تفاوت مفاهیم معنا ، اهداف و ارزشهای زندگی

انسان مدرن ، بیش از هر زمان دیگر با سوال بزرگ " چرا زندگی می کنم و من زیستنم را با چه بها و ارزشی ادامه دهم ؟ " مواجه است .

و این سوال است که او را با مفاهیمی بنام " معنای زندگی ، اهداف زندگی و ارزشهای زندگی " روبرو کرده و اندیشه او را بشدت درگیر خود نموده است .

آنانکه پاسخی هر چند کم محتوا برای سوال فوق پیدا کرده و معنایی هر چند نازل برای زندگی خود تعریف کرده اند ، میل به زندگی و تداوم آن هر چند با تحمل همه رنجها و سختیهای آن ، در آنها زنده شده ولی کسانی که همه چیز را پوچ دیده اند ، گزیری جز تمام کردن زندگی حتی با خودکشی نیافته اند .

و همین نکته است که آلبرکامو میگوید : مهمترین مسیله امروز بشر " خودکشی " است .

آنچه که بشر را به ادامه زندگی و یا نفی آن وادار می کند مفهوم " معنای زندگی " است ، در حالیکه " اهداف زندگی " پله های میان راهی بوده که درصورت آویزان کردن سرنوشت خود به هر کدام از آنها ، باعث احساس پوچی و نومیدی در برهه هایی از عمر خواهد شد .

در اینجا مختصرا به سه مفهوم فوق پرداخته می شود :

  1. معنای زندگی :

هر آنچه که انسان را همواره در مسیر زندگی نگه داشته و هرگز تمام نمی شود و دلیل او برای تداوم آن است ، معنای زندگی نام دارد . و این امر برای هر کس مفهوم خاص خود را داشته که در پاسخ به سوال " من برای چه زندگی می کنم و آیا ادامه آن ارزش زیستن دارد ؟ " بدست می آورد .

بگونه ای که بعد از هر عمل و یا بعد از هر مرحله زندگی خود ، با سوال " خب که چه " مواجه نشده و یا بتواند آنرا پاسخ دهد .

  1. اهداف زندگی :

هدف ، وضعیتهایی است که در مراحل مختلف زندگی میخواهیم به آنها برسیم و از جنس زمان و موقتی اند . مانند دکتر شدن ، ازدواج کردن ، بچه آوردن ، دانشمند شدن ، شغل پیدا کردن ، بازنشسته شدن و هر چیزی که پس از گذشت زمانی مشخص بدست آمده و دیگر از ذهن شخص بعنوان هدف پاک می شود .

بطور مثال شخصی که هدفش ازدواج است ، با ازدواج کردن ، هدفش تمام شده و باید اهداف دیگری را پی بگیرد .

اهدافی که شخص انتخاب می کند در راستای تحقق معنای او از زندگی است و معناست که او را در مسیر زندگی نگه داشته و به ادامه آن امیدوار می کند .

  1. ارزشهای زندگی :

آن فضیلتهای اخلاقی و یا الگوهای خاصی که شخص برای انتخاب نوع مسیر و یا حد و حدود تصمیمات زندگی خود انتخاب می کند ، ارزشهای او در زندگی تلقی می شود .

بطور مثال ، صداقت ، امانت داری ، دانشوری ، عشق ورزی ، مشروع و قانونی بودن هر چیز و از این قبیل قالبهایی که شخص در هر برنامه ریزی مد نظر داشته و ابزار رسیدن به اهداف خود را در قالب آنها انتخاب می نماید و اینجاست که از نظر او ، هدف وسیله را توجیه نکرده که به هر راهی متوسل شده تا به اهداف خود برسد .

 

با توجه به توضیحات مختصر فوق ، جنس اهداف ، رسیدنی بوده و با رسیدن ، تمام شده و می میرند ولی ارزشهای زندگی ، از جنس زیستن است که شخص در هر لحظه و هر تصمیم با آنها زندگی می کند .

و معنای زندگی از جنس خود زندگی و دلیل ادامه آن در هستی است ، آنگونه که همواره و در هر شرایط خوب یا بد ، با او بوده و او را از ناامیدی می رهاند .

لذا هر چه معنای زندگی والاتر و ارزشمندتر انتخاب شود ، اهداف نیز در همان راستا بزرگتر و زیباتر تعریف خواهند شد .

انسانی که معنای زندگی اش را زیستن می داند بدلیل آنکه بدنیا آمده تا بعنوان یک شخص منحصر بفرد ، چیزی به جهان اضافه کند ، همواره در پی شکوفایی هر چه بیشتر خود است ، نه آویزان شدن به این و آن و یا مقایسه خود با دیگری و تلاش برای مثل آنها شدن .

مانند درختی که در پاسخ سوال از معنا و دلیل بودنش ، بگوید : می خواهم آن بشوم که برایش آفریده شده ام و هستی در وجود من بودیعت گذاشته است 1 . آنگاه است که همه تلاش خود را می کند تا تواناییهای وجودی خود را کشف و به منصه ظهور برساند . چه از نوع درخت میوه دار باشد و چه سایه دار و چه هر کدام دیگر . او هرگز در مقایسه و یا مسابقه با درختان دیگر زندگی نمی کند .

لذا اگر از نوع میوه ای باشد ، خود بخود با عبور در مسیر رشد خود به میوه تبدیل خواهد شد و از آنجا که می داند اوج شکوفایی اش در میوه نهایی اوست ، اهدافی را در مسیر رشدش برمی گزیند که کمترین آسیب را به دیگران بزند و یا خود سالم ترین مسیر را طی کند و اینجاست که ارزشهای زندگیش خود می نمایانند و او را به استفاده از مواد خاکی درست و سالم و نور مناسب تشویق می کنند .

اما اگر معنای زندگیش را دادن میوه بداند ، همواره خود را در مقایسه با درختان دیگر دیده و مطابق شیوه آنها زندگی می کند تا به آنچه آنها دارند برسد ، و در این مسیر اگر به آن میوه تبدیل نشد و یا میوه اش مطلوب نبود ، چنان در هم فرو می شکند که جز پوچی و نومیدی بر او مستولی نخواهد گردید .

ما انسانها نیز ، تکثیر شده خداوند در هستی بوده که دانه وجودمان را از روح خود حیات بخشیده است 2 و همین است که هر کدام بالقوه خدایی یگانه را در خود حمل می کنیم و شکوفایی ما چیزی جز فعلیت بخشیدن و ظهور او در وجود ما نیست 3 و البته بستر این مسیر نیز فقط عشق ورزی است و بس . 4

پس بیاییم معنای زندگی خود را بر چهار اصل زیر بنا کنیم :

  1. تا می توانیم موهبتی به جهان بیفزاییم . ( کمک کردن ، شادی بخشیدن ، رنجی را کاهش دادن ، ارتباط گرفتن با دیگران ، همراهی کردن با آنها ، هم سخن شدن با خانواده و دوستان ، بر دانشی افزودن ، کاری آفریدن و ... )
  2. از انجام موهبتهای فوق که منتی هم بر کسی نمی گذاریم لذت ببریم .
  3. تغییر کردن را بخش جدایی ناپذیر هستی بدانیم و رنجهای ناشی از آن را چه در زندگی خود و چه در پیرامون بپذیریم .
  4. تا می توانیم آرام باشیم ، آرامش ببخشیم و آرامش بیابیم و در این راه به سهم خود ، بخشی از شلوغیهای دنیا را کم کنیم .

و البته برای تحقق این معنا ، اهدافی را که هم به تواناییهای ما مربوط است و هم بر علایقمان استوار می باشد برگزینیم و برنامه ریزی کنیم .

و در مسیر عبور تا رسیدن به اهداف خود ، فضیلتهای اخلاقی و دینی را بعنوان ارزشهای خود برگزینیم .

 

زیرنویسها :

  1. نیچه : بشو آنچه هستی
  2. و نفخت فیه من روحی – حجر 29
  3. تخلقوا باخلاق الله - بحارالانوار، ج 58، ص 129
  4. والذي نفسي بيده لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا و لا تؤمنوا حتى تحابوا - صحیح مسلم ح 93

 

 

محمد صالحی – 17/6/97

https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

ایمان و اسلام از دو مقوله متفاوتند

ایمان از مقوله جستجوست و اسلام از مقوله قرار

انسان در زندگی دنیایی خود ، با سوالهای اساسی ای روبرو بوده که دغدغه های دایمی او بوده و در صورتی که پاسخی برای آنها نیابد ، دچار اضطرابها و ترسهایی جدی می گردد :

سوالهایی از قبیل : من اینجا چه می کنم ؟ چرا زندگی سخت است ؟ آیا من رها شده ام ؟ چه اتفاقی با مرگ برای من می افتد ؟ آرزوهای من چه می شوند ؟ این همه ظلم و یا ناحقها چه خواهند شد ؟ آیا زندگی با این همه سختی و رنج ، ارزش زیستن دارد ؟

و دهها سوال دیگر ، که فیلسوفان وجودگرا ( اگزیستانسیل ) به آنها دغدغه های وجودی و دلواپسیهای غایی انسان می گویند و اروین یالوم 1 آنها را در 4 دغدغه اگزیستانسیل خلاصه می کند : ( تنهایی ، آزادی ، مرگ و معنای زندگی )

و قطعا انسانی که درگیر این دغدغه هاست دچار ترسهای عمیق و جدی ای می شود که لازمه جستجو برای یافتن معنای زندگی و پناهگاهی برای امنیت روانی اوست .

چنین انسانی که به جستجوی مامن می افتد و در قرآن به مومن نام برده شده ، دو شیوه برای یافتن مامن و پناهگاه و رهایی خود از ترسها و اضطراباتش می تواند انتخاب کند : 2و 3

  1. جستجوی آنانی که مدعی یافتن پناهگاه و رسیدن به آرامشند . ( نسمع / ملک 10 )
  2. جستجوی خود مامن و پناهگاه ( نعقل / ملک 10 )
  • در شیوه اول :

شخص جستجوگر با دو ایمان متفاوت روبروست ، ایمان قبل از اسلام اولیه و ایمان بعد از اسلام اولیه و نیز با دو اسلام متفاوت ، یکی اسلام بعد از ایمان اولیه و دیگری اسلام بعد از ایمان ثانویه .

این شخص جستجوگر مامن ( مومن )، در ایمان اولیه خود ، با مواجهه با کسانی که مدعی یافتن پناهگاهند ( پیامبران ) 4 و اعتماد به سخنان آنها ( نسمع / ملک 10 )، خود را به آنها می سپارد و تسلیم دعوت آنان می شود که در قرآن به آنها مسلمان ابتدایی گفته می شود . ( قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا – حجرات 14 )

اما از آنجا که خداوند ، انسان را با عقل ، به قابلیت خداگونگی مجهز کرده ، از چنین انسانی ادامه جستجو را خواستار شده است تا خود نیز شنیده هایش را بیازماید و از اسلام اولیه فراتر رفته و وارد ساحت ایمان ثانویه شود . ( يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله – نسا 136 ) . همان جستجوگری ابراهیمی که به یقین منجر شده ( ليطمئن قلبي / بقره 260 ) و او را به تسلیم در برابر خود خداوند که همان اسلام ثانویه است و اطمینان و آرامش قلبی 5 می رساند . و این ایمان ثانویه و اسلامِ ناشی از آن است که ارزشی ورای همه تسلیمهای کور دارد . ( و الذين اذا ذكروا بآيات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا – فرقان 73)

  • و اما در شیوه دوم :

شخص جستجوگر ، با پذیرش ریسک هر خطایی در مسیر ، برای یافتن خود مامن و پناهگاه ، به راه می افتد (نعقل / ملک 10 ) و از آنجا که نیاز وجودی او در یافتن پاسخهای حقیقی دلواپسیهایش می باشد ، قطعا مشمول لطف هدایتگری هستی خواهد شد . ( و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين – عنکبوت 69 ) و البته از نگاه خداوند ، این نحوه جستجو ، یکی از مصادیق خردورزی خوانده شده است . ( فبشر عباد الذین الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب – زمر 17 و 18 ) 6

زیرنویسها :

  1. روان درمانگر اگزیستانسیل آمریکایی
  2. قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير – ملک 10
  3. اگر طالب خوشی و آرامش روح هستی، پس ( به آموزه های مذاهب ) ایمان داشته باش ، لیک اگر طالب آنی که مُریدِ حقیقت باشی، پس تحقیق و جستجو کن . – نامه نیچه به خواهرش در سال 1865
  4. انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم – انفال 2
  5. الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب – رعد 28
  6. البته در این شیوه بر خلاف روش نیچه ، راه حل پیامبران نیز یکی از راه حلهای مسیله شمرده شده و در جستجوگری انسان لحاظ می شود .

