برخورد پیامبر با زنِ خواننده اي که مسلمان نبود

زنـى بـنـام سـاره كـه وابـسـتـه بـه يـكـى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه خدمت رسول خدا (ص ) آمد .

پيامبر (ص ) بـه او فـرمـود : آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟

عرض كرد : نه .

 فرمود : به عنوان مهاجرت آمده اى ؟

گفت : نه .
فـرمـود : پـس چـرا آمـدى ؟

عـرض كـرد : شما اصل و عشيره ما بوديد ، و سرپرستان من همه رفـتـنـد ، و مـن شـديدا ، محتاج شدم .

نزد شما آمده ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد .
فـرمـود : پـس جوانان مكه چه شدند؟ ( اشاره به اينكه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى كرد.)

 گـفـت : بـعـد از واقـعـه بـدر ، هـيچكس از من تقاضاى خوانندگى نكرد . ( و اين نشان مى دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد در مشركان مكه سنگين بود.)

حـضـرت (ص ) به فرزندان عبدالمطلب ، دستور داد ، لباس و مـركـب و خـرج راهـى بـه او دادند ، و اين در حالى بود كه پيامبر (ص ( آماده فتح مكه مى شد.

نتيجه اينكه آن خانم :

1- در مكه عليرغم شغلي كه داشته ، تحت حمايت حضرت بوده است .

2- نه بدليل كفرش و نه بدليل شغل خوانندگيش ، هرگز مورد بي مهري و يا حتي مشمول نهي از منكر پيامبر(ص) واقع نشد .

3- پيامبر(ص) از خانواده فاميل خود ، او را تحت حمايت قرار داد كه بسي ارزشمندتر از پول بيت المال است .

منبع : تفسیر نمونه  ج ۲۴، ص ۸ و ۹ ذیل آیه ۱ سوره ممتحنه به نقل از  تفسیر مجمع البیان ، الطبرسی ، ج ۹، ص ۴۴۵.

محمد صالحي – 10/4/93

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 13 شهریور 1395  ساعت 4:28 PM نظرات 0 | لينک مطلب

اشو جان ، چرا خداوند این دنیا را آفرید که در آن شاهد اینقدر ظلم و بدی و جنایت باشیم؟

 

پاسخ: شاید برایت عجیب باشد که خداوند هرگز این دنیا را نیافریده است.

 

 این دنیا آفرینش خود شما است.

 

بله قطعاً خداوند دنیایی را آفریده، ولی تو ابداً در مورد آن دنیا چیزي نمیدانی.

 

او این دنیا را هرگز نیافریده است؛

 

این دنیا را که در آن ریچار نیکسون وجود دارد، ویتنام وجود دارد و چنگیز و هیتلر وجود دارد.

 

خداوند چنین دنیایی را نیافریده است؛

 

دنیاي آدلف هیتلر و موسولینی و فاشیزم و کمونیسم و استالین و مائو.

 

 خدا این دنیا را نیافریده است؛

 

دنیایی که در آن فقر بیداد می‌کند، زیرا که مردم بسیار طمعکار هستند، زیرا که مردم به احتکار کردن ادامه می‌دهند، دنیایی که در آن زندگی چنین زشت است،

 

دنیایی که در آن حتی بارشی از عشق وجود ندارد،

 دنیایی کویر گونه، بی عشق که در آن مردم فقط رقابت می‌کنند و می‌جنگند.

 

 جایی که خشونت بسیار زیاد است.

 

نه، خدا چنین دنیایی را نیافریده است.

 

 این دنیای شماست؛ شما آفریننده آن هستید.

 

شما همین دنیا هستید.

 

این دنیا فرافکنی شماست، این دنیا بر اساس زشتی شما ارتعاش دارد.

 

پس خدا چنین دنیایی را نیافریده است.

 

 لطفاً او را مسئول آن نساز ، او مسئول نیست.

 

 

ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک. آیه 79 سوره نساء

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 13 شهریور 1395  ساعت 7:49 AM نظرات 0 | لينک مطلب

بسيار دلتنگم

 

من نشاني از تو ندارم ،

اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم !!

 

در عصر های انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار !

 

خیابان غربت را پیدا کن !

و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن !

کنار بید مجنون خزان زده ،

و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام !

