایرانى كه نگارش آن مراحل پایانى خود را طى مى‏كند. ج- موسیقى مجلسى: در این زمینه آثار بسیارى تصنیف شده كه تعدادى هنوز به اجرا درنیامده‏اند از این نمونه‏ى آثار مى‏توان از موسیقى براى سازهاى ضربه‏اى ایرانى، مینیاتورها (براى 7 تنبك) آهنگهاى: «محلى»، «لالایى»، «آى سركتل» و «دختر بویر احمدى» براى آواز به همراه پیانو- پرلودوروند و براى فلوت و پیانو- دوازده واسیاسیون روى دوازده صدا براى فلوت تنها- دوثت براى فلوت و سنتور- تریو بادى- كوارتت زهى- آزادى براى گروه كر و پیانو- سونات براى ویولن آلتو به همراهى پیانو- و سوئیت براى پیانو نام برد. د- موسیقى فیلم: روشن‏روان اولین موسیقى متن فیلم را در سال 1353 تصنیف نمود و تا امروز متجاوز از 38 موسیقى متن فیلم ساخته است. اسامى موسیقى متن‏هاى ساخته شده به ترتیب زمانى به این شرح است: «مسافر»، «مداد بنفش» (انیمیشن)، «گوسفند قربانى»، «ملكوت»، «مرثیه»، «خشم طوفان»، «برنج خونین»، «سفیر»، «مس فلز سیاسى» (مستند)، «دیار عاشقان»، «شاه شكار» (سریانى تلویزیونى)، «با من حرف بزن»، «تاتوره»، «جستجو در خلیج‏فارس» (مستند)، «زیر باران»، «دوله‏تو»، «گلهاى داودى»، «در آبى آسمان در سپیدى پرنده» (مستند هنرى)، «تهران» (انیمیشن)، «زنگ انشاء»، «بى‏بى چلچله»، «عاشق كوچك»، «گم شده»، «پدر بزرگ»، «جاده‏هاى سرد»، «نورى در ظلمت»، «امیركبیر» (سریال تلویزیونى)، «بگذار زندگى كنم»، «رابطه»، «قصه زندگى»، «سایه‏هاى غم»، «گل مریم»، «پرنده كوچك خوشبختى»، «شكوه زندگى»، «سرزمین آرزوها»، «آخرین لحظه»، «افسون»، «طپش». و- موسیقى سمونیك: در این زمینه آثار متنوعى براى آنسامبل‏هاى گوناگون تصنیف شده كه از جمله مى‏توان از: كنسرتو براى فلوت به همراهى اركستر زهى، سه‏گاه براى بیست ساز زهى، انقلاب براى سازهاى بادى برنجى و سازهاى كوبه‏اى. جمعه خونین براى اركستر سمفونیك، دو گروه كر، خوانندگان سلو گوینده و نوار الكترونیك. خنیاگران خون. سمفونى شماره یك. و آثار تولید شده جهت نوار: یادگار دوست بر روى رباعیات شمس با صداى شهرام ناظرى، گل هزار بهار به یاد دكتر على شریعتى با آواز علیرضا افتخارى. ساقى‏نامه «روى ساقى‏نامه‏هاى حافظ و رضى‏الدین آرتیمانى با صداى شهرام ناظرى. فصل ایثار «تریولوژى جنگ» با صداى سیامك علینقى. پس از اخذ دیپلم كامل هنرستان در رشته فلوت به دانشگاه تهران راه یافت و در دانشكده هنرهاى زیبا رشته موسیقى به ادامه تحصیل پرداخت و به درجه لیسانس موسیقى نائل گردید، از این پس وارد خدمت هنرستان شد و به تدریس دروس علمى و عملى موسیقى پرداخت، مدتى بدین منوال گذشت تا اینكه احساس نمود موفقیتهایش را باید در جاى دیگرى بیابد، این چنین كرد و اكنون در كارهاى هنرى موفق است و در مراكز مختلفى منشاء اثر، روشن‏روان از جمله هنرجویان جدى، پركار و بااستعداد بود رفتار و سكناتش سنجیده و معقول و در ادب و تواضع سرآمد اقران بود، امیدواریم همچنان بسوى كمال اخلاقى و هنرى پیش برود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

هنر برتر از گوهر آمد پدید عزت‏اللَّه انتظامى هنرمند ارزنده و بزرگ سینما و تأتر ایران كه بازیهاى گیرا و هنرمندانه‏ى وى به خصوص در فیلم‏هاى: «گاو»، «هالو»، «پستچى»، «دایره‏ى مینا»، «خانه‏ى عنكبوت»، «كمال‏الملك»، «اجاره‏نشین‏ها» هیچگاه از خاطره و ذهن تماشاچى ایرانى محو نخواهد شد، فرزندانى در رشته‏ى موسیقى تربیت و به جامعه موسیقى كشور معرفى كرد كه از جمله: مجید انتظامى میان آنان مشخص مى‏باشد هر چند كه دو برادر دیگرش نیز هنرمندانى با استعداد مى‏باشند. مجید انتظامى هنرمند شایسته‏اى كه براى بیش 35 فیلم تاكنون موسیقى ساخته كه با توجه به سن كم و خیلى جوان وى تصدیق اهل فن، این آهنگها را از ارزشى والا برخوردار مى‏باشند، شاهد آن هم نوارهاى موجود و فیلمهاى آنان است. وى در سال 1326 در خانواده‏اى هنرمند در تهران متولد و با راهنمایى‏هاى پدرش، همراه با دو برادر خود به تحصیل موسیقى پرداخت. تحصیلات موسیقى خویش را در كنسرواتوار تهران آغاز كرد و پس از پایان این دوره براى ادامه تحصیل به كشور آلمان غربى رفت و در دانشگاه دولتى برلین نزد استادانى چون: «كارل اشتاین» و «لوتاركخ» به تحصیل ادامه دارد. او به عنوان هنرمند تكنواز بر صحنه شهرهاى برلین در آلمان غربى، نانسى، مارسى و لیون در فرانسه ظاهر شده است. مجید انتظامى در سال 1352 به دعوت اركستر سنفونیك تهران به عنوان تكنواز به تهران دعوت شد و پس از اجراى موفقیت‏آمیز یك كنسرت بار دیگر به آلمان غربى بازگشت. در طول اقامتش در آلمان غربى به عنوان نوازنده با اركستر سنفونیك برلین و اركستر فیلارمونیك آلمان غربى همكارى داشت. در سال 1353 به ایران بازگشت و به همكارى با اركستر سنفونیك تهران پرداخت و به تدریس در دانشگاه تهران و هنرستان عالى موسیقى مشغول شد. مجید انتظامى در حال حاضر به عنوان هنرمند درجه‏ى یك در طبقه‏بندى مشاغل هنرمند شناخته شده و در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به كار اشتغال دارد. او تا کنون جوایز متعددی را از جشنواره های داخلی دریافت کرده است. دریافت چهار سیمرغ بلورین، یک دیپلم افتخار و یک تقدیر و نامزدی 9 فیلم در دوره های مختلف جشنواره فیلم فجر از افتخارات او محسوب می شود. جوایز (سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر): بای سیکل ران / جشنواره هفتم روز واقعه / جشنواره سیزدهم آژانس شیشه ای / جشنواره شانزدهم دیوانه از قفس پرید / جشنواره بیست و یکم جوایز (دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر): از کرخه تا راین / جشنواره یازدهم راز خنجر / جشنواره یازدهم تقدیر (جشنواره فیلم فجر): ناصرالدین شاه آکتور سینما / جشنواره دهم کاندیدا (جشنواره فیلم فجر): ترن / جشنواره ششم راه افتخار / جشنواره سیزدهم نون و گلدون / جشنواره چهاردهم اعتراض / جشنواره هجدهم در ضمن مجید انتظامی از ششمین جشن خانه سینما هم تندیس بهترین موسیقی متن را برای فیلم نورا گرفت. فیلم شناسی: سفر سنگ (1357) در محاصره (1360) آفتاب نشین ها (1360) خط قرمز (1361) پرونده‌ (1362) سردار جنگل (1363) سناتور (1363) تفنگ شکسته (1364) عقابها (1364) گردباد (1364) پلاک (1365) دبیرستان (1365) دستفروش (1365) گذرگاه (1365) ماموریت (1365) آشیانه مهر (1365) بحران (1366) ترن (1366) هراس (1366) بای سیکل ران (1367) زرد قناری (1367) سیمرغ (1367) آخرین پرواز (1368) آتش پنهان (1369) ابلیس (1369) چشم شیشه ای (1369) در آرزوی ازدواج (1369) راز کوکب (1369) اوینار (1370) شب بیست و نهم (1369) پوتین (1370) تبعیدی ها (1370) ناصرالدین شاه آکتور سینما (1370) وصل نیکان (1370) از کرخه تا راین (1371) راز خنجر (1371) آذرخش (1371) طعمه (1371) آخرین خون (1372) ضربه آخر (1372) آرزوی بزرگ (1372) روز واقعه (1372) سوء ظن (1371) راه افتخار (1373) بازمانده (1374) بوی پیراهن یوسف (1374) مرد آفتابی (1374) دشمن (1374) نون و گلدون (1374) سرعت (1375) تنهاترین سردار (مجموعه، 1375) آژانس شیشه ای (1376) مردان آنجلس (مجموعه،1376) عشق بدون مرز (1377) اعتراض (1378) مریم مقدس (1379) من ترانه 15 سال دارم (1380) نورا (1380) نغمه (1381) دیوانه از قفس پرید (1381)

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

فریدون ناصرى، یكى از شاگردان با استعداد و هنرمند «هنرستان عالى موسیقى» است كه بسیار خوب در این مؤسسه عالى رشد و نمو كرد و زحمات استادانش را به حق پاسخى شایسته داد. وى به سال 1309 شمسى در تهران متولد شد و پدرش از افسران ارتش بود كه مردى بسیار در كار، مقرراتى و سخت‏گیر و انضباطى بود ولى خیلى حساس و خوش‏قلب و هنردوست بود و همین امر موجب دوستى او با هنرمندانى مثل: ابوالحسن صبا، حبیب سماعى، وزیرى تبار، نورعلى برومند، مجید و حمید وفادار، مهدى خالدى، حسین تهرانى، حسین قوامى و... بود و منزلش محل رفت و آمد این هنرمندان و همنشینى با ایشان بود. فریدون كه كودكى بیش نبود اغلب با شیطنتها و بازى‏گوشى‏هاى خود موجب ناخرسندى پدرش مى‏شد و از طرفى در مدرسه درس نمى‏خواند و نمرات بسیار بدى از معلمین مى‏گرفت ولى همین طفل شیطان و گریزپا از مدرسه و درس وقتى كه مجلس شعر و موسیقى برپا مى‏گشت و این هنرمندان از دیوان شعرا اشعارى را انتخاب و همراه با صداى خوش خوانندگان حاضر در مجلس گوشه‏هایى را از موسیقى ملى را براى خود به اجرا درمى‏آوردند، وى سراپا گوش مى‏شد و دیگر اثرى از شیطنت در او نبود، این عمل موجب شد تا این استادان موسیقى ایران به سرهنگ ناصرى مى‏گویند: «على بابا فریدون به موسیقى علاقه‏اى شدید دارد وى را به مدرسه‏ى موسیقى ببرید تا در آنجا تحصیل كند»، پدر كه علاقه‏ى فرزند را به موسیقى مى‏بیند با توصیه‏ى دوستان نام وى را در این مدرسه ثبت مى‏كند. فریدون ناصرى در سال پنجم دبستان درس مى‏خواند كه وارد هنرستان عالى موسیقى شد، محل این مدرسه در كوچه‏ى خندان بود و در آن زمان نوبت دوم ریاست مرحوم استاد علینقى خان وزیرى و نظامت مدرسه با مرحوم على‏محمد خادم میثاق بود، این مدرسه علاوه بر تعلیم موسیقى، تمام دروس دبستان و دبیرستانها را نیز داشت كه باید شاگردان مى‏خواندند و امتحان مى‏دادند، ناصرى در این مدرسه علاوه بر موسیقى، دروس دبیرستانى را مى‏خواند و امتحان مى‏داد و شاگردى كه در بیرون هنرستان دو سال، دو سال رفوزه مى‏شد در اینجا با نمرات عالى هر سال قبول مى‏شد. پس از چندى محل هنرستان به كوچه‏ى ارفع آمد و شادروان روح‏اللَّه خالقى شد مسئول هنرستان و یك سال پس از ایشان پرویز محمود آمد كه روبیك گریگوریان سمت ناظم هنرستان را عهده‏دار بود، ناصرى هر سال یك ساز تمرین كرد و نواخت و سازهاى مختلف را آزمایش كرد ولى خیلى زود دلش را مى‏زد و وى را اغنا نمى‏كرد، تا این كه باغچه‏بان ناصحى به ایران آمد و كلاس آرمونى در هنرستان افتتاح شد، وى كه در این زمان سال سوم متوسطه بود نزد باغچه‏بان رفت و كلاس آهنگسازى را دید و هر سال با نمرات عالى كه دریافت دیپلم قبول مى‏شود باید گفت كه ناصرى كار آهنگسازى را مدیون باغچه‏بان است. فریدون ناصرى ضمن كار آهنگسازى نزد باغچه‏بان با هوشنگ استوار كه در بلژیك تحصیل موسیقى كرده و دوره‏ى كنسرواتوار بروكسل را دیده بود آشنا مى‏شود و این آشنایى و رفاقت موجب مى‏شود تا نامه‏اى استوار به بلژیك نوشت و وسیله‏ى مسافرت ناصرى به این كشور و آشنایى با «آندره‏سورى» استاد بزرگ و موسیقیدان وزریده‏ى اروپایى گردد و او بسیار نیاموخته‏ها را از «آندره‏سورى» آموخت و چنان از خود استعدادى بروز داد و پیشرفت كرد كه دوستى صمیمانه‏اى بین وى و استاد به وجود آمد به طورى كه «سورى» غیر از كلاس عمومى به این شاگرد ساعى و خوب بطور خصوصى درس مى‏داد و بعد از چندى اركستر هفت نفرى درست كرد كه كارهاى مدرن دیگر آهنگسازان جهان را اجرا مى‏كردند، اولین برنامه را ناصرى با این گروه در رادیو بروكسل اجرا كرد كه نوازنده‏ى ضربى بود سپس در شهرهاى مختلف بلژیك، رادیو كلن، مونیخ، هلند، سوئد، نروژ و دانمارك برنامه‏هایى اجرا مى‏كنند. فریدون ناصرى نزدیك شش سال در بلژیك بود كه متأسفانه پدرش، در تهران دار فانى را وداع گفت و او به ایران بازمى‏گردد. وى در اواخر سال 1342 با فعالیت در فرهنگ و هنر، كار هنرى خود را به طور مستمر و سازنده در ایران شروع كرد و مدت هفت هفته در آرشیر موسیقى ملى كار كرد، سپس در سال 1343 به رادیو رفت و عضو رسمى شوراى موسیقى رادیو گردید و در این اداره، مسئولیت آرشیو موسیقى غربى را نیز عهده‏دار شد، سپس با مرتضى حنانه مشتركاً اركستر فارابى را اداره كرد و پس از چندى كه تغییراتى در رادیو داده شد و اركسترها بزرگ شدند وى قطعاتى نیز براى این اركسترها نوشت سپس از اركسترهاى: «باربد» و «نكیسا» یاد كرد كه ناصرى مسئول اركستر «باربد» و كسروى مسئول اركستر «نكیسا» مى‏شوند تا این كه رادیو و تلویزیون در هم ادغام مى‏شوند و او مسئول چك موسیقى شبكه‏ى یك مى‏شود و در ضمن این مدت وى پنج موسیقى كلاسیك تا مدرن، گام با گام با موسیقى، موسیقى قرن، موسیقى ملل كه وى هم نویسنده بود، هم گوینده و خلاصه همه كاره بود! تا سال 1357 كه كار و همكارى‏اش با رادیو ادامه داشت. اولین آهنگى را كه وى ساخت سال اول متوسطه بود كه مرحوم داریوش رفیعى در فیلم خوانده بود و از ساخته‏هاى سردار ساكر كارگردان سینماى ایران و هند بود ولى آهنگسازى به طور جدى را با فیلم «ستارخان» از ساخته‏هاى على حاتمى شروع كرد سپس براى سریال تلویزیونى «مثنوى معنوى» از ساخته‏هاى همین كارگردان «زنبورك» از فرخ غفارى، «حسن سیاه» از پرویز اصانلو، «فصل خون» از حبیب كاوش، «محكومین»، «تاریخ‏سازان» از هادى صابر، «كفشهاى میرزا نوروز» از محمد متوسلانى، «آن سوى مه»، «ناخدا خورشید» از ناصر تقوایى و «جنگل‏بان»، «سفر غریب»، «خانه‏اى مثل شهر»، «ردپایى بر شن» سریال تلویزیونى «خانه در انتظار»، «پنجره»، «هى جو» و «اى ایران» را آهنگ ساخت. وى كارهاى بسیارى در رادیو انجام داده كه نیمه‏كاره مانده مثل: «میترا»، «رقص كوهستان»، «لالایى» و... ناصرى كتابى درباره‏ى موسیقى نوشته كه عنوان آن «اصطلاحات جهانى و لغات رایج ایتالیایى» در موسیقى مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

