مشاهیر ایران و جهان

راسخون راسخون راسخون
انجمن ها انجمن ها انجمن ها
گالری تصاویر گالری تصاویر گالری تصاویر
وبلاگ وبلاگ وبلاگ
چندرسانه ای چندرسانه ای چندرسانه ای

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع :

آيت الله حاج شيخ هادي باريك بين در سال 1309 در خانواده اي مذهبي در شهرستان قزوين متولد شد. پس از پايان تحصيلات ابتدايي ، به فراگيري علوم ديني در حوزه علميه قزوين مشغول شد. سپس براي ادامه تحصيل و تكميل تحصيلات به قم عزيمت نمود و در حوزه علميه اين شهر وارد شد. شوق دانش اندوزي سرانجام او را به حوزه علميه نجف كشانيد و پس از سه سال كسب فيض نزد علماي اين خطه به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم تحصيلات خود را ادامه داد. پس از شروع مبارزه روحانيت به رهبري امام خميني (ره) آيت الله باريك بين از قم به قزوين بازگشت و در صدد احياي مدارس قديمي و متروكه از جمله مدرسه شيخ الاسلام برآمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اقداماتي از جمله تشكيل كميته انقلاب اسلامي ، تاسيس دانشگاه علوم پزشكي ، نمايندگي حضرت امام(ره) در جهاد سازندگي منطقه ، تشكيل بنياد مستضعفان در شهر قزوين ، تاسيس مدارس و خوابگاه ها براي دانشجويان به انجام رساند. آيت الله باريك بين در سال 1360 از سوي امام (ره) به نمايندگي ايشان و امامت جمعه شهرستان قزوين منصوب شد. علاوه بر آن وي چند دوره متوالي نيز نمايندگي مردم را در مجلس خبرگان رهبري به عهده داشت.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ هادي باريك بين بين پس از پايان تحصيلات ابتدايي ، به فراگيري علوم ديني در حوزه علميه قزوين مشغول شد. سپس براي ادامه تحصيل و تكميل تحصيلات به قم عزيمت كرد و در حوزه علميه اين شهر وارد شد. شوق دانش اندوزي سرانجام او را به حوزه علميه نجف كشانيد و پس از سه سال كسب فيض از محضر علماي آن خطه، به ايران بازگشت و در حوزه علميه قم تحصيلات خود را ادامه داد.فعاليتهاي ضمن تحصيل : شيخ هادي باريك بين همزمان با به تشكيل جلسات مختلف اجتماعي و سياسي مبادرت مي ورزيد.استادان و مربيان : شيخ هادي باريك بين درحوزه علميه قزوين ، دروس مقدمات را نزد آيت الله مفيدي و ابوالحسن رفيعي آموخت. وي پس از آنكه به حوزه علميه قم وارد شد ، دوره سطح عالي را در محضر حضرات آيات مشكيني ، سلطاني ، نوري گذراند. پس از آن به حوزه درس خارج فقه آيت الله بروجردي و فقه و اصول امام خميني(ره) حاضر شد و از محضر آنان بهره هاي فراوان برد. آيت الله باريك بين با طي نمودن اين دوره به عراق مهاجرت كرده و در حوزه علميه نجف از علماي بزرگي چون آيت الله محمد باقر زنجاني كسب فيض كرد.وقايع ميانسالي : شيخ هادي باريك بين بين از جمله روحانيون قزويني است كه با شروع مبارزات مردم بر ضد رژيم پهلوي، در كنار امام خميني (ره) قرار گرفت و با هدايت مردم قزوين نقش خود را ايفاء نمود، چنانكه تاسيس صندوق قرض الحسنه ولي عصر مهمترين اقدام او براي تقويت اعتصابات و تظاهرات مردمي به شمار مي آيد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : شيخ هادي باريك بين در سال 1360 از سوي امام (ره) به نمايندگي و امامت جمعه شهرستان قزوين منصوب شد. علاوه بر آن وي چند دوره متوالي نيز نمايندگي مردم را در مجلس خبرگان رهبري به عهده داشت.مراکزي که فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : از جمله فعاليت هاي شيخ هادي باريك بين درطول مبارزات سياسي تاسيس صندوق قرض الحسنه ولي عصر بو.د كه اين امر باعث بسيج مردم براي ادامه اجتماعات ، تظاهرات و اعتصابات بر ضد رژيم پهلوي شد.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : پس از شروع مبارزه روحانيت به رهبري امام خميني (ره)، شيخ هادي باريك بين از قم به قزوين بازگشت و در صدد احياي مدارس قديمي و متروكه از جمله مدرسه شيخ الاسلام برآمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي اقداماتي از جمله تشكيل كميته انقلاب اسلامي ، تاسيس دانشگاه علوم پزشكي ، نمايندگي حضرت امام(ره) در جهاد سازندگي منطقه ، تشكيل بنياد مستضعفان در شهر قزوين ، تاسيس مدارس و خوابگاه ها براي دانشجويان را به انجام رساند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1289 در تهران و فرزند عبدالحسین فرمانفرما است. تحصیلات خود را در رشته‏ى بهداشت در اروپا انجام داد و درجه‏ى دكترا گرفت. در ایران غالبا ریاست سازمانهاى بهداشتى با او بود. در كابینه‏ى دكتر مصدق مدتى كوتاه وزارت بهدارى را متصدى گردید. از آنجا به استاندارى فارس رفت ولى دوام زیادى نكرد و به تهران بازگشت و از ارثى كه پدرش براى او و سایر برادران و خواهرانش باقى گذاشته بود زندگى مى‏كرد. از او همیشه به نیكى یاد مى‏شود و غالبا انزوا و گوشه‏گیرى را بر هر چیزى ترجیح مى‏داده است. مدتها ریاست انستیتو پارس با او بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عبدالحسین فرمانفرما، و متولد 1307 ش است. تحصیلات عالى خود را در دانشگاه هاروارد آمریكا در رشته‏ى اقتصاد پایان برده است و مدتى در آن دانشگاه تدریس مى‏نمود. وقتى به ایران آمد، از مدیران سازمان برنامه شد. بعد به قائم‏مقامى و سپس ریاست بانك مركزى رسید. مدتى هم مدیرعامل سازمان برنامه بود. وى برخلاف سایر برادران خود ثروتى نداشت و گویا ارث پدرى را به مصرف رسانیده ولى از لحاظ علمى ارزش زیادى داشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند عبدالحسین میرزا فرمانفرما، در 1306 ش در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه براى ادامه تحصیل به آمریكا رهسپار گشت و دوره‏ى عالى را در رشته‏ى تاریخ در دانشگاه‏هاى استنفورد و جرج تاون ادامه داد و درجه‏ى مافوق لیسانس و دكترا گرفت. در 1333 كه دولت آمریكا شعبه‏اى از دانشگاه كالیفرنیاى جنوبى را در تهران به نام موسسه‏ى علوم ادارى تاسیس نمود، حافظ فرمانفرمائیان در زمره مترجمین استادان امریكائى مشغول به كار گردید و پس از یك سال خدمت، مجددا به امریكا عزیمت نمود و دكتراى علوم ادارى دریافت كرد و استادیار موسسه‏ى علوم ادارى گردید. در 1335 امتحانات دانشیارى را در دانشكده ادبیات تهران گذرانید و به خدمت دانشگاه تهران درآمد و پس از چندى مقام استادى گرفت و رئیس مركز مطالعه و تحقیق تمدن و فرهنگ ایران در دانشكده ادبیات شد. زمانى هم به ریاست اداره كل انتشارات و روابط دانشگاهى منصوب گردید. دكتر فرمانفرمائیان تالیفاتى به زبان فارسى و انگلیسى دارد، از جمله روش تدریس تاریخ در دبستانها، سفرنامه حاج‏پیرزاده، سفرنامه مظفرالدین‏شاه به خوى و خاطرات سیاسى میرزاعلى‏خان امین‏الدوله مى‏باشد. فهرست تحلیلى از منابع و فرهنگ ایران به انگلیسى تهیه كرده است. مقالاتى نیز در رشته‏ى تخصصى او در مجلات: راهنماى كتاب، یغما و سخن نوشته شده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به «نصرت‏الدوله» «سالارلشكر» و «فرمانفرما»، در 1273 ه.ق تولد یافت. پدرش فیروز میرزا فرمانفرما فرزند شانزدهم عباس میرزا نایب‏السلطنه است. تحصیلات مقدماتى خود را طبق معمول زمان نزد معلمین خصوصى فراگرفت، سپس وارد مدرسه‏ى دارالفنون شد و تحصیلات خود را در زمینه‏ى فنون نظامى و تحصیل زبانهاى خارجى ادامه داد. در 1295 از مدرسه‏ى دارالفنون فارغ‏التحصیل شد و به خدمت سربازى اشتغال ورزید. ظرف مدت سه سال از رتبه‏ى سربازى به منصب یاور اولى رسید و به فرماندهى گردان دوم هنگ مركز منصوب شد. در 1298 ه.ق با درجه‏ى سرهنگى به فرماندهى قواى كرمان منصوب و در تعلیم سربازان پادگان كرمان جدیت زیادى معمول داشت. پس از مراجعت از كرمان به منصب سرتیپى نائل شد و به عضویت شوراى عالى نظام منصوب و برقرار شد. پس از یك سال توقف در تهران با درجه‏ى سرتیپ اولى به آذربایجان رفت و ریاست گارد ولیعهد و فرماندهى یك هنگ به عهده‏ى او گذارده شد و از طرف ناصرالدین‏شاه نیز به وى لقب نصرت‏الدوله داده شد. بعد از دو سال بنا بر استدعاى ولیعهد به درجه امیرتومانى رسید. در 1307 ه.ق كه ناصرالدین شاه عازم اروپا بود، عبدالحسین میرزا ریاست گارد حفاظت شاه را عهده‏دار شد. در این راه كوشش زیادى نمود و به فرماندهى كل قشون در آذربایجان منصوب گردید. همچنین لقب سالار لشكر به او داده شد. در 1309 ه.ق به تهران احضار و به لقب فرمانفرما ملقب و به جاى برادرش كه مرحوم شده بود، به ریاست و حكمرانى كرمان و بلوچستان تعیین و به آن منطقه اعزام شد. در 1311 بر حسب استدعاى مظفرالدین میرزا ولیعهد بار دیگر عبدالحسین میرزا به فرماندهى قواى آذربایجان رسید و حكومت خوى و ارومیه (رضائیه) نیز با وى بود. در 1312 والى كردستان شد ولى هنوز چند ماهى از این ماموریت نگذشته بود كه مجددا فرمانرواى كرمان شد و تا 1314 در این سمت انجام وظیفه مى‏نمود. در این سال به حكومت تهران رسید و بلافاصله وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون به او داده شد. در این تاریخ امین‏السلطان صدراعظم دو رقیب قوى براى جانشینى خود داشت، یكى امین‏الدوله و دیگر عین‏الدوله. امین‏السلطان براى اینكه رقباى خود را از میدان بدر كند، متوسل به رجال دیگر گردید تا در اثر مبارزه بین آنان مدعیان صدارت ضعیف شوند. فرمانفرما براى مقابله و مبارزه با عین‏الدوله وارد میدان شد و با تقویت امین‏السلطان دست به اقداماتى زد. عین‏الدوله و فرمانفرما هر دو داماد شاه بودند و مراحل خدمتى خود را در آذربایجان تحت‏نظر ولیعهد انجام مى‏دادند، ولى در اینجا سیاست ایجاب مى‏كرد كه بر اساس مصالح شخصى وارد مبارزه شوند. عین‏الدوله نوه‏ى فتحعلى‏شاه بود و فرمانفرما نوه‏ى عباس میرزا نایب‏السلطنه. بالاخره فرمانفرما عین‏الدوله را از میدان خارج ساخت و او به ماموریت سارى رفت. فرمانفرما پس از مدتى كوتاه توانست به وزارت جنگ و فرماندهى كل قشون برسد. در این موقع امین‏السلطان هم از كار خارج و به قم تبعید گردید. دولتى با شركت رجال معمرین قوم تشكیل یافت كه در راس آنها فرمانفرما قرار داشت و عملا وظایف صدارت را انجام مى‏داد. خودكامگى فرمانفرما زیاد طول نكشید و شاه امین‏الدوله را به مقام صدارت رسانید ولى همچنان فرمانفرما وزیر جنگ بود و در عزل و نصب حكام و مقامات دخالت داشت. امین‏الدوله از خودسرى‏هاى فرمانفرما به تنگ آمد و ذهن شاه را نسبت به او مشوب ساخت. فرمانفرما مغضوب و بار دیگر به استاندارى كرمان و بلوچستان مامور شد و پس از مدتى كوتاه والى فارس گردید. فرمانفرما مدت دو سال در فارس بود كه به علت بعضى از اعمال وى به تحریك امین‏السطان، مظفرالدین‏شاه او را تعویض و تبعید نمود. او به عتبات رفت و مدت چهار سال در آنجا رحل اقامت افكند البته به صورت تبعید. در 1322 ه.ق به ایران آمد و عین‏الدوله صدراعظم او را والى كرمانشاه نمود. فرمانفرما در این ماموریت براى امنیت آنجا زحماتى كشید و نظمى كامل در آن منطقه برقرار كرد. یك سال بعد براى بار چهارم والى كرمان شد ولى فرزند ارشد خود كه بعدها لقب نصرت‏الدوله گرفت، نایب‏الایاله كرمان گردید. در نهضت مشروطیت در كرمان بود و اقدامات او در جهت مشروطه‏خواهان به چشم نمى‏خورد. پس از استقرار مشروطیت و تشكیل حكومت قانونى و افتتاح مجلس شوراى ملى، فرمانفرما كه از رجال مستبد و موفق دوران استبدادى بود، از چهره‏هاى جالب و باارزش مشروطه گردید و در كابینه‏ى موقتى كه به سرپرستى وزیرافخم (سلطان على‏خان وزیر بقایا) تشكیل شد، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب گردید. در كابینه‏ى میرزا على اصغرخان اتابك (امین‏السلطان) به استاندارى آذربایجان براى جلوگیرى از تجاوز عثمانى اعزام گردید ولى كارى از پیش نبرد و به تهران بازگشت. در دوم اردیبهشت 1288 در كابینه‏ى ناصرالملك كه به سرپرستى سعدالدوله اداره مى‏شد، وزیر داخله شد ولى به علت بحران، عمر این كابینه طولانى نشد و پس از چند روز هیئت دولت به هیئت اجتماع استعفا كردند. پس از فتح تهران در كابینه‏ى بدون نخست‏وزیر كه سردار اسعد و سپهدار تنكابنى آن را اداره مى‏كردند، فرمانفرما به وزارت عدلیه منصوب شد. مستوفى‏الممالك در اول مردادماه 1289 در اولین كابینه‏ى خود، فرمانفرما را وزیر داخله نمود. فرمانفرما در این كابینه با كمك قوام‏السلطنه توانستند موضوع خلع سلاح مجاهدین را عملى نمایند. در ترمیم همان كابینه كه در آبان همان سال به وقوع پیوست، فرمانفرما عهده‏دار وزارت جنگ گردید. در 1294 (اردیبهشت) در كابینه‏ى عین‏الدوله به وزارت داخله منصوب شد. این كابینه مصادف بود با جنگ بین‏الملل اول و اشغال ایران و تشكیل دولت موقتى در كرمانشاه. فرمانفرما در این پست مبادرت به تغییر حكام و ولاة نمود و همچنین در كرمانشاه به دستور او بین قواى دولتى و عثمانى‏ها زدوخوردى روى داد لاجرم موضوع به مجلس كشیده شد. فرمانفرما وزیر جنگ استیضاح شد. پس از آنكه از طرف محتشم‏السلطنه وزیر خارجه و عین‏الدوله نخست‏وزیر، توضیح لازم داده شد، مجلس راى به بركنارى فرمانفرما داد ولى عین‏الدوله قبول نكرد و كنار رفتن فرمانفرما را مقدمه‏ى تزلزل كابینه‏ى خود دانست. با وجودى كه مجلس در آن تاریخ كمال اعتماد و حسن‏نیت را به عین‏الدوله داشت، مع الوصف وى حاضر به كنار گذاشتن فرمانفرما نشد و خود و هیئت دولت استعفا كردند. فرمانفرما در وزارت داخله نیز مسئله‏ى نان شهر را نتوانست سر و سامانى بدهد. مورخ‏الدوله در كتاب ایران در جنگ بزرگ نوشته است در هیئت دولت فرمانفرما وزیر داخله از طرف شاه مورد ملامت واقع گردید كه چرا وضع نان شهر را مرتب نمى‏كند و چرا بدون اطلاع مقام سلطنت تغییرات عمده در مامورین كشورى مى‏دهد فرمانفرما در كابینه بعدى كارى نداشت ولى در سوم دى‏ماه 1294 به ریاست دولت رسید و در كابینه‏اى كه تشكیل داد وزارت كشور را خود عهده‏دار شد. كابینه‏ى فرمانفرما دو ماه بعد ساقط شد و او به سمت والى فارس به شیراز رفت و تا سال 1299 در این سمت انجام وظیفه مى‏كرد. تاسیس پلیس جنوب در زمان استاندارى فرمانفرما در فارس صورت گرفت. عبدالحسین میرزا فرمانفرما در كودتاى 1299 در زمره‏ى رجالى بود كه به بند و زنجیر كشیده شد و در تمام دوران حكومت سید ضیاء، در زندان به سر مى‏برد. پس از كنار رفتن سید ضیاء، فرمانفرما و سایر زندانیان آزاد شدند. ولى از آن تاریخ به بعد كارى به فرمانفرما واگذار نشد. او فقط در جشنها و مراسم سلام به عنوان نخست‏وزیر سابق شركت مى‏كرد. روزى كه سید ضیاءالدین از ایران رفت و احمدشاه كلیه زندانیان سیاسى را در كاخ فرح‏آباد به حضور پذیرفت و نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه را به آنها مژده داد، هر یك از رجال و معاریف در حضور شاه سخنى گفتند. عین‏الدوله و سپهسالار تنكابنى و فرمانفرما از سخنگویان آن جمع بودند. فرمانفرما سخن خود را از تجلیل از سردارسپه آغاز كرد و شمه‏اى از صفات عالیه و وطن‏پرستى او را ستود. وى از قدیم با رضاخان دوستى و آشنائى داشت، زمانى كه والى كرمانشاهان بود، رضاخان جزء محافظین منزل والى بود و در دستگاه فرمانفرما رفت‏وآمدى داشت. عكس‏هائى كه از فرمانفرما باقى مانده است نشانگر این است كه رضاخان یكى از محافظین او بوده است. فرمانفرما پس از استخلاص از زندان روابط خود را با سردارسپه حفظ كرد بلكه جزء محارم او شد. قسمتى از زمینهاى خود را به او فروخت و یا مجانا واگذار كرد. كاخهائى كه رضاشاه درست كرد همه‏ى زمینهاى آن متعلق به فرمانفرما و فرزندانش بود. حتى چند قطعه فرش گرانقیمت به سردارسپه هدیه كرد. با وجودى كه چند تن از فرزندانش در ابتداى حكومت رضاشاه وزیر و وكیل و امیر بودند، مع‏الوصف خود سعى داشت در دوران رضاشاه كار و مسئولیتى قبول كند. چند بار طى نامه‏هائى خواسته‏ى خود را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه به آن وقعى ننهاد و مشكلى هم برایش پیش نیاورد تا زمانى كه نصرت‏الدوله فرزند ارشدش از نزدیكان رضاشاه و فعال مایشاء بود، او انتظار واگذارى شغل مهمى را براى خود داشت ولى پس از گرفتارى نصرت‏الدوله و حبس و محكومیتش، فرمانفرما نه تنها داعیه‏ى مقام نداشت بلكه از جان و مال خود بیمناك شد و این واهمه و ترس خویش را به اطلاع شاه رسانید ولى رضاشاه گفته بود حساب پدر از پسر جدا است و الحق این رویه را رضاشاه تا روز مرگ فرمانفرما حفظ كرد و به هیچ‏وجه متعرض او نشد. فرمانفرما قریب چهل سال در صحنه‏ى سیاسى ایران بازیگرى ماهر و گرداننده‏اى موثر بود. بعد از مشروطیت یك بار نخست‏وزیر و چند بار وزیر عدلیه و وزیر كشور و چند نوبت والى شد. او گرچه تحصیلات عمیقى نداشت ولى هوش و ذكاوت او زبانزد خاص و عام بود. بعضى از مورخین نسبت حیله‏گرى و دسیسه‏كارى به او دادند در حالى كه اقتضاى سیاست همین بوده است. فرمانفرما معتقدات مذهبى داشت، فرایض دینى خود را انجام مى‏داد، هرگز نماز او ترك نمى‏شد. در اواخر عمر چون توانائى ایستادن نداشت، نماز خود را در پنج وعده نشسته مى‏خواند. غالبا بعد از نماز صبح دعاى شب عاشورا یا دعاى كمیل را مى‏خواند. در كمك و مساعدت به محتاجان دریغ نداشت. اهل علم و روحانیون را گرامى مى‏شمرد. در مدتى كه در عراق به صورت تبعید مى‏زیست همه‏روزه در محضر آخوند خراسانى حضور پیدا مى‏كرد. یك روز یكصد عباى نائینى اعلاء حضور مرحوم آخوند هدیه كرد. زندگانى فرمانفرما شبیه یك وزارتخانه‏ى كوچك بود. به علت املاك وسیعى كه در تهران و شهرستانها تدارك دیده بود،مباشرینى از طرف وى آنها را اداره مى‏كردند و مرتبا از طرف او دستورالعملهائى صادر مى‏شد. بایگانى منظمى در خانه ترتیب داده بود. چند نفر مامور خرید و چندین آشپز و كارگر و پرستار ولله در منزل او سكونت داشتند. به درس و مشق فرزندان كارگران توجه عمیقى مبذول مى‏داشت. منزل وسیع او شامل چندین ساختمان بود. ساختمان اصلى در اختیار فرمانفرما و هر كدام از همسران وى یك دستگاه ساختمان با وسایل و خدمه كامل در اختیار داشتند. حتى در منزل او طبیب و دواخانه وجود داشت. در حیات طولانى خود هفت همسر انتخاب كرد و مجموعا صاحب 36 اولاد شد كه 24 تن ذكور و 12 تن اناث بودند. همسر اول و عقدى او عزت‏الدوله دختر مظفرالدین‏شاه و نوه‏ى امیركبیر است كه از وى 6 فرزند متولد شدند. چهار تن از فرزندان این خانم در زمان حیات فرمانفرما از بین رفتند. غیر از نصرت‏الدوله و سالار لشكر، جعفر و نظام‏الدین در سنین جوانى درگذشتند. تمام فرزندان ذكور او چه در زمان حیات چه بعد از مرگ پدر، عالى‏ترین تحصیلات خود را در معروفترین دانشگاه‏هاى دنیا به پایان بردند. تنها یكى از فرزندان او (تارى وردى) درجه‏ى لیسانس داشت. بقیه فوق‏لیسانس، مهندس و دكتر شدند و برخى از آنان درجات علمى متعدد دریافت كردند. دختران فرمانفرما هم از تحصیل بى‏بهره نماندند و همگى در رشته‏هاى مختلف از دانشگاه‏هاى دنیا درجه‏ى علمى گرفتند و هر كدام به یك یا چند زبان خارجى آشنا شدند. از میان فرزندان فرمانفرما، پنج تن به مقام وزارت رسیدند كه عبارتند از: نصرت‏الدوله، سالار لشكر، محمد ولى میرزا فرمانفرمائیان، سرلشكر محمدحسین فیروز و دكتر صبار فرمانفرمائیان كه نفر آخر در حكومت مصدق وزیر بهدارى شد. بقیه فرزندان فرمانفرما در كارهاى اقتصادى و اجتماعى مقدم شدند. فرمانفرما به فرزندان و بستگان خود علاقه‏ى وافرى داشت. گرچه عموم فرزندان او از هوش سرشار بهره داشتند مع‏الوصف فرمانفرما در تشویق آنها به تحصیل خوددارى نمى‏كرد. به دو تن از خواهرزادگان خود دلبستگى تام و تمام داشت. دكتر مصدق فرزند خواهرش نجم‏السلطنه، فوق‏العاده مورد علاقه‏ى فرمانفرما بود. چون در ده‏سالگى پدر خود را از دست داده بود، فرمانفرما چون فرزند خویش او را گرامى مى‏داشت و خواهر او را براى فرزند ارشد خود به زوجیت انتخاب كرد. ولى این ازدواج دیرى نپائید و منجر به جدائى شد. خواهرزاده‏ى دیگرش كه مورد علاقه‏ى او بود خانم اشرف فخرالدوله است. فخرالدوله مورد احترام دائى خود بود و همیشه فرمانفرما لیاقت و درایت این زن را نزد دیگران مى‏ستود. فرمانفرما پس از مرگ یا قتل نصرت‏الدوله تاب و توان خود را از دست داد. چنان مرگ او دگرگونى در وجودش ایجاد كرد كه غالبا كنترل خود را از دست مى‏داد، مخصوصا بى‏تابى‏هاى همسرش عزت‏الدوله بیشتر او را ملتهب مى‏ساخت. فرمانفرما سه سال پس از مرگ فرزندش زنده بود تا اینكه در 1318 ش در سن 86 ساگى درگذشت. وى به همان نحو و شیوه‏اى كه در زمان حیات از آن پیروى مى‏كرد و آن نظم و ترتیب بود، پس از مرگش نیز طى وصیت‏نامه‏ى مفصلى، تكلیف وارث را تعیین نمود. او حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى و صدرالاشراف را در زمره‏ى اوصیاء خود قرار داده و از آنها خواسته بود كه حقوق حقه‏ى فرزندانش را حفظ نمایند. فرمانفرما در دوره‏ى دوم به نمایندگى مجلس انتخاب شد ولى اعتبارنامه‏ى او را رد كردند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از رجال سیاسى و اقتصادى آذربایجان در 1250 ش تولد یافت. پدرش حاج محمدحسن تجارت فرش داشت، او نیز همان رویه را تعقیب كرد و خیلى زود از تجار معتبر فرش شد و املاكى نیز تدارك دید و در محافل سیاسى تبریز نیز رفت‏وآمدى پیدا كرد. وقتى موضوع مشروطیت پیش آمد، از روز اول در جریان اقدامات آزادیخواهى دخالت داشت و بر همین اساس در دوره‏ى اول مجلس از طرف تجار به نمایندگى برگزیده شد. دوره‏ى دوم نیز نمایندگى را حفظ كرد. در ادوار ششم، هفتم، هشتم، نهم و دهم نیز وكیل بود. در انقضاى دوره‏ى دهم، كرسى وكالت مجلس را به پسرش غلامحسین فرشى سپرد. او نیز در ادوار یازدهم، دوازدهم و سیزدهم وكیل بود. حاج میرزا آقافرشى شخصى متین، موقر، باهوش و ثروتمند بود و در راه مشروطیت از صرف مال دریغ نداشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1304 ش در تهران متولد شد. پدرش شغل فرش‏فروشى در تبریز و تهران داشت و مایل بود فرزندانش در همان شغل و حرفه‏ى پدرى باقى بمانند ولى هیچ‏یك به حرفه‏ى پدرى روى نیاوردند و داخل ادارات دولتى شدند. از دبیرستان دارائى دیپلم گرفت و وارد وزارت دارائى شد و ضمن كار دوره‏ى دانشكده‏ى حقوق را نیز به اتمام رسانید. وى در اوایل خدمت در حزب توده فعالیت داشت. بعد از غیرقانونى شدن حزب مزبور، او مورد غضب و بغض دستگاه قرار گرفت و كارى به او ارجاع نمى‏شد تا اینكه در 1343 به معاونت دفتر وزیر دارائى رسید. در 1344 كه جمشید آموزگار وزیر دارائى شد او را به ریاست دفتر خود برگزید. فرشچى پس از مدت كوتاهى اعتماد آموزگار را به خود جلب كرد و تدریجا به مدیركلى دفتر و سپس سرپرستى امور ادارى و مالى وزارت دارائى منصوب شد و از طرف وزیر حق امضاء پیدا كرد. در مدت وزارت دارائى آموزگار كه قریب نه سال طول كشید فرشچى همه‏كاره بود. تمام امور وزارتخانه توسط او حل و فصل مى‏شد. آموزگار بیشتر سرگرم كار نفت بود و به امور وزارتخانه توجهى نداشت. وقتى آموزگار به وزارت كشور رفت، فرشچى را هم همراه خود برد. ابتدا مشاور و سپس به معاونت مال و ادارى برگزید. در آنجا نیز عنان اختیار وزیر در دست او قرار گرفت. در خیلى از انتصابات موثر و دخیل و دست‏اندركار بود. در 1356 كه آموزگار عهده‏دار نخست‏وزیرى و دبیركلى حزب رستاخیز گردید، سه پست مهم و پرمسئولیت بر عهده‏ى فرشچى قرار گرفت كه عبارت بودند از ریاست سازمان كل اوقاف، معاون مالى نخست‏وزیر و معاونت مالى حزب رستاخیز. چون اعتبار حزب مزبور در بودجه نخست‏وزیرى منظور شده بود و گویا سیصد میلیون تومان بود، كار خیلى آسان صورت مى‏گرفت. على فرشچى معاون مالى نخست‏وزیر، چكها را با نام على فرشچى معاون مالى حزب رستاخیز صادر مى‏كرد. فرشچى در سمت ریاست اوقاف به دستور آموزگار بعضى از اعتبارات را تقلیل داد. براى دوستانش مفید بود ولى دشمنان خود را به شدت سركوب مى‏نمود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1257 متولد شد. پس از انجام تحصیلات به خدمات دولتى وارد شد و ریاست مالیه چند شهر را عهده‏دار بود. در انتخابات دوره‏ى سوم مجلس شوراى ملى از طرف مردم همدان وكیل شد. در جنگ بین‏المللى اول هنگام مهاجرت رجال و معاریف او هم در زمره‏ى مهاجرین قرار گرفته در دولت موقتى نظام‏السلطنه مافى عهده‏دار وزارت مالیه گردید سپس به آلمان رفت و به آزادیخواهان پیوست و ضمن مطالعه و بررسى در انتشار روزنامه‏ى كاوه، تقى‏زاده و سایر دوستان ایرانى را حمایت مى‏كرد. بعدها به ایران بازگشت و در وزارت مالیه تا معاونت ترقى نمود. حاج مخبرالسلطنه ابتدا او را به وزارت مالیه برگزید، سپس به وزارت امور خارجه معرفى نمود. فرزین در 1309 جاى خود را به فروغى داد و خود با سمت وزیرمختار عازم برلن شد. در 1313 به ایران احضار و قائم‏مقام بانك ملى ایران شد و تا 1318 در این سمت باقى بود. در آبان 1318 كه مقارن با افتتاح مجلس دوازدهم بود، دكتر متین‏دفترى از طرف رضاشاه مامور تشكیل كابینه شد. اعضاى كابینه‏ى او را جوانها تشكیل مى‏دادند و وزارت دارائى به عهده‏ى سرتیپ رضاقلى امیرخسروى رئیس بانك ملى واگذار شد لاجرم فرزین هم به ریاست بانك ملى رسید و تا مهرماه 1320 در این سمت بود. در این سال به جاى محمود جم وزیر دربار شد ولى عمر او كفاف نداد و در همان سال درگذشت. فرزین از رجال مطلع و روشنفكر و دانش‏پژوه بود. در افكار عمومى وجهه خوبى داشت. مردى بى‏آزار و نرم بود، در كار ادارى بیشتر معتقد به متانت و ادب بود و رفتارش بسیار خوب بود. وى در مدرسه‏ى دارالفنون با مرحوم ذكاءالملك هم‏درس و هم‏كلاس بود. همین امر موجبات مودت و دوستى بین آنها را ایجاد كرد. ترقیات فرزین مدیون ذكاءالملك است. مرحوم عبدالله مستوفى درباره‏ى فرزین چنین نوشته است:«فرزین زیادتر از اینكه مرد ادارى باشد مرد خوب بود. نیك‏مردى او مانع آن بود كه كارى براى خود یا اداره‏اى كه به او سپرده شده بود انجام دهد. درعین حال بسیار وظیفه‏شناس و مردمدار بود. بیشتر ترقیات او بر اثر مردمدارى و موقع‏شناسى و تواضع و حسن رفتارش بود.»

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1258 تولد یافت. پدرش میرزا علینقى حكیم‏الممالك قمى از اطباء معروف و سرشناس تهران بود و در دربار سلاطین قاجار موقعیتى داشت. اسمعیل تحصیلات مقدماتى و زبان فارسى و عربى را در مدرسه‏ى دارالفنون فراگرفت و براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا شد. چندى در آلمان و مدتى در روسیه به تكمیل تحصیلات پرداخت و زبانهاى فرانسه، آلمانى، روسى و تركى اسلامبولى را فراگرفت. در اوایل سلطنت مظفرالدین‏شاه به عنوان مترجم داخل وزارت خارجه شد. پس از چندى ابتدا نایب سوم و بعد نایب اول و سپس شارژ دافر سفارت ایران در آلمان گردید، بعد به قنسولگرى عشق‏آباد و كفالت ژنرال قنسول تفلیس تعیین شد و مدت سه سال در این دو پست انجام وظیفه كرد تا به ژنرال قنسولى ایران در اسلامبول منصوب گردید. در سال 1328 ه.ق از طرف مجلس شوراى ملى به نمایندگى برگزیده شد. پس از خاتمه‏ى مجلس دوم، ریاست محاكمات وزیر امور خارجه را عهده‏دار شد. گویا در این سمت خلاف امانت رفتار كرد و او را از وزارت خارجه اخراج كردند. فرزانه چون مورد حمایت وثوق‏الدوله بود، در 1335 كه وثوق‏الدوله مجددا به وزارت امور خارجه منصوب شد، او را به خدمت عودت داد و به مقام وزیرمختارى ایران در اسپانیا تعیین نمود و سه سال در آن سمت باقى ماند و بعد جاى خود را به حسین علاء سپرد و به تهران بازگشت و در 1311 ش بازنشسته شد. وفات فرزانه در 1321 ش در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

نوه‏ى اسفندیارخان سردار اسعد ایلخانى بختیارى، متولد 1281 در چهارمحال بختیارى. در جوانى براى تحصیل به اروپا رفت و در آلمان اقامت گزید. چندى در مدرسه‏ى هنرهاى زیبا به آموختن موسیقى پرداخت ولى هیچ مدركى به دست نیاورد. پس از چندى با همسر آلمانى خود به ایران آمد و در اصفهان به كار فرهنگى پرداخت و در مدارس اصفهان موسیقى تدریس مى‏كرد. زندگانى او در حد متوسط از املاكى كه پدرش باقى گذارده بود مى‏گذشت، تا اینكه دخترش به نام ثریا اسفندیارى بختیارى به عقد محمدرضا شاه درآمد. با این ازدواج، عده‏ى زیادى از بختیارى‏ها مصدر مشاغل حساس شدند. بنابراین لازم بود به كسى كه منشأ این همه نعمت براى بختیارى‏ها شده است، سهمى‏داده شود، ولى او حاضر به قبول شغل و مقام در ایران نبود و صرفاً میل داشت در آلمان سمتى به او واگذار شود. در 1330 یعنى چند ماه بعد از ازدواج شاه با دخترش با سمت وزیرمختار، نماینده‏ى ایران در شوراى عالى متفقین در آلمان شد. از بودجه‏ى دولت ایران خانه و ساختمان مجللى خریدارى و در اختیار او گذاشتند. در 1334 سفیركبیر ایران در آلمان شد و پس از جدائى شاه با دخترش همچنان آن سمت را داشت تا اینكه در 1340 از كار بركنار شد. تسلط او به زبان آلمانى فقط به سبب اقامت طولانى او در آلمان و داشتن همسر آلمانى بود، وگرنه فضل و دانش چندانى نداشت. در مقام سفارت هیچ‏گونه كار مثبتى از او سر نزد. او فقط از امتیازات زندگى اشرافى بهره مى‏گرفت و روزگار را به عیاشى و خوشگذرانى مى‏گذراند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به حاج نصیرالسلطنه، در 1264 در تهران متولد شد. پدرش حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى و مادرش خانم نصرت مهرالدوله نوه میرزا آقاخان نورى صدر اعظم بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و معمول زمان، براى ادامه‏ى تحصیل عازم روسیه شد و مدرسه‏ى حقوق و علوم سیاسى را طى كرد. در مدت اقامت خود در روسیه، با میرزا عبدالحسین خان نردینى كه بعدها تیمورتاش لقب گرفت نزدیك شد. پس از مراجعت به ایران، در 1283 به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و لدى‏الورود معاونت اداره‏ى روس به او واگذار شد و نشان طلاى علمى از درجه‏ى اول به او دادند و در همان سال مظفرالدین شاه لقب نصیرالسلطنه به او داد. در ابتداى مشروطیت ریاست اجراى محاكمات وزارت امور خارجه به او واگذار شد. بعد به ریاست دارالترجمه وزارت خارجه منصوب گردید تا اینكه ریاست اداره دول غیرهمجوار را تصدى نمود. شغل اخیر تا مدت‏ها در اختیار خانواده‏ى اسفندیارى بود و مرتباً پدر، عمو و پسرعموهاى او این شغل را متصدى مى‏شدند. آنگاه به مأموریت بلژیك اعزام شد و مقام وزیرمختارى گرفت. چندى هم در ژاپن و تركیه وزیرمختار بود. در انتخابات دوره‏ى چهارم مجلس شوراى ملى از طرف مردم بابل وكیل شد ولى وكالت مجلس را مطابق میل و سلیقه‏ى خود ندید و مجدداً به مشاغل اجرائى رو نمود و سرانجام با كمك تیمورتاش و حمایت نصرت‏الدوله و پشتیبانى داور والى فارس شد و چند سالى در آنجا بود. در 1308 والى كرمان شد و قریب یك سال در كرمان بود تا به تهران احضار و مأموریت خارج به او داده شد. روى هم رفته مردى جسور، پركار، جدى و زدوبندچى بود. در 1295 كه كمیته‏ى مجازات در تهران تأسیس و به كشتن افراد با گناه و بى‏گناه پرداخت او به ترتیبى با بعضى از اعضاء كمیته نزدیك شد و اخبار آنها را به دولت مى‏داد. در 1312 در سن 48 سالگى در تهران درگذشت و تنها فرزند ذكور او محمد اسفندیارى بود كه طبق سنت خانوادگى داخل وزارت امور خارجه شد و سرانجام به سفارت رسید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

قاضى، نماینده‏ى مجلس، استاندار، متولد 1301، فرزند محمدجواد محتشم‏الممالك از ملاكین و متنفذین كرمان. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه دانشكده‏ى حقوق تهران را به اتمام رسانید و براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در رشته‏ى حقوق درجه‏ى دكترا دریافت نمود. بعد از مراجعت به ایران وارد خدمات قضائى شد. چند سمت قضائى در تهران و كرمان احراز كرد. بعد به عضویت انجمن شهر كرمان درآمد. در انتخابات دوره‏ى بیست و یكم از كرمان به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. در دوره‏ى بیست و دوم نیز آن سمت را حفظ كرد. در 1350 به مشاغل اجرائى بازگشت و به استاندارى كرمانشاهان برگزیده شد. دو سالى در آنجا بود. كار عمده‏اى انجام نداد. بعد از آنكه سام وزیر كشور وقت كه موجبات استاندارى او را فراهم كرده بود بركنار شد، او را هم از استاندارى تغییر دادند. روى هم رفته موجه به نظر مى‏رسد. كار خلافى از وى مشاهده نشد. در مصرف بودجه نیز امساك داشت. چون سابقه‏ى قضاوت داشت، سعى مى‏كرد تا حد امكان كمتر نامه‏اى را امضاء كند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

دیپلمات، فرزند نصراللَّه اسفندیارى (سردار مخصوص) و نوه حاج محتشم‏الدوله، متولد 1295. تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى علوم سیاسى در دانشگاه لیژ پایان داد، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و تدریجاً مراحل ترقى را پیمود. زمانى رایزن سفارت استكهلم و مدتى در سویس كاردار بود. در تهران نیز مقام ریاست كارگزینى و مدیركلى و معاونت وزارت خارجه را احراز كرد. چند سفارت را هم متصدى بود؛ از جمله سفارت ایران را در چین. دختر سردار اكرم قره گزلو را به همسرى انتخاب كرد. سردار اكرم داماد وثوق‏الدوله بود. وى در طول خدمت ادارى از پشتوانه‏هاى متعدد برخوردار بوده است. در 1365 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدقلى خان منتخب‏الملك در 1253 در تهران تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات معمول زمان در 1275 به خدمت در وزارت امور خارجه درآمد، چندى در ادارات مختلف انجام وظیفه كرد تا اینكه به معاونت كارگزارى خراسان منصوب شد. بعد به تهران انتقال یافت و معاونت و كفالت محاكمات وزارت خارجه به او محول شد. چندى نیز رئیس اداره‏ى حقوقى بود سپس ژنرال قنسول بغداد شد. مدتى هم رئیس اداره‏ى انگلیس بود تا به مدیركلى وزارت امور خارجه منصوب گردید. در اوایل سلطنت رضاشاه به وزارت كشور انتقال یافت و به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد و چند سالى در آنجا بود تا در 1311 با سمت سفیركبیر به افغانستان رفت و در پایان 1313 به تهران احضار و بازنشسته شد. در ادوار یازدهم و دوازدهم مجلس شوراى ملى با كمك و مساعدت حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى كه از بنى‏اعمام او بود، از بابل به وكالت مجلس انتخاب گردید ولى بعد از شهریور 1320 كه اوضاع تغییر كرد نتوانست كرسى وكالت را حفظ كند تا اینكه در 1328 در تهران درگذشت. ابتدا لقب معتضدالممالك داشت، پس از فوت پدرش لقب منتخب‏الملك گرفت. روى هم رفته از دیپلمات‏هاى ورزیده و مطلع وزارت امور خارجه بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى، متولد 1270. تحصیلات عالى و نظامى را در سن سیر فرانسه پایان داد و به درجه‏ى افسرى نائل آمد. مدتى در ارتش فرانسه مشغول خدمت بود. در جنگ بین‏الملل اول شركت داشت. دولت فرانسه شخصیت نظامى او را كتباً تأیید و از خدماتش اظهار رضایت نمود. بعد از ورود به ایران و طى كردن درجات نظامى در 1314 درجه‏ى سرتیپى به او اعطا شد و مشاغل مهمى را در ارتش مانند ریاست ركن دوم، سرپرستى نیروى هوائى، ریاست دژبان و ریاست دبیرستان نظام احراز كرد. در جوانى با خانم مریم یكى از دختران عبدالحسین میرزا فرمانفرما ازدواج كرد، ولى این ازدواج دیرى نپائید و به جدائى كشید. برخى تقصیر جدائى را متوجه اسفندیارى دانسته‏اند. در هر حال روابط نزدیك حاج محتشم‏السلطنه و فرمانفرما عامل عمده‏ى این ازدواج بود؛ به طورى كه پس از مرگ فرمانفرما، حاج محتشم‏السلطنه وصى و سرپرست فرزندان صغیر وى بود. خانم مریم پس از مرگ پدرش از همسر خود جدا شده، شوهر دیگرى انتخاب كرد. در سال 1358 در لواسان درگذشت و در تكیه نارون لواسان مدفون است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند حسن اسفندیارى (حاج محتشم‏السلطنه) متولد 1280. تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى پزشكى در پاریس انجام داد و پس از مراجعت به ایران وارد ارتش شد و درجات نظامى را تا سرتیپى طى كرد و به استادى دانشكده‏ى طب رسید. چند سال رئیس بهدارى وزارت دارائى بود. مدتى هم در سازمان برنامه عضو هیئت عامل شد و چندین بار نیز مأموریت‏هاى خارج به او ارجاع شد. سال‏ها رایزن فرهنگى و سرپرستى محصلین نظامى را در آمریكا عهده‏دار بود. سه دوره متوالیاً به سناتورى انتخاب شد. در جوانى با دختر میرپنج تیمورخان ازدواج كرد و باجناق رضاشاه شد. همین قرابت، نزدیك به 50 سال او را قرین موفقیت نمود. او ذوق ادبى نیز داشت و رباعیات حكیم عمر خیام را با تصاویر بسیار زیبا و نفیس به چند زبان در آمریكا انتشار داد. وفات او در سال 1363 در تهران اتفاق افتاد و شبى به دست نوكر افغانى خود به قتل رسید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به سردار نصرت پسر وكیل‏الملك دوم (مرتضى قلى اسفندیارى) در 1244 در كرمان تولد یافت. بعد از انجام تحصیلات معمول آن دوره اولین شغلى كه به او ارجاع گردید، ریاست اداره كل پست كرمان بود. بعد به فرماندهى توپخانه كرمان و بلوچستان با لقب عدل‏السلطنه منصوب مى‏گردد، بعد از مدتى معاونت حكومت به او واگذار شد تا اینكه با اعطاى لقب سردار نصرت به فرمانروائى كل كرمان و سیستان منصوب مى‏شود و سال‏هاى متمادى در كرمان در سمت والى یا نایب والى همه‏كاره بود. اسفندیارى در دوره‏ى پنجم به وكالت مجلس انتخاب شد و یك دوره در مجلس بود. پس از آن به علت ایجاد امنیت و تمركز قدرت در مركز، گاهى در تهران و زمانى در كرمان زندگى مى‏نمود و از املاك وسیع خویش بهره مى‏گرفت. وفاتش در 1313 در سن 69 سالگى اتفاق افتاد. فرزندان وى نام خانوادگى مرآت اسفندیارى را براى خویش انتخاب نمودند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

برادر كهتر حاج محتشم‏السلطنه، فرزند محمد صدیق‏الملك، متولد 1248 در تهران. بعد از انجام تحصیلات و آموختن زبان فرانسه وارد وزارت امور خارجه شد و تدریجاً در آن وزارتخانه ترقى كرد. چندى رئیس اداره‏ى روس و زمانى رئیس اداره‏ى دول غیر همجوار، رئیس اداره‏ى عثمانى و ریاست اداره كل تذكره و محاسبات بود. سپس كارگزار كل عراق شد. مأموریت وى در عراق مصادف بود با طلوع مشروطیت. از این رو به مشروطه‏خواهان پیوست و ایرانیان مقیم عراق را به دور خود گرد آورد و مركزى براى مشروطه‏طلبان درست كرد. بعد از استقرار مشروطیت به ایران آمد و با كمك برادرش به معاونت وزارت امور خارجه رسید. بعد معاون وزیر جنگ شد. سپس به معاونت نخست‏وزیرى منصوب شد. از دیگر مشاغل او حكمرانى تهران و حكومت مازندران بود. در 1297 درگذشت. مرگ وى بدین صورت بود كه هنگام عبور از خیابان مورد حمله‏ى مرد دیوانه‏اى قرار گرفت و به ضرب تیشه‏ى نجارى او از پاى درآمد. جعفر اسفندیارى، یمین‏الممالك لقب داشت. اعقاب او نام خانوادگى یمین اسفندیارى را براى خود برگزیدند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

نویسنده، روزنامه‏نگار. تولد: 18 فروردین 1291، شیراز. درگذشت: بهار 1356. محمدتقى مقتدرى، فرزند فضل‏الله، تحصیلات خود را در دانشگاه تهران در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى و دانشگاه دهلى در رشته‏ى علوم بین‏المللى به پایان رسانید و به دریافت درجه‏ى دكترى نایل آمد. وى مدت‏ها بازرس كلاس‏هاى آموزش سالمندان وزارت فرهنگ بود. مدتى رییس دفتر حسابدارى وزارت كشور و سپس رییس دفتر معاون وزارت كشور بود. سپس به معاونت اداره‏ى دفتر وزارتى وزارت كشور رسید. پس از آن مدتى منشى مخصوص وزراتى بود. از سمت‏هاى دیگر او عبارتند از: بازرس ویژه‏ى وزارت پیشه و هنر، مدیر روزنامه‏ى «آیین»، مشاور اتاق بازرگانى تهران، وكیل دعاوى و مشاور حقوقى و وكیل مدافع وزارت فرهنگ و بانك صنعتى ایران، مشاور املاك اداره‏ى اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه، مستشار سفارت ایران در كابل، متشار سفارت ایران در كراچى، همچنین كاردار فرهنگى در سفارت‏هاى ایران در هندوستان و پاكستان و كویت. از آثار اوست: ضرب‏المثل‏هاى فارسى در افغانستان، فرهنگ مقتدرى، سخنان شاهانه، زندگى و آثار و عقاید تاگور، نیایش «گیتانجلى» (اثر رابیندرانات تاگور، ترجمه به فارسى، 1342)؛ بازگشت به میهن، تصوف و روش سخت كوشى (نوشته‏ى اقبال لاهورى، كابل، 1333)؛ اتحاد اسلامى از نظر علامه اقبال، اقبال شاعر و متفكر اسلام، فیتز جرالد یا خیام انگلیسى، تحقیق درباره‏ى طلاق از نظر حقوق تطبیقى، دو بیتى‏هاى فارسى در افغانستان، اوضاع ایران قبل از مشروطیت، قانون اساسى ایران و تحولات آن، دودمان راگو (ترجمه راگوانش اثر كالیداس نویسنده‏ى هندى)؛ شرح حال و زندگى بچه سقایى كه به پادشاهى افغانستان رسید، اقتصاد ملى و رهبرى دولت، تحقیق درباره‏ى احوال و آثار حكیم عمر خیام، تحقیق درباره‏ى مخلص كاشى و تصحیح دیوان او، در جستجوى برادر (سر ه. د. هاكارد، ترجمه، 1334)، فلسفه اقبال، تاریخ دانشكده‏ى علوم سیاسى و حقوق، رساله در شرح مسافرت و پناهندگى همایون‏شاه امپراتور هند به ایران، رساله در اختلاف استعمال لغات فارسى در ایران و افغانستان، رساله در آثار و معرفى كالیداس هندى. فرزند فضل‏الله مقتدرى، در 1291 در شیراز متولد شد و پس از اخذ دیپلم متوسطه، وارد دانشكده حقوق تهران گردید و لیسانس گرفت و از دانشگاه دهلى درجه‏ى دكتراى حقوق بین‏المللى دریافت كرد. مقتدرى كار ادارى خود را از 1308 در وزارت كشور آغاز كرد و چندى هم در وزارت پیشه و هنر اشتغال داشت. در 1328 موقتا به وزارت امور خارجه انتقال یافت و با سمت رایزن فرهنگى به كابل رفت و بعد به وزارت امور خارجه منتقل گردید و در زمره كارمندان سیاسى قرار گرفت. از دیگر مشاغل وى، دبیر اول سفارت ایران در دهلى نو و رایزنى سفارت ایران در كابل بود. بعد وزیر مختار در كراچى و وزیر مختار در كویت شد. دكتر مقتدرى داراى تألیفاتى در زمینه‏هاى مختلف ادبى و تاریخى و حقوقى مى‏باشد. وى در سال 1365 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

