نگاه روانشناسانه به تاثير شمس بر مولانا

مصاحبه ی محمد خرسندی (کارشناس ارتباطات و مولانا پژوه) با دکتر محمدرضا سرگلزایی روانشناس در روزنامه ی نوآوران یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ (ویژه نامه ی نکوداشت مولانا)

 

محمد خرسندی : شناخت مولوی و بررسی زندگی او و چگونگی تبدیل شدن یک فقیه سجاده نشین به یک عاشق قمارباز از یک سو و از سوی دیگر (شمس) آن پیرمرد ژولیده موی بلندقد استخوانی که جرقه های تحول را در روان مولانا زد، باعث می شود تا سوالات زیادی در ذهن ما شکل بگیرد که شخصیت مولانا قبل از این تحول چگونه بوده و این تحول چگونه باعث شد تا مولانا در قمارعاشقی سرآمد همه عرفا شود .

دكتر محمدرضا سرگلزایی : من میخواهم بحث را از دو آرکی تایپ مکمل آپولو و دیونیزوس شروع کنم .

آرکی تایپ اساساً داستان است و این داستان از یک جایی شروع میشود. در جایی به اوج می رسد و به گونه ای هم انحلال می یابد.همانطور هم که اشاره کردم آرکی تایپ ها غریزه های فرهنگی و معنوی ما انسانها هستند و بدون آموزش شکل گرفته اند.

این تعریف یونگ از آرکی تایپ است.

این خلاصه ی آن چیزی است که در تحلیل آرکی تایپی به آن می پردازیم.

با این مقدمه آنچه که در مولانا اتفاق افتاده است، جدال دو آرکی تایپ آپولو و دیونیزوس است.

ویژگی مذاهب آپولونی سه گانه ی خدا، انسان و تکلیف است یعنی بین خدا و انسان یک چیزی به نام تکلیف وجود دارد. مذهب فقیهانه دراین طبقه از مذهب قرار میگیرد.

اما مذاهب عرفا در اغلب ادیان، مذهب دیونیزوسی است که خدا و انسان نیست ، بلکه خدا- انسان است. به جای تشویق و تنبیه ما وصل و فصل داریم که دو فضای روانشناختی هستند..

خب جان کلام در خصوص مولانا این است که او از یک قرائت آپولونی به سمت یک قرائت دیونیزوسی حرکت میکند و مهمترین شاخص آن در مثنوی داستان موسی و شبان است.

 شبان تکلیف نمی شناسد، بلکه عشق می شناسد، وحدت می شناسد، اما موسی در آنجا به عنوان یک پیامبر آپولونی است چون به او ده فرمان داده شده .

از دیدگاه یونگ دین مسیح یک بدعت دیونیزوسی در درون دین یهود است که خاخام های فقهای یهودی با یک نگرش آپولونی خدا و انسان و تکلیف را تعلیم می دادند در حالی که مسیح یک انقلابی دیونیزوسی بود که میگفت انسان بدون واسطه ی تکلیف و فقیه به خدا متصل شود..

در زمان مولانا هم مذهب فقها ، مذهب آپولونی بوده و مولانا در نیمه اول زندگی اش در یک چارچوب آپولونی رشد می کند و بعد از ملاقات با شمس ، وجه دیونیزوسی مذهب را پیدا می کند. در واقع خضر درون مولانا بالا میآید. می شود اینطور گفت که مولانا چون موسی و شمس هم مثل خضر که در این ملاقات زمینه ساز تحول مولانا می شود هستند که موسای قانونمند فقاهتی درون مولانا با خضر درون مولانا ملاقات می کند.

 

نکته بعدی در خصوص بحران میانسالی این است که آدم هایی که آپولونی زندگی کرده اند و خدا را از طریق مذاهب آپولونی شناختند، به نقطه ای میرسند، که انگار این دین دیگر به آنها جواب نمی دهد. یعنی این دین تکلیف مدار برای نیمه اول زندگی آنها بوده است. در این جاست که مولانا میگوید: وقتی در خشکی هستی نیاز به لباس و مرکب داری ولی وقتی به لب آب رسیدی، آنجا باید هم  مرکب و هم کفشت را رها کنی.

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ار غواص را پاچینه نیست

وقتی به درون کعبه میروی دیگر نمیتوانی قبله ای داشته باشی و به جای اینکه رو به قبله نماز بخوانی دور خود میچرخی و سماع میکنی. منطق سماع، منطق دین درون کعبه قرار گرفتن است.

کسی که می خواهد وارد دریا شود باید لباسش را در بیاورد باید دیونیزوسی با آب و دریا برخورد کند. این غواص بودن در واقع نماد  تفکر دیونیزوسی است. وقتی مولانا در بحران میانسالی قرار میگیرد، یعنی به آخرین  نقطه آپولونی رسیده . آنجا به دریا می رسد پس  باید برود پاچینه (دامن لباس) را در بیاورد و در آب غوطه ور شود.