حسین دهلوى به سال 1306 در تهران متولد شد. پدرش كه از نوازندگان بنام موسیقى ایرانى بود، وى را تحت تعلیم خود قرار داد و حسین كه خود شیفته موسیقى بود از این امر استقبال شایان نمود و بیش از یازده سال از سنش نگذشته بود كه چندین نغمات را با ویولن آموخت و از این زمان به بعد موسیقى جزء برنامه‏ى روزانه‏ى وى گردید. دهلوى، بیش از هفده سال نداشت كه اداره‏ى زندگى بخود و خانواده‏اش را به عهده گرفت و مجبور به تلاش و فعالیت گردید ولى با توجه به این از كسب معلومات و آموختن موسیقى غافل نماند و چون علاقه‏ى فراوانى به آهنگسازى داشت، براى فراگیرى موسیقى ملى نزد استاد ابوالحسن خان صبا مى‏رود و در كلاس استاد به ادامه فراگیرى موسیقى ایرانى مى‏پردازد. پس از چندى «آرمونى» و «كنترپوآن» و تكنیك آهنگسازى را نزد حسن ناصحى قرار گرفته و با تمام مشكلات و گرفتاریهاى زندگى، ضمن خدمت در وزارت دارایى، در هنرستان عالى موسیقى ثبت نام نموده و در رشته آهنگسازى این هنرستان به ادامه‏ى تحصیل مى‏پردازد و پس از چند سال تحصیل در رشته آهنگسازى، از آنجا فارغ‏التحصیل مى‏گردد و در همین سالها بود كه به اداره‏ى هنرهاى زیبا منتقل مى‏شود و سپس به ریاست هنرستان موسیقى ملى منصوب مى‏گردد. دهلوى چون درصدد بود كه همچنان به اندوخته‏هاى گوناگون خود در رشته موسیقى ادامه دهد، لذا نزد پرفسور «توماس كریستین داوید» كه یكى از اساتید موسیقى آكادمى وین بود و بنا به دعوت دانشگاه تهران به ایران آمده بود، به فراگیرى و نكات دقیق و رموز فنى موسیقى و آهنگسازى پرداخت و مدتها از محضر این استاد برجسته‏ى اتریش بهره برد. پس از درگذشت استاد صبا، در سال 1336 دهلوى به رهبرى اركستر شماره‏ى یك هنرهاى زیباى كشور (اركستر صبا) منصوب گردید كه پس از مدتى، این اركستر فعالیتهاى خود را گسترده‏تر كرد و برنامه‏هاى متعدد و گوناگونى را علاوه بر تلویزیون ملى ایران در تهران و بعضى شهرستانها و مؤسسات علمى و فرهنگى و كشورهاى همجوار اجرا نمود ولى متأسفانه پس از یازده سال فعالیت پرثمر، به علت مشكلات مختلف، این اركستر منحل گردید ولى دهلوى اركستر دیگرى با شركت هنرجویان هنرستان موسیقى با نام «اركستر رودكى» تشكیل داد كه تا سال 1350 به فعالیتش ادامه داد. در زمانى كه رهبرى اركستر صبا به عهده‏ى دهلوى بود، وى به خاطر علاقه‏ى وافرى كه به استفاده از ساز سنتور در اركستر كه یكى از سازهاى سنتى و ملى ایران است، توانست با همكارى چند تن از صاحبنظران، تغییرى در وضع این ساز به وجود آورد و سعى كرد تا آنجا كه امكان دارد اجراى صداهاى «كروماتیك» را در این ساز بالا بر دو سنتورى به نام «سنتور اركستر» به وجود آمد و نیز در جهت ایجاد وسعت بیشتر و توسعه بخشیدن به فواصل این ساز، توصیه نمود تا «سنتور كروماتیك بم» ساخته شود كه حدودى تكمیل كننده‏ى سنتور پیش گفته شده باشد. به این ترتیب دهلوى موفق شد راهى را ارائه ننماید تا این ساز ملى كه به علت محدود بودن «نت»ها و اشكالات فراوان، در فعالیتهاى جمعى موسیقى از آن استفاده نمى‏شد، به اركستر بزرگ موسیقى ایرانى راه یابد و دهلوى خود در ساخته‏ها و آثارش، نقشهاى مشخص و روشنى را به این ساز ملى محول نمود و از این به بعد گروه سازهاى مضرابى ایرانى كه شامل تمام سازهاى مختلف مضرابى مى‏شود نقش مستقلى را در اركسترهاى ایرانى به دست آورد و بر گروه‏هاى دیگر اركستر (بادى چوبى و آرشه‏اى) اضافه شد كه از نظر آهنگسازى و تكمیل اركستر ایرانى حائز اهمیت مى‏باشد. دهلوى از جمله مردان نادرى است در موسیقى ایران كه هیچوقت زیربار خط گرفتنهاى آن چنانى نرفت و هیچ شخص و عاملى نتوانست وى را مرعوب و یا تحت تأثیر قرار دهد كه او تابع نظریات و سیاست خاص آن روزگردانان موسیقى باشد و براى پیشبرد و پیشرفت موسیقى ملى كشورش كوشش نكند و به همین سبب، مدتى كه عضویت شوراى موسیقى هنرهاى زیبا را كه خودش مؤسس آن بود به عهده داشت، وقتى اختلاف نظرهایى كه در مورد كارهاى اساسى و بنیادى هنرى با مسئولان آن زمان پیدا كرد از كار كناره‏گیرى كرد و همكارى خود را قطع كرد و این یكى از خصائص بارز انسانهاى والاى روزگار است كه در دوران زندگانى، جاهایى كه باید «نه» بگویند و بایستند «نه» بگویند و دهلوى در آن جو و زمان، «نه» را گفت و با آنان همكارى خود را قطع كرد. حسین دهلوى، در مهرماه 1336 به دعوت شادروان روح‏اللَّه خالقى، رئیس وقت هنرستان موسیقى ملى، تدریس بعضى از دروس موسیقى را در این هنرستان به عهده گرفت و با پشتكار و ذوق و استعداد خود به خوبى از اداره كردن آن برآمد به طورى كه در شهریور سال 1341 به ریاست هنرستان منصوب مى‏گردد و در زمان ریاست چنان علاقه و كوششى براى تربیت شاگردان و پیشرفت این واحد هنرى و آموزشى از خود نشان داد كه در مدتى كوتاه، استعدادهاى نهفته هنرجویان هرچه بیشتر شكوفا شد و ثمره‏ى 9 سال تلاش پى‏گیر و بى‏وقفه وى، شاگردانى شد كه حتى برخى از آنان در خارج از كشور در سطح جهانى به فعالیتهاى شایان توجه و قابل قبولى رسیدند. دهلوى، براى كسب تجربه و شناخت بیشتر از موسیقى، چندى بعد مسافرتهایى به كشورهاى، آلمان و اتریش كه مهد و مركز موسیقى اروپا مى‏باشند نمود، دهلوى در اینباره مى‏گوید: «چون فراگرفتن قواعد آهنگسازى در آن زمان در ایران به علت نبودن معلمین واجد شرایط و همچنین مشكلات مالى و محدودیتهاى دیگر، كارى بود بس دشوار و تحصیل در این رشته به سادگى انجام نمى‏گرفت، با وجود این با پیگیرى زیاد توانستم پس از گذشت چند سال تحصیل، رشته‏ى مورد علاقه‏ام را دنبال كنم. به گمان من كسانى كه بخواهند آثارى در زمینه‏ى موسیقى ملى به وجود آورند مى‏بایست ضمن آموختن قواعد و تكنیك آهنگسازى، موسیقى ملى را نیز خوب بشناسند و آن را عملاً بنوازند و با زیر و بم آن آشنا گردند. در چنین شرایطى است كه مى‏توان امید داشت آثار خلق شده تا حدود زیادى به گوش مردم این مرز و بوم آشنا بوده و در دل آنها تأثیر عمیق به جاى گذارد». حسین دهلوى، در جاى دیگر چنین مى‏گوید: «در عین حال كه براى ردیفهاى موسیقى ایرانى ارزش فراوان قائلم، ناگزیر از عنوان كردن این نكته‏ام كه موسیقى ما اكنون بیش از هر چیز نیازمند خلق آثارى در زمینه‏هاى گوناگون از موسیقى آوازى تا اركستر و از موسیقى كودك تا اپرا است. آثار كه از یك سو از ویژگى‏هاى موسیقى ملى ما الهام بگیرد و از سوى دیگر رابطه‏اى اندیشمندانه و متناسب با تحولات جهان امروز و زمان و نیازهاى جامعه‏ى كنونى ما داشته باشد...». حسین دهلوى، بر اساس همین اندیشه‏ها و نظریات، تاكنون آثار مختلفى در زمینه‏ى موسیقى ایرانى براى اركستر، آواز و اركستر و نیز قطعاتى براى آواز گروهى و اركستر تصنیف نموده است و براى كارآیى بیشتر و افزایش بهره‏ورى سازهاى ایرانى علاوه بر استفاده‏ى گروهى این سازها در اركستر، براى اولین بار قطعاتى براى سازهاى ایرانى به همراهى اركستر تصنیف و تنظیم نمود كه پس از اجرا مورد استقبال قرار گرفت و دیگر از آثار وى، مى‏توان از، دوئو سنتور در «سه‏گاه»، سبكبال در «شور» براى اركستر، شورآفرین در «ابوعطا» براى اركستر، چهار نوازى مضرابى در «اصفهان» كنسرتینو براى سنتور و اركستر، فانتزى براى تار و اركستر، سوئیت بیژن و منیژه از حكیم ابوالقاسم فردوسى شاعر نامدار ایران براى اركستر زهى، دو نوازى سنتور در «نوا» (سوسن دهلوى)، «فانتزى» براى گروه تمبك و اركستر، «شوشترى» براى ویولن و اركستر، «سرباز» براى آواز گروهى و اركستر نام برد. دهلوى، هنرمندى است كه هدفش خدمت به موسیقى ملى ایران و پیشبرد آن است و همیشه و در هر حال جهت هرچه بیشتر بارور ساختن نهال آن به تلاش همه‏جانبه‏ى خود با همه‏ى مشكلاتى كه دارد ادامه مى‏دهد و مى‏گوید: 1- باید با «حفظ موسیقى سنتى از طریق نت‏نویسى و ضبط آن بر روى نوار و صفحه توسط استادان و نوازندگان ورزیده موسیقى ملى كه خوشبختانه قسمتهاى اساسى آن تاكنون انجام شده و همچنین آموزش این موسیقى به نوازندگان جوان، تا این گنجینه نسل به نسل به ارث رسیده به ما، حفظ شده و باقى بماند. 2- با خلق آثار جدید توسط آهنگسازان تحصیل كرده و صاحب صلاحیت ایرانى كه بنا به احتیاج زمان و نیاز مردم این سرزمین مى‏بایست به شیوه‏هاى مختلف انجام گیرد، تا به این ترتیب ادبیات موسیقى ما غنى‏تر گردد. به همانگونه كه ادبیات نظم ما توسط استادان سخن و شعراى برجسته‏اى چون، فردوسى، حافظ، سعدى و صدها شاعر قدیم و نوپرداز به وجود آمده و گسترش یافته است، ادبیات موسیقى ما نیز باید بر روى پایه‏هایى از نواهاى موسیقى ملى ما بنا گشته و بیش از پیش آثارى در این زمینه خلق گردد. 3- آموزش صحیح و اصولى در سطح مدارس موسیقى از كلاسهاى چهارم و پنجم ابتدایى تا پایان دوره‏ى متوسطه. 4- آموزش موسیقى در سطح عالى و دانشگاه. 5- آموزش آزاد موسیقى در سطح شهرها براى علاقمندان از طریق صدور مجوز تأسیس كلاسهاى آزاد موسیقى. 6- آموزش موسیقى نظامى از طریق گذراندن دوره‏ى عالى این رشته و تشكیل اركسترهاى مورد نیاز در این زمینه. 7- اختصاص برنامه‏هاى مستقل روزانه براى ارائه‏ى موسیقى‏هاى مختلف در رادیو و تلویزیون با توضیح و تفسیر جهت آگاهى مردم از كم و كیف این هنر كه با دانش بیشترى به آن توجه كنند، بدون آن كه موسیقى به عنوان یك عامل دنباله‏رو و زمینه‏ساز براى برنامه‏هاى دیگر باشد. 8- اجراى كنسرتهاى مختلف در تمام فصول هنرى سالهاى مختلف در شهرها. 9- تسهیلات لازم براى پخش نوار در زمینه‏ى موسیقى ملى و موسیقى جهانى. 10- تشكیل گروه‏ها و اركسترهاى مختلف در سطح شهرهاى بزرگ. 11- حمایت از آفرینشهاى اصولى و منطقى در زمینه‏ى موسیقى ملى و امكان عرضه‏ى آنها به منظور خودكفایى در برخى از عرصه‏هاى هنرى كشور. 12- حمایت واقعى و برنامه‏ریزى شده از هنر و هنرمند موسیقى ایران. 13- امكان فعالیت كلیه هنرمندان شایسته‏ى موسیقى كشور به تساوى و بدون در نظر گرفتن جنسیت آنان. 14- چاپ و انتشار ردیفهاى موسیقى سنتى كه قبلاً گردآورى شده است به همراه نوار. 15- گردآورى هرچه زودتر و بیشتر آهنگهاى محلى و چاپ و انتشار آنها به همراه نوار. 16- انتشار كتابهاى مختلف موسیقى در بخش دولتى. 17- اجازه‏ى انتشار مجلات موسیقى در بخش خصوصى. 18- تشكیل سمینارهاى مختلف درباره‏ى پیشبرد هنر موسیقى در ایران. 19- تكمیل و ساختن سازهاى ملى و دیگر سازهاى مورد نیاز. 20- امكان پژوهش‏هاى علمى در زمینه‏ى موسیقى ملى. 21- حمایت از تشكیل انجمن‏هاى موسیقى در بخش خصوصى».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1303 شمسى در همدان تولد یافت، خانواده‏ى او عموماً اهل ذوق و هنر و مخصوصاً به موسیقى توجه خاصى داشتند، پدربزرگش علاوه بر كار موظفش، نوازنده و سازنده‏ى ساز تار بود و در آن روزگار از شهرت و محبوبیتى برخوردار بوده است و سالها در این راه تلاش نموده و مصائب و مشكلاتى را تحمل نموده است. منصور گلزارى تحصیلات ابتدایى و متوسطه و دانشسراى مقدماتى را در همین شهر به پایان رسانیده و در حدود سنین دوازده سالگى ابتدا بدون راهنما و معلم، ویولن به دست گرفته و در غیاب برادرش از ویولن او استفاده نموده است و به زحمت با آهنگهاى ساده‏ى روز آشنا مى‏شود سپس از آگاهى و اطلاعات برادرش چیزهایى فرامى‏گیرد. بعدها در دانشسراى مقدماتى با مقدمات موسیقى نظرى و خط نت آشنا مى‏شود و از گوشه و كنار نیز مطالبى مى‏آموزد و آنگاه با عشق و علاقه و پشتكار و تمرینات زیاد پیشرفتهاى قابل توجهى نموده و با توجه به محیط محدود شهرستان نظر همگان را به خود جلب مى‏كند، قابل ذكر است كه آن روزها در شهر همدان بمانند اكثر شهرهاى ایران امكانات و تسهیلاتى كه لازمه آموزش صحیح و كلاسیك مى‏باشد وجود نداشته است به طورى كه تنها و بلكه بهترین معلم او صفحات گرامافون و بعدها رادیو بوده است كه او با توجه به گوش دقیق خود و سعى و كوشش بسیار با قطعات معمول روز و به تدریج با آوازها و گوشه‏ها كم و بیش آشنا مى‏شود، پس از اخذ دیپلم به استخدام وزارت فرهنگ وقت درآمده و به سمت هنرآموز سرود و موسیقى مدارس منصوب مى‏گردد، به موازات كار تدریس به توصیه و علاقه بعضى از دوستان هم‏سن و سال كلاس خصوصى دایر مى‏كند و آموخته‏هاى خویش را به دوستانش منتقل مى‏نماید در جریان این سالها گروه كوچك همنوازى تشكیل داده و برنامه‏هایى در مؤسسات فرهنگى شهر اجرا مى‏نمایند كه حاصل این فعالیتهاى كوچك منجر به تشكیل انجمنى مى‏شود كه با انجمن موسیقى ملى تهران به سرپرستى روان‏شاد روح‏اللَّه خالقى ارتباط حاصل مى‏نماید و از آن طریق و تماس مستقیم با روان‏شاد دكتر لطف‏اللَّه مفخم پایان آثار موسیقى منتشر شده آن روزگار در شهر همدان به دست علاقمندان تازه‏كار مى‏رسد، همین كوششهاى ابتدایى موجب جنب و جوشى در بین جوانان شهر مى‏گردد. در سال 1328 شمسى او به علت مخالفت بعضى از عوامل مخالف این گونه فعالیتها و مهمتر از آن به منظور ادامه تحصیلات و آشنایى بهتر و بیشتر با مسائل مورد علاقه خویش تصمیم به ترك زادگاهش مى‏گیرد و در مهرماه 1328 به تهران منتقل مى‏شود، انتقال او درست مصادف با تأسیس هنرستان موسیقى ملى مى‏شود و در برخوردى اتفاقى در وزارت فرهنگ وقت با روان‏شاد روح‏اللَّه خالقى، از او دعوت مى‏شود كه در هنرستان جدیدالتأسیس همكارى نماید از این دعوت با علاقه استقبال نموده و یكى دو روز بعد سركار یعنى محل انجمن موسیقى ملى واقع در خیابان هدایت حاضر شده و عملاً به اجراى وظایفى كه رئیس هنرستان (شادروان روح‏اللَّه خالقى) تعیین مى‏نماید مشغول مى‏گردد، بى‏مناسبت نیست بدانید كه هنرستان موسیقى ملى در بدو تشكیل تنها یك كلاس بیست نفرى دختر و پسر داشت، صبح‏ها ساعت هشت و نیم هنرجویان به راهنمایى تنها معلم (منصور گلزارى) به كلاس درس مى‏رفتند و او بدون تعیین برنامه منظمى به دستور رئیس و مؤسس هنرستان دروس مختلفى را تدریس مى‏نمود و حدود ظهر هنرستان تعطیل مى‏شد. رئیس هنرستان كه از اول وقت ادارى تا آخر وقت براى انجام و تهیه مقدمات تشكیل رسمى هنرستان و انتقال استادان و هنرآموزان مورد لزوم از هنرستان عالى موسیقى (كنسرواتوار) به هنرستان تازه تأسیس تلاش مى‏نمود، پس از یك هفته یا ده روز كه خانواده خالقى از منزل تابستانى به شهر منتقل شدند و استادان و هنرآموزانى ابلاغ انتقال به هنرستان موسیقى ملى دیافت نمودند به تدریج برنامه منظمى تدوین شد و رسماً كار جدى كاركنان و هنرجویان شروع گردید، او در سالهاى اول تنها در هنرستان تدریس مى‏نمود ولى از آن زمان كه هنرستان توسعه یافت و تعداد كلاسها زیاد و اداره هنرستان محتاج به بودجه قابل ملاحظه‏اى بود به ناچار هنرستان از صورت خصوصى و غیر دولتى خارج گردیده و جزء یكى از ارگانهاى اداره كل هنرى زیباى وقت قرار گرفت تا بتواند از امكانات وسیع‏ترى برخوردار گردد، در نتیجه این تحول تغییراتى در كادر آموزشى و ادارى حاصل گردید كه در این تغییرات به او نیز علاوه بر تدریس سرپرستى دفتر هنرستان نیز واگذار گردید در تحولات بعد او مدتها در سمت نظامت و سپس معاونت هنرستان خدمت مى‏كرد تا این كه در اسفند ماه 1357 بنا به تقاضاى خویش بازنشسته گردید و به این ترتیب حدود سى‏سال متوالیاً به خدمات مختلفى در تمام زمینه‏هاى این هنرستان صمیمانه اشتغال داشت باید توجه داشت او تنها فردى بود كه این مدت طولانى در این مؤسسه هنرى و آموزشى یكسره خدمت كرد و خودش مى‏گوید، «این دوران از زندگى، برایم بسیار افتخارآمیز بود». از جمله فعالیتهایى كه در زمینه موسیقى ملى داشته است همكارى نزدیك با سرپرست هنرستان آزاد موسیقى ملى (شبانه) یعنى شادروان محمدعلى امیرجاهد بود كه از تأسیس هنرستان تا پایان خدمات رسمى‏اش ادامه داشت توضیح آن كه هنرستان آزاد موسیقى ملى حاصل كار انجمن اشاعه و اعتلاء موسیقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق بوده است، در این هنرستان اكثر استادان و نوازندگان و خوانندگان سنتى موسیقى ملى به تعلیم موسیقى اشتغال داشتند و نتیجه‏ى این فعالیتها تربیت نوازندگان و خوانندگان شایسته‏اى گردیده كه جمعى از آنان امروزه در خانواده‏ى موسیقى ملى جایى و موقعیتى بجا دارند. دیگر از كوششهایش بازرسى و نظارت بر كار كلاسهاى آزاد موسیقى و باله بوده كه از طرف كل آموزش بزرگسالان وزارت فرهنگ وقت به او محول گردیده بود این خدمت سالها ادامه داشت تا پس از بازنشستگى‏اش قطع گردید. منصور گلزارى پس از انتقال به تهران از ادامه تحصیلاتش غافل نبود و پس از یك دوره چهارساله موفق به دریافت و دانشنامه لیسانس از دانشكده علوم دانشگاه تهران (رشته زیست‏شناسى) گردید همچنین در مورد كار هنریش از مطالعه آثار هنرى و رفع اشكالات و نقایصى كه در كار نوازندگیش مشاهده مى‏نمود از استفاده تعلیم استادان مختلفى در حدود مقدورات بى‏بهره نمانده است با بعضى از اركسترهاى شناخته شده روز همكاریهایى به طور كوتاه مدت داشته است ولیكن بنا به عللى این قبیل همكاریها جنبه‏هاى جدى و مداوم پیدا نكرده است. قسمتى از اوقات فراغت را به تدریس و همكاریهاى هنرى و تشكیل اركسترهایى در دبیرستانهاى علمیه، اسدآبادى و تهران پرداخته است در مورد موسیقى سنتى و مخصوصاً ردیف موسیقى ایران از دوست و یار سى ساله‏اش روان‏شاد محمود كریمى بهره‏ها برده است و در كلاس ساز و آوازى كه در هنرستان آزاد موسیقى ملى تشكیل بوده است با آن روان‏شاد همكارى نزدیك و صمیمانه‏اى داشته است. خود او مى‏گوید: «خوشحالم جوانیم در راهى صرف شده است كه حاصلش تربیت هنرمندانى شایسته و دوستانى صمیمى بوده كه آنان از سرمایه‏هاى هنرى موسیقى ملى كشورم مى‏باشند، تنها مى‏توانم به این دلخوش و مفتخر باشم، امیدوارم جامعه هنرى ایران این خدمتگزار را از خود بدانند».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1328 -1252 ق)، خطاط، موسیقیدان، ادیب و شاعر، متخلص به یزدانى. ششمین فرزند وصال است. وى در شیراز به دنیا آمد. او در ادبیات، ریاضیات، نجوم و نظم و نثر عربى توانا بود، شعر مى‏گفت و از موسیقى نیز بهره‏ى تمام داشت و رباب را خوب مى‏نواخت. یزدانى خط نستعلیق و شكسته را خوش مى‏نوشت و از شیوه‏ى میرعماد پیروى مى‏كرد و كتبیه‏هاى اطراف حرم شاهچراغ و برادرش سید میر محمد در شیراز و همچنین كتیبه‏هاى قسمتى از رواق مطهر امام رضا (ع) به قلم اوست. عبدالوهاب در كهنه كردن كاغذ و مركب دست داشت و فن نقاشى را خوب مى‏دانست. یزدانى به همراه برادر خود، وقار، سفرى به عتبات كرده و از آنجا به تهران آمده و سپس به زادگاه خود بازگشته است. او در شیراز درگذشت و در بقعه‏ى سید میر محمد، نزد برادرش، فرهنگ دفن شد. از آثار وى: كتابت و نقاشى «خسرو و شیرین» نظامى، كه به امر ناصرالدین شاه انجام پذیرفته است؛ یك نسخه «دیوان» انورى، به قلم كتابت خوش، با رقم: «... حرره العبد الاقل، عبدالوهاب بن وصال، طاب ثراه فى سنة 1275»؛ یك نسخه «مناجات» حضرت على (ع)، به قل دو دانگ خوش، با رقم: «نمقه... عبدالوهاب المتخلص به یزدانى ابن مرحوم المغفور الوصال... فى شهر شعبان المعظم 1282»؛ یك قطعه به قلم كتابت خفى خوش، با رقم: «یزدانى»؛ قطعه‏اى دیگر، به قلم كتابت خوش، با رقم: «یزدانى».[1] میرزا عبدالوهاب متخلص به یزدانى ششمین پسر وصال شیرازى (و. 1252 ه.ق- ف. 1328 ه.ق) وى یكى از خوش‏نویسان و نقاشان و ادباى عصر خود به شمار مى‏آمد، و آنچه از اشعار او در دست است 7 قصیده و 14 غزل مى‏باشد و ضمناً كتیبه‏هاى دور حرم شاه‏چراغ و سید محمد به خط اوست و چند نسخه از كلیات سعدى و دیوان حافظ نوشته و از موسیقى نیز بهره‏ى كافى داشته و رباب خوب مى‏نواخته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(710 -634 ق)، طبیب، ریاضیدان، منجم، فیزیك‏دان، فیلسوف، عالم اشعرى شافعى و مفسر. معروف به قطب شیرازى و ملقب به علامه. در شیراز به دنیا آمد. پدرش ضیاءالدین مسعود پزشك و مدرس طب در بیمارستان مظفرى شیراز و در همان حال از بزرگان فرقه سهروردیه بود. قطب‏الدین محمود علم طب را نزد پدر و عموى خود فراگرفت. خرقه‏ى تصوف را در ده سالگى از دست پدر خود پوشید و از نجیب‏الدین على بن بزغش شیرازى نیز خرقه گرفت. در چهارده سالگى پدرش فوت كرد و او به جاى پدر به عنوان چشم‏پزشك در بیمارستان شروع به كار نمود. وى قرائت و شروح «قانون» را نزد استادان شیراز فراگرفت. چندى نیز شاگرد نجم‏الدین كاتبى قزوینى بود. سپس به مراغه رفت و در آنجا علم هئیت و «اشارات» ابن‏سینا را در خدمت خواجه نصیرالدین‏طوسى آموخت و نزد آن استاد و به یارى او به حل مشكلات «قانون» توفیق یافت. او همچنین سفرهایى به خراسان، عراق عجم، بغداد و روم داشت. در قونیه به خدمت صدرالدین قونیوى رسید و علم شریعت و طریقت را نزد او فراگرفت. قطب‏الدین شیرازى از دانشمندان جامع و بزرگ، و در معقول یگانه زمان خود بود. او در طب و ریاضیات و نجوم و حكمت و موسیقى دست داشت و در نظم و نثر پارسى و عربى داراى مهارت كامل بود. عده‏اى از رجال علم و دانش در محضر او شاگردى كرده‏اند. از جمله شاگردان وى: قطب‏الدین رازى، كمال‏الدین فارسى و نظام‏الدین اعرج بودند. قطب‏الدین در اواخر عمر در تبریز سكنى گزید و در همان جا درگذشت و در مقبره‏ى چرنداب تبریز در كنار قاضى بیضاوى دفن شد. از آثارش: «دره التاج لغره الدیباج/ الدباج»، معروف به «انموذج العلوم»، به فارسى؛ كه به خواهش امیر دباج، پادشاه اسحاق‏وند گیلان، تألیف كرد؛ «تحفه‏ى شاهى»، در علم هئیت، به فارسى؛ «نهایه الادراك فى درایه الافلاك»، در علم هئیت، به فارسى؛ «اختیارات مظفرى»، در هیئت و نجوم؛ «شرح حكمه الاشراق»؛ «شرح مفتاح العلوم» سكاكى، قسمت سوم؛ شرح «مختصر الاصول» حاجبى؛ «فتح المنان فى تفسیر القرآن»، در حدود 40 مجلد؛ «مشكلات التفاسیر».[1] شیرازى، محمود بن مسعود بن مصلح فارسى كازرونى اشعرى شافعى مكنى به ابوالثناء، دانشمند معروف (ف. تبریز 710 یا 716 ه.ق). وى نزد نصیرالدین طوسى علم آموخت و سپس به روم (آسیاى صغیر) رفت و نزد صدرالدین قونوى تلمذ كرد و قاضى سیواس، ملطیه و زارالشام گردید و سپس در تبریز ساكن شد و در امر رصدخانه با خواجه نصیر همكارى داشت. وى در اغلب علوم عصر مانند طب و نجوم و حكمت و موسیقى تبحر و نیز ذوق ادبى و قریحه‏ى شعرى داشت. او راست: شرح قانون ابن‏سینا، شرح حكمةالاشراق، درةالتاج شامل علوم حكمى به فارسى، التحفةالشاهیة، ترجمه‏ى تحریر اقلیدس، شرح مفتاح العلوم سكاكى، نهایةالادراك فى درایةالافلاك.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1310 -1270 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در خانواده‏اى هنردوست در تهران متولد شد. یحیى از كودكى تار را نزد برادرش موسى زرین پنجه فراگرفت و براى تكمیل آن نزد استاد درویش خان رفت و توانست بسیارى از دستگاهها و ردیفهاى آواز ایرانى را خوب بنوازد. دستگاه شور را بهتر از سایر دستگاهها مى‏نواخت. او به نفع مستمندان و تهیدستان مسافرتهاى بسیارى به شهرهاى رشت، اصفهان و شیراز نمود و برنامه‏هایى اجرا كرد. چند صفحه‏اى از وى به یادگار مانده كه پیش در آمد «اصفهان» از ساخته‏هاى مرتضى خان نى داوود از زیباترین آنهاست.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت : آلمان   -   قرن : 17 منبع :