در کلبه را باز کن ،

به سراغ بغض خیس پنجره برو ،

حریر غمش را کنار بزن ،

مرا خواهی دید ،

که با بغضی کویری که غرق عصاره ی انتظار است ،

پشت دیوار درد هایم نشسته است!

 

13/10/94

اينترنت

محمد صالحي

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 10 شهریور 1395  ساعت 11:00 AM نظرات 0 | لينک مطلب

دین و مذاهب از منظر امام موسی صدر

 

" اديان يكي بودند و هدفي مشترك را پي مي گرفتند ؛ جنگيدن در برابر خدايان زميني و طاغوت ها و ياري مستضعفان و رنجديدگان ؛ و اين دو نيز نمودهاي حقيقتي يگانه هستند؛ ... اديان يكي بودند و يكديگر را مورد تصديق قرار داده اند .

خداوند به واسطه اين اديان مردم را از تاريكي ها به سوي نور بيرون كشيد و آنان را از اختلافات ويرانگر نجات داد و آنان را پيمودن راه صلح و مسالمت آموخت...

اديان يكي بودند ؛ زيرا در خدمت هدفي واحد بودند : دعوت به سوي خدا و خدمت به انسان ! و اين دو نمونه هاي حقيقتي يگانه هستند...

اديان يكي بودند ؛ زيرا نقطه آغاز همه آن ها ؛ يعني خدا ، يكي است و هدف آن ها ؛ يعني انسان ، يكي است و بستر تحولات آن ها ؛ يعني جهان هستي ، يكي است... و چون هدف را فراموش كرديم و از خدمت انسان دور شديم ، خدا نيز ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد ، و ما به راه ها و پاره هاي گوناگوني بدل گشتيم ، و در پي خدمت به منافع خاص خود بر آمديم ، و معبودهاي ديگر ، جز خدا را بر گزيديم ،  و انسان را به نابودي كشانديم . 1

........ اگر خداوند مي خواست همه را يكسان و برابر خلق مي كرد . اديان گرچه همگي يكي بودند، اما به مذاهب گوناگون تقسيم شدند .

مذهب راه يا منش خاصي است كه به افرادي معين اختصاص دارد ؛ مثلاً تشيع و تسنن نه دو دين كه دو مذهب از ديني واحد هستند، ........ با همين سياق مي توان در مورد همه اديان سخن گفت . آن ها يكي هستند ، خدايشان يكي است ، و سرچشمه شان نيز يكي است ، اما آميختگي با برخي تفسيرها ، برخي دخل و تصرف ها و برخي شيوه هاي خاص ، چهره اي از آن ها به نمايش گذاشته است، كه گويي ادياني متفاوت و به دور از هم هستند .

اصول همه اديان ، توحيد ، نبوت و معاد است ، اما زوايدي كه با آن ها آميخته است ، به اجتهادات و برداشت هاي مشخص افراد يا پيروان اين اديان مربوط است... 2

 

زيرنويسها :

  1. بخشي از سخنراني امام موسي صدر در تاریخ 19 فوریه 1975 مطابق با 30 بهمن 1353 در خطبه آغاز روزه در کلیسای کبوشین بیروت
  2.  به نقل از مقاله پيامبري و پيامبران – امام موسی صدر

محمد صالحی 13 / 6 /89

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 10 شهریور 1395  ساعت 7:19 AM نظرات 0 | لينک مطلب

نظریه امام محمد غزالی در مورد موسيقي با استناد به نظر پيامبر(ص)

امام محمد غزالی شافعی از کسانی است که به مباح بودن موسیقی و غنا فتوا داده است .

او در کتاب احیا علوم الدین بحثی را تحت عنوان ( کتاب آداب السماع و الوجد) مطرح کرده و پس از اشاره به اقوال مختلف بزرگان سنت درباره  (سماع  : شنیدن  موسیقی و غنا) و نقل خواب و رویای بعضی از اهل سنت در تمجید (سماع ) می گوید:

معنای سخن کسانی که می گویند : سماع حرام است این است که خدای تعالی مرتکب آن را عذاب می کند و این چیزی است که از طریق عقل و نقل نا شناخته است .

زیرا شناخت شرعیا ت منحصر است به نص و قیاس .

