فشار قبر چیست ؟ آیا فشار قبر در مورد همه صدق می کند ؟
پاسخ – فشار قبر ، یکی از مسلمات عقاید ماست و ما این قدر در این زمینه روایات داریم که تردید در آن نیست .

فشار قبر، الزاما به این معنا نیست که این فشاری بر روی قبر خاکی بیاید .

در واقع فشار قبر ، گرفتاری ها ،سختی ها و عذاب هایی است که شخص در اوایل ورود به عالم برزخ ، بخاطر آلودگی ها و تعلقاتی که در دنیا داشته است دارد.

مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاری می بیند ؟ اعتیاد به چیزی دارد که در اختیارش نیست و درد می کشد . حالا اگر کسی به دنیا اعتیاد داشته است وقتی از دنیا می رود ، دنیا را به او نمی دهند ولی اعتیاد و تعلقات او سرجایش است .

او را از محبوبش جدا کرده اند و به او نمی دهند ، در این صورت خیلی فشار می بیند و مدت فشار آن بستگی به قطع وابستگی دارد و از اینجا می فهمیم که فشارها با هم فرق دارد .

اصل فشار هم برای افراد فرق می کند . فردی که تعلقاتش به دنیا بسیار کم است ، اصلا تعلقی به دنیا نداشته است و به دنیا دل نبسته است و با دنیای آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است ، این فرد فشار قبر ندارد یا کمی دارد .

پس عالم برزخ فشاری به کسی نمی آورد . این فشار ، انعکاس و پژواک دنیا است که در عالم برزخ به ما برمی گردد . آلودگی ها و تعلقات ما در دنیا تبدیل به فشار درعالم برزخ می شود.

فیض کاشانی می گوید که تنگی یا وسعت قبر بسته به کوچکی با بزرگی روح ماست .

روحی که در این دنیا کوچک است یعنی روحی که حسادت و کینه دارد و در همین دنیا هم با خودش درگیر است ، این فرد وقتی به عالم برزخ برود فشارهای خودش را منتقل می کند و فشار قبر او همین است ولی روحی که بزرگ است یعنی گذشت دارد و از کسی کینه ندارد و به دیگران اعتماد دارد ، این فرد در همین دنیا برایش بهشت است .

یک دسته از روایات ما می گویند که همه فشار قبر دارند ولی یک دسته از روایات می گویند که همه فشار قبر ندارند .

پیامبر می فرماید : هیچ مومنی نیست که فشار قبر نداشته باشد . وقتی دختر پیامبر ، رقیه که مظلومه ای بود از دنیا رفتد پیامبر برای او گریست و فرمود که خدایا این دختر در دنیا سختی زیاد دیده است او را بر من ببخش و فشاری بر او نباشد . روایت دیگری داریم که امام صادق (ع) فرمود : ما از فشار قبر به خدا پناه می بریم .

خیلی کم هستند که فشار قبر نداشته باشند . روایت دیگری از امام صادق (ع) است که می فرماید : مومن فشار قبر ندارد . این روایت ها با هم تضاد دارند . و تضاد آنها این طور حل می شود که مومنین با هم اختلاف دارند .

بعضی از مومنین تعلق خاطر به دنیا دارند و بعضی ها اصلا به دنیا تعلق ندارند که این افراد خیلی کم هستند .

اگر کسی تعلقش به دنیا کم است فشار او مثل مادری است که سر بچه اش را فشار می دهد یعنی فشار قبر آنها خیلی کم است . کسانی که تعلق به دنیا زیاد داشته اند ، آنها طول می کشد تا اعتیادشان به دنیا کم بشود .

پس فشار قبر یکی ارتباط مستقیم با دلبستگی به دنیا دارد که این خیلی مهم است و دیگری آلودگی های اخلاقی باعث عذاب های ما در قبر می شود.

فشار قبر ، عذابها ، سختی ها و گرفتاری هایی است که بخشی از آن به آلودگی های اخلاقی و رفتاری و اعتقادی ماست ولی بخشی دیگر آن بخاطر انس به دنیا است و کنده شدن از دنیا برای او سختی دارد .

استاد الهی قمشه ای از مجموعه سوال و جوابهاي استاد در مورد مرگ و آخرت

http://www.malek1349.blogfa.com/

محمد صالحي

بلاگ اينترنتي

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 16 فروردین 1395  ساعت 11:02 AM نظرات 0 | لينک مطلب

ای کاش میشد ،

این خرقه پشمینه دنیا را ،

از روح برکند ،

و عریان ،

از کویر سوزان زندگی گذشت!