(تو 1283 ش)، استاد دانشگاه و نویسنده. در تهران به دنیا آمد. از مدرسه كشاروزى كرج فارغ‏التحصیل شد و به فرانسه رفت و در رشته كشاورزى به تحصیل پرداخت و پس از بازگشت به ایران، به تدریس در دانشكده كشاورزى مشغول شد. لازم به ذكر است كه وى مدتى ریاست موسسه‏ى اصلاح نباتات و دانشكده‏ى كشاورزى كرج را نیز عهده‏دار بوده است. اثر وى: «زراعت»، در دو مجلد.[1] در 1283 در تهران متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتى وارد مدرسه‏ى كشاورزى كرج گردید و دیپلم كشاورزى گرفت. در مسابقه‏ى اعزام دانشجو به خارج شركت نموده و جزء محصلین اعزامى از طرف دولت به فرانسه رفت و مجددا دبیرستان كشاورزى و دانشكده را به پایان برد و مهندس كشاورزى شد. پس از ورود به ایران، با سمت دانشیار وارد دانشكده‏ى كشاورزى كرج گردید و چندى نیز ریاست بنگاه اصلاح نباتات را عهده‏دار شد. در دانشكده‏ى كشاورزى علاوه بر استادى، چندى معاون و مدتى رئیس دانشكده بود. در 1330 با حفظ سمت به معاونت وزارت كشاورزى منصوب گردید. در تیرماه 1332 مهندس طالقانى وزیر كشاورزى از سمت خود استعفا كرد و عطائى به كفالت آن وزارتخانه منصوب گردید، تا اینكه بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 تحت تعقیب قرار گرفته مدتى به زندان رفت و شغل دانشگاهى را هم از او گرفتند. پس از مدتى مجددا به دانشگاه بازگشت و شغل استادى را ادامه داد. عطائى در رشته‏ى تخصصى خود داراى تالیفاتى است، از جمله مى‏توان كتاب زراعت را نام برد. در 1354 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد حدود 1290 ش است. تحصیلات خود را در دانشكده‏ى افسرى به اتمام رسانید و در فن مخابرات در خارج كارآموزى نمود. چند سال وابسته‏ى نظامى ایران در آمریكا شد. با سپهبد زاهدى ارتباط نزدیك داشت. در 28 مرداد از یاران او بود. ابتدا درجه‏ى سرتیپى گرفت و معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن شد، بعد وزیر و سخنگوى دولت گردید. بعد از سقوط زاهدى مدتى بیكار ماند تا مقام سفارت گرفت. در چند كشور سفیر بود مانند كشورهاى كویت، عربستان سعودى و هلند و نروژ. درباره‏ى او همه‏گونه سخن در اذهان عمومى وجود داشت و بین مردم نیكنام نبود. گویا تبعیت آمریكا را هم براى خود حفظ كرده بود. هر وقت شغلى نداشت در آمریكا به سر مى‏برد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا ابراهیم‏خان فربود شیرازى از مالكین عمده و بزرگ شیراز، در سال 1301 متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در شیراز و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام به اتمام رسانید و از دانشكده حقوق تهران در رشته اقتصاد لیسانس گرفت و براى ادامه تحصیلات عالیه خود به اروپا رفت و از دانشكده‏ى لوزان سویس دكتراى علوم سیاسى دریافت كرد. پس از ورود به ایران در دانشكده‏ى صنعتى تهران اشتغال ورزید و مدتى نیز به تدریس اقتصاد صنعتى در همانجا مشغول بود. پدرش از مالكین عمده و بزرگ شیراز بود. در سال 1316 فرمانده لشكر شیراز براى حیف و میل اموال و دارائى او با نقشه‏ى احمقانه‏اى او را از بین برد. دكتر همایون فربود در دوره‏ى بیست‏ویكم و بیست‏ودوم مجلس شوراى ملى از شیراز به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در سال 1379 در مشهد درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

نویسنده، ادیب، شاعر، مترجم، در 1293 ش متولد شد. مادرش دختر مرحوم ابوتراب نظم‏الدوله (خواجه نوریان) زنى فاضله و ادیب بود و در نتیجه در تربیت فررزندان خود جد و جهدى معمول داشت. نیره همزمان با تحصیلات فارسى، زبان و ادبیات فرانسه را نیز به خوبى یاد گرفت و پس از اخذ دیپلم و طى دانشسراى عالى، به نوشتن و شعر گفتن پرداخت و آثار وى اعم از منظوم و منثور در مطبوعات بعد از شهریور 1320 مشاهده مى‏شود. در 1323 به انتشار مجله‏ى ماهانه‏ى بانو همت گماشت و چند سالى آن را انتشار داد. غیر از مقالات متعدد، چندین ترجمه نیز از نویسندگان معروف فرانسه چاپ و منتشر كرد. وى از جوانى در انجمنهاى ادبى مشاركت داشت. در سال 1346 براى اولین بار از تهران كاندیداى نمایندگى مجلس شد و سرانجام به وكالت دوره‏ى بیست‏ودوم انتخاب شد و در دوره‏ى بیست‏وسوم هم وكیل مجلس گردید و هشت سال مجموعا وكیل مجلس بود. خانم نیره فخرائى در سال 1370 در اروپا درگذشت. وى ابتدا همسر نصرالله فلسفى استاد دانشگاه شد، ولى این زناشوئى دوام زیادى نكرد و پس از آن به همسرى محمد سعیدى كه او هم مترجم و نویسنده بود درآمد. نیره فخرائى به مناسبت ازدواج دوم خود، در محافل ادبى و علمى به نیره سعیدى شهرت دارد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند حاج‏رضا تاجر و توزیع‏كننده‏ى نفت و بنزین در گیلان، در 1278 در رشت متولد گردید. پس از طى دوران كودكى در مدرسه‏ى مجدیه ثبت نام نمود و سپس وارد مدرسه‏ى اتفاق شد و جمعا در رشت 8 كلاس درس خواند، آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل به سوریه رفت و قریب یك سال در آنجا به سر برد و بدون نتیجه به ایران بازگشت و در مدرسه‏ى سیروس تهران وارد شد و بعد به دارالفنون رفت و در 1336 قمرى به رشت مراجعت كرد و به ملاقات و دیدار میرزا كوچك‏خان رفته و جزو همرزمان او درآمد. اولین كارى كه به او سپرده شد، منشى‏گرى میرزا كوچك‏خان بود و بعد مسئول حسابدارى و پرداخت حقوق و ذخیره‏ى نفرات شد. پس از اتمام این خدمت هنگام بازگشت به رشت توسط سیدجلال چمنى كه از سركردگان یاغى جنگل بود، دستگیر و زندانى مى‏شود و سرانجام با شفاعت عده‏اى از چنگ او خلاصى مى‏یابد. در سال 1300 قواى دولتى به فرماندهى سردارسپه وارد رشت شده و قریب دو هفته زدوخورد بین جنگلیان و قواى دولتى ادامه پیدا مى‏كند كه سرانجام موجب متلاشى شدن قواى جنگل مى‏گردد و در نتیجه عده‏اى از جمله ابراهیم فخرائى بازداشت و زندانى مى‏شود كه با شفاعت بزرگان گیلان از زندان آزاد و به شغل آموزگارى اشتغال ورزید. فخرائى در سال 1301 امتیاز روزنامه‏اى به نام پیام را مى‏گیرد. این امتیاز اجازه‏ى انتشار روزنامه‏ى هفتگى را به او مى‏داد و اولین شماره‏ى این نشریه در فروردین 1301 انتشار مى‏یابد. سرمقاله‏ى این روزنامه بسیار تند و حمایت از توده زحمتكشان بى‏سر و سامان و دفاع از حقوق مشروعه یك مشت بینوا و حمله به مفتخواران و غارتگران بود. روزنامه‏ى پیام در شهر رشت موقعیت ممتازى پیدا كرد ولى به علت توجه مردم چند شماره‏اى بیش انتشار نیافت و تعطیل شد. در سال 1302 امتیاز روزنامه‏ى طلوع در رشت به مدیریت و صاحب‏امتیازى محمودرضا كه یكى از همكاران و دوستان میرزا كوچك‏خان بود صادر گردید و سردبیرى آن را ابراهیم فخرائى عهده‏دار گردید. اولین شماره‏ى این روزنامه در دى‏ماه 1302 در شهر رشت منتشر شد. ابتدا روزنامه به صورت هفتگى منتشر مى‏شد و بعد مقرر بود در هر هفته دو شماره منتشر شود. سردبیرى مرحوم فخرائى در این روزنامه بیش از یك سال طول نكشید و فخرائى از همكارى با این روزنامه خوددارى نمود و درصدد انتشار نشریه‏ى دیگرى برآمد. در سال 1306 وزارت معارف امتیاز مجله‏ى فروغ را به نام ابراهیم فخرائى صادر كرد و اولین شماره‏ى آن در دى‏ماه 1306 بیرون آمد. مجله به صورت ماهیانه منتشر مى‏شد و مجموعا 12 شماره از این ماهنامه منتشر گردید و بعد تعطیل شد. ابراهیم فخرائى چندى در فرهنگ به كار معلمى و مدیرى مشغول بود تا اینكه در كلاس قضائى كه توسط على‏اكبر داور در تهران دائر شده بود ثبت‏نام نمود. دوره‏ى این كلاس سه سال پیش‏بینى شده بود و امتحان ورودى آن مطابق سیكل اول متوسطه بود. فارغ‏التحصیلان این مدرسه با رتبه‏ى یك قضائى در دادگسترى استخدام مى‏شدند. فخرائى در سال 1312 دوره‏ى سه ساله‏ى كلاس قضائى را پایان داد و در زمره قضات دادگسترى قرار گرفت و از نخستین روزهاى اشتغال در دادگسترى مشاغل مهمى به او ارجاع شد به طورى كه با رتبه یك قضائى رئیس دادگسترى ملایر بود، در حالى كه بازپرس و دادستان ملایر رتبه‏ى چهار داشتند. وى به ترتیب ریاست دادگسترى ملایر، بروجرد، آبادان و قزوین را عهده‏دار شد. در 1324 به تقاضاى شخصى منتظر خدمت شد و روزنامه‏ى فروغ را انتشار داد. انتشار بار دوم این نشریه یك سال طول كشید و بعد تعطیل شد. فخرائى در این مدت از طریق وكالت دادگسترى ارتزاق مى‏كرد. در همان سال مبادرت به تشكیل حزب جنگل نمود ولى این حزب دوامى نكرد و او ناچار فعالیتهاى سیاسى را رها نمود و به دادگسترى بازگشت و به ریاست استیناف استان گیلان منصوب گردید. چند سالى در گیلان باقى ماند و به تقاضاى شخصى به تهران منتقل شد. چندى مستشار و رئیس شعبه استیناف تهران بود تا به بازرسى كل كشور انتقال یافت. بعد از كودتاى 28 مردادماه 1332 در دادگسترى بازنشسته و وكیل درجه اول دادگسترى شد. ابراهیم فخرائى تا روزهاى واپسین عمر خود به میرزا كوچك‏خان و عقاید وى وفادار بود و او را مردى اندیشمند و وطن‏پرست مى‏دانست. از اینرو كتابى تحت عنوان سردار جنگل نوشته و انتشار داد. فخرائى در این كتاب میرزا كوچك‏خان را به معناى واقعى معرفى مى‏كند و پرده ابهام را از چهره‏ى وى برمى‏افكند. الحق كتابى مستند و حاوى واقعیتهائى از زندگى میرزا كوچك‏خان است. غیر از كتاب سردار جنگل، آثار دیگرى نیز در زمان حیات پربار خود به یادگار باقى گذاشت كه عبارتند از: گیلان در جنبش مشروطیت، گیلان در قلمرو شعر و ادب، گزیده ابیات گیلكى، نمادى از یك زیست، ضرب‏المثلهاى گیلكى و بالاخره جنگ طرفه‏ها. وفات وى در 16 بهمن ماه 1366 در سن 88 سالگى اتفاق افتاد. دوستان و ارادتمندانش كتابى تحت عنوان یادبود فخرائى انتشار دادند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند مرحوم معین‏الملك رئیس دفتر اختصاصى احمدشاه قاجار، در 1291 ش متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه، تحصیلات عالیه خود را در آمریكا به پایان رسانید و به درجه‏ى فوق‏لیسانس در علم حقوق نائل آمد و در 1318 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. چندى با سمت كارمندى در ادارات وزارت امور خارجه مشغول به كار بود تا دبیراول سفارت ایران در سركنسولگرى نیویورگ گردید. ریاست اداره اقتصادیات و رایزن سفارت كبراى ایران در كلن از دیگر مشاغل اوست. زمانى كاردار ایران در آلمان غربى بود و سپس به مقام وزیرمختارى رسید. در 1338 وزیرمختار در برن شد. عضویت در هیئت نمایندگى ایران در كنفرانس باندونگ و عضویت در هیئت نمایندگى ایران در كنفرانس اقتصادى خاورمیانه در بیروت از دیگر مشاغل او مى‏باشد. چندى در آرژانتین سفیركبیر دولت ایران بود و بعد در برزیل مقام سفارت گرفت. آخرین سمت سیاسى او سفارت كبراى ایران در لبنان مى‏باشد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

وى داماد مسعود میرزا ظل‏السلطان و فرزند حاج محمدمهدى مشیرالملك اصفهانى است. در حدود سال 1265 تولد یافت. تحصیلات آن روز را در سرخانه فراگرفت و سپس وارد كار شد. در ابتداى جوانى از طرف پدر خود كه همه‏كاره‏ى ظل‏السلطان بود، امین مالیه یزد و اصفهان و فارس شد. در انتخابات دوره‏ى چهارم از اصفهان به وكالت رسید. در مجلس چهارم با داور و تیمورتاش دوستى و رفاقت یافت و با برنامه‏هاى آنها هماهنگى كرد. در دوره‏ى پنجم نیز به وكالت رسید و در مجلس موسسان اول هم عضویت داشت. در مجلس پنجم از وكلاى مطلع و متنفذ به شمار مى‏رفت و مورد علاقه‏ى سردارسپه بود. در مردادماه 1304 ش در چهارمین كابینه‏ى سردارسپه به وزارت معارف و اوقاف منصوب شد. در آذرماه همان سال در كابینه‏ى فروغى وزارت عدلیه را برعهده گرفت و در بهمن ماه 1305 مستوفى به او مقام وزارت داخله داد. در دوره‏ى ششم و هفتم نیز از طرف اصفهان وكیل بود. در سال 1312 ش به حكومت گیلان رسید و مدتى در آنجا انجام وظیفه مى‏نمود. ولى به طور ناگهانى از حكومت رشت منفصل و به زندان افتاد و تا شهریور 1320 در زندان بود. بعد از شهریور 1320 مدتى كوتاه شهردارى تهران را تصدى كرد. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم از نائین به مجلس رفت و در مجلس وزنه‏ى مهمى بود و در تعیین سرنوشت دولتهاى زودگذر آن روز دخالت داشت. در 1323 به استاندارى فارس منصوب شد. در دوره‏ى اول و دوم مجلس سنا نیز سناتور انتخابى بود. پس از پایان دوره‏ى دوم به علت كهولت و بیمارى در منزل بسترى شد و كارى بر عهده نگرفت و سرانجام در 1341 در سن 80 سالگى در تهران درگذشت. سیدمهدى فاطمى كه نام عمادالسلطنه را از سلطان احمدشاه دریافت نموده بود، از رجال باتجربه و جدى و لایق بود. خط و ربط نسبتا خوبى داشت. مجلس او بسیار شیرین و سرگرم‏كننده بود و غالبا وقت خود را به بازى با ورق مى‏گذرانید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

از دانشمندان معاصر و قضات عالى‏رتبه‏ى دادگسترى، در 1250 در قم تولد یافت. تحصیلات مقدماتى را از عربى و معانى بیان و كمى فقه و اصول در قم به انجام رسانید. در 1311 ه.ق به تهران آمد و در مدارس سید ناصرالدین و مروى به تكمیل تحصیلات پرداخت. فقه و اصول و كلام و حكمت و ریاضیات و هیئت را به طور كامل آموخت و درجه‏ى اجتهاد گرفت و به تدریس مشغول شد. در آغاز مشروطیت در سلك مشروطه‏خواهان حقیقى درآمد و در راه پیشرفت آزادى و مشروطیت با مخاطراتى مواجه شد. بعد از مشروطیت به خدمات قضائى دعوت گردید. در 1288 به ریاست شعبه‏ى دوم محكمه‏ى بدایت حقوقى منصوب شد، سپس مستشارى، بعد ریاست شعبه‏ى استیناف به او محول گشت. سرانجام رئیس كل استیناف گردید و بعد به مستشارى دیوان عالى كشور ارتقاء یافت. در 1306 در تشكیلات عدلیه‏ى داور ابتدا معاونت دادستان كل و بعد رئیس شعبه‏ى دیوان عالى كشور به او سپرده شد و تا حین‏الفوت همان شغل را داشت. فاطمى مردى دانشمند، ادیب و فقیه بود، مدتها در دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى تدریس مى‏كرد. پس از تشكیل دانشكده‏ى منقول و معقول، استادى آنجا را قبول نمود و در مدرسه‏ى عالى سپهسالار هم درس مى‏داد. در 1314 پس از تشكیل فرهنگستان بنا به دعوت ذكاءالملك فروغى عضویت آنجا را پذیرفت و از اعضاى موثر بود. تالیفات متعددى از وى باقى ماند كه برخى در مدارس تدریس مى‏شد. از اثار وى فقه فارسى، تعلیمات مدنى ایران توسط فاطمى انجام گرفت. وفات وى در شهریور 1324 اتفاق افتاد. مرحوم فاطمى در زمان حیات از ثروت موروثى، یك بیمارستان شصت تختخوابى در قم تاسیس و آن را وقف عام كرد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1296 ش در نائین تولد یافت. پدرش سید محمدعلى سیف‏العلماء روحانى متعین و متشخص بود و هنگامى كه حسین به نوجوانى رسید درگذشت و حضانت او به عهده‏ى برادرش قرار گرفت. چندى در نائین و چند سالى در اصفهان به تحصیل اشتغال ورزید. در 1315 برادرش نصرالله سیف‏پور فاطمى امتیاز روزنامه‏ى باختر اصفهان را گرفت و هفته‏اى چند شماره انتشار مى‏داد. حسین در كار روزنامه با برادرش همكارى مى‏كرد و بیشتر وقت خود را صرف تهیه مطالب و چاپ و توزیع مى‏نمود. خیلى زود به پیچ و خم‏هاى كار واقف شد و در كلیه امور روزنامه سررشته پیدا كرد. در 1316 براى فعالیت بیشتر مطبوعاتى، اصفهان را ترك كرد و به تهران آمد و با توصیه‏ى چند نفر به روزنامه‏ى ستاره كه متعلق به احمد ملكى بود، معرفى گردید و با ماهى بیست تومان استخدام شد. استعداد ذاتى، روانى نگارش پركارى و جدیت در كار موجب شد سردبیرى روزنامه‏ى ستاره به وى محول شود و تقریبا گرداننده‏ى اصلى روزنامه بود. چندى بدین منوال گذرانید و با محافل مطبوعاتى تهران آشنائى یافت و دوستانى براى خود تدارك دید. در 1319 به اصرار برادرش كه به علت اشتغال در سمت شهردارى شیراز ناچار به ترك اصفهان بود، به اصفهان بازگشت و پس از چندى اداره‏ى روزنامه‏ى باختر به تهران انتقال یافت و شركتى براى اداره‏ى آن تشكیل شد و مدیریت آن شركت به عهده‏ى وى محول گردید. ظاهرا امتیاز روزنامه متعلق به سیف‏پور فاطمى بود ولى مدیریت و سردبیر به عهده‏ى حسین فاطمى قرار داشت. روزنامه‏ى باختر به علت مقالات تند و در عین حال مستند و همكارى با گروهى از نویسندگان برجسته، جاى خود را در محافل سیاسى و مطبوعاتى تهران باز كرد، خاصه كه روزنامه‏ى سیاسى و خبرى و انتقادى هم بود. روزنامه‏ى باختر تا 1324 به مدیریت و سردبیرى حسین فاطمى به طور یومیه انتشار مى‏یافت. در آن سال فاطمى تصمیم گرفت براى تحصیل در فن روزنامه‏نگارى و آموزش در مطبوعات در اروپا سفرى به فرانسه نماید، ابتدا به عنوان نماینده در كنفرانس كار به ژنو رفت، سپس در پاریس تحصیلات خود را دنبال نمود. فاطمى در مدت اقامت در پاریس از لحاظ مالى در مضیقه‏ى شدید قرار داشت، گاهى برادرش سیف‏پور و مصباح فاطمى و زمانى شهاب خسروانى كمكهاى مالى به او مى‏كردند. در مدت اقامت در اروپا روابط خود را با مطبوعات ایران قطع نكرد و مقالاتى براى روزنامه‏ى مرد امروز و روزنامه‏ى ستاره تنظیم و ارسال مى‏داشت. در 1327 به تهران بازگشت و تصمیم به انتشار روزنامه گرفت. در 1328 امتیاز روزنامه‏ى یومیه‏ى باختر امروز به نام حسین فاطمى صادر شد و در همان سال انتشار یافت. این روزنامه و محتویات آن كه نتیجه‏ى مطالعات چند ساله مدیرش در اروپا بود، در تهران مورد توجه قرار گرفت. مقالات تند و كوبنده، افشاگرى‏هاى صادقانه و بیانگرى حقایق از سیاست گذشته و اشتباهات مصادر امور، روزنامه‏ى باختر امروز را در صف اول مطبوعات ایران قرار داد. هنوز چند ماهى از عمر آن طى نشده بود كه با روزنامه‏هاى پرتیراژ و باسابقه رقابت مى‏كرد و عده‏ى زیادى از خوانندگان دقیقه‏شمارى مى‏كردند تا روزنامه‏ى باختر امروز به دست آنها برسد. در اواخر 1328 به دنبال تشكیل جبهه ملى، فاطمى در كنار مصدق قرار گرفت و روزنامه‏ى خود را اركان جبهه ملى كرد. فعالیت او در جبهه ملى همه‏جانبه بود و در تمام فعالیت‏ها و برنامه‏ریزیها دخالت كامل داشت و توسط روزنامه‏ى خود، افكار و عقاید جبهه ملى را انتشار مى‏داد و در حقیقت او كارگردان جبهه ملى و مشاور نزدیك دكتر مصدق بود. اقلیت مجلس شانزدهم كه به لیدرى دكتر مصدق با كابینه‏هاى منصور و رزم‏آرا به مبارزه‏ى آشتى‏ناپذیر مشغول بود، فاطمى نیز این مبارزه را در ابعاد وسیع‏ترى در روزنامه‏ى خود داشت و روزى نبود كه مقالات تند و آتشین و در عین حال ساده و شیواى او كام رزم‏آرا را تلخ نكند و بالاخره دستور توقیف او از طرف رزم‏آرا صادر و به زندان افتاد و پس از چندى آزاد شد. سرانجام مبارزات جبهه ملى به ثمر نشست و براى اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت، دكتر مصدق نخست‏وزیرى را قبول نمود، اولین انتصاب دكتر صمدق به هنگام نخست‏وزیرى، انتخاب دكتر حسین فاطمى به معاونت سیاسى و پارلمانى خود بود. وى قریب هشت ماه در آن سمت قرار داشت تا اینكه در اواخر آذرماه سال 1330 براى شركت در انتخابات مجلس شوراى ملى از سمت خود كناره‏گیرى نمود. در بهمن‏ماه 1330 روزنامه‏ى باختر امروز مراسمى به مناسبت سالگرد شهادت محمد مسعود بر مزار او تشكیل داد و دكتر فاطمى ناطق مراسم بود، به هنگام سخنرانى مورد اصابت گلوله قرار گرفت و یك گلوله وارد شكم او شد. در اثر این سوءقصد، قریب هشت ماه در تهران و اروپا تحت عمل جراحى و درمان قرار گرفت ولى تا حین‏الفوت ضایعات ناشى از این سوءقصد او را رنج و آزار مى‏داد. در انتخابات دوره‏ى هفدهم مجلس شوراى ملى به وكالت از طرف مردم تهران انتخاب شد ولى تا چند ماه به علت بیمارى نتوانست در مبارزات پارلمانى شركت كند. در مهرماه 1331 فاطمى سنگر پارلمان را رها ساخت و عهده‏دار وزارت امور خارجه گردید. در این سمت در اجراى سیاست خارجى دولت قاطعانه عمل نمود. وزارت امور خارجه را تصفیه كرد، افراد ناباب را كنار گذاشت، سفراء و وزراء مختار مقیم ایران را موظف نمود كارهاى خود را از طریق وزارت خارجه انجام دهند، به حرف احدى دیگر اعتنا نكنند، مخصوصا از مداخله‏ى افراد غیرمسئول آنها را برحذر داشت. از جمله كارهاى اساسى او در وزارت امور خارجه، قطع رابطه‏ى سیاسى با انگلستان و بستن سفارت انگلیس در تهران و كنسولگرى‏ها در شهرستان‏ها بود. گذشته از اجراى سیاست خارجى ایران از اركان دولت در سیاست داخلى هم بود. در نهم اسفندماه 1331 كه شاه قصد خروج از كشور را داشت و عده‏اى مانع از انجام آن سفر شدند، بیش از هر كس دكتر فاطمى لطمه دید. منزل و خانواده‏ى او مورد هجوم سربازان گارد قرار گرفته، لطمات مالى و جانى به او وارد شد و از این تاریخ مبارزه‏ى دولت با دربار علنى شد و در این مبارزه، فاطمى نقش اول را داشت و روزنامه‏ى باختر امروز بوضوح در این مبارزه تلاش مى‏نمود. روزى نبود كه حمله‏ى تند و كوبنده‏اى علیه دربار در باختر امروز دیده نشود. در 1332 فاطمى به عراق سفر نمود و مورد استقبال مقامات عراقى و علماء واقع شد. در روز 25 مرداد 1332 شاه به دنبال كودتاى نافرجام خود، به بغداد و سپس رم فرار كرد، عصر آن روز تظاهرات بزرگى در میدان بهارستان انجام شد. سخنرانان جبهه ملى با كلمات شدیداللحنى‏شاه را متهم به خیانت به كشور كردند. دكتر فاطمى در این تظاهرات آنچنان انتقادى از شاه نمود كه تا آن روز سابقه نداشت. او در این سخنرانى خواستار لغو نظام سلطنتى در ایران شد. بامداد همان روز، فاطمى به اتفاق دكتر سعید فاطمى خواهرزاده‏ى خود و چند افسر به كاخهاى سلطنتى رفت و به دستور وى یكایك اطاقها را مهر و موم كردند و درباریان را توقیف و به زندان شهربانى انتقال دادند. روزهاى 26 و 27 مردادماه نیز براى محو آثار سلطنتى دستورات اكیدى صادر شد، مجسمه‏ها سرنگون و خیابانها تغییر نام دادند، از طرف فاطمى دستورالعمل براى سفارتخانه‏ها مبنى بر لغو آئین شاهنشاهى مخابره شد. در روز 28 مرداد كودتاى كرمیت روزولت با كیفیتى كه همه از آن اطلاع داریم، به مرحله‏ى اجر درآمد و حكومت مصدق و یاران او ساقط شد. شاه بازگشت و از همان روزهاى نخستین تصفیه حسابها آغاز شد. فاطمى چاره‏اى جز اختفا نداشت. وى قریب هفت ماه توسط عوامل حزب توده مخفى بود تا بالاخره در روز ششم اسفند 1332 توسط مامورین فرماندارى نظامى دستگیر شد. هنگامى كه وى را براى انتقال به فرماندارى نظامى از پله‏هاى ساختمانى شهربانى كه فرماندارى نظامى در طبقه‏ى دوم آن قرار داشت هدایت مى‏كردند، عده‏ى زیادى اراذل و اوباش به سركردگى شعبان جعفرى با كارد و قمه به وى حمله بردند و مامورین محافظ نیز بلافاصله خود را كنار كشیده و او را در محاصره‏ى چاقوكشان قرار دادند. تنها خواهر وى توانست خود را بر روى برادرش بیندازد ولى چندین ضربه‏ى كارى به او نواخته شد. علاوه بر او، خواهرش نیز به شدت مجروح گردید. بعد از آنكه اوباش كار خود را پایان دادند، مامورین بدن نیمه‏جان او را تحویل گرفته به زندان بردند و قریب شش ماه در زندان با مرگ روبرو بود. سرانجام پس از تلاش فراوان اطباى شخصى او چون پروفسور عدل و دكتر مصدق، حالش بهبود نسبى یافت. او را به اتفاق دكتر شایگان و مهندس رضوى به محاكمه كشیدند، در حالى كه او قادر به تكلم و نشستن نبود، با برانكارد او را به دادگاه انتقال داده در حالیكه دراز كشیده بود، محاكمه كردند و جلسات دادگاه را سرى اعلام نمودند و كسى از مذاكرات دادگاه مطلع نشد و بالاخره دكتر حسین فاطمى به حكم دادگاه بدوى و تجدیدنظر نظامى، چهار بار محكوم به اعدام شد و شاه نیز با تقاضاى فرجام‏خواهى او موافقت نكرد و حكم در روز چهارشنبه 19 آبان‏ماه 1333 در میدان تیر لشكر 2 زرهى واقع در «پادگان قصر» به مرحله‏ى اجر درآمد، در حالى كه فاطمى به سختى بیمار بود و گویا چند درجه تب داشته است. وى به هنگام اعدام تقاضاى ملاقات با دكتر مصدق را نمود، پذیرفته نشد و او را وصى تنها فرزندش على قرار داد و با قدرت خارق‏العاده‏اى خود را به دست دژخیم سپرد. فاطمى به هنگام اعدام، سى‏وهفت ساله بود. در سال 1330 با دختر سرتیپ سطوتى ازدواج كرد و تنها یك فرزند ذكور از او باقى ماند. هنگامى كه دكتر مصدق در 1330 براى استیفاى حقوق ملت ایران به سازمان ملل رفت، فاطمى در سمت معاون نخست‏وزیر همراه او بود. به دوران ملى شدن صنعت نفت نباید زحمات او را نادیده گرفت. دكتر حسین فاطمى روزنامه‏نویس بود، عشق سرشارى به كار خود داشت و هرگز میل نداشت روزنامه‏ى خبرى و طرفدار دولت منتشر كند. همواره روزنامه‏ى خود را در جهت مبارزه قرار مى‏داد. در نخستین سالهاى بعد از سال 1320، روزنامه‏ى باختر به هیئت حاكمه به شدت حمله مى‏كرد و دولتى نبود كه از حملات تند حسین فاطمى درامان باشد. از همان سالهاى نخستین روزنامه‏نگارى، وى با رضاشاه و خانواده‏ى پهلوى مبارزه داشت. كرارا در روزنامه‏اش رضاشاه را مورد حمله قرار مى‏داد و همواره درباریان و خواهران و برادران شاه را آماج حمله‏هاى شدید خود قرار مى‏داد. هیچ روزنامه‏اى در طول سلطنت محمدرضا پهلوى به قدر باختر و باختر امروز به وى حمله نكرده است. فاطمى در عین حال قصد داشت انتقام شهادت محمد مسعود را از شاه بگیرد. او در آن تاریخ چنین تصورى داشت كه قاتل محمد مسعود كسى جز دربار نیست. سبك نویسندگى او روان و شیوا و ساده بود. بعد از مراجعت از اروپا تا حدى شیوه‏ى مطبوعاتى فرانسه را در كار خود الگو نموده بود. او در مرحله‏ى اول به روزنامه‏ى خود توجه داشت و هر مقامى كه در دوره‏ى مصدق قبول كرد، در مرحله‏ى اول روزنامه‏نویس بود و حتى در دوران وزارت امور خارجه‏اش سرمقالات را شخصا مى‏نوشت و در كار بقیه‏ى مطالب روزنامه نظارت داشت. در دوران حكومت دكتر مصدق، هیچیك از همكاران او به اندازه‏ى فاطمى مورد حمله‏ى مطبوعات مخالف دولت قرار نگرفتند. فكر ملى شدن صنعت نفت مربوط به او بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در حدود 1292 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده‏ى حقوق تهران گردید و لیسانس در رشته‏ى حقوق گرفت. در 1316 وارد خدمات قضائى شد و به ترتیب دادیار، بازپرس و معاون دادسراى تهران شد و سپس به مستشارى دادگاه استان 1 و 2 منصوب شد و در 1324 به دادستانى تهران رسید. از دادستانى تهران به ریاست بازرسى كل كشور برگزیده گردید و از آنجا به دادستانى دیوان كیفر كاركنان دولت انتخاب شد و چندى نیز دادیار و مستشار دیوان عالى كشور بود تا به معاونت وزارت دادگسترى و ریاست اداره كل ثبت اسناد و املاك رسید و به آن سازمان سر و صورتى شایسته داد. مشاغل بعدى وى در دادگسترى ریاست شعب مختلف دیوان عالى كشور بود. فاضل سرحونى در انتخابات هفتمین دوره‏ى مجلس سنا در 1354 كاندیداى مجلس سنا شد و سرانجام با آراء مردم كرج و تهران به نمایندگى مجلس سنا برگزیده شد و تا پایان رژیم سابق عضویت مجلس سنا را بر عهده داشت. وى در دادگسترى از حسن شهرت زیاد برخوردار بود. قاطعیت در كارها و استنباط قضائى او مورد تایید جامعه قضات بود. در سال 1374 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا مهدى خان نصیرالسلطنه و نوه حاج محتشم‏السلطنه اسفندیارى در 1292 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه رشته‏ى علوم سیاسى دانشكده حقوق را باتمام رسانید و براى ادامه‏ى تحصیلات به اروپا عزیمت نمود و از دانشگاه ژنو درجه‏ى دكترا در علوم اقتصادى و اجتماعى دریافت كرد. پس از مراجعت به ایران، چندى در وزارت دارائى و مدتى در سازمان برنامه اشتغال بكار داشت و در 1328 ش به وزارت امور خارجه منتقل گردید. نخستین سمت وى در وزارت امور خارجه، منشى وزیر امور خارجه بود و بعد وابسته نمایندگى دائمى ایران در سازمان ملل متحد نیویورك گردید و در همان مأموریت دبیر دوم شد. در 1335 مأمور موقت در نخست‏وزیرى گردید و به ریاست دفتر عبداللَّه انتظام وزیر مشاور و قائم‏مقام نخست‏وزیر انتخاب شد. پس از اتمام این مأموریت به ریاست اداره روابط فرهنگى برگزیده گردید. مدتى هم مقام مدیركلى و عضویت شوراى عالى سیاسى را بر عهده داشت و سرانجام به سمت سفیركبیرى ایران در یوگسلاوى منصوب شد و چندى هم سفیركبیر ایران در چین بود. اسفندیارى در طول خدمات ادارى خود چندى مشاور هیئت نمایندگى ایران در یازدهمین دوره‏ى اجلاسیه شوراى اقتصادى و اجتماعى ملل متحد در ژنو بود و چندى هم مشاور هیئت نمایندگى ایران در سانفرانسیسكو شد. در شوراى وزیران امور خارجه سنتو نیز سمت مشاورى داشت. در سال 1372 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به امیر جنگ، فرزند علیقلى خان سردار اسعد بختیارى و برادر جعفرقلى خان سردار اسعد بختیارى، متولد 1267. دوران كودكى و نوجوانى را بر حسب زمان و تربیت ایل بختیارى به خواندن و نوشتن و سوارى و تیراندازى گذراند و به ریاست یكى از قسمتهاى ایل بختیارى منصوب شد. بعد از مشروطیت در معیت پدر خود به تهران آمد و در فتح تهران یكى از جنگ‏آوران جوان بود. در نبردى كه بین قواى ملیون و سالارالدوله مدعى سلطنت ایران رخ داد، امیر جنگ و برادر مهترش جعفرقلى خان شركت داشتند و از خود رشادت زیادى نشان دادند كه به شكست سالارالدوله منجر گردید. پس از مشروطه مدتى نایب‏الحكومه اصفهان شد و چند سالى نیز مستقلاً حكومت اراك و ولایات ثلاث (ملایر، نهاوند، تویسركان) را تصدى كرد. در دوره‏ى پنجم مجلس شوراى ملى از ساوه و زرند وكیل شد. و در دوره‏هاى ششم و هفتم و هشتم و نهم نیز همچنان نماینده بود. در دوره‏ى نهم به دنبال دستگیرى برادرش جعفرقلى خان اسعد وزیر جنگ، از او سلب مصونیت شد و به زندان افتاد. مدت هشت سال در زندان بسر برد. بعد از شهریور 1320 رهائى یافت و در انتخابات دوره‏ى چهاردهم مجدداً وكیل و رئیس موقت مجلس شوراى ملى گردید. او از محترمین ایل بختیارى و در سلامت نفس و خوش‏فطرتى زبانزد بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به القاب «سردار بهادر» و «سردار اسعد» فرزند ارشد علیقلى خان سردار اسعد بختیارى در 1259 در چهارمحال بختیارى متولد شد. پس از فراگرفتن تحصیلات ابتدائى و دروس معمول زمان به سوارى و تیراندازى و آئین سپاهیگرى پرداخت و فنون جنگى را به حد كامل آموخت. چندى نیز در اروپا بسر برد و زبان فرانسه را یاد گرفت. در 1288 چند روز پس از فتح تهران و خلع محمدعلى شاه از سلطنت براى تقویت نیروى مركزى با هزار سوار بختیارى وارد تهران شد و بلافاصله به عضویت دادگاه عالى انقلاب تعیین گردید. این دادگاه عده‏اى از مستبدین و مخالفین مشروطه را محاكمه و محكوم به اعدام نمود. شیخ فضل‏اللَّه نورى مجتهد بزرگ توسط همین دادگاه محاكمه و اعدام شد. سردار بهادر چند ماه پس از ورود به تهران مأمور دفع غائله‏هاى زنجان و آذربایجان شد و در رأس پانصد سوار بختیارى به اتفاق یپرم رئیس نظمیه عازم مأموریت جنگى گردید. اولین برخورد جنگى این نیرو در زنجان بود. در آنجا ملا قربانعلى مجتهد متنفذ و مستبد علیه مشروطه‏خواهان دست به اقدام زده بود و شهر زنجان در تصرف او بود. در یك برخورد شدید ملا قربانعلى شكست خورد و قواى او متوارى شدند. او را توقیف و به تهران اعزام نمودند. سپس عازم آذربایجان شدند. پس از ورود به تبریز مخبرالسلطنه والى و ستارخان از آنان استقبال شكوهمندى نمودند. سردار بهادر در این مأموریت فتنه‏هاى اردبیل، سراب، و اهر را پایان داد و با تعدادى اسیر و غنائم جنگى بازگشت و مورد استقبال باشكوه مردم واقع شد. در 1289 پس از تصویب قانون خلع سلاح چون ستارخان و باقرخان از تحویل سلاح‏هاى مجاهدین آذربایجانى خوددارى نمودند سردار بهادر و یپرم خان رئیس نظمیه مأمور خلع سلاح نمودن آنها شدند، در نتیجه بین قواى ستارخان و باقرخان كه در پارك اتابك سكنى داشتند و نیروهاى دولتى كه اغلب آنها سواران بختیارى بودند، جنگ سختى درگرفت و سرانجام مجاهدین آذربایجان با برجاى گذاشتن چندین كشته و مجروح، خلع سلاح شدند. در این زد و خورد، ستارخان هم از ناحیه‏ى پا به شدت مجروح شد. در 1290 محمدعلى میرزا سلطان مخلوع به اتفاق برادران خود منصور میرزا شعاع‏السلطنه و ابوالفتح میرزا سالارالدوله به قصد تصاحب تاج و تخت وارد ایران شدند و به سرعت نواحى كرمانشاه، كردستان، لرستان، گرگان، مازندران، اراك، و شاهرود به تصرف آنها درآمد و اولین اردوى شاه سابق به فرماندهى میرزا على خان ارشدالدوله در ورامین تهران آرایش جنگى گرفت. قوائى از تهران به فرماندهى جعفرقلى سردار بهادر و یپرم رئیس نظمیه براى مقابله با آنها به استقبال رفتند. در جعفرآباد ورامین دو اردوى جنگى در مقابل یكدیگر قرار گرفته جنگ آغاز شد. در این نبرد با وجودى كه نیروى شاه مخلوع و ارشدالدوله بر نیروى دولتى فزونى داشت، مع‏الوصف شكست خوردند و ارشدالدوله دستگیر و اعدام شد و قوام دولتى پیروز شدند. سردار بهادر پس از چند مأموریت جنگى دیگر به حكومت عراق منصوب شد و چند سال در آنجا باقى ماند. در 1296 علیقلى خان سردار اسعد درگذشت و طبق فرمان احمدشاه عنوان و لقب سردار اسعد به سردار بهادر تعلق گرفت و از این تاریخ عنوان سردار اسعد بختیارى یافت. در همان سال در كابینه‏ى میرزا حسن خان مستوفى‏الممالك وزیر پست و تلگراف شد و جمعاً سه ماه وزیر بود. در 1299 والى كرمان شد. بعد به استاندارى خراسان رسید. در 1303 در كابینه‏ى سوم و چهارم سردار سپه به وزارت پست و تلگراف معرفى گردید. در كابینه‏ى مهدیقلى هدایت (مخبرالسلطنه) به سمت وزیر جنگ تعیین شد. این كابینه متجاوز از شش سال روى كار بود و در تمام مدت سردار اسعد كه نام خانوادگى «اسعد» را براى خویش انتخاب نموده بود، در رأس وزارت جنگ قرار داشت ولى عملاً كارهاى وزارت جنگ را شخص شاه انجام مى‏داد. در فاصله بین سال‏هاى 1307 -1309 ش كه شورش عشایر فارس آغاز شد و دامنه‏ى آن به بختیارى كشیده شد، اسعد تلاش فراوان كرد و در اثناى جنگ تامرادى كه قسمت اعظم نیروى نظامى ایران كشته شده بودند، با چهارصد سوار بختیارى به منطقه رفته، اوضاع آنجا را امنیت بخشید. جعفرقلى اسعد از دوستان و نزدیكان رضاشاه بود. در غالب مسافرت‏ها او را همراهى مى‏كرد. در سفر جنگى سردار سپه به خوزستان و در سفر سردار سپه به آذربایجان و ملاقات با سمیتقو همراه شاه بود. در مسافرت شاه به خراسان براى رسیدگى به وضع لشكر شرق و ماجراى قیام لهاك خان در مراوه تپه و مجازات آنها در كنار شاه قرار داشت. غیر از همراهى با شاه در مسافرت‏ها و بازدیدها اسعد یكى از نزدیكان معدود رضاشاه بود كه هفته‏اى چند نوبت او را در كاخ ملاقات مى‏نمود و بعد از تیمورتاش نزدیكترین شخص به شاه بود. در 1312 ش محمدعلى فروغى به نخست‏وزیرى رسید. اسعد كماكان عهده‏دار وزارت جنگ شد و در همان سال طبق معمول سنواتى شاه براى شركت و مشاهده مسابقات اسب‏دوانى به دشت گرگان عزیمت نمود. در این مسافرت، اسعد در صف مقدم همراهان شاه قرار داشت. پس از انجام مراسم اسب‏دوانى و توزیع جوایز توسط اسعد در روز 8 آذر ماه 1312 ش، سرهنگ سهیلى رئیس اطلاعات شهربانى او را بازداشت نمود. بلافاصله به زندان قصر انتقال یافت. همزمان با این واقعه، تعداد زیادى از رؤساى عشایر تبعیدى در تهران و دیگر افراد صاحب نفوذ در مناطق ایلى جنوب دستگیر شدند. گذشته از اكثر خوانین بختیارى، تعدادى از سران دیگر ایلات نیز توقیف و به زندان افتادند. عده‏اى از خوانین بختیارى كه نماینده‏ى مجلس بودند پس از سلب مصونیت توقیف شدند. قوام‏الملك شیرازى نیز بازداشت شد. جعفرقلى اسعد تا دهم فروردین 1313 ش در نهایت زجر و شكنجه در زندان به سر برد تا اینكه در آن روز از بین رفت. همزمان با مرگ اسعد عده‏اى از سران عشایر و ایلات بختیارى در جنوب به حكم دادگاه نظامى در زندان قصر به چوبه دار سپرده شدند و عده زیادى نیز به حبس‏هاى طویل‏المدت محكوم شدند كه تنى چند از آنان در زندان درگذشتند. پس از سال 1320 ش و استعفا و رفتن رضاشاه از ایران در مجلس و مطبوعات سر و صداى زیادى بلند شد و وراث مقتولین دوره رضاشاه از جمله سردار اسعد به خونخواهى آنان به عدلیه شكایت بردند. ابتدا در دیوان كیفر و سپس در دادگاه جنائى تهران پرونده‏ى قتل عده‏اى از جمله جعفرقلى اسعد مطرح گردید و عمال نظمیه به محاكمه كشیده شدند. پزشك احمدى در رابطه با قتل اسعد محكوم به اعدام شد. جعفرقلى اسعد مردى متهور، جنگجو، بذال، و جاه‏طلب بود. مخبرالسلطنه هدایت درباره‏ى قتل سردار اسعد چنین نوشته است: «معروف شد كه اسعد فوت كرده است كار به محاكمه نكشید گفته شد كه محرمانه اسلحه‏اى به بختیارى وارد شده بوده است بعدها در ملاقات از شاه شنیدم بلى مى‏خواهند محمدحسن میرزا را بیاورند...». درباره‏ى قتل سردار اسعد بختیارى در زندان قصر مطالب گوناگونى نوشته شده است كه چون همگى متكى به حدس و گمان مى‏باشد، از بحث در آن مى‏گذریم.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