لودویگ وان بتهوون یا لودویگ فان بتهوفن (به آلمانی: Ludwig van Beethoven) (متولّد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقی‌دانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔ رمانتیک بود. بتهوون، به‌عنوان بزرگ‌ترین موسیقی‌دان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگ‌سازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار داده‌است. در میان آثار شناخته‌شدهٔ وی می‌توان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، سونات مهتاب، و هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد. بتهوون در شهر بنِ آلمان متولّد شد. پدرش، یوهان وان بتهوون، اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی در گذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نام‌های لودویگ، کاسپارکارل (۱۷۷۴-۱۸۱۵) و نیکولائوس یوهان (۱۷۷۶-۱۸۴۸). اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقی‌دانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی می‌کرد بتهوون را به‌زورِ کتک، به‌عنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون به‌زودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستین گوت‌لوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار می‌کرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار می‌گرفت، مسئولیّت دو برادر کوچک‌ترش را بر عهده داشت. بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را می‌توانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلْبرِشْتْسْبِرگِر معرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیره‌دست پیانو و نیز کم‌کم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد. بتهوون بالاخره شیوهٔ زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او می‌کردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّه‌ای از اشراف که به توانایی او پی برده‌بودند و به او می‌دادند، تأمین می‌کرد. زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دورهٔ «آغازی»، «میانی»، و «پایانی» تقسیم می‌شود: فهرست مندرجات • ۱ دورهٔ آغازی • ۲ دورهٔ میانی • ۳ آثار دورهٔ میانی • ۴ دورهٔ پایانی • ۵ شخصیت • ۶ موسیقی • ۷ مرگ • ۸ منابع • ۹ جستارهای وابسته • ۱۰ پیوند به بیرون • ۱۱ پانویس در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲-۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالی‌که در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیع‌تری در کارهایش را کشف می‌کرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی می‌توان: سمفونی‌های شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب) را نام برد. دوران میانی (۱۸۰۳-۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحیِ بتهوون که به‌خاطر ناشنوایی‌اش در او ایجاد شده بود، شروع شد.(ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد) آثار بسیار برجسته‌ای که درون‌مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل می‌شود. در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک سکرتسو سرشار از نت‌های شاد می‌آورد که گویی به چهره تقدیر می‌خندید. تقریبا همه آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسل‌ها، پی در پی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کرده‌است.[۱] بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سالهای ۱۸۰۳-۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به شمار می‌آورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعدا در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت. شش سمفونی (شماره‌های ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شماره‌های ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شماره‌های ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شماره‌های ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دوره‌اند. دورهٔ پایانی فعالیتهای بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد می‌باشد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را می‌توان عمیقاً متفکرانه و به‌تمامی بیانگر سیمای شخصی خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنی‌های بتهوون را در آثار این دوره می‌توان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره می‌توان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتت‌های زهی (۱۲-۱۶) و آخرین سونات‌های پیانو (۲۰-۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست داده‌بود. با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقیدان و نویسنده انگلیسیِ اتریشی‌تبار، بتهوون را اینچنین توصیف می‌کند: «برترین ذهن در کلِ بشریت». پرتره‌ای از بتهوون (۱۸۲۰ میلادی)، اثر نقّاش آلمانی، یوزف کارل اشتیلر (۱۷۸۱ - ۱۸۵۸ میلادی) بتهوون بیشتر اوقات با خویشاوندان و بقیه مردم نزاع و با آنان به تلخی برخورد می‌کرد. شخصیت بسیار مرموزی داشت و برای اطرافیانش به مانند یک راز باقی ماند. لباسهایش اغلب کثیف و به‌هم‌ریخته بود. در آپارتمانهای بسیار به‌هم‌ریخته زندگی می‌کرد. بسیار تغییر مکان می‌داد. طی ۳۵ سال زندگی در وین، حدود چهل بار مکان زندگی‌اش را تغییر داد. در معامله با ناشرانش همیشه بی‌دقت بود و اکثر اوقات مشکل مالی داشت. بتهوون پس از مرگ برادرش، گاسپار، بر سر حضانت برادرزاده‌اش، کارل، با بیوه گاسپار مدت ۵ سال نزاع قانونیِ تلخی داشت. سرانجام بتهوون در این نزاع پیروز شد. ولی این پیروزی برای کارل فاجعه بود؛ زندگی با یک ناشنوا، مردی بی‌زن و غیرعادی در بهترین شکلش هم وحشتناک بود. سرانجام کارل اقدام به خودکشی کرد (البته خودکشی کارل منجر به مرگ نشد) و بتهوون، که سلامتی‌اش حالا کمتر شده‌بود، زیر بار آن خُرد شد. بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان وینی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام برمی‌دارد و گردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌بَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبور اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد.» وِجههٔ او به قدری عظیم بود که وقتی در سال ۱۸۰۹ تهدید کرد که پُستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه نفر از نجبا اقدامات خاصی برای نگه داشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز، آرشدوک رودُلف، برادر امپراتور و شاگرد بتهوون، داوطلب پرداخت حقوق سالانه به او شدند. تنها شرط آنها برای این قرار بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد. موسیقی بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصیِ اوست که در اکثر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی است. مصداق این توصیف را می‌توان در اکثر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواری سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت. او در سال ۱۸۰۲ در هایلیگِنشتاد (روستایی خارج از وین) وصیت‌نامه‌ای خطاب به دو برادرش نوشت که به وصیتنامه هایلیگِنْشتاد معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتاد و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ سمفونی عظیم شماره ۳ خود به نام اروئیکا را که نقطه تحول در تاریخ موسیقی است، تصنیف کرد. طی مبارزه چندساله‌اش برای قیمومیت برادرزاده‌اش، کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت، و وینی‌ها شروع به زمزمه کردند که کار او تمام است. بتهوون، که شایعات را شنیده‌بود، گفت: «کمی صبر کنید، به‌زودی چیزی متفاوت خواهید فهمید» و اینطور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ مسائل داخلیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش: میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سوناتهای پیانو و آخرین کوارتتهای زهی را به وجود آورد. او از سال ۱۸۰۰ به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگساز و نوازنده هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد، اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتی خاصی دارند، و بسیاری آن‌ها را مملو از معانی مرموز و ناشناخته به شمار می‌آورند. بتهوون را بزرگ‌ترین هنرمند تاریخ موسیقی و پیانو می‌دانند. مرگ بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود، ، زمانی که درد شکم شروع به آزار دادنش کرد. اما، علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که ناکامی در یک‌سری روابط عشقی از جمله آن‌ها بود. در سال ۱۸۲۶ سلامت وی به شدت وخیم شده بود، تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ از دنیا رفت. در آن زمان تصور می‌شد مرگش به دلیل مرض کبد بوده‌است، اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای بتهوون، که پس از مرگش باقی مانده، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ نابهنگام وی شده‌بوده‌است (مقدار سرب خون بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). احتمالاً منبع این سرب از ماهیهای رودخانه آلوده دانوب و ترکیبی از سرب، که برای شیرین کردن شراب استفاده می‌شود، بوده‌است. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت از سرب بوده‌باشد. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتنِ سیستم دفاعیِ بدن و دچار شدن به بیماری لوپوس منتشر، عامل آن بوده‌است. منابع • تارنمای allmusic جستارهای وابسته • سمفونی نهم • سونات مهتاب (بتهوون) پیوند به بیرون

