آیا شیوه اجتهادی فقهای اسلام منطبق بر شیوه خداوند است ؟
خداوند در جای جای قرآن دعوت خود را ، جهت هدایت اندیشه معنوی انسانها معرفی کرده است :
و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون انبیا 25
و روش بکارگیری نآقققققدعوت خود را در بیش از 1000 بار در قرآن ، بر مبنای رعایت شیوه تربیتی اعلام نموده است :
رب العالمین
و در همین راستا بوده است که همیشه مهمترین اصول تربیتی را سرلوحه انتخاب زمانی ارسال پیامبران و یا تدریجی فرستادن وحی در هر دوره پیامبری قرار داده است .
علت تعدد پیامبران ، و علت نزول وحی برای هر پیامبر در یک فرایند چند ساله عمر رسالت او ، رعایت حد رشد بلوغ مردم درطی گذشت زمان بوده است ( اعتنا به حد فهم و عقلانیت مردم هر عصر ) .
آنچه که از شیوه خداوند و همچنین سیره پیامبر برداشت می شود ، اصول اساسی زیر در دعوت مردم به ایمان و اخلاق است :
- رعایت تدریج جهت همراهی با حد فهم و پذیرش مردم و عدم برخورد طلبکارانه با آنها (لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَالْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ – آل عمران 159 )
- رعایت سهولت در انجام دعوت و گریزان نکردن مردم (ما يريد الله ليجعل عليکم من حرج و لکن يريد ليطهرکم– مائده آيه 6 )
- رعایت میزان فهم و توانایی جسمی و روانی مخاطبین ( لا يكلف الله نفسا الا وسعها– بقره 286 )
حال سوال اینجاست که آیا فقهایی که مدعی حفاظت از پیام قرآن و دعوت پیامبر هستند ، در اجتهاد خود به اصول فوق پایبند هستند و سرلوحه آنها قالبهای قرآنی است و یا ساختمان فقه را بر کتب ، دروس و شیوه هایی بنا کرده اند که کمترین سنخیت را با قرآن و اصول مذکور را دارد ؟
آنچه که از نتیجه آن همه سالها تفقه آنها و عمل مردم به آن احکام دیده می شود ، خلاف مطلب فوق را تداعی می کند ، چرا که کمترین اثر را در ایمانی اخلاقی کردن مردم که هدف خداوند بوده ، نداشته است و چه بسا روز بروز در گریزان کردن نسل جوان و قاعدتا نسلهای بعدی ، حتی از اصل دین ، بسیار موثر واقع شده است ! (در روش مرسوم حوزه يك طلبه مي تواند حتى به پايه اجتهاد نيز برسد، ولى اصلا دست به هيچ قرآنى نزده باشد .
علامه طباطبایی - ذيل تفسير آیه 15 مائده - ترجمه الميزان ج 5 )
بنابراین برای نجات اسلام از افتادن در مسیر انحطاط و انزوای تاریخی ، به نظر می آید موارد زیر جای بحث و توجه جدی داشته و فقهای اسلام بایستی جواب دهند :
- آیا عصر آن نرسیده که فقه ، به جایگاه خود که حوزه احکام عبادی و شاید بعض مناسک است بازگردد و حوزه های اعتقادات و اخلاقیات و هم چنین احکام اجتماعی را به عقل مردم و متخصصین مربوطه واگذارد و اگر هم فقیهی قصد ورود به این حوزه ها را دارد ، نه از باب فقه که از باب ساحت اندیشه و عقل نقادی وارد شود ؟
- آیا عصر آن نرسیده که فقهای اسلام ، فقه را از اسارت دروس متداول حوزه و چارچوبهای حاکم بر آن برهانند و یکبار و برای همیشه به قرآن و روش مواجهه پیامبر و ایمه با موضوعات مختلف فقهی ، بازگردند ؟
- آیا عصر ان نرسیده که فقهای اسلام ، از تصویری که از یک جامعه برای خود مفروض گرفته اند که همان جامعه عصر نزول است با همان عقب بودنهای مختلف اجتماعی ، اقتصادی، تکنولوژی و اندیشه ای آن روز نسبت به امروز خارج گشته و چشم خود را بر واقعیات جامعه امروز که مهمترین ویژگی آن ، اندیشه پویا و نقاد است ، باز کنند ؟
اگر فقهای بزرگوار اسلام ، چنان کنند و از چشم قرآن به همه چیز نگاه کنند ، خواهند فهمید که :
- احکام و شیوه های اجرایی آنها بایستی در قالبهای تربیتی ریخته شده ، تا خروجی آنها منجر به ایمان ورزی موحدانه و اخلاق مداری مردم گردد .
- رعادیت و بکارگیری عنصر « تدریج » در ارایه احکام ، متناسب با سن ، جنس و شرایط اقلیمی مختلف از شروط اعتبار آنها خواهد بود .
- رعایت عنصر « وسع » مردم در وضع احکام ، که مستلزم آگاهی فقها از تیپهای مختلف روانی انسانها اعم از درونگرا ، برونگرا ، کنشگر ، واکنشگر و ... می باشد .
و با رعایت موارد فوق است که :
- هیچ فتوایی که منجر به آزارهای جسمی و یا روحی افراد بشود و غرض تربیتی آن را نقض کند صادر نخواهد شد .
- هیچ فتوایی در طول عمر یک انسان و یا برای هر دو جنس مونث و مذکر ، ثابت و یکسان صادر نخواهد شد .
- هیچ فتوایی برای تیپهای مختلف روانی انسانها ، به یکسان صادر نخواهد شد .
- هر شخص حق مراجعه به هر مجتهدی که عقلا او را مجاب نماید را پیدا کرده و دلیلی بر مراجعه دایم و یا کل مسایل به یک نفر وجود نخواهد داشت .
محمد صالحی – 18/6/96
https://telegram.me/beshnofekrkon
http://mahsan.rasekhoonblog.com