ملقب به «مصباح دیوان» و «مصباح‏السلطنه» فرزند میرزا على‏اكبر بیرجندى. در 1257 تولد یافت و تحصیلات خود را در حد متعارف انجام داد و وارد دستگاه امیر شوكت‏الملك علم امیر قائنات شد. تدریجاً به پیشكارى و اداره‏ى املاك او منصوب گردید و در دستگاه او شخص اول بود. صاحب ثروت نسبى شد. امیر قائنات در دوره‏ى چهارم او را به عنوان نماینده‏ى مجلس از طرف مردم بیرجند به تهران فرستاد. اسدى توانست خیلى زود در تهران شهرتى به هم بزند. با تیمورتاش و داور طرح دوستى ریخت و براى انقراض قاجاریه و سلطنت پهلوى به تلاش افتاد. در دوره‏ى پنجم و ششم در مجلس وكالت داشت و جزء متولیان بود. بسیارى از امور مملكت در منزل او حل و فصل مى‏شد. در دوره‏ى هفتم فرزند ارشدش سلمان اسدى را كه تازه از دانشگاه كمبریج لندن فارغ‏التحصیل شده بود، به مجلس فرستاد و خود از طرف رضاشاه با كمك تیمورتاش متولى‏باشى آستان قدس رضوى گردید. مقام و موقعیت خاصى یافت. خدماتش فوق‏العاده مورد رضایت بود، به طورى كه در 1313 كه رضاشاه براى جشن هزاره‏ى فردوسى به مشهد رفت، صحبت از ازدواج دو تن از پسران اسدى با دختران شاه به میان آمده بود، ولى در آن هنگام محمدعلى فروغى كه رئیس‏الوزراء بود، دو تن از دختران خود را عروس اسدى كرد. در 1314 كه مسئله‏ى تغییر كلاه و كشف حجاب پیش آمد، رضاشاه نظر اسدى را خواست. او معتقد بود كه موضوع كشف حجاب و تغییر كلاه فعلاً در مشهد مطرح نشود، زیرا اجراى آن ممكن است خشم مردم را برانگیزد و حوادث سوئى به بار بیاورد. در عوض فتح‏اللَّه پاكروان استاندار و پاسیار محمد رفیع نوائى رئیس نظمیه و سرتیپ ایرج مطبوعى فرمانده لشكر به عكس آن نظر داشتند. در هر حال استاندار اجراى امر را قبول كرد و شهربانى مأمور اجراى آن شد. مردم مشهد در مقابل این تصمیم دولت سر تسلیم فرود نیاوردند و در مسجد گوهرشاد اجتماع نمودند. شیخ بهلول براى آنان سخن گفت. مردم در مقام مقابله برآمدند. قواى انتظامى مداخله كرد. از لشكر كمك خواستند و فرمانده لشكر یك هنگ پیاده را به فرماندهى سرهنگ قادرى مأمور ركوبى مردم نمود. مردم را در مسجد گوهرشاد به گلوله بستند. تعداد تلفات شاید از دو هزار نفر تجاوز كرد و شاهدان عینى حكایت مى‏كردند كه خون مردم در صحن گوهرشاد به نیم متر رسیده بود. به هر نحوى كه بود مردم را متفرق ساختند و گزارشى به تهران ارسال گردید و كاسه و كوزه را بر سر اسدى شكستند، چون قبلا اسدى چنین پیش‏بینى كرده بود، گفتند براى اجراى نظر خود در این امر مداخله داشته است و ذهن شاه را نسبت به او مشوب نمودند. براى رسیدگى و محاكمه و مجازات اسدى هیئتى از تهران سریعاً به مشهد رفت. در روز قیام مسجد گوهرشاد اسدى در شهر نبود، براى سركشى به املاك آستانه در خارج از مشهد به سر مى‏برد. شامگاهان در وكیل‏آباد از موضوع مستحضر شد و محكم به سر خود كوفت. از سابق اختلافات شدیدى بین او و استاندار و فرمانده لشكر وجود داشت. استاندار وجود اسدى را مانع كارهاى خود مى‏دانست و در هر فرصت منتظر پرونده‏سازى بود. بهترین موقعیت پیش آمده بود. اسدى به این امر وقوف داشت و مى‏دانست استاندار دامن او را در این كار آلوده خواهد كرد. پیش‏بینى او درست بود. از همان شب تحت نظر قرار گرفت تا هیئت اعزامى از تهران به مشهد رسید. ریاست این هیئت را یكى از جلادان ارتش آن روز به نام سرتیپ عباس البرز به عهده داشت و سرهنگ آقاخان خلعتبرى. بازجوئى توسط همین هیئت انجام گرفت و از او اقاریرى بزور اخذ كردند. دادگاه تشكیل دادند و او را به اتفاق آراء به اعدام محكوم ساختند و مراتب را به تهران گزارش نمودند. هیئت دیگرى به ریاست فضل‏اللَّه زاهدى كه در آن وقت سرتیپ بود، امیر تجدید نظر را انجام داد و حكم اعدام را تأیید نمود. فرزندان وى در تهران به كمك محمدعلى فروغى اقداماتى به عمل آوردند ولى فروغى نیز به علت قرابت با اسدى مغضوب و از كار بركنار و خانه‏نشین شد. مع‏الوصف تلگرافى به مشهد مخابره شد كه فعلاً از اجراى حكم خوددارى شود. تلگراف را پنهان نمودند، حكم را به اجرا گذاشتند و به تهران گزارش دادند كه تلگراف پس از اجراى حكم به دست ما رسیده است. یك ساعت قبل از تیرباران شدن در دفتر زندان، در حالى كه فقط كریم زندى پیشكارش حضور داشت، اسدى وصیتنامه‏اى نوشت كه از نظر خط و انشاء و سیاق عبارات قابل تحسین است. سپس مهر خود را شكست و آمادگیش را براى اجراى حكم اعلام نمود. سه سرباز مأمور اجراى حكم شدند و حكم را در خارج شهر به مرحله‏ى اجرا درآوردند، ولى به سربازان دستور داده بودند گلوله‏ها را به قلب او نشانه‏روى نكنند بلكه به جائى شلیك كنند كه زجركش بشود. تمام گلوله‏ها به ران و پاى او اصابت كرد. اسدى تا مدتى فریاد مى‏كشید خلاصم كنید. از زدن تیر خلاص جلوگیرى مى‏كردند. قریب یك ساعت با وضع ناگوارى جان داد. سرانجام جسدش را در گورستان عمومى به خاك سپردند و هرگونه آثارى از قبر او را از بین بردند. بعد از اعدام اسدى، خانواده‏اش تحت فشار قرار گرفتند. عده‏اى را به محبس بردند و عده‏اى دیگر را تبعید نمودند و كلیه اموالشان را تصاحب كردند و روزگار بسیار سختى براى خانواده‏ى او پیش آوردند. بعد از شهریور 1320 فرزندان اسدى موضوع بیگناهى پدر خود را مطرح و دستور رسیدگى مجدد صادر شد. دادگاه غیاباً او را از اتهامات منتسبه تبرئه نمود و آن هم وقتى كه فقط از استخوان‏هاى او چند قطعه بیشتر باقى نمانده بود. بازماندگان جسد اسدى را از گورستان عمومى خارج ساختند و با تشریفات نظامى به مقبره‏ى اختصاصى آن مرحوم واقع در جوار حضرت ثامن‏الائمه دفن كردند. محمدولى اسدى مردى باهوش، زرنگ، باسواد، بردبار، لجوج و خوش خط و ربط بود. در تمام مدت گرفتارى بر اعصاب خویش تسلط داشت. وصیتنامه‏ى او در حقیقت لایحه‏ى دفاعیه است. چند لحظه قبل از اعدام آنرا با حوصله تحریر نموده است؛ بدون اینكه دستش لرزشى داشته باشد. قبل از اعدام شهادتین را كاملاً ادا كرده و براى مسببین این واقعه آرزوى كیفر نموده بود. كسانى كه در واقعه‏ى قتل اسدى مداخله داشتند به سرنوشت‏هاى شومى دچار شدند. فتح‏اللَّه پاكروان استاندار آن روز بعد از 1320 تحت تعقیب قرار گرفت و مدتى در زندان به سر برد. سرتیپ عباس البرز زندانى و محكوم به حبس ابد گردید. سرهنگ نوائى رئیس شهربانى مشهد به زندان رفت و سرلشكر مطبوعى نیز بعد از انقلاب اعدام شد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1283، فرزند محمدولى اسدى معروف به مصباح‏السلطنه نایب‏التولیه‏ى آستان قدس رضوى و داماد محمدعلى فروغى. در تهران و آمریكا تحصیلات خود را ادامه داد و موقعى به ایران وارد شد كه پدرش در اوج قدرت بود و آستان قدس رضوى را اداره مى‏كرد و با رضاشاه روابط صمیمانه‏اى داشت. مقارن 1314 كه انتخابات دوره‏ى دهم آغاز شد، على‏اكبر اسدى به جاى برادرش سلمان كه به مدیریت بانك فلاحت منصوب شده بود، از سیستان به وكالت مجلس انتخاب شد. محمدعلى فروغى در آن تاریخ نخست‏وزیر ایران بود. وزارت كشور را محمود جم تصدى مى‏كرد و محمد ولى اسدى هم مالك‏الرقاب خراسان بود و هیچ دلیلى نداشت كه على‏اكبر اسدى در سى سالگى به مجلس نرود؛ اما این اوضاع خوش زیاد دوام نیاورد. چند ماهى از وكالت او نگذشته بود كه اوضاع به هم ریخت. فروغى از نخست‏وزیرى معزول و محمدولى خان اسدى بازداشت و محاكمه و اعدام شد، اما موضوع به همین جا خاتمه نیافت. فرزندان اسدى تحت تعقیب قرار گرفتند. از على‏اكبر اسدى در مجلس سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلمان هر دو به قصر قجر انتقال یافتند. اموال و دارائى‏هایشان را در تهران و بیرجند و مشهد به یغما بردند. چند سالى على‏اكبر اسدى در زندان بود تا اینكه او را به بیرجند تبعید و در شرایط بسیار نامساعدى تحت نظر قرار دادند. از محسن فروغى شنیدم «در سال 1318 خواهرم براى دیدار همسر خود به بیرجند رفته بود. پس از مراجعت وضع اسفناك شوهر خود را براى پدرم حكایت مى‏كرد و اظهار مى‏نمود كه حتى مأمورین نظمیه چند تكه لباس و مواد غذائى كه از تهران برده بودم تحویل نگرفتند. اسدى فوق‏العاده مریض و از او پوست و استخوانى بیش باقى نمانده است. اصرار كردم با هزینه‏ى شخصى پزشكى براى عیادتش ببرم، قبول نكردند. همانطور كه خواهرم وضع اسفبار شوهر خود را تشریح مى‏كرد رنگ عموى بزرگوارم (ابوالحسن فروغى) كه در آنجا حضور داشت تغییر كرد. با وجودى كه فوق‏العاده براى برادر بزرگ خود احترام قائل بود و بدون اجازه‏ى ایشان عملى انجام نمى‏داد خطاب به پدر برادر بزرگ خود گفتند شما هم مقصر هستید، در بوجود آوردن این وضع سهم بسزائى داشتید. پدرم با ملاطفت خاص پاسخ دادند حق با شماست، ولى این مرد ]رضاشاه[ در روزهاى اول چنین نبود. دم از قانون مى‏زد و همیشه توصیه مى‏نمود حق افراد را محفوظ بدارید مبادا در حكومت من ظلمى به افراد بشود. حالا معلوم مى‏شود آن حرف‏ها براى اغفال من و امثال من بوده است...» على‏اكبر اسدى تا شهریور 1320 در نهایت عسرت و سختى در تبعید به سر برد، تا اینكه محمدعلى فروغى بار سوم به نخست‏وزیرى رسید و رضاشاه استعفا داد و از مملكت خارج گردید. قرار شد براى بازماندگان افرادى كه در دوران رضاشاه به قتل رسیده‏اند فكرى بشود و در حقیقت جبران مافات به عمل آید. على‏اكبر اسدى به شغل پدر خویش تمایل داشت و مى‏خواست با سمت نایب‏التولیه‏ى آستان قدس رضوى به مشهد برود. موجبات كار از هر جهت فراهم بود، لیكن منصور استاندارى خراسان را توأم با نیابت تولیت قبول كرده بود و براى خود كسر شأن مى‏دانست كه فقط استاندار باشد. در دفتر محمدعلى فروغى چند جلسه مذاكره به عمل آمد. سرانجام تصمیم گرفته شد كه دو سمت را به منصور بدهند و على‏اكبر اسدى در هر دو سمت معاون باشد. پس از توافق، فرمان صادر شد و منصور به خراسان رفت ولى براى اسدى حكمى صادر نشد. فروغى اهل منازعه و كشمكش نبود و اوضاع روز هم اقتضاى چنین زد و خوردى را نداشت. پس از چند ماه معطلى ابلاغ فرماندارى بیرجند براى على‏اكبر اسدى صادر شد. چند سالى در شهرهاى خراسان فرماندار بود تا فرماندار مشهد شد. مدتى هم در یزد حكومت داشت، تا اینكه به سازمان برنامه منتقل شد و با شغل بى‏سر و صدائى ایام را مى‏گذرانید. در آخر عمر بیمارى فراموشى و صرع داشت و از خانه خارج نمى‏شد. در 68 سالگى درگذشت. او دومین فرزند ذكور مصباح دیوان و مردى ساده‏دل، عصبانى، زودرنج، كینه‏توز و در عین حال شریف بود. با امیر اسداللَّه علم كینه‏ى دیرینه‏اى داشت و هیچگاه از انتقاد و خرده‏گیرى از او خوددارى نمى‏كرد. در حكومت مصدق حكم فرماندارى كل سیستان و بلوچستان براى او صادر شد، ولى شرایط سنگینى داشت. پنهانى با شاه ملاقات كرد و دستوراتى از او گرفت. وقتى خبر ملاقات به گوش مصدق رسید او را معزول نمود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدولى اسدى (مصباح‏السلطنه) نایب‏التولیه‏ى آستان قدس رضوى. مصباح‏السلطنه در تربیت فرزندان خود سعى جمیل به كار برد. از این رو سلمان فرزند ارشد خود را براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا فرستاد. سلمان در دانشگاه كمبریج به تحصیل علوم سیاسى و اقتصاد پرداخت و به درجه‏ى لیسانس نائل آمد. پس از اتمام تحصیلات به تهران بازگشت و در دوره‏ى هفتم به جاى پدر به نمایندگى انتخاب شد و سه دوره نماینده‏ى مجلس شوراى ملى بود تا اینكه به مدیریت بانك فلاحت كه تازه تشكیل شده بود انتخاب گردید و به جاى او برادرش على‏اكبر اسدى به مجلس رفت. پس از اعدام پدرش مدتى زندانى شد و سپس در بیرجند در شرایط نامساعدى تحت نظر بود. پس از شهریور 1320 مجدداً مصدر مشاغلى گردید. ابتدا تدین وزیر فرهنگ او را به ریاست تبلیغات گمارد، بعد در كابینه‏ى قوام‏السلطنه به معاونت وزارت خواروبار منصوب شد. دكتر میلیسپو كه به ایران آمد، به معاونت رئیس كل دارائى ایران رسید. در كابینه‏ى اول حكیم‏الملك معاون نخست‏وزیر بود. سپس مدیرعامل بانك صنعتى و معدنى ایران و بالاخره وزیر كار و تبلیغات كابینه‏ى قوام‏السلطنه شد. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم كاندیداى نمایندگى مجلس شد و از مشهد انتخاب شد و به مجلس رفت. مدتى هم رئیس شركت معاملات خارجى و رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل بانك رفاه كارگران بود. در بهمن ماه 1324 عضو هیئتى بود كه به همراه قوام‏السلطنه به مسكو رفت و مذاكرات اقتصادى به عهده‏ى وى بود. چند ماهى قبل از مرگش به عنوان هیئت پارلمانى به كانادا رفت. در سنا كه عضویت داشت، به سمت عضو هیئت نظارت اندوخته‏ى اسكناس انتخاب شد. در مسائل سیاسى تجربیات و نظریات خاصى داشت، ولى نظریاتش همیشه خیال‏پردازانه بود. به تمام دوستان خود وعده‏ى انجام كار مى‏داد، ولى غالباً از عهده‏ى اداى وعده برنمى‏آمد. از اینرو او را دروغگو مى‏دانستند در حالى كه نیتش خیر بود. به محمدعلى فروغى و قوام‏السلطنه ارادتى خاص داشت. اهل قلم بود و در مطبوعات مقالاتى مى‏نوشت جزء هیئت نظارت سازمان برنامه نیز بود. در انتخابات دوره‏ى چهارم سنا از مشهد سناتور انتخابى شد، ولى قبل از اتمام دوره به مرض سرطان درگذشت و در مشهد مقدس مدفون شد. به هنگام فوت حدود 65 سال داشت. دو همسر انتخاب نمود، ولى از هیچكدام صاحب فرزند نشد. همسر اولش دختر مرتضى قلى خان نائینى بود كه قبل از پدرش نیابت تولیت آستان قدس رضوى را داشت. چند سال قبل از مرگش در آستانه‏ى 60 سالگى با دختر جوانى كه پدرش لهستانى و هادویگر نام داشت ازدواج نمود. اسدى از رجال مطلع و تحصیلكرده و صدیق بود. با وجودى كه از پدرش مكنت زیادى باقى مانده بود، مع‏الوصف هنگام مرگ چیزى نداشت. خط و ربطش خوب و به زبان انگلیسى مسلط بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند محمدولى اسدى (مصباح‏السلطنه)، متولد 1291 در بیرجند. وى تحصلات عالى خود را در علم پزشكى در بلژیك به اتمام رسانید و پس از مراجعت به ایران در مشهد به مداواى بیماران پرداخت و استاد دانشكده‏ى پزشكى مشهد شد. در مدت كوتاهى در رشته‏ى خود شهرت بسزائى در مشهد پیدا كرد و مردم بیمار از اطراف و اكناف خراسان براى مداوا به مطب او مراجعت مى‏كردند و با حسن خلق، صداقت، بلندنظرى و مناعت طبع او روبرو مى‏شدند. به هیچ وجه در قید و بند مادیات نبود. اگر به او حق‏العلاج نمى‏پرداختند هرگز مطالبه نمى‏كرد و در عوض سؤال مى‏نمود هزینه‏ى نسخه را دارید یا خیر. اگر جواب منفى مى‏شنید، مشتى اسكناس در دست بیمار فقیر مى‏گذاشت. پزشكى حاذق بود. در تشخیص و درمان بیمارى معجزه مى‏كرد. كمتر بیمارى بود كه با نسخه‏ى اول یا دوم او بهبود نیابد. خلقیاتش موجب شده بود كه مورد توجه و علاقه‏ى مردم قرار بگیرد و از محبوبیت عمومى برخوردار شود. همین محبوبیت وسوسه‏اى شد كه سیاست را جانشین طبابت كند. كاندیداى انتخابات مجلس شوراى ملى گردید. در دوره‏ى نوزدهم و بیستم از دره گز وكیل شد. كاندیداى انتخابات مجلس شوراى ملى گردید. در دوره‏ى نوزدهم و بیستم از دره گز وكیل شد. در ادوار بیست و یكم و بیست و دوم و بیست و سوم از مشهد به مجلس رفت. و به همان حقوق مجلس قانع شد. پزشكى كه درد مردم را مداوا مى‏كرد، از حیز انتفاع افتاد. تدریجاً دوستان خراسانى به دور او جمع شدند و اوقات به مصرف مواد مخدر گذشت. وى چنان اسیر منقل و وافور شد كه حتى نمى‏توانست براى معالجه‏ى خودش اقدامى كند. در 63 سالگى بر اثر بیمارى كبد در تهران درگذشت. وى داماد امیر معصوم حسام‏الدوله خزیمه علم بود. پس از مرگش همسرش به جاى او به وكالت مجلس انتخاب شد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 10 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

مردى خراسانى كه به شغل تركش‏دوزى اشتغال داشت و از مریدان درویش خسرو (ه.م) بود. شاه عباس بزرگ در زمانى كه به تكیه‏ى خسرو (در قزوین) رفت و آمد داشت با یوسفى خراسانى هم مهربانى مى‏كرد و هر بار كه یوسفى تركش برایش مى‏دوخت و به خدمت مى‏برد او را پاداشهاى گران مى‏داد. پس از آنكه خیالات درویش خسرو بر شاه معلوم شد و دانست كه در صدد ایجاد فتنه‏اى است، هنگامى كه براى سركوبى شاهوردى‏خان لر به سوى لرستان رفت امر داد خسرو و پیروانش را بگیرند، از جمله یوسف را با درویش كوچك قلندر نزد شاه فرستادند. چون در همان ایام ستاره‏ى دنباله‏دارى ظاهر شده بود و منجمان گفته بودند در اساس سلطنت تغییرى روى خواهد داد، جلال‏الدین منجم‏باشى چنین صلاح دید كه یوسفى را بر تخت نشانند و پس از سه روز او را بكشند و شاه در طالعى مسعود دوباره به تخت جلوس كند، پس به اشاره‏ى شاه لباس شاهى بر تن یوسفى كردند و تاج بر سرش نهادند، كمر مرصع و دیگر تشریفات پادشاهى بدو سپردند. بزرگان و سران دولت نیز همگى به خدمتش آماده شدند شاه هم خود عصاى مرصعى به دست گرفت و مانند ایشك آقاسى‏باشى در برابر او به خدمت ایستاد. یوسفى سه روز (از پنجشنبه 7 تا بامداد یكشنبه دهم ذیقعده 1001 ه.ق) بدین صورت پادشاهى كرد اما در این مدت با آنكه هرچه فرمان مى‏داد بى‏تأمل اجرا مى‏شد هیچگونه حكمى به صلاح كار خویش نداد فقط امر كرد چند جوان زیباروى نزد وى بردند و هر یك را به خدمتش مشغول ساخت. در روز یكشنبه‏ى دهم ذیقعده درویش یوسفى را بدار آویختند و شاه عباس بار دیگر با صوابدید منجم‏باشى بر تخت نشست.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

مترجم. تولد: 1284، تهران. درگذشت: 20 بهمن 1368، تهران. رضا مشایخى (فرهاد) پس از اتمام تحصیلات در دارالفنون و گذراندن مسابقه‏ى علمى وزارت فوائد عامه در سال 1305 به منظور تحصیل در رشته‏ى مهندسى راه و ساختمان به بلژیك اعزام شد و دوره‏ى چهار ساله‏ى دانشگاه كان را با موفقیت گذراند. از سال 1311 تا 1315 در وزارت طرق و شوارع و از آن سال در وزارت راه و ترابرى (نام جدید همان وزارتخانه) تا سال 1342 خدمت كرد و به معاونت ادارى و فنى و پارلمانى وزارت راه و ریاست شوراى عالى راه‏آهن رسید. وى چندى در دانشكده‏ى فنى تدریس كرد و از سال 1326 كه ساختان خطوط آهن آذربایجان و خراسان شروع شد، به سمت رییس و مدیر كل اداره ساختمان وازرت راه منصوب شد و حدود نه سال سرمهندس این خطوط بود. مهندس رضا مشایخى در اوقات فراغت به ترجمه آثار برگزیده بزرگان مى‏پرداخت. ذوق و علاقه‏ى دیگرش كشاورزى و عمران وآبادى بود. فهرست آثار وى به شرح زیر است: مارى آنتوانت (استفان زوایك، 1323)؛ مارى استوارت (استفان زوایك)؛ زیگموند فروید (استفان زوایك)؛ سه استاد سخن (درباره فئودر داستایوسكى، اونوه دو بالزاك و چارلز دیكنز، اثر استفان زوایك)؛ كلئوپاترا (آرتور ویگال)؛ تاریخ اكتشافات جغرافیایى (اوریان اولسن، 1443)؛ تصویر دوریان گرى (اسكار وایلد)؛ اعترافات (ژان ژاك روسو)؛ جمهوریت (افلاطون، با تفسیر و حواشى، 1334)؛ حیات مردانى نامى (پلوتارك، چهار جلد، 1343 -1337)؛ جریان‏هاى بزرگ تاریخ معاصر (ژاك پیرن، شش جلد، 1357)؛ كوروش‏نامه (گزنفون، 1342)؛ اندیشه‏ها و رسالات (بلز پاسكال با تفسیر لئون برونسویك، 1351)؛ آخرین نبرد (نلیوس راین)؛ اسلام، دین و امت (لویى گارده، 1352)؛ اخلاق نیكوماك (ارسطو، با ملحقات درباره‏ى اخلاق و غرب)؛ علم و مذهب (برتراند راسل، 1355)؛ تقریرات ناپلئون (كنت دولاسكاز، 1363). از ایشان ترجمه‏هاى دیگرى نیز آماده‏ى چاپ بود، مانند: سفرنامه‏ى ماركوپولو، جهان سوم در بن بست از بروك، تحول از هانرى برگسون، تاریخ و تمدن از مجموعه‏ى یونسكو، تمدن ایرانى به سرپرستى هانرى ماسه. فرزند مرحوم میرزا عبدالحسین خان، در 1284 ش در تهران متولد شد. تحصیلات مقدماتى و ابتدائى را در مدرسه‏ى علمیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون پایان داد. در 1305 وزارت فوائد عامه و تجارت اعلانى منتشر نمود كه براى تكمیل كادر فنى خود بیست و پنج محصل به اروپا اعزام خواهد كرد و كنكورى براى آن ترتیب دادند. مشایخى در این مسابقه شركت نمود و موفق گردید در زمره سایرین براى ادامه تحصیل به اروپا اعزام شود. طبق برنامه‏اى كه تنظیم شده بود، مشایخى به بلژیك اعزام شد و در دانشگاه كان دوره‏ى مهندسى راه و ساختمان را گذرانید و به تهران بازگشت و در وزارت طرق و شوارع كه از وزارت فوائد عامه منتزع شده بود اشتغال ورزید و به كار راهسازى پرداخت. وى مدتها مدیر كل ساختمان وزارت راه بود و راه‏آهن سراسرى آذربایجان و خراسان توسط او انجام و اتمام پذیرفت. قریب نه سال سر مهندس این راه بود. مشایخى به حق در ایجاد راههاى شوسه و راه‏آهن در ایران سهم شایسته‏اى دارد. وى مدتى هم در دانشكده‏ى فنى استاد بود. چندى هم معاون فنى وزارت راه شد و بعد به معاونت پارلمانى رسید. سرانجام ریاست شورایعالى راه‏آهن به او سپرده شد. مهندس رضا مشایخى علاوه بر مشاغل ادارى یكى از مترجمین پركار ایران بود و سالیانى چند به ترجمه‏ى آثار برگزیدگان پرداخت و در كار ترجمه وسواس خاصى داشت. قریب بیست جلد از ترجمه‏هاى او به چاپ رسیده است از جمله: كلئوپاترا، اعترافات ژان ژاك روسو، جمهوریت افلاطون، حیات مردان نامى، تقریرات ناپلئون، سفرنامه ماركوپلو و مارى آنتوانت را مى‏توان نام برد. رویهمرفته از ایران دوستان و خدمتگزاران به فرهنگ كشور بود. وى در 1368 در سن 84 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(1319 -1234 ق)، مورخ. معروف به موچول‏میرزا و ملقب به عضدالدوله. پس از طى تحصیلات اولیه، در عهد پادشاهى پدر، حكومت كاشان به پیشكارى على محمدخان نظام‏الدوله به وى تفویض شد. از 1270 ق در زمان پادشاهى پدر به حكومت شهرهاى مختلفى رسید. مدتى نیز تولیت آستان مقدس قدس روضى با او بود. اثر وى «تاریخ عضدى» است، در شرح زندگانى خصوصى فتحعلى‏شاه كه در هندوستان و ایران چاپ شده است. لازم به ذكر است كه آقاى دكتر نوایى، در كتاب «تاریخ عضدى»، سال تولد وى را 1239 ق ذكر كرده است.[1] (ع. بازوى دولت) احمد میرزا بن فتحعلى شاه، شاهزاده قاجارى و از رجال قر. 13 ه. وى پدر سپهسالار وجیه‏الدوله میرزا (ه.م.) و مؤلف «تاریخ عضدى» است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(1313 -1259 ق)، نویسنده، مترجم و روزنامه‏نگار. ملقب به صنیع‏الدوله و موتمن‏السلطنه. از شاگردان دوره‏ى اول رشته‏ى نظام مدرسه‏ى دارالفنون بود و در سن شانزده سالگى به منصب سرهنگى ارتقاء یافت و به ریاست قشون و نیابت حكومتهاى خوزستان و لرستان منصوب و پس از آن معاون وزارت عدلیه شد. اعتمادالسلطنه ضمن این كه نایب دوم سفارت ایران در پاریس بود، به تكمیل تحصیلات خود پرداخت و بعد از بازگشت به ایران، علاوه بر مترجمى مخصوص شاه، موضوعاتى را از كتب فرانسه، براى «روزنامه‏ى دولتى» ترجمه مى‏كرد. وى در 1288 ق ریاست دارالطباعه‏ى دولتى را بر عهده داشت و وزیر انطباعات شد و زیر نظر او روزنامه‏ى «ایران سلطانى» و «مریخ» و روزنامه‏ى «نظامى» و ماهنامه‏ى «علمى» و روزنامه مصور «شرف» منتشر مى‏شد. وى با سید جمال‏الدین اسدآبادى مكاتبه و مراوده داشت. در تهران سكته كرد و در نجف اشرف دفن شد. آثار وى: «وقایع یومیه» شانزده سال اواخر عمر او كه تمام مجلدات خطى آن در هشت جلد در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است؛ «منتظم ناصرى»، در سه جلد، به صورت تاریخ عمومى از صدر اسلام تا زمان مولف؛ «مطلع الشمس»، در جغرافیا و تاریخ خراسان؛ «مرآت البلدان» در جغرافیاى ایران كه ناتمام مانده؛ «المآثر و الآثار»؛ «دررالتیجان فى تاریخ بن الاشكان»؛ «التدوین فى جبال شروین»؛ «خیرات حسان»، تاریخ مشاهیر زنان؛ «خلسه» یا «خوابنامه»؛ «تاریخ فرانسه». از معروف‏ترین ترجمه‏هاى اوست: «خاطرات مادموازل دومونت پانسیه»؛ «شرح احوال كریستف كلمب»؛ «سرگذشت خانم انگلیسى»؛ «طبیب اجبارى».[1] (ع. مورد اعتماد پادشاهى) محمدحسن خان مقلب به صنیع‏الدوله كه بعدها معروف و ملقب به اعتمادالسلطنه گردید (ف. 1313 ه.ق.). از مقربان دربار ناصرالدین شاه و وزیر انطباعات، وى داراى تألیفات متعددى است از جمله مرآة البلدان (ه. م.)، مطلع‏الشمس (ه. م.) خیرات‏الحسان (ه. م.) والمآثر و الآثار، و منظم ناصرى در تاریخ و غیره.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

محمد رضا باقرزاده محل تولد : قم شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1344/1/1 زندگینامه علمی درسال 1358 وارد حوزه شد و پس از پنج سال که در ورامین و کاشان مشغول تحصیل بود وارد قم گردید. دروس سطح را از اساتید معظم: اسلامی، محامی، بنی فضل، اعتمادی استفاده کرد. در درس خارج از محضر حضرات آیات: وحید خراسانی، تبریزی، مکارم شیرازی و ... استفاده کرد. در کنار دروس حوزه فوق لیسانس حقوق بین الملل و دکترای علوم سیاسی را در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) گذرانده است. وی عضو هیات علمی موسسه فوق، مدیر گروه حقوق و سیاست مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه و مدیر گروه حلقه نقد فقه و حقوق و سیاست در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بوده است. از وی مقالات متعددی در حوزه های حقوق و سیاست در مجلات و روزنامه های کثیر الانتشار به چاپ رسیده است. همچنین کتاب" ضمانت اجراهای صلح و امنیت بین المللی در ارتباط با کشورهای در حال توسعه" جزوات تدریس قانون اساسی، حقوق بشر در اسلام و مبانی حقوق از آثار وی می باشد. وی مشغول تدریس در حقوق و سیاست در حوزه و دانشگاه است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند مرحوم میرزا محمودخان ارفع‏السلطان، در 1291 ش متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در ایران پایان داد و سپس براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا گردید و در دانشگاه‏هاى نانسى فرانسه و كان بلژیك در رشته‏هاى مختلف تحصیل كرد و درجه‏ى مهندسى صنعتى و فلاحتى و دكتراى حقوق و دكتراى ادبیات دریافت كرد. چندى در پاریس و زمانى در آمریكا به تدریس در رشته‏هاى مختلف اشتغال داشت. مدتى هم در یونسكو معاون اداره حذف موانع تربیتى و فرهنگى بود. در سال 1332 پس از بیست سال توقف در اروپا و آمریكا، به ایران بازگشت و رئیس قسمت اقتصادى اصل چهار در تهران شد و سپس در دانشگاه خدمات خود را آغاز كرد. چندى استاد دانشسراى عالى بود و سپس در دانشكده‏ى ادبیات تهران و دانشكده‏ى ادبیات تبریز استاد بود. ریاست دانشكده‏ى ادبیات اصفهان و سرپرستى دانشكده‏ى علوم را بر عهده داشت. دكتر عباس فاروقى به زبانهاى فرانسه و انگلیسى و فارسى تالیفات زیادى دارد، از جمله از تالیفات وى هفت جلد به زبان فرانسه و چهار مجلد به زبان انگلیسى است و كتابهاى تاریخ جزیره هرمز سفینه سلیمانى، تاریخ مصر قدیم و روابط سیاسى ایران و اروپا از 1500 تا 1630 میلادى است. آخرین سمت دكتر فاروقى ریاست مدرسه عالى بابلسر بود. وى در اروپا با خانم ایراندخت قاجار دختر سلطان احمدشاه قاجار ازدواج كرد و صاحب سه فرزند شد به نام احمد، زینت‏الملوك و دارا. احمد فاروقى در پاریس روزنامه‏نویس شد و مدتى سردبیرى روزنامه‏ى لوموند را برعهده داشت و كتابى تحت عنوان ایران ضد انقلاب نوشت و در همان موقع به فارسى ترجمه شد. دكتر فاروقى و ایراندخت قاجار در نیمه راه زندگى از هم جدا شدند. دكتر عباس فاروقى به زبانهاى فرانسوى، انگلیسى، آلمانى، اسپانیولى تسلط داشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سرتیپ احمدخان فاتح‏الملك، مشروطه‏خواه و مالك و فرمانده قشون اصفهان و نماینده‏ى مجلس، در اسفندماه 1277 ش (فوریه 1897 م) در اصفهان متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و ابتدائى به تهران عزیمت نموده و وارد مدرسه‏ى عالى امریكائى شد و مدت پنج سال در مدرسه‏ى مزبور تحصیل نمود و براى ادامه‏ى تحصیلات عالیه به امریكا سفر كرد. پس از ورود به امریكا ابتدا در دانشگاه جان هاپكینز واقع در شهر بالتیمور در رشته‏ى علوم طبیعى و مقدمات پزشكى مشغول تحصیل شد و چون آن را مطابق ذوق خود ندید، در دانشگاه كلمبیا در شهر نیویورك در رشته‏ى اقتصاد ادامه‏ى تحصیل داد و دوره‏ى چهارساله‏ى دانشگاه را طى نمود و به اخذ لیسانس نائل آمد و پایان‏نامه‏ى خود را به زبان انگلیسى تحت عنوان «وضع اقتصادى ایران» تالیف و به زبان انگلیسى و فارسى انتشار داد. فاتح پس از مراجعت به ایران درصدد استخدام در وزارت دارائى برآمد ولى وضع سازمانى و ادارى آن وزارتخانه، او را از استخدام در دستگاه دولتى منصرف كرد تا اینكه در اواخر 1300 ش (1922 م) به استخدام در شركت ملى نفت ایران و انلگیس درآمد و شغل وى معاون نخستین نماینده شركت در تهران تعیین شد. روابط دولت ایران و شركت نفت در آن ایام توسط اداره مزبور برقرار بود و طبعا تماس با وزارتخانه‏ها و رجال و سیاستمداران توسط فاتح انجام مى‏گرفت. وى در این سمت موفق شد كه شركت نفت همه ساله عده‏اى از دانشجویان ایرانى را به هزینه‏ى خود به انگلستان اعزام نماید كه در رشته‏ى نفت و اقتصاد تحصیل نمایند. فاتح چندى در شركت نفت در آبادان به مطالعه پرداخت، چندى هم در انگلستان مشغول مطالعه شد. در 1308 ش (1929 م) شركت نفت براى توزیع فرآورده‏هاى خود در ایران، اداره‏اى به نام پخش مواد نفتى در تهران تاسیس كرد و مصطفى فاتح به ریاست اداره‏ى مزبور تعیین گردید. وى در این سمت در توسعه‏ى این اداره تلاش زیادى به كار برد و شعب آن را در غالب شهرهاى ایران تاسیس نمود و در نتیجه مردم ایران به واسطه‏ى فراوانى سوخت و انواع آن با استعمال سوخت جدید آشنا شدند و كشور نیز از وارد كردن مواد نفتى خارجى بى‏نیاز شد. فاتح در جریان قرارداد 1933 دخالت چندانى نداشت و گاهى در مذاكرات به عنوان مترجم شركت مى‏كرد. پس از شهریور 1320 و استعفاى رضاشاه، آزادى توام با هرج و مرج در ایران شروع شد. در آن هنگام مصطفى فاتح به تشكیل جمعیت ضد فاشیست پرداخت و امتیاز روزنامه‏اى به نام مردم را گرفت كه ارگان آن جمعیت بود. غالب اعضاى حزب توده كه در زمان رضاشاه زندانى بودند، به عضویت هیئت تحریریه این روزنامه درآمدند. روزنامه‏ى رهبر ارگان حزب توده و روزنامه‏ى مردم ارگان جمعیت فاشیست در یك خط و جهت گام برمى‏داشتند. در مردادماه 1321 به دنبال توقیف روزنامه‏ى رهبر، مصطفى فاتح روزنامه‏ى مردم را در اختیار حزب توده قرارداد و در مهرماه همان سال حزبى به نام «همرهان» تشكیل داده و رهبرى آن را برعهده گرفت. این حزب یك برنامه‏ى سوسیالیستى را تعقیب مى‏كرد و برنامه‏هائى ارائه مى‏داد كه از مرام حزب توده مترقى‏تر بود و از جمله‏ى آنها مى‏توان به ملى كردن منابع تولید، بیمه‏هاى اجتماعى، خدمات رایگان بهداشتى و آموزشى و تامین معاش خانواده‏ها اشاره نمود (مقاله الول ساتن درباره‏ى احزاب ایران). روزنامه‏ى امروز و فردا ارگان رسمى حزب همرهان و روزنامه‏ى شمع به عنوان ناشر افكار این حزب منتشر مى‏شد. ظاهرا این حزب از سوى انگلیسها و در هماهنگى با اقدام روسها در تشكیل حزب توده، و به عنوان سدى در برابر نفوذ آلمان در ایران به وجود آمد. مصطفى فاتح در 1326 پس از فراغت از فعالیتهاى سیاسى به معاونت كل شركت نفت منصوب شد و عازم خوزستان گردید. قریب سه سال‏ونیم در این سمت بود و اقداماتى از قبیل خانه‏سازى و تشكیل دانشكده نفت و تسهیلات فرهنگى و توسعه‏ى بهدارى به عمل آورد و سرانجام پس از تصویب قانون ملى شد صنعت نفت و در روزهاى نخستین خلع ید از كار كناره‏گیرى و بازنشسته شد. وى پس از بازنشستگى به هیچ وجه مورد مشورت قرار نگرفت و هیچگونه دخالتى در ملى شدن صنعت نفت نداشت و مشغول نوشتن كتابى تحت عنوان نفت شد. در روز 18 آذر 1332 همزمان با ورود نیكسون معاون رئیس‏جمهور آمریكا به تهران، طبق ماده‏ى 5 حكومت نظامى بازداشت شد و مدتى در زندان به سر برد. كتاب پنجاه سال نفت فاتح در اوایل سال 1335 ش انتشار یافت كه اطلاعات جالبى درباره‏ى نفت در آن مندرج بود. در این كتاب اسناد و آمار جالبى درج شده بود كه اهمیت كتاب را براى خواننده روشن مى‏ساخت. در جلد دوم این كتاب پیرامون قرارداد با كنسرسیوم افشاگرى‏هائى شده بود و آماده چاپ بود كه روز 17 شهریور 1337 مامورین سازمان امنیت به خانه‏ى وى ریختند و او را بازداشت نموده و كلیه اسناد و مدارك را همراه خود بردند. چند روز بعد محمدرضا پهلوى به ابوالحسن ابتهاج گفته بود كه در منزل فاتح اسنادى پیدا شده كه نشان مى‏دهد او آدم انگلیس‏ها است. ساعت 8 بعد از ظهر روز پنجم بهمن‏ماه 1343 شاه در یك مصاحبه‏ى تلویزیونى اظهار كرد: بعد از شهریور 1320 انگلیس‏ها حزب توده را به دست شخصى به نام مصطفى فاتح تاسیس كردند. مصطفى فاتح پس از ملى شدن صنعت نفت و كناره‏گیرى از مقام خود، به اتفاق مهدى لاله و عباس نراقى دو تن از افراد حزب توده، بانكى به نام بانك تهران بنیاد نهادند. فاتح به ریاست هیئت مدیره و لاله به مدیرعاملى و نراقى به عضویت هیئت مدیره تعیین شدند. بعدها به علت مشاركت چند بانك خارجى در بانك تهران، توسعه‏ى زیادى یافت و سود سرشارى عاید سهامداران شد. فاتح در فروردین 1357 عازم لندن شد و جرائد انگلیس را علیه محمدرضا پهلوى بسیج نمود و اطلاعات جالبى از فساد در دوران سلطنت وى به مخبرین داد. وى در شهریور 1357 در لندن درگذشت و نتوانست شاهد سقوط دشمن درجه یك خود باشد. مصطفى فاتح مردى دانشمند و ادیب و موسیقى‏شناس بود و به زبانهاى انگلیسى و فرانسوى تسلط كامل داشت. (س چهاردهم ق)، نویسنده. از نویسندگان و پژوهندگان روزگار حاضر است، كه مدتى دراز در شركت نفت ایران و انگلیس عهده‏دار خدمت بود. از آثارش: «پنجاه سال نفت ایران»؛ «پول و بانكدارى»؛ «پیشنهاد واژه‏هاى دانش سودورزى»؛ «راه پیشرفت در خط فارسى».[1]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سرتیپ فاتح‏الملك، در 1274 در اصفهان تولد یافت. تحصیلات مقدماتى را در اصفهان انجام داد و در تهران دوره‏ى مدرسه‏ى آمریكائى را پایان برد و براى ادامه‏ى تحصیل عازم اروپا شد. چندى در انگلستان و فرانسه در رشته‏ى اقتصاد و كشاورزى درس خواند و درجه‏ى لیسانس گرفت. پس از مراجعت به ایران، مدتى در وزارت فوائد عامه مشغول بود و مدرسه‏ى فلاحت را در آنجا تاسیس كرد و بعد در وزارت دارائى اشتغال ورزید. در وزارت دارائى مشاغل مهمى را احراز كرد. زمانى رئیس مستقل موسسه‏ى فلاحتى خالصجات بود. مدتى مشاور و مدیركل بود، سپس به وزارت كشاورزى رفت و به معاونت آن وزارتخانه منصوب شد. در 1323 در كابینه‏ى محمد ساعد مراغه‏اى چند روزى به وزارت كشاورزى معرفى شد ولى چون از مجلس راى اعتماد نگرفت، كنار رفت. در 1329 به مدیرعاملى بانك كشاورزى منصوب شد و چند ماهى در آن سمت بود. فاتح یكى از متخصصین درجه اول كشاورزى ایران بود و مدتهاى مدیدى در دانشكده‏ى كشاورزى كرج تدریس مى‏كرد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند میرزا سید عبدالغنى‏خان کشاورز و مالک، در سال 1272 ش در سبزوار متولد شد. تحصیلات ابتدائى و مقدماتى را طبق روش آن زمان در مکتب‏خانه آموخت. در سن دوازده‏سالگى پدرش به بیمارى وبا درگذشت و از آن تاریخ حضانت وى را دائیش بر عهده گرفت و او را به مدرسه دارالفنون تهران فرستاد. مدت تحصیل غنى در دارالفنون پنج سال به طول انجامید و پس از اخذ دیپلم، زبان فرانسه را به خوبى فراگرفت و براى ادامه تحصیل رهسپار لبنان شد و در مدرسه سن‏ژوزف بیروت به فراگرفتن فن طب پرداخت. در همان ایام زبان انگلیسى و عربى را فراگرفت و وارد کالج آمریکائى شد و دوره‏ى دانشکده‏ى پزشکى را به پایان رسانید و در 1299 در سن 27 سالگى به ایران بازگشت و در سبزوار مطبى دایر نموده و به مداواى بیماران پرداخت و بیمارستانى نیز در آن شهر بنام حشمتیه با سرمایه سالار حشمت دایر نمود. غنى در سال 1302 براى تکمیل تحصیلات به فرانسه عزیمت نمود و قریب پنج سال به تکمیل تحصیلات پرداخت و در 1307 به ایران بازگشت. وى در آن مدت علاوه بر تکمیل فن پزشکى، دوره مخصوص شناخت نقاشى را نیز گذرانید و علاوه بر آن به مقام والاى آناتول فرانس نویسنده و متفکر فرانسوى وقوف یافت و به ترجمه‏ى یکى از آثار او به نام تائیس پرداخت و در 1308 آن را در تهران انتشار داد. در سال 1309 محیط سبزوار را براى فعالیتهاى خود کوچک دید و لاجرم به مشهد نقل مکان نمود. مطبى در آنجا دائر نمود و در اندک مدتى بنام پزشک مسیحادم معرف گردید و طبعا با بزرگان و مقامات عالى‏رتبه مشهد دوستى پیدا کرد و سرانجام کاندیداى نمایندگى مجلس شد و در دوره‏ى دهم به نمایندگى مردم مشهد در مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. در همین ایام به استادى دانشکده‏ى پزشکى انتخاب شد و تاریخ فن پزشکى را تدریس مى‏نمود و ضمنا در دانشکده‏ى معقول و منقول به تدریس روانشناسى پرداخت و کتابى در این زمینه به نام معرفه‏النفس نوشته و انتشار داد. دکتر غنى در 1314 پس از تاسیس فرهنگستان به عضویت آنجا برگزیده شد و از عوامل موثر و متنفذ آن موسسه فرهنگى گردید و شما در ادوار یازدهم، دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى عضویت یافت و مجموعا به مدت 8 سال نماینده‏ى مجلس بود. در سال 1317 هیئتى تحت ریاست محمود جم نخست‏وزیر وقت براى خواستگارى فوزیه دختر ملک فواد پادشاه متوفاى مصر به قاهره رفت. دکتر غنى نماینده مجلس و استاد دانشگاه از اعضاى برجسته‏ى این هیئت بود و با تکلم به زبانهاى فرانسه، انگلیسى و عربى در بین رجال مصرى موقعیت پیدا کرد. در اسفندماه 1318 محمدرضا پهلوى ولیعهد ایران براى ازدواج با فوزیه مصرى عازم قاهره شد. همراهان وى عبارت بودند از: حسن اسفندیارى رئیس مجلس، احمد متین دفترى وزیر دادگسترى، مظفر اعلم وزیر امور خارجه، محمدعلى مقدم مدیرکل وزارت امور خارجه، دکتر قاسم غنى و عباس مسعودى نمایندگان مجلس نیز همراه ولیعهد به مصر عزیمت نمودند. دکتر غنى در آذرماه 1322 در ترمیم کابینه‏ى على سهیلى به جاى امان‏الله اردلان به وزارت بهدارى تعیین گردید. در فروردین ماه 1323 که محمد ساعد به نخست‏وزیرى منصوب شد، دکتر غنى را کماکان در وزارت بهدارى تثبیت نمود ولى این کابینه مورد موافقت مجلس قرار نگرفت و ساعد ناگزیر تغییراتى در آن به عمل آورد از جمله دکتر قاسم غنى به وزارت فرهنگ معرفى گردید و تا شهریورماه 1323 وزیر فرهنگ بود. در مهرماه 1326 دکتر قاسم غنى با سمت سفیرکبیر در مصر عازم قاهره شد. وى در این سفر ماموریت داشت به اختلاف محمدرضا و فوزیه خاتمه دهد. مدت مسافرت غنى در سفارت مصر یکسال بیشتر طول نکشید و در بهمن‏ماه 1327 با سمت سفیرکبیرى عازم ترکیه گردید. این ماموریت نیز کمتر از یکسال بود. دکتر غنى در همان ایام دچار بیمارى شد و براى درمان عازم آمریکا گردید. تلاش پزشکان براى بهبودى او به جائى نرسید و سرانجام در فروردین‏ماه 1331 به بیمارى سرطان درگذشت. مقام علمى و ادبى دکتر غنى درخور توجه و امعان‏نظر مى‏باشد. از جمله از ترجمه‏هاى وى باید عصیان فرشتگان تائیس و بریان‏پزى ملک‏سیا اثر آناتول فرانس را نام برد. تنقیح و تصحیح و چاپ دیوان حافظ یکى از کارهاى دکتر غنى است که با همکارى علامه محمد قزوینى آن را انجام داد. دیوان حافظ غنى یکى از منابع معتبر و مستند اشعار این غزلسراى نامدار به شمار مى‏رود. یکى از کارهاى برجسته و ماندگار صاحب ترجمه، یادداشتهاى وى مى‏باشد که تاکنون دوازده مجلد انتشار یافته است و حاوى نکاتى جالب و باارزش مى‏باشد. در این مجموعه غیر از خاطرات دکتر غنى، از بعضى از رجال هم نوشته‏هائى وجود دارد. آخرین اثر وى کتاب بحثى در تصوف است که در حقیقت دنباله‏ى حافظنامه اوست. (بخش 1) قاسم (دکتر) ابن (سید) عبدالغنى پزشک و دانشمند و ادیب ایرانى (و. سبزوار 1316 ه.ق- ف. کالیفرنیا (آمریکا) 1370 ه.ق/ 1331 ه.ش). پس از طى تحصیلات مقدماتى در سبزوار به تهران آمد و در مدرسه‏ى دارالفنون (قدیم) وارد شد و سپس براى ادامه‏ى تحصیل در رشته‏ى پزشکى به بیروت رفت و در آنجا دانشکده‏ى طب را به پایان رسانید. و به اخذ درجه‏ى دکترى نایل آمد و در زبان و ادبیات عرب احاطه یافت. دکتر غنى در اواخر سال 1299 ه.ش به ایران بازگشت و به سبزوار رفت و سه سال در آنجا به طبابت اشتغال داشت. سپس براى تکمیل تحصیلات خود به پاریس رفت و با مرحوم محمد قزوینى آشنایى یافت. در سال 1307 ه.ش. به ایران بازگشت و مدت یک سال در سبزوار و چند سال در مشهد به طبابت پرداخت. در دوره‏اى 13 ،12 ،11 ،10 به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در اسفند 1314 به عنوان استاد دانشکده‏ى پزشکى به تدریس دروس بیماریهاى عصبى و تاریخ طب و علم اخلاق پزشکى مشغول گردید، و مدت دو سال در دانشکده‏ى معقول و منقول به تدریس روانشناسى اشتغال ورزید. در این اثنا به عضویت کمیسیون پزشکى فرهنگستان برگزیده شد. پس از شهریور 1320 در دولت سهیلى به سمت وزیر بهدارى و در فروردین 1323 در کابینه‏ى ساعد مجدداً وزیر بهدارى و بعد وزیر فرهنگ شد، ولى در اردیبهشت همان سال به سبب کسالت مزاج استعفا داد. در سال 1945 م. به نمایندگى از طرف دولت ایران در کنفرانس سانفرانسیسکو شرکت کرد و پس از آن نیز چند بار در کنفرانسهاى مختلف جهان به نمایندگى ایران شرکت جست، و سه سال در ایالات متحده‏ى آمریکا به مسافرت و مطالعه و تحقیق مشغول بود و بر اثر حادثه‏ى اتومبیل در سر حد کشور مکزیک استخوان پایش شکست و چهار ماه و نیم بسترى بود. پس از رفع بیمارى از طرف دولت ایران به سفارت کبراى مصر منصوب شد. در شهریور 1326 ه.ش. به ایران بازگشت و در آبان 1327 به سمت سفیر کبیر ایران در ترکیه منصوب گردید. مدتى پس از آن براى معالجه به آمریکا رفت ولى مداوا مؤثر نگشت و درگذشت. وى از خدمتگزاران ادب فارسى است. به زبانهاى فرانسوى و انگلیسى و عربى احاطه داشت و به افکار بزرگان باختر آشنا بود، به آثار آناتول فرانس علاقه داشت و سه کتاب او را به فارسى روان ترجمه کرد: داستان طائیس، عصیان فرشتگان، بریان‏پزى ملکه‏ى سبا. دکتر غنى علاقه‏ى شدیدى به حافظ داشت و درباره‏ى او تحقیق بسیار به عمل آورد و طرح یک دوره بنام «بحث در آثار و افکار و احوال حافظ» را ریخت که جلد اول آن راجع به تاریخ عصر حافظ یا تاریخ مفصل فارس و مضافات و ایالات مجاور آن در قرن هشتم و جلد دوم آن که راجع به تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلف آن از صدر اسلام تا عصر حافظ است به چاپ رسیده. از آثار دیگر اوست: رساله در شرح احوال و آثار ابن سینا، معرفةالنفس، شرکت در تصحیح رباعیات عمر خیام با مرحوم فروغى، شرکت در تصحیح تاریخ بیهقى با دکتر فیاض، شرکت در تصحیح دیوان حافظ با محمد قزوینى (مجله‏ى دانش 1331 شماره‏ى 10 و 11، لغ.). (ح 1331 -1272 ش)، پزشک، نویسنده و مترجمم. در سبزوار به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتى را در آن شهر گذراند. پس از فوت پدر همراه دایى‏اش به تهران آمد و تحصیلات متوسطه را در مدرسه‏ى دارالفنون به پایان رساند. وى براى ادامه‏ى تحصیلات در رشته‏ى طب به بیروت اعزام و در 1297 ش دوره‏ى دانشکده‏ى پزشکى آنجا را به پایان رسانید. بعد به ایران آمد و پس از سه سال اقامت در سبزوار به فرانسه سفر کرد. پس از یک سال و اندى به وطن مراجعت نمود و پس از چندى دوباره به فرانسه رفت و در 1307 ش مجددا به ایران بازگشت و در سبزوار و مشهد به طبابت پرداخت. پس از مدتى طبابت را کنار گذاشت و به کارهاى سیاسى روى آورد. وى در دروه‏هاى دهم تا سیزدهم از جانب مردم مشهد به نمایندگى مجلس منصوب گردید و در ضمن در دانشکده‏ى طب و علوم معقول و منقول و روانشناسى تدریس مى‏کرد. مدتى نیز سفیر ایران در کشورهاى ترکیه و مصر بود. سرانجام در ایالات متحده از دنیا رفت. دکتر غنى در طول حیات خود کتبى چند تألیف و ترجمه کرده است. از آثار وى: «ابن‏سینا»؛ «بحث در آثار و افکار و احوال حافظ»، شامل دو قسمت، قسمت اول «تاریخ عصر حافظ یا تاریخ فارسى و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم» و قسمت دوم «تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلفه‏ى آن از صدر اسلام تا عصر حافظ»؛ «بحثى در تصوف»؛ «بحث در سیاست»؛ «معرفه النفس»؛ «عصیان فرشتگان»، ترجمه؛ «تائیس»، ترجمه؛ «بریان‏پزى ملکه‏ى سبا»، ترجمه.[1]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به «وزیر همایون» و «قائم‏مقام» در زمان ناصرالدین‏شاه آجودان مخصوص، در دوره‏ى مظفرالدین‏شاه وزیر همایون و در عهد محمدعلى‏شاه قائم‏مقام لقب داشت. از رجالى است كه بعد از مشروطه در كابینه‏هاى وزیرافخم، میرزا على‏اصغر خان اتابك و نظام‏السلطنه مافى، سمت وزارت تجارت را داشته است. او فرزند فرخ‏خان امین‏الدوله غفارى است. در 1288 ه.ق كه فرخ‏خان امین‏الدوله درگذشت، مهدى طفل خردسالى بود كه به فرمان ناصرالدین‏شاه پانصد تومان مواجب و منصب پیشخدمتى افتخارى براى او در نظر گرفته شد و همچنان در كاشان مشغول تحصیل بود. در 1295 ه.ق از كاشان احضار و در سلك خواص عمله خلوت و خدام درآمد و در 1300 جزء همراهان ناصرالدین شاه به خراسان رفت و در اثر حسن خدمت سیصد تومان به مواجب او افزوده شد. سه سال بعد درجه‏ى سرتیپى و لقب آجودان مخصوص ناصرالدین‏شاه گردید. در سفر سوم ناصرالدین‏شاه به اروپا، جزء همراهان بود و مدتى هم مامور وصول مطالبات دولت از بانك شاهى شد و در این راه زحماتى كشید. پس از خختم این كار به او درجه‏ى امیرتومانى و نشان مرصع خورشید خارجه كه از بزرگترین نشانهاى آن زمان بود، داده شد. در سال اول سلطنت مظفرالدین‏شاه، حكومت ساوه و زرند و ایل شاهسون و فوج زرند را عهده‏دار شد و علاوه بر آن ریاست انبار تداركات قشون هم به سایر مشاغل او افزوده گردید و لقب وزیر همایون گرفت. در 1319 وزیر پست شد تا اینكه بعد از مشروطه چند بار به وزارت تجارت رسید. مدتى هم حكومت زنجان و كردستان بر عهده‏ى او بود. در حكومت زنجان قدرت زیادى از خود نشان داد. میرزا مهدى‏خان قائم‏مقام در 1334 ه.ق در 54 سالگى درگذشت. او یكى از رجال متنفذ دربار قاجاریه است. با اتابك نزدیكى خاصى داشته به طورى كه اتابك او را در سفر سوم ناصرالدین‏شاه و سفرهاى اول و دوم مظفرالدین‏شاه به اروپا برد. قائم‏مقام مردى شوخ‏طبع و بذله‏گو بود و اجازه داشته است كه در حضور سلاطین قاجار شوخى و مسخرگى كند. مخبرالسلطنه هدایت در كتاب خود خاطرات و خطرات امضاء قانون اساسى را نتیجه‏ى زحمات و نزدیكى او به مظفرالدین‏شاه مى‏داند و از وى به نیكى یاد مى‏كند. در حكومت زنجان بین او و حاج ملاقربانعلى مجتهد متنفذ زنجان برخورد شدیدى روى داد كه منجر به زدوخورد بین قواى دولتى و طرفداران مجتهد گردید ولى قدرت میرزا مهدى‏خان باعث شد كه طرفداران ملاقربانعلى مرعوب و دست از دخالت در امور بردارند. ملاقربانعلى چند سال قبل از حكومت وزیرهمایون در زنجان در اوایل مشروطه دستور داد مردم به كاخ دولتى حمله كردند و سعدالسلطنه حاكم زنجان را به قتل رسانیدند. اعتمادالسلطنه طبق معمول وزیرهمایون را مانند سایر رجال هم عصر خود به باد انتقاد و مسخره گرفته است و به او لقب دلقك داده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به «امین خلوت» و «اقبال‏الدوله» در 1264 ه.ق در كاشان متولد شد. پدرش میرزا هاشم‏خان امین‏الدوله از اركان و اعاظم رجال دوره‏ى ناصرالدین‏شاه بود. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد دربار ناصرالدین‏شاه شد و سریعا ترقى نمود و چندى وزیر خالصجات و زمانى وزیر قورخانه بود. در سلطنت مظفرالدین‏شاه به جاى سالارالدوله حكمران كرمانشاهان و سرحددار عراقین گردید و سالیان دراز در آن سمت باقى و استوار بود. در استبداد صغیر از طرف محمدعلى‏شاه به حكومت اصفهان برگزیده شد و مدت كوتاهى در آنجا بود كه قواى بختیارى به سركردگى صمصام‏السلطنه شهر را منصرف گردیدند و اقبال‏الدوله به كنسولگرى انگلیس پناه برد. در جنگ بین‏الملل اول مجددا به حكمرانى كرمانشاهان تعیین گردید. پس از تعیین حكومت موقت در كرمانشاهان توسط نظام‏السلطنه مافى، وى شهر كرمانشاه را ترك نموده و در بیرون شهر اقامت نمود و نظام‏السلطنه هزینه‏ى مسافرت او را پرداخت نموده، به تهران فرستاده شد. اقبال‏الدوله مردى مستبد و خودخواه بود و از ماموریتهاى متعدد خود ثروتى جمع‏آورى كرد. در جوانى با رخشنده‏خانم دختر میرزا آقاخان اعتمادالدوله دومین صدراعظم ناصرالدین‏شاه ازدواج كرد و صاحب اولادى نشد. در 1342 ه.ق در 78 سالگى در تهران درگذشت و ماترك او نصیب برادرش غلامحسین‏خان صاحب‏اختیار گردید. قسمتى از املاك اقبال‏الدوله در ورامین بود كه صاحب اختیار با گروگذاشتن آنها نزد سپهبد امیراحمدى، مبلغى قرض كرده بود و چون در موعد نتوانست قروض خود را تادیه كند، تمام املاك را امیراحمدى بالا كشید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به صاحب اختیار، فرزند میرزا هاشم‏خان امین‏الدوله است كه در 1276 ه.ق تولد یافت. تحصیلات خود را در ادبیات فارسى و مقدمات عربى و حسن‏خط و انشاء رسائل و قواعد سخنورى نزد معلمین خصوصى فراگرفت و در این راه جد و جهدى زیاد معمول داشت به طورى كه یكى از نویسندگان برجسته و خوش‏خط زمان خود محسوب مى‏شد. چون به سن رشد رسید، بنا بر رویه خانوادگى به دربار ناصرالدین‏شاه با منصب پیش‏خدمتى وارد شد. خانواده‏ى غفارى از زمان فتحعلى‏شاه خدمتگزار دربار بودند. پدر صاحب‏اختیار و عم او فرخ‏خان امین‏الدوله و برادرش اقبال‏الدوله همه در دربار خدمت مى‏كردند. غلامحسین‏خان نیز به شیوه‏ى خانوادگى به خدمت دربار درآمد. پس از مدتى پیش خدمت‏باشى شد تا اینكه در 1301 لقب امین خلوت گرفت و به فرماندهى تفنگداران سلطنتى محسوب گردید. حسن خدمت و انضباط ادارى و صداقت او در كارها رضایت ناصرالدین‏شاه را از هر جهت فراهم كرد تا اینكه در 1304 ه.ق به درجه‏ى نشان همایون نیز به او داده شد و مقام او ریاست دفتر مخصوص ناصرالدین شاه همراه با ریاست خلوت همایون بود. در این موضع غلامحسین‏خان غفارى یكى از رجال جوان و مورد اعتمادشاه بود و غالبا در سفر و حضر دقیقه‏اى از ناصرالدین‏شاه دور نمى‏شد. دوستى و نزدیكى وى با اتابك كه تازه به مقام صدارت رسیده بود، بر این حسن اعتماد مى‏افزود. در سفر سوم ناصرالدین‏شاه به اروپا، صاحب‏اختیار نیز از همراهان بود و امور تحریرى و مكاتباتى شاه را انجام مى‏داد. گرچه حاصل این سفر چند قرارداد شوم براى ایران بود و به دنبال آن ماجراى تحریم تنباكو و لغو امتیاز پیش‏آمد لیكن صاحب‏اختیار در این سفر از هر لحاظ اعتماد ناصرالدین‏شاه را جلب كرد به طورى كه پس از بازگشت، به وى منصب و لقب وزیر مخصوص داده شد و كلیه فرامین و صدور ابلاغ و احكام شاهانه به وسیله‏ى او انجام مى‏گرفت. در روزى كه ناصرالدین‏شاه براى زیارت به حضرت عبدالعظیم مشرف شده بود، در زمره‏ى همراهان بود و چند دقیقه قبل از واقعه‏ى قتل ناصرالدین‏شاه، وى آب به دست شاه براى وضو مى‏ریخت. مرحوم اورنگ به نقل از صاحب‏اختیار نوشته است كه هنگام ریختن آب به دست ناصرالدین‏شاه كه در مقبره‏ى جبران همسر سوگلى ناصرالدین‏شاه صورت مى‏گرفت، شاه به او گفته بود كه اگر این دنیا با جیران محشور نبودم ولى یقینا در آن دنیا خواهم بود. و بالاخره چند دقیقه بعد در مقبره‏ى جیران، جان به جان آفرین تسلیم كرد. صاحب اختیار در 1314 ه.ق از طرف مظفرالدین‏شاه وزیر دربار اعظم شد و یك ثوب پالتوى ترمه با سردوشى الماس كه از امتیازات مهم آن دوره بود، به وى داده شد. غلامحسین غفارى تا سال 1317 وزیر دربار بود. در این تاریخ تغییر شغل داد و به وزارت دادگسترى رسید و سه سال این مقام را عهده‏دار بود. در صدارت عین‏الدوله مجددا به دربار بازگشت و در ابتداى مشروطیت، حاكم پایتخت شد. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشكیل مجلس، صاحب‏اختیار از رجالى بود كه طرف اعتماد مستبدین و مشروطه‏خواهان بود و چون روابط بسیار نزدیكى با محمدعلى میرزا از دوران ولیعهدى داشت و غالبا ولیعهد در خانه‏ى وى در تهران سكونت مى‏كرد و او نیز اخبار مربوط به تهران را به او مى‏داد، علاقه و دلبستگى خاصى بین آن دو وجود داشت و از همین لحاظ وقتى كه محمدعلى میرزا به سلطنت رسید، لقب صاحب اختیار را به او تفویض نمود. این لقب از زمان نادرشاه مرسوم شد و جز عده‏ى معدودى، كسى آن را دریافت نكرد در زمان حكومت قاجاریه نیز كمتر كسى این لقب را كه لازمه‏ى آن داشتن اختیار لازم در دوران حكومت است، احراز كرد. بعد از قتل اتابك در 1325، ناصرالملك و مشیرالسلطنه هر یك مدت كوتاهى زمامدار شدند ولى مجلس با ادامه زمامدارى آنها مخالفت كرد و محمدعلى میرزا ناچار شد حسینقلى‏خان نظام‏السلطنه والى فارس را براى نخست‏وزیرى احضار كند. وجود نظام‏السلطنه كه مردى باتجربه و سالخورده و متعین بود، در فارس ضرورى به نظر مى‏رسید مخصوصا با اغتشاشات و جنجالى كه در آن منطقه بروز كرده بود، تنها نظام‏السلطنه با اتكاء به قدرت ایلى و تجربیات سیاسى خود مى‏توانست موفق شود. لیكن سرانجام در اثر فشار مجلس، نظام‏السلطنه به تهران احضار شد و فرمان نخست‏وزیرى خود را گرفت. محمدعلى میرزا براى اداره‏ى استان فارس، صاحب اختیار را در نظر گرفت و فرمان به نام او صادر شد. صاحب اختیار با وجودى كه مردى حلیم و بردبار و نیك‏نفس بود، نتوانست در فارس دوام پیدا كند و بلوا و آشوب در دوره‏ى او اوج گرفت و بین مشروطه‏خواهان و مستبدین زدوخوردهائى آغاز شد كه منجر به قتل قوام‏الملك شد. صاحب اختیار بیش از سه ماه نتوانست در آنجا دوام بیاورد و به سوى تهران حركت كرد و پس از مدتى والى كرمان شد. مستوفى‏الممالك به نیابت تولیت آستان قدس رضوى و فرمانروائى خراسان و سیستان منصوب شد و دو سال در آن ماموریت بود كه بار دیگر به استاندارى فارس بازگشت. صاحب‏اختیار چون مردى آزاده و دانشمند و ادیب بود، در دوران حكومت خود از كسى شنیده نشده است از طرف وى ظلمى به كسى شده و یا حق كسى را از بین برده باشد. ثروت و مكنتى را هم كه به دست آورده بود، یا از راه وراثت بود و یا اینكه از حقوق و مواجب خویش كه متجاوز از 30 سال مصدر خدمات حساس بود، اندوخته و غالب آن را صرف خیرات و مبرات مى‏كرد. صاحب‏اختیار پس از آنكه از حكومت فارس احضار شد، در اوایل سلطنت سلطان احمدشاه در سالهاى 1332 و 1333 در كابینه‏ى مستوفى به وزارت جنگ منصوب شد ولى او ترجیح مى‏داد كه در مشاغل بى‏سروصدا انجام وظیفه كند. از سال 1334 به بعد رئیس دفتر مخصوص احمدشاه گردید و قریب ده سال در این سمت انجام وظیفه مى‏كرد. از سال 1304 به بعد دیگر وارد كارهاى سیاسى نشد ولى همواره به عنوان یك رجل برجسته و معمر در مجالس و جشنها دعوت مى‏گردید و در ردیف نخست‏وزیران و روسا مجلس سابق جاى مى‏گرفت. مادام كه مستوفى‏الممالك حیات داشت، زندگانى آنها تواما انجام مى‏گرفت به طورى كه مستوفى همیشه در منزل صاحب اختیار سكونت مى‏كرد و باغ وى در اختیاریه، مركزى براى تجمع رجال و ادب دوستان بود. وى در 1326 ش در سن 96 سالگى در تهران درگذشت. غلامحسن‏ی غفارى از رجال ادیب و دانشمند محسوب مى‏شد. وى گذشته از سخنورى و نویسندگى، طبع شعر نیز داشت و غالبا اشعارى مى‏سرود كه در نوع خود تسلط او را به شعر و شاعرى مى‏رساند. از مرحوم صاحب‏اختیار آثار خیرى باقى نمانده است و هنگام فوت نیز از ثروت زیاد او چیزى باقى نمانده بود. خیابان فعلى سعدى تا چهل سال قبل به نام خیابان صاحب‏اختیار معروف بود و اختیاریه فعلى نیز منصوب به او مى‏باشد كه باغ مجلل و زیباى وى در آن ناحیه بوده است. غالب مورخین و تذكره‏نویسان از صاحب اختیار به نیكى یاد كرده‏اند.اعتمادالسلطنه كه در یادداشتهاى روزانه‏ى خود غالب رجال زمان خود را به با انتقاد گرفته است، در مورد صاحب‏اختیار سكوت نموده و در چند مورد از او به عنوان دوست نزدیك امین‏السلطان یاد كرده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به یمین خاقان، متولد 1255 در كاشان. پدرش محمدعلى خان كاشى مردى ثروتمند بود. در جوانى به قفقازیه رفت و خانواده‏ى خود را به همراه برد. اسداللَّه دوره‏ى ابتدائى و متوسطه را در مدارس تفلیس گذرانید. آنگاه براى ادامه‏ى تحصیل عازم پطرزبورگ شد و در مدرسه‏ى اشرافى «كودكاده» علوم نظامى تحصیل نمود و درجه‏ى علمى گرفت و زبان‏هاى روسى و فرانسه را به خوبى فراگرفته عازم ایران شد. مدتى در دربار مظفرالدین شاه سمت آجودان حضورى و مترجمى داشت، سپس به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و مأمور روسیه گردید. قریب ده سال در سمت‏هاى نایب دوم، نایب اول، مستشار و كاردارى در سفارت ایران در روسیه خدمت كرد. بعد به كاردارى و وزیرمختارى ایران در كشورهاى اسكاندیناوى مأموریت یافت. آنگاه وزیرمختار ایران در سوئد و بعد در لهستان گردید. مدت‏ها نیز وزیرمختار ایران در پاریس بود. مأموریت او در سوئد و لهستان چند بار تجدید شد تا سرانجام رئیس تشریفات وزارت خارجه گردید. در 1317 كه عروسى محمدرضا پهلوى و فوزیه‏ى مصرى پیش آمد، براى انجام مراسم تشریفات و برگزارى جشن‏ها و میهمانى‏ها براى ریاست تشریفات دربار شخصى لازم بود كه بتمام آداب و سنن اروپائى آشنائى كامل داشته باشد، لذا از بین اعضاى وزارت امور خارجه او انتخاب گردید و او از عهده‏ى این كار خوب برآمد، ولى در یك شب‏نشینى بزرگ در باشگاه افسران كه رضاشاه هم حضور داشت، سردى سوپ موجب تغیر و عصبانیت شاه شد. ابتدا اسد بهادر احضار و چند فحش نثار او نمود، ولى پاسخ اسد بهادر شاه را عصبانى‏تر كرد و او را دنبال نمود تا تأدیب نماید. او به آشپزخانه پناه برد، ولى قبل از آنكه ضربات عصاى شاه بر بدن او وارد شود، نقش زمین گردید و از هوش رفت. از آنجا او را به بیمارستان انتقال دادند. چند روزى در بیمارستان بود. با شفاعت عده‏اى به سر كار خود بازگشت. تا 1324 شاغل بود بعد بازنشسته شد و پس از چندى درگذشت. در جوانى و میانسالى مرد بسیار ثروتمندى بود. ثروت زیادى را كه از پدرش به ارث برده بود خرج كرد. وقتى در روسیه اقامت داشت مانند شاهزادگان زندگى مى‏نمود و مخارج تمام دوستان خود و اعضاء سفارت را تأمین مى‏كرد. در همان جا با یك شاهزاده خانم ازدواج كرد. با تیمورتاش دوستى و محرمیت زیادى داشت. در ابتداى سلطنت رضاشاه مرتباً به وزیرمختارى كشورهاى مختلف منصوب مى‏گردید كه نتیجه‏ى توجه تیمورتاش به او بود. برادرى از خود كوچكتر داشت كه نامش فرخ بود و نام خانوادگى «براغن» را براى خود انتخاب كرد. او هم در وزارت امور خارجه شاغل مقاماتى شد؛ مدتى ژنرال قنسول اسلامبول و كاردار سفارت پاریس و رئیس تشریفات بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