 

محمد صالحی – 31/3/97

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

ای خدای من

 

مرا چه می شود ! و کدامین حجاب است ،

که چشمان مرا در خود به اسارت گرفته است ؟ 

که تو هر لحظه در حضوری ، و من اما ، در غیبتی مدام !

 

خدایم ، ای زیبای_خفته در دل من !

چگونه است که دلم گواهی حضور تو را می دهد ،

و من اما ،

هنوز تو را درغیبت کبرا می دانم و به انتظار ظهورت نشسته ام ؟ !

 

خدایم !

آیا من چونان ماهی ای ، غرق در دریایم ،

اما به جستجوی دریا ، در تلف کردن زیستنم ، جز شتاب نمی دانم ؟!

 

ای خدای زیبای من !

ولی فهمیده ام که آنقدر لطیفی ، که چون نسیمی خنک ،

وجودم را در خنکای وجودت غرقه کرده ای ولی من حس نمی کنم !

 

و همین که فهمیده ام :

                    که تو هستی !

                             و همه هستی را درحضورخودت غرقه کرده ای ،

 

مرا کافیست که روحم آرام کند ،

                                 و بی جستجوی تو ،

                                       مرا به زیستن در حضور تو ،

                                                                      شادمانه مدام نماید .

 

محمد صالحی - ۲۱/۱/۹۶

https://telegram.me/naghmehsokout



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

آيا فكر كرده ايم براي تفكر مثبت چه چيزي مهم است ؟

مهم اینست که :

  1.  واقعیتها را بپذیریم همانجور که هستند ، بی هیچگونه فیلتر ، عینک و یا روتوش کردن .

 

  1. از پنجره قالبهايي که توسط جامعه به ما القا شده به دنیا ، زندگی و خودمان ننگریم .

 

  1. با فرمولهای ذهنی خود كه نتيجه قالبهاي القايي جامعه است ، زندگي خود را شبيه سازي نكنيم .

 

  1.  آنچه که اتفاق افتاده و کاری از دست ما برای تغییرش بر نمی آید ، صرفا بعنوان یک زنگ هشدار تلقی كرده ، کسب آگاهی كنيم و از آن عبور نمايیم .

 

  1.  آن بخش از زندگي كه در اختیار ماست ، بهترین تلاش را برای بهترین نتیجه بکنیم  .

 

  1.  هر نتیجه ای که بدست می آید بپذیریم ، چون نتیجه تفکر و تلاش خود ماست . ( نه تقدير و شانس و ... )

 

  1.  دست از مقایسه خود با دیگران و رقابت با آنها برداریم که هستی دارائیش بی نهایت است .

 

  1.  بدانیم بدست آورده هامان دارائی ابدی ما نیستند و از دست داده هامان نيز سرمایه های جاودان ما نبوده اند .

 

  1. دنیا را خیلی جدی نگیریم که گویی میدانی برای بازی ماست و پاداش آن ، همان امکان بازی کردن ماست .

البته نقش افراد در بازی ، به سبب ویژگیها و توانائیهای هر کس و تاکتیک هستی ، متفاوت بوده و هر کس در همان جایی که قرار است باشد ، بهترین مهره است نه در جای دیگران قرار گرفتن .

  1. با چیزی و کسی نجنگیم و از اینکه امکان بازی کردن را به ما داده اند خوشحال باشیم .
  2. زمان بازی، محدود به عمر ماست ، آنگونه بازی کنیم که در پایان بازی ، بدون حسرت ، آن را رها کرده وارد میدان دیگر شویم .

 

  1.  هستی متشکل از مراحل مختلف حیات و زیستن ماست ، اعم از مادی و جسمانی زمینی و روحانی بعد از آن، پس نگران این دنیا نباشیم ، که هستی هرگز بدون ما تمام نخواهد شد ، بنابراين جای جبران هر اتفاقی هست ، چرا که هستی در چنبره عدالت ( قانون کارما ) پیچیده شده است .
  2. آنچه كه در بين پديده ها و اجزائ هستي حقيقت دارد ، كششي بي نهايت است كه در دنياي فيزيك به جاذبه تعبير مي شود و در جهان انساني ، با عشق بيان مي گردد . پس مراقب باشيم در دنياي مجازي خود ساخته از قضاوتها ، رقابتها و نفرتها در نغلتيم .

محمد صالحي – 25/1/96

https://telegram.me/naghmehsokout



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

 

 

 

 

 

دلیل طولانی شدن حکومت فرعون و عدم اجابت دعای موسی و هارون ع

 

حق مردم بر حق خدا مقدم است

 

ماجرای فرعون و موسی و خداوند

**     ***       *****

سید بن طاووس(عالم شیعی قرن هفتم) در کتاب الملاحم و الفتن (ص۳۵۹ - ۳۵۸) می‌گوید:

 

در روایت است که روزی موسی و هارون به خدا گفتند:

چرا به فرعون عمر دراز دادی و تا مدت‌ها نفرین ما را در حق او اجابت نکردی؟

 

خدا گفت:

فرعون، یک عیب داشت و یک حُسن.

 

عیب او این بود که دعوی خدایی می‌کرد، و حُسن او این بود که شهرها را آباد و راه‌ها را امن و سفره‌ها را رنگین کرده بود.

 

از دعوی_خدایی او زیانی به من نمی‌رسید اما فرمانروایی او به سود مردم بود.

 

پس من از حق خویش گذشتم تا مردم آسوده باشند.

 

رضا بابایی

 

@RezaBabaei43

قد ذكرنا عند حديث مدة ملك فرعون من هذا الكتاب على الحاشية من كتب الفتن أول منتخب المنن ما أن رأينا المكاتبة به إلى صاحب الديوان الممالك المعظمة الشمسي، فنذكر أن من أسباب طول مدة مملكة فرعون وتأخير دعاء موسى وهارون عليهما السلام عليه:

ما رويناه في بعض تفاسير قوله تعالى: (ربنا إنك آتيت فرعون – یونس 88 )، و أنه أوحى إليهما أن فرعون يؤمن البلاء و يرفق بالعباد و يحب الأيادي، فأطلت في عمره لذلك، و لا يضرني أنه يدعي الإلهية.

الكتاب: الملاحم والفتن – ص 358 و 359

المؤلف: السيد ابن طاووس

الجزء: الوفاة: ٦٦٤ المجموعة: مصادر الحديث الشيعية ـ القسم العام

https://t.me/beshnofekrkon

و قال موسي ربنا انك آتيت فرعون و ملاه زينة و اموالا في الحياة الدنيا ربنا ليضلوا عن سبيلك ربنا اطمس علي اموالهم و اشدد علي قلوبهم فلا يؤمنوا حتي يروا العذاب الاليم – یونس 88

موسي گفت : اي پروردگار ما ، به فرعون و مهتران قومش در اين جهان زينت و اموال داده اي ، اي پروردگار ما ، تا ديگران را از طريق تو گمراه كنند اي پروردگار ما ، اموالشان را تباه ساز و دلشان را سخت كن ايمان نمي آورند تا آنگاه كه عذاب دردآور را بنگرند



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

چرا دایم نگرانیم و مضطرب ؟

یکی از مهمترین ویژگیهای عصر صنعت و تکنولوژی ، آویزان شدن بیش از حد بر علم و عقل بود و رها پنداشتن انسان در هستی و القا این اصل موهوم که خوشبختی را مساوی خوش بودن ناشی از بهره بردن از لذات مختلف و متعدد مادی دنیایی دانستن .

در این طرح مدرنیته برای انسان و زندگی او در دنیایی صنعتی – تکنولوژیک که او را سرشار از سراسیمگی برای درآمد بیشتر تا رسیدن به فاکتورهای کامیابی مادی کرده است ، سرنوشت او را به شکلی رقم زده که دایم در حال دویدن و پرکردن اوقات خود بوده بگونه ای که لحظه ای برای استراحت و مطالعه و فرو رفتن در خود برای کشف درون خود از قابلیتها ، تواناییها ، احساسات و عواطف و... خود نمی یابد.

وقتی که به این فرایند همگانی زندگی ها نگاه می کنیم ، تنها واقعیتی که به فراموشی سپرده شده و گویی هرگز وجود ندارد ، لحظه اکنون است ، لحظه ای که برای دیروز ، آینده بوده و بزودی نیز دیروز می شود و همین امر باعث شده که پیوسته در رنج گذشته و آینده بسر بریم .

رنجی که یا ناشی از دو از امر زیر در گذشته است :

  • آنچه در گذشته بر ما رفته و ما از آن خاطره خوشی نداریم و به سرمایه زباله ای ذهنی خود تبدیلش کرده ایم ( مانند شکستها ، زیانها ، از دست رفته ها و ... )
  • آنچه در گذشته بر ما رفته و ما از آن خاطره خوبی داریم و حسرت آن را می خوریم ( مانند مسافرتی شاد ، موفقیتی دلچسب ، تولدی نو و ... )

و یا ناشی از دو امر زیر در آینده است :

 

  • ترس از آنکه نکند دوباره آن خاطرات بد تکرار شود ( شکست بخورم ، زیان ببینم ، کسی بمیرد و .... )
  • آرزوی تکرار مجدد آن خاطرات خوب و بعضا غیر قابل تکرار و یا مشابه آنها در زندگی دیگران ( شغل ، منزل ، ماشین ، پیروزی ، تولد و ... )

 

متاسفانه گذشته بجای آنکه آگاهی مارا به شرایط ناپایدار و ناماندگی دنیا بیشتر کند و تجربه فناپذیری هر آنچه از جنس دنیای مادی است را در ما بیشتر بنشاند ، مارا تبدیل به مخزنی از سرمایه های رسوبات خاطرات خود کرده است که دایم در حال هزینه کردن از آن پس انداز رسوبات گذشته ، برای زندگی خود هستیم .

بطور مدام یا تمام انرژی روانی خود را در حسرت از دست داده ها و از دست رفته های خود در گذشته هدر می دهیم و یا در آرزوی تکرار خوبها و برآوردن ناکامیهای گذشته در آینده بسر می بریم و شادی خود را منوط به تحقق آن آرزوها کرده ایم .