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

ایرج كاظمیان به سال 1323 خورشیدى در تهران متولد شد، مادر او كه با نواختن ساز تار آشنا بود و به موسیقى اصیل و سنتى ایران علاقه وافرى داشت، بسیارى از روزها براى دل خود همراه خواهر خویش كه با هنر نواختن ضرب به خوبى آگاه بود، قطعاتى را در مایه‏ها و دستگاه‏هاى مختلف موسیقى ایران اجرا مى‏كردند. همنوازى این دو هنرمند در منزل چنان در روحیه این طفل اثر مى‏گذارد كه او به موسیقى علاقمند مى‏سازد و هر وقت كه این دو نفر به نواختن مى‏پرداختند این كودك تمام هوش و حواس خود را متوجه این هنر و نوازندگى ایشان مى‏كرد. روزى ایرج كه هنوز چند بهارى از عمرش نمى‏گذشت در پشت مغازه‏یى ساز سنتور را مى‏بیند و از مادر خود مى‏خواهد كه این ساز را براى وى خریدارى نماید و او این خواهش فرزند خویش را اجابت نموده و ساز سنتور را براى وى خریدارى مى‏نماید و از آن زمان به بعد، وى خود در سلك یكى از نوازندگان منزل در مى‏آید. به هر حال وى براى اینكه نواختن این ساز را به طور صحیح و اصولى فراگیرد به كلاس مرحوم اسكوئى مى‏رود و نواختن سنتور را زیر نظر هنرمندى به نام ناصر حمیدى فرا مى‏گیرد كه مدت سه سال طول مى‏كشد پس از سه سال بنا به پیشنهاد و تشویق خانم دكتر ژیلا اسكوئى به خدمت استاد فرامرز پایور مى‏رود و مدت 5 سال نزد این استاد باارزش و بزرگ به یادگیرى و تكمیل دوره كامل ردیف‏هاى استاد ابوالحسن صبا و پیش‏درآمدها و رنگ‏ها و تصنیف‏هاى قدیمى مشغول مى‏گردد و پس از مدتى خود در امر تدریس در كلاس مرحوم اسكوئى و مرحوم امیرناصر افتتاح مشغول تدریس مى‏شود و سپس به هنرستان موسیقى كه زیر نظر خانم خانم لوئین باغچه‏بان اداره مى‏شد، رفت و مدت دو سال مشغول تدریس مى‏گردد و همكارى خود را با اركسترهاى رادیو و تلویزیون آغاز مى‏نماید و در چند كنسرتى كه در شهرستان‏هاى مختلف از طرف سازمان رادیو و تلویزیون برپا مى‏شود شركت و همكارى مى‏نماید. وى در سال 1348 ازدواج كرد كه حاصل آن دو فرزند پسر است كه فرزند بزرگ او دانشجو است و فرزند كوچك در دوره راهنمایى مشغول تحصیل مى‏باشد و خود وى بنا به تشویق خانمش كه از تحصیلات دانشگاهى برخوردار است به تحصیلات خویش ادامه داد و تا اخذ درجه لیسانس دامپرورى در دانشگاه تبریز ادامه داده است. ایرج كاظمیان غیر از ساز سنتور، با نواختن ویولن كه در واقع ساز دوم وى مى‏باشد آشنایى دارد و نواختن این ساز را نزد مرحوم اسكوئى و مسعود حسنخانى فراگرفته است و در حال حاضر مشغول تدریس ساز سنتور به هنرجویان مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

بهمن سراجیان به سال 1316 خورشیدى در تهران متولد شد. وى با شنیدن آواى موسیقى از رادیو، از همان طفولیت به این هنر فریفته گردید و هر وقت كه از رادیوى منزل موسیقى پخش مى‏شد او هر كارى داشت كنار مى‏گذاشت و حتى بازى را رها مى‏كرد و به موسیقى گوش مى‏داد. عشق و شوق به موسیقى چنان در وجود او شعله دوانیده بود كه در سن یازده سالگى، سال 1327 به كلاس مهندس رضا روحانى پدر انوشیروان روحانى رفت و درس آواز و نواختن سنتور را مشق كرد. وى زمانى كه به دبیرستان راه یافت، اولین برنامه‏هاى هنرى خود را در گروه‏هاى مختلف هنرى دبیرستان به اجرا درآورد و با مرحوم حسن زرگریان كه از شاگردان مرحوم استاد صبا بود و ساز ویولن را خیلى خوب مى‏نواخت، شروع به همكارى كرد. سپس به كلاس مرحوم رضا گلشن‏راد رفت و گوشه‏ها و ردیف‏ها را فرا گرفت و پس از آن نزد مرحوم جهانگیر شنجرفى نوازنده چیره‏دست برنامه‏هاى «گلها» به فراگیرى هرچه بهتر و زیبا نواختن ساز سنتور گردید و پس از آن به رادیو راه یافت و در اركسترهاى مختلف ان با سایر هنرمندان به اجراى برنامه پرداخت. وى در سال 1344 به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد و در آن وزارتخانه مشغول انجام وظیفه گردید و هیچگاه دست از معشوق خود كه ساز سنتور است نكشید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

سخن از هنرمند فقید و از دست رفته‏یى است كه سال‏ها نه در موسیقى بلكه در هنر نقشى و مینیاتور از بزرگان زمان خود بود، او ابوالقاسم دربندى نام داشت كه در سال 1309 در دربند شمیران از حوالى تهران دیده به جهان باز كرد. پدر وى مرحوم مصطفى دربندى با موسیقى مأنوس بود و خود با نواختن سنتور و ضرب آشنایى فراوان داشت. دوران كودكى را نزد پدر به فراگیرى سنتور پرداخت و از سن هفده سالگى به هنرستان ملى رفت و در آنجا به فراگیرى موسیقى به صورت عملى مشغول گردید. در سن بیست و یك سالگى توسط یكى از دوستان خود به محضر شادروان رضا ورزنده رفت و مدت پنج سال نزد این هنرمند ارجمند مشق سنتور كرد و خیلى چیزها آموخت . كلاس زنده‏یاد ورزنده در آن زمان در خیابان زرین‏نعل پشت خیابان مقابل اداره برق تهران بود، كه وى همیشه از علاقه‏یى كه به استاد ورزنده داشت همیشه یكى دو ساعت زودتر در جلوى كلاس ایشان حاضر مى‏شد تا از مكتب آن هنرمند فقید و باارزش بهره مى‏گیرد. ابوالقاسم دربندى در سال 1330 به رادیو راه یافت و برنامه‏هایى را به اجرا درآورد و در سال 1356 توسط استاد ارجمند حسن كسایى در رادیو اصفهان برنامه‏هاى هنرى متعددى اجرا كرد. وى، همزمان با فراگیرى علم موسیقى، دست به كار یادگیرى نقاشى نیز زد و به كلاس نقاشى كمال‏الملك كه زیر نظر مستقیم استاد حسین زاویه مینیاتوریست بزرگ ایران اداره مى‏شد رفت و نقاشى و مینیاتور را فراگرفت و به سرعت در این كار هنرى پیشرفت كرد به طورى كه خود بعدها، آتلیه مجهزى را در خیابان ولى‏عصر (ع) دایر كرد و به تربیت شاگردان همت گماشت و اشعار شعراى بزرگ و نامى ایران مثل: حكیم ابوالقاسم فردوسى، شیخ اجل سعدى و خواجه حافظ شیرازى و مولوى را به تصویر كشید كه از كارهاى جالب هنرى و مفید در هنر نقاشى و مینیاتور كشور است. روى ساز سنتور ابوالقاسم دربندى یك نقاشى مینیاتور مى‏باشد كه از كارهاى بدیع هنرى است و منحصر به فرد مى‏باشد كه از یادگارهاى خود این هنرمند والا مى باشد، ابوالقاسم دربندى، در سال 1346 موفق به اختراع چسبى به نام «فویل» شد كه در كار تابلوسازى نئون كاربرد بسیار دارد و از بهترین چسب‏هاى خارجى هم باارزش‏تر مى‏باشد و با آنها كاملا رقابت مى‏نماید. وى در سال 1336 ازدواج كرد و صاحب سه فرزند، دو پسر و یك دختر شد كه پسر بزرگ وى به نام فریبرز دربندى هنرمند نقاش و پسر كوچكتر او نوازنده سنتور و ضرب مى‏باشد. ابوالقاسم دربندى در هفتم فروردین‏ماه 1366 دار فانى را وداع گفت و او را در بهشت زهرا به خاك سپردند، خداوند روحش را قرین رحمت خود فرماید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

محمدرضا ایوانى، برادر سهیل ایوانى نوازنده خوب و چیره‏دست كمانچه به سال 1334 در كرمانشاه در یك خانواده مذهبى متولد شد و هم‏اكنون یكى از هنرمندان خوب و باارزش این استان به شمار مى‏رود. محمدرضا ایوانى درباره فراگیرى موسیقى و روى آورى خود به این هنر والا و باارزش مى‏گوید: «بیش از هشت سال از سن من نمى‏گذشت كه در منزل دایى خود براى اولین بار از نزدیك ساز سنتور را دیدم و با آن آشنا گردیدم و به آن بسیار علاقمند شدم و به سبب همین علاقه، در خانه با قرار دادن سیم باز شده فنر خودكار به وسیله دو میخ بر تكه‏یى تخته و صدا دادن آن با كشش و ارتعاش سیم آشنایى پیدا كردم و بعدها سنتور را از دایى خود گرفته و پس از گذشت دوسال با مرارت بسیار (به عنوان مثال نت خرك اول (مى) را به عنوان پایه گرفته و فاصله خرك تا شیطانك همان نت را به 9 قسمت تقسیم كرده و با قرار دادن خرك در هر یك از این فواصل نت بعدى را كوك مى‏كردم و هر بار فواصل را كم و زیاد مى‏نمودم و كارهایى از همین قبیل كه نتیجه‏یى نمى‏گرفتم، از طرفى نظر به تعصب وضع خاص و جوى كه در منزل ما در آن زمان حكفرما بود جرأت اینكه مطرح كنم كه قصد رفتن به كلاس سنتور را دارم نداشتم). تا بالاخره موفق به كوك كردن سنتور شدم به طورى كه بعدها در سر كلاس درس، استاد فقط از یكى از نت‏هاى آن (ركرن زرد) ایراد گرفت. البته لازم به یادآورى است قبل از رفتن به كلاس فرهنگ و هنر، حدود دو سال و نیم بدون استاد به صورت تجربى كار مى‏كردم و تنها منبع یادگیرى من تماشاى تلویزیون بود و چون حس مى‏كردم كه بدون نت به بن‏بست رسیده‏ام، با مشقت فراوان خانواده را راضى كردم كه در كلاس فرهنگ و هنر كرمانشاه ثبت نام نمایم و از آن پس نزد استاد اكبر ایزدى كه از هنرمندان خوب و برجسته مى‏باشد، به فراگیرى كتاب دستور سنتور و ردیف‏هاى استاد ابوالحسن صبا پرداختم، البته در این سالها در برنامه‏هاى كودك رادیو و تلویزیون كرمانشاه همراه برادرم سهیل ایوانى كه كمانچه را به خوبى و در نهایت زیبایى به تصدیق اهل فن مى‏نوازد، به اجراى برنامه مى‏پرداختم. خوشبختانه پس از چندى افتخار شركت در كلاس مكتب صبا نصیبم گشت به خدمت استاد ارجمند فرامرز پایور راه پیدا كردم و از این كه ایشان مرا به عنوان شاگرد پذیرفتند، سر از پا نمى‏شناختم به طورى كه هر هفته از كرمانشاه به تهران مسافرت مى‏كردم و پس از حضور در كلاس درس، مجددا به كرمانشاه برمى‏گشتم و در این مدت با كسب فیض از محضر این استاد عالیقدر و گرانمایه، با اصول صحیح این نواختن سنتور آشنا شدم تا اینكه همزمان با شروع و مشكلات جنگ تحمیلى به خصوص نارسایى‏هایى كه این جنگ در مناطق غرب كشور به وجود آورد، اجبارا از كلاس درس استاد محروم شدم. پس از چندى در وزارت دارایى استخدام شدم و جهت خدمت به محل مأموریتم كه در شهر مرزى مریوان بود رفتم و چون جابجا كردن ساز در آن زمان غیر ممكن بود در آنجا اقدام به ساختن سنتور نمودم و در موقع فراغ از كار اداره به تمرینات مشغول مى‏شدم و از آنچه استادان خود آموخته بودم مرور مى‏كردم». محمدرضا ایوانى در حال حاضر مشغول خدمت در اداره دارایى كرمانشاه مى‏باشد و علاوه بر تدریس خصوصى به شاگردان، در مركز فراگیرى هنر وابسته به صدا و سیماى كرمانشاه به تدریس مشغول مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

منوچهر پازوكى به سال 1318 خورشیدى در تهران سرچشمه كوچه میرزا محمود وزیر متولد شد. از همان طفولیت به موسیقى علاقه پیدا كرد ولى از سن شانزده سالگى براى فراگیرى این هنر اقدام كرد. وى ابتدا براى فراگیرى و نواختن «عود»، (بربط) كه یك ساز صددرصد و كاملا ایرانى است، نزد پرویز فرصت و پس از مدتى نزد هنرمندى عرب به نام احمد عبدالوهاب رفت و مدت دو سال نزد وى كار كرد و مدت چهار سال هم نزد شاپور نیاكان به فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى پرداخت. منوچهر پازوكى كار هنرى خود را در رادیو، ابتدا با شركت در برنامه كودك زمان مرحوم داود پیرنیا آغاز كرد و پس از مدت‏ها همكارى با این برنامه به اداره هنرهاى زیبا رفت و در برنامه‏هاى آن اداره مشغول همكارى با سایر اعضاى اركستر آن گردید، سپس در رادیو ایران، در برنامه‏هاى مختلف مثل: شما و رادیو در صبح‏هاى جمعه، اركستر برنامه‏هاى آذربایجانى و در خلال این همكارى‏ها با رادیو، در تلویزیون نیز مشغول همكارى گردید و از سال 1349 شروع به ساختن آهنگ كرد كه از رادیو و تلویزیون پخش گردید. وى همراه سایر دوستان هنرمند خود، كنسرت‏هاى متعددى در شهرهاى: آبادان، اهواز، خرمشهر، بوشهر و بسیارى از مناطق شمالى كشور مثل: رشت، بندرانزلى، منجیل، رودبار و در شهرهاى مختلف مازندران اجرا كرد كه تعدادى از آنها به نفع مجامع و مؤسسات خیریه بوده است. شاگردان خوبى را تعلیم داد و تربیت كرد و با نواختن سازهاى بانچو و ماندولین آشنایى كامل دارد و تا سال 1358 با رادیو و تلویزیون همكارى داشت ولى پس از چندى به علت مشغله زیاد، مجبور به ترك این همكارى گردید و فعلا به تعلیم شاگرد مى‏پردازد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1330 مهرداد كاظمى در تهران متولد گشت. پدر و برادرانش همگى داراى صدایى خوش و گیرا مى‏باشند و وى نیز مانند آنان از صدایى رسا و لطیف و خوب برخوردار مى‏باشد و باید گفت كه صداى خوش در خانواده‏ى وى ارثى است. مهرداد كاظمى دروس ابتدایى را در مدرسه‏ى قدوسى و متوسطه را در دبیرستانهاى امین‏الدوله و مروى به پایان رساند. در زمان تحصیل به خصوص دوران ابتدایى در مدرسه قرآن و سرود مى‏خواند و همیشه با تشویق و محبت مربیان و همكلاسهایش قرار مى‏گرفت و در دوران متوسطه، با عده‏اى از همكلاسى‏هایش اركسترى تشكیل مى‏دهند با همین اركستر در مسابقات هنرى دبیرستانها و اردوهاى منظریه و رامسر شركت و مقامهایى كسب مى‏كند. مهرداد كاظمى، بیش از 16 سال نداشت كه در امتحان ورودى رادیو و تلویزیون شركت و قبول مى‏شود و به این مركز راه مى‏یابد و پس از طى كلاسهایى موفق مى‏شود از طریق امتحان وارد وزارت فرهنگ و هنر وقت شود و تحت تعلیم استادان موسیقى ایرانى و خارجى قرار گیرد و پس از چندى به عنوان سلیست گروه كر و اركسترهاى فرهنگ و هنر مشغول كار شود. كاظمى در سال 1350 نزد شادروان ادیب خوانسارى مى‏رود و مدت چهار سال از مكتب این هنرمند بزرگ بهره‏مند مى‏گردد و پس از آن وارد هنرستان عالى موسیقى مى‏شود و مدت چهار سال هم از مكتب زنده‏یاد استاد محمود كریمى بهره‏ها مى‏گیرد و پس از مدتى حدود دو سال هم نزد محمدرضا شجریان رفته و از وى نیز براى بالا بردن دانش موسیقى خود بهره مى‏گیرد. وى داراى دیپلم طبیعى و لیسانس موسیقى مى‏باشد و موفق به دریافت درجه‏ى دكتراى افتخارى ارزشیابى هنرى نیز گردیده. وى با اجراى آهنگ «اى ساربان» كه از ساخته‏هاى آقاى دكتر ریاحى مى‏باشد و همراه با گروه كر و اركستر سمفونیك تهران اجرا شد بیش از پیش شكوفا شد و كارهاى خوب دیگر وى باید از آلبوم نوار «بهاران» كه كارى است گروهى و حاصل ده سال موسیقى بعد از انقلاب است نام برد. این نوار با همكارى آقایان: حسین قوامى، محمدرضا شجریان، شهرام ناظرى، علیرضا افتخارى، على رستمیان و مهرداد كاظمى تهیه شده و از كارهاى دیگر كاظمى «جام جان» كه بر روى شعرى از مولانا و حافظ ساخته‏ى على رحیمیان با اركستر سمفونیك تهران اجرا شده، نواى «میناى دل» كه موسیقى سنتى مى‏باشد و آهنگ آن از احمد راغب با شعرهایى از مهرداد اوستا و مشفق كاشانى مى‏باشد و با اركستر سنتى صدا و سیما اجرا و ضبط گردیده، «گلبانگ عارفان» با شعرهایى از مولانا، سعدى و باباطاهر كه آهنگ آن از علیرضا پس‏دست مى‏باشد و با اركستر سنتى تالار وحدت (رودكى) اجرا گردیده است و بسیارى آثار دیگر.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

