روزهای_عمر

 

#روزهای_عمر ، چه آرام ، چونان #قایقی بر #رودخانه_هستی ، می گذرند و من خود را چون #سواره ای در آن یافته ام که رفتن در مسیر رودخانه ،  مرا چاره ای نیست ،

 

اما در قایق #چگونه زیست کنم و از امکانات آن ، کدام را بکار گیرم ، دست کسی جز #خودم نیست .

 

می توانم به #گوشه ای بخزم و در لابلای افکار متوهمانه خود ، #بستری برای مرگ بسازم ،

 

و یا #مدت_عمر را بخندم و برقصم و لحظه های دیگران را #شادمانه کنم .

 

و #امروز ، وقتی به گذشته می نگرم ، چه #سالها که نمیدانم چگونه بوده اند ،

اما گاه هایی هم بوده که #تلاشم از نوع دوم بوده است .

 

و #خوشحالم که نه با بودن در #قایق مشکل داشته ام و نه #رودخانه را عاملی برای نرسیدن به آرزوهای موهوم دانسته ام .

 

همه چیز در #جای_خود قرار دارد و من هم یکی از آن همه هستم .

 

#میروم بی هیچ #حسرت از عمر گذشته و یا #انتظار از باقی عمرم .

 

و همین است که #آرامم می کند و بی اختیار بر زبانم می لغزاند :

 

#خدایا_تو_را_شکر

 

محمد صالحی - ۱۳/۵/۹۶

 

https://telegram.me/naghmehsokout



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 31 مرداد 1396  ساعت 9:12 AM نظرات 0 | لينک مطلب


Powered By Rasekhoon.net