 

اما آیا این تکرار مدام فرایند فوق در زندگی چند ده ساله هر انسان بالغ و به تعداد انسانها ، چقدر او را در رسیدن به خوشبختی و شادکامی موفق کرده است ؟

جز افزونی روزبروزه و عام افسردگی در جهان و بخصوص در غرب متمدن و برخوردار از همه مواهب مادی زندگی !؟ ( کتاب خوش بینی آموخته شده ، ص 15 و 16 ، دکتر سلیگمن )

امام علی(ع) ، راه بی رنج زیستن را زندگی در حال می داند که نه بر از دست رفته ها نومیدانه حسرت خوریم و نه بر داشته ها چنان آویزان شویم که فراموش کنیم جنس اینها نیز ناماندنی است :

الزهد کله بين کلمتين من القرآن قال الله سبحانه-  لکيلا تاسوا على‏ ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم 3 - و من لم ياس على الماضي و لم يفرح بالآتي-  فقد اخذ الزهد بطرفيه - حکمت 439

 

و همین اصل مهم از بهترین دستاوردهای فلسفه اگزیستانسیل و روانشناسی مثبت گراست که شاخه ای به نام ذهن آگاهی را مطرح کرده و به انسان گوشزد نموده که :

  • ذهن محل ذخیره اطلاعات گذشته ما و شگردش مقایسه و قضاوت کردن است .
  • تو مساوی ذهن خود نیستی بلکه تو فراتر از آن هستی ، که در هر لحظه می توانی از اطلاعات ذهنت بطور خواسته و ارادی استفاده کنی و یا خود را رها شده در اختیار او قرار دهی .
  • در صورت جدا کردن خود از فعالیت ذهن ، تو فقط تبدیل به یک مشاهده گر امور و اتفاقات می شوی و از خوب و بد کردن آنها که از نتایج قضاوتهای ذهن است رها می شوی .
  • با این امر ، بسیار رنجهای تو که ناشی از قضاوتهای ناخواسته ذهن است ، از بین رفته و باعث هشیارترشدن و بهتر دیدن زیباییهای زندگی می شود .
  • با تکرار این عمل مراقبه گونه ، ذهن خود بخود تبدیل به یک ابزار ذخیره آنهم خاطرات و اطلاعات بی رنگ و قضاوت شده و از مرکز فرماندهی و تصمیم گیری خارج می شود .
  • و اینجاست که وقتی عوامل رنج انسان از بین رفت ، علیرغم همه سختیهای این جهانی ، آرامش و شادی بر او فرو می ریزد .

 

فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون – آل عمران 170

 

محمد صالحی – 22/9/97

 

علل همه گیری افسردگی در کشورهای توسعه یافته – دکتر سلیگمن

 

اجمالی بر ذهن آگاهی

 

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

زندگی در لحظه اکنون

 

زندگی تنها سریال مستند بلندیست که فیلمنامه آن در طول بازی و اجرای آن ، بصورت آنلاین تولید و نوشته می شود و اکثر بازیگرانش نیز در طول اجرا ، و خود خواسته بدون توجه به خواستهای ما ، وارد آن شده بازی خود را می کنند و می روند .

 

تنها بازیگری که می تواند نقش خود را از پیش بنویسد و با اختیار خود به اجرا بپردازد خود مائیم .

 

مراقب باشیم که بازی دیگران ما را به بیراهه نکشاند ، بلکه در مواجهه با هر کدام از آنها ، نقشی را به اجرا بگذاریم که از جاده اصلی که برای معنای زندگی و ارزشهای خود انتخاب کرده ایم خارج نشویم .

 

معنایی که به فیلمنامه زندگیمان ، شور و عشق و طراوت و شادمانی ببخشد .

 

و ارزشهایی که در هر اجرا علیرغم سختیهای آن بر لبانمان لبخند رضایت بنشاند .

 

و وقتی سریال با نمایش کلمه " پایان " تمام شد ، هم خود از نقش خود راضی باشیم و هم داوران بر آن آفرین گویند .

 

و چه شکوهمند است هنرمندانه زیستن در بازی زندگی ای که هر آن در حال خلق صحنه همان لحظه هستیم . ( زیستن در حال )

 

یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی - فجر ۲۷ تا ۳۰

 

فرحین بما آتاهم الله - آل عمران ۱۷۰

 

ما هذه الحیاه الدنیا الا لهو و لعب - عنکبوت ۶۴

 

کل یوم هو فی شان - رحمن ۲۹

 

محمد صالحی - ۲۷/۹/۹۷

 

☄️ https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

از نظرگاه قرآن اعتراض حتی به خداوند آزاد است

عقل موهبتی است که خداوند با آن هستی را آغاز کرده و به هر یک از مخلوقات خود به فراخور وجودیشان بخشیده است .

و با وجود عقل است که شعور و آگاهی موضوعیت میابد .

و آنگاه که قرار است شعور به آگاهی منتج شود، فهم است که زاییده شده و در این فهمیدن است که تفاوتها و اختلافات ظهور می کنند .

و اینجاست که ما شاهد بالاترین اختلافات در فهم هایی می شویم که بین فرشتگان و یا انبیا با خداوند بوقوع پیوسته و آنها را به اعتراض واداشته است .

و بیان این اعتراضات در قرآن به معنای اعتباری است که خداوند به تفاوت فهمهای مختلف تا حد اعتراض قایل شده ، چرا که خود اینگونه به خلقت ، شکل و صورت داده و جز اینگونه نیز نمی پسندد :

و الذين اذا ذكروا بآيات ربهم لم يخروا عليها صما و عميانا 1

و خوبان مورد تایید خداوند ، کسانی هستند كه چون به آيات پروردگارشان اندرزشان دهند ، در برابر آن چون كران و كوران نباشند .

 

در این مجال چند نمونه اعتراض به خداوند و رسولش بیان می شود :

  1. اعتراض فرشتگان به خلقت انسان

و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة قالوا ا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك . 2

و چون پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمين خليفه اي مي آفرينم ، گفتند : آيا كسي را مي آفريني كه در آنجا فساد كند و خونها بريزد ، و حال آنكه ما به ستايش تو تسبيح مي گوييم و تو را تقديس مي كنيم ؟

و خداوند اما ، چوب تنبیه بر آنها نزد که چرا بر من معترضید ، بلکه سخنی گفت که شما از قصد من و آنچه قرار است با آن مخلوق اتفاق افتد ، مطلع نیستید و من نیز نمی توانم برایتان بگویم ؛ چرا که شما را در آن مقام نمی بینم که بتوانید بفهمید ، مگر آنکه با وقوعش ، متوجه شوید .

قال اني اعلم ما لا تعلمون 3

گفت : آنچه من مي دانم شما نمي دانيد .

  1. اعتراض ابراهیمِ پیامبر(س) نسبت به عذاب قوم لوط

وقتی که فرشتگان عذاب برای اجرای آن بسوی قوم لوط روانه بودند ، ابراهیم(س) سعی کرد تا مانعشان شود اما وقتی حریفشان نشد ، دهانش را به  اعتراض به خداوند گشود :

فلما ذهب عن ابراهيم الروع و جاءته البشري يجادلنا في قوم لوط ، ان ابراهيم لحليم اواه منيب ، يا ابراهيم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربك و انهم آتيهم عذاب غير مردود 4

چون وحشت از ابراهيم برفت و شادماني جايش را بگرفت ( در موضوع عطای فرزند )، با ما در باره قوم لوط به مجادله برخاست . ابراهيم بردبار و نازكدل است و فرمانبردار است . اي ابراهيم ، از اين سخن اعراض كن فرمان پروردگارت فراز آمده است وبر، آنها عذابي كه هيچ برگشتي ندارد فرود خواهد آمد .

  1. اعتراض سعد بن عباده به حکم خدا در مورد زنا و لزوم شهادت 4 نفر

قرآن ، جهت عدم اشاعه تخلفات جنسی در جامعه ، برای افشا کننده های موارد احتمالی که نتوانند 4 شاهد بیاورند ، مجازات های خاصی را وضع نمود که آیه زیر ناظر به آن می باشد :

و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئك هم الفاسقون 5

كساني را كه زنان شوهردار را به زنا متهم مي كنند و چهار شاهد نمي آورند ،هشتاد ضربه بزنيد ...

 

پس از نزول آیه فوق، « سعد بن عباده » نسبت به احتمال وقوع زنای محصنه و #عدم_امکان وجود 4 شاهد در محل ، #معترض شد و خداوند نیز بجای تنبیه او ، حکم را تعدیل نمود :

و الذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين و الخامسة ان لعنت الله عليه ان كان من الكاذبين و يدرؤا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الكاذبين 6

  1. اعتراض یک زن به پیامبر(ص) در قانون طلاق ناعادلانه ظهار

در عصر نزول ، هر گاه مردی بهر دلیلی از زن خود راضی نبود می توانست او را با جمله < انت عليّ كظهر امي > بشکلی ناعادلانه طلاق داده و او و فرزندانش را بی سرپرست کند .

روزی زنی که در چنین دامی دچار شده بود و خود و فرزندانش را از دست رفته می دید بر پیامبر(ص) وارد و بشدت به آن قانون اعتراض کرد تا آنجا که خداوند وارد عرصه ماجرا شده و به نفع زن ، قانون فوق را لغو نمود :

قد سمع الله قول التي تجادلك في زوجها و تشتكي الي الله و الله يسمع تحاوركما . ان الله سميع بصير الذين يظاهرون منكم من نسائهم ما هن امهاتهم ان امهاتهم الا اللائي ولدنهم و انهم ليقولون منكرا من القول و زورا و ان الله لعفو غفور 7

زیرنویسها :

  1. فرقان 73
  2. بقره 30
  3. همان
  4. هود 74 تا 76
  5. نور 4
  6. نور 6 و 7 و 8 ( تفسیر نمونه )
  7. مجادله 1 به بعد

 

محمد صالحي – 8/9/97

https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

پدرها و مادرها بگذارید فرزندانتان زندگی کردن را یاد بگیرند

 

استادی می گفت فرزندانتان را روستایی تربیت کنید تا یاد بگیرند در بزرگی چگونه زندگی کنند .

در تربیت روستایی همه تصمیمهایی که برای فرزند گرفته می شود گامی در افزایش مسیولیت پذیری اوست هر چند متضمن تحمل سختیهایی برای او باشد .

و این در حالیست که در شیوه تربیت شهری ، تنها چیزی که یافت نمی شود واگذاری مسیولیت به فرزندان است حتی مسیولیت کارهای شخصی اش مثل درس خواندن و احیانا مورد مواخذه معلم واقع نشدن و این رفتار گویی تداعی مثل معروف « دوستی خاله خرسه » است .

بگونه ایکه او را چنان بار می آورد که بقول دکتر سلیگمن در مقدمه کتاب خوشبینی آموخته شده ، فکر میکند در مرکز عالم قرار داشته و همه چیز و هر کس باید در راستای رسیدن او به اهدافش باشد و آنگاه که واقعیت را چنین نمی یابد ، روان او را زندانی دام افسردگی کرده و یا پرخاشگر می شود .

و در اینجاست که برای نجات فرزند از آسیب آن سنگ خاله خرسه باید فریاد برآورد :

پدرها و مادرهای مهربان :

بگذارید فرزندتان زمین بخورد و بلند شود ، تا یاد بگیرد اگر در راه زندگی ، زمین خورد تا بلند نشود نمی تواند ادامه دهد .

بگذارید فرزندتان شکست بخورد و دوباره شروع کند تا یاد بگیرد زندگی یک مسیر مستقیم یکطرفه در راستای مقصود ما نیست .

بگذارید فرزندتان در راه خرید نان سردش بشود ولی یاد بگیرد مسیولیت زندگی هزینه دارد .

بگذارید فرزندتان دستش را ببرد تا یاد بگیرد بی رنج گنج میسر نمی شود .

بگذارید فرزندتان با کودکان دیگر مشکل پیدا کند و خودش آنرا حل کند تا یاد بگیرد دیگران همچون ما فکر نمی کنند .

بگذارید فرزندتان بعضی چیزها را نداشته باشد تا یاد بگیرد زندگی تعهدی برای تامین آرزوهای ما ندارد .

بگذارید فرزندتان از دیگران عقب بیفتد تا یاد بگیرد قرار نیست همیشه جلوتر باشد و این اتفاق نشانه بدبختی نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی به نتیجه دلخواه نرسد تا یاد بگیرد خوشبختی مساوی نتایج دلبخواهی ما نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی تنها شود تا یاد بگیرد تنهایی چیز بدی نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی مشکل پیدا کرده و خودش حل کند تا یاد بگیرد وجود مشکل دلیلی برای ناامیدی نیست .

بگذارید فرزندتان خنده و گریه هایش را داشته باشد تا یاد بگیرد بروز احساسات حق طبیعی اوست .

بگذارید فرزندتان چیزی را نداشته باشد هرچند گریه کند تا یاد بگیرد در زندگی اش عواطف را فدای مطامع نکند .

آری پدرها و مادرهای عزیز :

بگذارید فرزندانتان زندگی کنند تا زندگی کردن را بیاموزند .

