راز كرشمه – شمس با مولانا چه كرد ؟

.... مولانا در آغاز ميانسالي ( 38 سالگي – 642 ه) و پيش از ديدار شمس دروني ناآرام داشت ، و احساس مي كرد كه بيماري جانكاهي خوره آسا سرمايه هاي روح او را مي بلعد .

او نيك مي ديد كه تن خودش را دارد ، اما گرفتار دل است .

از اين رو از خداوند مي خواست كه وليي از اولياي خود را براي درمان روح بيمار و رنجور او بفرستد .

مولانا وقتي كه به احوال خويش نظر مي كرد ، وجود خود را مانند كرمي مي ديد كه در درون پيله اش پس از سالها رياضت و مراقبه رفته رفته تبدل يافته و به پروانه اي بدل شده است ، اما اين پروانه خوش خط و خال و رنگارنگ هر چه مي كوشد نمي تواند حصار پيله اي را كه بر گردش تنيده شده بدراند و در فراخناي باغ دلگشايي كه در بيرون پيله مي بيند جولان كند .

او به چشم خود مي ديد كه اين پروانه پرورده و زيبا زنده زنده در گور آن پيله مي ميرد ......

تمام وجود او تمناي حضوري بود كه شمشيرآسا پيله خودي هاي او را بدرد و پروانه گرفتار روح او را رهايي بخشد .....

اما آن زاري و گرفتاري دل چه بود ؟

شمس بيماري دل مولانا را به ظرافت تشخيص داد : دل او گرفتار " عشق زرگر " بود .

در اينجا " زرگر " نمادي است از تمام زرق و برق ها و جاه و حشمت هاي چشم پركن زندگاني مادي .

شمس به نيكي مي ديد كه مولانا اگرچه تحت ارشاد پيران خود صاحب دل شده است ، اما خاري عميق در دل او نشسته است .

اگر چه انبان او سرشار از دانه هاي درشت گندم است ، اما موشي در آن انبار لانه كرده است .

درد مولانا همانا دلبستگي نهان و عميق او به پاره اي از جلوه ها و زرق و برق هاي جهان مادي  و درصدر آنها صدر نشيني و استغراق در علوم ظاهر بود .

شمس مي ديد كه دل مولانا در هنر عشق ورزيدن بسي تواناست ، اما افسوس كه آن هنر و استعداد سرشار را نثار معشوق هاي زوال پذير و كم بها كرده است ......

او بايد اين بيماري مولانا را درمان مي كرد .

شيوه درمانگري شمس طبيب چه بود ؟ .....

شمس تبريزي ، همچون طبيب الهي داستان پادشاه و كنيزك ، دست بر نبض روح مولانا نهاد و نام زرق و برق هاي چشمگير جهان را يك به يك بر زبان آورد ، و هر بار كه نبض روح مولانا جهيدن گرفت ، دريافت كه تعلق نامباركي در ميانه است .

وقتي كه شمس طبيبانه زرگرهاي روح مولانا را بازشناخت ، مولانا را واداشت كه ان رشته هاي تعلق را كه در واقع چيزي جز " خود پنداري " او نبودند ، يك به يك بگسلد .

مولانا خود اين ماجراي دلكش را در غزلي مشهور و دل انگيز براي ما بازگفته است ، ...

او نخست تصويري زنده از استحاله وجودي خود بدست مي دهد :

مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم

دولت عشق آمده و من دولت پاینده شدم

دیده ی سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره ی شیر است مرا زهره ی تابنده شدم

و سپس براي ما فاش مي كند كه اين استحاله وجودي چگونه در حيات او رخ داد .

كيمياي اين تبدل چيزي نبود جز دل بركردن از تمام تعلقاتي كه شالوده و شاكله " خودپنداري " او را تشكيل مي داد :

گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای

رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه ای رو که ازین دست نه ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو زیرککی مست خیال و شککی

گول شدم هول شدم وز همه بر کنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله ی این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دوده پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیشرو راهبری

شیخ نیم پیش نیم امر تورا بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم

گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

و سرانجام وقتي كه اين آزمون عظيم را از سر گذرانيد ، و خودي خود را در پاي عشق درباخت ، يكباره وجودش روشنايي پذيرفت ، " وجودي نو " يافت ، و مرغ وجودش از دام زوال جست :

تابش جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

مرده بودم زنده شدم گریه بودم خنده شدم

دولت عشق آمده و من دولت پاینده شدم

برگرفته از ص 28 و 54 و 68 كتاب " آينه جان " دكتر آرش نراقي ، استاد دين و فلسفه دانشگاه پنسيلوانياي آمريكا

محمد صالحي - 12/12/95

https://telegram.me/eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com





 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 30 فروردین 1396  ساعت 7:18 AM نظرات 0 | لينک مطلب

نگاه روانشناسانه به تاثير شمس بر مولانا

مصاحبه ی محمد خرسندی (کارشناس ارتباطات و مولانا پژوه) با دکتر محمدرضا سرگلزایی روانشناس در روزنامه ی نوآوران یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ (ویژه نامه ی نکوداشت مولانا)

 

محمد خرسندی : شناخت مولوی و بررسی زندگی او و چگونگی تبدیل شدن یک فقیه سجاده نشین به یک عاشق قمارباز از یک سو و از سوی دیگر (شمس) آن پیرمرد ژولیده موی بلندقد استخوانی که جرقه های تحول را در روان مولانا زد، باعث می شود تا سوالات زیادی در ذهن ما شکل بگیرد که شخصیت مولانا قبل از این تحول چگونه بوده و این تحول چگونه باعث شد تا مولانا در قمارعاشقی سرآمد همه عرفا شود .

دكتر محمدرضا سرگلزایی : من میخواهم بحث را از دو آرکی تایپ مکمل آپولو و دیونیزوس شروع کنم .

آرکی تایپ اساساً داستان است و این داستان از یک جایی شروع میشود. در جایی به اوج می رسد و به گونه ای هم انحلال می یابد.همانطور هم که اشاره کردم آرکی تایپ ها غریزه های فرهنگی و معنوی ما انسانها هستند و بدون آموزش شکل گرفته اند.

این تعریف یونگ از آرکی تایپ است.

این خلاصه ی آن چیزی است که در تحلیل آرکی تایپی به آن می پردازیم.

