مبارزه با نفس یا تربیت نفس ؟
انسان موجودی است که قابلیت ارتفاع تا اوج خداگونگی را دارد (تخلقوا باخلاق الله – پیامبر(ص) بحارالانوار- ج 58- ص 129 ) و یا می تواند در سطح آنچنان زندگی کند که چیزی جز بهره مندی حداکثری از لذات دنیوی نصیبی نبرد و در همین مقام حیوانی بماند .
لیکن از آنجا که انسان عجول است و نتیجه گرا (و كان الانسان عجولا – اسرا 11 )، پس همواره بدنبال اهداف سریع ، سهل الوصول و لمس کردنی است .
اهداف معنوی و اهداف دنیوی هر دو انسان را به مقصود می رسانند ، ولی اهداف دنیوی بدلیل دارا بودن هر سه ویژگی فوق ، جدابتر بوده و بیشتر مورد رغبت و میل آدمیان قرار می گیرد ، در حالی که برای اهداف معنوی و رسیدن به آن اوج تعالی و استعلای روح ، راهی بس خطرناک و دور از دسترسهای عادی بشری ترسیم شده است .
انسان برای رسیدن به مقام خداگونگی ، باید روح خود را تغذیه معنوی کند ( از عبادات گرفته تا امور بیرونی خیرمندانه ) ، اما برای اهداف دنیوی ، راه ها ساده تر و بجای چشم پوشی از بعض مواهب ، لذت بیشتر ، در غوطه وری در آنها بوده و بسیار ملموسانه تر است .
اما از آنجا که انسان وجودی محدود داشته و امکان بهره مندی حداکثری همزمان از هر دو را ندارد ، لذا برای افزودن به بهره مندی یکی ، باید از دیگری بکاهد .
در اینجاست که در سلوک عرفانی ما ، تهذیب نفس با تاثیر از آموزه های عرفان بودیستی ، بر بنیان نوعی جنگ و خصومت درونی بنا شده است ، بگونه ای که هر چه بیشتر رها کردن تن و ریاضتهای شدید را ، راه رسیدن به حقایق والای عرفانی و ارتفاع روحانی می داند .
در حقیقت ، بقول استاد دکتر نراقی ، در طریق معنوی ، گام نخست ، اعلام جنگ به خود است. و یکباره پارههایی از وجودت به اردوگاه دشمن میپیوندد ، و تو چندان دشمنانه به خود میتازی که گویی حیات و شکوفاییات در گرو ریختن خون این خود است.
و ما این را ، هم در آموزه های نظری عارفان می بینیم و هم در شیوه عملی مراقبه آنها می خوانیم :
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم ( مولوی – مثنوی معنوی دفتر اول )
اما وقتی به آموزه های اصیل دینی باز می گردیم ، چنین میدان جنگی را در درون مشاهده نمی کنیم که باید خود را برای آن مهیا نماییم .
خداوند در قرآن، انسان را صاحب نفسی می داند که همه چیز به او الهام شده و قابلیت هر صعود و یا سقوطی به او سپرده گشته است:
و نفس و ما سویها – فالهمها فجورها و تقویها - قد افلح من زكاها - و قد خاب من دساها – شمس 7 تا 10
انسان به هر کجا برسد از مسیر نفس می رسد چه اعلی علیین و چه ماندن در اسفل السافلین ، مهم گرفتن فرمان نفس است که راه بسمت بیراهه ها کج نکند ، نه کشتن آن و نابودی او با اعراض از زندگی .
نفس انسان ، همانند ماشینی است که فقط رونده است ، و عقل چون راننده ایست که با گرفتن فرمان آن ، آن را یا از طریق راه درست به مقصد می برد و یا از مسیرهای اشتباه به دره و یا ترکستان می کشد .
و در اینجاست که :
- راننده هم باید فرمان را بگیرد .
- و هم راه را باید بداند . ( یا خود راه را رفته باشد و بداند ، که باز همه راه های رسیدن به مقصد را نمی تواند بداند – یا باید به علایمی که رونده های قبلی و راهنمایان گذاشته اند اعتماد کند – یا به آن درجه از آگاهی و درک حقایق جغرافیا و آب و هوا و ویژگیهای خاک و جهت یابی و ارتباط مقصد با این شرایط و ویژگیها رسیده باشد که با پذیرش ریسکهای آن ، هر چند احیانا بارها سعی و خطا و ... به راه بیفتد و شاید هرگز نرسد و شاید هم راهی بیابد که خود می تواند بهترین راهنمای بعدیها بشود ، همانگونه که نیچه در بحث حقیقت مطرح می کند .)
بنابراین از ترس اشتباهات و احتمال افتادن در مسیرهای غلط ، نباید ماشین را آتش زد ؛
که آنگاه یا باید بر گرده دیگران سوار شوی و به راه بیفتی و یا درجا بزنی و هرگز به راه نیفتی و یا به آن کجا که هستی بسنده کنی .
پس چه باید کرد ؟
با توجه به آموزه های قرآن ، نفس را باید تربیت کرد تا در هوسهای زودگذر دنیایی غرقه نشود و راه ارتفاع روحانی خود را فراموش نکند .
در حقیقت ، نفس دیگر یک اسب سرکش نیست که باید شلاق بخورد تا رام شود و یا اژدها نبوده که باید کشته گردد ، بلکه کودک معصومی است که باید به او کمک شود تا بتواند به تعادل در بهره مندی از دنیا و اوج گرفتن بسوی خداگونگی برسد .
قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون - اعراف 32
محمد صالحی – 25/2/97
https://telegram.me/beshnofekrkon
http://mahsan.rasekhoonblog.com