سر گشتگی

سوال و جواب با اشو

سوال :

"سخت پریشان و آشفته ام . هیچ پنداری از نیک و بد در من نیست. نه سرفرازم ، نه شرمنده ، لیک آمیزه ای از دو حالم .

هر آنچه تا کنون فرا چنگ آورده ام چنان است که گویی دوشادوش ناکامی هایم در تیرگی فرو شده.

حال خود را چون ابری رقیق و ناپایدار می بینم اما از میانهء آن ابر، اندوهی سترگ چون ستیغ خاره ای بّران که لفاف مخملی آن را پوشانده سر بر می آورد.

باگوان 1 ، پایانی بر حال خود نمی یابم یا به راستی پایانی بر آن نیست ؟ آیا به دوش کشیدن بار ناپاکی ها سر مستی است؟

باگوان ارجمند ، مرا خلعت سانیاس بپوشان"

جواب :

دل پریشی و سرگشتگی ، مجالی است بس گرانسنگ . آنان که سر گشته و آشفته دل نیستند و این حال در خود نمی یابند دشواری های بسیار در پیش خواهند داشت.

این پندار در سر دارند که دانایند و از همه چیز آگاه ، حال آنکه هیچ نمی دانند .

آنان که باور دارند روشنی در نزدشان است ، به راستی در رنجی صد چندان پای در زنجیر دارند و سّد و بندی گران در راهشان است.

دانایی و روشنی شان تهی مایه است و بی مقدار . در واقع امر، از روشنی بهر ه ای ندارند .

اگر آنان را بنگرید شاید قدری غبطه خورید که چه اندازه به خود مطمئن هستند و چه سان سرمست و شاد.

هدفی دارند و مسیری و راه وصول آن را نیک می دانند و تمشیت امور می کنند و زندگی را سهل می گذرانند و هم اکنون شاهد مقصود را در آغوش دارند.

اما این دری است که هماره بر یک پاشنه چرخیده است. میانمایگان آسوده خاطرند و در اوج اطمینان و بی شبهه و در این میانه تنها آنانی که هوشمندند گرفتار پریشان حالی و دل آشفتگی اند .

دل پریشی به راستی مجالی است پربها .

اگر به تمام معنا آشفته دل و سر گشته ای تو را مژده می دهم که ذهنت توانش از کف داده و رو به تحلیل  است . اکنون دیگر ذهن قادر به فراهم  آوردن قطعیت و امر مسلمی برای تو نیست.

هر دم که می گذرد به مرگ و زوال ذهن نزدیکتر می شوی و این بزرگترین حادثه ای است که می توان در حیات کسی  سراغ گرفت.. و چه کلان موهبتی !

دیر یا زود باید آن را به حال خود واگذاری . حتی اگر رهایش نکنی روزی خود ذهن تو را ترک  خواهد کرد و آن دم که طومار ذهن در هم پیچیده شود ، آشفتگی و سر گشتگی پای پس می کشد و از میان بر می خیزد .

نمی  گویمت که به اطمینان خاطر می رسی ، چرا که آن هم واژ ه ای است که فقط در دنیای ذهن و ذهنیات مصداق دارد .

آنگاه که آسیمگی و دل پریشی وجود دارد ، می توان از یقین و بی گمان شدن سخن گفت و آن دم که آشفتگی روح از میان می رود امور مسلم و قطعی نیز رنگ می بازد .

در آن لحظه موعود فقط روشنی و شفافیت است که دل خستگی ات را نوازش می دهد.

شفافیتی به غایت دل انگیز که فیض الوهی  است.

زیبا ترین لحظه در زندگی انسان که نه شکی می آزاردت و نه یقینی در آسایشی. آیینه ای را ماننده ای که آنچه را که هست باز می تاباند.

حضورت را به تمامی در لحظه در خواهی یافت ؛ حضوری در لحظه بی هیچ حد و مرزی . آن دم که ذهنی در کار نیست از هیچ آتیه ای نمی توان سراغ گرفت و برایش برنامه ای ترتیب داد .

کل آفرینش در آن لحظه تلاقی می یابد و آن دقیقه ، دقیقه ای است به غایت معنا دار که ژرف است و بلندایش ناپیدا ، راز آلوده است و سراسر شور و حدت ، آتشین گونه است و بی واسطه و سخت ملموس.

....                                                                                              

هوش و فراست ، آشفتگی به بار می آورد و آشفتگی سبب ترس است و اضطراب . تو دیگر نمی دانی به کدام سوی باید قدم نهی و کدامین کار بایسته است که انجامش دهی و آن گاه در پی پیشوایی به هر سو دوان خواهی بود...............

اگر ذهن خود را رها کنی نمی توانم تو را وعده بی گمانی و قطعیت دهم . تنها به یک چیز بشارتت می دهم و آن اینکه به پاکی خواهی رسید و روشنی خواهی یافت و شفاف می شوی . قادر خواهی شد تا چیز ها را چنان که هست ببینی و ادراک کنی.

نه پریشان خواهی بود و  نه بی گمان. بی گمانی و پریشانی دو روی یک سکه اند . اما تو در دقیقه ای دلنشین و بس زیبا غرقه خواهی بود و جهانی که در آنی نیز چنین خواهد بود.

 

  1. نام اصلي اشو

منبع : بخشی از کتاب سرگشتگی از عارف معاصر هندی اوشو – ص 24

محمد صالحي – 1/2/95

بلاگ اينترنتي

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 29 دی 1395  ساعت 7:23 AM نظرات 0 | لينک مطلب

حاج علي منتظري در راه صحرا و لقمه حلال

حاج قنبر از پيرمردان نجف آبادي تعريف ميكند كه :

كودكي بيش نبودم ، مشغول تحصيل در دبستان .

كوچه ها خاكي بود و هر صبح ، صداي زنگوله گوسفندان كه به همراه صاحبان خود به صحرا مي رفتند ، آواي زيباي شروعي تازه بود .

از خانه بيرون مي زديم و در راه مدرسه ، دنبال آنها مي دويديم .

با هر كدام كه روبرو مي شديم ، بادام و توت خشكه و كشمشي بود كه در دستانمان مي ريخت و خوشحال و خندان تا مدرسه مي رفتيم .

اما ، چيز جالبي كه در آن دوره كودكي ، براي من سوال شده بود ، گوسفندان همسايه مان مشهدي علي ، مرد مهربان ولي فقير محله مان بود .

بر دهان آنها پوزبند بسته بود . اما ديگران ، حتي همسايه اي كه از نظر مالي ، متمول هم بود ، چنين نمي كردند.

بارها خواستم علت را از او بپرسم ولي امكانش پيش نيامده بود .

بالاخره تصميم گرفتم و با پدرم در ميان گذاشتم .

جوابش بسيار عجيب بود ، چرا كه آن روزها نمي توانستم هضمش كنم .

اما آن روز كه خبر بركناري مرحوم آيه اله منتظري را شنيدم ، همه چيز برايم روشن شد .

پدرم گفته بود : مشهدي علي ، نمي خواهد حتي گوسفندانش ، به خطا ، برگي از باغ همسايه و يا غريبه اي بخورند .

و آري اين بود نتيجه لقمه حلالي كه حاج علي منتظري ، عليرغم فقر شديدش ، كه بعضا مجبور به خاركني از بيابان بود تا خانواده را تامين كند ، به فرزندانش مي داد و با خدايش معامله مي كرد .

و نيز تعريف مي كند :

عصرهايي كه حاج علي ، ميوه هاي اضافيش را براي فروش به بازار مي برد ، خريداراني كه او را مي شناختند ، عليرغم وجود سبدهاي ميوه ديگران ، منتظر بودند تا او بيايد .

