بخشهایی از مصاحبه روزنامه ایران با حسین پناهی (ایران / 1375)
* شمابه فلسفه هم علاقه منديد . فلسفه يعنی پاک کردن حيرت انسان.
چطور کسی که به دنيای کودکانه تا به اين حد علاقه مند است ،به دنبال رنج فلسفه است؟
حسین پناهی : بايد بگويم شب فلسفه و روز حکمت...اگر در ظلمات فلسفه بمانيد آن وقت بايد حتما نقب بزنی تا برسی به نور يا به روشنايی حکمت.
* شما الان کجاييد؟
حسین پناهی: من در ظلماتم.
* به نظر می آيد اين ظلمات را هم دوست داريد.
حسین پناهی : دوستش دارم چون مجبور به تلاشم کرده ؛ تا از ظلمات ، رها شوم. اصلا انگيزه ای شده برای ادامه دادن و رفتن در اين راه.
* شما علاقه عجيبی به هجو شخصيتهای فلسفی در تجربياتتان داريد ؛
برای مثال «ارسطو» نام قور باغه ای است که در جيب شماست يا «هگل» در نمايش خوابگردها ، دندانی پوسيده در دهان شماست که درد می کند.
حسین پناهی : ما حق داريم به اين فکر کنيم که کداميک از اينها پاسخگوی رنج بی پايان انسان بودند.
من آنها را هجو نمی کنم فقط می گويم کمکم کنيد.
من دندانم درد می کند . اما دردم را دوا نکرديد.
البته همه شان بطور تکه تکه به آدمها کمک فکری کرده اند.
* کداميک از متفکران را بيشتر می پسنديد؟
حسین پناهی: "نيچه" را...بخاطراين که انديشه اش سرشار از حقيقت است؛...و نترسيد.
__
"فرار از فلسفه و اندیشه، خود فلسفه تازه ای است که تازه راه افتاده است."(حسین پناهی)
حسین پناهی دژکوه (۶شهریور ۱۳۳۵ – ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ ) شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی بود.
پناهی به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش، بازیگر نقشهای خاصی بود.
اما او بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت.
نخستین مجموعه شعر حسین_پناهی با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد.
این مجموعهی شعر تا کنون بیش از ۱۶ بار تجدید چاپ شد و به ۶ زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.