مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گنجینه دانشمندان (جلد دوم)

یكى از موسیقیدانان و نوازندگان بى‏نظیر سه‏تار مرحوم على‏محمد صفائى است این هنرمند در حدود سال 1276 شمسى تولد یافت و سه‏تار را در نوجوانى ابتدا پیش خود فراگرفت و سپس نزد درویش‏خان به تكمیل آن پرداخت و بر اثر ذوق سرشار و استعداد طبیعى و تمرین و ممارست در نواختن آن استاد گردید. على‏محمد صفائى قامتى لاغر و بلند و چهره‏اى سبزه و انگشتانى كشیده داشت كه براى نوازندگى سه‏تار كاملاً مناسب بود. مشارالیه به تمام ردیف‏هاى موسیقى ایرانى و كلیه گوشه‏هاى آن احاطه و وقوف كامل داشت. داراى پنجه‏اى بسیار لطیف و شیرینى بود كه هر شنونده را مجذوب و مسحور مى‏ساخت. على‏محمد صفائى با خانواده ما و مخصوصاً عموى كهترم مرحوم محمدقلى سهراب‏زاده كه عضو وزارت فوائد عالیه و از موسیقیدانان و نوازندگان ویولن بود بسیار دوستى و صمیمیت داشت و با هم مأنوس و معاشر بودند. در سالهاى 1302 الى اواخر 1306 شمسى موقعى كه خانه ما در محله سنگلج بود هفته‏اى چند روز مرتباً به آنجا مى‏آمد و به اتفاق عموى من با یكدیگر به نواختن سه‏تار و ویولن مشغول مى‏شدند. على‏محمد صفائى مردى كم‏حرف و گوشه‏گیر بود و اهل تظاهر هم نبود و در مجامع عمومى از نواختن سه‏تار احتراز داشت و جز در مجالس خصوصى براى دوستانش و در عالم تنهائى براى دلش ساز نمى‏نواخت. صفائى در ساختن آلات موسیقى و مخصوصاً سه‏تار مهارت زیادى داشت و سه‏تارهائى ساخته كه كاسه آنها چند ترك و در پایین آنها صدف به كار رفته و روى دسته آنها نیز با ظرافت و دقت خاصى با صدف تزئین شده است. و به طور كلى سه‏تارهاى ساخت وى از نظر صنعت و سلیقه و ظرافت از هر حیث ممتاز است. علاوه بر این هنر صفائى خطى زیبا داشت و نستعلیق را نیكو مى‏نوشت. مابین سالهاى 1307 شمسى الى حدود سال 1314 كه هنوز منزل ما در سنگلج بود به علت مسافرت به خارج تهران و سایر پیش‏آمدها و گرفتاریهاى دیگر كه معمولاً رخ مى‏نماید چند سالى مابین عموى من و صفائى جدائى و تفرقه حاصل شد. تا اینكه یكروز عصر در حدود سالهاى 1314 على‏محمد صفائى بدون اطلاع قبلى به منزل ما آمد و دیدار او بسیار باعث خوشحالى مسرت عمویم و من شد. پس از ساعتها صحبت و گفتگو و شرح پیش‏آمدها و وقایع چند ساله بالاخره عمویم سه‏تارى را كه صفائى چند سال قبل به پاس دوستى برایش ساخته و به او هدیه كرده بود به دست وى داد على‏محمد صفائى سه‏تار را گرفته و مدتى به نواختن آن در گوشه‏هاى مختلف پرداخت. نغمات سه‏تار او بسیار لطیف و دلنشین و نافذ و مسحوركننده بود كه با شنونده حرف مى‏زد و زبان حالش این بود: فرصت شمار صحبت كز این دو راهه منزلى چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن این آخرین ملاقات و دیدارى بود كه مابین عمویم و على‏محمد صفائى صورت گرفت و من ناظر آن بودم. چند سال بعد از این آخرین ملاقات، صفائى در سال 1318 شمسى این جهان فانى را بدرود گفت ولى امواج نغمات سه‏تار وى كه سالها نواخته و بقول حافظ تركیب از سوز دل، اشك روان، ناله‏ى شب، آه سحر مى‏باشد تا ابد در جهان هستى باقى خواهد ماند. مطلبى كه ذكر آن بى‏مورد نیست آنكه در كتابهائى كه در چهل سال اخیر در باب موسیقى انتشار یافته متألفینش بیشتر به هنرمندى و ذوق و سلیقه على‏محمد صفائى در ساختن سه‏تار و كارهاى وى اشاره نموده‏اند و كمتر استادى و زبردستى وى را در نوازندگى سه‏تار متذكر شده‏اند شاید این امر بدان علت بوده كه سه‏تارهاى ساخت وى پس از مرگش موجود بوده مورد دقت و بررسى قرار گرفته ولى نغمات سه‏تار وى متأسفانه در صفحه و نوارى ضبط نشده كه شنیدنش موجبات اعجاب و تحسین را فراهم نماید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

رامین دربندى، هنرمند گمنام و بااستعدادى كه نظیر او در گوشه و كنار ایران این سرزمین علم و هنر كم نیستند، در خرم‏آباد لرستان متولد شد. از سن ده سالگى به موسیقى عشق پیدا كرد و چون پدرش كارگر كوره‏پزخانه بود و پولى در بساط جهت خریدن ساز نداشت. روزى با یك تركه درخت و گلدانى كه در خانه داشت براى خود اقدام به ساختن كمانچه كرد و روزها شروع به تمرین با آن كرد. چند سالى به این وضع سپرى شد ولى این ساز نمى‏توانست صداهاى مورد نظر او را تأمین كند و به اصطلاح خارج مى‏زد و او با گوش حساس خود این مسئله را به خوبى درك مى‏كرد، لذا تصمیم گرفت همراه پدر به كوره پز خانه رود و در آنجا آنقدر كار كند تا بتواند پول یك كمانچه را جمع كند. رامین به خاطر رسیدن كمانچه آنقدر در كوره پز خانه زحمت كشید تا توانست پولى جهت خریدن یك كمانچه به دست آورد. وى پس از خرید كمانچه اقدام به تمرین نزد خود كرد و شبانه‏روز تمرین آهنگ‏هایى را كه از رادیو خرم‏آباد مى‏شیند مى‏نمود. استعداد و تمرین‏هاى مكرر و شبانه‏روزى او موجب شد تا وى به طور سینه به سینه به علم موسیقى دسترسى پیدا كند و با گذشت زمان یكى از نوازندگان خوب محلى كمانچه در خرم‏آباد گردید. وى از سن بیست سالگى شروع به آهنگسازى كرد و یكى از آهنگ‏هاى زیبایى كه وى اخیرا ساخت و در جشنواره سراسرى دهه فجر مقام اول را به دست آورد، مربوط به جنگ تحمیلى رژیم بعثى عراق علیه ایران بود كه «تا نفس دارم مى‏جنگم» نام داشت كه با خوانندگى محمد میرزاده اجرا گردیده بود. رامین دربندى، یكى از نوازندگان خوب كمانچه خرم‏آباد است كه در مركز سرود و آهنگ‏هاى انقلابى تالار رودكى مشغول فعالیت است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

مهندس نوذر سراج به سال 1314 خورشدى متولد شد، خانواده او، خود اهل هنر و هنرمند بودند و به هنر و هنرمند احترام خاصى قائل مى‏گردیدند. پدر نوذر سراج ساز تار را به خوبى مى‏نواخت و مادر او با نواختن ساز آكوردئون آشنا و از صدایى خوش و زیبا بهره‏ور بود كه هرگاه پدر او در منزل تار مى‏نواخت مادر او با آكوردئون و یا آواز ساز پدر را همراهى مى‏كرد. نوذر سراج، در چنین محیطى مستعد و آماده دوران كودكى را سپرى مى‏كرد و خود درباره موسیقى و چگونگى راه یافتن به دروازه‏هاى زرین این هنر والا چنین مى‏گوید: «خوب به خاطر دارم در سال‏هاى كودكى هنگامى كه چند سال بیشتر نداشتم با موسیقى آشنا شدم، خداوند روح پدر و مادرم را قرین رحمت خویش فرماید كه این عزیزان مرا با موسیقى پیوند دادند. در آن زمان تنها وسیله شنیدن موسیقى از طریق رادیو و گرامافون‏هاى قدیمى بود. بیشتر شب‏ها براى آنكه من به خواب بروم پدرم یكى از صفحات موسیقى نوازندگان و خوانندگان قدیمى را بر روى گرامافون مى‏گذاشت و من با نواى خوش آن به خواب مى‏رفتم. عشق و علاقه من به موسیقى آنچنان بود كه هرگاه هر آهنگ و آوازى را مى‏شنیدم ششدانگ حواسم متوجه آن مى‏شد و دیگر به اطراف خود نظر نداشتم كه چه در دور و بر من مى‏گذرد، همین امر موجب گشته بود كه درسن نه سالگى با دستگاه‏هاى موسیقى سنتى ایران آشنایى پیدا كرده بودم و پدرم هر وقت كه تار مى‏زد از من سئوال میكرد كه این دستگاه یا گوشه‏هایى كه مى‏نوازم چه نام دارد و من چون به دفعات شنیده بودم فورى جواب درست مى‏دادم و همان زمان سعى مى‏كردم با فلوتى كه پدرم برایم خریده بود همان دستگاه یا گوشه را بنوازم. در سال‏هاى بعد از جنگ بین‏المللى دوم، حدود سال 1326 در دبستان كلاس ششم مشغول تحصیل بودم كه در جشن‏هاى مدرسه فلوت مى‏نواختم و چون این ساز را با عشق و علاقه مى‏نواختم و به طور كلى موسیقى را با دید عاشقانه دنبال مى‏كردم، هنرم مورد توجه مربیان مدرسه و دوستان و فامیل و اقوام قرار گرفت به طورى كه به پدرم بارها مى‏گفتند كه پسر شما فلوت را به خوبى و زیبایى مى‏نوازد و داراى استعدادى فوق‏العاده است و خوب است براى وى ساز زهى و خوبى در نظر بگیرید تا او بتواند از استعداد خود بهره بیشترى بگیرد. در آن زمان آلات موسیقى بسیار كم بود و نسبتا قیمت آن‏ها گران بود، مثلا بهاى یك سنتور در آن وقت حدود 2000 ریال هزار ریال بود كه پدرم قادر نبود با حقوقى كه از اداره خود دریافت مى‏كرد آن را براى من خریدارى نماید، به علاوه تا حدودى هم فكر مى‏كرد كه شاید با داشتن یك ساز سنتور، من از خواندن درس و مشق بازمانم. به هر حال چون علاقه به فراگیرى و نواختن هر نوع آلات موسیقى در وجودم موج مى‏زد، همیشه به دنبال موقعیت بودم تا بتوانم به اهدافم دست یابم، از بخت خوش زمانى كه در كلاس ششم بودم، دوستى پیدا كردم كه فاصله منزل آن‏ها با خانه ما خیلى زیاد بود و او سنتورى داشت كه پدر او براى وى معلم موسیقى گرفته بود كه هفته‏یى سه‏بار به او درس مى‏داد، من عصرها به محض آنكه مدرسه تعطیل مى‏شد با دویدن به سرعت فاصله بین مدرسه تا خانه آن دوست را طى مى‏كردم تا بتوانم حدود ده الى پانزده دقیقه با سنتور او نوازندگى كنم. در یكى از این روزها، دوستم به من گفت: «دیگر به منزل ما نیا، چون پدرم مرا مرتب سرزنش مى‏كند و مى‏گوید من براى تو سنتور خریده‏ام و معلم گرفته‏ام و تو چیزى یاد نگرفته‏یى، در حالى كه این دوست تو نه سنتور دارد و نه معلم ولى خود به خود به این خوبى مى‏زند». با صرف انرژى زیادى كه من براى رسیدن به مقصود خود مى‏كردم سبب شد شب‏ها دچار تب شوم و پدر و مادرم علت آن را نمى‏دانستد، وقتى مرا به دكتر بردند، دكتر نیز بعد از معاینه اظهار داشت: «ظاهرا در وجود پسر شما چیزى وجود ندارد و او كاملا سالم است ولى به نظر میرسد كه ورزش زیاد مى‏كند و همین سبب خستگى بیش از حد او مى‏گردد». من ناگزیر جریان رفت و آمد و دویدن مسافت طولانى را كه براى نواختن سنتور طى مى‏كردم به پدرم گفتم، او پس از شنیدن ماجرا، نگاهى به من كرد و در حالى كه اشكى در گوشه‏هاى چشمانش ظاهر گشته بود، به من گفت: «پسرم تو براى نواختن سنتوراین همه راه را هر روز طى مى‏كنى، آخر چرا به من و مادرت نگفتى؟»، پدرم از آن موقع خیلى سعى كرد تا برایم یك سنتور خریدارى كند ولى باز هم امكان مالى چنین اجازه‏یى را به وى نداد. این ماجرا تا یكى دو سال دیگر نیز ادامه پیدا كرد و روزى من درصدد برآمدم كه از سیمهاى تار كهنه پدرم با تخته براى خودم سنتورى بسازم كه این امكان هم برایم میسر نگشت، تا اینكه روزى تعدادى لیوان و كاسه و بشقاب را دور خود جمع كردم و با ریختن مقدارى آب در لیوان‏ها سعى مى‏كردم نت‏هاى مختلف را به این وسیله ساخته و آهنگ مورد نظرم را بنوازم و این موضوع را من در هیچ كجا نه دیده بودم و نه از كسى شنیده بودم. روزها كارم شده بود اینكه تعدادى لیوان و كاسه و بشقاب را با ریختن آب در آن‏ها و با ضربه زدن قاشق و چنگال بر بدنه آن‏ها تولید اصوات گوناگون نمایم تا بتوانم آهنگى یا دستگاهى را بنوازم. این كار من سبب شد كه سر و صداى مادرم بلند شود و روزى به پدرم گفت: «من از دست این بچه به تنگ آمده‏ام، هر روز باید سى چهل لیوان و كاسه را از اطراف اتاق جمع كنم، فكرى به حال او بكنید»، پدرم از من سوال كرد «بچه با لیوان و كاسه چكار دارى، مگر وسائل خانه اسباب‏بازى است؟» به ایشان گفتم: «پدر من از این وسائل به عنوان اسباب‏بازى استفاده نمى‏كنم، بلكه با آن‏ها سنتور مى‏نوازم و اگر مایل باشید الان براى شما یك همایون مى‏زنم». پدرم نگاهى از روى تعجب به من كرد و گفت: «راستى اگر بتوانى این كار را انجام دهى، حتما برایت سنتور مى‏خرم»، من بلافاصله با همان ترتیبى كه هر روز انجام مى‏دادم لیوان‏ها و بشقاب‏ها را پهلوى هم ردیف كردم و با میزان كردن به وسیله آب قسمتى از دستگاه همایون را براى پدرم نواختم چهره آن روز پدرم را كه از شدت شوق هم مى‏خندید و هم گریه مى‏كرد هرگز فراموش نمى‏كنم، در این هنگام مادرم كه شاهد و ناظر كار ما بود رو به پدرم كرد و گفت: «من به شما گفتم كه او را از این كار منع كنید ولى مثل اینكه شما او را تشویق مى‏كنید كه به این كار ادامه دهد، من نمى‏دانم از فردا تكلیف من با این بچه چه خواهد شد». به هر حال بعد از نمایش كاسه و بشقاب دیگر من نمى‏دانستم چه كنم از یك طرف عشق و علاقه به فراگیرى موسیقى در من روز به روز افزایش مى‏یافت و از طرف دیگر، عدم امكانات مالى پدر اجازه نمى‏داد كه من داراى یك آلت موسیقى باشم. بالاخره در تابستان سال 1328 كه من قرار بود در سال تحصیلى جدید در كلاس دوم دبیرستان مشغول تحصیل شوم، روزى كه پدر و مادرم براى خرید از منزل بیرون رفته بودند، من كلید در اتاق پدرم را كه مى‏دانستم در كجا مى‏گذارد برداشتم و در اتاق او را باز كردم و یكراست رفتم به طرف تار او، در آن وقت جثه من به قدرى كوچك و ضعیف بود كه كاسه ساز تار را نمى‏توانستم روى پاهایم قرار دهم و به طور عادى آن را نگاهدارم ولى بالاخره به هر زحمتى بود فقط دسته ساز را روى پایم قرار دادم و سعى كردم كه با این ترتیب با انگشت دست راست به عنوان مضراب استفاده كرده و انگشت‏هاى دست چپ را هم بر روى پرده‏ها قرار دهم. كار مشكلى بود ولى پس از چند روز با یك انگشت (انگشت سبابه دست چپ) سعى كردم بر روى سیم‏هاى سفید پرده‏ها را پیدا كنم و چیزى بزنم. این كار هر روز براى مدت كوتاهى و به مدت یك ماه ادامه پیدا كرد و من هر وقت كه خانه خلوت مى‏شد ادامه مى‏دادم و به محض شنیدن صداى در خانه تار را سر جایش قرار مى‏دادم و در اتاق را مى‏بستم كه مادر و پدرم متوجه نشوند. در آن زمان شب‏ها در حیاط خانه تخت مى‏گذاشتند و رویش فرش پهن مى‏كردند و بساط سماور و چاى را هم در گوشه آن قرار مى‏دادند، پدرم گاهى شب‏ها قدرى تار مى‏نواخت و بعد از آن تا موقع صرف شام روزنامه مى‏خواند در یكى از همین شب‏ها كه او تار را در كنارش قرار داده بود و مشغول روزنامه خواندن بود، من دل به دریا زدم و به آهستگى به طورى كه او متوجه نشد تار را برداشتم و با همان یك انگشت دست راست و یك انگشت دست چپ شروع به نواختن تار كردم. صحنه فراموش نشدنى آن شب را خوب به خاطر دارم، مثل اینكه پدرم را برق گرفته بود، با صداى ساز روزنامه را به گوشه‏یى پرتاب كرد و در حالى كه به من خیره شده بود و نمى‏دانست چه بگوید، به لكنت افتاده بود گفت: «اى پسر... تو ساز مى‏زنى؟... ازكجا... از كجا یاد گرفته‏یى؟ كى به تو یاد داده است؟» من هم بدون توجه به گفته‏هاى پدر پشت سر هم چیزهایى را كه بلد بودم مى‏زدم ولى در عین حال هم ترسیده بودم ولى وقتى به صورت پدرم نگاه كردم و چهره خندان او را دیدم جرأتم بیشتر شد و كار را ادامه دادم و اتفاقا با همین یك انگشت هم پیش در آمد «بیات ترك» را زدم كه بد از كار درنیامد و به گوش خوش‏آیند بود. پدرم دیگر از شوق نمى‏دانست چه مى‏كند با صداى بلند مادرم را صدا مى‏كرد و بچه‏ها را خبر مى‏كرد كه بیایید نوذر ساز میزند، نوذر ساز مى‏زند... از پدرم به خاطر پنهان كارى كه كرده بودم عذر خواستم و به او گفتم مدت یك ماه است كه بدون اطلاع مادر و شما هر روز مدت كوتاهى به اتاق شما مى‏روم و با ساز تار تمرین مى‏كنم و همین قدر یاد گرفته‏ام. پدرم گفت: «من مى‏دیدم كه مدتى است كه جاى ساز تقریبا تغییر مى‏كند و كوك ساز هم به هم مى‏خورد، پس این تو بودى كه به آن دست مى‏زدى و آن را از كوكى كه من كرده بودم خارج مى‏كردى؟» سپس گفت عزیزم، من از شدت علاقه تو به فراگیرى موسیقى و نواختن ساز تار از همان ابتداى كودكى تو اطلاع داشتم و خودت مى‏دانى كه خیلى سعى كردم كه براى تو یك سنتور خریدارى كنم ولى نتوانستم، حالا كه تو به نواختن تار علاقمند شده‏یى مى‏توانى با تار من تمرین كنى ولى باید خیلى مواظب باشى كه ساز از دستت رها نشود چون تو به سختى این كار را انجام مى‏دهى». تشویق پدرم و اجازه او براى نواختن با تار ایشان علاقمندى مرا به موسیقى بیشتر نمود و از آن به بعد بدون ترس و واهمه مدت بیشترى را به تمرین اختصاص دادم ولى افسوس كه این شادى زودگذر بود، زیرا در نیمه سال تحصیلى‏ام پدرم به شیراز منتقل شد و من ناچار براى اتمام سال تحصیلى در تهران ماندم و خود با سازش به شیراز رفت. و من از این بابت بسیار ناراحت شدم، از این حیث به من گفت: «ناراحت نباش زیرا به زودى، پس از خاتمه سال تحصیلى وقتى به شیراز آمدى دوباره مى‏توانى با فراغت بیشتر ساز بزنى و تمرین نمایى». من به ساز تار علاقمند شده بودم و ساز دیگرى هم در اختیار نداشتم ولى چاره‏یى نبود مى‏بایستى صبر كنم. مدتى پس از عزیمت پدرم كه كلافه شده بودم و نمى‏دانستم چه كنم ولى خداوند یارى كرد و یك شب كه با بچه‏هاى اهل محل در سر كوچه مشغول صحبت و بازى بودیم صداى ضعیف سازى به گوشم خورد و پس از دقت بسیار متوجه شدم صدا از مغازه آرایشگرى كه در سر كوچه ما مغازه داشت مى‏آید، صداى ساز رحیم‏آقا كه اهل خطه‏ى آذربایجان این قسمت وطن عزیزمان كه سرشار از موسیقى ناب ایران زمین مى‏باشد بود. رحیم‏آقا پیرمردى مهربان، خوش‏خلق و خوش‏برخورد كه همان طور كه گفتم سر كوچه ما مغازه آرایشگرى داشت و شب‏ها هم در همان مغازه‏اش مى‏خوابید، پیرمردى بود كه مونس او سازش بود كه با آن هر وقت دل تنگ مى‏شد راز و نیاز و صحبت و درددل مى‏كرد. به اتفاق بچه‏ها كه از ساز زدن من مطلع بودند به سوى مغازه وى روان شدیم و هرچه نزدیك‏تر مى‏شدیم بیشتر متوجه مى‏گردیدیم كه صداى ساز از درون مغازه او بیرون مى‏آید. ضربه‏یى به در مغازه زدیم و رحیم‏آقا را صدا زدیم، رحیم آقا با هراس لاى در مغازه را كمى باز كرد و با همان لهجه شیرین آذرى گفت: «بچه‏ها چه مى‏خواهید مغازه تعطیل است اگر مى‏خواهید اصلاح كنید فردا صبح بیایید». ولى من پافشارى كردم و گفتم: «رحیم‏آقا شما تار دارید، تار مى‏زنید؟» با اضطراب جواب داد: «خیر، من تار ندارم و تار هم نمى‏زنم، بچه‏ها بروید به خانه‏هایتان». با اصرار زیادى كه كردیم، من به او گفتم: «من هم بلدم تار بزنم». وقتى این جمله را شنید، اجازه داد كه تا ما وارد مغازه بشویم ولى خیلى خواهش و التماس مى‏كرد كه سروصدا نكنیم، چون اگر صاحب مغازه بفهمد كه من ساز مى‏زنم مرا از اینجا بیرون مى‏كند، به كسى نگویید. او یك ساز تركى كوچك داشت كه سیم و وضع درستى هم نداشت و در گوشه مغازه قرار داده بود كه به من چشمك مى‏زد. من مثل تشنه‏یى كه به آب خنك و گوارایى رسیه باشد، تار را برداشتم و شروع كردم به نواختن، رحیم‏آقا كه از تعجب چشمایش گرد شده بود به من گفت: «آقانوذر كى ساز زدن یاد گرفته‏یى، ماشااللَّه بدون مضراب و با دو انگشت چه خوب مى‏زنى من نمى‏توانم مثل تو بزنم؟». براى او ماجراى خود را تعریف كردم و از او خواهش كردم اجازه دهد گاهى به من و دوستانم اجازه دهد به مغازه او برویم تا من بتوانم با ساز او تمرین كنم. در مدت سه ماه تا پایان مدت سال تحصیلى با همان ساز تركى كه گاهى شب‏ها به مغازه رحیم‏آقا با دوستان مى‏رفتم، به مدت نیم ساعت تمرین مى‏كردم تا توانستم انگشت سوم را به كار گیرم و به جاى انگشت از مضراب استفاده كنم. وقتى در شروع تعطیلات به شیراز رفتم خدا مى‏داند با خستگى دو روز راه و مسافرت در جاده‏هاى خاكى آن زمان چه كشیدم معهذا به محض رسیدن به خانه قبل از هر چیز به سراغ ساز رفتم و هرچه پدرم گفت: «پسر اول بیا به حمام برو و سر و صورت خود را تمیز كن،» به خرجم نرفت و ساز را با ولعى خارج از تصور برداشتم و شروع به نواختن كردم، پدرم آنچنان تعجب كرده بود كه نمى‏توانست چه بگوید زیرا زمانى كه ایشان ما را ترك كرده بود من فقط با دو انگشت و بدون مضراب ساز مى‏زدم در حالى كه حالا سه انگشت به كار افتاده بود و علاوه بر آن از مضراب استفاده مى‏كردم، پدرم رو به مادرم كرد و گفت: «این ناقلا در این مدت از كجا ساز گیر آورده است تا توانسته چنین پیشرفتى كند؟» مادرم كه از جریان باخبر بود، در جواب گفت: «خودت مى‏دانى، او از زیر زمین هم كه شده ساز گیر مى‏آورد.» و جریان را براى پدرم شرح داد. پدرم مرتب سرش را تكان مى‏داد و با خود مى‏گفت: «خدایا ممكن است این بچه در مدت سه ماه آن هم با یك ساز آذرى تا این حد پیشرفت كرده باشد». و مرا بسیار تشویق مى‏كرد. در شهر هنرپرور و زیباى شیراز از تشویق مردم آن و محیط خوب و مساعد و آماده آن بسیار بهره بردم و این براى من خیلى مغتنم بود به طورى كه در مدت دو سال پیشرفت زیادى كردم، گوش‏هایم استاد من بودند، هرچه از نوازندگان آن زمان و از رادیو پخش مى‏شد در مغزم جایگزین مى‏گردید و بلافاصله روى ساز پیاده مى‏كردم. به ابتكار خودم كوك‏هاى مخصوص مى‏كردم و از نقاط مختلف ساز، دستگاه‏ها را مى‏نواختم، زمانى كه به تهران آمدم، در سال 1332 مرحوم استاد غلامحسین بنان مرا بسیار تشویق و مورد عنایت خود قرار داد و مرا به رادیو برد و مایل بودند كه در اركستر ایشان مشغول همكارى شوم، در رادیو مرحوم استاد حسنى تهرانى، مرحوم استاد لطف‏اللَّه مجد، مرحوم استاد مهدى خالدى، مرحوم استاد مشیر همایون شهردار كه در آن وقت هیئت ژورى رادیو بودند، پس از آزمایش از من و نواختن قطعاتى براى ایشان، مرا تشویق كردند و خواستند مرا در رادیو استخدام نمایند تا با اركسرتهاى مختلف رادیو همكارى نمایم ولى از طرفى چون از پدرم اجازه نداشتم و از طرف دیگر چون در سال آخر دبیرستان بودم از قبول این پیشنهاد عذر خواستم. پدرم هم پس از آگاهى از این جریان مرا نصیحت كرد و از من خواست كه براى تحصیل معاش بهتر است در رشته مورد علاقه‏ام ادامه تحصیل دهم و كار هنرى و ساز و موسیقى را براى نفس موسیقى و دل خودم و صاحبدلان فراگیرم و ساز بنوازم. من بعدها تحصیلات خود را در رشته مهندسى منابع طبیعى در آمریكا به انجام رسانیدم و پس از بازگشت به وطن مدت 23 سال نیز در كادر دولتى خدمت كردم و در آخرین سمت خود كه مدیر كلى دفتر فنى مرتع سازمان جنگلها بود به افتخار بازنشستگى نائل شدم. تار جزء لاینفك زندگى‏ام بوده و خواهد بود و هیچگاه نواختن ساز به جز در محافل خصوصى و براى دوستان نزدیك جنبه دیگرى برایم پیدا نكرده است. اعتقاد دارم موسیقى اصیل و سنتى ایران، بسیار ظریف و عارفانه است، ردیف‏هاى موسیقى ما كه با تاریخ و زندگى ما عجین است، داراى آن چنان لطافت و وسعتى است كه هیچ موسیقى دیگرى در جهان قابل مقایسه با این همه عظمت و شكوه و وسعت نیست. این موسیقى نبایستى با كج‏روى‏ها در به كارگیرى ملودى‏هاى دیگر اقوام و ملل دچار انحراف شود. در بین سازهاى ایرانى، تار بهترین سازى است كه مى‏تواند بیان كننده لطائف و ظرائف موسیقى ما باشد و اگر خوب نواخته شود انسان را به آسمان‏ها مى‏برد. براى تمام جوانان ایرانى كه علاقمند به فرهنگ صوتى و موسیقى اصیل و سنتى وطن خود ایران مى‏باشند و مى‏خواهند براى این كار از آلات موسیقى ایرانى استفاده كنند، از خداوند بزرگ آرزوى موفقیت و كامیابى دارم و امیدوارم كه در اجراى این هدف والا، راه درست را در پیش گیرند و از انحرافات اخلاقى نیز پرهیز نمایند. لازمه فراگیرى و نواختن موسیقى ایرانى به هیچ‏وجه انحرافات اخلاقى و یا خداى نخواسته در مرداب اعتیادات مضر نیست، بلكه هر هنرمند وجودى پاك و قلبى پاك همراه با پشتكار كه لازمه كار است باید داشته باشد تا بتواند به این هنر والا و آسمانى دست یابد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

از تارنوازان بزرگ و شیرین‏پنجه و بافرهنگ كه متأسفانه تاكنون كمتر درباره فعالیت‏هاى هنرى وى قلم زده شده است رضا معینى است. وى به سال 1302 خورشیدى در تهران متولد شد و در خانواده‏یى كه خود همگى اهل هنر بودند و به موسیقى سنتى و اصیل ایران ارج مى‏نهادند، پرورش یافت. رضا معینى از همان كودكى با صداى تار خاله پدر خود كه از شاگردان خوب و بااستعداد شادروان آقا حسینقلى بود مأنوس شد و خود در این راه گام نهاد تا احساسات درون خود را با ساز بیان نماید. وى در سال سوم دبیرستان نظام قدیم تحصیل مى‏كرد كه براى فراگیرى نت و نواختن صحیح ساز تار، نزد زنده‏یاد موسى‏خان معروفى رفت و پس از اینكه با ردیف‏هاى شادروان غلامحسین درویش‏خان و موسى‏خان معروفى آشنایى كامل پیدا كرد، با گروه‏هاى معتبر موسیقى همكارى نمود و در صفحات مختلف موسیقى با بزرگان موسیقى سنتى ایران و اصیل ایران مشاركت كرد و خود شاگردان فراوانى را تربیت كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

وحیدرضا بیات، در پنجم دى‏ماه 1347 در شهرستان زنجان و در یك خانواده‏ى فرهنگى و هنردوست دیده به جهان گشود و هنوز بیش از ده سال نداشت كه دلبستگى و عشق به موسیقى این هنر دیرپاى و سنتى كشور در او رخ نمود. فعالیت هنرى وى با تكخوانى در گروه سرود مدرسه آغاز شد. او پس از انتخاب شدن در سطح استان به مسابقات سرود كشورى اعزام شد و با اجراى آهنگى ساخته جلال شاهین‏فر به مقام نخست رسید و این امر مایه دلگرمى او براى ادامه دادن جدى‏تر فعالیت‏هاى هنرى گردید. وى به تشویق برادر خویش مشغول فراگیرى ردیف‏هاى موسیقى ایرانى نزد نوازندگان استاد شهر خود گردید و با هوش سرشار و علاقه بسیارى كه به این امر داشت در مدتى كوتاه با بیشتر ردیف‏هاى موسیقى ایرانى آشنا شد و از سال 1365 عهده‏دار تدریس آواز و ردیف‏هاى موسیقى اصیل ایرانى در حوزه‏هاى هنرى شد. از آن پس با شركت در كنسرتهایى كه توسط سازمانهاى مختلف برقرار مى‏شد، تصنیف‏هایى از «عارف»، و «بهار» را به همراهى نوازندگانى چون جلال تقوى اجرا نمود. در سال 1366 نیز به همت صدا و سیماى زنجان چندین برنامه در دستگاه‏هاى ماهور و همایون و نغمات اصفهانى و بیات ترك اجرا، ضبط و پخش نمود و علاوه بر آن در جنگ‏ها و جشنواره‏هایى كه در سطح استان برگزار شده نیز برنامه‏هایى را هم به زبان محلى اجرا نموده است. او افزون بر صداى گیرا و دلنشین خود به سبب عشق و علاقه‏یى كه از همان دوران كودكى به نوازندگى تار داشت، این ساز را به عنوان ساز اصلى و تخصصى خود برگزید و نزد استادان گرانقدرى همچون آقایان: منصور سینكى و على‏اكبر ثقفى (خرم) به فراگیرى و تلمذ این ساز پرداخته و هم‏اكنون نیز نزد استاد هوشنگ ظریف به تكمیل آموخته‏هاى خود اشتغال دارد. وحیدرضا هنرمندى فروتن است و با هنر و ساز خود الفتى عاشقانه دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

از موسیقیدانان خوب و پرآوازه خطه‏ى خراسان مرحوم فتحعلى ابراهیمى زنجانى است كه به سال 1287 خورشیدى در شهر مقدس مشهد دیده به جهان باز كرد. وى از كودكى به موسیقى عشق مى‏ورزید و این هنر را نزد اساتید آن زمان فراگرفت و با نواختن سازهاى: تار، نى، و سه‏تار آشنایى كامل پیدا نمود و چون از صدایى زیبا و خوش بهره‏ور بود هنگام خواندن صداى خویش را با ساز خود همراهى مى‏كرد. مرحوم فتحعلى ابراهیمى‏زنجانى، از دراویش نعمت‏اللهى بود كه هنگام اعیاد جشن‏هاى مذهبى در خانقاه‏ها مى‏رفت و با هنر خویش گرمى و طراوتى خاص به آن جشن‏ها مى‏داد. وى داراى دوازده فرزند شد كه چهار پسر و هشت دختر بودند و همگى آنان با علم موسیقى زیر نظر پدر آشنایى پیدا كردند كه دو فرزند او از همه مشهورتر گردیدند، یكى هنرمند ارجمند و باارزش منصور زنجانى نوازنده به نام «گلها» و دیگرى مهندس اسماعیل ابراهیمى زنجانى است كه او مانند پدر در مراسم جشن‏ها و اعیاد مذهبى در خانقاه‏هاى شهر مشهد شركت مى‏كند و با خواندن و نواختن شور و حالى به آن مراسم مى‏دهد. شادروان فتحعلى ابراهیمى زنجانى از همدوره‏هاى جلال تاج‏اصفهانى و ادیب خوانسارى بود كه با ایشان دوستى نزدیك داشت كه در محافل یگدیگر شركت مى‏كردند و از اندوخته‏هاى خود یكدیگر را بهره‏ور مى‏ساختند. زنده‏یاد فتحعلى ابراهیمى زنجانى به علت مشغله فراوانى كه داشت نتوانست با سازمان‏هاى رادیو و تلویزیون همكارى كند و شاگردان خوبى را تربیت و به عالم موسیقى اصیل و سنتى ایران تحویل داد و خود پس از 83 سال دار فانى را بدرود گفت. خداوند روح او را قرین رحمت خویش فرماید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

سال 1317 شمسى شهر زیبا و ساحلى نوشهر شاهد تولد كودكى شده بود كه بعدها یكى از هنرمندان خوب و بى‏ادعا گردید، وى كه حسین فرهادپور نامیده شده بود دوران كودكى را در همین شهر ساحلى مازندران گذراند و از همین دوران هم به موسیقى محلى زادگاهش استان مازندران و پس از طى دوران طفولیت به موسیقى وطنش ایران و سازهاى ملى و سنتى آن و نواختن آنها علاقه پیدا كرد. وى براى این كه به خواسته‏ى خود جامه‏ى عمل بپوشاند به هنرستان موسیقى ملى كه سرپرستى آن با شادروان روح‏اللَّه خالقى بود رفت و در این هنرستان ثبت نام مى‏كند و پس از طى دوره‏ى هنرستان با نمره‏ى قبولى بیست كه از آقاى جواد معروفى دریافت مى‏كند قبول و در سال 1337 از این هنرستان فارغ‏التحصیل مى‏گردد. وى ابتدا ویولن را نزد استاد صبا، محمود ذوالفنون و سپس على تجویدى آموخت و نزد حسین تهرانى مدتها به فراگیرى ضرب به عنوان پایه موسیقى ایرانى مى‏رود و از محضر شادروان تهرانى استفاده مى‏برد. حسین فرهادپور در نوجوانى كه مصادف با شروع برنامه‏ى «گلها» بود با این برنامه همكارى خود را آغاز كرد و در سال 1339 پس از خاتمه‏ى خدمت مقدس نظام وظیفه به استخدام وزارت فرهنگ و هنر وقت درآمد و ضمن تدریس موسیقى در آموزشگاههاى كشور و همكارى در اركستر استاد فرامرز پایور و استفاده از محضر او به سرپرستى اركسترى انتخاب مى‏گردد. فرهادپور ساز «قیچك» یا «غژك» را كه سازى است محلى و ساز دوم او به حساب مى‏آید به دوستداران سازهاى محلى بیش از پیش معرفى و شناساند. وى آهنگهاى متعددى جهت سریالهاى تلویزیونى و سینمایى، چه پیش از انقلاب و چه بعد از آن ساخته و در سال 1361 نیز موفق به اخذ لیسانس در رشته‏ى سازهاى ملى و موسیقى ایران گردید كه در این رابطه خود را مدیون بیش از حد استاد على تجویدى مى‏داند. فرهادپور براى شناسایى موسیقى سنتى ایران، مسافرتهاى متعددى به كشورهاى: فرانسه، ایتالیا، شوروى، چكسلواكى، مجارستان، رومانى، لهستان، تونس، مراكش، الجزایر، مصر، كویت، بحرین، افغانستان، پاكستان، بنگلادش و ژاپن نموده و جهت اشاعه و تدریس (قیچك) این ساز محلى كلاس خصوصى دارد كه شاگردانى را تعلیم مى‏دهد. از كودكى به نواختن و ضربه زدن روى میز و سینى و غیره داشت و از هر فرصتى كه برایش پیش مى‏آمد براى ضربه زدن به صورت ریتمیك استفاده مى‏برد و از مخالفت بزرگترها هم كه هرچند گاه با آن مواجه مى‏شد ابایى نداشت ولى سعى داشت دور از چشم آنان به كار خود ادامه مى‏داد، این علاقه عاقبت وى را به نواختن ضرب كشاند و یكى از هنرمندان باارزش كشور گردید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

حسن ناهید یكى از «نى» نوازان خوب و باارزشى است كه به سال 1322 در شهر كویرى كرمان متولد شد و از سن 10 سالگى به موسیقى علاقمند گردید و با تهیه‏ى یك فلوت به نواختن این ساز بادى مراحل اول موسیقى را نزد خود شروع كرد. حسن ناهید، پس از چندى كه صداى «نى» استاد حسن كسایى را از رادیو شنید به اصفهان نزد ایشان رفت و از محضر وى استفاده‏هاى بسیار برد سپس به شیراز مى‏رود و در این شهر كه مشغول تحصیل نیز مى‏شود تا سال پنجم متوسطه بدون نت نزد خود تمرین مى‏كند و پس از چندى در اردوى رامسر در مسابقه‏اى كه بین دانش‏آموزان سراسر كشور برگزار شده بود، آقاى محمد میرنقیبى، هنرمند شایسته «گلها» وى را برنده‏ى اول مسابقه اعلام مى‏دارد و آینده نیز نشان داد كه انتخابى شایسته و بجا از طرف ایشان بوده است. پس از چندى حسن ناهید، به فرهنگ و هنر دعوت مى‏شود و در اركسترهاى متعدد این اداره، همكارى خود را آغاز مى‏نماید، در همین دوران مدتها جهت تعلیم «نت» نزد آقاى حسین دهلوى به فراگیرى مى‏پردازد و به عنوان هنرآموز «نى» هنرستان عالى موسیقى ملى مشغول تدریس مى‏گردد. مهدى مفتاح كه براى تشكیل اركسترى به نام درویش در رادیو دعوت شد از ایشان هم براى همكارى با این اركستر دعوت مى‏نماید، سپس براى شركت در اركستر رودكى كه از آقایان: ابراهیم منصورى، حبیب‏اللَّه بدیعى، على تجویدى، احمد عبادى، ورزنده، اصغر بهارى و فرهاد فخرالدینى تشكیل شده بود دعوت مى‏شود و با این اركستر همكارى مى‏نماید. در سال 1341 توسط استاد حسین قوامى به برنامه‏ى «گلها» دعوت مى‏شود و همكارى خود را در این برنامه آغاز نموده و در فرهنگ و هنر نیز با اركستر استاد فرامرز پایور شركت مى‏نماید كه بیست سال این همكارى ادامه مى‏یابد و از پایور نیز كسب فیض مى‏نماید به طورى كه خودش مى‏گوید: «تحت تأثیر نوازندگى آقاى پایور هستم و به نوازندگى آقاى مهندس همایون خرم نیز عشق مى‏ورزم». حسن ناهید در اركسترى كه با همكارى آقایان: اسداللَّه ملك، منوچهر جهانبگلو، فرهنگ شریف، محمودى خوانسارى و عده‏اى دیگر برنامه‏اى به نام «نوایى از موسیقى ملى» ترتیب یافته بود شركت داشت و سلیست بسیارى از این برنامه‏ها بود. حسن ناهید انسانى دوست داشتنى، هنرمند و صمیمى مى‏باشد ولى افسوس كه سعادت نصیب بنده نشد در مدت چند سالى كه از عمرم براى نوشتن این كتاب صرف كردم، بتوانم از محضرش كسب فیض زیادى ببرم. زیرا نگارنده براى تهیه «بیوگرافى و عكس» ایشان دوبار از تهران به شیراز محل اقامت ایشان مسافرت كردم و بارها به مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى سنتى مراجعه نمودم تا توانستم شرح مختصرى از وى بنویسم ولى عاقبت عكس از ایشان به دست نیاوردم تا این كه یكى از دوستان عكس ایشان را در اختیارم نهاد و مرا از این مشكل رهانید. حسن ناهید براى شناساندن موسیقى سنتى و اصیل ایران، مسافرتهایى همراه با خوانندگان بنامى مثل آقایان: حسین قوامى، محمدرضا شجریان، محمود محمودى خوانسارى و عبدالوهاب شهیدى به كشورهاى: تركیه، بلغارستان، یوگسلاوى، ایتالیا، فرانسه، بلژیك، هلند، آلمان، اتریش نموده و در برنامه‏هایى تحت عنوان كنسرت سازهاى ملى ایران شركت كرده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1335 شهریار فریوسفى در تهران تولد یافت. وى پس از طى دوره‏ى تحصیل ابتدایى در مدرسه محتشم كاشانى بنا به تشویق پدر هنردوست خود به هنرستان موسیقى ملى رفت تا در آینده یكى از نام‏آوران این هنر گردد. او در این هنرستان زیر نظر بزرگانى مثل استاد على‏اكبر شهنازى و هوشنگ ظریف، نواختن ساز تار و تكنیك آن را فراگرفت و به زودى ردیفهاى موسیقى ایرانى را نزد این استادان دلسوز و فرزانه آموخت، همراه با تكمیل آموزش خود از سال 1350 همكارى خود را با اركستر استاد فرامرز پایور آغاز كرد و این افتخار بزرگى براى جوان كم‏سن و سالى مثل او در آن زمان بود و به همراه این گروه بود كه وى براى معرفى موسیقى اصیل و سنتى ایران و شركت در فستیوالهاى موسیقى ملل، سفرهایى به كشورهاى: الجزایر، ایتالیا كرد. شهریار فریوسفى از سال 1353 به همراه گروه سماعى همكارى خود را رسماً با رادیو آغاز و با اعضاى این گروه تقریباً به سراسر ایران مسافرت و برنامه‏هایى اجرا كرد. وى با گروه سازهاى ملى صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران همكارى دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

حسین یوسف‏زمانى به سال 1312 در شهرستان سنندج، یكى از شهرهاى هنرمندپرور استان كردستان متولد گشت. مردم كردستان كه به موسیقى اصیل و سنتى وطنشان ایران بسیار علاقمندند و به آن بسیار بها مى‏دهند از هر فرصتى كه جهت شكوفا شدن استعداد نهفته آنان برایشان پیش بیاید استفاده مى‏كند لذا حسین یوسف زمانى بیش از چهارده سال نداشت كه وارد مدرسه موزیك نظام در آن سامان شد. وى مدت سه سال دوره‏ى مدرسه موزیك نظام را با موفقیت در رشته نوازندگى ترومپپ و تئورى موسیقى به پایان رسانید ولى چون محیط امكان فعالیت بیشتر براى وى كوچك بود لذا در سن 22 سالگى زادگاهش را ترك و به تهران مى‏آید و نزد استادانى مثل: سرژخوستیف استاد ویولن، فریدون فرزانه استاد سلفژ، هوشنگ استوار استاد هارمونى و آهنگسازى مشغول تحصیل مى‏شود و سال 1337 ضمن تحصیل نوازنده‏ى ویولن در اركسترهاى رادیو ایران و هنرهاى زیبا مى‏شود كه در واقع آغاز همكارى وى با رادیو مى‏باشد. در آزمون سال چهارم كنسرواترار كه آقاى حشمت سنجرى رهبر اركستر سنفونیك تهران، از اعضاى هیئت ژورى بود از وى دعوت مى‏كند كه در این اركستر نوازندگى و همكارى نماید و با همكارى با این اركستر، مدت 12 سال در دانشگاه نظامى، دانشكده‏ى موزیك مشغول تدریس سازهاى بادى برنجى و تئورى و سلفژ موسیقى بود. وى بعدها به علت ضیق وقت و گرفتاریهاى گوناگون، كار خود را در رشته‏ى آهنگسازى و نوازندگى ویولن فقط در رادیو و تلویزیون ایران متمركز كرد. او آثارى در این مدت ساخت كه بیش از 60 قطعه مى‏باشد با كلام كه روى شعر شعراى متقدم و معاصر ساخته شده و 15 قطعه موسیقى بى‏كلام است. حسین یوسف زمانى یكى از بزرگان و خدمتگزاران موسیقى نوین ایران است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

حسن یوسف زمانى به سال 1310 در شهر سنندج متولد شد. پدرش محمد ابراهیم كه خود به موسیقى علاقمند بود، پس از طى دوران تحصیلات ابتدایى فرزند خود، وى را در سال 1325 به مدرسه موزیك نظام برد و نام او را در آن مدرسه جهت آموزش و فراگیرى موسیقى ثبت كرد. با استعداد و قریحه‏ى ذاتى كه حسن در فراگیرى نت و موسیقى داشت بیش از سه سال از آموختن خود را پشت سر نگذاشته بود كه در سال 1328 فعالیتهاى هنرى خود را با رادیو ارومیه آغاز و در برنامه‏ى ارتش شركت و تا سال 1334 ادامه مى‏دهد. وى از سال 1335 دوباره به سنندج نقل مكان مى‏كند و رادیوى این شهرستان همكارى خود را شروع و تا سال 1337 ادامه مى‏دهد. اواسط سال 37 به تهران مى‏آید و از آن تاریخ به بعد به طور مداوم با رادیو، تلویزیون، فرهنگ و هنر وقت در ارتباط بوده و همكارى نموده است. وى براى بالا بردن هرچه بیشتر دانش و علم موسیقى خود، در تهران از وجود استادان بزرگ موسیقى مثل: هوشنگ استوار، غلامحسین قریب، ناصحى و لوئیجى پازانارى بهره‏هاى فراوانى برد و همین آموخته‏ها، وى را در آموزش و تربیت شاگردان بسیار، یارى داد به طورى كه تنى چند از شاگردانش به استادى و آموزش دسته‏هاى موزیك نظام ارتش رسیدند. حسن یوسف زمانى با اكثر خوانندگان رادیو تلویزیون همكارى داشته و براى آنان آهنگهاى زیادى ساخته و سالها علاوه بر رهبرى اركستر و آهنگسازى، عضو شوراى موسیقى رادیو مى‏باشد. از آثار خوب و باارزش وى مى‏توان از: «گلبانگ»، «اشك مهتاب»، «بنالیم»، «یه روز میام سراغت»، «كولى باران»، «راز و نیاز»، «پژواك»، «رها بر چكاد»، «گل گشت» نام برد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1308، داود جعفرى‏امید در تهران متولد شد. وى به سال 1326 -1325 به هنرستان موسیقى در زمان مدیریت پرویز محمود مى‏رود و در كلاس دوم متوسطه در رشته ویولن‏سل ثبت نام نمود و در سال 1330 در این رشته دیپلم مى‏گیرد. وى یك سال و نیم قبل از گرفتن دیپلم در اركستر سنفونیك كه به رهبرى پرویز محمود برنامه اجرا مى‏كرد به نوازندگى مشغول مى‏گردد. بعد از گرفتن دیپلم به مدت دو سال به خدمت سربازى مى‏رود و به علت تخصص در رشته موسیقى در ارتش به فرماندهى موزیك تیپ رشت منسوب مى‏شود. پس از اتمام دوره‏ى خدمت سربازى، در سال 1333 به استخدام وزارت فرهنگ و هنر براى هنرآموزى در هنرستان موسیقى ملى در رشته ویولن‏سل و همچنین نوازندگى در اركستر سنفونیك به رهبرى آقاى حشمت سنجرى درمى‏آید و در همان سالها ضمن فعالیت در اركستر سنفونیك و تدریس در هنرستانهاى عالى موسیقى و موسیقى ملى براى ادامه تحصیل در هنرستان عالى موسیقى در كنكور شركت كرد و بعد از موفقیت در آن به ادامه‏ى تحصیل در دوره‏ى عالى مشغول مى‏شود و در همان زمان ضمن فعالیتهاى مختلف و وظایف محوله و تحصیل؛ در اركسترهاى مختلف مثل اركستر بزرگ و گلها در رادیو و همچنین در اركسترهاى فرهنگ و هنر، مثل اركستر: صبا، رادمرد، خادق میثاق و حسین دهلوى همكارى كرد. داود جعفرى امید در سال 1340 در رشته ویولن‏سل به درجه‏ى لیسانس نائل مى‏شود و در سال 1346 با افتتاح تالار وحدت (كودكى) و اركستر اپرا در اركستر سنفونیك مدت دو سال مشغول فعالیت مى‏شود. در سال 1356 به علت كار زیاد كه ناراحتى در ستون فقرات به وى دست مى‏دهد، به دستور دكتر از فعالیت زیاد منع و در همین سال در این اركستر مشغول تدریس سلفژ و تئورى به هنرجویان كر اركستر سنفونیك مى‏شود كه مدت سى سال متداوم مشغول تدریس مى‏باشد و در این مدت توانست شاگردان شایسته‏اى نظیر: حمید كازرانى كه مدتى هم ویولن‏سل اول اركستر سنفونیك تهران بود و در اروپا هم در اركستر معتبرى همین سمت را دارد تربیت نماید. همچنین آقایان: تویسركانى و مجید اسماعیلى كه هم‏اكنون در اركستر سنفونیك مشغول كار مى‏باشند. وى در سال 1359 بازنشسته شد ولى هم‏اكنون بنا به دعوت اداره‏ى پژوهش‏هاى هنرى وزارت ارشاد اسلامى مشغول تدریس مى‏باشد و براى آموزش صحیح موسیقى به جوانان علاقمند در سال 1364 كلاسى تأسیس كند كه در آن سازهاى سنتى را زیر نظر مربیان متخصص و تحصیل كرده آموزش مى‏دهد و امیدوار است كه از این راه بتواند دین خود را به موسیقى سنتى ایران ادا نماید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمود رحمانى‏پور به سال 1315 در ولى‏آباد واقع در خیابان هدایت دیده به جهان گشود، پدرش على رحمانى‏پور كه خود با نواختن «تار» آشنایى داشت، روزها در منزل براى خویش ساز مى‏زد و محمود كه طفلى بیش نبود به آن نواها گوش مى‏كرد به طورى كه رفته‏رفته به موسیقى علاقه و با آن انس و الفتى پیدا مى‏كند و همین علاقه موجب مى‏گردد كه از سال پنجم دبستان مسعود سعد كه در آن به تحصیل مشغول بود، به هنرستان موسیقى ملى كه به سرپرستى شادروان روح‏اللَّه خالقى اداره مى‏شد مى‏رود و ثبت نام مى‏نماید. محمود در هنرستان بنا به پیشنهاد استاد روح‏اللَّه خالقى، به فراگیرى ویولن مى‏پردازد و اولین استادش در تعلیم ویولن، استاد ابوالحسن صبا بود، و وى مدت 7 سال علاوه بر زیر نظر این استاد بزرگ، از وجود استادان: روح‏اللَّه خالقى، مهدى مفتاح و نصراللَّه زرین‏پنجه استفاده برده و به فراگیرى علم موسیقى مى‏پردازد. رحمانى‏پور، سپس بنا به توصیه‏ى سرپرست هنرستان كه فراگیرى و دانستن ضرب را هم براى هنرآموزان واجب و پایه‏اى براى ایشان مى‏دانست، نزد حسین تهرانى مشغول فراگیرى ضرب مى‏گردد. بدین ترتیب او ویولن را نزد ابوالحسن صبا، عود را نزد زرین‏پنجه و ضرب را نزد تهرانى به حد اكمل مى‏آموزد و در اولین برنامه‏ى هنرى كه خارج از هنرستان شركت مى‏كند، در اركستر وزارت فرهنگ و هنر سابق به سرپرستى على‏محمد خادم میثاق بود كه پس از آن در سال 1332 به رادیو راه مى‏یابد و اولین‏بار در اركستر بزرگ «گلها» كه با شركت آقایان: على تجویدى، امیر ناصر افتتاح، جواد معروفى، نصراللَّه زرین‏پنجه و برادرش احمد رحمانى‏پور كه تار مى‏نواخت شركت و همكارى خود را آغاز نمود. وى در رادیو علاوه بر شركت در برنامه‏ى «گلها»، در اركسترهاى آقایان: عبداللَّه جهان‏پناه، سازهاى ملى به سرپرستى مهدى مفتاح كه در این اركسترها، رحمانى‏پور نوازنده‏ى «عود» بود و دیگر در برنامه‏ى «نوایى از موسیقى ملى» به سرپرستى آقاى منوچهر جهانبگلو و هنرمندان آقایان: اسداللَّه ملك، مجید نجاحى، فرهنگ شریف، جهانگیر ملك، فریدون حافظى، حسین همدانیان، حسن ناهید بود كه در این برنامه‏ها رحمانى‏پور نوازنده و سلیست عود بود و نوارهاى آن هم‏اكنون در دسترس مى‏باشد. رحمانى‏پور در برنامه‏ى «FM» كه از برنامه‏ى دوم و اركستر آن به سرپرستى آقاى مهندس همایون خرم بود شركت و در این برنامه‏ها خوانندگانى چون: اكبر گلپایگانى، محمدرضا شجریان، محمودى خوانسارى، ایرج و عبدالوهاب شهیدى را همراهى مى‏كرد. وى آهنگ چندانى در موسیقى ایرانى نساخت ولى همان چند عددى هم كه ساخت از لطافت كم‏نظیرى برخوردار مى‏باشد. محمود رحمانى‏پور حدود 21 سال با رادیو همكارى كرد، حدود 22 سال معلم موسیقى سرود مدارس بود و ساز اختصاصى وى ویولن مى‏باشد ولى عود را به همان راحتى و زیبایى و ویولن مى‏نوازد به طورى كه نمى‏شود گفت كه در كدام یك تخصصش بیشتر است. وى همراه با حسین تهرانى، شهیدى، بهارى، فرهنگ شریف، احمد عبادى و حسن ناهید در حافظیه شیراز در جشن هنر شركت داشته و سایر برنامه‏هایى نیز ارائه داده است. محمود رحمانى‏پور براى شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران مسافرتهاى فراوانى به كشورها و ممالك مختلف جهان نموده از جمله: آمریكا، كویت، (همراه انوشیروان روحانى)، افغانستان، پاكستان، فرانسه (به سرپرستى مهدى مفتاح)، شوروى جهت كنسرت سازهاى ملى ایران، كانادا در سالن نمایشگاه جهانى كتاب، در خانه كتاب ایران. رحمانى‏پور، بیش از 20 سال نداشت كه ازدواج كرد و ثمره آن فرزندى است بنام فرهاد و هم‏اكنون وى در خارج مشغول تحصیل در رشته كامپیوتر مى‏باشد ولى این ازدواج سرانجامى براى وى نداشت و پس از دو سال منجر به جدایى گردید و پس از 10 سال مجدداً با خانمى هنرمند كه از دانشجویان ممتاز هنرستان موسیقى ملى بود و در رشته‏ى سنتور مشغول تحصیل بود ازدواج نمود و ثمره‏ى آن دو فرزند به نامهاى ساسان و سارا رحمانى‏پور مى‏باشند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

احمد رحمانى‏پور به سال 1314 در تهران خیابان ایران كوچه روحى متولد گردید. وى كه برادر آقاى محمود رحمانى‏پور نوازنده‏ى باارزش عود مى‏باشد از همان كودكى زیر نظر پدر خود هر چند گاهى نواختن «تار» و آموختن آن را فرامى‏گرفت پدر ضمن آموزش به وى او را راهنمایى و تشویق مى‏كند كه هرچه بیشتر از این هنر با اطلاع گردد و عاقبت احمد را كه بیش از چهارده سال نداشت براى آموختن صحیح این فن به هنرستان موسیقى ملى فرستاد و در سال 1328 در این هنرستان ثبت نام مى‏نماید و بنا به پیشنهاد استاد روح‏اللَّه خالقى در رشته «تار» مشغول تحصیل مى‏گردد. اولین استاد وى شادروان موسى‏خان معروفى بود كه تار را به وى آموزش مى‏دهد، سپس وى براى تكمیل آن مدت 5 سال زیر نظر و در كلاس شادروان نصراللَّه زرین‏پنجه تعلیم مى‏بیند و پس از آن آقاى سلیمان سپائلو كه از شاگردان خوب مرحوم استاد علینقى وزیرى بود كار مى‏كند و فراگیرى این ساز ملى مى‏پردازد. وى در ضمن آموختن تار در هنرستان، به فراگیرى قره‏نى زیر نظر وزیرى‏تبار، سه‏تار را نزد احمد عبادى، ضرب را نزد حسین تهرانى تمرین نمود و به خوبى فرامى‏گیرد. وى پس از دریافت دیپلم موسیقى از هنرستان موسیقى ملى، بنا به تشویق مرحوم روح‏اللَّه خالقى به مدت یك سال نزد استاد وزیرى آموخته‏هاى خود را مرور مى‏كند و پس از كسب بهره‏ى فراوان از محضر این استاد بزرگ، جهت آموختن و فراگیرى موسیقى سینه به سینه‏ى ایران و ردیفهاى آن نزد مرحوم على‏اكبر خان شهنازى مى‏رود و مدتها نیز در كلاس ایشان از محضرش بهره مى‏گیرد. احمد رحمانى‏پور، از سال 1333 همكاریش را با رادیو در اركستر شماره‏ى یك به رهبرى استاد روح‏اللَّه خالقى شروع و سپس در اركستر سازهاى ملى ایران به رهبرى مهدى مفتاح شركت مى‏كند و همكاریش تا سال 1355 ادامه مى‏یابد. وى از سال 1338 همكارى خود را با برنامه‏ى دوم تلویزیون آغاز و در برنامه‏هایى كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر وقت در تلویزیون اجرا مى‏شد شركت داشت و با اركسترهاى كوچك به سرپرستى نصرت‏اللَّه گلپایگانى و اركستر سازهاى ملى ایران به رهبرى استاد فرامرز پایور شركت و همكارى داشت. رحمانى‏پور همراه با اركسترهاى مختلف در كنسرتهایى كه به نفع جذامخانه‏ى مشهد، آسایشگاه امین‏آباد، تالار فرهنگ، شیر و خورشید وقت (هلال احمر) فعالانه شركت مى‏كرد. احمد رحمانى‏پور، به ساختن «تار» علاقه و كشش وافرى در هنرستان از خود نشان مى‏داد به همین سبب مرحوم روح‏اللَّه خالقى وى را مورد حمایت و تشویق خود قرار داد و او در همان زمان كه دانشجو بودند به ساختن و تعمیر «تار» هم روى آورد و هم‏اكنون گفته مى‏شود «تار»هاى ساخت وى از ریزه‏كاریهاى یحیى مسیحى كه «تار»هایش شهرت فراوان دارد برخوردار مى‏باشد. وى جهت شناساندن موسیقى سنتى ایران، همراه اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر وقت مسافرتهایى به كشورهاى: آلمان، آمریكا، انگلستان، فرانسه، ژاپن، افغانستان، هندوستان، پاكستان و مصر نموده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خطاط، موسیقیدان و شاعر. پدرش از اعاظم و بزرگان طایفه‏ى تكلو بود. خود وى نیز از امراى آن قوم به حساب مى‏آمد و از خویشاوندان سلاطین صفویه بود. در آن دوره وى مدتى بیگلر بیگى هرات را داشت و چندى حاكم تهران بود. او در اواخر سلطنت سلطان محمد خدابنده به مخالفت با ولیعهدى حمزه میرزا برخاست و خواهان ولایتعهدى طهماسب میرزا شد. سرانجام به دست حمزه میرزا اسیر گشت و از شوكت و اعتبار افتاد. مسیب خان در فن موسیقى و خطاطى مهارت داشت. تصنیفهاى ساخته‏ى و در آن زمان معروف بوده است. از آثارش: «دیوان» شعر.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(683 / 682 -605 / 600 ق)، عالم، ادیب، قاضى، فقیه، محدث، مورخ، جغرافیدان و خطاط. معروف به عماد قزوینى. نسبش به مالك بن انس انصارى خادم پیامبر (ص) مى‏رسد. در قزوین به دنیا آمد. در جوانى به شام رفت و پس از تحصیلات به عراق مسافرت كرد. او شاگرد اثیرالدین ابهرى حكیم بزرگ ایرانى بود. ابن‏طاووس، سید غیاث‏الدین عبدالكریم بن احمد بن طاووس، مجلس او را درك نموده است. وى در 650 ق قاضى حله و در 652 ق قاضى واسط شد و تا آخر عمر عهده‏دار آن منصب بود.در واسط درگذشت و پیكرش به بغداد نقل و در مقبره‏ى شونیزیه دفن شد. از آثار وى: «آثار البلاد و اخابر العباد»، در جغرافى، كه ظاهرا در «كشف الظنون» به نام «عجائب البلدان» نیز آمده است؛ «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات»، به عربى، در وصف كائنات، در دو مقاله: مقاله نخست در علویات و مقاله دوم در سفلیات به نام سلطان معزالدین شاپور. این دو كتاب گرچه هر كدام كتابى مستقل است اما در حقیقت حكم دائره‏المعارف واحدى درباره عالم و موجودات و مخلوقات و بلاد و آثار آن دارد و این كتاب به فارسى و آلمانى و تركى ترجمه شده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1136 ق)، خطاط، موسیقى‏دان و شاعر. از مردم كوسار اصفهان بود و از كودكى با محمدعلى حزین معاشرت داشت. وى در موسیقى ماهر بود و خوش مى‏خواند و همه‏ى خطوط را نیك مى‏نوشت. از علوم متداول نیز بهره‏مند بود و شعر مى‏گفت و اشعار فراوان از حفظ داشت و به علم قرائت مسلط بود. ملاعلى هنگام غلبه‏ى رومیه بر همدان به قتل رسید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، خواننده. از هنرمندان درجه اول زمان شاه طهماسب و شاه اسماعیل دوم بود كه در تحریر و گیرندگى صدا در عصر خود ممتاز بوده و بر امثال و اقران امتیاز داشته است. شاه طهماسب وى را همراه چند تن دیگر براى جلوگیرى از اعمال حرام از اردو اخراج كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، خطاط. از آثار او: «انوار النعمانیه» سید نعمت‏اللَّه جزایرى، به قطع وزیرى و جدول‏دار مذهَّب، به خط نسخ كتابت خفى متوسط و با رقم: «... بتحریر اقل عباداللَّه محمدحسین الحافظ فى تحت قبة الرضا... اتمام پذیرفت... سنة الف و مائتین و سبع و ثلثین من الهجرة النبویة 1237».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1342 -1292 ش)، دانشمند، شاعر و موسیقیدان. در بوكان متولد شد. وى تحصیلات مقدماتى خود را نزد پدرش گذراند و براى ادمه‏ى تحصیل به سقز، و از آنجا به سلیمانیه‏ى عراق رفت. حافدى پس از بازگشت به مهاباد، در آنجا نزد پسر عموى پدرش، ملا احمد ترجانى‏زاده، به فراگیرى علم و فضیلت مشغول و موفق به اخذ لیسانس در الهیات شد. وى سرانجام در كرمانشاه درگذشت. حافدى علاوه بر علوم دینى و ادبى، با علوم جدید نیز آشنایى داشت و زبان انگلیسى و تركى را مى‏دانست و شعر كردى را نیكو مى‏گفت و به فارسى و عربى نیز شعر مى‏سرود. محمدسعید به موسیقى علاقه داشت و خوب آواز مى‏خواند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت : ایتالیا   -   قرن : 20 منبع :