چرا که هستی نه تعهد کپی برداری از زندگی کسی را به دیگری داده است ،

و نه فرصت برآوردن آرزوهای پدرها و مادرها را به فرزندان خواهد داد .

فرزندان فقط فرصت دارند تا زندگی منحصر بفرد خود را داشته باشند ، پس به آنها اجازه دهید که آنرا از همان کودکی انجام دهند .

سرشار از معصومیت و مهربانی ، بی هیچ معامله و یا رقابت با دیگری .

 

لاتزر وازره وزر اخری – نجم 38

دوش هیچ انسانی برای کشیدن بار سنگین زندگی دیگری طراحی نشده است .

 

و ان لیس للانسان الا ما سعی – نجم 39

و زندگی او تنها در تلاشی که برای بروز تواناییهای منحصر بفرد خود انجام می دهد ، معنا پیدا می کند .

 

محمد صالحی – 5/10/97



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

پدرها و مادرها بگذارید فرزندانتان زندگی کردن را یاد بگیرند

 

استادی می گفت فرزندانتان را روستایی تربیت کنید تا یاد بگیرند در بزرگی چگونه زندگی کنند .

در تربیت روستایی همه تصمیمهایی که برای فرزند گرفته می شود گامی در افزایش مسیولیت پذیری اوست هر چند متضمن تحمل سختیهایی برای او باشد .

و این در حالیست که در شیوه تربیت شهری ، تنها چیزی که یافت نمی شود واگذاری مسیولیت به فرزندان است حتی مسیولیت کارهای شخصی اش مثل درس خواندن و احیانا مورد مواخذه معلم واقع نشدن و این رفتار گویی تداعی مثل معروف « دوستی خاله خرسه » است .

بگونه ایکه او را چنان بار می آورد که بقول دکتر سلیگمن در مقدمه کتاب خوشبینی آموخته شده ، فکر میکند در مرکز عالم قرار داشته و همه چیز و هر کس باید در راستای رسیدن او به اهدافش باشد و آنگاه که واقعیت را چنین نمی یابد ، روان او را زندانی دام افسردگی کرده و یا پرخاشگر می شود .

و در اینجاست که برای نجات فرزند از آسیب آن سنگ خاله خرسه باید فریاد برآورد :

پدرها و مادرهای مهربان :

بگذارید فرزندتان زمین بخورد و بلند شود ، تا یاد بگیرد اگر در راه زندگی ، زمین خورد تا بلند نشود نمی تواند ادامه دهد .

بگذارید فرزندتان شکست بخورد و دوباره شروع کند تا یاد بگیرد زندگی یک مسیر مستقیم یکطرفه در راستای مقصود ما نیست .

بگذارید فرزندتان در راه خرید نان سردش بشود ولی یاد بگیرد مسیولیت زندگی هزینه دارد .

بگذارید فرزندتان دستش را ببرد تا یاد بگیرد بی رنج گنج میسر نمی شود .

بگذارید فرزندتان با کودکان دیگر مشکل پیدا کند و خودش آنرا حل کند تا یاد بگیرد دیگران همچون ما فکر نمی کنند .

بگذارید فرزندتان بعضی چیزها را نداشته باشد تا یاد بگیرد زندگی تعهدی برای تامین آرزوهای ما ندارد .

بگذارید فرزندتان از دیگران عقب بیفتد تا یاد بگیرد قرار نیست همیشه جلوتر باشد و این اتفاق نشانه بدبختی نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی به نتیجه دلخواه نرسد تا یاد بگیرد خوشبختی مساوی نتایج دلبخواهی ما نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی تنها شود تا یاد بگیرد تنهایی چیز بدی نیست .

بگذارید فرزندتان گاهی مشکل پیدا کرده و خودش حل کند تا یاد بگیرد وجود مشکل دلیلی برای ناامیدی نیست .

بگذارید فرزندتان خنده و گریه هایش را داشته باشد تا یاد بگیرد بروز احساسات حق طبیعی اوست .

بگذارید فرزندتان چیزی را نداشته باشد هرچند گریه کند تا یاد بگیرد در زندگی اش عواطف را فدای مطامع نکند .

آری پدرها و مادرهای عزیز :

بگذارید فرزندانتان زندگی کنند تا زندگی کردن را بیاموزند .

چرا که هستی نه تعهد کپی برداری از زندگی کسی را به دیگری داده است ،

و نه فرصت برآوردن آرزوهای پدرها و مادرها را به فرزندان خواهد داد .

فرزندان فقط فرصت دارند تا زندگی منحصر بفرد خود را داشته باشند ، پس به آنها اجازه دهید که آنرا از همان کودکی انجام دهند .

سرشار از معصومیت و مهربانی ، بی هیچ معامله و یا رقابت با دیگری .

 

لاتزر وازره وزر اخری – نجم 38

دوش هیچ انسانی برای کشیدن بار سنگین زندگی دیگری طراحی نشده است .

 

و ان لیس للانسان الا ما سعی – نجم 39

و زندگی او تنها در تلاشی که برای بروز تواناییهای منحصر بفرد خود انجام می دهد ، معنا پیدا می کند .

 

محمد صالحی – 5/10/97



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

بیقراریهایت را بپذیر تا از رنج رها شوی

 

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

هر شخص ، وقتی به تجربه سالهای زیسته خود می نگرد ، چیزی جز تغییرات مکرر و متنوع در هر آنچه در خود و اطراف خود می بیند را شاهد نبوده است .

سلامتی و بیماریهای مکرر ، شکستها و پیروزیها ، استهلاک و کهنه شدن اشیا ، پیرشدن و گذر عمر ، تولدها و مرگها ، زیبایی ها و زشت شدنها ، دارا شدنها و از دست دادنها و .... .

همه این امور ما را با یک قانون عام هستی روبرو می کند که : ماهیت این جهان ، ناماندگی و بی ثباتی و بی قراری است .

جهان متغیرها و ناپایداریها و زوال ها .

جهانی که خود می نماید راهی است بسوی مقصدی دیگر :  الدنیا دار ممر لادار مقر ( امام علی(ع) حکمت 133 )

و سرتاسر تغییر است و نوشدنهای رو به زوال : ان لله ملکا ينادي في کل يوم-  لدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب ( امام علی(ع) حکمت 132 )

 

از بین همه موجودات ، انسان تنها موجودی است که بدلیل امکان وجودی تحلیل اطلاعات گذشته زیسته خود و دیگران و دنبال کردن روند اتفاقات زندگی ، به قانون فوق آگاه بوده و همین آگاهی است که او را بدلیل از دست داده هایش ( چه مادی و چه عاطفی و معنوی و حتی مدتی که زیسته و احیانا بهره لازم را نبرده ) غمگین می کند و بدلیل ترس از آینده نامشخص ، مضطرب کرده و پر از دغدغه می نماید .

حیوانات همانند ما دستخوش همین از دست دادنها و تغییرات مختلف و متععدند ولی بدلیل عدم امکان تحلیل آنها و عدم آگاهی به کلیت زندگی خود هرگز دچار غم و یا اضطراب نشده و تنها در برخورد با هر اتفاق جدید ، آن را مشاهده گونه زندگی کرده و از سر می گذرانند و براساس آگاهی لحظه ای که از آن بدست می آورند تصمیمات لازم برای بهترین شیوه همراهی با آن را می گیرند .

 

آنها هرگز اتفاقات هر لحظه را تحمیلی بر زندگی طبیعی در حال جریان خود نمی دانند ، بلکه زندگی را همانی می دانند که در حال وقوع است و اینست دلیل عدم غمگینی و یا اضطراب آنها .

و ما انسانها نیز برای رسیدن به همان آرامی و بی رنجی آنها ، راهی نداریم جز پذیرش و کنارآمدن با قاعده فوق ، بگونه ای که زندگی را نه یک سیر طبیعی آرام از پیش فرض شده ( مطابق با همه آنچه در زندگی دیگران مطلوب می پنداریم ) بدانیم ، بلکه آن را مجموع همین اتفاقاتی بدانیم که برای هر کس بصورت منحصر بفرد ، محقق شده و بوقوع می پیوندد .

 

زندگی را جوی آب ثابتی نپنداریم که اتفاقات ناخواسته و خواسته زندگی چون موجهایی در آن بوقوع می پیوندند ، بلکه زندگی مجموع همین اتفاقات موجوار است که خواسته و ناخواسته بر جریان مدام هستی سوار شده و واقع می شوند .

چرا که زندگی طرح ثابتی از قبل ندارد که آن را همچون پازلی تصور کنیم که اتفاقات مختلفی که در طول عمرمان می افتند ، بعضی را مطلوب و مطابق و هماهنگ با آن بدانیم و بعضی را که مطلوبمان نیست مطابق با آن ندانسته و تحمیل بر زندگی خود بخوانیم .

بلکه هر اتفاق ، چه خودخواسته و پیش بینی شده باشد و چه ناخواسته و ناگهانی ، قطعه ای است که در کنار دیگر بخشها و قطعات زندگی ، تصویری را به آن می بخشند که پازلی است که خود در سیر زمانی عمرمان خواهیم ساخت .

 

انسانی که بی توجه به قاعده فوق ، زندگی را آرام و مطابق با مطلوبات خود تصور می کند ، همواره در طلب قرار و بی تغییری در آن بسر برده و دایم مضطرب از اینکه مباد در این قرار و یکسویگی زندگی من اتفاقی بیفتد و آرامش مرا برهم زند و از آنجا که این تصور ، توهمی بیش نیست و او خود را آماده رویارویی با زندگی واقعی و نوسانات و تغییرات و نو و کهنه شدنها و تولد و مرگهایش نکرده ، با هر اتفاق جدید که قطعه این لحظه ساختمان زندگی واقعی اوست ، در هم ریخته و خود را بازنده میدان زندگیش یافته و ترس از دست دادن داشته ها و از دست رفتن آرزوهایش بر او چیره می شود و چنان هشیاریش را برهم می زند که نمی تواند برای ادامه راه زندگی تصمیم درستی بگیرد و هر چه بیشتر بر رنجهایش می افزاید .

 

و چه زیبا سخنی که مولانا از یافته های قوانین متافیزیکی هستی خود با ما درمیان گذارده است :

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

همه بی قراریهای بشر بخاطر آنست که در تصور موهوم ثابت بودگی این جهان و متعلقات این جهانی بسر برده و همواره در ترس از دست رفتن آنهاست ، که قرار و آرامش او را برهم زده و دایم به هر چیز تازه ای از جنس همین دنیای نامانده آویزان شده و بیشتر در تلاطم موجهای آن غرق می شود ، در حالی که اگر بر این ویژگی ناماندگاری ذاتی اینجهانی واقف شده و آن را با آغوش باز پذیرفته و خود را با آن همراه کند ، هرگز با هر اتفاق جدید ، دچار ترس و اضطراب و بی قراری روانی و روحی نخواهد شد .

چنین انسانی می پذیرد که زندگی یعنی :

عمر میگذرد و انسان پیر شده فرتوت می شود .

سلامتی دایم دچار دگرگونی است .

شکستها و پیروزیها در هم تنیده اند .

اشیائ مادی ، مستهلک شده از بین می روند .

کوچکترها بزرگ می شوند و می روند .

بزرگترها فراموشکار و مریض و ازپا افتاده می شوند .

خانه ها فرو می ریزند .

اهدافِ به ثمر رسیده می میرند و دیگر دلیلی برای ادامه نیستند .

مقامها و موقعیتهای اجتماعی از دست می روند .

و مرگ بی هیچ قاعده و طرح قبلی شناخته شده ای بدنبال همه ماست .

و آنگاه همه تلاش خود را می کند که در این بازی زندگی ، زیباترین نقشی که می تواند را بازی کند و هم به خود لذت ببخشد و هم به دیگران شادی و امید .

 

آنچه که در آموزه های دینی ما بر آن تاکید شده است :

و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب ( عنکبوت 64 )

المؤمن بشره في وجهه ( امام علی(ع) حکمت 333 )

محمد صالحی – 20/9/97

https://telegram.me/beshnofekrkon/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

بیقراریهایت را بپذیر تا از رنج رها شوی

 

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

هر شخص ، وقتی به تجربه سالهای زیسته خود می نگرد ، چیزی جز تغییرات مکرر و متنوع در هر آنچه در خود و اطراف خود می بیند را شاهد نبوده است .