وقتی که درباره چیزی نه نصی وجود  داشته باشد نه قیاس ، قول به تحریم  آن باطل می گردد و  آن عمل جز  مباحات خواهد بود ودرباره (سماع ) نیز هیچ نصی و قیاسی  دلالت بر حرمت نمی کند . 1


ایشان برای اثبات مدعای خود دلایلی آورده است :

الف ) عایشه می گوید : روزی دو کنیز خواننده درمنزل آواز خوانی می کردند ، پیامبر وارد شد ( اعتراضی  نکرد) خوابید و صورت خود را پوشاند .

دراین حال ابوبکر وارد شد و مرا از این کار منع کرد .

پیامبر صورت خود را باز کر د و به ابوبکر فرمود : بگذار بخوانند ایام عید است . 2


ب) عایشه می گوید: عده ای از سودان آمده بودند و بازی رقص و پای کوبی می کردند .

پیامبر به من فرمود می خواهی تماشا کنی ؟

گفتم :  آری .

پیامبر مرا در پشت خود قرار داد به گونه ای که سرم را به شانه پیامبر گذارم و صورتم درکنار او قرارگرفت .

آن قدر تماشا کردم تا خسته شدم .

پیامبر فرمود : بس است ؟

گفتم : آری  .

فرمود : پس برو به خانه . 3

1- الموسوعه الفقهیه ج 2 ص 431  
2- احیاءعلوم الدین ج 2 ص 442
3- احیاءعلوم الدین ج 2 ص 443 – 444

محمد صالحي – 10/5/95

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 9 شهریور 1395  ساعت 11:43 AM نظرات 0 | لينک مطلب

دين و جامعه عصر نزول ، مظروف و ظرف

در حقیقت اگر کسی فرهنگ قوم پیامبر را که ظرف دین است با مظروف یکی بگیرد و احکام خود دین ، و ارزش و اهمیت و قداست آنرا به این ظرف سرایت دهد در دین بدعت گذارده است .

چرا که بدعت در دین چیزی نیست مگر « داخل کردن چیزی که جز دین نیست در دین » .

داخل کردن ظرف دین در خود دین و قلمداد کردن ظرف دین، به عنوان جزئی از دین و مقدس کردن امور نامقدس، بدترین بدعت در دین است.

چه بدعتی بالاتر از این که انسان دین را به گونه ای ، تفسیر و به دیگران عرضه کند که فقط به درد موزه ها بخورد و مخاطبان خود را بر سر دوراهی انتخاب میان دین و عقل قرار دهد.

برای انسانهایی که در عصر مدرنیته زندگی میکنند ، فرهنگ قوم پیامبر، گرد و غبار بشریت است که بر چهره وحی نشسته است و تا این گرد و غبار از چهره دین زدوده شود، دین آنچنان که هست جلوه گر نخواهد شد و از مردمی که درجهان مدرن زندگی میکنند و به گونه ای متفاوت می اندیشند و عمل میکنند دلربایی نخواهد کرد.

 

دکتر ابوالقاسم فنایی|اخلاق دین شناسی صفحه 461

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 9 شهریور 1395  ساعت 8:12 AM نظرات 0 | لينک مطلب

🌻امروز  25 ذیقعده مصادف است با سالگرد وفات مرحوم حاج محمّد اسماعیل دولابی.
.
🌻ایشان در یک خانواده مذهبی در تاریخ 1282 هجری شمسی در جنوب تهران متولّد شد و در تاریخ 9 بهمن 1381 مطابق با 25 ذیقعده 1423 (روز دحو الارض) وفات یافت و پیکر پاکش در حرم مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها در قم به خاک سپرده شد.
.
👈🏻آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود:

🌷در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم. در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود .
.
🌷در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت التماس می کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم. به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم و می میرم.
.
🌷با علمای نجف هم که مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوزی برای ماندن در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر علیه السلام کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علما مرا به خواسته ام رساند. تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم.
.
🌷در حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام در بالاسر ضریحِ حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت کردند، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران آمدم...

اندکی پس از درگذشت آن مرحوم که مرا یاد صلاح الدین زرکوب , خلیفه مولانا می انداخت , مقاله ای در معرفی و پاسداشت وی در روزنامه ,,جام جم,, نوشتم که نسبتا مفصل بود و بدک نبود.

                 حسین علیزاده



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 8 شهریور 1395  ساعت 8:42 AM نظرات 0 | لينک مطلب

در زمانهای سابق بچه ها بازیی می کردند به نام حمومک مورچه داره ، بنشیین و پاشو خنده داره.