با این مقدمه آنچه که در مولانا اتفاق افتاده است، جدال دو آرکی تایپ آپولو و دیونیزوس است.

ویژگی مذاهب آپولونی سه گانه ی خدا، انسان و تکلیف است یعنی بین خدا و انسان یک چیزی به نام تکلیف وجود دارد. مذهب فقیهانه دراین طبقه از مذهب قرار میگیرد.

اما مذاهب عرفا در اغلب ادیان، مذهب دیونیزوسی است که خدا و انسان نیست ، بلکه خدا- انسان است. به جای تشویق و تنبیه ما وصل و فصل داریم که دو فضای روانشناختی هستند..

خب جان کلام در خصوص مولانا این است که او از یک قرائت آپولونی به سمت یک قرائت دیونیزوسی حرکت میکند و مهمترین شاخص آن در مثنوی داستان موسی و شبان است.

 شبان تکلیف نمی شناسد، بلکه عشق می شناسد، وحدت می شناسد، اما موسی در آنجا به عنوان یک پیامبر آپولونی است چون به او ده فرمان داده شده .

از دیدگاه یونگ دین مسیح یک بدعت دیونیزوسی در درون دین یهود است که خاخام های فقهای یهودی با یک نگرش آپولونی خدا و انسان و تکلیف را تعلیم می دادند در حالی که مسیح یک انقلابی دیونیزوسی بود که میگفت انسان بدون واسطه ی تکلیف و فقیه به خدا متصل شود..

در زمان مولانا هم مذهب فقها ، مذهب آپولونی بوده و مولانا در نیمه اول زندگی اش در یک چارچوب آپولونی رشد می کند و بعد از ملاقات با شمس ، وجه دیونیزوسی مذهب را پیدا می کند. در واقع خضر درون مولانا بالا میآید. می شود اینطور گفت که مولانا چون موسی و شمس هم مثل خضر که در این ملاقات زمینه ساز تحول مولانا می شود هستند که موسای قانونمند فقاهتی درون مولانا با خضر درون مولانا ملاقات می کند.

 

نکته بعدی در خصوص بحران میانسالی این است که آدم هایی که آپولونی زندگی کرده اند و خدا را از طریق مذاهب آپولونی شناختند، به نقطه ای میرسند، که انگار این دین دیگر به آنها جواب نمی دهد. یعنی این دین تکلیف مدار برای نیمه اول زندگی آنها بوده است. در این جاست که مولانا میگوید: وقتی در خشکی هستی نیاز به لباس و مرکب داری ولی وقتی به لب آب رسیدی، آنجا باید هم  مرکب و هم کفشت را رها کنی.

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ار غواص را پاچینه نیست

وقتی به درون کعبه میروی دیگر نمیتوانی قبله ای داشته باشی و به جای اینکه رو به قبله نماز بخوانی دور خود میچرخی و سماع میکنی. منطق سماع، منطق دین درون کعبه قرار گرفتن است.

کسی که می خواهد وارد دریا شود باید لباسش را در بیاورد باید دیونیزوسی با آب و دریا برخورد کند. این غواص بودن در واقع نماد  تفکر دیونیزوسی است. وقتی مولانا در بحران میانسالی قرار میگیرد، یعنی به آخرین  نقطه آپولونی رسیده . آنجا به دریا می رسد پس  باید برود پاچینه (دامن لباس) را در بیاورد و در آب غوطه ور شود.

خرسندی:به نکات خوبی در خصوص شخصیت آپولونی مولانا اشاره کردید. مولانا از کودکی همراه پدر به مجالس سخنرانی او میرفته، بچه ای درس خوان و به قول امروزی ها مثبت بود حتی به سن ۱۸ سالگی که میرسد باز هم پدرش است که برایش تصمیم میگیرد و زن میگیرد. هر آنچه پدر می خواسته به درستی اجرا میکرد و بچه خوب بابا بوده است. پدر آرزو داشته مولانا روزی واعظی چیره دست شود که می شود.

تمام خواسته های سلطان العلما توسط فرزندش مولانا به خوبی اجرا میشود و زمانی هم که پدر مولانا فوت می شود ادامه تربیت پدر بر عهده محقق ترمزی که از جنس سلطان العلما است ادامه مییابد. به نظر شما از دیدگاه روانشناسی آیا بخش هایی از روان مولانا سرکوب شده بود که وقتی به شمس تبریزی برخورد میکند آن بخش های زیست نشده زندگیش طغیان میکند؟

 

محمدرضا سرگلزایی :

در هر جامعه ای کسانی که به حد افراط “کودک مطیع” هستند و از نهادهای اقتدار تبعیت می کنند بیشترین سرکوب شدگی روانی را دارند. در نتیجه شما بحران میانسالی را هیچ وقت در آدمهای شلخته، قانون گریز و شکست خورده ها ندارید. بحران میانسالی مربوط به کسی است که بخش زیادی از روانش را سرکوب کرده است و به عنوان جایزه این سرکوب ها، هی بالا رفته و مدال گرفته است، تهجد کرده، روزه گرفته، دست به مال مردم نبرده، نگاه به ناموس مردم نکرده و … همه اینها یعنی سرکوب. این ها یک بخش از زندگی را زندگی کرده اند، سایه این جا میگوید که من سهمم را میخواهم و در این جاست که آدم های موفق دچار بحران میانسالی می شوند.

تنها مولانا نیست که این طور می شود انسان های دیگری مثل امام محمد غزالی که فقیهی است، عارف مسلک می شود. عطار داروسازی که عارف می شود. ناصر خسرو و یا آدم هایی دیگری از این دست که زیادند.

نکته مهم درباره این آدم ها این است که یک کسی آمده جرقه ای به آنها زده و رفته و آن آدم خیلی آدم مهمی هم نبوده است.

پس در ملاقات شمس و مولانا ما نباید دنبال یک چیز عجیب و غریبی باشیم. ممکن بود که هر کس دیگر هم بیاید و این تلنگر را به مولانا بزند که این تلنگر را شمس زد. تلنگر شمس ، دیونیزوس خفته مولانا را بیدار کرد. این دیونیزوس دستار آپولونی را از سر مولانا فروانداخت و او را غزلسرای دیونیزوسی کرد. آپولو و دیونیزوس با هم ناسازند و کشمکش دارند .

