عشق را بايد جست ،
عشق را بايد يافت ،
اما ،
عشق را در قلب پر از شوق وصالت درياب .
عشق ،
نه از كوچه بيايد ،
و نه با رفتن معشوقه بريزد .
عشق ،
چو شمعي است كه در قلب تو دفن است .
كسي بايد كبريت به دست ،
نه سراسيمه ،
كه آرام بيايد ،
و چو يك رايحه خوش ،
به درونت بخزد .
آنگاه پنهاني ،
آتشي در دل تو اندازد .
و به يكباره ،
رها گرداند و از كوچه تو بگريزد .
تو بماني تنها ،
با شعله اي سركش ،
كه بسوزاند و ،
خاكستر نفس تو دهد بر باد .
و تو آنگاه شوي ،
پر شوق و پر شادي ، پر نور ،
و خدايي كه درونت ميخواند :
من و تو ، يك بوديم ،
و كنون نيز همان يك هستيم .
تو بمان عاشق ،
و خودت هم معشوق ،
و منم هستم عشق .
محمد صالحي – 7/6/95