لوچیانو پاواروتی در 21 اكتبر 1935 در شهر مودنا متولد شد. او تنها فرزند یك نانوای ساكن این شهر بود. در كودكی او به فوتبال بیش از موسیقی علاقه‌مند بود و به دلیل عضویت در تیم فوتبال مودنا به شهرتی محلی دست پیدا كرد. او را يکي از مشهورترين و بهترين خواننده هايي که هنوز زنده اند، مي دانند؛ نه فقط در دنياي اپرا، در همه ي ژانرهاي موسيقي. او تقريباً با خواننده هاي معروف همه ي اين ژانرهاي اجرا داشته.خواننده هايي مثل ريکي کلاپتون، ماريا کري، تام جونز،ريکي مارتين، استينگ، التون جان و...کنسرت هاي او با اين خواننده ها به اسم «پاواروتي و دوستان» معروف است. پاواروتي از بيتلز هم خوشش مي آيد و يک بار پل مک کارتني را دعوت کرد به جمع «پاواروتي و دوستان» بپيوندد. اما محبوب ترين کاراکترهايش در دنياي موسيقي، سه نفرند:موتسارت، بتهوون و وردي. پدر او يک نانوا بود که صداي خوبي داشت.او تا همين چند ماه پيش که از دنيا رفت، اعتقاد داشت صدايش از پسرش بهتر است. پاواروتي مي گويد راست هم مي گفت. او هر روز مي خواند. يعني يا تمرين مي کند يا دارد کنسرت مي دهد. بارها رژيم لاغري گرفته.حتي يکي بار 50 کيلو وزن کم کرد. اما چون هر بار خيلي زود سر جاي اولش برگشته است، ديگر رژيم را کنار گذاشته. چيزي که از آن متنفر است، اين است که برود جايي غذا بخورد و يکي از آهنگ ها يا اجراهاي خودش از ضبط صوت پخش شود. پاواروتي در «مودنا» زندگي مي کند. شهري بين ميلان و فلورانس؛ جايي که در آن به دنيا آمده. سرگرمي او در اوقات بيکاري، فوتبال است. طرفدار يوونتوس است. فقط تابستان ها سيگار مي کشد، آن هم 10 نخ. پاواروتی برای اولین بار در گروه كر شهر مودنا به همراه پدرش آواز خواند، پدر پاواروتی بسیار علاقه‌مند به اوپرا بود و خود نیز به عنوان یك خواننده آماتور اوپرا آواز می‌خواند و جوایزی نیز دریافت كرده بود. پس از آنكه گروه كر مردان روسینی در یك رقابت بین‌المللی موفق به كسب جایزه شد، پاواروتی تصمیم گرفت تمام وقت خود را صرف موسیقی كند. برای اولین بار در مقام یك خواننده اوپرا در نقش رودولفو از شخصیت‌های اپرای لابوهمی اثر پوچینی، در خانه اپرای رجیو امیلیا آواز خواند. پاواروتی پس از موفقیت داخلی به شهر‌های آمستردام، وین، زوریخ و لندن رفت و در این شهرها نیز قطعاتی از آثار مشهر موسیقی را خواند. در سال 1965 پاواروتی برای اولین بار به ایلات متحده آمریكا رفت و لوچیا دی لامرمور اثر دونیزتی را با جوان ساترلند در تالار اوپرای میامی اجرا كرد. پاواروتی در سالن اوپرای نیویورك متروپلیتن چندین اثر اوپرا اجرا كرد كه با اقبال عمومی مواجه شد. شهرت پاواروتی با حضور در گروه سه نفره اوپرا خوانانی كه به مناسبت جام جهانی 1990 قرار بود به اجرای یكی از بیاد ماندنی‌ترین آثار موسیقی كلاسیك بپردازند، به اوج خود رسید. صفحه اجرای اوپرای پاواروتی به همراه خوسه كارراس و پلاسیدو دومینگوی اسپانیایی به پرفروش‌ترین صفحه اوپرای اوئل دهه 1990 در سراسر جهان بدل شد. در سال 1992 نیز پاواروتی پا حضور پرنس چارلز و پرنسس دایانا در حضور 150 هزار نفر اولین كنسرت كلاسیك تاریخ هاید پارك لندن را اجرا كرد. در ژوئن 1993 بیش 500هزار نفر برای شنیدن صدای پاواروتی در سنترال پارك نیویورك گرد هم آمدند. در سپتامبر همان سال نیز پاواروتی برای 300هزار نفر در پای برج ایفل آواز خواند. درحالی كه بسیاری از خوانندگان و علاقه‌مندان به موسیقی كلاسیك نسبت به اجرای اوپرا در فضای باز گلایه داشتند، مدافعان پاواروتی معتقد بودند، پاواروتی با اجرای اوپرا در فضای باز، علاقه به این نوع موسیقی را در میان مردم رواج می‌دهد و به آن‌ها فرصت گوش فرا‌دادن به یكی از بیاد ماندنی‌ترین صداهای تاریخ اوپرا را می‌دهد. پاواروتی در كنار خوانندگی به تربیت خوانندگان اوپرا در حد استادی اهتمام می‌ورزید. این خواننده مشهور اوپرا، آخرین اوپرای خود را در ماه مارس 2004 در سالن اوپرای پوچینی توسكا در نیویورك اجرا كرد. پاواروتی سرانجام پس از 71 سال عمر و به دلیل ابتلا به سرطان لوزالمعده در روز 6 سپتامبر 2007 در زادگاهش مودنا و در حالی كه تمامی اعضای خانواده و بسیاری از دوستانش بر بالینش بودند، درگذشت. گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهندس حسن افشارى كاشانیان در تهران متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایى براى ادامه تحصیلات متوسطه به دبیرستان رفت. در دبیرستان بود كه شیفته‏ى موسیقى ایرانى گردید و آروز مى‏كرد كه روزى بتواند سازى را بسازد و یا آن را بنوازد. پدر او ضمن این كه خود با موسیقى مأنوس و به آن علاقه داشت معهذا پسر را از یادگیرى این هنر منع مى‏كرد و مى‏گفت كه باید بیشتر به درس و مشق خود برسد تا به موسیقى و نوازندگى و براى همین منظور سخت وى را زیر نظر قرار مى‏داد تا او از درس غفلت نورزد، ولى وى روزها كه به دبیرستان مى‏رفت در راه با خود تصنیف‏هاى خوانندگان را زیر لب زمزمه مى‏كرد به طورى كه از فرط علاقه بیش از یكصد تصنیف از خوانندگان مختلف را از حفظ داشت. در همین سال‏هایى كه مشغول تحصیل در دبیرستان بود، ازدواج كرد ولى باز هم عشق به موسیقى و یادگیرى آن از سر او بیرون نرفت و پس از فوت پدر بود كه با تمام گرفتارى‏هاى خانواده و تحصیل یك ساز آكوردئون خریدارى كرد و نزد خود و با كمك چند كتاب شروع به یادگیرى و نواختن این ساز نمود و در دوران خدمت سربازى این آموخته‏ها را به حد كمال رساند. وى چون از وضع مالى نسبتاً خوبى بهره‏مند بود پس از خاتمه خدمت سربازى جهت ادامه تحصیل عازم آمریكا گردید و بعد از اخذ مهندسى الكترونیك به وطن بازگشت و آموخته‏هاى خود را در راه پیشرفت و آبادانى ایران عزیز قرار داد. وى حدود یك سال و نیم نزد خانم شهنازى همشیره على‏اكبرخان شهنازى رفت و نواختن ساز تار را نزد ایشان فراگرفت تا این كه در سال 1362 با مهندس سعید تجویدى (فرزند استاد على تجویدى) آشنا شد كه در اینباره مهندس حسن افشارى‏كاشانیان مى‏گفت: «پس از آشنایى خود در سال 62 با مهندس سعید تجویدى كه یكى از همكاران خوب و عزیزم مى‏باشد، از ایشان خواستم كه امكان فراگیرى و نواختن ساز تار را نزد جلیل شهناز براى من از طریق پدرشان فراهم آورند، ایشان اظهار داشتند كه استاد جلیل شهناز كلاس تعلیم فعلاً ندارند. چون در این زمان بود كه امكان زیادى براى یادگیرى موسیقى برایم فراهم بود، لذا تصمیم گرفتم نزد استاد على تجویدى بروم و اصول و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى را بخصوص ردیف‏هاى شادروان ابوالحسن صبا را فراگیرم تا بعداً بتوانم آموخته‏ها و اطلاعاتم را روى ساز تار پیاده كنم. روزى كه به منزل استاد على تجویدى رفتم و در همان ابتداى ورودم به منزل ایشان ویولونى نظر مرا جلب كرد كه بسیار زیبا و خوش‏خوان بود، داخل آن اسم استاد ابراهیم قنبرى حك گردیده بود، باور نمى‏كردم كه این كار یك استاد ایرانى باشد. از آن پس در جستجوى ایشان برآمدم تا او را بهتر بشناسم، در یكى از جلسات تعلیم ویولن در منزل استاد، دوباره با ساز سه‏تار زیبا و بى‏نظیرى با طرح و نقشى استثنایى كه دیدم یك چنین اثرى فقط در موزه‏ها امكان‏پذیر است روبرو شدم كه متوجه گردیدم این نیز كار استاد قنبرى است. تصمیم گرفتم سازى از كارهاى ایشان را تهیه كنم ولى با كمال تأسف متوجه شدم كه استاد به علت گرفتارى‏هاى كارى فرصت ساختن ساز براى همه را ندارند و اصولاً كسانى كه خصوصیات هنرى و اخلاقى‏شان مورد تأیید استاد باشد هم باید سال‏ها به انتظار باشند تا این كه افتخار داشتن ساز ایشان را داشته باشند. در همین ایام نیاز به سازى خوش‏خوان مثل ساز استاد آرام آرام این فكر را در من ایجاد مى‏كرد كه شاید بشود با بررسى و علاقمندى و پشتكار و استعداد هنرى خود این كار را آغاز كنم. ابتدا موضوع را با استاد تجویدى در میان گذاشتم، ایشان قول دادند در فرصتى مناسب ترتیب این كار را بدهند و من از همان زمان، ساز سه‏تار ساخته شد استاد قنبرى را، الگوى خویش قرار دادم و شبانه‏روز، روى آن فكر و بررسى مى‏كردم، تا این كه در اواخر سال 1364 تمام اطلاعات و اندازه‏هاى مختلف را ثبت كردم، یك شب در كلاس درس استاد با آقاى دكتر صرافى كه از دوستان استاد تجویدى هستند آشنا شدم، ضمن صحبت در مورد ساختن ساز، ایشان گفت: «شما كه تمام اطلاعات را دارید بهتر است با استاد حسین مسعود آشنا شوید و زیر نظر ایشان كار را شروع كنید». از ایشان تشكر كردم، استاد تجویدى بعداً امكان آشنایى مرا با استاد مسعود فراهم آوردند و پس از چندى در خدمت این استاد توانستم كار تارسازى را شروع كنم و از راهنمایى‏هاى بى‏دریغ ایشان استفاده نمایم و مى‏توانم بگویم كه اگر اطلاعات و راهنمایى‏هاى این استاد نبود، شاید سال‏ها مى‏بایستى تجربه كسب كنم تا بتوانم به اندازه یك روز در محضر ایشان چیز یاد بگیرم. به هر حال پس از مدتى توانستم تعدادى تار و سه‏تار بسازم ولى قبل از اینكه آنها را جمع كنم لازم دیدم كه هر طور شده نظر استاد محترم آقاى قنبرى را هم جویا شوم، لذا از دوست عزیزم آقاى دكتر هادى پورتراب كه با استاد دوستى دیرینه داشتند خواهش كردم كه هر طور هست ترتیب این ملاقات را با استاد بدهند و ایشان هم قول دادند كه در اولین فرصت مرا به استاد معرفى كند، البته حدود یك سال و نیم طول كشید و كارهاى انجام شده به همان صورت ماند تا این كه یك روز ایشان اطلاع دادند كه روز سه‏شنبه استاد تصمیم دارند كه به كارگاه شما بیایند، من از شوق و شادى آرام و قرار نداشتم و آن روز یكى از بهترین روزهاى فراموش‏نشدنى زندگى من است. آن روز عصر استاد قنبرى تا عصر منزل ما بود و من توانستم تمام سؤالات خود را از ایشان بپرسم و استاد هم دستوراتى فرمودند و در مورد ساختن ساز سه‏تار هم اظهاراتى داشتند: «كه شما مدتى فرصت دهید تا من اصول ساخت سه‏تار تركه‏اى را به شما یاد دهم. و سپس فرمودند: من مصمم هستم كه این كار را بكنم و باید این امكان را براى شما فراهم آورم». من كه در مقابل این همه ایثار و بزرگوارى، واقعاً درمانده بودم كه چه جوابى بدهم، اصلاً جوابى براى گفتن نداشتم و خود را در مقابل استادى وارسته و بى‏نیاز و دلسوزى مى‏دیدم كه در زمانه بى‏نظیر است. به هر حال ایشان همان‏طور كه فرموده بودند در منزل ما و در همان كارگاه ناقص كار را به بنده آموختند و تمام اصول و ریزه‏كارى‏هاى مربوط را یا به وسیله تلفن و زمانى هم در منزل خودشان به من یاد دادند و اكنون قادر هستم كه تمام فكر و وقت خود را به این كار اختصاص دهم و جا دارد كه من متواضعانه از زحمات استاد قنبرى و استاد مسعود كه در راهنمایى و ارشاد و تعلیم در این راه پرپیچ و خم و پر از فراز و نشیب حق بزرگى به گردن من دارند قدردانى نمایم و فكر مى‏كنم كه بهترین سپاس از استاد قنبرى این است كه راه و رسم استاد و خصوصیات اخلاقى و بى‏نیازى عارفانه ایشان را دنبال نمایم. من از ایشان تنها ساختن ساز را نیاموختم، بلكه درس‏هاى معنوى و اخلاقى را كه استاد با ظرافت‏هاى خاص خودشان مطرح و من توانستم درس‏هاى اخلاقى و آزادگى هم از ایشان فرابگیرم و اذعان نمایم كه كسى مى‏تواند ادعاى شاگردى این استاد فرزانه و والامقام را بكند كه مثل ایشان فكر كند و عمل نماید. پس از گذراندن دوره آموزش تصمیم به ساختن الگویى نمودم كه اصول آن قبلاً توسط استاد طرح شده بود و این به آن خاطر بود كه بتوانم شایستگى خود را نسبت به آموخته‏هایم ثابت كنم و اكنون نیز در فكر ساختن ویولن هستم كه امیدوارم بتوانم از این راه خدمتى به جامعه هنرى و صنعت سازسازى كشور بكنم، ناگفته نماند كه این حركت در من به هیچ‏گونه انگیزه‏ى مادى نداشته تنها ارضاء هنرى و شناخته‏هایم بوده است و اكنون هم كه ده سال از ادامه این راه مى‏گذرد ذكر این مهم كه تمدن هنرى هر جامعه بستگى دارد به هنرمندان لایق و دلسوز در تمام زمینه‏هاى هنرى و براى ارائه یك اثر هنرى والا و ارزشمند و برتر به داشتن ابزار مناسب مى‏باشد، بخصوص در فن نوازندگى بى‏شك در اختیار داشتن ساز مناسب، هنرمند را قادر مى‏سازد كه خلاقیت هنرى خودش را به نحو دلخواه ارائه نماید و از طرفى ساختن ساز نیاز به بررسى و تجربه و بخصوص ابتكار و نبوغ و آشنایى كامل با فن نوازندگى را طلب مى‏كند، كه البته در كارهاى ساختمانى ساز نیز مهارت و دقت از اولویت خاصى برخوردار است. در اینجا از همسر فداكارم كه واقعاً در راه به ثمر رسیدن زندگیم و شكوفا شدن استعداد هنریم این امكان را به من دادند كه بتوانم در خدمت هنر و صنعت ایران زمین باشم قدردانى و سپاسگذارى كنم و همچنین از فرزندان عزیزم دو دخترم كه یكى از آنها علاوه بر تحصیلات عالیه در رشته‏هاى رادیولوژى از دانشگاه تهران و رشته مامائى از دانشگاه آزاد، دختر دیگرم در رشته مترجمى زبان انگلیسى و پسرم فرید كه ساز تخصصى وى پیانو مى‏باشد و در واقع هر سه با نواختن چند ساز و آشنایى با دستگاههاى موسیقى سنتى ایران مرا تشویق به ادامه‏ى كارم كردند تشكر كنم. در خاتمه از تمام كسانى كه به طور گمنام در راه تداوم و اعتلاى هنر این مرز و بوم زحمت كشیده و مى‏كشند و بخصوص دوست عزیزم خادم دیرآشناى مطبوعات ایران آقاى حبیب‏اللَّه نصیرى‏فر كه واقعاً جهت آشنایى ملت ایران با هنرمندان و سازندگان این سرزمین و جامعه هنرى همت و تلاش و پیگیرى نموده‏اند قدردانى كنم». مهندس احمدعلى سهراب‏زاده كه از دوستان و اقوام وى مى‏باشد و طى سالیان زیادى با مهندس افشارى كاشانیان رفت و آمد و نشست و برخاست داشته است مى‏نویسد: «آقاى حسن افشارى از سازندگان ماهر و باسلیقه آلات و لوازم موسیقى از قبیل: ضرب، سه‏تار، ویولن و تار و سنتور مى‏باشد و در ساختن آلات موسیقى براى بهبود صدا و زیبایى و كیفیت آنها از نظر علمى و عملى و فنى مطالعات و تحقیقات فراوان نموده است. این هنرمند در ساختن ویولن به حدى مهارت و تسلط داد كه تشخیص ویولن‏هاى ساخت وى از بهترین ویولن‏هاى ساخت كارخانجات خارجى مقدور نیست معهذا بر اثر ذوق و استعداد فطرى و توجه كافى و به كار بردن نكات علمى و فنى در سازندگى آلات موسیقى بخصوص ویولن به پیشرفت‏هاى شایان توجه و تكامل فوق‏العاده‏اى دست یافته است و این از سازهاى ساخته شده توسط وى نمایان است و به قول معروف: مشك آن است كه خود ببوید نه آنكه عطار بگوید بى‏شك در هنر موسیقى و سازندگان لوازم وابسته به این هنر در زمان گذشته و حال تاریخ كشور ما، نوابغى و استادانى بزرگ بوده‏اند كه موجب پیشرفت روزافزون و تكامل آن از هر جهت گردیده‏اند. هر كدام از این اساتید گنجینه و سرمایه‏اى عظیم و پربها براى موسیقى ایران بوده و خواهند بود. در این راستا كسانى بودند و هستند كه اصلاً دنبال شهرت‏طلبى و مادى‏گرائى نبودند و تنها به هنرشان فكر مى‏كنند و من خیلى از این قبیل هنرمندان را از نزدیك مى‏شناسم كه یكى از ایشان همین مهندس حسن افشارى مى‏باشد. وى به سال 1323 در محله قنات‏آباد تهران خیابان مولوى متولد شد. از سن ده سالگى با رادیو و از طریق مجلات موزیك موسیقى آشنا شد و در سال سوم متوسطه كه مشغول تحصیل بود ازدواج كرد و از همین سال هم با خرید یك ساز آكوردئون مشغول فراگیرى و نواختن این ساز شد سپس به خدمت سربازى رفت و پس از پایان خدمت سربازى جهت ادامه تحصیل عازم آمریكا شد و پس از پایان تحصیلات عالیه به وطن بازگشت و در سال 1353 به استخدام سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران درآمد و پس از چندى توسط دوست خود آقاى مهندس سعید تجویدى نزد آقاى على تجویدى استاد موسیقى سنتى ایران رفت و به تحصیل علم موسیقى پرداخت و پس از چندى توسط ایشان با استاد مسعود كه خود از سازندگان خوب و ممتاز ساز تار مى‏باشد آشنا شد و مشغول ساختن تار گردید و پس از تكنیك سه‏تار سازى و ویولن را از ایشان آموخت و در سفرى كه پس از چندى به كشور آلمان نمود، زیرنظر آقاى بالزویت استاد ویولن‏ساز كارخانجات آلمان، ساخت و تعمیرات ورگلاژ سایر مسائل مربوط به این ساز را فراگرفت و اطلاعات باارزشى را كسب كرد كه در مراجعت به كشور، ابزار و لوازمات مربوط به ساخت ویولن را با خود به ایران آورد و اكنون دور از سروصدا و شهرت‏طلبى‏هاى كاذب و مادى ولى با عشق و علاقه در تحقیق و تفحص در این راه تلاش مى‏نماید. چون با شناختى كه بنده با موسیقى و هنرمندان این رشته دارم، معتقدم كه فیزیك‏ساز و صداى آن باید طورى باشد كه نوازنده سر ذوق آمده و از نواختن و دیدن شكل ساز لذت ببرد و چون خود گوشه‏ها و نغمات موسیقى ایرانى هم، این حالت عاطفى را شدید و افزون مى‏كند، لذا نوازنده تحت تأثیر این سه جریان كه عبارت است از: زیبائى، طنین صدا و شكل و حالت ساز كه البته خود سازنده هم باید در این رابطه با زیباشناسى، صداشناسى و حتى نواختن ساز هم آشنایى كامل داشته باشد به اضافه مسائل فنى و تكنیك كه فیزیك ساز را هم بداند. به هر حال وى در زمانى كه در آلمان مشغول تحصیل و فراگیرى ساخت ویولن بود، توسط آقاى بالزویت به عضویت انجمن ویولن‏سازان درآمد كه مقر این انجمن در دانشگاه ساندیگو كالیفرنیا مى‏باشد و این خود كمك بزرگى براى او بود تا در جریان گذشتگان در این رشته بااطلاع شود این جلسات هر ماهه در دانشگاه ساندیگو با حضور اعضاء تشكیل مى‏شود و به نقد و بررسى و ارزیابى مسائل در مورد هنر و صنعت ویولن‏سازى اعم از چوب و مراحل ساخت تا رنگ‏آمیزى مى‏پردازد و اطلاعات و نتایج به دست آمده در بولتن انجمن زیر نظر رئیس انجمن آقاى وینستون ماس ماهیانه براى اعضاء انجمن در تمام جهان ارسال مى‏شود. تا آنجا كه من اطلاع دارم، آقاى مهندس افشارى كوشش دارد تا سایر سازندگان ساز ویولن را در ایران عضو این آكادمى جهانى كند تا از این شناخت بیشترى از صنعت سازسازى كشور به جهانیان بدهد». مهندس افشارى، مى‏گفت: «از راهنمایى‏ها و كمك برادران هوشنگ و سیاوش اكبرى كه به حق از شاگردان خوب و شایسته استاد قنبرى مى‏باشند بهره فراوان بردم و این شاگردان بافضیلت از خوى و خصلت عاطفى و جوانمردى و بى‏نیازى استاد خود ابراهیم قنبرى‏مهر بهره‏ور گشته‏اند و به استاد و شاگردان شایسته او تبریك و خسته نباشید مى‏گویم».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

سهیل یاراحمدى از نوازندگان خوب و بااستعدادى است كه با توجه به سن جوان خود، موسیقى را خیلى خوب شناخته و ساز تار را به خوبى مى‏نوازد. وى به سال 1351 خورشیدى در شهرستان بروجرد در خانواده‏اى هنرمند متولد شد، پدر او اكبر یاراحمدى است كه خود از صدایى موروثى و زیبا بهره‏ور است و فرزند را در ابتدا تحت تعلیم خود قرار داد و از كودكى نواختن ارگ سپس از سن پانزده سالگى نواختن ساز تار را شروع به فراگیرى و نواختن كرد و در كارخانجات بروجرد و سالن دبیرستان‏ها و سالن‏هاى هنرى این شهرستان همراه دوستان خود در جشن‏هاى مختلف فعالانه شركت كرد و در دانشگاه هنرهاى زیبا شركت كرده و از علاقمندان ساز استاد جلیل شهناز و فرهنگ شریف است كه این علاقمندى موجب شد كه وى دست از نواختن ارگ پس از سالیان متمادى بكشد و به نواختن ساز تار كه یك ساز اصیل و ملى ایرانى است پردازد. شیوه‏ى نواختن وى طورى است كه هر شنونده‏اى به خوبى درك مى‏نماید كه تحت تأثیر استاد جلیل شهناز و فرهنگ شریف مى‏باشد. فصل چهارم سازگران، (سازندگان ساز)

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

محمدرضا میرزائى، یكى دیگر از هنرمندان شهرستان هنرپرور بروجرد است كه به سال 1330 خورشیدى در خانواده‏اى مرفه متولد شد. وى دوران تحصیلات ابتدایى را در دبستان داریوش و متوسطه را در دبیرستان (امام خمینى فعلى) به اتمام رسانید. عشق و علاقه به موسیقى از همان دوران كودكى در وجود او موج مى‏زد و آوازه شهرت و همه‏جانبه حشمت‏اللَّه جودكى بداهه‏نواز ویولن و زبردست بروجرد او را بیشتر با ویولن مأنوس كرد و هرجا كه جودكى و ساز وى بود، میرزائى هم بود و با علاقه به ساز این هنرمند ارجمند گوش فرامى‏داد تا این كه وى واقعاً فریفته‏ى هنر موسیقى بخصوص ساز ویولن گردید. محمدرضا میرزائى مى‏گوید: «دقیقاً به خاطر دارم كه از كلاس سوم دبیرستان به بعد نیروئى و كششى خاص مرا به سوى عرصه‏ى هنر موسیقى سوق مى‏داد و با علاقه‏اى بیش از حد به سوى ساز ویولن كشانده شدم على‏الرغم علاقه بیش از اندازه من به موسیقى و ساز ویولن متأسفانه امكان یادگیرى و فعالیت در این شهر براى من و امثال من موجود نبود، لذا شخصاً جهت یادگیرى پس از خریدارى یك ویولن، به تمرینات بسیار سختى را بدون استاد آغاز نمودم و این را هم باید یادآور شوم كه از اساتیدى منجمله: پرویز یاحقى و حشمت‏اللَّه جودكى همشهرى گرامى و عزیزم به عنوان اولین مشوقین خود نام ببرم و پس از چند سال افتخار شاگردى استاد عزیز و ارجمندم پرویز یاحقى نصیبم گردید كه مدتى زیر نظر ایشان به فراگیرى این ساز مشغول شدم و پس از آن با هنرمندانى مثل: محمد حیدرى عطااللَّه خرم، مهدى تاكستانى آشنا شدم و با تشویق ایشان به جامعه هنرى آنان پیوستم و در برنامه‏هاى موسیقى شركت كردم و پس از چندى جهت فراگیرى و تكمیل زبان انگلیسى به Losandes U.S.A سفر كردم و پس از آن به وطن بازگشت نمودم و ساز را هم‏اكنون براى دل خود مى‏نوازم و به تدریس خصوصى شاگرد مشغول مى‏باشم.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

محمد لهراسبى، از هنردوستان و اهل دلى است كه خود شعر و شاعرى را از دل سوخته خویش و استعداد ذاتى خود كه خداوند باریتعالى در نهاد وى به ارمغان نهاده بهره مى‏برد. وى به سال 1317 در شهرستان بروجرد متولد شد و در نوجوانى در یك جلسه دوستانه با صداى ساز ویولن حشمت‏اللَّه جودكى شیرین‏نواز همشهرى خود آشنا مى‏گردد و از آن زمان منزل او محفل شعر و موسیقى و كانون هنرمندان این هنر مى‏شود. وى در این‏باره مى‏گوید: «خیلى جوان بودم كه صدا و آوازه ساز حشمت‏اللَّه جودكى در گوشم طنین انداخته بود ولى او را از نزدیك ندیده بودم كه چگونه ساز مى‏نوازد تا اینكه بخت با من یارى كرد و شبى در منزل یكى از بستگانم كه دوستان دور هم جمع بودند، این افتخار برایم حاصل گشت كه آقاى جودكى این هنرمند ارجمند خوش‏نام و خوش‏برخورد و درویش مسلك را زیارت كنم و زمانى كه دیدم او ویولن را با چه فرم و طرز زیبایى زیر چانه خود قرار داد و چشمانش را روى هم گذاشت كه بیشتر به یك حالت عرفانى شباهت داشت، با تعجب به او خیره شدم و نمى‏دانستم مى‏خواهد چه كارى انجام دهد. وقتى آرشه را چون كمان روى سیم‏هاى ویولن كشید و نواى خوش و الهام‏انگیز سازش بلند شد، شور و حالى مسرت‏بخش روح و روانم را در بر گرفت و از شوق و نشاط چشمانم پر از اشك شد، داشتم پرواز مى‏كردم، سبكبال به آسمان كشیده شده بودم و اطراف خود را به هیچوجه احساس نمى‏كردم همراه پنجه‏هاى او روى سیم‏هاى ویولن كه به حركت درمى‏آمدند من نیز خیلى آهسته و رویایى با پنجه‏هاى پاهاى خود روى ابرها همراه با گام به گام موسیقى او، قدم به قدم راه مى‏رفتم و خود را از دنیاى مادیات و متعلقات آن بریده دیدم. باور كنید در آن حالت نوجوانى قلبم مملو از عشق به خداى لایزال و طراوت ذات اقدس باریتعالى بود، تمام وجودم در حالتى خلسه فرورفته بود گمانم كه این هنرمند چیره‏دست و پاكدل از قبل سیم‏هاى سازش را با موى رگ‏هاى من كوك كرده بود كه این چنین با هم همخوانى داشتند، صداى ساز او با نواى دل و قلب من هماهنگى كامل داشت هر وقت ناله ساز او برمى‏خواست، ناله دل و قلب من بود و هر وقت ارتعاشات زیبا و طرب‏انگیز داشت روح و روانم را به وجد و نشاط مى‏آورد. به هر حال هنوز كه سال‏ها از آن زمان مى‏گذرد، هرگز خاطره آن شب را فراموش نشدنى و بیاد ماندنى را از یاد نخواهم برد و با این كه صداى سازهاى زیادى شنیده‏ام اما آن صدا، نوایى دیگر بود و همین امر بود كه مرا به سوى شعر و موسیقى كشانید و به آن سخت پایبندم و از آن تاریخ به دنبال آن روان گشتم و تا جان در بدن دارم به دنبال آن روان خواهم بود. علاقمندى من به موسیقى طورى گردیده بود كه اگر روزى صداى نغمه‏اى یا آوازى را نمى‏شنیدم مثل این بود كه چیزى را گم كرده‏ام به همین سبب هر روز به رادیو گوش مى‏دادم و به صداى ساز هنرمندان موسیقى اصیل و سنتى گوش فرامى‏دادم و در یكى از این روزها بود كه با نواى دل‏انگیز و پنجه سحرآمیز هنرمند بزرگ و بداهه‏نواز همه دوران آشنا شدم كه وقتى آن برنامه به پایان رسید گوینده اعلام كرد كه قطعاتى را كه شنیدید با ساز پرویز یاحقى در مایه سه‏گاه بود كه اجرا گردید. در اینجا بود كه احساس كردم تولدى دوباره یافته‏ام و عاشق و شیفته نواختن ساز این هنرمند عزیز و بزرگ شده‏ام اما قلب من را قبلاً جودكى اشغال كرده بود ولى هنر كار خود را كرد و هر كدام آنها در یك طرف قلبم جاى گرفتند و این قلب پرطپش كه براى وطنم ایران عزیز و موسیقى پرصلابت و بزرگ آن است گوشه‏اى از آن به تسخیر این عزیزانم درآمد هرچند كه براى همه بداهه‏نوازان موسیقى سنتى ایران احترام فراوان قائلم و همه آنان را چون جان شیرین دوست دارم. زیرا موسیقى ایران برایم عرفان عشق است، عشق به ذات خالق كریم كه صوت دل‏انگیز را در حنجره ظریف و مقبول بلبلان و سایر پرندگان زیبا براى نغمه‏گرى گل‏ها به ارمغان و كرامت لطف فرموده است و چاكر منت دارم كه پروردگار عالم هستى را شكرگزار باشم و شكوه و عظمت و ذات بى‏كرانش را سجده نمایم به خاطر تمام نعمت‏هاى باارزش و بى‏شمارش». محمد لهراسبى داراى پنج فرزند به نام‏هاى: خیام، على عباس، شاهرخ، رضا و یك دختر به نام زهره مى‏باشد كه همگى آنان به شعر و موسیقى علاقمند و با آن آشنا مى‏باشند بخصوص على كه نواختن ساز ضرب را به خوبى مى‏داند و آن را خیلى شیرین و شیوا مى‏نوازد و هنرمندان نوازنده شهر بروجرد را در محافل فرهنگى و هنرى یار و یاور است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهندس موسى گنجه‏اى، از عاشقان موسیقى سنتى ایران مى‏باشد، وى برادر هنرمند باارزش داود گنجه‏اى است كه در تاریخ پانزده بهمن‏ماه سال 1323 در خانواده‏اى هنرمند و هنردوست متولد شد. وى مى‏گوید: «از دوران كودكى به موسیقى سنتى ایران علاقه فراوان داشتم بخصوص به برنامه‏هاى «گلها»ى رادیو ایران و ساز سلو كه از این رادیو پخش مى‏گردید كشش و كوشش من براى فراگیرى و نواختن یكى از آلات موسیقى از همین زمان آغاز گردید. قبل از شروع به یادگیرى و نواختن تار، تقریباً با ردیف موسیقى ایرانى و كلیه مقام‏ها و گوشه آشنایى داشتم به طورى كه وقتى برادرم استاد داود گنجه‏اى قطعه‏اى مى‏نواخت بلافاصله بعد از شروع متوجه مى‏شدم در چه مایه‏اى مى‏باشد. وجود ایشان و شرائط خاص خانواده و علاقه فراوان به موسیقى سنتى ایران موجب گردید نواختن تار را از دوران آخر سال تحصیلى دبیرستان نزد آقاى رضا وهدانى در كلاس خصوصى شروع نمایم. پس از دور مقدماتى به كار خود و ادامه تحصیل موسیقى در هنرستان ادامه دادم تا از طریق برادرم استاد گنجه‏اى، با استاد نورعلى برومند و برادر ایشان آقاى مهندس برومند آشنا شدم. استاد برومند به اینجانب بسیار محبت داشت به طورى كه شبى كه به اتفاق اخوى در منزل وى بودیم، استاد بى‏اختیار از جا برخاست و سه‏تار كوچكى را كه در ویترین سازها قرار داشت برداشت و شروع به نواختن نمود. حدود یك ساعت ایشان در دستگاه «ماهور» ساز زد كه همین امر باعث شد كه من پس از اتمام تحصیلات خود در رشته مهندسى نقشه‏بردارى به لحاظ كسب فیض از محضرشان مجدداً به دانشكده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران بروم و به تحصیل موسیقى و بهره‏ورى هرچه بیشتر از این علم ادامه دهم. در دانشكده هنرهاى زیبا، از محضر استادانى چون: نورعلى برومند، داریوش صفوت، محمدرضا لطفى كسب فیض نموده و در حال حاضر هم علاوه بر تحقیق بر روى سه‏تار به صورت محدود به دوستان مشغول مى‏باشم چون وقت كافى براى تدریس در سطح وسیع به هنرجویان را ندارم. در ضمن گاهى اوقات تمرینات گروهى را در محیط خانواده با هنرمند باارزش اردشیر كامكار ادامه مى‏دهم. داراى سه فرزند به نام‏هاى: عرفان، مرجان و مریم مى‏باشم كه با ساز آشنایى دارند بخصوص عرفان كه پنج سال است نواختن ساز تار را شروع نموده است و پیشرفت چشمگیرى دارد و با قدرت كامل تار و سه‏تار را مى‏نوازد».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

از تكنوازان خوب ویولن كه در شهرستان بروجرد، دور از غوغا و سروصدا زندگى مى‏كند سعید گورانى است كه به سال 1319 خورشیدى در شهرستان بروجرد متولد شد. پدر وى خود اهل موسیقى و به این هنر عشق مى‏ورزید و هر وقت كه در محفل موسیقى شركت مى‏كرد، فرزند خود سعید را همراه مى‏برد و همین امر موجب اشتیاق این طفل به موسیقى گردید. سعید گورانى در دوران تحصیل دبیرستانى با هم‏كلاسى آشنا و دوست شد كه داراى ویولنى بود كوچك كه 4/ 4 نامیده مى‏شود و یك سیم هم بیشتر نداشت، سعید روز با ساز وى شروع به تمرین مى‏كرد و آن قدر در این كار مقاوم و مداوم و پشتكار از خود به خرج داد تا توانست تصنیف‏هایى را با این ویولن یك سیم اجرا نماید. این وضع مدت دو سال ادامه داشت تا روزى كه سعید همراه پدر براى انجام كارى و دیدن فامیل به تهران آمد، هنگامى كه در تهران بود، روزى ویولنى را كه در مغازه بخشى بود پسندید و از پدر خود خواست تا آن ساز را براى وى خریدارى نماید و پدر هم كه خود براى موسیقى ارج و ارزش قائل بود و خود نیز به آن علاقمند بود، آن ویولن را براى وى خریدارى كرد و وى از آن زمان به بعد صاحب یك ویولن كامل گردید كه توانست از راه سینه به سینه و گوش نواختن این ساز را فراگیرد و هم‏اكنون در جلسات فرهنگى و هنرى به خاطر احترام به این هنر والا و دل خویش ساز مى‏زند، نواى دل‏انگیز سازى كه از تمام وجودش الهام مى‏گیرد و احساسات و عواطف شاعرانه را با نواى ساز بیان مى‏دارد نه با كلمات.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1321 در تهران متولد شد و از سن دوازده سالگى بنا به تشویق و توصیه‏ى پدر موسیقى آغاز نمود و در هنرستان عالى موسیقى ثبت نام كرد. او در طى یك سالى كه در این مدرسه تحصیل مى‏كرد، چون در آن جا موسیقى كلاسیك تدریس مى‏شد، چندان موفقیتى به دست نمى‏آورد و مردود مى‏گردد و بدون این كه به استعداد او توجه شود، عذر وى را از هنرستان عالى موسیقى مى‏خواهند ولى پدرش كه به استعداد نهان فرزند اعتقاد و توجه زیادى داشت به وسیله‏ى یكى از دوستانش على‏محمد خادم میثاق به هنرستان موسیقى ملى ایران راهنمایى و با سفارش او در این هنرستان ثبت نام مى‏كند. رئیس هنرستان شادروان روح‏اللَّه خالقى از وى شخصاً مى‏گیرد كه اگر نتواند در مدت یك سال موفقیتى كسب كند وى را از هنرستان اخراج نماید. عشق و علاقه و استعداد و پشتكار او به زودى موجب مى‏شود كه در هنرستان پذیرفته شود. ناگفته نماند كه داروغه در هنرستان موسیقى ملى در آغاز كار زیر نظر استاد حسینعلى ملاح به فراگیرى ویولن مى‏پردازد و چنانچه خود وى از زحمات و كوشش فراوانى كه استاد ملاح براى آموزش او متحمل شده یاد مى‏كند و همواره خود را مدیون مراقبتها و توجه آن استاد ارجمند مى‏داند. روزى اعلانى از طرف مسئولین هنرستان شده بود كه كلاسهایى جهت دوره‏ى عالى هنرستان دایر خواهد شد و در نتیجه جهت ثبت نام شاگرد مى‏پذیرفتند در آن ایام یكى از شاگردانى كه جهت فراگیرى دوره‏ى عالى آمده بود، اسداللَّه ملك نوازنده‏ى معروف بود كه در یكى از اتاقهاى هنرستان مشغول نواختن كمانچه بود كه داروغه را بى‏اختیار مفتون خود مى‏كند و وى بلافاصله از اسداللَّه ملك خواهش مى‏كند كه نواختن این ساز را به وى تعلیم دهد و مدت سه ماهى نزد ملك تعلیم مى‏گیرد و از آن تاریخ كامران داروغه به نواختن كمانچه روى مى‏آورد. داروغه پس از فارغ‏التحصیل شدن از هنرستان به مدت دو سال به خدمت مقدس سربازى مى‏رود و پس از پایان خدمت سربازى وارد دانشكده‏ى هنرهاى زیبا كه رشته موسیقى هم جزو آن بود مى‏شود. این دانشكده كه با همت استادانى مثل: دكتر نورعلى‏خان برومند و دكتر داریوش صفوت دایر گردیده بود موسیقى را شروع و كمانچه را بنا به پیشنهاد مرحوم برومند نزد استاد بهارى و ردیفهاى موسیقى ایرانى را در خدمت استاد برومند به مدت پنج سال فرامى‏گیرد و از دانشكده فارغ‏التحصیل مى‏شود. كامران داروغه، از سال 1345 به رادیو راه مى‏یابد سپس به برنامه «گلها» توسط آقاى ملاح راه یافت و در رادیو به نوازندگى ویولن و كمانچه مى‏پردازد و پس از تأسیس تلویزیون ملى ایران به نوازندگى كمانچه به سرپرستى مرحوم مرتضى حنانه به عنوان موسیقى اصیل ایرانى مشغول مى‏گردد و از سال 1355 به تكنوازى كمانچه مى‏پردازد و حدود چهل تكنوازى انجام مى‏دهد كه در آرشیو رادیو موجود و از بهترین‏هاى تكنوازى این ساز مى‏باشد. وى همیشه سعى داشته كه این ساز را بین جوانها رواج دهد و تغییراتى از لحاظ تكنیك براى كمانچه به وجود آورد كه امید دارد با كمك شاگردانش، كمانچه را كه یك ساز ملى و سنتى ایران است و از جهت تكنیك و وسعت صدا و اخوان‏هاى آوازى خیلى غنى و پربار است رواج و احیاء كند و معتقد است اگر كسى بخواهد، پربارى و غنى بودن این ساز را بر مبناى واقعى آن درك كند بایستى حتماً سفرى به باكو داشته باشد تا ببیند آقاى هابیل على‏اف استاد كمانچه جهان چه كار مى‏كند و چه مى‏گوید درباره‏ى ساز كمانچه داروغه مى‏گوید: «اگر كسى تكنیك این ساز را به دست آورد، كارهایى مى‏شود روى آن پیاده كرد كه در ویولن امكان‏پذیر نیست. به هر حال حق كمانچه هنوز ادا نشده و باید آنهایى كه در موسیقى ادعایى دارند بیایند و این كارها را انجام دهند و مشوق جوانان باشند كه این ساز ملى و سنتى جاى والاى خود را از دست ندهد و ما هر وقت كه به خارج جهت شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران مسافرتهایى داشتیم وقتى هنرمندان ما ویولن مى‏زدند براى آنها زیاد جالب نبود ولى هنگام گوش دادن به نواى كمانچه سراپا گوش مى‏شدند و نوازنده را بسیار تشویق مى‏كردند». كامران داروغه، كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خیریه و فرهنگى نظیر: هلال احمر (شیر و خورشید)، انجمن نابینایان، بیمارستانهاى مسلولین و دانشجویان بى‏بضاعت ترتیب داد و براى شناساندن موسیقى سنتى و ملى ایران، مسافرتهایى از طرف رادیو تلویزیون به كشورهاى: تركیه، آلمان، فرانسه، ایتالیا، افغانستان، ژاپن، پاكستان، هندوستان، شوروى و در آمریكا شهرهاى: نیویورك، كالیفرنیا، او كلاهما، فلوریدا و واشنگتن نموده است. وى حدود 7 آهنگ ساخت كه از تلویزیون و رادیو پخش گردید و همراه با ساز جلیل شهناز، احمد عبادى، منصور صارمى، ورزنده، نجاحى، فضل‏اللَّه توكل، محمد موسوى، ابراهیم سرخوش، فرهنگ شریف تكنوازى داشته و در اركسترها با استاد مهدى خالدى، نصراللَّه زرین‏پنجه، اصغر بهارى، عباس زندى، منصور نریمان، بزرگ لشگرى، محمود ذوالفنون، قاسم نیكپو و استادان قومى و بنان همكارى داشته و در جشنهاى حافظیه شیراز، یكى از ستاره‏هاى موسیقى سنتى ایران بوده و از كارهاى ارزنده‏ى دیگر وى به نت درآوردن ریتمهاى زورخانه مى‏باشد كه وى با كمك محمد اسماعیلى چاپ و در اختیار علاقمندان به این سبك از موسیقى قرار داد و در حال حاضر نیز كتابى درباره‏ى كمانچه و متدهایى درباره‏ى نواختن این ساز نوشته. كامران داروغه، چند سالى بود كه از نواختن دلسرد شده بود و ساز را كنار گذارده بود به طورى كه سال 65 تصمیم داشت دیگر دست به ساز نبرد ولى با تشویقهاى مكرر و پى‏درپى خانمش كه همیشه مشوق وى بوده از این كار منصرف گردید و كماكان به كار هنرى خود ادامه مى‏دهد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1330 حسین علیزاده در تهران متولد شد و پس از تحصیلات ابتدایى، تحصیلات متوسطه را در هنرستان عالى موسیقى ملى گذراند و از دانشكده‏ى هنرهاى زیبا فارغ‏التحصیل شد. علیزاده موسیقى را از استادانى چون: على‏اكبر شهنازى، داریوش صفوت، هوشنگ ظریف، حبیب‏اللَّه صالحى، نورعلى برومند، محمود كریمى، عبداللَّه دوامى، یوسف فروتن و سعید هرمزى آموخت. علیزده فعالیت هنرى خود را از سال 1347 در اركستر رودكى، به رهبرى حسین دهلوى، آغاز كرد. از سال 1349 در مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى، به عنوان تكنواز سرپرست گروه، كنسرتهایى در داخل و خارج كشور اجرا كرد و در سال 1355 قسمتى از كارهایش را در رادیو به اجرا گذاشت و با اقدام به تشكیل گروه «عارف» و همكارى با گروه «شیدا» نقش ارزنده‏اى در شناساندن و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران ایفا كرد. علیزاده با تدریس در دانشكده‏ى هنرهاى زیبا، مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران، كانون فرهنگى «چاووش» و كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان؛ گامهاى بلندى در حفظ و ترویج موسیقى ایران برداشته است. حسین علیزاده، با این كه خیلى جوان است در رشته موسیقى اصیل و سنتى ایران، مبتكر و نوآوریهایى را از خود بروز داد كه بدون تردید نشانه‏ى ذوق و استعداد وى در كار هنریش مى‏باشد. وى مدتى براى مطالعه و ادامه تحصیل در رشته موسیقى به آلمان رفت و آثار ساخته شده‏ى خود را ضمن تحصیل در آنجا ارائه كرد. وى آهنگهاى درخشانى را تاكنون ساخته كه مى‏توان از: «نى‏نوا»، «حصار»، «سواران دشت امید»، «سرودهاى آذربایجان» و قطعه‏اى زیبا كه در ماهور با اركستر سمفونیك تهران اجرا كرده است. حسین علیزاده در سال 1355 در مركز حفظ و اشاعه جزوه‏اى درباره‏ى موسیقى ایرانى انتشار داد به نام «نگرشى نوین درباره‏ى دستگاه نوا» كه در آن از حالات معنوى و روحانى این دستگاه اطلاع مى‏دهد. دیگر آثار علیزاده، عبارتند از: «سواران دشت امید»، براى 3 تمبك و سازهاى سنتى، «بداهه نوازى» در دستگاه نوا، براى سازهاى سنتى، «حصار» براى سازهاى سنتى و آواز، «نوروز» براى سازهاى سنتى و آواز، «سرودهاى آذربایجان» براى ساز آذربایجانى و سازهاى سنتى، «نینوا» براى نى و اركستر زهى، «تصانیف منفرد» بر روى اشعار مولوى، حافظ، ه. ا. سایه. «تركمن» براى سه‏تار و اركستر، «فانتزى» براى گیتار و اركستر و سازهاى كوبى و قطعات متعدد براى تار و تصنیف و قطعات مختلف براى كودكان و نوجوانان. علیزاده براى معرفى و شناساندن هرچه بیشتر موسیقى ملى و سنتى كشور، تاكنون مسافرتهایى به كشورهاى: فرانسه، آلمان، آمریكا، انگلستان، سوئد، دانمارك و ایتالیا كرده است. نگارنده به خوبى یادم هست كه تازه آهنگ «نینوا» را از رادیو شنیده بودم كه بسیار لذت بردم و شدیداً تحت تأثیر این نواى دل‏انگیز قرار داشتم، روزى با شاعر و ترانه‏سراى خوب، بیژن ترقى در مورد آهنگ «نینوا»، حال و هواى خود را با او بیان داشتم و نظرش را جویا شدم؟ چنین پاسخ داد: «قطعه‏ى آهنگ بسیار مبتكرانه و بدیع «نینوا» كه از این آهنگساز جوان و با استعداد ضبط و نشر یافت فضاى جدیدى را در عالم موسیقى ایران باز كرد كه براى آن دسته و گروهى كه دستگاههاى ایرانى را محدود مى‏دانستند تجربه‏اى شد تا بتوانند با بهره‏گیرى از قوه خلاقه‏ى خود گامهاى تازه‏اى در راه اعتلاء موسیقى كشور خود بردارند و از دستگاه مهجور و دور افتاده‏اى مانند «نوا» چنین شاهكار عظیمى بیافرینند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

رضا وهدانى فرزند اسماعیل، به تاریخ اول فروردین ماه 1312 در تهران دیده به جهان گشود، بیش از 5 سال نداشت كه گوشش با موسیقى آشنا گردید زیرا از صفحات متعدد گرامافون كه در منزل داشتند و از خوانندگان آن زمان ضبط شده بود در دسترسش قرار داشتند و بیشتر وقتها كه بزرگترها از این گرامافون استفاده مى‏كردند او از كنار آن تكان نمى‏خورد و شش‏دانگ به آهنگ صفحه كه روى آن چرخ مى‏خورد خیره مى‏شد و به عالم خود فرومى‏رفت. در اثر شنیدم مستمر صفحات و اشعار گوناگون، موسیقى در وجودش چنان تأثیرى نهاد كه آن اشعار را از حفظ شده بود و با همان آهنگها آنها را مى‏خواند و از چوب و نخ براى خود وسیله‏اى ساخت كه ضمن خواندن با آن وسیله جواب مى‏داد و به اصطلاح ساز مى‏زد. روزبروز علاقه و اشتیاق وى به موسیقى افزون مى‏شد تا در سن چهارده سالگى به كلاس هنرپیشگى جامعه‏ى باربد كه تحت نظارت رفیع حالتى اداره مى‏شد مى‏رود و در همین محل افتخار آشنایى با استاد اسماعیل مهرتاش نصیبش مى‏گردد و در كلاس درس استاد مهرتاش مشغول فراگیرى آواز و ردیفهاى موسیقى ایرانى و تلفیق شعر و موسیقى مى‏گردد. وى در حسرت داشتن یك «تار» شب و روز در تب و تاب بود ولى مشكل مالى اجازه نمى‏داد كه او به هدف و آرزویش برسد تا این كه خانمى هنردوست از فامیلشان كه ذوق و علاقه‏ى رضا را براى داشتن «تار» مى‏بیند با هزینه‏ى خود، «تار»ى براى وى مى‏خرد و آن را به او هدیه مى‏كند از این زمان بود كه دوران شكوفایى رضا در موسیقى و نواختن «تار» آغاز مى‏شود. رضا وهدانى در كلاس جامعه‏ى باربد چند ماهى نت را زیرنظر آقاى رضا معینى مى‏آموزد و تا اواسط كتاب «اول تار و سه‏تار» از انتشارات هنرستان موسیقى ملى مى‏آموزد ولى متأسفانه این كلاس چندى بعد تعطیل مى‏شود ولى او مأیوس نشد و علاقه و پشتكار به كمكش آمد و چندى بعد به هنرستان موسیقى راه پیدا مى‏كند و از كمكها و راهنمایى‏هاى استاد خالقى و زرین‏پنجه نهایت بهره‏گیرى را مى‏كند. چندى بعد توسط یكى از شاگردان كلاس مرحوم استاد على‏اكبر خان شهنازى، به نام جواد شریعتمدارى براى فراگیرى نت موسیقى نزد وى مى‏آید و توسط همین شخص، رضا وهدانى به خدمت استاد على‏اكبر خان شهنازى مى‏رود. كلاس استاد شهنازى طبقه‏ى پایین را به طور رایگان در اختیار وهدانى قرار مى‏دهد تا شاگردان را تعلیم نت موسیقى دهد و با آنهایى هم كه گوشه‏هاى آواز موسیقى ایرانى را مى‏خواستند فراگیرند كار كند و درآمد حاصل از آن را هم استاد شهنازى براى تشویق وى به ایشان محول كرده بود. رضا وهدانى در این كلاس با همكارى خانمى به نام اقدس كه سالها در كلاس استاد بود و در سنین پیرى به سر مى‏برد و تجربه‏هاى بسیار اندوخته بود شروع به نوشتن ردیفهاى استاد شهنازى مى‏كند و سینه به سینه از استاد درس مى‏گیرد سپس نزد همین خانم تمرین مى‏كرد و مى‏نوشت به قدرى در كارش موفق مى‏شود كه مورد توجه و عنایت خاص شادروان شهنازى قرار مى‏گیرد و طى دستخطى اجازه چاپ و تكثیر ردیفهاى خود را به شاگرد با استعداد خود واگذار مى‏كند. در كلاس شهنازى نوازندگان بنامى چون: صالحى، دكتر قاضى و فرهاد ارژنگى كار مى‏كردند كه متأسفانه دار فانى را وداع گفته‏اند. دیگر از استادان رضا وهدانى مرحوم عبداللَّه خان دوامى بوده كه به علت مغایر بودن ردیف او با سبك كار استاد مهرتاش وى از ادامه‏ى كار منصرف مى‏گردد، وى از سال 1336 با شركت در اركستر ویژه به سرپرستى مشیر همایون شهردار و بعد در اركستر سازهاى ایرانى به سرپرستى استاد روح‏اللَّه خالقى همكارى خود را آغاز و در سال 1337 به سمت هنرآموز وزارت فرهنگ و هنر استخدام مى‏شود. رضا وهدانى بیش از 60 آهنگ روى اشعار سعدى، حافظ، مولانا، اقبال لاهورى، سفى علیشاه، باباطاهر و شعراى معاصر ایران براى اركستر و آواز نوشته كه اكثراً به تصویب شوراى موسیقى وقت رسیده و بسیارى از آنها ضبط و مورد استفاده و اجرا در تلویزیون آن زمان قرار گرفته است و ردیفهاى آواز كلاسیك ایران و ردیفهاى ساز را به خط موسیقى نوشته و در اختیار هنرجویان قرار داده. رضا وهدانى تا سال 1358 مشغول فعالیت بود ولى در اواسط همین سال بازنشسته شد و فقط به تدریس و تعلیم خصوصى شاگرد مى‏پردازد، وى مسافرتهایى به خارج از كشور نموده و دوباره‏ى موسیقى سنتى ایران و سرگذشت و سیر و تحول آن، سخنرانى‏هایى در سمینارهاى موسیقى داشته و مدتى در كلاسهاى فوق برنامه‏ى دانشگاه «اشتوتگارت» واقع در آلمان، موسیقى كلاسیك ایران را تدریس مى‏كرده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمد شیرخدایى به سال 1305 در محله بازارچه سعادت تهران در یك خانواده‏ى متدین چشم به جهان گشود، پدرش حاج میرجواد كاشانى كه مردى مذهبى بود همیشه مدت 6 ماه از سال را در كربلا بود و 6 ماه دیگر را در تهران به سر مى‏برد. یك روز محمد كه طفلى بیش نبود در محله‏شان با بچه‏هاى هم‏سن و سال خود مشغول بازى كردن بود كه شخص دوره‏گرد ژولیده مو و سیه‏چرده و قوزى با «نى‏لبك» خود، آهنگى محزون مى‏زد و مى‏رفت، او بازى را رها كرده و دنبال او مى‏رود و گم مى‏شود و همین امر موجب مى‏شود تا شب كتك مفصلى از پدرش بخورد. از این قضیه چندى مى‏گذرد تا پدرش مجدداً عازم كربلا مى‏شود و او كه عشق نواختن «نى‏لبك» در وجودش خانه كرده بود، در غیاب پدر موقع را مغتنم شمرده و از مادرش مبلغ سى‏شاهى مى‏گیرد و یك «نى‏لبك» مى‏خرد و مدت دو ماه پیش خود مى‏زند و رفته‏رفته یكى دو آهنگ را به طور غلط و دست و پا شكسته یاد مى‏گیرد تا این كه پدرش از سفر مى‏آید و وقتى مى‏فهمد كه محمد «نى‏لبك» مى‏نوازد، «نى» او را شكسته و سیلى محكمى به گوش او مى‏زند و مى‏گوید: «مى‏خواهى مطرب شوى؟» ولى محمد جوابى نداشت كه به او بدهد و صبر مى‏كند تا او دوباره به سفر برود و همین كه پدر به كربلا مى‏رود، او از عمه‏اش كه وى را بسیار دوست داشته، پول گرفته و یك «نى‏لبك» دیگر مى‏خرد و شروع به تمرین مى‏كند، محمد در این هنگام در كلاس سوم دبستان ثریا واقع در محله سید نصرالدین خیابان خیام درس مى‏خواند كه وارد پیش‏آهنگى شد و در آنجا بود كه به او فلوت یاد دادند و اولیاء آنجا متوجه هوش و ذوق او در نواختن این ساز شدند و چون زود به این ساز آشنایى پیدا كرد، خودش معلم شاگردان شد و یك دست لباس پیش‏آهنگى به عنوان كادو به او دادند. در كلاس پنجم ابتدایى بود كه مدرسه‏ى موزیك اعلام كرد پنجاه نفر شاگرد جهت یك دسته اختصاصى مى‏خواهد او با برادر بزرگترش این مطلب را در میان گذاشت و او محمد را تشویق مى‏كند تا در این مدرسه نام‏نویسى كند ولى شهریور 1320 و وقایع مربوط به آن پیش مى‏آید و مدرسه به هم مى‏خورد تا این كه در هنرستان عالى موسیقى ثبت نام مى‏كند و در سلك شاگردان آن هنرستان درمى‏آید ولى یك روز آقاى كلنل وزیرى سرپرست و روح‏اللَّه خالقى معاون هنرستان، اعلام مى‏كنند كه هر كس ساز بادى مى‏زند باید تار هم بنوازد و در نتیجه او با این ساز هم آشنایى پیدا كرد. شیرخدایى در سال 1324 سولیست رادیو شد و صداى سازش از راه رادیو پس از اعلام نام او توسط گوینده به گوش پدرش كه در عراق بود مى‏رسد و او پس از مراجعت به تهران به مادر او مى‏گوید: «آخرش این پسر مطرب شد!» و مدت یك سال با او حرف نمى‏زند، تا این كه عاقبت او را مى‏بخشد. شیرخدایى با اركسترهاى انجمن موسیقى ملى، به رهبرى روح‏اللَّه خالقى، اركستر بزرگ رادیو، به رهبرى ابراهیم‏خان منصورى، استاد مهدى خالدى، مجید وفادار و.. همكارى داشته و درباره‏ى به وجود آمدن آرم «گلهاى جاویدان» روزى مرحوم داود پیرنیا به او مى‏گوید براى ضبط چند گوشه از دستگاههاى موسیقى ایرانى با «قره‏نى» به اداره‏ى هنرهاى زیبا بیاید و او به آن اداره مى‏رود، استودیوى ضبط آنجا كه یك اتاق كوچك بود و هنوز «اكو» به ایران نیامده بود درهاى «كاریدور»ها را بستند و او در بیرون استودیو شروع به زدن «قره‏نى» ساز اختصاصى خود كرد و صدا از استودیو به اتاق فرمان مى‏رود و ضبط مى‏شود. یك ماه بعد داود پیرنیا آن را آرم برنامه‏ى همیشه جاوید «گلهاى جاویدان» قرار مى‏دهد. او اولین برنامه‏ى «گلهاى جاویدان» را با همكارى: غلامحسین بنان، حسین یاحقى، على تجویدى، لطف‏اللَّه مجد، حسین تهرانى اجرا كرد و بعداً با آقایان: استاد صبا، محجویى، خالدى، ورزنده همكارى داشته. او مدتها سمت كارشناس هنرستانهاى شبانه‏روزى استانهاى: كرمان، سیستان و بلوچستان و مازندران را به عهده داشت و همین امر موجب گردیده بود كه در فعالیتهاى او در رادیو وقفه ایجاد شود. محمد شیرخدایى، آهنگهاى بسیارى ساخت كه از میان آنها بیشتر به: «مادر»، «صلاى عشق» و «چرا نگفتى» علاقمند است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمود جعفرى امید به سال 1326 در خانواده‏اى اهل هنر موسیقى در تهران پا به عرصه‏ى وجود نهاد. پدرش كه از دوستان هنرمندان فقیدى مثل: رادمرد و البرز بود، خود به ردیفهاى موسیقى ایران آشنا و علاقمند بود. محمود جعفرى امید، دوران كودكى را در «دروس» (یكى از محلهاى اطراف شمیران) سپرى كرد. حدود چهل سال پیش در این محل كه هنوز ساختمانها این چنین ساخته نشده بود و هنوز درختان آن قطع نگردیده و مزارع گندم و جو و زمینهاى فراوان وجود داشت، چوپانهایى بودند كه هر روز براى گوسفندان خود كه در آن حوالى مى‏چرانیدند «نى» مى‏زدند و وى كه ناظر بر آن بود، از همان كودكى مجذوب «نى» و ناله‏ها و سوز و گداز این ساز سحرآمیز شد. در این باره، خود محمود جعفرى مى‏گوید: «پشت منزل ما كه در دروس قرار داشت، چوپانان هر روز گوسفندان خود را مى‏چرانیدند و هنگام استراحت براى سرگرمى خود نى مى‏زدند و من كه گویا حدود 5 یا 6 سال داشتم هر روز براى گوش دادن به صداى نى ایشان جلوى منزلمان مى‏نشستم تا این كه خانواده‏ام نى‏لبكى به مبلغ 5 ریال برایم خریدارى كردند و از آن زمان من به تلاش بسیار توانستم صداى نى را از چوپانان تقلید كنم ولى چون این امر موجب سردرد و ناراحتى اطرافیانم مى‏شد، مرتب مرا از نى زدن منع مى‏كردند و من چون دست بردار نبودم، عاقبت نى مرا شكستند ولى این علاقه در وجود من از بین نرفت كه هیچ، بلكه روزبروز هم براى یادگیرى نى كوشاتر گردیدم، لذا بعد از اتمام تحصیلات دوره‏ى ابتدایى در سال 1342 در ابتداى مدیریت استاد هنرمند آقاى حسین دهلوى وارد هنرستان موسیقى ملى شدم و به عنوان ساز تخصصى فلوت را انتخاب كردم و نزد آقاى منوچهر منشى‏زاده كه یكى از نوازندگان فلوت او اركستر سنفونیك بود به تحصیل پرداختم و چون در محیطى تحصیل مى‏كردم كه اكثراً ساز ایرانى مى‏نواختند، خوشبختانه از راه گوش به دستگاهها و كمى ردیف موسیقى ایرانى آشنا شدم و در سال 1348 از هنر موسیقى ملى دیپلم گرفتم». محمود جعفرى امید سپس در كنكور هنرستان عالى موسیقى كه به سرپرستى آقاى قریب اداره مى‏شد شركت مى‏كند و قبول مى‏شود و در دوره‏ى عالى هنرستان مشغول تحصیل مى‏گردد و در سال 1353 از هنرستان عالى با درجه‏ى ممتاز نائل به دریافت لیسانس مى‏شود و 2 بورس تحصیلى در اختیارش گذارده مى‏شود یكى به كشور فرانسه و دیگرى به آمریكا ولى متأسفانه به علت درگیرى و بعضى مشكلات خانوادگى نمى‏تواند از این بورس‏ها استفاده كند و از رفتن خارج منصرف مى‏گردد. و در همین سال وارد خدمت سربازى مى‏شود و بعد از دوره‏ى آموزشى با درجه‏ى افسرى به بیرجند یكى از شهرهاى توابع استان خراسان اعزام مى‏شود و فرمانده‏ى پیاده نظام آنجا مى‏گردد. وى از سال 1348 تا 1353 كه مشغول گرفتن لیسانس بود در اركسترهاى رادیو و فرهنگ و هنر مشغول كار شد و در مدارس شمیران سرود و موسیقى تدریس مى‏كرد. در سال 1355 كه خدمت سربازى وى به پایان مى‏رسد به تهران مى‏آید و به طور دائم در صدا و سیماى جمهورى اسلامى به كار نوازندگى و آهنگسازى ادامه مى‏دهد و در سال 1358 طى ابلاغى كه از طرف صدا و سیما به وى شد، مشغول تدریس موسیقى در دانشكده‏ى هنر شیراز گردید.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

رضا گلشن (راد)، فرزند میرزا اسماعیل گلشن، به سال 1298 در محله بازار تهران متولد شد، مرحوم اسماعیل گلشن كه خود از موسیقى بهره‏مند بود و در دسته‏ى موزیك ارتش در فوج نادرى (سال 1310) ترومپت مى‏نواخت. پسرش رضا را از همان نوجوانى به مدرسه‏ى موزیك كه سرپرستى آن با شادروان سالار معزز بود مى‏فرستد و او را، در آنجا به علت این كه انگشتانش كوچك بود و به قره‏نى نمى‏رسید، ابتدا نواختن فلوت را یاد گرفت سپس بعد از دو سال روى به قره‏نى آورد، استاد اولیه‏ى رضا گلشن مرحوم سرهنگ ایروانى بود كه افسرى جدى و وارد به موسیقى و نت و خودش ویولن و قره‏نى را با استادى مى‏نواخت. رضا گلشن مدت پنج سال در مدرسه تعلیم مى‏گیرد و چون از استعدادى خوب و باارزش برخوردار بود به زودى به سرپرستى دسته‏ى موزیك نظامى عباس‏آباد منصوب مى‏شود و تا سال 1336 كه بازنشسته شد، در این سمت باقى بود. وى در سال 1324 رسماً همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و چون فردى بود ارتشى و مشكلاتى داشت از جهت شركت در برنامه‏هاى متفرقه‏ى هنرى غیر از برنامه‏هاى خاص ارتش، لذا كلمه‏ى (راد) را به آخر اسمش گلشن اضافه نمود تا برایش مشكلى ایجاد نشود. به هر حال رضا گلشن، در اولین سال همكارى خود با رادیو، در اركسترهاى: صبا، اركسترهاى شماره‏ى یك، دو، پنج، شش و اركستر شما و رادیو شركت و تا سال 1350 كه رادیو و تلویزیون در هم ادغام شدند ادامه مى‏یابد. وى ضمن این كه بسیارى مواقع سلو مى‏نواخت از ذوق آهنگسازى نیز بهره‏مند بود و حدود یكصد و پنجاه ساخت كه خوانندگانى نظیر: غلامحسین بنان، محمودى خوانسارى، اكبر گلپایگانى، اسداللَّه پیوند، جمال وفایى، منتشرى و غیره... خوانده‏اند. رضا گلشن از هنرمندان متواضع و بى‏ادعاى موسیقى ایرانى مى‏باشد و در حد تواناییش به این هنر خدمت كرد. نوازنده. تولد: 1298، تهران. درگذشت: اسفند 1369. رضا گلشن راد، فرزند میرزا اسماعیل گلشن، به مدرسه‏ى موزیك كه سرپرستى آن با غلامرضاخان سالار معزز (امیر پنجه) بود، رفت. ابتدا فلوت و سپس قره‏نى (كلارینت) را آموخت. استاد وى محمود ایروانى بود كه از شاگردان سلیمان‏خان در مدرسه‏ى موزیك لومز به شمار مى‏رفت. رضا گلشن پنج سال تعلیم دید و به سرپرستى دسته‏ى موزیك نظامى عباس‏آباد منصوب شد تا سال 1336 كه بازنشسته گردید. در سال 1334 كه اكثرا اساتید مجرب از رادیو اخراج شده بودند، به آن دستگاه وارد شد و به نوازندگى پرداخت. ساز وى در رادیو قره‏نى بود و گه‏گاهى آهنگسازى نیز مى‏كرد. گلشن در اركستر صبا، اركستر شماره‏ى 1 و 2 و 5 و 6 و همچنین اركستر شما و رادیو» شركت داشت، حدود صد و پنجاه عدد ساخته‏هاى ملودیك از وى باقى مانده كه خوانندگانى نظیر غلامحسین بنان، محمودى خوانسارى، اكبر گلپایگانى و دیگران آنها را اجرا كرده‏اند. وى بعد از انقلاب اسلامى دیگر فعالیتى نداشت. (تو 1298 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. پدرش چون در موسیقى دستى داشت، وى را از همان نوجوانى به مدرسه‏ى موزیك فرستاد و او در آنجا به علت اینكه انگشتانش كوچك بود و به قره نى نمى‏رسید، ابتدا نواختن فلوت را یاد گرفت و سپس در كلاس سرهنگ ایروانى به نواخت قره نى پرداخت. گلشن مدت پنج سال در مدرسه‏ى موزیك موسیقى را فراگرفت و چون از استعداد خوبى برخوردار بود ، به سرپرستى دسته‏ى موزیك نظامى عباس‏آباد منصوب شد. وى در 1324 رسمان همكارى خود را با رادیو آغاز كرد و در اركسترهاى متعددى شركت نمود. او ضمن اینكه بسیارى مواقع سلو مى‏نواخت، از ذوق آهنگسازى نیز بهره‏مند بود و حدود یكصد و پنجاه آهنگ ساخته كه با صداى خوانندگانى نظیر: بنان، محمودى خوانسارى، گلپایگانى و غیره اجرا شده است.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مدرس، موسیقیدان. تولد 1291، تهران. درگذشت: 19 دى 1366. مهدى بركشلى تحصیلات ابتدایى را در دبستان توفیق و تحصیلات متوسطه را در دارالمعلمین مركزى (سابق) و دبیرستان شرف در 1309 به پایان رسانید و تحصیلات دوره‏ى لیسانس فیزیك و شیمى را در دانشسراى عالى (سابق) كه بعدا به دانشگاه تهران تغییر نام یافت در سال 1312 تمام كرد و از همان تاریخ به تدریس ادامه داد. مدت‏ها تدریس فیزیك و شیمى را در دوره‏هاى دوم متوسط دبیرستان‏هاى دارالفنون و ثروت را به عهده داشت. در آن سال‏ها فرصتى پیش آمد كه در میان معلمینى كه براى آشنایى با روش‏هاى جدید تعلیم و تربیت به خارج از كشور اعزام مى‏شدند، به فرانسه برود. در پاریس علاوه بر مطالعات تعلیم و تربیت در مركز بین‏المللى مطالعات تعلیم و تربیت در سور، در دانشگاه سربن هم نام‏نویسى كرد و موفق شد دكتراى دولتى در علوم را از این دانشگاه بگیرد و بعد هم چند سالى در مركز تحقیقات علمى فرانسه CNRS در رشته‏هاى تخصصى آكوستیك شامل آكوستیك ساختمانى، آكوستیك فیزیولوژیك و آكوستیك موسیقى به فعالیت پرداخت و با گرفتن دكتراى تخصصى از دانشگاه اكس‏مارسى به ایران بازگشت. دكتر بركشلى همچنین داراى دیپلم عالى مدرسه‏ى عالى موسیقى در رشته‏ى موسیقى عملى بود. به سبب ارتباط مستقیم رشته‏ى موسیقى و رشته‏ى فیزیك، به شناخت خصوصیات موسیقى سنتى ایران و تاریخ آن، مطالعات و تحقیقاتى بر مبناى تألیفات نوشته‏هاى فارابى، ابن سینا، صفى‏الدین و دیگر فلاسفه ایران پرداخت و نتیجه‏ى تحقیقات وى در مجله‏هاى داخلى و خارجى و نیز به صورت كتاب به چاپ رسید. وقتى به تهران برگشت، به عنوان بازرس تعلیماتى وزارت فرهنگ (كه بعدا به وزارت آموزش و پروش تغییر نام یافت) شروع به كار كرد و سپس براى طرح‏ریزى اداره‏ى هنرهاى زیبا مأموریت یافت و چند سالى در آنجا مشغول به كار بود. پس از آن در دانشگاه تهران در گروه فیزیك دانشكده‏ى علوم به تدریس دروسى مانند حرارت، مكانیك، الكترومگنتیك، فیزیك جدید، آكوستیك و سایر رشته‏ها اشتغال ورزید و سرانجام به سمت مدیر گروه فیزیك دانشگاه تهران انتخاب شد. از جمله فعالیت‏هاى دكتر بركشلى مى‏توان به تأسیس گروه موسیقى و گروه تئاتر در دانشكده‏ى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران و تأسیس مؤسسه‏ى تحقیقات موسیقى‏شناسى در فرهنگستان ادب و هنر، تأسیس كمیته‏ى ملى موسیقى یونسكو اشاره كرد. وى علاوه بر مقاله‏هاى تحقیقى در مجله‏هاى مختلف، و نیز تدوین كتاب‏هاى درسى دانشگاهى از قبیل حرارت، مكانیك، فیزیك جدید، آكوستیك و چند كتاب دیگر، كتاب شرح ردیف موسیقى سنتى ایران (گردآورى به همت موسى معروفى، 1342)؛ را نیز به رشته‏ى تحریر درآورده است. خلاصه‏اى از این كتاب در دانشنامه‏ى پلیاد به زبان فرانسوى به چاپ رسیده است. كتاب‏هاى دیگر او گام‏ها و دستگاه‏هاى موسیقى ایران و موسیقى دوره‏ى ساسانى (فارسى و فرانسوى، تهران، 1326، نشریه 24 دانشگاه) نام دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1298 ش)، خواننده. در كاشان به دنیا آمد و در خانواده‏اى اهل موسیقى و آواز پرورش یافت. پدربزرگ و پدرش، هر دو از خوانندگان بنام زمان خود بودند و قاسم اولین دانستیهاى خود را در گوشه‏ها و ردیفهاى آواز ایرانى از پدر فراگرفت و پس از چندى به هنرستان عالى موسیقى رفت و نزد حسین‏خان سنجرى شاگردى كرد. علاوه بر آن نت‏خوانى و سلفژ را نیز آموخت و تار نیز مى‏نواخت. وى اولین كنسرت خود را با همراهى پدرش در 1317 ش اجرا كرد كه بسیار مورد توجه قرار گرفت. پس از آن فعالیت خود را با رادیو ادامه داد. چندى نیز با اسم مستعار فاریا به فعالیت هنرى مى‏پرداخت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(مقتول 998 ق)، موسیقیدان و شاعر، متخلص به علاء. از مردم خراسان بود لذا به خراسانى نیز مشهور است. او به هند رفت و در سرزمین اود ساكن شد. وى از مشایخ معروف زمان خود و صاحب مقامات عالیه و كرامات بود در موسیقى نیز دست داست. او غزل را نیكو مى‏گفت و ترجیع‏بند معروفى مشهور به «مامقیمان»، به سبك ترجیع‏بند عراقى، سروده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم و چهاردهم ش)، نوازنده و خواننده. وى چون از خواص خدمه‏ى عین‏الدوله بود، به این نام معروف شد. او از استادان ضرب و تصنیف و آهنگهاى ضربى بود و از شاگردان حبیب سماع حضور. بعضى او را فرزند آقاجان اول دانسته‏اند. حاجى‏خان صداى دودانگ مطبوعى داشت و بیشتر با درویش خان كار مى‏كرد. درویش خان، حاجى‏خان را «مترونم» اركستر مى‏گفت. از شاگردان بنام او، ابوالحسن صبا و میرزا عبداللَّه‏خان دوامى در خور ذكرند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف ح 1300 ش)، خواننده و نوازنده. وى صداى پرطنین و بلندى داشت و از شبیه‏خوانهاى معروف بود كه بیشتر در نقش حضرت عباس (ع) و حرّ بن یزید ریاحى تعزیه مى‏خواند. او همچنین در مجالس بزم نیز خوانندگى مى‏كرد. حاجى‏خان علاوه بر خوانندگى، سنتور هم مى‏نواخت. وى در حدود شصت سالگى در اوایل سلطنت رضاخان درگذشت.[1] روضه‏خوان یا تعزیه‏خوان مشهور در دوران قاجار

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم و چهاردهم ق)، نوازنده‏ى فلوت. پدر و برادر وى از نوازندگان تار و سه‏تار بودند. در شعبه‏ى موزیك دارالفنون نواختن فلوت را آموخت و پس از پایان دوره‏ى مدرسه، در موزیك نظام به خدمت مشغول شد. بعدها از خدمت ارتش كناره‏گیرى كرد و به رشت رفت و همان جا مقیم شد و شاگردانى تربیت كرد كه معروفترین آنها یعقوب‏خان رشتى بود. اكبرخان با فلوت نعمه‏هاى اصیل ایرانى را استادانه مى‏نواخت تا آنجا كه بعضى اهل فن او را در نوازندگى فلوت قرینه‏ى نایب اسداللَّه در نى دانسته‏اند. از اكبرخان صفحه‏اى باقى است كه در سه‏گاه نواخته و سید حسین طاهرزاده آواز خوانده و دیگر صفحه‏ى شور كه رضاقلیخان آن را خوانده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده. در گرفتن ضرب و خواندن تصنیف نیز مهارت داشت. در دستگاه على‏اصغر خان اتابك بود و با تار اسداللَّه خان اتابكى و كمانچه حسین‏خان اسماعیل‏زاده خوانندگى مى‏كرد باقرخان رامشگر از خوانندگى او تعریف كرده است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

محمد فخرطباطبائى از هنرمندان خوب و عاشق هنر موسیقى است كه به سال 1315 در خانوده‏اى مذهبى و متدین در شهرستان بروجرد پا به جهان نهاد. وى در كلاس دوم دبستان تحصیل مى‏كرد كه معلم سرودى داشتند به نام جعفر خرسندى كه ویولن را خوب مى‏نواخت و زنگ‏هاى سرود، علاوه بر تدریس سرود، براى به شوق درآمدن دانش‏آموزان قطعاتى را در مایه‏هاى موسیقى ایرانى براى آنان مى‏نواخت. محمد از همین سن به سوى موسیقى كشانیده شد و روزهایى كه درس سرود داشتند به منزل معلم خود مى‏رفت و ساز ویولن معلم را به مدرسه مى‏آورد و هر وقت هم كه امكان مى‏یافت در غیاب معلم با ساز او ور مى‏رفت. عشق و علاقه وى نسبت به موسیقى و انگیزه یادگیرى و نواختن ساز ویولن هر روز در وى بیشتر مى‏شد به طورى كه در سال اول دبیرستان تصمیم گرفت هر طورى شده فن نواختن ویولن را فراگیرد ولى مشكلات مختلف از قبیل نبودن كلاس موسیقى در این شهر و نبودن كتب فراگیرى نت موسیقى و از همه مهمتر مخالفت خانواده كه با یادگیرى موسیقى توسط وى مخالفت مى‏كردند وى را شدیداً تحت فشار قرار داده بود، و او روز به روز لاغرتر و نحیف‏تر مى‏گردید تا این كه دائى او متوجه این مسئله شد و خود ویولنى براى وى خریدارى كرد و آن را در اختیار او قرار داد. محمد فخرطباطبائى كه در این زمان شدیداً تحت تأثیر نوازندگى حشمت‏اللَّه جودكى نوازنده چیره‏دست و شیرین‏نواز شهر خود قرار داشت شروع به تقلید از وى مى‏كند و پس از چندى كتاب‏هاى اول هنرستان موسیقى و خودآموز موسیقى تألیف استاد محمد بهارلو را از سال چهارم دبیرستان رسماً آغاز مى‏كند و رفته رفته در برنامه‏هاى هنرى و فرهنگى كه از طرف مركز هنرى شهرستان بروجرد برپا مى‏گردد شركت فعال و مستقیم مى‏نماید و در كنسرت‏هاى مختلفى جهت مراكز هنرى و فرهنگى دیگر نیز همراه با سایر دوستان خود شركت مى‏نماید و پس از چندى در خیابان سعدى شهر خود اقدام به تأسیس كلاس موسیقى به نام «پرستو» جهت تدریس هنرجویان مى‏نماید. كه شاگردان خوب و مستعدى جهت هنر موسیقى تربیت كرد كه مى‏توان از: ایرج امیرنظام كه بعداً سرپرست موسیقى دانشگاه مشهد شد، كورش فرح‏پور و منوچهر سلحشور نام برد. محمد فخرطباطبائى، در سال 1344 به استخدام بانك سپه درآمد و از آن زمان فعالیت‏هاى گسترده هنرى وى در شهرستان بروجرد كمتر شد. وى به تمام هنرمندان موسیقى سنتى كشور احترام مى‏گذارد و آنها را دوست دارد. بخصوص حشمت‏اللَّه جودكى بنیان‏گذار موسیقى بروجرد و دوست دیگرش بهمن همتى علاقه‏اى دیگر دارد. وى هم‏اكنون در جلسات موسیقى سنتى هنرمندان شهرستان بروجرد شركت مى‏كند و از احترامى خاص بین دوستان خویش برخوردار است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

از خوشنوازان ‏تار، در شهرستان بروجرد محمد بهنوا مشهور به «بلاشور» مى‏باشد كه به سال 1298 خورشیدى در این شهر متولد شد. عشق به موسیقى خصوصاً ساز تار به قدرى در نهاد وى ریشه دوانیده بود كه هر روز به صفحات استاد مرتضى نى‏داود گوش مى‏داد و خود نیز عاقبت ساز تارى را براى خویش خریدارى كرد و از روى همان صفحات مشغول فراگیرى و نواختن تار گردید ولى طبع حساس و جویاى او را این تمرینات از روى صفحات اقناع نمى‏كرد، تا این كه در سال 1319 ترك دیار كرد و به تهران نزد استاد مرتضى نى‏داود رفت و از محضر این استاد دلسوز و بزرگ بهره‏ور گردید. محمد بهنوا، ساز تار را چون جان شیرین دوست دارد و این ساز مونس تنهایى و خاطرات یك عمر وى براى او به شمار مى‏رود و هم‏اكنون بازنشسته اداره دارایى بروجرد است كه در منزل به نواختن و تدریس تار به هنرجویان مشغول است و دور از تظاهر به تربیت شاگرد مى‏پردازد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

دكتر جهانشاه برومند فرزند شاعر و ادیب نامدار معاصر، ادیب برومند به سال 1327 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در مدارس رشدى و البرز تهران به پایان رسانید و در سال 1353 به أخذ درجه دكتراى دندانپزشكى از دانشگاه ملى ایران (شهید بهشتى فعلى) نائل آمد. در سال 1354 جهت ادامه تحصیل به آمریكا عزیمت نمود در سال 1978 میلادى با اخذ تخصص در رشته پریونتولوژى (بیماریهاى لثه) از دانشگاه تافتز كه از دانشگاههاى معتبر آمریكا مى‏باشد فارغ‏التحصیل گردید. او در سال 1358 به ایران مراجعت كرد و در حال حاضر از معروفترین جراحان لثه ایران بشمار مى‏رود. دكتر جهانشاه برومند علاوه بر اشتغال در مطب تخصصى خود، در فعالیتهاى علمى زیر شركت داشته است: 1- تدریس در دانشكده‏هاى دندان‏پزشكى دانشگاه شهید بهشتى و دانشگاه آزاد اسلامى 2- عضویت در آكادمى پریودونتولوژى آمریكا 3- عضویت در كمیته علمى جامعه دندانپزشكى ایران 4- ایراد سخنرانى‏هاى گوناگون در كنگره‏هاى مختلف دندان‏پزشكى و مجامع تخصصى در ایران و آمریكا و داشتن مقالات متعدد در نشریات علمى دندانپزشكى در ایران. جهانشاه برومند در مورد شروع كارش در فراگیرى ویولن مى‏گوید: «از آنجا كه من در خانواده‏ى شعر و ادب متولد شده بودم و پدرم استاد ادیب برومند علاوه بر شعر، در شناخت نقاشى و خط و موسیقى نیز دستى دارند، به این جهت از همان دوران كودكى، یك پیوستگى تنگاتنگ و علاقه وافر به ادبیات و هنر، بخصوص نسبت به شعر و نویسندگى و موسیقى در خود احساس كردم. در كودكى به موسیقى اصیل ایرانى دلبستگى داشتم و از میان سازها، ب ه ویولن عشق مى‏ورزیدم به طورى كه اگر در یك برنامه تلویزیونى، فیلمى را مى‏دیدم كه در آن نوازنده‏اى مشغول نواختن ویولن بود مشتاقانه به آن چشم مى‏دوختم. حتى بیاد دارم كه وقتى ده ساله بودم، هنگام پخش تكنوازیهاى ویولن، از پاى رادیو تكان نمى‏خوردم و خصوصاً شیفته پنجه سحرآمیز پرویز یاحقى و مرحوم حبیب‏اللَّه بدیعى بودم. سرانجام، عشق مفرط من به موسیقى ایرانى به آنجا رسید كه از پدربزرگ مادریم كه به او الفتى عجیب داشتم خواستم تا به عنوان هدیه تولد ویولنى برایم خریدارى كند. و او نیز این كار را كرد. به این ترتیب من كه در دوازده سالگى صاحب یك ویولن شده بودم از شادى در پوست خود نمى‏گنجیدم به طورى كه تا چند ماه بدون آنكه اصول نوازندگى آن را بدانم پیش خود سعى مى‏كردم ویولن را به نحوى كوك كنم و بعضى آهنگهاى ساده را با آن بنوازم. پدر و مادر من نیز با وجود آنكه مایل نبودند من موسیقى را به عنوان حرفه خود برگزینم اما همواره در فراگیرى آن به عنوان یك هنر والا و ارزشمند مشوق من بودند. معلم ویولن من در ابتدا مرحوم استاد عبدالحسین برازنده بود كه از موسیقیدانها و آهنگسازان برجسته به شمار مى‏رفت و در اصفهان به كار آهنگسازى و تعلیم موسیقى اشتغال داشت. به این جهت من كه در تعطیلات نسبتاً طولانى تابستان به اتفاق خانواده‏ام به اصفهان مى‏رفتم نزد ایشان به تناوب مقدمات نوازندگى ویولن، نت‏خوانى، دستگاهها و سرانجام ردیفهاى مرحوم استاد صبا را فراگرفتم. بعد از آن به دلیل انتخاب رشته تحصیلى‏ام كه طبابت بود و وقت زیاد مى‏برد دیگر نتوانستم پیشرفت در موسیقى را به شكل علمى آن ادامه دهم اما از آنجا كه علاقه‏اى زائدالوصف به نواختن ویولن داشتم هیچگاه حتى در زمان ادامه تحصیلاتم در خارج، قادر نبودم براى مدت طولانى این ساز را از خود دور كنم و با آنكه فرصت تمرین زیاد را هم نداشتم اما از راه حس و گوش، كوكهاى مختلف و نكات دیگر را در نواختن این ساز فراگرفتم. در چند سال اخیر نیز بر اثر دوستى نزدیك با اساتیدى نظیر پرویز یاحقى، مرحوم حبیب‏اللَّه بدیعى و مهندس همایون خرم از راهنمائیهاى آنان بهره بسیار گرفته‏ام. همچنین در كار ریتم، خود را مدیون راهنمائیها و همكارى استاد جهانگیر ملك مى‏دانم. كارهاى ضبط شده به طور خصوصى: 1- تعداد متجاوز از 20 نوار خصوصى بداهه‏نوازى همراه تار یا سه‏تار آقاى فریدون احتشامى و ضرب آقاى جهانگیر ملك در دستگاهها و گوشه‏هاى مختلف موسیقى ایرانى. 2- نوارهاى خصوصى با خوانندگانى نظیر حسین خواجه امیرى و مرحوم حسن گلنراقى. 3- مركب‏نوازى همراه تار آقاى فریدون احتشامى و ضرب آقاى هوشنگ مهرورزان. 4- بداهه‏نوازى همراه سنتور آقاى فضل‏اللَّه توكل، تار آقاى فریدون احتشامى و ضرب آقاى جهانگیر ملك. 5- چندین آهنگ و ملودى ساخته شده بدون كلام با تنظیم آقاى میلاد كیائى. 6- ملودیهاى فانتزى با ویولن به همراه ارگ آقاى فریدون احتشامى (اصفهان فانتزى و شور).