 

محمد صالحی - 4/12/94

http://mahsan.rasekhoonblog.com/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 16 فروردین 1395  ساعت 7:24 AM نظرات 0 | لينک مطلب

ای انسان !

 

تو در درون ،

خدایی داری ،

که هستی ، تجلی اوست .

 

پس تمام هستی آن توست ،

گر ببخشی و خدا را برگزینی .

 

هر چه بیشتر ببخشی ،

جهان تو بسیط تر خواهد شد ،

 

پس آنقدر ببخش ، 

که جز خدا ،

 چیز دیگری نمانده باشد .

 

محمد صالحی - 29/11/94

http://mahsan.rasekhoonblog.com/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 15 فروردین 1395  ساعت 8:07 AM نظرات 1 | لينک مطلب

پیامبران هم می‌فهمیده اند -  الهیات تفهمی

محمد مجتهد شبستری       

1- ترجیح می‌دهم کوشش معنا یابانه خود را که قدمتی 20 ساله دارد «الهیات تفهمی» بنامم تا «الهیات تفسیری». از شما خوانندگان گرامی می‌خواهم در نوشته‌ها و گفته‌های صاحب این قلم هر جا به تعبیر الهیات تفسیری برخورده‌اید آن را به الهیات تفهمی تغییر دهید.

تفسیر ، انواع گوناگون تفهمی و غیرتفهمی دارد و آنچه من در کوشش‌های علمی‌ام با دقت و تأمل فراوان آن را تعقیب می‌کنم، نوع تفهمی آن است و بنا بر این برای پیشگیری از هر گونه سوء فهم و برداشت نادرست، صواب این است که همه جا و بدون استثنا «الهیات تفهمی» را بکار برم و چنین خواهم کرد.

2- در الهیات تفهمی ، خدا «معنای معناها» ست و من گاهی به صورت اجمال و گاهی به صورت تفصیل این موضوع را شرح کرده ام، از جمله در گفتگویی با من که با عنوان «در جستجوی معنای معناها» منتشر شده است [1].

3- در الهیات تفهمی ، موضوع دعوت نبوت و رسالت پیامبران هم از سنخ و جنس تفهم است. به شهادت کتب منسوب به پیامبران و رسولان الهی که فعلاً در دسترس ماست آنچه را که آنان با مخاطبان خود در میان گذاشته اند و آنها را به تأمل در آن دعوت کرده‌اند از جنس و سنخ امور فهمیدنی (تفهمی) بوده است.

در مقالات یک و چهارده و پانزده قرائت نبوی از جهان [2] این موضوع را در ارتباط با نبوت و رسالت پیامبر اسلام (ص) به تفصیل شرح داده‌ام.

انسان‌ها تنها در مواردی می توانند دیگران را به فهمیدن یک موضوع دعوت کنند که نخست خود ، آن موضوع را فهمیده باشند.

تنها «فهمیده شده‌ها» هستند که ممکن است از سوی انسان‌های دیگر هم فهمیده شوند . اگر کسی به حقیقت‌هایی غیر از حقیقت‌های تفهمی رسیده باشد ، نمی‌تواند از دیگران بخواهد آن حقیقت غیرتفهمی را فهم کنند .

فهم پسین ، همیشه از فهم پیشین ، سیراب می‌شود . پیامبران و رسولان ، چون به فهم امور فهمیده شدنی ، دعوت کرده اند لاجرم آنها خود فهمی از آن داشته اند .

بدین ترتیب در الهیات تفهمی ، معنای نبوت و رسالت جز این نیست که پیامبران و رسولان انسان‌هایی بوده اند که از مخاطبان خود خواسته‌اند آنچه را که آنها فهمیده اند آن مخاطبان هم بفهمند .

این که در تجربه پیامبران و رسولان از یک امداد الهی (وحی) سخن به میان آمده که تفهم آنها را ممکن می‌ساخته و یا اینکه آنها حالات معنوی ویژه‌ای داشته اند ، اصل این مطلب را که آنچه آنها به دیگران عرضه می‌کردند خود آنرا می‌فهمیده اند، تغییر نمی‌دهد.

4- نزاع الهیات تفهمی با الهیات جزمیت گرا ، بویژه الهیات فقیهان در این است که متفهمان می‌گویند چون آنچه را پیامبر اسلام به مخاطبان خود عرضه کرده به شهادت متن قرآن از جنس و سنخ امور فهمیدنی است لاجرم مخاطبان آن حضرت در عصر حاضر باید آن را با کوشش تفهمی ، به فهم خود در آورند و غیر از این ممکن نیست.