دنیا همون حمومک است و هیچ کس ثابت و برای همیشه نمی تواند در آن بنشیند .

امروز به آنها می گویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و..... بنشین و فردا می گویند پاشو.

این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند .

نکند وقتی گفتند بلند شو محزون غصه دار شوی.

اینها برای این است که ما لایتغیر بشیم و به سکون کامل برسیم .

خدا لایتغیر است و می خواهد ما را هم مثل خودش بکند .

لکیلا تاسو علی ما فاتکم و اا تفرحوا بما ا تاکم:

تا بر آنچه از دستتان می رود غصه دار و از آنچه به شما داده می شود خوشحال نشوید.

 

مصباح الهدی . مرحوم حاج اسماعیل دولابی عارف بزرگ معاصر

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 8 شهریور 1395  ساعت 7:53 AM نظرات 0 | لينک مطلب

کفش‌هایم کو،
چه کسی بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است.
و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‌ها می‌گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد.
بوی هجرت می‌آید:
بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست.

صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.

باید امشب بروم.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچ کسی زاغچه‌یی را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم حوری
- دختر بالغ همسایه -
پای کمیاب‌‌ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند.

چیزهایی هم هست، لحظه‌هایی پر اوج
(مثلا" شاعره‌یی را دیدم
آن‌چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
و شبی از شب‌ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)

باید امشب بروم.

باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره مرا می‌خواند.
یک نفر باز صدا زد: سهراب
کفش‌هایم کو؟

سهراب سپهري

 

محمد صالحي    12/11/94  

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 7 شهریور 1395  ساعت 8:47 AM نظرات 0 | لينک مطلب

چطور اشتباه همسرمان را بهش بگوییم؟

🔻در واقع گاهی این اشتباهات ما هستند که پایه های یک زندگی خانوادگی را به لرزه در می آورند. هنگام بروز اشتباهی از جانب همسرمان ،لحن ما برای گفتن آن می تواند تشدید کننده ی شرایط بد پیش آمده باشد ؛ اما به هرحال مسئله ای است که باید گفته شود.

❓آیا باید اشتباهات همسرمان را به روی همسرمان بیاوریم؟

 

🔻یکی از مشکلاتی که زن و شوهر ها با آن روبه رو می شوند،شرایطی است که اشتباهی از جانب آنها رخ می دهد و طرف مقابل شکل رفتار مناسب با آن را نمی داند.

سوال مهمی که برای فرد در این شرایط ایجاد میشود، این است که این است که آیا باید این مسدله را به روی همسرش بیاورد یا از آن بگذرد؟

نکته ی ظریفی در این تصمیم گیری وجود دارد.

گاهی اشتباهی که از همسرمان سر زده، عمدی نیست و همسرمان به عمد آن اشتباه را مرتکب نشده ؛ بنابراین جدای از مساله ی ناراحتی پیش آمده ، مهم است که بدانیم همسرمان از آنجا که عمدی این اشتباه را انجام نداده ؛ پس اشرافی هم به آن ندارد.

یعنی او نمی داند که او اصلا کار اشتباهی انجام داده است .

در این شرایط او حق دارد که بداند رفتار یا گفتارش درست نبوده ؛ چون اگر آن را تکرار کند و باعث ناراحتی ما بشود ،نوع ناراحتی شدت یافته ما از تکرار این عمل اشتباه ، او را می رنجاند و این توقع هم در وی شکل میگیرد که" من که نمیدانستم این کارم از نظر تو اشتباه است" .

پس بهتر است آنچه را حس می کنیم میتواند تکرارش ما را برنجاند و همسرمان هم از آن بی خبر است را حتما به او بگوییم.

 

⛔️فضایی محترمانه برای گلایه

هنگام عنوان کردن اشتباهات همسرتان ، ملایمت رفتاری و گفتاری را فراموش نکید.

سر او داد نکشید.

با توهین یا کلمات نامناسب اشتباهش را یادآور نشوید.

تنها گفتن این که " من از این کارت خوشم نیومد" کافی نیست و ممکن است زمینه ساز لجبازی هم بشود .

علت ناراحتی تان را عنوان کنید تا اگر سوء تفاهمی ایجاد شده ، برطرف شود.