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

منصور برادران، از دیگر هنرمندانى است كه در خانواده‏اى اهل هنر و موسیقى دیده به جهان باز كرد. پدر و بخصوص پدربزرگش مرحوم ابوالقاسم برادران سازهاى تار و سه‏تار را به خوبى مى‏نواختند و دائى او با نواختن ویولن آشنایى كامل داشت. منصور برادارن به سال 1309 شمسى در تهران خیابان رى در چنین خانواده‏اى آشنا به موسیقى متولد و رشد كرد، هنوز خیلى جوان بود كه بنا به علاقه‏اى كه به موسیقى به واسطه محیط مساعد خانوادگى در وى به وجود آمده بود، توسط دائى خود به كلاس هنرمندى به نام غلامحسین نیكرو كه كلاس او در بازارچه نایب‏السلطنه قرار داشت رفت و شروع به فراگیرى نواختن ویولن كرد و آموخته‏هاى خود را در كلاس نزد دائى خویش تمرین مى‏كرد. پس از چندى، وى نزد هنرمندى دیگرى به نام سید گلستانه كه شاگردان را به طور خصوصى درس مى‏داد و از دوستان دائى وى بود رفت و به طلبگى خود در راه موسیقى ادامه داد. هوش و استعداد برادران، وى را خیلى زود به محافل هنرى و سرشناسان و بزرگان آن دوران كشاند و موجب آشنایى وى با هنرمندانى مثل: مهدى خالدى، ناصر زرآبادى، مهندس همایون‏خرم، پرویز یاحقى، اسداللَّه ملك و... شد و جهت شركت در برنامه‏هاى رادیو از وى دعوت شد و در اركسترهاى مرحوم مهدى خالدى، شما و رادیو، پرویز یاحقى، ابراهیم سلمكى همراه قاسم جبلى و غیره شركت كرد. منصور برادران، با خوانندگانى مثل: امین‏اللَّه رشیدى، احمد ابراهیمى، محمود نخست و قاسم جبلى دوستى دیرینه دارد و با زنده‏یاد محمود كریمى هر روز صبح‏هاى سپیده‏دم به اطراف تهران مى‏رفتند و مرحوم كریمى به تمرین آواز مى‏پرداخت و سرما و یخبندان و گرما و عرق‏ریزان هم در تمرین این استاد فقید تأثیر نداشت و این كوشش‏ها و ممارست‏ها است كه هنرمندى محمود كریمى مى‏شود، روانش شاد. منصور برادران، داراى همسر و صاحب دو فرزند به نام‏هاى: مهرداد و مژگان مى‏باشد، مژگان برادران از هنرجویان هنرستان موسیقى ایران و از شاگردان خوب خانم ارفع اطرائى است كه خود به تعلیم موسیقى اشتغال دارد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

علم موسیقى و هنر والا و ارزشمند آن، مسئله‏اى است كه هر انسان بااحساس و صاحبدل و عارفى را از هنر صنف و طبقه به سوى خود جذب مى‏نماید به طورى كه ما میان دوستداران موسیقى صنوف مختلفى را از قبیل: دكتر، مهندس، تكنیسین، كارگر، كارمند، دانشجو، پیشه‏ور و... مى‏بینیم كه در جوار كار اصلى خود، چه خالصانه به سوى موسیقى آمده و ساعاتى از زندگى خویش را اختصاص به هنر موسیقى داده‏اند، از علاقمندان به این هنر باید از دكتر پرویز افتخارى، دكتر جراح و دندان‏پزشك نام برد كه به سال 1325 در شهرستان شاهرود متولد شد و هم‏اكنون در زادگاه خود به مداواى بیماران مى‏پردازد و در ضمن عشق به موسیقى و نواختن ساز سنتور، با تار و پود وى به هم آمیخته گردیده است، وقتى از ایشان سؤال كردم كه چگونه به موسیقى علاقمند و بدان روى آورد، در جواب گفت: «از زمان كودكى تا آنجا كه بیاد دارم به موسیقى علاقمند بودم. علاقه و كنجكاویم به هنگام گوش دادن به صداى تار مرحوم پدرم كه با ساز آشنا بود و گوشه‏هایى را خوش مى‏نواخت روزبه‏روز تشدید گردید. بیاد دارم كه در منزل گرامافونى داشتیم بین صفحه‏ها یك صفحه قدیمى كوچك و یك طرفه وجود داشت كه روى آن نوشته شده بود «رنگ عربى سنتور على‏اكبرخان شاهى» (كه بعدها متوجه شدم كه همان رنگ فرح در دستگاه همایون است كه شاید اشتباه چاپى بود) با اینكه كیفیت صدا خیلى خوب نبود اما صداى سازهاى تنهاى او آن‏چنان بر من تأثیر نهاد كه در ضمیر خود نیز آن را همیشه مى‏شنیدم. من تا آن هنگام حتى نمى‏دانستم سنتور چیست. چگونه سازى است و اصولاً ساختمان تركیب و طریقه‏ى نواختن آن چگونه است. بعدها یك روز در منزل مادربزرگم یك جعبه قدیمى پیدا كردم كه درون آن سازى وجود داشت با التماس قرار شد كه فقط چند دقیقه آن را نگاه كنم و این خود غنیمتى بود. از آن به بعد به هر بهانه‏اى به خانه مادربزرگ مى‏رفتم و قرار بر این مى‏شد كه در ازاى كمك در كارهاى خانه كه شاید ساعتى طول مى‏انجامید دقایقى با آن ساز كه فهمیدم سنتور است خلوت كنم. بالاخره بعد از مدت‏ها سنتور را به من بخشیدند. كار من با گوش دادن به صفحه‏هاى قدیمى مختلفى از هنرمندان دیگر و عیناً پیاده كردن آن روى سنتور شروع شد. گفتم كه صداى سنتور على‏اكبرخان شاهى در ذهن من تصویرى برجاى نهاده بود كه هرگز در رادیو شبیه به آن را نمى‏یافتم تا این كه صداى ساز مرحوم رضا ورزنده را روزهاى چهارشنبه ساعت یك بعدازظهر پخش مى‏شد شنیدم و گمشده خویش را را بازیافتم این ندا به درستى در گوش جواب تمامى خواسته‏ها و نیازهاى روحى مرا از گذرگاه موسیقى اجابت مى‏نمود. من نمى‏دانم چرا شاید در آن روزگاران اصلاً غیر از مرحوم ورزنده كس دیگرى در برنامه ساز تنها یا برنامه‏هاى دیگر سنتور نمى‏نواخت یا شاید بى‏توجهى از من بود. به هر صورت این صدا، صداى آشناى من بود و با تمامى هستى‏ام و احساسم بدان عشق مى‏ورزیدم و آن را نكته به نكته و مو به مو حفظ مى‏كردم و در تار و پود وجودم جاى مى‏دادم. خودآگاه یا ناخودآگاه دنباله‏روى سبك وى كار و بار من شد. حدود بیست سال در این رهگذر ممارست و پیگیرى نمودم، ردیف‏ها و گوشه‏ها را از اساتید از طریق گوش دادن و تا حدودى هم نت‏خوانى آموختم و با سازهاى دیگر از جمله تار و سه‏تار و پیانو این مهم را دنبال نمودم. عشق به موسیقى و جذبه خاص ساز ورزنده مرا كه همواره طلبه‏اى در این فن بوده‏ام ناخودآگاه به طرف تكوین و تمرین اصول و سبك او كشانده و پیروى او نمود، تاكنون به غیر از دوره‏اى كه با اركستر دانشگاه همكارى داشتم هرگز كار اجرائى رسمى در هیچ جا نداشته‏ام موسیقى را براى خود و دوستان و آشنایان علاقمند اجراء كرده‏ام و احیاناً براى اهل موسیقى و اهل فن هرگز كارى ارائه نداده‏ام ولى در جرگه‏ى همكاران شغلى و دوستان و آشنایان همواره سعى من بر آن بوده كه آنان را با موسیقى اصیل الفت داده و حداقل علاقمندشان نمایم و خدا را شكر كه در این مورد بسیار موفق بوده‏ام. در چند سال اخیر چندین تجربه درباره‏ى ساختن چند سنتور كسب كردم كه خوشبختانه همگى جوابگوى نیاز روحى من از نظر كیفیت و جنس صدا واقع گردیده‏اند در این مورد نیز از كمك‏هاى استاد محترم آقاى ابراهیم قنبرى نیز كه باصفا و یكرنگى و بى‏غل و غش تجربیات گرانبهاى خویش را در اختیارم مى‏گذاشت بهره‏ها گرفته‏ام. خلاصه این كه شاید خیلى‏ها كلمه‏ى تكنیك را بهانه‏اى یا دلیلى براى مقایسه و در نهایت تضعیف كار استاد مرحوم ورزنده مورد اسفتاده قرار دهند كه به عقیده این جانب این‏گونه استفاده كردن از واژه تكنیك به ویژه در موسیقى ایرانى جایز نیست كه این خود برمى‏گردد به نحوه نگرش به فلسفه موسیقى و در این خصوص به موسیقى ملى، كه داراى ویژگى‏هائیست كه نهایت تكنیك كار نوازنده را بدانجا مى‏كشاند كه بتواند احساسات فردى و درونى خویش را كه احساساتى هنرمندانه و ظریف و لطیف و... مى‏باشد بگونه‏اى كه همگان را خاصه خاصان را خوش آید بیان كند و اگر جز این است من از آن بى‏خبرم به هر صورت با توصیف فوق بعضى از اساتید خود تكنیك‏اند به عبارتى خود ردیفند و از آنها نباید سراغ ردیف و تكنیك گرفت. تكنیك و ردیف از آن آنانست كه دریابند و در آغاز راه و البته براى ایشان از هر واجب واجب‏تر همان است».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

عباس احمدى، یكى از چهره‏هایى است كه در موسیقى سنتى، به شیرین‏نوازى در محافل دوستان و آشنایان مشهور است. وى به سال 1300 خورشیدى در شهر مقدس مشهد متولد شد و تحصیلات ابتدایى را در دبستان علمیه و متوسطه را در دبیرستان‏هاى فردوسى و شاهرضا (ع) به پایان برد. صداى خوب و رسا در خانواده او موروثى بود و مادر و دائى وى از صداى بسیار خوب بهره‏ور بوده‏اند به طورى كه در زمان مظفرالدین شاه دائى وى با صداى خوب و رسایى كه داشت یكى از اذان‏گوهاى خوب شهر سیرجان كرمان بوده است. عباس احمدى از كودكى به دنبال پدر در شهر مقدس مشهد به جلسات نوحه‏خوانى، سینه‏زنى و جلسات قرآن مى‏رفت و از همان كودكى شروع به خواندن اشعار مذهبى در این مجالس مى‏نمود، صداى خوب وى خیلى زود طرفداران فراوان پیدا كرد به طورى كه در مدرسه در مسابقات شاهنامه‏خوانى در میان ده نفر، اول شد و براى خواندن شاهنامه در جشن هزاره فردوسى انتخاب گردید و در مقابل مهمانان داخلى و خارجى این وظیفه را به خوبى انجام داد و پس از آن از وى دعوت به عمل آمد تا در نمایش یوسف و زلیخا كه در سالن شیر و خورشید وقت مشهد اجرا مى‏شد شركت كند. عباس احمدى، ردیف‏ها و گوشه‏هاى آواز ایرانى را از روى صفحات گرامافون كه با خواندن، خوانندگانى نظیر: جواد بدیع‏زاده، سید حسین طاهرزاده، قمرالمولك وزیرى، تاج اصفهانى، ادیب خوانسارى، روح‏انگیز و تعداد دیگرى از نام‏آوران موسیقى سنتى ایران فراگرفت و سعى مى‏كرد كه از مكتب هر یك از ایشان بهره‏اى برگیرد، ولى از كلاس ششم ابتدایى با یكى از همكلاسى‏هاى خود كه مشق تار مى‏كرد به نواختن این ساز علاقمند شد و از آن زمان روى به یادگیرى این ساز كرد ولى آن را به واسطه تحصیل جدى دنبال نكرد. تا این كه به دانشسرا جهت تحصیلات عالیه راه یافت، در دانشسرا، هفته‏اى یك ساعت درس موسیقى بود كه معلم آن هنرمندى بود به نام مبشرى كه سرود و تئورى علم موسیقى را به دانشجویان مى‏آموخت. وى در سال دوم دانشسرا كه مشغول تحصیل بود، یك ساز تار را به بهاى 30 ریال براى خود خریدارى كرد و از آن زمان به طور سینه به سینه و از راه گوش دادن به نواختن هنرمندان مشغول فراگیرى نواختن ساز تار شد و پس از این كه موفق به دریافت لیسانس شد به شهرهاى فردوس و گناباد به مأموریت رفت و چون در این شهرها تنها بود امكان تمرین براى او زیاد بود، لذا این تمرینات موجب پیشرفت نوازندگى وى شد، پس از مدتى به مشهد منتقل شد و در محافل فرهنگى و هنرى این شهر مشغول نوازندگى و خواندن شد و در سال 1330 به تهران منتقل و به وزارت آموزش و پرورش رفت و با سمت ناظم دبستان‏هاى اوحدى و كاخ مشغول خدمت گردید. در اسفندماه سال 1335 به اداره هنرهاى زیباى كشور منتقل شد و به سمت بازرس آن اداره مشغول انجام وظیفه شد و سپس به عنوان رئیس اداره خدمات، رئیس اداره آموزش و فعالیت‏هاى هنرى در مؤسسات آموزشى كشور همكارى نمود و در سال 1343 از دانشگاه تهران موفق به اخذ درجه‏ى لیسانس باستان‏شناسى شد ولى هیچگاه موسیقى اصیل سنتى ایران كه با خون او عجین شده، از وجود و تار و پود او بیرون نرفت بلكه روز به روز عشق و علاقه او به این هنر والا و عاطفى افزون‏تر گشت به طورى كه هر وقت احساس تنهایى مى‏كند ساز تار را چون دوستى دیرینه و باوفا در آغوش مى‏گیرد و با او به راز و نیاز مى‏پردازد و با خواندن اشعارى از مولانا، سعدى و حافظ از گذشته‏ها و خاطره‏هاى خود یاد مى‏كند. وى علاوه بر نواختن تار با نواختن ویولن نیز آشنایى دارد ولى ساز تخصصى او تار مى‏باشد كه موسیقى را فقط به خاطر نفس موسیقى و دل خود فراگرفت و دنبال كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهندس منوچهر امیرحشمتى به سال 1323 خورشیدى در شهر شعر و سخن، عشق و هنر، زادگاه حافظ و سعدى دیده به جهان باز كرد. وى لیسانس حقوق قضائى، فوق لیسانس علوم آمار اقتصادى است. پدر او از وكلاى مبرز و سرشناس دادگسترى بود و علاقه‏اى بسیار به هنر و ادبیات ایران بخصوص موسیقى اصیل سنتى ایران كه بیشتر وقت استراحت او صرف گوش دادن به برنامه‏هاى جالب و گوناگون و متنوع «گلهاى جاویدان» و «گلهاى رنگارنگ» مى‏گردید. وقتى از آقاى مهندس منوچهر امیرحشمتى جویا گردیدم كه چگونه به موسیقى علاقمند و به یادگیرى آن اقدام نموده است؟ گفت: «پدرم به برنامه‏هاى «گلها» بسیار علاقه داشت و شب‏ها را با گوش دادن به این برنامه‏ها طى مى‏كرد و یاد ندارم از زمانى كه برنامه‏هاى «گلها» توسط شادروان داود پیرنیا به وجود آمد شبى را به پایان برده باشد كه به این برنامه‏ها گوش نداده باشد. به هر حال من هم از سن 9 سالگى با صداى ساز و آواى خوانندگان برنامه‏هاى «گلها» آشنا گردیدم، كشش و جذبه‏اى در برنامه‏هاى «گلها» بود كه هر كودك و جوان و پیرى را و هر عاشق و عارفى را به سوى خود مى‏كشید كه من هم یكى از این شیفتگان گردیده بودم. در میان سازها، بیش از همه ساز ویولن مرا عاشق و شیداى خود كرده بود بخصوص صداى ویولن استاد پرویز یاحقى كه هر وقت به آن گوش فرامى‏دادم، مرا میخكوب مى‏كرد و در آن لحظات به موسیقى و سبك و سیاق نوازندگى این هنرمند نامى و ارجمند فكر مى‏كردم تا این كه این علاقه مرا بر آن داشت به یادگیرى موسیقى و فن نواختن ویولن پردازم. هر وقت كه با پدر و مادرم در این‏باره صحبت مى‏كردم آنها به واسطه جو نامساعد و نامطلوب آن زمان با تقاضاى من مخالفت مى‏كردند و حدود دو سال تقاضاى یادگیرى موسیقى از جانب من و رد این تقاضا از طرف والدینم ادامه پیدا كرد تا این كه عشق به این هنر اختیار را از كف من ربود و در سن شانزده سالگى با پول توجیبى خودم كه روزانه مبلغ پنج ریال بود ویولنى را خریدارى كردم و نزد هنرمندى در شهر شیراز به نام آقاى لطیف نعمان شروع به فراگیرى ویولن گردیدم و در ضمن كتاب‏هاى اول و دوم و سوم هنرستان موسیقى و ردیف‏هاى اول و دوم آوازى استاد ابوالحسن صبا را در مدت شش ماه تمام كردم. در این مدت به واسطه عشق و علاقه و تمرینات مداوم شبانه‏روزى، چنان پیشرفتى در امر نواختن ویولن حاصل كردم كه بیشتر سلوهاى استاد پرویز یاحقى را شبیه خود استاد اجرا مى‏نمودم و این پیشرفت موجب شد تا از من براى كنسرت در مدرسه دعوت و برنامه اجرا نمایم، لذا در اولین كنسرتى كه پس از یك سال از فراگیرى و نواختن ویولن سپرى كرده بودم در دبیرستان نمازى شیراز شركت كردم كه اجراى سلوى برنامه با من بود و با استقبال شدید مدعوین روبرو گردیدم و پس از این موفقیت از طرف مسئولین رادیو شیراز از من دعوت به عمل آمد تا در رادیو به اجراى برنامه پرداخته و با آن مؤسسه همكارى نمایم كه من این دعوت را پذیرفتم و هفته‏اى یكبار، یك برنامه سلونوازى یك ربعى اجرا مى‏كردم. پس از چهار سال، شبى با شنیدن صداى ساز استاد جلیل شهناز، بى‏اختیار عشق و علاقه‏ى عجیبى نسبت به ساز تار در من پیدا شد كه همین عشق و علاقه مرا به سوى این ساز كشانید. با خرید یك تار، نزد خود شروع به نواختن ساز كردم، در ارتباط با این ساز، استادى اختیار نكردم تنها یكى از دوستانم كه نوازنده تار بود مرا راهنمایى كرد و خودم از روى كتاب زنده‏یاد استاد علینقى وزیرى با مشخصات و پرده‏ها و سیم‏هاى این ساز آشنا شدم و از را شنیدن سلوهاى استاد جلیل شهناز شروع به نواختن تار روى سبك و سیاق و تقلید از این استاد ارجمند كردم، ولى بیشتر وقت‏ها باز هم ویولن مى‏نواختم، تا این كه وارد دانشگاه شدم، در خلال تحصیل در اركستر دانشگاه تار مى‏زدم و به كارهاى هنرى خود ادامه مى‏دادم به علت علاقه‏ى فراوان من به موسیقى و ساز تار، كار به جایى رسید كه سلوهاى برنامه‏هاى هنرى دانشگاه را به من محول كرده بودند كه تار بزنم و این را اضافه كنم كه در مسابقه هنرى دانشگاهى كه در شهر رامسر برپا گردیده بود در بین رقباى حرفه‏اى كه فارغ‏التحصیل رشته تار و داراى نمره اول بودند، من توانستم رتبه‏ى دوم را احراز نمایم. این مسائل و علاقه روز به روز من نسبت به ساز تار، موجب شد تا به تدریج ویولن و نواختن آن را كنار گذاردم و بیشتر اوقات استراحت من صرف نوازندگى تار مى‏شد و پس از فارغ‏التحصیل شدن از دانشگاه شیراز براى اخذ فوق لیسانس از شیراز به تهران آمدم كه متأسفانه كار روزانه و تحصیل شبانه كمتر مجال نواختن تار را به من داد و به شیراز بازگشتم و تا سال 1350 در شیراز بودم و چون علاقه به علم حقوق داشتم مجدداً به تهران آمدم و در دانشگاه ملى شبانه حقوق مى‏خواندم. دیگر نواختن ویولن به طور كلى در این زمان از برنامه‏هاى من حذف گردیده بود و تا این مراحلى رسیده بودم كه استادانى نظیر: شادروان احمد عبادى، پرویز یاحقى، على تجویدى، جلیل شهناز مرا در امر نواختن ویولن تأیید كردند. من متأسفانه یا خوشبختانه هیچوقت فعالیت حرفه‏اى در رشته‏ى موسیقى نداشته‏ام و همیشه به صورت غیرحرفه‏اى و فقط از روى عشق مفرط به هنر و موسیقى ایرانى نوازندگى كرده‏ام البته كنسرت‏هاى فراوانى اجرا كرده‏ام و همیشه به عنوان سلیست از من در این كنسرت‏ها استفاده شده است. كه تماماً در برنامه‏هاى مؤسسات علمى و فرهنگى بوده است. از سال 1362 با استاد جلیل شهناز آشنا شدم، از سال 1364 با زنده‏یاد استاد احمد عبادى افتخار آشنایى پیدا نمودم كه از مكتب این دو استاد چه از جهت موسیقى و چه از حیث اخلاقى بخصوص استاد عبادى كه نه تنها استاد موسیقى بلكه معلم اخلاق، انسانیت و زندگى و عرفان بود و من همیشه او را مثل پدرى روحانى براى خود مى‏دانم و درس‏هایى كه از ایشان آموخته‏ام آویزه گوش خود قرار خواهم داد و آن را فراراه خویش قرار داده‏ام».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهندس قاسم ابریشمى، از هنرمندانى است كه در نواختن ویولن داراى پنجه‏اى بس شیرین و تكنواز و بدیع‏نوازى است كه آن را در مكتب شادروان حبیب‏اللَّه بدیعى آموخته است وى در بهمن‏ماه سال 1312 در تهران خیابان رى نواحى بازارچه نایب‏السلطنه در خانواده‏اى متدین و متعین متولد شد. از همان كودكى با گرامافونى كه در منزل داشتند با نواى موسیقى و اصوات آن آشنا گردید و دستگاههاى سه‏گاه، همایون، دشتى را با توجه به سن بسیار كم خود به خوبى مى‏شناخت. علاقه و كشش او به سوى موسیقى به قدرى بود كه روزها به جاى بازى كردن در منزل، كنار گرامافون مى‏نشست و ساعت‏ها به صفحاتى كه روى آن مى‏گذاشت گوش فرامى‏داد، عاقبت روزى كه براى زیارت حضرت عبدالعظیم همراه پدر و مادر خود به شهر رى رفته بود نى‏لبكى براى وى خریدارى كردند و او روزها در منزل شروع به نواختن نى‏لبك كرد. در سن شانزده سالگى اقدام به خرید یك قره‏نى كرد و ابتدا نزد شادروان رضا گلشن‏راد شروع به یادگیرى این ساز و نت پرداخت و پس از چندى نزد هنرمند دیگرى بنام داویدیان اتودو كلاسیك را كار كرد. او مى‏گوید: «از اوان كودكى به فراگیرى علم موسیقى و از ابتداى نوجوانى به تحصیل علم فیزیك علاقه‏ى بسیار داشتم و با توجه به این كه پدرم بعد از دوره ابتدایى نگذاشت به تحصیل در دبیرستان ادامه دهم و كلاس‏هاى شبانه آموزشگاه خزئلى دوره‏ى كامل متوسطه در رشته ریاضى سه ساله به اتمام رساندم، به طورى كه وقتى دیپلم گرفتم همدوره‏هاى من در دبیرستان در كلاس سوم و یا چهارم مشغول به تحصیل بودند. پس از آن براى انجام خدمت سربازى به دانشكده احتیاط رفتم. در گروهانى كه مشغول خدمت بودم، خوشبختانه چند نفر از دوستان هم‏محلى نظیر: آقاى ناصر آشتیانى كه بعداً به درجه لیسانس موسیقى نائل شدند و چند نفر دیگر كه اهل موسیقى بودند همدوره شدم و عصرها بعد از مراسم خدمت، محفل بسیار خوبى در داخل گروهان داشتیم. در آنجا با یك نفر گروهبان موزیك آشنا شدم كه ایشان یك شب ساز قره‏نى مرا به عنوان امانت گرفت كه دیگر آن را نیاورد، من هم كه با خط نت آشنا بودم با ویولن آقاى آشتیانى شروع به تمرین كردم تا كمى دستم با آرشه و سیم‏ها آشنا شد و زمانى كه به درجه ستوان سومى نائل شدم و عصرها بعد از خدمت آزاد بودم در هنرستان موسیقى ثبت‏نام كردم و در كلاس آقاى محمود ذوالفنون در زمان خدمت و بعد از آن كتاب‏هاى اول و دوم و سوم را در هنرستان موسیقى نزد ایشان تمام كردم و در سال 1336 در دانشگاه پلى‏تكنیك كه جدیداً به یارى مهندس حبیب نفیسى تأسیس شده بود شركت نموده و در كنكور آن سال قبول شدم و در رشته الكترومكانیك ثبت‏نام نمودم و با همدوره دیگرى در دانشگاه آشنا شدم كه ایشان هم كمى ویولن كار كرده بود. با هم قرار گذاشتیم كه در كلاس‏هاى شبانه هنرستان موسیقى ملى واقع در خیابان منوچهرى كوچه ارباب جمشید شركت نمائیم. در آن دوره، آقاى محمدعلى امیرجاهد مدیر هنرستان و آقاى منصور گلزارى ناظم آنجا بودند، در هنرستان نزد شادروان حبیب‏اللَّه بدیعى مشغول تحصیل علم موسیقى شدم و دوره‏هاى ردیف اول و دوم و سوم و هجده قطعه آهنگ زنده‏یاد استاد ابوالحسن صبا را به اتمام رسانیدم، البته در این هنرستان شادروان نصراللَّه زرین‏پنجه سلفژ به ما تدریس مى‏نمودند و به طورى بنده آمادگى پیدا نمودم كه در پایان دوره، زنده‏یاد حبیب‏اللَّه بدیعى به بنده پیشنهاد همكارى در اركستر رادیو را نمودند ولیكن چون من همزمان دانشكده مكانیك را تمام كرده و مهندس شده بودم شغل كار صنعتى برایم مطلوب‏تر بود و جذب كارهاى صنعتى شدم». مهندس قاسم ابریشمى، پس از این كه روى به كارهاى صنعتى آورد، منشاء خدمات گرانبها و مفید در رشته‏هاى مختلف صنعتى و اقتصادى در سطحى وسیع در كشور گردید، از جمله تأسیس: «شركت صنعتى بهرو»، «شركت صنعتى ایران برنا» و بازسازى «شركت تولیدى ایران والونو»، (VALV - NOU)، «شركت صنعتى توان» كه فعلاً در همین شركت مشغول ساخت ماشین‏آلات صنایع ریخته‏گرى مدرن مى‏باشد. وى سال‏هاى متمادى در دانشكده مكانیك پلى‏تكنیك به سمت استاد، درس‏هاى طراحى قالب «جیك و فیكسچر» و طراحى ابزار و در دانشگاه آزاد رشته متالورژى دروس متالورژى كارگاهى و طراحى قالب و مدل‏سازى تدریس نموده است. مهندس قاسم ابریشمى، از دوستان نزدیك استاد عباس شاپورى، مسعود حسنخانى و اكبر سلیمانى‏تبار است كه بیشتر با این هنرمندان حشر و نشر دارد، موسیقى در وجود او است و یكى از علاقمندان به ساز ویولن است كه بیشتر مواقع با آن به راز و نیاز و گفتگو مى‏پردازد و درباره سازهاى زهى فرمولى را به نام محاسبه كشش سیم سازها ارائه مى‏دهد كه در زیر از نظرتان مى‏گذرد. محاسبه كشش سیم‏ها از فرمول زیر استخراج مى‏گردد. F=فركانس صوتى سیم برحسب Herta T=كشش سیم به كیلوگرم Gb=مقاومت نهائى كششى جنس سیم برحسب Kgs/mm2 L=طول سیم برحسب متر d=قطر سیم براى مثال اگر سیم (لا)ى ویولن را دیاپازن در نظر بگیریم فركانسى معادل 440 هرتس تولید مى‏نماید. و چنانچه سختى سیم را mm2/Kgm60 فرض كنیم و طول سیم را تا روى خرك 35 سانتى‏متر در نظر بگیریم و محاسبه چنین خواهد شد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

در تاریخ موسیقى ایران به نام مردانى مثل كمال‏السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) كه با نواختن سه‏تار آشنایى كامل داشت، حاج‏آقا محمد ایرانى، حاج‏آقا حسین ملك، میرزا عبداللَّه خالقى (پدر روح‏اللَّه خالقى)، حاج‏محمد رفیع‏السلطان سلمكى (پدر ابراهیم سلمكى)، عباسعلى محجوبى (پدر مرتضى و رضا محجوبى)، هادى تجویدى (پدر على تجویدى)، امین‏الملك (پدر موسى معروفى) حاج سید جواد كسائى (پدر حسن كسائى)، فاخرالدوله سمیعى (پدربزرگ على اشرف سمیعى) میرزا عبداللَّه‏خان جواهرى و غیره... برمى‏خوریم كه همگى ضمن اینكه از علمى موسیقى و ردیف‏ها و گوشه‏هاى آن بهره‏ور بودند، منزل آنان مسكن و مأواى هنرمندان عصر خود بود و چون همیشه هنرمندانى كه با فرهنگ صوتى كشور سروكار داشتند از مكانى به نام: «خانه هنرمندان»، «باشگاه هنرمندان» و یا «اتحادیه، سندیكا» بى‏بهره بودند، خانه این مردان حقیقت و عارف، محمل تجمع و در واقع حكم خانه‏ى آنان را داشت. در حال حاضر هم، عبدالرزاق وحدت كه هنرمندى هنرشناس و هنردوست است مثل آن بزرگان، خانقاه هنرمندان مى‏باشد و هنرمندان سرشناس و صاحبدل و دلسوخته و عارف، هر از چندگاه در این مكان گردهم جمع مى‏شوند و درباره گذشتگان و بزرگان موسیقى سنتى و هنرمندانى كه با این هنر بزرگ و والاى انسانى زندگى كردند و عارفانه زیستند و نگذاشتند كه بداندیشان و بدخواهان موسیقى سنتى ایران را آلوده سازند، یاد مى‏كنند. عبدالرزاق وحدت به سال 1317 خورشیدى در شهر مقدس مشهد در خانواده‏اى مذهبى متولد شد. دوران كودكى را سرگرم بازى‏هاى كودكانه و تحصیلات ابتدایى را در دبستان‏هاى شرق و ادیب و آذربایجان به پایان برد، سپس به دنبال كار پدر خود كه تجارت فرش بود رفت و در ضمن، تحصیلات متوسطه را به طور شبانه ادامه داد و زبان انگلیسى را نزد دبیر انگلیسى به نام منوچهر جلالى یاد گرفت. وى از سن 9 سالگى همراه پدر به جلسات مختلف و متعدد قرائت قرآن مى‏رفت كه بیشتر اوقات آن در منزل حاج‏آقا شجریان (پدر محمدرضا شجریان) كه در حال حاضر حدود 90 سال از عمر این مرد شریف مى‏گذرد سپرى گردید و تا سن 19 سالگى هفته‏اى دو شب در جلسات استاد شركت مى‏كرد و علم تجوید و هنر تجوید را آموخت كه هم‏اكنون هرچه وى از هنر آواز و فرهنگ صوتى بهره‏ور است از آن این استاد مى‏باشد و خود را مدیون ایشان مى‏داند. وحدت در سال 1340 به تهران آمد ابتدا در خیابان لاله‏زار، سپس به خیابان كریم‏خان زند نقل مكان كرد و در آنجا مشغول تجارت فرش در ایران و سایر نقاط جهان شد. چون این شغل در خانواده‏ى او از زمان بسیار قدیم رواج داشت، به طورى كه عموى او شادروان على‏اكبر وحدت اولین تاجرى بود، در صنعت فرش ایران كه در زمان حكومت تزار، فرش ایران را به آن دیار صادر كرد و مردم آن كشور را با این هنر و صنعت ارزنده و بزرگ ایران آشنا كرد و چشم تزار و تزاریان را متوجه این ملت بزرگ و كهنسال نمود. نام عبدالرزاق وحدت در هنر و صنعت فرش ایران، نه تنها در داخل كشور، بلكه بسیارى از ممالك راقیه جهان نامى آشنا است كه توانسته براى هنر قالى‏باقى ایران ارج و اعتبارى فراوان كسب نماید. دقت و نظارت توأم با دلسوزى او در این صنعت موجب اعتبار و ارزش فراوان براى او گردیده و دوستان بسیارى براى خود به دست آورده است. در واقع باید گفت كه تمام تار و پود وجود وحدت با گره گره‏هاى هنر و صنعت قالى‏بافى كشور و گام به گام موسیقى سنتى ایران عجین یافته و با هم گره خورده است و با وحدت خود، وحدتى را ساخته‏اند كه تمام وجودش متعلق به ایران است، و به قدرى به ایران و ایرانى و مفاخر علم و ادب و موسیقى ملى و هنر این سرزمین علاقه دارد كه هیچگاه و در هیچ شرایطى با توجه به امكانات وسیع خود، پشت به مردم و وطن خود ایران نكرد و روى به بیگانه و بیگانگان ننمود و زمان جنگ عراق علیه ایران و بمباران‏ها و موشك‏باران‏ها در كنار سایر هموطنان خود ماند و چراغ پرفروغ این هنر و صنعت را همچنان مشتعل و فروزان نگه داشت و سرمایه‏اش را براى پررونق‏تر كردن و شكوفا شدن هرچه بیشتر این هنر و صنعت ناب ایرانى به كار برده و مى‏برد. عبدالرزاق وحدت به موسیقى سنتى ایران عشقى وافر دارد و خود گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى سنتى را با حشر و نشر با هنرمندانى نظیر: استاد عبدالوهاب شهیدى، میلاد كیائى، اكبر گلپایگانى، زنده‏یاد حبیب‏اللَّه بدیعى، محمود رحمانى‏پور و عده‏اى دیگر از صاحبان نام در موسیقى ایران فراگرفت و با صداى خوشى كه دارد همراه ساز عده‏اى از هنرمندان، نوارهایى با بهترین كیفیت و دقت خاصى در منزل خود به یادگار ضبط كرده است كه علاقه‏ى زائدالوصفى به آنها دارد. وى همه هنرمندان موسیقى سنتى ایران را دوست دارد و با دیده احترام به ایشان مى‏نگرد و معتقد است موسیقى سنتى ایران، گل و موسیقى‏دانان باغبان آن هستند كه هرچه این باغبانان به این گل بیشتر برسند و براى آن زحمت بكشند، این گلها شكفته‏تر و شاداب‏تر خواهند شد و در همین‏باره گفت: «ارتباط با تجارت و صدور فرش به كشورهاى: آلمان، فرانسه، بلژیك، كانادا و آمریكا، دوست طرف معامله خارجى من كه به صنعت فرش‏بافى و هنر موسیقى سنتى ایران سخت علاقمند و شیفته آن است مى‏گفت: «موسیقى سنتى شما ایرانیان از طبیعت الهام گرفته است، مثلاً هر بلبلى كه در روى شاخه درختى چه در آمریكا، چه در ژاپن یا آفریقا و یا سایر نقاط جهان قرار مى‏گیرد و شروع به نغمه‏سرایى مى‏كند همه یك‏جور هستند و همه‏ى هنرمندان آن ممالك و دیار به طور گذرا، از كنار این پدیده بزرگ طبیعت عبور كرده و گذشته‏اند تنها كشورى كه توانسته از هزاران هزار سال گذشته، این صدا و این الحان را به صورت آوازها و نغمه‏ها درآورد و به گوش مردم برساند و به آنان تزریق نماید، آوازه‏خوانان و موزیسین‏هاى سنتى ایران بوده‏اند و این كاملاً در شعر و آواز ایرانى مشخص است، زیرا شعر ایرانى موسیقى ایرانى است و موسیقى ایرانى شعر ایرانى است كه با هم تلفیق گشته‏اند و ما هیچ كجاى جهان باربد، نكیسا، بامشاد، رامتین، فارابى، عبدالقادر مراغه‏اى قطب‏الدین شیرازى، صفى‏الدین ارموى، رودكى، ابن‏سینا، سعدى، حافظ، فردوسى، مولانا و صدها موسیقى‏دانان و شاعران دیگر را این چنین سراغ نداریم و شاید تا جهان باقى و پایدار است نظیر این گوهرهاى تابان و درخشان را دنیا به خود نبیند». عبدالرزاق وحدت بیشتر روزها، با انتخاب اشعارى از مولانا، باباطاهر، مولوى و حافظ با صداى خوش خود شروع به خواندن و راز و نیاز با خالق یكتا مى‏كند و خود در این‏باره به نگارنده اظهار داشت: اشعار عرفانى شاعران بزرگ این سرزمین كه هرگاه چند بیتى از آنها را با نواى اساتید براى خود مى‏خوانم، مرا به خداوند نزدیكتر مى‏كند و خود را در عالم دیگرى غیر از عالم خاكى مى‏بینم و این از بهترین لحظات زندگى‏ام بوده و هست». وى از علاقمندان و مریدان حضرت على ابن موسى‏الرضا (ع) مى‏باشد و در هر فرصتى كه پیش مى‏آید به زیارت حضرت امام رضا (ع) مى‏شتابد و بوسه بر بارگاه امام هشتم كه زادگاه وى نیز مى‏باشد مى‏زند و تاكنون به هیچ آلودگى، آلوده نگشته حتى سیگار هم نمى‏كشد و اوقات فراغت وى به خواندن و گوش كردن موسیقى سنتى ایران مى‏گذرد. و تاكنون كمك‏هاى فراوانى به مؤسسات فرهنگى و هنرى و خیریه كرده است وقتى از وى درباره تنى چند از سرمایه‏داران ایرانى كه در خارج از كشور پول خود را به كار انداخته‏اند نظرش را جویا گردیدم گفت: «به خوبى یادم هست زمانى كه براى كار صدور فرش به آمریكا رفته بودم، روزى روزنامه‏هاى كیهان هوایى از تهران به دستم رسید خواندم كه 250 هزار دانشجو در خارج كشور و 260 هزار دانشجو در ایران مشغول تحصیل مى‏باشند و در همان زمان هم توسط یك ایرانى، دانشگاهى به نام دانشگاه بوعلى سینا با هزینه میلیونها دلار در كالیفرنیا در دست ساختمان بود و مشابه چنین سرمایه‏گذارانى توسط ایرانیان ثروتمند در خارج و در سراسر اروپا بسیار مى‏توان سراغ گرفت و دید. من نمى‏دانم یك ایرانى، پاكنهاد و اصیل چگونه و با چه طرز تفكرى به خود اجازه مى‏دهد كه 250 هزار دانشجوى ایرانى به علت عدم وجود دانشگاه، از وطن دور باشند و در دانشگاه‏هاى ممالك خارج مشغول تحصیل باشند و احیاناً هم تحت تأثیر بعضى از فرهنگ‏هاى بیگانه هم قرار گیرند كه انشاءاللَّه اینطور نباشد، نام ایرانى بر خود بگذارند و نام ایران را بر زبان بیاورند؟ نمى‏دانم اینها چرا درست فكر نمى‏كنند كه ما اگر این پول را در ایران دانشگاه بسازیم كه مى‏شود حدود 4 دانشگاه معادل دانشگاه تهران (میزان سنجش سال 1365 مى‏باشد)ساخت. پس این یك گناه بسیار بزرگ و نابخشودنى است كه این پول‏ها را در آنجا خرج كنند، هرچند كه این ثروت را با مدیریت و درایت خویش به چنگ آورده باشند ولى بالاخره وطن هم، زادگاه هم سهمى دارد، چه خوب است انسان پیش از این كه مرگ براى او فرارسد و دیگر نتواند كارى انجام دهد، تا مى‏تواند سرمایه‏هاى مادى خویش را در امر نیك و امور فرهنگى و اعتلاى صنعت مملكت خویش هزینه كند و از خود نامى نیك به یادگار بگذارد و باید یادآور شویم كه كشورهایى از قافله تمدن و پیشرفت‏هاى جهانى بازمى‏مانند كه مردم آن دچار فقر بى‏دانشى و فرهنگى باشند».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

سیروس حدادى، كه از چهره‏هاى سرشناس و ارزنده موسیقى است به سال 1311 در شهرستان تبریز، شهر دلاوران آزاده و قهرمانان آزادى متولد گشت، بیش از سه سال از سنش نمى‏گذشت كه همراه پدر و مادر عازم تهران شد، دوران كودكى و تحصیل ابتدایى را در این شهر و در مدرسه جلوه تهران سپرى كرد ولى به واسطه‏ى نقل مكان كردن خانواده به شهر شیراز: وى تحصیل متوسطه را در هنرستان عالى صنعتى این شهر گذرانید. پدر سیروس حدادى، على حدادى از صدایى خوب و گیرا برخوردار بود و گاه‏گاهى در منزل براى خود زمزمه مى‏كرد، این زمزمه‏ى پدر مثل جویبارهایى كه از پیوستن به هم عاقبت تبدیل به رودخانه‏هایى بزرگ مى‏شوند، در وى آن عشق نهفته به موسیقى را كم‏كم زنده كرد و او را كشاند در این راه تا كسب فیض از علم موسیقى كند. لذا نى‏لبكى تهیه كرد و نزد خود شروع به تمرین نمود و آهنگهاى روز را آن قدر مى‏نواخت و تمرین مى‏كرد كه شبیه اصل آهنگ، صدا را از نى‏لبك خود درمى‏آورد. گویا در كلاس دهم هنرستان بود كه یك فلوت خارجى توسط دوست هم كلاسى‏اش به دست وى مى‏رسد و او آن را چون جان شیرین در دست مى‏گیرد و از این زمان به بعد موجب بیشتر تمرین كردن و یادگیرى وى مى‏شود. سال 1331 دوباره با والدین از شیراز به تهران مى‏آید و در همین سال آقاى قریب رئیس هنرستان موسیقى ملى كه با پدرش دوست بود از پدر وى مى‏خواهد كه اجازه دهد سیروس براى فراگیرى موسیقى علمى در این هنرستان ثبت نام نماید و پدر سیروس نام او را در این مدرسه ثبت و وى در هنرستان شروع به فراگرفتن نواختن فلوت زیر نظر منوچهر صادقى مى‏كند. در مدت یك سال به تكنیك صحیح نواختن این ساز آشنا مى‏گردد به طورى كه موجب شگفتى بسیارى از استادان هنرستان مى‏شود. سیروس حدادى در سال 1334 همكارى خود را با اركسترهاى خارج از هنرستان آغاز كرد و در سال 1336 به شوراى عالى موسیقى كه زیر نظر روح‏اللَّه خالقى بود رفت و پس از آزمایش؛ دعوت به همكارى براى شركت در اركسترهاى مختلف رادیو، به خصوص اركسترهایى كه به سرپرستى استاد روح‏اللَّه خالقى و حسینعلى ملاح و مشیر همایون شهردار اداره مى‏شد مى‏گردد. سیروس حدادى در اركستر «نوین» كه به سرپرستى كلنل‏وزیرى و رهبرى حسینعلى ملاح تشكیل شده بود نوازندگى فلوت را داشت. سپس با آمدن مرتضى خان حنانه به رادیو و تشكیل اركستر فارابى و بعد از آن اركستر بزرگ رادیو تلویزیون كما كان همكارى خود را پى‏گیر و ادامه داد و از سال 1349 در اركستر گلها سالها همكارى داشت و تكنوازى و همراهى هنرمندان گلها مثل: بنان، قوامى، شجریان و غیره را به عهده داشت. وى در سال 1333 در كلاس موسیقى «هنر» كه زیر نظر آقاى میثاقیان اداره مى‏شد و در چهار راه یوسف‏آباد بود، تدریس و مدت چهار سال هم در خیابان سلسبیل كه این كلاس به همین نام اداره مى‏شد معلم فلوت بود. در این كلاس همكارانى نظیر: شاپور نیاكان، امیر ناصر افتتاح و تیمور پورتراب بودند و هر كدام ساز تخصصى خود را تعلیم مى‏دادند. وى به مدت چهار سال تا 1356 در هنرستان عالى موسیقى ملى و دانشكده‏ى موسیقى ملى به تدریس در دوره‏ى عالى مشغول و پس از تعطیل دانشكده، بنا به پیشنهاد آقایان: مرتضى حنانه و فرهاد فخرالدینى مشغول نوشتن ردیف ایرانى جهت فلوت گردیده كه امید است با موفقیت روبرو گردد. سیروس حدادى حدود 22 سال در موسیقى سنتى و اصیل ایرانى فعالیت داشت و در حد و توانایى خود كمكهایى به این موسیقى و پیشبرد آن كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

چنگیز عسگرپور، فلوت‏نواز ارزنده و باارزش به سال 1311 در شهرستان زیبا و خرم بابل دیده به جهان باز كرد. بیش از دو سال از سنش نمى‏گذشت كه همراه والدین به تهران نقل مكان كرد. دوران كودكى را به سرعت پشت سر نهاد، ولى سن وى اقتضا نمى‏كرد كه به مدرسه رود و هنوز صغیر و كوچك بود كه از چوب قلم نى براى خود نى تراشیده و با تعبیه چند سوراخ روى آن شروع به نواختن كرد و با هر زحمتى كه بود صداها و نواهاى آن روزگار را كه خوانده و نواخته مى‏شد نزد خود تمرین مى‏كرد. این علاقه و نواختن نى روزبروز در وى شدیدتر مى‏شد تا اینكه او در مدرسه مولوى جهت تحصیل ابتدایى ثبت نام مى‏كند، هنوز دوران تحصیل ابتدایى را به پایان نبرده بود كه علاقه‏ى زیاده از حد وى به موسیقى موجب گشت تا والدین، چنگیز را در هنرستان ملى موسیقى كه در آن زمان ریاستش با زنده‏یاد كلنل علینقى وزیرى و در لاله‏زار كوچه خندان قرار داشت برده و ثبت نام نمود. استاد فلوت آن زمان هنرستان، شخصى بود به نام «دولگف» كه از اهالى اسپانیا بود و بسیار سخت‏گیر ولى دلسوز و مهربان، چنگیز عسگرپور زیر نظر این مربى به سرعت مراحل پیشرفت و ترقى را طى كرد به طورى كه هنوز دوران تحصیل را به پایان نرسانده بود كه به اركستر انجمن موسیقى ملى وارد مى‏شود و مدت 9 سال در اركسترى كه هنرمندان بزرگى چون: ابوالحسن صبا، ابراهیم منصورى، مهدى مفتاح، حسین بیگلرى، حسینعلى ملاح، محمود تاجبخش، محمد میرنقیبى، موسى معروفى، اكبر محسنى، فروتن‏راد، روح‏افزا، وزیرى تبار، على‏محمد خادم میثاق، حسین تهرانى و نصراللَّه زرین‏پنجه همكارى كرد. چنگیز عسگرپور در سال 1322 همكارى خود را با رادیو آغاز و در اركسترهاى: مهدى خالدى، اكبر محسنى، عباش شاپورى، على‏محمد خادم میثاق، برنامه‏هاى ارتش، برنامه كارگران، اركستر شماره‏ى یك، شما و رادیو، هنر براى مردم، شاعران قصه مى‏گویند (یادى از هنرمندان) و برنامه‏ى سازهاى ملى و خوانندگانى نظیر: قمرالملوك وزیرى، بنان، عبدالعلى وزیرى، سعادتمند قمى، حسین قوامى، ایرج و غیره همكارى داشته. وى در سال 1324 اقدام به تأسیس كلاس موسیقى به نام آموزشگاه «هنر» در خیابان نادرى نمود كه تا سال 1330 در آن خیابان باقى بود ولى از این سال، محل كلاس به خیابان لاله‏زار كوچه مهران تغیر محل داد و تا سال 1332 كه كلاس وى باز بود فعالیتش در كوچه مهران بود، عسگرپور از این كلاس شاگردان خوبى را تربیت و به موسیقى اصیل ایران تحویل داد كه مى‏توان از: امیر انتظامى، خسرو تهراتى، امیر درخشان، مسعود فرامرزى (نایبى) نام برد و همین امر نشان مى‏دهد كه در ایران بعد از استاد خارجى فلوت «دلگف»، وى معلمى خوب و مسلط بر تدریس این ساز مى‏باشد. عسگرپور علاوه بر كلاس حدود هشت سال در مدرسه عالى دختران تدریس كرد و در امور تربیتى شهر كاشان، قزوین، شهر روى و شمیرانات شاگردان خوب و باارزشى تربیت كرد كه بعضى از ایشان در كنسرواتوارهاى خارج مشغول نواختن هستند. چنگیز عسگرپور در هنرستان موسیقى ملى با توجه به این كه موسیقى علمى فرامى‏گرفت ولى چون اكثر استادان و هنرجویان، ساز ملى مى‏نواختند گوشش به نواها و گوشه‏هاى موسیقى سنتى و اصیل بیشتر آشنا گردید و بیشتر علاقمند به موسیقى وطنش شد و حدود 30 آهنگى كه براى خوانندگان و موسیقى متن فیلمها ساخت از موسیقى اصیل الهام و مایه گرفته بود، دیگر آوازه‏ى شهرت وى توسط رادیو از مرزهاى كشور گذشته بود، به طورى كه در سال 1332 به دعوت رادیو بغداد براى افتتاح تلویزیون مركز عراق، در چهارچوب قراردادهاى فرهنگى و هنرى و اجراى برنامه‏هایى به این كشور همجوار مسافرت كرد كه اقامتش دو سال به طول مى‏انجامد و در آن جا با هنرمندانى مثل: منیربشیر، سلمان شكور، رضاعلى، ناظم غزالى همكارى مى‏كند. پس از دو سال اقامت در عراق، به دعوت كنسرواتوار لبنان در سال 1334 به بیروت مى‏رود و در این شهر با هنرمندان بزرگ آن كشور نظیر: فیروز، ودیع، صافى و تنى چند همكارى و معلم تدریس فلوت مى‏گردد و در سال 1336 به مصر مى‏رود و در قاهره با هنرمندان رادیو و تلویزیون و سینماى مصر مثل: محمدعبدالوهاب، عبدالحلیم حافظ، یوسف وهبى، فریدالاطرش، عمر شریف و احمد رمزى همكارى مى‏نماید. در قاهره زمانى كه تنور جنگ بین مصر از یك طرف و ممالك استعارى انگلیس، آمریكا، فرانسه و اسرائیل تافته شده بود و شب و روز بر مردم شهرهاى مصر به خصوص «پرت سعید» بمب توسط هواپیماهاى انگلیس و فرانسه ریخته مى‏شد و مردم بى‏گناه هستى و نیستى خود را از دست داده بودند، چنگیز عسگرپور همراه هنرمندان مصرى به خصوص خواننده‏ى شهیر آن كشور «ام‏كلثوم» براى تقویت روحیه و بنیه‏ى مادى، دفاعى مردم به مدت 5 شب كنسرت داد كه تمام درآمد حاصله از آن صرف امور خیریه مردم گردید. چنگیز عسگرپور از معدود هنرمندان ایران است كه آوازه‏ى شهرتش در خارج از ایران بیش از خود ایران مى‏باشد زیرا مسافرتهایى كه به كشورهاى: سوریه، قطر، مراكش، مصر، سودان، الجزایر، تركیه، كویت، بحرین، ابوظبى، دوبى، مسقط، یونان، اتریش، آلمان (شهرهاى مختلف آن)، فرانسه (شهرهاى مختلف آن)، آمریكا (شهرهاى مختلف آن)، افغانستان، پاكستان و هندوستان كرد موجب این اشتهار براى وى و موسیقى ایران گردید. عسگرپور مجموعاً حدود 51 سال در صحنه‏ى موسیقى اصیل و سنتى كشور فعالیتهاى چشمگیر و گوناگون داشته و به اكثر سازها و نواختن آنها آشنایى دارد ولى ساز تخصصى او، فلوت مى‏باشد و به قدرى در نواختن این ساز بادى تبحر دارد كه در هر 3 «اوكتاو» نواختن نغمه‏هاى متنوع و مختلف ایرانى زدن را با مهارت دارد و این از استعداد ویژه‏ى وى در نواختن این ساز مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

جلال ذوالفنون به سال 1316 شمسى در شهر آباده، میان مردمان خونگرم و مهمان‏دوست جنوب، دیده به جهان گشود. زخمه‏هاى سه‏تار پدرش، كه از عاشقان موسیقى اصیل ایرانى است و نغمه‏هاى دلنشین ویولن برادرش، محمود ذوالفنون، از بدو تولد وى نوازشگر گوش و جلادهنده‏ى روح حساس او بود و همین امر موجب گردید تا جلال در سن ده سالگى به فراگیرى موسیقى روى آورد. وى كه تحت تأثیر پدر هنرمندش قرار داشت، علاقه‏ى زیادى به نواختن سه تار داشت و موسیقى را با این ساز آغاز كرد و پس از مدتى در هنرستان ملى موسیقى ثبت نام نمود تا موسیقى را با اصول علمى بیاموزد. ولى چون در هنرستان به سه‏تار اهمیت چندانى نمى‏دادند، دلسرد شده و مدتى را روى ساز دیگر گذراند تا اینكه پس از مدتى تصمیم مى‏گیرد به جاى سه‏تار، تار را جهت آموزش و نواختن انتخاب نماید و با تمرین و نواختن این ساز، متوجه مى‏شود كه مى‏تواند ویولن را هم تمرین كند و استعداد نواختن آن را دارد لذا نزد برادرش كه استاد ویولن بود شروع به فراگیرى این ساز را مى‏نماید. برادرش كه استعداد و علاقه وى را مى‏بیند، او را به شاگردى مى‏پذیرد ولى جلال براى دل خود نیز گهگاهى سه‏تار مى‏نواخت و استاد هنرستان، موسى‏خان معروفى نیز در زمینه‏ى تكنیك سه‏تار هر وقت فرصت مى‏یافت راهنمایى‏هایى به او مى‏كرد. جلال مدت هشت سالى كه در هنرستان بود، تار، سه‏تار و ویولن را در كنار هم آموخت. و پس از پایان دوره‏ى هنرستان به استخدام اداره‏ى هنرهاى زیبا كه بعداً به وزارت فرهنگ و هنر و وزارت آموزش عالى تبدیل شد درمى‏آید و در كادر آموزشى آن سازمان به تدریس موسیقى مشغول شد. چندى بعد كه رشته‏ى موسیقى در دانشگاه تهران دائر شد به دانشگاه رفته و در آنجا كه آموزش به صورت سنتى یعنى سینه به سینه بود با مرحوم «نورعلى‏خان برومند» و دكتر «داریوش صفوت» كه استادان دانشگاه بودند آشنا و نحوه‏ى كار ایشان باعث گردید كه برداشت تازه‏اى از موسیقى ایرانى بنماید. در این زمان بود كه جلال متوجه مى‏شود موسیقى ایرانى را مى‏تواند با حالتهاى خاص خود و به نحوى كه تا حدى مورد پسند اهل فن و اساتید باشد اجرا كند و چون تار و ویولن را زبان گویایى براى بیان احساس خود نمى‏دید لذا از سال 1346 كار خود را روى سه‏تار متمركز مى‏كند و خودش در این باره مى‏گوید: «سه‏تار سازى است خوش‏صدا و دلنشین و از نظر نوازنده نیز سازى است كامل، باوفا و فرمانبردار.» از این به بعد تمام فكر و حواس وى دنبال سه‏تار و نواختن بود و هر امكانى را كه به دست مى‏آورد براى پیشبرد این ساز به كار گرفت. از نوارهاى مرحوم «صبا» و مرحوم «ارسلان خان درگاهى» استفاده كرد و از راهنمایى‏هاى ارزشمند دكتر «داریوش صفوت» نیز بهره‏ى فراوان برد. پس از اتمام دانشگاه، همكارى خود را با مركز حفظ و اشاعه موسیقى ایرانى كه در واقع مكمل موسیقى دانشگاه تهران بود شروع نمود. ضمناً در دانشگاه، موسیقى ایرانى را تدریس كرد. جلال ذوالفنون در مركز حفظ و اشاعه‏ى موسیقى ایرانى از راهنمایى‏هاى مرحوم «یوسف فروتن» و مرحوم «سعید هرمزى» كه از نوازندگان قدیمى سه‏تار بودند و هر یك چند صباحى در مركز نامبرده تدریس مى‏گردد استفاده كرده و در آن مركز به كار تحقیق و تدریس موسیقى ایرانى مشغول مى‏گردد و به منظور ارائه‏ى موسیقى ایرانى در خارج از كشور، سفرهایى به ممالك: اروپایى و ژاپن مى‏كند و با هنرمندان بزرگى آشنا مى‏شود كه از لحاظ گسترش هنرى، براى وى مغتنم واقع مى‏گردد. جلال ذوالفنون، رفته‏رفته متوجه مى‏شود كه در میان سازهاى ایرانى، سه‏تار ارزش والایى دارد و این ارزش را باید كشف كرد و به كار گرفت و این كه موسیقى سازهاى دیگر روى این ساز نواخته شود كافى نیست بلكه موسیقى سازهاى دیگر را باید به زبان سه‏تار ترجمه نموده و بعد روى سه‏تار آورد و این امر را به گونه‏اى انجام داد كه در خور ارزش والاى این ساز باشد. جلال معتقد است: «در زمینه‏ى فراگیرى موسیقى ایرانى به یكى دو استاد نباید اكتفا كرد بلكه باید هرجا كه از موسیقى ایرانى خبرى هست سرى زد و توشه‏اى برگرفت تا شخصیت هنرى رشد كند و بال و پر بگیرد و بتواند پرواز كند و در چنین شرایطى است كه مى‏توان اثر قابل توجهى به وجود آورد و در واقع از مرحله ابتدایى هنر به مرحله‏ى تحقیق و خلاقیت رسید». كار جلال ذوالفنون، در موسیقى بیشتر در زمینه‏ى تدریس و تحقیق بوده و قدمهاى با ارزشى در این زمینه كه نتیجه‏ى تجربیات چندین ساله‏ى وى در رشته‏ى موسیقى سنتى ایران است برداشته و آنها را تدوین و آماده‏ى چاپ نموده و امیدوار است در راه زنده نگهداشتن موسیقى اصیل ایرانى قدم مؤثرى باشد. تألیفات: 1- آنالیز و بررسى قطعاتى از درویش خان، (به مناسبت پایان‏نامه‏ى دوره‏ى لیسانس). 2- آموزش موسیقى ایرانى بر اساس تكنیك سه‏تار در چهار جلد، همراه با نوار، این كتاب از نظر محتواى چكیده‏اى است از موسیقى ایرانى كه سعى شده است از نظر آموزش، پاسخگوى نیاز هنرجویان موسیقى ایرانى باشد. 3- مقاله‏هاى پراكنده‏اى در زمینه‏ى سه‏تار و بررسى موسیقى ایرانى از نظر تاریخى و اجتماعى.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمدرضا لطفى در سال 1325 شمسى در شهر گرگان متولد شد. پس از فراگیرى اصول اولیه نوازندگى و اتمام دوران تحصیل به تهران آمد و در هنرستان شبانه موسیقى ملى مدت پنج سال به شاگردى حبیب‏اللَّه صالحى و استاد على‏اکبر شهنازى درآمد. در این دوران با تئورى موسیقى علمى و ردیف میرزا حسینقلى و آثار علینقى وزیرى آشنا گردید و در فعالیتهاى ارکسترى هنرستان روزانه شرکت کرد و سپس به عنوان نوازنده تار در ارکستر صبا که زیر نظر حسین دهلوى مسئول هنرستان اداره مى‏شد به فعالت پرداخت، آشنایى با ردیف آوازى استاد عبداللَّه دوامى ردیف‏دان برجسته، او را مرید این استاد گوشه‏گیر کرد تا آنجا که تا واپسین لحظات عمر استاد از ایشان کسب فیض مى‏نمود. وى کلیه ردیفهاى آوازى و تصنیفهاى قدیمى ایرانى را با همه دشوارهایى که در این راه بود با سختکوشى فراوان آموخت و در ضبط ردیفهاى استاد مجدانه کوشید. شور و شوق پرداختن به ردیف موسیقى ایران زمین، او را داشت تا پس از اتمام خدمت نظام وظیفه وارد دانشکده هنرهاى زیبا گردد و افتخار شاگردى موسیقى خاصه نورعلى برومند و محمدتقى مسعودیه را داشته باشد. پس از پایان تحصیلات دانشگاهى به فعالیت در مرکز حفظ و اشاعه موسیقى ملى ایران که در آن دوران مستقیماً با نظر استاد نورعلى برومند هدایت مى‏گردید پرداخت. ره‏آورد او از این دوران آشنایى با شیوه‏ها و ارزشهاى موسیقى کلاسیک ایران و ردیف میرزا عبداللَّه نیز دگرگونى بنیادى مهم در نگرش وى بود. در همین دوران بود که به شاگردى استاد سعید هرمزى نوازنده سه‏تار درآمد و در این راه به جان کوشید. محمدرضا لطفى پس از کناره‏گیرى از مرکز حفظ و اشاعه موسیقى مدت دو سال در گروه گردآورى و شناخت موسیقى بومى رادیو تلویزیون ملى ایران به کار تحقیقاتى پرداخت و از سال 1353 به عنوان عضو هیئت علمى در استخدام دانشکده هنرهاى زیبا درآمد و تداوم کار خود را در همین دوران با واحد موسیقى رادیو آغاز کرد و گروه شیدا را تأسیس نمود. در طول فعالیت گروه در این مرحله که حدود چهار سال به طول انجامید آثار زیادى تولید و به مردم ارائه گردید از آن جمله است: آثار درویش، شیدا، عارف قزوینى، موسى معروفى، کنسرت نوا در باغ فردوس و جشن هنر شیراز، کنسرت سه‏گاه در جشن هنر طوس که با همکارى خوانندگان نامى چون محمدرضا شجریان و شهرام ناظرى اجرا گردیده است. محمدرضا لطفى همراه با دیگر اعضاء گروه شیدا و عارف در هیجدهم شهریور ماه 57 از رادیو تلویزیون استعفا داد و به جنبش انقلابى مردم ایران پیوست و در طول مبارزات مردم، به تولید سرودها و تصانیف مهیج میهنى پرداخت. پس از پیروزى انقلاب مردم ایران، به همت او و اعضاى گروه شیدا و عارف و کانون هنرى و فرهنگى چاووش و سپس هنرستان آزاد چاووش تأسیس شد. محمدرضا لطفى پس از پیروزى انقلاب و استقرار جمهورى اسلامى ایران، مدت یک سال و نیم سرپرستى دانشکده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران را عهده‏دار بود و بیشتر فعالیت خود را در این امر دانشگاهى متمرکز نمود. از آثار محمدرضا لطفى که از تاریخ 1353 تا 1362 ساخته عبارتند از: تصنیف «بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید» با صداى مرضیه و همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «سحر کى دمد» با صداى مرضیه و ارکستر بزرگ رادیو، «به یاد شادروان عارف با آواز شجریان و همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «نامدگان و رفتگان» با آواز شجریان و همکارى گروه شیدا، «سپیده سحر» با صدا و همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «اى زبهار تازه‏تر»، با صداى گلریز و همکارى گروه شیدا، «باز آمدم باز آمدم» با صداى هنگامه اخوان و همکارى گروه شیدا، «عید بر عاشقان مبارک باد» با صداى مرضیه با همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «عید آمد عید آمد» با صداى سیمابینا و همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «اى حریفان» با آواز شهرام ناظرى با همکارى گروه سماعى و گروه شیدا، «در این سراى بى‏کسى» با آواز شجریان و همکارى ارکستر بزرگ رادیو، «نازلیلى» با آواز شجریان و همکارى گروه شیدا، «سرود آزادى» با صداى شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، «تیغ باید» با همکارى گروه کر و گروه شیدا، «اى ایران» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، «برخیز که دشمن به دیار آمده امروز» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، «اى برادر» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، «ارتو میهن» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، «سپیده» (ایران از سراى امید) با آواز شجریان و همکارى گروه‏هاى کر و شیدا، «دشمن به میدان آمده» با آواز شجریان و همکارى گروه شیدا، «خیز که امروز جهان از آن ماست» با آواز شجریان و همکارى گروه شیدا، «کارزان شهید» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا: «مژده» با همکارى گروه شیدا، «رنگ ترک» با همکارى گروه شیدا، «رنگ سه‏گاه» با همکارى گروه شیدا، «قطعه سپیده» با آواز شجریان و همکارى گروه شیدا، قطعه «کاروان شهید» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا، قطعه «پیروزى» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا و موسیقى فیلم «حاجى واشنگتن» با آواز شهرام ناظرى و همکارى گروه شیدا.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

هوشنگ ظریف به سال 1317 در تهران متولد شد و از همان دوران كودكى مانند بسیارى از بزرگان موسیقى ایران، علاقه‏ى وافرى به این هنر ظریف و آسمانى داشت و از میان سازها به «تار» بیش از همه نظر داشت. هوشنگ ظریف نوجوانى بیش نبود كه جهت فراگیرى موسیقى نزد استادانى مثل: موسى معروفى و على‏اكبر شهنازى مى‏رود و از محضر این اساتید كسب فیض مى‏نماید و پس از چندى براى كسب و آموختن موسیقى علمى در هنرستان عالى موسیقى ثبت نام مى‏نماید در سال 1337 از این هنرستان فارغ‏التحصیل شده در همین سال به استخدام وزارت فرهنگ و هنر به عنوان هنرآموز سرود و موسیقى درمى‏آید، سپس مشغول تدریس در سازمان پیش‏آهنگى ایران شد و در سازمان خدمات اجتماعى كشور با سمت هنرآموز موسیقى كشور به نابینایان مشغول گردید. استاد ظریف از 1342 تا سال 1359 در هنرستان عالى موسیقى ملى به مدت 17 سال به تدریس اشتغال و از سال 1361 استاد تار واحد موسیقى سازمان زرتشتیان ایران (فروهر) مى‏باشد. هوشنگ ظریف سالها سولیست تار در اركسترهاى متعدد سازمان ملى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر و شركت در اجراى برنامه‏هاى موسیقى اركسترهاى مزبور در سازمان رادیو تلویزیون ملى ایران بود، سولیست و نوازنده تار در برنامه‏هاى موسیقى ملى ایران در رادیو تلویزیون ایران به مدت 20 سال، وى در حافظیه‏ى شیراز جهت ارائه و شركت در برنامه‏هاى موسیقى اصیل و سنتى ایران بارها شركت داشته و جهت شناساندن موسیقى سنتى ایران و اشاعه‏ى آن نیز مسافرتهاى متعددى به كشورهاى: آمریكا، شوروى، كانادا، ژاپن، فرانسه، انگلیس، آلمان غربى، ایتالیا، مصر، تونس، مراكش، الجزایر، هندوستان، پاكستان، تركیه و تمام كشورهاى اروپاى شرقى همراه با اركسترهاى موسیقى سنتى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق نموده است. استاد ظریف در سال 1973 نیز به منظور اجراى برنامه‏هاى آموزشى موسیقى سنتى و ملى ایران در بخش موسیقى تعدادى از دانشگاههاى آمریكا در سراسر این كشور مسافرت داشته و نیز در فستیوال موسیقى «شانكار لعل» كه در سال 1975 در هندوستان برگزار شد شركت در بیست و یكمین فستیوال جهانى موسیقى كه در همین سال در فرانسه برپا شده بود شركت داشته. وى با شركت فعال در اجراى كنسرتهاى متعدد موسیقى ایرانى در وین پایتخت اتریش موجب شناسایى هرچه بیشتر موسیقى سنتى ایران به این مركز موسیقى و فرهنگى اروپا گردید، سپس در سال 1958 كه در فستیوال اینسبورك شركت كرد موجب شناسایى و اشاعه‏ى موسیقى سنتى ایران شد. استاد ظریف علاوه بر سمت استادى در «تار» با نواختن «سه‏تار» و «تنبك» آشنایى كامل دارد و شاگردان متعددى را در هنرستان و مؤسسات فرهنگى و كلاسهاى خصوصى و عمومى تعلیم داده و خدمات بزرگى به موسیقى سنتى ایران نموده و در جهت تدوین متد نوازندگى «تنبك» با مرحوم استاد حسین تهرانى همكارى داشته كه عنوان آن «آموزش تنبك» مى‏باشد. دیگر همكارى در تصحیح و ردیفهاى آوازى مرحوم محمود كریمى استاد آواز ایران مى‏باشد كه عنوان كتاب «ردیف آوازى موسیقى سنتى ایران» مى‏باشد. از فارغ‏التحصیلان دوره دوم هنرستان است كه در سال تحصیلى 1336 -37 موفق به اخذ دیپلم كامل موسیقى در رشته تار گردید، اولین الفباى این ساز را از استاد موسى معروفى آموخت و سالها محضرش را گرامى داشت، استاد نیز او را چون فرزندى عزیز مى‏داشت، نه تنها به كار تعلیمش مى‏پرداخت بلكه به تربیتش نیز صمیمانه همت مى‏گماشت تا هنرمندى باشخصیت و در خور چنین نامى بسازد، پس از اخذ دیپلم در سال 1342 به هنرستان موسیقى ملى راه یافت و در كنار سایر هنرآموزان و استادان به كار تعلیم هنرجویان تار پرداخت، بعدها كه براى ادامه تحصیلاتش وارد هنركده موسیقى ملى گردید از محضر استاد على‏اكبر شهنازى نیز سودها جست لكن متأسفانه با تغییرات كلى در نظام آموزشى هنرستان و تعطیل دوره عالى «هنركده» ادامه كار او تاكنون میسر نگردیده است اكنون او همچنان به كار تعلیم و تدریس سازش در دوره‏هاى عالى موسیقى «دانشگاه هنر» مى‏پردازد و علاقمندان بسیارى بطور خصوصى تحت تعلیمش قرار دارند. به علاوه فعالیتهاى دیگرى نیز داشته و دارد كه از موضوع بحث ما خارج است، او پس از سالها خدمت هنرى در سال 1359 بازنشسته گردید. هوشنگ ظریف از جمله هنرمندانى است كه شخصیت فطرى و هنرش فردى را ساخته است كه در خانواده موسیقى مى‏درخشد، توفیق هرچه بیشتر درخشان‏ترش را آرزومندیم.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