5- حال اگر قرار بر این است که مخاطبان آن پیامبر در عصر حاضر ، فهمیده شده‌های او را که در قرآن و حدیث آمده بفهمند ، هیچ گریزی از این نیست که آنچه را که در عصر حاضر دربارۀ فهم و تفهم و چگونه ممکن شدن آن در میان فیلسوفان مطرح است مد نظر قرار دهند و این آن تحول بزرگ است که باید در جهان اسلام اتفاق بیفتد، اما متاسفانه علمای رسمی دین و بویژه فقیهان با بکار گیری تمام قدرت و امکانات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود از وقوع آن تحول اساسی جلوگیری می‌کنند، چه خود از آن آگاه باشند چه نه.

آنها کوشش می‌کنند با یک سلسله وصله پینه‌های فقهی و افتائی ، پاره‌ای از مشکلات خطیر ، زیستن مسلمانان در جهان حاضر را حل و فصل کنند، اما اینها ره به جایی نخواهد برد و من بیم آن دارم که در آینده‌ای نه چندان دور ، مسلمانان کشورهای اسلامی در گرداب‌ها و پیچ و خم ‌های پر تلاطم زیستن در جهان مدرن غرق شوند.

خانه از پای بست ویران است    خواجه در بند نقش ایوان است (سعدی)☘☘

الهیات تفهمی (2)🌸

 

تفهم ، از طبیعتِ «فهم» پیروی می کند ، نه از حجت شرعی

محمد مجتهد شبستری

1- چنانکه پیشتر گفته ام پیامبر اسلام از طریق قرآن و حدیث ، این «حقیقت تفهمی» را به مخاطبان خود ابلاغ نموده است که «هستی خدا است» و پیروی از او در همه عصرها در مقام نظر و عمل ، جز تفهم مستمر این «فهمیده» نیست. این تفهم امری اختیاری و دور از هر گونه اجبار است.

2- چون هر فهمی بنا بر طبیعت خود ، قائم به ذات و سیال است و نقد هر فهمی ، بخشی از خود فهم است، فهم هیج کس نمی‌تواند برای کس دیگری ، حجت (غیر قابل عبور و غیر قابل نقد) به شمار آید.

اگر کسانی برای فهم پاره‌ای از آدمیان ، حجیت قائل شوند و آن را غیر قابل نقد و غیر قابل عبور اعلام کنند راه فهم دیگران را مسدود کرده اند و به تقلید فرا خوانده اند و فرمان را به جای فهم نشانده اند و بدون تردید بذر خشونت و زورگوئی کاشته اند.

3- فهم اخلاقی از اراده خداوند که به احکام مربوط است،  بخشی از فهم «هستی خدا است» می‌باشد .

در این بخش ، هم فهم ، قائم به‌ذات و سیال است و در این بخش ، هم صاحب هیچ فهمی ، نمی‌تواند ادعا کند که فهم او بر دیگران حجت است و کسی نمی‌تواند از آن عبور کند.

4- فقیهان اسلام از آغاز تاکنون ، با تاسیس حجیت‌های گوناگون شرعی از ظواهر کتاب و سنت ، گرفته تا سایر موارد که در کتاب‌های اصولی آن‌ها را باب حجج خوانده اند راه تفهم «هستی خدا است» را در باب احکام بر روی مسلمانان مسدود کرده اند.

در ایجاد این انسداد هیچ فرقی میان فقیهان شیعه و سنی نیست. در عصر حاضر که آثار زیانبار حجیت تراشی‌های گذشتگان ما پیش از پیش آشکار شده و به بحران دینی در جهان اسلام انجامیده، وقت آن رسیده که این انسداد به «انفتاح» مبدل شود و تفهم اخلاقی مستمر از اراده خداوند ، جای استنباط احکام شرعی از کتاب و سنت (حتی در مدل اجتهاد در زمان و مکان که راه‌حل اساسی برای مشکلات جهان اسلام نیست) را بگیرد.

5- تعهد ما به دین و دینداری ، جز تعهد ما به همین تفهم مستمر از «هستی خدا است» در مقام نظر و مقام عمل نیست.

