پیامبران هم میفهمیده اند - الهیات تفهمی
محمد مجتهد شبستری
1- ترجیح میدهم کوشش معنا یابانه خود را که قدمتی 20 ساله دارد «الهیات تفهمی» بنامم تا «الهیات تفسیری». از شما خوانندگان گرامی میخواهم در نوشتهها و گفتههای صاحب این قلم هر جا به تعبیر الهیات تفسیری برخوردهاید آن را به الهیات تفهمی تغییر دهید.
تفسیر ، انواع گوناگون تفهمی و غیرتفهمی دارد و آنچه من در کوششهای علمیام با دقت و تأمل فراوان آن را تعقیب میکنم، نوع تفهمی آن است و بنا بر این برای پیشگیری از هر گونه سوء فهم و برداشت نادرست، صواب این است که همه جا و بدون استثنا «الهیات تفهمی» را بکار برم و چنین خواهم کرد.
2- در الهیات تفهمی ، خدا «معنای معناها» ست و من گاهی به صورت اجمال و گاهی به صورت تفصیل این موضوع را شرح کرده ام، از جمله در گفتگویی با من که با عنوان «در جستجوی معنای معناها» منتشر شده است [1].
3- در الهیات تفهمی ، موضوع دعوت نبوت و رسالت پیامبران هم از سنخ و جنس تفهم است. به شهادت کتب منسوب به پیامبران و رسولان الهی که فعلاً در دسترس ماست آنچه را که آنان با مخاطبان خود در میان گذاشته اند و آنها را به تأمل در آن دعوت کردهاند از جنس و سنخ امور فهمیدنی (تفهمی) بوده است.
در مقالات یک و چهارده و پانزده قرائت نبوی از جهان [2] این موضوع را در ارتباط با نبوت و رسالت پیامبر اسلام (ص) به تفصیل شرح دادهام.
انسانها تنها در مواردی می توانند دیگران را به فهمیدن یک موضوع دعوت کنند که نخست خود ، آن موضوع را فهمیده باشند.
تنها «فهمیده شدهها» هستند که ممکن است از سوی انسانهای دیگر هم فهمیده شوند . اگر کسی به حقیقتهایی غیر از حقیقتهای تفهمی رسیده باشد ، نمیتواند از دیگران بخواهد آن حقیقت غیرتفهمی را فهم کنند .
فهم پسین ، همیشه از فهم پیشین ، سیراب میشود . پیامبران و رسولان ، چون به فهم امور فهمیده شدنی ، دعوت کرده اند لاجرم آنها خود فهمی از آن داشته اند .
بدین ترتیب در الهیات تفهمی ، معنای نبوت و رسالت جز این نیست که پیامبران و رسولان انسانهایی بوده اند که از مخاطبان خود خواستهاند آنچه را که آنها فهمیده اند آن مخاطبان هم بفهمند .
این که در تجربه پیامبران و رسولان از یک امداد الهی (وحی) سخن به میان آمده که تفهم آنها را ممکن میساخته و یا اینکه آنها حالات معنوی ویژهای داشته اند ، اصل این مطلب را که آنچه آنها به دیگران عرضه میکردند خود آنرا میفهمیده اند، تغییر نمیدهد.
4- نزاع الهیات تفهمی با الهیات جزمیت گرا ، بویژه الهیات فقیهان در این است که متفهمان میگویند چون آنچه را پیامبر اسلام به مخاطبان خود عرضه کرده به شهادت متن قرآن از جنس و سنخ امور فهمیدنی است لاجرم مخاطبان آن حضرت در عصر حاضر باید آن را با کوشش تفهمی ، به فهم خود در آورند و غیر از این ممکن نیست.
5- حال اگر قرار بر این است که مخاطبان آن پیامبر در عصر حاضر ، فهمیده شدههای او را که در قرآن و حدیث آمده بفهمند ، هیچ گریزی از این نیست که آنچه را که در عصر حاضر دربارۀ فهم و تفهم و چگونه ممکن شدن آن در میان فیلسوفان مطرح است مد نظر قرار دهند و این آن تحول بزرگ است که باید در جهان اسلام اتفاق بیفتد، اما متاسفانه علمای رسمی دین و بویژه فقیهان با بکار گیری تمام قدرت و امکانات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود از وقوع آن تحول اساسی جلوگیری میکنند، چه خود از آن آگاه باشند چه نه.
