شمایلِ مادرانهی خداوند
پیامبر زیر درختی نشسته بود و یارانش گرداگرد او بودند. در این حین، مردی نزد پیامبر آمد که چیزی در دست داشت که آن را با عبای خود پوشانده بود. گفت: از کنار بیشهای میگذشتم که ناگهان صدای جوجه پرندهایی را شنیدم. آنها را گرفتم و در عبای خود پیچیدم. مادرشان سررسید و و بالای سر من چرخ زد. عبا را کنار زدم و جوجهها را نشانش دادم. خود را به کنار جوجهها انداخت و او را نیز در عبا پیچیدم. هماکنون پرندهی مادر و جوجههایش با من هستند. پیامبر گفت: بگذارشان زمین. آنها را زمین گذاشت، اما پرندهی مادر، جوجهها را ترک نکرد و از آنها فاصله نگرفت. پیامبر به یاران خود گفت: آیا از عطوفت پرندهی مادر به جوجهها تعجب کردهاید؟ سوگند به آنکه مرا به حق مبعوث کرده، خداوند با بندگان خود، مهربانتر از این مادر با جوجهها است.(أَتَعْجَبُونَ لِرَحْمَةِ أُمِّ الأَفْرَاخِ بِفِرَاخِهَا؟! وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَلَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ أُمِّ الأَفْرَاخِ بِفِرَاخِهَا؟) برو و این پرنده و جوجههایش را به همانجا که یافتی، بازگردان و مادرشان را نیز ببر. آن مرد جوجهها را بازگرداند.(سنن ابوداود، باب الجنائز؛ نظیر روایت با کمی تفاوت در مجمعالزوائد هیثمی، شعبالایمان بیهقی و «حسن الظن بالله» ابن ابیالدنیا آمده است.)
تصویری که پیامبر در این ماجرا از خداوند ارائه میدهد، تصویری مادرانه است. خدا همچون مادر. مشاهدهی این اتفاق، تصویر مادرانهای از خدا را برای پیامبر تداعی میکند. این تصویر از خدا در مواضع دیگری نیز به چشم میخورد.
روزی پیامبر در میان اسیران، متوجه مادری میشود که بیتابانه دنبال کودک خویش است. به محض یافتن، کودک را به تن خود میچسباند و به او شیر میدهد. پیامبر از یاران میپرسد: به نظرتان ممکن است این مادر، فرزند خود را در آتش رها کند؟(أَتَرَوْنَ هَذِهِ الْمَرْأَةَ طَارِحَةً وَلَدَهَا فِي النَّارِ؟). میگویند: خیر. میگوید خدا با بندگان خود مشفقتر از این مادر با کودک خویش است.(لَلَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ بِوَلَدِهَا)[بهروایت مسلم]
همچنین از پیامبر اسلام نقل است که: خدا شبها و روزها دستهای خود را به سوی بندگان، به امیدِ بازگشتِ آنان، گشوده است. (إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَبْسُطُ يَدَهُ بِاللَّيْلِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ النَّهَارِ ، وَيَبْسُطُ يَدَهُ بِالنَّهَارِ لِيَتُوبَ مُسِيءُ اللَّيْلِ)[بهروایت مسلم]. در این بیان نیز خدا همچون مادری تصویر میشود که آغوشی هماره گشوده و پذیرا دارد. همه وقت، منتظر و مشتاقِ بازگشت آدمیان و درآغوش گرفتنِ آنان است.
در نگاه پیامبر، تصویرهای مختلفی از خدا را میتوان جست. گاهی خدا پادشاه مقتدر است(ملک مقتدر)، گاهی نورِ هستی(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)، بدایت و نهایت جهان و ظاهر و باطنِ عالَم(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ). خدا در تجربهی پیامبر، گاهی پادشاه و مالک و حاکم است(خدای متشخص)، و گاهی جانِ جهان، نورِ هستی(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) و تنها واقعیتِ معتبرِ عالَم(اول و آخر، ظاهر و باطن) است. گاهی بیرون از جهان و آدمی ایستاده و گاهی از هر چیز و هر کس به نهاد آدمی نزدیکتر است(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ). خدا در روایت پیامبر گاهی تشخص مییابد و گاهی حضورِ محض و عاری از هر تشخص و غیریتی است. حضوری که در میانهی فرد و قلبِ او، در بندِ بندِ آدمی، قرار گرفته است.(أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)
برای عیسی، خدا عمدتاً پدر آسمانی به چشم میآمد. او خدا را در شمایل پدر میدید. در برخی تجارب پیامبر اسلام، خدا شمایلی مادرانه دارد. همچون مادرِ آدمی، مشفق، عطوف و مهربان.
خدا، اگر چه مانند هیچ چیز نیست(لَيْسَ كمِثْلِهِ شَيْءٌ) و برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است، اما در تجربههای پیامبرانه، به حسبِ مقام و موقعیت، شمایل مختلف پیدا میکند. تشخص و عدمِ تشخص خدا با هم قابلِ جمع است. آن نور، آگاهی و رحمتِ منتشر در رگ و پیِ جهان، میتواند برای تجربهگر، شمایل و تشخص پیدا کند و با فرد، مخاطبه و گفتگو کند.
چه خوش و شیرین است آن موقعیت و کیفیتِ وجودی که پیامبر در تماشای رابطهی پرنده با جوجهها و مادر با کودکِ شیرخوار، پیدا میکرد. چه کیفیتِ روحانیِ خوش و شیرینی، وقتی که خدا را همچونِ مادرِ هستی، تجربه میکنی و آغوش او را هماره و از همه سو، گشوده مییابی.
✍️ صدیق قطبی
@sedigh_63