تفهم مستمر ، غیر از تعبد مستمر است. آنچه با نوآوری در باب دین و دینداری منافات دارد، تعبد مستمر است نه تفهم مستمر. اشکالات ناشی از تعبد مستمر نتیجه حجیت تراشی‌های گذشتگان است که بیش از آنچه مبنای علمی داشته باشد مبنای سیاسی و حفظ هویت‌های فرقه‌ای داشته است.

تفهم مستمر با نوآوری‌هایی که از طبیعت استمراری و تجدد طلبانه فهم ناشی می‌شود، نه تنها سازگار است بلکه از آنها تغذیه می‌کند و بدون آنها منجمد می‌گردد و نابود می‌شود.

در نظر صاحب این قلم هرآنچه به عنوان نوآوری در دین و دینداری قابل دفاع است مربوط به همین تفهم مستمر است که هیچ ضرورت ندارد آن را تحت عنوان پاره ای از تعبیرات محل نزاع بگنجانیم و سپس در انسجام و عدم انسجام معنایی آن تعبیرات با یکدیگر به مجادله مشغول شویم.

6- شکی در این نیست که تأسیس اصول در مقام تفسیر متون ، خصوصاً متون حقوقی ، یکی از مقبولات و مسلمات دانش هرمنوتیک است.

اما این تأسیس اصول که امری عقلی است با تأسیس حجیت‌های شرعی که فقیهان و اصولیون بدان می‌پردازند از زمین تا آسمان متفاوت است.

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 14 فروردین 1395  ساعت 7:41 AM نظرات 0 | لينک مطلب

دعای مادر

سال 74 بود ، تازه استخدام شده بودم ، علاوه بر خانواده خود ، مادرم را نیز سرپرستی می کردم . حقوق دریافتی ام ( حدود 20000 تومان ) ، کفاف قسطها و بدهی های منزلم را به سختی می داد و خرج خانواده را با مشکلات زیادی تامین می کردم . اما با این حال ، مادرم در جایگاهی بس رفیع قرار داشت که تامین زندگیش در حد مقدور ، برایم رضایت قلبی و لطف خداوندی بود .

به دلیل شرایط زندگی ، ماشین دست دومی خریدم ، با 500000 تومان نقد ( وام ) و 500000 دیگر با یک چک دو ماهه که از یکی از اقوام گرفته بودم .

زمان بسرعت سپری می شد و موعد چک فرا رسید . فقط توانسته بودم 300000 تومان از چک را با قرض کردن و کارهای جانبی ام ( در روزهای پنج شنبه و جمعه ) فراهم کنم . فروشنده ماشین ، که یک بنگاهی بود ، فقط یک روز دیگر را به من مهلت داد . نمی دانستم چه باید بکنم ؟ 200000 تومان باقیمانده ، قولی بود که کسی باید تامین می کرد و متاسفانه خلف وعده کرده بود .

روز را در حالی سپری کردم ، که فقط به فکر چکی بودم که دیگری برایم داده بود و البته آبرو و اعتبار ایشان .

تاکنون پیش کسی دست دراز نکرده بودم ، اما هیچ گاه هم ، دست کسی را رد نکرده بودم .

عصر بود و هوا هم بسیار سرد ( چرا که زمستان بود ) ؛ دو سه روزی بود که مادرم را ندیده بودم ؛ به خانه اش رفتم ، البته نه برای اظهار ناراحتی و یا درد دل ؛ چرا که اصلا عادت ندارم ، مشکلاتم را برای کسی ، بخصوص مادرم بیان کنم .

متوجه شدم ، هوای اطاقش بسیار سرد است ؛ علت را پرسیدم ،

گفت : " بدلیل پرداخت نکردن قبض گاز ، دیروز آنرا قطع کرده اند ."

بسیار ناراحت شدم ؛ می دانستم که اخلاقش طوریست که تا مجبور نشود ، نیازهایش را به کسی نمی گوید ( چرا که تمام عمر و جوانیش را ، به تنهایی ، با قالیبافی روی پای خود ایستاده بود و خرج زندگی خود و فرزندانش را تامین کرده بود .)

چیزی نگفتم ؛ قبض را گرفتم ، 5000 تومان بود ، دست کردم در جیبم ، تنها 5200 تومان پول داشتم که باید برای منزل و فرزند کوچکم ، نیازهایی را تهیه می کردم ؛ با آن حال ، پول را به مادرم دادم تا پرداخت نماید .