مشروطه‏خواه، روزنامه‏نگار، قاضى، نماینده‏ى مجلس. در 1266 در یكى از دهات آباده متولد شد. پدرش شیخ اسداللَّه واعظ از روحانیون منطقه و منبرى بود. تا شانزده سالگى در زادگاه خود به تحصیل اشتغال داشت. سپس به شیراز رفت و تحصیلات خود را در ادبیات فارسى و ادبیات عرب و معارف اسلامى ادامه داد و صاحب فضل و دانش نسبى گردید. در مشروطیت فعالیت داشت و وارد حزب دموكرات فارس شد. در این حزب فعالیتى شایسته از خود بروز داد و مورد توجه آزادیخواهان فارس قرار گرفت. براى استفاده از اطلاعات و معلوماتش به شغل معلمى دعوت شد و به مدیریت مدارس جدید ارتقاء یافت. در 1297 امتیاز روزنامه‏ى استخر را گرفت و به انتشار آن در فارس همت گمارد و طرفدارانى پیدا كرد. در 1306 از وزارت معارف به عدلیه انتقال پیدا نمود و شغل قضائى به او ارجاع شد. سال‏ها در سمت بازپرس و دادستان و رئیس دادگاه در شهرهاى مختلف خدمت مى‏كرد. در سال 1320 از خدمت قضا كناره‏گیرى كرد و مجدداً به وزارت معارف رفت. به امور مطبوعاتى و علمى پرداخت و نشریه‏ى استخر را با وضع مناسب‏ترى انتشار داد. در سیاست كلى فارس صاحب نظر گردید. در دوره‏ى هیجدهم از شیراز وكیل شد. در دوره‏ى نوزدهم نیز وكیل بود، ولى به علت كبر سن به ادوار بعدى مجلس راه نیافت. مردى ادیب و دانشمند و در مسائل مختلف صاحب نظر بود. روزنامه‏اش قریب چهل سال در شیراز انتشار یافت. غالب مردم فارس به نیكى از او یاد مى‏كنند. در 1348 درگذشت. آثار و تحقیقات تاریخى و ادبى از وى به یادگار مانده است. به زبان و ادبیات عرب تسلط داشت و به آن زبان شعر مى‏سرود. (1387 -1306 ق)، نویسنده، دانشمند و روزنامه‏نگار. در بوانات فارس متولد شد. تحصیلات اولیه را نزد پدر و در زادگاه خود فراگرفت. به شیراز رفت و در آغاز علوم متداول زمان مانند ادبیات عرب و فارسى را آموخت و به آموزگارى پرداخت. با مطالعه و پشتكار بسیار در امور اجتماعى و تاریخ و فلسفه تبحر یافت و در آغاز مشروطیت وارد امور سیاسى شد و روزنامه‏ى سیاسى و اجتماعى و ادبى «استخر» را از سال 1336 ش به مدت چهل سال منتشر ساخت و در ضمن آن به كارهاى دولتى نیز مشغول بود. وى در دوره‏ى هجدهم و نوزدهم از طرف اهالى فارس به نمایندگى مجلس شورا انتخاب شد. آثار وى: ترجمه‏ى «پیشوایان فكر»، طه حسین؛ «فرهنگ اسلام»؛ «چهل مقاله تاریخ تصوف»؛ ترجمه‏ى «مظاهر محمدى»، توفیق الحكیم؛ «مهمانیها و پذیرائیهاى شاهانه»؛ ترجمه‏ى «مجموعه‏ى یادداشتهاى رضاشاه»، على بصرى؛ «چند صفحه از تاریخ بزرگترین تحولات علمى»؛ «روابط ایران و عرب قبل از اسلام و بعد از اسلام»، ترجمه‏ى «الصلاة بین العرب و الفرس».[1]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1293 در شیراز تولد یافت. پس از انجام تحصیلات ابتدائى چون پدرش بضاعت مالى نداشت وارد دبیرستان نظام شیراز شد و در 1312 دیپلم گرفت و وارد دانشكده‏ى افسرى شد. دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده را پایان داد و در 1314 ستوان دوم و مأمور خدمت در لشكر فارس گردید و فرماندهى دسته و گروهان را طى كرد. در 1324 درجه‏ى سرگردى گرفت و در 1327 سرهنگ دوم شد و وارد دانشگاه جنگ شد و دوره‏ى مزبور را پایان داد و براى طى دوره‏ى ستاد و فرماندهى به آمریكا اعزام شد و در آنجا نیز با موفقیت دوره‏ى فرماندهى را طى كرد و به زبان انگلیسى تسلط یافت و به ایران بازگشت و در دانشگاه جنگ مدیر دروس شد. در این سمت با مستشاران آمریكائى دانشگاه جنگ نزدیكى و رفاقت پیدا كرد و مورد توجه آنها قرار گرفت. چند دوره كوتاه‏مدت نیز به آمریكا فرستاده شد و تقریباً یكى از افسرانى بود كه آمریكائى‏ها او را براى آینده‏ى ارتش ایران ذخیره كرده بودند. در 1336 درجه‏ى سرتیپى گرفت و فرمانده لشكر كرمان شد. پس از آن به فرماندهى لشكر سبزوار منصوب گردید و درجه‏ى سرلشكرى گرفت. آنگاه رئیس و فرمانده سپاه غرب شد و درجه‏ى سپهبدى به او دادند. چند سالى در غرب فرمانده سپاه بود تا به معاونت ستاد مشترك رسید و بعد قائم‏مقام آن سازمان شد ولى در دوران ریاست ستاد جم، خود را بازنشسته كرد. در 1350 كه جم از ریاست ستاد مشترك بركنار شد، ازهارى از بازنشستگى خارج و با درجه‏ى ارتشبدى به ریاست ستاد منصوب گردید و تا نیمه‏هاى آبان ماه 1357 در آن سمت مستقر بود. روز چهاردهم آبان ماه 1357 تظاهرات خشم‏آمیز مردم تهران و غالب شهرستان‏ها به اوج رسید. در تهران قریب چهارصد شعبه بانك اعم از دولتى و خصوصى و غالب مغازه‏هاى مشروب‏فروشى طعمه حریق گردیدند و سرانجام جعفر شریف امامى در مقابل مشكلات عدیده و وخامت اوضاع، از نخست‏وزیرى كناره‏گیرى كرد و پس از 70 روز صدارت با یك بیلان منفى و وحشتناك، خود را از مهلكه نجات داد. محمدرضا پهلوى براى جانشینى دولت آشتى ملى، تصمیم به تشكیل یك دولت نظامى گرفت و قرعه فال به نام ارتشبد غلامرضا ازهارى كه داراى عالى‏ترین شغل نظامى بود اصابت كرد. حدود ساعت 10 بعد از ظهر روز 14 آبان، ازهارى به كاخ شاه احضار شد و پس از مذاكرات مختصرى، شاه به وى تكلیف نخست‏وزیرى نمود و او نیز این مأموریت را پذیرفت. به دنبال انتصاب ازهارى به ریاست دولت نظامى، محمدرضا پهلوى در روز 15 آبان در صفحه‏ى تلویزیون حاضر شد، نطقى استرحام‏آمیز ایراد نمود كه نشانگر كامل ضعف و زبونى او بود. این نطق اعتراف به گناهان گذشته و خطاهاى بسیار رژیم درگذشته بود. او در نطق خود افزود: «در فضاى باز سیاسى كه از دو سال پیش به تدریج ایجاد مى‏شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خاستید... انقلاب ملت ایران نمى‏تواند مورد تأیید من نباشد. متأسفانه در كنار این انقلاب دسیسه و سوء استفاده دیگران از احساسات و خشم شما آشوب و هرج و مرج و شورش نیز به بار آورد. موج اعتصاب‏ها نیز كه بسیارى از آنها برحق بود، اخیراً تغییر جهت و ماهیت یافت تا چرخ‏هاى اقتصاد مملكت و زندگى روزمره‏ى مردم فلج شود و حتى جریان نفت كه زندگى مملكت به آن بستگى دارد قطع گردد.... براى جلوگیرى از اضمحلال مملكت و به منظور برقرارى حكومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام كوشش خود را در تشكیل یك دولت ائتلافى مبذول داشتم، فقط هنگامى كه معلوم شد امكان انجام این ائتلاف نیست، بناچار یك دولت موقت را تعیین كردیم. من آگاهم كه به نام جلوگیرى از آشوب و هرج و مرج این امكان وجود دارد كه اشتباه‏هاى گذشته و فشار و اختناق تكرار شود. من آگاهم كه ممكن است بعضى احساس كنند كه به نام مصالح و پیشرفت مملكت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد كه سازش نامقدس فساد مالى و فساد سیاسى تكرار شود. اما من به نام پادشاه شما كه سوگند خورده‏ام تمامیت ارضى مملكت، وحدت ملى، مذهب شیعه‏ى اثنى عشرى را حفظ كنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تكرار مى‏كنم و متعهد مى‏شوم كه خطاهاى گذشته و بى‏قانونى و ظلم و فساد دیگر تكرار نشود بلكه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد.... من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه، كه موهبتى است الهى كه از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را كه شما براى به دست آوردن آن قربانى داده‏اید، تضمین مى‏كنم.... من در اینجا از آیات عظام و علماى اعلام كه رهبران روحانى و مذهبى جامعه و پاسداران اسلام بخصوص مذهب شیعه هستند تقاضا دارم تا با راهنمائى‏هاى خود و دعوت مردم به آرامش و نظم براى حفظ تنها كشور شیعه‏ى جهان بكوشند....» نطق و پیام شاه كه از موضع ضعف تهیه شده بود، در حقیقت توبه و استغفار و عذر تقصیر تلقى مى‏شد. اگر نگاهى به متن و جملات آن بیندازیم، ضمن نفى دولت نظامى، قباله‏ى امضاء شده سقوط رژیم 2500 ساله شاهنشاهى ایران بود. رهبرى كه تا چندى پیش گستاخانه به مخالفین خود پاسخ مى‏داد و مى‏گفت مه فشاند نور و سگ عوعو كند. یا ما دكان مفتخورى را بستیم و من از ارتجاع سیاه بیش از ارتجاع سرخ متنفرم. یا هركس حزب رستاخیز را نمى‏خواهد گذرنامه‏ى خود را بگیرد و از ایران خارج شود؛ ولى در آن روز آنچنان به مردم و ملت التماس و التجاء مى‏نمود كه هرگز انتظار آن نمى‏رفت. با این پیام در حقیقت تكلیف دولت نظامى تعیین شد. اولاً همه مى‏دانستند دولتى است موقتى و از همه بالاتر رئیس دولت شیر برفى است و بزودى در فضاى آن روز آب مى‏شود. درباره‏ى تهیه‏ى این نطق و ملزم ساختن شاه به قرائت آن در صدا و سیماى ایران اقوال مختلفى وجود دارد. بعضى عقیده دارند كه فكر مربوط به شخص محمدرضا پهلوى بوده است. ولى هم‏اكنون سندى در مؤسسه‏ى تاریخ معاصر ایران وجود دارد كه این نطق به خط رضا قطبى رئیس صدا و سیما در صفحه‏اى از كاغذ با مارك صدا و سیما نوشته است. ولى آنچه مسلم است این نطق به خط قطبى است ولى آن جوان چنان اطلاعاتى نداشت كه بتواند چنین نوشته‏اى را ارائه دهد. ممكن است متن نطق مربوط به جعفریان معاون سیاسى صدا و سیما بوده و قطبى آنرا پاكنویس نموده و در اختیار شاه قرار داده است. در بامداد روز پانزدهم آبان ماه على دشتى و عماد تربتى به دربار احضار مى‏شوند و شاه نطق را در اختیار آنان قرار مى‏دهد كه اظهار نظر نمایند. دشتى با تندى مى‏گوید به هیچ وجه انتشار آن صحیح نیست. شاه مى‏گوید انتشار این نطق قطعى است و شما تصحیح ادبى بكنید و دشتى هم دو سه كلمه‏اى را تغییر مى‏دهد. ازهارى روز 15 آبان ماه كابینه‏ى نیم‏بندى با مشاركت نظامیان تشكیل و معرفى نمود و در همان روز كاركنان رادیو و تلویزیون در اعتراض به دولت نظامى اعتصاب كردند. با روى كار آمدن دولت نظامى، مطبوعات اعتصاب خود را آغاز كردند و قبل از شروع اعتصاب، مأمورین فرماندارى نظامى دفاتر روزنامه‏ى كیهان و اطلاعات و آیندگان را به تصرف درآورده و از انتشار آن سه روزنامه جلوگیرى نمودند. دولت نظامى در همان روز دستور داد به مدت یك هفته تمام مدارس اعم از ابتدائى و متوسطه و دانشگاه‏ها تعطیل شوند و در همان روز فرماندار نظامى تهران عده‏اى از بلندپایگان و مقامات عالى‏رتبه‏ى دولت كه در بیست سال اخیر عهده‏دار مشاغل مهم و حساس بودند، طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شدند. بازداشت شدگان عبارت بودند از: ارتشبد نعمت‏اللَّه نصیرى، دكتر منوچهر آزمون، دكتر عبدالعظیم ولیان، دكتر داریوش همایون، سپهبد جعفرقلى صدرى، دكتر غلامرضا نیك‏پى، دكتر منوچهر تسلیمى، رضا صدقیانى، دكتر ایرج وحیدى، جمشید بزرگمهر، حسن رسولى، و حسین فولادى. سپهبد على محمد خادمى به هنگام بازداشت خودكشى كرد. روز بعد هم امیرعباس هویدا نخست‏وزیر پیشین و وزیر دربار سابق، طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شد. ارتشبد غلامرضا ازهارى روز هفدهم آبان ماه كابینه‏ى خود را به شرح زیر تكمیل و معرفى كرد: امیرخسرو افشار قاسملو وزیر امور خارجه، ارتشبد عباس قره‏باغى وزیر كشور، ارتشبد رضا عظیمى وزیر جنگ، سپهبد دكتر ابوالحسن سعادتمند وزیر اطلاعات، سپهبد باقر كاتوزیان وزیر كار و امور اجتماعى، دكتر محمدرضا امین وزیر صنایع و معادن، مهندس محسن فروغى وزیر فرهنگ و هنر، مهندس كریم معتمدى وزیر پست و تلگراف و تلفن، دكتر احمد معمارزاده وزیر بازرگانى، مهندس امیرپرویز وزیر كشاورزى و عمران روستائى، دكتر حسین نجفى وزیر دادگسترى، دكتر شمس‏الدین مفیدى وزیر علوم و آموزش عالى، حسنعلى مهران وزیر امور اقتصادى و دارائى، دكتر محمدرضا عاملى تهرانى وزیر آموزش و پرورش، دكتر مرتضى صالحى وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه، احمد ناظمى وزیر مشاور در امور پارلمانى، دكتر مصطفى پایدار وزیر مشاور در امور اجرائى، دكتر عزت‏اللَّه همایونفر وزیر مشاور، محسن شریعتمدارى وزیر مشاور و سرپرست اوقاف، على فرداد معاون نخست‏وزیر. روز شانزدهم آبان ماه امام خمینى به مناسبت روى كار آمدن دولت نظامى و كشتار 13 آبان دانشگاه، پیامى فرستادند: من از جنایاتى كه اخیراً با فرزندان اسلام در دانشگاهها نموده‏اند در سوگم. من از دانشجویان عزیز كه در راه اسلام و كشور فدائى داده‏اند و در مقابل شاه با مشتى گره كرده ایستاده و او را محكوم كرده‏اند تشكر مى‏كنم. عزیزان من، از این هیاهوى نظامى نهراسید، كه نمى‏هراسید. شما ملت شجاع ثابت كردید كه این تانك‏ها و مسلسل‏ها و سرنیزه‏ها زنگ زده است و با اراده‏ى آهنین ملت نمى‏تواند مقابله كند... ملت هوشمند ایران نه از آن چماق و سرنیزه هراس دارد و نه از این خدعه و نیرنگ و فریب. در اثر تعیین دولت نظامى، تظاهرات مردم در تهران و شهرستان‏ها اوج‏گیرى كرد و بازار تهران و بازارهاى شهرهاى قم، مشهد، شیراز، قزوین، اصفهان و سارى به حال تعطیل درآمدند و به علت نبودن برق و نفت و بنزین، مردم شب و روز در خیابان‏ها گرد آمده، دست به تظاهرات مى‏زدند. به دنبال اعتصاب آموزگاران و دبیران، كلیه‏ى شاگردان مدارس تهران نیز به اعتصاب كنندگان پیوستند و شهر تهران و سایر شهرها یك پارچه هیجان گردید، زد و خورد مسلحانه‏ى مردم با مأمورین انتظامى آغاز گردید و در چند شهرستان، مأمورین ساواك و فرماندارى نظامى به دست مردم كشته شدند. دولت نظامى تصور مى‏كرد كه با بازداشت عده‏اى از دولتمردان افكار عمومى تسكین خواهد یافت. به عكس رسوائى رژیم را بیشتر كرد و سوژه‏ى مناسبى براى مطبوعات شد كه درباره‏ى فساد گذشته بحث و انتقاد نمایند. تظاهرات مردم ایران از دهم آذرماه 1357 شكل تازه‏اى یافت. در آن روز به علت غره محرم‏الحرام جمعه شب دهم آذر تمام مردم تهران و شهرستان‏ها در پشت بام‏ها حضور یافته و ساعت 9 بانگ «اللَّه‏اكبر» و «لا اله الا اللَّه» همه جا بلند شد. این تظاهرات كه تاكنون در هیچ كشور اسلامى سابقه نداشت، آنچنان در مردم اثر گذاشت كه از فرداى آن روز شتاب انقلاب چندین برابر شد و در همان شب عده‏اى از مردم تهران كه براى عزادارى در مساجد اجتماع نموده بودند در اثر شنیدن بانگ «اللَّه‏اكبر» به خیابان‏ها ریختند و بین نظامیان و مردم درگیرى شد و در نتیجه عده اى به شهادت رسیدند. امام خمینى به مناسبت محرم و كشتار مردم، پیامى براى ملت ایران فرستادند و متذكر شدند كه ماه محرم ماهى است كه خون بر شمشیر پیروز شد. قسمتى از پیام كوبنده و سرنوشت‏ساز امام خمینى به این شرح است: بار دیگر دست جنایتكار شاه از آستین جنایتكار دولت یاغى نظامى بیرون آمد و ملت ایران را در آستانه‏ى ماه محرم در مقابل اسلام، حق و عدالت با جنود شیطانى و طاغوت به خون كشید. بار دیگر سفاكان و خونخواران و دزدان غارتگر و چپاول‏چیان بى‏وطن به فرزندان اسلام و قرآن و نوباوگان وطن‏خواه ملت شریف ایران حمله‏ى وحشیانه آغاز نموده و نهال‏هاى ثمربخش انسانیت را با مسلسل و توپ و تانك درو كردند. اخبار طاقت‏فرساى سراسر ایران عزیز تا این ساعت كه یك روز از محرم نگذشته است، روح و جان اینجانب را معذب نموده. اخبار این شب و روز معرف ابعاد جنایت‏هاى شاه و دولت باغى است و نیز نشان‏دهنده‏ى شجاعت و شهامت بى‏مانند ملت غیور است.... پیام مهم و كوبنده‏ى امام كه در حقیقت دستورالعمل اقدامات بعدى مردم بود به فوریت در سرتاسر ایران پخش شد و نوارهاى متعدد آن در مساجد و ادارات و مجامع در روز و شب چندین بار به اطلاع مردم رسید. این پیام پى‏آمدهاى مهم و ارزنده‏اى به وجود آورد و در نتیجه پیكر محتضر رژیم را خاموش ساخت. از روز اول محرم سربازان و درجه‏داران با توجه به فتواى امام، آماده براى خالى كردن سنگرها شدند و عده‏ى زیادى از آنها پادگان‏ها را ترك كردند بطورى كه بعضى از سربازن سلاح تحویلى را نیز با خود بردند و غالباً در صف مردم قرار گرفتند. با شروع ماه محرم تظاهرات مردم افزون‏تر شد و همه شب مردم تهران و شهرها بر فراز بام‏هاى خانه‏ها به عنوان اعتراض به رژیم، بانگ «اللَّه‏اكبر» سر مى‏دادند. ایران واقعاً یكپارچه احساسات بود. تمام مردم در این اجتماع براى شركت در سقوط شاه اقدام مى‏نمودند. امام خمینى و جامعه‏ى روحانیت، تاسوعا و عاشورا را روزهاى راهپیمائى مردم تعیین نمودند. در روز تاسوعا، قریب سه میلیون نفر تهرانى راهپیمائى تاریخى خود را ترتیب دادند و هیچگونه زد و خورد و درگیرى ایجاد نشد. در شهرها نیز به همانگونه راهپیمائى انجام گرفت. راهپیمائى روز عاشورا در تهران با شور و هیجان زیادى انجام گرفت و قریب سه میلیون نفر در این تظاهرات پرجوش و خروش شركت داشتند. شعارها همه سرنوشت‏ساز بود و از توفیق انقلابیون خبر مى‏داد. در آن روز سخن‏ها گفته شد و نطق‏ها ایراد گردید و سرانجام قطعنامه‏اى در 17 ماده تنظیم و در میدان آزادى قرائت گردید. رئوس قطعنامه عبارت بود از: سقوط و برچپده شدن بساط شاه؛ برقرارى حكومت عدل اسلامى؛ استثمار و استعمار بیگانه باید ریشه‏كن شود؛ حقوق اجتماعى سیاسى كلیه افراد جامعه باید محفوظ گردد؛ آزادى واقعى و حیثیت و شرف و كرامت زنان باید تأمین شود؛ آزادى كلیه زندان سیاسى. پس از قرائت قطعنامه، راهپیمائى با نظم و ترتیب پایان یافت و فرداى آن روز پیام آیت‏اللَّه خمینى در تشكر و سپاس از مردم شجاع ایران منتشر شد. روز عاشورا علاوه بر خونریزى و كشت و كشتار در شهرها، در تهران حادثه‏ى مهم و تكان‏دهنده‏اى اتفاق افتاد، آنهم در كنار خانه‏ى شاه و در میان افسران وفادارش. ساعت 1/ 5 بعد از ظهر روز عاشورا، یك افسر با دو درجه‏دار و چهار سرباز مسلح به ناهارخورى افسران ارشد پادگان لویزان حمله كردند و با رگبار مسلسل، هفتاد و دو نفر از افسران ارشد و درجه‏داران پادگان لویزان و هوانیروز را كشتند. اعلامیه‏ى غیررسمى حاكى از این بود كه در این حمله 27 افسر و 41 درجه‏دار و 4 سرباز كشته شده‏اند. حمله‏كنندگان بجز یك سروان، بقیه كشته شدند. این اقدام متهورانه در بین نظامیان اثر زیادى بخشید و همه از جان خود بیمناك شدند. دولت سعى كرد حقیقت این خبر در پادگان منتشر نشود ولى در همان دقایق اولیه، خبر به اطلاع همه رسید و بیش از هركسى شاه در وحشت فرورفت و نسبت به جان خود بیمناك شد. ارتشبد غلامرضا ازهارى رئیس دولت نظامى در نیمه دوم آذر ماه احساس كرد كه به هیچ وجه قادر به مهار كردن تظاهرات نیست و به زودى دولت او سقوط خواهد كرد و جان خود را نیز از دست خواهد داد. مجلسین رستاخیزى ایران هم محلى براى خودنمائى افراد شده بود و عده‏اى فرصت‏طلب با ایراد سخنرانى و حمله به مقامات رژیم، زمینه‏اى براى آینده‏ى خود به وجود مى‏آوردند و شاه نیز بى‏صبرانه انتظار ترك ایران را مى‏كشید. ازهارى در 25 آذر 1357 دچار حمله‏ى قلبى شد و بسترى گردید و عملاً كارها متوقف و امور مختل شد. سرانجام براى جانشینى او شاپور بختیار انتخاب گردید و ازهارى كناره‏گیرى نمود و عازم آمریكا شد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

یعقوب پسر لیث صفارى (254 تا 265 ه.ق) در سیستان رویگرى مى‏كرد. چون جوانمرد بود گروهى دور او جمع آمدند و یعقوب به همراهى «درهم» به جنگ خوارج رفت و از طرف مردم به امارت منصوب شد و هرات، كرمان، فارس و كابل را مسخر ساخت و براى نخستین بار بعد از اسلام و تسلط عرب بر ایران دولتى مقتدر بر اساس استقلال ملى بنیان نهاد و دست خلیفه و عمال او را از جنوب و شمال و مشرق ایران كوتاه كرد. در سال 262 ه.ق عازم بغداد و جنگ با خلیفه شد، بین بغداد و مداین جنگى بین سپاه او و لشكر خلیفه واقع شد كه به شكست یعقوب منجر گردید ولى از پاى ننشست و به تهیه‏ى سپاه پرداخت خلیفه كه از جانب او بیمناك بود سفیرى نزد او فرستاد. سفیر هنگامى به جندیشاپور رسید كه یعقوب به مرض قولنج دچار شد و حال او رو به وخامت مى‏رفت و با خواندن نامه‏ى خلیفه و وعده‏هایش به نماینده‏ى خلیفه گفت به خلیفه بگو كه من رویگرزاده‏ام و از پدر رویگرى آموخته‏ام. این دستگاه كه مى‏بینى از عیارى و شیرمردى به دست آمده نه از میراث پدر. از پاى ننشینم تا بر تو پیروز شوم و الا مرا این نان جو و پیاز (اشاره به طبقى كه قبلاً حاضر شده بود) كافى است. یعقوب به همان مرض قولنج در خوزستان درگذشت. (265 ه.ق) پایتخت و مركز فرماندهى یعقوب شهر «زرنج» در سیستان بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

