"تنها ماجراجويان به شناخت خدا رسيده اند"
اگر گل را در اتاقي پنهان كني كه نه دست خورشيد به آن برسد و نه دست باد،
شايد خيال كني كه با اين كار از گل محافظت مي كني،
اما تو آنرا نابود مي كني.
مرتكب قتل او مي شوي.
البته نيت تو خير است.
تو اين كار را بخاطرآن گل انجام مي دهي،
زيرا در بيرون خورشيد مي درخشد و باد وباران فراواني هم وجود دارد.
و تو قصد داري از آن غنچه گل كوچك محافظت كني.
تو براي اينكه آن غنچه تبديل به گل شود در اتاقت پنهانش مي كني.
و تمام درها و پنجره هارا مي بندي.
اما آن گل پژمرده خواهد شد.
گل زماني شكوفا مي شود كه با خورشيد در تماس باشد .
در باد به رقص درآيد.
از ريزش باران لذت ببرد و با ستارگان به گفتگو بنشيند.
گل متعلق به هستي است و فقط زماني مي تواند شكوفا شود كه عميقا در هستي ريشه دوانده باشد.
انسان يك غنچه نا شكفته است؛
شادماني اش هنوز شكوفا نشده ؛
زيرا بيش از حد نگران امنيت است و از خطر و نا امني مي هراسد.
پس خودش را به زنجير كرده، براي محافظت از خويش ديواري دور خود كشيده
و يك زنداني در بند شده است.
ما به بهانه امنيت، فرصت شكوفا شدن را از دست مي دهيم.
به دليل ترس از مرگ، جاودانگي را از دست مي دهيم .
اگر خطر را به جان بخريم و دل به دريا بزنيم،
اگر با خطر خوش باشيم و آنرا به ماجراجويي تبديل كنيم،
زندگي همه شادماني مي شود و
تنها ماجراجويان به شناخت خدا رسيده اند.
#اشو_مراقبه