و مرگ ، تنها يك كليد ، براي باز كردن درب ورود به جهان جاودانه آخرت است

روح انسان پرتوي از روح خداونديست ( و نفخت فيه من روحي – حجر 29 ) ؛

كه جاودانگي در قامت خداوند را با خود حمل مي كند . ( انا لله و انا اليه راجعون – بقره 156 )

وقتي كه نطفه او بسته مي شود و زيستن دنيايي او در هستي آغاز مي گردد، اولين مرحله زندگي مادي او ، با دميده شدن روح در جنين، در سرزمين بسته و كوچك رحم مادر شروع مي شود .

در آن دنياي كوچك جنيني ، بند ناف اوست كه وسيله ارتباط با مادر و تغذيه از او را بر عهده دارد .

و پوشش ژله مانندي كه در اطراف او تنيده شده ، او را هماهنگ با شرايط زيستي در دنياي جنيني مي كند .

9 ماه در آن سرزمين مي زيد و با آن چنان خو مي گيرد كه با خروج از آن ، به يكباره گريان شده ، احساس از دست دادن سكون و قرار مي كند .

مي توان تصور كرد كه اگر به جنين گفته شود كه تو بيش از 9 ماه اينجا نخواهي بود و با رسيدن به شرايطي كه امكان باقي ماندن و تداوم زندگي در آن را نخواهي داشت و لاجرم بايد به دنياي جديدتر كه بسيار وسيعتر و طولاني تر از اينجاست كوچ كني و مرحله جديدي را در ادامه زيستن كمالي خود آغاز نمايي ، قطعا نگران شده و از آنجا كه هيچگونه اطلاعي از شرايط جديد ندارد ، دچار اضطراب و اندوه مي گردد و همين اضطراب ، در نحوه زندگي او در دنياي فعلي رحمي او تاثيرات شگرفي خواهد گذارد.

و فقط آنها كه اين انتقال را قبلا تجربه كرده اند و پاي در سرزمين دنياي زميني گذارده اند ، مي دانند كه هيچ جايي براي مقايسه دنياي جنيني با دنياي زميني نيست .

چرا كه وسعت دنياي زميني و شرايط رشد جسماني و روحاني افراد به آنگونه است كه حتي اگر جنين ، آن انتقال را باور كند و بپذيرد ، نمي تواند تصور كرده و يا تجسم نمايد ، جز آن كه به اطلاعات رسيده به او اعتماد كند .

وقتي كه جنين با لحظه خروج از دنياي جنيني روبرو مي شود و چاره جز خروج از آن و ورود به دنياي زميني نمي يابد ، راهي جز تطبيق خود با شرايط زيستي در آن نخواهد داشت .

كه براي اين تطبيق ، سه گام را بايد بردارد و الا سخت ترين ضربه ها را خواهد خورد :

  1. اولين قدم براي اين تطبيق ، حذف تعلقاتي است كه مسير تغذيه او را در دنياي جنيني هموار مي كرده است و آن بريدن بند ناف او و جدا كردن مسير تغذيه او از مادر است .

چرا كه مواد تغذيه او در دنياي زميني بگونه ايست كه نياز به بازگشايي مبادي جديدي دارد و مهمترين آنها ، دهان بوده كه در دنياي رحم به اندازه كافي رشد كرده و آماده شده است .

  1. دومين قدم براي آن تطبيق ، كندن لباس پوششي اوست كه در دنياي جنيني ، دور او تنيده شده بود و او را محافظت مي كرد.
  2. و سومين قدم براي آن تطبيق ، پوشيدن لباس جديد براي هماهنگي با شرايط جديد دنياي زميني است .

اين انسان ، با ورود به مرحله دنياي زميني ، سالهاي عمرش در آن را پشت سر مي گذارد و جسم و روحش را كه همپوشاني وسيعي داشته ، هر چند بعضا وروديها و مواد تغذيه اي متفاوت دارند ، همراهي مي كند تا آنگاه كه دوباره به شرايطي برسد كه ديگر ماندن در اين دنيا برايش ممكن نباشد و بلكه تداوم زيستنش را بايد در دنيايي جديدتر و البته شرايط اختصاصي آن پي گيرد .

تفاوت ما ، وقتي كه در دنياي زميني هستيم با وقتي كه در دنياي جنيني قرار داريم اينست كه ، در اين دنياي زميني ، سخنان زيادي در مورد اتمام اين مرحله دنيايي و بر زمين گذاشتن بار آن و خروج از آن و ورود به مرحله اي ديگر را مي شنويم ، در حالي كه در دنياي جنيني ، شرايطي براي آگاهي از دنياي بعدي ( دنياي زميني ) نداشتيم .

الان كه در دنياي زميني هستيم ، اين كه چرا از دنياي جنيني خارج شديم و به اينجا آمديم ، اندوهمان نمي دهد و بلكه خوشحال هم هستيم ، اما چون در اين طرف ، يعني دنياي زميني قرار داريم ( نه در سوي ديگر ) ، ترسمان مي گيرد و با يك اضطراب بس شديد مواجه مي گرديم كه چگونه اينجا را با همه وابستگيهايش رها كنيم و آنجاي جديد كه مي رويم ، آيا چگونه سرايي است و با چه شرايط ، و آيا كداميك از اين داشته هامان ، ما را همراه مي شود ؟

با شنيدن كلمه مرگ ، و البته با هر چه نزديكتر شدن به آن ( كه مشخصا با ضعف قواي جسماني ما همراه شده و زنگ هشداريست مدام ) ، آن دلهره بيشتر شده و اضطرابمان را مرگبارتر مي نمايد .