ساز امشب سخن از عشق و وفا مى‏گوید سخن از عشق و وفا با دل ما مى‏گوید اى حریفان سخن ساز ملك گوش كنید كه حدیث از شرف ساز صیا مى‏گوید اسداللَّه ملك به سال 1320 در تهران محله‏ى دروازه دولت متولد گردید. وى كه كودكى باهوش و باقریحه بود، از همان اوان طفولیت دلبسته‏ى ترنمات موسیقى شده با ویولنى كه در منزل داشتند پیش خود تمرین مى‏كرد. او پس از چندى كه پنجه‏هایش با سیمهاى ویولن آشنا و ملودیهایى فراگرفت به كلاس استاد ابوالحسن صبا مراجعه كرد و مدتى طولانى از محضر استاد تجربیات بسیار اندوخت سپس به هنرستان موسیقى ملى رفت زمانى كه اسداللَّه ملك به هنرستان براى ثبت نام مى‏رود، تقریباً با دستهایى پر وارد مى‏شود چنان كه یك دستش ویولن و دست دیگرش كمانچه و با استعدادى وسیع و شكوفا در این هنرستان وارد مى‏شود ضمن تعلیم گرفتن از استادانى چون: ابوالحسن صبا، روح‏اللَّه خالقى، على‏محمد خادم میثاق و غیره... در اركستر انجمن موسیقى ملى به رهبرى روح‏اللَّه خالقى به نوازندگى مى‏پردازد. ملك پس از اخذ دیپلم از این هنرستان، براى ادامه‏ى تحصیل در رشته‏ى موسیقى در دانشكده‏ى هنرهاى زیبا نام‏نویسى كرد و از این دانشكده نیز موفق به دریافت لیسانس موسیقى گردید. ملك، پس از فوت استاد صبا، به عنوان استاد هنرستان، مدت سه سال در هنرستان موسیقى ملى تدریس و كلاس شادروان صبا را اداره مى‏كرد. اسداللَّه ملك در سن هفده‏سالگى رسماً به رادیو راه یافت. وى در این سن با ساختن چهار مضراب معروف «گریه لیلى» در دستگاه «دشتى» تكنوازى را در این سال آغاز كرد. این چهار مضراب با كوك مخصوص «ر، مى، دو، لا» و چهار مضراب دیگرى در «اصفهان» با كوك «دو، لالا، مى» وى را به شهرت فراوان رسانید و از این زمان بود كه او به آهنگسازى روى آورد و اولین آهنگش را، ترانه‏ساز معروف رادیو بیژن ترقى به نام «حكایت دل» شعر گذاشت كه در زمان خود شهرت فراوان یافت، با گذشت زمان سایر خوانندگان رادیو آهنگهایش را اجرا كردند و چون این آهنگها از اصالت خاص موسیقى سنتى ایران برخوردار بود، باعث شهرت هرچه بیشتر آهنگساز و خواننده‏ى آن مى‏شد. سپس به همراهى اركسترهاى مختلف، به برنامه‏ى «گلها» راه یافت و در این برنامه با خوانندگانى مثل: حسین قوامى، محمود محمودى خوانسارى، اكبر گلپایگانى، محمدرضا شجریان و كوروس همكارى كرد. ملك، ضرب‏شناسى را نزد حسین تهرانى آموخت و بعدها با این استاد نامدار برنامه‏هاى متعددى را در رادیو و تلویزیون اجرا كرد كه نوارهاى آن شاید هنوز باقى مانده باشد. از آن پس در برنامه‏ى تكنوازان با آقایان: احمد عبادى، رضا ورزنده، جلیل شهناز، فرهنگ شریف برنامه‏هایى اجرا كرد كه خاطره‏ى آن هنوز در اذهان باقى مانده است. زمانى كه مارسل استپانیان، اركستر پاپ را در رادیو و تلویزیون تشكیل داد، عده‏اى از نوازنده‏هاى این اركستر از موزیسین‏هاى فرانسوى بودند تنها ویولنى كه در این اركستر همكارى داشت اسداللَّه ملك بود كه در اجراى قسمت مربوط به خود آن چنان استادانه عمل كرد كه به او لقب ساز «آرشه سحرآمیز» دادند. چندى بعد «یهودى منوهین» ویولنیست بزرگ دنیا كه براى كنفرانس موسیقى جهانى به ایران آمده بود وقتى ویولن ملك را در سالن آمفى تئاتر هنرهاى زیباى كشور شنید از وى دعوت نمود تا در این فستیوال‏ها شركت نماید و وى در فستیوالهاى لیون (فرانسه)، ونیز (ایتالیا)، پامپالونا (اسپانیا) همراه با آقایان: احمد عبادى، حسین تهرانى، حسین ملك و غیره... شركت و در ونیز گروه آنان مقام اول موسیقى جهانى را نصیب خود كردند. اسداللَّه ملك یكى از سلسیتهاى خوب و موفق برنامه‏ى «گلها» بود به طورى كه هركس ساز سلوى وى را مى‏شنید بى‏اختیار تحت تأثیر پنجه‏هاى شیرین و «آرشه‏ى سحر» آمیزش قرار مى‏گرفت. ملك، مدتى نیز با همكارى آقى منوچهر جهانبگلو، برنامه‏اى به نام: «نوایى از موسیقى ملى» را تنظیم كردند كه بعد از «گلها» به عقیده‏ى عده‏اى از صاحبنظران، یكى از برنامه‏هاى خوب و موفق رادیویى موسیقى ملى بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

محمدعلى بهارلو به سال 1307 در تهران متولد شد. محیط مناسب و سطح فرهنگ بالاى خانواده‏ى او كه به موسیقى علاقه‏اى تام داشتند، در پرورش ذوق او مؤثر افتاد و اولین نواهاى موسیقى را در خانه پدرى شنید. همزمان با تحصیلات مدرسه‏اى، در هنرستان عالى موسیقى آن روزها كه تحت نظر اساتید «چك اسلواك» اداره مى‏شد نام‏نویسى كرد و تحت‏نظر «كارل یان زوبك» استاد ویولن به آموختن تكنیك غربى ویولن و مبانى علمى موسیقى غرب پرداخت. در عین حال، مجالست و شاگردى دائم در محضر اساتید و نوازندگانى چون على‏اكبر شهنازى، ابوالحسن صبا، ابراهیم منصورى و محمد بحرینى‏پور (شاگرد حسین خان اسماعیل‏زاده) باعث استوارى معلومات علمى و عملى وى در موسیقى ایران گردید. تحصیل وى در موسیقى كلاسیك غرب با دوستى و همكارى «حسین ناصحى» ادامه یافت. بهارلو ضمن اتمام تحصیلات تخصصى خود در رشته مخابرات، در رادیو تهران آن روزها به نوازندگى پرداخت و ساعاتى را به عنوان تكنواز برنامه داشت. در همین اوان دوستى وى با استاد صبا قوام یافت تا جایى كه از وفادارترین یاران او شد و كار توانفرساى چاپ كتابهاى او و همسرش منتخب را (كه پس از درگذشت نابهنگام صبا تعطیل مانده بود) به عهده گرفت. بهارلو از حدود سالهاى 1328 به بعد به علت رواج مطرب‏پرورى و بى‏سامانى در رادیو، از آنجا كناره گرفت و به تحقیق در موسیقى ایران و غرب پرداخت و تنها به تدریس ویولن در كلاس خود اكتفا كرد. این دوران از پربارترین ادوار زندگى او شد به طورى كه 6 كتاب (كتاب هفتم به چاپ نرسیده است) درباره‏ى «آموزش موسیقى ایرانى به وسیله ویولن» نوشت و به طرز نفیسى به چاپ رسانید. این كتابها كه به تأیید اساتید بزرگ زمان رسیده بود، در نوع خود و در زمان خود بى‏نظیر بود و بر بسیارى از كتب آموزشى دوره‏ى خویش رحجان داشت. در طى تمام این سالها وى موفق شد با تلاشى سخت، به نیابت از طرف خانم صبا و شاگردانش (پایور و صفوت)، دوره كتابهاى سنتور- ویولن و سه‏تار صبا را به انضمام كتب خانم صبا به چاپ و نشر برساند و در همین حین با موسیقیدانان دیگر نیز (در آن زمان كه هركس در پى بازارى بود و تحقیق و بررسى را بهایى نبود) به همكارى پرداخت و به همت او، «حسین صبا» نخستین «دستور سنتور» را توانست به چاپ برساند. در همین سالها با موسى معروفى نیز در امر گردآورى و تنظیم ردیف مكتوب موسیقى ایران همكارى داشت. به موازات آن، بهارلو در تقویت و استحكام تكنیك نوازندگى خویش در ویولن كوشید. وى هر چند كه از قوى‏ترین مجریان آثار صبا به سبك استاد بود لیك در نوازندگى شیوه‏اى دیگر برگزید كه خاص خود او است. روش ویولن‏نوازى بهارلو مبتنى بر اصول و مبانى تكنیك اجرایى موسیقى غرب بر پایه موسیقى ایران است. در حقیقت وى دنباله‏ى منطقى راه بانیان «موسیقى نوین ایران» است با این تفاوت كه گرایش به مبانى موسیقى سنتى در او قوى‏تر است. وى در آهنگسازاى نیز چنین است. ساخته‏هاى او به وسیله اركسترش (كه نامدارانى چون حبیب‏اللَّه صالحى و هوشنگ ظریف در آن مى‏نواختند) در سالهاى قبل، از طریق تلویزیون پخش شد. اما تخصص اصلى او در تعلیم است. شیوه بهارلو در تعلیم موسیقى نیز همانند نوازندگى او است. در روش تعلیم، او شاید تنها معلم موسیقى‏اى باشد كه جامع‏الشرایط تمام مسائل لازم براى این كار است. موردى كه امروزه، بسیار كمیاب است. محمد بهارلو كه غیر از ویولن، به كمانچه، سه‏تار و ضرب نیز آشنا است، در سایه معلومات وسیع، حوصله بلند و سلامت جسمى و روحى خویش، حاصل بیش از 40 سال كار خود را هنوز در اختیار خیل شاگردانى قرار مى‏دهد كه در كلاس او به آموختن موسیقى اشتغال دارند. هنوز به همان شدت وحدت سالهاى جوانى در پى تعلیم و تكمیل معلومات خویش است و معتقد است كه جز «از طریق همیشه شاگرد ماندن، نمى‏شود به استادى رسید». امروزه از آثار مكتوب و مصوت (كتابها و نوارهاى) بهارلو در حال حاضر چیزى در دسترس نیست و امید است كه این مهم هر چه زودتر به مورد اجرا گذاشته شود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

همایون خرم به سال 1309 در شهر بوشهر میان مردم خونگرم و مهمان‏دوست آن دیار، دیده به جهان گشود. مادرش كه عاشق و شیفته‏ى «همایون»، یكى از دستگاههاى موسیقى اصیل ایرانى بود نام وى را «همایون» گذارد و هنوز هم كه 85 سال از سن این خانم محترم و با فرهنگ مى‏گذرد، اگر نغمه‏اى در دستگاه «همایون» بشنود چشمانش پر از اشك مى‏شود، اشكى آمیخته به شادى و اندوه. همایون بیش از یكسال از سنش نگذشته بود كه همراه خانواده، به تهران آمد. پدرش كه مردى امین و از صفات انسانى والایى برخوردار بود، با توجه به اینكه شغلش بانكدارى بود و بیشتر وقتش در زمینه‏هاى اقتصادى صرف مى‏شد معهذا هر وقت فرصت مى‏یافت از موسیقى اصیل ایرانى هم غفلت نمى‏ورزید و به دستگاهها و گوشه‏هاى این موسیقى غنى توجه خاص داشت و هنگام فراغت را با صفحات گرامافون و گوش دادن به آن سپرى مى‏كرد و از دستگاهها و مقامهاى موسیقى اصیل، بیش از همه به «اصفهان» علاقه داشت. به همین سبب هم وقتى همایون بزرگ شد و نوازنده‏ى ماهرى گردید، به خاطر دلبستگى مادر و پدرش، آهنگهایى نظیر: «رهگذر»، «خسته شدن» در «همایون» و «گم شده» در «اصفهان» را ساخت و تقدیم آنان نمود. بیش از هفت بهار از سنش نگذشته بود كه با تهیه «نى‏لبكى» روزها براى خود با آن نواهایى را زمزمه مى‏كرد. در سن یازده سالگى به مكتب استاد «صبا» راه یافت. صبا همانطور كه بارها در این كتاب یادآور شده‏ایم، مردى رئوف و خوش‏خلق و باحوصله بود و در مورد دانشجویان با استعداد از هیچگونه كمك و صرف وقت دریغ نمى‏كرد؛ به همین لحاظ «همایون» این كودك مشتاق را تحت مراقبت و تعلیم خاص خود قرار داده، پس از چهار سال و نیم تمرینهاى مداوم وى را آماده‏ى نوازندگى نمود. در این زمان دیگر ساز وى قابل استفاده‏ى عموم شده بود، لذا پس از امتحانى كه توسط ابراهیم خان منصورى كه در آن زمان سرپرستى موسیقى رادیو را به عهده داشت از وى به عمل آمد، اولین برنامه‏ى او تحت عنوان «نوازنده‏ى چهارده ساله»، (این عنوان را مرحوم منصورى با توجه به سن همایون براى وى انتخاب كرده بود). در ساعت نه و چهل و پنج دقیقه شب از رادیو تهران پخش شد و از فرداى آن روز نام نوازنده‏ى چهارده ساله در بسیارى محافل مطرح شد. در آن زمان برنامه‏هاى رادیو به طور مستقیم و زنده از فرستنده اجرا و پخش مى‏شد و شبى همایون خرم كه كاملاً تحت تأثیر نوازندگى استادش «صبا» قرار داشت مشغول اجراى برنامه در رادیو بود. حسین تهرانى كه در بوفه فرستنده رادیو نشسته و به رادیو گوش مى‏داد از متصدى رادیو سؤال مى‏كند «مگر امشب صبا برنامه دارد؟» او در جواب مى‏گوید: نه این صداى ساز همایون خرم است كه گوشه‏ها و ردیفهاى استادش «صبا» را اجرا مى‏كند. (ناگفته نماند كه همایون خرم آنچه از هنر نوازندگى ویولن در گنجینه‏ى خاطر داشت از استادش «صبا» فراگرفته بود. به هر حال حسین تهرانى، این بزرگ مرد موسیقى اصیل و سنتى ایران آن شب آن قدر در بوفه مى‏نشیند تا برنامه‏ى همایون تمام مى‏شود و او را مورد تشویق قرار مى‏دهد. آنچه در مورد همایون قابل توجه بود آن كه به موازات آموختن نوازندگى ویولن و رمز و راز موسیقى ایرانى، از كسب علم و طى مراحل تحصیل نیز غافل نبود. چنانكه در دوران تحصیل همیشه از شاگردان ممتاز و برجسته‏ى كلاس بود و تحصیلات عالیه‏ى خود را با اخذ دانشنامه در رشته‏ى «مهندسى برق» ادامه داد و در مؤسساتى مانند: «تأسیسات اداره ساختمان بانك ملى ایران» و تأسیسات برق سد امیركبیر و... مشغول به فعالیت شد و مانند یك طلبه حقیقى موسیقى، از آثار اساتیدى چون كلنل وزیرى، روح‏اللَّه خالقى بهره‏مند شد و آموزش «هارمونى» را نزد استاد فریدون فرزانه ادامه داد. همایون خرم به طورى در مؤسسات یاد شده سرگرم كار و فعالیت بود كه فكر نمى‏كرد مجدداً روزى سر و كارش با رادیو بیفتد؛ تا این كه شبى در منزل یكى از دوستان خود به طور اتفاقى یا امین‏اللَّه رشیدى خواننده‏ى آن زمان رادیو و على‏محمد خادم میثاق برخورد مى‏نماید و خادم میثاق پس از شنیدن ویولن خرم بلافاصله از وى دعوت مى‏كند كه براى نواختن ساز سلو در برنامه وى به رادیو برود و هرچه همایون از رفتن امتناع مى‏كند، بالاخره خادم میثاق وى ار متقاعد مى‏نماید و خرم دعوت او را پذیرفته به رادیو بازمى‏گردد و طى حكمى كه براى وى صادر مى‏شود از سال 1333 در برنامه‏هاى موسیقى رادیو شركت مى‏نماید. وى در اركستر خادم میثاق ضمن نوازندگى ویولن، آهنگهایى را نیز مى‏سازد كه مورد دوستداران موسیقى واقع مى‏شود. آهنگهایى چون: «غروب عشق»، «گل من»، «نیمه‏هاى شب» و نیز قطعه محلى و معروف «زردملیجه» را كه تنظیم آن از ابوالحسن صبا بود با ویولن اجرا مى‏كند كه یكى از بهترین كارهاى وى به شمار مى‏رود. همایون خرم از آن سال به بعد به طور مداوم با رادیو همكارى داشت تا این كه برنامه‏ى «گلها» به همت بزرگ مرد ادب و هنر ایران «داود پیرنیا» به وجود آمد و بنا به دعوت ایشان، همكارى خود را با «گلها» آغاز كرد و یكى از اركان اولیه‏ى برنامه‏هاى همیشه ماندنى و بى‏همتاى «گلها» گردید. همایون خرم از آن زمان به بعد مدتها رهبرى اركستر شماره‏ى 6 رادیو و بعد اركستر شماره‏ى 2 رادیو را به عهده داشت. (توضیح این كه اركستر شماره‏ى 2 رادیو با هشت خواننده كار مى‏كرد كه اجراى اركستر با 4 خواننده به رهبرى «حبیب‏اللَّه بدیعى» و اجراى اركستر با 4 خواننده‏ى دیگر به رهبرى همایون خرم بود). همایون خرم مدتى هم عضو شوراى موسیقى رادیو مى‏شود و پس از آن سرپرست اركستر «سازهاى ملى» نیز مى‏گردد. در این زمان، سرپرستى موسیقى برنامه‏ى سوم رادیو یا «FM» كه به طریقه استریوفونیك پخش مى‏شد به وى واگذار مى‏شود و در این برنامه خوانندگانى چون «حسین قوامى»، «محمودى خوانسارى»، «محمدرضا شجریان»، «اكبر گلپایگانى»، «عبدالوهاب شهیدى» شركت داشتند و خرم موفق مى‏شود حدود 80 برنامه تهیه و اجرا نماید كه سخت مورد توجه صاحبدلانى كه به موسیقى ایرانى علاقمند بودند قرار گرفت. خرم بیش از بیست و پنج سال با رادیو همكارى داشت كه چندین سال به عنوان «تكنواز ویولن» روزهاى جمعه برنامه داشت و ضمناً در برنامه‏ى «تكنوازان» همراه با هنرمندانى چون: «جلیل شهناز»، «فرهنگ شریف»، «منصور صارمى»، «رضا ورزنده»، «مجید نجاحى» و «فضل‏اللَّه توكل» همراه با «امیرناصر افتتاح» و «جهانگیر ملك» همكارى و برنامه داشت. برنامه‏ى دیگرى نیز به نام: «شاعران قصه مى‏گویند» روزهاى جمعه از رادیو پخش مى‏شد كه بیشتر برنامه‏هاى آن توسط وى ساخته و اجرا مى‏شد و آرم مخصوص و جالبى داشت كه از ساخته‏هاى خود او بود. اگر بخواهیم تعداد كل برنامه‏هاى موسیقى ایرانى اعم از برنامه موسیقى ایرانى «نیم‏ساعته» موسیقى ایرانى «ربع ساعته». برنامه‏هاى مختلف «گلها» و موسیقى ایرانى «FM» و ساز سلو «تكنوازان» را كه همایون خرم در رادیو اجرا كرده است برشمریم جمعاً شاید به بیش از چهارصد برنامه برسد. همایون خرم، از میان انبوه آهنگهاى ساخته شده‏ى خرم به ترانه‏هاى: «رسواى زمانه منم»، «تو اى پرى كجایى»، «میناى شكسته»، «بگذار از كوى ما»، «اشك من هویدا شد»، «طاقتم ده»، «ساغرم شكست اى ساقى»، «بعد از تو هم در بستر غم»، «غوغاى ستارگان»، «امشب در سر شورى دارم»، «یكنفس اى پیك سحرى»، «شباهنگ»، «دل پریشانم»، «آمدى كه با دلم گفتگو كنى»، «گمشده»، «خسته‏دلان» و «راز دل» را بیشتر از همه مى‏پسندد. همایون خرم متأهل و داراى چهار فرزند به نامهاى: رضا، على، امیرمحسن و هاله مى‏باشد كه ایشان هم مانند پدرشان به موسیقى ایرانى علاقه‏ى خاصى دارند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، خواننده از خوانندگان معروف بعد از مشروطیت بود كه ضرب هم مى‏گرفت. پدرش، سید زین‏العابدین قراب كاشى، از خواننده‏هاى دربار ناصرى بود و در تعزیه‏هاى تكیه دولت نقش مهمى داشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س نهم و دهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. از موسیقیدانان معروف هرات و معاصر سلطان حسین بایقرا و امیرعلیشیر نوایى بود. وى چون در نواختن چنگ استاد بود به چنگى معروف شد. میرزاعلى، پدر درویش على، موسیقیدان معروف سده‏ى دهم هجرى است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س دهم ق)، نوازنده‏ى چنگ. استاد سلطان محمد چنگى از نوازندگان عهد شاه طهماسب صفوى است كه در چنگ نوازى استاد بود.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

مهدى فلاح یكى از هنرمندان باذوق در علم موسیقى و هنر خوشنویسى است كه با توجه به سن جوان خویش ولى پختگى مردان علم و هنر را در هر مورد ذكر شده بالا را دارا مى‏باشد. خداوند هنر خوش‏صدایى و خوش‏نویسى را با هم در نهاد وى ارزانى داشته و این هنرمند هم قدر این دو گوهر ارزشمند را به خوبى شناخته و آن را در هر مكان و درباره هر مطلبى به رایگان نمى‏دهد كه این خود از صفات بارز و پسندیده‏ى این هنرمند باارزش و ارجمند مى‏باشد. مهدى فلاح درباره خود مى‏گوید: «در سال 1335 خورشیدى در شهر بابل متولد شدم، از دوران كودكى عشق به موسیقى داشتم ولى نه هر موسیقى را، عموماً تمام برنامه‏هاى «گلها» را كه از رادیو پخش مى‏شد گوش مى‏كردم و در بعضى اوقات هم همزمان با آن شروع به خواندن مى‏كردم. دوران تحصیلات ابتدایى را كه به پایان بردم به دبیرستان رفتم و در همین زمان بود، علاقه‏اى به خوشنویسى پیدا كردم و آن را به طور جدى دنبال نمودم تا بالاخره شانس آن را یافتم از طریق مكاتبه با انجمن خوشنویسان ایران، نزد شادروان استاد حسین میرخانى و سپس به طور حضورى نزد استاد غلامحسین امیرخانى مشغول فراگیرى این هنر شوم. به هر حال مدتى بعد از پایان دوره ممتاز خوشنویسى به عنوان مسئول انجمن خوشنویسان مازندران انتخاب شدم و انجام وظیفه مى‏كردم و در این راستا هم نمایشگاههایى را در ایران، موزه‏ى معاصر و در نمایشگاههاى جمعى انجمن خوشنویسان و چندین نمایشگاه انفرادى در كشورهاى انگلیس، فرانسه، آمریكا و چندین نمایشگاه انفرادى نیز در داخل ایران داشتم و در حال حاضر یك آلبوم از آثار خوشنویسى اینجانب به عنوان (داروك) منتشر گردیده و چندین كتاب هم آماه چاپ مى‏باشد كه از جمله: دیوان حافظ، داستان گلرخان سیه‏چشم كه منتخبى از ده داستان ده بانوى شاهنامه و گزیده‏ى اشعار حسام‏الدین دولت‏آبادى و تعدادى دیگر مى‏باشد و فعلاً هم مدرس انجمن خوشنویسان مى‏باشم. اما در موسیقى، عشق و علاقه‏ى من نه تنها به این هنر ارزنده كاهش نیافت، بلكه آتش این عشق روز به روز در وجودم متجلى‏تر گردید و از خوش‏اقبالى بنده، از طریق خوشنویسى توسط استاد بزرگوارم جناب آقاى امیرخانى نزد استاد محمدرضا شجریان معرفى شدم و هفته‏اى یك جلسه از بابل عازم تهران مى‏شدم و در كلاس استاد شجریان حاضر مى‏شدم و تلمذ مى‏كردم و سپس نزد استادانى نزد هنرمند گرامى و ارجمند آقاى زیداللَّه طلوعى و سپس نزد استاد بزرگوار آقاى دكتر حسین عمومى جهت فراگیرى سبك قدیم آوازى مشغول فراگیرى مى‏باشم و در این مدت هم‏نوازى با همكارى گروه شیدا به نام «بى‏كران» از من منتشر گردیده و در تدارك ارائه كارهاى دیگرى هستم كه امیدوارم هرچه زودتر به دست علاقمندان موسیقى اصیل برسد و كنسرت‏هایى را كه با گروههاى مختلف در داخل و خارج كشور اجرا كرده‏ام كه از جمله آخرین آن در چند جمهورى كشورهاى تازه شمال ایران مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

حسین فریور به سال 1328 در شهرستان بروجرد، در خانواده‏اى اهل موسیقى و هنر و علم و ادب دیده به جهان باز كرد و چون از صدایى خوش و زیبا بهره‏ور بود، روزها در منزل به تشویق پدر خود آواز مى‏خواند كه همین امر موجب گشت تا او به موسیقى ایرانى كشش پیدا كند و به صداى خوانندگان موسیقى سنتى ایران علاقمند شود، از میان خوانندگان موسیقى ایرانى، وى بیشتر به صداى شادروان غلامحسین بنان علاقمند است و به صداى او عشق مى‏ورزد. وى پس از پایان تحصیلات ابتدائى و متوسطه، براى ادامه‏ى تحصیل به اصفهان رفت و در رشته زبان و ادبیات فارسى در دانشگاه اصفهان به تحصیل پرداخت. در اصفهان با هنرمندان بزرگ و سرشناسى چون دكتر ابوالفضل سهیلیان (هنرآمز ویولن هنرستان این شهر) و مرحوم على ساغرى نوازنده تار و مدرس آواز افتخار آشنایى پیدا نمود و نزد آنان مشغول تحصیل علم موسیقى گردید. در پایان 1346 بنا به تشویق خانم ناهید دائى‏جواد هنرمند و خواننده ارزنده برنامه‏ى «گلها» و همچنین سفارش حسین‏پور ابوطالب هنرمند بزرگ و ارجمند كه از نوازندگان خوب ضرب مى‏باشد و در هنرستان موسیقى اصفهان تدریس مى‏نماید به جمع شاگردان استاد آواز ایران شادروان تاج اصفهانى رفت و تا پایان تحصیلات دانشگاهى خویش از محضر این استاد بلندپایه آواز و موسیقى سنتى ایران بهره‏ور گردید. وى در سال 1350 توسط مرحوم حاج‏آقا استاد صدرى به حضور استاد روشندل مرحوم یاورى نوازنده قدیمى نى كه یكى از شاگردان باارزش مرحوم استاد نوایى رفت و مدت دو سال به طور متناوب از نغمات و گوشه‏هایى كه با نى مى‏نواخت او با آواز و صداى خود افتخار همكارى را داشت. در سال 1355 با معرفى و توصیه هنرمند بزرگ و باارزش على‏اكبر شكارچى به كلاس درس زنده‏یاد استاد محمود كریمى راه یافت و با كوشش بسیار یك دوره ردیف آوازى ایشان را فراگرتف كه در تمام دوران فراگیرى از راهنمایى‏هاى استاد ارجمند على‏اكبر شكارچى بهره‏ور بود. حسین فریور هنگامى كه در اصفهان بود، بارها به حضور استاد حسن كسائى رفت و از راهنمایى‏ها و محضر استاد بهره گرفت كه بسیار مورد استفاده او بعدها قرار گرفت. در سال 1348 بنا به پیشنهاد رئیس وقت دانشگاه اصفهان، اركستر موسیقى اصیل ایرانى توسط ناهید دائى‏جواد (خواننده)، دكتر ابوالفضل سهیلیان (ویولنیست)، حسین‏پور ابوطالب «نوازنده ضرب»، «بیژن مؤیدى و دكتر حمید فشاركى (نوازندگان سنتور) كه از شاگردان خوب و برجسته محمد حیدرى بودند و چند هنرمند دیگر و به خوانندگى شبانه‏روزى و فراوان خود با كنسرت‏هاى متعددى كه در دانشگاه و هنگام اعیاد و جشن‏ها در سراسر ایران برپا كردند، از ابتذال فرهنگى و موسیقى آن چنانى جلوگیرى كردند كه جایى براى خودنمایى خودباختگان و موسیقى بى‏هویت باقى نماند. همچنین با اجراهاى برنامه‏هاى مختلف و گوناگون در رادیو و تلویزیون اصفهان و مراكز تلویزیونى، ارومیه، رشت، تبریز به خدمات هنرى فرهنگى خود ادامه دادند و این اركستر در سال 1350 در جشنواره موسیقى ایرانى دانشگاههاى كشور كه در بابلسر برگزار گردید و داوران آن عبارت بودند از استادان: محمود كریمى، حسین دهلوى، مصطفى پورتراب به خوانندگى حسین فریور و خانم وفادار مقام اول را بدست آورد. وى در سال 56 در مرحله نهایى آزمون باربد كه در باغ فردوس تجریش تهران به داورى استادان بزرگ و بنام موسیقى اصیل ایران كه عبارت بودند از: على‏اكبر شهنازى، دكتر مهدى بركشلى، دكتر داریوش صفوت، دكتر مهدى فروغى، على تجویدى برگزار گردید، همراه هنرمندان دیگرى نظیر: علیرضا افتخارى و شاه‏زیدى مورد تشویق فراوان این اساتید قرار گرفت. حسین فریور در حال حاضر در شهرستان بروجرد به تدریس ادبیات فارسى در آموزش و پرورش این شهرستان مشغول مى‏باشد و در ضمن به هنرجویان موسیقى در رشته آواز نیز تعلیم مى‏دهد. وى داراى دو فرزند است به نام‏هاى: فرزاد و بهناز كه بهناز هرچندگاهى آواى خوش پدر را با نواى دل‏انگیز ساز سه‏تار خود همراهى مى‏كند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

عنایت شیبانى، فرزند مرحوم حسن شیبانى، یكى از خوشنویسان خطه‏ى خراسان است. وى كه داراى صدایى خوش و زیباست به سال 1309 خورشیدى در شهر تربت حیدریه متولد شد. شیبانى خود به موسیقى سنتى ایران عشق مى‏ورزد و زمانى كه در سال‏هاى 1327 -28 مشغول تحصیل بود، عضو انجمن موسیقى دبیرستان دارایى گردید و موسیقى را از همان دوران با فعالیت‏هاى چشمگیرى آغاز كرد. عنایت شیبانى، اولین بار براى فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى سنتى ایران به كلاس على‏اكبرخان شهنازى رفت و در كلاس ایشان زیر نظر محمد بحرینى‏پور مشغول فراگیرى علم موسیقى گردید، سپس در تاریخ اسفندماه 1337 به هنرستان آزاد موسیقى ملى رفت و در كلاس آواز استاد عبداللَّه‏خان دوامى شركت كرد و زیر نظر این استاد مشغول تحصیل موسیقى شد و پس از چندى به كلاس آواز رادیو تلویزیون ایران رفت و به تحصیل خود در رشته آواز و موسیقى ادامه داد. در كتاب «خاندان شیبانى» (كاشان) درباره‏ى وى چنین آمده است: «پدر عنایت، مرحوم حسن شیبانى از خوش‏نویسان خط نستعلیق و شكسته بود كه آوازه نام و هنر او همچنان در صدر خوش‏نویسان امروز ایران جاى دارد. عنایت در عنفوان جوانى خود را بازیافت و دانست كه داراى صوتى خدادادى است. پدر هنرمندش وى را تشویق نمود تا در رشته‏ى موسیقى اصیل ایرانى به فراگیرى علمى بپردازد. در سن 14 سالگى به جامعه باربد مى‏رود تا براى تعلیم آواز سنتى ثبت‏نام كند. او را مى‏پذیرند. استاد بزرگ موسیقى، اسماعیل مهرتاش، معلم او و چهار تن دیگر مى‏شود. وى در این كلاس دستگاهها و گوشه‏هاى آواز ایرانى را فراگرفت. مرحوم مهرتاش، از آنجا كه جامعه‏ى باربد زیر نظر ایشان بود، مایل بود عنایت در نمایشنامه‏هاى این جامعه نقشى نیز بپذیرد. بدین ترتیب دست تقدیر وى را به صحنه‏ى تئاتر كشانید. از جمله نمایشنامه‏هایى كه وى در آن نقش‏آفرین بود، باید از نمایشنامه شبهاى بغداد نام برد. در این نمایشنامه عنایت در نقش رفیع، بزرگ گداها، به روى صحنه رفت. او در نمایشنامه الجزایر نیز نقشى ایفا كرد. عنایت حدود 15 سال ناخواسته از هنر دست مى‏شوید تا این كه بار دیگر به تهران مى‏آید كه تحصیلات متوسطه را ادامه دهد. وى مجدداً با عشق و علاقه‏اى بى‏نظیر در سال 1337 به هنرستان آواز موسیقى ملى وابسته به اداره كل هنرهاى زیباى كشور مراجعه كرد. اینبار، استادى دیگر- استاد عبداللَّه‏خان دوامى- وى را پذیرفت. مدتى در خدمت استاد به فراگیرى گوشه‏هاى آواز ایرانى پرداخت تا آنجا كه به درخواست استاد حنانه به تلویزیون دعوت شد. متأسفانه به دلایلى از شركت در برنامه‏هاى تلویزیونى محروم شد- و خود مى‏گوید تا امروز نمى‏دانم به چه دلیلى- و این مسئله تأثیر بسزایى در زندگى هنرى وى گذاشت. از این زمان به بعد عنایت دیگر مایل نبود با صداى خویش با مردم رابطه برقرار كند. از این‏رو گوشه عزلت گزید و آوایش را فقط براى دل خویش خواند. ولى این مسائل مانع نشد تا عنایت به كل رابطه خود را با محیطهاى هنرى قطع كند. او یكى از چهره‏هاى محبوب انجمن‏هاى ادبى پایتخت بود و هست. در محضر اساتید هنر مانند مرحوم على‏اكبر شهنازى، على‏اصغر بهارى، مهندس همایون خرم، حسین یاحقى، مهدى تاكستانى نشست و برخاست داشت و از محضرشان فیض برد. عنایت شیبانى، چهره دیگرى نیز دارد. او علاوه بر یك هنرمند، یك ورزشكار نیز بود. از زمانى كه كارمند بانك مركزى شد، در جامعه ورزشى بانك، به عنوان یك پهلوان زورخانه، وارد گود شد و حدود 14 سال با زنگ مرشد، در گود زورخانه رقص عشق مى‏كرد و با بانگ رساى اشعار عارفانه مرشد، راز دل خویش را با خدایش در میان مى‏گذاشت. این چهره عنایت، كه در نوع خود بى‏نظیر است، با توجه به روحیه هنرمندانه‏اش او را به نامجوى بزرگ، گیله مردى كه پشت آهن را به خاك مى‏زد، هم‏نفس كرد و در كنار سرهنگ تیمورى- پهلوان امروز نیز حال و هواى هنر دارد. وى یكى از اعضاى اولیه انجمن هنرمندان ایران است». عنایت‏اللَّه شیبانى، داراى دو فرزند به نام‏هاى: دكتر على شیبانى و پریسا شیبانى است كه دانشجوى رشته داروسازى مى‏باشد و هر دو نفر به موسیقى سنتى ایران علاقمند مى‏باشند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

كورس سرهنگ‏زاده، خواننده باارزش و بااحساسى كه با صداى خسته و زیباى خود محفل خسته‏دلان و عارفان و شیفتگان موسیقى را سالیانى چند گرمى مى‏بخشید، به سال 1316 در پاریز واقع در سیرجان متولد شد. تحصیلات ابتدایى خود را در بم و سیرجان به پایان برد و براى ادامه تحصیل به كرمان آمد و ششم ادبى دوره دبیرستان را در این شهر دنبال و زمانى كه به تهران آمد، در تهران به اتمام رسانید. در تهران، وى وارد كار مطبوعات شد و سردبیرى كیهان كودكان به وى محول شد، پس از هشت سال، وارد كار دولتى شد و در اداره آمار عمومى مشغول انجام وظیفه گردید و آخرین پست وى، مدیر كلى تداركات سازمان نقشه‏بردارى كشور بود. كورس سرهنگ‏زاده، بنا به تشویق همكاران مطبوعاتى به رادیو رفت و اولین آهنگى را كه اجرا كرد، آهنگى بود به نام «غریبى» یا «شروه» كه یك نوع دشتستانى مى‏باشد و در بسیارى از گوشه و كنار كشور معمول مى‏باشد. این آهنگ را كه مایه‏اى محلى كرمانى دارد 6 ساله بود كه یكبار در شهر كرمان و پس از آن در روى سن دانشكده كشاورزى كرج اجرا كرد. به هر حال پس از خواندن و اجراى این آهنگ بود كه مدیران وقت رادیو از وى خواستند كه همكارى خود را با این دستگاه ادامه دهد و چون سبك و سیاق خوانندگى وى بسیار شبیه مرحوم داریوش رفیعى بود، معتقد بودند كه نباید اجازه داد كه سبك از بین رود. از این به بعد همكارى وى با هنرمندانى مثل: عبداللَّه جهان‏پناه، نصراللَّه زرین‏پنجه، حیدر اسماعیلى، عباس خوشدل آغاز گشت و وى ضمن اجراى خوانندگى، ردیف‏ها گوشه‏ها را نزد عبداللَّه‏خان جهان‏پناه و نصراللَّه‏خان زرین‏پنجه فراگرفت. كورس سرهنگ‏زاده از سال 1338 با حبیب‏اللَّه بدیعى آهنگساز و سلیست ارزشمند رادیو آشنا شد و افتخار همكارى با این هنرمند را پیدا نمود و مدت سیزده سال این همكارى ادامه داشت و اولین آهنگى را كه بدیعى براى وى ساخت آهنگ «شب‏گرد» بود كه سخت مورد توجه واقع گشت، دیگر تهیه و تنظیم چند آهنگ محلى، سپس شركت در چند برنامه «گل‏هاى صحرائى» و آهنگ دیگرى به نام «افسانه زندگى» كه اكثر آهنگ‏ها از حبیب‏اللَّه بدیعى بوده است. از دیگر آهنگ‏هاى موفق وى: «دل اى دل» بود كه در نمایشنامه پرطرفدار ساخته بیژن مفید بود و «نه دیگه این دل واسه ما دل نمى‏شه» مى‏باشد. كورس سرهنگ‏زاده آرزو دارد كه این آهنگ‏ها، بازسازى شود و با اركستر بزرگ اجرا شود چون معتقد است كه از آثار خوب و باارزش موسیقى سنتى ایران مى‏باشد. وى خواننده‏اى است بافرهنگ و دانش و در كار خوانندگى، بسیار وسواسى و هر آهنگى را نمى‏پسندد و سبك و سیاق خوانندگى خود را ردیف منوچهر همایون‏پور و داریوش رفیعى مى‏داند. به شعر و ترانه‏سرایانى مثل: بیژن ترقى، معینى كرمانشاهى، عماد خراسانى، و... عشق مى‏ورزد و به خطاطى و نقاشى سخت علاقمند كه خود یكى از بزرگان این هنر والا است.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

احمد سرخ‏مرد از هنرمندان تحصیلكرده شهرستان بروجرد است كه به سال 1327 خورشیدى در این شهرستان متولد شده است. وى از كودكى متوجه صداى خوب خود گردید و هرجا كه امكان مى‏یافت و موقعیت به او اجازه مى‏داد شروع به خواندن و زمزمه آهنگ‏هایى را كه شنیده بود مى‏كرد، این عشق و علاقه به موسیقى و شوق خواندن در وى روزبه‏روز افزون‏تر مى‏گشت تا این كه از سن پانزده سالگى رسماً اقدام به فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى آواز موسیقى ایران كرد، لذا به خدمت مرحوم استاد اسماعیل مهرتاش رفت و مدت‏ها از محضر این استاد آواز و موسیقى ایران بهره‏ور گردید سپس نزد مرحوم استاد محمود كریمى رفت و در هنرستان عالى موسیقى مشغول فراگیرى آواز و نواختن ساز تار شد و دوره كلاس آواز استاد كریمى را به پایان برد. احمد سرخ‏مرد، هم‏اكنون در اداره آموزش و پرورش شهرستان بروجرد به شغل شریف آموزگارى اشتغال دارد و در اوقات فراغت مشغول تدریس آواز به هنرجویان این شهرستان مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد چهارم)

على رستمى، از خوانندگان خوب و بااستعداد است كه در فرودین‏ماه سال 1324 در شهرستان خمین دیده به جهان باز كرد. صداى خوش كه یكى از نعمت‏هاى بزرگ الهى است در خانواده وى موروثى بود زیرا پدربزرگ و پدر وى از صدایى خوب و گرم نیز بهره‏ور بودند و در منزل ایشان همیشه هنرمندان محلى و غیرمحلى رفت و آمد داشتند و محفلى هنرى و دائمى ایشان بود. به هر حال على رستمى، از شش، هفت سالگى بنا به تشویق پدر خود شروع به تمرین و خواندن كرد و بر اثر دوستى و معاشرتى كه با زنده‏یاد حسین قوامى كه در آن زمان افسر ارتش بود و در آن منطقه مشغول خدمت بود، تحت تعلیم و مورد محبت این استاد قرار گرفت. به مرور زمان، عشق به خواندن و موسیقى در نهاد على كه هنوز طفلى بیش نبود زنده و زنده‏تر مى‏گشت و شوق و اشتیاق وى به موسیقى موجب شد تا او در سال 1341 به تهران آمد و توسط زنده‏یاد عطااللَّه زاهد به شادروان استاد اسماعیل مهرتاش معرفى و در كلاس این استاد مدت سه سال همراه با هنرمندان بنام و مشهورى چون: محمدرضا شجریان، منتشرى و وفایى در كلاس آواز شركت و از محضر آن استادان كم‏نظیر كسب فیض كرد. وى از سال 1343 در آموزشگاه «جاوید» كه به سرپرستى هنرمند و معلم باارزش عبداللَّه جهان‏پناه اداره مى‏شد رفت و از فیض حضور ایشان تلمذ كرد و مدت‏ها خود معلم آواز كلاس موسیقى «جاوید» شد و توسط عبداللَّه جهان‏پناه به رادیو معرفى و چندین آهنگ ایشان را در رادیو اجرا نمود. در سال 1345 كه تلویزیون تأسیس شد، از طریق امتحان كنكور و آزمایش حضورى به تلویزیون دعوت و پذیرفته شد و زیر نظر استادانى مثل شادروانان: محمود كریمى، حسین قوامى، مرتضى حنانه و نصراللَّه زرین‏پنجه شركت و اندوخته‏هاى خود را درباره موسیقى سنتى و اجرا و شناخت هرچه بیشتر آن پربارتر كرد و بهره گرفت، سپس همراه با كمانچه استاد اصغر بهارى و سایر هنرمندان برنامه‏هایى را در تلویزیون و رادیو اجرا كرد و شعراى بزرگى چون: مشفق كاشانى، جواهرى وجدى و مهدى سهیلى براى ترانه‏هایى ساختند. على رستمى، طى دوران فعالیت‏هاى هنرى خود، با هنرمندان بزرگى مثل: اصغر بهارى، رضا ورزنده، عباس زندى، جواد لشگرى، جهانگیر ملك و امیرناصر افتتاح همكارى داشته، وى كارمند شهردارى منطقه هفت تهران بود كه از تاریخ 66/9/15 به مركز سرود و آهنگ‏هاى انقلابى منتقل گردید. شاعر خوش‏قریحه و بزرگ معاصر، استاد ابوالحسن ورزى، درباره‏ى على رستمى قطعه شعرى زیبا سروده كه از نظر گرامى خوانندگان عزیز مى‏گذرد: «نغمه رستمى» چون رستمى به نغمه دهان باز مى‏كند شورى بپا ز گرمى آواز مى‏كند در بزم هركسى كه نهد پا بدوستى او را ز لطف خویش سرافراز مى‏كند جانانه است نغمه شورآفرین او در شور چون اشاره به شهناز مى‏كند خوانندگان اگر همه افسونگرى كنند او چون پیمبرى است كه اعجاز مى‏كند اعجاز او سرود دلاویز او بود آن جانفزا سرود كه او ساز مى‏كند خواند اگر ز حافظ شیراز یك غزل پرواز جان ز شوق بشیراز مى‏كند خواند اگر ز من غزلى با نواى گرم یارى بمن چو یار هم‏آواز مى‏كند از بس نواى دلكش او آسمانى است تا آسمان دل همه پرواز مى‏كند آرد برون ز ساز بسى نغمه‏هاى نغز هرجا كه هم‏نوائى با ساز مى‏كند چون مى‏كند عیان ز لب خویش رمز عشق راز نهان ماست كه ابراز مى‏كند گر بشنود كبوتر از او یك ترانه را رقص طرب به لانه شهباز مى‏كند در گوش هركسى رسد آواز گرم او دورى ز بلبلان خوش‏آواز مى‏كند هركس كه بشنود غزلى دلنشین از او تحسین به شاعران غزلساز مى‏كند چون نام او على است على باد! یار او خود را بعشق او است كه دمساز مى‏كند بلبل ز شرم نغمه‏سرائى نمى‏كند هرجا كه او به نغمه دهان باز مى‏كند

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

در سال 1299 شمسى در آباده متولد شد، تحت تأثیر نواى تار پدر، ذوق موسیقى از کودکى در او قوت گرفت و از 8 سالگى با نواختن تار آشنایى پیدا کرد، بعد از چندى به ویولن علاقمند شد ولى به علت کمبود معلم ویولن در آن زمان، نوازندگى ویولن را با ویولنى که خودش ساخته بود بدون استاد پیش خود شروع کرد، در سن بیست سالگى از زادگاه خود راهى شیراز شد و و مدتى در کادر ادارى کارخانه قند مرودشت به کار مشغول شد و در آنجا با یکى از مهندسین کارخانه که اهل لهستان بود و ویولن مى‏نواخت آشنایى پیدا کرد و اصول نواختن ویولن را نزد او آموخت و به کمک اطلاعاتى که از موسیقى ایرانى داشت و تکنیکى که آموخته بود و همچنین با تمرین زیاد بعد از دو سه سال، نواختن ویولن را به جایى رسانید که کاملاً قابل شنیدن بود و به کمک طرفدارانى که پیدا کرده بود در شیراز کلاس موسیقى دایر نمود. محمود ذوالفنون در سال 1320 به تهران آمد و در اولین فرصت، به کلاس مرحوم صبا در کوچه ظهیرالاسلام رفت و از تجربیات استاد صبا استفاده کرد، ضمناً تکنیک ویولن را نیز نزد روبیک گریگوریان که نوازنده‏ى قابلى در زمینه موسیقى غربى بود تقویت مى‏کند، حدود سال 1328 که انجمن موسیقى ملى با مدیریت مرحوم روح‏اللَّه خالقى تأسیس شد، ذوالفنون به جهت علاقه‏اى که اصولاً به موسیقى سنتى ایران داشت به عضویت آن انجمن درآمد و به دنبال آن تعلیم ویولن را در هنرستان موسیقى ملى که با همت انجمن نامبرده دایر شده بود به عهده گرفت و تا سال 1352 این سمت را داشت و از طرف وزارت فرهنگ و هنر با همین سمت بازنشسته شد. ذوالفنون به کار تدریس عشق مى‏ورزید به طورى که مرحوم صبا در اواخر عمر که حوصله‏ى لازم را براى تدریس نداشت به بسیارى از شاگردان مى‏گفت حالا که نمى‏توانید در کلاس من باشید، من توصیه مى‏کنم به کلاس ذوالفنون یا به قول خود «ویولن فنون» بروید. (مرحوم صبا با طبع شوخى که داشت محمود ذوالفنون را، ویولن فنون مى‏نامید). ذوالفنون به لحاظ علاقه‏یى که به کار تدریس داشت در کنار کار هنرستان، کلاس خصوصى خود را هم داشت و بعدها تدریس در کلاس شبانه موسیقى وابسته به وزارت فرهنگ و هنر را عهده‏دار شده و نیز در تألیف کتابهاى آموزشى ویولن که توسط هنرستان موسیقى ملى منتشر شد سهم بسزایى داشت. محمود ذوالفنون در جوار کار تدریس، در زمینه‏ى ارائه موسیقى نیز بسیار پرکار بود فعالیت رادیویى او تقریباً از اوایل تأسیس رادیو تا سال 1354 ادامه داشت و گرچه در برنامه‏هاى رادیو در زمینه‏ى آهنگسازى و نوازندگى و سرپرستى گروه‏هاى موسیقى نقش مؤثرى داشت، معذلک کار رادیو را یک فعالیت فرهنگى و هنرى جدى براى خود نمى‏دانست و عقیده داشت که این فعالیتى است در کنار هنر!. وى به منظور معرفى و شناساندن هر چه بیشتر موسیقى اصیل ایران به اقوام و ملل جهان، مسافرتهاى متعددى از طرف سازمان رادیو تلویزیون، وزارت فرهنگ و هنر وقت به خارج کشور نموده و نیز تحقیقى در زمینه‏ى موسیقى آذربایجان دارد که گزارش تحقیقى آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مى‏باشد، ارزیابى کارهاى هنرى وى شرح مفصلى دارد که متأسفانه در حوصله این کتاب نمى‏باشد. (تو 1299 ش)، موسیقیدان. وى در آباده‏ى شیراز متولد شد. تار را در هشت سالگى از پدر آوخت. بعد به ویولن علاقه‏مند شد و به فراگیرى آن بدون استاد پرداخت. در بیست سالگى به شیراز آمد و در کارخانه‏ى قند مشغول کار شد. از مهندس لهستانى آنجا اصول نواختن ویولن را آموخت و در شیراز کلاس موسیقى دایر کرد. وى سپس در سال 1320 ش به تهران آمد و از کلاسهاى ابوالحسن صبا استفاده کرد. تکنیک ویولن را نزد روبیک گریگوریان تقویت کرد. پس از تشکیل انجمن موسیقى ملى در 1328 ش به عضویت انجمن درآمد و در هنرستان انجمن ملى به تعلیم همین ساز پرداخت. ذوالفنون همچنین تدریس در کلاس شبانه‏ى موسیقى وابسته به وزارت فرهنگ را بر عهده گرفت و در سال 1352 ش با همین سمت بازنشسته شد. سالها با رادیو در زمنیه‏ى آهنگسازى و نوازندگى و سرپرستى گروههاى موسیقى همکارى داشت و به منظور معرفى موسیقى اصیل ایرانى مسافرتهایى نیز به خارج از کشور کرد. ذوالفنون تحقیقى در زمینه‏ى موسیقى آذربایجان دارد که گزارش آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى است. همچنین در تالیف کتابهاى آموزشى ویولن که توسط هنرستان موسیقى ملى منتشر شد، سهم بسزایى داشت.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

هنرمند شایسته و ارجمند هنر موسیقى اصیل ایران محمود تاجبخش كه بیش از نیم قرن به موسیقى ملى كشور دور از جنجال و هیاهو خدمت كرد و این اواخر تعداد 16 نوار كاست یك ساعته با «سه‏تار» به صورت ردیف نوازى و بداهه‏نوازى به انجام رسانید كه به شرح زیر مى‏باشد: دستگاه اصلى شور در 2 كاست، آواز ابوعطا در 1 كاست، آواز افشارى در 1 كاست، آواز بیات ترك در 1 كاست، آواز دشتى در 1 كاست دستگاه همایون در 2 كاست، آواز بیات اصفهان در 1 كاست، دستگاه سه‏گاه در 1 كاست، دستگاه چهارگاه در 1 كاست، دستگاه راست پنجگاه در 2 كاست، دستگاه نوا در 1 كاست، دستگاه ماهور در 2 كاست. استاد ارجمند حسینعلى ملاح درباره‏ى زندگانى و فعالیتهاى هنرى محمود تاجبخش مى‏نویسد: «از این سالك نخستین كوى هنر، خواسته شد كه از سیماى هنرى یك دوست هنرمند رقمى، و در باب ویژگى‏هاى هنرى‏اش قلمى بزنم- دوستى، كه عمرى در زمینه‏ى هنر موسیقى ایران دمى از تلاش نایستاده و لحظه‏اى از پرتوافشانى فروگذار نكرده است. دوستى كه اخیراً بخشى از آموخته‏ها و آزموده‏هاى لحنى خود را شخصاً با سه‏تار نواخته و بر نوار كاست ضبط كرده و بر آن است تا به مشتاقان و سالكان و یاران و نوآموزان این دریاى ناپیداكرانه پیش‏كش كند. هنگامى این نیاز با حقیر در میان نهاده شد كه سخت سرگرم نوشتن برگهاى پایانى «فرهنگ سازها» بودم و بى‏شك مجال و فرصتى براى نوشتن نداشتم... ولى وقتى دریافتم به رقمى كه صاحب این قلم خواهد زد كام دوستى روا خواهد شد «ترك كام خود گرفتم تا برآید كام دوست» از ایشان درخواست كردم دستمایه‏اى (حتى اگر یك برگ باشد) از چگونگى محیط خانوادگى و نام استادانى كه در بالندگى هنر ایشان مؤثر بوده‏اند و همچنین مجاهدات هنرى و اجتماعى خودشان، به من بدهند تا بتوانم شرحى درخور، و متكى به استاد معتبر بنگارم. بنابراین رقمى كه در باب احوال و آثار آقاى محمود تاجبخش زده‏ام نقشى است روشن، از طرحى كمرنگ، كه خود ایشان در اختیار بنده نهاده‏اند و اگر مشاهده مى‏شود كه جاى جاى، سخنى درباره‏ى خصائص هنرى و یا صفات ایشان به میان آمده است آن دیگر متكى به برداشتى است كه این حقیر از همكارى و مماشات با ایشان، به درازاى یك عمر داشته‏ام. در بهار سال 1303 خورشیدى، شكوفه‏ى وجود «محمود» در گلستانى كه تمام گلهایش از گلزار هنر، آبشخور داشته‏اند، شكفته شد- عمویش «كریم تاجبخش» از دست پروردگان مرحوم درویش‏خان بود- سه‏تار مى‏نواخت و خوش مى‏خواند. در این محیط، براى برادر محمود (كه پنج سال از وى بزرگتر بود) سه‏تارى تهیه شد تا نزد عمویش تعلیم بگیرد «محمود» نیز كه (هشت سال بیشتر نداشت) در جلسات درس حضور مى‏یافت و گوشه‏هاى آوازها را به خاطر مى‏سپرد و به هنگام تمرین برادر، یادآورش مى‏شد- اندك‏اندك، برادر بزرگتر كه درمى‏یابد هوش و استعداد محمود در فراگیرى موسیقى درخور توجه است سه‏تار را به او وامى‏گذارد. از این زمان، سه‏تار، به محمود تعلق مى‏گیرد- تمرین ساز، جدى‏تر مى‏شود و به روزى چهار تا پنج ساعت مى‏رسد- این پشتكار موجب مى‏گردد كه در نواختن قطعات تا حدى دشوار، توفیق قابل ملاحظه‏اى پیدا كند و تا آنجا آواى سازش شنیدنى بشود كه اولیاى مدرسه، به وى تكلیف كنند در جشن سالانه در برابر شاگردان و اولیاء ایشان نوازندگى كند. خود او مى‏نویسد «وقتى وارد دبیرستان شدم سه‏تار را نسبتاً خوب مى‏نواختم و در جلسات انجمن ادبى مدرسه گاهى از من خواسته مى‏شد، سه تار بنوازم- در دوره دوم دبیرستان بودم كه آقاى سپهرى به عنوان بازرس و كارشناس موسیقى به دبیرستان ما آمدند- ایشان ویولن مى‏نواختند، اركسترى از شاگردان صاحب استعداد مدرسه تشكیل دادند كه من هم در آن اركستر سه‏تار مى‏نواختم» از این زمان «محمود تاجبخش» به سوى ساز ویولن كشیده مى‏شود. ویولن یكى از هم‏كلاسى‏هاى خود را به امانت مى‏گیرد و به نواختن مى‏پردازد، ادامه‏ى این نوازندگى، به ابتیاع ویولن و تمرین مداوم مى‏انجامد. روزى آگهى گشایش كلاسهاى شبانه موسیقى، در هنرستان عالى موسیقى نظرش را جلب مى‏كند خود تاجبخش در این باب نوشته است: «در شهریور 1320 هنرستان موسیقى دولتى كلاسهاى شبانه‏اى براى تعلیم موسیقى به علاقمندان این رشته ترتیب داده بود با این كه براى رشته ویولن فقط 20 نفر آن هم از طریق آزمون مى‏پذیرفتند من در میان حدود 440 نفر شركت‏كننده، قبول شدم. معلم كلاس ویولن آقاى اسماعیل زرین‏فر بود». در این جا رواست یادى از این هنرمند وارسته كه نخستین استاد تاجبخش بوده است بشود، استاد اسماعیل زرین‏فر از اولین فارغ‏التحصیلان دوره نخستین مدرسه موسیقى دولتى است، وى قطع نظر از بهره‏مند شدن از تعلیمات استاد علینقى وزیرى (كلنل) از محضر درس چند تن ویولنیست خارجى نیز استفاده كرده است، استاد زرین‏فر پس از فراغت از تحصیل وارد خدمات فرهنگى مى‏شود، وى از هنرمندانى كه در پیشرفت موسیقى نقش پرارجى داشته‏اند. در آن هنگام كه محمود تاجبخش به شاگردى این استاد مفتخر مى‏شود آقاى زرین‏فر در هنرستان موسیقى سمت نظامت و استادى هنرستان را داشته است. تاجبخش مى‏نویسد: «متد ویولن استاد وزیرى را نزد ایشان تعلیم گرفتم، در آن زمان اتفاق مى‏افتاد كه بعض روزها 12 ساعت تمرین مى‏كردم، به همین سبب در مدت كوتاهى توانستم علاوه بر متد استاد وزیرى و نواختن تعدادى از آهنگهایى را كه معظم له براى ویولن ساخته بودند و همچنین ردیف شادروان علیرضا چنگى را كه از كمانچه‏نوازان ماهر بود بنوازم». در بهار سال 1323- استاد زرین‏فر، شاگرد محبوب و بااستعداد خود را به شادروان روح‏اللَّه خالقى (كه سمت معاونت هنرستان و مسئولیت موسیقى رادیو را داشت) معرفى مى‏كند، استاد خالقى پس از استماع ویولن تاجبخش موافقت مى‏كند كه این هنرمند به گروه نوازندگان رادیو بپیوندد. رواست كه در این باب قلم را به دست خود تاجبخش بدهیم: «ویولن زدن من، مورد توجه دانشمند و موسیقیدان نامدار، استاد روح‏اللَّه خالقى قرار گرفت. از همان موقع، هفته‏اى یك روز در رادیو نوازندگى مى‏كردم تا اركستر انجمن موسیقى ملى تشكیل گردید و من هم به عنوان یكى از نوازندگان آن اركستر برگزیده شدم- این همكارى، هم در آن زمان كه اركستر وابسته به انجمن موسیقى ملى بود، و هم در آن دوره كه به نام «اركستر شماره یك» وابسته به رادیو شد، ادامه داشت». لازم به یادآورى است كه آقاى تاجبخش از تعلیمات مرحوم استاد ابوالحسن صبا نیز برخوردار شده است در این باب خود ایشان نوشته‏اند: «در همان اوائل سال 1323 كه به رادیو راه یافتم، استاد زرین‏فر مرا با استاد صبا آشنا كرد و از ایشان خواست كه تعلیم به من را بپذیرند: استاد صبا از استماع ساز من مى‏پذیرند كه به سلك شاگردان ایشان درآیم». تاجبخش شش ماه از تعلیمات استاد بهره مى‏گیرد و بنا به توصیه‏ى استاد صبا با مرحوم دكتر مفخم پایان كه از شاگردان صبا بود آشنا مى‏شود و نزد ایشان یكبار دیگر ردیف مرحوم صبا، یا درست‏تر گفته شود آثار چاپ شده و چاپ نشده صبا را مى‏نوازد و مجدداً توفیق درك افاضات صبا نصیبش مى‏گردد؛ خود او مى‏نویسد: «نوازندگى من و آشنائیم با موسیقى ایرانى تا به آنجا رسیده بود كه هر وقت استاد كسالت داشت و در اندرون خانه‏ى خود به سر مى‏برد مرا مى‏پذیرفت و با تعلیم دادن خصوصى بر من منت مى‏گذاشت». اشتیاق، و حتى باید گفت زیاده‏جوئى تاجبخش در فراگرفتن شیوه‏ها و اسلوب نوازندگى ویولن‏نوازان زمان خود، سبب بود، تا هرجا شخصیتى را سراغ مى‏كرد كه شیوه‏اى خاص در نواختن ویولن داشت به سویش بشتابد و زانوى تلمذ به زمین بزند و درك فیض كند- چند صباحى از محضر درس مرحوم حسین یاحقى- و مدتى كوتاه از راهنمایى‏هاى استاد دكتر مهدى بركشلى و زمانى از تعلیمات چند تن از موسیقیدانهاى خارجى بهره مى‏گیرد- خود او مى‏نویسد: «حتى مدتى نزد شادروان استاد هنرمند موسى معروفى ردیفهاى تدوین شده به وسیله‏ى ایشان را فراگرفتم و به شیوه‏ى نت‏نویسى این كتاب و طرز اجراى آن با سه‏تار به خوبى آشنا شدم همین آشنایى سبب شد كه بتوانم ردیف قدما را بشناسم و از كم و كیف آن آگاه شوم. ناگفته نماند كه مدتى هم نزد مرحوم حسین تهرانى قطعات ضربى را تمرین مى‏كردم- همین مشاركت موجب گردید كه درس مشتركى با این استاد در هنرستان موسیقى داشته باشیم». آقاى تاجبخش در نوروز سال 1333 كه در سمت ریاست بانك كشاورزى ملایر انجام وظیفه مى‏كرده است در آن شهرستان براى اولین بار با استاد احمد عبادى (سه‏تار نواز نامدارى این عصر) آشنا مى‏شود- خود او مى‏نویسد: «افتخار آشنایى و میهماندارى استاد عباسى سبب شد كه مجدداً به سه‏تار روى آورم و به طور جدى به تمرین و نوازندگى بپردازم و زمانى از تعلیمات و افاضات این استاد ارجمند بهره بگیرم». در خور یادآورى است كه تاجبخش، قطع‏نظر از مقام هنرى، در كار دیوانى نیز مقامى شامخ داشته است. وى كارمند عالى‏رتبه بانك كشاورزى بوده و به دفعات ریاست بانك كشاورزى پاره‏اى از شهرستانهاى كشورمان و سرپرستى و مدیریت شعب بانك در منطقه گرگان و دشت و استانهاى گیلان و اصفهان را بر عهده داشته است. اكنون بى‏مناسبت نمى‏نماید كه فهرست‏گونه، آنسان كه خود تاجبخش بر قلم آورده است اشاره‏اى به خدمات هنرى و فرهنگى این شیداى موسیقى بشود. ویولن‏نوازى، در اركستر انجمن موسیقى ملى، ویولن‏نوازى در اركستر شماره‏ى یك رادیو، سه‏تار نوازى در اركستر سازهاى ملى، ویولن‏نوازى در اركستر گلهاى رادیو، ویولن‏نوازى در اركستر شماره چهار هنرهاى زیباى سابق (به رهبرى مرحوم حسن رادمرد)، ویولن‏نوازى در اركستر شماره یك هنرهاى زیباى سابق (به رهبرى استاد حسین دهلوى)، تدریس سه‏تار در مكتب صبا، تدریس سه‏تار در هنرستان موسیقى ملى، تدریس سه‏تار در مركز حفظ و اشاعه موسیقى، تدریس ویولن در هنرستان موسیقى ملى (دوره دوم هنرستان)، تدریس ویولن در هنرستان آزاد موسیقى به مدیریت دانشمند و موسیقیدان روان‏شاد امیرجاهد، سرپرستى یك اركستر كوچك، براى تربیت خواننده و اجراى برنامه در تلویزیون، معاونت سازمان برنامه‏هاى موسیقى ایرانى (در تالار رودكى)، ساختن آثار موسیقى (پیش‏درآمد، تصنیف، رنگ)، نوشتن متدى براى تدریس سه‏تار، نوشتن و تنظیم گوشه‏هاى چند دستگاه به خط موسیقى (این مقدمه‏اى است براى تهیه یك ردیف دیگرى از موسیقى ملى ایران)، تأسیس یك كلاس موسیقى به نام ترانه به سال 1326، استادان این كلاس، ظاهراً این هنرمندان بوده‏اند: بدیع‏زاده (آواز)، حسین تهرانى (ضرب)، حسینعلى وزیرى‏تبار (قره‏نى)، حسین صبا (سنتور)، نصراللَّه زرین‏پنجه (تار) و خود تاجبخش (ویولن). قطع نظر از این موارد، باید مهمترین خدمت استاد محمود تاجبخش را تربیت شاگردانى دانست كه هم‏اكنون برخى از آنها از لحاظ نوازندگى به درجه كمال رسیده‏اند. نگارنده، با محمود تاجبخش زمانى آشنا شد كه ایشان به جمع نوازندگان اركستر انجمن موسیقى ملى پیوست، این همكارى تا زمانى كه اركستر شماره یك رادیو منحل گردید ادامه داشت. خصیصه بارز این هنرمند كه در نخستین برخورد، آشكارا خود را مى‏نمایاند فروتنى اوست. دومین ویژگى او، اشتیاق و تا حدى زیاده‏جویى او را در امر فراگیرى است. وى معتقد است كه پرسیدن، خواستن است، به مقام معرفت كسى نائل مى‏شود كه بپرسد. به همین سبب از هركس كه در او بینشى یا معرفتى در موسیقى سراغ مى‏كرد مى‏پرسید. در نوازندگى، به تكنیك و یا تدابیر نوازندگى بیشتر راغب بوده و هست. اصول فنى را در نوازندگى بیشتر رعایت مى‏كند تا نوان‏سانهایى را كه اصطلاحاً به آن «حال» مى‏گویند. به درست‏نوازى و شسته و رفته اجرا كردن قطعات موسیقى بیشتر اهمیت مى‏دهد تا شورانگیز كردن نغمه‏ها با مالشها و نغمه‏هاى خاص (كه به آن نوازندگى كیفى مى‏گویند). به همین دلائل است كه برخى از نوازندگان، ساز تاجبخش را ساز كیفى نمى‏دانند، شاید هم تا حدى نظر این كسان دور از واقعیت نباشد (شنیده بودم كه گفته بودند: پاى ساز كلنل نمى‏شود حالى كرد) حقیقت این است كه: بر كرسى استاد نشستن، و قطعه‏اى را عارى از هرگونه زوائد، تدریس كردن، تفاوت آشكارى با مجلس‏آرایى و احتمالاً اشكى درآوردن و یا شورى و تواجدى را موجب گشتن دارد. محمود تاجبخش، در نوازندگى ویولن و سه‏تار، استادى است در معنى واقعى كلمه (متأسفانه، این واژه‏ى استاد، آنقدر نابجا و نه در خور افراد به كار رفته كه حكم ادات تفخیم یا عناوینى مانند: آقا، حضرت و جناب... را پیدا كرده است). وى به هنگام نوازندگى همان محمود تاجبخشى است كه استاد موسیقى است و به همین سبب هم استادانه مى‏نوازد، از او نباید انتظار نوعى نواختن كرد كه خاص محفل باده‏گسارى و یا تدخین است (البته این موضوع به آن معنا نیست كه تاجبخش ناتوان از نواختن به اسلوب متعارف است، بى‏تردید، روشى را در نوازندگى برگزیده است كه در خور شأن استادى چون اوست). اخیراً توسط این هنرمند نوارهایى در آوازهاى دشتى، بیات ترك، افشارى و ابوعطا (كه از متعلقات دستگاه شور هستند) به عنوان ردیف‏نوازى و بدیهه‏نوازى تهیه شده است و قصد دارد تمام دستگاههاى موسیقى ایرانى را یك دوره به همین ترتیب به منظور حفظ آثار خودشان ضبط كنند. این شیوه نوازندگى بیشتر به روش كلاسیك یا آموزشى نزدیك است تا به آیین كیفى- در حقیقت گوشه‏هایى هستند تقریباً عارى از زوائد لحنى و تزیینى كه به نیت ادراك واقعى ردیف موسیقى ایرانى نواخته شده‏اند، تردیدى نیست كه در عین «متدیك» بودن كوشش شده است از لطف اجراء و تنوع ریتم نیز بى‏نصیب نباشند، به همین سبب گرمى پنجه‏ى استاد و منظور كردن قطعات ضربى متناسب در لابلاى گوشه‏ها، چنان لطفى به كار ایشان بخشیده است كه به زحمت مى‏توان خشكى و متدیك بودن را در مجموع اثر احساس كرد. نكته‏ى در خور یادآورى، ذكر نام گوشه‏هاى اجرا شده در انتهاى هر نوار است، بعضى‏ها بهتر مى‏دانستند كه نام هر گوشه قبل از اجرا ذكر مى‏شد و سپس آن گوشه به گوش مى‏رسید این كار، دامنه استفاده نوار را محدود مى‏كرد و صرفاً جنبه‏ى آموزشى به آن مى‏داد، در حالى كه نوارهاى فعلى را مى‏توان از ابتدا تا انتها شنید، بى‏آن كه كلام، رشته لحن را بگسلد. نكته‏ى دیگرى كه سزاوار تذكار مى‏نماید، چگونگى اجراى گوشه‏ها است. عالمان علم موسیقى وقوف دارند كه گوشه‏ها حكم اتودهایى را دارند كه شاگرد ناگزیر است در آغاز، نت به نت آنها را تقلید كند، ولى همین كه به مرحله مهارت در فن، مى‏رسد مجاز است كه در محدوده‏ى نتهاى سازنده‏ى هر گوشه، در چگونگى بدیهتاً در همان محدوده‏ى نتها، لحنى بیافریند، اگر دیده مى‏شود كه روایتهاى ردیف موسیقى ایرانى یكسال نیست، به همین سبب است. استاد تاجبخش نیز بر بنیاد همین سنت متداول، پاره‏اى از گوشه‏ها را به همان نحو اجرا كرده است كه ذوق و احساس و مهارت فنى او، به هنگام نواختن حكم كرده است. این هنرمند به سال 1326 خورشیدى ازدواج كرده است و ثمره این ازدواج سه فرزند است (یك پسر و دو دختر كه هر سه داراى تحصیلات عالیه مى‏باشند). تاجبخش به سال 1354 از خدمات موظف بانكى بازنشسته مى‏شود و مجالى مشبع مى‏یابد تا به نحو دلخواه به كار موسیقى بپردازد. هم‏اكنون كه 65 سال از عمر او مى‏گذرد از تلاش نایستاده و ضمن تدریس خصوصى به مشتاقان، بر آن شده است كه حاصل یك عمر تعلم و تعلیم و تمرین و آزمودگى و پختگى، آفریده‏هاى خویشتن را در زمینه موسیقى ایرانى، به صورت چاپ با خط موسیقى، و ضبط روى نوار، پیشكش صاحبنظران و دوستداران موسیقى ایرانى بنماید. امید است كوشش او مشكور باشد و اثر مجاهداتش مقبول افتد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

سرزمین خراسان، به خصوص خراسان بزرگ، از زمانهاى گذشته مهد علم و ادب و پرورش دهنده‏ى ادبا، عارفان، فیلسوفان و شاعران بزرگ و بلندپایه‏اى بوده كه به واسطه‏ى وجود آنها مانند گوهرى تابناك بر فراز خطه‏ى ایران زمین درخشیده و تا ابد هم خواهد درخشید. مركز این استان، شهر تاریخى مشهد مقدس، مدفن حضرت رضا (ع) امام هشتم شیعیان جهان در آن قرار دارد كه یكى از افتخارات بزرگ مردم آن سامان است و زمانى كلیددارى این حرم شریف با شخص متقى و متدینى به نام نقیب‏الاشراف بود كه او پدربزرگ محمد میرنقیبى بوده و این خاندان هم یكى از افتخاراتشان این است كه بزرگ فامیلشان كلیددار آستان قدس رضوى بوده است. در چنین خانواده‏اى به سال 1302 خداوند به حاج میرزا على میرنقیبى كه از مردان خیر و بزرگ مشهد بود پسرى عنایت فرمود كه نامش را محمد گذاردند و در خانواده مورد توجه بسیار واقع مى‏گردد. دوران طفولیت محمد میرنقیبى به سرعت سپرى مى‏گردید كه یك روز مشاهده كرد عموى پدرش با سه‏تارى كه در دست داشت وارد خانه شد و پس از سلام و احوالپرسى با همه، شروع به نواختن و با صداى خوشى كه داشت زیر لب آوازى را زمزمه كرد، وى سخت تحت تأثیر این صداى خوش و نواختن سه‏تار قرار مى‏گیرد، از همین زمان به موسیقى علاقمند مى‏شود و تصمیم مى‏گیرد كه نواختن ساز را بیاموزد و این چنین وى به طرف موسیقى و فراگیرى علم آن مى‏رود. چندى بعد كه خانم پوران شجیعى دختر خاله‏ى وى كه بعداً از استادان بزرگ دانشگاه اصفهان گردید، نزد استاد عالیقدرى به نام اسماعیل زرین‏فر (شرح احوال این استاد قبلاً در همین كتاب آمد) براى فراگیرى ویولن ثبت نام مى‏كند و روزها به جهت این كه این خانم تنها به كلاس نرود، محمد كه كودكى بیش نبود همراه وى به كلاس استاد مى‏رفت و ساعتها به تعلیم و تدریس استاد كه به دختر خاله‏اش مى‏داد گوش فرامى‏داد و این امكان بسیار مناسب دیگرى بود كه براى وى فراهم گردیده بود تا هرچه بیشتر این كودك به فكر فراگیرى و نواختن و ویولن ساز مورد علاقه‏اش بیفتد. به سال 1314 كه تدریس موسیقى در مدارس به مرحله‏ى اجرا درآمد، صداى ویولن معلم موسیقى چنان در روحیه‏ى او اثر گذاشت كه مى‏شود گفت مانند جرقه‏اى بود كه به انبار باروتى زده شود، لذا بلافاصله نزد پدرش مى‏آید و از ایشان خواهش مى‏كند ویولنى براى وى تهیه كند تا بتواند نزد استادى به فراگیرى و نواختن این ساز برود. پدرش حاج میرزا على كه عازم سفر در ایام عید نوروز به شهرهاى تهران، اصفهان و شیراز بود، در جواب به وى مى‏گوید از اصفهان یا شیراز برایش ویولن خریده و به عنوان سوغات برایش خواهد آورد. حاج میرزا على، پس از مراجعت از سفر خواهش پسر را اجابت و ویولنى براى وى آورد كه از این به بعد محمد مرتب با آن در خلوت راز و نیاز مى‏كرد و این وضع ادامه داشت تا سال تأسیس رادیو تهران و پخش موسیقى ملى ایران. او تصمیم مى‏گیرد كه ساز را به طور اصولى نزد استاد بیاموزد لذا بنا به توصیه و تشویق پدر نزد آقاى اسماعیل زرین‏فر كه از معلمین خوب و دلسوز بود مى‏رود و اقدام به فراگیرى و تعلیم مى‏كند، پس از چندى وى به قدرى مورد تشویق معلمش قرار مى‏گیرد كه از مدت بیست و چهار ساعت بدون اغراق مدت ده ساعت را به تمرین مى‏پردازد. ذوق و استعداد فوق‏العاده‏ى وى و داشتن معلم و استادى دلسوز و چیره‏دست موجب گردید كه محمد میرنقیبى در این راه به سرعت مدارج ترقى را بپیماید به طورى كه وى هنوز كلاس سوم متوسطه را به پایان نرسانده بود كه از طرف وزارت فرهنگ وقت براى همكارى در رشته سرود و موسیقى جهت تدریس در مدارس دعوت به همكارى مى‏شود و از سال 1323 همكارى وى با این وزارتخانه آغاز مى‏گردد، تا این كه بنا به توصیه دوستانش براى فراگیرى و كسب معلومات بیشتر از استادان مختلف و سبكهاى گوناگون ایشان در اقیانوس بیكران موسیقى سنتى ایران، در سال 1326 به تهران منتقل و علاوه بر تدریس موسیقى در مدارس، به محضر اساتیدى چون: استاد ابوالحسن صبا جهت ویولن و استاد روح‏اللَّه خالقى جهت تئورى موسیقى و على محمد خادم میثاق و فراگیرى تكنیك صحیح ویولن نزد روبیك گریگوریان به فراگیرى سلفژ راه یافت و به تحصیل موسیقى پرداخت. پس از چندى بنا به تشویق و حمایت روح‏اللَّه خالقى، استاد بزرگوارى كه همیشه مشوق و حامى هنرمندان بود، در اركستر انجمن موسیقى ملى به نوازندگى مى‏پردازد و از همین تاریخ نیز بنا به توصیه‏ى ایشان در سلك نوازندگان تكنواز رادیو قرار مى‏گیرد و سپس نوازندگى در اركسترهاى رادیو و رهبرى اركستر و مدیر دفتر شوراى موسیقى و سرپرستى برنامه‏هاى «گلها» را به عهده مى‏گیرد و چندین آهنگ موزون و جالب نیز براى «گلها» مى‏سازد كه جزو بهترینها مى‏باشد و باید از «گلها»ى شماره 555 و «گلها»ى 564 و «گلها»ى شماره 567 و غیره نام برد. وى در سال 1330، یعنى دو سال بعد از تأسیس هنرستان موسیقى باز هم به دعوت مرحوم روح‏اللَّه خالقى در این هنرستان مشغول به كار مى‏شود و در سال 1342 كه آقاى حسین دهلوى به ریاست هنرستان عالى موسیقى منصوب مى‏شود وى نیز به سمت ناظم و سرپرست هنرستان عالى موسیقى ملى منصوب و همكارى صمیمانه‏اى جهت اهداف و پیشبرد هنرستان بین آن به وجود مى‏آید. محمد میرنقیبى، در كنسرتهاى متعددى كه به نفع مؤسسات فرهنگى آموزشى و بیمارستانها و امور خیریه و غیره بارها شركت كرده و همراه با آقایان: محمود ذوالفنون، فرهنگ شریف، محمود رحمانى‏پور، مجید نجاحى، ناصر مسعودى، آندرانیك و غیره مسافرتهایى جهت شناساندن موسیقى اصیل ایران به كشورهاى: پاكستان، آلمان، انگلستان، آمریكا، آرژانتین و برزیل نموده و در كلاس خصوصى شاگردان خوبى تربیت كرده كه امید است در آینده جا و مكانى شامخ براى خود در موسیقى ایران بیابند. اسماعیل زرین‏فر، استاد عالیقدر ویولن و یكى از معلمین هنرستان عالى موسیقى درباره میرنقیبى مى‏گوید: «میرنقیبى كودكى كم‏رو بود به طورى كه خجالت مى‏كشید حتى سؤال دروس خود را بنماید، ولى بسیار بااستعداد و سرشار از نبوغ و در رشته موسیقى و درك آن، استعدادى شگرف داشت، اما افسوس كه محیط آن روز ایران مانند اروپا جهت رشد استعدادهاى نهفته اشخاص آماده نبود و استعدادها آن طور كه باید و شاید شكوفا نمى‏گردید و میرنقیبى هم از كل استعداد خدادادى‏اش بهره نگرفت؛ با توجه به این امر، محمد میرنقیبى در موسیقى اصیل ایران و احیاء و خدمت به آن سهمى در خور خود دارد و باید به آن ارج نهاد».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