مرحوم سید زین‏العابدین معروف به قراب از خوانندگان به نام و بزرگ زمان قاجاریه (دوران ناصرى) بود. فرزند وى سید حسین نیز از صدایى خوب و رسا بهره‏مند بود و بعدها صاحب فرزندانى به نامهاى: محمود، احمد، مصطفى، قاسم، محمد، اصغر و دخترى به نام منصوره گردید كه همگى از صدایى خوش و ارثى برخوردار بودند ولى در میان ایشان از سایرین قاسم، مصطفى، محمد و احمد در موسیقى ایران كار كردند و سهمى در آن دارند. برادر كوچكتر قاسم، مصطفى كارمند وزارت دارایى بود و از شاگردان بسیار خوب حسین تهرانى بود و در نواختن تنبك موفق بود. مدتها در اركسترهاى مختلف رادیو، نوازنده‏ى تنبك بود و در حدود سالهاى 51 و 52 وفات یافت. احمد برادر دیگر قاسم هم به نواختن تنبك آشنا و در خواندن آوازهاى ضربى هم دستى داشت. ولى بعد از قاسم، محمد هم از داشتن صوت خوش برخوردار بود و هم ضرب را به خوبى مى‏نواخت و در سالهاى حدود 29 و 30 با رادیو همكارى داشت و یكى دو بار هم در برنامه‏هاى صبح جمعه رادیو برنامه‏هایى اجرا كرد و در خواندن آوازهاى ضربى سنگین و نشاطآور تبحر داشت. قاسم قراب، از همان كودكى به دنبال پدر مى‏رفت و هر زمان بنا به مناسبتى خوانندگى مى‏كرد و گوشه‏ها و ردیفهاى آواز ایرانى را از پدر فرامى‏گرفت و در واقع استاد اولیه‏ى وى پدرش سید حسین بوده ولى پس از چندى به هنرستان عالى موسیقى مى‏رود و مدتى افتخار شاگردى حسین‏خان سنجرى نصیبش مى‏گردد و در كلاسهاى شبانه‏ى این هنرستان، علاوه بر فراگیرى و تكمیل گوشه‏ها و ردیفهاى آواز، در قسمت نت‏خوانى سلفژ هم كار كرد. قاسم قراب، اولین كنسرت خود را در سینما تهران به سال 1317 با همكارى و همراهى پدرش برپا كرد كه با موفقیت كم‏نظیرى در آن دوران روبرو گشت. وى از سال 1321 همكارى خود را با رادیو تهران آغاز كرد و شب اول اجراى برنامه با همكارى و تار عبدالحسین خان شهنازى، به مدت 20 دقیقه در دستگاه «شوشترى منصورى» اجرا كرد و پس از چندى نام مستعار «فاریا» را براى خود برگزید و از آن به بعد به نام فاریا در برنامه‏هاى رادیو شركت مى‏جست. وى در دوران فعالیتهاى هنرى خود در رادیو، همراه با اركسترهاى مختلف ترانه‏هاى زیادى اجرا كرد كه بسیارى از آنها، ترانه‏هایى موفق و جالب بودند. فاریا، تعصب فراوانى نسبت به موسیقى سنتى ایران دارد و مى‏گوید: «برخلاف اظهار نظر تنى چند بى‏اطلاع و مغرض كه موسیقى ایرانى را غم‏انگیز مى‏دانند؛ باید بگویم این موسیقى غم‏انگیز كه نیست، بلكه بسیار شاد هم مى‏باشد، زیرا نوازندگان و خوانندگان آن باید قادر باشند كه حق مطلب را ادا نمایند. موسیقى ایرانى هم جزئى از فرهنگ پربار ما ملت است كه باید مثل فرهنگ و ادبیاتمان، این فرهنگ صوتى را حفظ و در احیاى آن كوشا باشیم و به همین دلیل هم، من فقط در موسیقى سنتى ایران فعالیت كردم». فاریا در سال 1298 در شهر كاشان دیده به جهان گشوده و در سال 1323 ازدواج كرده كه ثمره‏ى این ازدواج 4 فرزند 2 پسر به نامهاى: عبداللَّه و امیر و 2 دختر به اسامى: مهشید و شهره مى‏باشند كه همگى یا موسیقى آشنا و صداى خوش و خوب را از پدر و مادرشان به ارث برده‏اند. خانم فاریا كه خود از شاگردان خوب و با استعداد استادان: اسماعیل مهرتاش و ابراهیم منصورى بوده، از صداى خوش برخوردار و فرزندان خود را در موسیقى ایرانى راهنما مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

از كودكى به نواختن و ضربه زدن روى میز و سینى و غیره داشت و از هر فرصتى كه برایش پیش مى‏آمد براى ضربه زدن به صورت ریتمیك استفاده مى‏برد و از مخالفت بزرگترها هم كه هرچند گاه با آن مواجه مى‏شد ابایى نداشت ولى سعى داشت دور از چشم آنان به كار خود ادامه مى‏داد، این علاقه عاقبت وى را به نواختن ضرب كشاند و یكى از هنرمندان باارزش كشور گردید. داود یاسرى به 1332 در شهر خشك و كویرى كاشان میان مردمانى خونگرم و مهمان‏نواز و هنردوست دیده به جهان گشود، تازه به دبیرستان رفته بود كه توانست از استقلال بیشترى برخوردار شود و براى دل خود تنبكى خریدارى و در مواقع بیكارى به نواختن آن مشغول شود. وى پس از چند سال تجربه‏ى نواختن پیش خود، به سال 1349 در هنرستان موسیقى ملى نزد محمد اسماعیلى هنرمند ارزنده و استاد ضرب به آموختن علمى نوازندگى تنبك كرد و به قدرى نزد این هنرمند دلسوز و مربى با تجربه پیشرفت حاصل كرد كه در سال 1352 رسماً همكارى خود را با اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر آغاز كرد و از سال 1356 نیز با گروه سماعى به سرپرستى فریدون ناصرى، كه از چهره‏هاى سرشناس و هنرمند موسیقى است در رادیو تا سال 1357 همكارى‏اش ادامه پیدا مى‏كند، پس از سال 57 همچنان با اركسترهاى صدا و سیماى جمهورى اسلامى همكارى‏اش ادامه مى‏یابد. داود یاسرى علاوه بر نوازندگى در این سازمان با هماهنگى موسیقى صدا و سیما نیز همكارى دارد. وى از هنرمندان اصیل و باادب و خوش‏برخورد است و هنرش را براى مردم ایران و كشورش مى‏خواهد و از تكبر و تفرعن متنفر و نزد همكارانش از محبوبیت ویژه‏اى برخوردار مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمدعلى اسماعیلى، به سال 1313 شهریور ماه، در تهران متولد شد و از همان اوان كودكى علاقه‏ى شدیدى به نواختن تمبك داشت و هر جا كه سینى و پیت و ناودان و غیره... به دستش مى‏رسید شروع به نواختن مى‏كرد. مرتضى و مصطفى گرگین‏زاده، دایى‏هاى وى كه هر دو اهل موسیقى بودند مشوق وى در نواختن ضرب بودند و پس از تحصیلات عمومى خواهرزاده‏ى خود، وى را در سال 1330 به حسین تهرانى، استاد تمبك‏نواز معرفى مى‏نمایند و در هنرستان موسیقى ملى زیرنظر حسین تهرانى به فراگرفتن فن نواختن ضرب مشغول مى‏شود و در تاریخ 1337 توسط استاد به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى و در اركسترهاى موسیقى ملى و گروه تمبك شروع به همكارى مى‏نماید و بعد از 5 سال براى اجراى برنامه‏هاى موسیقى ملى و هرچه بیشتر شناساندن آن به كشورهاى: آفریقایى، آسیایى، اروپایى و آمریكایى مسافرت كرد و برنامه‏هایى اجرا نموده، از سال 1343 در هنرستان موسیقى ملى ایران مشغول تدریس تمبك شد و از آن تاریخ به بعد شاگردان بسیار تعلیم داد كه در مراكز رسمى هنرى كشور مشغول فعالیت مى‏باشند. در سال 1345 سرپرستى گروه تمبك وزارت فرهنگ و هنر آن زمان را عهده‏دار شد كه براى این گروه، حدود پانزده قطعه فانتزى روى ریتمهاى ایرانى تنظیم كرد و در كشورهاى خارج و تالار رودكى سابق اجرا شد، موسیقى قطعه‏اى به نام «رونما» نوشته‏ى خانم سرلك سرپرست موسیقى ملى تالار رودكى سابق كه روى یكى از داستانهاى اصیل ایرانى نوشته شده بود، به وسیله‏ى اسماعیلى تنظیم و توسط گروه تنبك وزارت فرهنگ و هنر سابق در تالار رودكى سابق اجرا گردید كه با استقبال فراوان مردم روبرو شد و همین امر موجب شد كه بیش از دویست بار اجرا گردد. از ساخته‏هاى دیگر او قطعه‏اى است كه به یاد استادش حسین تهرانى، براى اركستر سازهاى ایرانى و گروه تنبك ساخته است كه ملودى آن از استاد فرامرز پایور بوده و با اركستر پایور و گروه تنبك در شبى كه به یاد استاد حسین تهرانى در تالار رودكى سابق برپا گردیده بود اجرا شد. محمدعلى اسماعیلى مشغول تدوین جلد دوم كتاب «تنبك و تدریس آن» مى‏باشد. وى بیشتر اوقات خود را با استاد فرامرز پایور مى‏گذراند. اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : محيط خانوادگي محمداسماعيلي در كودكي و نوجواني، با صداي موسيقي آشنا بوده است. دايي هاي او، مصطفي گرگين زاده و مرتضي گرگين زاده ، نوازندگان ترومپت و كلارينت بودند و در جامعه موسيقي تهران شهرت داشتند. استادان متعددي با اين دو دايي هنرمند معاشرت مي كردند و اسماعيلي نوجوان، در همين معاشرت ها بود كه صداي پنجه هاي توانمند استاد حسين تهراني را شنيد و به هنر و شخصيت او دل بست. تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمد اسماعيلي هنرآموخته در مكتب استاد حسين تهراني بوده و بسيار زود مراحل پيشرفت و تسلط به فنون تنبك نوازي را در همان مكتب گذراند استادان و مربيان : از استادان برجسته محمد اسماعيلي استاد حسين تهراني بزرگ ميباشد استاد تهراني در آخرين گفت وگويي كه روي تخت بيمارستان انجام داد، به صراحت گفت: «بين شاگردانم فقط محمد اسماعيلي را مي شناسم و به او اميد دارم، اگر خودش را حفظ كند و وقتش را روي اين چوب و پوست بگذارد.» زمان نشان داد كه انتخاب و تشخيص حسين تهراني چقدر بجا بوده است. محمداسماعيلي مي گويد: «افتخار حقير اين است كه سال ها در مكتب اين نازنين زانوي شاگردي به زمين نهاده ام و دست ادب برسينه. او قبل از هر چيز، معلم زندگيم بود. بسيار كم صحبت مي كرد و زياد مي انديشيد و به همين معتقد بود. مي فرمود: اول پاك و سالم باشيد، بعد هنرمند، كسي كه در اثر آلودگي هاي محيط نيازمند شد و هنرش را به پستي كشانيد، ديگر هنرمند نيست زيرا ناگزير است پيش هر كسي دست دراز كند و به حيثيت هنري خود لطمه بزند. به كسي كه هنرش را بفروشد، نمي توان عنوان هنرمند داد. استاد تهراني در سال 1352 چشم از جهان فرو بست هم دوره اي ها و همکاران : از فرامرز پايور تا پرويز ياحقي. اين نوازندگان با آن كه در حوزه هاي متفاوتي از سليقه و لحن هاي موسيقايي بودند، استادي و برتري محمد اسماعيلي را قبول داشتند و همكاري با او را براي خود فرصتي مغتنم مي دانستند. وقايع ميانسالي : روزگار در چهل سالگي، ضربه جانكاهي را به روان حساس محمد اسماعيلي وارد آورد. در ، استاد حسين تهراني درگذشت. هنوز هم هنگام نماز و دعاي صبح، ياد پدر را همراه ياد و نام استادش بردل و بر زبان مي راند و اندوه فقدان او را در دل دارد. اجراي بسيار ظريف وزيباي او در برنامه «چهارگاه» كه به كوشش استاد فرامرز پايور و به ياد استاد تهراني روي صحنه رفت، اجرايي است از دل برآمده و بر دل نشسته كه اسماعيلي را در اوج ارادت و توانايي نشان مي دهد. از همان سال بود كه مكتب داري استاد تهراني را با جديتي دوچندان پي گرفت و در سخت ترين شرايط، تنبك را از دست فرو نگذاشت. مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : محمد اسماعيلي در سال به سرپرستي گروه سازهاي ضربي در تشكيلات وزارت فرهنگ و هنر رسيد. . بسياري از افراد با استعداد و علاقه مند در اين سالها زير سايه او باليدند و آموختند. گروه او دوازده سال تمام فعاليت متمركز و فشرده داشت فعاليتهاي آموزشي : محمد اسماعيلي هم اكنون به آموزش و تدريس در هنرستان موسيقي مشغول است شاگردان : خانواده دوستي محمد اسماعيلي او نيز ميان اهل موسيقي شهره است و فرزندان او نيز در موسيقي فعال هستند. گذشته از چهار فرزند و پنج نوه، شاگردان بسياري فدايي و كمر به خدمت بسته او هستند. از آنها بايد سيامك بنايي را نام برد كه در تمام بيست سال گذشته، همراه او بوده، كتاب هاي آموزشي او را ويرايش كرده و براي انتشار آنها، تلاش و كوشش به خرج داده و به نوبه خود در حفظ اين مكتب، استوار و پركار بوده و در بزرگداشت استاد كوشيده است. آرا و گرايشهاي خاص : اعتقاد به شرافت هنر و آموزه هاي اخلاقي و عرفاني استاد حسين تهراني، پايه و مايه اي قوي براي زندگي سالم و مؤمنانه به محمد اسماعيلي داده و او را لايق نام بلند «مكتب دار» در موسيقي ايران ساخته است. او مردي با معتقدات اصيل و محكم و پايبندي به اخلاق و حفظ مراتب است. چگونگي عرضه آثار : شركت در ده ها كنسرت داخل و خارج از ايران به همراه اساتيد برجسته (جليل شهناز، فرامرز پايور، اصغر بهاري و ...)، ساخت قطعاتي براي اجرا با گروه تنبك (از جمله قطعه «رونما») تعدادي از درخشان ترين اجراهاي او همراه سنتور استاد فرامرز پايور است. به هنگام اوج لحظات همدلي در همنوازي، ضربه هاي دست و پنجه محمد اسماعيلي روي تنبك چنان با ضربه هاي مضراب فرامرز پايور روي سنتور، جفت و هماهنگ مي شد كه موزون تر از آن ممكن نبود. ضبط هاي آن سال ها از برنامه هاي اساتيد، پر است از لحظه هاي همدلي نوازنده تنبك با همنواز، ولي هم صدايي سازهاي اسماعيلي و پايور از نوعي ديگر بود و انرژي فزاينده اي از اين اجراها حس مي شد. هنوز هم شنيدن آنها شور و حال را برمي انگيزد. نمونه اي ديگر، كنسرت گروه اساتيد (به كوشش فرامرز پايور) در مايه دشتي به سال همراه صداي محمدرضا شجريان است. در آلبوم «پيغام اهل راز» استاد فرامرز پايور، روايتي ديگر و برداشتي خاص از تصنيف «خون جوانان وطن» اثر عارف را ارائه داده و يكي از زيبا ترين اجراهاي استاد اسماعيلي در همين آلبوم است. ارتباط شنونده اين آثار باصداي ضرب (تنبك) استاد، ارتباطي ناخودآگاه است. مانند ارتباط شنونده اركستر سمفونيك با صداي كنترباس ها و ويولونسل ها و دست چپ پيانو. شنونده صداي اين سازها را شايد به وضوح نشنود، ولي اگر يك لحظه اين سازها به صدا درنيايند، اركستر، عريان و «خالي» خواهد شد. نقش تنبك هنرمندانه استاد اسماعيلي نيز در تمام اركسترها چنين است. ده سال بعد، هنگام كنسرت بزرگ گروه اساتيد در تالار وحدت ، او صدايي پخته تر و دگرگون تر از تنبك برآورد. چرا كه در تمام سال هاي بعد از انقلاب و خانه نشيني اساتيد موسيقي كشور او تنبك را رها نكرد و يك لحظه از تمرين و آموختن باز نايستاد؛ مجموعه كاملي از تكنيك درست در نوازندگي.ناگفته نماند كه استاد اسماعيلي از هنرمندان كثير سفر به اقصي نقاط عالم بوده و تنبك، اين سازكوبي مهم ايران، را به بيش از بيست كشور جهان شناسانده است. صفحه اي هم از هنر تك نوازي او در سال هاي در آمريكا ضبط شده است. او تنها يك نوازنده برتر و يك معلم برجسته نيست، همانند استادش حسين تهراني گنجينه اي است از فرهنگ سنتي، آموزه هاي عرفاني، اشعار حكمي و فلسفي فراوان و معلومات جانبي وسيع در موسيقي. كمتر كسي مي داند كه اين سلطان تنبك و داناي وزن ها، چه اندازه به موسيقي ملوديك (در مقابل موسيقي ريتميك) وارد است و چند سال در هنرستان به آموختن ساز مشكل كلارينت پرداخته و هيچ گاه به نواختن آن تظاهري نكرده است. كارنامه هنري محمد اسماعيلي ميان نوازندگان تنبك، از پركارترين ها و پربارترين ها باشد. وي در دوازده سال قطعه ساخت و براي گروه سازهاي ضربي تنظيم كرد و روي صحنه برد. -------------------------------------------------------------------------------- آثار : 1 آلبوم آموزش تنبك (با همكاري سيامك بنايي) ويژگي اثر : اسماعيلي با حسين دهلوي و جمعي ديگر (هوشنگ ظريف، فرهاد فخرالديني و مصطفي پورتراب) دست اندركار كتاب «آموزش تنبك» شد. اين كتاب نخستين گام مهم در آموزش سازهاي كوبه اي ايراني بود؛ كتابي كه با توجه به ويرايش هاي متعددي كه استاد اسماعيلي و شاگردانش بر آن كرده اند هنوز هم بي رقيب است. هنگام تدوين اين كتاب، استاد تهراني هنوز حيات داشت. او نمونه هاي تمرين را مي نواخت، هوشنگ ظريف به نت مي نوشت، دهلوي و پورتراب نظارت فني داشتند و اسماعيلي نيز آنها را به شاگردان تعليم مي داد. 2 اجراي دوره آموزش تنبك (كتابهاي آموزشي استاد تهراني) ويژگي اثر : در دو حلقه نوار 3 رونما ويژگي اثر : «رونما» كه بسيار مورد توجه قرارگرفت. اين قطعه بر مبناي يكي از داستان هاي اصيل ايراني تنظيم شده است. تلاش اسماعيلي گامي بود افزون تر از آنچه كه استاد تهراني براي استقلال بخشيدن به تنبك برداشت و حركتي بود جديد براي «روايتگر» كردن صدا و بيان هنري سازهاي كوبه اي موسيقي ايران. 4 قطعاتي براي گروه تنبك

