آیا باید از خدا ترسید ؟
سوال اینجاست که انسانی که در سرزمین وجودی خود ، احساس تنهایی و رها شدگی می کند و اضطراب آن ، همه انرژیهای روانی او را تخلیه کرده است و از طرف دیگر ، مرگ را چون اهریمنی می یابد که لحظه ای از تعقیب او باز نمی ایستد ، چگونه است که وقتی خدای را چون کورسوی امیدی حتی در دوردستها می یابد که چراغی در دست گرفته ، تا نشانی از درستی راه به او بنماید و منتظر ایستاده تا خستگی اش را بزداید و زخم دلهره هایش را مرهم نهد ، از او باید بترسد ؟
و آیا جز اینست که با آن همه ترس از تنهایی و مرگ ، وقتی آن یگانه عاشق را می بیند که به انتظار او آغوش گشوده ، جز عشق ، چیز دیگری می یابد که نثارش کند ؟ و آیا جز یک عشق دو سویه ، چیزی در این پیوند می توان شناخت ؟( یابن آدم انی احبک فانت ایضا احببنی )
با نگاهی اجمالی به آیات قرآن ، متوجه می شویم که سیر کمالی انسان دارای مراحلی است که از پایین ترین مرحله دنیایی تا آخرین مرحله خدایی شدن ادامه داشته و همچون درختی است که در زمین کاشته می شود و در آسمان میوه می دهد و در این مسیر هیچگاه سخنی از ترس از خدا به میان نیامده است .
ا لم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء – ابراهیم 24
و نفس او را ، مختار به ماندن در زمین و یا پرکشیدن در آسمان کرده است .
و نفس و ما سویها – فالهمها فجورها و تقویها - قد افلح من زكاها - و قد خاب من دساها – شمس 7 تا 10
اما دل کندن از مکان امن زمینی و پرواز کردن در پهنه آسمان ، برای رسیدن به اوج خدایی ، تصمیمی است سخت و راهی است بسی سخت تر ، که هر کسی را یارای آن نمی باشد ، مگر آنها که بر ناماندگی دنیای زمینی واقف و امنیت آن را پر از شکنندگی یافته و تجربه کرده اند و در جستجوی مکان امن جاودانه ای که بر نوسانات و تلاطمات دنیایی استوار نباشد هستند .
اینها همان مومنانی هستند که در اولین پله نردبان تعالی ، بدنبال یافتن مکان امن جاوید ، خدای را پذیرا شده و شاخه های خود را رو بسوی او کرده تا در آرامگاه او ، به میوه تبدیل گردند .
این جویندگان محل امن و قرار ( مومنون ) ، وقتی که برایشان از قرار امن الهی سخن گفته می شود ( ذکر) ، چنان به وجد می آیند که از سر شوق می گریند و از آنکه آیا بتوانند بدان راه بیابند ، هراسان می گردند ، هراسی شوقناک نه هراس غمبار پر از وحشت . ( وجل قلب)
انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوكلون – انفال 2
از یک سو بدلیل ناکارآزمودگی معنوی خود ، ترس از گم کردن راه و کلید آن آشیانه امن الهی بر وجودشان مستولی است ( خوف ) و از دیگر سو ، دل بر اشتیاق او به پذیرایی بندگانش بسته و امیدوار ، به راه می افتند . ( طمع )
تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ينفقون – سجده 16
اما وقتی اولین گامهای طریقت معنوی را برمی دارند و راه متعالی شدن را طی میکنند ، با هر گام که به مکان امن او نزدیکتر می شوند ، از ترسشان کاسته شده و رسیدنشان بیشتر می شود ، تا آنجا که خود وارد قرارگاه الهی شده و آنگاهست که امن و قرار را چنان لمس می کنند که چیزی جز یاد و سخن آن صاحب قرار در وجودشان ننشسته ( ذکر ) و همانست که اطمینان و آرامش ماندن در قرار جاوید الهی را بر آنها فرو می ریزد . ( اطمینان قلب)
الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب - رعد 28
در این مسیر تعالی و رشد ، هرچقدر به آن قرار الهی نزدیکتر شده و بر زیباییهای راه و عظمت مقصود آگاهتر می گردد ، بر حیرت و خیرگی چشمهایش افزوده تر می شود . ( خشیت )
انما يخشي الله من عباده العلماء ان الله عزيز غفور – فاطر 28
و هر چه خداوندِ آن آشیان را مشتاقتر و ناظرتر بر مسیر می بیند ، از شرم حضورش ، چنان آکنده می شود که خود را از کندی حرکت و یا کج شدگی راه بازمی دارد . ( تقوی )
و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معكم و لا تكونوا اول كافر به و لا تشتروا بآياتي ثمنا قليلا و اياي فاتقون – بقره 41
و اینجاست که انسانی که در پی جستجوی محل امن و قرار جاودانه ، در اولین مرحله سیر معنوی ، به باورِ تنها قرار امن الهی رسیده است ( مومن ) ، از دوری خود از آن و امکان گم کردن مسیر ، به هراس ، اما پر از شوق رفتن می افتد ( وجلت قلوبهم ) ، و هرچند ترسان ، ولی امیدوار به وجود نورهای راهنمای مسیر ، قدم در راه می گذارد ( خوف و طمع ) ، و گام به گام ، مراحل تعالی معنوی را طی کرده ، تا آنجا پیش می رود که در محل امن قرار الهی ، آرام گرفته ( تطمین القلوب ) و به مقام لاخوف علیهم و لاهم یحزنون می رسد و شادمانه در حضور او جاودانه می شود .
فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون – آل عمران 170
محمد صالحي – 4/12/96
https://telegram.me/beshnofekrkon
http://mahsan.rasekhoonblog.com