اگر همسرتان پی به اشتباهش می برد ، لازم نیست دیگر ادامه بدهید و موضوع را پشت سر هم تکرار کنید.

 

وقتی اشتباهی عنوان شد و همسرتان آن را پذیرفت ، آن را پایان یافته بدانید و بار دیگر در مساله ی دیگر و اشتباه دیگری که ربطی به این موضوع ندارد ، آن را پیش نکشید.

با اشتباهات گروکشی نکنید .

🔻متاسفانه وقتی اشتباه همسرتان را به رویش مي آوريد و آن را فراموش هم نمی کنید و نمی بخشید ، جایی دوباره خودش را نشان می دهد.

برای مثال ، همسری در جایی که خودش اشتباه کرده ، به جای پذیرش اشتباه و تغییر و بهبود رفتارش ، آن را مقابله به مثل با اشتباه قبلی همسرش عنوان می کند و مسیر اشتباهی از لجبازی را طی میکند.

كانال آدم و حوا

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 6 شهریور 1395  ساعت 7:52 AM نظرات 0 | لينک مطلب

مثبت اندیشی از دیدگاه اشو

اشكالات مثبت اندیشی

  

تكنيك تفكر مثبت ( positive thinking  ) تكنيكي نيست كه تو را دگرگون كند .

این تکنیکها به سادگی ابعاد منفی ما را سرکوب کرده و به ضمیر ناخودآگاه یا زیرزمین وجودمان می فرستند ، پس نه تنها کمکی به آگاهی ما نمی کند بلکه بر خلاف آگاهی و بینشمان نیز عمل خواهند کرد.

 مثبت اندیشی یعنی فشار دادن منفی ها به ضمیر ناخودآگاه و شرطی کردن ضمیر آگاه با افکار مثبت.

ولی مشکل اصلی در اینجاست که ضمیر ناخودآگاه بسیار پر قدرت تر از ضمیر خودآگاه می باشد.

در واقع ضمیر ناخودآگاه 9 برابر قوی تر از ضمیر آگاه است.

بنابراین اگر چیزی ناآگاهانه شود 9 برابر در وجودمان تقویت خواهد شد، دیگر به صورت قبلی خود را نشان نخواهد داد و راههای  جدیدی برای نشان دادن خود پیدا می کند.

 پس می بینیم که مثبت اندیشی ، روش بسیار ضعیفی است.

اگر این روش را به درستی درک نکنیم ، بینش غلطی نسبت به آن خواهیم داشت.

  مثبت اندیشی از یک گروه مسیحی به نام Christian science در آمریکا متولد شد.

آنها اعتقاد دارند که هر چه در زندگی انسان اتفاق بیفتد ، فقط انعکاسی است از فکر او .

اگر بخواهید ثروتمند شوید راجع به آن فکر کنید و پولدار خواهید شد .

فقط با افکار مثبت است که شما ثروتمند می شوید و دلارها به سوی شما سرازیر خواهند شد.

این نکته مرا به یاد داستانی می اندازد.

مرد جوانی در راه می رفت که به زن پر سن و سالی برخورد .

آن خانم پرسید : حال پدرتان چطور است؟ مدتی است که به ملاقات هفتگی مثبت اندیشان که خود تأسیس کرده نمی آید؟

مرد جوان گفت : پدرم بسیار مریض است و احساس ضعف شدیدی می کند.

 آن خانم خندید و گفت : این فقط افکارش است و بس . او فکر می کند که مریض است ، اما مریض نیست . زندگی از افکار درست شده است . هر چه فکر کنید همان می شود .

پس به او راجع به ایدئولوژی که به ما یاد داده است یادآوری کنید . به او بگویید که در ذهنش به سلامتی فکر کند.

مرد جوان گفت : بسیار خوب این پیام را به او می دهم . بعد از ده روز مرد جوان مجدداٌ آن خانم را دید . زن سالخورده پرسید ، چه اتفاقی افتاده است و چرا پدرش همچنان به جلسات نمی آید؟

 مرد جوان گفت : من پیغام شما را به او دادم ، اما حالا او فکر می کند که مرده است . نه تنها او بلکه همه فامیل و همسایه ها و حتی خود من نیز چنین فکر می کنیم . او دیگر با ما زندگی نمی کند بلکه به قبرستان رفته و در آنجا زندگی می کند.

