خانه گم شده
ما در جستجوي خانه اي هستيم .
همه، آگاهانه يا نا آگاه، باخبر يا بي خبر ،
كورمال كورمال به دنبال يك خانه هستند .
جايي در ژرفاي وجودمان احساس مي كنيم كه صاحب خانه اي هستيم .
اين احساس بسيار مبهم است اما بطور كامل از ياد نرفته
و هيچكس آنرا فراموش نكرده است .
به كشوري دوردست مي ماند .
روزگاري كه تو شاد و خوشحال بودي .
هيچ تشويش و نگراني ، درد و رنج و هيچ مسووليتي نداشتي .
زندگي شادماني كامل و يك رقص و آواز بود .
اين احساس هنوز در جايي در ژرفاي وجود تو در تكاپوست .
همچنان تو را فرا مي خواند تا دوباره پيدايش كني .
تمام اديان از اين ميل و احساس بوجود آمده اند ،
و گرنه هيچ دليلي براي وجود دين نبود .
از نظر انساني كه عمل گراست ،
دين چيزي بيهوده جلوه مي كند .
هيچ فايده اي ندارد. تلف كردن وقت است .
اما اگر انسان عمل گرا ، نيم نگاهي به ژرفاي وجود بيندازد ،
اين احساس را در جايي نهفته خواهد يافت كه :
" زندگي اين نيست. اين، همه زندگي نمي تواند باشد.
بايد چيزي بيش از اينها وجود داشته باشد. "
البته ما بدرستي نمي دانيم كه آن
" چيز بيشتر"
چيست اما احساسي مداوم ، نيرويي شهودي ،
در درون ما در تكاپوست .
دير يا زود بايد به آن گوش داد و هر قدر زودتر به آن گوش داده شود بهتر است ،
زيرا هيچكس نمي داندكه زندگي، كي به پايان خواهد رسيد .
زندگي هر آن ممكن است به پايان برسد .
اگر انساني در جواني ، سرسپرده راستين دين شود و در راه دين گام بگذارد ،
اين امكان وجود دارد كه آن خانه را بيابد.
#اﺷﻮ
#مراقبه_های_روزانه