خرسندی:به نکات خوبی در خصوص شخصیت آپولونی مولانا اشاره کردید. مولانا از کودکی همراه پدر به مجالس سخنرانی او میرفته، بچه ای درس خوان و به قول امروزی ها مثبت بود حتی به سن ۱۸ سالگی که میرسد باز هم پدرش است که برایش تصمیم میگیرد و زن میگیرد. هر آنچه پدر می خواسته به درستی اجرا میکرد و بچه خوب بابا بوده است. پدر آرزو داشته مولانا روزی واعظی چیره دست شود که می شود.

تمام خواسته های سلطان العلما توسط فرزندش مولانا به خوبی اجرا میشود و زمانی هم که پدر مولانا فوت می شود ادامه تربیت پدر بر عهده محقق ترمزی که از جنس سلطان العلما است ادامه مییابد. به نظر شما از دیدگاه روانشناسی آیا بخش هایی از روان مولانا سرکوب شده بود که وقتی به شمس تبریزی برخورد میکند آن بخش های زیست نشده زندگیش طغیان میکند؟

 

محمدرضا سرگلزایی :

در هر جامعه ای کسانی که به حد افراط “کودک مطیع” هستند و از نهادهای اقتدار تبعیت می کنند بیشترین سرکوب شدگی روانی را دارند. در نتیجه شما بحران میانسالی را هیچ وقت در آدمهای شلخته، قانون گریز و شکست خورده ها ندارید. بحران میانسالی مربوط به کسی است که بخش زیادی از روانش را سرکوب کرده است و به عنوان جایزه این سرکوب ها، هی بالا رفته و مدال گرفته است، تهجد کرده، روزه گرفته، دست به مال مردم نبرده، نگاه به ناموس مردم نکرده و … همه اینها یعنی سرکوب. این ها یک بخش از زندگی را زندگی کرده اند، سایه این جا میگوید که من سهمم را میخواهم و در این جاست که آدم های موفق دچار بحران میانسالی می شوند.

تنها مولانا نیست که این طور می شود انسان های دیگری مثل امام محمد غزالی که فقیهی است، عارف مسلک می شود. عطار داروسازی که عارف می شود. ناصر خسرو و یا آدم هایی دیگری از این دست که زیادند.

نکته مهم درباره این آدم ها این است که یک کسی آمده جرقه ای به آنها زده و رفته و آن آدم خیلی آدم مهمی هم نبوده است.

پس در ملاقات شمس و مولانا ما نباید دنبال یک چیز عجیب و غریبی باشیم. ممکن بود که هر کس دیگر هم بیاید و این تلنگر را به مولانا بزند که این تلنگر را شمس زد. تلنگر شمس ، دیونیزوس خفته مولانا را بیدار کرد. این دیونیزوس دستار آپولونی را از سر مولانا فروانداخت و او را غزلسرای دیونیزوسی کرد. آپولو و دیونیزوس با هم ناسازند و کشمکش دارند .

یک سو کشان سوی خوشان، یک سو کشان با ناخوشان

یا بشکند یا بگذرد کشتی در این

 

خرسندی:فراق شمس چه قدر به پختگی مولانا کمک می کند؟

 

محمدرضا سرگلزایی:پختگی هر آدمی از زمانی به وجود می آید که با دردناک ترین فقدان زندگی اش مواجه می شود؛ فقدانی که فکر نمی کرده که بتواند آن را تاب بیاورد، مثلا بدون آن کس زندگی کند. هر کس یک “دیگری برجسته” دارد که گویا هویت و معنای زندگی و امنیت او همان دیگری برجسته است.

یکی فرزندش، یکی مادرش، یکی مذهبش، یکی همسرش ، یکی حزب، یکی پول و … وقتی آدم آن را از دست میدهد با وجه عریان زندگی روبه رو می شود . در واقع اوج آن بلوغ این است که ما بتوانیم این حرمان را تاب بیاوریم نه افسرده شویم، نه خودفریبی کنیم و نه اینکه دچار خشم بشویم، بلکه بتوانیم با واقعیت عریان زندگی مواجه شویم و تاب بیاوریم، واقعیتی که به قول بودا ذات آن رنج (دوکا) است! اگر شمس برای مولانا آن چیزی باشد که سیلوانو آریتی “Silvano Arieti” نام آن را significant other می گذارد، آن وقت می توان گفت که فراق شمس مولانا را با دردناک ترین فقدان زندگی اش مواجه کرده است و این مواجهه اگر کسی را در هم نشکند او را به اوج پختگی اش می رساند.

https://telegram.me/eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 29 فروردین 1396  ساعت 7:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net