مثبت اندیشی بسیار سطحی است . ممکن است در چندین چیز کوچک ما را یاری کند ، به خصوص در مورد چیزهایی که ذهنمان آنها را خلق کرده می تواند آن چیزها را عوض کند .

اما همه زندگی انسان ، بوسیله فکرش خلق نشده است .

پایه های این فلسفه ، بر این مطلب استوار است که اگر منفی فکر کنید ، برای شما اتفاق می افتد و اگر مثبت فکر کنید ، آن هم برای شما اتفاق خواهد افتاد.

این نوع نوشته ها در آمریکا بسیار رواج دارد ، ولی در شرق این افکار بسیار بچه گانه اند . فکر کنید و پولدار شوید ، همه می دانند که این فکر بسیار احمقانه است . نه تنها احمقانه بلکه بسیار زننده و ساده لوحانه به نظر می رسد.

ایده ها و عقاید منفی ذهن ، باید رها شوند ، نباید بوسیله افکار مثبت ، سرکوب شوند . ما باید ضمیری را خلق کنیم که نه مثبت باشد و نه منفی . آن ضمیر خالص خواهد بود. در آن ضمیر خالص ، شما به طریق طبیعی و شعف باری زندگی خواهید کرد.

   اگر شما یکسری افکار و عقاید منفی را به خاطر این که شما را اذیت می کنند سرکوب کنید ، مثلاً اگر از دست فردی عصبانی باشید و آن عصبانیت را در وجودتان فشار دهید و سعی کنید ، انرژی را در درونتان مثبت کنید و مثلاً سعی کنید دیگران را دوست بدارید ، به خصوص کسی را که از دستش عصبانی بودید ، باید بدانید که تنها خودتان را گول می زنید.

 عصبانیت در عمق وجود شما باقی مانده است و حالا شما دارید با وایتکس  آنرا سفید می کنید. در سطح ، ممکن است شما لبخند بزنید ، اما این لبخند فقط مربوط به لبهای شما می شود . با خودتان ، با قلبتان ، با وجودتان ارتباطی پیدا نمی کند. به این ترتیب بین لبخند و قلبتان یک سد بزرگ گذاشته اید. این همان احساس منفی سرکوب شده است.

 فقط این یک احساس منفی نیست ، در زندگی روزمره ما هزاران احساس منفی وجود دارد . مثلاً ما شخصی را دوست نداریم ، و یا ممکن است نسبت به خیلی چیزها بی علاقه باشیم.

اصلاً ما نسبت به خودمان هم بی توجهیم . غالباً در اوضاع و احوالی قرار می گیریم که که باب میل ما نیست . همهء این آشغالها در ضمیر ناخودآگاه ما جمع می شوند و در سطح ِ ما یک آدم دورو به وجود می آید که می گوید من عاشق همه هستم و عشق راهی برای شعف است ، ولی شما شعفی در زندگی این شخص نمی بینید . او جهنم را در درون خود جمع می کند.

پس میبینیم که مثبت اندیشی ، فلسفهء آدمهای دورو است . مثلاً وقتی که دوست دارید گریه کنید به شما می آموزد که آواز بخوانید و آدم مثبتی باشید ، شما هم اگر اندکی سعی کنید می توانید این کار را بکنید.

اما این گریه های سرکوب شده در شرایطی دیگر که دشوارتر نیز خواهند بود بیرون می آیند . در سرکوب کردن حد و حدودی وجود دارد.

آواز خواندن این شخص بی معنی است ، چون آنرا حس نمی کند و از قلبش بلند نمی شود. فقط فلسفه ای است که به او می گوید : "همیشه مثبت را انتخاب کن."

من صددرصد مخالف مثبت اندیشی هستم .

اگر هیچ انتخابی نکنید و آگاهانه بدون انتخاب باشید . زندگیتان چیزی را که ورای مثبت و منفی است نشان خواهد داد ، چیزی که بسیار فراتر از مثبت و منفی است و شما را منقلب خواهد کرد .

به این طریق شما هیچ وقت بازنده نیستید . چیزی که نه مثبت است و نه منفی ، پاره ای است از هستی.

اگر در چشمانتان ، اشک حلقه بسته است بسیار زیباست ، همین گریستن ، آوازی پرشکوه به همراه دارد .