آنها کوشش میکنند با یک سلسله وصله پینههای فقهی و افتائی ، پارهای از مشکلات خطیر ، زیستن مسلمانان در جهان حاضر را حل و فصل کنند، اما اینها ره به جایی نخواهد برد و من بیم آن دارم که در آیندهای نه چندان دور ، مسلمانان کشورهای اسلامی در گردابها و پیچ و خم های پر تلاطم زیستن در جهان مدرن غرق شوند.
خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است (سعدی)☘☘
الهیات تفهمی (2)🌸
تفهم ، از طبیعتِ «فهم» پیروی می کند ، نه از حجت شرعی
محمد مجتهد شبستری
1- چنانکه پیشتر گفته ام پیامبر اسلام از طریق قرآن و حدیث ، این «حقیقت تفهمی» را به مخاطبان خود ابلاغ نموده است که «هستی خدا است» و پیروی از او در همه عصرها در مقام نظر و عمل ، جز تفهم مستمر این «فهمیده» نیست. این تفهم امری اختیاری و دور از هر گونه اجبار است.
2- چون هر فهمی بنا بر طبیعت خود ، قائم به ذات و سیال است و نقد هر فهمی ، بخشی از خود فهم است، فهم هیج کس نمیتواند برای کس دیگری ، حجت (غیر قابل عبور و غیر قابل نقد) به شمار آید.
اگر کسانی برای فهم پارهای از آدمیان ، حجیت قائل شوند و آن را غیر قابل نقد و غیر قابل عبور اعلام کنند راه فهم دیگران را مسدود کرده اند و به تقلید فرا خوانده اند و فرمان را به جای فهم نشانده اند و بدون تردید بذر خشونت و زورگوئی کاشته اند.
3- فهم اخلاقی از اراده خداوند که به احکام مربوط است، بخشی از فهم «هستی خدا است» میباشد .
در این بخش ، هم فهم ، قائم بهذات و سیال است و در این بخش ، هم صاحب هیچ فهمی ، نمیتواند ادعا کند که فهم او بر دیگران حجت است و کسی نمیتواند از آن عبور کند.
4- فقیهان اسلام از آغاز تاکنون ، با تاسیس حجیتهای گوناگون شرعی از ظواهر کتاب و سنت ، گرفته تا سایر موارد که در کتابهای اصولی آنها را باب حجج خوانده اند راه تفهم «هستی خدا است» را در باب احکام بر روی مسلمانان مسدود کرده اند.
در ایجاد این انسداد هیچ فرقی میان فقیهان شیعه و سنی نیست. در عصر حاضر که آثار زیانبار حجیت تراشیهای گذشتگان ما پیش از پیش آشکار شده و به بحران دینی در جهان اسلام انجامیده، وقت آن رسیده که این انسداد به «انفتاح» مبدل شود و تفهم اخلاقی مستمر از اراده خداوند ، جای استنباط احکام شرعی از کتاب و سنت (حتی در مدل اجتهاد در زمان و مکان که راهحل اساسی برای مشکلات جهان اسلام نیست) را بگیرد.
5- تعهد ما به دین و دینداری ، جز تعهد ما به همین تفهم مستمر از «هستی خدا است» در مقام نظر و مقام عمل نیست.
تفهم مستمر ، غیر از تعبد مستمر است. آنچه با نوآوری در باب دین و دینداری منافات دارد، تعبد مستمر است نه تفهم مستمر. اشکالات ناشی از تعبد مستمر نتیجه حجیت تراشیهای گذشتگان است که بیش از آنچه مبنای علمی داشته باشد مبنای سیاسی و حفظ هویتهای فرقهای داشته است.
تفهم مستمر با نوآوریهایی که از طبیعت استمراری و تجدد طلبانه فهم ناشی میشود، نه تنها سازگار است بلکه از آنها تغذیه میکند و بدون آنها منجمد میگردد و نابود میشود.
در نظر صاحب این قلم هرآنچه به عنوان نوآوری در دین و دینداری قابل دفاع است مربوط به همین تفهم مستمر است که هیچ ضرورت ندارد آن را تحت عنوان پاره ای از تعبیرات محل نزاع بگنجانیم و سپس در انسجام و عدم انسجام معنایی آن تعبیرات با یکدیگر به مجادله مشغول شویم.
6- شکی در این نیست که تأسیس اصول در مقام تفسیر متون ، خصوصاً متون حقوقی ، یکی از مقبولات و مسلمات دانش هرمنوتیک است.
اما این تأسیس اصول که امری عقلی است با تأسیس حجیتهای شرعی که فقیهان و اصولیون بدان میپردازند از زمین تا آسمان متفاوت است.