سلامتی و بیماریهای مکرر ، شکستها و پیروزیها ، استهلاک و کهنه شدن اشیا ، پیرشدن و گذر عمر ، تولدها و مرگها ، زیبایی ها و زشت شدنها ، دارا شدنها و از دست دادنها و .... .

همه این امور ما را با یک قانون عام هستی روبرو می کند که : ماهیت این جهان ، ناماندگی و بی ثباتی و بی قراری است .

جهان متغیرها و ناپایداریها و زوال ها .

جهانی که خود می نماید راهی است بسوی مقصدی دیگر :  الدنیا دار ممر لادار مقر ( امام علی(ع) حکمت 133 )

و سرتاسر تغییر است و نوشدنهای رو به زوال : ان لله ملکا ينادي في کل يوم-  لدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب ( امام علی(ع) حکمت 132 )

 

از بین همه موجودات ، انسان تنها موجودی است که بدلیل امکان وجودی تحلیل اطلاعات گذشته زیسته خود و دیگران و دنبال کردن روند اتفاقات زندگی ، به قانون فوق آگاه بوده و همین آگاهی است که او را بدلیل از دست داده هایش ( چه مادی و چه عاطفی و معنوی و حتی مدتی که زیسته و احیانا بهره لازم را نبرده ) غمگین می کند و بدلیل ترس از آینده نامشخص ، مضطرب کرده و پر از دغدغه می نماید .

حیوانات همانند ما دستخوش همین از دست دادنها و تغییرات مختلف و متععدند ولی بدلیل عدم امکان تحلیل آنها و عدم آگاهی به کلیت زندگی خود هرگز دچار غم و یا اضطراب نشده و تنها در برخورد با هر اتفاق جدید ، آن را مشاهده گونه زندگی کرده و از سر می گذرانند و براساس آگاهی لحظه ای که از آن بدست می آورند تصمیمات لازم برای بهترین شیوه همراهی با آن را می گیرند .

 

آنها هرگز اتفاقات هر لحظه را تحمیلی بر زندگی طبیعی در حال جریان خود نمی دانند ، بلکه زندگی را همانی می دانند که در حال وقوع است و اینست دلیل عدم غمگینی و یا اضطراب آنها .

و ما انسانها نیز برای رسیدن به همان آرامی و بی رنجی آنها ، راهی نداریم جز پذیرش و کنارآمدن با قاعده فوق ، بگونه ای که زندگی را نه یک سیر طبیعی آرام از پیش فرض شده ( مطابق با همه آنچه در زندگی دیگران مطلوب می پنداریم ) بدانیم ، بلکه آن را مجموع همین اتفاقاتی بدانیم که برای هر کس بصورت منحصر بفرد ، محقق شده و بوقوع می پیوندد .

 

زندگی را جوی آب ثابتی نپنداریم که اتفاقات ناخواسته و خواسته زندگی چون موجهایی در آن بوقوع می پیوندند ، بلکه زندگی مجموع همین اتفاقات موجوار است که خواسته و ناخواسته بر جریان مدام هستی سوار شده و واقع می شوند .

چرا که زندگی طرح ثابتی از قبل ندارد که آن را همچون پازلی تصور کنیم که اتفاقات مختلفی که در طول عمرمان می افتند ، بعضی را مطلوب و مطابق و هماهنگ با آن بدانیم و بعضی را که مطلوبمان نیست مطابق با آن ندانسته و تحمیل بر زندگی خود بخوانیم .

بلکه هر اتفاق ، چه خودخواسته و پیش بینی شده باشد و چه ناخواسته و ناگهانی ، قطعه ای است که در کنار دیگر بخشها و قطعات زندگی ، تصویری را به آن می بخشند که پازلی است که خود در سیر زمانی عمرمان خواهیم ساخت .

 

انسانی که بی توجه به قاعده فوق ، زندگی را آرام و مطابق با مطلوبات خود تصور می کند ، همواره در طلب قرار و بی تغییری در آن بسر برده و دایم مضطرب از اینکه مباد در این قرار و یکسویگی زندگی من اتفاقی بیفتد و آرامش مرا برهم زند و از آنجا که این تصور ، توهمی بیش نیست و او خود را آماده رویارویی با زندگی واقعی و نوسانات و تغییرات و نو و کهنه شدنها و تولد و مرگهایش نکرده ، با هر اتفاق جدید که قطعه این لحظه ساختمان زندگی واقعی اوست ، در هم ریخته و خود را بازنده میدان زندگیش یافته و ترس از دست دادن داشته ها و از دست رفتن آرزوهایش بر او چیره می شود و چنان هشیاریش را برهم می زند که نمی تواند برای ادامه راه زندگی تصمیم درستی بگیرد و هر چه بیشتر بر رنجهایش می افزاید .

 

و چه زیبا سخنی که مولانا از یافته های قوانین متافیزیکی هستی خود با ما درمیان گذارده است :

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

همه بی قراریهای بشر بخاطر آنست که در تصور موهوم ثابت بودگی این جهان و متعلقات این جهانی بسر برده و همواره در ترس از دست رفتن آنهاست ، که قرار و آرامش او را برهم زده و دایم به هر چیز تازه ای از جنس همین دنیای نامانده آویزان شده و بیشتر در تلاطم موجهای آن غرق می شود ، در حالی که اگر بر این ویژگی ناماندگاری ذاتی اینجهانی واقف شده و آن را با آغوش باز پذیرفته و خود را با آن همراه کند ، هرگز با هر اتفاق جدید ، دچار ترس و اضطراب و بی قراری روانی و روحی نخواهد شد .

چنین انسانی می پذیرد که زندگی یعنی :

عمر میگذرد و انسان پیر شده فرتوت می شود .

سلامتی دایم دچار دگرگونی است .

شکستها و پیروزیها در هم تنیده اند .

اشیائ مادی ، مستهلک شده از بین می روند .

کوچکترها بزرگ می شوند و می روند .

بزرگترها فراموشکار و مریض و ازپا افتاده می شوند .

خانه ها فرو می ریزند .

اهدافِ به ثمر رسیده می میرند و دیگر دلیلی برای ادامه نیستند .

مقامها و موقعیتهای اجتماعی از دست می روند .

و مرگ بی هیچ قاعده و طرح قبلی شناخته شده ای بدنبال همه ماست .

و آنگاه همه تلاش خود را می کند که در این بازی زندگی ، زیباترین نقشی که می تواند را بازی کند و هم به خود لذت ببخشد و هم به دیگران شادی و امید .

 

آنچه که در آموزه های دینی ما بر آن تاکید شده است :

و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب ( عنکبوت 64 )

المؤمن بشره في وجهه ( امام علی(ع) حکمت 333 )

محمد صالحی – 20/9/97

https://telegram.me/beshnofekrkon/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

بیقراریهایت را بپذیر تا از رنج رها شوی

 

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

هر شخص ، وقتی به تجربه سالهای زیسته خود می نگرد ، چیزی جز تغییرات مکرر و متنوع در هر آنچه در خود و اطراف خود می بیند را شاهد نبوده است .

سلامتی و بیماریهای مکرر ، شکستها و پیروزیها ، استهلاک و کهنه شدن اشیا ، پیرشدن و گذر عمر ، تولدها و مرگها ، زیبایی ها و زشت شدنها ، دارا شدنها و از دست دادنها و .... .

همه این امور ما را با یک قانون عام هستی روبرو می کند که : ماهیت این جهان ، ناماندگی و بی ثباتی و بی قراری است .

جهان متغیرها و ناپایداریها و زوال ها .

جهانی که خود می نماید راهی است بسوی مقصدی دیگر :  الدنیا دار ممر لادار مقر ( امام علی(ع) حکمت 133 )

و سرتاسر تغییر است و نوشدنهای رو به زوال : ان لله ملکا ينادي في کل يوم-  لدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب ( امام علی(ع) حکمت 132 )

 

از بین همه موجودات ، انسان تنها موجودی است که بدلیل امکان وجودی تحلیل اطلاعات گذشته زیسته خود و دیگران و دنبال کردن روند اتفاقات زندگی ، به قانون فوق آگاه بوده و همین آگاهی است که او را بدلیل از دست داده هایش ( چه مادی و چه عاطفی و معنوی و حتی مدتی که زیسته و احیانا بهره لازم را نبرده ) غمگین می کند و بدلیل ترس از آینده نامشخص ، مضطرب کرده و پر از دغدغه می نماید .

حیوانات همانند ما دستخوش همین از دست دادنها و تغییرات مختلف و متععدند ولی بدلیل عدم امکان تحلیل آنها و عدم آگاهی به کلیت زندگی خود هرگز دچار غم و یا اضطراب نشده و تنها در برخورد با هر اتفاق جدید ، آن را مشاهده گونه زندگی کرده و از سر می گذرانند و براساس آگاهی لحظه ای که از آن بدست می آورند تصمیمات لازم برای بهترین شیوه همراهی با آن را می گیرند .

 

آنها هرگز اتفاقات هر لحظه را تحمیلی بر زندگی طبیعی در حال جریان خود نمی دانند ، بلکه زندگی را همانی می دانند که در حال وقوع است و اینست دلیل عدم غمگینی و یا اضطراب آنها .

و ما انسانها نیز برای رسیدن به همان آرامی و بی رنجی آنها ، راهی نداریم جز پذیرش و کنارآمدن با قاعده فوق ، بگونه ای که زندگی را نه یک سیر طبیعی آرام از پیش فرض شده ( مطابق با همه آنچه در زندگی دیگران مطلوب می پنداریم ) بدانیم ، بلکه آن را مجموع همین اتفاقاتی بدانیم که برای هر کس بصورت منحصر بفرد ، محقق شده و بوقوع می پیوندد .

 

زندگی را جوی آب ثابتی نپنداریم که اتفاقات ناخواسته و خواسته زندگی چون موجهایی در آن بوقوع می پیوندند ، بلکه زندگی مجموع همین اتفاقات موجوار است که خواسته و ناخواسته بر جریان مدام هستی سوار شده و واقع می شوند .

چرا که زندگی طرح ثابتی از قبل ندارد که آن را همچون پازلی تصور کنیم که اتفاقات مختلفی که در طول عمرمان می افتند ، بعضی را مطلوب و مطابق و هماهنگ با آن بدانیم و بعضی را که مطلوبمان نیست مطابق با آن ندانسته و تحمیل بر زندگی خود بخوانیم .

بلکه هر اتفاق ، چه خودخواسته و پیش بینی شده باشد و چه ناخواسته و ناگهانی ، قطعه ای است که در کنار دیگر بخشها و قطعات زندگی ، تصویری را به آن می بخشند که پازلی است که خود در سیر زمانی عمرمان خواهیم ساخت .

 

انسانی که بی توجه به قاعده فوق ، زندگی را آرام و مطابق با مطلوبات خود تصور می کند ، همواره در طلب قرار و بی تغییری در آن بسر برده و دایم مضطرب از اینکه مباد در این قرار و یکسویگی زندگی من اتفاقی بیفتد و آرامش مرا برهم زند و از آنجا که این تصور ، توهمی بیش نیست و او خود را آماده رویارویی با زندگی واقعی و نوسانات و تغییرات و نو و کهنه شدنها و تولد و مرگهایش نکرده ، با هر اتفاق جدید که قطعه این لحظه ساختمان زندگی واقعی اوست ، در هم ریخته و خود را بازنده میدان زندگیش یافته و ترس از دست دادن داشته ها و از دست رفتن آرزوهایش بر او چیره می شود و چنان هشیاریش را برهم می زند که نمی تواند برای ادامه راه زندگی تصمیم درستی بگیرد و هر چه بیشتر بر رنجهایش می افزاید .