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

حسین تهرانى در سال 1290 شمسى در تهران، خیابان ایران متولد شد و تحصیلات ابتدایى خود را در دبستان امیر اتابك به پایان رساند. تهرانى در كودكى زحمات و مصائب فراوانى متحمل شده بود و آثار آلام و مصائب دوران طفولیت تا پایان عمر در چهره‏اش باقى بود. وى در جوانى با آن كه از حیث مادى در مضیقه بود ولى هیچگاه از عشق خود كه همین یك مشت پوست و چوب باشد مأیوس نشد و ضرب را به زیر عبا مى‏گرفت و با پشتكار و جدیت به نزد استاد خود، حسین خان اسماعیل‏زاده مى‏رفت. تهرانى از سال 1307 كار جدى خود را نزد اسماعیل‏زاده آغاز كرد و به علت رایج نبودن خط موسیقى، تمرینهاى تنبك را به كمك اصطلاحاتى مثل: «بله و بله و بعله دیگه» و «یكصد و بیست و چهار، یكصد و بیست و چهار» و غیره به حافظه مى‏سپرد. چندى بعد تهرانى به محضر استادانى چون: رضا روانبخش، مهدى قیاسى و كنگرلو كه در تنبك‏نوازى تبحرى داشتند، راه یافت و به سبك هر یك آشنایى كامل پیدا كرد. ولى او استاد اصلى خود را ابوالحسن صبا مى‏دانست زیرا نكات فراوانى از او آموخت كه بعدها بسیار از آن بهره گرفت و آن قدر زحمت كشید تا در سایه‏ى سعى و كوشش و عمل توانست با هر آهنگ و نغمه‏اى، ریتم آن را با انگشتان سحرآور خود به روى ضرب بیاورد. او در سال اول تأسیس رادیو تهران در آن مؤسسه به فعالیت پرداخت و در سال 1323 به مدرسه‏ى موسیقى كلنل وزیرى راه یافت و تدریس تنبك را در این مدرسه به عهده گرفت و كار خود را تا سال 1328 كه هنرستان موسیقى ملى به همت روح‏اللَّه خالقى شروع به كار كرد، ادامه داد. وى براى اولین بار دست به ایجاد «گروه تنبك» زد و براى آنها قطعاتى را تنظیم كرد كه در اجراى آنها، گروه لزوماً به دو یا چند دسته مختلف تقسیم مى‏شدند. درباره‏ى مرحوم حسین تهرانى، مطلبى به قلم منوچهر همایون‏پور در كیهان شماره‏ى 9803 مورخ اسفندماه 1354 چنین آمده:«حسین تهرانى پسر میرزا اسماعیل، یكى از كسبه مورد احترام خیابان عین‏الدوله بود. میرزا اسماعیل دوستدار موسیقى بود و گهگاه دوستان نوازنده خود را به خانه میهمان مى‏كرد. در آن روزها، حسین كودكى خردسال بود، اما مجالس شبانه پدر، و ساز و آواز دوستان او شوق و عشق به موسیقى را در وجود او برمى‏انگیخت، هرچند كه از ترس پدر جرأت ابراز و افشاى آن را نداشت. حسین، كمى كه بزرگتر شد، دور از چشم پدر، پوستى تهیه كرد و بر روى گلدانى كشید و در زیرزمین خانه، بدون معلم، به نواختن ضرب مشغول شد او شبها هم از ترس پدر و هم از شدت اشتیاق به ضرب، تنبك گلى خود را در رختخواب خویش مى‏گذاشت ولى سرانجام پدرش از قضیه آگاه شد و با تندخویى حسین را از محبوب خود جدا كرد. حسین ظاهراً و به احترام پدر تنبك را كنار گذاشت اما عشق او به ضرب آنچنان سرسرى نبود كه با این حیله‏ها از میان برود او همواره با نواختن به در و پنجره خانه و پیشخوان دكان و هر چیزى كه صدا مى‏داد، انگشتان سحرآفرین خود را به كار مى‏گرفت و از هرچه كه به دستش مى‏رسید صدا درمى‏آورد. چند سال بعد حسین به زورخانه راه پیدا كرد و ریتم‏هاى زورخانه، هنر ضرب را در وجود او پرورش دادند اما در همان احوال حادثه مهمى در زندگى او روى داد كه سیر زندگى‏اش را دگرگون كرد، به این معنى كه یك روز در خانه یكى از اعیان آن روز خیابان عین‏الدوله با آقاى بدیع‏زاده استاد آواز و موسیقى ایرانى آشنا شد و استعداد و نبوغ او، بدیع‏زاده را تحت تأثیر قرار داد چند روز پس از آن مجلس جشنى در خانه یكى از محترمین آن زمان برپا بود و شخصیتهاى ادبى و هنرى مهمى مانند مرحوم ذكاءالملك فروغى و استاد ملك‏الشعراء بهار و ابوالحسن صبا و حبیب سماعى و بدیع‏زاده در آن شركت داشتند آقاى بدیع‏زاده در این مجلس داستان حسین و استعداد فوق‏العاده او را در ضرب‏نوازى با حضار در میان گذاشت و آنقدر از او تعریف كرد كه فى‏المجلس كسى را به دنبال حسین فرستادند. و به این ترتیب حسین براى نخستین‏بار در چنان مجلسى و با چنان اساتیدى روبرو شد سازها كوك شدند و طبق معمول صبا و سماعى پیش‏درآمدى را شروع كردند و حسین نخستین آزمایش هنرى خود را با دو استاد مسلم موسیقى و ریتم آغاز كرد در آغاز كار، چهره معصوم و ساده حسین سبب شده بود كه كس به او توجه نكند ولى پس از شروع شدن چهار مضراب، حضار كم‏كم متوجه شدند كه با تنبك‏نواز چیره‏دستى روبرو هستند. صبا كه از همان نگاه اول به استعداد حسین پى برده بود، از این آشنایى خوشحال بود اما حبیب سماعى كه خود ضرب مى‏نواخت بى‏میل نبود كه سر به سر حسین بگذارد لذا ریتم عوض كرد ولى حسین از عهده همراهى آن برآمد. سماعى ریتم را تندتر كرد بلكه حسین را جا بگذارد اما حسین باز هم از عهده برآمد. آنگاه نوبت به بدیع‏زاده رسید كه آهنگ ضربى سنگینى را آغاز كرد و حسین هم به خوبى از عهده آن برآمد و چون ساز و آواز تمام شد مرحوم فروغى و مرحوم بهار درباره ظهور هنرمندان نابغه از قشرهاى ناشناخته اجتماع به تفصیل سخن گفتند و به گرمى حسین را به ادامه كارش تشویق كردند. اما كار حسین تهرانى و استاد صبا به اینجا ختم نشد صبا بى‏اندازه از حسین و استعداد او خوشش آمده بود و حسین به شدت مجذوب و شیفته استاد گردید و این اشتیاق او را به كلاس درس استاد صبا كشاند و این آشنایى و دوستى و لطف و ارادت به جایى كشید كه حسین رحل اقامت به خانه استاد صبا كشید و معتكف آن آستان گردید. پس از شهریور 1320 مرحوم روح‏اللَّه خالقى با همت و شركت جمعى از دوستان هنرمند و هنردوست خود انجمن موسیقى ملى را پایه‏گذارى كرد كه حسین از اعضاى اصلى آن و تنها نوازنده تنبك در انجمن بود به همین سبب با تشویق و راهنمایى مرحوم خالقى، كلاس آموزش تنبك تأسیس كرد و شاگردانى تربیت نمود كه مرحوم على زاهدى معروفترین آنها بود حسین در سالهاى بعد همچنان فعالانه به این كلاس مى‏رسید و تا آخرین روزهاى عمر آن را رها نكرد به این ترتیب آنچه كه امروز به نام هنر ضرب یا تنبك‏نوازى در همه محافل هنرى و اركسترهاى معروف كشور اجرا مى‏شود مرهون زحمات چهل ساله حسین تهرانى است. در واقع تا قبل از حسین تهرانى، آلت ضرب یا تنبك از كم‏ارج‏ترین آلات موسیقى بود و نوازنده تنبك بى‏ارج‏ترین عضو یك اركستر به شمار مى‏رفت و موظف به انجام كارهاى دیگر افراد اركستر بود و مثلاً آلات موسیقى را از محل كار به درشكه و از درشكه به محل جشن یا مهمانى مى‏برد و مى‏آورد و در یك كلمه «پادو»ى اركستر بود زیرا نواختن تمبك تنها، كار مهمى به شمار نمى‏رفت و واقعیت هم همین بود صفحه‏هاى موسیقى كه در پنجاه شصت سال پیش ضبط شده‏اند نشان مى‏دهند كه نوازندگان ضرب یك صداى مبهم و بى‏ارزشى از ضرب درمى‏آوردند كه هیچ شباهتى با صدایى كه اكنون از تنبك درمى‏آید ندارد. اما حسین تهرانى با نبوغ ذاتى و استعداد خدادادى و گذشت و فداكارى این آلت كم‏ارزش را از ذلت نجات و به درجه و مقام كنونى خود رساند. سخن آخر این كه هر انسانى براى رسیدن به هدفها و نیاتى مى‏كوشد كه زن و مال دنیا دو عنصر عمده آنها هستند، اما حسین تهرانى چه در زمان حیات و چه پس از مرگ از ثروت و مال و منال دنیا بهره چندانى نداشت همه ثروت او منحصر به خانه محقرى در یكى از محلات دوردست تهران بود كه با قرض از بانكها و كمك وزارت فرهنگ و هنر تهیه كرده بود و در آنچه كه به زن مربوط مى‏شود همه مى‏دانند كه حسین تهرانى در بیست سى سال گذشته، چه در زندگى خصوصى و چه در مجالس عمومى با هیچ زن و معشوقى روبرو نبوده است. او شاید از افراد نادرى است كه در طول تاریخ هنر و هنرمندى استعداد و نبوغ خود را صرفاً در راه احیاء و اشاعه هنر خود صرف كرد و به كار دیگرى نپرداخت. روانش شاد باد و یادش را گرامى مى‏داریم. ضمناً در همین زمینه همایون‏پور در اولین سال یادبود مرحوم تهرانى به تفصیل در جنگ شب رادیو مطالبى ایراد كرد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

جمال جهانشاد به سال 1327 در شهر رى متولد شد و چون از همان طفولیت به موسیقى ایرانى علاقه داشت و این علاقه طورى بود كه هر وقت از رادیو موسیقى اصیل ایرانى پخش مى‏شد وى سراپا گوش مى‏گردید و این حالات وى از نظر برادر بزرگتر او مكتوم نماند تا بنا به تشویق همین برادر پس از اتمام تحصیل دوره‏ى اول ابتدایى به هنرستان موسیقى ملى رفت و در آنجا ثبت نام كرد. در این هنرستان ابتدا زیر نظر زنده‏یاد فرهاد ارژنگى به فراگرفتن تار پرداخت و بعد از فوت استاد خود، نزد على‏اكبر خان شهنازى رفت و سپس نزد حبیب‏اللَّه صالحى و هوشنگ ظریف به تكمیل این هنر در ردیفهاى موسیقى سنتى پرداخت و در سال 1348 از هنرستان موسیقى ملى فارغ‏التحصیل گشت. وى پس از چندى در دانشكده‏ى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران رفت و افتخار شاگردى نورعلى خان برومند را یافت و سپس نزد دكتر داریوش صفوت تعلیم گرفت و به نیاموخته‏هاى خود بسیار اندوخت. وى از سال 1348 با اركستر فرهنگ و هنر سابق همكارى خود را آغاز و براى شناساندن بیشتر موسیقى اصیل ایران در چهارچوب مبادلات فرهنگى، هنرى مسافرتهایى به ممالك جهان به خصوص كشورهاى عربى كرد كه در همین مسافرتها با یكى از عودنوازان به نام و بزرگ یك كشور همسایه آشنا شد و همین آشنایى وى را به عودنوازى كشانید و از سال 1353 به بعد در اركستر سماعى به سرپرستى فریدون ناصرى در رادیو تلویزیون همكارى خود را آغاز و ادامه داد و تاكنون با اركستر سازهاى ملى ایران وابسته به صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران همكارى دارد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1279 ش)، نقاش، خطاط و نوازنده. در نواختن تار از شاگردان آقا حسینقلى و آقا میرزا عبدالله و در نقاشى شاگرد كمال‏الملك بود. وى خط نستعلیق و تحریر را هم بسیار خوب مى‏نوشت. على محمد از مستوفیان معروف بود كه در آخر عمر سفرى هم به اروپا رفت و در آن جا نیز به نواختن ویولن آشنا شد. او قبل از این كه به پنجاه سالگى برسد، در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف بعد از 1304 ش)، خواننده و نوازنده. وى اهل سیستان و بلوچستان و از خوانندگان درجه اول و بنام عهد مظفرى بود و به مناسبت حضور در دستگاه نایب السلطنه به این عنوان مشهور شد. از آن جا كه ماههاى رمضان در منزل عضد الملك مناجات مى‏كرد، به او على‏خان عضدالملكى هم مى‏گفتند. وى صدایى ششدانگ و رسا و پرطنین داشت و به قدرى شدت صدا و حنجره‏اش قوى بود كه به او حنجره‏دریده هم مى‏گفتند. مى‏گویند آقا حسینقلى به او بسیار احترام مى‏گذاشت و او را استاد كامل مى‏دانست. او در خوانندگى از محضر جناب قزوینى و بیشتر از مضحر آقا جان ساوه‏اى استفاده مى‏كرد. على‏خان دستگاههاى موسیقى را كاملا مى‏شناخت و نى هم مى‏نواخت و از شاگردان صفدرخان بود. وى در خوانندگى آهنگهاى ضربى نیز ماهر بود و به قول استاد طاهرزاده تنوع تحریر على‏خان را كسى نداشت.على‏خان بیش از هشتاد سال عمر كرد واندكى پس از انقراض سلسله‏ى قاجاریه درگذشت. استاد احمد مستبصر از شاگردان او بود. از وى چند صفحه از جمله همایون باقى مانده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 230 ق)، موسیقیدان، نوازنده، ادیب و شاعر. ملقب به زریاب و معروف به بصرى. از موسیقیدانان بنام ایرانى بود كه محل تولد وى را برخى شهر رى دانسته‏اند. او هنر موسیقى را در بغداد از اسحاق موصلى فراگرفت و در این هنر مهارت یافت. شهرتش تا بدانجا رسید كه به دربار خلیفه هارون‏الرشید راه یافت و به واسطه‏ى وسعت اطلاعات علمى و ادبى و مهارت در فن موسیقى مورد توجه قرار گرفت و رقیب اسحاق موصلى شد. از این رو اسحاق او را وادار كرد كه از بغداد رخت بربندد، زریاب هم ابتدا به سوریه و مصر و سپس به اندلس رفت و حكم بن هشام، امیر اندلس، از وى استقبال نمود. او مدرسه‏ى بزرگى براى تعلیم و توسعه‏ى فن موسیقى مشرق زمین در اندلس دایر كرد و دامنه‏ى فعالیت خود را گسترش داد. زریاب در نواختن عود و در سبك و شیوه‏ى آواز تصرفاتى كرد كه باعث سهولت یادگیرى شاگردان شد. وى در قرطبه درگذشت. همانطور كه مكتب ابراهیم موصلى و فرزندش، اسحاق، و خاندان موصلى در بغداد مشهور بود، مكتب او نیز در اسپانیا شهرت فراوان یافت و منشا اثر در كشورهاى ساحلى آفریقا و نیز در موسیقى اروپا شد. زریاب از ادب نیز بهره‏ى وافى داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س یازدهم ق)، خواننده. در اوایل حال شهرت زیادى نداشت، ولى صدایى رسا و پرقدرت داشت و در اواخر عمر از خوانندگان معروف شد. وى در خدمت حمزه میرزا، برادر بزرگ شاه‏عباس، قرب و منزلتى خاص داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خواننده. معاصر شاه‏اسماعیل دوم و سلطان محمد و شاه‏عباس اول صفوى بود و در امر خوانندگى بر دیگران برترى داشت وى اهل عراق بود و به سبك و شیوه‏ى خراسانى خوانندگى مى‏كرد. حافظ مظفر در خواندن آهنگهاى كردى نیز مهارت داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، شاعر، موسیقیدان و خطاط. از مردم محله‏ى خیابان تبریز و حافظ قرآن و صاحب آوازى خوش بود. او سازهاى قانون و شترغو را نیكو مى‏نواخت و غزل را نیكو مى‏سرود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خواننده و شاعر. از خوانندگان زبردست و حافظ قرآن بود كه از اخبار و قصص گذشتگان نیز آگاهى بسیار داشت و بیشتر وقت خود را صرف نقل آنها مى‏كرد. وى انسان متواضعى بود و غزل را نیكو مى‏سرود. از وى «دیوان» شعرى باقى مانده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خواننده و موسیقیدان. در هنر خود استاد بود و هنر گویندگى و خوانندگى را به مرتبه‏ى كمال داشت و در زمان خود بر سایرین این طبقه رحجان. در زمان اسماعیل میرزا، جالچى باشى شدء و در زمان شاه‏عباس قرب و منزلت یافت. حافظ جلاجل را به داشتن مذهب تسنن نزد شاه متهم مى‏كردند. وى سرانجام در قزوین درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

