تفاوت مفاهیم معنا ، اهداف و ارزشهای زندگی
انسان مدرن ، بیش از هر زمان دیگر با سوال بزرگ " چرا زندگی می کنم و من زیستنم را با چه بها و ارزشی ادامه دهم ؟ " مواجه است .
و این سوال است که او را با مفاهیمی بنام " معنای زندگی ، اهداف زندگی و ارزشهای زندگی " روبرو کرده و اندیشه او را بشدت درگیر خود نموده است .
آنانکه پاسخی هر چند کم محتوا برای سوال فوق پیدا کرده و معنایی هر چند نازل برای زندگی خود تعریف کرده اند ، میل به زندگی و تداوم آن هر چند با تحمل همه رنجها و سختیهای آن ، در آنها زنده شده ولی کسانی که همه چیز را پوچ دیده اند ، گزیری جز تمام کردن زندگی حتی با خودکشی نیافته اند .
و همین نکته است که آلبرکامو میگوید : مهمترین مسیله امروز بشر " خودکشی " است .
آنچه که بشر را به ادامه زندگی و یا نفی آن وادار می کند مفهوم " معنای زندگی " است ، در حالیکه " اهداف زندگی " پله های میان راهی بوده که درصورت آویزان کردن سرنوشت خود به هر کدام از آنها ، باعث احساس پوچی و نومیدی در برهه هایی از عمر خواهد شد .
در اینجا مختصرا به سه مفهوم فوق پرداخته می شود :
- معنای زندگی :
هر آنچه که انسان را همواره در مسیر زندگی نگه داشته و هرگز تمام نمی شود و دلیل او برای تداوم آن است ، معنای زندگی نام دارد . و این امر برای هر کس مفهوم خاص خود را داشته که در پاسخ به سوال " من برای چه زندگی می کنم و آیا ادامه آن ارزش زیستن دارد ؟ " بدست می آورد .
بگونه ای که بعد از هر عمل و یا بعد از هر مرحله زندگی خود ، با سوال " خب که چه " مواجه نشده و یا بتواند آنرا پاسخ دهد .
- اهداف زندگی :
هدف ، وضعیتهایی است که در مراحل مختلف زندگی میخواهیم به آنها برسیم و از جنس زمان و موقتی اند . مانند دکتر شدن ، ازدواج کردن ، بچه آوردن ، دانشمند شدن ، شغل پیدا کردن ، بازنشسته شدن و هر چیزی که پس از گذشت زمانی مشخص بدست آمده و دیگر از ذهن شخص بعنوان هدف پاک می شود .
بطور مثال شخصی که هدفش ازدواج است ، با ازدواج کردن ، هدفش تمام شده و باید اهداف دیگری را پی بگیرد .
اهدافی که شخص انتخاب می کند در راستای تحقق معنای او از زندگی است و معناست که او را در مسیر زندگی نگه داشته و به ادامه آن امیدوار می کند .
- ارزشهای زندگی :
آن فضیلتهای اخلاقی و یا الگوهای خاصی که شخص برای انتخاب نوع مسیر و یا حد و حدود تصمیمات زندگی خود انتخاب می کند ، ارزشهای او در زندگی تلقی می شود .
بطور مثال ، صداقت ، امانت داری ، دانشوری ، عشق ورزی ، مشروع و قانونی بودن هر چیز و از این قبیل قالبهایی که شخص در هر برنامه ریزی مد نظر داشته و ابزار رسیدن به اهداف خود را در قالب آنها انتخاب می نماید و اینجاست که از نظر او ، هدف وسیله را توجیه نکرده که به هر راهی متوسل شده تا به اهداف خود برسد .
با توجه به توضیحات مختصر فوق ، جنس اهداف ، رسیدنی بوده و با رسیدن ، تمام شده و می میرند ولی ارزشهای زندگی ، از جنس زیستن است که شخص در هر لحظه و هر تصمیم با آنها زندگی می کند .
و معنای زندگی از جنس خود زندگی و دلیل ادامه آن در هستی است ، آنگونه که همواره و در هر شرایط خوب یا بد ، با او بوده و او را از ناامیدی می رهاند .