با آن که می دانست وضعیت مالی خودم هم خوب نیست ، ولی با اصرار من قبول کرد ، و مانند همیشه دعایم کرد :

" من که کاری برایت نمی توانم بکنم ، ولی از خدا می خواهم ، هیچ گاه درمانده نشوی و دستت جلوی کسی دراز نشود . "

شب شده بود ، به خانه خودم برگشتم ،( کسی خانه نبود ) ، نماز خود را خواندم و در حالیکه از وضعیت شب گذشته مادرم ، از یک طرف و مشکل فردای خودم ، از طرف دیگر ،دلم گرفته بود و جز خدا کسی را که از او درخواست کمک کنم ، نداشتم ، دراز کشیدم .

ساعتها بسرعت سپری می شد ، تا آنکه فکر می کنم نیمه های شب بود که خوابم برد .

به یک باره ، صدایی از خواب بیدارم کرد ؛ زنگ تلفن بود ، جواب ندادم . دوباره زنگ خورد ، گویی کسی به سمت تلفن کشیدم ، مباد ، مادرم باشد و مشکلی پیش آمده باشد .

گوشی را برداشتم ، دوستم " آقا مسلم " بود ، ( که بعضا مراودات مالی داشتیم ) .

احوال پرسی کرد ، با اخم گفتم : این موقع شب ، چه وقت زنگ زدن ؟ خندید و گفت :

" یادت هست ، دو ماه پیش یک وام 200000 تومانی گرفته بودم و چون نیاز نداشتم به داداشم دادم ، امروز ، پول را برگردانده ؛یک دفعه به یاد تو افتادم ، با خود گفتم ، بپرسم اگر احتیاج داری به تو بدهم ، در غیر این صورت فکری دیگر بکنم . "

نمی دانستم ، خواب می بینم و یا حقیقتی رخ نمایانده بود ، انگار تمام سنگینی که بر دوش خود احساس می کردم ، برداشته شده بود ، گفتم :

" بخدا قسم ، خدا تو را فرستاده است ، و دعای مادرم مستجاب شد . "

گفت : چه شده ؟

گفتم : مهم نیست ، بعدا برات تعریف می کنم ، فقط فردا صبح ، پول را به فلان حساب واریز کن .

پس از آن ، خداحافظی کردیم ، و من در حالیکه ، چیزی جز لطف خدا را در اعماق وجود خود احساس نمی کردم ، به خواب رفتم .

 


محمد صالحی   5/2/91



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 11 فروردین 1395  ساعت 3:40 PM نظرات 0 | لينک مطلب

امروز ، داشت تمام میشد ،

اصلا نفهمیدم چگونه گذشت !

 

فقط از ساعتی به ساعت دیگر ، گذشت زمان را دیدم !

و از جایی به جای دیگر ، خستگی پاهایم را حس کردم .

 

خواستم از امروزم عبور کنم !

گویی ، چیزی مرا چسبیده بود ،

تلاشهایم فایده ای نداشت .

 

ایستادم !

و اما ، از بس خسته بودم ، نشستم .

 

و در این خستگی ،

چشمهایم برهم رفت و خوابم برد .

 

و در خواب دیدم ،

که روز را از صبح ، دوباره به من برگرداندند .

 

همه روز گذشته امروز را ، از صفحه زندگیم پاک کردم ،

و شروع کردم به ابتدای نوشتن مجدد امروز .

 

اما یادم مانده بود همه آنچه امروز مشق کرده بودم ،

 

آنگاه که چهره فرزندم را دیدم ،

از لحن و نگاه امروزم ، خسته می نمود .

 

وقتی به چشمهای همسرم خیره شدم ،

از سردی یک روزه امروزم ، فروغی نداشت .

 

وقتی که دوستان را در جلو چشمهایم به خط کردم ،

کسی رغبت دوباره با من بودن نداشت .

 

وقتی به مردمان کوچه و بازار توجه کردم ،

همه غریبه ام می دانستند ، پر از تکبر و نخوت و منت

 

و اما ،

وقتی که مادرم را در تصور خودم شکل دادم ،

هر چند نه دیده بودمش ،

و نه فرصت کرده بودم به زنگ او جوابی مناسب دهم ،

و نه حتی سوالی از سلامت و شاد بودنش کرده بودم ،

 

لیکن ، با چشمهای براق خود ، به من گفت :

 

پسرم !

برایت دعا کردم ،

در هر لحظه زندگیت ،

شادمان و سلامت باشی .

 

به من فکر نکن ، که من خوبم .