یک سو کشان سوی خوشان، یک سو کشان با ناخوشان

یا بشکند یا بگذرد کشتی در این

 

خرسندی:فراق شمس چه قدر به پختگی مولانا کمک می کند؟

 

محمدرضا سرگلزایی:پختگی هر آدمی از زمانی به وجود می آید که با دردناک ترین فقدان زندگی اش مواجه می شود؛ فقدانی که فکر نمی کرده که بتواند آن را تاب بیاورد، مثلا بدون آن کس زندگی کند. هر کس یک “دیگری برجسته” دارد که گویا هویت و معنای زندگی و امنیت او همان دیگری برجسته است.

یکی فرزندش، یکی مادرش، یکی مذهبش، یکی همسرش ، یکی حزب، یکی پول و … وقتی آدم آن را از دست میدهد با وجه عریان زندگی روبه رو می شود . در واقع اوج آن بلوغ این است که ما بتوانیم این حرمان را تاب بیاوریم نه افسرده شویم، نه خودفریبی کنیم و نه اینکه دچار خشم بشویم، بلکه بتوانیم با واقعیت عریان زندگی مواجه شویم و تاب بیاوریم، واقعیتی که به قول بودا ذات آن رنج (دوکا) است! اگر شمس برای مولانا آن چیزی باشد که سیلوانو آریتی “Silvano Arieti” نام آن را significant other می گذارد، آن وقت می توان گفت که فراق شمس مولانا را با دردناک ترین فقدان زندگی اش مواجه کرده است و این مواجهه اگر کسی را در هم نشکند او را به اوج پختگی اش می رساند.

https://telegram.me/eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 29 فروردین 1396  ساعت 7:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب

تعادل بین دنیای مادی و معنوی

 

هميشه با نيم نگاهي شروع مي شود و اين بهتر است .

 

زيرا باز شدن ناگهاني آسمان غير قابل تحمل خواهد بود.

 

اگر درك كل ، يكباره رخ دهد،‌ انسان ممكن است ديوانه شود.

 

گاهي وارد شدن يكباره به مسايل معنوي، ممكن است بيش از حد درك و توان شما باشد.

 

مشكل مسايل معنوي نيست ،‌ بلكه چگونگي هضم و درك آن است؛

بگونه اي كه بخشي از وجودتان شود.

 

هيچ تجربه اي ماندني نيست .

تنها وجود ماست كه هميشگي و پايدار است.

 

درباره مسايل معنوي ، طمعكار نباشيد.

 

 طمع حتي در مسايل دنيايي نيز ناپسند است.

 

طمع داشتن به پول، قدرت و موقعيت اجتماعي خيلي خطرناك نيست،

ولي طمع در درون ، هنگامي كه در طريقت معنوي گام مي گذاريد،‌ مي تواند بسيار خطرناك باشد.

 

بسياري به سبب همين طمع، ديوانه شده اند.

 

برق بيش از اندازه دنياي معنوي ،

مي تواند چشمانتان را كور كند.

 

رفتن و آمدن، هميشه خوب است.

 

اجازه دهيد اين آهنگ در زندگي شما حفظ شود.

 

هميشه در دنياي مادي سير نكنيد و هميشه در دنياي معنوي هم باقي نمانيد

و به تدريج متوجه مي شويد كه از هر دوي آنها گذر مي كنيد.

 

اين رويه بايد بسيار تدريجي باشد؛ ‌

درست مثل شكفتن تدريجي يك گل كه متوجه نمي شويد چه زماني روي مي دهد.

 

اشو

پیامبر(ص) : خطاب به عایشه

 

کلمینی یا حمیرا ، شغلینی یا حمیرا

 

@eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 28 فروردین 1396  ساعت 7:28 AM نظرات 0 | لينک مطلب

💢💢💢در #تربیت کودکان ، مراقب باشید #آزادی انتخاب آنها را نگیرید - شهید #بهشتی

 

قرآن در آیات متعدد تصریح می کند که اگر خدا می خواست این مشرکین مشرک نشوند، می توانست چنین کند و بعد هم مشرکین مشرک نمی شدند.

ولی قرار بر این بود که اینها بتوانند مشرک بشوند.

.

نقش خدا به عنوان مبدأ هستی و آفریدگار فعال لما یرید، نقش پیامبران به عنوان رهبران و راهنمایان امت، نقش امام به عنوان زمامدار و مسئول امت و مدیر جامعه، همه اینها نقشی است که باید به آزادی انسان لطمه وارد نیاورد،

 

 اگر این نقشها بخواهد به آزادی انسان لطمه وارد بیاورد بر خلاف مشیت خدا عمل شده است.

.

خوب، حالا شما، ای پدر و ای مادر، می خواهی درباره فرزندت چگونه نقشی داشته باشی؟

 

و شما ای معلم و شما ای مربی، می خواهی درباره این دخترکان و پسرکان چگونه نقشی داشته باشی؟

 

آیا شما می خواهی سلب کننده آزادی و اختیار بچه ها باشی و تازه اسمش را بگذاری دلسوزی و تربیت؟!

.

من خیلی پدر خوبی هستم، نمی گذارم بچه ام چپ و راست برود و خطا بکند!

 

 خیلی مادر دلسوزی هستم، آنقدر مراقب کوچکترین حرکات بچه ام هستم که نمی گذارم این طرف یا آن طرف برود!

 

 چه مدرسه خوبی، آن قدر مراقب بچه ها هستند که بچه ها امکان تخطی از این طرف و آن طرف ندارند!

 

آفرین بر من و تو مسلمان پیرو قرآن که این قدر کج فکر می کنیم!

.

می گویم قرآن می گوید اگر خدا می خواست که اینها مشرک نشوند، مشرک نمی شدند.

 

 خدا خواسته آنها امکان مشرک شدن داشته باشند.

 

خدا به پیغمبرش می گوید (سوره یونس 99) تو می خواهی مردم را مجبور کنی مومن باشند؟ تو برای این رسالت نیامدی.

 

حالا تو پدر و تو مادر می خواهی بچه ات را مجبور کنی که مومن باشد؟

 

تو ای معلم و مربی می خواهی بچه ات را مجبور کنی مومن باشد؟

 

{ قیمت  این آدمکهای مصنوعی ظریف زیبای دلربا از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود.