ناشناس از همه بگذشتى و در ملك وجود كس زبان تو ندانست و درونت نشناخت ابراهیم منصورى در سال 1278 شمسى در تهران دیده به جهان گشود وى فرزند مرحوم حسینقلى خان (از امراء ارتش در رسته‏ى توپخانه) و جدش میرزا آقاخان مستوفى اول مى‏باشد. منصورى از همان اوان طفولیت علاقه‏ى وافرى به موسیقى داشت و همین امر موجب گشت كه پدرش وى را در تاریخ 1285 شمسى به مدرسه نظام كه در كلاس اول آن موسیقى نظام نیز تدریس مى‏شد اعزام دارد. نامبرده پس از 6 سال از مدرسه مزبور با موفقیت چشم‏گیرى فارغ‏التحصیل و سپس در تاریخ 1291 شمسى در مدرسه‏ى دارالفنون در رشته‏ى موسیقى ثبت نام نمود و پس از گذرانیدن یك دوره‏ى 5 ساله پایان‏نامه‏ى خود را با ساز تخصصى ویولن آلتو دریافت داشت و در اركستر دارالفنون كه جدیداً تشكیل شده بود عضویت پیدا كرد كه سرانجام همین اركستر به مدرسه‏ى موسیقى تبدیل شد و در محل مدرسه‏ى نظام سابق كه جنب دارالفنون بود، به صورت یك مؤسسه‏ى بزرگ هنرى استقرار پیدا كرد و هنرمندانى چون: حسین هنگ‏آفرین، محمود ایروانى، محمود انصارى، محمد نجى، ضیاء مختارى، حسین نعیمیان، حسن رادمرد، نجمى مقدم، حسین لطفى و احمد نورانى از شاگردان این مدرسه مى‏باشند. منصورى پس از مدتى، براى فراگیرى ردیفهاى سنتى و تطبیق آنها با نت نزد مرحوم استاد حسین اسماعیل‏زاده كه از اساتید بزرگ آن زمان بود و در ساز كمانچه مهارت بسزایى داشت رفت و پس از مدتها موفق شد كلیه‏ى ردیفهاى وى را به نت درآورد (ناگفته نماند كه منصورى اولین هنرمندى است كه ردیفهاى موسیقى ایرانى را با اشعار مربوطه با نت تطبیق و به صورت علمى تنظیم نموده است زیرا در آن زمان كلیه‏ى اساتید موسیقى سنتى آهنگها و ردیفهاى آوازى را سینه به سینه ضبط و كسب نموده و به صورت ذهنى آن را به شاگردان منتقل مى‏نمودند و هیچ یك از آنها با قواعد و خط نت آشنایى نداشتند.) حسین خان شاگردان دیگرى نیز داشت از جمله ابوالحسن صبا، محمد بحرینى‏پور، شهبار برمكى، حسین یاحقى كه وى كمانچه را نیز از ایشان تعلیم گرفته است. منصورى سپس در مكتب اساتید دیگرى مانند میرزا عبداللَّه و میرزا حسینقلى و درویش‏خان حضور پیدا كرده و با استفاده از آثار اساتید فوق‏الذكر مجموعه‏اى از ردیفهاى موسیقى ایرانى را به رشته نت درآورده كه یكى از كاملترین ردیفهاى موسیقى ایرانى است، به عنوان مثال دستگاه شور داراى 42 گوشه مى‏باشد البته فقط خود دستگاه شور منهاى متعلقات آن (دشتى، ابوعطا، افشارى، بیات ترك یا بیات زند). منصورى پس از آن كه موسیقى علمى و نظرى و موسیقى اصیل ایرانى را به خوبى و در نهایت فراگرفت اولین كلاس موسیقى با قواعد علمى را در سال 1296 در تهران تأسیس كرد و در سال 1314 شمسى در وزارت فرهنگ و معارف آن زمان به سمت دبیر موسیقى دبیرستانها و دانشسراهاى مقدماتى پسران و دختران در تهران انتخاب و نیز در سال 1339 یعنى در سن 61 سالگى در وزارتخانه مزبور به مقام بازنشستگى نائل گردید. منصورى از بدو تأسیس رادیو تهران فعالیتهاى هنرى خود را در آن سازمان آغاز و در سمتهاى مختلف انجام وظیفه نموده است در تاریخ 1326 هنگامى كه پرویز محمود (یكى از اساتید مسلم موسیقى ایران) ریاست موسیقى كشور را نیز عهده‏دار شد منصورى به سمت ریاست موسیقى رادیو تهران انتخاب و مدت حدود سه سال در آن سمت با كمال جدیت در حفظ و اشاعه موسیقى ملى كوشا بود، چندین اركستر بزرگ در آن سازمان تأسیس نمود به خصوص اركسترها كه اساتیدى مانند: مرتضى محجوبى (پیانو)، حسین یاحقى (ویولن) و ابوالحسن صبا (ویولن) و تعدادى دیگر نیز در آن عضویت داشتند كه رهبرى آن را منصورى به عهده داشت. منصورى هنرمندى بسیار سخت‏گیر و مایل نبود كه موسیقى‏هاى بیگانه را با موسیقى اصیل ایرانى آمیخته كنند به طورى كه در زمان تصدى وى در سمت ریاست موسیقى رادیو، مى‏توان گفت موسیقى در جهت اصالت پیش مى‏رفت و در گزینش خواننده و نوازنده نهایت دقت مى‏شد ولى بعد از ابراهیم‏خان منصورى با اعمال نفوذ افراد ناآگاه موسیقى زیباى ایرانى را با موسیقى‏هاى غربى و بیگانه آن هم به صورت غلط آمیخته كرده و چیزى از آن به دست آمد كه كسى حاضر به گوش دادن چنین موسیقى نبود. یكى از خدمات منصورى به موسیقى ایرانى حفظ و اشاعه تصانیف قدیم مى‏باشد به طورى كه به همین منظور با اساتید موسیقى آن زمان مرحوم ابوالقاسم عارف قزوینى (تصنیف ساز و شاعر) و مرحوم حاجى‏خان معرف به عین‏الدوله و دیگران آشنا شد، وى كلیه‏ى تصانیف مرحوم حاجى‏خان را كه از ساخته‏هاى مرحوم على‏اكبر شیدا (شاعر و تصنیف‏ساز) و مرحوم درویش‏خان و مرحوم عارف و دیگر آهنگسازان بود به نت درآورد و پس از تنظیم براى اركستر به صورت كتب و یا صفحه گرامافون و از طریق رادیو به گوش دوستداران و علاقمندان هنر رسانده و یا در دسترس آنها قرار داده است، براى مثال از میان تصانیف و آهنگهایى كه وى آنها را به نت درآورده است چند آهنگ را به طور فهرست‏وار در اینجا مى‏آوریم. تصنیف از بس بتار زلفت در مایه «سه‏گاه» از ساخته‏هاى شیدا، تصنیف‏الاساقیا در آواز «ابوعطا» از شیدا، تصنیف بهار دلكش در گوشه «حجاز» از ساخته‏هاى غلامحسین درویش خان، تصنیف سرو آزاد در گوشه «عراق ماهور» شعر از ملك‏الشعرا بهار، از ساخته‏هاى على‏اكبر شیدا كه جزو قدیمى‏ترین تصانیف ایرانى است، تصنیف نمى‏دانم چه در آواز «افشارى» از ساخته‏هاى عارف، تصنیف چه شورها در مایه «شور» از ساخته‏هاى عارف. تصانیف نمى‏دانم چه و چه شورها را خود عارف خوانده و منصورى آنها را به نت درآورده و تصنیف چه شورها را كه مرحوم قمرالملوك وزیرى و مرحوم استاد بنان خوانده‏اند و در صفحه ضبط شده و نت آن در شماره‏ى پنجم سال چهارم مجله موزیك ایران چاپ و منتشر شده است. بعضى از تصانیف سازنده‏اش مشخص نیست مانند تصانیف بار فراق دوستان و همچو فرهاد در آواز «بیات ترك». استاد منصورى آهنگهاى بى‏شمارى را ساخته و آثار بسیار نفیس و گرانبارى از خود به یادگار گذارده است. براى نمونه تصنیف پیام عاشق در دستگاه شور كه شعر آن را دكتر حسین مسرور سروده‏اند و حدود سال 1312 ساخته شده و در كتابها و مجلات موسیقى چاپ شده است و یكى از آهنگهاى معروف ایشان رباعیات خیام است در دستگاه سه‏گاه، منصورى به حق استاد موسیقى بود و خط نت بسیار زیبایى داشته و كتابهایى كه از ایشان به جاى مانده تماماً به خط خود ایشان است خانه استاد در آن زمان همواره محل تجمع دوستداران و اساتید موسیقى و هنرمندان بوده است. استاد در تمام دستگاهها و گوشه‏هاى آواز صاحبنظر و به تمام معنى عالم بوده به موسیقى قدیم با همه ریزه‏كاریهاى آن كاملاً واقف اما قوه ابتكار و ابداع او چیزى دیگرى است. كه نبوغ و شخصیت هنرى او را تشكیل مى‏دهد. وى مردى در كمال صفا و بزرگوارى و عزت نفس و آنچه واقعاً شایسته مقام یك هنرمند واقعى است دارا بوده است. منصورى هنرمندى بود جدى و هنر را شوخى و بازیچه فرض نمى‏نمود به همین علت بیشتر آنهایى كه هنر را بازیچه و سطحى مى‏پنداشتند و روى هوس‏بازى موسیقى را به صورت ناقص و مخلوط غربى و شرقى مى‏نواختند یا مى‏خواندند و یا اطلاعات ناقص از هنر داشتند با وى دشمنى ورزیده و او را در ادامه هنر اصیل مانع مى‏شدند ولى روى مثل كوهى استوار در مقابل تمام مشكلات ایستادگى مى‏كرد. از استاد 5 فرزند به یادگار مانده كه از میان آنها فرح اولاد ارشد نظر به علاقه خاص كه به هنر نقاشى داشت ضمن تحصیلات عالیه در رشته بازرگانى پس از سالها تلاش و كوشش اكنون یكى از هنرمندان نقاش معاصر مى‏باشد و تابلوهاى بسیارى جهت دوستداران این هنر زیبا و بصرى عرضه داشته و كارش بنا به گفته‏هاى اهل فن از ارزشى والا برخوردار است. ناصر پسر ارشد وى هنر پدر را دنبال كرده و یادگار هنرى استاد به شمار مى‏رود و در این راه از نظر علمى و نظرى تحصیلاتى نموده است و ساز تخصصى وى ویولن مى‏باشد البته تلاش و كوشش اكنون یكى از هنرمندان نقاش معاصر مى‏باشد و تابلوهاى بسیارى جهت دوستداران این هنر زیبا و بصرى عرضه داشته و كارش بنا به گفته‏هاى اهل فن از ارزشى والا برخوردار است. ناصر پسر ارشد وى هنر پدر را دنبال كرده و یادگار هنرى استاد به شمار مى‏رود و در این راه از نظر علمى و نظرى تحصیلاتى نموده است و ساز تخصصى وى ویولن مى‏باشد البته با تعدادى از سازهاى دیگر نیز آشنایى دارد نامبرده تحصیلات موسیقى را ابتدا در هنرستان موسیقى نزد استاد بزرگ موسیقى پرویز محمود ریاست موسیقى كل كشور و ریاست هنرستان موسیقى و روبیك گریگوریان آغاز و سپس نزد اساتید موسیقى مانند استاد صبا و استاد حسین یاحقى و محمود ذوالفنون و تجویدى رفته و از محضر آنها نیز كسب فیض و دانش نموده است. استاد منصورى بیشتر وقت خود را صرف هنر مى‏نمود حتى تا لحظه‏ى مرگ نیز فعالیتهاى هنرى را دنبال مى‏كرد وى در دیماه 1348 زندگانى را بدرود گفت و در آرامگاه ظهیرالدوله با حضور عده كثیرى از هنرمندان به خاك سپرده شد. روحش شاد و روانش آزاد باد. فعالیتهاى هنرى شادروان منصورى و آثار وى به شرح ذیل مى‏باشد: 1- تأسیس هنركده‏ى موسیقى ملى و اولین كلاس موسیقى با روش علمى در تهران. 2- موسیقى سنتى را از روش سینه به سینه به روش علمى و نت انتقال داد به طورى كه این كار بسیار دشوار و حتى از نظر زمانى متجاوز از ده سال به طور شبانه‏روز كار است. 3- گردآورى و تنظیم ردیفهاى آواز اساتید موسیقى مانند حسین خان اسماعیل‏زاده و آقا میرزا عبداللَّه و میرزا آقا حسینقلى و درویش خان. 4- ساختن متجاوز از 500 آهنگ از ضربى و ترانه و غیره. 5- تهیه و تنظیم آهنگهاى قدیمى اساتید. 6- همكارى مداوم جهت تهیه و تنظیم ردیفهاى استاد صبا با ایشان و مرحوم مفخم پایان. 7- تألیف تئورى موسیقى. 8- تنظیم و به نت درآوردن آهنگهاى محلى 9- تأسیس و تشكیل اركسترهاى بزرگ در رادیو و غیره

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

نصراللَّه زرین‏پنجه بسیار جوان بود كه در خود ذوق به موسیقى را احساس كرد و با دلى سرشار از این علاقه به نزد میرزا ربیع برادر درویش خان رفت و شاگردى او را به جان و دل پذیرفت. میرزا ربیع همین كه نصراللَّه را جوان مستعدى یافت با شوقى مطبوع تعلیم او را برعهده گرفت و نصراللَّه را به رموز موسیقى آشنا ساخت. نصراللَّه همین كه محضر استاد را براى درك نكات برجسته‏ى موسیقى آماده یافت. شب و روز به كار آموختن پرداخت و دیرى نگذشت كه در این راه به جایى رسید آنگاه نزد حسین‏خان هنگ‏آفرین و موسى‏خان معروفى رفت و از محضر این دو استاد نیز بهره گرفت و نكات بسیارى آموخت، زرین‏پنجه رفته‏رفته در سه‏تار و عود و ترمپت دستى یافت و خود در این راه استاد گردید ولى با این همه چون از روزگار نخست به تار علاقه‏ى بیشترى داشت آن را ساز تخصصى خود قرار داد و شب و روز وقت خود را صرف تكمیل آن نمود تا آنجا كه پنجه‏اش در این راه زرین شد و زرین‏پنجه لقب گرفت. زرین‏پنجه، از سال 1322 در رادیو به كار نوازندگى پرداخت و با اركسترهاى مختلفى كار كرد و مدتى هم رهبرى اركستر شماره یك رادیو را به عهده داشت و در هنرستان موسیقى ملى هم معلم تار و سه‏تار بوده است. زرین‏پنجه، در دوران فعالیت هنرى خود حدود 50 آهنگ ساخت. به سال 1285 در تهران متولد شد و از همان كودكى با موسیقى مأنوس شد و خود با آن انس گرفت. ثمره‏ى ازدواج زرین‏پنجه دو دختر است كه از او به یادگار مانده به نامهاى مهین زرین‏پنجه و شهین زرین‏پنجه، كه مهین پیانو و شهین ویولن مى‏نوازند و هر دو از فارغ‏التحصیلان هنرستان موسیقى ملى مى‏باشند، نصراللَّه زرین‏پنجه در آذرماه 1360 دار فانى وداع گفت، روانش شاد. (1360 -1285 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در تهران به دنیا آمد. در جوانى تار را نزد میرزا ربیع، برادر دریوش خان، فراگرفت. سپس از محضر استادانى چون: حسین خان هنگ‏آفرین، موسى خان معروفى، نى داوود و شهنازى بهره گرفت. وى جزو دسته موزیك هنگ‏آفرین بود و تار را در كلاس خصوصى او فراگرفت. زرین پنجه در سه تار و عود و ترومپت نیز مهارت یافت و استاد این فن شد. تار را ساز تخصصى خود قرار داد و تا آنجا پیش رفت كه لقب زرین پنجه گرفت. وى از سال 1322 ش در رادیو به نوازندگى پرداخت و با اركستر شماره یك رادیو را به عهده داشت در هنرستان موسیقى ملى معلم تار و سه تار بود. زرین پنجه، در دوران فعالیت هنرى خود حدود پنجاه آهنگ ساخت. از شاگردان او مى‏توان به امان‏اللَّه تاجیك اشاره كرد كه در زمینه‏ى عود هنرآموز بود.[1] نوازنده. تولد: 1285، تهران. درگذشت: 25 آذر 1360، تهران. نصرالله زرین‏پنجه از كودكى با موسیقى مأنوس شد. در سیزده سالگى به شاگردى میرزا ربیع براى فراگیرى تار رفت. بعدها وارد خدمت موسیقى نظام شد. سپس نزد حسین‏خان هنگ‏آفرین و موسى معروفى رفت و از محضر این دو نفر نیز بهره گرفت و نكات بسیارى آموخت. بعدها از خدمت موسیقى ارتش استعفا داد. زرین‏پنجه رفته رفته در سه‏تار و عود و ترمپت دستى یافت ولى با این همه چون از روزگار نخست به تار علاقه بیشترى داشت آن را ساز تخصصى خود قرار داد و شب و روز وقت خود را صرف تكمیل آن نمود تا آنجا كه زرین‏پنجه لقب گرتف. چندى از مرتضى نى‏داود و یحیى زرپنچه و على‏اكبر شهنازى تعلیم گرفت. تا اینكه با موسى معروفى آشنا شد و از ردیف‏هاى ایشان استفاده برد. نصرالله زرین‏پنجه در سال 1313 از موسیقى دلسرد شد و تار را كنار گذاشت و به خدمت دولت درآمد و در وزارت دارایى مشغول به كار شد. در سال 1320 كه در هنرستان موسیقى كلاس‏هایى تأسیس شد، دوباره شوقى یافت و در آن كلاس از حسین سنجرى تعلیماتى گرفت. هنگامى كه اركستر انجمن موسیقى ملى تشكیل شد، از اولین نوازندگانى بود كه در این اركستر شركت كرد. بعدها بر اثر تشویق روح‏الله خالقى از وزارت دارایى به فرهنگ انتقال یافت و دوباره به موسیقى پرداخت. نصرالله زرین‏پنجه از سال 1322 در رادیو به كار نوازندگى پرداخت و با اركسترهاى مختلفى كار كرد و مدتى هم رهبرى اركستر شماره‏ى یك رادیو (اركستر سازهاى ایرانى) را به عهده داشت و در هنرستان موسیقى ملى هم معلم تار و سه‏تار بوده است. زرین‏پنجه، در دوران فعالیت هنرى خود حدود پنجاه آهنگ ساخت. وى همچنین اتودهایى براى تار نوشته كه به چاپ رسیده است. (دو جلد).

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

یكى از پدیده‏هاى ناشى از نفوذ و رخنه‏ى موسیقى غرب در هنر موسیقى ایران، ورود سازهاى اروپایى است. در تاریخ یكصد سال اخیر موسیقى ایران، نوازندگانى پیدا شدند كه روى سازهاى غربى موسیقى ملى خود را نواختند و از بین آنها، هنرمندان مشهورى نیز برخاستند. اكنون تنها ویولن است كه رواج و رونق خود را در حال حاضر همچنان در موسیقى ایران حفظ كرده است و باقى آنها كم‏كم به حیطه‏ى فراموشى سپرده شده‏اند و چون دیگر نوازندگانى مثل قدیم وجود ندارند و اگر هم تنى چند باشند فعالیت چشمگیرى ندارند كه كار آنها را ادامه دهند. مهمترین عامل در این میان، ریشه نداشتن و عدم سابقه تاریخى این سازها در فرهنگ و «سنت» ما است كه این سازها و نوازندگانش را پدیده‏هایى خاص در برهه‏اى از تاریخ مى‏سازد پدیده‏هایى كه فقط یكبار تكرار مى‏شوند. حسینعلى وزیرى تبار، نوازنده‏ى چیره‏دست معاصر ما نیز از این دست بود، مردى كه در كار خود یگانه و كم‏نظیر شاید بى‏نظیر بود، شریف و پاك و فروتن و بى‏ادعا زیست، به موسیقى و هنر میهنش خدمت و در قدرنشناسى جان سپرد و تا حال كه 31 سال از فوت او مى‏گذرد یادى و تجلیلى از او نشده است و اگر روح‏اللَّه خالقى هنگام درگذشت او، براى بزرگداشت مقام هنرى‏اش چند صفحه‏اى ننوشته بود، شاید همین مقدار اطلاعات از زندگى و آثار او نیز در دست نمى‏ماند. حسینعلى وزیرى‏تبار، به سال 1285 در تهران متولد و فرزند «مبصر همایون» بود. از كودكى به موسیقى علاقه داشت و خواستار تحصیل در مدرسه موزیك نظام آن زمان شد. پدرش با اصرار زیاد موفق شد كه «سرهنگ نصراللَّه خان مین‏باشیان»، سرپرست مدرسه را (كه خود از موسیقیدانان نامى آن زمان بود) متقاعد كند تا پسر را در مدرسه بپذیرد. وزیرى‏تبار كوچك، هنرجوى جدى و ساعى مدرسه موزیك نظام شد و در آنجا مبانى علمى موسیقى مغرب زمین را آموخت و وارد دسته‏ى موزیك شد. در سال 1307 كه «مدرسه موسیقى دولتى» تشكیل شد، او هم دوباره به تحصیل پرداخت و با جدیت بسیار به تكمیل معلومات خود در ساز تخصصى‏اش- «قره‏نى» پرداخت. كلارینت از جمله سازهاى بادى غربى است كه در اصطلاح فارسى «قره‏نى» نامیده مى‏شود. «قره» به زبان تركى به معنى سیاه است و ظاهراً این اسم از رنگ بدنه‏ى آن گرفته شده است. وزیرى تبار با كلاربیت مشغول نواختن تمرینات و قطعات كلاسیك موسیقى مغرب زمین شد كه این دوران براى پیشرفت تكنیك و چیرگى فنى وى بر این ساز بسیار مؤثر بود. در عین حال، با ابراهیم‏خان منصورى- نوازنده‏ى مشهور ویولن در آن زمان نیز محشور بود، از او ردیفها را مى‏آموخت و مى‏كوشید آوازهاى ایرانى را با ساز خود بنوازد. كسانى كه اهل فن هستند مى‏دانند كه ساختمان ویژه‏ى كلارنیت، نواختن موسیقى روى آن را اگر نه غیرممكن، لااقل بسیار مشگل مى‏سازد. زیرا این ساز براى موسیقى ایرانى ساخته نشده و فاقد فواصل مخصوص آن است. از طرفى مانند پیانو یا ویولن نیز داراى سیستم كوك اختصاصى نیست و نوازنده باید با كنترل بسیار دقیق و ریاضت مآبانه‏ى لب و نفس، فواصل مربوط به موسیقى ایرانى را از آن استخراج كند. وزیرى‏تبار مشهورترین و موفق‏ترین نوازنده (و شاید تنها نوازنده) كلارنیت در آن زمان شد و نه تنها تا هنگام فوت، بلكه تا حال نیز یكتا مانده است. او به ساكسیفون و ویولن هم آشنا بود و دومى را تا اندازه‏اى مى‏نواخت. موفقیتهاى او در موسیقى، موقعیتهایى مساعد را براى او پیش آورد. در آن ایام اداره‏ى آموزش و پرورش شهر بین‏النهرین تقاضاى اعزام یك هنرآموز موسیقى جهت تدریس در مدارس آنجا را كرد و «سالار معزز» از میان هنرجویان، وزیرى تبار را برگزید و او در سال 1310 وارد آنجا شد. ابتدا به شهر «كاظمین» وارد شد و در «دبستان اخوت ایران» مشغول تعلیم موسیقى (از نوع مارش و سرود و مبانى علمى موسیقى غربى) به دانش‏آموزان شد. او در آموزگارى بسى توانا بود به طورى كه شاگردان او پس از چند ماه، در جشنى كه در شهر «كربلا» جهت كلیه‏ى دانش‏آموزان بین‏النهرین برپا شده بود شركت كردند و در آن شهر مذهبى، با آغوش باز و شوق بسیار از موسیقى محصلین استقبال شد. پس از مراجعت به تهران، وزیرى‏تبار چون طلبه‏اى جدى، باز تحصیلات خود را در هنرستان عالى موسیقى دنبال كرد. در سال 1315 دوره متوسطه هنرستان را به پایان رسانید و به اخذ دیپلم توفیق یافت و متعاقباً پس از آن، به سمت هنرآموز موسیقى در مدارس بزرگ شهر شیراز منصوب شد. وزیرى‏تبار به شیراز زیباى آن زمان دلبستگى بسیار یافت و به طور جدى‏ترى به موسیقى پرداخت. هنرجویان متعددى را تربیت كرد، تمرین خود را بیشتر كرد، كار آموزشگاهها را سر و صورت داد، اركسترى از شاگردان زبده‏ى خود ترتیب داد و با ساختن قطعاتى شیوا، به دادن كنسرتهایى اقدام نمود. هرچند كه او خود را نوازنده مى‏دانست و ادعاى آهنگسازى نداشت ولى نواهایى كه گهگاه به وسیله‏ى او ساخته مى‏شد از نظر ذوق عمومى بسیار قابل توجه بود و او هم كوشش مى‏كرد ساخته‏هایش از حدود موسیقى ملى بیرون نباشد. یكى از آنها تصنیفى است «در بیات اصفهان» كه شعر آن اثر «پاك‏بین» است. با این مطلع: اى گلستان بوستان جهان، مایه‏ى امیدم حاصلى غیر غم از تو در زندگى ندیدم دیگرى قطعه‏ى «به یاد تو» است كه به مناسبت هفتصدمین سال وفات سعدى در «همایون» ساخته شده است و با شعر معروف این شاعر نامدار «اى كاروان آهسته ران كارام جانم مى‏رود». اما مشهورترین آنها، آهنگ «به یاد شیراز» است كه بر روى شعر حافظ شده است: بارها گفته‏ام و بار دگر مى‏گویم كه من دلشده این ره نه بخود مى‏پویم این آهنگ با اركستر خود وزیرى‏تبار و با تكنوازى وى، بارها در شهر شیراز اجرا شد و با استقبال شدید مردم روبرو گشت. در سالهاى بعد، توسط «انجمن موسیقى ملى» اجرا گشت و در سالهاى بعد، با اتحاد برنامه‏ى گلها، توسط اركستر رادیو همراه با آواز بنان اجرا گشت كه نواز آن موجود است و نت آهنگ (به همراه شعر آن) در اولین شماره مجله موسیقى رادیو در سال 1336 چاپ شده است. از جمله خدمات كه وزیرى‏تبار در شیراز انجام داد، آشنا ساختن موسیقیدانهاى دوره‏گرد به تكنیك صحیح موسیقى بود كه عدم اطلاع آن موجب تنزل هنر مى‏گردید. در سال 1320 به تهران آمد و هنرآموز موسیقى در آموزشگاهها شد. در همین سال به سمت نوازنده در «اركستر نوین» در رادیو تهران به كار پرداخت. نواى كلارینت وى كه در این هنگام از رادیو پخش مى‏شد خواستاران بسیار پیدا كرد. علاوه بر آن، در اركستر «انجمن موسیقى ملى» و اركسترهاى «اداره موسیقى كشور» نیز به عنوان همنواز و گاه تكنواز كلارنیت شركت داشت. در این اركسترها، ساز وزیرى‏تبار به قدرى عالى و درخشنده و متشخص بود كه مثل لطیف‏ترین آهنگهاى طبیعى به دل مى‏نشست و روحیه و لطف و ظرافت به خصوصى به آنها مى‏داد. از خصایص ویژه‏ى ساز وزیرى‏تبار، صدادهى درخشان و بى‏نقص و احساس قوى و لطیف آن بود و شگفتا كه این صفات عالى در نوازندگى وى، حتى تا آخرین ماههاى كار وى نیز نقصان نیافت. وى كه چندین صفحه نیز به تنهایى تكنوازى كرده است كه مشهورترین آنها «آواز همایون» است. روح‏اللَّه خالقى در «سرگذشت موسیقى» (جلد دوم) مى‏نویسد: «در یكى صفحات مدرسه‏ى عالى موسیقى، حسینعلى وزیرى‏تبار با قره‏نى همایون نواخته است كه پس از سالها هنوز كسى نتوانسته است اجراى چنین آواز مشكلى را با چنین سازى از عهده برآید». البته باید دانست كه قبل از وزیرى‏تبار نیز كمسانى در این ساز ذوق‏آزمایى كرده‏اند كه نمونه‏هاى معدودى از آثارشان موجود است. مشهورترین آنها «قلى‏خان یاور» است كه چند صفحه از او به یادگار مانده و نمودار كمال لطف و مهارت وى در این ساز مى‏باشد. صفحات وى از نمونه‏هاى اولین دوره ضبط صفحه در ایران (مربوط به اواخر سلسله‏ى قاجاریه) است. وزیرى‏تبار از سال 1328، هنرآموز موسیقى در هنرستان موسیقى ملى بود. در رادیو، پس از افتتاح برنامه‏ى گلها با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین تهرانى، نصراللَّه زرین پنجه، جواد معروفى، غلامحسین بنان و عبدالعلى وزیرى همكارى كرد و آثارى از خود به جاى گذاشت. به غیر از ساخته‏هاى خود كه با بنان اجرا كرده است، با آواز چند تن از خوانندگان كلارینت نواخته است. از جمله آنها نوارى است از سلسله برنامه‏هاى گلهاى رنگارنگ كه در آن، پس از اجراى تصنیف بسیار زیباى «نواى نى» (از مرتضى محجوبى)، به همراه آواز بنان در مایه‏ى «دشتى» نواخته است و در مقام خود از عهده برآمده است. هرچند كه خود اعتقاد داشت اجراى كامل یك آواز كلاسیك ایرانى روى قره‏نى چندان مطلوب نیست و گذشته از محدودیتهاى ساز، شنونده را نیز نمى‏تواند مطلوب باشد ولى از نواختن آنها عاجز نبود و هیچ كدام از شاگردانش نیز نتوانستند به پاى وى برسند. همزمان با او افرادى مانند سلیم فرزان (كه او نیز نوازنده‏ى مشهورى بود) و ولى‏اللَّه البرز و رضا گلشن نیز در این ساز كار كرده بودند لیكن به تصدیق اساتید، كسى وزیرى‏تبار نشد. از جمله خدمات بى‏نظیر او، زحمت و كوشش فراوانى است كه وى در تربیت «اركستر نابینایان» كشید. در اوایل دهه‏ى 1330، سازمان خدمات اجتماعى كشور درصدد برآمدند كه فقرا، متكدیان و نابینایان بى‏بضاعت را كه قادر به كار نبودند جمع‏آورى كرده، پس از معالجات لازم و تربیت و تعلیم لازم آنان را به كارهاى مناسب بگمارند. در میان رشته‏هاى تدریسى در این مؤسسه (كه به نام كانون كار و آموزش معروف بود) رشته‏ى موسیقى نیز وارد شد و وزیرى‏تبار را به سرپرستى آنجا گماردند. حوصله‏ى بیش از حد و عواطف عمیق وى به این گروه، باعث شد كه تمام انرژى خود را به طور دائم صرف آموزش نابینایان كند، در طى یك سیستم تعلیمى بسیار طاقت‏فرسا وزیرى‏تبار موفق شد كه به بسیارى از هنرجویان روشندل در آنجا نواختن بعضى آلات موسیقى را تعلیم دهد. اولین دسته اركستر نابینایان 25 نفر بود كه بعدها بیشتر شد. روح‏اللَّه خالقى مى‏نویسد: «وزیرى‏تبار در هنرستان موسیقى ملى هشت سال سمت هنرآموزى داشت و بهترین مربى بود. تمام شاگردان را شیفته خود كرده بود، با آنها مثل دوست رفتار مى‏كرد و جملگى او را از جان و دل دوست داشتند. هنگامى كه در كانون كار و آموزش تدریس مى‏كرد به قدرى به این نابینایان علاقه داشت كه روز مرگ او، همه در ماتمش چنان مى‏گریستند كه گویى بهترین پشتیبان و ارجمندترین پدر روحانى خود را از دست داده بودند». محیط نامناسب و تاریك اجتماع آن روز و سیاستهاى غلط و فرساینده دستگاه اداره رادیو، وزیرى‏تبار را بیش از ظرفیتش آزار داد و او را ناامید و خسته كرد. با این حال هنوز هم فعالیت داشت و در كار خویش اهتمام مى‏ورزید. وى قبل از مرگ به مدت چند ماه بیمار و بسترى بود و عوارض ناشى از اوره و چربى خون، وى را از پاى درآورد و پیشنهاد مسافرت به آلمان براى معالجه را نیز نپذیرفت. تا این كه در نیمه شب پنج‏شنبه 23 مرداد 1337 درگذشت. در یك طبقه‏بندى دقیق، وزیرى‏تبار از دسته موسیقیدانانى است كه پدیده‏ى ایجاد موزیك نظام و دنباله‏ى منطقى آن به صورتهاى مختلف در سالهاى بعد است. در آن دوران، سرپرستان موزیك نظام همچون «مین‏باشیان» به موسیقى كلاسیك غربى و موسیقى ایرانى هر دو، وارد و آشنا بودند (هر چند كه نزدیكى‏شان با موسیقى غرب از هر جهت بیشتر است). از سال 1302 نوع جدیدى از موسیقى ایرانى به وسیله علینقى وزیرى مطرح شد (كه بر پایه‏ى اصول علمى موسیقى مغرب زمین بود)، ادامه‏ى منطقى این نوع موسیقى در اركسترهاى انجمن موسیقى ملى و اركستر گلهاى رادیو، با تغییراتى چند، دوام یافت. وزیرى‏تبار هر چند كه شاگرد مستقیم كلنل نبود و با مدرسه عالى موسیقى و اركسترش به عنوان همكار فعالیت داشت، لیكن مى‏توان با در نظر داشتن ملاحظاتى او را تقریباً از همین دسته به شمار آورد. هر چند كه خصوصیات دیگر وى (كه جاى پرداختن آنها در این مقاله كوچك نیست)، او را به عنوان یك پدیده‏ى یكتا نمودار مى‏سازد. از او چهار فرزند به نامهاى گیتى، همایون، هدایت و هایده باقى مانده است كه همه اهل موسیقى هستند.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

وى عمرى به خاطر حراست و حفظ مبانى اصیلى كه بدانها اعتقاد داشت، كوشید و به رسم معمول روزگار، در زمان حیاتش هیچگاه آن طور كه شایسته بود قدرش شناخته نشد و شاید اخلاق آرام و فروتن و بسیار وارسته وى نیز به این موضوع كمك كرده باشد. موسى معروفى، فرزند امین‏الملك به سال 1268 متولد تهران در خانواده‏اى متعین و موسیقى‏دوست بزرگ شد. اكثر اساتید موسیقى سنتى آن روز از معاشران دائمى خانواده‏ى او بودند. موسى خان، به موازات تحصیلات قدیمه (كلاسیك)، نزد آقایوسف صورتگر كه از عكاسان خاصه دربار ناصرى بود، نواختن سه‏تار را شروع كرد و گاه پیانو نیز مى‏نواخت. سپس به محضر اساتید بزرگ آن زمان و دست آخر، نزد درویش خان رفت و شاگردى «یاپیرجان» را به اشتیاق پذیرفت. موسى معروفى، غیر از داشتن استعداد ذاتى و محیط مناسب، چون از زندگانى تأمین شده‏اى برخوردار بود و مجال تمرین بسیار داشت، سالها كار كرد تا این كه به اخذ نشان تبرزین طلا از دست درویش خان نائل آمد و از مبرزترین نوازندگان زمان خود شد. وى پس از چندى نزد سلطان حسین‏خان هنگ‏آفرین (صاحب منصب موزیك نظام و نوازنده‏ى ویولن و سه‏تار) به فراگرفتن «نت» پرداخت. از همان اوان جوانى به فكر افتاد كه ردیف موسیقى سنتى ایران را به خط نت نوشته، به زعم خود آن را از دستبرد زمان و آسیب دوران محفوظ دارد. در سال 1302 به مدرسه كلنل علینقى وزیرى وارد شد و معلومات علمى خود را در آن مدرسه تكمیل كرد. موسى خان با این كه از قابلیتهاى بسیار براى احراز مقام «نوازنده‏ى حرفه‏اى» برخوردار بود، عشق به جمع‏آورى و نوشتن ردیف او را از صرافت نوازندگى كم‏كم انداخت و تنها به تعلیم شاگردان اكتفا كرد. وى براى نوشتن ردیف با همه اساتید زنده‏ى زمان خود تماس گرفت تا با جمع‏آورى ردیف هر كدام از آنها و انطباق آنها با یكدیگر، صحیح‏ترین روایت را بیابد و این كارى بود توانفرسا كه سى سال از عمر و وقت و نیروى او را گرفت و تنها یاوران او در این چند سال، نخست دكتر لطف‏اللَّه مفخم‏پایان (موسیقى‏شناس) و بعدها محمد بهارلو (نوازنده، آهنگساز و هنرآموز موسیقى) بودند. جزوه «آواز دشتى» (كه شامل پیش‏درآمد، آواز، چهار مضراب، تصنیف و رنگ دشتى است) یادگار همین همكارى‏هاست. موسى معروفى در سالهاى 1307 -1317 كه دوباره ضبط صفحات موسیقى باب شد، به همراه صبا و مشیر همایون و چند هنرمند دیگر به خارج مسافرت كرد و صفحاتى با آنها پر كرد. چند صفحه نیز تكنوازى تار از وى باقى مانده است كه شنیدنى مى‏باشد. لازم به تذكر است كه شیوه‏ى نوازندگى موسى‏خان تا سال 1302 كه وارد مدرسه موسیقى كلنل شد، همان شیوه‏ى سنتى میرزا حسینقلى و درویش بود ولى از آن سال به بعد تحت تأثیر محیط مدرسه و تعلیمات كلنل، خواه ناخواه تغییراتى چند در آن حاصل شد كه تشخیص آنها در آثار وى براى اهل فن میسر است. با این حال، این آثار روى هم جزو آثار معتبر در زمینه‏ى تكنوازى تار است كه هنرجویان را مفید تواند بود. موسى‏خان ذوق آهنگسازى نیز داشت و بعضى آهنگهاى او- از پیش‏درآمد، نغمه دو ضربى و تصنیف- توسط محمد بهارلو و لطف‏اللَّه مفخم پایان به چاپ رسیده است. در سالهاى 1330، روح‏اللَّه خالقى، آهنگ زیباى «مرغ حق» را با شعر رهى معیرى و آواز بنان در اركستر گلها اجرا كرد. معروفى در اوان تأسیس رادیو نیز با نوازندگان آن همكارى داشت لیكن این همكارى مدت كمى دوام یافت و او دوباره به مشغله‏ى اصلى خود- گردآورى ردیف پرداخت. سالها در هنرستان موسیقى ملى تدریس كرد و امروز چند تن از نوازندگان به نام تار، دست پرورده‏ى زحمات او هستند. موسى معروفى در دورانى از تاریخ ایران مى‏زیست كه اجتماع آن روز، فاقد قابلیت در اختیار گذاشتن بستر مناسب براى پرورش مقاصد وى بوده و تا آنجا كه میسر بود، از آزردن و شكستن وى كوتاهى نكرد. سالها در پیچ و خم‏هاى توانفرساى سلسله مراتب ادارى در فشار بود و براى انتشار هر یك از آثار خود، زحمات و سختى‏هاى فراوان كشید. اوقاتى از عمرش در مشاغل بیهوده‏ى ادارى تلف شد و ناگزیر به هنرستان برگشت تا كار تعلیم را ادامه دهد. بیش از سى سال براى جمع و تدوین و نوشتن ردیف موسیقى زحمت كشید و مختصر شرح زحمات خود را در مجله موزیك ایران سال 1341 نوشته كه مطالعه‏ى آن براى علاقمندان واجب است. با این حال از زحمات و مشقات توانفرساى او هیچگونه تصویرى به عمل نیامد و حتى اداره‏ى هنرهاى زیبا هنگام چاپ كتاب به آوردن عنوان ساده‏ى «گردآورنده، موسى معروفى» اكتفا كرد و حتى دو صفحه‏اى را كه شامل شرح حال و زندگى و خدمات آن مرحوم بود چاپ نكرد و به اعتراض و دلشكستگى تلخ او (كه در یكى از شماره‏هاى سال 1341 مجله موزیك چاپ شد) ترتیب اثر نداد. ناملایمات روزگار، محیط مطرب‏پرور جامعه‏ى آن روز دستگاه رادیو و هنرهاى زیبا و كارشكنى‏ها مسئولان همه دست به دست داد و در سال 1344، پس از هجرت مرتضى محجوبى به سوى دوست، او نیز در شهریور ماه همان سال خاموش شد و دو ماه بعد روح‏اللَّه خالقى به او پیوست. موسى معروفى مردى درویش مسلك و وارسته و به حد افراط پر آزرم و مهربان بود. دستى گشاده داشت و مال دنیا در كف او قرار نمى‏گرفت (اگر شرح حالى كه دوست صمیمى او آقاى مرتضى عبدالرسولى در رثایش نگاشته است به چاپ برسد كو در دسترس همگان قرار گیرد صدق عرایض بنده اثبات خواهد گردید). او در امر تعلیم، سخى و مهربان و پرحوصله بود و استادى دلسوز و مسئول. ساخته‏هاى دلنشین او، در همان محدوده‏ى موسیقى ایرانى است كه تا حد زیادى به آن آثار و آثار روح‏اللَّه خالقى ندارد؛ و بیشتر خاص خود معروفى است). ردیف مكتوب او، با تار سلیمان روح‏افزا نواخته و ضبط شد ولى اكنون در دسترس عموم نیست. یادش گرامى باد. (1344 -1268 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. دوران كودكى و جوانى را به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و نواختن سه تار را نزد آقا یوسف صورتگر فراگرفت و گاه پیانو نیز مى‏نواخت. سپس به محضر اساتید بزرگ آن زمان و بعد نزد درویش خان رفت و به اخذ نشان تبرزین طلا از دست درویش خان نایل آمد. وى نت را نیز نزد حسین خان هنگ‏آفرین فراگرفت و در 1302 ش به مدرسه كلنل علینقى وزیرى رفت و معلومات خود را تكمیل كرد. معروفى براى نوشتن و جمع‏آورى ردیف با همه‏ى اساتید زمان خود در تماس بود تا با انطباق آنها، صحیح‏ترین روایت را بیابد و این كارى بود توانفرسا كه سى سال از عمر و وقت او را گرفت و تنها یاوران او در این چند سال، دكتر لطف‏اللَّه مفخم پایان و محمد بهارلو بودند. جزوه‏ى «آواز دشتى» یادگار همین همكاریهاست. وى مختصرى از شرح كار خود را در مجله‏ى «موزیك ایران»، در 1341 ش چاپ كرده است. او به همراه صبا و مشیر همایون به خارج از كشور سفر كرده و صفحاتى با آنها پر كرد است. از استاد معروفى چند صفحه نیز تكنوازى تار باقى مانده است.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

اسماعیل زرین‏فر، فرزند مهدى روز عید قربان در تكیه زرگرها، جنوب تهران متولد شد. و از حدود چهارصد سال پیش اصل و نسب وى در تهران زیست مى‏كردند. پدربزرگ وى در دربار ناصرالدین‏شاه و مظفرالدین شاه، مستوفى دربار بود و هر روز غروب در آن زمان دربار چراغانى مى‏شد و براى شب‏نشینى و بزم شبانه شاه و درباریان جمع مى‏شدند و به ساز اساتید وقت گوش مى‏دادند. پدربزرگ اسماعیل، پسرى داشت به نام علیرضا كه بنا به معمول آن روز به مكتب مى‏رفت، چند سالى از مكتب رفتن وى نگذشته بود كه روزى با پدرش به دربار مى‏رود و آن روز هم بساط موسیقى دربار برپا بود و استادانى چون: آقا میرزا عبداللَّه، آقا حسینقلى، سماع حضور، باقرخان كمانچه‏كش، جوادخان قزوینى كه استاد كمانچه بود حضور داشتند، علیرضا كه طفلى بیش نبود از همان ابتدا محو نوازندگى این اساتید شده و شیفته‏ى موسیقى مى‏گردد و از پدرش خواهش مى‏كند كه وى را جهت آموختن ساز نزد یكى از این استادان ببرد، پدر هم چون علاقه‏ى بیش از حد پسر را به موسیقى مى‏بیند كمانچه‏اى تهیه مى‏كند و وى را نزد جوادخان قزوینى مى‏برد و از ایشان خواهش مى‏كند كه وى را تعلیم كمانچه دهد. (ناگفته نماند كه جوادخان قزوینى یكى از نوابع زمان بوده و كمانچه زدن وى همطراز بود با نى‏زدن نایب اسداللَّه نوایى كه در اصفهان استادانى حسن كسایى بوده و مى‏گویند هر وقت نى مى‏زده گوسفندان از دور و نزدیك به دورش جمع مى‏شدند و گوش مى‏دادند و پرندگان نیز قدرت حركت و پر زدن هم نداشتند و مى‏نشستند و به نواى نى وى گوش مى‏دادند.) به هر حال علیرضا مدت سه سال تحت تعلیم چنین استادى قرار مى‏گیرد و از محضر وى كسب فیض مى‏كند. سابق بر این موسیقى ایران علمى نبود و هرچه بود عملى بود و به طور سینه به سینه باقى مانده و همینطور هم به شاگردان آموخته مى‏شد و باید گفت این آموزش روى ردیفها بود و در سه دوره، ردیف موسیقى ایرانى، آموخته مى‏شد. دوره‏ى اول، دوره‏ى دوم، دوره‏ى سوم. دوره‏ى اول؛ یك دوره‏ى ساده بود؛ دوره‏ى دوم، یك كمى تحریرات و گوشه‏هایى بیشتر آموخته مى‏شد، دوره‏ى سوم كاملاً گوشه‏هاى هفت دستگاه به تمام معنى تعلیم داده مى‏شد. روزى كه پدر علیرضا عده‏اى مهمان از درباریان داشت به او مى‏گوید: «كه پسرجان سازت را بیاور و قدرى ما را سرگرم كن»، وى اطاعت امر پدر مى‏كند و سازش را مى‏آورد و شروع مى‏كند به كمانچه زدن نزد مهمانان و چون از استاد بزرگى تعلیم گرفته بود و خودش نیز داراى استعدادى فوق‏العاده بود و جز به موسیقى به چیز دیگرى فكر نمى‏كرد و سعى‏اش بر این بود كه برسد به مقام استادى، وقتى آن روز نوازندگى مى‏كند سخت مورد توجه و نظر درباریان قرار مى‏گیرد به طورى كه تعریف ساز زدن وى به گوش مظفرالدین شاه مى‏رسد و مظفرالدین شاه پدر وى را احضار و از او مى‏پرسد؟ «میرزا عبداللَّه، پسر شما كمانچه مى‏زند؟» میرزا عبداللَّه پاسخ مى‏گوید: «بله». مى‏پرسد: «استادش چه شخصى بوده؟» مى‏گوید: «جوادخان قزوینى». سپس مظفرالدین شاه مى‏گوید: «پس باید خیلى خوب ساز بزند، وى را نزد ما بیاور تا سازش را گوش كنیم». میرزا عبداللَّه، پسرش علیرضا را نزد مظفرالدین شاه مى‏برد و وى براى شاه قدرى ساز مى‏زند و به قدرى انگشتانش روى كمانچه قرص و محكم و خوش حالت و پخته قرار مى‏گیرد كه شاه شدیداً تحت تأثیر نواختن او قرار مى‏گیرد و بلافاصله دستور مى‏دهد هر شب علیرضا كه هنوز كودكى بیش نبود برود دربار موقع خواب شاه ساز بزند تا شاه خوابش ببرد و از آن زمان به بعد، پس از پایان، مجلس موسیقى كه توسط آقا میرزا عبداللَّه، آقا حسینقلى، باقرخان، حسین‏خان اسماعیل‏زاده و عده‏اى دیگر از اساتید برپا مى‏گشت، چشمان علیرضا را مى‏بستند و وى را كنار تختخواب شاه مى‏نشاندند و زنهاى حرمسرا اطراف تخت مى‏نشستند و به ساز كودك هنرمند گوش فرامى‏دادند و علیرضا آنقدر ساز مى‏زد تا مظفرالدین شاه خوابش ببرد و پس از خواب شاه وى با چشم بسته تعظیم مى‏كرد و یكى از خواجگان حرم زیر بغلش را مى‏گرفت و به بیرون هدایت مى‏شد. مظفرالدین شاه خیلى به سبك زدن علیرضا علاقه پیدا مى‏كند به طورى كه به وى دستور مى‏دهد كه بعد از این غیر از دربار حق ندارى در جاى دیگرى كمانچه بزنى و مى‏گوید: «اگر بشنوم جاى دیگرى ساز بزنى تو را تنبیه سختى خواهم كرد». اتفاقاً، روزى عده‏اى از درباریان دور هم جمع بودند، با اصرار فراوان علیرضا را وادار مى‏كنند كه براى ایشان ساز بزند و علیرضا هم ناچار مى‏پذیرد و براى آنها شروع به نواختن مى‏كند. ولى این موضوع به گوش شاه مى‏رسید و مظفرالدین شاه وى را احضار مى‏كند و با پرخاش به او مى‏گوید: «مگر به تو دستور نداده بودم كه غیر از دربار حق ندارى جاى دیگر ساز بزنى؟» علیرضا سرش را پایین مى‏اندازد و با لحن مظلومانه‏اى كه انگار بزرگترین گناهان و خطاها را مرتكب گردیده، مى‏گوید: «گول خوردم و خطا كردم، دیگر غیر از حضور شاه و دربار، جاى دیگر و براى هیچ احدى ساز نمى‏زنم». ولى مظفرالدین شاه كه خیلى از این بابت خشمگین گشته بود، دستور مى‏دهد كه دست وى را قطع كنند كه او دیگر نتواند ساز بزند. درباریان جملگى روى دست و پاى شاه مى‏افتند و بسیار عجز و لابه مى‏كنند كه قربان دست این هنرمند را قطع نفرمایید وى را ببخشید ما همگى ضامن مى‏شویم كه جاى دیگرى غیر از دربار ساز نزند، در اینجا مظفرالدین شاه دستور مى‏دهد تا وى را فلكش كنند و كتك مفصلى به علیرضا مى‏زنند و آنقدر با تركه وى را مى‏زنند تا چند بار بیهوش مى‏گردد. آرى این وضع دربار قاجار با هنرمندان بود. باید یادآور شد كه به طور كلى شیوه‏ى آزار هنرمندان از دیرباز در این مرز و بوم و به خصوص در دربار سلاطین و بین درباریان، امرى عادى و مرسوم بوده چنان كه شبیه حادثه‏اى نیز در زمان فتحعلیشاه قاجار روى داده كه ذكر آن از نظر آشنایى به چگونگى احوال آن گروه از مردم، شایان توجه است. ذكر این واقعه در شرح احوال عبداللَّه خلف كه از مستوفیان و خطان زمان فتحعلیشاه قاجار بود، در مجله‏ى یادگار، جلد سوم شماره‏ى یك صفحه‏ى 61 بدینگونه آمده است: «در كتابخانه‏ى سلطنتى فتحعلى شاه قرآنى موجود بوده كه با خط بسیار زیبایى نوشته شده بود، ولى روزى معلوم شد كه یكى از جزوات قرآن مجید مفقود شده است، درباریان به امر شاه درصدد جستجوى كسى برآمدند كه بتواند آن جزوه‏ى كتاب آسمانى را به همان زیبایى و اسلوب جزوات دیگر بنویسد. قرعه به نام مرحوم حاج میرزا عبداللَّه خلف اصابت كرد و این شاعر خوشنویس به فاصله‏ى چند روز آن جزوه‏ى مفقود شده را چنان شبیه به خط سایر جزوات نوشت كه شاه در تشخیص جزوه‏ى نو نوشته، از سایر جزوات بازماند و نام كاتب را پرسید تا او را مشمول عنایات شاهانه قرار دهد... لیكن خدعه و نیرنگى كه خاص درباریان آن ایام بود باعث شد كه از دربار معدلت‏مدار امر شود كه دست راست مرحوم خلف را به این بهانه كه ممكن است طغراى ظلل‏اللهى را جعل نماید از شانه قطع نمایند.» پس از انقراض سلسله‏ى قاجاریه علیرضاى كودك كه حالا استادى بزرگ گردیده بوده و از آزادى كامل برخوردار بود، در منزل به تدریس موسیقى مشغول مى‏گردد و شاگردان زیادى را تعلیم مى‏دهد و این همان استاد علیرضا چنگى بود كه یكى از مفاخر بزرگ موسیقى كشور گردیده بود. اسماعیل زرین‏فر خواهرزاده‏ى این استاد فرزانه و بزرگ بیش از هفت بهار از زندگیش نگذشته بود كه نزد دایى خود، علیرضا چنگى جهت تعلیم گرفتن كمانچه و ویولن رفت و موسیقى را به طور سنتى و سینه به سینه فراگرفت، سپس نزد حسین اسماعیل‏زاده مى‏رود و چند سالى نیز از این استاد بزرگوار تعلیم مى‏گیرد. زرین‏فر در سال 1300 با شخصى به نام آقا میرمهدى ورزنده كه از بروكسل آمده بود و سمت استاد ورزش نوین ایران را به عهده داشت آشنا مى‏شود و چون در این زمان در دبیرستان دارالفنون شاگرد بود و یكى از ورزشكاران به نام وقت آن مدرسه بود، همراه با 9 نفر دیگر براى تدریس و تعلیم ورزش در مدارس انتخاب مى‏شود و همین زمان هم كلنل وزیرى كه تازه از اروپا به ایران آمده بود و در نظر داشت مدرسه عالى موسیقى را تأسیس نماید و سرودهایى نیز جهت مدارس ساخته بود، روزى همراه با میرمهدى ورزنده ویولونش را برمى‏دارد و به منزل كلنل وزیرى مى‏روند، كلنل از ایشان سؤالاتى مى‏كند و مى‏گوید قدرى ساز بزن و او قطعاتى را مى‏نوازد كه كلنل از وزیرى مى‏گوید: «شما نت مى‏دانید»، وى پاسخ مى‏دهد: «كه نه موسیقى را به طور سنتى یاد گرفته»، كلنل وزیرى مى‏گوید: «با این استعداد و نوازندگى حیف است كه نت ندانید، بیاید شما هم مانند آقایان: ابوالحسن صبا، سلیمان سپانلو، حسین سنجرى و عده‏اى دیگر از اشخاص كه اسم نوشته‏اند، شما هم ثبت نام نمایید». و وى هم بلافاصله مى‏پذیرد و ثبت نام مى‏كند و اولین آهنگى را هم كه كلنل وزیرى ساخته بود و با پیانو توسط خود استاد نواخته شده بود به شاگردان آموخته مى‏شود كه شعر آن چنین است: نیروخواهى چون ما بیا و ورزش نما زور بازو گر بایدت كوشش نما ورزش بدهد تن را نیرو آرد به جوان زور بازو حال سالم دارد ورزشكار حال سالم دارد ورزشكار زرین‏فر در مدرسه عالى موسیقى پس از سالها زحمت و كوشش و بهره‏گیرى از اساتیدى چون: كلنل وزیرى، سورن آراكلیان، سرژ حوتسیف، جانبازیان، استپانیان و پروو كه یك ویولونیست ممتاز و عالى‏مقام فرانسوى بود و موسیو رونى متدهاى نت فرنگى را یاد مى‏گیرد و روزى 16 ساعت ویولن مى‏زند و چون خودش استاد ورزش و ورزشكار بود و از نیرو و توانایى بدن كاملاً بهره‏ور بود، توانست با قدرت تمام به جلو برود و خیلى بیش از عده‏اى دیگر، توانست از محضر این استادان بزرگ جهت نیل به مقصود خود استفاده نماید و مدت هجده سال این كار متداوم، توأم با سایر كارها و مسئولیت‏هایى كه در وزارت فرهنگ به عهده داشت ادامه مى‏یابد و همین امر سبب خستگى و فرسودگى استاد مى‏شود ولى او توانست در عوض به اهداف خود برسد. در سال 1307 كه سالار معزز پس از آن همه خدمات شایان توجهى كه انجام داد، و شاگردان بسیار خوبى كه در مدرسه موزیك تربیت كرد، جا دارد كه از این استاد گرانمایه و خدمات گرانبهایش یاد مى‏شود و باید گفت چون ایشان دیگر پیر شده بود، بازنشسته گردید و كلنل وزیرى به جاى وى مشغول كار شد. كلنل وزیرى كه از نظر نظامى، خودش افسر بود ولى با موزیك نظامى چندان آشنایى نداشت، لكن در نواختن تار و قواعد ویولن و پیانو و هارمونى استاد و خیلى خوب آنها را مى‏دانست و تحصیل كرده‏ى كشورهاى: فرانسه و آلمان بود و از بزرگان و استثنائات زمان خود به شمار مى‏رفت و وى از طرفى دیدى وسیع و مدیرى مدبر بود و همین ویژگى‏هاى مخصوص كه در نهاد این مرد بود موجب پیشرفت و تربیت شاگردان بسیار خوبى در مدرسه موسیقى گردید. اسماعیل زرین‏فر، بنا به پیشنهاد كلنل وزیرى در سال 1307 به سمت نظامت و معلمى مدرسه انتخاب مى‏شود و وى از همین سال در هنرستان شروع به تدریس مى‏كند. در این زمان كل بودجه‏ى مدرسه عالى موسیقى مبلغى در حدود 5000 ریال بود و اغلب در مدرسه وسائل نداشتند و شاگردان این مدرسه، روى میز و نیكمت‏هایى مى‏نشستند كه با دوده و سریشم رنگ شده بود و وقتى كمى هوا گرم مى‏شد لباس شاگردان به میز و نیمكت مى‏چسبید و كثیف مى‏شد. حقوق استاد زرین‏فر هم در این زمان با توجه به این كه سمت نظامت مدرسه را داشت، معلم ویولن بود، معلم تئورى بود، دفترنویس، ماشین‏نویس بود و خلاصه تمام كارهاى دفترى را نیز انجام مى‏داد فقط مبلغى در حدود چهل تومان بود. وى در مدرسه موسیقى شش رشته درس مى‏داد و بسیارى از كارهاى مدرسه به عهده‏ى وى بود و تا سالهاى متمادى ادامه داشت تا كلاسهایى تأسیس شد به نام كلاسهاى پرورش افكارى كه چهل نفر انتخاب و آماده شده بودند جهت موسیقى نظامى و كلنل وزیرى، زرین‏فر براى تربیت معلمى سرود و موسیقى نظامى، این چهل نفر با همكارى دكتر مصطفى ادیب، ضرابى، سورن آراكلیان، مختارى، روح‏اللَّه خالقى، منوچهر وارسته، سرژ خوتسیف و دكتر حسین گل‏گلاب كه خودش نیز از شاگردان مدرسه عالى موسیقى بود و اشعار سرودها را مى‏سرود كار آموزش را اداره مى‏كردند. در مدرسه عالى موسیقى بود كه زرین‏فر با استاد روح‏اللَّه خالقى آشنا شد، خالقى كه مورد علاقه‏ى شدید كلنل وزیرى بود و كلنل كمكهاى شایانى به پیشرفت وى در این مدرسه نموده بود، از همكارى زرین‏فر هم جهت آموزش ویولن به هنرجویان بهره‏مند گردید ولى چون نواختن ویولن، یك استعداد خاص و قدرت و عظمتى اصولاً در دست آدمى باید باشد و خلاصه نبوغى باید نوازنده داشته باشد تا بتواند جلو برود و در جا نزد زیرا بعضى‏ها هستند كه همان وسط كار مى‏مانند و دیگر پیشرفتى ندارند، تكنیك ندارند، ولى بعضى‏ها هم هستند كه خیلى سریع پیش مى‏روند و قدرت آرشه‏كشى دارند، نبوغ و استعداد خاصى دارند و میان صدها نفر، نام‏آور مى‏شوند و روح‏اللَّه خالقى هم، استادى‏اش در موسیقى، بیشتر در تنظیم اركستر و آرمونى بود كه مى‏توان گفت در این باب نابغه بود و در مدرسه هم رفته رفته روى آورد به تئورى موسیقى و درس تئورى موسیقى به شاگردان مى‏داد، روانش شاد. به هر حال زرین‏فر روزى در مدرسه مى‏بیند كه روح‏اللَّه خالقى یك مسئله‏اى از آرمونى در دستش است كه دارد حل مى‏كند، از خالقى مى‏پرسد «كه چگونه و كجا مى‏خوانى؟» خالقى مى‏گوید: «من به صورت مكاتبه‏اى در بیروت با كلس و اندانس استاد منحصر آرمونى آنجا ارتباط دارم و به طور مكاتبه‏اى درس مى‏خوانم». زرین‏فر مى‏پرسد «آیا من هم مى‏توانم مانند شما درس بخوانم؟» خالقى جواب مى‏گوید: «اشكالى ندارد، شما هم تقاضا كنید». و وى بلافاصله مبلغ 240 ریال توسط آدرسى كه استاد خالقى در اختیار وى مى‏گذارد به بیروت مى‏فرستد و ثبت نام مى‏نماید و هارمونى را نیز توسط استاد بیروتى مانند خالقى مى‏آموزد و بعداً استاد خالقى به سمت معلم هارمونى مدرسه‏ى عالى موسیقى برگزیده شد كه زحمات فراوانى نیز در این مدرسه براى تربیت شاگردان متحمل گردید و بعد از سالها مدرسه‏اى جهت اداره‏ى موسیقى كشور تأسیس گردید كه كلنل وزیرى رئیس موسیقى كشور، روح‏اللَّه خالقى معاون موسیقى كشور و اسماعیل زرین‏فر مسئول هنرستان عالى موسیقى گردیدند. زرین‏فر حدود چهارصد آهنگ با سرودها ساخته و هفته‏اى دوبار كه به رادیو مى‏رفت، بدون استثناء قطعه‏ى تازه‏اى مى‏ساخت و مى‏نواخت و در مأموریتى كه به وى محول مى‏شود به شهرستان مشهد مى‏رود و در جشن فردوسى شركت و مدت چهار سال در فرهنگ آن سامان مأموریتش به طول مى‏انجامد. در مشهد استاد، اقدام به تأسیس كلاس موسیقى مى‏نماید و شاگردان زیادى را تحت تعلیم و تربیت قرار مى‏دهد كه از جمله خانم پوران شفیعى، استاد عالیقدر دانشگاه اصفهان و دختر خاله‏ى آقاى محمد میرنقیبى بود. باید گفت زمانى كه این خانم تعلیم ویولن مى‏گرفت، محمد خیلى كوچك بود كه همراه دختر خاله‏ى خود به كلاس مى‏آمده و گوش مى‏داد و چون خیلى دقت مى‏كرد و با كنجكاوى ناظر بر درس دختر خاله‏ى خود بود، این مسئله از چشم استاد زرین‏فر دور نمى‏ماند و استاد به وى مى‏گوید: «فرزندم از رفتارت پیداست كه به موسیقى علاقه دارى، بیا همین‏طور كه من به دختر خاله‏ات درس مى‏دهم به شما درس بدهم». و محمد میرنقیبى هم نزد استاد شروع به تعلیم ویولن مى‏كند. دیگر از شاگردان خوب و با استعداد استاد زرین‏فر، آقاى عباس شاپورى است كه صرفنظر از بعضى ساخته‏هایش، یكى از موسیقیدانان باذوق و از آهنگسازان با قریحه‏ى ما مى‏باشد. از شاگردان دیگر استاد، دكتر باقر شریعت، مدیر مجله‏ى تهران اكونومیست بود كه خیلى خوب ویولن مى‏زد و مى‏رفت كه یكى از بزرگان موسیقى كشور شود ولى كارهاى روزنامه‏نگارى وى را در مسیرى دیگر قرارداد، عطااللَّه زیبایى، احمد خاص هم كه خوب ویولن مى‏زد و هم بسیار عالى مى‏خواند از دیگر شاگردان استاد بودند كه آنها هم به كارهاى دیگر دولتى روى آوردند. محمود تاجبخش یكى دیگر از شاگردان خوب و با ارزش دیگر استاد است كه بسیار مورد لطف و توجه او بوده و متقابلاً محمود تاجبخش هم علاقه و احترامى خاص و ویژه براى استاد خود قائل هستند و این احترام دو طرفه‏ى مرید و مرشد موجب گردید كه استاد زرین‏فر یك رباعى در وصف وى به سراید كه آن چنین است: جز مهر و وفا من ز وجود تو ندیدم زان غنچه‏ى بشگفته به جز خنده ندیدم اى گل به خدا مظهر مهرى و صفایى همانند تو من شمع فروزنده ندیدم یكى دیگر از شاگردان ممتاز استاد، دكتر مهدى بركشلى بود. استاد زرین‏فر در سال 1302 در مدرسه توفیق روبروى تكیه‏ى زرگرها كه منزل استاد هم همانطور كه اشارت رفت در همانجا بود، درس ورزش مى‏داد، پدر بركشلى مردى بود لاغراندام، خوش‏سیما، با خدا و متدین كه در همین مدرسه درس مى‏داد كه بیشتر وقتش یا صرف نماز و عبادت مى‏شد و یا در مدرسه به شاگردان درس مى‏داد و پسر وى مهدى به واسطه همسایگى در محل آمد و شد در مدرسه با زرین‏فر، بیش از سایر شاگردان دوست و مأنوس مى‏گردد، لذا از استاد تقاضا مى‏كند كه نزد وى ویولن درس بگیرد و استاد هم مدت دو سال و اندى به وى تعلیم ویولن مى‏دهد، دكتر مهدى بركشلى بعدها در هنر موسیقى كشور، یكى از بزرگان و نوابع مى‏گردد كه خدمات شایانى به موسیقى علمى مملكت نمود. استاد اسماعیل زرین‏فر، در مدرسه عالى موسیقى با مرحوم صبا، خالقى و سایر استادان آن زمان حدود 22 صفحه پر مى‏كند و همراه با همین استادان از سال 1322 تا 1326 در رادیو فعالیت داشت و غیر از ویولن و كمانچه با ویولن آلتو هم آشنایى كامل دارد كه بسیارى مواقع آلتو مى‏نواخت. وى مى‏گوید: «طاهرزاده یكى از خوانندگان خوب و طراز اول مركب‏خوانى بود و اقبال آذر هم از موسیقیدانان و خوانندگان بزرگ ایران است و سالیان دراز با ایشان نشست و برخاست داشته‏ام به طورى كه در همان تكیه زرگرها، نزدیكى منزلمان، شخصى به نام ابراهیم عاصى منزل داشت كه معلم كلاس پنجم ابتدایى بود، (این شخص پدر آقاى على تابش هنرپیشه‏ى معروف تأتر و سینما) مردى بود باذوق، شاعر و ورزشكار كه شعر چندین سرود از ساخته‏هاى بنده را هم سروده بود، هر هفته با اقبال‏السلطان به منزل تابش مى‏رفتیم و شروع مى‏كردیم به خواندن و شعر گفتن و ساز زدن و اقبال‏السلطان هم بیشتر مواقع در آنجا شروع مى‏كرد به خواندن، یادم هست روزى وى آوازى در «عراق و ماهور» كه باید «نهیب و عراق» با صدا برود بالا و به اصطلاح چهاردانگ كافى باشد مى‏خواند ولى وقتى مى‏خواند همانطور كه او لبخند و تبسم بر لبانش نقش بسته بود، به راحتى و قشنگى و زیبایى چهاردانگ را عالى مى‏خواند و او یك چنین قدرتى در خواندن داشت و یكى از كارهاى انحصارى كه وى انجام داد و هیچكس دیگر نتوانست مانند اقبال‏السلطان بكند این بود كه یك شعر داشت كه تقریباً تمام هفت دستگاه را كه هر شعر مناسب این دستگاهها بود اشاره مى‏كرد مى‏خواند: راست‏گویان حجازى به نوا مى‏گویند كه حسین كشته شد از راه مخالف به عراق یك چنین هنرى را هیچكس جز اقبال آذر نداشت. سالها در منزل شادروان ابراهیم عاصسى این محفل دوستانه‏ى ما ادامه داشت تا عاصى و اقبال‏السلطان به رحمت ایزدى پیوستند. روانشان شاد». (س چهاردهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. خواهرزاده استاد علیرضا چنگى بود. وى در تهران متولد شد. كمانچه و ویولن را در هفت سالگى نزد دایى خود آموخت و موسیقى را به طور سنتى فراگرفت. مدتى نیز شاگرد حسین خان اسماعیل‏زاده بود. از سال 1300 ش در مدرسه عالى موسیقى نزد استادانى چون: كلنل وزیرى، سورن آراكلیان، سرژ حوتسیف، جانبازیان، استپانیان و پروو، كه یك ویولونیست ممتاز و عالى مقام فرانسوى بود، و موسیورونى متدهاى نت فرنگى را تكمیل كرد و در سال 1307 ش به پیشنهاد كلنل وزیر سمت ناظمى و معلمى مدرسه عالى موسیقى را به عهده گرفت. در همین مدرسه بود كه زرین‏فر با استاد روح‏اللَّه خالقى آشنا شد و این آشنایى باعث شد كه هارمونى را نیز توسط استاد بیروتى مانند خالقى بیاموزد. بعدها كه مدرسه‏اى جهت اداره‏ى موسیقى كشور تاسیس شد، كلنل وزیرى رییس موسیقى كشور، روح‏اللَّه خالقى معاون موسیقى كشور، و اسماعیل زرین‏فر مسئول هنرستان عالى موسیقى گردیدند. وى حدود چهارصد آهنگ و سرود ساخته است. او در ماموریتى كه به مشهد مى‏رود اقدام به تاسیس كلاس موسیقى مى‏نماید و شاگردان زیادى را تحت تعلمى و تربیت قرار مى‏دهد از جمله، خانم پوران شجیعى، محمود تاجبخش و دكتر مهدى بركشلى. زرین‏فر در سال 1314 تا 1317 ش در مشهد با كمك عده‏اى از هنرمندان جمعیتى در مدرسه عالى موسیقى با استاد صبا، خالقى و سایر استادان آن زمان حدود بیست و دو صفحه پر مى‏كند. او غیر از ویولن و كمانچه با ویولن آلتو هم آشنایى كامل داشت و بسیارى مواقع آلتو مى‏نواخت.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