و دليلش آن بود كه نه تنها ميوه ها را داخل سبدها درهم نمي ريخت ، بلكه حتي ميوه هاي بهتر را زير مي ريخت و مي گفت : نمي خواهد مديون كسي باشد .

و خودم يادم هست ، روزي كه خبر بركناري مرحوم استاد در نجف آباد پخش شد ، حاج علي گفت :

روزي كه حسينعلي را به قائم مقامي رهبري انتخاب كردند ، از آنجا كه مقامات دنيايي را جز محنت نمي دانستم و هر آن لغزشي حتي به سهو ، مي تواند باعث پايمال شدن حق مظلومي بشود ، با خود گفتم :

خدايا نكند من جايي در تربيت بچه هايم اشتباهي كرده باشم و لقمه حتي شبهه ناكي به آنها داده باشم  .

و امروز خوشحالم و خدا را شكر كردم كه نه ، اشتباه نكرده ام .

چرا كه فرزندم ، هر چه در توان داشت ، براي احقاق حق مردم كوشيد ...

محمد صالحي

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 

 

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 28 دی 1395  ساعت 9:37 AM نظرات 0 | لينک مطلب

امام  علي و انتخاب مُنذر بن جارود بعنوان فرماندار و برخورد تند ايشان با او بدليل خيانت

مُنذر بن جارود ، فرماندار امیرمؤمنان در اصطخر ( از شهرهای قدیمی فارس ) بود . به علی (ع) خبر رسید که فرماندارش در توزیع ثروتها گشاده دستی می کند و به هر که بخواهد ، بدون حساب و کتاب می بخشد . حضرت در ضمن نامه ای به منذر بن جارود نوشت :

« خوبی پدرت 1، مرا درباره تو فریب داد 2 . گمان می کردم تو از شیوه و رفتار او پیروی می کنی ؛ امّا آن گونه که از تو به من رسیده ، پیروی هوا و هوس را رها نمی کنی ، گرچه به دینت آسیب برساند و به سخن خیرخواهان، گوش فرا نمی دهی، گرچه خالصانه خیرخواهی کنند . به من خبر رسیده که کارهای بسیاری را بر زمین می گذاری و برای سرگرمی و تفریح و صید ، بیرون می روی و در ثروت خداوند ، نسبت به بادیه نشینان قبیله ات گشاده دستی می کنی، گویا بیت المال، میراث پدر و مادر توست!

به خدا سوگند ، اگر این گزارشها درست باشد، شتر قبیله ات و بند کفشهایت از تو بهترند! خداوند، لهو و لعب را نمی پسندد و خیانت به مسلمانان و تباه کردن کارهای آنان، خداوند را به خشم می آورد، و کسی که چنین است، شایسته نیست که به وسیله او مرزها پاسداری شود. هرگاه نامه ام به تو رسید، نزد من بیا ». 3

منذر، نزد امام آمد و گروهی از او شکایت کردند که سی هزار دینار از بیت المال برداشته است . امام از او سؤال کرد. وی انکار نمود . او را به گفته اش سوگند داد، ولی سوگند یاد نکرد. او را از سِمتش عزل و بعد زندانی نمود. 4

توجه :

  1. منذر ابن جارود در جنگ جمل از فرماندهان امام علي(ع) بود 5.
  2. او همان كسي است كه وقتي كه امام حسين (ع) نامه اي به بزرگان بصره نوشت و از آنها دعوت به پيوستن به خود كرد ، نامه رسان و اصل نامه را به عبيداله زياد تسليم كرده و باعث كشته شدن او و متوجه شدن عبيداله از حركت امام بسوي كوفه شده و اتفاقات بعدي گرديد . 6
  3. امام هيچ ابايي از اينكه بگويد در امر انتخاب منذر اشتباه كرده ندارد ، چرا كه امور سياسي را از اموري ميداند كه به اطلاعات شخص حاكم و تجربه او و مشاوره هايي كه ميكندوابسته است و چه بسابرآيند اين سه مورد ، منجر به خطا بشود و اين براي هر حاكمي از جمله امام (ع)صادق است . ( خطبه 216 نهج البلاغه ) 7

زيرنويسها :

  1. جارود در زمان پيامبر(ص) از اهالي بحرين بود كه از مسيحيت به اسلام گرويد و از صحابه وفادار او شد و در زمان عمر در يكي از جنگها كشته شد .
  2. َامَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيکَ غَرَّنِي مِنْکَ، وَظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُکُ سَبِيلَهُ ...
  3. نامه 71 نهج البلاغه (من کتاب له عليه السلام  الي المنذر بن الجارود العبدي )
  4. أانساب الأشراف، ج 2، ص 391؛ تاریخ الیعقوبی، ج 27، ص 302.
  5. الجمل:321، تاريخ الطبري:505/4،
  6. تاريخ الطبري:357/5، الکامل في التاريخ:535/2 و 536، الأخبار الطوال:231.
  7. فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ

 

محمد صالحي – 10/2/95

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 27 دی 1395  ساعت 7:54 AM نظرات 0 | لينک مطلب

فقه و روشنفكري ديني

رضا بابايي

اشكال استاد مصطفي ملكيان بر روشنفكري ديني : «متدين، نمي‌تواند از قرآن عبور كند و اقتضاي پايبندي به قرآن، پايبندي به فقه است؛ زيرا يك‌دوازدهم قرآن، آيات فقهي است. از سوي ديگر مي‌دانيم كه آب روشنفكري و فقه در يك جوي نمي‌رود. پس نه روشنفكر مي‌تواند متدين باشد، و نه متدين، روشنفكر. بنابراين روشنفكري ديني، بي‌معني و متناقض است.»

پاسخ دكتر بابايي : دعوي تناقض در تركيب «روشنفكري ديني»، و استدلال ايشان با چند مشكل روبه‌رو است:
يك. آيات الاحكام يا آيات فقهي، نامي است كه فقها بر حدود 500 آية قرآن گذاشته‌اند؛ اما نمي‌توان حكم و اعتبار و جايگاه اين آيات را به فقه مصطلح و رايج سرايت داد.

به ادعاي روشنفكران ديني، آن مقدار از فقه و احكامي كه در اين آيات است، با روشنفكري ديني در تنافي نيست. آنچه روشنفكر ديني، مايل يا قادر به دفاع از آن نيست، بخش‌هايي از فقه مصطلح و رايج(به‌ويژه در غير عباديات) است كه بيشتر بر ظنون و اصول عمليه و اخبار آحاد و گفتمان‌هاي تاريخ‌دار استوار است. استاد ملكيان مي‌گويند: «چون عبور از قرآن براي روشنفكري ديني ممكن نيست، عبور از فقه هم ممكن نيست؛ زيرا فقه بخشي از قرآن است.» روشنفكر ديني مي‌گويد: فقه قرآني و حتي فقه نبوي(ص)، بخشي اندك از فقه رايج است و تزاحمي با روشنفكري ديني ندارد. آنچه واكنش روشنفكر ديني را برمي‌انگيزد، بخشي از فتاواي تاريخي و اجتهادات مرسوم فقها است كه اكثر آنها، منبعي غير از قرآن دارد.
 
بسياري از آيات الاحكام، تكرار و تأكيد يكديگرند و مجموع آنها بر بيش از چند حكم ساده و بيشتر عبادي، دلالت ندارد. نگاه فقهي به قرآن، اين آيات را تبديل به گزاره‌ها يا قواعد فقهي كرده و بر نگاه‌هاي ديگر چيره ساخته است؛ وگرنه «احل الله البيع» كجا و «مكاسب محرمه»‌ي مرحوم شيخ انصاري(ره) كجا؟
 
فقه مصطلح و فقه قرآني، تفاوت‌هاي كمّي و كيفي با يكديگر دارند. آنچه مانع عمليات روشنفكري است، فقه قرآني نيست. خطاي استاد ملكيان، آن است كه چتر فقه قرآني را به سر فقه رايج و موجود هم مي‌گسترانند و سپس نتيجه مي‌گيرند كه روشنفكران ديني اگر در ادعاي خود صادق باشند، چاره‌اي جز عبور از قرآن – همزمان با عبور از فقه - ندارند، و اگر به قرآن پشت كنند، صفت ديني براي آنان، گزاف است؛ پس روشنفكري ديني، تناقض لاينحل است.
 
در حالي كه اگر - به قول علامه طباطبايي -‌ فقه مصطلحْ خود را از قرآن بي‌نياز كرده است، قرآن هم مي‌تواند بيرون از گفتمان‌هاي فقهي، فهم و تفسير شود؛ به‌گونه‌اي كه پايبندي به قرآن، گروگان پايبندي به فتاواي فقه و اجتهادات تاريخي و مصطلح نباشد. اين احتمالات، حتي بر پاية قرائت‌هاي سنتي و رسمي از قرآن، دور از واقع نيست. اما در قرائت‌هاي غير رسمي از دين و قرآن، چنين اشكالاتي هرگز فرصت و جرئت عرض اندام ندارند.
 
دو. روشنفكر ديني - در غير عباديات - ادعاي تدين سنتي ندارد تا از عهدة روشنفكري برنيايد. آنچه روشنفكري را ناممكن مي‌كند، صفت «ديني» نيست، قيد «سنت‌» است و اگر كسي بتواند ميان آن دو فاصله بيندازد، هم از عهدة دينداري برمي‌آيد و هم از عهدة روشنفكري. تمييز دين از سنت‌هاي تاريخي، دقيقا همان رسالت روشنفكري است؛ اگرچه بسيار دشوار، هزينه‌ساز و زمان‌بر است و به همين دليل، گاهي دچار ركود و حتي ايست قلبي مي‌شود.
 
سه. آري؛ از تقسيم روشنفكري بر پاية روش، روشنفكري ديني بيرون نمي‌آيد؛ اما روشنفكري ديني، روش نيست؛ كلام تطبيقي يا مقارن(به قياس فقه مقارن) است، و بيشتر ماهيت كاربردي دارد؛ مانند كلام كه در روشمندي، چشم به فلسفه دارد، ولي اهداف فلسفي ندارد. به عبارت ديگر، روشنفكري ديني، مي‌خواهد با استفاده از روش‌هاي روشنفكري، به اهداف ديني يا دين‌شناسي دست يابد، و به همين دليل، ناممكن نيست؛ چنانكه روشنفكري جامعه‌شناختي، ممكن الوقوع است؛ يعني يك جامعه‌شناس مي‌تواند با روش‌هاي روشنفكرانه، اهداف جامعه‌شناختي خود را پي بگيرد. روشنفكري ديني، در روش، بخشي از روشنفكري عرفي است، اما با اهدافي خاص. شايد بتوان گفت نسبت روشنفكري ديني با روشنفكري عرفي، مانند نسبت علوم كاربردي با علوم پايه است. علوم كاربردي، آزادي و رهايي علوم پايه را ندارد و تن به التزام داده است؛ اما التزام به ساخت‌وساز، و اين التزام، نقض ماهيت علمي علوم كاربردي نيست. بله، علوم كاربردي در بخش نظري، مصرف‌كننده است، و در بخش عملي، توليدگر. اگر روشنفكري ديني را در بخش نظري و روشي، وابسته به روشنفكري عرفي بدانيم و در بخش عملي و كاربردي، مصرف‌كننده، برخي اشكالاتي كه بر روشنفكري ديني وارد مي‌كنند، قابل رفع است.
 
چهار. آنچه نوعي از روشنفكري را ديني يا غير ديني مي‌كند، التزام يا عدم التزام به فقه نيست. روشنفكري ديني، هويت خود را وامدار جهان‌شناسي ديني است، نه احكام جزئي به روايت فقه. با وجود اين، روشنفكري ديني، قادر است حتي فقه تاريخي را در بخش عمل بپذيرد و در بخش نظر، دست از گفت‌وگوي انتقادي برندارد؛ چنانكه تا كنون بيش‌وكم همين‌گونه بوده است.

 

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 26 دی 1395  ساعت 9:54 AM نظرات 0 | لينک مطلب

من عمریست که حرفهای دلم زخم خورده اند .

 

و گاهی حرفهای زخمی دلم از چشمهایم سرازیر میشوند .

 

و اما همیشگی است  :

 

چشمهایی که تنها رفیق دل بوده اند ؛

 

و اشکهایی که تنها یاور کلماتم بوده و هستند !

محمد صالحی - 19/12/94

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 26 دی 1395  ساعت 8:32 AM نظرات 0 | لينک مطلب

انسان در قوس نزول و صعود كمال

دایره از یک نقطه شروع می شود.

وقتی یک پرگار را حرکت می دهید، سر آن در یک نقطه قرار خواهد گرفت و با حرکت پرگار، دایره ترسیم می شود.

در حقیقت، دایره هستی با یک فرود و فراز تشکیل می شود.

این دایره هستی، وجود انسان کامل است، از همین رو وجه الله کامل هم انسان است.

یعنی [هستی انسان] از یک نقطه شروع می شود که آن نقطه شروع، ازل است.

من قبل از ازل چیزی را پیدا نمی کنم و بلکه چیزی وجود ندارد.

سپس [این نقطه] حرکت کرده و از وحدت به کثرت نزول پیدا می کند.

بنابراین از وحدت به کثرت آمدن، خودش نوعی نزول و پایین آمدن است.

البته منظورم بالا و پایین جغرافیایی و جهتی نیست، بلکه هر چه از وحدت به کثرت بیاییم نزول است.

در این نزول، یک نیم دایره تشکیل شده و در نهایت به مرکز کثرت – یا به قول صدرالمتألهین، «هیولای اولی» که جز قابلیت چیز دیگری ندارد – می رسد.

[نقطه انتهای این حرکت] به غیر از قابلیت ، چیز دیگری ندارد.

به قابلیت محض که رسید، پایین تر از قابلیت یا پتانشیلیتی چیز دیگری نبوده و نیستی و عدم است.

سپس مجدداً از این قابلیت، حرکتی شروع شده و در طی آن از کثرت محض به وحدت می رسد.

آنگاه در یک نیم دایره دیگر، به همان نقطه آغاز – که ازل باشد – باز می گردد.

غلامحسین ابراهیمی دینانی

-معرفت-

                                               

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 25 دی 1395  ساعت 1:08 PM نظرات 0 | لينک مطلب

وقتی کسی جوان ، زیبا ، ثروتمند و مورد احترام است ، می پرسیم که :

" آیا شاد هم هست ؟ "  ، تا بدانیم که خوشبخت است یا نه .

ولی اگر شاد باشد ، دیگر فرقی نمی کند که جوان هست یا پیر ، راست قامت یا گوژپشت ، ثروتمند یا فقیر ؛ چنین کسی شادکام است و این او را بس .

 

روزی در آغاز جوانی کتابی کهن را باز کردم که در آن نوشته بود :

" کسی که بسیار می خندد ،  سعادتمند و کسی که بسیار می گرید شوربخت است ."

گفته ای بسیار ساده لوحانه ،  که با این همه ، به علت حقیقت ساده ای که بیان می کند ، نتوانسته ام فراموشش کنم ، اگر چه بسیار بدیهی ست .

پس بهتر است هر گاه شادی دق الباب می کند،  به جای اینکه مکرر شک کنیم ، که آیا ورودش جایز است یا نه ، همه درها را به سویش بگشاییم ،  زیرا شادی هیچگاه بی موقع نمی آید. 

 

زیرا فقط شادی زمان حال را پر می کند و این امر برای موجوداتی چون ما که هستی مان لحظه ی کوتاهی میان دو ابدیت است ، بزرگترین موهبت است .

 

آرتور شوپنهاور

در باب حکمت زندگی

 

........................

محمد صالحي

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 25 دی 1395  ساعت 7:19 AM نظرات 0 | لينک مطلب

معرفي كتاب در معبد سكوت - اسپالدینگ

  1. در این کتاب از استادانی سخن گفته شده که پیامشان به دو چیز خلاصه می‌شود:  « خود را بشناس، آنگاه همنشین خدا باش » 1
  2. لازم است هر انسان زندگی خویش را شکوفا سازد . اصلاً ممکن نیست شخصی به جای شخصی دیگر زندگی کند . هیچ کس قادر نیست به جای شما ، زندگیتان را تعریف کند و یا به جای شما بگوید که چگونه بایستی آن را بیان کند و تحقّق بخشید. همان ‌طور که گفته‌اند: «به همان اندازه که خداوند دارای حیات و هستی است، به همان مقدار نیز مخلوق خدا دارای حیات و هستی است.» 2

  

  1. روحی که چنین حقیقتی را دریافته باشد، دیگر نمی‌تواند با وزش هر باد، به هر سو برود، زیرا تمام دلیل زندگی و هدف حیات در افتخار و امکانی ظاهر می‌گردد که به انسان ارزانی شده تا بتواند « خویشتن » الهی و باطنی خود را بیان کند و تحقق بخشد . و . هدف اصلی زندگی یک انسان باید این باشد که بتواند آن‌چه را خداوند برای او در نظر گرفته و در اندیشه پنداشته ، بیان کند و برآورده سازد. 3
  2. حتّی اگر انسان با شکست آغاز به کار کند ، لازم است که عزم و اراده داشته و مداومت به خرج دهد. این تمرین همت و اراده است. همان ندای اعتماد به نفس است ، بیان ایمانی است که سرگرم هدایت کردن قدرت ، به سمت شیء مطلوب و ایده‌آل است. انسان هرگز نمی‌تواند به ایده‌آل برسد، مگر آن‌که با آگاهی کامل، قدرت را به سمت آن سوق داده و هدایت کند. این کار هم بدون عزم و اراده مقدور نیست. با این وجود ، اگر آرمان مورد نظر یا همان تصویر ذهنی مطلوب ، یک اراده و همت ایده‌آل و مطلوب نباشد، این کار برای انسان مهلک خواهد بود. لازم است که عزم و اراده مطلوب، درست به اندازه خود تصویر ذهنی مطلوب، مفید باشد وگرنه روح آدمی قادر نخواهد بود قدرت یاد شده‌ای را که عزم و اراده مایل است هدایت آن را به عهده بگیرد، رهایی بخشد.

اراده و میل به‌این که از خدمات دیگران بهره‌مند شود. به جای آنکه خودش به دیگران خدمت کند، باعث بازگشت جریان حیاتی بر علیه خود او است . حال آن‌که میل و اراده خدمت کردن ، به دیگری، شدت جریان حیاتی را در روح آدمی، محفوظ نگه می‌دارد و باعث حفظ پرتو و درخشش شخصیت می‌گردد. میل و اراده خدمت کردن موجب می‌گردد تا هدفی مشخّص به آن الهام و رؤیای باطنی داده شود و اجازه می‌دهد تا عشق در زندگی، مستقر شود. عشق چگونه می‌تواند بیان شود اگر از وجود شخصی که مشغول بیان زندگی است عبور نکند؟4

فرازهایی از کتاب معبد سکوت را در بالا مطالعه کردید ..،

آقای ( اسپالدینگ ) به همراه یک گروه کاوشگر شامل 11 دانشمند بلندپایه این کتاب را در طی سفری عجیب و اسرارآمیز که به نواحی وسیعی از سرزمینهای هندوستان، تبّت، چین و ایران داشته، به نگارش درآورده .

این سفر در اواخر سال 1894 میلادی آغاز شده و چندین سال به‌طول می‌انجامد و در طی این مدت خلاصه‌ای از اهم رویدادها، مشاهدات و دیدارهای واقع شده توسط گروه اسپالدینگ جمع‌آوری می‌گردد و آنچه آقای «اسپالدینگِ » مقدّسْ ، در پایان ، مأمور به انجام آن می‌گردد ، نگارش مکتوبی است که به منزله‌ی نوعی (پیام آسمانی) برای بشریت می‌باشد.

این کتاب یعنی «معبد سکوت»، توسط «اسپالدینگ» به‌نام life and teaching of far east (= زندگی و درسهایی از خاور دور) نامگذاری شده بود که در ایران این کتاب توسط مترجم گرانقدر و والاگوهر سرکار خانم (فریده مهدوی دامغانی) ترجمه شده و به‌نام زیبای (معبد سکوت) مزیّن گردید است .

 پ.ن: موارد 3،2،1و4 از متن و مقدمه‌ی کتاب انتخاب گردیده.

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 22 دی 1395  ساعت 1:16 PM نظرات 0 | لينک مطلب

فقه تخصصي و اجتهاد شورايي در كلام هاشمي رفسنجاني

در اين راستا يكي از صريح ترين نظرات كه اميد كاربري آن نيز بالاست ، نظر آيه الله هاشمي رفسنجاني  (در جريان همايش "اجتهاد در دوره معاصر" كه توسط دانشگاه مذاهب اسلامي دوشنبه دوم دي، در تهران برگزار شد ) بوده كه علاوه بر تخصص فقهي ، اشراف كاملي بر تنگناها  و معضلات مسائل مستحدثه ( كه بمراتب از گستردگي بيشتري نسبت به مسبوقات دارد )  دارند  كه :

1-  نمي‌توان جامعه‌اي را كه تحت عنوان اسلام اداره مي‌شود، با برخي روايات مديريت كرد كه هزار و چند سال پيش در آن شرايط بدون اجتهاد، بدون توجه به عقل و بي‌توجه به مصالح و مفاسد، نقل شده است.

2-  در آن دوران موضوع هوا و فضا، اعماق چند هزار متري زمين و مسائل پيچيده‌ امروزي وجود نداشت. "مسائل مستحدثه مسائلي هستند كه هر لحظه اتفاق مي‌افتند و در دوران كنوني، ما بايد با عقل و منابعي كه در اختيار داريم، آن‌ها را حل كنيم."

3- چطور فردي مي تواند درطول ۳۰-۴۰ ساله تحصيل خود، همه اين حقوق را كه هر كدام تخصص بزرگي است بداند؟ لذا ما بايد به سمت فقه تخصصي در يك حكومت اسلامي برويم، زيرا دخالت در امور مردم با فقه تخصصي امكانپذير است .

4- كه اگر فقه تخصصي را بپذيريم بايد تقليد تخصصي را هم بپذيريم و اين‌گونه لازم نيست كسي در همه امور از يك نفر تقليد كند.

5- اگر به عقل و خواست قرآن در اجتهاد توجه شود، شوراي فقهي حداقل براي مسائل عمده‌ مديريت كشور تشكيل شود و علماي اهل تسنن و تشيع در دانشگاه‌ها با هم همراهي كنند، آنگاه مي‌توان به وحدت جهان اسلام اميد داشت و براي اداره جهان به ظرفيت اسلام اتكا كرد.

منابع موجود ديني : ( قرآن - سنت واحاديث - اجماع و عقل )  

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 20 دی 1395  ساعت 5:20 PM نظرات 0 | لينک مطلب

برگي از زندگي امير كبير در كتاب هاشمي رفسنجاني

میرزا محمد تقی‌خان فراهانی [۱] (۱۲۳۰–۱۱۸۶) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظم های ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت.

مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود.

وی مؤسس دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری جدید به فرمان او در تهران تأسیس شد.

همچنین انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه از جمله اقدامات وی به‌شمار می‌آید.

امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدین‌شاه به قتل رسید.

پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شده‌است.[۲]

بی نینگ انگلیسی که همراه وزیر مختار انگلیس امیر را ملاقات کرده وی را فردی درشت و تنومند و هوشمند توصیف کرده است.

بی نینگ می‌نویسد امیر در جوانی اهل کشتی بوده و اندام قوی و درشت وی هم موید همین مطلب است.

از پهلوانی امیر اطلاعی در دست نیست اما ورزش زورخانه در زمان وی رایج‌ترین ورزش بود.

لباس امیر جبه بود و به منشیانش نیر دستور داده بود جبه به تن کنند.

امیر کلاه بلندی بر سر می‌گذاشت و موهای وی بلند و از نوع به اصطلاح پاشنه نخواب بود.

وزیر مختار انگلیس در یکی از گزارش‌هایش می‌نویسد پول دوستی که صفت بارز ایرانیان است به هیچ وجه در امیر راهی ندارد.

همه وی را فردی مورد اطمینان و غیر قابل فساد می‌دانستند.

دکتر پلاک اتریشی می‌نویسد: پولهایی که به امیر می‌دادند و نمی‌گرفت همگی خرج کشتنش شد .

منبع : كتاب امير كبير يا قهرمان مبارزه با استعمار – مرحوم هاشمي رفسنجاني

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 20 دی 1395  ساعت 5:19 PM نظرات 0 | لينک مطلب

چرا اکثریت مردم جهان بهشتی اند ؟

مقدمه :

     در مقالات " پایه های دین از منظر قرآن کریم " 1 ، " پلوراليسم فلاح ، نه پلورالیسم نجات " 2 و مطلب " بهشت خداوند از آن کیست ؟ فقط مسلمان یا !! " 3 ، و با توجه به آیات مختلف قرآن از جمله آیات سوره بقره - آیه 62 4 و سوره تغابن ، آیه 9 5 ، نگاه اثباتی به این موضوع مطرح شد که هر انسانی از هر آئین و مسلک با رعایت سه شرط ( اعتقاد به خداوند ، اعتقاد به هدفمندی خلقت ( معاد ) و انجام عمل صالح ) ، در پیشگاه خداوند رستگار شده و بهشتی خواهد بود .

ولی در این مقال ؛ از منظر " برهان خلف " که : " اکثریت مردم جهان جهنمی اند " به موضوع نگاه شده و سپس سعی می شود که با دلایل ساده ای ، رد شده و نتیجتا ، مدعای موضوع مقاله که خلاف این فرض است ، اثبات گردد .

  1. همانطور که همگان معتقدند ، یکی از در حوزه انسانی ، " تربیت " بوده و هدایت تشریعی او نیز در همین راستا انجام گرفته است .

    و آنچه که از آیات قرآن برداشت می شود ، هدف خداوند از خلقت انسان ، رسیدن به قرب او و حضور در جنت ماوی او می باشد .6

    بر این اساس در بیش از 1000 جای قرآن صفت تربیتی خداوند با عناوین " رب و رب العالمین " ، اعلام گردیده است .

    برای آن که مفهوم ، کارکرد و جایگاه این نقش تربیتی بهتر روشن گردد به مثال زیر توجه داده می شود :

فرض : معلمی برای تربیت تعدادی دانش آموز بکار گرفته می شود ، ولی پس از پایان دوره ، اکثریت مردود گردند و اهداف معلم عقیم بماند .

اگر معلم را مقصر بدانیم ، می تواند با دلایل زیر از خود دفاع کرده و عدم موفقیت خود را توجیه نماید :

  • من از شرایط دوران رشد آنها بی اطلاع بودم
  • از شرایط خانوادگی و روحی آنها خبر نواشتم
  • نقاط ضعف و قوت آنها بر من روشن نبود
  • با توجه به تجربه و تخصص خودم ، روشی را جهت تربیت آنها طراحی کردم که به دلیل بی اطلاعی از موارد فوق ، عقیم مانده و جواب نداد .

و با این استدلال ، جایی برای مواخذه معلم باقی نمی ماند .

لیکن در مورد نقش تربیتی خداوند ؛ اگر اهداف او از نقش تربیتی اش محقق نشود و اکثریت افراد بشر جهنمی گردند ، به دلایل زیر ، نمی توان این عدم موفقیت خداوند را در تربیت افراد بشر از او پذیرفت :

  • خودش بشر را خلق کرده است
  • از همه ضعفها و قوتهای او اطلاع دارد
  • توانائی هر گونه کاری را دارد
  • هر روش تربیتی ممکن را می داند
  • از همه چیز او آگاه است

بنابراین ، با این همه علم و آگاهی و توانائی خداوند ، اگر اهداف او در بهشتی کردن افراد بشر محقق نشود ، نشانه ضعف و ناتوانی او در بکارگیری علم و توانائیهای خودش است .

   و قطعا ، این ناتوانی ، از مواردی است که همگان آن را از ساحت قدسی خداوند به دور می دانند .

بنابراین ؛ چاره ای نیست که خلاف آن ، که توانایی خداوند در توفیق در نقش تربیتی خود می باشد را بپذیریم و نتیجه آن ؛ بهشتی شدن اکثریت افراد بشر می باشد .

  1. یکی از ویژگی های بارز خداوند " غلبه و سبقت رحمت او بر غضبش " 7 می باشد .

با فرض جهنمی شدن اکثریت افراد بشر ، این امر تداعی خواهد شد که : " اکثریت ، موجبات خشم و غضب او را فراهم کرده و نتیجتا ، باعث عدم امکان استفاده خداوند از رحمتش شده " که این امر نیز به نتایج زیر منجر خواهد شد :

  • سخن فوق از خداوند ، شوخی و یا عبث بوده است
  • خداوند در پیش بینی شرایط تحقق قاعده فوق ، ناتوان بوده است
  • خداوند حرفی زده ولی نتوانسته به منصه ظهور برساند

و این امر نیز ، از مواردی است که همگان آن را از ساحت قدسی خداوند به دور می دانند .

         و تبعا ؛ چاره ای نیست که خلاف آن ، که توانایی خداوند در محقق کردن غلبه و سبقت رحمتش بر غضبش می باشد را بپذیریم و نتیجه آن ؛ بهشتی شدن اکثریت افراد بشر می باشد .

 

نتیجه کلی : اگر بپذیریم و باور داشته باشیم که خداوند ، هم رب العالمین است و هم رحمتش بر غضبش غالب ؛ پس باید بپذیریم که : اکثریت افراد بشر ، از نظر خداوند ، علیرغم کاستی ها ، تفاوتها و .... به گونه اي مومنانه و اخلاقي زندگي مي كنند كه نمره قبولی می گیرند و بهشتی خواهند شد .

زیر نویسها :

  1.  
  2. /
  3.  
  4. ان الذين امنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من امن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .
  5. يوم يجمعکم ليوم الجمع ذلک يوم التغابن و من يؤمن بالله و يعمل صالحا يکفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلک الفوز العظيم .
  6. آیات :
  • أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ  - 023 | مؤمنون – 115
  • یا ایتهاالنفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی . قرآن ، سوره فجر - آیه 27 تا 30
  1. یا من سبقت رحمته غضبه - دعا ی جوشن کبیر – 19 و مضمون آیه : لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ – آل عمران ، 128 تفسیر المیزان – علامه طباطبایی ، ج 4

 

30/9/93 مصادف با رحلت پیامبر اکرم (ص) - محمد صالحی

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 20 دی 1395  ساعت 8:08 AM نظرات 0 | لينک مطلب

براي رستگار شدن ، اخلاقي زندگي كن – امام علی(ع)

پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد  ،

براي اخلاق پسنديده ، افعال نيکو ، و کارهاي خوب تعصب داشته باشيد ؛

 همان افعال و کرداري که انسانهاي باشخصيت ، و شجاعان خاندان عرب ، و سران قبائل در آنها از يکديگر پيشي مي‏گرفتند ؛

يعني اخلاق پسنديده ؛

 بردباري به هنگام خشم فراوان ،

و کردار و رفتار زيبا و درست،

و خصلتهاي نيکو .

پس تعصب ورزيد :

در حمايت کردن از نيکي‏ها ،

سرپيچي از تکبر و خودپسنديها،

تلاش در جود و بخشش ،

خودداري از ستمکاري ،

بزرگ شمردن خونريزي ،

انصاف داشتن با مردم ،

فرو خوردن خشم ،

پرهيز از فساد در زمين،

تا رستگار شويد.

...............................................................................

فَإنْ کَانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ، فَلْيَکُنْ تَعَصُّبُهُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ، وَمَحَامِدِ الْأَفْعَالِ، وَمَحَاسِنِ الْأُمُورِ، الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْمُجَدَاءُ وَالنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَيَعَاسِيبِ الْقَبَائِلِ، بِالْأَخْلاَقِ الرَّغِيبَةِ، وَ الْأَحْلاَمِ الْعَظِيمَةِ، وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِيلَةِ، وَ الْآثَارِ الَمحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَالْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَالْمَعْصِيَةِ لِلْکِبْرِ، وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَالْکَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، و الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَالْکَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَاجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ

خطبه 234 – قاصعه

محمد صالحي – 15/9/95

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 19 دی 1395  ساعت 9:38 AM نظرات 0 | لينک مطلب

اگر مي تواني خدا را بخندان به استجابت دعايت خواهد آمد

بَرخ سیاه

 

غزالی میگوید که گاهی اُنس دائمی و استوار با خداوند، آدمی را به نوعی از گفتارها و مناجات با خدا می کشاند که شاید ظاهرا نامطبوع باشد ، اما عجیب نمیباشد و قصه ی بَرخ سیاه از این دست است:

خداوند پیامبرش موسی را فرمود تا پس از قحطی هفت سالِه برای بنی اسراییل طلب باران کند.

موسی با خیل عظیمی به بیرون از شهر رفت.

خداوند به وی وحی کرد که چگونه دعای این قوم را که سایه ی تاریک گناه بر سرشان هست مستجاب کنم؟

نزد یکی از بندگان من به نام بَرخ برو و از او بخواه دعا کند تا من اجابت کنم.

موسی برخ را پیدا و کرد و از برخ خواست تا برای باریدن باران دعا کند.

برخ از شهر بیرون رفت و با خدا گفت:

تو از این کارها نمی کردی. از بردباری تو بعید است. تو را چه پیش آمده؟

آیا ابرها فرمانت را نمی برند یا بادها از اطاعتت سرپیچیده اند یا خزائنت ته کشیده است؟

سخنانش تمام نشده بود که باران، بنی اسراییل را تر کرد و خداوند در نصف روز علف ها را رویاند به طوری که به زانوانشان می رسید.

بَرخ بازگشت و موسی به سوی او آمد.

به موسی گفت: دیدی چگونه با خدا مخاصمه (جنگیدن) کردم و او حق را به من داد؟

موسی خواست با او در آویزد.

همان لحظه به موسی وحی شد:

کاری به بَرخ نداشته باش ، بَرخ روزی سه بار مرا میخنداند...

هزار و یک حکایت اخلاقی

 

🆔 منبع: قصه ی ارباب معرفت، عبدالکریم سروش

 

 برخ سیاه در کتاب المحبة از ربع منجیات احیا علوم الدین آمده است و فیض هم آن را بی هیچ نقد و توضیحی در المحجة البیضا آورده است.

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در شنبه 18 دی 1395  ساعت 8:13 AM نظرات 0 | لينک مطلب

گسست عاطفي والدين ، عامل اصلي ناهنجاريهاي اخلاقي جامعه امروز ما

يكي از مهمترين معضلات جامعه امروز ما ، از هم گسيختگي عاطفي بين اعضاي خانواده است كه بصورتي حاد به جامعه متشكل از همان خانواده ها سرايت كرده و ناهنجاريهاي اخلاقي فراواني را باعث شده است .

در اين مختصر ، معضل فوق در سه بخش مورد شرح واقع مي شود :

  1. تشريح مسئله و آسيب شناسي آن بصورت كلي
  2. نگاه قرآن به مسئله و راه حل مربوطه
  3. مقدمه اي بر چرايي گسست عاطفي والدين در جامعه امروز ما
  1. تشريح مسئله و آسيب شناسي آن بصورت كلي

با يك بررسي آماري و نگاهي بدور از هرگونه تعصب جنسيتي ، به اين نتيجه مي رسيم كه ، گسست عاطفي مذكور در ابتداي مقال ، بين خود والدين ،  بين والدين و فرزندان و حتي بين خود فرزندان ، بصورت پديده اي حاد و بحراني كاملا مشهود و رو به افزايش است .

از آنجا كه نقش فرزندان در جامعه و آسيبهاي منتهي به آنها و يا از آنها ، بگونه برجسته تري قابل مشاهده و مطرح است ، همگان ، مسئله را در همان سطح فرزندان نگاه كرده و حداكثر به يك مرحله قبل از آن ، كه گسست عاطفي بين والدين و فرزندان است ، برگشته و علت را جستجو مي كنند .

بطور مثال : وقتي كه فرزندان ، خلاهاي عاطفي خود را در خارج خانواده پر مي كنند ، بدون آنكه بتوانند معيار درستي در انتخاب دوست و يا محيط دوستي خود بيابند و در عمل آورند ، همگانن ، يك گام به عقب رفته و والدين را مقصر اين تلمبارگي خلا عاطفي فرزندان معرفي كرده و سعي در ارائه راه حلهاي موضعي و مقطعي مي نمايند .

و اين در حاليست كه در اين 38 ساله بعد از انقلاب ، عليرغم همه آن راهكارها و ده ها كتاب تربيت كودك و نوجوان و صدها سمينار و كنفرانس حوزوي و دانشگاهي و ساعتها سخنراني و گفتگوي مشاوران مختلف از تلويزيون ، نه تنها مشكل حل نشده ، بلكه روز بروز ، گويي آن مشاورين از مشكل بوجود آمده دورتر شده و كم كم به رقابتي با يكديگر ، براي ارائه جلسات ، تبديل شده ، آن هم با طراحي مشكلاتي موهوم و مهره چيني افرادي از مردم در اين طرح هاي خود .

ولي از طرف ديگر وقتي كه يكي از دو همسر ، در پي پر كردن خلاهاي عاطفي خود ، كه مجموعيست از خلاهاي پيشين او و خلاهاي همسرانه امروزش ، به افرادي خارج از خانواده پناه مي برد ، حتي با حمايت عاطفي از آنها ، بسرعت مورد هجوم واقع شده و خود او مقصر قلمداد و بعنوان يك مجرم در محكمه جامعه مورد قضاوت و محكوميت قرار مي گيرد .

و عليرغم آنكه همه همان قاضيان اجتماعي ، خودشان نيز درگير چنين معضلي هستند ، هيچكس در اين امر، كه علت مشكل ، خلاهاي عاطفي درون خانوانوادگي و همسرانه اوست ، سخني نمي گويند .

و در حقيقت ، مشكل فرزندان ، به خانواده مرتبط مي شود كه امريست واقعي و درست ، ولي مشكل همسر ، نه به طرف مقابلش و يا رابطه بينابين او و طرف مقابلش ، كه به خود او مرتبط شده و خود او را علت مشكل مي خوانند و روش انتخابي او در حل مشكلاتش را مجرمانه مي خوانند .

  1. نگاه قرآن به مسئله و راه حل مربوطه

وقتي كه از ديدگاه قرآن به اين مسئله نگاه مي كنيم ، اساس و هسته اصلي خانواده ، همسران معرفي شده و معيار درستي و يا نادرستي رفتارهاي هركدام ، در ايجاد و يا گرفتن آرامش ديگري و نتيجتا كل خانواده خوانده شده است .

و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ان في ذلك لآيات لقوم يتفكرون – روم 21

و از نشانه هاي حكمت و رحمت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا به ايشان آرامش يابيد ، و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد . همانا در اين ، عبرتهايي است براي مردمي كه تفكر مي كنند .

و در حقيقت ، حتي مشكل پناه بردن فرزندان به خارج خانواده را ، در دو مرحله قبل از خود آنها ، مطرح مي كند و آن مشكلات و گسست عاطفي والدين است كه به فروپاشي عاطفي فرزندان منجر شده و سپس آنها براي جبران آن به خانواده پشت كرده و به ديگران پناه مي برند .

بنابراين آنچه كه از قرآن فهميده مي شود ، والدين محوري بوده ، كه تصميمات در هر گونه برنامه تربيتي و آموزشي بايد بر آنها متمركز شده و يا به آنها ختم گردد و تبعا ، آرامش والدين است كه بايد معيار درستي رفتارها و تصميمات آنها خوانده شده و آنگاهست كه فرزندان نيز در چنين محيط آرام و سرشار از شادماني ، رشد كرده و متعالي مي شوند .

  1. مقدمه اي بر چرايي گسست عاطفي والدين در جامعه امروز ما

حال كه به علت العلل مشكلات رسيديم ، مسئله بعدي كه بايد مورد بررسي قرار گيرد اينست كه :

 چرا اين گسست عاطفي بين همسران بوجود آمده و آنها را به دو رقيب هم تبديل نموده تا دو شريك و رفيق صميمي .

زيرا كه دو شريك و رفيق صميمي ، در هر تصميم ، به نتيجه بيروني آن مي نگرند ، كه آيا آرامش طرف مقابل و نتيجتا شادماني خودم را به همراه دارد يا نه ؟

ولي دو رقيب ، در هر تصميم ، به آن فكر مي كند كه من چگونه مي توانم به خواسته هاي مادي و معنوي خودم دست يابم ، هر چند از طرف مقابل خود عبور كرده و آرامش او را به مخاطره اندازم .

در اينجا لذت هر فرد ، لذتي مادي و دنيايي بوده ، هر چند ظاهري غير مادي داشته باشد .

اما در حالت اول ، لذت فرد ، لذتي است كه از آرامش دروني و شادماني او سرچشمه مي گيرد ، هر چند به گذشتن از بعض منافع مادي گونه و خودخواهانه خود ، به خاطر آرامش همسر و نتيجتا آرامش كل خانواده منجر شود .

 

براي بررسي چرايي مذكور لازم است موضوعات زير بدور از هرگونه تعصب هاي جنسيتي و يا سنتهاي مذهبي ، در كميته اي تخصصي كه متشكل از روانشناسان ، جامعه شناسان و حقوقدانان باشد ، مطرح و به نتيجه برسد :

  • تغييرات خودبخودي ساختار خانواده در بعد از انقلاب
  • تغيير جايگاه همسران در ساختار فوق و در هم ريختگي مسووليتهاي آنها
  • ناكار آمدي قوانين مدني موجود بدليل بستر سنتي آنها
  • باز تعريف كارشناسي شده ساختار جديد خانواده ها و نقش هر كدام از همسران
  • حذف نگاه نانخور مرد بودن به زن و تغيير جايگاه او به جايگاه مشاركت در زندگي ( مادي و معنوي )
  • باز تعريف قوانين مدني جديد متناسب با ساختار جديد و در صورت لزوم حذف قوانين قبلي

محمد صالحي – 10/10/95

 

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 15 دی 1395  ساعت 7:22 AM نظرات 0 | لينک مطلب

♦️باب باتلر در سال ١٩۶۵ در انفجار مین زمینی در ویتنام پاهایش را از دست داد؛ قهرمان جنگ شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت. بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از قلب انسان نشأت می‌گیرد.

یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در آریزونای امریکا، کار می‌کرد که ناگهان صدای فریادهای ملتمسانۀ زنی را از منزلی نزدیک کارگاهش شنید. صندلی چرخ‌دارش را به آن سو هدایت کرد امّا بوته‌های درهم و انبوه مانع از حرکت صندلی چرخ‌دار و رسیدن او به منزل مزبور می شد. از صندلی‌اش پایین آمد و روی سینه در میان خاک و خاشاک و بوته‌ها خزید؛ اگرچه سخت دردناک بود، امّا توانست راه خود را باز کرده پیش برود.

خودش تعریف می‌کند که، "باید به آنجا می‌رسیدم، هر قدر که زخم و درد رنجم می‌داد."

وقتی باتلر به آنجا رسید متوجّه شد که دختر سه سالۀ آن زن به نام استفانی هینز به درون استخر افتاده و چون دست‌هایش را از بازو از دست داده امکان شنا نداشته و اینک زیر آب بی‌حرکت مانده بود. مادرش بالای استخر ایستاده و سراسیمه و دیوانه وار جیغ می زد و فریاد می‌کشید. باتلر به درون آب شیرجه رفت و خود را به ته استخر رساند و استفانی کوچک را بیرون آورد و در کنارۀ استخر نهاد. رنگش سیاه شده و ضربان قلبش قطع شده بود و از نفس هم خبری نبود.

باتلر بلافاصله تنفّس مصنوعی و احیاء ضربان قلب را شروع کرد و مادر استفانی هم به آتش نشانی زنگ زد. به او جواب دادند که متأسفانه پزشک‌ یاران به دلیل تلفنی قبل از او، بیرون رفته‌اند. مادر نومید و درمانده باتلر را بغل کرده هق هق می‌گریست.

باتلر در حین تنفّس مصنوعی و احیاء قلبی به مادر درمانده امید می‌داد و اطمینان می‌بخشید و می‌گفت: "نگران نباشید؛ من دستان او بودم و از استخر بیرونش آوردم؛ حالش خوب خواهد شد. حالا هم ریه‌های او هستم؛ با هم از عهدۀ زندگی مجدد بر خواهیم آمد."

چند ثانیه بعد، دخترک کوچک سرفه‌ای کرد و دیگربار نفسی کشید و قلبش به حرکت آمد و زد زیر گریه. مادرش او را در آغوش کشید و هر دو شادمان و مسرور بودند. مادر از باتلر پرسید:

"از کجا می‌دانستید که حالش خوب خواهد شد؟"

باتلر گفت، "راستش را بخواهید نمی‌دانستم. امّا وقتی زمان جنگ پاهایم را از دست دادم، در آن میدان تنهای تنها بودم. هیچ کس آنجا نبود به من کمک کند مگر دخترکی ویتنامی. دخترک تلاش می‌کرد مرا به طرف روستایش بکشد و در آن حال به انگلیسی دست و پا شکسته‌ای زمزمه می‌کرد:

"طوری نیست؛ زنده می‌مانی. من پاهای تو هستم. با هم از عهدۀ این کار بر می‌آییم."

کلام محبّت آمیز او به روح و جانم امید بخشید و حالا خواستم همان کار را برای استفانی بکنم.

 

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در سه شنبه 14 دی 1395  ساعت 8:56 AM نظرات 0 | لينک مطلب

عشق يك احساس نیست ،

یک تحول روحی است ،

که انسان از خود فراتر می رود ،

و تبدیل به انسانی میشود ،

مهربانتر !

بخشنده تر !

صمیمی تر !

پذیرنده سختیها آنهم با شادی !

و ..

 

و همه اينها ،

نه اینکه بخاطر معشوق خود چنین کند ،

بلکه تبدیل مي شود به موجودی که ویژگیهای فوق از وجودش ساطع مي شود .

 

مثل خورشیدی که نور میتابد ، بدون آنکه دنبال جای تاریک بگردد ،

که ذاتش تابیدن نور است .

اگر نتابد مرده است .

 

و انسان تنها موجودیست که هسته مرکزی وجودش ،

مشعل تابانی است بنام عشق .

و تا لایه های بیرونی که چون حجاب روی آن را گرفته ، برداشته نشود ،

آن مشعل به فروزان شدن مشتعل نمی شود .

و معشوق زميني ، ماموریتی جز تخریب این حجابها ندارد .

 

و بدا بحال آن کس ،

که دل در گرو آن معشوق ببندد ،

و او را حجاب پرتاب بیکرانه عشق خود کند .

محمد صالحي – 22/5/95

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 13 دی 1395  ساعت 3:08 PM نظرات 0 | لينک مطلب


✔️😍آیا اگر شخص عارف، خدا را بخواهد خدا برایش ظاهر می شود؟

🖊🙏 استاد: اصلا خداوند برای #عارف غایب نیست که بخواهد ظاهر شود.

 عارف، متصل به خداوند است و از #زبان خداوند سخن می گوید.

 اگر خداوند از شخص عارف، غایب بود که آن شخص دیگر عارف نبود.

در مورد خداوند هم همین گونه است.

هر چیزی که هست، خداوند به سراغ آن می رود یا هر چیزی که خداوند می خواهد، هست می گردد؟

به عبارت دیگر، آنچه که موجود است خداوند می خواهد یا آنچه که خداوند می خواهد، موجود است؟

🍇 عارف نیز به خاطر اتصالش به خداوند، اینگونه است.

عارف هرچه را بخواهد، موجود می شود.

 🍇البته #خدای انسان عارف با خدایی که شما تصور می کنید، بسیار متفاوت است و از این بالاتر اینکه حتی فهم هر یک از شما از خداوند، متفاوت است.

تصور خدای شما و ایشان باهم فرق دارد.

 اینکه می گوییم تصور شما، خیال نکنید ما از #ماهیت صحبت می کنیم زیرا خداوند ماهیت ندارد.

 اما با این حال هیچ انسانی بدون تصور، نمی تواند حرف بزند و وقتی شما از خدا صحبت می کنید، قطعاً تصوری از او دارید.

 بی تردید تصور شما از خدا، خدا نیست اما ذهن بدون تصور هم نمی شود.

📖 {کتاب خرد گفتگو،  ص 189}
🖊 اثر دکتر ابراهیمی دینانی
🍃@DrEbrahimiDinani

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در دوشنبه 13 دی 1395  ساعت 7:59 AM نظرات 0 | لينک مطلب

من پر از خستگي از دويدن هستم .

پر از خسته از بودن ؛

پر از درد كي رسيدن به مقصود ؛

 

درد را مي پرستم عاشقانه ؛

و درمان را فقط با درد تازه  ميخواهم ؛

 

درمان من درديست عجين شده با همه هستي ام ؛

درد فراق ؛

و درد هجران ؛

 

آري درد فراق و هجران يار ؛

ياري كه او هم در انتظار من درد ميكشد ؛

 

من و او هر دو در انتظار هم درد ميكشيم .

او در اوج شكوه هستي و من اينجا چشم بر آسمان دوخته ام .

و او الهه اين هستي است و من عاشق دور افتاده از حجله او .

 

هر دو درد ميكشيم ، باشد بيايد آن روز كه من هر چه داشته ام فدا كنم ؛

آنگاه اوست كه مرا پر از شوق حضور خود خواهد كرد .

 

محمد صالحي – 10/3/95

http://mahsan.rasekhoonblog.com

 



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 12 دی 1395  ساعت 8:07 AM نظرات 0 | لينک مطلب


از شواهد تقدم #رحمت بر #غضب در قرآن

به این دو آیه که در سوره زمر آمده است دقیقا توجه کنید :

آیه مربوط به #جهنمیان :

وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا....

ترجمه : ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ  ﺷﻮﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺭﺳﻨﺪ ﺩﺭﻫﺎﻳﺶ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﻮﺩ .... (71)  

آیه مربوط به #بهشتیان :

وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا .....

ترجمه : ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻭﻩ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ  ﺷﻮﻧﺪ ، ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺩﺭﻫﺎﻳﺶ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ..... (73)  

اگر کسی این دو آیه را با دقت بخواند مشاهده میکند که یک #واو در تعبیر وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا در آیه 73 وجود دارد ولی در آیه 71 این واو در همین تعبیر نیامده است.

همین واو نکته دارد و آن اینکه #درب_جهنم بسته است و وقتی جهنمیان نزد آن میآیند تازه درب جهنم باز میشود ولی #درب_بهشت از قبل باز است.

این مطلب #تقدم_رحمت خدا بر #غضب او را میرساند که درب جهنم از قبل بسته است ولی درب بهشت هميشه باز.

با تشكر از دوست ارجمندم جناب محقق

http://mahsan.rasekhoonblog.com



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در یک شنبه 12 دی 1395  ساعت 8:03 AM نظرات 0 | لينک مطلب


دیدم آقایی در نوشته ای اظهار کرده آقای دکتر مجتهد شبستری همچون او شاگرد حضرت آقای سبحانی بوده است. 

تا آنجا که من اطلاع دارم این مطلب درست نیست. تفاوت سنی این دو دانشمند حدود هفت سال است و اگر هم آقای شبستری درسی نزد عالم محترم جناب آقای سبحانی خوانده احتمالاً به معمول سنت حوزوی دروس مقدمات و متنی مقدماتی بوده که اهل اطلاع آن را به معنی مراتب استادی و شاگردی تفسیر نمی کنند،

به ویژه بعد از اینکه هر کدام از دو طرف ماجرا برای خود و در طول چهل پنجاه سال بعد از آن مرحله مقدماتی، مراتب بلند علمی را طی کرده است.

وانگهی آنچه من از مناسبات این دو دانشمند محترم می شناسم خلاف مناسبات استاد و شاگردی است. 

به خاطر دارم وقتی، حدود سال های ۶۳ یا ۶۴ شمسی نوارهای مرحوم مدرس افغانی را در عربیت و منطق حاشیه ملا عبد الله می شنیدم،

گاه آن مرحوم که در تدریس تسلط کم نظیری داشت از سوابق تدریس خود می گفت. همان زمان از برخی شنیده بودم که بسیاری از عالمان و حتی مراجع برجسته نجف و بعد در قم در فاصله شصت هفتاد سال گذشته همه نزد او مقدمات را خوانده بودند.

حال حساب کنید اگر کسی در حدود سال ۶۴ و یا ۶۵ شمسی در قم نزد آن مرحوم حاشیه ملا عبد الله خوانده  آیا می تواند خود را همقطار عالمی از شاگردان قدیم مرحوم مدرس افغانی بداند که سی سال قبل از آن صاحب کتاب و احیاناً رساله هم بوده؟

واقعاً چقدر این سخن منطقی و از روی انصاف باید قلمداد شود؟

انصاف هم چیز خوبی است.

@barrasihayetarikhi



 نگاشته شده توسط محمد صالحی در چهارشنبه 8 دی 1395  ساعت 8:03 AM نظرات 0 | لينک مطلب


  • تعداد صفحات :3
  •    
  • 1  
  • 2  
  • 3  
Powered By Rasekhoon.net