بیایید همه با هم تصمیم بگیریم بچه هایمان آدم باشند.

 

 آدم باشند یعنی چه؟

یعنی مختار باشند. آگاه و مختار.

 

نقش ما و شما نسبت به این بچه ها باید نقش کمک باشد، نقش فراهم آورنده زمینه های بیشتر برای رشد سریعتر و سالمتر و سرراست تر باشد، نه نقش استادکار قالب سازی که می خواهد این استعداد نرم و لطیف کودک را در یک قالب خشن بریزد و از او یک موجود قالبی بسازد.

.

اگر می خواهیم در راه اسلام باشیم  و با صبغه اسلام بچه ها را تربیت کنیم، تعلیم و تربیت این است.

.

________📕📗📘📙________

.

📚 نقش آزادی در تربیت کودکان؛ صفحه 15-16

.

________🖍🖍🖍🖍______

 

https://telegram.me/beshnofekrkon



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 27 فروردین 1396  ساعت 7:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب

ما هنوز شهروند نشده ایم

 

برای داشتن دموکراسی باید ذهن ها نیز عوض شوند ، باید ذهن ها نیز قوانین بازی را بپذیرند.

 

ابتدا باید " مدارا " را آموخت

و سپس به اعتراض پرداخت،

نزد ما، اعتراض و مخالفت فورا به یک امر ناموسی و غیرتی تبدیل می شود.

از آنجا که شما یا دوست من یا دشمن من هستید، پس به شیوه قبیله ای از یکدیگر انتقام میگیریم. اگر دوست من باشید، باید در کنار من قرار بگیرید و اگر دشمن من هستید خونتان را می ریزم.

 

البته من با کاریکاتور ساختن از این خصوصیات کمی تند میروم.

اما باور کنید که اینجا واقعیت ها حتی از تخیل هم فراتر می روند. هموطنان ما هنوز دارای ذهنیت رعیت مآب هستند، هنوز شهروند نشده اند، این امر نیاز به زمان دارد، نمیتوان به نیروی معجزه از تئوکراسی به دموکراسی پرید.

و بعد، دیگر چه بگویم از آداب و رسوم و خلقیات، از این عاداتی که به اعماق روح مان چسبیده اند.

بگذارید توصیف زیبایی را از یک نویسنده آمریکای لاتینی برایتان نقل کنم: 《زمان توانسته آداب و رسوم را ، با همان شکیب و صبر و درنگی که برای ساختن کوه ها به کار برده بیافریند و تنها زمان است که با تلاش روز به روز میتواند نابودش کند(یا اصلاحش کند)، با کوهستان نمیتوان به زور  سرنیزه درافتاد.》

 

زیر آسمانهای جهان : گفت وگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو ص ۲- ۱۳۰

بدون تردید یکی از قله های تفکر و اندیشه معاصر و از برجسته ترین روشنفکران ایران،که علاوه بر ایران در سایر نقاط جهان نیز شناخته شده است (شاید بیشتر از وطنش!) داریوش شایگان است...

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 26 فروردین 1396  ساعت 8:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب

زورباي بودايي

سوال از اشو :

ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺜﻞ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﺨﻮﺭﺩ ، ﺑﻨﻮﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ – ﻭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ.

- ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﺭﺍﻩ ﺻﺤﯿﺢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ، ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺳﺖ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺭﺍﻫﺐ ﺑﻮﺩﺍﯾﯽ.

- ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ – ﺯﻭﺭﺑﺎ ﯾﺎ ﺭﺍﻫﺐ؟ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻗﻄﺐ ﻣﺘﻀﺎﺩ ﺭﺍ ﺗﻠﻔﯿﻖ ﮐﻨﯽ؟

 - ﻭﻟﯽ ﺁﯾﺎ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺑﻮﺩﺍ ﺑﺮﻫﻮﯼ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺧﻮﺩ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﯿﻢ. ؟ "

پاسخ از اشو :

ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻏﺎﯾﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ – ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺑﻮﺩﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼ ﺑﻮﺩﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ.

ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺟﺬﺍﺏ ، ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻭﺳﺖ ، ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺍﺳﺖ .

ﺍﻭ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ ، ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﯾﮏ ﺳﺮﻭ ﺳﺘﺒﺮ ، ﻭﻟﯽ ﻓﺎﻗﺪ ﺑﺎﻝ ﺍﺳﺖ .

ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﺮ ﺑﮑﺸﺪ . ﺍﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﺩ.

 

ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺬﺕ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﻥ ﻓﯽ ﻧﻔﺴﻪ ﮐﺎﻣﻼ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻧﺎﺩﺭﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ.

ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ .

ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﻭ ﻋﯿﺎﺷﯽ ﮐﻨﺪ ، ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻧﯿﻬﺎ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ "ﻏﻤﮕﺬﺭﺍﻧﯽ " ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. 1

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺒﮏ ﻣﻐﺰ ﺍﺳﺖ.

ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﺣﺘﯽ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻫﻢ ﻫﻮﺵ ﻭ ﻗﻮﻩ ﺩﺭﮎ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺩﯾﺮ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﭘﻮﭼﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺁﺩﻡ ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﺪﺕ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻧﯽ کند؟

ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻩ ﯾﺎ ﻧﺎ ﺧﻮﺍﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ": ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ؟ ﮐﻪ ﭼﯽ ؟ "

ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﺎ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ.

ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﻫﻮﺷﯽ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺟﻮﺍﺏ ، ﺩﻟﺶ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ.

 

ﯾﮏ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺖ: ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﯾﻮﺱ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ – ﻧﻪ ،ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻣﺎﯾﻮﺱ ﺑﺎﺷﻨﺪ.

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻃﻌﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ، ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻧﻮﻣﯿﺪ ﻭ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ؟

ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ.

ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺸﺪ ﻓﺮﺩﺍ ،ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺸﺪ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ.

 

ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﺤﺮﻭﻣﯽ ﮐﻪ ﻃﻌﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﯾﻮﺱ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﺩﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﻟﺴﺮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﺎﻣﻞ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﭘﻮﭺ ﻭ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﺁﺩﻡ ﺗﺎ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻣﻌﻨﺎﯼ ﭘﻮﭼﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺻﺮﻓﺎ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.

 

ﺑﻮﺩﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺑﻮﺩ.

ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ - ﭘﺪﺭﺵ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

ﺍﻭ ﺩﺭ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻗﺼﺮﻫﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ، ﻗﺼﺮﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﻓﺼﻮﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﺎﻝ .

ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺍﻣﮑﺎﻧﺎﺕ ﺭﻓﺎﻫﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ.

ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.

ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ.

ﺍﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎﻫﻮﺷﯽ ﺑﻮﺩ.

ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺍﻟﺤﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ.

ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺤﻮﻟﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ ،ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺁﺷﺎﻣﺪ ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺯﻧﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﻐﺎﺭﻟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ، ﻭﻟﯽ ﺁﺧﺮ ﺗﺎ ﮐﯽ؟

ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﺬﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺷﺪ.

ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺗﺼﻮﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ.

ﺍﻭ ﺍﺯ ﻗﺼﺮﻭ ﺯﻧﻬﺎ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻧﺎﺯ ﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﺨﺖ.

 

ﻣﻦ ﺑﺎ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺻﺮﻑ ﻣﺨﺎﻟﻔﻢ ، ﺯﻭﺭﺑﺎﯼ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺻﻠﯿﺖ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺯﻭﺭﺑﺎﯼ ﺑﻮﺩﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ، ﺍﺯ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺯﻭﺭﺑﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﺍ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﺨﺘﮕﯽ ﻭ ﺍﺳﺘﺤﮑﺎﻡ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﯽﺑﺨﺸﺪ.

ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .

ﺍﯾﻦ ﺁﮔﺎﻫﯽﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻧﺮﺩﺑﺎﻧﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺑﻪ ﺑﻮﺩﺍ ﺗﺮﻗﯽ ﮐﻨﯽ.

 

ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺗﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺻﻌﻮﺩ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ . 2

ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﺮﺗﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﻭ ﻟﺬﺗﻬﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ.

ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﺪﻥ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﺑﮕﺬﺭﺩ - ﻟﺠﻦ ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ.

ﺭﺍﻫﺐ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﺠﻦ ﮔﺮﯾﺨﺘﻪ ، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ ،ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺨﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﺍﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ﻣﺮﺩﺍﺏ ، ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺷﺪ ﮐﻨﺪ ، ﺑﺘﺮﺳﺪ.

ﺷﺎﯾﺪ ﺗﺨﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺗﮑﺒﺮ ﮐﻪ " ﻣﻦ ﺗﺨﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻟﺠﻦ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ" ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﺪ.

ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﺨﻢ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . 3

ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﺁﺑﯽ ﺷﮑﻮﻓﺎ ﺷﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ﺑﯿﻔﺘﺪ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﻭ ﺗﻀﺎﺩ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﺪ.

ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ، ﻧﯿﻞ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺳﻮ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ.

 

ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻭﺿﻌﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ ، ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﻭ ﮐﻤﺎﻝ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﺎﺕ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺗﺮﻗﯽ ﮐﻨﯿﺪ.

ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﻭﺭﺑﺎ ﺑﺎﺵ ، ﮔﻠﯽ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﺑﻮﺩﺍ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭ ، ﮔﻠﯽ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ .

ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ. 4

ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﺠﻠﯽ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ، ﻭ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﺰ ﻧﺎ ﻣﺘﺠﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ....

#اشو

#زوربای_بودایی

@oshoi

  1. و ما اوتيتم من شي ء فمتاع الحياة الدنيا و زينتها و ما عند الله خير و ابقي ا فلا تعقلون – قصص60
  2. يا ايها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين – مائده87
  3. من كان يريد حرث الدنيا نؤته منها و ما له في الآخرة من نصيب – شوري20
  4. الدنیا مزرعه الاخره – پيامبر (ص) ، بحارالانوار، ج 107 ص 109

 

https://telegram.me/eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 23 فروردین 1396  ساعت 7:21 AM نظرات 0 | لينک مطلب

تفسيق و تخريب طلاب توسط يكديگر در مسير رقابت براي مرجعيت در حوزه

خاطره اي از شهيد مطهري

🔸من یک درس شخصی را برای شما می‌‌گویم. در سال 1325 که مرحوم آقا سید ابوالحسن فوت کرد و آقای بروجردی مرجع شد من در فاصله چند روز گفتم تمام مشکلات من در باب «خلافت» حل شد، یعنی گذشته را در پرتو حال شناختم.

آقای آقا سید ابوالحسن «مرجع کل فی الکل» بود و من حدود هشت سال بود که در قم بودم و افراد زیادی را می‌شناختم که آدم‌های خوبی بودند.

 

🔹در آن چند روز یک‌مرتبه می‌خواست یک قدرت بزرگ روحانی از مقامی به مقام دیگر منتقل شود، یک امتحان بسیار بزرگ. من یک‌مرتبه دیدم مثل اینکه حوزه قم زیرورو شد.

یک حالت هول عجیبی به افراد افتاد.

حال، هرکسی گرایشی به یک آقا داشت.

در راه گرایش به این آقا و کوبیدن بقیه آقایان همه چیز فراموش شده بود.

مثل اینکه موقتاً همه، همه چیز را فراموش کرده بودند.

یک حالت جنون‌آمیزی به وجود آمده بود.

این آن را تعدیل می‏‌کرد و آن یکی را تفسیق، و دیگری به عکس.

 

🔸گفتم سبحان الله! بشر چه موجودی است! پس اگر روزی پیغمبری بخواهد بمیرد و یک خلافت به آن عظمت بخواهد منتقل شود، می‏‌بیند آن عادل‌ترین عادل‌ها تبدیل می‌‏شود به فاسق‌ترین فاسق‌ها.

 

🔹از امتحان‌هایی که در زمان حاضر برای بشر پیش می‌‏آید انسان می‌‏تواند طبیعت بشر در گذشته را بفهمد، که می‌فهمد. همین ماها هم اگر بودیم از همین کارها می‌کردیم.

چیز عجیبی نیست که انسان فکر می‌کند آدم‌های خیلی استثنایی آمدند خلافت علی علیه السلام را غصب کردند.

نه، اگر ماها هم بودیم همین کارها را می‌کردیم.

 

📙 استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج1، ص180.