محمدتقى فروزى به سال 1336 در رشت، شهر زیبا، شهر باطراوت و باصفا، شهر مردمان خوش‏برخورد و مهماندوست كه نگارنده خاطراتى بس شیرین از این شهر دارم، دیده به جهان گشود. عموى بزرگ وى، پرویز فروزى با نواختن ساز ویولن آشنایى داشت و آواز برادر خود را كه پدر محمدتقى فروزى بود هر وقت كه حال و هوایى داشت هنگام خواندن با ساز خویش همراهى مى‏كرد. باید یادآور شد كه صداى خوش در این خانواده موروثى بوده و محمدتقى فروزى نیز مثل پدر از صدایى زیبا بهره‏ور مى‏باشد و او از سن پنجسالگى با ردیفها و گوشه‏هاى آوازى موسیقى ایرانى آشنایى پیدا كرد و با گوش حساس خود، ریتم‏ها و صداها را از همان كودكى به خوبى تشخیص مى‏داد و بسیارى از مواقع براى كودكان همسال خود و محافل خانوادگى آواز مى‏خواند و چنان عشق به موسیقى و فكر هرچه بیشتر این هنر در نهاد او ریشه دوانیده بود كه به هیچ چیز جز موسیقى فكر نمى‏كرد و عاقبت هم او از سال 1343 با ساز سنتور آشنایى پیدا كرد و مشتاقانه به یاد گرفتن و نواختن این ساز پرداخت. اما چون در آن زمان خانواده او وضع مالى مساعدى نداشتند كه او را جهت فراگیرى ساز، نزد استاد بفرستند، او روزها با گوش دادن به صفحات موسیقى و رادیو، توانست نزد خود نواختن ساز سنتور را یاد بگیرد و رفته رفته خود را از پله‏هاى نردبان موسیقى بالا ببرد و آن‏قدر از خود پشتكار به خرج داد كه در سال 1347 گروه كوچكى از نوازندگان خردسال مدرسه‏اى كه در آن درس مى‏خواند تشكیل داد و به اجراى برنامه‏هاى موسیقى و كنسرت پرداخت و چون با نت آشنایى نداشت تمام قطعات خود را به صورت گوشى مى‏ساخت و به اجرا درمى آورد. محمدتقى فروزى در سال 1350 در مسابقه‏اى كه بین نوازندگان: ویولن، كمانچه، تار، سه‏تار، قانون، ضرب و سنتور در انجمن برپا شده بود، بین 60 نفر از نوازندگان سنتور، نفر اول شناخته شد واز این زمان او دیگر در مجالس و محافل هنرى تقریبا از چهره‏هاى آشنا و شناخته شده بود و كارهایى كه بعدها در آهنگسازى و سازسازى ارائه داد، موجب گشت كه هنرمندان بزرگى چون: استاد ابراهیم قنبرى، محمد بهارلو، تیمسار قادرى فرمانده موزیك ارتش جمهورى اسلامى ایران، مهدى ستایشگر، جواد لشگرى، محمد موسوى، داود یاسرى، میلاد كیائى، هادى منتظرى و خیلى از دوستان كه بنده اگر بخواهم نام همه آنها را یاد كنم موجب اطاله كلام مى‏شود وى را با دیده احترام بنگرند و براى او آینده‏اى درخشان پیش‏بینى مى‏نمایند. استاد حشمت سنجرى درباره وى مى‏گوید: «این هنرمند را چند بار بیش ندیده‏ام ولى هر وقت هم كه نزد مرحوم فرهاد دلشاد مى‏رفتم، مى‏دیدم، وى با شوقى فراوان و عشقى وصف‏ناشدنى مشغول سیم‏كشى ساز است و یا آن را كوك مى‏نماید. این عمل فروزى مرا به شوق انداخت تا سه بیت شعرى براى وى بگویم: آدمى دیدم كه هى سیم مى‏كشید از براى كوك كردن زحمت مى‏كشید گفتمش جانا چرا سیم مى‏كشى از براى كوك كردن زحمت مى‏كشى گفت تا من زنده‏ام سیم مى‏كشم از براى كوك كردن زحمت مى‏كشم محمدتقى فروزى درباره چگونگى راه‏یابى به هنر و موسیقى و سازسازى خود چنین مى گوید: «از كودكى، یعنى از سن پنج سالگى به موسیقى علاقه فراوان داشتم، همیشه آرزو داشتم كه یك هنرمند بالیاقتى بشوم یا یك سازنده ساز تعمیركار در امور موسیقى، روزى جلو منزلمان نشسته بودم كه یكى از همبازى‏هایم آمد و گفت: «بچه‏ها، پدرم برایم یك سنتور خریده است اگر دوست دارید بیایید آن را ببینید و آن را بنوازید. من هم رفتم و بین بچه‏ها من نیز چند مضرابى روى سیم‏ها زدم و از همان وقت محو صداى زیباى سنتور گردیدم و از پدر و مادر خواستم تا برایم یك سنتور خریدارى نمایند ولى آنان هر بار به طریقى از اجابت خواهش من طفره مى‏رفتند و عاقبت پس از یك سال براى من پدرم سنتورى خرید و من بدون معلم مشغول تمرین و نواختن آن شدم. روزها و هفته‏ها و ماهها و سالها یكى پس از دیگرى سپرى مى‏گشتند و من هم سرگرم نواختن سنتور و تمرین و تقلید از هنرمندان بزرگ رادیو مى‏شدم و در این دوران مرتبا از وضع خانواده دلشادها توس دوستانم مى‏شنیدم كه مغازه‏اى در بهارستان دارند و مغازه ایشان محل انس و محفل هنرمندان بزرگ و سرشناس است كه در آنجا آمد و شد دارند و آرزو مى‏كردم كه روزى من هم بتوانم در آنجا آمد و شد داشته باشم و من عاقبت با سعى و كوشش توانستم نه تنها در آن كارگاه آمد و شد داشته باشم، بلكه افتخار پیدا نمودم تا عضوى از اعضاى آن مغازه هنر و موسیقى گردم. لذا از سال 1351 در این مغازه با فیض‏اللَّه دلشاد پدربزرگ خانواده دلشادها آشنا ومشغول كار و فعالیت و فراگیرى سازسازى گردیدم. نزد این هنرمند خوب و باارزش، من ابتدا به سیم‏كشى سنتور پرداختم، بعدها به كوك كردن و پس از آن به تعمیر كردن سازها مشغول شدم. مرحوم فیض‏اللَّه دلشاد و هوشنگ دلشاد كه پسر بزرگ خانواده بود براى من زحمت فراوانى كشیدند و خیلى چیزها به من یاد دادند و كار خیلى خوب و بر وفق مراد پیش مى‏رفت ولى در سال 1359 كه دلشاد بزرگ آن هنرمند ارزنده، از جهان فانى به سراى باقى رفت من بسیار افسرده و پریشان خاطر گردیدم زیرا استادم را از دست داده بودم و دیگر آن شوق و عشق كمتر در نهادم موج مى‏زد تا بتوانم دل به كار دهم، زیرا فوت این استاد پیر و فرزانه كه هرچه مى‏دانست از من دریغ نمى‏ورزید چنان در تمام رگ و پى وجودم ریشه دوانیده بود كه فقط به پوچى و بى‏اعتبارى جهان فكر مى‏كردم و بس! به هر حال، من چند صباحى را در كنار هوشنگ دلشاد كار كردم تا اینكه پس از چندى فرهاد دلشاد كه پسر دوم خانواده بود آمد و با او آشنا شدم و با او علاوه بر اینكه كار مى‏كردم با هم رفیق و دوست صمیمى شدیم و هوشنگ براى معالجه فلج خود عازم خارج گردید و در مغازه من ماندم و فرهاد. فرهاد دلشاد مانند پدر انسانى شریف، باگذشت، بامحبت و هرچه مى‏توانست به مردم و جوانان هنرمند و هنردوست كمك مى‏كرد و بارها پول سازى را كه بیشتر خریدارى كرده بود و یا اجرت تعمیرسازى را كه بیش از بهاى آن بود اگر مى‏دید كه آن شخص وضع مالى درستى ندارد تخفیف كلى مى‏داد و یا آن را مجانى در اختیار آن فرد مى‏گذاشت و این را من بارها در مغازه شاهد بودم، فرهاد دلشاد، نحوه سازسازى را به من آموخت و تعمیرات سازهاى مختلف را نیز در كنار این مرد هنرمند آموختم و خیلى به اصطلاح فوت و فن كار را از وى یاد گرفتم و خیلى با هم دوست و رفیق شده بودیم و با هم خانوادگى به مسافرت مى‏رفتیم تا اینكه در سال 1372 فرهاد كه او را چون جان شیرین دوست داشتم با ناباورى از میان هنرمندان رفت و این ضربه‏اى بود بزرگ و فاجعه‏آمیز براى من كه تا چند مدت حال و هواى خود را نداشتم و پس از مدتى كه دستم به كار نمى‏رفت عاقبت كارگاهى را گرفتم و سازندگى و تعمیرات ساز را دوباره آغاز كردم و در جوار تعمیرات سازهاى زهى، تعمیرات سازهاى بادى و پوستى را هم انجام مى‏دادم و در ساختن سازهایم، در گوشه هر سازى كه بسازم در كنار مهر خود، مهر فرهاد دلشاد را هم نقش مى‏زنم تا شاید بتوانم یاد او و خاطره او را براى همیشه براى خویش و مردم هنردوست ایران زنده و جاودیدان نگاه دارم. یادش گرامى باد».

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

نجات‏اللَّه بخشى به سال 1303 خورشیدى در تهران متولد شد و چون خانواده او عموما اهل هنر، و ذوق موسیقى داشتند، وى نیز از سن شش سالگى به موسیقى علاقمند شد و نواختن ساز ضرب را نزد خود و اقوام خویش آغاز كرد و همزمان با فراگیرى و نواختن تنبك به كار تعمیر و ساختن ساز تار روى آورد. نجات‏اللَّه بخشى پس از دو سال كه از فراگیرى و نواختن ضرب را سپرى كرده بود، یعنى از سن هشت سالگى به مجالس و محافل هنرى راه پیدا كرد و شروع به نواختن ضرب كرد و از سنین شانزده سالگى براى یادگیرى و نواختن ساز تار، نزد استاد زنده‏یاد مرتضى خان نى‏داود رفت. استعداد ویژه وى در كار و هنر موسیقى اصیل و سنتى ایران و بهره‏ورى از استاد بزرگ و والایى چون نى‏داود، او را خیلى زود با بزرگان موسیقى ملى و سنتى ایران آشنا ساخت یكى از دوستان شادروانان استاد حسین تهرانى و مهدى غیاثى گردید و از همین زمان به رادیو راه یافت و مدت دو سال به طور افتخارى نوازندگى در رادیو را به عهده گرفت. ساز اصلى وى ضرب است ولى همان طور كه اشاره شد، ساز تار را در نهایت شیرینى مى نوازد و در تعمیر آن كوشا و نهایت وسواس را دارد و استادانى نظیر: على‏اكبرخان شهنازى، و استاد وارتان كار او را قبول داشتند. نجات‏اللَّه بخشى، خدمت سربازى خود را در قسمت موزیك لشگر دو ارتش به پایان برد و در كار تعمیر و ساختن ساز تار، شاگردانى چون: محمد مهدى آقامحمد اصفهانى، عباس محمدى و جمشید بخشى تربیت نمود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

حمید قیصرى از هنرمندان جوانى است كه در موسیقى، آینده‏اى روشن در انتظار او مى‏باشد. وى به سال 1346 در تهران متولد شد و از سن 9 سالگى به موسیقى روى آورد و براى نواختن ساز نى اقدام مى‏كند و علیرغم مشكلاتى كه در راه او وجود داشت موفق مى‏شود و از سن پانزده سالگى با اصول ساخت و تعمیر سازهاى بادى و در كنار آن ساز سنتور و دیگر سازهاى سنتى آشنا مى‏شود. وى با راهنمایى بزرگانى چون حسن كسائى، عندلیبى در ساز نى و پرویز مشكاتیان در سنتور مطالب جامع و پربارى را فراگرفت و اصول موسیقى سنتى را چه به صورت سینه به سینه و چه پیروى از سبك نوازندگان دنبال مى‏نماید، به خصوص در نى كه پیرو استاد حسن كسائى است. حمید قیصرى موسیقى را ارج مى‏گذارد و با وجود سن كم خود، همواره در تلاش براى فهمیدن این علم شورانگیز مى‏باشد. وى دوران خدمت نظام وظیفه خود را در قسمت موزیك سپاه سپرى كرد و در سالهاى 67 -69 به سازهاى بادى كاملا تسلط یافت و از، كارهاى شاخص او در موزیك سپاه ساخته سه مارش به نامهاى: «عاشوارا»، «پیشواز»، «رژه» بود كه به نام او ثبت شده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

جمشید آقایى از هنرمندان جوان و علاقمند به موسیقى است كه به سال 1345 خورشیدى در شهرستان زیبا و سبز و خرم شاهرود متولد شد. پس از اتمام تحصیلاتت ابتدایى بود كه به موسیقى سنتى ایران و نواختن ساز سنتور علاقمند گردید و با خریدن یك ساز سنتور، نزد خود نواختن این ساز را آغاز كرد و از سال 1363 در تهران به كلاس هنرمند ارزنده و دلسوز حسین ملك رفت و فراگیرى و نواختن موسیقى و ساز سنتور را نزد وى آغاز كرد و در ضمن در همین كلاس از وجود هنرمندان خوب و باارزش دیگرى چون: منوچهر گودرزى، ایزد كاویانى نیز بهره‏ور گردید. در سال 1367 با ساختن آهنگهایى در ابوعطا، مخالف سه‏گاه، نوا شور و شوشترى جهت آموزش و پرورش و سرودهاى انقلابى براى اعیاد و جشنها فعالیتهاى هنرى خود را آغاز كرد كه یكى از این آهنگها به مقام اول رسید و قطعه‏نوازى وى همراه با ضرب غلامرضا گودرزى در بیات اصفهان از رادیو پخش گردید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

سعید میرك از هنرمندان و نوازندگان جوان ساز ضرب است كه به سال 1337 خورشیدى در تهران خیابان دروازه شمیران در خانواده‏اى كه با موسیقى مأنوس بودند، متولد شد. میرك دوران كودكى خود را هنوز سپرى نكرده بود كه به سوى موسیقى كشانیده شد و به این هنر والا و ارزشمند دل بست و چون سازى نداشت كه بنوازد و سن او هم به وى اجازه نمى‏داد كه سازى خریدارى كند لذا تنها امكانى كه براى او وجود داشت نواختن ضرب بود كه آن را با نواختن روس سینى و قابلمه و هر شى‏ء صافى به اجراء درمى آورد. وى مدت‏ها به این طریق نزد خود نوازندگى كرد، تا اینكه براى یادگیرى و درست نواختن تنبك به كلاس زنده‏یاد امیرناصر افتتاح رفت و تا زمان حیات آن مرد در كلاس وى بود و یار و همدم استاد خویش. پس از فوت امیرناصر افتتاح به كلاس امیر بیداریان رفت و مدتى را نزد ایشان به فراگیرى هنر تنبك‏نوازى پرداخت تا جایى كه خود در 2 واحد آموزشى مشغول تدریس ضرب‏نوازى گردید. سعید میرك با هنرمندانى مثل: رضا شفیعیان، دكتراسداللَّه حجازى، شاپور رحیمى، حسن زرگانى، رضا طاطائى، حسین همدانیان و... همنوازى و همكارى داشته و همیشه در راه هنر و كارهاى هنرى، خود را یك طلبه مى‏داند. وى در سال 1360 با دختر عموى خود ازدواج كرد كه ثمره این ازدواج فرزند پسرى است به نام نوید كه در تنبك‏نوازى و نواختن ساز سنتور از استعدادى خوب و وافرى بهره‏ور مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