لذا هر چه معنای زندگی والاتر و ارزشمندتر انتخاب شود ، اهداف نیز در همان راستا بزرگتر و زیباتر تعریف خواهند شد .
انسانی که معنای زندگی اش را زیستن می داند بدلیل آنکه بدنیا آمده تا بعنوان یک شخص منحصر بفرد ، چیزی به جهان اضافه کند ، همواره در پی شکوفایی هر چه بیشتر خود است ، نه آویزان شدن به این و آن و یا مقایسه خود با دیگری و تلاش برای مثل آنها شدن .
مانند درختی که در پاسخ سوال از معنا و دلیل بودنش ، بگوید : می خواهم آن بشوم که برایش آفریده شده ام و هستی در وجود من بودیعت گذاشته است 1 . آنگاه است که همه تلاش خود را می کند تا تواناییهای وجودی خود را کشف و به منصه ظهور برساند . چه از نوع درخت میوه دار باشد و چه سایه دار و چه هر کدام دیگر . او هرگز در مقایسه و یا مسابقه با درختان دیگر زندگی نمی کند .
لذا اگر از نوع میوه ای باشد ، خود بخود با عبور در مسیر رشد خود به میوه تبدیل خواهد شد و از آنجا که می داند اوج شکوفایی اش در میوه نهایی اوست ، اهدافی را در مسیر رشدش برمی گزیند که کمترین آسیب را به دیگران بزند و یا خود سالم ترین مسیر را طی کند و اینجاست که ارزشهای زندگیش خود می نمایانند و او را به استفاده از مواد خاکی درست و سالم و نور مناسب تشویق می کنند .
اما اگر معنای زندگیش را دادن میوه بداند ، همواره خود را در مقایسه با درختان دیگر دیده و مطابق شیوه آنها زندگی می کند تا به آنچه آنها دارند برسد ، و در این مسیر اگر به آن میوه تبدیل نشد و یا میوه اش مطلوب نبود ، چنان در هم فرو می شکند که جز پوچی و نومیدی بر او مستولی نخواهد گردید .
ما انسانها نیز ، تکثیر شده خداوند در هستی بوده که دانه وجودمان را از روح خود حیات بخشیده است 2 و همین است که هر کدام بالقوه خدایی یگانه را در خود حمل می کنیم و شکوفایی ما چیزی جز فعلیت بخشیدن و ظهور او در وجود ما نیست 3 و البته بستر این مسیر نیز فقط عشق ورزی است و بس . 4
پس بیاییم معنای زندگی خود را بر چهار اصل زیر بنا کنیم :
- تا می توانیم موهبتی به جهان بیفزاییم . ( کمک کردن ، شادی بخشیدن ، رنجی را کاهش دادن ، ارتباط گرفتن با دیگران ، همراهی کردن با آنها ، هم سخن شدن با خانواده و دوستان ، بر دانشی افزودن ، کاری آفریدن و ... )
- از انجام موهبتهای فوق که منتی هم بر کسی نمی گذاریم لذت ببریم .
- تغییر کردن را بخش جدایی ناپذیر هستی بدانیم و رنجهای ناشی از آن را چه در زندگی خود و چه در پیرامون بپذیریم .
- تا می توانیم آرام باشیم ، آرامش ببخشیم و آرامش بیابیم و در این راه به سهم خود ، بخشی از شلوغیهای دنیا را کم کنیم .
و البته برای تحقق این معنا ، اهدافی را که هم به تواناییهای ما مربوط است و هم بر علایقمان استوار می باشد برگزینیم و برنامه ریزی کنیم .
و در مسیر عبور تا رسیدن به اهداف خود ، فضیلتهای اخلاقی و دینی را بعنوان ارزشهای خود برگزینیم .
زیرنویسها :
- نیچه : بشو آنچه هستی
- و نفخت فیه من روحی – حجر 29
- تخلقوا باخلاق الله - بحارالانوار، ج 58، ص 129
- والذي نفسي بيده لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا و لا تؤمنوا حتى تحابوا - صحیح مسلم ح 93
محمد صالحی – 17/6/97
https://telegram.me/beshnofekrkon