🔻کانال رسمی «بنیاد شهید مطهری»🔻telegram.me/joinchat/BCxjdjv9308VaZgLIZ-uTQ

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 21 فروردین 1396  ساعت 8:47 AM نظرات 0 | لينک مطلب

مهربانو درود💖

#روز_مرد نزديكه و به نظرم اومد ، چند جمله ای هم از مردها بگیم....

🌹کلی #عکس و متن دیدم اینروزا برای روز مرد...خانمی که کیکی به شکل #جوراب درست کرده...
دسته گلی از جوراب...

جملاتی مثل #جوراب_پاره هاتو  ، تحمل کن روز مرد نزدیکه همسرم....😔

در ظاهر شاید تمام اینا #شوخی به نظر برسن...اما....

🌹توی این زمونه #مرد_بودن ، جرات میخواد...
که برای #رفاه حال زن و بچه صبح زود بزنی بیرون و توتاریکیه شب برگردی...

#مردهای این دوره ، #جوانی و زندگی کردن رو فراموش کردند...فشار مخارج و #مسئولیت_زندگی ، بی سر وصدا دونه دونه ، موهای تیره شونو سفید میکنه...

🍇راستی #خانما، تا حالا همسراتون از #آرزوهاشون براتون گفتن؟

#بی_انصافیه، که اینهمه گذشت و تلاش رو در قالب #شوخی ها باب شده قرار بدیم و مظلومیت و تلاش این بخش از هستی رو نبینیم...

🍇#بانو....

🙏گاهی نگاهی به #دستهای همسرت بنداز...
و به خطوطی که در #اطراف_چشم ها و پیشونی همسرت داره عمیق میشه...

🙏گاهی به جای اینکه تو آغازکننده باشی، #سکوت کن و اجازه بده که لحظاتی او هم گوینده باشه، و از خودش بگه...

🌹بانو....گاهی #عکسهاشو از جوانی تا الان کنار هم بچین و باور کن فقط تو جوانیتو توی این خونه نذاشتی...

🙏مرتب تلاششو در #ترازو قرار نده و باعرضه بودن و نبودنش رو با کمتر و بیشتر داشتن دارائیهاش قیاس نکن...

#سعیش رو ببین...و #تغییراتشو بخاطر تو و زندگی مشاهده کن...

🌹بانو ، باور کن #جهان هرگز به صلح نمیرسه اگر ما غرق #مظلومیت_خودمون باشیم...

#تربیت کامل نمیشه، اگر یاد نگیریم که #تمسخر مردان و زنان، در حقیقت تمسخر بخش مهمی از خودمونه...

💔کاش به جای #هدیه دادنها و گرفتن ها، زمانی رو صرف #شنیدنه بدون قضاوت کنیم...

😭اصلا فکر کردیم که چرا اینهمه هدیه که اینروزا رد و بدل میشه، نتونسته #عشق رو در جامعه بیشتر کنه؟

🌹بانو بیا امسال کنار هر هدیه ای که برای همسرت تهیه کردی، توی یه برگ #کاغذ حداقل، #بیست تا ویژگی همسرت رو هم بنویس و ازش بخاطر این ویژگیاش #تشکر کن...(اون رو هم ضمیمه ی هدیه ت کن)

#مطمئن باش نتایج شگفت آوری در وجود خودت و او خواهی دید...

🌹یادمون باشه، بین ما #سپاسگزاری و مشاهده ی همه جانبه ی افراد خیلی کم شده....و #نوشته ی تو، سپاسگزاری بزرگی خواهد بود برای جهان و جهانیان .


https://telegram.me/eshghonava
http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 20 فروردین 1396  ساعت 7:23 AM نظرات 0 | لينک مطلب

احوال و انديشه مولانا در كتاب آينه جان – دكتر آرش نراقي

"احوال و اندیشه‌های مولانا چشم و زبان و نیز مفاهیمی در اختیار ما می‌گذارد كه به مثابه آینه‌ای فرهنگی، ما را در درك خویشتن و وضعیت بشری‌مان در این جهان یاری می‌كند.

كتاب حاضر در 8 فصل ، مجموعه مقالاتی است درباره جهان‌اندیشی مولانا و بازتابنده تجربه‌های شخصی او در این سیر الهام‌بخش.

چهار مقاله نخست نگاهی است به پاره‌ای از سویه‌های درونی زندگی مولانا از دوران كودكی تا هنگام مرگ.

مقاله پنجم با عنوان «بخوانید مرا» درباره دعا، یا رابطه زبانی میان انسان و خداوند است.

در مقاله پنجم تحت عنوان «در پنجه تقلیب رب» انواع تحولات روحی سالك طریق و نقش و معنای آن تحولات از منظر مولانا مورد بررسی قرار گرفته است.

مقاله هفتم «مفهوم فقر» است و مقاله هشتم با عنوان «بارعدم» درباره مفهوم عدم كه سرچشمه سوگناك زندگی بشر در این عالم تلقی می‌شود از دیدگاه مولانا و خیام است.

سعی نگارنده بر آن بوده است كه نگاهی كمابیش تازه بر پاره‌ای از زوایای زندگی و تعالیم مولانا بیافكند.

(( ‌‌در کل، «آینه جان» را کتابی خواندنی می دانم که در حجمی بسیار کم، مطالبی بسیار عمیق را بیان کرده است.

کتابی که هم برای مبتدیان و هم برای پژوهشگرانِ حوزه مولانا پژوهی، گهرهای تابناک در دست دارد، با تقسیم بندی هایی راهگشا و نثری دلگشا، روان و روشن. دکتر نراقی با تسلط بر اندیشه های مولانا، در بیشتر موارد استشهادات مطابق واقع و موجه به ابیات ِمولانا داشته، برخلاف ِ بیماریی که برخی از مولانا پژوهان به آن مبتلا شده اند، که صحبت خود را در دهان مولانا می گذارند و در بسیاری از موارد، استشهادات ِآن ها به ابیات مولانا، با تصورات ِ آن ها از اندیشه های مولانا؛ تقریباً نسبتی ندارند.

خواندن این کتاب برای افرادی که خواهانِ شناختِ جهان اندیشگی مولانا هستند توصیه می شود، اگر هم به هر دلیلی نمی توانند تمام این کتاب کم حجم را بخوانند، پیشنهاد می شود فصول چهارم و هشتم را حتماً بخوانند، که حقیقتاً این فصول استادانه نوشته شده و حامل ِ گهرهایِ درخشانی است، و شاید بتوان این میناگری های دکتر نراقی را اعجاز ِ ایجاز خواند.