پس بدون ترس از مثبت و یا منفی بودن ، گریه کنید ، مطئن باشید که بسیار زیباتر از یک لبخند دروغین خواهد بود.

            منبع : كتاب  منتخبي از اشو ص 113

محمد صالحي

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 3 شهریور 1395  ساعت 3:57 PM نظرات 0 | لينک مطلب

خودتان کتاب ( نامه اعمال ) خودتان را بخوانید

 

انسان با خدا صلح نکند با چه کسی صلح کند !

او سریع الحساب است ، به سرعت حسابرسی می کند ،

یک مرتبه می گوید : بنشین نامه اعمالت را خودت بخوان ، همین که خودت خواندی کافی است .

نمی خواهد پیش من بخوانی .

هم خیلی زود حسابرسی می کند ، هم خیلی سهل گیر است . " حسابا یسیرا ".

 

هیچ کس مثل خدا خوش حساب و زود حسابرس نیست .

یک وقت گفته ی کسی را که می گوید خدا بد حساب و سخت گیر است باور نکنی !خدا حسابگر نیست .

مستند قرآنی را هم بگویم ، شما امینید ؛ " اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا "

، من به شما اعتماد دارم ، خودتان کتاب خودتان را بخوانید کافی است .

از این بهتر چه می خواهید ؟

پیش کسی رسوا نشدی ، نامه اعمالت را هم نه خدا خودش دید ، نه گذاشت پیش پیغمبرش خجالت بکشی و نه پیش خلق و در قیامت آبرویت را برد .

" اقرا کتابک " . کتابت را خودت بخوان .

این آیه را بخوان ، کیف کن ، ببین خدا با تو چه کار کرده است !

خطاب به خود بنده می گوید ، به دیگری نمی گوید ، به هر کس تک تک می گوید .

می گوید : بنده من خجالت نکش ، چرا می لرزی ، چرا می ترسی ، تو خودت امین هستی ، نامه اعمالت را حسابرسی کن ! " کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا " .

هیچ حسابرسی برایت نمی گذارم .

اگر عیبی هم در نامه اعمالت وجود دارد ، خودت می توانی پاکش کنی تا خیالت راحت شود .

 او تو را امین دانسته و گفته : بنده ی من ! اگر تو به من مومن نبودی ، من به تو مومن بودم . خودم خلقت کرده بودم .

ص – 65 – کتاب طوبای محبت 2 – عارف بزرگ مرحوم دولابی

محمد صالحي

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 2 شهریور 1395  ساعت 7:23 AM نظرات 0 | لينک مطلب

عشق خداست

حضرت موسي يكي از پيامبران پيشرو بود.

او فقط داشت يخ ها را آب مي كرد.

حضرت عيسي جهشي بزرگ انجام داد.

سه هزار سال پس از موسي اعلام داشت كه خدا عشق است.

مسيح را به صليب كشيدند زيرا او داشت بنيان دين يهود را به هم مي ريخت.

تبديل كردن خدا به عشق يعني از بين بردن ايده هاي كهنه و قديمي.

اكنون دو هزار سال از زمان حضرت مسيح مي گذرد و بشر نيازمند جهش بزرگ ديگري است.

راه من كاملا متفاوت است.

من مي گويم عشق خداست.

در حقيقت، خداوندي يكي از جنبه هاي عشق است نه بر عكس.

اگر تو عشق بورزي كافيست، زيرا عشق به شكلي خودكار كيفيتي خداگونه بر وجود تو وارد مي سازد.

چيزي از فراسو و الهي بر تو وارد مي شود.

اكنون زمان آن است كه يك گام جلوتر از مسيح برداريم.

با قلب خود و با عشق خود زندگي كن. بگذار عشق چراغ راه تو باشد تا به گمراهي نروي!

 

#اﺷﻮ

#مراقبه_های_روزانه

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 2 شهریور 1395  ساعت 7:22 AM نظرات 0 | لينک مطلب

آدم از سر شوق دیدار معشوقه ای که دید ،

پای در راه پر از سنگلاخی گذاشت که فرمانش به دل سپرده بود .

 

و درخت ، مسیر تعالی از دنیایی تا خدایی شدن بود ،

که برای رسیدن به آن دیدار ، انتخاب کرد .

 

محمد صالحی - 21/1/95

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 1 شهریور 1395  ساعت 8:02 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :4
  •    
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
Powered By Rasekhoon.net