(قس. یفرم). از ارامنه‏ى ترك. نزدیكى شهر گنجه متولد شد و پس از آن كه به حد رشد رسید به دسته‏اى از شورشیان ارمنى كه در نظر داشتند به خاك عثمانى بروند پیوست، ولى مأموران سرحدى روسى او را دستگیر كردند و به سیبریه فرستادند. یپرم پس از مدتى از سیبریه گریخت و به ژاپن رفت و از آنجا در سال 1317 ه.ق به ایران آمد. وى ابتدا در «قراچه‏داغ» به آموزگارى مشغول شد و سپس در سال 1319 ه.ق به تبریز و از آنجا به قزوین و رشت رفت و در رشت به كوره‏پزى و بنائى پرداخت و ضمناً وارد جمعیت ارامنه به نام «داشناكسیون» گردید. در سال 1326 ه.ق زمانى كه در گیلان شورش پدید آمد از طرف جمعیت مزبور مأمور همكارى با انقلابیون گردید و با عبدالحسین معزالسلطان (سردار محى) و على‏محمد تربیت كمیته‏ى پنهانى «ستار» را تشكیل داد و همین كه سپهدار تنكابنى وفادارى خود را نسبت به مشروطیت اعلام داشت، فعالیتهاى كمیته‏ى ستار را علنى كرد و چون مشروطه‏خواهان بر رشت مسلط شدند یپرم و مجاهدان در ربیع‏الثانى 1327 ه.ق روانه تهران گردیدند. پس از فتح پایتخت یپرم به ریاست شهربانى منصوب گردید و در جنگ با پسر رحیم‏خان و ارشدالدوله و اطرافیان سالارالدوله شركت كرد و عاقبت در قلعه‏ى شورجه‏ى همدان در ماه شعبان 1330 ه.ق به قتل رسید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(و. 1281 ه.ش مقت. 13 آبان 1328 ه.ش) فارغ‏التحصیل مدرسه‏ى علوم سیاسى قدیم بود و در 1268 وارد خدمات دولتى شد و سمت‏هاى مختلف پیدا كرد. از طرف دولت 9 ماه به آلمان و 3 ماه به انگلستان مأموریت یافت و پس از بازگشت عهده‏دار بانك كشاورزى و مدیر كل وزارت دارائى شد و در 1320 وزى بازرگانى و پیشه و هنر و در كابینه‏ى «سهیلى» وزیر راه گردید و در 23 خرداد 1327 در سن 46 سالگى مأمور تشكیل دولت شد و در آبان ماه 1327 از نخست‏وزیرى استعفا داد و در سال 1328 به سمت وزیر دربار شاهنشاهى منصوب گردید. در 13 آبان ماه 1328 كه در مجلس روضه‏ى دربار شاهنشاهى در مجسد سهپسالار شركت نمود به ضرب گلوله از پا درآمد و در بیمارستان در سن 47 سالگى درگذشت. (ح 1280- مقتول 1328 ش)، نویسنده و مترجم. از تحصیل كرده‏هاى مدرسه علوم سیاسى بود كه ابتدا كارمند وزارت خارجه شد و سپس در سمت منشى‏گرى و مترجمى سفارت روس به كار مشغول گردید. وى زبان‏هاى روسى، فرانسوى و انگلیسى را مى‏دانست. هژیر وزارت‏هاى پیشه و هنر، بازرگانى، راه، كشور و دارایى را به ترتیب در كابینه‏هاى على سهیلى، احمد قوام، ساعد و حكیمى بر عهده داشت. او همچنین در 1327 ش سمت نخست‏وزیرى را برعهده گرفت. هژیر در مدرسه عالى سپهسالار به دست سید حسین امامى با ضرب گلوله به قتل رسید. وى را در صحن حضرت عبدالعظیم به خاك سپردند. از آثارش: «پطراز بورگ تا قسطنطنیه»، تاریخ روابط دربار ایران با دو دربار مزبور از ظهور صفویه تا مرگ نادرشاه، ترجمه؛ «تاریخ قرون وسطى» تا جنگ صد ساله»، ترجمه؛ «تاریخ ملل شرق و یونان»، ترجمه؛ «حافظ تشریح».[1] فرزند محمد هژیر (وثوق همایون)، در سال 1281 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى مظفرى و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون پایان داد و زبان فرانسه را بخوبى فراگرفت و براى ادامه‏ى تحصیل وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى شد و چون داراى مدرك دیپلم بود، دوره‏ى دو ساله‏ى مؤخراتى را طى كرد و در 1298 فارغ‏التحصیل گردید و به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و مترجم زبان‏هاى روسى و فرانسه بود. در 1301 بعنوان مترجم روسى در سفارت شوروى در تهران استخدام شد و قریب 6 سال در آن سفارتخانه اشتغال به كار داشت. در 1307 به خدمت كلیه ایرانیان كه در سفارت شوروى كار مى‏كردند خاتمه داده شد و هژیر مدتى بیكار بود تا اینكه در 1308 در وزارت راه استخدام شد و سمت وى بازرسى بود. در كابینه‏ى مخبرالسلطنه هدایت، تقى‏زاده به وزارت دارائى تعیین شد و هژیر را به آن وزارتخانه انتقال داد و در اداره‏ى امور اقتصادى كه ریاست آن با دكتر محمود افشار بود، به كار مشغول گردید. وى در این سمت از طرف تقى‏زاده مأموریت یافت كه كلیه پرونده‏هاى مربوط به شركت نفت ایران و انگلیس را مطالعه و گزارش جامعى تهیه نماید. هژیر در وزارت مالیه ظاهرا كارمند عادى بود ولى بیش از همه وزیر دارائى را ملاقات مى‏نمود. در حقیقت عملا مشاور وزیر بود. در جریان تجدیدنظر در قرارداد دارسى (1933) هژیر از دست‏اندركاران درجه دوم بود و قسمت اعظم مداركى را كه داور همراه خود در دادگاه لاهه ارائه داد همه اسناد و مداركى بود كه هژیر با مطالعه‏ى دقیق پرونده‏هایى به ارزش آنها برده بود. در سال 1313 هژیر رئیس اداره حقوقى وزارت دارائى شد و یك سال بعد مفتش دولت در بانك ملى ایران كه در آن تاریخ بانك ناشر اسكناس بود گردید. در آن تاریخ اسكناس‏هاى منتشره داراى دو امضاء بود، یكى امضاى مدیر كل بانك و دیگرى امضاى مفتش دولت. از سرى دوم اسكناس‏هاى منتشره بانك ملى امضاى هژیر در روى اسكناس‏ها قرار گرفت و چون امضاى وى واضح و خوانا بود تمام مردم با نام او آشنا شدند. در سال 1314 داور وزیر وقت مالیه دو قرارداد پایاپاى با دولت آلمان و دولت اتحاد جماهیر شوروى منعقد نمود، براى پیشبرد امور اقتصادى شركتهاى دولتى تشكیل داد و هژیر در سمت‏هاى مختلف قرار گرفت، مانند مدیر عامل شركت قماش، عضو هیئت مدیره شركت بیمه، عضو هیئت مدیره شركت ساختمان بازرسى بانك فلاحت و رئیس كمیسیون اسعار. عبدالحسین هژیر در 1318 مدیر كل وزارت دارائى شد و پس از مدت كوتاهى به معاونت بانك ملى ایران برگزیده شد. پس از شهریور 1320 هژیر وارد میدان سیاست و براى ورود به كابینه‏ها شدیدا فعالیت مى‏كرد تا اینكه در اسفندماه 1320 در آخرین ترمیم كابینه محمد على فروغى به وزارت پیشه و هنر منصوب گردید. این كابینه در مجلس سیزدهم با رأى ضعیفى تأیید گردید ولى فروغى آن رأى را براى ادامه‏ى كار خود كافى ندانست و استعفا داد. اصرار نمایندگان و صدور قطعنامه نمایندگان طرفدار فروغى براى ادامه‏ى كار او ثمربخش نشد ولى نمایندگان به توصیه‏ى او به على سهیلى رأى دادند. سهیلى در كابینه‏ى خود عبدالحسین هژیر را در سمت وزارت پیشه و هنر تثبیت كرد. سهیلى بیش از چهار ماه در نخست‏وزیرى دوام نكرد و جاى خود را به احمد قوام داد. هژیر در كابینه‏ى جدید همچنان در وزارت پیشه و هنر باقى ماند. در كابینه‏ى دوم سهیلى، هژیر وزیر راه شد. در كابینه‏ى محمد ساعد مقام وزارت كشور گرفت و در ترمیم كابینه همچنان وزیر كشور بود. در كابینه‏ى اول و دوم حكیمى به وزارت دارائى منصوب شد. در 1325 در ترمیم دوم كابینه‏ى احمد قوام او به وزارت دارائى انتخاب گردید و متوالیا در چهار ترمیم كابینه، وزارت دارائى را حفظ كرد. در 1326 در كابینه‏ى حكیمى سمت وزارت مشاور یافت. در حقیقت گرداننده‏ى دولت حكیمى بود. بعد از سقوط كابینه‏ى حكیمى، على سهیلى و عبدالسحین هژیر وزراى مشاور كاندیداى نخست‏وزیرى بودند ولى علاقه‏ى شدید اشرف پهلوى به هژیر، محمدرضا پهلوى را مجبور كرد به نمایندگان توصیه‏ى نخست‏وزیرى هژیر را بكند و در نتیجه هژیر با اكثریت 66 رأى به نخست‏وزیرى انتخاب شد. پس از انتشار خبر نخست‏وزیرى هژیر، جمع كثیرى از طبقات مختلف مردم و مخصوصا دانشجویان دانشكده‏هاى حقوق و فنى با صفوف منظم در میدان بهارستان حضور یافتند و خواستار ملاقات با نمایندگان شدند. ضمن این ملاقات اعتراض خود را نسبت به ابراز تمایل مجلس به نخست‏وزیرى هژیر بیان نمودند و وى را براى این خدمت صالح ندانستند. در همان موقع خبر نخست‏وزیرى هژیر به بازار تهران رسید. كسبه و اصناف با صلاحدید و راهنمائى آیت‏الله كاشانى، مغازه‏هاى خود را تعطیل و در میدان بهارستان اجتماع كردند و ضمن ایراد سخن، نمایندگان مجلس را به باد ناسزا گرفتند و براى تصمیمى كه اتخاذ نموده بودند آنها را مورد سرزنش و اهانت قرار دادند. دامنه اجتماع و تظاهرات علیه مجلس بالا گرفت و به دستور دولت و رئیس مجلس، پلیس براى متفرق ساختن مردم وارد معركه شد، تیراندازى آغاز گردید و مردم تظاهركننده نیز با چوپ و چاقو به پلیس حمله كردند. در این زدوخورد عده‏ى زیادى مجروح و زخمى شدند. پس از ختم زدوخورد سردار فاخر رئیس مجلس، آیت‏الله كاشانى را مسبب این تظاهرات دانست و اضافه كرد اگر ایشان با نخست‏وزیرى هژیر مخالفت دارند بهتر این بود با نمایندگان مجلس صحبت مى‏كردند نه اینكه متوسل به جار و جنجال مى‏شدند. به دنبال تظاهرات دانشجویان و اصناف علیه هژیر، روز بعد در شهرهاى قم، مشهد، اصفهان و قزوین تظاهرات پرشورى صورت گرفت. هژیر ناگزیر در یك مصاحبه‏ى مطبوعاتى به مخالفین خود پاسخ داد و افزوده مبارزه‏ى سیاسى بین جمعى نباید از حدود نزاكت خارج شود و نظم عمومى را بر هم زند و هشدار داد كسانى كه موجبات اختلال در نظم عمومى و امنیت شهرها را فراهم نمایند به موجب قانون سركوب خواهند شد. روز چهارم نخست‏وزیرى هژیر، تهران شاهد تظاهرات گسترده‏اى از طرف روحانیون بود. چندین هزار روحانى و بازارى در حالى كه قرآن بر سر داشتند، به رهبرى سید مجتبى نواب صفوى رهبر فدائیان اسلام در میدان بهارستان علیه هژیر به تظاهرات پرداختند و ضمن ایراد سخنرانى، نمایندگان مجلس را كه به انتخاب هژیر رأى داده بودند مذمّت كردند و خواستار عزل او شدند. در این موقع كه بیم حمله‏ى تظاهركنندگان به صحن بهارستان مى‏رفت، گارد مجلس و مأمورین انتظامى بسوى فدائیان اسلام آتش گشودند. عده‏ى زیادى در این حمله و تیراندازى زخمى شدند و در همان موقع اعلامیه شدیداللحن آیت‏الله كاشانى علیه نمایندگان مجلس بین مردم پخش شد و هژیر نیز متقابلا اعلامیه‏اى داد و تظاهركنندگان را به جلب به دادگاه و محاكمه تهدید نمود. عبدالحسین هژیر روز سوم تیر ماه 1327 وزیران كابینه را به مجلس معرفى نمود و برنامه‏ى كار خود را نیز اعلام نمود. به هنگام نطق نخست‏وزیر در لژ تماشاچیان مجلس تظاهرات شدیدى علیه او برپا بود. صداى مرگ بر هژیر مزدور و بى‏دین در فضاى تالار علنى مجلس طنین‏انداز گردید. در همین جلسه حسین مكّى، ابوالحسن حائرى‏زاده، عبدالقدیر آزاد و رحیمیان درباره زدوخوردهاى چند روزه گذشته علیه او اعلام جرم نمودند ولى با تمام تظاهرات و مخالفت‏هائى كه به رهبرى آیت‏الله كاشانى در خارج و داخل مجلس به عمل آمد، برنامه و وزیران هژیر با 88 رأى موافق از 96 رأى دهنده‏ى حاضر در مجلس به تصویب رسید. هژیر براى جلب توجّه عامه و رد اتهاماتى كه از نظر مذهبى به وى وارد مى‏كردند در اولین جلسه هیئت وزیران تصویبنامه‏اى صادر كرد كه بموجب آن تهیه و فروش انواع مشروبات الكلى در شهرهاى مشهد، قم و شهر رى ممنوع گردید. این تصویبنامه نه تنها دردى دوا نكرد، بلكه مستمسكى به دست مخالفین داد كه منظور دولت را اغفال جامعه‏ى روحانیت قلمداد كنند و در مجلس نیز چند مخالف، هژیر را متهم به ظاهرسازى و خلاف كارى نمودند. شاه در اواخر تیر ماه 1327 براى یك بازدید رسمى به انگلستان رفت و قبل از حركت نمایندگان را در كاخ خود پذیرفت و ضمن ایراد سخنرانى از نمایندگان خواست دولت را تقویت كنند و لوایحى را كه به مجلس تقدیم مى‏شود تصویب نمایند. در مدتى كه شاه در اروپا اقامت داشت، حوادث مهمى در ایران رخ داد. عباس اسكندرى نماینده‏ى مجلس، دولت هژیر را به علت سوء سیاست داخلى و خارجى و مسئله‏ى بحرین استیضاح كرد و افزود كه نباید مجال داد تا حكومت پلیسى مجددا در ایران برقرار شود. متعاقب استیضاح اسكندرى، ناصرقلى اردلان نیز دولت را استیضاح كرد ولى هژیر به استیضاح كنندگان پاسخى دندان‏شكن داد و گفت این دولت بیش از دو ماه نیست كه عهده‏دار امور شده است، چگونه تمام مشكلات گذشته را به او نسبت مى‏دهید. سرانجام تقاضاى رأى اعتماد كرد و مجلس با 93 رأى او و دولتش را تأیید نمود. هژیر در مجلس شوراى ملى از اكثریتى قریب به اتفاق برخوردار بود ولى در عوض مطبوعات تهران و شهرستانها از حمله و هتاكى به او كوتاهى نمى‏كردند و همه روزه اتهامات زیادى به وى وارد مى‏ساختند. او ناچار تصویبنامه‏ى زیر را در هیئت وزیران به تصویب رسانید: «هئیت وزیران در جلسه‏ى مورخ هشتم شهریور ماه تصویب نمودند كه چون در وزارتخانه‏ها و ادارات دولتى و بنگاههائى كه با سرمایه دولت اداره مى‏شود یا شهردارى‏ها، كسانى كه به نحوى از انحاء از آنجا حقوق مى‏گیرند، نمى‏توانند با داشتن شغل دیگرى از قبیل ریاست یا عضو هیئت مدیره شركتهاى خصوصى و یا داشتن هرگونه شغل آزاد دیگرى از قبیل شركت كردن در اداره‏ى روزنامه خواه به عنوان صاحب امتیاز یا مدیر یا سردبیر یا عضو هیئت تحریریه و امثال آنها، به انجام وظایف خود بطورى كه لازم است اقدام نمایند، لذا كلیه این قبیل اشخاص به عنوان این اقتضاى ادارى از خدمت بركنار شوند.» وقتى كه این تصویبنامه صادر و منتشر شد، در مطبوعات غوغائى برخاست و عده‏ى زیادى از مدیران و سردبیران و نویسندگان جراید در مجلس شوراى ملى حضور یافته نسبت به تصویبنامه اعتراض نمودند و نخست‏وزیر نیز مصرا در پاسخ آنها ایستادگى كرد و افزود استعفا مى‏دهم ولى تصویبنامه را لغو نخواهم كرد. عبدالقدیر آزاد، دولت را نسبت به توقیف جراید و اختناق آزادى و نقض قانون اساسى و مشروطیت استیضاح كرد. روز 26 شهریور در جلسه‏ى علنى مجلس شوراى ملى به هنگام طرح لایحه عفو مرتكبین قضایاى آذربایجان و زنجان، بین هژیر و چند تن از نمایندگان مشاجره‏ى شدید لفظى درگرفت، به طورى كه نمایندگان میزهاى جلو خود را شكستند. هژیر نیز در اوج عصبانیت فریاد برآورد شما تیشه برداشته‏اید و به ریشه این مملكت مى‏زنید. در این گفتگو نمایندگان اقلیت از نثار هیچ‏گونه ناسزا و كلمات زشت خوددارى نكردند. بالاخره هژیر در مقابل جوّى كه مخالفین براى او درست كرده بودند تاب مقاومت نیاورد و با وجودى كه در مجلس از حمایت اكثریت برخوردار بود، چاره را در كناره‏گیرى دید و سرانجام روز پنجم آبان ماه 1327 پس از پنج ماه زدوخورد و مبارزه از كار كناره گرفت. یكى از اقدامات هژیر در دوران زمامدارى، برقرارى روابط سیاسى بین ایران و عربستان سعودى بود كه زیارت بیت‏الله‏الحرام آزاد شد. عبدالحسین هژیر پس از كناره‏گیرى، چند ماهى بیكار بود. در انتخابات مؤسسان دوم كه در اردیبهشت ماه 1328 تشكیل یافت از تهران به نمایندگى انتخاب شد و سرانجام در 28 تیر ماه 1328 به سمت وزیر دربار تعیین گردید و بالاخره در روز 13 آبان ماه 1328 در مجلس عزادارى و روضه خوانى دربار در مسجد سپهسالار هدف گلوله‏ى سید حسین امامى عضو جمعیت فدائیان اسلام قرار گرفت و روز بعد درگذشت و در ایوان كفش‏كن ناصرالدین شاه مدفون شد. به دنبال قتل هژیر در تهران حكومت نظامى برقرار شد و سرلشكر هوائى احمد خسراوانى معاون ستاد ارتش به حكومت نظامى منصوب شد و از همان روز بگیر و ببند شروع شد و آقایان دكتر مظفر بقائى، سید ابوالحسن حائرى‏زاده، سید مصطفى كاشانى، سید على بشارت، على جواهر كلام، دانش نوبخت، عبدالقدیر آزاد و خلیل طهماسبى طبق ماده‏ى پنج حكومت نظامى بازداشت شدند. سه روز بعد هم حسن مكى بازداشت شد و دكتر محم مصدق هم به احمدآباد تبعید گردید. بازپرسى از حسین امامى در روز چهاردهم آبان ماه آغاز شد. امامى در اولین بازپرسى به قتل هژیر اعتراف كرد و اظهار نمود بر من مسلم شد وجود هژیر براى مملكت ضرر و زیان دارد لذا درصدد كشتن او برآمدم و قریب دو ماه بود كه اسلحه شبانه روز با من بود و بالاخره روز سوم عاشورا توانستم برنامه‏ى خود را اجرا كنم. روز پانزدهم آبان دادگاه نظامى به ریاست سرهنگ جهانشاهى قاجار و دادستانى سرهنگ جهانگیرى، محاكمه‏ى حسین امامى را آغاز و سرانجام حكم اعدام را صادر كردند. امامى از تقاضاى تجدیدنظر خوددارى نمود و اظهار كرد تجدیدنظر باعث اتلاف وقت است و حكم اعدام در سحرگاه هجدهم آبان به مرحله‏ى اجرا درآمد. عبدالحسین هژیر از طبقه سوم برخاست. تحصیلات او منحصرا در ایران و مدرسه‏ى علوم سیاسى انجام گرفت ولى به علت هوش و استعداد زیاد، مطالعات خود را در زمینه‏هاى ادبیات فارسى و تاریخ و آموزش زبانهاى خارجه ادامه داد و به زبان‏هاى فرانسه، روسى و انگلیسى تسلط داشت. در سن 20 سالى روزنامه‏ى پیكان را به صاحب امتیازى پدرش به مدت دو سال، هفته‏اى دو شماره انتشار مى‏داد. مرحوم محمد صدر هاشمى در كتاب تاریخ جراید و مجلات ایران مى‏نویسد: پیكان یكى از روزنامه‏هاى خوب و مفید بوده و از لحاظ مرام و مسلك طرفدار اكثریت مجلس و مخالف اقلیت و از دشمنان سرسخت سید ضیاءالدین است. مندرجات روزنامه‏ى پیكان بخوبى روشن مى‏سازد كه نویسنده‏ى آن داراى اندیشه‏ى سیاسى بوده و به ادب و فلسفه وقوف داشته است. در سنین جوانى كتابى تحت عنوان حافظ تشریح انتشار داد كه گلچینى از غزلیات حافظ است اما با نظم و ترتیب موضوعى. مقدمه‏اى در حدود هشتاد صفحه بر این كتاب نوشته است كه نشانه‏ى بصیرت و اطلاعات وسیع او در ادبیات مخصوصا حافظشناسى است. چند ترجمه‏ى خوب هم از او باقى مانده است از جمله قسمتى از تاریخ آلبر ماله را به فارسى برگردانده است. هژیر نثر فارسى را محكم و استوار مى‏نوشت و فوق‏العاده مورد علاقه دربار پهلوى بود. اشرف پهلوى در كتاب خاطرات خود چنین مى‏نویسد: «هژیر در سال 1327 به نخست‏وزیرى منصوب شد. هژیر یكى از دوستان خوب من بود (و باید بگویم كه من تا حدى در انتصاب او مؤثر بوده‏ام) او در سمت‏هاى وزیر دارائى و وزیر دربار نیز خدمت كرده بود. عبدالحسین هژیر یك بوروكرات باهوش، قابل و وفادار بود و بخوبى مى‏توانست مسائل داخلى و بین‏المللى را درك كند و با آنها روبرو شود. با وصف این، انتصاب او بلافاصله مورد حمله و انتقاد آیت‏الله كاشانى قرار گرفت كه یكى از مقامات مهم مذهبى زمان خود بود...» رویهمرفته مردى بلند پرواز، زدوبندچى، قدرت طلب، باسواد، ادیب، شعرشناس و سخندان، ناطق و به مال دنیا بى‏اعتنا بود. پس از مرگ كلیه ما ترك او شبیه یك كارمند دولت بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

(مقت. 23 ه.ق) حاكم خوزستان بود. در جنگ بین اعراب و ایران زمان یزدگرد سوم (19 ه.- 640 م.) عتبه سردار عرب بر وى غالب شد. او ناچار به شوشتر رفت و به مقاومت پرداخت اما شوشتر نیز پس از 18 ماه محاصره به دست مسلمانان افتاد و هرمزان را به مدینه نزد عمر فرستادند. گویند هرمزان پس از ورود بر خلیفه آب خواست و در آشامیدن آبى كه به دستش دادند درنگ كرد. عمر گفت تا این آب را نیاشامى درامانى. هرمزان فوراً آب را به زمین ریخت و عمر ناچار قولش را حفظ كرد، هرمزان پس از این واقعه اسلام آورد. و چون ابولؤلؤ عمر را زخم زد عبیداللَّه پسر عمر، بر سر هرمزان رفت و او را به كین پدر كشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد سوم)

مخبرالسلطنه (حاج مخبرالسلطنه) مهدیقلى میرزا. از خاندان معروف هدایت و از بستگان رضاقلى‏خان هدایت است. وى از مطلعان تاریخ و فرهنگ ایران بود و در سیاست به مناصب عالى رسید. آثار بسیارى از خود بجا گذاشت كه عبارتند از: 1- فوائد الترجمان در تعلیم زبان فرانسه در دو جلد. 2- تحفةالافاق در تاریخ و جغرافیا، سیاست و اقتصاد اروپا. 3- گزارش ایران باستان یا تحقیقى در سلسله‏ى كیان. 4- مجمع‏الادوار در علم موسیقى 5- افكار امم در تحقیق مذاهب و تطبیق آن با حكمت. 6- سفرنامه‏ى گرد كره از طریق چین و ژاپن به عزم زیارت بیت‏اللَّه. 7- خاطرات و خطرات. وى تا آخر عمرش كه 1334 شمسى مى‏باشد مشغول تألیف و تصنیف بوده است. حاج مخبرالسلطنه در سال 1305 شمسى وزیر فوائد عامه گردید. در اردیبهشت 1306 به ریاست عالى دیوان تمیز منصوب شد و در خرداد 1306 براى اولین بار به نخست‏وزیرى برگزیده شد و در دیماه 1309 مجدداً نخست‏وزیر گردید. وى در چهارشنبه 22 شهریور 1334 شمسى درگذشت. حاج مخبرالسلطنه هدایت، از رجال سیاسى بود كه پیش از این‏كه خود به سیاست و پرداختن به آن علاقه داشته باشد، به موسیقى تمایل داشت ولى جو نامساعد و حال و هواى دوران زندگى او، هدایت را به طرف سیاست سوق داد ولى هیچگاه این مرد از عشق و علاقه خویش كه همان موسیقى بود، دست نكشید و در هر فرصتى كه به دست مى‏آورد به سوى آن مى‏رفت. حاج مخبرالسلطنه هدایت به خط نت آشنایى كامل داشت به همین سبب دو كتاب موسیقى از وى به رشته تحریر درآمده و از او به یادگار مانده است، هدایت بیشتر با سید مهدى دبیرى و دكتر صلحى مأنوس بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

نام سرسلسله‏ى خاندان هخامنشى است كه یكى از خاندان‏هاى باستانى ایران است و در پارس (فارس) بر عده‏اى از طوایف پارسى حكومت و امارت داشتند و اعقابش سرانجام به تأسیس دولت مقتدرى در آسیا كه از 559 تا سال 330 ق.م دوام آورد موفق گردیدند. وى جد اعلاى كورش كبیر و داریوش است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

محقق. تولد: 1291(1333 ق.)؛ محله عودلاجان تهران. درگذشت: 13 آذر 1369، در نزدیكى بمبئى. محمدحسین مشایخ فریدنى، فرزند محمدباقر (از علماى معقول و منقول و از مدرسان تهران)؛ در محضر پدر خود مقدمات علوم دینى را فراگرفت و در كنار آن به تحصیل علوم جدید در دبستان ترقى و سپس دبیرستان پهلوى نیز همت گماشت. در سال 1309 بعد از اتمام دوره‏ى اول متوسطه وارد دوره‏ى ادبى دارالفنون شد. از اساتید این دوره درس وى مى‏توان به افرادى چون حبیب یغمایى، جلال‏الدین همایى، نصرالله فلسفى، شیخ محمدحسین فاضل تونى، احمد بهمنیار و على‏اكبر سیاسى اشاره كرد. ایشان در همین دوره، تحصیلات حوزوى را تا پایان لمعتین نزد پدرشان تلمذ كرد. فریدنى در سال 1312 بعد از تأسیس دانشكده‏ى علوم معقول و منقول در امتحان ورودى آن دانشكده پذیرفته شد، در سال 1314 بعد از اتمام دوره گواهینامه مدرسى دریافت كرد. همزمان با تحصیل در دانشكده‏ى معقول و منقول در دانشكده‏ى ادبیات هم ثبت نام نمود و در سال 1314 به اخذ درجه لیسانس نایل آمد و در سال 1318 وارد دوره‏ى دكتراى ادبیات شد. استادان وى در آن دوره ملك‏الشعراى بهار، فاضل تونى، سید محمد تدین، بدیع‏الزمان فروزانفر و على‏اصغر حكمت بودند. در پاكستان كرسى زبان فارسى دانشگاه كراچى را تأسیس كرد و در دانشگاه‏هاى پنجاب، پیشاور و حیدرآباد و داكا به عنوان استاد میهمان تدریس مى‏كرد. در دانشگاه لاهور پاكستان موفق به اخذ درجه‏ى دكتراى افتخارى و كسب مقام استادى در رشته‏ى حقوق شد. دكتر فریدنى در طول خدمات فرهنگى خود در سمت‏هاى مختلفى اشتغال داشت. نظیر: دبیر دبیرستان‏هاى تهران بازرس و سرپرست فرهنگ و اوقاف قم، كاشان، ساوه، محلات و گلپایگان، رایزن فرهنگى ایران در پاكستان، هند، عراق و عربستان سعودى، استاد دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى، مأمور تأسیس دانشگاه كردستان و غیره. آثار وى علاوه بر تحریر مقالات در مجلات كشور، عبارتند از: تألیف نواى شاعر فردا (روایت تازه‏اى از اسرار خودى و رموز بى‏خودى اقبال لاهورى، وى از جمله كسانى بود كه با اندیشه‏هاى این متفكر آشنا بود)؛ رساله‏اى در شرح نظرات سیاسى امیرالمؤمنین (ع)؛ گزیده‏ى أغانى (ترجمه‏ى الاغانى، در دو جلد، این كتاب برگزیده‏ى هشتمین دوره‏ى كتاب سال جمهورى اسلامى ایران شد)؛ تألیف آفتاب در آئینه (سیره‏ى امیرالمؤمنین (ع) به روایت اهل سنت). وى همچنین در سال‏هاى آخر عمر با دایرةالمعارف تشیع و دانشنامه‏ى جهان اسلام همكارى داشت و مقاله‏هایى را براى این دو اثر تألیف كرده است. مقاله‏هایى نیز در «كیهان فرهنگى» و «نشر دانش» و «آینده» از او به چاپ رسیده است. دكتر مشایخ فریدنى به دریافت نشان‏هاى درجه‏ى دوم همایونى، درجه‏ى دوم سپاس، نشان ارانژناسو از هلند و نشان كوكب از اردن نایل آمده است. وى عضو آكادمى عرب نیز بود. دكتر محمدحسین مشایخ فریدنى روز سیزدهم آذر سال 1369 در سن هفتاد و هشت سالگى بر اثر حمله قلبى درگذشت. این حادثه در حالى رخ داد كه وى یك هیئت علمى بین‏المللى را در یك كشتى مطالعاتى براى بررسى راه آبى «جاده‏ى ابریشم» همراهى مى‏كرد. پیكر وى در بهشت زهرا در حجره‏ى 953 به خاك سپرده شد. در 1291 متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه وارد دانشكده ادبیات تهران شد و در 1315 لیسانس گرفت و به شغل دبیرى اشتغال ورزید. بعد از شهریور 1320 وارد دوره‏ى دكتراى ادبیات فارسى شد و پس ازطى دوره‏ى دكترا رساله‏ى خود را با درجه‏ى ممتاز گذرانیده و تدریس خود را در دانشگاه آغاز كرد. در سال 1328 كه على‏اصغر حكمت به وزارت امور خارجه منصوب شد، چند تن از فرهنگستان باسواد را مأمور خدمت در آن وزارتخانه نمود از جمله دكتر مشایخ فریدنى بود كه پس از انتقال موقت به وزارت امور خارجه، رایزن فرهنگى ایران در پاكستان شد و سپس رایزنى فرهنگى ایران را در هندوستان برعهده گرفت. پس از پایان مأموریت دهلى به تهران انتقال یافت و مشاور اداره اطلاعات و كتابخانه و مطبوعات و اداره فرهنگى و سرپرست امور نشریه‏ها در وزارت امور خارجه گردید. در اواخر سال 1336 به وزارت فرهنگ بازگشت و مدیر كل دفتر آن وزارتخانه شد. در سال 1337، على‏اصغر حكمت براى بار دوم به وزارت امور خارجه منصوب شد و این بار دكتر محمد حسین مشایخ فریدنى را بطور قطعى به وزارت امور خارجه منتقل كرد و به وى مقام رایزنى و تصدى اداره روابط فرهنگى را سپرد. پس از چندى سرپرست اداره اطلاعات و مطبوعات شد و بعد ریاست اداره پنجم سیاسى وزارت خارجه را عهده‏دار شد. مشایخ فریدنى در مأموریتهاى فرهنگى خود در وزارت امور خارجه، جلب رضایت زعماى آن وزارتخانه را نمود و مورد توجه قرار گرفت و لذا به كادر سیاسى انتقال یافت و تدریجا سفیر كبیر ایران در پاكستان، سفیر كبیر ایران در عربستان سعودى و سفیر كبیر ایران در عراق شد. وى در این مأموریت‏ها چون فصیح و بلیغ سخن مى‏گفت و اشعار بسیارى در حافظه داشت و در هر زمینه‏ى تاریخى و ادبى مجلس آرائى مى‏كرد، در آن كشورها مخصوصا در محافل فرهنگى و ادبى منزلتى پیدا كرد و مورد احترام قرار گرفت. پس از بازنشستگى و بازگشت به ایران دنباله كارهاى علمى و ادبى خود را گرفت از جمله به ترجمه‏ى كتاب اغانى پرداخت و دو جلد از آن در بنیاد فرهنك ایران چاپ شد. گزیده‏اى نیز از اغانى فراهم ساخت كه آن هم انتشار پیدا كرد. هنگام مأموریت در هندوستان مقاله‏هائى در زمینه‏هاى ادبى در جراید فارسى زبان هند انتشار داد. مشایخ فریدنى مردى ادیب و محقق و خطیب بود و به پنج زبان خارجى تسلط داشت. در 1369 در سن 76 سالگى درگذشت. (1369 -1293 ش)، نویسنده و مترجم. چون نسب خاندانش به محقق ثانى، شیخ على بن عبدالعال كركى، مى‏رسد آنان را مشایخ فریدنى خوانده‏اند. پدرش از مدرسین مدرسه‏ى سپهسالار و مدرسه‏ى معمار باشى بود. وى در محله‏ى عودلاجان تهران به دنیا آمد. در كودكى نزد پدر «الفیه» ابن‏مالك و «نصاب» ابونصر فراهى را آموخت. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه‏ى ترقى گذراند. سپس به دبیرستان رفت و دوره‏ى دوم را، در 1309 ش، در دارالفنون آغاز كرد و همزمان، «شرایع» و «معالم» و «شرح لمعه» و «قوانین» را نزد پدر خواند. در 1309 ش به دارالفنون رفت و با تأسیس دانشكده‏ى علوم معقول و منقول دانشگاه تهران در امتحان ورودى شركت كرد و مقام نخست را از آن خود ساخت. در فرصت تحصیل در دانشگاه كتابهاى «شرح هدایة» و «شرح منظومه» و «شرح تجرید» و «مكاسب» و «رسائل» و «جواهر» و «كفایة» را خواند و مدرك مدرسى گرفت. در 1314 ش، موفق به اخذ لیسانس از دانشكده‏ى علوم معقول و منقول در رشته‏ى ادبیات گردید. وى پایان‏نامه‏ى دكتراى خود را در موضوع «تاریخ روابط سیاسى و فرهنگ ایران و هند، در عهد سلطنت شاه جهان گوركانى» نوشت. در 1324 ش با سمت بازرس و سرپرست فرهنگ و اوقاف به مدت یك سال به قم مأمور شد. پس از بازگشت به تهران علاوه بر مقام بازرسى، ماهنامه‏ى «دانش‏آموز» را منتشر كرد. وى حدود بیست و سه سال در وزارت امور خارجه و در كشورهاى پاكستان، هند، عراق و عربستان خدمت نمود. از دیگر آثارش: مقدمه و حواشى بر دو مثنوى «اسرار خودى» و «رموز بى‏خودى» اقبال لاهورى، به نام «نواى شاعر فردا»؛ ترجمه و شرح و خلاصه‏ى «الاغانى» ابوالفرج اصفهانى؛ «آفتاب در آیینه»، سیره‏ى امیرالمؤمنین (ع) و مناقب آن حضرت به روایت ائمه‏ى اهل سنت؛ رساله‏اى در شرح نظرات سیاسى امیرالمؤمنین على (ع)؛ «اقبال فیلسوف و شاعر شهیر اسلام».[1]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)

(تو 1314 ق)، نویسنده، مترجم و شاعر. وى برادر صادق هدایت، داستان‏نویس معروف است. او در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه و عالیه خود را در مدارس علمیه و دارالفنون و دانشكده حقوق تهران به پایان رساند. هدایت در جوانى به علوم ادبى، فنون نقاشى، موسیقى و مجسمه‏سازى علاقه زیادى داشت و سالها در خدمت استاد كمال‏الملك به آموختن صنعت نقاشى مشغول بود. او همچنین زبان فرانسه را مى‏دانست. هدایت پس از اتمام تحصیلات به خدمت وزارت دادگسترى درآمد و عهده‏دار مشاغلى از جمله: مترجمى موسیوپرنى مستشارى وزارت دادگسترى، بازپرسى و مستشارى شعبه‏ى اول استیناف تهران و چند سالى نیز ریاست شعبه‏ى دوم دیوان دادرسى دارایى و فرماندارى تبریز بود. از آثارش: «ازدواج عجیب»؛ «سرگذشت عشرت»؛ «زیارت و سیاحت»، در ذكر جزئیات سفر به پاریس؛ «شهنشاه‏نامه‏ى پهلوى»، تاریخ ایران از بدایت تا نهایت؛ «گلزار جاویدان»، در سه مجلد؛ تذكره‏ى «بذر سخن»؛ «آینه‏ى زندگى»؛ «در ركاب نادر شاه» یا «سفرنامه‏ى عبدالكریم»؛ «مسافرت به ارمنستان و ایران»، ترجمه؛ «كلیات راجع به تاریخ سیاسى اروپا»، ترجمه؛ «مردم گریز»، ترجمه؛ «آب حیات»، شعر؛ «حقایق عریان»، شعر.[1] قاضى عالیرتبه، مترجم، نقاش، شاعر و موسیقى‏دان فرزند هدایت قلى هدایت (اعتضادالملك) در 1276 در تهران تولد یافت. تحصیلات خود را پس از فرا گرفتن مقدمات در ادبیات زبان پارسى، عربى و فرانسه آغاز كرد و مدتى مدید نزد كمال‏الملك هنر نقاشى آموخت. فن موسیقى را نیز به طریق علمى نزد تنى چند از هنرمندان معروف یاد گرفت. در 1302 وارد خدمات قضایى شد و تمام مراحل قضایى را در وزارت دادگسترى طى كرد. مدتى رئیس دیوان دادرسى دارایى و زمانى مدیر كل ثبت اسناد و املاك شد. در دیوانعالى كشور مستشارى و ریاست شعبه داشت. آخرین سمت قضایى او ریاست دادگاه تجدیدنظر انتظامى قضات بود. در وزارت كشور نیز سمت‏هایى از قبیل ریاست كارگزینى و فرماندارى تبریز با او بود. وى در 1329 زمانى كه رزم‏آرا به نخست‏وزیرى رسید به معاونت نخست‏وزیر منصوب شد. در كابینه بعدى كه ریاست آن با علاء بود همان سمت را حفظ كرد. در حكومت دكتر مصدق به دادگسترى بازگشت و به مستشارى دیوانعالى كشور مشغول شد. در 1334 مجددا به معاونت نخست‏وزیرى برگزیده شد و چند سالى آن سمت را داشت. محمود هدایت اشعار زیادى سرود كه بخشى از آن به چاپ رسید. اشعارش از استحكام شعرى برخوردار مى‏باشد و تابلوهاى نقاشى او كه بین خواص معروفیت دارد معرف ذوق و هنر او در این فن مى‏باشد. تعداد كتبى كه تاكنون ترجمه و به چاپ رسانده است زیاد است و بیشتر ترجمه‏هاى او كتب تاریخى است. خواهر وى همسر سپهبد رزم‏آرا بود. صادق هدایت نویسنده معروف و بزرگ معاصر برادر كهتر اوست. برادر دیگر به نام عیسى هدایت داشت كه در ارتش درجه سرلشكرى گرفت. وى در جوانى با دختر فتح‏الله خان سردار مؤید مراغه‏اى پیوند زناشوئى بست. صاحب دو پسر شد و همسر وى در میانسالى درگذشت. سرانجام در سال 1368 درگذشت. شاعر، نقاش. تولد: 18 اردیبهشت 1276(4 ذى الحجة 1314 ق.)، تهران. درگذشت: 1368. محمود هدایت، فرزند هدایت‏قلى‏خان هدایت اعتضادالملك، تحصیلات ابتدایى و متوسطه و عالیه را در مدارس علمیه و دارالفنون و دانشكده‏ى حقوق دانشگاه تهران به پایان رساند و چون از جوانى به تحصیل علوم ادبیه و فنون شاعرى و موسیقى رغبت داشت، نزد كمال‏الملك آموختن رموز نقاشى را آغاز كرد. پس از پایان دوره‏ى تحصیل، در سال 1302، وارد وزارت دادگسترى شد. در طول پنجاه سال خدمت جز چند سالى كه در خارج از دادگسترى به ریاست شعبه‏ى دوم دیوان دادرسى دارایى و فرماندارى تبریز و دو بار معاونت نخست وزیر سپرى گردید، بقیه به مترجمى و دادیارى دادسراى تهران و بازپرسى و مستشارى شعبه‏ى اول استیناف تهران و مدیریت كل ثبت و ریاست ادارات بازرسى و دفتر وزارتى و دادیارى و مستشارى دیوان عالى كشور و ریاست شعبه‏ى پنجم دیوان مزبور و ریاست دادگاه عالى تجدید نظر انتظامى قضات مصروف شد. در آبان 1334 نیز یك قطعه درجه‏ى اول حقوق بشر و در ختم دوران خدمت كه 1351 است یك قطعه نشان درجه‏ى اول عدالت دریافت كرد. ضمنا در سال 1331 نیز به دعوت سازمان ملل متحدد چند ماهى در نخست وزیرى و شوراى دولتى كشور فرانسه به كارآموزى پرداخت. آثار ترجمه وى به این شرح هستند: مهاجرت‏هاى خارجى و علل و آثار آن در ایران. (1365)؛ مسافرت به ایران به معیت سفیر كبیر روسیه (موریس فون دوكتزبوئه، 1348)؛ مسافرت به ارمنستان و ایران (پى‏یر آمده امیلین پروب ژوبر، منشى السنه شرقى ناپلئون بناپارت)؛ سفرنامه‏ى عبدالكریم در ركاب نادرشاه؛ كلیات راجع به تاریخ سیاسى اروپا (ارنست لاویس)، مردم گریز (مولیر)؛ شاهنامه‏ى ثعالبى نیشابورى (ترجمه از عربى)، گلزار جاویدان (سه جلد، مشتمل بر اشعار و شرح حال شش هزار شاعر پارسى گوى از ایرانى و غیر ایرانى، 1353)؛ دو رساله مختصر درباره‏ى «حقوق اساسى» و «اصول محاكمات حقوقى» و چند منظومه به نام آب حیات و درفش ایران و حقایق عریان از اشعار اوست.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(تو 1277 -1275 ش)، حقوقدان و نویسنده. در تبریز به دنیا آمد. وى تحصیلات عالى خود را در تهران به پایان رسانید و موفق به دریافت درجه‏ى دكترا در علوم قضایى از دانشكده حقوق پاریس شد. علاوه بر آن در محضر میرزامهدى آشتیانى حكمت آموخت و به زبانهاى روسى، انگلیسى، فرانسه و عربى آشنایى پیدا كرد. جوان در دوره‏هاى یازدهم، دوازدهم و سیزدهم نماینده مجلس بود. از آثار او: «افسانه‏هاى دینى در مصر قدیم»؛ «تاریخ اجتماعى ایران باستان»؛ «رد كتاب تصوف و رد حكمت‏الاشراق»؛ «مبانى حقوق».[1] فرزند شیخ على مجتهد تبریزى، متولد 1275 در تبریز. تحصیلات قدیم و جدید را فراگرفت و از مدرسه‏ى حقوق تهران درجه‏ى لیسانس دریافت كرد. در 1304 به اروپا رفت، در پاریس به تحصیل حقوق پرداخت و درجه‏ى دكترا گرفت. پس از مراجعت به تهران، مشغول خدمات قضائى شد. بعد به وزارت كشور رفت و به شهردارى شهر مشهد انتخاب گردید. پس از چندى، از مشاغل دولتى صرفنظر نمود و حرفه‏ى وكالت دادگسترى را انتخاب كرد و در تهران ابتدا به عضویت انجمن بلدیه انتخاب شد و به مقام نایب‏رئیسى انجمن ارتقاء مقام یافت. در همین سمت موجبات معروفیت خود را كاملاً فراهم نمود. در دوره‏ى دهم از شهر رى به وكالت مجلس انتخاب شد. در دوره‏هاى یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هم وكیل مجلس بود. در دوره‏ى سیزدهم به علت مخالفت با پیمان سه‏گانه كه فروغى و سهیلى آن را به تصویب رسانیدند، استعفا داد. در همان دوره طرحى تهیه و به مجلس تقدیم نمود كه به موجب آن بایستى به وضع دارائى و ثروت كارمندان دولت در بیست سال گذشته رسیدگى مى‏شد. این طرح در مجلس رد شد. از او تألیفاتى باقى مانده كه مهمتر از همه مجلدات مبانى حقوق در پنج مجلد است. كتاب دیگرى به نام تاریخ اجتماعى ایران باستان نوشت كه مورد انتقاد شدید سعید نفیسى قرار گرفت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 12 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

1842 -1792 م؛ ماهلر آئیم، از زنان شاعر و سیاستمدار، وى دختر رحمان قلبى حاكم اندیجان بود و در همان شهر به دنیا آمد. در جوانى به ازدواج عمرخان امیرى درآمد. پس از وفات همسرش، پسر چهارده ساله او، محمد على خان، امیر خوقند شد ولى سررشته كارها در دست نادره بود و با تدبیر و جدیت به حل و فصل امور مى‏پرداخت. چندى بعد نصراللَّه (1860 -1826 م) از امراى ستمگر بخارا و معروف به «قصاب» درصدد تصرف خوقند برآمد. نادره كه از نیت نصراللَّه باخبر شد پنهانى مردم فرغانه را علیه او برانگیخت. نصراللَّه بن دخالت نادره پى برد، از اینرو به خوقند حمله كرد و نادره و امیر محمدعلى خان و درباریانش را به قتل رساند. نادره در مدت سى سال حكمرانى، بسیارى از شاعران، دانشمندان، هنرمندان و صنعتگران را به دربار خود گرد آورد، بازارها، مدارس، مساجد و كاروانسراهاى متعددى ساخت. او طبع شعر نیز داشت و به دو زبان فارسى و ازبكى شعر مى‏سرود. دیوان شعر نادره در سال 1967 م در شهر دوشنبه به چاپ رسید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

ششم ربیع‏الثانى، 1290 ق، جهان خانم ملقب به مهد علیا از زنان سیاستمدار، هنرمند و شاعر. وى نوه فتحعلى شاه قاجار (1250 -1212 ق) و دختر قاسم خان قوانلوى قاجار بود. در سال 1234 ق با محمد میرزا نوه فتحعلى شاه و فرزند عباس میرزا (ولیعهد) ازدواج كرد. پس از مرگ فتحعلى شاه، محمد میرزا به سلطنت رسید (1250 ق). وى مردى بیمار، كم‏اراده و درویش مسلك بود. جهان خانم كه زنى باهوش و جاه‏طلب بود با سوءاستفاده از گذشت و اغماض همسرش به مداخله در امور سیاسى مى‏پرداخت و احكام عزل و نصب حكام صادر مى‏كرد. وى در زمان حیات محمد شاه (1264 -1250 ق) متهم به داشتن روابط پنهانى با میرزا آقا خان نورى بود. پس از مرگ محمدشاه و تا زمان جلوس ناصرالدین شاه به تخت سلطنت (1264 ق)، مهد علیا رتق و فتق امور را در تهران در دست داشت. پس از رسیدن ولیعهد به تهران و جلوس بر تخت، ناصرالدین شاه فرمان صدارت عظماى امیركبیر را صادر كرد. امیركبیر كه صدر اعظمى مدیر، مدبر و قاطع بود، دست مهد علیا را از مداخله در امور سیاسى كوتاه نمود. همین امر موجب كینه و دشمنى مهد علیا با امیركبیر گردید. مهد علیا با همدستى میرزا آقا خان نورى و تنى چند از درباریان معزول علیه امیركبیر نزد شاه سعایت و توطئه‏چینى مى‏كردند كه در نهایت منجر به عزل و سپس قتل وى گردید (1268 ق). پس از امیركبیر، به سفارش و خواهش مهد علیا میرزا آقا خان نورى به صدارت رسید. در دوران صدارت وى مهد علیا همانند گذشته در امور سیاسى مداخله مى‏كرد و تا پایان عمر نفوذ و قدرتش در دستگاه دولت و دربار كم و بیش ادامه داشت. وزارت مهد علیا را اعتضادالسلطنه فرزند فتحلعى شاه عهده‏دار بود. به نوشته خیرات حسان، مهد علیا در خط و نقاشى مهارتى كامل داشت و به شعر و ادب نیز علاقه‏مند بود. وى در تهران درگذشت و جنازه‏اش را به قم منتقل كرده و در جوار حضرت معصومه (س) دفن كردند. ابیات زیر از اوست: از مرد و زن آنكه هوشمند است اندر همه حال سربلند است بى‏دانش اگر زن است اگر مرد باشد به مثل چو خار بى‏ورد[1] ملك‏جهان خانم (و. 1220 ه.ق ف. 6 ربیع‏الثانى 1290 ه.ق) زن محمدشاه قاجار و مادر ناصرالدین شاه كه در فاصله‏ى مرگ محمدشاه تا ورود ناصرالدین میرزا در تهران به رتق و فتق امور پرداخت و در سلطنت ناصرالدین شاه نیز در كارهاى مملكتى مداخله داشت. عزل و قتل میرزا تقى‏خان امیركبیر به اشارت وى بوده است. (1290 -1220 ق)، نقاش، خطاط و شاعر، متخلص به جهان. ملقب به مهدعلیا. وى نوه‏ى فتحعلى شاه و همسر محمدشاه و مادر ناصرالدین شاه قاجار بود. جهان خانم در گلدوزى و نقاشى دست داشت و خط را نیز نیكو مى‏نوشت. مهدعلیا بعد از مرگ همسرش، تا ورود ناصرالدین شاه به تهران، نایب‏السلطنه بود. همچنین او در به قتل رساندن امیركبیر دست داشته است. ملك‏جهان در تهران درگذشت و در قم، در مقبره‏ى محمدشاه مدفون است. از آثار وى، گل نرگس زیبایى به آبرنگ كه رقم «نقشه مهد علیا» دارد.[2] ز 985 ق، ملقب به مهد علیا از زنان متنفذ و قدرتمند. وى دختر میر عبداللَّه مرعشى، از سادات مازندران، و همسر سلطان محمد صفوى (996 -985 ق) بود. به دستور شاه طهماسب اول صفوى (984 -930 ق)، محمد میرزا و همسر و دو پسرش: حمزه میرزا و عباس میرزا، و همسر و دو پسرش: حمزه میرزا و عباس میرزا، در هرات مركز خراسان زندگى مى‏كردند. پس از این كه محمد میرزا بر اثر شیوع آبله در خراسان نابینا گردید و بالطبع از نفوذ او در امور حكومت كاسته شد، به تدریج خیرالنساء بیگم قدرت‏نمایى كرد و با بزرگان خراسان درباره امور حكومت مذاكره و مكاتبه مى‏كرد و دستوراتى صادر مى‏نمود. به همین دلیل شاه طهماسب دستور داد تا حمزه میرزا در خراسان مانده و محمد میرزا و همسر و فرزند خردسالش، عباس میرزا، به فارس بروند؛ اما بر اثر پافشارى خیرالنساء بیگم، عباس میرزا در خراسان ماند و تنى چند از امراى خراسان سرپرستى او را برعهده گرفتند و محمد میرزا و خیرالنساء بیگم و حمزه میرزا به فارس رفتند. پس از این كه محمد میرزا، با كمك پریخان خانم از فارس به قزوین آمد و بر تخت سلطنت نشست (985 ق)، بلافاصله خیرالنساء بیگم دستور داد تا خلیل خان افشار پریخان خانم را به قتل رسانده و دارایى‏هاى او را به قاتلش بخشید و امیر اصلان افشار را مأمور كشتن دایى پریخان خانم به نام شمخال خان كرد و حكومت شكى را به عنوان پاداش به او داد. همچنین شاه شجاع فرزند شیرخوار شاه اسماعیل دوم صفوى (985 -984 ق) را به قتل رساند. این كشتارها در نخستین روز ورود سلطان محمد به قزوین صورت گرفت. خیرالنساء بیگم، میرزا سلیمان جابرى را كه از رجال كاردان و داناى ایران و وزیر شاه اسماعیل دوم صفوى بود به صدرا عظمى برگزید و به او لقب اعتمادالدوله داد. مدتى بعد دولت عثمانى با استفاده از وضعیت پریشان كشور، قسمت‏هایى از قفقاز را تسخیر كرد. خیرالنساء بیگم كه همسرش را ناتوان در اداره امور لشكر مى‏دید، فرماندهى لشكر ایران را در دست گرفت و به جنگ با عثمانیان رفت و قسمت‏هایى از ولایت شیروان را تصرف كرد. مداخلات او بر بزرگان كشور گران آمد و در نتیجه تنى چند از درباریان متنفذ او را كشتند.[3]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