مرتضى نى‏داود، در خانواده‏اى موسیقى دوست، در تهران چشم به جهان گشود پدرش «بالاخان» نوازنده‏ى تنبك بود. مرتضى در سن پنج‏سالگى، نزد خود با تار آشنا شد و با زحمت، نواهایى از آن استخراج مى‏كرد. پدرش به استعداد او پى برد و فرزند را نزد اساتید زمان به آموزش گذاشت. نخست نزد دو تن از تارنوازان گمنام به مدت كوتاه و سپس نزد میرزا حسینقلى، بزرگترین استاد زمانه به شاگردى رفت. محیط خانواده نى‏داود محیط آرامى آكنده از ساز و موسیقى بود به خصوص جو آن زمان كه خالى از هرگونه موسیقى مبتذل و وارداتى بود، در پرورش ذوق وى سهم بسیار داشت. نى‏داود پس از گذراندن دوره ردیفهاى میرزا، نزد بهترین شاگرد او درویش خان رفت و كار خود را ادامه داد. نى‏داود جوان، بهترین و محبوب‏ترین شاگرد درویش شد و ضمن اتمام دوره‏ى كلاسهاى وى، سرپرستى قسمتى از اداره امور كلاس را به عهده گرفت و طى سالها، به دریافت سه مدال از دست درویش، خان نائل شد (مس، نقره و طلا). بالاخان مایل نبود كه موسیقى، پیشه‏ى آینده‏ى نى‏داود شود لیكن موسیقى، تا سالها پیشه‏ى اصل هنرمند جوان شد و برادرانش، موسى و سلیمان (كه چندى پیش فوت كرد) نیز همراه او بودند. طى مجالست با هنرمندان در محافل مختلف، با نوازندگان ارزنده‏ى دیگرى آشنا شد كه بعدها جزو دوستان و همكاران هنرى او شدند؛ نى‏داود جوان پس از چند سال، كلاس تعلیم تار را در خانه‏ى خود به خصوصى دایر كرد و به تعلیم شاگردان پرداخت. از خصوصیات منحصر به فرد او، غریزه‏ى قوى او در كشف استعدادهاى جوان و ناشناخته بود و تعلیم آنان. قمرالملوك وزیرى، غلامحسین بنان، ملوك ضرابى و چند تن دیگر از كسانى هستند كه قسمتى (یا همه) از رشد و ترقى خود را مدیون مساعى نى‏داود هستند. در این سالها، او به همراه قمرالملوك وزیرى كنسرتهاى متعددى در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به همراه عارف قزوینى كنسرتهاى متعددى داد كه بسیار مورد توجه واقع شد. نى‏داود جوان در حدى از رشد و تعالى بود كه اساتید كهنسال و زبده‏ى موسیقى نیز با رغبت همراه وى مى‏نواختند و كنسرت مى‏دادند (از جمله: طاهرزاده، حاج خان، نایب اسداللَّه و درویش خان) در تهران، همراه با پیانوى مرتضى محجوبى و آواز تاج اصفهانى كنسرتى از طرف روزنامه‏ى ناهید داد و تاج در حضور فرخى یزدى مدیر روزنامه طوفان این شعر فرخى را بخواند و آواز این طلبه‏ى جوان بسیار مورد توجه واقع شد: فرخى از زندگى خوش است به نانى گر نرسد آن هم اضطراب ندارد هنگام وفات درویش خان نیز به همراه پیانوى مرتضى محجوبى و آواز دوامى و طاهرزاده، كنسرتى به یاد درویش داد. از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ایران رواج یافت، نى‏داود صفحاتى از خود به یادگار گذاشت كه بسیار از آنها ماندگارترین آثار در موسیقى ایرانى هستند. غیر از تكنولوژى‏هایش، مهمترین صفحات او همراه آواز قمرالملوك وزیرى است، غیر از اینها، نى‏داود چندین تصنیف از عارف را به همراه قمر در این صفحات خوانده است و نظر به این كه این تصانیف در زمان عارف پر شده است، از لحاظ درستى اجرا، اصیل‏تر و معتبرتر از اجراهایى است كه در سالهاى بعد از این آثار شد (از جمله: «گریه كن كه گر» در مایه دشتى كه باید كلنل محمدتقى‏خان پسیان سروده شده است. كو «چه شورها» در شور). در این صفحات (كه بسیارى از آنها دوباره با آواز ملوك ضرابى كاشانى ضبط و منتشر شد) ویولن موسى‏خان نى‏داود: ضرب رضا روانبخش و پیانوى مرتضى محجوبى، ساز نى‏داود و آواز قمر همراهى كرده است. از زیباترین تصانیفى كه در آن دوره حاصل این همكارى بود، تصنیف دشتى «آتشى در سینه دارم جاودانى» است كه شعر آن از پژمان بختیارى است. نى‏داود، پس از تعطیل كلاس خود در خیابان ناصریه (ناصر خسرو امروز)، با اجازه وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختیارى‏ها در خیابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسه‏اى دایر كرد كه آن را به یاد استاد خود، مدرسه درویش نامید. در این مدرسه، تار و سه تار، ویولن و آواز تدریس مى‏شد. نى‏داود با نیروى بسیار و دلسوزى به كلاس تدریس پرداخت و تا سالها، تا زمانى كه ضعف و پیرى بر او غلبه نكرده بود به كار تدریس ادامه مى‏داد. معروفترین كسانى كه در این مدرسه به تعلیم موسیقى پرداختند و یا معلومات خود را تكمیل كردند عبارتند از: قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسیقیدان بنام آذربایجانى)، ارسلان درگاهى (سه‏تار)، حسین سنجرى (تار). لازم به تذكر است كه ویولن در این مدرسه به شیوه كمانچه كشهاى قدیم تدریس مى‏شد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسین‏خان اسماعیل‏زاده و علیرضاخان چنگى بود. از سال 1319 كه رادیو افتتاح شد، وى به همراه بزرگانى چون: صبا، قمر، محجوبى، شهنازى، درگاهى، روانبخش، سماعى و دیگران به نوازندگى پرداخت. اما هیچگاه از رادیو و طرز اداره آن تشكیلات راضى نبود و عاقبت از آنجا بیرون آمد و دیگر به رادیو بازنگشت و تا سالها، علیرغم عدم رضایت باطنى او، از نوارهاى سابقش استفاده مى‏شد. در سالهاى بعد، نسل جدیدى از تارنوازان و سه‏تار نوازان به جاى او و شهنازى و درگاهى آمدند كمه مشهورترین آنها جلیل شهناز، احمد عبادى، لطف‏اللَّه مجد و فرهنگ شریف هستند. نسل جدیدى كه همراه با خود، شیوه‏اى از نوازندگى را آوردند كه با قدما تفاوت بسیار داشت. نى‏داود در این سالها، از آنجا كه دیگر در اداره رادیو كارى نداشت و مدرسه موسیقى او نیز به خاطر غیرانتفاعى بودنش، كفاف تأمین معاش او را نمى‏كرد، به تجارت پردات و فعالیت خود را در زمینه موسیقى به همان مدرسه منحصر كرد، روش تعلیم او در مدرسه همان روش تدریس میرزا حسینقلى و درویش بود و مبانى آموزش و اجراى موسیقى سنتى، دقیقاً همان بود كه نى‏داود خود در كودكى و جوانى از این اساتید آموخته بود. در آن سالها، او و چند تن دیگر مانند: سعید هرمزى، نورعلى برومند، سلیمان امیرقاسمى، عبداللَّه دوامى، ارسلان درگاهى كسانى بودند كه آرام و بى‏صدا، شیوه‏ى قدیم را حفظ كردند و تعلیم دادند. مرتضى‏خان نى‏داود در فاصله سالهاى 1325 -1355 عملاً دیگر در رادیو و سازمانهاى دولتى مربوط به موسیقى ظاهر نشد و فقط دو سه بار به دادن كنسرت پرداخت كه آخرى آنها در مرداد سال 1338 به یاد قمرالملوك وزیرى بود. مهمترین خدمت نى‏داود، ضبط ردیفهاى موسیقى ایران در نوار است كه از مهمترین مراجع براى پژوهش موسیقى سنتى به شمار مى‏آید. در دهه 1350 رادیو از او دعوت به این كار كرد. نى‏داود با وجود كهولت سن، پذیرفت و طى ماهها كار، تعداد 297 نوار آماده شد كه شامل تمام محفوظات این پیر استاد بود از آموخته‏هایش. و شامل گوشه‏هایى مهجور كه اكثر موسیقیدانان میانسال و جوان ایرانى را با آنها آشنایى نبود. جالب توجه این كه نى‏داود، با این كه از طرف مسئولین رادیو اصرار فراوانى شده، در قبال این زحمت طاقت‏فرسا هیچگونه هدیه و پولى را نپذیرفت و اظهار داشت: «من براى وطنم ایران این كار را كرده‏ام... دلم به همین خوش است. دیگر موسیقى ما نمى‏تواند پایمال بدخواهان شود». در اواخر دهه‏ى 1350، استاد پیر به همراه فرزند و خانواده‏ى خود به خارج از كشور مهاجرت كرد و اكنون نیز در آن سوى آبها، به یاد ایران و موسیقى است و هنوز مى‏نوازد، با موسیقى و براى موسیقى زنده است و مى‏گوید اگر روزى دستهایم از كار بیفتد، خواهم مرد. مرتضى نى‏داود، از لحاظ ارزشیابى موسیقیایى، یك نوازنده‏ى كامل‏العیار موسیقى سنتى ایران است و ادامه‏ى منطقى راه افرادى چون: آقا غلامحسین، میرزا حسینقلى و درویش‏خان. هرگاه صفحات نى‏داود شنیده شود این پیوستگى عمیق و ریشه‏دار بیشتر مشخص مى‏گردد. از امتیازات خاص نى‏داود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسیار پرقدرت است كه در بین نوازندگان هم عصرش به ندرت نظیر او یافت مى‏شود. به خصوص در نواختن ضربى‏ها كه نى‏داود در آن، مهارت كاملى را داراست (به خاطر فراگیرى تنبك در حین آموزش كه از اركان آموزش موسیقى سنتى در قدیم بوده است). ایمان او به مبانى موسیقى سنتى و اجراى اصیل و درست آنها است و پرهیز از اختلاط كوركورانه موسیقى غربى با ایرانى و پرهیز شدیدتر از بدعت‏گذاریهاى نابخردانه در نوازندگى. در تصنیف‏سازى و ساختن پیش‏درآمد، چهار مضراب و رنگ نیز نى‏داود تابع قدما است و ساخته‏هایش در سبك درویش‏خان و ركن‏الدین مختارى است ولى از لحاظ ارزش و زیبایى، همطراز بهترین آنها نیست. خلاقیت و سازندگى او هنوز هم ادامه دارد و جاى آن است كه این نواها از طرف نزدیكان او به درستى ثبت و ضبط شود و به یادگار بماند. و سخن آخر، آنچه كه نى‏داود را جانشینى خلف براى درویش مى‏سازد، اخلاق انسانى و نجابت عظیم اوست كه همواره مورد نقل و تأیید اساتید موسیقى بوده است. خوشرویى، حوصله‏ى زیاد، عزت نفس و مناعت طبع او به خصوص هنگام كنسرتهایش (كه همه‏ى آنها به نفع امورات خیریه و ایتام بود) و عدم استفاده مادى از مدرسه‏اش، آن هم در زمانى كه موسیقى را وسیله‏اى براى تجارت قرار مى‏دادند، وى را در این جایگاه رفیع مستحكم‏تر مى‏سازد!. (1369 -1280 ش)، موسیقیدان. در تهران به دنیا آمد. پدرش از نوازندگان ضرب و موسیقى بود. وى ابتدا تار را بدون استاد مى‏نواخت و سپس نزد رمضان خان ذوالفقارى و آقا حسینقلى شاگردى كرد، آنگاه به مكتب درویش خان رفت و از آن استاد بهره‏ها برد و حتى موفق به دریافت مدال مخصوص تبرزین گردید. مرتضى خان مانند پدر، موسیقى را شغل خویش قرار داد و كلاس آموزش تار دایر كرد. وى آهنگ‏هاى زیادى مانند پیش درآمد، تصنیف و رنگ به سبك استادش، درویش خان ساخته است. نى داوود در خیابان علاءالدوله (فردوسى كنونى) مدرسه‏اى دایر كرد و نام آن را به یاد استادش، درویش نهاد. در این مدرسه تار، سه تار، ویولون و آواز تدریس مى‏شد. از معروفترین شاگردان آن مدرسه، قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى در آواز، حسن عذارى و حسین سنجرى در تار و ارسلان درگاهى در سه تار را مى‏توان نام برد. وى همراه قمرالملوك كنسرت‏هاى متعددى را در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرده است. پس از افتتاح رادیو تهران همراه دیگر هنرمندان در آنجا به نوازندگى پرداخت. مهم‏ترین خدمت نى داوود، ضبط ردیف‏هاى موسیقى ایران در نوار است كه از مهم‏ترین مراجع براى پژوهش موسیقى سنتى به شمار مى‏آید. او به دعوت اداره‏ى رادیو حدود دویست و نود و هفت نوار را طى ماهها تلاش آماده كرد كه شامل تمام موسیقى ایرانى و دستگاه‏ها و گوشه‏ها و ردیف‏ها بود. از امتیازات خاص نى داوود در نوازندگى، پنجه و مضراب بسیار پرقدرت اوست. او همچنین با عارف قزوینى آشنا بود و در آخرین كنسرت وى با نام «نامه‏ى عارف» نوازندگى كرد. نى داوود تصانیفى نیز در دستگاه‏هاى ماهور، شور، سه گاه و ابوعطا دارد. وى سرانجام در آمریكا درگذشت.[1] «مرتضى، نزن، بس كن كه بیچاره شدى!» این سخنانى بود كه بالاخان پدر استاد مرتضى نى‏داود، وقتى به او گفت كه در طبقه پائین خانه نشسته بود و صداى ساز زیباى استاد را كه در طبقه بالا مى‏نواخت مى‏شنید. راستى آیا كسى كه وارد عالم هنر مى‏شود، بیچاره مى‏شود!؟ آیا رمانتیسم یا احساس‏گرائى هم همین حرف را مى‏زند؟ جواب دوگونه است: آرى: یعنى هنرمند فنا شده قرن خویش است زیرا به دنبال احساس خویش مى‏رود! و نه: چه اگر هنرمند، هنر را وارد زندگى خویش نكند و فقط از كنارش رد شود، بیچاره نمى‏شود، هم هنرمند است و هم اهل زندگى! در حقیقت در خانواده نى‏داود كسى نیست كه اهل هنر نباشد، بالاخان نى‏داود «ضرب»، خانم‏جان نى‏داود «تار»، موسى نى‏داود «ویولن»، مرتضى نى‏داود «تار»، ابراهیم نى‏داود «ویولن و سنتور» اسماعیل نى‏داود «آواز و تئاتر» آقابابا نى‏داود «تئاتر و آواز»، و مژگان نى‏داود «هنرمند و موسیقیدان» و حقیر (پرویز نى‏داود) مترجم، شاعر نویسنده و موسیقى‏شناس؛ ولى در این سیطره‏ى شعر، بقیه را تحت‏الشعاع قرار داده است یا به لفظى دیگر هنر در این خانواده موروثى است و مرتضى‏خان نى‏داود رهبر احساسى و هنرى این خانواده است. چه او به دنبال هنر نرفته است، هنر را به دنبال خویش كشیده است. او ساز نمى‏زد، او ساز را نوازش مى‏كرد و این چنین بود كه پرندگان آسمان بى‏اختیار پاى سازش مى‏نشستند و مى‏خواندند! نگارنده زمانى نزد استاد رفتم و به ایشان گفتم روى تمام آهنگهاى شما شعر مى‏گذارم، شعر دوباره، ولى ایشان با خضوع گفت، من روى تمام اشعار شما آهنگ مى‏گذارم و همانجا روى شعر «فراق تو» آهنگى در دستگاه افشارى گذاشتند. و این همزمان بود كه من كتاب «تقلاى ماهیان در تور» را به ایشان تقدیم نمودم. «فراق تو» اى فراق تو همه بى‏سر و سامانى من كه خداى تو شد این زندگى فانى من سر زلف تو كه برشانه من ریخت چو بید خود پریشان شد این داغ پریشانى من آنقدر گریه پنهان به شبستان كردم كه عیان شد به همه گریه پنهانى من این همه سیل (خزان) كز نگهت مى‏ریزد ترسم آخر بشود باعث ویرانى من ساز (مرتضى) كه بر بركه شعرم بنشست (نى‏داود) برآمد ز سخن دانى من استاد مرتضى نى‏داود، با تمام شخصیت هنرى خود، سالیان دراز با استاد فرامرز پایور به رادیو ایران رفتند كلیه گوشه‏هاى موسیقى سنتى ملى ایران را تدوین كردند و این گنجینه‏ى گرانبها هم‏اكنون یكى از ذخائر هنرى ایران است. وقتى كه مسئول موسیقى وقت رادیو، مرا در كریدورهاى رادیو دید، به من گفت كه چكى جهت استاد آماده است، لطفاً به استاد اطلاع دهید كه آن را دریافت كند و من این حرف را به ایشان زدم، استاد گفت «این هنر را من از ملت و وطن عزیزم ایران گرفته‏ام و به همین ملت و آب و خاك هم تحویل مى‏دهم، احتیاجى به دریافت وجه براى این خدمت نیست. من در قبال این هنر، محبوبیت نزد مردم كشور بدست آورده‏ام و این كافى است.» آهنگ‏هایى كه از ایشان جهانى شده است، عبارتند از: پیش‏درآمد اصفهان»، «موسیقى متن سریال تلویزیونى هزار دستان»، «مرغ سحر»، «آتشى دارم به سینه جاى دل» كه همگى اقبال همه‏جا گیر یافته‏اند. نگارنده شعر دوباره‏اى روى آهنگ تصنیف «مرغ سحر» ساخته‏ام كه به موقع تقدیم مى‏دارم كه این شعر، زندگى سازنده آهنگ را در بر دارد. ایشان در برحه‏اى از زمان زیست كه همه نوع فساد امكان داشت هنر و هنرمند را ببلعد، او نه اهل فساد اخلاقى بود، نه اهل فساد جسمانى، نجیب زیست و بااصالت، نه مى‏گسارى كرد، نه بوالهوسى. او سبك (نى‏داود)، یعنى بداهه‏نوازى و ظریف‏نوازى را از مرزهاى ایران خارج كرد، او دیگر نى‏داود نبود، نى‏داود ما بود و مرتضى ما. «بوى ایران عزیز» بوى یاران، بوى شبنم، بوى سیلا مى‏دهى بوى عشق و شور و مستى، بوى رؤیا مى‏دهى این نگه پهلو به زیبایى دریا مى‏زند بوى ساحل، بوى موج و بوى دریا مى‏دهى بوى یك صحرا شقایق بوى عطر نسترن بوى پونه روى شادابى صحرا مى‏دهى این محبت تار و پود هستى‏ام بر باد داد تار و پود هستیم، بوى فریبا مى‏دهى بهر من كه غربتى دیرینه دارم در زمین بوى ایران عزیزى، بوى صهبا مى‏دهى اشك شوقى، شوق اشكى، یك كتابى از غزل اشك شوق شعر من، بوى غزل را مى‏دهى بعد از آن سوسن كه در دستم به یادت مانده بود بوى دیدن، بوى یك لحظه تماشا مى دهى بوى مهتاب شبانه، بوى عطر نسترن بوى یك لحظه تعمق روى زیبا مى‏دهى بوى شب‏بو زیر باران، بوى پونه زیر اشك بوى وامق، بوى مریم، بوى عذرا مى‏دهى بعد از آن شعرى كه خون و هستى و عشق من است بوى (نى‏داود) یا ساز نكیسا مى‏دهى به استاد مرتضى نى‏داود «در آغوش وطن» مصیبت‏نامه عشقم، كلامم بوى گل دارد مگو این نامه را بفكن، مگو این نامه را تاكن ورق‏ها دارد این دفتر، شرر دارد به هر سطرش كتاب عشق را بگشا، دمى این نامه را واكن ز بس غم دارد این دفتر، قلم مى‏سوزد از شرحش براى هق‏هق گریه، دو چشمت را مهیا كن جراحت زار عشق است این، قلم چون تیغ مى‏برد بخوان این دفتر و گاهى، غرورم را تماشا كن دورن كلبه تنهائى، میان راه ناراضى به غربتگاه بى‏زارى، وطن آغوش خود واكن به جاى خون، تویى جارى درون كلبه قلبم اگر بیهوده مى‏گویم مرا در شهر رسوا كن اگر صدبار میرم من، از آغوش تو برخیزم اگر خاكى شوم هر دم، تو با عشق خود احیاء كن درون اشك پنهانم، چو بو بر تار موى تو اگر پنهان شوم در اشك، مرا چون زلفت افشاء كن ز هر داغى كه از چشمم به یادت اشك مى‏گردد تجسم از تو مى‏گیرد، بیا با اشك امضا كن ندارم قلب آزردن، كه این دل شبنم صبح است نگاه ملتمس بنگر، نگه با چشم بینا كن به هر مژگان قل دارم و جوهر اشك چشم من دوات چشم من بنگر، نه بنگر، نه شعرم را ز سر واكن به ساز مرتضى بنشین، به شعر نازكم گفتم عراقى مى‏زند امشب، تو (نى‏داود) انشاء كن تو از مرغ سحر دم زن و یا از (ماه من) امشب به شعر رامتین اینك، نوا چونان نكیسا كن «ساز نى‏داود» به مناسبت بزرگداشت استاد مرتضى نى‏داود در شهریور سال 1369 فته‏ها آن ساز زیبا با من بیمار كرد آه از آن روزى كه شعر من تو را بیدار كرد خفته بودم با دلى آرامتر از ماهتاب ساز تو مهتاب احساس مرا بیدار كرد سرو سبز شاعر آزاده و گیسوى بید ساز تو برقى زد و این هر سه را هشیار كرد «مرتضى» از بسكه سازت بر دلم آتش زده خود تمام هستى سرد مرا تبدار كرد شعر (نى‏داود) زد بر فغان اى هم‏دلان ساز این دلداده، صدها فتنه در اسرار كرد موسیقیدان. تولد: 1280، تهران. درگذشت: 9 مرداد 1369، لس آنجلس (آمریكا). مرتضى نى‏داود فرزند بالاخان نوازنده‏ى تنبك، با شركت در دوره‏هاى قاسم‏قلى با موسیقى آشنا شد. سپس غلامحسین‏خان درویش مشهور به درویش‏خان به وى موسیقى تعلیم داد. پس از اتمام دوره‏ى كلاس‏هاى وى، سرپرستى قسمتى از اداره‏ى امور كلاس را به عهده گرفت و طى سال‏ها، به دریافت سه مدال از دست درویش‏خان نایل شد (مس، نقره و طلا). مدت‏ها به طور خصوصى تدریس مى‏كرد. در این سالها او به همراه قمرالملوك وزیرى، كنسرت‏هاى متعددى در تهران، شیراز، اصفهان، همدان و مشهد برپا كرد و در همدان به هماره عارف قزوینى كنسرت‏هاى متعددى داد. نى‏داود جوان به حدى رشد كرده بود كه اساتید كهنسال موسیقى نیز با رغبت همراه وى مى‏نواختند و كنسرت مى‏دادند. از سال 1307 كه دوباره ضبط صفحه در ایران رواج یافت، نى‏داود صفحاتى از خود به یادگار گذاشت كه بسیارى از آنها آثار ماندگارى در موسیقى ایرانى هستند. از زیباترین تصنیف‏هاى آن دوره، تصنیف دشتى «آتشى در سینه دارم» است كه شعر آن از پژمان بختیارى است. نى‏داود، پس از تعطیل كلاس خود در خیابان ناصریه (ناصر خسرو امروز)، با اجازه‏ى وزارت فرهنگ آن روز، در كوچه بختیارى‏ها در خیابان علاءالدوله (فردوسى امروز) مدرسه‏یى برپا كرد كه آن را به یاد استاد خود، مدرسه درویش نامید. مجوز مدرسه توسط رییس فرهنگ صادر شد. در مدرسه آواز و تار و سه‏تار و ویولن تدریس مى‏شد. سال‏ها در این مدرسه تدریس مى‏كرد. از جمله كسانى كه در این مدرسه درس خواندند: قمرالملوك وزیرى و ملوك ضرابى كاشانى (آواز)، حسن عذارى (استاد تار و موسیقى‏دان به نام آذربایجانى)، ارسلان درگاهى (سه‏تار)، حسین سنجرى (تار). لازم به ذكر است كه ویولن در این مدرسه به شیوه كمانچه‏كش‏هاى قدیم تدریس مى‏شد و طرز آموزش و نواختن، همان روش حسین اسماعیل‏زاده و علیرضا چنگى بود. در رادیو ایران از بدو تأسییس نیز یك برنامه داشت كه در آن موقع برنامه‏ها زنده بود. ده سال متوالى در رادیو كار مى‏كرد. حتى در شب افتتاح رادیو افتخار شركت در برنامه‏هاى موسیقى را داشت. سپس بازنشسته شد و بعد وزارت اطلاعات از وى دعوت كرد تا از موسیقى ایرانى یعنى محفوظاتش نوار تهیه كند. مدت یك سال و نیم طول كشید تا 297 نوار از تمام موسیقى ایران و دستگاه‏ها و گوشه‏ها و ردیف‏ها تهیه شد. این كار در سال 1355 تمام شد. وى در اواخر این دهه به خارج از كشور مهاجرت كرد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

غلامرضاخان مین‏باشیان، معروف به سالار معزز از اشخاص برجسته‏اى است كه خدمات شایسته‏اى به موسیقى نظامى ایران كرده است. شخصیت او از جهاتى نیز قابل توجه است از این كه سالار معزز، مانند سلطان حسین خان هنگ‏آفرین از موسیقیدانى بود كه علاوه بر تخصص در رشته خویش (موزیك نظام) به موسیقى ایرانى نیز وارد بود و از اولین كسانى نیز هست كه موسیقى ایران را به نت اروپایى نوشت و انتشار داد. سالار معزز در تهران تولد یافت. پدرش، نصراللَّه خان وقتى استعداد فرزند را در زمینه‏ى موزیك دریافت، او را به شعبه موسیقى دارالفنون كه تحت ریاست مسیو لومر فرانسوى اداره مى‏شد سپرد. غلامرضا در آن مدرسه به تحصیل پرداخت و پس از فراغت از تحصیل به تعلیم در همانجا گمارده شده و سمت معاونیت لومر را یافت سپس به منظور تكمیل تحصیلات خود به روسیه سفر كرد و در كنسرو اتوار پطرزبورگ، در كلاس ریمسكى كورساكوف موسیقیدان بزرگ روس به تحصیل پرداخت. پس از مراجعت به ایران، ابتدا در بریگاد قزاق كه تحت نظارت فرماندهان روس بود كار كرد و ریاست دسته‏هاى موزیك آنجا را داشت. هنگام نهضت مشروطیت به خاطر علاقه و همكارى با آزادیخواهان از دسته قزاق بیرون آمد و به فرانسه رفت. پس از مراجعت از فرانسه با درجه‏ى سرتیپى به ریاست كل دسته‏هاى موزیك نظام ایران (دسته‏ى موزیك ژاندارمرى، نظمیه، نصرت و گارد) منصوب شد. در سال 1300، اداره موزیك ارتش را تأسیس كرد و با مدیریت و انضباط خویش، به كار اركستر نظام سر و صورت بخشید و شاگردانى شایسته تربیت كرد. شعبه‏ى موزیك دارالفنون كه سالار معزز خود در آن تحصیل كرده بود، در سال 1297 از سپاه تفكیك شد و به نام «مدرسه موزیك» جزئى از واحدهاى وزارت معارف (وزارت فرهنگ آن زمان) درآمد. این مدرسه تا سال 1307 زیر نظر سالار معزز و فرزندش نصرالسلطان اداره مى‏شد و پس از آن تحت ریاست كلنل علینقى وزیرى درآمد. سالار معزز در مدت خدمت خویش، اقداماتى در خور توجه انجام داد كه فهرست‏وار از آن جمله‏اند: ترجمه سه كتاب هم‏آهنگى (آرمونى)- سازشناسى و اركسترشناسى با معاضدت مزین‏الدوله. تدریس سازشناسى، هم‏آهنگى، اركسترشناسى، سلفژ، دیكته موسیقى، تعلیم سازهاى بادى موسیقى نظامى و تهیه جزوه‏هایى در این موارد كه به چاپ نرسیده است. ساختن سرودهاى مهیج و پرشور كه مشهورترین آنها به نام «سلام رسمى دولت علیه‏ى ایران» است. لازم به تذكر است كه سالار معزز از مجرب‏ترین و معتبرترین افراد در ساختن سرود بود و اولیاى مدارس، وزارت فرهنگ، ارتش و مؤسسات دیگر هر وقت نیاز به سرودى داشتند به او مراجعه مى‏كردند. سالار معزز، علاوه بر موسیقى نظام كه رشته تخصصى‏اش بود، توجه خاصى به موسیقى ایران داشت و برعكس موسیقیدانهاى تحصیل كرده‏ى نسل بعد، معتقد بود كه باید موسیقى ایرانى را نیز شناخت. وى چند سالى را نزد اساتید مشهور زمان، تار نواخت و با ردیف موسیقى ایران آشنا شد. او از اولین كسانى است كه روى پیانو سعى داشت این نواها را اجرا كند. و از آنجا كه كوك پیانو در حالت استاندارد و بین‏المللى خود فاقد فواصل مخصوص موسیقى ایرانى است، وى به دلخواه خود كوك پیانو را تغییر مى‏داد و نوازندگى مى‏كرد. همانطور كه گفته شد، او از اولین كسانى است كه اشارات نت اروپایى را براى ثبت الحان موسیقى سنتى ایران برگزیده است و حال این كه این كار تا چه حد درست است و آیا در این آثار، اصالتهاى خاص موسیقى حفظ شده یا نه، بحثى جداست. قصد ما تنها بازگویى تاریخچه‏اى از این اقدام است. سالار معزز چندى بعد اقدام به نوشتن دستگاه ماهور كرد و حسین‏خان هنگ‏آفرین نوازنده‏ى مشهور ویولن و سه‏تار كه خود از اعضاى دسته‏ى موزیك نظام بود روى ویولن نواخته. غیر از این، سالار معزز قسمتى از درآمد آواز اصفهان، پیش‏درآمد و تصنیف آن را براى پیانو نوشته كه آن نیز چاپ شده است. قطعه‏ى دیگرى به نام فانتزى ماهور و تنظیم آهنگهاى ركن‏الدین مختارى نیز از آثار اوست. وى به سال 1240 متولد و در سال 1314 رخت از این جهان فانى بربست، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

على‏اكبر شیدا (13 ه.ق) فرزند شاه‏ولى در شهر شیراز متولد و در تهران به سلك درویشان خانقاه صفى علیشاه پیوست و تا پایان عمر نیز در همان خانقاه زیست. علاقه و اعتقاد او به خانقاه و طریقت درویشى به حدى بود كه تصنیفى زیبا در مایه سه‏گاه به نام «مولود نبى، ص» ساخت كه یكى از بهترین آثار هنرى او به شمار مى‏رود. میرزا على‏اكبر شیدا را باید پایه‏گذار اصلى تصنیف و ترانه به معنى و مفهوم امروزى بدانیم. او راه‏گشا و راهنماى عارف در تصنیف‏سازى بود و به عبارت دیگر تاریخ تصنیف‏سازى و ترانه‏سرایى در ایران با شیدا آغاز مى‏شود، چه تصنیفهاى پیش از او، هرگز شكل تصنیفهاى او را نداشته و با شعر و موسیقى تا این حد همگام نبوده است! «على‏اكبر شیدا، موسیقى‏دان و شاعر تصنیف‏ساز ایرانى كه تصانیف او مقبول عموم بود و عارف او را بر حد مقدم مى‏دانست و از او به نیكى یاد كرده است. شیدا مردى درویش و وارسته بود. مختصر سه‏تارى مى‏زد و خط نستعلیق را هم خوش مى‏نوشت. آهنگها و اشعارش بسیار مطلوب و دلنشین است، ولى صورتى نازیبا و قلبى پر از مهر و وفا- كه همواره به كمند عشق زیبارویان گرفتار بود- داشت. آهنگهاى وى- با آن متجاوز از 50 سال از تاریخ سرودن آنها مى‏گذرد- هنوز داراى لطف و جاذبه است». همانطور كه اشاره شد، یكى از بهترین تصنیفهاى شیدا مولود نبى (ص) مى‏باشد كه در مایه‏ى «سه‏گاه» ساخته و در روز تولد حضرت على (ع) با آهنگى مخصوص خوانده مى‏شد. مولود نبى (ص) آهنگ و شعر از: على‏اكبر شیدا مولود نبى محبوب خداست زین حسن ظهور عید فقراست نزام به چنین بزمى كه بپاست با هم به صفا سلطان و گداست به‏به چه صفا به‏به چه وفا به‏به چه شهى به‏به چه گدا ساز و دف و نى هو حق ز ندا دم از دم مطلق ز ندا زین نغمه‏ى خوش منطق زندا كز مهر على ذرات بپاست عالم هم از او پرشور و نواست به‏به چه شهى به‏به چه گدا احسنت بدین (احسنت بدین) عیش و طربى (عیش و طربى) خوشا بچنین (خوشا بچنین) عشق و طلبى (عشق و طلبى) بخ بخ به چنین بزم ادبى كز مهر و صفا و الطاف خداست كاین جشن چنین، بى‏ریب و ریاست به‏به چه صفا به‏به چه وفا به‏به چه شهى به‏به چه گدا نازم به مقامى كه در او خسرو و درویش هستند به هم یكدل و هم مسلك و هم كیش چه خوش فكرت درویش چه خوش فطرت درویش چه خوش نیت درویش چه خوش عشرت درویش مرحوم میرزا على‏اكبر شیدا، مردى درویش مسلك و وارسته بود كه پشت پا به تمام فریبندگى‏هاى دنیا زده بود و چه شب‏هاى درازى را در خلوت دل با خالق یكتا به راز و نیاز مى‏پرداخت و بهترین تصانیف این مرد فرزانه در همان اوقات نیمه‏شب‏ها ساخته شد و چون از مریدان صفى علیشاه بود به خانقاه رفت و تا آخر عمر در همانجا بسر بود. در ذیل، یكى از غزل‏هاى زیباى شیدا از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرد: «دل من» در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من و اندر آن سلسله عمرى است كه خون شد دل من در ازل با سر زلف تو چه پیوندى داشت كه پریشان شد و از خویش برون شد دل من این همه فتنه مگر زیر سر زلف تو بود كه گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من سوخت سوداى تو سرمایه عمرم اى دوست مى نپرسى كه در این واقعه چون شد دل من بى‏نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش بر لب آب بقا راه نمون شد دل من به تولاى تو اى كعبه ارباب صفا پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من زلف بر چهره نمودى تو پریشان و نگون كه سیه‏روز از آن بخت نگون شد دل من در دبستان غمت خوانده چو یك حرف وفا به صفاى تو كه داراى فنون شد دل من روى بنما و ز من هستى موهوم بگیر سیر از زندگى (نى) دون شد دل من تا كه از خال لبت نكته موهوم آموخت واقف سر ظهورات بطون شد دل من اى صفا نور صفایى بدل شیدا بخش تیره از خیره‏گى نفس حزون شد دل من (بخش 1) على‏اكبر، موسیقى‏دان و شاعر تصنیف ساز ایرانى (قر. 13 ه.). تصنیفهاى وى مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم مى‏دانسته و از او به نیكى یاد كرده است. شیدا مردى درویش و وارسته بود. مختصر سه‏تارى میزد و خط نستعلیق را هم خوش مینوشت. آهنگها و اشعارش بسیار مطلوب و دلنشین است، ولى صورتى نازیبا و قلبى پر از مهر و وفا- كه همواره به كمند عشق زیبارویان گرفتار بود- داشت. آهنگهاى وى- با آنكه متجاوز از 50 سال از تاریخ سرودن آنها میگذرد- هنوز داراى لطف و جاذبه است. (وف ح 1327 ق)، موسیقیدان، خطاط و شاعر، متخلص به شیدا و ملقب به مسرور علیشاه. در شیراز متولد شد و از اهالى طالقان بود. پس از تحصیلات به سمت منشیگرى در دستگاه حكومت مشغول كار شد و مورد توجه فتحعلى خان صاحب دیوان، حاكم فارس، قرار گرفت. سپس به تهران آمد و به سلك درویشان خانقاه صفى علیشاه پیوست و از طرف وى ملقب به مسرورعلى شاه گردید و تا پایان عمر نیز در همان خانقاه زیست. شیدا در تهران مورد توجه رجال عصر خود و نام بعضى از آنان از جمله على‏اصغر خان اتابك، شعاع‏السلطنه و حاجب‏الدوله را در اشعار خود آورده است. وى همچنین خط نستعلیق را خوش مى‏نوشت، اما عمده‏ى شهرتش به جهت تصنیف سازى است. شیدا پایه‏گذار اصلى تصنیف و ترانه به معنى و مفهوم امروزى است. او راهگشا و راهنماى عارف در تصنیف سازى بود و تاریخ تصنیف سازى و ترانه‏سرایى در ایران با شیدا آغاز مى‏شود. یكى از تصانیف زیباى او در دستگاه سه‏گاه به نام «مولود نبى (ص)» است كه جزو بهترین آثار هنرى اوست. وى در ابن‏بابویه به خاك سپرده شد.[1]

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1311 -1222 ش)، مترجم، موسیقیدان و نقاش. ملقب به نقاش باشى. وى جزو اولین دانش‏آموزانى بود كه در دوره‏ى ناصرالدین‏شاه و به سال 1275 ق براى فراگرفتن فن نقاشى به پاریس اعزام شده بود. مزین‏الدوله پس از مراجعت از اروپا، بیش از پنجاه سال، معلم فرانسه در دارالفنون و مدرسه علمیه و مدرس موسیقى و نقاشى بود كه آنها را از روى اصول علمى‏آن تعلیم مى‏داد و چندین كتاب نیز در مورد نقاشى به چاپ رسانده است. كمال‏الملك از شاگردان وى بود. مزین‏الدوله اولین كسى در ایران بود كه با افتتاح تماشاخانه‏ى دارالفنون، دست به ترجمه هم زده و آن ترجمه‏ها را نیز در تماشاخانه به اجرا درآورده است. گذشته از آن، گفته مى‏شود كه «طبیب اجبارى» مولیر را نیز نخستین بار ترجمه و خود هم آن را در تماشاخانه دارالفنون اجرا كرده است. نخستین كتاب موسیقى نظرى جدید به نام «تعریف علم موسیقى»- كه از نوشته‏هاى موسیو لومر فرانسوى بوده- توسط مزین‏الدوله به فارسى برگردانده شده است. از دیگر آثار او: ترجمه‏ى «صرف افعال»؛ «مزین اللغه»، لغت نامه‏اى از فرانسه به فارسى. از آثار نقاشى وى: تصویر نیم تنه‏ى شعاع‏السلطنه به سیاه قلم كه نقطه‏پردازى پرمایه‏اى دارد، با رقم: «خانه زاد على‏اكبر».

نویسنده : نظرات 0 شنبه 8 آبان 1395  - 9:06 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

در گوشه و كنار مملكت، مرواریدهاى درشت و درخشانى وجود دارند كه در پوسته سخت و استخوانى صدف‏ها پیچیده شده‏اند و كسى از آنها خبر ندارد یا درصدد كشف و صید آنان نیست. یكى از این مرواریدهاى گرانبها، ایرج بسطامى است كه توسط هنرمند ارجمند و باارزش پرویز مشكاتیان صید و پس از زدودن زنگال، مى‏رود كه در جایگاه رفیع هنر و بلنداى موسیقى اصیل و سنتى ایران جاى گیرد، البته اگر همكارى این عزیزان و گروه پرارج عارف ادامه یابد كه امیدوارم همچنان ادامه یابد و شاهد آثار باارزش و بزرگ ایشان باشیم. ایرج بسطامى، با صدایى رسا و باز و بسیار گرمى كه دارد یك شبه ره صد ساله را پیموده و خودش در این باره مى‏گوید: «موسیقى در خانواده من ریشه‏اى عمیق دارد و غیر از صداى خوش كه موروثى است، پدرم با موسیقى آشنایى تام دارد و مرحوم یداللَّه بسطامى عمویم به ردیف‏ها و گوشه‏ها و مقام‏هاى موسیقى ایران آشنایى و مهارت كافى داشت و او كه مشوق من در موسیقى و فراگیرى آن بود و هرچه در اول، من از موسیقى ایران اندوخته‏ام از ایشان بوده و خود را مدیون وى مى‏دانم ولى متأسفانه او در اوائل انقلاب فوت شد (سال 1357) و از این واقعه تأسف‏بار بى‏اندازه دلتنگ و ملول گردیدم وبراى اینكه بتوانم در روحیه خود تغییراتى بدهم به تهران آمدم و در این شهر بود كه با خیلى از استادان موسیقى و تعلیم آواز آشنا شدم كه در رأس ایشان، هنرمند شایسته و ارجمند پرویز مشكاتیان بود. ایشان با دلسوزى و عطوفت و مهربانى بسیار اجازه داد كه از منبع فیاض و الهام‏بخش و سرشار از ذوق و هنرشان كسب فیض نمایم و هم‏اكنون هم با گروه عارف كه به سرپرستى و رهبرى این هنرمند والا، اداره مى‏شود، افتخار همكارى دارم». ایرج بسطامى‏آذر، در سال 1336 در شهرستان بم (از توابع كرمان) شهرى در حاشیه كویر در خانواده‏اى هنردوست و هنرپرور متولد و پرورش یافت و از هشت سالگى زیر نظر عموى هنرمند خویش یداللَّه بسطامى كه در نواختن تار چیره‏دست بود با موسیقى آشنا و فراگیرى آن را آغاز كرد و پس از فوت عموى خود به تهران آمد و مدت‏ها ردیف‏هاى استاد عبداللَّه‏خان دوامى و سید حسین طاهرزاده را كار كرد و آموخت، سپس نزد هنرمند شایسته و ارجمند محمدرضا شجریان رفت ومدت 5 سال از محضر و راهنمایى وى بسیار بهره گرفت و خیلى نیاموخته‏ها در آواز را آموخت و مدتى نیز به خدمت شادروان غلامحسین بنان درآمد و از مصاحبت او ارشاد مى‏شد. ایرج بسطامى، از سال 1353 همكارى خود را با تلویزیون كرمان آغاز كرد و چند آهنگ از ساخته‏هاى عموى خود را اجرا كرد كه بسیار مورد توجه و با استقبال مواجه گشت. وى معتقد است: «علم و تكنیك به خصوص هنر، هدیه‏اى است براى بشر كه در طول تاریخ تكوین یافته و به اوج رسیده است. بنابراین ذكر نام استادانى كه تحت نظر آنان تعلیم گرفته، تضییع حقوق سایرین است و آنچه امروز در موسیقى ایران موجود است از نكیسا و باربد و رامتین گرفته تا آن نوازنده و موسیقیدان گمنام دور افتاده روستایى مجموعا تلاش همگى آنهاست كه موسیقى ایران را ساخته‏اند، منتها هر كدام در جاى و مكان خود خدمت كرده‏اند و او خود را مدیون همه مى‏داند، او نوازندگان و خوانندگان گمنام صحراها دشت‏ها و روستاها را كه حامل انتقال سینه به سینه موسیقى ایران بوده‏اند در تكامل خود، داراى همان نقشى مى‏داند كه استاد مستقیم و بلاواسطه معلم وى داشته، لذا خود را مدیون همه موسیقیدانان و هنرمندان این هنر مى‏داند». ایرج بسطامى‏آذر، از صدایى با سوز و هیجان، احساس و اوج و فرود، تكنیك و بیان صحیح شعر و تحریرها بهره‏مند و با كمك و همكارى گروه عارف مى‏رود كه یكى از بهترین‏هاى آواز موسیقى اصیل و سنتى ایران شود و اولین نوارى كه از وى ضبط شد «افشارى مركب» بود كه در روى سن تالار وحدت (رودكى) اجرا گردیده است. دیگر نوارى در دستگاه «شور» و اجراى آهنگ خوب و جالب «موسم گل» كه به سرپرستى هنرمند ارجمند محمدرضا درویشى با اركستر بزرگ مجلسى اجرا شد. وى با همكارى گروه عارف، غیر از پرویز مشكاتیان كه رهبرى اركستر را به عهده دارد، اردشیر كامكار «كمانچه»، بیژن كامكار «دف و ضرب و رباب»، كیوان ساكت «تار»، «كورش بابایى كمانچه»، محمدعلى كیانى‏نژاد «نى»، سیامك نعمت‏ناصر «تار»، محمد فیروزى «عود»، پیروزى‏نیا «عود»، بهرام ساعد «تار و تارباس»، حمید متبسم «تار»، تاكنون كنسرت‏هاى فراوانى جهت هرچه بیشتر شناساندن موسیقى سنتى ایران، به مناسبت جشن‏ها و اعیاد مذهبى و ملى در سراسر كشور و خارج كشور، در ممالك: فرانسه، آلمان، آمریكا، كانادا، انگلستان، سوئد و دانمارك برپا گردیده شركت داشته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

در یكى از محله‏هاى تهران قدیم، معروف به گارماشین دودى (پاماشین) یا به بیان روشن‏تر «چاله میدان» كوى یاورخان كه از فرعى‏هاى كوچه حاج علیرضا یخچالى بود ساعت 12 ظهر سه شنبه ماه شعبان 28 حوت «اسفندماه» سال 1302 خورشیدى فضل‏اللَّه اویسى دیده به جهان گشود. هنوز به هفت سالگى نرسیده كه خداوند كریم لطف و محبت خود را شامل او كرد و عشق به موسیقى شعله دلنواز خود را به جانش افكند. گرامافون كوكى تازه در آن زمان به ایران رسیده بود و میان اهل دل و ذوق غوغایى به پا كرده بود، چرا كه خوانندگان معروف آن ایام چون: اقبال‏السطان آذر، حسین طاهرزاده، قمرالملوك وزیرى، ایران‏الدوله، حسن قصاب، روح‏انگیز، جلال تاج‏اصفهانى، رضاقلى ظلى، جناب دماوندى، و دیگران كه دیروز فقط عده‏یى از خواص با هزینه‏اى شیرین و نسبتا سنگین از آواى دلنشینان بهره مى‏جستند، اكنون بى‏منتى به خانه مردم راه یافته و تصنیف‏ها و آهنگ‏هاى جانبخش آنها كه در صفحات متعدد ضبط شده بود، قبله‏گاه جان مشتاقان بود. هنگامى كه شادروان حسین اویسى پدر فضل‏اللَّه گرامافون را با صفحات هنرمندان مشهور روز به خانه آورد. نقطه عطفى در زندگى او آغاز شد و وى هر وقت امكانات به او اجازه مى‏داد در ساعات تنهایى با این جعبه جادویى خلوت مى‏كرد و سراپا به صدایى كه از درون آن هنگام گذرادن صفحات بیرون مى‏آمد گوش فرا مى‏داد و در دنیایى ماوارى جهان خاكى بر امواج ارتعاشات موسیقى مى‏گشت و به دنبال آن به خلوت زیرزمین خانه مى‏شتافت و خود به تمرین شنیده‏هایى كه از گرامافون به گوش‏هایش رسیده بود، مى‏پرداخت و بدین ترتیب به جهان پهناور موسیقى پا نهاد و كشانیده شد چه بسا كه مرحوم مادرش ناخودآگاه نخستین الهام‏بخش او دراین زمینه بوده است زیرا كه وقتى با آواى روحنواز خود پاى گهواره خواهر شیرخوارش ترانه‏هاى خوانندگان آن روز را به صورت «لالایى» زمزمه میكرد، تار و پود وجودش را به ارتعاش در مى‏آورد. در این مورد فضل‏اللَّه اویسى مى‏گوید: «به یاد مى‏آورم كه كوچه پس كوچه‏هاى آن روزى منازل مجاور، بهترین محل تمرین آواز براى من بود و شب‏ها هر وقت پدرم مرا براى خرید مى‏فرستاد، با خواندن اشعارى، صداى آوازم در كوچه‏هاى تنگ و تاریك تهران آن روزى مى‏پیچید. همین كه به سن بلوغ رسیدم به محضر استادان فن آن زمان راه یافتم و نخستین استادم حسین تعزیه‏خوان بود. او كه مردى مسلط بر تمام رموز و ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى بود مرا با این هنر آشنا ساخت. سپس چندى بعد به سراغ حسن‏خان لحنى معروف به حسن قصاب رفتم». فضل‏اللَّه اویسى در طلب معشوق خویش رنجها دید و به اصطلاح معروف شب‏ها و روزها و ماهها و سالها دود چراغ خورد تا خداى موسیقى او را به بندگى پذیرفت. در اینجا توضیح این نكته به عنوان یكى از ضروریات واجب است براى نسل جوان و آن اینكه در آن روزگاران، خوانندگان از فرصت‏هاى به دست آمده حداكثر استفاده را مى‏كردند، یكى از آن فرصت‏هاى مناسب، سى روز مبارك رمضان بود كه خوانندگان جهت درك فیض و همچنین تمرین آواز، سحرها به پشت‏بام‏ها یا گلدسته و مناره‏ها مى‏رفتند و به درگاه خداوند منان به مناجات مى‏پرداختند. وى نیز از این قاعده مستثنى نبود و او هم چون دیگر خوانندگان اغتنام فرصت كرده، در شب‏هاى ماه رمضان هر سحر به بام خانه مى‏رفت و دستگاه كاملى را به مدت یك ساعت با اشعار پرشور و دلنشین از شعراى نامدار به خصوص خواجه عبداللَّه انصارى اختصاص مى‏داد و ضمنا همسایگان را نیز براى تهیه و خوردن سحرى با صداى ملكوتیش بیدار مى‏كرد. اگر شبى به طور تصادفى وقفه‏اى به جهاتى در مناجات براى وى پیش مى‏آمد و مناجات آن شب تعطیل مى‏شد، فرداى آن شب همسایگان با اخلاص و نكته‏سنج اظهار تأسف مى‏كردند كه شب گذشته چون از مناجات خبرى نبود، بنابراین آنها از خواب بیدار نشده‏اند و به همین دلیل از خوردن سحرى كه تنها عامل توانمندى یك روزه‏دار مى‏باشد، محروم مانده‏اند. مراد از تذكار مطالب فوق این بود تداعى شود اویسى جهت دستیابى و نیل به اهدافش به هر چیزى دست مى‏یازید و این اشارات بیانگر این معنا است كه او از هیچگونه تلاش و كوشش مضایقه نمى‏كرد و در این راه نیز مكتب استادان چندى را درك كرد من جمله: حسین طاهرزاده، قمرالملوك وزیرى، حسن سنجرانى، ابراهیم‏خان منصورى، اركستر ابراهیم سرخوش، اركستر قاسم نیكپو و اركستر شاپور نیاكان و... فضل‏اللَّه اویسى دیگر عضو پیوسته و دائم محفل استادان و هنرمندان موسیقى شده بود و با آنها حشر و نشر مداوم پیدا كرده بود و هم‏اكنون خاطرات به یاد ماندنى و تابناك آن روزگاران است كه مذاق جانش را شیرین مى‏كند، خاطراتى كه با استادان و هنرمندان هنر موسیقى ایران نظیر: على تجویدى، حسین یاحقى، مهدى خالدى، محمدحسین محمودى، اكبر محسنى، نصرت‏اللَّه سپهرى، اصغر زارع، عباس شاپورى، محسن چراغچى، حسین روانبخش، سید اكبر امینى، احمد فرخزاد، حشمت جودكى، شاپور نیاكان، ابراهیم‏خان منصورى، «ویولن»، موسى‏خان معروفى، على‏اكبر شهنازى، حبیب‏اللَّه صالحى، اكبر جدیكار، عباس داوچى، قاسم غراب «فاریا» اصغر كردبچه، فرخ حدادى، نصراللَّه دلارامجو، محمدعلى مانى، اكبر فروردین، شهبازى «تار»، رضا گلشن‏راد، محمد شیرخدایى، مرتضى گرگین‏زاده، حسین وكیلى، جواد فكرى «قره‏نى»، فضل‏اللَّه یاریارى، صبا اصفهانى، شاطر اصفهانى «نى»، اكبر تجویدى، حسن ناصرخانى، اصغر بیكزاده، «فلوت»، بهرام بدخش، منصور صارمى، ابراهیم سلمكى «سنتور»، پرویز فرصت «عود»، آرامى «كمانچه»، حسین كهندانى، مصطفى غراب «آواز و ضرب»، حسین خرسندى ، جهانگیر ملك، حسین همدانیان، دلشاد، نصراللَّه معمارپور «ضرب»، محمد رسایى، جلال تاج‏اصفهانى، داریوش رفیعى، حسن یكرنگى، على مستوفى، عباس نوروزى معروف به (سبزى كار)، احمد ابراهیمى، على درویش، محمد صدیق، محمد خاتمى، حسین مدنى، حبیب وزیرى، امیر عسگرى، على نوایى معروف به (عندلیب)، ستار روشن، احمد كوكبى، رضا شاهمرادى، منوچهر شفیعى، محسن انصاف‏گر معروف به (برنجى)، رضا مهدیه «آواز». فضل‏اللَّه اویسى اندیشمند جستجوگر را جز هنر موسیقى فضیلت‏هاى دیگرى هم هست. در ورزش، رشته كشتى، زیبایى اندام، آكروبات، صنایع ظریفه و شعر و شاعرى هم مورد قبول اهل فن است. كتابهاى پرمغز «گلبانگ اویسى» و «هفت شهر عشق»، «نفایس اویسى» از آثار نایاب اوست و كتاب سنگین دیگرى را تحت عنوان «گنج بى‏رنج»، (ارمغان اویسى) زیر چاپ دارد كه حاصل چهل و چند سال تجربه و مطالعه او است كتابى كه تا امروز مشابه آن در ایران انتشار نیافته و جلوه‏اى از عمق فكرى و احاطه ادبى وى مى‏باشد و مى‏تواند به صورت كتابى مرجع مورد استفاده خاص و عام قرار گیرد. اینك یكى از سروده‏هاى وى: سپر ستمگران هرگز نشد كه عقده ز دل، واكند كسى دردى ز لطف و مهر، مداوا كند كسى قطع نظر، ز مردم دنیا، بود ضرور آرامش ار بدهر تمنا كند كسى لاف گره‏گشایى مردم، شنیده‏ام لیكن ندیده‏ام گرهى واكند كسى نامى ز مردمى به جهان مانده است و بس لب را بدین فسانه، چرا واكند كسى بیگانه است آنكه تو پندارى آشناست با دیو و دد، كه دیده كه سودا كند كسى جز اهل معرفت، مده ره در حریم خویش تا غیرتت ز حیله تماشا كند كسى مكر و فسون و حیله شده شیوه‏اى رواج دیگر نه جاى شبهه كه حاشا كند كسى هر كس ستم، به نسبت قارون همى كند یكدم مروتى شده آیا كند كسى قارون هلاك گشت زافزونى زرش دیگر طمع چه دولت دنیا كند كسى نام وفا بود سپر این ستمگران جز ایزد این جماعت و رسوا كند كسى خوردى بسى فریب اویسى ز ناكسان این نكته را چگونه هویدا كند كسى پوشیده‏دار نزد خلایق شكیب خویش این راز سر به مهر، نه افشا كند كسى

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

اسداللَّه آقاكثیرى به سال 1332 خورشیدى در خوانسار متولد شد. در سه سالگى همراه خانواده به تهران نقل مكان كرد. وى داراى صدایى خوش و رسا است كه از پدر به ارث برده است و از همان كودكى بنا به تشویق پدر خود شروع به خواندن كرد و هنگامى كه در مدرسه مشغول تحصیل بود، در جشن‏هایى كه از طرف ناحیه 5 آموزش و پرورش به مناسبت‏هایى برپا مى‏گشت فعالانه شركت كرد و در این برنامه به خوانندگى مى‏پرداخت. اسداللَّه آقاكثیرى از سن 12 سالگى ابتدا نزد مرحوم فضل‏اللَّه اعظمى كه از شاگردان شادروان ادیب خوانسارى بود مى‏رود و پس از سالها كسب فیض به كلاس استاد اسماعیل مهرتاش رفته و افتخار شاگردى آن استاد بزرگ موسیقى اصیل نصیبش مى‏گردد. در سالهاى 1344 -1345 در كلاس درس مهرتاش همزمان با محمدرضا شجریان، جمال وفایى، على رستمى، منتشرى، محمدرضا نوابى و... مشغول فراگیرى ردیف‏ها و گوشه‏هاى موسیقى ایران مى‏شود و در چند مراسم شب چهارشنبه سورى كه به وسیله استاد مهرتاش برپا مى‏گردد به بازى و خواندن مى‏پردازد و در اولین كنسرتى كه در تالار فرهنگ به رهبرى فامیلى و خسروبیك برپا مى‏شد، شركت مى‏نماید. در سال 1354 در آزمون باربد شركت مى‏كند وپس از موفقیت بنا به عللى از همكارى و شركت سرباز مى‏زند. اسداللَّه آقاكثیرى مى‏گوید: «چون داراى استعداد آهنگسازى هستم، تاكنون آهنگهاى مختلفى به نامهاى: «قایقران»، «موج»، «ترا دوست دارم»، «نگران»، «عمر كوتاه»، «عالم فانى» را ساخته‏ام كه از هنرمندان بزرگ و خوب كشور مثل: محمد میرنقیبى و مسعود حسنخانى كمك گرفته‏ام».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

كمال طراوتى، در سال 1335 در شهر باستانى همدان، در خانواده‏اى اشرافى دیده به جهان باز كرد. پدر وى با اعیان و بزرگان همدان دوست بود و منزل او محل آمد و شد آنان بود و بارها در همین محافل و مجالس سخن از شعر و شاعرى و موسیقى به میان آمد و به مصداق معروف «آنجا كه سخن مى‏ماند، موسیقى آغاز مى‏گردد»، بساط ساز و آواز شروع مى‏گردید. بیشتر نوازندگانى كه در منزل ایشان، ساز مى‏نواختند، سازشان عبارت بود از: فلوت، نى، تار، سه‏تار، سنتور و كمانچه بود و خود پدر طراوتى فلوت مى‏نواخت و كمال كه كودكى بیش نبود بیشتر روزها در هفته محو هنرنمائى آن هنرمندان مى‏گردید و رفته رفته خود به موسیقى علاقمند شد. در همسایگى ایشان عده‏اى از هم‏میهنان عزیز ارمنى زندگى مى‏كردند كه بسیارى از آنان با موسیقى آشنایى داشتند و تنى چند از آنها در منزل خود پیانو داشتند كه كمال با آنان آشنا شد و به ساز پیانو علاقمند گردید و این علاقه و اشتیاق زمانى به اوج رسید كه رادیو، قطعاتى را به نام «سوئیت شهرزاد» اثر: ریمسكى كرساكف و قطعه «كاپریس اسپانیول» همین آهنگساز را كه تا همین اواخر آرم داستان شب رادیو بود پخش مى‏كرد و قطعات ایرانى كه از ساخته‏هاى استاد حسن كسایى به‏نام «سلام» كه توسط فرهنگ شریف با تار اجرا و هر روز صبح از رادیو پخش مى‏شد كه اخیرا توسط هنرمند ارزنده حسین علیزاده تنظیم شده وبه اسم «صبحگاهى» منتشر گردیده، همین‏طور آهنگ‏هاى خوانندگان مشهورى چون: غلامحسین بنان، دلكش، مرضیه، الهه و تنى چند دیگر و آثار و تنظین‏هاى اركسترى زنده‏یاد استاد روح‏اللَّه خالقى و آثار و قطعات جواد معروفى كه توسط اركستر «گل‏ها» پخش مى‏شد، همه این‏ها در وى انگیزه‏آفرین بود. به هر حال، وى ابتدا با نواختن یك فلوت چوبى كه توسط برادرش به وى هدیه شده بود موسیقى را آغاز كرد ولى چون معتقد بود كه موسیقى از هنرهاى والایى است كه ریشه علمى و حتى ریاضى دارد و راه صحیح و اصولى آن است كه فن را باید از طریق علمى اموخت. لذا پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه به هنرستان عالى موسیقى ملى و دانشكده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران رفت و رشته موسیقى، آهنگسازى تخصصى را فراگرفت. كمال طراوتى، در مسویقى با روش تجربى در زمینه نواختن و آهنگسازى زیاد موافق نیست و براى موسیقیدانانى كه تحصیلات آكادمیك دارند ارزش بیشترى قائل است و معتقد است كه باید همه همین راه را بروند و مى‏گویند: «البته خیلى از قدیمى‏هاى موسیقى و اساتید تحصیل نكرده‏اند و كارشان هم خوب بوده و هست، اما باید در نظر داشت كه اگر علمى كارشان طى مى‏شد، قطعا خیلى بهتر از این مى‏بودند و مى‏شدند و استعداد خداداى و ذاتى ایشان با قاعده و اصول پیوند مى‏خورد و بى‏تردید از استثنائات روزگار مى‏گردیدند». كمال طراوتى، متأسفانه هنوز بیش از دوازده بهار از زندگى را طى نكرده بود كه پدر را از دست داد ولى مادر فداكار او براى وى هم مادر بود و هم پدر و این فداكارى را، این مادر مهربان براى سایر فرزندان خود نیز داشت. كمال طراوتى، سازهاى: پیانو، فلوت، كمانچه و كلیه سازهاى كودكان كه به نام سازهاى «ارف» مشهورند، به خوبى مى‏نوازد ولى ساز تخصصى وى، پیانو مى‏باشد كه به آن عشق مى‏ورزد. وى از سال 1355 الى سال 1357 به عنوان مربى موسیقى با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى كرد و در ضمن از سال 1355 تاكنون به عنوان معلم موسیقى، (پیانو) تدریس كرده و این فعالیت‏ها یا در كلاس‏هاى خصوصى و یا در آموزشگاههاى مختلف بوده است و از سال 1361 تا سال 1368 به طور مستمر، به عنوان آهنگساز با صدا و سیما همكارى داشته و براى اكثر برنامه‏هاى مختلف رادیو و شبكه 1 و 2 تلویزیون موسیقى ساخته است. از سال 1365 الى سال 1367 به عنوان مسئول موسیقى كودك و نوجوان در بخش موسیقى صدا و سیما فالیت كرده و به عنوان مشاور موسیقى كودك در رادیو مشغول مى باشد و در سال 1367 نیز تاكنون به صورت مداوم در مدرسه هنر و ادبیات كودكان و نوجوانان (كارگاه موسیقى سابق) به تدریس پیانو و سازهاى ارف مشغول مى‏باشد. كه شاگردانى كه در كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان داشته، تعدادى در حال حاضر از بهترین دوستان و همكاران وى مى‏باشند. كمال طراوتى در طى این مدت مختلفى ساخته كه بیشتر از همه در زمینه موسیقى كودكان و نوجوانان مى‏باشد و شاخص‏ترین آن‏ها برنامه‏هاى: «هادى و هدى»، «گنجشكه میگه»، «كودك روستایى»، «گلزار وطن»، برنامه «كاروانسراى كویرى»، «قصه‏هاى خاله عنكبوت» و غیره مى‏باشد. از دیگر آثار وى، موسیقى براى فیلم‏هاى: «خانه ابرى» به كارگردانى اكبر خواجویى، «كاكلى» ساخته فریال بهزاد و مجموعه ترانه‏هاى كودكان در یك نوار كاست به‏نام «قشنگى‏ها» است. به طور كلى از كارهاى عمده وى مى‏توان از تربیت هنرجویان مستعد در زمینه ساز پیانو و فلوت، تشكیل گروه كر و اركستر كودكان و نوجوانان و پیاده كردن روش آموزشى «كارل ارف» به طرز سیستماتیك و اصولى، تشكیل شوراى بررسى تولیدات موسیقى كودك در صدا و سیما در زمان تصدى و مسئولیت موسیقى كودك و نوجوان در صدا و سیما (هرچند كه بعدها منحل شد، اما اولین بارى كه این كار انجام میشد)، و اقدام مؤثرى در پیشبرد كیفیت و كنترل موسیقى كودك بود. كمال طراوتى مى‏گفت: «علاقه دارم كه بیشتر و فعلا در زمینه موسیقى كودكان و نوجوانان كار كنم و تا به حال همین كار را كرده‏ام، هرچند كه براى بزرگسالان هم كارهایى كرده‏ام و باز هم خواهم كرد وحتى كار براى بزرگسالان راحت‏تر است و چون معتقدم كه كودكان امروز بزرگان فردایند و از طرفى بچه‏ها صددرصد صادق‏اند، پس دوست دارم بیشتر براى آن‏ها كار كنم و در این رابطه مى‏خواهم براى آن‏ها آنقدر بسازم تا شاید روزى یك ترانه ساده طراوتى، اما واقعا مناسب براى آن‏ها تهیه كنم.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

پروفسور دكتر منوچهر صهبائى به سال 1327 در تهران، در خانواده‏اى هنرمند و هنردوست متولد گردید. پس از پایان تحصیلات ابتدائى به هنرستان عالى موسییقى رفت و در رشته موسیقى مشغول تحصیل گردید. پس از پایان تحصیلات متوسطه و عالى با اخذ درجه لیسانس به عنوان شاگرد اول در كنسرواتوار تهران سالها به عنوان سلیست «ابوا» با اركستر سمفونیك و اركستر اپراى تهران همكارى كرد و در سال‏هاى آخر اقامت خود در تهران استاد «ابوا» در كنسرواتوار دانشكده هنرهاى زیباى تهران بود و كنسرت‏هاى متعددى را با اركستر سمفونیك تهران و اركستر مجلسى رادیو و تلویزیون ملى وقت را عهده‏دار بود. منوچهر صهبائى در سال‏هاى 1354 براى فراگیرى و شناخت هرچه بیشتر موسیقى جهانى و رهبرى اركستر و به ادامه فعالیت‏هاى هنرى خود به عنوان سلیست و ادامه تحصیلات و تحقیقات در زمینه موسیقى عازم پاریس شد و پس از مدتى همكارى با پروفسور پیرپیرلو به استرازبورگ رفت و در كنسرواتوار آن شهر مدت چهار سال نیز جهت فراگیرى رهبرى اركستر، نزد پروفسور ژان سباسبتین بیرو پرداخت و همزمان به تحصیلات خود در زمینه‏هاى در زمینه شناسائى موسیقى (موزیكولوژى) و آماده كردن فوق‏لیسانس سلیستى «ابوا» نزد پروفسور هانس هولیگر كه در حال حاضر یكى از بزرگترین نوازندگان «ابوا» و آهنگسازان معاصر به شمار مى‏رود رفت. سپس مدت دو سال در مدرسه عالى موسیقى شهر فرانبورگ در آلمان به تحصیل موسیقى مشغول گردید. وى در سال 1355 در مسابقه ویرتئوزیته در پاریس شركت كرد و جایزه اول این مسابقه و لیسانس كنسرت را دریافت نمود و در سال 1356 به فستیوال بزرگ موسیقى شهر استرازبورگ دعوت شد و به عنوان یك رهبر اركستر و آهنگساز بزرگ ایرانى مطرح و در سال 1359 تحصیلات خود را در همین شهر در زمینه رهبرى اركستر، آهنگ‏سازى و موسیقى مجلسى در كنسرواتوار آن به پایان رسانید. منوچهر صهبائى در همین ایام به منظور شركت در كلاس‏هاى فشرده تابستانى و براى تحقیقات بیشترى در رشته رهبرى اركستر به شهرهاى وین، سیینا، سالزبورگ، نیس نزد پروفسور فرانكوفررارا، پروفسور میلان هوروات، پروفسور پیردروو مسافرت كرد و نیز در سال 1359 در مسابقه سلیستى «ابوا» در شهر بیزان‏سون در فرانسه شركت كرد و جایزه اول این مسابقه را از آن خود كرد و پس از این موفقیت از طرف كشور سوئیس به آن كشور دعوت شد و قراردادهایى به مدت دوازده سال جهت همكارى با اركستر سمفونیك و اپراى آن كشور منعقد و به عنوان رهبر اركستر و سلیست «ابوا» مشغول همكارى گردید. در سال 1360 براى تدریس در اتریش به شهرهاى فلدكریش دعوت شد و در همین سال موفق به دریافت درجه پروفسورى از طرف دولت اتریش مى‏گردد. وى در سال 1366 در مسابقه رهبرى اركستر در بلژیك شركت كرد و جایزه اول و مدال طلاى این مسابقه را از طرف وزارت فرهنگ این كشور دریافت كرد و در پى این موفقیت بود كه آوازه او به سراسر جهان توسط خبرگزارى‏ها مخابره شده بود، جهت اجراى كنسرت‏هایى به كشورهاى چین، هنگ‏كنگ، سنگاپور دعوت شد و او ضمن اجراى كنسرت در آن كشورها بنا به درخواست مسئولین امور هنرى آن ممالك در كلاس‏هاى تابستانى به تدریس پرداخت. پیشرفت‏ها و موفقیت‏هاى پروفسور منوچهر صهبائى و اجراهاى این كنسرت‏ها چنان بزرگ و چشمگیر بود كه از طرف مسئولین هنگ‏كنگ و كشور ژاپن قراردادى با او جهت اجراى كنسرت در سال 1368 منعقد گردید. وى در كنار فعالیت‏هاى وسیع و دامنه‏دار هنرى خود، به تحقیقات وسیعى در زمینه موسیقى‏شناسى، جامعه‏شناسى و فلسفه در دانشگاه روزیخ پرداخته و در سال 1371 با اخذ درجه دكترا از این دانشگاه نائل آمد. یكى از ویژگى‏هاى این هنرمند فخرآفرین ایرانى، این است كه بدون پارتیتو اركستر را رهبرى مى‏كند. وى در نیمه دوم مهرماه سال 1372 به تهران آمد و مدت سه شب در فرهنگسراى بهمن اركستر سمفونیك را رهبرى كرد و آثارى از زنده‏یاد مرتضى حنانه اجرا نمود، پروفسور منوچهر صهبائى به ایران وطن خود و به ایرانى هموطن خویش علاقه فراوان دارد و به هر دوى این‏ها عشق مى‏ورزد و مى‏گوید،«پس از شناساندن هنر موسیقى ایران وطنم به ممالك جهان، دوباره در وطنم مقیم خواهم شد».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

اصغر خالدى در بیست و پنجم شهریور یكهزار و سیصد و دو در تهران محله‏ى سنگلج، یكى از قدیمى‏ترین محله‏هاى تهران متولد شد و مانند برادرش استادمهدى خالدى از همان كودكى به موسیقى و نواختن سنتور علاقه‏ى وافرى نشان مى‏داد و همیشه آرزو داشت كه یك سنتور داشته باشد ولى امكان آن برایش فراهم نمى‏شد كه صاحب این ساز شود و چون در همین اوان فرستنده‏ى رادیو تهران تازه به كار افتاده بود و حبیب سماعى به مدت یك ربع ساعت یعنى از شش و چهل و پنج دقیقه تا هفت بعد از ظهر در هفته برنامه اجرا مى‏كرد؛ در آن موقع آنها رادیو نداشتند، و اصغر از پشت پنجره به رادیوى همسایه گوش مى‏داد و با شنیدن این برنامه بیش از پیش به آشنایى و نواختن سنتور علاقه و اشتیاق نشان مى‏داد. تا این كه روزى نزد مادرش مى‏رود و از او مبلغ سى و پنج تومان مى‏گیرد و یك سنتور خریدارى كرده و پیش خود بدون معلم شروع به تمرین مى‏كند ولى برادرش مهدى خالدى كه مى‏بیند اینگونه او راه به جایى نمى‏برد وى را نزد حبیب سماعى مى‏برد تا او را تعلیم دهد. خانه‏ى حبیب سماعى در سرچشمه بود و در منزل او حوض‏خانه‏ى بزرگى بود كه آب قنات معروف «حاج علیرضا» از فواره‏اى فوران مى‏كرد و در آن ماهى‏هاى قرمز به شنا مشغول بودند، در چنین محیطى نزد استاد سماعى شروع به تعلیم گرفتن نمود. پس از چندى او به همراه سى و هشت نفر دیگر در هنرستان موسیقى ملى نام‏نویسى كرد، و از آن میان فقط پنج نفر قبول شدند كه عبارت بودند از: منصور یاحقى، منوچهر جهانبگلو، حسین صبا، سیدمصطفى قراب و اصغر خالدى. در هنرستان موسیقى، حبیب سماعى هفته‏اى دو جلسه به ایشان درس مى‏داد و چون در این دو جلسه آنها كاملاً نمى‏توانستند نظر استاد را تأمین نمایند، این بود كه آنها به منزل جهانبگلو مى‏رفتند و از طریق رادیوى او به برنامه‏ى سماعى گوش فرامى‏دادند تا بیشتر بتوانند از صداى ساز استاد خود كسب فیض كنند. در سال 1325 كه حبیب سماعى فوت شد، خالدى نزد استاد «صبا» مى‏رود و از او تعلیم مى‏گیرد تا این كه در اركستر برادرش مهدى خالدى در رادیو، شروع به همكارى مى‏كند. خالدى در برنامه‏ى «گلها» نیز با محمد شیرخدایى، اجراى «اورتور» آن برنامه را به عهده داشت و در همین برنامه بود كه با خوانندگان به نامى چون: ادیب خوانسارى، غلامحسین بنان، حسین قوامى و... آشنا شد و به همكارى پرداخت. اصغر خالدى به همراه حسین تهرانى، مدت پانزده روز براى شركت در جشن هزاره‏ى بوعلى سینا، دانشمند و فیلسوف بزرگ ایرانى كه از طرف وزارت هنرهاى زیباى عراق ترتیب یافته بود به بغداد رفته و برنامه‏هایى اجرا كردند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

