عشق چنان تحولي در آدمي ايجاد ميكند كه :
روح را لطيف
قلب را مهربان
دستها را بخشنده
چشمها را براق
پاها را استوار
زبان را آرام
گوشها را بسته
و همه وجود را به غليان و سيلان وا ميدارد .
حال شش سه حالت متصور است :
1- وقتي در كنار معشوق است و براي او آنگونه است - -- اين نتيجه جبري عشق است كه عاشق در حضور و براي معشوق ، آن گونه باشد .
2- وقتي كه در كنار معشوق است و كلا آنگونه است . -- اين نيز نتيجه عشق است ولي يك پله فراتر رفته و وجود عاشق را به فراي معشوق نيز سوق داده است .
3- وقتي در كنار معشوق نيست و آنگونه نيست . -- اين نشان از آن دارد كه عشق او جز يك خودخواهي و معامله با معشوق نبوده است .
4- وقتي در كنار معشوق نيست ولي آنگونه است . -- و اين نشان از ارتقا روحي او در فراكندن خود از قيد شخصي دارد و يك پله اوج گرفته است .
5- وقتي كه معشوق رفته است و آنگونه نيست . ---- اين نشان از آن دارد كه او فقط نياز عاطفي خود را در يك معامله و براي رسيدن به خواهش نفس خود ، دنبال مي كرده است .
6- وقتي كه معشوق رفته است و او آنگونه است . ---- اين نشان از آن دارد كه او از نفس خود خارج شده و دايره وجودي او بسبب عشق ، بسيار گسترده تر از شخص معشوق گشته و در حال توسع و گسترده شدن آن بدون وابستگي به بود و نبود معشوق مي باشد و اگر اينگونه ادامه يابد ، به محبتي تبديل ميشود كه از جنس خدايي است و وسعتش چون خورشيد ، عالمگير .
عشق حقيقي ، معشوق زميني را براي خود نميخواهد ، كه خود را براي او ميخواهد . و اينگونه است كه همه چيز را براي او ميخواهد تا آنكه او را مسرور كند و شادمان ببيند و آنگاهست كه تماميت وجود خودش ، ميشود شادماني و سرور .
و همين است كه هر چه دارد از دعا و عمل ، براي اوست و تمام ، چه معشوق در كنار او ، باشد و يا نبود .
سپس وقتي كه نباشد ، او را از خود ميكَََند ، درد فراقش ميچشد ولي تحمل ميكند ، كه هديه موقت خدا به جاده زندگي او بوده تا خود را واكسينه كند ، و آنگاه راه براي تجلي اخلاق خداوندي در وجود خود هموارتر كرده ، تا اوج چون اويي شدن به پيش ميرود.
محمد صالحي - 12/11/94
http://mahsan.rasekhoonblog.com/