و البته آنها كه اين گذار را طي كرده و به سراي ديگر گام گذارده اند ، همچون ما كه خروجمان از دنياي جنيني و ورود به دنياي زميني را خوشحاليم ، آن انتقال را بسي زيباتر و شادمانه تر يافته اند و با آن هماهنگ گشته و در آن ، زندگي خويش را به شيوه اي نوتر ، مدام كرده اند .

اگر اين دو انتقال را در سير كمالي زيستن خود بناچاره ايم ، پس طبيعي است كه بپذيريم كه اقتضائات اختصاصي هر دنيا براي آن ، بگونه ايست كه بايد از اختصاصي اولي گذشت و به اختصاصي بعدي ملبس گشت و اين گذشتن از اوليست كه سخت مي كند پذيرفتن و كوچيدن را .

لذا در يك مشابهت سازي كوچ از دنياي زميني به دنياي جاودانه روحاني ( مرگ ) ، با انتقال ابتدايي از دنياي جنيني به دنياي زميني ، سه گامي كه در بالا اشاره كرديم را اينجا نيز براي تطبيق با دنياي جديد روحاني ( آخرت ) خواهيم داشت :

  1. اولين گام براي تطبيق با آن ، حذف تعلقات و وابستگيهايي است كه تغذيه ما را در دنياي زميني بر عهده داشته اند و همچون ريسماني بند نافگونه به وجود ما چسبيده و چاره اي جز بريدن آن نداريم و بالاجبار كنده خواهد شد .

هر چه اين ريسمان تعلقات محكمتر و كلفتر باشد ، بريدن آن سخت تر و طولاني تر خواهد شد و تا كنده شدن از دنياي زميني و انطباق با دنياي جديد روحاني ،چنان خواهيم فشرده شد كه گويي فشار قبر است كه ما را در خود مي شكند.

  1. دومين گام براي تطبيق با آن ، كندن لباس دنياي زميني است كه آن جسم است و با مردن ، بناچاره كنده مي شود .
  2. و سومين گام براي آن تطبيق ، پوشيدن لباس منطبق با شرايط جديد دنياي روحاني است كه از قبلآماده كرده ايم و فرستاده ايم و آن چيزي نيست جز نتيجه اعمال دنيايي ما . ( فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ، و من يعمل مثقال ذره شرا يره – زلزال 7 و 8 )

توجه شود كه تفاوت اين مرحله با مرحله انتقال از دنياي جنيني به دنياي زميني ، در پوشش گام سوم است كه در آنجا ، مادر است كه لباس منطبق دنياي زميني را بر نوزاده مي پوشاند ، ولي در اينجا ، با كنده شدن لباس زميني ( مرگ جسم ) ، لباس روحاني ما كه در زندگي دنيايي بر آن پوشيده بوديم ، بناگاه ، خود را مي نمايد .

و اينجاست كه چون ذات دنياي روحاني ، از جنس خداوندي بوده و به غايت زيبا و شادكامانه است ( بهشت گونه ) ، اگر آن لباس ، بگونه اي باشد كه زشتمان كرده ، خود ، به حضور آن زيبائيها ، حسرت گونه 1 ، نخواهيم رفت و بر كندنش ، آنگونه خواهيم كرد كه گويي آتش بر همه چيز مي زنيم تا هر زنگار و آلودگي از آن بزدائيم ( جهنم گونه ) 2 و زشتي خود را به پاكي و زيبائي بچرخانيم و آنگاهست كه در خود بيابيم آن جسارت و جرات را ، كه خود به حضور آن زيبا جاودانه هستي ، شادمانه 3 ، سراسيمه شويم 4 .

پس بيائيم ، همينجا در همين دنياي زميني ، فكر آن سرزمين جاودانه كنيم ، و در گزينش پندار و كردار و گفتار خود ، آن گونه احتياط كنيم كه از جاده نيك خويي و محبت و عشق 5 خارج نگرديم و زيباترين لباس ممكن را براي آن آماده نمائيم .

و الا خيلي زود دير خواهد شد و آنگاه جز حسرت و آه ، به آن سرا نخواهيم برد و جز آتش سوزنده آن آه ، نخواهيم چشيد ، تا به كي اويي كه جز رحمت مطلق نيست ، از ما به لطفش ، آتش بياندازد و روي سفيدانه ، در بهشت خودش مقيممان كند . 6

زيرنويسها :

  1. قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله حتي اذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا علي ما فرطنا فيها و هم يحملون اوزارهم علي ظهورهم الا ساء ما يزرون – انعام 31
  2. لا تبقی و لاتذر لواحه للبشر- زمر 56
  3. فرحين بما آتاهم الله – آل عمران 170
  4. في مقعد صدق عند مليك مقتدر – قمر 55
  5. لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون - آل عمران ۹۲
  6. و اما الذين ابيضت وجوههم ففي رحمت الله هم فيها خالدون – آل عمران 107

محمد صالحي – 27/3/96 مصادف با شب قدر

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 24 تیر 1396  ساعت 7:19 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net