یک عمر ، پشت در آن خانه نشستم
همه تن چشم شدم ، یک لحظه نبستم
باشد که بیاید ، نگهی بر رخ زیباش بدوزم
او آمده گفتا كه کجایی؟ من هستم
گفتم : كه به شوق ديدنت كور شدم
گفتا تو برو مست بشو ، من هستم
رفتم که بجویم می و میخانه عشقی
دیدم که همان خانه او بود ، چرا من رستم ؟
دردي بکشیدم ز فراقش ، پر حرمان گشتم
ناگه خود فرياد شدم ، که همه تن مستم
آمدم تا بروم باز به آن خانه او
گفتا به كجايي ؟ كه من اينجا هستم .
محمد صالحی 9/11/94 جمعه
درباره وبلاگ

آخرين مطالب
آرشيو مطالب
موضوعات
پيوندها
آمار وبلاگ
کل بازديد ها : 341412
تعداد کل پست ها : 762
تعداد کل نظرات : 18
تاريخ آخرين بروز رساني : چهارشنبه 11 دی 1398
تاريخ ايجاد بلاگ : سه شنبه 7 مهر 1394