منبع: منتشر شده در روزنامه شهروند، 26 آذر 1392 ))

از منظر مولانا آن کس که از خود خالی شود و به مقام خاموشی رسد ، خالی نمی ماند و از خداوند پر میشود"

ص 99

https://telegram.me/eshghonava

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 19 فروردین 1396  ساعت 7:20 AM نظرات 0 | لينک مطلب

بيائيم زندگي را دوباره معنا كنيم   ،    بيائيم زندگي را دوباره زندگي كنيم

پيامبران و اساتيد معنوي بشر آمده اند تا زندگي را اينگونه معنا كنند كه :

  1. چونان مسيري است براي راهپيمايي عظيم بشري . ( الدنيا دار ممر لا دار مقر - امام علي(ع) حكمت 133 )
  2. و اين مسير ، از خدا تا به خدا ، امتدادي دائمي است .( انا لله و انا اليه راجعون )
  3. تا آنجا كه ، دانه وجودي خود را ، به اخلاق خداوندي بارور كنيم . ( تخلقوا باخلاق الله - بحار الأنوار ، ج
    58: 129)
  4. بنابراين ، به ميداني براي مسابقه ، براي جلو افتادن از يكديگر تبديلش نسازيم .

در اين مسير :

  • شادماني دروني ، نتيجه معناي زيباي بالاست كه از زندگي ميكنيم .  

 

لذا:

  • هيچ چيزي ، ايستگاهي براي توقف و يا دلبستن به آن نيست. ( لاتاسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما اتاكم- حديد 3)
  • و هيچ اتفاقي، بخودي خود ، بد يا خوب نيست ، بلكه تجربه اي جديد براي آگاهي بيشتر است. ( و لنبلونكم بشي ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين – بقره 155 )
  • بنابراين ، هر اتفاق افتاده اي را ، كه ديگر كاري براي جلوگيري از آن نيست ، فقط بپذيريم و بهره آگاهي لازم را از آن ببريم و رها كنيم . ( لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب – يوسف 111 )
  • خاطره سازي از اتفاقات حال و گذشته، آنها را به ايستگاه توقف ما بدل ميكند ، نه براي آگاهي و دانايي بيشتر.
  • امروز ، آينده ديروز ماست ، آيا آرزوهاي ديروز ما ، در آن محقق شده ، يا حسرتي دوباره ايجاد كرده است ؟
  • پس خود را به آرزوهاي دور و دراز ، براي جبران حسرتهاي گذشته ي از دست رفته و يا رسيدن به تصوير عاريتي ذهني خود از خوشبختي و موفقيت ديگران ، مبتلا نكنيم . ( من اطال الامل اساء العملحكمت 36 علي(ع)  )
  • روزهاي آينده خواهند آمد ، چه باشيم و چه نباشيمپس امروز را درست و شاد زندگي كنيم .
  • شادماني ، تنها پاداشي است كه هستي (خداوند) براي بشر به ارمغان گذارده است . (فرحين بما آتاهم الله – آل عمران 170 )
  • خداوند ، چيزي جز خير و رحمت محض نيست . (نبئ عبادي اني انا الغفور الرحيم – حجر 49 )
  • بنابراين ، چيزي جز خوبي از او به كسي نخواهد رسيد . ( ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك – نسا 79)
  • پس بهشت ، تنها جايگاه حقيقي است كه او دارد و در اختيار همگان قرار داده است . ( وادخلي جنتي – فجر 30)
  • و جهنم ، نه جايگاهي است حقيقي ، بلكه تنها به آن مقدار كه ما خود را از آن بهشت محروم مي كنيم ، خسران گونه عذاب و حسرت خواهيم كشيد . ( ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات – عصر 2 و 3 )
  • و آن بهشت ، نه در روياهايي است كه ما پنداشته ايم ، كه عينيت و تجسم اعمال اين روزه ماست به هر مقدار كه ميسازيم . ( كل نفس بما كسبت رهينة – مدثر 38)
  • اگر در تعامل با ديگران ، خدايگونه عشق ورزيديم و از محبت خويش ، بي بهانه بخشيديم ، بهشت را ، كه چيزي جز شادماني الهي نيست در وجود خويش خواهيم يافت . ( لن تنالوا البرحتي تنفقوا مما تحبون  – آل عمران 92 )
  • و اگر خود به هر آنچه از جنس دنياي ماديست وابسته كرديم و بخل گونه ، تلمباري از ماديات را انبار نموديم و يا نيكي هايي طلبكارانه ، جهت تخليه بحرانهاي رواني خود را ، در خود انباشت كرديم ، روح خود را به اسارت آن خواهيم برد و جهنم را غمگنانه ، همين جا در آغوش خود خواهيم كشيد . ( و من لهج قلبه بحب الدنيا التاط قلبه منها بثلاث -  هم لا يغبه و حرص لا يترکه و امل لا يدرکه – حكمت 228 علي(ع) )

محمد صالحي – 1/11/95

https://telegram.me/naghmehsokout

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 15 فروردین 1396  ساعت 7:42 AM نظرات 0 | لينک مطلب

خلاصه ای از فتاوا و آراي مرحوم آيه اله دكتر صادقي تهراني  1

تولد : ۱ فروردین ۱۳۰۵

وفات : ۱ فروردین ۱۳۹۰

اجازه اجتهاد : از سید ابوالقاسم خویی حکم اجتهاد دارد که در آن علامه مجاهد خطاب شده است .

دروس دانشگاهي : دکترای عالی معارف اسلامی از دانشگاه تهران

  1. تنها تقلید از مجتهد اعلم اَتقای قرآنی، واجب است .
  2. فرقی ندارد که مجتهد اعلم، زن باشد یا مرد .
  3. میانگین بلوغ در مورد نماز برای پسر و دختر نوعاً از ابتدای ۱۰ سالگی(هـ.ق) آغاز می شود.
  4. میانگین بلوغ برای روزه گرفتن ـ که معیار آن توانایی جسمی است ـ برای پسر و دختر از ابتدای ۱۳ سالگی(هـ.ق) می باشد.
  5. تا زمانی که رنگ، بو یا مزة آب با نجاست تغییر نکرده، پاک و پاک کننده است و کم و یا زیاد بودن آب هیچ تأثیری در این حکم ندارد .
  6. از بین رفتن عین نجاست به هر وسیله‌ای ـ حتّی آب مضاف ـ موجب طهارت می‌شود به غیر از محل ادرار و منی که در صورت خروج هر کدام از اینها، باید محلّش را با آب تطهیر کرد.
  7. تمامی مست کننده ها خوردنش ـ به هر اندازه ـ حرام است ولی پاک می باشند .
  8. اگر چه افکار مشرکان و ملحدان و کفار پلید است اما بدن آنان پاک است مگر آنکه در تماس با نجاسات نجس شده باشد.
  9. در وضو، شستن صورت از هر جهتی جایز است .
  10. در وضو ، شستن دست ها از آرنج  تا سر انگشتان از هر جهتی و به هر شکلی جایز است .
  11. در غسل، ترتیب خاصّی شرط نیست .
  12. با هر غسلی- به غیر از غسل استحاضه متوسّطه و کثیره- می توان نماز خواند و نیازی به وضو ندارد.
  13. با غسل های مستحبّی که مشروع بودنش صد در صد ثابت شده باشد می توان بدون وضو نماز خواند .
  14. شهادت ثالثه جزء اذان و اقامه نیست بلکه بدعت بوده و قصد رجاء هم دربارة آن جایز نیست .
  15. نماز و روزة استیجاری مستند شرعی ندارد بلکه بدعت است .
  16. چنانکه قضاى نماز کسى پس از مرگش بر کسى دیگر واجب نیست، قضاى روزه هم‏، چنان است.
  17. در نماز- حتّی در حال اختیار- سجده بر فرش، زیلو، موکت و مانند آن(بغیر از خوردنی و پوشیدنی، نجس و محل متنجّس)، جایز است.
  18. رؤیت هلال با چشم مسلّح (تلسکوپ و امثال آن) هم ثابت می شود .
  19. اجماع منجّمین بدون اختلاف، دربارة ندیدن هلال ماه، حجّت شرعی است .
  20. گرچه سر به زیر آب بردن و نیز غسل ارتماسی در حال روزه حرام است، ولی مبطل روزه نیست .
  21. باقی ماندن بر جنابت تا اذان صبح، مبطل روزة ماه مبارک رمضان نیست .
  22. اگر در اثر بیمارى ویژه اى و یا گرمى استثنایى هوا فقط نیازمند به‏ آشامیدن آب است که تنها نیاشامیدن آب براى این بیمارى ویژه زیان آور و یا تنها طاقت فرسا است، فقط به اندازه ى ضرورت مى تواند آب بیاشامد و روزه اش درست است و قضا هم ندارد . و همچنین در مورد افراد معتاد به ‏سیگار و یا تریاک و چیزهاى دیگر .
  23. آن چه خوردنى و آشامیدنى است برحسب این نص قرآنى تعمدش روزه را باطل می کند، بنابراین اگر ریگى را ببلعد چیزى نخورده تا روزه‏ اش باطل شود، و اگر نخى را در دهان گذارد تا مثلاً با رطوبت آن سوزنى را نخ کند .
  24. در شب عید فطر، زکاتِ میهمان بر عهدة خودش است مگر آنکه میهمان فقیر باشد .
  25. به تمام اموال تعلّق می گیرد (حتی هدیه، ارث و دیه) و نصف آن هم به سادات اختصاص ندارد .
  26. عقد دختر باکره و رشیده بدون اذن پدر جائز است.
  27. عدّة طلاق، در صورت احتمال بارداری واجب است و در غیر این صورت واجب نیست .
  28. تمام انواع کلاغها و خرگوش حلال گوشت می باشند، مگر آنکه نجاست خورده باشند که باید استبراء گردند تا حلال شوند .
  29. تمام ماهی های غیر مهاجم (چه فلس دار و چه بی فلس) حلال گوشت می باشند.
  30. آواز و خوانندگی و موسیقی (در تمام انواعش) در صورتی که شهوت انگیز نباشد و موجب غفلت از یاد خدای متعال نگردد و به طور کلی به فساد و بی بند و باری منجر نشود حرام نیست گرچه ملازمت به این امور را به مؤمنین توصیه نمی کنیم .
  31. رقص محارم در کنار هم در صورتی که شهوت انگیز نباشد و موجب ترک واجب و فعل حرام نشود، جایز است .
  32.  کودکانی که به فرزند خواندگی در دامان کسانی بجز محارم خود تربیت می‌شوند، به ویژه اگر این جریان برایشان معلوم نباشد، این کودکان به آنان محرمند .

زيرنويسها :

  1. مقالات خلاصه ای از احکام مبنی بر فقه گویاو برخی مسائل فقهی و احكام پیرامون مسئله ی روزه

منابع :

- http://albalaq.com1

2- http://www.forghan.ir

تهيه كننده : محمد صالحي  - 9/4/90          

https://telegram.me/beshnofekrkon

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 14 فروردین 1396  ساعت 9:46 AM نظرات 0 | لينک مطلب

#عشق_یعنی_دل_شدن ❤️

 

#عشق یعنی #دل شدن

#عشق یعنی #بی_دل شدن

 

#عشق یعنی از پی معشوق ، #راه را یافتن

#عشق یعنی راه را بی سر ولی با دل به #پرواز رفتن

 

#عشق یعنی #گریه های بی دلیل

#عشق یعنی #خنده های بی سبب

 

#عشق یعنی #چشمهای خیره و مواج

#عشق یعنی #حیرت از رازهای وجود

 

#عشق یعنی #دستهای باز باز

#عشق یعنی #گامهای در سماع

 

#عشق یعنی #گریه ها در #خنده های ناتمام

#عشق یعنی #خنده ها در #گریه های بی هوا

 

#عشق یعنی برخیز و #بال برگیر

#عشق یعنی #محو_گشتن در افق

 

#عشق یعنی #عاشقی کردن در #دل_معشوقه ای

 

آری !

 

#عشق یعنی #معشوقه ای معشوقه ای ❤️

 

محمد صالحی - ۲۷/۱۲/۹۵

 

https://telegram.me/naghmehsokout



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 14 فروردین 1396  ساعت 8:40 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :2
  •    
  • 1  
  • 2  
Powered By Rasekhoon.net