 

و چه زیبا سخنی که مولانا از یافته های قوانین متافیزیکی هستی خود با ما درمیان گذارده است :

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

همه بی قراریهای بشر بخاطر آنست که در تصور موهوم ثابت بودگی این جهان و متعلقات این جهانی بسر برده و همواره در ترس از دست رفتن آنهاست ، که قرار و آرامش او را برهم زده و دایم به هر چیز تازه ای از جنس همین دنیای نامانده آویزان شده و بیشتر در تلاطم موجهای آن غرق می شود ، در حالی که اگر بر این ویژگی ناماندگاری ذاتی اینجهانی واقف شده و آن را با آغوش باز پذیرفته و خود را با آن همراه کند ، هرگز با هر اتفاق جدید ، دچار ترس و اضطراب و بی قراری روانی و روحی نخواهد شد .

چنین انسانی می پذیرد که زندگی یعنی :

عمر میگذرد و انسان پیر شده فرتوت می شود .

سلامتی دایم دچار دگرگونی است .

شکستها و پیروزیها در هم تنیده اند .

اشیائ مادی ، مستهلک شده از بین می روند .

کوچکترها بزرگ می شوند و می روند .

بزرگترها فراموشکار و مریض و ازپا افتاده می شوند .

خانه ها فرو می ریزند .

اهدافِ به ثمر رسیده می میرند و دیگر دلیلی برای ادامه نیستند .

مقامها و موقعیتهای اجتماعی از دست می روند .

و مرگ بی هیچ قاعده و طرح قبلی شناخته شده ای بدنبال همه ماست .

و آنگاه همه تلاش خود را می کند که در این بازی زندگی ، زیباترین نقشی که می تواند را بازی کند و هم به خود لذت ببخشد و هم به دیگران شادی و امید .

 

آنچه که در آموزه های دینی ما بر آن تاکید شده است :

و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب ( عنکبوت 64 )

المؤمن بشره في وجهه ( امام علی(ع) حکمت 333 )

محمد صالحی – 20/9/97

https://telegram.me/beshnofekrkon/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

خدا از جنس آرامش است ، دنیا را از او طلب نکنید

 

مهمترین دلیل احساس بی معنایی زندگی و پوچ دانستن آن برای انسان، میل به جاودانگی است و ترسی که از مرگ دارد که مبادا همه دویدنها ، تلاشها ، تحصیلات ، پیشرفتها و کلا همه زندگیش به فنا برود و لذا ارزشی برای زیستن نمیابد تا بخواهد ادامه دهد .

اینجاست که در آموزه های دینی ، خداوند به همه هستی گوشزد می کند که چیزی خارج از حضور و تملک او نیست 1 و به انسان اختصاصا این امید را می دهد که تو را از وجود خودم تکثیر کردم که هرگز با فنا همخانه نخواهی شد 2 .

 

اوست غنی 3 و سرشار از حیات و جاودانگی 4 و حضور 5 ، که از سر لطف ، درد ما را در رنجی که در زیستن می بریم و ترسی که از مرگ بر ما مستولی است و میلی که به جاودانگی داریم را به بهای خود خریده و جاودانگی را به ما قول داده است 6 .

و راه آرامش را اینگونه به ما ارزانی داشته که هرگاه از رنج بودنت ناامیدانه به این سو و آن سو سرک کشیدی و حاصلی برایت نداشت جز حس بی معنایی و پوچی بیشتر ، بیاد بیاور که تو به اویی وصلی که جاودانه است و نگران چیزی نباش 7 .

 

اما یادت باشد که او فقط از جنس آرامش است 8 ، پس جز آن از او نخواهی ، که آنچه از جنس دنیاست فقط ظهورات تکثیر او در عالم ماده است که متکثر می نمایند و متفاوت . اینها همه در توانایی توست که چگونه بدستشان بیاوری و به خدمتشان بگیری نه آنکه طلب کنی .

او در هستی تجلی کرده و لذا هر آنچه هستی نیاز داشته است در آن فرو ریخته است ، ماییم که در فضای محدود دنیایی بدنبال بدست آوردن آن چیزهایی هستیم که از تکثیر تجلی خداوند در اینجا نمایانده شده است .

 

گویی خورشیدی که نور خود را با کاملترین طیف که سفید است به جهان اطراف خود سخاوتمندانه فروپاشیده ولی ما بواسطه محدودیتهای فضای رویت خود که با کدام فیلتر به آن نگاه کنیم ، طیف رنگ خاصی بر ما ظاهر می شود .

و لذا اگر در شرایطی به طیف نوری خاص نیازمند شدیم ( مثلا آبی ) ، و اشتباها از خورشید طلب کنیم ، او هیچ کاری برای ما نخواهد کرد ، جز یادآوری آنکه من طیف کامل نور را بر شما فرو فرستاده ام ، خود در پی یافتن فیلتری باشید تا فقط رنگ آبی آن طیف کامل را بر شما بنمایاند .

 

و خداوند نیز چون نوری که بر هستی فروتابیده 9، وجود خود را در آن جلوه گر کرده بگونه ای که هیچ طیف خاصی به نام دنیا و آخرت و بودن و نبودن و زمان و مکان از آن حاصل نمی شود بجز آرامشی که در بی زمانی و بی نفسی بر وجود جاری است، مگر آنگاه که از فیلتر جهان مادی ( عالم ناسوت ) عبور کرده و شکلهای متنوع و متفاوت موجودات مختلف بگیرند.

و این چه اشتباه بزرگی است که در این جهان مادی که تکثیر منشورگونه آن وجود واحد است قرار گرفته و از او چیزهایی را بخواهیم که از ظهور همان طیف کامل و واحد وجود در اینجا دیده می شود .

او قرار نیست چیز جدیدی به جهان مادی اضافه کند که ما از او بخواهیم ، قبلا همچون آن طیف کامل نور ، به این جهان و ما بخشیده است و این ظهورات دنیایی آن وجود الهی که از منشور عالم مادی ( ناسوت ) گذشته و بر ما جلوه گر شده بخاطر آنست که نیروی عاقله خود را به آزمون بسپاریم 10 و خردمندانه با آنها برخورد کرده و نیازهای مادی خود را تامین کنیم 11 .

 

بنابراین ، برای رهایی از دام آن بی معنایی و پوچی و نجات از رنجی که از ترس از مرگ و فناشدن می بریم ، تنها بیاد او بودن است و هم سخن شدن با او که کل وجود ما را پوشانده و پر خواهد کرد و این همان آرامشی است که بیاد می آوریم هستی چنان جاودانه است که اینجا فقط لحظه ای بیش نیست ، مهم آنست که نگاه خود را از پس فیلترهای مادی فراتر ببریم و از افق الهی به خود و زندگی نگاه کنیم، آنگاهست که جز جاودانگی و یکپارچگی هستی، همانند طیف نور سفید ، نخواهیم دید و چه آرامشی بالاتر از این؟

در هر لحظه که احساس تنهایی و بی معنایی بر ما فرو ریخت ، بیاد بیاوریم که ما ازوییم و او ازماست 12 و به هر کجا و زمانه که باشد با ما همراه است 13 . به خانه دل خود دعوتش کنیم ، که پشت در به انتظار باز کردن درب دلمان ، لحظه ها را می شمارد 14 .

و بیاد داشته باشیم که او ذره ای به نماز و روزه و عبادات ما محتاج نیست و نیازی به پاداش و عقاب کسی ندارد 15 .

ماییم که در این جهان پر از زوال و فنا غوطه وریم و برای حتی ذره ای آرامش به او محتاجیم 16، پس برای اتصال به آن جاودانه محبوب ، یادش را در دل خود پاس بداریم ، که بی او ، هیچ در هیچیم 17 .

و الا بدون او ، زندگیمان به روزمرگی بی معنایی آلوده خواهد شد که جهانمان پر از اضطراب و پوچی و یاس بدل خواهد کرد و آنگاه که منشور عالم مادی از جلو چشمانمان فرو ریخت ، وجود سرشار از عشق و شادمانی او برایمان مکشوف شده و بدلیل ناهمگونی با او به چنان فراقی دچار خواهیم شد که چون عذابی وجود آلوده مان به آتش کشد تا زنگارهای آن بزداید 18 و برای حضور در محفل رویایی و رقصانه او آماده مان کند 19 .

 

زیرنویسها :

  1. و له الملك – انعام 73
  2. نفخت فيه من روحي –حجر 29
  3. و الله غني – بقره 263
  4. و الله خير و ابقي – طه 73
  5. فاينما تولوا فثم وجه الله – بقره 115
  6. و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون – بقره 82
  7. الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون – یونس 62
  8. الا بذكر الله تطمئن القلوب – رعد 28
  9. الله نور السماوات و الارض – نور 35
  10. كذلك يبين الله لكم آياته لعلكم تعقلون – بقره 242
  11. ا فلا تعقلون – بقره 44
  12. الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون – بقره 156
  13. ان الله مع المؤمنين – انفال 19
  14. قال ربكم ادعوني استجب لكم – غافر 60
  15. فان الله غني عن العالمين– آل عمران 97
  16. انتم الفقراء الي الله – فاطر 15
  17. انني انا الله لا اله الا انا فاعبدني و اقم الصلاة لذكري – طه 14
  18. لا تبقی و لاتذر لواحه للبشر - مدثر 28 و 29
  19. فرحين بما آتاهم الله – آل عمران 170

محمد صالحی – 26/10/97

https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

 

 

اشتباه استاد ملکیان در تفسیر یک آیه

 

استاد ملکیان که از مفاخر علمی ، فلسفی ، اخلاقی و نواندیشی این مرز و بوم هستند و نظریات ایشان در موضوعات مختلف فلسفه اخلاق و روانشناسی و حتی دینی ، زمینه اندیشه های نو و ارزشمندی را فراهم کرده است ، اخیرا در یکی از سخنرانیهای خود اشاره ای به آیه زیر داشته و برداشتی از آن عنوان کردند که با توجه به دلالت محتوایی آیه و نیز آیات دیگر ، اشتباه بوده که ذیلا به آن خواهیم پرداخت :

كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم ... 1

مردم ( در آغاز ) يك امت بودند ، پس خدا پيامبران را بعنوان بشارت دهنده و اخطار کننده برانگیخت ، و كتابها(ی آسمانی) را به حق با آنان نازل كرد تا میان مردم درباره آنچه بر سرش اختلاف داشتند حكم كند ، و در كتابها اختلاف نکردند مگر کسانی که کتاب به آنان داده شده – ( و این اختلاف هم ) از سر افزون طلبی در میان خودشان بود – آن هم بعد از آنکه دلیل های روشن برایشان آمد .... 2

 

استاد ملکیان در تفسیر آیه می فرماید که  : مردم امت واحدی بودند و خدا با ارسال پیامبران و دعوت به توحید ، بین مردم اختلاف انداخت .! :

و اما دلایل اشتباه بودن این برداشت :

  1. در خود آیه می فرماید : پیامبران را با کتاب برستاد تا بین مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کنند ، و این می رساند که مردم قبل از ارسال پیامبران ، علیرغم آنکه جامعه ای واحد بوده اند ولی در موضوعاتی اختلاف داشته اند .
  2. در آیه ای دیگر در سوره یونس می فرماید : و ما كان الناس الا امة واحدة فاختلفوا 3

مردم ( در آغاز ) جز يك امت بودند ، پس اختلاف پیدا کردند .. 

و این آیه صراحتا به وجود اختلاف بین مردم ، بعد از آنکه امت واحده ای بودند اشاره می کند .

  1. هدف خداوند از ارسال پیامبران ، با توجه به آیه : و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون 4

ما پيش از تو هيچ رسولی نفرستاديم ، مگر اینكه به او وحي می كرديم كه خدايي جز من نيست پس (تنها) مرا بپرستيد.

ارائه نگرش جهان بینی توحیدی و دعوت مردم به توحید بوده است .

که البته با توجه به آیات دیگر ، در انتخاب مشی رفتار فردی و اجتماعی نیز ، مشی اخلاقی را پیشنهاد می کردند .