به ترتیب یمین نظام و سردار مقتدر لقب داشت. فرزند حاج میرزا على‏اكبرخان غفارى، در حدود 1240 متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى به عثمانى رفت و مدرسه‏ى توپخانه‏ى اسلامبول را با درجه‏ى ممتاز پایان برده، چندى در واحدهاى نظامى عثمانى كارآموزى نمود و در اوایل سلطنت مظفرالدین‏شاه به ایران آمد. چندى در وزارت امور خارجه مشغول بود، بعد وارد قزاقخانه شد و چون فردى تحصیل كرده و در امور توپخانه كم‏نظیر بود، ترقى نموده درجات سرتیپى و میرپنجى و امیرتومانى به او دادند. در مشروطیت از طرفداران بود. مدتى در حبس محمدعلى‏شاه به سر برد. در جنگ بین‏الملل اول كه عده‏ى زیادى به كرمانشاه رفتند و قوائى تشكیل داده با روسها جنگ كردند، فرماندهى قوا و ریاست كل با همین سردار مقتدر غفارى بود. مدتى هم معاونت وزارت جنگ را داشت و درجه‏ى سردارى گرفت. در كودتاى 1299 در قزاقخانه در راس سرداران بى‏سپاه قرار داشت، همه به او احترام مى‏كردند و مورد توجه بود. سردارسپه رضاخان در تركیبات جدید قشون، از او دعوت به همكارى كرد و درجه‏ى سرلشكرى به او داد و به ریاست شوراى عالى نظام منصوب نمود و در غالب كارهاى نظامى، نظر مشورتى او را مى‏گرفت. وقتى جلسات شوراى نظام با شركت سردارسپه تشكیل مى‏شد، وزیر جنگ دستور قلیان براى او مى‏داد و همیشه زیردست او مى‏نشست. سرلشكر غفارى در چند سال اول صدارت رضاشاه، از مقربین بود. در اسفند 1303 درگذشت و مجله‏ى قشون از او تجلیل بسیار نمود. وى از دو همسر خود داراى ده اولاد شد. كوچكترین فرزند وى دكتر حیدر غفارى چندى معاون وزارت اقتصاد بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند معاون‏الدوله غفارى، متولد سال 1267 ش در كاشان است. وى تحصیلات عالى خود را در رشته‏ى حقوق در برلن و وین به اتمام رسانید و وارد وزارت امور خارجه شد و تدریجا مراحل ترقى را پیمود و در كشورهاى ایتالیا و روسیه دبیردوم و دبیراول شد. مدتى ریاست كارگزینى وزارت امور خارجه با او بود تا سرانجام به ریاست تشریفات منصوب گردید. چندسالى نیز ریاست تشریفات دربار را برعهده داشت. در 1306 مدیر كل وزارت خارجه شد و در 1308 موقعى كه فروغى وزیر امور خارجه بود، او را به معاونت خود برگزید و چند ماهى هم كفالت وزارت خارجه را عهده‏دار شد. وزیرمختارى ایران در بروكسل و وزیرمختارى ایران در ریودوژانیرو از دیگر مشاغل اوست. غفارى در اواخر عمر اسناد و فرامین خانوادگى خود را به دانشگاه تهران هدیه كرد وى فرزند ابراهیم‏خان معاون‏الدوله است. وفات او در 88 سالگى در تهران اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به ذكاءالدوله، فرزند مهندس‏الممالك، از خانواده غفارى كاشى است. تولد او در سال 1265 اتفاق افتاد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تهران انجام داد. مقارن نهضت مشروطیت براى ادامه‏ى تحصیل به اروپا رفت و در رشته‏ى اقتصاد و علوم مالى دانشنامه گرفت. بعد از استبداد صغیر به ایران آمد. در آن تاریخ پدرش وزیر فوائد عامه و تجارت بود، در همان وزارتخانه مدیر شد و لقب ذكاءالدوله دریافت كرد. بعد در وزارت معارف به ریاست اداره‏ى تعلیمات عمومى كه از اهم مشاغل بود رسید و بعد رئیس بازرسى شد. چندى اداره انطباعات با او بود. سرانجام به عضویت شوراى عالى معارف برگزیده شد. دیگر از مشاغل او حكومت مازندران و وزیرمختار در سویس و سرپرستى محصلین ایران در اروپا و نمایندگى ایران در جامعه‏ى ملل را باید نام برد. در 1313 كه دانشگاه تهران تاسیس شد، غفارى براى تدریس در دانشكده‏هاى ادبیات و حقوق دعوت شد. ضمنا مدیریت مدرسه‏ى صنعتى آلمانها نیز به او واگذار گردید. ذكاءالدوله در دانشگاه مسائل مختلف را مورد بحث و انتقاد قرار مى‏داد، از جمله روزى احداث راه‏آهن سرتاسرى را مورد انتقاد قرار داده و اثرات منفى آن را براى دانشجویان تشریح نموده بود. خیلى زود خبر به گوش سرپاس مختارى رسید و او را به شهربانى احضار و مورد بازجوئى قرار دادند. در نظمیه هم باز نظرات خود را بازگو و آنچه در دانشگاه گفته بود تكرار مى‏كند. انتقاد از دیكتاتور در آن زمان ذنب لایغفر بود او را به زندان بردند و شكنجه‏ها دادند. ذكاءالدوله بعد از شهریور 1320 علیه عمال نظمیه به دادگسترى شكایت برد و مختارى و چند تن از مامورین شهربانى به دام افتادند. غفارى بعد از سال 1320 مدتى به ریاست اداره كل انتشارات و تبلیغات منصوب شد . در بهمن‏ماه 1324 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه وزارت پست و تلگراف و تلفن را به او سپردند. مدتى كوتاه در آن سمت بود تا در كابینه‏ى ائتلافى قوام كه وزراى حزب توده وارد كابینه شدند، جاى خود را به دكتر منوچهر اقبال سپرد و خود به ریاست شركت سهامى بیمه ایران منصوب گردید. در اواسط 1330 از طرف دكتر مصدق دعوت به كار شد و حكم استاندارى فارس به نام او صادر گردید ولى قبل از حركت به محل جدید، اجل گریبان او را گرفت و درگذشت. غفارى در جوانى با دختر مشكوه‏السلطنه مشكوتى پیوند زناشوئى بست. فرزندان وى رشد سیاسى و علمى پیدا نكردند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به معاون‏الدوله فرزند فرخ‏خان امین‏الدوله كاشى است. قبل از مشروطیت به ترتیب مشاغل زیر را عهده‏دار بود. معاونت وزارت اعظم، معاونت وزارت امور خارجه، عدلیه و رئیس تجارت، كارگزار آذربایجان، وزیر نظمیه، وزیر تجارت و ژنرال قنسول قفقاز. بعد از مشروطیت مدتى با عنوان سفارت در رومانى و كشورهاى بالكان مامور بود. بعد در سال 1288 در كابینه‏ى سپهدار، وزیر خارجه شد. یك سال بعد وزارت پست و تلگراف بر عهده‏ى او قرار گرفت. در كابینه‏ى صمصام‏السلطنه وزیر مالیه شد. در كابینه‏هاى مستوفى و مشیرالدوله وزارت خارجه را عهده‏دار بود. در 1337 ه.ق در سن 54 سالگى در تهران درگذشت. وى از رجال خوشنام دوران مشروطیت به شمار مى‏رود و در دوران وزارت خود منشاء خدماتى گردید. بعد از او لقب معاون‏الدوله به پسر ارشدش حسنعلى غفارى رسید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند سلطان احمدمیرزا عضدالدوله و نوه‏ى فتحعلیشاه، در 1224 ش در تهران زاده شد. از پنج سالگى تحصیلات خود را در سرخانه نزد معلمین خصوصى آغاز كرد و مقدمات زبان فارسى و عربى را فراگرفت. قدرى هم تاریخ و جغرافیا و ریاضیات خواند، آنگاه تمام تلاش و فعالیت خود را در فراگرفتن حسن‏خط «نستعلیق» به كار برد و به اندازه‏اى در این زمینه پیشرفت نمود كه غالبا نوشته‏ى او با خط عبدالمجید درویش اشتباه مى‏شد. در نوشتن رسائل نیز اهتمام زیادى به كار برد. در پانزده سالگى به استدعاى پدرش، ناصرالدین‏شاه موافقت كرد براى ادامه‏ى تحصیل وارد دارالفنون شود و فنون نظامى را بیاموزد. عبدالمجید مدت شش سال در دارالفنون در رشته‏هاى مختلف دانش‏اندوزى كرد و زبان فرانسه را نیز آموخت، ولى از همان دوران تحصیل آثار گردنكشى و قلدرى و استبداد راى در او مشاهده مى‏شد. وقتى در بیست سالگى تحصیلات او را پایان گرفت، به استدعاى پدرش تقاضاى كارى براى او شد و شاه پس از آزمایشهاى متعدد، دستور داد كارى در دستگاه ولیعهد در تبریز به او واگذار شود. عبدالمجید به تبریز رفت و كار اصطبل خاصه ولیعهد به او واگذار شد و با جدیت و تلاش شبانه‏روزى، سر و سامانى به آنجا داد و رضایت ولیعهد از هر جهت فراهم گردید و به دستور مظفرالدین میرزا، به مصاهرت او درآمد و مهدعلیا دختر چهارده‏ساله‏ى ولیعهد را به عقد دائم او درآوردند. پس از این وصلت، حكومت چند شهر از جمله جوین و میاندوآب به او سپرده شد و در اثر جدیت، امنیت از دست رفته‏ى شهرها مجددا بازگشت. در 1308 ه.ق بنا به پیشنهاد ولیعهد، یك قطعه نشان درجه اول شیر و خورشید و یك رشته حمایل به او داده شد. در سال بعد یك قبضه شمشیر مرصع دریافت داشت و در 1310 لقب عین‏الدوله گرفت و درجه‏ى امیرتومانى نیز به او داده شد. میرزا ابراهیم شیبانى (صدیق‏الممالك) در كتاب منتخب‏التواریخ در وقایع سال 1311 درباره‏ى عین‏الدوله چنین مى‏نویسد: «شاهزاده عبدالمجید میرزا عین‏الدوله حاكم اردبیل و مشكین و قراچه‏داغ و تفنگدارباشى و امیرآخور اصطبل حضرت والا ولیعهد و بیگلربیگى تبریز كه مراتب كفایت و لیاقت معزى‏الیه به توسط حضرت ولایتعهد معروض افتاد به پاداش حسن خدمت هر یك، یك زوج سردوشى الماس از درجه چهارم مفتخر گردید.» عین‏الدوله در حقیقت دست راست ولیعهد بود و طبعا در تمام كارها مداخله مى‏كرد . پس از عزل امیرنظام گروسى از پیشكارى آذربایجان و انتصاب میرزا عبدالرحیم قائم‏مقام تبریزى به جاى وى، امنیت از آذربایجان رخت بربست و شهر تبریز دچار آشوبى بزرگ گردید و غالب خانه‏هاى مردم به تاراج رفت و قائم‏مقام گذشته از اینكه نتوانست آشوب را فروبنشاند، خانه‏اش نیز مورد تاراج و غارت واقع شد. ولیعهد، عین‏الدوله را مامور امنیت تبریز نمود. او با قاطعیت كامل آرامش را به شهر تبریز برگردانید و مسببین را مجازاتى سنگین داد و قائم‏مقام چون ناتوانى خود را دید، از پیشكارى آذربایجان استعفا داد و عملا عین‏الدوله امور را در دست گرفت. سرانجام در اثر اصرار مظفرالدین میرزا، شاه در اوایل 1313 با پیشكارى و وزارت آذربایجان عین‏الدوله موافقت كرد. هنوز چند ماهى از وزارت عین‏الدوله سپرى نشده بود كه شاه به قتل رسید. عین‏الدوله یك هفته پس از قتل ناصرالدین شاه، وسایل تاجگذارى موقت مظفرالدین‏شاه را در تبریز فراهم كرد و با شكوه و جلال فراوان ولیعهد چهل‏وچهار ساله را بر اریكه‏ى سلطنت جاى داد. اردوى شاه جدید پس از تاجگذارى موقت در تبریز عازم تهران شد و با نظم و نسقى كه عین‏الدوله داده بود، پس از چهل روز وارد تهران شد. سلطان عبدالمجید میرزا انتظار داشت همان كارى كه ناصرالدین‏شاه با میرزا تقى‏خان پیشكار و وزیر خود انجام داد، شاه جدید نیز درباره‏ى او اعمال كند و صدارت را به وى واگذار نماید ولى خواسته‏ى او جامه‏ى عمل نپوشید، بلكه سیاست امین‏السلطان صدراعظم در شاه موثر افتاد و تبعیدا به حكومت مازنداران منصوب شد. عین‏الدوله براى امتثال شاه، این ماموریت را موقتا پذیرفت و به سارى رفت ولى بیش از دو ماهى در آنجا نماند. به تهران آمد و از شاه اجازه‏ى مسافرت به عتبات را گرفت و به آنجا رفت و متجاوز از یك سال در نجف و كربلا معتكف بود. در اوایل 1317 ه.ق عین‏الدوله به حكمرانى خوزستان و بختیارى و لرستان و بروجرد و نهاوند منصوب گردید و یك قبضه شمشیر مرصع از درجه اول دریافت كرد. ماموریت او قریب یك سال طول كشید و به تهران احضار شد و فرمانى بدین شرح براى او صادر شد: از آنجائى كه بعد از فضل خداوند متعال كمال اطمینان را به صداقت و درستى عین‏الدوله داریم، لهذا حكومت تهران را كه امروزه كمال اهمیت دارد، به كف با كفایت او واگذار فرمودیم. یقین است كه او هم تربیت چندین ساله ما را فراموش نكرده خاطر ما را از هر جهت آسوده خواهد كرد و نواقص كار حكومتى تهران را به طور دلخواه، انجام خواهد داد. عین‏الدوله علاوه بر حكومت تهران، اداره‏ى خالصه حضرت عبدالعظیم علیه‏السلام و خوار و ایلات و تجریش و اداره نظمیه و انبار مباركه را با ایالات و ادارات سابقه بر عهده گرفت. شاه پس از بازگشت از سفر اول خود از اروپا، عین‏الدوله را مورد توجه و عنایت خاص قرار داده، یك قطعه نشان درجه اول قدس به او اهداء نمود. ولى پس از اخذ نشان، ایالات و ولایات جنوب كه عبارت بودند از خوزستان، بختیارى، لرستان، بروجرد و نهاوند از سلطه‏ى وى خارج و به سالارالدوله واگذار گردید. پس از بازگشت شاه و امین‏السلطان از سفر دوم فرنگستان، آشوبهایى در سرتاسر كشور برخاست. اخذ دو فقره وام از روسیه‏ى تزارى، واگذارى نفت ایران به یك شركت انگلیسى، تقسیم خالصجات دولتى بین درباریان، اعطاء امتیاز حفریات به فرانسوى‏ها موجباتى بود كه از هر طرف مملكت نغمه‏هائى برخیزد. شبنامه‏هاى متعددى، تشكیل انجمنهاى مخفى و ایراد خطابه‏هاى مكرر از طرف وعاظ موجب حملات شدید به امین‏السلطان گردید و شاه ناگزیر شد میرزا على‏اصغرخان را از صدارت عزل نماید و در فكر صدراعظم دیگرى باشد. بدون تردید مظفرالدین‏شاه با توجه به شناخت روحیه و خلقیات و تدبیر عین‏الدوله، نظر بر او داشت ولى براى سنجش افكار عمومى درصدد برآمد گام به گام برنامه‏ى خود را به مرحله‏ى اجرا درآورد. لذا پس از استعفاى امین‏السلطان، فرمانى براى شاهزاده عین‏الدوله صادر كرد. به موجب این فرمان كه مشحون از اصالت راى و اصالت تدبیر و كاردانى او بود، منصب جلیل وزارت داخله را به او داد، با توسط عرض تمام عرایض. هنوز مركب فرمان خشك نشده بود، كه فرمان دیگرى به شرح زیر از طرف شاه صادر گردید: خاطر خطیر همایون خسروانى كه همواره متوجه اصلاح امور ملك و مملكت و حفظ صالح دین و دولت و تمجید ترقى حال و آسایش و فراغ بال قاطبه رعیت است، در این وقت چنین اقتضاء فرمود كه براى حصول این مقاصد و رفع اختلاف امور و تعیین تكلیف طبقات نوكر و ترتیب امر منافع و خراج كشور و آسایش كلیه حالات و خیالات و انتظام امور دربار دولت و اجراى كلیه اوامر علیه سلطنت، شخصى از رجال و اعاظم چاكران دربار سلطنت به سمت وزارت عظمى منصوب و برقرار گردد. لهذا نواب والا شاهزاده معظم عین‏الدوله وزیر داخله كه روزگارى است مراتب كفایت و كیاست و فراست و دولتخواهى و صداقت ایشان در طى خدمات مهمه كاملا مشهود پیشگاه همایون افتاده به منصب جلیل و لقب نبیل وزیر اعظمى منصوب و ملقب فرموده و پیكر لیاقت و افتخار ایشان را به اعطاى یك ثوب جبه ترمه شمسه مرصع با شرابه الماس كه از تشریفات خاصه صدور دولت است مشرف و مخلع فرمودند . عین‏الدوله از روزى كه به مقام وزارت عظمى تعیین شد، اقدامامت همه جانبه‏اى براى اصلاح كشور آغاز نمود. آغاز زمامدارى عین‏الدوله مواجه بود با وباى خانمانسوز آن سال و خالى بودن خزانه، به طورى كه دولت و دربار قادر به پرداخت حقوق ماهیانه نبود. عین‏الدوله ولات و حكام را به تهران احضار نمود و از هر كدام پیشكشى قابل ملاحظه‏اى دریافت كرد و حكامى كه حاضر به پرداخت نبودند، تعویض شدند. غرض از این اقدامات، تعدیل بودجه و تقلیل مخارج بود. عین الدوله میل نداشت وام سومى از دولت روسیه بگیرد و براى خود مانند اتابك ، بدنامى به وجود بیاورد. با وجودى كه در اصلاح مالیه خیبرگر نشد، تنها كار مهمى كه انجام داد این بود كه براى سفر سوم شاه به اروپا، از بیگانگان استقراض نكرد و هزینه‏ى این مسافرت شاه را از صرفه‏جوئى‏ها تامین نمود. و علاوه بر آن، هزینه‏ى مسافرات همراهان شاه را از آنها وصول كرد و حاضر نشد از خزانه‏ى مملكت دینارى صرف تفریح و گردش درباریان در اروپا بشود. پس از بازگشت مظفرالدین‏شاه و عین‏الدوله از سفر اروپا (1323 ه.ق) نغمه‏هاى زیادى از هر طرف بلند شد. عده‏اى براى عزل نوز بلژیكى كه در تعرف گمركى به نفع بیگانگان تغییراتى داده بود، متحصن شدند و بعد ماجراى احتكار قند و چوب زدن تجار توسط علاءالدوله حاكم مستبد تهران پیش آمد. خشونت عین‏الدوله و تبعید عده‏اى از سرشناسان پایتخت به سایر شهرها و اختلاف شدید دسته‏اى از روحانیون با صدراعظم (بهبهانى و طباطبائى) آتش ناامنى و انقلاب را دامن مى‏زد/ شاه ناگزیر فرمان عدالتخانه را صادر كرد. ولى عین‏الدوله با طفره ایام را به دفع‏الوقت مى‏گذرانید و جنبشهاى مردم را به شدت سركوب مى‏نمود، تا سرانجام واقعه‏ى قتل سید عبدالمجید طلبه پیش آمد كه منجر به ایستادگى مردم در مقابل حكومت شد. عده‏اى به سفارتخانه‏هاى انگلیس و عثمانى رفته، بست نشستند و دسته‏اى به زعامت روحانیون به قم رفتند و در جوار حضرت معصومه (س) متحصن شدند. مظفرالدین‏شاه چاره را در عزل عین‏الدوله و صدور فرمان مشروطیت دید. عین‏الدوله پس از عزل از صدارت، به فریمان و سپس مازندران تبعید شد و در جریان فوت مظفرالدین‏شاه و تاجگذارى محمدعلى میرزا، در تهران حضور نداشت. این تبعید و دورى از مركز قریب دو سال طول كشید تا اینكه پس از به توپ بستن مجلس و تعطیل مشروطیت، محمدعلى میرزا او را به تهران احضار كرد و با اختیارات كامل، والیگرى آذربایجان را به او سپرد. در آن ایام آذربایجان محور مقاومت و مخالفت با محمدعلى‏شاه بود. عین‏الدوله محمد ولى‏خان تنكابنى سپهدار و میرزا على‏خان ارشدالدوله را همراه خود نمود. سپهدار فرمانده كل قوا شد و ارشدالدوله فرماندهى فوج مخصوص را عهده‏دار گردید. عین‏الدوله چندى در تبریز و چندى در باسمنج توقف كرد و مذاكراتى براى اصلاح ذات‏البین انجام داد ولى خشونتى در كار اعمال ننمود. چند زد و خورد پراكنده بین نیروهاى دولتى و چریكها و فدائیان ملى انجام گرفت و ملاقاتهائى نیز با سران انقلابیون انجام داد ولى نتیجه‏اى حاصل نشد و فقط مردم تبریز از لحاظ آذوقه در مضیقه قرار گرفتند. چون تمام راه‏هاى مواصلاتى توسط نیروهاى دولتى مسدود شده بود و به علت نرسیدن آذوقه به شهر، تبریز در حال انفجار قرار گرفت. قواى روسیه‏ى تزارى براى درهم شكستن وضع موجود شهر تبریز را اشغال كرد و در نتیجه عین‏الدوله به تهران بازگشت. پس از فتح تهران و خلع محمدعلى میرزا از سلطنت، عین‏الدوله در مبارك‏آباد مى‏زیست. وى هیچ سفارتخانه‏اى را قبله‏گاه خود قرار نداد و پرچم هیچ مملكتى را بر فراز منزل خود نیاویخت و به هیچ وجه زیر بار ذلت نرفت و عصر همان روز عصازنان بدون محافظ به سمت بهارستان قدم برداشت. پس از ورود بدانجا به ملاقات سردار اسعد بختیارى و محمدولى‏خان سپهدار اعظم رفت و خود را در اختیار آن دو قرارداد تا هر عقوبتى را كه صلاح بدانند، درباره‏اش اجرا كنند ولى دو سردار فاتح، مقدم او را گرامى داشته از وى خواستند كه در منزل خود به راحتى زندگى كند. عین‏الدوله براى كمك به دولت ملى، املاك خود را در قرچه‏داغ كه از چندین رقبه تشكیل مى‏شد، به دولت واگذار نمود و علاوه بر آن یكصدهزار تومان نیز پول نقد به سران حكومت پرداخت كرد و جان خود را بدینوسیله خرید و سران فاتح نیز به وى قول والیگرى فارس را دادند. ولى پس از افتتاح مجلس و با سر و صداى سیدحسن تقى‏زاده، موضوع منتفى گردید. عین‏الدوله تا پایان 1291 دور از كارهاى سیاسى زندگانى آرامى داشت. در آن سال میرزا محمدعلى‏خان علاءالسلطنه به رئیس‏الوزرائى رسید و در كابینه‏ى خود عین‏الدوله را به وزارت داخله منصوب كرد. عین‏الدوله اولین اقدامى كه به عمل آورد، صدور فرمان انتخابات دوره سوم بود كه حتى روز اخذ راى را تعیین نمود و اعتبار آن را نیز به هر كیفیتى بود فراهم ساخت. در كادر ولات و حكام تغییراتى به سزا داد و افراد خوش‏سابقه و لایق را به حكومت فرستاد و از هر نظر آرامشى نسبى در سیاست داخلى ایجاد كرد. وزارت داخله خبر داشت، در كابینه‏ى خود او را كماكان در وزارت داخله تثبیت نموده، تا بقیه‏ى اقدامات اصلاحى خود را به منصه‏ى ظهور برساند. مستوفى‏الممالك تا بیستم اسفندماه 1293 بر سر كار باقى بود. دو كار عمده‏ى وى در این دوران یكى افتتاح مجلس سوم و دیگرى اعلام بیطرفى ایران در جنگ بین‏المللى اول بود. عین‏الدوله وزیر داخله‏ى كابینه به حكم مسئولیت مشترك وزیران، در این دو كار سهمى به سزا داشت. احمدشاه در اواخر 1293 در اثر استعفاى مستوفى ناگزیر در اجراى ابراز تمایل نمایندگان فرمان صدارت را به نام میرزا حسن‏خان مشیرالدوله صادر كرد و او هم مشغول كار شد. پس از 40 روز در اثر كارشكنى‏هاى وزراء مختار روس و انگلیس، از كار كناره گرفت. در آن هنگام وزراء مختار سلطان احمدشاه تن به خواسته‏ى آنها داد و فرمان صادر كرد ولى سفیر عثمانى و شارژ دافر آلمان پس از اطلاع از این موضوع احمدشاه را تحت فشار قرار داده حتى او را تهدید نمودند كه ممكن است شاه به وسیله‏ى قواى ژاندارم ربوده شود و احمدشاه تمكین كرد و فرمان رئیس‏الوزرائى انتخاب كند كه قادر به حل مشكلات باشد. در اجراى فرمان احمدشاه، مجلس شوراى ملى در روز دوازدهم اردیبهشت‏ماه 1294 جلسه‏ى خصوصى تشكیل داد. نخست عده‏اى از نمایندگان از بحران شدیدى كه دامنگیر مملكت شده بود، سخن راندند. آنگاه چند نام براى رئیس‏الوزرائى برده شد، تا سرانجام نمایندگان به اتفاق آراء به زمامدارى سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله ابراز تمایل نمودند. مرحوم سیدحسن تقى‏زاده در كتاب مجلس ملى ایران و شادروان دكتر مهدى ملك‏زاده در كتاب تاریخ مشروطیت ایران، علل و جهات این انتخاب را توجیه كرده‏اند و هر دو نتیجه گرفتند كه در آن ایام بهتر از این انتخاب ممكن نبود. دكتر ملك‏زاده مى‏نویسد:«عین‏الدوله مردى بسیار وطن‏پرست بود و هرگز زیر پرچم خارجى قرار نگرفت و در آن ایام بهترین شخص براى رئیس‏الوزرائى بود.» عین‏الدوله پس از دریافت فرمان، سریع جنبید و وزیران خود را به شاه و مجلس به شرح زیر معرفى نمود: عین‏الدوله رئیس‏الوزراء و وزیر جنگ، عبدالحسین میرزا فرمانفرما وزیر داخله، حاج محتشم‏السلطنه وزیر امور خارجه، امیرنظام همدانى (قره گوزلو) وزیر مالیه، سردار منصور رشتى وزیر عدلیه، میرزا اسمعیل خان مودب‏السلطنه (دكتر اسمعیل مرزبان) وزیر پست و تلگراف و فوائد عامه و متجارت، و میرزا ابراهیم‏خان حكیم‏الملك وزیر علوم و اوقاف. عین‏الدوله پس از معرفى وزیران به مجلس شوراى ملى، نطق كوتاهى ایراد نمود و ضمن آن اشاره به جنگ جهانى كرد و از اشغال ایران توسط نیروهاى عثمانى، روس و انگلیس سخت گفت. وى ضمن تشریح اوضاح اسف‏بار اقتصادى ایران، از نمایندگان خواست تا او را در این موقع حساس یارى نمایند و از مجلس اجازه گرفت كه به جاى حضور در مجلس به كارهاى مملكتى رسیدگى كند و هر وقت لازم شد مجلس او را احضار نماید. نمایندگان حاضر در جلسه به اتفاق آراء به او راى اعتماد دادند. عین‏الدوله و وزیرانش اردیبهشت و خردادماه را گذرانده به اصلاح امور پرداخته و بیشتر به فكر تامین آذوقه مردم بودند ولى ناگهان در اواخر خردادماه بین ایلات كرمانشاه قواى عثمانى را منكوب و به عقب راندند و كرمانشاه را از وجود آنان پاك ساختند. در اثر این اتفاق غیرمترقبه كه دولت هیچگونه دخالتى در این كار نداشت، 20 نفر از وكلاى مجلس شوراى ملى كه عضو فرقه‏ى دموكرات بودند، به تحریك حاج عزالممالك وكیل كرمانشاه، فرمانفرما وزیر داخله‏ى كابینه را استیضاح كردند. موتمن‏الملك طى نامه‏اى از عین‏الدوله خواست براى پاسخ به استیضاح، وزیر داخله را به مجلس بفرستد. عین‏الدوله در پاسخ رئیس مجلس، متعذر به این نكته شد كه به استناد قانون اساسى، وزیران كابینه مسئولیت مشترك دارند اگر از طرف وزیرى عملى انجام پذیرد كه مورد استیضاح مجلس واقع شود، بدون تردید رئیس‏الوزراء و سایر وزیران پاسخگوى آن هستند، لذا در اجراى استیضاح از وزیر داخله، هیئت وزیران به اتفاق در مجلس حضور خواهند یافت تا به استیضاح پاسخ دهند. تلاش موتمن‏الملك براى انصراف عین‏الدوله از حضور در مجلس نتیجه نداد و دو روز بعد عین‏الدوله و وزیران در مجلس حضور یافتند و وكلاى جوان دموكرات كه همه جویاى نام بودند مانند: حاج عزالممالك، میرزا قاسم صور، كزازى، عدل‏الملك، میرزا محمدعلى كلوپ، سلیمان محسن و غیره به صورت بخشنامه مانند سخنرانى ایراد كردند. آنگاه عین‏الدوله به سخن درآمد و ماجراى كرمانشاه را توجیه كرد و از اقدامات خود سخن گفت و مدرس را به شهادت طلبید. غیر از عین‏الدوله، محتشم‏السلطنه وزیر امور خارجه و فرمانفرما وزیر داخله نطق كرده توضیح كافى دادند. سپس نوبت به مدرس و سردار معظم خراسانى رسید. هر دو نطقى فصیح و وطن‏پرستانه ایراد نمودند و دولت عین‏الدوله را مبرى از هر لغزشى دانستند. سلیمان میرزا در نطق مفصل خود خواستار عزل فرمانفرما از وزارت داخله شد. ولى عین‏الدوله زیر بار نرفت و اظهار كرد سمت او در كابینه تغییر مى‏دهم ولى از هیئت وزیران نباید خارج شود. چون دموكراتها با این نظریه موافقت نكردند، عین‏الدوله و وزیران استعفا دادند. پس از استعفاى هیئت وزیران، مدرس و سردار معظم درصدد التیام موضوع برآمدند و مجددا مجلس به عین‏الدوله ابراز تمایل نمود و فرمان صادر شد ولى باز دموكراتها مصر در اخراج فرمانفرما از كابینه بودند. عین‏الدوله به هیچ وجه زیر بار نرفت و فریاد برآورد بروید رئیس‏الوزراى دیگرى انتخاب كنید. پس از استعفاى عین‏الدوله به ترتیب: مستوفى‏الممالك، فرمانفرما، سپهسالار تنكابنى، وثوق‏الدوله و علاءالسلطنه هر یك مدتى كوتاه به رئیس‏الوزرائى منصوب شدند تا بار دیگر نوبت به عین‏الدوله رسید و به مقام رئیس‏الوزرائى منصوب شد و در 30 آبان‏ماه 1296 اعضاى كابینه‏ى خود را به شرح زیر به سلطان احمدشاه معرفى نمود: مستوفى‏الممالك وزیر مشاور، مشیرالدوله وزیر جنگ، موتمن‏الملك وزیر فوائد عامه و تجارت، علاءالسلطنه وزیر امور خارجه، وثوق‏الدوله وزیر علوم و اوقاف، قوام‏السلطنه وزیر داخله، مشارالملك وزیر مالیه، امین‏الملك (مرزبان) وزیر پست و تلگراف و مخبرالسلطنه وزیر عدلیه. عین‏الدوله قوى‏ترین كابینه را در طول تاریخ مشروطیت تشكیل داد و تمام داعیه‏داران را به دور خود جمع نمود چهار رئیس‏الوزراى سابق و یك رئیس مجلس در آن كابینه عضویت داشتند. ولى هیچ نوع توفیقى نصیب آنها نشد و كابینه بدون هیچ اقدامى، پس از سه ماه ساقط شد. در 1297 ش كه زمام امور مملكت به وثوق‏الدوله سپرده شد، عین‏الدوله با اختیارات كامل والى آذربایجان شد و خمسه و زنجان نیز در قلمرو حكومت او قرار گرفت. عین‏الدوله چندى در زنجان توقف نمود، سپس به تبریز رفت ولى جنبش خیابانى بیش از هر چیزى او را زجر مى‏داد. وى معتقد به شدت عمل و جنگ نبود و میل داشت موضوع از طریق مذاكره و كدخدامنشى حل شود ولى سران قیام و دموكراتها مصلحت در مذاكره نمى‏دیدند و از اینرو عین‏الدوله توقف خود را در تبریز بى‏فایده دانست و چند روزى هم در باسمنج توقف كرد و سپس بدون اطلاع رئیس دولت، به تهران بازگشت. روز سوم حوت 1299 به دنبال نقشه‏هاى حساب شده، قواى قزاق وارد تهران شد و نام كودتا گرفت. اولین كار كودتاچیان، بازداشت عده‏اى از رجال و امناى دولت و سرجنبانان مملكت بود. عین‏الدوله صدراعظم استبداد و رئیس‏الوزراء مشروطه در راس رجال بازداشتى قرار گرفت و قریب صد روز در زندان كوتاه به سر برد. پس از سقوط سید ضیاء، كلیه‏ى زندانیان آزاد و با احمدشاه ملاقات نمودند. در این ملاقات عین‏الدوله از طرف زندانیان سخنانى ایراد نمود كه حاكى از تأثر شدید وى از آن حادثه بود. عین‏الدوله از این تاریخ گوشه‏گیرى و انزوا اختیار كرد. از یك طرف فشار طلبكاران و از طرف دیگر بیمارى نقرس او را از هر فعالیتى محروم كرده بود. مع‏الوصف چون یك شخصیت سیاسى در مراسم رسمى شركت مى‏نمود و دید و بازدیدهائى هم انجام مى‏داد تا سرانجام در آبانماه 1306 ش در 84 سالگى درگذشت. از وى یك فرزند باقى ماند كه ابتدا «شمس‏الملك» و سپس «عضدالدوله» لقب گرفت و مردى ساده‏لوح و بى‏كفایت بود. عین‏الدوله در میان رجال ایران شخصیت جالبى بود. در عصر استبداد در مشاغل دیوانى مخصوصا صدراعظمى مظهر شقاوت و بى‏رحمى بود و در حكومت مشروطه براى حفظ قانون و احترام به دموكراسى و آزادیهاى فردى، هیچ‏كس به پاى او نمى‏رسید. در خدمت به مردم و فقراء و حاجتمندان مى‏كوشید، به طورى كه در دوران مجاعه و قحطى، تمام املاك خود را به وثیقه سپرد و وجوهى دریافت كرد و با آن وجوه به مردم نان مجانى مى‏داد. همین امر باعث شد تمام دارائى او را طلبكاران به یغما ببرند. (چشم دولت) سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله بن سلطان عبدالمجید میرزا ابن فتحعلى شاه قاجار. از رجال دوره مظفرالدین شاه (و. 1261 ه.ق.- ف. 7 جمادى‏الاولى سال 1345 ه.ق.) وى در جوانى در دارالفنون تهران تحصیل مى‏كرد ولى چون در دروس خود كوشا نبود و از استادان اطاعت نمى‏كرد تقاضا شد كه او را از مدرسه خارج كنند. سرانجام با موافقت ناصرالدین شاه كه شوهر خواهر او بود از مدرس اخراج گردید و او را نزد مظفرالدین میرزا به تبریز فرستادند عین‏الدوله برحسب مقتضیات زمان در خارج از مدرسه به تحصیل پرداخت و به خصوص در فن كتابت و انشاء مرتبتى بسزا تحصیل كرد چنانكه خط او را به امضاى عبدالمجید با خط خوش‏نویس معروف، عبدالمجید درویش (2- درویش) اشتباه مى‏كردند. عین‏الدوله پس از چندى اقامت در دربار ولیعهد مرجع كارهایى از قبیل امیرآخورى، حكومت شهرهاى: انزاب- هشترود- ارونق- میاندواب و امثال آن و بالاخره پیشكارى ولیعهد واقع گردید و لیاقت او به سمع ناصرالدین شاه نیز رسید و او را به لقب عین‏الدوله مفتخر نمود. مظفرالدین میرزا نیز دختر خود انیس‏الدوله را به عقد او درآورد و ترقیات وى از این تاریخ شروع گردید. مظفرالدین شاه در سال 1321 ه.ق. على‏اصغر خان اتابك اعظم را عزل كرد و مجمعى مركب از پنج تن وزیر براى اداره امور كشور تشكیل داد، و طولى نشكید كه داماد خود عین‏الدوله را به مقام وزارت داخله منصوب كرد و زمان همه امور را به دست او داد. عین‏الدوله یك سال بعد به لقب صدر اعظم ملقب گردید و زمام امور كشور را به دست گرفت. نهضت مشروطه‏خواهان ایران در این زمان پیشرفت مى‏كرد و خودسرى و استبداد عین‏الدوله هم موجب تحریك ملیون گردید. جنبش مشروطه طلبان در بدو امر به صورت اعتراض به روش عین‏الدوله آغاز شد و مردم او را مسئول قرضهاى خارجى مى‏دانستند. با حركت عبدالعظیم، شاه در محظور افتاد و عاقبت تسلیم مردم شد و نامه‏اى بدانان نوشت و قول داد كه عین‏الدوله را از كار بركنار كند و عدالتخانه‏اى تأسیس نماید. سران انقلاب به تهران بازگشتند. در بهار سال 1323 ه.ق. از طرف مردم عریضه‏اى به شاه تقدیم شد و تقاضا گردید كه شاه وعده خود را وفا كند. عین‏الدوله كه با سكته ناقص شاه كلیه اختیارات را در دست داشت بر آزادى‏خواهان سخت گرفت. سید جمال‏الدین واعظ را به قم تبیعد كرد. سید محمد از مخالفان عین‏الدوله توقیف گردید، ولى مردم از پا ننشستند و عاقبت به قم مهاجرت كردند و كسبه و تجار دكانهاى خود را بستند و به سفارتخانه انگلیس پناهنده شدند. در حدود 12000 تن در باغ سفارت چادر زدند و عزل عین‏الدوله و اعلام قانون اساسى و بازگشت مهاجرین از قم را خواستار شدند. عاقبت شاه تسلیم شد و عین‏الدوله را بركنار كرد و میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله به جاى او منصوب گردید. عین‏الدوله پس از پنجاه سال زندگى سیاسى در سن هشتاد چهار سالگى در 7 جمادى‏الاولى (1345 ه.ق.) در تهران وفات یافت و در جوار حضرت عبدالعظیم جنب مقبره نیاكان خود مدفون گردید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1270 در تبریز متولد شد. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى به عثمانى رفت و دانشكده حربیه استانبول را گذرانید و به درجه‏ى افسرى نائل آمد و چندى در ارتش عثمانى خدمت كرد. در جنگ بین‏المللى اول در جنگ‏هاى داردانل و جبهه‏ى شرق شركت داشت و به علت ابراز رشادت از دولتین آلمان و عثمانى نشان گرفت. در 1298 با مساعدت سفیركبیر ایران در استانبول از خدمت در قشون عثمانى استعفا داد و به ایران بازگشت و وارد ژاندارمرى شد. در 1300 در مصادمات گیلان رشادت زیادى از خود بروز داد و درجه‏ى یاورى گرفت و مأمور لشكر آذربایجان شد و فرماندهى توپخانه‏ى لشكر را به او سپردند. در 1302 به نایب سرهنگى رسید و مأمور ارومیه شد. غیر از فرماندهى پادگان چندى هم حكمران آنجا بود. در 1304 به درجه‏ى سرهنگى ارتقاء درجه یافت و فرمانده پادگان سلماس شد. در اوایل تیرماه 1305 عده‏اى از گروهبانان پادگان سلماس به علت نرسیدن حقوق هم‏قسم مى‏شوند تا انتقام خود را از فرماندهان خود بگیرند، لذا به اسلحه خانه رفته مسلح مى‏شوند و عده‏اى از سربازان را نیز با خود همراه مى‏كنند و وارد شهر خوى مى‏شوند. پس از غارت شهر، به منزل سرهنگ ارفعى رفته او را به خارج خانه دعوت مى‏نمایند. به محض ورود سرهنگ ارفعى، عده‏اى با سرنیزه و گلوله او را به قتل مى‏رسانند. در اثر این واقعه، سرتیپ آیرم از فرماندهى لشكر آذربایجان معزول و سرلشكر امیراحمدى جانشین او مى‏شود و سرلشكر خزاعى هم از تهران براى رسیدگى به شورش و طغیان پادگان وارد سلماس مى‏شود و سرانجام پس از رسیدگى و تعیین مسببین غائله، 54 نفر از آنها اعدام مى‏گردند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

متولد 1294، فارغ‏التحصیل دانشكده‏ى كشاورزى كرج. در جوانى نام خانوادگى‏اش نورچشم بود و پس از ازدواج با دخترى از خانواده‏ى ارفع، آن نام را براى خود برگزید. پس از فراغت از تحصیل، به استخدام وزارت كشاورزى درآمد. مدت‏ها مدیركلى آن وزارتخانه را برعهده داشت و آخرین سمتش در آن وزارتخانه رئیس كل سازمان جنگلبانى بود. در دوره‏ى بیست و یكم از داراب به مجلس شوراى ملى رفت و در دوره‏ى بعد از تهران وكیل شد. مدتى لیدر فراكسیون اكثریت در مجلس بود و چندى نیز نایب‏رئیس مجلس شد. در انتخابات دوره‏ى ششم سنا كاندیداى سناتورى همدان گردید و به سنا راه یافت. تا 1354 در سنا بود. در دوره‏ى هفتم نیز كاندید شد، ولى توفیق نیافت. در 1355 درگذشت. وى از دوستان حسنعلى منصور بود. وكالت و نیابت ریاست مجلس مدیون همان دوستى است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا رضاخان ارفع‏الدوله‏ى دانش، متولد 1273. وى تحصیلات خود را به اقتضاى شغل پدرش كه غالباً مقام سفارت داشت، در استانبول و پاریس انجام داد. از دانشكده‏ى نظامى سن سیر و سمور فرانسه فارغ‏التحصیل گردید و دانشگاه جنگ آن كشور را نیز گذرانید. وارد ارتش ایران شد و با سمت مربى سواره نظام، واحدهاى مختلف ارتش را اداره مى‏كرد. در 1318 با ارتقاء به درجه‏ى سرتیپى مدیر دروس دانشگاه جنگ شد و مدتى نیز فرمانده لشكر اول و فرمانده آماده‏گاه تعلیماتى ارتش بود. در 1321 به معاونت ستاد ارتش و ریاست ركن 2 منصوب گردید و ضمناً فرماندهى سواره‏نظام نیز با او بود. در 1323 درجه‏ى سرلشكرى گرفت و به فرماندارى نظامى راه‏آهن و راه شوسه برگزیده شد. زمانى نیز وابسته‏ى نظامى ایران در انگلیس بود. در 1323 به ریاست ستاد ارتش انتخاب شد و قریب یك سال و چند ماه در این سمت حساس قرار داشت. در دوران ریاست ستاد او، در آذربایجان و فارس وقایعى اتفاق افتاد و همچنین عده‏اى از افسران لشكر خراسان فرار كردند. او با كمال قدرت به سركوبى یاغیان پرداخت و با دستجات سیاسى كه موجبات تشنج و بهم ریختگى را در شهرها فراهم كرده بودند سرسختانه مبارزه نمود. مبارزات او با حزب توده در كابینه‏ى صدرالاشراف زبانزد خاص و عام است. به دستور وى كلوپ حزب توده را در خیابان فردوسى بستند، در مقابل اعتراض دكتر فریدون كشاورز یكى از راهبران حزب توده، سربازان به كلوپ ریختند و آنجا را به آتش كشیدند. سرگرد زرین‏نعل فرمانده سربازان با دسته‏ى پارابلوم بر سر دكتر فریدون كشاورز كوبید و او را به شدت مجروح ساخت. ارفع چون آذربایجانى بود، براى رفع بحران آذربایجان و نجات آن تلاش‏ها نمود و پادگان‏هاى آن منطقه را به پایدارى و استقامت تشویق مى‏نمود. از افسران مورد اعتماد نیز حزبى تشكیل داه بود، ولى در 1324 كه قوام‏السلطنه به ریاست دولت رسید، به علل و جهات سیاسى و براى حل مشكل آذربایجان، وى را از ریاست ستاد معزول نمود و پس از چندى دستور بازداشت او را صادر كرد. پس از ختم غائله‏ى آذربایجان چون رقیبش رزم‏آرا به قدرت نشسته بود، او را بازنشسته كرد. پس از قتل رزم‏آرا چند ماهى در كابینه‏ى حسین علاء وزارت راه را عهده‏دار گردید. رقابت و مبارزه‏ى سرلشكر ارفع و سپهبد رزم‏آرا بعد از 1320 در ارتش ایران زبانزد است. هر دوى آنها كه در زمان رضاشاه محلى از اعراب نداشتند، پس از شهریور 1320 چون امراى قدیمى و افسران قزاقخانه ارتش را بازنشسته كردند، موقعیت ممتازى پیدا كردند و از آنجا كه هر دو تحصیلكرده و سالها در اروپا به فن سپاهیگرى واقف شده بودند، مشاغل درجه یك ارتش به آنها تعلق گرفت. لیكن آن دو چشم دیدن هم را نداشتند. هر منصبى كه رزم‏آرا به دست مى‏آورد ارفع در تلاش ربودن آن و استقرار خود در آن سمت بود و هر مسندى كه ارفع بر آن جلوس مى‏كرد، رزم‏آرا در صدد بود آن را از زیر پاى او بیرون بكشد. ارفع كه بعد از رزم‏آرا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد، در صدد برآمد براى همیشه رقیب سرسخت خود را از صحنه خارج سازد. سرانجام به این امر توفیق یافت و رزم‏آرا امیر 43 ساله را بازنشسته و خانه‏نشین ساخت. رزم‏آرا هم كه براى سومین بار در 1325 رئیس ستاد ارتش شد، همان معامله را قدرى تندتر با ارفع كرد. ارفع پس از 1332 به خدمت دعوت شد و ابتدا سفارت ایران در پاكستان و سپس سمت مهم سفارت كبراى ایران در تركیه بدو محول شد. چهار سال در آن سمت باقى ماند. با غالب رجال و ژنرال‏هاى ترك دوستى و آشنائى داشت. گذشته از آنكه پدرش سالیان دراز سفیركبیر ایران در عثمانى بود، خود نیز مدتى طولانى در مدارس حربیه‏ى عثمانى آن روز تحصیل كرده بود. ارفع در این سمت به وضع سفارتخانه سر و صورتى داد و بعضى از اعضاى سفارتخانه را اخراج یا تصفیه كرد. از جمله افرادى كه مشمول تصفیه قرار گرفتند امیرعباس هویدا كاردار و مستشار سفارتخانه بود. ارفع هویدا را احضار كرد و گفت: چون جوان هستى و ممكن است آینده‏ى تو خراب شود من گزارشى درباره‏ات رد نخواهم كرد، ولى نمى‏توانم تو را در سفارتخانه نگه دارم. بهتر است تقاضاى مرخصى كنى، بروى تهران و كارى براى خودت دست و پا كنى. هویدا همین كار را كرد. به تهران آمد و از وزارت خارجه تقاضاى شغل دیگرى كرد. در آن احوال عبداللَّه انتظام به مدیریت عاملى نفت منصوب شد و هویدار را با خود به آن شركت برد. هویدا پس از چند روز براى جمع‏آورى و حمل اثاثیه‏اش به آنكارا رفت. ارفع با تندى و خشونت به او گفت: باز تو آمدى، اینجا جاى تو نیست؛ هویدا پاسخ داد: براى كسب اجازه و حمل اثاثیه‏ام آمده‏ام. سال‏ها گذشت. ارفع دوران بازنشستگى را مى‏گذرانید كه امیرعباس هویدا مستشار اخراجى سفارت آنكارا به نخست‏وزیرى ایران رسید. ارفع همان روز منتظر انتقام بود وحشت خود را با چند نفر در میان گذاشت. قضیه كم‏كم به گوش هویدا رسید و او از ارفع وقت ملاقات خواست و سرانجام شبى به خانه‏ى او رفت و از وى دلجوئى نمود. به ارفع گفت من نخست‏وزیرى را از شما دارم، بنابراین همیشه مدیون الطاف شما هستم. ارفع بیشتر متوحش شد و سكوت كرد. هویدا كه به ترس رئیس سابق خود خوب پى برده بود، توضیح داد كه اگر شما آن روز مرا از سفارت آنكارا اخراج نكرده بودید، امروز نخست‏وزیر ایران نبودم. همان اقدام شما باعث شد كه به شركت نفت بروم و بعد وزیر و نخست‏وزیر بشوم. پس از مدتى وزارت دارائى پیش آگهى بزرگى براى مالیات بر ارث همسر ارفع فرستاد و ارفع نتوانست آن را خنثى كند. حكم قطعى شد و خانه و زندگیش در معرض فروش قرار گرفت. خبر كه به هویدا رسید، از كیسه‏ى فتوت دولت تمام بدهى ارفع را پرداخت. ارفع همه‏ى تحصیلاتش را در خارج انجام داده بود. به زبانهاى فرانسه، انگلیسى، روسى و تركى استانبولى تسلط كامل داشت ولى متأسفانه فارسى بلد نبود. مدت‏ها در دانشكده‏ى افسرى و دانشگاه جنگ فنون علمى و نظامى تدریس مى‏كرد. در 1324 مدت كوتاهى در سیاست روز ایران نقش اساسى داشت. خاطرات نظامى و سیاسى خود را تحت عنوان پنج پادشاه به زبان انگلیسى انتشار داد. چهار ساله كه بود پدرش با تقدیم پیشكشى قابل ملاحظه‏اى از مظفرالدین شاه براى او لقب ارفع‏السلطان گرفت. وفاتش در 1365 در اروپا اتفاق افتاد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند رضا ارفع معروف به پرنس ارفع‏الدوله در 1280 در تفلیس متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و فراگیرى زبان فرانسه و روسى براى ادامه تحصیلات به فرانسه اعزام شد و پس از انجام تحصیلات متوسطه وارد دانشكده پیاده نظام سن سیر شد و دوره‏ى مزبور را با احراز رتبه‏ى اولى پایان داد و به درجه‏ى افسرى رسید. چندى در یكى از هنگ‏هاى پیاده و ارتش فرانسه استاژ داد و در 1301 ش با درجه‏ى نایب دومى در ارتش نوین ایران استخدام گردید. چندى در لشكر كردستان و زمانى در لشكر خراسان فرمانده گروهان و گردان بود و در كلیه محاربات آن دو آستان مشاركت جدى و همه‏جانبه داشت. در سال 1314 با درجه‏ى سرگردى فرمانده گردان پیاده دانشكده افسرى شد. در سال 1317 سرهنگ دوم و در سال 1319 به درجه‏ى سرهنگى ارتقاء پیدا كرد. در سال 1320 به ریاست ستاد سپاه غرب (لشكرهاى كردستان و كرمانشاه) منصوب گردید. بعد از شهریور 1320 به كفالت فرماندهى لشكر كرمانشاه منصوب شد و در اعاده امنیت در آن منطقه فعالیت زیادى بروز داد و در اوایل 1321 به فرماندهى لشكر كردستان كه سرلشكر محمود امین فرمانده آن بدست اشرار مقتول گردیده بود، منصوب شد و در مدت كوتاهى به وضع لشكر سرو و صورتى داد و اشرار و راهزنان و یاغیان را تار و مار كرد و امنیت كامل را در آن منطقه برقرار نمود. به پاس خدماتش در لشكر كردستان درجه‏ى سرتیپى گرفت و به تهران احضار و به فرماندهى لشكر 2 پادگان مركز برگزیده گردید. در دى ماه 1321 بنا به دعوت دولت انگلیس همراه هیئتى از افسران ایرانى و انگلیسى براى بازدید از جبهه جنگ آفریقاى شمالى بوسیله‏ى هواپیما عازم بازدید گردید. در نزدیك خرقان به علت كولاك و نزول برف سنگین، هواپیما اعتدال خود را از دست داد و سرانجام سقوط كرد و كلیه سرنشینان هواپیما اعم از ایرانى و انگلیسى كشته شدند. افسران ایرانى در این هواپیما عبارت بودند از سرتیپ ابراهیم ارفع، سرهنگ شرف‏الدین قهرمانى فرمانده نیروى هوائى ایران، سرهنگ غلامحسین شیبانى و سرگرد ابوالفتح مهاجر. این افسران در طى تشریفات باشكوهى در بقعه ظهیرالدوله واقع در نیمه راه دربند به خاك سپرده شدند. سرتیپ ارفع افسرى تحصیلكرده، بسیار جدى، مبتكر و سرسخت بود. به چندین زبان خارجى تسلط داشت و تمام تحصیلات خود را در اروپا به اتمام رسانده بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

از سرداران دوره‏ى ساسانى است. ابن بلخى او را از سرداران پرویز پسر هرمز شمرده و در تاریخ طبرى از سران سپاه انوشیروان ذكر شده است. هامرز فرمانده سپاه ایران در جنگ «ذوقار» بود. این جنگ میان قبیله‏ى بنى‏شیبان و سپاهیان خسروپرویز به سال چهلم از ولادت پیغمبر (ص) در محلى به نام «ذوقار» كه میان كوفه و واسط بوده درگرفت. این جنگ سپاهیان ایران شكست خورد و هامرز نیز كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

ظهیرالدوله ابومنصور وشمگیر بن زیار كه از جانب مرداویج (ه.م) حاكم رى شد، پس از كشته شدن مرداویج به دست غلامانش در 323 ه. به سلطنت رسید، ولى گرفتار زد و خورد با آل‏بویه و آل‏سامان گشت و رى و گرگان و اصفهان و شیراز و طبرستان از دست او بیرون رفت. آنگاه از سامانیان كمك خواست تا با آل‏بویه بجنگد، اما كارى از پیش نبرد و در سال 356 درگذشت و پسرش بیستون (ه.م) جانشین او شد. بیستون نیز پس از 11 سال حكومت درگذشت و پس از مرگش برادرش قابوس بن وشمگیر ملقب به شمس‏المعالى به حكومت رسید: آل‏زیار.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

(فر. Vashthi) نام ملكه‏ى ایران، زن خشایارشا كه شاه او را در مجلسى كه تمام سران و بزرگان نشسته بودند احضار كرد و چون از آمدن امتناع نمود فرمان داد او را از دربار خارج كردند و بعدها «استر» دختر برادر مردخاى یهودى را جانشین آن كرد. داستان آن در كتاب استر (تورات) از باب اول به بعد مفصل شرح شده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

میرزا هدایت‏اللَّه (و. 1235- ف. تهران 1310 ه.ق) وزیر دفتر و استیفا. وى به مرض وبا به سن 75 سالگى درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

سلطانعلى‏خان وزیر بقایا، دومین نخست‏وزیر ایران در دوره‏ى مشروطیت (ف. 1301 ه.ش برابر 1341 ه.ق) كه از اسفندماه 1285 تا اردیبهشت ماه 1286 ه.ش نخست‏وزیر بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

وجیه‏الدین بن عزالدین طاهر زنگى، پس از عزل پدر در سال 676 ه.ق از طرف ارغون بن آباقا جانشین پدر گردید و به حكومت خراسان یا وزارت آن نواحى برگزیده شد. و در ذى‏القعده‏ى سال 685 ه.ق به فرمان ارغون به قتل رسید. صاحب وصاف او را «صاحب اعظم وجیه‏الدین زنگى الفریومدى» خوانده و تاریخ گزیده‏ى پدرش را خواجه عزالدین بن طاهر جوینى مى‏نامد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