فضل‏اللَّه توكل در چهاردهم آبان‏ماه سال 1321 در هفت ماهگى چشم به جهان گشود. همین هفت ماهه به دنیا آمدن وى، موجب گشته بود كه براى یادگیرى دروس مدرسه و فراگیرى ساز و ردیفهاى موسیقى عجله به خرج دهد و همیشه معلمین و استادان كه از این موضوع باخبر بودند مى‏گفتند فلانى هفت ماهه به دنیا آمده تقصیرى ندارد. پدر فضل‏اللَّه كه افسر ارتش بود جهت مأموریت ادارى عازم شیراز مى‏گردد و فضل‏اللَّه را كه طفلى بیش نبود همراه خود و سایر اعضاى خانواده به این شهر مى‏برد، وى تحصیلات ابتدایى را در شیراز به پایان رسانید. پس از پایان مأموریت پدر همراه او به تهران مى‏آید و در دبیرستان مروى جهت ادامه تحصیل ثبت‏نام مى‏نماید، پس از پایان تحصیلات متوسطه عازم انگلستان شده و در رشته اقتصاد از دانشگاه كمبریج فوق لیسانس دریافت مى‏كند سپس به وسیله مكاتبه با دانشگاه تهران لیسانس ادبى دریافت مى‏كند كه همین تحصیلات در سطح بالا موجب گشت وى هنرمندى آگاه گردد. منزل پدر و پدربزرگ فضل‏اللَّه توكل محفل هنرمندان بزرگ آن زمان مانند: مرتضى محجوبى، حسین تهرانى و غیره... بود و همین امر موجب گشت تا وى ابتدا به نواختن ضرب علاقمند شود و پدرش براى او ضربى تهیه كرد و حدود شش سال داشت كه نزد استاد بزرگ ضرب ایرانى تهرانى مشغول فراگیرى نواختن ضرب گردید و چون پس از چندى استعدادش مورد تأیید شادروان حسین تهرانى قرار مى‏گیرد پدرش در كنار آموزش ریتم، بنا به توصیه استاد محجوبى سنتورى براى وى تهیه مى‏كند تا او از نواختن این ساز نیز تجربیات خود را تكمیل نماید. و پس از آن به فراگیرى پیانو بپردازد. آن شبى كه سنتور به دست فضل‏اللَّه مى‏رسد خودش مى‏گوید: «تا صبح خواب به چشمانم راه نیافت و هرچند ساعت از روى تختخوابم بلند مى‏شدم و سنتور را از زیر تخت بیرون آورده و آن را بوسیده و نوازشش مى‏كردم و دوباره زیرتخت قرار مى‏دادم». به هر حال فضل‏اللَّه توكل، ابتدا تعلیم و آموزش سنتور را نزد معلم موسیقى مدرسه‏ى خود به نام آقاى «خائفى» شروع مى‏كند و پس از فراگیرى مقدمات كار، دوباره پدرش به شیراز جهت مأموریت ادارى منتقل مى‏گردد و وى ناچاراً همراه خانواده به این شهر شعر و موسیقى و هنر مى‏رود و در همین شهر بود كه با مرد باذوق و هنرمندى به نام آقاى «بهار نوذرى» كه در موسیقى ایرانى و شناخت آن اطلاع كافى داشت، ردیفها را مى‏آموزد. بهادر نوذرى كه شوهر همشیره‏ى فضل‏اللَّه توكل است براى پیشبرد وى زحمات فراوانى متحمل گشت كه این مورد تأیید خود توكل نیز هست. توكل كه همیشه یكى از شنونده‏هاى ثابت برنامه‏هاى موسیقى سنتى ایران بود به ساز استاد رضا ورزنده علاقمند شده و تحت تأثیر نحوه‏ى نوازندگى وى قرار گرفته و سعى مى‏نماید كه سبك نواختن او را دنبال كند. در همین دوران پدرش مجدداً به تهران منتقل شده و دوباره منزل پدر محفل انس هنرمندان بزرگ و سرشناس مى‏گردد. روزى كه شادروان مرتضى محجوبى براى دیدن پدرش به منزل آنها آمده بود به استاد ارجمند على تجویدى معرفى مى‏شود و از آن پس مدت هشت سال هم افتخار شاگردى آقاى تجویدى نصیبش مى‏گردد و در این مدت استاد، ساعتهاى متمادى به این شاگرد در ابتداى راه، ردیفها و ویولن را مى‏آموختند. سپس توسط على تجویدى به محضر استادان دیگرى نظیر: روح‏اللَّه خالقى، نورعلى‏خان برومند، غلامحسین بنان معرفى و مدت پنج سال نیز نزد ایشان مشغول فراگیرى و كسب فیض مى‏گردد، سپس در كلاسهاى شبانه هنرستان موسیقى ملى نام‏نویسى كرده و دوره‏ى این هنرستان را به پایان مى‏برد و همیشه خود را یك طلبه مى‏داند و ادعایى ندارد. فضل‏اللَّه توكل در سال 1338 اولین برنامه‏ى خود را در برنامه‏ى گلهاى صحرایى شماره‏ى 5 همراه امیرناصر افتتاح اجراء نمود و پس از آن برگ سبز شماره‏ى 65 و در بسیارى از برنامه‏هاى گلها شركت مى‏نماید و در اركستر شماره‏ى 2 كه به سرپرستى استاد على تجویدى اداره مى‏شد شركت داشته است. همكارى وى با رادیو تا سال 1340 ادامه داشته و از این تاریخ تا سال 1345 ارتباط او با رادیو قطع مى‏شود ولى در سال 1345 مجدداً بنا به دعوت استاد حبیب‏اللَّه بدیعى، براى همكارى با رادیو دعوت مى‏شود و همكارى مجدد خود را آغاز نماید و در سال 1347 نیز به تلویزیون راه مى‏یابد كه همراه فرهنگ شریف به كار خود ادامه مى‏دهد. وى در آهنگسازى نیز آثارى دارد كه بیشتر اشعار آنها را خود ساخته است و بقیه را شعرایى مانند: بیژن ترقى، تورج نگهبان و معینى كرمانشاهى سروده‏اند. تاكنون حدود چهل آهنگ توكل اجرا كرده و كنسرتهاى فراوانى به نفع مؤسسات خیریه و فرهنگى از جمله: جذامخانه مشهد سه بار و در مؤسسات فرهنگى اصفهان همراه با آقایان: پرویز یاحقى و على تجویدى چهاربار و در تهران به نفع كودكان بى‏سرپرست و بیمارستانهاى مختلف بارها و بارها. وى جهت شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران مسافرتهایى به كشورهاى: فرانسه، آلمان، بلژیك، انگلستان، فنلاند، رومانى، یوگسلاوى و شوروى نمود. فضل‏اللَّه توكل، همیشه در این فكر بوده كه براى ساز سنتور، سبك نوینى به وجود بیاورد كه با سبكهاى قبلى متفاوت باشد، ضمناً با حفظ اصالت موسیقى سنتى بشود صداى لطیف‏ترى به سمع شنونده رسانید و چون تا حدودى ویولن مى‏دانست تصمیم مى‏گیرد حالتهاى «مالشى» را كه مخصوص ویولن و تار بوده روى ساز سنتور پیاده نماید. اوائل، این كار برایش خیلى مشكل مى‏نمود ولى به مرور زمان و با مشورت با آقاى تجویدى و چند استاد دیگر موفق مى‏شود فرم خاصى به نوازندگیش بدهد، البته در طول این سالها از محضر استادانى نظیر: حبیب‏اللَّه بدیعى و پرویز یاحقى سود فراوان برده و به تجربیات خود در زمینه نوازندگى سلو و آهنگسازى افزوده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

عباس زندى به سال 1312 در تهران چشم به جهان گشود، پدرش مرحوم میرزا حسنخان كریم خان زند (امین‏السرور) نوازنده‏ى زبردست تار و سنتور بود و از همان اوائل كودكى كه ذوق سرشار و استعداد پسرش را درباره‏ى موسیقى مى‏بیند، تصمیم مى‏گیرد كه وى را ابتدا زیر نظر خود تعلیم داده سپس در اولین فرصت او را جهت فراگیرى هرچه بیشتر موسیقى به اساتید وقت معرفى نماید. عباس زندى موسیقى را بدون نت نزد پدر فرامى‏گیرد ولى پس از چندى جهت فراگیرى موسیقى علمى و نت نزد شادروانان: ابوالحسن صبا و فروتن راد مى‏رود و مدتها از آنها تعلیم مى‏گیرد و سپس نزد استادى به نام مرتضى خان كه در موزیك ارتش خدمت مى‏كرده مى‏رود و ویولن را نزد او تعلیم مى‏گیرد و چندى بعد هم مشغول فراگیرى سه‏تار مى‏شود و پس از سالها تمرین و زحمت و توفیق در كار هنرى و به خصوص نواختن سنتور، به رادیو راه مى‏یابد و استاد روح‏اللَّه خالقى كه در آن وقت رئیس وقت موسیقى رادیو بود، شخصاً از وى امتحان به عمل مى‏آورد و پس از این كه كار وى را مى‏پسندد به مدت یك ربع روزهاى جمعه به وى تكنوازى مى‏دهند كه سالها استمرار داشت، و پس از چندى هم در برنامه‏ى گلها و در اركستر سازهاى ملى و سنتى رادیو و تلویزیون شركت مى‏كند. عباس زندى، در كنار فعالیتهاى گوناگون هنرى خود، در كلاس موسیقى شادروان ولى‏اللَّه البرز سالها به تعلیم و تدریس سنتور این ساز ملى و سنتى و هنر ظریف ایران مشغول و پس از سالها تدریس در هنركده‏ى موسیقى تهران كه در خیابان امیریه توسط وى دایر گشته بود، شاگردان زیادى از محضرش كسب فیض كردند و هم‏اكنون نیز شاگردان كثیرى را جهت فراگیرى سنتور تعلیم مى‏دهد و كوشش او بر این است كه هرچه بیشتر شاگرد خوب تعلیم و تربیت نموده تا بتوانند از این راه موسیقى اصیل و سنتى ایران را سرپا و جاودان نگهدارند و نسل به نسل تحویل دیگرى دهند و این یادگار پرارج نیاكانمان فنا نشود. عباس زندى، براى كمك و شادى و روحیه دادن به بیماران مسلول و بیماران بیمارستانهاى توانبخشى و پرورشگاههاى متعدد و خیریه‏ها و امثال آنها، بارها به نفع آنان كنسرت و برنامه اجرا كرد و آرزومند است كه این روحیه همیشه بین هنرمندان باقى بماند كه عملى است انسانى و خدمتى است به خلق خدا، وى جهت شناساندن موسیقى سنتى و اصیل ایران مسافرتهاى مكرر و فراوانى به كشورهاى: بلژیك، فرانسه، انگلیس، آلمان، لبنان، كویت، افغانستان، پاكستان، یمن شمالى، تركیه و اتریش كرده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

هر روز صداى سازى ظریف، همراه با آوازى دلچسب و گیرا به گوش همسایه‏ها مى‏رسید و همه را بى‏اختیار به سوى خود مى‏كشید ولى بیش از همه طفلى مجذوب این نواها مى‏شد كه دست از شیطنتها و بازى‏گوشى‏هاى دوران خاص كودكى خود مى‏كشید و به سوى آن مى‏شتافت و به منزل صاحب آواز و نوازنده‏ى ساز كه آقاى عبدالعلى وزیرى بود مى‏رفت و این طفل نیز مجید نجاحى بود كه ساعتها در آستانه‏ى در اتاق مى‏ایستاد و به آواى آن هنرمند فقید گوش فرامى‏داد و كشش و روى‏آورى وى به موسیقى ایرانى از همین دوران بچگى پایه‏ریزى شد. مجید نجاحى در بهمن ماه 1313 در تهران، در یكى از كوچه‏هاى اطراف میدان بهارستان دیده به جهان گشود و پس از طى دوره‏ى تحصیل ابتدایى در مدرسه‏ى پروانه، براى ادامه‏ى تحصیل و طى دوره‏ى متوسطه، در دبیرستان علمیه ثبت‏نام كرد. پس از پایان دوره‏ى متوسطه، براى خدمت وظیفه به دانشكده‏ى افسرى احتیاط رفت و با درجه‏ى ستوانى خدمت مقدس سربازى را به پایان رساند، سپس در بانك تهران استخدام شد و بعد به اداره‏ى برق تهران منتقل مى‏شود و پس از طى دوران مراحل مختلف سنوات خدمت، رئیس اداره‏ى خدمات عمومى برق شمیران مى‏شود و در سال 1360 به افتخار بازنشستگى نائل مى‏گردد. مجید نجاحى مى‏گوید: «سال‏ها منزل ما در بهارستان بود ولى چند سالى كه گذشت ما براى سكونت به دروازه شمیران آمدیم، از حسن تصادف، در همسایگى منزل جدید ما یكى از نوازندگان بسیار خوب سنتور كه از تكنوازان آن زمان رادیو بود زندگى مى‏كرد كه آن شخص آقاى محسن بى‏آزار بود و من با برادر وى هم سن و سال بودم و آشنا شدم و به منزل همدیگر مى‏رفتیم و همین آمد و شدها بود كه من با شكل و قیافه سنتور و طرز نواختن آن آشنایى ابتدایى پیدا كردم، مدت دو سال گذشت و من با توجه به علاقه‏ى شدیدى كه به موسیقى داشتم جرأت نمى‏كردم كه به پدرم بگویم یك سنتور بخرد. ناچاراً به نجار سر كوچه كه مردى هنرمند و باذوق بود گفتم یك سنتور براى من بسازد و وى یك سنتور كوچك كه به اندازه‏ى یك وجب در چهار انگشت بود در مقابل دریافت مبلغى كم برایم ساخت و من با تكه سیمهایى كه آقاى محسن بى‏آزار در اختیارم گذاشت سیمها را روى سنتور بستم و مدت یكسال نزد خود شروع به نواختن از طریق گوش دادن به رادیو كردم، در این زمان پدرم كه عشق و علاقه‏ى بى‏حد مرا به موسیقى دید، برایم یك سنتور بزرگ و معمولى به مبلغ 17 تومان خریدارى كرد و من از این تاریخ رسماً با نواختن این ساز آشنایى پیدا كردم. پس از پنج سال نواختن این ساز، با آقاى استاد حسین قوامى آشنا شدم و این هنرمند بزرگ در و پنجره‏ى دیگرى را به رویم گشود و پس از چندى ایشان موجب آشنایى من با استاد احمد عبادى و استاد مرتضى‏خان محجوبى و دكتر نورعلى‏خان برومند و استاد حسن تهرانى و استادان دیگرى شد كه من توانستم از وجود این اساتید بهره‏ها بگیرم و شدیداً تحت تأثیر نوازندگى استاد محجوبى قرار گرفتم و سعى كردم تا آنجا كه ممكن است خود را به آن مرد بزرگ نزدیك كنم و بیشتر از هنر ارزنده و سبك و سیاق نوازندگیش استفاده نمایم و او هم با وارستگى تمام مرا تحت تعلیم قرار داد و من توانستم با ردیفها و گوشه‏ها و دستگاههاى موسیقى ایران آشنا شوم و بعد با مطالعه و پیگیرى و آشنایى با موسیقى علمى به تكمیل نوازندگى سنتور پرداختم و اكنون كه بیش از چهل سال از زمان شروع فراگیرى من مى‏گذرد هنوز دست از مطالعه و تحقیق برنداشته‏ام». مجید نجاحى، در سال 1337 بنا به دعوت مرحوم داود پیرنیا براى شركت در برنامه گلها مى‏رود و نحوه‏ى دعوت پیرنیا از وى چنین بود كه روزى نجاحى در منزل عبدالعلى وزیرى مهمان بود و منزل وى سنتور مى‏زده كه پیرنیا بلافاصله از او براى اجراى برنامه دعوت مى‏كند و پس از امتحانى كه توسط چند استاد از او مى‏شود در گلهاى شماره‏ى 20 به اتفاق عبدالعلى وزیرى شركت و این برنامه در دستگاه «همایون» بود. پس از این برنامه بود كه در گلهاى گوناگون پیرنیا همراه با خوانندگانى چون: حسین قوامى، اكبر گلپایگانى، محمدرضا شجریان، محمود خوانسارى، ایرج، عبدالوهاب شهیدى و بسیارى از خوانندگان گلها شركت مستمر داشت. نجاحى در برنامه‏هاى دیگر رادیو نیز فعالیت داشته از جمله: تكنوازى سنتور و برنامه تكنوازان و چند سالى هم به اتفاق مهندس همایون خرم برنامه موسیقى اصیل ایرانى را از برنامه‏ى دوم رادیو (F.M) اجرا مى‏كرد. وى براى شناساندن موسیقى اصیل و سنتى ایران، به خصوص سنتور كه یك ساز ملى و باستانى است مسافرتهاى فراوانى به كشورهاى: آلمان، آمریكا، انگلستان، ایتالیا، تركیه، افغانستان، بحرین و كویت نموده. نجاحى عقیده دارد: «هنر مطاعى نیست كه آن را بتوان فروخت و اصولاً روى كار هنرى نمى‏شود قیمت تعیین كرد و آن را بها داد و با پول معاوضه كرد، یك كار هنرى ارزش معنوى دارد و به همین دلیل در مورد خودم، قاطعانه مى‏گویم كه تنها درآمد مادى من در طول 40 سال نوازندگى، منحصراً از كار هنرى و نوازندگى فقط حقوق رادیو بوده است».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

كلبه‏ام سر بفلك مى‏زند و مى‏نازد كه گل سرسبد موسیقى و ساز اینجاست آن وقتها تهران این چنین بزرگ و گسترده نبود، محدوده‏اى بود در حصارهایى از دیوار گلى معروف به یخچالى با ارتفاعى حدود 10 متر كه از شمال (دروازه شمیران) به جنوب (دروازه حضرت عبدالعظیم) و از مشرق (دروازه دولاب) به سمت مغرب (دروازه‏ى گمرك) شامل مى‏شده، در این محدوده‏ى كوچك، هر كجا صاحبدلى، دلسوخته‏اى، شاعر و عارفى بود از شمال و جنوب و مشرق و مغرب این شهر با درشكه یا پاى پیاده و یا هر وسیله‏ى دیگرى كه در آن زمان در اختیار داشتند خود را به گرد شمع وجود هنرمندان مى‏رساندند و مدتها از فیض دیدار آنها و از مصاحبت ایشان كسب فیض مى‏كردند. یكى از این مجالس بى‏ریا و پر از صفا، منزل مرحوم محمدحسین بى‏آزار بود كه دروازه شمیران قرار داشت، محمدحسین كه خود از شاگردان مرحوم استاد وزیرى بود كه ویولن را نیز به خوبى مى‏نواخت و حداقل هفته‏اى یكبار هنرمندان زبردستى كه ساز را فقط براى اغناء روح و دل خود مى‏نواختند در منزل مرحوم بى‏آزار جمع مى‏شدند و در میان این هنرمندان خوب و بى‏ادعا، شخصى بود به نام رجاء كه سنتور را بسیار خوب و با چیره‏دستى مى‏نواخت ولى متأسفانه از دو چشم نابینا بود و از شاگردان مرحوم سماع حضور پدر مرحوم حبیب سماعى بود، وى وقتى كه در این مجلس سنتور مى‏نواخت صدایى از هیچكس درنمى‏آمد و اگر ساعتها هم نواختن سنتور وى ادامه پیدا مى‏كرد معذالك این سكوت ادامه مى‏یافت و اصولاً خستگى كه در شنونده‏ها ایجاد نمى‏كرد بلكه موجب انبساط خاطر و شور و شعف حاضرین هم مى‏گشت. در چنین منزلى و چنین محفلى بود كه به سال 1309 خداوند فرزندى به محمدحسین بى‏آزار عنایت فرمود كه نامش را محسن نهاد. وى دوران كودكى را به سرعت پشت سر نهاد و بیش از شش سال نداشت كه در یك مجلس دوستانه‏ى پدر كه هنرمندان وقت جمع بودند همین مرحوم رجاء كه ذكرش در بالا رفت شروع مى‏كند به نواختن سنتور، به قدرى نغمات دلپذیر سنتور رجاء در محسن كوچولو اثر گذاشت كه وى از آن به بعد به چیزى جز نواختن و فراگیرى سنتور فكر نمى‏كرد، عاقبت پدرش براى وى سنتورى خرید و از آقاى رجاء خواهش كرد كه وى را با نواختن این ساز آشنا نماید. در این زمان محسن بى‏آزار در كلاس دوم مدرسه‏ى ابتدایى مشغول تحصیل بود كه نزد مرحوم رجاء شروع به فراگیرى سنتور مى‏كند و مدت سه سال به طور سینه به سینه بسیارى از گوشه‏ها و ردیفهاى آوازى ایران را تعلیم مى‏گیرد ولى متأسفانه بعد از این مدت آقاى رجاء دار فانى را وداع مى‏گوید و وى از داشتن استادى كم‏نظیر در آن زمان بى‏نصیب مى‏گردد ولى او دلسرد نشده و مدتها با پشتكار و تمرینهاى مكرر و ممارست فراوان نزد خود كار مى‏كند و ردیفهاى اول موسیقى ایران را تمام مى‏كند. عباسعلى‏خان مافى كمه از شاگردان مرحوم درویش‏خان و دایى محسن بود، یكى از هنرمندان بزرگى بود كه صرف نظر از انتصاب فامیلى با بى‏آزار، در این جمع هنرى نقشى بزرگ داشت، روزى مرحوم صبحى قصه‏گوى رادیو كه با همین مرحوم مافى دوستى دیرینه داشت در منزل پدر محسن نواختن و صداى سنتور وى را مى‏شنود و صبحى از وى مى‏خواهد كه قطعه‏اى در مثنوى «افشارى» بنوازد و محسن این قطعه را مى‏نوازد و به قدرى خوب اجرا مى‏كند كه صبحى از آقاى مافى مى‏خواهد كه وى را به رادیو ببرد و در برنامه‏ى روزهاى جمعه با ایشان شركت نماید. سال 1323 كه محسن بى‏آزار اولین برنامه‏ى رادیویى خود را در برنامه‏ى صبح جمعه صبحى اجرا مى‏كند كه با تشویق و استقبال فراوان مردم روبرو مى‏گردد. این همكارى كم و بیش ادامه مى‏یابد تا این كه از سال 1328 رسماً همكارى وى با رادیو آغاز مى‏شود و در برنامه‏هاى گوناگون و متعددى نظیر شركت در كنسرتهاى به نفع مؤسسات خیریه، برنامه كارگردان و برنامه ارتش و غیره... شركت و ساز سلو مى‏نواخت و رسماً توسط مرحوم استاد روح‏اللَّه خالقى به سمت نوازنده‏ى رسمى رادیو درآمد و هفته‏اى یكبار غیر از برنامه‏هاى متفرقه در رادیو، برنامه سلو اجرا مى‏كرد. محسن بى‏آزار، غیر از سلونوازى كه كار اصلى وى در رادیو بود، با مرحوم قمرالملوك وزیرى، حسین تهرانى، گرگین‏زاده و یحیى نیكنواز همكارى داشت و برنامه‏هایى را با آنها در رادیو اجرا كرد. گفته مى‏شود در سال 1334 بنا به خواست روح‏اللَّه خالقى عضو شوراى عالى موسیقى رادیو گردید و مدت یكسال این سمت را عهده‏دار بود ولى پس از یكسال كه شادروان روح‏اللَّه خالقى كناره‏گیرى كرد، بى‏آزار هم از این سمت كناره كشید ولى همكارى خود را تا سال 1343 ادامه داد و از این تاریخ كلاس موسیقى خود و رادیو را تعطیل كرد. محسن بى‏آزار، زمانى كه در دبیرستان ناصرخسرو تحصیل مى‏كرد با مرحوم داریوش رفیعى آشنا مى‏شود و او را به ابراهیم‏خان منصورى معرفى و ابراهیم منصورى پس از تمجید از صداى رفیعى به بى‏آزار مى‏گوید یك اركستر تشكیل بدهد كه رفیعى در آن از ساعت 4/ 30 الى 4، دو ترانه یا یك ترانه بخواند و بى‏آزار اولین آهنگى كه براى داریوش رفیعى مى‏سازد با شعر معروف رودكى شاعر بلندپایه‏ى ایران «بوى جوى مولیان آید همى» در شهناز و شور مى‏سازد، ترانه‏اى كه بر جان آدمى مى‏نشیند و شورى بپا مى‏كند با صداى خسته و پرطنین داریوش رفیعى با مجید وفادار آغاز مى‏گردد. از خاطرات محسن بى‏آزار این كه مى‏گوید: «كلاس موسیقى داشتم اول دروازه‏ى شمیران كه بعدها آن را به اول لاله‏زار كوچه‏ى مهران نقل مكان دادم، بسیارى از روزهاى هفته، عصرها مرحوم حسین تهرانى، وزیرى‏تبار، رضا محجوبى و غیره.. مى‏آمدند در كلاس صحبت مى‏كردیم از موسیقى و از هر درى سخنى مى‏راندیم، ولى برخورد مرحوم رضا محجوبى طور دیگرى بود، وى هر وقت كه به كلاس مى‏آمد دو ویولن مخصوص تمرین شاگردان بود كه به دیوار كلاس زده مى‏شد یكى ایتالیایى و یكى ایرانى و رضا هر وقت به كلاس مى‏آمد بدون سلام و عیلك مى‏رفت و ویولن ایرانى را برمى‏داشت و خودش آن را كوك مى‏كرد و حدود یك ساعت ویولن مى‏زد كه تمام شاگردان و خود من مجذوب پنجه‏هاى شیرین وى مى‏شدیم و دست از كار خود مى‏كشیدیم ولى هر وقت ما به وى مى‏گفتیم كه براى ما قدرى ساز بزن در یك وضع خاص روحى قرار مى‏گرفت و اجرا نمى‏كرد كه این از اخلاق خاص وى بود و اگر دستگاهى یا كسى به وى مى‏رسید و او را زیر چتر هنرى و حمایت خود قرار مى‏دادند از نوابغ نادر موسیقى ایران مى‏گردید». محسن بى‏آزار، روى ردیفهاى موسیقى ایرانى براى سنتور در دستگاههاى: «شور»، «ماهور»، «نوا» و «همایون» مطالبى نگاشته كه پس از تكمیل آن درصدد چاپ مى‏باشد. محسن بى‏آزار، مردى دوست‏داشتنى، خوش‏اخلاق، خوش برخورد، رفیق دوست و زود رنج و حساس است و آزارش واقعاً به هیچكس نرسیده حتى به یك مورچه، و واقعاً بى‏آزار نامى بامسمى و برازنده وى مى‏باشد. نوازنده. تولد: 1309، تهران. درگذشت: 27 فروردین 1370. محسن بى‏آزار، فرزند محمدحسین، سنتورنواز و آهنگساز رادیو تهران بود. نزد پدر و اساتید موسیقى با سازها آشنا شد. با توصیه‏ى روح‏الله خالقى به رادیو وارد شد. چند سال بعد با قصد تشكیل یك اركستر نخستین آهنگ خود را براى داریوش رفیعى ساخت. وى همچنین عضو شوراى موسیقى رادیو بود. از سالهاى 1340 كم‏كم از رسانه‏ها و مجامع عمومى دورى گرفت و ساز را براى شاگردان خود مى‏نواخت. محسن بى‏آزار سال‏ها در لاله‏زار و برخى مراكز آموزشى تدریس سنتور مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

رضا ورزنده در سال 1305 در كاشان متولد شد، پدرش مرشد ورزنده یكى از استادان نامدار موسیقى بود و چون در این راه زحمت بسیار متحمل شده بود مى‏خواست این نهال بارور در خانه‏ى ایشان به میراث بماند و دستخوش تندباد زمانه نگردد، به همین سبب رضا را در هفت سالگى به مشق ساز عادت داد و آنقدر در این راه اصرار ورزید كه رضا در ده سالگى تمام دستگاههاى ایرانى را با سنتور به خوبى مى‏نواخت. چون ورزنده به نواختن سنتور بیش از سایر سازها رغبت نشان مى‏داد پدرش او را از آشنایى با سازهاى دیگر برحذر داشت و با این ساز آشنا نمود. پنجه‏هاى ورزنده وقتى كه با تارهاى سنتور آشنا مى‏شد، شنونده خود را در عالم دیگرى فرومى‏برد، و وقتى این سرخوشى به كمال مى‏رسید كه ورزنده كنار سنتور زانو زده و بدان چشم دوخته و حوله كوچكى برداشته و آن را بر روى تارهاى سنتور مى‏گردد و آنگاه مضراب را آهسته و مقطع به كركهاى حوله آشنا مى‏ساخت و صداى دوست را از زیر حجابى كدر به گوش یاران مى‏رساند. در اینجاست كه شنونده مدهوش گشته و بى‏اختیار در دل، هنرمندى ورزنده ستایش و نواى او را تقدیس مى‏كرد. رضا ورزنده در اوایل دهه 1330 توسط حسین قوامى (فاخته) خواننده بزرگ رادیو، از كاشان به تهران آمد. ابتدا به عنوان همنواز و بعد به عنوان تكنواز مشغول كار شد. سنتور كه پس از حبیب سماعى دچار فترت طولانى شده بود، به كمك رضا ورزنده درباره محبوبیت خود را یافت. هرچند كه همراه با او چند نفر دیگر مثل استاد پایور و منصور یاحقى و منوچهر صادقى و منصور صارمى نیز به نواختن این ساز مشغول بودند. رضا كه در موسیقى عملاً خود آموخته بود، به وسیله مجالست دائم با نوازندگانى چون: ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسین تهرانى، على تجویدى و دیگر بزرگان رادیو، معلومات خود را اعتلا بخشید. در برنامه‏هاى رادیو سالهاى 1330 - 1350 تكنوازى سنتور رضا ورزنده جزء برنامه‏هاى ثابت رادیو بود و آثار فراوان از وى به یادگار مانده است. شخصیت موسیقیایى رضا ورزنده از چند جهت بسیار قابل توجه است: اولاً قابلیت بداهه‏نوازى و خلاقیت وى به درجه‏اى بود كه علیرغم كاستى‏هاى موجود در آن، هنوز مورد تحسین و اعجاب موسیقیدانان است. دیگرى تسلط وى بر ضربهاى مختلف و توانایى او در عوض كردن آنها هنگام نوازندگى بود و اصولاً رضا، ضربى‏ها را بسیار شیرین مى‏نواخت. دیگرى، كوك سنتور او است كه از دقت و دلنشینى بسیارى برخوردار بود و تا حد زیادى برگرفته از كوك پیانوى مرحوم مرتضى محجوبى بود. دیگرى مضرابهاى ریز و پر وى بود كه اختصاص به خودش داشت. قابل توجه این كه سنتور مرحوم رضا ورزنده، استاندارد نبود و سازى عجیب و منحصر به خودش بود كه از لحاظ اندازه و تعداد سیمها و جنس سیمها و اندازه مضرابها، براى نوازندگان دیگر غیر قابل استفاده بود و اختصاص به خود رضا داشت. سالها در رادیو تكنوازى كرد و جز حقوق مختصرى نگرفت. از بین نوازندگان به حسن كسائى و مرتضى محجوبى علاقه فراوان داشت و از بین خوانندگان بنان و محمودى خوانسارى را مى‏پسندید. وى شاگرد نداشت و طرز زندگى و اخلاق گوشه‏گیر او با تعلیم شاگرد سازگار نبود، تنها یك نفر علاقمند و شیداى ساز او بود كه با حوصله‏ى فراوان، آموختى‏ها از ورزنده گرفت و تنها یادگار او است. ایشان رحمت‏اللَّه عنایتى هستند كه شغل دیگرى غیر از موسیقى دارد و صداى ساز وى نمونه‏اى است از ساز ورزنده. از لحاظ تقسیم‏بندى موسیقیایى، رضا جزو گروه شیرین‏نوازان موسیقى ایران است كه رواج این شیوه، در سالهاى 1330 -1350 به اوج خود رسید و خواستاران بسیار داشت. رضا ورزنده در بهمن‏ماه 1355 فوت كرد، روانش شاد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

منصور صارمى به سال 1313 در شهر زیبا و سرسبز رشت متولد شد و هنوز دو سال از بهار زندگى او نگذشته بود كه پدرش را از دست داد و تحت توجهات و سرپرستى برادرش روزگار را سپرى كرد. پس از چندى، وى همراه مادر و برادر و خواهر به تهران آمد. و از همین تاریخ، برادر او براى سرگرمى خود یك سنتور مى‏خرد و روزها شروع به نواختن مى‏كند، ولى همین كه او از خانه بیرون مى‏رفت، منصورخان ساز او را برداشته و پیش خود تمرین و به ساز زدن مى‏پرداخت، همین علاقه و پشتكار و تمرینهاى مكرر موجب شد كه او پیشرفتى قابل تحسین در نواختن این ساز بنماید به طورى كه برادرش در نواختن از او عقب مى‏ماند. ابوالقاسم صارمى برادر منصور صارمى نزد شخصى به نام «مش سیف‏اللَّه» كه در همدان، هم ساز مى‏ساخت و هم سنتور را به طور سینه به سینه آموخته بود تعلیم مى‏گرفت وقتى استعداد شگرف و علاقه‏ى برادرش را در نواختن این ساز مشاهده كرد، سنتور خود را به او مى‏بخشد و وى را جهت شاگردى و تعلیم نزد شخص مذكور مى‏برد، منصور صارمى مدت چهار سال نزد این شخص به فراگرفتن و نواختن سنتور ادامه مى‏دهد، ولى چندى بعد با احمد ابراهیمى كه شاگرد استاد «غلامحسین بنان» بود و در فرهنگ و هنر به هنرآموزان تعلیم آواز مى‏داد آشنا گردید و نواختن ردیفهاى آواز موسیقى ایرانى را نزد وى آموخت و دیرى نگذشت كه آقاى احمد ابراهیمى، صارمى را به استاد مرتضى خان محجوبى معرفى و او چند سال زیر نظر استاد كار كرد و با صلاحدید و نظر استاد محجوبى، سنتور را طورى كوك مى‏كرد كه با پیانوى او كاملاً هم‏صدا مى‏شد و حالتهاى پیانو پس از این كوك روى سنتور پیاده مى‏شد و در این مورد بخصوص مى‏توان از چهار مضرابها و ضربى‏ها نام برد. چندى بعد منصور صارمى با استاد «نورعلى‏خان برومند» آشنا شد و مدت چهار سال نیز از محضر استاد «برومند» بهره‏مند گردید و در منزل استاد «برومند» چهار مضرابهاى مرحوم سماعى را به خوبى آموخت ولى دنبال «نت» نرفت مگر چند صباحى كه در اركستر ابراهیم‏خان منصورى همكارى داشت. منصور صارمى مدتى نیز سلیست برنامه‏هاى كارگردان بود و پس از مدتى توسط مرحوم رهى معیرى براى شركت در برنامه‏ى «گلهاى جاویدان» و سایر برنامه‏هاى مشابه، دعوت شد و شروع به همكارى نمود و اولین برنامه‏اى كه در «گلهاى جاویدان» اجرا كرد با استاد گرامى حبیب‏اللَّه بدیعى بود و مدت 10 سال در برنامه‏ى «گلها» متوالیاً با سایر هنرمندان این برنامه همكارى داشت. منصور صارمى جهات اعتلاء و شناساندن سنتور، این ساز كهن ایرانى به كشورهاى: پاكستان، افغانستان، تركیه، دوبى، كویت و اردن مسافرت و برنامه‏هایى در رادیوهاى این ممالك اجرا كرد و در حد و توان خود در بدیهه‏نوازى خدمت شایانى به موسیقى اصیل و سنتى نمود. وى مردى است متواضع و فروتن و دور از ادعا و تكبر و با وجود این كه ستاره‏ى درخشانى است در هنر موسیقى اصیل ایران، مانند قطره‏اى در مقابل اقیانوس مى‏باشم.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

پدر حبیب یكى از معروفترین موسیقیدانهاى دوره‏ى ناصرالدین شاه بود كه از استادان زبردست زمان به شمار مى‏رفت و ملقب به «سماع حضور» بود این استاد بزرگوار از شاگردان «محمد صادق‏خان رئیس» نوازنده نامى سنتور بود، سماع حضور مردى بود قوى‏بنیه و ورزشكار كه عمر دراز یافت و پسر خود حبیب را از سن چهار سالگى به موسیقى آشنا كرد. حبیب چهار ساله وقتى پدرش در مجالس سنتور مى‏زد با دستهاى كوچك خود ضرب مى‏گرفت و چون نمى‏توانست تنبك را در بغل گیرد ضرب را روى بالش مى‏گذارد با این ترتیب یكى از مهمترین مبانى اولیه موسیقى یعنى وزن را در اوان كودكى به خوبى فراگرفت و این تشخیص و آشنایى او به وزن، بعدها در ساز او اثر مهم داشت. حبیب در شش سالگى به خوبى در پاى سنتور سماع حضور ضرب مى‏گرفت. سپس پدرش او را به نواختن سنتور آشنا كرد و تمام كوشش خود را در تعلیم او به كار برد به طورى كه در ده سالگى ساز حبیب كاملاً شنیدنى بود و مورد تحسین استادان فن مانند نایب اسداللَّه نى‏زن و میرزا حسینقلى قرار گرفت. حبیب مى‏گفت وقتى در سن دوازده سالگى ساز خود را با استادان معروف زمان هم كوك مى‏كرد و مى‏نواخت مورد شگفتى بود و حتى یكى از نوازندگان مشهور آن عصر روزى به سماع حضور گفت: «تو دو گرز چوبى به دست این طفل داده‏اى كه به مغز من بكوبد و مرا عاجز كند». یكى دیگر از دوستان سماع حضور كه شبى در مجلسى حضور داشته و حبیب خردسال را با پدرش در آن محفل دیده مى‏گفت: «حبیب كوچك هم با سنتور پدرش ضرب مى‏گرفت و هم به تنهایى از عهده‏ى نواختن سنتور برمى‏آمد و گاهى استادش با مضرابهاى سنتور روى انگشتان كوچك او مى‏زد و اشتباهاتش را تذكر مى‏داد كه دل ما به حال بچه‏ى كوچك مى‏سوخت ولى كسى را یاراى آن نبود كه پدر صنعتگر را ملامت كند چه سماع حضور مردى بزرگوار و با مقام بود و حتى اگر دوستان نزدیك به او تذكرى مى‏دادند مى‏گفت: «منظورم تربیت دست و پنجه‏ى اوست كه یادگار خواهد بود». سماع حضور در اواخر عمر براى كسى ساز نمى‏زد و تنها براى حضور قلب گاهى در خلوت براى خود مى‏نواخت و ذكر قلبى مى‏گفت و حبیب را مخصوصاً براى آن تربیت مى‏كرد كه دیگر كسى از خود او توقع نوازندگى نداشته باشد و با این كه كودكان دیگرى داشت تنها حبیب را براى جانشینى خود مستعد تشخیص داده بود و عاقبت همین حبیب خردسال بود كه نام پدر را سالها پس از مرگ او زنده و جاوید كرده. حبیب كوچك علاوه بر موسیقى درس نیز مى‏خواند و پدرش مخصوصاً علاقه‏ى زیاد به تربیت او داشت چنان كه یكى از آشنایان او مى‏گفت: «اغلب در مجالس كه پسر را با خود مى‏آورد مدتى درس و مشق او را روان مى‏كرد و سپس ضرب را به حبیب مى‏داد تا با سنتور او را همراهى كند». حبیب مدت كوتاهى نیز در مدرسه‏ى موزیك كه به سرپرستى مرحوم سالار معزز اداره مى‏شد تحصیل موسیقى مى‏كرد و مختصرى به مقدمات «نت» آشنا شد ولى بعدها از این اطلاعات براى ثبت آهنگهاى خود به هیچ وجه استفاده ننمود و نه تنها توجهى به این قسمت نداشت بلكه با خط موسیقى نیز متاركه كرد. سماع حضور در اواخر عمر با خانواده خود به مشهد رفت و در جوار حضرت رضا (ع) معتكف شد. حبیب نیز در این مسافرت همراه بود و سنتور او در مشهد شهرت یافت و طولى نكشید كه لباس نظام علاقه‏ى حبیب را به خود جلب كرد و به خدمت ارتش درآمد. حبیب عشق فراوانى به پوشیدن لباس نظام داشت و تا پایان عمر با این كه شهرت او به ساز و موسیقى بود خدمت نظام را ترك نكرد. حبیب پس از انتقال از مشهد به تهران به راهنمایى دوست هنرمند خود آقاى ابوالحسن صبا آگهى به روزنامه داد و كلاس سنتور افتتاح كرد و علاقمندان را براى فراگرفتن این ساز دعوت نمود ولى چون این ساز مهجور مانده بود استقبال زیادى از او نكردند. البته باید گفت كه اگر برخى هم استقبال كردند وضع تدریس سماعى براى همه كس قابل تحمل نبود و شاگردى مى‏توانست از او استفاده كند كه خیلى حوصله به خرج بدهد و عاشق این فن باشد و چون داوطلبان فراگرفتن موسیقى معمولاً پشت كار زیادى ندارند تنها بعدها سه نفر كه علاوه بر جنبه استاد و شاگردى با حبیب دوست شدند توانستند از او استفاده كنند و حبیب هم همیشه این سه نفر را شاگرد خود مى‏دانست. این سه تن كه عشق مفرطى به فراگرفتن سنتور داشتند تمام ناملایمات را تحمل مى‏كردند و هرچه حبیب مى‏خواست آماده مى‏ساختند شاید پس از چند جلسه مضرابى از استاد خود فراگیرند ولى چون هیچ كدام كار منحصر به فردشان موسیقى نبود و گرفتاریهاى دیگرى نیز داشتند هیچ وقت خود را به نام نوازنده‏ى سنتور معرفى نكردند، و تنها به صرف عشق و علاقه سنتور مى‏زدند. حبیب خود همیشه مى‏گفت: «فقط مهندس قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى و نورعلى برومند شاگردان واقعى من هستند كه حوصله به خرج مى‏دهند و ابراز علاقه مى‏نمایند وگرنه دیگران فقط هوس نواختن سنتور دارند و جز مدت كوتاهى با من كار نمى‏كنند و هنوز چیزى فرانگرفته مجلس درس را ترك مى‏گویند». وقتى كه مركز پخش فرستنده‏ى تهران به كار افتاد، حبیب كه به نام سماعى معرفى شد جزء اولین دسته نوازندگانى بود كه در رادیو شروع به نوازندگى كرد. از این وقت سماعى دیگر نوازنده‏ى عموم شد و همه او را شناختند و براى ساز او كه ارزش بسیار داشت قدر و قیمت دیگرى قائل شدند و عاشقان موسیقى ملى براى آشنایى با او رغبت بیشترى به خرج دادند و كسى نبود كه ساز او را بشنود و مجذوب نشود. سماعى مدتها در رادیو تهران نوازندگى مى‏كرد و چون موسیقى رادیو را موسیقى كشور اداره مى‏كرد و هنرمندى سماعى براى آن اداره قابل تردید نبود و علاقه‏ى جوانان دیگر كه مشتاق فراگرفتن سنتور بودند به خوبى مشهود بود، اداره‏ى مزبور درصدد افتاد سماعى را راضى كند كه از مقام افسرى صرفنظر كرده با رتبه‏ى خود به وزارت فرهنگ منتقل شود و به سمت هنرآموز سنتور در اداره‏ى موسیقى مشغول كار شود و كلاسى براى تعلیم سنتور زیر نظر او تأسیس گردد كه در هفته چند ساعت به این كار مشغول شود و یادگارى از خود بگذارد. سماعى در بادى امر استقبال شایان كرد و هنوز به وزارت فرهنگ منتقل نشده مدت دو سه ماه مرتباً در كلاس حاضر مى‏شد و چند شاگرد هم از بین داوطلبان انتخاب كرد و مشغول تعلیم آنها شد ولى همین كه مقدمات انتقال فراهم شد و به وزارت فرهنگ منتقل شد پشیمان گردید و كلاس درس را ترك گفت و به اصرار زیاد مجدداً به وزارت جنگ انتقال یافت و نظر به علاقه‏اى كه به لباس افسرى داشت معلمى موسیقى را مناسب ندانست. سماعى مردى بود بسیار باذوق و هنردوست. دو صفت ممتاز او میهمان‏نوازى و صمیمیت و خلوص باطن بود. كمتر از ساز كسى تعریف مى‏كرد و از میان استادان و موسیقى‏دانهاى همزمان خود براى شخص ابوالحسن صبا كه از دوستان ممتاز او بود ارزش بسیار قائل بود. سنتور سماعى یعنى مجموعه‏اى از استعداد و لطف و ذوق و مهارت و تبحر و زیبایى بود. در جشن هزاره‏ى حكیم ابوالقاسم فردوسى شاعر گرانمایه‏ى ایران، مستشرقین وقتى نواى سنتور او را در نمایش رستم و سهراب شنیدند بسیار او را تشویق كردند و یكى از آنها كه گویا «هانرى ماسه» بود اظهار داشت: «موسیقى ایرانى همانطور كه منشاء موسیقى مشرق زمین است باید روزى موجب افتخار ایران باشد و این همان روزى است كه موسیقى ایرانى جایگزین موسیقى تمام دنیا شود، ایرانى‏ها به جاى تقلید از موسیقى فرنگى باید همت كنند امثال سماعى و دیگر نوازندگان را به جهانیان معرفى كنند و این نواى جانبخش را به گوش عالمیان برسانند». سماعى در بهمن ماه 1324 در اثر سرماخوردگى مبتلا به ذات‏الریه شد و به بستر بیمارى افتاد. جدیت خانم او كه مدت شش ماه از او پرستارى و در مداواى او هر چه مى‏توانست دریغ نكرد و كوشش پزشكان بالاخره به جایى نرسید در نتیجه یك جوان هنرمند بى‏مانند، یك موسیقیدان زبده‏ى استاد و یك صنعتگر بى‏نظیر فوق‏العاده كه از دست و پنجه‏ى او یك دنیا ذوق و لطف جارى بود و در اواخر شب پنجشنبه بیستم تیرماه 1325 خورشیدى چشم از دنیاى فانى بربست و خسارتى جبران‏ناپذیر به عالم موسیقى ایران وارد آورد. (بخش 1: سماع) حبیب ابن سماع حضور، از استادان موسیقى ونوازنده سنتور (و. 1280- ف. 1325 ه.ش.). وى در سن 12 سالگى سنتور را نیكو مى‏نواخت و آوازى نازك و مطبوع داشت، و در حین خواندن و نواختن، تلفیقات شیرین و هیجان‏انگیز در قسمتهاى ضربى ایجاد مى‏كرد كه مخصوص خود او بود. سماعى به سبب اشتغال به خدمت نظام مدتى از سنتور دورى گزید و بعدها كه از نظام بیرون آمد، تحولى مخصوص در ذوق موسیقى او آشكار شد و ابتكاراتى بدیع نشان مى‏داد. استاد صبا به سبب همكارى نزدیكى كه با سماعى داشت منتخب ابتكارات و اطلاعات سماعى را با تكینك مخصوص او حفظ كرده در كتابى انتشار داده است. (1325 -1280 ش)، موسیقیدان و نوازنده. در تهران متولد شد. وى از تربیت یافتگان پدر و استاد منحصر بفرد سنتور بود. پدرش او را از كودكى با موسیقى آشنا كرد. حبیب با این مراقبت و پشتكار در نواختن ضرب و سنتور مهارت فراوان پیدا كرد و از زحمات و تعلیمات پدر بهره‏ى كافى برد و تنها استاد درجه اول سنتور در عصر خود شد. حبیب در مشهد و كرمان مدتى در خدمت نظام بود، سپس به تهران برگشت و به اصرار بعضى از دوستان بخصوص صبا، كلاس سنتور تاسیس كرد. از شاگردان وى صبا، نورعلى برومند، قباد ظفر و مرتضى عبدالرسولى بودند. حبیب سه تار نیز مى‏نواخت و این ساز از عبداللَّه دادور فراگرفت. پس از تاسیس اداره‏ى رادیو با آن موسسه همكارى داشت. از حبیب چند صفحه باقى مانده كه از همه معروفتر صفحه‏ى شور و گرایلى است و با خواننده معروف معاصر خود، پروانه، پر كرده است. در جشن هزاره‏ى حكیم فردوسى نواى سنتور وى مورد توجه مستشرقین قرار گرفت. از خدمات بزرگ او تجدید حیات سنتور بود. توضیح آن كه پس از سماع حضور و على‏اكبر خان شاهى این ساز رو به فراموشى مى‏رفت و نوازندگان آن بسیار اندك بودند. سماعى در اواخر عمر به بستر بیمارى افتاد و پس از مدت كوتاهى درگذشت و در مقبره‏ى ظهیرالدوله به خاك سپرده شد.[1]

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

اسكندر ابراهیمى زنجانى كه بعدها نام مستعار و هنریش به منصور نریمان تبدیل یافت در مشهد به تاریخ بیستم اسفندماه 1314 متولد گشت. پدرش كه مردى هنرمند و اهل ذوق بود و خود سه‏تار و تار و نى را به خوبى مى‏نواخت از همان دوران طفولیت پسر را زیرنظر و تربیت خود گرفته و وى را با ردیفها و گوشه‏هاى موسیقى ایرانى آشنا و نواختن سه‏تار را به او مى‏آموزد وى از سن 18 سالگى روى به نواختن عود آورد به طورى كه در سال 1322 كه بیش از هشت بهار از سنش نگذشته بود از طرف اداره‏ى انتشارات و رادیو مشهد دعوت به همكارى مى‏شود و این دعوت را مى‏پذیرد و حدود 16 سال همكاریش با رادیو مشهد ادامه مى‏یابد و آخرین سمتش در آن اداره مسئول شوراى موسیقى آن استان بود، سپس به شیراز منتقل و مسئول شوراى موسیقى رادیو شیراز مى‏گردد و پس از 4 سال همكارى با این رادیو به تهران مى‏آید و در رادیو ایران به عنوان تكنواز عود شروع به همكارى و اجراى برنامه مى‏كند. خود نریمان مى‏گوید: «در عود استادى نداشتم، فقط از راه گوش به رادیوهاى كشورهاى همسایه استفاده بردم و به محمد عبدالوهاب خواننده و نوازنده‏ى بزرگ مصرى به رادیو قاهره نامه نوشتم و درباره‏ى كوك و بعضى مسائل این ساز از وى سؤالاتى كردم و مسائلى را مطرح نمودم؛ پس از چندى عبدالوهاب در جواب نامه‏ى من نوشت كه كوك عود همانى است كه خود شما انجام داده‏اید و خلاصه كل نظریات مرا تأیید كرد». نواختن عود نریمان در كشورهاى همسایه طرفداران فراوان دارد به طورى كه چندى قبل منیر بشیر، یكى از نوازندگان بزرگ عود موسیقى عرب است براى دیدن نریمان به ایران آمد و درباره‏ى این ساز ایرانى گفت و شنودى بین آنان مى‏شود و طرز نواختن صحیح آن را با هم در میان مى‏گذارند. منصور نریمان همكارى خود را در برنامه‏ى گلها همراه با خوانندگانى چون: محمودى خوانسارى: اكبر گلپایگانى، حسین قوامى، محمدرضا شجریان، ایرج، نادر گلچین و غیره شروع و در تلویزیون در برنامه‏ى جالبى به نام «بشنو از نى» كه به سرپرستى و تهیه‏كنندگى دوست ادیب و فاضلم، بهمن بوسكتان با همكارى آقایان: اصغر بهارى، مجید نجاحى، رضا شفیعیان، عباس زندى، محمد موسوى، امیر ناصر افتتاح و فرهمند بافى اجرا مى‏نمود و هفته‏اى یكبار به مدت یك ربع همراه با ضرب جهانگیر ملك در تلویزیون برنامه اجرا مى‏كرد و در تكنوازى رادیو، همراه با آقایان: على بهارى، مهندس همایون خرم، اسداللَّه ملك، حبیب‏اللَّه بدیعى، پرویز یاحقى، كامران داروغه، منصور صارمى، جواد معروفى، مجید نجاحى، سیاوش زندگانى، رضا ورزنده، محمد موسوى، عماد رام، جهانگیر ملك و امیرناصر افتتاح شركت داشته و در برنامه‏ى سنگین و خوبى كه در فرستنده‏ى (F.M) به رهبرى مهندس همایون خرم اجرا مى‏شد تكنواز عود آن برنامه بود. منصور نریمان علاقه‏ى فراوانى به عود كه در واقع همان بربط است و از ایران به سایر كشورهاى جهان به خصوص ممالك عرب رفته و یك ساز ایرانى است دارد و كوشش فراوان نمود تا این ساز و نواختن آن را توسعه دهد و دوباره آن را احیاء كند و آن را به صورت تكنوازى درآورد و شاگردان خوبى در این راه نیز تربیت كرد كه مى‏توان از آقایان: حسین بهروزى نیا، محمد فیروزى و... نام برد. منصور نریمان مى‏گوید: «در كلاس اول دبیرستان بودم كه در نواختن دستگاهها و گوشه‏هاى موسیقى تا اندازه‏اى آشنایى پیدا كرده بودم ولى از نت بى‏اطلاع بودم و در مشهد هم در آن زمان كسى نبود كه به من كمك كند و آموختن نت را بیاموزد، لذا نامه‏اى به هنرستان عالى موسیقى به استاد خالقى نوشتم و مشكل خود را با ایشان در میان نهادم و نوشتم كه چون در تهران غریب هستم و كسى را ندارم كه نزد آنان روم؛ استاد خالقى كه در آن زمان رئیس هنرستان بودند در جواب نوشتند: «پسرم، شما هم مانند فرزندان خود من هستید مى‏توانید بیایید در منزل من بمانید و به فراگرفتن نت در هنرستان همت گمارید». ولى پدرم نپذیرفت و من در نامه‏اى كه بعداً براى این استاد بزرگوار فرستادم، پس از تشكر فراوان از لطف آن مرد هنرمند و هنردوست، خواستار گردیدم كه از طریق مكاتبه نت را به من بیاموزد و استاد هم یك قطعه از عكس امضاء شده‏ى خود و دو جلد كتاب از دوره‏ى اول و دوم تألیف آقایان: موسى معروفى و نصراللَّه زرین پنجه را كه با رعایت كامل نظریات استاد علینقى وزیرى چاپ شده بود برایم فرستادند كه هنوز آنها را دارم و برایم بسیار عزیز مى‏باشند و تا عمر دارم مدیون این استاد بى‏نظیر و عالیقدر خواهم بود». منصور نریمان كنسرتهاى فراوانى جهت مؤسسات فرهنگى، هنرى و عام‏المنفعه اجرا كرده كه بیشتر در بیمارستان ریوى شیراز بوده و بسیارى از هزینه‏هاى متفرقه آن را خودش متقبل مى‏شده، وى جهت شناساندن هرچه بیشتر موسیقى اصیل ایران و ساز عود كه یكى از باستانى‏ترین سازهاى ایرانى است، مسافرتهاى متعددى همراه با آقایان: مهندس همایون خرم، على تجویدى، حبیب‏اللَّه بدیعى، فرهنگ شریف، على‏اصغر بهارى، محمود خوانسارى، ایرج، جهانگیر ملك به كشورهاى: آلمان، انگلستان، ایتالیا، تركیه، ژاپن نموده و آهنگهاى بسیارى ساخت كه اولین آن «لالایى» نام داشت و براى دخترش ساخت كه آخر هر برنامه‏ى قصه‏هاى شب رادیو پخش مى‏گردید. منصور نریمان سالها قبل بنا به دعوت آقاى على رهبرى و وزارت فرهنگ و هنر سابق، در هنرستان عالى موسیقى ملى و دانشكده موسیقى به سمت استاد عود تدریس و همكاریش تا پایان سال 1358 ادامه داشت. وى علاوه بر آشنایى با نواختن تار و سه‏تار، از خطى خوش و زیبا و نقاش و نت‏نویسى بهره‏ى كافى نیز دارد، وى در سال 1336 با خانمى از بستگان نزدیكش كه اهل مشهد بود ازدواج نمود و ثمره‏ى ازدواج وى یك پسر و سه دختر مى‏باشد كه خانم سهیلا ابراهیمى فارغ‏التحصیل هنرستان عالى موسیقى و دانشكده‏ى موسیقى تهران مى‏باشند و مدت 5 سال در اركستر سازهاى ملى ساز «قانون» مى‏نواخت و خانم سوسن ابراهیمى كه ایشان نیز فارغ‏التحصیل هنرستان عالى موسیقى بوده و در حال حاضر براى تكمیل تحصیلات در آلمان به سر مى‏برد و خانم سمیرا ابراهیمى كه از شاگردان خانم اقلیا پرتو مى‏باشد و با پیانو و نحوه‏ى نواختن آن آشنایى كامل دارد و دیگر پسرى به نام حمیدرضا ابراهیمى كه از موسیقى اطلاعى ندارد ولى به آن علاقه‏اى بسیار دارد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

مرحوم یحیى‏خان حاتمى (قوام‏الدوله) یكى از استادان بزرگ موسیقى اصیل و از نوازندگان باارزش زمان آقا حسینقلى بود، وى كه نوازندگى را نزد استاد ارجمند خود آقا حسینقلى فراگرفته بود به قدرى میان سایر شاگردان استاد پیشرفت كرده بود كه آقا حسینقلى سمت خلیفه‏گرى كلاس خود را به او واگذار كرده بود و در ضمن تعلیم تار عبدالحسین شهنازى را هم استاد به مرحوم یحیى‏خان واگذار كرده بود. مرحوم روح‏اللَّه خالقى در كتاب سرگذشت موسیقى ایران آورده كه: «یحیى‏خان قوام‏الدوله‏اى» از دست پروردگان آقا حسینقلى مى‏باشد كه سازش شنیدنى بود». یحیى‏خان حاتمى، فردى باشخصیت و سرشناس و متعین بود كه همین مسائل موجب گردیده بود كه نواى سازش به گوش مردم نرسد و هیچگاه هم دیده نشد در مجلسى در حضور اشخاص متفرقه و غریبه ساز بزند مگر در حضور دوستان و آشنایان خیلى نزدیك و براى دل خود، خداوند به سال 1303 به مرحوم یحیى‏خان فرزندى عنایت فرمود كه نامش را شاپور نهاد و این كودك از همان زمان كودكى با نواى دل‏انگیز ساز پدر آشنا و مأنوس گردید و به نواختن این ساز روى آورد و در اینجا از قلم خود شاپور حاتمى خواهیم خواند كه چگونه با نواختن این ساز آشنایى پیدا كرد: «درست به یادم نیست در چه سنى با تار آشنا شدم در 13 سالگى كه محصل دبستان نظام بودم ساز مى‏زدم و در 16 سالگى خوب ساز مى‏زدم، استاد بزرگوارم مرحوم عبدالحسین خان شهنازى بنا به توصیه پدرم مرا پذیرفت و چون محصل دبیرستان نظام بودم روزهاى دوشنبه را براى تمرین تعیین كرده بود و من مجبور بودم سالیان دراز در روزهاى دوشنبه بعد از ظهر در سر كلاس ریاضى حاضر نباشم به همین علت تا این ساعت از ریاضیات چیزى نمى‏دانم بعد از مرحوم شهنازى ردیفهاى آواز ایرانى را نزد دایى خودم مرحوم عبداللَّه خان دوامى شروع كردم و به تمام گوشه‏هایى ایرانى وارد شدم. ادامه تحصیلات بعد از دبیرستان در دانشگاه پلیس و بقیه خدمتم در شهربانى به آخر رسید. در سال 52 با درجه سرهنگى مفتخر به بازنشستگى شدم خدمت هنرى‏ام را از رادیو ژاندارمرى شروع كردم و بعد از دو سال بنا به دعوت استاد عزیز و گرانمایه‏ام آقاى مهدى خالدى جزو نوازندگان اركستر ایشان به خوانندگى خانم دلكش درآمدم در سال 1325 و در حدود 17 سال این همكارى را داشتم و از افتخارات دوران هنرى‏ام به شمار مى‏آید بجز نوازندگى در اركستر، نوازندگى سلوى روزهاى یكشنبه بعد از ظهر به عهده اینجانب بود و مدت 5 سال روزهاى شنبه شب نوازندگى سلوى تلویزیون را به عهده داشتم كه متأسفانه به علت غرض‏ورزى مشیر همایون كلیه نوارهاى سلوى اینجانب در رادیو از بین برده شده است و این بزرگترین خیانتى است كه ایشان درباره‏ى بنده انجام داده‏اند، خوشبختانه دوست محترم و عزیزم جناب مهندس گلشن ابراهیمى كلیه نوارهاى آن زمان را در اختیار دارند من در این مورد از ایشان متشكرم بعد از جدائى خانم دلكش از آقاى خالدى در اركسترهاى مختلف با خوانندگانى چون خانمهاى: مرضیه، دلكش، پوران، هما و آقایان: داریوش رفیعى، امین‏اللَّه رشیدى همكارى داشتم بهترین یادگارم در رادیو گلهاى شماره 1 است كه به همراه آقاى تجویدى و مرحوم غیاثى، خانم مرضیه تصنیف معروف صورتگر نقاش چین را خوانده‏اند از آهنگهاى ساخته شده‏ام ترانه «به یاد دوست» است كه در مرگ داریوش رفیعى ساخته‏ام كه شعر آن از بیژن ترقى است و كوروس سرهنگ‏زاده و پیوند آن را اجرا كرده‏اند. نكته قابل توجه این است كه در هیچ مكانى براى ساز زدن حاضر نشده‏ام و مانند پدرم از شركت در مجالس و محافل خوددارى كرده‏ام و هنر نوازندگى را وسیله ارتعاش خود قرار ندادم و این براى من افتخارى است مگر در منزل و یا نزد دوستان واقعى خودم. در سال 66 دچار سكته قلبى گردیدم كه در خارج تحت عمل جراحى قرار گرفتم و مى‏بایستى براى بار دوم این عمل انجام گیرد كه تاكنون به علت مشكلات این كار انجام نشده است. قبل از سكته قلبى، زندگى من در سه چیز خلاصه مى‏شد: تار، تفنگ و سگ شكارى‏ام و ایام فراغتم در كوهها و شكارگاهها مى‏گذشت كه فعلاً از این كار محروم هستم و بیشتر اوقات را در مزرعه شخصى كه در تفرش دارم به استراحت مى‏گذرانم من از جوانى شعر مى‏گفتم و داراى غزلیات زیادى هستم و اغلب این اشعار موجود است كه در موقع آن شاید به چاپ برسد، در ایام بیمارى و بسترى بودن چندین آهنگ ساخته‏ام كه شعر آنها از خود من است شاید در آینده به گوش علاقمندان برسد». شاپور حاتمى، بنا به دعوت مرحوم پیرنیا براى همكارى با برنامه گلها دعوت شد و او همكارى خود را با سایر هنرمندان این برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى‏شود كه وى اولین كسى است كه با تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنابر همین گفته، پیش از ایشان كسى این كار را نكرده بوده. شاپور حاتمى به نوه‏هاى خود بسیار علاقمند است و چون براى استاد ابوالحسن صبا، احترامى خاص و ویژه قائل است نام یكى از آنها را صبا گذاشته است. نوازنده. تولد: 1323. درگذشت: 1369. شاپور حاتمى در سیزده سالگى كه محصل دبستان نظام بود شروع به ساز زدن نمود. از شانزده سالگى نزد عبدالحسین شهنازى به تمرین مى‏پرداخت. بعد از شهنازى ردیف‏هاى آواز ایرانى را نزد دایى خود عبدالله‏خان دوامى شروع كرد و به تمام گوشه‏هاى ایرانى وارد شد. بعد از اتمام دبیرستان به تحصیل در دانشگاه پلیس پرداخت وسپس در شهربانى استخدام شد. درسال 1352 با درجه‏ى سرهنگى بازنشسته شد خدمت هنرى را از رادیو ژاندارمرى شروع كرد و بعد از دو سال بنا به دعوت مهدى خالدى به عضویت اركستر وى درآمد. این همكارى حدود هفده سال ادامه یافت. نوازندگى سلوى روزهاى یكشنبه بعدازظهر رادیو به عهده وى بود و مدت پنج سال روزهاى شبنه شب نوازندگى سلوى تلویزیون را به عهده داشت. از آهنگ‏هاى ساخت ایشان ترانه‏ى «به یاد دوست» است. شاپور حاتمى‏پور بنا به دعوت داود پیرنیا براى همكارى با «برنامه‏ى گل‏ها» دعوت شد و او همكارى خود را با هنرمندان دیگر برنامه آغاز و ادامه داد. گفته مى‏شود كه شاپور حاتمى‏پور اولین كسى است كه تار چهار مضراب دو چهارم را زده و بنا به همین گفته، پیش از وى كسى این كار را نكرده بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س یازدهم ق)، شاعر، خواننده و موسیقى‏دان. مشهور به عندلیب كاشى بود و در زمان شاه‏سلیمان صفوى (1106 -1077 ق) در اصفهان مى‏زیست. حافظ محمد تقى در موسیقى مهارت داشت و آواز را خوش مى‏خواند. از آثار وى «دیوان» شعر مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س چهاردهم ق)، نوازنده و خواننده. ملقب به عندلیب السطنه. وى خواهر حبیب سماع حضور و شاگردش بود. او در نواختن سنتور و ارگ و خواندن آواز شهرت بسزایى داشت و از خوانندگان و نوازندگان مطلع و با قریحه‏ى زمان خود و خواننده مخصوص امین‏الدوله، زن محمد تقى افشار حاجب‏الدوله بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 11 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س یازدهم ق)، موسیقیدان و نوازنده. نام وى را جزء موسیقیدانان زمان شاه‏عباس نوشته‏اند كه طنبور مى‏نواخته و به همین مناسبت به این نام شهرت یافته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(س سیزدهم ق)، نوازنده‏ى تار. وى یگانه پسر آقا غلامحسین بود كه ابتدا از پدر نواختن تار را آموخت و سپس نزد آقا میرزا عبداللَّه و آقا حسینقلى به تكمیل هنر خود پرداخت. آقا رضا با دلسوزى و مراقبت پدر به رموز نوازندگى و ردیف موسیقى آشنا و همپایه‏ى پدر خود در نوازندگى تار شد. آقا رضا بعدها كلاس مشق تار دایر كرد و شاگردانى تربیت كرد از جمله پدر خالقى مدتى شاگرد او بود. وى داماد آقا حسینقلى نیز بود.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1334 ق)، موسیقیدان و نوازنده. سومین فرزند آقا على اكبرخان فراهانى است. آقا حسینقلى نخست نزد برادرانش آقا میرزا حسن و آقا میرزا عبداللَّه و سپس پیش پسر عمویش آقا غلامحسین به نواختن تار مشغول شد. بعدها او و برادرش آقا عبداللَّه جزو نوازندگان دربارى شدند. تخصص وى نواختن تار با پنج سیم بود. او در نواختن تار بسیار چابك و زبردست بود و همه از جمله عارف او را در زمان خود بزرگترین استاد این هنر دانسته‏اند. وى مجلس درس موسیقى نیز داشت و در ردیف سبك مخصوصى به كار مى‏برد. آقا حسینقلى اولین هنرمندى است كه به اتفاق چند نوازنده و خواننده براى پر كردن صفحات گرامافون به پاریس رفت و آثارى از او ضبط شد و این نخستین بار بود كه اروپاییان موسیقى ایرانى را در اروپا مى‏شنیدند. در مراجعت هم در استانبول كنسرت داد و نصف درآمدش را به رسم اعانه به مدرسه‏ى ایرانیان واگذار كرد. از شاگردان وى: ارفع الملك، غلامحسین درویش و میرز غلامرضا شیرازى، مرتضى نى‏داوود، خلیل فهیمى، یوسف فروتن، سرور حضور، ابراهیم آژنگ را مى‏توان نام برد. استاد على نقلى وزیرى نیز در مجلس او حاضر شد و قسمتى از ردیفش را با خط موسیقى نوشت. از جمله صفحاتى كه استاد به تنهایى در آن تار نواخته مى‏توان از ماهور، سه‏گاه، شور، همایون، و رهاب مسیحى نام برد. همسرش، سكینه- از بستگان سنتورخان- آوازخوان و نوازنده بود و به ردیفهاى موسیقى ایرانى آشنا و آقا حسینقلى از اطلاعات او استفاده كرد. فرزندان آقا حسینقلى به شهنازى شهرت دارند. پسرها: على‏اكبر شهنازى و عبدالحسین شهنازى، و دامادهاى وى: باقر رامشگر و رضاخان، از نوازندگان معروف به شمار مى‏آیند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

امین‏اللَّه حسین، یكى از موسیقیدانان بزرگ جهان است كه خود، بیش از هر چیز به ایران عشق مى‏ورزد. وى كه در تاریخ كهن ایران زمین را به خوبى مى‏شناسد و با فرهنگ و ادبیات ایران آشنایى كامل دارد، خود را از ایران و ایرانى جدا نمى‏داند. و معتقد است كه موسیقى ایران با غنا و فرهنگ هنرى خود مرزى را نمى‏شناسد. وى در سال 1282 خورشیدى متولد شد، ابتدا موسیقى را نزد مادر خویش آموخت و تحصیلات ابتدایى را تا انقلاب اكتبر 1917 در پتروگردا به پایان رسانید، سپس براى تحصیل در رشته طب عازم آلمان شد و پس از چندى به فرانسه رفت و از آنجایى كه به موسیقى علاقه‏یى بسیار داشت در شهر پاریس به هنرستان موسیقى رفت و در كنسرواتوار پاریس تحصیلات خود را در رشته موسیقى به اتمام رسانید. امین‏اللَّه حسین، آهنگ‏ها و آثار بزرگ و ذیقیمتى براى فیلم‏ها و سریال‏ها، تئاترها و اپراهاى فرانسه، اسپانیا، آمریكا، ایتالیا و... ساخته است كه نه تنها در ردیف بزرگترین آثار آهنگسازان اروپایى است، بلكه از بسیارى آثار ایشان بالاتر و ممتازتر است و این موضوع را بسیارى از منتقدان و نویسندگان اروپایى اذعان دارند. امین‏اللَّه حسین، غیر از آثار فراوان و به یاد ماندنى كه جهت مراكز فرهنگى و هنرى جهان خلق و ارائه كرده، آثار متعددى نظیر دو سمفونى: «تراژدى رستم و سهراب» اثر جاودان حماسه‏سراى بزرگ ایران زمین، حكیم ابوالقاسم فردوسى و «لیلى و مجنون» اثر سمخنور نامى ایران نظامى گنجوى و چند اثر دیگر مثل: «ساقى» با الهام از فیلسوف بزرگ ایران خیام نیشابورى، اتود راپسودى ایرانى، سمفونیك «خرابه‏هاى تخت جمشید»، باله «مینیاتورهاى ایرانى»، «آوازهاى زرمه»، «رقص چركسى»، «گل و بلبل»، «اى ساربان»، «اسكرتسو و كنسرتو پیانو، شماره 2» ،«گل و بلبل»، «جوشش روان»، «باله قصه ایرانى» و چند اثر دیگر را ساخته كه هر كدام نمودار ذوق هنرى وى مى‏باشد. در سمفونى «رستم و سهراب» وى، بیش از 60 نفر از اعضاى «كر» و 180 نفر نوازنده در اركستر كار كردند و همزمان یك نفر گوشه‏هاى این تراژدى را نقل مى‏كند كه باید یادآور شد این یك جهانى است. امین‏اللَّه حسین معتقد است كه: «موسیقى ایرانى، یك موسیقى جهانى است و ایرانى بااستعداد و باهوش و ذكاوت است و هستند كسانى كه استعدادهاى درخشانى در زمینه موسیقى دارند اما آن‏ها احتیاج به استاد دارند تا كارهایى در سطح و معیار جهانى انجام دهند، در كار موسیقى استاد لازم است، شاگرد لازم است، بدبختى بسیارى از ما ایرانى‏ها به خصوص در مورد موسیقى این است كه وقتى پنج نفر دور هم جمع مى‏شویم، هر پنج نفر مى‏خواهیم رئیس باشیم، این درست نیست. امین‏اللَّه حسین، موسیقى ایرانى را، پدر و مادر موسیقى جهان مى‏داند و این موسیقى را مثل آسمان‏ها و كهكشان‏ها پربار و غنى و بى‏انتها مى‏داند. تمام آثار حسین رنگ و بوى ایرانى دارد و حسین شدیدا تحت تأثیر موسیقى اصیل و سنتى ایران است و در ساخته‏هاى خویش از آهنگ‏هاى محلى (فولكوریك) آذربایجانى استفاده مى‏كند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

ثمین باغچه‏بان، فرزند جبار باغچه‏بان كه از فرهنگیان بنام و بزرگ كشور است، به سال 1304 خورشیدى در تهران متولد شد. وى پس از گذراندن دوره تحصیل ابتدایى، براى ادامه تحصیل در رشته موسیقى به هنرستان عالى رفت و پس از مدتى به كشور تركیه سفر كرد و در كنسرواتوار آنكارا به تحصیل موسیقى پرداخت و پس از طى دوران تحصیل و اتمام آن در رشته آهنگ‏سازى به ایران آمد. وى پس از بازگشت به وطن، در هنرستان عالى موسیقى به تدریس مشغول گشت كه در این راه، براى موسیقى نوین ایران و شناخت و پیشبرد آن كوشش فراوان نمود و او را در این كار پرثمر بزرگ، همسر هنرمندش ئولین باغچه‏بان یار و یاور بود. ثمن باغچه‏بان، آهنگ‏ها و آثار بسیارى از خویش به جاى نهاد كه از میان آن‏ها مى توان از: «دو زلفونت»، «لالایى»، «تنها»، «سوئیت مردم»، «رنگین كمون»، نام برد، این آثار با شركت اركستر سمفونیك وین به رهبرى توماس كریستیان داوید و همكارى ئولین باغچه‏بان همسر وى و بهجت قصرى اجرا گردیده است. دیگر از آثار وى: «نوروز تو راهه»، «روز برف‏بازى»، «جاى آهو»، «گنجشك و برف و بارون»، «ترن قشنگ من»، «گربه‏یى كه مادره»، «عروسك جون»، «كرنگ بلا» و چند قطعه دیگر كه به یادبود پدر خود جبار باغچه‏بان ساخته است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

آندرانیك آرزومانیان هنرمند خوب و بااستعدادى است كه در آبان‏ماه سال 1333 در تهران خیابان لاله‏زار نو متولد شد. هنر موسیقى در خانواده وى مانند بسیارى از هنرمندان كشورمان موروثى بود، زیرا جد وى با هنر نوازندگى آشنا و حرفه او بوده، پس وى نوازنده كلارینت كه به زبان آذرى قره‏نى نامیده مى‏شود و در اركسترهاى آذربایجان زمان خود مى‏نواخته است. پسر این شخص كه پدر آندرانیك است در سنین نوجوانى نوازندگى كمانچه را فرامى‏گیرد و بعدها در اركسترهاى بزرگ آذربایجانى به عنوان نوازنده اول كمانچه مشغول همكارى مى‏گردد و مدت‏ها بعد نوازندگى آكوردئون را نیز یاد گرفته و براى فراگیرى پیانو در كنسرواتوار وقت نام نویسى مى‏كند ولى چون پسر بزرگوار وى كه در آن زمان حدود پانزده سال داشته و تمایل به رفتن كنسرواتوار و فراگیرى پیانو از خود نشان مى‏داده، لذا به علت مشكلات مالى پدر از تحصیل خود صرف نظر مى‏كند و در عوض پسر را كه برادر بزرگتر آندرانیك بود به كنسرواتوار شبانه برده و از وى در آنجا ثبت نام مى‏كند. پدر آندرانیك نواختن قره‏نى را نیز از پدر خود به خوبى آموخته بود و به كرات قطعاتى در اركستر یا به صورت سلو در رادیو باكو اجرا كه پخش گردیده بود و مورد تقدیر قرار گرفته بود. برادر آندرانیك كه روبن آرزومانیان نام دارد، در كنسرواتوار شبانه به فراگیرى پیانو مشغول مى‏شود و در حال حاضر، یكى از نوازندگان خوب و باارزش این ساز مى‏باشد كه در جاى خود از ایشان سخن خواهم راند. به هر حال وقتى درباره خود آندرانیك آرزومانیان از وى سؤال كردم درباره كارها و فعالیت‏هاى هنرى خویش چنین پاسخ داد: «من از زمانى كه خود را شناختم، ساز زیباى پیانو را در خانه‏مان دیدم و بالطبع روى اصل مسائل «ژنى» به طرف آن و كلا هنر موسیقى كشیده و جذب شدم. واقعا به خاطر نمى‏آورم كه نوازندگى با پیانو را از چه زمان و سنى آغاز كردم ولى بنا به گفته اهل خانه بسیار كوچك بوده و مسلما پاهایم از روى صندلى پیانو به زمین نمى‏رسیده است! فقط این را مى‏دانم كه تا این لحظه كه حدود 38 سال سن دارم، حتى یك جلسه هم استاد معلم رسمى براى پیانو یا دیگر رشته‏هاى موسیقى نداشته‏ام و فقط با یك پشتكار و سعى و كوشش و زحمات فراوان و تمرینات مداوم خود توانسته‏ام كلیه متدهاى معمول مربوط به پیانو را به اتمام برسانم. در زمینه‏هاى دیگر موسیقى نیز مانند: تئورى و سلفژ، دیكته موسیقى، هارمونى، سازشناسى، اركستراسیون و آهنگسازان نیز مطالعاتى كرده و میكنم ولى بعد از همه این مطالب باید بگویم كه هیچ نمى‏دانم! مدت بیست و دو سال است كه به صورت حرفه‏اى در رشته موسیقى فعالیت دارم. البته قبل از آن هم نوازندگى مى‏كردم ولى به صورت آماتور در جشن‏هاى آخر سال مدارس و مسابقات آموزشگاه‏ها و غیره. از زمانى كه شروع به كار حرفه‏اى كردم با گروه‏هاى موسیقى متعددى همكارى داشته‏ام و در بعضى نیز به صورت سلیست پیانو فعالیت داشته‏ام. از سن 13 سالگى به طور پراكنده شروع به ساختن قطعاتى براى پیانو و اركستر كوچك كردم. به مدت چند سال در گروه‏هاى كر چند صدایى آواز خواندم كه این مسئله به شناخت هارمونى در بخش شنوایى من بسیار مثمر ثمر بود. آهنسازى را به طور جدى از سال 1358 آغاز كردم و اولین كارم در زمینه موسیقى ارامنه بود، سپس از سال 1362 همكارى خود را با مركز صدا و سیما با ساختن موسیقى برنامه «بزبز قندى» كه در بخش كودكان بود آغاز كردم و بعد از مدت كوتاهى موسیقى برنامه «گنجشكك اشى مشى» و «ابر و باد و مه و خورشید» را براى صدا و سیما ساختم كه هر دوى این‏ها جزو برنامه‏هاى كودكان و نوجوانان بود. تعداد 2 ترانه براى برنامه «رنگین كمان» و 2 ترانه براى برنامه «گلاب بپاش» ساختم كه یكى از این ترانه‏ها به نام «كى بود كى بود كه پرسید» با استقبال خوبى روبرو شد. نیمى از موسیقى برنامه «سلامتى چه خوبه» را در سال 1366 ساختم و كل موسیقى برنامه «شادمانه» را براى شبكه دوم صدا و سیما كار كردم و در سال 1368 موسیقى برنامه 1369 موسیقى برنامه كودكان «قصه‏هاى آشنا»، همچنین موسیقى تئاترهاى عروسكى «مدرسه خرگوش‏ها»، «لى‏لى لى‏لى حوضك» را براى مركز تئاتر عروسكى كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان به ترتیب در سال 1368 و 1369 ساختم. در ضمن به عنوان سلیست پیانو در نوارهاى منتشر شده: «افسانه سلطان و شبان»، «سكوت سرشار از ناگفته‏هاست»، «چیدن سپیده دم» از ساخته‏هاى هنرمند باارزش و خوب بابك بیات، آلبوم «یادگار خورشید» كه شامل 2 نوار از ساخته‏هاى هنرمند ارجمند خانم روح‏انگیز راهگانى و آلبوم «پاییز طلایى» از ساخته‏هاى هنرمند والا، فریبرز لاچینى نوازندگى و اجرا كرده‏ام. از سال 1364 در زمینه ساخت موسیقى فیلم شروع به فعالیت كردم و اولین كار سینمایى‏ام را با ساخت موسیقى فیلم «ترلان» آغاز كردم و موسیقى فیلم «بلاس» را براى صدا و سیما كار كردم و همچنین موسیقى فیلم «یاقوت آبى» را كه از صدا و سیما پخش شد ساختم كه آخرى كلا با سازهاى الكترونیك كار شده بود. به طور كلى موسیقى‏هاى فیلمى كه براى سینماى حرفه‏یى ساخته‏ام غیر از آن‏هایى كه نام برده شد، عبارتند از: فیلم‏هاى «سیمرغ»، «ماهى»، «رانده شده»، «شنگول و منگول»، «سكوت» و بخشى از موسیقى فیلم: «على كوچولو و غول جنگلى»، اجراى موسیقى فیلم: «تیغ و ابریشم». به غیر از كار آهنگسازى، در اكثر موسیقى‏هاى فیلم به عنوان نوازنده پیانو و سازهاى الكترونیك و گاهى به عنوان مشاور یا ناظر ضبط حضور فعال داشته‏ام. همچنین با انجمن‏هاى فرهنگى و خیریه و دیگر مراكز مربوطه همكارى نزدیك دارم، چه به عنوان آهنگساز، نوازنده و یا مشاور در امور موسیقى. در ضمن در حال حاضر با گروه كر هفتاد نفرى انجمن ارامنه چهارمحال به عنوان پیانیست اول انجام وظیفه مى‏كنم و همكارى‏ام با صدا و سیما به عنوان آهنگساز و نوازنده و با كانون پرورش فكرى كودكان و نوجوانان همكارى نزدیك و صمیمانه دارم. با امید به اینكه از این پس نیز با الطاف بى‏دریغ خداوند متعال بتوانم در خدمت موسیقى كشور عزیزم ایران بوده و سهم بسیار كوچكى در این امر وسیع و شناساندن و اجراى موسیقى صحیح و همگون با فرهنگ و سنن غنى وطنمان داشته باشم».

