آیا جانباز احمد شمس در تاریخ به فنا پیوست ؟
دیروز بود که جانباز بزرگ احمد شمس پس از 37 سال زندگی در بستر و آغشته به دردهای مدام ، چهره در خاک کشید .
نمی دانم او الان کجاست ؟ و در کدامین سرزمین بسر می برد ؟
آیا هستی برای او متوقف شده و برای همیشه از تاریخ محو شده است ؟
و یا در پس این ظاهر دنیایی ، چونان نوزاد دو قلویی که پای در این دنیا می گذارد و هر چند از نگاه آن قل دیگر ، مرده و تمام شده ، ولی خودش اینجا را بسی فراختر و زیباتر یافته ، او نیز رحل اقامت در سرزمین جاودانگی گزیده و رنج و خستگی سالهای اینجا را به شادمانی بدل نموده است ؟
هر چه هست ، هست ، تصور ما از این فرایند ، چیزی را عوض نمی کند .
اما آنچه مهم است آموختنی است که از پس این تجربه ها باید دریابیم و الا چونان حیوانات دیگر ، جز برای بقای اینجایی خود ، چه کرده و چه می کنیم ؟
و البته در این نوع از زیستن که مساویست با تنازع بقا ، آنچه که واضح است ، حیوانات از ما بسی خوشبخت ترند ، چرا که آنها قوه آگاهی نداشته و چنان در زمان اکنون زندگی می کنند که هرگز نه توان حمل خاطره ای از گذشته دارند و نه از آینده چیزی می فهمند که بخاطرش مضطرب شوند .
پس باید نکته ای مهمتر در این تفاوت ما با آنها وجود داشته باشد و تبعا زیستن ما نیز کیفیتی متفاوت با تنازع برای بقای اینجایی بخود گیرد .
و شمس اما ، زندگی ای بس سخت را پشت سر گذاشت تا تجربه ای ناب را برای ما به ارمغان بگذارد .
" زندگی آنگاه ارزش زیستن دارد که سرمایه های وجودی خود را برای سفری جاودانه بسوی ابدیتی پر از خدا هزینه کنیم . "
حال سوال من از دوستان جوان که نسل امروز ما را تشکیل می دهند و شاید هرگز شمس ها را ندیده و یا نشنیده اند اینست که آنها به این چند صباح دنیا و نوع زیستن انتخابی شمس ها چگونه می اندیشند ؟
آیا آنها فارغ از بحثهای سیاسی ، در انتخاب خود اشتباه کرده و دنیا را از دست داده و تبعا زیان کرده اند ؟
آیا اگر او نیز زندگی را با مرگ تمام شده می دانست و تمام انرژی و شور جوانیش را برای خوشبختی پر از رفاه و تفریح هزینه کرده و سالهایی را ظاهرا با تنوع لذتهای این جهانی بسر کرده بود و امروز رخت از این دنیا می بست ، از زیان رسته بود ؟
راستی مگر دیگر زنده بود که خوشحال از رستن از زیان باشد ؟
آری !
زندگی می گذرد ولی گویا برای ما انسانها ، متفاوت با موجودات دیگر رقم می خورد و قرار است اتفاق دیگری بیفتد ، چرا که حزن و اندوه را فقط به ما داده اند تا بر گذشته خود آگاهانه تر بنگریم و اضطراب را فقط به ما بخشیده اند تا بتوانیم آینده را نیز احساس کنیم و در میانه بین حزن و اندوه ، تنها به ما انسانهاست که امید را هدیه کرده اند تا بتوانیم راهی را در زندگی برگزینیم که تا ابدیت امتداد می یابد ( انا لله و انا الیه راجعون – بقره 156 ) و در شادمانی حضور خداوندی به جاودانگی می رسد (فرحين بما آتاهم الله من فضله – آل عمران 170 )
امروز وقتی به شمس و هزاران عزیز دیگر فکر می کردم ، با خود گفتم اینهایی که در آن بحبوحه جوانی که سرشار از شور و نشاط و انرژی و سرزندگی بود ، اگر پای در جاده ای می گذاشتند که همه گونه رفاه و تفریح و لذت دنیایی را فراهم آورند و خوشبخت! زندگی کنند ، قطعا به بالاترینها می رسیدند و چونان بسیار فرزندان امروزی نبودند که با کوچکترین شکست و یا مانع ، یا راه خود کج کنند و مقصدی دیگر برگزینند و یا ناامیدانه از هر چه زندگی است دست بکشند .
اما آنها ، فهمیده بودند که جهان ما آنقدر کوچک نیست که در زینتهای اینجایی خلاصه شود و آنقدر هم کوتاه نیست که نتوان راهی به بلندای ابدیت برگزید .
اگر چه سلامتی جسم را که عزیزترین سرمایه وجودی هر انسان است ، برای شروع حرکت در جاده جاودانگی هزینه کردند ولی آنچه را که بدست آوردند ، تعالی روحانی ای بود که باور داشتند تنها سرمایه ایست که با آنها در آن مسیر ابدیت خواهد ماند .
بله !
آنها می دانستند که اینجا آمده اند تا در انتخاب بین زندگی پر از رفاه و تفریح و خوشبختی ظاهری دنیایی ، که همان زیستن حیوانی است ولی با نام و شکلی مدرن تر و فریبنده تر ، و زندگی معناداری که آنها را ضمن برخورداری از حداقلهای لازم برای زندگی این جهانی ، به اوج تعالی و لایق شادمانی جاودانه برساند ، دومی را برگزینند . ( و ما اوتيتم من شي ء فمتاع الحياة الدنيا و زينتها و ما عند الله خير و ابقي ا فلا تعقلون – قصص 60 )
به امید آنکه این تجربه ها را ارج نهیم ، که کسی تضمین نکرده که عمرمان آنقدر بدهد تا خود به ناماندگی دنیا و جاودانگی هستی پی ببریم .
و روزی نیاید که جسممان را در خاک کشند و هر آنچه از جنس این دنیا بدست آورده ایم را از ما بی اختیار بستانند و آنگاه روحمان سرگردان ببینیم که توان و توشه ای برای طی کردن مسیر بس طولانی ابدیت ندارد .
محمد صالحی – 15/8/97
https://t.me/beshnofekrkon