میرزا حسن‏خان پسر میرزا ابراهیم‏خان معتمدالسلطنه (و. تهران ربیع‏الاول 1292 ه.ق- ف. بهمن 1329 ه.ش) در جوانى عربى و فارسى آموخت و فرانسه و انگلیسى را كم و بیش فراگرفت. در 1310 ه.ق مستوفى آذربایجان شد. در سال 1311 ه.ق لقب جناب یافت و در 1312 لقب وثوق‏الملك و در 1314 لقب وثوق‏الدوله یافت. در سال 1317 ه.ق محاسبات خالصجات سركارى ضمیمه‏ى شغل او شد. در دوره‏ى اول تقنینیه نماینده‏ى مجلس شوراى ملى و پس از فتح تهران و خلع محمدعلى میرزا رئیس هیئت مدیره‏ى كشور گردید. وى چهاردهمین نخست‏وزیر ایران مى‏باشد كه از 7 شهریور 1295 تا ششم خرداد 1296 و از 15 مرداد 1297 تا تیرماه 1299 به ریاست وزرا منصوب گردید و در این دوره بود كه قرارداد معروف 1919 را با انگلستان امضاء كرد و از 1348 ه.ق خدمات دولتى را ترك گفت و در سال 1314 ه.ش به ریاست فرهنگستان منصوب گردید. وثوق‏الدوله فرزند میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه و او هم پسر میرزا محمد قوام‏الدوله و او هم پسر محمد تقى قوام‏الدوله آشتیانى است. وثوق در ضمن خواهرزاده امین‏الدوله صدراعظم مظفرالدین شاه و داماد میرزا عبدالوهاب خان آصف‏الدوله شیرازى و برادر بزرگ قوام‏السلطنه است. حسن وثوق در 1250 ش در تهران تولد یافت. چون به سن تحصیل رسید پدرش با صلاحدید امین‏الدوله كه در آن تاریخ رئیس مجلس دربار بود معلمینى در رشته‏هاى ادبیات، عربى، منطق و ریاضیات انتخاب كرد و وثوق در منزل تحت نظر معلمین خصوصى به تحصیل پرداخت و مقدماتى از صرف و نحو و عربى و فقه اصول را آموخت. آنگاه به مدرسه مروى رفت و در تكمیل زبان فارسى، عربى، فقه، اصول و حكمت جدیتى كامل مبذول داشت و زبان انگلیسى و فرانسه را نیز فراگرفت. در حكمت الهى نیز پیشرفت زیادى نمود. در 1310 ه.ق معتمدالسلطنه پدر وثوق مستوفى اول آذربایجان بود حسن فرزندش را نزد ناصرالدین شاه برد و تقاضاى شغلى براى او نمود. ناصرالدین شاه ضمن پرسش از تحصیلات و مطالعه وثوق او را جوانى فاضل و باهوش تشخیص داد و موافقت نمود كه به جاى پدرش نایب مستوفى آذربایجان گردد ضمنا به او لقب وثوق‏الملك داد. وثوق مدتها ریاست دفتر استیفا را كه همان پیشكارى دارائى است در آذربایجان به عهده داشت و جزء اعیان‏زاده‏هاى باسواد و متجدد محسوب مى‏گردید. دو سال بعد لقب وثوق‏الدوله گرفت و تا مشروطیت داراى همان سمت بود. پس از آنكه نغمه آزادى و مشروطه‏خواهى در سرتا سر ایران بلند شد وثوق‏الدوله از افرادى بود كه به این نغمه پاسخ داد و در تأیید و تشویق مشروطه‏خواهان همت گماشت. پس از صدور فرمان مشروطیت و انتخابات مجلس شوراى ملى، وثوق‏الدوله از طرف اعیان تهران به وكالت مجلس انتخاب گردید. در انتخابات هیئت رئیسه صنیع‏الدوله به ریاست وثوق‏الدوله به نیابت اول و ریاست كمیسیون دارائى مجلس رسید. كمیسیون دارائى در مجلس اول اهمیت مخصوصى داشت زیرا كمیسیون مزبور مأمور جرح و تعدیل حقوق و مستمرى‏ها بود. وثوق با دوراندیشى و تدبیر خاصى توانست مبالغ زیادى از مستمرى و حقوق افراد و درباریان را كسر كند و در حقیقت تعدیل بودجه را به مرحله اجرا درآورد. نقش تقى‏زاده نیز در این امر بى‏تأثیر نبود. بعد از استعفاى صنیع‏الدوله از ریاست مجلس وثوق‏الدوله كاندیدا بود. ولى بیش از سى رأى نیاورد و احتشام‏السلطنه به ریاست رسید. پس از به توپ بستن مجلس و تعطیل موقت مشروطه وثوق شغلى نداشت و به عنوان تماشاچى ناظر اوضاع بود. بعد از فتح تهران و خلع محمد على شاه از سلطنت یك كمیسیون عالى مركب از سى نفر عهده‏دار امور كشور شدند. در این كمیسیون وثوق‏الدوله عضو مؤثر و فعال بود. كمیسیون مزبور تصمیمات زیادى اتخاذ نمود از جمله انتخاب عضدالملك به نیابت سلطنت و تعیین یك هیئت وزیران موقت براى گردش كارها و ایجاد نظم در كشور بود. كمیسیون عالى از میان خود پنج نفر را انتخاب نمود تا به حساب محمد على میرزا رسیدگى و موجبات خروج او را از ایران فراهم نمایند. وثوق‏الدوله ریاست هیئت پنج نفرى را عهده‏دار گردید و همه روز به اتفاق حكیم‏الملك، حسینقلى نواب، مشارالسلطنه وثوق‏الدوله در سفارت روس واقع در زرگنده حضور یافته با محمد على میرزا درباره مسائل مبتلا به مذاكره مى‏كردند. چرچیل نایب سفارت انگلیس و بارونوسكى مستشار سفارت روس هم ناظر این گفتگوها بودند. وقتى مذاكرات هیئت با محمد على میرزا پایان یافت و شاه مخلوع و نزدیكان وى تهران را به قصد روسیه ترك كردند هیئت عالى منحل گردید و یك هیئت مدیره جاى آن را گرفت و وثوق‏الدوله ریاست هیئت مدیره را عهده‏دار گردید. انتخابات دوره دوم مجلس شوراى ملى پس از فتح تهران به صورت دو درجه‏اى در تمام شهرهاى ایران آغاز شد. در این انتخابات وثوق‏الدوله از تهران به نمایندگى مجلس انتخاب شد و در نخستین روزهاى اولیه مجلس، وثوق‏الدوله چندین نطق مهم ایراد نمود و از خدمات كلیه كسانى كه در راه اعاده مشروطیت مجاهدت نموده بودند سخن گفت و از مجلس خواست تا به آنها لوحه سپاس بدهند. در مهرماه 1288 از طرف مجلس شوراى ملى محمد ولى خان سپهدار تنكابنى به رئیس‏الوزرائى انتخاب گردید و پس از چند روز وزیران خود را به مجلس معرفى كرد. در این معرفى وثوق‏الدوله به سمت وزیر عدلیه تعیین شد. این كابینه چهار بار ترمیم گردید و در ترمیم‏هاى بعدى سمت وثوق‏الدوله تغییر نمود و به وزارت مالیه منصوب شد. سپهدار پس از یك سال زمامدارى در اثر اختلاف با بختیارى‏ها از كار كناره گرفت و عضدالملك، مستوفى‏الممالك را به ریاست دولت برگزید. در این كابینه وثوق‏الدوله سمتى نداشت. جانشین مستوفى، سپهدار بود و سپهدار در آخرین ترمیم كابینه خود وثوق‏الدوله را به سمت وزارت داخله منصوب نمود. بعد از سپهدار نوبت به صمصام‏السلطنه بختیارى رسید كه پنج بار كابینه خود را ترمیم كرد. در تمام پنج نوبت ترمیم میرزا حسن خان وثوق‏الدوله وزارت امور خارجه را برعهده گرفت. در این كابینه وثوق‏الدوله علاوه بر مقام وزارت مغز متفكر و كارگردان نایب نخست‏وزیر بود و در تمام جلسات مجلس نظریات دولت را درباره مسائل مملكت تشریح مى‏نمود. در این كابینه دولت روسیه تزارى اولتیماتومى بر مبناى سه اصل به دولت ایران داد و دو روز مهلت براى اجراى آن قائل شد. یكى از اصول اولتیماتوم اخراج مورگان شوستر امریكائى خزانه‏دار كل بود. براى بحث و اتخاذ تصمیم درباره این معضل جلسات مجلس شب و روز به صورت علنى و خصوصى تشكیل مى‏شد و وثوق‏الدوله پاسخگوى تمام نطق‏ها بود. در آن ایام نطق وطن‏پرستانه شیخ محمد خیابانى در مردم تأثیر فراوانى نمود به طورى كه دستجات مختلف علیه روسیه تظاهرات شدید نمودند. سرانجام مجلس از بین خود پنج نماینده انتخاب نموده به اتفاق هیئت دولت اولتیماتوم را پذیرفتند و مجلس نیز منحل شد. در كابینه‏ى میزا محمدعلى خان علاءالسلطنه كه بلافاصله بعد از صمصام‏السلطنه تشكیل شد كماكان وزارت امور خارجه به عهده وثوق‏الدوله قرار گرفت، ولى پس از چندى در دولت تزلزل ایجاد گردید و وثوق وزارت را رها نموده به اروپا رفت. پس از بازگشت از اروپا در كابینه مستوفى به وزارت مالیه انتخاب گردید. وثوق‏الدوله در این سمت سازمان جدیدى براى وزارت مالیه طرح و آن را پیاده گردانید و تمام مشاغل حساس و كلیدى را به خویشاوندان خود سپرد. در شهریور 1295 سلطان احمدشاه، وثوق‏الدوله را به رئیس‏الوزرائى برگزید. در آن ایام نیروهاى نظامى دولت عثمانى بخش عظیمى از كشور ما را اشغال كرده بودند و قصد حمله به تهران و تصرف آن را داشتند. وزراى مختار روس و انگلیس طى یادداشتى به وزارت امور خارجه قصد خروج خود را از تهران اعلام داشتند و توصیه نمودند شاه نیز باید تهران را ترك كند. انتشار این خبر موجب گردید اصناف و تجار مغازه‏هاى خود را تعطیل و در مساجد تهران اجتماع نموده و به حركت شاه به خارج از تهران اعتراض نمایند. شاه جلسه مشورتى تشكیل داده و نظر استصوابى آنها را جویا شد. هیئت مشورتى رأى به ابقاء شاه در تهران داد. وثوق‏الدوله در مقابل اوضاع آشفته آن روز تاب مقاومت نیاورده استعفا داد و احمدشاه علاءالسلطنه را به رئیس‏الوزرائى برگزید و او نیز از زیربار مسؤلیت شانه خالى كرد. مجددا احمد شاه متوسل به وثوق‏الدوله شد و او ناگزیز رئیس‏الوزرائى را پذیرفته و كابینه خود را تشكیل داد و وزارى خود را معرفى نمود. در نخستین روزهاى زمامدارى وثوق‏الدوله كمیته‏اى به نام كمیته مجازات موجودیت خود را اعلام نمود و برنامه خود را اعدام انقلابى خائنین كشور اعلام كرد و مرتبا شبنامه‏هائى در مورد ترور افراد انتشار مى‏داد. قصد این كمیته از بین بردن وثوق‏الدوله و نزدیكان او بود. این كمیته موفق شد در مدت كوتاهى میرزا اسمعیل خان مدیر انبار غله دولتى، كریم دوانگر تروریست كمیته، منتخب‏الدوله خزانه‏دار و كفیل وزارت مالیه، عبدالحمید خان متین لسلطنه مدیر روزنامه عصر جدید و میرزا محسن مجتهد معروف و متنفذ تهران و دوست نزدیك وثوق‏الدوله را به قتل برساند. وثوق‏الدوله مجموعا یازده ماه رئیس‏الوزراء بود. وى فرمان انتخابات دوره چهارم را صادر نمود و انتخابات بعضى از شهرها از جمله تهران را آغاز كرد. تقریبا در دوران زمامدارى او 65 نفر براى مجلس چهارم انتخاب شدند و در همان ایام نیكلاى دوم امپراطور روسیه و پادشاه لهستان از تاج و تخت سلطنت استعفا نمود و اوضاع كشور پهناور روسیه دستخوش هرج و مرج انقلاب گردید. وثوق‏الدوله هیئتى را به ریاست سید ضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد براى مذاكره و عقد قرارداد به روسیه فرستاد. این هیئت اوضاع روسیه را به ایران گزارش داده و دولت ایران بر مبناى آن گزارش‏ها رویه‏ى خود را نسبت به وضع وجود روسیه اتخاذ نمود. وثوق‏الدوله پس از كناره‏گیرى از ریاست دولت چندى بیكار بود تا در آبان ماه 1296 در كابینه سلطان عبدالمجید میرزا عین‏الدوله وزیر علوم و اوقاف شد، ولى حزب دموكرات آذربایجان به زعامت شیخ محمد خیابانى به عضویت وى و برادرش قوام‏السلطنه در كابینه اعتراض نموده خواستار اخراج آنها از دولت شدند. دولت عین‏الدوله هم خیبرگیر نشد و پس از دو ماه از كار كناره گرفت. پس از او به ترتیب مستوفى‏الممالك و صمصام‏السلطنه رئیس‏الوزراء شدند تا بار دیگر نوبت به وثوق‏الدوله رسید. در تیرماه 1297 مطبوعات كشور طى مقالاتى كه در زمینه‏ى پایان یافتن جنگ جهانگیر اول در روزنامه‏هاى خود منتشر مى‏كردند توجه شاه را به یك دولت قوى و مصمم كه بتواند علاوه بر ایجاد نظم و امنیت در مملكت حقوق و خسارات از دست رفته‏ى ایران را در جنگ استیفا نماید جلب مى‏كردند و كم و بیش از یك نخست‏وزیر مقتدر و قوى یاد مى‏نمودند. سپس مقالات روزنامه‏ها تبدیل به تشكیل اجتماعات گردید و عده‏اى از روحانیون به زعامت سید حسن مدرس، حاج آقا جمال و سید محمد امامى (امام جمعه تهران) در حضرت عبدالعظیم تحصن اختیار نموده با تشكیل جلسات و ایراد سخنرانى خواستار عزل صمصام‏السلطنه گردیدند. دامنه مخالفت با زمامدارى صمصام ابعاد گسترده‏اى پیدا كرد. در نتیجه بازار تهران از اصناف و تجار مغازه‏هاى خود را تعطیل نموده و شرط بازگشت به شغل خود را عزل صمصام‏السلطنه قلمداد كردند. احمدشاه در قبال اجتماعات و تعطیل اصناف در مقابل خواسته آنها سرتسلیم فرود آورد و صمصام‏السلطنه را از رئیس‏الوزرائى عزل و وثوق‏الدوله را به جاى او نشاند. صمصام براى مبارزه با احمد شاه و اعتراض به عزل خود حكومت نظامى و كاپیتولاسیون و قرارداد لیانازوف را لغو كرده و بناى معارضه با شاه را گذاشت. ولى وثوق‏الدوله تر و چسبان كابینه خود را تشكیل داد و امور كشور را قبضه نمود. اولین اقدام برق‏آساى وثوق‏الدوله دستگیرى كلیه اعضاء كمیته مجازات بود. دادگاه جنائى فورا تشكیل و محاكمه آدم‏كشان آغاز گردید و حكم لازم صادر شد. در نتیجه چهار نفر از اعضاء كمیته اعدام و بقیه حبس‏هاى طویل‏المدت گرفتند. دومین اقدام وثوق‏الدوله دستگیرى و مجازات یاغیان و گردنكشان و غارتگران اموال مردم بود. عده‏اى از راهزنان از جمله رجبعلى نامى كه چندین سال در راههاى اهواز، اصفهان و گلپایگان قوافل و مسافرین را غارت مى‏نمودند و بعضى از آنها را به قتل رسانیده بودند توسط یك گردان ژاندارم محاصره و پس از نبرد سنگینى عده‏اى از راهزنان به قتل رسیده و عده‏اى قریب صد نفر دستگیر شدند و پس از اخذ اموال مردم به كیفر مجازات رسیدند. رضا جوزانى، ظفر نظام، شجاع نظام و اتباع آنها دستگیر و اعدام شدند. ماشاءالله خان نیز به تهران احضار و پس از محاكمه اعدام گردید. نایب حسین كاشى نیز دستگیر و اعدام شد و قریب 23 نفر از همدستان او در كاشان به دار مجازات آویخته شدند. وثوق‏الدوله پس از ایجاد امنیت در جنوب و جنوب مركزى متوجه گیلان شد كه پس از نهضت جنگل دستخوش ناامنى و شورش و التهاب ود. وى صلاح در این دید كه موضوع جنگل را با مذاكرات حل و فصل نماید. نمایندگانى چون سید محمد تدین، سردار فاخر حكمت و صدرالاشراف را براى مذاكره به گیلان فرستاد و سردار معظم خراسانى را به حكومت گیلان منصوب كرد ولى نتیجه‏اى از این اقدامات بدست نیامد و موضوع جنگل به طور لاینحل باقى ماند. از اقدامات دیگر وثوق‏الدوله در این دوره اعزام نمایندگانى به كنگره صلح پاریس بود. كنفرانس صلح پاریس پس از پایان گرفتن جنگ جهانگیر اول تشكیل شد و ایران براى جبران خسارات مالى كه در نتیجه‏ى جنگ عاید او شده بود اقدام كرد. كنفرانس در ژانویه 1919 در كاخ ورساى تشكیل شد و وثوق‏الدوله هیئتى را به ریاست مشاورالممالك انصارى وزیر امور خارجه و عضویت ذكاءالملك فروغى رئیس دیوان تمیز و آدلف پرنى، مشاور حقوقى وزارت عدلیه به پاریس اعزام نمود ولى متأسفانه دولت انگلستان از پذیرفتن آنها خوددارى كرد و متذكر شد كه كنفرانس مربوط به دولى است كه در جنگ شركت كرده‏اند در حالى كه ایران در نخستین روز آغاز جنگ اعلام بیطرفى نمود. با وجود اقداماتى كه هیئت اعزامى آمریكا براى مشاركت ایران در كنفرانس ورساى به عمل آورده بود ولى نمایندگان ایران در كنفرانس پذیرفته نشدند و ناگزیز تقاضاى خود را در سه قسمت اقتصادى، سیاسى و قضائى تنظیم و تسلیم دبیرخانه كنفرانس نمود، ولى هیچگونه آثارى بر آن مترتب نشد. وثوق‏الدوله از نخستین روزهایى كه زمام امور را در دست گرفت به هدایت و كارگردانى سید ضیاءالدین طباطبائى مدیر روزنامه رعد به طور محرمانه مذاكراتى را براى انعقاد یك قرارداد با نمایندگان دولت انگلستان آغاز نمود. این مذاكرات قریب یك سال به طول انجامید و كاملا سرى و محرمانه بود. غیر از رئیس دولت، نصرت‏الدوله فیروز وزیر عدلیه و اكبر میرزا صارم‏الدوله وزیر مالیه نیز در مذاكرات شركت داشتند. در روز هفدهم مرداد ماه 1298 این قرارداد به امضاى وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراى ایران و سرپرسى كاكس وزیر مختار انگلستان در تهران رسیده و مبادله شد. روز بعد وثوق‏الدوله به طور ناگهانى و بى‏سابقه اعلامیه‏اى انتشار داد. وثوق‏الدوله اعلامیه خود را با سفر قریب‏الوقوع شاه آغاز نموده پس از تشریح وضع سیاسى و اقتصادى و نظامى ایران ضرورت امضا و مبادله قراردادى را بین ایران و انگلیس لازم و واجب دانسته بود. ضمیمه چنین اعلامیه‏اى متن قرارداد و نامه وزیر مختار نیز منتشر گردید. در همان زمان از طرف وثوق‏الدوله وجوهى بین عده‏اى از روزنامه‏نویسان تقسیم گردید تا در حمایت از قرارداد و و جوب آن شرح لازم را بنویسند. روزنامه‏هاى رعد به مدیریت سید ضیاءالدین و نوبهار به مدیریت بهار و روزنامه صداى طهران به مدیریت سید محمد بیرجندى جلودار مطبوعات طرفدار قرارداد بودند. قرارداد ظاهرا با احترام مطلق به استقلال و تمامیت ارضى ایران آغاز شده بود ولى سرانجام آن چنین بود كه امور نظام و مالیه ایران بایستى در دست مستشاران انگلیسى قرار بگیرد؛ قواى قزاق و ژاندارمرى منحل و در نتیجه قشون متحدالشكل زیر نظر فرماندهان انگلیسى تشكیل شود؛ در تعرفه گمركى نیز تغییراتى داده شود و على‏الظاهر مبلغ دو میلیون پوند نیز به دولت ایران وام داده شود. انتشار اعلامیه و متن قرارداد با موجى از مخالفت و موافقت استقبال گردید و جنگ مطبوعاتى له و علیه دولت عاقد قرارداد آغاز شد. در همین موقع احمد شاه سفر هشت ماهه خود را به اروپا از طریق عثمانى آغاز نمود و یك روز قبل از سفر شاه وثوق‏الدوله تغییراتى در كابینه داد و نصرت‏الدوله را به وزارت امور خارجه منصوب نموده همراه با شاه عازم اروپا كرد تا نقشى را كه احمد شاه باید در تأیید و تثبیت قرارداد در انگلستان بازى كند به او تعلیم دهد. در مقابل براى امضاى قرارداد علاوه بر پرداخت مبلغ یكصد و سى هزار لیره كه پس از تسعیر بالغ بر چهار صد هزار تومان مى‏شد دولت انگلستان تضمین‏نامه‏اى براى احمد شاه، وثوق‏الدوله، نصرت‏الدوله و صارم‏الدوله فرستاد كه در هر مورد از آنها حمایت نموده در خاك خود عنداللزوم از آنها نگهدارى كند. از وجوه دریافتى مبلغ دویست هزار تومان به حساب وثوق‏الدوله واریز گردید، نصرت‏الدوله و صارم‏الدوله نیز هر كدام یكصد هزار تومان دریافت كردند. پس از مسافرت احمد شاه موج مخالفت در تمام كشور اوج‏گیرى كرد و وثوق‏الدوله نسبت به آنها شدت عمل نشان داد. برخى از رجال مانند مستشارالدوله، ممتازالدوله و محتشم‏السلطنه و ممتازالملك و معین‏التجار را به كاشان تبعید نمود و عده‏اى از روزنامه‏نگاران مخالف را به قزوین فرستاد و عده‏اى را نیز روانه زندان ساخت. اولیاى دولت انگلستان براى امضاى و تأیید قرارداد در لندن از شاه ایرانى پذیرایى گرمى به عمل آوردند و نطق‏هاى متعددى در میهمانى‏ها ایراد گردید. احمد شاه تنفیذ قرارداد را به دو اصل قرار داد: 1- حمایت از سلطنت او، 2- دریافت ماهیانه پانزده هزار تومان شهریه. به هر حال قرارداد 1919 سر نگرفت و احمد شاه به ایران بازگشت و وثوق‏الدوله در تیر ماه 1299 از ریاست دولت كناره‏گیرى نموده به سلیمانیه رفته پس از سرودن قصیده معروف لامیه به اروپا رفت. اینك چند بیتى از قصیده معروف نقل مى‏گردد. چون بد آید هر چه آید بد شود یك بلاد ده گردد و ده صد شود آتش از گرمى فتد مهر از فروغ فلسفه باطل شود منطق دروغ پهلوانى را بغلطاند خسى پشه‏اى غالب شود بر كركسى كور گردد چشم عقل كنجكاو بشكند گردونه‏اى را شاخ گاو نیك بختان راست ابر فرودین زیب‏بخش باغ و مشاطه زمین تیره‏بختان راست باران بهار سیل خرمن شوى و برق شعله بار آن یكى چون مرغ پرد بر اثیر در نوردد شش جهت را روى و زیر نه بلا دامى به راهش افكند نه كمند حادثه بر وى تند این یكى آهسته پیماید رهى لغزدش پائى و افتد در چهى آن یكى را آب سیل خانه كوب آن یكى را مركب سهل‏الركوب خاك آن را نیشكر بار آورد این یكى را حنظل و خار آورد این یكى را آتش افروزد چراغ بر دل آن یك نهد چون لاله داغ آن یكى را باد پیك مژده بر این یكى را حامل رنج و خطر مسافرت وثوق‏الدوله قریب پنج سال به طول انجامید. در این مدت نسبتا طولانى نسبت به تكمیل تحصیلات خود در رشته فلسفه كوشید و در اواخر اسفند 1304 به ایران بازگشت. در این پنج سال در ایران تغییرات زیادى حاصل شده بود از جمله احمد شاه جاى خود را به رضاشاه داده بود آنچه او از تنظیم و امضاى قرارداد 9 اوت 1919 مى‏خواست در ایران عمل كند دیگرى با برنامه‏اى دیگر آن را در ایران پیاده كرده بود. وثوق‏الدوله در خرداد 1306 در كابینه حسن مستوفى به سمت وزیر مالیه تعیین و معرفى شد و در انتخابات دوره ششم مجلس شوراى ملى به نمایندگى از تهران انتخاب گردید. در شهریور 1306 در ترمیم كابینه به وزارت عدلیه منصوب شد و دكتر مصدق وكیل مجلس بر صلاحیت او بخاطر امضاى قرارداد 1919 ایراد گرفته و او را صالح براى وزارت ندانست. وثوق‏الدوله در پاسخ مصدق نطق مهمى ایراد نمود و به دنبال وى مدرس بیاناتى ایراد كرد. وثوق‏الدوله در بهمن ماه 1306 از كابینه خارج شد و جاى خود را به داور داد و چون به نمایندگى انتخاب شده بود به پارلمان رفت. در دوره هفتم بار دیگر وثوق‏الدوله از تهران به وكالت رسید و در غالب سفرهاى رضا شاه به اطراف كشور او را همراهى مى‏نمود. در همین ایام مبلغ دویست هزار تومانى را كه از انگلیس‏ها بابت قرارداد دستخوش گرفته بود به دولت پس داد. وثوق پس از خاتمه مجلس هفتم وكیل نشد و غالبا در تهران و اروپا به سر مى‏برد. در 1315 به جاى ذكاءالملك فروغى به ریاست فرهنگستان مصنوب شد و قریب سه سال در رأس فرهنگستان باقى ماند تا اینكه كندى كار در 1318 موجب بر كناریش گردید و باز به اروپا رفت. در 1321 به ایران بازگشت و نامزد سفارت ایران در امریكا شد، ولى براى او از تركیه پذیرش رسید كه آن را نپذیرفت و به ثبت دادن زمین‏هاى اطراف سلیمانیه پرداخت و با استفاده از قدرت برادرش براى تمام آنها سند مالكیت گرفت. حسن وثوق در اواخر عمر حافظه خود را از دست داده بود و غالبا در باغ سلیمانیه مى‏زیست و سرانجام در بهمن ماه 1329 درگذشت و در مقبره خانوادگى واقع در قم مدفون گردید. از وى هشت دختر و دو پسر باقى ماند. وثوق‏الدوله یكى از كارگردانان اساسى تاریخ مشروطیت ایران است. وى در تدوین متمم قانون اساسى دخالت داشت و در ریاست هیئت مدیره كه در حقیقت نقش سلطنت و دولت را بازى مى‏كرد لیاقت و كیاست خود را بروز داد. وثوق‏الدوله در تاریخ ایران به نیكى و بدى هر دو یاد شده است. بعضى از مورخین به مناسبت انعقاد قرارداد 1919 او را خائن قلمداد نموده‏اند برخى این اقدام متهورانه او را ستایش كرده‏اند. آنچه مسلم است وثوق مردى ادیب و دانشمند و رجلى باتدبیر و با اراده بوده است. در كتاب «رجال عصر مشروطیت» وثوق‏الدوله این طور معرفى شده است: پسر میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه، سن او متجاوز از 40 سال است. سابقا مستوفى آذربایجان و از اعیان‏زاده‏هاى معقول با كمال طهران محسوب مى‏شود. در دوره اول مجلس 1325 از طرف تجار تهران وكیل گردید و بعد از چند ماهى به نیابت رئیس اول مجلس مفتخر شد و بعد به ریاست كمیسیون مالیه در مجلس مأمور گردید. پس از توپ بستن مجلس در 1326 بدون شغل در تهران زندگى مى‏كرد. در فتح تهران (1327) اول دفعه وزیر مالیه شد و الى 1335 اغلب وزارت مالیه یا خارجه به عهده او بود. در سال 1335 به ریاست وزراء منصوب گردید و بعد از ده ماه منفصل گردید و حالیه كه 1336 است در طهران بى‏شغل است. از اشخاص باهوش و فعال نمره اول ایران است. كمالات عربى و فارسى او قابل تمجید است. در مقدمه «دیوان وثوق» درباره صاحب ترجمه چنین نوشته است: مرحوم حسن وثوق (وثوق‏الدوله) براى ما دو شخص مختلف است با دو شخصیت متمایز و متباین. یكى وثوق‏الدوله سیاست پیشه و بى‏باك و راه‏شناس كه جمیع مدارج دیوانى و مناصب دولتى را از استیفاى ایالت آذربایجان تا ریاست وزراء طى نموده و در دوران خدمت خود هر چه را مطابق صلاح و مفید به حال ملك و ملت مى‏پنداشت اجرا مى‏كرد و هركارى كه مؤید سعادت ایرانى مى‏دانست برمى‏داشت و از بدگوئى این و آن نمى‏هراسید. اما وثوق‏الدوله ثانوى یعنى آن شخصیتى كه مورد علاقه ماست ادیبى است والامقام، نویسنده‏اى است توانا، خطیبى است مقتدر و برتر از همه. در نظر ما شعر دوستان پندارپرست گوینده‏اى نازك خیال و شاعرى است شیرین سخن. استاد ملك‏الشعراى بهار در زمان حیات خود شرح زندگانى وثوق‏الدوله را كه در سیاست و عالم ادبى دو دوست نزدیك بوده‏اند به رشته تحریر درآورده و در مجله یغما انتشار داده است. قسمتى از آن را انتخاب و ذیلا مى‏نگاریم. آقاى میرزا حسن خان وثوق سابق ملقب به وثوق‏الدوله بودند و پس از موقوف شدن كلیه القاب از طرف مجلس شوراى ملى ایران ایشان هم مانند سایر بزرگان و رجال مملكت لفظ (وثوق) را براى شناسائى و تعرفه خانوادگى اختیار نمودند. آقاى وثوق‏الدوله از خانواده‏هاى قدیم و محترم ایران است. جد ایشان ملقب به قوام‏الدوله و پدر ایشان میرزا ابراهیم خان ملقب به معتمدالسلطنه همواره مصدر خدمات عمده و مهم رئیس دفتر و استیفا كه قدیم آن را وزارت مى‏گفتند بوده و در واقع آقاى وثوق‏الدوله وزیرى است و عمیدى است آزاده و نیز از سوى مادر خواهرزاده مرحوم مبرور میرزاعلى خان امین‏الدوله وزیر مصلح و فاضل ایران است كه بعد از امین‏السلطان به امر پادشاه قاجار براى اصلاح مفاسد امور جبران خرابیهاى وزراء و صدور به مسند صدارت عظمى نائل آمد و اگر خائنان دربارى گذاشته بودند درهان عصر اصلاحات ایران شروع شده بود و چنانكه در تواریخ مذكور است دسایس دربارى نگذاشت كه آن وزیر بزرگ به خیالات بلند خود برسد و خانه‏نشین شد و از قرارى كه شهرت دارد در قریه (لشت نشاء) به امر دولت وقت مسموم گردید و شهید شد. ایضا درباره تحصیلات وثوق چنین متذكر شده‏اند: تحصیلات معموله زمان خود را از پارسى و عربى و فرانسه و ریاضى و انشاء و استیفاء بالاخره حكمت و فقه و اصول و ادبیات و حسن خط كه از ضروریات علم و ادب و استیفاى عصر محسوب مى‏شد در خانه پدرى و در نزد اساتید بزرگ آن عصر طى كرد. وثوق‏الدوله در سال 1297 ش براى بار دوم به زمامدارى رسید. در موقعى او نخست‏وزیر شد كه دولت علاءالسلطنه در اثر رعب و وحشت كمیته مجازات از زیر بار مسؤولیت شانه خالى كرد و امنیت در تمام كشور مختل شده بود. مرحوم ملك درباره دوره دوم زمامدارى او بدون بحث درباره قرارداد 1919 چنین مى‏نگارد: در سال 1297 ش یعنى در بحبوحه این انقلابات از طرف شاه ریاست وزراء به آقاى وثوق‏الدوله مفوض گردید و ایشان هم پذیرفت تشكیل هیئت دولت دادند و مدت دو سال به كار مداومت داده با زحمات بى‏شمار سر و صورتى به كارها داده و با دولت انگلیس كه در آن روزها فاتح از جنگ بین‏الملل بیرون آمد و سپاهیانش هم در ایران مقیم و مشغول طرفیت با قواى ساویت بودند لاعلاج و نظر به مصلحت دولت قرارهائى داده و ایحاد آن را موكول به تصویب مجلس شوراى ملى نمودند و پس از دو سال اداره كردن امور و موفق شدن به امنیت كامل و تدمیر دزدان مقتدر از قبیل نایب حسین كاشى و پسرش ماشاءالله خان و اصلاح طبرستان و مازندران كه درصدد تجزیه بودند و اصلاح آذربایجان كه آن هم درصدد تجزیه برآمده بود و اصلاح گیلان كه در كنف میرزا كوچك خان دم از مركزییت و طغیان مى‏زد و جمع‏آورى ژاندارم كه پراكنده و مضمحل شده بود از كار كنار رفت. وثوق‏الدوله در میان رجال ایران به علت داشتن تهور در كارهاى سیاسى و قبول مسؤولیت دوستان و دشمنان زیادى دارد و لامحاله این عقاید در تاریخ ایران نیز منعكس گردیده است. دسته‏اى او را به مناسبت انعقاد قرارداد معروف 1919 ستایش مى‏كنند و دسته‏اى دیگر از لعن و نفرین و اطلاق كمله خائن به او خوددارى نمى‏نمایند. در كتاب شرح حال رجال كه كرارا و در هر موردى كه فرصت پیش آمده به وثوق‏الدوله نسبتهاى ناروائى داده شده در بیوگرافى وى چنین آمده است: در 29 شوال 1336 ه.ق براى بار دوم نخست‏وزیر شد و وزارت كشور هم به عهده خودش بود. این هیئت دولت وى دو سال (از شوال 1336 تا شوال 1338) به طول انجامید و در این مدت به پشتیبانى دولت انگلستان نخست‏وزیر مقتدر و یكه‏تاز میدان بود. در این دوره ریاست داشت كه قرارداد معروف 1919(1298 ش) را با انگلستان منعقد نمود و ایران را به تحت‏الحمایگى انگلستان درآورد. مخبرالسلطنه نیز نوشته است كه تاریخ نه قضایاى مرو را فراموش مى‏كند نه 1919 را نه قطع عضو فاسد را. وثوق‏الدوله در طول بیست سال خدمات سیاسى خود دو نوبت رئیس‏الوزراد، پنج بار وزیر عدلیه، هشت مرتبه وزیر امور خارجه، پنج دفعه وزیر كشور، دو نوبت وزیر دارائى و یك بار هم وزیر علوم و معارف بوده است. مجموعا چهار دوره نیز نمایندگى مجلس داشته است. دیوان اشعارى دارد كه چند بار تاكنون چاپ شده است.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

مصطفى‏خان نوائى (و. 1290- ف. 1359 ه.ق) مطابق 1319 ه.ش تحصیلات وى در دارالفنون و مدرسه‏ى نظام تهران، سپس در پاریس انجام گرفت. در دوره‏ى دوم به وكالت مجلس انتخاب شد، بعد به معاونت وزارت داخله و حكومت چند ولایت رسید. در 1919 به قزوین و از آنجا به اروپا تبعید گردید و به سن 69 سالگى در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

(وف 1346 ق)، عالم و مجتهد. برادر حاج شیخ محمد تقى معروف به آقا نجفى است. در اصفهان متولد شد و رد همان جا تحصیلات مقدماتى نمود و سپس به نجف نزد علماى بزرگ رفت. پس از مراجعت به ایران در شمار علماى سیاسى قرار گرفت. در مهاجرت 1346 ق علماى اصفهان به قم همراه آنان بود. در قم وفات یافت و جنازه‏اش به نجف منتقل شد. از آثارش: «خصال الشیعه»، ترجمه فارسى پاره‏اى از احادیث در بیان خصلتها و اوصاف شیعیان؛ «دیوان» اشعار به عربى و فارسى.[1] یكى از وافدین به قم مرحوم مبرور آیت‏اللَّه حاج آقا نوراللَّه اصفهانى برادر مرحومین آیت‏اللَّه حاج شیخ محمدتقى معروف به آقا نجفى و مرحوم آیت‏اللَّه حاج آقا جمال اصفهانى فرزند مرحوم آیت‏اللَّه حاج شیخ محمدباقر بن حاج شیخ محمدتقى بن عبدالرحیم رازى اصفهانى است كه در سال 1346 با جمعى از علماى آن عصر اصفهان و چند هزار نفر از طبقات دیگر مردم براى اعتراض بر بعضى قوانین حكومت آن زمان وارد قم شده و چندین ماه اقامت نموده و از غالب شهرستانها علماء و طبقات دیگر به ایشان ملحق كه تفصیل آن در آثار الحجه و كتب دیگر مسطور است تا اینكه خواست عزیمت به تهران كند با آن جمعیت و كار را یكسره نماید كه اجلش رسید و از دنیا رفت و آن نهضت و جنبش مبدل به سوگوارى و تشییع از آن عالم مجاهد گردید و جنازه او را حمل به نجف كردند صاحب تذكرةالقبور گوید حاج شیخ نوراللَّه مسجد شاهى: حاج شیخ مهدى معروف به حاج آقا نوراللَّه فرزند شیخ محمدباقر عالم سیاسى و مجتهد عالیقدر در اصفهان متولد شده و در اصفهان و نجف نزد علماء تحصیل نموده پس از مراجعت به ایران در عداد علماء سیاسى و متنفذ قرار گرفت در جنگ بین‏الملل اول در اثر سوء سیاست و اغواى جمعى به نفع آلمانها اقداماتى نمود... و در مجلس موسسان اول و خلع سلطنت از خاندان قاجار از اعضاء مؤثر بوده و در 15 ربیع‏الاول سال 1346 قمرى به پاره‏اى از جهات با جمعى از علماء اصفهان به قم مهاجرت نمود و سرانجام پس از مدتى توقف در آنجا و نتیجه نگرفتن از مهاجرت و تفرقه علما در شب غره رجب سال مزبور در قم وفات یافته و جنازه به نجف اشرف منتقل گردید. ماده تاریخش را انصارى اصفهانى چنین سروده است. بدا فى وجهه نوراً وغابا لذا ارخت (غاب مهبط النور) 1346 ق آثار ایشان از این قرار است 1- خصال الشیعه 2- دیوان اشعار عربى و فارسى 3- شرح حال برادرش مرحوم شیخ محمدحسین.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 15 منبع :

محمد مهدی باباپور محل تولد : قائم شهر شهرت تابعیت : ایران تاریخ تولد : 1343/1/1 زندگینامه علمی اینجانب محمدمهدی باباپور متولد 1343 در روستای گل‌افشان از توابع قائمشهر (مازندران) به دنیا آمدم تحصیلات ابتدایی را در همان روستا و دوران راهنمایی و دبیرستان را در رشته علوم تجربی در همان شهرستان به اتمام رساندم.پس از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه تهران شدم و پس از دو سال یعنی سال 65 وارد حوزه علمیه قم شدم. پس از 8 سال دروس سطوح حوزه را اتمام کردم و به مدت ده سال در خارج فقه و تفسیر علوم آیت الله جوادی آملی و دو سال در جامع اصول آیت الله صالحی مازندرانی کسب فیض نمودم. در کنار تحصیل حوزوی از سال 68 تحصیلات دانشگاهی را آغاز نمودم. کارشناسی علوم سیاسی را در دانشگاه باقرالعلوم قم و کارشناسی ارشد علوم سیاسی را در دانشگاه شهید بهشتی تهران و دکتری علوم سیاسی در دانشگاه تهران گذراندم و هم‌اکنون عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی می‌باشم. در کنار تحصیل دروس حوزوی و دانشگاهی تدریس در حوزه و دانشگاه را به مدت 15 سال طی نمودم. در مرکز جهانی علوم اسلامی و جامعة الزهراء درس‌های مختلفی را ارائه نمودم. در زمینه فعالیت‌های تحقیقاتی و پژوهشی نیز پنج جلد کتاب چاپ گردیده و دو جلد آماده چاپ می‌باشد. و ده‌ها مقالات علمی و راهنمایی و مشاوره 20 پایان نامه در سطح کارشناسی ارشد حوزه را نیز برعهده داشتم.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

ز 625 ق، از زنان متنفذ و فرمانروا. وى دختر سلطان طغرل سوم سلجوقى (590 -571 ق) و همسر اتابك اوزبك (622 -607 ق)، آخرین اتابك آذربایجان، بود پس از اینكه سلطان جلال‏الدین خوارزمشاه (628 -617 ق) به سمت آذربایجان حمله برد، اتابك تبریز را رها كرد و به گنجه گریخت و اختیار حكومت آنجا را به همسرش واگذار نمود، به این امید كه سلطان از فتح آذربایجان منصرف شود؛ اما وى تبریز را در محاصره خود گرفت. ملكه خاتون كه از همسرش رنجیده خاطر بود پیكى نزد سلطان جلال‏الدین فرستاد و خاطرنشان ساخت كه اگر به مال و جان او و همراهانش تعرضى نكند و شهر خوى را نیز به او دهد شهر را تسلیم وى خواهد كرد. سلطان نیز پذیرفت و پس از هفت روز محاصره در 17 رجب 622 ق وارد تبریز شد و ملكه خاتون نیز با احترام به خوى رفت. مدتى بعد ملكه خاتون به خوارزمشاه پیام فرستاد كه وى مطلقه است و علماى شام و بغداد نیز طلاق وى را شهادت داده‏اند، همچنین عزالدین قزوینى به شرط واگذارى منصب قضاى تبریز به وى شهادت به مطلقه بودن ملكه داد. سلطان جلال‏الدین نیز او را در خوى و یا گنجه به ازدواج خود درآورد. اتابك اوزبك كه در قلعه النجك (النجق) به سر مى‏برد به محض وصول خبر ازدواج همسرش «هم در آن روز از غم و غصه جان تسلیم كرد.» سلطان جلال‏الدین پس از ازدواج، علاوه بر خوى، سلماس و ارومیه با مضافات آن را به ملكه خاتون داد، به این شرط كه یك دهم عواید آنها را به او دهد. سپس وزیرش، شرف‏الملك، را در آذربایجان گماشت و خود به مقابله با مخالفان سایر نواحى پرداخت. شرف‏الملك به این بهانه كه ملكه خاتون با اتابكان روم و شام ارتباط دارد و آنان را تشویق به تسخیر آذربایجان مى‏كند به مقابله او شتافت. ملكه نیز به قلعه تلا در كنار دریاچه ارومیه رفت و با شرف‏الملك به نبرد پرداخت، اما چون تاب مقاومت در خود نمى‏دید از ملك اشرف موسى ایوبى (635 -615 ق) كمك خواست و او را تشویق به تسخیر آذربایجان نمود. ملك اشرف نیز حاجب على حاكم اخلاط (خلاط) را مأمور آن كار كرد. وى نیز به همراهى ملكه و مردم آذربایجان كه از ستم شرف‏الملك به ستوه آمده بودند قلعه تلا، خوى، مرند، و نخجوان را گرفت و با ملكه خاتون به اخلاط بازگشت و سپس او را در 625 ق با خود به شام برد و گویا ملك اشرف وى را به عقد خود درآورد. سلطان جلال‏الدین به قصد انتقام گرفتن از حاجب على و همسرش به اخلاط لشركشى كرد. لشكریان در اخلاط دست به قتل و غارت زدند اما چون سلطان خبر نزدیك شدن لشكر مغول به رى را شنید اخلاط را به سمت تبریز ترك گفت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی

569، از زنان متنفذ. وى همسر ایل ارسلان خوارزمشاه (567 -551 ق) بود و در زمان حكومت همسرش بنابر سنت تركان- طرف مشورت همسرش قرار داشت و در امور حكومت مداخله مى‏كرد. پس از فوت ایل ارسلان، به دلیل نفوذ ملكه تركان، سلطان شاه كه كودك بود به تخت نشست اما عملا ملكه زمام امور را در دست داشت. تكش فرزند بزرگ ایل ارسلان كه از مادرى جداگانه بود از برادرش اطاعت نكرد، از اینرو از كویونگ، ملكه قراختایى، كمك خواست و وعده كرد كه در صورت فتح خوارزم، هر سال مالیات به وى بپردازد. ملكه قراختایى نیز همسرش قرما را در رأس سپاهى انبوه به جنگ ملكه تركان و سلطان شاه فرستاد. ملكه تركان كه نمى‏توانست در برابر تكش پایدارى كند هدایایى به نزد ملك مؤید فرستاد و وعده پادشاهى خوارزم داد. ملك مؤید نیز لشكرى فراهم كرد و به همراه ملكه تركان و سلطان شاه به جنگ تكش رفت، اما در سوبرلى از تكش شكست خوردند. ملك مؤید نیز اسیر و سپس كشته شد. ملكه تركان و سلطان شاه هم به دهستان عقب‏نشینى كردند اما تكش آنها را تعقیب كرد و ملكه تركان را به قتل رساند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در حدود 1274 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى آلیانس و متوسطه انجام داد و وارد مدرسه‏ى نظامى قزاقخانه شد و درجه‏ى افسرى گرفت. مراحل ترقى را طى كرد و در 1300 در تشكیلات قشون متحدالشكل درجه‏ى یاورى گرفت. در 1308 سرهنگ شد و در لشكر دوم تهران به ریاست ستاد لشكر رسید. در 1316 كه سرتیپ ابراهیم زندیه فرمانده لشكر شیراز به جرم قتل و غارت مردم بركنار و خلع درجه شد، محمدحسین عمیدى با ارتقاء به درجه‏ى سرتیپى، فرمانده‏ى لشكر فارس شد و تا شهریور 1320 همان سمت را داشت. در شهریورماه همان سال كه قواى روس و انگلیس وارد ایران شدند، عده‏اى از ایلات در فارس سر به شورش برداشتند و عده‏اى از آنها دست به غارت زدند. سرتیپ عمیدى براى رفع غائله فرماندار نظامى فارس شد و عده‏اى از اشرار را دستگیر و پس از محاكمه در دادگاه‏هاى صحرائى، شانزده نفر از آنها را تیرباران نمود. سرتیپ محمدحسین عمیدى بعد به فرماندهى لشكر كرمان انتخاب گردید و سپس به فرماندهى لشكر دو مركز انتخاب شد. از دیگر مشاغل وى فرماندارى نظامى تهران و رئیس اداره كل هواپیمائى مى‏باشد. محمدحسین عمیدى در فروردین ماه 1326 پس از ده سال توقف در درجه‏ى سرتیپى، درجه‏ى سرلشكرى گرفت و بازنشسته شد. صاحب ترجمه در جوانى با دختر امیرلشكر سردار رفعت نقدى ازدواج كرد و همین ازدواج موجبات ترقى او را فراهم ساخت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در سال 1280 متولد شد. در مدارس اقدسیه و دارالفنون ادامه تحصیل داد و وارد مدرسه‏ى نظام شد و در 1300 به درجه‏ى افسرى رسید. دوره‏ى دانشگاه جنگ را هم طى نمود و در 1319 درجه‏ى سرهنگى گرفت. چندى رئیس ستاد لشكر 2 و مدتى رئیس ستاد لشكر اول بود تا به فرماندهى لشكر یك مركز منصوب شد. در 1326 به درجه‏ى سرتیپى رسید و چندى در وزارت جنگ در ادارات مختلف انجام وظیفه نمود و چندى رئیس سرشته‏دارى ارتش بود. مدتى هم در سمت معاونت ستاد انجام وظیفه مى‏نمود. در 1330 به درجه‏ى سرلشكرى رسید و فرمانده سپاه فارس شد. مدتى هم در خراسان فرماندهى سپاه را برعهده داشت تا درجه‏ى سپهبدى گرفت و رئیس سازمان تربیت بدنى و معاون وزارت فرهنگ شد. در 1342 بازنشسته شد و پس از چندى به امریكا رفت و در همانجا درگذشت. مردى آرام و افتاده و اصولى بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

ملقب به انتظام‏الملك، در سال 1299 ه.ق در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى شد و دوره‏ى كامل مدرسه را به پایان رسانید و در 1321 ه.ق به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و با سمت مترجم در آن وزارتخانه مشغول گردید. پس از چندى معاون اداره ترجمه شد و در 1327 ه.ق مدیر دایره ترجمه و مطبوعات شد. سپس به ریاست اداره‏ى گذرنامه منصوب گردید و سرانجام در سال 1297 ش به جاى میرزا حسین‏خان معین‏الوزاره كه به مقام وزارت فوائد عامه ارتقاء یافته بود، به ریاست كابینه‏ى وزارت امور خارجه منصوب شد. در آذرماه 1297 ش از طرف وثوق‏الدوله رئیس‏الوزراء، هیئتى به ریاست علیقلى‏خان مشاورالممالك و عضویت ذكاءالملك فروغى رئیس‏الوزراء، هیئتى به ریاست علیقلى‏خان مشاورالممالك و عضویت ذكاءالملك فروغى رئیس دیوانعالى تمیز و حسین معین‏الوزاره وزیر سابق و میرزا ابوالقاسم‏خان انتظام‏الملك براى شركت در كنفرانس صلح و رساى براى احقاق حق دولت ایران كه در جنگ بین‏المللى خسارات زیادى متحمل شده بود، به پاریس رفت ولیكن هیئت ایران را به كنفرانس راه ندادند. در این ماموریت، انتظام‏الملك زحمات زیادى متحمل گردید. وقتى هیئت به ایران بازگشت، انتظام‏الملك در پاریس باقى ماند تا همكارى لازم را با فیروز میرزا نصرت‏الدوله وزیر امور خارجه به عمل آورد. انتظام‏الملك در 1299 ش به ایران بازگشت و به پاس خدماتش از احمدشاه لقب انتظام‏الملك در 1299 ش به ایران بازگشت و به پاس خدماتش از احمدشاه لقب انتظام‏الملك گرفت. در خردادماه 1304 انتظام‏الملك وزیر مختار ایران در ایتالیا شد. در این ماموریت سفارتخانه‏هاى ایران در مجارستان و چكسلواكى به صورت اكرودیته با وى بود. ماموریت انتظام‏الملك در ایتالیا قریب چهار سال به طول انجامید و سرانجام در بهمن‏ماه 1307 ش به ایران احضار و به عنوان كفیل وزارت امور خارجه به شاه و مجلس معرفى گردید. انتظام‏الملك به محض ورود به ایران، دچار بیمارى شدید شد. تلاش اطباء براى نجات او به ثمر نرسید و پس از 8 روز كه در بستر بیمارى بود، درگذشت. عمید مردى فاضل بود و مدتى در مدرسه‏ى علوم سیاسى به تدریس تاریخ ایران اشتغال داشت. در 1926 م در اجلاسیه مجمع عمومى جامعه ملل، نمایندگى ایران را عهده‏دار بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به عمیدالسلطنه، فرزند سیدعلى‏خان و او فرزند میرزا سیدرضى‏خان حكیم سمنانى است. تولد او در 1253 مى‏باشد. پس از انجام تحصیلات مقدماتى به سیره‏ى خانوادگى به تحصیل طب پرداخت و به مدرسه‏ى دارالفنون رفت. پس از فراغت از تحصیل، به طبابت مشغول شد و لقب عمیدالحكماء از مظفرالدین شاه گرفت. بعد از مشروطیت، وارد كارهاى سیاسى شد و در دوره‏ى اول از سمنان و نیشابور به نمایندگى مجلس انتخاب گردید. در مجلس اول عضو كمیسیون مالیه شد كه ریاست آن با وثوق‏الدوله بود. این كمیسیون مامور دخل و خرج مملكت و صرفه‏جوئى‏هاى لازم بود كه وظیفه‏ى خود را به نحو احسن انجام داد و مبالغ زیادى از حقوق شاهزادگان را كسر نمود و حقوق زنان ناصرالدین شاه را قطع كرد. در این كمیسیون بین سید ابراهیم‏خان عمیدالحكماء و وثوق‏الدوله، دوستى و نزدیكى حاصل شد. بعد از استبداد صغیر كه وثوق‏الدوله به وزارت مالیه رسید و سازمان جدیدى براى آن وزارتخانه پى‏ریزى كرد، عمیدالحكماء را كه تازه لقب عمیدالسلطنه گرفته بود، به كار دعوت و به ریاست دیوان محاسبات منصوب نمود. بعد از مدتى به معاونت وزارت مالیه انتخاب شد و بعد رئیس تشخیص عایدات گردید. در دوره اول زمامدارى وثوق‏الدوله بین عمیدالسلطنه و مشارالملك كفیل وزارت مالیه اختلاف بروز نمود و هر دو از كار كنار رفتند. در 1297 مجددا رئیس تشخیص عایدات شد و مدتى هم معاون ایالت خراسان بود تا سرانجام در 14 خرداد 1300 در كابینه‏ى قوام‏السلطنه به وزارت عدلیه معرفى و در ترمیم كابینه به وزارت تجارت و فوائد عامه منصوب گردید ولى وزارت اخیر او بیش از یك هفته طول نكشید كه مجددا به وزارت عدلیه بازگشت. در تاریخ 17 خرداد 1301 در نخست‏وزیرى دوم قوام‏السلطنه، عهده‏دار وزارت تجارت و فوائد عامه شد. در انتخابات دوره‏ى چهارم از نیشابور به وكالت رسید. عمید مردى كم‏حرف و متین و در اواخر عمر كارآزموده و زرنگ شده بود. هنگام فوت 70 سال داشت. فرزندان او نام خانوادگى عمید را براى خود انتخاب نموده‏اند. در 1310 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1297 در شهر رشت تولد یافت. پدرش به تجارت مشغول بود و میل داشت فرزند نیز همان كار را تعقیب كند، ولى غفور به دانشكده‏ى افسرى رفت. در 1318 افسر شد و به ماموریت خوزستان اعزام گردید. آخرین سمت او در لشكر خوزستان ریاست ستاد لشكر بود. در 1340 با درجه‏ى سرتیپى فرماندار كل كهكیلویه و بویراحمد شد. چند سالى در آنجا در شرایط سخت و نامساعد حكومت كرد و از خود لیاقت نشان داد. با درجه‏ى سرلشكرى استاندار كردستان گردید و متجاوز از ده سال در كردستان بود و با قاطعیت برنامه‏ها را دنبال مى‏كرد. درانجام كارها هیچگونه نظرى نداشت. در خیرات و مبرات پیشقدم مى‏شد، بیشتر حقوق خود را به افراد محتاج مى‏بخشید. ثروت پدر را نیز بین مستمندان تقسیم كرد. بعد از استاندارى، در نهایت عسرت و تنگدستى زندگى مى‏گذرانید. در 1372 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)

از اساتید و دانشمندان درجه اول علم حقوق در ایران است. او در 1277 در تهران متولد شد. پس از فراگرفتن مقدمات زبان و ادبیات فارسى و علم حقوق، براى ادامه‏ى تحصیل به روسیه رفت و از دانشگاه مسكو درجه‏ى دكترا در حقوق جزا گرفت. سپس عازم فرانسه شد و از دانشگاه پاریس نیز درجه‏ى دكترا در حقوق مدنى دریافت كرد. بعد از مراجعت به ایران، كار خود را از دادگسترى آغاز كرد. سالها ریاست اداره فنى و ریاست اداره حقوقى با او بود و مدتى نیز مستشار و رئیس شعبه تمیز شد. در 1330 هنگام خلع ید از شركت سابق نفت، عضو هیئت مدیره خلع‏ید بود. دكتر على‏آبادى سرانجام به دادستانى كل كشور منصوب گردید و قریب ده سال در آن سمت باقى ماند تا اینكه در 75 سالگى بازنشسته شد. وى استاد دانشگاه تهران و صاحب تالیفات متعددى در علم حقوق مخصوصا حقوق جزا و حقوق جنائى مى‏باشد. سالها در دانشكده‏ى حقوق تهران و دانشكده‏ى پلیس و دانشگاه ملى و دبیرستان دارائى تدریس مى‏نمود. دكتر عبدالحسین على‏آبادى بحق استاد و حقوقدان بود. در كار قضا بى‏نهایت دقیق و باحوصله و بى‏طرف بود. در زمان دادستانى كشور خیلى خوب كار كرد و جلوى بسیارى از تعدیات و قانون‏شكنیها را گرفت. اساسا وزراى دادگسترى را تحویل نمى‏گرفت. دائما در حال مطالعه و قرائت پرونده‏ها در روز و شب بود. چون همسرى انتخاب ننموده و تنها زندگى مى‏كرد، بیشتر علاقه‏ى او بر محور شغلش قرار داشت. از مال دنیا بهره‏اى نبرد. در نهایت صرفه‏جوئى زندگى مى‏كرد. وى جثه‏اى كوچك و لاغر داشت. برادر وى محمد سرورى مدتها رئیس دیوان عالى كشور بود. در 1366 در تهران درگذشت. در روزهاى پایانى سلطنت محمدرضاشاه به عضویت شوراى سلطنت تعیین گردید. (تو 1281 ش)، نویسنده و استاد دانشگاه. در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه وارد مدرسه‏ى علوم سیاسى شد. بعد از پایان تحصیلات خود در آن مدرسه با اولین دسته‏ى دانشجویان اعزامى به خارج به فرانسه رفت و موفق به اخذ لیسانس در رشته‏ى حقوق خصوصى و اقتصاد شد. پس از آن به تحصیل فلسفه پرداخت. سپس به انگلستان مسافرت كرد و در دانشگاه لندن به فراگیرى زبان و ادبیات انگلیسى پرداخت و به ایران مراجعت كرد و در دانشكده‏ى حقوق و دبیرستان دارایى به تدریس اشتغال ورزید. بعد در وزارت دادگسترى به سمت مشاور عالى قضایى اشتغال یافت. اثر وى: «حقوق جنایى».[1]

