معشوقه های زمینی ، تمرین عاشقی اند
تاکنون فکر کرده ایم که جهت راه افتادن یک کودک ، چرا مادر در حالیکه شیرینی در دست دارد ، روبرویش با فاصله می نشیند ؟
کودک باید راه بیفتد و حرکت کند و زندگی تازه ای را تجربه کند .
این نیاز اوست و خصلت ذاتی رشد او .
اما این خصلت ذاتی او ،
انگیزه ای برای تحریک و آغاز شدن می خواهد .
و آن چیزی نیست ،
جز آنکه مادر ، بچه را از خود جدا کند ،
روبرویش بنشیند ،
و این اشتیاق به مادر را ،
انگیزه ای کند جهت تحریک او ،
برای حرکت کردن و ورود به دنیای جدیدی که آینده اش را خواهد ساخت .
اما با رسیدن کودک به مادر ،
مادر دوباره عقب تر می رود .
بچه بارها زمین می خورد ،
ولی هربار ،
مسیر بیشتری را می رود ،
تا آنجا که از لذت و شوق راه رفتن ،
مادر را نیز رها می کند ،
و خود به جلو می دود ،
و مادر است که بدنبالش می دود ،
و می خندد و هر دو لذت خواهند برد .
اگر مادر ، سر راه کودک خود بنشیند ،
کودک برای همیشه ،
فقط در آغوش مادر خود خواهد ماند ،
و آن آغوش می شود زندان نابودی او .
و عشق نیز ،
گوهری گرانبها در درون انسانست ،
که انگیزه ای برای تحریک ، بیدارشدن و رشد می خواهد .
و این محقق نمی شود ،
جز با حضور معشوقه ای زمینی در مسیر او .
به عشق او ،
قلبش به طپش در می آید .
مهربانتر شده ، به هر کسی زیباتر نگاه می کند .
و آنچه دارد ، به همه کس می بخشد .
و اینها نشانه های ظهور عشق و بیداری آن در درون اوست .
اما ،
این شاخصه ها ،
باید آنگونه وسعت یابند ،
که دیگر معشوقه اش ،
بهانه مهر و بخشش و ایثار او نباشد .
بلکه خود عشق ،
او را به این وادی بکشاند .
و آنگاهست ،
که بشوق مهرورزی و محبت و ایثار ،
سر از پا نمی شناسد ،
و جوشش درونی اوست ،
که لذت و شادمانی را ،
به او هدیه می دهد .
او می شود خورشیدی که ،
ذاتش تابش است و بخاطر کسی نمی تابد .
بلکه ، همگانند که زیر تابش او ،
رقص کنان ،
زندگی را در آغوش می کشند .
و اینجاست که آن معشوق نیز ،
همچون آن مادر کودک ،
از عشق او محظوظ گشته ،
و شیرینی آنرا ،
در وجود خود لمس کرده ،
و هر دو از این اتفاق مبارک ،
شادمان خواهند شد ،
چه در کنار هم باشند و چه از هم جدا .
اگر آن معشوق بماند و عاشق به او وابسته گردد ،
هیچگاه عشقش ،
بالغ نخواهد شد ،
و در اسارت او ،
به مرداب وابستگی و نابودی خواهد رفت .
محمد صالحی - ۱۵/۳/۹۵
http://mahsan.rasekhoonblog.com