 

و اما توضیح چرایی ارسال پیامبران :

با عنایت به شواهد تاریخی ، بشر پس از پشت سرگذاشتن دوران اولیه خود که بیشتر بدنبال تامین نیازهای غذا و امنیت خود بوده ، وارد دوره مهارت آموزی شده و همین باعث تسهیل و تسریع انجام کارهای او گشت بگونه ای که آرام آرام فرصت اندیشیدن به موضوعات ورای نیازهای اولیه اش را پیدا کرده و با بلوغ عقلی بیشتر ، به چگونگی ساختار و علت ایجاد جهان ، دلیل وجود خود در این دنیا ، چرایی مردن و چگونگی بعد از آن و ده ها سوال دیگر که حول جهان بینی و هستی شناسی اش می چرخید ، به تفکر و بحث پرداخته و وارد دوران خرد ورزی گشت .

آنها اگر چه تا قبل از این دوره ، بدلیل یکسان بودن نیازهای اولیه خود ، اختلاف چندانی نداشتند ، بجز شاید بر سر نحوه تامین آنها و یا اختلافات شخصی و یا قبیله ای ، ولی با ورود به دوران خردورزی و ظهور سوالات و اندیشه ها و پاسخهای مختلف ، اختلافات جدی ای که بر سر نوع نگرشی که به هستی و زندگی پیدا کرده بودند ، باعث دسته بندی آنها و تبعا انتخاب شیوه های مختلف و بعضا متضادی در اداره زندگی و جامعه کوچک اطراف آنها گشته بود .

همین امر سبب شد که خداوند بدلیل رسیدن بشر به بلوغ عقلی کافی و آمادگی آموزش پذیری وحیانی ، پیامبری از بین آنها بنام " آدم "برگزیده 5 تا در پی داوری در اختلافات آنها، پاسخ سوالات هستی شناسی و جهان بینی آنها را در نگرش توحیدی بدهد. 6

که با توجه به آیات اولیه بحث ، آن پاسخها ، برای افرادی قابل پذیرش بوده و برای بعضی دیگر علیرغم تبیین روشنشان ، بعضا بدلیل عنادورزی ، غیر قابل قبول ، و همین روال در طول تاریخ ارسال پیامبران که همواره جهت داوری بین اختلافاتی که در نگرش جهان بینی و نوع منش رفتاری و اجتماعی خود داشتند ، صورت می گرفته ، ادامه داشته است . 7

 

توضیح : تفسیر استاد حسینی طباطایی نیز ، برداشت استاد ملکیان را رد می کند که در فایل پیوست موجود است .

زیرنویسها :

  1. بقره 213
  2. ترجمه ها از ترجمه قرآن استاد مرحوم صالحی نجف آبادی
  3. یونس 19
  4. انبیا 25
  5. ان الله اصطفي آدم ... آل عمران 33
  6. و علم آدم الاسماء كلها بقره 31
  7. و ما انزلنا عليک الکتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يؤمنون نحل 64

 

محمد صالحی 3/12/97



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

آیا خداوند برای هر مسئله ای پاسخی داده است؟

و آیا ما موظف به سوال از فقها در هر مسئله ای هستیم ؟

تنها وجه تمایز انسان از دیگر جانداران عقل اوست که تنها مرجع و منبع مشترک بشری نیز هست. وجود همین عقل در نهاد آدمی بوده که او را در گذز زمان بالغتر و در مسیر زندگی تاریخی خود با سوالات و موضوعات جدیدتر مواجه نموده و نیاز به پاسخهای به روز به آنها را موجه کرده است.

در این راستا وقتی که به سیره خداوند در ارسال پیامبران متعدد و نیز هدف او از این رسالتهای پی در پی و حتی در یک زمان ولی در مکانهای مختلف توجه می کنیم به تنها نکته مهمی که می رسیم اذعان خداوند به بلوغ مستمر عقلی بشر و لزوم نوسازی پاسخ به سوالهای خود، حتی اگر در طول زمان های مختلف تکراری بوده باشند می باشد.

شاهد این مدعا صراحتی است که خداوند در تنها هدف ارسال رسولان متعدد بیان کرده است: اصلاح اندیشه دینی و جهان بینی بشر

و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون 1

ولی در این هدف نه تنها سخنی از شریعت و احکامی واحد بیان نشده که در آیات دیگر تعدد و مختلف بودن شرایع را ذاتی تاریخ عقلانی بشر نامیده است:

لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة 2

از آنجا که خداوند با رسالت حضرت محمد(ص)، مهر خاتم بر ادامه آن زد، برای آنکه این مهم در گذر زمان  توسط مدعیانی خاص بنام خداوند مصادره نشود، دامن خود را از سخنان آنها پاک کرده و به همه بشریت اعلام می دارد که خداوند آنچه را لازم می دانسته بیان کرده است و در آنچه مداخله مستقیم نکرده، نه تنها فراموش نکرده که بعهده کسانی خاص نیز نگذارده است، که مجبور به پرسیدن از آنها باشید:

يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤكم و ان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبد لكم عفا الله عنها و الله غفور حليم 3

ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺍﺣﻜﺎم ﻭ ﻣﻌﺎﺭﻓﻲ [ ﻛﻪ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﺍﺳﻠﺎم ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥْ ﻧﻬﻲ ﻭ ﺍﻣﺮﻱ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ] ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ; ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﻮﺩ، ( در رنجتان بیفکند و) ﻏﻤﮕﻴﻨﺘﺎﻥ ﻛﻨﺪ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ، ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﻰ  ﺷﻮﺩ. ﺧﺪﺍ ﺍﺯ [ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ] ﺁﻥ ﺍﺣﻜﺎم ﻭ ﻣﻌﺎﺭﻑ [ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻣُﻜﻠّﻒ ﻛﻨﺪ ]ﮔﺬﺷﺖ ﻛﺮﺩ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ. 4

و همین نکته نیز در سخنان امام علی(ع) آورده شده که مباد آیه را جور دیگر توجیه کنند:

ان الله افترض علیکم فرائض فلاتضیّعوها و حدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها و نهاکم عن اشیاء فلاتنتهکوها، و سکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتکلفوها 5

بلکه در آنچه به اداره جوامع شما مربوط می باشد به عقل عرفی خود شما واگذارده شده است:

فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هداهم الله و اولئك هم اولوا الالباب 6

و آنرا نشانه زیست مومنانه شمرده است:

امرهم شوري بينهم 7

و در همین راستا بوده که امام علی (ع) از تعطیلی این حکم صریح خداوند فریاد برآورده و از مدعیان بدعت گزار می نالد و به مردم هشدارهای پر از درد خود را می دهد:

ترد علي احدهم القضية في حکم من الاحکام فيحکم فيها برايه..... ام انزل الله سبحانه دينا ناقصا فاستعان بهم علي اتمامه!... 8

 

#دعوايي نسبت به يکي از احکام اجتماعي نزد #عالمي مي‏برند که با راي خود #حکمي صادر مي‏کند، پس همان دعوي را نزد ديگري مي‏برند که او درست بر #خلاف راي اولي، حکم مي‏دهد، سپس همه قضات نزد رييس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرد، جمع مي‏گردند، او راي همه را بر حق مي‏شمارد!!

 

در صورتيکه خدايشان يکي، پيغمبرشان يکي، و کتابشان نیز يکي است،

آيا خداي سبحان، آنها را امر به #اختلاف فرمود؟ که اطاعت کردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و #معصيت خدا نمودند؟

آيا خداي سبحان، دين #ناقصي فرستاد و در تکميل آن از آنها استمداد کرده است؟

آيا آنها #شرکاء خدايند که هر چه مي‏خواهند در احکام دين بگويند، و خدا رضايت دهد؟

آيا خداي سبحان، دين کاملي فرستاد پس پيامبر (ص) در ابلاغ آن #کوتاهي ورزيد؟

حال سوال اینست که آیا رابطه ما و مدعیان پاسداری از قرآن با قرآن آنست که خداوند بیان کرده و از ما توقع داشته و یا عملا خدا و قرآن را به کناری نهاده و خاصانی را بجای او و پاسخهای آنان را بجای قرآن گذارده ایم ؟؟!!

که گویا سخن پر از درد استاد علامه طباطبائی در کلاس تفسیر قرآن خود به همین موضوع برمیگردد:

در روش مرسوم حوزه يك طلبه مي تواند حتى به پايه اجتهاد نيز برسد، ولى اصلا دست به هيچ قرآنى نزده باشد ... حتى ممكن است يك محصل همه آن علوم(فقه) را فرا بگيرد، متخصص صرف و نحو و بيان و لغت و حديث و رجال و درايه و فقه و اصول بشود، و همه اين درسها را تا آخر بخواند و قهرمان اين علوم نيز گرد، و حتى به پايه اجتهاد نيز برسد، ولى قرآن را آنطور كه بايد نتواند قرائت كند، و يا به عبارتى اصلا دست به هيچ قرآنى نزده باشد. پس معلوم مى شود از اين ديدگاه، هيچ رابطه اى ميان آن علوم و ميان قرآن نيست. 9

زیرنویسها :

  1.  انبیا 25
  2. مائده 48
  3. مائده 101
  4. ترجمه انصاریان
  5. حکمت ۱۰۵
  6. زمر 17 و 18
  7. شوری 38
  8. – ترد علي احدهم القضية في حکم من الاحکام فيحکم فيها برايه، ثم ترد تلک القضية بعينها علي غيره فيحکم فيها بخلاف قوله، ثم يجتمع القضاة بذلک عند الامامهم الذي استقضاهم، فيصوب آراءهم جميعا- و الههم واحد! و نبيهم واحد! و کتابهم واحد! افامرهم الله ـ سبحانه ـ بالاختلاف فاطاعوه! ام نهاهم عنه فعصوه!

الحکم القرآن ام انزل الله سبحانه دينا ناقصا فاستعان بهم علي اتمامه! ام کانوا شرکاء له فلهم ان يقولوا وعليه ان يرضي؟ ام انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلي الله عليه و سلم عن تبليغه وادائه والله سبحانه يقول: (ما فرطنا في الکتاب من شيء) وفيه تبيان لکل شيء، وذکر ان الکتاب يصدق بعضه بعضا، وانه لا اختلاف فيه، فقال سبحانه: (ولو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا). وان القرآن ظاهره انيق، وباطنه عميق، لا تفني عجائبه، ولاتنقضي غرائبه، ولا تکشف الظلمات الا به. خطبه 18

  1. ذيل تفسير - آیه 15 مائده  - ترجمه الميزان ج 5

محمد صالحی – 1/7/98

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

نظرات متفاوت میرزای قمی و مرتضی جزایری در مورد فقه و احکام آن

 

الف ) میرزای قمی 1

« ظواهر قرآن و احکام مترتب بر آن لازم العمل نیستند .»

ایشان در دو موضوع بسیار مهم و حیاتی که اساس فقه بر آنها استوار است ، نظرات خاص و متفاوتی بیان داشته که لزوم اطاعت از فقه را منتفی می کند ، عدم لزوم عمل به ظواهر قرآن و عدم حجیت آن برای مخاطب غایب :

  1. عدم لزوم عمل به ظواهر قرآن

ظواهر قرآن واجب العمل نیستند، زیرا اگر قائل به حجیت ظواهر قرآنی باشیم، تالی فاسدی به دنبالش است که التزام به آن صحیح نمی باشد و آ ن این است که یکی از ظواهر قرآ ن شریف، آیاتی است که از عمل به ظن نهی کرده است مانند آیه مبارکه : إن الظن لا یغنی من الحق شیئا ( یونس 36 ) و امثال آن .

حال اگر عمل به ظواهر قرآن همچون ادله علمی واجب العمل باشد، این مستلزم آن است که به هیچیک از ظواهر قرآ ن به ملاحظه اینکه مفید ظن هستند نتوان عمل کرد، زیرا این آیات رسما عمل به ظن را نهی کرده است، در نتیجه از عمل به ظواهر قرآ ن ترک ظواهر قرآنی لازم می آید و این امر به ملاحظه اینکه مستلز م محا ل است، موجب آ ن شده که بگوییم: اساسا ظواهر واجب العمل نیست، به این معنا که حجت نمی باشد. 2

  1. عدم حجیت ظواهر برای مخاطب غایب

میرزای قمی در این باره معتقد است که ظواهر قرآن از باب ظن خاص نسبت به کسانی که مخاطب قرار گرفته و تفهیمشان مقصود متکلم بوده حجت است و نسبت به غیر مشافهین و غیرمخاطبین از باب ظن مطلق حجت نیست .

