افول فلسفه اسلامی و جان گرفتن فقه

فقیهان اسلامی از نخستین دهه‌های پیدایش اسلام تا امروز، میدانداران همیشگی بوده‌اند و حتی می‌توان آنان را مقدم بر فیلسوفان دانست.

اما حضور پرشمار و پرتوان فیلسوفان در سده‌های اول تا هفتم هجری و معدود فیلسوفانی که پس از ایشان آمدند، فقیهان را در محاق برده بود.

مرگ ابن تیمیه در سال‌های نخست قرن هشتم، میدان را برای جلوه‌گری تازه فقه اهل تسنن هموار کرد و مرگ ملاصدرای شیرازی در اواسط قرن یازدهم، میدان را یکسره به فقیهان شیعه واگذاشت.

علت انتقال مرجعیت از فیلسوفان به فقیهان، در قلمروهای سنی و شیعی کمابیش یکسان بود اما تاثیر این انتقال، سراپا فرق داشت.

ظهور و افول فلسفه در سرزمین‌های اسلامی، با ظهور و افول قدرت سیاسی مسلمانان، مقارنه‌ای تام دارد.

نخستین پرسش‌های فلسفی مسلمانان در اواخر قرن اول هجری و در بحبوحه جهانگشایی خلافت اسلامی پدید آمد و از درون این پرسش‌ها بود که معتزلیان و اشعریان و اخوان الصفا و فیلسوفان خمسه (کندی، فارابی، ابن سینا، غزالی، ابن رشد) پدید آمدند و فیلسوفان طبیعی مانند ابن هیثم و رازی و ابن تیمیه، از راه دیگری به موازات فیلسوفان، به طرح پرسش‌ها و پاسخگویی به آنها برخاستند.

با برچیده شدن بساط خلافت عباسی در آغاز قرن هفتم و برچیده شدن خرده‌قدرت‌های اسلامی در قرن بعدی، دیگر نه تمدنی ماند که فیلسوفان برای متمدنان آن اندیشه خلق کنند، نه قدرتی ماند که برایش نظریه سیاسی بسازند و نه پرسش‌های تمدنی و سیاسی مشخصی ماند که قابل پاسخگویی باشد.

پرسش معقول آن زمان این بود که «چرا شکوه خلافت اسلامی فرو ریخت؟» اما این پرسشی نبود که در هزار جزیره اسلامی و نبرد هفتاد و سه ملت، متولی داشته باشد.

خلافت فرو ریخته بود و جوامعی که به زور منقاد مسلمانان شده بودند، راه جداسری پیش گرفته و دغدغه بازگشت به گذشته نداشتند

و از شگفتی‌های جهان است که خاستگاه اسلام یعنی مکه و مدینه در عصر خلفای اموی و به‌ویژه عباسی، اهمیت خود را از دست داده بودند

و شهرنشینان حامی خلافت در بغداد و بصره چشم به مدائن و ایران داشتند

و اهالی شامات و آندلس نسیم مغرب‌زمین به تنشان خورده بود و تمدن مبتنی بر سازه‌ها و یادمان‌ها را بیشتر می‌پسندیدند تا تمدن متکی به فرهنگ عربی-اسلامی را.

عصر پیوند قدرت سیاسی و دین به سر آمده بود و هرکس پی کار خود را در عرصه دین خصوصی گرفته بود تا دین سیاسی.

تفکیک دین عمومی و دین خصوصی جزو خودآگاهی مردم آن روزگار نشده بود اما عمل به آن ترجمان آگاهی اولیه‌ای بود که شکل گرفته بود و راهی سراپا متفاوت پیش پای مسلمانان گذاشته بود.

شاخه سنی این آگاهی بعدها در خلافت عثمانی حلول کرد و شاخه شیعی آن در پادشاهی صفوی.

محمود صدری

https://telegram.me/joinchat/CN3xXD7tFhiiNrvBSgq6dg

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 9 دی 1397  ساعت 10:32 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net