ریشه تردید فلسفی در میان مسلمانان

ادیان معمولا بر سه پایه استوارند :

اول اعتقاد بدون شرط و بدون شک به خدا یا خدایان آن دین،

دوم اعتماد مطلق به آنچه که واسطه یا واسطه های خدا یا خدایان ابلاغ می کنند،

و سوم پایبندی به احکام و شرایع آن دین.

بنیاد اسلام علاوه بر این سه ، بر مفاهیم پاداش و کیفر آخرت هم استوار است و همه اینها در اصول سه گانه توحید و معاد و نبوت مجتمع است.

در مذهب شیعه دو اصل دیگر هم به اینها اضافه می شود: عدل و امامت.

این اصول سه گانه اسلام (و اصول پنج گانه تشیع) تفکیک ناپذیر و تردیدناپذیرند.

ورود به حلقه مومنان، متضمن قبول این اصول و باقی ماندن بر این قبول است.

انکار هر یک این اصول و ضرورت های برآمده از آنها بازگشت به کفر یا ارتداد است و مستوجب عقوبت مرگ. 1

حال پرسش این است که وقتی حدود و ثغور دین به این روشنی است، دیگر چه نیازی به فلسفه؟ کسی که اصول و شرایع را پذیرفته و به وظایف دینی اش عمل می کند، یا اگر عمل نکند، دچار احساس گناه می شود چرا باید به وادی پرخطر و شک افزای فلسفه وارد شود؟

پاسخ این پرسش ها را باید در تاریخ اسلام جست:

مسلمانان، در زمان حیات پیامبر، آنجا که سخن وحی در میان بود از ایشان اطاعت بلاشرط می‌کردند؛ وقتی هم که خود پیامبر می‌فرمود سخنش وحی نیست و نظر اوست، به دیده احترام می نگریستند و اگر مخالفتی می‌کردند، با حزم و حیا بود.

اما پس از رحلت پیامبر، فصل اطاعت بی چون و چرا هم پایان یافت.

خلفای راشدین بر اساس سنت دیرینه عرب، یعنی بیعت با شیخ مرضی الاطراف، انتخاب شدند.

حتی استناد طرفداران علی ابن ابیطالب به سابقه رابطه او با پیامبر و سفارش حضرت محمد(ص) در حجةالوداع کارساز نشد و جانشینان پیامبر بر اساس سنت انتخاب شدند و علی که از نظر حامیانش، جانشین طبیعی پیامبر بود، آخرین خلیفه در حلقه خلفای راشدین شد.

اما از آنجا که تا این مرحله، هنوز بر سر اصول و مبادی اختلافی نبود، بحث اعتقادی هم موضوعیت نداشت.

صحابه محضر پیامبر را درک کرده و طبعا همگی مدعی فهم کافی از سخنان خداوند و پیامبر بودند و بحث‌ها محدود می شد به احتجاج در باب سیاست و قدرت، نه فلسفه و تفکر در باب چیستی خداوند و دین و اصول آن.

قتل دو خلیفه (عثمان و علی) و برآمدن امویان، صحنه فرهنگی مسلمانان را یکسره دگرگون کرد.

حامیان امامت علی و اولادش، به حاشیه قدرت رانده شدند، خوارج بر حامیان علی و معاویه شوریدند و معاویه نخستین حکومت استیلایی را در قلمروهای اسلامی تشکیل داد و بذرهای تردیدی افشانده شد که شش دهه بعد از درون آن پرسش هایی جانکاه سر برآورد و مسلمانان را به تفکر در باب این پرسش ها وادار کرد و فلسفه اسلامی آغاز شد.

تردید نخست درباره حقیقت دین بود و تردید دوم درباره نسبت خداوند و قران و پیامبر.

محمود صدری

1-  البته بحث نويسنده در مورد ارتداد و مصاديق آن قابل خدشه است .


http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 11 آبان 1395  ساعت 7:36 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net