 عبارت کتاب قوانین در این باره چنین است :

المسلّم منه هو حجیۀ متفاهم المشافهین والمخاطبین... فحجیۀ متفاهم المتأخرین.. یحتاج الی دلیل آخر ...

او گفته است : در مذهب اصحاب معرو ف این است که آنچه وضع شده برا ی خطا ب مشافهه مانند : یاایهاالذین امنوا و یاایهاالناس و مانند آن، شامل متأخرین از زمان خطاب نمی شود، چه بسا در این باره اد عای اجماع هم شده است، ولی عده ای دیگر قائل هستند که خطاب شامل معدومین هم می شود.

ولی حق، قول اول است، چو ن خطاب معدوم، عقلا وشرعا قبیح است و این قول اشاعره، تحکّمی است که ناشی از عقاید آنان به قدیم بودن کلام نفسی است . 3

 

زیرنویسها :

  1. ( 151 ق – 1231ق ) از مشهورترین فقها و برترین اصولی قرن 12 و صاحب کتاب قوانین
  2. نقل از فرائدالاصول 66/1
  3. کتاب قوانین باب ثالث فی العموم و الخصوص

 

محمد صالحی – 5/97

https://telegram.me/beshnofekrkon

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

نظرات متفاوت میرزای قمی و مرتضی جزایری در مورد فقه و احکام آن -1

 

الف ) میرزای قمی 1

« ظواهر قرآن و احکام مترتب بر آن لازم العمل نیستند .»

ایشان در دو موضوع بسیار مهم و حیاتی که اساس فقه بر آنها استوار است ، نظرات خاص و متفاوتی بیان داشته که لزوم اطاعت از فقه را منتفی می کند ، عدم لزوم عمل به ظواهر قرآن و عدم حجیت آن برای مخاطب غایب :

  1. عدم لزوم عمل به ظواهر قرآن

    ظواهر قرآن واجب العمل نیستند، زیرا اگر قائل به حجیت ظواهر قرآنی باشیم، تالی فاسدی به دنبالش است که التزام به آن صحیح نمی باشد و آ ن این است که یکی از ظواهر قرآ ن شریف، آیاتی است که از عمل به ظن نهی کرده است مانند آیه مبارکه : إن الظن لا یغنی من الحق شیئا ( یونس 36 ) و امثال آن .

    حال اگر عمل به ظواهر قرآن همچون ادله علمی واجب العمل باشد، این مستلزم آن است که به هیچیک از ظواهر قرآ ن به ملاحظه اینکه مفید ظن هستند نتوان عمل کرد، زیرا این آیات رسما عمل به ظن را نهی کرده است، در نتیجه از عمل به ظواهر قرآ ن ترک ظواهر قرآنی لازم می آید و این امر به ملاحظه اینکه مستلز م محا ل است، موجب آ ن شده که بگوییم: اساسا ظواهر واجب العمل نیست، به این معنا که حجت نمی باشد. 2

  2. عدم حجیت ظواهر برای مخاطب غایب

    میرزای قمی در این باره معتقد است که ظواهر قرآن از باب ظن خاص نسبت به کسانی که مخاطب قرار گرفته و تفهیمشان مقصود متکلم بوده حجت است و نسبت به غیر مشافهین و غیرمخاطبین از باب ظن مطلق حجت نیست .

     عبارت کتاب قوانین در این باره چنین است :

    المسلّم منه هو حجیۀ متفاهم المشافهین والمخاطبین... فحجیۀ متفاهم المتأخرین.. یحتاج الی دلیل آخر ...

    او گفته است : در مذهب اصحاب معرو ف این است که آنچه وضع شده برا ی خطا ب مشافهه مانند : یاایهاالذین امنوا و یاایهاالناس و مانند آن، شامل متأخرین از زمان خطاب نمی شود، چه بسا در این باره اد عای اجماع هم شده است، ولی عده ای دیگر قائل هستند که خطاب شامل معدومین هم می شود.

    ولی حق، قول اول است، چو ن خطاب معدوم، عقلا وشرعا قبیح است و این قول اشاعره، تحکّمی است که ناشی از عقاید آنان به قدیم بودن کلام نفسی است . 3

     

    زیرنویسها :

  1. ( 151 ق – 1231ق ) از مشهورترین فقها و برترین اصولی قرن 12 و صاحب کتاب قوانین
  2. نقل از فرائدالاصول 66/1
  3. کتاب قوانین باب ثالث فی العموم و الخصوص

     

    محمد صالحی – 5/97

https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب

بیقراریهایت را بپذیر تا از رنج رها شوی

 

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

هر شخص ، وقتی به تجربه سالهای زیسته خود می نگرد ، چیزی جز تغییرات مکرر و متنوع در هر آنچه در خود و اطراف خود می بیند را شاهد نبوده است .

سلامتی و بیماریهای مکرر ، شکستها و پیروزیها ، استهلاک و کهنه شدن اشیا ، پیرشدن و گذر عمر ، تولدها و مرگها ، زیبایی ها و زشت شدنها ، دارا شدنها و از دست دادنها و .... .

همه این امور ما را با یک قانون عام هستی روبرو می کند که : ماهیت این جهان ، ناماندگی و بی ثباتی و بی قراری است .

جهان متغیرها و ناپایداریها و زوال ها .

جهانی که خود می نماید راهی است بسوی مقصدی دیگر :  الدنیا دار ممر لادار مقر ( امام علی(ع) حکمت 133 )

و سرتاسر تغییر است و نوشدنهای رو به زوال : ان لله ملکا ينادي في کل يوم-  لدوا للموت و اجمعوا للفناء و ابنوا للخراب ( امام علی(ع) حکمت 132 )

 

از بین همه موجودات ، انسان تنها موجودی است که بدلیل امکان وجودی تحلیل اطلاعات گذشته زیسته خود و دیگران و دنبال کردن روند اتفاقات زندگی ، به قانون فوق آگاه بوده و همین آگاهی است که او را بدلیل از دست داده هایش ( چه مادی و چه عاطفی و معنوی و حتی مدتی که زیسته و احیانا بهره لازم را نبرده ) غمگین می کند و بدلیل ترس از آینده نامشخص ، مضطرب کرده و پر از دغدغه می نماید .

حیوانات همانند ما دستخوش همین از دست دادنها و تغییرات مختلف و متععدند ولی بدلیل عدم امکان تحلیل آنها و عدم آگاهی به کلیت زندگی خود هرگز دچار غم و یا اضطراب نشده و تنها در برخورد با هر اتفاق جدید ، آن را مشاهده گونه زندگی کرده و از سر می گذرانند و براساس آگاهی لحظه ای که از آن بدست می آورند تصمیمات لازم برای بهترین شیوه همراهی با آن را می گیرند .

 

آنها هرگز اتفاقات هر لحظه را تحمیلی بر زندگی طبیعی در حال جریان خود نمی دانند ، بلکه زندگی را همانی می دانند که در حال وقوع است و اینست دلیل عدم غمگینی و یا اضطراب آنها .

و ما انسانها نیز برای رسیدن به همان آرامی و بی رنجی آنها ، راهی نداریم جز پذیرش و کنارآمدن با قاعده فوق ، بگونه ای که زندگی را نه یک سیر طبیعی آرام از پیش فرض شده ( مطابق با همه آنچه در زندگی دیگران مطلوب می پنداریم ) بدانیم ، بلکه آن را مجموع همین اتفاقاتی بدانیم که برای هر کس بصورت منحصر بفرد ، محقق شده و بوقوع می پیوندد .

 

زندگی را جوی آب ثابتی نپنداریم که اتفاقات ناخواسته و خواسته زندگی چون موجهایی در آن بوقوع می پیوندند ، بلکه زندگی مجموع همین اتفاقات موجوار است که خواسته و ناخواسته بر جریان مدام هستی سوار شده و واقع می شوند .

چرا که زندگی طرح ثابتی از قبل ندارد که آن را همچون پازلی تصور کنیم که اتفاقات مختلفی که در طول عمرمان می افتند ، بعضی را مطلوب و مطابق و هماهنگ با آن بدانیم و بعضی را که مطلوبمان نیست مطابق با آن ندانسته و تحمیل بر زندگی خود بخوانیم .

بلکه هر اتفاق ، چه خودخواسته و پیش بینی شده باشد و چه ناخواسته و ناگهانی ، قطعه ای است که در کنار دیگر بخشها و قطعات زندگی ، تصویری را به آن می بخشند که پازلی است که خود در سیر زمانی عمرمان خواهیم ساخت .

 

انسانی که بی توجه به قاعده فوق ، زندگی را آرام و مطابق با مطلوبات خود تصور می کند ، همواره در طلب قرار و بی تغییری در آن بسر برده و دایم مضطرب از اینکه مباد در این قرار و یکسویگی زندگی من اتفاقی بیفتد و آرامش مرا برهم زند و از آنجا که این تصور ، توهمی بیش نیست و او خود را آماده رویارویی با زندگی واقعی و نوسانات و تغییرات و نو و کهنه شدنها و تولد و مرگهایش نکرده ، با هر اتفاق جدید که قطعه این لحظه ساختمان زندگی واقعی اوست ، در هم ریخته و خود را بازنده میدان زندگیش یافته و ترس از دست دادن داشته ها و از دست رفتن آرزوهایش بر او چیره می شود و چنان هشیاریش را برهم می زند که نمی تواند برای ادامه راه زندگی تصمیم درستی بگیرد و هر چه بیشتر بر رنجهایش می افزاید .

 

و چه زیبا سخنی که مولانا از یافته های قوانین متافیزیکی هستی خود با ما درمیان گذارده است :

جمله بیقراریت از طلب قرار توست       طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت

 

همه بی قراریهای بشر بخاطر آنست که در تصور موهوم ثابت بودگی این جهان و متعلقات این جهانی بسر برده و همواره در ترس از دست رفتن آنهاست ، که قرار و آرامش او را برهم زده و دایم به هر چیز تازه ای از جنس همین دنیای نامانده آویزان شده و بیشتر در تلاطم موجهای آن غرق می شود ، در حالی که اگر بر این ویژگی ناماندگاری ذاتی اینجهانی واقف شده و آن را با آغوش باز پذیرفته و خود را با آن همراه کند ، هرگز با هر اتفاق جدید ، دچار ترس و اضطراب و بی قراری روانی و روحی نخواهد شد .

چنین انسانی می پذیرد که زندگی یعنی :

عمر میگذرد و انسان پیر شده فرتوت می شود .

سلامتی دایم دچار دگرگونی است .

شکستها و پیروزیها در هم تنیده اند .

اشیائ مادی ، مستهلک شده از بین می روند .

کوچکترها بزرگ می شوند و می روند .

بزرگترها فراموشکار و مریض و ازپا افتاده می شوند .

خانه ها فرو می ریزند .

اهدافِ به ثمر رسیده می میرند و دیگر دلیلی برای ادامه نیستند .

مقامها و موقعیتهای اجتماعی از دست می روند .

و مرگ بی هیچ قاعده و طرح قبلی شناخته شده ای بدنبال همه ماست .

و آنگاه همه تلاش خود را می کند که در این بازی زندگی ، زیباترین نقشی که می تواند را بازی کند و هم به خود لذت ببخشد و هم به دیگران شادی و امید .

 

آنچه که در آموزه های دینی ما بر آن تاکید شده است :

و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب ( عنکبوت 64 )

المؤمن بشره في وجهه ( امام علی(ع) حکمت 333 )

محمد صالحی – 20/9/97

https://telegram.me/beshnofekrkon/



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 14 اردیبهشت 1399  ساعت 8:35 PM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :2
  •    
  • 1  
  • 2  
Powered By Rasekhoon.net