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1300 تولد یافت. پدرش محمدحسین در كرج كشاورز و خرده‏مالك بود. تحصیلات خود را در تهران ادامه داد. به دانشكده‏ى حقوق وارد شد و لیسانس قضائى گرفت. مدتى در بانك كشاورزى اشتغال داشت تا پروانه‏ى وكالت دادگسترى گرفت. با روزنامه‏هاى نبرد و مرد امروز همكارى مى‏كرد و مقالاتى در زمینه‏هاى مختلف با نام مستعار دكتر داریا مى‏نوشت. در 1323 امتیاز روزنامه‏ى داریا به نام او صادر شد. وى افكارى تند و انقلابى داشت و در آن تاریخ با روشنفكران و چپ‏گرایان همفكرى و همگامى مى‏كرد. روزنامه‏ى داریا از نخستین روزهاى انتشار چهره‏ى خود را نشان داد. مقالات تند و آتشین، انتقادات كوبنده، طرفدارى از طبقات دهقان و كارگر كه توأم با هتاكى بود، تقریباً هدفى بود كه روزنامه دنبال مى‏كرد. در 1324 به قوام‏السلطنه نزدیك شد و در تأسیس حزب دموكرات ایران سهمى بسزا داشت. سازمان جوانان آن حزب را رهبرى مى‏كرد و روزنامه‏ى دموكرات ایران ارگان رسمى حزب را او انتشار مى‏داد. همه‏كاره‏ى قوام‏السلطنه شد. اغلب نطق‏هاى تند و انقلابى قوام به قلم او بود. در سفر و حضر در كنار قوام بود. در انتخابات دوره‏ى پانزدهم، قوام‏السلطنه او را از شهر خود یعنى لاهیجان كه املاك وسیعش در آنجا قرار داشت، كاندیدا كرد و ارسنجانى از آن شهر به نمایندگى مردم به مجلس رفت. ناصر ذوالفقارى در مجلس با اعتبارنامه‏اش مخالفت كرد. كار به جنجال كشید، انتقام از قوام‏السلطنه را از او كشیدند. با آنكه ملك‏الشعراى بهار دفاع از اعتبارنامه‏ى او را به عهده گرفت، نتوانست كارى از پیش ببرد. بهار در آن روز لیدر فراكسیون دموكرات ایران در مجلس بود. وى هنگام دفاع به مجلس هشدار داد اگر اعتبارنامه‏ى ارسنجانى را رد كنند او هم نظیر پیشه‏ورى خواهد شد و سرانجام گفت ارتجاع بر آزادى چیره شد. این سخن بر مجلسیان گران آمد و همه ملك را به باد حمله گرفتند. عباس مسعودى در روزنامه‏ى اطلاعات حملات سختى كرد. سرانجام اعتبارنامه‏ى حسن ارسنجانى با اختلاف یك رأى رد شد. او بدون سر و صدا به انتشار روزنامه پرداخت. وى وفادارى خود را به قوام‏السلطنه برخلاف دیگران از دست نداد. در اوایل 1328 كه صحبت تشكیل مجلس مؤسسان و اصلاح قانون اساسى پیش آمد، قوام‏السلطنه در پاریس اعلامیه‏ى شدیداللحنى خطاب به شاه منتشر ساخت و او را از شبیخون زدن به قانون اساسى برحذر داشت. قوام‏السلطنه این اعلامیه‏ى مفصل، مستند و محكم را با كمك ارسنجانى در پاریس تهیه نمود و چون توزیع آن با مشكلاتى مواجه شد، ارسنجانى به تهران آمد و آنرا ضمیمه‏ى روزنامه‏ى داریا كرد و خود در تهران و شهرستان‏ها به توزیع آن پرداخت. گرچه حاصل این اعلامیه سلب لقب جناب اشرف از قوام‏السلطنه بود، ولى مع‏الوصف شهامت قوام‏السلطنه و ارسنجانى در آن روز قابل ستایش است. در تیرماه 1331 كه قوام‏السلطنه با اظهار تمایل مجلس هفدهم و فرمان شاه براى بار پنجم به نخست‏وزیرى رسید، ارسنجانى معاونت سیاسى و ریاست تبلیغات او را عهده‏دار شد و اعلامیه‏ى مشهور قوام‏السلطنه تحت عنوان «كشتیبان را سیاستى دگر آمد» به قلم ارسنجانى بود. ولى حكومت پنج روزه‏ى قوام حاصلى جز رنج و درد براى خود او و ارسنجانى نداشت و او از انتشار روزنامه هم محروم شد. در 1334 براى گذراندن دوره‏ى دكترا وارد دانشكده‏ى حقوق شد و آن دوره را به اتمام رسانید. در آن ایام شاگردى بود كه استادان از او درس مى‏گرفتند و در كلام حرمتش را رعایت مى‏كردند. در 1340 در كابینه‏ى دكتر على امینى به وزارت كشاورزى منصوب شد تا قانون اصلاحات ارضى را پیاده كند. جز او در آن تاریخ كسى از عهده‏ى این كار برنمى‏آمد. اعلامیه‏هاى متعدد و مكرر او كه از نثر محكم و انشاء سلیس برخوردار بود، به این كار كمك مى‏كرد. در آن تاریخ معتقد بود اجراى قانون اصلاحات ارضى قدم اول براى واژگونى سلسله‏ى پهلوى است؛ البته این مطلب را جز با خواص با كسى در میان نمى‏نهاد. اساس عقاید او در آن تاریخ بر مبناى سوسیالیسم قرار داشت. دو سال در رأس وزارت كشاورزى بود و بعد از على امینى در كابینه‏ى امیر اسداللَّه علم هم وزیر بود. پس از آنكه نظام كشاورزى ایران را دگرگون كرد، جاى خود را به سپهبد ریاحى داد و به سفارت ایران در رم اعزام گردید. او كسى نبود كه با شغل بى‏سر و صداى سفارت سر كند. براى احراز مقام صدارت به تكاپو افتاد و مطبوعات خارج را با خود همراه كرد. با حربه‏ى انتقاد براى تصاحب كرسى نخست‏وزیرى به تلاش افتاد، ولى پس از یك سال سفارت از كار معزول و به تهران احضار شد. ارسنجانى یكى از چهره‏هاى جالب دوران حكومت مشروطه ایران است. نویسنده‏اى بود توانا، صحنه‏ساز، چیره‏دست، خطیب و سخنورى كم‏نظیر و حقوقدانى مسلط. از روزنامه‏نگاران آن روز جز محمد مسعود كسى همطراز وى نبود. فى‏البداهه سخن مى‏گفت و چیز مى‏نوشت. مقالات و یادداشت‏هاى خود را كه مرتجلاً تهیه مى‏كرد، هیچ وقت مرور نمى‏نمود و هرگز قلم‏خوردگى نداشت. در منطق و استدلال كسى حریفش نمى‏شد. از بكار بردن الفاظ ركیك هنگام محاوره خوددارى نمى‏كرد. كمتر هنرپیشه‏اى مى‏توانست نقش خود را مثل او بازى كند. از چندین وكالت دادگسترى صاحب ثروت شد. وقتى وكلات وراث عباس اسكندرى را تمام كرد، حق‏الوكاله‏ى خوبى نصیبش گردید كه مبناى ثروت او را تشكیل داد. در 1348 به طور ناگهانى در 48 سالگى درگذشت. علاوه بر مقالاتى كه در روزنامه‏ى داریا و در سایر جراید انتشار مى‏داد، تألیفاتى هم دارد. كتابى در زمینه‏ى اجراى قانون اصلاحات ارضى نوشت و خاطراتى از زندگى خویش را نیز انتشار داد. 66 نامه از نامه‏هاى منتسكیو را ترجمه و با مقدمه‏ى فاضلانه و سودمندى منتشر ساخت. كتاب حاكمیت دولت‏ها، یادداشت‏هاى سى تیر از آثار دیگر اوست. قبل از آنكه روزنامه‏ى داریا را منتشر كند، اسم مستعار دكتر داریا را داشت كه در روزنامه‏هاى نبرد و مرد امروز با این اسم مقاله مى‏نوشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا ابوالحسن خان فخرالملك كردستانى و از نواده‏هاى دخترى عبدالصمد میرزا عزالدوله (سالور) برادر ناصرالدین شاه قاجار است. در 1273 تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى در تهران به اروپا رفت و در بلژیك تحصیلات خود را ادامه داد. پس از مراجعت از اروپا به خدمات دولتى وارد شد. مدت‏ها حكومت شهرهاى مختلف با او بود. چندى به حكمرانى آبادان و اصفهان منصوب شد. در انتخابات دوره‏ى چهاردهم از سنندج به وكالت رسید. در دوره‏ى پانزدهم این سمت را حفظ كرد و در دوره‏ى شانزدهم نیز وكیل بود. در مجلس برخلاف عده‏ى زیادى از نمایندگان كه جز منافع خودشان به همه چیز بى‏اعتنا بودند، برعكس به مسائل مردم توجه داشت و به دولت تذكرات لازم را مى‏داد. یك بار دولت عبدالحسین هژیر را استیضاح كرد. در 1329 كه شاه با ثریا عروسى كرد، بعضى از مأمورین دولت به نام هدیه‏ى عروسى شاه، گوش مردم را بریدند. از جمله هرمز احمدى بختیارى استاندار كرمان ده میلیون تومان به همین نام از مردم گرفته بود. اردلان در مجلس به شدت اعتراض كرد و درخواست كرد پول مردم را پس بدهند و اینگونه مأمورین را از كار بركنار سازند. در اواخر دوره‏ى شانزدهم نمایندگى مجلس شوراى ملى عضو هیئت خلع‏ید از شركت سابق نفت شد. در این كار وطن‏پرستى خود را به منصه‏ى ظهور رسانید. پس از مراجعت از آبادان، بازرسى دولت در بانك ملى كه از اهم مشاغل اقتصادى آن روز بود، مدتى به او واگذار شد. بعد با اختیارات كامل استاندارى آذربایجان را در اوضاع آشفته‏ى آن روز برعهده گرفت و تا حد امكان مشكلات را حل و فصل مى‏كرد. بعد از سقوط كابینه‏ى دكتر محمد مصدق گرفتار شد و چندى در زندان بسر برد. پس از استخلاص از زندان دیگر كارى به او ارجاع نشد و در 1364 درگذشت. در جوانى با دخترى از خانواده‏ى خواجه نورى ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد. روى هم رفته مرد جالبى بود. سوادى متوسط داشت و زبان فرانسه را تا حدى مى‏دانست.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

در 1280 ش در تهران تولد یافت. پدرش حاج ابوالحسن فخرالملك از خانواده‏هاى قدیمى كردستان و از رجال عصر ناصرى و مظفرى بود. مادرش والیه خانم دختر شاهزاده عبدالصمد میرزا عزالدوله فرزند محمدشاه قاجار بود. اردلان پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به آلمان عزیمت كرد و در رشته‏ى اقتصاد ادامه‏ى تحصیل داد و درجه‏ى دكترا گرفت و اتاشه افتخارى سفارت ایران در برلن شد. در 1302 رسماً به استخدام در وزارت امور خارجه درآمد و سمت مترجمى گرفت. در 1308 به وزارت دادگسترى انتقال یافت و با رتبه‏ى 4 قضائى چندى معاون دادستان تهران و مدتى معاون دادسراى دیوان كیفر كاركنان دولت بود. پس از یك سال مجدداً به وزارت امور خارجه بازگشت و دبیر سوم و دبیر دوم سفارت ایران در واشنگتن شد و چندى نیز در پاریس دبیر دوم، دبیر اول و رایزن بود. از دیگر مشاغل او در وزارت خارجه ریاست اداره‏ى سوم سیاسى، رایزن سفارت كبراى آنكارا و كاردار موقت است. در 1327 به سمت معاون وزارت امور خارجه تعیین شد و یك سال بعد با مقام سفیر كبیرى به ریاست هیئت نمایندگى دائمى ایران در سازمان ملل متحد منصوب گردید. در 1334 ش در كابینه‏ى حسین علاء به سمت وزارت مشاور، وزیر صنایع و معادن تعیین شد و سپس وزیر امور خارجه گردید. در 1336 ش در كابینه‏ى دكتر منوچهر اقبال همچنان وزیر امور خارجه بود. در اوایل 1337 به سمت سفیر كبیرى ایران در آمریكا تعیین شد. هنگامى كه اردلان سفیر ایران در آمریكا بود شاه یك سفر غیر رسمى به آن كشور نمود. در این مسافرت، شاه از بعضى از تذكرات اردلان ناراضى شد و پس از مراجعت به تهران او را از سفارت معزول و اردشیر زاهدى را به جاى او به سفارت ایران در واشنگتن به آمریكا فرستاد. پس از مدتى به سفارت ایران در شوروى و پس از آن به سفارت ایران در آلمان منصوب گردید. اردلان پس از انجام مأموریت اخیر بازنشسته شد. پس از چندى ریاست مدرسه عالى ارتباطات كه مؤسس و صاحب آن دكتر مصطفى مصباح‏زاده صاحب روزنامه‏ى كیهان بود به او واگذار شد و او دور از مشاغل سیاسى به كار فرهنگى پرداخت. در مهر ماه 1357 كه شعله‏هاى انقلاب از هر طرف زبانه مى‏كشید، از طرف شاه دعوت به همكارى شد و به جاى امیر عباس هویدا به سمت وزیر دربار تعیین شد. او در این سمت دست به اصلاحاتى در دربار زد و آئین‏نامه‏ى رفتار خاندان سلطنتى را اعلام نمود و آنها از هرگونه اعمال نفوذ، دخالت، معامله و مشاركت در امور مرتبط با دولت، قبول پست در شركت‏هاى دولتى و بانك‏ها و بیمه ممنوع و محروم شدند. اردلان در 23 دى ماه 1357 با حفظ سمت به عضویت شوراى سلطنتى منصوب شد و تا سقوط رژیم سلطنتى در آن سمت بود. پس از آن از طرف حكومت جمهورى اسلامى بازداشت شد. پس از آزادى از زندان به آمریكا رفت و در 1364 درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند ابوالحسن خان فخرالملك، متولد 1279. بعد از انجام تحصیلات مقدماتى عازم اروپا گردید و در رشته‏ى اقتصاد و امور مالى دانشنامه گرفت. پس از بازگشت به ایران داخل وزارت دارائى شد و مراحلى از ترقى را در آن وزارتخانه پیمود. چندى مدیركل و زمانى خزانه‏دار كل و مدتى معاون وزارت دارائى بود. در دوره‏ى بیستم از سنندج به وكالت مجلس شوراى ملى رسید. وى داماد على‏اكبر داور بود.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

معروف به حاجى فخرالملك، پسر رضاقلى خان والى كردستان و نوه‏ى دخترى عباس میرزا نایب‏السلطنه. در 1243 در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در دارالفنون تهران به پایان برد، وارد دربار ناصرالدین شاه شد و چون با شاهزاده عبدالصمد میرزا عزالدوله برادر صلبى ناصرالدین شاه از طرف مادر قرابت نزدیك داشت، به مصاهرت او درآمد و این پیوند بیشتر او را مورد توجه قرار داد؛ به طورى كه به او لقب فخرالملكى دادند. در سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا جزء همراهان بود. در 1312 قمرى رئیس فوج عرب و عجم بسطام شد و مدتى حكومت همدان با او بود. بعد به حكمرانى عراق منصوب گردید و سرانجام در 1321 قمرى وزیر تجارت گردید. بعد از مشروطیت نیز چندى عهده‏دار حكومت بود تا اینكه در بهار 1306 به بیمارى كلیه و نقرس درگذشت. فخرالملك در دربار چهار پادشاه مقام ارجمندى داشت و همیشه مورد مشورت بود. تحقیقاً این خانواده سال‏ها در كردستان بلامعارض بودند. او در تربیت فرزندان خود سعى وافر به كار برد و همه‏ى آنها پیشرفت زیادى كردند. فرزندان وى عبارتند از: عزت‏اللَّه اردلان، امان‏اللَّه اردلان، ناصرقلى اردلان، عباسقلى اردلان، و علیقلى اردلان. دختر وى نیز با عبداللَّه مستوفى پیوند زناشوئى بست.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

از مدیران و صاحب‏منصبان وزارت امور خارجه در 1271 در تهران متولد شد و از مدرسه علوم سیاسى دیپلم گرفت و در 1290 به تدریس زبان فرانسه و انگلیسى در مدرسه دارالفنون پرداخت. پس از چندى، رئیس مدرسه متوسطه سیروس شد و سرانجام به عنوان مترجم وارد وزارت امور خارجه گردید و رئیس شعبه دارالترجمه شد. اولین سمت سیاسى وى خارج از كشور نایب اولى سفارت ایران در لندن بود و بعد با همان سمت به توكیو انتقال یافت و سرانجام شارژ دافر ایران در ژاپن گردید. از دیگر مشاغل وى شارژ دافرى ایران در سویس بود و با همان سمت قریب سه سال در سوئد مأموریت یافت. بعد از پایان مأموریت خارج از كشور، به ریاست اداره ترجمه منصوب شد و چندى هم رئیس اداره‏ى گذرنامه و روادید شد و سرانجام با عنوان وزیرمختارى شارژ دافر افغانستان گردید.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

سید حسین اردبیلى در 1297 هجرى قمرى در اردبیل متولد شد. از سن هفت سالگى تحصیلات خود را شروع كرد و تدریجاً در صرف و نحو عربى و فنون بلاغت و منطق و تاریخ اطلاعاتى كسب نمود. سپس علوم ریاضى مانند حساب و هندسه و جبر آموخت. در جوانى براى ادامه‏ى تحصیل به قفقازیه سپس به مشهد عزیمت نمود و مدت شش سال در حوزه‏ى علمیه‏ى آن شهر به تحصیل فقه و اصول و كلام و فلسفه پرداخت و بعد جزو استادان حوزه‏ى علمیه شد. در نهضت مشروطیت در شهر مشهد فعالیت داشت و روزنامه‏ى خراسان را منتشر نمود. در انتخابات دوره‏ى دوم از مشهد به نمایندگى انتخاب شد و در آن مجلس جزو فرقه‏ى دموكرات گردید. در سال 1335 به مدیریت روزنامه‏ى ایران منصوب شد. در سال 1336 ه.ق. در سن 38 سالگى درگذشت. مرحوم اردبیلى خطیب زبردستى بود. ادبیات عربى و فارسى و تركى را خوب مى‏دانست.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد اول)

فرزند میرزا على‏اكبر ارداقى، در 1296 در تهران دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد هنرسراى عالى شد و در رشته برق و ماشین فارغ‏التحصیل گردید و در 1318 در وزارت پیشه و هنر استخدام شد. چندى در بانك صنعتى و معدنى ایران و سازمان برنامه اشتغال بكار داشت و سرانجام ریاست اداره مهندسى را عهده‏دار گردید. در 1342 پس از تأسیس وزارت آبادانى و مسكن مدیركل آن وزارتخانه شد. در 1347 به ریاست هیئت مدیره و مدیرعاملى سازمان مسكن انتخاب شد و قریب یك سال در آن سمت بود. بعد مشاور وزارت آبادانى و مسكن گردید. مهندس ارداقى در 1350 مدیرعامل شركت واحد اتوبوسرانى تهران و حومه شد و چندى در آن سمت باقى ماند تا سرانجام به معاونت فنى و قائم‏مقامى شهردارى تهران منصوب گردید و تا 1356 در آن سمت برقرار و باقى بود و سرانجام در 1376 به بیمارى سرطان درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد ششم)

امیر نوروز (مقت. 696 ه.ق). از سرداران بزرگ مغول در عهد ایلخانان، پسر ارغون آغا از امراى چنگیزخان. در سال 680 ه.ق مقام اتابكى و پیشكارى غازان‏خان را یافت، و چون خود به دین اسلام درآمده بود غازان را نیز به گرویدن به اسلام تشویق كرد و سرانجام غازان در 694 به آئین اسلام درآمد. امیرنوروز مورد اكرام غازان بود تا آنكه در آخر كار به تهمت ارتباط با سلطان مصر مغضوب گشت و به خراسان گریخت اما دستگیر و كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : گلزار مشاهیر

روزنامه‏نگار، مدرس. تولد: 1297، تبریز. درگذشت: 15 شهریور 1374، ژنو. رضا گنجه‏اى، فرزند علینقى گنجه‏اى از رهبراى مشروطه خواهان تبریز، پس از تحصیلات اولیه در زادگاهش تبریز در مدرسه حكمت، دوره‏ى مدرسه صنعتى را در آلمان گذراند. پس از بازگشت به ایران، به استخدام اداره‏ى راه‏آهن درآمد. وى بعدها رییس راه‏آهن شد، مدتى معاون وزارت پست و تلگراف بود و ضمن تدریس در دانشگاه، ریاست دانشكده‏ى فنى را نیز به عهده داشت. روزنامه‏نگارى را از دوران تحصیل آغاز نمود و در مدرسه‏ى ابتدایى «حكمت» تبریز، روزنامه‏ى دستنویسى به نام «وطن» مى‏نوشت و مى‏پراكند. نخستین شماره‏ى «بابا شمل» در فروردین 1322 منتشر شد. انتشار این دوره تا مهر ماه 1324 كه رضا گنجه‏اى به خارج سفر كرد، ادامه داشت. وى پس از بازگشت به ایران «بابا شمل» را از نو ساخت ولى این دوره نیز به درازا نكشید (پاییز- زمستان 1326). بیشتر مطالب 273 شماره‏ى «بابا شمل» را خود نوشت و در تعیین دیگر مطالب اعم از موضوع اشعار و كاریكاتورها نیز نقش مؤثرى داشت. بخشى از مطالب وى با امضاى «مهندس اقتصاد چاپ» مى‏شد و گاهى نیز شعر مى‏گفت و با نام مستعار «دنب المهندسین» چاپ مى‏كرد. همكاران گنجه‏اى در سرودن اشعار فكاهى نشریه عبارت بودند از: رهى معیرى (با نام مستعار زاغچه) مهندس فزونى (با نام مستعار «مهندس الشعرا»)، ابراهیم صهبا (با نام‏هاى مستعار «شیخ سرنا» و «ابرام سرپا») و احمد گلچین معانى. كاریكاتورهاى «بابا شمل» نیز كار بهرام داورى و بنى سلیمان بود. متولد 1280 و فرزند حاج میرزا علینقى گنجه در تبریز است. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در تبریز به اتمام رسانید، به تهران آمد، داخل مدرسه صنعتى كه آلمانها تأسیس كرده بودند شد. سپس از طرف دولت براى ادامه تحصیل به آلمان رفت و درجه مهندسى گرفت و بعد از مراجعت به تهران به دانشیارى دانشكده فنى و سپس استادى آنجا برگزیده شد و سالها در مقام استادى در دانشگاه تهران خدمت مى‏كرد. در 1334 در كابینه حسین علاء به وزارت صنایع و معادن برگزیده شد و قریب یك سال در آن سمت انجام وظیفه نمود. یك دوره سه ساله نیز ریاست دانشكده فنى را برعهده داشت. مهندس رضا گنجه‏اى در اواخر سال 1321 اقدام به تأسیس یك روزنامه فكاهى به نام بابا شمل نمود. این روزنامه كه مطالب خود را به صورت طنز و شوخى مى‏نوشت خیلى زود در محافل ایران براى خود موقعیتى پیدا كرد. مخصوصا مطالبى كه گنجه‏اى مى‏نوشت بسیار جالب و مطابق میل مردم بود. نوشته‏هاى مهندس گنجه‏اى در ردیف چرند و پرند دهخدا در روزنامه صوراسرافیل و كتاب یكى بود یكى نبود جمال‏زاده محسوب مى‏شود. این روزنامه قریب 5 سال انتشار یافت و بعد تعطیل شد. مهندس رضا گنجه‏اى در سال 1374 در تهران درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 13 منبع : فرهنگ فارسی معین (جلد پنجم)

(1314 -1272/1263 ق)، مترجم، نویسنده و شاعر، متخلص به روحى. در كرمان متولد شد، تحصیلات اولیه و علوم عربى و فقه و اصول و حدیث را در همان شهر نزد پدر خود فراگرفت. در سال 1302 ق با میرزا آقا خان كرمانى كه از مشاهیر زمان خود بود، به اصفهان و تهران و رشت و استانبول سفر كرد و در این شهر به تدریس زبانهاى شرقى و تكمیل زبانهاى انگلیسى و فرانسوى و تركى عثمانى مشغول شد. چندى بعد به سفر حج رفت و در مراجعت مدتى در حلب اقامت گزید و مجددا به استانبول برگشت. روحى در مدت اقامت در استانبول با میرزا رضا كرمانى و سید جمال‏الدین اسدآبادى ارتباط داشت و همین رابطه موحب شد بعد از كشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضاى كرمانى، دولت ایران استرداد شیخ احمد و دوستانش را از دولت عثمانى درخواست كند. بعد از تحویل به مقامات ایرانى، هر سه به دستور محمدعلى میرزا، در خانه و در حضور او سر بریده شدند و اجساد آنان را بعدا در قبرستان ششكلان دفن كردند. روحى داراى تالیفات و ترجمه‏هایى است كه از آن جمله ترجمه‏هاى «هشت بهشت»؛ «حاجى بابا اصفهانى» است.[1] (شیخ) احمد كرمانى (و. 1263- مقت. 1314 ه.ق.) از تعلیم یافتگان مكتب سید جمال‏الدین اسدآبادى و از پیشوایان نهضت مشروطه است. وى به همراهى میرزا آقاخان كرمانى با ایادى حكومت مطلقه قاجاریه و استبداد شاهزادگان به مبارزه پرداخت و عاقبت در این راه شهید شد. وى نویسنده و شاعر بود و در شعر روحى تخلص مى‏كرد. ترجمه ژیل بلاس از فرانسوى به فارسى به قلم او صورت گرفته و كتاب هشت بهشت از تألیفات اوست و نیز ترجمه حاجى بابا را از انگلیسى به فارسى بدو نسبت دهند.

نویسنده : نظرات 0 پنج شنبه 15 مهر 1395  - 1:20 AM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : گنجینه دانشمندان (جلد دوم)

ابن تقاق (دقاق) جد خاندان سلجوقیان از رؤساى تركمان (قر. 4 ه) وى و پسران و نوادگان او در جنگهایى كه مابین سامانیان و امراى ایلك خانى و سلطان محمود غزنوى اتفاق مى‏افتاد شركت مى‏جستند (سلجوقیان). وى دو پسر داشته، داود و طغرل‏بیك (مؤسس سلجوقیان). منسوب به دو سلجوقى (بخش 1) است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

پس از درگذشت بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعى سلطنت شدند. از مسكوكات اشكانى چنین برمى‏آید كه مدت 18 سال هر دو برادر سلطنت داشته‏اند و ظاهراً اردوان در مغرب و بلاش پنجم در مشرق ایران پادشاهى مى‏كرده است. رومیان از جنگ خانگى استفاده كردند و كاراكالا Caracalla امپراطور جدید روم پسر سوروس كه مى‏خواست مرزهاى روم را از طرف مشرق توسعه دهد در 212 م. آبگار پادشاه خسرون ادس را به دربار روم احضار كرده او را با خانواده‏اش به زندان انداخت و اعلام كرد كه ادس از ایالات روم است، پادشاه ارمنستان چون شنید كه كاراكالا پادشاه ادس را به زندان انداخته سر به شورش برداشت، رومیها سپاهى براى تنبیه ارمنستان فرستادند ولى آن سپاه شكست یافت. پس از آن كاراكالا به فكر حیله‏اى افتاده سفیرى با هدایا به نزد اردوان روان داشت و به بهانه‏ى اتحاد بین روم و پارت دخترش را خواستگارى كرد اردوان بر اثر اصرار امپراطور راضى شد كه دخترش را به او بدهد به شرط آنكه امپراطور، خودش بیاید و زنش را ببرد. كاراكالا با سپاهى گران به ایران رهسپار شد و همه جا مورد استقبال اهالى واقع مى‏شد تا به نزدیك اردوان رسید ولى وقتى كه اردوان بى‏خیال با همراهانش به خرگاه امپراطور درآمد رومیها كه در كمین بودند به اشاره كاراكالا به ایرانیان حمله كردند و تنها اردوان توانست جان به سلامت بدر برد بارى كاراكالا پس از كشتار و غارت از ایران بازگشت. وقتى كه از آدیابن مى‏گذشت كار ننگین دیگرى كرد و آن خراب كردن گورستان شاهان پارت یا به قولى شاهان آدیابن و بیرون آوردن استخوان مردگان ایشان بود! در همان سال یعنى در 217 م. كاراكالا كه عازم تماشاى معبد رب‏النوع ماه در حران بود در راه به دست یولیوس مارسیالیس Julius Martialis یكى از پاسداران خود كشته شد. پس از كاراكالا جانشین او ماكرى‏نوس Macrinus مى‏خواست از جنگ احتراز كند. ولى دیر بود زیرا پارتیها از خیانت كاراكالا و ویران ساختن گورستان اشكانى چنان برآشفته بودند كه جز انتقام گرفتن چیز دیگرى نمى‏خواستند. ماكرینوس عمل زشت كاراكالا را تقبیح كرد و حاضر شد تمام اسیران را پس بدهد به شرط آنكه صلحى برقرار گردد. اردوان پیغام داد كه به این شرایط حاضر است صلح بكند: 1- دولت روم اسیران را پس بدهد 2- شهرهایى را كه كاراكالا خراب كرده از نو بسازد 3- غرامتى از بابت ویران كردن گورهاى اشكانیان بپردازد 4- بین‏النهرین علیا را به ایران پس بدهد. قیصر روم این شرایط را نپذیرفت و باز جنگ شروع شد پس از آن شاه اشكانى تا نصیبین پیش رفت. در این جا جنگ بزرگى روى داد و شكست بر لشگر روم افتاد باز جنگ ادامه داشت تا بالاخره طرفین از جنگ خسته شدند و باز ماكرینوس پیشنهاد صلح كرد و قبول كرد كه اسراى پارتیها را پس بدهد و غنایمى را كه كاراكالا از ایران برده بود رد كند و پنجاه ملیون دینار رومى بپردازد (معادل یك ملیون و نیم لیره طلاى انگلیسى) ولى تخلیه‏ى بعضى از قسمتهاى بین‏النهرین كه از جنگهاى سابق در تصرف رومیها مانده بود به واسطه‏ى انقراض دولت اشكانى صورت نگرفت. انقراض سلسله‏ى اشكانى بر اثر انحطاط و ضعفى كه در دولت اشكانى پیدا شده بود اردشیر پسر بابك بین سالهاى 220 و 226 م. بر اردوان خروج كرد. اردشیر در این هنگام پادشاه دست نشانده‏ى پارس بود. پس از تسخیر كرمان و اصفهان جنگى بین او و اردوان در دشت هرمزد (هرمزدگان) میان بهبهان و شوشتر در كنار رود جراحى روى داد و اردوان در این جنگ كشته شد به قول گوت‏اشمید، اردشیر سر اردوان را زیر لگد انداخته به او توهین بسیار كرد. این شكست، با وجود آنكه قطعى بود باز یكى از پسران اردوان به نام آرتا واسدس (آرتاباذ) خود را شاه پارت خواند و سكه زد كه تاریخ بعضى از آنها از 227 م. است در این هنگام خسرو پادشاه ارمنستان كه با آرتا باذخویشى داشت به یارى او آمد و حتى اردشیر را شكست داد. ولى اردشیر به حیله بر او غالب شد. پس از چند سال اردشر بر همه كشور ایران دست یافت و همه شاهزادگان و بازماندگان خاندان پارت را بكشت و دولت اشكانى پس از 470 سال برافتاد. بیست و هشتمین پادشاه اشكانى (208 یا 216 -209 م.) پسر بلاش چهارم و برادر اردوان است. این پادشاه همیشه با برادر خود اردوان در حال نزاع بود و سرانجام سلطنت نصیب برادر وى گردید.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : منبع : ایران در عهد باستان

هرمزد پس از مرگ پدر از دورى برادر مهتر خود پیروز كه آنگاه با لقب پادشاهى سكستان در سیستان حكومت داشت استفاده كرده تاج و تخت را تصاحب كرد. ظاهراً علت این جسارت هرمزد میل باطنى پدرش یزدگرد دوم به جانشینى او بود. فیروز (پیروز) كه خود را از نظر مهترى سزاوارتر به پادشاهى مى‏دانست، بگریخت و با سپاهى كه از نواحى شرقى آورده بود، به هرمزد كه در رى جاى داشت حمله برد. در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان كه دینگ نام داشت در تیسفون سلطنت مى‏كرد. از این ملكه مهرى پیدا شده كه صورت او را با اسم و لقبش با نبیشنان با نبیشن Banbishnan - Banbishn (ملكه‏ى ملكه‏ها) به حروف پهلوى در آن كنده شده است. این ملكه تاجى بر سر دارد كه بر فراز آن گیسوانش به شكل گویى با نوار كوچكى بسته شده است و گوشواره‏اى كه داراى سه مروارید است در گوش و گلوبند مرواریدى در گردنش دیده مى‏شود. و گیسوان مجعدش را به چندین رشته بافته و فروهشته است. اینكه در بعضى از روایات عربى آمده است كه پیروز از پادشاه هفتالیان سپاهى به یارى خواست، افسانه است؛ و منشأ آن ظاهراً تقلید از سرگذشت قباد پسر فیروز است، زیرا به قول مار كوارت هنگام مرگ یزدگرد دوم هنوز هفتالیان به مرزهاى ایران نرسیده بودند. اندكى برنیامد كه مردم از هرمزد دل آزرده شدند و هواخواه فیروز گشتند. فیروز به یارى رهام (رام یا ورهرام) كه از خانواده‏ى مهران بود و مربى و پرورنده‏ى او بود هرمزده را شكست داده اسیر ساخت و بنا به روایت الیزئوس، مورخ ارمنى، رهام او را بكشت، و پیروز را بر تخت نشانید. هفدمین پادشاه ساسانى (459 -457 م.) پسر یزدگرد سوم گرفتار طغیان برادر خود فیروز گردید و كشته شد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

معروف به مشارالسلطنه، متولد 1248، از تحصیل‏كرده‏هاى اروپا است كه در رشته‏ى حقوق و علوم سیاسى درس خوانده و وارد وزارت امور خارجه شده است. با شادروان مشیرالدوله و موتمن‏الملك دوستى نزدیك داشته و ترقیات او مدیون آن دو نفر است. در وزارت خارجه ریاست ادارات مختلف و چند ماموریت خارج به عهده‏ى او واگذار شد. مدتى معاون وزارت مالیه و معاون وزارت عدلیه را داشت. در دوره‏ى سوم وكیل مجلس شد. میرزا حسن مشیرالدوله در 1293 براى اولیه دفعه از طرف سلطان احمدشاه به ریاست وزرائى رسید، در كابینه‏ى خود پست وزارت مالیه را به مشارالسلطنه واگذار كرد. در 1296 مستوفى‏الممالك نیز در كابینه‏ى خود همان سمت را به او داد. در كابینه‏ى صمصام‏السلطنه بختیارى، وزیر پست و تلگراف بود. در ترمیم همان كابینه به وزارت خارجه منصوب شد. در 1299 در زمامدارى دوم مشیرالدوله همچنان وزارت خارجه را بر عهده داشت. در كودتاى 1299 از طرف حكومت وقت بازداشت و به زندان افتاد و در تمام مدت حكومت سید ضیاءالدین با عده‏ى زیادى از رجال و افسران در زندان به سر مى‏برد. پس از سقوط سید ضیاءالدین و نخست‏وزیرى قوام‏السلطنه در 1300 سه كابینه تشكیل داد كه در هر سه كابینه، مشارالسلطنه عضویت داشت و به ترتیب وزیر پست و تلگراف، وزیر عدلیه و وزیر خارجه بود. در 1301 در نخست‏وزیرى دوم قوام‏السلطنه، وزارت عدلیه برعهده‏ى او قرار گرفت. قدیمى نوائى مردى تحصیلكرده و آرام بود و به زبان فرانسه آشنائى كامل داشت و پس از الغاء القاب، نام «قدیمى نوائى» را براى خود انتخاب كرد. فرزندان وى نیز از پدر تبعیت كردند و به خدمت وزارت خارجه درآمدند. فرزند ارشد او حیسن مدتها سفیركبیر و از روساى وزارت خارجه بوده است. دختر مشارالسلطنه همسر اعتلاءالملك خلعتبرى بود. وفات او در 1314 اتفاق افتاد و در مقبره‏ى خانوادگى واقع در امامزاده صالح تجریش مدفون است.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند اسدالله مشارالسلطنه، در 1280 در تهران متولد شد. پس از انجام تحصیلات ابتدائى و متوسطه دوره‏ى مدرسه‏ى عالى علوم سیاسى را طى كرد و پس از تاسیس دانشكده‏ى حقوق، دوره‏ى آن دانشكده را نیز طى نمود و لیسانس گرفت و در 1308 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مراحل مختلف ادارى را طى كرد. چندى دبیر سوم و دبیر دوم در سفارت ایران در آنكارا بود. مدتى هم كفالت اداره كل تشریفات را برعهده گرفت. ریاست اداره كل امور مرزى و كنسولى كویته از مشاغل دیگر اوست. قدیمى نوائى در سال 1330 وزیرمختار ایران در قاهره شد و پس از بازگشت به كشور، رئیس اداره اول سیاسى گردید و بالاخره در سال 1337 سفیركبیر ایران در كراچى شد. چندى هم عضو شوراى سیاسى وزارت امور خارجه بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1273 و تحصیل‏كرده‏ى مدارس متوسطه انگلستان است. در 1296 به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سفارت لندن و واشنگتن مشاغلى را عهده‏دار شد تا در 1327 رئیس اداره سوم سیاسى گردید و بعدا مدیركل و در كابینه‏ى سپهبد رزم‏آرا در 1329 معاون وزارت امور خارجه شد. پس از معاونت به ترتیب در سمت سفیركبیرى ایران در عراق و ژاپن و لندن انجام وظیفه نمود. در شهریور 1339 در كابینه‏ى شریف امامى، به وزارت امور خارجه برگزیده شد. در كابینه‏ى دكتر امینى نیز وزیر خارجه بود. مدتى هم سفارت كبراى ایران را در آمریكا عهده‏دار بود. در 1342 به جاى حسین علاء، وزیر دربار شد و مدت سه سال در این سمت باقى ماند. قدس نخعى مردى نویسنده و مترجم بود. اشعار خیام را به زبانهاى فرانسه و انگلیسى ترجمه كرده است. وى در جوانى به كار روزنامه‏نویسى اشتغال داشت و مجله‏ى ماهانه‏ى قدس را انتشار مى‏داد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند كاظم، در 1302 در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدائى و متوسطه را در شیراز به اتمام رسانید و در 1321 وارد دانشكده‏ى افسرى شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى افسرى شد و دوره‏ى دو ساله‏ى دانشكده‏ى مزبور را در رشته‏ى توپخانه پایان داد و با درجه‏ى ستوان دومى وارد ارتش شد و برحسب درجه، مشاغلى را احراز كرد. در سال 1333 به درجه‏ى سرگردى و در 1336 به درجه‏ى سرهنگ دومى نائل آمد و در 1337 به سازمان اطلاعات و امنیت كشور منتقل شد و در اداره دوم كه مربوط به امنیت خارجى بود مشغول شد. اولین ماموریتى كه به وى ارجاع شد در سوریه بود كه ساواك را در سفارتخانه‏ى ایران در دمشق پایه‏ریزى كرد و ظاهرا مقام كنسولى داشت ولى این سمت یك شغل پوششى بود زیرا مامورین ساواك در خارج از كشور تحت‏نظر سفیر نبودند بلكه مستقیما با وسائل مجهزى كه داشتند با اداره مركزى ساواك در تهران در تماس بودند. بعد از دو سال خدمت در دمشق به بیروت رفت و همان كار اطلاعاتى را انجام مى‏داد. شغل سازمانى وى در بیروت دبیراولى بود. قدر پس از بازگشت به ایران در اداره‏ى دوم، ریاست دایره خاورمیانه را بر عهده گرفت و پس از یك سال، رئیس اداره دوم شد و پس از مدت كوتاهى به لبنان اعزام گردید و سرانجام كاردار سفارت ایران در لبنان شد. منصور قدر در سال 1346 با درجه‏ى سرتیپى سفیركبیرى ایران را در اردن عهده‏دار شد و پس از توقف شش ساله در اردن، با سمت سفیركبیرى و درجه‏ى سرلشكرى به لبنان اعزام شد و تا اواخر سال 1357 در آن سمت مستقر بود. در كابینه‏ى شاپور بختیار از كار بركنار شد. وى به زبانهاى فرانسه و انگلیسى و عربى آشنائى داشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

متولد 1279 و فارغ‏التحصیل مدرسه‏ى نظام مشیرالدوله است. در 1302 جزء محصلین نظامى به اروپا رفت و دانشكده‏ى افسرى سن‏سیر را پایان داد. پس از مراجعت از اروپا، در سمتهاى فرماندهى گردان و هنگ انجام وظیفه نمود. در سال 1319 با درجه‏ى سرتیپى فرمانده لشكر گیلان شد و تا شهریور 1320 در آن سمت باقى بود. بعد از مراجعت از گیلان، به فرماندهى لشكر كردستان منصوب شد و مدتى نیز معاون دانشكده‏ى افسرى بود. سایر مشاغل او عبارت است از فرماندار نظامى تهران و فرمانده لشكر اصفهان. قدر در سال 1326 به فرماندهى لشكر كرمان و سپس استاندارى كرمان منصوب شد و چند سالى در این سمت باقى ماند تا اینكه بازنشسته شد و مدتها دور از كارهاى نظامى و سیاسى مى‏زیست. وفات او در 1350 اتفاق افتاد. قدر چند سالى با اتكاء به دوستى رزم‏آرا مصدر مشاغل مهم بود.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

فرزند شیخ‏الاسلام جلال‏الدین ساوجبلاغى و متولد 1260 است. تحصیلات ابتدائى را در مدرسه‏ى اسلامى ساوجبلاغ تمام كرد و در اوایل مشروطیت براى ادامه‏ى تحصیل به آلمان رفت. چند سالى پزشكى خواند ولى بعد وارد دانشكده‏ى حقوق برلن شد و دوره‏ى لیسانس و دكترا را طى كرد. در 1291 در سفارت ایران در برلن استخدام شد. اولین سمتش آتاشه سفارت بود، بعد به نیابت سفارت منصوب شد و چند سالى در آنجا مشغول كار بود تا به ایران بازگشت و در وزارت امور خارجه شاغل گردید. در 1306 بنا به دعوت داور وزیر عدلیه به شغل قضائى اشتغال ورزید و مستشار دادگاه جنائى شد. هنگام محاكمه‏ى دكتر لیندنبلات آلمانى رئیس بانك ملى، او در دادگاه جنائى بود. بعد دادیار و مستشار دیوان عالى تمیز شد، سپس به ریاست شعبه‏ى تمیز رسید. مرد شجاع و قاضى صحیح‏العملى بود. در محاكمه‏ى سیدمحمد تدین راى به محكومیت داد.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در 1267 در باكو تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه به پطرزبورگ رفت و دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى را پایان برد و درجه‏ى دكترا گرفت و به مسقطالراس خود بازگشت و به وكالت دادگسترى پرداخت. در همان موقع با دختر زین‏الدین تقى‏اف صاحب چاه‏هاى نفت قفقازیه ازدواج كرد و موقعیت خاصى در قفقاز پیدا نمود و از مشاهیر و رجال آن كشور شد. هنگامى كه انقلاب روسیه آغاز شد و چند منطقه در قفقازیه استقلال پیدا كردند، قاسم‏زاده كاندیداى ریاست جمهورى بود. وقتى لنین زمام امور را در دست گرفت، جمهورى‏هاى قفقازیه را به هم ریخت و اموال سرمایه‏داران را مصادره نمود و آنها را به زندان افكند، از جمله پدرزن قاسم‏زاده از گرسنگى در زندان درگذشت. قاسم‏زاده به اتفاق همسر خود مدتى در مخفى‏گاه بود، بعد به هر كیفیتى بود فرار كرد و خود را به فرانسه رسانید و مجددا تحصیلات حقوقى خود را ادامه داد و از دانشگاه پاریس درجه‏ى دكتراى حقوق دریافت نمود. در 1310 با قبول تابعیت به ایران آمد و معلم فرانسه در مدارس دولتى و ملى شد. در 1313 كه دانشكده‏ى حقوق به طریق اروپائى تشكیل شد، او را به استادى دعوت كردند، ابتدا زبان فرانسه و روسى تدریس مى‏كرد، بعد استاد حقوق اساسى شد و در وزارت امور خارجه مقام مشاورى حقوق گرفت. در 1321 با راى شوراى استادان به ریاست دانشكده‏ى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى برگزیده شد. در 1323 محمد ساعد مراغه نخست‏وزیر وقت، او را براى وزارت دادگسترى دعوت به كار كرد. براى قبول چنین پستى، چند روز مهلت خواست. سرانجام نامه‏اى به ساعد نوشت بدین مضمون كه من قادر به اداره‏ى منزل خود نیستم چگونه مى‏توانم دستگاه قضائى ایران را حفظ كنم و با این ترتیب از قبول پست وزارت سرباز زد. ولى حقیقت مطلب غیر از این بود. به موجب قانون اساسى وقت، كسى مى‏توانست قبول وزارت نماید كه مسلمان و ایرانى‏الاصل باشد در حالى كه او ایرانى‏الاصل نبود. در 1328 كه براى اولین بار مجلس سنا تشكیل شد، به سمت سناتور انتصابى تبریز تعیین شد. در دوره‏ى دوم نیز این سمت را عهده‏دار بود. در 1338 در سن 71 سالگى در تهران درگذشت. قاسم‏زاده یكى از حقوقدانان برجسته‏ى ایران بود. در تنظیم معاهدات بین‏المللى و كنفرانسهاى جهانى مداخله داشت و همواره وزارت امور خارجه از اطلاعات وسیع حقوقى او استفاده مى‏كرد. داراى تالیفات متعددى است از جمله كتاب در روسیه و داردانل به زبان روسى و حقوق اساسى فرانسه به زبان فرانسه و بالاخره حقوق اساسى ایران به زبان فارسى كه در دانشگاه تدریس مى‏شد و چندین نوبت تجدید چاپ شد. غالب نویسندگان حقوق اساسى در ایران از كتاب وى الهام گرفته‏اند.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

ملیت :  ایرانی   -   قرن : 14 منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)

در حدود 1274 متولد شد. تحصیلات خود را در مدرسه‏ى روسى و دارالفنون انجام داد و سپس وارد مدرسه‏ى قزاقخانه شد و در 1296 با درجه‏ى نایبى فارغ‏التحصیل گردید و مامور آتریاد همدان شد. در كودتاى 1299 با درجه‏ى نایب اولى جزو اردوى میرپنج رضاخان بود و در همان سال درجه‏ى سلطانى گرفت. در 1310 با درجه‏ى سرگردى فرمانده هنگ پیاده لشكر خراسان شد و در 1313 به درجه‏ى سرهنگ دومى رسید و فرماندهى تیپ پیاده مشهد به او واگذار گردید. در رویداد اسفناك مسجد گوهرشاد وى فرماندهى حمله به متحصنین را برعهده گرفت. قبل از حمله رضاشاه پرسیده بود تعداد متحصنین چند نفر هستند، بلافاصله پاسخ داده شده بود ده هزار نفر فعلا متحصن هستند. رضاشاه با رمز دستور مى‏دهد كه همه ده‏هزار نفر محكوم به اعدام هستند و تا فردا صبح لشكر خراسان باید كار متحصنین را پایان دهد. لذا لشكر تا پایان روز 21 تیرماه 1314 به مردم مجال داد و ساعت 12 شب عملیات نظامى آغاز گردید و سربازان دو دسته شدند، یك دسته به فرماندهى سرگرد علیرضا بهرامى از طریق بازار پشت در مسجد كه از داخل بسته بودند كه مردم متفرق نشوند رفتند و دسته‏ى دیگر از صحن نو و فضاى پائین پا به طرف در مسجدى كه اكنون به حیاط موزه باز مى‏شود به فرماندهى سرهنگ قادرى شلیك را آغاز كردند. در ضمن به سربازان تفهیم شده بود كه غالب متحصنین مسلح هستند و شما براى اینكه كشته نشوید بهتر است در تیراندازى بر آنها سبقت بگیرید و هیچگونه مجالى به آنها ندهید. بنابراین سربازان در تیراندازى و كشتار مردم غوغا كردند و عده‏ى زیادى كشته و زخمى شدند. بعضى از زخمى‏ها نیز با مقتولین دفن شدند و قریب دو هزار نفر از متحصنین بازداشت و به زندانهاى لشكر انتقال یافتند. شدت عمل سرهنگ قادرى به اندازه‏اى در این سركوبى بى‏باكانه، خشن بود كه چند بار مورد اعتراض فرمانده لشكر قرار گرفت. قادرى پس از این كشتار درجه‏ى سرهنگ تمامى و واكسیل آجودانى گرفت. و در سال 1317، سرتیپ مطبوعى فرمانده لشكر خراسان با ارتقاء به درجه‏ى سرلشكرى، به فرماندهى لشكر آذربایجان منصوب گردید و سرهنگ قادرى را همراه خود به این ماموریت برد و فرماندهى تیپ اردبیل را كه جزو لشكر آذربایجان بود به او واگذار كرد. در 1319 تیپ اردبیل تبدیل به لشكر اردبیل شد و قادرى با ارتقاء به درجه‏ى سرتیپى، فرمانده لشكر اردبیل گردید. در سوم شهریور 1320 پس از حمله‏ى قواى نظامى شوروى به ایران، اولین لشكرى كه متلاشى شد لشكر اردبیل بود. به دستور قادرى، سربازان پادگان را تخلیه و به خارج شهر انتقال یافتند و چون خواروبار به حد كافى نداشتند، سربازان با ریختن سلاح‏هاى خود در رودخانه‏ها فرار كردند و پس از دو روز كه از حمله نیروهاى شوروى گذشت، اثرى از لشكر اردبیل باقى نماند. پس از استقرار امنیت نسبى در یاران، قادرى تحت تعقیب قرار گرفته محاكمه و چندى بازداشت بود و سرانجام از ارتش اخراج شد و چندى بعد درگذشت.

نویسنده : نظرات 0 چهارشنبه 14 مهر 1395  - 11:46 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 21

جستجو



در وبلاگ جاری
در كل اينترنت

نویسندگان

امکانات جانبی