 

من تو را ، بخدایم سپرده ام ،

و او ، نه قول ،

که تو را در حمایت خود گرفته است .

 

گریه ام گرفت !

من امروز در کجا بوده ام !

 

هر کس مرا برای خودش خواسته بود ،

و من نیز هر کس را به دلخواهم کمکی کرده بودم .

 

اما ، آنها همه از من روی گردان ،

که تو اینکار برای دل خود و به مهربانیت نکرده ای .

 

اما مادر ،

حتی زنگش را جواب نداده بودم

و او ، پر از عشق ،

مرا دعای سلامت و شادمانی می کرد .

 

چه فرق بود بین او و دیگران ؟

و چرا عشق مادر اینگونه ماندگار می نمود ؟

و اینقدر شیرین بود ؟

 

ازو پرسیدم و بی سخن گفت :

 

فقط محبت کن !

نه به معامله ای برای تشکر از تو ،

همین و بس .

 

دیگران ،

زندانی افکار تو نیستتد که قضاوتشان کنی ،

و به جرم ناهمگونی با خواسته های خود ، محکوم !

 

آنها هستند ،

تا نهال وجودت ،

از خیل زشتیها و زیبائیها آگاه گردد ،

 

و آنگاه در مسیر رشد تا خداگونگی ،

خوبیها را تکرار و تکرار و در وجودت بنشانی .

 

و نازیبائیها را ،

هر چند بسختی ،

از وجودت بزدایی .

 

بیدار شدم ،

روز دیروز تمام شده بود .

 

و اما !

روز نوی را خدایم به من ارزانی داشته بود !

 

در مسیر زندگیم به راه افتادم !

و اما ،

دیگر ، همه را دوست می داشتم !

 

و در تصور خود ،

دیگر کسی با من بد نبود .

 

خدای را می دیدم ،

گویی از شوق می خندد .

 

و من هم خندیدم و ،

دستم دادم به دست او ،

 

و رفتم تا در حضور او ،

شادمانه آرام گیرم .

 

محمد صالحی - 2/1/95 ساعت 12 شب

 

آدرس بلاگ اینترنتی

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 11 فروردین 1395  ساعت 3:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

سالهایی بود پر از هیاهوی غریب مردمان ناهمگون !

و در این هیاهو ،
روح من بود که به انزوا کشیده شد .

نه کسی بود ،
که همزبانیش ،
مرا رام کند .

و نه در کلام کسی ،
مرهمی بر زخمهایم یافتم .

به درهای بسته زیادی پای زدم ،
باز نشد .

و در منزل بسیاری فرود آمدم ،
اما رامشگری نبود .

هر چه بیشتر جستم ، کمتر یافتم ،

تا آنکه ،
رامشگری عزیز فریادم کرد ،
و من از خواب آن هم غفلت بیدار شدم .

روحم ،
در انزوایی خزیده بود !

و دلم ،
قطره قطره ، چون خون میشد !

همنشین او ،
به کنج خلوت روحم ،
میهمان گشتم ،
و تکه تکه های قلب زخمی ام ،
در فراق و درد من ،
بسان قطره هایی شدند و ،
همراه همه وجودم ،
از چشمهایم سرازیر گشتند .

و من اما ؛
این خامه بگذارم ،
که خوشتر از این همه میزبانی و میهمانی ،
جایی نتوان یافت .

محمد صالحی - 3/1/95



آدرس بلاگ اینترنتی

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 11 فروردین 1395  ساعت 3:32 PM نظرات 0 | لينک مطلب

بچه بودیم و گذشت ،

نوجوان گشتیم و تمام شد !

بعضی از جوانی نیز عبور کردیم ،

و این ، سنت حاکم در هستی است .

امروز در کجا ایستاده ایم ،

که فردا حسرت آن را نخوریم ؟

فقط میدانم ،

خدا نه متعلق به دیروز بود ، که شکایتی ازو بکنیم ،

و نه آینده ای آمده که او را در آن جستجو کنیم .

و او ، اکنون با ماست ،

اینجا ، نه هیچ جای دیگر !

خود را دریابیم و با او همراه شویم که هستی تجلی اوست ،

و مهربانی ، هویت او .

 

محمد صالحی - 1/1/95 آدرس بلاگ اینترنتی http://mahsan.rasekhoonblog.com 🙏🙏🙏🌺🙏🙏🙏



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 2 فروردین 1395  ساعت 10:21 PM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :3
  •    
  • 1  
  • 2  
  • 3  
Powered By Rasekhoon.net