قاسم دماوندى، از نواده‏هاى هنرمند فقید جناب حسن دماوندى بزرگ هنرمند آواز قدیم ایران است كه به سال 1335 در تهران متولد شد. وى از نوجوانى به موسیقى علاقمند شد و با گوش دادن به صفحات قدیمى و نغمات هنرمندان و نام‏آوران موسیقى اصیل و سنتى ایران رفته رفته با این هنر آشنا و به سوى آن كشش پیدا كرد. قاسم دماوندى به نواختن ضرب علاقمند شد و نواختن این ساز را از روى نوار نوازندگان ضرب آموخت و همراه على ورزنده برادر هنرمند فقید رضا ورزنده براى دوستان و دل خود به نوازندگى مى‏پرداخت و این هنر را فقط به خاطر دل خود و علاقه به موسیقى دنبال كرد و مى‏كند. وى فرزند هنرمندى دارد به نام سعید دماوندى كه نزد هنرمند ارجمند رحمت‏اللَّه عنایتى مشغول فراگیرى ساز سنتور مى‏باشد كه داراى استعدادى بسیار خوب است و یكى از نوازندگان خوب سنتور در آینده خواهد بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

بهروز خندانى به سال 1334 درتهران خیابان گرگان متولد شد، تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در دبستان حافظ و متوسطه را در دبیرستان رودكى به پایان برد. بهروز خندانى از كودكى به موسیقى علاقمند شد و با این هنر دوران كودكى خود را سپرى مى‏كرد، بدین طریق كه آنها رادیو نداشتند و او با گوش دادن به صداى رادیوى همسایه آهنگ‏ها و تصنیف‏ها را یاد مى‏گرفت و آنها را براى خود مى‏خواند و این خود، انگیزه‏اى را در او به وجود آورد تا به سوى این هنر بیشتر كشش و گرایش پیدا كند، لذا در دبیرستان در گروه سرود و تئاتر شركت كرد و یكى از فعالین هنرى گروه سرود و نمایش مدرسه شد و پس از پایان تحصیلات به كلاس موسیقى جهت فراگیرى و نواختن فن ویولن، ابتدا زیر نظر هنرمند ارجمند و معلم دلسوز، على نوعدوستى مدت سه سال كتاب‏هاى اول و دوم هنرستان و كتاب هجده قطعه پیش‏درآمد را به پایان برد، سپس به كلاس هنرمند گرامى شاول كاربند راه یافت و جهت ورزیدگى انگشتان و متد و گام‏هاى موسیقى غرب و آرشه‏كشى مدت سه سال از وجود این معلم خوب بهره‏ور گردید. و كتاب سوم هنرستان موسیقى را هم به پایان رسانید، سپس براى بهتر فراگرفتن ردیف‏هاى موسیقى ایرانى به هنرستان شبانه موسیقى رفت و نزد هنرمند گرامى و باارزش كامران داروغه به مدت یك سال ردیف‏هاى شادروان ابوالحسن صبا را آموخت و پس از آن براى سیر و تفحص در موسیقى سنتى و اصیل ایران به خدمت حشمت‏اللَّه جودكى رفت واز سبك و سیاق نوازندگى وى بهره‏ور شد و تحت تأثیر نوازندگى وى قرار گرفت كه خود هم اكنون یكى از شیرین‏نوازان ویولن مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

حسین طیبى، از علاقمندان به موسیقى سنتى ایران است كه به سال 1324 در تجریش متولد شد. فراگیرى موسیقى و نواختن ویولن ار از سن هجده سالگى نزد یكى از هنرمندان باارزش «گلها» آغاز كرد كه مدت دو سال در خدمت این هنرمند بود. سپس به هنرستان موسیقى رفت و مدت سه سال نزد هنرمند فقید حبیب‏اللَّه بدیعى ادامه تحصیل داد و ردیف‏هاى استاد صبا را نزد این استاد به پایان برد. وى داراى پنجه‏اى شیرین و جذاب است كه در سال 1530 ازدواج كرد و ثمره ازدواج او سه فرزند است كه دو نفر ایشان به نامهاى سعید، وحید به موسیقى سنتى ایران علاقمند و با نواختن ویولن، سنتور و تنبك آشنایى دارند، حسین طیبى به تدریس ساز ویولن به هنرجویان مشغول مى‏باشد و موسیقى را بیشتر به خاطر دل خویش فراگرفته است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

ناصر رحیمى به سال 1331 خورشیدى در یكى از محله‏هاى جنوب تهران دیده به جهان باز كرد. از سال چهارم ابتدایى كه مشغول تحصیل بود به موسیقى علاقه پیدا كرد و دیگر به جاى بازى در منزل و كوچه فقط به موسیقى فكر میكرد و آرزو مى‏كرد كه روزى بتواند یك ساز را بنوازد ولى امكان چنین كارى براى او وجود نداشت و خود در این باره مى‏گوید: «اولین صدایى كه در هنر موسیقى مرا مجذوب خود كرد، صداى زیبا و جادویى ویولن بود. خاطرم هست كه بعدازظهرها در روزگارى رادیو ایران برنامه موسیقى‏اى پخش مى‏گردید كه غلبا نوازندگان آن هنرمندان بزرگى نظیر: پرویز یاحقى، على تجویدى، همایون خرم، اسداللَّه ملك و... بودند كه من همیشه از مشتریان پر و پا قرص این برنامه‏ها بودم. در سال 1342 به نارمك نقل مكان كردیم، یادم هست آن زمان نارمك بسیار خلوت بود و بعدازظهرها با یكى از دوستانم كه سنتور داشت به پشت‏بام منزل مى‏رفتیم و آهنگهاى روز آن زمان را تمرین مى‏كردیم كه مدت پنج سال این حال كم و بیش ادامه داشت. از سال 1347 بر خلاف عقیده پدرم كه بسیار با موسیقى مخالف بود، یك شب سنتورى به مبلغ 400 ریال خریدارى كردم و دور از چشم پدر، بدون معلم مستقلا مشغول تمرین و نواختن سنتور شدم، تا اینكه پدرم فهمید و پس از اینكه مرا كتك مفصلى زد، ساز مرا شكست و مرا از این مؤنس بى‏نظیر كه واقعا عاشقش بودم، محروم كرد ولى من درصدد بودم تا اولین فرصتى كه به دست آوردم، دوباره فراگیرى و نواختن ساز را دنبال كنم و عاقبت این فرصت را در سال 1351 به دست آوردم و منزلى اجاره كردم و ساز سنتورى خریدارى نمودم و به كلاس ماندانا نزد هنرمند خوب و شایسته آرایى‏نژاد رفتم و مشغول فراگیرى این ساز شدم و پس از چندى با خرید یك ساز قانون نواختن این ساز را هم آغاز كردم و براى یادگیرى صحیح و كوك درست این ساز، نزد هنرمند شایسته و باارزش خانم سیمین آقارضى رفتم و از مكتبت این هنرمند كسب فیض كردم و خوشحالم كه شاگرد این هنرمند شیرین‏نواز مى‏باشم.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

رضا شفیعیان در سال 1320 در تهران متولد شد، پدرش از علاقمندان به موسیقى سنتى ایران بود و خود نیز عملاً در این رشته از هنر دست داشت و با اغلب اساتید این فن در زمان خود دوستى و معاشرت داشت. بالطبع فرزندش هم از طفولیت با شنیدن نغمات دلكش موسیقى پرورش یافته و بعد از طى دوره دبستان پى برد كه تنها گوش دادن به موسیقى و لذت بردن از آن وى را ارضاء نمى‏كند و باید عملاً هم در این راه قدم گذارد و در این هنگام از میان سازها، سنتور را كه به آن بسیار علاقمند بود انتخاب و نزد خود به تمرین مشغول مى‏شود ولى پس از چندى با آشنایى بیشتر به گوشه‏ها و دستگاههاى موسیقى ایرانى تصمیم مى‏گیرد در نزد یكى از اساتید معاصر كار خود را دنبال كند، در آغاز این موضوع را با پدرش در میان مى‏گذارد، پدر در جواب به او مى‏گوید: «تنها كسى كه مى‏توانستى از محضرش استفاده كنى، حبیب سماعى استاد مسلم سنتور بود كه متأسفانه در چند سال قبل درگذشت و فعلاً هم آقاى ابوالحسن صبا، استاد موسیقى ایران هستند كه علاوه بر ویولن به سایر سازها، از جمله سنتور نیز آشنایى دارند و این ساز را درس مى‏دهند و شما مى‏توانید در كلاس استاد نام نوشته و از محضر ایشان استفاده نمایى». بالاخره پس از چندى موجبات دیدن استاد صبا و استفاده از كلاس درس ایشان فراهم مى‏گردد لكن به دلیل بیمارى و كسالتى كه استاد داشت تدریس مرتب و تعلیم وى براى ایشان مقدور نبود و استاد صبا به ایشان تكلیف مى‏كند و قرار مى‏شود كه وى در هنرستان موسیقى نزد آقاى فرامرز پایور كه یكى از بهترین شاگردان استاد صبا بود برود و از محضر و كلاس ایشان بهره برد. وى در این كلاس فراگیرى سنتور را به مدت 6 سال و به طریق علمى و عملى نزد استاد فرامرز پایور مى‏آموزد، پس از چندى وارد اركستر هنرهاى زیبا كه بعداً به وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام یافت مى‏شود و مدتى در آنجا به نوازندگى سنتور متداول و سنتور «كروماتیك» مشغول و بعد از آن وارد رادیو شده و در اركسترهاى مختلف كار خود را ادامه مى‏دهد. در سال 1345 با تأسیس دانشكده‏ى موسیقى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران به دانشكده مزبور راه یافته و در خلال 4 سال تحصیل از محضر اساتیدى چون: مرحوم دكتر نورعلى‏خان برومند، دكتر داریوش صفوت، استوار، فروتن و اساتید دیگر استفاده نمود و موفق به اخذ لیسانس در رشته‏ى موسیقى مى‏گردد، البته در طول تحصیل فعالیت هنرى خود را در رادیو و همچنین تلویزیون ادامه داده و نیز از دانسته‏هاى مرحوم حاج‏آقا محمد ایرانى كه چكیده‏ى اساتید موسیقى زمان بود استفاده و بهره‏هاى فراوان برد. در سال 1353 وارد مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران مى‏شود و در آن مركز با حمایت و پشتیبانى بى‏دریغ دكتر داریوش صفوت ریاست وقت این مركز، موفق به نواختن سلو در كنسرتها و جشنواره‏هاى كانون فرهنگى هنرى چه در داخل كشور و چه در فستیوالهاى خارج از ایران مانند: تونس، فرانسه، انگلیس، آلمان مى‏شود و كاست‏ها و نوارهایى با صداى خوانندگان ایرانى براى علاقمندان به موسیقى سنتى ارائه مى‏دهد و نیز در خلال فعالیتهاى مزبور همواره به تدریس این ساز مشغول بوده و شاگردان بسیارى را تا به حال با سنتور آشنا نموده كه امید است همه علاقمندان به ساز سنتور با سعى و جدیت هرچه بیشتر در پیشبرد و حفظ این ساز كه یكى از سازهاى ملى و سابقه‏دار و كهن سرزمین ما است بكوشند و در این راه مؤید و موفق باشند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

پرویز مشكاتیان در 24 اردیبهشت ماه سال 1334 در نیشابور چشم به جهان گشود، جهانى كه با گشودنش، شنودن آواى مترنم و سرمست سرچشمه‏ها و دشتهاى بینالود از یك سو، و از دیگر شیهه‏ى سواران و تاراج تتاران و مغولان و... آنچه كه بر نیشابور رفته بود، را براى او ناگزیر مى‏كرد. مشكاتیان از 6 سالگى به فراگیرى موسیقى پرداخت، از ابتدا علاقه‏ى وافرى به سنتور پیدا نمود و به علت ارتباط مداوم به استاد خود (پدرش حسن مشكاتیان) در 8 سالگى اولین كنسرت خود را در یك مراسم گردهمایى دانش‏آموزان مدرسه‏ى امیر معزى نیشابور انجام داد. مشكاتیان از كودكى متوجه ارتباط تنگاتنگ ادبیات منظوم و منشور ایران با راهى كه برگزیده بود شد و در این راه نیز پدرش راهنماى او بود. از دوران دبیرستان در اردوهاى رامسر شركت مى‏جست و در مسابقات آموزشگاههاى سراسر كشور ركورددار بود. پرویز مشكاتیان پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده‏ى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران شد. ردیف عالى موسیقى ایران «ردیف آقا میرزا عبداللَّه» را در دانشگاه نزد استاد فقید نورعلى‏خان برومند و دكتر داریوش صفوت آموخت. همزمان با این آموزشها از محضر اساتیدى چون: دكتر محمدتقى مسعودیه، شادروان عبداللَّه خان دوامى، شادروان سعید هرمزى، شادروان یوسف فروتن نیز بهره گرفت. او همچنین در مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران به عنوان سرپرست گروه و استاد سنتور مشغول كار شد. پرویز مشكاتیان در آزمون باربد كه به ابتكار استاد نورعلى‏خان برپا شده بود در رشته‏ى سنتور به مقام اول با (پشنگ كامكار) و در كل آزمون به مقام ممتاز با (داریوش طلایى) دست یافت. مشكاتیان پس از استعفا از رادیو تلویزیون، به اتفاق چند تن از موسیقیدانان، مؤسسه فرهنگى و هنرى چاووش را بنیاد نهادند. او به عنوان سرپرست گروه و استاد رشته‏ى سنتور مشغول خدمت به هنرجویان موسیقى شد. مشكاتیان داراى قریحه‏اى ذاتى است، او به گفته‏ى دست‏اندركاران موسیقى، قدرت خارق‏العاده‏اى در تصویرسازى و تبحر زیادى در انواع ریتم و خاصه آهنگسازى روى اغزال و اشعار مورد علاقه‏اش دارد. آهنگهایى كه تاكنون از وى شنیده‏ایم عبارتند از: «مرا عاشق»، «شورانگیز»، «نغمه» شعر از مولانا خواننده شهرام ناظرى اجرا گروه عارف. «آستان جانان»، «شیدایى»، «سرانداز»، «سروناز»، «بیداد» شعر حافظ خواننده شجریان دونوازى در ایران- گروه عارف در اروپا، «بیداد» اجرا گروه عارف و شیدا. «یادباد»، «كرد بیات» شعر حافظ خواننده شجریان اجرا گروه عارف و شیدا «كرد بیات» اجرا گروه عارف «رزم مشترك»، شعر آذرمهر خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «وطن» شعر آذرمهر خواننده ناظرى اجرا گروه عارف. «ایرانى»، گروه شیدا. «چوپانى» شعر جواد آذر خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «پیروزى» شعر جواد آذر خواننده شجریان اجرا «پگاه»، «در غم» شعر جواد آذر خواننده شجریان دونوازى (با ناصر فرهنگفر). «طلوع» شعر جواد آذر خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «جان جهان» شعر مولانا خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «سركش» شعر مولانا خواننده شجریان دونوازى. «دل‏انگیزان» شعر مولانا خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «گلنوش» شعر مولانا خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «صبح است ساقیا»، «چكاد» شعر حافظ خواننده شجریان اجرا گروه عارف. «افسرده حال» شعر باباطاهر خواننده پریسا اجرا گروه مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران. «شكر و شكایت»، «پیش‏درآمد ابوعطاء»، «چند مضراب حجاز» شعر حافظ خواننده على جهاندار اجرا گروه عارف. این بخش اندكى از كارهاى پرویز مشكاتیان بود و در حال حاضر چند كار با اركستر سنفونیك تهران و گروه عارف در دست تهیه دارد و همانطور كه گفته شده روى اكثر غزلهاى حافظ و مولانا و سعدى كار كرده است. پرویز مشكاتیان چند كار او روى اشعار نیما، سایه، سپهرى، مشیرى و شعراى نوپرداز دارد كه جزو برنامه‏هاى آماده‏ى وى مى‏باشد. وى تاكنون كتابى به نام بیست قطعه منتشر كرده است و در ادامه این كتاب، كتابى در دست تهیه دارد. كتاب دیگرى براى دستور سنتور نوشته است كه در دست اتمام است. او براى انتقال موسیقى به نسلهاى آینده، روش نفس به نفس یا سینه به سینه را لازم نمى‏داند ولى براى كفایت بر آن است كه روشى مدون و معین و مشخص از طریق گفتار و نوشتار و تحقیق و بررسى به وجود آید. پرویز مشكاتیان كنسرتهاى متعددى در داخل و خارج از كشور انجام داده است كه یكى از آنها با شجریان بود كه در آلمان فدرال، شهرهاى: بن، دوسلدرف، مونیخ بوده است. غزلى كه آقاى مهدى ستایشگر در كتاب راز خلوتیان براى مشكاتیان سروده و نام غزل را «سروناز» (یكى از كارهاى مشكاتیان) نام نهاده و در طول غزل نام آثارى از مشكاتیان همچون (غم‏انگیز، گلریز، سروناز، سرانداز، در غم) را نام برده است: بنواز اى كه دلها همه شب كشیده نازت بزن اى هزاردستان، به بیان رسیده سازت ز كمال بى‏نیازى، به سخن رسیده سازى نكند زبان گشاید كه فتد ز پرده رازت «شب عاشقان بیدل چه شب دراز باشد» گذرد اگر به پاى تو و ساز دلنوازت شب من شبى غم‏انگیز، به یاد باغ رویت نگهم به اشكت گلریز، به پاى سرو نازت دل عاشق سرانداز، نشسته باز در غم مگرش بسازى اى دوست، به ساز چاره‏سازت همه سر به جیب باطن، به اذان عشق مؤمن همه در تو و تو مشغول به ركعت نمازت چه تغافلى نمودم، كه سرایمت به شعرى همه شعر مى‏سراید نغمات جانگدازت به زبان راز گویم زغمم كه اهل دردى نفتد به هیچ خوارى گل ناز من، نیازت

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 6 آبان 1395  - 7:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 15

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی