روزشمار وقایع محرم سال 61 هجری قمری - هشتم محرم
-
در روز هشتم محرم امـام حـسين (ع ) وقتى مشاهده كرد آب در خيمه ها كمياب شده , برادرش عباس را به فرماندهى سـى سـوار و ده پياده مامور تهيه آب كرد . هلال بن نافع جملى پيشاپيش پيادگان حركت مى كرد . عـمـرو بـن حجاج پرسيد كيستى ؟
گفت : من نافعم , آمده ام از اين آب كه تو ما را محروم كرده اى بنوشم . عمر گفت : بنوش گوارايت باد.
هلال گفت : واى بر تو! چگونه بنوشم در حالى كه حسين و همراهانش تشنه اند.
گفت : مى دانم ولى ما ماموريم نگذاريم دست او به آب برسد.
هـلال بـه اصـحـابش گفت وارد آب شوند و عمر نيز به لشكرش دستور مقابله داد . جنگ سختى درگرفت . سواران ( به فرماندهی عباس و نافع ) مى جنگيدند و پيادگان مشكها را آب مى كردند . نهایتا ، ياران امام با بيست مشك پر از آب به خيمه ها برگشتند و اينجا بود كه حضرت , عباس را سقا لقب دادند . 1 -
در این روز "یزید بن حصین همدانی" با اجازه امام برای مذاکره با عمر بن سعد رفت و به او گفت : اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت : ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم ؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، ؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام (ع) رساند و گفت : عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند .2 -
امام (ع) مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند .
شب هنگام امام حسین (ع) با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند . امام حسین (ع) به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علياكبر" را نزد خود نگاه داشت . عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد .
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام (ع) كه فرمود : آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد . یك بار گفت : ميترسم خانهام را خراب كنند ! امام (ع) فرمود : من خانهات را ميسازم . ابن سعد گفت : ميترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود : من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم . عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند .
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نميگردد، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود : تو را چه ميشود ؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت : جو عراق ما را بس است.3 - عمر بن سعد، که حوادث کربلا را پی در پی برای عبیدالله گزارش می کرد، پس از ملاقات با امام ، نامه ای رضایت بخش برای عبیدالله ارسال کرد و در آن بر اساس برداشتهای خود و رام کردن دل او ، یادآور شد : " خداوند متعال، آتش جنگ ما را خاموش کرد . زیرا حسین ، هم اینک حاضر است از همان جایی که آمده است ، برگردد و یا به سوی یکی از مرزهای کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگی کند . نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزی در میان نباشد و یا به جانب شام نزد یزید رفته و اختلافش را با وی حل و فصل کند . ای عبیدالله ، این پیشامد، هم می تواند موجب خرسندی تو و هم موجب اصلاح امت باشد ". 4
-
وقتى كه اين نامه به عبيدالله زياد رسيد و آن را بخواند، گفت : الحق كه اين نامه را مردى نوشته كه خيرخواه امير و دلسوز قومش مى باشد . پيشنهادش را تحسين مى كنم و آن را مى پذيرم .
در این لحظه ، شمر بن ذى الجوشن برخاست و گفت : اكنون كه حسين در كنار تو فرود آمده و در سرزمين تحت فرمان تو گرفتار شده ، اين سخنان را از او مى پذيرى ؟ قسم به خدا، اگر پيش از آنكه دست در دست تو بگذارد از اينجا برود، نيرو و شوكتش فزونى گيرد و برعكس ، نيرو و توان تو رو به سستى و كاستى خواهد نهاد ! چنين امكانى را به او مده كه بيانگر ترس و درماندگى توست .... قسم به خدا كه به من خبر درست رسيده كه حسين و فرزند سعد همه شب را بين دو سپاه به گفتگو مى نشينند و بنرمى با يكديگر سخن مى رانند ! - ابن زياد پس از شنيدن سخنان شمر گفت : خوب فهميدى و راءى درست همان است كه تو انديشيده اى !5
- سپس نامه ای برای عمر سعد نوشت و توسط شمر برایش فرستاد .
" اما بعد، من تو را به سوى حسين نفرستاده بودم كه با او مدارا كرده ، كارش را به تاءخير و تعويق اندازى و بقا و سلامتش را آرزو كنى و از او در نزد من به شفاعت برخيزى .
خوب توجه كن ! اگر حسين و يارانش سر به فرمان من نهادند و تسليم راءى من شدند، آنها را همگى سالم به خدمت من بفرست ، و اگر زير بار نرفتند، بر آنان بتاز و همه را از پاى درآور و مثله كن كه در خور چنين رفتارى هستند ! ....
اينك اگر تو فرمان ما را به كار بردى ، پاداش فرمانبرداران را خواهى يافت . در غير اين صورت ، از فرماندهى سپاه ما كناره گير و زمام كار را به عهده شمر بگذار و اداره سپاه را به وى بسپار كه ما دستورهاى لازم را به او داده ايم . والسلام ."6
زیرنویسها :
- مقتل خوارزمى , ج 1, صص 5ـ244. و طبری ص 3007 ( ج 7 الکترونیکی – ص 303 )
- كشف الغمة، ج2، ص47.
- بحارالانوار، ج44، ص388. و مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 245
- ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص82.
- و 6 - طبری ص 3010 ( ج 7 الکترونیکی – ص 305 ) و حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد دوم، صفحه139
منابع :
- مروري بر زندگي سياسي امام حسين ( ع ) http://mahsan.parsiblog.com/Posts/468/
- http://www.aviny.com/news/83/11/26/03.aspx
- كتاب : سخنان حسين بن على (ع ) از مدينه تا كربلا - محمّد صادق نجمى
- http://www.al-shia.org/html/far/books/falsafe/emam_hosein/fehrest.htm
- حماسۀ حسینی، مرتضی مطهری، جلد دوم،
تحقيق : محمد صالحی – 10/ 9 / 90– مصادف با اول محرم