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

احمد نیكپو، دومین فرزند مرحوم قاسم نیكپو، هنرمند ارزنده رادیو، به سال 1342 خورشیدى در تهران متولد شد، وى مثل بسیارى از هنرمندان موسیقى، از همان دوران كودكى به موسیقى علاقه پیدا كرد و مشوق اولیه او پدر هنرمندش بود. احمد نیكپو، موسیقى را، ابتدا به صورت تئورى نزد پدر خود آموخت و نزد خود آن را ادامه داد و آموخته‏ها را تمرین كرد و هرگاه به اشكالى برمى‏خورد از پدر استفسار مى‏كرد. پس از چندى كه پدر او فوت كرد، نزد زنده‏یاد مرتضى حنانه رفت و در كلاس وى مشغول فراگیرى علم موسیقى گردید، سپس براى فراگیرى ویولن و بیشتر درك كردن و فیض بردن از موسیقى اصیل و سنتى ایران، نزد اسداللَّه ملك رفت و مدتى شاگرد این هنرمند باارزش گردید و پس از مدتى كه از كلاس ملك بهره گرفت در كلاس هنرمند ارزنده دیگرى چون: شریف لطفى رفت و از محضر این استاد و هنرمند والا بهره‏ور گردید. احمد نیكپو، با استعداد خوب و ذاتى خویش كه از پدر هنرمند خود به ارث برده،پس از چندى، با اقدام به تأسیس كلاس موسیقى كرد و مشغول تدریس آموخته‏هاى خود به هنرجویان موسیقى گردید. و اوقات فراغت خود را نیز صرف مطالعه و تفحص وى گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایرانى مى‏نماید و چون خود آشنایى خوبى با موسیقى غربى دارد، سعى دارد، در ساخته‏هاى خویش، تلفیقى از موسیقى شرق و غرب به وجود آورد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

آرمن تارپین‏یانس فرزند آرداشس تارپین‏یانس به سال 1342 در تهران متولد شد، هنوز تحصیلات ابتدایى را به اتمام نرسانده بود كه تحصیلات هنرى خود را، در كنسرواتوار تهران آغاز و در رشته رقص‏هاى باله ملى ایران و كلاسیك و نواختن ساز پیانو را زیرنظر دونارنچر كه یك هنرمند مشهور و برجسته چكسلواكى بود به پایان برد. وى مدت هشت سال زیر نظر این استاد به فن یادگیرى نواختن پیانو كار كرد، سپس نزد پدر هنرمند خود، دوران تكمیلى این ساز را به پایان رسانید و در ضمن نواختن سازهاى گیتاركلاسیك، گیتارجاز، گیتارباس، سپس آكوردئون و ارگ و سازهاى ضربى را نیز آموخت كه در نواختن این سازها مهارت پیدا نمود. آرمن تارپین‏یانس از همان كودكى تا چشم باز كرد با انواع و اقسام سازها آشنا شد به قولى اسباب‏بازى او در آن دوران سازهاى گوناگون بود و گوش او با صداى آن‏ها وى را یك چهره موفق در موسیقى ساخته كه بیش از یكصد آهنگ را با توجه به سن كم و جوان خود براى ارگ‏هاى جدید كه از توان بسیار بالائى برخوردارند و به تنهایى مى‏توانند یك اركستر كامل باشند و او كوشش مى‏نماید كه این ساز و كاربرد فراوان آن را به هنرجویان و علاقمندان بشناساند كه برداشت‏هاى نامناسب و غلط از آن بشنود كه مباد احیانا به موسیقى اصیل لطمه وارد آید. زیرا همچنان كه علم كامپیوتر در جهان پیشرفت كرده، این ساز با آن وسعت فراوان و كاربرد كه دارد استفاده درست و صحیح به عمل آید. آرمن تارپین‏یانس، كنسرت‏هاى متعددى در باشگاه و مراكز فرهنگى و عملى هنرى ارامنه برپا كرده است. آرداشس تارپین‏یانس پدر وى داراى سه فرزند دختر و پسر است كه هر سه نفر از نوازندگان خوب و باارزش مى‏باشند و تاكنون علاوه بر تربیت شاگردانى خوب و قابل بحث كتاب‏هاى گوناگون و مختلفى در جهت پیشبرد این هنر تألیف و به چاب رسانیده كه باید از «گلچین آهنگها شماره یك و نوار مربوطه» كه شامل یكصد و پنجاه آهنگ ایرانى، تركى، روسى، ارمنى، افغانى، عربى و اروپائى است كه در واقع گلچینى از آهنگ‏هاى زیباى ایران و جهان است نام برد كه قابل استفاده براى سازهاى مختلف به خصوص سیستمهاى جدید ارگ الكترونیك مى‏باشد كه در تهیه و تنظیم این كتاب تارپین‏یانس دقت و كوشش كافى را مبذول داشته و همین سلیقه و دقت موجب گشته تا اثرى خوب و قابل درك براى هنرجو و به یاد ماندنى به وجود آید. زیرا تنظیم قطعات و نوآورى‏هایى كه در آن به چشم میخورد آن را یك اثر بدیع و ممتاز ساخته است. و دیگر «گلچین آهنگ‏ها، شماره دو» (كلاسیك)، خودآموز گیتارجاز و نواز مربوطه، خودآموز گیتاركلاسیك و نوار مربوطه، خودآموز آكوردئون، تئورى موسیقى و مقدماتى هارمونى، گام- آكورد- آرپژ- ریتم (ارگ پیانو)، گام- آكورد- آرپژ- ریتم (گیتار) كتاب خاطرات عشق (به زبان ارمنى)، (دفتر نت با خطوط استاندار)، فرمول تارپین (روش ساختن آكوردهاى 13 -11 -9 -7 -5- از پایه‏هاى مختلف) مى‏باشد كه حاصل بیش از نیم قرن فعالیت‏هاى پرثمر فرهنگى و هنر تارپین‏یانس مى‏باشد و در هر محیط هنرى و فرهنگى همیشه خوش درخشیده از جمله در نمایشگاه‏هاى بین‏المللى كتاب در تهران و خارج آثار او مورد توجه بوده است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

یحیى نیكنواز، یكى از هنرمندان دهه اول افتتاح رادیو بود كه در زندگى با ناملایمات فراوان روبرو گشت و همواره از این نارسایى‏ها رنج مى‏برد ولى مردانه با این مشكلات به مبارزه پرداخت تا بر آن‏ها فائق و پیروز گشت، وى به سال 1299 خورشیدى در تهران متولد شد و در مصاحبه‏یى كه طى دو نوار در سال 1361 با وى به عمل آمد و آن‏ها نزد نگارنده موجود مى‏باشد درباره خود چنین گفت: «من یحیى نیكنواز، در یك خانواده زحمتكش كه اگر بگویم فقیر بهتر است، زیرا پدرم كه در آن زمان كه من كوچك بودم سرباز داوطلب نظام بود و مادرم هم زنى خانه‏دار و زحمتكش. پدر من زیاد در بند خانواده و پاى‏بند به هزینه و گردش چرخ زندگى نبود، یك سال مى‏رفت و پیدایش نمى‏شد و مادرم چون چرخ خیاطى داشت با آن براى این همسایه و آن همسایه پیراهن مى‏دوخت و به این وسیله معاش خانواده را تأمین مى‏كرد. من یك برادر و دو خوهر هم داشتم كه هزینه آن‏ها هم به عهده مادرم بود. هر وقت پدرم به یك بهانه چند صباحى مى‏رفت دوباره باز مى‏گشت و یادم هست كه نوبت آخرى كه رفته بود، پس از بازگشت مى‏گفت كه رفته شیراز و در جنگ عشایر شركت داشته است. این بار كه بازگشته بود مادرم به پدرم گفت: «رجبعلى، یحیى را بگذار برود مدرسه درس بخواند و باسواد شود». او در جواب گفت: «اى بابا بچه‏هاى ما درس را مى‏خواهند چكار، بگذار برود كار بكند». مادرم گفت: «نه باید یحیى درس بخواند». لذا مادرم مرا آورد در میدان بهارستان پشت مدرسه سپهسالار در مدرسه‏یى به نام امیر اتابك نام‏نویسى كرد و من مدت یك سال در این مدرسه خواندن و نوشتن مختصرى یاد گرفتم، سال دوم این مدرسه بودم كه یك روز پدرم آمد و دست مرا گرفت و گفت: «نمى‏خواهد درس بخوانى، بیا و برو كار كن». گفتم: «من چكار مى‏توانم بكنم؟ من با این جثه و قد و قواره كه زورم نمى‏رسد كارى انجام دهم؟» گفت: «مى‏گذارمت شاگرد مغازه بشوى»، او قبلا رفته بود با صاحب یك مغازه بقالى به نام على‏بابا كه سر كوچه دروازه شمیران بقالى داشت صحبت كرده بود و نظر مساعد وى را براى شاگردى من به دست آورده بود. فرداى آن روز به جاى نشستن روى نیمكت مدرسه و گوش دادن به گفته‏هاى معلم، جلوى مغازه بقالى ایستادم و آنجا را آب و جارو كردم و غرولند على‏بابا را هم تحمل مى‏كردم. على‏بابا الاغى داشت كه به من گفت با آن الاغ از یخچال‏هاى اطراف دولاب یخ بیاورم و من هر روز صبح پس از آب و جارو كردن جلوى مغازه او، به یخچال مى‏رفتم و یخ مى‏آوردم، حدود چهار- پنج ماهى از شاگردى من در مغازه وى گذشت، یك روز مردم در خیابان دروازه شمیران اجتماع كرده بودند كه نظر مرا هم به خود جلب كرد. آن‏روزها، عشرت‏آباد دروازه داشت و بیرون خندق بود، بیرون دروازه خانه ما بود كه كنار خندق واقع شده بود و كنار خندق سه خیابان وجود داشت كه یكى متهى مى‏شد به عشرت‏آباد به سمت سربازخانه، خیابان وسطى هم یك خیابان خرابه بود كه همه‏اش بیابان و به آن معینیه مى‏گفتند، سومى هم خیابان مازندران حالیه بود كه چاروادارها در آن زمان كه ماشین نبود و چند تایى هم كه وجود داشت ماشین‏هاى بارى بودند كه از مازندران بار مى‏آوردند. به هر حال مردم در آن روز در دو سوى خیابات عشرت‏آباد در دو صف ایستاده بودند. من كه حس كنجكاویم برانگیخته شده بود از شخصى پرسیدم: «كه آقا چه خبر است ؟»او در جواب گفت: «رضاشاه مى‏رود سربازخانه و دسته موزیك موسیقى و مارش نظامى مى‏خواهد پخش كند و مردم در انتظار پخش موزیك مى‏باشند». من هم مغازه را رها كردم و به سر پل چوبى آمدم و آن قدر منتظر شدم تا موزیك نظامى و مارش ملى توسط دسته موزیك ارتش نواخته شد. وقتى كه این موزیك را شنیدم زانوانم شروع كرد به لرزیدن و به اندازه‏یى در من اثر كرد كه حال خودم را نفهمیدم و موقعیت و وقت خود را درك نكردم و از آن لحظه همه چیزم عوض شد. و در دنیاى دیگرى سیر مى‏كردم به طورى كه ساعت‏ها بود مردم رفته بودند، دست موزیك و سربازها هم رفته بودند و خلاصه هیچكس در آنجا نبود، فقط من بودم كه هنوز نشسته بودم و صداى موسیقى و موزیك كه در گوش‏هایم طنین‏انداز بود. از همان‏جا مستقیم به خانه آمدم و به مادرم گفتم: «من شاگردى مغازه نمى‏كنم و مى‏خواهم موزیسین شوم». مادرم گفت: «كه پدرت تو را دعوا مى‏كند و راضى نمى‏شود». ولى من به مادرم گفتم: «كه مى‏خواهم موزیك یاد بگیرم و هیچ حرفى را هم نمى‏پذیرم». در این زمان من حدود نه سال از سنم مى‏گذشت، پدرم كه به منزل آمد، از دیدن من تعجب كرد و پرسید: «چرا به دكان نرفتى؟» در جواب گفتم: «پدر من مى‏خواهم موزیك یاد بگیرم، تو مى‏خواهى من براى تو پول دربیاورم من از این راه هم مى‏توانم پول دربیاورم و تو را راضى كنم و من شاگردى دكان بقالى را نمى‏كنم». پدرم كه مردى تندخو كه دستش هم بسیار هرز بود و بچه‏ها را مى‏زد و من هم خیلى از این بابت حساب مى‏بردم، با این وصف با تصمیمى راسخ به او گفتم: «كه من دیگر به مغازه نمى‏روم». پدرم فكرى كرد و از آنجا كه شانس با من موافق بود، یا خداوند، مى‏خواست دیگر چیزى نگفت. فردا صبح گفت: «بلند شو برویم تا در دسته موزیك ارتش اسم تو را بنویسم». من با او به سربازخانه فوج نادرى رفتم و خود را در مقابل رئیس موزیك آن كه ستوان یكم داود نجمى بود، دیدم او به من گفت: «سواد دارى؟» گفتم: «یك قدرى سواد دارم»، یك نامه به من داد كه آن را براى او بخوانم، من آن را بدون غلط براى وى خواندم، گفت: «بارك‏اللَّه، بارك‏اللَّه، خوبه خوبه». همان وقت دستور استخدام مرا داد. فقط از من یك ضامن خواست و گفت: «یك كاسب باید ضمانت تو را بكند». «خود شرح مختصرى نوشت و بعد كار من موكول شد به زمانى كه ضامن بیاورم و بعدا همان على‏بابا ضامن شد و من دو روز بعد لباس سربازى پوشیدم، ولى لباس سربازى كه به من داده بودند به قدرى برایم بزرگ و گشاد بود كه یك وضع مضحكى پیدا كرده بودم، آن را به منزل بردم و مادرم كه خیاط بود آن را برایم كوچك كرد و پوشیدم ولى پوتین‏ها براى من خیلى بزرگ بود، به سربازخانه كه رفتم رئیس دسته موزیك دستور داد از انبار یك جفت پوتین كه به اندازه پاى من باشد به من بدهند ولى در انبار هرچه گشتند پوتینى را كه به پاى من بخورد پیدا نكردند و من اجبارا یكى از پوتین‏هایى كه از همه كوچكتر بود به پا كردم ولى باز هم برایم خیلى بزرگ بود». به هر حال، رئیس دسته موزیك انگشتان مرا نگاه كرد و گفت: «یك قره‏نى به وى بدهید». یك قره‏نى بزرگ به من دادند كه خیلى ذوق كردم. ناگفته نماند من چون خیلى كوچك بودم گفت: «تو را به خاطر علاقه بیش از حدى كه به موسیقى دارى استخدام مى‏كنم»، سابقا سرباز در ارتش به صورت داوطلب استخدام مى‏شد، بعدها كه قانون نظام وظیفه از مجلس شوارى ملى وقت گذشت سربازى به‏صورت دو ساله اجبارى درآمد. در دسته موزیك از نوجوانان كم سن و سال جهت فراگیرى نت و موسیقى استفاده مى‏گردید كه وقتى این نوجوانان به سن هفده- هجده سال رسیدند، واقعا چیزى آموخته باشند. ولى به هر حال این كار احتیاج به استعداد داشت، بعضى‏ها خیلى زود موفق مى‏شدند و عده‏یى هم دیر به این امر دست مى‏یافتند. در ارتش معلمینى بودند مثل: آقاجان، اكبرخان و یكى دو نفر دیگر كه نامشان در خاطرم نیست قره‏نى را به من یاد دادند و یادم هست كه یك قطعه خارجى به‏نام «اوتور ریمون» كه سلو نواخته مى‏شد و خیلى مشكل بود و قره‏نى بزرگ را كه محمد غروى مى‏نواخت و سلیست اركستر بود نتوانست این قطعه را بزند، رئیس اركسر به دومى اشاره كرد او هم نتوانست بزند و پس از آن به سومى و چهارمى و پنجمى هم از نواختن آن عاجز ماندند. من گفتم: «آقا اجازه مى‏دهید این قسمت را من بزنم؟» گفت: «بزن». من بدون ضیق زدن و بدون غلط آن قسمت را كه بسیار مشكل بود نواختم و به خوبى هم اجرا كردم و او یك سكه 2 ریالى به من انعام داد كه خدا مى‏داند من چقدر ذوق كردم و از همان بعدازظهر من نزد معلمى به نام هادى خان شروع به تمرین كردم و از همان روز هم آن سلیست را كنار گذاشتند كه البته من راضى به این كار نبودم ولى ارتش بود و باید دستورات بدون چون و چرا اجرا مى‏شد. روزها نزد هادى‏خان به فراگیرى و نواختن قره‏نى كوچك پرداختم و نزد شخصى دیگرى به نام بشارتیان كه درجه گروهبانى دومى داشت به مشق ویولن مشغول گردیدم. لازم به توضیح است كه در آن زمان هنرجو از روز اول حقوق را دریافت مى‏كرد و موسیقى و خط نت را فرا مى‏گرفت و جزو كادر درجه ادارى ارتش به حساب مى‏آمد و همین كه دو مارش و موزیك نظامى یاد مى‏گرفت طبق برنامه سربازخانه از صبح زود مشغول تمرین موزیك مى‏شد و نگهبانى هم به نوبت مى‏داد. تئورى را پاى تخته، شخصى به اسم میرزا حسین‏خان یاد مى‏داد كه روى تخته سیاه با كشیدن 5 خط حامل و كلید سل تا حدودى شناسایى چند گام دیزوبمل و... را یاد مى‏داد. و من وقتى كه نت‏ها را پاى تخته یاد گرفتم، نت‏هاى قره‏نى را از بم‏ترین صداى قره‏نى به من شناساند كتاب و متدى نبود كه به ما یاد بدهند و من اصلا نمى‏دانستم كه متد و راهنمایى هم هست، بعد از یك سال و نیم كه كار كردم فهمیدم كه نداریم. پس از چندى ما از دروازه شمیران به منطقه حشمتیه كه در آن زمان یك قطعه زمینى به پدرم داده بودند و پدرم با ساختن دو اتاق در آن زمین، به این محل نقل مكان كردیم. دسته موزیك ارتش هم در آن دوران هر چهار ماهى در یك پادگاه متمركز مى‏شد كه واقعا براى من كار مشكلى بود، زیرا مدت چهارماه در عشرت آباد ولى‏عصر (ع)، باغ‏شاه (حر) قزاق‏خانه (باغ ملى) و... مى‏بایست در رفت و آمد باشم و من مدتى پیاده از حشمتیه به پادگان باغ‏شاه مى‏رفتم تا بتوانم خود را ساعت 6/ 30 صبحگاه به پادگان برسانم و تا ساعت 11 تمرین كنم و پس از دو ساعت استراحت 6 بعدازظهر كه كارم تمام مى‏شد پیاده به منزل برمى‏گشتم، همین طور به پادگان‏هاى دیگر در رفت و آمد بودم كه مدت 10 سال این كار من بود. به هر حال من ضمن نواختن و فراگیرى قره‏نى به یادگیرى ویولن نیز پرداختم كه بعد از چهارماه از معلم بهتر زدم و در این زمان فرمانده موزیك شهربانى كه محمود شریف اعلم نام داشت و با نواختن ویولن تا حدودى آشنا بود، با یك افسر عراقى كه او هم ویولن مى‏زد همراه دو نفر دیگر بعدازظهرها توى انبار قسمت موزیك ارتش تمرین مى‏كردیم كه من بعد از یك سال فهمیدم كه این‏ها خیلى در نواختن ضعیف مى‏باشند، فقط یكى از آن‏ها به نام، اسفندیار صادقى بود كه از همه‏شان بهتر مى‏زد. این نوازنده‏ها اصولا پوزیسیون نمى‏دانستند و روى همان دماغه ویولن كار مى‏كردند و واقعا متدى نداشتند كه روى آن كار كنند و چیزى یاد بگیرند و دو سه اثر بود كه آموخته بودند و چند اثرى هم از حسین‏خان هنگ‏آفرین و داودخان نجمى كه بیش از هفت عدد نمى‏شد ولى من به این‏ها قانع نبودم دنبال چیزهاى بیشترى بودم. این دسته اركتسر 5 ویولن داشت كه 2 ویولن آلتو، یك ترومبان آكولیست و 2 ترمبان سى‏بمل و یك ویولن كنترباس كه آقاجان مى‏نواخت، البته سازهاى این اركستر بسیار زیبا و درست بود ولى معلم نبود. من پس از 2 سال به سرپرستى امور سیاسى برگزیده شدم، ناصر زرآبادى آمد جاى من و یادم هست كه اركستر را ما دو نفر اداره مى‏كردیم. زیرا هر وقت كه او نبود من و زمانى كه من نبودم او به امور اركستر رسیدگى مى‏كرد. پس از چندى مصطفى گرگین‏زاده و مرتضى گرگین‏زاده به استخدام ارتش درآمدند كه به اتفاق من، ناصر زرآبادى، مصطفى و مرتضى گرگین‏زاده از این به بعد اركستر را اداره مى‏كردیم و مرتضى گرگین‏زاده بیشتر به كارهاى دفترى دسته موزیك مى‏رسید و در ضمن همكارى فعال و صمیمانه‏یى نیز در اركستر داشت. و اما من پس از یك سال كه ویولن زدم به من درجه سرجوخه دادند و نزد استوارى كه ویولن و قره‏نى را خوب مى‏نواخت حدود پنج ماه تكنیك آرشه‏كشى و گام‏هاى بالا رونده را كار كردم كه همین امر، مرا خیلى قوى كرد تا اینكه با راهنمایى محمود ایروانى به هنرستان عالى موسیقى كه چند استاد موسیقى چكسلواكى در آن تدریس مى‏كردند رفتم. آن زمان هنرستان در خیابان لاله‏زار واقع در كوچه برلن بود و سرپرستى آن با سرتیپ مین‏باشیان بود كه رئیس اركستر سمفونیك تهران نیز بود. سال 1314 بود كه در این هنرستان نام نویسى كردم و در كلاس آزاد آن خارج از وقت رسمى هنرستان شركت نمودم. در هنرستان به مسئولین گفتم كه من نظامى هستم و حقوقم ناچیز است اگر ممكن است كمك كلاس مى‏كنم و نصف حق عضویت در هنرستان را بدهم ولى آنان قبول نكردند و من ناچار نصف حقوق را به مادرم براى هزینه منزل مى‏دادم و نصف را بابت هزینه هنرستان مى‏پرداختم و براى جبران كسرى آن مجبور به تعلیم و تدریس به چند شاگرد شدم كه واقعا در بیست و چهار ساعت شبانه‏روز بدون اغراق من فقط سه ساعت خواب داشتم، یادم مى‏آید كه یك ماه پول شهریه هنرستان را نداشتم از منزل مقدارى برنج كه در گونى بود برداشتم و روى دوشم انداختم و روانه منزل استاد كه در پیچ شمیران قرار داشت شدم و گفتم استاد من این برج پول شهریه را ندارم، در عوض این برنج را آورده‏ام از من بپذیر. او با یك نگاه تحقیرآمیزى گفت بگذار آنجا باشد كه همین استاد وقتى كه جنگ دوم جهانى شروع شد همراه سایر هموطنان خود از ایران رفتند و یك شبه همه آنان تار و مار شدند، در هنرستان این استاد تعداد چهار كتاب جهت فراگیرى به من داد كه بعدها من آن را به دخترم پرى كه در هنرستان درس مى‏خواند دادم او از آن استفاده میكرد. در هنرستان این استاد به من یاد داد كه وقتى مى‏خواهم ساز بزنم باید صاف بایستم و ساز را هنگام نواختن كج و كوله نگاه ندارم و آدمى بود عصبانى و تندخو كه یك بار هم مرا با سر آرشه ویولن زد كه چرا آرشه‏كشى ضعیف هستى و همین كار او موجب شد تا من به مدت 6 ماه این نقص كار خود را رفع كنم، من چون ایرانى ساز نزده بودم، سروان ایروانى روزى به من گفت: «اگر مى‏خواهى موسیقى ایرانى یاد بگیرى و بتوانى موسیقى وطن خود را بنوازى و با آن آشنایى پیدا كنى باید بروى نزد استاد ابوالحسن صبا». گفتم: «حالا دوباره بروم نزد استاد دیگرى؟». گفت: «اگر طالبى باید بروى». من رفتم نزد استاد صبا، در آن زمان شهریه ماهیانه استاد مبلغ 4 تومان بود كه وقتى استاد عشق و علاقه مرا به موسیق ایرانى و فراگیرى آن مشاهده كرد مبلغ 2 تومان را ماهیانه به عنوان پاداش و تشویق به من بخشید و بیش از 20 ریال دریافت نمى‏كرد، من مدت 6 ماه نزد آن استاد بزرگ و والا كار كردم و با گوشه‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایران آشنا گردیدم. روزى یكى از استواران ارتش كه در موزیك ارتش كار میكرد و نزد استاد حسین یاحقى نیز كار كرده بود به نام حسین زندحقیقى مرا به منزل خود دعوت كرد و من در آن منزل با ردیف‏هاى حسین یاحقى آشنا شدم و او آن ردیف‏ها را در اختیار من گذارد كه ضمن آن‏ها یك مقدار هم ردیف‏هاى آقامیرزا عبداللَّه بود كه با خط خود نوشته بود و قدرى مربوط به حسین‏خان اسماعیل زاده كه آن‏ها بسیار بسیار به درد من خوردند. البته مسئله‏یى هم برایم به وجود آمد كه دیدم ردیف‏ها با هم نمى‏خواند، پیش خودم گفتم این‏ها باید فرق داشته باشد چه از لحاظ تكنیك، چه ملودى و یك سرى اسامى مثل راك عبداللَّه با همدیگر فرق دارند؟ من در یادگیرى موسیقى، از یك استاد و نوازنده استفاده نكردم و در بیست و چهار ساعت بدون اغراق یك وعده غذا مى‏خوردم تا بتوانم ساز باد بگیرم و آن را تمرین نمایم و بتوانم بنوازم كه همین باعث ضعیف شدن هرچه بیشتر جثه كوچك من گردیده بود، من حتى جاى تمرین نداشتم، خانه ما دو اتاق محقر داشت كه یازده خواهر و برادر در آن زندگى مى‏كردیم، من اجبارا در یك آشپزخانه تاریك كوچك كه با یك چراغ موشى كه دود بسیار مى‏كرد و روشنى‏بخش آن بود به تمرین مى‏پرداختم. توى این چراغ مادرم روغن چراغ و گاهى هم نفت مى‏ریخت به قدرى دود مى‏كرد و آن دوده‏ها روى سر و صورت من و ویولن مى‏ریخت كه من پس از4 -5 ساعت تمرین به صورت یك كاكا سیاه در مى‏آمدم. پس ازتمرین یك لقمه نان به عنوان صبحانه مى‏خوردم ساعت دو و نیم بعدازظهر نصف شب با پاى پیاده به سوى پادگان روانه مى‏شدم. بعضى وقت‏ها هم دیر به پادگان مى‏رسیدم و دژبان مرا بازداشت مى‏كرد و به زندان مى‏برد. خیلى به من سخت گذشت كدت سه سال هم از لحاظ مالى و هم از جهت پیاده‏روى در باران و برف و گل و لاى كه پنجه‏هاى پاها و دست‏هایم تا پادگان درحد یخ بستن قرار مى‏گرفت در مضیقه بودم و روى خوش از زندگى ندیدم ولى مقاومت كردم، تا این كه رادیو تأسیس گردید و من با ناصر زرآبادى و مصطفى و مرتضى گرگین‏زاده در رادیو تشكیل اركستر شماره 3 را دادیم كه در اركستر ما قاسم جلالیان ضرب مى‏نواخت و خواننده ما روح‏بخش بود، در آن زمان اركستر شماره یك كه به سرپرستى استاد روح‏اللَّه خالقى و مربوط به انجمن موسیقى ملى بود كه نوازندگان آن ابوالحسن صبا، جواد معروفى و حسین تهرانى و عده‏اى دیگر از استادان دیگر بودند و بعدها اركستر شماره 4 با مجید وفادار و دیگران كه فعلا یادم نیست آمدند. پاى من كه به رادیو باز شد باعث معروفیت و اشتهار من گردید و من در دروازه شمیران دو اتاق اجاره كردم و مشغول تدریس به هنرجویان گردیدم، اجاره ماهیانه این اتاق‏ها 23 تومان بود كه من شب‏ها در همانجا نیز مى‏خوابیدم و صبح خیلى زود هم از آنجا به پادگان مى‏رفتم و در اینجا بود كه بیشتر مى‏توانستم ساز بزنم و تمرین نمایم و وضع مالى‏ام هم خوب شده بود. روزى كه یكى از شاگردانم مرا دعوت كرد تا به منزل ایاشن بروم و در مقابل ماهى 100 تومان حقوق به ایشان در منزل درس بدهم، در آن موقع كه این مبلغ پول زیادى بود من پذیرفتم و به منزل آن‏ها كه دو برادر دو قلو و فرزند یك سرهنگ بودند رفتم. پس از چندى پیرزنى كه در این منزل كار مى‏كرد، به من گفت: «پسرم تو مثل فرزند من مى‏مانى چون هنوز ازدواج نكرده‏ایى، من دخترى را مى‏شناسم كه بسیار دختر خوبى است. بیا من او را براى شما خواستگراى نمایم». من در جواب گفتم: «من زن نمى‏خواهم، من جا و مكان درست و حسابى و اصولا زندگى ندارم كه ازدواج نمایم». گفت: «فكرش را نكن، خدا بزرگ است، همه چیز درست مى‏شود.» من قبول نكردم، ولى پس از مدتى كه به آن منزل جهت تدریس به آن كودكان مى‏رفتم، آن پیرزن كه مثل مادرم به او علاقه پیدا نموده بودم، عاقبت مرا به منزل آن دختر كه او هم مادر پیرى داشت برد و راجع به ازدواج با آنان صحبت كرد. كه ایشان موافقت كردند و من هم جواب مثبت دادم و عروسى من با آن دختر سر گرفت و یك مقدار از هزینه عروسى مرا هم آن پیرزن خیر پرداخت كه بعدا من جبران كردم البته از جهت مالى ولى از لحاظ عاطفى خود را همیشه مدیون او مى‏دانم. مراسم عقد و ازدواج من از همان یك اتاق آغاز شد و بعدها كه خداوند دو بچه به من عنایت فرمود و زندگى را ادامه دادم. پس از چندى نزد آقاى ناصحى رفتم و شناسایى آكوردها را در خدمت وى آموختم كه در كلاس ایشان حل مسائل هارمونى و قسمت‏هاى دیگر مثل متدالسیون را مدت سه سال كار كردم. آقاى ناصحى چند اثر باخ را به من داد تا مطالعه و تمرین نمایم كه من چیزهایى را نوشتم و اجرا كردم. پس از سه سال كه نزد آقاى ناصحى مشغول فراگیرى بودم، به علت كم شدن حوصله ایشان، دیگر درس به من و سایر شاگردان خود نداد و من درصدد برآمدم كه معلم دیگرى پیدا كنم. یك روز در یكى از برنامه‏هاى كنسرتى دژبان ارتش یقه مرا گرفت و كفت: «چرا لباس شخصى پوشیده‏اى». (لباس شخصى براى سربازان و درجه‏داران در آن زمان قدغن بود) من به هر وسیله‏اى بود از چنگ آن دژبان فرار كردم و فردا نزد فرمانده قسمت خودم رفتم و گفتم: «آقا دوازده سال خدمت كرده‏ام، دیگر خسته شده‏ام مى‏خواهم بروم دنبال كار خودم. او گفت: «نه نمى‏گذارم بروى». در جواب گفتم: «من دیگر نمى‏توانم خدمت نمایم». سرم را پائین انداختم و دفتر فرمانده قسمت را ترك كردم و از آن روز به بعد مرتب غیبت مى‏كردم كه مدت آن به 5 -6 -7 روز مى‏كشید و او هم مرا مرتب توقیف و زندانى میكرد و مدت 10 روز هم درجه‏ام را گرفت كه در این مدت گرگین‏زاده و زرآبادى هم با من بودند. فرمانده ما را بسیار اذیت كرد و این جنگ و گریز ما با وى مدت دو سال به طول انجامید كه عاقبت دید وضع درست نمى‏شود، روزى ما را راهنمایى كرد و گفت شما چند نفر خود را به دیوانگى زده‏اید، اینجا ارتش است یكى یكى بروید. بردار یك استعفاءنامه بنویس». كه من این كار را كردم و او فرستاد ستاد لشكر و یادم هست كه در آن زمان سرتیپ هوشمند فرمانده لشكر بود، نمى‏دانم از كجا مرا شناخت و مرا احضار كرد. من هم روزى كه مى‏خواستم نزد وى بروم لباسى تقریبا كهنه و مندرسى به تن كردم و او وقتى مرا به این وضع دید. پرسید: «چرا استعفاء مى‏دهى؟» در جواب گفتم: «مدت دوازده سال است كه خدمت مى‏كنم، خسته شده‏ام، دیگر نمى‏توانم به خدمت ادامه دهم.» گفت: «بیرون بهتر از این‏جاست؟». گفتم: «خیلى بهتر است». او با استعفاى من موافقت كرد و پس از من مصطفى گرگین‏زاده و پشت او ناصر زرآبادى از ارتش بیرون آمدیم. من تا مدت 6 ماه كار دولتى نداشتم و فقط از راه تعلیم شاگردان در كلاس درسى كه داشتم امرار معاش مى‏كردم، روزى توسط دوستى به هنرستان عالى موسیقى رفتم، در آن زمان پرویز محمود رئیس و روبیك ریگوریان معاون وى بود مرا امتحان كردند و پس از امتحان كه قبول شدم به عنوان معلم استخدام هنرستان شدم و در آن‏جا به تدریس شاگردان مشغول گردیدم و وضع مالى‏ام از این زمان به بعد رو به بهبودى رفت. من خیلى در طول زندگى‏ام و دوران فراگیرى موسیقى ستم و محرومیت كشیدم و دوست دارم كه این نكته را براى جوانان عزیزى كه براى فراگیرى این هنر روى به موسیقى مى‏آورند یادآور شوم كه بسیارى از ایشان هنوز نیامده مى‏خواهند فلان قطعه را بنوازند و فلان قسمت را اجرا كنند. اول باید بدانند كه استعداد در این هنر را دارند، تنها علاقه نمى‏تواند ضامن اجراى و موفقیت در راه فراگیرى هنر موسیقى باشد. من خودم به جوانى علاقمند به موسیقى كه شب و روز با ویولن كار مى‏كرد و چیز قابل توجهى یاد نگرفته بود، گفتم: «آقاجان سازت را عوض كن، تو در فراگیرى موسیقى حتما موفق خواهى شد، تو ویولن نمى‏توانى بزنى، ساز سنتور را انتخاب كن و این ساز را براى نواختن در دست بگیر». كسانى كه مى‏خواهند ویولن بنوازند باید حداقل پنجاه درصد استعداد داشته باشند، وقتى هم كه مى‏خواهند ویولن تمرین كنند باید روزى 8 ساعت الى 10 ساعت تمرین نمایند، میان این تمرینات هم نباید باد بخورد و فاصله بیافتد كه انگشتان تنبل میشوند باید برنامه‏ها تمرین از فلان‏ساعت تا فلان ساعت باشد، من هنگامى كه براى تمرین ویولن مى‏نواختن و با قره‏نى كار مى‏كردم، دیكته موسیقى گوش‏هایم بود. ملودى را كه با گوش‏هایم مى‏شنیدم، مى‏نوشتم و كافى بود كه یك مرتبه آن ملودى را مى‏شنیدم آن وقت آن را مى‏نوشتم و كمتر كم مى‏آوردم كه مجبور باشم دوباره گوش كنم و بنویسم، زمانى كه به شهرهاى مختلف كشور مسافرت مى‏كردم موسیقى محلى را با جزیى تغییر و رنگ‏آمیزى كه بیشتر به گوش خوش‏آیند باشد انجام مى‏دادم و به هیچ سازى جز قره‏نى و ویولن علاقه پیدا نكردم، با توجه به اینكه با نواختن پیانو و سنتور نیز آشنایى كامل پیدا كردم، ولى بیشتر كارهاى خود را ابتدا با قره‏نى و بعدها با ویولن انجام مى‏دادم. یقین دارم آثار بتهون را اگر سواد موسیقى هم نداشتم روى من اثر فراوان گذاشت زیرا هنگام گوش دادن به یكى از آثار او زانوانم سست مى‏گردید و حتى به لرزه مى افتد به خصوص دو سمفونى او مثل سمفونى شماره 5 و سمفونى شماره 9 و دریاچه قو اثر چایكوفسكى هیچگاه از خاطرم زدوده نخواهد شد و همیشه با لذت به آنها گوش مى‏دهم. از موسیقى ایرانى، به ساز حبیب‏اللَّه بدیعى علاقه‏اى فراوان دارم و از گوش دادن به ساز وى لذت بسیار مى‏برم زیرا هنر و تكنیك این هنرمند بزرگ و سلیست كم‏نظیر ایران بسیار خوب است، دیگر، نوازندگان نظیر نصرت‏اللَّه گلپایگانى، پرویز یاحقى، تار فرهنگ شریف، لطف‏اللَّه مجد، جلیل شهناز، پیانو مرتضى محجوبى كه ردیف‏ها را خوب مى‏دانست و روزى از ایشان سئوال كردم كه آقاى محجوبى شما ردیف‏ها را كه روى پیانو مى‏نوازید نزد كسى یاد گرفتید؟ گفت: «من ابتدا سنتور نواختم و بعدا نزد خودم ردیف‏ها را روى پیانو انتقال دادم». به هر حال، در آن زمان مردم ما را خیلى دوست مى‏داشتند و ما را بسیار تشویق مى‏كردند و هر كجا كه برنامه‏اى اجرا مى‏كردیم و از سر و گوش ما بالا مى‏رفتند، زیرا در آن زمان نوزانده خوب و باتكنیك خیلى كم بود و عده‏اى هم كه مثل روح‏اللَّه خالقى، ابراهیم منصورى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى و... بودند كه در هیج كجا ساز به آن شكل نمى‏زدند. و همین امر هم موجب حسادت بعضى در رادیو نسبت به ما مى‏گردید، زیرا روزى در رادیو بى‏سیم قصر كه من بودم، ناصر زرآبادى، قاسم جلالیان و گرگین‏زاده‏ها، پیرمردى رو كرد به دوستش و اشاره‏اى به ماها، گفت: «این آشغال‏ها كى هستند كه خود را قاطى ما بزرگان كرده‏اند ؟» ناصر زرآبادى و مرتضى گرگین‏زاده عصبانى شدند و مى‏خواستند به آن پیرمرد كه خود را هم ردیف صبا، خالقى، منصورى، محجوبى و موسى معروفى مى‏دانست درس ادب بیاموزند كه من به هر طورى بود نگذاشتم مسئله‏اى پیش بیاید و آن را را ساكت كردم، این جو و محیط آن زمان رادیو بود كه به كسى میدان نمى دادند عرضه وجود نماید و محیط رادیو بود جولانگاه خود و دوستانشان كه البته این چند نفر اساتیدى كه نام بردم و یكى دو نفر دیگر این چنین نبودند زیرا آنان مثل پدر ما را پذیرا بودند، و مشوق هنرمندان خوب و باسواد. نكته‏اى را كه باید یادآور شوم این بود كه همیشه دوست داشتم ساز را جلوى كسانى بنوازم كه واقعا قدر هنر و هنرمند را مى‏دانستند و هرگاه احساس مى‏كردم كه كسانى به این امر بى‏توجهى مى‏كنند هرگز دست به ساز نمى‏بردم و در حضور آنان به نوازندگى نمى‏پرداختم. با كمال تشكر دیگر چیزى به خاطرم نمى‏رسد كه بیان كنم». یحیى نیكنواز، همان طور كه اشارت رفت در كودكى، نوجوانى و جوانى واقعا در نهایت عسرت و تنگدستى و محرومیت بسر برد ولى با مبارزه و مقاومت در مقابل مصائب و مشكلات پیروزشد و روزى كه از این جهان فانى رخت بربست با سربلندى، سر بر بالین خاك تیره نهاد و در سال 1363 بدرود حیات گفت و در ابن بابوبه به خاك سپرده شد. خداوند رحمتش فرماید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد پنجم)

محمود مدیرى به سال 1313 در شهر سرسبز و زیباى خرم‏آباد متولد شد و پس از طى تحصیلات ابتدایى از سن چهارده سالگى به واسطه علاقه فراوانى كه به علم موسیقى و نواختن و فراگیرى یكى از آلات موسیقى پیدا كرد، وارد دسته موزیك لشكر 5 لرستان گردید. آشنایى و فراگیرى نت و موسیقى را در این رشته ارتشى آغاز كرد و نت‏خوانى و نواختن سازهایى ازقیبل ساكسیفون سى‏بمل، ساكسیفون آلتومى بمل، ترومپت سى‏بمل، قره‏نى كوچك مى‏بمل و تا اندازه‏یى نسبت به سایر سازهایى كه در دسته موزیك نواخته مى‏شوند آشنایى پیدا كرد. و از آنجایى كه او میل شدیدى به نواختن و یادگیرى ویولن را از ابتدا در سر داشت اقدام به خرید ویولن كرد واز سن 18 سالگى بیرون از مدرسه موزیك نظام مشغول فراگیرى و نواختن ویولن نزد معلم و دریف‏هاى استاد صبا و كتاب‏هاى 1 -2 -3 ویولن را به پایان برد و چون با خط نت كاملا در موزیك ارتش آشنایى پیدا نموده بود، خیلى سریع فن نواختن صحیح ویولن را فراگرفت. در سال 1344، مدیر كل فرهنگ و هنر وقت استان طى ملاقاتى كه با وى عمل آورد، از او خواست كه آهنگ‏هاى لرى را به صورت نت درآورد و آن‏ها را تنظیم نماید. محمود مدیرى، این كار را كرد و چه خوب هم با توجه به وقت كمى كه صرف كرده بود از عهده‏اش برآمد، به طورى كه براى نخستین بار در تاریخ موسیقى لرستان اولین آهنگ به‏نام «گندم خر» از صداى رادیو تهران پخش گردید، كه به واسطه استقبال فراوانى كه از آن به عمل آمد به صورت صفحه گرام چاپ و به بازار عرضه شد، پس از ان مجموعه آهنگ‏هاى تنظیمى به وسیله این هنرمند به چاپ رسید و از این زمان به بعد، وى فعالیت‏هاى پى‏گیر و مداومى با اداره فرهنگ و هنر منطقه داشت و در تاریخ 54/12/5 طى نامه شماره 4891 شوراى موسیقى اداره كل فعالیت‏هاى هنرى استان لرستان داد و با توجه به اینكه ساز بومى این منطقه كمانچه مى‏باشد و آن‏ها را با نواختن ساز ویولن هم آشنا كرد. بعد از پیروزى انقلاب آهنگ‏هایى را براى دسته موزیك ارتش ساخت و تنظیم كرد كه در جشن‏ها و مراسم مختلف و میدان جنگ نواخته مى‏شد وى در سال 1358 از خدمت ارتش رسما بازنشسته شد ولى به ساختن آهنگ و تنظیم آن ادامه مى‏داد و در حال حاضر به تدریس و تعلیم هنرجویان موسیقى مشغول مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1305 فریدون حافظى در كرمانشاه، در خانواده‏اى هنردوست به دنیا آمد. پدرش كه مردى درویش و وارسته بود و دورش را عده‏اى از دوستان رند و خراباتى گرفته بودند، همیشه در منزل درباره‏ى شعر و هنر، بخصوص موسیقى بحث مى‏كردند و گاهگاهى نیز با تارى كه در منزل آنها بود شور و حالى به مجلس مى‏دادند. پس از رفتن دوستان پدر، فریدون كوچولو، با پنجه‏هاى كوچك خود شروع به نواختن تار مى‏كرد و روزها و هفته‏ها آنقدر این كار را ادامه داد تا نزد خود توانست قطعاتى را كه از دوستان پدر شنیده بود بنوازد. در سال 1323 فریدون حافظى براى گذراندن كلاس ششم ادبى از كرمانشاه به تهران آمد و در این شهر بود كه یك روز آگهى «هنرستان موسیقى ملى» جلب توجهش را كرد و براى یاد گرفتن «نت» و تكمیل هنرش جهت نام‏نویسى به این هنرستان مى‏رود در آنجا موسى‏خان معروفى استاد بنام تاراین هنرستان از او امتحان به عمل آورده و وقتى او شروع به زدن تار مى‏نماید، موسى از زدن او بسیار خوشش مى‏آید و استادان دیگر را صدا زده و مى‏گوید چقدر پنجه‏ى شیرین و دلچسبى دارد و صورت او را بوسیده و تار مخصوص خود را فى‏المجلس به او مى‏بخشد و مى‏گوید: «بیا جوان از تار من استفاده كن ما، دیگر پیر شده‏ایم، حالا دیگر نوبت شما جوانهاست». این تار را كه از بهترین تارهاى ایران و شاید دنیا است و از ساخته‏هاى یحى‏خان استاد و سازنده‏ى تار در ایران است، حافظى هم‏اكنون چون جان شیرین دارد و پیشرفت خود را مرهون تشویقها و مهربانیهاى موسى‏خان معروفى، پدر جواد معروفى، هنرمند باارزش پیانو مى‏داند؛ حافظى علاوه بر تار به نواختن سه‏تار هم مهارت كامل دارد. حافظى اولین برنامه‏ى رادیویى خود را روز شنبه 23 آذر 1323 اجرا كرد و پس از آن با اركستر استاد مهدى خالدى شروع به همكارى نمود سپس براى شركت در برنامه‏ى «گلها» دعوت شد كه در آن برنامه‏ها نیز شركت مى‏كند، حافظى به تمام دستگاههاى موسیقى سنتى ایران علاقمند است ولى در بین آنها شیفته‏ى دستگاه «همایون» است. او آهنگهاى بسیار ساخت كه اكثر آنها از بهترین آهنگهاى ایران شناخته شده‏اند.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

ابراهیم سرخوش را باید به حق یكى از چیره‏دست‏ترین نوازنده‏ى تار در موسیقى سنتى ایران دانست كه پنجه‏اى شیرین و سحار داشت به طورى كه در هر مكان و مجلسى كه ساز را به دست مى‏گرفت و قطعه‏اى از دستگاههاى مختلف موسیقى عرفانى ایرانى را مى‏نواخت، امكان نداشت كه حاضرین مجلس را مسحور هنر خویش نسازد. وى بیش از پنجاه سال سابقه‏ى نوازندگى و سى سال سابقه‏ى آهنگسازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را ساخت و از خود به یادگار نهاد. وى به سال 1290 متولد و در تاریخ 1360 دیده از این جهان فانى فروبست، روانش شاد. منوچهر همایون‏پور درباره‏ى ابراهیم سرخوش كه یكى از ستاره‏هاى درخشان موسیقى اصیل است چنین مى‏گوید: «من از همان اولین سالهایى كه به رادیو راه پیدا كردم با سرخوش آشنا شدم، او در آن سالها تنها نوازنده‏ى خانم روح‏انگیز یكى از دو بانوى آواز بى‏نظیر آن روزگار بود. در آن ایام وسائل الكتریكى و میكروفون وجود نداشت. باید حدس زد كه یك نوازنده آن هم تار با حساسیت تغییر كوك، تا چه اندازه مى‏تواند قدرت مضراب داشته باشد كه بدون میكروفون و در فضاى باز یا سالنى بزرگ نغمه‏ى سازش را با همراهى آن چنان آوازى به گوش انبوهى شنونده از طبقات مختلف با طرز فكر و سلیقه‏هاى ناهمگون برساند. برنامه‏اى كه مهر تأیید بر استادى و هنرمندى سرخوش گذاشت كار او با اركستر انوشیروان روحانى بود، زیرا دوست هنرمند و معروف بنده، انوشیروان در چند سال پیش اركستر نسبتاً بزرگى از سازهاى مختلف تشكیل داده و رهبرى مى‏كرد. به یاد دارم كه سرخوش با لباس سفید مخصوصى كه در وسط نشسته بود، نوازنده‏ى منحصر تار در این اركستر بزرگ بود و كار خود را با تسلط و قدرت هرچه تمامتر اجرا مى‏كرد كه این برنامه با موفقیت بى‏نظیر روبرو و چندین بار از تلویزیون پخش شد. سرخوش مردى ملایم و خوش‏رفتار بود. با دوستانش با كمال مروت و مدارا رفتار مى‏كرد و اهل عیب‏جویى نبود. عاشق ایران و موسیقى ایرانى و فرهنگ و كشور خود بود، از زندگى داخلى خود راضى و عاشق زن و فرزندانش بود. همسرى برازنده و سازگار داشت كه زندگى او را به خوبى اداره مى‏كرد و تا آخرین روزهاى زندگیش عاشقانه از او پذیرایى و پرستارى كرد. شش فرزند سه پسر و سه دختر از او به جاى مانده است. من با این كه از همه‏ى فراز و نشیبهاى زندگى خصوصى و هنرى او اطلاع دارم و حتى در سالهاى 42 و 1343 كه از طرف وزارت دارایى براى كارى در سازمان جنگلبانى مأمور شده بودم و با او در یك اداره كار مى‏كردم؛ بقیه‏ى سرگذشت زندگى او را به نشریه‏ها و روزنامه‏ها و از زبان خود او واگذار مى‏كنم». در مصاحبه‏اى كه ابراهیم سرخوش با ناصر بزرگمهر به عمل آورده و در روزنامه اطلاعات شماره‏ى 15310 مورخ یكشنبه اردیبهشت ماه 1356 درج گردیده، چنین آمده: «با ابراهیم سرخوش استاد و نوازنده‏ى تار، پیرامون زندگى و كارهایش گفتگو كردیم، از شش، هفت سالگى نواختن ضرب و تار را در محضر پدرم شروع كردم. نواختن تار را بسیار دوست داشتم، ولى مادرم از گرایش من به موسیقى راضى نبود، ناچار نواختن تار را پنهانى ادامه مى‏دادم. در هجده سالگى از همدان به قزوین آمدم و كلاس موسیقى تشكیل دادم و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكرده‏ى موسیقى آموختم. در حال حاضر با نواختن تار، سه‏تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن آشنا هستم، اما ساز اصلى من تار است و از زمان تأسیس رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كردم و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشتم زیرا پدرم مى‏گفت: «به جاى ده ساز، یك ساز بزن، اما خوب بزن». بعدها در تهران، روح‏انگیز كه خواننده مشهورى بود به سراغم آمد با او همكارى كردم سپس مرحوم خالقى مرا به هنرستان دعوت كرد. چون با نت آشنا بودم، كار در اركستر را شروع كردم و با خوانندگانى چون: روح‏انگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیع‏زاده، ضرابى، وزیرى و چندین نفر دیگر برنامه رادیویى (به طور زنده) اجرا كردیم. مدتى با خواننده‏اى به نام غزال كار مى‏كردم و آهنگهاى معروفى بر اساس ترانه‏هاى: «شبهاى میگون»، «هرچه باداباد»، «ماه رهگذر»، «یك حمومى» و دهها اثر دیگر را برایش ساختم، اما متأسفانه پس از چندى غزال فوت كرد. اولین آهنگ تنظیمى خود را كه از آهنگهاى قدیمى و از ساخته‏هاى مرحوم على‏اكبر شیدا بود به نام (در فكر تو بودم) را حدود بیست و هفت سال پیش به مرضیه دادم و بیشترین آهنگهایم را براى روح‏انگیز و غزال و مرضیه ساخته‏ام. بعد از مرضیه كارم را با الهه شروع كردم. البته آن روزها خواننده شدن و راه یافتن به رادیو و تلویزیون آسان نبود باید خواننده، موسیقى را مى‏شناخت و خارج نمى‏خواند. الهه را بعد از گذشتن از هفت خوان رستم به رادیو بردم و آهنگ ترانه «چو از غمت مى‏گریم، به گریه‏ام مى‏خندى» را ساختم و این تنها آهنگى بود كه براى وى ساختم زیرا بعد از این آهنگ او را دیگر ندیدم؛ خب گاهى باید به روزگار خندید. طى سالهاى اخیر كه فرزندانم بزرگ و بزرگتر مى‏شدند، سعى كردم در اجتماعات كمتر ظاهر شوم و فقط براى دل خود و دوستانم تار مى‏زنم و همیشه به دوستان مى‏گویم اگر شماها را نداشتم ساز زدن را فراموش مى‏كردم. در تلویزیون با برنامه‏هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و تكنوازى و گروه نوازى همكارى داشته‏ام و یك سالى است كه در تلویزیون فعالیتى ندارم. این روزها من آهنگها و ترانه‏هاى زیادى مى‏شنوم كه نمى‏فهمم، نمى‏دانم ریشه این آهنگها از كجاست، این ترانه‏هاى من درآوردى چگونه اجازه‏ى انتشار مى‏یابند. آهنگ خارجى را مى‏شنوید و لذت مى‏برید، زیرا موسیقى در همه جاى دنیا یكى است اما اینجا موسیقى تبدیل به یك زنجوره، یك نعره مى‏شود و به غصه ختم مى‏گردد. شاید این موسیقى مربوط به زمان باشد، شاید دلیل نپسندیدن آن پیر شدن من باشد، به هر حال مسأله این است كه من نمى‏فهمم، من آهنگ را نمى‏فهمم، شعرش را نمى‏فهمم، صدا را نمى‏فهمم و اصلاً معنى آن را نمى‏فهمم. و نمى‏دانم اینجا آهنگسازان جدید از چه ایده مى‏گیرند؟ البته گاه‏گاه كارهاى خوبى نیز شنیده مى‏شود. من هیچ فرد بخصوصى را در موسیقى تأیید نمى‏كنم، من هركس كه نت و موسیقى را بشناسد و بداند تأیید مى‏كنم، خواننده تا وقتى كه آهنگ ایرانى نخواند، تا معلوم شود كه آیا خارج مى‏خواند یا نه، شناخته نخواهد شد. من با بعضى از این خوانندگان جدید در جلساتى آشنا شدم، آنها را تشویق كردم كه بخوانند، اما درست بخوانند، فلان خواننده را دیدم كه خیلى خوب مى‏خواند ولى وقتى برنامه‏ى تلویزیونى‏اش را دیدم و شنیدم تفاوت خیلى زیاد بود. بعضى‏ها مایه‏هاى خوبى دارند و آهنگسازان باید به آنها آهنگى بدهند كه به سوى موسیقى اصیل راهى داشته باشد این آهنگهاى مدروز جنبه‏ى علمى و درست ندارند، خیلى ساده و پیش پا افتاده هستند و ارزش هنرى ندارند. به اعتقاد من موسیقى ایرانى در دنیا اول است، اما چون سالهاى گذشته، بزرگانى چون: ابوعلى و فارابى و غیره به عربى نوشتند، خارجى‏ها فكر مى‏كردند موسیقى ما موسیقى عربى است و ما موسیقى را از عرب وام گرفته‏ایم، مرحوم استاد حسین مسرور مطالعه كرده بود كه موسیقى عرب اصلاً ایرانى است و آنچه آنها اجرا مى‏كنند ایرانى خالص است، عود، قانون و سازهاى دیگر عربى كه حتى خود ما فكر مى‏كنیم عربى هستند، خالصاً ایرانى هستند. عرب موسیقى ندارد هنوز مهر ایرانى روى موسیقى عرب است. عرب مى‏گوید: «سه‏گاه»، «ماهور»، «شور» و... شنیدم كسى در جایى نطق كرده كمه موسیقى ایرانى از عرب است و من متعجب شدم البته عرب از نظر متد كار و شیوه علمى پیشرفت كرده است اما این موسیقى ایرانى است و موسیقى ما، موسیقى دنیاپسند است، در موسیقى خارجى پرده و نیم‏پرده است در حالى كه موسیقى ایرانى «بین» هم دارد. در مورد نابسانى موسیقى كنونى بهتر است سكوت شود، اما روزى در جلسه‏اى با حضور عده‏اى از اساتید موسیقى، یك مقام ادارى گفت: «تقصیر شما موسیقیدانان است كه كار نمى‏كنید، مردم موسیقى مى‏خواهند و به ناچار هركسى كارى را ارائه مى‏كند». در جواب این مقام پاسخ داده شد، فلان موسیقیدان زحمت را متحمل مى‏شود اما كاست فروش میلیونر مى‏شود، آهنگساز نفع مادى ندارد، در موسیقى قانونى براى حق مؤلف وجود ندارد. روزى به رضا محجوبى گفتم: «بیا و براى فلان آهنگ كه مى‏خواهد صفحه بشود، ساز بزن». گفت، «نمى‏زنم، من براى این «ابوعطا» فلان مبلغ خرج كرده‏ام و اضافه كرد، حالا وقتى آن را بزنم و ضبط شود، دیگه مال من نیست، مال دیگرى است، در حالى كه من یك عمر، همین كار را كردم و زدم و بلدم. حالا اگر كار ما نوار و كاست بشود و پاداش نداشته باشیم، بعد از مدتى وجود ما ارزشى ندارد. اگر دیگران را هم به مجالس راه مى‏دهند، بیشتر به خاطر جوانى‏شان است». (1360 -1290 ش)، موسیقیدان و نوازنده. از دوران كودكى نواختن ضرب و تار را نزد پدر شروع كرد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و كلاس موسیقى تشكیل داد و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكرده‏ى موسیقى آموخت. او در نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن توانا بود، اما ساز اصلى وى تار بود. از زمان تاسیسى رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كرد و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشت. سپس روح‏اللَّه خالقى او را به هنرستان موسیقى ملى دعوت كرد و وى كار در اركستر آنجا را شروع كرد و با خوانندگانى چون: روح‏انگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیع‏زاده، ضرابى، وزیرى برنامه رادیویى اجرا مى‏كرد. وى بیش از پنجاه سال سابقه‏ى نوازندگى و سى سال سابقه‏ى آهنگ‏سازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را از خود به یادگار نهاد.[1] نوازنده، آهنگ‏ساز. تولد: 1290، قزوین. درگذشت: 29 اسفند 1360. ابراهیم سرخوش از كودكى با شاگردى نزد پدر به فراگیرى ضرب و تار پرداخت. در شانزده سالگى با ویولن و پیانو هم آشنا شد و نت‏ها را نیز آموخت. ابراهیم ضمنا با نواختن سنتور نیز آشنا شد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و به تدریج به تعلیم شاگردانى پرداخت. ابراهیم سرخوش تار را به سبك قدما مى‏نواخت. به ردیف موسیقى ایرانى آشنایى داشت. وى سالیان دراز از تكنوازان رادیو بود. گاه سلو مى‏نواخت و گاه اركستر را اداره مى‏كرد. آهنگ‏هاى ساخته‏ى وى از رادیو اجرا شده است. در تلویزیون با برنامه‏هاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و «تكنوازى و گروه نوازى» همكارى داشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1312 در شهر همیشه سبز و خرم و زیباى آمل، دیده به جهان گشود. دو ساله بود كه با پدر و مادرش به تهران آمد. از همان دوران كودكى به موسیقى گرایش زیادى داشت به طورى كه وقتى پدرش یكبار با تار قطعاتى را مى‏زد، او به ذهن مى‏سپرد و همان قطعات را مى‏نواخت و همیشه دور از چشم پدر به ساز او دستبرد مى‏زد یك روز كه پدرش در منزل نبود و او قطعاتى را مى‏نواخت پدرش وارد شد و وقتى ذوق و استعداد او را مشاهده كرد، وى را تشویق كرد و به كلاس استاد على‏اكبرخان شهنازى برد و او در آنجا تحت تعلیم استاد قرار گرفت و ردیفهاى موسیقى ایرانى را به خوبى فراگرفت و چون عبدالحسین شهنازى برادر استاد على‏اكبر شهنازى كه او نیز پنجه‏اى شیرین داشت و در نواختن تار از پدر خود آقا حسینقلى بهره‏ها برده بود با پدر او دوستى داشت و به منزل آنها آمد و شد مى‏كرد، لذا او فرصت را غنیمت شمرده و از محضر عبدالحسین‏خان هم كسب فیض مى‏كرد به طورى كه خود فرهنگ شریف معتقد است تحت تأثیر ساز عبدالحسین خان است و از سبك او الهام گرفته است. فرهنگ شریف، اولین بار كه در رادیو برنامه اجرا كرد، محصل سال سوم دبیرستان دارالفنون بود و مدت یك ربع ساعت سلو اجرا مى‏كرد؛ آن موقع فرستنده‏ى رادیو در جاده قدیم شمیران بود و ممتحنین آن استاد صبا و استاد محجوبى بودند. فرهنگ شریف، در كنسرتى كه استاد مهدى خالدى هم در جمع مدعوین بود، پس از پایان كنسرت، توسط ایشان به رادیو دعوت مى‏شود و با شركت در چند اركستر، از زمانى كه برنامه‏ى «گلهاى جاویدان» شروع و ضبط مى‏شود با آن همكارى مى‏كند. و هنرمندانى نظیر: اكبر گلپایگانى و محمود محمودى خوانسارى اولین بار با فرهنگ شریف همكاریشان را در رادیو آغاز مى‏كنند. فرهنگ شریف یكى از تكنوازان بنام برنامه‏ى «گلها» بود و پنجه‏اى شیرین و سحرآمیز دارد. تاكنون چند آهنگ ساخته كه از میان آنها بیشتر به «گل گریه» علاقمند است كه با صداى اكبر گلپایگانى است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

لطف‏اللَّه مجد به سال 1296 در خانواده‏اى هنردوست در مازندران، شهر شاهى (قائم‏شهر) متولد شد. و از كودكى به تار و نواختن آن علاقه‏ى وافرى داشت و همین اشتیاق بود كه وى را به سوى این ساز كشانید. لطف‏اللَّه مجد، از كودكى به تار علاقه‏ى وافرى داشت و همین اشتیاق بود كه وى را به سوى این ساز كشانید. به طورى كه گفته‏اند در انبارى منزل آنها تار شكسته و رنگ و رو رفته‏اى بوده كه مجد همیشه با آن كلنجار مى‏رفته و ساعتها با این ساز شكسته، به اصطلاح تمرین مى‏كرده و همین عشق و علاقه و تمرینهاى فراوان موجب شد كه وى از دروس خود عقب بماند، پدرش كه این وضع را مشاهده مى‏كند نسبت به او سخت‏گیرى مى‏كند و دیگر نمى‏گذارد كه ساز بزند ولى او كه بزرگترین عشق و علاقه‏اش تار و نواختن تار بود با گریه و التماس از پدر مى‏خواهد كه دروس خود را به خوبى خوانده و تكالیفى را كه مدرسه به او مى‏دهد به نحو احسن انجام دهد و در عوض پدرش به او اجازه‏ى نواختن تار را بدهد به این شرط كه فقط نزد خود نواخته و به كلاس موسیقى و نزد استاد نرود، او نیز به پدر قول مى‏دهد و تا آخر هم نزد هیچ استادى نرفت. لطف‏اللَّه مجد در سال 1308 كه بیش از دوازده سال از سنش نمى‏گذشت، بدون هیچ ترسى از پدر، رسماً نواختن تار را با ممارست و كوشش فراوان آغاز و در ضمن هرجا كه صداى سازى مى‏شنید، به سراغ آن مى‏رفت و به دقت به آن نوا گوش فرامى‏داد و در راه كسب این هنر، تنها ذوق خوش و استعداد فراوان خود را به كار گرفت و نواختن این ساز را به طور سینه به سینه به خوبى آموخت. پس از چندى مجد، یكى از نوازندگان بنام تار شد و با اینكه استاد به خود هرگز ندید و رنج شاگردى كمتر متحمل شده بود، آنقدر پرشور و دلنشین و با جذبه تار مى‏زد كه بى‏اختیار شنونده را به سوى خویش جذب مى‏كرد. نخستین بار در پارك نصرت‏الدوله فیروز و سپس در تالار فرهنگ به دادن كنسرت پرداخت. وى در اوایل دهه 1330 وارد رادیو شد. بعد از نسل قدیم نوازندگان تار در رادیو (مانند على‏اكبر شهنازى و مرتضى نى‏داود)، او و جلیل شهناز نسل جدید تارنوازان رادیو بودند كه در آن روزگار و حال و هواى محبوبیت بسیار یافتند. از او برنامه‏هاى زیادى به همراه حسین تهرانى، رضا ورزنده، على تجویدى و پرویز یاحقى باقى مانده است. وى دو آهنگ لطیف و جذاب نیز ساخته است كه به همت لطف‏اللَّه مفخم پایان به چاپ رسیده است. لطف‏اللَّه مجد از آغاز تأسیس انجمن موسیقى ملى ایران یكى از نوازندگان باارزش اركستر آن هنرستان بود و دوتا از آهنگهاى او كه در مایه «همایون» و دیگرى در مایه «سه‏گاه» ساخته بود و شهرت فراوان یافت با همكارى این انجمن اجرا كرد و شعرش چنین است: «شد دلم خون ز درد جدایى اى امید دل من كجایى» و دیگرى در سه‏گاه با شعر: «دور از رخ تابانش از جان بزارم از محنت هجرانش شد گریه كارم» لطف‏اللَّه مجد، یكى از آن نوازندگانى بود كه در همه جا ساز نمى‏زد و صداى سازش را در هر مكانى نمى‏شد شنید. او یكى از نوازندگان خوب و باارزش برنامه‏ى جالب و روح‏پرور «گلهاى جاویدان» بود كه با دعوت داود پیرنیا از او، یكى از همكاران دائمى آن برنامه شد. لطف‏اللَّه مجد از بین نوازندگان به ابوالحسن صبا، حسین تهرانى و مرتضى محجوبى علاقه داشت. از بین خوانندگان ادیب خوانسارى و بنان را دوست داشت. با بنان و اسماعیل نواب صفا و ابوالحسن ورزى بسیار دوست و معاشر بود. سالها در اداره‏هاى دولتى با كمال صداقت و پاكى به كار مشغول بود و در كنج قناعت با ساز خویش عالمى داشت. وى یكى از برجسته‏ترین، نامدارترین و شیرین‏نوازان رادیو بود كه پنجه پرشور و حال و شیرین وى طرفداران بسیار داشت. از وى شاگردى باقى نمانده است. مجد در آذرماه 1357 به مرض سكته درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)

به سال 1300 جلیل شهناز، در شهر افتخارآفرین و هنرپرور اصفهان، اصفهان چشم به جهان گشود، پدرش علاقه‏ى وافرى به موسیقى سنتى ایران داشت و هر روز منزلش محفل گرم براى دوستداران این هنر بود. پسر دیگرش حسین شهناز تار را بس دل‏انگیز مى‏نواخت، پدر از همان اوان كودكى مشوق او در یاد گرفتن و نواختن این ساز اصیل ایرانى گردید و به همین سبب جلیل را به دست برادرش حسین سپرد تا او را با نواى ساز آشنا كند، از این زمان، جلیل بود و حسین و تار كه لحظه‏اى این سه دلداده از یكدیگر جدا نبودند هر وقت حسین كاسه تار را در آغوش مى‏گرفت و مى‏نواخت، جلیل از كنار او دور نمى‏شد و چون دلداده‏اى شیدا به پنجه‏هاى سحار او مى‏نگریست و در پیچ و تاب نواى آن خواسته‏هاى كودكى خود را جستجو مى‏كرد و عطش خود را فرومى‏نشاند. ایام كودكى سپرى شد و دوران جوانى فرارسید، هر روز جلیل از مدرسه بازمى‏گشت یكسر به نزد برادر آمده با لحن كودكانه از او مى‏خواست كه تار بنوازد و حسین هم سخاوتمندانه هرچه داشت در طبق اخلاص نهاده و به او مى‏آموخت. جلیل پس از چندى به تهران آمد و به رادیو راه یافت و در اركسترهاى مختلف این دستگاه شركت جست و پس از مدتى در برنامه «گلها» شركت و یكى از بهترین سلیستهاى آن گردید. جلیل شهناز علاوه بر نواختن «تار» كه ساز اختصاصى وى مى‏باشد با نواختن «ویولن»، «سنتور»، «ضرب» نیز آشنایى كامل دارد و آنها را بسیار دلنشین مى‏نوازد، نواخته‏ها و آثار شهناز در موسیقى ایران به خصوص گلها از آثار بزرگ و ممتاز موسیقى ایران است.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(ح 1338 -1284 ش)، خواننده. اصلا كاشانى بود و در تاكستان قزوین به دنیا آمد. پدرش قبل از تولد او وفات یافت و مادرش طوبى نیز وقتى قمر هیجده ماهه بود درگذشت و سرپرستى قمر را مادربزرگش خیرالنساء افتخار الذاكرین به عهده گرفت كه روضه‏خوان و نوحه‏سراى مجالس زنانه حرم ناصرالدین‏شاه بود و چون قمر از كودكى وى را در آن مجالس همراهى مى‏كرد، اولین دقایق هنر آواز را از او فراگرفت. اول بار كه قمر در یك مجلس عروسى خواند، صداى دلنشین و در عین حال بلند و محكم وى مورد توجه مرتضى نى‏داوود قرار گرفت و این استاد او را تعلیم داد و به ردیف موسیقى سنتى ایران آشنا كرد. قمر در زندگى هنرى خود شهرتى فراوان یافت. در 1310 ش براى اجراى كنسرت به همدان رفت و با عارف قزوینى از نزدیك آشنا شد و مدتى نیز با محمدعلى امیر جاهد كار كرد و سروده‏هاى میهنى این شاعر را خواند. سید حسین طاهرزاده از آواز وى بسیار تعریف كرده است. قمر به مناسبت احترام فراوانى كه براى كلنل علینقى وزیرى قائل بود، نام وزیرى را به عنوان نام خانوادگى خود برگزید. وى زنى بخشنده و اهل كرم بود و داستانهاى زیادى درباره‏ى گشاده‏دستى او ثبت است. قمر در تهران درگذشت و در قبرستان ظهیرالدوله دفن شد. صفحه‏هاى متعددى از او باقى مانده كه تصنیفهایى از عارف، عشقى، بهار، پژمان بختیارى، امیر جاهد و غیره را خوانده است.[1] (بخش 1) قمرالملوك وزیرى، بانوى آوازخوان معروف (و. كاشان 1284- ف. 1338 ه.ش). وى در خانواده‏اى متوسط در كاشان متولد شد و تحت حمایت مادربزرگش كه زنى مؤمنه بود پرورش یافت. مادر بزرگ او به جهت روضه‏خوانى به مجالس زنانه مى‏رفت و قمر نیز پاى منبرش مرثیه مى‏خواند. بعدها بر اثر تعلم نزد استادان موسیقى خواننده‏اى مشهور شد. صفحات متعدد از آواز او پر شده. قمر در اواخر عمر به كسالت قلبى مبتلى گردید و به همین بیمارى درگذشت و در مقبره‏ى ظهیرالدوله (بین تجریش و دربند) مدفون گردید.

نویسنده : نظرات 0 جمعه 7 آبان 1395  - 2:01 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 15

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی