من در هیاهوی این دیار غریب

گم کرده راهم و قلبم نمی زند

 

چشمم سویی کشد و پایم روانه نیست

 دل شاد از تهی شدن و خندانه می رود

 

اینگونه غرق اشتیاقم و دردی بزرگ

روحم نشانه رفته و درمان نمی خرد

 

بازم  خوشم به همین حد بیگانگی

خود را به خدایم سپرده ام و او همی برد

 

 

محمد صالحی

26/9/94



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 28 آذر 1394  ساعت 8:07 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net